نرجس
 
   



زندگینامه آیت الله مجتبی تهرانی

 

 

زندگینامه آیت الله مجتبی تهرانی
آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 در خانواده ‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت و در تهران به دنیا آمد.
پدر ایشان مرحوم آیت ‏الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج ‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اول، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعد و راهنمایی سالکان الی ‏الله‏ تعالی اهتمام ویژه داشت.


وی طبق رسم تمامی خاندان‌های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق‌العاده‌ای داشت.
ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدت چهار سال به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی‌بن‏ موسی الرضا(ع) مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته‌ای چون ادیب نیشابوری بهره برد.


سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.
این عالم وارسته با جدیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت‌الله ‏العظمی بروجردی، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و مرحوم علامه طباطبایی راه یافت.


در جدیت و پشتکار معظم‌له همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل‌الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.


ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و به‌زودی توانستند از نزدیکان و خصیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیت علمی ایشان نزد استاد خویش، به‌اندازه‌ای بود که حضرت امام به طلبة خوش‌فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته‌جات درس بیعشان را جمع‌آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر کند.

 

ایشان در همین ایام، کتاب مکاسب محرمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.
با آنکه هنوز مدت زیادی از استفاضة این طلبه فاضل و جوان از محضر زعیم عالم تشیع، حضرت آیت‌الله ‏العظمی بروجردی نگذشته بود، این مرجع کم‌نظیر رحلت کرد و بار هدایت امت را به ‌دوش خلف صالح خویش چون حضرت امام خمینی(ره) نهاد.

 

حال که امر خطیر مرجعیت متوجه حضرت امام شده بود، ایشان شاگرد فاضل خود، یعنی حاج‌آقا مجتبی تهرانی را مأمور به جمع‌آوری فتاوا و تنظیم اولین نسخه از رسالة عملیه و مناسک حج خویش گردانید که در همان ایام به چاپ رسید و در دست‌رس مقلدان قرارگرفت.


حضرت استاد برای انجام این امر مهم، ضمن بهره‏ گیری از دست‌نوشته‌های متعدد استاد خویش، با ایشان هم‌بحث شد و رساله‌ای دقیق و علمی آماده کرد که بعدها جزو دقیق‌ترین رساله‌های منسوب به امام خمینی(ره) مطرح شد. همه این امور در زمانی اتفاق افتاد که هنوز کمتر از بیست و پنج سال از عمر شریف حضرت استاد می‌گذشت.

 

 

 

ایشان علاوه بر یادگیری فقه و اصول در محضر استاد بی‌بدیل خود، چندین سال نیز از مشرب اخلاقی و عرفانی آن عارف کامل و عالم ربانی سیراب گردید و با دیدگاه‏های اجتماعی و سیاسی امام امت به‌ خوبی آشنا شد.


این استضائه از خورشید حیات‌بخش امام و دیگر اولیای الهی ادامه داشت تا آنکه جرقه‌های بیداری اسلامیِ ملت ایران زده شد و امام خمینی از کشور تبعید شد. بعد از این واقعه دردناک، حضرت آیت‌الله تهرانی نیز سه سال بعد، به نجف رفت تا هم سیر معنوی خود را در سایة فیوضات امیر‌المؤمنین(ع) و دیگر ائمه هدی تکمیل نماید و هم از تربیت استاد خویش بی‌بهره نماند.

اما این معیت زیاد طول نکشید و حضرت امام به ایشان امر کردند که به ایران برگشته و در تهران حضور داشته باشند. لذا ایشان در سال 1349 به زادگاه خود بازگشت و به کارهای مهم و برزمین مانده مشغول شد.


حضرت استاد از زمان بازگشت به تهران، تا پیروزی انقلاب شکوهمند امامت و ولایت در ایران، ضمن اقامه جماعت در مسجد جامع بازار، تدریس سطوح عالی خود را در مدارس علمیة تهران آغاز کردند و تربیت و هدایت جوانان انقلابی را به‌دست گرفتند.

 

از جلسات بسیار محرمانه با برخی انقلابیون فعال گرفته تا جلسات عمومی اخلاق که در برخی مقاطع زمانی به‌دلیل ممانعت حکومت جور، تعطیل می‌شد، همچنین حضور در بازار تهران و هدایت و رهبری مردم کوچه و بازار، از اهمّ فعّالیت‌های معظّم‌له پیش از انقلاب بود.


حضور عادی آیت الله تهرانی در تهران و فعالیت‌های مخفی ایشان در راهنمایی و رهبری مجاهدان انقلابی، آن‌قدر مفید و مؤثر بود هنوز هم برکات آن در میان اهالی تهران، باقی و جاری است، که بعد از مدت‏ها سر تأکیدهای حضرت امام مبنی بر مراجعت ایشان به تهران را روشن ساخت. عنایت ویژة حضرت امام به تهران موجب شد که حضرت استاد، تا امروز در عاصمة‌جهان تشیع بماند و نعمتی بی‌بدیل برای اهل این دیار باشد.


بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز ولایت و زعامت حضرت روح‏الله، همچنین با توجه به سوابق درخشان و مراودات حضرت استاد با امام امت، انتظار می‌رفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشه‌ای از بار این انقلاب را به دوش بکشند.

 

اما بنا به فرموده خودشان، ایشان با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیت‌های آشکار کنار کشیدند و با حضور در صحنه نیروسازی برای انقلاب، همچنان به‏صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند لذا جلسات درس خارج ایشان مملو از طلاب سطوح عالی بود که برای انجام وظیفه به تهران آمده بودند و از فضای علمی قم فاصله داشتند.


این جلسات آن‌قدر مفید و کم‌نظیر بود که بسیاری از فضلا را به خود جذب کرد و حسرت دوری از فضای علمی قم را به رضایت و شکرگزاری شرکت در این جلسات علمی تبدیل نمود.


از طرفی دیگر، جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب نیز برپا بود و از سال 1356 به‏ طور منظّم و هفتگی دائر می‌گردید، مأمن بی‌نظیری برای بسیجیان مخلص حضرت روح‌الله و سکوی پرشی برای دلدادگان و حیات‌یافتگان انقلاب اسلامی بود که تازه از زیر یوق جهالت ستم‌شاهی رهایی یافته و به نور حکومت الهی منور گشته بودند و بی‌صبرانه و مشتاقانه به‌دنبال معارف عمیق اسلام بودند.


آیت‌‌الله‌‌ حاج‌‌آقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) دی سال 1391 و در سن 77 سالگی دار فانی را وداع گفت.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-11-27] [ 08:03:00 ق.ظ ]




خوش صداترین پیامبر الهی را بشناسید

 

 

حضرت داود (ع) یکی از پیامبران بنی اسراییل است که در بیت اللحم متولد شده است

 

حضرت داود (ع) یکی از پیامبران بنی اسراییل است که در بیت اللحم متولد شده و در ابتدای جوانی شبانی کرده و به خاطر شجاعت، دانایی و صدای خوبی که داشت شهرت یافت.


زیبایی، معجزه صحبت کردن با حیوانات، داشتن مهارت در اومور حکومتی، صدای خوش و …از جمله توانمندی هایی است که پروردگار الهی در کنار هدایت الهی و رستگاری بندگان به پیامبران خود از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم(ص) توفیق داده است.

زیبایی را به یوسف نبی، صبر را حضرت ایوب(ع)، عمر طولانی به نوح نبی، جمال و ختم هدایت خود را به محمد رسول الله(ص) عطا فرموده و صدای خوش را نصیب نبی الله الحکام(حضرت داود(ع)) کرده‌است.

پیش از آنکه حضرت داود نبی(ع) را به عنوان پیامبر خوش الحان معرفی کنیم،شهرت این پیامبر الهی به جنگ سربازان طالوت و جالوت بازمی گردد. بدین ترتیب که این حضرت(ع) به عنوان یکی از سربازان طالوت به جنگ جالوت و لشکریانش می رود و یا سنگی که در سنگ قلاب خود گذاشته، جالوت جبار را از پای در‌می‌آورد.

مشخصات حضرت داوود (ع) و ویژگی‎های او

حضرت داود(ع) یكی از پیامبران بزرگی است كه علاوه بر قدرت معنوی و نبوّت، دارای حكومت ظاهری وسیع نیز بوده و نام مباركشان شانزده بار در قرآن آمده است.

نبی الله الحکام(ع) در سرزمینی بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نواده‎های حضرت یعقوب نبی(ع)است و به 9 واسطه به یكی از فرزندان حضرت یعقوب(ع) می‎رسد، پدرش «ایشا» نام داشت.او صد سال عمر كرد، كه چهل سال از آن را حكومت نمود.


حضرت داود (ع) بسیار خوش صوت بود، به طوری كه وقتی صدایش به مناجات بلند می‎شد، پرندگان به سوی او می‎آمدند و حیوانات وحشی گردن می‎كشیدند تا صدای دلنشین او را بشنوند، او كوتاه قد و كبود چشم و كم مو بود، در میان بنی اسرائیل و در پیشگاه طالوت فرمانده شجاع و با ایمان لشكر بنی اسرائیل، دارای موقعیت عظیم بود،پس از آن كه طالوت از دنیا رفت، بنی اسرائیل حكومت و فرماندهی طالوت را، در اختیار داود(ع)گذاشتند و همه ثروتهای طالوت را به او سپردند، وقتی كه به حاكمیّت رسید، خداوند او را به مقام پیامبری نیز رسانید.

همچنین این پیامبر الهی، دومین پادشاه اسرائیل به روایت عهد عتیق بود. در کتاب عهد عتیق پادشاهی برحق، اما نه بی‌اشتباه، جنگ‌جویی متبحر و نوازنده و شاعری بزرگ معرفی شده و تعدادی از ترانه‌های منسوب به حضرت داود(ع) در کتاب «مزامیر» یا «زبور» جمع‌آوری شده‌است.

 
10 خصلت عظیم حضرت داوود(ع)
 در قرآن، در آیه 15 تا 20 سوره «ص»، خداوند داوود(ع) را با 10 خصلت ارجمند می‎ستاید، حتی به پیامبر اسلام (ص) سفارش كرده كه در برابر گزند مخالفان و بدخواهان همانند داوود(ع) صبر و مقاومت داشته باشد.

در آیه نخست (آیه 17 ص) چنین آمده: «اِصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛
ای پیامبر! در برابر آن چه مخالفان می‎گویند شكیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داوود علیه السلام را كه صاحب قدرت، و بسیار بازگشت كننده به خدا بود.»

 خصال دهگانه ارجمند داوود(ع) عبارتند از:
* صبر و مقاومت.
* مقام عبودیّت و بندگی.
* قوّت و قدرت معنوی و جسمی.
* بازگشت و رجوع مداوم به خدا، و رابطه تنگاتنگ با خدا.
* كوهها در تسخیر او بودند و با او صبح و شام تسبیح خدا می‎گفتند.
* پرندگان در تسبیح خدا با او هم آواز می‎شدند.
* آنها نه تنها در آغاز كار بلكه در همه احوال، با تسبیح او هماهنگ می‎شدند.
* داشتن حكومت استوار و مقتدرانه.
* علم و دانش سرشار كه مایه بركات است.
* منطقی گویا، و بیانی لطیف و شیوا

خداوند گاهی او را به عنوان «نِعمَ العَبدِ» «نیكوترین بنده» و زمانی او را به عنوان خلیفه خود، و نیز به داشتن امتیاز و فضایل علم و حكمت معرفی كرده، و نزول كتاب اخلاقی و مهم زبور را بر حضرت داوود(ع)، بر شمرده او را با عالی‌ترین خصلت‎ها ستوده است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:02:00 ق.ظ ]




 

 

سوره ملک شصت و هفتمین سوره قرآن كریم است

 

هر كس سوره ملك را قرائت كند نجات دهنده او از عذاب قبر است و به اجری همانند كسی كه شب قدر را احیا داشته است اعطا می شودو هر كس این سوره را حفظ كند. انیس و مونس او در قبر خواهد شد و او را از هر حادثه و عذاب در قبر نگه می دارد او را به خدا نزدیك می كند تا اینكه وارد بهشت شود در حالی كه از وحشت قبر در امان است

سوره ملک شصت و هفتمین سوره قرآن كریم است كه مكی  است و 30 آیه دارد. نام دیگر این سوره «المنجیه» و «الواقعیة» می باشد. 1

از رسول خدا صلی الله علیه آله وسلم روایت شده است: هر كس در شب سوره ملک را قرائت كند اجری مانند احیای شب قدر را خواهد داشت.2 و ایشان خود هر شب پیش از خواب این سوره را قرائت می كردند. 3

ایشان در روایتی دیگر فرموده اند: دوست دارم كه سوره ملك در قلب هر مؤمنی باشد. 4

همچنین فرمودند: بدانید سوره ملك  از طرف قاری و صاحب این سوره در روز قیامت مجادله می كند و برای او طلب آمرزش و مغفرت می كند. 5

یكی از ارزش ها وبرتری های این سوره نجات دهندگی ان است . ابن عباس می گوید: مردی بر روی قبری نشست در حال كه نمی دانست آنجا  قبری است.و سوره ملك را قرائت نمود ناگاه صدایی بلند شنید كه می گوید: این سوره نجات دهنده است. این مطلب را به عرض پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم رساندند ایشان فرمود: این سوره نجات دهنده از عذاب قبر است. 6

امام باقر علیه السلام نیز در فضیلت این سوره فرمودند: سوره ملك، سوره مانعه است و مانع از عذاب قبر می شود و در تورات نیز سوره ملك نوشته شده است .هر كس در شب ها این سوره را قرائت نماید عملی زیاد و پاك و نیكو به جا آورده است. و از گروه غفلان نوشته نمی شود. من پس از نماز عشای خود به حالت نشسته آن را قرائت می كنم و پدرم امام سجاد  علیه السلام در شب و روز این سوره را قرائت می كرد. هر كس ان را قرائت كند هنگامی كه نكیر و منكر از جانب پاهایش وارد قبرش می شوند پاهایش به این دو فرشته می گویند: شمارا به بالاتر از من راهی نیست زیرا این بنده خدا به روی ما ایستاد و سوره ملك را در شب و روز قرائت می كرد و اگر از جانب شكم و سینه اش بیایند به آنها گفته می شود كه شما را به این بنده راهی نیست؛ زیرا  او، سینه اش را جایگاه سوره ملك قرار داده است و اگر نكیر و منكر از جانب سرش بیایند زبانش به آن دو می گو.ید: شما را به پایین تر از من راهی نیست زیرا این بنده خدا به وسیله من سوره  ملك را هر شب و روز قرائت می كرد.7

آثار و بركات سوره
1) امنیت
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است: در كتاب خدا سوره ای است كه سی آیه  دارد و هر كس پیش از خوابیدن آن را قرائت كن خداوند برای او سی حسنه می نویسد و سی گناه از او را پاك می كند وسی درجه بر دجات او می افزایدئو فرشته ای از فرشتگان خدا مأمور می شود تا بال هایش را بر روی او بگسترد و او را از هر بدی و آفتی نگه دارد تا از خواب بیدار شود و این سوره از جانب صاحبش در روز قیامت مجادله می كند و آن سوره ملك است.8

امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرمودند: هر کس سوره ملک را در نماز واجب خود یا پیش از آنکه بخواند قرائت نماید تا صبح در امان الهی خواهد بود تا وارد بهشت شود. 9

سوره ملک شصت و هفتمین سوره قرآن كریم است

 
2) شفاعت و بخشش
رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده است: سوره در قرآن است كه سی آیه دارد و فرد قرائت كننده خود را آنقدر شفاعت می كند تا او را ببخشند و آن سوره ملك است. 10

همچنین فرموده اند: هر كس سوره ملك را قرائت كند نجات دهنده او از عذاب قبر است و به اجری همانند كسی كه شب قدر را احیا داشته است اعطا می شود و هر كس این سوره را حفظ كند. انیس و مونس او در قبر خواهد شد و او را از هر حادثه و عذاب در قبر نگه می دارد او را به خدا نزدیك می كند تا اینكه وارد بهشت شود در حالی كه از وحشت قبر در امان است.11

3) غفران برای اموات
قرائت قرآن و هدیه كردن ثواب آن به گذشتگان، موجب رفع گرفتاری های آخرتی آنها و مغفرت و بخشش برای ایشان خواهد بود. رسول  خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره فرموده است: هر كس سوره ملك را قرائت كن وبه برداران خود كه در گذشته اند هدیه كند ثواب آن با سرعت برق به آنها خواهد رسید و در عذاب گناهان ایشان تخفیف داده می شود و مایه انس ایشان در قبر می شود.12

از حضرت صادق علیه السلام نیز روایت شده : هر کس سوره ملک را برای میّتی بخواند از عذابی که در آن است تخفیف داده می شود و اگر قرائت کننده به اموات هدیه کند ثواب آن با سرعت برق به انها می رسد.13

 4) دندان درد
رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده است: هر كس كه دندانش درد می كند انگشتش را بر دندانی كه درد می كند بگذارد و آیه «23 سوره ملك» را هفت مرتبه بخواند. 14

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




شیطان چه زمانی از بین می رود

 

 

اولین گرد بدبختی که شیطان را غبار آلود کرد، غرور و تکبر او بود

 

در این فرصت بر آن شده ایم که رمز عاقبت بخیر نشدن شیطان را در کلام قرآن کریم مرور کنیم  ببینیم این شیطان تا چه زمانی فرصت دارد که برای فریب انسان ها با همکاران خود تلاش کند و بالأخره خودش کی از بین می رود…

در قرآن کریم از شیطان سخن بسیار زده شده … اینکه از چه جنسی است، چه می خواهد، اصلا چه شد که شیطانی که جزو فرشتگان بود از درگاه خداوند رانده شد؛ رمز عاقبت بخیر نشدن شیطان چه بود،‌ ابزار کارش برای فریب آدم ها چیست؟ چه انسان هایی را می تواند فریب دهد و از توان فریب چه انسان هایی ناتوان است و خیلی چیزهای دیگر که با مطالعه قرآن کریم به آن می رسیم.

در این فرصت بر آن شده ایم که رمز عاقبت بخیر نشدن شیطان را در کلام قرآن کریم مرور کنیم، ببینیم این شیطان تا چه زمانی فرصت دارد که برای فریب انسان ها با همکاران خود تلاش کند و بالأخره خودش کی از بین می رود…

اولین گرد بدبختی که شیطان را غبار آلود کرد و پله ای شد برای بدبختی و سرنگونی او، غرور و تکبر بود؛ قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ﴿اعراف، 12﴾؛ فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چیز تو را باز داشت از اینكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدی.

غروری که کم و بیش متأسفانه امروز دیده می شود که شانه های افراد مؤمن را هم آلوده کرده است؛ من از او بزرگترم، اول او باید سلام کند، او باید جلوی پای من بلند شودف باید من را حضوری برای میهمانی دعوت کند و ….

و این در حالی است که قرآن کریم می‎ فرماید: “ان الله لا یحب المتکبرین” (سوره نمل آیه 22) یعنی خداوند متکبران را دوست ندارد. و در جایی دیگر می فرماید: « من آنان را که از روی کبر دعوی بزرگی کنند از آیات رحمتم رویگردان کنم.» (سوره اعراف آیه 146) و اینجاست که باید مراقب این خصیصه اخلاقی باشیم؛ مراقب باشیم که با خوب ‌ها همنشین شویم تا خلق و خوی خوب و الهی در ما ساخته شود.

 
شیطان چه زمانی از بین می رود؟
بر اساس آیه « و نفخ فی الصور فصعق من فی السماوات و من فی الارض» (زمر/68) در پی نفخ صور همگان خواهند مرد. اما آیا تا پیش از آن گستره حیات شیطان تا کجاست از این آیه به دست نمی آید. بر پایه برخی روایات، ابلیس در میان نفخه نخست و دوم می میرد.(التفسیر الكبیر ، ج 54 ، ص 367 – ج11 ، ص 108)

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، پایان كار شیطان را برپایی حكومت حضرت مهدی (عج) دانسته (المیزان ، ج 12 ، ص161-160) كه بر اساس برخی روایات، ابلیس به دست مبارك آن حضرت یا طبق روایات رجعت، پس از جنگ با لشكر امیرالمومنین، علی(علیه السلام) ، در حوالی كوفه می گریزد و به دست پیامبر (صلی الله و علیه وآله) بر صخره بیت المقدس (بحارالانوار، ج53 ، ص 42) كشته می شود.(همان ، ج 6 ، ص 254) برخی پایان حیات ابلیس را مقارن با پایان حیات انسان بر روی كره خاكی دانسته اند. (المیزان ، ج 8 ، ص 28-27)


پایان کار شیطان در بیان علامه جوادی آملی
استاد علامه جوادی آملی (حفظه الله) در باب پایان کار شیطان فرموده اند: تا آخرین انسان هست، او (ابلیس) هم هست. برای اینکه آخرین انسان را هم اغوا می کند، وسوسه می کند. این چنین نیست که شیطان قبل از یک عده ای بمیرد. آن وقت آن عده ، هیچ وسوسه ای ندارند. اگر وسوسه نداشتند که به کمال نمی رسند. انسان وقتی به کمال می رسد که جهاد اکبر داشته باشد. اگر هیچ گرایشی به طرف رذیلت نبود، انسان که طبعاً به طرف رذیلت و گناه میل ندارد. شهوت می خواهد، لباس می خواهد، غذا می خواهد نه حرام، و همه اینها از سنخ حلالش هست… آنکه انسان را به طرف حرام تشویق می کند، ابلیس است و الا انسان فطرتا به دنبال حلال می رود.(دروس تفسیر سوره اعراف،آیت الله جوادی آملی،جزوه نهم،ص11)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:58:00 ق.ظ ]




نماز شب و آثار آن در دنیا

مجموعه: اعمال مستحبی

 

 

 

 

 

آثار نماز شب در دنیا

نماز شب که یکی از عبادات خالص اولیای خدا و از برنامه های سازنده اسلامی به شمار می رود انسان را به وادی معنویات نزدیکتر می کند. نماز شب درس خودسازی و خلوت کردن با خالق خود را که از نیازهای طبیعی انسان است به انسان می آموزد ،نماز شب تاثیر بسزایی در سه عالم دارد هم در دنیا و هم در برزخ و هم در قیامت.

 

تاثیر نماز شب در دنیا، ابعاد گسترده ای دارد هم تاثیر در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی، و هم تاثیر در باطن و ظاهر انسان دارد.نماز شب رفع  مشکلات و گرفتاری و رفع بیماری های روحی و جسمی را نیز در برمی گیرد.

 

در اینجا چند نمونه از احادیثی که از معصومین علیهم السلام در مورد آثار نماز شب رسیده است را بیان می کنیم:

 

1- بازداشتن از گناه

یکی از آثار نماز شب بازداشتن انسان از گناه است.بهترین وسیله ای که مانع گناه انسان می شود و قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم السلام آن را امضا کرده است نماز است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:  « فإنّ صلاة الیل مِنهاةٌ عنِ الاثم؛ نماز شب  انسان را از گناه باز می دارد.»

 

بعضی ها به نماز یومیه اکتفا می کنند و می گویند همین نماز ما را بیمه می کند لازم نیبست کمه نماز شب بخوانیم و یا اهمیت نمی دهند. می بینیم که اولیای خدا که پاک هستند  و گرفتار گناه نشدند به وسیله همین نماز یومیه  و نماز شب است. هر کدام از این ها خواص خود را دارد. بزرگان و مردان شب، انتظار شب را می کشند. اگر گناه و خطایی در طول روز انجام  دهند نماز شب آن را پاک می کند. مکمل نماز یویمیه ، نماز شب است.

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: «إنما جُعِلَت النّافلةُ لِیُتَمِّ بها ما أفسَدَهُ من الفریضة؛ همانان (نماز) نافله را به خاطر این جهت قرار دادند که جبران فساد نمازهای واجب را کند.» (1)

 

2- ریزش گناهان

 

یکی دیگر از آثار نماز شب ریزش گناهان است.نماز حسنه ای است که در دل های مومنین وارد شده و آثار معصیت و تیرگی هایی که دلهایشان از ناحیه سیئات کسب کرده از بین می برد.

در قرآن کریم آمده است: «و اقم الصلوة  طرفی النهار و زلفا من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذکرین؛ نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب، زیرا نیکی ها بدیها را از میان می برند این تذکری است برای انها که اهل تذکرند.» (2)

 

این نشان دهنده اهمیت و تاثیر و قدرت نماز است و این یک فضل و لطف الهی است در حق بندگان. خداوند  دوست ندارد  بندگانش آلوده به گناه شوند و اگر هم گناه کردند برای محو آن گناه به ما دستور داده نماز بخوانید . این به این معنا نیست که ما گناه کنیم بعد نماز بخوانیم تا آن گناه از بین برود بلکه این یک فرصت و امتیاز و فضلی است برای بندگان  که اگر سهوا گناه نمودند و اصرار  بر گناه نداشتند از آن استفاده نمایند.

 

امام صادق علیه السلام می فرماید:  « صلاة المومن بالیل تذهب بما عمل من ذنب بالنهار؛ نماز شب گناهانی را که مومن در روز مرتکب شده است را از بین می برد.»(3)

 

3- رفع مشکلات و گرفتاریها

یکی دیگر از آثار نماز شب رفع مشکلات و گرفتاریها است،در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: «ای مردم هیچ کس از شما نیست مگر اینکه مشکلات و گرفتاریها همچون کمربندی او را محاصره کرده است. پس زمانی  که دو سوم شب گذشت و یک سوم آن باقی ماند ملکی بر او وارد می شود و به او می گوید: ذکر خدا بگو که صبح نزدیک است. پس چنانچه او حرکت کرد و ذکر خدا را گفت یک گره از گرفتاریهایش گشوده می شود و اگر او بلند  شد و وضو گرفت و داخل نماز شد همه گرفتاریها از او گشوده می شود پس صبح می کند در حالی که همچون مردمک چشم (روشن و پاکیزه) گردیده است.»(4)

 

4- کسب نور دائم از بیداری شب

حضرت عیسی می فرماید: « طوبی للذین یتهجدون من الیل . اولئک الذین یرثون النور الدائم من اجل انهم قاموا فی ظلمه الیل؛ خوشا به حال کسانی که شب را بیدار می مانند . اینانند که نور دائم را از آن رو که در تاریکی شب به پا خاسته اند به ارث می برند.»(5)

 

 

 

 

 

5- نورانیت و زیبایی صورت

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: « من کثرت صلاته بالیل حسن وجهه بالنهار؛ هر که بیشتر نماز شب بخواند هنگام روز زیبا و نورانی است.»(6)

 

6- به اجابت رسیدن دعا

از دیگر آثار نماز شب استجابت دعا است،امام صادق علیه السلام می فرماید: « کسی که در قنوت نمازوتر, چهل مومن و سپس برای خود دعا کند خداوند دعاهای وی را مستجاب می گرداند.»(7)

 

7- گشایش درهای آسمان

از دیگر آثار نماز شب گشایش درهای آسمان است.حضرت هادی علیه السلام می فرمود: «گاه هست که بنده برای نماز شب برخیزد و خواب بر وی غلبه کند چندان که او را به راست و چپ کشاند و گاهی چانه اش به سینه اش رسد، حق تعالی امر فرماید که درهای آسمان را بگشایند و فرشتگان را ندا دهند که نظر کنید که این بنده من در راه نزدیکی به من چه سختی ها می کشد در چیزی که بر وی واجب نساخته ام به امید سه چیز: یا گناهش را بیامرزم یا توبه روزیش گردانم و یا رزق و روزی او را زیاد کنم. ای فرشتگان شما را گواه می گیرم که من همه را بدو عطا کردم» (8)

 

8- درمان بیماریها

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «بر شما باد به اقامه نماز شب، زیرا نماز شب سنتی است از پیامبرتان رسول خدا . نماز شب عادت و رسم صالحان و پاکان است که قبل از شما بودند و نماز شب موجب دفع بلا و بیماریها و دردها از بدن می شود.»(9)

 

9- زیاد شدن روزی

امام صادق علیه السلام فرمودند:  «نماز شب روزی را جلب می کند.» (10)

 

10- خوشبویی بدن

امام صادق علیه السلام می فرماید: «صلوه الیل تطیب الریح؛ نماز شب انسان را خوشبو می کند»(11)

 

كیفیت نماز شب

نماز شب مجموعاً یازده ركعت است:

1. هشت ركعت آن، كه دو ركعت، دو ركعت، مانند نماز صبح خوانده می شود یعنی چهار دو ركعتی به نیت نماز شب می باشد.

 

2. دو ركعت نماز شفع: بهتر است در ركعت اول آن بعد از حمد، سوره «ناس» و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره «فلق» خوانده شود.

 

3. یك ركعت نماز وتر: بعد از حمد سه بار سوره «توحید» و یك بار سوره «فلق» و یك بار سوره «ناس» بخوانیم و می‌توان یك سوره تنها خواند، سپس دستها را برای قنوت به سوی آسمان بالا می بریم و حاجات خود را از خدا می خواهیم.

-و برای چهل مؤمن دعا می كنیم(چهل بار بگویید ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنینَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمینَ وَ اَلْمُسلِماتْ )

 

-و طلب مغفرت می كنیم و هفتاد مرتبه می گوییم: «استغفرالله ربّی و اتوبُ الیه».

از پروردگار خود طلب آمزرش و مغفرت می كنیم و به سوی او بازگشت می نمایم.

 

-آن گاه 7 بار می گوییم «هذا مقامُ العائذٍٍِ بكَ منَ النّارِ»؛ (این است مقام كسی كه از آتش قیامت به تو پناه می برد)

 

-و بعد از آن 300 مرتبه می گوییم: «العفو» و سپس می گوییم: «ربّ اغفرلی و ارحمنی وتُب عَلیَّ انّكَ انتَ التّوابُ الغفُورُ الرّحیم».[4]و سپس ركوع + سجده + تشهد + سلام .در پایان نماز شب تسبیحات فاطمة زهرا (س) را میگوئیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:57:00 ق.ظ ]




در محضر مجتهدی؛

انسان باید خودش به فکر آخرت باشد

سرای آخرت محلی برای دیدن نتیجه اعمال است و خداوند متعال با عدالت خود به اعمال انسان ها رسیدگی می کند.

وارث: آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)در مورد اینکه انسان باید خودش در این دنیا به فکر خود باشد و ره توشه ای برای سرای باقی بفرستد، می گوید :شخصی جریانی را برایم نقل کرد که یک نفر بود نمازها و روزه های قضا، خمس، حقُّ الناس، و هم کارهایش را در زمان حیات خودش درست کرد و حتی ثلث مالش را هم خرج کرد و جالب اینکه برای خودش هم ختم گرفت و گفت اگر از دنیا رفتم لااقل خیالم راحت است که اگر زن و بچه هایم بعد از مرگم کاری برایم نکردند، متضرر نشده باشم.

 

آیت الله مجتهدی تهرانی در ادامه می گوید:بله شما هم باید این طور خودت را آماده کنی و مرگ را جلوی چشمان خود قرار دهی و تا زنده هستی خودت اموالت را خرج کن و خودت به فکر خودت باش ویک کاری برای آخرتت انجام بده،

 

که مبادا دست خالی از دنیا بروی، و بدان آن دنیا پشیمانی به حال تو نفعی ندارد. فکر نکن که جوانی و حالا حالاها نخواهی مرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-11-26] [ 08:58:00 ق.ظ ]




مرحوم دولابی:دست بوسی چرا؟؟؟؟

مرحوم دولابی: دست‌بوسی چرا؟

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: به رفقا و دوروبری‌ها گفته‌ام، از جوانی این کار را دوست نداشتم منتهی می‌گفتم اهمیّت ندارد. اما دیدم خیلی شلوغ می‌کنند. دست بوسیدن، اساساً گناه است. چرا آن را انجام می‌دهید؟

وارث: مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:  به رفقا و دوروبری‌ها گفته‌ام، از جوانی این کار را دوست نداشتم منتهی می‌گفتم اهمیّت ندارد. اما دیدم خیلی شلوغ می‌کنند. دست بوسیدن، اساساً گناه است. چرا آن را انجام می‌دهید؟ اگر می‌گویم گناه است یعنی هم مرا و هم خودت را اذیّت می‌کند. چرا این کار را می‌‌کنید؟ مگر نمی‌خواهید عبادت کنید؟ می‌دانم مرا دوست دارید. صبر کنید. بگذارید خدا با فشار آن صبر، رشدتان بدهد. کدام عبادتی از این بهتر است؟ کاری کنید ولی مانع داشته باشید و بخواهید خدمتی کنید و نتوانید؟ کسی که ده سال است می‌خواهد خدمتی به من کند و راه ندارد بیشتر رشد می‌کند یا آن کسی که آب دهانش را به دست من می‌مالد؟ چیزهای دیگر هم هست که نمی‌گویم.
یکبار یک خانمی نیمه شب تلفن زد و گفت من فلانی‌ام مجلس زنانه دارم، شما هم فلان شب بیایید و مستفیض بفرمائید. هنوز من نگفته بودم که ایا وقت دارم یا نه گفت حاج آقا شما چرا می‌گذارید این گل‌های محمدی(ص)، یعنی این جوانان دستت را ببوسند؟ البته او امین بود. به او گفتم من به جز این، نقص‌های دیگر هم دارم. شبی که وعده گرفته‌اید آنجا می‌آیم، آنها را هم به من تذکّر دهید. او هم چون دید که من لُنگ انداختم، زمین گذاشت.
هر وقت آن سنبله و غنچه‌ گلی که در باطن و سرّ شما هست با خدای خود خندید، کارت تمام است و دیگر هیچ چیز به شما اثر ندراد. در درون شما غنچه‌ای هست که سفت است. گل هم اول مثل یک گلوله سفت است و یک برگ بر روی آن است. اما بهار و پاییز و آفتاب و سرما و گرما به آن می‌خورد و آهسته آهسته ماه دوم بهار، پوست سبز روی آن غنچه، باز می‌شود و بر می‌گردد. بعد برگ زیر آن که گل است راه می‌افتد. باز می‌شود و باز می‌شود، وسط گل که پیدا شد عطر آن راه می‌افتد. آن زمان می‌گویند وقت گلِ خندان است. ماه دوم بهار – اردیبهشت – ماه خنده گل است. دل مومن وقتی با امام(ع) و خدای خود آشتی می‌کند می‌خندد. دل می‌خندد نه لب.
ان‌شاء الله خدا سلام ما را به تمامی آنها برساند و لطف کند و همان‌گونه که شما از گذشته‌ها یاد می‌کنید، آنها هم بایند و از ما یاد کنند. اصلا اینجا سرزمین یاد است، یاد کردن از گذشته‌ها و آینده‌ها. اینجا جای خوبی است. برایتان خواندم. ان‌شاءالله آن را در ذهن و قلبتان بنویسید تا راحت شوید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ق.ظ ]




کسی که به دیگران مکر می‌کند، حتماً به خودش هم مکر زده!

دومین مسئله که گذرا بیان می‌کنم و در جلسات بعد در آن‌ها بحث می‌کنیم. همان‌طور که بیان کردیم، از رذائل قوّه‌ی عاقله، مکر و حیله است که اوّلین مورد مکر به خود است که نکاتی را بیان کردیم و دومین مطلب، مکر و حیله به دیگران است.

عزیزان من! آن کسی که به خودش خدعه و مکر نکرد، بدانید به دیگران هم خدعه و مکر نمی‌کند. کسی که به دیگران مکر می‌زند، برای این است که اوّل به خودش مکر زده است (همان نکاتی که از اوّل بحث بیان کردم که انسان چگونه به خودش مکر می‌کند) و غافل است. لذا چنین کسی مسلمان نیست.

در اصول کافی است که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)فرمودند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ مَاکَرَ  مُسْلِماً»، کسی که نسبت به مسلمانی، مکر و حیله بزند، از ما نیست.

مگر می‌شود کسی مسلمان باشد، امّا به دیگران، مکر کند و حیله بزند. ما فقط حیله‌ی در جنگ داریم که تازه آن هم شرایط دارد. چون می‌دانیم دشمن دارد مکر می‌کند، ایراد ندارد. امّا اسلام آن‌قدر ظریف و زیبا وارد شده که ما نمی‌توانیم به اموال دیگران خیانت کنیم. در بحث خارح فقه‌مان که مبحث دیات است، به این رسیدیم که اگر کسی مسلم نبود و خمر و خنزیر داشت که خرید و فروش و أکل این‌ها چون نجس هستند، برای مسلم حرام است و پس‌ماندیّت هم ندارد. اگر غیر مسلم، نصارا و یهود (لفظ قرآن به جای مسیحی و کلیمی) ساتراً این‌ها را داشت، یعنی در مزرعه‌ای با پوشش بود که در بین مسلمین ترویج نشود و کسی از مسلمانان برود و به اموال آنان خیانت کند، باید دیه بپردازد.

ببینید اسلام چقدر ظریف و دقیق است. ای کاش همه می‌دانستیم. مخصوصاً کسانی که دنبال حقوق بین الملل هستند و چرندیات می‌گویند و به قول امام‌المسلمین با دست بند زدن به بچه 5 ساله، چهره اصلی خودشان را نشان دادند و هیچ کسی هم صدایش درنمی‌آید. امّا اگر در ایران کسی هزاران خیانت کند و یک روز او را بگیرند، ببینید چه قیامتی می‌شود، هم از طرف مزدوران داخلی‌شان و هم خارجی‌ها. امّا هیچ‌کدام از این نامردهایی که در داخل بودند، نگفتند: چرا این‌ها به یک بچّه پنج‌ساله دست‌بند زدند! مگر بچّه پنج ساله هم امنیّت را به هم می‌زند؟!

لذا می‌فرمایند: حتّی به اموال آن غیر مسلمین هم نمی‌توان خیانت کرد. حضرت هم فرمودند: آن کسی که مکری به مسلمانی بزند، از ما نیست.

لذا مکر به دیگران نوع دوم است که حالا نکات بیشتری را در جلسات آینده بیان خواهیم کرد. پس این‌ها از رذائل تفکّر است که در مورد درمانش هم صحبت می‌کنیم. آرام آرام جلو می‌رویم که اخلاق علمی عملی تبیین شود. این قوّه‌ی تفکّر و عاقله، بیماری و رذائلی دارد که یکی از آن‌ها همین خدعه و مکر است، مکر به خود در مرحله‌ی أولی است که شقوقی را دارد و من دو مورد از آن را بیان کردم و حالا به مناسبت بیان خواهیم کرد و نوع دوم مکر به دیگران است که اسلام با آن مخالف است و حتّی امیرالمؤمنین هم فرمودند: اگر به مکر بود، من می‌توانستم مکّارترین باشم. اصلاً مکر در باب لغت و اصطلاح چیست؟ زیرکی و فطانیّت در برابر مکر و خدعه چیست؟ مرز آن‌ها چیست؟ که انشاءالله در جلسه‌ی آینده بیان خواهیم کرد.

مؤمن، اهل مکر نیست و مرز مکر و زیرکی را می‌داند

ما باید مرز بین کفر و اسلام، خدعه و مکر با زیرکی و فطّانیّت را بدانیم و اگر ندانیم، گاهی به اشتباه می‌افتیم. مؤمنی که سیّاس کیّاس است، یکی از خصایصش این است که به جایی می‌رسد که مرزها را می‌شناسد، مرز بین کفر و اسلام، مرز بین خدعه و زیرکی، مرز بین مکر و فطانیّت و … را متوجّه می‌شود و آن موقع است که سیاستمدار خوبی هم می‌شود.

امام راحل عظیم‌الشّأنمان - که فردا شب بحث انقلاب است و بنده مطالبی را راجع به انقلاب و آینده‌ی آن بیان می‌کنم - هیچ موقع اهل مکر نبود، امّا سیّاس کیّاس بود. مرز را می‌شناخت. مؤمن این‌گونه است. خدا مؤمن را هدایت می‌کند.

کد «لطف خداست»!

ما باید این‌ها را در مباحث اخلاق بدانیم که همگی لطف خداست. امّا همان‌طور که بیان کردم: وقتی ما این‌ها را بدانیم و عمل هم کنیم، نباید مغرور شویم، باید بدانیم همه از ناحیه‌ی خدا و لطف اوست. دائم این «لطف خداست» را به عنوان کد ذهنی‌مان داشته باشیم تا کمتر فریب بخوریم. اگر تمام این مطالب را از لطف خدا دیدیم، غرّه نمی‌رویم.

غربت امام زمان و سربازگیری از امّتش

لطف خداست که ما را با امام زمان آشنا کرده، لطف خداست که ما در این زمان امامت آقا جانمان، حضرت حجّت به دنیا آمدیم، لطف خداست که به ما یاد دادند و گفتند: هر ساعت سه دعای سلامتی برای امام زمان بخوانید، هر شب با آقا جان حرف بزنید، آرامش بگیرید، عنایت می‌کنند و لطف آقا جان هم شامل حالتان می‌شود.

السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه

چقدر خوب است که انسان دائم آقا جان را صدا بزند. خدا گواه است چنین کسی روحش لطیف می‌شود. اصلاً هیچ چیزی به انسان ندهند، همین که اجازه دادند ما یادمان نرود و با آقایمان هر شب حرف بزنیم، خودش همه چیز است. مگر در این عالم چند نفر، هر شب با آقا حرف می‌زنند؟! ممنونتیم، محبّت و لطف شماست. عنایت شماست می‌دانیم.

من وقتی به خودم نگاه می‌کنم خجالت می‌کشم که اسم شما را به زبان بیاورم. زبان گنه‌کار می‌تواند؟! امّا نمی‌دانم شما چه کار می‌کنید که من یادم می‌رود گناه کردم. این‌قدر کریم هستید.

قربانت بروم، چقدر کریم هستی. دیگر همین است، وقتی کسی تجلّی اسماء و صفات خداست، معلوم است چه می‌شود. آن هم بالاترین حجّت خدا که جدّ مکرّمش هم فرمود: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی».

آقا جان! ممنوت هستیم که در زمان امامت شما به دنیا آمدیم. خداوند همه‌ی ما را جمع کرد، میلیاردها میلیاردها میلیاردها … میلیارد را جمع کرد، خطابی کرد که همه شنیدند، فرمود: الست بربکم، اولیاء خدا فرمودند: معلوم نیست ما چه بلی‌ای گفتیم که خدا ما را انتخاب کرد که در این دوران باشیم. چرا ما هزار سال پیش دنیا نیامدیم؟!

آقا جان! وقتی برای زمان امامت شما انتخاب شدیم، چون یک امام است و یک امّت؛ یعنی حداقل بناست که امّت تو باشیم. وای بر من که هنوز نشدم … .

آقا چون می‌بیند که خودش غریب و تنهاست، بالاخره ما هم خطا می‌کنیم، می‌گوید: خدایا! اگر بناست این‌ها هم بروند، من که دیگر امّتی ندارم. این‌ها را به خاطر من حذف نکن و خطاهایشان را ببخش و بپوش، یا ستّارالعیوب. اگر این‌ها هم از بین بروند، من دیگر امّتی ندارم و امام تنها می‌شوم.

شاید آقا جان به پروردگار عالم بیان فرمایند: خدایا! من از این امّت تازه سرباز هم می‌خواهم. بناست از این‌ها سرباز درست شود، یخرج الحی من المیت شود. لذا این‌ها را از من نگیر. لذا خدا هم می‌گوید: اختیار را در دست تو دادم، تو یدالله، عین الله هستی، هر چه خواستی. یک موقع می‌بینی همان شب، ما اصلاً حواسمان هم نیست، یادمان می‌افتد مسواک نزدیم، بعد می‌رویم مسواک می‌زنیم، وضو می‌گیریم و یک‌باره می‌بینیم یاد آقا آمد و می‌گوییم: السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان. انگار یکی زبانمان را چرخاند. قربانت بروم ممنون این کرامات و محبّتتیم. آقا جان! ما لیاقت نداریم، دلمان برایت می‌سوزد، معلوم می‌شود خیلی غریبی.

عرض من این است: آقا جان! معلوم است که خیلی غریب هستی که به من بدبخت و بیچاره دل خوش کردی. این‌قدر کریم هستی که می‌خواهی من برگردم و یک روزی سربازت شوم و حرّ تو شوم. اگر در کربلا، أبی‌عبدالله یک حرّ داشت، تو می‌خواهی حرّ ها داشته باشی. این‌قدر کریم هستی، محبّت داری و بزرگواری.

من خجلم. نمی‌دانم چه بگویم. آقا جان، چشمم را بستم، زبانم را می‌دانم خودت اجازه دادی باز شود، آقا جان اگر یک روزی توفیق شود این چشم به جمال نورانی شما بیافتد، دیگر لال می‌شوم و نمی‌توانم حرف بزنم. قربانت بروم ممنونم که با همه‌ی بدی‌ها و پلشتی‌هایم، اجازه دادی این زبان باز شود و اسم زیبای شما را بیاورم.

علّامه حلی می‌فرمود: وقتی کسی اسم حجّت خدا را بر زبانش جاری کند، ملائکه توجّه می‌کنند، می‌گویند: این کیست که اسم حجّت خدا را آورده و دارد با حجّت خدا صحبت می‌کند.

آقا جان ممنونم که اجازه دادی من اسم شما را بر زبان جاری کنم، ممنونم که از خدا اجازه گرفتی که با تو حرف بزنیم، گفتی خدایا من تنها و غریبم. آقا حالا که این‌طور لطف، محبّت کردی و آقایی می‌کنی و عادتتان احسان و سجیتتان کرم است، قادر هستی، کاری کن که خوب شوم، دیگر آدم شوم، درست شوم، سمت گناه نروم، حالم حال خوبی باشد. سمتی نروم که وقتی پرونده‌ام را به شما می‌دهند، قلبت بشکند، اشکت جاری شود و به خاطر من نامرد اشک بریزی. آقا کاری کن مرد شوم، آدم شوم، درست شوم، به سمتت بیایم. شما می‌توانی، این‌طور تغییر بده.

آقا جان! اولیاء فرمودند: شب قدر که مقدؤات به دست حجّت خدا امضاء می‌شود، شما بگویید: یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، همان دعایی که سال تحویل می‌خوانید را بخوانید. شما در من تحوّل ایجاد کن، حالم را حال خوب کن، بعد تبدیل به احسن حال کن و من را از حسن به احسن ببر. شما می‌توانی، شما قادری. اگر من به خودم باشد، نمی‌توانم. امّا قربانت بروم، شما می‌توانی، دست من را بگیر.

آقا جان به جان مادرت نرجس خاتون قسمت می‌دهم، به جان آن مادری که این‌قدر این وجود نازنین، طیّبه و طاهره و زکیّه و حمیده هست که خدا او را انتخاب کرد که شما را در رحم او پرورش دهد، به حقّ آن مادر بزرگوارت نرجس خاتون قسمت می‌دهم دست من را بگیر. آدمم کن آقا جان.

بیان کردم کلید ورود به قلب آقا جان، مادرشان حضرت نرجس خاتون هستند. وقتی اسم مادرشان را می‌آورید برای مادرشان فاتحه بخوانید و بگویید: به جان مادرت قسم. اگر یک قطره اشک هم بریزید که اکسیر رحمت است. سعی کنید اشک بریزید.

اگر یک موقعی هم اشکتان جاری نشد، بگو: آقا جان به حقّ آن دو بانویی که بسیار دوستشان دارید، یکی عمه جانتان هست، به حقّ مصائب عمه جانتان زینب. یکی هم مادرتان، آن هم پهلو شکسته‌تان زهراست، آقا جان به حق این روزهای آخری که مادر در بستر است، …

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




قوام نداشتن اعمال خیر تا لحظه‌ی آخر عمر

آقا می‌فرمودند: تمام اعمال خوب و خیر، تا لحظه‌ای که از دنیا نرفتیم، هنوز سفت و محکم نشده؛ چون امکان دارد با یک عمل بد بزنیم همه را تخریب کنیم. موقعی که به سلامت از دنیا رفتیم، آن موقع دیگر محکم شده است و إلّا تا آن لحظه‌ی آخر هیچ کس نمی‌تواند مدّعی شود که اعمال خوب من قوام دارد و حداقل دو عمل خوبم مانده است. گاهی یک لحظه غفلت می‌کنیم، زبانمان را رها می‌کنیم، شوخی می‌کنیم و دل کسی را می‌شکانیم، هر چه درست کرده بودیم، خراب می‌کنیم. تازه باید بنشینیم بر سر خودمان بزنیم که چرا این حرف را زدیم، چرا دل کسی را شکاندیم و … .

لذا چون اولیاء خدا می‌دانند که اعضاء و جوارح برای خودشان نیست، پس طلب‌کار هم نیستند و برای همین اعمال خیر را فرض می‌دانند، همان‌طوری که دوری از شرّ را هم فرض می‌دانند. نه این که بگویند: من شروری را انجام دادم، ولی با این عمل خیری که انجام دادم، تمام آن‌ها از بین می‌رود!

خدعه‌ی تفکّر و توقّع پاک شدن تمام بدی‌ها با یک عمل خیر!

یکی از مطالب خدعه‌ی تفکّر برای انسان‌ها همین است که توقّع دارند با یک عمل خیر، شرورشان پاک شود. بعضی‌ها که مؤمن هستند و به ظاهر شرّی انجام نمی‌دهند، امّا طلب‌کار می‌شوند که بیان کردیم: آن هم خدعه‌ی بزرگی است که شاید بزرگ‌تر از این هم باشد. امّا این فرد خودش می‌داند شرّ است، ولی می‌خواهد با یک عمل خوب، همه‌ی آن شرارت‌ها از بین برود.

او فکر کرده که همه چیز برای خودش است، می‌گوید: من که انفاق کردم، من که دست کسی را گرفتم، من که حتّی وقتی دست راستم می‌دهد، دست چپم هم خبردار نمی‌شود (همان تعبیری روایی که داریم) و …، معلوم است که خدا باید اعمال زشت من را از بین ببرد. یعنی با خدا طلب‌کارانه و معامله‌گرانه حرف می‌زنند. لذا معلوم می‌شود که آن کار خیرمان هم خیر نیست، آن را هم برای خودمان می‌خواهیم و داریم معامله می‌کنیم.

به جای این که بگویم: «پروردگار عالم چقدر کریم است که بعد از این همه شرارت‌ها، دبی‌ها، پلشتی‌ها و زشتی‌ها اجازه داده که من کار خوب انجام بدهم. خاک بر سر من، خدا این‌قدر اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین بود؟! و …»، با خدا طلب‌کارانه برخورد می‌کنم.

به نوع نگاه‌ها دقّت کنید. نگاه یکی این است که لطف خدا شامل حال من شد، ممنونم. من نمی‌دانم با همه‌ی این بدی‌ها و زشتی‌هایم چقدر تو کریمی، بزرگواری که باز اجازه می‌دهی من کار خوب انجام بدهم. با آن حال من، تو اصلاً نباید اجازه می‌دادی. نباید وسایلش را فراهم می‌کردی که کار خوب انجام بدهم و … . امّا یکی دچار خدعه‌ی تفکّری می‌شود و با انجام یک عمل خیر، طلب‌کار می‌شود که تمام اعمال شرّش از بین برود.

روزی که مکرها و خدعه‌های این دنیا، سودی برایمان ندارد

لذا خوب است در این آیه‌ی شریفه که در سوره‌ی طور هست، دقّت کنید که می‌فرماید: «یوم لا یغنی عنهم کیدهم شیئاً و لا هم ینصرون»، روزی که مکر و تدبیر و خدعه‌شان به کارشان نمی‌آید و هیچ کس آن‌ها را یاری نمی‌کند.

فرمودند: این فقط برای کفّار نیست. یک موقع می‌آید که می‌بیند دستش خالی است، امّا در دنیا تصوّر می‌کرد چه پرونده‌ای دارم، در حد معصوم نباشد، شاید تالی‌تلو معصوم باشد، حالا اگر تالی تلو معصوم هم نبود، یک چیزی در آن حدود هست، من خیلی کار کردم، من برای دین خیلی قدم برداشتم. بعد می‌آید می‌بیند هیچی نیست و خالی خالی است. لذا این همان خدعه است که دیگر هیچ یاوری هم نخواهد داشت، «و لا هم ینصرون».

به تعبیر عامیانه چنین کسی در تخیّل غوطه خورده بود، فکر می‌کرد دیگر کسی شده و … . در حالی که اگر خوبی‌هایی هم بوده، باز لطف، محبّت و بزرگواری بوده. امّا او به جای تأمّل در این مسئله که تمام این‌ها لطف خدا بود، از خدا طلب‌کار می‌شود که با یک کار خیر من، تمام شرارت‌هایم پاک شود. در حالی که من اصلاً نباید کار شرّی انجام می‌دادم.

من باید به خودم نهیب بزنم: تو غلط کردی با این اعضاء و جوارح که امانت خدا بود و خدا فرمود: این امانت را حفظ کنید و به غیر ندهید، خیانت کردی و برای دشمن خدا بردی (خدا «عدوی و عدوکم» فرمود) و در غیر طاعت خدا خرج کردی. نه این که بگویم: وقتی یک عمل خیر انجام دادم، باید تمام بدی‌هایم از بین برود. این، همان خدعه است، «یوم لا یغنی عنهم کیدهم شیئاً و لا هم ینصرون».

اگر جایز بود باید خودکشی می‌کردیم!!!

در جلد 72 بحارالانوار، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لَیْسَ مِنّا مَنْ یُحَقَّرُ الْأَمانَةَ حتّی یَسْتَهْلِکَها إذا إسْتَوْدَعَها»، از ما نیست  کسی که امانت را بی‌اهمیّت و کوچک شمارد و بدین سبب، امانتی را که به او سپرده شده، ضایع گرداند.

همین اعضاء و جوارح هم امانت الهی است، خداوند هم فرموده: «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلی أَهلِها»، لذا باید امانت را به اهلش برسانیم.

امّا این اعضاء و جوارح پیر شد، از بین رفت، در راه اطاعت خدا از بین نرفت، در گناه از بین رفت! انسان باید دو دستی بر سر خودش بزند.

یادم نمی‌رود، فردی در محله‌ی ما، می‌خواست در زمان طاغوت، سال 55، خودکشی کند. خدمت یکی از اولیاء خدا آمدند و گفتند: این‌گونه است. آن موقع، بعضی از این لات و لوت‌ها یک مقدار معرفت داشتند. هر کس می‌رفت، حرفش را قبول نمی‌کرد و می‌خواست خودش را بکشد. آن ولیّ خدا رفت و به او گفت: من نمی‌گویم خودکشی نکن، امّا اوّل چند جمله بشنو، بعد خودکشی کن. مطالبی گفته بود و او را آرام کرده بود، بعد به او گفته بود: تو نباید برای این که فلان دختر را به تو ندادند، خودکشی کنی، اگر خودکشی جایز بود، انسان باید خودکشی کند که چرا این همه از وقت و زمانم را برای دختری گذاشتم که اگر به من می‌دادند شاید این‌طور و آن‌طور می‌شد.

ایشان یک مقداری از نکات را هم برای او گفته بودند. اولیاء خدا می‌فهمند. به او گفته بود: یادت هست وقتی جواب نامه‌ات را داد، به تو گفت: من این‌طوری نمی‌خواهم و … . می‌دانی که او از همین الآن غد است و وقتی با او ازدواج می‌کردی، چه می‌شد؟!

آن شخص مانده بود و گفته بود: آقا! شما از کجا نامه را می‌دانید، هیچ کس نمی‌دانست. آقا فرمود: تو با آن چه کار داری، شاید اصلاً آمده با من مشورت کرده و نامه داده! آقا این‌طوری شوخی کرده بود که او بخندد.

بعد آقا فرمود: بیچاره او به درد تو نمی‌خورد. اگر خودکشی جایز بود، تو باید خودکشی می‌کردی که چرا وقتت را از دست دادی.

جمله‌ی عجیبی است، ما آن زمان نفهمیدیم که آقا چه می‌گویند. بعدها فهمیدیم که عجب جمله‌ای گفتند.

لذا پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)  هم فرمودند: «لَیْسَ مِنّا مَنْ یُحَقَّرُ الْأَمانَةَ حتّی یَسْتَهْلِکَها إذا إسْتَوْدَعَها»، از ما نیست کسی که امانت را بی‌اهمیّت و کوچک شمارد تا از بین برود. لذا منظور آقا هم این بود که به آن فرد بگویند: عمر خودت را از بین بردی و هلاک کردی. اگر انسان واقعاً بفهمد، جدّی اگر جایز بود باید خودکشی می‌کرد که خاک بر سر من که عمرم را برای هیچ و پوچ هدر دادم و اعضاء و جوارحم را در راه دیگری خرج کردم و خیانت در امانت کردم. پروردگار عالم این‌ها را خلق کرده و من حتّی بک بند انگشت و یکی از سلول‌های بافت پوست خودم را هم نمی‌توانم خلق کنم، آن‌وقت این‌ها را در جای دیگری خرج کردم و حالا مدّعی هستم که اگر یک عمل خیر انجام دادم، همه‌ی بدی‌ها باید از بین برود. من به امانت، خیانت کردم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]




لحظه‌ی صعود و لحظه‌ی سقوط!

اگر کسی تصوّر کند شیطان دیگر نمی‌تواند برای من دام بیاندازد، من دیگر محاسنم در این راه، سفید شده است؛ اتّفاقاً همان لحظه‌ای که این مطلب را گفت، خودش خبر ندارد که همان لفظ هم دام شیطان بوده است. یعنی شیطان می‌گوید: عجب قشنگ تو را در دام انداختم. لذا این هم از خود همان دام‌های شیطان است.

عزیزان من! شوخی‌بردار نیست. ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: در  مطالب معرفتی، لحظه است که انسان را بالا می‌برد و لحظه است که انسان را زمین می‌زند،  اگر غفلت کنیم. مگر نفرمودند: «ألا ان فی ایام دهرکم نفحات»، لحظه بود. «فتعرضوا لها» خود را در مقابل آن قرار دهید. لحظه است که انسان را بالا می‌برد و لحظه است که انسان، ساقط می‌شود.

لذا بارها بیان کردم که هر چه بزرگان به مقامات معرفتی‌شان اضافه می‌شد و بالاتر می‌رفتند، گریه، ناله و فغان و پناه بردنشان به خدا هم بیشتر می‌شد. دیگر نمی‌گویند: من شجاع شدم، بزرگ شدم و …، بلکه دائم می‌گویند: ما طفل راهیم.

یک مرتبه هم در درس اخلاق بیان کردم که آن ولیّ خدا می‌فرمود: خوب است که انسان عروسک خیمه شب‌بازی مولایش باشد و هر کاری که او می‌خواهد، انجام دهد. نوه‌ی آن ولیّ خدا را پیش ایشان گذاشته و رفته بودند. وقتی آمدند، به آن‌ها گفته بود: من امروز با این بچّه کارتون دیدم. چه کارتونی هم دیدم! - ببینید اولیاء خدا حتّی کارتون را هم که به خاطر مشغول کردن بچّه می‌بینند، با چه نگاهی می‌بینند - پینوکیو هنوز چوب بود، به سیرک رفت. دید کسی دارد به شاهزاده خانم ظلم می‌کند، آن وسط رفت و همه چیز را به هم زد. این‌هایی هم که گوش می‌دادند، می‌خندیدند که آقا امروز چه می‌گوید. در آخر فرموده بودند: خدا کند ما هم مثل آن عروسک خیمه شب بازی در دست مولایمان باشیم و یله و رها نشویم. اگر یله و رها شویم، مانند پینوکیو همه چیز را خراب می‌کنیم.

رویارویی ابلیس و اولیاء خدا در لحظات آخر

اولیاء خدا این‌طور پناه می‌برند و جدّی اعوذبالله می‌گویند و هر چه بالاتر هم می‌روند، وحشتشان بیشتر می‌شود. چون می‌بینند آن ملعون، تا قبلش، شیطان‌های ضعیف‌تری را می‌فرستاد، امّا هر چه بالاتر می‌روند، شیطان‌های قوی‌تر را می‌فرستد.

فکر می‌کنید شیطان اعظم، ابلیس، خودش برای من و شما می‌آید؟ پس چرا می‌گوییم: «اعوذبالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین»؟ ابلیس، شیطان اعظم، خودش که برای من و شما نمی‌آید، شیطانک‌ها و بچّه شیطان‌های می‌آیند. هر چه بالاتر برویم، شیطان‌های قوی‌تری را می‌فرستد و به او می‌گوید: حالا نوبت توست، تو به سراغ او برو. مدام بالا می‌رود و شیطان‌ها هم قوی‌تر می‌شوند.

لحظه‌ی مرگ برخی از اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن دیده شده که شیطان، خودش آمده است. ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: ما در لحظه‌ی مرگ سلطان‌العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دیدیم که ایشان،  لبخندی زدند. گفتیم: حتماً أبی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) آمده است. بعد جمله‌ای گفت، گفت: من از تو می‌ترسم و می‌دانم حالا آمدی که دینم را بگیری، امّا من آن موقع مدام آقا را صدا زدم و او زودتر آمد، اگر تو زودتر آمده بودی، شاید من هلاک شده بودم.

ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: معلوم شد که خود شیطان برای ایشان آمده بودند. لذا شیطان تا دم مرگ هم انسان را رها نمی‌کند و در آن زمان است  که یک موقع می‌بینی خودش می‌آید.

پس این که کسی بگوید: من که دیگر خوب هستم، همان لفظ شیطان است. چون شیطان هم گفت: «أنا خیر منه» من بهتر از او هستم.

لذا یکی از خدعه‌های تفکّر برای اهل ایمان این است که به پروردگار عالم معترض شوم که چرا به من چیزی ندادی؟! بیست سال است من اخلاق می‌آیم، مراقبه می‌کنم و … . معلوم می‌شود که بیست سال در فریب و خدعه بودیم و شیطان داشت ما را قلقک می‌داد و متوجّه نبودیم. خود را بزرگ می‌بینم و می‌گویم: بالاخره بعد از بیست سال که یک چیزی به آدم می‌دهند. همین طلب‌کار بودن از خدا، کار شیطان است، این که عبد بودن نیست.

کار خیر کردن و کار شرّ نکردن، تکلیف است!

خدعه برای بعضی‌ها این است که عمل خیر انجام بده، عمل شرّ تو از بین می‌رود. لذا می‌بینی فردی که بسیار شرور است، یک عمل خیر می‌کند، بعد طلب‌کار است و می‌گوید: خدایا! به هر حال من که این کار خوب را انجام دادم، پس چه شد؟!

دلیل این است که ما معرفت پیدا نکردیم. لذا باید هر روز این را مرور کنیم: این اعضاء و جوارح برای من نیست، من آن‌ها را خلق نکردم، پس چرا تا کاری انجام می‌دهم، طلب‌کار هستم؟! چرا با این اعضاء و جوارح که خالقش کس دیگری بوده، هزار کار شر کردم، حالا می‌خواهم با یک کار خیر، بگویم: همه‌ی بدی‌ها باید از بین برود؟!

اوّلاً کار خیر، وظیفه و تکلیف است. کار شرّ نکردن هم تکلیف است. اصلاً فرض بگیریم که ثوابی در کار خیر نیست - گرچه خداوند ثواب هم قرار داده است - امّا بر ما فرض است که کار خیر کنیم و از شرّ دوری کنیم. چون این اعضاء و جوارح برای ما نیست. دست، پا، زبان، چشم و … برای من نیست. من باید مطیع باشم، ببینم خالقی که این‌ها را خلق کرده، چه خواسته است. گفته: راجع به چشمت این کار را انجام بده، از این‌جا به بعد توقّف کن، از این‌جا حرکت کن، دست و پاهایت هم همین‌طور و … . چرا زبانت همین‌طور می‌چرخد.

چرا روایت داریم که در زمان پیامبر بعضی‌ها ریگ به دهان می‌گذاشتند - نمی‌خواهم بگویم ما هم این کار را انجام بدهیم، نه می‌توانیم، نه شرط زمان و مکان ایجاب می‌کند - ؟ برای این که بگویند: زبان برای خودم نیست. بارها و بارها شده که وقتی این زبان را رها کردیم، بدبخت شدیم. ناخودآگاه چیزی گفتیم و دل کسی را شکاندیم. آن‌وقت حالا بیا و درست کن.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ق.ظ ]




رذائل قوّه‌ی تفکّر

مکر تفکّر! مکر به خود! (برای اهل عبادت) خودبرتربینی و طلبکاری از خداوند

وقتی انسان در فضائل، تفکّر کرد، از غفلت دور می‌شود. یکی از مطالبی که غفلت می‌آورد، مکر فکری است.

یکی از نکاتی که اولیاء خدا بیان فرمودند، این است: نفس، تفکّر و قوّه‌ی عاقله، رذائلی دارد که از جمله‌ی آن‌ها، مکر است. خدعه و مکر، دو نوع است.

یک مورد این است که به خود انسان، خدعه می‌کند که این هم باز شقوقی دارد و برای هر کس یک طور وارد می‌شود. امّا یکی از شقوق آن، این است که برای اهل عبادت و به ظاهر تقوا، می‌گوید: به هر حال تو از دیگران برتر هستی.

عرفای عظیم‌الشّأن بیان فرمودند: اگر کسی از خدا طلب‌کار شد، دلیلش این است که به خدعه‌ و مکر قوّه‌ی عاقله یا تفکّر دچار شده است. چون آن کسی که از خدا طلب‌کار است، یعنی برای خود، ارزشی را قائل شده که می‌گوید: چون من چنین و چنان کردم، نتیجه‌اش این است که پروردگار عالم هم باید چنان کند. لذا از پروردگار عالم طلب‌کار می‌شود.

یکی از مواردی که حتماً بدانید اهل معرفت و عرفای عظیم‌الشّأن در وجود خودشان، آن را ملکه کردند، این است: هیچ‌گاه از پروردگار عالم طلب‌کار نیستند، واقعاً به مقام رضا به معنای حقیقی آن رسیدند، واقعاً می‌گویند: رضیتُ بالله ربّا، تسلیم محض پروردگار عالم هستند، حتّی ولو به لحظه‌ای هیچ مقام معرفتی و کشّافی نسبت به امور معنوی هم نخواستند و آنچه هبه کردند، از ناحیه‌ی خداوند بوده و خود خدا هبه کرده و این‌ها تقاضا نکردند. نه از باب این که نعوذبالله مغرور هستند، بلکه از این باب که این‌ها عبد خدا هستند.

لذا یکی از مکرهای قوّه‌ی تفکّر - که از رذائل قوّه‌ی تفکّر، خدعه و مکر است - مکر به خویشتن خویش است که انسان به خود، مکر کند. تصوّر کند که اگر فلان عمل را انجام دادم، خدا هم باید در قبالش این کار را انجام دهد. این‌گونه طلب‌کار می‌شود که می‌گوید: چه فایده ده سال، بیست سال، سی سال، آمدم، رفتم، در مباحث اخلاق کار کردم، از رذائل دور شدم، چشم، گوش، زبان و … را کنترل کردم، امّا از ناحیه‌ی خداوند هیچ چیزی به من نرسید!

عبد خدا و اهل معرفت اصلاً این‌گونه نیستند، می‌گویند: لطف، بزرگواری، عنایت و محبّت خدا بود که اجازه داد و من را کنترل کرد. من هم عرضه داشتم: الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً. لذا او هم بالجد من را مراقبت و مواظبت کرد و یک آن، به حال خودم وانگذاشت و إلّا اگر من را رها کرده بود، چشمم خطا می‌رفت. اگر به یک چشم به هم زدن و کمتر از آن، رها شده بودم، الآن در قعر ظلمات بودم و در شهوات، رذائل، پلشتی‌ها و زشتی‌ها غوطه خورده بودم و مجسمه‌ی بدی‌ها و زشتی‌ها بودم.

لذا نه تنها طلب‌کار از پروردگار عالم نیستند، بلکه برعکس می‌گویند: من ممنونم، متشکرم که پروردگار عالم اجازه نداد چشمم خطا برود. نمی‌گوید: چرا بعد از بیست سال چیزی به من نرسید، بلکه برعکس می‌گوید: ممنونم که گوشم، چشمم و … را کنترل کرد و دائم هم می‌گوید: خدا! اگر تو من را کنترل نکنی، بدبختم.

شیطان، هر روز به نوعی متفاوت برای فریب می‌آید!

لذا بحث ما این است که چگونه از رذائل فکری بیرون بیاییم که بیان کردیم: در فضائل فکری تأمّل کنیم. الآن هم داریم نکات فضائل فکری را بیان می‌کنیم که یکی از آن‌ها این بود که در حالات اولیاء خدا مطالعه کنیم. این یک دستورالعمل خوبی برای هر کسی در هر مقام و پستی که هست، می‌باشد. نگوییم: وقت نداریم، ما وقتمان را در هر جایی تلف می‌کنیم، ده دقیقه هم حالات بزرگان را مطالعه کنیم.

اگر انسان به این حال، رسید مراقبه می‌کند که فریب این خدعه‌ی فکری را نخورد. بیان کردیم یکی از موارد خدعه‌ی فکری و مکرهای قوّه‌ی تفکّر به خودمان برمی‌گردد و هر بار برای هر کسی شقوقی دارد. لذا باز هم بیان می‌کنم که عزیزان من این ذکر «اعوذبالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذبالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم» را حتماً بخوانید. من خطبه‌ام را هم بدون این عبارت شروع نمی‌کنم. اگر باورمان می‌شد که شاهد و ناظری هست و به حقیقت به خدا پناه می‌بردیم، حاضر نمی‌شدند و حضور شیاطین به علّت غفلت ماست.

ما باور نداریم که شیطان هر بار به نوعی می‌آید. اگر می‌خواهید بدانید که شیطان چقدر مکّار، اهل خدعه و وارد است، دستش پر است و امکان دارد ما را فریب دهد، این را بدانید که اولیاء خدا و عرفا می‌فرمایند: شیطان هر روز به شکل جدیدی ما را فریب می‌دهد. یعنی فکر نکنید فریب او یک نوع است و اگر سال اوّل و دوم متوجّه نشوم، بالاخره سال سوم می‌فهمم. سالانه و ماهانه نیست، بلکه هر روز به یک نوعی بیرون می‌آید. الوان مختلفة، معلوم می‌شود چند رنگ هم هست و این مکّار مجرّب چقدر بلد است و ما هم غافلیم.

برخی مواقع هم فکر می‌کنیم که ما چقدر راحت توانستیم شیطان را ضربه فنّی کنیم. غافل از این که او چقدر راحت ما را ضربه فنّی کرده است و ما فریب خوردیم. خیلی عجیب است. این ملعون و ایادی‌اش حاضر هستند، «اعوذبالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین» ما نمی‌فهمیم و نمی‌شنویم، ما آگاه و عالم نیستیم. گاهی حتّی سوادش را هم نداریم، چه برسد به علمش. همزات همین است که هر روز به یک رنگی می‌آید و یک طور مکر می‌کند. جنگ نرم همین است؛ یعنی دیروز یک نوع و امروز نوع دیگر. منتظر نباشیم همان‌طور که پریروز آمد، امروز هم بیاید. دستش پر است و هر بار به یک نوعی می‌آید.

این مباحث عامل یأس نیست، بلکه عامل هشیاری و بیداری است. اگر انسان بالجد لحظه‌ای از پناهگاه بیرون بیاید، غافل است. آن مجرّب از زمان أبانا آدم و أمّنا حوّا تا به امروز تجربه دارد و قسم خورده که همه را به اغوا می‌کشاند. کاش ما هم وقتی قسم می‌خوردیم، دروغ نمی‌گفتیم. شیطان تا به حال حداقل پای این قسمی که خورده و گفته: فبعزتک لاغوینهم اجمعین، محکم ایستاده است که همه‌ی ما را به اغوا بکشاند و هر روز به یک نوع و صورتی.

اگر این فریب شیطان را باور می‌کردیم، برنده بودیم. این مقام یقین که این همه بزرگان و اهل معنا بیان می‌کنند، عجیب است.‌ اگر به این مقام یقین رسیده بودیم، خودمان را یله و رها نمی‌کردیم و خوش خوشانمان نبود که به مسئله بخندیم، آن را باور نکنیم و یک روز جدّی بگیریم، یک روز رها کنیم، یک روز شل کنیم و یک روز سفت‌تر کنیم. باید باور کنیم آن ملعون قسم خورده و سر قسم خودش هم هست و هر روز هم با یک دام جدیدی جلو می‌آید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




اخلاق آیت الله قرهی؛

مؤمن، اهل مکر نیست و مرز مکر و زیرکی را می‌داند

آیت الله قرهی گفت: مؤمنی که سیّاس کیّاس است، یکی از خصایصش این است که به جایی می‌رسد که مرزها را می‌شناسد، مرز بین کفر و اسلام، مرز بین خدعه و زیرکی، مرز بین مکر و فطانیّت و … را می فهمد.

وارث: متن زیر مشروح درس اخلاق اخیر آیت الله قرهی است که در ادامه می خوانید؛

برترین مجالس دنیا

«أفضل المجالس، مجالس الذّکر»، فرمودند: برترین، بالاترین و با فضیلت‌ترین مجالس، مجالس ذکر است. ذکر یعنی انسان یادش بیاید که کیست، چیست، از کجاست، به مبدأ خود تفکّر کند، به حرکت خود باندیشید و به غایت خود تأمّل داشته باشد. ذکر یعنی یاد آن کسی که انسان را آفرید.

مجلس ذکر یعنی مجلسی که انسان را به معرفت برساند. مجلس ذکر، مجلس یادآوری است که به انسان بگوید: تو از کجایی و چه کاری باید انجام بدهی و به کجا بروی. اخلاق، مجلس ذکر است. بحث اخلاق، بحث تأمل، تدبّر و تفکّر در خویشنِ خویش انسانی است. از بالاترین مجالس، مجلس اخلاق است که انسان را متنبّه، بیدار و هشیار کند و او را به خوداندیشی وادار کند. اگر کسی این‌گونه شد، آرام آرام به معرفت نفس می‌رسد و هر کس به معرفت نفس رسید، به معرفت ربّ نیز خواهد رسید، «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».

لذا مجالس اخلاق، مجالس ذکر عظیم است. مجالس اخلاق، مجالس بریدن از دنیا و مافیها و رسیدن به حقیقت انسانی است، ولو ساعاتی انسان از دنیا و مافیهایش جدا شود و به خود بیاندیشد که من چه کردم و بر سر سرنوشت انسانی خودم که باید خلیفه‌الله می‌شدم، چه آوردم؟

پس خصوصیّات مجالس ذکر، تأمّل و تفکّر در انسانیّت انسان است و نهایتاً به بیداری و إن‌شاءالله حرکت به سمت پروردگار عالم می‌انجامد. اخلاق، اعظم و اکبر این مجالس است.

مجالس ذکر، انسان را به تفکّر می‌اندازد و بحث ما هم این بود: اگر انسان بخواهد از رذائل دور شود، باید به فضائل اخلاقی بیاندیشد. چون حسب روایات شریفه‌ای که بیان کردیم، هر کس به هر چه بیاندیشد، نهایت قضیّه، به آن مطلب ورود پیدا می‌کند. اگر نعوذبالله به پلیدی‌ها، پلشتی‌ها و زشتی‌ها فکر کند، خدای ناکرده یک موقع می‌بیند که مبتلا شده است و اگر به خوبی‌ها بیاندیشد، حتّی احوال خوبان عالم را مطالعه کند، در خوبی‌ها قرار می‌گیرد.

نسخه ­ای برای خروج از رذائل

در این جلسه می‌خواهم اصرار بر این موضوع داشته باشم؛ چون رسیده است و آن، این است: هر کس در هر رشته‌ی تحصیلی هست، هر کس با هر مشغله‌ی فکری و شغلی هست، حتماً در طیّ هفته و اگر شد هر روز، حالات بزرگان را مطالعه کند که عجیب اثر می‌گذارد. فرمودند: ولو به تکرارش. یعنی اگر یک مرتبه کتابی را از احوالات مردان الهی و کسانی که طیّ طریق کردند، خواندید، باز هم آن را بخوانید.

خواندن حالات اولیاء خدا و اعاظم، یک تنبّه است، انسان را بیدار می‌کند و سبب می‌شود او بیاندیشد که اینان که با این فضائل هستند، چه کردند که این‌گونه شدند و چرا من این‌گونه نیستم؟! لذا شاید خواندن حالات بزرگان، خودش عامل حرکت باشد.

پس به نظر بنده می‌آید فرض است (نه وجوب به آن معنا که بعضی ایراد بگیرند؛ چون هر کسی از ظنّ خود شد یار من) که انسان، هر کس در هر شغلی هست، با خواندن فضائل اهل فضل و علمای عامل، تأمّلی در حرکات آنان و خودش داشته باشد، ولو روزی یک ورق. نمی‌گویم: تمام وقتتان را بگذارید، امّا ولو ده دقیقه در روز را به این امر اختصاص دهید. این‌قدر ما وقت‌ها داریم که تلف می‌شود، مع‌الأسف (با تأسّف بسیار زیاد) چقدر پیامک‌ها، لطیفه‌ها و … می‌خوانیم و دقایق عمرمان، پای فیلم‌ها و سریال‌ها هدر می‌رود، امّا ده دقیقه تأمّل نمی‌کنیم.

پس اگر انسان هر روز ده دقیقه حالات بزرگان را مطالعه کند، آن احادیثی که می‌خواند و می‌شنود، بعدها بر روی او اثر می‌گذارد. این یک کد و دستورالعملی است که اولیاء دادند.

شاید بپرسیم: چه کنیم فکر ما هم الهی شود و از تفکّر در رذائل خروج پیدا کنیم و حالمان، حال خوبان عالم شود، نسخه‌ی این مطلب چیست؟ یکی از نسخه‌ها این است: چه جوان، چه پیر، چه زن و چه مرد، در هر موقعیّت شغلی که هست، هر روز ولو ده دقیقه و یا یک ورقه در حالات اولیاء خدا مطالعه کنیم. تفکّر در این فضائل سبب می‌شود که انسان به این مطلب برسد که مگر آن اولیاء الهی چه کردند که من نتوانستم و این‌طور جلو می‌رود. لذا این را برای خودمان فرض بدانیم، بعد ببینیم چه غوغایی می‌شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ق.ظ ]




 

هیزم بر در خانه!

همانطور که به اشاره در شرح مبسوط ابن قتیبه آمده است، جهت تهدید برای گرفتن بیعت مهاجمان اقوام به انباشتن هیزم بر در خانه نمودند. ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت در شرح نهج البلاغه به نقل از مسعودی می نویسد: «قال المسعودی: و کان عروة بن الزبیر بعذرأ خاه عبدالله فی حصر بنی هاشم فی الشعب و جمعه الحطب یحرقهم و یقول: إنمّا اراد بذلک الا تنتش اکلمة و لا یختلف المسلمون و إن یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تأخروا عن بیعة ابی بکر فإنّه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛ «مسعودی می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره بنی هاشم در دره ای و جمع آوری کردن هیزم توسط او برای آتش زدن آنان معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت با ابوبکر درنگ کردند.» (7)

براساس گفته این عالم اهل تسنّن جمع آوری هیزم برای آتش زدن درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است و این مطلب توسط شخص عمر بن خطاب براساس نقل مسعودی انجام گرفته است البته تلاش برای تبیین دلیل و به بیان دیگر توجیه این اقدام مطلب دیگری است که البته در قانع کننده بودن و یا نبودن آن نیز می توان سخن گفت که مجالی دیگر می طلبد. اما به طور ضمنی و البته قطعی می توان اعتراف علمای سنت به اقدام شخص خلیفه اول به این کار را براساس مستندات تاریخی بدست آورد.

 

سند دیگری بر این مضمون بیان ابن خیزرانه در کتاب غرر است که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم…»(8)

جمع آوری هیزم در پشت درب خانه امیرالمومنین(علیه السلام) امری تاریخی است که هیچ جای شبهه و شکی در آن نیست که در برخی دیگر از اسناد از شیعه و سنّی نیز آمده است که از آن جمله می توان به کتاب سلیم از قیس الهلالی و تفسیر عیاشی و بحارالانوار و بسیاری دیگر از کتب شیعه اشاره نمود. برخی از اسناد اهل سنت نیز در این موضوع عبارتند از: الامامه و السیاسة از ابن قتیبة، انساب الاشراف از البلاذری موتمر علمای بغداد از مقاتل بن عطیه، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، اعلام النساء از عمر رضا کحاله و نیز کتاب عمر بن الخطاب از عبدالرحمن احمد البکری.(9)

 

نتیجه

هجوم به منزل دخت گرامی اسلام و جمع آوری هیزم به در منزل ایشان از جمله مستندات تاریخی است که منابع اهل سنت و شیعه در آن متفق القول هستند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-11-25] [ 09:35:00 ق.ظ ]




داستان هجوم به خانه علی(علیه السلام)!

 

 

 

 

 

اسناد اهل تسنن در شهادت زهرا(سلام الله علیها)


پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه که البته در این نوشتار مجال پرداختن بدان نیست، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد


 

ایام شهادت بزرگ بانویی است که شاید نخستین وجه هویت او آن است که دخت گرامی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده است. مسلمانان همواره تا ابد داغ مصیبت عظیم را در دل خواهند داشت و چقدر می تواند خوب باشد اگر به تاریخ رجوع کنیم مستندات واقعه شهادت زهرا (سلام الله علیها) را از ذیل روایات مسلمانان از شیعه و اهل تسنن بیرون بکشیم!

پس از شهادت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و ماجرای سقیفه که البته در این نوشتار مجال پرداختن بدان نیست، بیعت گرفتن برای خلیفه آغاز شد. و این آغاز ماجرای شهادت زهرا(سلام الله علیها) بود. براساس اسناد اهل سنت و شیعه هنگامی که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره گیری کرد، ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت ترین تندی و عتاب(برای بیعت گرفتن) به نزد من بیاور. عین عبارت البلاذری از علمای اهل تسنن در کتاب انساب الاشراف چنین است: «بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی(علیه السلام) حین قعد عن بیعته و قال ائتنی به بأعنف العنف …(1)

علامه حلّی از علمای شیعه در کتاب نهج الحق و کشف الصدق تصریح فرموده اند که ابوبکر در صورت امتناع علی(علیه السلام) از بیعت حکم جنگ با ایشان را صادر نمود.(2) ابن عبدربه از علمای اهل تسنن در العقد الفرید حتی اذعان نموده است که ابوبکر دستور داد اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش: «ان ابیا (علی (علیه السلام) و العباس) فقا تلهما.» (3)

 

هجوم به منزل

جوهری از علمای اهل تسنن در السقیفه و فدک قریب به این مضمون را تصریح نموده است که: «و بلغ ابابکر و عمر انّ جماعة من الهاجرین والانصار فقد اجتمعوا مع علی بن ابیطالب فی منزل فاطمه بنت رسول الله فأتوا فی جماعته حتّی هجموا الدار…»

صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.»

به ابابکر و عمر خبر رسید که عده ای از مهاجرین و انصار با علی بن ابی طالب(علیه السلام) در خانه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجتماع نموده اند، پس با جماعتی آمدند تا اینکه به خانه هجوم آوردند… (4)

شرح واقعه هجوم به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعه و اهل تسنن با جزییات آمده است و لازم است برای مشخص شدن ابعاد شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مورد بررسی دقیقتری قرار بگیرد. ابن قتیبه از علمای اهل سنت در کتاب الامامة و السیاسة که معروف به تاریخ الخلفاء است به شرح مفصّل هجوم به منزل دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرداخته است.

بر اساس شرح ابن قتیبه هجوم، دو بار تکرار شده است. وی هجوم اول را چنین شرح می دهد: «ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلّف کرده و نزد علی(علیه السلام) می باشند. پس عمر را به سوی آنها فرستاد، عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آن که ایشان در خانه علی(علیه السلام) بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند پس … هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، می سوزانم. به وی گفته شد: ای ابا حفص، فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. او گفت: اگر چه (فاطمه در خانه باشد.) پس آن گروه خارج شدند و با ابوبکر بیعت کردند جز علی(علیه السلام).» جهت ارائه اسناد دقیقتر در این باره عین متن عربی ابن قتیبة را نیز می آوریم:

«ان ابابکر تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عنه علی(علیه السلام) فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی(علیه السلام) فأبوا عن تخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة. قال: و إن! فتخرجوا فبایعوا الاّ علیاً(علیه السلام).»(5)

دو بار هجوم کردند!

 

هجوم اول سبب شد همه افرادی که در منزل علی(علیه السلام) جمع شده بودند برای بیعت نزد ابوبکر روند، به جز خود امیرالمومنین(علیه السلام) که در منزل باقی ماند. ابن قتیبه از نظر تاریخی هجوم دومی را نیز مفصّلاً شرح می دهد که پس از امتناع علی(علیه السلام) از بیعت روی داده است: «پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان … برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی… سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد.

پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند.

پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد.» عین عبارات عربی ابن قتیبة در تاریخ الخلفاء در باره هجوم دوم چنین است: «… فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً… فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع … ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.»(6)

که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ق.ظ ]




برای روش برای آموزش نظم وانضباط به یک کودک نوپا پیست؟

بهترین روش برای آموزش نظم و انضباط به یک کودک نوپا چیست؟

نی نی سایت: باید به نظم و انضباط به عنوان بخشی از آموزش نگاه کرد نه شکلی از تنبیه کردن. فرزند شما باید یاد بگیرد چگونه با دیگران همراه شود و در امان بماند. او دانش‌آموز مشتاقی است اما مهم‌ترین درس‌ها (مانند سهیم شدن با دیگران، صبر،‌همکاری و احتیاط) چند سالی زمان می‌برد تا برایش جا بیفتند. به عنوان معلم اصلی‌فرزندتان، ‌این وظیفه شما است که این آموزش‌ها را با پیگیری، صبر و دلسوزی تقویت کنید. ثبات داشتن برای بچه‌ها بسیار مهم است. 
از تکرار کردن خودتان نترسید. شاید لازم باشد یک کودک نوپا، قبل از اینکه پیامی را بگیرد و درک کند‌واقعا آن را صد‌‌مرتبه بشنود. زمانی که او در مقابل خواسته‌ای که دارد بی‌ادبی و گستاخی می‌کند نیازی به سخنرانی ندارد. به او یک «نه» محکم بگویید و اگر دلتان خواست توضیح کوتاهی هم برایش بدهید مثلا به او بگویید «ممکن است آسیب ببینی» یا «آن یک اسباب‌بازی» نیست. سپس نظرش را به یک فعالیت مطلوب‌تر تغییر دهید.  کودکان نوپا معمولا کم‌حوصله‌اند بنابر‌این او با پیشنهاد شما خوشحال می‌شود و آن کار را شروع می‌کند.

 

فرصت دادن به بچه می‌تواند مفید باشد. اما تعداد بسیار کمی از کودکان، تا قبل از 3 ‌سالگی مفهوم آن را درک می‌کنند. برای بچه‌های کوچک‌تر فرصت دادن یا تایم اوت دادن، گیج‌کننده و خسته‌کننده است. اگر کودکتان آنقدر بزرگ هست که معنای فرصت دادن را بفهمد،‌از این زمان‌ها، کم استفاده کنید و آنها را به 3 دقیقه یا کمتر برسانید به اندازه‌ای که او بتواند خودش را کنترل کند. به جای اینکه او را به اتاقش بفرستید، او را روی یک صندلی بنشانید. چون شما نمی‌خواهید که او با تنبیه‌کردن، به اتاقش وابسته شود. بنابر‌این در نظر بگیرید که با او نشسته‌اید. او احتمالا زودتر آرام می‌شود و شما هم دوباره می‌توانید استراحت کنید.
مهم نیست که کودکتان چقدر بد رفتار می‌‌کند، اما به هر‌‌حال شما نباید از گزینه کتک زدن استفاده کنید. ضربه محکم به باسن و یا سیلی زدن به بچه باعث می‌شود که او ترس از پدر و مادر را یاد بگیرد. حتی اگر شما قصد صدمه زدن به فرزندتان را نداشته باشید، اما در زمان عصبانیت خیلی راحت کنترل‌تان را از دست می‌دهید. اگر شما حس می‌کنید که دلتان می‌خواهد فرزندتان را کتک بزنید،‌به خودتان کمی فرصت دهید تا این احساس فروکش کند.
نظم و انضباط همیشه نتیجه منفی ندارد. وقتی فهمیدید کودکتان خوب شده است به او جایزه بدهید مانند بازی کردن با اسباب‌بازی‌ها به همراه یک دوست و یا یک ظرف غذای خوشمزه! بنابر‌این او یاد می‌گیرد که برای جلب توجه شما نباید بی‌ادبی کند. در نهایت برای کودکان به راحتی این کار را ممکن می‌کنید که کار‌های درست را انجام دهد. برای مثال وقتی فرزندتان خسته و گرسنه است، او را به خرید‌های طولانی نبرید تا با چیز‌هایی که اجازه ندارد به آنها دست بزند محاصره‌نشود. اگر دنیای کودکتان با وسوسه به هم بریزد، شما تمام روز را باید صرف «نه» گفتن کنید. به او فرصت‌بیشتری برای بازی کردن و کشف کردن بدهید اما در عوض شانسش را برای به دردسر افتادن کاهش دهید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




شیوه ای که حضرت زهرا(علیهاالسلام) برای زندگی می آموزد

 

 

 

 

 

یکی از راه های دستیابی به سعادت و بهره مندی از معنویت که آرامش را در پی خواهد داشت، دانستن شیوه های بهتری برای زندگی در جامعه است. آموزه های مختلفی که از جانب حضرت زهرا به دست ما رسیده است می تواند راهگشا باشد.

فرآوری: محمد باعزم - بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 

برای نهادینه كردن سبك زندگی اسلامی، ابتدا لازم است چنین سبكی تبیین شود. برای دستیابی به این هدف باید پژوهش‌های راهبردی انجام و چیستی سبك زندگی اسلامی و ایرانی و ابعاد آن مشخص شود. البته این كار، مشكل نیست چون منابع غنی اسلامی و روایی، قرآن و نهج‌البلاغه در اختیار ما قرار دارد. اما بهترین راه برای پی بردن به سبك زندگی اسلامی بهره‌مندی از زندگی پیامبر اسلام و اهل بیت ایشان است كه از هر كس به حقایق اسلام آگاه‌ترند. یكی از اهل بیت(علیه السلام) كه بی‌شك از نزدیك‌ترین‌ها به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نیز می‌باشد دختر گرامی ایشان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است.

تحقق سبك زندگی دینی با تأمل در ابعاد زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) امكانپذیر است. به بركت حاكمیت فرهنگ ناب فاطمی در جامعه، امروز زنان مسلمان ایرانی الگویی برای زنان آزاده دنیا هستند.

آنچه که از آن به عنوان سبک زندگی شناخته می شود، انتخاب روش و شیوه صحیح برای زندگی که ضامن و تامین کننده خواست های مادی و معنوی ما است و ما را به آرامش می رساند است. هر انسانی در زندگی خود تلاش می کند تا با بهره گیری از روش های مختلف و امتحان کردن راه های متعدد به دنبال آرامشی که می خواهد برسد. به نظر می رسد که راهی که ائمه معصومین علیهم السلام به ما پیشنهاد می دهند برای یک بار هم که شده،ارزش امتحان کردن و پیاده کردن در زندگی را داشته باشد.

یکی از راه های دست یابی به سعادت و بهره مندی از معنویت که آرامش را در پی خواهد داشت، دانستن شیوه های بهتری برای زندگی در جامعه است. آموزه های مختلفی که از جانب حضرت زهرا به دست ما رسیده است می تواند راهگشا باشد.

حضرت زهرا و ارائه الگوی زندگی

این الگوی متعالی در تاریخ پرشکوه اسلام موجود است، الگویی که به راستی راهبر و راهگشا بوده و همواره انسان را به سوی معیارها و ساختارهای وجودی خویش فرا می خواند. آن الگوی راستین و متعالی نمونه ای غیر از زندگانی حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها نیست؛ شایسته است که زنان و بانوان مسلمان ایرانی با توجه به پیش رو داشتن چنین الگوی گرانبها و ارزشمندی در تنظیم سبک زندگی خویش به آن حضرت اقتدا نمایند.

یكی از اصول مهم در زندگی به ویژه زندگی مشترك از خودگذشتگی است. در زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز ایثار موج می‌زند. احترامی كه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برای پدر خود قائل بودند در نوع خود بی‌نظیر است. برای مثال هنگامی  كه حضرت علی(علیه السلام) برای خواستگاری حضرت  آمده بودند، حضرت زهرا(سلام الله علیها) به پدر خود فرمودند: «پدر، نظر شما بر نظر من اولی‌تر است» و این یعنی احترام و تعامل یك دختر با پدر در سبك زندگی اسلامی. اما باید به این موضوع اذعان داشت كه منظور از سبك زندگی اسلامی این نیست كه ما با همان وسایل و روش‌های 1400 سال پیش زندگی كنیم، بلكه مقصود این است كه سبك را همان سبك صداقت و امانت و به طور كل اسلامی نگاه داشته و نوع را با توجه به مقتضیات زمان تغییر دهیم. لیكن باید توجه داشته باشیم پیش از آنكه سبك زندگی غربی بر اذهان جوانان ما تسلط یابد، باید دست به كار شویم. 

موضوع از خودگذشتگی نه به معنای آن است که ما از حقوق خود دست بکشیم و گمان کنیم که بر اساس دستورات حضرت زهرا عمل می کنیم بلکه به این معناست که در جامعه ای ارزش های مختلف اخلاقی به هر نحو ممکن به فراموشی سپرده شده و نوع زندگی مردم را به سمتی کشانده که برای همدیگر احترام و ارزشی انسانی قائل نیستند، تا حدودی با استفاده از این الگو بتوان جامعه متعادل تر و صبورتر داشت.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




کتابی مهم در آشنایی با زندگی امام رضا(علیه السلام)

 

 

 

 

 

عیون اخبارالرضا یکی از کتاب های بسیار مهم و تاریخی درباره زندگی و،آثار و روایات مربوط به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است که شامل روایات ارزشمندی درباره تاریخ حیات شریف ایشان و مسائل تاریخی مربوطه را داراست.

فرآوری: محمد باعزم - بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 

عُیونُ أخْبارِ الرّضا (علیه السلام) کتابی حدیثی درباره زندگی، آثار و روایات امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) نوشته شیخ صدوق متوفای ۳۸۱ عالم دینی شیعه امامیه در قرن چهارم هجری است. احادیث این کتاب در ۶۹ باب تنظیم شده است که بخشی از آنها گفته‌های خود امام رضا(علیه السلام) است و بخشی دیگر احادیثی است که او از امامان پیش از خود، روایت کرده‌ است. عیون اخبار الرضا موضوع واحدی ندارد و به همین سبب در موضوعات مختلفی چون فقهی، اخلاقی ، سیره و کلام از منابع مهم شیعه به شمار می‌رود و در میان علمای شیعه به عیون الأخبار نیز شهرت دارد.

كتاب عیون اخبار الرضا، از معتبرترین منابع روایى شیعه است كه مانند دیگر كتاب‏هاى شیخ صدوق، از ارزش و اعتبار خاصى برخوردار است. این كتاب، در شرح و توضیح بسیارى از عقاید شیعه كتابى ارزش‏مند و مفید مى‏باشد. شیخ صدوق، با جمع‏آورى سخنان و بحث‏هاى امام رضا(علیه السلام) با دیگر دانشمندان آن دوران، بسیارى از مباحث مهم اسلامى را مطرح كرده است.

محتوای موجود در کتاب

از جمله آثار ارزشمند شیخ صدوق کتاب گرانسنگ عیون اخبار الرضا (علیه السلام) است که در دو جلد به ذکر حالات ، مناقب و فضایل ، مباحث ، مناظرات ، احادیث ، … نقل شده از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) پرداخته است .

در جلد اول به مباحث توحید ، امامت ، عصمت انبیاء علیهم السلام و امامان (علیهم السلام) ، مناظرات ایشان با عالمان ادیان غیر اسلام ، ماجرای اصحاب رس و نیز هاروت و ماروت ، … اشاره شده است .

در جلد دوم به روایات نقل شده از حضرت در باب فضایل امیر مؤمنان (علیه السلام) ، مشاهده احوال زنان امت در معراج توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، ماجرای گاو بنی اسرائیل ، توصیه به صله رحم ، خواص برخی میوه ها ، فضیلت زیارت امام حسین (علیه السلام) ، برخی قصه های انبیاء (علیهم السلام) ، بیان اصول و فروع و برخی احکام به فضل شاذان ، حسادات مامون به خضرت ، مسموم کردن حضرت ، شهادت و ثواب زیارت حضرت ، … اشاره شده است.

در تاریخ شیعه سه کتاب عمده با نام عیون نگارش شده است و این در حالی است که نحوه تمایز آنها با یکدیگر بر اساس پسوندهایی که در ادامه نام کتاب وجود دارد،شناخته می شود.

1.«‌عیون الأخبار‌» و «‌عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب الابرار‌» که هر دو توسط یحیی بن بطریق (قرن۷) نگاشته شده است.

2.«‌عیون الأخبار‌» که توسط ابومحمد عبدالرحمن بن ابی بکر نیشابوری رازی نوشته شده است.

3. «‌عیون الأخبار و الآثار فی ذکر النبی المصطفی المختار و وصیه علی بن ابی طالب قاتل الکفار و آله الأئمة الاطهار‌» که عماد الدین ادریس بن حسن عبدالله الأنف آن را نگاشته است.

در تاریخ اسلام و به خصوص در شیعه که اهتمام دانشمندان به ثبت و ضبط تاریخ داشته اند نشان می دهد که میزان علاقمندی و اهتمام آنان و مردمانی که در دوره های متفاوت زندگی می کردند نسبت به زندگی ائمه چه اهمیتی داشته است که از دیرباز به نگارش چنین کتاب هایی همت ورزیده اند. این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شده است و مطالعه آن می تواند مفید باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




 

قلم دیگر نمی تواند جسارت به دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به رشته تحریر در آورد و زبان شرمسار است که بگوید هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (سلام الله علیها) در پشت در بود! تنها به ارائه سند البلاذری از علمای اهل سنت در این باره اکتفا می کنیم که می نویسد: انّه حصر فاطمه (سلام الله علیها) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ … فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد(8) این موضوع در اثبات الوصیة مسعودی و نیز موتمر علماء بغداد از مقاتل بن عطیه نیز آمده است. (9)

علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه اسفلها…؛  در حالی که او (فاطمه (سلام الله علیها) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است… (10)

 

حکایت میخ در!

مقاتل بن عطیه در مؤتمر می گوید: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب آمد تا عمر و دیگران را برگرداند، او فاطمه را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه زهرا(سلام الله علیها) فرو رفت: و لما جاء ت فاطمه خلف الباب الترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی السقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها…» (11)

 

بدون اذن وارد نشوید!

شرح سوختن در و شکستن باب و فشار بین دیوارها و حکایت میخ در، همگی وقایع تاریخی بی جوابی هستند. مگر در مصحف شریف قرآن نیامده است: یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید. (احزاب/53)

و چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله). این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از او، چنین کردند!

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




آتش بر در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام!

اسناد تاریخی اهل سنت در شهادت زهرا(سلام الله علیها)!


چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر. این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا پس از او، چنین کردند


 

در مقاله قبلی به بررسی مستندات تاریخی شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) براساس منابع اهل سنت و شیعه پرداختیم و اسناد هجوم به منزل حضرت علی(علیه السلام) و انباشتن هیزم بر درب خانه را مورد بررسی قرار دادیم. در این نوشتار به بررسی سایر اسناد در این واقعه تاریخی می پردازیم.

 

آتش بر درب خانه!

بر اساس اسناد تاریخ پس از انباشتن هیزم بر درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهاجمان اقدام به آتش زدن هیزم ها نموده اند. این شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: خلیفه اول به سوی خانه علی(علیه السلام) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند، إن عمر جا الی بیت علی لیحرقه عی من فیه … » (1)

البلاذری در انساب الاشراف تصریح دارد که «عمر مشعل بدست بود که فاطمه (سلام الله علیها) او را بر درب خانه اش مشاهده کرد: … فحاء عمر و معه فتیله قتلقته فاطمه علی الباب. » (2)

 

فرمان سوزاندن !

شهرستانی از علمای اهل سنت در الملل والنحل می نویسد: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین…؛ کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود.» (3)

براساس گفته عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن او می دانست که فاطمه(سلام الله علیها) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. عبدالفتاح می نویسد: «قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان …؛ طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است! او گفت: اگر چه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.) (4)

براساس تصریح این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خداترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!

در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده…؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک …» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!

اتمام حجت فاطمه(سلام الله علیها)!

در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده…؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک …» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!

 

آتش بر درب خانه!

مسعودی در اثبات الوصیة از کتب معتبر اهل سنت نقل می کند که «پس راه خانه علی(علیه السلام) را در پیش گرفتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را آتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند؛ فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (6) بر این مبنا سوخته شدن درب منزل فاطمه(سلام الله علیها) واقعه ای تاریخی است که مسلمانان این ننگ را بر پیشانی دارند که درب منزل دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش کشیدند! هم چنین مقاتل بن عطیه در مؤتمر علمای بغداد به آتش گرفتن درب منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نموده است. (

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




سؤالات فدک

 

آيا «فَدَك» جزء بيت المال مسلمين بود يا ملك خاص رسول اكرم صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم؟

«فدك» جزء اموال شخصي پيامبر صلي الله عليْه و آله و سلم بود.
اين مساله در تاريخ و كتب فريقين ثابت شده است كه «فدك» جزء اموال شخصي پيامبر صلي الله عليْه و آله و سلم بود و مي‌توان گفت علماء شيعه و سني بر اين مساله اجماع دارند.

دلائل مالكيت رسول اللَّه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم :

 قرآن‌ .1

قرآن كريم مي‌فرمايد:
«و ما افاء الله علي رسوله منْهمْ فما اوْجفْتمْ عليه منْ خيل و لا ركاب ولكن الله يسلط رسله علي منْ يشاء والله علي كل شي‌ء قدير» «ما افاء الله علي رسوله منْ اهْل الْقري فلله و للرسول و لذي الْقرْبي و الْيتمي و الْمساكين و ابْن السبيل كي لا يكون دوْله بين الاغْنياء منْكمْ و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكمْ عنْه فانْتهوا واتقوا الله ان الله شديد الْعقاب».
خداوند هر غنيمتي از آنان (يهوديان بني النضير) به رسول خود بر گردانيد، بدون جنگ شما بود. و شما بر اموال آنان هيچ اسب و شتري نتاختيد، لكن خداوند رسولان خود را بر هر كس كه بخواهد مسلط مي‌گرداند و او قادر بر هر چيزي مي‌باشد.
آنچه خدا از اموال اهل قري به رسول خود برگردانيد از آن خدا و رسول او و از آن خويشان رسول و فقيران و مساكين و درماندگان در راه است تا اموال بين توان گران دست به دست نچرخد و هر دستوري كه رسول به شما داد بگيريد و از هر گناهي نهيتان كرد آن را ترك كنيد و از خدا بترسيد كه خدا عقابي سخت دارد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




اسرار و آثارتسبیح حضرت فاطمه زهرا(س)

 

1-اهمیت . فضیلت تسبیح حضرت فاطمه(س)

افضل تعقیبات نماز،تسبیح حضرت فاطمۀ زهرا (س)است و شایسته است که بعد از نمازهای واجب و موارد دیگری چون وقت خواب و ابتدای زیارت بزرگان و پیشوایان دین برآن مداومت شود و از ترک آن و مسامحۀ در آن و از عدم مداومت برآن اجتناب شود و جانب حضرت معبود را در خصوص آن مراقبت نمود چرا که در فضیلت تسبیح حضرت زهرا(س)روایات بسیاریوارد شده که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره کرده و روایات دیگری را نیز در خلال بحث خواهیم آورد.

   امام باقر(ع)می فرماید:

                 خداوند از حیث حمد و ستایش عبادت نشد که برتر و افضل از تسبیح فاطمه(س)

                   باشد،و اگر چیزی بافضیلت تر از آن بود هر آینه رسول خدا(ص)آن چیز را به حضرت

                   فاطمه(س)می بخشید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




شهادت حضرت فاطمه "س"تسلیت
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-11-24] [ 10:24:00 ق.ظ ]




علت وفلسفه تسبیح حضرت زهرا (س) را بیان فرمایید.آیا با خواستگاری از ایشان ارتباطی دارد؟

در منابع روايي شيعه درباره علت و فلسفه تسبيح حضرت زهرا(ع) اين نقل و روايت آمده است:

 

شيخ صدوق روايت كرده كه حضرت علي (ع) به مردي از بني سعد فرمود: بگذار تا قصّه‏اي در باره خودم و فاطمه برايت بگويم: فاطمه همسر من در ميان خانواده رسول خدا (ص) از محبوبترين افراد بود، او با مشك به قدري آب مي‏آورد كه اثر آن در سينه‏اش به جاي مانده بود، و به قدري با آسيا كار مي‏كرد كه دستهايش پينه بسته بود، و به قدري خانه را جارو مي‏كرد كه گرد و غبار بر لباسهايش مي‏نشست، و به قدري در زير ديگ آتش مي‏افروخت كه لباسهايش سياه و چركين مي‏شد، و او به سبب اين كارها دچار زحمت و رنج شديدي شده بود.

يك روز به فاطمه گفتم: كاش نزد پيامبر(ص) مي‏رفتي و از آن حضرت تقاضا مي‏كردي كه خادمي برايت در نظر بگيرد تا در كارهاي خانه به تو كمك نمايد. هنگامي كه فاطمه براي بيان اين تقاضا به حضور پيامبر(ص) رفت ديد كه عده‏اي در اطراف پيامبر نشسته و با او مشغول گفتگو هستند و لذا خجالت كشيد و مراجعت نمود، پيامبر از اين عمل فاطمه متوجه شد كه فاطمه براي حاجتي نزد او آمده، لذا رسول خدا (ص) فرداي آن روز صبح زود، به خانه ما آمد. وقتي پيامبر وارد شد خطاب به فاطمه گفت: چه حاجتي داشتي كه ديروز به نزد من آمدي؟ من پيش دستي كردم و گفتم: فاطمه به قدري مشك آب آورده كه اثر آن بر سينه‏اش مانده است، و به قدري آسيا كرده كه دستهايش پينه بسته، و به قدري جارو كرده كه گرد و خاك لباسهايش را غبار آلود نموده، و به قدري در زير ديگ آتش افروخته كه لباسهايش سياه و چرك شده است، و به دليل اين مشقّتي كه او متحمّل مي‏شود، من به او گفتم كه نزد شما بيايد و خادمي مطالبه نمايد تا در اين گونه كارها ياور او باشد. پيامبر(ص)فرمود: آيا بهتر نيست چيزي به شما تعليم نمايم كه از خادم براي شما بهتر باشد، پس هر گاه خواستيد بخوابيد سي و سه مرتبه سبحان اللَّه، و سي و سه مرتبه الحمد للَّه، و سي و چهار مرتبه اللَّه اكبر بگوييد. بعد حضرت زهرا سه مرتبه فرمود از خدا و رسولش راضي شدم.

در منابع اهل سنت نيز نقلي شبيه به متن فوق درباره تسبيح حضرت زهرا(ع) آمده كه علامه مجلسي آن را به نقل از ابن شهر آشوب از صحيح مسلم و بخاري آورده است.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:24:00 ق.ظ ]




شرک گناهی نا بخشودنی

شرک گناهی است نابخشودنی

كجاي قرآن آمده كه غيرخدا رابخواهيم؟آيا رسول اكرم(ص)از پيامبران قبلش حاجت خواسته يا آنها را واسطه بين خودش وخدا قرارداده؟آیا این شرک نیست؟

 

«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ ؛(1) خداوند (هرگز) شرك را نمي‏بخشد! و پايين‏تر از آن را براي هر كس (بخواهد و شايسته بداند) مي‏بخشد».

و شجره خبيثه اي است كه همه اخلاق ناپاك و عقايد باطل و اعمال زشت ، ثمره ها و ميوده هاي اين درخت خبيث هستند:

«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرار؛ (2) (همچنين) «كلمه خبيثه» (كلمه شرك در مقابل كلمه خبيثه كه همان كلمه توحيد است ) را به درخت ناپاكي تشبيه كرده كه از روي زمين بركنده شده، و قرار و ثباتي ندارد».

بنا بر اين بايد از شرك در همه چهره هايش فرار كرد؛ اما مهم اين است كه شرك را بشناسيم و مصداق هاي مختلفش را بشناسيم تا ناآگاهانه به چهره هايي از آن گرفتار نشويم و غير آن را شرك نشماريم.

“شرك” يعني در الوهيت ، عبادت ، خلقت ، اطاعت و محبت براي خدا شريك بتراشيم. كسي كه غير خدا را خالق ، فرياد رس مستقل ،  محبوب ، معبود  و مطاع قرار مي دهد ، گرفتار شرك در چهره هاي مختلفش شده است.

اما كسي كه فقط خدا را خالق بداند و فقط به خدا محبت بورزد و فقط مطيع خدا باشد  و فقط خدا را عبادت كند و غير خدا را فقط زماني اطاعت كند يا محبوب بگيرد  كه خدا امر كرده باشد، او موحد است.

با توجه به اين تعريف و توضيح، اگر ما غير خدا را مؤثر مستقل بدانيم و او را مانند خدا بخوانيم و از او كمك بطلبيم ، براي خدا در تاثير گذاري و قدرت شريك قايل شده ايم و اين شرك است. اگر ما به برداشت و فكر خودمان كسي را مقرب درگاه خدا شمرده و از او كمك بطلبيم ، مانند مشركان براي خدا شريك تراشيده ايم ؛ زيرا آنان نيز الهه هاي خود را مقربان درگاه خدا شمرده و از آنان شفاعت مي طلبيدند و مي گفتند:

َ«ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏ ؛ (3) اينها را نمي‏پرستيم مگر بخاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند».

اما اگر خدا بنده اي را بر گزيند و به او قدرت خلق و تاثير بدهد و تقاضا و دعايش را پذيرفته و اعلام كند و ما را به محبت و اطاعت او فرابخواند و ما در اجابت اين دستور خدا به او متوسل شويم و از او تقاضاي زنده كردن يا ايجاد يا شفا يا آمرزش آخرت بخواهيم و محب و مطيع او گرديم ، آيا اينجا كار ما شرك آلود است؟

خداوند در قرآن به صراحت از زبان حضرت عيسي (ع) مي فرمايد :

ْ «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ (4) من از گِل، براي شما  چيزي به شكل پرنده مي‏سازم، سپس در آن مي‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اي مي‏گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي‏] را بهبودي مي‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مي‏كنم و از آنچه مي‏خوريد، و در خانه‏هاي خود ذخيره مي‏كنيد، به شما خبر مي‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

در اين آيه مي فرمايد: “من براي شما اين كارها را انجام مي دهم” يعني اگر بخواهيد اين كارها را مي كنم و از حضرت شفا مي خواستند و شفا مي داد.

ايا اين شفاطلبي از حضرت عيسي كفر بود؟!

مگر اطاعت غير خدا شرك نيست و مگر خداوند يهود و نصارا را به خاطر اطاعت غلط و بي برهان از احبار و رهبان مذمت نمي كند و مشرك نمي شمارد:

«اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛ (5) (آن ها) دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند».

در روايات تصريح شده كه اين احبار و رهبان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي كردند و مردم در اين تحريم و تحليل بي دليل تابع آنان شدند. (6)

حالا آيا اطاعت بدون قيد و شرط از رسول خدا كه در قرآن به آن امر شده ، شرك است؟

بنا بر اين ما اگر به پيامبر و اهل بيت ايشان محبت داريم و مطيع بي قيد و شرط آن ها هستيم و از آنان شفاعت در برآورده شدن حاجات دنيا و آخرت مي طلبيم، بدان جهت است كه خدا به اين كارها امر كرده و ما چون مطيع خدا هستيم ، اين كارها را مي كنيم و كساني كه اين كارها را شرك مي پندارند، مشرك شده اند؛ زيرا نه مطيع خدا، بلكه مطيع برداشت هاي خود شده اند.

آيا كساني كه بعد از پيامبر قرآن و عترت را كنار نهاده و قرآن را نه از طريق عترت و اهل بيت رسول خدا ، بلكه از طريق فهم و درك ديگران دريافت كردند و اطاعت نمودند ، مشركند يا شيعه كه قرآن را به فهم اهل بيت دريافت داشت؟

شيعه با توجه به حديث متواتر ثقلين براي فهم و درك قرآن بعد از رسول خدا به عترت ايشان مراجعه كرد؛ ولي غير شيعه از خلفاي اول و دوم و چهارم و  همسر پيامبر (عايشه ) و ابوهريره و … قرآن را دريافت ؟ اهل سنت بر اين اطاعت چه دستوري از پيامبر داشتند و چرا در موارد اختلاف به اهل بيت مراجعه نكردند؟ آيا اطاعت از اهل بيت ، عين توحيد و اطاعت از غير اهل بيت ، عين شرك نيست؟

بنا بر اين شيعه به امر خدا و پيامبر بعد از رسول خدا تابع فهم و دستور و تفسير اهل بيت شد و اين تعاليم، تفسير اهل بيت از قرآن و سنت است. آيا اين تعاليم كه از اهل بيت گرفته شرك آميز است؛ اما ديگران كه اهل بيت را كه دستور خدا و پيامبر اطاعت از آنان بود ، وانهادند و تابع ديگران شدند ، موحدند؟ 

پرسشگر محترم!

 كدام مسئله در مذهب شيعه شرك و ساخته غير خداست تا آن را وانهيم؟ اگر موردي يافتيد كه مستند به برهان قطعي از كتاب و سنت نبود، ما آن را به عنوان شرك پذيرفته و وامي گذاريم. پس لطف كنيد و مورد هايي كه شرك است را معرفي كنيد.

توسل كه شما آن را شرك آميز مي خوانيد، مورد قبول قشر عظيم بلكه قاطبه اهل سنت است و جز محدودي سلفي و وهابي آن را شرك نمي شمارد. چگونه شما علاوه بر شيعه قاطبه اهل سنت را هم مشرك مي دانيد و فقط ابن تيميه و پيروان او را موحد مي شماريد؟ همه اهل بيت و همه عالمان اسلام از زمان رسول خدا تا به امروز مشرك بوده اند و فقط ابن تيميه و معدود پيروان او توحيد را درك كرده اند؟

اگر شما و غير شما سني شويد، بر دامن كبريايي خدا گردي نمي نشيند و شيعه هم از جلوه و استحكام سقوط نمي كند. ولي شماييد كه محروم مي شويد. ما شما را به حاكميت عقل و برهان دعوت مي كنيم و از شما مي خواهيم كه فارغ از پيشداوري ها ، در باره تعاليم شيعه بررسي كنيد و اگر موردي را شرك آميز ديديد ، سؤال كنيد و توضيح بخواهيد و اگر توضيح قانع كننده و مبتني بر قرآن و سنت و برهان نيافتيد ، آن گاه آن را رها كنيد.

در آخر اين جمله را متذكر مي شويم كه:

 اگر هر نوع تقاضا و كمك گرفتن از غير خدا را شرك بدانيم ،بايد بگوييم از اول خلقت تا به حال  يك موحد هم در عالم وجود نداشته و ندارد!! چون روزانه همه انسان ها از همديگر كمك مي گيرند

..پس خواستن از غير خداوند به اين نيت كه او در عرض خداست و مستقلا (نه به اذن الهي )كار مي كند، شرك است؛

در حالي كه هيچ كدام از شيعيان به كساني كه به آن ها متوسل مي شوند به عنوان يك موثر مستقل نگاه نمي كنند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ق.ظ ]




فضه خدمتکار حضرت زهرا (س) کیست؟

فضه نوبيه را علامه محمدباقر مجلسى، ابن شهرآشوب مازندرانى، شيخ ذبيح اللّه محلاتى و شيخ مفيد خدمتگزار فاطمه زهرا سلام الله علیها و راوى حديث از آن بانوى بزرگ اسلام دانسته اند.

 نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوی پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر می رسد، تا آن تاریخ جنگی بین مسلمانان و سایر کشورها رخ نداد. از طرفی در همین دوره کنیزهای دیگری از نوبه در مدینه به خدمت اشتغال داشتند. از جمله عایشه، حاطب و … که هر یک کنیزی از نوبه در اخیتار داشتند. بنابر این می توان گفت: این گروه از کنیزها از نوبه و سرزمینهای اطراف، توسط تاجران برده جمع آوری و به مناطق داخلی عربستان آورده شدند. و در جنگهای داخلی مسلمین و مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند.

آنطور كه تاريخ گواهى مى دهد، فضه در يكى از جنگها به اسارت ارتش اسلام درآمده و على و فاطمه سلام الله علیها كه كارهاى خانه را سنگين و فراوان مى ديده اند، براى گرفتن خدمتگزارى به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسيده اند، اما آن حضرت كه معمولاً از راه فروش اسيران، زندگى چهارصد مهاجر مستقر در ايوان مسجد مدينه را كه به اصحاب صفه موسوم گرديده بودند، تامين مى كرد. از مساعدت و دادن خدمتگزار به فاطمه سلام الله علیها امتناع نمود و براى تقويت جسم و جان فاطمه سلام الله علیها تسبيح هاى معروف را به دختر ارجمند خويش آموخت.

اما طولى نكشيد كه آيه اى از قرآن نازل شد و اين روحيه پيامبر صلی الله علیه و آله را موجب رضايت پروردگار عالم و پاداش بزرگ الهى اعلام كرد، در عين حال جلب رضايت و مساعدت فاطمه سلام الله علیها را نيز مجاز و سبب خوشنودى خداوند دانست. آنگاه آنطور كه ابن حجر عسقلانى هم نوشته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فضه را به استخدام و خدمتگزارى فاطمه سلام الله علیها مامور كرد.

آرى داستان زندگى فضه كه راوى حديث فاطمه سلام الله علیها بوده، داستان عجيبى است. او در مقام بلندى از ايمان و تقوى قرار داشته، زهد و پرهيزگارى او داستان كم نظيرى دارد. عشق و ارادت او به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و بخصوص حضرت فاطمه سلام الله علیها ماجرايى است كه كمتر آن را مى توان توصيف نمود.

در نطق و خطابه قهرمان زبردستى بوده است، در جهت مساعدت و كمك به فاطمه زهرا سلام الله علیها بانوى كم نظيرى بوده، در مقام عبادت و ارتباط با خداوند سراسر زندگى او از خلوص و معنويت موج مى زده است و آنطور كه تاريخ گواهى مى دهد، اين زن در مدت بيست سال از زندگى خود حتى گفتگو و مكالمات عرفى خود را هم با آيات قرآن كريم به ديگران مى فهمانيده است!

فضه غالب عمرش را با فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) گذراند زهد علی و عدالت فاطمه دو اصلی بود که از همان روزهای آغازین حضور خود در بیت نبوت شاهدش بود. هر چند آن دو از منسوبین و بستگان درجه اول پیامبر(ص) بودند، اما کوچکترین امتیازی بر دیگران نداشتند فضه به این حقیقت روز اول ورود به خانه پی برد. دیوارهای کوتاه، اتاق تنگ و کوچک ظروف گلی، زیراندازهای کهنه و نخ نما، لباسهای ساده آنان، چشمان فضه را خیره ساخت.

حافظ رجب برسی در این باره داستانی بیان می کند که در هیچ یک از کتب دیگر از آن یاد نشده است. او مردی صوفی بود و شیخ حر عاملی می نویسد: در کتابش «مشارق الانوار» افراط کرده است و او را به غلو نسبت داده اند. از این روی احتمال ساختگی بودن می رود. روشن ترین دلیل در این باره را محمد علی عالمی در کتاب پیغمبر و یاران یادآور می شود او می نویسد: تا اول قرن نهم که برسی این کتاب را نوشته از این مطلب سراغی نیست. و در کتابی قبل از آن یافت نشده است. و اما اصل داستان او که از آن پس بارها در کتب دیگر نقل شده چنین است.

«وقتی فضه به خانه زهرا(س) آمد، در آنجا غیر از شمشیر و سپر و آسیا نبود او دختر پادشاه هند بود و مقداری از «اکسیر» به همراه داشت قطعه ای از مس را برداشت و به شکل شمش درآورد. دوا بر آن زد و طلا ساخت وقتی پیش امیرمؤمنان آمد و طلا را روبرویش گذاشت و علی(ع) آن را دید فرمود: آفرین ای فضه اما اگر جسم را آب می کردی، رنگش بهتر و قیمتش بالاتر می شد.

فضه گفت: ای آقای من آیا تو هم این عمل را می شناسی؟

فرمود: بله و این کودک (هم آن را بلد است).

فضه با شگفتی پرسید: و این کودک هم می شناسد.

فرمود: این کودک هم می شناسد. آنگاه به حسین(ع) اشاره کرد. آمد و مانند علی(ع) توضیح داد.»

به هر روی هر چند این واقعه از قرن نهم به بعد در کتابهای مختلفی تکرار شده است. و منشا برخی توهمات نیز گشته مانند اینکه برخی فضه را اهل هند پنداشته اند، با این حال روایات و وقایع فراوان دیگری وجود دارد که بیانگر زندگی زاهدانه امیرمؤمنان(ع) است و ما را از مراجعه به این گونه اخبار بی نیاز می کند. از جمله در کشف الغمه، الغارات، المناقب و دهها سند دیگر به نقل سوید بن غفله آمده است که: عصر یکی از روزها نزد امیرمؤمنان رفتم. دیدم سفره ای پیش روی گسترده که در آن شیر ترش شده قرار داده اند و از شدت ترشیدن، بویش از فاصله دور به مشام می رسید، در دستش نیز تکه نانی دیدم که سبوس جو روی آن پیدا بود و حضرت آن را با دست می شکست و هر گاه نمی توانست آن را به زانو فشار می داد و می شکست و می خورد. از من خواست جلوتر بروم و غذا بخورم. امتناع کردم و گفتم روزه ام.

فرمود: «سمعت رسول الله یقول من منعه الصوم من الطعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها» هر شخصی که روزه گرفتن او را از خوردن غذایی که سیرش می کند بازدارد، حق است بر خدا که از غذای بهشتی اطعامش کند و از شراب بهشتی سیرابش سازد. به فضه که نزدیک حضرت بود گفتم: وای بر تو ای فضه در حق این پیرمرد از خدا نمی ترسی؟ چرا سبوس نان را نمی گیرید، نخاله آن روی نان حضرت معلوم است فضه گفت: به ما فرموده است که سبوس غذا را نگیریم. گاه آن را در کیسه ای می گذارد و مهر هم می زند تا نتوانند سبوسش را بگیرند.

فضه همواره غذای حضرت را که در منزل آماده می شد به ایشان می رساند و به این ترتیب با وی ملازم بود از این روی چندین بار که اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذای ساده بعد از خستگی ناشی از کشاورزی می دیدند به فضه اعتراض می کردند و او که در مقابل این سؤالها قرار می گرفت خود بهتر از دیگران به مقام والای امیرمؤمنان وصی و برادر رسول بزرگ خدا پی می برد عمروبن حریث نیز یکی از اشخاصی است که به فضه اعتراض کرد.

امیرمؤمنان فرمود: «یا عمرو لقد هانت هذه - و مد یده الی معانیه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا یجزونی »فاطمه(س) نیز با اینکه دختر رسول خدا(ص) بود، هرگز کوچکترین بی عدالتی در حقش روا نداشت. همانند خود به وی نیز اجازه و فرصت عبادت می داد. و از تمام امتیازات چون خودش بهره مند می ساخت.

قطب رواندی می نویسد:

روزی سلمان به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است دست بانوی دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشه ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است.

سلمان گفت: ای دختر رسول خدا دستهای شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمه تان حاضر است چرا این کار را به او نمی سپارید؟

فرمود: «اوصانی رسول الله ان یکون الخدمة لها یوما ولی یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.

ابن حجر عسقلانی در باره عدالت فاطمة روایتی از امام صادق(ع) که از امیرمؤمنان نقل شده را آورده و می نویسد:

«ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة و کانت تشاطرها الخدمة. فعلمها رسول الله(ص) دعاء تدعو به فقالت لها فاطمة اتعجینی او تخبزین؟ فقالت: بل اعجن یا سیدتی و احتطب…»

رسول خدا زنی را به استخدام فاطمه درآورد که (فضه نوبیه) نام داشت. رسول خدا به این زن دعایی آموخته بود که پیوسته از آن دعا استمداد می کرد. یک روز فاطمه گفت: آیا خمیر کردن را به عهده می گیری یا نان پختن را؟ فضه گفت: خمیر کردن و هیزم آوردن به عهده من…»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ق.ظ ]




شاهزاده‌ای که کنیز زهرا(س) شد و در صف فرزندانش ماند

فضه از کسانی بود که بر بالین حضرت زهرا(س) در روز شهادتشان حضور داشت و همان کار او باعث شد تا در صف فرزندان ایشان قرار گیرد.

عقیق: فضه از کسانی بود که بر بالین حضرت زهرا(س) در روز شهادتش حضور داشتند و همان کار او باعث شد تا در صف فرزندان حضرت زهرا(س) قرار گیرد.

فضه کنیز و خادمه حضرت فاطمه زهرا (س) و از زنان شایسته و با فضیلت اسلام؛ پدرش از شاهان (بزرگان) هندوستان و خودش اشراف زاده و به نقلی (شاهزاده) بود و در زمان رسول خدا (ص) در یکی از جنگها به عنوان غنیمت جنگی، خدمت پیامبر اسلام (ص) آورده شد.

نحوه ورود فضه به خانه فاطمه زهرا (س)

حضرت فاطمه (س) همراه علی (ع) خدمت پیامبر بودند، رسول اکرم (ص) متوجه شدند که دخترش، برای حاجتی به پدر، مراجعه داشته، فرمودند: آیا حاجتی دارید؟ آنها عرض کردند: ما تقاضای خادمه ای از خدمتشان داریم.

پس جاریه ای (کنیزی) برای دختر گرامیش فرستاد و نام او را فضه گذاشت. فضه را به فاطمه زهرا هدیه کرده و خودشان کارها را تقسیم نمودند، یک روز فضه کار کند و روز دیگر استراحت نماید.

در مقام و شخصیت فضه همین بس که در جریان وفات و رنج آخرین روزهای زندگی حضرت فاطمه جزو معدود زنان و مردان حاضر است که وقتی عمر بن خطاب به درب خانه آمد تا علی (ع) را به مسجد برای بیعت ببرد و خودش به معاویه چنین می گوید: که زمانی که به در خانه علی (ع) رسیدم، اول فضه، کنیزشان بیرون آمد و با من مدتی بحث و گفتگو کرد آنگاه حضرت زهرا (س) به پشت در رسید و امر را جویا شد که آنچنان در را به پهلوی او زدم و او چنان نالید که من گمان کردم که مدینه زیر و رو شد:فاطمه زهرا (س) فضه را صدا زدند و فرمودند: یا فضه مخذینی. ای فضه مرا بگیر و بر سینه ات تکیه ده. به خدا سوگند که فرزندی که در شکم داشتند، کشتند. 

فضه سراسیمه خود را رساند، آن حضرت را در بغل گرفت تا به اطاق برساند. (هرچند که آن چنین با همان فشار درب، سقط شده بود) حضرت از حال رفته و بعد از مدتی که چشم بازکردند از فضه سراغ شوهر را گرفتند و فضه ماجرای بردن علی (ع) به مسجد را برای ایشان بازگفت.

 

الحاق فضه به آل پیامبر (ص) 

فضه همیشه به عنوان یکی از اعضاء آن خانواده مورد احترام و تکریم بوده و هیچگاه به چشم خدمتکاری به او دیده نمی شد. وقتی که حسنین مریض شده و پدر و مادر برای سلامتی آنها نذکر کردند که 3 روز، روزه بگیرند فضه هم همین نذر را کرد در آن سه روز موقع افطار، مسکین، یتیم و اسیری آمده و آنها غذای خود را به آنها دادند و فضه خادمه، به پیروی از سروران خود، چنین کرد و غذایش را به مستمندان داد.

از امام صادق علیه السلام آورده که: امیرالمومنین علی (ع) برای او دعا نمود و فرمود:

اللهم بارک لنا فی فضتنا، یعنی خداوندا، به فضه ما برکت غنایت فرما. «به نقل از خصائص از کتاب ثاقب المناقب»

علم کیمیا می دانست زمانی که در خانه حضرت علی (ع) وارد شد، تهی دستی و فقر آن خانواده، او را مکدر و ناراحت می کرد. زیرا چنانکه گفتیم او از خانواده بزرگ زاده (شاهزاده) و سرشناس بود و دارویی نزد خود داشت که از آن مس را طلا می کرد.

روزی برای خوش خدمتی و ارائه این صنعتش، قطعه ای از مس را برداشت و با آن دوا، طلایش کرد و بر مولای خود، عرضه نمود. حضرت علی (ع)، تبسمی نمود و نگران شد و فرمود: ای فضه نیکو عملی است ولی اگر این فلز را چنین وچنان می کردی، آنطور می شد. فضه متوجه شد که حضرت، از این علم بهره مند است عرض کرد مگر شما علم کیمیا می دانید؟ امام علی فرمود: آری، و بعد به امام حسین (ع) که آنجا بود، اشاره کرد و گفت: این فرزند من هم می داند. 

سپس مدتی برای او در بی اعتباری دنیای فانی و اعتبارات سرای باقی سخن گفت.این زن با فضیلت تا آخر دقائق زندگی و موقع احتضار و شهادت سرورش حضرت زهرا (س) حاضر بود و زمانی فاطمه (س) از دنیا رفت و علی(ع) او را کفن نمود، همین که خواست بندهای کفن را ببندد، صدا زد، ای زینب و ام کلثوم و حسن و حسین و فضه، بیایید و یکبار دیگر از مادرتان توشه بردارید که این آخرین ملاقات است. 

این نکته بسیار مهم است که در این خطاب، در صف فرزندان حضرت زهرا (س) قرار می گیرد. سپس در خدمت گذاری حضرت زینب کبری، و همراهی آن بزرگوار بود تا اینکه با کاروان آنها به سرزمین کربلا آمد و شاهد بر تمام مصیبت های اهل بیت پیامبر (ص

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]




وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

“سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت… ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم… به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته…”

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): “من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته”

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: “هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد.”

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: “فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه” انما یخشی الله من عباده العلماء.”

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: “پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس “از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید.” و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا “تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند.”

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-11-23] [ 11:01:00 ق.ظ ]




 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: “هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: “شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود.”

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]




بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: “پدرش به فدایش باد” و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: “فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است.” از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: “من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم.”

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ق.ظ ]




 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ق.ظ ]




ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: “ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است.” امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را “ام الائمه” (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: “بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود.”

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: “شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند.” اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه “هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: “مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه.”

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]




زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: “فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و… اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: “چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.”

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و…

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]




در عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«… فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر; (1) هر کس به شناخت حقیقی فاطمه علیها السلام دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است .»


آثار محبت به فاطمه علیها السلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«من احب فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی ومن ابغضها فهو فی النار; (2) هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوست بدارد، در بهشت با من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است .»


اطاعت از فاطمه علیها السلام
امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«… ولقد کانت - علیها السلام - مفروضة الطاعة علی جمیع من خلق الله من الجن والانس والطیر والوحش والانبیاء والملائکة … ; (3) اطاعت از فاطمه علیها السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است .»

دستورهای فاطمه علیها السلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«… یا علی انفذ لما امرتک به فاطمة فقد امرتها باشیاء امر بها جبرئیل علیه السلام … ; (4) ای علی! آنچه را فاطمه علیها السلام بدان امر می کند، انجام ده; زیرا من چیزهایی را به او امر کرده ام که جبرئیل علیه السلام به آنها امر کرده است .»
خلقت فاطمه علیها السلام
5 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان فاطمة خلقت حوریة فی صورة انسیة … ; (5) بی شک فاطمه علیها السلام حوریه ای است که به صورت انسان آفریده شده است .»
چرا نام فاطمه علیها السلام
6 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«انی سمیت ابنتی فاطمة لان الله عزوجل فطمها وفطم من احبها من النار; (6) من نام دخترم را فاطمه علیها السلام گذاشتم; زیرا خدای - عزوجل - فاطمه علیها السلام و هر کس که او را دوست دارد، از آتش دوزخ دور نگه داشته است .»

آثار نام فاطمه علیها السلام
امام کاظم علیه السلام می فرمایند:
«لایدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحسین او جعفر او طالب او عبدالله او فاطمة من النساء; (7) در خانه ای که نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله و یا از میان زنان، فاطمه باشد، فقر [و تنگدستی] وارد نمی شود .»

احترام به نام فاطمه علیها السلام
امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:
«… اذا سمیتها فاطمة فلا تسبها و لاتلعنها ولاتضربها; (8) حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن .»

الگوی نمونه
امام زمان علیه السلام در یکی از نامه هایشان می فرمایند:
«وفی ابنة رسول صلی الله علیه و آله لی اسوة حسنة … ; (9) در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است .»

یاور خوب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام درباره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پرسیدند، حضرت پاسخ دادند:
«نعم العون علی طاعة الله; (10) [فاطمه علیها السلام] خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست .»

عزیزترین مردم 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«… فاطمة اعز البریة علی (11) ; فاطمه علیها السلام عزیزترین مردم در نزد من است .»

نور چشم و میوه دل من 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«… ان فاطمة بضعة منی و هی نور عینی وثمرة فؤادی … ; (12) فاطمه علیها السلام پاره تن و نور چشم و میوه دل من است .»

خشم و خشنودی فاطمه علیها السلام 
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان الله لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها; (13) بی شک خداوند با خشم فاطمه علیها السلام به خشم می آید و با خشنودی او خشنود می شود .»

دشمن فاطمه علیها السلام در دوزخ است
 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«… یا فاطمة! لو ان کل نبی بعثه الله وکل ملک قربه شفعوا فی کل مبغض لک غاصب لک ما اخرجه الله من النار ابدا; (14) ای فاطمه! اگر تمام پیامبرانی که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانی که مقرب درگاه خود گردانده است، برای هر کینه توزی که حق تو را غصب نموده است، شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش [دوزخ] خارج نمی سازد .»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ق.ظ ]




سخنان معصومین(ع) درباره حضرت فاطمه(س)

مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

 

 

سخنان معصومین(ع) درباره حضرت فاطمه(س)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): فاطمه بضعه منى و هى نور عينى و ثمره فوادى و روحى التى بين جنبى و هى الحورإ الانسيه(1)
فاطمه پاره وجود و نور دو چشم و ميوه قلب من است, او روح و جان من است كه در ميان دو پهلويم قرار گرفته. او حوريه اى است در سيماى انسان.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
ان الله تبارك و تعالى يغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضاها(2)
خداوند غضب مى كند به غضب فاطمه و خشنود مى شود به خشنودى فاطمه.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
ان ابنتى فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا(3)
خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را لبريز از ايمان و يقين نموده است.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
فاطمه بضعه منى من سرها فقد سرنى و من سإها فقد سإنى, فاطمه اعز الناس على(4)
فاطمه پاره وجود من است, هر كه او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده و هر كه او را بيازارد مرا آزار داده. فاطمه در نزد من عزيزترين مردم است.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
فاطمه حورإ انسيه فكلما اشتقت الى رائحه الجنه شممت رائحه ابنتى فاطمه(5)
فاطمه فرشته اى در سيماى انسان است, هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم دخترم فاطمه را مى بويم.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
و اما ابنتى فاطمه… متى قامت فى محرابها بين يدى ربها جل جلاله زهر نورها لملائكه السمإ كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض, ويقول الله عزوجل لملائكته: يا ملائكتى انظروها الى إمتى فاطمه سيده امائى قائمه بين يدى, ترتعد فرائضها من خيفتى و قد إقبلت بقلبها على عبادتى(6)
وقتى دخترم فاطمه در محراب عبادت مى ايستاد همچون ستاره اى براى ملائكه آسمان مى درخشيد. خدا به ملائكه مى گويد: اى ملائكه بنگريد به بهترين بنده من فاطمه, او در مقابل من ايستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلبش به عبادت من روى آورده.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
انى سميت ابنتى فاطمه لان الله عزوجل فطمها و فطم من احبها من النار(7)
فاطمه را, فاطمه ناميدم, زيرا خداوند او را و آن كس كه او را دوست داشته باشد, از آتش حفظ مى كند.


————————————–
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم):
يا سلمان من احب فاطمه ابنتى فهو فى الجنه معى و من ابغضها فهو فى النار. يا سلمان حب فاطمه ينفع فى مإه من المواطن, ايسر ذلك المواطن الموت و القبر و الميزان والحساب و…(8)
اى سلمان! كسى كه دخترم فاطمه را دوست داشته باشد در بهشت با من است و كسى كه دشمن او باشد در آتش است. سلمان! محبت فاطمه در صد مورد نافع است[ و مايه نجات] كه آسان ترينش مرگ, قبر, هنگام سنجش اعمال, و… مى باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ق.ظ ]




طرز پوشش مادر در خانه و در مقابل فرزند چگونه باید باشد؟ آیا برای مادر از نظر شرعی و عرفی محدودیتی وجود دارد ؟



سؤال شما از دو بُعد قابل بررسی است:

1. از نظر حکم شرعی؛ در مورد پوشش ما در مقابل فرزندان از نظر حکم شرعی، ضرورت ندارد و واجب نیست همه اعضای بدن خود را از فرزندان خودش بپوشاند. بنابراین باز بودن سر و گردن، دستها و پاها و ساق پا اشکالی ندارد مرد و زنی که با هم محرمند (مانند خواهر و برادر) می‎توانند به بدن یکدیگر به آن مقدار که در میان محارم معمول است نگاه کنند، و در غیر آن احتیاط آن است که نگاه نکنند.[1]

2. از نظر تربیتی و روان شناختی؛ امّا از نظر تربیتی باید بگوئیم کودک به راحتی رفتار و صدای مادر را تشخیص می‎دهد و آن را دنبال می‎کند. رفتار مادر برایش کاملاً آشنا است و حافظه‎اش مملو از خاطراتی از این رفتارها می‎باشد کودک از رفتار و شکل آنها عکس برداری می‎کند و در حافظه خود انبار می‎کند.

پایه‎های اساسی رشد شخصیت کودکان و نوجوانان از طریق تقلید نهاده می‎شود و این شیوه تقلید هم از راه شنیداری و هم از طریق بصری حاصل می‎شود. تقلید و الگوپذیری از ویژگیهای دوران کودکی است، کودک هر آنچه را که ببیند براساس تقلید می‎پذیرد، و مطابق آنها عمل می‎کند، بدون اینکه از خوبی و بدی آن اطلاع داشته باشد.

چشم و گوش کودک، چون دریچه‎ای باز است می‎بیند ذهن کودک چون دوربین عکاسی است، که هر چه می‎بیند در آن منعکس شده و ثبت می‎گردد.[2]

بنابراین رفتار والدین بخصوص مادر تأثیر فراوانی بر روی کودکان دارد. کودک از مصالح و مفاسد امور اطلاعی ندارد و نمی‎تواند در کارهایش هدف‎گیری درستی داشته باشد، لذا تمام توجه‎اش به پدر و مادر و اطرافیان است، اعمال و حرکات آنها را مشاهده می‎نماید و از آنان تقلید می‎کند.[3]

کودک شکل پوشش مادر را تقلید می‎کند اگر مادر همیشه با پوشش مناسب در مقابل فرزندان خود ظاهر شده باشد. کودک هم سعی می‎کند همان پوشش را از مادر تقلید کند. و در دوران نوجوانی که نوبت به انتخاب می‎رسد سعی می‎کند با مادر همانندسازی کند و همان شیوه مادر را برای خود انتخاب کند.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: در حالی که کودکی در خانه هست نباید مرد با همسرش جمع شود چون دیدن این منظره بوسیله کودک باعث می‎شود که کودک در بزرگسالی زناکار شود

یکی از اشتباهات بعضی والدین این است که تصور می‎کنند بچه‎ها چیزی نمی‎فهمند لذا با پوشش نامناسب در جلو فرزندان خود ظاهر می‎شوند. غافل از اینکه کودک آنچه را می‎بیند در حافظه خود ضبط کرده و روزی نمونه آن را از خود بروز خواهد داد.

امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: بپرهیزید از اینکه در حالی عمل زناشوئی را انجام دهید که کودکی بتواند شما را ببیند و وضعیت شما را توصیف کند.[4]

در حدیثی دیگر از امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: در حالی که کودکی در خانه هست نباید مرد با همسرش جمع شود چون دیدن این منظره بوسیله کودک باعث می‎شود که کودک در بزرگسالی زناکار شود.[5]

اگر از دوران کودکی بگذریم و وارد دورانی شویم که فرزند کم کم بسوی دوران بلوغ نزدیک می‎شود. پوشش اطرافیان می‎تواند در بلوغ زودرس او نقش مهمی داشته باشد کودکی که در سن قبل از نوجوانی هر روز با بدن نیمه عریان مادر و خواهر مواجه است و قسمت‎های برجسته بدن آنان را مشاهده می‎کند. زمینه تحریک جنسی در او سریع‎تر و زیادتر است و آنچه را در خانواده می‎بیند ناخودآگاه در کوچه و خیابان بر افراد دیگر منطبق می‎کند و باعث می‎شود زودتر از موعد مقرر علائم بلوغ جنسی در او ظاهر شود.

اثر دیگر پوشش‎های نامناسب والدین در مقابل فرزندان باعث می‎شود که حیاء و عفت در دیدگاه و منظر آنها کم اهمیت جلوه کند نوجوانی که همیشه مادر خود را نیمه عریان می‎بیند احساس شرم نمی کند از اینکه خاله، دختر خاله و زن بیگانه را با همان وضع ببیند.

امّا آنچه بعضی می‎گویند: اگر کودک ما در خانواده با چنین صحنه‎های مواجه باشد وقتی در مجالس و جوامع با چنین صحنه‎هایی برخورد کند با حرص و ولع به چنین افرادی نگاه نمی‎کند.

برای پاسخ به چنین سؤالی کافیست پای تجربه تاریخ را در پیش گذاریم و تاریخ را مجبور به گفتن حقایق نمائیم. آنوقت جواب سؤال خود را خواهیم گرفت. زنان و دختران اروپا و آمریکا سر برهنه شدند و کودکان خود را با چنین صحنه‎های عادت داد امّا باز هم کودکان آنها در جامعه به نظر شهوت نگاه کردند تا سینه را باز گذاشتن نظر شهوت بیشتر شد ساقها و رانها را هم در معرض نظر قرار دادند که شاید کودکان آنها عادت کنند باز هم آمار جنایات جنسی درشت‎تر گردید.

در روانشناسی ثابت شده است که اولین برخورد جنسی فراموش نشدنی است و نخستین آغوش همیشه در خاطره پسر و دختر باقیست و اگر پسری اولین برخورد را با دختر مو سرخی داشت در میان برهنگان حداقل در جستجوی موسرخان است و اگر حجاب باشد وقتش را برای یافتن تلف نمی‎کند و چشم هرزه‎اش بجای دنبال کردن موسرخان دنبال بهتر کردن سعادت و رفاه خانواده‎اش است

آیا ممکن است بگوئیم در غرب چنین نتیجه رسوائی در اثر لخت شدن زنان در مقابل کودکان و نوجوانانشان به بار آمد و این احتمال هست که در نواحی دیگر مخصوصاً در کشورهای اسلامی اگر مادران نیمه برهنه بودند سینه و ساق پاهای خود را در مقابل کودکان به نمایش گذاشتند برای آنها عادت می‎شود و نظر عبرت آنان جایگزین نگاه‎های شهوتشان گردد؟[6]

یقیناً جامعه‎های اسلامی هم از چنین نتیجه‎ای مستثنی نیستند.

در روانشناسی ثابت شده است که اولین برخورد جنسی فراموش نشدنی است و نخستین آغوش همیشه در خاطره پسر و دختر باقیست و اگر پسری اولین برخورد را با دختر مو سرخی داشت در میان برهنگان حداقل در جستجوی مو سرخان است و اگر حجاب باشد وقتش را برای یافتن تلف نمی‎کند و چشم هرزه‎اش بجای دنبال کردن مو سرخان دنبال بهتر کردن سعادت و رفاه خانواده‎اش است.[7]

بنابراین لازم است مادر قبل از پنج سالگی در مقابل کودکان پوشش مناسب داشته باشد تا تصویری که در ذهن کودک از مادر باقی می‎ماند، تصویری زیبا و آراسته باشد. و الگوی مناسب از پوشش در ذهن کودک نقش ببندد.

هر چه کودک بزرگتر می‎شود ضرورت این عمل بیشتر می‎شود چون کودک بسوی بیدار شدن غریزه جنسی پیش می‎رود و برخورد با پوشش نامناسب مادر و خواهر او را تحریک می‎کند.

امّا اینکه بگوئیم بچه را با چنین وضع و پوشش عادت دهیم تا در محیط اجتماعی وقتی با چنین صحنه‎هایی برخورد می‎کند برای آنها تحریک آمیز نباشد. تجربه غرب نشان داده چنین امری اتفاق نمی‎افتد. زیرا که روحیه تنوع طلبی انسان به دنبال شکل‎های دیگر می‎رود. و شهوت حالت سیری ناپذیر دارد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ق.ظ ]




 

ای داغ تو آغاز محرم

ای فاطمه ای نگین خاتم

پهلوی تو چون دلم شکسته

ای راز مگوی هر دو عالم

دست نانجیبی بسته دست حیدر

مانده بین آتش دل شکسته کوثر

*مادرم داره میسوزه … خود بی بی فرمود:"والنار تسعر"آتش زبانه میکشید …*

دست نانجیبی بسته دست حیدر

خیره مانده زینب بر پهلوی مادر

دست نانجیبی بسته دست حیدر

مانده بین آتش دل شکسته کوثر

آتشکده س سقیفه آخر

بر خانه مرتضی شرر زد

با قامت خم در این جوانی

زهرای علی دم از سفر زد

بعد از تو امان از دل حیدر…‌

از آن همه غم چه می توان گفت

ای خواندن روضه تو دشوار

*خوندن روضه ی تو دل شنیدن میخواد..‌من یکیشو بگم:*

به پیش چشم ما در داشت میسوخت

همه آیات کوثر داشت میسوخت

میان شعله زهرا داغ میدید

علی هم آن طرف تر داشت میسوخت

*عزیز منو نزنید … همه هست علی رو نزنید … خدا برا هیچ مردی نیاره …*

از آن همه غم چه می توان گفت

ای خواندن روضه تو دشوار

در مجلس ما اشاره کافیست

دیگر نشود حدیث مسمار…

روضه ی تو پیداست از حیرت زینب

*من باورم نمیشه دارن دختر پیغمبرو میزنن ..‌ مادر منو …*

روضه ی تو پیداست از حیرت زینب

غیر غم نمانده هم صحبت زینب

اشک حسن و حسین و زینب

بر خانه به جای مِهر زهراست

بی فاطمه در مدینه دیگر

تنها خبر از غربت مولاست

بعد از تو امان از دل زینب…

*من یه جمله مقتل بخونم … اول ماجرا رو بگم …دومی برا رفیق ملعونش-معاویه-نامه نوشت جریانو تعریف کرد … نمیدونی چه خبر بود!! انتقام همه شما رو گرفتم … نمیدونی پشت در چه خبر بود … یه جایی براش تعریف کرد” فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ‏"بی بی دستاشو به در گرفت … اجازه نمیدم … در رو باز نمیکنم …

“فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ‏ تَمْنَعُنِی‏ مِنْ فَتْحِهِ"من میخواستم در رو باز کنم زهرا نمیگذاشت …*از اینجا به بعدش رو میخونم ترجمه نمیکنم … جات خالی ….*"فَرُمْتُهُ “زهرا بازم مقاومت کرد … داد بزن … ناله کن بچه شیعه …"فَتَصَعَّبَ عَلَیَّ “

*معاویه! اولین کاری که من کردم میدونی چیه؟ دستای زهرا بیرون بود..*

“فَضَرَبْتُ كَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُكَائا”

زهرا فریاد زد … زهرا گریه کرد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: 1- اقامه پنجاه و يک رکعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز. 2- زيارت اربعين. 3- انگشتر به دست راست کر

امام حسن عسکری علیه السّلام فرمودند:

علامات المؤمنين خمس : صلاةُ الاحدي و الخمسين و زيارةُ الاربعين والتـَختم في اليَمين و تـَعفيرُ الجـَبين و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحيم؛

 

نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: 1- اقامه پنجاه و يک رکعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز. 2- زيارت اربعين. 3- انگشتر به دست راست کردن. 4- جبين را در سجده بر خاک گذاشتن. 5- در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.

وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۷۳ / التهذیب، ج ۶، ص

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-11-20] [ 08:59:00 ق.ظ ]




صفات مومن واقعی از زبان امام علی (ع)

 امام صادق علیه السلام فرمود : مردیکه نامش همام و خداپرست و عابد و ریاضتکش بود ، در برابر امیرالمومنین علیه السلام که سخنرانی می فرمود برخاست و گفت : یا امیرالمومنین !

اوصاف مومن را برای ما آنطور بیان کن که گویا در برابر چشم ماست و به او می نگریم ، فرمود:

ای همام ، مومن همان انسان زیرک و باهوشی است که شادیش بر چهره و اندوهش در دلش باشد ، فراختر دل تر از همه چیز و متواضعتر از همه کس است ، از هر نابودی گریزان و به سوی هر خوبی شتابانست ، کینه و حسد ندارد ، به مردم نمی پرد و دشنام نمی دهد ، عیبجو نیست و غیبت نمی کند ، گردن فرازی را نمی خواهد و شهرت را ناپسند شمرد ، اندوهش دراز و همتش بلند و خاموشیش بسیار است ، با وقار است و متذکر ، صابر است و شاکر ، از فکر خود غمناک است و از فقر خویش شادان ، خوش خلق و نرم خو است ، با وفا و کم آزار است ، دروغزن و پرده در نیست.

 

اگر بخندد دهن ندرد و اگر خشم کند سبکسری نورزد ، خنده اش بر لبهاست و پرسشش برای دانستن و دوباره پرسیدنش برای فهمیدن ، دانشش بسیار و برباریش بزرگ و مهربانیش زیاد است ، بخل نورزد و شتاب نکند ، دلتنگی نکند و مستی ننماید ، در قضاوت خلاف حق نگوید و در علمش بیراه نرود ، از سنگ خارا محکمتر است و در کسب و کار از عسل شیرین تر ، نه حریص است و نه بی تاب و نه خشن و نه پر مدعی و نه متکلف و نه پر کنجکاو ( در امر دنیا ) ، نزاع کردنش نیکو و مراجعه کردنش شرافتمندانه است ، عادلست اگر خشم ورزد ، ملایمست اگر چیزی خواهد ، بی باک و پرده در و زور گو نیست ، دوستیش صمیمانه  وپیمانش محکم و در قرار داد باوفاست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ق.ظ ]




: رفتارهاي (خصوصيات) اجتماعي

1. هجرت و جهاد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»[10] كساني كه ايمان آ‌وردند مهاجرت كردند و جهاد نمودند در راه خدا با مالها و جانهاي خود، بزرگترين درجه را نزد خداوند دارند و آنان خود رستگارانند.
2. شهادت طلبي: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشعُرُونَ»[11] و نگوئيد دربارة كساني كه در راه خدا كشته شده‌اند مردگانند بلكه زنده‌گانند اما شما نمي‌فهميد.

3. انتخاب دوست: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقيةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ»[12] نبايد مؤمنان كافران را دوست خود گيرند، و هر كس چنين كرد چيزي پيش خدا ندارد، مگر آنكه از ايشان تقيه كند، يك تقيه مصلحتي و بظاهر، براي مدتي دوستي كنيد و خداوند شما را از خود مي‌ترساند، و به سوي خداوند است بازگشت.
4. امر به معروف و نهي از منكر

«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ، بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[13] مردان و زنان مؤمن همه ياور و دوستدار يكديگرند، همديگر را به كار نيكو امر و از كار زشت باز مي‌دارند.
5. پرداخت زكاة: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»[14] مردم با ايمان كساني هستند كه زكات و حقوق مالي خويش را مي‌پردازند.
6. دوري از ربا: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[15] اي مؤمنان ربا را چند برابر نخوريد و تقواي الهي داشته باشيد، شايد رستگار شويد.
7. امانت‌داري: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»[16] مردم با ايمان كساني هستند كه رعايت‌گر امانت‌هاي مردم و عهد و پيمانهاي خود با ديگران‌اند.

از اين روهم به ويژگي امانت و امانت‌داري آراسته‌اند و هرگز دست و دل و ديده به خيانت باز نمي‌كنند و هم در زندگي خويش از عهد شكني به دوراند و به پيمان‌هاي خود وفا مي‌كنند.
با توجه به مطالب مذكور روشن مي‌شود، مؤمن كسي است كه اعتقاد قلبي به دستورات خداوند داشته باشد و به آن‌ها عمل كند. در اين صورت است كه محبوب خداوند تعالي مي‌گردد و زندگي نيكو و سعادت‌مندي خواهد داشت «و من يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً»[17]

 هركس تقواي الهي پيشه كند (خدا ترس و پرهيزگار باشد) خداوند راه بيرون شدن (از عهدة گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او مي‌گشايد. و از جايي كه گمان نبرد به او روزي عطا كند و هركه (در هر امري) بر خدا توكل كند خدا او را كفايت خواهد كرد كه خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و رواست و بر هر چيز قدر و اندازه‌اي مقرر داشته است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




صفات مومنین در قرآن

 

 

صفات مؤمنين در قرآن بطور مفصل بيان شده است ولي براي رعايت اختصار به بعضي از آنها اشاره مي‌نمائيم.

الف: صفات فردي:

1. خشوع در نماز «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» يعني: «مؤمنين كساني هستند كه در نماز خويش خاشع و فروتن هستند و ديده بر سجده‌گاه خود دارند و به اين سو و آن سو نمي‌نگرند و دلشان در گرو مهر و عشق به خداست.
2. دوري از گفتار و عملكرد بيهوده «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» مردم با ايمان كساني هستند كه از هر گفتار و نوشتار و عملكرد بيهوده و بي‌ثمر و بي‌اهميت روي مي‌گردانند. چراكه به باور آنان چنين گفتار و كردار بيهوده و زشت و ناپسند است و بايد از آن دوري جست.
3. پاكدامني: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنان (مؤمنان) كساني هستند كه دامن خويش را حفظ مي‌كنند، منظور از حفظ دامن خويش، اين است كه رابطة جنسي آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده، و در چهارچوب مقررات شرعي و اخلاقي و انساني است. و هرگز خود را با پستي و زشتي گناه آلوده نساخته، و دامان به حرام و گناه نمي‌آلايند، و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ مي‌كنند.
4. دوري از بدگماني، غيبت، بدگوئي، تجس
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»[2] ترجمه: «اي كساني‌كه ايمان آورده‌ايد دوري گزينيد از بعضي گمان‌هاي (بد)، كه آن گمانها گناه است، و تجسس در عيوب ديگران نكنيد (از چيزهائي كه از بدي ايشان بر شما پنهان است) و غيبت و بدگوئي از يگديگر نكنيد.
5. مقام تسليم:
مؤمن تمام امور وجودي خود را به اختيار خداوند واگذار مي‌كند و در قرآن كريم، حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ از خداوند چنين مقامي را مي‌طلبد «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ»[3]
6. مقام يقين:
مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دين و فروع دين دارد، مثلاً ممكن نيست انسان اعتقاد قطعي بروز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بياد آن باشد در عين حال پاره‌اي گناهان را مرتكب شود (و بالاخرة هم يوقنون) چنين كسي نه تنها مرتكب گناه نمي‌شود بلكه از ترس، بقرق گاه‌هاي خدا، نزديك هم نمي‎گردد.
7. تواضع و فروتني، «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»[4] (آنان بر روي زمين متواضعانه راه مي‌روند.)
8. حلم و بردباري: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[5] (و زماني كه جاهلان، به آنان خطاب ـ جاهلانه ـ كنند با سلام و بيان خوش جواب دهند.)
9. شب زنده‌داري: «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً»[6] (و آنان كه شب را براي پروردگارشان به روز مي‌آورند در حالي كه سجده كننده و قيام كننده هستند.)
10. توحيد خالصانه: «وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ»[7] كساني هستند كه با خدا معبود ديگري را نمي‌پرستند.
11. كريمانه از لغو گذشتن: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»[8] و چون با لغو مواجه شوند، بزرگوارانه از آن مي‌گذرند.
12. تدّبر در آيات الهي: «وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً»[9] و كساني هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند همچون كرها و كورها بر آن آيات نمي‌افتند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




سوره انفال صفحه 177 آیه 2 

در این آیه خداوند می فرماید” انما المومنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایته زادتهم ایمنا و علی ربهم یتوکلون” من اسم این آیه را گذاشته ام یکی از آیات سخت قرآن. بعضی از آیات٬ آیات آسانی است و برخی از آیات به گونه ایست که اگر انسان بخواهد مصداق آن آیه بشود آیات سختی است. این آیه از آیات بسیار سخت می باشد که مومنین را وصف می کند .

می فرماید اگر شما می خواهی بدانی مومن هستی یا نه ببین این چند خصوصیت را داری یا نه. می فرماید مومنین کسانی هستند که هنگامی که ذکر خداوند برده می شود” وجلت قلوبهم” یعنی قلبش مضطرب می شود٬ قلبش تپش پیدا می کند و نمی تواند در حالت عادی که بوده باشد. مثلاً الان به شما خبر بدهن که در بانک ده میلیون تومان برنده شده اید. چه جور دیگر نمی خواهی اینجا بنشینی و سریع می روی بیرون درحالی که شاید کاری هم نکنی ولی دیگر نمی توانی اینجا هم بمانی. انسان از خودش بیخود می شود. حالا اگر 100 میلیون باشد شاید سکته هم کردی. می فرماید مومنین اینجوری هستند که ” اذا ذکر الله وجلت قلوبهم” وقتی که نام خدا برده می شود قلبشان به تپش می افتد. شما دیده اید که در جلسات روضه به محض این که مداح می گوید” السلام علیک یا ابا عبدالله ” برخی گریه می کنند. این همان حالت” وجلت قلوبهم ” است. اینجور نیست که روضه خوانده شده باشد و به خاطر روضه گریه کند. نه همین که یاد امام حسین افتاد دگرگون می شود. مومن کسی است که وقتی نام خدا برده می شود دگرگون می شود. حالا اگر بایستد نماز بخواند یا دعای کمیل بخواند که دیگر غش میکند و… . البته ما باید خیلی راه برویم تا به اینجا برسیم.

 نکته دوم اینکه” و اذا تلیت علیهم آیته زادتهم ایمانا ” وقتی که آیات قرآن برایش خوانده می شود ایمانش اضافه می شود. یعنی اگر به جلسه ای رفت و قاری قرآن 5 آیه خواند و تمام شد فرد احساس میکند که کمی با قبلش فرق کرده است و اندکی باور و اعتقادش بیشتر شده است. بنده خودم گاهی اوقات یک یا دو جزء قرآن می خوانم ولی انگار هیچ چیز نخوانده ام. خوب این معلوم است که آیات قرآن روی من تاثیر نگذاشته است. یا یک نفر خوانده و ما گوش کرده ایم ولی فرقی نکرده ایم. این عبارت ” اذا تلیت علیهم” بحث تلاوت را مطرح کرده و بحث از تفسیر و غیره نیست. می فرماید همین که تلاوت می شود ایمانشان اضافه می شود.

آخرین مورد اینکه ” و علی ربهم یتوکلون” مومنین کسانی هستند که به پروردگارشان توکل می کنند.این عبارت که به این شکل آمده” و علی ربهم یتوکلون ” و علی ربهم را مقدم بر یتوکلون کرده نکته ای دارد. در ادبیات عرب تقدم و تاخر معنی دارد. یک موقع می فرماید” یتوکلون علی الله” و یک موقع می فرماید ” و علی ربهم یتوکلون “. وقتی علی ربهم می آید تخصیص می خورد یعنی فقط به پروردگارت توکل کن. به هیچ کس دیگر توکل ندارد حتی به خودش. یک دوست بسیار باهوشی ما داریم دیشب زنگ زده بود می گفت من خیلی مستاصل شده ام و نمی دانم چه کنم. من گفتم به نظر من یکی از گیرهای شما این است که شما خیلی باهوش هستی و به هوش خودت خیلی اتکا می کنی و فکر میکنی که میتوانی یک جور گلیم خودت را از آب بکشی بیرون. شما از این حالت بیرون بیا ” و علی ربهم یتوکلون “. اتکا به استعداد خودت ، به حافظه خودت و به علم خودت نکن. هر چه انسان دارد باز هم باید به خدا توکل کند .

امیدواریم خداوند ما را از مومنان واقعی قرار دهد .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ق.ظ ]




4نقش برجسته قران در زندگی ما

4نقش برجسته قرآن در زندگی ما !


انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان.


قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است كه به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:

یك: انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان». این ویژگی به طور كامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ كتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.

نقش قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است كه به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:

یك: انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان».

این ویژگی به طور كامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ كتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.

دو: انسان در تكاپو و جست و جوی آگاهی های صحیح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربیات بشری و تلاش های علمی، به بسیاری از آگاهی ها می توان دست یافت؛ اما برای اطمینان به درستی یافته های خود و آگاهی به آنچه برای او دست نایافتنی است، نیاز به یك منبع اصیل و غنی بسیار محسوس است؛ چنان كه از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».

قرآن مجید در این باره جایگاه ممتازی دارد. تعریفی كه قرآن از انسان دارد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»؛ بقره (2)، آیه 30. و تعریفی كه قرآن از خداوند ارائه كرده است: «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ شوری (43)، آیه 11.، همراه با بیان صفات جمال و جلال و تعریفی كه از نظام هستی و حیات و شعور همگانی موجودات ارائه داده «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ رعد (13)، آیه 13. و بیانی كه از پیوستگی و هماهنگی منظم همه كرات و افلاك و زمین و آسمان دارد «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها…»؛ شمس (91)، آیه 4 - 1.

نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است كه ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردی است. تكیه بر نقاط مشترك پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و…)، تلاش برای ریشه كنی هرگونه ناهنجاری، ناپاكی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و… همگی شاخص هایی است كه ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است

و… نیازمندی همه جامعه بشری و پویندگان راه حق و حقیقت را به این كتاب آسمانی ضروری و آشكار ساخته است؛ زیرا بعضی از دانش ها به جز از طریق قرآن، برای بشر دست یافتنی نیست: «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»؛ بقره (2)، آیه 151.«و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد…».

از جمله آگاهی هایی كه جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و… صحنه قیامت به تصویر كشیده شده است.

سه : نقش برجسته دیگر قرآن این است كه از سابقه تاریخ بشر، خبرهای درست و مطابق واقع را نقل كرده و سرگذشت پیامبران و محتوای پیام آنان را - بدون هرگونه تحریف و دسیسه بشری به انسان ها رسانده است. ازاین رو قرآن حتی بر پیروان تورات و انجیل، منّت شایان توجهی دارد كه چهره پیامبران بنی اسرائیل را به درستی معرفی كرده و حضرت موسی، عیسی، زكریا و… را آن گونه كه بوده اند - به دور از هر گونه تهمت و توهینی شناسانده و دست تحریف گران و دسیسه گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»؛ مائده (5)، آیه 116.؛ «ای عیسی پسر مریم! آیا تو گفتی به مردم كه من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟! گفت: منزهی تو! مرا نشاید كه چیزی را كه حق نیست بگویم».

چهار: نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است كه ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردی است. تكیه بر نقاط مشترك پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و…)، تلاش برای ریشه كنی هرگونه ناهنجاری، ناپاكی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و… همگی شاخص هایی است كه ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است.

از جمله آگاهی هایی كه جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و… صحنه قیامت به تصویر كشیده شده است

آیات نورانی قرآن، تمامی اصلاحگران و حق گرایان را به سوی محور وحدت و پاكی، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهی، دعوت كرده است: «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ آل عمران (3)، آیه 64. «بگو: ای اهل كتاب! بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است، بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به پروردگاری نگیرد».

بی تردید گستردگی دانش بشر، تحولات شایان توجهی داشته و شكوفا سازی طبیعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمی و اطلاعاتی انسان و تجربه های بشری، تا حدود زیادی تأمین شده است. قرآن خود این تحول آفرینی را در گستره ظرفیت های انسان دانسته است: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها»؛ هود (11)، آیه 61.؛ «خداوند شما را در زمین ایجاب كرد و وظیفه شكوفایی و آبادانی و استخراج ظرفیت های زمین را به شما واگذار كرد».رسالت دین و قرآن، «شكوفایی متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر این اساس باید انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. باید جایگاه انسان را در كل هستی به درستی تعریف كرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبیعت را تنظیم نمود.

رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ایمان و جهت دهی به حركت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخی از انسان های آلوده به قدرت و ثروت و فزون خواه، ضرورت پایبندی به كتاب آسمانی به دور از تحریف و یك مكتب الهی آشكار شده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-11-18] [ 09:54:00 ق.ظ ]




چرا خمینی کبیر همچنان محبوب است؟؟؟؟؟؟

چرا خمینی کبیر همچنان محبوب است؟

 

 

بعد از سال‌ ها که از رحلت امام خمینی می‌ گذرد، همچنان او محبوب دل‌ها و میزان انقلاب است. امام این محبوبیت را از کجا آورده بود؟

 

 

 

راز و رمز محبوب شدن، یکی از کلید واژه ‌هایی است که رونق بعضی کتاب‌ ها و سخنرانی ‌ها شده است. محبوبیت چیزی جز «مورد احترام و محبت بودن» و حفظ حرمت نیست. هرکسی دوست دارد که دیگران دوستش بدارند، سخنش را بشنوند و امرش را اطاعت کنند. اینکه بخواهیم محبوب دیگران باشیم، امر ناپسندی نیست بلکه یک میل طبیعی است. آنچه اهمیت دارد این است که چگونه می ‌توان به این موقعیت دست یافت؟

با دستور و تحکّم محبت دیگران را جلب کرد، بلکه باید زمینه را برای جلب محبت آماده نمود و با فراهم نمودن مقدمات به نتیجه دست یافت.

وقتی پیوند با خدا برقرار کردیم و رنگ خدایی گرفتیم در این صورت نه تنها نیازی به خلق نداریم، بلکه آن ها به ما نیاز پیدا می کنند و ما می شویم گره‌ گشای مردم. این چنین محبت مردم به ما شکل می‌گیرد، احترامشان نسبت به ما افزون می‌ شود و سخنمان بر زمین نمی ماند.

ثروت فراوان، مقام بالا، شهرت زیاد و دانش انبوه می ‌توانند تا حدی این خواسته را در ظاهر برآورند، اما این ظاهر، دوام چندانی ندارند. کافی است که «ثروت» بر باد رود، «مقام» گرفته شود، «شهرت» خاموش گردد و «دانش» را فراموشی ببرد؛ در این صورت دیگر از آن محبوبیت ظاهری خبری نیست. از این رو باید فکر دیگری کرد تا روز و شب بی ‌راه نجوییم راه.

محبوبیت را کجا بجوییم؟

طبیعتاً اگر کسی به دنبال آب باشد باید سراغ نهر و چشمه را بگیرد. کسی انتظار ندارد که در کویر خشک، سیراب شود. برای کسب محبوبیت نیز باید به چشمه آن را جست. اما اگر کسی به دنبال محبوبیت باشد، کجا بجوید؟

امام نهم، جواد الائمه، علیه السلام سخنی دارد که پاسخی است درخور برای این سوال. ایشان فرموده: مَنِ اسْتَغْنَى بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَحَبَّهُ النَّاسُ وَ إِنْ كَرِهُوا؛ هر كه خود را به ‌وسیله خداوند بى ‌نیاز کند مردم محتاج او می ‌شوند و هر كه تقواى الهى پیشه كند [و خطا نرود] مورد محبّت مردم قرار مى ‌گیرد، گرچه مردم اهل تقوا نباشند.

امام جواد، خداوند را سرچشمه محبت دانسته و محبوب شدن و مورد محبت مردم قرار گرفتن را در گرو پیوند با خدا عنوان کرده است. گویی امام جواد این آموزه را برگرفته از کلام پدر بزرگوارش بیان نموده؛ چراکه امام رضا علیه السلام فرموده:مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقى‏؛ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ، یُطَاع‏؛ کسی که حرمت خدا را نگه دارد حرمتش نگه داشته می ‌شود و هرکه سخن خدا را اطاعت کند، سخنش اطاعت می ‌شود. مگر محبوب شدن چیزی جز محترم شمرده شدن و اطاعت شدن است؟

اهل بیت علیهم السلام، مفسران و شارحان بزرگ قرآن‌اند. آنان همان مُطَهَّرونی هستند که اجازه مسّ قرآن یافتند.  این سخن امام جواد و پدربزرگوارش، امام رضا علیهما السلام نیز ریشه در آموزه ‌های وحی دارد.

چرا فقط خدا؟

قرآن کریم، بعضی نکات کلیدی را که باید همیشه در مقابل دیدگان باشند تا گرد فراموشی بر آن‌ ها ننشیند تکرار می ‌کند. مثلاً کلید واژه «تقوا» یکی از این موارد است؛ قرآن در آیات فراوانی از تقوا یاد کرده، فواید آن را برشمرده و به آن سفارش نموده است.

یکی از این نکات کلیدی که مورد تکرار و تأکید قرآن قرار گرفته «بی ‌نیازی و غنی بودن خدا»ست. خداوند خالق هستی است، همه عالم تحت فرمان اوست و هیچ نیازی در او راه ندارد: إِنَّ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ غَنِیًّا حَمِیدًا؛ آنچه در آسمان ‌ها و در زمین است از آن خداوند است و خداوند بی ‌نیاز ستوده است‌.

علاوه بر بی نیازی صفات فراوان دیگری برای خداوند شمرده شده که مؤید همین بی نیازی است؛ مثل صاحب قدرت، عزت، جلال، جبروت و مُلک.

همه عالم چو تنند و تو سر و جان همه  کی شود زنده تنی که سر او گشت جدا 

در مقابل، ما ضعیفیم و نیازمند: .. وَاللَّـهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ …؛  و خداوند بی نیاز است و شما نیازمندانید‌.

امام جواد، خداوند را سرچشمه محبت دانسته و محبوب شدن و مورد محبت مردم قرار گرفتن را در گرو پیوند با خدا عنوان کرده است. گویی امام جواد این آموزه را برگرفته از کلام پدر بزرگوارش بیان نموده؛ چراکه امام رضا علیه السلام فرموده:مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقى‏؛ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ، یُطَاع‏؛ کسی که حرمت خدا را نگه دارد حرمتش نگه داشته می ‌شود و هرکه سخن خدا را اطاعت کند، سخنش اطاعت می ‌شود. مگر محبوب شدن چیزی جز محترم شمرده شدن و اطاعت شدن است؟

از سویی نیازمندی و حاجتمندی، محبوبیت را از ما می گیرد، از سوی دیگر، مال و مقام و شهرت و علم برای همیشه نیازمندی ما را مرتفع نمی کنند. از این رو برای رفع همیشگی نیاز و در نتیجه کسب محبوبیت: یا باید دائماً به دنبال مال و مقام و شهرت و علم بود؛ که این امر نه ممکن است و نه پسندیده؛ چراکه خود عین نیازمندی به آن هاست، باید راهی را که امام جواد علیه السلام معرفی نموده در پیش گرفت؛ دست در دامان الهی زد و با پیوستن به او و بی نیازی از مردم، محبوب دل ها شد: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛  هان ای مردم، شما [نادار و] نیازمند به خداوند هستید، و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است.

وقتی پیوند با خدا برقرار کردیم و رنگ خدایی گرفتیم در این صورت نه تنها نیازی به خلق نداریم، بلکه آن ها به ما نیاز پیدا می کنند و ما می شویم گره‌ گشای مردم. این چنین محبت مردم به ما شکل می‌گیرد، احترامشان نسبت به ما افزون می‌ شود و سخنمان بر زمین نمی ماند.

شواهد سخن امام جواد علیه السلام با جستجو در تاریخ قابل مشاهده است ضمن اینکه در این عصر نیز ادامه دارد. حمایت تاریخی مردم از امام خمینی، پیروی یکپارچه از ایشان همراه با احترام کامل یکی از شواهد دانه درشت تاریخ است.

امام خمینی محبوبیتش را نه از ثروت و مقام گرفته بود نه از شهرت و علم؛ هرچه داشت مرهون آن ارتباط تنگاتنگ با پروردگار خویش بود؛ همان که در کلام امام جواد علیه السلام به عنوان شاه‌ کلید محبوبیت مطرح شده بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




چه خوب است که در زندگی حسابگر باشیم

 

خود واژه و لفظ اَدَب در قرآن به‌ كار نرفته; ولى در آیات فراوانى، به مفهوم آن كه مجموعه گسترده‌اى از روابط فردى و اجتماعى را دربرمى‌گیرد، اشاره شده‌است.

 

 

حتما شما هم در جریان هستید و شنیده اید که یک سری صفات و اخلاقیاتی را به شهر و اهالی شهرها نسبت می دهند . یکی از این صفات و ویژگی ها صفت حسابگر بودن است که به یکی از شهرهای خوب ایران زمینمان نسبت می دهند.

به اینکه آیا این صفت برای این اهالی درست است یا نه کاری نداریم… موضوع صحبتمان روی حسابگر بودن است … وقتی در دین اسلام کاوشی به عمل می آوریم می بینیم که این حسابگر بودن که به عبارتی دیگر همان با ادب بودن است، به عنوان یکی از اصول مهم اخلاقی رفتاری مورد تأیید بوده چنانچه در روایات داریم که امام صادق علیه السلام می‌ فرماید که از هفت تا چهارده سالگی، دورانی است که بچه باید ادب شود (دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492) بله امام می فرمایند که بچه باید «ادب» شود… نفرمود که تقوا و دین و ایمان به بچه یاد بده، بلکه می فرماید: به او ادب بیاموز تا ادب داشته باشد.

واقعا این ادب چیست و چه چیزهایی را برای انسان و انسانیت به ارمغان می آورد که انقدر مهم است؟ ادب به بچه یاد می ‌دهد که هر رفتاری یک حساب و نظمی دارد؛ مثل آداب غذا خوردن، آداب لباس پوشیدن، آداب راه رفتن، آداب نوشتن، اداب برقراری رابطه اجتماعی، ادب در ارتباط با والدین و ….

کسی که به خودش مشقّت ادب را بدهد، ذهنش بهتر کار می‌کند، به خلاقیت بهتری خواهد رسید، روحش لطیف ‌تر می ‌شود و در یک کلام؛ همۀ اتفاقات خوب برایش می ‌افتد. (به نقل از بیانات حجت الاسلام پناهیان)

بله این دینی که امام صادق علیه السلام به عنوان یکی از بهترین الگوهای آن معرفی شده است، دینی است که می‌فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(زلزال/7و8) این دین آدم را حسابگر بار می‌آورد.

در ادامه به فاکتورها و مصادیقی که برای ادب و حسابگری در رفتارها که در قرآن کریم بیان شده است اشاره می کنیم.

ادب در سلام کردن

بعضی اوقات می بینیم که در میان ما مسلمانان افرادی حتی آن هایی که ادعای کلاس و ادب و اجتماعی بودن دارند وقتی تلفن می زنند و یا در جایی وارد می شوند بدون اینکه سلام کنند با الفاظی چون “چه طوری؟"، “به به چه خبرا؟” و امثال این ها رابطه اجتماعی را شروع می کنند.

این در حالی است که در آیات قرآن در موارد ذیل از تحیت «سلام» یاد‌شده است: سلام كردن هنگام ورود به خانه: «فَاِذا دَخَلتُم بُیوتـًا فَسَلِّموا عَلى اَنفُسِكُم تَحِیَّةً مِن عِندِ اللّهِ مُبـرَكَةً طَیِّبَةً» (نور/24،61)، پاسخ سلام با عبارتى بهتر و نیكوتر: «واِذَا حُیّیتُم بِتَحِیَّة فَحَیّوا بِاَحسَنَ مِنها‌…» (نساء/4، 86)، سفارش خداوند به پیامبر مبنى بر سلام به مؤمنان «واِذا جاءَكَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِـایـتِنا فَقُل سَلـمٌ عَلَیكُم‌…» (انعام/6،54)، اظهار ادب فرشتگان در برابر مؤمنان، هنگام مرگ با سلام كردن: «اَلَّذینَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَیِّبینَ یَقولونَ سَلـمٌ عَلَیكُمُ‌…» (نحل/16، 32)، تحیّت و اظهار ادب بهشتیان به یكدیگر با سلام كردن: «…و تَحِیَّتُهُم فِیها سَلـمٌ‌…» (یونس/10،10) و موارد این چنینی در قرآن کریم فراوان دیده می شود.

امام صادق علیه السلام می‌ فرماید که از هفت تا چهارده سالگی، دورانی است که بچه باید ادب شود (دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492) بله امام می فرمایند که بچه باید «ادب» شود… نفرمود که تقوا و دین و ایمان به بچه یاد بده، بلکه می فرماید: به او ادب بیاموز تا ادب داشته باشد.

ادب برخورد با پدر و مادر

یكى از مهم‌ترین آدابى كه اسلام بر آن تأكید فراوان دارد، ادب برخورد با پدر و مادر است. در آیاتى از قرآن كریم به این مسأله اشاره شده; از‌جمله سفارش خداوند به گفتار كریمانه با والدین و لزوم پرهیز از تندخویى با آنان است: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَریمـا * واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ‌…» (اسراء/17، 23‌ـ‌24)

نمونه ‌اى از این ادب، برخورد مؤدّبانه یوسف (علیه السلام)با پدر و مادرش، هنگام دیدار در مصر است. یوسف به استقبال آنان شتافت و آن دو را بر روى تخت خود نشاند: «رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَى العَرشِ‌…» (یوسف/12، 100) برخورد مؤدّبانه اسماعیل (علیه السلام)با پدرش ابراهیم(علیه السلام) در مواجهه با پیشنهاد ذبح وى، نمونه دیگرى از ادب برخورد با والدین است. (المیزان، ج‌6‌، ص‌273) او در برابر پیشنهاد ذبح، بدون بهانه ‌آورى به پدر گفت: آن‌ چه پروردگارت به تو فرمان داده، همان را انجام بده كه مرا از بردباران خواهى یافت: «قالَ یـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین» (صافات/37،102)

ادب ورود به خانه دیگران

مؤمنان باید هنگام ورود به خانه دیگران اجازه بگیرند و چنان‌چه به عللى به آن‌ ها اجازه ورود داده‌نشد، برگردند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُیوتـًا غَیرَ بُیوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا … فَلاتَدخُلوها حَتّى یُؤذَنَ لَكُم واِن قیلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى‌…» (نور/24، 27‌ـ‌28)

ادب ضیافت

برخى مفسّران، از آیات قرآن كریم، آدابى را براى مهماندارى استفاده كرده‌اند: پس از ورود مهمان، بى‌درنگ به پذیرایى او مبادرت شود و مهمان كم‌تر در انتظار پذیرایى بماند و میزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او، وى را از این كار باز‌ندارد: (مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌237; الصافى، ج‌5، ص‌71) «هَل اَتـكَ حَدیثُ ضَیفِ اِبرهیمَ المُكرَمین… فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمین» (ذاریات/51،24‌ـ‌26). مهمان نیز نباید بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذیرایى و تناول غذا نیز بیش از حد معمول در خانه میزبان نماند تا مزاحم او و خانواده‌اش نشود: «اِذا دُعیتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا‌…». (احزاب/33،53)

کلام آخر

چه خوب است که حسابگر بودن را یاد بگیریم و در زندگی حسابگر باشیم … فقط یادمان باشد که حسابگر بودن را تنها در مادیات و کنترل پول در نظر نداشته باشیم، در رفتارها و نوع برخوردمان با یکدیگر حسابگرانه رفتار کنیم: با ادب باشیم، دل کسی را نشکونیم، خیر خواه باشیم و … آن وقت است که هم لذت این حسابگری را خودمان می چشیم و هم دیگران از کنار ما بودن لذت می برند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




خود شناسى از دیدگاه روایات

1 - امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند:

انّه لیس لاَنفُسکم ثَمنٌ الاّ الجّنة فلاتَبیعوها الاّ بها 5  بدانید که جان شما هیچ بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به کمتر از بهشت نفروشید.

2 - نیز آن حضرت فرمودند:

قبیح بذى العقل اءن یکون بهیمة وقد امکنة اءن یکون انسانا ً6؛ براى خردمند زشت است که همچون حیوان باشد، با اینکه براى او ممکن است انسان باشد.

3 - و از سخنان آن حضرت علیه السلام است : ما تکبّر الاّ وضیع 7 ؛ تکبر نمى ورزد مگر انسان بى شخصیت .

4 - امام صادق علیه السلام مى فرماید:

القَلب حَرَم اللّه فَلا تَسکنوا حَرَم اللّه غَیر اللّه ؛  قلب حرم خداست ، غیر خدا را در حرم خدا جاى ندهید.

به راستى انسان که قلبش مى تواند حرم خدا باشد، چرا بر اثر گناه و نافرمانى از خدا، خود را به چاه سقوط مى افکند؟

5 - امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند:

عجبت لمن ینشد ضالته ، و قد اضل نفسه فلا یطلبها 8 ؛ در شگفتم از کسى که در جستجوى گمشده اش برمى آید و حال آن که (شخصیت ) خود را گم کرده است و در جستجوى آن برنمى آید!!

6- نیز فرمودند:

قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر اللّه 9 ؛ دل هاى پاک بندگان ، جایگاه هاى نظر خدا است .

7 - و در جاى دیگر مى فرماید:

العارف مَن عَرف نَفسَه فَاعتَقها و نَزهّها عن کلّ ما یبعدها و یوبقها 10 ؛ عارف کسى است که روح خود را بشناسد و آن را آزاد کند و از هر چیزى که موجب دورى (از کمال) و باعث هلاکت مى گردد، پاک سازد.

از مجموع این آیات و روایات ، چنین نتیجه مى گیریم که : انسان داراى کرامت ذاتى و اکتسابى است ، باید کرامت خود را بازیابد تا توجه به شخصیت خود، او را از بخشى از گناهان باز دارد. وقتی که انسانی مرتکب گناهی میشود به طور ناخودآگاه عزت نفس خود را از دست میدهد و اگر هنوز روحش تیره نشده باشد خود حتی اگر کسی از گناه او اطلاعی نداشته باشد مدتها احساس شرمساری میکند و بر عکس هر جا جلوی خود را میگیرد و گناه نمیکند احساس بزرگی و اعتماد به نفس دارد بیایید با تمرین و با در نظر گرفتن مقام والایمان حلاوت زهد و ترک گناه را به بزرگی روحمان بچشانیم تا با یاد آن از سرزنش و ملامت ناشی از گناه در امان بمانیم. به امید یاری حق تعالی

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




رمزی برای گناه نکردن

رمزی برای گناه نکردن

1

 

 

 

 

 

 

یکى از عوامل باز دارنده گناه این است که انسان شخصیت خود را بشناسد و به آن توجه داشته باشد چرا که بخشى از گناهان بر اثر آن است که انسان به ارزش خود پى نبرده است .

به عنوان مثال : اگر بچه در خانه استکانى را بشکند به او تندى مى کنى که چرا استکان را شکستى ، ولى همین بچه اگر در کنار مهمان ها، دیس قیمتى غذا را بشکند، با کمال خونسردى مى گویى مهم نیست جانت بسلامت ! در اینجا به شخصیت خود نزد مهمان ها توجه کردى و همین باعث گردید که خود را کنترل نمودى .

 

شخصیت انسان از دیدگاه قرآن

انسان از دیدگاه قرآن ، خلیفه ى خدا و مسجود فرشتگان مى باشد. خداوند همه چیز را براى او آفریده و تحت تسخیر او قرار داده است ؛

«و سَخّر لَکم ما فِى السّموات و ما فِى الا رض جَمیعاً منه»1 ؛ و خداوند آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است همه را از سوى خودش ‍ مسخر شما ساخته است .

«و لَقد کرَّمنا بنى آدم و حَمَلناهم فِى البَرّ و البَحر و رزقناهم من الطّیّباتِ و فَضّلناهم على کثیرٍ ممّن خَلقنا تَفضیلا»2؛ و هر آینه فرزندان آدم را گرامى داشتیم و در خشکى و دریا(بر مرکب ها و کشتى ) برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه روزیشان دادیم و آنان را بر بسیارى از آفریدگان برترى کامل بخشیدیم.

این تعبیرات بیانگر شخصیت ارزشمند و والاى بشر، و مواهب مادى و معنوى الهى نسبت به اوست که گل سرسبد موجودات است .

خداوند در سوره توبه خطاب به مؤمنین مى فرماید:

«أ رَضیتم بِالحَیوة الدّنیا » 3 آیا شما به زندگى دنیا راضى شده اید؟

یعنى تو انسان هستى ، شخصیت تو بسیار بالاتر از دنیا است خود را به دنیا نفروش. اگر شما ماشین نو و گران قیمتى داشته باشید آن را به جاده خاکى نمى برید مى گویید حیف است با این ماشین به این جاده بروم . خداوند تو را خلیفه و برترین موجود خود خوانده ، آیا حیف نیست آن را در کژراهه هاى پلیدى و گناه نابود سازى ؟

به راستى اگر ما خود را بشناسیم و به شخصیت خود توجه کنیم ، همین توجه ما را از گناه باز مى دارد ولى وقتى که خود را پست و خوار و پوچ تصور کنیم به پستى تن مى دهیم ؛

در سوره ى زخرف مى خوانیم :

«فَاسْتَخفّ قومَه فَاَطاعُوه» 4؛ فرعون قومش را تحقیر و تحمیق کرد پس آنان از او اطاعت کردند.

یعنى : برنامه هاى استعمارى و استثمارى فرعون ، مردم را بى شخصیت و تهى از خود کرد، وقتى آنها خود را پست و کوچک تصور کردند به دنبال فرعون راه افتادند ولى اگر شخصیت خود را مى شناختند و به آن توجه داشتند هرگز زندگى خود را فداى زندگى آلوده فرعون نمى نمودند ولى به عکس همین احساس حقارت آنها را به بندگى غیر خدا واداشت .

انسان داراى کرامت ذاتى و اکتسابى است ، باید کرامت خود را بازیابد تا توجه به شخصیت خود، او را از بخشى از گناهان باز دارد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




موارد آموزش دینی
 

محتوای آموزش دینی بعد از دو سالگی که تکلم کودک کامل می‌شود، عبارت است از: آموزش صلوات و ذکرهائی مثل «لا اله الاالله»، ایجاد محبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، بیان خوبی‌ها و بدی‌ها، مشاهده نماز و مناجات والدین با پروردگار و … پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «وقتی فرزندانتان شش ساله شدند، امر کنید نماز بخوانند. وقتی هفت ساله شدند، در این‌باره بیشتر تأکید کنید و در صورت لزوم می‌توانید آن‌ها را بزنید». (23) از مجموع روایات می‌توان دریافت که والدین باید به کودک خود از سه سالگی ذکر «لااله الا الله» و از چهار سالگی ذکر «محمد رسول الله» را بیاموزند. همچنین در پنج سالگی او را به قبله متوجه کنند و از شش سالگی سجده و رکوع را به او یاد دهند. از هفت سالگی نیز شیوه وضو گرفتن به کودک نشان دهند و او را به نمازگذاران امر کنند. البته نباید نقش زمان و مکان را در القای این آموزه‌های دینی نادیده گرفت. لحظات خستگی، آشفتگی، خواب آلودگی، اضطراب و کسالت‌های جسمی و روحی، زمان خوبی برای این امر خطیر و مقدس نیست. (24)

آموزش قرآن و روایات اسلامی
 

آموزش قرآن در دوران کودکی که سنین آموزش وی به شمار می‌رود از اهمیت زیادی برخوردار است. کودکانی که با قرآن مأنوس شده باشند از لحاظ رفتاری با دیگر کودکان تفاوت‌های بسیاری دارند. خواندن قرآن و درک مفاهیم آن می‌تواند رفتارهای نامطلوب انسان را از بین ببرد. علاوه بر آن، آموزش قرآن به فرزندان برای والدین اجر اخروی نیز دارد.
در روایتی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «هر کس فرزندش را ببوسد خداوند برای او کار نیکی در نامه عملش می‌نویسد و هر کس او را شاد کند، خداوند او را در قیامت شاد می‌گرداند و هر کس او را قرآن یاد بدهد والدینش فراخوانده می‌شوند و دو جامه ارزشمند به آنان می‌پوشانند که از نور آن در جامه صورت‌های بهشتیان، نورانی می‌گردد.» (25) از دیدگاه اسلام، همراه آموزش قرآن، فراگیری سخنان ائمه معصومین (ع) نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا کلام ارزشمند آن بزرگواران، تفسیر کننده آیات قرآن کریم می‌باشد و قرآن و روایات اسلامی مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمی‌تواند فهم و درک عمیق در انسان ایجاد کند. حضرت امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «پیش از آنکه مرجئه (صاحب افکار باطل) بر شما پیشی بگیرند به یاد دادن احادیث به فرزندان خود مبادرت کنید.» (26) آموزش احادیث و سخنان ائمه معصومین (ع) می‌تواند دل‌های کودکان را بیدار نماید و قلوب آنان را مملو از آگاهی گرداند. علت انحراف نوجوانان و جوانان، در اثر وجود خلاء فکری آنان می‌باشد؛ زیرا اگر آنان از سنین کودکی به آموزش و تربیت اصیل اسلام با روشی که ائمه معصومین (ع) بیان فرموده‌اند؛ سوق داده شده بودند، اکنون در ذهن خود احساس بیهودگی نمی‌کردند و به سوی افکار باطل گرایش پیدا نمی‌کردند. مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «از دانش ما به کودکان خود چیزی بیاموزید که خداوند به واسطه آن سودشان بخشد و صاحبان افکار باطل با آرای خود بر آنان چیره نشوند.» (27) بدین ترتیب وظیفه والدین در امر تعلیم و تربیت کودک، در این مراحل سنی بسیار سنگین می‌باشد؛ زیرا که این دوران، مرحله مهم آموزش است و نباید فرصت‌های طلائی آن را از دست داد.

آموزش و رعایت احکام
 

یکی دیگر از مراحل مهم این دوران که بر عهده‌ی والدین می‌باشد، دادن آموزش‌های خاص به کودکان و نوجوانان است؛ زیرا آنان در این سنین، به طور کامل راهنمائی‌های والدین را می‌پذیرند، بنابراین والدین باید از این موهبت خدائی استفاده کنند و آن‌ها را با آموزش‌های خاص این دوران آشنا سازند. یادگیری نماز صحیح، یکی از آموزش‌های خاص این دوران است که با دقت تمام از سوی والدین باید به فرزندان آموزش داده شود آموزش نماز دارای اهمیت ویژه‌ای است و کودکان و نوجوانان بهتر است از ابتدای این دوران به برگزاری نماز بپردازند. البته باید توجه داشت که این عمل به آموزش صحیح نمار نیازمند است و این وظیفه والدین است که آن‌ها را به این عمل تشویق و ترغیب نمایند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «فرزندان خود را در هفت سالگی نماز بیاموزید و چون ده ساله شدند، آن‌ها را بر ترک نمار تنبیه کنید.» (28) یکی از مشکلات خاص این دوران؛ آشکار شدن بلوغ زودرس در بعضی از نوجوانان می‌باشد. این موضوع می‌تواند علامت هشدار دهنده‌ای برای والدین باشد. برای جلوگیری از بلوغ زودرس در نوجوانان، دستورات مؤکّدی از سوی ائمه معصومین (ع) بیان گردیده است که می‌تواند قابل توجه والدین باشد. امام صادق (ع) در این‌باره می‌فرمایند: «کودک وقتی سن هفت سالگی را پشت سر گذاشت، دیگر جایز نیست زن‌ها را ببوسد.» (29) اسلام از همان آغاز تولد دوران دوم کودکی، دستور می‌دهد که آثار بلوغ زودرس را باید در کودک از بین برد و لذا چنین دستوری را برای والدین ارائه نموده است. یکی دیگر از عوامل بلوغ زودرس در کودکان، خوابیدن آنان کنار هم در یک رختخواب می‌باشد و لذا اسلام دستور داده است که کودکان بعد از ده سالگی به هیچ وجه نباید در یک رختخواب بخوابند. امام صادق (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «باید رختخواب بین پسر با پسر، پسر با دختر و دختر با دختر را در ده سالگی از هم جدا کرد.» (30) یکی دیگر از عوامل ایجاد بلوغ زودرس در کودکان و نوجوانان که اهمیت بسیاری دارد و والدین همواره باید در رعایت آن کوشا باشند جدا کردن اتاق خواب نوجوانان از خود می‌باشد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد، خانوداه‌هائی که بیش از یک اتاق خواب برای خود و فرزندان ندارند و فرزندان نیز در اتاق والدین می‌خوابند، فرزندانشان به بلوغ زودرس دچار می‌شوند! (31) این موضوع می‌تواند هشدار برای والدین باشد و آنان را از خواب غفلت بیدار کند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «اگر مردی با زنش بیامیزد و در خانه، کودکی بیدار باشد و آن دو را ببیند و یا صدای نفس زدنشان را بشنود، آن کودک هرگز رستگار نخواهد شد.» (32) اکثر مطالعات منشأ انحرافات جنسی را ناشی از عدم آگاهی والدین بیان می‌کند.

چگونگی انتقال مفاهیم دینی
 

باید توجه داشت که ممکن است برخی از مفاهیم دینی برای کودکان ثقیل و خام باشد؛ لذا باید آن را مانند شکر در آب حل کنیم و همچون شربتی شیرین به فرزندانمان بچشانیم؛ یعنی برای آشنا ساختن آنان با ائمه اطهار (ع) از داستاهای معجزه و کرامات آن‌ها شروع کنیم تا برای نونهالان ما شیرین و جذاب باشد؛ زیرا آنان در سنی نیستند که از ما استدلال بخواهند. با همین روش باید آن‌ها را با فضایل و ارزش‌های مانند ایثار، جهاد، کمک به هم نوع و دیگر مفاهیم دینی همچون نماز، روزه و حجاب، احترام به والدین و معلم، نظم و انضباط، پاکیزگی و آراستگی، امانت‌داری، صداقت و … آشنا کرد. نکته مهم برای ایجاد رابطه با نوجوانان و جوانان این است که مانند پیامبر اکرم (ص) «طبیب دوار؛ پزشک سیار» (33) باشیم و خود به سراغ بیمار برویم؛ نباید انتظار داشت که جوان به سراغ ما بیاید. در همین خصوص، نقل می‌کنند که پیامبر اکرم (ص)، حسن (ع) و حسین (ع) را به پشت خود سوار می‌کرد و می‌فرمود: «نیکو شتری است، شتر شما» (34) بنابراین قبل از هر چیزی باید اعتماد و علاقه جوانان را به خود جلب کنیم تا به آنچه آموزش می‌دهیم، اقبال داشته باشند. سعی کنیم فضای خانواده به گونه‌ای باشد که کودک دچار سانسور فکری نشود. در حقیقت باید زمینه‌ای فراهم گردد که فرزند به راحتی و با اشتیاق، مشکلات و سئوالات خود را با والدین مطرح کند اگر آنان نتوانند این وظیفه را به خوبی انجام دهند، جوان برای دریافت پاسخ سئوالات خود به راه‌های نادرست و منابع غیر مطمئن روی آورده و دچار گمراهی و مشکلات روحی و فکری می‌گردد. (35)

اهمیت دادن به سن تکلیف
 

یکی دیگر از وظایف والدین در حین آغاز سن تکلیف فرزندشان، این است که برای او جشن تکلیف برگزار می‌کنند و معنا و فلسفه آن را برای فرزند خود بیان نمایند؛ مثلاً در مورد لزوم نماز خواندن به او بگویند: «خدا نعمت‌های زیادی به ما داده که ما باید برای تشکر از او، نماز بخوانیم». یکی از بزرگان دین به نام سید بن طاووس (ره) نه تنها به سالروز مکلف شدن خود اهمیت می‌دهد و از آن روز به عنوان بزرگ‌ترین عید یاد می‌کند، بلکه به فکر می‌افتد تا جشنی برای بالغ شدن فرزند خود ترتیب دهد و از آن روز فراموش نشدنی تجلیل فراوان به عمل آورد. وی در نوشته خود از پدران و مادران، چنین گلایه می‌کند: «من تا کنون نشنیده‌ام کسی برای این روز بسیار بزرگ و فراموش نشدنی ارزشی قائل باشد و حق چنین روزی را ادا کرده باشد و یا برای از دست رفتن چنین روزی، لحظه‌ای غصه خورده باشد. از این رو خود و فرزندان و دوستانم را سفارش می‌کنم که حق چنین روزی را ادا کنند در بزرگ داشت و احترام آن بکوشند.» (36)
آری برگزاری جشن تکلیف، تأثیر ماندگار و نیکی در فرزندان دارد. همان گونه که ما برای او جشن تولد می‌گیریم و بهترین هدایا را در آن روز تقدیمش می‌کنیم تا خاطره‌ای دلنشین در آلبوم زندگی‌اش برای او ثبت شود، چنان چه برای جشن تکلیف نیز جشن و سرور بر پا کنیم، آغاز سن تکلیف برای او به یاد ماندنی و ارزشمند خواهد شد. (37)

پرخاش، ملایمت و نصیحت نوجوان
 

والدین نباید نوجوانان و جوانان را با اعمال نابخردانه و نسنجیده خود به عصیانگری وادار نمایند؛ زیرا روحیه عصیانگری و تمرُّد در آنها به شدت وجود دارد. پیامبر اکرم (ص) خطاب به مولا علی (ع) می‌فرمایند: «یا علی، لعنت خدا بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را به عصیان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند.» (38) گاهی والدین از رفتار پرخاشگرانه فرزندان خود شکوه و شکایت می‌کنند، در حالی که نمی‌دانند که خود آنان محرک پرخاشگری جوانان خود می‌باشند؛ زیرا جوان بر اساس دارا بودن روحیه جوانی، در مقابل هر محرکی که برایش غیر منطقی جلوه کند، واکنش نشان می‌هد. یکی دیگر از نابسامانی‌ها دوران نوجوانی، داشتن حالت لجاجت جوانان می‌باشد. این ویژگی ناهنجار، در بعضی از جوانان قابل مشاهده می‌باشد؛ باید دانش که انگیزه لجاجت هم، مانند انگیزه پرخاشگری، در رفتار خود والدین نهفته است. مولا علی (ع) در مورد علت لجاجت جوانان می‌فرمایند: «زیاده‌روی در ملامت کردن، شعله لجاجت را مشتعل می‌سازد.» (39) وقتی نصیحت گوئی والدین، رنگ ملامت به خود می‌گیرد سبب می‌شود که جوانان در مقابل این عمل واکنش نشان دهند. باید توجه داشت که نصیحت گوئی بیش از حد برای جوانان، آن هم در حضور دیگران می‌تواند شخصیت آنان را سرکوب و خدشه‌دار نماید مولای (ع) می‌فرمایند: «نصیحت گفتن فردی در حضور دیگران کوبیدن شخصیت او می‌باشد.» (40) بنابراین والدین باید به این امر آگاهی داشته باشند که هر گونه دلسوزی نا آگاهانه که در چهره ملامت کردن و نصیحت گوئی برای تربیت جوانان ابراز گردد، نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه رابطه والدین و جوان را مکدر خواهد نمود. (41)
خانه و خانواده خوب و سالم از دیدگاه کودکان و نوجوانان (42)
1. کودک در خانواده مورد پذیرش و توجه باشد و خود نیز به خوبی از آن آگاه باشد.
2. نسبت به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده احساس تعلق و پیوستگی کند و خود را بخش مهمی از شبکه خانوادگی به حساب آورد.
3. از آزادی متناسب با سن و نیازهای خود در چهار چوب ضوابط اخلاقی و تربیتی متعادل برخوردار باشد.
4. به او مسئولیت‌های متناسب با سن و توانائیش داده شود.
5. به کودکان برای همکاری فرصت دهید؛ و در صورت انجام دستور از آن‌ها تشکر کنید.
6 . افکارش را بتواند با والدین خود در میان بگذارد و درخواست‌های خود را واضح و روشن بیان کند و از تجربه و تبادل نظر والدین بهره‌مند گردد.
7. حداقل در پاره‌ای از تصمیمات، دخالت داشته باشد.
8. پدر و مادر، خود، الگوی عملی همه آن چیزهایی باشند که به فرزندانشان می‌گویند و از آنان انتظار دارند.
9. اشتباهات و خطاهای آنان را بدون تنبیه و تمسخر اصلاح کنند.
10. پدر و مادر با رابطه گرم و صمیمانه فضای خانه را مطبوع سازند، به گونه‌ای که در آن، همه افراد همدیگر را دوست بدارند و به یکدیگر کمک کنند.
11. پدر و مادر با تشویق و مهربانی، زمینه‌های اعتقادی و مذهبی را در آنان پرورش دهند.
12. پدر و مادر انتظارات و توقعات خود را از فرزندانشان، متناسب با سن و تجربه کودک از او بخواهند.
13. از آنجا که پاره‌ای از یادگیری‌ها به دلیل بی تجربگی و نا آگاهی کودک همیشه قرین با موفقعیت نخواهد بود پدر و مادر

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-11-16] [ 11:14:00 ق.ظ ]




زمان آغاز تربیت دینی
 

بزرگان، دوران نونهالی را آغاز آموزش دینی می‌دانند. در روایتی از حضرت علی (ع) نقل شده است که خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) فرمودند: «فرزندم، قبل از این که دلِ نرم تو سخت، و فکرت مشغول شود، من به تربیت تو اقدام کردم» (16) در نگاه دینی، برای داشتن فرزند سالم و صالح؛ علاوه بر انتخاب همسری اصیل و دین‌دار، رعایت مسائلی مانند زمان و چگونگی آمیزش و نیز دقت در تغذیه حلال و مناسب در دوران بارداری و شیردهی ضروری است. بخشی از سلامتی و بیماری، زشتی و زیبائی؛ خوش خلقی و بدخلقی؛ و باهوشی و کودنی فرزندان، به تغذیه پدر و مادر در آن‌ها قبل از انعقاد نطفه و دوران جنینی مربوط می‌شود؛ به عنوان نمونه از رسول اکرم (ص) نقل شده است که شیر، پایه و اساس تربیت است؛ چرا که صفات زن را به طفل منتقل می‌کند. (17) زمان شروع تربیت دینی از دوران نونهالی است؛ چرا که فطرت خداجوی کودک هنوز دست نخورده است و این، کار مربی را بسیار آسان می‌کند. حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «آنچه را فرد در کودکی می‌آموزد، مانند نقشی است که روی سنگ حک می‌شود.» (18) یا اینکه می‌فرمایند: «قلب کودک مانند زمین خالی است که هر بذری را در آن بریزند، رشد خواهد کرد» (19) اذان و اقامه که در بدو تولد در گوش نوزاد طنین انداز می‌شود، در واقع عصاره‌ای از آموزه‌های دینی- الهی است که در ضمیر ناخودآگاه او تأثیر خواهد داشت؛ لذا بر انجام این کار بسیار تأکید شده است. بسیاری از ما نیز خاطرات تلخ و شیرین از دوران طفولیت و کودکی خود در ذهن داریم و این امر نشان دهنده‌ی تأثیر پذیری در دوران کودکی است. (20)

تأثیر باور دینی در تربیت
 

پیش شرط تأثیر امر و نهی والدین این است که خود آن‌ها عامل به مسائل و احکام دینی باشد و پیش شرط عامل بودن والدین، باور قلبی آنها به آموزه‌های الهی است. در تعالیم دینی آمده است که در یک مورد اجازه‌ی ریا داریم، آن هم هنگام آموزش اخلاق به فرزندانمان است؛ یعنی انجام اعمال دینی در معرض دید کودک باشد تا او نیز به آن سمت و سو تشویق شود؛ مانند خواندن نماز در کنار فرزند و یا کمک به نیازمندان توسط کودک. از همین رو به دیگران نیز توصیه شده است که در طول زندگی، دیگران را با رفتار خود به دین دعوت کنند. امام صادق (ع) در روایتی می‌فرمایند: «کُونوا دَعاه‌ی لِلنّاس به غیرِ ألسِنَتِکُم؛ (21) یعنی مردم را با روشی غیر زبانتان، به سوی خدا بخوانید.»
پس چنانچه فرزند ما بر خلاف آموزه‌های دینی رفتار می‌کند، باید علت را در خودمان جستجو کنیم و ببینیم کجا اشتباه کرده‌ایم؟ اگر والدین معتقد نباشند که نماز، کلید رستگاری و خوشبختی آدمی است، در نتیجه برای آموزش نماز به فرزندان نیز وقت نمی‌گذارند. کودک باید دین را که در روان‌شناسی، یک اصل مهم تربیتی به شمار می‌آید. هنگام نماز، پدر و مادر هر دو باید به نماز بایستند. اگر مادر به نماز بایستد، ولی پدر مشغول کار دیگری باشد، بچه با خود می‌گوید: گویا نماز خیلی مهم نیست، چون پدر نخواند و طوری هم نشد! حتی مادر در ایام عذر شرعی، می‌تواند بر سر سجاده بنشیند و مشغول ذکر و دعا باشد و یا فرزند به مسجد و … برده شود. نقل می‌کنند که فردی در مراجعه به منزل یکی از آشنایان خود، از فرزندش سراغ او را می‌گیرد. او در جواب می‌گوید: پدرم کار دارد. آن فرد می‌پرسد: مشغول نماز خواندن است؟ کودک پاسخ می‌دهد: نه، پدرم اصلاً نماز نمی‌خواند! چند لحظه بعد، پدرش می‌آید. آن شخص با تعجب می‌گوید: پسرت فکر می‌کند تو نماز نمی‌خوانی! او با خنده می‌گوید: درست است، چون نماز خواندن مرا ندیده است. صبح زود که همه خواب هستند، من به مسجد می‌روم و نماز می‌خوانم. ظهر هم سرکار هستم و همان جا نماز می‌خوانم. غروب هم برای نماز به مسجد می‌روم. از این داستان می‌توان دریافت که اگر فرزندان، نماز خواندن بزرگ‌ترها را نبینند به نماز تشویق نمی‌شوند. در چنین مواردی گاهی لازم است که والدین نمازشان را در خانه بخوانند و یا فرزندشان را با خود به مسجد ببرند. در واقع آنچه که به کوچک‌ترها درس می‌دهد، «رفتار» بزرگ‌ترهاست، نه «گفتار» آن‌ها. اما به راستی آیا تا به حال از خود پرسیده‌ایم که تا چه اندازه به ارزش‌های اسلامی و اعتقادات باور داریم که بخواهیم آن‌ها را به فرزندان خود منتقل کنیم!؟ بدانیم اگر در حضور فرزندان خود کتاب زندگی یعنی قرآن را مطالعه نکنیم، کودک نیز در آینده این کار را نمی‌کند. اگر قرآن به دست گرفتن فقط به سفره‌ی عقد و مجلس ختم خلاص شود، هیچ اثری نخواهد داشت. یک نمونه از این بی توجهی، این است که وقتی دانشجوی ما کتاب قرآن را باز می‌کند، یاسین را «یِس» می‌خواند! بنابراین باور قلبی والدین به مفاهیم دینی، بسیار مهم است. (22)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:13:00 ق.ظ ]




احترام به فرزند
 

پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «فرزند شایسته، دسته گلی از جانب خداوند است که میان بندگان قسمت می‌کند.» (11) برای رسیدن به چنین موهبت عظیمی، شایسته است که والدین با آگاهی تمام با تربیت صحیح کودکان، راه را برای رسیدن به چنین مرحله‌ای بگشایند. مهم‌ترین وظیفه والدین نسبت به فرزندشان آن است که با احترام گذاشتن به او، همواره شخصیت فردی و اجتماعی او را حفظ کنند و او را در میان همسالان و همبازی‌هایش خفیف و خوار جلوه ندهند. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: «همان گونه که فرزند نباید به والدین خود بی احترامی کند، والدین نیز نباید نسبت به او بی احترامی نمایند.» (12) احترام به حقوق فردی و اجتماعی کودکان و نوجوانان از اهمیت بسزائی برخوردار است؛ زیرا که دارای حقوق اجتماعی، آنان می‌آموزد که در آینده فردی عدالت خواه تربیت شوند. بدین جهت لازم است والدین در میان آنها به عدالت رفتار نمایند تا این خصیصه در رفتار آینده آنان جلوه‌گر شود. آن بزرگوار در کلامی دیگر می‌فرمایند: «میان فرزندان خود در عطا و بخشش به عدالت رفتار کنید، همچنان که دوست دارید آنان نیز، در احترام و محبت، میان شما عادلانه عمل کنند.» (13)

چند راه ارتباط مطلوب با فرزندان (14)
 

1. باید به فرزندانتان احترام بگذارید و برایشان ارزش قائل شوید و در صورت لزوم، خطاهای آنان را تذکر داده تا در رفع و اصلاح آن‌ها بکوشند.
2. در محیطی آرام به بحث و گفتگو بپردازید.
3. سعی نمائید احساسات مثبت خود را در رفتار و گفتار آنان نشان دهید؛ ولی احساسات منفی را فقط در قالب کلمات با ملایمت ابراز نمائید.
4. به خاطر داشته باشید که نوجوانان نسبت به امر و نهی کردن بسیار حساس هستند.
5. هرگز در صدد قدرت نمائی بر نیایید؛ چون هم والدین و هم کودکان میل به احساس قدرت نمائی دارند و از این عمل لذت می‌برند.
6. برای کودکان مسئولیت تعیین نمائید.
7. با ابراز علاقه، آنان را از ابتلا به عقب ماندگی عاطفی نجات دهید.
8. از بی اعتنائی و بی تفاوتی بپرهیزید؛ که باعث نابودی و خرابی ارتباطات می‌شود.
9. همیشه به آن‌ها پند و اندرز ندهید فقط گوش کنید و گوش کنید.
مراقبت‌های والدین در رابطه با فرزندان (15)
در سه سال اول که دوره پرستاری، نام دارد والدین وظایفی دارند:
1. استحمام کودک تا سه سالگی توسط مادر انجام می‌شود؛ اما از چهار سالگی، دختر توسط مادر و پسر توسط پدر حمام می‌شوند. البته عورتین باید پوشیده باشد.
2. در پوشش لباس تا سه سالگی باید لباس‌های رنگ روشن داشته باشند و بعد از آن، رنگ و دوخت لباس باید جنسیت کودکان همخوانی داشته باشند. اگر لباس، تنگ و چسبان باشد باعث فشار؛ خستگی و عصبانیت کودک می‌شود. ضمناً در بیداری پیش از موعد غریزه جنسی، مؤثر است. لباس‌های زیر نباید زبر و از الیاف پلاستیک باشد بلکه باید از جنس نخ پنبه‌ای باشد.
3. ختنه پسران، همان هفته اول بعد از تولد یا حداکثر تا پایان ماه اول باشد که زخم آن خیلی زود جوش می‌خورد.
4. خوب است کودکان در حضور و دید والدین بازی کنند تا خطاهای اخلاقی با تذکر بر طرف شود. به کودکان اجازه ندهید کولی بازی یا عروس و داماد بازی کنند.
5. در معاشرت‌ها فرهنگ برهنگی در دختران بیش از پسران است چه والدین و چه فرزندان در منزل آستین‌ها تا مچ و پاها را نیز تا مچ پا بپوشانند. نامحرمان حق ندارند کودکان ممیز را ببوسند و محرمان فقط باید پیشانی بچه‌ها را ببوسند، دختران در سن تمیز نباید روی پای پدران، و پسران روی پای مادران بنشینند!
6. اگر زخم یا دمل در محدوده‌ی عورتین و کشاله ران پیدا شد باید برای درمان سریع آن اقدام شود.
7. برای دفع انگل‌ها و کرمک‌ها که موجب تحریک مخرج است باید اقدام شود.
8. در سایش‌ها هرگز به کودک اجازه ندهیم که به رو بخوابند!
9. در نوازش کودکان که امر لازمی است از جملات نادرست (فلان چیز تو را بخورم …) استفاده نکنید.
10. در پاسخ به سئوالات کودکان، گوش کنیم ساده و صحیح جواب دهیم. اگر پرسیدند: من چگونه به وجود آمدم؟ خوب است مادر بگوید: تو خیلی کوچک بودی و من خیلی تو را دوست داشتم و در شکم خود گذاشتم، بعد خدا تو را به دنیا آورد به تو شیر دادم تا بزرگ شدی و خدا را شکر می‌کنم کودکان تا همین حد راضی می‌شوند. هرگز نباید در پاسخ به آن‌ها مسائل زناشوئی مطرح شود! البته اگر در منزل پرنده‌ای نگهداری شود که کودک زاد و ولد آن‌ها را ببینند پاسخ بسیاری از سئوالات خود را دریافت می‌کنند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:12:00 ق.ظ ]




آداب تربیت فرزند از منظر اسلام

 


 





 

 

چکیده
بچه همان زمانی که به دنیا می‌آید غریزه علم یابی او زنده است و از جمله غرایزی که زنده بالفعل و وابسته به علم یابی است غریزه محبت یابی است. همان طوری که وقتی بچه به دنیا می‌آید غذا می‌خواهد و فطرتش مادر را طلب می‌کند، نیز فطرتش ناز می‌خواهد، دست نوازش مادر را طلب می‌کند؛ پس پدر و مادران توجه داشته باشند که حتماً بچه را خودِ مادر شیر دهد، بچه را شیرخوارگاه نبرند، بچه را به مهد کودک نسپارند؛ همه والدین این را می‌دانند بچه یک ماهه را وقتی که نوازشش کنی، روی او بخندی، تبسم کنی، او نیز می‌خندد و تبسم می‌کند، و اگر سر او داد بزنی گریه می‌کند و …
سبب ارائه این تحقیق تبیین این است که یک فرزند از همین کودکی نیازمند به تربیت دینی و اسلامی می‌باشد و نباید تربیت را فقط در آداب معاشرت و چگونگی خوردن و خوابیدن دانست؛ بلکه تربیت لحظه به لحظة عمر و همه ابعاد زندگی انسان را دربر خواهد گرفت. ما در مقاله پیش رو به علت احساس چنین ضرورتی، مباحث زیر را بررسی می‌کنیم: اهمیت تربیت فرزندان و احترام به آنان، چگونگی رابطه با فرزندان، زمان، تأثیر و چگونگی تربیت دینی، اهمیت سن تکلیف، اقدامات کلی والدین و …
کلید واژه: آداب، تربیت، فرزند، اسلام، دین، والدین.
مقدمه
فرزند انسان نتیجه آمال و آرزوهای او می‌باشد؛ زیرا که او ثمره حیات وی محسوب می‌گردد که به عنوان جانشین در روی زمین باقی می‌ماند. شایسته است که این نماینده واقعی انسان، به خصوصیات ویژه‌ای آراسته گردد، و نمی‌توان به این هدف نایل گردد؛ مگر اینکه فرزند را به آداب نیکو تربیت نمود.
پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اکرِمُوا أولادَکُم و أحسِنوا آدابَهُم یُغفَرلَکُم؛ (1) فرزند خود را گرامی بدارید و آنان را خوب تربیت کنید تا آمرزیده شوید.» برای رسیدن به این هدف، خود والدین باید اهل تحقیق و مطالعه باشند تا بر اساس تحقیق و بررسی‌های که به دست آورده‌اند، آنچه را که می‌خواهند به فرزندشان بیاموزند، درستی آن را باور داشته باشند. متأسفانه بسیاری از اطلاعاتی که والدین دارای آن می‌باشند بر اساس القائات محیطی و تعصبات والدین به آن‌ها رسیده است و باید توجه داشت که این اطلاعات ممکن است نادرست و همراه با خطا باشد. محیط، اولین معمای کودک است که تمام القائات فکری و فرهنگی و آموزشی خود را به کودک ارائه می‌کند؛ زیرا که پس از سه چهار سال، وقتی با کودک سخن می‌گوییم، ملاحظه می‌کنیم که کودک، درست به زبانی سخن می‌گوید که والدین، اطرافیان و به طور کلی محیط تربیتی او به او القاء کرده است. پس می‌توان گفت که محیط پرورشی کودک، اطلاعات فرهنگی خود را بر ذهن و قلب کودکان به طور اجباری القا می‌کند. چنین القایی نه تنها در مورد زبان، بلکه در موارد دیگر نظیر فرهنگ اقتصاد و … دین وجود دارد.
القائات و یادگیری مذهبی، از شایع‌ترین القائات محیط پرورشی کودک می‌باشد. به لحاظ اینکه، کودکی که در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت والدین آن خانواده، مسلمان تربیت می‌شود و کودکی که در یک خانواده مسیحی به دنیا آمده باشد، بر اثر تربیت آن خانواده، مسیحی خواهد گردید و همین طور یهودی و … می‌توان چنین نتیجه گرفت که پذیرش دین کودک از طرف والدین نمی‌تواند یک دین واقعی باشد؛ زیرا والدین، آن را بر اساس تعصبی که دارند به فرزندان خود القاء نموده‌اند. این موضوع بسیار دقیق علمی را حضرت پیامبر (ص) چه زیبا می‌فرمایند: «کُلُّ مُولودِ یولَدُ عَلی الفِطرۀِ حتّی یکونَ اَبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ؛ (2) هر کودکی با فطرت توحید متولد می‌شود، لیکن این والدین او هستند که کودک را یهودی یا مسیحی تربیت می‌کنند.»

خالی الذهن بودن کودک
 

کودک در سنین اول زندگی خود فاقد هر گونه ادراکی است. اما احساس او کامل است. در مورد خالی الذهن بودن کودک از ادراک، خدای تعالی در قرآن کریم، سوره نحل آیه 78 می‌فرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیًْاً؛ خداوند شما را از شکم‌های مادرانتان خارج کرد در حالی که چیزی نمی‌دانستید.» کلام خداوند متعال از خالی الذهن بودن قلب و ذهن کودک از هر گونه آگاهی و ادراک می‌باشد. به تدریج که کودک رشد می‌کند؛ اطلاعات و ادراکات محیطی؛ ذهن او را فرا می‌گیرند. ذهن و قلب کودک همچون آینه شفاف است که هر گونه محرکی را در خود منعکس می‌سازد. هر گونه ادراکی که در حد توانائی ذهنی به کودک ارائه شود، به سرعت آن را جذب می‌کند. در زمینه سرعت انتقال ادراکات و یادگیری‌ها به ذهن و قلب کودک، مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «و اِنما قَلبَ الحَدَث کَالأرضِ الخالیه‌ی، ما اُلقیَ فیها مِن شیء قَبِلَتهُ؛ (3) قلب نوجوان نورس مانند زمین خالی است. هر تخمی که در آن افشانده شود به خوبی می‌پذیرد.» یکی از دلایلی که ثابت می‌کند تمام محرکات محیطی می‌تواند در ضمیر کودک ثبت شود، وجود رفتارهای ناخود آگاه می‌باشد؛ زیرا انسان گاهی رفتاری از خود بروز می‌دهد که از چگونگی آن رفتار آگاهی کافی ندارند؛ مثل ترس از تاریکی. (4)
اسلام مکتب تربیت است و والدین را به تربیت نیکوی خود و فرزندانشان ترغیب و تشویق نموده است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «یَا أَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَکمُ ْوَ أَهْلِیکم نَارًا؛ (5) ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛ خود و خانواده خود را از آتش نگاه دارید.» مولا امیرالمومنین (ع) در تفسیر این آیه شریفه می‌فرمایند: «عَلّموا انفُسَکُم و اُهلِیکُم الخَیر و أدَّبوهُم؛ (6) یعنی به خود و خانواده خود خوبی بیاموزید و آنان را تربیت کنید.» با توجه به آیه‌ای که مورد مطالعه قرار گرفت، اهمیت تربیت فرزندان به خوبی آشکار می‌شود. فرزندانی که تحت سرپرستی والدین قرار می‌گیرند؛ امید می‌رود که اگر به خوبی تربیت شوند؛ بتوانند افراد مفیدی برای خود و جامعه واقع گردند؛ زیرا تربیت فرزندان می‌تواند بهترین هدیه از سوی والدین برای فرزندان محسوب می‌شود.
حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید: «بهترین میراث پدران برای فرزندان، ادب است نه مال و ثروت! زیرا ثروت از میان می‌رود و ادب پایدار می‌ماند.» (7) کودکی که در خانواده با ایمان و روشن ضمیر تربیت شده باشد، دارای ارزش والائی است؛ زیرا زندگی انسان بر پایه تربیت صحیح استوار است و اگر کودکی نیکو تربیت شود؛ بدون تردید می‌تواند فردی صالح و شایسته برای جامعه واقع گردد. تربیت خوب فرزند، بدون تردید دارای اجر اخروی نیز برای والدین می‌باشد؛ زیرا اثر فرزند صالح پس از مرگ والدین؛ همواره به آن‌ها می‌رسد و خداوند متعال آنها به خاطر تربیت فرزند صالح؛ مورد تکریم قرار می‌دهد. پیامبر بزرگوار (ص) می‌فرمایند: «هر کس دختر داشته باشد و او را خوب تربیت کند و به خوبی او را دانش بیاموزد و از نعمت‌هائی که خداوند به او عطا فرموده، به وفور بهره‌مندش سازد، آن دختر مانع و سپر پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود.» (8) مناسب‌ترین و معروف‌ترین طبقه بندی مراحل تربیتی کودک، توسط حضرت امام صادق (ع) ارائه گردیده است. آن بزرگوار به طور تلویحی در این روایت، تمام مسائل رشد جسمی، روانی، عاطفی و شخصیتی را مورد توجه قرار دادند. امام صادق (ع) می‌فرمایند: «کودک خود را رها کن تا هفت سال بازی کند، سپس او را به مدت هفت سال تربیت کن، و به مدت هفت سال دیگر مشاورو ملازم خود قرار بده؛ اگر در این امر موفق گشتی چه بهتر، و در غیر این صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود.» (9) در این روایت، امام صادق (ع) مراحل تربیتی کودک را تا رسیدن به مرحله جوانی به سه مرحله هفت ساله طبقه‌بندی می‌کنند. هر کدام از این مراحل دارای ویژگی خاصی می‌باشد که بر اساس رهنمودهائی از سوی آن بزرگوار توصیه گردیده است. با آگاهی از این رهنمودهای ارزشمند، می‌توان انتظار داشت که والدین و مربیان بتوانند آن چنان که شایسته است، فرزندانی تربیت کنند که فردی لایق برای خود و جامعه و خانواده خود باشند. (

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ق.ظ ]




تاثیرپذیری انقلاب اسلامی ایران از پیام عاشورایی زینب(س)

حضرت زینب(س) مفهوم ثقلین را آموخته بود و تبعیت از کتاب و عترت(ع) را در یک راستا می‌دید، بنابراین راز سرافرازی حضرت زینب(س) و سایر شیعیان واقعی اهل عترت(ع) را نباید صرفاً در تاریخ اسلام یافت بلکه باید در مفاهیم قرآنی جستجو کرد.

عقیق:تقارن ولادت با سعادت حضرت زینب(س) با ایام‎الله دهه فجر و پیروزی انقلاب اسلامی ایران موضوعی است که می‎توان از آن نکات قابل توجهی نسبت به مهم‎ترین شاخصه‎های فرد مسلمان و تابع ارزشهای الهی داشت. حضرت زینب(س) که اوج بروز صفات خود را در جریان عاشورای حسینی(ع) داشتند، شاخص بسیار مهمی برای تمام انقلابیون مسلمان و شیعه در تمام دورانها قرار گرفتند که نیاز است به برخی شاخصه‎های انقلابی حضرت اشاره‎ای شود.

اطاعت از ولیّ امر شاخصه حضرت زینب(س)
اولین شاخصه این بانوی مکرم اسلام، همراهی کامل با امامان معصوم(ع) در تمام لحظه‎های زندگی بود. این همراهی و تبعیت مسأله‎ای است که ریشه در آموزه‎های قرآن کریم دارد و از آنجایی که حضرت زینب(س) در مکتب وحی رشد یافتند و با معلمان واقعی قرآن مأنوس بودند، این آموزه را تا حد بسیار زیادی آموخته بودند. به عنوان مثال این آموزه قرآنی که خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید» جزو یکی از مصادیقی است که حضرت زینب(س) در طول زندگی مبارکشان به آن تقید داشتند و همواره اطاعت از ولیّ امر را مساوی با اطاعت از خداوند متعال و رسول گرامی اسلام(ص) می‎دانستند.

داشتن چنین ویژگی‎های بارز قرآنی باعث شده بود حضرت زینب(س) را در ردیف برترین زنان عالم و حتی شیعیان عالم قرار دهد و نکته مهم اینجاست که تمام این ویژگی‎ها را مرهون همراهی و تبعیت با امام عصر خودشان هستند. خیلی از افراد در طی تاریخ قرآن و مفاهیم عالی آن را مطالعه کردند، اما به دلیل اینکه ارتباط مناسبی با امام معصوم(ع) برقرار نکردند، هیچ گاه افراد برجسته و الگو برای سایر شیعیان نشدند، زیرا حضرت زینب(س) مفهوم ثقلین را آموخته بود و تبعیت از کتاب و عترت(ع) را در یک راستا می‌دید، بنابراین راز سرافرازی حضرت زینب(س) و سایر شیعیان واقعی اهل عترت(ع) را نباید صرفاً در تاریخ اسلام یافت بلکه باید در مفاهیم قرآنی جستجو کرد.

اما در ماجرای انقلاب اسلامی ایران بروز چنین خصلتها از سوی مردم کشورمان باعث شد تا این انقلاب به ثمر بنشیند و ثمرات و برکاتش تا ظهور امام زمان(عج) ادامه یابد، زیرا تا زمانی که مردم تابع اوامر خداوند و ولیّ زمانه بودند، خداوند آنها را پیروز میدان می‌کرد و این مدل را جز در ماجرای عظیم عاشورای حسینی و رفتار شیعیانی مانند حضرت زینب(س) نمی‎توان یافت. لذا امام خمینی(ره) بارها پیروزی انقلاب را به آموزه‎های عاشورا نسبت می‎دادند؛ به عنوان مثال فرمودند: «انقلاب اسلامی ایران، پرتوی از عاشورا است» (صحیفه نور، ج18، ص22) و یا در جای دیگر اشاره داشتند: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[جمعه 1395-11-15] [ 08:54:00 ق.ظ ]




شبیه ترین مردم به حضرت زهرا(س)کیست؟

حضرت زینب(س) خصوصیات مشترک فراوانی با حضرت زهرا(س) داشتند و تنها تفاوتشان، معصوم بودن فاطمه(س) بود.

عقیق:حجت الاسلام و المسلمین عبد العلی گواهی تولیت امامزاده صالح(ع) تجریش و کارشناس مذهبی در گفت و گویی با اشاره به شخصیت حضرت زینب(س) گفت: شبیه ترین مردم به حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س) بودند.

چرا که تمامی ویژگی های بانوی دو عالم، با دخترشان یکی بود. البته تنها تفاوت این دو بانوی بزرگوار، معصومیت بود، که خداوند آن را به حضرت زهرا(س) اهدا کردند.

وی افزود: شاید، بهترین توصیف از حضرت زینب(س) همان حدیث امام سجاد(ع) باشد. ایشان می فرمایند: «یَا عَمَّه أنتِ بِحَمدِلله عَالِمَه غَیرَ مُعَلّمَه وَ فَهمه غَیر مُفَهّمه»بهترین دلیل گفتار است که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) محدّثه و عالمه و معلمه بوده، آن هم از سرچشمه نبوت و ولایت سیراب گشته و در علوم دینیه و آثار باطنیه مهارتی بسزا داشته است.

کارشناسان مذهبی خاطر نشان کرد: حضرت زهرا(س) با تمام وجودشان از ولایت و امام زمانشان، از جان خود مایه گذاشتند. همین کار را حضرت زینب(س) نیز ادامه دادند و ایشان هم یاوری برای امام حسین(ع) بودند که طبق روایات، زمانی که اباعبدالله(ع) در مسیر کربلا و حتی حین جنگ، با سختی مواجه بودند، حضرت زینب(س) را که مشاهده می کردند، جانی دوباره می گرفتند. تنها کسی که مسکن سید الشهدا(ع) در کربلا بودند، حضرت زینب(س) بودند.

تولیت امامزاده صالح(ع) تجریش در خصوص چگونگی نمود این ویژگی ها در حضرت زینب(س) بیان کرد: زینب کبری(س) زمانی که متولد شدند، وجود مقدس پیامبراکرم(ص) ، حضرت فاطمه(س)، امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را درک کردند. رشد این بانو، در بالین 5 معصوم انجام شد و علاوه بر این وجود دو معصوم دیگر، یعنی امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در معنویت و بالندگی روحی ایشان تأثیر فراوان داشت. ایشان در تمام عمر شریفشان با معصومان(ع) زندگی کردند و از هر کدام بهره گرفتند.

گواهی ادامه داد: آن چه که می توان از عملکرد حضرت زینب(س) دریافت کرد، قدرت مدیریت والای ایشان در شرایط گوناگون بود. در بدترین شرایط، حضرت زینب(س) بهترین عملکرد را داشتند. دوران سخت اسارت، با مدیریت خواهر امام حسین(ع) باعث شد که حماسه کربلا زنده بماند و در تاریخ جریان داشته باشد.

گواهی در پایان گفت: اگر بخواهیم خصوصیات حضرت زینب(س) را مطرح کنیم، باید به چهار ویژگی ایشان اشاره کنیم.

نخست، شوهر داری حضرت(ع) بود. با وجود همراهی امام حسین(ع)، عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب(س) احساس کمبود نکردند. دیگر خصایص مهم ایشان، شکیبایی، تربیت درست فرزندان و وفاداری به امام زمانشان بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, اهل بیت(ع)  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




راه تشخیص ندای آسمانی

مردم همان طور که باید در عصر غیبت به علما و دانشمند باتقوا و متخصص و قابل اعتماد رجوع کنند؛ در هنگامه ظهور نیز چنین بکنند و بدانند که تنها راه مطمئن برای شناخت حق از باطل و درست از نادرست، آنان هستند.

عقیق:حجت الاسلام والمسلمین رحیم کارگر، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در کانال آینده نگاری ایرانیان می نویسد:

ندای آسمانی، یکی از بهترین راه های شناخت امام زمان(عج) است؛ به همین جهت پیروان حق با شنیدن ندای آسمانی، نشاط و شادابی خاصی می‌یابند و آگاه می‌شوند که مولایشان بعد از قرن‌ها انتظار می‌آید و در پرتو آن، حق و عدالت همه جا را نورانی خواهد کرد. گویی با شنیدن ندا، روحی تازه در وجودشان دمیده می‌شود.

اما مساله اصلی این است که ندای پنجم (در واقع ندای شیطان)، عده زیادی را به حیرت انداخته و حتی تاییدی بر جریان فاسد اموی است که خیلی از مردم دنیا این را نمی دانند و متوجه نیستند که این ندای شیطانی است که از زمین بلند شده (نه از آسمان) و این نشانه بطلان و ناپاکی و فساد جریان سفیانی و اموی است! در این صورت چه باید کرد؟ آیا این فقط برای امتحان مردم است یا شیطان آخرین نفس های خود را می کشد و به همین جهت با تمام قدرت و نفوذ وارد میدان شده تا بتواند برخی از مردم را اغوا کند!؟

 واقعیت این است که شیطان در این کار موفق خواهد شد و حتی عده ای از شیعیان را نیز خواهد فریفت! برای دوری از این مهلکه و فتنه تنها یک راه وجود دارد و آن هم گوش به فرمان علما و دانشمندان بودن است؛ علمایی که روایات و علائم و نشانه را به خوبی می شناسند و می توانند ندای دروغین را از ندای حقیقی بازشناسند و به مردم بیان کنند.

در واقع باید ضمن کسب آگاهی های قبلی و آمادگی های علمی و معرفتی، در چنین فتنه هایی به علمای خبره و مورد اطمینان رجوع کنند و حرف آنها را حجت بدانند. این راه به صراحت در روایات بیان شده و غیر از آن، راه دیگری معرفی نشده است.

زرارة بن اعین می گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمایند: «منادی از آسمان فریاد می زد به اینکه فلان (حضرت مهدی(عج)) امیر بر مردم است و نیز منادی از آسمان می گوید که امیرالمومنین امام علی (ع) و شیعیانش رستگارند.» گفتم: پس از این دو ندای آسمانی دیگر چه کسی با حضرت مهدی علیه السّلام جنگ می کند؟ امام صادق (ع) فرمودند: «بعد از این دو ندا، شیطان فریاد می زند که فلانی و پیروانش رستگارانند. (منظور از فلانی یعنی مردی از بنی امیه).» عرض کردم: چگونه راستگو از دروغگو تمیز داده می شود؟ (بین این دو برنامه چگونه می توان حق را شناخت؟). فرمودند: «آنهایی که احادیث ما خاندان رسالت را خوانده اند، می دانند و می گویند از پیش به ما گفته شده که حق با صیحه اول و برنامه اول است و صدای دیگر صدای شیطان است و نباید از آن پیروی کرد»؛ «ینادی مناد من السماء ان فلاناً هو الامیر و ینادی مناد ان علیاً و شیعته هم الفائزون قلت فمن یقاتل المهدی علیه السّلام بعد هذا فقال علیه السّلام ان الشیطان ینادی ان فلاناً و شیعته هم الفائزون یعنی رجلاً من بنی امیة قلت فمن یعرف الصادق من الکاذب قال علیه السّلام یعرفه الذین کانوا یروون حدیثنا و یقولون انه یکون قبل ان یکون و یعلمون انهم هم المحقون الصادقون». (الغیبة للنعمانی، ص264).

مردم همان طور که باید در عصر غیبت به علما و دانشمند با تقوا و متخصص و قابل اعتماد رجوع کنند؛ در هنگامه ظهور نیز چنین بکنند و بدانند که تنها راه مطمئن برای شناخت حق از باطل و درست از نادرست، آنان هستند؛ چون ایشان در روایات اهل بیت(ع) دقت و مطالعه دارند و به خوبی می توانند معارف اهل بیت را به مردم منتقل کنند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ق.ظ ]




گسترده حکومت مهدوی تا کجاست؟!

مقام عظمای ولایت می‌تواند با قدرت و فضل خداوند تبارک و تعالی در آسمان‌ها و زمین تصرّفاتی داشته باشد، پس حکومت بر کرات دیگر نیز جز همان قلمروهای ولایی هستند.

عقیق:«بنا به اعتقاد شیعیان آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله امامان معصوم در جهان آفرینش خلق نخست خدایند.» «و نیز در همۀ کاینات ولایت تکوینی و تشریعی دارند؛ یعنی می‌توانند با اذن و قدرت خدا در همۀ مخلوقات تصرّف ولایی و امامی بنمایند و اگر بخواهند بدون به هم خوردن نظام آفرینش و یا جایگزین نمودن نیروی دیگر در اوضاع هستی تصرّفاتی می‌نمایند؛ مانند «شق القمر» و «ردّ شمس» و غیره که در کتاب‌های مهم مذهبی و در میان اعجازهای نبوّت به‌طور وضوح بیان گردیده و مشهور است و نیازی به تکرار آن نیست و مسألۀ اطاعت خورشید و ماه از «امام قائم علیه السّلام» نیز از این معنا مستثنی نمی‌باشد.»

امام باقر علیه السّلام فرمود:

«خورشید و ماه را فراخواند، پس هردو به او جواب می‌دهند (از او اطاعت نمایند) و زمین برای او پیچیده می‌شود.»

در تفسیر آیۀ ۱۵سورۀ ق از امام علیه السّلام آمده است:

«خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفریده است تا آن‌جا که می‌فرماید و حجّت آن‌ها هم منم.»

امام باقر (ع) در این‌باره می‌فرماید:

«خدای تبارک و تعالی برتر و والاتر از آنست که اطاعت بنده‌ای را بر همگان واجب کند ولی چیزی از دانشهای زمین و آسمانها را از او پوشیده بدارد.»

«هر که در آسمان‏ها و زمین است خواه ناخواه فرمانبردار اوست و همه به سوی او بازگردانده می‏شوند.»(آیه ۸۳ سوره مبارکه آل عمران)

با این بیان روشن است که مقام عظمای ولایت می‌تواند با قدرت و فضل خداوند تبارک و تعالی در آسمان‌ها و زمین تصرّفاتی داشته باشد، پس حکومت بر کرات دیگر نیز جز همان قلمروهای ولایی هستند؛ چون آنان «ید اللّه» و «خلیفة اللّه» هستند که شکّی در آن نیست.

ابو سعید خدری گوید که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود: «ازخلافت او ساکنان زمین و آسمان و پرندگان در هوا خشنود می‌شوند.»

امام سجاد علیه السّلام فرمود:

«آگاه باش! صاحب شما به ابر سوار می‌شود و به هفت آسمان و هفت زمین پنج اقلیم آباد و دو اقلیم ویران بالا رود (سفر کند.)»

امام صادق علیه السلام فرمودند:حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : «برای ستارگانی که در آسمان هستند شهرهایی است همانند شهرهایی که در زمین وجود دارد.»

درروایت دیگری ابوبصیر می گوید:

از امام صادق علیه السلام درباره آسمان‌های هفتگانه سؤال کردم ، حضرت فرمودند : «هفت آسمان است که در میان آن‌ها آسمانی نیست مگر آن که در آن مخلوقاتی وجود دارد و بین آن آسمان تا آسمان دیگر در فضا آفریده‌هایی وجود دارد ، تا به آسمان هفتم منتهی گردد.
پرسیدم : زمین چگونه است ؟
فرمودند : زمین هفت تاست در پنج تا از آن‌ها مخلوقات وجود دارند و در دو تای دیگر هواست و در آن دو چیزی وجود ندارد.»

«گفتۀ امام (ع) نشانگر این است که پنج کرۀ زمین و یا پنج زمین و آسمان آباد و مسکونی است. طبق روایاتی متعدد، کرات زیادی در آسمانها وجود دارد که آباد و دارای جوامعی از مخلوقات خدا هستند که غیر از نوع انسان و فرشته و جن می‌باشند، که علامه مجلسی مجموعه‌ای از آنها را در بحار الانوار آورده است.

 

 

موضوعات: مهدی موعود(عج)  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




3 وظیفه مهم منتظران واقعی حضرت مهدی

استاد خارج مهدویت حوزه علمیه قم گفت: از وظایف منتظران است که جامعه را آنچنان که امام زمان(ع) می‌پسندد بار بیاورند، چرا که جامعه مهدی‌پسند همان جامعه خداپسند است ما باید ابتدا از خودمان شروع کنیم، طوری رفتار کنیم که مهدی‌پسند باشد.

عقیق:آیت‌الله نجم‌الدین طبسی استاد خارج مهدویت حوزه علمیه قم با اشاره به اعتقاد همه انسان‌ها به وجود منجی آخرالزمان(عج) به خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس گفت: همه مظلومان عالم، هرچند ممکن است بیانشان با هم متفاوت باشد اما آنچه که در ته دلشان دارند همان منجی است و انتظار ظهور امام زمان علیه‌السلام را دارند.

وی با بیان اینکه پیروان مکتب اهل بیت (ع) انس،‌ تعلق‌خاطر، علاقه و ارتباط بیشتری به امام زمان و اهل بیت رسول‌الله (ص) دارند، اظهار داشت: فرهنگ ما فرهنگ ارتباط با اهل بیت (ع) بوده و منشأ همه زیارت‌ها، توسل‌ها و مجالس روضه و جشن‌های اهل بیت (ع‌) در میان شیعیان، متعلق به اهل بیت (ع) است و یا اینکه این امور، اسباب تعلق بیشتر به اهل بیت(ع) می‌شود از همین رو وظیفه بیشتری هم نسبت به سایر انسان‌ها در خصوص حضرت حجت(عج) دارند؛ هر که در این بزم، مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند.

استاد خارج مهدویت حوزه علمیه قم تصریح کرد: منتظران واقعی ظهور حضرت مهدی(عج) باید سختی‌ها را متحمل شده، جا نزنند، عقب‌نشینی نکنند،‌با یک تشر یا تهدید دشمن با یک شبهه پراکنی دشمن هرگز جا خالی نمی‌کنند، این وظیفه ما در دوران ظهور است دورانی که گوش شنوا برای شنیدن حق و حقیقت کمتر است.

وی ادامه داد: دوران غیبت امام زمان(ع) دورانی است که طبق روایات بیان کرده‌اند: نه بزرگ به کوچک رحم می‌کند نه کوچک به بزرگ، در چنین دورانی که حکومت‌ها، سردمداران ظالم به خیال خودشان اداره جهان را به دست دارند در چنین دورانی است که پیروان مکتب اهل بیت (ع) است که در اقلیت هستند این اقلیت در هجمه سنگین ادیان دیگر قرار دارند اما خداوند متعال در قرآن کریم، بشارتی به این گروه اقلیت داده است «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»؛ گروه‌های کمی بودند که به اذن خداوند بر عده بسیار پیروز شدند.

آیت‌الله طبسی با اشاره به وظایف منتظران در دوران غیبت، عنوان کرد: وظیفه اول پیروان مکتب اهل بیت (ع) این است که هرگز به خودشان روح یأس و ناامیدی را راه ندهند؛ خوشبختانه ما اکنون از امنیت خوبی برخوردار هستیم هر کسی اگر بخواهد که نگاه چپ به استقلال کشورمان بیندازد چشمانشان را از حدقه بیرون می‌آوریم و کسی جرأت توطئه‌چینی علیه ما را ندارد اما به هر حال نباید شیعیانی که در کشورهای دیگر هستند احساس کنند که دنیا به آخر رسیده است بلکه وظیفه ما در این است که محکم بایستیم و با اطمینان خاطر در راستای هدفمان گام برداریم و بدانیم که این‌ها یک جولانی بیش نیست.

وی خاطرنشان کرد: بالأخره این حاکمیت‌ها و این ظلم و جنایتِ جنایتکاران، ایامی کوتاه پایدار نخواهد ماند اما دولت، همان دولت آقا امام زمان (عج) است که قطعاً تشکیل خواهد شد حتی اگر یک روز هم از عمر دنیا باقی مانده باشد آن حکومت تشکیل خواهد شد لذا این روح امید باید همیشه در مردم وجود داشته باشد.

این استاد خارج مهدویت حوزه علمیه قم ابراز داشت: وظیفه دوم منتظران ظهور حضرت مهدی(عج) این است که تلاش کنیم جامعه را آنچنان که امام زمان(ع) می‌پسندد بار بیاوریم، جامعه مهدی‌پسند همان جامعه خداپسند است ما از خودمان شروع کنیم خودمان جوری حرکت کنیم، رفتارمان، کردارمان، وضعیت لباس پوشیدنمان، خوراک و وضعیت اداره‌هایمان، برخورد با خانواده و با همسایه و در هر کجا هستیم طوری رفتار کنیم که مهدی‌پسند باشد و در واقع مردم را با رفتار، عمل و گفتارمان به سوی فرهنگ مهدوی جذب کنیم.

وی با بیان اینکه آقا امام زمان (عج) مأموریتی که از جانب خداوند عزوجل به ایشان واگذار شده، احیای سنت رسول‌الله (ص) و احیای تعالیم قرآن است، گفت: ما هم اگر می‌‌خواهیم جامعه‌ای باشیم، انسان‌هایی باشیم که امام زمان گوشه چشمی به ما نظر کند باید ما هم در این مسیر گام برداریم، یعنی  اینکه تعالیم و سنت رسول‌الله(ص) که در روایات گوناگون به دست ما رسیده است ابتدا خودمان با این سنت آشنا شویم و به آنها عمل کنیم سپس به تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدوی بپردازیم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, مهدی موعود(عج)  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




حضرت زینب (س)پرستار نهضت وانقلاب حسینی

حضرت زينب (س) پرستار نهضت وانقلاب حسينى
حضرت زينب (س) در سال پنجم هجري از مادري چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان ايشان، پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) پرورش يافت. يكي از سيره هاي عملي زندگي اين بانوي الهي، پرستاري و دست گيري از حال بيماران و درماندگان بود. اتفاقات سختي كه در طول حيات سراسر مرارت بار ايشان رخ داد؛ همچون بيماري مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسموميت برادر و بالاخره حادثه بزرگ كربلا، زينب را به عنوان الگوي پرستاران معرفي كرد و سالروز ولادتش، به عنوان روز پرستار برگزيده شد.

پرستار بزرگ صحراي كربلا، در آن روز سخت، وظايف سنگيني به عهده داشت: تقويت روحيه مجروحان و خانواده شهيدان، رسيدگي به بازماندگان و كمك به اطفال. هم چنين ايشان به مراقبت از حضرت سجاد (ع) نيز كه در بيماري شديد به سر مي برد، مشغول بود.

حيف است زينب سلام الله عليها را تنها پرستار بيمار بخوانند زيرا پرستارى از بيمار يكى از كوچك‏ترين مسؤوليت ‏هاى حضرت زينب سلام الله عليها بود، و هر چند پرستارى وظيفه سنگين و ارزشمندى است و پرستار متعهد بايد با صبر و حوصله، تحمل هر نوع ناملايمات براى انجام خدمتش ‏بنمايد و چنين كارى از عهده هر كس برنمى‏آيد ولى با اين حال ‏مقام زينب كبرى سلام الله عليها، آن‏قدر والا و عظيم است كه او را پرستار نهضت وانقلاب حسينى بايد بناميم، زيرا اين پرستارى به مراتب مهم‏تر و سرنوشت‏ سازتر از پرستارى بيمار بود. زينب نقش نگهدارى از قيام خون بار حسينى را بر عهده داشت كه ‏قطعا اگر او اين بار را بر دوش نمى‏گرفت، خون سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين صلوات الله عليه پايمال مى‏شد و بسيار دشوار بود كه نهضت ابى عبد الله عليه السلام به مردم‏ اعلام و ابلاغ گردد و شايد بدون اسارت خاندان رسول الله وپيش‏تازى عقيله بنى هاشمى عليها السلام در رسوا نمودن هيئت‏ حاكم، و تبليغ او از انگيزه قيام برادرش، يزيديان به هدف پليد خود نائل مى‏آمدند و نام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را نه تنها از مناره‏هاى مساجد بلكه از تاريخ، پاك و محو مى‏كردند و اين بود نيت ‏شوم آنان.

حضرت زينب عليها السلام با مجاهدت و قيام شجاعانه خويش در برابر زورگويان وهم‏چنين فريب ‏خوردگان زمانش، آن چنان از قيام امام حسين عليه السلام دفاع كرد كه ‏تا قيام رستاخيز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجود ندارد و اين نام جاودان و مقدس براى هميشه با عظمت ‏بايد برده شود.

عقيله بنىهاشم عليها السلام در پس آن مصيبت ‏بزرگى كه «تصغر عندها المصائب‏» آن چنان ‏بار سنگين پرچم ولايت را بر دوش گرفت و در برابر كفر و زندقه‏ ايستاد و سخنرانى كرد و خطابه خواند و مردم را بيدار كرد و حركت را در مردگان آغاز نمود كه از آن جا حركت توابين و ديگر حركت‏هاى اسلامى آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار اين ‏حركت عظيم زينبى، هويدا است و به بركت اين بانوى بزرگوار و قيام مباركش، هم‏چنان بيرق‏هاى خونين عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مى‏شود زيرا زينب كبرى سلام الله عليها بود كه پيام ‏خونين حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.

در خاتمه شايسته است از پرستاران فداكار و بي توقعي ياد كنيم كه همواره از مهرباني و دلسوزيشان بهره مند بوده ايم: به مادراني كه همواره در زندگي به شير زناني همچون زينب (س) تاسي نموده اند تا دررويارويي با مصائب و دشواريهاي زندگي مرهمي بر دلهاي مجروحمان گذارند. لذا بخش آخر اين مقال به اين فرشتگان اختصاص يافته است .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




پرستاری در فرهنگ اسلامی

پرستاري در فرهنگ اسلامي
در فرهنگ اسلامي و تعابير قرآني، آن هنگام كه پرستار براي ياري انسان نيازمندي تلاش مي كند و براي جلب رضاي پروردگار نيازهايش را برمي آورد، ‌مثل آن است كه او را از مرگ رهايي بخشيده و بدين كار، موجبات خرسندي خداوند را فراهم كرده است؛ زيرا پرستاري كه با تلاش خويش جان مجروح يا بيمار ناتواني را نجات مي دهد و براي بهبودي وي فعاليت مي كند، به يقين او را زنده كرده است و هر كه فردي را زنده كند و به جامعه پر تلاش انسان ها باز گرداند، مثل آن است كه خدمتي شايان به همه مردمان كرده است. قرآن كريم در آيه 32 سوره مائده در اين باره مي فرمايد: « وهر كس انساني را از مرگ رهايي بخشد، ‌چنان است كه گويي همه مردم را زنده كرده است».

نُسَيبه، پرستار با ارزش
تاكيد اسلام بر بزرگداشت كار پرستاري و سفارش به انجام آن، باعث شده بود كه بسياري از اصحاب رسول خدا اعم از زن و مرد، به اين كار اهتمام ورزند. «نسيبه» يكي از زنان صدراسلام است كه با پيامبر (ص) بيعت نمود. وي بيشتر روزها روزه دار بود و از عبادت خداوند غفلت نمي ورزيد. اين زن شجاع و با شهامت،‌ در جنگ هاي احد،‌ حنين، ‌حديبه و يمامه شركت داشت و همواره مشكي بر دوش مي كشيد و خورجيني نيز در برداشت و هر جا تشنه اي مي يافت و يا ناله مجروحي را مي شنيد، ‌بي درنگ بر بالينش حاضر مي شد. وظيفه او، ‌رساندن آب به سربازان و نيز مداواي زخميان بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ق.ظ ]




روز باسعادت حضرت زینب کبری(س)

روز ميلاد باسعادت حضرت زينب كبري (س)


 پيدايش پرستاري
آنگاه كه رنج و درد بر كالبد انسان حمله ور گشت و سلامت وي را پايان داد، پرستاري به وجود آمد؛‌ يعني از زمان پيدايش بشر،‌ اين حرفه مقدس بر عرصه گيتي نمايان شده است. در مسير تاريخ، پرستاري همپاي پزشكي در خدمت انسان ها بوده است و به تدريج، اين دو در قالب علم پيشرفت نموده اند و در زمان هاي بحراني، مانند حوادث طبيعي و جنگ ها، خدمات شايان توجهي انجام داده اند.

 


پرستاري در اسلام
پرستاري از مجروحان و كمك به ناتوانان، در فطرت و نهاد هر انساني وجود دارد كه حاكي از اهميت آن در زندگي اجتماعي است. سيره رهبران الهي نيز همواره بر اين بوده كه در ميدان انجام كارهاي پسنديده، گوي سبقت را از همه انسان ها بربايند و انسان كامل عصر خويش و الگو براي آيندگان باشند تا بدين ترتيب، بزرگ ترين مشوق انسان ها در عمل به نيكي ها گردند. يكي از كارهاي نيك ،« پرستاري» از بيماران است و رهبران الهي نيز بدان همت مي گماردند.

پرستاري حضرت يوسف (ع)
زماني كه حضرت يوسف (ع) در زندان مصر بود،‌ به زندانيان خدمت مي كرد. خدمات او به زندانيان به گونه اي بود كه توجه آنان را به سوي خود جلب كرد،‌به طوري كه آن حضرت را از نيكوكاران مي دانستند. در اين مورد در تفسير آيه 36 سوره يوسف «ما تو را از نيكوكاران قرار داديم» از امام صادق (ع) نقل مي كنند كه حضرت يوسف (ع) در زندان از بيماران زنداني پرستاري و نيازهاي آنان را برآورده مي كرد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]




ارتباط با عالم برزخ

ارتباط با عالم برزخ !!

رابطه کسانی که در برزخ هستند با دنیا چگونه است؟ آیا این رابطه قطع شده و هیچ اطلاعی از همدیگر ندارند یا انتظاری از اشخاص دنیایی ندارند یا اصلاً پرونده بسته شده؟  آیا مرحله تکامل هنوز وجود دارد؟

 

ارتباط برزخیان

کسانی که در عالم برزخ هستند در ارتباط با این عالم اشراف کلی دارند اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبیها را اجازه نمی دهند که مشاهده بکنند و بدی ها را فقط می بینند.
 اینکه می توانند به دیدن اهل دنیا بیایند بر حسب مقامشان هست. گاهی ممکن است هفته ای یک بار به آنها اجازه بدهند. آنجا مثل دنیا نیست که اختیار و آزادی داشته باشند بلکه باید تحت همان مقررات باشند. بنابراین بعضی ها ممکن است هفته ای یک بار اجازه داشته باشند. بعضی ها ممکن است ماهی یک بار ، بعضی ها سالی یکبار. به هر حال این امکان برایشان هست که بر خانواده اشراف پیدا بکنند یا حتی بر دوستانشان ، فرق نمی کند.

کسانی که در عالم برزخ هستند در ارتباط با این عالم اشراف کلی دارند اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبیها را اجازه نمی دهند که مشاهده بکنند و بدی ها را فقط می بینند

امکان ارتباط از دو طرف نیز وجود دارد یعنی انسان اگر تزکیه و تهذیب نفس کرده باشد می تواند به طور ارادی با افراد در عالم برزخ ارتباط داشته باشد. چون از این مسئله متأسفانه خیلی سوء استفاده می شود و خیلی ها ادعاهایی می کنند که دروغ هست باید گفت بیش از نود درصد کسانی ادعای ارتباط با ارواح و احضار ارواح و مسائلی از این قبیل می کنند دروغ می گویند ولی امکانش را هم عقلاً ، هم وجداناً و هم نقلاً قبول داریم .
امکان ارتباط بین این عالم و آن عالم ، بین انسان و ارواح که همان وجودهای برزخی است هم علم و تجربه تا حدی به آن رسیده  و هم درروایات و آیات مطلب داریم. اما سخن هر مدعی را نباید پذیرفت زیرا عده زیادی دروغ می گویند.
پس امکان ارتباط هست. از دو طرف هم امکان این ارتباط هست. آنها هم اجازه دارند گاهگاهی با افراد در دنیا  ارتباط برقرار بکنند حال یا در عالم رویا یا در عالم بیداری . پس از این طرف امکان ارتباط هست مشروط بر اینکه انسان تهذیب نفس کرده باشد  و روح قدرت ورود به عالم برزخ را داشته باشد و انسان چشم برزخی و گوش برزخی پیدا کرده باشد .
همه انسان ها وجود برزخی دارند. در باطن وجود ما این وجود برزخی الان موجود است. همان وجودی که در عالم رویا تحقق و تجلی پیدا می کند وجود برزخی انسان هست. منتها آن برزخ متصل هست.

همه انسان ها وجود برزخی دارند. در باطن وجود ما این وجود برزخی الان موجود است. همان وجودی که در عالم رویا تحقق و تجلی پیدا می کند وجود برزخی انسان هست

بحث در باره عالم برزخ منظور برزخ منفصل هست که کلاً انسان از عالم دنیا منفصل می شود. به هر حال یک مرتبه ای از مراتب وجود برزخی در وجود ما هست. به تعبیر دقیق تر انسان از مراتب چهارگانه هستی سه مرتبه را حائز است:
وجود مادی دارد که همان عالم ناسوتیش باشد، وجود ملکوتی یا وجود برزخی دارد که همان عالم ملکوتش باشد و وجود جبروتی یا وجود تجرد محض که عالم عقل و روح انسان است. بنابراین انسان هر سه مرتبه را دارد. این مرتبه در عالم رویا تجلی پیدا می کند وقتی انسان در حال خواب رویایی را می بیند در واقع با وجود برزخیش آن ادراکات را دارد.

حاصل اینکه:

 بین این عالم و آن عالم هم از طرف برزخیان امکان ارتباط هست هم از طرف انسان هایی که در دنیا زندگی می کنند. اما اینکه آیا آنها می توانند در ما و سرنوشت ما تأثیر بگذارند؟
 بله  مخصوصاً آنهایی که صاحب حقوق ما هستند ای بسا پدر و مادری در عالم برزخ دعا کنند و خدا دعای آنها  در حق فرزند را مستجاب بکند . لذا در روایات داریم یکی از جاهایی که انسان خوب است دعا بکند کنار قبر پدر و مادر است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-11-11] [ 10:07:00 ق.ظ ]




چه کسانی هنگام مرگ فرشته را می بینند؟؟؟؟؟

چه کسانی هنگام مرگ فرشته را می بینند؟

پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم) رابطه بین عالم برزخ و دنیا را به رابطه دنیا و رحم مادر تشبیه کرد . مؤمن در حالت احتضار و ابتدای قبض روح فرشتگان الهی را می بیند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیتش جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند.

 

از زمانی که قرار است مؤمن از دنیا برود در حالت احتضار و ابتدای قبض روح فرشتگان الهی بر او نازل می شوند و با سلام و صلوات او را وارد عالم برزخ می کنند بهشت را به او نشان می دهند و با یک احترام خاصی مومن را از این عالم به آن عالم وارد می کنند برخلاف کافر که که با اهانت و ضرب وشتم و سرزنش وارد آن عالم می کنند. 
آیه ای از قرآن دلالت بر عزّت و احترام و خوشی مؤمن هنگام مرگ دارد :
 ” ألا إنّ اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین امنوا و کانوا یتقون لهم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الاخرة ، آگاه باشید که اولیاء خدا نه ترسی دارند و نه غصّه و حزنی بعد می فرماید اولیاء خدا کسانی هستند که ایمان آوردند و در زندگیشان با تقوا بودند ” ، ” کانوا یتّقون ” تقوا جزء برنامه دائم زندگیشان بوده. اینها را هنگام مرگ مژده می دهند ، ” لهم البشری فی الحیاة الدنیا ” .

قبل از اینکه انسان از دنیا برود جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند و در آخرت هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیتش آنجا را مژده می دهند که ما شفیع تو هستیم و جایگاهش را برایش معرفی می کنند

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که ” أن یبشِره بالجنة ” مژده ای که در حیات دنیا به آنها می دهند آن مژده ای است که به او می گویند تو بهشت 246006رفتی،  این بهشتی است که بناست بروید. 
قبل از اینکه انسان از دنیا برود جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند و در آخرت هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیتش آنجا را مژده می دهند که ما شفیع تو هستیم و جایگاهش را برایش معرفی می کنند.
 از این آیه بر می آید که هنگام قبض روح و هنگام مرگ از طرف فرشتگان الهی به مؤمن مژده داده می شود آن چنان مژده ی که کاملاً مسرور می شود و اگر به او بگویند حالا دوست داری برگردی دیگر حاضر نیست برگردد .یعنی مژده طوریست که مؤمن آن سرا و رفتن به آنجا را بر هر چیزی ترجیح می دهد. 
آیات دیگری هم داریم که می فرماید این مژده در هنگام مرگ برای مؤمن است.
 آیه دیگری که باز دلالت بر رفع خوف و حزن مؤمن دارد :
 ” إنّ الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الاّ تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون ” کسانی که ایمان دارند و می گویند پروردگار ما الله است و این ایمان را هم ثابت نگه می دارند ومنحرف نمی شوند هنگام مرگ فرشتگان الهی 216586 نها نازل می شوند و مژده می دهند که دیگر نترسید و غصه نداشته باشید و مژده باد بر شما آن بهشتی که پیامبران به شما وعده داده بودند. 
باز مژده بهشت را فرشتگان در هنگام مرگ به مؤمن می دهند. 

مؤمن در حالت احتضار و ابتدای قبض روح فرشتگان الهی را می بیند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیتش جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند.

نکته ای که باید توجه کرد این است که به او می گویند غصه نخور و نترس. از آینده نترس ، آینده تو درست است و آینده ات اینجاست. غصه نخور برگذشته چون گذشته تو بخشیده شده. 
هم حزن داریم ، هم عدم حزن و هم عدم خوف. عدم خوف نسبت به آینده و عدم حزن نسبت به گذشته. این آیات یکی از نمونه های قرآن است که حاصلش این شد که مؤمن در هنگام مرگ فرشتگان الهی بر او نازل شده و به او مژده می دهند. 
نکته دیگر در این آیه این است که هنگام احتضار همه انسان ها فرشتگان الهی را می بینند. هم فرشتگان دنیا را می بینند و هم فرشتگان برزخ را. کسانی که به او مژده می دهند فرشتگان برزخ هستند که جایگاه برزخی او را نشان می دهند. 
از این آیات حیات برزخی هم ثابت می شود چون این مژده دادن ها در قیامت نیست بلکه هنگام مرگ و بلافاصله بعد از مرگ است. از این مژده ها و این آیات استفاده می کنیم که حیات برزخی یا همان حیات بعد از مرگ که بین مرگ و قیامت می باشد حق است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: همان گونه که بچه از ناراحتی ، غم و ظلمت رحم مادر خارج می شود و به دنیا می آید  دنیای وسیع، دنیای خیالی با صفاتر از رحم مادراست.
 مؤمن هم که از دنیا می رود از این عالم تنگ و تاریک و غمناک و غم آلود خارج می شود و وارد عالم روح  وریحان و با صفا و وسیع و بسیار با معناتر می شود. 
نکته ی این حدیث رابطه بین عالم بعد از مرگ ، عالم برزخ و عالم دنیاست. یعنی عظمت، بزرگی، معناداری، لذت ها، آلام و آنچه که در عالم برزخ هست در مقایسه با عالم دنیا همانند عالم دنیا با رحم مادرست . 
همان گونه که رحم مادر کوچک و تنگ و تاریک است ، ظلمتکده دنیا هم نسبت به برزخ تنگ و تاریک و ظلمتکده است. همون گونه که در عالم رحم غذای بچه خون آلوده و کثیف است ، غذای دنیا هم نسبت به عالم برزخ  آلوده و کثیف و تهوع آور است. 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:04:00 ق.ظ ]




چگونه مرگ را یاد کنیم...

چگونه مرگ را یاد کنیم؟

یاد مرگ مورد عنایت روایات است و شاید علت اصلی آن آثار و برکات تربیتی فراوانی باشد که یاد مرگ دارد. فهرستی از روایات بررسی شده که اگر انسان به یاد مرگ باشد چه برکات و چه ثمرات تربیتی دارد. به جهت همین آثار سازنده تربیتی یاد مرگ است که روایات توجه ویژه و خاصی به آن دارند.

 

در آیات قرآن هم کم و بیش اشاره شده اگرچه در روایات صریح تر اشاره و بیان شده است. در بعضی از این روایات گفته شده یاد مرگ باعث می شود که انسان قلبش زنده بشود، مرگ و سفر مرگ برایش آسان بشود و دیگر نگران مرگ نباشد و ناراحتی از مرگ نداشته باشد و با مرگ مأنوس می شود مأنوس تر از بچه به مادر و همین طور گناهان انسان را پاک می کند و انسان را نسبت به دنیا وزخارف دنیا بی میل می کند. 

کیفیت یاد مرگ

در روایات به کیفیت یاد مرگ هم اشاره می شود و اینکه به یاد مرگ باشیم یعنی چکار کنیم؟ به چه چیز بیندیشیم؟ 

امام علی (علیه السلام) فرمود: ” إکثروا ذکر الموت ، زیاد به یاد مرگ باشید ” ، ” و یوم خروجکم من القبور، آن زمانی که قرار است از قبرها خارج بشوید برای حضور در محضر عدل الهی"  ، “  وقیامکم بین یدالله عزّ وجل ، به یاد آن روزی باشید که می خواهید از قبر خارج بشوید و بروید در مقابل خدای متعال بایستید برای حسابرسی"، اگر چنین شد “تهونوا علیکم المصائب،  یاد مرگ و یاد این امور ، مشکلات و مصایب را بر شما سهل و آسان می کند ” . 

امام علی(علیه السلام) فرمود: ” من أکثر من ذکر الموت رضی من الدنیا و الکفاف ، اگر کسی زیاد به یاد مرگ بود از دنیا به اندازه ای که کفایتش کند راضی می شود و خیلی دنبال جمع آوری مال و ثروت برای دیگران نیست” . 

سپس فرمود: ” أکثروا ذکر الموت عندما تنازعکم إلیه أنفسکم من الشهوات ” وقتی که نفس های شما با شما نزاع می کنند که شماها را به سمت گناه و شهوت رانی بکشند به یاد مرگ باشید که یاد مرگ کمک می کند در این دعوا و نزاعی که بین شما و نفس واقع می شود تا بر نفستان پیروز بشوید ” و بعد فرمود: ” کفی بالموت واعظا ، مرگ موعظه گر خوبی است و کافی است برای موعظه کردن انسان “. 

امام علی(علیه السلام) فرمود: ” من أکثر من ذکر الموت رضی من الدنیا و الکفاف ، اگر کسی زیاد به یاد مرگ بود از دنیا به اندازه ای که کفایتش کند راضی می شود و خیلی دنبال جمع آوری مال و ثروت برای دیگران نیست”

“و کان رسول الله (صلی الله علیه واله) کثیراً ما یوصی أصحابه بذکر الموت، پیامبر زیاد اصحابش را به یاد مرگ وصیت می کرد ” و می فرمود: “زیاد به یاد این مرگی باشید که بین شما و بین شهواتتان حائل می شود و نمی گذارد شما شهوترانی بکنید و لذت جویی ها را از بین می برد." 

در روایت دیگری امام علی(علیه السلام) فرمود: ” اوصیکم بذکر الموت و إغلال الغفلة عنه ، من شما را سفارش می کنم به یاد مرگ باشید و از مرگ غافل نباشید  چطور شما از چیزی غفلت می کنید که او از شما غفلت نمی کند و به سمت شما می آید و چطور از کسی غفلت می کنید که به شما مهلت نمی دهد. ” ” فکفی و اعظاً بموتی عاینتموه، برای موعظه و برای نصیحت شما مشاهده کسانی که در بین شما از دنیا می روند کافیست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




امر به معروف و نهی از منکر به سبک زینب (س)

“روز یازدهم جلّادهای ابن زیاد می آیند اهل بیت را سوار شترهای بی جهاز می کنند و حرکت می دهند و اینها شب دوازدهم را شاید تا صبح یکسره با کمال ناراحتی روحی و جسمی طی طریق می کنند، فردا صبح نزدیک دروازه تا کوفه می رسند. دشمن مهلت نمی دهد. همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر کوفه می کنند. ابن زیاد در دارالاماره ی خودش نشسته است یک مشت اسیر، آنهم مرکّب از زنان و یک مرد که در آن وقت بیمار بود …. معمولاً وقتی می خواهند از یک نفر به زور اقرار بگیرند یا اعصابش را خرد کنند، اراده اش را در هم بشکنند یک بیست و چهار ساعت، چهل و هشت ساعت به او غذا نمی دهند، نمی گذارند بخوابد، مرتب زجرش می دهند. در چنین شرایطی اگر افراد مستأصل می شوند، می گویند، هر چه می خواهی بپرس تا من بگویم، شما ببینید اینها وقتی که وارد مجلس ابن زیاد می شوند، بعد از آن همه شکنجه های روحی و جسمی چه حالتی دارند! زینب (س) را وارد مجلس ابن زیاد می کنند. سلام نکرد، اعتنا نکرد. ابن زیاد از اینکه او احساس مقاومت کرد، ناراحت شد، سلام نکردن زینب معنایش این است که هنوز اراده ی ما زنده است.

 

هنوز ما به شما اعتنا نداریم. هنوز هم روح حسین بن علی در کالبد زینب می گوید: هیهات منّا الذّله". هنوز می گوید: لااُعطیکم بیدی اِعطاءَالذّلیل وَ لا افِرًّ فِرارَ العَبید (لااًقِرُّ اِقرارَ العبید) (ارشاد مفید ص 235) ابن زیاد از این بی اعتنایی، سخت ناراحت شد. می فهمید این کیست. همه گزارش ها به او رسیده بود. این مرد دَنّی کیست لعین که یک جو شرافت نداشت شروع کرد به سخت ترین وجهی زخم زبان زدن(1). گفت: …. خدا را شکر می کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد. زینب در کمال جرأت و شهامت گفت: الحمدالله الذی اَکّرمنا بالشهاده خدا را شکر می کنیم که افتخار شهادت را نصیب ما کرد خدا را شکر می کنم که این تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت، خدا را شکر می کنیم که ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد. بعد در آخر گفت: … رسوایی مال فاسق هاست (ما در عمرمان دروغ نگفتیم و حادثه دروغ هم به وجود نیاوردیم)، دروغ مال فاجرهاست. فاسق و فاجر هم ما نیستیم، غیر ماست، یعنی تو، رسوا تویی، دروغگو هم تویی … این مقدار شهادت و شجاعت و ایمان عملی! این امر به معروف و نهی از منکر (به سبک زینب (س) است. (همان- ص 284)

و باز زینب در مجلس یزید چه کرد؟ و چگونه قیام عاشورا را زنده کرد و امر به معروف و نهی از منکر را در منتها درجه خود قدر و قیمت نهاد". آن خطابه بسیار غرّا به زینب (س) در مجلس یزیدبن معاویه … در آنجا دیگر صحبت 24 ساعت و 48 ساعت نیست، نزدیک یک ماه است که زینب در چنگال اینها اسیر است و حداکثر زجری را که به یک اسیر می دهند به او داده اند. ولی ببینید در مجلس یزید چه کرده … چگونه شام را زیر و رو کرد. (همان- ص 285)

کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر خطرات و زحماتش ترک می کنند، کسانی هستند که اگر در نماز و روزه هم خطر و مانعی ببینید زحمت و ریاضتی ببینید، آنرا هم ترک می کنند. عبادتی را می خواهند که بی درد و سر باشد.” دنبال آن عبادتهایی هستند که نه به جان، نه به مال، و نه به حیثیتشان ضرر می زند. (مثل نماز و روزه) اما اگر وظیفه ای ضرری به جایی می زند، دیگر آن را قبول ندارند". (همان- ص 289)

1- از یک طرف یک آدم شریف به خودش اجازه نمی دهد که نمک به زخم کسی که این همه مصیبت دیده است بپاشد و از طرف دیگر، زن به اصطلاح جنس لطیف است، در هیچ قانون جنگی، مردمی که یک ذره شرافت دارند متعرض زن نمی شوند، به هیچ شکلی زخم زبان به او نمی زنند، جراحت به او وارد نمی کنند، زن را اسیر می گیرند و در عین حال احترام می کنند. 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




بهترین و مؤثرترین امر به معروف


 کسانی که امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر خطرات و زحماتش ترک می کنند، کسانی هستند که اگر در نماز و روزه هم خطر و مانعی ببینید زحمت و ریاضتی ببینند، آنرا هم ترک می کنند. عبادتی را می خواهند که بی دردسر باشد.


 

“شما اگر بخواهید به شکل غیرمستقیم امر به معروف کنید، یکی از راه های آن این است که خودتان صالح و باتقوا باشید، خودتان اهل عمل و تقوا باشید. وقتی خودتان این طور بودید مجسمه ای خواهید بود از امر به معروف و نهی از منکر. هیچ چیز بشر را بیشتر از عمل تحت تاثیر قرار نمی دهد.” (همان- ص 238) اگر قبل گفتن عمل کنیم عمیق تر و سریع تر می توانیم در مخاطب خود اثر گذاشته و او را به پذیرش پیام خود متقاعد سازیم. علی (ع) می فرماید: “هرگز شما ندیدید که شما را به چیزی امر کنم مگر اینکه قبلاً خودم عمل کرده ام و من هرگز شما را از چیزی نهی نمی کنم مگر اینکه قبلاً خودم آن را ترک کرده باشیم” (نهج البلاغه- خطبه 175)

بنابراین هر مصلحی اول باید صالح باشد تا بتواند مصلح باشد- “در مکتب انبیاء و اولیاء این را می بینیم، همیشه می گویند ما رفتیم (شما هم بیایید)” (همان- ص 239)

در جنگ بدر رسول گرامی اسلام اول عزیزترین افراد خود را به میدان می فرستد علی (ع) و حمزه ی سیدالشهدا.

در روز عاشورا حسین بن علی (ع) قبل از همه نزدیکترین خویشان خود را ابتداء به سوی شهادت به میدان نبرد و جهاد می فرستد. آیا اگر امام، عزیزانش را در مدینه می گذاشت کسی معترض آنها می شد؟ ابداً. (همان- ص 240) ولی اگر چنین می کرد، آیا امروز این چنین در ایجاد حرکت و حیات در بین مسلمانان و انسان های آزاده موثر بود؟ این اوج عمل بود، و اوج تأثیرگذاری

مرز امر به معروف و نهی از منکر کجاست؟

وقتی بخواهیم امر و نهی کنیم ولی جان و مال و آبرویمان در خطر باشد چه کنیم؟ پاسخ بطور اجمال این است: باید دید که آیا فساد و ضرر کدام بیشتر است.

رسول گرامی اسلام در این باره فرموده اند: وقتی دو حرمت با یکدیگر تزاحم و اجتماع پیدا می کنند، لزوماً باید حرمت کوچکتر را فدای حرمت بزرگتر کنیم.

مثلاً اگر برای پوست میوه ای که کسی در کوچه انداخته نهی از منکر کنید و بعد آن فرد فحش و ناسزا به شما بگوید و … اینجا لازم نیست. اما در یک وقت هم هست که موضوع امر به معروف و نهی از منکر، موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است، می بینید قرآن به خطر افتاده است …. (همان- ص 251) اینجا دیگر باید از جان و مال و آبرو گذشت و اسلام و قرآن را از خطر نجات داد.

بنابراین باید دید موضوع امر به معروف و نهی از منکر چیست، اینجاست که می بینیم … حسین بن علی، فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهی از منکر به جایی می رسد که مال و آبروی خودش را باید فدا کند، ملامت مردم را باید متوجه خودش کند…” (همان- ص 251)

بین منافع شخص و منافع اسلام باید اسلام را ترجیح داد. در امور شخصی اهل تساهل و گذشت در امور دینی اهل صلاحیت و سختی.

راز انقراض خوارج همین بود که در امر به معروف و نهی از منکر، مُنکِر منطق بودند. می آمدند در حضور یک جبّار گردنکش در حالی که شمشیرش را کشید بود یقین داشت که در اینجا حرفش کوچکترین اثری ندارد، ولی می گفت. او هم آناً او را معدوم می کرد. به اصطلاح تاکتیک نداشتند، منطق و حساب در کارشان نبود

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ق.ظ ]




ات بهداشت قادر است از لحاظ جسمانی , روانی و اجتماعی در وضع مناسبی قرار گرفته و وظیفه ای را که نسبت به خود و افراد خانواده و جامعه خود دارد به خوبی ادا کند

▪ بهداشت‌ گوش‌ :

گوش‌ عضو شنوایی‌ و حفظ‌ تعادل‌ بدن‌ است‌ مراقبت‌ از عضو شنوایی‌ از سنین‌ کودکی‌، اهمیت‌ زیادی‌ دارد.

معاینات‌ ادواری‌ قدرت‌ شنوایی‌ در دانش‌آموزان‌، بسیار مهم‌ است‌ و از افت‌ تحصیلی‌ جلوگیری‌ می‌کند.

هر گونه‌ درد گوش‌ و یا ترشح‌ چرکی‌ از آن‌ را به‌ پزشک‌ ارجاع‌ دهید. عدم‌ درمان‌ و یا در مان‌ ناقص‌ عفونت‌های‌ گوش‌ میانی‌ خصوصاً در اطفال‌، ممکنست‌ منجر به‌ بروز مننژیت‌ (عفونت‌ مغزی‌) و یا کاهش‌ شنوایی‌ دائمی‌ شود.

برای‌ پاک‌ کردن‌ گوش‌ از گوش‌ پاک‌ کن‌های‌ استاندارد استفاده‌ نمایید. قبل‌ از استفاده‌ از گوش‌ پاک‌ کن‌ از محکم‌ بودن‌ پنبه‌ نوک‌ آن‌ اطمینان‌ حاصل‌ کنید. استفاده‌ از وسایل‌ تیز و زبر برای‌ پاک‌ کردن‌ گوش‌ سبب‌ آسیب‌ به‌ مخاط‌ مجرا و بروز خونریزی‌ و عفونت‌ می‌شود.

در صورت‌ ورود اجسام‌ خارجی‌ در گوش‌، اول‌ سعی‌ نمایید با قرار دادن‌ گوش‌ به‌ سمت‌ پایین‌ و تکان‌ دادن‌ آرام‌ سر و لاله‌ گوش‌ آن‌ را خارج‌ نمایید. در صورتی‌ که‌ با این‌ اقدامات‌ موفقیت‌ حاصل‌ نگردید از سایر اقدامات‌ و دست‌ گاری‌ جداً خودداری‌ نمایید. زیرا ممکنست‌ سبب‌ آسیب‌ به‌ پرده‌ گوش‌ و یا بدتر شدن‌ وضعیت‌ شود. در این‌ حالت‌ باید سریعاً به‌ پزشک‌ مراجعه‌ نمود.

جهت‌ تسکین‌ گوش‌ درد، هرگز از دود سیگار و یا مواد مخدر استفاده‌ ننمایید.

▪ بهداشت‌ دهان‌ و دندان‌ :

ـ برای‌ آنکه‌ دندانهای‌ سالمی‌ داشته‌ باشید، رعایت‌ نکات‌ زیر ضروری‌ است‌ :

۱) تغذیه‌ مناسب‌ : تغذیه‌ مناسب‌ در سنین‌ مناسب‌ موجب‌ استحکام‌ و رشد مناسب‌ دندانها می‌شود. در بیشتر غذاهایی‌ که‌ هر روز می‌خوریم‌ مقداری‌ ماده‌ قندی‌ وجود دارد. مانند: نان‌، برنج‌، عسل‌، مربا، شکر، قند، شکلات‌، آب‌ نبات‌، بیسکویت‌، بستنی‌ و میوه‌های‌ شیرین‌. وقتی‌ یک‌ ماده‌ قندی‌ می‌خوریم‌، بزاق‌ دهان‌ روی‌ آن‌ اثر می‌کند تا آن‌ را هضم‌ کند. میکروبهایی‌ هم‌ که‌ در پلاک‌های‌ دندانی‌ وجود دارند از این‌ مواد قندی‌ تغذیه‌ می‌کنند(میکروبهای‌ موجود در دهان‌ بر روی‌ نقاط‌ خاصی‌ از دندان‌ تجمع‌ نموده‌ و تشکیل‌ پلاکهای‌ میکروبی‌ روی‌ دندان‌ را می‌دهند)

دراثر فعالیت‌ میکروبها، اسید تولید می‌شود. هر قدر خوردن‌ مواد قندی‌ بیشتر طول‌ بکشد یا تعداد دفعات‌ مصرف‌ آن‌ بیشتر باشد، اسیدی‌ بودن‌ بزاق‌ هم‌ طولانی‌تر خواهد شد. اسیدی‌ که‌ به‌ علت‌ خوردن‌ مواد قندی‌ ایجاد می‌گردد، رفته‌ رفته‌ مینای‌ دندان‌ را حل‌ می‌کند و باعث‌ پوسیدگی‌ دندان‌ می‌شود.

۲) استفاده‌ از مسواک‌ و نخ‌ دندان‌: هدف‌ اصلی‌ از مسواک‌ کردن‌، پاک‌ کردن‌ پلاک‌ میکروبی‌ از روی‌ دندانها و لثه‌ است‌. درست‌

مسواک‌ کردن‌ وقتی‌ است‌ که‌ تمام‌ سطوح‌ دندانها و لثه‌ به‌ خوبی‌ مسواک‌ زده‌ شود. با رعایت‌ نکات‌ زیر می‌توان‌ به‌ خوبی‌ و به‌ درستی‌ مسواک‌ کرد.

الف‌ ) انتخاب‌ یک‌ مسواک‌ خوب‌ با موهایی‌ از جنس‌ نایلون‌ نرم‌ و مرتب‌ و منظم‌ .

ب‌ ) خمیر دندانی‌ با قدرت‌ پاک‌ کنندگی‌ و حاوی‌ فلوراید

ج‌ ) روش‌ صحیح‌ مسواک‌ زدن‌

د ) استفاده‌ از نخ‌ دندان‌

فلوراید و نقش‌ آن‌ در پیشگیری‌ از پوسیدگی‌ دندان‌ : فلوراید، عنصری‌ است‌ که‌ در زنجیره‌ طبیعت‌ از حمله‌ خاک‌، آب‌، هوا، مواد غذایی‌، گیاهان‌، میوه‌ها و حبوبات‌ یافت‌ می‌شود.

فلوراید در ساختمان‌ مینای‌ دندان‌ وارد شده‌ و با آن‌ ترکیب‌ می‌شود و بنابراین‌ ساختمان‌ بسیار مقاومی‌ ایجاد می‌کند که‌ باعث‌ می‌شود مینای‌ دندان‌ در برابر اسیدهای‌ پوسیدگی‌ زا حلالیت‌ کمتری‌ داشته‌ باشد در این‌ حالت‌ دندان‌ نسبت‌ به‌ پوسیدگی‌ مقاوم‌ شده‌، کمتر دچار پوسیدگی‌ می‌گردد.

▪ آنچه‌ باید در بهداشت‌ دهان‌ و دندان‌ دانست‌ :

ـ مواد قندی‌ را فقط‌ در وعده‌های‌ غذایی‌ مثل‌ صبحانه‌، ناهار و شام‌ بخورید و در فاصله‌ دو وعده‌ غذا تا آنجا که‌ ممکنست‌ از خوردن‌ مواد قندی‌ پرهیز کنید. هر قدر دفعات‌ خوردن‌ مواد قندی‌ بیشتر باشد، خطر پوسیدگی‌ دندانها هم‌ بیشتر می‌شود.

ـ از آنجا که‌ شیر و لبنیات‌ دارای‌ ماده‌ای‌ بنام‌ کازئین‌ هستند که‌ از تشکیل‌ اسید توسط‌ پلاک‌ میکروبی‌ جلوگیری‌ می‌کند، مصرف‌ روزانه‌ این‌ مواد برای‌ جلوگیری‌ از پوسیدگی‌ دندانها توصیه‌ می‌شود.

ـ بعد از مصرف‌ هر نوع‌ ماده‌ قندی‌، بهتر است‌ بلافاصله‌ دندانها را مسواک‌ کرد. و اگر مسواک‌ در دسترس‌ نباشد حتماً باید چند مرتبه‌ دهان‌ و دندانها را با آب‌ شستشو داد.

ـ خمیر دندانها حاوی‌ موادی‌ هستند که‌ ضمن‌ خوشبو کردن‌ دهان‌، به‌ برداشت‌ بیشتر پلاک‌ میکروبی‌ و باقی‌ مانده‌های‌ غذایی‌ از روی‌ دندانها کمک‌ می‌نماید.

ـ برای‌ تمیز کردن‌ سطوح‌ بین‌ دندانی‌ هیچوقت‌ از چیزهای‌ سخت‌ و نوک‌ تیز مثل‌ سنجاق‌ و چوب‌ کبریت‌ استفاده‌ نکنید.

ـ معمولاً از یک‌ مسواک‌ نمی‌توان‌ بیشتر از ۴ـ۳ ماه‌ استفاده‌ کرد چون‌ موهای‌ آن‌ خمیده‌ و نامنظم‌ می‌شود.

ـ استفاده‌ نمک‌ خشک‌، جوش‌ شیرین‌ یا سایر پودرها برای‌ مسواک‌ کردن‌ درست‌ نیست‌ و باعث‌ ساییدگی‌ مینای‌ دندان‌ و خراشیده‌ شدن‌ لثه‌ می‌شود.

ولی‌ استفاده‌ از آب‌ نمک‌ رقیق‌ (۱۲قاشق‌ چایخوری‌ در یک‌ لیوان‌ آب‌ جوشیده‌ سرد شده‌)، مفید است‌ اما نمی‌تواند جایگزین‌ مسواک‌ و خمیر دندان‌ شود.

ـ چون‌ خرده‌های‌ مواد غذایی‌ و میکروبها روی‌ سطح‌ زبان‌ جمع‌ می‌شوند، بهتر است‌ هر چند روز یکبار روی‌ زبان‌ را هم‌ با مسواک‌ تمیز کرد.

ـ پزشکان‌ مسواک‌های‌ نرم‌ را توصیه‌ می‌کنند. چون‌ مسواک‌ های‌ زبر باعث‌ تحریک‌ لثه‌ و سایش‌ دندان‌ها می‌شود.

ـ هر فردی‌ باید روزی‌ دوبار و هر بار به‌ مدت‌ ۱۰ـ۷ دقیقه‌ مسواک‌ بزند

ـ اگر چه‌ ناراحتیهای‌ گوارشی‌، کلیوی‌، تنفسی‌، خونی‌، هورمونی‌ و سوء تغذیه‌ می‌تواند باعث‌ بدبویی‌ دهان‌ شود، لیکن‌ مهمترین‌ عامل‌ بوی‌ بد دهان‌ رعایت‌ نکردن‌ بهداشت‌ دهان‌ و دندان‌ و ابتلا به‌ بیماریهای‌ لثه‌ و پوسیدگی‌ دندان‌ است‌.

برای‌ این‌ کار، مسواک‌ را در عقب‌ زبان‌ قرار دهید و به‌ طرف‌ جلو بکشید چند بار این‌ عمل‌ را انجام‌ دهید. تمیز کردن‌ زبان‌ نقش‌ مهمی‌ در از بین‌ بردن‌ بوی‌ بد دهان‌ دارد.

ـ توجه‌ داشته‌ باشید که‌ هیچوقت‌ مسواک‌ خیس‌ را در جعبه‌ سربسته‌ نگذارید. چون‌ هوای‌ داخل‌ جعبه‌ دم‌ می‌کند و باعث‌ رشد میکروبها می‌شود.

ـ با مسواک‌ کردن‌ نمی‌توان‌ سطوح‌ بین‌ دندانی‌ را به‌ خوبی‌ تمیز کرد. برای‌ کار باید از نخ‌ دندان‌ استفاده‌ کرد که‌ قبل‌ از آن‌ باید دستها را با آب‌ و صابون‌ شست‌ .

ـ برای‌ تمیز کردن‌ سطوح‌ بین‌ دندانی‌ هیچوقت‌ از چیزهای‌ سخت‌ و نوک‌ تیز مثل‌ سنجاق‌ و چوب‌ کبریت‌ استفاده‌ نکنید.

ـ اگر موقع‌ مسواک‌ زدن‌ و نخ‌ دندان‌ کشیدن‌ دندان‌، درد خونریزی‌ داشتید، نگران‌ نباشید و مسواک‌ کردن‌ یا نخ‌ کشیدن‌ را ترک‌ نکنید. در اکثر مواقع‌ با ادامه‌ این‌ کار و سالم‌ شدن‌ لثه‌، درد و خونریزی‌ هم‌ از بین‌ می‌رود. اگر درد و خونریزی‌ پس‌ از یک‌ هفته‌ از بین‌ نرفت‌ به‌ پزشک‌ مراجعه‌ کنید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, پزشکی  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-11-10] [ 10:09:00 ق.ظ ]




بهداشت فردی

 

هر کس بامراعات بهداشت قادر است از لحاظ جسمانی , روانی و اجتماعی در وضع مناسبی قرار گرفته و وظیفه ای را که نسبت به خود و افراد خانواده و جامعه خود دارد به خوبی ادا کند

● سلامتی‌ چیست‌ ؟

عبارتست‌ از رفاه‌ کامل‌ جسمی‌، روانی‌ و اجتماعی‌، نه‌ فقط‌ نبودن‌ بیماری‌ و معلولیت‌، شخص‌ سالم‌ کسی‌ است‌ که‌ علاوه‌ بر سلامت‌ جسم‌ از سلامت‌ روان‌ نیز برخوردار بوده‌ و از نظر اجتماعی‌ و روحی‌ در آسایش‌ باشد.

● بهداشت‌ چیست‌ ؟

بهداشت‌ عبارتست‌ از نگهداری‌ و ارتقای‌ سلامت‌ و پیشگیری‌ از بیماریها و افزایش‌ قدرت‌ روحی‌، جسمی‌ و اقتصادی‌ در افرادی‌ که‌ به‌ علت‌ بیماری‌ ناتوان‌ شده‌اند.

● بهداشت‌ عمومی‌ چیست‌ ؟

یکی‌ از فعالیتهای‌ سازمان‌ یافته‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ به‌ منظور حفظ‌، ارتقاء و بازسازی‌ سلامت‌ افراد انجام‌ می‌گیرد و در برگیرنده‌ خدماتی‌ است‌ که‌ به‌ کل‌ جامعه‌ ارایه‌ می‌شود.

● بهداشت‌ فردی‌ چیست‌ ؟

شامل‌ دستورالعملهایی‌ است‌ که‌ در جهت‌ تأمین‌، حفظ‌ و ارتقای‌ بهداشت‌ و سلامتی‌ فرد بکار می‌رود.

▪ بهداشت‌ پوست‌ :

پوست‌ یکی‌ از اعضاء مهم‌ و وسیع‌ بدن‌ است‌. که‌ حاوی‌ غدد مواد چربی‌ است‌، در نتیجه‌ فعالیت‌ این‌ غدد، آب‌، مواد زائد، املاح‌ و مقداری‌ چربی‌ از طریق‌ پوست‌ از بدن‌ دفع‌ می‌شود. دفع‌ مواد مزبور به‌ همراه‌ فعالیت‌ باکتریهایی‌ که‌ در نقاط‌ مختلف‌ پوست‌، خصوصاً در نواحی‌ گرم‌ و مرطوب‌ زندگی‌ می‌کنند سبب‌ تخمیر مواد موجود در عرق‌ و پوست‌ می‌شوند. به‌ این‌ ترتیب‌ بوی‌ نامطبوعی‌ ایجاد می‌نماید که‌ جهت‌ رفع‌ آن‌، اقداماتی‌ باید انجام‌ داد.

فعالیت‌ غدد مولد عرق‌ در سنین‌ بلوغ‌ فوق‌العاده‌ زیاد بوده‌ و با ورزش‌، گرمی‌ هوا، پوشیدن‌ لباسهای‌ ضخیم‌، خستگی‌، عصبانیت‌، نگرانی‌، هیجان‌، بیشتر می‌شود و به‌ منظور محافظت‌ از پوست‌ و رعایت‌ بهداشت‌ توجه‌ به‌ موارد زیر ضروری‌ است‌:

هر کس‌ باید بدن‌ خود را حتی‌الامکان‌ همه‌ روزه‌ یا حداقل‌ هفته‌ای‌ دوبار با آب‌ و صابون‌ بشوید.

تعداد دفعات‌ استحمام‌ با توجه‌ به‌ دمای‌ هوای‌، میزان‌ فعالیت‌، آلودگی‌ هوا و محل‌ کار متفاوت‌ است‌ .

شستشوی‌ بدن‌ با آب‌ و صابون‌، پوست‌ را از وجود مواد زائد پاک‌ می‌کند. مواد قلیایی‌ موجود در صابون‌، سبب‌ حل‌ شدن‌ در چربیها و مواد زائد موجود بر پوست‌ شده‌ و جلوی‌ انسداد منافذ پوستی‌ را می‌گیرد.

استحمام‌ با آب‌ گرم‌ نه‌ تنها سبب‌ بهتر حل‌ شدن‌ مواد زائد و نرمی‌ و لطافت‌ پوست‌ می‌شود بلکه‌ رفع‌ خستگی‌ عضلانی‌ و افزایش‌ خون‌ گیری‌ پوست‌ را نیز شامل‌ می‌شود.

استحمام‌، بلافاصله‌ پس‌ از صرف‌ غذا، موجب‌ گشاد شدن‌ عروق‌ پوست‌ بدن‌ شده‌ و خون‌ را از معده‌ و دیگر اندامهای‌ داخلی‌ متوجه‌ پوست‌ می‌کند.

برای‌ استفاده‌ از انواع‌ صابون‌ و شامپو باید به‌ نوع‌ پوست‌ (چرب‌، خشک‌، معمولی‌) توجه‌ کرد.

استفاده‌ از وسایل‌ شخصی‌ در استحمام‌ ضروریست‌ . چرا که‌ استفاده‌ مشترک‌ از این‌ وسایل‌ سبب‌ انتقال‌ بیماریهای‌ عفونی‌ و قارچی‌ می‌شود.

از آنجا که‌ بسیاری‌ از بیماریهای‌ انگلی‌ و عفونتهای‌ روده‌ای‌ از طریق‌ دستها و ناخنهای‌ آلوده‌ انتشار می‌یابند، شستن‌ صحیح‌ دستها و کوتاه‌ کردن‌ ناخن‌ها بطور مرتب‌ ضروری‌ است‌ .

قبل‌ از غذا خوردن‌، طبخ‌ غذا، هنگام‌ آماده‌ کردن‌ ظروف‌ و وسایل‌ سفره‌، بعد از رفتن‌ به‌ توالت‌ و دست‌ زدن‌ و نظافت‌ کردن‌ حیوانات‌ ـ باغبانی‌ و زراعت‌ و پس‌ از ملاقات‌ و تماس‌ با بیماران‌ مبتلا به‌ بیماریهای‌ واگیر، شستن‌ صحیح‌ دستها، توصیه‌ می‌شود.

عادات‌ جویدن‌ ناخن‌ غیر بهداشتی‌ بوده‌ و سبب‌ ابتلای‌ فرد به‌ بسیاری‌ از بیماریها خواهد شد.

شست‌ و شوی‌ روزانه‌ پاها، از تجزیه‌ عرق‌ و بوی‌ نامطبوع‌ پا جلوگیری‌ می‌کند.

استفاده‌ از کفش‌ مناسب‌ به‌ نحوی‌ که‌ هیچ‌گونه‌ فشاری‌ به‌ پا وارد نکرده‌ و سبب‌ تغییر فرم‌ طبیعی‌ استخوان‌ بندی‌ پا نشود، از نکات‌ مهمی‌ است‌ که‌ باید در مورد سلامت‌ پا و ستون‌ فقرات‌، بدان‌ توجه‌ نمود.

▪ بهداشت‌ مو :

ـ موی‌ سالم‌، ظاهری‌ درخشان‌، مرتب‌ و قابل‌ انعطاف‌ دارد نکات‌ اساسی‌ که‌ در بهداشت‌ مو باید مورد توجه‌ قرار گیرد عبارتند از:

نوع‌ شامپو و سایر مواد پاک‌ کننده‌ مهم‌ بوده‌ و انتخاب‌ صحیح‌ آنها با توجه‌ به‌ مشخصات‌ مو، به‌ ویژه‌ میزان‌ چرب‌ بودن‌ آنها است‌ و باعث‌ تقویت‌ رشد مو و سالم‌ ماندن‌ آنها می‌شود.

برس‌ کشیدن‌ روزانه‌ موها باعث‌ تشدید سرعت‌ جریان‌ خون‌

در پوست‌ سر شده‌ و از جمع‌ شدن‌ گرد و غبار و مواد زائد در پوست‌ سر جلوگیری‌ به‌ عمل‌ می‌آورد.

شوره‌ سر با شستن‌ مرتب‌ موها، شانه‌ کردن‌ و برس‌ زدن‌ قابل‌ کنترل‌ خواهد بود.

پس‌ از شست‌ شوی‌ موها، برای‌ خشک‌ کردن‌ آنها باید از مالش‌ شدید با حوله‌ خودداری‌ شود و بجای‌ آن‌، موها را با فشار دادن‌ به‌ حوله‌ خشک‌ کرد.

دفعات‌ شست‌ و شوی‌ موها به‌ نوع‌ آن‌ (چرب‌ ـ خشک‌ ـ معمولی‌) بستگی‌ دارد.

▪ بهداشت‌ چشم‌ :

ـ اختلال‌ در بینایی‌، سبب‌ کاهش‌ ارتباط‌ فرد با محیط‌ و توان‌ یادگیری‌ وی‌ می‌شود. به‌ منظور پیشگیری‌ از بروز اختلال‌ در قوه‌ بینایی‌، رعایت‌ این‌ نکات‌ بهداشتی‌ ضروری‌ است‌ :

استفاده‌ از حوله‌ شخصی‌ و تمیز، در پیشگیری‌ از عفونتهای‌ چشمی‌، امری‌ بسیار مهم‌ است‌.

هنگام‌ مطالعه‌ می‌بایست‌ از نور کافی‌ که‌ از پشت‌ سر و طرف‌ چپ‌ می‌تابد، استفاده‌ نمود و فاصله‌ چشمها از سطح‌ مطالعه‌ باید بین‌ ۴۵ـ۳۰ سانتی‌ متر باشد.

در صورت‌ بروز عوارضی‌ مانند تاری‌ دید، اختلال‌ در قدرت‌ بینایی‌، خستگی‌ در هنگام‌ مطالعه‌ و … سریعاً به‌ چشم‌ پزشک‌ مراجعه‌ کنید.

مصرف‌ غذاهای‌ متنوع‌ و مناسب‌، خصوصاً غذاهای‌ حاوی‌ ویتامین‌ A ، در سلامت‌ چشمها نقش‌ اساسی‌ دارد.

در صورت‌ مشاهده‌ هر گونه‌ اختلال‌ در ظاهر چشم‌ها، اعم‌ از افتادگی‌ پلک‌، قرمزی‌، تورم‌، انحراف‌ و … باید سریعاً به‌ پزشک‌ مراجعه‌ نمود.

در صورت‌ ورود اجسام‌ خارجی‌ و یا مواد شیمیایی‌ به‌ چشم‌ها از مالش‌ آنها خودداری‌ نمایید و سریعاً چشم‌ را با مقادیر فراوان‌ آب‌، شست‌ و شو داده‌ و با یک‌ گاز تمیز پوشانده‌ و سریعاً به‌ پزشک‌ مراجعه‌ نمایید.

برای‌ شست‌ و شوی‌ چشم‌ از ماساژ آن‌ به‌ هنگام‌ شست‌ و شو، جداً خودداری‌ نمایید. بهترین‌ راه‌ این‌ است‌ که‌ پلک‌ ها را از دو طرف‌ کنار زده‌ و چشم‌ را در زیر شیر آب‌ نگهدارید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, پزشکی  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]




نکات تربیتی برای باحجاب کردن دختران

۱۲ نکته تربیتی برای باحجاب کردن دختران

صحبت ها و انگیزه های داشتن حجاب را از ۵ و ۶ سالگی شروع کنید. برای او تشریح کنید که یک دختر، با حجاب بسیار زیبا می شود، همه به او احترام می گذارند، با حجاب از بدی ها دور می شود، دیگران او را با ارزش و با حیا می دانند. و حجاب نشانه یک […]

کد خبر: 26864

تاریخ انتشار : آبان ۲۷, ۱۳۹۴

 

صحبت ها و انگیزه های داشتن حجاب را از ۵ و ۶ سالگی شروع کنید. برای او تشریح کنید که یک دختر، با حجاب بسیار زیبا می شود، همه به او احترام می گذارند، با حجاب از بدی ها دور می شود، دیگران او را با ارزش و با حیا می دانند. و حجاب نشانه یک دختر خوب است. در این سنین کودکان در برابر حوادث و رفتار دیگران تاثیر پذیرترند، حجاب شرعی مادر، خاله، عمه و خانم های نزدیک به کودک و دوستانی که با آن ها روابط نزدیک داریم می تواند زمینه را برای محجبه بودن دختران فراهم کند.

داشتن فرزندانی با تربیت صحیح دینی یکی از دغدغه های هر خانواده معتقدی است. فرزندانی که با رعایت صحیح اصول اخلاقی _اسلامی بتوانند زندگی موفق و آرامی داشته باشند. یکی از این اصول اخلاقی و اسلامی داشتن حیا و پوشش مناسب در فضای عمومی جامعه است. خصیصه ای که برای تبیین شدن در هر فردی نیاز به تدریج و مداومت داشته و می توان دوران کودکی را بهترین زمان برای تربیت فرزندان عفیف و با حیا دانست، چرا که به فرموده بزرگان دینی تربیت در زمان خردسالی همانند حک کردن نقش بر روی سنگ است؛ بنابراین برای داشتن فرزندان با حجاب می بایست دوران کودکی را دوران طلایی برای پایه گذاری علاقه به حجاب دانست و برای آن برنامه مناسب ریخت. با وجود آن که مراجع سن نه سال را سن وجوب حجاب به لحاظ فقهی اعلام کرده اند اما به لحاظ تربیتی این سن برای شروع رعایت حجاب دیر است. دختری که تا قبل از این سن آزادانه هر لباسی را می پوشیده با رسیدن به این سن قطعا نخواهد توانست حجاب را در معنای مطلوبش رعایت کند؛ پس آشنایی تدریجی با این امرضروری است. در این مقاله به بررسی نکات تربیتی می پردازیم که می تواند برای داشتن فرزندی با حجاب به شما کمک کند.

 

۱- در ابتدا خود و همسرتان را طوری پرورش دهید تا نسبت به حجاب و عفاف حساسیت خاصی داشته باشید. با هر کسی(افراد بد حجاب و بی بند و بار نسبت به مسائل دینی)رفت و آمد نداشته باشید و طوری رفتار کنید تا کودک بدی ارتباط با این دسته از افراد را درک کند و نیز الگو بگیرد.

 

 

 

۲- خودتان هم پایبند به حجاب باشید. حتی در لحظاتی که نگه داشتن آن واقعا سخت است. در مسافرت، کارهای سخت، کارهای اداری، حرکات ورزشی و خلاصه همیشه حجاب را فراموش نکرده و کودک خود در انگیزه خود برای داشتن حجاب توجیح کنید.

 

۳- به کودک هدیه حجاب بدهید. یکی از روش های تشویق، دادن پاداش است به طوری که روانشناسان بر این باورند که تقویت های بیرونی مانند جایزه موجب ایجاد تقویت های درونی مانند میل به داشتن حجاب خواهد شد. بر این اساس برای رعایت حجاب فرزندتان هدیه های هر چند کوچک اما مستمر تهیه کنید.

 

۴- حجاب را برای کودک تبدیل به عادت کنید. عادت دادن کودک به حجاب بسیارمهم است؛ ما نمی توانیم حجاب را به صورت فشرده اعمال کنیم؛ ملایمت و لطافت و عادت دادن او بسیار اهمیت دارد. از همان نوزادی سعی کنید تا لباس های نامناسب در برابر نامحرمان بر تن آن ها نکنید. گاه بر سر آن ها روسری بیاندازید تا عادت روسری داشتن برای آن ها درونی شود. آن ها را به دست مردان نامحرم نسپارید و بسیار مواظب حیا و عفت فرزندانتان باشید.

 

۵- از ۳ سالگی تربیت آموزه های دینی و داشتن حجاب را رسمی کنید. در ابتدا برای او چادری تهیه کنید و او را برای داشتن چادر تشویق کنید. عبارات محبت آمیز بگویید و او را در آغوش کشیده و بگویید که بسیار خوشحالید که چنین فرزند با حجاب و با حیایی دارید. تشویق های خود را ادامه دهید و برای آن پایانی تصور نکنید. البته افراط و تفریط در این مورد هم مذموم است. فقط تدریج و استمرار را فرموش نکنید.

 

 

 

۶- به بزرگترها (پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها) بسپارید که کودک شما را برای داشتن حجاب تشویق کنند. گاه به او هدیه ای دهند و نیز در برابر همه فامیل به او احترام بخصوصی بگذارند و در برابر بی حجاب ها او را تکریم کرده و ترجیح دهند. به این صورت کودک می فهمد که همگان برای حجاب او ارزش قائل هستند نه فقط پدر و مادر . به این ترتیب کودک اعتماد به نفس بالایی کسب کرده و می فهمد که با حجابش برای همه عزیز است و با این اعتماد به نفس راه درست را از نادرست تشخیص داده و حجاب را انتخاب می کند.

 

۷- به کودک خود همواره محبت کنید و نگذارید که او برای ارضای نداشته هایش به دست و بال دیگران بچسبد. وقتی شما به کودک خود محبت نمی کنید بسیار طبیعی است که او به شکلاتی که یک شخص بی حجاب می دهد دل می بندد و چون از دست یک بی حجاب ارضا شده، او را قهرمانی برای خود فرض کرده و از او الگو می گیرد. پس به کودک خود محبت کنید تا به بیگانگان نچسبد.

 

۸- با کودک خود با احترام رفتار کنید و عزت نفس و اعتماد به نفس او را بالا ببرید. برای نظرات درستش احترام قائل شوید و به او شخصیت دهید و با عبارات محترمانه با او صحبت کنید. وقتی او عزت نفس داشته باشد هرگز به دنبال بی بند و باری و بی حجابی نخواهد رفت چون آنقدر خود را عزیز می داند که می فهمد با آن چیزها هرگز عزت، زیبایی و ارزشی بدست نخواهد آورد.

 

۹- صحبت ها و انگیزه های داشتن حجاب را از ۵ و ۶ سالگی شروع کنید. بیان محاسن و فواید حجاب و مستور بودن زیبایی ها، رضایت خدا، سلامت فرد و اثرات زیان بار بدحجابی می تواند ما را در حصول نتیجه یاری کند. برای او تشریح کنید که یک دختر، با حجاب بسیار زیبا می شود، همه به او احترام می گذارند، با حجاب از بدی ها دور می شود، دیگران او را با ارزش و با حیا می دانند. و حجاب نشانه یک دختر خوب است. در این سنین کودکان در برابر حوادث و رفتار دیگران تاثیر پذیرترند، حجاب شرعی مادر، خاله، عمه و خانم های نزدیک به کودک و دوستانی که با آن ها روابط نزدیک داریم می تواند زمینه را برای محجبه بودن دختران فراهم کند.

 

 

 

۱۰- مراقب حس زیبا دوستی او باشید. همزمان با تکلیف دختران، بلوغ جسمانی هم اتفاق می افتد. این امر او را درگیر ظاهرش خواهد کرد. براین اساس او بیشتر از گذشته به فکر نمایاندن زیبایی ها و پوشاندن بدشکلی های موقتی اش خواهد افتاد. والدین آگاه باید با تهیه لباس های زیبا و شاد و متفاوت با رنگ های متنوع و استفاده ازخلاقیت، میل به آراسته بودن او را درک کنند به طوری که موجبات محدودیت او را فراهم نکنند و آزادی و شور و شوق کودکی او را مدنظر قرار دهند. مثلا از انواع چادرهای رنگی آذین شده با تور و روبان یا مانتو های زیبا با دکمه های رنگارنگ استفاده کنند تا دختر بداند، حجاب زیبایی های او را کم نکرده است.

 

۱۱- در انتخاب لباس از او نظر خواهی کنید. می توانید برای انتخاب رنگ لباس و یا چادر، از او نظر خواهی کنید. دختر بچه ها لباس های چین دار و دنباله دار را بسیار دوست دارند. سعی کنید در حجاب و پوشش آنچه را که او دوست دارد انجام دهید و تنها شرط شما، پوشش اسلامی باشد. سلیقه خود را به هیچ عنوان بر فرزندتان تحمیل نکنید.

 

۱۲- هرسال با مراسم کوچکی جشن تکلیف رابرایش یاد آوری کنید. هر سال، روزجشن تکلیف کودکتان مراسمی کوچک به پا کنید چون آن روز تولدی دیگر است و به او یادآوری کنید درطول سالی که گذشت در چه زمینه هایی قوت یا ضعف داشته و قرار است چگونه باشد.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




راهکارهای ترویج حجاب

راهکارهای ترویج حجاب
۱.آگاهی بخشی

۱-۱.خانواده ها خصوصاً مادران که ارتباط و مسئولیت بیشتری در تربیت دختران دارند:

اولاً: از حجاب کامل مثل چادر در مواجهه با نامحرم استفاده کنند، تا از این طریق فرزندان دختر نیز از همان کودکی با حجاب اسلامی آشنا شوند و از همان کودکی به آن عادت کنند. امروزه همه کارشناسان مسایل تربیتی به نقش فراوان و شگرف تمرین و عادت در تربیت فرزندان اذعان دارند.

ثانیاً: ابعاد مختلف مربوط به حجاب را برای فرزندان خویش تبیین کرده آنان را در جهت رعایت پوشش کامل اسلامی تشویق و ترغیب کنند.

ثالثاً: ترتیبی اتّخاذ کنند تا دخترانشان با کسانی دوست شده و ارتباط برقرار کنند که مقید به حفظ ظواهر شرعی در عین آراستگی ظاهری هستند.

۱-۲.مراکز آموزشی مانند آموزش و پرورش، در دوره های مختلف تحصیلی (ابتدایی، راهنمایی، متوسطه) در قالب کتاب های درسی، به طور سلسله وار مباحث مختلف حجاب را به شکل ترتیب دوره های تحصیلی برای دانش آموزان دختر مطرح کنند تا از همان سنین خردسالی دختران جامعه نسبت به فلسفه حجاب، آثار مثبت حجاب و آثار منفی بدحجابی، آگاه شده و اعتقاد عمیق و راسخ پیدا کنند.

۱-۳.در مراکز آموزش عالی و دانشگاه ها که مقدار آگاهی افراد نسبت به این مسایل بیشتر است، در مورد شبهاتی که دختران و پسران دانشجو و اساتید، پیرامون اهمیت و ضرورت حجاب، آثار آن، کیفیت حجاب کامل و برتر اسلامی دارند، می توان جلسات پرسش و پاسخ و سخنرانی برگزار کرد.

۱-۴.مراکز فرهنگی و رسانه های جمعی مثل مطبوعات، با نگارش آثار و مقالات علمی و استدلالی به تبیین مسائل مهم و اساسی حجاب بپردازند و از درج مقالات و آثاری که به نوعی در تضعیف حجاب کامل اسلامی بانوان خدشه کرده و اثر منفی دارد اجتناب کنند.

۱-۵.صدا و سیما به عنوان گسترده ترین وسیله ارتباط جمعی نقش مهمی در تبیین مسائل مختلف مربوط به حجاب دارد. ضمن آنکه رعایت پوشش اسلامی خانم ها در فیلم ها نقش خاصی در ارائه الگوی صحیح حجاب به مخاطبین و خصوصاً نسل جوان دارد.


۲.معرفی الگو های شایسته

یکی دیگر از راهکارهای ترویج فرهنگ حجاب، الگودهی است. انسان فطرتا الگوگزین و اسوه پذیر است و دوست دارد ارزش های باورمند خود را در چهره های مجسم دیده و همانندسازی کند. الگو ها و نمونه های اخلاقی، همیشه نیروی محرکه جامعه بوده اند و کاروان بشریت را به هدف های متعالی سوق داده اند. با معرفی الگو های شایسته از صدر اسلام و ایجاد تنوع در پوشش اسلامی، می توان تا حدود زیادی به نیازهای بانوان پاسخ داد.

مراکز آموزشی نظیر وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم و حتی دیگر مراکزی که زنان به عنوان معلم و استاد شاغل هستند و نقش الگویی برای افراد جامعه خصوصاً دختران و بانوان را دارند، آراسته بودن آن ها به حجاب کامل اسلامی می تواند تأثیر فراوانی بر مخاطبان و دختران داشته باشد.


۳.تشویق

این اصل در تربیت انسان کاربرد فراوان دارد. ماهیت تشویق ها متفاوت است و می تواند بار عاطفی، مالی، تشریفاتی، شغلی، سیاسی، عملی و امثال آن داشته باشد که در ترویج فرهنگ حجاب مورد استفاده قرار خواهد گرفت. اگر فردی نیازمند نوعی تشویق نباشد، باید از نوع دیگر بهره بگیریم. احترام لازم و محسوس مردم به بانوان با حیا و با حجاب جامعه سبب ترویج فرهنگ حجاب خواهد شد. همان طور که برخورد منفی با زنان بی حجاب نیز می تواند عاملی بازدارنده به حساب آید؛ با این شرط که حد و اندازه آن را باید رعایت کرد تا به لجاجت نینجامد.


۴.فعالیت های علمی، فرهنگی و هنری

انتشار نشریه و کتاب، تشکیل میزگرد های ادبی، فراخوانی مقاله، تعیین موضوع حجاب برای انشا و پرسش، به کارگیری هنرهای تصویری، مسابقات فرهنگی، پخش آیات، روایات و کلمات حکمت آمیز و تصاویر الهام بخش درباره حجاب در محیط های عمومی، تابلوهای شهری و محیط های مناسب دیگر و … آثار مثبتی دارند. تولید برنامه ها و فیلم های مفید و آموزشی نیز در رادیو و تلویزیون اثری فراگیر دارد. رعایت کامل پوشش دینی بانوانی که در فیلم های سینمایی و تلویزیونی بازی می کنند یا عکسی که با پوشش اسلامی در صفحات مطبوعات به چاپ می رسد، آثار مثبتی دارد.


۵.احیای امر به معروف و نهی از منکر

پس از تقویت ریشه های حجاب، شناخت معروف و اجرای امر به معروف و نهی از منکر تأثیر به سزایی در ترویج فرهنگ حجاب دارد. امر و نهی دینی، تکلیف عمومی است. زن، ناموس جامعه اسلامی است و همه باید در حفظ این گو هر الهی بکوشند. جامعه دینی، هیچ گونه تساهل و تسامحی را در این راستا برنمی تابد. بی اعتنایی در این راه پسندیده نیست ولی وسواس و بدگمانی هم کارساز نخواهد بود.[

موضوعات: حکیمانه, گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




وظایف مردم ونهادی دولتی جهت ترویج حجاب

وظایف مردم و نهادهای دولتی جهت ترویج حجاب

وظیفه نهادها و اقشار مختلف مردم در راستای عملی سازی این آموزه دینی در جامعه چیست؟ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در یادداشتی این چنین پاسخ می دهد: برای آموزش، ترویج، گسترش و نهادینه سازی فرهنگ حجاب و عفاف، به بهره گیری از همه توانایی ها و امکانات موجود در نهادهای مختلف کشور نیازمندیم. نهاد آموزش و پرورش، خانواده، حوزه ها، دانشگاه ها، نهادهای اقتصادی و فرهنگی و حتی بهداشتی کشور در رسیدن به هدف مورد نظر نقش بسزایی دارند. حجاب و پوشش اسلامی را می توان به کمک نهادی گوناگون و اقشار مختلف مردم از راه های آگاهی بخشی، الگودهی، تشویق، فعالیت های علمی، فرهنگی و هنری و احیای فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر ترویج و گسترش داد.

تقریباً در همه فرهنگ ها، همیشه پوشش زنان به صورت یک اصل پسندیده مطرح بوده و کمتر قوم و ملتی بوده است که زنان آنان پوشش مناسبی نداشته باشند. البته چگونگی و حدود آن متفاوت بوده است. اسلام نیز حجاب را بر زنان واجب کرده است زیرا حجاب بهترین وسیله ای است که زن را از خطر آسیب های اجتماعی حفظ می کند. زن بی حجاب همچون میوه درختی است که شاخه آن از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هررهگذری ممکن است در آن طمع کند یا مانند گلی است که هرکس به چیدن آن تمایل دارد.[6]

انسان در پناه محافظ، احساس آرامش می کند. پوشش اسلامی نیز نگهبان زن است و به او امنیت و آرامش می بخشد. پس هرچه این پوشش کامل تر شود، درصد امنیت و حفاظت زنان بالاتر می رود. زحمت حجاب، حق بیمه ای است که زن برای تأمین سلامت خود می پردازد؛ زیرا حجاب، مانع جریان یافتن هوای نفس و نگاه های آلوده و فساد آمیز، به حریم پاک زنان می شود. پوشش، سدّی بزرگ در برابر تهاجم فرهنگ غرب است.[7]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, حجاب  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ق.ظ ]




چگونه دختری محجبه داشته باشیم؟

تقریباً در همه فرهنگ ها، همیشه پوشش زنان به صورت یک اصل پسندیده مطرح بوده و کمتر قوم و ملتی بوده است که زنان آنان پوشش مناسبی نداشته باشند. البته چگونگی و حدود آن متفاوت بوده است. اسلام نیز حجاب را بر زنان واجب کرده است زیرا حجاب بهترین وسیله ای است که زن را از خطر آسیب های اجتماعی حفظ می کند. زن بی حجاب همچون میوه درختی است که شاخه آن از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هررهگذری ممکن است در آن طمع کند یا مانند گلی است که هرکس به چیدن آن تمایل دارد.


مادران که ارتباط و مسئولیت بیشتری در تربیت دختران دارند، در رابطه با مسأله حجاب نقش مهمی دارند، اگر آن ها از حجاب کامل مثل چادر در مواجهه با نامحرم استفاده کنند، دخترانشان از همان کودکی با حجاب اسلامی آشنا می شوند. پوشش زن و مرد از آغاز تاریخ و با تولد حضرت آدم و حوا(ع) همراه بوده است. برخی از آیات قرآن کریم به این حقیقت اشاره دارد.[1] از سکه ها، تندیس ها، نقاشی ها و دیگر آثار به جا مانده از دوره های قبل، معلوم می شود که همه اقوام و ملل گذشته پوشش نسبتاً کاملی داشته اند.[2] از کتاب مقدس فهمیده می شود که در عهد حضرت سلیمان نبی(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، صورت را نیز با روبند می پوشانیدند.[3] در زمان حضرت ابراهیم پیامبر(ع) هم این سنت رایج بوده است.[4] لباس و پوشش جدای از حفظ بدن و آراستگی آن دارای آثار مثبت و فراوان، هم برای خود زنان و هم برای جامعه است. لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثری داشته اند و در اسلام نیز بر لزوم پوشیدگی و حجاب به ویژه برای زنان تأکید شده است.[5] متأسفانه در غرب با گسترش تفکر لیبرالیسم جنسی و رواج کامیابی نامشروع، «برهنگی» فراگیر شده که امروزه شاهد پیامدهای منفی آن هستند. حال با توجه به قدمت دیرینه و آثار مثبت حجاب، چه راهکارهایی برای آموزش و ترویج حجاب در کشور پهناور اسلامی ما وجود دارد؟

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ق.ظ ]




چگونه حجاب داشته باشیم و به زیبا ترین شکل دیده شویم.

داشتن حجاب و زبیا به نظر رسیدن امروزه دغدغه بسیاری از خانم های مسلمان در سراسر جهان و البته ایران است.به طوری که با شرع و اسلام  نیز مغایرتی نداشته باشد. 

اینک راه کارهایی را برای شما بانوان عزیزی که مایلید هم زیبا و هم با حجاب در جامعه ظاهر شوید ارایه می کنیم.

لطفا به ادامه مطلب بروید ….

 

اولا ظاهر خود را بشناسید و ان را دوست داشته باشید و و بدانید که ,که هستید.

دوما طوری لباس بپوشید که خلاقیت شما را نشان دهد و در شما حس رضایت را ایجاد کند.

سوما بدانید که در جریان جامعه و البته مد چه میگذرد و مطابق با ارزشهای اسلامی خود لباس بپوشید.راههای بسیاری برای داشتن یک حجاب ساده و راحت بدون انکه خود را دچار زحمت کنید وجود دارد.

 

 

اینجا راههایی را برای بهتر و زیبا تر به نظر رسیدن با حجاب برای شما ارائه می کنیم.

علاوه بر اصول و راهکارهای اصلی حجاب ,اینک راههایی جهت داشتن حجابی اسان و البته راحت به شما پیشنهاد می کنیم تا با اعتماد به نفس و راحت با حجابی دوست داشتنی و برای خوشنودی خداوند در جامعه حضور یابید.

1.لباسهایی با بافت و تر کیبات متفات  از حجاب(پوشش سر) بپوشید.

بهتر است که اگر لباسی دارید که قسمت بالای ان چین دار است از داشتن پیله در اطراف گردن و شانه ها خودداری کنید.یا لباسی با فرم چین دار نپوشید.زیرا چنین لباسی بیانگر شخصیت  و مکمل ظاهر شما به عنوان یک بانوی با حجاب نیست.قانون طلایی حجاب بر اساس مد این است که هر چه لباس از نظر بافت پر جلوه تر  است حجاب یا روسری و پوشش سر ساده تر باشد و بلعکس.

2.سبک خود در پوشش  را ساده  , تمیز و مرتب نگه دارید.

از هر انچه که حجیم گنده و پر زرق و برق  و گل و گشاد است پرهیز کنید .سبکی که ساده و مرتب است چه برای افراد مد روز و الا مد و چه افراد محجوب و میانه رو مناسب است.جزییاتی که در سبک خود استفاده میکنید باید چشم را مجذوب بهترین ویژگی ها کند.هر کس دارای یک ویژگی برجسته است >انرا بیابید و بر ان تمرکز کنید.اگر واقعا خواهان پوشیدن یک لباس رنگارنگ  تابستانی و بلند هستید بهتر است انرا با رنگی ملایم و مناسب رنگ های حجاب انتخاب کنید. یادتان باشد هر چه زرق و برق ها را کاهش دهید بهتر جلوه می کنید.

3.از ترکیب رنگهای بسیار پرهیز کنید.

اگر لباس شما دو رنگ است ,حجاب و روسری شما باید متناسب با رنگ غالب و اصلی لباستان باشد.مثلا حجاب و روسری صورتی و کفش و مانتوی صورتی اصلا انتخاب هوشمندانه ای نیست .پس کمی درباره ترکیب رنگ و هارمونی رنگها مطالعه کنید تا با حجاب ساده ,شکیل و زیبا یه نظر برسید.

4.یک نقطه مرکزی و کانونی را انتخاب کنید.

هنگام لباس پوشیدن یک نقطه کانونی را برای پوشاک خود انتخاب کنید .

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]




آثار اجتماعی نماز

مـاز دارای آثار اجتماعی بسیاری است که امام خمینی(ره) در سخنی به تاثیر نماز در اصلاح جامعه و جلوگیری از تخلفات و بزه کاری و مـفـاسد اجتماعی اشاره کرده و آن را به عنوان یک کارخانه انسان سـازی مـعـرفـی کرده است: (در اسلام از نماز هیچ فریضه ای بالاتر نـیـسـت… شما پرونده هایی که در دادگستری ه، در جاهای دیگر، دادگـاه هـا هـست، بروید ببینید، از نمازخوان ها ببینید پرونده هـسـت آن جا؟ از بی نمازها پرونده هست، هرچه پرونده پیدا کنید، پـرونـده بـی نـمازها است. نماز پشتوانه ملت است. سیدالشهدا در هـمـان ظهر عاشورا که جنگ بود ـ آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خـطر بودند ـ وقتی یکی از اصحاب گفت ظهر شده است، فرمود که یاد مـن آوردید، یاد آوردید نماز ر، خدا تو را از نمازگزاران حساب کـنـد و ایـستاد همان جا نماز خواند. نگفت که ما می خواهیم جنگ بـکـنـیم، خیر، جنگ را برای نماز کردند… جنگ برای این است که مـردم آن زبـالـه هایی که هستند، آن هایی که مانع از پیاده شدن اسـلام هـستند، آن هایی که مانع از ترقی مسلمین هستند، آن ها را از بـین راه بردارند; مقصد این است که اسلام را پیاده کنند و با اسلام انسان درست کنند. نماز یک کارخانه انسان سازی است

نـمـاز خـوب، فحـشا و مـنکر را از یـک امـتی بیرون می کند. این هـایـی کـه در این مراکز فساد کشیده شدند، این ها هم بی نمازها هـسـتـنـد. نـمـازخـوان ها تو[ی] مساجدند و مهیایند برای خدمت، مسجدها را خالی نکنید.)8

سـازنـدگـی نماز وقتی آشکار می شود که بدانیم انسان با اعمال و رفـتـارش ساخته می شود و به دیگر بیان روحیات انسان از کردار و رفـتـار ارادی اش شـکل می گیرد و برای او ملکه حاصل می شود. پس اگـر کـسـی آداب ظـاهری و باطنی نماز را که مجموعه شرایط صحت و قـبـولـی نـماز است، رعایت کند و در اقامه این فریضه بزرگ الهی بـکـوشـد، کـم کـم ملکه پاکی و تقوا در روحش پدید آمده و انسان کـامـل مـی گردد، زیرا آداب نماز، انسان را به اموری چون رعایت نـظـافت و پاکی، مراعات حقوق دیگران، انضباط و وقت شناسی، وحدت جـهـت و هم سویی با مسلمانان، خویشتن داری و تسلط بر نفس، بزرگ دیـدن خـداوند و کوچک دیدن غیر او، صلح و هم زیستی مسالمت آمیز بـا مـومنان و زدودن گناهان و پالایش روح از آلودگی های اخلاقی و امور دیگری که لازمه کمال انسانی است، سوق می دهد.9

بـا تـوجـه به اهمیت نماز، موضوع پژوهش این شماره را برای مقطع راهـنـمـایـی و دبـیـرستان (آثار تربیتی نماز) انتخاب کردیم تا پـژوهـش گـران جوان با تحقیق و تدوین مقالات مفید، گام دیگری در نشر فرهنگ انسان ساز اسلام و احیای نماز بردارند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-11-09] [ 08:12:00 ق.ظ ]




نـمـاز، ابراز پرستش و عبادت مخصوصی است که بنده در پیشگاه خدا انـجـام می دهد. نماز، جزء جدایی ناپذیر همه شرایع الهی بوده و در هـر دیـنـی به صورتی خاص وجود داشته است; چنان که خداوند در قرآن فرموده: (ان الصلوه کانت علی المومنین کتابا موقوتا).1

معنای واژگانی نماز

نـماز که در عربی لفظ (صلاه) بر آن اطلاق می شود، به گفته بسیاری از لـغـت شـناسان به معنای دع، تبریک و تمجید است و چون اصل و ریـشـه این عبادت مخصوص، دعا بوده آن را از باب نام گذاری چیزی بـه اسـم جزءش، صلاه[ نماز] گذاشته اند. و بعضی گفته اند: (صلاه) مـشـتـق از کلمه (صلاء) است که به معنای آتش برافروخته است و از ایـن جـهـت بـه این عبادت خاص (صلاه) گفته شد، زیرا کسی که نماز بـخـواند، خود را به وسیله این عبادت و بندگی از آتش برافروخته الهی دور می سازد.2

معنای عرفانی نماز

بعضی از بزرگان نیز صلاه را از (تصلیه) مشتق دانسته اند; به این مـعـنا که عرب هنگامی که می خواست چوب کج را راست کند آن را به آتـش نـزدیک کرده، در معرض حرارت قرار می داد و به آن تصلیه می گـفـتـنـد. با توجه به این معنا گویی نمازگزار وقتی به نماز می ایـسـتد و توجه به مبدا اعلا پیدا می کند به واسطه حرارتی که در اثر حرکت صعودی و نزدیک شدن به کانون حقیقت معنوی در نفسش حاصل مـی شـود، قـدرت پـیـدا می کند کج رفتاری های نفس را که بر اثر تـوجـه بـه غـیـر خـدا و مـیـل به باطل پیدا شده، راست و تعدیل نماید.3

جایگاه نماز در اسلام

نماز در فروع دین جایگاه ویژه و بلندی دارد و پس از مسئله ولایت از هـمـه مهم تر است. نماز، بهترین وسیله برای قرب به پروردگار متعال می باشد; چنان که بعضی روایات گویای این حقیقت است. * معاویه بن وهب گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم بالاترین و محبوب تـریـن چـیـزی کـه سبب می شود بندگان به وسیله آن به خدا نزدیک شـونـد چـیـست؟ حضرت فرمود: (ما اعلم شیئا بعد المعرفه افضل من هـذه الـصـلاه; بعد از شناخت خد، چیزی را از این نماز برتر نمی دانم.)4

* امـام صـادق(ع) فرمود: (احب الاعمال الی الله عزوجل الصلاه وهی آخـر وصایا الانبیاء; محبوب ترین اعمال در پیشگاه الهی نماز است کـه آخـریـن سـفـارش پیامبران است).5 در اهمیت نماز همین بس که پیامبر اکرم(ص) از آن به عنوان ستون دین تعبیر فرموده است.6

بـا تـوجـه به این که امسال به تدبیر مقام معظم رهبری سال امام خـمـیـنـی(ره) نـام گـذاری شـده است، سخنانی از آن احیاگر بزرگ انـدیـشه اسلامی در عصر حاضر درباره اهمیت نماز و نقش سازنده آن نقل می کنیم.

امـام خـمـینی (قدس سره) فرمود: (این نمازهای پنج گانه که عمود دیـن و پـایـه مـحکم ایمان است و در اسلام چیزی بعد از ایمان به اهـمـیـت آن نـیـسـت، بـعد از توجهات نوریه باطنیه و صور غیبیه مـلکوتیه، که غیر از حق تعالی و خاصان درگاه او کسی نداند، یکی از جـهـات مـهـمـه که در آن هست این تکرار تذکر حق ـ با آداب و اوضـاع الهی که در آن منظور گردیده است ـ رابطه انسان را با حق تـعـالـی و عـوالـم غیبیه محکم می کند، و ملکه خضوع لله در قلب ایـجـاد کند، و شجره طیبه توحید و تفرید را در قلب محکم کند به طوری که با هیچ چیز از آن زایل نشود.)7

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




آثار اجتماعی امانت داری

علاوه بر آثار فردی، امانت داری دارای آثار اجتماعی فراوانی است که به بعضی از آن ها اشاره می شود:

1. جـلـب اعـتماد اقشار جامعه: در جامعه ای که امانت داری رواج داشـتـه بـاشـد، افـراد آن جـامعه به هم نزدیک و مانوس هستند و زنـدگـی آن هـا بر پایه صلح، صف، امنیت و آرامش قرار می گیرد.

امـام صـادق(ع) بـه عـبدالله بن سبابه توصیه فرمود: (علیک بصدق الـحـدیث واداء الامانه تشرک الناس فی اموالهم…; بر تو باد به راسـت گویی و ادای امانت[ .اگر چنین کردی] با مردم در اموالشان شریک خواهی بود.)24

2. احـسـاس مسئولیت عمومی: در جامعه ای که افراد آن امانت داری را سـرلـوحـه کـار خـود قـرار می دهند و همواره در مسئولیت ه، تـکلیف ها و پست های اقتصادی، تجاری و مالی… که در اجتماع به آن هـا سـپرده می شود، حس کوشش، تلاش، حفاظت و مواظبت بر آن کار در وجود افراد، موجب ترقی و پیشرفت اقتصاد جامعه و رونق و رواج کاری آن اجتماع می گردد.

3. حـفـظ اسرار و اطلاعات کشور: امانت داری اجتماعی موجب می شود تـا سـیـاسـت ها و طرح ها و نقشه های حکومتی که جنبه محرمانه و سـری دارنـد، از دست برد بیگانگان و منافقان و جاسوسان در امان باشد.

4. گـسـتـرش عـلم و معنویت: یکی از اثرهای مفید و باارزش امانت داری اجـتـمـاعی، پیش رفت و گسترش علم و دین، این دو پایه اصلی فـرهـنـگی و مذهبی در مکتب حیات بخش اسلام، می باشد. امانت داری عـلـمـی و مـعـنوی باعث می شود تا افراد امین که از زمره علم، دانـشـمـندان، بزرگان دین و علم می باشند، از علم و دین خود به نـحـو احـسـن در راه بـالا بردن سطح آگاهی و افکار عموم مردم از لـحـاظـ فـرهـنگی و مذهبی استفاده کنند. و از سوی دیگر عقاید و خـرافات پوچ و بی ارزش از جامعه امانت گذار علم و دین رخت برمی بـندد، به طوری که انسان را از خودشناسی به خداشناسی می رساند.

مدد روح کن به دانش دیــن

تا شـوی هم نشین روح امین

دین به دانش بلند نام شود

دیــن بی علم کی تمام شود

آن چه در علم بیش می باید

دانش ذات خویش می باید 25

خیانت در امانت

خیانت در امانت به چند طریق می تواند صورت گیرد:

1. افـرادی که مالی را از دیگران قبول می کنند، اما به دلیل کم دقتی و یا بی دقتی، خسارت و زیان هایی را به آن وارد می کنند و در آخـر خـود را بی طرف دانسته و از زیر بار این کار شانه خالی می کنند که این خود نوعی خیانت در مال دیگران است.

2. افـرادی کـه بـرای بـه دست آوردن منفعت و سود بیش تر از مال دنـی، حتی در امانت دوست خود خیانت می کنند. حکایت است که (دو شـریـک بـازرگـان یـکی دانا و دیگری نادان بودند که در بین راه بـدره ای زر یـافـتـنـد. بـا هـم قرار گذاشتند مقداری از آن را بـردارنـد و مـابقی را در جایی دفن کردند تا به وقت حاجت از آن استفاده کنند.

دیـگـر روز آن کـه بـه خـرد منسوب بود، بیرون رفت و زر را برد. روزهـا گـذشـت. مـغفل (غافل شده، نادان) به زر نیازمند شد، نزد شـریک خود آمد و گفت: بیا تا از آن زر برداریم. هر دو رفتند تا زر را بردارند، اما هیچ زر نیافتند.

شـریک منسوب به خرد و زیرکی، دست مغفل را گرفت و گفت: تو زر را بـرده ای، امـا او اصـرار کرد که من نبرده ام. کار به دادگاه و قـاضی کشید. قاضی به مدعی گفت: آیا شاهدی داری و او گفت: درختی کـه در کـنـار آن اسـت شـهـادت می دهد. قاضی در روزی معین قرار گـذاشـت بـه کـنـار آن درخت برود. شریک خائن نزد پدر حریص[ خود ]رفـت و گـفت که شب به میان گشادی درخت برود و فردا علیه دوستش به قاضی گواهی دهد. او[ هم] قبول کرد.

روز بـعـد قاضی با مردمی انبوه آن جا جمع شدند. و قاضی از درخت گـواهـی خـواست. پیرمرد درون درخت به سود پسرش گواهی داد. قاضی دانـسـت مـیـان درخـت کسی است از این رو دستور داد تا هیزم جمع کـردند دور درخت و آن ها را آتش زد. پیرمرد که صبرش تمام و ترس جـانـش را داشت، امان خواست. او را امان دادند و دل جویی کردند و او حقیقت را بازگفت.

پـس امانت مغفل معلوم گشت و خیانت شریک ثابت شد و مغفل به برکت راستی و امانت، زر ستاند و بازگشت.)26

3. کـم فروشی و بد جلوه دادن کالا: نوع دیگر از خیانت در امانت، کم فروشی و یا بد جلوه دادن کالا می باشد. بعضی کاسبان برای کسب سـود و مـنـفـعت بیش تر همواره از این راه کالای خراب و بی ارزش خـود را بـا قـیـمـتی بالا و گزاف به دیگران می فروشند و از این طـریـق بـه دیـگران خیانت می کنند. در حکایت است که: (مردی رمه دار بـود و چـوپانی پارسا در خدمت او بود. چوپان، شیر گوسفندان را مـی دوشید و نزد صاحب رمه ها می برد. او بر شیر آب می افزود و به دیگران می فروخت. هرچه چوپان می گفت: آب بر شیر مریز و به مـال دیگران خیانت نکن که آخرش تباه خواهی شد، فایده نداشت. تا ایـن کـه شـبـی بهاری گله گوسفندان داخل دره بودند و شبان بالای تپه، سیل جاری شد و گوسفندان را هلاک کرد.

روز بـعد شبان نزد مرد رفت بدون شیر; مرد از او پرسید: چرا شیر نیاوردی؟ شبان گفت: به تو پند دادم که آب بر شیر نریز و با این کـار بـه مـال دیـگران خیانت نکن. آن آب هایی که بر شیر ریختی، جمع شدند و گوسفندان را هلاک کردند.)27

4. افـشـای اسـرار و اطـلاعات مملکت: فروختن اسرار، دسیسه و دغل بـازی، ایـجـاد رعب و وحشت و جاسوسی کردن به نفع بیگانگان، یکی دیـگـر از خیانت هایی است که منافقان کوردل و جاسوسان وطن فروش علیه یک مملکت انجام می دهند و با این کار نظم و امنیت جامعه و افراد آن را به خطر می اندازند.

حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید: (للمنافق ثلاث علامات: ان حدث کذب، ان ائـتـمـن جان وان وعد خلف; منافق سه نشانه دارد: دروغ گویی، خیانت در امانت و خلف وعده.)28

نـمونه های بسیاری در مورد خیانت در امانت وجود دارد; از جمله: خـیانت در امر علم و دانش که افراد خائن آن را در راه نادرست و غـیـر منطقی به کار می برند; مثل همان علمی که با ساخت بمب های اتـمی و کشتار خیل عظیمی از مردم بی دفاع و مظلوم جامعه، نمونه بارزی از خیانت در علم را اثبات می کند.

و یـا خـیانت به ناموس مردم، خیانت در امر دستورات الهی، خیانت بـعضی از افراد در اداره ه، پادگان ه، کارگاه ها و نمونه های بی شمار دیگر که به همین تعداد اندک بسنده می کنیم.

نتیجه بحث

1. امـانـت از کـلـمه امن و به معنای امنیت و یکی از نشانه های ایـمـان اسـت که افراد مومن و پاک سرشت، دارای چنین صفت زیبا و باشکوهی هستند.

2. امـانت فقط در یک نوع خلاصه نمی شود، بلکه در همه امور زندگی و در هـمه موارد به کار می رود; مثل امانت مالی و امانت بندگی.

3. از آن جـایـی کـه امـانت در اسلام، دارای ارزش و اهمیتی زیاد است، دارای آثار مفید و سودمندی نیز می باشد.

4. خـیـانـت در امانت، یکی از قبیح ترین خیانت ها در اسلام است، چـرا کـه هـر چـیزی حتی بدن و مال نزد انسان امانت هستند و اگر فـردی بخواهد به این امور خیانت کند، نه تنها حق خداوندی را به جا نیاورده; بلکه مال دیگران را نیز چپاول کرده است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




انواع امانت در اسلام

در فـرهـنـگ اسـلام امـانـت به دو چیز اطلاق می شود:

الف) تکالیف بندگی

ب) مال سپرده شده.

تکالیف بندگی:

این نوع امانت، نمونه های گوناگونی دارد که به آن ها اشاره می شود.

1. اعـضا و نیروهای وجود انسان: تمام اعضا و جوارح توانایی ه، اسـتعداده، نیروها و محرکه وجودی انسان نعمت هایی هستند که به صـورت امانت در اختیار انسان قرار گرفته اند و بر ایشان است که از ایـن امـانـت هـا به طریقی شایسته و نیکو در راه رضای خدا و اطـاعـت کردن از او به کار گیرد و از بندگی شیطان و اسیر وسوسه های او شدن دست بردارد.

نمونه هایی از امانات

زبـان بـه عـنـوان یـکی از امانات الهی وظیفه دارد سخنان حق را بگوید و از گفتن سخنان لغو و بیهوده خودداری کند.

زبان آمد از بهر شکر و سپاس

به غیبت نگردانش ای حق شناس

یکی دیگر از امانات انسان، گوش است که باید از آن در راه شنیدن سـخـنـان حـق و غـیر حرام استفاده کرد و از شنیدن سخنان باطل و ناروا دوری گزید.

چشم نیز باید از دیدن منظره های گناه آلود و فسادانگیز که تیری از تـیـرهـای شـیطان است، فرو بندد و در عوض مناظر و آیات عبرت انگیز را نظاره کند.

هـان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان/ ایوان مدائن را آیینه عبرت دان

دسـت و پ، دو امانت دیگر الهی هستند که در اختیار انسان قرار گـرفـتـه اسـت که از هر کدام باید در کارهای خیر و عام المنفعه بـهـره جـسـت و از رفـتـن بـه مجالس فساد و عیاشی دست داشتن در کارهای غیر اخلاقی و شرعی خودداری کرد.

امـام خـمـینی(ره) در این باره می فرماید: (و باید دانست که حق تـبـارک و تـعـالـی تمام قوا و اعضای ظاهریه و باطنیه را به ما مـرحـمـت فـرمـوده و بـسط نعمت و رحمت در مملکت ظاهر و باطن ما فـرمـوده و در تـحت قدرت ما تمام آن ها پاک و پاکیزه و طاهر از قـذارات صـوریـه و مـعنویه بودند، و آن چه از عالم غیب برای ما نـازل فـرموده تمام آن ها مطهر از آلایش بوده اند; پس اگر ما در وقت ملاقات آن ذات مقدس، آن امانات را بدون آلایشی به عالم طبیعت و قـذارات مـلـک دنیا به او رد کردیم، امین در امانات بوده ایم والا خـیـانـت کـار بوده ایم; از اسلام حقیقی خارج و از ملت رسول اکرم(ص) بیرون هستیم.)9

2. عـلـم دیـن و دانـش به احکام الهی: دانش، امانتی است در دست دانـشـمـندان و علما که باید از آن به نحو احسن و نیکو استفاده کـنـنـد و در جـهت رشد و نمو آن در راه خیر و صلاح جامعه و رضای پـروردگـار کـوشـا بـاشـند، تا به خوبی از عهده این امانت الهی برآیند.

علم بال است مرغ جانت را

بر سپهر او برد روانت را

دل شود گر به علم بیننده

راه جوید به آفریننده 10

3. راز مـردم: رازهـای مردم نیز امانت اند و هیچ فردی حق ندارد بدون مصلحت خاص، اسرار دیگران را به هر طریقی فاش نماید.

حـکـایت است که: (فاضلی به یکی از دوستان صاحب راز خود نامه می نـوشت. شخصی پهلوی او نشسته بود و به گوشه چشم، نوشته او را می خـواند. بر وی دشوار آمد، بنوشت اگر پهلوی من دزدی ننشسته بودی و نوشته مرا نمی خواندی، همه اسرار خود بنوشتی.

آن شـخـص گفت: والله مولان، من نامه تو را نمی خواندم. گفت: ای نادان، پس از کجا دانستی که یاد تو در نامه است؟)11

از پیامبر است که فرموده اند: (مجلس ها امانت است، جز سه مجلس: مـجـلـسـی کـه در آن خـونی به حرامی ریخته شود، مجلسی که در آن نـامـوس حـرامی حلال شمرده شود و مجلسی که در آن مال و ثروتی به ناحق روا شمرده شود.)12

4. اسـلام: اسلام نیز یکی از امانات الهی است که خداوند به وسیله رسـول اکـرم(ص) بـر بـشر عرضه کرده است و همه انسان ها ملزم به رعـایـت و حـفـظـ ایـن امـانـت الـهی هستند. پیامبران(ص)، ائمه مـعـصـومـین(ع)، علم، فضل، شهیدان و… پاسبانان و حافظان این مـکـتب بزرگ بشری بوده اند و انسان ها را نیز به حفظ این امانت الـهـی تـوصـیـه و سـفارش کرده اند. امام خمینی در این خصوص می فـرمـایـد: (اسلام نه از من است و نه از شم، اسلام از خدا است و همه ما مکلفیم با تمام قدرت آن را حفظ کنیم.)13

5. فـریـضـه هـای الـهی: وظایف الهی مانند نماز، روزه، حج و… امـانـت هـای خـداونـد هستند که انسان ها باید در انجام صحیح و شـایـسـته آن فرایض کوشا باشند تا از عهده انجام این امانت های الهی به خوبی برآیند.

6. پست ها و مقام ها: افرادی که دارای مناصبی در دستگاه حکومتی هـسـتـند، ضامن امانت هایی اند که بر عهده آنان نهاده شده است. پـس بـایـد چـنـین افرادی از پست و مقام خود در جهت رضایت عامه مـردم اسـتـفاده کنند و از مال اندوزی و شخصیت گرایی نامطلوب و رشـوه خـواری دوری کـنـنـد. حـضرت علی(ع) در نامه ای به یکی از فـرماندارانش که ظاهرا از مقام خود سوءاستفاده کرده بود، نوشت: (فـقـد بلغنی عنک امر، ان کنت فعلته فقد اسخطت ربک وعصیت امامک واخـزیـت امـانـتک; از تو به من خبری رسیده است; اگر چنان کرده بـاشـی، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرمانی کرده، و امانت خود را از دست داده باشی.)14

ب) مال سپرده شده:

مـنـظـور از مال سپرده شده، اموال و دارایی ها و احیانا اشیایی اسـت کـه بـه انسان امانت داده می شوند و او باید از این امانت هـا به نحو احسن نگه داری کند. به چند نمونه از انواع امانت از نوع مال سپرده شده اشاره می شود.

1. نـامـه هـا و پـیـغـام ها: فرد امین باید در حفظ و نگه داری اسـرار، مـطالب و نوشته های دیگران کوشا باشد و آن را از دسترس بیگانگان هرزه و سودجو دور نگاه دارد.

2. اجناس و کالاها: فرد امین موظف است از وسایلی که به او سپرده مـی شـود هـمـانند جان خویش مواظبت کند و بدون رضایت فرد امانت دهنده به اموالش دست نزند و آن ها را خراب نکند.

3. بیت المال مردم: از مهم ترین امانت ه، بیت المال مردم است. مـیـز، کـلاس، آب، بـرق، وسـیله های نقلیه عمومی و هزاران وسیله دیـگـر هـمـگی از اموال عمومی هستند که نزد همه به امانت سپرده شـده است. البته بعضی از اموال عمومی وجود دارند که به یک گروه خـاص و یـا فـرد مـعـینی به امانت گذاشته می شوند; مثل: مدرسه، اداره، شـرکـت و… ولـی هـدف در هـمـه این اموال یکی است و آن پـاسـبانی و مراقبت لازم و مفید در حفظ و نگه داری از این اموال می باشد.

روزی عـقـیـل خـدمـت حضرت علی(ع) شرف یاب شد و گفت: (یا علی تو بـرادر مـنـی و خـزانه بیت المال در دست تو است، من نیز فقیر و عـیـالـوار هستم; لطفا سهم بیش تری از بیت المال را به من بده.

عـلـی(ع) فـرمـود: ای عقیل! بیت المال حق عموم مردم و امانت در دسـت مـن هـست و هرگز چنین کاری را (خیانت در بیت المال) مرتکب نـخـواهـم شد. و آن گاه که اصرار عقیل را می بیند، آهنی داغ بر کـف دسـت او مـی گـذارد. عـقیل می گوید: سوختم! حضرت علی(ع) می گـویـد: تـو از ایـن آهـن داغ این گونه فریاد می زنی؟ چگونه می خواهی مرا با انجام این کار در آتش جهنم بسوزانی؟)15

4. حیوانات: انسان هایی که از چهارپایان استفاده می کنند، باید از آن هـا نـیز مراقبت و نگه داری کنند; یعنی آن ها را گرسنه و تشنه نگذارند، تازیانه نزنند، بیش از توانشان بار نکشند و آزار و اذیتشان نکنند.

حـضـرت علی(ع) در این باره می فرماید: (اگر تمام دنیا را به من بـدهـنـد کـه در مقابل آن پوست جوی را از دهان مورچه ای بگیرم، چنین گناهی مرتکب نخواهم شد.)16

5. زمـیـن: انـسـان ها مکلف اند که این امانت خداوندی را ویران نـکـنـنـد و بـا کشت و کار استفاده بهینه و سودمند، آن را آباد کنند.

حـضـرت عـلـی(ع) در خـطـبه ای می فرماید: (انکم مسئولون حتی عن الـبقاع والبهائم; شما مسئولیت دارید و مکلفید و حقوقی بر عهده شما هست، حتی نیست به چهارپایان و نسبت به زمین.)17

در نامه ای به مالک اشتر نیز می فرماید: (وعماره بلدها; و دیگر این که سرزمین های آن ها را آباد کند.)18

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ق.ظ ]




امانت از دیدگاه اسلام

امـانـت در نظر اسلام، از ارزش و جایگاه والایی برخوردار است، به طـوری کـه نمونه های فراوانی از سفارش ها و توجهات الهی قرآن و احادیث و روایات ائمه معصومین(ع) به چشم می خورد.

خداوند متعال که خود بهترین و بزرگ ترین امین و نگهبان است، از هـر گـونـه دغل بازی و خیانت پاک و مبرا می باشد. در این جا به نـمـونـه هـایـی از آیـات قرآنی و روایات معصومین(ع) که درباره امانت وارد شده است، اشاره می کنیم.

* خـداونـد در قـرآن نـسـبـت بـه حـفظ امانت و سپردن آن به دست صـاحـبـانشان می فرماید: (ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهـلـهـا…1; خـداونـد به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید.)

* در جـایـی دیگر درباره خیانت نکردن در امانت می فرماید: (فان امـن بـعضکم بعضا فلیود الذی اوتمن امانته ولیتق الله ربه…2; و اگـر کـسی از شما دیگری را امین دانست، آن کس که امین دانسته شده امانت را باز دهد و باید از خدا بترسد.)

* خـداونـد در آیه ای دیگر درباره قبول و رد امانت از اهل کتاب (نـصـاری و یهود) سخن می گوید و می فرماید: (ومن اهل الکتاب من ان تـامـنـه بـقنطار یوده الیک ومنهم من ان تامنه بدینار لایوده الـیـک الا مـادمت علیه قائما…3; بعضی اهل کتاب (از نصاری) تا بـه آن حد درست کارند که اگر مال بسیاری به آنان امانت دهی، رد امـانـت کـنـنـد، و بـرخـی دیـگر از اهل کتاب (یهود) آن اندازه نـادرسـتند که اگر به آنان یک دینار امانت دهی رد نکنند، جز آن که بر مطالبه آن سخت گیری کنی…)

* آیـه دیـگری به امانت داری در طول زندگی و پاداش عظیمی که به شـخـص امـیـن تعلق می گیرد، اشاره می کند و می فرماید: (والذین لامـانـاتهم وعهدهم، راعون* والذین هم بشهاداتهم قائمون* والذین هم علی صلاتهم یحافظون* اولئک فی جنات مکرمون4; و آنان که امانت و عـهـد و پیمانشان را رعایت می کنند، و آنان که برای شهادت به حق قیام می کنند، و آنان که بر نمازشان مواظبت دارند، اینان در باغ های بهشت با عزت و احترام متنعم اند.)

* امـام عـلی(ع) درباره امانت داری می فرماید: (الامانه والوفاء صـدق الافـعـال والـکـذب والافـتراء خیانه الاقوال5; امانت داری و وفـاداری، راسـتـی افـعـال (اعـمال) است و دروغ و بهتان، خیانت اقوال (گفته ها).)

* آن حـضـرت در حـدیـثی دیگر، درباره ارزش معنوی امانت داری می فـرمـایـنـد: (الزم الصدق والامانه فانهما سجیه الابرار6; پیوسته ملازم راست گویی و امانت داری باش که آن دو شیوه نیکان است.)

* امام صادق(ع) نیز می فرماید: اتقوا الله وعلیکم باداء الامانه الـی من ائتمنکم7; از خدا بترسید و هرکس که شما را امین دانسته و امانتی به شما سپرده، امانتش را بازگردانید.)

و نـیز درباره امر خطیر و مهم رسالت پیغمبران، امام صادق(ع) می فرماید: خدای عزوجل پیغمبری را مبعوث نکرد مگر به امانت داری و راست گویی نسبت به نیکوکار و بدکار.8

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:06:00 ق.ظ ]




معنا و مفهوم امانت

یکی از خصایل اخلاقی انسان که دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای است، امانت و امانت داری است.

امانت در فرهنگ لغت، دارای معانی مختلفی است; پاس داری، حفاظت، امـنـیـت، امـان، مـواظبت، مراقبت، رازداری، نگه داری، آسایش و آرامـش روح و جـان از جـمـلـه مـعانی امانت است و مفاهیمی چون: خـیـانـت، دزدی و چـپـاول، بی وفایی، ایجاد رعب و وحشت، نیرنگ، جـاسـوسـی، نـفاق، بهتان، کتمان حقیقت و بی مبالاتی در نگه داری اسرار، متضاد آن می باشد.

امـانـت بـه عنوان یکی از صفات اخلاقی و ملکوتی، دارای واژه های زیـبـا و مـقـدسـی اسـت. وجـود این واژه ها نشان دهنده قداست و شایستگی خارق العاده ای می باشد که در متن امانت نهفته است.

ایـن خـصـلت معنوی و روحانی، در روح و روان انسان های پاک سیرت وجـود دارد و هـمـواره در گـفـتـار، رفتار، کردار و اعمال آنان نمایان است.

اگـر بـا دیدی وسیع تر به متن امانت بنگریم، درمی یابیم که حتی افـراد لاابالی و بی ایمانی که بویی از انسانیت و حسن خلق نبرده انـد و بـعـضا ظلم و ستم می کنند، به نوعی شیفته و جذب امانت و امـانـت داران مـی شـوند. دلیل آن این است که امانت دربردارنده امـنـیـت و امـان است. کلمه ای که با شنیدن نام آن، نوعی آرامش خـاطـر و آسـایـش خـیـال را برای انسان به ارمغان می آورد و در پـنـاهش امنیت روح و روان او را تضمین می کند و از هر گونه خوف و ترس در امان می دارد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]




خیر دنیا و آخرت

«اِنّ حسن الخلق ذهب بخیر الدنیا و الاخره»[7]؛ با حسن خلق، خیر دنیا و آخرت را بدست آور. اگر می خواهی در این دنیا بهترین را داشته باشی و راحت زندگی کنی، خوش اخلاقی کن. «خیر» در عربی جزء صفات تفضیلی بوده و معنای «بهترین» را می دهد: با اخلاق نیکو هم دنیای خودت و آرامش دیگران و هم آخرتت تأمین است بالاتر از این دیگر چه می خواهیم؟ محبوب ترین و نزدیک ترین مکان را در قیامت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم داشته باش:

«احبکم الیَّ و اقربکم منی یوم القیامه مجلساً، اَحسَنکم خلق»[8]؛ «محبوب ترین شما نزد من و نزدیک ترین جایگاه را به من در قیامت، خوش اخلاق ترین شما دارد.»

خوش اخلاق که موجب آسایش و آرامش خودت در این دنیاست چرا که مسلماً کسی که حسن خلق دارد، دیگران هم او را دوست داشته و از مصاحبت با او لذت می برند و لذا وسیله راحتی یکدیگر را فراهم می کنند و مایه آرامش هم هستند و حتی بنا بر حدیث دیگر خداوند روزی مادی انسان خوش اخلاق را هم افزایش می دهد، و در قیامت نیز (بنا بر حدیثی که ذکر شد) بالاترین جایگاه و محبوب ترین انسان ها نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است چرا که به فرموده خود حضرت با فضیلت ترین عمل در وزنه اعمال فرد، خوش اخلاقی می باشد:

«ما یوضع فی میزان امری مؤمن یوم القیامه افضل من حسن الخلق»[9]؛ «در قیامت در ترازوی اعمال فرد مؤمن هیچ چیز با فضیلت تر از حسن خلق گذاشته نمی شود.»

یادآوری: سفارشات و روایات خوش خلقی، مجوزی نمی شود که فقط خوش خلق باشیم و نماز و روزه و دیگر واجبات را کنار بگذاریم تا بدین بهانه به بهشت برویم!

اگر کسی دارای حسن خلق باشد هر چند به درجه نمازگزار و روزه دار واقعی نرسیده باشد خداوند او را به آن درجات نائل می کند: «همانا عبد در بعضی عبادات دارای کوتاهی است اما چون دارای حسن خلق است خداوند او را به درجه روزه دار قائم می رساند.»

در عالم میزان که هیچ چیز و حتی مثقال ذره ای هم نادیده گرفته نمی شود با فضیلت تر و حتی بنا بر حدیث دیگری اول چیز هم که در میزان گذاشته می شود[10] حسن خلق است. حال تصور کن اگر کسی اخلاق خوبی نداشته باشد که از آن به عنوان بافضیلت ترین و بهترین چیز یاد شده، هر چند هم که نماز و روزه و دعا داشته باشد ارزشی ندارد و دچار حسرت عظیم و خسران و ندامت بزرگ قیامت است: «اگر کسی اخلاق خوبی نداشته باشد که با مردم مدارا کند برایش عملی وجود ندارد.»[11]

«اِنَّ مَن لم یکن له خلق یداری به الناس، لم یقم له عمل»؛ و بالعکس اگر کسی دارای حسن خلق باشد هر چند به درجه نمازگزار و روزه دار واقعی نرسیده باشد خداوند او را به آن درجات نائل می کند: «همانا عبد در بعضی عبادات دارای کوتاهی است اما چون دارای حسن خلق است خداوند او را به درجه روزه دار قائم می رساند.»[12]

و اینجاست که انسان مصاحبت با فرد خوش اخلاق را به فردی که در ظاهر چه بسا با ایمان باشد، ترجیح می دهد. چرا که به فرموده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می خواهد از شرورترین افراد در امان باشد.

«سُوءُ الخلقِ شومٌ و شِرارکم اَسوَءُکُم خُلقاً»[13]؛ «بدخوئی شوم است و شرورترین شما بدخوترین شماست.»

پناه می بریم به خداوند متعال از سوء خلق و اثرات مهلک آن در روح و جانمان و اینکه از شرورترین آدمیان باشیم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-11-06] [ 08:54:00 ق.ظ ]




چگونه رزق خود را افزایش دهیم؟

1

 

 

 


«وَ اِنَّ الحسن الخلق فی الجنه لامحاله»[1]؛ «بدون شک خوش اخلاق در بهشت است.»

گویی هر صفت و عنوان برتری در احادیث و بیان ائمه اطهار (ع) و بزرگان دین برای حسن خلق ذکر شده:

بهترین، مقرب ترین، کامل ترین، دوست داشتنی ترین ، شریف ترین ، افضل ترین و… و حتی صفتی که از آن به عنوان نصف دین و صفت خداوند بزرگ هم یاد شده برای خلق نیکوست


«حسن الخلق ، خلق الله الاعظم »[2] و « حسن الخلق نصف دین »[3]؛ حسن خلق، خلق خداوند بزرگ تر است.» و «نصف دین خلق نیکوست »

 

«حسن خلق» یعنی چه؟

«خُلق» یا «خُلُق» به معنای خوی و سرشت است که عبارت است از «چگونگی نفس و باطن انسان و نقطه مقابل آن» «خَلق» است که به معنای چگونگی جسم و ظاهر است. همان طور که جسم متصف به نیکی و زشتی می شود نفس نیز چنین است ولی ویژگی های نفس تحت اختیار و اراده انسان است.[4] چرا که اسباب و دلایل خصوصیات نفس برخلاف ویژگی های ظاهری جسمانی، اختیاری است. زیرا مشکل نفس و روحِ انسان تابع صفات درونی و دنیایی اوست و مطابق حالات و ملکات و صفات همان شکل می گیرد. توضیح مطلب اینکه روح انسان با اعمال و کردار خوبش می تواند به صورت و ظاهری بسیار زیبا و دلنشین شکل بگیرد و یا مطابق اعمال و کردار ناپسند صاحبش صورتی زشت و کریه المنظر داشته باشد مثلاً در روایت است که صورت باطنی فرد بدخلق مانند سگ است.

اما کلمه «حسن خُلق» که بسیار در احادیث مختلف ذکر شده را می توان به دو صورت معنا کرد:

1- خوشرفتاری با مردم و نزدیکان. اینکه با رویی گشاده و مهربان همراه با کلام خوش و رعایت حقوق آنان باشد، با دیگران برخورد کنیم.

2- به این معنا که فرد جمیع صفات روحی که در نیکویی صورت برزخی یا اخروی انسان مؤثر است، تحصیل کند که البته بدست آوردن اکمل و اتمّ این صفات بسیار دشوار است و تحصیل آن به طور کامل برای اولیائ الهی مقدور و ممکن است.

 

حد حسن خلق

برای شناخت انسان خوش اخلاق و تمیزآن از دیگران و یا محکی برای خودمان که بدانیم جزو این گروه به حساب می آییم یا خیر به پای میز قضاوت ائمه اطهار (علیهم السلام) می رویم و از چند بیانی نورانی استفاده می کنیم:

شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید: «حد حسن خلق» چیست؟

حضرت در پاسخ فرمودند: «با هر که روبه رو می شوی فروتن باشی و با نرمی و ملایمت رو به رو شوی.»

اگر بخواهیم به زبان خودمان معنا کنیم یعنی این که مردم جرأت کنند حرفی را با ما مطرح کنند و بدانند که با نرمی و ملایمت هم روبه رو می شوند نه با ترش رویی و درشتی. در حدیثی دیگر حد حسن خلق را این گونه تعریف می کنند:

«اِنَّ حَد حُسنِ خُلق اَن تَلینَ جائیکَ و تَطیبَ کَلامکَ و تُلقی اَخاک بِبُشر حُسن»[5]؛ همانا حد خوش خلقی این است که خویت نرم و کلامت نیکو و برادرت را با روی خوش ملاقات کنی.»

کسی که حسن خلق دارد، دیگران هم او را دوست داشته و از مصاحبت با او لذت می برند و لذا وسیله راحتی یکدیگر را فراهم می کنند و مایه آرامش هم هستند و حتی بنا بر حدیث دیگر خداوند روزی مادی انسان خوش اخلاق را هم افزایش می دهد

خویت نرم نه آن چنان که اگر کلامی مخالف خود شنیدی سریع برآشفته و درشتی کنی، بلکه به آرامی و کلامی نیکو و روی گشاده و پرمهر و محبت با برادر ایمانی ات برخورد کن. در حدیثی زیبا نیز خوش اخلاقی را سبک بالی، مهربانی و نرمی و بخشودگی مؤمن بیان می فرماید:

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




 

حرام خواري مانع اصلي خودسازي

خوردن مال حرام چه تاثيري بر روح انسان دارد؟

پرهيز از حرام خواري و در کنار آن پرهيز از گناه دو پايه اصلي سلوک الي الله و اصولي ترين کاري است که يک مراقب بايد انجام دهد. اغلب کساني که در اين امر خطير موفق بوده اند، به خاطر اين است که اجازه نداده اند مال حرام داخل زندگي آنها شود، زيرا به اين نکته واقف اند که حرام خواري از موانع اصلي خودسازي است، بنابراين مومن هميشه در تغذيه خود مي انديشد و مراقب است که چه مي خورد، به خلاف کافر که برايش فرقي نمي کند غذايش حلال باشد يا حرام.
در قرآن کريم خـداوند بين تغذيه کافران و مومنان تفاوت قائل شده است . در مورد کافران مي فرمايد: (والّذيـن کـفـروا يـتمتعون و ياکلُون کَما تاکُل الانعام والنار مثوي لهم. كافران از متاع زودگذر دنيا بهره مي‌گيرند و همچون چهارپايان مي‌خورند و آتش جايگاه آنان است. (سوره محمد، آيه 12)
توضيح آنکه حيوانات علف مي خورند بي آنکه بدانند از کجا آمده ، حلال است يا حرام ؟ غصبي است يا مباح ؟ کافران نيز غـذا مـي خـورنـد بـي آن کـه بـه رجـس و پـليـدي و حلال و حرام بودن آن توجه داشته باشند. لذا فرجام مشابه اي دارند.
مؤ منان که به تاثير اخلاقي و معنوي غذا توجه دارند، مقيد به رعايت غذاي پاکيزه و حـلال مـي بـاشـند. مردي خدمت پيامبر(ص ) گفت : دوست دارم دعايم مستجاب شود، حضرت فرمود: (غذاي خود را پاکيزه کن و از هر گونه غذاي حرام بپرهيز.)
خداي متعال به مـؤمـنـان دسـتـور داده شـده فـقـط از غـذاهـاي پـاکـيـزه و حـلال اسـتـفـاده کـنـنـد. (يا ايها الذين آمنوا کلوا من طيبات ما رزقناکم ؛ اي مومنان ! از روزي پـاکـيـزه کـه بـه شـمـا داديم بخوريد.)(بقره، 172)
و در برخي آيات ارتباط تنگاتنگي بين غذاي پـاکـيزه و عمل صالح ديده مي شود. (کلوا من الطيبات و اعملوا صالحا؛ از غذاهاي پاکيزه بـخـوريـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـيـد.)(مومنون، 51) زيـرا هـمـچـنـان کـه سـخـن پـاکـيـزه ، عـمـل صـالح را بـه آسـمـان عـروج مـي دهد، غذاي پاکيزه نيز انسان را در جهت کسب کمالات مـعـنـوي و حـفـظ ارزش هـاي اخـلاقـي ياري مي بخشد و به مانند باران پاکيزه موجب رويش سبزه ها و گل هاي معطر در وجود آدمي مي گردد.
اصـحـاب کـهـف که دغدغه حفظ ايمان و معنويت خود را داشتند، وقتي از خواب طولاني بيدار شدند، به دنبال غذايي بودند که پاک و پاکيزه باشد و سبب خاموش شدن نور الهي در وجـود آنـان نـگـردد. بر خلاف غذاهاي خبيث و حرام که موجب تاريکي قلب ، سنگدلي ، و از بـيـن رفـتـن نـور ايمان مي شود.
در آيه اي از قرآن آمده است : شيطان مي خواهد به وسيله شـراب (غذاي پليد) و قمار در ميان شما عداوت و کينه ايجاد کند، و شما را از ياد خدا (مائده، 91) و در آيـه اي ديـگـر خـوردن مـال حـرام را آتـش خـوردن مـعـرفـي کـرده اسـت : (کـسـانـي کـه امـوال يـتـيـمان را به ستم مي خورند (در حقيقت ) تنها آتش مي خورند.) (نساء، 10) و اين بيانگر نقش غـذاي حـرام و خـبيث است که به روح و روان و ايمان فرد خسارت مي زند. امام حسين (ع ) با اشـاره بـه يـکـي از عـلل رفتار پست و ناهنجار کوفيان در کربلا مي فرمايد: (قد مُلئت بطونکم من الحرام ؛ شکم هاي شما از حرام پر شده است .)
مـلاک در اسـتـفـاده از مـواد غـذايـي مـطـابـق آمـوزه هـاي ديـنـي ، غـذاي طـيـب ، حـلال و حـسـن است که با دسـتـگـاه گـوارش هـمـاهـنـگـي کـامـل دارد، لقـمـه پـاکـيـزه که وارد دهان مي شود، تحت اراده خداوند، با اعـمـال هـضـم و جـذب تـرشـحـات دهـان و مـعـده بـه مـواد لازم و مـورد نـيـاز بـدن تـبـديـل مـي گردد. طيب يعني سازگار، موافق ، نيکو، شايسته و لذت بخش که در قرآن کريم به جز غذاي حلال در مورد همسر خوب ، زمين پاک ، سخن شايسته ،فرزند صالح ، زندگي پاکيزه و شجره طيبه به کار رفته است .
غـذاي حـلال غـذاي پـاک تـشـريـعـي اسـت کـه خـداونـد آنـچـه را بـه مـصـلحـت انـسـان ديـده حـلال کـرده کـه بـا دسـتـگـاه هـاضـمـه هـمـاهـنـگ و مـتـعـادل اسـت . وقـتـي انـسـان غـذاي حـلال را بـا نـام خـدا آغاز و با شکر الهي به پايان مي برد، يقينا آن غذا موجب سلامتي ، شادابي و شفابخشي او خواهد شد.
غالباً واژه حلال و طيب چون ايمان و عمل صالح با هم ذکر شده اند. غـذاي حـسـن ، برتر از غذاي طيب و حلال است . خداوند از برخي غذاها مانند: انگور، شير، عسل و… به وصف حسن ياد کرده و غذاي شهيدان را غذاي حسن دانسته است .
در مـقـابـل غـذاهـاي طـيـب ، حلال و حسن ، غذاهاي رجس و خبيث ، حرام و سوء قرار گرفته که بـراي انـسـان ضرر و مفسده دارد. نه تنها سلامتي او را به خطر انداخته در خلق و خوي و ايمان او اثر منفي مي گذارد.
در قرآن به خوردن غذاي طيب و حلال سفارش شده و از غذاهاي حرام و خبيث منع شده است : از تـو (اي پـيـامـبـر) مـي پـرسـنـد چـه چـيـز بـراي آنـان حلال است ؟ بگو: غذاهاي پاکيزه براي شما حلال است . يسئلونک ماذا اُحِلَّ لَهُم قل اُحِلَّ لکم الطيبات. (مائده، 4)
فـَکـلوا مـِمـّا رزقـکـم الله حـلالا طـيـّبـا و اشـکروا نعمت الله ان کنتم اياه تعبدون. پس ، از آنچه خدا روزيتان کرده است ، حلال و پاکيزه بخوريد و شکر نعمت خدا را بجا آوريد اگر او را مي پرستيد.( نحل، 114)
بـنـابـرايـن طـبـق آمـوزه هـاي ديـنـي انـسـان مـي تـوانـد بـا رعـايـت غـذاهـاي حلال و حرام از هر نوع غذايي که پاکيزه و حلال است ، اعم از غذاي گوشتي ، پروتئيني و غير آن بهره ببرد و از غذاهاي حرام ، خبيث و مضر براي بدن ، پرهيز کند.
«تأثير لقمه حرام در روايات»
براى لقمه حرام در روايات آثارى بيان گشته است كه به برخى اشاره مى‏نماييم: عدم استجابت دعاها، عدم قبولى نماز، پذيرفته نشدن اعمال صالح، عدم استشمام بوى بهشت، تضعيف ايمان، اخراج از صيانت الهى، كاهش رزق حلال، خروج از ولايت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، حسرت در روز قيامت، لعن ملائكه، كوردلى. در مقابل لقمه حلال هر چند رنگين نباشد، موجب نورانيت دل و استجابت دعا و آمرزش و حفاظت الهى مى‏گردد ، (ميزان‏الحكمه، ج 2 ، ص 480).
«معناي لقمه حرام»
لقمه حرام معناي گسترده اي دارد و منظور از آن خصوص غذا نيست بلكه منظور هر نوع استفاده بردن از چيزي است كه از راه موازين شرعي و احكام الهي به دست نيامده باشد، چه از راه دزدي باشد يا رشوه يا كلاهبرداري يا كم كاري يا خمس و زكات ندادن يا بدون اجازه صاحبش دست بردن و تصرف كردن.

«نحوه تأثير لقمه حرام»
مسلم اين است كه لقمه حرام در شخصيت و اخلاق انسان مؤثر است، ليكن چگونگى تأثير آن به نحو علت معد و شرطى است، نه علت ايجابى و ايجادى. از اين‏رو تأثير به گونه‏اى نيست كه اختيار را از انسان سلب كند بلكه تنها مسير رسيدن به كمال معنوى را نزديك يا طولانى مى‏كند. به عبارت ديگر آهنگ و ميزان گرايش به سمت نيكى‏ها و بدى‏ها را كمتر يا افزونتر مى‏سازد. مانند خوراكيهاي سر راه بچه مسير انسان براي رسيدن به كمالات معنوي و اخلاقي را نا امن و پيمودن آن را مشكل مي نمايد ولي به اختيار انسان آسيبي وارد نمي كند. چرا كه انسان در انتخاب راه شقاوت و سعادت مختار است. با توجه به آيه 27 سوره آل عمران كه مى‏فرمايد: تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِ خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏سازد. مى‏توان دريافت كه عوامل وراثتى آزادى و اختيار را از انسان نمى‏گيرد زيرا چه بسا انسانهاى زنده دل كه از انسانهاى مرده دل پديد آيند و برعكس (تفسير نمونه ذيل آيه).

«علم به حرام شرط اصلي اثر گذاري»
نكته ديگر اين است كه آثار وضعي لقمه حرام، مال و غذاي مشكوك مربوط به صورت علم و آگاهي است و اگر در صورت عدم آگاهي هم اثر وضعي باقي باشد، كم رنگ تر و كم اثر تر است و با اعمال نيك و نيت خوب و عبادات از بين مي رود - پس در عين حساس بودن و مراقب بودن بايد از وسواس و بدبيني و جستجو در اين مورد پرهيز كرد و تا زماني كه علم به حرام بودن نداريم از بدبيني و ترتيب اثر دادن پرهيز كنيم.
بنابراين لقمه حلال يا حرام هر دو جزء علت است نه تمام علت لذا گاهي از انسان هاي پاك مانند پيامبران و امامان، فرزندان ناشايست به دنيا مي آيند مانند پسر نوح و جعفر كذاب پسر امام حسن عسكري(ع) و گاهي از افراد ناشايست فرزندان پاكي به دنيا مي آيند.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




معناي لقاء الله

لقاء‌الله به چه معنا است چطور مي شود خدا را ملاقات کرد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط با اين مركز
1. لقاء رب عبارت است از نيل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نيز همان نزديكي ارزشي هر چه بيشتر به صفات حضرت حق است كه از طريق تحقق و بروز و ظهور صفات الهي در آدميان صورت مي گيرد. به بيان ديگر، انسان به ميزاني كه روح و صفات خداوندي را در خود متجلي كند و به معناي ديگر استعدادهاي فطري و انساني اش را محقق سازد به خدا نزديكتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نايل آمده است. لقاء الله بيانگر يك جهت گيري و نشانه يك خط سير معين در روند تعالي وجودي آدمي است .

2.منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند سبحان، ملاقات حسى (همانند ملاقات افراد بشر با يكديگر) نيست، زيرا خداوند جسم و رنگ و مكان ندارد كه با چشم ظاهر ديده شود؛ ملاقات حسى لازمه ‏اش جسميت است، و لازمه جسميت هم محدود بودن و نيازمند بودن و فنا پذير بودن است، و هر عاقلى مى ‏داند كه خداوند نمى ‏تواند داراى چنين صفاتى باشد، بنا براين منظور از «ملاقات» يا «رؤيت» در آيات مختلف قرآن _هنگامى كه به خدا نسبت داده مى ‏شود_ ملاقات حسى نيست بلكه شهود باطنى است؛ يعنى انسان چون در قيامت، آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان ديگري مشاهده مى‏ كند، ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مى شود و گويي او را با چشم دل آشكارا مى ‏بيند؛ به همين دليل، طبق آيات ديگر قرآن، حتى لجوج‏ ترين منكران خدا هم در قيامت زبان به اعتراف مى ‏گشايند چرا كه راهى براى انكار نمى ‏بينند.
3. لقاء الله به معني فناي در اسما و صفات الهي و مشاهده احاطه قيومي حق و فناي ذات خود و بالعيان، وجود خويش و جميع موجودات را سايه حق ديدن است .
علامه طباطبايي ره ذيل آيه 5 سوره عنكبوت مي نويسد:
مراد از «لِقاءَ اللَّهِ»، قرار گرفتن بنده در حالتي است كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابى نباشد، هم چنان كه روز قيامت چنين خواهد شد، زيرا روز قيامت روز ظهور و آشكار شدن حقايق است: وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ؛ آن روز يقين مى‏ كنند كه خدا حق آشكار است. الميزان ، ج‏16، ص 102
فناي در اسما و صفات الهي و مشاهده احاطه قيومي حق و فناي ذات خود و بالعيان وجود خويش و جميع موجودات را سايه حق ديدن.
در ملاقات ممکن الوجود با خداوند، اصل ملاقات حقيقتاً وجود دارد و در آن شکي نيست. ولي بايد به شکلي باشد که لايق ملاقات کننده و ملاقات شونده باشد و به اين دليل معناي پنجم معاني صحيح براي لقاء الله است. (1)
با توجه به مطلب فوق با بياني روان تر مي توان گفت لقاء رب عبارت است از نيل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نيز همان نزديکي ارزشي هر چه بيشتر به صفات حضرت حق است که از طريق تحقق و بروز و ظهور صفات الهي در آدميان صورت مي گيرد. به بيان ديگر، انسان به ميزاني که روح و صفات خداوندي را در خود متجلي کند و به معناي ديگر استعدادهاي فطري و انساني اش را محقق سازد به خدا نزديکتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نايل آمده است. لقاء الله بيانگر يک جهت گيري و نشانه يک خط سير معين در روند تعالي وجودي آدمي است
لقاء الله از طريق تهذيب نفس و خود سازي حاصل مي‌شود و قتي آدمي چشم جان خود با صيقل ايمان و تقوا پاک کرد چشم دل او به رؤيت جمال حضرت دوست نايل مي‌شود، و اين رؤيت با چشم دل صورت مي‌گيرد و گرنه او منزه از آن است که کسي بتواند او را با چشم سر مشاهده کند. امير مؤمنان در حديث ذعلب جمله زيباي دارد و گفته است «لم أکن بالذّي أعبد ربّاً لم أره؛ (2) من آن کسي نيستم که پروردگاري را که نديده‌ام عبادت نمايم».
از حضرت سؤال شد چگونه او را ديده‌اي؟ حضرت فرمود: «لم تَره العيون بمشاهدة الابصار ولکن رأته القلوب بحقايق الايمان؛ (3) خدا را هيچ چشمي سر نمي‌توانند ببيند لکن قلب با حقايق ايمان او را مشاهده مي‌تواند».
از اين کلام نوراني به روشني بدست مي‌آيد که اولاً خداوند قابل رؤيت است،‌ثانياً رؤيت خدا با چشم ظاهر امکان پذير نيست. بلکه با حقايق ايمان و چشم دل مشاهده مي‌شود.
پس بنا بر اين مراد از لقاء الله رؤيت قلبي و ايمان حق تعالي است که نصيب مردمان پاک مي‌شود و هر کسي توفيق لقاء الله را ندارد.
در اين باره مطالعه کتاب لقاء الله تأليف عارف بزرگ ميرزا جواد ملکي تبريزي بسيار مفيد و سودمند است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




 

·         اهمیت علم از دیدگاه پیامبر

در گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت به علم چگونه بوده است؟

·         پرحرفي مانع خودسازي

يکي از موانع خودسازي که ناشي از هواي نفس است، پرگويي است. مشکل پرگويي اين است که باعث مي شود انسان به انواع گناهان زباني آلوده گردد.

·         تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي

واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.

·         آداب و اصول دعا

الدعا اَفضلُ مِن قراءةِ القرآن
و الدعا اَفضلُ مِن الصلاة
نماز، سخن گفتن بنده با خداوند است وقرائت قرآن، سخن گفتن خدا با بنده اش است در حالي که دعا سخن گفتن دو سويه وهم کلام شدن بنده با خدايش است.

دعا وسيله اي است که خداوند در اختيار انسان قرار داده تا هر زمان که انسان از مسير سعادت وکمال خارج شد بتواند بوسيلۀ آن به مسير اصلي برگردد همانگونه که

·         دستورالعمل تعقيبات نماز مرحوم نخودکي به امام خميني رض

سالک الي الله آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خميني: چه اصراري داريد چيزي را که ممکن است موجب خسران شود، ياد بگيريد؟ اما من چيزي را به شما ياد مي‌دهم که برايتان خسارتي ندارد و محتاج ديگران هم نمي‌شويد.

·         خودسازى و شهوت

نخست بايد دانست هر مجموعه نظام مندى تابعى از هدفمندى ها و ابزارهاى لازم براى رسيدن به آن اهداف است.

·         اخلاق فردی و اجتماعی

اخلاق و خُلق به معنای مجموعه‌ای از سرشت و صفات باطنی است.[1] چنان‌که خلقت و خَلق به معنای شکل و اندام ظاهر می باشد.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای هر دو جنبه دعا می کردند:

·         خودسازى و سختى ها

علت و عوامل گوناگونى مى تواند سبب سختى شود؛ نظير گناهان يا توجه  نكردن به مهارت هاى زندگى يا سوء مديريت شغلى و اقتصادى كه در اين صورت انسان بايد پاسخگو باشد اما در هر حال در صورتى كه در هنگام سختى ها

·         توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی

توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی برای پیشرفت کشور

·         خودشناسى تا خداشناسى

منظور ما از خودشناسى، آگاهى به قدر و منزلت آدمى است.

·         اهمیت علم از دیدگاه پیامبر

در گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت به علم چگونه بوده است؟

امام باقر علیه السلام:بهترين چيزی را که دوست دار |
خانه

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ق.ظ ]




مقابله با هواي نفس

هواي نفس چيست و چگونه مي توانيم با آن به مقابله برخيزيم؟

دريچه سعادت و راه ورود به بهشت برين پا بر گرده نفس و اميال نفساني گذاشتن است. اميد است كه با ياري خداوند متعال در اين امر مهم همه ما موفق باشيم .
امام علي(ع) مي‌فرمايند: با سعي و مجاهدت فضايل اخلاقي را به نفس سركش خود تحميل كن، زيرا خواهش طبيعي بشر بر شهوات و رذايل اخلاقي است. «اكره نفسك علي الفضائل فان الرذائل انت مطبوع عليها»[هداية العلم في تنظيم غررالحكم سيد حسين شيخ الاسلامي ص483]

«كمال انسان»
معيار ارزش و خوب بودن هر چيزي, كمال موجود در آن است. به طور مثال، يك درخت ميوه وقتي بيشترين ملاك ارزش را خواهد داشت كه بهترين ميوه را بتواند بدهد. يك خانه و يا ماشين نيز هنگامي از بيشترين ارزش برخوردار مي شوند، كه آسايش انسان را بيشتر فراهم مي كندكند. آدمي نيز از اين امر مستثني نيست، به اين بيان كه ملاك ارزش و خوبي انسان نيز كمال لايق او است. كمالي كه از طريق نزديك شدن به خداوند بدست مي آيد. و اصولا كمال انسان در همين ارتباط با خداست و طبق گفتار معصومين (ع) مانع اين ارتباط و كمال ،گناه و معصيت الهي است و البته منشاء گناه و نافرماني هم، هوي و هوس و پيروي از نفس اماره مي باشد.

«هوس چيست؟»
يك بطري ابتدا هوا دارد و وقتي شما در آن آب مي ريزيد, به هر مقدار كه آب وارد آن مي شود, هوايش خالي مي گردد. انسان نيز مانند بطري اي مي ماند كه ابتدا با هوا و نفسانيت پرشده است و بايد در طول عمر با خودسازي ،خود را از خدا پر كند تا هوايش خالي گردد.
زياده روي در غرايزي مانند شهوت و غضب و ميل نفس و خواهش دل به كامراني و گناه را هوي و هوس نامند. از نظر فلسفي نفس شاني از روح انسان است كه مديريت قواي نفساني مانند شهوت و غضب، تن و جنبه هاي طبيعي انسان را به عهده دارد. بايد دانست كه در مديريت نفساني طبيعيت انسان، غرايز نقش به سزايي دارند و نفس با استفاده از غرايز است كه كشور تن آدمي را اداره مي كند. اما در اغلب موارد به دليل افزون خواهي نيروهاي نفساني و تمايل به افراطي گري آدمي دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته هاي افراطي در راستاي كاميابي و لذت طلبي و راحت خواهي مي شود، كه به آن هواي نفس اطلاق مي گردد.
از نظر قرآن كريم نفس داراي مراتبي است. پايين ترين مرتبه نفس به نفس اماره، يعني نفسي كه به بدي ها امر مي كند، گفته مي شود. در نتيجه مي توان گفت: هوا به معناي خواسته است و پيروي از هواي نفس؛ يعني تبعيت از خواسته هاي افراطي نفس اماره.
هواي نفس از آن جهت مذموم است كه زمينه ساز انواعي از انحرافات عملي و اخلاقي و اجتماعي و حتي پديد آمدن بيماري هاي رواني و بدني براي انسان مي شود و آدمي را به وادي گمراهي و ظلم و گناه و خروج از ربقه انسانيت و ايمان سوق مي دهد.
مي توان گفت: هواي نفس به هر عمل و رفتار، ظاهري و باطني گفته ميشود كه در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد. ما يك خواسته هايي داريم و خداوند هم خواسته هايي. اگر خواسته ما مطابق خواسته خدا نباشد, مي شود هواي نفس و خواسته هاي نفساني. غفلت ازياد خدا، فراموش كردن نعمتها، نيكيها، حكومت واقتدار الهي و پيروي از شيطان و شيطان صفتان، افراد و تفريط در اعمال و رفتار، برخي از مصاديق پيروي از هواي نفس ميباشد. خداوند متعال در سوره كهف با اشاره به اين نكته ميفرمايد: وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتّبَعَ هَواهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطاً; } اي رسول ما! از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن ؛ همانها كه از هواي نفس پيروي ميكردند و كارهايشان از روي افراط و تفريط است.
لذا در قرآن پيروي از هوي نفس مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است و كساني كه از هوي و هوس پيروي نمي كنند مورد ستايش و تشويق پروردگار متعال قرار گرفته اند: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏؛ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت. پس جايگاه او همان بهشت است». (سوره نازعات، آيه 41)؛ (بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، ج 2، ص 2358)
در روايات اهل بيت (ع) نيز روايات متعددي پيرامون خطر هواي نفس و لزوم مخالفت با هوس ها وارد شده است بنابراين شهوت و افراطي گري در خوردن، سخن گفتن، خوابيدن، نگاه كردن به نامحرم، شهوت جنسي، خشم و عصبانيت بي مورد و لذت طلبي مفرط از مواردي هستند كه بايد با آنها مبارزه كرد.

«اصول كلي مبارزه با نفس»
دراين مقام چند اصل علمي و عملي براي معالجه اين بيماري روحي وجود دارد كه به برخي اشاره مي شود :
الف- تسليم: اسلام يعني تسليم. براي ا ينکه انسان از اسارت نفس و اطاعت شيطان خالي شود بايد در درجه اول تسليم عقل و دين شود و اراده خدا را در زندگي خودش پياده کند. يعني هميشه بايد انسان در هر کاري که مي خواهد انجام دهد ببيند خداوند در آن زمينه چه مي گويد و يا عقل چه چيزي را فرمان مي دهد، با تحقيق و مشورت با اهل دين و عقل راه درست را انتخاب نمايد و با خواسته هاي افراطي نفس و خواهش دل توجهي نکند تا در اين زمينه موفق باشد.
ب- علم درماني : اصلي ترين روشي كه اسلام در مورد ساخت و ساز انسان و تهذيب نفساني و اعتقادي و عملي او پيشنهاد نموده است استفاده از همين روش علم درماني است . اگر در اسلام علم و دانش فريضه شمرده شده است و آيات و روايات وارده در فضيلت علم و عالم افزون از هر باب ديگري است , به خاطر همين است كه راه اصلي معالجه ي امراض آدمي از طريق علم و آگاهي ميسر است , همانگونه كه ريشه ي تمامي بيماريها, شوربختي ها و شقاوتمندي انسان در جهل و بي خبير او مي باشد.
اگر انسان واقف شود كه دين برنامه ي سعادت و كمال اوست و راهي است كه مستقيما او را به قرب و لقائ پروردگار عالم مي رساند و حيات جاودان آخرتي را برايش به ارمغان مي آورد, حاضر نمي شود كه با گناه و سرپيچي و خروج از اين مسير, زمينه شقاوت و هلاكت خويش را فراهم نمايد; زندگي جاودان آخرتي و لقائ پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتي شوم و عذابي دردناك نمايد.
اگر انسان بداند كه آنچه مي كند و مي شنود و مي گويد همان است كه در ظرف آخرت به صورت جهنم يا بهشت ظهور خواهد نمود, حساسيت بيشتري نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پليد اهل دنيا و عقايد باطل ايشان خواهد داشت .
ت- عمل درماني: مرحله بعدي اين است كه براي خود برنامه عملي خودسازي داشته باشيم و با انجام واجبات و ترك گناه لذت بندگي خدا را بچشيم. مهمترين اقدامي که انسان در مسير خودسازي انجام مي دهد، همانا مبارزه با افزون طلبي نفس است. مشکل اهل هواي نفس اين است که از ابتدا با لذت هاي نفساني عادت کرده اند و لذت قرب به خداوند را نچشيده اند. اگر كسي لذت قرب به خدا و عبوديت خداوند را بچشد هرگز از گناه و لذت هاي مادي راضي نخواهد شد و حاضر نمي شود لذت مناجات با خدا و رابطه با اهل بيت (ع) را با لذت مثلا موسيقي و نگاه به نامحرم و مانند آن عوض كند.

براي مبارزه با انحراف غريزه شهوت از مسير اعتدال چند راهكار عملي پيشنهاد ميكنند:
1- ترك زمينه گناه: اين خود زيرمجموعه‏اى دارد كه مهمترين آن عبارت از است:
* كنترل چشم: نگاه به نامحرم, گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسي است. نگاه هاي آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا مي كند. حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: چشم چراني، تخم شهوت را در دل مي كارد و چنين كاري براي نگاه كننده كافي است كه منشأ فتنه گردد.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
هر آن چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
از اين رو قرآن دستور مي دهد از چشم مراقبت شود و همين طور رها نباشد«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ؛ به مؤمنان بگو: چشم‏هاى خود را از نگاه به نامحرم فرو گيرند»[ نور/31] كه اگر آن را رها كرديد شما را بلافاصله در شهوات رها و غرق خواهد كرد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «نگاه به نامحرم، تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است و چه بسا يك نگاهى كه حسرتى طولانى بر جاى گذارد».[. بحار، ج 101/40]
كاش اين گونه بود كه با ديدن چشم سير مي شد، اما هر چه بيشتر مي بيند بي تاب تر و حريص تر مي شود، گو سيري ناپذير است، تا مگر صاحب خود را به هلاكت اندازد. حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:« چيزي در بدن كم سپاس تر از چشم نيست، خواسته اش را ندهيد كه شما را از ياد خدا باز مي دارد».[ بحارالانوار، ج 101، ص 35] مگر مي شود با نگاه هاي دنباله دار شهوت خود را كنترل كرد؟
تا كه هيزم مى‏نهى بر آتشى- كى بميرد آتش از هيزم كشى
دقيقا بايد مواظب چشم خود بود كه مبادا به نامحرم و كلاً هر آنچه كه شهوت‏انگيز است،اعم از نگاه كردن به تصاوير و فيلمهاي تحريك كننده و لباس جنس مخالف، نگاه شود. عن الصادق(ع): «النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم من نظرة اورثت حسرة طويله؛ نظر دوختن تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد»، (سفينة‏البحار، شيخ عباسى قمى، ماده نظر).
تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد.
* كنترل گوش: بايد از شنيدنى‏هايى كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه‏ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند نوار موسيقى، صداى شهوت‏انگيز نامحرم و…
* ترك مصاحبت با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مى‏شوند انسان مزه گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.
از امام سجاد(ع) نقل شده: «النهى عن مصاحبة خمسة و محادثتهم و مرافقتهم فى طريق و هم الكذاب والفاسق والبخيل والاحمق والقاطع لرحمه؛ حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفيق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخيل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است»، (همان، ماده صحب).
البته اينها از مهمترين زمينه‏هاى گناه هستند كه بايد ترك شوند ولى كلاً هر چيزى كه زمينه گناه را فراهم مى‏كندبايد ترك شود.
2- ترك فكر گناه: ترك زمينه گناه سهم به سزايى در ترك فكر گناه دارد ازاين‏رو هر چه بيشتر و دقيقتر زمينه گناه ترك شود فكر گناه كمتر به سراغ انسان مى‏آيد. اين فكر گناه است كه شوق در انسان ايجاد مى‏نمايد و بعد از شوق اراده‏ى عمل سپس خود گناه محقق مى‏شود، مسلما تا اراده و شوق و ميل نسبت به كارى نباشد انسان مرتكب آن كار نمى‏گردد. لذا افكار جنسي را كه به ذهنتان خطور مي‌كند بلافاصله با ذكر خدا و ياد آسيب‌هاي معنوي گناه از ذهن خود دور سازيد.
3- دوري از محيط‌هاي آلوده و ناسالم
يكي از علل و عوامل انحرافات جنسي و به طور كل انحرافات اخلاقي، محيط آلوده و محرك‌هاي شهواني است. محيط از طريق وارد نمودن عناصر محرك در گرايش‌هاي انحرافي، منجر به طغيان غريزة جنسي در جوان مي‌شود. مسايلي از قبيل بدحجابي، روابط ناسالم و آزاد دختر و پسر، برخي از سريال‌هاي تلويزيوني و فيلم‌هاي خارجي و هم چنين استفادة نادرست از اينترنت در تحريك شهوت و غريزة جنسي جوان مؤثر است شايد براي برخي زا نوجوانان يادآوري و تذكر مسايل ديني و اخلاقي چيزي بيهوده و غير ضروري تلقي شود، زيرا آن‌ها نه در فكر سلامت خويش هستند و نه مسايل اخلاقي و ديني را مي‌پذيرند، اما براي شما كه روحية مذهبي قوي داريد و همين مسأله باعث شد تا نگران آينده‌تان باشيد، گفتن اين مسايل مهم و ضروري است. اگر واقعاً مي‌‌خواهيد از جواني‌تان به خوبي استفاده كنيد و در راه درست و سالم گام برداريد، سعي كنيد از محيط‌هاي آلوده و ديدن عوامل تحريك كننده، جداً پرهيز نماييد.

دستورالعمل اخلاقي:
1- بهره‏گيرى از ثقل اكبر و قرآن كريم و انس با آن. چه اين كه هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانيت بخشيده و معنويت مى‏دهد و هم آشنايى با معارف آن (هركسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى‏باشد.
2- بهره‏گيرى از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ايشان با حضور در مجالس ذكر اهل بيت, سخنراني, درس اخلاق و مراسم مذهبي كه مي تواند به صفاي باطن شما كمك نمايد. بايد توجه داشت كه توسل به حضرات معصومين(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملكوت است و هم زمينه ساز بهره‏گيرى بيشتر از فيض ربوبى و كسب توفيقات بيشتر.
3-دائم‏الوضوء: سعى كنيد هميشه باوضو باشيد.
4-روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حيوانى و شهوانى انسان را تضعيف مى‏كند اگر قواى شهوانى ضعيف گشت قهرا فكر گناه هم كم‏رنگ مى‏شود. عن ابى جعفر(ع) قال: «اذا شبع البطن طغى؛ هرگاه شكم پر شود طغيان مى‏كند، (المحجة‏البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، ج 5، ص 150). مفهومش اين است اگر شكم بر نشود طغيان نمى‏كند و بهترين قسم جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است.
تذكر اين نكته بسيار ضرورى است كه اولاً: روزه نبايد براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانيا: براى كارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاى دوشنبه و پنج‏شنبه باشد نه بيشتر ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است خوردن غذاهاي محرك و داراي كالري زياد، مانند خرما، پياز، فلفل و غيره را به حداقل برسانيد و مورد بعدى يعنى ورزش دو برابر شود.
5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش‏هايى باشد كه براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دويدن و نرم طناب زدن و انجام حركت‏هاى كششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزشى دوبرابر شود مثلاً از بيست دقيقه به چهل دقيقه افزايش يابد.
6- فكر مرگ وزيارت اهل قبور: اين يكى ديگر از چيزهاى بسيار مفيد است كه فكر گناه را يا از بين مى‏برد و يا كم مى‏كند كه اين به شدت و ضعف فرو رفتن در فكر مرگ بستگى دارد اگر انسان با اين واقعيت انس بگيرد و مردن را باور دل سازد نقشى سازنده و بالا برنده دارد. قال اميرالمؤمنين على(ع): «اذكروا هادم اللذات و منغص الشهوات و داعى الشتات؛ ياد كنيد (مرگ را) درهم كوبنده لذات را و تيره و تلخ كننده شهوات را و دعوت كننده جدايى‏ها را»، (الغرر والدرر، باب الموت، به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت‏پرور، ج 2، ص 159).
ياد مرگ دل را از تعلق به شهوات جدا مى‏سازد و انسان را از گناه و فكر گناه باز مى‏دارد آنچه كه بسيار مهم است اين است كه اولاً اين فكر هر روز و مستدام باشد اگر شبانه‏روزى نيم‏ساعت باشد كافى است ثانيا در مكان خلوتى باشد مخصوصا اگر آن مكان خلوت خود محيط قبرستان باشد به هر گونه كه اين فكر در مرگ با جان عجين شود و باور دل گردد بسيار مطلوب است مثلاً يكى از كيفيت‏هاى فكر در مرگ را يكى از بزرگان چنين مى‏فرمود: تمام خاطرات تلخ و شيرين گذشته را در حد امكان مثل يك فيلم از ذهن بگذراند و به خود بباوراند كه همه اينها گذشت و چند روز باقى مانده عمر هم مى‏گذرد لحظات جان دادن، وقتى كه خويشان و نزديكان را رها مى‏سازد و از تمام تلخ و شيرينى‏ها وداع مى‏كند و… همه و همه را به خوبى تأمل كند تا دل بلرزند و چشم بگريد.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




هدف خودسازي و تزکيه نفس

هدف خودسازي چيست؟

هدف خودسازي در يک کلام قرب و نزديکي به خداي تبارک و تعالي است. تعبيراتي مانند به کمال رسيدن و به خدا رسيدن و به رنگ خدا درآمدن، خدايي شدن و حتي واژه ولايت در حقيقت به همين معناي قرب الي الله باز مي گردد. براي پاسخ گويي به اين سوال ابتدا مفهوم کلمات کليدي هدف، خودسازي و قرب را توضيح مي دهيم و سپس به توضيح هدف خودسازي خواهيم پرداخت.

معناي هدف:
هدف از نظر لغت به معناي سيبل يا نشانه اي است که به سوي آن تير مي اندازند و در اصطلاح ، آن چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش مي‏شود(فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوري). و نيز گفته‏اند: هدف، عبارت است از آن حقيقت مطلوب که اشتياق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسيله‏هايي که آن حقيقت را قابل وصول مي‏نمايد(ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقي جعفري).
معناي خودسازي :
در معناي خودسازي مي توان گفت: هماهنگ ساختن تمام نيروها و توانايي هاي شناختي و احساسي و عملي انسان براي رسيدن به قرب الهي را خودسازي مي گويند. البته بنابر اين ديدگاه که انسان مظهر خدا است، خودسازي به معناي ظرفيت سازي و ايجاد شرايط رفع موانع براي ظهور کمالات الهي در انسان است.
معناي قرب:
قرب در لغت به معناي نزديکي دو شيء به هم است و در اصطلاح تعبيرات گوناگوني از آن مي شود که مي توان به طور کلي پنج تفسير از آن را ارايه و بررسي کرد.
1- قرب به معناي نزديکي مکاني و زماني .
مثلاً مي گوييم در نزديكي اين كوه چشمه اي است، يا خود را به نزديك اين كوه رساندم. در اينجا مراد ما قرب واقعي است؛ يعني واقعاً دوري و نزديكي فاصله ي خود را تا كوه در نظر مي گيريم و از كلمه ي «قرب» منظورمان اين است كه آن فاصله کمتر شده است. يا معاصر بودن دو شخصيت نشان از نزديکي زماني آن دو دارد.
مسلماً منظور از قرب خداى متعال كه مطلوب نهايى انسان است و بايد در اثر حركت اختيارى خود به آن نايل گردد، كم شدن فاصله زمانى و مكانى نيست؛ زيرا اولا خداوند موجود مادي نيست تا قرب زماني و مکاني در مورد او صادق باشد و ثانيا پروردگار متعال آفريننده زمان و مكان و محيط بر همه زمان ها و مكان هاست و با هيچ موجودى نسبت زمانى و مكانى ندارد: هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ- او است اول و آخر و ظاهر و باطن. (حديد 3)وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم- هر جا باشيد او با شما است. (همان)
وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ- مشرق و مغرب از آنِ خدا است، و به هر سو رو كنيد خدا آنجا است. (بقره 115) به علاوه، كم شدن فاصله زمانى و مكانى، به خودى خود، كمالى محسوب نمى‌شود

2- قرب به معناي نزديکي اعتباري انسان به خداوند.
وقتي كه مي گوييم فلان شخص نزد فلان مقام اجتماعي قرب پيدا كرده است و يا مي گوييم فلان شخص با فلان خدمت خود به فلان مقام نزد او تقرّب حاصل كرد، در اينجا منظورمان چيست؟ آيا مقصود اين است كه فاصله ي ميان آنها كمتر شد؟ مثلاً سابقاً در پانصد متري او قرار داشت و اكنون در صد متري او است؟ البتّه نه. اگر چنين است پس پيشخدمت در اطاق هر كسي از هر كس ديگر نزد او مقرّب تر است.
مقصودمان اين است كه خدمتگزار در اثر خدمتش در روحيه ي مخدوم خود تأثير كرد و او را از خود راضي نمود و حال اينكه قبلاً راضي نبود، يا او را از خود راضي تر كرد و در نتيجه از اين پس مخدوم بيش از گذشته به او عنايت خواهد داشت. پس استعمال «قرب» در اينجا يك استعمال اعتباري است نه حقيقي؛ واقعاً وجود خارجي اين شخص در نزديكي وجود خارجي آن شخص قرار نگرفته است، بلكه از آن رابطه ي خاصّ روحي كه از طرف مخدوم نسبت به خادم برقرار شده و آثاري كه بر اين رابطه ي روحي مترتّب است، مجازاً و تشبيهاً «قرب» تعبير شده است. اين معنا از قرب که بيشتر نزد مردم و عرف رايج است، صحيح است اما ما به دنبال معنايي حقيقي براي قرب انسان به خداوند هستيم نه معناي مجازي و اعتباري.
3- قرب به معناي نزديکي ماهوي انسان به خداوند:
نزديک ماهوي در ميان دو ماهيت تصور مي شود. مثلا زيد و عمر که دو ماهيت هستند از اين جهت که هر دو حيوان ناطق اند با هم اشتراک و قرب ماهوي دارند. اين معنا در رابطه ميان انسان و خداوند تصور نمي شود و صحيح نيست، زيرا اولا خداوند ماهيت ندارد و وجود محض است و ثانيا بنا بر ديدگاه عرفا انسان هم ظهور خدا است و ماهيت ندارد.
اصولا ماهيت يک بحث فلسفي است که حقيقت ندارد و ساخته ذهن فلاسفه است. ملاصدرا در بحث اصالت وجود اثبات مي کند که اصالت با وجود است و نمي تواند کاذب بودن آن را اذعان کند و قبول مي کند که ماهيت به صورت تبعي وجود دارد، ولي عرفا به طور کلي بر اين اعتقادند که ماهيت دروغ است و اصالت وجود به معناي اين است که تمام هستي را وجود فراگرفته و اصلا ماهيت هيچ بهره اي از وجود ندارد نه اصالتي و نه تبعي.
4- قرب حقيقي به معناي نزديکي وجودي انسان به خداوند.
موجودات در اصل آفرينش به هر نسبت كه از وجودي كامل تر- يعني از وجودي قوي تر و شديدتر- بهره مند هستند، به ذات الهي كه وجود محض و كمال صرف است نزديكتراند. طبعاً فرشتگان از جمادات و نباتات به خداوند نزديكتراند و به همين جهت بعضي از فرشتگان از بعضي ديگر مقرّب تراند، بعضي حاكم و مطاع بعضي ديگر مطيع مي باشند؛ و البتّه اين تفاوت مراتب قرب و بعد مربوط به اصل خلقت و به اصطلاح مربوط به قوس نزول است. در قوس صعود هم انسان مراتب وجود را طي مي کند و با هر گام معنوي که بر مي دارد به قرب وجودي حق تعالي مي رسد.
اين تصور ناشي از اعتقاد فلاسفه به اشتدادي بودن مراتب وجود است. خداوند در بالاترين مرتبه هستي است و ساير موجودات هر يک از مرتبه اي از وجود برخوردارند. انسان ابتدا در مراتب پايين تري از وجود قرار دارد و با پيمودن طريق طاعت پروردگار واقعاً مراتب و درجات قرب وجودي پروردگار را مانند بالا رفتن از يک نردبان، طي مي كند؛ يعني از مرحله ي حيواني تا مرحله ي فوق ملك را مي پيمايد. اين صعود و تعالي يك امر تشريفاتي و اداري نيست، قراردادي و اعتباري هم نيست، از قبيل بالا رفتن از عضويت ساده ي يك اداره تا مقام وزارت، و يا از عضويت ساده ي يك حزب تا رهبري آن حزب نيست، بلكه بالا رفتن بر نردبان وجود است، شدّت و قوّت و كمال يافتن وجود است كه مساوي است با زيادت و استكمال در علم و قدرت و حيات و اراده و مشيت و ازدياد دايره ي نفوذ و تصرّف. تقرّب به خداوند يعني واقعاً مراتب و مراحل هستي را طي كردن و به كانون لا يتناهي هستي نزديك شدن.
اين معنا نمي تواند تفسيرگر قرب انسان به خداوند باشد، زيرا در جايي تصور مي شود که اولا وجود، حقيقت تشکيکي داشته باشد و بتوان از مراتب آن بالا رفت و بر شدت آن افزود، در حالي که اهل معرفت وجود را واحد و احد صرف مي دانند و مراتب داشتن در وجود را قبول نمي کنند. وجود از ديدگاه عرفا يگانه صرف است و انسان و ساير موجودات ظهورات وجود هستند نه مراتب وجود. انسان از اين نظر که انسان است، ظهور است نه وجود. وجود بودن خاص ذات الهي است.
ثانيا بايد دو موجود مستقل داشته باشيم که يکي در کمالات وجودي به ديگري نزديک شود در حالي که وجود انسان يک وجود مستقلي در قبال وجود الهي نيست و حتي بنابر ديدگاه خود فلاسفه عين وابستگي و يک وجود ربطي است، يعني وجودي از خودش ندارد که با ارتقاي آن به کمالات حقيقت وجود نزديک شود.
5- قرب حقيقي به معناي نزديکي مظهري انسان در کمالات وجودي به خداوند.
بر اساس تعريف اهل معرفت از انسان به اينکه انسان مظهر خدا است، معناي حقيقي قرب انسان به خداوند ظاهر مي شود. بر اين اساس انسان به خدا نزديک مي شود، يعني همان گونه که اصل حقيقت انسان ظهور خداوند است، کمالات او نيز از طريق ظهور خدا در انسان پديد مي آيد و آدمي از طريق ايجاد شرايط ظهور که اطاعت و بندگي حضرت حق است و همچنين رفع موانع ظهور ، يعني ترک گناهان و رعايت تقوا و به عبارتي قرب فرايض و نوافل است، مظهر و مجلاي ظهور و تجلي کمالات حق مي گردد. هر چه انسان ظرفيت خود را براي ظهور خداوند آماده تر کند، خداي متعال با کمالات خويش در انسان بيشتر ظهور و تجلي مي کند و انسان به خداوند نزديک تر خواهد شد.
بنابر اين تفسير از قرب، قرب انسان به خداوند هم حقيقي است، يعني اعتباري و مجازي نيست و هم بر تعريف حقيقي انسان و جهان از خداوند استوار است، يعني با اصل ظهوري بودن انسان و جهان سازگار است و مشکلاتي که در تفاسير قبل بود وجود ندارد.

هدف خودسازي:
اکنون که معناي قرب انسان به خداوند کاملا روشن شد مي توانيم بگوييم: هدف خودسازي قرب و نزديکي مظهري انسان به خداوند و خداگونه شدن است. خداي متعال انسان را به صورت خويش زيبا و کامل آفريد. ان الله خلق آدم علي صورته. (عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.) و او را خليفه خود در زمين قرار داد. و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة. (بقره, 30) به خاطر همين ملائکه بر او سجده کردند, قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس. ( بقره, 34) و براي او فراوان پيامبران فرستاد با کتاب هاي آسماني, تا اين خداگونگي را از مرحله استعداد به فعليت درآورند و انسان آينه تمام نماي خدا در روي زمين گردد.
بنابراين خودسازي, روش خدايي شدن يا خداگونه شدن انسان (صبغه الله و من احسن من الله صبغه) و فعليت بخشي به استعداد خليفه اللهي است که از طريق مبارزه با نفس و توحيد و خدامحوري حاصل مي شود.
انسان مانند بطري اي مي ماند که ابتدا پر از هوا است و بايد در طي مراحل خودسازي و تهذيب نفس, آن را از خدا پر کند و هواي نفس را از وجود خويش تخليه نمايد. خودسازي چنين هويتي دارد. پرکردن خود از خدا و خالي شدن از هر چه غير خدايي است.
خودسازي تلاش براي خدايي شدن انسان است، عمر انسان اگر در اين مسير هزينه نشود, خسارت خواهد بود, ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات. انسان در زيانکاري است, مگر کساني که ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. (عصر, 2و3)
اصولا تمام زندگي فرصتي است براي قرب انسان به خداوند و ظهور هر چه بيشتر خدا در انسان. هدفي که منظور نظر دين و اولياي الهي است, ساختن انسان خدايي است. هر مکتبي الگوي خاصي را براي انسان سازي معرفي مي کند, الگويي که اديان توحيدي معرفي مي کنند, انسان خدايي است، يعني کسي که نفسانيت را به فراموشي سپرده و بنده خدا شده است.
تمامي پيامبران و رهبران ديني براي قرب انسان به خداوند تلاش کرده اند. آنها به هر چيزي که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنويت, همه براي اين بوده است که از انسان موجودي خدايي بسازند.
براي خداگونه شدن و قرب به خداوند بايد انسان محور تمام زندگي, تصميم گيري ها و انديشه هاي خودش را خداوند و خدايي شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدايي شود, يعني درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگويد، نگاهش خدايي باشد, خدا پسند باشد به چهره هاي خداگونه بنگرد و به چيزي که خداوند راضي نيست, نگاه نکند. خدايي بيانديشد, يعني به خدا بيانديشد و براي شناخت حقيقت هستي تلاش کند و براي خدا فکر و انديشه اش را به کار بياندازد و نيز خداگونه عمل کند. انبياي الهي اينطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اينکه انسان هاي الهي جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار ديگري در اين جهان نداشتند.
نمونه هاي اينگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولي خدا, سالک و عارف ياد مي شود, فراوان اند, ولي ما در اين زمان با يک نمونه آشکار روبرو هستيم و آن امام خميني (رض) است. مردي که خداي متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرايت داشت و مي توان گفت خداوند تمام کشور وجودش را تصرف کرده بود و حرف و انديشه و عملش همه خدايي شده و در حقيقت فاني در خدا و غرق در درياي حقيقت الهي گشته بود.
ارزش هر کسي هم در آستان توحيد به اين است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان ظهور و سريان پيدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پيدا مي کند. ارزش اولياي خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آينه وجود آنها است. تقرب انسان به خداوند هم به همين معناي خدايي شدن و خداگونگي انسان از طريق ظهور کمالات الهي در او است.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]




بزرگترین دام شیطان برای انسان

بزرگترین دام شیطان برای انسان

اگرچه ما از شرّ شیطان به خدا پناه می بریم اما گاه با یک حال و حس درونی خود را در بزرگترین دام او می اندازیم.

به گزارش مشرق، حسد یکی از صفات مذموم انسان است که زمینه انحراف و سقوط او را فراهم می کند، از این رو در روایات بشدت از آن نهی و آثار سوء اش بیان شده است.

پيامبر خدا (ص) می فرمایند: «از حسادت بپرهيزيد؛ زيرا حسنات و نيكي ها را فرو مى خورد، همچنان كه آتش هيزم را.»

امیرمومنان علی (ع) می فرمایند: «حسادت، عيبى رسوا و بُخلى سهمگين است و حسود، تا به آرزوى خود درباره محسودش نرسد، آرام نمى گيرد.»

ایشان همچنین فرموده اند: «آفرين بر حسادت! چه عدالت پيشه است! پيش از همه صاحب خود را مى كشد!»

و نیز می فرمایند: «حسادت، دام بزرگ ابليس است.»

رسول خدا (ص) فرموده اند: «هان! بيمارى امت هاى پيشين به شما سرايت كرده، و آن حسادت است؛ اين بيمارى نه موى سر را ، كه دين را مى تراشد و از بين مى برد.»

امام علی (ع) همچنین می فرمایند: «حسود از بدي ها (ناراحتي هاى ديگران) شاد مى شود و از شادي ها [ى مردم] غمگين.»

امام صادق (ع) نیز در تشریح آسیب های حسادت فرموده اند: «حسود، پيش از آن كه به محسود زيان رساند، به خود زيان مى زند؛ مانند ابليس، كه با حسدورزى، براى خود نفرين خريد و براى آدم عليه السلام برگزيدگى.»

ایشان می فرمایند: «آن گاه كه موسى بن عمران در حال مناجات و سخن گفتن با پروردگارش بود، مردى را زير سايه عرش خداوند ديد،. عرض كرد: اى پروردگار من! اين كيست كه در سايه عرش توست؟ خدا فرمود: «اى موسى ! او از كسانى است كه بر نعمت هايى كه خدا به مردم داده است، حسادت نورزيده است.»

امام باقر (ع) نیز فرموده اند: «حسد ايمان را مى خورد، همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد.»

علاوه بر این، امام صادق (ع) در بیان صفات حسود فرموده اند: «لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، در حضور تملّق مى گويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.»

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-11-05] [ 10:59:00 ق.ظ ]




عوامل چشم چرانی

عوامل چشم چرانی
محرومیت جنسی
ویلهم اشتگل محرومیت های جنسی را عامل این بیماری دانسته و می گویند: محرومیت های جنسی باعث می شود که (لی یبدو) در اعصاب چشم متمرکز شود، با این تمرکز، بستگی عصب چشم با اعصاب جنسی توسعه یافته وشخص از چشم چرانی لذت می برد و با دیدن اندام جنس مخالف تحریک می شود. [۹]

خودنمایی زنان
بیشترین عامل بروز بیماری چشم چرانی در مردان حس خودنمایی در زنان است. مردان به طور طبیعی نسبت به زیبایی و اندام جنس مخالف حساس اند و زنان بد یا بی حجاب با خودنمایی در عرصه جامعه این گرایش مردان را تحریک می نمایند.

شان نزول آیه غض بصر
در تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیه ۳۰ سوره نور، نقل کرده اند که: «روزی در هوای گرم مدینه، زن جوانی در حالی که روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوش او، پیدا بود، از کوچه ای عبور می کرد، مرد جوانی از انصار، آن حالت را مشاهده کرد و چنان غرق تماشا شد که از خود و اطرافش غافل گردید و به دنبال آن زن حرکت نموده تا این که صورتش به شی ای اصابت کرد و مجروح گردید، هنگامی که به خود آمد، خدمت پیامبر(ص) رفت و جریان را برای او بیان داشت، این جا بود که آیات سوره مبارکه نور در مورد پوشش زنان نازل گردید. [۱۰] [۱۱] [۱۲]

تفسیر آیه غض بصر
قرآن کریم برای رفع این معضل اجتماعی در آیات شریفه سوره نور، از یک طرف مؤمنان اعم از زنان و مردان را مخاطب قرار داده دستور می دهد که نگاه های خود را کوتاه ساخته و به نامحرم خیره نشوند و از فساد و آلودگی دوری کنند.

و از سوی دیگر به خانم ها دستور می دهد پوشش مناسب را رعایت کرده و زیورآلات خود را آشکار نسازند. تا حوادث نظیر حادثه ای که آیه در ارتباط با آن نازل شده است، اتفاق نیفتد و جوانان از خود بی خود نشده و دنبال زنان و دختران نامحرم راه نیفتند و امنیت و آرامش خود و دیگران را خدشه دار نسازند.

 


امنیت زنان با پوشش اسلامی
در سوره احزاب نیز در یک جا به خانم ها دستور می دهد: «در محاورات روزمره حالت عادی داشته و با ناز و کرشمه و طنازی صحبت نکنید و در کوچه و خیابان با بدن های نیمه عریان و لباس های بدن نما، ظاهر نشوید». [۱۳]

چند آیه بعد می فرماید: «با چادر و مقنعه اندام خود را بپوشانید». [۱۴]

تمام این برنامه و تأکیدها برای آن است که: مردم، زن ها را به عنوان افراد عفیف و پاکدامن بشناسند و موجبات آزار و اذیت آنان را فراهم نسازند. [۱۵]و چشم طمع ندوزند. [۱۶]

و در نتیجه امنیت و آرامش قشر خانم ها در سایه چادر و رعایت ضوابط شریعت و پوشش اسلامی، تأمین شود.

مبارزه رهبران با شهوت پرستان
در ادامه قرآن کریم می فرماید: با این راه و روش، اگر بیماردلان هوسباز اصلاح نشدند و به آزار و اذیت خانم ها ادامه داده و امنیت و آرامش آنان را تهدید کردند. برخورد شدیدتری با آنان صورت خواهد گرفت:
«اگر منافقان و بیماردلان «شهوت پرست» و کسانی که در شهر، اضطراب و نگرانی به وجود می آورند از اعمال زشت خود دست برندارند، ترا «ای رسول» علیه ایشان می شورانیم، در آن صورت، مدت کمی در مجاورت با تو در این شهر زندگی خواهند کرد و نابود خواهند شد». [۱۷]

رعایت چشم چرانی مقدمه تکامل
از مجموع مطالب یاد شده این نتیجه به دست می آید که رعایت حجاب و پوشش اسلامی برای زنان و مردان مؤمن و مسلمان، تکلیف الهی است.

رعایت آن، علاوه بر این که موجب عمل به دستورات الهی می شود، شخصیت فردی اجتماعی و معنوی انسان محجوب و پاکدامن، سیر صعودی پیدا کرده و نردبان تعالی و تکامل را یکی پس از دیگری طی خواهد کرد و از سوی دیگر در تأمین بهداشت روحی و روانی و آرامش خانواده‌ها و صفا، نورانیت و امنیت در جامعه نقش به سزایی ایفا می کند.

به امید روزی که جوامع اسلامی و انسانی از تمام آلودگی ها تصفیه شود و زمینه حضور زنان و دختران بدون دغدغه و دلواپسی، در اجتماعات فراهم شود.

 


عواقب چشم چرانی
غفلت
عامل غفلت و فراموشی: چشم چرانی یکی از مصادیق حب دنیا و عامل مهمی برای بروز غفلت از یاد خدا و خود است. غفلت همان چالش اساسی است که انسان در سر راه کمال و سعادت خود دارد و بیداری اولین نیاز او برای حرکت در این مسیر است.

چشم چرانی باعث می شود که انسان هر چه بیشتر به خواب رود و از بیداری و یاد خدا دور ماند.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود: چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواسته‌اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد.
” لَیسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَینِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکم عَنْ ذِکرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل “. [۱۸]

اولین قدم انحرافات
اولین گام انحراف عملی: چشم چرانی و نگاه به نامحرم، گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی است.

نگاه های آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا می کند.

حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: چشم چرانی، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد.

نگاه کردن به ناموس دیگران،‌ خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد.
“اَلنَّظرَةُ بَعْدَ النًّظرَةِ تَزرِعُ فی الْقَلبِ الشَّهْوَةَ وَ کفی بِها لِصاحِبِها فِتْنَ". [۱۹]

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: نگاه به نامحرم تیر زهرآلودی از تیرهای شیطانی است. انَّظَرُ سَهمٌ مَسْموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ… . [۲۰]

پس باید مراقب چشمان خویش باشیم، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند.

حسرت طولانی
حسرت و اندوه طولانی: امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید: چه بسا نگاه هایی که غصه های طولانی را در پی دارد.

به این معنی که چشم قوی ترین ابزار حسی است. یعنی میدان آستانه تحریک چشم از بقیه حواس بیشتر است و بیشترین تحریکات حسی را دریافت می کند و این دل است که بعد از نگاه به کار می افتد یعنی آنچه را دیده، می بیند، دل طلب می کند و چون امکان رسیدن به آنچه دیده شده فراهم نمی شود؛ افسردگی و رنجوری عاید انسان می شود.

از فحوای حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ که فرمود: همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد، فهمیده می شود که علاوه بر حسرت دنیوی، فرد چشم چران در آخرت از فرط حسرت و پشیمانی چشمانی گریان خواهد داشت.
” کلُّ عَینٍ باکیةٌ یومَ القِیامَةِ اِلّا ثَلاًًثَةُ اَعینٍ: عَینٌ بَکتْ مِنْ خَشیةِ اللهِ وَ عَینٌ غَضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللهِ وَ عَینٌ باتَت ساهِرَة فی سبیلِ الله". [۲۱]

از بین رفتن امنیت جامعه
به خطر افتادن امنیت و سلامت جامعه: در واقع، نگاه های آلوده، مسموم و شهوت انگیز، آتش درون را شعله ور می سازد که فرایند و محصولی جز فحشا، سیاهی دل؛ مشکلات و نارسایی هایی اجتماعی، نخواهد داشت. چشم چرانی دام شیطانی، بذر شهوت و رویشگاه فسق و فجور است که دل را می لرزاند، آرامش و ثبات را سلب نموده و باعث هرج و مرج و فتنه و فساد در جامعه می شود.

لذا چشم چرانی، این تیر مسموم و زهرآلود شیطانی اگر بدون قید و بند، رها شود یقیناً سلامت و امنیت طرفین را به خطر می اندازد، جوان و نوجوانی که به کوچه و خیابان راه می افتد اگر دستور اسلام را رعایت نکرده و نگاهش را کوتاه نکند و از طرف دیگر، کسانی که باید حجاب و پوشش اسلامی را رعایت کنند، رعایت نکنند، چشم جوان به صحنه های شهوت انگیز خواهد افتاد، و نیروی قدرتمند شهوت به جوشش و غلیان آمده و تحریک خواهد شد، درچنین شرایط حساس و خطرناکی، این جوان، یا باید به عیاشی، فساد و تجاوزگری روی آورد و به خواسته های قوه شهوانی جواب مثبت دهد، امنیت خود و دیگران را به خطر اندازد، و یا با تخیل و تصور، با حالت افسرده و پریشان، زندگی بیمار گونه خود را ادامه داده آسایش و آرامش خانواده را برهم زند.

ایجاد نگرانی
ایجاد نگرانی و اضطراب: آنچه از مجموع آیات، روایات و تجربیات کارشناسان به دست می آید این است که: چشم چرانی های هوس آلود بدحجابی و بی حجابی زنان و دختران بی بند و بار از جمله عوامل مؤثر در ایجاد اضطراب ونگرانی افراد و خانواده ها و هرج و مرج و ناامنی در جامعه به حساب می آید. در طرف مقابل اگر اصول و ارزش های اسلامی از جمله حجاب و پوشش اسلامی، رعایت شود از چشم چرانی و نگاه های آلوده جلوگیری به عمل آید وخانم ها در نشست و برخواست و صحبت ها و مکالمات روزمره، دستورات شرع مقدس را رعایت کنند یقیناً زمینه های فساد زدوده شده دام های شیاطین برچیده خواهد شد، آرامش روحی و روانی برای افراد و خانواده ها، نظم، ثبات و امنیت در جامعه پدید خواهد آمد.

امام علی(ع) می فرماید: «کسی که نگاهش را کاهش دهد، قلبش آرام می گیرد». [۲۲]

آرامش قلب بالاترین نعمت
و نعمتی بالاتر از آرامش قلب، وجود ندارد. این موهبت بزرگ اگر در اعضا و افراد جامعه، محقق شده و تجلی پیدا کند، جامعه نیز به طبع اعضا و افراد خود، دارای امنیت و آرامش خواهد شد.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
این همه آفت که به تن می رسد از نظر تو به شکن می رسد
دیده فرو پوش چو دُر در صدف تا نشوی تیر بلا را هدف

عذاب اخروی
عذاب اخروی: علاوه بر ابتلا به عواقب دنیوی، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند.

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند.
“مَنْ مَلَاَ عَینَیهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَراماً حَشاهُما اللهُ عَزَّ وَجَلَّ یوْمَ القِیامَةِ بِمَسامیرَ مِنْ نارٍ وَحَشاهُما ناراً حَتّی یقْضِی بَینَ‌ النّاسِ ثُمَّ یؤمَرُ بِه اِلَی النّارِِِ". [۲۳]

 


نتایج چشم پاکی
چشم پاکی و نتایج آن : هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است.

چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد، سبب برکات زیر می گردد:
دیدن عجایب
۱- دیدن شگفتیها: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید. “غُضُّوا اَبْصارَکم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ". [۲۴]

راحتی قلب
۲- راحتی قلب: امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد، قلبش را راحت کرده است. “مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ". [۲۵]

نیک خویی
۳- نیک خویی:‌ همچنین آن حضرت فرمود: کسی که نگاه‌هایش کنترل شود، صفاتش نیکو گردد. “مَن‌ غُضَّتْ اَطرافُهُ حَسَنَتْ اَوصافُهُ". [۲۶]

پاداش الهی
۴- پاداش الهی: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر کسی زنی را ببیند و بلافاصله دیده اش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد، چشم باز نگرداند مگر اینکه خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد. “مَنْ نَظَرَ اِلی امْرأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ اِلی السَّماءِ اَوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ یرْتَدَّ اِلَیهِ بَصَرُهُ حَتّی یزَوَّجَهُ اللهُ مِنَ الْحُورِ العینِِ". [۲۷]

چشیدن شیرینی ایمان
۵- چشیدن شیرینی ایمان:پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند. “اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْلیسَ‌ فَمَنْ تَرَکها خَوْفاً مِنَ اللهِ اَعطاهُ اللهُ ایماناً یجِد حَلاوَتَهُ فی قَلْبِهِِ". [۲۸]

بروز صفت شجاعت
بروز صفت شجاعت: شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود. “اَشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبُ هَواهُ". [۲۹]

درمان چشم چرانی
معالجه خوی زشت چشم چرانی:
قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح می کند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند، از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار خود در مخالفت با هوای نفس و شیطان بود پیروی کنند.

استمداد از خداوند
نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ"استمداد” از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد.

از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند: به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: با خاموش کردن آتش شهوت، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است. “بما یستعان علی غمض بصر؟ قال بالخَمُودِ تَحْتَ السُّلطانِ الْمُطَّلَعِ عَلی سَتْرِک". [۳۰]

توجه به مکافات عمل
نکته ظریف دیگری که در مسأله ناموس ‌نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که به هر دستی بدهی به همان دست پس می گیری، چنان که فرموده اند: آن طور که جزا دهی جزا بینی. “کما تُدینُ تُدانُ". [۳۱]

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد.

در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموس اش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود: با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند. [۳۲]

بنابراین، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد.

هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان

شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند، خوشنود می شوید؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود می خواهید. [۳۳]

عدم خلوت با زن نامحرم
یکی دیگر از راه های پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند، چرا که دور از چشم مردم، زمینه لغزش و انحراف فراوان است.

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود. “مَنْ کانَ یؤْمِنُ بِاللهِ و الیوْمِ الاخِرِ فَلا یبیتَ فی مَوْضِعٍ تُسمَعُ نَفَسُ امْرأَةٍ لَیسَتْ لَهُ بِمَحرَمٍ". [۳۴]

اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون بروند. [۳۵]

امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هیچ مردی با زنی(نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانه ای خلوت کند، سوّمی آن دو شیطان است. “لا یخْلُوا بِامْرَأَةٍ رَجُلٌ، فَما مِنْ رَجُلٍ خَلا بِامْرَأةٍ الّا کانَ الشًّیطانُ ثالِثَهُما". [۳۶]

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ق.ظ ]




عواقب چشم چرانی

عواقب چشم چرانی و راه های پیش گیری از آن

قرآن کریم می فرماید: به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است؛ پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار را وظیفه ضروری و واجب مومنین شمرده شده است.

 گروه دین مشرق- چشم چرانی متاسفانه یکی از بیماری ها و عادت های ناپسندی است که برخی از افراد جامعه به دلایل مختلف بدان دچار می شوند. به منظور مبارزه با این عادت ناپسند، اولا لازم است نسبت به مفهوم، آثار و عواقب و زمینه های بروز آن آگاهی بدست آورد و سپس از راهکارهای عملی برای کنترل آن سود جست.

 


معنای چشم چرانی
چشم چرانی در مقابل غض بصر و چشم پوشی، به معنای نگاه خیره و شهوت آلود به نامحرم است که با انگیزه لذت طلبی جنسی انجام می شود.

حکم نگاه کردن به نامحرم
 نگاه بدون شهوت
ما در روابط اجتماعی خود با دیگران چه جنس مخالف یا موافق به طور طبیعی با آنها ارتباط حضوری و کلامی داریم و به آنها نگاه می کنیم، نگاهی که به هیچ وجه در آن بحث تحریک شهوت و لذت جنسی مطرح نیست، این نگاه ها داخل در مقوله چشم چرانی نیستند.
نگاه با شهوت
ولی نگاه های ادامه داری که با انگیزه لذت جنسی انجام می شود و به تحریک شدن غریزه و میل جنسی می‌انجامد، تحت عنوان چشم چرانی تعریف می شود.

حکم قرآن در مورد غض بصر
در قرآن آمده است: “قل للمومنین یغضوا من ابصارهم » به مومنین بگو چشم های خویش را بپوشانند". [۱]
معنای غض بصر
یغضوا از ماده “غض” به معنی نگاه و صوت کوتاه می باشد و نقطه مقابل آن خیره نگاه کردن و صدا را بلند کردن است.

منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعی را زیر نظر می گیرد؛ هر گاه نامحرمی در حوزه دید قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن نامحرم از منطقه دید مستقیم و عمیق او خارج شود، یعنی به او نگاه خیره نکند اما راه و چاه خود را نیز ببیند.

در حدیثی که ویژگی های رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ را توصیف می کند چنین آمده است: « و اذا فرح غض طرفه » وقتی که خوشحال می شد چشمانش را به صورت نیمه بسته در می آورد.

مرحوم مجلسی این جمله را در بحارالانوار چنین تفسیر کرده است: پلک چشم را می شکست و سر را پایین می انداخت و چشمها را نمی گشود، چنین می کرد تا از سبکسری و سرمستی به دور باشد.

پس غض بصر یعنی کم کردن نگاه و خیره نشدن.

چشم پوشی از وظایف شرعی
قرآن کریم غض بصر و چشم پوشی از نگاه به نامحرم را وظیفه مسلمانان اعلام کرده و به زن و مر عنوان پیوند د توصیه کرده است که مواظب چشمان خود باشند.

چشم پوشی مردان
قرآن کریم می فرماید: به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند، این برای آنها پاکیزه تر است و خدا به آنچه می کنند، آگاه است.
” قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یحفَظُوا فرجَهُمْ ذلِک اَزْکی لَهٌم اِنًَّ اللهَ خَبیرٌ بِما یصْنَعونَ". [۲]

چشم پوشی زنان
و پس از آن فرمود: به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند.
“وَ قُلْ لِلْمؤمِناتِ یغْضُضنَ‌مِنْ اَبْصارِهنَّ وَ یحفَظنَ‌ فُروجَهُنًّ…". [۳]

وجوب چشم پوشی بر هر مسلمان
پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار را وظیفه ضروری و واجب مومنین شمرده شده است.

اعضاء وجوب پوشش زن و مرد
نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها، اگر با قصد لذّت باشد، حرام است، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند, و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است. [۴]

ارتباط بین چشم پوشی و آلودگی
در روانشناسی دینی نیز ارتباط نزدیکی میان نگاهداری چشم از نامحرم و نگاهداشتن دامان از آلودگی به زنا وجود دارد.

اما در مورد چرایی تقدم غض بصر بر حفظ فرج سید قطب می نویسد: « حفظ فرج پی آمد طبیعی خواباندن چشم است و گامی است در استواری اراده و هوشیاری در حفاظت از افتادن در گناه و تسلط بر خواهشهای نفسانی، از این رو بین آن دو، در یک آیه جمع کرده تا نشان دهد یکی سبب و دیگری نتیجه آن است, و هر دو گامهایی هستند پی در پی در صفحه دل و صحنه زندگی ! [۵]

چشم چرانی جزء بیماری
از نظر روانشناسان و عالمان اخلاقی، چشم چرانی هنگامی که به صورت یک عادت مزمن در می آید، یک بیماری روانی تلقی می شود و همان طوری که بیماری سادیسم نقطه مقابل بیماری مازوشیسم است، شهوت و بیماری چشم چرانی نیز نقطه مقابل بیماری خودنمایی است.

فرق بین خودنما و چشم‌چران
خودنما فردی است که خود را در معرض دید دیگران قرار می دهد و چشم‌چران کسی است که ازتماشا ونگاه به دیگران لذت می برد.

خودنمایی در زنها به نسبت بیشتری دیده می شود.

در حالی که بیماری چشم چرانی در مردها بیشتر رایج است.

زن ها بیشتر از لمس لذت می برند و مردها از نگاه و این مربوط به تفاوتی است که در آستانه تحریک آن ها وجود دارد.

زنای چشم
اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی نگاه ریبه و شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی غرض باشد، ممنوع کرده است.

این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع با نامحرمان را کنترل و محافظت می کند.

البته رویارویی جدّی و ضروری و بدون هیچ گونه غرض، آنهم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر مسایل‌اخلاقی اشکالی ندارد.

 


احادیث چشم چرانی
زنای چشم
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: در مورد رابطه‌نامشروع برای هر عضوی از آدمی سهمی از زنا است؛ زنای چشم، نگاه کردن، زنای زبان، سخن گفتن و زنای گوش‌ها، شنیدن حرام است.
” لِکلِ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ ادَمَ حَظّاً مِنَ الزِّنا فَالْعَینُ زِناهُ النَّظَرُ وَ لِّسانُ زِناهُ الْکلامُ وَ‌الأُذُنان زِناهُما السَّمْعُ “. [۶]

شوخی با زن نامحرم
همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود: هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمه ای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی می شود.
” مَنْ فاکهَ بِامْرَأَةٍ لا یمْلِکها حُبِسَ بِکلِّ کلِمَةٍ کلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ…” . [۷]

نگاه نامشروع
حضرت علی ـ علیه السلام ـ به نقل از انجیل می فرماید: ” در تورات نوشته شده زنا نکن، ولی من می گویم اگر حتی با نظر شهوت آلود به کسی نگاه کنی همان وقت در دلت با او زنا کرده ای". [۸]

و نیز می فرماید:” نابینا بودن بهترازنگاههای نامشروع است » پس فاصله بین نگاه و گناه اندک است “.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ق.ظ ]




8 دستور العملی از مرحوم مجلسی (32)

عالم بزرگ و عارف ربانی ملا محمد تقی مجلسی رضوان الله تعالی علیه می نویسد: آنچه این بنده از دوران ریاضت و خودسازی دریافته ام، مربوط است به زمانی که به مطالعه تفسیر اشتغال داشتم. شبی در بین خواب و بیداری حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مشاهده کردم، با خود گفتم: شایسته است در کمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقت کنم .هر چه بیشتر دقت کردم عظمت و نورانیت آن جناب گسترده تر می شد، به طوری که نورش همه جا را فرا گرفت. در این هنگام بیدار شدم، به من الهام شد که خلق رسول خدا قرآن می باشد، باید در قرآن بیندیشم. پس هر چه بیشتر در آیه ای دقت می کردم، حقایق بیشتری نصیبم می شد، تا اینکه یکدفعه حقایق و معارف فراوانی بر قلبم فرود آمد. پس در هر آیه ای که تدبر می کردم چنین موهبتی بر من عطا می شد. البته تصدیق این مطلب برای کسی که به چنین توفیقی دست نیافته دشوار بلکه عادتاً غیر ممکن است، ولیکن مقصود من راهنمایی و ارشاد برادران فی الله می باشد.
دستور ریاضت و خود سازی عبارت از این است که: سخنان بی فایده بلکه از غیر ذکر خدا خودداری کند. استفاده از ماکولات و مشروبات و لباسهای لذتبخش و منکوحات و منازل زیبا و راحت را ترک کند. از معاشرت با غیر اولیای خدا دوری جوید. از خواب زیاد اجتناب نماید و ذکر خدا را با مراقبت کامل ادامه دهد. اولیای خدا، تداوم بر ذکر (( یا حی یا قیوم! یا من لا اله الا انت )) را تجربه کرده و نتیجه گرفته اند. مننیز همین ذکر را تجربه نمودم، ولیکن ذکر من غالباً ((یا الله)) است، با خارج ساختن غیر خدا از قلب و با توجه کامل به جناب خدای متعال.
البته آنچه بسیار مهم است ذکر خدا با مراقبت کامل می باشد، و سایر امور به پای ذکر نمی رسد. اگر این عمل تا مدت چهل شبانه روز ادامه یابد، درهایی از انوار حکمت و معرفت و محبت بر سالک گشوده می شود آن گاه به مقام فناء فی الله و بقاء الله ترقی می کند.

9 دستور العملی از میر محمد حسین خاتون آبادی (33)

… اما سفارشهایی که استادان عادت دارند ((اجازه))های خود - به شاگردانشان - را با آن به پایان رسانند، از (شاگرد)) بر عمل به آن، تعهد گیرند، همان گونه که خودشان ملزم شده اند (برایت بر می شمارم) هر چند آن دانشمند سر آمد، بالاتر از آن است که مثل من، او را پند دهد:

نخستین سفارش

نخستین آن سفارشها، هماره پروای الهی داشتن و مراقب - اوامر و نواهی الهی - در نهان و آشکار بودن و یاد خدا در تمامی زمانهاست.
مقصودم از ((یاد خدا بودن)) مشغول بودن زبان به گفتن ((ذکر)) نیست، هر چند این از اقسام ((ذکر الهی)) است، بلکه نظرم به ظهور و تجلی ذکرهای زبانی، بر سایر اعضای آدمی است. البته حقیقت این مطلب، با تدبر در اخبار این موضوع روشن می شود.
اینجا، دو خبر را که کاملتر و پرفایده تر از بقیه است، می آورم. اولین آن، روایتی است که شیخ صدوق - طاب ثراه. در کتاب خصال اش نقل کرده است.
او می گوید:
((ذکر، بر هفت عضو از اعضای انسان تقسیم شده است:
زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سر، قلب. هر کدام از اینها، احتیاج به پایداری و ایستادگی دارد، ایستادگی زبان، راستی در اقرار (گفتار) است. ایستادگی روح، راستی در استغفار است. ایستادگی نفست راستی در اعتذار (توبه) است. ایستادگی عقل، در عبرت گرفتن است. ایستادگی معرفت راستی در افتخار (به دین) است. ایستادگی سر، خوشنودی به جهان اسرار (غیب) است. ایستادگی قلب، راستی در یقین و شناخت خداوند جبار است.
پس، ذکر زبان حمد و ثنای الهی است و ذکر نفس، جهاد و تلاش است و ذکر روح، بیم و امید داشتن است و ذکر قلب، صادق و یک رنگ بودن است و ذکر عقل، تعظیم الهی و حیا و ورزیدن است. ذکر معرفت، تسلیم و رضاست. ذکر سر، بر دیدار و لقای الهی است.
این حدیث را ((ابو محمد عبدالله بن حامد)) به صورت مرفوع از برخی از افراد صالح آورده است.
آن که در این خبر تدبر کند، حقایق غیر قابل شمارش و اسرار فراوانی، بر او ظاهر می شود، پس تدبر کن و بصیرت بروز!))
اما خبر دوم، که در مصباح الشریعه آمده است.
((امام صادق علیه السلام فرموده : ((آن کسی که بحقیقت یاد خداست، مطبع است و آن که از او غافل است، عصیانگر است. اطاعت کردن، علامت هدایت است و سرکشی، نشانه گمراهی. ریشه هدایت یا گمراهی، در ذکر و غفلت است. دل خود را، قبله زبانت قرار ده! آن را به سخن وامدار، مگر آنچه قلبت گوید و عقلت موافق باشد و ایمانت رضایت دهد، که خداوند، دانا به نهان و آشکار توست.
مانند محتضر، یا فرد ایستاده در حسابگاه بزرگ (عرض اکبر) باش! و به جز اجرای اوامر الهی و دوری از نواهی او و توجه به وعد و وعیدهایش، مشغول مباش! و از آنچه به کار آخرت نمی آید و به اجرای آن مکلف نیستی دوری کن! قلبت را با آن اندوه بشوی! ((خدا را یاد کردن)) باید به خاطر این باشد که او تو را یاد کرده است. (34) او، تو را یاد می کند، با اینکه از تو بی نیاز است، و به یاد تو بودنش، بزرگتر و مرغوبتر و ستوده تر و پیشتر از به یاد او بودن از جانب توست. اینکه بدانی، او به یاد توست، خضوع، حیا و خرد دیدن خودت را، برایت به ارمغان می آورد، در نتیجه، کرم و فضل قدیم او را درک می کنی و عبادتهایت را - هر چند زیاد باشد - در کنار نعمتهایش ناچیز می شماری و به آن توجه نخواهی داشت. این، خلوص در عبادت می آورد.
(اما اگر) عبادتهایت را به حساب آوری، و به آن غره شوی، جز ریا و عجب و حماقت و درشتخویی و فراموشی فضل و کرمش، برایت نخواهد ماند. با این پندار بی پایه، زیاد نمی شود مگر دوری از خدا، و به دست نمی آید از گذشت عمر تلف شده، جز وحشت.
ذکر دو قسم است: ذکر خالص - با هماهنگی و موافقت دل - و دیگر، ذکر صادق - با نفی یاد غیر او.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: ((خداوندا! ما را توانایی احصای حمد و ثنای تو نیست، تو آنچنانی که خود، حمد و ثنای خویش کرده ای.))
(در این فرمایش گهربار) حضرت رسول صلی الله علیه و آله برای ذکر گویی اش - و خدا را ستایش کردن - به آگاهی اش بر این حقیقت که خداوند قبل از او، خود را ستوده، ارزش و مقداری قائل نیست، حال که رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرموده، دیگران به طریق اولی باید، چنین باشند و چنین بیندیشند. پس آن که می خواهد خدا را یاد کند، باید بداند اگر خداوند توفیق ((یاد خدا بودن)) را به بنده ای ندهد، هرگز ((یاد خدا بودن)) از بنده سر نزند.
در این حدیث نیز تامل کن و از آن و از حدیث اول غافل مباش! این دو حدیث باید همواره در یادت باشد، زیرا آن دو، دو دریای پر از جواهر اسرارند.
اما ذکرهای زبانی، بعضی از مهمترین و کاملترین آن عبادت است
مداومت بر کلمه توحید ( لا اله الا الله ).
از ((اصبغ بن نباته)) روایت شده است:
((با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. گذرمان به گورستان افتاد. حضرت در آنجا فرمود:
السلام علی اهل لا اله الا الله! من اهل لا اله الا الله. کیف وجدتم کلمه لا اله الا الله؟ یا لا الله الا الله؟ بحق لا اله الا الله، اغفر لمن قال لا اله الا الله و احشرنا فی زمره من قال لا اله الا الله!
پس از آن فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفت: هر وقت کسی به گورستان آید و این ذکر را بگوید، گناه پنجاه سال بر او بخشوده می شود. به حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض شد: اگر کسی پنجاه سال گناه نداشت، حضرت فرمود: گناهان پدر، مادر، برادران یا مسلمانان دیگر بخشود می شود.))
کمترین مقدار ذکر (( لا اله الا الله )) صد مرتبه در روز است. از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است.
((هر کس در هر روز صد بار (( لا اله الا الله )) بگوید، برترین مردم در آن روز است، مگر فردی که بیش از او، این ذکر را بگوید.))
از طرف زیادتی، این ذکر را حدی نیست. ((ابن قداح)) از امام صادق روایت کرده است که آن حضرت فرمود: ((چیزی نیست، مگر اینکه آن را حدی است، نماز را خدا واجب کرده و حد آن به پاداشتن همان مقدار - پنچگانه - است روزه واجب، حدش، روزه داشتن ماه مبارک رمضان است، حج، حدش، حج گزاردن - در ایام ویژه - است. اما ذکر را، حدی نیست و خداوند به کم آن راضی نیست و نهایتی را هم برایش ننهاده است.
حضرت، آن گاه، این آیه را خواند: ((ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار و صبح و شام او را به پاکی بستایید (35
و فرمود: ((پدرم، بسیار ذکر می گفت، با او راه می رفتم، او ذکر گو بود. با او می خوردم، او ذکر گو بود. اگر مردم با او سخن می گفتند، آن، بازدارنده از ذکر گویی پدرم نبود. می دیدم زبانش به سقف دهانش می خورد و مدام (( لا اله الا الله )) می گفت. پدرم ما را جمع می کرد، هر کس قرآن می خواند، غیر از آن از او چیزی طلب نمی کرد، اما آن کس را که به خواندن قران مشغول نبود، امر می کرد که ذکر بگوید.))
خانه ای که در آن قران خوانده شود، و ذکر الهی گفته شود، برکتش زیاد می شود و ملایکه نزد اهل خانه می آیند و شیاطین آنها را ترک می کنند. آن خانه برای اهل آسمان می درخشد، همانگونه که ستارگان برای انسانها می درخشند.
اما آن خانه ای که در آن، نه تلاوت قرآن می شود و نه خدا یاد می گردد، برکت اهل خانه کم می شود و ملایکه آنها را ترک می کنند و شیاطین به نزد آنها می شتابند.
حضرت فرمود: ((مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و پرسید: بهترین اهل مسجد کیست، فرمود: آن کس که ((ذکر)) بیشتر باشد.))
زینها از غفلت از معنا و مفهوم این روایت شریف! بلکه آن را - همیشه - وجهه همت و تلاش خود قرار بده و قبله راهت کن! و خوردن و آشامیدن و دیگر فعالیتهای ضروری دنیایی را، مانعی برای ذکر گویی تو نباشد! وابستگانت را - نیز - به آن امر کن! بخصوص کسانی را که خواندن نمی توانند.
این گونه باش، تا بر سعادت دو جهان، دست یابی! و امید که آخرین کلامت در دنیا، ذکر (( لا اله الا الله )) باشد و به واسطه آن، توفیق ورود به بهشت یابی.
در خبر مستفیض است: هر کس، آخرین سخنش لا اله الا الله باشد، وارد بهشت می شود.
یعنی آن که سخنش را در این دنیا با کلمه طیبه توحید ختم کند، داخل بهشت می شود. البته این احتمال به ذهن می رسد که مقصود روایت، این باشد که: ((آن که در دنیا ختم سخنش در هر مجلس، آن کلمه طیبه است وارد بهشت می شود.))
هر کدام از این دو معنا باشد، شایسته نیست که از آن - در هر حالتی - غفلت شود.
دیگر از اذکار مهم، تسبیحات اربعه ( مسمی به باقیات صالحات)
است.
از ((ضریس)) روایت شده است:
((حضرت امام باقر علیه السلام به نقل از پدرانش فرمود:
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله گذرش بر مردی که درختی در باغش می کاشت، افتاد. رو به او فرمود: ایا راهنمایت باشم در مورد کاشتنی ای که ریشه اش استوارتر و ثمردهی اش زودتر و میوه هایش گواراتر و انفاقش پایداتر است، آن مرد گفت: آری، پدر و مادرم فدای تو! پس حضرت فرمود: صبحگاه و شامگاه بگو: (( سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر. )) اگر این ذکر را بگویی، با هر تسبیحت برای تو ده درخت از انواع میوه دارها، در بهشت کاشته می شود. آن، برای تو ((باقیات صالحات)) است.
آن مرد گفت: ای رسول خدا! تو را شاهد می گیرم بر اینکه، این بستان را برای اهل صفه برای فقرای مسلمان صدقه قرار دادم در این هنگام، خداوند تبارک و تعالی، این آیه های قران را نازل کرد: ((اما آن که (حق خدا را) داد و پروا داشت و (پاداش) نیکوتر را تصدیق کرد بزودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت.
بهتر این است که روزانه، این سی یا صد مرتبه خوانده شود و یا پس از هر نماز واجب، سی مرتبه گفته شود. از معصوم علیه السلام روایت شده است: ((حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود:
سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اکبر ، سرور و سالار، تمامی تسبیحهاست. هر کس، در هر روز، سی مرتبه آن را بگوید، از آزاد کردن یک برده و از راهی کردن ده هزار اسب برای جهاد در راه خدا برای او بهتر است. او از جایش برنخیزد، مگر آنکه گناهانش ریخته باشد و عوض هر حرف از آن، خدای تعالی، شهری را - در بهشت - عطایش کند.))
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:
((هر که صد بار (( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر )) بگوید، اسم او در ((دفتر صدیقان)) نوشته (می) شود، که او را ثواب فرد صدیق باشد هر حرف - از آن (نوری بر روی صراط است. این کس، در بهشت، رفیق حضرت خضر علیه السلام خواهد بود.))
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:
((روزی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: پاسخ این سوالم را بدهید: اگر تمامی لباسها و ظرفهای خود را در یک جا جمع کنید و بعضی را روی برخی دیگر نهید، ایا معتقدید که به آسمان خواهید رسید، گفتند: نه، ای رسول خدا! حضرت فرمود: آیا راهنمایتان باشم بر چیزی که ریشه اش در زمینی و شاخه هایش در آسمان است، گفتند بلی ای رسول خدا!
آن گاه حضرت فرمود: هر کدام از شما، هنگامی که از نماز واجب فارغ شد، سی بار بگوید: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر ، زیرا، ریشه این - درخت - ذکر در زمین و شاخه هایش در آسمان است. این ذکر، در آن روز، از گوینده اش خرابی - خانه - و غرق شدن و در آتش سوختن و سقوط در چاه و دریده شدن به دست درندگان و بدمردگی و بلای آسمانی را دفع می کند. این ذکر، باقیات صالحات است.
استغفار، از مهمترین ذکرهاست، آن، گرد آورنده خیر دنیا و آخرت است
امام رضا علیه السلام به واسطه پدرانش از حضرت علی علیه السلام روایت می کند:
حضرت امیر علیه السلام فرمود: با استغفار، معطر شوید! - مبادا - که بوی گناهان، شما را رسوا کند!
نیز از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده است: استغفار، روزی را زیاد می کند.
از حضرت رسول علیه السلام روایت است:
هر که، بسیار طلب غفران کند، خداوند راه نجات از هر اندوهی را نشانش می دهد و گریزگاه هر سختی ای را بر او معلوم می سازد و از جایی که گمانش نمی رود، روزیش می رسد.
از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است:
(وجود مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله و استغفار، دو قلعه استوار برای حفظ شما از عذاب الهی است. اما دیگر آن قلعه بزرگتر و مستحکمتر نیست و فقط قلعه استغفار مانده است، پس زیاد طلب مغفرت کنید، زیرا آن، محو کننده گناهان است، خداوند فرمود: تا تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند و تا آنان طلب آمرزش می کنند، خدا عذاب کننده ایشان نخواهد بود. (36))
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است:
هر کس پس از نماز صبح، هفتاد صبح، هفتاد مرتبه طلب غفران کند، خداوند بر او می بخشد، اگر چه در آن روز، هفتاد هزار گناه انجام دهد. و هر که بیش از هفتاد هزار گناه در یک روز انجام دهد، خیری در او نیست.
بدان که برای توسعه در روزی، شایسته است فرد مسلمان، روزانه، صد بار لا حول و لا قوه الا بالله گوید، زیرا از معصوم علیه السلام روایت شده است: هر که، روزانه صد بار لا حول و لا قوه الا بالله گوید، هیچ گاه او را فقری نمی رسد.
از آن کلمات چهارگانه - که خواهم گفت - غافل مباش! از امام صادق علیه السلام وارد شده است:
در تعجبم از فردی که چهار ناراحتی و اندوه را دارد، ولی به این چهار تدبیر پناه نمی برد: - اول - حیرانم از کسی که می ترسد، ولی به گفتن این قول خداوند حسبنا الله و نعم پناه نمی برد، زیرا خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می گوید: پس، با نعمت و بخششی از جانب خدا (از میدان نبرد بازگشتند در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود. (37)
- دوم - حیرانم از کسی که محزون است، ولی به گفتن این قول خداوند لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین پناه نمی برد، زیرا خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می گوید:
پس (دعای) او را بر آورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات می دهیم (38)
-سوم - حیرانم از کسی که در دام خدعه و نیرنگ گرفتار آمده، ولی به گفتن این قول خداوند افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد پناه نمی برد، زیرا، خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می گوید: پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می کردند، حمایت فرمود:
- چهارم - حیرانم از کسی که خواهان دنیا و زینتهای آن است، ولی به گفتن این قول خداوند ماشاء الله و لا قوه الا بالله پناه نمی برد، زیرا خودم از خداوند عزوجل شنیدم که پس از آن می گوید:.. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود می بینی امید است که پروردگارم، بهتر از باغ تو به من عطا فرماید… (39)
(آن گاه امام افزود) عسی در اینجا موجبه است. (یعنی پروردگارم بیقین این کار را خواهد کرد.)
از ذکرهای مهم - آن طور که در روایات فراوان آمده و ما، به خاطر ترس از زیاده نویسی، آنها را نمی آوریم، بسم الله الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم است که پس از دو نماز صبح و مغرب، سه یا هفت یا ده یا صد مرتبه باید گفته شود.
از اذکاری که شایسته نیست - به هنگام بر آمدن خورشید و غروب - ترک شود و چه بسا، برخی از فقهای شیعه به وجوب گفتن آن فتوا دهد ده بار خواندن ذکر ( لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هوعلی کل شی قدیر و ده بار خواندن اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله ان یحضرون، ان الله هو السمیع العلیم است.
در روایات، امر شده است اگر آن دو ذکر ترک شده اند، قضای آن دو گفته شود. از بزرگان شیعه، کسی هست که قضای چند سال این دو ذکر را - که نگفته بود - به جا آورد.
اینجا، باید اکتفا کنیم به همین مقدار از ذکرهای زبانی، هر که خواهان جستجو و تتبع اذکار زبانی است، باید به کتابهای دعا - که بزرگان شیعه نوشته اند - مراجعه کند، که در آنها برای تمامی حاجتهای دنیوی و اخروی، دعای مناسبی وجود دارد.
به جانم سوگند، اگر (در این کتابها) جستجو کنی و (آنها را) ورق زنی، به یقین برای هر مطلبی، دعاهای مجربی خواهی یافت، که در پناه آن از رنجهای دنیا می رهی. بعلاوه توکیل کامل و توسل تمامی به خداوند، برای تو حاصل می شود.
این خود موجب می شود که در طول زندگی تو فرصتهای انسان ساز - که از جانب خدا هدیه می شود - در برابرت نهاده شود و قلبت در جهان ملکوت به پرواز آید و تیرگیهای دنیایی از تو دور گردد، زیرا اوست موفق و معین

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ق.ظ ]




2 - سفارشهای خصوصی

اوقات عمر را پاس بدار. مباد که لحظه های عمر خود را ضایع کنی و به خسران گرفتار آیی. هنگامی که کاری نداری و فراغت حال پیدا می کنی، به ذکر خدا مشغول شو، زیرا یاد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شایسته است.
وقتی آماده نیاش با معبود شدی، درون سینه را از وسوسه ها و دل مشغولیهای دنیا بپیرای. شرم کن از پروردگار خود، هنگامی که از بنده ای حاجت دنیوی را می طلبی و با تمام وجود به او روی می آوری، ولی به هنگام نیاز به پیشگاه بی نیاز، روی توبه سوی حق است و دلت جایی دیگر.گر چنین باشی، سزاوار خشم و عذاب الهی هستی. در شب و روز از نفس خویش حساب بکش، زیرا نفس را اگر رها کنی، مهار گسیخته می شود و اگر مقید کنی رامی می گردد. به دهانت لگام زن. کلماتی را که در روز قیامت تو را مفید افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مایه خرسندی تو گردد. بگو. از سخنانی که شرمساری آن روز را در پی دارد، دامن گیر. روایت شده است: مردی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از غزوات در رکاب آن بزرگوار شهید می شود، مادرش به قتلگاه می آید و بر بالین فرزندش می نشیند، می بیند که از گرسنگی او را با دست نوازش کرد. گفت: ((فرزندم! گوارایت باد!)) پیامبر این کلمه را شنید، فرمود، ((بس کن ای مادر! او بیهوده گوی بوده است.))
بر خواندن ادعیه مواظبت کن و با زاری و تضرع دعا بخوان، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: (( ما فتح لا حد باب دعا الا فتح الله له فیه باب اجابه .)):
خداوند باب دعا را بر روی بندگان نگشود، مگر اینکه راه و باب اجابت آن دعا را نیز گشود.
در دعا برای برادران دینی خود بکوش، زیرا آنچه را برای آنان بخواهی، صد هزار برابر آن را خدا به تو می دهد. ولی تضمینی در اجابت دعای برای خود نیست . هنگامی که عقیده فردی را درست یافتی، کینه او را به دل مگیر، زیرا گناهان او برای خدا سنگین و عظیم است. روایت شده:
(( آن رجلا قال: والله لا یغفر الله لفلان، فقال تعالی: قد غفرت ذنوبه و حبطت عمل الذی تابی علی آن اغفر لعبدی )): مردی گفت: خدا فلان کس را نیامرزد! خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرین شده را آمرزیدم و عمل آن را که آمرزش مرا به بنده ام روا نداشت، تباه شد.
نباید نقص و عیب یکی از برادران دینی باعث انکار مراتب و کمالات دیگر او شود. چنان باش که کسی را پایین تر از خویش ندانی، زیرا به گناهان خویش واقفی و بی پایگی توجیهات خود را می شناسی، ولی از درون باطن دیگری آگاه نیستی و فرجام کار بندگان بر تو پوشیده است. چه بسا گناهکاری، نیک فرجام شود و مطیعی بد عاقبت.
مباد و صد مباد که به ریاست بر دیگران دل بندی، گرچه این ریاست بجا و بحق باشد، چه حب ریاست از بزرگترین گناهان است زیرا خداوند وقتی به پاسخگوی نسبت به رفتار خودت بسنده می کند، چه ضرورتی دارد و زر و بال دیگران را بر عهده گیری؟! او نیازی ندارد که تو متولی اداره بندگانش باشی، بویژه اگر این تولیت از حب ریاست سرچشمه گیرد.
مواظب باش خود را به اینکه این کار برای خداست و تکلیف نفریبی! زیرا مکروه شمردن و ناخوش داشتن ریاست که به تو روی آورد، اگر برای خدا باشد، سیره صالحان بلکه معصومان علیه السلام است، آنان که همه سکنات، حرکات و نیاتشان خدایی بوده. گر ریاست به تو روی آورد و تو از رویکرد آن شادمان شدی، دل از آن برگیر و از پذیرش آن واهمه داشته باش و بر این امر پابفشار. مباد، این ریاست را حق خویش بنگاری و از این راه عملت را تباه سازی. اگر این ریاست زیبنده تو بوده است، تو غیر از وظیفه انجام نداده ای. اگر واقعاً حق تو نباشد و تو مجبور به پذیرش آن شدی، عمل تو مزد و پاداش دارد.
بپرهیز و بترس از تلاش برای فتوا دادن و دوستی مقام افتا و مرجعیت، زیرا در روایت آمده:
(( آن اسرع الناس الی افتحام جراثم جهنم اسرعهم الی الفتوی. )): فردی سریعتر از همه جذب جهنم می شود و به سوی آن سرازیر می گردد، که در فتوا شتاب کند.
بس است تو را فرموده و خطاب خدا، حبیبش رسول الله را:
(( و لو تقول بعض الاقاویل لاخذناهم منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین .)): اگر پیامبر، جز گفته ما سخنی می گفت، دست او را به سختی می بستیم، سپس رگ دل او را می بریدیم.
و گهر گفته دیگر خدا:
(( و لا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب. آن الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون .)): آنچه پسند شماست و از توجیهات واهی سرچشمه می گیرد، به دین نسبت ندهید. این بهتان بر خداست. بی شک آنانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد.
و قول دیگر خدا در کتاب کریم:
(( قل الله اذن لکم ام علی الله تفترون .)): ایا خدا به شما چنین اجازه ای داده یا از پیش خود و بدون دلیل آن را به خدا نسبت می دهید؟!
ذکری برای خویش برگزین و در شب آن را زمزمه کن، تا در زمره غافلان قرار نگیری
این وصیت من است، نخست به خودم، سپس به برادران دینی ام، بویژه به تو خدا تو، ما و دیگر مؤمنان را از این وصیت و دیگر مواعظ سود دهاد!
به حق و عظمت محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین، علی بن الحسین، محمدبن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی الرضا، محمد بن علی، علی بن محمد الجواد، حسن بن علی العسگری، قائم آل محمد و حجت خدا بر خلق. درود پیاپی خدا بر همه آنها باد! فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودی او در آن است بدارد، چه او شایسته این تفضلها و عنایتهاست.
سعی کن این مواعظ را هر روز با توجه بخوانی. اگر امکان نداشت لااقل در هر هفته یک بار بر آنها مواظبت داشته باش، زیرا تکرار این مواعظ قلب را صیقل میدهد، زنگار دل را می زداید و یاد آخرت را در دلت زنده می کند.
بر تو باد به کتاب خدا، سنت پیامبر و پیوند و مودت با ذریه رسول الله - صلوات الله علیهم اجمعین!
و این مکتوب را نیازمند عنایت خدای منان، ابراهیم بن سلیمان به تاریخ ششم عاشورای هفتصد و پانزده در نجف اشرف نوشت. سبحان ربک رب العزه عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:38:00 ق.ظ ]




سفارشهای عمومی:

نخست، تقوای الهی. معنی و حقیقت تقوا آن است که پرواگیری از خداوند، مثل کسی که یقین دارد به توجه خداوند بر نعمتهایی که در کف دارد از اوست، و با مهروری از همان نعمتها اموری را که او راناخوشایند می آید انجام می دهد، حال آنکه او قادر است که نعمتها را بگیرد و دیگری را بهره مند سازد.
بترس از خدا، بسان کسی که می داند همه اعمال اهل آسمانها و زمین توان شکر نعمتهای او را ندارد و نمی تواند با آنچه خداوند در بهشت برای بندگان مطیع و گوش به فرمان مهیا کرده، برابری کند. اگر در خود چنین تقوایی را نمی بینی، با عشق الهی، به معالجه خود پرداز، زیرا طبیعت سالم بشر، به کسی که نسبت به او مهر ورزد - گرچه با لبخندی - علاقه مند می شود و دوستی او را در دل جای می دهد.
جان خویش را وارسی کن که ایا محبت و عشق به خدا وجودت را لبریز کرده است. اگر - معاذالله - جانب مشروب به عشق حق نیست، در زمره مؤمنان راستین قرار نداری، زیرا خدای تعالی درباره مشرکان فرمودن ((یحبونهم کحب الله.)) مشرکان با اینکه شیفته خدا بودند، بتها را واسطه می دانستند و در کنار خدا می پرستیدند. اما مؤمنان را کسانی می داند که شدت عشق الهی، جایی در قلب انان برای دلبستگی به غیر او باقی نگذاشته است و به مقام حق الیقین رسیده اند.
شگفتا! انسان آن را که پس از بدی به او شفقت می ورزد، به خاطر محبت او دوستش می دارد، چگونه است حال و وضعیت او نسبت به خدای مهربانی که جز احسان به خلق خویش نکند و همو مالک جان او و متعلقات اوست. تنها پناهگاه و چاره ساز است. خدایی که هیچ چیز و هیچ کس بی نیاز از او نیست و غیر او نمی تواند انسان را بی نیاز کند. هر کس هر چه را بخواهد باید از او بخواهد.
اگر این راه هم تو را بیدار نکرد، با داروی حیا به درمانش برخیز، زیرا او در همه حال به تو احسان می کند. و تو نیکیهای او را به بدی پاسخ می دهی، و باز هم به تو مهر می ورزد. با اینکه بدی و نافرمانی او را می کنی، زیرا سایه رحمت او هستی و در همه حال به تو احسان می ورزد و نیکی می کند و در همه این احوال زیر نظر او هستی و در محضر او گناه می کنی. با اینکه بی نیاز از توست، ولی لطف و احسان به تو را سزاوار می داند. شاید که حیا کنی، شرمساز شوی و بازگردی و اصلاح شوی.
واقعاً در پیشگاه چنین کسی، باید شرمسار و سرافکنده بود. در قرآن کریم فرمود:
(( الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون.(31) )): آیا زمان آن نرسیده که مؤمنان دلهایشان به یاد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند کسانی نباشند که تورات و انجیل به آنان دادند، درنگ ایشان دراز شد، تا دلهاشان سخت شد و بیشتر آنان فاسق شدند.
اگر نفس تو از این راه متحول نشد، از تمایل سودپرستی و تجارت پیشگی او بهره گیر، زیرا تجارت سود آور آن است که تاجر به دسیسه گرفتار نشود. سود آن است که سوداگر زیان نبیند. امانتداری به آن است که از کالای به امانت گذاشته شده، کم نگردد. وکیل خوب آن است که بهره نیکوتری را برای موکلش به بار نشاند.
بنگر تلاش خویش را چقدر مصروف سود اندک دنیا کرده ای، چه اندازه اوقات با ارزش خویش را در راه آن بذل کرده ای، بی آنکه ذره ای در این کار تردید روا داری و خسته شوی. اگر از این راه هم سود نبردی و متنبه نشدی، بدان قلب تو در عذاب و درد جانکاهی گرفتار آمده که خداوند در کتاب خویش بدان اشارت کرده است:
(( بل قلوبهم فی غمره من هذا و لهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون. )) : بلکه دلهای ایشان از این سخن ما در غفلت است و ایشان را جز اینها. کارهایی است که انجام دادند و ناگزیر ایشان عامل آن کارهایند.
نیز خداوند پس از بیان سرگذشت حضرت یوسف علیه السلام فرمود:
(( و کذلک مکنا لیوسف فی الارض یتبوء منها حیث یشاء، نصیب برحمتنا من نشاء و لا نضیع اجرالمحسنین و لاجر الاخره خیر للذین آمنوا و کانوا یتقون. )) : این چنین، فرمانروایی در زمین را برای یوسف هموار کردیم که در هر جایی بخواهد، ماوا گیرد. ما هر که را بخواهیم مشمول رحمت خویش می کنیم. اجر و پاداش نیکوکاران به تمام و کمال می دهیم. بی شک مزد آخرت برای مؤمنان و با تقوایان بهتر است.
و از سوی دیگر - در استان قارون - دو نگرش به دنیا را چنین ترسیم می فرماید:
(( فخرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیاه الدنیا یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون انه لذو حظ عظیم. و قال الذین اوتوا العلم و الایمان و یلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحا و لا یلقیها الا صابرون. )): قارون با زینتهای بر خود آویخته بر قوم خویش ظاهر شد. اهل دنیا گفتند کاش ما چونان قارون ناز و نعمتی داشتیم! او سرخوش و کامیاب است. مؤمنان خردمندی به آنان گفتند: وای بر شما! مزد و پاداش الهی برای مؤمنان و شایسته کاران بهتر است، و این پاداش را ندهند، مگر به شکیبایان

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:36:00 ق.ظ ]




عوامل خوشحال کننده زندگی -

شاد بودن یکی از بهترین احساس ها در زندگی روزانه است. شما هم اگر شاد نیستید و احساس شادی درونتان ندارید با ما همراه شوید تا روش شاد شدن را به شما نشان دهیم.

 

آکاایران:عوامل خوشحال کننده زندگی

به گزارش آکاایران: این ۵ عامل شما را خوشحال تر می کند

هر روز شکرگزاری کنید، زیرا اثبات شده است که شکرگزاری باعث ارتقا و بهبود حال شما خواهد شد. مردمی که چند چیز مثبت در روز را به روی کاغذ می نویسند، سالم تر، پر انرژی تر و البته با استرس و اضطراب کمتری زندگی می کنند و همچنین خواب بهتری دارند. راه حل این موضوع این است که آن را به یک عادت منظم بدل کنید و آن را با نیت قبلی انجام دهید. درباره ایجاد یک مراسم شکرگزاری فکر کنید؛ مثلا هر روز صبح وقتی که چای یا قهوه خود را می نوشید، می توانید در مورد سه چیزی که در روز قبل سپاسگزار آنها بوده اید، فکر کنید.

یا قبل از اینکه به رختخواب بروید، نوشتن سه چیز خوب درباره روز خود را به یک عادت تبدیل کنید. این سه چیز خوب می تواند ساده و کوچک باشد؛ شاید شما چیز زیبایی را دیده یا سپاسگزار آن باشید که در آن روز سالم و سلامت بوده اید. در حقیقت، علم نشان می دهد، همین تجربه های کوچک روزمره هستند که ما را خوشحال تر می کنند (در قیاس با پیشامدهای بزرگ زندگی).

برای شاد بودن خود را در محاصره افراد مثبت اندیش قرار دهید 

شادی مُسری و واگیردار است. دکتر نیکلاس کریستاکیس و جیمز فاولر، دو محقق و پژوهشگر دانشگاه هاروارد و دانشگاه سان دیه گو دریافتند که هر دوست شاد بیشتر، می تواند تا حدود ۹ درصد باعث افزایش احتمال شاد بودن شخص شود. اگر احساس خوبی ندارید و سرحال نیستید، خود را به یک دوست یا همکاری که به طور کلی مثبت اندیش است، برسانید. مغز ما دارای نورون های آینه ای است و عیناً همان چیزی را که فرد مقابل ابراز می کند، تقلید می نماید؛ بنابراین هر زمانی که به تزریق کمی انرژی مثبت نیاز داشتید، خود را به کسانی که انرژی مثبت می دهند، متصل کنید.

برای شاد بودن به طور منظم مهربانی کنید 

تحقیقات نشان می دهد که صرف پول برای دیگران به مراتب بیشتر از صرف پول برای خودمان، ما را خوشحال تر می کند و مهربانی کردن حتی اگر کوچک و ناچیز باشد، رضایت از زندگی را در ما افزایش می دهد.  درب ورودی را برای شخصی که پشت سر شما در حال وارد شدن است، نگه دارید. با گفتن جملاتی تشکر کنید و زمانی که در حال گرفتن یک نوشیدنی از کافی شاپ هستید، اسنک و تنقلات مورد علاقه همکار خود را برای وی بردارید و روی میز او بگذارید. حتی کوچک ترین رفتار زیبای شما می تواند روز خوبی را برای شما به یادگار بگذارد.

برای شاد بودن زمان بیشتری را با خانواده و دوستان بگذرانید 

داشتن تعدادی دوست و رفیق می تواند زندگی شما را نجات دهد. روابط اجتماعی کم می تواند به اندازه کشیدن پانزده سیگار در روز برای شما مضر باشد و همچنین می تواند دو برابر مرض چاقی به سلامت شما آسیب برساند. حتی اگر سر شما شلوغ است، می توانید راه هایی را برای ارتباط با افرادی که برای شما مهم هستند، پیدا نمایید. از وقت ناهار خود به عنوان یک فرصت برای تماس گرفتن با یک دوست استفاده کنید و یا اگر امکان دارد از این فرصت برای پیاده روی با دوست خود بهره ببرید. اگر در طول هفته بسیار مشغول هستید، دعوت از یک دوست برای گردش و تفریح در تعطیلات آخر هفته چطور است؟

پول خود را به جای صرف خریدن وسایل و صرف تجربه ها کنید 

تحقیقات نشان می دهد، وقتی که مردم پول خود را صرف تجربیات و سرگرمی های مفرح می کنند، احساس شادتری نسبت به صرف پول برای خرید اجناس و وسایل گزارش کرده اند. ما تجربه ها را مدت زمان طولانی تری به یاد خواهیم سپرد و مغز ما می تواند دوباره آنها احیا کند و همین باعث می شود تا احساسات و حالات مثبت ما ماندگارتر بمانند. پس به جای خرید آن شلوار جین جدید، روی رفتن به یک کلاس جدید یوگا و یا دعوت از دوستان برای تماشای فیلم با شما فکر کنید.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-11-03] [ 10:03:00 ق.ظ ]




نشانه های خانواده موفق -

 

 

طبیعی ترین شکل خانواده ، این است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند . کوشش مصلحان جامعه  مخصوصاً پیامبران خدا  این بوده است که نظام خانواده ، یک نظام مستحکم و پایدار باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند . به هر حال خانواده ی خوشبخت نشانه هایی دارد که ما دراینجا به چند نمونه ی آن اشاره می کنیم . امید است که خانواده ی شما نیز برخوردار از این نشانه ها باشد.

 
1- در بین اعضای خانواده جمله ” به من چه یا به تو چه ” رد و بدل نمی شود، چرا که اعضا به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می کنند.
2- افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی کنند و اعتماد را یکی از پایدارترین ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق می دانند.
3- تا جایی که امکان دارد با هم هستند و در مهمانی ها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمی روند. همدلی، همکاری، همفکری، هماهنگی را بقای خانواده خوشبخت می دانند.
4- با هم اتحاد دارند و در مسائل مختلف ، با گفتگو و مشورت به تفاهم می رسند و سعی می کنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون این که کسی بفهمد حل کنند.
5- به سلیقه ها و عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می کنند.
6- نسبت به هم شرم مسموم ندارند یعنی خواسته های طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز می کنند.
7- به حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.
8- نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت می کنند . اگر چنانچه مشکلی به وجود آید ، سعی وافر در حل مشکل را دارند.
9- در بیشتر اوقات لحظات خوشی را که با یکدیگر بوده اند مرور می کنند؛ دنبال خاطرات تلخ نیستند، دوست دارند همیشه در خوشی، شادی و نشاط زندگی کنند.
10- برای فامیل ها و همسایه های خود اهمیت قائل اند و پذیرای فامیل یکدیگر هستند.
11- از امور مالی یکدیگر خبر دارند و چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کنند . صرفه جویی و پس انداز کردن جزء برنامه های اقتصادی خانواده های خوشبخت است.
12- برای رشد یکدیگر تلاش کرده و زمینه پیشرفت خانواده را فراهم می کنند.
13- افراد به هم افقی نگاه می کنند نه عمودی . یعنی هیچ کس خود را برتر از دیگری و در مقام قدرت نمی بیند. دیکتاتوری ، زور و قدرت طلبی حاکم نیست.
14- همه اعضا احساس برنده بودن، موفق بودن، امید داشتن می کنند و خودشان را در زندگی برنده می دانند.
15- در کنار هم احساس امنیت و آرامش می کنند نه ترس و اضطراب یا تنش و درگیری.
16- علاقه، عشق، محبت، صفا و یکدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یکدیگر ابراز می کنند.
17- از یکدیگر انتظار بیجا و توقع نامناسب ندارند.
18- اگر مشکلی پیش بیاید به راه حل فکر می کنند و به دنبال مقصر و گناهکار نمی گردند. دست به علت یابی و ریشه یابی آن مشکل می زنند و راه حل منطقی ارائه می دهند.
19- هریک از طرفین پیوسته به فکر خوشحال نمودن و راضی نگه داشتن یکدیگر هستند
20- زن و شوهر به خاطر همدیگر زندگی می کنند : اول خود بعد دیگران. زندگی آنها به خاطر بچه ها یا ترس از طلاق و حرف مردم نیست.
21- زن و مرد می توانند هر روز به دنیای اختصاصی یکدیگر نزدیکتر شوند، کار به مسائل خصوصی و زندگی دیگران ندارند.
22- با درخواست های یکدیگر برخوردهای مثبت و منطقی دارند.
23- زن و مرد در کنار یکدیگر هستند نه رو در رو و رقیب یکدیگر، بلکه رفیق هم هستند و واکنش منفی از خود نشان نمی دهند.
24- خانواده های خوشبخت تلاش دارند که بچه های خوب و خوشبختی نیز به جامعه تحویل دهند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, خانواده  لینک ثابت
 [ 10:02:00 ق.ظ ]




ازدواج سنتی یا ازدواج به اصطلاح مدرن؟


ازدواج سالم، رابطه صمیمی و روانی است که در طول زمان رشد کرده و انسان را کامل‌تر می‌کند. امروزه به لحاظ علمی اثبات شده قسمتی از مغز که مرکز تصمیم‌گیری و کنترل هیجانات است، هنگام مشاهده افراد مشابه با خودمان فعال‌تر می‌شود …    


 

 

آیا ازدواج را فرآیندی برای تکامل شخصیت فردی و اجتماعی می‌دانید یا صرفا برای تایید شدن توسط دیگران انجام می‌دهید؟

آیا ازدواج را به قول معروف هندوانه سربسته می‌دانید یا معتقدید باید کاملا چشم‌ها را باز کرد و به سنجش ملاک‌های فردی و خانوادگی پرداخت؟

یا از طرفداران ازدواج سنتی هستید یا ازدواج به اصطلاح مدرن را مناسب می‌دانید؟

 

دکتر ارجمندنیا،  به این پرسش‌ها پاسخ داده که چکیده‌ای از آن را در زیر می‌خوانید.

عوامل زیادی در انتخاب همسر دخیل است که در اینجا بیشتر به نحوه انتخاب و نقش مثبت خانواده بر رشد روانی و هدایت فرد می‌پردازیم.

ازدواج سالم رابطه صمیمی و روانی است که در طول زمان رشد کرده و انسان را کامل‌تر می‌کند. امروزه به لحاظ علمی اثبات شده قسمتی از مغز که مرکز تصمیم‌گیری و کنترل هیجانات است، هنگام مشاهده افراد مشابه فعال‌تر می‌شود، یعنی مغز ما حین ملاقات با فرد هم طبقه اجتماعی و فکری خودمان واکنش مثبت و فعالیت بیشتری انجام می‌دهد.

این موضوع در واقع همان مساله هم‌کفو بودن است که در اسلام بدان اشاره شده یعنی شباهت و هم‌شأن بودن زن و مرد در علم، شخصیت، فرهنگ، سن و…

در گذشته ازدواج‌ها سنتی بود یعنی انتخاب و تصمیم‌گیری به وسیله خانواده انجام می‌شد و بیشتر ماحصل تفاهم بین خانواده‌ها بود، ولی در ازدواج‌های مدرن طرفین خودشان تصمیم می‌گیرند و خانواده‌ها در این امر مهم نقش چندانی ندارد.

آشنایی در این موارد اغلب در محیط‌های تحصیلی، شغلی و حتی مجازی رخ می‌دهد و بعد از آشنایی خانواده‌ها در جریان قرار می‌گیرند که تقدم و تاخر جابجا شده است.

آنچه که می‌تواند یک ازدواج محکم و موفق را شکل دهد یک ارتباط سالم است، یعنی دو طرف تحت آگاهی و نظارت خانواده‌ها یک ارتباط سالم و عقل‌گرایانه جهت تحلیل و شناخت واقع‌بینانه از یکدیگر و خانواده‌های یکدیگر داشته باشند، چون خانواده بستر زندگی فرد است و شناخت آن تکمیل‌کننده شناخت فردی است.

 

تصمیم‌گیری‌های اشتباه ‌2 دسته‌اند:

1 ـ اگر فردی بگوید در انتخاب از خانواده‌ام کمک نمی‌گیرم، اغلب این دیدگاه به دلیل باورهای نادرستی است که خود را از لحاظ تحصیلی یا مهارت‌های اجتماعی برتر از والدین می‌داند و نیازی به مشورت با والدین نمی‌بیند، فرد در این مورد به علت تصمیم‌گیری‌های خام و عجولانه، در زندگی مشترک متوجه تضادهایی بین ایده‌آل و زندگی واقعی‌اش می‌شود.

 

2 ـ اگر فردی خودش را از انتخاب محروم کند و بگوید من نظری ندارم و خانواده‌ام تصمیم بگیرند که این ارتباط صحیح نیست و ناسالم است این فرد در آینده هیچ مشکلی در زندگی خانوادگی را تقبل نمی‌کند و همه را به گردن خانواده می‌اندازد.

واژه سنتی و مدرن بار ارزشی ندارد و می‌بایست جنبه‌های مثبت و منفی هر کدام را بررسی کنیم.

حق انتخاب همسر توسط خود فرد با نظارت والدین یکی از مناسب‌ترین راهکارهاست یعنی هم والدین به این حق فرزند احترام بگذارند و هم جوانان از تجربیات و مشورت با والدین حتما بهره ببرند. آگاهی والدین بخصوص با توجه به شناختی که از فرزند خود دارند، بسیار مفید و موثر است، جوانان حتی برای استفاده از تجارب صحیح می‌توانند از مشاوره یا صحبت با افرادی که ازدواج‌های موفق و ناموفق داشته‌اند نیز تحقیق کنند

.

خانواده همیشه باید حامی و پشتیبان بودن خود را بیان کند و اگر متوجه مشکلاتی در مسیر انتخاب فرزندش شد باید بدون تهدید به ترک یا اعمال نظرهای غیر‌منطقی و تصمیم‌های خودسرانه، موضوع را کاملا با دلایل منطقی بیان کند و فرزند را از معایب و پیشامدهای کارش آگاه سازد.سن مناسب ازدواج براساس بلوغ جسمانی، روانی و اجتماعی در هر فرد متفاوت است؛ بلوغ روانی یعنی فرد به رشد و ثبات فکری و عاطفی دست یافته است و قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود می‌باشد. استقلال شخصیت و عدم وابستگی غیرطبیعی نیز از عوامل مهم بلوغ روانی است.

سازگاری و تطبیق با شرایط زندگی خانوادگی و یا محیط کار از نشانه‌های بلوغ اجتماعی در فرد است.

ازدواج، فرد را با اعتقادات و عادات و اولویت‌های جدید روبه‌رو می‌کند اگر این انتخاب فقط بر مبنای احساس و علاقه و بدون پایه عقلی و منطقی باشد، احتمال اشتباه بودن آن بیشتر می‌شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




چه جوری با حیا باشم؟

تا انسان هست حیا هم هست. آنچه تغییر می کند، مصداق ها و موردهای حیاست. به عبارت دیگر، تفاوت فرهنگ ها موجب تفاوت مصداق های حیا می شود…  

 

 

 

 

تا انسان هست حیا هم هست. آنچه تغییر می کند، مصداق ها و موردهای حیاست. به عبارت دیگر، تفاوت فرهنگ ها موجب تفاوت مصداق های حیا می شود. دلیل آن نیز روشن است. یکی از ارکان حیا این است که ملاکی برای تشخیص نابهنجاری داشته باشیم و بر اساس آن، امور نابهنجار و شرم آور را معین کنیم. این مسئله دقیقا به نظام ارزشی مربوط می شود. در نتیجه، کار نابهنجار در هر فرهنگی با فرهنگ دیگر، متفاوت خواهد بود.

ارزش و اهمیت حیا با نگاهی در داستان‌های قرآنی حیا در تمام اعصار و قرون بیداد می کند و نیاز مبرم هر شخص و هر زندگی است و در قرآن کریم هم مورد تأکید قرار گرفته است و از نشانه‌های امنیت و بقای خانواده و استحکام جامعه و بنیان ارزش‌ها و هنجارهای اسلامی به حساب می آید.

حیای دختران حضرت شعیب و حضرت موسی: (خواهرم حجابت / برادرم نگاهت) قرآن کریم، با این که غالبا مسایل را به صورت کلی بیان می‌دارد، ولی گاهی به‌جهت حیاتی بودن مسئله، جزئیات و نمونه‌هایی از آن را هم بیان می‌دارند. چنین بیان می‌نماید که: “و هنگامی که موسی‌( به ) چاه ( آب مَدیَن رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می‌کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیک نمی‌شوند‌، موسی از آنان پرسید: کار شما چیست؟ گفتند: آن‌ها را آب نمی‌دهیم تا چوپان‌ها همگی خارج شوند. . .”

موسی برای گوسفندان آن دو آب کشید و ” در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یکی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی می‌فرماید: ناگهان یکی از آن دو دختر به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت‌، گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی، به تو بپردازد” اگردقت کنیم این‌جا سخن از ارتباط پسر و دختری است که باکمال عفت و پاکی وارد سخن بایکدیگر می‌شوند که قرآن خواسته برای ما که جویای چگونگی این‌گونه ارتباط‌هایی که در جامعه هستیم مطرح نماید تا بهانه‌ای در این باب و مسئله نداشته باشیم. آنگونه که حضرت علی(ع) می‌فرمایند: “عفیف بودن‌، نفس را در امان مى دارد و آن را از پستى و فرومایگى دور و پاک مى‌کند” منظور این است که اگر شرم درحرکات و رفتار و بیانات هرشخصی وجود داشته باشد، از پست و کوچک شدن دور می‌شود و شخصیت بالایی در زندگی و اجتماع خود پیدا می‌کند چون حیا با وجود ایمان در فرد به مرحله اجرا در می‌آید.

آنگونه که در آیه مورد بحث می‌بینیم جمله صفت شرم و حیا، راه رفتن دختر را توصیف می‌کند. این نکته نشانگر آن است گرچه شرم و حیا یک حالت روانی و روحی است، اما آثار و نشانه‌های آن می‌تواند در کالبد، ظاهر و اندام، خود را نشان دهد ما این حیا و شرم را نه تنها در رفتار و راه رفتن دختر که بلکه در گفتار و سخن گفتن او با موسی جوان می‌بینیم. به این بخش از آیه که دقت کنیم که می‌گوید: “گفت: پدرم تو را می‌خواند تا برای آب دادن ما پاداشت دهد” دقت کنیم که چگونه دختر مجرد برای دعوت از موسی آمده است چون کمی فکر کرد بدلیل سنگین نبودن جملات صلاح بیان کردن آن را نداشت زیرا که درجمله “به خانه ما بیا” لفظ “ما” تصویر دو دختر در ذهنش می‌آید و موسی نظر بدی به ما می‌افکند بعد باخود گفت به موسی بگویم: “پدرم تو را می‌خواند” یعنی؛ من دعوت کننده تو نیستم و من تو را به خانه خویش نمی‌خوانم این پدر من است که تو را به خانه خویش خوانده است. این دختر زیرک، برای چه پدرم تو را دعوت کرده را هم می‌گوید: “پدر می‌خواهد برای آب دادن به ما به تو پاداش بدهد"( قصص/25 تا28)

 

چه جوری با حیا باشم؟

سؤال در مورد حیا و نحوه دستیابی به آن بسیار ارزشمند است؛ زیرا درباره یکی از بهترین صفات انسانی است. صفتی که هر کس به آن آراسته باشد، از متانت و وقار و شخصیت والا برخوردار است . حیا برای زن و مرد زیبنده است اما آراستگی زن ها به حیا از دو جهت اهمیت دارد: یکی از این جهت که زنان با حیا از شخصیت و متانت والایی برخوردارند و دیگر این که حیا موجب مصونیت آن ها از آفت ها و آسیب هایی است که گوهر وجود زن را نشانه رفته اند. از این رو، تبیین حیا و متمایز ساختن حیای پسندیده از آنچه به ظاهر حیا نامیده می شود ولی پسندیده نیست، بسیار شایسته است.

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا. (احزاب/۵۹)

اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش هاى خود را بر خود فروتر گیرند این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است و خدا آمرزنده مهربان است.

بر اساس این آیه از قرآن کریم، فلسفه پوشش نه به خاطر مردان بلکه به خاطر بهتر شناخته شدن زن است و برای این است که آنان از تعرض هوس رانان آزار نبینند. در واقع نوع لباس مردم در جامعه، می تواند معرف شخصیت، مکتب و هدف آنها باشد.

 

چه جوری با حیا باشم؟

برای رسیدن به مرز اعتدال در روابط اجتماعی و فردی و ایجاد حالت حیا، راهکارهای زیر سودمند می نماید:

1 . اجتناب از گناه، حتی گناهان کوچک. انسانی که از گناهان کوچک پرهیز نمی کند، کم کم به گناهان بزرگ روی می آورد.

2 . انجام صحیح واجبات و تکالیف دینی

3 . عمل به مستحبات و دوری از مکروهات در حد امکان

4 . دوستی با افراد با حیا و اجتماعی

5 . قطع ارتباط باافراد گناهکار

6 . به قدر ضرورت سخن گفتن و اجتناب از پرگویی. در روایات آمده است: کسی که بسیار حرف می زند، لغزش هایش زیاد می شود و حیای وی کاهش می یابد.

7 . باتامل و احتیاط سخن گفتن

8 . پرهیز از اظهار نظر قطعی در امور تردیدآمیز. اگر به درستی چیزی اطمینان ندارید، گفتارتان را با الفاظ «شاید» و «امکان دارد» همراه سازید.

9 . کنترل چشم و گوش و دهان و سایر موارد. به هر صدایی گوش ندهید، به هر کاری دست نزنید، در هر راهی قدم نگذارید، از هر غذایی نخورید و تمرین کنید اعضا و جوارح شما در اختیار خودتان باشد.

10 . تقویت ایمان. برای تقویت ایمان سعی کنید معرفت خود به خداوند و معاد را بیش تر کنید. تقویت ایمان به تدریج حاصل می شود. پس با تمرین و پشتکار به آنچه بیان شد عمل کنید تا انشاالله به گوهر زیبای حیا دست یابید و حیا را سرلوحه همه اعمال و رفتارتان قرار دهید.

و در ادامه …

1. نشانه مومنین: «‌وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» مومنین کسانی هستند که پاکدامنی پیشه می سازند.

2. عفت عمومی: «‌قُلْ لِلمومِناتِ یغضُضْنَ مِن أبصارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلایبدینَ زینَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ وَلا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ…» ‌ای پیامبر به زنان با ایمان بگو چشمان خود را از نامحرم ببندند و پاکدامنی ورزند و زینت هایشان را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند، و اطراف روسری های خود را بر سینه خود افکنند و زینت خود را جز برای شوهرشان آشکار نسازند.

3. لزوم عفت پیشگی بر جوانان مجرد: «‌وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لایجِدُونَ نِکاحاً حَتّی یغْنِیهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ» کسانی که وسیله زناشوئی و ازدواج نمی یابند باید عفت پیشه سازند تا خدا آنان را از فضل خود بی نیاز گرداند.

4. از امام کاظم ـ علیه السّلام ـ به یاران خود توصیه می فرمود: پرده شرم و آزرم میان خود و برادرت برمدار، و مقداری از آن باقی گذار؛ زیرا برداشتن آن، برداشتن حیا است. کلینی: کافی، ج 2، ص 106، ح 5.

 

با حیایی چه به من می دهد؟

در حدیثی از وجود مقدس رسول خدا (ص) آمده است که دستاوردهای حیا: (نرمخویی، مهربانی، خدا را ناظر دیدن در نهان و عیان، سلامت (روحی و جسمی)، دوری کردن از بدی، خویش رویی، بخشندگی، پیروزی و خوشنامی در میان مردم، این ها فوایدی است که خردمندان از حیا می برند، پس خوشا به حال کسی که اندرز خدا را بپذیرد و از رسواگری او بیم می کند).

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




راههای اعجاب انگیز برای  کاهش استرس وحفظ آرامش

5 راه اعجاب انگیز برای کاهش استرس و حفظ آرامش

آیــا به این خاطر که پر از تنش هستید، قدرت تمرکز خود را از دســت داده اید، همواره بی تابی میکنید، راندمان کاری پایینی دارید، و در آخر روز از خودتان راضی نیستید؟ 

 

 

 

 

 

آیا در زندگی روزانـه خــود، پر از استرس هستید و به دنبال فضای آرام تری برای زندگی می گردید؟

آیــا به این خاطر که پر از تنش هستید، قدرت تمرکز خود را از دســت داده اید، همواره بی تابی میکنید، راندمان کاری پایینی دارید، و در آخر روز از خودتان راضی نیستید؟

از احسـاسات تنــش زا خستـه شده ایــد و در لبـــه پرتگاه نابودی قرار گرفته اید؟     

 

اگر یک یا همه این موارد را در زندگی خود تجربه می کنید، ما در این قسمت 5 نمونه از بهترین انواع راهکارهای کاهش استرس را به شما معرفی می کنیم تا با اتکا به آنها زندگی رضایتمندانه و آرامتری را دنبال کنید.

 

1- زمان بروز یک تفکر و یا عملی که آنرا دوست نمی دارید، مچ خودتان را گرفته و به سرعت آنرا متوقف سازید.

شاید در ابتدا متوجه افکار و اعمال خود نباشید، اما پس از مدتی که به آن توجه کنید به مرور زمان در می یابید که به راحتی قادرید آنها را تحت کنترل خود در آورید.

به این فکر کنید که به جای آن فکر یا عمل استرس زا چه کار دیگری می توانید انجام دهید.

به این فکر کنید که چگونه می توانید واکنش های خود را کنترل کنید؛ و اگر دفعه آینده با یک چنین صحنه مشابهی مواجه شدید، چگونه عکس العمل نشان خواهید داد.

به مرور زمان که چنین روشی را پیش بگیرید، راحت تر کنترل امور روزمره را بدست خواهید گرفت. در عین حال در زمان انجام عکس العمل های استرس زا خیلی سریع تر مچ خودتان را می گیرید و راحت تر با شرایط دشوار کنار می آیید.

به مرور زمان می توانید واکنش ها تنش زا را در ذهن خود مجسم کنید و خیلی قبل از آنکه بخواهید به آنها جامه عمل بپوشانید، جلوی وقوعشان را بگیرید.

 

2- تمرکز خود را در تمام طول روز حفظ کنید

خودتان را عادت بدهید که به ضمیر ناخودآگاه و دایره ذهنی افکارتان توجه بیشتری داشته باشید.

چند مرتبه در طول روز از کاری که در حال انجام دادن آن هستید دست بکشید تا دو مرتبه حواس خود را از نو جمع کنید.

بنشینید، چشم هایتان را روی هم بگذارید، و چند نفس عمیق و آرام بکشید، و در ذهن خود تجسم کنید که استرس و تنش در حال خروج از ذهن و بدنتان است.

روی تنفس خود بیشتر دقت کنید، دم و بازدم باید به تدریج آرام تر و آهسته تر شود.

فقط به نفس کشیدنتان فکر کنید.

سعی کنید به هیچ چیز دیگر فکر نکرده و ذهنتان را آزاد و رها سازید.

هیچ اتفاقی نمی افتد که اگر برای چند لحظه به هیچ چیز فکر نکنید!

 

3- انتظارات منطقی داشته باشید

اگر برای خود استانداردهای دست نیافتنی در نظر بگیرید جز ناامیدی، شکست و اضطراب چیز دیگری عایدتان نخواهد شد.

به اموری که موجبات غم و غصه شما را فراهم می آورند، فکر کنید.

چرا این امور باعث ایجاد ناراحتی در شما می شوند؟

از خودتان سؤال کنید که این امور چقدر اهمیت دارند که به راحتی می توانند شما را دگرگون سازند؟

ازخودتان سؤال کنید که من واقعاً کیستم که بر روی چنین مسائلی اینقدر پافشاری می کنم؟

آیا این مسائل واقعاً تا این حد ارزش دارند؟

آیا ارزش دارند که بخواهم تمام توان و انرژی خود را صرف آنها کنم؟

ببینید کدامیک از انتظاراتتان حقیقتاً مهم هستند، آنها را مد نظر قرار داده و سایر توقعات بی پایه و اساس خود را دور بریزید.

اگر انتظارات زیادی داشته باشید، فقط با این کار زندگی خود را پیچیده تر می کنید و مجبور می شوید که گاه و بی گاه عملکرد خود را به باد انتقاد گرفته و خودتان را قضاوت کنید.

زندگی را ساده بگیرید و استرس را کم کنید!

 

4- دستیار بگیرید

این امر، هم به مسائل شغلی و هم در مورد امور خانگی دلالت می کند.

بیشتر افراد تصور می کنند که کمک گرفتن فقط در محل کار معنا پیدا می کند، اما باید بدانید که این امر در مورد مسائل شخصی نیز می تواند مورد استفاده قرار بگیرید.

این روزها همه ما با فعالیت ها و وظایف زیادی که به عهده مان است مشغول هستیم.

اگر بخواهیم همه کارها را در زمان مقرر و به تنهایی به بهترین نحو انجام دهیم، شکی نیست که دچار استرس می شویم.

به دلایل مختلف افراد تصور می کنند که همه کارها را باید خودشان به شخصه انجام دهند.

یک بار دیگر نگاه دقیق تری به موقعیت خود بیندازید.

واقعاً فکر کنید؛ آن کار بخصوص چقدر اهمیت دارد که باید حتماً توسط شما و با در نظر گرفتن استانداردهای شخصیتان انجام شود؟

چرا مطمئن هستید که هیچ کس دیگری پیدا نمی شود که بتواند به شما کمک کند و کارتان را با همان کیفیت انجام دهد؟

با دید باز تری به اطراف خود نگاه کنید تا بتوانید استرس را تا حد بسیار زیادی کاهش دهید.

 

5- دیگران را به عنوان یک انسان بپذیرید

اگر فکر کنید که با دیگران متفاوت بوده و از آنها جدا هستید، به طور ناخودآگاه نوعی تفکر و رفتار در خودتان به وجود می آورید که شما را از سایرین جدا می کند.

این امر سبب می شود که نوعی حس خود برتر بینی به ما دست بدهد، به مرور زمان خودخواهی در وجود ما مستولی شده و دائماً دست به قضاوت های نابجا خواهیم زد.

پس از چندی شروع می کنیم به مبارزه درونی با سایر افراد. این امر سبب ایجاد ترس، چشم و هم چشمی، و مقایسه نابجا شده و نهایتاً ما را به سمت ناامیدی و اضطراب سوق می دهد.

تمرین کنید که خودتان را نیز جزئی از پیکره عظیم بشریت ببینید، نه یک فرد جدا افتاده و تنها.

بیشتر به شباهت هایی که با دیگران دارید توجه کنید نه به تفاوت های قابل اغماز

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




آثار نماز اول وقت


رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که نمازهای پنج گانه اش را با طهارت کامل در اول وقت به جای آورد، این نماز در قیامت برای او نور و برهان است و کسی که نمازش را ضایع کند، با فرعون و هامان محشور خواهد بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند: هیچ بنده ای نیست که اهتمام و مواظبت در اوقات نماز و مواضع آفتاب برای وقت نمازش بکند، مگر اینکه من ضمانت می کنم برای او مرگ راحتی را، و رفع هموم و تالم و نجات از آتش جهنم را. همچنان که روزی شتر را چوپانی می کردم، امروز شمس را کنترل می کنم. (کنایه از این که همیشه مواظب خورشید هستم تا اول وقت نماز شد، نماز را به جای آورم.)

رسول خدا (ص) فرمودند: علت اینکه ملک الموت در هر روز پنج بار در موقع نماز به انسان نظر می کند این است که اگرانسان اوقات نماز را محترم بشمارد، و در وقت، نماز بخواند، ملک الموت در هنگام مرگ، شهادتین را به انسان تلقین می کند و ابلیس را از انسان دور می سازد.

امام صادق(ع) فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بنده ای حسابرسی می کنند نماز بنده است، اگر نماز قبول درگاه خدا افتد، بقیه اعمال حسنه هم قبول می گردد. ولی اگر نماز قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نخواهد شد.

امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر کیفیت نمازش محافظت نماید، این نماز کامل اول وقت به آسمان بالا می رود در حالی که سفید و پاک و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند. و هر گاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، نماز بالا نرفته و به صاحبش بر می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت کند، همچنان که مرا ضایع کردی.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-11-02] [ 09:54:00 ق.ظ ]




 

ذکر لفظی و زبانی

اولین مرتبه از ذکر، ذکر زبانی بدون توجه به معنا می‌باشد که مقدمه ذکر حقیقی می‌باشد و اگر در این مرحله خود را محدود کنیم ارزش زیادی ندارد. چون اگر فرد با زبانش خدا را یاد کند و ذکر بگوید ولی در عمل مرتکب معصیت شود، معلوم است که این ذکر فاقد ارزش است. چرا که ذکر حقیقی، انسان را از گناه باز می‌دارد.

ذکر قلبی

مرتبه دوم ذکر، توجه قلبی به خداست و بر این اساس است که در قرآن نیز یکی از صفتهای مومنان را خشوع قلبی می‌داند که مقدمه خشوع نیز توجه قلبی می‌باشد چون اگر توجه قلبی به خدا صورت نگیرد ذکر و یاد خدا جز لقلقه زبان چیری نخواهد بود البته اگر انسان خود را به این مرتبه از مراحل ذکر رساند دیگر نیازی به ذکر زبانی ندارد چرا که هدف از ذکر زبانی به یاد خدا بودن در هر لحظه‌ای از زندگانی است که در این مرحله بدست می‌آید.

یاد خدا در همه احوال

اینکه فرد خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر اعمال خود بداند و لحظه‌ای از یادش غافل نشود. در این مرحله فرد کم کم می‌تواند با ذکر لفظی و توجه به معانی اذکار و ترک معاصی و محرمات به مراتب بالای ذکر نایل شود. لازم به ذکر است کسی که از یاد خدا اعراض و دوری کرده و عهدش را فراموش نماید، زندگی سختی خواهد داشت و در قیامت نابینا محشور خواهد شد.

آثار و برکات یاد خدا

یاد خدا آثار و برکات بسیاری دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود:

مورد یاد خدا قرار گرفتن

“فاذکرونی اذکرکم… _ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم …” اگر فرد در همه لحظات زندگی به یاد خدا و نعمتهای نامحدودش باشد، خدا نیز او را در اوج مشکلات و سختی‌ها تنها نخواهد گذاشت.

همنشینی با خدا

کسی که همواره به یاد خدا باشد خدا همنشین او خواهد بود.
پیامبر صلی‌‌الله علیه و آله می‌فرمایند “بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه ترین آنها و رفیع‌ترین آنها در درجات شما و بهترین چیزی که طلوع کرده آفتاب بر او ، ذکر خداوند سبحان است، زیر ا که خدای تعالی فرموده: من همنشینی کسی هستم که مرا یاد کند.”

محبت خدا

انسانی که پیوسته به یاد خداست، محبت الهی در قلبش جا می‌گیرد. چنانکه در زندگی روزمره نیز چنین است که اگر انسان در تمامی ساعات، شخص خاصی را در خاطر داشته باشد، کم کم محبت او در قلبش حاکم می‌شود. در روایت نیز آمده است: ” هر کس خدا را زیاد یاد کند، محبت خدا در قلبش حاکم می‌شود.

!!فلاح و رستگاری
در قرآن در این مورد چنین آمده است که: خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار و سعادتمند شوید.

!!آرامش
آرامش و اطمینان، گمشده انسان امروزی است که وی در آرزوی بدست آوردن آن در تلاش است، قرآن راه رسیدن به آن را چنین بیان می‌دارد: “آگاه باشید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست".
پرتو یاد خدا گر دهد آرایش دل

بگذرد عمر تو در سایه آسایش دل


ثروت و مال نبخشد به دل آرام و قرار

که از آن زاد، پریشانی و آلایش دل


هست تنها به خداوند قسم یاد خدای

ما به راحت و آرامش و آسایش دل


دوری از شیطان

کسانی که خدا را یاد کنند از گزند شیطان محفوظ می‌مانند. امام علی علیه السلام فرمودند: یاد خدا سرمایه هر مومنی است و سود آن سالم ماندن از گزند شیطان است. و نیز در سوره اعراف آیه 201 به این معنی اشاره شده است که: شیطان مثل طواف کننده‌ای کوشا، پیرامون قلب و روح آدمی می‌گردد و دنبال راه نفوذی است تا فرد را منحرف کند. اگر انسان خدا را یاد کند، یاد خدا مثل چراغی در ظلمتی، همه جا را نورانی می‌کند.

تاخداهست دلت تنها نیست اسیر لطف خدا باش که بی خدا زندگی هرگز زیبانیست



برچسب ها : آثار وبرکات نماز



موضوع : ویژگی های نماز در قرآن ,  آثار و برکات نماز ,  راه لذت بردن از نماز , 

آرشیو نظرات

نقش نماز در آرامش رواني

 

 نقش نماز در آرامش رواني

 
آيه شريفه‌ «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» حكايت از آن دارد كه با ياد خدا دل‏ها آرامش مي‏گيرد. دل پايگاه نفس آدمي است و آنگاه كه دل آرام گيرد، نفس انسان نيز اطمينان مي‏يابد. پس براي داشتن دلي آرام و قلبي مطمئن بايد به ذكر باري تعالي پرداخت. ذكر اكبر خدا نيز نماز است و قرآن مي‏فرمايد: »و لذكر اللّه اكبر«
نتيجه آن كه چون گويندگان ذكر الهي كه دل هايي آرام و نفوسي مطمئن دارند، گرد هم آيند و خانواده‏اي را شكل بخشند، آن خانواده از آرامش برخوردار است و در خانه آرام، صفا و صميميت موج مي‏زند و مالامال از نور خداست.

در خانه ما رونق اگر نيست صفا هست
هر جا كه صفا هست در آن نور خدا هست

نماز خواندن و انجام عبادت، براي نمازگزار آرامش رواني پديد مي‏آورد و دل مؤمن را امنيت مي‏بخشد، آن هايي كه توفيق بيشتري در برگزاري نماز داشته‏اند، به آرامش بيشتري نيز دست يافته‏اند. يعني آن‏ها كه علاوه بر انجام فرايض مبادرت به خواندن نوافل نيز نموده‏اند، در بررسي‏هاي موردي آرامش بيشتري را گزارش كرده‏اند و همين باعث شده تا ديگران را نيز به انجام نوافل توصيه كنند. سخن چنين كساني اين است كه:

برخيز كه عاشقان به شب راز كنند
گرد در و بام دوست پرواز كنند
هر در كه بود فراز بر خود بندند
الا در دوست را كه شب باز كنند

آنان حلاوت عبادت خالص در شب و رازگويي با خداوند عالميان را دريافته‏اند، چرا كه شب فرصتي مناسب‏تر براي عبادت بي رياست. قرآن مي‏فرمايد: «انّ ناشئة اللّيل هي اشدّ وطأً و اقوم قيلا» پس فقط صاحبان خلوص و عاشقان عبادت خدا، شيريني راز و نياز با او را درمي‌يابند و مي‏توان گفت:
شرح اين واقعه را مرغ سحر داند و بس تو چه داني كه شب سوختگان چون گذرد
پس برگزاري نماز به طور مداوم و محافظت بر آن، رمز دست يافتن به آرامش رواني است.

دكتر محسن ايماني- خانواده و نماز


برچسب ها : نقش نماز در آرامش رواني



موضوع : ویژگی های نماز در قرآن ,  آثار و برکات نماز , 

 

 

آرامش بخش دلها

برجسته ترین اثر نماز، رسیدن به آرامش روحی و روانی است. زیرا نماز موجب زنده شدن یاد خدا در دل هاست. یاد خدا ریشه تمام خوبی ها و زیبایی هاست. یاد خدا گنجینه ای است در دل ها عاشق، که شیرین ترین، میوه آن، آرامش دلهای ناآرام و پرتلاطمی است که در دریای غم و غصه فرو رفته و در پی نجاتند.

خداوند مهربان پرده از روی این حقیقت برداشته و با صراحت اعلام می دارد «الا بذکر الله تطمئن القلوب.»2 آگاه باشید، یاد خدا مایه آرامش دلها است.

نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.

انسان در امواج زندگی و در کشاکش رنجها و بلاها، دچار خستگی روحی فراوان می شود و لذا به تکیه گاهی نیازمند است که به آن پناه برده و درون پر اضطراب خود را بدان آرامش بخشد و این تکیه گاه، جز ذکر خدا و نماز که زیباترین نماد ذکر خداست چیز دیگری نمی تواند باشد. نماز باطن و ضمیر ما را آرام میکند و قلب دردناک ما را شفاء می بخشد پس به صراحت می توان گفت: نماز عامل سازنده ای است که مقاومت و ایستادگی آدمی را در فراز و نشیب زندگی حفظ میکند بلکه بالاتر آن را به طور شگفت آوری افزایش می بخشد که نماز گزار در سایه این مقاومت، در مقابل هر خیر و شری و هر مصیبت و بلایی، ایستادگی نموده و تحمل خود را حفظ و به هر بادی نمی لغزد.

خداوند بی همتا در این باره می فرماید: «اِنّ الانسانَ خلق هلوعاً الا المصلین* الذین هم علی صلاتهم دائمون.» 3

همانا انسان حریص آفریده شده است؛ وقتی شری به او برسد فریاد می کشد و جزع می کند و هرگاه خیر و نعمتی به او برسد، بخل می ورزد، مگر نمازگزاران که آنها افرادی هستند که بر نماز خویش مداومت می کنند.

نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است.

                             قطره دریاست اگر با دریاست                                 ورنه او قطره و دریا، دریاست

بنابراین می توان گفت: نماز نقش مددرسانی دارد، آن هم از ناحیه قدرتی بی همتا که عجز و ناتوانی، هرگز در او راه ندارد.

خداوند بی نیاز در کلام نورانی خود، سخن ما را تصدیق نموده و با صراحت اعلام می دارد «واستعینوا بالصبر و الصلاة.» 5 از صبر و نماز کمک بجویید.

انسان برخوردار از امدادهای الهی، فردی توانا و موفّق و دارای نشاطی مثال زدنی در عرصه زندگی است، که چون کوهی استوار در مقابل طوفان بلا، گرفتاری و مصیبت ایستادگی می کند.

مقربان درگان الهی، که قلب و جان خود را به سرچشمه فیض و رحمت خدا گره زده اند و لیاقت دوستی با خدا را پیدا کرده اند، در فراز و نشیب های زندگی، وقتی دچار غم و اندوهی می شدند، با عشق و علاقه ای بی بدلیل که ناشی از ایمانی قلبی به خداوند بی همتاست، به نماز پناه می بردند.

در روایتی آمده که: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) هرگاه، غم و غصه ای، به سراغش می آمد، نماز می خواند. (و با نماز، غم و اندوه را، از روح و روان خود می زدایید.)

البته ناگفته نماند، هر نمازی آرامش بخش نیست، نمازی این اثر معجزه آسا را دارد که در آن، دل با زبان همراه گشته و انسان به هنگام نماز، با تمام وجود، خود را در محضر خداوند متعال ببیند و تمام توجه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی همتا متمرکز نماید.

نماز خواندن موجب افزایش اعتماد به نفس می شود زیرا وقتی آدمی با خدا سخن می گوید، و از او یاری می جوید، خداوند مهربان به دنبال این یاری جویی به انسان مدد می رساند – زیرا خود فرموده (ادعونی استجب لکم)4 مرا بخوانید تا استجابت کنم برای شما – وقتی مدد الهی به انسان رسید، توان بیشتری در خود احساس می کند و این توان ناشی از توکلّی است که مؤمن در نماز به خدا پیدا کرده است و در حقیقت خود را مانند قطره ای می بیند که با دریا پیوند خورده است.



موضوع : اهمیت و فضیلت نماز ,  آثار و برکات نماز ,  راه لذت بردن از نماز , 

 

آرامش امام خمینی (ره) در سایه نماز

در دوران معاصر، یکی از برجسته ترین اندیشمندان دنیای اسلام، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (قدس سره) است. به جرأت می توان گفت: او شخصیّت کم نظیری است که بعد از پیشوایان معصوم ما (صلوات الله علیهم اجمعین) دنیا چنین شخصیتی به خود ندیده است. یکی از ویژگی های مثال زدنی این مرد بزرگ الهی، آرامش روحی و روانی اوست. هر انسان بیدار دل و صاحب عقل و اندیشه ای به این موضوع معترف است. آرامشی که در حضرت امام (قدس سره) وجود داشت، در میان اندیشمندان اسلامی، کم نظیر بود.

شاید در ذهن شما این پرسش مطرح باشد که ایشان این آرامش را از چه راهی کسب نموده بود؟! چه داروی شفابخشی این گنج الهی را به او بخشیده بود؟!

با تأمل در سیره رفتاری و عملی حضرت امام می یابیم که وی این آرامش را از طریق ذکر و یاد خدا و نماز که مصداق برجسته ذکر خداست بدست آورده بود. او در زندگی برای هیچ کاری به اندازه نماز اهمیت قائل نبود. نماز در زندگی وی، در رأس تمام امور بود، به گونه ای که هیچ کاری را حاضر نبود با نماز معاوضه نماید. ما در ادامه به خاطره ای از نماز با صفای این ابر مرد تاریخ می پردازیم:



موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




اثرات معنوي نماز بر روح و روان انسان


 

 

نماز هر كسى تابع ميزان معرفت و شناخت اوست و چون معرفت و ايمان افراد با هم متفاوت است، نمازهاى آنها و آثار آن نمازها نيز مختلف است. ولى به هر حال هيچ نمازى بدون اثر نمى باشد هر چند ميزان آن آثار كاملا متفاوت است. انسان با ايمان بايد بكوشد با تمرين و تصميم و اراده قوى به نمازش عمق و شور و حال ببخشد و با مطالعه كتاب هائى كه در اين موردنوشته شده و اسرار و نكات ظريف نماز را بيان كرده اند و نيز مطالعه شرح حال بزرگانى كه به نماز عشق مى ورزيده اند و نماز آنها نمونه اى از معراج مؤمن بوده به تدريج و كم كم بر حضور و توجه در نمازش بيفزايد و شور و نشاط خود را در حال نماز بيشتر نمايد.

 

بايد دانست كه همين نمازهاى بى روح و دست و پا شكسته ما نيز خالى از آثار مختلف تربيتى و روانى و اجتماعى نمى باشد و اگر انسان همين نماز بى روح را هم ترك مى كرد، ميزان جرم و خطا و معصيت او بيشتر مى شد. چون اثر عمده نماز كه همان نهى از فحشا و زشتى و گناهان است، حتى در اين گونه نمازها نيز ظاهر و آشكار مى گردد.

در روايت آمده است جوانى از انصار نماز خود را به جماعت با پيامبر- صلى الله عليه و آله- مى خواند ولى گاهى مرتكب خطا و گناه نيز مى شد. اين جريان را به پيامبر گفتند. حضرت فرمود: بالاخره اين نماز روزى باعث بيدارى و دورى او از گناه مى گردد. طولى نكشيد كه آن جوان متنبه و بيدار شد و دست از اعمال بد و زشت خود برداشت و در صراط مستقيم بندگى قدم گذاشت.

 

انسان مومن بايد به هر طريق با خداى خود مرتبط و پيوسته باشد و رابطه اش را با خداى خود هر چه قدر هم كه ضعيف و كم رنگ باشد، قطع ننمايد و همين ارتباط ضعيف را روز به روز تقويت نمايد تا به تدريچ به درجات عالى قرب و معرفت خداى متعال برسد:

 

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند            نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

 

گفتنى است بخشى از عبارت هاى نماز اعلان نياز به درگاه خداوند است اما بخش عمده آن ستايش و سپاس و تعظيم و خاكسارى به درگاه خداوند است كه نماد پرستش و بندگى به درگاه پروردگار است. علاوه بر اين كه نيازمندان با اعلان نياز به درگاه بى نياز مطلق و ديدن لطف و رحمت از سوى او حس پرستش و بندگى در آنان بيش از پيش زنده و شكوفا مى شود. براى توضيح بيشتر به مطالب زير توجه كنيد:

قرآن شريف وقتى درباره انگيزه خلقت انسان سخن به ميان مى آورد، بحث عبادت را مطرح مى سازد «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون و من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند»(1)

 

نماز مهمترين و با شكوه ترين جلوه عبادت محسوب مى شود تا حدى كه هيچ عبادتى براى تقرب و نزديكى عبد به مولا به پايه نماز نمى رسد. امام على (ع) در اين خصوص مى فرمايند: «الصلوه قربان كلى تقى نماز وسيله نزديك شدن هر پارسايى به خداست»(2)

 

قرآن كريم وقتى درباره حكمت همين نماز سخن مى گويد، علت تشريع آن را ذكر و ياد خدا مى داند «و اقم الصلوه لذكرى نماز را براى اين كه ياد مرا زنده كنيد به پا داريد»(3)

 

و در مواردى ديگر، دليل عبادت را تشكر از خداوند معرفى مى كند «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم اى مردم پروردگار خود را پرستش كنيد آن كس كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند آفريد»(4)

 

از طرف ديگر نماز تنها به امت پيامبر (ص) ما اختصاص ندارد بلكه اين عهد و پيمان الهى با همه مردم و در همه دوره هاست كه تنها خدا شايسته عبادت و پرستش است. قرآن شريف جريان نماز و محراب عبادت پيامبران گذشته و حضرت مريم مادر عيسى مسيح (ع) را در طى آياتى مطرح كرده كه اهميت نماز را در اديان الهى بيان مى نمايد.

 

 

مضامين بالاى سوره حمد گوياى اين حقيقت است كه توحيد و يگانه پرستى، والاترين هدفى است كه براى انسان ترسيم شده است و يگانه راه رسيدن به اين هدف- به حقيقت- عبادت و بندگى است و نماز برترين تجلى و ظهور عبادت شمرده مى شود.

 

پى‏ نوشت‏ ها

(1) (ذاريات، آيه 56).

(2) (نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1152).

(3) (طه، آيه 14).

(4) (بقره، آيه 21).

(5) (بقره، آيه 45).


برچسب ها : آثار وبرکات نماز

 

اثرات یاد خدا

 

یاد خدا

“شناخت خدا و پرستش وی” عهد و پیمانی بوده که در طول زمان، به دست فراموشی سپرده شده، و خدا با فرستادن انبیاء الهی درصدد بوده که دوباره آن را به یاد آدمیان آورد. در سوره اعراف آیات 173-172 سخن از عهدی که با بشر بسته شده، به میان آمده و از بشر گله شده که چرا پایبند عهدش نبوده است. پیامبران مبعوث شدند که این عهد را متذکر و یادآور شوند بر این اساس است که مهمترین وظیفه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را در سوره غاشیه/ 21 “تذکر” دادن بیان شده و چنین می‌فرماید:"تذکره بده که تو تنها تذکر دهنده‌ای “چرا که یاد خدا از مهمترین عوامل رسیدن به قرب الهی است که انسان را از جهان ماده به عالم معنا و معنویت می‌رساند. “ای کسانی که به خدا ایمان آورده‌اید ذکر حق و یاد خدا (به دل و زبان) بسیار کنید.”

البته در مورد میزان یاد خدا و اینکه چه مقدار باید به یاد خدا بود بر طبق آیات و روایات رسیده یاد خدا حدی ندارد و باید در هر حال بیاد خدا بود، امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمودند: “هرچیزی حدی دارد که در آنجا به پایان می‌رسد، مگر یاد خدا که حدی ندارد. خدا فرایض را واجب کرده و هر که آنها را به جا آورد، همان حد آنهاست… ولی ذکر، حدی ندارد. چنانکه خدای تعالی در سوره احزاب آیه 41 فرمودند: “یا ایها الذین آمنوا ذکرو الله ذکرا کثیرا

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ق.ظ ]




هم عفیف هم شهوتناك

رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
«خَیرُ نِسائِکُمُ العَفیفَهُ فِی فَرجِها، الغِلمَهُ عَلی زَوجِها».

پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
بهترین زنان و همسران شما کسانی هستند که هم عفیف باشند و هم شهوتناک؛ عفیف در فرجهایشان (در اجتماع و در بین نامحرمان)، و شهوتناک برای شوهران خودشان.

منبع : الکافی (5/324)

 

 

موضوعات: کلام نور  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




خصلت نيكو

قَالَ عَلِیِّ بنِ أبِیطَالِب (عَلَيهِ‏السَّلامُ):
الْحَيَاءُ خُلُقٌ جَمِيلٌ.

امام على (عليه‏السّلام):
شرم (از خدا و از خلق) خصلتى نيكوست.

منبع : تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ، باب في الحياء ، (211/

موضوعات: کلام نور  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]
1 2