علی(ع) در آیینه قرآن

یکی از ویژگی های قرآن کریم آن است که بنابر مصلحت ها و حکمت هایی، برخی مسائل را به صورت اصول کلی بیان می کند و به جزئیات مسائل نمی پردازد. دیگر ویژگی این کتاب آسمانی که از اعجاز آن نیز هست، جامع بودن آن است. در بسیاری از موارد، قرآن از کنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده کرده که این شیوه، به اتفاق سخن شناسان، از تصریح کردن، رساتر است. برای مثال، در قرآن کریم از افراد، کمتر نام برده شده است، چنان که نام های تعداد کمی از شمار بسیارِ پیامبران در قرآن آمده است و البته این سخن به آن معنا نیست که تعداد پیامبران محدود به همان چند نفر بوده است؛ زیرا در برخی مواضع دیگرِ قرآن، به کنایه و اشاره از دیگر پیامبران نام برده است، برای نمونه به نام حضرت خضر(ع) در «فَوَجَدَ عَبْداً مِنْ عِبادِنا» (کهف: 65) اشاره کرده است.

قرآن کریم درباره هیچ کس پس از پیامبر خدا(ص)، به اندازه امام علی(ع) سخن به میان نیاورده است.[1] گرچه نام آن حضرت به صراحت نیامده، با عنوان ها و عبارت های گوناگون که از تصریح کردن به نام آن حضرت تأثیر بیشتری دارد، به امام علی(ع) اشاره می کند که برخی از آیات قرآن دراین باره، در پی می آید:

1. آیه 61 سوره آل عمران؛ که بنابر نظر مفسران بزرگ و روایات صحیح، به مسئله خلافت امام علی(ع) و نیز این موضوع که علی(ع) جان پیامبر است، اشاره می کند.

2. آیه 2 سوره نجم؛ که در آن، بزرگ ترین آیت الهی، به وجود علی(ع) تفسیر شده است.

3. آیه 43 سوره رعد؛ که علی(ع)، به عنوان شاهد رسالت تفسیر شده است.

4. آیه 56 سوره مائده؛ که در آن ولایت، به ولایت علی بن ابی طالب(ع) تفسیر شده است.

5. آیه 55 سوره مائده؛ که منظور و شأن نزول آیه، امام علی(ع) است و اینکه ایشان در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید.

6. آیه 15 سوره انفال؛ که در آن به شجاعت و پشت نکردن علی(ع) به دشمنان اشاره شده است.

7. آیه 207 سوره بقره؛ که در آن به ایثار و فداکاری علی(ع) اشاره می شود.

8. آیه 8 سوره بینه؛ که در آن به رضایت خداوند از شیعیان علی(ع) تفسیر شده است.

9. آیه 96 سوره مریم؛ که در آن به محبت علی(ع) در دل های مؤمنان اشاره شده است.

10. آیه 2؛ سوره نبأ؛ که در آن «نبأ عظیم» به ولایت علی(ع) تفسیر شده است.[2]

یک جرعه آفتاب

علی(ع) از چشم پیامبر خدا(ص)

دوستی علی گناهان را فرومی خورد، همچنان که آتش، هیزم را.[3]

سرلوحه کارنامه مؤمن، دوستی علی بن ابی طالب(ع) است.[4]

هر پیامبر، وصیّ و وارثی دارد و علی، وصیّ و وارث من است.[5]

هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست.[6]

علی با حق است و حق با علی و بر محور او می گردد.[7]

من شهر علم هستم و علی دروازه آن. پس هر که علم خواهد، باید از در بیاید.[8]

هر که می خواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردباری ابراهیم را و پارسایی، یحیی بن زکریا را و خشم موسی بن عمران را، به علی بن ابی طالب(ع) بنگرد.[9]

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد.[10]

ای علی! خداوند… دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است. ازاین رو، آنان به پیشوایی تو خرسندند، و تو به داشتن پیروانی چون ایشان.[11]

همانا وصیّ من، رازدار من، بهترین بازماندگانم، کسی که وعده ام را به کار می بندد و دِینم را ادا می کند، علی بن ابی طالب است.[12]

علی(ع) از زبان علی(ع)

همانا من شما را به طاعتی وانمی دارم، مگر آنکه خود، جلوتر از شما آن را انجام می دهم و از گناهی بازنمی دارم، جز آنکه خودم پیش از شما از آن بازمی ایستم.[13]

همانا من روزی خود را به تمامی می ستانم و با نفس خود می جنگم و به قسمت و بهره خود می رسم.[14]

من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بت ها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین.[15]

من رهنمایم، رهیافته ام، پدر یتیمان و مستمندانم، سرپرست بیوه زنانم، پشت و پناه هر ناتوانی هستم و مأمن هر وحشت زده ای. من ره نمای مؤمنان به سوی بهشتم، ریسمان استوار خدایم، حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا. من چشم خدایم و زبان راستگوی او و دست او.[16]

من نخستین کسی هستم که با پیامبر نماز گزارد.[17]

دانشی در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم، همچون ریسمان های دلو آویخته در چاهی عمیق، به لرزه درآیید.[18]

اشاره

ماه امت

سهیلا بهشتی

امام علی(ع) در سیزدهم رجب سال سی ام «عام الفیل» دیده بر جهان گشود. مادر او فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب، از نخستین گروندگان به اسلام بودند. آن حضرت لقب های بسیاری دارد، از جمله: امیرالمؤمنین، ولیّ الله، اسدالله، مرتضی، وصی، حیدر، کرار، یعسوب الدین و… . کنیه های ایشان نیز ابوالحسن، ابوتراب، ابوالحسین، ابوالریحانتین است.

امام علی(ع) از کودکی در مکتب تعلیم و تربیت رسول خدا(ص) قرار گرفت. آن امام هُمام به جز غزوه «تبوک» در تمامی غزوه ها و جنگ های پیامبر حضور داشت و همواره در رنج ها و سختی های صدر اسلام، یاور و مشاور رسول اکرم(ص) بود. تاریخ اسلام سرشار از شجاعت ها و فداکاری های اوست.

امام فضیلت ها

امام علی(ع) در سایه تربیت، همراهی و هم نفسی با رسول خدا(ص) رشد کرد و به کمال رسید. این رشد و بالندگی معنوی و اخلاقی، پس از بعثت پیامبر نیز ادامه داشت. سخن از فضیلت های علی(ع) بسیار است که مورد اتفاق مورخان منصف قرار دارد. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. حدیث یوم الدّار: طبری و ابن اثیر، به نقل از ابن اسحاق آورده اند:

پس از فرمان خداوند به پیامبر مبنی بر آشکار کردن دعوت به اسلام، آن حضرت خویشاوندانش را فراخواند و به آنان طعام داد. رسول خدا(ص) پس از دعوت خویشاوندانش به اسلام به آنان فرمود: «کدام یک از شما یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد.» همه سکوت کردند و تنها علی(ع) که از همه کوچک تر بود، برخاست و پشتیبانی خود از پیامبر را اعلام کرد. این درخواست پیامبر سه بار تکرار شد و در هر بار، علی(ع) از جای برخاست. آنگاه پیامبر دست بر شانه علی گذاشت و فرمود: «این برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان ببرید».[19]

2. ماجرای لیله المبیت: این ماجرا بیانگر فضیلتی دیگر برای علی(ع) است که در آن، علی(ع) با ایثار جان خویش، در بستر پیامبر خوابید تا قبایلی که قصد قتل پیامبر را داشتند، به هدف خود نرسند.[20]

3. حدیث منزلت: وقتی پیامبر در سال نهم هجرت با سپاه اسلام روانه سرزمین تبوک بود، خطاب به علی(ع) فرمود: «نسبت مقام تو به من، همانند نسبت مقام هارون به موسی(ع) است؛ با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.» این بیان رسول خدا(ص)، نشان از برتری علی به دیگران در وزارت و دوستی و جانشینی آن حضرت است.[21]

4. حدیث غدیر: این حدیث که در ماجرای مشهور «غدیرخُم»، همه امت اسلامی برای شنیدن آن اجتماع کردند، انکارناپذیر است. پیامبر آن روز میان سخنانش فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» پیامبر با این سخن، اطاعت و ولایت علی(ع) را بر امت واجب کرد و این، بزر گ ترین فضیلت برای علی است.[22]

برای علی(ع) فضیلت ها بسیار است، همچون: نخستین مرد ایمان آورنده به پیامبر، انتخاب او به عنوان برادر پیامبر در جریان پیمان برادری، رسیدن به مقام همسری فاطمه(س) و دامادی پیامبر.

فعالیت های ارزشمند امام علی(ع) در عصر خلفا

در طول عمر رسالت، کمتر زمانی را می توان یافت که علی(ع) در کنار پیامبر در صحنه های سرنوشت ساز دوران مکه و مدینه حضور نداشته باشد. برای امام علی(ع) همین افتخار بس که ضربت او بر دشمن، همسنگ عبادت جن و انس و برتر از اعمال همه امت و مظهر کامل رویارویی ایمان و شرک قرار گرفت.

با رحلت رسول گرامی اسلام، پرونده مظلومیت علی(ع) گشوده شد و آن اتفاق هایی که نباید می افتاد، رخ داد. در این میان، آن حضرت راه صبر و تحمل را برای حفظ اساس اسلام پیش گرفت. اگرچه این کار به سختیِ استخوان در گلو و خار در چشم بود.

امام علی(ع) در دوران 25 ساله مصلحت اندیشی و کناره گیری از حکومت، اقدام های مهمی داشت که به آنها اشاره می کنیم:

1. تلاش علمی و پاسخ گویی به شبهه های دینی و تربیت عالمان، به گونه ای که امام علی(ع)، مبدع علوم نحو و علوم قرآن خوانده می شد. همچنین آن حضرت به پرسش های دانشمندان به ویژه دانشمندان اهل کتاب پاسخ می داد.

2. گردآوری قرآن و تفسیر آن و بیان مراد واقعی بسیاری از آیات. علی(ع) نخستین کسی بود که پس از وفات پیامبر به گردآوری قرآن مشغول شد و برحسب روایات، به مدت شش ماه در خانه نشست و این کار را به انجام رساند.[23]

3. پرورش انسان هایی برخوردار از ضمیر پاک و روح آماده و تربیت شاگردانی چون عبدالله بن عباس، ابوذر، اویس قرنی، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه؛ تا بتوانند در پرتو رهبری امام، آنچه با دیده ظاهر نمی توان دید، با چشم دل و باطن دریابند.[24]

4. کوشش برای تأمین زندگی بینوایان و درماندگان. امام علی(ع) با دست خود باغ و قنات ایجاد و در راه خدا وقف می کرد. به کشاورزی بسیار اهمیت می داد و دیگران را نیز به این کار تشویق می نمود.[25]

5. شرکت در رایزنی های خلفا و بیان صادقانه راه حل ها. هرگاه دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و مشکلات اجتماعی و قضایی با بن بست و بحران روبه رو می شد، از امام که مشاوری مورد اعتماد و واقع بین و صاحب علوم فراوان بود، بهره می برد و آن حضرت مشکلات را از راه برمی داشت و مسیر کار را معیّن می کرد.[26]

6. بیان حکم شرعی رویدادهای نوظهور و قضایای پیچیده ای که قضات، از داوری درباره آن ناتوان بودند.[27]

گفتار مجری

ای قصه بهشت زکویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه ای

آبِ خِضِر زنوش لبانت کنایتی

با گذشت بیش از چهارده قرن ما هنوز از علی می گوییم، به علی می اندیشیم، یادش رو گرامی می داریم، به او عشق می ورزیم و به خودمون افتخار می :نیم که از پیروان او هستیم. تنها ما به عنوان پیرو و شیعه علی، به او نیاز نداریم، بلکه جهان ما، امروز و همه روز به اون حضرت نیاز دارده. بله! جهان، امروز به اخلاق علی، بندگیِ علی، مدارایِ علی، سخاوت علی، محبت علی، ولایت علی، عدالت علی و الگوی علی نیازمنده.

به ذره گر نظرِ بوتراب فُتد

به آسمان رود و کار آفتاب کند

ولادت باسعادت مولی الموحدین، امام علی بن ابی طالب(ع)، یکی از بزرگ ترین اعیاد اسلامیه. علی(ع) انسان کامل و اَبَرمردی بود که در زندگی اش کوچک ترین نقطه تاریک و ابهام وجود نداشت. به فضائل و خصائل زیبای او، حتی دشمنانش هم اذعان داشتند. به راستی او آیت بزرگ خداوند و حجّت خدا بر مردمه.

صفات علی(ع) چنان شکوهمنده که صاحبان خرد رو به تحسین و اعجاب واداشته. شخصیت علی جامع اضداده و همین ویژگی موجب شد، بعضی افراد درباره او سرگردان بمونند و نتونند عظمت وجودی و شکوه ذاتی آن حضرت رو درک کنند و درباره اش به افراط و تفریط می روند. به گفته شهریار:

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه گویم شَه مُلک لافتی را

نکته ها

نهج البلاغه، کتابی است که آن را سید رضی، از علمای شیعه در قرن سوم، گردآوری کرده است. نهج البلاغه به معنای راه و روشِ شیوایی گفتار و رسایی کلام است. این کتاب مجموعه خطبه ها، نامه ها و کلمات به یادگار مانده از مولای متقیان، امیرمؤمنان، علی(ع) است. نهج البلاغه به سه بخش تقسیم می شود:

1. خطبه ها: مجموعه سخنرانی ها و خطابه های دل نشین و آتشینی است که امام در منابر، مساجد، میدان های نبرد و یا در مسافرت ها بیان و در آنها مردم را ضمن پند و اندرز، با موضوع های دینی آشنا کرده است و یا به جهاد با منافقان و دشمنان اسلام دعوت می کند.

2. نامه ها یا رسائل: مجموعه نامه هایی است که امام به دوستان، دشمنان، استانداران، فرماندهان نظامی و دیگران می نوشت. همچنین، عهدنامه ها و وصایای آن حضرت در این بخش آمده است.

3. کلمات قصار: جمله های زیبای حکمت آمیز امام علی(ع) است که برخی از آنها را حضرت در پاسخ به پرسش هایی بیان کرده است.

نهج البلاغه مانند گفته های حکیمی نیست که دور از غوغای زندگی و واقعیت ها و مسائل گوناگون مطرح در یک جامعه، معارف اسلامی را بیان می کند، بلکه مجموعه سخنان انسانی است که اداره یک جامعه عظیم و بار امانت الهی را بر دوش خود احساس می کند.

شرح آفتاب: این چنین بود علی

از همه گشاد سینه تر و در مهار نفس، از همه تواناتر بود.

دانشش بی کران، بردباری اش بسیار و دلسوزی اش فراوان بود.

خنده اش تبسم، پرسشش تعلم، پی جویی اش تفهم بود.

پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرین تر از عسل می نمود.

در داوری، از حق دور نمی افتاد و در بیان دانش، از صواب فاصله نمی گرفت.

باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.

بر بی نیازی خود، شادمان بود.

بخل نمی ورزید، [برای دنیا] تنگدل نمی شد و غم نهان آشکار نمی کرد.

بی هیچ درشتی، پیوسته صله رحم می کرد.

بی آنکه به اسراف گراید، می بخشید.

در پیوستن، نیکوکردار و در گسستن، بزرگ رفتار بود.

به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمی رفت.

در دوستی، خالص، در پیمان، استوار و بر آن وفادار بود.

پایمرد بود و پیونددهنده ، بردبار بود و بی دردسر.

از خدای عَزَّوجل خشنود بود و برخلاف هوای خود گام می نهاد.

بر آزار رساندن خویش، سخت نمی گرفت.

فضلِ فراوان داشت و بیان راست.

در بهره بردن از دنیا، به کمترین میل داشت.

برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا می افکند.

پیوسته به حق امر می کرد و از سر راستی سخن می راند.

در آنچه به خدا مربوط می شد، شتابان بود.

بالیدن نفس را می شکست و هر خواری و خفتی را بر آن تحمیل می کرد.

دانا بود و دوراندیش.

پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.

هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.

اگر خوبی می دید، از آن یاد می کرد و اگر با بدی برمی خورد، آن را می پوشاند.

پوزش را می پذیرفت و از لغزش درمی گذشت.

در هر کس ناتوانی می یافت، به یاری اش می شتافت.

از نعمت های خداوند خشنود بود.

در راه خدا مردم را به تذکر بهره مند می کرد.

بر مردم گمان نیک می برد و نفس خود را از گمان بد بردن بر مردم، متهم می کرد.

در دوستی، به خاطر خدا با فهم و علم گام برمی داشت.

در بریدن، به خاطر خدا به حَزم و عذر عمل می کرد.

معاشرتِ با او، جان را به وجد می آورد و دیدار او، حجت را بر موحدان به کمال می برد.

معاشرتش عالِم را تذکر بود و جاهل را آموزش.

هر کوششی را ستوده تر از کوشش خویش می پنداشت و هر نَفْسی را خالص تر از خود می دانست.

از نهان ها خبر داشت و اندوه امت را در سر.

جز برای پروردگار، سرِ کُرنشِ در پیشگاه کسی خم نکرد.

خدا را دوست می داشت و در راه خشنودی او، پیوسته مجاهدت می کرد.

از کسی به خاطر خود انتقام نمی گرفت.

رفیق بیچارگان، پناه پناه جویان در هر ناگواری و امید بزرگان خدا در هر پیشامد سخت بود.

از چشمه زلال علم الهی نوشید و راه هموار هدایت را پویید.

تاریکستانی نبود که به مدد بصیرت او نورانی نشود و ابهامی نبود که بر سر پنجه فهم تیزبینش، به ژرفای آن پی نبرد.

چراغی درخشنده و دلیل گمراهی ها بود و خلق را از بیابان های سرگردانی، راهنمای نجات بود.

هر راهی که در خیر یافت، به سویش شتافت و در آن تاخت.

دانش، میوه دل او بود.[28]

زلال قلم

نامت، هجای روشنی است

سودابه مهیجی

دیوار، آمدنت را دهان گشود به قصد لبخند. دیوار خانه ای که مرکز عالم است و کانون سکون زمین… . کعبه لب باز کرد و تو را همچون کلامی مقدس بر زبان آورد. تو آغاز شدی از خانه ای که صاحبش تو را برای شگفتی تمام کائنات آفرید. گویا صاحب این خانه، بیش از همه با تو نزد عشق می باخت که آغاز ماجرایت را از قلب خانه خویش رقم زد. همه آفریدگان از هر جای زمین سرک کشیدند تا تو را نظاره کنند. تا بدانند این مولود کیست که خداوند زادگاهش را خانه خویش قرار داده است.

سلام بر تو ای هم نام خداوند! سلام بر اسم بی شباهت تو که مظهرالعجائب است و تلفظ معجزه وارش تمام اهریمنان عالم را به ستیز فرامی خواند. نامت هجای مقدس شگفتی و روشنی است. نامت شمشیر وحی آمیزی ا ست که فاتحانه حق را در دل ها حاکم می کند. نامت تمام قیل و قال های عبث را به سکوت وامی دارد تا خود بر تمام صداها و کلام ها فرمانروایی کند. خوش آمدی ای آغاز ولایت! دنیا چقدر از آینده خویش می هراسید، وقتی تو نبودی، خوش آمدی ای مرد روزهای سخت در راه! ای ولایت مهربانی و ای دولت عدالت و عشق! خوش آمدی ای دست کریم گره گشا! ای نطق بلیغ توحید! ای حنجره تفسیر بی وقفه وحی! هارون پشتیبان محمد! نگاه کن که احمد چگونه دلگرمِ آمدن توست. چگونه لبخند شکر بر لبانش نشسته. ذوالفقار، بی تاب رخسار تو به آتیه ای می اندیشد که چون عصای موسی، در دستان قهرمان تو اعجاز کند و اسطوره بیافریند.

دلاوران عرب را خبر کنید که پیش پای این نوزاد، این مرد فردای جهاد زانو به زمین نهند. شمشیرهای خفته در نیام را بگویید که فردایی نه چندان دور باید رشادت را نزد شمشیر این مرد از نو درس بگیرند.

سرشار از دانش

«در سینه ام دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند».[29]

دانش، هستی خویش را از تو فراگرفته و با تو خود را شناخته است. تویی که تمام دانش خداوندی را از سینه رسول خاتم(ص) در جان خویش سرازیر کرده ای. تویی که تمام پرسش های بی پاسخ خلقت را به پاسخ ایستاده ای. این دانش فراگیر، این حقایق بی شمار، چون باری در سینه ات سنگینی می کند. کجا ببری این امانت ناگفتنی را؟ با چه کسی در میان بگذاری؟ هیچ کس را یارای بردن این بار بر دوش نیست. پیمانه هیچ فهمی گنجایش این اقیانوس را ندارد. تنها سینه بی کران توست که همه دریای مواج علم را در خویش جا داده است.

از تو هیچ نمی دانند. ای دریای بی کران! جز اندکی… جز به قدر قطره هایی انگشت شمار. تو باورکردنی نیستی و نبوده ای برای مردم غافل. عظمت تو را این چشم ها نمی بینند. تو از ظرف هر ادراکی سرریز می شوی ای جاری نامتناهی! بگو، به مردم بگو: «سَلونی قَبلَ اَنْ تَفْقِدونی» تا مگر بدانند تو گنجینه بی بدیل خلقتی که بی هیچ شایستگی، خدا در دسترسشان قرار داده. شاید هراسناک شوند از اینکه تو را درنیابند. شاید دست از جهل بیهوده خویش بردارند و بشتابند به شاگردی در محضر تو. تو باب مدینه علمی. باید بر تو وارد نشوند و دندان بر جگر خویش بگذارند. باید زبان در کام نگه دارند تا تو رازهای خلقت را برایشان مو به مو شرح دهی.

یاور محمد

موسی(ع) هارون را داشت و باز در غربت بود و همچنان تنها بود. محمد(ص)، اما تو را دارد که بت های کفر را به خاک نابودی می کشاند. محمد(ص) تو را دارد که کعبه را از هرچه لات و عزّی می تکاند و پرچم توحید را بر بامش برمی افرازد. موسی(ع) اگر تو را داشت، سامری، قبیله اش را فریب نمی داد و بنی اسرائیل را گوساله ای زرین از خود بی خود نمی کرد.

تو همانی که رسول خدا(ص) با تو پیمان برادری بست و تمام درها را به روی خانه خویش بست، مگر در خانه تو[30] و دردانه خویش را بانوی خانه تو کرد؛ که تو یگانه کفو زهرایی. تنها تویی که در بستر رسول خدا(ص) به پیشواز مرگ رفته ای. تو اگر نبودی، چه کسی مصداق «یَشْری نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ الله»[31] می شد؟ تو اگر نبودی، چه کسی به مردم روزگار می آموخت که در رکوع زکات دهند و در سجود شهید شوند؟ چه کسی به مردم می فهماند که دنیا پست تر از استخوان خوک در دستان جذامی است؟ کدام حنجره در گوش های خواب مانده انسان فریاد می زد: «ای مردم! یاد مرگ از دل های شما رفته و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته ا ست.»[32]چه کسی به آدمیان می آموخت که: «دنیا خانه نابود شدن و رنج بردن و عبرت گرفتن است».[33]

کاش تمام دهان ها بسته شوند. کاش تمام صداها سکوت کنند تا تنها تو سخن بگویی برای ابد، تا سخنان بی بدیل خویش را تا قیامت برای گمراهی مردم تلاوت کنی. کاش بشر کلام تو را بفهمد. کاش این قدر از تو دور نمانیم. کاش شبیه تو بودن را بیاموزیم. کاش تو را گم نکنیم در بیراهه های زمانه.

سخن بگو، «شمع بیت المال روشن مانده است.» سخن بگو، جهان در خواب است و ستم تمام خاک را غرق در خون کرده. کسی بیدار نمانده برای برافروختن شمعی در این ظلمات. کسی صدای ناله های حق را در زنجیر نمی شنود. کسی جرئت خروشیدن برای رهایی از ظلم را ندارد. من اما صدای مردی را می شنوم که از گلوی زخمی تاریخ زبانه می کشد. صدای مردی را می شنوم که قرن هاست کلمات شعله ور خویش را چون هرّای شیر در گوش سنگین زمین می خواند و هنوز کسی از این آیه های آسمانی متنبه نشده است. صدای تو را می شنوم:

خدا را! خدا را! از عقوبتی که نزدیک است، بترسید و از کیفر ستم برحذر باشید و از آ ینده دردناک ظلم بهراسید.[34] خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است[35] و کسی که شمشیر ستم برکشد، با آن کشته می شود.[36] روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام خواهد کشید، سخت تر از روزی است که ستمکار بر او ستم روا داشته.[37] بدترین توشه برای قیامت، ستم بر بندگان خداست.[38]

هر آ ینه ملت های جهان شب را به صبح می رسانند، درحالی که از ستم زمامدارانشان در وحشتند.[39] عدالت را بگسترانید و از ستمکاری پرهیز کنید که ستم، رعیت را به آوارگی می کشاند و بیدادگری، به مبارزه و شمشیر می انجامد.

امیر عادل

او امیر بود نه آن گونه که بر تخت پادشاهی بنشیند و تاج زرین بر سر گذارد، نه آن گونه که رعب در قلب مردمان بیفکند تا سرتسلیم فرود آورند. او ولایت آسمان و زمین را در دست خویش داشت و بر دل ها حکم روا بود. او گماشته خداوند بر زمین بود، نگهبان خاک و حجت پروردگار، اما هرگز برای فرمانروایی خویش، اسباب و بهانه دنیوی نخواست. همواره پا بر جای پای رسول نهاد و هیچ کس در عمل کردن به قرآن از او پیشی نگرفت. اگر او نبود، پس از رسول اکرم(ص) مؤمنان ناشناخته می ماندند.[40] اگر او نبود، قرآن از پراکندگی به یکپارچگی نمی رسید و حق برای چند صباحی نیز مهلت خودنمایی پیدا نمی کرد و هیچ مصداقی برای حکومت عدل پدید نمی آمد.

مرد تنها

«دریا هنوز به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند».

تو تنهایی، در میان این همه مردم روی زمین تنها هستی، ازآن رو که به هیچ کس شباهت نداری، ازآن رو که هیچ کس را یارای مانند تو بودن نیست. هیچ کس را یارای پا به پای تو آمدن نیست. تنهایی، همان گونه که خدا تنهاست و بی شریک و بی شبیه و بی همتا.

کاش زخم بر جان تنهایی تو نزنند. کاش این همه معصومی چون تو را نیازارند. کاش جهل و کفر سرکششان را اندکی در جوار مهر و حقیقت تو مهار کنند تا این همه تو را به تأسف و حسرت بر حال خویش واندارند. تا این همه قلبت را به درد نیاورند. تا این همه آه نکشی، اما در این میانه خوشا به حال چاه بی صدایی که بغض های تو را دور از چشمان بخیل روزگار در آغوش می کشد و درد دل های تو را می شنود.

آه، ای راز سر به مهر! چرا پرده از راز خویش برنمی داری؟ بگذار این همه مردمان غافل سردرگم بدانند، مردی که شب ها نان تمام شهر را بر دوش می کشد و سفره هایشان را به بزم رونق می برد، همین مردی است که روزها به طمع بیت المال، عدلش را سرزنش می کنند و در تنگناها و فتنه ها تنهایش می گذارند. بگذار بدانند مردی را که برای جنگ های ناخواسته، بی دلیل نفرینش می کنند، همین سایه معصومی است که شب ها در خانه بیوه زنان و یتیمان را می کوبد و لبخند شادی بر رخسار گرسنه شان می نشاند.

اماما! هنوز که هنوز است، اشک یتیمان را به یاد تو به یاری می شتابیم و سفره های بینوایان را به اقتدای تو نانی انفاق می کنیم. هنوز هم سجده گزاران سحرخیز، خدا را با نام تو سوگند می دهند برای اجابت دعایشان و شب بیداران استغفارگو راه و رسم تو را ادامه می دهند، در تهجد و اشک ریختن نیمه شب.

نام تو را بر مأذنه ها بانگ می زنیم و روزگارمان متبرک می شود. نام تو را در شب های قدر زمزمه می کنیم و پروردگار گناهانمان را می بخشاید. نام تو را بر سردر خانه ها نقش می کنیم و زندگی با تمام مصائبش بر ما شیرین و آسان می گذرد. سلام بر نام تو! این الفبای مختصر که کلید رستگاری و سعادت است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...