فضه خدمتکار حضرت زهرا (س) کیست؟

فضه نوبيه را علامه محمدباقر مجلسى، ابن شهرآشوب مازندرانى، شيخ ذبيح اللّه محلاتى و شيخ مفيد خدمتگزار فاطمه زهرا سلام الله علیها و راوى حديث از آن بانوى بزرگ اسلام دانسته اند.

 نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوی پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر می رسد، تا آن تاریخ جنگی بین مسلمانان و سایر کشورها رخ نداد. از طرفی در همین دوره کنیزهای دیگری از نوبه در مدینه به خدمت اشتغال داشتند. از جمله عایشه، حاطب و … که هر یک کنیزی از نوبه در اخیتار داشتند. بنابر این می توان گفت: این گروه از کنیزها از نوبه و سرزمینهای اطراف، توسط تاجران برده جمع آوری و به مناطق داخلی عربستان آورده شدند. و در جنگهای داخلی مسلمین و مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند.

آنطور كه تاريخ گواهى مى دهد، فضه در يكى از جنگها به اسارت ارتش اسلام درآمده و على و فاطمه سلام الله علیها كه كارهاى خانه را سنگين و فراوان مى ديده اند، براى گرفتن خدمتگزارى به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسيده اند، اما آن حضرت كه معمولاً از راه فروش اسيران، زندگى چهارصد مهاجر مستقر در ايوان مسجد مدينه را كه به اصحاب صفه موسوم گرديده بودند، تامين مى كرد. از مساعدت و دادن خدمتگزار به فاطمه سلام الله علیها امتناع نمود و براى تقويت جسم و جان فاطمه سلام الله علیها تسبيح هاى معروف را به دختر ارجمند خويش آموخت.

اما طولى نكشيد كه آيه اى از قرآن نازل شد و اين روحيه پيامبر صلی الله علیه و آله را موجب رضايت پروردگار عالم و پاداش بزرگ الهى اعلام كرد، در عين حال جلب رضايت و مساعدت فاطمه سلام الله علیها را نيز مجاز و سبب خوشنودى خداوند دانست. آنگاه آنطور كه ابن حجر عسقلانى هم نوشته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فضه را به استخدام و خدمتگزارى فاطمه سلام الله علیها مامور كرد.

آرى داستان زندگى فضه كه راوى حديث فاطمه سلام الله علیها بوده، داستان عجيبى است. او در مقام بلندى از ايمان و تقوى قرار داشته، زهد و پرهيزگارى او داستان كم نظيرى دارد. عشق و ارادت او به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله و بخصوص حضرت فاطمه سلام الله علیها ماجرايى است كه كمتر آن را مى توان توصيف نمود.

در نطق و خطابه قهرمان زبردستى بوده است، در جهت مساعدت و كمك به فاطمه زهرا سلام الله علیها بانوى كم نظيرى بوده، در مقام عبادت و ارتباط با خداوند سراسر زندگى او از خلوص و معنويت موج مى زده است و آنطور كه تاريخ گواهى مى دهد، اين زن در مدت بيست سال از زندگى خود حتى گفتگو و مكالمات عرفى خود را هم با آيات قرآن كريم به ديگران مى فهمانيده است!

فضه غالب عمرش را با فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) گذراند زهد علی و عدالت فاطمه دو اصلی بود که از همان روزهای آغازین حضور خود در بیت نبوت شاهدش بود. هر چند آن دو از منسوبین و بستگان درجه اول پیامبر(ص) بودند، اما کوچکترین امتیازی بر دیگران نداشتند فضه به این حقیقت روز اول ورود به خانه پی برد. دیوارهای کوتاه، اتاق تنگ و کوچک ظروف گلی، زیراندازهای کهنه و نخ نما، لباسهای ساده آنان، چشمان فضه را خیره ساخت.

حافظ رجب برسی در این باره داستانی بیان می کند که در هیچ یک از کتب دیگر از آن یاد نشده است. او مردی صوفی بود و شیخ حر عاملی می نویسد: در کتابش «مشارق الانوار» افراط کرده است و او را به غلو نسبت داده اند. از این روی احتمال ساختگی بودن می رود. روشن ترین دلیل در این باره را محمد علی عالمی در کتاب پیغمبر و یاران یادآور می شود او می نویسد: تا اول قرن نهم که برسی این کتاب را نوشته از این مطلب سراغی نیست. و در کتابی قبل از آن یافت نشده است. و اما اصل داستان او که از آن پس بارها در کتب دیگر نقل شده چنین است.

«وقتی فضه به خانه زهرا(س) آمد، در آنجا غیر از شمشیر و سپر و آسیا نبود او دختر پادشاه هند بود و مقداری از «اکسیر» به همراه داشت قطعه ای از مس را برداشت و به شکل شمش درآورد. دوا بر آن زد و طلا ساخت وقتی پیش امیرمؤمنان آمد و طلا را روبرویش گذاشت و علی(ع) آن را دید فرمود: آفرین ای فضه اما اگر جسم را آب می کردی، رنگش بهتر و قیمتش بالاتر می شد.

فضه گفت: ای آقای من آیا تو هم این عمل را می شناسی؟

فرمود: بله و این کودک (هم آن را بلد است).

فضه با شگفتی پرسید: و این کودک هم می شناسد.

فرمود: این کودک هم می شناسد. آنگاه به حسین(ع) اشاره کرد. آمد و مانند علی(ع) توضیح داد.»

به هر روی هر چند این واقعه از قرن نهم به بعد در کتابهای مختلفی تکرار شده است. و منشا برخی توهمات نیز گشته مانند اینکه برخی فضه را اهل هند پنداشته اند، با این حال روایات و وقایع فراوان دیگری وجود دارد که بیانگر زندگی زاهدانه امیرمؤمنان(ع) است و ما را از مراجعه به این گونه اخبار بی نیاز می کند. از جمله در کشف الغمه، الغارات، المناقب و دهها سند دیگر به نقل سوید بن غفله آمده است که: عصر یکی از روزها نزد امیرمؤمنان رفتم. دیدم سفره ای پیش روی گسترده که در آن شیر ترش شده قرار داده اند و از شدت ترشیدن، بویش از فاصله دور به مشام می رسید، در دستش نیز تکه نانی دیدم که سبوس جو روی آن پیدا بود و حضرت آن را با دست می شکست و هر گاه نمی توانست آن را به زانو فشار می داد و می شکست و می خورد. از من خواست جلوتر بروم و غذا بخورم. امتناع کردم و گفتم روزه ام.

فرمود: «سمعت رسول الله یقول من منعه الصوم من الطعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها» هر شخصی که روزه گرفتن او را از خوردن غذایی که سیرش می کند بازدارد، حق است بر خدا که از غذای بهشتی اطعامش کند و از شراب بهشتی سیرابش سازد. به فضه که نزدیک حضرت بود گفتم: وای بر تو ای فضه در حق این پیرمرد از خدا نمی ترسی؟ چرا سبوس نان را نمی گیرید، نخاله آن روی نان حضرت معلوم است فضه گفت: به ما فرموده است که سبوس غذا را نگیریم. گاه آن را در کیسه ای می گذارد و مهر هم می زند تا نتوانند سبوسش را بگیرند.

فضه همواره غذای حضرت را که در منزل آماده می شد به ایشان می رساند و به این ترتیب با وی ملازم بود از این روی چندین بار که اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذای ساده بعد از خستگی ناشی از کشاورزی می دیدند به فضه اعتراض می کردند و او که در مقابل این سؤالها قرار می گرفت خود بهتر از دیگران به مقام والای امیرمؤمنان وصی و برادر رسول بزرگ خدا پی می برد عمروبن حریث نیز یکی از اشخاصی است که به فضه اعتراض کرد.

امیرمؤمنان فرمود: «یا عمرو لقد هانت هذه - و مد یده الی معانیه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا یجزونی »فاطمه(س) نیز با اینکه دختر رسول خدا(ص) بود، هرگز کوچکترین بی عدالتی در حقش روا نداشت. همانند خود به وی نیز اجازه و فرصت عبادت می داد. و از تمام امتیازات چون خودش بهره مند می ساخت.

قطب رواندی می نویسد:

روزی سلمان به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است دست بانوی دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشه ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است.

سلمان گفت: ای دختر رسول خدا دستهای شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمه تان حاضر است چرا این کار را به او نمی سپارید؟

فرمود: «اوصانی رسول الله ان یکون الخدمة لها یوما ولی یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.

ابن حجر عسقلانی در باره عدالت فاطمة روایتی از امام صادق(ع) که از امیرمؤمنان نقل شده را آورده و می نویسد:

«ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة و کانت تشاطرها الخدمة. فعلمها رسول الله(ص) دعاء تدعو به فقالت لها فاطمة اتعجینی او تخبزین؟ فقالت: بل اعجن یا سیدتی و احتطب…»

رسول خدا زنی را به استخدام فاطمه درآورد که (فضه نوبیه) نام داشت. رسول خدا به این زن دعایی آموخته بود که پیوسته از آن دعا استمداد می کرد. یک روز فاطمه گفت: آیا خمیر کردن را به عهده می گیری یا نان پختن را؟ فضه گفت: خمیر کردن و هیزم آوردن به عهده من…»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...