نرجس
 
   



حکم قسم دروغ را میدانید؟

 

 

قسم دو نوع است:

الف: قسم براى انجام یا ترک کارى در آینده.

ب: قسم براى اثبات یا نفى چیزى. نوع اول: اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد، یا سیگار نکشد، چنان چه عمداً مخالفت کند، باید کفّاره بدهد؛ یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى در پى، روزه بگیرد. نوع دوم: کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى‏خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است ولى کفاره قسم را ندارد. ولى اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى‏شود.

سوال: اگر کسی قسم ناحق بخورد عواقب آن چه خواهد بود؟

منظور از عواقب قسم ناحق ممکن است دو معنا باشد:

1- عاقبت به معنای حکم شرعی و فقهی.

2- عاقبت به معنای اثر وضعی و این اثر وضعی ممکن است آثار دنیوی یا اخروی باشد و ظاهرا منظور سۆال کننده همین معنا است.

1- حکم شرعی

قسم دو نوع است:
الف: قسم براى انجام یا ترک کارى در آینده.
ب: قسم براى اثبات یا نفى چیزى.

نوع اول: اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد، یا سیگار نکشد، چنان چه عمداً مخالفت کند، باید کفّاره بدهد؛ یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى در پى، روزه بگیرد.

نوع دوم: کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى‏خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است ولى کفاره قسم را ندارد. ولى اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى‏شود امّا اگر بتواند توریه کند؛ یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیّت کند که دروغ نشود بنا بر احتیاط واجب باید توریه نماید؛ مثلا اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده‏اى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، می تواند بگوید او را ندیده‏ام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیده‏ام[1].
 
2- آثار و عواقب قسم دروغ
در نکوهش قسم ناحق و دروغ و آثار و پیامدهای آن احادیث فراوانی داریم که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

1. از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: در کتاب علی (علیه السلام) آمده: قسم دروغ و قطع رحم موجب این می شود که خانه ها از اهلش خالی شوند (کنایه از ویرانی خانه ها یا فقر و تنگدستی صاحبان آنها است؛ یعنی خانه ها خالی از رزق و برکت می شوند) و موجب سنگینی رحم می شود؛ یعنی انقطاع نسل.[2]

2. از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده: هر کس سوگند یاد کند در حالی که می داند دروغ است با خدا مبارزه کرده است.[3]

3. در حدیثی قدسی نیز از قول خداوند متعال چنین نقل شده است: کسی که مرا در معرض سوگندهای دروغ قرار می دهد به رحمت من نمی رسد.[4]

4. از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده که او از پدران بزرگوارش و آنان از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که در حدیث مناهی یکی از عواقب قسم دروغ را غضبناک بودن خداوند متعال هنگام ملاقات با بنده برشمرده است مگر این که توبه کند.[5]
 
سوال: کسی که مجبور شد دست روی قرآن بگذارد و قسم دروغ بخورد، حکمش چیست؟ و چگونه باید جبران کند؟

همانطور که در پاسخ سوال قبل توضیح دادیم قسم خوردن دو نوع است و قسم دروغ خوردن در صورت دوم  که در پاسخ سوال قبل ذکر کردیم، گاهی در دادگاه نزد حاکم است، گاهی در خارج از دادگاه در مکالمات و تعاملات روزمره خود با دیگران است. اگر کسی در تعاملات روزمره خود با دیگران قسم دروغ بخورد فقط مرتکب حرام شده و گنه‌کار می‌باشد حکم و عذابش بیان شده است. اما اگر در این فرض، در دادگاه نزد حاکم قسم دروغ بخورد علاوه بر حرمت و عذاب اخروی که بیان شده دارای اثرات و تبعات حقوقی و قانونی خاص می‌باشد که اینک با استناد به مواد قانونی مرتبط، تبعات حقوقی آن‌را بیان می‌کنیم.
 
تبعات قسم دروغ از دیدگاه حقوقی
مطابق ماده 649 قانون تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده، هر کس در دعوای حقوقی یا جزایی که قسم متوجه او شده باشد، سوگند دروغ یاد نماید به شش ماه تا دو سال حبس‌ محکوم خواهد شد.

همچنین وفق مفاد ماده 650 همان قانون، هر کس در دادگاه نزد مقامات رسمی شهادت دروغ بدهد (چون شاهد، قبل از ادای شهادت باید قسم بخورد جز حقیقت چیزی نگوید، از این رو وقتی شهادتش دروغ باشد طبیعتاً قسم او نیز دروغ خواهد بود.) به سه ماه و یک روز تا دو سال حبس و یا به یک میلیون و پانصد هزار تا دوازده میلیون ریال جزای نقدی محکوم خواهد شد.

علاوه بر مجازات‌های ذکر شده برای کسی که قسم دروغ خورده، اگر قسم دروغ یا شهادت دروغ او سبب اثبات اتهام و ایجاد آسیب بدنی، جانی یا خسارت مالی به سبب اجرای حکم برای شخصی شود ولی پس از اجرای حکم، دلیل اثبات کننده جرم باطل گردد، مانند آن‌که در دادگاه مشخص شود که مجرم، شخص دیگری بوده یا این‌که جرم رخ نداده است به استناد ماده 163 قانون مجازات اسلامی، کسانی که ایراد آسیب یا خسارت مذکور، مستند به آنان است، اعم از ادا کننده سوگند، شاکی یا شاهد حسب مورد به قصاص یا پرداخت دیه یا تعزیر مقرر در قانون و جبران خسارت مالی محکوم می‌شوند.

گفتنی است؛ سوگندی اعتبار دارد که یکى از اسمای خداوند متعال باشد؛ مثل خدا یا اللّٰه، همچنین اگر به برخى از اوصاف خداى سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خداى سبحان اراده مى‌شود، یا قرینه‌اى به کار ببرد که مراد او را بفهماند، قسم صحیح است. بنابراین قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) احکام قسم را ندارد؛ (رساله توضیح المسائل (فاضل لنکرانی ره)، ص 489) یعنی اگر با این اسم‌های مقدس قسم بخورد چیزی بر عهده او نمی‌افتد و واجب نیست به قسمش وفا کند. همچنین اگر قسم خود را شکست بر او کفاره قسم واجب نمی‌شود.

البته، اگر به این مقدسات در مکالمات روزمره قسم بخورد و قسمش دروغ باشد، همانند قسم دروغ به اسم پروردگار، دارای حرمت و عذاب اخروی خواهد بود. برای نجات از عذاب اخروی و بخشیده شدن گناه قسم دروغ، چه به اسم خداوند باشد چه به مقدسات دیگر، باید توبه و استغفار نمود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-01-28] [ 08:27:00 ق.ظ ]





نفرین بر قطع کنندگان رحم
قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. «17» از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ «18» اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق علیه السلام در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: پدرم حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ «19» از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

بارالها بحق محمّد و آله الطاهرین عمل به آموزه های معصومین علیهم السلام را توشه راهمان قرار بده. اللهم صل علی محمد و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]




6 برکت عظیم صله رحم!

 

 

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود

اسلام تحكیم پیوندهاى خویشاوندى و استحكام روابط خانوادگى را به شدّت مورد تأكید و توجّه قرار داده چنانچه خداى متعال آن را در ردیف پرستش خویش قرار داده، مى‌فرماید: وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وِ بِذِى الْقُرْبى‌ … «1» و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریك او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشان نیكى كنید. در جاى دیگر مى‌فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذى‌ تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیباً «2» بترسید از آن خدایى كه به نام او از یكدیگر درخواست مى‌كنید و درباره ارحام كوتاهى نكنید، همانا خداوند مراقب شماست.

 خویشانت بال و پَرِ تو هستند.
امیر مۆمنان على علیه السلام نیز به فرزندش چنین سفارش مى‌كند: أَكْرِمْ عَشیرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى‌ بِهِ تَطیرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذى‌ إِلَیْهِ تَصیرُ، وَ یَدُكَ الَّتى‌ بِها تَصُولُ «3» خویشانت را گرامى بدار، زیرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز مى‌كنى و اصل و ریشه تو مى‌باشند كه به ایشان باز مى‌گردى (از آنان كمك گرفته و به آن‌ها سرفرازى) و دست (یاور) تو هستند كه با آن‌ها (به دشمن) حمله مى‌كنى (و پیروز مى‌شوى).

حتی اگر خویشاوندانت مرتد یا كافر باشند ارتباط خود را با آن ها قطع مکن.

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود. راوى مى‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «كسانى با من خویشاوندى‌دارند، امّا با من هم‌عقیده نیستند، آیا براى آنان بر عهده‌ام حقّى است؟ فرمود: بلى؛ حق خویشاوندى را چیزى قطع نمى‌كند و اگر با تو هم‌عقیده باشند، براى آنان دو حق است؛ یكى حقّ خویشاوندى و دیگرى حقّ اسلام. «4»
 
روش‌هاى رسیدگى به خویشان‌
برخى از روش‌هاى صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:

1.  كمك جانى: مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود- در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى- دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مَنْ مَشى‌ إِلى‌ ذى‌ قَرابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِیَصِلَ رَحِمَهُ أَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَجْرَ مِأَةِ شَهیدٍ «5» هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خداى متعال اجر صد شهید به او مى‌دهد.

2. كمك مالى: اگر در مواردى میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگى مالى به ایشان لازم و از درجه اهمّیّت بالایى برخوردار است. امیر مۆمنان على علیه السلام نیز مى‌فرماید: فَمَنْ أَتاهُ اللَّهُ مالًا فَلْیَصِلْ بِهِ قَرابَتَهُ«6» كسى كه از سوى خدا ثروتى به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیرى كند.

3. كمک فكرى: رسیدگى فكرى در جایى است كه یكى از بستگان انسان براى هدایت‌شدن نیاز به راهنمایى دارد. به عنوان مثال: یكى از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر رفتن نزد وى و راهنمایى او، سخن‌گفتن از فضیلت نماز و روزه و ترساندن از پیامدهاى ترك نماز و روزه در او مۆثّر مى‌شود، بر انسان لازم است كه نزدش رفته و به او كمك فكرى كند و این از مصادیق امر به معروف و نهى از منكر است. به استفتایى در این زمینه توجّه فرمایید:

«آیا انسان مى‌تواند از نظر شرعى با خویشاوندانى كه بى‌تقوا و بى‌نماز و ضدّ انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید؟ جواب: قطع رحم جایز نیست، ولى باید آن‌ها را با مراعات موازین امر به معروف و نهى از منكر كند.» «7»

4.كمک عاطفى: گاهى رفتن به منازل خویشان، سلام و احوال‌پرسى، تلفن‌زدن و نامه‌نوشتن، محبّت ایجاد مى‌كند و سبب دل‌جویى از خویشان مى‌شود. امیر مۆمنان علیه السلام فرمود: صِلُوا أَرْحامَكُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلیمِ «8» با بستگان خود صله رحم كنید، گرچه با سلام‌كردن (به آنان) باشد. امام صادق علیه السلام نیز مى‌فرماید:

پیوند میان برادران آن گاه كه پیش هم هستند، دیدار همدیگر است و در مسافرت نامه‌نوشتن به یكدیگر. «9» گاهى نیز شركت در غم و شادى خویشان از موارد صله رحم است؛ شركت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دل‌جویى از بازماندگان آنان، و نیز شركت در مجالس جشن و سرور ایشان، رسیدگى عاطفى به آنان‌بوده، در تقویت و تحكیم رابطه خویشاوندى نقش مۆثّرى دارد.

5. ترک آزار: یكى از برترین روش‌هاى صله رحم با خویشاوندان، ترك اذّیت و آزار آنان است. بدین معنا كه پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت‌نكردن در زندگى آن‌ها به عناوین مختلف، عیب‌جویى‌نكردن از آنان و … از برترین موارد صله رحم است. امام صادق علیه السلام دراین باره فرمود: أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الْأَذى‌ عَنْها «10» برترین چیزى كه به آن صله رحم مى‌شود، خوددارى‌كردن از اذّیت و آزار آنان است.
صله رحم

آثار رسیدگى به خویشان‌
صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1. طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این باره فرمود:

یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ «11» چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟ گفتم: آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم. آن‌گاه امام فرمود: به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است. «12»

2.فراوانى روزى: حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ … «13» هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3.حسن خلق: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ «14» رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4. پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌ … «15» رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

5. آسانى حساب: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ … وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ «16» رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

6. آبادى شهرها: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




6 برکت عظیم صله رحم!

 

 

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود

اسلام تحكیم پیوندهاى خویشاوندى و استحكام روابط خانوادگى را به شدّت مورد تأكید و توجّه قرار داده چنانچه خداى متعال آن را در ردیف پرستش خویش قرار داده، مى‌فرماید: وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وِ بِذِى الْقُرْبى‌ … «1» و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریك او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشان نیكى كنید. در جاى دیگر مى‌فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذى‌ تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیباً «2» بترسید از آن خدایى كه به نام او از یكدیگر درخواست مى‌كنید و درباره ارحام كوتاهى نكنید، همانا خداوند مراقب شماست.

 خویشانت بال و پَرِ تو هستند.
امیر مۆمنان على علیه السلام نیز به فرزندش چنین سفارش مى‌كند: أَكْرِمْ عَشیرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى‌ بِهِ تَطیرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذى‌ إِلَیْهِ تَصیرُ، وَ یَدُكَ الَّتى‌ بِها تَصُولُ «3» خویشانت را گرامى بدار، زیرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز مى‌كنى و اصل و ریشه تو مى‌باشند كه به ایشان باز مى‌گردى (از آنان كمك گرفته و به آن‌ها سرفرازى) و دست (یاور) تو هستند كه با آن‌ها (به دشمن) حمله مى‌كنى (و پیروز مى‌شوى).

حتی اگر خویشاوندانت مرتد یا كافر باشند ارتباط خود را با آن ها قطع مکن.

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود. راوى مى‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «كسانى با من خویشاوندى‌دارند، امّا با من هم‌عقیده نیستند، آیا براى آنان بر عهده‌ام حقّى است؟ فرمود: بلى؛ حق خویشاوندى را چیزى قطع نمى‌كند و اگر با تو هم‌عقیده باشند، براى آنان دو حق است؛ یكى حقّ خویشاوندى و دیگرى حقّ اسلام. «4»
 
روش‌هاى رسیدگى به خویشان‌
برخى از روش‌هاى صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:

1.  كمك جانى: مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود- در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى- دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مَنْ مَشى‌ إِلى‌ ذى‌ قَرابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِیَصِلَ رَحِمَهُ أَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَجْرَ مِأَةِ شَهیدٍ «5» هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خداى متعال اجر صد شهید به او مى‌دهد.

2. كمك مالى: اگر در مواردى میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگى مالى به ایشان لازم و از درجه اهمّیّت بالایى برخوردار است. امیر مۆمنان على علیه السلام نیز مى‌فرماید: فَمَنْ أَتاهُ اللَّهُ مالًا فَلْیَصِلْ بِهِ قَرابَتَهُ«6» كسى كه از سوى خدا ثروتى به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیرى كند.

3. كمک فكرى: رسیدگى فكرى در جایى است كه یكى از بستگان انسان براى هدایت‌شدن نیاز به راهنمایى دارد. به عنوان مثال: یكى از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر رفتن نزد وى و راهنمایى او، سخن‌گفتن از فضیلت نماز و روزه و ترساندن از پیامدهاى ترك نماز و روزه در او مۆثّر مى‌شود، بر انسان لازم است كه نزدش رفته و به او كمك فكرى كند و این از مصادیق امر به معروف و نهى از منكر است. به استفتایى در این زمینه توجّه فرمایید:

«آیا انسان مى‌تواند از نظر شرعى با خویشاوندانى كه بى‌تقوا و بى‌نماز و ضدّ انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید؟ جواب: قطع رحم جایز نیست، ولى باید آن‌ها را با مراعات موازین امر به معروف و نهى از منكر كند.» «7»

4.كمک عاطفى: گاهى رفتن به منازل خویشان، سلام و احوال‌پرسى، تلفن‌زدن و نامه‌نوشتن، محبّت ایجاد مى‌كند و سبب دل‌جویى از خویشان مى‌شود. امیر مۆمنان علیه السلام فرمود: صِلُوا أَرْحامَكُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلیمِ «8» با بستگان خود صله رحم كنید، گرچه با سلام‌كردن (به آنان) باشد. امام صادق علیه السلام نیز مى‌فرماید:

پیوند میان برادران آن گاه كه پیش هم هستند، دیدار همدیگر است و در مسافرت نامه‌نوشتن به یكدیگر. «9» گاهى نیز شركت در غم و شادى خویشان از موارد صله رحم است؛ شركت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دل‌جویى از بازماندگان آنان، و نیز شركت در مجالس جشن و سرور ایشان، رسیدگى عاطفى به آنان‌بوده، در تقویت و تحكیم رابطه خویشاوندى نقش مۆثّرى دارد.

5. ترک آزار: یكى از برترین روش‌هاى صله رحم با خویشاوندان، ترك اذّیت و آزار آنان است. بدین معنا كه پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت‌نكردن در زندگى آن‌ها به عناوین مختلف، عیب‌جویى‌نكردن از آنان و … از برترین موارد صله رحم است. امام صادق علیه السلام دراین باره فرمود: أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الْأَذى‌ عَنْها «10» برترین چیزى كه به آن صله رحم مى‌شود، خوددارى‌كردن از اذّیت و آزار آنان است.
صله رحم

آثار رسیدگى به خویشان‌
صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1. طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این باره فرمود:

یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ «11» چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟ گفتم: آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم. آن‌گاه امام فرمود: به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است. «12»

2.فراوانى روزى: حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ … «13» هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3.حسن خلق: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ «14» رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4. پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌ … «15» رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

5. آسانى حساب: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ … وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ «16» رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

6. آبادى شهرها: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




* تأثیر تجمل گرایی بر صله ارحام

تجمل گرایی می تواند از عوامل قطع رحم باشد. تجمل گرایی موجب می شود تا شخص نتواند با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشند؛ در این عرصه قرآن می فرماید «ان الله لا یحب المسرفین». بیان این نکته ضروری است که تجمل گرایی با جمال گرایی تفاوت دارد. انسان به صورت فطری جمال گراست و خدا نیز نه تنها این مسئله را مزمت نکرده، بلکه می فرماید که «خضوا بزینتکم»؛ انسان باید با زیبایی به مسجد رود؛ خداوند خود زیبای مطلق است و بندگانی که دنیال زیبایی معنوی و مادی هستند، دوست دارد.

آنچه در اسلام مزمت شده، تجمل گرایی است که یکی از مصادیق آن اسراف می باشد. خانواده هایی هستند که مقید به زینت هایی خاصی بوده و جوری خانه های خود را زینت می دهند که این کار برای دیگران دشوار است؛ بر این اساس زمانی که خویشانشان وارد خانه آنها می شوند، افسرده خاطر شده و چه بسا خجالت می کشند که به خانه او بیاید. این وضعیت موجب قطع رحم می شود.

انسان اگر آنچه که خدا فرموده را در زندگی خود رعایت کند، می داند که زیبایی حقیقی در دوری از زینت های رقابتی است. زینت زیبای زندگی این است که انسان در فضایی آرام زندگی کند؛ اگر دنیا از انسان سلب آرامش کند، وی به زیبایی دست نمی یابد. اگر خدا به ما توفیق دهد که از تجمل گرایی دوری کنیم و به حد وسع خود از جمال و زیبایی دنیا بهره مند شویم، به زیبایی حقیقی دست پیدا می کنیم.

* پدر و مادر، بهترین ارحام

از منظر قرآن و آموزه های دینی، پدر و مادر در بالاترین مرتبه ارحام هستند؛ مسئله ای که در مباحث فقهی نیز به آن توجه زیادی شده است که از جمله مصادیق آن تقسیم ارث است.

* شیوه برقراری صله ارحام

انسان باید این مسئله را با خود حل کند که به عنوان مسلمان موظف است به دستورات خدا جامه عمل بپوشاند؛ یعنی، همان گونه که مسلمان موظف به عبادت خداست، نسبت به دستور خدا درباره صله رحم نیز وظیفه دارد. البته ما باید ببینیم شیوه درست صله رحم، چگونه است؟ اگر فردی دارای مشکل اعتقادی، سیاسی، فکری و… است، لازم نیست با او صله رحم برقرار کرد. البته اگر فردی می داند که می تواند از این ظرفیت استفاده کرده و بر خویشاوند خود تأثیر داشته باشد، لازم است که با او ارتباط داشته باشد. اگر رحم انسان، جزو اعداء الله به شمار می آید، انسان این وظیفه را ندارد که با او ارتباط داشته باشد؛ ما باید در چارچوب تفکر دین، رفتار کنیم تا هم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و هم تأثیر مثبتی بر ارحام خود داشته باشیم.

البته در این حوزه پدر و مادر استثنی هستند؛ انسان باید همواره رابطه خود را با پدر و مادر حفظ کند و حالت خدمت گزاری به آنها داشته باشد؛ هرچند لازم است مراقب باشد که تحت تأثیر آنها قرار نگیرد.

* دشمنان خدا چه کسانی هستند؟

یک قِسم از دشمنان خدا، کافران هستند؛ گاهی ممکن است مسلمانی دشمن خدا باشد، به این معنی که مسلمان جاسوس است، با ارزش های دینی تعارض دارد و در حلقه های فکری و رفتاری دشمنان خدا قرار دارد. ممکن است که شما نسبت به دشمن بودن او تصریح نداشته باشید، ولی حرف زدن و رفتار او، حرف ها و رفتارهای دشمنان اسلام و خداست؛ این فرد مواضع آنها را تبیین می کنند. آنها منافقان هستند، منافقان با دشمنان خدا هم پیمان هستند. دشمن خدا کسی است که کاری را انجام دهد که کفار و مشرکان انجام می دهند. ربا خواران، مفسدان جامعه و کسانی که فسق را در جامعه ترویج می دهند دشمنان خدا هستند.

* سخن پایانی:

مقام معظم رهبری درباره سبک زندگی اسلامی تأکید دارند، این مسئله اهمیت زیادی در پیشرفت جامعه و سعات مندی آن دارد. آنچه در صله رحم می تواند مورد توجه قرار گیرد، سبک زندگی اسلامی است. در تعالیم اسلامی، بر خلاف افکار و مکاتب و اندیشه های دیگر که بعضاً بر فاصله گرفتن از ارحام تأکید دارد، صله رحم اهمیت زیادی دارد.

از جمله عرصه هایی که در مسئله صله ارحام باید به آن توجه داشت، تأثیرگذاری فکری و اندیشه ای بر ارحام است. ما باید بدانیم که چه کنیم سبک زندگی اسلامی صله ارحام را برنامه ریزی نماید.

باید سبک زندگی اسلامی در مقام نظر و فکر تنظیم شود و در تفکر دین نیز نوع صله رحم تبیین شود. از سوی دیگر صلح رحم در تعمیق سبک زندگی اسلامی تأثیر بسیاری دارد، البته به شرطی که این صله رحم برگرفته از روش و منش قرآن و دین باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:14:00 ق.ظ ]




* آثار سوء ترک صله رحم

یکی از آثار ترک صله رحم خسارت در ابعاد معنوی، مادی، کوتاه شدن عمر و… است. در سوره بقره آیه 27 این مسئله تأکید شده است: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ» یکی از آثار مهم قطع رحم، این است که انسان در روز قیامت به عذاب الهی گرفتار می شود.

در آیه 25 سوره مبارکه رعد نیز آمده است: «وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛ این آیه هشدار می دهد که قطع رحم نکنید، بعد بیان می دارد که این ها، کسانی هستند که به لعنت خدا گرفتار می شوند. انسان هایی که خود و بدون دلیل ترک صله رحم کند، لعنت خدا بر آنها شامل می شود و عاقبت بدی در روز قیامت بر آنها است.

نکته ای که در این آیه وجود دارد، این است که نفرین خدا برای این دنیاست؛ چون خداوند جداگانه نسبت به «وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» هشدار داده است؛ این افراد در همین دنیا گرفتار لعنت و نفرین خدا می شوند.

از دیگر آثار قطع رحم، نشناختن حقایق است؛ انسان با قطع رحم با حقایق آشنا نمی شود. همین که انسان ارتباط خود را با خویشان، خدایی تعریف کند، بصیرت او بیشتر شده و حقایق بیشتری در پیش روی او گشوده می شود. در سوره مبارکه محمد (ص)، بیان می دارد که کسانی که ترک صله رحم کنند، خدا آنها را مورد لعن قرار داده و کَر می کند تا حقایق را نشنوند، چشمانشان را نیز کور می کند. البته منظور از کر و کور شدن به این معنی نیست که در دنیا گوش و چشم خود را از دست دهند، بلکه چشم و گوش دل را از دست می دهند و نمی توانند حقایق را ببینند و بشنوند.

آسیب دیگر در قطع صله رحم، نفاق است. افرادی که بی جهت قطع رحم می کنند، دچار نفاق می شوند. در آیه 22 سوره محمد (ص) به بحث نفاق نیز تأکید دارد.

* موانع صله ارحام

از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.

انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.

گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ق.ظ ]




آسیب های انجام صله رحم!

ممکن است در صورت بی توجهی در صلح ارحام، در برخی موارد گرفتار گناه و انحراف شویم؛ خداوند می فرماید که گاهی اوقات ممکن است ارحام، انسان را از راه رسیدن به خدا باز دارد و موجب تمایل انسان به سمت دشمنان شود. درست است که در اسلام بر صله ارحام تأکید شده، ولی گاهی می بینیم که برخی با ارزش های دینی و اسلامی مشکل دارند و اگر با او رفت آمد کنیم، یقیناً بر ما تأثیر می گذارد. در آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (ممتحنه، آیه١»

خداوند می فرماید: دشمنان من و دشمنان خود را اوالیا انتخاب نکنید؛ (اولیا به معنی دوست و سرپرست است) و با آنها رابطه مودت آمیز برقرار نکنید. در آیه سوم همین سوره خداوند می فرماید: «لَنْ تَنْفَعَکمْ أَرْحَامُکمْ وَلا أَوْلادُکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه، آیه ٣)» اگر ارحام شما از دشمنان خدا بودند، مراقب باشید تا این رحم بر شما تأثیرنگذارد که این عیاق شدن موجب شود فرد گمان کند می تواند بر شما تأثیربگذارد.

انسان باید از برقراری ارتباط با افرادی که با راه خدا و ارزش های دینی همسو نیستند، اجتناب کند و انسان نباید تحت تأثیر قرار گیرد چون در این مورد نهی خدا قرار دارد.

* بی عدالتی، خطری که در پی صله ارحام می آید، باید مراقبت آن بود

از آسیب های دیگر که در صله ارحام ممکن است بروز یابد، بی عدالتی است؛ انسان ممکن است به وسیله ارحام به بی عدالتی گرفتار شود. در تاریخ افرادی زندگی می کردند که به دلیل ارحام خود به جامعه ظلم کردند و پایه گذاران ظلم در جامعه شدند، درحالی که از رهبران جامعه نیز به شمار می رفتند؛ آنها برای ارحام و خویشان خود سهمیه و حقوق بی جا، آن هم از بیت المال مسلمین قرار داده بودند و بذل و بخشش های بی مورد از بیت المال داشتند.

سوره انعام آیه 152 به این مسئله اشاره دارد: «وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (انعام، آیه ١٥٢)» خدا می فرماید که انسان از آنچه گفته می شود باید عدالت را رعایت کند، ولو این که شخص از ارحام و خویشاوندان شما باشد. خداوند ما را به قسط امر می کند و بیان می دارد که وقتی می خواهید سخنی بگویید، عدالت را رعایت کنید. تا چه رصد به این که انسان برای ارحام، در بیت المال تصرف کند.

از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




آثار مثبت و برکات صله رحم

صله ارحام آثار شرعی و قانونی ای دارد که در جوامع بشری رعایت می شود، ساز و کار خاصی نیز از نظر فقهی و حقوقی در اسلام دارد؛ مسئله ای مانند ارث، که ممکن است افراد صله ارحام را هم قطع کنند، ولی با احکام مربوطه، از یکدیگر ارث می برد. این مسئله هم آثار تکوینی و هم آثار تشریعی ارحام است.

اثر دیگر صله رحم در آیه «قَالُوا یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلا رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ (هود، آیه ٩١)» مطرح شده است؛ بر اساس این آیه، زمانی که قوم شعیب، او را تهدید می کنند، به او می گویند که اگر خویشاوندان تو نبودند، ما تو را سنگ سار می کردیم و امنیت و آرامش را از تو می گرفتیم. این نشان می دهد که انسان در پناه خویشاوندان صالح و خوب در آرامش قرار می گیرد.

زمانی که انسان با خویشان خود ارتباط دارد، امنیت روحی و اجتماعی به دست خواهد آورد. همان طور که ارحام صالح نبی اکرم صلی الله علیه و آله، از او حمایت کردند و این موجب ثبات قدرت ایشان شد و پیامبر از آن برای تبلیغ و ترویج اسلام استفاده نمود. همچنین وقتی انسان با خویشان خود ارتباط داشته باشد، می تواند از خانه های آنها استفاده کند؛ در آیه 61 سوره مبارکه نور خداوند بیان داشته است: «لَیسَ عَلَی الأعْمَی حَرَجٌ وَلا عَلَی الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلا عَلَی أَنْفُسِکمْ أَنْ تَأْکلُوا مِنْ بُیوتِکمْ أَوْ بُیوتِ آبَائِکمْ أَوْ بُیوتِ أُمَّهَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ إِخْوَانِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخَوَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَعْمَامِکمْ أَوْ بُیوتِ عَمَّاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخْوَالِکمْ أَوْ بُیوتِ خَالاتِکمْ أَوْ مَا مَلَکتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکمْ لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْکلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنْفُسِکمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛ بر اساس این آیه، انسان می تواند از خانه های خویشان خود که در این آیه از آن نام برده است، استفاده کند.

همچنین بر اساس آیه 18 سوره فاطر که می فرماید: «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا لا یحْمَلْ مِنْهُ شَیءٌ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَکی فَإِنَّمَا یتَزَکی لِنَفْسِهِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» و همچنین بر اساس آیه 49 سوره مبارکه نمل، خداوند بیان می داد: «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِک أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» نشان می دهد که انسان با صله ارحام و رفت و آمد می تواند از حمایت آنها بهره مند شود.

* هشدار خداوند!

ما نقطه طلاقی در دستورات دینی و رعایت صله ارحام داریم؛ در بسیاری از عرصه ها عمل به دستورات الهی و صله رحم در تعارض با هم نیستد، به این معنی که پدر و مادر، خواهر و برادر و خویشان از مؤمنان هستند و نسبت به ارزش های الهی پایبندند، در چنین شرایطی انسان مشکلی در انجام صله ارحام ندارد، ولی گاهی ممکن است ارتباط با خویشان و انجام تکلیف الهی با هم تعارض پیدا کند. حال باید دید وظیفه چیست؟

در عین این که خداوند ما را به صله ارحام امر می کند، به ما هشدار می دهد که صله رحم ما را از مسیر درست منحرف نسازد. از یک سو، امر می کند به پدر و مادر و ذی القربی احسان کنید اما نسبت به مراقبت از شرک ورزی به خدا نیز هشدار می دهد؛ یعنی این که این احسان بر شما تأثیر نگذارد.

در صدر اسلام، بسیاری از خانواده ها، به دلیل مسلمان شدن فرزندشان و رفتاری که این فرزند در برخورد با والدین و خانواده نشان می داد، موجب می شد که آنها نیز به اسلام ایمان آورند؛ از جمله آنها جناب عمار یاسر بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ق.ظ ]




گروه هایی که دچار خسران می شوند

خداوند در آیه 27 سوره مبارکه بقره نسبت به مسئله صله رحم هشدار می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ». چند گروه از افراد هستند که دچار خسارت می شوند؛ می دانیم که خسارت با زیان تفاوت دارد، به این معنی که خسارت به معنای از دست دادن اصل سرمایه است؛ این که انسان عمر خود را مصرف می کند و در قبال آن چیزی به دست نیاود، خسارت کرده است، چون عمر خود را که سرمایه اوست، از دست داده است. بر اساس این آیه، نخستین گروه، کسانی هستند که پیمان خود را با خدا (پیمان بندگی و اطاعت از خدا) می شکنند. در ادامه می فرماید: «وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛ برخی افراد جایی را که خدا فرموده ارتباط برقرار کنید نادیده می گیرند که از مصادیق بارز آن صله رحم است. پس وقتی صله رحم را قطع می کنند، دچار خسران می شوند. البته این خسارت اعم از خسارت مادی، معنوی، روحی و… است؛ «وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ» و کسانی که در زمین فساد می کنند. وقتی خداوند صله رحم را در ردیف عمل نمودن به عهد خدا قرار داده، بیانگر اهمیت این مسئله است.

* برخی مکاتب انسان را از ارحام دور می کند

مکتب اسلام بین پیمان بستن با خدا و صله ارحام پیوند زده است و این امر یکی از مهم ترین روش های استراتژیک تفکر دینی در اسلام می باشد که میان این دو جمع کرده است. اما متأسفانه، برخی که به مکتبی وابسته می شوند، از پدر و مادر و ارحام خود می برند، همان گونه که دیده شد، منافقان وقتی در کمپ های خود در عراق مستقر شدند، به طور کلی از پدر و مادر خود بریدند. ولی در تفکر دین اسلام و قرآن، نه تنها ارتباط افراد ترک نمی شود، بلکه مورد امر و تأکید خداوند نیز قرار می گیرد و کسانی هم که صله رحم را ترک می کنند، مورد تهدید و توبیخ قرار می گیرد.

* تقوای الهی، رعایت حقوق الهی و ارحام است

در آیه اول سوره مبارکه نساء خداوند می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا»؛ خداوند در این آیه ابتدا انسان ها را به تقوا امر می کند. تقوا در این آیه هم می تواند معنای لغوی که پرهیز از آنچه انسان را از عقلانیت و خدا دور می کند و هم معنای خاص آن مورد نظر باشد که پرهیز از آنچه محرم الهی و تعهد به آنچه واجب خداست.

«وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ» از خدایی پرهیز کنید که مورد سؤال واقع می شوید؛ «وَالأرْحَامَ» و ارحام. بر اساس این آیه، انسان نسبت به حقوق خداوند و نیز نسبت به حقوق ارحام مورد سؤال قرار می گیرد. این آیه معنای تقوا که رعایت حقوق خدا و ارحام است را بیان می کند.

در ادامه آیه، خداوند می فرماید که «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا» خداوند مراقب شماست. نباید از مراقبت خدا نسبت به تقوای الهی و حفظ حقوق ارحام غفلت کنیم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




جایگاه صله رحم در قرآن و عواقب ترک آن

,

یکی از رویکرد های سبک زندگی اسلامی، اصلاح فرهنگ های نادرست و تأیید فرهنگ های درست است؛ ارتباط خویشاوندی در آداب و رسوم بسیاری از اقوام از گذشته تاکنون که در بعضی مواقع نیز با آسیب هایی همراه بوده است. دین اسلام, نه تنها ارتباط خویشاوندی را تأیید می کند، بلکه بر آن تأکید کرده و آثار مخرب مختلفی را نسبت به کسانی که این واجب الهی را ترک می کنند؛ بیان می دارد.

آخرین ماه فصل تابستان فرصت مناسبی است تا در کنار اهتمام به مسافرت، نسبت به انجام این فریضه الهی و ضرورت اجتماعی توجه بیشتری شود بر این اساس حجت الاسلام والمسلمین یوسفی مقدم، مدیر مرکز فرهنگ و معارف قرآن, پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی آثار فردی و اجتماعی این فریضه الهی و عواقب ترک آن را از نگاه قرآن در گفت وگو با خبرگزاری حوزه بررسی کرده است.

* تعریف صله ارحام

صله ارحام، اهمیت فراوانی در اسلام دارد و بر اساس تحقیقی که در مسئله مفهوم شناسی صله ارحام انجام شده است؛ کسی که به واسطه نسبت از جانب پدر، عمو، عمه، خاله، دایی و کسی که به واسطه نسب به انسان نزدیک می شود؛ از مصادیق رحم است. صله رحم به معنای ایجاد ارتباط, دید و بازدید و رسیدگی به امور خویشان و نزدیکان می باشد که در قرآن کریم بر این مسئله توجه خاصی شده و بسیاری از آیات به آن پرداخته اند.

* صله ارحام هم تراز عدالت و احسان

خداوند در آیه 90 سوره مبارکه نحل، می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ» خداوند در این آیه صله رحم را در کنار رعایت عدالت و احسان قرار می دهد که نشان دهنده جایگاه و اهمیت صله ارحام و رسیدگی به ذی القربی است. ترتیب آورده شدن این مسائل نیز در این آیه قابل توجه است؛ خداوند انسان ها را ابتدا به عدالت و بعد از آن به احسان و ایتای ذی القربی امر می کند. از این آیه این نکته بر می آید احسان و رسیدگی به ذی القربی در مقام اهمیت، در کنار عدالت هستند, ولی در مقام عمل، در رتبه پایین تر نسبت به عدالت است؛ یعنی است که صله ارحام نباید جلوی عدالت در جامعه را بگیرد.

این که خداوند متعال انسان ها را به عدل، احسان و رسیدگی به ذی القربی امر کرده؛ یعنی عدالت که مهم ترین شاخصه جامعه مطلوب است و این که گفته می شود امام زمان (عج) ظهور کرده و عدالت مطلوب خداوند را در جامعه اجرا می کند؛ در کنار صله ارحام مورد تأکید خداوند است. همچنین «ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ» نیز در این آیه به معنای ارتباط صله رحم با ترک فحشا و منکر و جلوگیری از بروز آن در جامعه است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




اردو راهیان نور
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-01-27] [ 11:17:00 ق.ظ ]




اراده الهی

هر انسان با ایمانی بر این عقیده است که سرآمد عمر انسان به دست خداست. یعنی آفریدگار هستی عمر هر انسان و موجود زنده ای را معین می کند و اوست که هم بر طولانی ساختن عمر ها تواناست و هم کوتاه ساختن آن ها. بنابراین هرگاه خداوند برای یکی از بندگانش عمری طولانی مقرر فرماید هم اسباب و علل طبیعی و هم امورات ماورای طبیعی را با هم فراهم می آورد. همان خدایی که آتش را برای حضرت ابراهیم سرد کرد قادر است عمری طولانی به ولیّ خود بدهد بدون این که حتی آثار پیری بر او نمایان شود. مسلماً خواست خدا واقعیتی است فراتر از طبیعت و قوانین حاکم بر آن.

خلاصه سخن: با توجه به این که وجود یک انسان کامل و امام معصوم  برای بقای زمین ضرورت دارد، و هم اکنون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه با بیش از هزار سال عمر تنها حجّت روی زمین هستند، به این نتیجه می رسیم عمر طولانی هم از نظر علم پزشکی امکان دارد، هم نمونه های تاریخی اش فراوان است و علاوه بر این ها خداوند است که حافظ و نگاه دارنده وجود گرانمایه حضرت مهدی علیه السلام است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ق.ظ ]




عمر انسان حد ثابتی ندارد

قبل از هر چیز باید گفت عمر انسان حد و مرز معینی ندارد که تجاوز از آن حد، غیر ممکن باشد، هیچ یک از دانشمندان نگفته اند که فلان مقدار سال، نهایت درجه ای است که انسان ها می توانند بدان نائل گردند و هنگامی که بدان پایه رسیدند مرگ برایشان حتمی است. بلکه گروهی از دانشمندان شرق و غرب، جدید و قدیم تصریح کرده اند که عمر انسان حد و مرزی ندارد و بشر در آینده می تواند بر مرگ غلبه کند یا مدت درازی آن را به تأخیر بیاندازد و از عمرهای بسیار طولانی برخوردار گردد.

دانشمندان تغذیه عقیده دارند طول عمر رابطه نزدیکی با نحوه تغذیه و شرایط اقلیمی دارد،آنها با مطالعه روی طول عمر ملکه زنبوران عسل که چند برابر زنبوران معمولی عمر می کند به این نتیجه رسیده اند که این موضوع معلول ژله مخصوصی است که زنبوران کارگر برای تغذیه ملکه فراهم می کنند، در صورتی که دیگر زنبوران فقط در سه روز نخستین زندگی از این مائده اسرار آمیز برخوردارند و رمز جوانی و زیبایی و عمر طولانی ملکه در این غذای اعجاز آمیز نهفته است. روانشناسان می گویند طول عمر انسان بستگی زیادی به طرز تفکر و عقاید او دارد و با داشتن یک سلسله روحیّات و عقاید سازنده و آرام بخش، طول عمر انسان افزایش می یابد.

هنگامی که مسئله طول عمر را به پیشگاه قرآن می بریم نمونه هایی از انسان ها را می یابیم که سالهای طولانی زندگی کردند و اینجاست که طول عمر حضرت مهدی علیه السلام یک پدیده طبیعی جلوه می کند

این گفتگوها ثابت می کند که برای عمر طبیعی موجودات زنده حدّ معینی را نمی توان در نظر گرفت. بنابراین ممکن است گفته شود که حضرت مهدی علیه السلام در زندگی خویش، مسائل بهداشتی و امور و نکات مربوط به سلامتی جسم و جان را رعایت می کند در نتیجه همیشه صحیح و سالم زندگی می کند و همواره از طراوت، نشاط و شادابی برخوردار است.

عمر طولانی از نگاه قرآن

هنگامی که مسئله طول عمر را به پیشگاه قرآن می بریم نمونه هایی از انسان ها را می یابیم که سالهای طولانی زندگی کردند و اینجاست که طول عمر حضرت مهدی علیه السلام یک پدیده طبیعی جلوه می کند، یک نمونه حضرت نوح که خداوند می فرماید: ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس او در میان جامعه خویش950 سال درنگ کرد و آنان را به سوی حق فراخواند… (سوره عنکبوت آیه 14) این آیه شریفه بیانگر این حقیقت است که تنها دوران پیامبری حضرت نوح 950 سال بود و از عمر ایشان قبل از مبعوث شدن به پیامبری و مدت عمر ایشان بعد از طوفان قرآن سخنی نگفته اما در روایات عمر شریف ایشان 2500 سال بیان شده است. همچنین حضرت عیسی، حضرت خضر، و اصحاب کهف از کسانی هستند که عمر های طولانی دارند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ق.ظ ]




راز طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

طول عمر حضرت مهدی علیه السلام همواره یکی از سوالات حوزه مهدویت می باشد. دلیل اصلی این پرسش ندیدن انسان با عمرهای طولانی و زندگی های کوتاه مدت اطرافیان مان است. در صورتی که نباید عمر حضرت را که اراده الهی بر طولانی بودن آن تعلق گرفته با عمر سایر انسان ها مقایسه کرد.

 

یکی از سوالاتی که در موضوع مهدویت مطرح است راز طول عمر امام زمان علیه السلام است و اینکه آیا امکان دارد انسان عمری چند هزار ساله داشته باشد و آیا ضرورتی دارد که امامی زنده همیشه در عالم باشد؟ ابتدا باید به سوال دوم پاسخ دهیم، آن چه مسلم است انسان بیهوده خلق نشده است و این دنیای مادی محلی برای رشد و تکامل انسان است تا روحش را پرورش بدهد و کامل شود و خداوندی که خالق بشر است او را رها نکرده بلکه از روی لطف پیامبرانی برای هدایت او فرستاده است.

راه تکامل انسان، همان عقائد حقه و اعمال نیک و اخلاق پسندیده ای است که خداوند متعال آنها را بر قلوب پاک انبیاء نازل کرده تا به مردم ابلاغ نمایند. الطاف خداوندی چنین اقتضا دارد که پیامبرانی را بفرستد تا احکام و قوانین لازم را به مردم ابلاغ کنند و آنان را به سوی غایت و هدف خلقت هدایت و کمک نمایند.

و نیز هر وقت پیغمبری در بین مردم موجود نبود،باید یکی از افراد انسان جانشین و خزینه دار احکام خدایی باشد و در تحمل و نگهداری و تبلیغ آنها سعی و کوشش نماید. زیرا منظور حق تعالی از بعثت پیمبران و فرستادن احکام در صورتی تحقق می پذیرد و الطافش به حد کمال می رسد و حجت بر بندگان تمام می شود که تمام آن قوانین و دستورات بدون کم و زیاد، در بین بشر محفوظ بماند. پس در مورد فقدان پیامبران، لطف خدا چنین اقتضا دارد که یکی از انسان ها را مسئول حفظ و نگهداری و تحمل احکام نماید.(مرکز اطلاع رسانی آل البیت، برهان عقلی بر امامت) 

عمر انسان حد و مرز معینی ندارد که تجاوز از آن حد، غیر ممکن باشد، هیچ یک از دانشمندان نگفته اند که فلان مقدار سال، نهایت درجه ای است که انسان ها می توانند بدان نائل گردند و هنگامی که بدان پایه رسیدند مرگ برایشان حتمی است

بنابراین همیشه باید در بین نوع انسان، فردی وجود داشته باشد که همواره مورد هدایت و تأییدات و افاضات حق تعالی بوده و به واسطۀ افاضات معنوی و کمک های باطنی، هر فردی را بر طبق استعدادش به کمال مطلوب برساند و گنجینه و خزینه دار احکام الهی باشد تا افراد بشر، در صورت احتیاج و عدم ایجاد مانع از علومش بهره مند گردند. وجود مقدس امام، حجت حق و نمونۀ دین و انسان کاملی است که می تواند در حد توانایی بشر، خدا را بشناسد و پرستش کند، اگر امام نباشد رابطۀ بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع می گردد. افاضات عوالم غیبی، اولا بر آینه پاک قلب امام و به وسیله او بر دل های سایر افراد نازل می گردد. امام قلب عالم وجود و رهبر و مربی نوع انسان است و معلوم است که حضور و غیبت او، در ترتب این آثارتفاوتی ندارد. (امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص154)

امام سجاد علیه السلام فرمود: ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنین و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم.ما اَمان اهل زمین هستیم چنانکه ستارگان اَمان اهل آسمانند.به واسطۀ ماست که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد. به واسطۀ ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج می شود. اگر ما روی زمین نبودیم اهلش را فرومی برد و آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت،گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غائب و مستور بوده است، تا قیامت نیز از حجّت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود. (امینی، ابراهیم، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص155، به نقل از ینابیع المودة)

حال که به این باور رسیدیم که وجود امام معصوم بر روی زمین ضرورت دارد و زمین هیچ گاه خالى از امام معصوم نیست، چه آشكار و چه غایب، به سوال دیگر می پردازیم که چگونه ممکن است انسان عمر طولانی داشته باشد؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:08:00 ق.ظ ]




فوائد غیبت

آنچه که در روایت به عنوان فلسفه غیبت مطرح شده در واقع منافع و مصالح است که بر غیبت مترتب گردیده و سر واقعی بر ما  پوشیده است. اما آن فوائد عبارتند از:

1- از آنجا که امامان توسط خلفای بنی امیه و بنی عباس به شهادت رسیدند خصوصاً امام جواد(علیه السلام)، امام هادی(علیه السلام)، و امام عسگری(علیه السلام) که در سنین جوانی به شهادت رسیدند و این امامان در شرائط سخت و تحت نظارت سربازان زندگی می کردند تا امام زمان را بهتر شناسایی کرده و در همان دوران کودکی به شهادت برسانند لذا خداوند به دلیل حفظ جان حضرت و جلوگیری از کشته شدن ایشان امر غیبت را قرار دادند و به دلیل آنکه این خطر همچنان وجود دارد این غیبت تداوم دارد و تا این خطر برطرف نشود امر غیبت ادامه خواهد داشت.

2- امام زمان(عج) در توقیعی فرموده اند: علت رویداد غیبت آن است که هیچ یک از پدران من نبودند مگر این که بیعت و تعهدی در مقابل حکومت های طاغوت زمان خود داشتند. ولی من هنگامی که قیام می کنم، تعهدی نسبت به هیچ یک از طاغوت ها بر عهده ام نیست.

3- فایده ای دیگر که در روایات به آن اشاره شده آمادگی اوضاع جهان و جامعه بشری برای پذیرش توحید و دین الهی و عدالت اجتماعی است.

بر اساس روایت، امام زمان(عج) وارث انبیاء معرفی شده اند و ایشان با ظهور خویش تمامی تلاش ها و کوشش های انبیای الهی را به سرانجام می رساند اما هدف انبیاء چیست؟

هدفی که انبیاء در طول حیات خویش دنبال می کردند همان است که خداوند برای آنها ترسیم نموده و آن چیزی نیست جز اشاعه ی توحید و عدالت و نابودی باطل. لذا در حدیثی به نقل از امام باقر(علیه السلام) آمده است: “چون قائم قیام کند جز خدای عزوجل معبودی پرستش نشود” و در حدیثی دیگر می فرماید: “هنگامی که قائم قیام کند، دوست باطل از بین می رود” از سوی دیگر خداوند در برقراری چنین نظام توحیدی در جامعه بشری به زور و اجبار متوسل نشدند بلکه رغبت و میل مردم و همکاری َآنها را ضروری می داند، و اگر غیر این بود می توانست از ابتدا و با اجبار چنین نظامی را برپا کند. آیه 17 از سوره حدید تأیید کننده این سخن ماست، “اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها” بدانید که خداوند، زمین را پس از مرگش زنده گرداند. و نیز در آیه 25 از همین سوره می فرماید: “لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس و القسط” ما پیامبران خود را فرستادیم تا خود مردم برای برقراری قسط و عدل بپاخیزند.

امامان بزرگوار در موضوع فلسفه غیبت دو گونه برخورد کرده اند. اگر چه به طور صریح عدم درک واقعی از فلسفه غیبت را بیان می کنند و فهم این موضوع به عصر ظهور موکول می کنند، اما مطالبی را نیز بیان کرده اند که در واقع فوائد، منافع و مصالحی است که سبب غیبت شده است

همچنین در نامه ی امام زمان (عج) به شیخ مفید آمده است: اگر چنان که شیعیان ما در راه وفای به پیمانشان همدل می شدند، یُمن ملاقات ما برایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از جانب آن ها نسبت به ما، زودتر نصیبشان می شد. پس ما را از ایشان دور نمی دارد، مگر آن کارهایشان که از نظر ما ناپسند است و ما از آنان روا نمی دانیم.

پس دوران غیبت زمینه ای است تا مردم به رشد و آگاهی لازم برسند و خلاء عدالت را در جامعه خویش احساس کرده و خود برای برقراری عدالت اقدام کنند. و این همان مفهومی است که از آیات و روایات به آن رسیدیم که تا مردم با تمام وجود خواهان عدالت نشوند و تا با یکدیگر متحد و هم صدا نشوند حضرت ظهور نخواهند کرد.

4- آزمایش و امتحان مومنان برای شناخت مومنان حقیقی از دینداران دروغین یکی دیگر از حکمت های غیبت قائم(عج) است. البته امتحان و آزمایش خداوند همواره در بین مردم جاری است و هیچ گاه این قانون الهی تعطیل نخواهد شد و غیبت نیز یکی از آن امتحان های خداوند است که هم ایمان و هم عمل مومنین مورد بررسی قرار می گیرد.

طولانی شدن زمان غیبت سبب تردید عده ای خواهد شد اما کسانی که ایمانشان محکم نیست. در روایات متعددی منقول از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) با عبارات متفاوت اما با مضمون تقریباً نزدیک به هم چنین آمده است که:

قائم ما غایب خواهد شد و امر غیبت طولانی خواهد شد و تنها کسانی در ایمان به او راسخ خواهند بود که قلبشان مملو از ایمان باشد.

اما امتحان عملی خدا به دلیل وجود سختی ها، ناملایمات و گناهانی است که مردم را احاطه می کند و بنابر گفته پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) “هر کسی بخواهد دینش را حفظ کند، چاره ای ندارد جز این که از کوهی به کوهی و از سوراخی به سوراخی دیگر فرار کند. همانند شغالی که دائماً آشیانه خود را عوض می‌کند” و به دلیل این مشکلات است که نقل شده: “حفظ ایمان در آخرالزمان به مراتب سخت تر از نگه داشتن آتش در دست است.

 

خلاصه سخن …

فلسفه غیبت امام زمان(عج) سرّی است که بر ما پوشیده است و تا زمان ظهور معلوم نخواهد شد و آنچه در این رابطه گفته می شود بیشتر فوائد و منافع غیبت است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ق.ظ ]




فلسفه و فوائد غیبت امام زمان(عج)!

 


در عالم هستی هر امری دلیل خاصی دارد و امور زیادی هستند که ما فلسفه و علت آن ها را نمی دانیم و معمولاً تعداد آن اموری که نمی دانیم در مقایسه با دانسته های ما بسیار زیاد است. این عدم آگاهی ما نباید دلیلی بر انکار آنها شود. یکی از آن مواردی که ما سرّ آن را نمی دانیم غیبت امام عصر(عج) است که نداستن ما نباید مستمسکی برای انکار آن باشد. زیرا در محیط پیرامون ما مسائل و چیزهای بسیاری است که با آنها زندگی می کنیم اما علت و فلسفه حقیقی آنها را نمی دانیم ولی منکر آنها هم نیستیم. در مسئله غیبت می دانیم که خداوند ایمان به آن را جزء صفات متقین برشمرده است. اما این که غیبت چه فلسفه ای دارد سۆال جدیدی نیست این سۆال از ائمه اطهار (علیهم السلام) و حتی امام عصر(عج) نیز پرسیده شده که برای پاسخ به این سۆال پای سخن امامان معصوم(علیهم السلام) می نشینیم.


 

فلسفه غیبت

امامان بزرگوار در موضوع فلسفه غیبت دو گونه برخورد کرده اند. اگر چه به طور صریح عدم درک واقعی از فلسفه غیبت را بیان می کنند و فهم این موضوع به عصر ظهور موکول می کنند، اما مطالبی را نیز بیان کرده اند که در واقع فوائد، منافع و مصالحی است که سبب غیبت شده است. در واقع این دو نگاه متفاوت بیانگر آن است که سرّ حقیقی غیبت امر بزرگی است که از فهم و ادراک ما خارج است از سوی دیگر می خواهند بگویند این مصلحت ها و فوائد همه ی اسرار نیست. و اما در تأیید عدم درک ما از فلسفه اصلی غیبت به روایتی از امام صادق(علیه السلام) به نقل از عبدالله بن فضل هاشمی اشاره می کنیم: “إن وجه الحکمة فی ذلک لاینکشف إلا بعد ظهوره کما لا ینکشف …. و إن کان وجهه غیر منکشف لنا”

وجه حکمت در مسئله غیبت جز بعد از ظهور او آشکار نخواهد شد، همانگونه که وجه حکمت کارهای خضر(علیه السلام) یعنی خراب کردن کشتی، کشتن پسر بچه و تجدید بنای دیوار برای حضرت موسی(علیه السلام) تا زمان جدایی شان معلوم نشد، ای پسر فضل این مطلب، امری از امور الهی و سری از اسرار الهی و غیبی از غیوب الهی است و وقتی ما دانستیم که خداوند حکیم است، تصدیق خواهیم کرد که همه کارها و سخنانش حکیمانه است، ولو این که ما حکمت آن ها را در نیابیم.

دوران غیبت زمینه ای است تا مردم به رشد و آگاهی لازم برسند و خلاء عدالت را در جامعه خویش احساس کرده و خود برای برقراری عدالت اقدام کنند. و این همان مفهومی است که از آیات و روایات به آن رسیدیم که تا مردم با تمام وجود خواهان عدالت نشوند و تا با یکدیگر متحد و هم صدا نشوند حضرت ظهور نخواهند کرد

امام زمان(عج) نیز در توقیعی علاوه بر ذکر فوائد این غیبت، بر دشواری فهم آن توسط انسانهای عادی تأکید دارند، به طوری که می فرمایند: از حقیقت این امر خیلی جستجو نکنید که آن را نخواهید دانست. اما علت غیبت آن است که خداوند فرموده است: “ای کسانی که ایمان آورده اید از چیزهایی که اگر برایتان آشکار شود، ناراحتتان می کند سۆال نکنید” …. پس آنچه که به حالتان فایده ندارد نپرسید و خود را برای دانستن آنچه که از شما نخواسته اند در زحمت نیندازید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:04:00 ق.ظ ]




خدمات فرهنگی و اجتماعی

آیة اللّه مرعشی از سنین صباوت به کتاب و مطالعه علاقه ای وافر داشت. این اشتیاق در سنین بعد به شوقی شگفت آور تبدیل گردید؛ به نحوی که ایشان روزها گرسنگی می کشید و از نان و آب خود کم می گذاشت تا بتواند کتابی را به دست آورد. او که شاهد به غارت رفتن منابع اسلامی و نسخ خطی بود، نتوانست در برابر این یورش فرهنگی خاموش بنشیند و باوجود تنگناهای معیشتی و اقتصادی کوشید تا این اوراق نفیس و گرانبها را فراهم آورد. محصول این اهتمام خستگی ناپذیر و مستمر، کتابخانه ای بسیار برجسته و گران قدر می باشد که به لحاظ نسخه های نفیس خطی و گاه منحصر به فرد توجه شخصیتهای جهان اسلام را به خود جلب کرده است و نیز این مرکز هم اکنون با چهارصد مؤسسه، مرکز علمی، دانشگاهی و کتابخانه های جهان ارتباط دارد و هر روز میزبان گروه زیادی از طالبان علم و محققان است.

آیة اللّه مرعشی در کنار تلاشهای علمی و آموزشی می کوشید به گرفتاریهای مردم رسیدگی کند و تا حدودی از مشکلات آنان بکاهد. تأسیس بیمارستان و درمانگاه، تهیه مسکن برای طلاب علوم دینی، تهیه وسایل زندگی اقشار محروم، پرداخت دیون و قرضهای برخی افراد نیازمند، کمک به زلزله زدگان، سیل زدگان، پناهندگان جنگ تحمیلی و فعالیتهایی از این قبیل، مؤیّد ادعای مذکور است.(

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-01-21] [ 09:12:00 ق.ظ ]




دفاع از ارزشها در کسوت مرجعیت

چنان که ملاحظه گردید سنین جوانی و بهترین ایّام زندگی آیة اللّه مرعشی در راه تحصیل علم و تزکیه درون مصرف شده است؛ امّا آن بزرگ مرد اجتهاد و تقوا وقتی به قم آمد، با نهایت فروتنی و پارسایی و با کوششی وصف ناپذیر تمامی این تواناییها را برای صیانت از دیانت و رونق بخشیدن به مراکز دینی به کار گرفت.

ایشان در زمره افرادی بود که آیة اللّه بروجردی را برای زعامت حوزه، به قم دعوت کرد و در دوران پرتو افشانی آن فقیه بلند مرتبه، همکاری نزدیکی با ایشان داشت و در ضمن به تدریس خارج فقه و اصول و برخی علوم دیگر مبادرت نمود و نخستین رساله عملیه خویش را به طبع سپرد. پس از رحلت آیة اللّه بروجردی در سال 1380 ه . ق، آیة اللّه مرعشی در زمره معدود مجتهدانی بود که به عنوان مرجع شیعیان برگزیده شد و از آن پس به عنوان یکی از ارکان اصلی حوزه و جهان تشیع در آمد و به سهم خویش در اداره حوزه علمیه قم مشارکت نمود.

حوزه درس خارج آن نامدار عرصه فقاهت، از نادر حلقه های درسی بود که جمع بسیاری از علما، فضلا و طلاب در آن حضور می یافتند. بیان گرم، سخنان نافذ، گفتاری فصیح و ملیح و اجتناب از طرح زوائد و اُمور خسته کننده، درس ایشان را پرجاذبه ساخت. وی در این جلسات صرفا به بیان مطالب علمی و فقهی نپرداخت و در پی آن بود تا با مطرح نمودن مباحث اخلاقی، تربیتی و ادبی، شاگردانش به پرورشهای دینی آراسته شوند و با این دو بال علم و تقوا به پرتوافشانی در جامعه بپردازند و از باورهای دینی حمایت کنند.

وسعت نظر آیة اللّه مرعشی به اندازه ای بود که بسیاری از افراد حوزوی و دانشگاهی از جمله مشاهیری چون آیات گرامی شهید مصطفی خمینی، شهید مطهری، شهید صدوقی، شهید قاضی طباطبایی، سید محمود طالقانی، شهاب الدین اشراقی، مرتضی حائری، دکتر عباس زریاب خویی، دکتر محمد تقی دانش پژوه، دکتر علیرضا فیض، دکتر حسین کریمیان و… در درس ایشان حضور می یافتند.(4)

دیگر می باشد.(5)

در عرصه های سیاسی ـ اجتماعی

آیة اللّه مرعشی در بحبوحه حوادث سیاسی جهان اسلام و اندکی پس از مبارزات ضد استعماری آیة اللّه مجدّد میرزای شیرازی (متوفی در سال 1312 ه . ق) و قیام وی علیه استبداد ناصری و نهضت بیدارگرانه سید جمال الدین اسدآبادی (متوفی در سال 1314 ه . ق) در دنیای اسلام دیده به جهان گشود. نُه ساله بود که نهضت مشروطه خواهی در ایران ـ در سال 1324 ه . ق ـ به پیروزی رسید. در یازده سالگی شاهد به توپ بستن مجلس شورای ملی ایران توسط محمدعلی شاه قاجار بود. او از نزدیک با محافل علمی و فرهنگی نجف مرتبط بود و از تلاشهای سیاسی آخوند خراسانی احساس مباهات می نمود. هیجده سالش بود که جنگ جهانی اول (در سال 1333 ه . ق ـ 1914 م) آغاز شد و بسیاری از کشورهای اسلامی از جمله عراق و زادگاهش ـ نجف اشرف ـ میدان تاخت و تاز استعمار انگلیس و دیگر دول استکباری قرار گرفت.

او در مجلس درس کسانی چون آیة اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ الشریعه اصفهانی و آیة اللّه خالصی زانو بر زمین سایید که از پیشتازان مبارزات ضد استعماری بودند و در سنین نوجوانی و جوانی همراه پدر بزرگوار و دیگر استادانش در جهاد علما و ملت عراق علیه متجاوزان در نجف اشرف حضور یافت. وی سه سال بعد از کودتای رضاخان و دو سال بعد از شهادت میرزا کوچک خان جنگلی وارد ایران شد و ورود ایشان به این سرزمین مصادف با کشمکشهای شدید روس و انگلیس در ایران بود و از نزدیک در جریان مبارزات شهید آیة اللّه مدرّس قرار گرفت و با آن فقیه وارسته مأنوس گردید و از ایشان تجارب فراوانی کسب کرد.

در یادداشتهایی که از آیة اللّه مرعشی باقی مانده است، مشارالیه بارها رضاخان را عامل استعمار، دست نشانده بیگانگان و فردی فاسد که علیه روحانیت و اسلام کمر بسته است، یاد نموده و در مقابل نقشه های شوم و توطئه های وی به شدت مقاومت کرده است.(6)

علاقه مند به دیانت و حفظ مملکت هستیم… .»(7)

شهید سید عبدالحسین واحدی ارتباط برقرار کرد.

ایشان که دخالت در سیاست را وظیفه شرعی و تکلیف دینی خود تلقّی می کرد، در غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی از هنگامی که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله ، پرچم مبارزه را برافراشت، از آن روح قدسی حمایت نمود و در موارد مقتضی با صدور اعلامیه های مشترک یا احیانا مستقل نظر خویش را درباره مسائل کشور بیان کرد و موضع مناسبی اتخاذ نمود.

همراه با اوج گیری نهضت امام خمینی در 15 خرداد 1342 ش، ایشان نقش مؤثری ایفا نمود و چون سفاکان رژیم پهلوی رهبر قیام را دستگیر نمودند، به دفاع از امام پرداخت و با صدور اعلامیه های شدیداللحنی آزادی بی قید و شرط ایشان و سایر محبوسین را خواستار گردید. آن گاه که امام به ترکیه تبعید گردید از راههای گوناگون با مراجع نجف ارتباط برقرار کرد و از آنان خواست در این مورد اقدامی بنمایند و نفرت خویش را از این تصمیم طاغوت ابراز دارند.

در سال 1356 ش که عوامل دست نشانده دستگاه ستم در روزنامه اطلاعات مقاله ای توهین آمیز علیه امام خمینی رحمه الله انتشار دادند، آیة اللّه مرعشی همگام با سایر بزرگان در این باره موضع گیری سختی نمود. با بازگشت امام از پاریس، ایشان همگام با بنیان گذار نظام اسلامی ایران از هیچ گونه تلاشی دریغ نکرد.

فرازهایی از بیانات ایشان که در رجب سال 1384 ه . ق ایراد گردیده، مؤید این موضع گیریها می باشد:

«در این حوادث علمای اعلام، خطبای عظام و تمام دانشمندان… و اصناف چه رنجها دیدند و چه محنتها کشیدند و چه هتاکیها شنیدند. آنچه در وسعشان بود… در حمایت از قرآن و اسلام [انجام دادند]… روحانیت اهداف مقدسی دارد که از جمله آن دو چیز است: حمایت از احکام الهی و حفظ نوامیس اسلامی، و حفظ استقلال و تمامیت این مملکت مد نظرشان بوده است و در این راه چه جانفشانی کرده اند، سینه ها را سپر نموده اند. همه علما با این هدف شریک اند.»

سپس خطاب به کارگزاران نظام طاغوتی می گوید: «مبارزه ما با این کانونهای فساد، تبلیغات سوء و مصوّبات نارواست. همین دیروز کسی، مُبلّغی (نشریاتی) از تبلیغات مسیحی را که در میان جوانهای تهران نشر شده آورده بود. آخر اگر مذهب جعفری رسمیت دارد، پس این تبلیغات سوء برای چیست! فِرَق ضاله از یک طرف، مسیحیها از سوی دیگر، پس روحانی هیچ نگوید و همین طور بنشیند. چقدر انسان صبر کند. تا حرف می زنی مجرمی. اندازه دارد بی انصافی.»(8)

امر به معروف و نهی از منکر

تبلیغ و ارشاد و اصلاح جامعه از وظائف مسلّم علما و فقهای جهان اسلام بوده و می باشد. حضرت آیة اللّه مرعشی نیز در این راستا همیشه پیشتاز بود و رسالت خویش را در این عرصه به درستی و شایستگی انجام داد. وی آنچه را در روایات و احادیث می خواند و در بیانات و مباحث خویش مطرح می نمود، به عرصه عمل درآورد و کوشید با اخلاق عملی به اصلاح جامعه بپردازد و در حد توان مردم را از ورطه های هلاک کننده و باتلاقهای ضلالت برهاند.

یک روز جلو آب انبار سید عرب که هنوز هم هست یک افسر شهربانی (از عوامل رضاخان) آمده بود تا چادر زنی را از سرش باز کند، آن بانو هم از ترس متواری شد و روی پله های آب انبار افتاد و نزدیک بود تا انتها سقوط کند، امّا نجات یافت. آیة اللّه مرعشی وقتی این وضع اسفبار را مشاهده نمود، به شدت متغیر گردید و رگ غیرتش به جوش آمد. همان جا نام مبارک امام زمان علیه السلام را بر زبان آورد و از ساحت آن فروغ امامت استمداد طلبید و سیلی محکمی به گوش آن افسر نواخت و فرار کرد. چون به مدرسه آمد و برای دوستانش ماجرا را باز گفت، آنها هشدار دادند که به زودی از سوی مأموران رضاخان به شدت مجازات می شوی، امّا ایشان باتوکّل به خداوند نگرانی به خویش راه نداد و خاطر نشان ساخت کار شخصی نبود که بترسم، می خواستم نهی از منکر کنم و از دین و حرمت بانوان دفاع کنم. آن افسر شب بعد، موقع نظارت بر بازار از سوراخ سقف بازار قم سقوط نمود و به هلاکت رسید.(9)

را تا رسیدن به منزل همراهی نمود.

دو سه هفته بعد آیة اللّه مرعشی در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بود و قبل از نماز داشت دعا می خواند که کسی آمد و شروع کرد به گریستن و بوسیدن ایشان و افزود: امروز آمده ام شما را به جدّتان قسم بدهم که از حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بخواهی خداوند گناهان مرا بیامرزد، من واقعا توبه کرده ام، شما هم مرا حلال کنید. آیة اللّه مرعشی می پرسد: شما چه کسی هستید؟ او پاسخ می دهد: من همان فردی هستم که آن شب شما را اذیت کردم. برخورد شما در آن شب همچون سیره جدت امیرمؤمنان علیه السلام بود و مرا واقعا از خواب غفلت بیدار کرد. چند مدّتی از واقعه مزبور گذشت تا آنکه مشاهده گردید آن مرد در هر سه نوبت صبح و ظهر و شب در نماز جماعت حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام شرکت می نمود، روزی هم که فوت کرد تشییع جنازه باشکوهی از وی به عمل آمد و آیة اللّه مرعشی هم در این مراسم حضور داشت.(10)

جلوه های ارادت به خاندان طهارت

1. آیة اللّه مرعشی از بزرگ فقیهانی است که خود را در اسلام ذوب نمود و از حریم تشیع و اهداف مقدس ائمه هدی علیهم السلام دفاع نمود. هیچ گاه به مخالفان مذهب اهل بیت عصمت علیهم السلام اجازه نداد به ارزشهای شیعه آسیبی وارد نمایند. در مبانی علمی و روشهای فکری و مباحث حوزوی و تألیفات باارزش خود بر سیره اهل بیت علیهم السلام تأکید فراوان داشت و خاطر نشان می ساخت پیش قراولان علم و مشعل داران فضیلت باید خود را برای پذیرش بار امانت ثقلین مهیا کنند. در درسهایش وقتی نام اهل بیت علیهم السلام را بر زبان جاری می ساخت، تأثیرش بر قلوب حاضران عمیق بود؛ چرا که از لسان شیوایش ندای ولایت و از لحن او حماسه اولیا و صالحان به گوش می رسید.(11)

زندگی خویش عهده دار گشت.(12)

پاک می کردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند.»(13)

می کردم.»(14)

را بیمه می کنم!»

6. آن زمان که حالش مساعد بود، به طور ناشناس در میان جمعیتها و هیئتهای عزادار می رفت و به سینه زنی می پرداخت و می گفت: این عزاداری مرا بیمه می نماید.

7. می فرمود: «در ایام اقامت در قم هرگاه مشکلی داشتم، می رفتم حرم مطهرحضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و چند ساعت در آنجا دخیل می شدم و معمولاً گره گشایی می شد.»(15)

سادات تألیف گردیده اند.

9. بیست و پنج بار از نجف به کربلا به قصد زیارت سالار شهیدان رفته اند که در این سفرها آیات عظام حکیم، شاهرودی و خویی نیز با ایشان همراه بوده اند.(16)

شریف نماز می خواندم.»

مکاتبه و اهدای کتاب

از امور تبلیغی و ارشادی آیة اللّه مرعشی نقش برجسته ای است که در ایجاد وحدت بین علمای مذاهب مختلف اسلامی ایفا کرده و در تحقق این امر مهم و حیاتی کوشیده است. نامه ها و نوشته های فراوانی در میان اسناد ایشان موجود است که نشان می دهد با بسیاری از دانشمندان جهان اسلام و پیروان فرقه های گوناگون مکاتبه داشته اند که این برنامه در تقویت اخوت اسلامی، تقریب بین مذاهب و ایجاد زمینه تفاهم و مودت و کاهش نفرتها و بدبینی ها نقش ارزنده و مؤثری داشته است. برای نمونه، ایشان مکاتبات متعددی با رئیس جمعیت اخوت اسلامی مصر، علامه شیخ طنطاوی جوهری مصری (متوفی 1358 ه . ق) صاحب تفسیر قرآن و از اساتید برجسته جامع الازهر قاهره داشته است. در یکی از این نامه ها وی به نمایندگی از جمعیت اخوت اسلامی از اینکه آیة اللّه مرعشی کتاب ریاض السالکین در شرح صحیفه امام زین العابدین علیه السلام را برایشان ارسال نموده، تشکر می کند و می افزاید: این جمعیت خوش وقت خواهند بود اگر لطف بفرمایید و کتابهای دیگری از این نمونه که در کشور شما موجود است و می تواند به نوعی در ایجاد تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامی نقش مؤثری ایفا کند، به نشانی این جمعیت ارسال کنید.(17)

پُست نموده اند.

مسافرتهای با برکت

آیة اللّه مرعشی از همان آغاز جوانی با مسافرتهای علمی و تبلیغی به شهرها یا کشورهای گوناگون رفته و با دانشمندان بزرگی ملاقات نموده و در این دیدارها یا از آنان کسب فیض کرده و یا احیانا برایشان حقایقی از مکتب تشیع را مطرح نموده است:

1. نخستین مسافرت علمی و آموزشی ایشان قبل از رحلت والدشان در نجف اشرف انجام گرفت. وی در 21 سالگی و به سال 1326 ه . ق به همراه یکی از دوستان خود به سامرّا سفر کرد و حدود سه سال در آن شهر به فراگیری دانش پرداخت و اطلاعات و تجربیات ارزشمندی به دست آورد. در این دیار با طلاّب علوم دینی اهل تسنن طرح دوستی ریخت و به نزد آنان رفت و در مباحثه با آنان حقایقی را مطرح کرد و به دفاع از تشیع مبادرت نمود. با شیخ عبدالسلام کردستانی نیز ملاقاتی داشت. در بحث با این عالم سُنّی، او را علاقه مند به مذهب تشیع نمود و به تصریح معظم له در یکی از تقریرات خویش به ابن العلم اهوازی، این شیخ به او اجازه روایتی داد و در سال 1356 ه . ق در قم نزد ایشان آمد و مذهب شیعه را انتخاب کرد. همچنین آیة اللّه مرعشی در سامرا با شیخ نورالدین شافعی معروف به شیخ نوری ملاقاتی پرثمر داشت.

2. در سال 1340 ه . ق به کاظمین و بغداد مسافرت نمود و در این دو شهر با اشخاص مشهوری چون سیدابراهیم رفاعی بغدادی ملاقات کرد و از کتابخانه های جامع مرجان، جامع اعظم ابوحنیفه، آلوسها و چند کتابخانه دیگر بازدید به عمل آورد و با رؤسای برخی پیروان فرقه های اسلامی ملاقات کرد و ضمن آگاهی از طرز فکر و اعتقادات آنان، در بحثهای مفید و آموزنده ای که داشت، از مکتب ائمه هدی دفاع نمود.

3. در همین سال به کربلا رفت و از شیخ عبدالهادی مازندرانی اجازه شفاهی گرفت. در این شهر مقدس ضمن زیارت بارگاه امام حسین علیه السلام و دیگر یاران آن حضرت با حاج میرزا موسی اسکویی تبریزی، میرزا محمد ثقة الاسلام تبریزی و برادرش که از رؤسای فرقه شیخیه بودند ملاقات و با آنان مباحثه کرد و ضمن آگاهی از عقایدشان، باورهای آنان را نقد نمود.

4. مسافرت به شهرهای دیگر عراق چون حلّه، موصل، العماره، کوت، بصره، کوفه، مُسیّب، دجیل، زبیر و … که طی این سفرها با شخصیتهای علمی و مذهبی ملاقات نمود و با آنان بحثهایی را ترتیب داد.

5. آیة اللّه مرعشی مسافرتی به هندوستان داشت و در شهر بمبئی با علما و مشاهیر این سرزمین و رؤسای مذاهب هندی و بودایی ملاقات کرد و با کوله باری از دانش و تجربه به ایران آمد. ایشان در سال 1345 ه . ق در قم به امر آیة اللّه حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، به استقبال فیلسوف و شاعر هندی رابیندارات تاگور رفت و با وی مباحثاتی انجام داد.

6. در سال 1342 ه . ق که به قصد زیارت بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به ایران عزیمت نمود، در همان سال به کرمانشاه رفت و در این شهر از شیخ هادی، فرزند شیخ عبدالرحیم کرمانشاهی اجازه شفاهی روایتی دریافت کرد. در همین سال به بسیاری از شهرهای غربی و شمال شرقی کشور ایران مسافرت کرد و با علمای این نواحی ملاقات و مباحثه هایی داشت.

7. در سال 1344 ه . ق به همدان رفت و با سید عبدالحسین، فرزند سید فاضل لاری دیدار نمود و از وی اجازه روایتی گرفت و نسخه خطی نادری را از وی خریداری نمود.

8. در سال 1345 ه . ق، پس از توقفی کوتاه در اصفهان، به شیراز رفت و در این شهر با شیخ عبدالحسین شیرازی، حاج میرزا عبدالباقی ملاّ باشی شیرازی، شیخ جعفر محلاتی و دیگر علمای آن شهر ملاقات کرد و سپس عازم دیگر شهرهای استان فارس گردید و به بوشهر هم مسافرتی نمود و طی این مسافرتها آگاهیها و اطلاعات ارزشمندی به دست آورد و خود نیز حقایقی را مطرح نمود.

9. در سالهای 1350 تا 1351 ه . ق بار دیگر به اصفهان و شیراز رفت و در اصفهان طی یک هفته در تخت فولاد این شهر سنگ نوشته های قبرهای امامزادگان، علما، ادبا و سادات را به دقت بررسی و یادداشت نمود و بسیاری از مقابر را که ناشناس بودند، مورد شناسایی قرار داد. سپس در قبرستانهای دیگر اصفهان به کشفیاتی دست یافت. یادداشتهای کامل سفر ایشان به اصفهان در کتاب «الرحلة الاصفهانیة» آمده است که به صورت مخطوط می باشد.(18)

شیوه ای ابتکاری

آیة اللّه مرعشی نجفی در حالی که بیست و دو سال داشت، در صدد ارتباط با طلاب سُنّی برآمد تا از این طریق حقایقی را به گوش آنان برساند. شیوه مقدماتی ایشان آن بود که دو طلبه مبتدی و کم سال را که به حد تکلیف نرسیده بودند، امّا هوش سرشاری داشتند، برگزید و به آنان ترکیبات دشوار صرف و نحو عربی، اشعار با حلاوت و نکات ادبی شیرین تعلیم نمود و آن دو را به مدرسه ای که طلاب اهل تسنّن درس می خواندند فرستاد و دستور داد این دو نوجوان اطلاعات خود را در حضور طلبه ها مطرح سازند. آنان این گونه عمل کردند. طلاب به دلیل علاقه به ادبیات گرد آن دو اجتماع نمودند و گفتگو با آنها برایشان جاذبه خاصی پیدا کرد. طلاب مدرسه از آن دو طلبه درباره مُدرّسشان پرسیدند، آنان پاسخ دادند: از محصلین مدرسه شیعه هستیم و نزد سید شهاب الدین درس می خوانیم. پس از آن ارتباط معظم له با آنان برقرار شد و با غلبه بر آنها در مباحثه های علمی، متمایل گردیدند که ادبیات را در مدرسه شیعی بخوانند. به تدریج رفت و آمد آنان رو به فزونی رفت و حتی برخی از علمای اهل سنت به آن مکان آموزشی می آمدند و به گفتگوهای کلامی می پرداختند. محصول این مناظره ها شیعه شدن برخی از پیروان اهل تسنّن بود.(19)

آذرخشی در کویر اختناق

آیة اللّه مرعشی یک بار برای معالجه به تهران رفت و در منزل سید محمد کاظم عصار (از دوستان زمان اقامت در نجف) چند روزی را اقامت نمود، جمعی از افرادی که دور رضاشاه را گرفته بودند و برایش قانون می نوشتند در آنجا حضور داشتند و منتظر بودند علی اکبر داور بیاید. سپس کتب قوانین فرانسه، ترکیه و دیگر کشورها را گشودند و برای خالی نبودن از عریضه کتاب «شرایع الاسلام» را هم جلوی خودشان نهادند، امّا مقصد ایشان کتب غربی بود. می خواستند دستورات شرعی را با این کتب موازنه نمایند و می کوشیدند در این راستا مدرکی به دست آورند و حکمی مطابق احکام اروپاییان درست نمایند. آیة اللّه مرعشی که ناظر این برنامه بود، عصبانی گردید و با سخنانی تند حاضران را به باد انتقاد و ملامت گرفت. علی اکبر داور نام وی را یادداشت نمود و گفت: باید از این آقا جلوگیری شود. اگر چه برای دستگیری ایشان اقداماتی هم صورت گرفت، ولی موفق نشدند.

مرحوم مرعشی می گفت: «به اسم تعلیمات اجباری انجمنی تشکیل داده اند و در دبیرستان نوربخش در روز سیزدهم جمادی الاول سال 1366 ه . ق روز شهادت حضرت فاطمه زهرا مجلس جشنی فراهم نموده و پنجاه دختر را به آواز خوانی و رقص واداشته و باده گساری کرده اند.»

آری، عده ای که در اطراف رضاخان جمع شده بودند، این برنامه های ضد دینی را پیاده کردند و می خواستند با تغییر ماههای قمری، وظائف هر ماه را از خاطر مردم فراموش سازند و تنها در یک روز جمعه اجازه دهند مردم برای زیارت مشاهد و اهل قبور مشرف شوند، آیة اللّه مرعشی ضمن مخالفت با این حرکتهای وقیحانه از برخی علما استمداد طلبید و از آنان خواست در برابر چنین طرحهای شومی عکس العمل نشان دهند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ق.ظ ]




امر به معروف و نهی از منکر

تبلیغ و ارشاد و اصلاح جامعه از وظائف مسلّم علما و فقهای جهان اسلام بوده و می باشد. حضرت آیة اللّه مرعشی نیز در این راستا همیشه پیشتاز بود و رسالت خویش را در این عرصه به درستی و شایستگی انجام داد. وی آنچه را در روایات و احادیث می خواند و در بیانات و مباحث خویش مطرح می نمود، به عرصه عمل درآورد و کوشید با اخلاق عملی به اصلاح جامعه بپردازد و در حد توان مردم را از ورطه های هلاک کننده و باتلاقهای ضلالت برهاند.

یک روز جلو آب انبار سید عرب که هنوز هم هست یک افسر شهربانی (از عوامل رضاخان) آمده بود تا چادر زنی را از سرش باز کند، آن بانو هم از ترس متواری شد و روی پله های آب انبار افتاد و نزدیک بود تا انتها سقوط کند، امّا نجات یافت. آیة اللّه مرعشی وقتی این وضع اسفبار را مشاهده نمود، به شدت متغیر گردید و رگ غیرتش به جوش آمد. همان جا نام مبارک امام زمان علیه السلام را بر زبان آورد و از ساحت آن فروغ امامت استمداد طلبید و سیلی محکمی به گوش آن افسر نواخت و فرار کرد. چون به مدرسه آمد و برای دوستانش ماجرا را باز گفت، آنها هشدار دادند که به زودی از سوی مأموران رضاخان به شدت مجازات می شوی، امّا ایشان باتوکّل به خداوند نگرانی به خویش راه نداد و خاطر نشان ساخت کار شخصی نبود که بترسم، می خواستم نهی از منکر کنم و از دین و حرمت بانوان دفاع کنم. آن افسر شب بعد، موقع نظارت بر بازار از سوراخ سقف بازار قم سقوط نمود و به هلاکت رسید.(9)

را تا رسیدن به منزل همراهی نمود.

دو سه هفته بعد آیة اللّه مرعشی در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بود و قبل از نماز داشت دعا می خواند که کسی آمد و شروع کرد به گریستن و بوسیدن ایشان و افزود: امروز آمده ام شما را به جدّتان قسم بدهم که از حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بخواهی خداوند گناهان مرا بیامرزد، من واقعا توبه کرده ام، شما هم مرا حلال کنید. آیة اللّه مرعشی می پرسد: شما چه کسی هستید؟ او پاسخ می دهد: من همان فردی هستم که آن شب شما را اذیت کردم. برخورد شما در آن شب همچون سیره جدت امیرمؤمنان علیه السلام بود و مرا واقعا از خواب غفلت بیدار کرد. چند مدّتی از واقعه مزبور گذشت تا آنکه مشاهده گردید آن مرد در هر سه نوبت صبح و ظهر و شب در نماز جماعت حرم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام شرکت می نمود، روزی هم که فوت کرد تشییع جنازه باشکوهی از وی به عمل آمد و آیة اللّه مرعشی هم در این مراسم حضور داشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




دفاع از ارزشها در کسوت مرجعیت

چنان که ملاحظه گردید سنین جوانی و بهترین ایّام زندگی آیة اللّه مرعشی در راه تحصیل علم و تزکیه درون مصرف شده است؛ امّا آن بزرگ مرد اجتهاد و تقوا وقتی به قم آمد، با نهایت فروتنی و پارسایی و با کوششی وصف ناپذیر تمامی این تواناییها را برای صیانت از دیانت و رونق بخشیدن به مراکز دینی به کار گرفت.

ایشان در زمره افرادی بود که آیة اللّه بروجردی را برای زعامت حوزه، به قم دعوت کرد و در دوران پرتو افشانی آن فقیه بلند مرتبه، همکاری نزدیکی با ایشان داشت و در ضمن به تدریس خارج فقه و اصول و برخی علوم دیگر مبادرت نمود و نخستین رساله عملیه خویش را به طبع سپرد. پس از رحلت آیة اللّه بروجردی در سال 1380 ه . ق، آیة اللّه مرعشی در زمره معدود مجتهدانی بود که به عنوان مرجع شیعیان برگزیده شد و از آن پس به عنوان یکی از ارکان اصلی حوزه و جهان تشیع در آمد و به سهم خویش در اداره حوزه علمیه قم مشارکت نمود.

حوزه درس خارج آن نامدار عرصه فقاهت، از نادر حلقه های درسی بود که جمع بسیاری از علما، فضلا و طلاب در آن حضور می یافتند. بیان گرم، سخنان نافذ، گفتاری فصیح و ملیح و اجتناب از طرح زوائد و اُمور خسته کننده، درس ایشان را پرجاذبه ساخت. وی در این جلسات صرفا به بیان مطالب علمی و فقهی نپرداخت و در پی آن بود تا با مطرح نمودن مباحث اخلاقی، تربیتی و ادبی، شاگردانش به پرورشهای دینی آراسته شوند و با این دو بال علم و تقوا به پرتوافشانی در جامعه بپردازند و از باورهای دینی حمایت کنند.

وسعت نظر آیة اللّه مرعشی به اندازه ای بود که بسیاری از افراد حوزوی و دانشگاهی از جمله مشاهیری چون آیات گرامی شهید مصطفی خمینی، شهید مطهری، شهید صدوقی، شهید قاضی طباطبایی، سید محمود طالقانی، شهاب الدین اشراقی، مرتضی حائری، دکتر عباس زریاب خویی، دکتر محمد تقی دانش پژوه، دکتر علیرضا فیض، دکتر حسین کریمیان و… در درس ایشان حضور می یافتند.(4)

دیگر می باشد.(5)

در عرصه های سیاسی ـ اجتماعی

آیة اللّه مرعشی در بحبوحه حوادث سیاسی جهان اسلام و اندکی پس از مبارزات ضد استعماری آیة اللّه مجدّد میرزای شیرازی (متوفی در سال 1312 ه . ق) و قیام وی علیه استبداد ناصری و نهضت بیدارگرانه سید جمال الدین اسدآبادی (متوفی در سال 1314 ه . ق) در دنیای اسلام دیده به جهان گشود. نُه ساله بود که نهضت مشروطه خواهی در ایران ـ در سال 1324 ه . ق ـ به پیروزی رسید. در یازده سالگی شاهد به توپ بستن مجلس شورای ملی ایران توسط محمدعلی شاه قاجار بود. او از نزدیک با محافل علمی و فرهنگی نجف مرتبط بود و از تلاشهای سیاسی آخوند خراسانی احساس مباهات می نمود. هیجده سالش بود که جنگ جهانی اول (در سال 1333 ه . ق ـ 1914 م) آغاز شد و بسیاری از کشورهای اسلامی از جمله عراق و زادگاهش ـ نجف اشرف ـ میدان تاخت و تاز استعمار انگلیس و دیگر دول استکباری قرار گرفت.

او در مجلس درس کسانی چون آیة اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ الشریعه اصفهانی و آیة اللّه خالصی زانو بر زمین سایید که از پیشتازان مبارزات ضد استعماری بودند و در سنین نوجوانی و جوانی همراه پدر بزرگوار و دیگر استادانش در جهاد علما و ملت عراق علیه متجاوزان در نجف اشرف حضور یافت. وی سه سال بعد از کودتای رضاخان و دو سال بعد از شهادت میرزا کوچک خان جنگلی وارد ایران شد و ورود ایشان به این سرزمین مصادف با کشمکشهای شدید روس و انگلیس در ایران بود و از نزدیک در جریان مبارزات شهید آیة اللّه مدرّس قرار گرفت و با آن فقیه وارسته مأنوس گردید و از ایشان تجارب فراوانی کسب کرد.

در یادداشتهایی که از آیة اللّه مرعشی باقی مانده است، مشارالیه بارها رضاخان را عامل استعمار، دست نشانده بیگانگان و فردی فاسد که علیه روحانیت و اسلام کمر بسته است، یاد نموده و در مقابل نقشه های شوم و توطئه های وی به شدت مقاومت کرده است.(6)

علاقه مند به دیانت و حفظ مملکت هستیم… .»(7)

شهید سید عبدالحسین واحدی ارتباط برقرار کرد.

ایشان که دخالت در سیاست را وظیفه شرعی و تکلیف دینی خود تلقّی می کرد، در غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی از هنگامی که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله ، پرچم مبارزه را برافراشت، از آن روح قدسی حمایت نمود و در موارد مقتضی با صدور اعلامیه های مشترک یا احیانا مستقل نظر خویش را درباره مسائل کشور بیان کرد و موضع مناسبی اتخاذ نمود.

همراه با اوج گیری نهضت امام خمینی در 15 خرداد 1342 ش، ایشان نقش مؤثری ایفا نمود و چون سفاکان رژیم پهلوی رهبر قیام را دستگیر نمودند، به دفاع از امام پرداخت و با صدور اعلامیه های شدیداللحنی آزادی بی قید و شرط ایشان و سایر محبوسین را خواستار گردید. آن گاه که امام به ترکیه تبعید گردید از راههای گوناگون با مراجع نجف ارتباط برقرار کرد و از آنان خواست در این مورد اقدامی بنمایند و نفرت خویش را از این تصمیم طاغوت ابراز دارند.

در سال 1356 ش که عوامل دست نشانده دستگاه ستم در روزنامه اطلاعات مقاله ای توهین آمیز علیه امام خمینی رحمه الله انتشار دادند، آیة اللّه مرعشی همگام با سایر بزرگان در این باره موضع گیری سختی نمود. با بازگشت امام از پاریس، ایشان همگام با بنیان گذار نظام اسلامی ایران از هیچ گونه تلاشی دریغ نکرد.

فرازهایی از بیانات ایشان که در رجب سال 1384 ه . ق ایراد گردیده، مؤید این موضع گیریها می باشد:

«در این حوادث علمای اعلام، خطبای عظام و تمام دانشمندان… و اصناف چه رنجها دیدند و چه محنتها کشیدند و چه هتاکیها شنیدند. آنچه در وسعشان بود… در حمایت از قرآن و اسلام [انجام دادند]… روحانیت اهداف مقدسی دارد که از جمله آن دو چیز است: حمایت از احکام الهی و حفظ نوامیس اسلامی، و حفظ استقلال و تمامیت این مملکت مد نظرشان بوده است و در این راه چه جانفشانی کرده اند، سینه ها را سپر نموده اند. همه علما با این هدف شریک اند.»

سپس خطاب به کارگزاران نظام طاغوتی می گوید: «مبارزه ما با این کانونهای فساد، تبلیغات سوء و مصوّبات نارواست. همین دیروز کسی، مُبلّغی (نشریاتی) از تبلیغات مسیحی را که در میان جوانهای تهران نشر شده آورده بود. آخر اگر مذهب جعفری رسمیت دارد، پس این تبلیغات سوء برای چیست! فِرَق ضاله از یک طرف، مسیحیها از سوی دیگر، پس روحانی هیچ نگوید و همین طور بنشیند. چقدر انسان صبر کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




سیره علمی و عملی حضرت آیت الله مرعشی نجفی (ره)

124

دوران تحصیلات

آیة اللّه مرعشی در بیست صفر 1315 ه . ق در شهر نجف اشرف در بیت تقوا و معرفت چشم به جهان گشود و در مهدِ پدری فاضل و فرزانه و نیز دایی خویش، علامه حاج سید حسین خویی، دوران کودکی را سپری نمود. در آغاز به تحصیل علوم جدید و بخشی از طب سنتی روی آورد و سپس به تحصیل علوم متداول حوزوی پرداخت. مقدمات ادبیات عرب را از محضر والد مکرّمش سید شمس الدین محمود مرعشی و عارف معروف شیخ مرتضی طالقانی آموخت. تجوید را از شیخ نورالدین شافعی بکتاشی، علم انساب را از مرحوم پدر و سید محمدرضا صائغ بحرانی و دیگران یاد گرفت. در علم تفسیر شاگرد شیخ محمد حسین شیرازی بود و فقه و اصول را نیز از وی و میرزا محمدعلی مدرسی چهاردهی رشتی، صاحب کتاب شرح القبله، آقا میرزا محمود شیرازی، آقا شیخ محمدحسین تهرانی و نیز مسائل استدلالی این دو رشته از دانش حوزه را از محضر آقا ضیاء الدین عراقی و آیة اللّه شیخ مهدی مازندرانی فرا گرفت و از دروس آیة اللّه سید حسن صدر در فقه، حدیث، رجال و درایه و از حوزه پرفیض شیخ مهدی خالصی در اصول فقه استفاده شایان توجهی نمود و بدین گونه، زیر بنای دانسته های خویش را استوار ساخت. او در علم کلام محضر محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر «آلاء الرحمن» و شیخ محمد اسماعیل محلاتی را مغتنم شمرد و ریاضیات را از شیخ یاسین علیشاه هندی و میرزا محمود اهری آموخت.(1)

گرفت.(2)

مهاجرت به ایران و اقامت در قم

آیة اللّه مرعشی با کوله باری از دانش و اندیشه و خبرگی در غالب علوم و فنون رایج و دریافت اجازه از مشاهیر شیوخ خویش در 21 محرم الحرام سال 1342 ه . ق از عراق به ایران مهاجرت نمود و پس از دیدار با خویشاوندان و ملاقات با علمای اعلام و فقهای این سرزمین به آستان قدس رضوی عزیمت نمود و ضریح هشتمین فروغ امامت را در آغوش گرفت و پس از زیارت بارگاه آن فروغ ولایت از کتابخانه های مشهد مقدس بازدید نمود. در این فرصت کوتاه نیز بحثهایی با علمای این خطه داشت. سپس راهی تهران گردید و طی مدت چند ماه از محضر فرزانگان و بزرگان علم و فقه در این دیار استفاده نمود و پس از زیارت مرقد منوّر حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری، در دوازدهم شعبان سال 1343 ه . ق به شهر قم هجرت نمود و بنا به تقاضای مؤکّد مؤسس حوزه علمیه قم، حضرت آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری، در آن آشیانه اهل بیت علیهم السلام و شهر عالم پرور اقامت نمود و مدتی در جلسات درس ایشان و دروس حاج شیخ مهدی قمی، میر سید علی یثربی و حاج میرزا علی اکبر حکمی یزدی و دیگران شرکت نمود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




 

راز ولادت

آنچه مهم و ضروری است که جامعه اسلامی، اعم از شیعه و سنی به آن توجه نمایند، راز و فلسفه این ولادت در درون خانه خداوند و کعبه است. مریم با آن عظمت که به تصریح قرآن معصومه است و فرزند او از پیامبران اولوالعزم بود، وقتی درد زایمان او فرا می رسد، به او دستور داده می شود که محراب و عبادتگاه را ترک گوید و به نقطه دوردستی پناه برد؛(10) چرا که اینجا عبادتگاه است، نه زایشگاه؛ ولی فاطمه بنت اسد را به درون مقدس ترین عبادتگاه، یعنی کعبه فرا می خوانند و با معجزه دیوار شکافته می شود و در برخی منابع آمده که به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد خانه کعبه گردد.(11)

و توجّه می توان به آن رسید.

تحلیل حادثه

روی علی است قبله این دل حق پرست ما
کوی علی است منزل و جایگه نشست ما
بوی علی است باعث حال خراب و مست ما
سوی علی است هر زمان به التماس دست ما
اگر به روایات امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان علیه السلام دقّت شود، در می یابیم که اساسی ترین شرط توحید، ولایت امامان معصوم است؛ چنان که در حدیث سلسلة الذهب و دهها حدیث دیگر به آن تصریح شده است که کلمه توحید دژ نفوذناپذیر الهی است، به شرطی که ولایت و امامت امامان در کنار آن باشد.(12) این از نظر فکری و اعتقادی، و امّا از نظر رفتاری و عمل نیز اساسی ترین شرط قبولی اعمال، پذیرفتن امامت علی علیه السلام و فرزندان اوست.

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس به خداوند عزّتمند تقرّب جوید با عبادتی که تلاش خود را در انجام آن به کار برد، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»(13)

(14)

باشد که خانه زاد این بیت می باشد.

لطیفه

خداوند زاده نشده و دارای فرزند نیز نمی باشد، ولی یک امر را نمی توان انکار کرد و آن اینکه صدای گریه نوزاد از خانه خدا به گوش رسیده است.

ولادت علی علیه السلام در درون خانه خدا رمز و رازش این است که بدانیم قلب خانه خدا و توحید را ولایت و امامت علی تشکیل می دهد. در منابع روایی اِشاراتی به این مطلب شده است، از جمله:

1. در ذیل جملاتی که فاطمه بنت اسد در لحظه خروج از خانه خدا شنید، می خوانیم: «فَطُوبی لِمَنْ اَطاعَهُ وویلٌ لِمَنْ اَبغَضَه وَعَصاهُ؛(15) پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.» قبلاً اشاره شد جملات فوق راز ولادت علی علیه السلام را در درون کعبه این می داند که مردم مطیع و فرمانبر او گردند و از امامت و ولایت او سرپیچی نکنند.

2. در دعوت نامه ابوطالب از مردم برای ولیمه حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «وَقالَ هَلُمُّوا وَطَوِّفُوا بالبَیْتِ سَبْعا وَادْخُلُوا وَسَلِّموا عَلی عَلیٍّ وَلَدِی؛(16) گفت: مردم! بیایید و هفت بار دور خانه طواف کنید، [آن گاه] داخل [خانه من] شوید و بر فرزندم علی سلام کنید.»

این سخن به این رمز که علی علیه السلام امام و رهبر آینده شماست، اشاره دارد.

3. امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَنْ یَأْتُوا هذِهِ الاَحْجارَ فَیَتَطَوّفُوا بِها، ثَمَّ یَأْتُونَنا فَیُخْبِروُنا بِوِلایَتِهِمْ وَیَعْرِضُوا عَلَیْنا نُصْرَتَهُمْ؛(17) همانا به مردم دستور داده شده است که بیایند و این سنگها (کنایه از کعبه) را طواف کنند. سپس نزد ما (امامان) آیند و خبر ولایتشان را [نسبت به ما] اظهار نمایند، و یاری شان را نسبت به ما عرضه دارند».

نتیجه آنکه راز ولادت امیرمؤمنان علیه السلام در درون خانه کعبه این است که مردم در حال نماز رو به کعبه باشند و صورت دل را به سوی امامت امامان معصوم و در رأس آنها امیرمؤمنان داشته باشند و هرگز از یاد نبرند که علی در درون خانه توحید جا دارد.

من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم
اقامه صلات را به گفتگوی او کنم
گر از وطن سفر کنم سفر به سوی او کنم
زحج و بیت بگذرم طواف کوی او کنم
کز احترام مولدش حرم شده است محترم
در این ولا بگو نعم که هست اعظم نعم
* * *

الا که رحمت آیتی زرحمت علی بود
همه کتاب انبیا حکایت علی بود
بهشت و هر چه اندر او عنایت علی بود
اجلّ نعمت خدا ولایت علی بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




ولادت حضرت علی علیه السلام در منابع اهل سنت

علامه فقید معاصر شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: «آقا مهدی بن محمدتقی بن ابراهیم نقوی معاصر و متولد در سال 1316 ه از احفاد سید دلدار علی هندی دانشمند و فقیه مشهور شیعه در دیار هند، در کتاب «علی والکعبه» که در 44 صفحه چاپ شده است، از 22 کتاب از کتب علمای عامه نقل می کند که تصریح کرده اند علی علیه السلام در کعبه متولد شده است.

و هم می گوید: علامه میرزا محمدعلی اردوباردی متولد 1312 ه (از علمای بزرگ معاصر در نجف اشرف) کتاب «امیرالمؤمنین و الکعبه» در اثبات ولادت حضرت امیر در بیت الحرام را تالیف نموده که در باب خود کتابی ابتکاری است.[۷]

علامه امینی به تفصیل پیرامون ولادت علی علیه السلام در کعبه بحث نموده و از جمله از دانشمند عالی قدر عامه حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک صحیحین» ج3، ص483 نقل می کند که گفته است: «اخبار به تواتر رسیده که فاطمه دختر اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم الله وجهه را در درون کعبه زائید.[۸]

و از کنجی شافعی در کتاب «کفایه» نقل کرده که از طریق ابن نجار از حاکم نیشابوری روایت نموده که گفته است: «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در مکه در خانه خدا، شب جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال گذشته از عام الفیل متولد گردید. نه قبل و نه بعد از وی مولودی در بیت الله الحرام جز او متولد نگردید و این کرامتی برای آن حضرت بود به خاطر مقام با عظمت او بود».

به پیروی از وی، احمد بن عبدالرحیم دهلوی مشهور به «شاه ولی الله» پدر عبدالعزیز دهلوی مصنف کتاب «تحقه اثنی عشریه»[۹] در کتاب «ازالة الخفاء» نوشته است: «اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد امیرالمؤمنین علی را در درون کعبه زائید. آن حضرت در روز جمعه سیردهم ماه رجب سی سال بعد ار عام الفیل در کعبه متولد گردید و هیچ کس جز او نه قبل و نه بعد از وی در کعبه متولد نگردید».

شهاب الدین سید محمود الوسی صاحب تفسیر کبیر در کتاب شرح قصیده عینیة عبدالباقی افندی عمری ص 15 در ذیل این بیت قصیده او در مدح مولای متقیان: انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة عندالبیت اذ وضعا. می نویسد: «این که امیر کرم الله وجهه در خانه خدا متولد شده، در دنیا امری مشهور و در کتب فرقین سنی و شیعه ذکر شده است».

تا آنجا که می گوید: «جز او کرم الله وجهه کسی در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است که امام ائمه در محلی که قبله مسلمین است متولد گردد. سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین.[۱۰]

جلال الدین محمد دوانی فیلسوف مشهور درگذشته سال 908 هجری که از مفاخر علمای عامه بوده و فقط در اواخر عمر شیعه شده است، در کتاب فارسی «نور الهدایه فی اثبات الولایه» می نویسد: «این که جمهور اهل سنت از میان تمام صحابه پیغمبر فقط به علی علیه السلام «کرم الله وجهه» می گویند (یعنی گرامی باد رخسار او) به دو علت است:

یکی این که در میان صحابه تنها علی علیه السلام بوده است که قبل از بلوغ اسلام آورد و هرگز در مقابل بت نایستاد و کرنش نکرد، و دیگر این که نوشته اند؛ زمانی که فاطمه دختر اسد مادر علی علیه السلام آبستن به حضرت بود، هرگاه محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را می دید، ناگهان به احترام آن حضرت برمی خواست و ادای احترام می کرد.

پیغمبر آینده اسلام روزی گفت: ای مادر! تو آبستنی، من راضی نیستم برای من این طور از جا برخیزی، فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را می بینم، جنینی که در شکم دارم طوری جابجا می شود که مرا ناگزیر می سازد از جا بلند شوم!

کسانی که ناظر بودند با کمال تعجب دیدند ناگهان ضلع بالای حجرالاسود شکست و فاطمه همسر ابوطالب به درون کعبه رفت و شکاف دیوار بهم آمد.[۱۱]

موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مکه رسید و همه منتظر بودند ببینند سرانجام آن ماجرای شگفت انگیز چه خواهد بود. همسر ابوطالب سه روز در خانه کعبه بسر برد. روز چهارم کسانی که پیرامون کعبه گرد آمده بودند، دیدند دیوار کعبه از همان جا بار دیگر شکاف برداشت و آن بانوی سرفراز در حالی که نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بیرون آمد.

همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: ای مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاک سرشتم بر زنان دیگر برتری داد. زیرا هیچ زنی تاکنون اجازه نداشته است که در خانه خدا وضع حمل کند.

ولی خداوند خانه اش را در اختیار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جایگاه مقدس بزایم، سپس به خانه آمد.

پیغمبر آینده اسلام که از ماجرا اطلاع یافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نکرده بود. نخستین باری که چشم گشود، لحظه ای بود که پیغمبر ضمن تبریک به زن عمویش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولین نگاه نوزاد هم به روی محمد صلی الله علیه و آله بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




جریان ولادت حضرت علی علیه السلام در کعبه

تولد آن حضرت در شهر مكه معظمه و در داخل خانه خدا (كعبه) واقع گرديد. تولد در خانه كعبه، فضيلتي ويژه حضرت علي علیه‌السلام است و خداي متعال تنها وي را به چنين امتيازي كرامت نمود. نه پيش از او و نه پس از او، براي هيچ كسي چنين فضيلتي پديد نيامده است.[۶]

مرحوم شیخ عباس قمی، كيفيت ولادت آن حضرت را چنين بيان كرد: آنچه به سندهاي بسيار وارد شده، آن است كه روزي عباس بن عبدالمطلب با يزيد بن قعنب و با گروهي از بني هاشم و جماعتي از قبيله بني العزي در برابر خانه كعبه نشسته بودند، ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام، نه ماه آبستن بود و او را درد زائيدن گرفته بود.

پس در برابر خانه كعبه ايستاد و نظر به جانب آسمان افكند و گفت: پروردگارا! من ايمان آورده‌ام به تو و به هر پيامبر و رسولي كه فرستاده‌اي و به هر كتابي كه نازل گردانيده‌اي و تصديق كرده‌ام به گفته‌هاي جدم حضرت ابراهيم خليل علیه‌السلام كه خانه كعبه بنا كرده او است، پس سئوال مي‌كنم از تو به حق اين خانه و به حق آن كسي كه اين خانه را بنا كرده است و به حق اين فرزندي كه در شكم من است و با من سخن مي‌گويد و به سخن گفتن خود مونس من گرديده است و يقين دارم كه او يكي از آيات جلال و عظمت تو است كه آسان كني بر من ولادت او را.

عباس و يزيد بن قعنب گفتند كه چون فاطمه از اين دعا فارغ شد ديديم كه ديوار عقب خانه شكافته شد. فاطمه از آن رخنه داخل شد و از ديده‌هاي ما پنهان گرديد، پس شكاف ديوار به اذن خدا به هم پيوست و ما چون خواستيم در خانه را بگشاييم چندان كه سعي كرديم، در گشوده نشد.

دانستيم كه اين امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در اندرون كعبه ماند. اهل مكه در كوچه‌ها و بازارها اين قضيه را نقل مي‌كردند و زن‌ها اين حكايت را ياد مي‌كردند و تعجب مي‌نمودند. تا روز چهارم رسيد، پس همان موضع از ديوار كعبه كه شكافته شده بود ديگر باره شكافته شد، فاطمه بنت اسد بيرون آمد و فرزند خود اسدالله الغالب علي بن ابي‌طالب علیه‌السلام را در دست خويش داشت و مي‌گفت: اي گروه مردم! به درستي كه حق تعالي برگزيد مرا از ميان خلق خود و فضيلت داد مرا بر زنان برگزيده كه پيش از من بوده‌اند. زيرا كه حق تعالي برگزيد آسيه دختر مزاحم را و او عبادت كرد حق تعالي را پنهان در موضعي كه عبادت خدا در آن جا سزاوار نبود، مگر در حال ضرورت يعني خانه فرعون.

و مريم دختر عمران را حق تعالي برگزيد و ولادت حضرت عیسی علیه‌السلام را بر او آسان گردانيد و در بيابان درخت خشك را جنباند و رطب تازه از براي او از آن درخت فرو ريخت و حق تعالي مرا بر هر دو و زيادتي داد و همچنين بر جميع زنان عالميان كه پيش از من گذشته‌اند. زيرا كه من فرزندي آورده‌ام در ميان خانه برگزيده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از ميوه‌ها و طعام‌هاي بهشت تناول كردم و چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامي كه فرزند برگزيده من بر روي دست من بود، هاتفي از غيب مرا ندا كرد كه: اي فاطمه! اين فرزند بزرگوار را “علي” نام كن، به درستي كه منم خداوند علي أعلي و او را آفريده‌ام از قدرت و عزت و جلال خود و بهره كامل از عدالت خويش به او بخشيدم و نام او را از نام مقدس خود اشتقاق نموده‌ام و او را به آداب خجسته خود تأديب نموده‌ام و امور خود را به او تفويض كرده‌ام و او را به علوم پنهان خود مطلع كرده‌ام و در خانه محترم من متولد شده است و او اول كسي است كه اذان خواهد گفت بر روي خانه من و بت‌ها را خواهد شكست و آن‌ها را از بالاي كعبه به زير خواهد انداخت و مرا به عظمت و مجد و بزرگواري و يگانگي ياد خواهد كرد و اوست امام و پيشوا بعد از حبيب من و برگزيده از جميع خلق من محمد صلی الله علیه و آله كه رسول من است و او وصي او خواهد بود. خوشا حال كسي كه او را دوست دارد و ياري كند او را و واي بر حال كسي كه فرمان او نبرد و ياري او نكند و انكار حق او نمايد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




 

پدر و مادر امام علی علیه السلام

پدر امام علی علیه السلام ابوطالب بن عبدالمطلب است كه با عبدالله بن عبدالمطلب پدر حضرت محمد صلی الله علیه و آله، برادر اعياني و مادرشان فاطمه بنت عمرو بن عايذ مخزومي بود.[۲] ابوطالب کسی بود که بعد از مرگ عبدالمطلب سرپرستى حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بر عهده گرفت و چون آن حضرت به پیامبری رسید از او حمایت نمود.[۳]

مادر آن حضرت، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود. وي از جمله بانوان گروه نخست بود كه به پيامبر صلی الله علیه و آله ايمان آورد و مسلمان شد و رنج‌هاي ايام حضور در مكه را به همراه همسر و خانواده‌اش متحمل گرديد و در هنگام هجرت پيامبر صلی الله علیه و آله وي نيز به مدينه هجرت نمود و در همين شهر مقدس بدرود حيات گفت و پيامبر صلی الله علیه و آله با پيراهن خود وي را كفن كرد. و اقرار به ولايت فرزندش علي بن ابي‌طالب علیه‌السلام را به وي تلقين كرد.[۴]

ابوطالب علیه‌السلام و همسرش فاطمه بنت اسد براي پيامبر صلی الله علیه و آله و گسترش دين مبين اسلام تلاش‌هاي زيادي به عمل آورده و رنج‌ها و سختي‌هاي فراواني متحمل گرديدند. از زماني كه حضرت عبدالمطلب علیه‌السلام وفات يافت، كفالت نواده يتيمش محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله بر عهده عمويش ابوطالب علیه‌السلام افتاد و وي آن حضرت را تا آخر عمرش (به مدت 44 سال) سرپرستي و پشتيباني نمود و از عقايد و افكارش حمايت كرد.

ابوطالب علیه‌السلام و فاطمه بنت اسد در نگهداري پيامبر صلی الله علیه و آله چنان عمل مي‌كردند كه وي را بر فرزندان خود ترجيح مي‌دادند و به او بهتر و بيشتر مي‌رسيدند. به همين لحاظ پيامبر صلی الله علیه و آله با وجود آن دو مهربان، احساس يتيمي نمي‌كرد و جاي پدر و مادر خويش را خالي نمي‌ديد. حضرت علي علیه‌السلام و برادران و خواهرانش، نخستين كساني بودند كه هم از سوي پدر و هم از سوي مادر هاشمي بودند.[۵]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

«توصیه آقای بهجت»

تکان میخوری بگویاصاحب الزمان
مینشینی بگویاصاحب الزمان
برمیخیزی بگویاصاحب الزمان
صبح ازخواب بیدارمیشوی مؤدب بایست،صبح را باسلام به مولاشروع کن
بگو آقاجان دستم به دامانت خودت یاری ام کن
شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو”السلام علیک یاصاحب الزمان”
شب و روزت را به یادمحبوب سر کن،اینطور دیگر شیطان در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگرهمیشه بیمه امام زمانی

مولاعلی(ع):در دوران غیبت
فقط کسانی بردین ثابت قدمند که…با مولای خود مأنوس باشند
السلام علیک یاصاحب الزمان

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-01-20] [ 08:57:00 ق.ظ ]




شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني ارتباط شانس با قضا و قدر

از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است. از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين؛ نه جبر و نه اختيار بلكه امري ميان اين دو امر است. (بحارالانوار مجلسي ج5، ص21 و 71) با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد. علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند.

اما در نگاه عموم مردم كه بسياري از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهري شخص توجه مي كنند از سودهاي كلان او تعبير به خوش شانسي مي كنند، پس شانس به معناي تصادف در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمي باشد؛ چرا كه با اصل عليت منافات دارد؛ چون اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثي ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيت زماني و مكاني و ساير خصوصيات وجودي خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودي و علل متقدمه او هست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت ها گسترش يابد و علاوه بر علت هاي مادي و ظاهري به علت هاي روحي و معنوي نيز توجه كنيم و حتي تأثير نسل هاي گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم، (شهيد مطهري، انسان و سرنوشت، ص55).

 نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود. نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69)

درحالي كه بي تقوايي يا ترك زكات و يا افزايش گناه موجب خشكسالي و كاهش بارندگي و يا زلزله و سيل هاي بنيان كن و توفان هاي شن و ويرانگر و ديگر بلاياي به ظاهر طبيعي مي شود. حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براين امت چيزي را سخت تر از زكات واجب نكرده و هلاكت بيشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافي، ج 01، ص 33) آن حضرت(ع) همچنين فرمودند: «ما ضاع مال في البر و لا في البحر الا بتضييع الزكاه ؛ هيچ مالي درخشكي و دريا ضايع نمي شود، مگر به ضايع ساختن زكات.» (جامع الاحاديث، ج 9، ص 05) قرآن قاعده اي كلي در اين گونه موارد ارائه مي دهد و مي فرمايد: «ما اصابك من سيئه فمن نفسك؛ آنچه از بدي ها به تو مي رسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء، آيه 97). بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است. 

شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني ارتباط شانس با قضا و قدر

از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است.  با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد. علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند.

 نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود. نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69)

 بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است.

 تقدير و رزق مقدر

“و إن من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ گنجينه‌هاي هرچيزي تنها نزد ماست و آنها را فقط به اندازه‌هاي محدود و مشخص فرو مي‌فرستيم". (سوره حجر، آيه 21)‏ امير مومنان نيز بر همين معنا تصريح دارد: “جعل لکل شيء قدرا؛ خداوند براي هر چيزي اندازه‌اي قرار داد".  از آيات فراوان قرآن و نيز از بسياري از کلمات علي ع استفاده مي‌شود که روزي هرکس را خداوند تعيين کرده است. گزارش کلمات علي ع در اين‌باره چنين است: “چون انسانها مخلوق خداوندند، خدا آنها را دوست دارد و بديشان روزي مي‌دهد؛  بلکه بر خود لازم کرده است که روزيشان را عطا کند؛  خداوند توسعه در رزق و روزي مردم را اراده کرده است؛  روزي آنها را عادلانه تقسيم مي‌کند؛  روزي بندگانش را تقدير و اندازه مي‌کند؛  و با توسعه و تضييق آن انسانها را در معرض آزمايش قرار مي‌دهد؛  خداوند براي بندگان مومن خود امتياز ديگري قرار داده است و روزي آنان را از راه‌هايي که هيچ‌گاه گمانش را نمي‌برند (من حيث لايحتسب) مي‌دهد؛  روزي هرکس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛".

برخي‌ها ممکن است با اشاره به اين آيات و روايات، مسلمانان و جوامع اسلامي را متهم سازند که آنها معتقدند که کار و تلاش در توسعه، رشد، رفاه و امور دنيايي و افزايش روزي تاثير ندارد؛ چراکه اين امور پيشاپيش از طرف خداوند متعال تعيين شده، و همين امر زمينه‌هاي سستي و تنبلي جوامع اسلامي را فراهم آورده است؛ درنتيجه از کاروان سريع رشد عقب مانده‌اند؛ البته بعيد نيست برداشتهاي ناصواب برخي مسلمانان يکسونگر و ظاهر بين و تبليغات برخي دستگاه‌هاي حکومتي سوء استفاده‌گر در طول تاريخ اسلام، در واقعيت تلخ پيش گفته سهم فراواني داشته باشد. تاريخ نشان مي‌دهد که اين مسئله ابزاري بود در اختيار حکومت سفاک بني‌اميه و آنها کخالفان خود را با مستمسک قرار دادن قضا قدر، به کام مرگ و شکنجه مي‌فرستادند و با دستگاه تبليغي خود براي جلوگيري از اعتراض مردم، اين انديشه را به غلط تبليغ مي‌کردند. (ر.ک: مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج1، ص 375 و 376)

شهيد مطهري از کتاب تاريخ علم کلام، تاليف شبلي نعمان نقل مي‌کند: “در زمان امويان… هر وقت کلمه شکايتي از زبان کسي در مي‌آمد، طرفداران حکومت حواله به تقدير کرده و او را ساکت و خاموش مي‌کردند که آنچه مي‌شود؛ مقدر و مرضي خدا است و نبايد هيچ دم زد". (همان، ص 376) حقيقت امر چيست، و اين دسته از آيات و روايات علي ع را چگونه بايد تفسير و تاويل برد تا اين برداشت غلط و شبهه را زدود و جامعه اسلامي و مسلمانان را از اين خطا دور نگه داشت؟  معناي تقدير و روزي مقدر هيچ‌گاه لازمه‌اش تنبلي و سستي از کار و تلاش نبوده؛ بلکه اعتقاد درست به اين مسئله، عامل تلاش و پيشرفت مادي معنوي مسلمانان و جامعه اسلامي است

                               عاقبت به خيري يا نيل به فلاح و رستگاري
يكي از دعاهايي كه رهبران، عالمان و عارفان اسلامي همواره بر دل و جان دارند، عاقبت به خيري است. هر چند در آيات قرآني چنين دعايي نيست و هيچ يك از آيات به اين مساله اشاره اي ندارد و هيچ پيامبري از خداوند عاقبت به خيري نخواسته است، اما در آيات قرآني يكي از دعاها و خواسته هاي پيامبران(ع) خير است و حضرت موسي(ع) در زمان فرار از دست فرعون در اوج واماندگي و نداري اش از خداوند خير مي خواهد و مي فرمايد: رب اني لما انزلت الي من خير فقير؛ پروردگارا! من واقعاً نيازمند خيري هستم كه برايم فرو مي فرستي.(قصص، آيه 24) البته اينگونه نيست كه مفهوم عاقبت به خيري در قرآن بيان نشده باشد. آيات بسياري داريم كه به مساله عاقبت به خيري اشاره مي كند. از جمله اين آيات آياتي است كه پيامبران از خداوند مرگ در حالت اسلام درخواست مي كنند. حضرت يوسف(ع) مي فرمايد: تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي. اي پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني، مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما. (يوسف، آيه 101)
حضرت ابراهيم(ع) و نيز حضرت يعقوب(ع) در ضمن سفارش و وصيت نامه خود به فرزندانشان مي فرمايند كه مرگشان در حالت اسلام باشد. خداوند در اين باره گزارش مي كند كه: ابراهيم به فرزندان خود وصيت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند و يعقوب، به فرزندان خود گفت: اي فرزندان من، خدا براي شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بي آنكه بدان گردن نهاده باشيد (بقره، آيه 132) خداوند از مومنان مي خواهد كه در حالتي به استقبال مرگ بروند كه مسلمان باشند: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولاتموتن الا و أنتم مسلمون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا آن گونه كه حق پروا كردن از اوست، پروا كنيد و زينهار، جز مسلمان نميريد. (آل عمران، آيه 102) با نگاهي به سخنان اميرمومنان علي(ع) و واكنش هاي آن حضرت(ع) نسبت به شهادت خويش به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي اين معنا به دست مي آيد كه عاقبت به خيري چيزي جز همان فلاح و فوز و رستگاري نيست كه با مرگ در حالت اسلام و دين داري و يا شهادت در راه خدا همراه است.
در روايت است كه رسول گرامي اسلام(ص) در استقبال ماه مبارك رمضان خطبه اي ايراد فرمودند. وقتي خطبه رسول خدا(ص) به اتمام رسيد، اميرمؤمنان(ع) سؤال كردند: «ما افضل الاعمال في هذا الشهر؟ برترين عمل ها در اين ماه چيست؟» پيامبر(ص) فرمودند: الورع عن محارم الله؛ خويشتن داري از محرمات خدا. آنگاه به سختي گريستند. اميرالمؤمنين(ع) سبب گريه را پرسيدند. پيامبر(ص) فرمودند: گريه ام بدين سبب است كه تو در اين ماه كشته خواهي شد. اميرمؤمنان(ع) بي درنگ پرسيدند: افي سلامه من ديني؛ آيا دين خود را به سلامت به درخواهم برد؟ رسول گرامي(ص) فرمودند: في سلامه من دينك؛ در سلامت از دين هستي. (بحارالانوار، ج82، ص 55، ح 22؛ و نيز ج 43، ص 833) اميرمؤمنان علي(ع) هنگامي كه به دست ابن ملجم به شهادت رسيد، پس از ضربتي كه بر فرق مبارك ايشان فرود آمد، در محراب مسجد كوفه فرمودند: فزت و رب الكعبه؛ به پروردگار كعبه سوگند رستگار شدم.
از دو روايت اين معنا به دست مي آيد كه سلامت دين و شهادت در راه خدا همان رستگاري و فلاح است. پس مومنان و اهل اسلام همواره در انديشه عاقبت به خيري و مرگ در حالت اسلام و تسليم به خدا هستند عوامل عاقبت به خيري
عاقبت به خيري اينگونه نيست كه به سادگي به دست بيايد، چرا كه اين انسان است كه خودش وضعيت و سرنوشت خودش را براي آخرت تعيين و مشخص مي كند؛ زيرا آنچه در قيامت مي بيند همه همان اعمال او در دنياست؛ در حقيقت در هنگام مرگ كه كشف الغطاء مي شود و انسان ها با وضعيت اخروي خود مواجه مي شوند (ق، آيه22) همه نيات و اعمال خودش را به شكل متمثل يا متجسم مي بينند؛ چرا كه خود انسان اخروي، سازه خود انسان دنيوي است و بهشت و دوزخ، چيزي جز اعمال آدمي نيست؛ البته با اين تفاوت كه خداوند دوزخ را عين اعمال آدمي در دنيا قرار داده و از همين رو از آن به جزاء وفاق ياد مي كند (شوري، آيه04؛ نباء، آيه62) چرا كه خداوند حتي يك ذره نسبت به كسي ظلم نمي كند (نساء، آيات04 و 94 و 421؛ كهف، آيه94 و آيات ديگر)؛ اما بهشت افزون بر اعمال خود انسان، بيشتر نتيجه تفضل الهي و بخشش و عطاياي اوست. به اين معنا كه خداوند به بندگان خوب خود بيش از آنچه لياقت دارند از روي فضل چيزهايي را در بهشت قرار مي دهد كه نتيجه و عين عمل آنها نيست. (انعام، آيه061؛ نمل، آيه98؛ يونس، آيه62؛ و آيات ديگر) به هر حال، اين خود انسان است كه خودش را براي ابديت در اين دنيا مي سازد و خودش در آخرت سازه خودش است؛ چنانكه دوزخ او عين نيات و اعمال اوست. (اسراء، آيه48)
 مهم ترين عوامل در رستگاري، همان فلسفه اي است كه سبك زندگي آدمي را مي سازد. از اين رو به مسئله هستي شناسي، جهان بيني و ايدئولوژي اشاره دارد كه انسان بر اساس آن، زندگي خود را سامان مي دهد. ايمان به خدا و آخرت و همچنين ايمان به هدايت الهي به سبب ربوبيت خداوندي و حكمت او از جمله اين اصول اساسي در فلسفه زندگي است كه انسان را رستگار مي كند قرآن در آغاز سوره مومنون، اصولي را به عنوان عوامل رستگاري بيان كرده كه شامل فلسفه و سبك زندگي است. پس از بيان بينش ها و نگرش ها به نيات و اعمال خوب و بد اشاره مي كند كه رستگاري را سبب مي شود. بخش عمده اي از اين ايمان شامل مراعات تقوا و اجتناب از هر ناپسند و بد و زشت عقلاني و شرعي است. البته تنها در اين سوره به اين مسايل اشاره نشده بلكه در سوره هاي ديگر از جمله آيات نخست سوره بقره نيز علل رستگاري و فلاح بيان شده كه شامل عقايد و اعمال است.
اگر بخواهيم به كليات و جزئيات اينها اشاره كنيم بايد همه آيات قرآني را بيان كنيم كه بيانگر راه راست از راه باطل و گمراهي است؛ يعني همه آموزه هايي كه به عنوان اسلام مطرح است و موجب مي شود تا آدمي در راه راست قرار گيرد و از نعمت هاي الهي چون پيامبران برخوردار شود (سوره حمد) پس لازم است همه عمر را چنان زندگي كنيم كه اسلام از ما خواسته است؛  بر همين اساس پيامبر(ص) مي فرمايد: لا تزول قدما عبد يوم القيامه حتي يسال عن اربع عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابلاه و عن ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت؛ انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمي دارد، مگر آنكه از چهار چيز پرسيده مي شود: از عمرش كه چگونه گذرانده است، از جواني اش كه چگونه سپري كرده، از ثروتش كه از كجا به دست آورده و چگونه خرج كرده است و از دوستي ما اهل بيت. (خصال، ص352، حديث521)اين بدان معناست كه هر آنچه مي كنيم اثرش درحال و آينده ما بروز و ظهور مي كند و آخرت ما چيزي جز همين دنياي ما نيست كه خودمان همه كاره آن هستيم.پيامبر گرامي(ص) عاقبت به خيري را در همان نيات و اعمال ما مي داند و مي فرمايد خوشا به سعادت كسي كه عمرش طولاني و كردارش خوب باشد. چنين كسي عاقبتش خوب است؛ زيرا پروردگارش از او راضي است. و واي بركسي كه عمرش طولاني و كردارش بد باشد. چنين كسي عاقبتش بد است؛ چرا كه پروردگارش از او ناراضي است. (بحارالانوار، ج96، ص004، حديث59)
 امام صادق(ع) مي فرمايد كه قدر عمر خودتان را بدانيد و آن را بيهوده هدر ندهيد. ايشان مي فرمايد: اگر از عمرت دو روز مهلت داده شدي، يك روز آن را براي ادب خود قرار ده تا از آن براي روز مردنت كمك بگيري. به امام گفته شد: اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمودند: به اينكه آنچه را از خود برجا مي گذاري، خوب برنامه ريزي كني و از روي حكمت كاري را محكم و متقن انجام دهي. (كافي ج8، ص051، حديث231)
نشانه هاي عاقبت به خيري
 عاقبت به خيري در دست ماست و اينكه مي توان از حال نسبت به عاقبت به خيري خود سخن بگوييم؛ چرا كه نشانه هاي آن در اعمال ما مشاهده مي شود؛ زيرا ما شخصيت خودمان را در طول عمر مي سازيم و كارهاي ما براساس نيت و شخصيت ماست و اگر چيز خوب يابد انجام مي دهيم به سبب شخصيتي است كه داريم و آن شخصيت باطني،خودش را درعمل نشان مي دهد. چنين افرادي همچنان كه در آخرت به آرامش مطلق و ابدي مي رسند در همين دنيا به سبب پرهيزگاري و اجتناب از هر زشت و بد و گناه، در آرامش هستند. ( يونس، آيات 26 و 46؛ زمر، آيه 16) اين افراد در دنيا وآخرت احساس امنيت مي كنند و خود را در پناه خدا دانسته و از دوزخ و مشكلات آن ايمن هستند و گرفتاري و رنجي ندارند كه امنيت و آرامش روحي و جسمي ايشان را سلب كند. ( دخان، آيات 15 و 75) آرامش و امنيتي كه آنان احساس مي كنند از آن روست كه خود را در پناه خدا مي يابند و خداوند نيز ايشان را به كمك هاي خاص تاييد مي كند و امداد غيبي نصيب آنها مي شود و فرشتگاني در خدمت آنان خواهند بود. (مجادله، آيه 22)
مهم ترين عامل در عاقبت به خيري همان تقواي كامل داشتن است. از اين رو خداوند در آيه 201 سوره آل عمران از حق تقاته يعني تقواي كامل سخن مي گويد و آن را زمينه ساز عاقبت به خيري و مرگ در سلامت دين مي داند( زمر، آيه 16؛ غافر، آيه 9) از ديگر نشانه هاي عاقبت به خيري دست يابي شخص به مقام رضاست. به اينكه به هرچه خداوند داد راضي و خشنود باشد او را در هرحال شاكر و سپاسگزار باشد؛ چرا كه مقام رضا، به اين معناست كه از نظر ايماني، شخص در چنان حالتي است كه همه چيز را برپايه ربوبيت و پروردگاري خداوندي مي بيند كه حكيم است و هرچه نصيب و بهره او مي كند، از روي حكمتي است.(مائده، آيه 911؛ توبه، آيه 001؛ مجادله، آيه 22)
خوف و خشيت در كنار اميد به فضل الهي از ديگر نشانه هاي انساني است كه عاقبت به خير خواهد شد؛ چرا كه چنين شخصي هرگز به كار خود خشنود نيست و از مقام عظمت و جلال الهي هراسان و ترسان است و از جلال خداوند به جمال او پناه مي برد و از غضب خداوند به سمت رحمت او مي رود و هميشه خوف و رجا در دل او زنده است. پس به كارهاي خويش خشنود نيست و از دوزخ و جلال الهي مي هراسد و خشيت مي ورزد. (انسان،آيات 8تا 41 و آيات ديگر)  با اين همه انسان بايد همواره بداند كه او درحال آزمون و فتنه و بلاست (عنكبوت، آيه 2) و هر كه مقرب تر است بيش تر در معرض آزمون هاي سخت تر و بيش تر الهي است (بقره، آيه

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




 

تاثير اعتقاد به قدرت الهي در زندگي

 قدرت به معناي قوت و توانايي بر انجام دادن كار و ترك آن است. قدرت نرم، همان نفوذ معنوي است كه شخص را قادر به انجام كارهايي مي كند كه از عهده ديگران برنمي آيد و به سادگي منافع خود را با اراده خود تامين مي كند. اما قدرت سخت، قدرتي است كه از طريق اعمال خشونت و زور و لو قانوني به دست مي آيد و اعمال مي شود. معيار ارزشمندي قدرت از نظر قرآن، قدرت زماني ارزش مي يابد كه در مسير تعالي و كمال آدمي و جامعه باشد. اگر قدرت به اين قصد و هدف مورد توجه قرار گيرد نه تنها ارزش مي شود بلكه شايسته آن است كه مطلوب آدمي قرار گيرد؛ زيرا خود بهترين ابزار رشد و تعالي شخص و جامعه مي شود. قدرت چه بدني و جسمي باشد و چه علمي و يا مادي و معنوي، در اين صورت ارزش مي يابد كه در آياتي از جمله 76 تا 80 سوره قصص، 52 سوره هود و 247 سوره بقره و 69 سوره اعراف مورد توجه و تاكيد خداوند قرار گرفته است.

قدرت الهي يكي از اسماي الهي، قادر است و خداوند بارها خود را به اين نام ستوده است. قدرت الهي چنان كه آيه 129 سوره بقره و آيات 17 تا 20 سوره ص و بسياري از آيات ديگر بيان مي كند، قدرتي آميخته با حكمت است. به اين معنا كه خداوند با آن كه قدرت بر انجام هر چيزي دارد و تمامي قدرت ها از آن اوست (بقره 156 و يونس 65) ولي اين قدرت در چارچوب حكمت است و بيرون از اهداف معقول كاري را انجام نمي دهد. از ويژگي هاي قدرت خداوند، متانت و استحكام (ذاريات 58)، انجام هركاري (بقره20) بي آن كه نيازمند بكارگيري اسباب و ابزار باشد (نحل40 و يس82 و غافر68)، قاهر و شكست ناپذير (بقره آيه129) فوق العادگي (نساء 84) و مانند آن است.
آثار و كاركردهاي باور به قدرت الهي باور به اين كه خداوند قادر مطلق است و بر هر چيزي تسلط بي چون و چرا دارد، به معناي آن است كه خداوند هنگامي كه چيزي را بخواهد و وعده آن را بدهد، قادر به انجام آن است و بي هيچ تخلفي، آن چيز تحقق خواهد يافت (كهف، آيه 39 و نور، آيه45) نتيجه چنين باوري آن است كه آدمي مي بايست حساب كار خودش را داشته باشد و از وعيد هاي خداوند بترسد و به اموري كه فرمان داده عمل و از چيزي كه نهي كرده، پرهيز كند تا گرفتار خشم الهي نشود بلكه از وعده هاي خداوند چون پاداش اخروي و دنيوي سود برد. (انعام، آيات14 و 17 و 71) خداوند در آيه 76 سوره مائده بيان مي كند كه قدرت خداوند بر دفع ضرر و جلب منفعت، وي را شايسته آن كرده است تا معبود بندگان شود.

خداوند در آيه78 سوره قصص و 15 سوره فصلت به يكي ديگر از آثار توجه يابي به قدرت خداوند و باور و اعتقاد به آن اشاره كرده و مي فرمايد كه به اين قدرت بي پايان ازسوي انسان موجب مي شود تا آدمي خود را از هرگونه تفاخر و خود بزرگ بيني حفظ كند و راه استكبار را درپيش نگيرد. چنان كه اين توجه به قدرت اطلاقي و بي شريك الهي موجب مي شود تا آدمي در دام شرك گرفتار نيايد و چيزي را شريك خداوند قرار ندهد و به آن تمسك نجويد و از آن، چيزي چون دفع مضرت و يا جلب منفعت نخواهد. (فاطر، آيات 1تا3) همچنين توجه انسان به قدرت مطلق خداوند موجب مي شود تا به همه فرمان هاي الهي بي چون و چرا عمل كنيم (بقره، آيه148) و به كارهاي خيري كه فرمان مي دهد گرايش يافته و حتي در انجام آن بر يكديگر سبقت بجوييم. به هرحال مهمترين كاركرد و اثري كه مي توان براي توجه يابي انسان به قدرت مطلق الهي و باور به آن بيان داشت، رهايي از دام غرور، خودپسندي، گردنكشي، تفاخر، استكبار، اجتناب از شرك در عبادت و غيرعبادت، تمسك به قدرت بي پايان وي، گرايش به عبوديت خدا، توسل و توكل به خدا، تفويض امور به خدا، مراعات حال ناتوانان، كمك به مستمندان براي جلب محبت الهي و مانند آن اشاره كرد كه در آياتي از جمله آيات 32 تا 39 كهف، 165 بقره، 15 فصلت، 148بقره و مانند آن بيان شده است.

نقش و آثار تسليم بودن در برابر تقديرات الهي در زندگي بشر

 «رضا» مرحله اي از كمال    وقتي بنده، خود را در قلمرو «ربوبيت خدا» مي بيند و همه تقديرات و تدبيرات خداوند را هم بر مبناي حكمت و مصلحت مي شناسد، نتيجه آن مي شود كه بر آنچه خدا درباره او خواسته و مقدر كرده است، صبور و راضي و تسليم مي شود و هيچ اعتراضي نمي كند؛ نه نسبت به آنچه درباره خود او رقم خورده است، نه نسبت به ديگران و نه آنچه در عالم هستي مي گذرد. رسيدن به اين كمال نفساني، به بنده آرامش رواني مي بخشد و از تلاطم روحي و تشويش و نگراني مي رهاند، همچون كشتي كه در ساحل امني لنگر مي اندازد و آرام مي گيرد. اگر خداوند براي بنده اي اين را خواسته كه فقير باشد يا غني، زشت باشد يا زيبا، كوتاه باشد يا بلند، سفيد باشد يا سياه، صاحب فرزند شود يا عقيم، به سلامت باشد يا بيمار، بنده مؤمن نسبت به آن راضي است و اعتراضي به كار خدا نمي كند.
رضا به قضا    برخي از امور و اوضاع، نتيجه تنبلي و بيكاري و بي عاري و سهل انگاري باشد، يا برخي از محروميت ها و ناكامي ها، پيامد ظلم و اجحاف و حق كشي ديگران باشد. اينها را نبايد به حساب مقدرات الهي گذاشت و به آنها رضا داد و گامي براي رفع ظلم برنداشت. ظلم پذيري با «رضا به تقديرالهي» فرق دارد. مسلمان، اگر مورد تعدي قرار گرفت، بايد از خودش دفاع و رفع ستم كند. اگر بيمار شد، براي درمان بايد به پزشك مراجعه كند، اگر تنگدست بود و مشكل معيشتي داشت، بايد به فرموده خدا و رسول، درپي تلاش مقدس براي تامين معاش برود، نه آنكه ذلت پذيري و تحمل رنج بيماري و سختي هاي فقر و فلاكت خود را به حساب مقام رضا و تسليم بگذارد و بگويد من به قضاي الهي راضي ام، چون معلوم نيست وضعيتي كه دارد، همان خواسته و مقدرالهي است! پس بازگشت سخن به آن جاست كه وقتي علي رغم همه تلاش ها در محدوده توان خويش، وضعي داشت كه روشن شد خدا چنين خواسته است، به خواسته الهي تن دهد و گله مند نباشد و چون از همه حكمت ها و مصلحت ها اطلاع ندارد، با دل سپردن به قضاي الهي و پذيرش آنچه او خواسته است، به امنيت رواني و طمأنينه روحي مي رسد و اين جلوه اي از ولايت پذيري نسبت به پروردگار است كه مولاي همه است. در حديث قدسي آمده است:«من لم يرض بقضائي و لم يومن بقدري، فليلتمس الها غيري (توحيد صدوق/ ص 371) هركس به قضاي من راضي نيست و به تقدير من ايمان ندارد، پس درپي خدايي ديگر غيراز من باشد».

آنچه انسان را به اين مرحله از «رضا به قضاي الهي» مي رساند، معرفت خداست. هركه خداشناس تر باشد، نسبت به خواست او تسليم تر است. امام باقر(ع) در حديثي به اين نكته اشاره مي فرمايد: «احق من خلق الله بالتسليم لما قضي الله من عرف الله،(بحار /68/153) شايسته ترين مردم براي تسليم به آنچه خداوند مقدر كرده و قضاي الهي است، كسي است كه خدا را بشناسد». بنابراين، انسان موحد و خداشناس، چون به حكمت الهي معتقد است و از پشت پرده هم خبر ندارد، اگر واقعا خدا باور باشد، به قضاي او و تقدير و مشيت پروردگار هم ايمان مي آورد و تسليم مي شود و به اين وسيله، مراتب معرفت و عبوديت و محبت خود را به مولايش ابراز و اثبات مي كند.

رضا به محبوب و مكروه گاهي آنچه مقدر شده، طبق دلخواه انسان است. اينجا رضا به قضاي الهي چندان هنر نيست، هنر آن است كه حتي در آنچه كه موافق ميل ما نيست، حالت رضامندي نسبت به خواسته خدا داشته باشيم و اين، اوج كمال نفساني يك مؤمن است. امام صادق(ع) اين حالت را ريشه اصلي اطاعت خدا مي داند و مي فرمايد: «رأس طاعه الله الصبر و الرضا عن الله فيما احب العبد اوكره(كافي/2/06) سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چيز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد يا كراهت داشته باشد». كسي كه خدا را تنها در مسائل مورد دلخواه دوست دارد و مي پسنددو رضامندي نشان مي دهد، ولي در آنچه باب طبعش و موافق ميلش نيست، هرچند به زبان نياورد، ولي در باطن احساس نارضايتي دارد، از مقام «رضا» بسيار فاصله دارد. امام صادق(ع) درباره سيره حضرت رسول در اين گونه موارد مي فرمايد: «لم يكن رسول الله(ص) يقول لشيء قد مضي: لو كان غيره: (ميزان الحكمه/6/ص8652) پيامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمي گفت: كاش غير از اين مي شد!» اين نشان مي دهد كه رضا، تنها نسبت به وضع حال يا آينده نيست، نسبت به گذشته هم بايد رضا داشت.
آثار رضا و تسليم     در احاديث، آسودگي و شادماني و آرامش را در سايه رضا و يقين برشمرده اند و حزن و اندوه و نگراني را از پيامدهاي نارضايتي و نداشتن يقين و باور دانسته اند (بحار/ 68/951) اما علاوه بر آثار روحي و رواني و دنيوي، آثار معنوي و اخروي هم بر اين ملكه اخلاقي مترتب است كه در احاديث بيان شده كه برخي از آن ها از اين قرار است:
1- آرامش روحي: در كلامي از حضرت علي(ع) است كه:«ارض تسترح(غررالحكم/ ح3422)؛ راضي باش، تا به راحتي برسي». دقيقاً اين كلام علوي، بيانگر اثر آرامش بخشي «رضا» است.
2- دفع اندوه و افسردگي: از حضرت علي(ع) روايت است: «نعم الطارد للهم الرضا بالقضاء؛ (همان/ح9099) چه خوب طرد كننده اي است براي غم و غصه، رضا به قضاي الهي».
3- احساس غناي روحي: از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: «ارض بقسم الله تكن اغني الناس؛ (ميزان الحكم/ ح3137) به قسمت الهي (در روزي) راضي باش تا از بي نيازمندترين مردم باشي».
4- پاداش الهي: از پيامبر اعظم(ص) روايت است: «اعطواالله الرضا من قلوبكم تظفروا بثواب الله تعالي يوم فقركم و الافلاس؛ (مستدرك الوسائل/2/214) از صميم دل در مقابل خداوند راضي باشيد، تا در روز نياز و تنگدستي تان (در قيامت) به پاداش الهي دست يابيد.» رضا و تسليم، نشانه كامل ايمان و حد اعلاي يقين و شكر است و از جلوه هاي شاكر بودن بنده، آن است كه به هرچه خواسته الهي باشد، تسليم باشد و بداند كه رضايت يا نارضايتي او در مشيت خدا تأثيري ندارد. پس بهتر آنكه به آنچه مقدر شده راضي باشد، تا هم راحت باشد، هم پاداش ببرد، هم ايمانش تقويت شود. خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود: اي داود! تو هم مي خواهي، من هم مي خواهم، و همان مي شود كه من مي خواهم. اگر در برابر خواسته من تسليم باشي، آنچه را تو مي خواهي، من كفايت مي كنم؛ ولي اگر به اراده من تسليم نشوي، درخواسته ات تو را به رنج مي افكنم، و در نهايت نيز، جز آنچه من خواسته ام، نمي شود. (محجه البيضاء/8/09)

نمونه هاي عيني
در حالات اولياي الهي، نمونه هاي گوناگوني از رضا و تسليم نقل شده است:
الف: حضرت ايوب(ع) با آن همه بلاها و رنج ها كه دچارش شد، حالت رضاي خويش را از دست نداد و قرآن، او را به صبر و رضا ستود.
ب: حضرت يعقوب(ع) نيز وقتي به فراق يوسف(ع) دچار شد و فهميد كه تقدير الهي بر آن است، با گفتن «فصبر جميل» تسليم بودن خود را در برابر خدا و خواست او ابراز كرد.
ج: حضرت ابراهيم(ع)، وقتي فرمان ذبح فرزندش اسماعيل(ع) را دريافت كرد و فهميد كه بايد در اين آزمون الهي، مراتب ايمان و توحيدش را به اثبات برساند، فرزند عزيزش را به قربانگاه برد و كارد بر حلقومش نهاد.
د: حضرت اسماعيل(ع) نيز، در آزمون ياد شده همراه صبر و رضاي پدر گام برداشت و چون فهميد كه فرمان ذبح از سوي خداست، اظهار رضا و تسليم كرد و گفت: اي پدر! آنچه را مأموري اجرا كن، مرا صابر خواهي يافت. و چون هر دو تسليم شدند و راضي گشتند (فلما اسلما…) و اسماعيل(ع) را بر زمين خواباند تا ذبح كند، فرمان خدا رسيد و قرباني ديگري به جاي او ذبح شد.
هـ: امام حسين(ع) در آزمون سخت الهي در عاشورا، با فدا كردن همه عزيزانش در راه خدا، بر همه آن سختي ها صبر و شكيبايي نشان داد و در واپسين لحظات هم در قتلگاه، با جمله «الهي رضي بقضاءك و تسليما لامرك…» سرود رضا و تسليم سر داد. مقام رضا، مقام بلندي است كه سالكان عارف به آن مي رسند و بالاترين مرتبه آن، وقتي است كه دو جانبه باشد، هم خدا از بنده اش راضي باشد، هم بنده از پروردگارش و اين، همان فوز عظيم و رستگاري بزرگ است كه خداوند براي ساكنان كوي رضا و پسنديدگان نظر محبوب، بيان مي كند. (مائده/911) بازيافتگان به محضر دوست نيز كه خدا از آنان با عنوان زيباي «نفس مطمئنه» ياد مي كند، از اين ويژگي؛ يعني رضايت دوجانبه محب و محبوب برخوردارند: (ارجعي الي ربك راضيه مرضيه ) (فجر/82)

تبيين درجات مختلف رضامندي و خشنودي افراد با ايمان در برابر خواست و تقديرات الهي

علي(ع) در بيان ويژگي هاي شيعيان اهل بيت(ع) و متقيان مي فرمايد: «نزلت انفسهم منهم في البلاء كالذي نزلت منهم في الرخاء رضا عن الله بالقضاء» (نهج البلاغه، خ 193، بحارالانوار ج 65/192) يعني، حالت و وضع روحي شان در موقعيت بلا، گرفتاري و مصيبت، مثل اين است كه در حالت رخاء و آسايش و رفاه به سر مي برند. همان طور كه انسان در حال خوشي و آسايش از زندگي اش راضي است، گله اي ندارد و جزع و فزع نمي كند، متقين نيز در حال بلا و مصيبت همين گونه هستند. اين كه بلا بر آن ها نازل شده باشد يا نعمت فراواني به آن ها رسيده باشد برايشان تفاوتي ندارد. انسان، مقتضاي خلقت طبيعي انسان همين است: اگر براي اين انسان، مشكل، گرفتاري يا ناراحتي پيش بيايد، زبان به جزع و فزع مي گشايد و گله و شكايت مي كند، ولي اگر خداوند به او نعمتي داد، سعي مي كند اين نعمت ها را براي خودش حفظ كند و از ديگران منع كند.» (معارج/19-21) به عبارت ديگر، انسان به طور طبيعي هم بخيل و هم اهل جزع و فزع است. مجموع اين دو صفت را «هلوع»مي گويند.

شكايت از خدا!!!           عكس العمل كساني كه ايمان دارند نيز در موقع مصيبت ها و سختي ها مختلف است. ايمان برخي آن قدر ضعيف است كه وقتي به سختي اي مبتلا مي شوند، زبان به شكايت از خدا باز مي كنند و حتي از خدا هم گله مند مي شوند! در روايات داريم كساني هستند كه دلبستگي هاي شديدي به دنيا، به مال، به همسر، به بچه ها و به پست و مقامشان دارند، چون اين ها را از دست مي دهند، از خدا دل گير مي شوند و كافر مي شوند و با بغض خدا از دنيا مي روند!! اينان كساني هستند كه بسيار ضعيف الايمان هستند. اما ديگراني هستند كه اين قدر ضعيف الايمان نيستند كه با خدا دشمني پيدا كنند؛ اما به هر حال گله مند مي شوند. بسياري از افراد نيك، مؤمن و نمازخوان هستند كه وقتي مصيبت و سختي اي برايشان پيش مي آيد، زبان شكايت مي گشايند: خدايا! زورت به من رسيده، كس ديگري نبود؟ من چه گناهي كردم؟ بعدش هم مي گويند استغفرالله! ولي در دل گله مند هستند. اين هم نوعي از عكس العمل انسان در مقابل مصيبت ها و سختي ها است.

اهل صبر : كساني كه ايمان قوي تري دارند در وقت سختي ها مي گويند اين ها وسيله آزمايش است. همه اين عالم وسيله آزمايش انسان است. اصلا اين عالم مقدمه اي براي رسيدن آدم به حيات حقيقي است. در واقع، كساني هستند كه به اين توجه دارند كه: ما شما را به خوشي ها و ناخوشي ها مبتلا مي كنيم و مي آزماييم تا مورد فتنه و آزمايش قرار بگيريد (انبياء35) خوب مي فهمند اين مصيبتي كه به آنان وارد شده است، وسيله آزمايش است؛ براي اين كه مشخص بشود آيا آنان ايمانشان را حفظ مي كنند؟ آرامش خودشان را حفظ مي كنند؟ وظايفشان را عمل مي كنند؟ يا اين كه زبان به جزع و فزع باز مي كنند و مرتكب گناه مي شوند؟ پس آنان صبر مي كنند، مثل كسي كه زير تيغ جراح است، تيغ جراحي كه روي دستش است، دردش را درك مي كند؛ اما در عين حال، دندان روي جگر مي گذارد و صبر مي كند و چيزي نمي گويد تا عملش را انجام دهد و سلامت يابد. مؤمنين متوسط در مقابل مصيبت ها اهل صبر ند.

استقبال از سختي ها   از اين بالاتر هم هست. وقتي ايمان قوي تر مي شود، روح انسان باز لايه اي عميق تر مي يابد و عمق بيشتري پيدا مي كند و به خدا و به عالم نور نزديك تر و ظلمت هايش كمتر مي شود. پس از صبر، رضا است. يعني نه تنها صبر مي كند؛ بلكه مي داند آنچه برايش پيش آمده، خير است؛ گرچه مصيبت و گرفتاري دارد، با رنج و آوارگي همراه است، ولي او مي داند خير وي در آن است. روايتي از امام صادق(ع): «من از وضع مؤمن تعجب مي كنم. اگر خدا ملك دنيا را به او بدهد، خير او در آن است و اگر بدنش را با قيچي ريزريز كنند، باز خير او در آن است (كافي/2/62) كسي كه اختيارش را به دست خدا مي دهد و مي گويد خدايا هر چه صلاح من است، آن شود، ديگر خيالش راحت است كه هر چه پيش آمد، همان خيرش است. اين استقبال از سختي ها را مقام رضا مي دانند كه اين مقام به دو گونه است: آگاهي آدم از تقدير خداوند راضي است چون مي داند خدا خيرش را مي خواهد. در واقع، آنچه برايش مطلوب با لذات است، خير خودش است. يعني، مصلحت خود را مي خواهد و مي داند اين كار را كه خدا برايش پيش آورده است، همانا خير است. اين است كه چنين انساني از خدا راضي است. در واقع، اصالتا رضايتش از اين است كه مصلحت «خودش» تامين شده است.

نگاه معصوم   امام صادق(ع) به یکی از یاران فرمودند : كيف اصبحت. گفت: آقا من الحمدلله صبح كردم، درحالي كه بلا را بهتر از رخاء مي خواهم، مرض را بيشتر از سلامتي و فقر را بيشتر از غنا دوست دارم. وي مي پندارد كه ديگر شاگرد تمام عيار مكتب امام صادق است. حضرت به وي فرمود: ما كه اين گونه نيستيم. آن صحابي شوكه شد و گفت: آقا! من براي اين كه شبيه شما شوم خيلي زحمت كشيده ام. پس، شما چه طور هستيد؟ امام فرمودند: ما اين گونه هستيم كه اگر خداوند براي ما سلامتي بخواهد، سلامتي را دوست داريم. اگر براي ما مرض را بخواهد دوست داريم. اگر او فقر را بخواهد، فقر را دوست داريم. اگر او غنا را بخواهد، غنا را دوست داريم. ما از خود خواسته اي نداريم. آن صحابي فهميد كه هنوز يك لايه ديگري هم هست. آري، رضامندي مراتب بالاتري هم دارد. توكل به خدا براي نمونه وقتي پيغمبر اكرم به معراج رفتند خداي متعال زمينه گفت وگو را با پيغمبر(ص) باز كرد. پيغمبر اكرم نيز سؤالاتي پرسيدند : اي الاعمال افضل؟ (بحار /74/21) خدايا! چه كاري را بيشتر دوست داري؟ خطاب شد: التوكل علي و الرضا بما قسمت. اين از موارد نادري است كه عمل به حالات قلبي اطلاق شده است. بالاترين و محبوب ترين اعمال اين است كه بنده بر من توكل كند و دوم اين كه به قضاي من راضي باشد. همانا اين از بالاترين محبت ها است.

اشتياق خدا و محبت بنده!       در روايت آمده است: و اذا كان العبد في حاله الموت، وقتي در حالت مرگ است. يقوم علي رأسه ملائكه ؛ يك عده اي از فرشتگان مي آيند و بالاي سر او مي ايستند. بيدكل ملك كاس من ماء الكوثر و كاس من الخمر؛ هر كدام يك جام آب كوثر و يك جام شراب بهشتي در دست دارند. در قرآن نيز تصريح شده است كه: انهار من خمر لذه للشاربين.(محمد/51) سپس مي فرمايد: يسقون روحه حتي تذهب سكرته و مرارته: از اين آب كوثر و از آن شراب به او مي نوشانند تا سختي جان كندن از او برطرف شود. و يبشرونه بالبشاره العظمي؛ بالاترين بشارت و مژده را به او مي دهند. و يقولون له طبت و طاب مثواك: خوشا به حالت جايگاه خوبي داري. انك تقدم علي العزيز الكريم الحبيب القريب: تو وارد بر كسي مي شوي كه هم عزيز و كريم است و محبوب است و هم نزديك. انتخاب اين الفاظ بسيار با معنا است. الحبيب القريب، يعني محبوب توست و هم نزديك توست. (مستدرك الوسائل/ 76/ ص005)
بنابراين، سكرات مرگ را از كام او مي زدايند. در ادامه مي فرمايد: فتطيرالروح من ايدي الملائكه : روح از دست فرشتگان بالا مي رود و در دست آن ها نمي ماند. فتصعد الي الله تعالي في اسرع من طرفه عين: در كمتر از يك چشم به هم زدن تا پيشگاه الهي وارد مي شود. و لا يبقي حجاب و لاستر بينها و بين الله تعالي: پرده و حجابي ميان او و خدا باقي نمي ماند. والله عز و جل اليها مشتاق: و اين در حالي است كه خدا مشتاق ملاقات با اوست! و تجلس علي عين عند العرش: آن جا چشمه اي است كه اين روح بر لب آن مي نشيند! حال، آن چشمه، چه چشمه اي است، و عرش چيست و چشمه اي كه آن جا هست، چگونه است ما نمي دانيم. به هر حال، مقامي بسيار عالي براي او است و ميان او و خدا هيچ حجاب و واسطه اي هم نيست. اكنون اين مسافر بر خدا وارد شده و خدا ميزبان است و او هم ميهمان. ثم يقال لها كيف تركت الدنيا: خداوند مي فرمايد: دنيا را چگونه ترك كردي؟ هان اي كه از دنيا آمده اي بگو! دنيا چه خبر بود؟ فيقول الهي و عزتك و جلالك لاعلم لي بالدنيا: به عزت و جلالت قسم كه من هيچ خبري از دنيا ندارم. اين پاسخ به اين معنا نيست كه وي كسي بوده كه چيزي را نمي فهميده است، بلكه به اين معنا است كه توجه او در همه چيز به خدا بوده است و اصالتاً به خود دنيا نظري نداشته و همه را افعال الهي و مظاهر الهي مي داند.

انا منذ خلقني خائف منك: من از آن وقتي كه خودم را شناختم و تو مرا خلق كردي، در حال خوف و خشيت از تو هستم. بايد گفت: اين خوف غير از خوف از عذاب است. فيقول الله صدقت عبدي: اي بنده من راست مي گويي. كنت بجسدك في الدنيا و روحك معي: تو بدنت در دنيا بود، اما روحت در كنار من بود. به عبارت ديگر، راست مي گويي كه خبري از دنيا نداري، براي اين كه روح تو در دنيا نبود؛ بلكه جسدت در دنيا بود. فانت بعيني سرك و علانيتك: تو آشكار و پنهانت جلوي چشم من است و من همه چيز تو را خوب مي دانم. سل اعطك: پس اي بنده مهمان من، درخواستي كن تا اجابت كنم. چه مي خواهي به تو دهم؟ و تمن علي فاكرمك: يك خواهشي كن تا من احترامت را بگذارم و خواهشت را عملي كنم. هذا جنتي مباح فتسيح فيها و هذا جواري فاسكنه: اين بهشت است، برو هر جايي كه دلت مي خواهد، ساكن شو و اين هم جوار من است اين جا سكونت كن. حال، اين بنده مؤمن در جايي كه ديگر نه عذابي است و نه گرفتاري، نه غم و غصه اي است مي گويد: فتقول الروح الهي عرفتني نفسك فاستغنيت بها عن جميع خلقك: تو معرفت خودت را به من دادي و من از غير تو بي نيازم. بهشت را مي خواهم چه كار؟ بهشت غير از تو است و تا معرفت تو را دارم، چيز ديگري نمي خواهم و اين همان مقام رضا است.

مقام رضا
در يك مضموني در مناجات هاي امام سجاد(ع) هست كه اگر رضاي تو در اين باشد كه من را به جهنم ببرند، باز رضاي تو را دوست دارم. اگر تو دوست داشتي كه من جهنم بروم، من جهنم را ترجيح مي دهم. به طور طبيعي، وقتي چنين ادعاهايي مي شود، در آدم حالتي از عجب و غرور پيدا مي شود؛ اما براي اين كه آن جبران شود، مي گويد: كيف اعجب بنفسي، من چه طور مبتلا به عجب شوم يا به خودم ببالم. و انا ذليل ان لم تكرمني، با اين همه كه چنين رضايتي از تو دارم، ولي اگر تو من را اكرام نكني، من ذليل هستم و از خودم هيچ چيز ندارم. و انا مغلوب ان لم تنصرني، من با نصرت و معرفتي كه تو دادي به اين جا رسيده ام، اگر اين را از من بگيري هيچ چيز ندارم و انا ضعيف ان لم تقوني، اگر تو به من قوت نبخشي، من ضعيف هستم و كاري نمي توانم انجام دهم.

انا ميت ان لم تحيني، اين حياتي كه دارم، تو به من دادي. اگر تو اين حيات را به من ندهي، من مرده اي بيش نيستم. و انا ميت ان لم تحيني بذكرك، اگر تو مرا با ياد خودت زنده نمي داشتي، من مرده بودم. يعني حيات من به ياد تو بسته است. در مناجات خمس عشر هم داريم: بذكرك عاش قلبي. ولولا سترك لافتضحت اول مره عصيتك، اگر تو عيب هاي من را نپوشانده بودي و اولين مرتبه اي كه من لغزشي مي كردم و رسوا مي شدم، آبرويم مي رفت. تو پرده پوشي كردي و آبروي من را حفظ كردي. الهي كيف لااطلب رضاك و قد اكملت عقلي حتي عرفتك و عرفت الحق من الباطل، چگونه من طالب رضاي تو نباشم، در حالي كه تو هستي كه به من عقل و معرفت دادي و حق و باطل را به من شناساندي. آخرين سخن خدا در اين گفتگوي با بنده اش اين است: فقال الله عز و جل و عزتي و جلالي لا احجب بيني و بينك في وقت من الاوقات: هيچ گاه و در هيچ زماني بين من و تو حجابي نخواهد بود. كذلك افعل باحبائي: من با دوستانم اين گونه رفتار مي كنم. آثار اين رضايتي كه از روي محبت به خدا باشد، اين است. از خدا بخواهيم، به ما توفيق دهد تا به بركت عنايات ائمه اطهار از اين آلودگي ها و پستي ها نجات يابيم

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ق.ظ ]




تاثير اعتقاد به قدرت الهي در زندگي

 قدرت به معناي قوت و توانايي بر انجام دادن كار و ترك آن است. قدرت نرم، همان نفوذ معنوي است كه شخص را قادر به انجام كارهايي مي كند كه از عهده ديگران برنمي آيد و به سادگي منافع خود را با اراده خود تامين مي كند. اما قدرت سخت، قدرتي است كه از طريق اعمال خشونت و زور و لو قانوني به دست مي آيد و اعمال مي شود. معيار ارزشمندي قدرت از نظر قرآن، قدرت زماني ارزش مي يابد كه در مسير تعالي و كمال آدمي و جامعه باشد. اگر قدرت به اين قصد و هدف مورد توجه قرار گيرد نه تنها ارزش مي شود بلكه شايسته آن است كه مطلوب آدمي قرار گيرد؛ زيرا خود بهترين ابزار رشد و تعالي شخص و جامعه مي شود. قدرت چه بدني و جسمي باشد و چه علمي و يا مادي و معنوي، در اين صورت ارزش مي يابد كه در آياتي از جمله 76 تا 80 سوره قصص، 52 سوره هود و 247 سوره بقره و 69 سوره اعراف مورد توجه و تاكيد خداوند قرار گرفته است.

قدرت الهي يكي از اسماي الهي، قادر است و خداوند بارها خود را به اين نام ستوده است. قدرت الهي چنان كه آيه 129 سوره بقره و آيات 17 تا 20 سوره ص و بسياري از آيات ديگر بيان مي كند، قدرتي آميخته با حكمت است. به اين معنا كه خداوند با آن كه قدرت بر انجام هر چيزي دارد و تمامي قدرت ها از آن اوست (بقره 156 و يونس 65) ولي اين قدرت در چارچوب حكمت است و بيرون از اهداف معقول كاري را انجام نمي دهد. از ويژگي هاي قدرت خداوند، متانت و استحكام (ذاريات 58)، انجام هركاري (بقره20) بي آن كه نيازمند بكارگيري اسباب و ابزار باشد (نحل40 و يس82 و غافر68)، قاهر و شكست ناپذير (بقره آيه129) فوق العادگي (نساء 84) و مانند آن است.
آثار و كاركردهاي باور به قدرت الهي باور به اين كه خداوند قادر مطلق است و بر هر چيزي تسلط بي چون و چرا دارد، به معناي آن است كه خداوند هنگامي كه چيزي را بخواهد و وعده آن را بدهد، قادر به انجام آن است و بي هيچ تخلفي، آن چيز تحقق خواهد يافت (كهف، آيه 39 و نور، آيه45) نتيجه چنين باوري آن است كه آدمي مي بايست حساب كار خودش را داشته باشد و از وعيد هاي خداوند بترسد و به اموري كه فرمان داده عمل و از چيزي كه نهي كرده، پرهيز كند تا گرفتار خشم الهي نشود بلكه از وعده هاي خداوند چون پاداش اخروي و دنيوي سود برد. (انعام، آيات14 و 17 و 71) خداوند در آيه 76 سوره مائده بيان مي كند كه قدرت خداوند بر دفع ضرر و جلب منفعت، وي را شايسته آن كرده است تا معبود بندگان شود.

خداوند در آيه78 سوره قصص و 15 سوره فصلت به يكي ديگر از آثار توجه يابي به قدرت خداوند و باور و اعتقاد به آن اشاره كرده و مي فرمايد كه به اين قدرت بي پايان ازسوي انسان موجب مي شود تا آدمي خود را از هرگونه تفاخر و خود بزرگ بيني حفظ كند و راه استكبار را درپيش نگيرد. چنان كه اين توجه به قدرت اطلاقي و بي شريك الهي موجب مي شود تا آدمي در دام شرك گرفتار نيايد و چيزي را شريك خداوند قرار ندهد و به آن تمسك نجويد و از آن، چيزي چون دفع مضرت و يا جلب منفعت نخواهد. (فاطر، آيات 1تا3) همچنين توجه انسان به قدرت مطلق خداوند موجب مي شود تا به همه فرمان هاي الهي بي چون و چرا عمل كنيم (بقره، آيه148) و به كارهاي خيري كه فرمان مي دهد گرايش يافته و حتي در انجام آن بر يكديگر سبقت بجوييم. به هرحال مهمترين كاركرد و اثري كه مي توان براي توجه يابي انسان به قدرت مطلق الهي و باور به آن بيان داشت، رهايي از دام غرور، خودپسندي، گردنكشي، تفاخر، استكبار، اجتناب از شرك در عبادت و غيرعبادت، تمسك به قدرت بي پايان وي، گرايش به عبوديت خدا، توسل و توكل به خدا، تفويض امور به خدا، مراعات حال ناتوانان، كمك به مستمندان براي جلب محبت الهي و مانند آن اشاره كرد كه در آياتي از جمله آيات 32 تا 39 كهف، 165 بقره، 15 فصلت، 148بقره و مانند آن بيان شده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ق.ظ ]




زمينه ها و آثار تحمل مصيبت در برابر مصيبت ها چه واكنشي مناسب است؟

انسان ها در دنيا بنا به عللي از جمله گناه و امتحان، دچار مصيبت شديد و گرفتاري بزرگ مي شوند به گونه اي كه تحمل آن براي آنان سخت و دشوار مي شود و گويي تمام ورق زندگي برگشته است.بسياري از مردم تحت فشار مصيبت، دچار بحران هاي روحي و رواني شده و در انتخاب راه و ادامه مسير، سرگردان و شكاك مي شوند. افسردگي و بدتر از آن خودكشي از جمله بازتاب ها و واكنش هاي اينان درمقابل مصيبت هاست.
مصيبت، عامل بيداري و ابزار امتحان مصيبت كه به معناي سختي شديد و گرفتاري غيرقابل تحمل و بزرگ است. انسان در طول زندگي خود، بارها دچار مصيبت هايي از جمله مرگ پدر و مادر، همسر، فرزند، نقص عضو، ورشكستگي، گرسنگي، تشنگي، ترس و وحشت و مانند آن مي شود. خسارت هاي مالي و جاني از كمبود شديد مواد غذايي و محصولات كشاورزي، جنگ، زلزله، سيل و توفان هاي زيانبار و مخرب از جمله مصيبت ها و حوادث تلخي است كه انسان در زندگي با آن مواجه مي شود. خداوند در آيات 155 و 156 سوره بقره هشدار مي دهد كه انسان در طول زندگي كوتاه خود در دنيا همواره گرفتار مصيبت هاي مالي و جاني زيانباري خواهدشد كه برپايه سنت امتحان و ابتلاء صورت مي گيرد. فلسفه اين دسته از مصيبت ها، اهدافي چندساله است كه در آيات قرآني به آن توجه داده شده است.

اميرمؤمنان علي(ع) درذيل آيات 22 و 23 سوره حديد كه در تحليل و تبيين فلسفه مصيبت وارد شده مي فرمايد: تمام زهد در ميان دو كلمه قرآن است و آن گاه آيه مذكور را قرائت فرمود (نهج البلاغه،حكمت 439) اينكه انسان به سبب از دست دادن داشته ها يا به دست آوردن نعمت ها، اندوهگين و شاد نشود و همه را حكمت ربوبي الهي بداند، خود مهمترين فلسفه آن دسته از آزمون ها و امتحانات است كه در شكل مصيبت و نعمت بروز مي كند؛ از اين رو قرآن مي فرمايد: الانسان علي نفسه بصيره ولو القي معاذيره؛ هر انساني به حقيقت خود بصيرت و آگاهي تمام و دقيقي دارد هرچند كه عذرتراشي كرده و كارهايش را توجيه كند. (قيامت، آيات14 و 15) اين گونه است كه خداوند با مصيبت ها و نعمت ها بندگانش را مي آموزد.

مصيبت هاي كيفري دسته دوم از مصيبت ها، مصيبت هايي است كه به سبب دستاوردهاي خود انسان بدان گرفتار مي شود. اگر فرد يا جامعه اي گناه و نابهنجاري را انجام دهند، مي بايست در انتظار طبيعي آثار و پيامدهاي آن در همين دنيا افزون بر آخرت باشند. خداوند در آياتي چند، بسياري از مصيبت ها را بازتاب گناه و عمل خود انسان مي داند. از جمله اين آيات مي توان به آيه165 سوره آل عمران، 62و 79 سوره نساء، 49 سوره مائده، 47سوره قصص و 30سوره شوري اشاره كرد. در اين آيات به صراحت و روشني بيان شده كه آنچه انسان از مصيبت بدان گرفتار مي شود، دستاورد عمل خود انسان و بازتابي از كارهاي ناپسند و نادرست خود اوست. كسي كه كفر مي ورزد، افزون بر عذاب هاي اخروي مي بايست در انتظار مصيبت و عذاب هاي دنيوي نيز باشد (رعد، آيه31) اين عذاب ها آنچنان سخت و شكننده است كه گاه ملتي را از پا درمي آورد، هرچند كه گمان كنند به سبب عوامل طبيعي چون سيل و زلزله و توفان و يا جنگ كشته و يا نابود شده اند، ولي اگر به ملكوت و باطن اينها توجه كنند، درخواهند يافت كه اينها همه نتايج كفر و بدكاري هاي خود آنان است. كفر، عصيان و نافرماني خدا و پيامبر (رعد، آيه31؛ آل عمران، آيه165). از آيات60 و 62 سوره نساء برمي آيد كه پذيرش حاكميت و حكومت طاغوت و اطاعت از آنان، يكي از موجبات ابتلاي مردم به مصيبت و مشكلات سخت است. خداوند در آيه 156 سوره بقره و آيه 47 سوره قصص، هدف از مصيبت ها و گرفتاري ها را بيدار كردن فطرت مي داند. در حقيقت گرفتاري ها و مصيبت ها مايه بيداري و تجلي فطرت توحيدي انسان ها مي شود و انسان ها با هر مصيبتي كه بدان گرفتار مي شوند، به خود مي آيند. وقتي بستگان و نزديكان مي ميرند، انسان به خود مي آيد و به خود مي گويد اين راهي است كه او نيز مي بايست آن را بپيمايد. پس در انديشه خودسازي مي افتد و به كارهاي نيك اقدام مي كند و از بدي مي گريزد.

زمينه هاي تحمل مصيبت هر دو دسته از مصيبت ها، سخت و دشوار است؛ ولي از خصوصيات مؤمن اين است كه تحمل مصيبت بر او آسان است. اگر به مصيبتي دچار شده بنا به حكمت الهي و به قصد ربوبيت و پرورش اوست. اينكه شعار مؤمنان صبور در هنگام مواجهه با مصيبت ها، استرجاع و گفتن جمله انالله و انااليه راجعون است، (بقره، آيات 155 و 156) از آن روست كه ايشان داراي چنين بينش و نگرش توحيدي نسبت به هستي و امورات آن هستند. پس به سادگي با آن كنار مي آيند، حتي اگر اين مصيبت ها از باب كيفر و مجازات باشد؛ زيرا مي دانند كه اين مصيبت ها دستاورد گناه خود آنهاست و مي بايست ضمن تحمل آن، بيدار و هوشيار شد و به سوي فطرت خداجو و كمال خواه خود بازگشت و رنگ خدايي گرفت و با خدايي و متاله شدن در مقام ربوبيت، رباني گشت و از اشتباه، درس زندگي راستين را آموخت. چنين بينش و نگرشي نسبت به خداوند و مسايل هستي موجب مي شود تا مصيبت ها بر انسان گران نيايد بلكه به آساني با آن كنار آيد. چنين انساني در برابر خداوند و افعال الهي تسليم محض است و مي گويد همه چيز از آن خدا و تحت مالكيت و حاكميت مطلق اوست و ريشه در او داشته و به او باز مي گردد. خداوندي كه رحمان و رحيم است و رب العالمين مي باشد. (بقره، آيات 155 و 156)

اعتقاد به مقدر بودن مصيبت ها از جانب خدا و حد داشتن آن (توبه، آيات 50 و 51)، نيكو پنداشتن مصيبت هاي خدادادي (توبه، آيات 50 تا 52)، توكل بر خدا (همان) و اينكه مصيبت ها به دو دسته كيفري و امتحاني تقسيم مي شود و ديگران نيز به كيفر و يا امتحان دچار اين امور مي شوند و تنها اختصاص به او يا جامعه ايماني ندارد (آل عمران، آيه 165) كمك مي كند تا مصيبت بر آنان آسان شود و تحمل آن راحت گردد. مصيبت در هر دو شكل امتحان و كيفر، نيكو است؛ زيرا در صورت امتحاني بودن موجب افزايش ظرفيت، سعه و انشراح صدر انسان مي شود و اسماء و صفات الهي در او بهتر و كامل تر ظهور و بروز مي كنند و در صورت كيفر و مجازات بودن نيز موجب مي شود تا مشكل و اشتباه خود را بشناسد و به بازسازي و خودسازي بپردازد و از بيراهه و كژراهه بيرون آيد و با درنگ بيشتر در خود و ارزيابي عملكرد به بازسازي اقدام كند. از اين رو همه مصيبت ها براي مؤمن شيرين و گوارا و نيكو و خوب است؛ چرا كه يا پاداش دنيوي مي گيرد يا پاداش اخروي از آن برداشت مي كند.

آثار تحمل مصيبت      با آنچه گفته شد به خوبي دانسته شد كه تحمل مصيبت چه آثاري در زندگي بشر دارد. كسي كه به مصيبت گرفتار مي آيد اگر از بينش و نگرش توحيدي برخوردار باشد، زندگي بر او آسان خواهد شد و بسياري از مصائبي كه به دنبال مصيبتي پديد مي آيد از ميان مي رود. كساني كه اهل توحيد محض نيستند، هنگامي كه با مصيبتي بزرگ و كوچك مواجه مي شوند، خود را مي بازند و دچار افسردگي مي شوند و از لحاظ روحي و رواني فرو مي پاشند و حتي به سبب نوميدي دست به خودكشي مي زنند و دنيا و آخرت خود را تباه مي سازند. اما كساني كه اهل توحيد محض هستند و از بينش و نگرش قرآني برخوردارند با مصيبت ها كنار مي آيند. از اين رو، كمتر دچار مشكلات و تبعات آن مي شوند. از سوي ديگر، تحمل مصيبت از سوي آنان موجب مي شود تا از رحمت الهي برخوردار شوند و مشمول صلوات خداوندي شوند و از بركات اين رحمت خاص برخوردار گردند (بقره، آيات 155 تا 157) خداوند به اينان بشارت هاي خاص مي دهد و از جانب او الهاماتي را دريافت مي كنند كه هر يك، ايشان را صدگام به سوي خداوند و خداوندگاري نزديك مي كند و متاله و رباني شدن آنان را تضمين مي كند. (حج، آيات 32 و 35 و آيات ديگر) اراده و عزم افراد افزايش مي يابد و ظرفيت و سعه صدر و انشراح صدر آنان بالا مي رود (لقمان، آيه 17) و از مقام مخبتين برخوردار مي شوند (حج، آيات 34 و 35) و هدايت خاص الهي بر آنان نازل مي شود (بقره، آيات 156 و 157) و در هر حالي از احسان الهي برخوردار مي شوند. (توبه، آيات 50 تا 53)

مصيبت در راه خدا      از مهم ترين جلوه ايمان انسان، مصيبت در راه خدا است. كسي كه خداوند وجه اوست و همه وجه خودش را متوجه جنبه وجه اللهي مي كند، مصيبت در راه خدا را از هر چيزي شيرين تر و گواراتر مي يابد؛ زيرا اوج عشق و دوستي ميان خود و خدا را در ابتلاء و بلاء و مصيبت مي يابد. از اين رو گفته اند: البلاء للولاء، بلا و مصيبت به سبب ولايت و محبت است. گزارش هاي عاشورايي حكايت شيرين اين عشق بازي ميان عاشق و معشوق و محب و محبوب است. خداوند در آيه 146 سوره آل عمران مي فرمايد كه عاشقان بزم الهي، با مصيبت در راه خدا همانند عسل رو به رو مي شوند و آن را شيرين تر از عسل مي دانند و بهترين حسن و نيكويي (توبه، آيات 50 تا 52) را در مصيبت در راه خدا مي دانند. از اين رو حضرت قاسم عرض مي كند: احلي من العسل، شهادت نزد من نوشيدني است گواراتر از عسل. و یا حضرت زينب(س) درباره مصيبت بزرگ كربلا كه بر اهل بيت(ع) فرود آمده است مي فرمايد: ما رايت الا جميلا؛ هيچ چيزي جز زيبايي نديدم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




هر چه پيش آيد، خوش آيد

    همه آنچه در جهان آفريده شده داراي خير است. كليت هستي در مسير خير مطلق حركت مي كند. در همين چارچوب است كه گفته مي شود: الخير في ما وقع؛ يعني خير در آن چيزي است كه واقع شده و اتفاق افتاده است؛ زيرا آنچه اتفاق افتاده و رخ نموده است در چارچوب كلي رسانيدن موجودات و هستي به هدف نهايي و غايي است؛ زيرا اگر اين امري كه رخ نموده برخلاف حركت كلي تاريخ و فلسفه آن باشد، اتفاق نمي افتد و خداوند مالك و عالم و قادر اجازه نمي داد تا چنين مانع بزرگ و يا حتي كوچكي در مسير شدن هاي كمالي هستي تحقق يابد.{مثلا اينطور نيست كه هر موقع ابرقدرتهاي دنيا اراده كنندبابمبهاي اتمي به جان مردم وكره زمين بيافتند تا كره زمين نابود شود، چون اين برخلاق نظام هستي است، يا مثلا در مورد حضرت امام حسين عليه السلام قبل از عاشورا هم چندين بار به جان ايشان سوء قصد شد (همچنين ساير ائمه) اما خداوند جلوي آنها را گرفت(علي در ليلت المبيت) اما وقتي كه شرايط و نظام هستي آمادگي وپذيرش پيدا كرد براي فوت آنها دشمنان توانستند آنها را به شهادت برسانند، ومثال واضح ترش امام زمان ارواحنا فدا كه خداوند با غايب كردن ايشان از ديده ها مانع شهادت ايشان شدند اما به هر حال موقع شهادت ايشان هم مي رسد وآن موقع خداوند كاري نمي كند چون آن موقع نظام هستي آمادگي وپذيرش خواهد داشت}
از آن جايي كه انسان با محدوديت علم و دانش مواجه است و نمي تواند غايت هر امري را ببيند و يا درك كند، با تحقق هر رخداد و مصيبتي، تحليل و تبيين نادرست و ناروايي از آن ارايه مي دهد. از اين رو خداوند به انسان ها هشدار مي دهد كه تنها كسي كه عالم مطلق و قادر مطلق است مي داند و مي تواند همه چيز را چنان كه بايسته و شايسته است مديريت و ربوبيت كند. اين علم احاطي است كه آفريده محيط در اين دايره را مي بيند، چنان كه غايت آنها را در اين مسيري كه مي پيمايد نيز مي ببيند و توانايي دارد تا در مسير درست قرار دهد. اما انسان ها با علم ناقص خودشان نمي توانند چنين تحليل و تبييني از رخدادها داشته باشند. لذا چيزي را خير مي ببينند كه جز شر و بدي براي آنان نيست و يا امري را بدمي شمارند، در حالي كه جز خير براي آنان نيست. خداوند در اين باره مي فرمايد: چه بسا از چيزي كراهت داريد، در حالي كه خير و صلاح شما در آن است. خدا مي داند و شما نمي دانيد. (بقره، آيه 214)

درداستان خضر موسي هم داريم كه وقتي حضرت موسي تقضاي همراهي حضرت خضر را مي كنم ايشان مي فرمايند چون احاطه نداري نمي تواني صبر كني وبامن همراه شوي

وَكَيْفَ تَصْبِرُ‌ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرً‌ا ﴿الكهف: ٦٨﴾

و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (۶۸)

بنابراين، ضرب المثل فارسي «هرچه پيش آيد خوش آيد» برگرفته از آموزه هاي قرآني از جمله آيه 214 سوره بقره و 11 سوره نور و مانند آن است. در واقع، كنايه اي از تسليم امر الهي شدن و پذيرش آن اتفاقاتي است كه در زندگي براي انسان پيش مي آيد. در حقيقت خداوند هيچ گاه براي بندگان خود بد نمي خواهد و بدي هايي كه پيش روي ما قرار مي گيرند از سوء اختيار و اعمال ناشايست ما سرچشمه مي گيرند، بنابراين ما بايد تسليم تقدير الهي باشيم و بدانيم كه اموري كه خارج از اختيار ما پديد مي آيند يقينا داراي مصلحت هايي هستند هر چند ما نتوانيم بدان ها پي ببريم.

{يعني حوادث ناگورا(شر) كه به ما اثابت مي كند به ما مي رسد به هر حال يا بازتاب عمل بد ماست يا اينكه به خاطر عمل بدي ديگري است يا به خاطرقضاء‌ قدر  الهي است در هر صورت براي بشر خير ، مفيد و سازنده است ، چون اگر بازتاب عمل انسان باشد انسان در آنموقع متنبه ميشود وديگرآنرا انجام نمي دهد اگر بازتاب كار ديگران باشد باعث ميشودما به راحتي از كنار ديگران رد نشويم ويادبگيريم كه امربه معروف و نهي از منكر كنيم اگرهم كه به خاطرقضاء‌ قدر  الهي است جهت امتحان و رشد بشر در اين صورت براي بشر خير ، مفيد و سازنده است وبايد صبر كرد}
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ان الذين جائو بالافك عصبه منكم لاتحسبوه شرا لكم بل هو خيرلكم لكل امري منهم ما اكتسب من الاثم و الذي تولي كبره منهم له عذاب عظيم؛ در حقيقت، كساني كه آن بهتان داستان افك را در ميان آوردند، دسته اي از شما بودند. آن تهمت را شري براي خود تصور مكنيد بلكه براي شما در آن مصلحتي بوده است. براي هر مردي از آنان كه در اين كار دست داشته همان گناهي است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابي سخت خواهد شد. (نور، آيه11) در اين داستان بيان شده كه برخي ها به يكي از همسران پيامبر(ص) تهمت ناروايي مي زنند و گروهي نيز آن را تاييد كرده و شايعه پراكني مي كنند. اين شايعات موجب مي شود تا حقايقي كشف شود و اين شر افك و تهمت، گروهي از منافقان موجود در ميان صحابه را رسوا سازد. اين گونه است كه معلوم شد همه صحابه و اصحاب پيامبر(ص) انسان هاي مؤمن و موثقي نيستند تا به قول و خبر آنان عمل شود؛ زيرا گروهي از صحابه پيامبر(ص) نه تنها اهل راستي و راستگويي نيستند بلكه اهل بهتان زدن و افترا بستن مي باشند، پس نمي توان به اخبار ايشان از دين و دنيا اعتماد كرد. پس صحابي بودن دليل بر ايمان و يا وثاقت شخص در قول و فعل او نيست و مي بايست هر كسي كه خبري مي آورد درباره شخصيت و وثاقت او تحقيق كرد و مطالب او را با عقل و نقل قطعي سنجيد.

بايد توجه داشت كه هر رخدادي كه در جهان رخ مي دهد هر چند كه در كليت خير است، ولي بايد دانست كه مصيبت ها براساس آموزه هاي قرآني در دو شكل بلايي و ابتلايي است. به اين معنا كه

 گاه جهت هشدار و تنبيه است كه بايد با استغفار و توبه و بازگشت به مسير درست، حركت تكاملي خود و جامعه را ادامه دهيم و

گاه ديگر، آزموني است كه مي بايست از آن براي افزايش ظرفيت و سعه صدر خود بهره بريم. جمع ميان اين ديدگاه ها خود عامل افزايش ايمان و بازسازي و اصلاح سازه وجودي خود و ديگران است و لذا به جرأت مي توان گفت كه هر بلا و مصيبتي كه بر انسان وارد مي شود- هر چند برخلاف ميل و خواست اوست و او آن را شر و بدي مي شمارد- اما به دليل همان بلائي و يا ابتلائي بودن، خيري در آن نهفته است و انسان بايد با اين قاعده و فرمول، با آن بلا و مصيبت برخورد كند. گفتني است در عبارت حكمت آميز «الخير في ماوقع»، نكات و آموزه هاي روانشناختي و معرفتي بسياري نهفته است كه جا دارد روان شناسان و نيز عالمان ديني پيرامون آن بحث و بررسي كنند و آن را به عنوان نسخه اي شفابخش براي مقابله با انواع ناگواريها و پيشامدها و حوادث مخالف خواست و برنامه انسان و درمان پريشانيها و استرسها براي مردم تشريح و تجويز كنند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ق.ظ ]




کارهایی که میتوانیم برای نزدیکتر شدن ظهور انجام دهیم

در اسلام, مهدویت  برچسب‌ها کارهایی که میتوانیم برای نزدیکتر شدن ظهور انجام دهیم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

کارهایی که میتوانیم برای نزدیکتر شدن ظهور انجام دهیم : ( مخصوص ماه رجب )

1- فکر کن در ماه ولادت امام علی ع یک شیعه ی علی بن ابی طالب دعایی کند نه برای خودش بلکه برای پسر حیدر کرار . حالا میشه خدایی که سریع الرضا هست ان دعا را مستجاب نکند ؟!؟!؟
پس به هیچ وجه دعای فرج را در این ماه فراموش نکنید .

2- در ماه رجب خدا را تا می توانید برای فرج به امامانی قسم دهید که ولادتشان است .

3- تا پاک نشیم ظهور نزدیک نمی شود . این ماه هم ماه استغفار است . پس زیاد توبه کنید .

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




 

موفقيت ،سعادت ، خوشبختي ، آرامش

 

 

چگونه درمصيبت ها و سختي ها، خير و حكمتي نهفته است؟ الخير في ماوقع

چگونه درمصيبت ها و سختي ها، خير و حكمتي نهفته است؟ الخير في ماوقع

براي خيلي ها اين پرسش مطرح مي شود كه چرا ما هرگاه با مصيبت و گرفتاري مواجه مي شويم، و نخستين تحليل و توصيف ما از آن اين است كه در آن خيري بوده است؟ كل يوم هو في شان. باور به اين كه خداوند مالك هستي است دركنار باور به ربوبيت، حكمت، علم،قدرت و مانند آن موجب مي شود تا انسان مومن بپذيرد كه هيچ چيزي در جهان بيرون از دايره اراده و مشيت الهي نيست. از آن جايي كه خداوند جهان را بر اساس حكمت و فلسفه اي آفريده و آن را ربوبيت و پروردگاري مي كند تا به هدف غايي برسد، پس هر چيزي كه در جهان اتفاق مي افتد در اين چارچوب معنا پيدا مي كند.

 همچنين مي دانيم كه خداوند هرگز شر و بدي را نيافريده است؛ بلكه آنچه ما از آن به شر و بدي ياد مي كنيم در حقيقت فقدان خيري است كه به سبب فقدان ظرفيت تمام و كمال در چيزي رخ مي نمايد. خداوند در هنگام آفرينش هر چيزي به جنبه مثبت و خير آن چيز نگاه مي كند و زماني اقدام به آفرينش آن چيز مي كند كه ظرفيت خير او بر شر سنگيني كند و بچربد. بنابراين، ابليس كه ما از آن به شر مطلق ياد مي كنيم، در حقيقت اين گونه نيست، بلكه ظرفيت وجودي او متمايل به خير بوده است. البته بايد توجه داشت كه آفريده هاي الهي دو دسته هستند؛ گروهي كه داراي مشيت، اراده، اختيار و آزادي انتخاب هستند.

در اين صورت، ممكن است كه شر در چيزي بر خير آن غلبه كند و فساد در زمين و آسمان پديد آيد. (نساء، آيه119؛ روم، آيه41) هر انساني خود را با افكار و اعمال خويش مي سازد و ماهيت وجودي خود را تغيير مي دهد. اين گونه است كه ابليس سازه وجودي خويش را از ظرفيت خيري بيشتر، به ظرفيت شري تبديل كرده است. در آيات قرآني بارها به اين مهم توجه داده شده كه انسان، بدي و شر را خود مي سازد و افزايش مي دهد و خداوند جز خير نمي آفريند و نمي خواهد. (شوري، آيه30؛ نساء، آيه79) به هر حال، خير و خوبي و نيكي همه از خداوند است و خداوند هر چه آفريده است، داراي خيري است. همچنين هر اتفاق و رخدادي در هستي به سبب آنكه در چارچوب عدالت و حكمت الهي تحقق مي يابد و خداوند به عنوان رب العالمين در حال پروردگاري و ربوبيت جهانيان است، پس در هر رخداد و حادثه اي خيري است كه در چارچوب حكمت و فلسفه كلي آفرينش معنا مي ياب{يعني هرچند ممكن است جزي كه الان از نظرما شر است اتفاق افتاده باشد اما اين از ديد محدود ماست ولي اگر باديد بازتر وكلي تر نگاه كنيم اين شر ( مثلا زلزله يا بيماري)‌وسيله اي بوده براي خلاصي همه مردم كره زمين از شري بزرگتر}م ع م  . خداوند براي اينكه هدف آفرينش تحقق يابد، با پروردگاري و ربوبيت خود مي كوشد تا با ايجاد شرايط مناسبي هر چيزي را به كمال بايسته و شايسته اش برساند كه همان خير مطلق آن چيز است. مسير كلي هستي به سوي خير مطلق يعني خداوند در حركت است؛


چيستي خير

    خير، چيزي است كه مورد رغبت همگان باشد؛ مانند عقل، عدل، فضل، چيز نافع و ضدش شر است. خير بر دو گونه است: يكي خير «مطلق» كه در هر حال و نزد هر كسي مورد رغبت است و ديگري خير و شر «مقيد» است، و آن چيزي است كه براي يكي خير و براي ديگري شر باشد؛ مانند مال. (مفردات الفاظ قرآن ص 160) در كاربردهاي قرآني وقتي از خير و شر سخن به ميان مي آيد، گاه اسمي و گاه وصفي است. در حقيقت خير و شر بر دو وجه به كار رفته است: يكي اينكه به شكل اسمي باشد، مانند «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير (آل عمران 104) (بقره، آيه 106) بنابراين، خير به دو شكل خير مطلق و خير مقيد در جهان تحقق مي يابد. به عنوان نمونه عقل، خير مطلق است؛ اما بسياري از امور وجود دارد كه نسبت به چيزي خير و نسبت به چيزي ديگر شر است. اما پرسش اين است كه چرا ما مي گوئيم «هر چه پيش آيد، خوش آيد»؟ چرا مي گوئيم الخير في ما وقع و مايقع است؟ آيا جنگ و مصيبت و مرگ و سيل و زلزله و ده ها مصيبت و رخداد ديگر كه از نظر ما شر است، خير ماست؟ مراد از خير بودن اين مصيبت ها و رخدادها در جهان چيست؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ق.ظ ]




فضیلت نماز شب

الف: از منظر آیات:

 در بین نمازهای مستحبی، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن کریم درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است. خدای متعال به پیامبرش می فرماید: «مقداری از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [بر واجب] ویژه توست، امید است پروردگارت، تو را [به سبب این عبادت ویژه] به جایگاهی ستوده برانگیزد.[1]»

و در تعریف بندگان خاص الهی می گوید: «کسانی که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند.[2]»

و در توصیف مؤمنین می فرماید: «شب ها ملازم بستر و خواب نیستند، بلکه پهلو از بستر خواب جدا کنند و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند، پس کسی نمی داند چه نعمتهایی که موجب چشم روشنی آنها می شود و در پاداش اعمالشان ذخیره شده است.[3]»

ب: از منظر روایات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می کند، خدا قلبش را نورانی می گرداند، وقتی می گوید: یارب یارب از جانب خدا گفته می شود: لبیک عبدی، هر چه می خواهی طلب کن تا عطا کنم و خدا به فرشتگانش گوید… شما شاهد باشید که بنده ام را آمرزیدم.[4]»

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اشراف امت من حاملین قرآن و شب زنده داران هستند.[5]» و فرمود: «آن قدر جبرئیل درباره نماز شب به من سفارش کرد که گمان کردم نیکان امت من شب را نخواهند خوابید.[6]» و باز فرمود: «دو رکعت نماز در وسط شب، از دنیا و آنچه که در آن است؛ نزد من محبوبتر است.[7]»

 

2. آثار نماز شب در روایات:

 امام صادق علیه السلام فرمود: «نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می کند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند و اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلا می دهد.[8]»

پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود: «نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه، نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد. بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال، روزی انسان را توسعه می دهد، شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود، چراغ و فرش قبر و جواب(دو فرشته) نکیر و منکر می باشد. در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود. نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی برسرش و لباسی بر بدنش می گردد، نور پیش رویش، حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود، برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد زیرا نماز تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است.[9]»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ق.ظ ]




علی(ع) در آیینه قرآن

یکی از ویژگی های قرآن کریم آن است که بنابر مصلحت ها و حکمت هایی، برخی مسائل را به صورت اصول کلی بیان می کند و به جزئیات مسائل نمی پردازد. دیگر ویژگی این کتاب آسمانی که از اعجاز آن نیز هست، جامع بودن آن است. در بسیاری از موارد، قرآن از کنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده کرده که این شیوه، به اتفاق سخن شناسان، از تصریح کردن، رساتر است. برای مثال، در قرآن کریم از افراد، کمتر نام برده شده است، چنان که نام های تعداد کمی از شمار بسیارِ پیامبران در قرآن آمده است و البته این سخن به آن معنا نیست که تعداد پیامبران محدود به همان چند نفر بوده است؛ زیرا در برخی مواضع دیگرِ قرآن، به کنایه و اشاره از دیگر پیامبران نام برده است، برای نمونه به نام حضرت خضر(ع) در «فَوَجَدَ عَبْداً مِنْ عِبادِنا» (کهف: 65) اشاره کرده است.

قرآن کریم درباره هیچ کس پس از پیامبر خدا(ص)، به اندازه امام علی(ع) سخن به میان نیاورده است.[1] گرچه نام آن حضرت به صراحت نیامده، با عنوان ها و عبارت های گوناگون که از تصریح کردن به نام آن حضرت تأثیر بیشتری دارد، به امام علی(ع) اشاره می کند که برخی از آیات قرآن دراین باره، در پی می آید:

1. آیه 61 سوره آل عمران؛ که بنابر نظر مفسران بزرگ و روایات صحیح، به مسئله خلافت امام علی(ع) و نیز این موضوع که علی(ع) جان پیامبر است، اشاره می کند.

2. آیه 2 سوره نجم؛ که در آن، بزرگ ترین آیت الهی، به وجود علی(ع) تفسیر شده است.

3. آیه 43 سوره رعد؛ که علی(ع)، به عنوان شاهد رسالت تفسیر شده است.

4. آیه 56 سوره مائده؛ که در آن ولایت، به ولایت علی بن ابی طالب(ع) تفسیر شده است.

5. آیه 55 سوره مائده؛ که منظور و شأن نزول آیه، امام علی(ع) است و اینکه ایشان در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید.

6. آیه 15 سوره انفال؛ که در آن به شجاعت و پشت نکردن علی(ع) به دشمنان اشاره شده است.

7. آیه 207 سوره بقره؛ که در آن به ایثار و فداکاری علی(ع) اشاره می شود.

8. آیه 8 سوره بینه؛ که در آن به رضایت خداوند از شیعیان علی(ع) تفسیر شده است.

9. آیه 96 سوره مریم؛ که در آن به محبت علی(ع) در دل های مؤمنان اشاره شده است.

10. آیه 2؛ سوره نبأ؛ که در آن «نبأ عظیم» به ولایت علی(ع) تفسیر شده است.[2]

یک جرعه آفتاب

علی(ع) از چشم پیامبر خدا(ص)

دوستی علی گناهان را فرومی خورد، همچنان که آتش، هیزم را.[3]

سرلوحه کارنامه مؤمن، دوستی علی بن ابی طالب(ع) است.[4]

هر پیامبر، وصیّ و وارثی دارد و علی، وصیّ و وارث من است.[5]

هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست.[6]

علی با حق است و حق با علی و بر محور او می گردد.[7]

من شهر علم هستم و علی دروازه آن. پس هر که علم خواهد، باید از در بیاید.[8]

هر که می خواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردباری ابراهیم را و پارسایی، یحیی بن زکریا را و خشم موسی بن عمران را، به علی بن ابی طالب(ع) بنگرد.[9]

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد.[10]

ای علی! خداوند… دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است. ازاین رو، آنان به پیشوایی تو خرسندند، و تو به داشتن پیروانی چون ایشان.[11]

همانا وصیّ من، رازدار من، بهترین بازماندگانم، کسی که وعده ام را به کار می بندد و دِینم را ادا می کند، علی بن ابی طالب است.[12]

علی(ع) از زبان علی(ع)

همانا من شما را به طاعتی وانمی دارم، مگر آنکه خود، جلوتر از شما آن را انجام می دهم و از گناهی بازنمی دارم، جز آنکه خودم پیش از شما از آن بازمی ایستم.[13]

همانا من روزی خود را به تمامی می ستانم و با نفس خود می جنگم و به قسمت و بهره خود می رسم.[14]

من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بت ها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین.[15]

من رهنمایم، رهیافته ام، پدر یتیمان و مستمندانم، سرپرست بیوه زنانم، پشت و پناه هر ناتوانی هستم و مأمن هر وحشت زده ای. من ره نمای مؤمنان به سوی بهشتم، ریسمان استوار خدایم، حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا. من چشم خدایم و زبان راستگوی او و دست او.[16]

من نخستین کسی هستم که با پیامبر نماز گزارد.[17]

دانشی در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم، همچون ریسمان های دلو آویخته در چاهی عمیق، به لرزه درآیید.[18]

اشاره

ماه امت

سهیلا بهشتی

امام علی(ع) در سیزدهم رجب سال سی ام «عام الفیل» دیده بر جهان گشود. مادر او فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب، از نخستین گروندگان به اسلام بودند. آن حضرت لقب های بسیاری دارد، از جمله: امیرالمؤمنین، ولیّ الله، اسدالله، مرتضی، وصی، حیدر، کرار، یعسوب الدین و… . کنیه های ایشان نیز ابوالحسن، ابوتراب، ابوالحسین، ابوالریحانتین است.

امام علی(ع) از کودکی در مکتب تعلیم و تربیت رسول خدا(ص) قرار گرفت. آن امام هُمام به جز غزوه «تبوک» در تمامی غزوه ها و جنگ های پیامبر حضور داشت و همواره در رنج ها و سختی های صدر اسلام، یاور و مشاور رسول اکرم(ص) بود. تاریخ اسلام سرشار از شجاعت ها و فداکاری های اوست.

امام فضیلت ها

امام علی(ع) در سایه تربیت، همراهی و هم نفسی با رسول خدا(ص) رشد کرد و به کمال رسید. این رشد و بالندگی معنوی و اخلاقی، پس از بعثت پیامبر نیز ادامه داشت. سخن از فضیلت های علی(ع) بسیار است که مورد اتفاق مورخان منصف قرار دارد. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. حدیث یوم الدّار: طبری و ابن اثیر، به نقل از ابن اسحاق آورده اند:

پس از فرمان خداوند به پیامبر مبنی بر آشکار کردن دعوت به اسلام، آن حضرت خویشاوندانش را فراخواند و به آنان طعام داد. رسول خدا(ص) پس از دعوت خویشاوندانش به اسلام به آنان فرمود: «کدام یک از شما یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد.» همه سکوت کردند و تنها علی(ع) که از همه کوچک تر بود، برخاست و پشتیبانی خود از پیامبر را اعلام کرد. این درخواست پیامبر سه بار تکرار شد و در هر بار، علی(ع) از جای برخاست. آنگاه پیامبر دست بر شانه علی گذاشت و فرمود: «این برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان ببرید».[19]

2. ماجرای لیله المبیت: این ماجرا بیانگر فضیلتی دیگر برای علی(ع) است که در آن، علی(ع) با ایثار جان خویش، در بستر پیامبر خوابید تا قبایلی که قصد قتل پیامبر را داشتند، به هدف خود نرسند.[20]

3. حدیث منزلت: وقتی پیامبر در سال نهم هجرت با سپاه اسلام روانه سرزمین تبوک بود، خطاب به علی(ع) فرمود: «نسبت مقام تو به من، همانند نسبت مقام هارون به موسی(ع) است؛ با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.» این بیان رسول خدا(ص)، نشان از برتری علی به دیگران در وزارت و دوستی و جانشینی آن حضرت است.[21]

4. حدیث غدیر: این حدیث که در ماجرای مشهور «غدیرخُم»، همه امت اسلامی برای شنیدن آن اجتماع کردند، انکارناپذیر است. پیامبر آن روز میان سخنانش فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» پیامبر با این سخن، اطاعت و ولایت علی(ع) را بر امت واجب کرد و این، بزر گ ترین فضیلت برای علی است.[22]

برای علی(ع) فضیلت ها بسیار است، همچون: نخستین مرد ایمان آورنده به پیامبر، انتخاب او به عنوان برادر پیامبر در جریان پیمان برادری، رسیدن به مقام همسری فاطمه(س) و دامادی پیامبر.

فعالیت های ارزشمند امام علی(ع) در عصر خلفا

در طول عمر رسالت، کمتر زمانی را می توان یافت که علی(ع) در کنار پیامبر در صحنه های سرنوشت ساز دوران مکه و مدینه حضور نداشته باشد. برای امام علی(ع) همین افتخار بس که ضربت او بر دشمن، همسنگ عبادت جن و انس و برتر از اعمال همه امت و مظهر کامل رویارویی ایمان و شرک قرار گرفت.

با رحلت رسول گرامی اسلام، پرونده مظلومیت علی(ع) گشوده شد و آن اتفاق هایی که نباید می افتاد، رخ داد. در این میان، آن حضرت راه صبر و تحمل را برای حفظ اساس اسلام پیش گرفت. اگرچه این کار به سختیِ استخوان در گلو و خار در چشم بود.

امام علی(ع) در دوران 25 ساله مصلحت اندیشی و کناره گیری از حکومت، اقدام های مهمی داشت که به آنها اشاره می کنیم:

1. تلاش علمی و پاسخ گویی به شبهه های دینی و تربیت عالمان، به گونه ای که امام علی(ع)، مبدع علوم نحو و علوم قرآن خوانده می شد. همچنین آن حضرت به پرسش های دانشمندان به ویژه دانشمندان اهل کتاب پاسخ می داد.

2. گردآوری قرآن و تفسیر آن و بیان مراد واقعی بسیاری از آیات. علی(ع) نخستین کسی بود که پس از وفات پیامبر به گردآوری قرآن مشغول شد و برحسب روایات، به مدت شش ماه در خانه نشست و این کار را به انجام رساند.[23]

3. پرورش انسان هایی برخوردار از ضمیر پاک و روح آماده و تربیت شاگردانی چون عبدالله بن عباس، ابوذر، اویس قرنی، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه؛ تا بتوانند در پرتو رهبری امام، آنچه با دیده ظاهر نمی توان دید، با چشم دل و باطن دریابند.[24]

4. کوشش برای تأمین زندگی بینوایان و درماندگان. امام علی(ع) با دست خود باغ و قنات ایجاد و در راه خدا وقف می کرد. به کشاورزی بسیار اهمیت می داد و دیگران را نیز به این کار تشویق می نمود.[25]

5. شرکت در رایزنی های خلفا و بیان صادقانه راه حل ها. هرگاه دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و مشکلات اجتماعی و قضایی با بن بست و بحران روبه رو می شد، از امام که مشاوری مورد اعتماد و واقع بین و صاحب علوم فراوان بود، بهره می برد و آن حضرت مشکلات را از راه برمی داشت و مسیر کار را معیّن می کرد.[26]

6. بیان حکم شرعی رویدادهای نوظهور و قضایای پیچیده ای که قضات، از داوری درباره آن ناتوان بودند.[27]

گفتار مجری

ای قصه بهشت زکویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه ای

آبِ خِضِر زنوش لبانت کنایتی

با گذشت بیش از چهارده قرن ما هنوز از علی می گوییم، به علی می اندیشیم، یادش رو گرامی می داریم، به او عشق می ورزیم و به خودمون افتخار می :نیم که از پیروان او هستیم. تنها ما به عنوان پیرو و شیعه علی، به او نیاز نداریم، بلکه جهان ما، امروز و همه روز به اون حضرت نیاز دارده. بله! جهان، امروز به اخلاق علی، بندگیِ علی، مدارایِ علی، سخاوت علی، محبت علی، ولایت علی، عدالت علی و الگوی علی نیازمنده.

به ذره گر نظرِ بوتراب فُتد

به آسمان رود و کار آفتاب کند

ولادت باسعادت مولی الموحدین، امام علی بن ابی طالب(ع)، یکی از بزرگ ترین اعیاد اسلامیه. علی(ع) انسان کامل و اَبَرمردی بود که در زندگی اش کوچک ترین نقطه تاریک و ابهام وجود نداشت. به فضائل و خصائل زیبای او، حتی دشمنانش هم اذعان داشتند. به راستی او آیت بزرگ خداوند و حجّت خدا بر مردمه.

صفات علی(ع) چنان شکوهمنده که صاحبان خرد رو به تحسین و اعجاب واداشته. شخصیت علی جامع اضداده و همین ویژگی موجب شد، بعضی افراد درباره او سرگردان بمونند و نتونند عظمت وجودی و شکوه ذاتی آن حضرت رو درک کنند و درباره اش به افراط و تفریط می روند. به گفته شهریار:

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه گویم شَه مُلک لافتی را

نکته ها

نهج البلاغه، کتابی است که آن را سید رضی، از علمای شیعه در قرن سوم، گردآوری کرده است. نهج البلاغه به معنای راه و روشِ شیوایی گفتار و رسایی کلام است. این کتاب مجموعه خطبه ها، نامه ها و کلمات به یادگار مانده از مولای متقیان، امیرمؤمنان، علی(ع) است. نهج البلاغه به سه بخش تقسیم می شود:

1. خطبه ها: مجموعه سخنرانی ها و خطابه های دل نشین و آتشینی است که امام در منابر، مساجد، میدان های نبرد و یا در مسافرت ها بیان و در آنها مردم را ضمن پند و اندرز، با موضوع های دینی آشنا کرده است و یا به جهاد با منافقان و دشمنان اسلام دعوت می کند.

2. نامه ها یا رسائل: مجموعه نامه هایی است که امام به دوستان، دشمنان، استانداران، فرماندهان نظامی و دیگران می نوشت. همچنین، عهدنامه ها و وصایای آن حضرت در این بخش آمده است.

3. کلمات قصار: جمله های زیبای حکمت آمیز امام علی(ع) است که برخی از آنها را حضرت در پاسخ به پرسش هایی بیان کرده است.

نهج البلاغه مانند گفته های حکیمی نیست که دور از غوغای زندگی و واقعیت ها و مسائل گوناگون مطرح در یک جامعه، معارف اسلامی را بیان می کند، بلکه مجموعه سخنان انسانی است که اداره یک جامعه عظیم و بار امانت الهی را بر دوش خود احساس می کند.

شرح آفتاب: این چنین بود علی

از همه گشاد سینه تر و در مهار نفس، از همه تواناتر بود.

دانشش بی کران، بردباری اش بسیار و دلسوزی اش فراوان بود.

خنده اش تبسم، پرسشش تعلم، پی جویی اش تفهم بود.

پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرین تر از عسل می نمود.

در داوری، از حق دور نمی افتاد و در بیان دانش، از صواب فاصله نمی گرفت.

باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.

بر بی نیازی خود، شادمان بود.

بخل نمی ورزید، [برای دنیا] تنگدل نمی شد و غم نهان آشکار نمی کرد.

بی هیچ درشتی، پیوسته صله رحم می کرد.

بی آنکه به اسراف گراید، می بخشید.

در پیوستن، نیکوکردار و در گسستن، بزرگ رفتار بود.

به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمی رفت.

در دوستی، خالص، در پیمان، استوار و بر آن وفادار بود.

پایمرد بود و پیونددهنده ، بردبار بود و بی دردسر.

از خدای عَزَّوجل خشنود بود و برخلاف هوای خود گام می نهاد.

بر آزار رساندن خویش، سخت نمی گرفت.

فضلِ فراوان داشت و بیان راست.

در بهره بردن از دنیا، به کمترین میل داشت.

برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا می افکند.

پیوسته به حق امر می کرد و از سر راستی سخن می راند.

در آنچه به خدا مربوط می شد، شتابان بود.

بالیدن نفس را می شکست و هر خواری و خفتی را بر آن تحمیل می کرد.

دانا بود و دوراندیش.

پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.

هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.

اگر خوبی می دید، از آن یاد می کرد و اگر با بدی برمی خورد، آن را می پوشاند.

پوزش را می پذیرفت و از لغزش درمی گذشت.

در هر کس ناتوانی می یافت، به یاری اش می شتافت.

از نعمت های خداوند خشنود بود.

در راه خدا مردم را به تذکر بهره مند می کرد.

بر مردم گمان نیک می برد و نفس خود را از گمان بد بردن بر مردم، متهم می کرد.

در دوستی، به خاطر خدا با فهم و علم گام برمی داشت.

در بریدن، به خاطر خدا به حَزم و عذر عمل می کرد.

معاشرتِ با او، جان را به وجد می آورد و دیدار او، حجت را بر موحدان به کمال می برد.

معاشرتش عالِم را تذکر بود و جاهل را آموزش.

هر کوششی را ستوده تر از کوشش خویش می پنداشت و هر نَفْسی را خالص تر از خود می دانست.

از نهان ها خبر داشت و اندوه امت را در سر.

جز برای پروردگار، سرِ کُرنشِ در پیشگاه کسی خم نکرد.

خدا را دوست می داشت و در راه خشنودی او، پیوسته مجاهدت می کرد.

از کسی به خاطر خود انتقام نمی گرفت.

رفیق بیچارگان، پناه پناه جویان در هر ناگواری و امید بزرگان خدا در هر پیشامد سخت بود.

از چشمه زلال علم الهی نوشید و راه هموار هدایت را پویید.

تاریکستانی نبود که به مدد بصیرت او نورانی نشود و ابهامی نبود که بر سر پنجه فهم تیزبینش، به ژرفای آن پی نبرد.

چراغی درخشنده و دلیل گمراهی ها بود و خلق را از بیابان های سرگردانی، راهنمای نجات بود.

هر راهی که در خیر یافت، به سویش شتافت و در آن تاخت.

دانش، میوه دل او بود.[28]

زلال قلم

نامت، هجای روشنی است

سودابه مهیجی

دیوار، آمدنت را دهان گشود به قصد لبخند. دیوار خانه ای که مرکز عالم است و کانون سکون زمین… . کعبه لب باز کرد و تو را همچون کلامی مقدس بر زبان آورد. تو آغاز شدی از خانه ای که صاحبش تو را برای شگفتی تمام کائنات آفرید. گویا صاحب این خانه، بیش از همه با تو نزد عشق می باخت که آغاز ماجرایت را از قلب خانه خویش رقم زد. همه آفریدگان از هر جای زمین سرک کشیدند تا تو را نظاره کنند. تا بدانند این مولود کیست که خداوند زادگاهش را خانه خویش قرار داده است.

سلام بر تو ای هم نام خداوند! سلام بر اسم بی شباهت تو که مظهرالعجائب است و تلفظ معجزه وارش تمام اهریمنان عالم را به ستیز فرامی خواند. نامت هجای مقدس شگفتی و روشنی است. نامت شمشیر وحی آمیزی ا ست که فاتحانه حق را در دل ها حاکم می کند. نامت تمام قیل و قال های عبث را به سکوت وامی دارد تا خود بر تمام صداها و کلام ها فرمانروایی کند. خوش آمدی ای آغاز ولایت! دنیا چقدر از آینده خویش می هراسید، وقتی تو نبودی، خوش آمدی ای مرد روزهای سخت در راه! ای ولایت مهربانی و ای دولت عدالت و عشق! خوش آمدی ای دست کریم گره گشا! ای نطق بلیغ توحید! ای حنجره تفسیر بی وقفه وحی! هارون پشتیبان محمد! نگاه کن که احمد چگونه دلگرمِ آمدن توست. چگونه لبخند شکر بر لبانش نشسته. ذوالفقار، بی تاب رخسار تو به آتیه ای می اندیشد که چون عصای موسی، در دستان قهرمان تو اعجاز کند و اسطوره بیافریند.

دلاوران عرب را خبر کنید که پیش پای این نوزاد، این مرد فردای جهاد زانو به زمین نهند. شمشیرهای خفته در نیام را بگویید که فردایی نه چندان دور باید رشادت را نزد شمشیر این مرد از نو درس بگیرند.

سرشار از دانش

«در سینه ام دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند».[29]

دانش، هستی خویش را از تو فراگرفته و با تو خود را شناخته است. تویی که تمام دانش خداوندی را از سینه رسول خاتم(ص) در جان خویش سرازیر کرده ای. تویی که تمام پرسش های بی پاسخ خلقت را به پاسخ ایستاده ای. این دانش فراگیر، این حقایق بی شمار، چون باری در سینه ات سنگینی می کند. کجا ببری این امانت ناگفتنی را؟ با چه کسی در میان بگذاری؟ هیچ کس را یارای بردن این بار بر دوش نیست. پیمانه هیچ فهمی گنجایش این اقیانوس را ندارد. تنها سینه بی کران توست که همه دریای مواج علم را در خویش جا داده است.

از تو هیچ نمی دانند. ای دریای بی کران! جز اندکی… جز به قدر قطره هایی انگشت شمار. تو باورکردنی نیستی و نبوده ای برای مردم غافل. عظمت تو را این چشم ها نمی بینند. تو از ظرف هر ادراکی سرریز می شوی ای جاری نامتناهی! بگو، به مردم بگو: «سَلونی قَبلَ اَنْ تَفْقِدونی» تا مگر بدانند تو گنجینه بی بدیل خلقتی که بی هیچ شایستگی، خدا در دسترسشان قرار داده. شاید هراسناک شوند از اینکه تو را درنیابند. شاید دست از جهل بیهوده خویش بردارند و بشتابند به شاگردی در محضر تو. تو باب مدینه علمی. باید بر تو وارد نشوند و دندان بر جگر خویش بگذارند. باید زبان در کام نگه دارند تا تو رازهای خلقت را برایشان مو به مو شرح دهی.

یاور محمد

موسی(ع) هارون را داشت و باز در غربت بود و همچنان تنها بود. محمد(ص)، اما تو را دارد که بت های کفر را به خاک نابودی می کشاند. محمد(ص) تو را دارد که کعبه را از هرچه لات و عزّی می تکاند و پرچم توحید را بر بامش برمی افرازد. موسی(ع) اگر تو را داشت، سامری، قبیله اش را فریب نمی داد و بنی اسرائیل را گوساله ای زرین از خود بی خود نمی کرد.

تو همانی که رسول خدا(ص) با تو پیمان برادری بست و تمام درها را به روی خانه خویش بست، مگر در خانه تو[30] و دردانه خویش را بانوی خانه تو کرد؛ که تو یگانه کفو زهرایی. تنها تویی که در بستر رسول خدا(ص) به پیشواز مرگ رفته ای. تو اگر نبودی، چه کسی مصداق «یَشْری نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ الله»[31] می شد؟ تو اگر نبودی، چه کسی به مردم روزگار می آموخت که در رکوع زکات دهند و در سجود شهید شوند؟ چه کسی به مردم می فهماند که دنیا پست تر از استخوان خوک در دستان جذامی است؟ کدام حنجره در گوش های خواب مانده انسان فریاد می زد: «ای مردم! یاد مرگ از دل های شما رفته و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته ا ست.»[32]چه کسی به آدمیان می آموخت که: «دنیا خانه نابود شدن و رنج بردن و عبرت گرفتن است».[33]

کاش تمام دهان ها بسته شوند. کاش تمام صداها سکوت کنند تا تنها تو سخن بگویی برای ابد، تا سخنان بی بدیل خویش را تا قیامت برای گمراهی مردم تلاوت کنی. کاش بشر کلام تو را بفهمد. کاش این قدر از تو دور نمانیم. کاش شبیه تو بودن را بیاموزیم. کاش تو را گم نکنیم در بیراهه های زمانه.

سخن بگو، «شمع بیت المال روشن مانده است.» سخن بگو، جهان در خواب است و ستم تمام خاک را غرق در خون کرده. کسی بیدار نمانده برای برافروختن شمعی در این ظلمات. کسی صدای ناله های حق را در زنجیر نمی شنود. کسی جرئت خروشیدن برای رهایی از ظلم را ندارد. من اما صدای مردی را می شنوم که از گلوی زخمی تاریخ زبانه می کشد. صدای مردی را می شنوم که قرن هاست کلمات شعله ور خویش را چون هرّای شیر در گوش سنگین زمین می خواند و هنوز کسی از این آیه های آسمانی متنبه نشده است. صدای تو را می شنوم:

خدا را! خدا را! از عقوبتی که نزدیک است، بترسید و از کیفر ستم برحذر باشید و از آ ینده دردناک ظلم بهراسید.[34] خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است[35] و کسی که شمشیر ستم برکشد، با آن کشته می شود.[36] روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام خواهد کشید، سخت تر از روزی است که ستمکار بر او ستم روا داشته.[37] بدترین توشه برای قیامت، ستم بر بندگان خداست.[38]

هر آ ینه ملت های جهان شب را به صبح می رسانند، درحالی که از ستم زمامدارانشان در وحشتند.[39] عدالت را بگسترانید و از ستمکاری پرهیز کنید که ستم، رعیت را به آوارگی می کشاند و بیدادگری، به مبارزه و شمشیر می انجامد.

امیر عادل

او امیر بود نه آن گونه که بر تخت پادشاهی بنشیند و تاج زرین بر سر گذارد، نه آن گونه که رعب در قلب مردمان بیفکند تا سرتسلیم فرود آورند. او ولایت آسمان و زمین را در دست خویش داشت و بر دل ها حکم روا بود. او گماشته خداوند بر زمین بود، نگهبان خاک و حجت پروردگار، اما هرگز برای فرمانروایی خویش، اسباب و بهانه دنیوی نخواست. همواره پا بر جای پای رسول نهاد و هیچ کس در عمل کردن به قرآن از او پیشی نگرفت. اگر او نبود، پس از رسول اکرم(ص) مؤمنان ناشناخته می ماندند.[40] اگر او نبود، قرآن از پراکندگی به یکپارچگی نمی رسید و حق برای چند صباحی نیز مهلت خودنمایی پیدا نمی کرد و هیچ مصداقی برای حکومت عدل پدید نمی آمد.

مرد تنها

«دریا هنوز به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند».

تو تنهایی، در میان این همه مردم روی زمین تنها هستی، ازآن رو که به هیچ کس شباهت نداری، ازآن رو که هیچ کس را یارای مانند تو بودن نیست. هیچ کس را یارای پا به پای تو آمدن نیست. تنهایی، همان گونه که خدا تنهاست و بی شریک و بی شبیه و بی همتا.

کاش زخم بر جان تنهایی تو نزنند. کاش این همه معصومی چون تو را نیازارند. کاش جهل و کفر سرکششان را اندکی در جوار مهر و حقیقت تو مهار کنند تا این همه تو را به تأسف و حسرت بر حال خویش واندارند. تا این همه قلبت را به درد نیاورند. تا این همه آه نکشی، اما در این میانه خوشا به حال چاه بی صدایی که بغض های تو را دور از چشمان بخیل روزگار در آغوش می کشد و درد دل های تو را می شنود.

آه، ای راز سر به مهر! چرا پرده از راز خویش برنمی داری؟ بگذار این همه مردمان غافل سردرگم بدانند، مردی که شب ها نان تمام شهر را بر دوش می کشد و سفره هایشان را به بزم رونق می برد، همین مردی است که روزها به طمع بیت المال، عدلش را سرزنش می کنند و در تنگناها و فتنه ها تنهایش می گذارند. بگذار بدانند مردی را که برای جنگ های ناخواسته، بی دلیل نفرینش می کنند، همین سایه معصومی است که شب ها در خانه بیوه زنان و یتیمان را می کوبد و لبخند شادی بر رخسار گرسنه شان می نشاند.

اماما! هنوز که هنوز است، اشک یتیمان را به یاد تو به یاری می شتابیم و سفره های بینوایان را به اقتدای تو نانی انفاق می کنیم. هنوز هم سجده گزاران سحرخیز، خدا را با نام تو سوگند می دهند برای اجابت دعایشان و شب بیداران استغفارگو راه و رسم تو را ادامه می دهند، در تهجد و اشک ریختن نیمه شب.

نام تو را بر مأذنه ها بانگ می زنیم و روزگارمان متبرک می شود. نام تو را در شب های قدر زمزمه می کنیم و پروردگار گناهانمان را می بخشاید. نام تو را بر سردر خانه ها نقش می کنیم و زندگی با تمام مصائبش بر ما شیرین و آسان می گذرد. سلام بر نام تو! این الفبای مختصر که کلید رستگاری و سعادت است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




60 نکته عرفانی و اخلاقی / پای صحبت آیت الله فاطمی نیا و آیت الله امجد

فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی…

 عصرایران - سال 1389 خورشیدی امروز آغاز می شود و چه زیباست که بای بسم الله سال نو را برای نوشیدن جرعه ای از دریای معرفت ، پای صحبت استادان اخلاق که نه از نزد خود ، بلکه از میراث ماندگار اهل بیت (ع) برای مان می گویند بنشینیم.

 

*استاد فاطمی نیا:

 

1- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.


شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و…. را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.

منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: “ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت.” ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.

 

2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: “نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟”


حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.

 

(فایل صوتی)

 

3- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.

اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.

 

(فایل صوتی)

 

4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.

 این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: “به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!” الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.

 عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.


روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.

 

(فایل صوتی)

 

5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.

اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.

 

(فایل صوتی)

 

6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و…. دین به همین سادگی است؟

همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین … .

 

(فایل صوتی)

 

7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.


جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

 

(فایل صوتی)

 

8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.

 

9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.

 

10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.

 

11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.

 اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
 ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.

اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.

 مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.

گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.

 

(فایل صوتی)

 

12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.

 

13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.

بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

 

14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.

 

15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.

 

16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.

 

17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

 

18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: “بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟” دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!

 

19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.

 

20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و…. وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟

 

(فایل صوتی)

 

*استاد امجد:

 

1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ

 

2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.

 

3- نگران كردن پدر و مادر-ولو يك دقيقه-گناه است. اگر مي خواهي به منزل دير بروي ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.

 

4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.

 

5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.

6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.

 

7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!

 

8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.

 

9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»

 

10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.

 

11- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.

 

12- عميق ترين حرف بنده اين است: خدا هست.

 

13- بي خود اين طرف و آن طرف نرويم هيچ كس غير خدا كاره اي نيست.

 

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه ديگران.

 

15- بايد فقط براي خدا كار كرد ولو كم.

 

16- شما عزيزان با خصوصيّات نفس ،آشنا نيستيد ! هيچ كس از عهده اش بر نمي آيد ،الّا خدا. بزرگان و نوابغ ،زمين خورده اند.

 

17- زندگي مشترك بر اساس تعاون و همكاري و صفا و صميميّت است نه قانونمندي(به معني خاص مضر).

 

18- وقار با تكبّر نبايد اشتباه شود.

 

19- آن چيزي كه نفس را آرام مي كند ، عشق است.

 

20- اگر كسي علم داشته باشد ولي حلم نداشته باشد ، مضرّ است.

 

21- علامت علم اين است كه خودمان كنار گذاشته شويم.

 

22- هواي نفس هم مثل هوا متغيّر است.

 

23- اگر انسان بازيگري را كنار بگذارد از اولياء خدا مي شود.

 

24- براي كسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.

 

25- آدم عاقل به غير خدا اعتماد نمي كند.


26- با مردم با محبّت رفتار كنيم كه محبّت بيش ترين اثر را دارد.

 

27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد . هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد . یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و … همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند . همه اینها راه خداست; ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و … هر کسی از یک راهی باید برود . خود انسان راههای فراوان دارد . بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست .»

 

28- به جوان می گیم ای جوان! من نمی خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می کنی؟ نمی ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اون جا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه توش هیچی نیست.

 

29- اصلا در وادى خواب نباشيد چون خواب خيلى پيچيده است. خيلى مشكل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نيك بگيريد. و اگر خواب بد ديديد، بگوييد ان شاءالله چيزى نيست، ولى يك صدقه هم بدهيد.

 

30-  اعتماد به نفس يك حرف غلطى است، مال ما نيست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در كارمان نيست. نفس چيست كه بدان اعتماد كنيم؟ نفسى كه هر لحظه در يك حالت متغير است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

31- نماز را اول وقت‏ بخوانيد. اگر بي حال هستيد بگوييد مى‏خواهم حتى با بي حالى نماز را در اول وقت‏بخوانم. البته اگر دلايلى مثل برخورد با كلاس و… هست مشكلى نيست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ايم و حرف مى‏زنيم; چون وقت نماز شد، بلند شويم، نمازمان را بخوانيم. به دوستانمان هم بگوييم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جايى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط يك جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏خواب من شده! همه مسخره كردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند كه او مى‏خواهد برود بخوابد كه در دل شب با حال خوش بلند شود.

 

32- تمام فیوضات به دست امام حسین (ع) می باشد و  پیشکارش حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.

 

33- قرآن نامه ی خداست، صحیفه ی سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

 

34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد . آخوند نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد .مومن باید ترمز داشته باشد تقوی یعنی ترمز ، آدم نمی تواند گاز بده بره توی دره می ره داغون می گردد.

 

35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ايشان فرشته روى زمين هستند،بايد از بركات وجود ايشان استفاده كرد. ايشان در طفوليت هم معنوّيت را احساس می كرده است، و از جوانى اهل سير و سلوك بوده اند. يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»

 

36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می باشد آنجایی که جبرئیل پر می اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی تواند برود.

 

37- هرچی می خوای از خدا فقط بگو : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!

 

38- خدا می گوید چیزی در نزد من  محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می روید سیرو سلوک ؟ سیرو سلوک واجبات و محرماته ، مرد ، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می رسد .

 

39- اگر قدرت داشتم خيلي از مجالس مذهبي را در اين شهر تعطيل مي كردم.

 

40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بعدی نیست چند بعدی می باشد همه اش عبادت کنید خشک می شوید همه اش مطالعه کنید چیزی نمی فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان ساز علم توحید می باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




توجیه شیطانی

ذکر این موارد به این معنا نیست که در هر زمانی که اراده کنیم از کسی غیبت کنیم در قالب یکی از این موارد و یا موارد دیگر از گناه و غیبت فرار کنیم و یا خودمان را گول بزنیم و توجیه کنیم.

سوگمندانه در فرهنگ مردم ما کم و بیش در این رابطه اشتباهاتی رخ داده است که به برخی از موارد آن اشاره می کنیم، مثلاً:

می گویند «غیبتش نباشد صفتش باشد» آیا با این عبارت که این نباشد و آن باشد واقعیت ها دگرگون می شود. مگر تغییر این چیزها بدست ماست که تا اراده کردیم (کن فیکون) بشود و حقیقت غیبت تبدیل به صفت شود؟!وانگهی اگر صفت کسی را که راضی نیست فاش شود و منفی است کسی بر زبان جاری کند حکم غیبت او را دارد و فرقی نمی کند با غیبت.

می گوید من این حرف را جلوی روی فلانی هم می گویم! آیا این مفرّ درستی است، خوب اگر شما شهامت داری که روبرویش بگویی تا عیبش را اصلاح کند چه لزومی دارد که به دیگری بگویی تا دلش نسبت به غیبت شونده چرکین شود؟! و نسبت به تو بی اعتماد گردد.

برخی هم به بهانه «تحلیل» و این که باید مسائل سیاسی را روشن کرد و حلاجی کرد به آسانی از رقیب خود به عنوان یک چهره منفور و ملعون یاد می کنند و مانند آب خوردن این گناه را حلال می دانند.

باید از این گونه توجیهات غیر وجیه و شیطانی به خدا پناه ببریم و به وسیله غیبت دینمان را غارت نکنیم و بدانیم که لذّت زودگذر غیبت عذاب ماندگار دوزخ را به دنبال دارد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-01-19] [ 09:55:00 ق.ظ ]




غیبت در روایات

پیامبر اکرم(ص) با صدای بلند و از عمق وجودش به مسلمانان در این زمینه هشدار داده است:

«یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه! لاتغتابوا المسلمین ولاتتبعوا عوراتهم، فأنه من تتبع عورة اخیه تتبع اللّه عورته و من تتبع اللّه عورته یفضحه فی جوف بیته؛(9) ای گروهی که به زبان ایمان آورده اید و نه با قلب، غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانی آنها جستجو ننمایید. زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش می سازد و در دل خانه اش او را رسوا می سازد.»

در بیان دیگر معصومین نیز این هشدارها به چشم می خورد:

امام علی(ع) می فرماید:

«ایاک ان تجعل مرکبک لسانک فی غیبة اخیک او تقول ما یصیر علیک حجة و فی الأسائة الیک علّة؛(10) دوری گزین از این که زبانت را مرکب قرار بدهی در غیبت کردن برادر دینی ات، یا چیزی درباره او بگویی که علیه خودت حجت درست کنی، و یا بدین وسیله زمینه جسارت و بدی نسبت به خودت را فراهم سازی.»

امام حسین(ع) به مردی که در حضور ایشان از دیگری غیبت کرد فرمود: «یا هذا کفّ عن الغیبه فأنها ادام کلاب النار؛(11) ای مرد! دست از غیبت بردار،زیرا غیبت نواله سگهای دوزخ است.»

کیفر غیبت

بی تردید یکی از گناهان بزرگ غیبت است که در فرهنگ و معارف دینی، در کنار هشدار از انجام آن به کیفرهای غیبت کنندگان و نیز غیبت شنوندگان اشارات شگفتی شده است که بدن هر خواننده و شنونده ای را می لرزاند.

رسولخدا(ص) فرمود:

«در شب معراج، مردمی را دیدم که چهره های خود را با ناخنهایشان می خراشند، پرسیدم: ای جبرئیل اینها کیانند؟

گفت: اینها کسانی هستند که از مردم غیبت می کنند و آبرویشان را می برند.»

و نیز از آن حضرت روایت شده است که فرمود:

«روز قیامت فردی را می آورند و او را در پیشگاه خدا نگه می دارند و کارنامه اش را به او می دهند، اما حسنات خود را در آن نمی بیند عرض می کند: الهی! این کارنامه من نیست! زیرا من در آن طاعات خود را نمی بینم، به او گفته می شود: پروردگار نه خطا می کند و نه فراموش، عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت، سپس مرد دیگری را می آورند و کارنامه اش را به او می دهند، در آن طاعات بسیاری را مشاهده می کند. عرض می کند: الهی! این کارنامه من نیست! زیرا من این طاعات را به جا نیاورده ام! گفته می شود: فلانی از تو غیبت کرد و من حسنات او را به تو دادم.»

موارد استثناء

قانون غیبت مانند هر قانون دیگری دارای تبصره و موارد استثناء می باشد. بنابراین در مقام مشورت برای انتخاب همسر یا رفیق و شریک در محل کار و مواردی از این قبیل غیبت حرام نیست، زیرا این کار جلو یک خطر و گاهی خطرها را می گیرد و چه بسا اگر درست مشاوره انجام نگیرد یک عمر مفید به یک عمر زیانبار تبدیل گردد و دو نفر که سوهان روح یکدیگرند با اجبار و بی میل و رغبت با هم زندگی کنند یا در مواردی مانند احقاق حق و تظلم و صدای مظلوم و افشاگری او در برابر ظالم و یا درباره کسی که آشکارا به فسق و فجور آلوده است، این موارد از موضوع غیبت خارج است.

فقها در کتابهای مبسوط فقهی عناوین زیر را جزء مستثنیات غیبت شمرده اند:

المتجاهر بالفسق: انجام دهنده کار فاسقانه آشکارا

جواز تظلم المظلوم: تظلم مظلوم اگر مستلزم غیبت باشد جایز است.

نصح المستشیر:در مقام خیرخواهی و مشورت برای امور مهم و غرض اهمّ.

فی مواضع الاستفتاء: فتوا خواستن از مجتهد و اسم بردن از ظالم.

جواز الأغتیاب لحم مادة الفساد:غیبت در جایی که ریشه فساد کنده می شود جایز است.

جواز الغیبة لرفع الضرر:غیبت کسی برای رفع ضرر از او جایز است.

جواز الغیبه بذکر الأوصاف الظاهرة: جواز غیبت درباره اوصاف ظاهری مانند قد بلند و قد کوتاه و….(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




آسیب شناسی اخوت دینی

در ادامه آیه اخوت، قرآن مجید به شش گناه اجتماعی پرداخته که هر کدام به نوبه خود می توانند پایه های جامعه دینی را سست و دلهای مؤمنان را از هم بگسلند و تار و پود جامعه اسلامی را گرفتار آفت و آسیب سازند.

این گفتار و رفتار شش گانه به ترتیب عبارتند از:

* استهزاء و مورد سخریه قرار دادن یکدیگر چه زن و چه مرد

* عیبجویی و طعن را رواج دادن

* یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد کردن

* گمان بد و سوءظن نسبت به یکدیگر داشتن

* تجسس و جستجوگری در کار دیگران نمودن

* غیبت و زشت یادی از برادر دینی انجام دادن(7)

از آن جا که اسلام امنیت کامل و همه جانبه اجتماعی را مورد نظر دارد و بر این باور است که: مال، جان، ناموس و آبروی مسلمانان به عنوان چهار سرمایه اصلی باید از هرگونه تعرّض مصون بماند. این دستور شش گانه را برای تأمین امنیت فراگیر صادر نموده است.

این شش صفت اگر در جامعه رواج یابد مانند خوره اندام جامعه دینی را خواهد خورد و شکوه و شوکت جامعه اسلامی را درهم فرو خواهد ریخت از این رو به شدت از این رفتارهای ششگانه نهی شده که آخرین آن غیبت است.

“غیبت” معلول دو علت پیشین در این آیه است یعنی بدگمانی و تجسس، زیرا گمان بد سرچشمه تجسس است و تجسس موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی و آگاهی بر این امور سبب غیبت می شود که اسلام از معلول و علت همزمان نهی کرده است.

آن گاه برای این که زشتی عمل «غیبت» را گوشزد کند، آن را در ضمن یک مثال روشن و گویا و همه کس فهم ترسیم می کند و می گوید:

«ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه؛(8) آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ قطعاً از این امر کراهت دارد».

آبرو وحیثیت اجتماعی برادر مؤمن مانند گوشت تن و جان اوست زیر سؤال بردن آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی مانند خوردن گوشت تن اوست.

تعبیر به «مرده و مردار» به این جهت است که کسی را که غیبت می کنید قادر بر دفاع از خود نیست و یا به خاطر این است که گناه غیبت مسمومیت اجتماعی ایجاد می کند، دلهای پاک و خوشبین را به یکدیگر بدبین و چرکین می سازد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




قرآن و غیبت

سوره «حجرات» که سوره ادب و اخلاق است همه مسلمانان و مؤمنان را برادر نامیده است طرح (اخوّت) و برادری در جامعه دینی زمینه ساز همدلی، مهربانی، دوستی، آبروداری، یاری کردن، خیرخواهی، کمک مالی، دفاع از حیثیت اجتماعی و… می باشد، اگر روحیه برادری در جامعه اسلامی حاکم باشد همه به یکدیگر احترام می گذارند و حدود و حقوق را رعایت می کنند و در نتیجه زمینه نزول رحمت پروردگار را فراهم می سازند از این رو قرآن مجید می فرماید:

«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم و اتقوااللّه لعلکم ترحمون»(6)

مؤمنان برادر یکدیگرند، بنابراین میان دو برادر خود صلح برقرار سازید و تقوای الهی پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید.

در این آیه شریفه چند نکته قابل توجه است:

1. اخوت و برادری دینی

2. اهمیت صلح و آشتی و مهربانی

3. تقوا و خداباوری در کارها

4. زمینه سازی جلب رحمت حق

اگر مؤمنان به راستی برادر یکدیگر باشند در جهت گسترش مهر و دوستی و صلح و آشتی تلاش می ورزند و این کار را فقط برای خدا انجام می دهند، خداوند هم بر چنین مردمانی رحمت و رأفت خود را فرو خواهد فرستاد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




انگیزه های غیبت

ریشه یابی این موضوع که بدانیم چرا انسانها از یکدیگر غیبت می کنند؟ پرسشی است که پاسخ آن راهگشا خواهد بود؟

گاهی ریشه غیبت آن است که کسی با تخریب دیگران می خواهد خود را رفعت و بلندی ببخشد. نقص دیگران را می شمارد تا کمال خود را به اثبات برساند این نوع از غیبت در بین اهل علم و دانش بیشتر رواج دارد. آنها گاهی محترمانه به غیبت یکدیگر می پردازند، مثلاً می گوید فلانی این مطلب را نفهمیده است، و یا آنچه او در این بحث گفته است بطلان آن روشن است و مانند آن، گاهی از گرفتاری شخصی غمگین است و غم و اندوه خود را آشکار می کند اگر از او پرسیده شود چرا در غم فرو رفته ای؟ می گوید به خاطر این که فلانی برایش گرفتاری پیش آمده و یکی یکی آنها را بیان می کند و این شیوه برخی از اهل نفاق است که به این وسیله آبروی افراد را می ریزند و علامت سؤال فراوان در ذهن مخاطبان خود ایجاد می کنند؟ و بالآخره علی(ع) در یک کلام گویا و روشن فرمود:

«الغیبة جهد العاجز؛(4) غیبت تلاش انسانهای ناتوان است».

این که انسان پشت سر کسی میدان بگیرد و نقطه ضعفها و عیب های او را برشمارد این شهامت و شجاعت و مردانگی نیست، این نشاندهنده نوعی عقده حقارت و یا برون افکنی آن روحیه پست و همت کوتاه او بشمار می رود. به جنگ کسی رفتن که قدرت دفاع از خود را ندارد هنر نیست، مانند مشت زنی که به دیوار مشت بزند و خود را قهرمان و پیروز میدان به حساب آورد.

از این رو امام علی(ع) در این باره می فرماید:

«لادین لمرتاب و لامروة لمغتاب؛(5) آدمی که (در همه چیز شک می کند) دین ندارد و کسیکه غیبت می کند ناجوانمرد است.

برخی از آن جهت به غیبت آلوده می شوند که با عینک بدبینی همه کس را می بینند، نگاهشان به افراد نگاه نادرستی است، داستان همان مورچه است که آب در خانه او افتاد و گفت دنیا را آب برد.

بعضی با کوچکترین ضرر و یا حادثه ای به تمام عالم و آدم بد و بیراه می گویند، همه مسؤولان را زیر سؤال می برند، همه خوبی ها و اقدامهای مثبت را نادیده می گیرند و مگس گونه روی نقطه های آلوده می نشینند. این گونه کسان اگر با دیده انصاف بنگرند بسیاری از انتقادهای انتقام گونه آنها وارد نیست و جز مسمومیت فکری و اجتماعی اثر و نتیجه دیگری ندارد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




غیبت چیست؟

راغب اصفهانی می گوید: «غیبت، یاد کرد عیب دیگران است بدون آن که نیازی به آن باشد.»(2)

فقها در تعریف غیبت می گویند: «الغیبة ذکر الانسان بمایکرهه»(3)

آن چه که پشت سر کسی گفته شود که از آن خرسند نیست و آن را خوش نمی دارد.»

توضیح مطلب بالا این است که یاد کرد از انسانها و اوصاف آنها سه گونه است:

1. یاد کردی از کمالات و کارهای مثبت آنان مثل این که بگوید فلانی زاهد و عالم و نماز خوان است.

2. یاد کردن از اوصاف و کارهای عادی کسی مانند این که فلانی می خوابد، راه می رود و….

3. یاد کردن عیوب و نقطه های ضعف و کارهای زشتی که بر دیگران پوشیده است.

بدون تردید غیبت، بند اول و دوم را شامل نمی شود، و آنچه که گناه است و از مصادیق غیبت بشمار می رود بند سوم است و آن این که آدمی با زبان و یا رفتار و کردارش عیب و نقص کسی را آشکار و افشاء کند که خداوند آن را بر او پوشانده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ق.ظ ]




هشدارهای اجتماعی(7) / غیبت و زشت یادی

13

قال علی (علیه السلام):

«ایاک و الغیبة فأنها تمقتک الی اللّه و الناس و تُحبط اجرک؛از غیبت و (پشت سرگویی و زشت یادی) دیگران دوری کن، چه این که (با این رفتار) خدا و مردم را دشمن خود کرده ای و پاداش (کارهای نیکت) از بین خواهد رفت».(1)

یکی دیگر از بیماریهای اجتماعی که شیوع فراوان دارد و آسیبهای جبران ناپذیری به جوامع بشری و جامعه دینی وارد می سازد، غیبت کردن و یاد کرد زشت و ناروا پشت سر دیگران است؟ اسلام نسبت به این رذیلت اخلاقی در رابطه با اجتماع و صدماتی که به آن وارد می شود و پیکره جامعه را از اعتدال خارج می سازد، هشدارهای جدی داده و نکوهشهای شدیدی نموده است از آن جمله است حدیث نورانی که در آغاز آوردیم، در این کلام نورانی سه پیامد منفی بزرگ برای غیبت بیان شده است:

1. مبغوض شدن انسان در پیش گاه خدا

2. منفور شدن او پیش مردم

3. حبط و از بین رفتن پاداش اعمال نیک

زشتی و پلشتی این گناه به اندازه ای است که خدای رئوف و رحیم نسبت به بنده ای که اهل غیبت است دشمن می شود و غیبت کننده از چشم و نگاه خدا می افتد و کسیکه چنین شد سزاوار عذاب و کیفر الهی خواهد شد.

افزون بر این، غیبت کننده پایگاه و جایگاه اجتماعی خویش را از دست می دهد و مردم نسبت به او بی اعتماد می شوند، و با خود چنین می گویند: این شخص که به آسانی پیش ما از دیگران به زشتی یاد می کند و مطالبی را بر زبان جاری می سازد که آبرو و حیثیت اجتماعی فرد یا افراد را به خطر می اندازد، از کجا معلوم که پشت سرما و پیش دیگران چنین نکند؟

آن که عیب دگران پیش تو آورد و شمردبی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

دیگر آن که غیبت، حسنات و کارهای نیکی که انسان به زحمت به دست آورده و در پرونده او به ثبت رسیده است آنها را ضایع می سازد، و گاهی هم آنها را به پرونده کسی که از او غیبت شده منتقل و جابجا می کند و این خسران بزرگ و کیفر عظیمی است که چه بسا اگر انسان دقت کند دست از این عمل زشت و گناه آلود خود برخواهد داشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




یا أیها الذین آمنوا علیکم أنفسکم، لا یضرکم من ضل إذا اهتدیتم، إلی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم تعملون»

( سوره مائده،آیه 105)

ای کسانی که ایمان آورده اید، بر شما لازم است که مواظب خویشتن باشید.. حال که شما هدایت شده اید، زیان کسی که گمراه شده است، به شما نمی رسد.. بازگشت همه شما به سوی خدا است تا شما را به آنچه عمل می کردید، آگاه سازد.

هرچند آیه تصریح می کند که اگر شما مواظب خود باشید و از راه راست منحرف نشوید، ضرر گمراهان به شما نخواهد رسید ولی از آن استفاده دوری جستن از امر به معروف و نهی از منکر نمی شود چه اینکه برخی مردم نا أبالی و بی قید و بند و راحت طلب خواهند از این آیه استفاده غلط بکنند و بگویند که آیه صراحت دارد بر اینکه زیان گمراهان به ما نمی رسد و ما باید فقط مواظب خودمان باشیم و کاری به کار دیگران نداشته باشیم، و با این استدلال غلط شانه از زیر بار مسئولیت خالی می کنند و نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند بلکه اگر کسی خواست امر به معروف کند یا از فسادی جلوگیری نماید، او را منع می کنند و به آیه استدلال می کنند. و روشن است که این استفاده نامشروع از چنین آیه مبارکی است زیرا این آیه نیامده است که آیات بسیار امر به معروف و نهی از منکر را نسخ کند بلکه مطلب دیگری را گوشزد می کند.

در کوتاه سخن می خواهد بگوید اگر شما اعمال خود را انجام دادید و امر به معروف و نهی از منکر را کنار نگذاشتید و به تکلیف خود عمل کردید، دیگر ناراحت نباشید که بیشتر مردم گمراهند و راه راست را کنار گذاشته و به سوی خطهای کژ و انحرافی روی آورند، زیرا در آن صورا زیان گمراهی آنان به شما نخواهد رسید. و درست این مطلب به عکس تصور واهی آن خوشگذرانان است، زیرا می خواهد تأکید کند که شما تکلیف خود را انجام دهید، آنگاه نترسید که خداوند شما را به گناه قومتان مؤاخذه کند.

علیکم أنفسکم، معنایش این نیست که تنها گلیم خودرا از آب بیرون بکشیم، و نگاهی به دیگران که در منجلاب فساد و گناه غرق شده اند نیاندازیم زیرا امر شده است که نه تنها خودرا بلکه علی الاقل خویشان خود را نجات دهیم “قو أنفسکم و أهلیکم نارا وقودها الناس و الحجارة” خود و خویشان خود را از آتشی دور نگه دارید که هیزمش مردم و سنگهاست.

و اصلا در روایتی دیدم که رسول خدا در تفسیر آیه فرمود: “آمر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما أصابک حتی اذا رأیت شحا مطاعا و هوی متبعا و اعجاب کل ذی رأی برأیه، فعلیک بنفسک و دع عنک أمر العامة “(تفسیر عیاشی ج1 ص 348) در این آیه می بینیم که حضرت رسول صلی الله علیه و آله تأکید بر امر به معروف و نهی از منکر می کنند تا سوء استفاده از آیه نشود و تا آنجا بر آن امر تأکید دارد که از طرف مقابل می خواهد که در این راستا پیش برو و هر چه بر سرت آمد برای خدا تحمل کن و در صورتی که نتوانستی عامه مردم را نجات دهی و آنان به رای و نظر خود بسنده کردند و نظر تو را نپذیرفتند، و به کار زشت خویش شادمان بودند، و بخل و هوای نفس بر آنان حکومت می کرد، آنها را رها کن و به خودت برس وعوام را به کار خود واگذار. پس اصل امر به معروف است و اصل بر حذر داشتن دیگران از خطر فساد و انحراف است و در صورتی که کار به جائی نرسد خود را دریاب و مواظب باش که مانند آنان به انحراف کشیده نشوی و مطمئن باش که در روز رستاخیز، آنگاه که همه شما به سوی خدای خود بازگشتید ، هر کس به جزای کار خویش می رسد و در محکمه عدل الهی، ظالمان و فاسدان کیفر خواهند شد و شما مؤمنان هدایت یافته پاداش خوبی خواهید داشت.

آری ! اگر شما خودتان را نگه داشتید و به سوی انحراف و خطهای ضد خدائی کشیده نشدید، تمام دنیا اگر کافر شوند به شما آسیبی نخواهد رسید زیرا هر کسی در گرو کار خویشتن است: “کل نفس بما کسبت رهینة” ولی همانطور که بیان شد ضمن این که باید مواظب اعمال و رفتار خود باشیم نباید هرگز در بازداشتن دیگران از کارهای بد و گناه کوتاهی کنیم زیرا رسول خدا پیوسته فرموده است که هر کس منکری را ببیند و بتواند آن را تغییر دهد واجب است که تغییر دهد، آغاز با دست و اگر نتواند با زبان و در صورتی که نتواند لا زبان دیگران را از کار بد نهی کند واجب است که با قلبش اظهار ناراحتی کند “من رأی منکرا واستطاع أن یغیره فلیغیره بیده و ان لم یستطع فبلسانه و ان لم یستطع فبقلبه” و با قلب خویش معنایش آن نیست که فقط در درون خود ناراحت باشد بلکه به نحوی این ناراحتی را ابراز کند تا طرف مقابل متوجه بدی و زشتی کارش شود.

به هر حال چنانکه گفته شد از خود کلمه “علیکم أنفسکم” شود استنباط کرد که برای نجات خویش باید به فکر چاره برای دیگران نیز بود، پس جائی برای شانه خالی کردن در نظام محمدی نیست ولی در صورتی که وظیفه ات را به خوبی و چنانکه مأموریت داری، انجام دادی ولی نتوانستی به نتیجه مثبتی برسی، بر تو تکلیفی نیست و تمرد و عصیان آنان تورا آسیبی نخواهد رساند، آنها را رها کن و از آنان جدا شو و به راه خودت که پیروی از حق است ادامه بده و مطمئن باش که در روز دیدار با خدا، تو پاداش خوبیهایت را خواهی دید و آنان کیفر گناهانشان را زیرا نه تنها تو بلکه حتی رسول خدا نیز نمی تواند آنان را که خداوند بر قلبهایشان مهر زده است، هدایت کند. مگر نه خود به رسولش می فرماید: “انک لا تهدی من أحببت و لکن الله یهدی من یشاء". به این امید که ما جزو هدایت شدگان باشیم آمین رب العالمین

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]




انسانها به چهار دسته تقسیم می شوند:

1ـ کسانی که از اوّل تا آخر عمر خوب و در مسیر صحیح بوده اند، این گونه افراد کمند و بارزترین مصداق آن ها انبیاء، امامان و اولیاء الهی هستند.

این گروه یقیناً عاقبت بخیر هستند و هیچگونه جای بحث ندارد هر چند خود این گروه نسبت به آینده خویش نگران و ترسان هستند.

2ـ کسانی که از اوّل عمر تا پایان بَدو شرّ بوده اند، و لحظه ای در مقابل فرامین الهی سر تعظیم فرود نیاوردند.این گروه در عاقبت به شرّشان شکّی نیست و این گروه نیز مورد بحث نیست.

3ـ گروه سوّم انسان هایی هستند که در اوائل زندگی اهل خیر و نیکی و در مسیر هدایت هستند ولی بر اثر عدم تسلّط هواهای نفسانی و پاکیزه شدن از صفات رذیله، کم کم به انحراف کشیده شده و سرانجام عاری از ایمان و در حال ارتداد و کفر از دنیا رفته، این گونه افراد را می گوییم افرادی که عاقبت به شر شده اند. این گروه به عنوان درس عبرت محل بحث و اشاره خواهد بود و در قرآن آیات فراوانی داریم به این مضمون که «آمنوا ثم کفروا».

4ـ گروهی در اوائل زندگی بر اثر غفلت و نادانی دچار گناه و انحرافات هستند ولی با گذشت زمان و رشد عقلی آرام، آرام در مسیر صحیح قرار گرفته و سرانجام باایمان کامل و کوله باری از اعمال صالح و توبه قبول شده از

دنیا می روند، این گروه را عاقبت بخیر می نامیم و بحث اصلی این مقال نیز درباره همین گروه خواهد بود.

مقصود از عاقبت به خیری

عمر انسان مجموع لحظات است و یکی از آن لحظات همان لحظه آخر و پایانی عمر انسان است. انسان باید تلاش کند که در آن لحظه در حالی باشد که دارای ایمان کامل و توبه مقبوله باشد و اگر ذرّه ای کوتاهی و بی مبالاتی کند امکان دارد در همان لحظه شیطان ایمان را از انسان بگیرد و خدای ناکرده دلبسته به غیر خدا باشد.

اهمّیت عاقبت به خیری

الف: قرآن

آیات متعددی از قرآن بر این امر تأکید دارد که مردم تلاش کنید مسلمان و عاقبت به خیر از دنیا بروید که به نمونه هایی اشاره می شود.

1ـ وصیّت خداوند

خداوند متعال مؤمنان را این گونه توصیه می کند: «یا ایّها الّذین آمنوا اتّقوا اللّه حقّ تقاته و لاتموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است تقوای الهی داشته باشید، و از دنیا نروید، مگر این که مسلمان باشید (تلاش

کنید تا پایان عمر گوهر ایمان را حفظ کنید.)»

2ـ وصیّت ابراهیم به فرزندان

«و وصّی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنیّ انّ اللّه اصطفی لکم الدّین فلا تموتنّ الّا و انتم مسلمون؛(2) و ابراهیم و یعقوب(در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین، وصیّت کردند(و هر کدام به فرزندان خود گفتند) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده، و شما جز به آیین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) از دنیا نروید.(تسلیم الهی بودن همان عاقبت به خیری است.)»

تسلیم امر الهی بودن در هر زمانی متدین به دین الهی آن زمان بودن است و در این زمان عاقبت به خیری به این است که انسان واقعاً مسلمان و در حال داشتن دین اسلام و ایمان عمیق به اصول و ارکان آن از دنیا برود.

3ـ درخواست راسخان در علم عاقبت به خیری

«الرّاسخون فی العلم آمنّا به…ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمةً انّک انت الوهّاب؛(3) راسخان در علم می گویند: «ما به آن (قرآن) ایمان آوردیم…پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی (از راه حق) منحرف مگردان و از سوی

خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای».

آیه فوق نکات مهمی در رابطه با عاقبت به خیری دارد:

1ـ راسخان علم با آن عظمت مواظب روح و دل خود هستند (رّبنا لاتزغ قلوبنا).

2ـ در خط قرار گرفتن و هدایت شدن مهم است ولی مهم تر آن است که انسان از خط خارج نشود و تا آخر خط بماند.

3ـ از خطر سوء عاقبت روح و دل نباید غافل شد و همیشه در این زمینه از خداوند باید استمداد جُست.

4ـ وقتی راسخان در علم از عاقبت به خیری ترس داشته باشند تکلیف دیگران مشخص است که چه قدر باید برای عاقبت به خیری تلاش نمایند.

4 ـ «…ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النّار؛(4) و بعضی می گویند: پروردگارا! به ما در دنیا «نیکی» عطا کن، و در آخرت نیز «نیکی» مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار». در روایات آمده که رضایت الهی، بهشت، حورالعین حسنات آخرتند و حسنات دنیا علم و عبادت، اخلاق و توسعه در معاش و همسر نیک می باشند.(5)

از جمله امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «رضوان اللّه و الجّنة فی الآخرة و السّعة فی المعاش و حسن الخلق فی الدّنیا؛(6) خشنودی خدا و بهشت در آخرت (حسنه است) و توسعه در معاش و خوش خلقی در دنیا (حسنه) می باشد.»

ب: روایات

روایات فراونی دلالت بر اهمّیت عاقبت به خیری دارند که ما فقط به چند نمونه بسنده می کنیم.

1ـ از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «انّ العبد لیعمل عمل اهل النّار و انّه من اهل الجنّة و انّه لیعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار، و انما الاعمال بالخواتیم؛(7) براستی بنده عمل جهنمیان را انجام می دهد در حالی که خود اهل بهشت است و براستی بنده عمل بهشتیان را انجام می دهد در حالی که خود اهل آتش است (سرّ این مطلب این است) که میزان در اعمال فقط به پایان آن است (که در آخرین روزها چگونه رفتار می کند).»

نمونه جالب مصداق این حدیث، هارون است. مورخان نوشته اند: روزی هارون به دیدار «فضیل بن عیاض» یکی از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز، رفت، فضیل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال ناروای او پرداخت و وی را از عذاب الهی که در انتظار ستمگران است بیم داد هارون وقتی این نصایح را شنید به قدری گریست که از هوش رفت! و چون به هوش آمد، از فضیل خواست دوباره او را موعظه نماید. چندین بار نصایح فضیل و به دنبال آن بیهوشی هارون تکرار گردید،سپس هارون هزار دینار به او داد تا در موارد لزوم مصرف نماید.»(8)

این عمل بارزترین مصداق عمل بهشتی است ولی خود هارون بر اثر ظلم بی شمار و به شهادت رساندن امام هفتم موسی بن جعفر(ع) مستحق جهنّم است.

می و مستوری و مستی همه بر عاقبت استکس ندانست که آخر به چه حالت برود

گِرَوی آخر عمر از می معشوق بگیرحیف ایّام که یک سر به بطالت برود

2ـ غصّه علی(ع) عاقبت به خیری است

پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه در پایان آن شروع کرد به گریه، علی(ع) عرض کرد: ای رسول خدا(ص) چرا گریه می کنی؟ فرمود: یا علی! گریه ام برای آن چیزی است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد می شود گویا می بینم که برای پروردگارت نماز می خوانی در حالی که شقی ترین انسان و شقی تر از پی کننده ناقه ثمود، برانگیخته می شود پس ضربتی بر پیشانی تو وارد می سازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب می شود، قال امیرالمؤمنین: فقلت یا رسول اللّه و ذلک فی سلامةٍ من دینی؟ فقال: فی سلامةٍ من دینک؛ امیرمؤمنان می گوید، گفتم: ای رسول خدا این (شهادت) در حال سالم بودن دینم(و مسلمان بودنم) است، فرمود: (بلی) در حال سلامت دینت خواهد بود.»(9)

توجّه داریم در کار معصومی همچون علی(ع) تعارف وجود ندارد، آن حضرت نپرسید، چگونه، در کجا و در چه زمانی به شهادت می رسم، بلکه غصّه اصلی حضرت این بود که مسلمان از دنیا می رود یا نه؟ از این می فهمیم که تا آخر مسلمان باقی ماندن و دین و ایمان را حفظ نمودن کاری است کارستان، و عملی است بسیار دشوار.

در ذیل نامه به مالک اشتر علی(ع) می فرماید: «و ان یختم لی ولک بالسّعادة و الشّهادة؛(10) و اینکه پایان عمر من و تو را به شهادت و سعادت ختم فرماید.»

3ـ خیر انسان در عاقبت به خیری است

پیامبراکرم(ص) فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خیراً طهّره قبل موته قیل ما طهوره العبد؟ قال: عملٌ صالح یلهمه ایّاه حتّی یقبضه علیه؛(11) هرگاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر کند او را پیش از مرگ پاک و پاکیزه می کند. گفته شد چگونه بنده را پاک می کند؟ فرمود: عمل صالحی به او الهام می کند (که او بر آن مداومت کند) تا زمانی که از دنیا برود.»

در تعبیر دیگر آمده است که حضرت فرمود: «اذا اراد اللّه بعبدٍ خیراً عمله قیل ما عمله؟ قال یفتح له عملاً صالحاً قبل موته ثمّ یقبضه علیه؛(12) هرگاه خداوند به بنده ای اراده خیر کند عمل صالح به او الهام می کند قبل از مرگش سپس بر همان عمل قبض روحش می کند.»

ج: دعاها

در این زمینه دعای معصومین(ع) غوغا می کند، به گونه ای که کمتر دعایی می یابیم که در آن از عاقبت به خیری سخن به میان نیامده باشد، و گاه تمام یک دعا درباره عاقبت به خیری می باشد، که به نمونه هایی در این مورد اشاره می شود.

1ـ زیارت عاشورا

این زیارت که از زیارات قدسی و معروفی است به ما تلقین می کند که یکی از دعاهای شما عاقبت به خیری باشد به این صورت که «اللّهم اجعل محیای محیا محمّدٍ و آل محمّد و مماتی ممات محمّدٍ و آل محمّد؛ بار خدایا زندگی من را (همچون) زندگی محمّد و آل محمّد، و مرگ مرا (همچون) مرگ محمّد و آل محمّد (که با عاقبت به خیری از دنیا رفتند) قرار بده.»

2ـ صحیفه سجّادیه

حضرت سجّاد(ع) در این زمینه گوی سبقت را از همه ربوده ،در زبور آل محمد، صحیفه سجّادیّه، دعای مخصوصی دارد درباره عاقبت به خیری. بعد از این که یاد خدا را شرف و شکر او

را فوز دانسته و درخواست می کند که همیشه به یاد او باشد. می فرماید: «و اذا نقضت ایّام حیاتنا، و تصرّمت مدد اعمارنا، و استحضرتنا دعوتک الّتی لابدّ منها و من اجابتها؛ و آن زمان که ایام حیات ما سپری شد و رشته عمرهایمان قطع شد، و دعوت تو(یعنی مرگ) که از آن و اجابت آن گریزی نیست، حاضر گشت، فصلّ علی محمّدٍ و آله، و اجعل ختام ماتحصی علینا کتبة اعمالنا توبةً مقبولةً لاتوقفنا بعدها علی ذنبٍ اجترحناه، ولامعصیةٍ اقترفناها؛پس بر محمّد و آل او درود فرست و پایان (کار ما و) آنچه را که نویسندگان اعمال ما ثبت کرده اند توبه مقبوله قرار بده، توبه ای که پس از آن ما را بر گناهی که مرتکب شده ایم و معصیتی که انجام داده ایم، سرزنش و توبیخ نفرمایی.»(13)

3ـ دعای ابوحمزه ثمالی

دعای ابوحمزه سراسر عاقبت به خیری است در بخشی از آن می خوانیم: «و توفّنی فی سبیلک و علی ملّة رسولک…اللهم انّی اسئلک ایماناً لااجل له دون لقائک؛(14) خدایا! مرا به راه خدا و بر دین رسولت بمیران… خدایا از تو ایمان می خواهم که پایانی جز ملاقات تو نداشته باشد.»

4ـ دعای جوشن کبیر

دعای جوشن که توسط جبرئیل به پیغمبر(ص) تعلیم داده شده است و مشتمل بر اسم اعظم الهی است و اثر خواندن آن درک شب قدر، نجات از آتش جهنّم، و رفتن به بهشت است، صد بند دارد، در هر بندی دو اسم خداوند ذکر شده است، بعد از هر بندی جمله تکرار می شود که مضمون آن همان عاقبت به خیری است و آن این است: «سبحانک یا لا اله الّا انت، الغوث الغوث، خلّصنا من النّار یا ربّ؛(15) منزهی تو ای خدای که جز تو خدایی نیست، به فریاد(م) برس، به فریاد(م) برس (و) رهایمان کن از آتش ای پروردگار.»

5 ـ دعای مجیر

این دعا که از تعلیمات جبرئیل به پیغمبر اکرم(ص) و اثر گناه زدایی فوق العاده دارد، حدود نود بار بعد از سبحانک و تعالیت دو اسم مبارک الهی آمده، و بعد از آن این جمله آمده است: «اجرنا من النّار یا مجیر؛(16) پناه ده ما را از آتش ای پناه دهنده.»

6ـ دعای هر روز ماه رجب

در بخشی از این دعا می خوانیم: «و اختم لی بالسّعادة فیمن ختمت و احینی ما احییتنی موفوراً و امتنی مسروراً و مغفوراً و تولّ انت نجاتی من مسألة البرزخ…و اجعل لی الی رضوانک و جنانک مصیراً؛(17) و به پایان بر برای من به سعادت و خوشبختی در زمره کسانی که (عمر آنان را) به پایان بردی، و زنده بدار مرا تا زمانی که زنده می داری با پیروزی (و وفور نعمت) و بمیران مرا در حالی که خوشحال و بخشیده شده هستم، و عهده دار باش نجات مرا از سؤالات (عالم) برزخ،… و قرار بده برای من به سوی خشنودیت و بهشتت راه».

7ـ دعای عدیله

در پایان دعای عدیله می خوانیم: «اللّهم انّی اعوذ بک من العدیلة عند الموت؛(18) خدایا پناه می برم به تو از عدول کردن (از دین و ایمان) در لحظه مردن.»

8 ـ دعای عالیة المضامین

«و تجعل عاقبة امری محمودة حسنةً سلیمةً؛(19) و (خدایا) عاقبت کارم را پسندیده، خوب و سالم قرار ده.»

اهمّیت عاقبت به خیری در رفتار بزرگان

1ـ گریه سلمان

سلمان محمّدی که به مدال «سلمان منّا اهل البیت» دست یافت و به ده درجه کامل ایمان رسیده بود و علم اوّلین و آخرین را درک کرد، با این حال در لحظات آخر اشک می ریخت که مبادا بر سنّت پیغمبر نباشد.(20)

2ـ گریه مرحوم بروجردی

از مرحوم آیة اللّه بروجردی نقل شده است، که در لحظات آخر چون ابر بهار گریه می کرد و می گفت رفتیم ولی برای آخرت خود کاری نکردیم و عملی انجام ندادیم…شخصی به او می گوید: آقا شما دیگر چرا؟ ما بیچاره ها این حرف ها را باید بزنیم شما چرا؟ بحمد اللّه شما این همه آثار خیر از خود باقی گذاشته اید مسجد به این عظمت ساخته اید…آقا می فرماید: عمل را باید خالص کرد، نقاد آگاه آگاهی آنجا هست….(21)

3ـ امام راحل و غصّه عاقبت به خیری

از مرحوم اشراقی داماد امام راحل(ره) نقل شده است که بنده محضر امام بودم و او از من پرسید اگر خداوند یک دعای از شما مستجاب کند چه از خدا می خواهی؟ عرض کردم: علم زیاد همراه با عمل من از امام پرسیدم شما اگر باشید از خداوند چه می خواهید؟ فرمود: عاقبت به خیری.

4ـ دعای سه عالم

آقای محسن قرائتی در یکی از جلسات درس قرآن خود گفت: شخصی سه عالم بزرگوار را همزمان در حرم امام هشتم(ع) در سه گوشه می بیند و از هر کدام بدون اطلاع دیگری می پرسد اگر خداوند بفرماید یک دعای مقبوله در این مکان دارید، چه از خداوند می خواهید؟ تک تک آنها فرمودند: عاقبت به خیری .

5 ـ خاطره ای از آقای فاطمی نیا

ایشان در یکی از سخنرانیهای خود گفت: استادم اکیداً سفارش می کرد که در مجالس عروسی آهسته ذکر خدا را بگویید تا رابطه قطع نشود، و مبادا در آن حال عزرائیل سراغ انسان آید.(22)

نمونه عاقبت به خیرها

1ـ زهیر عثمانی، حسینی می شود

زهیر در ابتدا عثمانی بود و علاقه ای به اهل بیت(ع) نداشت در سال شصت هجری همراه خانواده اش به حج مشرف شد در بازگشت از حج با قافله امام حسین(ع) همراه شد، در یکی از منزلها امام حسین(ع) قاصدی دنبال او فرستاد، او بعد از ملاقات با امام حسین(ع) کاملاً عوض شد، عثمانی بود، حسینی شد و در شب عاشورا خطاب به امام حسین(ع) گفت: «به خدا قسم دوست دارم کشته شوم، بعد زنده شوم باز کشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدینوسیله خداوند متعال مرگ را از شما و از جوانان شما دور سازد.»(23)

2ـ حرّبن یزید به حسین می پیوندد

حرّ اوّلین کسی بود که با چهارهزار نفر سر راه بر امام حسین(ع) گرفت ولی همین شخص روز عاشورا توبه کرد و آمد خدمت امام حسین(ع) عرض کرد: «آمدم توبه کنم و در مقابل شما جانم را فدا کنم، آیا توبه من پذیرفته است. حضرت فرمود: آری، خداوند متعال توبه تو را می پذیرد و گذشته تو را می بخشد» و سرانجام در راه امام حسین(ع) به شهادت رسید.(24) و عاقبت به خیر شد.

3ـ حضرت نفیسه خاتون با زبان روزه در حال قرآن خواندن از دنیا می رود

نفیسه خاتون همسر اسحاق بن جعفر الصادق(ع) دختر حسن بن زیدبن الحسن المجتبی(ع) که در مصر دفن است، قبل از مرگش قبری برای خود حفر کرده بود و داخل آن قرآن می خواند، در سال 208 هجری از دنیا رفت، وقت احتضار روزه دار بود به او گفتند روزه خود را افطار کن، گفت: هرگز چنین کاری نمی کنم، چرا که سی سال است که از خداوند خواسته ام که با زبان و دهان روزه او را ملاقات کنم. آنگاه شروع کرد به خواندن سوره انعام رسید به این آیه «و لهم دارالسّلام عند ربّهم» روحش به سوی ملکوت پرواز نمود.(25)

4ـ مردی در جنگ اُحُد مسلمان شد

مردی در جنگ اُحد از کفّار بود ولی در حین جنگ تحوّلاتی در او پیش آمد که اسلام اختیار کرد و بلافاصله از پیامبر اجازه جهاد و جنگ گرفت، حضرت نیز اجازه داد، بعد از این که مقداری جنگید به شهادت رسید، و از اسلام جز شهادتین و جهاد در راه خدا کاری انجام نداده بود. همین دو عامل وسیله عاقبت بخیری او شد.(26)

5 ـ مرد اعرابی

جابربن عبداللّه می گوید: مردی اعرابی نزد رسول خدا(ص) آمد آن حضرت اسلام را بر او عرضه کرد و او پذیرفت، در آن هنگام ناگهان شتری که بر آن سوار بود لغزید و او به زمین افتاد رسول خدا(ص) فرمود: او را دریابید، عمار و حذیفه شتابان به سوی او رفتند امّا آن اعرابی از دنیا رفته بود. رسول خدا(ص) فرمود: «او از جمله کسانی است که تعب و سختی کمی را تحمّل کرد و به نعمت طولانی دست یافت او از جمله کسانی است که بر ایمان خود لباس ظلم نپوشانید.(27)او را غسل دهید، سپس فرمود: من همسر او را در بهشت دیدم که به او از میوه های بهشتی می دهد».(28)

جوان خوش عاقبت

جوانی از یهودیان بسیار نزد پیامبراکرم(ص) می آمد و کم کم با آن حضرت انسی گرفته بود. رسول خدا(ص) نیز او را به حضور می پذیرفت، گاهی هم او را دنبال کاری می فرستاد، یا نامه ای به دستش می داد تا به یکی ازخویشاوندانش بدهد.

چند روزی گذشت و پیامبر او را ندید. جویای حال وی گشت. گفتند: بیمار شده و نزدیک به مردن است. حضرت با چند تن از یاران خویش به عیادت آن جوان یهودی رفت و آن بزرگوار را برکتی بود که با هر کس سخن می گفت، پاسخش را می داد، اگرچه در آخرین لحظات حیات بود.

پیامبر بر بالین بیمار محتضر نشست و صدا زد:فلانی! جوان چشم گشود و عرض کرد: «لبیک یا اباالقاسم» فرمود:بگو «اشهد ان لا اله الّا اللّه و انّی رسول اللّه» به یگانگی خدا و رسالت من گواهی بده.

جوان یهودی وقتی این سخن را شنید، نگاهی به چهره پدر خویش انداخت و چیزی نگفت گویا از پدر خود شرم داشت و یا می ترسید، برای بار دوم حضرت او را صدا زد و به گفتن شهادتین هدایتش نمود. جوان باز نگاهی به چهره پدر انداخت و سخنی نگفت. در مرتبه سوم نیز که پیغمبر او را صدا زد، چشمش را باز کرد و به چهره پدرش نگاه می کرد.

در این هنگام رسول خدا(ص) فرمود: «اختیار با توست». اگر می خواهی گواهی بده و در صورتی که مایل نیستی لب فروبند!

در آخرین لحظات که فروغ عمر جوان رو به خاموشی بود او تصمیم گرفت سعادت خود را با دو جمله بخرد و بدون درنگ گفت: «اشهد أن لا اله الّا اللّه و انّک رسول اللّه»، و سپس دیده از جهان فرو بست. پیامبر اکرم(ص) به پدرش فرمود: ما را با این جوان تنها بگذار، اکنون او به ما تعلق گرفت. آنگاه به یاران خویش فرود: او را غسل دهید و کفن کنید و بیاورید تا بر او نماز بگزارم و بعد حضرت از منزل بیرون رفت، در حالی که می گفت: «الحمد للّه الّذی انجی بی الیوم نسمة من النار؛(29)خدای را سپاس گزارم که به وسیله من، امروز یک نفر را از آتش جهنّم نجات داد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




تفاوت رزق با ثروت و فقر

دارایی و ثروت با رزق متفاوت است، زیرا خداوند بنده اش را بدون رزق نمی‌گذارد، اما ممکن است بنابر مصلحتی او را فقیر کند، برخی به اشتباه دارایی ها را رزق خود تصور می‌کنند و این موجب می شود مسئولیت خود را در قبال فقرا و نیازمندان فراموش نمایند و در امتحان الهی مردود شوند. بنابراین باید بیاندیشد که آیا این رزق من است یا رزق دیگران است که باید از طریق من به آن‌ها برسد. علاوه بر این ممکن است کسی در عین این که رزقش می رسد، فقیر باشد ولی این فقر به نفع او و مانع از سرکشی و عصیانش شود. به فرموده پیامبر(صلی الله علیه و آله): «دنیا از کسی سلب نشده، مگر این که خیر او در آن است».

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:41:00 ق.ظ ]




مبانی رزق در سیره اهل بیت علیهم السلام

اگر انسان با فراموشی نقش خداوند در کسب رزق، گمان کند که خودش همه کاره روزی خویش است، مسئله رزق به مهم‌ترین موضوع زندگی وی تبدیل می‌شود. توجه به سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام) می تواند با یادآوری این نقش، ضمن تبیین حقیقت واقعی رزق در منظومه هستی، تشویش و نگرانی برای تهیه رزق را از بین می برد و انسان را به ساحل اطمینان می رساند. در این صورت لازم نیست برای کسب لقمه عیش، زندگی را تباه نموده یا در برابر انسان های دیگر، تن به ذلت ندهیم.

1. خداوند رزاق مطلق: رزاقیت مطلق خداوند متعال اولین نکته ای است که صرف نظر از ادله عقلی، از صریح آیات قرآنی و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) به دست می‌آید. با مطالعه آیات و روایت، تردیدی نمی ماند که تقسیم روزی میان موجودات به اراده خداوند متعال بوده و سایر موجودات فقط نقش واسطه را دارند. خداوند در سوره ذاریات بیان می دارد: «ان الله هو الرزق ذو القوه والمتین»؛ در این آیه تأکید شده که خداوند رزق هر جنبه ای را تأمین می کند.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نیز در این باره بیان داشته‌اند: «مردم نان خورهای خدا هستند، خداوند روزی آنها را ضمانت و خوراکشان را مقدر کرده است» (نهج البلاغه، خطبه 91). امام سجاد علیه السلام نیز در ستایش خداوند می فرماید: «از رزقی که عطا نموده برای هر جانداری بهره مشخصی قرار داده…» (صحیفه سجادیه، دعای1)

2. رزق، وسیله نه هدف: کسب روزی و ثروت هدف نهایی انسان نیست، بلکه وسیله‌ای است که انسان بتواند بهتر بندگی کرده و قیامت خود را سامان دهد. با مراجعه به تعالیم اسلامی مشاهده می کنیم که هدف انسان نباید انباشتن ثروت باشد، بلکه باید روزی الهی را وسیله‌ای برای نزدیک شدن به خداوند و اصلاح آخرت خود قرار دهد، در غیر این صورت کسب رزق به دغدغه اصلی او تبدیل می شود.

3. رزق مقدر است: رزق، تقدیر و تقسیم آن توسط خداوند است که بی‌توجهی به آن، برای زندگی انسان خسارت بار است. اساساً حکمت خداوند اقتضا می‌کند که رزق ما تضمین باشد؛ زیرا از یک سو زندگی ما منحصر به حیات دنیوی نیست و از سوی دیگر برای رسیدن به ابدیت و قیامت هم به توشه و رزق معنوی نیاز داریم و هم به توشه و رزق مادی. پس همانگونه که فرستادن پیامبر و امام از سوی خداوند برای رسیدن به این هدف ضرورت دارد، تضمین رزق مادی ما نیز لازم است. اگر لازمه زندگی دنیوی، غرق شدن در رزق باشد، دیگر زمانی برای بندگی و رسیدن به قرب الهی وجود ندارد. این حقیقت به این معنی است که تأمین قطعی رزق و تقدیر آن توسط خداوند مورد تأکید مکرر آیات و روایات قرار گرفته است.

4. عدم منافات رزق مقدر با تلاش و حرکت: بیان این نکته ضروری است که تقدیر رزق و تضمین آن از سوی خداوند به این معنی نیست که انسان در گوشه‌ای بنشیند و اهتمامی برای تهیه روزی و آباد کردن دنیا نداشته باشد. اهل بیت(علیهم السلام) در بیانات متعددی با نهی از تنبلی و بیکاری، آباد کردن دنیا را هم ردیف طاعت‌های الهی دانسته و مؤمنان را به آن ترغیب کرده اند؛ چنانچه خود برای ساماندهی زندگی خود و مؤمنان اقدام کرده اند. بنابراین خداوند روزی ما را مقدر کرده است، اما برای کسب آن، تلاش معقول لازم است؛ زیرا عالم مادی، عالم اسباب است و هر چیزی ، هرچند مقدر باشد، در مجرای خود دست یافتنی است.

از سوی دیگر اگر تلاش معقول برای کسب روزی به حرص نامعقول برای جمع آوری مال و سودپرستی تبدیل شود، انگیزه توحیدی خدمتگزاری به مردم از بین می رود، چرا که در این صورت، صرفاً به قصد کسب ثروت انجام می شود و جایی که سفره چرب تری است، اهمیت می یابد. همچنین بر اساس دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) تلاش بیش از اندازه، زرنگی و حیله گری در افزایش رزق و سادگی و کاهش رزق تأثیری ندارد.

5. رزق مقدر همان رزق واقعی و مفید: با توجه به مباحث مطرح شده، مقدار رزق انسان که در چارچوب هدایت الهی تقدیر شده است، با تلاشی معقول از سوی خداوند تأمین می شود؛ بر اساس نامه 31 نهج البلاغه، رزق مفید و واقعی رزقی است که خدا برای انسان مقدر کرده است و خود به دنبال انسان می آید. این رزق، دنیای انسان را طوری سامان می دهد که می تواند آخرت خود را آباد کند اما اگر انسان بیش از آن تلاش کند، وقتی را که باید صرف معرفت الهی و عبادت نماید، ضایع می کند و با سختی دادن به خود، ثروتی را می اندوزد که نه تنها کمکی به تعالی او نمی کند، بلکه مانع رسیدن او به اهداف الهی می گردد و چه بسا مایه دردسر و گرفتاری دنیوی و اخروی شخص نیز می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




معنا شناسی رزق

کلمه رزق در قرآن کریم گاهی در مادیات، گاهی در معنویات و گاهی در اعم از این دو استفاده شده؛ رزاقیت در قرآن در اصل به خداوند نسبت داده شده، اما به اعتبار ثانوی و از باب مهیا کردن اسباب مادی و وسایل ظاهری به سایر موجودات نیز نسبت داده شده است. رزق در معنای قرآنی و روایی، خود به هر چیز، اعم از مادی و معنوی اطلاق می‌شود که در طول حیات انسان و برای رسیدن به حیات طیبه از سوی خداوند به او اعطا می شود. این رزق برابر ظرفیت و قابلیت شخص بوده و اندازه مخصوصی دارد که از آن تجاور نمی‌کند و دسترسی به آن نیز از طریق اسباب و وسایط مادی ممکن است.

البته بیان این نکته ضروری است که منظور از رزق، درآمد یا ثروت نیست، کلمه رزق معنایی خاص دارد که نقش خداوند در آن بارز است، اما در کلمه درآمد، خود شخص دخالت دارد، در رسیدن رزق مقدر، فقر یا داشتن ثروت دخالت ندارد. همچنین رزق مقدر انسان، اندازه مخصوصی دارد که با تلاش معینی به دست می‌آید و اساساً به بیش از آن رزق اطلاق نمی شود، بنابراین درآمد بیش از اندازه مخصوص، هرچند در تقدیر الهی ثبت شده، رزق مقدر انسان نیست.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




معنا شناسی رزق

کلمه رزق در قرآن کریم گاهی در مادیات، گاهی در معنویات و گاهی در اعم از این دو استفاده شده؛ رزاقیت در قرآن در اصل به خداوند نسبت داده شده، اما به اعتبار ثانوی و از باب مهیا کردن اسباب مادی و وسایل ظاهری به سایر موجودات نیز نسبت داده شده است. رزق در معنای قرآنی و روایی، خود به هر چیز، اعم از مادی و معنوی اطلاق می‌شود که در طول حیات انسان و برای رسیدن به حیات طیبه از سوی خداوند به او اعطا می شود. این رزق برابر ظرفیت و قابلیت شخص بوده و اندازه مخصوصی دارد که از آن تجاور نمی‌کند و دسترسی به آن نیز از طریق اسباب و وسایط مادی ممکن است.

البته بیان این نکته ضروری است که منظور از رزق، درآمد یا ثروت نیست، کلمه رزق معنایی خاص دارد که نقش خداوند در آن بارز است، اما در کلمه درآمد، خود شخص دخالت دارد، در رسیدن رزق مقدر، فقر یا داشتن ثروت دخالت ندارد. همچنین رزق مقدر انسان، اندازه مخصوصی دارد که با تلاش معینی به دست می‌آید و اساساً به بیش از آن رزق اطلاق نمی شود، بنابراین درآمد بیش از اندازه مخصوص، هرچند در تقدیر الهی ثبت شده، رزق مقدر انسان نیست.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:38:00 ق.ظ ]




عوامل روی آوری به ثروت و سودمداری در تمدن کنونی

در اروپای پیش از رنسانس، بینش دینی با ویژگی خدامحوری و آخرت گرایی بر مردم و نخبگان جامعه غربی حاکم بود و جهان، آفریده خداوندی محسوب می شد که تدبیر همه امور را به دست دارد. این دیدگاه هرچند با برخی خرافات و موهومات آمیخته شده، انسان ها معتقد بودند که به تنهایی نمی توانند کفیل روزی خود باشند و روزی دهنده اصلی خداست. با ظهور رنسانس، این دیدگاه متحول شد و روند قدسی زدایی از دین و محوریت یافتن انسان به جای خدا، آغاز گردید؛ خدا از فکر و عمل انسان غربی کنار رفت و انسان سکولار مادی‌گرا جایگزین انسان دین مدار غیب باور شد. در دیدگاه جدید، خداوند حداکثر خالقی بود که جهان را آفریده، به حال وا گذاشته و این انسان است که باید سعادت خود را با عقل خویش در همین دنیا و با کسب لذت و سود هرچه بیشتر رقم بزند؛ متأثر از این دیدگاه دنیا طلبانه، نظام سرمایه‌داری ظهور کرد و در فضای دینداری مسیحی نیز اندیشه‌هایی مطرح شده که در نهضت پروتستانتیسم بر گسترش روح دنیا طلبی تأثیری بسزا داشت. اصالت دادن به ثروت و نادیده گرفتن نقش خداوند، موجب شد که انسان تصور کند خودش کفیل خویش است و کسب درآمد به دغدغه اصلی او تبدیل گردید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




تفاوت رزق با ثروت و فقر

حوزه / رزق در معنای قرآنی و روایی، خود به هر چیز، اعم از مادی و معنوی اطلاق می‌شود که در طول حیات انسان و برای رسیدن به حیات طیبه از سوی خداوند به او اعطا می شود. این رزق برابر ظرفیت و قابلیت شخص است و اندازه مخصوصی دارد که از آن تجاور نمی کند و دسترسی به آن نیز از طریق اسباب و وسایط مادی ممکن است.

 

سرویس علمی فرهنگی: در ادامه سلسله مباحث سبک زندگی اسلامی دراین بخش، به بررسی مبانی رزق و نقش اعتقاد به رزق مقدر ازمنظر اهل بیت(علیهم السلام) به قلم داوود فاضل فلاورجانی می پردازد.

امروزه مسئله سبک زندگی مورد توجه جدی پژوهشگران حوزه های مختلف قرار گرفته است. تغییر سبک زندگی مردم جامعه ما، به سمت فرهنگ غربی، چالش های متعددی را فراروی برنامه ریزان و سیاستگذاران قرار داده و موجب شده تا آنها ضمن تلاش برای مقابله با فرآیند غربی شدن، به دنبال راه‌کارهایی برای جایگزین کردن مؤلفه های فرهنگ اسلامی برآیند. به نظر می رسد تغییرات پر شتاب در شیوه زندگی، منحصر به حوزه فرهنگ نیست و پس لرزه های آن در حوزه اقتصاد نیز خود را نشان داده است.

شاخصه های فرهنگ غربی ضمن دگرگون نمودن نگاه مردم به مسئله رزق، چالش هایی را برای جامعه ایجاد کرده است. تأملی بر نگرش حاکم بر جامعه نشان می دهد بیشتر مردم به دلیل نگرانی از آینده مالی و برای تأمین رفاه ما در نظرشان، عمده تلاش خود را معطوف به کسب درآمد بیشتر می کنند. نگاهی به رفتارهای فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف، تأییدی بر این مدعاست. تبلیغات انبوه رسانه ها در تشویق مردم به سپرده گذاری بانکی و اعطای سود بیشتر، چاپ مجلات و کتاب های فراوان در باره روش های سرمایه دار شدن، افزایش بزه کاران مالی که وسوسه دستیابی زودهنگام به ثروت، آنها را به رفتارهای ناهنجار اجتماعی سوق می دهد؛ ذخیره کردن غیر معقول مواد غذایی، نگرانی از آینده شغلی و مالی و همچنین جلوگیری از فرزندار شدن، همه نشان از غلبه این نگاه در جامعه امروز ما و تبدیل آنها به فرهنگ عمومی دارد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ق.ظ ]




آشنایی با امام محمد تقی علیه السلام

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت .

نام آن بزرگوار محمد معروف به جواد و تقی است .  و کنیه ایشان ابو جعفر است.

پدر ایشان حضرت رضا علیه السلام و مادرشان سبیکه یا خیزران نام دارد.

 پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه   امام محمد تقی (ع ) در سن 8 سالگی به مقام امامت رسیدند.

به امامت رسیدن امام جواد در سن کودکی و  کم‌ سن‌ و‌ سالی امام جواد جهت مقام امامت یکی از موضوعاتی بود که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرده بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد به بیان این مسئله پرداختند و به شبهه ها پاسخ دادند.  اگر چه امام جواد علیه السلام نسبت به سایر امامان در سن بسیار کمی به امامت رسید، اما دوران هفده ساله امامت ایشان ، دورانی نسبتاً طولانی و پر حادثه است.

مأمون که بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 به بغداد بازگشت، و از طرف آن حضرت اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند.

و اینک دیگر نوبت امام جواد علیه السلام بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود(لبابه /ام فضل)  را به عقد ایشان درآورد و او را داماد خود کرد. و از همین راه بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.همسر دیگر امام جواد علیه السلام، سمانه مغربیه نام دارد که مادرامام هادی علیه السلام است.

 

شهادت امام جواد  علیه السلام 

دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .

امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل برای قتل آن حضرت تصمیم گرفتند.

آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند تا ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .

امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را خوردند . چیزی  نگذشت  که آثار سم را در وجود خود احساس کردند و درد و رنج شدیدی را تحمل کردند.

اینگونه ایشان با نقشه معتصم  و توسط همسرشان به شهادت رسیدند.

 

چند حدیث از ایشان

 قالَ علیه السلام : إ یّاكَ وَ مُصاحَبَةُالشَّریرِ، فَإ نَّهُ كَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ، یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبَحُ اءثَرُهُ.(71)

ترجمه :

فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور، چون كه او همانند شمشیرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زیبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود.

 

قالَ علیه السلام : عِزُّالْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ.(77)

ترجمه :

فرمود: عزّت و شخصیّت مؤ من در بى نیازى و طمع نداشتن به مال و زندگى دیگران است .

 

قالَ علیه السلام : مَنِ انْقادَ إ لَى الطُّمَاءنینَةِ قَبْلَ الْخِیَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ.(83)

ترجمه :

فرمود: هركس بدون تفّكر و اطمینان نسبت به جوانب (هر كارى ، فرمانى ، حركتى و…) مطیع و پذیراى آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده ؛ و نتیجه اى جز خشم و عصبانیّت نخواهد گرفت

 

قالَ علیه السلام : ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْ نْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْ نْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إ لى قَلْبٍ سَلیمٍ.(99)

ترجمه :

فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى كند: انصاف در معاشرت با مردم ، همدردى در مشكلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنویات .

سلام ما به رخ انور امام جواد                                  درود ما، به تن اطهر امام جواد

غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود                      كسى به وادى غم، یاور امام جواد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:34:00 ق.ظ ]




شکل ظاهری حضرت مهدی                   

دیدار با پسر فاطمه(س) و حضور امام زمان(عج) را درک کردن، شاید بزرگترین آرزوی بسیاری از ما شیعیان باشد، اما اگر روزی رسید که  ما لیاقت لحظه ای ملاقات با امام قائم(ع) را پیدا کردیم، ظاهر و اوصاف جسمانی موعودمان چگونه خواهد بود؟  

 

 

سیمای ظاهری حضرت مهدی

 

در ادامه این گزارش تعدادی از احادیث و روایات پیرامون شکل ظاهری امام زمان(عج) از منابع مختلف شیعه و سنی ذکر می شود:

 

مسند ابویعلی از پیامبر(ص) نقل می کند:«از میان اهل بیتم کسی در این امت قیام خواهد کرد که پیشانی اش بلند است و بینی اش برجستگی دارد. او عدالت را در زمین می گسترد، چنان که از جفا و بیداد آکنده شده است.»

 

الفردوس از حذیفه از پیامبر(ص) روایت می کند:«مهدی مردی است از فرزندان من، چهره او مانند ماهِ درخشان است، رنگ او رنگ عربی(1) است و اندام او اسرائیلی(2). او زمین را پر از داد خواهد ساخت، همانطور که از ستم پر شده است. اهل آسمان و زمین و (حتی) پرنده در آسمان از خلافت او رضایت مند خواهند بود…»

 

کمال الدین از ابوالصلت هروی نقل می کند:«از امام رضا(ع) درباره نشانه های قائم به هنگام قیام پرسیدم و ایشان فرمودند:علامت او این است که مسن است ولی جوان جلوه می کند، کسی که او را می نگرد چهل ساله و حوالی آن تخمین می زند. از علامات ظهور او آن است که با گذر روزها و شب ها پیر نمی شود، تا آنکه اجل فرا رسد.»

 

غیبت نعمانی از علی بن ابی حمزه از امام صادق(ع) چنین نقل می کند:«چون قائم قیام کند، مردمان او را نخواهند پذیرفت، چون جوان و شاداب می آید. تنها کسانی که خدا در عالم ذرّ از آنها میثاق گرفته است بر اعتقاد به او خواهند بود.»

 

کمال الدین روایت می کند که حضرت امیرالمؤمنین(ع) بر منبر فرمودند:«در آخرالزمان مردی از فرزندان من قیام می کند. او سفید مایل به سرخی است… ران هایی ستبر دارد، استخوان های شانه اش بزرگ است، در پشت خود دو خال دارد که یکی به رنگ پوست اوست و دیگری مانند خال پیامبر(ص). او دو نام دارد:یکی پنهان و دیگری آشکار. آنکه پنهان است احمد و آنکه آشکار است محمد. چون پرچمش را به اهتزاز درآرد، میان مشرق و مغرب را روشن می کند. او دستش را بر روی سر بندگان می گذارد و به دنبال آن هیچ مؤمنی نخواهد بود مگر آنکه دلش از پاره آهن سخت تر می شود و خدا به او نیروی چهل مرد می دهد. هیچ مرده ای نخواهد بود مگر آنکه سرورِ این امر به قبرش وارد می شود. آنان در قبرها با هم دیدار می کنند و به قیام قائم(ع) بشارت می دهند.» (بحارالانوار)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-01-16] [ 11:32:00 ق.ظ ]




 

راه مقابله با ترس به توصیه امام علی (ع)

 

 

مقابله با ترس و دلهره در رابطه با روبرویی با مسائل و مشکلات معمول در زندگی راهی برای جلوگیری از بروز عواقب تلخ در این مسیر است. امام علی (ع) در یک جمله،بسیار زیبا در این رابطه می فرمایند.

چگونه با ترس خود مقابله کنیم؟

حدیثی از زبان ائمه برای برخورد با ترس و هراس وجود دارد؟

مقابله با ترس را برای خود ساده کنید. مگر اینطور نیست که هر چه را برای خود سهل و آسان فرض کنید، راحتی در انجام امور خواهید داشت.

گاهی اوقات نیز مشکلات پیش روی انسان ،او را از مواجهه شدن باز می دارد و ترس و دلهره در وجود بسیاری حاکم شده و خطر مقابله با مشکلات را به جان نمی خرند حال آنکه این ترس ممکن است عواقب بدتری برای انسان در پی داشته باشد.

 

راه ساده مقابله با ترس به توصیه امام علی (ع)

امیر مومنان حضرت علی علیه السلام که به تدبیر و چاره اندیشی در امور شهره می باشند راهکار جالبی برای مواجهه با ترس حاصل از این مشکلات معرفی می فرمایند.

ایشان می فرمایند: هنگامی که از چیزی می ترسی ،خود را در آن بیفکن،زیرا گاهی ترسیدن از چیزی ،از خود آن سخت تر است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:30:00 ق.ظ ]




 

گشایش در زندگی با توصیه های آیت الله بهجت

 

 

گشایش در زندگی راههایی دارد که گزیده ای از آنها در میان انبوه آیات و احادیث را آیت الله بهجت توصیه می کردند. ایشان بهترین ذکرها و زمان مناسب دعا برای این امر را نیز بیان کردند.

بازدید : 41,418 نفر

 گشایش در زندگی با کمک گرفتن از آیات قرآنی و احادیث و ذکرهای توصیه شده از جانب ائمه و پیشوایان مطمئنا راهی موثر است. بهره گیری از این آیات و احادیث همچون هر امر دیگری نکته هایی برای تسریع در اجابت و رفع مشکل دارد که بخشی از انها را برایتان جمع اوری کرده ایم که به شرح زیر است.

بخشش گناه و از میان بردن اثرات سوء آن از ناحیه پرودگار عالم همواره برای مؤمنان موجب ایجاد گشایش های معنوی و مادی بوده است.

 اکثر گرفتاری هایی که انسان به آن مبتلا می شود، به واسطه گناه است، زیرا به کار نگرفتن نعمت های خداوند در مسیری که او می پسندد و صرف کردن آن ها در معصیت خداوند نشانه کفران نعمت ها است.

 خداوند راه توبه و استغفار را برای همه باز گذاشته است و می فرماید:«وَ تُوبُوا اِلَی اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، ای مؤمنان! همگی با هم به سوی خدا توبه کنید و باز گردید شاید رستگار شوید.(1)

همچنین راه بازگشت به سوی خویش را به بندگانش آموخته است و ابتدا دستور عذرخواهی و استغفار، سپس فرمان به توبه می دهد:«وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ»؛ از الله، پروردگارتان طلب آمرزش کنید، پس از آن توبه کرده و به سوی او باز گردید.(2)

با این وجود در آیاتی دیگر به اثرات استغفار در دنیا اشاره شده است مانند:«اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً/یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً/وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛ از پروردگار خویش آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است (اگر چنین کنید) او (باران) آسمان را پی درپی بر شما فرو می فرستد و شما را با اموال و فرزندان بسیار کمک می کند و باغ های سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار می دهد.(3)

 

بنابراین دستور به استفغار از خود قرآن گرفته شده و در روایات نیز تأکید شده است.

 اثرات ذکر استغفار در روایات

ذکر استغفار در کلمات نورانی اهل بیت(ع) با تعابیر گوناگون آمده است و روایات در این زمینه متعدد و موثق هستند.

رسول خدا(ص):

 -«مَنْ أَکْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضیق مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ»؛ کسی که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهی کند، خداوند از هر غصه ای برایش گشایشی قرار دهد و از هر تنگنایی راه فراری پیش پایش گذارد و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد.(4)

 

- «أَکْثَرُوا مِنَ الإِسْتِغْفارِ، فی بُیوتِکُمْ وَ فی مَجالِسِکُمْ وَ عَلی مَوائِدِکُمْ وَ فی أَسْواقِکُمْ وَ فی طُرُقِکُمْ وَ أَیْنَما کُنْتُمْ فَاِنَّکُمْ لاتَدْرُونَ مَتی تَنْزِلُ الْمَغْفِرَةُ»؛ زیاد استغفار کنید، در خانه ها و مجالستان، سر سفره ها و در بازارهایتان، و در مسیر رفت و آمدهایتان و هر جا که بودید(استغفار کنید)، چرا که شما نمی دانید آمرزش خداوند چه زمانی نازل می شود.(5)

 

امیرالمؤمنین(ع):

 

-«تَعَطَّروا بِالإِسْتِغْفارِ، فَلا تَفْضَحَنَّکُم رَوائِحُ الذُّنُوبِ»؛ با استغفار و آمرزش خواهی از خداوند خود را معطّر کنید تا بوی بد گناهان شما را رسوا نکند.(6)

 

امام باقر(ع):

 از پدرانش نقل می کنند که پیامبر(ص) فرمود:«خوشا به حال آنکه روز قیامت در نامه عملش زیر هر گناهی استغفر الله باشد».(7)

 شرایط تحقق استغفار حقیقی

 البته واضح است که صرف لقلقه زبان موجب گشایش درهای بخشش خداوند نمی شود و عزم بر ترک گناه و نداشتن اصرار بر تکرار گناه از عوامل مهم در تأثیرگزاری ذکر استغفار است.

در نهج البلاغه آمده است:کسی در حضور علی(ع) می‏ گفت:استغفرالله، حضرت فرمود:مادرت بر تو بگرید، آیا می‏دانی «استغفار» چیست؟ استغفار درجه «علیین» و نامی است که بر شش معنا اطلاق می‏ شود:

 1-پشیمانی از گذشته،

 2- عزم بر ترک و بازگشت از آن برای همیشه،

 3- ادای حقوق دیگران، تا خدا را پاک ملاقات کنی و بر (ذمه) تو بدهکاری نباشد. (حق الناس، خمس، زکات و…)،

 4-هر فریضه که ضایع کرده ‏ای، ادا کنی (مثل نماز، روزه و نذر واجب و…)،

 

5-گوشتی که از حرام بر بدن تو رویده، با حزن و اندوه آب کنی تا پوستت به استخوان بچسبد و گوشت تازه میان آن ها بروید. ممکن است کسی از راه درآمد، حرام به عیش و نوش و تن‏پروری بپردازد و یا بر اثر هر لذت حرامی، چاق و فربه شود، در این صورت حزن و اندوه گناهان گذشته باید به گونه ‏ای بر وجود او آتش زند که خواب و قرار را از وی بستاند، البته این حال برای هر توبه کننده‏ای حاصل نمی‏ شود و این در واقع مرتبه ‏ای از مراتب کمال توبه و استغفار است.

 

6- سختی طاعت را بر بدنت بچشانی، چنان که شیرینی گناه را به آن چشاندی، طاعت حق و طوق بندگی مولا، سختی‏ ها و محدویت ‏هایی دارد، زیرا یک سلسله اوامر و نواهی هست که بر نفس اماره ناخوشایند است، در مقابل انجام گناه بر وفق مراد نفس اماره همسو با راحتی جسم است، پس همان گونه که نفس بر وفق مراد خود و بدن بر حسب طبعش، در راحتی و آسایش به سر می‏ برد و لذت گناه را می‏ چشید، باید سختی طاعت و مشقت پذیرش قید و بندهای الهی و دینی را نیز بچشد.

 وقتی تمام این شرایط تحقق یافت آنگاه بگو:استغفرالله. (8)

بهترین زمان برای استغفار/راه حلی برای گشایش در زندگی+پاسخ آیت الله بهجت

توصیه شده است که بهترین وقت استغفار، سحرگاهان به ویژه سحر شب جمعه است تا جایی که استغفار کنندگان در سحرگاهان مورد مدح خداوند عالمیان قرار می گیرند.

 همچنین طبق روایات ذکر استغفار از جمله تعقیبات نماز صبح و نماز عصر است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان به آن اشاره کرده است.

 آیت الله محمدتقی بهجت آن عارف بالله در پاسخ به سؤال فردی که در امور مختلف از جمله اشتغال و ازدواج دچار گرفتاری شده بود، این چنین بیان کردند:زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید:«أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آن ها هم بگویید، برای اینکه امثال آن ها پیش نیاید و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:26:00 ق.ظ ]




 

راهی برای کنترل خشم از منظر آیت الله بهجت

 

 

مردم کوچکترین مسائل و مشکلات خود را برای آیت الله بهجت تعریف کرده و از وی درخواست راهنمایی می کردند.یکی از سوالات رایج در مورد روش کنترل و خشم بود که ایشان پاسخی موثر در این زمینه داده اند.

راه کنترل خشم و عصبانیت از منظر فقها

ارتباط مردم و روحانیت چیزی است که انقلاب اسلامی ایران را رقم زد. امروز با تمام هجمه هایی که با ابزار های نوین و معرفت سوز به این پایگاه بزرگ و قوی معنوی می شود، نه تنها ارتباط مردم کمتر نشده که پای نوجوانان و جوانان نیز بسیار جدی تر از قبل به این عرصه باز شده است. نوجوان و جوان امروز ما در شرایطی زندگی می کند که اطرافش پر از الگوهای غلط و اشتباه است که اتفاقاً تلاش می شود تا همان را به عنوان جنس اصلی به آنها معرفی کنند. در چنین شرایطی کسی که می خواهد زندگی اش را بر اساس الگوهای صحیح اسلامی پیش ببرد، نیاز به یک مشاور و همراه خوب دارد تا پدرانه او را راهنمایی کند.

کتاب «ره نمای طریق» مجموعه پرسش ها و پاسخ های برای زندگی بهتر است. مردم جزئی ترین اتفاقات و مشکلاتشان را برای آیت الله جاودان تعریف کرده اند و ایشان هم پدرانه پاسخ داده اند. در این مطلب قصد داریم تا برخی از این پرسش ها و پاسخ ها را به صورت موضوعی و با نام «پاسخ های جاودان» مطرح کنیم.

در این بخش، چند پرسش و پاسخ درباره خانواده و تربیت فرزند را می خوانیم:

 

بهترین روش کنترل خشم وعصبانیت

 

عصبانیت والدین حتماً در تربیت کودک مؤثر است/ دستور آیت الله بهجت برای کنترل خشم

 

- خانمی هستم که فرزند خردسالی دارم و در برخورد با او خیلی عصبانی می شوم. گاهی اوقات نیز او را تنبیه می کنم ولی بعد خیلی پشیمان می شوم. نمی دانم با عصبانیتم چه باید کنم، لطفاً راهی نشانم بدهید.

 

آیت الله جاودان:آدم اگر جوان باشد و تک فرزند داشته باشد ناگزیر او را خیلی دوست خواهد داشت و اگر او را خیلی دوست دارد تحملش هم بالا خواهد رفت و آن قدر که شما عصبانی می شوید نباید عصبانی بشود. عصبانیت شما حتماً در تربیت کودک اثر بد خواهد داشت و آینده او را خراب خواهد کرد، باید فکری کرد. اولاً جستجو کنید علت این عصبانیت زیاد شما چیست؟ اگر نارضایتی از زندگی است آن را باید حل کنید، اگر مشکلی در شوهرتان هست باید آن را از بین ببرید. بنابراین اگر این گونه مسائل وجود داشته باشد باید به آنها پرداخت و اگر اینها وجود ندارد که باید شکر کرد و شما به یک دکتر اعصاب مراجعه کنید و از او راه حلی برای عصبانیت زیادی را بخواهید که البته آنها معمولاً قرص آرام بخش خواهند داد که خواب آور است و تا قطع بشود مشکل تجدید می شود.

اگر به دستور دکتر قرصهای تقویتی که حاوی ویتامین های B باشد مصرف کنید می توانید در اعصاب شما اثر بگذارد و آن را تقویت کند و دامنه تحمل شما را زیاد کند.

یک ورزشی پیگیر و سبک مثلاً شنا می تواند به طور جدی مؤثر باشد و از همه مهمتر نمازهای شماست که صحیح و اول وقت بخوانید و با دقت و طمأنینه و آرامش به جای آورید و ثانیاً هر روز زیارت امام زمان (علیه السلام) بکنید، مثلاً زیارت آل یس، البته آن را هم با توجه و از دل بخوانید.

 

مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند صلوات بفرستید با توجه به قصد حل مسئله خشم و عصبانیت این هم خوبست.

 

همسرت بی نماز است؟ همه چیز را به هم نزن، با او مثل یک آشنای گمراه رفتار کن و فرزندت را تربیت کن

 

ــ با سلام خدمت استاد گرانقدر، من دو سؤال را اجمالاً می پرسم، امید دارم مثل پاسخ های قبل شما برایم حجت و راهگشا باشد. من تقریباً فرد آرامی بودم تا اینکه در زندگی با مسایل مختلفی روبه رو شدم که باعث زودرنجی من شده. فرزند من دختر یک سال و نیمه است. با او به ایمان خودم و تأیید اطرافیان بسیار مهربان هستم اما وقتی دنیا به من تنگ می آید خیلی خشمگین می شوم و گاهی بسیار نادر، سرش داد می زنم؛ البته او هنوز نمی فهمد موضوع را. اما برایم مهم است قبل از اینکه به سن فهم برسد و رفتار بد من رویش تأثیر بگذارد این رذیله و خشم ناجور را درمان کنم. دارو مصرف کردم فایده نداشت، مثلاً وقتی از بی نمازی پدرش رنجور هستم ناخودآگاه تحمل دخترم را هم ندارم. درمان من واقعاً چیست؟ دوم اینکه شدیداً نیاز به داشتن استاد اخلاق دارم اما نمی دانم با این سردرگمی باید چه بکنم. چون همان طور که قبلاً عرض کردم همسر من مذهبی نیست و انگار پیش رفتن من در وادی معرفت فاصله ها را بیشتر می کند و ایشان خود را از من دور می کند، حتی سی دی های مباحث حاج آقا مجتبی را هم پنهان باید بکنم. تکلیف من در کل و در جزء چیست؟

 

آیت الله جاودان:سلام علیکم و رحمة الله، شما به خاطر شوهرتان، خودتان و فرزندتان را نابود نکنید. به عنوان یک طرح اصلی شما باید زندگی خودتان و فرزندتان را از ایشان جدا کنید نه اینکه در ظاهر بلکه واقع زندگی شما از ایشان قطع شده بنابراین رفتار ایشان نمی تواند در رفتار شما تأثیری داشته باشد و آینده فرزند شما را تخریب کند. البته به عمل آوردن این طرح کمی مشکل است اما شدنی است. شما همسر این مرد هستید اما او عملاً با شما فرق و فاصله دارد. شما به عنوان همسر هرچه وظیفه همسری است عمل می کنید اما واقعیت زندگی شما از او جداست. بنابراین دیگر با او بحث نمی کنید. غصه او را نمی خورید، به کار او یعنی به کارهای ناپسند او کاری ندارید، شما سعی می کنید تنها به آنچه خودتان می پسندید، بپردازید. دو زندگی در کنار هم اما حتی المقدور تماسی در میان آنها نیست و مثل دو خط متوازی عمل می کند و اگر بخواهیم به این زندگی عنوانی بدهیم همزیستی مسالمت آمیز بهترین عنوان است که واقعیت زن و شوهری که شرکت در زندگی است، وجود نداشته.

 

طرح دوم اینکه شما تابه حال با ایشان به عنوان شریک زندگی برخورد می کردید و لذا مشکلات اخلاقی و دینی ایشان برای شما رنج آور بود، اما اگر از این به بعد با ایشان به عنوان یک آشنای گمراه که شما می خواهید با رفتار و گفتار خودتان او را به راه بیاورید. بنابراین شما از رفتارهای نادرست ایشان ناراحت نمی شوید، زیرا می دانید که ایشان چگونه است و می خواهید با رفتار مهربان و انسانی خودتان او را به راه بیاورید. البته لازم است شما اطلاعات دینی خودتان را به سرعت و قوت تقویت کنید و من در این زمینه توصیه می کنم از کتابهای اعتقادی مرحوم استاد مطهری شروع کنید و بعد هم به کتاب های استاد محمدتقی مصباح بپردازید که به این وسیله بتوانید اشکالاتی که او دارد، بفهمید و برطرف کنید. بنابراین شما در انجام وظایف دینی خودتان به هیچ وجه کوتاهی نکنید، البته ممکن است تا می شود به نحوی آنها را عمل کنید که به ایشان برخوردی نداشته باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:24:00 ق.ظ ]




 

چهره امام زمان (عج) به چه شکل است؟

 

 

امام زمان (عج) روحی فدا را طاووس اهل بهشت می خوانند. در برخی از کتب اسلامی توصیفاتی در رابطه با چهره و صورت مبارک آن حضرت بیان شده است.

چهره امام زمان چگونه است

امام زمان (عج) چه شکلی هستند؟ صورت مبارک ایشان چه مشخصاتی دارد؟ هر شیعه و مسلمان شیفته آقا مشتاق دیدار چهره ی زیبای ایشان است.

 وصف چهره امام زمان در بحارالانوار

او دوازدهمین یادگار رسول خدا(ص) است که دارای چشمان سیاه و ابروهای به هم پیوسته و بینی بلند و قلمی، ریش انبوه و خال هاشمی در گونه صفات حضرت موسی در درخشندگی راست و به صورت جوانی چهل ساله می باشد،صورت مبارکش همچون ماه شب چهارده و رنگ صورتش عربی و گندم گون است قد نازنینش بلند و او طاووس اهل بهشت است و کمال و آراستگی و زیبایی حضرت عیسی در او نقش بسته است، در زیبایی همچون یوسف یعقوب کم نظیر و گونه هایش همچون گل محمدی قرمزمی باشد. او در قیافه و شکل وشمایل شبیه ترین مردم به حضرت ختمی مرتبت می باشد. او سینه باز و گشاده دارد .

 

چهره امام زمان عج چه شکلی است

امام زمان (عج) در هنگام ظهور چگونه می آیند؟

در هنگام ظهور پیراهن رسول خدا(ص) را بر تن دارد، نعلین پیامبر را به پا کرده و عمامه ی رسول خدا(ص) را بر سر دارند. چوب دستی و اسب و زین و شمشیر و پیمان رسول خدا(ص) نزد آن بزرگوار است، پرچم رسول خدا(ص) را که جبرئیل در روز بدر از بهشت آورد و از برگ درختان بهشت ساخته شده است به دست می گیرند و مغرب و مشرق را روشن می نمایند، انگشتر سلیمان و عصای موسی و صبر ایوب را با خود دارند. علامت های نبوت پیامبر(ص) در کتف آن حضرت بوده، جبرئیل در جلو و میکائیل در سمت راست و اسرافیل در طرف چپ و ملائکه پشت سر آن بزرگوار حرکت می کنند و در مقابل آن حضرت فرشته ای می گوید:
این مهدی جانشین خداست، از او پیروی کنید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




 

توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت

 

 

توصیه های آیت الله بهجت برای داشتن زندگی ایده آل و موفق و بخشی از وصایای سید علی قاضی (ره) یکی از برجسته ترین شخصیت های دینی و علمی را در این بخش می خوانید.

 توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی و آرامش دنیوی و اخروی به همراه برخی از وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) همچون گنجینه هایی هستند که در این مطلب گردآوری شده اند.

نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]

 مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند:«اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»

 مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند:روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند:«به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

  اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

  

دعای قنوت نماز

آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید:«اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.

 

قرآن

آیت الله نجابت می فرمودند:آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که:«هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»

 آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند:«چند سفارش ایشان عبارت است از:اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.

توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»

 

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند:«دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»

 و نیز:«بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»

 

نماز شب

«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»

 علامه طباطبایی می فرمودند:«چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند:ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»

 حاج سید هاشم حداد می فرمودند:«مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید.»

  

کلید موفقیت در توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند:«…. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»

  

معجزات توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

 

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

 

دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!          

                                     

دعای رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند:«لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم:هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»

 

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند:وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند:«هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند:«هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

 آقای قاضی فرمودند:هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ق.ظ ]




درمان و معالجه ريا

اصل ماده مرض ريا،يا بخاطر ضعف اعقاد به خدای عالم و ضعف اعتماد به آن ذات باريتعالی است يا بخاطرطمع در مال و منافع مردمان است، يا محبت وافر وی به مدح وستايش مردم و لذت بردن از آن است، يا كراهت از مذمت و ملامت مردم دارد و مى‏خواهد به‏واسطه ريا، او را ثناگويند و از صلحا و اخيارش خوانند. و از اين راه، كسب اعتبار و تحصيل مرتبه و مقداركرده، خود را در نزد وضيع و شريف، مكرم و معزز سازد.و تسخير دلهاى عوام وخواص نموده به اين وسيله به استيفاى مشتهيات و مستلذات نفس شومش پردازد ومرادات و تمنياتش به اسهل وجهى به حصول پيوندد.

کسی که می خواهد بيماری ريا را معالجه کند در وحله اوّل بايد کشف علت کند و به سبب رياکاری خود پی ببرد و سپس برای خشکاندن ريشه آن قيام کند.

يک از راههای مبارزه با ريا ، تقويت اعتقاد و اعتماد به خدای متعال است. اگر فرد رياكار به اين باور برسد كه فقط خداوند، عالم و قادر على الاطلاق است و ديگران هيچ علم و قدرتى از خود ندارند، در خواهد يافت كه فقط خداوند قادر است منافع بنده خويش را تامين و ضررها را از او دفع نمايد. پس به جاى توسل به مخلوقات ممكن و ناتوان، به خداوند واجب الوجود قادر مهربان روى مى‏آورد و رفاه و نيك نامى و سعادت دنيا و آخرت را از او مى‏خواهد؛ چرا كه هر موجودى غير از خداوند متعال ضعيف است. و متوجه می شود که کسانی که برای جلب نظر آنها ريا می کند قدرت بر آفرينش يک پشه هم ندارند بلکه اگر پشه چيزی از آنها بگيرد قادر به ستاندن آن نيستند.

يكى ديگر از راه‏هاى مبارزه با ريا، توجه رياكار به آثار سوء رياست و اين كه در يابد حاصل رياكارى چيزى جز تيرگى قلب، دورى از خدا، نابودى عمل، حسرت آخرت و بى‏بهرگى از همنشينى با مؤمنان نيست. براى مثال رياكاران در ذهن خود عالم آخرت را ترسيم كنند و تصور كنند كه انسان‏هاى گناهكار هم از آنان وضعيت بهترى دارند در حالى كه رياكاران در زمره مشركان و خلد در عذاب هستند، گناهكاران از عذاب شرك ورزى در امان هستند و اميد رهايى دارند. و يا اين كه تصور كنند انسان‏هاى مخلص، با زحمت كم به پاداش فراوان دست يافته‏اند و آنان با عمل بسيار، چيزى جز عذاب نمى‏بينند. تصور اين صحنه‏هاى حسرت بار مى‏تواند فرد را از رياكارى باز دارد.

راه ديگر درمان رياكارى، آگاهى و توجه به پاداش عظيم اعمال خالصانه است. اگر كسى مقام مخلصان را بداند، انگيزه او در كسب مقام اخلاص بيشتر مى‏شود و به جاى تلاش رياكارانه خواهد كوشيد مراتب اخلاص خويش را بيافزايد.

و در پايان چه درمانى از اين بالاتر كه رياكار بداند و بينديشد كه در اثر ريا از مصاحبت و دوستى با محبوب حقيقى محروم مى‏شود و هداياى او حتى اگر كوچك‏ترين شائبه ريا داشته باشد از سوى خداوند سريع الرضا و پروردگار خطاپوش مهربان باز پس فرستاده مى‏شود. بايد از خداوند مهربان خواست تا او خود لذت خلوص را در كام ما قرار دهد و اخلاص را به ما عطا كند. توسل به خداوند و اولياء مخلص او و به كارگيرى راه‏هاى درمان ريا، مى‏تواند اين تيرگى و ظلمت را از دل بزدايد.

امام على‏عليه السلام: «بار خدايا! به تو پناه مى‏برم از اين كه آشكار من در فراروى ديدگان، نيكو جلوه كند، در حالى كه آنچه در درونم، به انگيزه تظاهر به مردم، پنهان مى‏دارم و تو از من مى‏دانى، زشت باشد؛ و به تو پناه مى‏برم از اين كه به مردم، نيكويىِ آشكارم را بنمايانم و بد كردارى‏ام را به سوى تو آورم، به انگيزه نزديكى به بندگانت و دورى از رضايت تو».[17]

برای درمان ريا به آيات قرآن پناه ببريم که چقدر از ريا مذمت کرده و ريا کاران را از گوه منافقين و مشرکين قرار داده است. در سوره بقره فرموده است :« يا اَيُّهَا الَّذِينَ آْمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لايُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَومِ الاَْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَاصابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىء مِّمّا كَسَبُوا وَ اللّه لاْيَهْدِى الْقَومَ الكافِرينَ »[18] يعنی ” اى كسانى كه ايمان آورده ايد بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل نسازيد همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن (قشر نازكى از) خاك باشد (و بذرهائى در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد (و همه خاكها و بذرها را بشويد) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند، آنها از كارى كه انجام داده اند چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى كند! “.

و در سوره نساء ، ريا را از اوصاف منافقين شمرده و فرموده است :« اِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُوْنَ اللّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ اِذَا قَامُوا اِلَى الصَّلوةِ قَامُوا كُسَالى يُرَآؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ اِلاّ قَلِيلاً »[19] يعنی ” منافقان مى خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى دهد و هنگامى كه به نماز بر مى خيزند با كسالت بر مى خيزند و در برابر مردم ريا مى كنند و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند".

و در آيه ديگر همان سوره ، منافقين را جز کسانی که ايمان نياورده اند قرار داده و می فرمايد :« وَ الَّذينَ يُنْفِـقُونَ اَمْوالَـهُمْ رِئَـاءَ النَّاسِ وَ لاَ يُؤْمِنـُونَ بِاللّهِ وَ لاَ بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً »[20] يعنی ” و آنها كسانى هستند كه اموال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كنند و ايمان به خدا و روز باز پسين ندارند (چرا كه شيطان رفيق و همنشين آنها است) و كسى كه شيطان قرين او باشد بد همنشين و قرينى دارد".

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




ريا در عبادات واجب

ريا در عبادت اين است که شخص به خدا و آخرت ايمان دارد ولی در عبادت خود ريا می کند. و اين ريا بر چند نوع است . يکبار اين است که در واجبات ريا می کند. مثلا در خلوت، بی نماز است و روزه نمی گيرد و زکات پرداخت نمی کند ،ولی چون در حضور مردم قرار می گيرد نماز می خواند.و اگردر ماه مبارك رمضان صبح تا شام در مجمعى باشد روزه می گيرد.ويا بخاطر ترس از مذمت مردم زکات می دهد. در حضور مردم به والدين خود احترام می گذارد ، و در غياب مردم، با ايشان بى‏ادبى و بداخلاقی می نمايد.چنين فردی گرچه کافر محسوب نمی شود و ليكن بدترين‏اهل اسلام و نزديكترين ايشان به كفار است.اين نوع ريا نيز حرام واز گناهان بوده و عبادات انسان را باطل و خدا را خشمگين می سازد.

ريا در عبادات مستحب

ريا در عبادات مستحب اين است که شخص مرائی گرچه در واجبات خود ريا نمی کند ولی در مستحبات گرفتار ريا است. مثلا در خلوت نوافل شبانه روزى و نماز شب و روزه‏هاى‏مستحبی به جا نمي آورد اما در حضور مردم رغبت‏به اين افعال نشان می دهد. در حضور مردم صدا به ذکر بلند می کند و به تحميد و تهليل خدای عالم می پردازد . به عيادت بيمار می رود و در تشييع جنازه مؤمنين شرکت می کند.و درتمام اينها قصد ريا دارد .چنين شخصی ، اگرچه از شخص اول بهتر است و ليكن باز در هلاکت است و با اول درشرك خفی شريك است. و عبادات رياييش نيز باطل است.

ريا در اوصاف عبادت

ريا در اوصاف عبادت اين است که شخص نه در واجبات ريا می کند و نه در مستحبات بلکه در اوصاف عبادت ريا می کند . مثلا ركوع و سجود وساير افعال نماز را در حضور مردم به قصد حصول اعتبار، بهتر به جا آورد و آن را از آنچه درخلوت مى‏كند ، طولانی تر انجام می دهد و يا در تعزيه و عزاداری يا ذكر حديثى گريه به او دست دهد اشك خود راپاك نمی كند به قصد آنكه مردم او را ببينند، و امثال اينها.و صاحب اين مرتبه نيز در هلاکت بوده، وبه نوعى از شرك مبتلا است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:11:00 ق.ظ ]




انواع و اقسام ريا ومفاسد آنها

ريا بر چند نوع است. گاهی ريا در اصل ايمان است و گاهی در عبادت است . و ريا در عبادت نيز يا در واجبات است يا در مستحبات و يا در اوصاف عبادت. و هريک از اينها از مفاسدی برخوردار است.

ريا در اصل ايمان

مراد از ريا در اصل ايمان اين است که در زبان اظهار شهادتين می کند در حالی که در قلبش منکر آن است. اينگونه ريا که‏كفر و نفاق است، در صدر اسلام شيوع داشته است.

در اين زمان نيزممکن است كسى در دل، معتقد به بعضى از ضروريات‏دين، مثل بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و معاد جسمانى و بقاى تكليف نباشد ولى ازخوف شمشير شريعت، اظهار آن نكند و اظهار اعتقاد نمايد.و اين نيز از جمله كفر ونفاق، و صاحب آن از دايره دين و اسلام خارج، و در آتش جهنم مخلد است. وصاحب كفر و نفاق، خواه از قبيل اول باشد يا ثانى، از كافر آشكار بدتر است، زيرا آن،جمع ميان نفاق و كفر هر دو كرده است. اين قسم از ريا بدترين اقسام ريا، و از افرادكفر است.بلكه بدتر از كفر و شديدتر از آن است.

ريا در عبادات واجب

ريا در عبادت اين است که شخص به خدا و آخرت ايمان دارد ولی در عبادت خود ريا می کند. و اين ريا بر چند نوع است . يکبار اين است که در واجبات ريا می کند. مثلا در خلوت، بی نماز است و روزه نمی گيرد و زکات پرداخت نمی کند ،ولی چون در حضور مردم قرار می گيرد نماز می خواند.و اگردر ماه مبارك رمضان صبح تا شام در مجمعى باشد روزه می گيرد.ويا بخاطر ترس از مذمت مردم زکات می دهد. در حضور مردم به والدين خود احترام می گذارد ، و در غياب مردم، با ايشان بى‏ادبى و بداخلاقی می نمايد.چنين فردی گرچه کافر محسوب نمی شود و ليكن بدترين‏اهل اسلام و نزديكترين ايشان به كفار است.اين نوع ريا نيز حرام واز گناهان بوده و عبادات انسان را باطل و خدا را خشمگين می سازد.

ريا در عبادات مستحب

ريا در عبادات مستحب اين است که شخص مرائی گرچه در واجبات خود ريا نمی کند ولی در مستحبات گرفتار ريا است. مثلا در خلوت نوافل شبانه روزى و نماز شب و روزه‏هاى‏مستحبی به جا نمي آورد اما در حضور مردم رغبت‏به اين افعال نشان می دهد. در حضور مردم صدا به ذکر بلند می کند و به تحميد و تهليل خدای عالم می پردازد . به عيادت بيمار می رود و در تشييع جنازه مؤمنين شرکت می کند.و درتمام اينها قصد ريا دارد .چنين شخصی ، اگرچه از شخص اول بهتر است و ليكن باز در هلاکت است و با اول درشرك خفی شريك است. و عبادات رياييش نيز باطل است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:10:00 ق.ظ ]




فلسفه تحريم ريا

تمام احکام الهی از قبيل وجوب و حرمت مبتنی بر مصالح و مفاسد است. يعنی هرچيزی که مصلحت زيادی دارد خدای متعال آن عمل را واجب کرده است تا بندگانش با انجام دادن آن ، مصلحت موجود در آن را بدست آورند. و اگر چيزی مفسده زيادی داشته باشد ، آن را حرام نموده است تا بندگان از آن اجتناب نمايند و گرفتار مفسده نشوند.

حرمت ريا نيز از اين قاعده مستثنی نيست. بنابراين، ريا ، لابد مفسده ای داشته است که خدای متعال آن را حرام نموده و از رذايل اخلاقی شمرده است. پس حرام بودن ريا فلسفه ای دارد . حالا سوال اين است که فلسفه حرمت ريا چيست؟

علت تحريم ريا درواقع هرچه باشد ، بنظر می رسد رياکاری از مفاسد زيادی برخوردار است از جمله اينکه :

اوّلا رياكار با عمل خود درون خود را ويران مى سازد و از مقام والاى توحيد دور مى شود و در قعر درّه شرك سقوط می کند ، در اعتقاد خود ، مردم را به جای خدا می نشاند و آنان را وسيله عزّت و احترام خود قرار می دهد و بدين وسيله قدرت خدا را به دست فراموشى مى سپارد و اين رياكارى كه نوعى بت پرستى است سر از مفاسد بيشمار اخلاقى ديگر در مى آورد.

ثانيا رياکاری نوعی تزوير و مکر است و برای فريب مردم صورت می گيرد و اين باعث می شود مردم به افراد نادرست اعتماد کنند و از اين جهت متضرر گردند و از طرف ديگر رياکار ، چون اعتقادی به صداقت و امانت ندارد در فرصت مناسب سوء استفاده خود را می برد و در چنين فضائی ، وجدان کاری ، امانتداری ، اعتماد به همديگر و دستگيری از همديگر به مسلخ سپرده می شود.

نقل می کنند چادرنشينى مسلمان بشهر آمد داخل مسجد شد، ديد مردى با خشوع نماز مي گذارد. توجهش به وى معطوف گرديد. پس از نماز به او گفت چه خوب نماز مي خواندى ، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نمازگزار صائم دو برابر نمازگزار غير صائم است . مرد اعرابى كه مجذوب او شده بود گفت در شهر كارى دارم كه بايد آنرا انجام دهم ، بر من منّت بگذار و قبول كن كه شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم . او پذيرفت و چادرنشين با اطمينان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى كار خود رفت . نمازگزار رياكار با دور شدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترك گفت . پس از ساعتى مرد چادرنشين برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى ديد و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو كرد، نتيجه اى نگرفت . بيچاره سخت ناراحت و متأثر گرديد و يك شعر گفت كه مفادش اين بود: نمازش بشگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ، اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد.[16]

ثالثا در فضائی که رياکاری مجاز و گسترش يافته باشد ، انسانهای صادق نيز فدا می شوند و درست و نادرست از همديگر تمييز داده نمی شوند. در چنين جامعه ای ممکن است هرکس مزورتر باشد ، محبوب تر گردد و هرکس صادقتر و صالح تر باشد ، به کنار زده شود و اين خسران ديگری بر جامعه انسانی است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




نشانه های رياکار

برخی از انسانها وقتی پی به مفسده ريا می برند و متوجه می شوند که ريا شعبه ای از شرک است ، گرفتار دلهره و نگرانی می شوند و در تمام اعمال خود به شبه ريا مبتلا می گردند و از اينکه نکند اعمال آنها ريائی بوده است و تمام زحمات آنها بر باد رفته بلکه منشأ وزر و گناه گرديده است ، سخت در نگرانند. و يا برخی برای فرار از ريا ، از مردم می گريزند و هرنوع عمل آشکار را ريایی می پندارند. چنين افرادی در گوشه عزلت به عبادت می پردازند و از ترويج معروفات ابا می کنند.

علمای اخلاق با استفاده از احاديث فراوان برای رفع اين دغدغه ، علائم و نشانه هایی برای ريا بيان کرده اند که انسان می تواند بوسيله آنها اعمال ريایی و غير ريایی را از هم بخوبی تشخيص دهند و خود را از مهلکه ريا نجات دهند.

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «اَمّا عَلامَةُ الْمُرائِى فَاَرْبَعَةٌ: يَحْرُصُ فَى الْعَمَلِ لِلّهِ اِذا كانَ عِنْدَهُ اَحَدٌ وَ يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَ يَحْرُصُ فى كُلِّ اَمْرِهِ عَلَى الْمَحْمِدَةِ وَ يُحْسِنُ سَمْتهُ بِجُهْدِهِ»[14] يعنی ” امّا علامت رياكار چهار چيز است: هنگامى كه كسى نزد اوست تلاش مى كند اعمال الهى انجام دهد و هنگامى كه تنها شد در انجام عمل كسل است! و در تمام كارهايش اصرار دارد مردم از او مدح و ستايش كنند، وسعى مى كند ظاهرش را در نظر مردم خوب جلوه دهد “.

همين معنا را امام علی (ع) با عبارت ديگر فرموده است «لِلْمُرائِى اَرْبَعُ عَلامات: يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ وَيَنْشُطُ اِذا كانَ فى النّاسِ وَ يَزيدُ فى الْعَمَلِ اِذا اُثْنِىَ عَلَيْهِ وَيَنْقُصُ مِنْهُ اِذا لَمُ يُثْنى عَلَيْهِ»[15] يعنی ” ريا كار چهار علامت دارد: اگر تنها باشد اعمال خود را با كسالت انجام مى دهد، و اگر در ميان مردم باشد بانشاط انجام مى دهد، هرگاه او را مدح و ثنا گويند بر عملش مى افزايد، و هرگاه ثنا نگويند از آن مى كاهد “.

خلاصه، هركارى كه با انگيزه بهتر نشان دادن عمل در انظار مردم صورت گيرد، سبب نفوذ ريا در عمل است و اين انگيزه را هر چند مرموز باشد از دوگانگى برخورد انسان به اعمالى كه در خلوت و جلوت انجام مى دهد مى توان دريافت.

اين مطلب به اندازه اى ظريف و مرموز است كه گاه انسان براى فريب وجدان خود اعمال خود را در خلوت بسيار جالب انجام مى دهد تا خود را قانع كند كه در اجتماع نيز همان گونه انجام دهد و دوگانگى در آن نباشد در حالى كه هم عملى را كه در اجتماع انجام مى دهد ريا است و هم آن را كه در خلوت انجام داده آلوده به نوعى ريا است.

فلسفه تحريم ريا

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:08:00 ق.ظ ]




منشأ و سرچشمه ريا

ريا و تظاهر و دوروئی مانند ساير رذايل اخلاقی دارای علل و اسباب است. علمای اخلاق در باره علت رياکاری توضيحات زيادی داده اند که ما باختصار به آنها اشاره می کنيم. بديهی است که اگر مبتلايان به صفت ريا در صدد معالجه خود در آيند ، لازم است آن علتها را بشناسند و برای رفع اين بيماری با علتهای آن مبارزه کنند.

1- ضعف اعتقاد به خدای عالم

يکی از علل رياکاری انسان، ضعف اعتقاد به خدای متعال است. زيرا برخی از افراد به اين خاطر ريا می کنند که بدين وسيله نظر مثبت فردی را جلب کنند تا در رفع مشکلات و کسب ثروت و مقام از وجود آنها بهره ببرند. گرچه رفع مشگل و کسب ثروت و مانند آن ، فی نفسه منعی ندارد. ولی ريایی اينچنينی کشف از سستی اعتقاد فرد رياکار می کند. چون او اگر موحّد بود و اعتماد به خدای متعال داشت عبادت و ياهر کار خير را برای خدا انجام می داد و رفع مشگل و کسب ثروت را از خدا می خواست و به غير خدا بعنوان وسيله و آلت نگاه می نمود. مشگل اصلی چنين رياکاری اين است که غير خدا را مستقل و صاحب قدرت و توان می بيند ، درحالی که برای خدای متعال يا نقشی قائل نمی شود يا آنرا مستقل نمی بيند ويا اعتماد کامل به وی ندارد. درحالیکه مسسب الاسباب اوست و روزی تمام موجودات در دست اوست و جز او همه وابسته به وجود غنی مطلق اويند.

2- خدعه و فريب

علت ديگر ريا خدعه و فريب است.برخی برای فريب ديگران ، از خدعه ريا استفاده می کنند. عبادت و خيرات را بعنوان طعمه ای در منظر و مرآی افراد قرار می دهند تا بدين وسيله نظر مثبت و مساعد آنها را شکار کنند و از اين طريق به آنچه می خواهند دست يابند.

انسان رياکار ، هنر ريا را بعنوان ابزار و وسيله برای مکر به ديگران انتخاب می کند. اگر در جامعه متدنين می خواهد نفوذ کند و با کسب موقعيّت ، به غارت آنها بپردازد ، لباس تدين می پوشد و در گوشه مسجد به عبادت می پردازد و يا يک تسبيح سياه لب به ذکر می گشايد و يا با ريش و محاسن دروغين چهره متدينين به خود می گيرد. اين علت از علت اوّل که گفته شد خطرناکتر و بدتر است. زيرا دراوّلی برای رسيدن به حلال ريا می کرد ولی در دوّمی ريا طعمه شکار حرام است.

3- جاه طلبی

علت ديگر ريا ، جاه طلبی است. برخی از افراد اين ويژگی را دارند که شيفته شهرتند ، بطوريکه آماده اند ثروت هنگفتی را هزينه کنند و شهرت اندکی بدست آورند. و يا روزها مفت و بدون اجرت به مردم کاری کنند تا در ديد مردم، انسان قابل احترام شناخته شوند. چنين انسانهائی که رياست برمردم و تجملات و شهرت ومانند آن را دوست دارند ، ممکن است برای کسب شهرت و محبوبيت اقدام به رياکاری کنند. مثلا فردی است که در عمل مقيد به واجبات و نماز و روزه نيست ، ولی می خواهد ريش سفيد محله و جزو هيئت امنای مسجد شود، برای رسيدن به اين هدف ، راهی جز مسجدی شدن و شرکت در صف اوّل نماز جماعت نمی بيند. آنوقت نه تنها اهل مسجد و جماعت می شود بلکه از عباد روزگار می گردد. ياکسی که می خواهد در محله خود، سخنش را بشنوند و او را به حساب بياورند ، اقدام به دست و دلبازی می کند و سفره حاتم طائی پهن می کند . چنين فردی هيچ چيزی جز تسلط بر دلها نمی خواهد ، رضای خدا و بهشت و آخرت او حکوت بر مردم است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]




تفاوت ريا و سمعه

«ريا» آن است كه عمل را طورى انجام دهد كه ديگران ببينند و از اين طريق كسب وجاهت و موقعيت براى عمل كننده حاصل شود، ولى «سمعه» آن است كه عمل نيكى دور از چشم مردم انجام دهد به اين هدف كه بعداً به گوش مردم برسد و موقعيتى در جامعه براى او فراهم شود، بنابراين هر دو عمل، انگيزه غير الهى دارد منتها يكى از طريق مشاهده به اطّلاع مردم مى رسد، و ديگرى از طريق شنيدن و اشتهار و در واقع هيچ تفاوتى از نظر فساد و بطلان عمل و فقدان قصد قربت و آلودگى نيّت در ميان اين دو نيست.

ولى اگر سمعه را اين چنين تفسير كنيم كه فاعل در حين انجام عمل قصد قربت داشته بعداً كه مردم از آن آگاه مى شوند و او را مى ستايند شاد و خوشحال مى شود، اين حالت به يقين موجب بطلان عمل نخواهد شد.

و هرگاه عملى را با قصد قربت انجام دهد و بعد به اين فكر بيفتد كه انجام آن را اينجا و آنجا بازگو كند تا كسب موقعيّت كند (و اين كار را رياى بعد از عمل مى نامند) موجب بطلان عمل نمى گردد هرچند ارزش كار او را بسيار پائين مى آورد و از نظر اخلاقى موجب انحطاط است.

ريا از منظر روايات و احاديث

احاديث و روايات فراوانی در مذمت ريا و آثار سوء فردی و اجتماعی آن و همچنين صدمات معنوی آن بر ايمان انسان وارد شده است که در اينجا به بخشی از آنها اشاره می کنيم.

1- امام صادق (ع) فرمودند : «كُلُّ رِياء شِرْكٌ اِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنّاسِ كانَ ثَوابُهُ لِلنّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلّهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَى اللّهِ »[1] يعنی “هر ريائى شرك است، هر كس براى مردم عمل كند پاداش او بر مردم است، و هر كس براى خدا عمل كند ثوابش بر خداست".

2- حضرت رسول مکرم اسلام- صلى الله عليه و آله - فرمودند: «به درستى كه‏بدترين چيزى كه بر شما مى‏ترسم شرك اصغر است.عرض كردند كه: شرك اصغرچيست؟ فرمود: ريا.خداى - عز و جل - در روز قيامت وقتى كه جزاى بندگان را دهد، به‏ريا كاران مى‏فرمايد كه: شما برويد پيش كسانى كه از براى ايشان ريا كرديد، و ببينيد كه‏آيا جزاى شما در نزد ايشان هست‏يا نه ».[2]

3- باز آنحضرت فرمودند :«خداى - تعالى - فرمود: هر كه عملى بجاآوردكه غير مرا در آن شريك سازد، همه آن عمل از غير است، و من نيز از آن عمل بيزارم».[3]

4- و فرمودند : «لايَقْبَلُ اللّهُ عَمَلاً فيهِ مِقْدارُ ذَرَّة مِنْ رِياء»[4]يعنی ” خداوند عملى را كه ذرّه اى از ريا در آن باشد قبول نمى كند “.

5- و فرمودند : «اِنَّ المُـرائِى يُـنادى عَـلَيْهِ يَـوْمَ الْقِيامَةِ يا فاجِرُ يا غادِرُ يامُرائى ضَلَّ عَمَلُكَ وَ حَبَطَ اَجْرُكَ اِذْهَبْ فَخُذْ اَجْرَكَ مِمَّنْ كُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ »[5] يعنی ” روز قيامت شخص ريا كار را صدا مى كنند و مى گويند اى فاجر! اى حيله گر پيمان شكن! و اى رياكار! اعمال تو گم شد و اجر تو نابود گشت برو و پاداش خود را از كسى كه براى او عمل كردى بگير".

6- روزى پيامبر اسلام گريه شديدی نمود، عرض كردند كه: چه چيز شما راگريانيد؟ فرمود: به درستى كه بر امت‏خود از شرک ترسيده‏ام ، آگاه باشيد كه آنها آنها بت ، خورشيد و ماه و سنگ را نخواهند پرستيد و ليكن در اعمال خود رياخواهند كرد.[6]

7- و فرمودند: «سَيَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فيهِ سَرائِرهمْ وَ تَحُسنُ فيهِ عَلانِيَّتُهُم، طَمَعاً فى الدُّنيا لايُريدُونَ ما بِهِ عِنْدَ رَبِّهِم يَكُوْنَ دِيُنهُم رِياءً، لايُخالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَيَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَريقِ فَلايَسْتَجِيبُ لَهُمْ »[7] يعنی ” زمانى بر مردم فرا مى رسد كه باطن آنها آلوده و ظاهرشان زيبا است، و اين به خاطر طمع در دنيا مى باشد، هرگز آنچه را نزد پروردگارشان است اراده نمى كنند، دين آنها ريا است،و خوف خدا در قلبشان نيست، خداوند مجازاتى فراگير بر آنها مى فرستد و آنها همچون فرد غريق او را مى خوانند ولى دعاى آنان را اجابت نمى كند".

8- از آن حضرت مروی است که فرمودند :«خداى - تعالى - پيش از آنكه‏آسمانها را خلق كند، هفت فرشته آفريد، و بر هر آسمان فرشته‏اى موكل فرمود كه به‏عظمت‏خود آن آسمان را فرو گرفت.و بر هر درى از درهاى آسمانها فرشته‏اى رادربان كرد پس فرشتگانى كه حافظان و ضابطان اعمالند عمل بنده را مى‏نويسند از صبح‏تا شب.و بعد از آن، آن عمل را به بالا مى‏برند.تا اينكه فرمود: فرشتگانى كه حافظان‏اعمالند، عمل بنده را بالا مى‏برند كه مشتمل است‏به: روزه و نماز و فقه و اجتهاد وورع، و آن را آوازى باشد چون آواز رعد.و با آن درخشندگى و روشنى باشد مانندروشنى خورشيد.و با آن عمل، سه هزار فرشته باشند، پس حفظه، با آن فرشتگان‏مى‏روند و از آسمانها مى‏گذرند تا نزد فرشته‏اى كه بر آسمان هفتم موكل است، آن فرشته مى‏گويد: بايستيد و بزنيد اين عمل را به روى صاحبش.و بزنيد آن را بر جوارح واعضاى او، و دل او را قفل كنيد.من فرشته حجابم منع مى‏كنم هر عملى را كه از براى‏خدا نباشد.به درستى كه مراد صاحب اين عمل، خدا نبوده و جز اين منظور او نبوده كه‏در نزد امرا بلند مرتبه شود.و در مجالس، ذكر او را كنند.و آوازه او در شهرها منتشرگردد.و پروردگار من امر فرموده كه: نگذارم عمل او از من در گذرد به سوى غير من» .[8]

9- وفرمودند: «و نيز حفظه بالا مى‏برند عمل بنده را مبتهج و مسرور به آن عمل، ازنماز و روزه و زكوة و حج و عمره و خلق نيكو و خاموشى و ذكر بسيار، و ملائكه‏آسمانها و آن هفت ملكى كه بر هفت آسمان موكل‏اند جملگى مشايعت آن عمل رامى‏كنند تا آنكه از همه حجابها در مى‏گذرد و در نزد خداى - عز و جل - مى‏ايستند پس‏گواهى مى‏دهند از براى آن بنده كه چنين عملى مى‏كند. خداى - تعالى - مى‏فرمايد كه: شما حافظان عمل بنده منيد و من نگاهبانم بر آنچه در باطن اوست، به درستى كه اين‏بنده من مرا اراده نكرده به اين عمل، يعنى مرادش از اين عمل، تحصيل رضاى من نبوده‏و غير مرا در نظر داشته، پس بر او باد لعنت من.پس همه فرشتگان مى‏گويند: بر او بادلعنت تو و لعنت ما.و جمله آسمانها و ساكنان آنها بر او لعنت فرستند.»[9]

10- از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نگاهدارى عمل،مشكل‏تر است از انجام دادن آن.عرض كردند كه: چگونه است نگاهدارى آن؟ فرمودكه: مردى صله به جا مى‏آورد و از براى خدا انفاق مى‏كند و به غير از خدا احدى رامنظور ندارد پس ثواب پنهانى آن عمل از براى او ثبت مى‏شود و بعد از آن در نزدمردمان، آن عمل را ذكر مى‏كند، ثوابى كه نوشته شده‏بود محو مى‏شود.و ثواب عمل‏آشكارا كه كمتر است از پنهانى به جهت او نوشته مى‏شود.و بار دوم كه آن عمل را ذكرمى‏كند آن ثواب نيز محو مى‏شود و ريا در نامه عمل او ثبت مى‏گردد.»[10]

11- امام صادق (ع) فرمودند: مردى عمل خيرى مى‏كند كه خالص از براى خدا نيست، بلكه غرض او ستايش‏مردمان است و خواهش دارد كه مردم آن را بشنوند.پس اين است آنچنان كسى كه‏شرك آورده است در بندگى پروردگار خود پس فرمود: هيچ بنده‏اى نيست كه عمل خيرخود را پنهان كند و روزگارى از آن بگذرد مگر اينكه خدا آن را ظاهر مى‏سازد.و هيچ‏بنده‏اى نيست كه عمل بد خود را پنهان گرداند و روزگارى از آن بگذرد مگر اين كه خدا آن را آشكار مى‏كند.»[11]

12- يكى از اصحاب مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گريان ديدم، عرض كردم: چرا گريه مى كنيد؟ فرمود: «اِنّى تَخَوَّفْتُ عَلى اُمَّتى الشِّرْكَ، َامّا اِنَّهُمْ لايَعَبُدُونَ صَنَماً وَ لا شَمْساً وَ لا قَمَراً وَ لا حَجَراً، وَ لكِنَّهُمْ يُرائُونَ بِاَعْمالِهِمْ» يعنی ” من بر امتّم از شرك و چند گانه پرستى بيمناكم! بدانيد آنها بت نخواهند پرستيد و نه خورشيد و ماه و قطعات سنگ را، ولى در اعمالشان ريا مى كنند (و از اين طريق وارد وادى شرك مى شوند) “.

13- پيامبر اسلام فرمودند: «اَخْوَفُ ما اَخافُ عَلَيكُمْ اَلرِّيا وَالشَّهْوَةُ الْخَفِيَّةُ»[12] يعنی ” خطرناكترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم رياكارى و شهوت پنهانى است".

14- باز آنحضرت فرمودند: «اِنَّ الْمَلَكَ لَيَصْعَدُ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مُبْتَهِجاً بِهِ فَاِذا صَعَدَ بِحَسَناتِهِ يَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِجْعَلُوها فى سِجِّين اِنَّهُ لَيْسَ اِيّاىَ اَرادَ بِها»[13] يعنی ” فرشته عمل بنده اى را با شادى به آسمان مى برد هنگامى كه حسنات او را به بالا مى برد خداوند عزّوجل مى فرمايد آن را در جهنّم قرار دهيد، او عمل خود را به نيّت من انجام نداده است “.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:04:00 ق.ظ ]


...


ريا

ريا عملى است كه به انگيزه كسب محبوبيت در نزد مردم صورت مى‏گيرد؛ در حالى كه فاعل آن عمل تظاهر مى‏كند كه انگيزه او جلب رضايت خداست. كسى كه عملى را به منظور جلب توجه و مدح مردم انجام مى‏دهد ولى چنين تظاهر مى‏كند كه قصد او از انجام آن عمل تقرب پروردگار است، ريا كار است. اگر آن عمل عبادت باشد، مثل نماز، روزه و حج كه شرط قبولى آنها قصد قربت است، عبادت فرد رياكار باطل و عمل او حرام است. ولى اگر آن عمل عبادت نباشد بلكه عمل مباحى باشد كه قصد قربت در آن شرط نيست، عمل مذكور مقرب نبوده ، از لحاظ فقهى هم حرام نيست.

رياكارى تخريب كننده فضائل اخلاقى و عاملى براى پاشيدن بذر رذائل در روح و جان انسانهاست. رياكارى اعمال را تو خالى و انسان را از پرداختن به محتوا و حقيقت عمل باز مى دارد. رياكارى يكى از ابزارهاى مهّم شيطان براى گمراه ساختن انسانهاست.رياکاری نوعی خدعه و فريب است که لباس حق بر تن باطل می پوشاندو ابزاری برای فريب بندگان صالح می گردد.

ريا در عبادت، هم رابطه انسان و خداوند را تضعيف مى‏كند و هم به رابطه او با ديگران زيان مى‏رساند. رابطه انسان با خداوند در اثر ريا دچار ضعف مى‏شود. زيرا چنين عملى به منزله بازيچه قرار دادن عبادات و استهزاء خداوند است. پس كسى كه عبادتى را از روى ريا انجام مى‏دهد، از كسى كه آن عبادت را ترك مى‏كند وضعيّت بدترى دارد؛ زيرا اگر تارك عبادت، عبادت واجبى را ترك كند مرتكب يك عمل حرام گرديده و آن ترک واجب است. و اگر ترك عبادت مستحب نمايد عمل حرامى انجام نداده است. در حالى كه عبادت كننده رياكار، در صورتى كه عبادت واجب را از روى ريا انجام دهد دو عمل حرام را مرتكب گرديده ؛ نخست ترك واجب كرده و ديگر آن كه مرتكب استهزاءخداوند شده است. اگر حتى آن عبادت مستحب باشد باز هم خداوند و عبادت او را به استهزاء گرفته است كه عملى بسيار زشت‏تر است.

رابطه انسان باديگران نيز در اثر ريا خدشه دار مى‏شود .چرا كه گويى انسان رياكار با مكر و حيله می خواهد مردم را فريب دهد و چنين كارى در واقع خروج از معيارهاى اخلاق اجتماعى است. رياكار خواه در عبادت ريا كند و خواه در اعمال ديگر ، در هر صورت ديگران را دچار فريب كارى خود نموده است در نتيجه به طور كلى مى‏توان گفت ريا كارى باعث تزلزل روابط انسانى و اجتماعى است. ريا هم قلب انسان رياكار را تيره مى‏كند و مانع رشد و كمال او مى‏شود و هم روابط اجتماعى را آسيب‏پذير مى‏سازد؛ زيرا باعث از بين رفتن حس اعتماد در جامعه مى‏شود و انسان‏ها را دچار سوءظن مى‏سازد سوءظن خود مانع از سهولت و سلامت روابط فرهنگى، سياسى، اقتصادى و… است و فضاى جامعه را ناخوشايند و غير قابل تحمل مى‏كند.بنابراين ريا همواره عملى مذموم است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:03:00 ق.ظ ]




مزاياي ذکر صلوات

 

  

اللهم صل على محمد و آل محمد

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

بسيار ياد كردن خدا و بر من صلوات فرستادن، موجب برطرف شدن فقر مى شود.

 

با توجه به روايت فوق، داستان زير را تقديم مى داريم. توصيه مى كنيم كه قبل از مطالعه به نكات زير توجه نماييد:

 1ـ شكى نيست كه اذكار، خواص و فوايدى بسيار دارد.

 طبق روايات رسيده از معصومين عليهم السلام، ذكر صلوات نيز چنين است. يكى از فوايد آن، رهايى از فقر و تنگدستى است. ناگفته پيداست كه: نتيجه بخشيدن آن، شرايطى دارد. يكى از شرايط آن، چگونگى حالت‌هاى روحى، نفسى و معنوى انسان است. با اين بيان، ذكر شخصى به ثمر مى رسد كه قبلا زمينه لازم را فراهم كرده باشد. به عبارت ديگر، نبايد توقع داشت كه بدون ايجاد زمينه، تكرار اذكار به نتيجه مطلوب برسد.

 

2ـ به ثمر رسيدن ذكرها، در سايه تلاش و جديت انسان است.

 به عبارت ديگر، به نتيجه رسيدن آنها با تنبلى و تن پرورى منافات دارد و نبايد از تلاش و كوشش در كسب معاش دست كشيد و با تكرار اذكار، به كنجى نشست و به اميد اين كه خداوند، روزيمان را مى رساند، از كار و تلاش دست برداشت.

 مرد خواب و خوراكى نداشت. مادام كه سر و وضع زن و بچه هايش به خاطرش مي آمد؛ آشفته و غمناك مىشد. ظاهر رنجور و گونه‌هاى ترك برداشته آنها، آزارش مىداد. همين طور شكوه‌هاى بي وقفه همسرش كه خواب و خيالش را ربوده بود.

آن روز، مثل هميشه، در چوبى حياط را به هم زد. راه كوچه باريك محله را در پيش گرفت. نمى دانست كجا مي رود؟ ولى گام هايش بسى بلند و كشيده بود. گاهى به اطرافش چشم مى دوخت تا شايد مشكل گشايى بيابد. از چند كوچه باريك و كم عرض گذشت. به چهارراهى نزديك شد كه معمولا از جمعيت موج مى زد. در آن سوى چهار راه، مسجدى قرار داشت. هر چند ظاهرش ساده و كوچك بود؛ اما هيچ وقت از نمازگزاران خالى نبود.

 گاهى واعظى به منبر مي رفت و به پند و اندرز مردم مى پرداخت. آن روز نيز واعظى بر فراز منبر، در حال سخنرانى بود. جمعيتى گرد آمده بودند و به سخنان او گوش مى كردند. “سعيد” نيز خودش را داخل جمعيت زد. روحانى، پيرامون فقر و راه‌هاى خلاصى از آن سخن مى گفت. بيان شيرين و رسايى داشت. چيزى نگذشت كه سعيد جذب سخنان او شد. بين خودش و او احساس نزديكى مي كرد. به نظرش رسيد كه روحانى، او را مي شناسد و حرف‌هاى دلش را بازگو مي كند. ولى اين طور نبود؛ سخنان روحانى، حرف دل بسيارى از مردم بود. او در بخشى از سخنانش گفت:

 "در فرستادن صلوات، كوتاهى نكنيد. زيرا اگر توانگر، صلوات بفرستد؛ مالش بركت مي يابد و اگر فقير صلوات بفرستد، خداوند تعالى از آسمان روزىاش را مى فرستد.”

اين سخن گرچه براى سعيد تازگى داشت، ولى به نظرش آسان بود. از خودش پرسيد:

پس تا حالا چرا به اين راه ساده، فكر نكرده بودم؟!

سخنان روحانى تمام شد، اما فريادهاى هماهنگ “صلوات” تمامى نداشت. صلوات‌ها، رسا و پى در پى بود. سعيد اميدوار شده بود. او مثل خيلي ها، قدم به بيرون گذاشت. راه خانه اش را در پيش گرفت. لب‌هايش مى جنبيد. لحظه‌اى زمزمه اش قطع نمىشد. مثل اين كه صلوات، آن سوى لب‌هايش پنهان شده بود.

سه روز گذشت. هنوز صلوات، ورد زبانش بود. سخنان روحانى از دل و ذهنش بيرون نمى رفت:

“… فقير اگر صلوات بفرستد، خداوند تعالى از آسمان روزىاش را مى فرستد.”

 از خانه بيرون رفت. همچنان چهره ارغوانى و گرسنه بچه‌ها، نگرانش ساخته بود. اتفاقا عبورش به خرابه اى افتاد. مكان ترسناكى بود. گويى در و ديوارهايش با انسان سخن مي گفت. سخن از گذشته‌هاى دور؛ سخن از آنهايى كه آنجا را به يادگار گذاشته بودند. سنگ‌ها و خاك‌هاى تلنبار شده كف خرابه، راه رفتن را مشكل ساخته بود. اضطراب خفيفى، وجود سعيد را فراگرفت. لحظه اى در خودش فرو رفت. سنگى به پايش اصابت كرد.

 اول لرزيد و بعد، كمى احساس درد كرد. چيزى به افتادنش نمانده بود. برگشت، نگاه كرد. چشمش به سنگى افتاد كه در حال غلت خوردن بود؛ و بعد سفال خاكى رنگ، توجه اش را جلب كرد. حس كنجكاوىاش بيدار شده بود. گامى به عقب برگشت. از فاصله كمتر، چشم دوخت. بخشى از يك ظرف قديمى به چشمش افتاد. به آرامى خاك‌ها را كنار زد و بعد كوزه كوچكى از دل خاك، بيرون آورد. ضربان قلبش تند تند مى زد. احساس تشنگى مي كرد. لب‌هاى خشكيده‌اش تكان مي خورد. خاك‌هاى سطح كوزه را فوت كرد. قشنگ و زيبا بود. دهانه كوزه با گِل بسته شده بود.

گِل‌هاى دهانه كوزه را بيرون آورد. به آرامى دهانه آن را به سمت پايين قرار داد. صداى شادي آورى در خرابه پيچيد. صدا از به هم خوردن سكه‌هاى طلا بود. نور طلايى رنگ سكه، زير اشعه خورشيد، وسوسه انگيز و خيال‌آور مي نمود. گيج شده بود. تصميم گرفتن، برايش دشوار بود. لحظاتى مات و مبهوت به سكه‌ها نگاه كرد. جلوه فريبنده آنها چشمانش را به بازى گرفته بودند. به فكر فرو رفت. در عالم گذشته‌اش غرق شد. بار ديگر اوضاع نابسامان خانواده‌اش، خاطرش را آشفته كرد.

از اين كه نتوانسته بود شكم بچه‌هايش را سير كند، غصه مىخورد؛ از اين كه در مقابل تقاضاهاى آنها چاره‌اى جز سكوت نداشت، زجر مي كشيد.

به خود آمد. چشمش به سكه‌ها افتاد. لبخندي شيرين، روى لب‌هاى خشكيده‌اش، گل كرد. سكه‌هايى را كه روى زمين افتاده بود، جمع كرد و داخل كوزه انداخت. كوزه را به سينه‌اش چسباند. در حالى كه صورتش را به آسمان بلند كرده بود؛ لحظه‌اى چشمانش را بست. آنگاه از جايش برخاست. شروع كرد به راه رفتن. چند گامى بيش نرفته بود كه به ياد سخنان آن روحانى افتاد:

“… فقير اگر صلوات بفرستد، خداوند متعال از آسمان روزيش را مي فرستد.”

 گام‌هايش سست شد. كم كم از حركت بازماند. نه توان رفتن داشت و نه قدرت برگشتن. سر دو راهى قرار گرفته بود؛ دو راهى كه يك راه آن به فقر دائمى منتهى مىشد و راه ديگرش به بهره‌مند شدن از آن گنج خدادادى. اما نه؛ او در آن گيرودار سرنوشت ساز، به خودش نهيب زد:

 وعده روزى من، از آسمان است؛ روزى زمينى را نمى خواهم. برگشت. كوزه را سرجايش گذاشت. درست زير همان سنگى كه به پايش خورده بود. به اطرافش نگاه كرد. سريع از خرابه بيرون شد. ساعتى ديگر، تن خسته و گرسنه اش را روى حصير كهنه اتاقش، رها كرد و بار ديگر در فكر عميق فرو رفت.

ـ اين بار هم كه با دست خالى برگشتى؟!

اين، صداى همسرش بود كه رشته افكارش را پاره كرد. در حالى كه لبخندى به لب‌هايش كاشته شده بود؛ همه چيز را براى همسرش تعريف كرد. همسرش كه تحمل شنيدن سخنان او را نداشت، پرسيد:

كجاست؟ چرا نياوردى؟!

ـ نخواستم.

ـ نخواستى؟! چرا؟ مگر حال و روزمان را نمي بينى؟ اگر تو نمي خواهى، گناه ما چيست؟ گناه اين بچه‌هاى معصوم …؟

ـ مطمئنم كه خداوند روزىام را از آسمان مى فرستد.

ـ از آسمان؟! آن را كجا گذاشتى؟

ـ همان جا، سرجايش؛ زير همان سنگ وسط خرابه.

در آن لحظه، همسايه اش ـ كه مرد يهودى بود ـ در پشت بام خانه اش به سخنان سعيد و همسرش گوش مي كرد. بعد از شنيدن سخنان آن دو، سخت به طمع افتاد. فورى خودش را به آن خرابه رساند. سنگى در وسط خرابه، سينه به خاك فرو برده بود. به سنگ نزديك شد. به آرامى آن را كنار زد.

 كوزه، برق نگاهش را دزديد. بى صبرانه سنگ را از دل خاك بيرون آورد. تا آن لحظه هزاران فكر و خيال در ذهنش متولد شده، رشد و نمو كرده بود. خيالاتى كه تنها با سكه‌هاى داخل كوزه به ثمر مي رسيد. او حق داشت كه به هيچ چيز فكر نكند جز آن كوزه و سكه‌هاى داخلش. كوزه را برداشت و يك راست خودش را به خانه‌اش رساند. به تندى در كوزه را باز كرد. بىصبرانه به درون آن چشم دوخت. ترسى توام با اضطراب، در تنش دويد. موجودات شبيه مار و عقرب، توجه‌اش را جلب كرد.

بيشتر دقت كرد. درست بود؛ عقرب‌هاى سياه و زرد رنگ طول و عرض كوزه را مي پيمودند. در كوزه را بست. احساس تنفرى نسبت به كوزه پيدا كرده بود. به فكر فرو رفت. همان جا، كينه‌اى نسبت به سعيد در دلش كاشته شد. در حالى كه از چهره‌اش شرارت مىباريد، با خود گفت:

حتما مي دانسته كه كوزه پر از مار و عقرب است. وقتى فهميده كه من در پشت‌بام خانه به حرف‌هاى او و همسرش گوش مي كنم؛ با حرف‌هاى دروغش، مرا گمراه كرد و گرفتار اين مار و عقرب‌هاى كشنده نمود. جواب دشمنى‌اش را خواهم داد. جوابى كه هرگز فراموش نكند!

سعيد نشسته بود. همسرش به قيافه متفكرانه او نگاه مىكرد. از اين كه شوهرش آن همه سكه طلا را رها كرده بود، عصبانى بود. گاهى با سخنان طنزگونه و نيش دار، عمل او را مورد استهزاء قرار مىداد. چگونه مىتوانست باور كند كه مردش با آن همه فقر، آن همه سكه طلا را رها كرده است؟! بار ديگر به شوهرش نگاه كرد. او همچنان به سينه ديوار چسبيده بود. زير لب، چيزى ميخواند. زن كه حوصله‌اش تمام شده بود، گفت:

منتظرى كه خدا روزىات را از آسمان بفرستد؟ بلند شو برو بيرون، يك كارى كن.

سعيد دنبال جمله‌اى مي گشت تا پاسخ همسرش را بدهد. هنوز چيزى نگفته بود كه صداى عجيبى در اتاق پيچيد. صدا براى سعيد آشنا بود. همان صداى جذابى كه در خرابه شنيده بود. به سقف اتاق نگاه كرد. از روزنه كوچك سقف اتاقش، بارانى از سكه مىباريد. حالت عجيبى پيدا كرده بود. خوشحالى توام با حيرت، آب دهانش را خشكانده بود. صدايش در اتاق پيچيد:

 خدايا! شكرت، شكرت. نگاه كن، نگاه كن، خداوند روزيمان را از آسمان فرستاده است.

همسرش كه باورش نمىشد، اول به روزنه سقف اتاق چشم دوخت و سپس با شادمانى به جمع كردن سكه‌ها پرداخت. صداى گفت و گوى سعيد و همسرش به گوش همسايه يهودىاش رسيد. او به خودش شك كرد. دست نگه داشت. كوزه را بالا كشيد. از دهانه كوچك كوزه، نگاهش را گذراند. عقرب‌هاى باقى مانده، همچنان به يكديگر تنه مىزدند و از سر و كول هم بالا و پايين مىرفتند. به سعيد و همسرش زهرخندى نثار كرد و بار ديگر كوزه را در دهان روزنه اتاق، وارونه كرد. همزمان صداى سعيد بلند شد:

بازهم سكه، سكه. خدايا … خدايا…!

بر شگفتى مرد يهودى افزوده شده بود. به نظرش رسيد كه سعيد و همسرش، عقلشان را از دست داده‌اند. براى اين كه مطمئن شود، سرش را به روزنه اتاق سعيد، نزديك كرد. و بعد با احتياط به داخل اتاق نظر انداخت. باورش نمي شد. آنچه ريخته بود، سكه بود. سكه‌هايى كه با رنگ زرد و فريبنده در كف دستان آن دو موج مىزدند و جرنگف جرنگ صدا مي كردند. با خودش گفت:

حتما من اشتباه كرده بودم!

و ادامه داد:

نه! نه! من اشتباه نكرده بودم؛ هر چه بود، مار و عقرب بود.

از خودش پرسيد:

پس چه اتفاقى افتاده است؟

لحظه‌اى به فكر فرو رفت. بعد از چند دقيقه انديشيدن، به راز قضيه پى برد. دانست كه اين، سرّى از اسرار غيبى است. سرّى كه به دست خداوند به ثمر رسيده است. سعيد را به پشت بام دعوت كرد. وقتى سعيد، خودش را به آن جا رساند، مرد يهودى خودش را روى قدم‌هاى او انداخت. همان دم صدايش كه با گريه شوق توام بود؛ در فضا پيچيد:

“اشهد ان لا اله الا الله؛ اشهد ان محمدا رسول الله.”

سعيد نيز گيج شده بود. مىدانست كه باران سكه از بركات “صلوات” است. ولى نمي دانست كه مسلمان شدن يك نفر يهودى نيز از ديگر بركات آن مي باشد. يك بار ديگر به مرد تازه مسلمان نگاه كرد و سكه‌هاى كف اتاق را در ذهنش تداعى نمود. ناخود آگاه بر زبانش جارى شد:

اللهم صل على محمد و آل محمد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:02:00 ق.ظ ]




پناهندگى به خداوند در حل مشكلات و دفع بلاها

 

 

حضرت سجّاد عليه السلام در هنگام ترس و گرفتارى‏ها با حال تضرّع به پناهندگى خداوند اصرار مى‏ورزيدند؛ زيرا در وقت هجوم انواع بلاها و حوادث و گناهان تنها پناهگاه انسان خداست نه غير او. «1»

اين فراز از دعاى امام عليه السلام آموزشى به بندگان خداست كه در وقت فشار گرفتارى و غم‏ها به غير از خدا توجه نكنند، چون اين حالت‏هاى روحى و جسمى كه در اثر بسته شدن درِ رحمت و نعمتِ خداوند و روى آوردن انواع بلاها و سختى‏ها براى انسان است به خاطر اين است كه خداوند مى‏خواهد، بندگانش به سوى او روى‏ آورند و با او گفتگو كنند و به وجود حق عشق بورزند. و خداى متعال اين حالت بنده را دوست دارد.

چه كسى مى‏تواند حضرت يوسف عليه السلام را از صحنه گناه نجات دهد و او را در پناه خود نگه دارد. آن صحنه‏هايى كه اگر براى هر يك از ما اتفاق بيفتد به يقين آلوده به گناه مى‏شويم. چگونه اگر برهان ربّ نبود يوسف در منجلاب شهوت غرق مى‏شد و همه پرده عصمت و هيبت او دريده مى‏شد. پس يك قدرت برتر و نقطه اميدى بايد دست او را بگيرد. در آن هنگام كه همه راه‏ها را به سوى لغزش و خيانت مشاهده كرد و درهاى نجات را بسته ديد در پاسخ به همسر عزيز مصر به يك جمله كوتاه بسنده كرد:

 قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبّى أَحْسَنَ مَثْوَاىَ» «2»

 يوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جايگاهم را نيكو داشت.

 مَعَاذَ اللَّهِ‏ يعنى تنها پناهگاه خداست. در چنين شرايطى سخت و بحرانى براى رهايى از چنگال وسوسه‏هاى شيطانى، تنها راه فرار را پناه بردن به خدا مى‏داند، خدايى كه خلوت و جلوت براى او يكسان است. يوسف با ياد حق اول به يگانگى خداوند در عقيده و پناه‏جويى خدا را در عمل؛ اعتراف مى‏كند و همچنين حق‏شناسى خود را نسبت به عزيز مصر هم كه ربّ و آقاى اوست نشان مى‏دهد كه او مرا تربيت كرده و گرامى داشته است چگونه به او خيانت كنم؟! اين ارزش‏هاى اخلاقى انبيا و صالحان و عمل مؤمنان سبب مى‏شود كه جامعه از جرم و جنايت مصون بماند.

خداوند در آيات ديگر براى تحكيم پايه‏هاى توحيد و شكستن بت‏هاى شرك و كفر دستورهاى اساسى صادر مى‏فرمايد:

 قُلْ إِنَّمَآ أَدْعُواْ رَبّى وَ لَآأُشْرِكُ بِهِ‏أَحَدًا* قُلْ إِنّى لَآأَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لَا رَشَدًا* قُلْ إِنّى لَن يُجِيرَنِى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ‏مُلْتَحَدًا» «3»

 بگو: من فقط پروردگارم را مى‏پرستم، و هيچ كس را شريك او قرار نمى‏دهم.* بگو: من اختيار زيان و هدايتى را براى شما ندارم.* بگو: [اگر از او نافرمانى كنم‏] هرگز كسى در برابر [عذاب‏] خدا مرا پناه نمى‏دهد، و هرگز پناهگاهى غير او نمى‏يابم.

ملتحد از ماده لحد به معنى پناهگاه مطمئن است كه در اصل همان گودالى است كه براى مرده آماده مى‏سازند كه در يك طرف آن حفره‏اى براى دفن مرده است تا خاك به روى او ريخته نشود و از آسيب جانوران نيز محفوظ بماند.

 اين آيات از يك سو اعتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداست و از سوى ديگر هر گونه غلو را در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله نفى مى‏كند. و از سوى ديگر شخص پيامبر نيز با آن عظمت شأن پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى‏تواند باشد. ولى مى‏تواند از خدا تقاضاى حلّ مشكلات براى مردم كند يا درخواست هدايت براى افراد شايسته بنمايد.

در روايات اهل بيت عصمت آمده است:

انسانى كه در امورش خود را در پناه خدا بداند يا نيت خود را نيك سازد، خواسته‏هايش هم زيبا و نيكو مى‏شود و همچنين از آسيب‏ها و خطرات آسمانى و زمينى حفظ مى‏ماند.

 امام على عليه السلام مى‏فرمايد:

 اعْتَصِمْ فى‏ احْوالِكَ كُلِّها بِاللَّهِ، فَإِنَّكَ تَعْتَصِمُ مِنهُ سُبْحانَهُ بِمانِعِ‏ عَزيزٍ. «4»

 در همه حالاتت به خدا پناه جوى كه در اين صورت با سنگرى نيرومند خود را حفظ مى‏كنى.

 حضرت در يك فراز از مناجات خويش كه درياى معرفت و اقرار به درگاه الهى است عرضه مى‏دارد:

 خدايا! براى من پيكرى آفريدى و در آن ابزارها در اندام‏هايى نهادى كه من با آنها تو را فرمان مى‏برم و نافرمانى مى‏كنم، تو را به خشم مى‏آورم و خشنودت مى‏سازم و در نفس من انگيزه به سوى شهوات قرار دادى و مرا در سرايى آكنده از آفات جاى دادى و آن گاه به من فرمودى: باز ايست، پس من به كمك تو از گناه باز مى‏ايستم و به تو توسّل مى‏جويم و به تو پناه مى‏برم و به يارى تو خود را حفظ مى‏كنم و براى انجام آنچه خشنودت مى‏سازد، از تو توفيق مى‏طلبم. «5» «نوف بكالى مى‏گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدم كه به سرعت مى‏رود؛ عرض كردم: كجا مى‏روى سرورم؟

فرمود: رهايم كن، اى نوف! كه اميد و آرزوهايم مرا به سمت معشوق مى‏برد؟

گفتم: مولاى من آرزويتان چيست؟

فرمود: آن كه اميد و آرزويم به اوست خود مى‏داند و نيازى نيست براى غير او بازگويم، در ادب بنده همين بس كه در خوشى‏ها و نيازهايش كسى جز خداوندگار خود را شريك نگرداند. گفتم: اى اميرالمؤمنين! من از چشم اندازى به طمع‏هاى دنيوى بر خود بيمناكم.

حضرت فرمود: چرا به پناهگاه خائفان و غار عارفان پناه نمى‏برى؟ عرض كردم:

مرا به آن راهنمايى كن.

حضرت فرمود: خداوند علىّ عظيم است. اميدت را به حسن تفضل او پيوند بزن و اندوه و غم خود را متوجه او گردان و دلت را از هر گونه مصيبتى روى گردان ساز، اگر عرصه را بر تو تنگ كرد من گشايش آن را ضمانت مى‏كنم و با تمام وجود به خداوند سبحان رو كن؛ زيرا او مى‏فرمايد:

به عزّت و جلالم سوگند! اميد هر كسى كه به غير من اميد بندد به نااميدى تبديل سازم و جامه خوارى در ميان مردم بر قامت او مى‏پوشانم و او را از نزديك خودم دور مى‏سازم و پيوندم را با او قطع مى‏كنم …» «6» پس با اين اوصاف كه مولاى مؤمنان چنين درد دل مى‏كند يعنى انسان بايد سخت مراقب اعمال خود باشد تا پناه خود را از دست ندهد وگرنه گرفتار گرداب دام‏هايى مى‏شود كه تا پايان عمرش ذلّت و رسوايى مى‏بيند. چقدر فتنه‏هايى براى آدم پيش مى‏آيد كه اگر لطف خدا نباشد در همان دم اوّل خود را مى‏بازد.

 «على بن ابى‏طالب عليه السلام به مردى كه مى‏گفت: بار خدايا! از فتنه به تو پناه مى‏برم، فرمود: مى‏بينم كه از مال و فرزندت به خدا پناه مى‏برى.

 خداى متعال مى‏فرمايد: «همانا دارايى‏هايتان و فرزندانتان مايه آزمايش هستند.»

 بلكه بگو: خدايا! از گمراهى‏هاى فتنه‏ها به تو پناه مى‏برم.» «7» بيشترين مشكلات انسان از اين‏جاست كه ظاهر خود را زيبا جلوه مى‏دهد. ولى قلب و درون خود را كه جايگاه پروردگار و محل امن و آرامش است؛ را زشت مى‏سازد. مولا على عليه السلام در حكمت‏هاى حكيمانه خود نكته اساسى را مى‏فرمايد:

 اللَّهُمَّ إِنّى‏ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تَحْسُنَ فى‏ لامِعَةِ الْعُيُونِ عَلانِيَتى‏، وَ تَقْبَحُ فِيما أُبْطِنُ لَكَ سَريرَتى. «8»

 خداوندا! به تو پناه مى‏برم از اين كه ظاهرم در ديده مردم نيكو جلوه كند و درونم در آنچه از تو پنهان مى‏كنم زشت نمايد.

 [ «6» وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ «7» فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ‏]

 و تو آن را به قدرتت بر من وارد كرده‏اى، و به اقتدارت به سوى من فرستاده‏اى؛ دور كننده‏اى براى آن وجود ندارد، و چيزى را كه تو بسته‏اى گشاينده‏اى برايش نمى‏باشد، و چيزى را كه تو بگشايى، كسى قدرت بستنش را ندارد، و آنچه را كه تو دشوار كرده‏اى، آسان كننده‏اى برايش نيست، و كسى را كه تو بى يار و ياور گذاشته‏اى ياورى براى او وجود ندارد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:00:00 ق.ظ ]




توريه چيست؟

توريه بر وزن توصيه به سخني گفته مي شود که از ظاهر آن چيزي فهميده مي شود درحاليکه منظور گوينده چيز ديگري است. در معني توريه چنين گفته اند: توريه عبارت از اين است که انسان کلامي بگويد و از آن معني مطابق واقع اراده نموده ولي آن کلام طوريست که شنونده معني ديگري از آن مي فهمد و منظور گوينده نيز همين است که در عين اراده معني صحيح ، مخاطب چيز ديگري بفهمد .

مشهور در ميان فقهاي ما اين است که در مواردي که دروغ به خاطر ضرورتي تجويز مي شود از توريه بايد استفاده کرد و تا توريه ممکن است نبايد دروغ صريح گفت.

آيا توريه جزء دروغ نيست ؟

آنچه در اينجا کاملا حايز اهميت است اين است که روشن شود آيا توريه داخل در ادله کذب مي باشد به طور کلي سه قول ديده مي شود : گروهي معتقدند توريه اصلا دروغ نيست و لذا گفته اند بايد در موارد ضرورت چنان سخن بگويد که از دروغ خارج گردد. گروه دوم توريه را داخل در کذب مي دانند و گروه سوم مي گويند توريه مصداق کذب است ولي ميزان قبح و فساد آن از کذب معمولي کمتر است.

 

راه درمان دروغ

با توجه به عواملي که در ايجاد اين صفت و ريشه دارساختن آن موثر است راه درمان آن نسبتا روشن خواهد بود و به طور کلي براي درمان اين انحراف اخلاقي بايد از طريق زير اقدام نمود:

قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي ، فردي و اجتماعي اين رذيله زشت متوجه ساخت و با تدبير و تفکر در آيات قرآن کريم و سخنان پيشوايان بزرگ دين و تجزيه و تحليل گذشته و گفتار بزرگان به اين نکته برسيد که دروغ در پاره اي از موارد هر چند نفع شخصي نيز داشته باشد نفعي آني و زود گذر است.و هيچ سرمايه اي براي يک انسان در اجتماع بالاتر از سرمايه اعتماد و اطمينان مردم نسبت به وي نيست که بزرگترين دشمن آن همين دروغ است.

ايجاد شخصيت: يکي ديگر از موثرترين طرق درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد است زيرا همانطور که دانستيم يکي از عوامل مهم رواني دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصيت است و در حقيقت دروغ گفتن يک نوع عکس العمل براي جبران اين موضوع است.اگر مبتلايان به دروغ احساس کنند صاحب نيروها و استعدادهايي در درون خود هستند که با پرورش آنها مي توانند ارزش و شخصيت خود را بالا ببرند نيازي به توسل جستن به دروغ براي ايجاد شخصيت قلابي در خود نمي بينند به علاوه بايد اينگونه افراد را متوجه ساخت که ارزش اجتماعي يک انسان راستگو بالاتر است ازهر سرمايه مادي و چيزي با آن برابري نمي کند.

کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان به خدا در دل مبتلايان و توجه دادن آنها به اين حقيقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر برحل تمام مشکلاتي است که افراد ضعيف الايمان به خاطر آن به دروغ پناه مي برند . راستگويان در برابر حوادث گوناگون بر خدا تکيه دارند ولي دروغگوها در اين گونه موارد تنهايند.

و براي درمان دروغ راههاي بسياري وجود دارد که بويژه در کلام ائمه معصومين به آنها طي احاديثي اشاره شده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:14:00 ق.ظ ]




سرچشمه دروغ

همانطور که در سابق هم اشاره شد دروغ معمولا از يکي از نقاط ضعف روحي سرچشمه مي گيرد.

گاهي از ضعف ايمان که انسان خدا را شاهد نمي دانديا به خاطر تبرئه خوديا به قصد تفريح و شوخي: علي(ع):« بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي»(33)

گاهي انسان به خاطر ترس از فقر ، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام دروغ مي گويد . زماني به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و شهرت ديگري زبان به دروغ مي گشايد و از اين وظيفه نامشروع براي تامين مقصود خود کمک مي گيرد. گاهي تعصب هاي شديد و حبّ و بغض هاي افراطي سبب مي شود که انسان به نفع کسي که مورد علاقه اوست يا به زيان کسي که مورد نفرت و کينه او مي باشد بر خلاف واقع سخن بگويد. زماني براي آنکه خود را بيش از آنچه که هست بنماياند و اظهار علم کند دروغ مي گويد. ولي در تمام اين صفات رذيله که ريشه صفت دروغ را تشکيل مي دهد بايد از کمبود شخصيت و ضعف ايمان نام برد.

يکي ديگر از عوامل مهم دروغگويي ، احساس کمبود شخصيت و عقده حقارت است کساني که گرفتار چنين عقيده اي هستند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتي را که در خود احساس مي کنند جبران مي کنند . و گاهي نيز به خاطر عدم توجه به مضارّ دروغ و اهميت راستگويي يا آلودگي محيط خانوادگي يا محيط اجتماع و معاشرين اين رذيله در انسان ريشه مي دواند.

تلقين - احساس کمبود- نجات يافتن- خجالت نابجا- دشمني و حسد- طمع در مال و مقام-نقل همه چيزو پيش گويي ها از ديگر عوامل دروغگويي به شمار مي آيند.

 

 عذاب ويژه دروغگويان

دروغگو از نماز شب محروم است در نتيجه از برکاتي که اين عبادت بزرگ دارد محروم مي ماند که از آن جمله سعه رزق است.عيسي بن مريم(ع) فرمود: « کسي که دروغگوئيش زياد شود حسن و جمال و وقارش نزد خدا و خلق از بين مي رود به طوريکه مردم از او متنفر و منزجر مي شوند»(34)

خداوند او را هدايت نمي کند و راه حق را نشان او نمي دهد:«إن الله لا يهدي من هو مسرف کذاب»(35)

دروغگو قابل رفاقت و برادري نيست .حضرت علي(ع):« مسلمان بايد از دوستي و برادري دروغگو بپرهيزد زيرا به سبب دروغ گفتن اگر راست هم بگويد باور نمي شود»(36)

 گوش دادن به دروغ

بايد دانست همانطور که دروغ بر دروغگو حرام است نقل ديگري هم حرام و همچنين ثبت کردن و نوشتن يا خواندن و گوش دادنش هم حرام مي شود

«سمّاعون للکذب» (37)در مذمت گوش فرادادن به دروغ و با علم به اينكه دروغ است آن را مى‏پذيرند چون اگر علم به دروغ بودن آن نداشته باشند صرف شنيدن دروغ صفت مذموم شمرده نمى‏شود

انواع دروغ

انواع و نمونهاي متعددي را مي توان نام برد اما به عنوان مثال چند نمونه را ذکر مي کنيم

دروغهاي نامرئي مانند نفاق و ژشتهاي خلاف واقع مثل اينکه کسي کتابخانه بزرگي دارد ولي فقط براي زيبائيش تهيه شده است.

دروغهاي عملي مانند ريا و تکذيب حرف راست که اين هم دروغ عملي است . نوشتن دروغ و اشاره دروغ و تدليس يعني زيبا جلوه دادن جنس هم از مصاديق اين گروه اند.

 دروغهاي عادي و رايج مانند تعارفات معمولي و تعريف خواب با کم و زياد کردن.

دروغهاي مکتبي مانند : تحريف و کج فهمي و کتمان

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ق.ظ ]




اصلاح ميان مردم

يعني در صورتي که انسان براي ايجاد الفت و محبت و رفع کينه و کدورت دروغ بگويد و بدين وسيله ميان آنها صلح و صفا و صميميت برقرار کند که در اين موارد دروغ حرام نيست.

در وصيت پيانبر(ص) به علي (ع)آمده است که اي علي خداوند دروغ مصلحت آميز را دوست دارد و از راست فتنه انگيز بيزار است»(26)

    خدعه و نيرنگ

شک نيست که جنگ يک ضرورت ديني و اجتماعي است که به دلايل مختلف عقيدتي، سياسي و اقتصادي و… بر ملتها و جوامع بشري الزام يا تحميل مي گردد و معمولا براي خروج از اين تحميل و رهايي از اين مخمصه و سرعت بخشيدن به شکست دشمن از وسايلي استفاده مي شود که در مواقع عادي جايز نيست. يکي از اين موارد مهم غافلگيري دشمن است که در اين راستا عنصر خدعه و نيرنگ مي تواند وسيله خوبي باشد. در وصاياي رسول(ص)به علي(ع)آمده است:« اي علي سه چيز است که دروغ بر آنها نيکوست: خدعه و نيرنگ در جنگ – وعده به همسر و اصلاح ميان مردم»(27)

    وعده به خانواده و همسر

در دين مقدس اسلام نفقه(هزينه زندگي)زن و فرزند به عهده مرد است . البته نفقه به تناسب امکانات و در حدّ ميانه روي است و بيش از آن لزومي ندارد ولي چون بسياري از اوقات در اثر زياده طلبي و چشم و هم چشمي تقاضاي خانواده فراتر از امکانات مرد و بيش از حد کفايت است در چنين وضعي مرد بر سر دوراهي قرار مي گيرد که يا بايد با برخورد منفي و ردّ صريح در برابر خواسته هاي آنان موضع گيري کند و يا با برخورد اميدوار کننده و وعده هاي مصلحتي تا حدودي آنها را راضي و قانع نمايد. اما بايد در نظر داشت که اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانه هاي پوچ و بي اساس به خانواده اش دروغ بگويد علاوه بر آنکه از نظر تربيتي آثار بدي در پي دارد حسّ اعتماد و اطمينان را در اعضاي خانواده از بين مي برد و جايگاه رفيع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آنرا در معرض سقوط قرار مي دهد و در نتيجه اساس خانواده از بين مي رود.

 

آثار دروغ

دروغ به جز آثار سوء اخلاقي که در شاکله خود انسان دارد بنيان و شالوده جامعه را ويران مي کند مثل موشهايي که سد سبا را با آن استحکام ويران کردند. دروغ در خانه ، دروغ در مدرسه ، دروغ در بازار و محله و اداره و … نظام خانواده و مدرسه و بازار و اداره و… را از هم مي پاشد. دروغ آثار زيانباري از جهت فرهنگي ، اقتصادي ، سياسي و اجتماعي به دنبال دارد .

بي آبرويي

امام علي(ع):«الکذب يزري بالانسان» (28)

رسوايي

« والله مخرج ما کنتم تکتمون»(29)

به قول علامه طباطبايي هر جزء نظام هستي با اجزاء ديگر و لوازمش مرتبط است . دروغگو اگر چيزي را پنهان کند لوازمش را چه کند لذا زود رسوا مي شود. بر فرض گرگ يوسف را دريد پيراهنش چرا سالم است؟ گندم کاشتي پس چرا جو سبز شد همين است که قرآن مي فرمايد:

« إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار»(30)

« ْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب‏»(31)

دروغ گو در اضطرار است

پيامبر(ص):« راستي آرامش است ولي دروغ هراس است»(32) دروغگو در هيجان است که مبادا حرف امروزش با فردا تضاد داشته باشد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




دروغ فراموشي مي آورد

امام صادق(ع) فرمودند:« خداوند فراموشي را بر دروغ پردازان مسلط مي سازد که انسان علاوه بر اينکه لازم است خود از دروغ گفتن بپرهيزد بايستي از همنشيني و دوستي با افراد دروغگو خودداري کند». قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكذَّابِينَ النِّسْيانَ (23)

از امام صادق(ع) نقل شده که اميرالمومنين علي(ع) مکرر بالاي منبر مي فرمود« سزاوار است انسان مسلمان از دوستي با سه کس دوري کند: پر روي بي باک و تبه کار – احمق و دروغگو سپس درباره دروغگو فرمود زندگي کردن با دروغگو براي تو سزاوار نيست چون سخنان تو را براي ديگران و سخنان ديگران را براي تو بازگو مي کند و هرگاه داستاني را به پايان رساند ، داستان ديگري به آن مي افزايد تا آنجا که اگر راست گويد کسي باور نکند».

اميرالمومنين علي(ع) در ضمن حديثي به امام حسن مجتبي(ع) فرمود« از دوستي با دروغگو برحذر باش زيرا او مانند سراب است که در نظرت دور را نزديک و نزديک را دور مي سازد»

امام باقر(ع) مي فرمايد:« خداي تعالي بر بدي ها قفل هاي فراواني زده و شراب را کليد آن قرار داده است اما دروغ از شراب بدتر است».

پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمودند:« خيانت بزرگي است که با برادرت سخني بگويي که او تو را تصديق کند و تو به او دروغ گفته باشي (24) و نيز مي فرمايد: دروغ روزي را کم مي کند و ممکن است مومن هر خصلتي پيدا کند و حتي با همان خصلت بميرد اما به خيانت و دروغ آلوده نمي شود».

اميرالمومنين(ع) فرمودند:« بزرگترين کژي ها و لغزشها نزد خدا زبان دروغ پرداز است«.

امام باقر(ع) مي فرمايند:« دروغ مايه ويراني ايمان است».

مواردي که دروغ گفتن جايز است

چنانچه گفته شد دروغ بالطبع از کارهاي زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاق و گناهان کبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمي در کار نباشد گفتن دروغ جايز نيست.

مقام ضرورت و ناچاري

قرآن کريم تقيه را در مقام اکراه و اضطرار جايز دانسته و بديهي است که تقيه از مصاديق دروغ و خلاف واقع است و انسان در مقام اضطرار مي تواند عقيده خود را پنهان کند و بر خلاف عقيده و ايمانش گواهي دهد.

از رسول خدا(ص) نقل شده است که:« ما من شيء إلا و قد أحله الله لمن إضطر أليه»(25)  هيچ کاري نيست جز آنکه خداوند آنرا براي کسيکه ناچار شده باشد حلال کرده است.

در باب رفع ضرر احاديثي به تواتر رسيده که انسان به خاطر جلوگيري از ضرر مالي و جاني و عرضي و… مي تواند سوگند دروغ ياد کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




دروغ سرچشمه نفاق است

چرا كه راستگويى يعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر اين دروغ ناهماهنگى اين دو است، و نفاق نيز چيزى جز تفاوت ظاهر و باطن نيست.

در آيه 77 سوره توبه مى‏خوانيم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ:"(12)اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ مى‏گفتند".

    دروغ با ايمان سازگار نيست

اين واقعيت نه تنها در قرآن بلکه در احاديث نيز ثابت مي شود: در حديثى چنين مى‏خوانيم: سئل رسول اللَّه (ص) يكون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قيل و يكون بخيلا؟ قال نعم، قيل يكون كذابا؟ قال لا!" (13) از پيامبر پرسيدند آيا انسان با ايمان ممكن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسيدند آيا ممكن است (احيانا) بخيل باشد فرمود: آرى، پرسيدند آيا ممكن است كذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه"!  

چرا كه دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ايمان سازگار نيست.

و نيز به همين دليل اين سخن از امير مؤمنان (ع)نقل شده است:

«لا يجد العبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده»(14)

” بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي” .

    دروغ نابود كننده سرمايه اطمينان است

مى‏دانيم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتماد متقابل و اطمينان عمومى است، و مهمترين چيزى كه اين سرمايه را به نابودى مى‏كشاند دروغ و خيانت و تقلب است، و يك دليل عمده بر اهميت فوق العاده راستگويى و ترك دروغ در تعليمات اسلامى همين موضوع است.

در احاديث اسلامى مى‏خوانيم كه پيشوايان دين از دوستى با چند طايفه از جمله دروغگويان شديدا نهى كردند، چرا كه آنها قابل اطمينان نيستند.

على( ع ) در كلمات قصارش مى‏فرمايد:

«اياك و مصادقة الكذاب فانه كالسراب، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب»(15)

” از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مى‏سازد” .

خدا نکند کسي معروف شود به دروغگويي که هيچ چيز شايد بيشتر از اين به حيثيت انسان لطمه نمي زند.(16)

البته سخن در باره زشتيهاى دروغ و فلسفه آن و همچنين علل پيدايش دروغگويى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسيار زياد است كه بايد آن را در كتب اخلاق جستجو كرد.

سوگند دروغ

يکي از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. اين عمل از زشت ترين گناهان و فاحش ترين عيوب است.

پيامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندي به خدا ياد کند که به اندازه بال پشه اي دروغ در آن باشد نقطه اي سياه در قلبش پديد مي آيد و تا روز قيامت باقي مي ماند»

حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خيانت بزرگي است که به برادرت چيزي بگويي که تو را تصديق کند و تو به او دروغ گفته باشي»

پيامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فرداي قيامت خدا با آنها سخن نمي گويد و به آنها توجه نمي کند و آنها را از گناهانشان تزکيه نمي کند اول کساني که چون چيزي ببخشند منت مي گذارند دوم کساني که کالاي خود را با سوگند دروغ به فروش مي رسانند و سوم انسانهاي متکبر.»

 

    دروغ در رديف شرک به خدا

رسول گرامي اسلام(ص) فرمودند: « آيا شما را از بزرگترين گناهان خبر ندهم ؟بزرگترين گناه شرک به خدا و درفتاري نسبت به پدر و مادر و دروغ گفتن است»(17)

دروغ از پستى انسان است

پيامبر(ص) مي فرمايند:« دروغ گو دروغ نمي گويد مگر به سبب پستي نفسش» (18)

   دروغ هم گناه است و هم مقدمه فتنه‏ها

علي(ع):« دروغ انسان را به سوي بديها هدايت مي کند و بديها نيز به سوي آتش جهنم»(19)

    تمام انبياء دروغ را تحريم كردند

امام صادق(ع) فرموده اند:« خداي عزوجل انبياء را مبعوث نکرد مگر به راستي سخن و اداء امانت به نيک و فاجر» (20)

    دروغ سبب خرابي ايمان مي شود

امام باقر(ع) مي فرمايد« دروغ ويران کننده ايمان است».

    دروغ بدترين بيماري

حضرت علي (ع) مي فرمايد« بيماري دروغ ، زشت ترين بيماري است» (21)

    روزي انسان در ارتباط با خدا

رسول گرامي اسلام(ص) فرمودند: « دروغ روزي انسان را کم مي کند»

    دروغ بدترين رباها

رسول خدا(ص) فرمودند:« بدترين و بالاترين رباها دروغ است» (زيرا در رباي اقتصادي سرمايه افراد از ميان مي رود لکن در دروغ اصل ايمان خدشه دار مي شودو ربا خوار مالى دارد و آن را زياد مى‏كند و دروغ گو از هيچ، چيزى درست مى‏كند). أَرْبَى الرِّبَا الْكذِبُ(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




دروغ از منظر قرآن و روايات

 

 دروغ از بدترين معايب، زشت ترين گناهان و منشأ بسياري از مفاسد است و بالطبع از کارهاي زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاقي و از گناهان کبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمي در ميان نباشد ، دروغ گفتن جايز نمي باشد.

دروغ در دنيا و آخرت انسان را از رحمت الهي محروم مي کند و در ميان مردم بي اعتبار مي نمايد و اعتماد عمومي را سلب و جامعه را به بيماري نفاق دچار مي سازد و از آفات زبان و خراب کننده ايمان است.

علت اصلي دروغ ، عقده حقارت و خود کم بيني انسان دروغگو است و اين يکي از نکات رواني است که به عنوان روانشناسي اخلاقي در کلمات معصومين به آن اشاره شده است.

سرچشمه دروغ نيز گاهي به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام و زماني نيز به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و …است که شخص از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود کمک مي گيرد.

ابزار بسياري از گناهان دروغ است اينکه افراد دروغگو بدبيني و سوء ظن خاصي نسبت به همه کس و همه چيز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه مي دهند، با دروغ هزار گونه تملق مي گويند و يکي از راههاي درمان دروغ اين مي باشد که قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي آن متوجه ساخت و نيز بايد بايد متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره اي از موارد نفع شخصي دارد ولي نفعش بسيار آني و زودگذر است و يکي ديگر از موثرترين راههاي درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد و کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان در دل آنان است و بايد محيط هاي تربيتي و معاشرتي مبتلايان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدريجا طبق اصل محاکات و تاثيرپذيري محيط وجود آنها از اين رذيله پاک گردد.

در سراسر جهان هستي قانون صداقت و صراحت و حقيقت جاري است . هر چند به حسب ظاهر در عالم هستي تضادها و تعارض هايي ديده مي شود ولي دروغ و خيانت در طبيعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقايق ناب را در طبيعت و هستي بايد جستجو کرد و از زبان آفرينش بايد شنيد. مگر جز اين است که تمام قوانين علمي و فلسفي برداشتي است نسبي از جهان هستي و قوانين حاکم بر آن و طالبان حقيقت همه و همه در اسرار هستي مي انديشند و از آن الهام مي گيرند و جز با هستي و قوانين حاکم بر آن سروکاري ندارند؟

خلاصه کلام آنکه بناي خلقت و طبيعت بر حقيقت و راستي استوار است ، لکن اين انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آميخته و آن را وارونه جلوه مي دهد، زيرا باطل محض را نمي شود به مردم ارائه داد که طبع حقيقت جوي مردم خود به خود آن را دفع مي کند.

خداوند سبحان چه با زبان تکوين و چه با زبان تشريع با صداقت و راستي با بندگانش سخن مي گويد و مي فرمايد که صداقت براي شما بهتر است. علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند« ولکن يُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَيُمزجان …»(1) مردم قسمتي از حق و قسمتي از باطل را گرفته و در هم مي آميزند و از اين راه ، باطل را به خورد مردم مي دهند.

يکي از محرمات و آفت هاي خطرناک زبان، دروغ گفتن است و دروغ از گناهان کبيره مي باشد.(2)

معناي دروغ

کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معني دروغ گفتن مي باشد. صحاح و قاموس و اقرب و … هر دو وزن را مصدر گفته اند ولي استعمال قرآن نشان ميدهد که کذب بر وزن وزر مصدر است.(3)

کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معني دروغ مثل « يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِب‏» (4) چون کذب مفعول به يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعني بر خدا دروغ مي بندند.

 تکذيب آن است که ديگري را به دروغ نسبت دهي و بگويي دروغ مي گويد.

 کذّاب مبالغه است يعني بسيار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(5)» .

 کاذبه مصدر است مثل عاقبه ، عافيه و باقيه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة»(6)

 کذب در لغت به معناي عدم مطابقت است و همانگونه که سخن به دروغ متّصف مي شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف مي گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است ، همانگونه که عمل مخالف با سخن و وعده نيز دروغ است.(7)

دروغ از منظر آيات و روايات:

آيات و روايات بسياري در زمينه زشتي دروغ سخن مي گويند و آيات تکان دهنده اي حتي دروغگ را در رديف کافران و منکران آيات الهي مي شمارند.

« إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُون‏»(8) گرچه در اين آيه دروغ و افترا بر خدا و پيامبر است ولي به هر حال زشتي دروغ اجمالا در اين آيه مجسم شده است و در تعليمات اسلام به مساله راستگويي و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهميت داده شده است که نمونه هاي آن را در زير مي آوريم.

    دروغ سرچشمه همه گناهان

در روايات اسلامي دروغ به عنوان ” كليد گناهان” شمرده شده است، على (ع) مى‏فرمايد: « الصدق يهدى الى‏ البر، و البر يهدى الى الجنة»(9) ” راستگويى دعوت به نيكوكارى مى‏كند، و نيكوكارى دعوت به بهشت".

در حديثى از امام باقر( ع) مى‏خوانيم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب، و الكذب شر من الشراب» “(10) خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهايى قرار داده و كليد آن قفلها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتيها و بديها عقل است و مشروبات الكلى عقل را از كار مى‏اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است” .

امام حسن عسكرى (ع) مى‏فرمايد: «جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب»(11)” تمام پليديها در اطاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است” .

رابطه دروغ و گناهان ديگر از اين نظر است كه انسان گناهكار هرگز نمى‏تواند، راستگو باشد، چرا كه راستگويى موجب رسوايى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا بايد متوسل به دروغ شود. و به عبارت ديگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى‏كند، و راستگويى محدود.

اتفاقا اين حقيقت در حديثى كه از پيامبر (ص) نقل شده ،كاملا تجسم يافته، حديث چنين است:

شخصى به حضور پيامبر( ص) رسيد، عرض كرد نماز مى‏خوانم و عمل منافى عفت انجام مى‏دهم، دروغ هم مى‏گويم! كدام را اول ترك گويم؟! پيامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پيامبر( ص) تعهد كرد كه هرگز دروغ نگويد: هنگامى كه خارج شد، وسوسه‏هاى شيطانى براى عمل منافى عفت در دل او پيدا شد، اما بلافاصله در اين فكر فرو رفت، كه اگر فردا پيامبر( ص) از او در اين باره سؤال كند چه بگويد، بگويد چنين عملى را مرتكب نشده است، اينكه دروغ است و اگر راست بگويد حد بر او جارى مى‏شود، و همين گونه در رابطه با ساير كارهاى خلاف اين طرز فكر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پيدا شد و به اين ترتيب ترك دروغ سرچشمه ترك همه گناهان او گرديد.

    دروغ سرچشمه نفاق است

چرا كه راستگويى يعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر اين دروغ ناهماهنگى اين دو است، و نفاق نيز چيزى جز تفاوت ظاهر و باطن نيست.

در آيه 77 سوره توبه مى‏خوانيم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ:"(12)اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ مى‏گفتند".

    دروغ با ايمان سازگار نيست

اين واقعيت نه تنها در قرآن بلکه در احاديث نيز ثابت مي شود: در حديثى چنين مى‏خوانيم: سئل رسول اللَّه (ص) يكون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قيل و يكون بخيلا؟ قال نعم، قيل يكون كذابا؟ قال لا!" (13) از پيامبر پرسيدند آيا انسان با ايمان ممكن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسيدند آيا ممكن است (احيانا) بخيل باشد فرمود: آرى، پرسيدند آيا ممكن است كذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه"!  

چرا كه دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ايمان سازگار نيست.

و نيز به همين دليل اين سخن از امير مؤمنان (ع)نقل شده است:

«لا يجد العبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده»(14)

” بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي” .

    دروغ نابود كننده سرمايه اطمينان است

مى‏دانيم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتماد متقابل و اطمينان عمومى است، و مهمترين چيزى كه اين سرمايه را به نابودى مى‏كشاند دروغ و خيانت و تقلب است، و يك دليل عمده بر اهميت فوق العاده راستگويى و ترك دروغ در تعليمات اسلامى همين موضوع است.

در احاديث اسلامى مى‏خوانيم كه پيشوايان دين از دوستى با چند طايفه از جمله دروغگويان شديدا نهى كردند، چرا كه آنها قابل اطمينان نيستند.

على( ع ) در كلمات قصارش مى‏فرمايد:

«اياك و مصادقة الكذاب فانه كالسراب، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب»(15)

” از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مى‏سازد” .

خدا نکند کسي معروف شود به دروغگويي که هيچ چيز شايد بيشتر از اين به حيثيت انسان لطمه نمي زند.(16)

البته سخن در باره زشتيهاى دروغ و فلسفه آن و همچنين علل پيدايش دروغگويى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسيار زياد است كه بايد آن را در كتب اخلاق جستجو كرد.

سوگند دروغ

يکي از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. اين عمل از زشت ترين گناهان و فاحش ترين عيوب است.

پيامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندي به خدا ياد کند که به اندازه بال پشه اي دروغ در آن باشد نقطه اي سياه در قلبش پديد مي آيد و تا روز قيامت باقي مي ماند»

حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خيانت بزرگي است که به برادرت چيزي بگويي که تو را تصديق کند و تو به او دروغ گفته باشي»

پيامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فرداي قيامت خدا با آنها سخن نمي گويد و به آنها توجه نمي کند و آنها را از گناهانشان تزکيه نمي کند اول کساني که چون چيزي ببخشند منت مي گذارند دوم کساني که کالاي خود را با سوگند دروغ به فروش مي رسانند و سوم انسانهاي متکبر.»

دروغ از منظر قرآن و روايات

 

 دروغ از بدترين معايب، زشت ترين گناهان و منشأ بسياري از مفاسد است و بالطبع از کارهاي زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاقي و از گناهان کبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمي در ميان نباشد ، دروغ گفتن جايز نمي باشد.

دروغ در دنيا و آخرت انسان را از رحمت الهي محروم مي کند و در ميان مردم بي اعتبار مي نمايد و اعتماد عمومي را سلب و جامعه را به بيماري نفاق دچار مي سازد و از آفات زبان و خراب کننده ايمان است.

علت اصلي دروغ ، عقده حقارت و خود کم بيني انسان دروغگو است و اين يکي از نکات رواني است که به عنوان روانشناسي اخلاقي در کلمات معصومين به آن اشاره شده است.

سرچشمه دروغ نيز گاهي به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام و زماني نيز به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و …است که شخص از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود کمک مي گيرد.

ابزار بسياري از گناهان دروغ است اينکه افراد دروغگو بدبيني و سوء ظن خاصي نسبت به همه کس و همه چيز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه مي دهند، با دروغ هزار گونه تملق مي گويند و يکي از راههاي درمان دروغ اين مي باشد که قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي آن متوجه ساخت و نيز بايد بايد متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره اي از موارد نفع شخصي دارد ولي نفعش بسيار آني و زودگذر است و يکي ديگر از موثرترين راههاي درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد و کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان در دل آنان است و بايد محيط هاي تربيتي و معاشرتي مبتلايان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدريجا طبق اصل محاکات و تاثيرپذيري محيط وجود آنها از اين رذيله پاک گردد.

در سراسر جهان هستي قانون صداقت و صراحت و حقيقت جاري است . هر چند به حسب ظاهر در عالم هستي تضادها و تعارض هايي ديده مي شود ولي دروغ و خيانت در طبيعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقايق ناب را در طبيعت و هستي بايد جستجو کرد و از زبان آفرينش بايد شنيد. مگر جز اين است که تمام قوانين علمي و فلسفي برداشتي است نسبي از جهان هستي و قوانين حاکم بر آن و طالبان حقيقت همه و همه در اسرار هستي مي انديشند و از آن الهام مي گيرند و جز با هستي و قوانين حاکم بر آن سروکاري ندارند؟

خلاصه کلام آنکه بناي خلقت و طبيعت بر حقيقت و راستي استوار است ، لکن اين انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آميخته و آن را وارونه جلوه مي دهد، زيرا باطل محض را نمي شود به مردم ارائه داد که طبع حقيقت جوي مردم خود به خود آن را دفع مي کند.

خداوند سبحان چه با زبان تکوين و چه با زبان تشريع با صداقت و راستي با بندگانش سخن مي گويد و مي فرمايد که صداقت براي شما بهتر است. علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند« ولکن يُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَيُمزجان …»(1) مردم قسمتي از حق و قسمتي از باطل را گرفته و در هم مي آميزند و از اين راه ، باطل را به خورد مردم مي دهند.

يکي از محرمات و آفت هاي خطرناک زبان، دروغ گفتن است و دروغ از گناهان کبيره مي باشد.(2)

معناي دروغ

کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معني دروغ گفتن مي باشد. صحاح و قاموس و اقرب و … هر دو وزن را مصدر گفته اند ولي استعمال قرآن نشان ميدهد که کذب بر وزن وزر مصدر است.(3)

کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معني دروغ مثل « يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِب‏» (4) چون کذب مفعول به يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعني بر خدا دروغ مي بندند.

 تکذيب آن است که ديگري را به دروغ نسبت دهي و بگويي دروغ مي گويد.

 کذّاب مبالغه است يعني بسيار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(5)» .

 کاذبه مصدر است مثل عاقبه ، عافيه و باقيه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة»(6)

 کذب در لغت به معناي عدم مطابقت است و همانگونه که سخن به دروغ متّصف مي شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف مي گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است ، همانگونه که عمل مخالف با سخن و وعده نيز دروغ است.(7)

دروغ از منظر آيات و روايات:

آيات و روايات بسياري در زمينه زشتي دروغ سخن مي گويند و آيات تکان دهنده اي حتي دروغگ را در رديف کافران و منکران آيات الهي مي شمارند.

« إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُون‏»(8) گرچه در اين آيه دروغ و افترا بر خدا و پيامبر است ولي به هر حال زشتي دروغ اجمالا در اين آيه مجسم شده است و در تعليمات اسلام به مساله راستگويي و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهميت داده شده است که نمونه هاي آن را در زير مي آوريم.

    دروغ سرچشمه همه گناهان

در روايات اسلامي دروغ به عنوان ” كليد گناهان” شمرده شده است، على (ع) مى‏فرمايد: « الصدق يهدى الى‏ البر، و البر يهدى الى الجنة»(9) ” راستگويى دعوت به نيكوكارى مى‏كند، و نيكوكارى دعوت به بهشت".

در حديثى از امام باقر( ع) مى‏خوانيم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب، و الكذب شر من الشراب» “(10) خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهايى قرار داده و كليد آن قفلها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتيها و بديها عقل است و مشروبات الكلى عقل را از كار مى‏اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است” .

امام حسن عسكرى (ع) مى‏فرمايد: «جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب»(11)” تمام پليديها در اطاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است” .

رابطه دروغ و گناهان ديگر از اين نظر است كه انسان گناهكار هرگز نمى‏تواند، راستگو باشد، چرا كه راستگويى موجب رسوايى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا بايد متوسل به دروغ شود. و به عبارت ديگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى‏كند، و راستگويى محدود.

اتفاقا اين حقيقت در حديثى كه از پيامبر (ص) نقل شده ،كاملا تجسم يافته، حديث چنين است:

شخصى به حضور پيامبر( ص) رسيد، عرض كرد نماز مى‏خوانم و عمل منافى عفت انجام مى‏دهم، دروغ هم مى‏گويم! كدام را اول ترك گويم؟! پيامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پيامبر( ص) تعهد كرد كه هرگز دروغ نگويد: هنگامى كه خارج شد، وسوسه‏هاى شيطانى براى عمل منافى عفت در دل او پيدا شد، اما بلافاصله در اين فكر فرو رفت، كه اگر فردا پيامبر( ص) از او در اين باره سؤال كند چه بگويد، بگويد چنين عملى را مرتكب نشده است، اينكه دروغ است و اگر راست بگويد حد بر او جارى مى‏شود، و همين گونه در رابطه با ساير كارهاى خلاف اين طرز فكر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پيدا شد و به اين ترتيب ترك دروغ سرچشمه ترك همه گناهان او گرديد.

    دروغ سرچشمه نفاق است

چرا كه راستگويى يعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر اين دروغ ناهماهنگى اين دو است، و نفاق نيز چيزى جز تفاوت ظاهر و باطن نيست.

در آيه 77 سوره توبه مى‏خوانيم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ:"(12)اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ مى‏گفتند".

    دروغ با ايمان سازگار نيست

اين واقعيت نه تنها در قرآن بلکه در احاديث نيز ثابت مي شود: در حديثى چنين مى‏خوانيم: سئل رسول اللَّه (ص) يكون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قيل و يكون بخيلا؟ قال نعم، قيل يكون كذابا؟ قال لا!" (13) از پيامبر پرسيدند آيا انسان با ايمان ممكن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسيدند آيا ممكن است (احيانا) بخيل باشد فرمود: آرى، پرسيدند آيا ممكن است كذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه"!  

چرا كه دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ايمان سازگار نيست.

و نيز به همين دليل اين سخن از امير مؤمنان (ع)نقل شده است:

«لا يجد العبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده»(14)

” بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي” .

    دروغ نابود كننده سرمايه اطمينان است

مى‏دانيم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتماد متقابل و اطمينان عمومى است، و مهمترين چيزى كه اين سرمايه را به نابودى مى‏كشاند دروغ و خيانت و تقلب است، و يك دليل عمده بر اهميت فوق العاده راستگويى و ترك دروغ در تعليمات اسلامى همين موضوع است.

در احاديث اسلامى مى‏خوانيم كه پيشوايان دين از دوستى با چند طايفه از جمله دروغگويان شديدا نهى كردند، چرا كه آنها قابل اطمينان نيستند.

على( ع ) در كلمات قصارش مى‏فرمايد:

«اياك و مصادقة الكذاب فانه كالسراب، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب»(15)

” از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مى‏سازد” .

خدا نکند کسي معروف شود به دروغگويي که هيچ چيز شايد بيشتر از اين به حيثيت انسان لطمه نمي زند.(16)

البته سخن در باره زشتيهاى دروغ و فلسفه آن و همچنين علل پيدايش دروغگويى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسيار زياد است كه بايد آن را در كتب اخلاق جستجو كرد.

سوگند دروغ

يکي از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. اين عمل از زشت ترين گناهان و فاحش ترين عيوب است.

پيامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندي به خدا ياد کند که به اندازه بال پشه اي دروغ در آن باشد نقطه اي سياه در قلبش پديد مي آيد و تا روز قيامت باقي مي ماند»

حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خيانت بزرگي است که به برادرت چيزي بگويي که تو را تصديق کند و تو به او دروغ گفته باشي»

پيامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فرداي قيامت خدا با آنها سخن نمي گويد و به آنها توجه نمي کند و آنها را از گناهانشان تزکيه نمي کند اول کساني که چون چيزي ببخشند منت مي گذارند دوم کساني که کالاي خود را با سوگند دروغ به فروش مي رسانند و سوم انسانهاي متکبر.»

دروغ از منظر قرآن و روايات

دروغ از بدترين معايب، زشت ترين گناهان و منشأ بسياري از مفاسد است و بالطبع از کارهاي زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاقي و از گناهان کبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمي در ميان نباشد ، دروغ گفتن جايز نمي باشد.
دروغ در دنيا و آخرت انسان را از رحمت الهي محروم مي کند و در ميان مردم بي اعتبار مي نمايد و اعتماد عمومي را سلب و جامعه را به بيماري نفاق دچار مي سازد و از آفات زبان و خراب کننده ايمان است.
علت اصلي دروغ ، عقده حقارت و خود کم بيني انسان دروغگو است و اين يکي از نکات رواني است که به عنوان روانشناسي اخلاقي در کلمات معصومين به آن اشاره شده است.
سرچشمه دروغ نيز گاهي به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام و زماني نيز به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و …است که شخص از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود کمک مي گيرد.
ابزار بسياري از گناهان دروغ است اينکه افراد دروغگو بدبيني و سوء ظن خاصي نسبت به همه کس و همه چيز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه مي دهند، با دروغ هزار گونه تملق مي گويند و يکي از راههاي درمان دروغ اين مي باشد که قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي آن متوجه ساخت و نيز بايد بايد متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره اي از موارد نفع شخصي دارد ولي نفعش بسيار آني و زودگذر است و يکي ديگر از موثرترين راههاي درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد و کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان در دل آنان است و بايد محيط هاي تربيتي و معاشرتي مبتلايان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدريجا طبق اصل محاکات و تاثيرپذيري محيط وجود آنها از اين رذيله پاک گردد.
در سراسر جهان هستي قانون صداقت و صراحت و حقيقت جاري است . هر چند به حسب ظاهر در عالم هستي تضادها و تعارض هايي ديده مي شود ولي دروغ و خيانت در طبيعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقايق ناب را در طبيعت و هستي بايد جستجو کرد و از زبان آفرينش بايد شنيد. مگر جز اين است که تمام قوانين علمي و فلسفي برداشتي است نسبي از جهان هستي و قوانين حاکم بر آن و طالبان حقيقت همه و همه در اسرار هستي مي انديشند و از آن الهام مي گيرند و جز با هستي و قوانين حاکم بر آن سروکاري ندارند؟
خلاصه کلام آنکه بناي خلقت و طبيعت بر حقيقت و راستي استوار است ، لکن اين انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آميخته و آن را وارونه جلوه مي دهد، زيرا باطل محض را نمي شود به مردم ارائه داد که طبع حقيقت جوي مردم خود به خود آن را دفع مي کند.
خداوند سبحان چه با زبان تکوين و چه با زبان تشريع با صداقت و راستي با بندگانش سخن مي گويد و مي فرمايد که صداقت براي شما بهتر است. علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند« ولکن يُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَيُمزجان …»(1) مردم قسمتي از حق و قسمتي از باطل را گرفته و در هم مي آميزند و از اين راه ، باطل را به خورد مردم مي دهند.
يکي از محرمات و آفت هاي خطرناک زبان، دروغ گفتن است و دروغ از گناهان کبيره مي باشد.(2)
معناي دروغ
کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معني دروغ گفتن مي باشد. صحاح و قاموس و اقرب و … هر دو وزن را مصدر گفته اند ولي استعمال قرآن نشان ميدهد که کذب بر وزن وزر مصدر است.(3)
کذب بر وزن کَتِف اسم مصدر است به معني دروغ مثل « يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِب‏» (4) چون کذب مفعول به يفترون است لذا اسم است نه مصدر يعني بر خدا دروغ مي بندند.
تکذيب آن است که ديگري را به دروغ نسبت دهي و بگويي دروغ مي گويد.
کذّاب مبالغه است يعني بسيار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب(5)» .
کاذبه مصدر است مثل عاقبه ، عافيه و باقيه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَة»(6)
کذب در لغت به معناي عدم مطابقت است و همانگونه که سخن به دروغ متّصف مي شود اعتقاد و عمل هم به آن متّصف مي گردد. گمان و اعتقاد مخالف با واقع دروغ است ، همانگونه که عمل مخالف با سخن و وعده نيز دروغ است.(7)
دروغ از منظر آيات و روايات:
آيات و روايات بسياري در زمينه زشتي دروغ سخن مي گويند و آيات تکان دهنده اي حتي دروغگ را در رديف کافران و منکران آيات الهي مي شمارند.
« إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُون‏»(8) گرچه در اين آيه دروغ و افترا بر خدا و پيامبر است ولي به هر حال زشتي دروغ اجمالا در اين آيه مجسم شده است و در تعليمات اسلام به مساله راستگويي و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهميت داده شده است که نمونه هاي آن را در زير مي آوريم.
دروغ سرچشمه همه گناهان
در روايات اسلامي دروغ به عنوان ” كليد گناهان” شمرده شده است، على (ع) مى‏فرمايد: « الصدق يهدى الى‏ البر، و البر يهدى الى الجنة»(9) ” راستگويى دعوت به نيكوكارى مى‏كند، و نيكوكارى دعوت به بهشت".
در حديثى از امام باقر( ع) مى‏خوانيم:« ان اللَّه عز و جل جعل للشر اقفالا، و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب، و الكذب شر من الشراب» “(10) خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهايى قرار داده و كليد آن قفلها شراب است (چرا كه مانع اصلى زشتيها و بديها عقل است و مشروبات الكلى عقل را از كار مى‏اندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است” .
امام حسن عسكرى (ع) مى‏فرمايد: «جعلت الخبائث كلها فى بيت و جعل مفتاحها الكذب»(11)” تمام پليديها در اطاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است” .
رابطه دروغ و گناهان ديگر از اين نظر است كه انسان گناهكار هرگز نمى‏تواند، راستگو باشد، چرا كه راستگويى موجب رسوايى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا بايد متوسل به دروغ شود. و به عبارت ديگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مى‏كند، و راستگويى محدود.
اتفاقا اين حقيقت در حديثى كه از پيامبر (ص) نقل شده ،كاملا تجسم يافته، حديث چنين است:
شخصى به حضور پيامبر( ص) رسيد، عرض كرد نماز مى‏خوانم و عمل منافى عفت انجام مى‏دهم، دروغ هم مى‏گويم! كدام را اول ترك گويم؟! پيامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پيامبر( ص) تعهد كرد كه هرگز دروغ نگويد: هنگامى كه خارج شد، وسوسه‏هاى شيطانى براى عمل منافى عفت در دل او پيدا شد، اما بلافاصله در اين فكر فرو رفت، كه اگر فردا پيامبر( ص) از او در اين باره سؤال كند چه بگويد، بگويد چنين عملى را مرتكب نشده است، اينكه دروغ است و اگر راست بگويد حد بر او جارى مى‏شود، و همين گونه در رابطه با ساير كارهاى خلاف اين طرز فكر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پيدا شد و به اين ترتيب ترك دروغ سرچشمه ترك همه گناهان او گرديد.
دروغ سرچشمه نفاق است
چرا كه راستگويى يعنى هماهنگى زبان و دل، و بنا بر اين دروغ ناهماهنگى اين دو است، و نفاق نيز چيزى جز تفاوت ظاهر و باطن نيست.
در آيه 77 سوره توبه مى‏خوانيم: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ:"(12)اعمال آنها نفاقى در دلهايشان تا روز قيامت ايجاد كرد، به خاطر اينكه عهد خدا را شكستند و به خاطر اينكه دروغ مى‏گفتند".
دروغ با ايمان سازگار نيست
اين واقعيت نه تنها در قرآن بلکه در احاديث نيز ثابت مي شود: در حديثى چنين مى‏خوانيم: سئل رسول اللَّه (ص) يكون المؤمن جبانا؟ قال نعم، قيل و يكون بخيلا؟ قال نعم، قيل يكون كذابا؟ قال لا!” (13) از پيامبر پرسيدند آيا انسان با ايمان ممكن است (گاهى) ترسو باشد فرمود: آرى، باز پرسيدند آيا ممكن است (احيانا) بخيل باشد فرمود: آرى، پرسيدند آيا ممكن است كذاب و دروغگو باشد؟ فرمود نه"!
چرا كه دروغ از نشانه‏هاى نفاق است و نفاق با ايمان سازگار نيست.
و نيز به همين دليل اين سخن از امير مؤمنان (ع)نقل شده است:
«لا يجد العبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده»(14)
” بنده اي مزه ايمان را نچشد تا دروغ را وانهد چه شوخي باشد و چه جدي” .
دروغ نابود كننده سرمايه اطمينان است
مى‏دانيم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتماد متقابل و اطمينان عمومى است، و مهمترين چيزى كه اين سرمايه را به نابودى مى‏كشاند دروغ و خيانت و تقلب است، و يك دليل عمده بر اهميت فوق العاده راستگويى و ترك دروغ در تعليمات اسلامى همين موضوع است.
در احاديث اسلامى مى‏خوانيم كه پيشوايان دين از دوستى با چند طايفه از جمله دروغگويان شديدا نهى كردند، چرا كه آنها قابل اطمينان نيستند.
على( ع ) در كلمات قصارش مى‏فرمايد:
«اياك و مصادقة الكذاب فانه كالسراب، يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب»(15)
” از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور مى‏سازد” .
خدا نکند کسي معروف شود به دروغگويي که هيچ چيز شايد بيشتر از اين به حيثيت انسان لطمه نمي زند.(16)
البته سخن در باره زشتيهاى دروغ و فلسفه آن و همچنين علل پيدايش دروغگويى از نظر روانى و طرق مبارزه آن بسيار زياد است كه بايد آن را در كتب اخلاق جستجو كرد.
سوگند دروغ
يکي از موارد رواج دروغ ، سوگند دروغ است. اين عمل از زشت ترين گناهان و فاحش ترين عيوب است.
پيامبر اکرم(ص) فرمودند:« هر کس سوگندي به خدا ياد کند که به اندازه بال پشه اي دروغ در آن باشد نقطه اي سياه در قلبش پديد مي آيد و تا روز قيامت باقي مي ماند»
حضرت رسول(ص) فرمودند:« چه خيانت بزرگي است که به برادرت چيزي بگويي که تو را تصديق کند و تو به او دروغ گفته باشي»
پيامبر(ص)فرمودند:« سه گروهند که فرداي قيامت خدا با آنها سخن نمي گويد و به آنها توجه نمي کند و آنها را از گناهانشان تزکيه نمي کند اول کساني که چون چيزي ببخشند منت مي گذارند دوم کساني که کالاي خود را با سوگند دروغ به فروش مي رسانند و سوم انسانهاي متکبر.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]




چگونه با فرزندانمان صمیمی تر باشیم؟

 

 

 

با افزایش سن ازدواج، کاملا طبیعی است که اختلاف سنی پدران و مادران و نیز فرزندان بیشتر و بیشتر شود و گاهی به بیش از سی و پنج سال هم برسد. وجود این میزان اختلاف سنی منجر به اختلاف در نوع گفتار، کردار و حتی دیدگاه والدین و فرزندان می شود.


اما اگر به نکاتی که در ذیل اشاره می شود، توجه کنیم بهتر می توانیم همپای کودکان خود باشیم.

عشق ورزیدن
می توانید با کودکتان رابطه خوبی برقرار کنید، به شرط آن که اجازه بدهید عشق و محبت شما را نسبت به خودش احساس کند. محبت قلبی به تنهایی، برای ارضای خواسته های درونی کودک کافی نیست.


او به عشق و محبتی نیازمند است که آثارش در رفتار و گفتار پدر و مادر نمودار باشد. بچه ها از نوازش، بوسه و تبسم و حتی از آهنگ محبت آمیز سخنان شما احساس آرامش می کنند و اعتماد به نفسشان تقویت می شود و درمی یابند که در زندگی، افرادی هستند که بدون هیچ گونه انتظاری، عاشقانه آنها را دوست دارند و از آنها حمایت می کنند، اینجاست که به خودشان می قبولانند با وجود این افراد هیچ گاه تنها نخواهند ماند.


وقتی به فرزندتان اظهار محبت می کنید او به شما و محیط خانه علاقه مند می شود و کمتر پیش می آید، جذب دوستان ناباب و مواد مخدر شود و به لحاظ روحی و جسمی نیز فرد سالم تری خواهد بود. پس همیشه به فرزندتان محبت کنید و بگویید که دوستش دارید و عاشقش هستید، اما باید بدانید که اظهار محبت وسیله تربیت است و نباید مانع تربیت شود.


بنابراین والدین باید حساب عشق به فرزند را از تربیت جدا کنند، او را صمیمانه دوست بدارند ولی عیوب و رفتار نادرستش را با روشی عاقلانه اصلاح کنند، زیرا فرزند شما همیشه کودک باقی نمی ماند.

کشف علایق مشترک خود و فرزندان
ممکن است شما به دلیل اختلاف سنی که با فرزندتان دارید، برای برقراری ارتباط خوب و صمیمانه با او، مشکلاتی داشته باشید. در این مواقع بهتر است به دنبال نقاط مشترک بین خود و فرزندتان باشید. مثلا شاید هر دوی شما وقت تان را برای خواندن کتاب، ورزش یا دوچرخه سواری صرف کنید. بنابراین سعی کنید علایق مشترک خود و فرزندتان را بیابید و با استفاده از وجود این علایق، رابطه دوستانه ای میان خودتان ایجاد کنید.


گام دیگر این است که بدانید فرزندتان چگونه وقتش را می گذراند و مشغول انجام چه نوع کار و فعالیت هایی است. زمانی را هر چند کوتاه به او اختصاص بدهید و در کارها و فعالیت هایی که دوست دارد، شرکت کنید. حتی می توانید دست فرزندتان را بگیرید، به پارک بروید و همپای او روی چمن های سرسبز بدوید، گل های رنگارنگ را نوازش کنید، بلند بلند بخندید و آواز بخوانید و درباره موضوعات مختلف با هم صحبت کنید و از این که در کنار یکدیگر هستید لذت ببرید. این نکته حائز اهمیت است. اگر چند تا بچه دارید برای هر کدام از آنها زمانی را جداگانه اختصاص بدهید.

صبور بودن
اگر یک روز سخت و پرمشغله را پشت سر گذاشته اید، لطفا تلافی آن را سر بچه ها در نیاورید. همه ما در زندگی روزهای سخت و پرکار داریم، ولی باید آرامش خود را حفظ و راهی برای کاهش خستگی روزانه پیدا کنیم.


سعی کنید وقتی کنار افراد خانواده بویژه کودکان هستید، شاد و پرانرژی باشید، زیرا بچه ها پدر و مادر شاد و پرانرژی می خواهند، نه پدر و مادر خسته و عصبی.


این نکته مهم است، زمانی که فرزندتان با شما صحبت می کند مدام کلام او را قطع نکنید، چراکه احساس می کند تمایلی به شنیدن حرف هایش ندارید، لذا از حرف زدن با شما دلسرد می شود. همیشه سعی کنید صبور باشید و به حرف فرزندتان بدقت گوش کنید، زیرا این گونه به او می فهمانید، آن قدر برایش ارزش و احترام قائلید که حاضرید تمام حرف هایش را بشنوید. با این روش می توانید متوجه مشکلات ریز و درشت فرزندتان بشوید و بموقع به او کمک کنید. به اهداف و احساساتش احترام بگذارید و همیشه به او بگویید چقدر دوستش دارید.

بازی کردن
کودک بازی کردن با پدر و مادرش را دوست دارد و همین را یکی از دلایل محبت می داند. در ضمن بر اثر همین بازی هاست که علایق ذاتی کودک و اخلاق و رفتار اجتماعی و فردی او شکل می گیرد. به این ترتیب یک راه درست برای تقویت روابط بین شما و فرزندتان این است که با او بازی کنید و قاه قاه بخندید. اجازه ندهید مدام با رایانه بازی کند.


بازی های زمان کودکی خودتان را به او یاد بدهید. زمان بیشتری را با فرزندتان سپری کنید. او به وجود شما در کنار خود احتیاج دارد.


حتی می توانید بازی هایی را انتخاب کنید که تک تک افراد خانواده بتوانند در آن شرکت کنند، مثل بازی اسم فامیل یا منچ … گاهی اوقات با هم به پارک محل بروید، سوار تاب شوید، از پله های سُرسُره، بالا بروید و با هم سر بخورید و کلی خوش بگذرانید. وقتی در کنار فرزندتان هستید با تمام وجود کنارش باشید تا او هم وجود شما را در کنار خود احساس کند و شاد باشد.

نظم و قانون حاکم بر خانواده
بهتر است بچه ها در خانه ای بزرگ شوند که قانون داشته باشد. خانه ای که در آن نظم و قانون نباشد، بچه ها آزادانه هر کاری را که دوست داشته باشند انجام می دهند، مثلا تا هر ساعتی که بخواهند پای رایانه می نشینند و بازی می کنند یا تا نیمه های شب تلویزیون تماشا می کنند و… .


اگر می خواهید رابطه خوبی با فرزندتان داشته باشید، باید قوانین خاصی تعیین و این قوانین را به طور ثابت اجرا کنید. برای مثال، ساعات خاصی را برای دیدن برنامه های تلویزیون یا بازی های رایانه ای تعیین کنید یا انجام بعضی کارهای خانه را بر عهده فرزندتان بگذارید، البته کارهایی که در حد توانش باشد.


ممکن است ابتدا کمی خسته شود و غر بزند، اما بعد متوجه می شود شما به او اعتماد کرده اید که انجام برخی از کارها را به او سپرده اید. در نتیجه خوشحال می شود و احساس مسئولیت می کند و در آینده نیز فرد مسئولیت پذیری می شود.


این نکته مهم است که اگر گاهی فرزندتان نتوانست کارها را در حد عالی انجام بدهد، او را تنبیه نکنید، سرش غر نزنید و نگویید تو از عهده هیچ کاری برنمی آیی، زیرا اعتماد به نفسش را از دست می دهد، بنابراین فرصت دیگری به او بدهید و کمکش کنید تا کارش را درست و دقیق انجام بدهد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-01-15] [ 10:16:00 ق.ظ ]




با حسادت کودكان چه کنیم؟

 

 

 

 

 

این احساسی طبیعی است اما اگر کودک هر بار بخواهد خودش را با بقیه مقایسه کند دچار مشکلاتی خواهد شد. به همین علت لازم است به کودکتان یاد بدهید که بتواند احساس حسادت خود را کنترل کند. بدین ترتیب نه تنها احساس بهتری خواهد داشت بلکه بهتر می‌تواند با دیگر کودکان برخورد کند و روابط اجتماعی بهتری داشته باشد. می‌پرسید چگونه؟ در این مقاله بخوانید:
حتماً شما هم وقتی کودک 4 ساله‌تان با حسرت از ماشین پسر همسایه تعریف کرده و از شما خواسته تا مثل همان را برایش بخرید متوجه حسادت فرزندتان شده‌اید. شاید هم وقتی دخترتان عروسک دخترخاله‌اش را یواشکی برداشته تا با خودش به خانه ببرد متوجه شده باشید که او هم درگیر حسادت شده. گاهی هم کودکان بزرگتر به همکلاسی‌شان که نمره بالاتر گرفته حسادت می‌کنند و ممکن است با به دنیا آمدن یک نوزاد جدید در خانه دست به خشونت بزنند و سعی کنند رقیب تازه را از میدان خانواده بیرون کنند.
تجربه این حسادت‌ها که خود انواع مختلفی دارند می‌تواند برای فرزند شما مشکلاتی ایجاد کندو نه تنها روابط او با همسالانش را به خطر بیندازد بلکه باعث سرخوردگی و ناراحتی خود او هم بشود. به همین علت متخصصان توصیه می‌کنند با روشهای زیر سعی کنید به کودک کمک کنید که حس خود را کنترل کند و به جای حسادت، غبطه را جایگزین کند تا او را به تلاش بیشتر وادارد نه آسیب رساندن به خودش و دیگران!

احساسات کودک را بشناسید
سعی نکنید حسادت کودک را محکوم کنید. این روش فایده‌ای برای او ندارد. کودک وقتی ببیند به احساس او توجهی نمی‌کنید و انگار خواسته او را نمی‌شنوید، بلندتر داد می‌زند تا به او توجه کنید. بنابر این سعی کنید به کودک نشان دهید که به احساس او اهمیت می‌دهید. مثلا به او بگویید می‌دانم برایت سخت است که وقتی من خواهر کوچکت را می‌خوابانم، تو خودت لباس‌هایت را عوض کنی اما اگر کمی صبر کنی می‌توانم به تو کمک کنم. می‌دانم دلت می‌خواهد من بیشتر با تو بازی کنم. من هم دلم برای بازی با تو تنگ شده امالازم است مراقب خواهر کوچولویت باشم تا بزرگتر شود و بتواندبا تو بازی کند. یا مثلا وقتی در بازی بازنده می‌شود. به او بگویید می‌دانم که نا امید شدی ودلت می‌خواست تو هم مثل احسان برنده شوی اما خوب بازی کردی و می‌توانی دفعه بعد تو برنده باشی.

همه یا هیچ را انتخاب نکنید
بعضی از کودکان به علت مقایسه کارهای خودشان با دیگران و حسادت به دیگران از انجام کارهای مورد علاقه‌شان هم باز می‌مانند. محسن کودکی علاقه‌مند به نقاشی و کارهای هنری است اما با شروع مدرسه مدام کار دستی و نقاشیهای خودش را با بقیه مقایسه می‌کند و می‌بیند که مال بقیه همکلاسیهایش بهتر است.
بعد از مدتی او دیگر تمایلی به انجام این کارهای هنری نشان نمی‌دهد و از انجام آن سر باز می‌زند. فکر می‌کنید والدینش چگونه می‌توانند به او کمک کنند. مادر محسن به او می‌گوید: من هم زیاد نقاشی ام خوب نبود. اما از نقاشی کردن لذت می‌بردم. به همین علت زیاد نقاشی می‌کشیدم و تمرین می‌کردم تا اینکه نقاشی ام بهتر و بهتر شد. تو هم هر چه بیشتر تمرین کنی نقاشی ات زیبا‌تر از قبل می‌شود.
کودکان در سنین ابتدایی خیلی زود نتیجه می‌گیرند که در یک فعالیت خاص توانایی خوبی دارند یا ضعیف هستند. مازیار به فوتبال علاقه دارد اما بازی نمی‌کند چون فکر می‌کند که خوب فوتبال بازی نمی‌کند. او مرتب از بازی ارسلان تعریف می‌کند و حتی به او حسادت می‌کند که اینقدر خوب می‌تواند گل بزند.به نظر شما پدرش چه به او بگوید تا حسادت او به ضررش تمام نشود. پدر مازیار به او گفت: پسرم به نظر تو بهترین بازیکن فوتبال درایران کیست؟ چرا؟
بعد از توضیحاتی که مازیار داد پدرش از او پرسید: فکر می‌کنی بقیه بازیکنان فوتبال کشور که به خوبی او نیستند چه باید بکنند؟ آیا بهتر نیست فوتبال را کنار بگذارند؟ اگر همه بازیکنها این طور فکر کنند و بازی را کنار بگذارند فکر می‌کنی چه بلایی سر فوتبال کشور می‌آید؟ همین اتفاق درباره بقیه موضوعات هم می‌افتد. بنابر این همه در جایگاه خود تلاش می‌کنند تا کار خود را خوب انجام دهندو تو هم بهتر است همین کار را بکنی.

لذت هدیه دادن را به او بچشانید
حسادت به وسایل و اسباب بازیهای دیگران ساده‌ترین و رایج‌ترین نوع حسادتهای کودکانه است که ممکن است بارها با آن روبرو شده باشید. مینا از مدرسه بر می‌گردد و به مادرش می‌گوید که کفش سارا- همکلاسی اش- خیلی زیبا بوده و او هم از همان کفشها می‌خواهد. علی از پدرش می‌خواهد که برایش پلی استیشن بخرد چون پسر همسایه هم از این بازیها دارد. ممکن است والدین تسلیم خواسته‌های جزیی کودک شوند اما گاهی ممکن است واقعااز عهده تهیه چنین وسایلی برنیایند و آنوقت چه باید کرد؟ اگر شما به کودکتان پس انداز کردن را یاد بدهید می‌توانید به او کمک کنید تا با پول تو جیبی و یا عیدی‌های خودش اسباب بازیها و لباسهای مورد علاقه‌اش را تهیه کند. در ضمن می‌توانید به او نشان دهید که با گذشتن از بعضی خواسته‌های خودش می‌تواند به کسانی که مشکلاتی دارند کمک کند و احساس خوشایندی از این کمک به دیگران پیدا کند و آنوقت می‌فهمد که اگر چه او کفش مورد علاقه‌اش را که گران قیمت بود نخریده اما در عوض به دوست دیگرش که لباس گرم نداشته کتی هدیه داده که او را گرم نگه می‌دارد.
آنوقت است که حس قدر دانی جای احساس حسادت را در وجود فرزندتان خواهد گرفت. در این حالت کودک شما کم کم متوجه می‌شود که حق انتخاب دارد. می‌تواند هر روز چشم به وسایل دیگران بدوزد و حسرت داشتنشان را بخورد یا اینکه به آنچه ضروری است بسنده کند و از هدیه دادن به دیگران لذت ببرد.

بر توانایی‌هایش تکیه کنید
اغلب کودکان خود را با خواهر و برادرشان مقایسه می‌کنند و به آنها حسادت می‌کنند. درباره وسایل شاید بتوانید با همسان خرید کردن این حس را کم‌تر کنید اما درباره توانایی‌های فردی که معمولا متفاوت است نقش شما بسیار حساس‌تر می‌شود.
در این باره بهتر است بر توانایی‌های فردی آنها بدون اینکه مقایسه‌ای انجام دهید، تاکید کنید و نشان دهید که به این توانایی‌ها افتخار می‌کنید و البته بدون مقایسه هر کدام را بخاطر یک خصوصیت خاص تحسین می‌کنید. مثلا به فرزندتان بگویید که از طرز داستان تعریف کردن او خوشتان می‌آید و لذت می‌برید وقتی او با قصه گویی‌اش همه را می‌خنداند. و فرزند دیگرتان را به خاطر شعرخواندنش تحسین کنید و به آنها بفهمانید که هر دو آنها را دوست دارید و به آنها افتخار می‌کنید. یادتان باشد همه کودکان حتی تلخ‌ترین آنها هم خصوصیاتی دوست داشتنی در خود دارند که بتوانید آن را برجسته کنید و به آن تاکید کنید.

در همه چیز عدالت را رعایت کنید
وقتی برای یکی از فرزندانتان خرید می‌کنید مطمئن باشید که خواسته‌های دیگری هم از نظرتان دور نمانده است. اگر امروز برای پسرتان توپ فوتبال می‌خرید، بهتر است همین امروز برای دخترتان هم چیزی بخرید حتی اگر یک گل سر کوچک باشد.
اگر سن و سال و جنس فرزندانتان به هم نزدیک است بهتر است مشابه برایشان خرید کنید تا بهانه به دست آنها ندهید. اما تا می‌توانید سعی کنید بریگانه بودن آنها در نوع خود تاکید کنید. مثلاً اگر یکی از آنها فوتبالیست خوبی است و دیگری خوب نقاشی می‌کشد می‌توانید برای یکی توپ فوتبال و برای دیگری مداد رنگی تهیه کنید و علت این تفاوت را هم گوشزد کنید.

مراقب رفتار و گفتارتان باشید
وقتی کودکی دارید که به نوزاد حسادت می‌کند، یادتان باشد که کودک بزرگ‌تر را با حرفهایتان بر علیه کودک کوچکتر تحریک نکنید. مثلا به جای اینکه بگویید بچه خوابیده نمی‌توانیم به پارک برویم. به کودک بگویید: عصر وقتی هوا خنک‌تر شد به پارک می‌رویم.
مسلما کودک می‌فهمد که با به دنیا آمدن فرزند دیگر شرایط تغییر کرده اما شما سعی کنید طوری رفتار کنید که این تغییرات برای کودک بزرگتر به تدریج جا بیفتد. مثلا اگر هر شب برای او قصه می‌گفتید و حالا نمی‌توانید هر شب این کار را بکنید اما می‌توانید از همسرتان بخواهید که گاهی او نوزادتان را بخواباند تا شما بتوانید برای کودک بزرگتر قصه بخوانید. یا حتی وقتی که نوزادتان آرام است می‌توانید آنها را کنار هم بخوابانید و برای هر دوشان قصه بخوانید.

احساسات خود را بیشتر بیان کنید
اگر فرزندتان به خواهر و برادر کوچکترش حسادت می‌کند، ابراز محبتتان را نسبت به او بیشتر کنید. مثلاً در طول روز بیشتر او را بغل کنید و در هر زمانی که می‌توانید به او توجه کرده و با او حرف بزنید و بازی کنید. وقتی او ازخواهر و برادر کوچکترش مراقبت می‌کند و با آنها خوش رفتاری می‌کند او را تشویق کنید.

الگو باشید
به او نشان دهید که چگونه با دیگر کودکان رفتار کند. مهربانی با کوچکترها و مراقبت از آنها را با رفتارتان به او یاد بدهید. تنها گفتن کافی نیست. او از رفتار شما یاد خواهد گرفت که با کوچکترها چگونه برخورد کند. وقتی کودک به خواهر و برادر کوچکش نزدیک می‌شود و سعی می‌کند با او بازی کند مدام او را تهدید نکنید ونترسانید. بلکه از این زمان برای یاد دادن رفتار با کودک بهره ببرید.

انضباط قاطعانه داشته باشید
به کودکان‌تان بفهمانید که باید به همدیگر احترام بگذارند و برای برداشتن اموال یکدیگر از هم اجازه بگیرند. اگر اتاق مجزا دارند به آنها بگویید که لازم است برای ورود به اتاق یکدیگر اجازه بگیرند و سپس وارد شوند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




روش هایی برای افزایش توجه و تمرکز کودکان

 

 

 

 

فرآیند توجه و تمرکز در کودکان به تکامل سیستم عصبی، حواس و هوش بستگی دارد. لذا برای بررسی این مشکل باید به هریک از عوامل ذکر شده جداگانه پرداخت. تشخیص علت کم توجهی در کودکان بهتر است در تیم توانبخشی و با حضور متخصصان و کارشناسان صورت گیرد. سپس هریک از روش های دارو درمانی، روان شناسی، کاردرمانی و گفتار درمانی وارد عمل خواهد شد. در این مبحث سعی شده است که راهکارهایی برای بهبود اختلال توجه و تمرکز کودکان که قابل اجرا توسط والدین در منزل باشد، ارائه گردد:

 

 

 

تمرینات مربوط به افزایش میزان توجه و تمرکز

 

الف ـ پرورش حس بینایی


1- از کودک بخواهید یک شی نورانی در حال حرکت را با چشم تعقیب کند. شی را در جهات مختلف به صورت صاف یا دورانی حرکت دهید. (به تدریج زمان تمرین را افزایش دهید)

 

2- از کودک بخواهید به طور متناوب به دو شی دور و نزدیک که شما به او نشان می دهید، نگاه کند. (به تدریج زمان تمرین را افزایش دهید.)


3- شما و فرزندتان مقابل هم ر وی زمین بنشینید، توپی را به سمت او بفرستید، از وی بخواهید پس از گرفتن توپ مجدداً آن را به شما بدهد و این کار را تکرار کنید.(به تدریج مدت زمان تمرین را افزایش دهید.)


4- توپی را به یک نخ آویزان کنید و مقابل کودک بگیرید و از او بخواهید با دو دست و بعد با یک دست (به طور یک در میان) به توپ بزند.


5- تعدادی مهره به کودک بدهید تا آن ها را بر اساس ترتیب خاص یا به صورت تصادفی به نخ بکشد.


6- پنج شی مقابل کودک قرار دهید بعد جفت هرکدام از آن اشیاء را نیز یکی یکی به او بدهید تا کنار شی مثل خودش قرار دهد.


7- تمرین فوق را با تصاویر مشابه، مهره های رنگی یا اشکال هندسی مشابه انجام دهید. از هرکدام 4 مورد مقابل کودک بگذارید.


8- متناوب چیدن مهره های رنگی را به کودک آموزش دهید. ابتدا از دو رنگ مهره شروع کنید و از کودک بخواهید آن دو رنگ را یک درمیان بچینید(این کار را تا 5 مهره در رنگ های مختلفی ادامه دهید).


مثال) در مرحله اول با دو رنگ مهره
مهره قرمز، مهره آبی، مهره قرمز، مهره آبی….


9- با سه مکعب یک رنگ طرح های ساده ای بسازید و مقابل کودک قرار بدهید بعد از او بخواهید با مکعب‌های خودش مشابه آن طرح را بسازد (به تدریج تعداد مکعب ها را اضافه کنید.)


10- حافظه بینایی کودک خود را به طریق زیر تقویت کنید:


با سه مکعب ساده طرح ساده ای بسازید، 20 ثانیه فرصت دهید کودک نگاه کند بعد طرح را جمع کنید و از او بخواهید آن چه را به یاد دارد بسازد.


11- طرح های ساده ای به صورت ناقص روی کاغذ بکشید و از کودک بخواهید جزء حذف شده در تصاویر را تشخیص دهید. مثال: تصویر آدم بدون چشم، تصویر موش بدون دم


12- چهار تصویر روی کاغذ بکشید، به طوری که دو تا از تصاویر کاملاً شبیه باشند و از کودک بخواهید از بین 4 تصویر، دو تصویر مثل هم پیدا کرده و به شما نشان دهد.


13- چهار تصویر بر روی کاغذ بکشید به طوری که یک تصویر دیگر فرق داشته باشد. از کودک بخواهید تصویر نامشابه را پیدا کرده و به شما نشان دهد.


14- نقطه هایی را در یک خط صاف بکشید و از کودک بخواهید آن ها را با خط به هم وصل کند (ابتدا نقطه‌ها درشت و نزدیک به هم باشد بعد به تدریج نقطه ریزتر و فاصله دورتر شوند.)


15- دو خط موازی و با فاصله از هم بکشید و از کودک بخواهید با مداد، خطی از میان این راه عبور دهد به طوری که با دو خط کناری برخورد نکند( به تدریج فاصله دو خط کناری را کم کنید)


16- اشکال هندسی مختلف را در اندازه متوسط بکشید و از کودک بخواهید آن ها را با توجه به حاشیه شکل رنگ کند.


17- تمرین روی قیچی کردن طرح کشیده شده روی کاغذ(ابتدا خطوط صاف بعد خطوط منحنی و اشکال مختلف)

 

ب ـ پرورش حس شنوایی

 

1- جغجغه ای را به صدا در آورید و از کودک بخواهید هر وقت صدا شنید دستش را بالا ببرد(در حین انجام تمرین چشم های کودک را ببندید)


2- جغجغه ای را به صدا در آورید و از کودک بخواهید جهت صدا را با دست به شما نشان دهد (در حین انجام چشم های کودک را ببندید)


3- با کودک قرار بگذارید که فعالیتی را انجام دهد و به محض شنیدن صدای سوت آن کار را متوقف کند. به عنوان مثال در یک اتاق کودک پشت به شما راه برود و هر زمان صدای سوت را شنید بایستد مجدداً با فرمان شما شروع به حرکت کند و با شنیدن صدا متوقف شود.


4- چند وسیله صدا ساز(به عنوان مثال سوت، جغجغه، سنتورک، شیپورو…) به صورت (2 عدد هر کدام) تهیه کنید. این وسایل را به کودک بدهید تا مدتی با آن ها بازی کند و با صدای هر کدام آشنا شود. سپس یک نمونه از وسایل را مقابل کودک بگذارید. خودتان پشت او قرار بگیرد و جفت دیگر هر وسیله را به صدا درآورید. از کودک بخواهید پس از شنیدن صدا وسیله مورد نظر را نشان دهد.


5- تصویر چند حیوان را مقابل کودک بگذارید از کودک بخواهید که پس از شنیدن هر صدا (صدای حیوانات که نوار پخش می شود یا شما می گویید) تصویر مربوطه را نشان دهد.


6- کلمه ای را با کودک قرار بگذارید تا هر زمان شنید دستش را بالا ببرد. شما کلمات مختلف را بگوئید و آن کلمه خاص را نیز به طور نامنظم در میان کلمات دیگر بگوئید.


7- داستان کوتاهی را برای کودک تعریف کنید و بعد بلافاصله از متن داستان سوالاتی را از او بپرسید(به تدریج بین تعریف داستان و پرسش از متن فاصله بیندازید تا کودک مجبور شود اطلاعات را در حافظه نگه دارد.


8- حافظه شنوایی کودک خود را به شیوه زیر تقویت کنید.


دو کلمه بدون ربط(مثال: هلو ؛ مداد) به کودک بگوئید و از او بخواهید آن دو کلمه را به همان ترتیب یعنی اول هلو بعد مداد ) بعد از شما تکرار کند. در هر مرحله پس از اینکه کودک موفق شد کلمات را به طور صحیح بعد از شما تکرار کند، یک کلمه به تعدا د کلمات خود اضافه کنید(در آخرین مرحله کودک باید بتواند 5 کلمه را عیناً بعد از شما و با ترتیب صحیح تکرار کند)

 

ج) پرسش حس لامسه


1- از کودک بخواهید چشمهایش را ببیدد و اشیایی را در دست او قرار دهید تا بر اساس زبری یا صافی آن ها را به دو دسته تقسیم کند.


2- مشابه تمرین فوق را با اشیا سرد و گرم انجام دهید.


3- از کودک بخواهید چشمهایش را ببندد و دو شی به طور همزمان در دست های او قرار دهید. کودک باید پس از لمس اشیاء بگوید آنها مثل هم هستند یا متفاوتند.


4- از کودک بخواهید چشمهایش را ببندد، اشیا آشنا و موجود در منزل را یکی یکی در دست او بگذارید و بخواهید پس از لمس هر وسیله، نام آن ها را بگوید.

 


5- اشکال هندسی پلاستیکی را در دست کودک قرار دهید و از او بخواهید شکل را لمس کند و طرح آن را روی کاغذ بکشد(در مرحله لمس شی باید چشم های کودک بسته باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:11:00 ق.ظ ]




 

مجموعه: رفتار از کودکی تا نوجوانی

 

 

 نوجوانان دوست دارند آزادانه حرف بزنند و رفتار کنند

 

«این چندمین باره که زنگ می زنم به بابام … اما هر بار یا جواب نمی ده یا می گه کار دارم. بعدا بگو یا شب که اومدم خونه، بگو … الان نمی رسم … بعدا حرف می زنیم. حتی بیشتر اوقات وقتی از طرف مدرسه می خوان که پدر و مادرم تو مدرسه حاضر بشن، اونها نمیان و هر بار هم بهانه و توجیهی برای کارشون دارن. اینجوری هر بار از نمره انضباط من کم می شه. بعد می گن دفعه بعد میایم و باز هم نمیان… اصلا گاهی فکر می کنم هیچ توجهی به من ندارن… شاید هم اصلا دوستم ندارن!»


علی در حالی که ناامید بود، این حرف ها را به دوستش فرهاد، می گفت. او از این ناراحت بود که پدر و مادر او مثل والدین دوستش رفتار دوستانه ای با او ندارند و آنقدر که باید، به وی توجه نمی کنند.


اینکه واقعا پدر و مادر علی به اندازه پدر و مادر فرهاد به او توجه دارند یا نه، موضوعی نیست که بتوان در مورد آن، حکم کلی و درستی صادر کرد. در واقع نوجوانان انتظاراتی از پدر و مادر خود دارند، در حالی که گاهی والدین به این موضوع خیلی اهمیت نمی دهند و تصور می کنند اگر در مواردی توجه لازم را به خواسته های نوجوانان خود نداشته باشند، می توانند در آینده تمام کمبودها را جبران کنند؛ ولی باید این نکته مهم را در نظر بگیرند که مشکلات مربوط به این دوره حساس از زندگی، تاثیرات و تبعاتی دارد که جبران آن در آینده بسیار سخت بوده و حتی گاهی غیرممکن است.


به نوجوانان اعتماد کنید
بر اساس تحقیقات، برآورده کردن خواسته ها و انتظارت نوجوانان، در آینده می تواند سلامت روان و ذهن آنها را تامین کند. نخستین انتظاری که نوجوانان از والدین خود دارند این است که مورد اعتماد والدین شان باشند. با توجه به اینکه نوجوانان هنوز از لحاظ مغزی و روانی به رشد کامل نرسیده اند، گاهی تصمیمات و رفتارهای آنها هیجانی است و صحبت ها، مداخلات و پیشنهادهای والدین را نمی پذیرند؛ بنابراین احتمال اینکه آنها در این دوره اشتباهات زیادی بکنند هم بسیار است.


اما با وجود این مسئله چرا نوجوانان همچنان انتظار دارند که پدر و مادرشان به آنها اعتماد کنند؟ زیرا والدین اغلب فرصت توضیح را به آنها نمی دهند اما فراموش نکنیم با وجود اشتباهاتی که نوجوانان دارند، هیچ چیز در این دوران برای آنها بالاتر از وجود والدین آرامش بخش که بتوانند با آنها حرف بزنند، نیست.


نوجوانان دوست دارند آزادانه حرف بزنند و رفتار کنند اما چون والدین نگرانند که مبادا اشتباهات نوجوانان در آینده، آنها را وارد فضاهای پیچیده منفی بکند، مداخلات سرکوبگرانه ای انجام می دهند که نتیجه آن، گرایش فرزندان به سوی هم سن و سالانشان است.

 

 

انتظار نوجوانان از والدین این است که آنها محرم اسرار فرزندان شان باشند

 

محرم اسرار نوجوانان باشید
دومین انتظار نوجوانان از والدین این است که آنها محرم اسرار فرزندان شان باشند؛ به طوری که فرزندان به راحتی بتوانند مشکلات شان را با والدین در میان بگذارند. به طور کلی نوجوانان از والدین شان انتظار دراند برای آنها گوش شنوا باشند و به جای سرزنش دائم آنان، درک شان کنند و مهمتر از همه اینکه اگر چیزی را به طور خصوصی به والدین خود می گویند، آنها راز نگهدار فرزندانشان باشند؛ در غیر این صورت، حتما اشخاص جایگزینی را پیدا می کنند که به احتمال زیاد این افراد از دوستان آنها هستند و البته در این مواقع مورد سرزنش والدین قرار می گیرند؛ چون پدر و مادرها نمی توانند علت صمیمیت و نزدیکی بیش از حد فرزندان شان را با دوستان خود درک کنند و با خود فکر می کنند چرا فرزندان شان به جای اینکه با آنها صحبت کنند، ترجیح می دهند با همسالان شان درد دل کنند؟

جالب این است که در بهترین حالت، نوجوانان ترجیح می دهند معلم یا مشاور مدرسه را رازدار خود بدانند که متاسفانه چون اغلب شکاف زیادی بین والدین و فرآیند مشاوره وجود دارد، آنها تمایلی برای رفتن پیش مشاور ندارند و با توجه به اینکه خانواده ها هم در این حالت رازدار خوبی نیستند و نمی توانند اعتماد فرزندشان را جلب کنند، نوجوان به پنهان کاری رو می آورد و کم کم مشکلاتش را در خانواده مطرح نمی کند و والدین هم اغلب از این رفتار گله دارند.

برای اینکه والدین چنین مشکلی با فرزندان شان نداشته باشند، باید از سبک مستبدانه، اجبار و تحکم برای پذیرفتن قوانینی که در خانواده حاکم است دوری گزینند. انطعاف پذیری بیشتری داشته باشند و با در نظر گرفتن نیازهای نوجوان شان، فضای صمیمانه و دوستانه ای را در خانه به وجود بیاورند.

به نوجوان حق انتخاب دهید
گاهی والدین در تصمیم گیری های نوجوانان شان بیش از اندازه مداخله می کنند و در این خصوص به وی آزادی نمی دهند. به این ترتیب، نوجوان به صورتی تربیت می شود که نه مهارت های اجتماعی را یاد می گیرد و نه اعتماد به نفس لازم را برای حل مشکلاتش دارد؛ به همین دلیل به والدین توصیه می شود گاهی نوجوان را در تصمیم گیری هایش آزاد بگذارند.

گاهی هم والدین به نوجوان خود برچسب هایی مثل بزرگ و بالغ نشدن یا تشخیص ندادن راه درست از غلط می زنند و به همین سبب او نمی تواند حتی در بزرگسالی توانایی حل مسئله و برخورد صحیح با مشکلات را یاد بگیرد؛ در نتیجه صمیمیت و نگرش مثبت در رابطه والد و فرزند از بین می رود؛ پس لازم است والدین سعی کنند به تدریج فرزندشان را در تصمیم گیری هایی که خیلی مهم و سرنوشت ساز نیستند، آزاد بگذارند.

نوجوان نیازمند تایید و تشویق است
نوجوان در هر شرایطی به تایید، تشویق، علاقه و توجه والدینش نیاز دارد. اینکه همه ما دوست داریم در آینده کارمندان، فرزندان و همسران مسئولی داشته باشیم، امری بدیهی است ولی آیا تا به حال فکر کرده ایم که خودمان در قبال مسئولیت پذیری دیگران، چگونه باید رفتار کنیم؟

یادمان باشد کودکان و نوجوانان همانطور که والدین شان از آنها انتظار دارند مسئولیت پذیر باشند، آنها نیز متقابلا همین انتظار را از والدین خود دارند. یکی از مهمترین مسئولیت هایی که والدین در قبال نوجوانان دارند و موجب رضایت بیشتر آنان می شود، این است که مدام علاقه، عشق و نیز احساس تعلق، ارزشمندی و امنیت عاطفی را به نوجوان خود القا کنند. در واقع اگر خانواده ای بتواند این حس را به فرزند خود بدهد، بسیار با ارزش است چون بدین ترتیب احساس اطمینان و رضایتی که با جنبه سلامت روان در ارتباط است، در نوجوان به وجود می آید. ما اغلب در خانواده بیشتر از آنکه به رفتارهای مثبت افراد پاداش بدهیم، سعی می کنیم رفتارهای اشتباه را مورد انتقاد قرار دهیم. 

 

نوجوان در هر شرایطی به تایید، تشویق، علاقه و توجه والدینش نیاز دارد

 
والدین باید خودشان به گفته های شان عمل کنند
وقتی والدین، به عنوان الگو، چیزی را از فرزندان خود می خواهند، حتما باید خودشان هم به آن عمل کنند؛ یعنی وقتی نوجوان ببیند گفته های والدین با رفتارهای آنها در تعارض است، نمی تواند آن گفته ها را بپذیرد؛ مثلا اگر والدین از فرزندان خود می خواهند که مدیریت مالی داشته باشند و پول های شان را بیهوده خرج نکنند، حتما خودشان هم باید بتوانند این کار را به درستی انجام دهند یا اگر والدین می خواهند فرزندان شان به آنها احترام بگذارند، باید متقابلا خودشان هم احترام آنان را حفظ کنند.

شیوه تربیتی والدین باید با همدیگر هماهنگ باشد
یکی دیگر از مشکلاتی که باعث می شود نوجوانان به حرف های پدر و مادر خود بی توجهی کنند، این است که در رفتار والدین قاطعیت لازم وجود ندارد یا حرف و شیوه تربیتی والدین و درخواست های آنها از نوجوان با هم هماهنگ نیست؛ بدین ترتیب نوجوان نمی داند کدام رفتار صحیح است و چگونه باید عمل کند و به حرف کدام یک از والدینش گوش دهد؛ مثلا اگر یکی از والدین سهل گیر باشد و دیگری سختگیر، نوجوان واقعا سردرگم می ماند که چگونه باید عمل کند.

بدین صورت او احساس می کند در دنیای ناامنی زندگی می کند؛ زیرا در دنیای او رفتارها و پیامدهای ناشی از آن، روز به روز تغییر می کند؛ یعنی یک رفتار در یک روز پیامد خوب و در روز دیگر پیامد منفی و حتی مجازات دارد.

نکات قابل توجه والدین
توجه به چند عامل می تواند موجب حفظ بهداشت روانی نوجوانان شود:

- اینکه والدین همواره به نوجوان احترام بگذارند و دوستش داشته باشند؛ نه فقط زمانی که مطابق میل آنها رفتار می کند.
- والدین باید سعی کنند برای فرزند خود الگوی مناسبی باشند.
- پدر و مادر باید به فرزندشان کمک کنند تا وی مسائل مختلف را یاد بگیرد و سطح دانش و علم خود را بالا ببرد.
- همیشه باید قوانینی در خانه وجود داشته باشد تا نوجوان با انضباط بار بیاید.
- لازم است همه افراد در فضای خانواده مسئولیت پذیر باشند. فراموش نکنیم خانواده ها بیشترین تاثیر را بر فرزندان دارند، بنابراین باید خودشان خط مشی درستی داشته باشند و آن را در اختیار نوجوانان هم قرار دهند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




راههای تربیت اسلامی کودکان

 

 

 

پرهیز از انتقاد و سخت گیری از اصول تربیت اسلامی فرزندان

 راههای تربیت اسلامی کودکان

طبق مطالعه ای كه تأثیرات دین را بر رشد و ارتقای كودكان بررسی كرده است، مشخص شده كودكانی كه والدین مذهبی دارند بهتر از دیگر كودكان رفتار می‌كنند و خود را با شرایط تطبیق می‌دهند.

در مطالعه ای که بر روی بیش از 16 هزار كودك كه بیشتر آنها در سال‌های اولیه ی تحصیل بودند خواستند ارزشیابی كنند كه كودك چه‌قدر بر خود كنترل دارد، چند وقت یك‌بار رفتار ضعیف یا نامناسب از خود نشان می‌دهد و آیا به‌خوبی به همسالانش احترام می‌گذارد و با آنها تعامل دارد یا نه؟ محققان نمرات به‌دست آمده را با اظهارات والدین مبنی بر این‌كه چند وقت یك‌بار به مكان‌های مذهبی می‌روند، آیا در مورد دین با كودكشان صحبت می‌كنند یا خیر و آیا بر سر مسائل دینی در خانه مشاجره می‌كنند یا نه، مقایسه كردند.

نتیجه این بود: كودكانی كه والدینشان به‌طور مرتب در مراكز دینی شركت داشتند (به‌خصوص وقتی هر دوی آنها بسیار مرتب به این مراكز می‌رفتند) و با كودكشان در مورد دین صحبت می‌كردند، نسبت به كودكانی كه والدینشان مذهبی نبودند، هم از طرف والدین و هم از طرف مربیان نمره ی بهتری در مورد كنترل بر خود، مهارت‌های اجتماعی و تمایل به یادگیری كسب كردند.

همچنین این پژوهش نشان داد هنگامی كه والدین غالباًً بر سر مسائل مذهبی بحث و مشاجره می‌كردند، كودكان بیشتر مشكل داشتند.

محققان در توجیه این یافته‌ها می‌گویند: آموزش‌های مذهبی و تربیت اسلامی کودکان به سه دلیل می‌تواند برای كودكان خوب باشد؛ اول این‌كه گروه‌های مذهبی از والدین حمایت اجتماعی می‌كنند و این برای رشد مهارت‌های آنان مفید است. كودكانی كه بـه این گروه‌های مذهبی آورده می‌شوند وقتــی همـان حرف‌های والدین شــان را می‌شنوند كه بزرگســـالان دیگر هـم آنها را تأیید می‌كنند، حرف‌های والدین شـان را در خانـه عمـیق‌تر درك می‌كنند.

دوم این‌كه در تربیت اسلامی کودکان انواع ارزش‌ها و هنجارهایی كه در گروه‌های مذهبی مبادله می‌شود، اغلب به فداكاری و طرفــداری از خانـواده گرایش دارند. این ارزش‌ها در شكل‌گیری ارتباط والدین با كودكان و در نتیجه رشد كودكان در واكنش به این ارتباط بسیار بسیار مهم هستند .

در آخر سازمان‌های مذهبی مهارت‌های والدین را با معانی مقدس عجین می‌كنند.

تربیت اسلامی کودکان چگونه باید انجام پذیرد؟
والدین در راستای پرورش مذهبی کودکان باید از برخی رفتارها که به ظاهر برای پرورش مذهبی، ولی در واقع مانع چنین هدفی هستند، پرهیز کنند که موارد ذیل نمونه ای از راههای تربیت اسلامی کودکان می باشد می باشد:

1- پرهیز از به کارگیری مفاهیم منفی: به منظور پرورش کودک و تربیت اسلامی کودکان باید به حلاوت ها و زیبایی های دین تأکید کرد. کودکان باید با محبت و عشقی که خداوند به همه انسان ها مخصوصاً کودکان دارد، آشنا شوند. چون تصویر اولیه ای که والدین از بالاترین موضوع مذهبی، یعنی خداوند ایجاد می کنند، در گرایش کودک به مذهب اثر شگرفی دارد. بسیاری از والدین در برابر شیطنت های کودکان، مشکلات رفتاری و حتی رفتارهای طبیعی آن ها که خارج از حوصله خودشان است، به استفاده ابزاری از مفاهیم مذهبی روی آورده و خداوند را متهم می کنند که کودکان شلوغ را عذاب می کند و تصویر یک موجود شکنجه گر را از خداوند در ذهن کودک ترسیم می کنند؛ در حالی که عذاب خداوند برای مکلف گناه کار است نه کودکان.

2- تربیت اسلامی کودکان با پرهیز از اجبار در رفتارهای مذهبی: بررسی ها نشان می دهد که بیش تر مخالفان مذهب، از دو گروه می باشند، گروه اول: کسانی که در دوران کودکی و نوجوانی از آگاهی و تربیت مذهبی مناسب برخوردار نبوده اند. گروه دوم: کسانی هستند که تربیت مذهبی آن ها در کودکی با خشونت و سخت گیری همراه بوده است و در حالی که مساله ای را نمی فهمیده اند، آن ها را وادار به عمل کردن به آن می کردند. لذا والدین متدین نباید فرزندان خود را در انجام عبادات و رفتارهای دینی تحت فشار قرار دهند. آن ها باید کلیات دین را بگویند و رفتارها را به او آموزش دهند و در امور جزئی نیز به طور نامحسوس، رفتار و اعمال فرزندان خود را کنترل کنند.

3- پرهیز از انتقاد و سخت گیری: برای دست یابی به تربیت اسلامی کودکان، نباید کودکان و نوجوانان را در معرض انتقاد و ایرادهای فراوان قرار داد و آن ها را به صورت منفی با مذهب و ارزش ها آشنا کرد. شخصیت مذهبی کودک زمانی شکل می گیرد که متناسب با خواسته ها و روحیات و کشش های درونی او رفتار شود و آن در صورتی است که انگیزه های مذهبی به همراه امید و احساس های مثبت به او منتقل شود، نه سخت گیری و انتقاد؛ چرا که انتقاد زیاد از آن ها در هر زمینه ای که باشد، آنان را به سرکشی وامی دارد و تذکر فراوان، موجب پیدایش لجاجت و مقاومت می شود.

حضرت علی (علیه السلام): الا فراط فی الملامة یشب نیران اللّجاج؛ زیاده روی در ملامت، آتش لجاجت را شعله ور می کند.

انتقاد و سخت گیری بی مورد نه تنها تربیت اسلامی کودکان را مورد خدشه قرار می دهد، بلکه موجب مشکلات روحی و روانی نیز می گردد.

4- پرهیز از استدلال های فراتر از توانایی های ذهنی کودک و نوجوان:

شیوه تبلیغ انبیا این بود که با هر فردی به اندازه درک و فهم خود او سخن می گفتند، توجه به این مساله لازم است که کودکان هنوز به دوره تفکر مذهبی شخصی نرسیده اند و ذهن آن ها قدرت کافی برای درک مسائل و ادله پیچیده را ندارد و از هر استدلالی برای اثبات خداوند و یا هر جنبه ای از دین که فراتر از توانایی های ذهنی آن ها باشد، برداشت های ساده، مطلق و غیرواقعی خواهند داشت و اغلب از معنای ظاهری جملات فراتر نخواهد رفت. وقتی هم که در درک مساله شکست بخورند این شکست را متوجه استدلال و بطلان اصل مساله می دانند.

5- جلوگیری از ادامه و تثبیت تفکر خام مذهبی برای تربیت اسلامی کودکان:

کودکان در سنین خردسالی از طریق تخیل، نمادسازی و الگوسازی به تفکر می پردازند. آن ها برای بیان احساس ترس و اضطراب خود، آن را به شکل غول و هیولا به تصویر می کشند و موجودات خوب و دوست داشتنی را به صورت فرشته و امثال آن ترسیم می کنند، به منظور نزدیک تر کردن درک و تفکر کودکان به حقایق چنین مفاهیمی، باید آن ها را به تجارب محدود کودکانه خودشان ارجاع داد؛ به عنوان مثال وقتی کودک از والدین خود درباره مکان، اندازه و شکل خداوند سوال می کند باید در پاسخ او با بیان های سلبی گفته شود: خدا مثل ما نیست که دست و پا داشته باشد، در خانه ای زندگی کند یا قابل دیدن و لمس کردن باشد.

چنین پاسخی هم به زدوده شدن مفاهیم خام موجود در ذهن کودک کمک می کند و هم سوال و کنجکاوی و میل درونی کودک به کشف حقایق دینی باقی مانده و ادامه آن به کشف درونی دین منجر خواهد شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:08:00 ق.ظ ]




در ماه رجب زیاد استغفرالله بگویید

 

از امام صادق(ع) روایت است كه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را “أصب” مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

 

ثواب روزه در ماه رجب

 

یکی از اصحاب امام صادق (ع) نقل می کند  كه: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمى‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. 

 

اگر نمی توانید روزه بگیرید…

 

روایت شده که اگر شخصی نمی تواند در ماه رجب روزه بگیرد، هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

 

اعمال مشترك ماه مبارک رجب

 

اعمال مشترک اعمالی است که اختصاص به یک روز خاص از ماه ندارد و در تمام ایام ماه انجام آن سفارش شده است: 

 

1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:

 

“یَا مَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ .”

 

2- دعایی را كه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:

 

«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ .»

 

3- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه در ماه رجب این دعا خوانده شود:

 

«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

 

4- از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: 

 

هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.

 

5- از نبی مکرم اسلام روایت است:

 

كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه “لا إِلَهَ إِلا اللهُ” بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .

 

6- روایت است كسى كه در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید:

 

 "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ” و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند كند و بگوید: “اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ” اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند.

 

7- در کل این ماه هزار مرتبه ذکر:

 

أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ ” گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .

8- سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند.

 

 

 

9- سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت كرده كه:

 

هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد یك مرتبه و آیة الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و  سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه این نماز را گزارده تا روزى كه بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای كه خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .

 

10- سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا كه روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.

 

11- سيّد ابن طاووس از محمّد بن ذكران روایت كرده كه گفت:

 

به امام صادق عليه السّلام عرض كردم فدايت شود اين ماه ماه رجب است مرا در اين ماه دعايى تعليم كن كه حق تعالى مرا به آن سود بخشد، حضرت فرمود: بنويس «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» و در هر روز از رجب در صبح و شام پس از نمازهاى روزوشب بگو:

 

يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ [مِنْ ] كُلِّ شَرٍّ يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّي بِمَسْأَلَتِي إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ [جَمِيعَ ] شَرِّ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ .

 

اى آن كه هر خيرى را از او اميد دارم، و از خشمش در هر شرّى ايمنى جويم، اى آن كه در برابر عبادت اندك مزد بسيار عطا میكند، اى آن كه به هركه از او بخواهد می بخشد، اى آن كه به هركه از او نخواهد و او را نشناسد نيز می بخشد، عطايش از روى مهربانى و رحمت است، با درخواستم از تو همه خير دنيا و خير آخرت را به من عنايت كن، و با درخواستم از تو همه شره دنيا و شره آخرت را بازگردان، زيرا آنچه را تو عطا كردى كاستى ندارد، و از احسانت بر من بيفزاى اى كريم.

راوى گفت: حضرت محاسن (موهاى صورت) شريف خود را در پنجه چپ گرفت و اين دعا را با حالت درماندگى و زارى همراه حركت دادن انگشت اشاره دست راست خواند، و پس از اين گفت:

 

يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ

اى داراى بزرگى و بزرگوارى، اى داراى بخشش و جود، اى داراى عطا و كرم، محاسنم را بر آتش دوزخ حرام كن.

 

و چون به پايان رساند، دستها را بلند كند و بگويد:

 

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ تُبْ عَلَيَّ

خدايا مرا بيامرز و توبه ام را بپذير

پس اگر در ماه رجب از دنيا برود، خدا از او خشنود باشد و به بركت ماه رجب، آتش دوزخ با او تماس نگيرد.

 

12-  سيّد روايت كرده:

 

هركه در ماه رجب يك روز روزه بدارد، و چهار ركعت نماز بگذارد و به اين ترتيب كه در ركعت اوّل صد مرتبه «آية الكرسى» بخواند و در ركعت دوّم دويست مرتبه سوره توحيد، نمی ميرد تا مقامش را خود در بهشت ببيند، يا ديگرى براى او ببيند..

 

13-  سه روز اين ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بدارد، زيرا روايت شده: هركه در يكى از ماههاى حرام اين سه روز را روزه بدارد، حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت را می نويسد.

 

14-  در تمام ماه رجب شصت ركعت نماز بخواند در هر شب دو ركعت به اين ترتيب كه در هر ركعت يك مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «قل يا ايّها الكافرون» و يك مرتبه سوره توحيد بخواند، و چون سلام دهد دستها را بلند كرده و بگويد:

 

لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ آلِهِ.

 

معبودى جز خدا نيست، يگانه و بی شريك است، فرمانروايى و سپاس مخصوص اوست زنده میكند و می ميراند و او زنده اى است كه هرگز نمی ميرد، خيز تنها به دست اوست، و او بر هر كارى توانا است، و بازگشت همه به سوى اوست، و جنبش و نيرويى نيست جز به عنايت او، خداى برتر و بزرگ، خدايا! بر محمّد پيامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست.

سپس دستها را به صورت خويش بمالد، از پيامبر روايت شده، هركه اين عمل را بجا آورد، خدا دعايش اجابت كند، و پاداش شصت حج و شصت عمره را به او عطا فرمايد.

 

15-  از پيامبر صلى اللّه عليه و آله روايت شده:

 

هركه در يك شب از ماه رجب، در دو ركعت نماز صد مرتبه سوره توحيد بخواند مانند كسی است كه در راه خدا صد سال روزه گرفته و حق تعالى براى اين عمل صد قصر در بهشت به او مرحمت فرمايد، هر قصرى در جوار پيامبرى از پيامبران عليهم السّلام.

 

16-  و نيز از آن حضرت روايت شده:

 

 هركه در يك شب از شبهاى رجب ده ركعت نماز بجاى آورد به اين ترتيب كه در هر ركعت سوره «حمد» و يك بار«قل يا ايّها الكافرون» و سه بار سوره توحيد را بخواند حق تعالى هر گناهى كه پيش از آن مرتكب شده بيامرزد.

 

17- علاّمه مجلسى در كتاب «زاد المعاد» فرموده:

 

از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده: حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فرمود: هركه در هر شب و هر روز ماههاى رجب، شعبان و رمضان، هر يك از «حمد» و «اية الكرسى» و

«قل يا ايّها الكافرون» و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ النّاس» را سه مرتبه قرائت كند و سه مرتبه بگويد:

 

سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

منزّه است خدا و سپاس خداى را و معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگ تر از هرچيز است و جنبش و نيرويى جز به خدا نيست، خداى برتر و بزرگ و سه مرتبه بگويد:

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدايا درود فرست بر محمّد و خاندانش

 

و سه مرتبه:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ

بار خدايا مردان و زنان مؤمن را ببخش و بيامرز

 

و چهار صد مرتبه :

أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ

از خدا آمرزش می جويم و به سوى او میپويم

 

خداى تعالى گناهانش را بيامرزد، هرچند به عدد قطره هاى باران و برگ درختان و كف روى آب درياها باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-01-14] [ 08:53:00 ق.ظ ]




فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب/ ماهی برای خدا

ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از پیامبر رحمت (ص) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است


سرویس سبک زندگی فردا: ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از پیامبر رحمت (ص) روایت شده كه: 

ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است 

 

فضیلت یک روز روزه در ماه رجب

 

از پیامبر گرامی اسلام (ص) روایت است که: كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

از امام موسى بن جعفر(ع) نیز روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.

و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.

 

 

 

در ماه رجب زیاد استغفرالله بگویید

 

از امام صادق(ع) روایت است كه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را “أصب” مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]




 

هرکه در دنیا ترسید در قیامت نخواهد ترسید

 

بنده‌ام هرگاه در دنيا از من ایمن و آسوده خاطر بود، روز قیامت او را می‌ترسانم و اگر در دنیا از من بیم و ترس داشت، روز قیامت او را ایمن می‌دارم.

به گزارش فرهنگ نیوز، پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله  علیه و آله: خداى تبارك و تعالى فرموده است: به عزّت و جلالم قسم، برای بنده‌ام دو ترس جمع نمی‌کنم، و برای او دو امنیت را نیز هم جمع نخواهم داد،

هرگاه در دنيا از من ایمن و آسوده خاطر بود، روز قیامت او را می‌ترسانم و اگر در دنیا از من بیم و ترس داشت، روز قیامت او را ایمن می‌دارم.

متن حدیث:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أَجْمَعُ عَلَى عَبْدِي خَوْفَيْنِ وَ لَا أَجْمَعُ لَهُ أَمْنَيْنِ فَإِذَا أَمِنَنِي فِي الدُّنْيَا أَخَفْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِذَا خَافَنِي فِي الدُّنْيَا آمَنْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَۀ.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




 

حدیث روز/ سخن پیامبر(ص) درباره فایده رنج و تلاش

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند خدا دانش را در رنج و تلاش و گرسنگی قرار داده اما مردم آن را در سیری و آسایش می جویند.

به گزارش فرهنگ نیوز،پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله فرمودند:

خداوند عز و جل می‏ فرماید : «پنج چیز را در پنج چیز نهادم ؛ امّا مردم ، آنها را در پنج چیزِ دیگر می ‏جویند و نمی ‏یابند : دانش را در گرسنگی و رنج و تلاش قرار دادم، در حالی که مردم آن را در سیری و آسایش می ‏جویند . در نتیجه آن را نمی ‏یابند.

متن حدیث:

رسول الله صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم:

إنَّ اللّه‏َ عز و جل یَقولُ : وَضَعتُ خَمسَةً فی خَمسَةٍ وَالنّاسُ یَطلُبونَها فی خَمسَةٍ فَلا یَجِدونَها : وَضَعتُ العِلمَ فِی الجوعِ وَالجَهدِ وَالنّاسُ یَطلُبونَهُ بِالشّبعَةِ وَالرّاحَةِ فَلا یَجِدونَهُ

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




آه جانسوز حضرت و ناله مردم

ثُمَّ انَّت اَنَّةً اَجهَشَ القَومُ لَها بِالبُکاء

حضرت وقتی نشست آهی کشید و ناله اش آنچنان جانسوز بود که تمام مهاجرین و انصار و زن و مرد شروع به گریه کردند. آنگونه که از ناراحتی به حالت زاری افتاده بودند.

فَارتَجَّ المجلِسُ

سپس مجلس متشنج شد.

ثُمَّ امهَلَت هُنَیَّةً حَتّی اذا سَکَنَ نَشیجُ القَومِ وَ هَدَات فَورَتُهُم

حضرت مدتی مهلت دادند تا قوم آرامش پیدا کنند و مجلس آرام گیرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




 

چگونگی پوشش و حجاب حضرت زهرا(س)

 

حضرت زهرا(س) خمار و جلباب بر سر کردند و در میان گروهی از زنان راهی مسجد شدند در حالیکه بین ایشان و مردان مهاجر و انصار پرده ای افکنده بودند….

مقدمات رفتن حضرت زهرا(س) به مسجد

لَمّا اَجمَعَ ابوبَکرٍ وَ عُمَرٍ عَلی مَنعِ فاطِمَةَ فَدَکاً وَ بَلَغَها ذلِکَ.

زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که مانع رسیدن فدک به حضرت زهرا(س) شوند این خبر که به حضرت زهرا(س) رسید

لاثَت خِمارَها عَلی رَاسِها

خمار(چیزی بزرگتر از روسری فعلی که سر و سینه و گردن را می پوشاند) را بر سر کرد.

وَاشتَمَلَت بِجِلبابِها

و جلباب (نوعی پوشش سراسری بوده که بر روی لباسها می پوشیدند شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی)، حضرت آن پوشش سراسری را نیز پوشیدند.

وَ اَقبَلَت فی لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَومِها

حضرت زهرا(س) در میان گروهی از اعوان و یاران و خویشاوندان حرکت کردند

تَطَاُ ذُیُولَها

ایشان در راه رفتن پا بر روی لباسشان می گذاشتند که نشانه بلندی لباس حضرت است که زیر پا قرار می گرفته.

ما تَخرِمُ مِشیَتُها مِشیَةَ رَسُولِ الله(ص)

راه رفتن حضرت هیچ کم از راه رفتن پیغمبر اکرم(ص) نداشت و با همان متانت و وقار حرکت می کردند.

ورود حضرت زهرا(س) به مسجد

حَتّی دَخَلَت عَلی اَبی بَکرٍ وَ هُوَ فی حَشدٍ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الانصارِ وَغَیرِهِم

تا اینکه حضرت وارد شدند بر ابی بکر در مسجد درحالیکه گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بودند.

فَنیطَت دُونَها مُلاءةٌ

با ورود حضرت به مسجد میان ایشان و مردهای مهاجر و انصار که گرداگرد ابی بکر بودند پرده ای آویخت شد. این هم از اموری است که برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که به صورت سنت درآمده و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت می گردد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]