شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني ارتباط شانس با قضا و قدر

از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است. از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين؛ نه جبر و نه اختيار بلكه امري ميان اين دو امر است. (بحارالانوار مجلسي ج5، ص21 و 71) با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد. علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند.

اما در نگاه عموم مردم كه بسياري از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهري شخص توجه مي كنند از سودهاي كلان او تعبير به خوش شانسي مي كنند، پس شانس به معناي تصادف در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمي باشد؛ چرا كه با اصل عليت منافات دارد؛ چون اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثي ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيت زماني و مكاني و ساير خصوصيات وجودي خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودي و علل متقدمه او هست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت ها گسترش يابد و علاوه بر علت هاي مادي و ظاهري به علت هاي روحي و معنوي نيز توجه كنيم و حتي تأثير نسل هاي گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم، (شهيد مطهري، انسان و سرنوشت، ص55).

 نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود. نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69)

درحالي كه بي تقوايي يا ترك زكات و يا افزايش گناه موجب خشكسالي و كاهش بارندگي و يا زلزله و سيل هاي بنيان كن و توفان هاي شن و ويرانگر و ديگر بلاياي به ظاهر طبيعي مي شود. حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براين امت چيزي را سخت تر از زكات واجب نكرده و هلاكت بيشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافي، ج 01، ص 33) آن حضرت(ع) همچنين فرمودند: «ما ضاع مال في البر و لا في البحر الا بتضييع الزكاه ؛ هيچ مالي درخشكي و دريا ضايع نمي شود، مگر به ضايع ساختن زكات.» (جامع الاحاديث، ج 9، ص 05) قرآن قاعده اي كلي در اين گونه موارد ارائه مي دهد و مي فرمايد: «ما اصابك من سيئه فمن نفسك؛ آنچه از بدي ها به تو مي رسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء، آيه 97). بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است. 

شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني ارتباط شانس با قضا و قدر

از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است.  با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد. علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند.

 نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود. نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69)

 بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است.

 تقدير و رزق مقدر

“و إن من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ گنجينه‌هاي هرچيزي تنها نزد ماست و آنها را فقط به اندازه‌هاي محدود و مشخص فرو مي‌فرستيم". (سوره حجر، آيه 21)‏ امير مومنان نيز بر همين معنا تصريح دارد: “جعل لکل شيء قدرا؛ خداوند براي هر چيزي اندازه‌اي قرار داد".  از آيات فراوان قرآن و نيز از بسياري از کلمات علي ع استفاده مي‌شود که روزي هرکس را خداوند تعيين کرده است. گزارش کلمات علي ع در اين‌باره چنين است: “چون انسانها مخلوق خداوندند، خدا آنها را دوست دارد و بديشان روزي مي‌دهد؛  بلکه بر خود لازم کرده است که روزيشان را عطا کند؛  خداوند توسعه در رزق و روزي مردم را اراده کرده است؛  روزي آنها را عادلانه تقسيم مي‌کند؛  روزي بندگانش را تقدير و اندازه مي‌کند؛  و با توسعه و تضييق آن انسانها را در معرض آزمايش قرار مي‌دهد؛  خداوند براي بندگان مومن خود امتياز ديگري قرار داده است و روزي آنان را از راه‌هايي که هيچ‌گاه گمانش را نمي‌برند (من حيث لايحتسب) مي‌دهد؛  روزي هرکس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛".

برخي‌ها ممکن است با اشاره به اين آيات و روايات، مسلمانان و جوامع اسلامي را متهم سازند که آنها معتقدند که کار و تلاش در توسعه، رشد، رفاه و امور دنيايي و افزايش روزي تاثير ندارد؛ چراکه اين امور پيشاپيش از طرف خداوند متعال تعيين شده، و همين امر زمينه‌هاي سستي و تنبلي جوامع اسلامي را فراهم آورده است؛ درنتيجه از کاروان سريع رشد عقب مانده‌اند؛ البته بعيد نيست برداشتهاي ناصواب برخي مسلمانان يکسونگر و ظاهر بين و تبليغات برخي دستگاه‌هاي حکومتي سوء استفاده‌گر در طول تاريخ اسلام، در واقعيت تلخ پيش گفته سهم فراواني داشته باشد. تاريخ نشان مي‌دهد که اين مسئله ابزاري بود در اختيار حکومت سفاک بني‌اميه و آنها کخالفان خود را با مستمسک قرار دادن قضا قدر، به کام مرگ و شکنجه مي‌فرستادند و با دستگاه تبليغي خود براي جلوگيري از اعتراض مردم، اين انديشه را به غلط تبليغ مي‌کردند. (ر.ک: مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج1، ص 375 و 376)

شهيد مطهري از کتاب تاريخ علم کلام، تاليف شبلي نعمان نقل مي‌کند: “در زمان امويان… هر وقت کلمه شکايتي از زبان کسي در مي‌آمد، طرفداران حکومت حواله به تقدير کرده و او را ساکت و خاموش مي‌کردند که آنچه مي‌شود؛ مقدر و مرضي خدا است و نبايد هيچ دم زد". (همان، ص 376) حقيقت امر چيست، و اين دسته از آيات و روايات علي ع را چگونه بايد تفسير و تاويل برد تا اين برداشت غلط و شبهه را زدود و جامعه اسلامي و مسلمانان را از اين خطا دور نگه داشت؟  معناي تقدير و روزي مقدر هيچ‌گاه لازمه‌اش تنبلي و سستي از کار و تلاش نبوده؛ بلکه اعتقاد درست به اين مسئله، عامل تلاش و پيشرفت مادي معنوي مسلمانان و جامعه اسلامي است

                               عاقبت به خيري يا نيل به فلاح و رستگاري
يكي از دعاهايي كه رهبران، عالمان و عارفان اسلامي همواره بر دل و جان دارند، عاقبت به خيري است. هر چند در آيات قرآني چنين دعايي نيست و هيچ يك از آيات به اين مساله اشاره اي ندارد و هيچ پيامبري از خداوند عاقبت به خيري نخواسته است، اما در آيات قرآني يكي از دعاها و خواسته هاي پيامبران(ع) خير است و حضرت موسي(ع) در زمان فرار از دست فرعون در اوج واماندگي و نداري اش از خداوند خير مي خواهد و مي فرمايد: رب اني لما انزلت الي من خير فقير؛ پروردگارا! من واقعاً نيازمند خيري هستم كه برايم فرو مي فرستي.(قصص، آيه 24) البته اينگونه نيست كه مفهوم عاقبت به خيري در قرآن بيان نشده باشد. آيات بسياري داريم كه به مساله عاقبت به خيري اشاره مي كند. از جمله اين آيات آياتي است كه پيامبران از خداوند مرگ در حالت اسلام درخواست مي كنند. حضرت يوسف(ع) مي فرمايد: تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي. اي پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني، مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما. (يوسف، آيه 101)
حضرت ابراهيم(ع) و نيز حضرت يعقوب(ع) در ضمن سفارش و وصيت نامه خود به فرزندانشان مي فرمايند كه مرگشان در حالت اسلام باشد. خداوند در اين باره گزارش مي كند كه: ابراهيم به فرزندان خود وصيت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند و يعقوب، به فرزندان خود گفت: اي فرزندان من، خدا براي شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بي آنكه بدان گردن نهاده باشيد (بقره، آيه 132) خداوند از مومنان مي خواهد كه در حالتي به استقبال مرگ بروند كه مسلمان باشند: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولاتموتن الا و أنتم مسلمون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا آن گونه كه حق پروا كردن از اوست، پروا كنيد و زينهار، جز مسلمان نميريد. (آل عمران، آيه 102) با نگاهي به سخنان اميرمومنان علي(ع) و واكنش هاي آن حضرت(ع) نسبت به شهادت خويش به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي اين معنا به دست مي آيد كه عاقبت به خيري چيزي جز همان فلاح و فوز و رستگاري نيست كه با مرگ در حالت اسلام و دين داري و يا شهادت در راه خدا همراه است.
در روايت است كه رسول گرامي اسلام(ص) در استقبال ماه مبارك رمضان خطبه اي ايراد فرمودند. وقتي خطبه رسول خدا(ص) به اتمام رسيد، اميرمؤمنان(ع) سؤال كردند: «ما افضل الاعمال في هذا الشهر؟ برترين عمل ها در اين ماه چيست؟» پيامبر(ص) فرمودند: الورع عن محارم الله؛ خويشتن داري از محرمات خدا. آنگاه به سختي گريستند. اميرالمؤمنين(ع) سبب گريه را پرسيدند. پيامبر(ص) فرمودند: گريه ام بدين سبب است كه تو در اين ماه كشته خواهي شد. اميرمؤمنان(ع) بي درنگ پرسيدند: افي سلامه من ديني؛ آيا دين خود را به سلامت به درخواهم برد؟ رسول گرامي(ص) فرمودند: في سلامه من دينك؛ در سلامت از دين هستي. (بحارالانوار، ج82، ص 55، ح 22؛ و نيز ج 43، ص 833) اميرمؤمنان علي(ع) هنگامي كه به دست ابن ملجم به شهادت رسيد، پس از ضربتي كه بر فرق مبارك ايشان فرود آمد، در محراب مسجد كوفه فرمودند: فزت و رب الكعبه؛ به پروردگار كعبه سوگند رستگار شدم.
از دو روايت اين معنا به دست مي آيد كه سلامت دين و شهادت در راه خدا همان رستگاري و فلاح است. پس مومنان و اهل اسلام همواره در انديشه عاقبت به خيري و مرگ در حالت اسلام و تسليم به خدا هستند عوامل عاقبت به خيري
عاقبت به خيري اينگونه نيست كه به سادگي به دست بيايد، چرا كه اين انسان است كه خودش وضعيت و سرنوشت خودش را براي آخرت تعيين و مشخص مي كند؛ زيرا آنچه در قيامت مي بيند همه همان اعمال او در دنياست؛ در حقيقت در هنگام مرگ كه كشف الغطاء مي شود و انسان ها با وضعيت اخروي خود مواجه مي شوند (ق، آيه22) همه نيات و اعمال خودش را به شكل متمثل يا متجسم مي بينند؛ چرا كه خود انسان اخروي، سازه خود انسان دنيوي است و بهشت و دوزخ، چيزي جز اعمال آدمي نيست؛ البته با اين تفاوت كه خداوند دوزخ را عين اعمال آدمي در دنيا قرار داده و از همين رو از آن به جزاء وفاق ياد مي كند (شوري، آيه04؛ نباء، آيه62) چرا كه خداوند حتي يك ذره نسبت به كسي ظلم نمي كند (نساء، آيات04 و 94 و 421؛ كهف، آيه94 و آيات ديگر)؛ اما بهشت افزون بر اعمال خود انسان، بيشتر نتيجه تفضل الهي و بخشش و عطاياي اوست. به اين معنا كه خداوند به بندگان خوب خود بيش از آنچه لياقت دارند از روي فضل چيزهايي را در بهشت قرار مي دهد كه نتيجه و عين عمل آنها نيست. (انعام، آيه061؛ نمل، آيه98؛ يونس، آيه62؛ و آيات ديگر) به هر حال، اين خود انسان است كه خودش را براي ابديت در اين دنيا مي سازد و خودش در آخرت سازه خودش است؛ چنانكه دوزخ او عين نيات و اعمال اوست. (اسراء، آيه48)
 مهم ترين عوامل در رستگاري، همان فلسفه اي است كه سبك زندگي آدمي را مي سازد. از اين رو به مسئله هستي شناسي، جهان بيني و ايدئولوژي اشاره دارد كه انسان بر اساس آن، زندگي خود را سامان مي دهد. ايمان به خدا و آخرت و همچنين ايمان به هدايت الهي به سبب ربوبيت خداوندي و حكمت او از جمله اين اصول اساسي در فلسفه زندگي است كه انسان را رستگار مي كند قرآن در آغاز سوره مومنون، اصولي را به عنوان عوامل رستگاري بيان كرده كه شامل فلسفه و سبك زندگي است. پس از بيان بينش ها و نگرش ها به نيات و اعمال خوب و بد اشاره مي كند كه رستگاري را سبب مي شود. بخش عمده اي از اين ايمان شامل مراعات تقوا و اجتناب از هر ناپسند و بد و زشت عقلاني و شرعي است. البته تنها در اين سوره به اين مسايل اشاره نشده بلكه در سوره هاي ديگر از جمله آيات نخست سوره بقره نيز علل رستگاري و فلاح بيان شده كه شامل عقايد و اعمال است.
اگر بخواهيم به كليات و جزئيات اينها اشاره كنيم بايد همه آيات قرآني را بيان كنيم كه بيانگر راه راست از راه باطل و گمراهي است؛ يعني همه آموزه هايي كه به عنوان اسلام مطرح است و موجب مي شود تا آدمي در راه راست قرار گيرد و از نعمت هاي الهي چون پيامبران برخوردار شود (سوره حمد) پس لازم است همه عمر را چنان زندگي كنيم كه اسلام از ما خواسته است؛  بر همين اساس پيامبر(ص) مي فرمايد: لا تزول قدما عبد يوم القيامه حتي يسال عن اربع عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابلاه و عن ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت؛ انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمي دارد، مگر آنكه از چهار چيز پرسيده مي شود: از عمرش كه چگونه گذرانده است، از جواني اش كه چگونه سپري كرده، از ثروتش كه از كجا به دست آورده و چگونه خرج كرده است و از دوستي ما اهل بيت. (خصال، ص352، حديث521)اين بدان معناست كه هر آنچه مي كنيم اثرش درحال و آينده ما بروز و ظهور مي كند و آخرت ما چيزي جز همين دنياي ما نيست كه خودمان همه كاره آن هستيم.پيامبر گرامي(ص) عاقبت به خيري را در همان نيات و اعمال ما مي داند و مي فرمايد خوشا به سعادت كسي كه عمرش طولاني و كردارش خوب باشد. چنين كسي عاقبتش خوب است؛ زيرا پروردگارش از او راضي است. و واي بركسي كه عمرش طولاني و كردارش بد باشد. چنين كسي عاقبتش بد است؛ چرا كه پروردگارش از او ناراضي است. (بحارالانوار، ج96، ص004، حديث59)
 امام صادق(ع) مي فرمايد كه قدر عمر خودتان را بدانيد و آن را بيهوده هدر ندهيد. ايشان مي فرمايد: اگر از عمرت دو روز مهلت داده شدي، يك روز آن را براي ادب خود قرار ده تا از آن براي روز مردنت كمك بگيري. به امام گفته شد: اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمودند: به اينكه آنچه را از خود برجا مي گذاري، خوب برنامه ريزي كني و از روي حكمت كاري را محكم و متقن انجام دهي. (كافي ج8، ص051، حديث231)
نشانه هاي عاقبت به خيري
 عاقبت به خيري در دست ماست و اينكه مي توان از حال نسبت به عاقبت به خيري خود سخن بگوييم؛ چرا كه نشانه هاي آن در اعمال ما مشاهده مي شود؛ زيرا ما شخصيت خودمان را در طول عمر مي سازيم و كارهاي ما براساس نيت و شخصيت ماست و اگر چيز خوب يابد انجام مي دهيم به سبب شخصيتي است كه داريم و آن شخصيت باطني،خودش را درعمل نشان مي دهد. چنين افرادي همچنان كه در آخرت به آرامش مطلق و ابدي مي رسند در همين دنيا به سبب پرهيزگاري و اجتناب از هر زشت و بد و گناه، در آرامش هستند. ( يونس، آيات 26 و 46؛ زمر، آيه 16) اين افراد در دنيا وآخرت احساس امنيت مي كنند و خود را در پناه خدا دانسته و از دوزخ و مشكلات آن ايمن هستند و گرفتاري و رنجي ندارند كه امنيت و آرامش روحي و جسمي ايشان را سلب كند. ( دخان، آيات 15 و 75) آرامش و امنيتي كه آنان احساس مي كنند از آن روست كه خود را در پناه خدا مي يابند و خداوند نيز ايشان را به كمك هاي خاص تاييد مي كند و امداد غيبي نصيب آنها مي شود و فرشتگاني در خدمت آنان خواهند بود. (مجادله، آيه 22)
مهم ترين عامل در عاقبت به خيري همان تقواي كامل داشتن است. از اين رو خداوند در آيه 201 سوره آل عمران از حق تقاته يعني تقواي كامل سخن مي گويد و آن را زمينه ساز عاقبت به خيري و مرگ در سلامت دين مي داند( زمر، آيه 16؛ غافر، آيه 9) از ديگر نشانه هاي عاقبت به خيري دست يابي شخص به مقام رضاست. به اينكه به هرچه خداوند داد راضي و خشنود باشد او را در هرحال شاكر و سپاسگزار باشد؛ چرا كه مقام رضا، به اين معناست كه از نظر ايماني، شخص در چنان حالتي است كه همه چيز را برپايه ربوبيت و پروردگاري خداوندي مي بيند كه حكيم است و هرچه نصيب و بهره او مي كند، از روي حكمتي است.(مائده، آيه 911؛ توبه، آيه 001؛ مجادله، آيه 22)
خوف و خشيت در كنار اميد به فضل الهي از ديگر نشانه هاي انساني است كه عاقبت به خير خواهد شد؛ چرا كه چنين شخصي هرگز به كار خود خشنود نيست و از مقام عظمت و جلال الهي هراسان و ترسان است و از جلال خداوند به جمال او پناه مي برد و از غضب خداوند به سمت رحمت او مي رود و هميشه خوف و رجا در دل او زنده است. پس به كارهاي خويش خشنود نيست و از دوزخ و جلال الهي مي هراسد و خشيت مي ورزد. (انسان،آيات 8تا 41 و آيات ديگر)  با اين همه انسان بايد همواره بداند كه او درحال آزمون و فتنه و بلاست (عنكبوت، آيه 2) و هر كه مقرب تر است بيش تر در معرض آزمون هاي سخت تر و بيش تر الهي است (بقره، آيه

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...