نرجس
 
   



برکت زیر سایه درختان

برکت زیر سایه درختان

درختان، عامل اصلی تغذیه و حاوی درس‌های فراوان برای ما انسان‌ها هستند.

 

 

خداوند متعال، کره زمین را از هر جهت آماده و مهیّا برای زندگی و رشد همه سویه انسان قرار داده است و می‌فرماید: «الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى؛[طه/53] همان كسى كه زمين را برايتان گهواره‌‏اى ساخت، و براى شما در آن، راه‌ها ترسيم كرد و از آسمان آبى فرود آورد، پس به وسيله آن رُستني‌هاى گوناگون، جفت جفت بيرون آورديم.» با توجّه به این آیه شریفه مراحل آماده‌سازی زمین، به مرحله روییدنی‌های مختلف از دل آن منتهی می‌شود. در آستانه فصل بهار و موعد درختکاری رهبر معظّم انقلاب همچون هر سال مراسم درختکاری را نماد احترام مردم به طبیعت سرسبز ایران عزیز خواندند و افزودند: همه باید قدردان این موهبت الهی باشند.[1] این هدیه الهی برکات فراوانی دارد که در این نوشتار، ضمن بیان مراحل آماده سازی زمین برای انسان، به درسی مهمّ از گیاهان(به خصوص درختان) از دیدگاه معارف و متون دینی می‌پردازیم.

مراحل آماده‌سازی زمین
کره خاکی عظیم الجثّه زمین و دَوَران آن، باید به شکلی تنظیم و کنترل شود که موجوداتِ بر روی آن(به خصوص انسان‌ها) به راحتی بتوانند بر روی آن استقرار یافته و زندگی کنند! در مرحله بعد، باید راه‌هایی برای دسترسی انسان‌ها به یکدیگر و به منابع مورد نیازشان فراهم آید. بعد از این دو مرحله نوبت به گیاهان می‌رسد. گرچه در دو مرحله پیشین با استفاده از واژه “لَکُم” به فواید گهواره بودن و راه‌های بر روی آن اشاره شده است؛ امّا در مرحله سوم، قرآن کریم به شکل ویژه‌ای به موارد استفاده از گیاهان تصریح می‌کند و می‌فرماید: «كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏؛[طه/54] بخوريد و دام‌هايتان را بچرانيد كه قطعاً در اينها براى خردمندان نشانه‌‏هايى است.» به خوبی روشن است که گیاهان و روییدنی‌های زمین، خادمان حیوانات و انسان‌ها هستند. در قرآن کریم به بعضی از این خدمت‌ها اشاره شده است. مثلاً در مورد خلقت زنبور عسل می‌فرماید: «وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون‏؛[نحل/68] و پروردگار تو به زنبور عسل وحى[الهام غريزى‏] كرد كه از پاره‌‏اى كوه‌ها و از برخى درختان و از آنچه داربست[و چفته‌‏سازى‏] مى‌‏كنند، خانه‌‏هايى براى خود درست كن.» درختان، نقش اساسی در امنیّت زنبور و بسیاری از موجودات زنده دیگر از جمله انسان‌ها دارند. ناگفته پیداست که در صورت از بین رفتن درختان، امنیّت غذایی، هوای پاک و دیگر ضروریّات زندگی انسان به طور جدّی به خطر می‌افتد.

مدرسه طبیعت
روییدنی‌های از زمین، موجودات زنده‌ای هستند که در سراسر کره زمین منتشر شده‌اند. به فرموده قرآن کریم، رشد و نموّ گیاهان(به خصوص در مورد درختان میوه)، حاوی درس‌های مهمّی است.[2] لذا می‌فرماید: «يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون‏؛[نحل/11] به وسيله آن، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات[ديگر] براى شما مى‏‌روياند. قطعاً در اينها براى مردمى كه انديشه مى‏‌كنند نشانه‌‏اى است.» پس مجموعه گیاهان روی زمین، بسان مدرسه‌ای انسان‌ساز هستند که درس‌های گوناگونی در آن تعلیم می‌شود؛ درس رشد، بالندگی، استقامت، شروع دوباره، معاد و…! درختان(به خصوص درختان میوه)، معلّمانی دلسوز هستند که به نوعی، حقّ مادری نیز بر انسان‌ها و حیوانات دارند؛ زیرا بسیاری از موادّ غذایی آنها را تأمین می‌کنند. درختانی که بدون هیچ زحمت و سر و صدایی درس معاد و زنده شدن دوباره به انسان می‌دهند و بسیاری از آنها با میوه‌ها و برگهایشان او را تغذیه می‌کنند. احترام و شکر این نعمت بزرگ، چنان اهمیّتی دارد که امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: «لا تَقطَعُوا الثِّمارَ فَيَبعَثُ اللَّهُ عَليكُمُ العَذابَ صَبّاً؛[3] درختان ميوه را قطع نكنيد كه خداوند بر سر شما عذاب فرو مى ريزد.» 

نتیجه اینکه؛ یکی از مهم‌ترین مراحل آماده‌سازی زمین برای سکونت انسان در آن، مرحله رشد گیاهان و درختان است. درختان، ضمن برکات مادّی، از جمله تغذیه انسان‌ها، حاوی درس‌های مهمّی همچون درس معاد و رشد و تکانل و سخاوت و استقامت و… هستند. باید قدردان این نعمت بزرگ الهی باشیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-12-23] [ 08:33:00 ق.ظ ]




پای درس مادران شهداء

پای درس مادران شهداء

- مادران شهدا، درس شهامت و سبقت در راه خدا را به همه تعلیم دادند.

 

گرچه همه کسانی که آرزوی شهادت داشته‌اند به این توفیق دست نیافته‌اند امّا کسی که طالب شهادت نباشد قطعاً به این توفیق دست نمی‌یابد گرچه در میدان جنگ کشته شده باشد. قرآن کریم می‌فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛[احزاب/23] از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين‏] انتظارند و[هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند.» توضیح اینکه؛ اگر کسی در میدان نبرد در مقابل دشمنان کشته شود امّا فکر و عقیده او بر خلاف مسیر الهی باشد شهید نشده است و مقام شهید را نیز نخواهد داشت. به عنوان مثال اگر کسی با قصد بهره‌برداری‌های شخصی و مادّی پا به میدان نبرد گذارد و کشته شود چون در راه خدا نبوده شهید نیست. بعد از این مقدّمه، در این نوشتار به یکی از مهمترین عوامل تربیت و رشد شهداء، یعنی مادران شهداء می‌پردازیم. در متن ذیل به چند مورد از ویژگی‌های مادران شهداء که باعث شدند فرزندانشان در میدان نبرد، با نیّتی صحیح حاضر شده و توفیق شهادت یابند را بررسی می‌کنیم.

شهامت مادران و همسران شهداء
دینداری در بسیاری از مواقع نیاز به شهامت خاصّی نیست امّا وقتی پای دارایی‌های انسان اعمّ از مال و جان و فرزند انسان به میان می‌آید، شجاعت ویژه‌ای را می‌طلبد. میدان مبارزه، همواره از بزرگترین صحنه‌های سنجش عیار شجاعت انسان‌ها بوده است. تنها جوانانی شجاعانه پا به میدان جهاد می‌گذارند که قبل از آن توسّط مادرانی باشهامت تربیت شده‌اند. نمود شجاعت مادران شهداء را می‌توان در نحوه رفتار آنها بعد از شهادت فرزندانشان یافت. پیرامون این موضوع داستان‌های متعدّدی از شهامت و دلیری مادران شهداء در تاریخ اسلام نقل شده است. داستان روانه شدن فرزند حضرت مسلم ابن عوسجه به سوی میدان جنگ به واسطه دستور مادرش، نهیب همسر زهیرابن قین به او برای پیوستن به سپاه امام حسین(علیه السلام) تنها دو نمونه از شهامت‌های خانواده‌های شهداست.

اذن پدر و مادر شهید
جهاد در راه خدا گاهی بر تک تک افرادی که توان جهاد دارند واجب است و گاهی تعداد خاصّی برای انجام جهاد کافی هستند. شکل اوّل را جهاد عینی و قسم دوم را جهاد کفایی می‌نامند. در نوع جهاد عینی هیچ اجازه‌ای لازم نیست؛ زیرا اطاعت امر خدا بر هر امر دیگری ارجح است. امام علی(علیه السلام) می‌فرمایند: «لا طاعَةَ لَمخْلُوقٍ فى‏ مَعْصِيَةِ الْخالِق؛[1] تبعيّت از مخلوق در معصيت پروردگار جايز نيست.» در موارد جهاد کفایی امّا؛ نقش جهادگر شدن یا نشدن فرزندان، ارتباط ملموسی با اذن پدر و مادر آنها دارد. پیامبر خدا در این رابطه می‌فرمایند: «اَحَبُّ الاعمالِ اِلَی اللهِ الصَّلاةُ لِوَقتِها ثُمَّ بِرُّ الوالِدَین ثُمَّ الجِهادُ فی سَبیلِ اللهِ؛[2] بهترین کارها در نزد خدا نماز به وقت است ، آنگاه نیکی به پدر و مادر ، آنگاه جنگ در راه خدا!» از جمله مواردی که تفاوت پدران و مادران شهداء از والدین دیگران مشخّص می‌شود همین مورد است. یک پدر یا مادر شهید نه تنها اجازه می‌دهد تا فرزندش پا در رکاب جهاد کرده و جان خود را تقدیم راه خدا کند بلکه با دست خودش پاره تن خود را راهی میدان می‌کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




موانع حضور فیزیکی امام وبرگزیدن نائب

موانع حضور فیزیکی امام و برگزیدن نائب
حال این سوال مطرح می‌شود که چه مانعی در ارتباط فیزیکی وجود دارد، و چرا حضرت در این دوران نیز نائب خاص معین نکردند؟

در پاسخ باید گفت:
1. فلسفه غیبت حضرت مهدی(علیه‌السلام) عدم ظرفیت و پذیرش حاکمیت معصوم، از ناحیه مردم و جامعه و حفظ جان ایشان بود، چنان‌که مردم قدر یازده معصوم پیشین را ندانستند و دشمنان آنان را به شهادت رساندند.

2. دوران غیبت صغری برای این بود که مردم به غیبت امام عادت کنند. چرا که اگر امام مهدی(علیه‌السلام) به یکباره در پس پرده غیبت قرار می‌گرفت، شیعیان دچار حیرت شده و حتی ممکن بود به اصل وجود ایشان شک کنند و یا آن‌که امام از ذهن‌ها محو و فراموش شود. در واقع وجود نواب اربعه در غیبت صغری برای زمینه‌سازی و آمادگی مردم برای غیبت کبری بود و دیگر پس از وفات نائب چهارم، نیازی به نائب نبود.

3. نصب نائب خاص از سوی امام زمان(علیه‌السلام) ممکن و میسر نبود، چرا که با این کار، حتما فرصتی برای افراد دروغگو ایجاد می‌شد که ادعای نیابت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را داشته باشند و در این بین، تشخیص دادن فرد صادق از کاذب برای مردم سخت می‌شد، در این‌صورت، حضرت باید هر روز ظاهر شده تا مشخص کنند که چه کسی نائب او هست و مطمئنا با تعیین نائبان خاص، جان آنان نیز همواره مورد خطر و تهدید دشمنان بود و همیشه باید از کمین آنان فرار می‌کردند.

شيخ صدوق(رحمه الله علیه) از «حسن بن احمد مكتب» روايت كرد: «در آن سالی كه ابوالحسن علی بن محمد سمری(نائب چهارم) وفات يافت، من در بغداد بودم و چند روز پيش از وفاتش به محضرش شرفياب شدم، وی در آن روز، توقيعی از امام زمان(علیه‌السلام) بيرون آورد و برای مردم قرائت کرد. متن آن نامه مبارك چنين بود: «به نام خداوند بخشاينده مهربان، ای علی بن محمد سمری! خداوند متعال به براداران دينی‌ات به خاطر از دست دادنت، پاداشی عظيم كرامت فرمايد. به درستی كه تو تا شش روز ديگر وفات خواهی کرد. پس خود را آماده کن، ولی به كسی وصيت (به نيابت) مكن كه قائم مقام تو باشد. چه اين كه غيبت بزرگ آغاز گرديده است و من را ظهوری نخواهد بود، مگر به اذن خداوند منان. ظهور من آن قدر به درازا خواهد كشيد، كه دل‌ها را قساوت فرا گيرد و زمين از جور و ستم لبريز گردد و به زودی كسانی از شيعيانم می‌آيند و ادعای مشاهده و ديدنم را می‌کند. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانی و رسيدن صيحه آسمانی، ادعای مشاهده من را داشته باشد، دروغگو و افترا زننده است.»[5]

4. امام زمان(علیه‌السلام) در این زمینه نیز مردم را در غیبت کبری به حال خود رها نکرده و نائبان عام را برای رجوع مردم معین فرمودند. در این مورد حضرت در توقیع اسحاق بن یعقوب که به دست محمدبن عثمان(نایب دوم) صادر شد، فرمودند: «در رویدادها و پیشامدهایی که در آینده رخ خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا که آن‌ها حجت من بر شمایند و من حجت خدا  هستم.»[6]

امام واسطه فیض الهی و منشأ خیر و برکت
امام سجاد(علیه‌السلام)  در بیان فلسفه وجودی امام می‌فرمایند: «ما اهل بیت براى اهل زمين مایه امان هستيم، همچنان كه ستارگان براى اهل آسماند امان هستند. ما كسانى هستيم كه خدا به واسطه ما آسمان را بر فراز زمين نگه داشت و اهل زمين را از هلاكت نجات بخشيده است. به واسطه ما باران مى بارد و رحمت خدا منتشر مى شود و زمين بركاتش را بيرون مى آورد و اگر نبود در هر عصر و زمانى امامى از ما اهل بيت در زمين، زمين اهلش را فرو مى برد و هلاك مى كرد.»[7]

بنابراین اصل  وجود امام، اصلی حتمی و تخلف ناپذیر است و زمین از حجت الهی خالی نخواهد ماند و هرگز پیوند و ارتباط امام مهدی(علیه‌السلام) به عنوان حجت خدا، با مردم قطع نشده است و هدایت تکوینی حضرت شامل همه انسا‌ن‌ها خواهد بود و امکان ارتباط فیزیکی و برگزیدن نائب خاص به دلیل محذوراتی که دارد، هرگز امکان پذیر نخواهد بود، به همین دلیل حضرت دستور به رجوع به نائبان عام که همان فقهای جامع الشرایط هستند، داده‌اند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




امام زمان(عج) در فکر شیعیان

 

-برخی تصور می کنند که  اگر امام زمان وجود دارد، حتما میبایست حضور فیزیکی داشته باشد و یا کسی را واسطه خود و مردم قرار دهد تا همه به یقین برسند، در حالی که اولاً هرگز ارتباط امام زمان با شیعیان قطع نشده و ثانیاً چنین انتظاری اساسا با فلسفه غیبت کبری در تعارض است و محذورات زیادی را به همراه دارد.

 

 

یکی از مباحث مهمی که در حوزه مهدویت همواره مطرح و مورد شبهه قرار گرفته، بحث وجود امام زمان(علیه‌السلام) و نحوه ارتباط ایشان با مردم در طول غیبت است؟ بدون شک حضرت حجت بن الحسن العسگری(علیه‌السلام) در سال 255 (ه.ق) در شهر سامرا متولد شد و در سن 5 سالگی بعد از شهادت پدر گرامی‌شان عهده‌دار امامت گشت، و از همان روز، غیبت صغری آغاز شد و حدود 69 سال به طول انجامید و در آن مدت حضرت به واسطه چهار نائب خاص با مردم در ارتباط بود و پس از آن ارتباط ظاهری قطع گردید و غیبت کبری آغاز شد.[1]

حال شبهه‌ای که برخی مطرح می‌کنند این است که اگر واقعا امام زمان(علیه‌السلام) وجود دارد، پس چرا در طول حدود 1200 سال، هیچ خبری از ایشان نیست و حتی برای یک بار هم که شده یک نشانه‌ای و یا دستوراتی را برای ما نمی‌فرستند؟ و یا با مجتهدی، عارفی، حکیمی ارتباط برقرار نمی‌کند؟ و چرا هیچ ارتباطی بین حضرت و جامعه وجود ندارد؟

امام، حجت‌های خداوند بر روی زمین

در پست‌ گذشته ولادت حضرت مهدی(علیه‌السلام) را به وسیله روایات متواتر و شاهدان اثبات کردیم و با ادله عقلی و نقلی، اثبات کردیم، اما مهمترین نکته در اصل وجود امام این است که هیچ گاه زمین از حجت‌های الهی خالی نخواهد بود و در میان مردم، باید امامی باشد که محور حق بوده و هدایت بشریت را بر عهده بگیرد و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.
امام صادق(عليه السلام) به واسطه پدر بزرگوارشان از امام زين العابدين(علیه‌السلام)  نقل می‌کنند که آن حضرت فرمودند: «ما اهل بيت، حجت هاى خدا بر جهانيان، آقاى اهل ايمان، پيشتواى روسفيدان و سرپرست مؤمنانيم. . . از هنگام خلقت آدم تا قيامت، زمين از حجت خدا خالى نبوده و نخواهد بود، خواه حجتش در ميان مردم آشكار و معروف باشد يا غايب و ناپيدا.»[2] از همین روست که امیرمؤمنان(علیه‌السلام) نیز در نهج البلاغه می‌فرماید: «پروردگارا، روی زمین هیچ گاه از حجت های تو خالی نمی ماند، حجت هایی که گاهی مرئی و آشکار، و گاهی از بیم مردم پنهان است، تا دلایل آئین الهی محو و نابود نشود.»[3]

بنابراین ضرورت وجود امام به عنوان حجت‌های الهی بر هیچ کس پوشیده نیست، امّا برای پاسخ به این سوال که چرا حضرت در طول 1200 سال هیچ حضور فیزیکی نداشته و یا حداقل نائبی برنگزیده‌اند و چرا احکام الهی را خود برای ما بیان نمی‌کنند، ابتدا می‌بایست نوع نیاز ما به امام مشخص شود و دوم علت عدم ارتباط فیزیکی و نبود نائبان خاص در جامعه و سپس آثار و نحوه ارتباط امام غائب با جهان مورد بررسی قرار گیرد.

نوع نیاز ما به وجود امام

ما دو نوع نیاز به وجود امام داریم، یکی نیاز به راهنمایی‌های تشریعی و قوانین و احکام شرعی؛ این مورد به اندازه ضرورت و اتمام حجت، در آموزه‌های قرآنی و روایی سایر ائمه وجود دارد؛ و اگر چنان‌چه در این حوزه کمبودی باشد و یا حکمی که مخفی ماندن آن ضرری بر پیکر اسلام و جامعه اسلامی وارد می کند، بر امام واجب است که آن را به هر طریق که ممکن است به مجتهدین برساند.
دوم که مهمترین نیاز ما به امام است، «هدایت تکوینی» حضرت می‌باشد که در این مقام، کل هستی نیز نیازمند هدایت حضرت است. هم‌چنین استفاده از ولایت تکوینی حضرت، منوط به حضور فیزیکی و ارتباط فیزیکی با ایشان نیست، تا بگوییم چون ما با حضرت ارتباط مستقیم نداریم، پس حضورشان بی فایده است.
ما معتقدیم که هیچ‌گاه ارتباط بین امام عصر و شیعیان قطع نمی‌شود و امام غائب همواه مراقب اوضاع شيعيان خويش می‌باشد؛ چنان‌چه خود حضرت فرمودند : «ما در رسيدگی و سرپرستی شما کوتاهی نمی‌کنيم و شما را فراموش نمی‌کنیم، پس تقوای الهی پيشه کنيد و ما را ياری کنيد تا از فتنه ای که به شما روی می‌آورد، شما را نجات دهيم.»[

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




تساوی حقوق زن و مرد در قرآن

رهروان ولایت ـ در قرآن کریم هیچ آیه ایی یافت نمی شود که به طور کلی یک قاعده و قانونی را بیان کرده باشد که مردان از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردارند. مگر در مواردی خاص؛ که در آن ها برای حفظ تعادل میان حق و مسئولیت نکاتی را بیان کرده که برخی از آن به اشتباه حقوق بیشتر مردان را استنباط کرده اند که این صحیح نیست.

 

یکی از ابزارهایی که دشمنان ومعاندین اسلام همیشه از آن برای مقابله با این دین بکار می برده اند، این مساله است که اسلام نگاهش به زن در مقایسه با مرد متفاوت بوده و حقوقی را که برای مرد قائل شده است چیزی فراتر از حقوق زن در ابعاد مختلف بوده و بدین وسیله ارزش زن را نادیده گرفته و ارزشی برای او قائل نشده است.

اما آنچه مهم است این است که این افراد با دید مغرضانه ی خود فقط توجه به برجسته کردن مواردی را داشته اند که به ظاهر اسلام حقوق بیشتری را به مرد داده است و دیگر به علت ها و دلایل این تفاوت ها اشاره ایی نکرده اند.

در قرآن کریم هیچ آیه ایی یافت نمی شود که به طور  کلی یک قاعده و قانونی را بیان کرده باشد که مردان از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردارند. مگر در مواردی خاص؛ که در آن ها برای حفظ تعادل میان حق و مسئولیت نکاتی را بیان کرده که برخی از آن به اشتباه حقوق بیشتر مردان را استنباط کرده اند که این صحیح نیست.

تفاوت میان زن و مرد به دو صورت قابل تصور است؛ یکی از حقوق مادی و دیگری حقوق معنوی.

نسبت به مورد دوم یعنی حقوق معنوی علاوه بر اینکه هیچ آیه ایی بر این ادعای اشتباه نداریم؛ بلکه قرآن مجید به صراحت بیان می کند « و لهن مثل الذی علیهن [بقره /228] و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست» به عبارت دیگر به  این معنا که هر اندازه مرد بر گردن زن حق  دارد، زن نیز بر گردن مرد حق و حقوقی دارد.

و در مورد حقوق مادی نیز همچنین است که نه تنها افضلیت مرد  بیان نشده، بلکه شاید بتوان عکس آن را نیز اثبات کرد؛ چرا که این زنان هستند که در مال و اموال شوهران خود از حیث نفقه و … حق دارند، در حالیکه مردان چنین حق و حقوقی را ندارند.

اما آنچه باید مد نظر قرار داد این است که زن و مرد در بسیاری از حقوق با هم مشترک اند مانند: حق انتخاب همسر، انجام برخی از معاملات مانند مضاربه و… . مگر در برخی از حقوق که بواسطه ی آیات قرآن کریم و یا روایات تخصیص خورده است. به عنوان مثال ما به یک مورد اشاره  می کنیم:

حق مالکیت

قرآن کریم در عصری که برخی از اقوام و ملل برای زن هیچ حق مالی و دارایی را فرض نکرده بودند، به صراحت حق اقتصادی آنان را بیان می دارد و  می فرماید:

 « وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْـَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا[ نساء/32] و نعمت ها و مال و ثروتى كه خدا به سبب آن برخى از شما را بر برخى برترى داده آرزو مكنيد [كه آرزويش مايه حسد و فساد است . اين تفاوت‏ها و برترى‏ها لازمه زندگى دنيا و بر اساس محاسبات حكيمانه است ، اما در عين حال براى مردان از آنچه كسب كرده‏اند بهره‏اى است ، و براى زنان هم از آنچه كسب كرده‏اند بهره‏اى است . و [با كمك تقوا و عمل صالح] از فزون بخشى خدا بخواهيد ، يقيناً خدا همواره به همه چيز داناست. »

علامه طبرسی در بیان شان نزول این آیه چنین می فرمایند: «امّ سلمه (يكى از همسران رسول خدا) به پيامبر عرض كرد: چرا مردان به جهاد مى روند، ولى زنان جهاد نمى كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث مردان مقرر شده است؟ سپس افزود: «اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنان به جهاد مى رفتيم و به كارهاى مردان مبادرت مى كرديم؟» در پاسخ به اين سؤالات بود که اين آيه نازل شد.[1]

در این آیه چند نکته به چشم می خورد؛ در ابتدای آیه چنین می فرماید که برخی از برتری هایی که بظاهر دیده می شود به جهت شرایط خاص و بر اساس نظام احسنی است که در وجود هر یک از زن و مرد قرار داده شده است که هر یک از این تفاوت ها برای خود اسراری دارند که نظام بشری بر آن نهاده شده است. در نتیجه آرزو کردن اموری که خداوند در طبیعت افراد قرار داده است و بر اساس آن احکام و قوانین خاصی را تشریع کرده، امری اشتباه و ناصحیح است.

علامه طباطبایی پیرامون کلمه ی “فضل" به کار برده شده در آیه چنین می فرمایند که مراد از این کلمه مزیت هایی است که خداوند متعال روزی هر یک از زن و مرد کرده است و متناسب با این فضیلت ها، احکام متفاوتی را درباره ی آنان وضع نموده. مثل اینکه مردان را در تعدد زوجات نسبت به زنان برتری داده و در مقابل نیز زنان را به جهت دریافت نفقه و مهریه نسبت به مردان برتری داده است. [2]

نکته ی دوم اینکه، درست است که هر یک از مردان و زنان از تفاوت های طبیعی ایی برخوردارند  ولی این تفاوت ها باعث نمی شود که این افراد از انچه بوسیله ی کسب و تلاش خود بدست می آورند محروم شوند که قسمتی از این تلاش ها، همان تلاش های مادی است؛ به این بیان که مردان مالک تلاش های خود و زنان نیز مالک تلاش ها و کوشش خود هستند.

نکته ی سوم اینکه در پایان درسی که به انسان ها می دهد این است که سعی کنید به جای آنکه آرزو و حسرت چیزهایی را بخورید که از ید قدرت شما بعید و دور است؛ به جای آن از خداوند متعال درخواست و تمنا داشته باشید چرا که این خداوند متعال است که همه ی امور را بدست دارد و اوست که می تواند به شما موفقیت ها و پاداش عطا کند.

نتیجه آنکه با بیان نکات بالا می توان گفت که تفاوتی بین زن و مرد در حقوق وجود ندارد ولی با توجه به خصوصیات و ویژگی هایی که خداوند متعال برای هر یک از زن و مرد قرار داده است، تفاوت هایی در حقوق زن و مرد احساس می شود که در واقع این چنین نیست چرا که اینگونه تفاوت ها ناشی از سیستم خلقتی بین زن و مرد می باشد که متناسب با آفرینش این دو صنف است.

از طرف دیگر  "تفاوت” مساله ی غیر از “تبعیض “است. چرا که تفاوت ها ناشی از ویژگی ها و استعدادها می باشد ولی تبعیض، ناشی از بی عدالتی است.

و از طرف دیگر این تفاوت هاست که باعث می شود هر یک از زن و مرد وظایف خاصی را عهده دار شوند و اینگونه می توان گفت که زن و مرد با ازدواج کردن مکمل یکدیگر خواهند بود.

و نکته ی آخر اینکه نظر اسلام تساوی حقوق زن و مرد است نه تشابه میان آنها و آنچه که مورد ایراد و گاها شبهه قرار می گیرد اشاره به تشابه حقوق دارد نه تساوی آن، که با بیان نکات بالا به فرض وجود تشابه، این خود بی عدالتی محضی از سوی خداوند متعال خواهد بود، چرا که در اینصورت بر هر یک از زن و مرد وظایف و حقوقی متحمل می شد که خارج از توان هر کدام می بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




تساوی حقوق زن و مرد

تساوی حقوق زن و مرد یکی از موضوعاتی است که از گذشته تا کنون بحث های زیادی درباره ی آن صورت گرفته است و نظرات مختلفی در رابطه با آن ارائه گردیده است.

اسلام دین مساوات و برابری است. این دین مبین زمانی ظهور کرد که در شبه جزیرة عربستان و دیگر نقاط جهان، نه تنها بین زن و مرد بلکه بین انسان ها اثری از مساوات نبود.

حتی در آن زمان اگر فردی صاحب فرزند دختر می شد یا او را زنده به گور می کرد و یا باید تا آخر عمر ننگ دختر داشتن را تحمّل می نمود.([36]) در چنین شرایطی خداوند از زن و مرد در کنار هم یاد کرده است و مبدأ خلقت هر دوی آن ها را «نفس واحده» معرفی می کند: «یا ایهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً ؛([37]) ای مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید؛ همان کسی که همة شما را از یک انسان آفرید و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد و از آن دو مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت».

علاوه بر خلقت مساوی، زن و مرد در ارزش ها و کسب کمالات والای انسانی، برابر هستند.([38]) در تمامی ایات قرآن هر کجا که سخن از ارزش و کمال است به زن و مرد به صورت یکسان خطاب شده است([39]) و با لفظ « یا ایهَا النَّاسُ و یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا» زن و مرد هر دو، مورد خطاب قرار گرفته اند. و ملاک برتری در پیشگاه خداوند فقط تقوا معرفی شده است.([40]) در ایة 35 و 36 سورة احزاب خداوند می فرماید:

«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً * وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً».

در این ایه مسلمان بودن، ایمان داشتن، عبادت کردن و مطیع فرمان خدا بودن، صدق و راستی، صبر و شکیبایی، خشوع و تواضع، انفاق و صدقه دادن، روزه گرفتن، عفت و پاکدامنی، ذکر و یاد خدا همه به عنوان ارزش مطرح شده است و در مقابل نافرمانی خدا و پیامبر(ص)، عصیان معرفی شده است. تأکید خداوند در این ایه برای آوردن لفظ مؤنث در کنار مذکر، خود بیانگر یکسان بودن زن و مرد در پیشگاه خداوند است؛ از طرفی با این تأکید، تمام تفکراتی که فضایل و شرافت انسانی را مختص مردها می دانست و زن را از رسیدن به این فضائل ناتوان می شمرد مردود اعلام کرد.([41])

امّا با این وجود آن جا که بحث حقوق و تکالیف مطرح می شود. برای هر یک حقوقی خاص با توجه به ویژگی ها و وظایف آنها در نظر گرفته است. تفاوت در حقوق زن و مرد گاهی به سود زن یا مرد و گاهی بر علیه او و به نفع دیگری است؛ امّا اگر مجموع حقوق و تکالیف هر یک دیده شود می توان رعایت عدالت را در تمام موارد دید؛ مثلاً اگر درسهم الارث، سهم زن نصف سهم مرد([42]) قرار داده شده در مقابل نفقه و مهریه را بر عهدة مرد گذارده است([43]) و در بقیه موارد، زن و مرد را مالک اموالی می داند که با رنج و کوشش خود بدست آورده اند. ([44]) هم چنین اگر ریاست و ولایت خانواده را از شئون مرد می داند([45]) در مقابل توصیه ها و تأکیدات فراوانی بر حسن معاشرت مرد با همسر خود می کند. ([46])

لازم به ذکر است که تساوی حقوق به آن معنی که در غرب مطرح شده است؛ یعنی تشابه کامل در تمامی موارد حقوقی بین زن و مرد، در نظام دینی اسلام معنایی ندارد؛ بلکه تساوی به معنی برابری، مهم و قابل تایید است.([47]) البته زن و مرد از آن جهاتی که باهم شبیه هستند از حقوقی مشابه نیز برخوردارند امّا از آن جهاتی که باهم تفاوت دارند بالطبع از حقوقی متفاوت برخوردار می شوند و این هرگز به معنی کم ارزش بودن یک جنس و برتری جنس دیگر نیست.

4. عدالت یا تبعیض

تبعیض به معنی برتری بدون جهت، همیشه مورد تنفر بوده و می باشد در مقابل، عدالت مقدس و مطلوب است. گاهی تفاوت به معنی تبعیض گرفته می شود و به همین جهت تفاوت نیز مانند تبعیض مذموم می گردد امّا باید دانست که همیشه عدالت در تشابه نیست بلکه گاهی عدالت در تفاوت محقق می شود.

در جهان کنونی، زنان بیش از مردان قربانی رفتارهای تبعیض آمیز شده اند و حقوق آنان بیشتر ضایع می گردد. اولین هستة سازمان دهی شده در رابطه با حمایت از زنان جهان در سانفرانسیسکو و در اولین مجمع عمومی سازمان ملل متحد با عنوان «کمیسیون مقام زن» شروع به فعالیت کرد. ([48]) در سال 1963م مجمع عمومی سازمان ملل متحد از کمیسیون مقام زن درخواست کرد تا پیش نویس اعلامیه رفع تبعیض از زنان را تهیه کند.

کنوانسیون رفع تبعیض از زنان در سال 1979م توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب و برای امضا و تصویب و الحاق کشورها مفتوح گردید. این کنوانسیون بر اساس بند 1 از ماده ی 27 از سال 1981م (1360ش) لازم الاجرا شد.([49])

«واژة تبعیض علیه زنان در عهدنامه، به معنی قائل شدن هرگونه وجه تمایز، استثناء یا محدودیتی بر اساس جنسیت است که بر به رسمیت شناختن آزادی های اساسی انسان، حق بهره وری و رعایت حقوق بشر در مورد آنها در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی یا سایر موارد، بدون توجه به وضعیت تأهل آنها و مساوات حقوق زن و مرد، خلل و آسیب وارد آورد».([50])

همان طوری که ملاحظه شد در این کنوانسیون واژة تبعیض معنای وسیعی دارد و هدف از آن برقراری تساوی و تشابه بین زن و مرد در تمام جهات، بدون در نظر گرفتن جنسیت می باشد.

اگر چه تهیه کنندگان این کنوانسیون به زعم خود در جهت احقاق حقوق زن تلاش کرده اند امّا از یک نکتة اساسی غفلت نموده اند و آن فلسفه آفرینش زن و مرد است؛ زیرا خداوندی که خالق انسان است از آفرینش زن و مرد با این تفاوت ها اهداف خاصی داشته است که ایات و روایات به بیان آن پرداخته اند. اگر چه خداوند در کرامت و شرافت، زن و مرد را برابر دانسته است([51]) اما با این وجود حقوق متفاوت برای هر یک از آنها قرار داده است، و این کنوانسیون بدون توجه به فلسفة آفرینشِ انسان تنظیم شده است؛ در نتیجه نمی تواند بیان کنندة واقعی حقوق زن باشد.

در رابطه با پیوستن به این کنوانسیون دو دیدگاه فقهی وجود دارد: دیدگاه اول که دیدگاه غالب([52]) فقها می باشد مبتنی بر عدم الحاق به این کنوانسیون است، زیرا آن را مخالف صریح قوانین اسلام می داند و دیدگاه دوم که طرفداران کم تری([53]) دارد قائل به الحاق مشروط می باشد.([54]) دولت جمهوری اسلامی ایران به دلیل مغایرت این کنوانسیون با قوانین اسلام تا کنون به آن نپیوسته است.([55])

در این قسمت برخی مغایرت هایی که بین مفاد این کنوانسیون و قوانین روح بخش اسلام وجود دارد و مانع پیوستن جمهوری اسلامی ایران به آن می باشد، بیان می گردد.

در دین مبین اسلام، در رابطه با مواردی چون دیه، قصاص، شهادت، ارث، تعدد همسران، طلاق، حق حضانت، عیوبِ موجب فسخ نکاح، نشوز، لزوم سپری شدن عده برای زن، پوشش واجب بدن، لزوم تمکین جنسی، ولایت بر فرزندان، سرپرستی خانواده، مرجعیت و قضاوت، برای هر یک از زن و مرد قوانین متفاوتی وضع شده است؛ در نتیجه مفاد کنوانسیون رفع تبعیض که مساوات و تشابه کامل احکام و حقوق زن و مرد را خواستار است با احکام و قوانین اسلامی سازگاری ندارد.([56])

در اوایل سال 1375ش شورای عالی انقلاب فرهنگی با تشکیل کمیته ای به بررسی کنوانسیون پرداخت. هم چنین متن کنوانسیون در اختیار چند تن از فضلای حوزة علمیة قم و نیز واحد مطالعات و تحقیقات زنان مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما و مرکز تحقیقات فقهی قوة قضائیه قرار گرفت تا مورد ارزیابی قرار گیرد. هم چنین از مقام معظم رهبری و برخی مراجع و علما استفتاء و نظرخواهی به عمل آمد که نظرات ایشان در ابتدای این مطلب ذکر گردید. سرانجام شورای عالی انقلاب فرهنگی در 14/11/1376 طی مصوبة چهارصد و سیزدهم، مخالفت خود را با الحاق جمهوری اسلامی ایران به این کنوانسیون اعلام نمود.([57])

عدم پذیرش کنوانسیون از طرف جمهوری اسلامی ایران باعث افزایش فشارهای سیاسی خواهد شد به همین دلیل برخی اعتقاد دارند می توان با حق شرط کلی عدم مغایرت با اسلام و قوانین داخلی، به کنوانسیون پیوست و از فشارهای سیاسی کاست؛ امّا باید دانست اولاً چنین شرطی با روح کلی کنوانسیون مغایر است و بر اساس کنوانسیون چنین شرطی قابل قبول نیست و پس از مدتی تحت فشار مجامع بین المللی نسبت به پس گرفت حق شرط قرار خواهیم گرفت؛ چنان که از بین 43 کشوری که به طور مشروط به این معاهده ملحق شده اند، 14 کشور پس از مدتی حق شرط های خود را پس گرفته اند.([58]) ثانیاً فشارهای سیاسی از ناحیة قدرت های بزرگ به جمهوری اسلامی ایران ناشی از ماهیت انقلابی، ظلم ستیزی و دین محوری انقلاب اسلامی است. به همین دلیل در برخی از کشورها که ارتباط خوبی با غرب دارند به رغم مراعات نشدن حقوق اولیة زنان هیچ گاه به نقضِ حقوق بشر محکوم نمی شوند و در این زمینه هیچ گونه فشار سیاسی بر آنان وارد نمی شود. بنابراین با پذیرش کنوانسیون نه تنها از فشارهای سیاسی کاسته نخواهد شد بلکه به دلیل شفافیت تعهدات مندرج در کنوانسیون و پی گیری اجرای این تعهدات در جمهوری اسلامی ایران فشارهای سیاسی مضاعف خواهد شد؛ زیرا عملی شدن مفاد کنوانسیون به دلیل مغایرت با قوانین داخلی ایران ممکن نیست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




آثار تفاوت و تأثیر آن بر حقوق

تفاوت زن و مرد در دو بعد جسم و روح غیر قابل انکار و اغماض است. امّا این تفاوت ها هرگز به معنی کم ارزش بودن یکی و برتری دیگری نمی باشد.

خداوند حکیم کاری را بدون هدف و غرض انجام نمی دهد و آفرینش هر موجودی برای هدف خاصی است.([28]) برای این که هر کدام از دو جنس زن و مرد به هدف خود که رسیدن به کمال است دست یابند، برای هرکدام از این دو جنس وظایف و حقوقی خاص مشخص شده است.

از ایة 32 سورة زخرف([29]) در رابطه با علت تفاوت موجودات چنین استفاده می شود که: اولاً باید زندگی به احسن وجه اداره شود و ثانیاً تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگی بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد نظام به احسن وجه اداره نمی شود.([30])

راز تفاوت بین زن و مرد نیز از این قاعده مستثنی نیست. از آن جا که استحکام و دوام خانواده از مهم ترین اهداف عالیة اسلام است، تفاوت بین زن و مرد باعث رونق یافتن زندگی مشترک و جاذبة طرفینی بین آن دو است.

«اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود محال بود بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفتة وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را تسخیر قلب او به حساب آورد».([31])

این همان مودّت و رحمت است که قرآن کریم از آن یاد نموده است:

«وَ مِنْ ایاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً؛([32]) و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و محبت قرار داد».

خانواده کانون محبت و دوستی است و این امر جز با عمل کردن هر یک از دو جنس زن و مرد به وظایف خود، که بر خاسته از طبیعت آن ها است محقق نمی شود.

اسلام حقوق همة انسان ها را، از هر نژاد و رنگ و جنسی باشند، در نیازهای مشترک یکسان قرار داده است؛ امّا از آن جا که حقوق در اسلام بر اساس مصالح و مفاسد و چگونگی طبیعت و خلقت انسانی است، تنوع در حقوق نیز مشاهده می گردد. حقوق زن و مرد نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ زن و مرد از آن جهت که با هم شباهت دارند حقوق مشابه و یکسانی دارند، امّا از آن جهت که در جسم و روحیات باهم تفاوت طبیعی دارند ( که به مقتضای آن طبیعت نیز وظایف متفاوتی بر عهده ی آن ها گذاشته است)، حقوق مختلف متناسبی نیز برای آن ها قرار داده شده است.

بنابراین، علت تمام تفاوت های حقوقی این دو جنس را باید در همین تفاوت های طبیعی و فطری و تفاوت وظایف، جستجو کرد. ([33])

باید به این نکته نیز توجه کرد که تفاوت و تنوع در حقوق همیشه ملازم با بی عدالتی نیست و ممکن است حقوق های مختلف و متنوع و در عین حال متعادلی وجود داشته باشد؛ یعنی در عین این که حقوق افراد ظاهرش باهم متفاوت است امّا با توجه به مجموعة حقوق و وظایف و کسر و انکسار آنها برابری حاصل شود.([34])

پس می توان نتیجه گرفت که طبیعت مهم ترین عامل اختلاف حقوق است.([35

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]




. تفاوت های زن و مرد از لحاظ روحی

پس از شش هفته اول بارداری جنس جنین مشخص می شود و مغز نیز در اوایل رشد در جهت نر یا ماده شدن متمایز می شود. ([12]) از طرفی رفتار هر جنس تحت تأثیر سیستم غددی و عصبی قرار دارد.([13]) از آن جا که بین روح و جسم رابطه و تأثیر متقابل وجود دارد، نتیجة تفاوت های جسمی بینِ زن و مرد تفاوت در روح و روان آن دو نیز می شود.

از نظر روانی دختران نسبت به پسران رشد هیجانی سریع تری دارند. تقریباً رشد عاطفی دختران 12 ساله به میزان پسران 14 ساله می باشد و به طور کلی زنان بیشتر از مردان رفتارهای عاطفی دارند و بیشتر تحت تأثیر عواطف می باشند.([14]) حتی نوع عواطف زن و مرد نیز باهم متفاوت است.

«احساسات مرد نیاز آمیز و احساسات زن ناز خیز است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است».([15])

پسران غالب اوقات پرخاشگرترند. ([16]) آمار بزهکاران و جنایتکاران در سراسر جهان نشان می دهد که همیشه تعداد مردها از تعداد زن ها بیشتر بوده است. زنان بیشتر پرخاشگری کلامی دارند و حال آن که مردان به برخورد فیزیکی متوسل می شوند. ([17])

دختران در برابر هم بازی های پسر یا دختر خود تسلیم پذیرترند در حالی که پسران تسلیم پذیری کم تری از خود نشان می دهند. ([18]) نوع دوستی، توجه به دیگران، صمیمیت و حمایت از دیگران از خصوصیات زن ها است.([19])

علاقه به زیبایی، توجه به مسائل دینی و اجتماعی در زنان بیشتر از مردان است در حالی که مردها معمولاً به جنبه های سیاسی و تئوری علاقه دارند.([20]) زنان بیشتر از مردان نفوذ پذیرند و خیلی آسان تر از مردان تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر عقیده می دهند.([21])

زنان در دوستی علاقه مندتر می شوند و عاطفی تر برخورد می کنند در حالی که دوستی مردان قوی تر و عمیق تر است.([22]) زنان بیشتر از مردان از کلمات و عباراتی که زمینه و محتوای احساسی و عاطفی دارند استفاده می کنند.([23])

دختران نوجوان در مقایسه با پسران نوجوان عزت نفس ضعیف تر و انتظارهای زندگی پایین تری دارند و از نظر اعتماد به نفس و اعتماد به توانایی های خود نیز در سطح پایین تری قرار دارند.([24])

در هوش و سایر استعدادها نیز تفاوت بنیادین دارند، رشد هوشی دختران معمولاً از طریق زبان آموزی شروع می شود در صورتی که رشد هوشی پسران از طریق مهارت های عملی صورت می گیرد.([25]) دختر بچه ها بیشتر در آزمون های کلامی موفق می شوند، حال آن که موفقیت پسران بیشتر در زمینه های عملی است.([26])

در استعدادهای ریاضی پسرها بهتر از دختران هستند، امّا در کارهای دستی مخصوصاً کارهایی که نیاز به چالاکی انگشتان دارد دختران بهترند. دختران دانشجو یا دانش آموز نمراتی اخذ می کنند که پراکندگی کمتری دارد؛ در عوض نمرات پسران از پراکندگی زیادی برخوردار است؛ به عبارت دیگر، دختران معمولاً در حد وسط قرار دارند امّا صاحبان بدترین و بهترین نمرات معمولاً پسرها هستند.([

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




عدالت مهم ترین آرمان و آرزوی بشر از آغاز خلقت تا کنون بوده است. عدالت عرصه های گوناگونی دارد امّا در این میان، عدالت در حقوق متقابل زن و مرد به عنوان دو رکن عالم هستی جایگاهی بس ویژه دارد. زن مظهر جمال و مرد مظهر جلال خداوند می باشد و هر کدام در نظام آفرینش مقامی خاص و ویژه دارند و هدف هر دو رسیدن به کمال است بدون این که بر یکدیگر برتری داشته باشند. زن و مرد در انسانیت و بهره مندی از فضائل معنوی مساوی هستند و هیچ تفاوتی باهم ندارند امّا در دو بعد جسم و روح ـ در عین داشتن برخی اشتراک ها ـ باهم متفاوتند؛ البته خلقت هر دو به احسن وجه است و جای هیچ گونه تردیدی نیست که خداوند عادل حتی در آفرینش این دو موجود به عدالت رفتار نموده و هیچ کدام را بر دیگری برتری نداده است. زن و مرد مکمّل یکدیگرند و هر کدام وظایف و حقوقی خاص دارند. این تفاوت در حقوق به دلیل تفاوت در خلقت، وظایف و نقش های آن هاست بدون این که تبعیضی در کار باشد. عدالت در حقوق زن و مرد را باید با در نظر گرفتن مجموعه ی حقوق هر کدام بررسی نمود تا روشن شود که دین مبین اسلام در وضع حقوق و تکالیف یکی را بر دیگری برتری نداده است.

 

عدالت در حقوق زن و مرد از جنبه های مختلف قابل بحث و بررسی است. فرض بر این است که منشاء تفاوت در حقوق زن و مرد تفاوت های طبیعی آن هاست و این تفاوت ها نه تنها تبعیض آمیز نیست بلکه بر مبنای عدالت پی ریزی شده است. برای اثبات این فرضیه در قالب چهار بخش به تبیین این موضوع می پردازیم:

1. تفاوت های زن و مرد

زن و مرد به عنوان دو موجود از مخلوقات خداوند، هر دو در داشتن انسانیت مشترک هستند امّا در عین حال تفاوت هایی نیز دارند. به طور کلی این تفاوت ها را می توان به دو بخش عمده تقسیم نمود: تفاوت های زن و مرد از لحاظ جسمی و از لحاظ روحی.

الف. تفاوت های زن و مرد از لحاظ جسمی

دختر و پسر از همان آغاز تولد و حتی قبل از آن، از نظر جسمی باهم تفاوت دارند. جنین پسر در رحم مادر رشد سریع تری نسبت به جنین دختر دارد.([1]) در آغاز تولد پسرها از نظر وزن و قد از دختران پیش افتاده ترند.([2])

پسر بچه ها از همان ابتدای زندگی ماهیچه های قوی تری نسبت به دختران دارند و پس از آن نیز مردها از لحاظ قوای بدنی قوی تر از زن ها هستند. ([3]) شش ها و قلب پسران بزرگ تر از دختران می باشد.([4]) دورة استراحت قلب در هر ضربان در پسرها کوتاه تر از دختران است. ([5])

در دوران نوجوانی دختران اندکی در رشد قد و وزن پیش می افتند و پس از آن دوباره نوبت رشد بیشتر پسران است. ([6]) در سنین 13ـ10 سالگی فشار خون در دختران بیشتر از پسران است ولی پس از آن فشار خون در پسران بیشتر از دختران می شود. ([7])

حس شنوایی زنان در همة دوران زندگی آنها بهتر از مردان است در عوض مردان از بینایی بهتری برخوردار هستند.([8])

در دوران جنینی پسران بیشتر سقط می شوند و آمار مرگ و میر آنان بیشتر از دختران است.([9]) به طور کلی مردان در تمام طول زندگی خود برای مبتلا شدن به سکتة مغزی، عفونت های ویروسی، زخم معده و اثنی عشر، لخته شدن خون در عروق و بعضی از انواع بیماری های روانی آمادگی بیشتری دارند.([10]) در حقیقت زنان قدرت مقاومت بدنی و روحی بیشتری در مقابل بیماری ها نسبت به مردان دارند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




برتری حجاب  

علوم قرآن وتفسیر

برتر ی حجا ب زن در چادر از منظر قرآن : در قرآن مجید بیش از ده ایه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.یکی از این ایات،ایه59 سوره احزاب است،که برخی از مفسران از ان، معنای پوش با چادر را برداشت کرده اند:” ایها النبی قل لأزواجک و بناتک ونساء المومنین یدنین ذلک أدنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورآ رحیمأ"یعنی ای پیغمبر،به زنان ودخترانت وزنان مو منان بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند ومورد اذیت قرار نگیرند وخداوند بخشنده ومهربان است. بعضی از مفسران “جلباب” راپوششی فراگیر معنا کرده اند که از بالای سر تا پایین پا را می پوشاند وچیزی در حد واندازه چادر است. البته دیدگاه دیگر،جلباب را پوششی تا زانو و دیدگاه سوم،جلباب را مقنعه می داند.بر این اساس،می توان گفت قران از چادر یا چیزی مانند ان که تمام بدن را بپوشاند،سخن گفته است. علاوه بر مستندات شرع، عقل نیز به برتر بودن چادر حکم می کند.چون اندام بین چادر بهتر مصون می ماند. انچه مهم است،مراعات زن از خود وحجاب وعفت خویش به سبب ایجاد جامعه سالم است وانچه بهتر بتواند این هدف را تأمین کند،برتر است وبا همین حجاب برتر زن نیز نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا می کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-12-22] [ 10:56:00 ق.ظ ]




حفظ و تحكيم بنيان خانواده‏
بى‏ترديد نهاد خانواده، يكى از مقدس‏ترين نهادهاى اجتماعى است كه بشر تا به حال خود ديده است. نقش خانواده در پروسه ايجاد جامعه سالم، يك نقش بى‏بديل است و در اين ميان نقش حجاب و پوشش اسلامى در سلامت و استمرار پيوند خانوادگى، غير قابل انكار است. در مقابل، برهنگى، سمّ كشنده نظم و پيوند موجود در نهاد خانواده است.
آمارهاى مستند نشان مى‏دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا همواره بالا رفته است؛ زيرا «هر چه ديده بيند، دل كند ياد» و هر چه دل در مقوله هوس‏هاى سركش بخواهد، به هر قيمتى باشد، به دنبال آن مى‏رود و به اين ترتيب، هر روز دل به دلبرى جديد مى‏بندد و با قبلى وداع مى‏كند؛ اما در محيطى كه «حجاب» حاكم است و شرايط ديگر اسلامى رعايت مى‏شود، دو همسر تعلق به يكديگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان، مخصوص يكديگر است. در بازار آزاد برهنگى، قداست پيمان زناشويى مفهومى ندارد. خانواده‏ها به سادگى متلاشى مى‏شوند و كودكان بى‏سرپرست مى‏مانند.
3. پيش‏گيرى از فحشا و فروپاشى نظم جامعه.
گسترش دامنه فحشا و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناك‏ترين پيامدهاى بى‏حجابى و آزادى‏هاى بى‏حد و حصر جنسى است كه در جوامع غربى و ساير جوامع مشابه، كاملا مشهود است. عامل اصلى فحشا و ازدياد فرزندان نامشروع، منحصر به فرهنگ برهنگى و بى‏حجابى نيست؛ بلكه يكى از عوامل اصلى و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جريان روبه‏رشد تولد فرزندان نامشروع ، مسأله برهنگى و بى‏حجابى است. امروزه يكى از مشكلات جوامع غربى، تولد روبه رشد فرزندان نامشروع و بدون شناسنامه است. فرزندانى كه داراى پدر و مادر نامشخصى هستند و از نظر حقوقى، مشكلات فراوانى را به همراه آورده، نظم اجتماعى جوامع غربى را تهديد مى‏كنند.
4. جلوگيرى از نگاه ابزارى به زن و ابتذال وى‏
يكى از مسائل مطرح پيرامون حقوق زنان و بى‏توجهى به آنان، نگاه ابزارى به زنان است. هنگامى كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روزبه‏روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمايى افزونتر از او دارد و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسى‏اش وسيله تبليغ كالاها و عاملى براى جلب جهان‏گردان و مانند اين‏ها قرار دهد، در چنين جامعه‏اى شخصيت زن تا حد يك عروسك يا يك كالاى بى‏ارزش سقوط مى‏كند و ارزش‏هاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود و به اين ترتيب، زن، وسيله‏اى براى اشباع هوس‏هاى سركش برخى مردان آلوده و فريبكار مى‏شود.
عنصر حجاب و پوشش اسلامى، نه تنها زن را از صحنه اجتماع وفعاليت‏هاى اجتماعى دور نمى‏كند، بلكه زمينه‏هاى حضور مستمر و فعال زنان را در عرصه اجتماع -به همراه حقوق اجتماعى برابر- تضمين مى‏كند و شخصيت خدادادى زن را از دستبرد نگاه ابزارى ديگران، مصونيت مى‏بخشد.
توضيح برخي از تاثيرات حجاب:
حجاب و سلامت فرد و خانواده
بي‏ترديد زندگي اجتماعي - خواه بر استدلال عقلي و خواه برخواسته فطري و خواه بر بنيان قراردادهاي اجتماعي و… بنا شده باشد - از تأثير و تأثّر متقابل افراد و عملكرد آن‏ها تهي نيست. خوبي‏ها و زيبايي‏ها براي فرد و خانواده و جامعه مفيدند و زشتي‏ها و بدي‏ها نيز به همه زيان مي‏رسانند. و تأثير خود را بر تمام اعضا و اركان جامعه به جا خواهند گذاشت.
همنوايي آهنگ تكوين و تشريع‏
مدبّر آفرينش كه خواهان تداوم نسل بشر است، خود، به قلم تدبير و تكوين، جاذبه‏ هاي عقلي، اجتماعي، فطري و زيستي - جنسي را در آدميان و حتّي حيوانات و گياهان به وديعت نهاده تا در پرتو جذب و انجذاب دروني هميشگي شعله وجودشان را بر افروخته نگهدارند. خالق هستي براي بقاي ديگر موجودات تنها همين جذب و انجذاب را كافي دانسته، ولي براي بقاي نسل بشر مسؤوليت سپاري را نيز از نظر دور نداشته است؛ زيرا بشر چون جانوران و گياهان نيست كه نسل وي تنها با جاذبه‏ هاي زيستي - جنسي و عشق ورزي آزاد پايدار ماند. نوزاد انسان پس از تولّد به تغذيه، نگهداري و پرورش درست نيازمند است و بدون مراقبت‏هاي بهداشتي، زيستي و… فرصت حيات نمي‏يابد. بر اين اساس، معمار هستي كه نهاد آدمي را آن گونه سرشت، برگنبد تشريع اين گونه نوشت كه ازدواج محبوب‏ترين بنيادها براي بنا نهادن كانون تولّد و مهد پرورش و رشد نوع انسان است‏1، تاهم جذب و انجذاب به محيط خانواده محدود گردد و هم نسلي سالم و متعادل پرورش يابد. چون جذب و انجذاب لجام گسيخته هرگز به بقاي نسل تن نمي‏دهد و آن را مزاحم عشق ورزي خود مي‏بيند؛ همان‏گونه كه نسل ناسالم، پدر و مادري نمي‏شناسد تا آن نژاد را استمرار بخشد2. به اين منظور، انتظار مي‏رود معمار نظام تكوين و تشريع در راه نيل به خواست خود، به تدبير و تشريع لازم دست يازد و اسباب رسيدن به آن هدف را تشريع فرمايد. «حجاب» در شمار اين اسباب جاي دارد. اينك در اين نوشتار، با پرداختن به برخي آثار تربيتي و روان شناختي اين دو پديده، سودمندي و ضرر آفريني هر يك را هويدا مي‏سازيم تا هر كس خود آگاهانه تصميم گيرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ق.ظ ]




فلسفه عفاف و حجاب

ارزش حجاب وعلت برتری چادر در حجاب

مي خواستم راجع به ارزش هايي كه حجاب داره و چرا حجاب برتر چادره، به من كمك كنيد تا جوابم رو پيدا كنم؟

حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نيست، بلكه هر لباسى كه غير از وجه و كفين (دست‏ها تا مچ) را بپوشاند وموجب تحريك و جلب توجه نامحرم نگردد كافى است ولى بايد توجه داشت كه همان طور كه بقيه واجبات داراى مراتب مختلفى مى‏باشند حجاب نيز داراى مراتب خوب، متوسط و خوب‏تر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مى‏گردد.
در اين جا چند نكته وجود دارد كه براى روشن شدن آنها بايد ديد اساسا فلسفه حجاب چيست؟ حجاب دو فلسفه اساسى دارد كه با يكديگر ارتباط تام دارند:
1) مصونيت زن در برابر طمع‏ورزى‏هاى هوس‏بازان.
2) پيشگيرى از تحريكات شهوانى خارج از ضوابط و هنجارهاى الهى و تأمين سلامت و بهداشت معنوى جامعه.
حجاب با چنين نقش و كاركرد مهم و اساسى پيامى قاطع و كوبنده با خود دارد، و آن اين است كه در برابر همه مردان اجنبى نوعى هشدار و اعلام «دور باش!» مى‏دهد، اكنون بايد ديد چه عواملى در رساندن اين پيام و اثرگذارى آن مؤثر است:
1) حدود و ميزان پوشش: بدون شك هر اندازه بدن زن پوشيده‏تر باشد نقش نيرومندترى در دورسازى ديدگان نظاره‏گر ايفا مى‏كند. اگر نگاه‏هاى آلوده را همچنان كه در روايات آمده است «تيرهاى زهرآلود شيطان» بدانيم، پوشش زن همانند قوسى است كه تير از آن كمانه مى‏كند و منحرف مى‏شود و از اصابت و نفوذ در هدف باز مى‏ماند. بر عكسهر اندازه بدن زن برهنه‏تر باشد تيرهاى شيطانى را بيشتر متوجه خود ساخته و از آن آسيب خواهد ديد. از همين روست كه چادر را حجاب برتر شناخته‏اند، زيرا با وجود شرايط ديگر، بيشترين پوشش و مطمئن‏ترين مصونيت را فراچنگ مى‏آورد.
2) كيفيت پوشش: ميزان ضخامت و حتى كيفيت دوخت لباس خود بخش مهمى از حجاب را تشكيل مى‏دهدبدون شك لباس‏هاى نازك و تنگ و بدن‏نما فرودگاه پيكان مسموم شيطان و موجب خيره شدن چشم‏هاى هرزه و آلودهو به فساد كشاننده جامعه است. در مقابل لباس‏هاى غيربدن‏نما، ديده‏ها را از خود دور مى‏سازد، و سلامت معنوىنفوس را تأمين مى‏كند.
3) رنگ‏ها: ترديدى نيست كه برخى از رنگ‏ها ديده‏ها را خيره مى‏سازد، و پاره‏اى ديگر نگاه‏ها را از خودمى‏راند و دور مى‏سازد. اكنون سؤال مى‏شود كداميك از اين دو براى تأمين حجاب واقعى و مصونيت معنوى جامعه وخيره نكردن چشم‏ها و بر نيفروختن آتش شهوت مفيدتر است؟ مگر ما در جامعه‏اى زندگى نمى‏كنيم كه ميليونها جوان در اوج غريزه جنسى به سر مى‏برند و در سخت‏ترين شرايط جوانى از امكان ازدواج محرومند و كافى است با اندك جرقه‏اى شعله‏هاى غريزه در وجودشان برافروخته شود و به انواع گناهان و ناراحتى‏ها مبتلا گردند؟ پس چرا به هروسيله ممكن ـ حتى با گزينش رنگ مناسب لباس در جامعه ـ به سلامت دينى و روحى و روانى آنان كمك نكنيم وموجب جلب توجه آنان و قرارگرفتن‏شان در دام مفاسد نشويم؟ در عين حال علماى دين نسبت به خصوص رنگ‏هاتأكيد چندانى نكرده، ولى بر اين مسأله پاى مى‏فشارند كه لباس نبايد موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آنباشد. ازاين‏رو است كه در طول تاريخ زنان مسلمان به ميل خود لباس مشكى را براى حجاب برگزيدند و اين سنت حسنه مورد تقرير و پذيرش پيامبر(ص) و امامان(ع) قرار گرفت، زيرا آنان به اين وسيله احساس امنيت و مصونيت بيشترى مى‏كردند، (ر.ك: حجاب در اديان الهى، محمدى آشنانى).
4) شيوه‏هاى رفتارى: طرز صحبت و چگونگى راه رفتن و … نيز بخشى از حجاب به معناى وسيع كلمه است.حفظ وقار و متانت هم همان نقشى را دارد كه پوشش زن دارد و عدم رعايت آن نيز برآيندى چون برهنگى در پى دارد.ازاين‏رو قرآن مجيد يكى از صفات خوب زنان مؤمن را كه در رفتار دختران شعيب بيان مى‏كند همان «حيا» و وقاراست.
در رابطه با فلسفه و آثار حجاب در جامعه گفتني است از آن جا كه انسان يك موجود اجتماعي است جامعه بزرگي كه در آن زندگي مي‏كند از يك نظر همچون خانه او است و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مي‏شود پاكي جامعه به پاكي او كمك مي‏كند و آلودگي آن به آلودگيش روي همين اصل در اسلام با هر كاري كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا مبارزه شده است ؛ چرا كه گناه همانند آتش است هنگامي كه در نقطه‏اي از جامعه اين آتش روشن شود بايد سعي و تلاش كرد كه آتش خاموش يا حداقل محاصره گردد اما اگر به آتش دامن زنيم و آن را از نقطه‏اي به نقطه ديگر ببريم و يا آن را به حال خود واگذاريم حريق همه جا را فرا خواهد گرفت و كسي قادر بر كنترل آن نخواهد بود، از اين گذشته عظمت گناه در نظر مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگي‏ها خود سد بزرگي در برابر فساد است. اشاعه فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق و تسامح در اين موضوع اين سد را مي‏شكند گناه را در اذهان كوچك و آلودگي به آن را ساده مي‏نمايد. بر همين مبنا حكومت اسلامي موظف است جلو منكرات را بگيرد. اين به معناي تحميل به حجاب نيست، بلكه نوعي واكسينه كردن جامعه در مقابل بيماري‏هاي رواني و معنوي است. در جامعه اسلامي همه وظيفه دارند به بهداشت رواني و سلامت روحاني توجه كنند. اين همان امر به معروف و نهي از منكر و نظارت ملي است. حاكمان اسلامي موظفند موانع رشد فضائل انساني را از بين ببرند و اين در حقيقت بستر سازي براي سلامت رواني جامعه است و بر اين اساس قرآن با اين پديده برخورد كرده، به دنبال آن ديگر زنان بدحجاب نمي‏توانستند هرطور دلشان خواست در اجتماع ظاهر شوند، حتي اقليت‏هاي مذهبي نيز موظف به رعايت مقررات اسلامي در جامعه اسلامي بوده‏اند.
در آيات 31 سوره نور و 34 و 59 سوره احزاب كيفيت حركات در روابط اجتماعي زن مورد توجه قرار گرفته است. نيز از آيات امر به معروف و نهي از منكر مي‏توان استفاده كرد كه جلو هر گونه منكر و زشت بايد ايستاد و اجازه ظهور و بروز به آن نداد.
در هر صورت هنجارهاي ديني در جامعه را بايد به اجرا گذاشت و نمي‏توان تنها به عقيده و ميل مردم اكتفا كرد. فكر كنيد چقدر از مردم حاضرند با ميل و رغبت و از روي اعتقاد از رشوه‏گرفتن و اختلاس اجتناب كنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با ميل و رغبت احتراز نمايند تا سپس آنها را آزاد گذاشت تا در عمل هم با ميل و رغبت وظايف خويش را اجرا كنند. اين موضوع منحصر به كشور ما نيست. در هر كشوري يك سلسله دستوراتي است كه به اجبار آنها را به اجرا مي‏گذارند. در كشوري مثل فرانسه - كه آن را مهد آزادي مي‏شمارند - چگونه به اجبار دختران را وادار به بي‏حجابي مي‏كنند تا به مدرسه يا دانشگاه راه يابند! تفاوت در جامعه اسلامي و غيراسلامي در نوع هنجارهاست، نه چگونگي برخورد با آنها.
بسياري از حكمت‏ها و فلسفه‏ هاي حجاب امروزه روشن شده است:
الف) پوشش امري غريزي و فطري براي بشر است كاوش هاي باستان شناسي نشان مي‏دهد كه از دير زمان بشر در حد امكان نسبت به مساله پوشش اهتمام ورزيده است وهمه صاحبان اديان نيز آن را سرلوحه عمل قرار داده‏اند.
ب ) مستور بودن زيباييها و جذبه‏هاي جنسي زن و مرد آنها را از معرض ديد و طمع ورزي شهوت پرستان هرزه محافظت مي‏كند و امنيت و بهداشت رواني جسمي آنان را تأمين مي‏نمايد.
ج ) برهنگي راهبر به سوي بي‏بند و باري و لجام گسيختگي جنسي است كه عواقب شوم و زيانباري دارد؛ از جمله:
1- گسترش فساد و ناهنجاري‏هاي اجتماعي.
2- شيوع بيماري هايي چون سفليس سوزاك ايدز و… .
3- سست شدن پيمان مقدس خانواده گسترش آمار طلاق و بالا گرفتن عقده‏هاي روحي در كودكان.
4- زياد شدن فرزندان نامشروع.
اينها و ده ها مشكل اجتماعي ديگر عواقب شومي است كه جهان غرب را سخت برآشفته و ستاره تمدنش را به افول مي‏كشاند تا آن جا كه حتي فرياد متفكرين ماترياليستي چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ كرده است. ولي مكتب گرانقدر اسلام در پرتو هدايت‏هاي نوراني‏اش همچون حجاب از اساس با اين جريان ويرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژي استوار براي صيانت فرد وجامعه از آسيب هاي بيشمار قرار داده است. از همين روست كه استعمارگران براي تخدير جوانان و در بند كشيدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خويش از بي حجابي و برهنگي به عنوان ابزاري قوي سود مي‏جويند.
در هر صورت موضوعاتي نظير:حفظ نظام اجتماعي ، بقائ نسل وخانواده، تامين سلامت فکري ، روحي - رواني افراد جامعه وفراهم نمودن بستري مناسب ومحيطي سالم براي پرورش وتکامل مادي ومعنوي انسان ، وبالآخره پرهيز از عواقب شومي که جوامع ديگر به دليل رعايت ننمودن اين قبيل محدودهها گرفتار آن شده ويادر آن دست وپا ميزنند ؛ نظام اسلامي را ملزم به اجراي اين حکم ارزشمند الهي مي دارد.
توضيحات بيشتر:
به صورت خلاصه فلسفه حجاب (پوشش) مى‏تواند ناشى از امور زير باشد:
1. حفظ تعادل جامعه از نظر امنيت و آرامش روانى.
يكى از غرايز خدادادى در ساختمان وجودى انسان، غريزه جنسى است كه نيرومندترين و ريشه‏دارترين غريزه آدمى است و در صورت كنترل آن، مى‏تواند علاوه بر تداوم و استمرار نسل بشر، موجبات و امنيت روانى انسان‏ها را فراهم كند.
در قوانين اسلام، براى استفاده درست از اين غريزه حياتى، مكانيسم‏هاى گوناگونى مطرح شده است كه «حجاب» و وجود حريم بين زن و مرد، يكى از راهكارهاى مهم آن است.
بدون شك، نبودن حريم بين زن و مرد و آزادى معاشرت‏هاى تعريف نشده و بى‏بندوبار (با آرايش‏هاى گوناگون)، هيجان‏ها و التهاب‏هاى جنسى را فزونى مى‏بخشد و تقاضاى برهنگى را به صورت يك عطش روحى و يك خواست سيرى‏ناپذير درمى‏آورد.
اسلام به قدرت شگرف اين غريزه آتشين توجه كامل داشته و تدابير زيادى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و در اين زمينه هم براى زنان و هم براى مردان، تكاليف خاصى معين كرده است. وظيفه مشترك زن و مرد اين است كه چشم خويش را از نگاه به نامحرم بپوشانند و از نگاه شهوت‏آميز بپرهيزند؛ اما زنان - به خاطر جاذبه‏ اى بيش‏تر - وظيفه خاصى دارند و آن اين كه بدن خود را از مردان بيگانه بپوشانند و در اجتماع با آرايش‏هاى تحريك‏آميز، ظاهر نشوند و به جلوه‏گرى و دلربايى نپردازند تا زمينه انحراف مردان و به ويژه جوانان فراهم نشود.
لباس افراد جامعه و مخصوصاً لباس زنان نمى‏تواند به هر شكل و اندازه‏اى باشد و بايد حد و ضابطه‏اى داشته باشد. بى‏بندبارى در پوشش و لباس ، موجب بى‏بندبارى در تحريك غريزه جنسى است. تحقيقات علمى در فيزيولوژى و روانشناسى در باب تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد ثابت كرده است كه مردان نسبت به محرك‏هاى چشمى شهوت‏انگيز، حساس‏تر از زنانند و برعكس زنان در مقابل محرك هاى لمسى حساسيت بيش‏ترى دارند.
آستانه حس لمس و درد در زنان از همان زمان تولد پايين‏تر از مردان است…؛ در عوض مردان بينايى بهترى دارند. اين مزيت‏هاى جنسى در استعداد حسى، آموخته يا اكتسابى نيست؛ بلكه از زمان كودكى آشكار است… .مردان بالغ به محرك‏هاى بينايى شهوانى حساسيت بيش‏تر مى‏داند. اصطلاح «چشم چرانى» كه براى اين ويژگى مردان به كار مى‏رود، زاييده حساسيت مردان نسبت به محرك‏هاى بينايى شهوانى است؛ چون دامنه و برد حس بينايى زياد است؛ يعنى چشم مى‏تواند از فاصله نسبتا دور، تحت تأثير محركها قرار گيرد و از اين گذشته وسعت زيادى از محيط در آن واحد ديده مى‏شود. از سوى ديگر، چون حس لامسه دامنه و برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و هورمون‏هاى جنسى زن به صورتى دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متناوب عمل مى‏كند، تأثير محرك‏هاى شهوانى بر زن، صورتى بسيار محدود دارد و از اين نظر فعاليت زنان بسيار كم است؛ به خلاف مردان كه ترشح اندروژن‏ها در آن‏ها صورتى يكنواخت دارد و هيچ عامل طبيعى آن را قطع نمى‏كند. مردان به صورتى گسترده‏تر تحت تأثير محركهاى شهوانى قرار مى‏گيرند و از اين نظر فعال‏ترند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




مقام و منزلت زن در قرآن
آنچه در زير از نظر مي گذرد خلاصه اي است از ديدگاه مكتب رهائي بخش اسلام در مورد جايگاه زن كه با توجه به بخشي از سور و آيات قرآن كريم تنظيم شده است.
مقام زن در اسلام چنان است كه در قرآن كريم سومين سوره مفصل به نام ‘النساء’ ناميده شده است و در ده سوره ديگر مسائلي مربوط به حقوق و منزلت زنان است و همه جا در خطابات عام آنان مورد خطابند و همچنين مي توان از بسياري از مفاهيم قرآن مي توان نكات مهمي را در اين رابطه استنباط كرد و مي توان اين ادعاي دروغ را كه اسلام براي زن ارزشي قائل نيست بدينوسيله بطور كلي منتفي دانست .
اسلام زن را بعنوان مسئله مهم زندگي و متمم حيات انساني در مسائل اجتماعي ، اخلاقي و قانوني خود جا داده و او را به عنوان عضو موثر جامعه دانسته است .
پيامبر اكرم صلوات الله عليه و اله آنگاه كه از زنان بيعت گرفت به آنان اعلام كرد شما از عناصر اصلي اجتماع و اركان بنيادي جامعه هستيد و براي حفظ و سلامت آن بايد به ميزان سهم خود از آن پاسداري نمائيد.

يا ايها النبي اذا جاءك المومنات يبايعنك ….

اي پيامبر اگر زنان مومنه آمدند تا با تو بيعت كنند ، (اينكه) با خداوند شريك نگيرند و دزدي نكنند ، و زنا نكنند ، و فرزندان خود را نكشند (سقط جنين نكنند ) و تهمتي نسازند ، از آنچه ميان دست و پاي ايشان است ( فرزند غير را به شوي خود نسبت ندهند ) و در نيكوكاري ها از تو پيروي كنند ، با ايشان بيعت كن و براي ايشان از خداوند آمرزش خواه ، بدرستي كه خداوند آمرزنده و مهربان است . سوره ممتحنه آيه 12

زن بعنوان موجودي زيبا ، ظريف ، مستقل ، آرامي بخش ، با تقدس دختري ، همسري ، خواهري و مادري در مسير تكامل جامعه است و تا ارزش خود را نشناسد و يا جامعه از موهبت او محروم باشد، انحطاط قطعي آن جامعه را بدنبال خواهد داشت .

و الله جعل لكم من انفسكم ازواجا و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده و رزقكم من الطيبات افبالباطل يؤمنون و بنعمت الله يكفرون سوره نحل آيه 27

بسياري از تكاليف مشخص شده براي زنان و مردان يكسان بوده و تفاوت هاي موجود مربوط به نقش ، ظرفيت و لياقت هريك بوده و حقوق آنان نيز بر اين اساس معين شده است .

يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا كثيرا و نساء و اتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام ان الله كان عليكم رقيبا - نساء آيه 1

اي مردم پروا كنيد از خداوندي كه شما را از نفس و ريشه واحد و يگانه آفريد پس از آن از همان ريشه همسرش را آفريد و از آن دو مردان و زنان فراواني را پديد آورد و پروا كنيد از خداوندي كه به او همديگر را سوگنند مي دهيد و پروا كنيد از خويشاوندان ، بدرستي كه خداوتد بر شما ناظر و رقيب است .

ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب * الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك و قنا عذاب النار * … فاستجاب لهم ربهم اني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي بعضكم من بعض فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا في سبيلي و قاتلوا و قتلوا لاكفرن الله سئياتهم و لادخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار ثوابا من عند الله و الله عنده حسن الثواب - آل عمران آيات 190 تا 195

يوم تري المومنين و المومنات يسعي نورهم بين ايديهم و بايمانهم بشريكم اليوم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم - حديد آيه 12

بنابراين زن و مرد در بهره مندي از كسب و سعي و تلاش و پاداش عبادت و الزلم به وظايف و مسئوليت ها مساويند .

و لا تمنوا ما فضل الله به بعضكم علي بعض للرجال نصيب مما كسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن واسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شيء عليما _ نساء 32

هر كس متناسب با شرايط خلقت خود از خزانه بي پايان الهي بهره اي دارد كه بايد از فضل و احسان خداوند آنرا جستجو كند و تمناي بي جا نيز نداشته باشد و مرد و زن هر كدام وظايف محوله را از نظر فردي و اجتماعي ايفا نمايند .

و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم _ بقره آيه 228

درجه خاص مرد بر زن امتيازي است كه از نظر مرد بودن و قدرت ، كفالت و رعايت و …مسئوليت هاي اجتماعي داراست و بايد در جهت حفظ و آرامش و رفاه خانواده و جامعه صرف گردد و هرگز نشانه كرامت بيشتر او نسبت به زن قلمداد نمي شود زيرا :

ان اكرمكم عند الله اتقيكم

زن نيز به نوبه خود با توجه به آيه فوق امتيازات خاصي را داراست كه منحصر به وجود او و متناسب با خاصه هاي وجودي و تكويني اش مي باشد.

در قرآن كريم مردان و زنان با القاب مساوي و همسان ياد شده اند كه بر نقش و جايگاه هر يك در جامعه و مساوي بودن آنان در اصل تكليف تاكيد دارد .

ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤ منات والقانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين لفروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات اعدّ لهم مغفره و اجرا عظيما - احزاب آيه 35

ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضا حسنا يضاعف لهم و لهم اجر كريم - حديد 18

در بعضي از آيات قرآن مي توان به برتري زن بر مرد استنباط نمود كه اين امر وظايف آنان را نسبت به جامعه سنگين تر مي نمايد.

اذ قالت امرأه عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا فتقبل مني انك انت السميع العليم * فلما و ضعتها قالت رب اني وضعته انثي و الله اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثي و اني سميتها مريم و اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم - آل عمران آيات 35 و 36
در ادامه اين گفتگو خداوندد مي فرمايد : فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا ….
در آيه فوق ( ليس الذكر كالانثي ) به برتري زن بر مرد اشاره دارد كه از نظر قرب و نزديكي او به بارگاه لطف و احسان پروردگار عالم است.

اما در مورد اختلافات حقوقي زن و مرد دلايل متعددي ذكر شده كه از جمله آن روايت زير است :

از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند چرا زن ضعيف و مسكين يك سهم از ارث مي برد و مرد دو سهم ؟

حضرت فرمودند : زيرا بر زن جهاد و نفقه و خونبها نيست و اينها همه بر عهده مرد است

حق هر كس بايد متناسب با توجه به مسئوليت و نقش او در جامعه تعيين شود و جامعه اي كه زن را به تلاش براي كسب در آمد چون مردان از خانه به بيرون كشانده ، سِمَت مادري و زن بودن و نقش هاي اساسي تربيتي و مديريتي او را ناديده بگيرد ، اجتماع كامل و ايده آلي نيست . اسلام براي اين نقش اهميت فوق العاده اي قائل شده و جنبه هاي معنوي تربيتي را عمدتا به او سپرده است .

و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت علي و علي والدي و ان اعمل صالحا ترضيه و اصلـــح لي في ذريتـي اني تبت اليك و اني من المسلمين - احقاف آيه 15

امام رضا عليه السلام مي فرمايند :

‘و بدان حق مادر ، لازم ترين حقوق و واجب ترين آنهاست زيرا او باري را برداشته كه هيچ كس بر نمي دارد و فرزند را حفظ كرد ، با گوش و چشم و ساير اندامها ، در حالي كه به اين كار شاد و خوشرو بود ، با همه دشواريهايي كه هيچ كس بر آن تاب و و شكيبائي ندارد فرزند خود را حمل كرد ، راضي شد كه خود گرسنه بماند و او سير شود ، و خود تشنه بماند و او سيراب گردد ، و خود برهنه بماند و اورا بپوشاند و خود در آفتاب بماند و او را سايه دهد ، پس بايد شكر از او و نيكوئي به او ، به اين اندازه باشد ، هر چند طاقت اداي كمترين حق او را نداريد ، مگر به ياري خداوند ‘
وجوه اختلافات حقوقي بين زن و مرد بواسطه شرايط روحي و تكويني او و در راستاي نقش او در جامعه است و اين به معناي بها ندادن و كم ارزش قلمداد كردن او نيست . چنانچه خداوند متعال در ضمن بر شمردن دعاها متقين دعا در باره همسر را در صدر آنها قرار داده است.
و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قره اعين و اجعلنا للمتقين اماما - فرقان

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-12-21] [ 10:10:00 ق.ظ ]




خود سازی وتهذیب نفس

 

مضمون اين آيه ها، قريب بهم است و در هر دو آيه، سخن از كتمان حق و حقيقت، و معامله و فروش آن به بهاي اندك و نتيجة بي بهره گي در حيات اخروي و مورد قهر و خشم الهي قرار گرفتن و تزكيه نشدن و گرفتار عذاب دردناك گشتن است.
12. نتيجه و پاداش تزكيه
و من يأته مومناً قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلي. جنّات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاء من تزكّي[1] هر كس در حالي كه مومن است و كارهاي شايسته كرده، نزد خدا آيد، براي ايشان مرتبه هاي والايي وجود دارد. بهشت هايي اقامتكده كه جويها در زير درختان آن جاري است و ايشان در آن، جاويدانند و اين، پاداش كسي است كه پاك و از گناهان مبرّا باشد.
انّما تنذر الذين يخشون ربّهم بالغيب و اقاموا الصلوة و من تزكّي فانّ,اصلاحات يتزكي لنفسه و لي الله المصير[2]
جز اين نيست كه تو كساني را انذار مي كني كه از پروردگارشان خشيت دارند و نماز بپا مي دارند و هر كه پاك گردد. براي خود و به نفع خويشتن، پاك گشته است و شدنها بسوي خداست.
در اين آيات، به پاداش تزكيه و پاكي اشاره شده ضمن آنكه نتيجه و ثمره چنان كاري به خود انسان بر مي گردد و ابداً سود و زياني از اين عمل، به خدا عايد نمي شود.
علامه طباطبايي مي گويد:
«و ذلك جزاء من تزكّي بالايمان و العمل الصالح» يعني اين درجات عليه و باغ هاي بهشتي كه جاودانه هم هستند، پاداش و نتيجه عمل كساني است كه در پرتو ايمان و عمل صالح و شايسته زيستند و مردند.
دربارة آية دوم مي نوسند:
در بخش نخست سخن از اين است كه هيچ كس بار ديگري را به دوش نمي گيرد، او هر كه مي خواهد باشد و هشدار پيامبران براي كساني مفيد است كه از ته دل نسبت به پروردگارشان خشيت دارند و نماز بپا مي دارند. و در بخش دوم سخن از تزكي و وارستگي است و نتايج آن. و خلاصه مطلب آنست كه پاكي و پاكيزگي نتيجة انذار پيامبر اكرم و حصول خشي الهي است و فايده و نتيجه آن، كه كمال انساني است به خود انسان عايد مي شود و بس.[3]
خاتمه و نتيجه
1. تمام رياضت هاي رسول خدا و همه سلوكها و رفتار هاي فردي و جمعي او، در چارچوب آموزش و تربيت قرآن بوده و شخصيّت آن انسان بزرگ و اسوة بشر، بر پاية حقايق قرآني تكوّن و شكل يافته است و اين چنين خودسازي، وظيفة همگان است و در اين باره، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و امّت او فرقي ندارند و هر چه مقام اجتماعي و خطيرتر، مسئوليت و وظيفه تهذيب و تهذّب، سنگين تر مي باشد.
2. به اتّفاق آراء مفسرّان شيعي و سنّي، مراد از تعلم كتاب، آموزش قرآن است و مقصود از حكمت، في الجمله سنّت، صورت مي گيرد.
3. اصل در انسان، پاكي و طهارت است. «كل مولود يولد علي الفطرة»[4]هر نوزادي بر فطرت توحيد سرشت سالم و پاك، زاده مي شود. و سعادت و شقاوت هر فردي، هر چند معلول عوامل و معدّات گوناگون ژنتيكي، تغذيه اي، آموزشي، تربيتي، خانوادگي، محيطي و معاشرتي و غير آنها است ولي آن عوامل فقط منشأ تفاوت هاي فردي اند و انسان فقط دربارة رفتار و عملكردش مودر بازخواست قرار مي گيردو صدور عمل از انسان، معلول اراده و مشيّت و خواست خود او است.
4. اگر شرّ و فجور به نفس آدمي، نسبت داده شده به همان ميزان، خير و تقوي به آن، منسوب گشته است و شرّ بالذات وجود ندارد. روايات سرشت و طينت يابي ديگر اند و به عوامل و معدّات خير و شرّ عنايت دارند كه جملگي براي آحاد انسان مطرح اند، و نقش خود انسان در نيك و بد امور قابل انكار نيست بنابراين، به اراده و مشيت الهي، تهذيب كننده و آلوده كنندة نفس، خود آدمي است و اين، به معناي ناديده گرفتن فاعليّت مطلق خداوند و مستقل انگاشتن انسان در خلق افعال، نيست.
5. در مجموعه آيات مورد بحث، گاهي پيامبر مذكّي شناخته شده و ديگر گاه، تزكيه كننده فقط خدا دانسته شده و بار سوم امر تزكيه، كار خود انسان معرفي شده است و در آيه اي امر به تزكيه شده و در ديگر آيه اي از آن، منع و نهي به عمل آمده است و همة آن ها با ملاحظه معني درست آنها و با در نظر گرفتن نظرات محققان در تفسير آن آيات، درست و معقول مي باشد.
6. تعليم، تربيت، تزكيه و تهذيب، اصلي ترين و يا يگانه برنامه انسان ساز اديان و پيامبران است و علاوه بر آيات ياد شده در اين مقال، كه به نوعي از تزكيه و زكاء آدمي در شئون زندگاني، سهم به ميان آورده، آيات ديگري نيز با اشاره، رشد و شايستگي و نيكويي و بالندگي را مطرح ساخته اند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:06:00 ق.ظ ]




8ــ روابط خانوادگی خود را تقويت كنيد.

روابط شما با خانواده و دوستان و افرادي كه نقش مهمي در زندگي شما ايفا مي كنند، نبايد مورد غفلت واقع شوند. با اين افراد بيرون برويد و ساعات خوشي را با هم بگذرانيد. كارهاي دلپذيري را با هم انجام دهيد تا زمانيكه افرادي كه براي شما اهميت دارند (خانواده و دوستان و …) پشتيبان شما باشند. شادي شما را ترك نخواهد كرد.

و در پايان روابط خوب شما با ديگران به شما كمك مي كند تا توانايي هاي فردي خود را افزايش دهيد و در عين حال به عنوان يك فرد دوست داشتني در موقعيت يك فرد برنده قرار گيريد. البته موقعيت شما برنده ــ برنده خواهد بود (براي شما و ديگران) دوستان شما مي دانند كه هر گاه احتياج به كمك داشته باشند مي توانند به شما تكيه كنند.

اكنون شما درباره خودسازي شاخص هايي بدست آورده ايد و مي توانيد به آنها عمل كنيد ولي بدون عمل نمي توانيد از آنچه آموخته ايد بهره ببريد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:06:00 ق.ظ ]




 

1ــ وقتي در حال تقويت روابط اجتماعي هستيد سعي كنيد صادق و بي ريا عمل كنيد.

تمايل به ريا و دورويي سبب افت عملكرد شما مي شود. صداقت و پاكي سبب افزايش توانايي و اعتبار فرد مي شود. چون كسي كه نقش بازي مي كند هرگز نمي تواند رفتاري شخصي را داشته باشد كه از ته دل به ديگران محبت مي كند. اگر به اين اصل اعتقاد نداريد بهتر است به خواندن اين مقاله ادامه ندهيد چون موفق نخواهيد بود.

 

2ــ يكي از مهمترين تمرين هاي خود سازي تمرين «شنونده خوبي بودن» است.

براي بدست آوردن محبت و اعتماد افراد بايد شنونده خوبي باشيد و با آنها صحبت كنيد. فقط به صداي طرف مقابل گوش ندهيد، بلكه با قلب خود  اين صحبت ها  را پذيرا باشيد. با افرادي كه صحبت مي كنيد ارتباط چشمي برقرار كنيد.طوري به حرفهاي افراد گوش كنيد، كه گويي هر كلمه از حرف هاي آنها را مي شنويد.

 

3ــ با صداي بلند بخنديد و زندگي را خيلي جدي نگيريد.

من نمي گويم با هر صحبت بي مزه اي خود را وادار به خنديدن كنيد. بلكه سعي كنيد در هر كاري كمي طنز چاشني كنيد. و آن را خيلي جدي نگيريد. يك شخص شوخ طبع افراد و همينطور موفقيت را جذب مي كند.

 

4ــ قسمتي بزرگي از خودسازي دوست داشتن خود است.

در فرايند تقويت روابط اجتماعي ممكن است آنقدر خود را غرق در توجه به ديگران بكنيد، كه از خود غافل شويد. و به هر كسي اجازه دهيد شما را به كارهاي مختلف وادار كند. هميشه بخاطر داشته باشيد قبل از هر كسي براي خود ارزش قائل شويد و به خود احترام بگذاريد. اگر شما خود را فرد قابل احترام و باارزشي بدانيد. افراد به سمت شما خواهند آمد به جاي آنكه براي اهداف خود بر روي شانه هاي شما پا بگذارند.

 

5ــ شخصيت خود را پرورش دهيد.

آيا شما بداخلاق، ترشرو و اخمو هستيد. با اين حالتها نمي توانيد وارد زندگي شويد. از شر رفتارها و عادتهاي بد خود خلاص شويد. چون آنها يكي از بزرگترين موانع پيشرفت شما هستند. چه كسي يك دوست بداخلاق مي خواهد؟!

 

6ــ وقتي در حال كار براي خودسازي هستيد به خود اطمينان داشته باشيد.

توانايي چرخيدن در اطراف اتاق و معرفي خود همراه با لبخند يك فرد برنده منجر به افزايش اعتماد به نفس شما مي شود. و بخاطر داشته باشيد به جاي غرور و خودبيني به خود اعتماد كنيد.

 

7ــ يكي از نمودهاي خودسازي كنترل خويشتن است.

زمانيكه عصباني مي شويد داد و بيداد نكنيد. آرام و متين باشيد. براي كنترل وضعيت موجود و تبديل خشم خود به چيزي مولد و مثبت بايد به اندازه كافي پخته باشيد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




خود سازي و روابط اجتماعي

آيا تاكنون در مورد افرادي كه موقعيت هايي به آنها داده شده است فكر كرده ايد؟ آيا افرادي را مي شناسيد كه خود به تنهايي توانايي هايشان را افزايش داده اند. در اين مقاله سعي شده است، آخرين تحقيقات و اطلاعات بدست آمده درباره افزايش توانايي هاي شخصي ارائه شود.

احتمالاً تاكنون با افرادي برخورد داشته ايد كه خوش برخورد هستند و رفتاري دلپذير دارند و اگر در بين جمعي از افراد غريبه قرار گيرند در زمان كمي با آنها ارتباط برقرار مي كنند. اين گونه افراد معمولاً دوست داشتني و جذاب هستند و قادرند افراد را به كارهاي دلخواه خود وادار كنند.

يك فرد با روابط اجتماعي خوب منافع زيادي بدست مي آورد. زيرا رفتار چنين فردي سبب مي شود كه اطرافيان او را به سمت موفقيت سوق دهند. او اعتماد و پشتيباني افراد را به راحتي بدست مي آورد. چنين فردي نه تنها از حمايت اطرافيان برخوردار است، بلكه خود حامي ديگران است و اين چرخه ادامه پيدا مي كند.

او مي تواند با حمايت افراد مختلف در اجتماع كارهاي زيادي انجام دهد. زيرا مي داند چگونه پتانسيل ارتباطات اجتماعي خود را بالا ببرد.

اگر شما هم نگاهي به قدرت ارتباطات اجتماعي خود بكنيد و مهارت هاي ارتباطي خود را بشناسيد و آنها را تقويت كنيد. به سمت تبديل شدن به شخصي اجتماعي و موفق حركت خواهيد كرد. براي افزايش قابليتهاي اجتماعي و تبديل شدن به انساني شادتر و موفق تر بايد روي رفتار و زندگي خود يك بازبيني كلي انجام دهيد. اگر شما يكي از اين افراد (با قدرت روابط اجتماعي بالا) هستيد من دليلي براي عدم موفقيت شما نمي بينم . فقط بايد بدانيد از كجا شروع كنيد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:14:00 ق.ظ ]




ماهيت نفس انساني

اين نفس انساني چيست كه انسان را اين چنين به خود گرفتار كرده است و همه چيز را براي آن و به جهت آن مي خواهد و يا از دست مي دهد؟ آيا نفس انساني غير از وجود انسان است؟
اگر انسان وجودي مركب از دو چيز روح و نفس است، اين تركيب چگونه است؟
اين پرسش ها و پرسش هاي ديگر فلسفي، همواره انسان را به خود مشغول داشته است؛ اما آن چه در اين نوشتار مورد نظر است اين كه قرآن، نفس را بخشي از موجود انساني مي شمارد كه در حقيقت قوه اي از قواي بشري مي باشد. (نساء آيه 128 و نازعات آيه 40 و شمس آيه 7) در تحليل قرآني و تبيين خداوندي، نفس انسان به طور طبيعي متمايل به بدكاري است. (همان آيات و نيز يوسف آيه 53 و بقره آيه 532 و 482 و آيات ديگر)
با اين همه از نظر قرآن نفس انساني قابل كنترل و مهار (نازعات آيه 40) و مخلوقي معتدل و ملهم به خير و شر (شمس آيه 7 و 8) و داراي خاطراتي پنهان و غيرقابل مشاهده (بقره آيه 352) و پديده اي غير از جسم اوست (انعام آيه 93).
اين نفس داراي تمايلات و خواسته هايي است كه انسان بايد به برخي پاسخ مثبت بدهد و برخي را كنترل و مهار كند. (فصلت آيه 31و زخرف آيه 71 و نجم آيه 23) اين امكان نيز وجود دارد كه نفس انساني در سختي و رنج بيافتد و در تنگنا قرار گيرد و با همه فراخي، جانش به لب رسد. (توبه آيه 118).
در حقيقت نفس مي تواند حالت هاي مختلفي را تجربه كند. از اين رو قرآن نفس را از آيات بزرگ الهي برشمرده است كه مي بايست مورد تامل و دقت و تحقيق از سوي انسان قرار گيرد و ماهيت آن باز شناخته شود. (فصلت آيه 53 و نيز ذاريات آيه 20 و 21).
از ديگر ويژگي هاي منحصر به فرد نفس آن است كه با توجه به حالات مختلف، از اسامي گوناگوني برخوردار است. نفس به جهت ويژگي انحصاري اش مي تواند در دو سوي كمال و نقص قرار گيرد و پاندول وار در دو سوي كمالي و نقصي در حركت آيد. از اين روست كه گاه در قرآن سخن از نفس اماره است كه آدمي را به سوي بدي ها امر مي كند و مي كشاند. (يوسف آيه 53) و گاه ديگر سخن از نفس لوامه و سرزنشگر است كه به عنوان وجدان پاك عمل مي كند و بر رفتار ناهنجار و يا عمل نكردن به هنجار و ارزشي، وي را سرزنش مي كند. (قيامت آيه 2) گاه ديگر سخن از نفسي است كه به تسويل (زيبا جلوه دادن) مي پردازد و بدي ها و زشتي ها را به عنوان امري نيك و پسنديده جلوه مي دهد. (يوسف آيه 18 و 83 و طه آيه 96) و گاه از نفس وسوسه گري سخن مي رود كه نمي گذارد دمي با خود آرام نشيند و همواره وي را به سوي بدي ها و زشتي ها دعوت مي كند. (ق آيه 16) در مقابل، نفسي هم به آرامش و اطمينان مي رسد و آدمي را از همه چيز رهايي مي بخشد و كمال را در او تضمين مي كند. (بقره آيه 562 و نيز فجر آيه 27).
اين ها نشان مي دهد كه انسان و نفس انساني در مقامي است كه مي تواند به پست ترين مقام تا عالي ترين و كمالي ترين مقام دست يابد و اين همه، حالات يك وجودي است كه ما آن را انسان مي ناميم.

خودسازي تنها راه رهايي

انسان به جهت همين دوست دشمن همواره بايد هشيار باشد و بر خود نهيب بيدار باش بزند؛ زيرا اين دشمن همواره بيدار است و آسيب هاي او در ابعاد مختلف شخصيت فردي و اجتماعي و نيز دنيايي و آخروي از هر دشمني جدي تر و خطرناك تر است.
بسياري از مسايلي كه انسان با آنها دست و پنجه نرم مي كند، ريشه در همين دوست دشمن درون دارد.
شخصيت وي را ناپايدار و ناسالم مي سازد و از تعادل خارج مي كند. ريشه افسردگي و نوميدي را مي بايست در او جست و در حوزه مسائل اجتماعي بي عفتي و بي حجابي و خودباختگي و ظلم و ستم و بيداد را مي بايست در رفتار او سراغ گرفت.
اين گونه است كه خداوند به انسان هشدار مي دهد و مي خواهد تا خود را با آموزه هاي وحياني بازسازي كند و نفس را تعديل و مهار نمايد. همه دستورهاي قرآني و احكام و شريعت براي تعديل و مهار نفس انساني فرو فرستاده شده اند تا انسان را از شر و بدي نفس خودش رهايي بخشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




خودسازي، تنها راه غلبه بر دشمن دروني

 

انسان مخاطب اصلي قرآن كريم و محوري ترين موضوع كتاب الهي پس از الوهيت است؛ از اين رو دامنه مباحث مربوط به انسان در قرآن بسيار گسترده و بسياري از مطالب فرعي همراه با جزئيات پيچيده در تبيين ماهيت انسان و خصوصياتش به تفصيل در اين كتاب وحياني آمده است. در اين جا به برخي از خصوصيات انساني مرتبط با موضوع پرداخته و از ورود به مباحث فرعي خودداري مي شود.
در تعريف قرآني از انسان به اين نكته اشاره و تاكيد مي شود كه انسان به جهت شاكله وجودي اش از وسعت وجودي خاصي برخوردار است؛ از اين رو مي توان انسان را در دو سوي متضاد و متقابل كمالات قرار داد از يك سوي مي تواند در كمال زيبايي ها و پسنديده ها به بالاترين و برترين درجه دست يابد و از سوي ديگر در جهت كمال زشتي ها و بد ي ها به پست ترين موجود هستي تبديل گردد. خداوند درباره اين ويژگي انحصاري انسان در آيات 4 و 5 سوره تين مي فرمايد: لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم… ثم رددناه اسفل سافلين؛ به راستي كه انسان را در بهترين حالت و استواري آفريديم و سپس او را به پست ترين درجات بازگردانيديم.

ماهيت انسان

از نظر قرآن انسان موجودي بسيار آسيب پذير است. به اين معنا كه به سادگي مي تواند هويت انساني خود را از دست داده و در مقام پست ترين حيوانات بلكه پست تر از آنان قرار گيرد: اولئك كالانعام بل هم اضل.
در تحليل و تبيين قرآن، اين هويت زدايي عوامل چندي دارد كه مي توان به هواپرستي و پيروي از هواي نفس (اعراف آيه 175 و 176) كه به شكل دنيا پرستي و دنياگرايي به جاي حقيقت گرايي و كمال طلبي (همان) و تمايلات بيش از حد طبيعي به شهوات (نساء آيه 25 تا 28) و ظلم و ستم به خود و ديگري (اعراف آيه 175 و 176) بروز مي كند اشاره كرد كه در اين صورت به دام طاغوتي انساني (مائده آيه 60) افتاده و خود به طاغوتي ديگر تبديل مي گردد و در راستاي پيروي از شيطان و اغواگري او (اعراف آيه 11 و 16 و نيز اسراء آيه 62 و 64و حشر آيه 16) به كفر دچارشده (مائده آيه 60 و 61) و به تكذيب آيات خدا (اعراف آيه 175 تا 177) و تجاوز از حدود الهي (بقره آيه 65 و مائده آيه 60 و اعراف آيه 163 و 166) گرفتار شده و به ترك عمل صالح بر پايه آموزه هاي وحياني (جمعه آيه 5) اقدام كند. نتيجه اين اعمال و اقدامات در همه اين آيات جز سقوط از انسانيت و از دست دادن هويت انساني چيز ديگري بيان نشده است. در حقيقت اين آيات بيانگر آسيب پذيري شديد انسان است؛ زيرا هيچ موجودي جز انسان و جن از اين امكان برخوردار نيستند كه خود صاحب اراده و اختيار باشند و همين ابزار رشد براي برخي بلكه بيشتر انسان ها به جاي ابزار كمالي به ابزار سقوط و نابودي تبديل مي شود.
توانايي هايي كه خداوند به انسان داده است مانند قدرت اراده و اختيار و يا بيان مقاصد و آراي خويش (نحل آيه 4 و رحمان آيه 3 و 4)، استعداد تعلم (بقره آيه 30 و 33)، استعداد دريافت وحي (انعام آيه 91)، قبول تكليف (احزاب آيه 72)، استعداد كتابت و نگارش (علق آيه 4 و 5) تسخير موجودات، جانشيني خدا در زمين ( بقره آيه 30) قدرت عروج (تين آيه 4) كرامت (اسراء آيه 70) خلقت نيكو (مومنون آيه 14) و شكرگزاري (انعام آيه 61 و 63) به او اين امكان را بخشيده است تا به سوي كمال اوج گيرد.

دشمن درون

اگر خداوند در قرآن، شيطان را به جهت وسوسه هاي بيش از اندازه و ايجاد زمينه هاي گمراهي و هلاكت انسان به عنوان دشمن آشكار (اسراء آيه 35) معرفي كرده است و از انسان خواسته تا به جهت تأثيرپذيري از اغواي او (اعراف آيه 61 تا 27) و نيز فريب كاري ها (اعراف آيه 72)، خدعه (حشر آيه 16) و حمله همه جانبه، (اعراف آيه 11 تا 17) او را دشمن گرفته (فاطر آيه 5و 6) و از او دوري گزيده (همان) و از پيروي وي پرهيز كند (بقره آيه 861)، هم از نفس انساني هم به جهاتي به عنوان دشمن دروني ياد كرده و از انسان خواسته تا خود را از دام نفس خويش رهايي دهد و با تلاش و مجاهدت آن را مهار كرده و تعديل نمايد و از قوه و توانايي ها و توانمندي هاي آن در راستاي كمالات بهره گيرد. به سخن كوتاه از انسان خواسته تا به تزكيه نفس و خودسازي پرداخته و هماره مواظب دشمن درون باشد كه بسيار خطرناك و هلاكت ساز است.
علت اين كه نفس انساني اين گونه براي خود انسان خطرناك و بلكه هلاكت ساز است، ويژگي ها و خصوصيات انحصاري است كه در نفس انساني برخلاف ديگر موجودات هستي وجود دارد. قرآن در آيات چندي اين خصوصيات انحصاري انسان را برشمرده و به او نسبت به آن ها هشدار باش داده است.

ويژگي هاي انحصاري بشر

از مهم ترين خصوصيات نفس انساني مي توان به تمايلاتي چون علاقه شديد انسان به خود اشاره كرد كه از آن به حب نفس ياد مي شود. (ق آيه 19 و قيامت آيه 7 و 10 و عبس آيه 33و 36)
قرآن در تبيين اين ويژگي انساني مي فرمايد كه انسان از آن جايي كه بسيار به خود علاقه مند است حاضر است از همه كس و همه چيز بگذرد تا خود را از شر و عذاب برهاند. فداساختن ديگري براي رهايي خود، از ويژگي هاي انساني است. در بلاهاي سخت انسان مي كوشد حتي زن و فرزند را واگذارد و از جان پدر و مادر خود مايه بگذارد تا جان خويش را به سلامت برد و از شر و بدي رهايي يابد.
از ديگر ويژگي هاي انحصاري بشر وجود غريزه جنسي در انسان است كه همين غريزه موجب مي شود تا به سوي همسر گزيني تمايل داشته باشد. به اين معنا كه آن چه انسان را به سوي جنس مخالف مي كشاند ارضاي شهوات خود و به نوعي حب ذات و نفس است كه در انسان وجود دارد. (آل عمران آيه 14).
در همين راستا مي توان به فرزند دوستي اشاره كرد كه دلبستگي انسان به فرزند خويش نوعي تمايل به خود و حب نفس است كه به اين شكل بروز و ظهور مي كند. (همان) چنان كه مال دوستي و گرايش و دل بستگي شديد به ثروت و مال دنيايي چيزي جز تمايل به نفس نيست؛ زيرا مي كوشد تا با به دست آوردن مال، خود را ارضا و تمايلات نفساني خويش را تكميل نمايد و اين همه جز از حب نفس بر نمي خيزد. (همان و نيز معراج آيه 19 تا 21، فجر آيه 15و 20 و عاديات آيه 6و 8).
اين ها همه نوعي خودخواهي است كه به اشكال ديگري چون منفعت طلبي در انسان بروز و ظهور مي كند و قرآن با اشاره به غريزه منفعت طلبي انسان يادآور مي شود كه همين مساله موجب مي شود كه همواره از خدا خير بخواهد و از شر و بدي به هر شكلي پرهيز كند. (يونس آيه 11 و فصلت 49 و معراج آيه 19 و 21)
بسياري از رفتار و اعمال آدمي را مي توان برپايه همين غرايز بلكه به جهت غريزه اصلي و بنيادين حب نفس تحليل و تبيين كرد. رفتارهائي همچون پنهانكاري (بقره آيه 482) توجيه گري (قيامت آيه 14و 15) و شادي و سرور به جهت داشتن مال و ثروت و فرزند و همسر ( يونس آيه 22 و شوري آيه 48 و آيات ديگر) ريشه در همين حب ذات دارد.
همچنان كه افسادگري انسان (بقره آيه 30) بخل (نساء آيه 128) بي تابي در هنگام گرفتاري (معراج آيه 19و 20) حرص و آز (فصلت آيه 49) حسادت (فلق آيه 1 تا 5) طغيان و سركشي (علق آيه 6و 7) ظلم و ستم به ديگران (ابراهيم آيه 34) غرور (انفطار آيه 6) عجب و (اسراء آيه 83) عجله براي رسيدن به خواسته ها و تمايلات نفساني (يونس آيه 11 و اسراء آيه 11) فخرفروشي (هود آيه 10) و مجادله (كهف آيه 54) و حتي ياس (هود آيه 9) نيز ريشه در همين حب ذات و خودخواهي بيش از حد انسان است. همين مساله موجب شد تا آدم در بهشت ابتدايي گرفتار وسوسه شيطان شود؛ زيرا شيطان به وي مي گويد كه اگر به درخت ممنوع نزديك شود به دو چيز مهم و گران بها دست مي يابد؛ يكي زندگي جاودان و ديگري رسيدن به وجود برتري كه خاص كروبيان است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ق.ظ ]




خودسازي و تهذيب نفس(1)

 


تعريف خودسازي

«خودسازي» به معناي شناخت معارف، ايجاد ملكات و انجام افعالي است كه كمالِ شناخته شده براي «خود» را پديد مي‎آورند.
درك ما از خودسازي، وابستگي كامل به شناخت ما از ماهيتِ «خود» و كمال مطلوب آن دارد؛ پس خودشناسي مقدمه اجتناب ناپذير خودسازي است. «خود» آن چنان كه با كمك درون بيني شناخته شد، موجودي است با مجموعه اي از تواناييها و گرايشها كه كمال آن قرب خداوند است. اين كمال از طريق اصلاح روابط مختلف انسان به دست مي آيد. بنابراين، خودسازي مجموعه اعمالي است كه براي اصلاح روابط خود انجام مي دهيم تا به قرب خداوند نايل شويم. دسته اي از اين اعمال، كسب شناختهاي ضروري براي تقرب به خداوند است و دسته اي ديگر، عمل به وظايف اخلاقي و تكاليف شرعي است. در اين قسمت، مراحل و روشهاي عام خودسازي را مطرح خواهيم كرد.

اهميت خودسازي

اهميت خودسازي امري واضح است، زيرا غايت خودسازي، نجات از هلاكت و توفيق به قرب خداوند است. هر انسان خردمندي كه به خداوند و جهان آخرت اعتقاد دارد و رستگاري انسان را به درستي عقايد و نيكي اعمال و ملكات او مي داند، حكم مي كند كه تلاش براي رستگاري، يگانه كاري است كه شايسته است همه زندگي وقف آن شود. نجات از عذاب آخرت، جز با خودسازي و تسلط بر خويشتن امكانپذير نيست. امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
من ملك نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهي و اذا غضب حرّم الله جسده علي النار؛[1]
كسي كه چون نفسش روي مي آورد و چون مي گريزد و چون شهوت مي يابد و چون خشم مي گيرد مالك آن است، )و بر آن تسلط دارد( خداوند بدن او را بر آتش حرام مي كند.
چيرگي بر نفس كار آساني نيست. بايد با نفس چون دشمن مجاهده كرد:
و اجعَلْ نَفْسَكَ عَدُوّاً تُجاهِدُه؛[2]
نفست را چون دشمني شمار كه با آن جنگ مي كني.
نفس، دشمن ترين دشمنان است، پس بايد هوشيار و آماده در برابرش ايستاد: «اَعْدي عَدُوِّّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَينَ جَنْبَيْكَ»[3] نفس دشمن بزرگ انسان است، زيرا فريب بزرگترين دشمن و زيرك ترين دشمن را خورده است. او همنشين و عامل شيطان و دشمن خانگي ماست:
اُوصيكُم بِتَقْوَي اللهِ الَّذي اَعْذَر بما أَنْذَر وَ احْتَجَّ بِما نَهَجَ و حَذَّرَكُم عَدُوّاً نَفَذَ في الصُّدُورِ خَفِيّاً و نَفَثَ في الاذان نَجيّاً فَاَضَلّ و أَرْدي، وَ وَعَدَ فَمَنّي، وَ زَيَّنَ سَيِئاتِ الْجَرائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، حَتّي اِذا اسْتَدْرَجَ قَرينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهينَتَهُ أَنْكَرَ ما زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ ما هَوَّنَ وَ حَذَّرَ ما امَّن؛[4]
شما را به تقواي الهي توصيه مي كنم، كه با بيمهايي كه داده جاي عذري نگذارده و با راهي كه پيش پا نهاده حجت را تمام كرده و شما را از دشمني بيم داد كه پنهاني در سينه ها راه يافته، و رازگويان در گوشها مي دمد تا آدمي را گمراه كند و تباه سازد و وعده دهد و او را به دام هوس اندازد. زشتي گناهان را در ديده او بيارايد و گناهان بزرگ را كوچك نمايد (نشان دهد)؛ هنگامي كه همنشين خود را فريب داد (نفس انسان را فريب داد) و راه گريز را بر او بست، ناگاه آنچه را آراسته بود منكر شد و آنچه را كوچك نموده بود بزرگ داشت و از انجام آنچه ايمني داده بود بر حذر داشت.
بي جهت نيست كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ جهاد نفس را جهاداكبر خوانده و فاتحان نبرد نظامي را به نبرد بزرگ با نفس فراخوانده است.

زمان خودسازي

خودسازي به عنوان يك فريضه عقلي در همه ادوار زندگي واجب است و در هيچ لحظه اي از عمر نبايد آن را ترك گفت؛ زيرا وعيد پروردگار وحشتناك و وعده هاي نعيم او بسيار بزرگ است. سهولت خودسازي، در همه دورانهاي زندگي به يك اندازه نيست. كسي كه دوران جواني را سپري كرده و در ميانسالي به گناهِ غفلت خو كرده، به دشواري مي تواند كام خود را از لذات حرام محروم سازد. دشوارتر اينكه، خروج او از غفلت كار آساني نيست و چون غافل است درد خود را نمي داند تا به درمان آن روي آورد. حتي اگر غفلت او را رها كند، توان او در ساختن حال و آينده اندك شده و نمي تواند به راحتي با گذشته خود وداع نمايد.
اين دشواري را هم عقل گواهي مي دهد و هم تجارب مربيان اخلاق و هاديان طريق رستگاري آن را تأييد مي كند. روايات نيز به ما اطمينان مي دهند كه دوره نوجواني و جواني بهترين سالهاي خودسازي است.
گواهي عقل به دشوار بودن خودسازي پس از دوره جواني و سهل بودن آن در دوره نوجواني و جواني، از آن روست كه خودسازي متوقف بر شناخت، ايمان و عمل است. و آموختن در سنين پايين آسانتر است. همچنين ايمان در قلب سالم وارد مي شود و قلب نوجوان سالم تر و آماده تر است. عمل نيز نيازمند تكرار و تمرين براي پيدايش عادات صحيح است و يافتن مهارت عملي در دوران بعد از جواني، به آساني تحصيل نمي شود.
تجارب مربيان اخلاق و مهذّبان نفوس را از زبان نفس مهذّب و روح قدسي امام خميني ـ قدس سرّه ـ مي شنويم:
شما تا جوان هستيد مي توانيد كاري انجام دهيد، تا نيرو و اراده جواني داريد مي توانيد هواهاي نفساني، مشتهيات دنيايي و خواسته هاي حيواني را از خود دور سازيد؛ ولي اگر در جواني به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد ديگر در پيري كار از كار گذشته است. تا جوانيد كاري كنيد. نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتي است و انگيزه هاي فساد در آن ضعيف مي باشد؛ ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قوي تر و محكم تر مي گردد تا جايي كه كندن آن از دل ممكن نيست.[5]
از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
مَنْ تَعَلَّمَ في شَبابِهِ كان بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ في الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الكِتابِ علي وَجْهِ الْماءِ؛[6]
كسي كه در جواني بياموزد )علم او( همچون نقش زده بر سنگ )ماندگار( است و كسي كه در حالي كه پير است بياموزد )علم او( همچون نوشته بر آب است.
اين روايت بيان مي كند كه كسب معارف در جواني آسانتر و ماندگارتر است. از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است:
اوصيكم بالشبان خيراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثني بشيراً و نذيراً فحالفني الشبان و خالفني الشيوخ. ثم قرأ: «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛
شما را به نيكي درباره جوانان سفارش مي كنم، زيرا آنان قلب نرمتري دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت تا مردم را نويد و انذار دهم پس جوانان با من پيمان بستند، ولي پيران با من مخالفت كردند. سپس اين آيه را قرائت فرمود: زمان طولاني بر آنها گذشت و دلهايشان سخت گرديد.
اين روايت به نرمي دل جوانان تأكيد مي كند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذيرش ايمان سهل تر است. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:
مَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤْمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمهِ؛[7]
كسي كه قرآن را در جواني قرائت كند، قرآن با گوشت و خون او آميخته مي شود.
اين تأثير ناشي از آمادگي روحي و صفاي دل جوان است.
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ خطاب به فرزند خود مي فرمايند:
و انما قلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شيء قبلته. فبادرتك بالادب قبل ان يقسو قلبك و يشتغل لُبُّك؛
و دل جوان همچون زمين ناكشته است، هرچه در آن كشت كنند بپذيرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پيش از آنكه دلت سخت شود و خردت سرگرم چيزهاي ديگر شود.[8]
امام علي ـ عليه السّلام ـ در اين نامه پذيرندگي و صفاي دل جوان و آمادگي عقل او را مورد توجه قرار داده و اقدام به تربيت را در اين سنين مؤثرتر دانسته است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




در مورد خودسازی چه کارهایی باید کرد

پرهیز از تحریکات،بیکار نبودن، افزایش اشتغال ذهنی و جسمی، برنامه ریزی و هدفمند شدن زندگی، ورزش و فعالیت سالم،معاشرت درست،دوستان خوب،همه را ناموس خود بدانید-توجه به این که شاید ناموس ما نیز مورد خیانت واقع شود-هرکس را لایق دیدن ندانستن و برای خود ارزش قائل شدن،یاد مرگ،یاد خدا،یاد اثرات سوء گناه،تفکر درعقوبت های خدا،دنیا عکس العمل دارد،پرهیز از دوستان بد و… برای کمک به کنترل چشم و دیگر اعضاء و مدیریت بر خویش مفید است. اولا سریع ناامید نشوید و به خود توهین نکنید و خود را زیاد سرزنش نکنید زیرا خطاء جزء جدانشدنی ما انسان هاست . ثانیا- تلقین مثبت داشته باشید اگر قرار است آغاز موفقی و ادامه نتیجه بخشی داشته باشید از ابتداء خود را جامع همه بدیها ندانید.مشاوره حضوری بروید با افراد موفق و مذهبی واقعی معاشرت کنید. جهت افزایش اطلاعات شما مطالبی تقدیم می شود: از آنجایی که صفحه وجود انسان همچون صفحه شطرنج می ماند لذا به هرمیزان در تقویت مهره های (امیال)روحانی ومقدس کوشا باشید. به چهار اصل مهم تهذیب و خودسازی دقت کنید 1-اصل حکمت که همان اعتدال در تشخیص ودرک واقعیات زندگی است؛ 2-اصل عفت(اعتدال درامیال وغرایز)؛ 3-اصل شجاعت(اعتدال در قوه غضبیه یعنی ترسیدن از آنچه باید ترسید ونترسیدن از آنچه نباید ترسید) 4-اصل عدالت(پیروی نیروی شهوت وغضب ازنیروی عقل وکنترل صحیح آنها در راه اصلاح وسعادت) درمسیر حرکت برای رسیدن به خودسازی نبایداز دو اصل تدریج وپشتکار،غافل شوید چون به هر تقدیر، بنا نمودن این اصول تدریجی است وزمان می برد همچنانکه تخریب نمودنشان نیاز به زمان دارد. لذا نیاز به یک برنامه دقیق ومنطقی داریدکه مشاور حضوری کمک بهتری میتواند به شما داشته باشد. از طرف دیگر؛بهره گیری از سه ابزار: 1_تفکر(در طبیعت،نفس،مرگ،تاریخ واحوالات مردم و…)، 2_سیر مطالعاتی در حوزه دین ومعارف 3_استاد راهنما(شخصی متعهد ،متخصص ومجرب باشد)ضروری است. نکات پایانی:1_شروع خوب ونتیجه بخش؛ توجه خاص به واجبات وتکالیف شرعی است.در انجام واجبات وترک محرمات اهتمام جدی داشته باشید 2_هرگز خودتان راتحقیر وسرزنش نکنید 3_به ویژگیهای مثبت خود توجه کنید.مثلا برخی تا گل سرخی را می بینندمی گویند چقدر خار دارد،می توان چنین نگاه کردکه خارها نیز گل دارند 4-همیشه سعی کنید به راه حلها بیندیشیدنه مسئله ها وبزرگ کردن نقاط منفی 5-به الطاف الهی در زندگی توجه کنید. 6_برای ما انسانها ایمان ابتدائی نیست بلکه تدریجی است موفق و پیروز باشید.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]





راهکاري براي تقويت روابط مادر و دختر
بعضي از دختران شکايت مي کنند که مادر فقط انتظار اطاعت محض دارد و بعضي از مادران شکايت مي کنند که دخترشان هرگز متوجه منظور آن ها نمي شود.
میگنا - در طول تاريخ زنان همواره به عنوان پرورش دهنده نسل بعد، وظيفه رسيدگي به امور خانه و خانواده را بر عهده داشته اند. توانايي ذاتي آنان در مراقبت و نگهداري از کودکان، رسيدگي به امور منزل و تربيت نسل بعد، آن ها را به عنوان بهترين کساني که مي توانند به رتق و فتق امور خانه بپردازند، معرفي مي کند.

بار اصلي مسئوليت درون خانواده هم بر دوش زنان گذاشته شده است اما در اين ميان روابط مادر و دختر ممکن است پيچيده تر از روابط مادر با پسر باشد. بعضي مادران دختر خود را به فرزند پسر ترجيح مي دهند و برخي خلاف اين رفتار مي کنند.

یكی از بهترین و مهم‌ترین روابطی كه در این دنیا وجود دارد، رابطه میان مادر و دختر است. مادر و دختر می‌توانند بهترین دوست یكدیگر باشند و عاشقانه یكدیگر را دوست بدارند. اما گفتنی است كه به انجام رساندن این كار به وقت زیادی نیاز دارد، تا بتوانید یك رابطه خوب و درست را در میان خودتان برقرار كنید. انجام این كار همچنین به صبر و بردباری زیادی نیاز دارد و باید با میل و رغبت و رضایت هر دوی شما ایجاد شود. این نكته حائز اهمیت است كه آیا مادر در قید حیات است یا نه؟ آیا مادر رفتار محبت‌آمیزی نسبت به دخترش دارد یا نه؟ آیا مادر خود دخترش را بزرگ می‌كند یا نامادری‌اش؟ همه این موارد در برقرار كردن ارتباط دوستانه میان مادر و دختر مهم است و نقش حیاتی دارد. حقیقتا مادر نقش مهمی در زندگی و سرنوشت افراد خانواده خویش دارد.

روابط يک دختر با مادر مي تواند تاثير گذارترين رابطه در تمام زندگي او باشد و تمامي روابط او با ديگران حتي رابطه با همسرش را تحت تاثير قرار دهد. رابطه بين مادر و دختر هم زمان با رشد دختر متحول مي شود و مادر بلوغ، نوجواني، جواني و تبديل شدن دختر خود را به يک زن مستقل تجربه مي کند. اين تغييرات مي تواند به اختلاف نظرهاي کم يا زياد بين آن ها منتهي شود.

برای شروع یك ارتباط خوب و درست ابتدا باید از خودتان شروع كنید تا متوجه شوید كه شما از چه شخصیتی برخوردار هستید و چه كارهایی می‌توانید انجام بدهید تا یك ارتباط خوب میان شما و دخترتان برقرار شود. سپس باید بدانید دخترتان دارای چه شخصیتی است. آیا درونگراست یا برونگرا؟ البته دخترتان چه درونگرا باشد و چه برونگرا شما باید به شخصیت او احترام بگذارید و او را همان گونه كه هست دوست بدارید. متاسفانه یكی از مهم‌ترین دلایلی كه باعث به‌وجود آمدن خدشه در رابطه میان مادر و دختر می‌شود این است كه آنها به لحاظ شخصیتی با هم متفاوت هستند و به این علت مدام با یكدیگر جر و بحث و بگو‌مگو می‌كنند. اگر شما اجتماعی و دخترتان كمرو و خجالتی است به این ترتیب شما باید قبول كنید كه دخترتان شخص درونگرایی است. اما اگر به این نكته توجه نكنید و مدام با او بگو مگو كنید در نتیجه در ارتباط خوب میان شما خدشه وارد می‌شود. پس به شخصیت او احترام بگذارید و با او رفتار مهرآمیزی داشته باشید.

بعضي از دختران شکايت مي کنند که مادر فقط انتظار اطاعت محض دارد و بعضي از مادران شکايت مي کنند که دخترشان هرگز متوجه منظور آن ها نمي شود.در همين ارتباط دکتر محمد قاضي عضو هيئت علمي دانشگاه تهران و مشاور خانواده به خراسان مي گويد: طبيعي است که دختران تمايل دارند به مادر نزديک و شبيه او شوند و در مقابل پسرها نیز، همين احساس را نسبت به پدر دارند. اما اين قاعده هميشگي و بدون استثنا نيست. يعني گاه رابطه پدر- دختر در يک خانواده بهتر از مادر- دختر است. در بسياري از خانواده ها دختر راز دل خود را به پدر مي گويد نه به مادر، برعکس آن هم وجود دارد يعني پسر با مادر راحت تر است و مي تواند با او ارتباط بهتري برقرار کند. در اين ميان تفاوت نسلي و فراموش کردن نيازهاي نسل جديد از سوي مادر به برقراري رابطه صحيح از هر دو سو لطمه مي زند.میگنا دات آی آر.گاه مادر فراموش مي کند که نيازهاي واقعي دختر جوانش چيست و زماني که با بي اعتنايي و بي توجهي با او برخورد مي کند، دختر به سمت پدر گرايش پيدا مي کند. مادر در اين جا با درک نکردن شرايط روحي و رواني دختر، در واقع او را از خود مي راند.

از طرفي گاه مسئله حسادت و رقابت به تيره شدن روابط بين مادر و دختر مي انجامد. حسادت گاه به دلايل شخصيتي يا خانوادگي در مادر مشاهده مي شود و هستند دختران خوب و ممتازي که مادر به جاي حمايت، به آن ها حسادت مي کند. گاهي مادر بيش از حد اقتدار طلب است و با اين که عطوفت مادري دارد اما در عين حال خواستار تسلط کامل بر خانواده، همسر و دختر خود است. چنين مادراني نمي توانند دختران خود را جذب کنند زيرا دختر در چنين شرايطي به سمت پدر گرايش پيدا مي کند. آزاد انديشي و وسعت نظر پدر از يک سو و اقتدار طلبي مادر از سوي ديگر، دختر را به سمت پدر سوق مي دهد. البته تعداد بچه هاي خانواده، تعداد دختر و پسر و سن والدين، تحصيلات و فرهنگ خانوادگي در بروز اين حالت تاثيرگذار است، اما در مجموع کم نيستند دختراني که با پدر خود بسيار راحت تر از مادرشان هستند و پدر سنگ صبور آن هاست.

در اين راستا اولين کاري که بايد براي بهبود ارتباط مادر و دختر انجام داد، تغيير نحوه تفکر آن هاست. تفکر واقع بينانه بدون پيش زمينه منفي، عقب نشيني از مواضع خودخواهانه، تکيه بر واقعيت ها و جدا کردن منطق از احساس مي تواند بسيار کارآمد باشد. اين روش باعث شفافيت در روابط مي شود و اولین قدم براي بهبود روابط است. نقطه مقابل تفکر واقع گرايانه تفکر ذهن گرايانه است که خودمحوري و خودخواهي اساس آن است، تکيه بر احساسات شخصي، سوء تعبير، خود محوري، بي توجهي به علايق شخصي طرف مقابل و نبود همدلي مي تواند اين روابط را مخدوش و مادر و دختر را از هم دورتر و دورتر کند. از سوي مادر بالابردن تحمل، آمادگي براي شنيدن نظرهاي مخالف، تواضع و فروتني، کنار گذاشتن ابزارهاي دفاعي و داشتن روحيه مثبت در برخورد با دختر مي تواند بسيار مفيد واقع شود.دکتر قاضي در پاسخ به اين سوال که چند نوع مادر داريم، چنين مي گويد: مادران مثل پدران چند نوع هستند. مادر مي تواند اقتدارطلب، خودمحور يا آزاد انديش باشد. مادر آزادانديش اجازه مي دهد بچه ها در تصميم گيري ها شرکت کنند و تصميم بگيرند مادر اقتدار طلب مستبد نيست اما اقتدار کافي دارد . بدترين والدين ، والدين خود محور هستند که از فرزندان مي خواهند تحت هيچ شرايطي روي حرف آن ها حرف نزنند. بهترين والدين، والدين آزادانديش و اقتدار طلب هستند؛ يعني والديني که در عين دادن آزادي و اختيار به فرزندان، اقتدار خود را حفظ مي کنند و از اصول خود کوتاه نمي آيند. گاه مادران اقتدار طلب فرزندان خود را مسئول مشکلات زندگي مي دانند و مي خواهند با تسلط کامل بر امور خانواده و فرزندان، مشکلات را به تنهايي حل کنند.در حالي که مادران بالغ از مسئوليت مادري خود لذت مي برند و در عوض مادران نابالغ از آزادي محدود شده خود شکايت و رفتارهاي اشتباه خود را توجيه مي کنند.

۴موضوع اصلي اختلاف نظر بين مادر و دختر عبارت است از هرچيزي که مربوط به ظاهر باشد مثل لباس، وزن و موها زيرا زنان را از ظاهرشان قضاوت مي کنند و مادر را از دخترش.بنابراين طبيعي است که مادر نسبت به دختر حساسيت داشته باشد.کنترل گري هم نقطه اختلاف ديگر است. بيشتر مادران دوست دارند دخترشان را کنترل کنند و فکر مي کنند او هنوز يک دختر بچه است. نصايح مادرانه خسته کننده ترين حرف ها براي بسياري از دختران است؛ زيرا به نظر دختران در هر نصيحتي، انتقادي نهفته است. مادرها دلسوزانه نصيحت مي کنند اما دخترها منتقدانه مي شنوند. اگر مادر بلد نباشد نصايح دلسوزانه اش را بجا بگويد دختر از شنيدن آن فرار مي کند. بالاخره هر دختري رازهايي دارد که اگر به مادر اعتماد نداشته باشد، از بازگويي آن ها به او سرباز مي زند. اين رازها به او قدرت مي دهد زيرا در صورت بازگويي، مخالفت مادر را به همراه خواهد داشت.

 

كلیدهای طلایی برای دوستی مادران و دختران :

هر روز صحبت كنید

ممكن است شما طی شبانه‌روز فقط مشغول انجام كارهای روزانه باشید و فرصت نكنید زمانی را با دخترتان سپری كنید و به حرف‌هایش گوش بدهید. بهتر است به‌جای این همه كار كردن كمی به خودتان استراحت و زمانی را هم به دخترتان اختصاص بدهید. با او خیلی دوستانه و صمیمی درباره افكار و اهدافش صحبت كنید. البته این نكته گفتنی است كه مقدار زمانی را كه با دخترتان سپری می‌كنید مهم نیست، مهم این است كه زمانی را هر چند كوتاه تنها به او اختصاص و به حرف‌هایش گوش بدهید. پس برقراری عشق و دوستی را با گوش دادن به حرف‌های دخترتان آغاز كنید، هرگز به او نگویید وقت ندارم زیرا او احتیاج دارد تا شما به حرف‌هایش گوش بدهید. این گونه متوجه می‌شود كه شما از صمیم قلب دوستش دارید و به او و اهدافش اهمیت می‌دهید.

كمتر انتقاد كنید

برخی از مادرها تصور می‌كنند با انتقاد كردن از دخترشان می‌توانند روی رفتار و كردار او تاثیر بگذارند. بنابراین با لحنی تند و خشن از او انتقاد می‌كنند. بهتر است بجای این‌كه با لحنی تند از دخترتان انتقاد كنید و كارهای او را مایه خجالت خود بدانید، با لحنی دوستانه و نیز با رفتارهای معقول و مناسب روی اعمال او تاثیر بگذارید. شما با انتقاد كردن بیش از حد از او باعث می‌شوید تا دخترتان اعتماد به نفسش را از دست بدهد و استعدادها و توانایی‌های خویش را نشناسد و برای كسب موفقیت تلاشی نكند. با وجود این ارتباط دوستانه میان شما از بین می‌رود. بنابراین سعی كنید درباره چگونگی كلماتی كه به كار می‌برید و كارهایی كه می‌تواند روی دخترتان تاثیر گذار باشد فكر كنید. بنابراین برای تقویت ارتباط دوستانه با دخترتان سعی كنید نكات مثبت و خوبی را كه در وجود او هست ببینید و برایش بیان كنید. این گونه خودش را باور می‌كند و متوجه استعدادها و توانایی‌هایش می‌شود.

سعی كنید مادرتان را خوب بشناسید

برای برقرار كردن یك رابطه خوب و مستحكم با هر یك از افراد خانواده بویژه مادر در ابتدا باید او را خوب بشناسید و بدانید چه شخصیتی دارد. آیا مهربان است؟ آیا تندخو و بد اخلاق است؟ و… برای مثال او ممكن است موقع صحبت كردن با شما با لحنی تند حرف بزند و شما را برنجاند و احساسات شما را جریحه‌دار كند. در این زمان اگر می‌خواهید با مادرتان ارتباط خوب و دوستانه‌ای داشته باشید، باید سعی كنید آرامش خود را حفظ كنید، چند نفس عمیق بكشید و بعد از این‌كه هر دو به آرامش رسیدید، آن وقت درباره موضوعی كه باعث كدورت و ناراحتی بین شما شده است صحبت كنید. در واقع درباره مشكلات، احساسات، افكار، آرزوها و اهدافی كه در زندگی دارید، با هم صحبت كنید اما جر و بحث نكنید.

گذاشتن قوانین برای ایجاد یك ارتباط خوب

با مادرتان صحبت كنید و سعی نمایید قوانین خوبی را برای ایجاد یك رابطه خوب و پابرجا بین خودتان در نظر بگیرید و این قوانین را به طور ثابت اجرا كنید. برای مثال، به هم قول بدهید كه با محبت با هم رفتار كنید، به یكدیگر احترام بگذارید، درباره مسائلی كه باعث ناراحتی میان شما شده صحبت كنید، قبل از این‌كه آن مساله بزرگ و باعث كدورت بین شما شود. با مادرتان برنامه ریزی كنید و به سینما، تئاتر یا حتی به رستوران بروید، سعی كنید با یكدیگر باشید و وقت‌تان را با هم بگذرانید. با صبر و آرامش به حرف‌های هم گوش دهید. مهم نیست كه در گذشته چه رفتاری با یكدیگر داشته‌اید مهم این است كه حالا هر كاری را می‌توانید برای ساختن یك رابطه درست انجام دهید.

اندیشیدن به یك ارتباط دوستانه

تاكنون برای ایجاد یك رابطه دوستانه و صمیمی با مادرتان چه كارهایی را انجام داده‌اید؟ آیا قوانین حاكم بر خانواده را رعایت كرده‌اید؟ آیا به مادرتان احترام گذاشته‌اید؟ آیا به او ابراز علاقه كرده‌اید؟ آیا به او گفته‌اید كه دوستش دارید و عاشقش هستید؟ آیا تاكنون به رابطه خود با مادرتان فكر كرده‌اید كه چگونه رابطه‌ای است؟ واقعا به رابطه خود با مادرتان با دقت نگاه كنید. ببینید اگر شما می‌توانید كاری انجام بدهید كه رابطه میان شما تغییر كند، بهتر است این كار را انجام بدهید. این تغییر كلیدی برای بهتر شدن رابطه میان شما و مادر عزیزتان است.

این نكته حائز اهمیت است كه مادرها دوست دارند جمله دوستت دارم را از زبان دخترشان بشنوند. آیا مادرتان می‌داند كه چقدر دوستش دارید و چقدر به او اهمیت می‌دهید. شما باید هم محبت خود را نسبت به مادرتان ابراز نمایید و هم به او نشان بدهید، مثلا در كارهای منزل به او كمك كنید. شانه‌هایش را ماساژ بدهید و او را ببوسید. برنامه‌ریزی كنید و با هم بیرون بروید، سعی كنید لحظات خوب و خوشی را در كنار یكدیگر سپری كنید.میگنا دات آی آر.بدانید كه وجود مادر در كنارتان می‌تواند نعمت بزرگی در حل مشكلات و چالش‌های زندگی شما باشد. پس خالصانه به مادرتان عشق بورزید، همیشه به او احترام بگذارید و مطمئن باشید عشق ورزیدن به مادر می‌تواند رابطه میان شما را مستحكم‌تر كند.

اظهار محبت

دختر به محبت و علاقه مادرش نیازمند است. او به محبتی نیازمند است كه آثارش را در رفتار و گفتار مادرش ببیند و احساس كند. او دوست دارد مادرش او را در آغوش بگیرد، ببوسد و نوازش كند. اظهار محبت رابطه دوستانه‌ای بین شما به وجود می‌آورد و شما را به هم نزدیك می‌كند. دخترانی كه به قدر كافی از محبت مادر برخوردار هستند و در محیطی آرام زندگی می‌كنند، غالبا اعتماد به نفس بالایی دارند. بنابراین عشق و محبت خویش را به دخترتان نشان بدهید و همیشه به او بگویید كه چقدر دوستش دارید و عاشقش هستید. هرگز فكر نكنید كه او می‌داند شما دوستش دارید.

دو كلید طلایی میان مادرها و دخترها

اولین كلیدی كه می‌تواند یك رابطه دوستانه میان مادرها و دخترها ایجاد كند، احترام گذاشتن به یكدیگر است. احترام گذاشتن به یكدیگر از مواردی است كه هر دوی شما باید در تمام طول زندگی رعایت كنید. هیچ وقت احترام قائل شدن برای یكدیگر را فراموش نكنید.

دومین كلیدی كه می‌تواند یك رابطه دوستانه میان مادرها و دخترها ایجاد كند، اظهار محبت به یكدیگر است. هم مادر و هم دختر به محبت یكدیگر احتیاج دارند البته محبتی كه در رفتار و گفتارشان دیده و نیز احساس شود. برای مثال همراه یكدیگر به پیاده‌روی بروید و خیلی دوستانه با هم صحبت كنید حتی برای هم داستان‌های خنده‌دار یا خاطره‌ای از گذشته تعریف كنید و با صدای بلند بخندید. خلاصه سعی كنید با یكدیگر باشید و خالصانه به یكدیگر عشق بورزید.

به اين ترتيب اگر بخواهيم راهکارهايي براي بهبود روابط دختر و مادر ارائه دهيم بايد به چند نکته اساسي اشاره کنيم

* مادر بايد رازدار باشد * دختر را مورد تحسين قرار دهد و به او قدرت بدهد * مسائل را از ديدگاه او ببيند، نه يک طرفه. * سعي کند روزي از هفته را به او اختصاص دهد. نوشيدن چاي مي تواند يک تفريح کم دردسر و کوتاه باشد و در بهبود روابط مادر و دختر مؤثر واقع شود. * حمايتگر باشيد. مادر و دختر هر دو ناکامي هايي را در زندگي تجربه مي کنند بنابراين نقش حمايتگرانه داشته باشيد نه ملامتگرانه. * به او گوش کنيد. گوش کردن فعالانه مي تواند مانع بروز بسياري از مشکلات شود. او را ضمن صحبت کردن تاييد کنيد وهر جا لازم است از او سوال کنيد. همدلي را تحت هر شرايطي فرو نگذاريد تا رابطه تان قوي تر شود. * خود را جاي او بگذاريد. شما هم زماني ، دختر جواني بوديد که کسي حرفتان را نمي فهميد. بنابراين سعي کنيد احساسات او را از تجربيات جديدي که کسب کرده، درک کنيد. * گاهي بدون دليل به او سر بزنيد. او را در آغوش بگيريد، هديه کوچکي بخريد و مانند يکي از بهترين دوستانتان با او رفتار کنيد.* دخترتان را به جمعي که دوست دارد دعوت کنيد و اجازه بدهيد از جمع دوستان شما لذت ببرد. * يک لبخند و آغوش گرم گاه معادل صدها کلمه به تقويت روابط مي انجامد. آن را از دخترتان دريغ نکنيد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-12-11] [ 10:12:00 ق.ظ ]




چگونه برای فرزندم مادر خوبی باشم؟

 
 
 اگر فرزندتان به هنری علاقه دارد نسبت به آنچه كه می پسندد علاقه نشان بدهید و از او سوالاتی در مورد هنر مورد علاقه اش بپرسید. از سوال كردن نترسید. فقط سعی كنید به هنگام پرسیدن سوال ها افكار و عقاید خودتان را با زور به فرزندتان تحمیل نكنید.

مادر خوبی باشید

زمانی كه می خواهید روش های بهترین بودن را فرا بگیرید كارهای زیادی باید انجام دهید و از انجام كارهای زیاد دیگری خودداری كنید، اما به خاطر داشته باشید یك مادر، در مقایسه با یك پدر با مشكلات و چالش های بیشتری روبرو می شود و آنچه در این مقاله آمده، شیوه رویارویی با چالش ها را به مادران یادآور می شود.

تصمیم گیری با فرزندتان است

حامی و پشتبان فرزندتان باشید و هرگز به علایق و سرگرمی های او، یا دوستان وی نخندید.

این مسئله را درك كنید كه احتمال دارد طرز فكر فرزندتان با شما متفاوت باشد. بنابراین هنگام رویارویی با نظری برخلاف نظر خودتان عصبانی نشوید.

چه اهمیتی دارد كه فرزندتان چه نوع موزیكی گوش میکند، یا به چه سبكی لباس می پوشد؟ در هر صورت او فرزند شماست یا اینكه چه اهمیتی دارد دوست فرزندتان لهجه دارد یا رنگ پوستش با دیگران فرق می كند.

شاید شما نخواهید كاری را كه فرزندتان انجام می دهد، انجام بدهید، اما به خاطر داشته باشید در مورد كاری كه فرزندتان دوست دارد انجام بدهد، تصمیم گیری با اوست، نه شما. البته شما تاثیر زیادی در زندگی فرزندتان دارید مدرسه ای كه می رود، زمان خوردن ناهار و شام، نوع غذا، مقدار پول تو جیبی كه می گیرد و… همه با نظر شما انجام می شود.

صبور باشید

مادر بودن گاهی اوقات چالش هایی به همراه دارد، در هر حال خونسردی خودتان را حفظ كنید و صبور باشید. از این راهكار برای حل مسائل دیگر هم می توانید استفاده كنید. آرام باشید و به آرامی دلایل این را كه چرا نباید كار خاصی انجام بدهند به انها توضیح دهید و بعد نظر خودتان را در این باره بیان كنید.

علاقه نشان بدهید

اگر فرزندتان به هنری علاقه دارد نسبت به آنچه كه می پسندد علاقه نشان بدهید و از او سوالاتی در مورد هنر مورد علاقه اش بپرسید. از سوال كردن نترسید. فقط سعی كنید طی سوال ها افكار و عقاید خودتان را با زور به فرزندتان تحمیل نكنید.

همچنین وقتی با فرزندتان تماس می گیرید و او با صدایی بلند و لحنی عصبی جواب تلفن را می دهد، ناراحت نشوید و در فرصتی دیگر كه عصبی ناراحت نیست، با وی صحبت كنید. البته بهتر است گاهی اوقات كه فرزندتان با عصبانیت از پشت تلفن با شما حرف می زند، از او بپرسید كه «مسئله ای پیش آمده؟!» اگر فرزندتان گفت نه چیزی نیست، منتظر بمانید تا خودش نزد شما بیاید و از مشكلاتش سخن بگوید.

زیاد سخت نگیرید

اینكه هر روز مبلغ زیادی پول در اختیار فرزندتان بگذارید، كار خوبی نیست، اما خوب هم نیست كه به طور مرتب در مقابل تمام خواسته های مادی فرزندتان نه بیاورید. اگر همیشه نه بگویید و در ادامه یك سخنرانی هم اندر فواید پس انداز كردن، بكُنید به عنوان مادر سخت گیری كه هرگز چیزی نمی خرد، شناخته می شوید.

قابل دسترس باشید

با تمام توان بكوشید كه فرزندتان را درك كنید و شنونده خوبی برای حرف هایش باشید. بگذارید فرزندتان بداند كه همیشه می تواند برای تامین نظرش به شما مراجعه كند. نداشتن كسی برای درد دل كردن یا حرف زدن، موجب می شود فرزندتان در لاك خودش فرو برود و منزوی شود.

از عذرخواهی نترسید

شاید سخت باشد،‌ اما قبول اشتباه و عذرخواهی كردن به خاطر اشتباه ،كاری بسیار پسندیده است. این كار عواقب عصبانی شدن و كله شقی فرزندتان را كاهش می دهد و یاد می گیرد كه هر كسی ممكن است در زندگی اشتباه كند و مهمتر از همه، یاد می گیرد كه انسان باید با قبول اشتباهش از دیگران عذرخواهی كند و بعد، وقتی آرام تر شدید، سعی كنید شرایط را مورد ارزیابی قرار دهید و ببینید كجای كارتان اشتباه بوده و چرا از شما اشتباه سر زده است؟ بعد از عذرخواهی به فرزندتان توضیح بدهید كه چرا آن اشتباه از شما سرزده است.

به علاقه فرزندتان احترام بگذارید

نباید به عشق و علاقه ای كه فرزندتان نسبت به پدرش دارد، حسادت كنید. چون بدون عشق هیچ كدام از كارهایی كه فرزندتان در طول زندگی انجام می دهد، ارزشی ندارد. بدانید كه اگر فرزندتان را دوست داشته باشید، فرزندتان از اعماق قلبش و با تمام وجود شما را دوست خواهد داشت.

چند نكته

ـ هرگاه فرزندتان در انجام تكالیف به مشكلی برخورد، سعی كنید با راهنمایی لازم كاری كنید كه خودش بتواند مسئله را حل كند و وابسته به شما نباشد.

ـ سعی كنید مسائل ایمنی را به فرزندتان بیاموزید. نكات ایمنی در مورد آتش، حفظ نكات ایمنی وقتی كه در خانه تنهاست، خطر بیگانگان و نكات ایمنی برای زمانی كه كسی برای سرقت به زور وارد خانه شده. این آموزش ها را از سنین پایین شروع كنید (سنین چهار، پنج سال) شاید این سن برای شروع به نظرتان خیلی زود بیاید، اما به خاطر داشته باشید در این سن ذهن كودك همانند اسفنج است و هر چه را به او یاد بدهید به سرعت جذب می كند و هر چه سن آموزش پایین تر باشد كودك به هنگام ضرورت آموخته هایش را زودتر به خاطر می آورد.

ـ فرزندتان را بی قید و شرط دوست داشته باشید؛ مجبورش نكنید كسی باشد كه شما دوست دارید.

ـ كیفیت زمانی را كه با فرزندتان سپری می كنید، بالا ببرید.

ـ همیشه با دلیل یا بدون دلیل در كنار فرزندتان باشید.

ـ حد و مرزها را تعیین كنید. هرگز وقتی در مورد موضوعی «نه» گفته اید كوتاه نیایید و موضع تان را تغییر ندهید، مگر اینكه در مورد آن مسئله با هم بحث و گفتگوهای منطقی و مستدل انجام داده باشید. شما دوست فرزندتان نیستید، بلكه مظهر قدرت و قانونگذاری برای وی محسوب می شوید. از فرزندتان در هر كاری كه انجام می دهد حمایت كنید و او را دوست داشته باشید.

ـ زندگی آموزگار بزرگی است. سعی كنید خیلی سریع به كمك فرزندتان نروید تا او را از نتیجه امری كه گرفتارش شده، نجات بدهید (البته در صورتی كه عواقب این كار خیلی شدید و خطرناك نباشد). این كار موجب می شود تا او از اشتباهاتش درس بگیرد.

ـ فرزندتان یك شخص مستقل و قابل احترام است نه بازتاب و انعكاسی از شما.

ـ به فرزندتان كمی آزادی عمل بدهید. او باید زندگی كردن و رویارویی با مشكلات را به روش خودش بیاموزد. این كار به او اعتماد به نفس می دهد و به وی كمك می كند در بزرگسالی فردی مستقل و موفق باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




چگونه برای فرزندان خود مادر خوبی باشیم؟!

چگونه برای فرزندان خود مادر خوبی باشیم؟!بیهوده نیست که از قدیم گفته اند «نیست آسان بازی مادر شدن» مادر شدن مسوولیتی است عمیق که تا پایان زندگی همراه شماست و از این رو وظایف سنگینی را بر دوش شما می گذارد. زیرا پرورش نهال ظریف کودکتان برعهده شما قرار می گیرد. برای اینکه به بهترین نحوی از پس این کار برآیید فراموش نکنید. از همان بدو تولد فرزندتان باید به او احترام بگذارید. هیچ گاه با فرزندان خود مثل یک کودک رفتار نکنید. همیشه باید به خاطر داشته باشید که کودکان ما نیز انسان هایی هستند که خواسته ها و علائق متفاوت با دیگران دارند که باید به خواسته ها و علائق آنها احترام گذاشت.
سعی کنید با فرزندان خود بازی کنید حتی به آنها اجازه دهید که مثل یک دوست در بازی شما را بزنند. مثلا با آنها کشتی بگیرید، اما همیشه باید به خاطر داشته باشید که بین دوستی و اقتدار والدین حد و مرزی وجود دارد، گاهی اوقات لازم است با فرزندان خود دوست باشیم، اما گاهی باید طوری رفتار کنیم که هرگاه فرزندانمان به ما نیاز پیدا کردند، به ما تکیه کنند. حتما ساعاتی را با فرزند خود به تماشای تلویزیون بپردازید. اگر لیستی از برنامه های مورد علاقه اش تهیه کنید که دیگر عالی است. هنگام انجام تکالیفش به او کمک کنید. گاهی اوقات لازم است که با دادن هدیه و یا خواندن آهنگی، آنها را غافلگیر کنیم.
حتما راجع به نگرانی هایتان با آنها صحبت کنید. اگر دوست دارید کاری را انجام دهید ولی مطمئن نیستید که در آن موفق خواهید شد، از آنها کمک بگیرید. مثلا اگر دوست دارید رانندگی کنید اما می ترسید، از فرزند پسر خود بخواهید تا ساعاتی را کنار شما بنشیند و به شما آموزش رانندگی دهد. هرگاه فرزندتان دوست دارد با دوستانش ساعاتی را بگذراند، او را راحت بگذارید ولی در عین حال از دور مواظب او باشید.
هیچ گاه او را برای عدم معاشرت با دوستانش تحت فشار قرار ندهید .چون در این صورت همه حرف های دلش را با دوستانش در میان می گذارد و به شما که مادرش هستید، چیزی نمی گوید. هیچ گاه خودتان را به زور به او تحمیل نکنید. از تکرار اینکه شما همه چیز را می دانید و باتجربه هستید، ولی آنها بی تجربه هستند عمیقا خودداری کنید. سعی کنید هنگام صحبت کردن از واژه ها و یا اصطلاحاتی که خود او دوست دارد، استفاده کنید. به این ترتیب او شما را دوست خود می شمارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:06:00 ق.ظ ]




راههای تربیت نفس و خودسازی اخلاقی



 
  از منظر قرآن کریم انسان فطرتا خوبی ها و بدی‌ها را می‌شناسد و به خوبی‌ها گرایش دارد. سعادت آدمی در پیراستن نفس از بدی‌ها و آراستن آن به خوبی‌هاست. کسانی که از سلطه طبیعت حیوانی خود رها می‌شوند و خواهان رسیدن به زندگی معقول و مطلوب انسانی هستند، همواره با این پرسش روبه رو هستند که از کجا باید شروع کرد و چگونه و به کدام سو باید رفت. شناخت مبانی، راهبردها و راهکارهای سلوک الی‌الله نقشه راه سالکان طریق سعادت و طالبان کوی فضلیت و حقیقت است. در نوشتار حاضر تصویری اجمالی ولی روشن از چشم‌انداز تربیت اسلامی ترسیم شده است.
***
رفتن تا بی‌نهایت
در پهنه هستی و در میان آفریده‌های خداوند، انسان تنها موجودی است که ماهیت ثابتی ندارد و همواره در حال شدن و دگرگونی است. سنگ، درخت، حیوان و هر موجود دیگری غیر از انسان، از روز نخستین که به عالم وجود پا می‌گذارد، ماهیت ثابتی دارد و تا آخرین مرحله حیات مادی خود هم همین ماهیت را حفظ می‌کند؛ یک اسب از ابتدا تا انتهای زندگی‌اش اسب است و نمی‌تواند پا را از محدوده ماهیتی که دست آفرینش برایش رقم زده است، فراتر بگذارد. انسان اگرچه با ماهیتی حیوانی قدم به ساحت دنیای مادی می‌نهد، اما ظرفیت‌هایی در وجود اوست که به او امکان می‌دهد تا از آنچه که هست پای را فراتر نهاده و به عالم انسانی وارد شود و حتی از فرشتگان نیز پیشی گیرد.(1) همان‌گونه که می‌تواند از چهارپایان هم فروتر شده و پست‌ترین و گمراه‌ترین موجودات گردد.(2)
قرآن کریم در تبیین حقیقت وجودی انسان می‌فرماید: «همانا انسان را در بهترین صورت آفریدیم. پس از آن تا فروترین مرتبت فرو بردیمش؛ مگر کسانی که ایمان آورند و رفتارهای شایسته انجام دهند؛ پس برایشان پاداشی بدون منت است.(3)
انسان موجودی است که از نقطه‌ای پایین‌تر از حیوانات، آغاز می‌کند و می‌تواند به نقطه‌ای صعود کند که فرشتگان نیز از درک آن عاجز و ناتوانند. به تعبیر فیلسوفان الهی، موجودات غیرانسانی، هر یک مظهر اسمی از اسماء حسنای خداوندند؛ اما انسان مظهر تام و کامل اسماء و صفات الهی است؛ انسان مظهر اسم اعظم است.
انسان و‌ آزادی
وجه تمایز دیگری که میان انسان و دیگر موجودات وجود دارد، قدرت اختیار، آزادی و انتخاب است. ماهیت ثابت دیگر موجودات، با انتخاب و اختیار آنها پدیده نیامده، بلکه اراده و مشیت باری تعالی بر چنین امری تعلق گرفته است. اما همان اراده و مشیت هم خواسته است که موجود انسانی با انتخاب و اختیار خود، ماهیت خویش را رقم بزند و خود بخواهد که چه شود. خداوند امکانات فراوانی در اختیار انسان قرار داده است تا با انتخاب خود مسیرش را برگزیند و به سویی که می‌پسندد راه افتد و به مقصودی که می‌طلبد، دست یابد. در قرآن کریم آیات فراوانی به تبیین این مسئله نظر دارد؛ به‌عنوان مثال در سوره مبارکه اسراء آمده است: کسی که دنیای گذرا را می‌خواهد، شتابان آنچه را بخواهیم و برای هرکس بخواهیم به او عطا کنیم. پس از آن دوزخ را برایش قرار دهیم که با دستان بسته و نکوهیده در آن وارد شود و کسی که آخرت را بخواهد و کوششی درخور آن بیاورد، در حالی که به خداوند ایمان دارد، تلاششان را سپاس گفته و ارج می‌نهیم. هم این گروه را و هم آن گروه را با عطای خداوندگارت مدد رسانیم و عطای خداوندگارت از کسی دریغ نشود.(4)
تربیت، لازمه انسان زیستن
انسان در آغاز آفرینش، ماهیتی حیوانی دارد. نیازها، گرایش‌ها و امیال حیوانی، بالفعل، در وجود او حضور دارند؛ میل به خوردن، خوابیدن، نوشیدن و حتی امیال جنسی؛ آن نیازها و این امیال، پدید آورنده صفات و خصلت‌هایی هستند که از آنها به خصلت‌هایی حیوانی نام برده می‌شود. ظلوم(ستمکار)، حریص، هلوع(نگران)، بخیل، جهول (نادان)، و… صفاتی هستند که قرآن کریم برای توصیف ماهیت حیوانی انسان به کار برده است. برای داشتن این نیازها، امیال و خصلت‌ها، نیازمند تعلیم و تربیت نیستیم و هر فردی، به طبیعت نخستین خویش، آنها را با خود همراه دارد. اما نیازها، امیال و خصلت‌های انسانی، هرچند زمینه‌ها و استعدادهای آنها در فطرت آدمی موجود است، وی نیازمند تعلیم و تربیت و ریاضتند تا جوانه زده و بشکفند و از وجود انسان سر برآورند. فلسفه ارسال پیامبران و همراه کردن کتاب‌های آسمانی با آنان، تربیت نفوس انسانی و شکوفا کردن استعدادهای شگرفی است که در حقیقت وجود انسان نهفته است. امام علی- علیه‌السلام- درتبیین این موضوع می‌فرماید: خداوند پیامبرانش را به سوی انسان ها گسیل داشت و انبیا را یکی پس از دیگری به سوی آنان راهی کرد تا پیمانی که در فطرتشان با آنان بسته بود، از آنان طلب کنند و نعمت‌های فراموش شده‌اش را به یادشان آورند و با تبلیغ دین، حجت را بر آنان تمام کرده و گنج‌های نهفته در عقل‌هاشان را برانگیزند.(5)
خودشناسی، برای خودسازی
پدید آوردن صفات نیک و خصلت‌های ستوده در شخصیت انسان، مستلزم تلاش و کوشش در زمینه خودشناسی و خودسازی است. بدون خودشناسی، خودسازی میسر نخواهد شد و بدون خودسازی، انتظار تعالی معنوی و تخلق به اخلاق الهی، انتظاری خام و ناپخته است. عالمان اخلاق و عارفان بالله، با تکیه بر آموزه‌های قرآن کریم و سنت گفتاری و رفتاری پیشوایان معصوم- علیهم‌السلام- برای رسیدن به سر منزل مقصود، یعنی ظهور صفات نیک و خصلت‌های پسندیده در وجود انسان، گام‌هایی را ترسیم کرده‌اند که سالک الی‌الله و طالب اخلاق نیک باید با فراگیری آن و تلاش، پشتکار و همت بلند، آرام آرام خود را از ماهیت حیوانی رها کرده و به ماهیت و حقیقت انسانی نزدیک کند؛ در اینجا فرصت پرداختن به این مسائل، به صورت مبسوط وجود ندارد و باید به کتاب‌های اختصاص یافته به این موضوعات مراجعه کرد؛ اما اجمالا به پاره‌ای از این مباحث اشاره می‌کنیم:
گام اول: یقظه(بیداری)
یقظه، یعنی بیدار شدن از غفلت و سرگرم بودن به نیازهای حیوانی؛ نیازهای حیوانی و امیال برخاسته از آنها، برای بقای ما در عالم ماده بسیار مهم و ضروری‌اند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت و اگر هم بتوان چنین کرد، کار سودمند و حکیمانه‌ای نیست؛ بدن ما بخشی از وجود ماست و باید نصیب خود را از زندگی دریافت کند؛ اما همه وجود ما، در جسم و نیازهای جسمانی خلاصه نمی‌شود؛ بخش اصیل و حقیقی وجود ما، روح ماست. این بخش نیز بهره‌ای از حیات دارد. نیازها، امیال و خواسته‌هایی دارد که باید آنها را شناخت، احساس کرد و پاسخ داد. اساسا مهم‌ترین وجه تمایز انسان‌ها از یکدیگر، میزان شناخت و پاسخ به نیازهای عالی و برتر انسانی است.اولین قدم برای شناخت این نیازها و پاسخ صحیح به آنها، خودشناسی است. همه انسان‌ها وقتی غبارهای غلیظ غفلت‌ها، هوس‌ها و خرافه‌ها را از خود دور سازند و با عقل فطری خود به زندگی، هستی و مرگ بیندیشند، پرسش‌هایی از عمق جانشان می‌جوشد که دیگر آرام و قرار را از آنان می‌ستاند. حقیقتا من کی‌ام؟ از کجا آمده‌ام؟ چرا آمده‌ام؟ چه کسی مرا آورده است؟ اینجا کجاست؟ چه باید بکنم؟ به کجا خواهم رفت؟ با من چه خواهد شد؟… شنیدن این پرسش‌ها از عمق عقل و فطرت، نقطه آغازین تحول در شخصیت و وجود ماست.
به تکاپو افتادن برای پاسخ به این پرسش‌ها، ما را با لایه‌ای عمیق‌تر و لطیف‌تر از عالم آشنا می‌کند و آن حیات معنوی و انسانی است.
در این سویه از حیات، هدف‌ها، ارزش‌ها، نیازها، باورها و حتی سلیقه‌ها حال و هوای دیگری دارند. دیگر از استثمار و استخدام دیگران در جهت منافع خود، بخل، کبر، عجب، قساوت دل و… خبری نیست. در این مرتبه از خودآگاهی است که انسان خود را مضطر به ولی خدا و امام می‌بیند تا دستش را در دستان او بگذارد و با او به سر منزل مقصود راهبری شود؛ اینجا همان جایی است که انسان با اختیار خود ایمان می‌آورد و دین الهی را می‌پذیرد.
گام دوم: تلاش هدفمند و آگاهانه
از اینجا به بعد جای تلاش، عمل و ریاضت است. آدمی با مدد عقل و وحی و هدایت ظاهری و باطنی امام(ع) صفات نکوهیده حیوانی را مهار کرده و فضیلت‌های الهی انسانی را در ساحت هستی خویش مستقر می‌سازد.
کتاب‌های اخلاقی متداول، که عمدتا متاثر از افکار ارسطوست، با روش و شیوه خاصی می‌خواهند ما را در این امر یاری دهند. ولی در این راه توفیقی نصیب نمی‌کنند و به دشواری گرهی را می‌گشایند. بهترین و سودمندترین راه، تامل در آیات قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است.
نگاه اهل بیت(ع)- در مسئله اخلاق و تربیت اخلاقی، نگاهی است که از منظر رفتاری به مباحث روان‌شناسی بسیار نزدیک است. در روان‌شناسی به جای سخن گفتن از خصلت‌های اخلاقی، سخن از الگوهای فکری و رفتاری و زمینه‌های انگیزش اخلاقی است. سخن این است که نخست ارزش اخلاقی مورد نظر را دقیقا بشناسیم و جلوه‌های رفتاری آن را مشخص کنیم پس از آن به زمینه‌های انگیزشی رفتار اخلاقی توجه کرده و بستر لازم برای بروز رفتار اخلاقی را ایجاد و تقویت کنیم. وقتی آستانه انگیزشی به حد مطلوب رسید، رفتار اخلاقی رخ داده و با گرفتن پاداش لازم تقویت می‌شود. هر اندازه چرخه شناخت، انگیزه و رفتار، بیشتر بچرخد، عناصر سه‌گانه چرخه، یکدیگر را تقویت می‌کنند. زمانی که انجام فعل اخلاقی به آسانی و بدون زحمت، در هر شرایطی از ما سر بزند، می‌توان گفت که چیزی به نام خصلت اخلاقی  تحقق یافته است. به همین سبب در روایات اخلاقی اهل بیت(ع) بیشتر بر جنبه‌های شناختی و انگیزشی رفتار اخلاقی تاکید شده و کمتر با نظریه‌پردازی درباره نظام اخلاقی روبه‌رو هستیم.
تفکر، تذکر و تعبد
در بخش نخست این نوشتار، این حقیقت را تبیین کردیم که شکوفا شدن استعدادهای معنوی و جوانه زدن خصلت‌های نیک اخلاقی در وجود انسان، محصول تفکر، تذکر و تعبد به مکتب انبیا علیهم‌السلام است. پاره‌ای از ارزش‌های معنوی، فضائل اخلاقی و محسنات رفتاری را فطرتا درک می‌کنیم و به خوبی با برخی جلوه‌های رفتاری آن آشنا هستیم و بسیاری را هم نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم و باید از پیامبران و اولیای الهی بیاموزیم و برای موصوف شدن به آنها تلاش کنیم. صلاحیت معنوی و اخلاقی و برکت وجودی، بدون زحمت و ریاضت حاصل نمی‌شود. تفکر، تامل، تذکر، تعبد، توسل، توجه و تمرین و استقامت می‌طلبد؛ سنت خداوند در هستی این است که هرکس در مسیر خودشناسی، خودسازی و مجاهدت در راه تحصیل فضیلت‌ها و خصلت‌های الهی گام بردارد و بخواهد با صداقت و سلامت نفس زندگی کند، درهای رحمت، هدایت و یاری خداوند به روی او گشوده خواهد شد(6) و همه قوانین و سنت‌های عالم او را در رسیدن به اهداف بلند و ارزشمندش یاری خواهند کرد.
گام‌های عملی خودسازی اخلاقی
یکم: اولین قدم برای تحصیل صلاح و رسیدن به فلاح و برکت وجودی، دعا و تضرع به درگاه خداوند است. همه خیرها، زیبایی‌ها و فضیلت‌ها از وجود او می‌جوشد و به او پایان می‌پذیرد. آب را باید از سرچشمه برداشت و روزی را از رزاق حقیقی طلب کرد. در دعاها و مناجات‌ها و پس از تلاوت قرآن و هر هنگام که حالی دست داد و پیوندی معنوی میان قلبتان با یگانه هستی پدید آمد، از او عاجزانه و خالصانه و با اشک و آه بخواهید که قلب شما را معدن خوبی‌ها، خیرخواهی‌ها و فضیلت‌ها قرار دهد و احسان را از اعماق وجودتان به همه جوارح سرازیر کند.
دوم: گام دوم آشنایی با آموزه‌های قرآن، سنت و سیرت رفتاری معصومان(ع) و اولیای الهی و عالمان ربانی است. مطالعه مفاهیم بلند قرآن کریم، احادیث و تاریخ زندگی پیامبر و امامان اهل بیت(ع) و دیگر بزرگان دینی و معرفت، هم درس‌آموز است و هم‌ انگیزه‌ساز؛ هم سبک مؤمنانه زیستن را به ما می‌آموزد و ما را با ظرایف اخلاقی و معنوی آشنا می‌کند و هم شعله‌ها می‌افروزد و شورها به پا می‌کند. شناخت و انگیزه، دو عامل مهم برای صالح شدن و سودمند بودن است. دقت در احادیث اهل بیت، انس با دعاها و مناجات‌های آن بندگان وارسته، انسان را با ساحت انسانی و الهی عالم آشتی می‌دهد و عقل و جان را برای تعالی معنوی می‌پرورد. دعای شریف کمیل، دعای ابوحمزه ثمالی، مناجات شعبانیه، مناجات خمس‌عشر، دعاهای روزهای هفته و دیگر معارف بلند اهل بیت سودمندترین و موثرترین متن درسی برای شناخت زندگی مؤمنانه است.
سوم: در کنار انس با قرآن کریم و دعا و مناجات که امری سودمند و ضروری است، از رفاقت و گفت‌وگو با انسان‌هایی که خود تجسم فضیلت‌ها و تندیس خیرخواهی‌اند، غفلت نکنید که حلاوتی مضاعف با خود دارد. بکوشید با انسان‌های بلند همت و با فضیلت و به صلاح رسیده و فلاح چشیده و نافع برای جامعه، دم‌خور شوید. تا هم از ایشان بیاموزید و هم معاشرت با آنها انگیزه‌های متعالی را در وجود شما به جوشش آورده و لبریز کند.
امام سجاد(ع) فرمود: هلک من لیس له حکیم یر شده(7) هرکس حکیمی را در کنار خود ندارد که پیوسته راهنمایی‌اش کند، نابود خواهد شد!
چهارم: نفس اماره لذت‌طلب و عافیت‌جو، میانه‌ خوبی با خوبی‌ها و فضیلت‌ها ندارد! اتصاف به فضائل و روییدن گل‌های معطر عمل صالح و احسان به بندگان خدا، بر درخت وجود انسان، نیازمند استقامت و پایداری و تمرین است. ابتدا باید فضیلت‌ها و خصلت‌های نیک را به خوبی بشناسید و با همت بلند و اراده قوی به مرحله عمل آورید. در هنگام عمل، انگیزه‌ها، افکار و گرایش‌هایی از سوی نفس یا شیطان وسوسه می‌شود تا ما را از انجام خیر بازدارد؛ انسان مؤمن با استمداد از خداوند و پایداری، بر وسوسه‌ها غلبه می‌کند و بر عمل صالح اصرار می‌ورزد. غذای پاک، حلال و سالم از مهمترین زمینه‌های انگیزشی عمل صالح است. قرآن کریم می‌فرماید: ای پیامبران! از طیبات بخورید و عمل صالح انجام دهید.(8)
پنجم: یکی از عبادت‌هایی که اگر با حضور قلب و خلوص نیت انجام گیرد، در رشد و تعالی معنوی انسان و تهذیب نفس تاثیر شگرفی دارد، نماز است. نماز و به‌خصوص نماز اول وقت و نافله شب، انسان را به مقامی بلند و ستوده(9) خواهد رساند و بهره‌های فربه و فرح‌بخشی از معنویت و ارتقاء اخلاقی نصیب انسان خواهد کرد.
ششم:‌ توسل به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و پیوند زدن جان خود به جان‌های بالیده آنان، خاصه وجود معطر و مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) یکی دیگر از وسایل پرتاثیر سالک راه خداست.
هفتم: انسان مؤمن، انسانی جامع و جامع‌نگر است، هرچند ممکن است در هیچ زمینه‌ای کامل نباشد. باید همه ابعاد وجودی و ساحت‌های شخصی و شخصیتی خودمان را بشناسیم و بهره‌‌ آن را از حیات و نعمت‌های الهی بدهیم. افراط و تفریط در هر کار، نشانه جهل و نادانی است. اعتدال و میانه‌روی در کارها، نشانه سلامت نفس و پختگی شخصیت است. برنامه‌ریزی هدفمند و جامع‌نگرانه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای داشتن زندگی پویا و رشددهنده است. امام کاظم(ع) می‌فرماید: بکوشید که اوقات شبانه‌روز شما چهار قسمت باشد:
‌1- قسمتی برای مناجات با خدا، 2- قسمتی برای تهیه معاش، 3- قسمتی برای معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد که عیب‌های شما را به شما می‌فهمانند و در دل به شما اخلاص می‌ورزند، 4- و قسمتی را هم در آن خلوت می‌کنید برای درک لذت‌های حلال ]و تفریحات سالم[و به وسیله انجام این قسمت است که بر انجام وظایف آن سه قسمت دیگر توانا می‌شوید!(10)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ق.ظ ]




اسباب توفیق و سلب آن

هیچ کاری بدون علت نیست؛ هم موفقیت، ناشی از علل و عوامل است و هم عدم آن. برای موفق شدن، ابتدا باید اسباب و علل آن را شناخت و از راه اسباب آن وارد شد. اگر کسی با شناخت کافی وارد این میدان شود و شایسته عمل کند، به طور قطع، شاهد موفقیت خواهد شد. در برنامه ریزی، توجه به امور زیر، بایسته است:

1. واقع گرایی، سالک و رهرو، توان واقعی خود را می سنجد؛ حال و روز خود را می نگرد و بر اساس آن، به تنظیم برنامة خودسازی می پردازد. انسان ها دارای تفاوت های روحی و جسمی و شرایط متفاوتی می باشند و هر کسی باید برای خود برنامه ای برگزیند که سنگین و طاقت فرسا نباشد؛ بلکه پیوسته حال و نشاط او در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان یک دستورالعمل کلی، باید نشاط را پیوسته در خود نگه داشته، از اجبار و اکراه - به ویژه در مراحل ابتدایی - پرهیز کند.

2. جذابیت؛ در برنامه ریزی، باید به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال، به جای این که شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، می تواند آن را حتّی به یک صفحه تقلیل دهد؛ اما کوشش کند که تلاوتش در جای خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشی در معانی باشد و نیز بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.

3. تدریج؛ از حداقل شروع کند؛ ولی در اندیشة افزون سازی تدریجی باشد؛ برای مثال، اگر از اول، خواندن نماز شب سخت است، بنا داشته باشد که فقط یک رکعت (وتر) بخواند و پس از یک هفته، دو رکعت (شفع) را هم اضافه کند و پس از مدتی، کم کم هشت رکعت نافلة شب را هم بخواند.

4. رعایت مراتب حال؛ در روند خودسازی، باید مرحله به مرحله پیش رفت و از اول نمی توان تمام مدارج کمال را یک مرتبه پیمود. بهتر است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها، به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دام های شیطان و هوای نفس، جدیت کند و پس از مدتی که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات خداوند، او را راهنمایی خواهد کرد؛ «و آنان که در راه ما به جان و مال، جهد و کوشش کردند، به تحقیق، آنان را به راه خویش هدایت می کنیم و خدا همیشه یار نکوکاران است».3

5. عزم و استواری؛ پس از تنظیم برنامه، با اراده ای قاطع، باید بر انجام دادن آنها ایستادگی کرد و نفس خود را از تنبلی و کسالت با جدیت تمام باز داشت.

6. استعانت و توسل؛ برای موفقیت در جهاد اکبر، باید از خداوند بزرگ، استمداد جست و به ائمه معصومعلیهم السلام، متوسل شد.

7. اسوه گزینی؛ افزایش معرفت و پیروی از الگوهای راستین (ائمه معصومعلیهم السلام و بزرگان اخلاق) همواره باید مورد توجه باشد.

8. مشارطه، مراقبه و محاسبه؛ سالک باید پیوسته از طریق ارکان سلوک، یعنی، مشارطه، مراقبه و محاسبه، با خداوند در ارتباط باشد. امام خمینی در این باره می نویسد: «و از اموری که لازم است از برای مجاهد، مشارطه، مراقبه و محاسبه است. «مشارطه» آن است که در اول روز، مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرمودة خداوند - تبارک و تعالی - رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. معلوم است یک روز خلاف نکردن، امری است خیلی سهل [که ] انسان می تواند به آسانی از عهدة [آن ] بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما؛ ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولی این از تلبیسات آن ملعون است. او را از روی واقع و قلب، لعن کن و اوهام باطل را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن؛ آن وقت تصدیق خواهی کرد.

پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوی و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن آن. اگر خدای نخواسته در دلت افتاد که امری را مرتکب شوی که خلاف فرمودة خدا است، بدان که این، از شیطان و جنود اوست که می خواهند تو را از شرطی که کردی، باز دارند؛ به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالی نکنم؛ ولی نعمت من سال های دراز است که به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت، مرحمت فرموده و مرحمت هایی کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهدة یکی از آنها بر نمی آیم. سزاوار نیست که یک شرط جزئی را وفا نکنم! امید است ان شاء اللَّه، شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد.

به همین حال باشی تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشی؛ در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آورد[ی ] و با ولی نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟ اگر درست وفا کردی، شکر خدا کن در این توفیق و بدان این که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی و خداوند، ان شاءاللَّه، تو را راهنمایی می کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا، آسان تر خواهد شد. چندی به این عمل مواظبت کن؛ امید است ملکه گردد از برای تو؛ به طوری که از برای تو، کار خیلی سهل و آسان شود؛ بلکه آن وقت لذت می بری از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصی در همین عالم. با این که این جا عالم جزا نیست، لذت می بری و جزای الهی اثر می کند و تو را مُلْتَذ (کامروا) می نماید.

بدان که خدای - تبارک و تعالی - تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزی که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست، بر تو تحمیل نفرموده [است ]؛ لکن شیطان و لشکر او، کار را بر تو مشکل جلوه می دهند و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه، دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی، از خدای تعالی، معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عملِ شرط، قیام کنی. به این حال باشی تا خدای تعالی، ابواب توفیق و سعادت را بر روی تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند».4

10. سخت کوشی و تحمل سختی ها؛ اگر طالب موفقیت هستیم، باید بپذیریم که همه چیز با کار و کوشش سخت، بردباری و مقاومت در مقابل دشواری ها به دست می آید و کسی با خوش گذرانی و راحت طلبی، به جایی نمی رسد.

11. برنامه، نظم و تداوم؛ هدف خویش را در زندگی و رسیدن به قرب الهی، مشخص و برای رسیدن به آن، برنامه ریزی کنید و بر آن برنامه، پای بفشارید. نظم و برنامه ریزی، از لوازم ضروری موفقیت در دین داری و یا هر کار دیگر است و امکان ندارد که یک فرد بی انضباط و بی نظم، در رسیدن به اهداف زندگی خود موفق باشد.

این برنامه که در حقیقت، یک دستورالعمل خودسازی و قرب الهی است، باید با دقت و مطالعه و با مشورت متخصصان متعهد و علمای دین تنظیم شود؛ تا هم قابل عمل باشد و هم از افراط و تفریط به دور باشد و موفقیت در عمل و عبادت خدا، در گرو تداوم عمل به این برنامه است.

12. تأمین اقتصادی، از نظر اسلام هم فقر زیاد مانع انجام وظایف بندگی است و هم ثروت فراوان و بهترین حالت برای آسودگی خاطر و تمرکز در بندگی خداوند، حالت تعادل و تأمین اقتصادی است. کسی که فقیر است، همواره باید به فکر آب و نان خانوادة خود باشد و کسی که مال و ثروت فراوان دارد، همواره باید وقت و نیروی خود را در جهت سامان دادن و حفظ و حراست اموال خود به هدر بدهد و این دو گروه، معمولا در دین داری و عبودیت خداوند، موفق نیستند.

قرآن کریم نسبت به ثروت فراوان می فرماید: «انسان همین که خود را ثروتمند و بی نیاز احساس کند، به شورش و طغیان گری دست می زند».5 از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده که فرموده که فرمود: نزدیک است فقر، آدم فقیر را به کفر بکشاند6.

13. رفق و مدارا؛ یکی از شرایط موفقیت در عبادت، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است؛ حتی عبادت را نباید به خود تحمیل کرد. عبادت تحمیلی، باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عملی بی ثمر است.

در روایات اسلامی، تاکید فراوان شده است که در عبادت، میانه رو باشید و اقبال و ادبار قلب خویش را در نظر بگیرید و در حالتی که میل و اقبال دارید، بیشتر عبادت کنید و در موقع بی حالی و بی اشتیاقی به عبادت، به انجام واجبات بسنده کنید.

14. طلب توفیق از خداوند؛ دعا و درخواست، به ویژه با تضرع و گریه و با دل شکسته، علاوه بر آثار مادی و معنوی استجابت و موفقیت در رسیدن به اهداف، دل را برای انجام اوامر الهی، رقیق و آماده می سازد و آن را از کدورت ها و تعلق و تشویش و اضطراب های ناشی از وسوسه های یأس آور شیطان و نفس اماره، پالایش می دهد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




تقویت آگاهی

اولین و مهم ترین راه تقویت ایمان، تحصیل و تقویت آگاهی از طریق مطالعه، تامل و تفکر است. ریشة ایمان قلبی در معرفت و اندیشه قرار دارد. آگاهی و تفکر، بیدار کنندة قلب از خواب غفلت و زنده کنندة دل انسان است. کسی که آگاهی ندارد، در حقیقت، مرده ای است که میان زندگان راه می رود.

به خاطر اهمیت و تأثیری که آگاهی در رسیدن انسان به کمال دارد، حوزه های شناخت و آگاهی، فراوانند. مهم ترین آگاهی برای تقویت ایمان به خدا، تحقیق، مطالعه و تفکر در ذات، صفات و افعال الهی و سرانجام، توحید هستی است.

تقویت ارادة عملی

پس از تقویت شناخت و آگاهی، اکنون نوبت عمل و تقویت ایمان، به وسیلة ارادة عملی است. منظور از عمل در این مسیر، رفع موانع و ایجاد شرایط ارتباط و توجه عملی به خداوند است. عبادت و پرستش، شاهراه ارتباطی بنده با خداوند و تقویت ایمان به اوست؛ اما برای رسیدن به آن و انجام عبادت به صورت مؤثر، پیمودن مراحل زیر، ضروری می باشند:

1. مبارزه با ریشه های گناه؛ گناه، رفتار ناهنجاری است که ناشی از خودخواهی و هواپرستی انسان است و ایمان آدمی را تضعیف می کند. برای پاک سازی خود از گناه، ریشه ای ترین کار، مبارزه با زمینه های نفسانی آن است؛ یعنی صفات و ملکاتی که انگیزة این رفتار را در آدمی به وجود می آورند.

2. مبارزه با عادت هایی که مانع رشد انسان هستند؛ برخی عادت ها در انسان، مانع حرکت او در جادة ایمان تلقی می شوند؛ به عنوان مثال، کسی که به پرخوری، پرخوابی و پرگویی عادت نموده، قادر نخواهد بود به انجام وظایف واجب و مستحب خود اقدام کند.

3. مبارزه مستقیم با گناهان و ترک و جبران آنها؛ علاوه بر مبارزه با زمینه های گناه، مبارزه مستقیم با گناه و ترک و جبران آن از طریق روش توبه، زمینة تقویت ایمان و پاکی انسان را از آلودگی و تاریکی فراهم می آورد.

4. انجام وظایف واجب شرعی؛ یکی از مراحل بسیار مهم و سرنوشت ساز در تقویت ایمان، انجام وظایف واجب و اطاعت از فرامین خداوند است. این مرحله که در عرفان اسلامی از آن به قرب فرایض تعبیر می شود، سرانجام به حصول تقوا و بهره مندی از آثار و ارزش های ناشی از آن، خواهد انجامید.

5. انجام نوافل و مستحبات؛ نهایی ترین مرحله در جادة ایمان که به محبت و عشق الهی می انجامد، مرحلة انجام مستحبات و نوافل است؛ مرحله ای که عرفا از آن تحت عنوان قرب نوافل و راه عشق تعبیر می کنند. قرب نوافل، پایانی ترین مقصد دین و مؤثر ترین راه نزدیکی انسان به خدا و کسب مقام ولایت و خلافت الهی است.

خودسازی موفق

کسب هر موفقیتی، آمیخته با تلاش و تحمل سختی است؛ اما سختی ها وقتی به چشم نمی آیند که پاداش های فراوانی در برابر سختی ها داده شود. خدواند به کسانی که توبه کنند، نوید داده که نه تنها گناهان گذشتة آنان آمرزیده می شود، بلکه پاداش جایگزین آنها می شود؛ «[فرخنده و] بزرگوار است آن کسی که در آسمان، برج هایی نهاد و در آن، چراغ و ماهی نوربخش قرار داد».2

از این پس نیز به خودتان فشار نیاورید؛ بلکه همین اندازه که واجبات را مانند نماز، روزه و… به جا آوردید و حرام ها را مانند حریم نامحرم، رعایت کردید، کافی است و برای این که از فکر گذشته رها شوید، بهترین روش، پر کردن اوقات خود به وسیلة درس و تفریح و فراهم سازی زمینة ازدواج و اشتغال است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




تعریف خودسازی

خودسازی، اتخاذ روشی برنامه ریزی شده، دقیق و برگرفته از آموزه های توحیدی اسلام، برای مهاجرت از طبیعت و تعدیل هویت بشری، در جهت احیا و پرورش هویت انسانی و الهی انسان، در عرصة حیات عقلانی و عرفانی و در راستای تحقق جامعیت مظهری انسان نسبت به خدای تعالی و تقرب به اوست.

بنا بر تعریف ارائه شده، خودسازی، تنها منحصر به ترک گناه و انجام تکالیف شرعی یا تهذیب نفس از اسارت ها و عادت ها و کسب آزادی یا مبارزه با رذایل اخلاقی و کسب فضایل یا انجام عبادت نیست و شامل برنامة جامعی برای تحقق تمامی این عرصه ها, رفع نقایص گوناگون و تکمیل نفس آدمی می شود.

برنامة عملی خودسازی

مهم ترین اموری که در خودسازی و پی ریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارند، عبارتند از: آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند و تقید به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.

هدف زندگی، چیزی جز خداشناسی و خداپرستی و رسیدن به قرب خداوند نیست. قرآن کریم می فرماید: مردم هیچ ماموریتی ندارند؛ جز این که دستورهای دین را مخلصانه برای خدا انجام دهند.1 مفهوم و حقیقت عبادت، بسیار فراگیر است و شامل تمام فعالیت های انسان در زندگی می شود؛ حتی خوردن و خوابیدن و ازدواج انسان، بیرون از دایرة عبادت و پرستش خداوند نیست.

به طور کلی، مراحل خودسازی عبارتند از:

1. تقویت ایمان از طریق سیر مطالعاتی و افزایش اطلاعاتی که منتهی به آگاهی و بیداری می شود. در این زمینه، شرکت در جلسات مذهبی، گوش دادن به سخنرانی ها، تلاوت مداوم قرآن کریم و مطالعة شرح زندگی بزرگان و اهل عرفان و سلوک و… بسیار مفیدند.

2. پاک سازی و تهذیب نفس از عادت های بد و دل بستگی ها و وابستگی ها و از اموری که مانع کمال و سیر و سلوک انسان به سوی خدا می باشند.

3. اصلاح صفات شخصیتی و پاک سازی دل و درون از رذایل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی، از طریق راهکارهای علم اخلاق و تمرین آنها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعی.

4. تفکر شخصی در سؤال های اساسی انسان که در بینش دینی مطرح می شوند؛ مانند خداشناسی، انسان شناسی و هستی شناسی، دین شناسی و معادشناسی.

5. انجام وظایف عبادی و تحصیل صفت تقوا و پرهیزکاری, از طریق آشنایی با واجبات دینی و گناهان و پای بندی به احکام دینی.

6. تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و معصومینعلیهم السلام و مومنان اهل ولایت و محبت, از طریق انجام مستحبات و زیارات.

در صورتی که این مسیر به درستی و عالمانه طی شود, به طور قطع، حالات انسان دارای ثبات خواهد شد و دگرگونی ها و تحولات، سامان یافته تر می شود و نگرانی ها رفع خواهد شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




لزوم وجود استاد در مسیر تزکیه و خود­سازی

مسلماً وقتی علوم ظاهری و تجربی؛ مانند طبابت جسم نیاز به استاد داشته باشد، طبابت روح که سخت تر و دقیق تر است حتماً به طبیب و استاد احتیاج دارد. اما این، مسیری است که در پیمودن آن بزرگ ترین استاد، انسان را راهنمایی می کند. استاد اوّلیه برای همۀ انسان ها و راهنمای آنان، خداوند است. در قرآن آمده است: “خداوند سرپرست ایمان آورندگان است و آنها را از تاریکی ها به سوی نور می کشاند”. و یا می فرماید: “کسانی که در راه ما تلاش کنند قطعاً آنها را به راه­های خود هدایت می کنیم”. پس با استعانت و توکل بر او می توان در این راه گام نهاد و اگر در این مسیر، خداوند شخصی وارسته، صالح و متقی را در مسیر انسان قرار داد، از او استفاده می کند، اما اگر چنین نعمتی نبود، این راه تعطیل نمی شود، بلکه با عمل به آن چه می دانیم خداوند علم به مجهولات را به ما عنایت می کند.

در سؤالی از محضر آیت الله بهجت پرسیده شد: آیا این مسیر نیاز به استاد دارد؟ در جواب فرمودند: “استاد تو علم تو است، به آن چه می دانی عمل کن، آن چه را نمی دانی کفایت می شود”. پس استاد اوّلیه خداوند است و به همین جهت پیامبرانش را برای هدایت خلق فرستاده است و پس از آنها ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و بعد از آنها انسان های وارسته، متقی و راه پیموده، سمت استادی خواهند داشت. انسان در نبود استاد خاص می تواند با استعانت از خداوند متعال و روح پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله) و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) راه را شروع نموده و ادامه دهد و علم خود را مانند معلمی بداند که او را به نیکی ها راهنمایی کرده و از معاصی باز می دارد و همین ترک معصیت و انجام واجبات، موجب رشد در این مسیر خواهد شد.

بهترین راه قرار گرفتن در زمره یاران امام عصر(عجل الله تعالی فرجه)

برای این کار باید دید که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) که خود یکی از امامان و پیشوایان دینی ما است چه اعمالی انجام می دهد و زمانی که ظهور کند چه برنامه هایی را اجرا می کند. همان گونه که می دانیم در دین اسلام بهترین چیز برای رشد و تعالی و رسیدن به خدا، ایمان و عمل صالح است، لذا برای اینکه بتوانیم یار و یاور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شویم همان اجرای دستورات دینی؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات بهترین کار و آغاز راه برای خود سازی و تهذیب نفس است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است

* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ می‌نشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها‌السلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی می‌دانند؟ 

- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارک‌شان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را می‌بوئیدند و می‌فرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر می‌خواست و به استقبال او جلو می‌رفت و صبر نمی‌کرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او می‌رفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.

حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیر‌المومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیر‌المومنان علیه‌السلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیر‌المومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ‌ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیت‌های عظیم‌الشأن بی‌نظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایت‌مداری .

از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش می‌آید، در جمع نامحرمان نامرد که با بی‌تفاوتی نظاره‌گر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابه‌ای را در دفاع از ولایت بیان می‌کند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بی‌نظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]




فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد

منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل می‌کند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمی‌گفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم می‌کردند، جواب سلام آنها را نمی‌داد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر در بستر بیماری است و عنقریب از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا می‌کردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیت‌شان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمی‌داد، امیرالمومنین علیه‌السلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیر‌المومنان(ع) مقاومت می‌کردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیر‌المومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند.

باز «ابن قتیبه» نقل می‌کند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم می‌دهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن این‌گونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره می‌کنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




علی(ع) بعد از شهادت فاطمه(س) بیعت را به خاطر مصالح اسلام پذیرفت

«ابن قتیبه» می‌گوید: ابوبکر وقتی این صحنه را دید، به شدت منقلب و منفعل شد و گفت: دست از علی(ع) بردارید که ما او را مجبور به بیعت نمی‌کنیم، این جا بود که شمشیر را از سر ایشان برداشتند و امیر‌المومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشتند، البته برخی از نقل‌ها این است که در همان جلسه ابوبکر جلو آمد و دست خود را به دست حضرت (ع) زد و این طور جلوه دادند که امام علی (ع) بیعت کرده است، اما ظاهراً نقل صحیح این است که امام علی (ع) در آنجا بیعت نکرد و حضرت (ع) به خانه رفت و به نقل اکثر منابع اهل تسنن تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، امیر‌المومنین (ع) بیعت نکرد و پس از رحلت آن حضرت(س) بیعت کرد.

البته عده‌ای در نهایت بی‌معرفتی می‌گویند: علی (ع) پشتوانه‌اش زهرا(س) بود و چون او را از دست داد، احساس کرد که هیچ پشتوانه‌ای ندارد و مجبور شد بیعت کند، اما قضیه صحیح این است که امیر‌المومنین چون دستگاه غاصب خلافت را قبول نداشت، به عنوان اعتراض خاندان پیامبر (ص) بیعت نکرد و این عدم بیعت تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، ادامه داشت، منتها وقتی مشاهده فرمود که جریان ارتداد در عالم اسلام پدید آمده و مدعیان دروغین نبوت قصد هجوم به مدینه و نابودی دارالاسلام را دارند، برای اینکه خیال خلیفه از جانب حضرت آسوده بوده و بداند ایشان فعالیتی ضد او نخواهد داشت، به خلیفه اول پیام داد تا به منزل آمده و از حضرت بیعت بگیرد، پس امام علی (ع) برای ایستادگی برابر جریان مرتدین و از بین بردن اقتدار آنها و برای حفظ اصل و اساس اسلام، مجبور به بیعت با خلیفه نخست شد، لذا علاوه بر حضور در نمازها، جاهایی که خلیفه دچار مشکل شده و حیران می‌ماند و از او درخواست کمک می‌کرد، هدایت و راهنمایی خویش را از او دریغ نمی‌داشت، در واقع برای حفظ مصالح اسلام، خلیفه وقت را یاری می‌فرمود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




فاطمه(س) شمشیر را بالای سر علی(ع) دید، بی‌محابا به سمت قبر پدر رفت/ نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد

حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش می‌آید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیر‌المومنان (ع) گرفتند و او را تهدید می‌کنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».

سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیر‌المومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیر‌المومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند».

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]




استغاثه حضرت زهرا(س) پشت در، دل‌های مهاجمان را به لرزه درآورد/ گروهی از مهاجمان صحنه را ترک کردند

«ابن قتیبه» در ادامه می‌گوید: فاطمه زهرا(س) پشت در‌آمد و فرمود: «ای پسر خطاب! این بود عمل به سفارش رسول خدا(ص) که بعد از من با خاندانم نیکی کنید؟! هنوز کفن پدر من خشک نشده است، با خاندان او این گونه برخورد می‌کنید؟». او گفت: ای دختر پیامبر(ص) می‌دانم که نزد پدرت چه قدر محبوب بودی. اما اگر در را نگشایی تا آنها بیعت کنند، این خانه را آتش می‌زنم و این کار دین پدرت را محکم‌تر می‌کند! حضرت زهرا علیها‌السلام وقتی چنین دیدند، خطاب به پیغمبر عرضه داشتند: «ای پدر! بعد از تو، ما از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چه‌ها که ندیدیم» و شروع به استغاثه‌ای کرد که به نقل «ابن قتیبه» چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دل‌هایشان شکافته و جگرهایشان پاره‌پاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند، منتها «ابن قتیبه» دیگر نمی‌گوید چگونه!

 نقل می‌کند که در خانه باز شد و اینها وارد خانه شدند و بازوان علی(ع) را بستند و او را وارد مسجد کردند تا از او بیعت بگیرند. اما منابع شیعه می‌گویند که عمر بن خطاب تهدید خودش را عملی کرد، در را آتش زد، همین که در مقداری باز شد، آن را با فشار سختی گشود، در حالی که حضرت زهرا(س) پشت در بود و بین در و دیوار این ضربت بر او وارد شد و چون باردار بود، موجب سقط جنین آن حضرت(س) شد و حضرت از هوش رفت و زمانی که به هوش آمد، دید امیر‌المومنان علیه‌السلام را کشان کشان با بازوان بسته به طرف مسجد می‌برند، این بود که خود را با همان حالت زار به امیر‌المومنان (ع) چسباند، لباس او را گرفت و فرمود: «نمی‌گذارم با پسرعمویم این گونه رفتار کنید». به نقلی خود ابن خطاب و به نقلی به دستور او «قنفذ» با غلاف شمشیر به دستان حضرت زدند که دستان مبارکش کبود و قدرت او زائل و دوباره بیهوش شد و امیر‌المومنین (ع) را رها کرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره را تائید می‌کنند

* شبهه‌ای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح می‌شود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لطفا در این خصوص توضیح دهید.

- آنچه واقعاً جای سؤال هست، اینکه مسلمانان اگر ارادت و اعتقاد به ذات مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم داشته باشد، چه شیعه و چه هر فرقه دیگری  باشند و به ذات پیامبر اکرم(ص) اعتقاد و باور داشته باشد، آیا جای سؤال نیست که چرا باید تنها یادگار پیامبر و نوردیده آن حضرت که فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیدة نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) که داریم که می‌فرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.

منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت 27 و 28 سال گفتند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، این سنی برای بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است و ایشان حداقل به نقل خود اهل تسنن ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام در قید حیات نباشد، چرا!؟ آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئله‌ای را نمی‌بینیم و این نشان می‌دهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینش به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوست، ما اگر نقل‌هایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، مانندکتاب «الامامة والسیاسة»، تألیف «ابن قتیبه دینوری» و یا نقل‌هایی که «ابن ابی الحدید» شارح نهج‌الابلاغه آورده است و دیگر منابع اهل تسنن وجود دارد، به وضوح نشان می‌دهد که حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت ایشان موضع داشتند و متأثر بوده است، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسر او بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده می‌کرد، تمام تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئه‌ای به باد می‌رود و اسلام به انحراف کشیده می‌شود و مهم‌ترین اصل اسلام که ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌اسلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار می‌گیرد و ولایت از محضر امور خارج می‌شود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم کرد.

«ابن قتیبه دنیوری» نقل می‌کند که حضرت زهرا(س) خانه خود را مأمن کسانی قرار دارد که نسبت به حاکمیت خلیفه اول موضع داشتند و به ولایت و خلافت امیرالمومنین علی علیه‌اسلام پای می‌فشاردند و آنها در خانه حضرت زهرا اجتماع و تحصن کرده بودند و حاضر به بیعت خلیفه نبودند، بعد «ابن قتیبه» می‌گوید که «عمر بن خطاب» به «ابوبکر» گفت تا علی(ع) بیعت نکرده، به سبب جایگاهی که نسبت به پیغمبر(ص) دارد پایه‌های حکومت تو محکم نخواهد شد و لذا باید از علی(ع) بیعت گرفت و خلیفه اول هم موافقت کرد.

حامیان ولایت در خانه فاطمه(س) تحصن کردند/ آتش و تهاجم غاصبان علیه خانه فاطمه(س)

در آغاز ابوبکر، «قنفذ» غلام آزاد شده عمر را فرستاد که به خانه فاطمه(س) برود و به امیرالمومنین علی(ع) بگوید: خلیفه رسول خدا(ص) تو را می‌طلبد، وقتی قنفذ به حضرت علی(ع) پیغام ابوبکر را رساند، امام (ع) در جواب فرمود: «چه زود به رسول خدا(ص) دروغ بستید» و او را باز گرداند. بار دیگر خلیفه به قنفذ گفت به علی بگو: جانشین پیغمبر خدا(ص) تو را می‌طلبد، که حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «سبحان الله! چیزی را ادعا کرده است که در حد و اندازه او نیست». بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از راهی جز مسالمت وارد عمل شوند.

«ابن قتیبه» می‌نویسد که عمر با گروهی به سوی خانه زهرا(س) حرکت کرد، در حالی که شعله آتشی در دست داشت، مردم به او گفتند: عمر به کجا می‌روی، گفت: این خانه را که محل توطئه خلافت ما شده است، می‌خواهم با اهل آن به آتش بکشم! به او گفتند: ای عمر! در این خانه دختر پیغمبر حضور دارد، گفت: اگر چه او باشد، من این کار را می‌کنم، «ابن قتیبه» می‌گوید: عمر و افرادش خانه فاطمه(س) را محاصره کرد و فریاد برآورد که؛ ای دختر پیامبر(ص)! این افرادی که در خانه‌ات پناه گرفتند، باید بیرون بفرستی تا بیعت کنند و گرنه خانه را به آتش می‌کشم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:22:00 ق.ظ ]




جزئیاتی از ماجرای شهادت حضرت زهرا(س)

 

* اقوال مختلفی درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام نقل شده است، قول معتبر کدام است؟ 

-در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل می‌کنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر می‌کنند.

البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمی‌پسندم و نمی‌پذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطه‌گذاری در رسم‌‌الخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبهه شده و نمی‌دانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز بوده یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است!

به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهل‌بیت علیهم‌السلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر می‌سپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ می‌نشستند.

لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئله‌ای و مشکلی به خاطر نبودن نقطه‌گذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان می‌دهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط می‌شود، مثل امروز که شیفتگان اهل‌بیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) هست که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همان‌گونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمی‌دانیم ولادت آن حضرت درچه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است.

مورد دیگر در این ارتباط که لازم به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح می‌کند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر دفن است و همین‌طور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی می‌گوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد».

مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح می‌دانند

* پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیح‌تر است؟

ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیح‌تر پذیرفته شده است، وقتی می‌گویم به سبب اینکه گفته شده رسم‌الخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمی‌شده و همچنین دندان‌های درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قرائن، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیها‌السلام هر دو قول را ما بزرگ می‌شماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت می‌کنیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ق.ظ ]




شهید گمنام سلام، خوش اومدی مسافر من … (صوتی،کامل)

 

دلم گرفته بازم چشام بارونیه / خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه / شهید گمنام سلام / خوش اومدی مسافر من / خسته نباشی پهلوون

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




عالم برزخ چقدر با دنیا فاصله دارد...

عالم «برزخ» چقدر با دنیا فاصله دارد

 

خواب‌هایی که برخی از مؤمنان می‌بینند نمونه‌ای از برزخ است، در مقابل خواب‌های وحشتناکی که بعضی از ظالمان و گناهکاران می‌بینند به طوری که سراسر وجودشان را رعب و ترس برمی‌دارد گوشه‌ای از عالم قبرشان است.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه می‌‌آید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

با توجه به مطالب گذشته روشن شد فاصله عالم برزخ با دنیا زمانی و مکانی نیست تا بگویند انسان از دنیا تا بخواهد به عالم برزخ برود، چند سال طول می‌کشد یا دنیا یک مکانی است و برزخ مکانی دیگر. بلکه فاصله آن دو رتبی است مثل عالم انسانی و حیوانی، زیرا اگر انسان فقط به فکر شهوت و شکم باشد در عالم حیوانی به سر می‌برد چراکه حیوان تمام تلاش آن دو است و اگر از فطرت و عقل و دستورات قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام استفاده کرد و از مرز شهوت و شکم دیدگاهش را بالاتر برد، به عالم انسانیت راه می‌یابد.

انسان در همین دنیا اگر همان مسیری که قرآن و عترت بیان کردند را عمل نمود از عالم دنیا فراتر می‌رود و به تدریج می‌تواند عالم برزخ را درک کند؛ درک عالم برزخ برای اولیای الهی و ائمه اطهار (ع) مسئله رایجی بود چنانچه قرآن کریم در سوره مبارکه «تکاثر» می‌فرماید:

«.. لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین، لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»؛ اگر شما علم یقین به آخرت داشتید جهنم(برزخی) را در همین جهان با چشم دل مشاهده می‌کردید.

حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه در وصف متقین می‌فرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُعَذَّبُونَ». (خطبه 193)

بهشت(برزخی) برای آنان چنان است که گویا آن را دیده‌ و در نعمت‌های آن به سر می‌برند و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده‌ و در عذابش گرفتارند.

به بیان دیگر اگر انسان در همین دنیا کمی از شکم و شهوتش زد و مواظب گوش و چشم و زبانش بود و واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد و در حد توان به مستحبات و مکروهات توجه داشت خداوند گوشه‌ای از عالم برزخ را به او نشان خواهد داد.

خواب‌هایی که برخی از مؤمنان می‌بینند نمونه‌ای از برزخ است، در مقابل خواب‌های وحشتناکی که بعضی از ظالمان و گناهکاران می‌بینند به طوری که سراسر وجودشان را رعب و ترس برمی‌دارد گوشه‌ای از عالم قبرشان است. بنابراین اگر کسی دقت کند در همین دنیا گاهی خداوند ذره‌ای از عالم قبر را نشان می‌دهد اما غفلت مانع است.

به عبارت روشن‌تر فاصله بین دو چیز، گاهی زمانی است مثل آنکه فردی امروز به دنیا می‌آید و شخص دیگری هفته یا سال بعد متولد می‌شود و گاهی هم فاصله مکانی است مانند اینکه شخصی در قم زندگی می‌کند و فرد دیگری در مشهد است اما فاصله میان «دنیا و برزخ» زمانی و مکانی نیست بلکه فاصله میان آن دو رتبی و مرتبه‌ای است مثل دو نفری که در یک زمان در یک اتاق هستند اما یکی بیدار و یکی خواب است.

این دو نفر فاصله زمانی و مکانی که با هم ندارند فقط رتبی و مرتبه‌ای دارند؛ یعنی یک رتبه، مقام و موقعیت عالم دنیا را دارد که بیدار است و دیگری موقعیت عالم برزخ متصل را دارد که در حال خواب دیدن است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-12-10] [ 10:45:00 ق.ظ ]




عالم «برزخ» چقدر با دنیا فاصله دارد

 

خواب‌هایی که برخی از مؤمنان می‌بینند نمونه‌ای از برزخ است، در مقابل خواب‌های وحشتناکی که بعضی از ظالمان و گناهکاران می‌بینند به طوری که سراسر وجودشان را رعب و ترس برمی‌دارد گوشه‌ای از عالم قبرشان است.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه می‌‌آید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

با توجه به مطالب گذشته روشن شد فاصله عالم برزخ با دنیا زمانی و مکانی نیست تا بگویند انسان از دنیا تا بخواهد به عالم برزخ برود، چند سال طول می‌کشد یا دنیا یک مکانی است و برزخ مکانی دیگر. بلکه فاصله آن دو رتبی است مثل عالم انسانی و حیوانی، زیرا اگر انسان فقط به فکر شهوت و شکم باشد در عالم حیوانی به سر می‌برد چراکه حیوان تمام تلاش آن دو است و اگر از فطرت و عقل و دستورات قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام استفاده کرد و از مرز شهوت و شکم دیدگاهش را بالاتر برد، به عالم انسانیت راه می‌یابد.

انسان در همین دنیا اگر همان مسیری که قرآن و عترت بیان کردند را عمل نمود از عالم دنیا فراتر می‌رود و به تدریج می‌تواند عالم برزخ را درک کند؛ درک عالم برزخ برای اولیای الهی و ائمه اطهار (ع) مسئله رایجی بود چنانچه قرآن کریم در سوره مبارکه «تکاثر» می‌فرماید:

«.. لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقین، لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ»؛ اگر شما علم یقین به آخرت داشتید جهنم(برزخی) را در همین جهان با چشم دل مشاهده می‌کردید.

حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه در وصف متقین می‌فرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِیها مُعَذَّبُونَ». (خطبه 193)

بهشت(برزخی) برای آنان چنان است که گویا آن را دیده‌ و در نعمت‌های آن به سر می‌برند و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده‌ و در عذابش گرفتارند.

به بیان دیگر اگر انسان در همین دنیا کمی از شکم و شهوتش زد و مواظب گوش و چشم و زبانش بود و واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد و در حد توان به مستحبات و مکروهات توجه داشت خداوند گوشه‌ای از عالم برزخ را به او نشان خواهد داد.

خواب‌هایی که برخی از مؤمنان می‌بینند نمونه‌ای از برزخ است، در مقابل خواب‌های وحشتناکی که بعضی از ظالمان و گناهکاران می‌بینند به طوری که سراسر وجودشان را رعب و ترس برمی‌دارد گوشه‌ای از عالم قبرشان است. بنابراین اگر کسی دقت کند در همین دنیا گاهی خداوند ذره‌ای از عالم قبر را نشان می‌دهد اما غفلت مانع است.

به عبارت روشن‌تر فاصله بین دو چیز، گاهی زمانی است مثل آنکه فردی امروز به دنیا می‌آید و شخص دیگری هفته یا سال بعد متولد می‌شود و گاهی هم فاصله مکانی است مانند اینکه شخصی در قم زندگی می‌کند و فرد دیگری در مشهد است اما فاصله میان «دنیا و برزخ» زمانی و مکانی نیست بلکه فاصله میان آن دو رتبی و مرتبه‌ای است مثل دو نفری که در یک زمان در یک اتاق هستند اما یکی بیدار و یکی خواب است.

این دو نفر فاصله زمانی و مکانی که با هم ندارند فقط رتبی و مرتبه‌ای دارند؛ یعنی یک رتبه، مقام و موقعیت عالم دنیا را دارد که بیدار است و دیگری موقعیت عالم برزخ متصل را دارد که در حال خواب دیدن است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




شش دسته از مردم که به شکل حیوان زندگی می‌کنند

 

امام سجاد(ع) فرمودند: مردم در زمان ما شش گروه‌ و طبقه هستند: ” شیر، گرگ، روباه، سگ، خوک و گوسفند"!

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، در نگاهی به احادیث و روایات معصومین(ع) می‌بینیم آن بزرگواران برای بیان درجه قبح گناهان از تمثیل‌های فراوانی استفاده کرده‌اند تا پیروان خود را از ارتکاب چنین اعمالی بازدارند و بتوانند با جلب رضایت الهی مسیر سعادت را بپیمایند.

زرارة بن اوفی گوید روزی خدمت امام زین العابدین (ع) رسیدم، حضرت فرمودند: ای زرارة مردم زمان ما شش طبقه‌اند: ” شیر، گرگ، روباه، سگ، خوک و گوسفند"!

اما “شیر"، حاکمان و پادشاهانی هستند که دوست دارند بر هر کسی مسلط باشند و ظلم کنند، ولی احدی در برابر فسادشان ایستادگی نکند".

اما “گرگ"، تجار و کسبه‌ای هستند که در وقت خریدن جنس، آن را مذمّت می‌کنند تا ارزان‌تر بخرند، ولی برای فروش، آن را می‌ستایند تا گران بفروشند".

اما “روباه"، کسانی هستند که دین را وسیله‌ای برای دنیایشان قرار داده‌اند و آنچه را به زبان می‌آورند در دل قبول ندارند".

اما “خوک"، مردانی که شبیه زن هستند و رفتار زنانه دارند و همچنین کسانی که ذلیل و اسیر شهوتند و به هرعمل زشتی که دعوت می‌شوند پاسخ مثبت می‌دهند".

اما “سگ"، انسان بد زبان و فحاش است به طوری که مردم از ترس زبانش او را احترام می‌کنند.(در واقع کسی که جلوی زبانش را نمی‌گیرد و حرف‌های زشت از دهانش بیرون می‌آید و مردم از ترس آن که مبادا به آنها فحاشی یا بد زبانی کند او را احترام کنند و یا اینکه در منزل همیشه سروصدا می‌کند و سر زن و بچه‌هایش داد و فریاد می‌کشد! این شخص گرچه در ظاهر شکل آدم است ولی در باطن سگ است و خوی و خصلت آن را دارد و در روز قیامت به صورت سگ وارد محشر می‌شود".

و اما “گوسفند"، شخص با ایمانی است که مانند گوسفند افراد شرور موی او را می‌بُرند و گوشت او را می‌خورند و استخوانش را می‌شکنند".

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ق.ظ ]




آیا «برزخ» هم شب و روز دارد

 

همانطوری که خواب، شب و روز ندارد روشنی و تاریکی بستگی به بیننده خواب دارد؛ اگر انسان خوب باشد خواب خوب می‌بیند و اگر آدم گناهکار و ظالم باشد، در عالم خواب همه چیز را تاریک و غم‌انگیز مشاهده می‌کند. عالم برزخ هم این چنین خواهد بود.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد. آنچه در ادامه می‌‌آید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود.

از آیات و روایاتی که گذشت، استفاده می‌شود در عالم قبر و قیامت انسان مهمان عمل خویش است و هر کسی با نور اعمالش حرکت می‌کند و قبر او را اعمال خوب و انجام واجبات روشن است و اعمال بد و گناهان تاریک می‌سازد، همانطوری که انسان وقتی خواب می‌بیند با اینکه در شب و در اتاق تاریک خوابیده، اما در خواب‌ جاهایی می‌رود که بسیار روشن و نورانی است با اینکه خوابش در شب است و یا اینکه در روز می‌خوابد و در خواب جاهای تاریک و وحشتناک را می‌بیند.

بنابراین همانطوری که در خواب شب و روز ندارد و روشنی و تاریکی بستگی به بیننده خواب دارد اگر انسان خوب و متدینی باشد، خواب خوب می‌بیند و در عالم خواب همه چیز برایش زیبا و روشن و جذاب و نشاط‌ آور است، اگر چه در اتاق تاریک خواب ببیند. و اگر آدم گناهکار و ظالم باشد در عالم خواب همه چیز را تاریک و هولناک و غم‌انگیز مشاهده می‌کند، اگر چه در روز بخوابد و یا در جایی بخوابد که سراسر معنویت و روشنی باشد عالم برزخ هم این چنین خواهد بود.

* چرا در خواب برخی مردگان را ناراحت و یا خوشحال می‌بینیم

در پاسخ این پرسش می‌توان گفت: اولاً هر خوابی حجت و دلیل نیست، زیرا بسیاری از خواب‌ها مربوط به حالات روحی بیننده خواب است و نمی‌توان گفت آنچه دیده درست است.

ثانیاً: بر فرض اینکه بیننده خواب از ایمان قوی و حالات خوبی برخوردار باشد، می‌توان اظهار داشت که خوابش احتمال دارد درست باشد و دلیل اینکه مرده ناراحت و یا خوشحال است چند موضوع می‌تواند باشد:

از مجموع روایاتی که در بحث برزخ بیان شد، می‌توان گفت: ناراحتی و خوشحالی او می‌تواند در اثر اعمال خوب یا بد خودش باشد. اعمال خوب منشأ خوشحالی و اعمال بد و گناه باعث ناراحتی و عذاب وی در عالم برزخ خواهد بود.

حالت خوش و ناراحتی میت که در خواب انسان دیده می‌تواند اعمال و رفتار نزدیکان و فرزندان باشد، چنانچه در روایات گذشت مردگان اعمال ما را می‌بینند، اگر فرزندان کار و خیر انجام دهند و به نام و عبادات و حجاب و دستورات دین پایبند باشند، مرده‌ها در عالم قبر خوشحالند و اگر فرزندان بی‌نماز و اهل گناه و موسیقی و بدحجاب باشند قطعاً آنان در قبر ناراحتند و به آنها گفته می‌شود چرا فرزندانتان را خوب تربیت نکردی؟ چرا همیشه به فکر دنیای آنان بودید و به فکر دینشان نبودید؟

امکان دارد ناراحتی آنان به خاطر بدهکاری که به مردم دارند و یا به خاطر بی‌توجهی فرزندان به آنان در مورد اینکه به سر قبرشان نمی‌روند و یا کار خیر برایشان انجام نمی‌دهند باشد.

شاید ناراحتی آنان به خاطر نزاع و دعوا و درگیری و قهر کردن فرزندان و اقوام، به خاطر ارث و میراث باشد که در بحث روایات گذشت همه این موارد باعث ناراحتی میت در عالم قبر می‌شود.

بنابراین می‌توان گفت: 1. اعمال خوب و اعمال بد خود مرده 2. اعمال و رفتار بازماندگان به ویژه فرزندان 3. بدهکاری به مردم از جمله بدهی مهریه زن است 4. به زیارت قبورشان نرفتن 5. نزاع و درگیری و قهر و صله رحم نکردن و ده‌ها دیگر همه این‌ها می‌توان در نشاط و غم و غصه میت در عالم قبر دخالت داشته باشد.

* وظیفه ما چیست؟

وظیفه ما آن است که سعی کنیم فرزندان و اقوام خوبی برایشان باشیم و خوب بودن در عمل به واجبات و ترک محرمات است تا با این کار آنان را خوشحال سازیم و از گناه و بی‌توجهی به دین دوری کنیم و اگر آنان مدتی نماز، روزه، حج و یا سایر اعمال واجب را انجام ندادند یا خودمان برایشان انجام دهیم و یا با دادن مبلغ آن با شرایطی که دارد دیگران انجام دهند و تلاش کنیم از رفتن به زیارت قبورشان غفلت نکنیم و از نزاع و اختلاف سر مسائل دنیا بپرهیزیم و به صله رحم و حاکم کردن فضای محبت و صمیمیت توجه ویژه داشته باشیم تا گذشتگان با این حرکات و رفتار ما خرسند شوند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




چرا ارواح مومنان در وادی السلام جمع می‌شوند؟!

از احادیثی که بیان شد که ارواح موؤنان در وادی السلام در نزدیکی کوفه جمع هستند استفاده می‌شود که وادی السلام موضوعیت ندارد بلکه آنچه که محور و اصل است این که ارواح مؤمنان و پیامبران آنجا و در کنار حضرت امیرالمومنین علی (ع) جمع‌اند. چنانکه در بحث رجعت خواهد آمد، آن حضرت (ع) چند بار رجعت می‌نماید و پیامبران نیز به دنیا برمی‌گردند تا حکومت حضرت را مشاهده و او را یاری کنند و سرّ این ارادت پیامبران و صالحان به حضرت امیر (ع) آن بود که اگر آن حضرت و فرزند بزرگوارش حضرت سیدالشهدا (ع) نبودند، بنی امیه (لعنة الله علیهم اجمعین) دینی باقی نمی‌گذاشتند و زحمات تمام پیامبران را به باد می‌دادند. اگر دینی باقی ماند و ثمره زحمت انبیاء از بین نرفت، فقط به سبب ایثار و جانفشانی حضرت امیر (ع) و حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (ع) و فرزندان طاهرین آنها، به ویژه حضرت سیدالشهداء (ع) بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




مردم در عالم برزخ به چند دسته تقسیم می‌شوند؟ آیا مردم در برزخ هم مانند بهشت و جهنم به دو دسته تقسیم می‌شوند؟

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

از روایات هم استفاده می‌شود که مردم هم در عالم برزخ به دو گروه تقسیم می‌شوند: 

1. کسانی که در دنیا مطیع دستورات دین و پیامبران الهی و ائمه اطهار (ع) بودند و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات مقید بودند، در برزخ زندگی با نشاط و آرامشی دارند.

2. کسانی که نسبت به دین بی‌توجه بودند و اهل نماز و عبادت و حجاب و بندگی نبودند، در عالم قبر که شاید صدها هزار سال طول بکشد به عذاب الهی گرفتار خواهند شد.

اینک به روایاتی توجه کنید:

هر کس مهمان عمل خویش است:

حضرت محمد (ص) فرمود:

«اِنَّ اَحَدَکُم اذا ماتَ عُرِضَ علیه مَقعَدُهُ بالغَداة و العَشّی ان کان من اهل الجنّه فمنَ الجنة و ان کانَ من اهل النّار فمن النّار، یقالُ هذا مَقعَدُکَ حینَ یَبعثکَ الله یَومَ القیامة»

هنگامی که یکی از شما از دنیا برود، جایگاه او صبح و شام به او عرضه می‌شود، اگر از اهل بهشت باشد، جایگاهش در بهشت است و اگر از اهل دوزخ باشد، جایگاهش در دوزخ است و به او گفته می‌شود این جایگاه توست تا هنگامی که خداوند تو را در قیامت مبعوث کند.

امام صادق (ع) فرمود:

«اَلبَرزخ القبر، و هُو الثوابُ و العقابُ بین الدّنیا و الآخرة»

برزخ همان قبر است و قبر همان ثواب و عقابی است که میان دنیا و آخرت وجود دارد.

- سجده نماز یادآور عالم برزخ

از برخی روایات استفاده می‌شود که نماز اگر با توجه به معنای آن خوانده شود، یاد آور سه عالم: برزخ و قیامت است. بدین معنا که دفعه اول که ما سر روی مهر می‌گزاریم و بر می‌داریم، یادآور آن است که خداوند ما را با واسطه از خاک آفریده و به دنیا می‌آورد و دفعه دوم که به سجده می‌رویم، به ما تذکر می‌دهد که بعد از مدتی زندگی در دنیا به برزخ برمی‌شد و هنگامی که سر از سجده دوم برمی‌داریم، یادآور زنده شدن در روز قیامت می‌باشد. لذا از معنای سجده در نماز از حضرت علی (ع) سوال شد.

آن حضرت در پاسخ فرمودند:

«مَعْنَى السُّجُودِ فَقَالَ مَعْنَاهُ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ التُّرَابِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِی وَ السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنِی وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِی تَارَةً أُخْرَى‏»

معنا و حقیقت سجده در نماز آن است که به خداوند می‌گوییم: ما را (با واسطه) از خاک آفریدی و در سجده اول که سرت را برمی‌داری معنایش آن است که خداوند ما از همین خاک آفریده و به دنیا آورده، و به سجده دوم که می‌رویم، یعنی خداوندا! ما را بعد از مدتی زندگی در دنیا (به عالم قبر و برزخ) برمی‌گرداند و سرت را که از سجده دوم برمی‌داری، معنایش آن است که بعد از مدت‌ها در عالم برزخ مرا روز قیامت زنده خواهی کرد.          

لذا اگر نماز با توجه خوانده شود و معنای آن درک شود، چنان در روح و روان اثر می‌گذارد که آرامش وصف‌ناپذیری به انسان می‌دهد و دیگر انسان گرد گناه نمی‌رود و جامعه به وسیله نماز اصلاح خواهد شد.

- سخن امیرالمومنین (ع) با اموات

آن حضرت (ع) وقتی از جنگ صفین برمی‌گشت در کنار قبرستانی که در پشت دروازه کوفه بود ایستاد و خطاب به ارواح مردگان فرمود:

«أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ، أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَ أَمَّا الأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ»

شما بر ما پیش‌قدم شدید، و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد، خانه‌هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند، و اموالتان تقسیم شد، اینها خبرهایی است که نزد ماست، نزد شما چه خبر است؟

سپس حضرت علی (ع) فرمود:

«أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لاَ َخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى»

آگاه باشید! اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر می‌دهند که بهترین زاد و توشه در سفر آخرت پرهیزگاری است.

- محل اجتماع ارواح مومنان

امام صادق (ع) فرمود:

«لا یَبقی مُؤ‌مِنٌ فی شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلی وادِی السلام ظَهرُ الکُوفَه، اَما اِنّی کََأنّی بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ یَتَحَدثُونَ» 

هر مومنی در شرق و عرب عالم نمی‌میرد مگر اینکه خداوند روح او را در وادی السلام مشحور می‌کند. راوی از امام (ع) پرسید: وادی السلام کجاست؟ حضرت فرمود: پشت کوفه است. آگاه باشید گویا ارواح مومنان در -آنجا به صورت حلقه‌ای و گرد نشسته‌اند و با هم سخن می‌گویند.

حبه عُرَنی یکی از اصحاب حضرت علی (ع) می‌گوید: از آن حضرت درباره سخن گفتن و انس گرفتن ارواح در عالم قبر سؤال کردم. حضرت (ع) در پاسخ فرمود:

«نعم و لو کشف لک لرایتهم حلقا حلقا محتبین یتحادثون»

بله، اگر پرده‌ها برای تو کنار رود خواهی دید که ارواح مؤمنان در برزخ به صورت حلقه‌وار در حالی که دست‌هایشان را در زانوها حلقه زده‌اند دور هم نشسته‌اند و با یکدیگر حرف می‌زنند.

بعد حضرت علی (ع) فرمود:

«… وَما مِنْ مُؤمِنٍ یَمُوتُ فی بُقْعَةٍ مِنْ بِقاعِ الاَرْضِ اِلاّ قیلَ لِروحِهِ: اِلحَقی بِوادِی السَّلامِ وَاِنَّها لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ»

هیچ مومنی در قطعه‌ای از زمین نمی‌میرد مگر این که به روح او گفته می‌شود به وادی السلام ملحق شود، زیرا وادی السلام قطعه‌ای از بهشت عَدَن است.

- در حال لذت و نشاط

راوی از امام صادق (ع) درباره ارواح مومنان سوال کرد. آن حضرت (ع) فرمود:

«فی حُجُراتٍ فی الجنّةِ ، یأکُلونَ مِن طَعامِها ، ویَشْرَبونَ مِن شَرابِها و یقولون: ربنا اقم لنا الساعه و انجزلنا ما وعدتنا»

آنها در حجره‌هایی از بهشت (برزخی) قرار دارند، از غذاهای بهشتی می‌خورند و از نوشیدنی‌هایش می‌نوشند و می‌گویند: پروردگارا هر چه زودتر قیامت را برپا کن و به وعده‌هایی که به ما داده‌ای وفا نما.

از آیه مبارکه استفاده می‌شود: انسان به محض مردن وارد برزخ می‌شود، چنانچه حبیب بن نجار این مرد مبارز که در راه احیاء دین و دفاع از پیامبران به محض این که زیر شکنجه به شهادت رسید، وارد بهشت برزخی شد. چنانچه اشخاص کافر و ظالم به محض مردن وارد جهنم برزخی خواهند شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:38:00 ق.ظ ]




مردم در عالم برزخ به چند دسته تقسیم می‌شوند؟ آیا مردم در برزخ هم مانند بهشت و جهنم به دو دسته تقسیم می‌شوند؟

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

از روایات هم استفاده می‌شود که مردم هم در عالم برزخ به دو گروه تقسیم می‌شوند: 

1. کسانی که در دنیا مطیع دستورات دین و پیامبران الهی و ائمه اطهار (ع) بودند و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات مقید بودند، در برزخ زندگی با نشاط و آرامشی دارند.

2. کسانی که نسبت به دین بی‌توجه بودند و اهل نماز و عبادت و حجاب و بندگی نبودند، در عالم قبر که شاید صدها هزار سال طول بکشد به عذاب الهی گرفتار خواهند شد.

اینک به روایاتی توجه کنید:

هر کس مهمان عمل خویش است:

حضرت محمد (ص) فرمود:

«اِنَّ اَحَدَکُم اذا ماتَ عُرِضَ علیه مَقعَدُهُ بالغَداة و العَشّی ان کان من اهل الجنّه فمنَ الجنة و ان کانَ من اهل النّار فمن النّار، یقالُ هذا مَقعَدُکَ حینَ یَبعثکَ الله یَومَ القیامة»

هنگامی که یکی از شما از دنیا برود، جایگاه او صبح و شام به او عرضه می‌شود، اگر از اهل بهشت باشد، جایگاهش در بهشت است و اگر از اهل دوزخ باشد، جایگاهش در دوزخ است و به او گفته می‌شود این جایگاه توست تا هنگامی که خداوند تو را در قیامت مبعوث کند.

امام صادق (ع) فرمود:

«اَلبَرزخ القبر، و هُو الثوابُ و العقابُ بین الدّنیا و الآخرة»

برزخ همان قبر است و قبر همان ثواب و عقابی است که میان دنیا و آخرت وجود دارد.

- سجده نماز یادآور عالم برزخ

از برخی روایات استفاده می‌شود که نماز اگر با توجه به معنای آن خوانده شود، یاد آور سه عالم: برزخ و قیامت است. بدین معنا که دفعه اول که ما سر روی مهر می‌گزاریم و بر می‌داریم، یادآور آن است که خداوند ما را با واسطه از خاک آفریده و به دنیا می‌آورد و دفعه دوم که به سجده می‌رویم، به ما تذکر می‌دهد که بعد از مدتی زندگی در دنیا به برزخ برمی‌شد و هنگامی که سر از سجده دوم برمی‌داریم، یادآور زنده شدن در روز قیامت می‌باشد. لذا از معنای سجده در نماز از حضرت علی (ع) سوال شد.

آن حضرت در پاسخ فرمودند:

«مَعْنَى السُّجُودِ فَقَالَ مَعْنَاهُ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ التُّرَابِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِی وَ السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنِی وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِی تَارَةً أُخْرَى‏»

معنا و حقیقت سجده در نماز آن است که به خداوند می‌گوییم: ما را (با واسطه) از خاک آفریدی و در سجده اول که سرت را برمی‌داری معنایش آن است که خداوند ما از همین خاک آفریده و به دنیا آورده، و به سجده دوم که می‌رویم، یعنی خداوندا! ما را بعد از مدتی زندگی در دنیا (به عالم قبر و برزخ) برمی‌گرداند و سرت را که از سجده دوم برمی‌داری، معنایش آن است که بعد از مدت‌ها در عالم برزخ مرا روز قیامت زنده خواهی کرد.          

لذا اگر نماز با توجه خوانده شود و معنای آن درک شود، چنان در روح و روان اثر می‌گذارد که آرامش وصف‌ناپذیری به انسان می‌دهد و دیگر انسان گرد گناه نمی‌رود و جامعه به وسیله نماز اصلاح خواهد شد.

- سخن امیرالمومنین (ع) با اموات

آن حضرت (ع) وقتی از جنگ صفین برمی‌گشت در کنار قبرستانی که در پشت دروازه کوفه بود ایستاد و خطاب به ارواح مردگان فرمود:

«أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ، أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَ أَمَّا الأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ»

شما بر ما پیش‌قدم شدید، و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد، خانه‌هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند، و اموالتان تقسیم شد، اینها خبرهایی است که نزد ماست، نزد شما چه خبر است؟

سپس حضرت علی (ع) فرمود:

«أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لاَ َخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى»

آگاه باشید! اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر می‌دهند که بهترین زاد و توشه در سفر آخرت پرهیزگاری است.

- محل اجتماع ارواح مومنان

امام صادق (ع) فرمود:

«لا یَبقی مُؤ‌مِنٌ فی شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلی وادِی السلام ظَهرُ الکُوفَه، اَما اِنّی کََأنّی بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ یَتَحَدثُونَ» 

هر مومنی در شرق و عرب عالم نمی‌میرد مگر اینکه خداوند روح او را در وادی السلام مشحور می‌کند. راوی از امام (ع) پرسید: وادی السلام کجاست؟ حضرت فرمود: پشت کوفه است. آگاه باشید گویا ارواح مومنان در -آنجا به صورت حلقه‌ای و گرد نشسته‌اند و با هم سخن می‌گویند.

حبه عُرَنی یکی از اصحاب حضرت علی (ع) می‌گوید: از آن حضرت درباره سخن گفتن و انس گرفتن ارواح در عالم قبر سؤال کردم. حضرت (ع) در پاسخ فرمود:

«نعم و لو کشف لک لرایتهم حلقا حلقا محتبین یتحادثون»

بله، اگر پرده‌ها برای تو کنار رود خواهی دید که ارواح مؤمنان در برزخ به صورت حلقه‌وار در حالی که دست‌هایشان را در زانوها حلقه زده‌اند دور هم نشسته‌اند و با یکدیگر حرف می‌زنند.

بعد حضرت علی (ع) فرمود:

«… وَما مِنْ مُؤمِنٍ یَمُوتُ فی بُقْعَةٍ مِنْ بِقاعِ الاَرْضِ اِلاّ قیلَ لِروحِهِ: اِلحَقی بِوادِی السَّلامِ وَاِنَّها لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ»

هیچ مومنی در قطعه‌ای از زمین نمی‌میرد مگر این که به روح او گفته می‌شود به وادی السلام ملحق شود، زیرا وادی السلام قطعه‌ای از بهشت عَدَن است.

- در حال لذت و نشاط

راوی از امام صادق (ع) درباره ارواح مومنان سوال کرد. آن حضرت (ع) فرمود:

«فی حُجُراتٍ فی الجنّةِ ، یأکُلونَ مِن طَعامِها ، ویَشْرَبونَ مِن شَرابِها و یقولون: ربنا اقم لنا الساعه و انجزلنا ما وعدتنا»

آنها در حجره‌هایی از بهشت (برزخی) قرار دارند، از غذاهای بهشتی می‌خورند و از نوشیدنی‌هایش می‌نوشند و می‌گویند: پروردگارا هر چه زودتر قیامت را برپا کن و به وعده‌هایی که به ما داده‌ای وفا نما.

از آیه مبارکه استفاده می‌شود: انسان به محض مردن وارد برزخ می‌شود، چنانچه حبیب بن نجار این مرد مبارز که در راه احیاء دین و دفاع از پیامبران به محض این که زیر شکنجه به شهادت رسید، وارد بهشت برزخی شد. چنانچه اشخاص کافر و ظالم به محض مردن وارد جهنم برزخی خواهند شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ق.ظ ]




چرا دفن شبانه؟ چرا قبر مخفی؟

 

ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن را باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید.

حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بعد از رحلت پدر گرامیشان مدت اندکی در قید حیات بودند که مورخین با اختلاف این مدت را از ۷۵ روز تا هشت ماه ذکر کرده اند. در این مدت درباره اهل بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـ و مخصوصاً نسبت به حضرت علی ـ علیه السلام ـ و خانم فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ظلم های فراوانی روا داشته شد، از جمله غصب حق خلافت علی ـ علیه‎ السلام ـ و هجوم به درب خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ[۱] و موارد دیگر که منجربه ناراحتی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ نسبت به خلیفه اول و وابستگانش شد و لذا در روزهای آخر عمرش به شوهر خویش وصیت می کند که بعد از شهادت آن حضرت جنازه اش را شبانه دفن کند.[۲]

اما شاید شبهه ای مطرح شود که آیا دفن شبانه خلاف سیره رسول خدا است؟ بعبارت دیگر آیا در عصر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دفن شبانه انجام گرفته؟ و آیا اصولاً در شرع مقدس اسلام از دفن شبانه میّت منع شده؟

در کتب فقهی اسلامی چه از اهل تشیع و چه از اهل تسنن موردی که دلالت بر منع از دفن شبانه میّت شده باشد، وارد نشده و حتی نقل شده که برخی از صحابه از جمله ابی بکر را هنگام شب دفن کرده اند[۳] و همچنین از کتاب صحیح بخاری از ابن عباس نقل شده که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر مردی که در شب دفن کرده بودند همراه صحابه نماز خواندند.[۴] یعنی اینکه پیامبر با نماز خواندن بر میّتی که شب دفن کرده اند و صحابه هم حضور داشته اند این عمل (دفن شبانه) را منع نکردند، چرا که اگر این عمل مخالف اسلام و روش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می بود حتماً پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از این کار منع می نمودند.

پس منع نکردن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و خواندن نماز بر آن میت و دفن شبانه میت مذکور در عصر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ همه دلالت بر این مطلب دارد که این عمل خلاف شرع نبوده و حتی مورد تأیید پیامبر بوده است. و بعد از پیامبر چنانچه گفته شد ابی بکر (خلیفه اول) را نیز شبانه دفن کردند، پس دفن شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط علی ـ علیه‎ السلام ـ خلاف سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نبوده و این ادعا بی مورد و باطل است.

دلیل دیگر بر اینکه دفن شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط علی ـ علیه السلام ـ خلاف سنت و سیره نبوی نبوده، این است که علی ـ علیه‎ السلام ـ بر وصیت همسر محترمه شان عمل نموده و در اسلام و سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نه تنها از این گونه وصیت منعی نشده بلکه ما در موارد متعدد این گونه وصیتها را شاهد هستیم.[۵] در قران کریم[۶] نیز در موارد متعدد به وصیت کردن اشاره شده و از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است که مؤمن هنگام مرگ باید وصیت نامه اش همراهش باشد[۷]

مزار مخفی مادر

حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ زمانی که اجلشان نزدیک شد و در بستر به حالت احتضار بسر می‌بردند، علی ـ علیه السّلام ـ بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبتهایی که با همدیگر کردند، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اجازه خواستند تا چند وصیّت به همسرشان علی ـ علیه السّلام ـ کنند.[۸]

از جمله وصایای حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ به علی ـ علیه السّلام ـ این بود که گفتند:

ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن را باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه شرکت در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند.

و حتّی به یک نقل حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ تصریح کردند که نگذارید ابی‌بکر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شرکت کنند.

حال بحث در این ‌است که علّت این اجازه ندادن حضرت بیانگر چیست؟

یقیناً حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با این کارشان می‌خواستند باری دیگر همانند جریان فدک مبارزه‌ای را تازه با وصیّت‌نامه سیاسی خویش شروع کنند که ضربه سهمگینی به حکومت وقت وارد سازند.[۹]

فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ با وصیّت خویش افکار خفته مردم مدینه را بیدار می‌ساختند و توجه افکار عمومی را نسبت به پایمال کردن حقّ خویش جلب می‌کردند.[۱۰]

امیرالمؤمنین با عمل به وصیّت زهرا ـ سلام الله علیها ـ اذهان جامعه را دچار شک و تردید کردند و مشروعیت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را بیشتر آشکار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح کردند که چرا قبر زهرا ـ سلام الله علیها ـ مخفی مانده است.

بدین طریق زمانی که حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانه آن حضرت می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی ـ علیه السّلام ـ به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند چرا که تشییع جنازه دختر رسول ‌خدا به تأخیر افتاده‌است.

مردم که متفرق شدند حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمه شب با عده‌ای از نزدیکان و یاران خویش که عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبیر و چند تن دیگر به همراه علی ـ علیه السّلام ـ جنازه دختر رسول ‌خدا را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ قبر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را هم‌سطح زمین کردند و حتی روایت شده در چند نقطه در بقیع، حضرت، قبر درست کردند تا متوجه نشوند که قبر دختر رسول ‌خدا کدام‌ یک است و این راز مخفی ‌ماندن قبر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ برای همیشه مانده است و کسانی هم که حضور داشتند دیگر بعدها محل اختفاء قبر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را بیان نکردند.[۱۱]

بنابراین علت، مخفی ماندن قبر آن حضرت را می توان در امور زیر خلاصه کرد:

۱. اینکه، دشمنان و غاصبان حق آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسی نداشته باشند تا روزی در صدد نبش آن برنیایند.

۲. اینکه، خود آن حضرت خواستند که شبانه و مخفیانه، دفن شوند که به تبع آن قبرشان مخفی بماند.

۳. با توجه به محتوای وصیت ایشان در مورد دفن آن حضرت؛ می توان گفت که می خواستند با این کار، افکار عمومی را بیدار کرده و مردم را نسبت به ظلم حکام زمانشان نسبت به ایشان و علی ـ علیه السّلام ـ آگاه سازند و لذا این سوال را که «چرا قبر فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مخفی ماند» برای همیشه در اذهان مردم زنده نگه دارند.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




چرا قبر مطهر حضرت زهرا (س) مخفی است

 

فلسفه اصلی مخفی بودن قبر حضرت زهرا(س) مربوط می‌شود به وقایع و جسارت‌هایی که از طرف خلفای وقت و اطرافیان خلفا، به آن بزرگوار وارد شده بود، در این زمینه نقل شده است که حضرت زهرا(س) زمانی که وقت رحلتشان نزدیک شد و در بستر به حالت احتضار به سر می‌بردند، حضرت علی(ع) بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبت‌هایی که با همدیگر کردند، حضرت فاطمه(س) اجازه خواستند تا چند وصیّت به همسرشان علی(ع) کنند.


از جمله وصایای حضرت زهرا(س) به علی(ع) این بود که فرمودند:
«ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعمّ از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند.»
و حتّی به یک نقل، حضرت زهرا(س) تصریح کردند که:
«نگذارید ابی‌بکر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شرکت کنند.»
در این مورد سیّد اسماعیل حمیری، شاعر (متولّد ۱۰۵، متوفّای ۱۷۰ ه‍ .ق.) چنین سروده است:
و فاطمه قد اوصت بان لا یصلیا علیها
و ان لا یدنوا من رجا القبر علیا و مقدادا
و ان یخرجو بها رویدا بلیل فی سکوت و فی ستر؛
فاطمه وصیّت کرد که آن دو تن (که از آنان ناخشنود بود) بر وی نماز نخوانند و به قبر او نزدیک نشوند. علی و مقداد شب هنگام با آرامی و در خاموشی و پوشیده از دیده‌ها او را به خاک سپارند.
حال بحث در این‌ است که علّت اجازه ندادن حضرت زهرا(س) در مراسم تشییع پیکرشان، بیانگر چیست؟
یقیناً حضرت زهرا(س) با این کارشان می‌خواستند بار دیگر همانند جریان «فدک» مبارزه جدیدی را با وصیّت‌نامه سیاسی خویش شروع کنند که ضربه سهمگینی به حکومت وقت وارد سازند.2 فاطمه اطهر(س) با وصیّت خویش افکار خفته مردم مدینه را بیدار می‌ساختند و توجّه افکار عمومی را نسبت به پایمال کردن حقّ خویش جلب می‌کردند. از
امام رضا(ع) درباره شیخین سؤال شد. فرمودند:
«ما یک مادر نیکوکار داشتیم که وقتی از دنیا رفت، از آنان خشمگین بود. ما راضی نمی‏شویم تا او از آنان راضی شود.»
از عبدالله بن حسن نیز به همین تقریب نقل شده است. بدین ترتیب روشن می‏شود که حضرت زهرا(س) آن بانوی مطهّره معصوم که خداوند از خشنودی او خشنود می‏شود و از خشم او خشم می‏گیرد، با این موضع آگاهانه‏اش به همگان در تمام تاریخ فهمانید که:
این قضیه یک مسئله شخصی نبود؛ بلکه قضیه اسلام و دین و تجاوز به حریم خدا و رسول خدا(ص) و حقّ و انسانیّت و اسلام مجسّم در او بود؛ زیرا هدف از تجاوز به حریم زهرا(س) منع وی از دفاع از امامت بود. امامت، قوام دین است و یک تصمیم الهی قاطع و حقّ امّت مسلمان و حقّ همه انسان‌ها. زهرا(س) پس از آنکه از آن دو اقرار صریح گرفت که تعدّی و تجاوز نسبت به او، تجاوز به ساحت پیغمبر اکرم(ص) و در نتیجه تجاوز و جسارت به حریم ملکوتی پروردگار است و او حق ندارد که چنین متجاوزی را مورد عفو و گذشت خود قرار دهد و با بیان این جمله که از اینان نزد رسول خدا(ص) شکایت خواهد کرد، آنان را از این حقیقت آگاه کرد؛ آری، زهرا(س) پس از این، آن موضع کوبنده خود را اتّخاذ کرد. سپس برای آنکه به مردم گفته نشود که زهرا(س) پس از آن به خویشتن بازگشت یا به فلانی پیغام داد که از آنان راضی شده است، وصیّت کرد که شبانه دفن شود و از آنجا که مبادا ادّعا شود که چون دفن شبانه سنّت است و ناراحتی حضرت زهرا(س) از آنها کم رنگ شود، حضرت زهرا(س) وصیّت کرد که بر جنازه‏اش حاضر نشوند و بر پیکرش نماز نگزارند و قبرش پنهان بماند. آنها نیز کوشیدند چند قبر را نبش کنند تا به جنازه حضرت دست یابند و بر او نماز گزارند؛ امّا علی(ع) مانع آنها شد. در بعضی از منابع آمده: فاطمه(س) از علی(ع) به خدا و رسولش پیمان گرفت که جز امّ ‏سلمه،
امّ ‏ایمن، فضّه، حسنین(ع)، سلمان، عمّار، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی بر جنازه حضرت حاضر نشوند؛ امّا مخفی ماندن قبر فاطمه(س) تا امروز و عدم قدرت احدی بر شناخت دقیق آن محل، برهانی درخشان، بر روی‌گردانی زهرا(س) از آنان است. تمام شواهد تاریخی صحیح و معتبر بر کذب پندار تحریف‌کنندگان تاریخ و دشمنان حق تأکید دارد.
بدین ترتیب روشن می‏شود که زهرا(س) حتّی مرگ و تشییع جنازه‏اش را وسیله جهاد و مبارزه در راه خدا و برای خدا و دین و در راه توضیح حقایق برای نسل‌ها قرار داد. نتایج این مبارزه از همان لحظه‏های اوّل آشکار شد. روایت شده:
به محض انتشار خبر دفن زهرا(س) مردم ناله و فریاد سر دادند و همدیگر را سرزنش کردند. کسی گفت: پیامبرتان فقط یک دختر در میان شما گذاشت، این دختر می‏میرد و دفن می‏شود؛ ولی احدی از شما، نه در وفات و دفنش حاضر است و نه در نماز بر جنازه‏اش و هیچ کدام قبرش را نمی‏شناسید تا آن را زیارت کنید؟!3
امیرالمؤمنین(ع) با عمل به وصیّت زهرا(س) اذهان جامعه را دچار شکّ و تردید کردند و مشروعیّت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیّت حضرت زهرا(س) را بیشتر آشکار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح کردند که چرا قبر زهرا(س) مخفی مانده است؟ بدین طریق زمانی که حضرت زهرا(س) از دنیا رفتند، مردم سراسیمه به خانه حضرت زهرا(س) می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی(ع) به ابوذر فرمودند:
«برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند؛ زیرا تشییع جنازه دختر رسول‌خدا امشب صورت نمی‌گیرد و به تأخیر افتاده ‌است.»
مردم که متفرّق شدند، حضرت علی(ع) با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمه شب با عدّه‌ای از نزدیکان و یاران خویش که عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار و چند تن دیگر جنازه دختر رسول ‌خدا(ص) را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند و حضرت علی(ع) قبر حضرت فاطمه(س) را هم‌سطح زمین کردند و حتّی روایت شده در چند نقطه در بقیع، قبر درست کردند تا دشمنان متوجّه نشوند که قبر حضرت فاطمه(س) کدام یک است و این راز مخفی ‌ماندن قبر فاطمه(س) برای همیشه مانده است و کسانی هم که حضور داشتند، دیگر بعدها محلّ اختفای قبر فاطمه(س) را بیان نکردند.4
مرحوم شیخ صدوق درباره علّت دفن شبانه آن حضرت می‌نویسد:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَۀَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ علیه السّلام لِأَیِّ عِلَّۀٍ دُفِنَتْ فَاطِمَۀُ (علیها السّلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏]؛
علیّ بن ابوحمزه از امام صادق(ع) پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: «فاطمه(س) وصیّت کرده بود تا در شب، وی را دفن کنند تا ابوبکر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.»5
مرحوم صاحب «مدارک» می‌گوید:
إِنَّ سَبَبِ خِفاءَ قَبْرِها (عَلَیْهِا السَّلام) ما رُواه المُخالِفِ وَ المؤالفِ مِنْ أَنَّهَا (عَلَیْهَا السَّلام) أَوْصَتْ إِلی أمیرِالمُؤمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلام) أنْ یَدْفَنُها لَیْلاً لِئَلا یُصَلَّی عَلَیْها مِنْ آذاها وَ مَنَعْها میراثِهَا مِنْ أبیها (صَلَّی اللهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)؛
علّت مخفی بودن محلّ دفن فاطمه(س) آن گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان(ع) سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیّت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند، بر وی نماز نخوانند.6
بنابراین با توجّه به مطالبی که عرض شد، علّت مخفی ماندن قبر آن حضرت را می‌توان در امور زیر خلاصه کرد:
1. اینکه، دشمنان و غاصبان حقّ آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسی نداشته باشند تا روزی درصدد نبش آن برنیایند؛
2. اینکه، خود آن حضرت خواستند که شبانه و مخفیانه، دفن شوند که به تبع آن قبرشان مخفی بماند؛
3. با توجّه به محتوای وصیّت ایشان در مورد دفن آن حضرت؛ می‌توان گفت که می‌خواستند با این کار، افکار عمومی را بیدار کرده و مردم را نسبت به ظلم حکّام زمانشان نسبت به ایشان و علی(ع)، آگاه سازند. بنابراین این سؤال را که چرا قبر حضرت فاطمه(س) مخفی ماند؟ برای همیشه در اذهان مردم زنده نگه دارند. در پایان نقل یک قضیه خالی از لطف نیست: مرحوم آیت الله مرعشی نجفی(ره) از پدر بزرگوارش، مرحوم
حاج سیّد محمود مرعشی نقل می‏کردند که آن مرحوم درصدد بود که به هر وسیله‏ای که ممکن باشد، محلّ دفن‏ حضرت زهرا(س) را به دست آورد، به این منظور ختم مجرّبی را آغاز می‏کند و چهل شب آن را ادامه می‏دهد تا در شب چهلم به خدمت حضرت باقر(ع) یا حضرت صادق(ع) شرفیاب می‏شود، امام(ع) به ایشان می‏فرمایند:
«علیک بکریمه اهل البیت‏؛ به دامن کریمه اهل بیت پناه‏ ببرید.»
عرض می‏کند: بلی من هم این ختم را برای این منظور گرفته‏ام که قبر شریف ‏بی‏بی را دقیقاً بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع) فرمودند: «منظور من قبر شریف حضرت معصومه(س) در قم می‏باشد.» سپس ادامه داد:
«برای مصالحی خداوند اراده فرموده که محلّ دفن حضرت فاطمه(س) همواره مخفی بماند و بنابراین قبر حضرت معصومه(س) را تجلّیگاه قبر آن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتی که برای‏ قبر شریف حضرت زهرا(س) مقدّر بود، خداوند متعال همان جلال و جبروت ‏را بر قبر مطهّر حضرت معصومه(س) قرار داده است.»7

پی‌نوشت‌ها:
1. حجّت الله النجفی الرّضوی الامیری، احتجاج الزّهرا فاطمه، انتشارات فروزان، چاپ دوم، ص ۲۱۰.
2. خشاوی، شهین، زندگانی سیاسی حضرت زهرا(س)، تهران، نشر عابد، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۸۰.
3. عاملی، سیّد جعفر مرتضی، رنج‌های زهرا(س)، ترجمه محمّد سپهری، قم، نشر ایّام، چاپ اوّل، ۱۳۷۸، ص ۲۲۱.
4. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، ترجمه محمّدجواد نجفی، انتشارات اسلامیه، ۱۳۵۴، جلد دهم، ص ۱۹۵.
5. الصدوق، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین (متوّفای۳۸۱هـ)، علل الشرایع، ج‏۱، ص۱۸۵، تحقیق: السید محمّد صادق بحر العلوم، ناشر: منشورات المکتبه الحیدریه ومطبعتها – النجف الأشرف، ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶ م.
6. الموسوی العاملی، السید محمّد بن علی (متوفای۱۰۰۹هـ)، مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، ج ۸، ص۲۷۹، نشر و تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۰هـ).
7. کریمه اهل بیت، صص 43 ـ 45. این داستان را مرحوم آیت الله مرعشی چندین بار در ملاقات‌های اینجانب (علی اکبر مهدی‌پور) با ایشان از پدر بزرگوارشان نقل کرده‌اند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]




زبانت را حفظ کن

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«هَل یَکُبُّ النّاسَ عَلی مَناخِرِهِم اِلّا حَصائِدُ اَلسِنَتِهِم »

(اخلاق شبر، ص 129)

آیا محصول زبان نیست که مردم را بسقوط (دنیا و آخرت) می کشاند؟!

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«شَرُّ النّاسِ عِندَ اللّهِ یَومَ القِیامَةِ الَّذینَ یُکرَمُونَ اِتِّقاء شَرِّهِم»

(جامع السعادات، ج 1، ص 277)

بدترین مردم در نظر خداوند متعال در روز قیامت، کسانی هستند که برای پرهیز از شر (زبان و عملشان) مردم به ایشان احترام گذارند.

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«ما عَمَلَ مَن لَم یَحفَظ لِسانَه»

(مکارم الاخلاق، ص 467)

کسی که زبانش را کنترل نکند عملش به او ثمرات معنوی نمی بخشد.

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«ما مِن شَی ءٍ اَحَقُّ بِطُولِ السِّجنِ مِنِ اللِّسانِ»

(مکارم الاخلاق، ص 467)

چیزی سزاوارتر از زبان برای تداوم زندانش نیست(زبان اگر در زندان سکوت باشد مفید است).

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«اَلمُسلِمُ مَن سَلُمَ المُسلِمُونَ مِن یَدِه وَ لِسانِه»

(جامع السعادات، ج 1، ص 165)

مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.

امام علی علیه السلام :

«لاتَقُل ما لا تَعلَم بَل لا تَقُل کُلَّ ما تَعلَم فَاِنَّ اللّهَ فَرَض عَلی جَوارِحِکَ کُلِّها فَرائِض یُحتَجُّ بِها عَلَیکَ یَومَ القِیامَة»

(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 544)

آنچه را یقین نمی دانی نگو بلکه هرچه را میدانی تمامش را نگو، زیرا خدا بر تمام اعضای بدن تکالیفی مقرر فرموده که روز قیامت از آن بازجوئی می کند.

امام علی علیه السلام :

«اِذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکَلام»

(نهج البلاغه، کلمات قصار)

وقتی عقل کامل بود انسان کم حرف می گردد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ق.ظ ]




اگر من جایش بودم…

وقتی به خط پدافندی پاسگاه زید رسیدیم، شب بود. یکی از بچه های اطلاعات عملیات گفت: برویم تو سنگر اطلاعات بخوابیم تا صبح بشود و ببینیم تکلیف چیست. وسط سنگر یک نفر خوابیده بود و پتو را روی سرش کشیده بود. چه خوروپفی هم می کرد. کنارش دراز کشیدیم ولی مگر خوابمان می برد. خسته بودیم، کلافه هم شدیم. من با لگد به پایش زده، گفتم: برادر، برو آن طرف تر بخواب، ما هم جایمان بشود بخوابیم.

بیشتر منظورم این بود که بیدار شود و از صدای خروپفش راحت شویم.

او هم خودش را کشید آن طرف تر و هر سه خوابیدیم.

می دانستم زین الدین هم به خط پدافندی آمده اما نمی دانستم همان کسی است که من به او لگد زده ام، تا این که یکی آمد و صدایش کرد، آقا مهدی، برادر زین الدین!

تمام تنم یخ کرد. پتو را روی سرم کشیدم تا شناخته نشوم. حسابی خجالت کشیدم ولی شهید زین الدین بلند شد و بدون این که به روی خودش بیاورد، رفت. بعد از نیم ساعت آمد و دوباره سرجایش خوابید، انگار نه انگار. اگر من به جایش بودم، لااقل آن لگد را یک جوری تلافی می کردم. همیشه همین طور بود و ترجیح می داد با گذشت، آدم را خجالت زده کند تا این که چیزی بگوید.(5)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




خاطره سوزناک برادر محمدی

من در مرحله دوم عملیات بیت المقدس، مسؤول امداد و درمان بودم. به ما دستور داده بودند 76 تانکT72 دشمن را سالم از چنگ آنها بیرون بیاوریم.

بین سنگرهای عراقی ها عبور کردیم و به توپخانه آنها رسیدیم که با زمین خوردن یکی از بچه ها و شلیک بی اختیار وی لو رفتیم و ناچار به درگیری شدیم. دشمن با شلیک منورهایش دشت را مثل روز کرده بود. بارش باران هم به سختی اوضاع افزود. برای همین مقابله با تانکهای T72 خیلی مشکل شد. فرماندهی دستور داده بود تانکهای عراقی را که در حال فرار بودند، منهدم کنیم. همین که سه تانک را منفجر کردیم، مابقی گریختند. در آن شب اسیرهای زیادی هم گرفتیم. تا ساعت 7 صبح به دنبال تانکها می دویدیم. در ادامه پیشروی به جایی رسیدیم که دژ و خاکریزهای عجیبش معروف بود. دشمن اطراف شلمچه را دو خاکریز بزرگ به موازات هم زده بود. بین آن دو خاکریز با ماده چسبنده و ژله مانندی که امکان عبور را غیرممکن کرده بود، پوشانده شده بود. بعد از تصرف خاکریز اول و عبور از آن، تازه متوجه آن ماده ژله مانند شدیم که منطقه را به باتلاق چسبنده و وحشتناکی تبدیل کرده بود. با این حال به ابتکار بچه ها یک معبر خاکی گشودیم و به خاکریز دوم رسیدیم، غافل از آن که پشت خاکریز دوم تعدادی تانک در کمین هستند. به محض رسیدن به روی خاکریز، مورد هدف توپ و رگبار گلوله واقع شدیم. لذا مجبور به عقبگرد شدیم. خدا می داند مبارزه انسان با تانک چقدر سخت و پرتلفات است. ما غافلگیر شده بودیم ولی با توکّل به خدا مقاومت کردیم. هرچه تانک ها جلوتر می آمدند، شلیکشان بیشتر و تعداد شهدای ما افزونتر می گشت. یک دفعه متوجه شدم تیری به یک رزمنده خورد. مجدداً به طرفش رگبار بستند و او با سر توی سراشیبی خاکریز افتاد. در پی آن علی هادلی داد زد: حسن، حسن به دادش برس!

به طرف او رفتم. دیدم اصلاً جای سالمی برایش نمانده که قابل پانسمان باشد. درد و خونریزی امانش را بریده بود و نفس های آخر را می کشید. با اشاره و به طور ناقص به من گفت که راحتش کنم. خیلی سریع آمپول مرفین فشنگی را به بازویش زدم تا لااقل در حال شهادت درد کمتری بکشد. ناگهان یکی پشت سرم فریاد زد: کمک، کمک!

برگشته، دیدم علی دارد به سمت پایین خاکریز می غلتد. به طرف او دویدم که متوجه رگباری از گلوله ها نزدیک پاهایم شدم به طوری که نتوانستم طرف علی بروم. در همان لحظه تانکی به سمت علی شلیک کرد و او به طرف هوا پرتاب شد و افتاد آن سوی خاکریز و من هم بر اثر ترکشهای آن گلوله مجروح شدم. از شدت جراحت نمی توانستم حرکت کنم. با شلیک یک تانک دیگر، چندین متر به هوا پرتاب شدم و دیگر چیزی نفهمیدم و از هوش رفتم. بعد از به هوش آمدن و احساس سوزش در قسمت کمرم، دیدم یک

عراقی پاهایم را می کشد و فریاد می زند: طبیب، طبیب! صداهایی شبیه ترکیدن چیزی توأم با ضجه و ناله به گوشم می خورد. تاپ تاپ این صداها که مدام تکرار می شد روی اعصابم اثر بدی گذاشته بود. سرم را به سمت صداها که برگرداندم، دیدم.

تانک های عراقی از روی جنازه بچه ها حرکت می کنند و این صداها در پی له شدن آن سرهای مطهر زیر شنی تانک است. البته برخی از بچه ها چون تا قبل از آن که سرمطهرشان زیر شنی نرود، زنده بودند، ضجه و ناله و فریاد می کردند.

سرباز عراقی کشان کشان مرا به یک سنگر کوچک برد. نزدیک بود آنجا کشته شوم که با وساطت های سرباز و فرمانده او نجات یافتم. وقتی آن سرباز مرا به منطقه امنی برد، روی دوش خود سوار کرد، سپس تا نیم ساعت مرا حمل کرد تا آن که از شدت خستگی روی زمین افتاد. وقتی خاطرش جمع شد کسی ما را نمی بیند، با دستش ریش مرا که خاکی و گلی شده بود، با نوازش پاک کرد و با بغض گفت: خمینی، خمینی، حبیبی….

من تازه فهمیدم که او چرا نسبت به من مهربانی کرده و می خواست هرطور شده نجاتم دهد، با آن که در خاک دشمن بودیم ولی احساس می کردم کنار برادرم هستم. با این حال جوانب احتیاط را رعایت کرده، هیچ عکس العملی نشان ندادم. با این حال دیدم با گریه و زاری زمزمه می کند: خمینی، خمینی،…

و هم زمان با آن سر و صورتم را می بوسد و نوازش می کند…

دیگر شک نکردم و مطمئن شدم او از علاقمندان به امام و انقلاب و اسلام است، طولی نکشید که گروهی عراقی سررسیدند و مرا به عقبه خود بردند.(1)

و ما رمیت اذ رمیت

بچه ها آن شب بعد از غسل شهادت و خداحافظی دردناک، آماده رفتن به منطقه و نقطه رهایی بودند. قرار بود عملیات پیش از اذان صبح شروع شود و بچه ها در تاریکی دست به حمله بزنند. دقایقی پیش از حرکت، یکی از فرماندهان عملیات با دفتر امام(ره) تماس گرفته، تقاضای استخاره کرد. امام(ره) از طریق دفتر پیغام دادند: اگر مقدمات و زمینه کار فراهم شده، نیازی به استخاره نیست.

با این حال آن فرمانده عزیز دست بردار نبود. آن قدر پافشاری کرد که امام عزیز قبول کردند استخاره ای برای عملیات آن شب بگیرند. لحظاتی بعد پاسخ استخاره با این آیه ارسال گردید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و مارمیت اذرمیت ولکن اللّه رمی».

اللّه اکبر از این اشاره!

حضرت روح اللّه بعد از تلاوت آیه فرمودند: بهتر از این نمی شود!

عملیات که شروع شد، هنوز نیم ساعت نگذشته، خبر پیروزیهای شگفت انگیز نیروها از طریق بی سیم های منطقه عملیات به همه رسید. این گزارش هم واصل گردید: همان فرمانده عزیزی که تقاضای استخاره کرده بود، در آسمان صبح آن روز به باغ سبز ملکوت پر کشید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




7ـ آمرزش گناهان و رستگاری

خطاها و گناهانی که از آدمی سر می زند به مرور او را از درگاه الهی دور و دورتر می گرداند و قلبش را تاریک می سازد، اما خدای مهربان که پذیرای توبه بندگان است، در عین آنکه وعده آمرزش و محو گناهان می دهد. آنان را به رعایت حرمت اوامر خویش فرا می خواند و می فرماید «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّـءَاتِهِ؛ هر که تقوای الهی پیشه سازد، گناهان او را بپوشد و بیامرزد» از دیگر سوی آیه شریفه از بین رفتن گناهان و آثار آنها را از پاداش هایی بر می شمرد که بر پرهیزگاری مترتب می گردد. پس هر آن که به مقام والای تقوا نایل آید و سعی در جبران گذشته خود نماید، با نور عبادت و اطاعت خالق خویش، تاریکی ها را از دلش برطرف ساخته و قدم در سعادت و رستگاری می نهد که فرمود «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّهَا؛ براستی رستگار شد آنکه نفس خویش را پاک گرداند»، از این رو خدای سبحان بندگان را به اجتناب از معاصی دعوت می کند تا آنان در سایه پارسایی به فلاح و رستگاری دست یابند چنانچه فرموده است «وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ تقوای الهی پیش گیرید باشد که به سعادت برسید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]




پاداش بزرگ اخروی

آنچه از بهشت و پاداش های اخروی، برای انسان ها وعده داده شده است، همه در سایه تقوا و انجام واجبات الهی و پرهیز از محرّمات است، بهشت برین با تمامی نعمت های بی پایانش برای پارسایان مهیا گردیده است که «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند» اما آنچه که برای پرهیزکاران، چشم روشنی بزرگ است آن است که خداوند را با صفت رحمانیتش مشاهده خواهند نمود که فرمود «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْدًا؛ روزی که متقین را به سوی خدای رحمان به اجتماع محشور گردانیم» پس آنان در جایگاهی بس رفیع و منیع به محضر ربوبی راه یابند «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ؛ در جایگاه صدق نزد مالک مقتدر» به وصال معشوق حقیقی برسند.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




 

3ـ بهره مندی از روزی و برکات آسمان و زمین

خداوند سبحان بندگان خود را آن چنان ظریف روزی می دهد که کس را بر آن وقوفی نیست. درهای خزائن الهی را طوری می گشایند که مشهود کسی نمی باشد از این رو کسی شایسته روزی الهی است که در کارهای خود، ظریف و دقیق باشد و ظرافت در سیر و سلوک، همان تقوای اعتقادی، اخلاقی و عملی است. لذا می فرماید: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ؛ هر که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه خروج از تنگنا قرار می دهد و از آن جائی که گمان نمی برد به او روزی عطا کند.»

از سوی دیگر، تقوای مالی و اقتصادی را خاطرنشان کرده و آن را مایه طهارت و برکت روزی می شمارد و می فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ؛ از اموال آنها به عنوان زکات بر گیر تا پاکیزه گردند.» معلوم می گردد انسانی که زکات مالش را نمی پردازد، آلوده است و مالی که در دست دارد پاکیزه نیست. هم چنانکه کسب مال از راه حرام را اعلام جنگ با حضرت حق دانسته و آن را عامل بی برکتی می شمارد و می فرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقاتِ؛ خداوند مال ربوی را نابود می کند و صدقه (مال مزکّی) را افزایش می دهد» از این روست که باز شدن درهای برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوای جامعه قرار داده است که «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیآ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ؛ اگر مردم هر منطقه ایمان آورده تقوا بورزند، درهای برکات آسمان و زمین را بر آنان می گشاییم.» و این به معنای تقوای همه افراد جامعه انسانی است نه تقوای عده ای و کفر و فساد برخی دیگر چرا که در این صورت سبب فساد از جامعه رخت بر نخواهد بست.

4ـ قبولی اعمال نزد خداوند

خدای سبحان، طیّب است و منزه و می فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ؛ سخن پاک است که به سوی او بالا می رود» پس سعادت بالا رفتن به سوی خداوند را به سخن پاک که همان اعتقاد حق است، اختصاص داده است. این سخن پاک، فقط از جان پاکیزه که از چرک گناهان منزه است، صادر می شود چرا که سخن و عمل جدای از حقیقت انسان نیست. بدین معنا که اگر صفحه دل آدمی از سیاهی گناه صاف گردد، اعمال نیک در آن مؤثرتر بوده و به هدف خود که تقرب جان آدمی به حضرت حق است بهتر می رسد. لذا معلوم می گردد که تقوا علاوه بر اصلاح نفس، در تأثیر اعمال و قبولی آنها در درگاه الهی شرط لازم است، چنانچه قبولی اعمال را منحصر در اعمال متقین کرده می فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ جز این نیست که خداوند فقط اعمال اهل تقوا را می پذیرد.» و چون روح عمل ارزشمند گردید، دیگر مقدار آن اهمیتی ندارد و اندک آن نیز، بسیار محسوب می شود، چه آنچه که مورد رضایت الهی است اندک و ناچیز شمرده نمی شود.

5ـ نجات از سختی ها

چنانچه گذشت، فرد متقی از تعلیم الهی برخوردار بوده و توان تشخیص حق از باطل نصیب او شده است لذا او در دشواری های زندگی فردی و اجتماعی خود درمانده نمی گردد و در تنگنا نمی ماند. او صاحب دید نیرومندی است که او را در مصائب و سختی ها یاری می رساند چنانچه فرموده: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا؛ هر که تقوا بورزد خداوند راه گشایش در سختی ها به او عطا می کند.» آن گونه که طبق بیان نورانی رسول اکرم(ص) حتی اگر آسمان ها و زمین برای فرد متقی در هم پیچیده شود، خداوند برای او راه گشایش و فرج را می نمایاند. و نیز می فرماید: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا؛ هر که تقوا بورزد، خدا کار را بر او آسان می گرداند» از دیگر سوی این فرقان و تعلیم الهی، هشیاری و فراستی به فرد پارسا می دهد که در برابر دشمنان و حیله گران نیز خود را نمی بازد و در تنگنا قرار نمی گیرد چرا که او با نور خداوندی می نگرد لذا حضرت حق وعده می دهد که «إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْـءًا؛ اگر صبر کرده تقوا پیشه کنید، مکر و حیله آنان به شما ضرری نمی رساند.»

6ـ بهره مندی از هدایت قرآن

هدایت همان پیمودن طریق تکامل است که انسان مراحل نقص را پشت سر گذاشته و به مقامات بالاتر معنوی راه یابد. مسلماً قرآن کریم برای هدایت همه انسان ها نازل گردیده است اما خدای متعال می فرماید: «هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ؛ قرآن مایه هدایت پرهیزکاران است» و بهره مندی از هدایت را مخصوص پارسایان می نماید. شاید سرّ این اختصاص این است که تا اولین مرحله تقوا که همان تسلیم در برابر حق و پذیرش آن است، در انسان وجود نداشته باشد، او هیچ گاه در پی حق نبوده و به دعوت پیامبران گوش نخواهد سپرد. آن کس حق و هدایت را می پذیرد که در جستجوی آن باشد. لذا هدایت قرآن کریم شامل حال پارسایان خواهد بود زیرا همانگونه که زمین شوره زار هرگز سنبل بر نیارد اگر چه هزاران مرتبه بر آن باران ببارد، سرزمین وجود انسان نیز تا از آلودگی های گناهان پاک نگردد، بذر هدایت را نمی پذیرد و شکوفا نمی گردد.

از این رو، بعد از آن که خدای متعال ویژگی های اهل تقوا را بر می شمارد، می فرماید: «أُوْلَکَ عَلَی هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ؛ ایشانند که هدایت پروردگارشان شامل حالشان است.»

7ـ آمرزش گناهان و رستگاری

خطاها و گناهانی که از آدمی سر می زند به مرور او را از درگاه الهی دور و دورتر می گرداند و قلبش را تاریک می سازد، اما خدای مهربان که پذیرای توبه بندگان است، در عین آنکه وعده آمرزش و محو گناهان می دهد. آنان را به رعایت حرمت اوامر خویش فرا می خواند و می فرماید «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّـءَاتِهِ؛ هر که تقوای الهی پیشه سازد، گناهان او را بپوشد و بیامرزد» از دیگر سوی آیه شریفه از بین رفتن گناهان و آثار آنها را از پاداش هایی بر می شمرد که بر پرهیزگاری مترتب می گردد. پس هر آن که به مقام والای تقوا نایل آید و سعی در جبران گذشته خود نماید، با نور عبادت و اطاعت خالق خویش، تاریکی ها را از دلش برطرف ساخته و قدم در سعادت و رستگاری می نهد که فرمود «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّهَا؛ براستی رستگار شد آنکه نفس خویش را پاک گرداند»، از این رو خدای سبحان بندگان را به اجتناب از معاصی دعوت می کند تا آنان در سایه پارسایی به فلاح و رستگاری دست یابند چنانچه فرموده است «وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ تقوای الهی پیش گیرید باشد که به سعادت برسید.»

8ـ پاداش بزرگ اخروی

آنچه از بهشت و پاداش های اخروی، برای انسان ها وعده داده شده است، همه در سایه تقوا و انجام واجبات الهی و پرهیز از محرّمات است، بهشت برین با تمامی نعمت های بی پایانش برای پارسایان مهیا گردیده است که «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند» اما آنچه که برای پرهیزکاران، چشم روشنی بزرگ است آن است که خداوند را با صفت رحمانیتش مشاهده خواهند نمود که فرمود «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْدًا؛ روزی که متقین را به سوی خدای رحمان به اجتماع محشور گردانیم» پس آنان در جایگاهی بس رفیع و منیع به محضر ربوبی راه یابند «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ؛ در جایگاه صدق نزد مالک مقتدر» به وصال معشوق حقیقی برسند.»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ق.ظ ]




پرهیز از محرمات که در زبان دین از آن به تقوا تعبیر شده است، مهم ترین وسیله در سیر و سلوک معنوی و تقرّب به حضرت دوست است.

بدون تقوا رسیدن به هیچ مقامی امکان ندارد زیرا تا زمانی که نفس آلوده به چرک محرمات و گناهان است و تا مادامی که تابع هوس ها و لذت های نفسانی است و شیرینی آن در کام اوست، اولین مقام کمالات معنوی برای او رخ نداده است و به حیات طیبه ای که هدف آفرینش شمرده می شود دست نمی یابد.

تقوا و پرهیز از محارم الهی از اهمیت والایی برخوردار است، و دارای آثار و برکات فراوانی در زندگی دنیوی و مقامات اخروی شخص متقی می باشد، در این مقال کوتاه، بسان چشیدن نمی از یم، به برخی از آثار آن که در کتاب آسمانی قرآن کریم آمده است نظری می افکنیم، باشد که چراغ فروزان فرارویمان گردد.

1ـ تشخیص حق از باطل

همانطوری که تفکر راهی است که انسان را به حقایق جهان هستی آشنا می کند. تقوا هم طریقی است که انسان را قادر به مشاهده حقایق و اسرار عالم می گرداند، هر قدر خواهش های مادی کمتر باشد و دل آدمی متوجه معبود گردد، معرفت فطری شکوفاتر و عبادت درونی نمود بیشتری می یابد، لذا متقی معارف دینی را آشکارا مشاهده کرده و می یابد. اما انسان بی تقوا آن چنان در تاریکی فرو می رود که اگر همه آیات الهی را به او ارائه دهند، چیزی نمی بیند. از این رو اگر انسان راه تقوا و پاکی نفس را طی کرد هم اسرار عالم را می بیند و هم صراط مستقیم را به آسانی می پیماید. چنانچه حضرت حق می فرماید: «إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا؛ اگر با تقوا بودید خداوند توان فرق نهادن بین حق و باطل را نصیب شما می کند.» اگر چه عقل آدمی برای درک حقایق آماده است، اما گاهی هوس ها و محبت های پوچ و حرص های بی مورد، چونان غباری مانع دید عقل می گردند لذا شناخت حق از باطل، نیک از بد و راه و چاه در مسیر حرکت انسان مشکل می گردد و این تقوا و تهذیب نفس است که نورانیتی ایجاد کرده و غبار راه را می نشاند.

nbsp;جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی
nbsp;غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
با یک تحلیل ساده نیز می توان این ثمره تقوا را درک نمود و آن اینکه در جوامعی که دینداری جایگاهی ندارد و هوس های آنی و لذت های مادی محور قرار گرفته است، دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های جمعی، لذت جویی و هوس رانی را ترویج می کنند لذا در چنین محیطی تمییز حق از باطل بسیار مشکل می گردد و این ها همه در اثر بی تقوایی و آلودگی آن جامعه است. و از این گذر است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «عقل آدمی در میان کشاکش هوای نفس و شهوت از میان می رود».

2ـ بهره مندی از تعالیم الهی

حضرت امام صادق(ع) می فرماید: علم تنها آموختن نیست بلکه آن نوری است که خداوند در دل آن کسی که می خواهد هدایتش کند قرار می دهد. با این بیان روشن می گردد که هر انسانی که با ملکوت اعلی ارتباط پیدا کند، معارفی در نفسش القا می گردد. بدین معنی که قلب آدمی چونان آینه ای است و حضرت حق چون آفتاب، هر قدر آینه پاکیزه و صیقلی باشد، همانقدر نور حق در آن بیشتر تابیدن گیرد و همه جا را روشن گرداند. در طول تاریخ، علما و بزرگان زیادی به مقاماتی شده اند که هرگز از طریق عادی نمی توانسته اند به آن مقامات علمی دست یابند مگر آن که متصل به علم بیکران الهی گردیده باشند. لذا اساتید بزرگ، تصفیه نفس و اخلاص نیت را برای تحصیل علوم و معارف ضروری می شمارند چرا که پارسائی و دوری از محرمات است که نفس را صفا می دهد و از پلیدی ها می رهاند و او را با عالم بالا مرتبط می سازد و لایق تعلیم الهی می گرداند.

و از همین گذر است که تفکر در آیات الهی و تعمق در آنها به اهل تقوا منسوب شده است، آنجا که می فرماید: «إِنَّ فِی اخْتِلافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ لاَءَیاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُونَ؛ همانا در آمد و شد روز و شب و آنچه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده، نشانه هایی برای اهل تقوا است.» گرچه سراسر جهان آیات الهی است و همه انسان ها حتی کافران در دریای این نشانه ها غرقند، اما این صفای قلب پرهیزکاران است که امکان شهود اسرار جهان را به آنان می دهد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




شیطان در نماز شب به سراغ شما می‌آید!

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای یکی از جلسات درس خارج فقه، با قرائت حدیثی درباره تلاش شیطان برای فریفتن انسانها، فرمودند:
«برادران! مراقب شیطان باشیم، در بهترین حالات، شیطان می‌آید سراغ انسان. در وقت نماز شب که مشغول عبادتید، مشغول تضرّعید، همان وقت شیطان می‌آید سراغ شما. بستگی دارد که من و شما چه‌جور آدمی باشیم؛ یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ عُجب، یک وقت ما را وسوسه می‌کند بوسیلۀ ریا، یک وقت وسوسه می‌کند بوسیلۀ ایجاد شک و تردید در این کاری که داریم می‌کنیم. … بارها عرض کرده‌ایم اینکه شیطان در قرآن کریم این‌همه اسمش تکرار شده، چه اسم شیطان، چه اسم ابلیس برای خاطر این است که اهمیتِ این دشمنِ خطرناک را ما فراموش نکنیم… شیطان انس هم همینجور است: «وَ کَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا» ؛ شیاطین انس هم همینجورند، آنها هم از شیطانِ جنّ الهام می‌گیرند، به یکدیگر کمک می‌کنند برای اینکه ما را منصرف کنند، منحرف کنند از صراط مستقیم. ثبات بر صراط مستقیم، آن چیزی است که انسان هر روزی بارها و بارها از خدای متعال می‌خواهد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‌». خب، شما که در صراط مستقیم‌اید، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم‌» یعنی: ثبِّتنا علیه، یعنی در سرِ دو راهی‌ها، ما را به آن راهی که صراط مستقیم است، هدایت کن! یعنی ما را مستمراً بر این صراط قرار بده که از آن منصرف و منحرف نشویم. اینها درس برای ما است، درس واقعی برای ما اینهاست، اینها را بایستی رعایت بکنیم، که اگر شد، انشاءالله سعادت دنیا و آخرت برای ما است.»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]





مگر هر کسی می‌تواند همسر امیرالمؤمنین باشد؟ عظمت علی آن‌گونه است که کوههای عظیم را در مقابل خود آب می‌کند. نَفْس همسری امیرالمؤمنین، یک نشانه‌ی بزرگ عظمت است؛ لیکن شما ببینید تعامل این زن و شوهر چگونه است و دو بزرگِ خارج از ابعاد ذهن انسان، چگونه با هم حرف می‌زنند؛ چگونه زندگی می‌کنند؛ چگونه این زندگیِ الگو و نمونه‌ی تاریخ را اداره می‌کنند و چگونه هرکدام نقشی به عهده می‌گیرند!
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۷/۰۷/۱۹
 
همسر رزمنده‌ای که دائما در جبهه است …
یک وقت انسان فکر می‌کند که شوهرداری، یعنی انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تر و تمیز و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید! شوهرداری که فقط این نیست. شما ببینید شوهرداری فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللَّه‌علیها چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کرده‌اند - حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده - که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ می‌ماند - این قدر جبهه وابسته‌ی به اوست - از لحاظ زندگی هم وضع روبه‌راهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیده‌ایم… حقیقتاً زندگی فقیرانه‌ی محض داشتند؛ در حالی که دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم می‌کند.
ببینید انسان چقدر روحیه قوی می‌خواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی دهد؛ بچه‌ها را به آن خوبی که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌علیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند.
بیانات در دیدار جمعی از جوانان ۱۳۷۷/۰۲/۰۷
 
زنی که شوهرش حتی یکبار از او نرنجید …
جهاد آن بزرگوار در میدانهای مختلف، یک جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام؛ در دفاع از امامت و ولایت؛ در حمایت از پیغمبر؛ در نگهداری بزرگترین سردار اسلام، یعنی امیرالمؤمنین که شوهر او بود.
امیرالمؤمنین درباره‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام اللَّه علیها فرمود: «ما اغضبنی و لا خرج من امری.» یک‌بار این زن در طول دوران زناشویی، مرا به خشم نیاورد و یک‌بار از دستور من سرپیچی نکرد. فاطمه‌ی زهرا سلام اللَّه علیها با آن عظمت و جلالت، در محیط خانه، یک همسر و یک زن است؛ آن‌گونه که اسلام می‌گوید.
بیانات در دیدار جمعی از زنان ۱۳۷۱/۰۹/۲۵

ازدواج در جامعه ما باید مثل ازدواج فاطمه‌ زهرا (سلام‌الله‌علیها) باشد
ازدواجها در دوران انقلاب و به برکت آن آسان شد؛ چون تشریفات و سخت‌گیریها کم شد. نگذارید دوباره به خانه‌ی اول برگردیم. پدران و مادران، نسبت به مقدّمات غیر لازمِ ازدواج سخت‌گیری نکنند؛ جوانان که سخت‌گیری‌یی ندارند. بگذارند ازدواج اسلامی انجام بگیرد. بگذارند ازدواج برای دختر مسلمان و زن جوانی که در محیط اسلامی است، مثل ازدواج فاطمه‌ی زهرا (س) باشد؛ ازدواجی با پیوند عشقی معنوی و الهی و جوششی بی‌نظیر میان زن و مرد مؤمن و مسلمان و همکاری و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، اما بیگانه از همه‌ی تشریفات و زروزیورهای پوچ و بی‌محتوای ظاهری. این است ازدواج درست زن مسلمان و تربیت فرزند و اداره‌ی محیط خانه و البته اندیشیدن و پرداختن به همه چیز جامعه و دین و دانش و فعالیت اجتماعی و سیاسی. اسلام، این است.
بیانات در دیدار با جمع کثیری از بانوان ۱۳۶۸/۱۰/۲۶


فصل چهارم. ام ابیها
حضرت زهرا سلام‌الله علیها به‌عنوان دختر و مادر

خدمت به پدر راهی برای کمال انسانی
مسائل معنوی تا حدود زیادی به فضایل عملی ارتباط پیدا می‌کند. یعنی به آنچه که از تلاش فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللَّه‌علیها ناشی می‌شود. مفت نمی‌دهند و بدون دلیل نمی‌بخشند. عمل انسان - در حد بالایی - در احراز فضایل و مناقب تأثیر می‌کند. دختری که در کوره‌ی گداخته‌ی مبارزات سخت پیغمبر در مکه متولد شد و در شعب ابی‌طالب یار و غمگسار پدر بود.این دختر مثل یک فرشته‌ی نجات برای پیغمبر؛ مثل مادری برای پدر خود؛ مثل پرستار بزرگی برای آن انسان بزرگ، مشکلات را تحمل کرد. غمگسار پیغمبر شد، بارها را بر دوش گرفت، عبادت خدا را کرد، ایمان خود را تقویت کرد، خودسازی کرد و راه معرفت و نور الهی را به قلب خود باز کرد. اینهاست آن ویژگیهایی که آدمی را به کمال می‌رساند.
بیانات در دیدار جمعی از زنان ۱۳۷۱/۰۹/۲۵

تسلی‌بخش پیغمبر
شما ببینیدحضرت[فاطمه(سلام‌الله‌علیها)] چگونه زندگی کرده است! تا قبل از ازدواج که دخترکی بود، با آن پدرِ به این عظمت کاری کرد که کنیه‌اش را امّ‌ابیها - مادرِ پدر – گذاشتند. در آن زمان، پیامبر رحمت و نور، پدیدآورنده‌ی دنیای نو و رهبر و فرمانده‌ی عظیم آن انقلاب جهانی - انقلابی که باید تا ابد بماند - در حال برافراشتن پرچم اسلام بود. بی‌خود که نمی‌گویند امّ‌ابیها! نامیدن آن حضرت به این کنیه، به دلیل خدمت و کار و مجاهدت و تلاش اوست. آن حضرت چه در دوران مکّه، چه در دوران شعب‌ابیطالب - با آن‌همه سختیهاکه داشت - و چه آن هنگام که مادرش خدیجه از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت، در کنار و غمخوارِ پدر بود. دلِ پیغمبر در مدّت کوتاهی با دو حادثه‌ی وفات خدیجه و وفات ابیطالب شکست. به فاصله‌ی کمی این دو شخصیّت از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایی کرد. فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها در آن روزها قدبرافراشت و با دستهای کوچک خود غبار محنت را از چهره‌ی پیغمبر زدود. امّ‌ابیها؛ تسلّی‌بخش پیغمبر. این کُنیت از آن ایام نشأت گرفت.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۳/۰۹/۰۳
 
تربیت فرزندانی که الگوی بشریتند
زندگی فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها از همه‌ی ابعاد، زندگی‌ای همراه با کار و تلاش و تکامل و تعالی روحی یک انسان است. شوهر جوان او دائماً در جبهه و میدانهای جنگ است؛ اما در عین مشکلات محیط و زندگی، فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها، مثل کانونی برای مراجعات مردم و مسلمانان است. او دختر کارگشای پیغمبر است و در این شرایط، زندگی را با کمال سرافرازی به پیش می‌برد: فرزندانی تربیت می‌کند مثل حسن و حسین و زینب؛ شوهری را نگهداری می‌کند مثل علی و رضایت پدری را جلب می‌کند مثل پیغمبر! راه فتوحات و غنایم که باز می‌شود، دختر پیغمبر ذره‌ای از لذتهای دنیا و تشریفات و تجملات و چیزهایی را که دل دختران جوان و زنها متوجه آنهاست، به خود راه نمی‌دهد. عبادت فاطمه‌ی زهرا، سلام اللَّه علیها، یک عبادت نمونه است.
بیانات در دیدار جمعی از زنان ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
 
تربیت نسل معرفت و معنویت
تطبیق سوره‌ی کوثر با فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) یک تطبیق مصداقی درست است؛ این همه برکات بر خاندان پیغمبر، بر یکایک ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام)! عالم پُر است از نغمه‌های دلنواز فردی و اجتماعی و دنیائی و اخروی که از این حنجره‌های پاک برخاسته؛ حسین‌بن علی، زینب کبری، امام حسن مجتبی، امام صادق، امام سجاد؛ هر کدام از ائمه. ببینید چه غوغائی است در عالم معرفت، در عالم معنویت، در بزرگراه هدایت از کلمات این بزرگواران و درسهای آنها و معارف آنها! این نسل فاطمه‌ی زهراست.
بیانات‌ در دیدار مداحان اهل بیت(ع) به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) ۱۳۸۶/۰۴/۱۴
 

فصل پنجم. الگوی زن مسلمان ایرانی

زنی که اسلام میخواهد بسازد
اسلام، فاطمه - آن عنصر برجسته و ممتاز ملکوتی - را به عنوان نمونه و اسوه‌ی زن معرفی میکند. آن، زندگی ظاهری و جهاد و مبارزه و دانش و سخنوری و فداکاری و شوهرداری و مادری و همسری و مهاجرت و حضور در همه‌ی میدانهای سیاسی و نظامی و انقلابی و برجستگی همه جانبه‌ی او که مردهای بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار میکرد، این هم مقام معنوی و رکوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحیفه و تضرّع و ذات ملکوتی و درخشندگی عنصر معنوی و همپایه و هموزن و همسنگ امیرالمؤمنین و پیامبر بودن اوست. زن، این است. الگوی زنی که اسلام میخواهد بسازد، این است.
بیانات در دیدار با جمع کثیری از بانوان ۱۳۶۸/۱۰/۲۶
 
الگویی برای فهم درست و هوشیاری در موقعیت‌ها
فاطمه‌‌ی زهرا و زینب کبری (سلام‌‌الله‌‌علیهما)  زنان الگو و نمونه‌‌ی اسلامند. زن امروز دنیا الگو می‌خواهد. اگر الگوی او زینب و فاطمه‌‌ی زهرا باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ و لو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز برای انجام تکلیف بزرگی که خدا بر دوش انسانها گذاشته است، همراه باشد. زن مسلمانی که الگویش فاطمه‌‌ی زهرا یا زینب کبری (علیهماالسّلام) باشد، این است.
اگر زن به فکر تجملات و خوش‌گذرانی‌ها و هوسهای زودگذر و تسلیم شدن به احساسات بی‌بنیاد و بی‌ریشه باشد، نمی‌تواند آن راه را برود؛ باید این وابستگیها را که مثل تار عنکبوت بر پای یک انسان رهروست، از خود دور کند، تا بتواند آن راه را برود؛ کمااینکه زن ایرانی در دوران انقلاب و در دوران جنگ همین کار را کرد، و انتظار این است که در همه‌ی دوران انقلاب همین کار را بکند.
بیانات در دیدار جمعی از پرستاران ۱۳۷۰/۰۸/۲۲

الگوی زن مسلمان ایرانی
زنهای مؤمن در جامعه‌ی ما سعی کنند قدر زن ایرانیِ مسلمان را بدانند. ارزش زن اسلامی و مسلمان را بدانید. زنی که در اختلاط و معاشرت، با مرد قاطی نمی‌شود و خود را وسیله‌یی برای جلب چشم مرد نمی‌داند و خود را بالاتر از این می‌داند؛ زنی که شأنش را عزیزتر از این می‌شمارد که خود را عریان کند و با صورت و موی و بدن خود، چشم روندگان را به سمت خویش جلب کند و هوس آنها را اشباع نماید؛ زنی که خود را در دامنه‌ی قله‌یی می‌داند که در اوج آن، فاطمه‌ی‌زهرا(س) - بزرگترین زن تاریخ بشر - قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. این زن باید دیگر از این بازیچه‌های فراهم آمده‌ی تمدن غربی و روشهای توطئه‌آمیز آن، رو بگرداند و به آن بی‌اعتنایی کند.
بیانات در دیدار با جمع کثیری از بانوان ۱۳۶۸/۱۰/۲۶

الگویی برای درس گرفتن و گرایش قلبها
فاطمه‌ی زهرا (سلام‌‌الله‌‌علیها) را که می‌خواهید معرفی کنید، آن‌چنان معرفی کنید که یک انسان مسلمان، یک زن مسلمان، یک جوان مسلمان از آن زندگی درس بگیرد؛ در دل خود نسبت به آن مجسمه‌ی قداست و طهارت و حکمت و معنویت و جهاد، احساس خشوع و خضوع و وابستگی کند. این، طبیعت انسان است. ما انسانها تابع و متمایل به کمالیم. اگر بتوانیم کمال را در خودمان ایجاد کنیم، می‌کنیم؛ اگرنه، آن کسی که صاحب کمال است، به طور طبیعی انسان به او گرایش دارد.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۸۹/۰۳/۱۳
 
رمز «یازهرا»
هیچ کس - نه امام بزرگوار، نه بزرگان انقلاب - در دوران دفاع مقدس به رزمندگان نگفت که رمز «یا زهرا» براى حملاتتان بگذارید، یا سربند «یا زهرا» ببندید؛ اما هرچه که شما نگاه میکنید، در طول دوران دفاع مقدس، اسم مبارک حضرت زهرا از همه‌ى نامهاى مطهر و مبارک دیگر بیشتر مطرح است، بیشتر آورده میشود؛ همچنین نام مبارک حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه). این دو نام در انقلاب، به طور طبیعى، بدون دستور، بدون یک مطالعه‌ى قبلى، همین طور از دلها و از ایمانها و از عواطف روئیده است؛ این نشانه‌ى مبارکى است؛ نشانه‌ى توجه آن بانوى دو عالم، آن عنصر ملکوتىِ الهىِ بى‌نظیر در عرصه‌ى وجود از لحاظ نورانیت - بعد از پدر بزرگوار و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) - است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




 

«گوشه‌هایی از سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها»

به مناسبت فرارسیدن ایام شهادت حضرت صدیقه‌ی کبری فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR مجموعه‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ی سبک زندگی دخت گرامی پیامبر اسلام را در پنج سرفصلِ «رابطه با خدا؛ مدافع ولایت؛ همسر امیرالمؤمنین علیه‌السلام؛ ام‌ابیها و الگوی زن مسلمان ایرانی» تدوین و منتشر کرده است.

فصل اول: رابطه با خدا 
حضرت زهرا سلام‌الله علیها در نقش بندگی خدا

درس زندگی حضرت زهرا برای ما
عزیزان من، جوانان عزیز! امروز در دوران جمهوری اسلامی این فرصت برای آحاد جامعه هست که درست حرکت کنند، درست زندگی کنند، مؤمنانه زندگی کنند، با عفّت زندگی کنند. درس زندگی صدّیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) این است برای ما: تلاش، اجتهاد، کوشش، پاک زندگی کردن؛ همچنان‌که آن بزرگوار یکپارچه معنویّت و نور و صفا بود: الطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَةِ التَّقیَّةِ النَّقیَّةِ [الرَّضیَّة] الزَّکیَة؛ پاکی و آراستگی و تقوا و نورانیّت آن بزرگوار، همان چیزی است که در طول تاریخ تشیّع بر معارف ما سایه‌افکن بوده است.   
بیانات در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهم‌السلام ۱۳۹۳/۰۱/۳۱
 
اساس زندگی مؤمنانه صداقت در بندگی است
میخواهم عرض کنم که ارزش فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) به عبودیت و بندگی خداست. اگر بندگی خدا در فاطمه‌ی زهرا(سلام‌اللَّه‌علیها) نبود، او صدیقه‌ی کبری نبود. صدّیق یعنی چه؟ صدّیق کسی است که آنچه را می‌اندیشد و میگوید، صادقانه در عمل آن را نشان دهد. هرچه این صدق بیشتر باشد، ارزش انسان بیشتر است؛ میشود صدّیق؛ «اولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین». «صدّیقین» پشت سر «نبیین»اند.
 این بزرگوار صدیقه کبری است؛ یعنی برترین زن صدیق. این صدیق بودن به بندگی خداست. اگر بندگی خدا نمیکرد، صدّیقه‌ی کبری نمیشد. اساس، بندگی خداست.
برادران و خواهران عزیز! من و شما باید دنبال عبودیت خدا باشیم. تمجید از فاطمه‌ی زهرا نتیجه‌اش باید این باشد.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۸۴/۰۵/۰۵
 
حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها اسوه عبادت و حق‌طلبی
ما باید راه فاطمه‌ی زهرا (سلام‌اللَّه‌علیها) را برویم. ما هم باید گذشت کنیم، ایثار کنیم، اطاعت خدا کنیم، عبادت کنیم. مگر نمی‌گوییم که «حتّی تورّم قدماها« این‌قدر در محراب عبادت خدا ایستاد! ما هم باید در محراب عبادت بایستیم. ما هم باید ذکر خدا بگوییم. ما هم باید محبت الهی را در دلمان روزبه‌روز زیاد کنیم. مگر نمی‌گوییم که با حال ناتوانی به مسجد رفت، تا حقی را احقاق کند؟ ما هم باید در همه‌ی حالات تلاش کنیم، تا حق را احقاق کنیم. ما هم باید از کسی نترسیم. مگر نمی‌گوییم که یک‌تنه در مقابل جامعه‌ی بزرگ زمان خود ایستاد؟
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۰/۱۰/۰۵

ایثار و از خودگذشتگی در زندگی
مگر نمی‌گوییم که آن بزرگوار کاری کرد که سوره‌ی دهر درباره‌ی او و شوهر و فرزندانش نازل شد؟ ایثار نسبت به فقرا و کمک به محرومان، به قیمت گرسنگی کشیدن خود؛ «و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه»(حشر: ۹) ما هم باید همین کارها را بکنیم.
این نمی‌شود که ما دم از محبت فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) بزنیم، در حالی که آن بزرگوار برای خاطر گرسنگان، نان را از گلوی خود و عزیزانش - مثل حسن و حسین(علیهماالسّلام) و پدر بزرگوارشان(علیه‌السّلام) - برید و به آن فقیر داد؛ نه یک روز، نه دو روز؛ سه روز!  
ما میگوییم پیرو چنین کسی هستیم؛ ولی ما نه فقط نان را از گلوی خود نمیبُریم که به فقرا بدهیم، اگر بتوانیم، نان را از گلوی فقرا هم میبُریم! این روایاتی که در باب علامات شیعه هست، ناظر به همین است؛ یعنی شیعه بایستی آن‌طوری عمل کند. ما باید زندگی آنها را در زندگی خود - ولو به صورت ضعیف - نمایش بدهیم.
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۰/۱۰/۰۵


فصل دوم: مدافع ولایت
حضرت زهرا سلام‌الله علیها به‌عنوان عضوی از جامعه ولایی

ایستادگی و موقع‌شناسی در سن جوانی
در قضیه‌ی حضرت صدّیقه‌ی طاهره سلام‌الله‌علیها، نکات خیلی مهمّی وجود دارد؛ لیکن یک نکته که با وضع شما جوانان مؤمن و انقلابی تطبیق می‌کند، این است که همه‌ی این افتخارات و کارهای بزرگ و مقامات عالیِ معنوی و دست‌نیافتنیِ آن انسان والا و آن زنِ بی‌نظیر تاریخ بشر و سیّده‌ی زنان عالم، و ضمناً همه‌ی آن صبرها و ایستادگیها و موقع‌شناسیها و کلمات پرباری که در این زمانها از ایشان صادر شده است - همه‌ی این حوادث بزرگ - در دوران کوتاه جوانی این بزرگوار اتّفاق افتاده است. یک وقت این قضیه را به عنوان یک موضوع مرثیه‌سرایی مطرح می‌کنیم و می‌گوییم که این بزرگوار سنّ کمی داشتند یا جوان بودند، که این، موضوعِ مصیبت‌خوانی و مرثیه‌سرایی می‌شود. یک وقت این را به عنوان یک امر قابل تدبّر و حاوی درسها می‌دانیم و با این چشم نگاه می‌کنیم؛ آن وقت اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. 
بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه ۱۳۷۶/۰۶/۲۶
 
شبیه‌ترین شخص به رسول خدا
درباره‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها، هرچه بگوییم، کم گفته‌ایم و حقیقتاً نمی‌دانیم که چه باید بگوییم و چه باید بیندیشیم. به قدری ابعاد وجود این انسیّه‌ی حوراء، این روح مجرّد و این خلاصه‌ی نبوّت و ولایت برای ما پهناور و بی‌پایان و درک ناشدنی است که حقیقتاً متحیّر می‌مانیم. اگر به کتابهایی که درباره‌ی فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها به‌وسیله‌ی محدّثین اهل سنّت نوشته شده است، نگاه کنید، روایات بسیاری را می‌بینید که از زبان پیغمبر صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم در ستایش صدّیقه‌ی طاهره علیهاسلام صادر شده است و یا رفتار پیغمبر با آن بزرگوار را نقل می‌کنند. این حدیث معروف از عایشه است که گفت: «والله ما رأیت فی سمته و هدیه اشبه برسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم من فاطمة»؛ هیچ کس را از لحاظ هیأت، چهره، سیما، درخشندگی و حرکات و رفتار، شبیه‌تر از فاطمه به پیغمبر اکرم ندیدم.»
بیانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۳/۰۹/۰۳
 
اول دیگران بعد خودمان!
امام حسن مجتبی علیه‌الصّلاةوالسّلام می‌گوید: شبی - شب جمعه‌ای - مادرم به عبادت ایستاد و تا صبح عبادت کرد. «حتی انفجرت عمود الصبح». تا وقتی که طلوع فجر شد. مادر من از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و دعا و تضرع کرد. امام حسن، علیه‌الصّلاةوالسّلام، می‌گوید - طبق روایت - شنیدم که دائم مؤمنین و مؤمنات را دعا کرد؛ مردم را دعا کرد؛ برای مسائل عمومی دنیای اسلام دعا کرد. صبح که شد گفتم: «یا اماه!»؛ «مادرم!» «لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک» «یک دعا برای خودت نکردی! یک شب تا صبح دعا، همه برای دیگران!؟» در جواب فرمود: «یا بنی، الجار ثم الدار» «اول دیگران بعد خود ما!» این، آن روحیه‌ی والاست.
 بیانات در دیدار جمعی از زنان  ۱۳۷۱/۰۹/۲۵

دفاع عالمانه از ولایت
ایشان در محیط علم هم یک دانشمند والاست. آن خطبه‌ای که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها در مسجد مدینه، بعد از رحلت پیغمبر ایراد کرده است، خطبه‌ای است که به گفته‌ی علامه‌ی مجلسی، «بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان باید بنشینند کلمات و عبارات آن را معنا کنند!» این‌قدر پرمغز است! از لحاظ زیبایی هنری، مثل زیباترین و بلندترین کلمات نهج‌البلاغه است. فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها می‌رود در مسجد مدینه، در مقابل مردم می‌ایستد و ارتجالاً حرف می‌زند! شاید یک ساعت، با بهترین و زیباترین عبارات و زبده‌ترین و گزیده‌ترین معانی صحبت کرده است.
بیانات در دیدار جمعی از زنان ۱۳۷۱/۰۹/۲۵


  فصل سوم. همسر امیرالمؤمنین علیه‌السلام
حضرت زهرا سلام‌الله علیها به‌عنوان همسر
 
مهریه و جهیزیه ساده
در دوران پس از هجرت، در آغاز سنین تکلیف، وقتی فاطمه‌ی زهرا سلام اللَّه علیها، با علی‌بن‌ابیطالب علیه‌الصّلاةوالسّلام، ازدواج می‌کند، آن مهریه و آن جهیزیه‌ی اوست؛ که همه شاید می‌دانید که با چه سادگی و وضع فقیرانه‌ای، دختر اول شخص دنیای اسلام، ازدواج خود را برگزار می‌کند. زندگی فاطمه‌ی زهرا سلام‌اللَّه‌علیها از همه‌ی ابعاد، زندگی‌ای همراه با کار و تلاش و تکامل و تعالی روحی یک انسان است.
بیانات در دیدار جمعی از زنان  ۱۳۷۱/۰۹/۲۵
ما باید شایستگی خود را ثابت کنیم. مگر نمیگوییم که جهیزیه‌ی آن بزرگوار چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟ مگر نمیگوییم که این زن والامقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟ مگر میشود که روزبه‌روز تشریفات و تجمل‌گرایی و زر و زیور و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریه‌ی دخترانمان را زیادتر نماییم؟!

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




چگونه با وابستگی کودک‌ به وسایلش کنار بیاییم؟

مجموعه: روانشناسی کودکان

 

 

کودکانی که به استرس حساس هستند، سعی می کنند با وسایلشان استرس خود را کاهش دهند

 

 آیا فرزند شما به یک شیئ خاص علاقه زیادی دارد و هرجا که می رود آن را همراه خود می برد؟ آیا این عادت فرزندتان شما را ناراحت می کند؟ در این گزارش به شما راهکارهایی ارائه می کنیم تا بهتر بتوانید با این وسواس کودکانه کنار بیایید.

شاید کودک دو ساله شما دوست داشته باشد همیشه تی شرت میکی موزی اش را بپوشد و اصلا حاضر نباشد حتی برای یک ساعت هم که شده لباسش را عوض کند. هرچقدر که شما لباس به دست اصرار می کنید این تی شرت رنگ و رو رفته را از تنش در بیاورد و دنبال او راه می روید، کوچولوی شما در حالی که با دستانش لباس تنش را  می فشارد از دست شما فرار می کند و اصلا حاضر نیست لباش را از تن در بیاورد تا جایی که حتی در مهمانی ها هم اگر بتواند همان را می پوشد. چنین رفتاری در کودکان طبیعی است اما اگر این رفتار تا بزرگسالی ادامه پیدا کند به نوعی بیماری وسواس گونه تبدیل می شود.

گاهی اوقات ممکن است کودک به پوشیدن لباس هایی با یک رنگ خاص مثلا صورتی یا آبی اصرار داشته باشد یا اینکه دوست داشته باشد هر شب یک داستان را برایش بخوانید و یا هر وقت بیرون می روید حاضر نباشد از عروسک پشمالوی خود جدا شود. نگرانی شما در این موارد بسیار طبیعی است . اما به گفته دکتر دانیل سیگل روان شناس  در واقع تمامی این اشیا به فرزند شما احساس آرامش و امنیت می دهد و طبیعی است که اگر آنها اشیا مورد علاقه شان را در ماشین لباسشویی ببینند ناراحت شوند. اما برای مقابله با این رفتارها راهکارهایی وجود دارد که هم به والدین و هم به کودک کمک می کند تا راحت تر با این موقعیت کنار بیایند.

بهتر است والدین پتو یا هر وسیله دیگری را که به کودک آرامش می دهد، قبول کنند: کودکان نوپا به داشتن اشیایی که بتوانند آن را به این طرف و آن طرف ببرند علاقه خاصی دارند و به آنها احساس اطمینان می دهد. داشتن چنین حسی مرحله ای و گذرا است بنابراین مهم است که فرزند شما بداند که خواسته او برای شما اهمیت دارد و شما او را می فهمید.

مسائلی که باعث تنش او می شود را شناسایی کنید: کودکان نوپا به فضاها و رفتارهای پر از استرس حساس هستند بنابراین با کمک اشیا سعی می کنند استرس خود را کاهش دهند زیرا آنها نمی توانند با کلمات نگرانی و احساس خود را بیان کنند. به عنوان مثال اگر صبح زود برای بیرون رفتن از خانه عجله دارید ممکن است فرزندتان اصرار کند که حتما عروسک خرگوش خود را همراه داشته باشد. یا شب ها موقع خواب وقتی شما به اجبار از او می خواهید به تخت خواب برود او دوست داشته باشد لباس خاصی بپوشد. با شناسایی مسائلی که به او استرس می دهد شما می توانید قدم بزرگی بردارید . به عنوان مثال صبح ها زودتر از خواب بیدار شوید تا برای بیرون رفتن از خانه عجله نداشته باشید.

شما به عنوان والدین باید برای هر چیزی برنامه ریزی داشته باشید. مطمئنا روزی می رسد که بشقاب  مورد علاقه فرزندتان بشکند یا اینکه شما فراموش کنید عینک مرد عنکبوتی اش را با خود به مسافرت ببرید.

بهترین رفتاری که در چنین موقعیتی می توانید داشته باشید این است که سعی کنید با اسباب بازیها یا وسایلی که او آنها را دوست دارد حواسش را پرت کنید . اگر این روش نتیجه نداد و فرزندتان شروع به گریه و داد و بیداد کرد بهتر است با رفتار منطقی ا حساس  او را تایید کنید

 

کودکان نوپا به داشتن اشیایی که بتوانند آن را به این طرف و آن طرف ببرند علاقه خاصی دارند

 

مثلا بگویید:"می دانم که آن عینک را بسیار دوست داشتی اما اکنون عینک همراهمان نیست و دلیل ناراحتی ات را می فهمم” سپس مکالمه را پایان دهید و اجازه دهید او با این موقعیت کنار بیاید و آرام شود.اگر پرخاشگری فرزندتان ادامه داشت اجازه دهید هر چقدر دلش می خواهد داد و بیداد کند. کودکان باید احساسات خودر ا نشان دهند تا به تعادل برسند. علاقه کودک شما به یک شیئ خاص با گذشت زمان از بین می رود . البته چندان خوشحال نباشید و بهتر است خود را برای مرحله جدیدی از رفتارهای عجیب و غریب او آماده کنید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-12-08] [ 10:18:00 ق.ظ ]




عواقب فرق گذاشتن بین فرزندان!

مجموعه: تعلیم و تربیت

 

 

در بسیاری از موارد خانواده ها بین فرزند کوچک و بزرگ و یا فرزند پسر و دختر  فرق می گذارند

  

در میان فرزندان خود عدالت را مراعات کنید. همان گونه که دوست دارید در نیکی و لطف به شما، به عدالت رفتار کنند. پیامبر اکرم (ص)

رقابت امری است که همیشه بین بچه های یک خانواده وجود دارد. اما ممکن است والدین نیز، با رفتارهای ناخودآگاه خود، به آن دامن بزنند. ما همگی مصرانه بر این باوریم که بین فرزندان خود تفاوتی قائل نیستیم و از صمیم قلب می گوییم: «ما همه بچه هامون رو یک جور دوست داریم.» اما چه طور می توان بچه هایی را که به طور طبیعی با هم تفاوت دارند به یک شکل و یک اندازه دوست داشت؟ چنین چیزی محال است.

تولد هر کودک در مقطع خاصی از تاریخچه زندگی زناشویی رخ می می دهد. به عنوان مثال فرزند اول ثمره عشق والدین و بچه سوم شاید نجات بخش زندگی زوج در حال فروپاشی است. رابطه ای که شخص با فرزندانش ایجاد می کند، در اکثر وارد تحت تاثیر رابطه ای است که با همسر خود دارد.
 
 مثلا در دوره خوش و خرم عشق و عاشقی، مادر از این که می بیند چهره پسرش مو به مو به چهره پدر شباهت دارد به وجود می آید و دلباخته او م شود. کافی است زوج دچار مشکل شود تا این قبیل روابط زیر و رو شود. مادر از این که می بیند پسرش شبیه شوهری است که این همه او را اذیت می کند دل چرکین می شود و به همین دلیل نیز او را پس می زند.

با وقوع طلاق، تبعیض بین بچه ها تشدید می شود گاه شکل اغراق آمیزی به خود می گیرد. به عنوان مثال مرد یا زن دیگر تحمل فرزندی را ندارد که شبیه همسر سابقش است. این گونه است که همسر سابق نیز از همین شباهت فرزند با خود استفاده می کند و او را وا می دارد تا موضع خود را مشخص کند.

در جوامع سنتی تفاوت گذاشتن بین فرزندان بیشتر دیده می شود.در این گونه از جوامع، مرد به عنوان «نان آور خانواده» محسوب شده که به دنبال این تفکر وقتی خانواده ای صاحب فرزند پسر می شود برایشان بسیار خوشایندتر است از اینکه دارای فرزند دختر شوند.

در جامعه دارای فرهنگ مردسالارانه، مرد از آزادی عمل بیشتری در برقراری ارتباطات، انتخاب همسر، فعالیت های خارج از خانه و غیره برخوردار است. این عوامل بر روند رشد شخصیتی دختران و پسران تاثیر بسزایی می گذارد. برای مثال در این فرهنگ پسر حق دارد تا پاسی از شب بیرون از منزل و در میان گروه دوستان حضور داشته باشد و همچنین به سرگرمی های مورد علاقه خود بپردازد اما دختر باید بسیاری از مسائل را رعایت کند. این اعطای آزادی عمل بیشتر به پسران در خانواده به مرور دختران را به نگرش نارضایتی از جنسیت خود وا می دارد و ایجاد عقده های روانی خاص خود را مهیا می سازد.

 

فرق گذاشتن بین کودکان، ضربه های روحی زیادی به آنها  وارد می کند

 
اشکال تبعیض طبقه بندی علمی خای ندارد. در بسیاری از موارد خانواده ها بین فرزند کوچک و بزرگ، فرزند پسر و دختر، فرزندی که تحصیلات بهترین دارد و فرزندی که در این امر ضعیف تر است، فرق می گذارند. تبعیض، رفتاری ناخودآگاهانه است که همیشه آثار مخربی دارد و باعث می شود کسی که مورد سرزنش قرار می گیرد دچار بی اعتمادی و کمبود محبت شده و در زندگی به خوبی پیشرفت نکند. این رفتار می تواند ریشه در کودکی خود والدین داشته باشد. از دیگر دلایل آن وجود تعصبات و باورهای غلط در جامعه است که متاسفانه براساس آن برخی خانواده ها به فرزند پسر بیشتر از فرزند دختر اهمیت می دهند.

شکل ظاهری افراد نیز یکی از عوامل بروز این رفتار است. ادعای برخی والدین در این خصوص که هیچ تفاوتی بین بچه ها نیست و همه مثل هم بوده، اغلب تظاهر است و متاسفانه تبعیض بین خانواده ها بسیار دیده می شود.

مخصوصا توجه ناعادلانه به فردی که از لحاظ ظاهری زیباتر و سالم تر است، حس حسادت و کینه را در دل کودکی که این ویژگی ها در او کمتر است، بر می انگیزد و باعث می شود در آینده، فردی اجتماعی نباشند.
 
این رفتار، ضربه های روحی زیادی به کودکان وارد می کند. فردی که پایین نگاه داشته می شود، دچار حس حقارت شده و احساس بی ارزشی می کند. او اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و احساس شکست می کند.

برعکس، افرادی که خیلی به آنها توجه شده، دچار اعتماد به نفس کاذب می شوند و همین عامل باعث می شود رفتارهایی را مرتکب شوند که از دید اطرافیان خوشایند نبوده و در نهایت در اجتماعی از احترام زیادی برخوردار نباشند. 

 

تبعیض بین فرزندان موجب کاهش اعتماد به نفس، منزوی شدن و کینه ورزی در آنها می شود

 
حتی ممکن است به دلیل طرفداری بی جای والدین، آنها نتوانند در جامعه به خود متکی بوده و در آینده در برخی شرایط نتوانند از خود دفاع کنند.

ناهنجاری های اخلاقی در پی تبعیض های غیرمنطقی والدین
گاهی والدین به دلایل منطقی یا غیرمنطقی بین فرزندان شان تبعیض قائل می شوند. اعمال تبعیض بین فرزندان موجب کاهش اعتماد به نفس، منزوی شدن و کینه ورزی در آنها می شود. بسیاری از هنجاری های دوران کودکی، نوجوانی و به خصوص جوانی، ریشه در تبعیض والدین نسبت به فرزندان شان دارد. به این صورت که هرچه تبعیض ها شدیدتر شود، ضربات و صدمات روحی منتقل شده به فرزند مهلک تر و جبران ناپذیرتر می شود و به جهت ظهور کینه و حسد در یک فرزند نسبت به فرزند دیگر، زمینه برای بروز خصوصیات نامطلوب اخلاقی و رفتاری او و حتی تنفر از خواهر یا برادر او را فرهم می کند. چه بسا ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی که طی آن، نه تنها خود فرد بلکه خانواده و اجتماع هم آسیب می بیند.

مقایسه فرزندان با هم، ممنوع
یکی از اشکال شایع تبعیض بین فرزندان و والدین ناشی از مقایسه کودکان و نوجوانان چه در جمع خانواده و چه با اعضای همسن و سال فامیل است که منجر به بروز سرخوردگی می شود.

یعنی شکل ظاهری و هوش و استعداد کودکان گاه با هم مقایسه می شود و معمولا تعدادی از فرزندان متهم به کم هوشی و بی استعدادی می شوند و این زمینه ساز مشکلات جدی است که آینده فرزند را ممکن است تخریب کند.

 

فرق گذاشتن بین فرزندان باعث می شود که یکی نسبت به دیگری و والدینش تنفر و کینه پیدا کند

  
پیامدهای تبعیض بین فرزندان
کینه توزی و انتقام: توجه والدین به یکی از فرزندان باعث می شود که یکی نسبت به دیگری و والدینش تنفر و کینه پیدا کرده و درصدد انتقام جویی برآید. لذا تبدیل به شخصی خشمگین و عصبانی می شود که درپی بهانه است. فرد خشمناک بر اثر رفتارهای ناپسند و ناهنجار، از جامعه طرد شده و به فردی گوشه گیر و منزوی تبدیل می شود.

ترس و اضطراب: ترس و اضطراب های مرضی معمولا ریشه در دوران کودکی افراد دارد. اتفاق و حادثه ای در آن دوران و نفوذ به ضمیر ناخودآگاه کودک منشا چنینترس ها و اضطراب هایی است. از این رو کودکی که در معرض تبعیض والدین است، نوعی احساس تنهایی ترس آور و نداشتن پشتیبان و تکیه گاه مطمئن در او به وجود می آید.

عدم اعتماد به نفس: اعتماد به نفس مهم ترین حالت عاطفی برای رشد کامل شخصیت است اگر فرزندی در دوران کودکی موفق به کسب آن شود، اعتماد به نفس جای خود را به حس حقارت و سرخوردگی می دهد.


تبعیض بین فرزنداناز طرف والدین حس ناتوانی و عدم اعتماد به نفس را در فرزند به وجود می آورد و به کلی ناامید و مایوس می شود.

ایجاد فاصله: تبعیض در بین فرزندان از طرف والدین باعث می شود که فرزند احساس کند، پدر و مادرش او را دوست ندارند. از این لحاظ سعی می کند زیاد همراه والدین خود نباشد تا کم تر دیده شود و مورد سرزنش قرار نگیرد و هر روز فاصله او با والدینش بیشتر می شود. بنابراین فرزند برای یافتن پناهگاه برای محبت و دوستی جایی غیر از خانواده و والدین را جستجو می کند والدین باید آگاه باشند که ایجاد فاصله آنان و فرزندان شان با وجود این که زیر یک چت و در یک خانه هستند، چه اثرات منفی برای فرزندان آنان دارد.

پس نباید اجازه هیچ گونه فاصله ای را بدهند و دوستان خوبی برای فرزندان شان باشند.

کمبود محبت: کودکی که در معرض تبعیض والدین است، نوعی احساس تنهایی ترس آور و نداشتن پشتیبان و تکیه گاه مطمئن در او به وجود می آید.
 
محبت همچون آب که در رشد و نمو جانداران حیاتی است، در پرورش آدمی ضروری است. کودک ما برای رشد عاطفی و هیجانی خویش باید سیراب محبت شود.

اما متاسفانه تبعض والدین این حق حیاتی را از او سلب می کند و او را تشنه محبت، تحویل اجتماع می دهد. چه بسا در آینده برای جبران این کمبود دست به سوی هر آب گل آلودی دراز کند و با محبت های کاذب خیابانی جبران مافات نماید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




زمان جویدن ناخن در کودکان

مجموعه: روانشناسی کودکان

 

 

جویدن ناخن عادت بسیاری از مردم، از کودکان تا بزرگسالان است 

 

کودکی با چشم های نگران، بدون اینکه متوجه باشد، یکسره در حال جویدن ناخن هایش است! این تصویر برای والدین چندان ناآشنا نیست چون تعداد زیادی از آنها با این معضل مواجه اند. موضوعی بی اهمیت که کم کم بزرگ می شود تا تمام ذهن شما را از «چرا» و «چه کنم» پر می کند. مسائل بهداشتی مثل آلودگی هایی که ممکن است در زیر ناخن جمع شود و احتمال ابتلا به بیماری از طریق آنها وجود دارد به کنار؛ دیدن منظره ناخن جویدن یک کودک بیشتر به این خاطر که اضطراب و عصبی بودن او را به شما منتقل می کند، آزاردهنده است. شاید به همین دلایل، این رفتار بچه ها خیلی زود به معضل بزرگی برای والدین تبدیل می شود و حتی باعث بروز خشم و عصبانیت آنها می شود.
 
نوجوانان بیشتر از بقیه ناخن می جوند
دکتر الهام روحی، روانپزشک کودک و نوجوان درباره این موضوع می گوید:

جویدن یا تمیز کردن زیر ناخن عادت بسیاری از مردم، از کودکان تا بزرگسالان، است. از میان عادت های عصبی، ناخن جویدن معمول ترین آنهاست که در صورت عدم درمان احتمال تداوم آن تا نوجوانی و بزرگسالی وجود خواهد داشت. ناخن جویدن ممکن است از سنین پایین (حتی یک سالگی) شروع شود و میزان بروز آن تا 12 سالگی افزایش می یابد.به صورت تخمینی حدود یک سوم کودکان دبستانی و نیمی از نوجوانان و حتی یک چهارم دبیرستانی ها ناخن می جوند.

نوع دیگری از رفتار که کمتر جلب توجه می کند، پاک کردن مکرر زیر ناخن ها با دندان یا با سایر ناخن هاست که البته به اندازه ناخن جویدن آشکار نیست. معمولا تمام ناخن ها به یک نسبت جویده می شوند ولی توجه به تعداد ناخن های درگیر، دست زدن به دور ناخن، جویدن تا ته ناخن یا فقط سر آن در تجزیه و تحلیل شدت مشکل مهم است و مورد توجه قرار می گیرد. در موارد شدید صدمه ناخن ها جدی و ممکن است منجر به عفونت انگشتان و بستر ناخن شود.

معمولا ناخن جویدن در موقعیت های اضطراب آور و ناکامی ها تشدید می یابد و گاهی صرفا عادتی است که در مکان های خاصی مثل جلوی تلویزیون یا مانند آن رخ می دهد. شدیدترین انواع ناخن جویدن در برخی کودکان عقب مانده ذهنی شدید یا مبتلایان به اسکیزوفرنی دیده می شود اما برخی از افراد نیز بدون وجود هیچ نوع اختلال روانی، صرفا به علت یک عادت عصبی به این اختلال مبتلا هستند.

دارو درمانی لازم نیست؛ رفتارتان را اصلاح کنید!
درمان این مشکل به دو شیوه انجام می شود: 1. رفتاری و اقدامات اطرافیان، 2. دارو درمانی.

دارو درمانی صرفا در موارد بسیار شدید و در کودکان بالای 7 سال صورت می پذیرد که با داروهای ضد اضطرابی مثل فلوکستین یا داروی هالوپریدول درمان صورت می گیرد. برای اینکه بفهمید کودک شما نیاز به دارو درمانی دارد و به چه میزان و چه داروهایی باید مصرف کند حتما باید به روانپزشک کودک مراجعه کنید.

صحبت ما در این مطلب بیشتر پیرامون شیوه اول درمان است که به رفتار و اقدامات اطرافیان در مواجهه با کودک برمی گردد و در بسیاری از موارد با رعایت یکسری نکات می توان این مشکل را کنترل و درمان کرد و نیازی به استفاده از دارو وجود نخواهد داشت. در خصوص روش های رفتاری درمان ناخن جویدن، چندین توصیه وجود دارد که آنها را به تفکیک مراحل درمانی برای شما توضیح می دهیم؛

مرحله اول: والدین چه کنند؟
در مرحله اول توصیه هایی به والدین این کودکان می شود؛ شامل:

1. تا جایی که ممکن است از نادیده گرفتن رفتار استفاده کنند. به طوری که در خصوص آنها هیچ گونه اظهار نظری نکنند، از صحبت کردن یا تلاقی نگاه با کودکی که در حال جویدن ناخن است خودداری کنند. وقتی کودک در حال انجام آن است او را در آغوش نگیرند و حتی به او نزدیک نشوند.

2. کودک را تنبیه نکنند.

3. محیط امنی برای کودک فراهم کنند تا نیاز او به کسب آرامش از این راه را از بین ببرند. مسلما خانه های پر تنش، درگیری ها و مشاجرات والدین جلوی کودکان، تنبیه های بدنی و شماتت های مکرر کودک به دلایل مختلف در ایجاد محیط پر استرس و ناامن برای کودک نقش بسیار مهمی خواهد داشت.

4. کودک را به ویژه هنگام خواب سرگرم نگه دارند (مثلا با یک اسباب بازی) تا حواس او از این عادت به فعالیت دیگری منحرف شود.

 

معمولا ناخن جویدن در موقعیت های اضطراب آور و ناکامی ها تشدید می یابد

 
مرحله دوم: با کودک چه باید کرد؟
در مرحله دوم آموزش هایی به کودک لازم است، شامل:

1. فهرستی از زمان و مکان هایی که او به ناخن جویدن دست می زند با کمک کودک و خانواده تهیه کنیم.

2. کودک را به آگاهی از وضعیت ظاهری اش هنگام ناخن جویدن تشویق کنیم. مثلا هنگام جویدن ناخن به خود در آینه نگاه کند.

3. یک مشغولیت دیگر برای دست کودک فراهم کنید. مثلا شی کوچک و قابل حملی در اختیارش بگذارید که هر کجا خواست با خود ببرد. مثل یک توپ لاستیکی، یک تکه خمیر یا… در صورت نیاز، جویدن ناخن، تشویق کنید تا با آن شی بازی کند. گرچه جایگزین برای ناخن توصیه نمی شود ولی گاهی می توان از نی پلاستیکی برای جایگزینی نیاز دهانی کودک استفاده کرد.

4. در موقعیت های مرتبط با این عادت تغییراتی بدهید. مثلا تنها در صورتی قادر به تماشای تلویزیون است که دست هایش مشغول کاری باشد.

5. می توان یک عمل رقابتی نیز به کودک آموخت. مثلا در هنگام میل به جویدن ناخن، دست هایش را مشت کند، دسته های صندلی را سه دقیقه محکم بگیرد و ناگهان دستش را شل کند.

در ضمن والدین لازم است ناخن های کودک را مرتب با ناخن گیر بگیرند و سوهان بکشند، پیشرفت کودک را مورد توجه و تشویق قرار دهند. ناخن های بلندش را از نظر زیبایی مورد تعریف و تمجید قرار دهند. گاهی وعده هدیه دوست داشتنی مثل لاک یا دستکش زیبا یا انگشتر و ناخن گیر زیبا یا ذره بین برای بررسی وضعیت ناخن ها هم توصیه می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




چگونه به كودكان كمرو کمک کنیم؟

من احساس تو را به خوبی درک می کنم.من هم خودم گاهی چنین احساسی داشتم هنگامی که مطمئن نبودم چکار باید بکنم و دیگران مرا تماشا می کردند.
 
کمرویی متضمن اضطراب و بازدارندگی رفتاری در موقعیت های اجتماعی است. کودکان کمرو اغلب برای دیدن دیگران ظاهراً اشتیاق نشان می دهند امّا برای صحبت کردن یا پیوستن به دیگران اکراه دارند. برای مثال،کودکان کمرو ممکن است در جمع افراد ناآشنا، ساکت و بی صدا باقی بمانند، حتی هنگامی که مورد خطاب قرارگیرند،آن ها ممکن است از وارد شدن و حضور در یک مکان جدید، مثل کلاس درس، بدون همراهی پدر یا مادرشان سرباز زنند.کودکان کمرو ممکن است در فعالیت های ورزشی یا تفریحی مشارکت نکنند و هنگامی که درجمع افراد ناآشنا قرار گیرند فقط نگاهشان را به زمین بدوزند و از هر حرکتی که باعث جلب توجه دیگران به آن ها شود اجتناب نمایند.بنابراین درك نوع كمرویی فرزندتان به شما در برنامه ریزی برای توجه به نیازهای خاص او كمك خواهد كرد.توصیه های زیر می تواند برای شروع به شما كمك كند:

1) هنگامی که کودکان از تعامل با دیگران واهمه دارند با آن ها همدلی نشان دهید:
یک روش برای کمک به کودکان در زمینه کنترل ترسشان از برخی موقعیت های اجتماعی، نشان دادن همدلی با آن ها هنگامی که از تعامل با دیگران واهمه دارند است. بنابراین، اگرمثلاً کودکی به دلیل کمرویی ازرفتن به زمین ورزش و بازی کردن با دیگران سرباز زد، پدر و مادر می توانند به او بگویند ” من احساس تو را به خوبی درک می کنم.من هم خودم گاهی چنین احساسی داشتم هنگامی که مطمئن نبودم چکار باید بکنم و دیگران مرا تماشا می کردند” با نشان دادن همدلی، پدر و مادر به کودک کمک می کنند که حس کند او را درک کرده و پذیرفته اند و نیز به او کمک می کنندکه هیجاناتش را بشناسد و درباره آن ها صحبت کند و شروع به جستجوی راهی برای کنترل آن ها نماید.

2) فرزندتان را كمرو معرفی نکنید :
مطالعات نشان داده اند كه اغلب یك كودك همانطور رشد خواهد كرد كه به او برچسب می زنند. فشارهای والدین بر بچه های كمرو، می تواند باعث اضطراب و عدم امنیت وی گردد كه خود مشكلی بدتر از خجالتی بودن است. فرزندتان را مجبور نكنید كه بیشتر از سطح شخصی اش پیشرفت كند. اگر شما مجبورید كه از واژه كمرو برای توصیف فرزندتان استفاده كنید همیشه آن را با نكته ای مثبت جبران كنید، مثلاً ” پسرم در حضور دیگران اندكی خجالتی است ولی او یك ورزشكار فوق العاده است.”

3)در خانه با او تمرین كنید:
 بازیهای مختلفی خارج از فعالیتهای روزمره فرزندتان انجام دهید؛ مانند ملاقات با یک شاگرد جدید در مدرسه، کارها و بازیهائی ترتیب دهید تا او بتواند به طور یکسان همه موقعیتهای اجتماعی را تجربه کند. به فرزندتان کمک کنید که آنچه را انجام می دهد،تجربه کند. به عقیده روانشناسان تکرار بعضی از بازیها و نقشها کمک می کند تا فرزندانتان کمتر احساس ترس و نگرانی کرده و راحتتر دوستی صمیمانه ای با دیگران داشته باشند.

4) موقعیت هایی را كه باعث خجالت فرزندتان می شود را شناسایی كنید:
برخی از بچه ها فقط در جاهای خاصی خجالتی هستند مثلاً بعضی از آنها ممكن است هنگامی كه در گروه قرار می گیرند خجالتی اند. برخی دیگر وقتی خجالت می كشند كه از آنها خواسته شود چیزی را در جلو كلاس برای همكلاسی ها ارائه دهند.سعی كنید مهارت های خاصی را كه فرزندتان نیاز دارد تا در موقعیت های اجتماعی احساس راحتی نماید شناسایی كنید.

5) برای رفتارهای اجتماعی کودک هدف گذاری کنید و پیشرفت او را بسنجید:
پژوهش های زیادی بر ارزش هدف گذاری در بهبود عملکرد صحّه گذاشته اند. برای بسیاری از کودکان کمرو، یک هدف واقعی و چالش انگیز، گفتن حداقل یک جمله به یک آدم جدید در هر روز است. هدف های مناسب دیگر می تواند صحبت کردن در مقابل کلاس، شرکت کردن در بازی با دیگر کودکان(حتی بدون حرف زدن)، یا سوال کردن از معلم باشد. پدر و مادر می توانند پیشرفت کودک را با قرار دادن جدول یا نموداری در خانه و مثلاً گذاشتن یک ستاره در جلوی هر روزی که کودک به هدف مورد نظر دست یافته است، پیگیری کنند.کودکان معمولاً دوست دارند خودشان ستاره ها را در جدول قرار دهند.

6) رفتارهای مثبت كودك خود را پاداش بدهید:
از كارهایی كه كودكان به صورت مثبت آنها را انجام می دهند پاداش بدهید.به عنوان مثلا وقتی كودكان تكالیفشان را خوب انجام می دهند در حضور دیگران آنها را تشویق كنید.یا به آنها یاد بدهید كه وقتی به مجلسی وارد می شوند سلام كنند و وقتی این كار را انجام دادند كودك خود را با گفتن تشكر یا آفرین تشویق كنید.در واقع گفتن جنبه های مثبت كودك به دیگران می تواند مفید باشد.

7) رفتار اجتماعی دیگران را در جلوی فرزند خود تحسین کنید:
پدر و مادر با اظهار نظر مثبت درباره رفتار اجتماعی دیگران می توانند به کودک کمرو در ارزش گذاری بر رفتارهای اجتماعی کمک کنند.برای مثال، پدر ومادر می توانند به فرزندشان بگویند” من از شیوه ای که آن پسر بچه نزد ما آمد و اسم ما را پرسید خوشم آمد” و یا این که مستقیماً به تعریف از آن بچه در مقابل فرزند خود بپردازید.البته مواظب باشید که از اظهار نظرهایی از قبیل این که “چرا تو نمی توانی مثل او عمل کنی؟” پرهیز نمائید.

8) برای هر کودک کمرو در هر موقعیت مهم، یک جفت پیدا کنید:
یک کودک کمرو که بتواند در یک موقعیت جدید حتی یک دوست هم پیدا کند، احساس آسایش بیشتری خواهد یافت و نهایتاً با کودکان بیشتری به تعامل خواهد پرداخت. پدر و مادر یا معلم می توانند با درخواست از دو بچه برای بازی کردن با یکدیگر و سپس صبحت کردن با هر دوی آن ها در مورد فعالیت ها و علایق مشترک، این فرایند را تسهیل کنند.پدر و مادر یا معلم همچنین می توانند به آن دو کودک کاری را تخصیص دهند(مثل سر هم کردن یک پازل) و از آن ها بخواهند با هم آن را انجام دهند.

9) جلوی تمسخر کودکان را بگیرید :
طرد اجتماعی و مسخره کردن می تواند به شکل گیری کمرویی کمک کند.بنابراین، کودکتان را مسخره نکنید و به دیگران نیز اجازه ندهید که چنین کنند. در صورت لزوم، کودکتان را از جمع کودکانی که او را مسخره می کنند خارج نمائید. با کودکانتان صحبت کنید و به آن ها بگوئید که حرف دیگران اهمیتی در زندگی آن ها ندارد. برای آن ها از مواردی که در گذشته خودتان مورد تمسخر دیگران قرار گرفته بودید صحبت کنید. خود افشاگری شما به فرزندتان کمک می کند که احساس ناراحتی کمتری از مسخره شدن توسط دیگران پیدا کند.

10) بدبینی كودك خود را از بین ببرید:
خجالتی بودن معمولاً از الگوها و تفکرهای منفی که باعث بدبینی می شود نشأت می گیرد مانند” بچه ها مرا دوست ندارند". از آنجا که کودکان خجالتی آمادگی زیادی در گوشه گیری دارند، پس بهتر است بزرگسالان مواظب رفتار خود باشند و به کودکشان اجازه دهند تا نظاره گر کارهای اجتماعی آنها به عنوان بخشی از زندگی روزمره شان باشند. با این وجود، بهتر است که صبور باشید. با تقویت و جایگزین کردن افکار مثبت به فرزندتان در از بین بردن بدبینی و تفکرهای منفی ذهن او کمک کنید، مثل “شما خیلی خوب با او بازی کردی” و او را تشویق کنید که خود را باور کند و بداند که او هم می تواند مثل دیگران خوب بازی کند و کاری را انجام دهد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:05:00 ق.ظ ]




دخترانمان را چطور با حجاب آشنا کنیم؟

مجموعه: تعلیم و تربیت

 

 

 

یکی از دغدغه های مادران، آشنا کردن دختران با حجاب است، در این یادداشت چند پیشنهاد برای مادران در نظر گرفته شده است که امیدواریم سازنده باشد چرا که به نظر کارشناسان علوم دینی و روانشناسان برای عملی شدن این رفتار الهی می باید قدم های حساب شده برداشت تا شاهد اثرات زیبا و ماندگاری باشیم.


دخترانمان را چطور با حجاب آشنا کنیم؟
1- وجوب حجاب بر اساس نظر مراجع اتمام نه سال قمری است اما این سن برای شروعرعایت حجاب، بسیار دیر است. دختری که تا قبل از این سن آزادانه هر لباسی را می پوشید با رسیدن به این سن قطعا نخواهد توانست حجاب را در معنای مطلوبش رعایت کند پس آشنایی تدریجی با این امرضروری است مثلا در شش سالگی آستین حلقه ای یا دامن کوتاه نپوشد در هفت سالگی با پوششی مانند کلاه یا روسری های کوتاه و فانتزی موهایش پوشانده شود. حجابی که دست و پای او را نگیرد اما او را به پوشش نزدیک کند. مثلا خانواده ها باید به یاد داشته باشند که یکی از اشکالاتی که دختران در هنگام پوشیدن روسری دارند، احساس خفگی زیر گلو است که باید به آرامی وی را عادت داد.


عادت دادن کودک به حجاب بسیارمهم است ما نمی توانیم حجاب را به صورت فشرده اعمال کنیم ملایمت و لطافت و عادت دادن او بسیار اهمیت دارد.


 2- در این سنین کودکان در برابر حوادث و رفتار دیگران تاثیر پذیرترند، حجاب شرعی مادر، خاله، عمه و خانم های نزدیک به کودک و دوستانی که با آن ها روابط نزدیک داریم می تواند زمینه را برای محجبه بودن دختران فراهم کند.


یکی دیگر ازعوامل مخرب در این جا استفاده خانواده از شبکه های ماهواره ای است که به صورت مستقیم بر روح معنوی کودک اثرگذار است و یقینا بر روند مطلوب دینی خانواده موثر خواهد بود.


 3- بیان محاسن و فواید حجاب و مستور بودن زیبایی ها، رضایت خدا، سلامت فرد و اثرات زیان بار بدحجابی می تواند ما را در حصول نتیجه یاری کند.


 4- استفاده از آیات معرفی زنان صالح و برتر اسلام و بیان زندگانی ایشان به عنوان الگو

 5- همزمان با تکلیف دختران، بلوغ جسمانی هم اتفاق می افتد. این امر او را درگیر ظاهرش خواهد کرد. براین اساس او بیشتر از گذشته به فکر نمایاندن زیبایی ها و پوشاندن بدشکلی های موقتی اش خواهد افتاد. والدین آگاه باید با تهیه لباس های زیبا و شاد و متفاوت با رنگ های متنوع و استفاده ازخلاقیت، میل به آراسته بودن او را درک کنند به طوری که موجبات محدودیت او را فراهم نکنند و آزادی و شور و شوق کودکی او را مد نظر قرار دهند. مثلا از انواع چادرهای رنگی آذین شده با تور و روبان یا مانتو های زیبا با دکمه های رنگارنگ استفاده کنند تا دختر بداند، حجاب زیبایی های او را کم نکرده است.


می توانید برای انتخاب رنگ لباس و یا چادر، از او نظر خواهی کنید. دختر بچه ها لباس های چین دار و دنباله دار را بسیار دوست دارند. سعی کنید در حجاب و پوشش آنچه را که او دوست دارد انجام دهید و تنها شرط شما، پوشش اسلامی باشد. سلیقه خود را به هیچ عنوان بر فرزندتان تحمیل نکنید.

 

6- یکی از روش های تشویق، دادن پاداش است به طوری که روانشناسان بر این باورند که تقویت های بیرونی مانند جایزه موجب ایجاد تقویت های درونی مانند میل به داشتن حجاب خواهد شد. بر این اساس برای رعایت حجاب فرزندتان هدیه های هر چند کوچک اما مستمر تهیه کنید.


7- هر سال، روزجشن تکلیف کودکتان مراسمی کوچک به پا کنید چون آن روز تولدی دیگر است و به او یادآوری کنید درطول سالی که گذشت در چه زمینه هایی قوت یا ضعف داشته و قرار است چگونه باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




رزق چیست ؟ و اقسام آن کدامست ؟ و فرمول جلب آن چیست ؟

اقسام رزق ( دنیوی ) :

 

1 – رزق مادی : این فبیل ارزاق موجب حیات و بقای جسم انسان است ، ماحصل این رزق محدود به حیات دنیاست و انسانها به فراخور تلاش و و تقدیر خود از این ارزاق بهره مند می شوند ، برخی کمتر و برخی بیشتر .
رزق مادی خود به دو دسته رزق ضروری و غیر ضروری تقسیم می گردد :

 

الف – به طور مثال در باب مأکولات و مشروبات ، آب و نان از ارزاق ضروری و بسیار مهم و استراتژیک محسوب می شوند ، که فقدان هر یک موجب فنا و نابودی بشر است . درطول تاریخ بشر و به خصوص در جهان کنونی هم کشمکش ها و جنگهای متعددی بر سر این دو رزق زندگی بخش رخ داده است . خدای متعال در اهمیت آب اینگونه می فرماید :

 

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ .
انبیاء30

 

آيا كسانى كه كافر شدند، نديدند كه آسمان‏ها و زمين بسته بودند [و آب و گياه نمى‏دادند] و ما آنها را شكافتيم و هر چيز زنده‏اى را از آب پديد آورديم؟ پس آيا ايمان نمى‏آورند .
و از این روست که رسول خدا در باب اهمیت نان نیز می فرماید :

 

لولا الخبز ما عبد الله . مشکاة الانوار فی غرر الاخبار .
اگر نان نبود خدا بندگی نمیشد .

 

2 – رزق معنوی : این نوع رزق موجب حیات و تعالی و ارزشمندی روح انسان است وجود این رزق است که به زندگی انسان معنا و مفهوم واقعی حیات را می دهد و جاودانگی و خلود در بهشت برین را به ارمغان می آورد و این همان چیزیست که جسم انسان حتی جسم مرده انسان را محترم و ارزشمند می کند . نگاهی به آیات قرآن کریم و احادیث وارده در خصوص حرمت زنده و مرده مؤمن و حقوقی که خداوند بر سایر مؤمنان در خصوص برادران و خواهران ایمانی خود مقرر فرموده انسان را به جایگاه و اهمیت ارزاق معنوی رهنمون می سازد .

 

مصادیق رزق معنوی :
درتفحص و جستجو درآیات قرآن کریم و هم احادیث و هم زبان زیبای دعا و مناجات معصومین علیهم السلام می توان به مصادیق فراوانی از ارزاق معنوی پی برد . از جمله :

الف – انفاق :
خداوند می فرماید : و مما رزقناهم ینفقون .
بقره 3
و از آنچیزهایی که روزیشان کردیم انفاق می کنند .

 

ب – اطعام :
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : الطعام قوة الاجسام و الاطعام قوة الارواح .
مشکاة الانوار ابن طبرسی .
خوردن طعام موجب تقویت جسم است و خوراندن و اطعام ( دیگران ) موجب تقویت روح است .

 

ج – مهربانی بر ایتام - آبادان کردن مساجد - هم نشینی با کریمان - دوری جستن از لئیمان .
دریکی از دعاهای کوتاه رمضان داریم که :

 

اللهم ارزقنی رحمة الایتام

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ق.ظ ]




ضرورت واسطه گری در روزی رسانی

درحقیقت شخص با انفاق و پرداخت زکات های مالی و معنوی به گونه ای عمل می کند که در نقش واسطه فیض ربوبی نشسته است و این واسطه گری موجب می شود تا خداوند عنایت ویژه ای به او داشته باشد و رزق بی حساب و همچنین آسان و ساده را در اختیار وی قرار دهد. از این رو خداوند در آیات 37 و 38 سوره نور و 3 و 4 سوره انفال بر نقش انفاق از روزی های خدادادی و پرداخت زکات به عنوان علل و عوامل برخورداری شخص از آمرزش و رزق های الهی و فضل و روزی های بی حساب تأکید می کند. همچنین عدم پرداخت حقوق واجب الهی و زکات و خمس و حقوق فقرا و مساکین از عوامل کاهش روزی به شمار می رود…

کمک و یاری به دیگران و بهره مند سازی دیگران از نعمت های خدادادی چون پناه دادن به مؤمنان و مهاجران (انفال آیه 72) و یاری کردن دین و دینداران (همان) در آیات قرآنی به همین سبب به عنوان علل و عوامل بهره مندی از روزی آسان و فراوان مطرح می شود.در کنار این عوامل، خودسازی و تقوای الهی داشتن (بقره آیه 212 و مائده آیه (88 و یونس آیه 31 و طلاق آیه 2 و 3)، توبه کردن از گناه و خطا (مریم آیات 60 و 62)، یاد خدا در همه احوال (نور آیه 37 و 38) و برپایی نماز (انفال آیه 3 و 4 و نور آیه 37 و 38) نیز بسیار موثر است؛ زیرا در راستای تقویت باورهای توحیدی است که خود عامل جذب و جلب روزی بی حساب و آسان است.

جهاد در راه خدا فرصتی است که زمینه بهره مندی نه تنها شخص بلکه جامعه از نعمت های خداوندی را فراهم می آورد. لذا در آیه 74 سوره انفال به عنوان یکی از علل و عوامل مهم در زمینه بهره مندی از روزی کریمانه الهی مطرح شده است. البته هر عملی هر چند نیک و صالح تنها زمانی می تواند جلب کننده نعمت و روزی باشد که برپایه اخلاص در عمل باشد. از این رو در آیات 40 و 41 سوره صافات بر اخلاص در کارها به عنوان جذب کننده روزی الهی تأکید می شود تا انسان ها در عمل صالح خویش به کلمه طیب و پاک یعنی نیت درست و خالص توجه یابند.

در تحلیل قرآنی هر چند که برای هر موجودی رزق معلومی (صافات آیات 40 و 41) معین شده ولی این گونه نیست که تغییراتی در کیفیت و یا چگونگی حتی دست یابی به آن به سبب رفتارها و پندارها پدید نیاید. از این رو در آیات قرآنی بیان می شود که چگونه برخی از بندگان رزق خویش را تباه می سازند و یا زمینه سهل الوصول بودن آن را دگرگون می سازند و حلال را حرام می کنند.

در داستانی آمده است که امیرمؤمنان علی(ع) روزی اسب خویش را به مردی می دهد تا به کاری در مسجد برسد. وقتی بازمی گردد می بیند که مرد افسار اسب را برداشته و رفته و اسب بی افسار در آن جا مانده است. برای خرید افسار می رود و اتفاقا همان افسار خود را در بازار به مبلغی می خرد. آن حضرت(ع) می فرماید من نیت کرده بودم که پس از بازگشت همان مقدار پول بابت حفظ اسب به وی بپردازم ولی او رزق حلال خویش را این گونه حرام می کند. به سخن دیگر شخص با دزدی کردن روزی کریمانه و حلال و آسان خویش را به روزی ذلت بار و حرام و سخت تبدیل می کند.

اگر جامعه ای در اندیشه رزق فراوان و آسایش باشد باید آن را در پرتو رفتارهای درست و عادلانه به دست آورد؛ زیرا امنیت و آرامش اجتماعی موجبات جلب و جذب روزی فراوان برای جامعه را فراهم می آورد. (نحل آیه 112)

انسانی که بخواهد از روزی کریمانه و پاک و پاکیزه برخوردار گردد می بایست افزون بر نیت صادق و خالص از همه ابزارهایی که موجب جلب و جذب رحمت الهی می شود بهره گیرد و این، زمانی امکان پذیر است که شخص باور داشته باشد که خداوند منشأ رزق و روزی است و فراوانی رزق نیز منوط به مشیت الهی است. (بقره آیه 212) آنگاه است که به سادگی و آسانی به روزی می رسد و یا در صورت نداری و تنگدستی، افزون بر صبرپیشگی، می کوشد تا با توبه و عبادت، رفع مانع نماید و محبت خداوندی را جلب و جذب کند تا از روزی بی حساب الهی بهره مند گردد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




علل و عوامل رسیدن به رزق آسان و فراوان

هر کسی آرزو دارد تا به سادگی و آسانی به رزق فراوان مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی دست یابد و به گونه ای آسایش و امنیت خویش را تضمین کند.قرآن راه کارهایی برای بیان این مطلب مطرح کرده که می توان گفت ایمان به باورهای توحیدی بویژه توحید محض از مهمترین و اساسی ترین آن هاست.بسیاری از مردم به سبب نقصان در توحید و یا نوعی شرک خفی و اخفی دچار مشکلات روحی و روانی و جسمی در کسب روزی و رزق می شوند.

از این رو خداوند در آیات 25 و 212 سوره بقره و آیات 2 و 4 و 74 سوره انفال و آیه 50 حج و 40 غافر و آیات دیگر، ایمان را زمینه برخورداری از رزق های مختلف و متنوع الهی بیان می کند و از مردم می خواهد که بینش و نگرش خویش را تصحیح کرده و اجازه ندهند که باورهای باطل و شرک آلود، آنان را از رزق و روزی محروم سازد.

عامل مهم دیگر که در کنار ایمان توحیدی، نقش مهم و اساسی در جذب رزق و روزی ایفا می کند، اطاعت و عبادت عملی است که آیات 37 سوره آل عمران و نیز 30 و 31 سوره احزاب بر آن تاکید دارد؛ زیرا ایمان باید خود را به شکل عبادت نشان دهد تا محبت و مهر الهی را به سوی شخص جذب و جلب نماید. از این رو آیات 25 سوره بقره و 60 تا 62 سوره مریم و آیه 50 سوره حج، عمل صالح را زمینه ساز برخورداری از روزی معرفی می کند؛ زیرا عبادت و ایمان به خداوند به اشکال مختلف خود را نشان می دهد که عمل صالح از نمادها و نمودهای بارز آن است.

عمل صالح بویژه اگر به گونه ای باشد که بخشی از روزی و رزق های اعطایی خداوند را به دیگر موجودات خصوصاً نیازمندان برساند معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا شخص نشان می دهد که خداوند را منشا رزق و روزی می داند و باور دارد که او نه تنها به همه اعمال آگاه است بلکه شخص را به عنوان خلیفه ربوبی در طول خویش می شناسد و اجازه می دهد که برخی از روزی ها از راه این سبب به دیگران منتقل شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




رزق و روزی از دیدگاه قرآن

عواملی که موجب جذب و دفع روزی می شود

 

گستره معنایی رزق

در فرهنگ قرآنی، رزق همانند واژه خیر، دارای معنا و مفهومی وسیع و گسترده است به گونه ای که اختصاص به رزق مادی و دنیوی ندارد. از این رو زبان شناس معروف، راغب اصفهانی با توجه به فرهنگ قرآنی، رزق را به عطایای جاری دنیا و آخرت معنا می کند؛ (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 351 ذیل واژه رزق) البته این واژه در کاربردهای متعارف و معمول به معنای غذا و طعام و قوت روزانه و ضروریات زندگی (لغت نامه دهخدا؛ ج 8؛ ص 10894 ذیل واژه روزی) و یا به تعبیر راغب هر آنچه وارد شکم می شود، به کار می رود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 351)

خداوند در آیاتی چون 142 سوره انعام و 28 و 34 سوره حج و 19 سوره شورا و 10 و 11 سوره ق، چیزهایی چون شتر و گاو و گوسفند و خرما و مانند آن را به عنوان ارزاق بشر معرفی می کند که همان مفهوم متعارف از رزق است.

اما در آیات 87 و 88 سوره هود هنگامی که درباره نعمت خاص خداوند به شعیب سخن به میان می آورد، از مقام نبوت به عنوان رزق خاص و نیک یاد می کند که بیانگر آن است که در فرهنگ قرآنی، امور معنوی و غیرمادی مانند هدایت و راهیابی به معارف الهی و نبوت به عنوان رزق و روزی نیک و پسندیده به شمار می آید. (نگاه کنید به مجلد سوم المیزان صفحات 137 تا 138 که رزق حسن را در این آیه به نبوت و علم و دانش معنا کرده است.)

در آیات 28 و 29 سوره فاطر نیز به انفاق عالمان نسبت به روزی هایی که به ایشان داده شده اشاره کرده که بی گمان روزی معنوی و دانش های اعطایی به ایشان، مهمترین روزی و رزقی است که ایشان آن را انفاق می کنند. (تفسیر المیزان، همان پیشین)

همچنین آیات 26 و 27 سوره آل عمران، فرمانروایی و حکومت اعطایی خداوند به بندگان و عزت و سربلندی انسان را به عنوان روزی اعطایی خداوند برمی شمارد که خود این امر بیرون از دایره رزق و روزی مادی و متعارف می باشد. افزون بر این، آیه 82 سوره واقعه، قرآن را به عنوان روزی معنوی و عطای الهی به بندگان و همه انسان ها معرفی می کند که این خود بهترین گواه بر مفهوم گسترده رزق در فرهنگ قرآنی است که تنها اختصاص به چیزهایی ندارد که وارد شکم می شود.

البته این بدان معنا نیست که رزق در کاربردهای قرآن چنانکه گفته شد فقط منحصر به امور مادی و یا معنوی باشد بلکه شامل هر دو دسته از امور مادی و معنوی بلکه دنیوی و اخروی می شود. از این رو میوه ها (بقره آیه 22 و 25 و 126)، گزانگبین و م نّ (بقره آیات 54 و 57)، خرما (نحل آیه 67)، سلوی و بلدرچین (بقره آیه 54 و 57)، حبوبات و دانه های گیاهی (ق آیات9 تا 11)، باغ و بوستان (همان و سبا آیه 15)، انگور (نحل آیه 67)، چارپایان (انعام آیه 142 و حج آیه 28 و 34) و باران (غافر آیه 13 و جاثیه آیه 5) به عنوان رزق و روزی نیک و طیب معرفی شده است.

از اینکه خداوند در آیات 12 سوره شورا و نیز 22 بقره و 31 سوره یونس و آیات دیگر، آسمان را یکی از منابع تامین کننده روزی و رزق برمی شمارد و آب های نازل شده را در کنار نبوت و علم به عنوان ارزاق آسمانی معرفی می کند به روشنی دانسته می شود که رزق در کاربردهای قرآنی دایره معنایی گسترده ای دارد.

نگرش توحیدی و نقش آن در تفکر رزق خواهی

اگر در آیات قرآنی، سخن از منابع روزی چون آسمان و زمین در کنار کار و تلاش به میان می آید، در فرهنگ و بینش توحیدی قرآن این بدان معنا نیست که این امور خود دارای استقلال بوده و به عنوان موثر مستقل عمل می کند؛ بلکه نه تنها منابع رزق و روزی بشر و انسان ها تنها در دست خداست (ملک آیه 21) بلکه فراتر از آن، خداوند تنها تامین کننده رزق و روزی همه موجودات از جمله انسان ها از آسمان و زمین است. (یونس آیه 31 نحل آیه 73 و فاطر آیه 3 و غافر آیه 13 و آیات دیگر)

در تفکر توحیدی، هیچ چیز به طور استقلالی در مسیر تامین روزی و یا ایجاد منابع آن و یا تعیین مقدار و زمان ارسال روزی بشر و دیگر موجودات دخالت ندارد؛ بلکه همگی در مسیر مشیت و اراده الهی است که تاثیرگذاری محدودی خواهند داشت. این گونه است که پیامبران(ع) ماموریت داشته اند تا این مفهوم را در باورهای مخاطبان خویش بپرورانند که هیچ چیزی بیرون از دایره مشیت و اراده خداوند نیست و نمی تواند تاثیری در رزق و روزی بشر و یا دیگری داشته باشد.

به سخن دیگر نه تنها بتان و یا هر موجود دیگری (نحل آیه 56 و سبا آیه 24) دخالتی در رزق و روزی و تامین آن ندارد بلکه حتی منابع تامین روزی یعنی آسمان و زمین نیز در مسیر مشیت الهی و طول اراده الهی است که حرکت کرده و تاثیرگذار خواهد بود.

تفکر توحیدی بیان می کند که خداوند تنها منشاء رزق و روزی همه موجودات است و این که خداوند به سبب آگاهی و احاطه کامل علمی و قدرت در تقسیم و تعیین، بدرستی رزق هر کسی را مشخص کرده و در هنگام نیاز به وی می رساند. بنابراین آگاهی و علم همه جانبه خداوند منشأ تامین رزق همه موجودات هستی است. (عنکبوت آیه 60 و نیز شورا آیه 12) براساس تفکر توحیدی، خالقیت خداوند، منشأ روزی رسانی به انسان ها (روم آیه 40 و فاطر آیه 3) و مقام ربوبیت وی مقتضی اعطای رزق و روزی به بندگان است. (بقره آیه 21 و 22 و اسراء آیه 30 و سبا آیات 15 و 36)

براساس تفکر توحید محوری، نقش مشیت خداوندی در قبض و بسط رزق ها (رعد آیه 26 و اسراء آیه 30 و قصص آیه 82 و ده ها آیه دیگر) و همچنین در عطای رزق بی حساب نسبت به برخی از بندگان معنا و مفهوم می یابد. (بقره آیه 212 و آل عمران آیه 27 و 37 و نور آیه 38)این تفکر موجب می شود تا شخص به باوری راستین درباره روزی و رزق برسد و باور کند که نزول رزق و روزی به اندازه صلاح بندگان و موجودات است. (شورا آیه 27)

خداوند در آیه 31 سوره یونس و نیز 73 سوره نحل و 64 سوره نمل فروفرستادن رزق را نشانه ای برای معبود حقیقی بشر و آیتی بر وحدانیت می داند. (غافر آیه 13 و 14)اگر چنین تفکری در جامعه رشد پیدا کند و مردم به چنین باوری برسند می توان گفت که دیگر کسی نگران رزق و روزی خویش نخواهد بود چه برسد که براساس این نگرانی دست به کشتن دیگری و یا خودکشی بزنند و فرزندان را به خاطر ترس گرسنگی، به قتل رسانند. (انعام آیه 151 و اسراء آیه 31)

البته این بدان معنا نیست که انسان ها گرفتار گرسنگی نشوند و یا دچار قحطی و خشکسالی نگردند، زیرا علل و عواملی چون رفتارها و کردارهای بشر موجب می شود تا قحطی در کنار زلزله و حوادث مخرب و زیانبار دیگری رخ نماید و یا موجباتی فراهم آید که فساد و تباهی در رزق رخ دهد و روزی و رزقی که می بایست به سادگی در اختیار شخص قرار گیرد دور از دسترس وی باشد و یا به سختی بدان برسد. این همان چیزی که این نوشتار بر اساس بیان آن آغاز شده است. بنابراین لازم است که نگاهی به این علل و عوامل براساس تحلیل قرآنی شود و با شناسایی آن ها از آن پرهیز کرده و راه را برای بهره مندی بیشتر و بهتر و آسان تر از روزی فراهم آوریم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




مقام سازی در برابر مغضوبان وگمراهان

مقاوم سازی در برابر مغضوبان و گمراهان

 

آیه:

صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[1]

ترجمه:

(خداوندا! ما را به) راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساختی، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!

نکته ها:

این آیه راه مستقیم را، راه کسانی معرّفی می کند که مورد نعمت الهی واقع شده اند و عبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین.[2] توجّه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز می دارد. بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد. زیرا بنی اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت گرفتار غضب شدند.

قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم می نماید: کسانی که مورد نعمت هدایت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان. مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیۀ قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت های مادی را کفّار و منحرفین و دیگران نیز دارند. هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهی کشیده نشود.

مغضوبین در قرآن

در قرآن، افرادی همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هایی همچون قوم عاد، ثمود و بنی اسرائیل، به عنوان غضب شدگان معرّفی شده اند.[3] بنی اسرائیل که داستان زندگی و تمدّن آنها در قرآن بیان شده است، زمانی بر مردم روزگار خویش برتری داشتند؛ «فَضَّلْتُکمْ عَلَی الْعالَمِینَ»[4] لکن بعد از این فضیلت و برتری، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[5] این تغییر سرنوشت، به علّت تغییر در رفتار و کردار آنان بوده است؛ دانشمندان یهود، دستورات و قوانین آسمانی تورات را تحریف کردند، «یحَرِّفُونَ الْکلِمَ»[6]و تجّار و ثروتمندان آنان نیز به ربا وحرام خواری و رفاه طلبی روی آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا»[7] و عامّه مردم نیز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روی تن پروری و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمینِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[8]به خاطر این انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضیلت، به نهایت ذلّت و سرافکندگی مبتلا ساخت. ما در هر نماز، از خداوند می خواهیم که مانند غضب شدگان نباشیم. یعنی نه اهل تحریف آیات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنین از گمراهان نباشیم، آنان که حقّ را رها کرده و به سراغ باطل می روند و در دین و باور خود غلوّ و افراط کرده و یا از هوی و هوس خود و یا دیگران پیروی می کنند.[9] انسان در این سوره، عشق و علاقه و تولّای خود را به انبیا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاریخ نیز برائت و دوری می جوید و این مصداق تولّی و تبرّی است.

ضالّین در قرآن

«ضلالت» که حدود دویست مرتبه این واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهی در مورد تحیر بکار می رود، «وَ وَجَدَک ضَالًّا»[10]و گاهی به معنای ضایع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»[11]ولی اکثراً به معنای گمراهی و همراه با تعبیرات گوناگونی نظیر: «ضَلالٍ مُبِینٍ»*، «ضَلالٍ بَعِیدٍ»*، «ضَلالٍ کبِیرٍ» به چشم می خورد. در قرآن افرادی به عنوان گمراه معرّفی شده اند، از جمله: کسانی که ایمان خود را به کفر تبدیل کردند،[12]مشرکان،[13]کفار،[14] عصیان گران،[15] مسلمانانی که کفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،[16]کسانی که مردم را از راه خدا باز می دارند، کسانی که به خدا یا رسول خدا توهین می کنند، آنان که حقّ را کتمان می کنند و کسانی که از رحمت خدا مأیوسند. در قرآن نام برخی به عنوان گمراه کننده آمده است، از قبیل: ابلیس، فرعون، سامری، دوست بد، رؤسا ونیاکان منحرف. گمراهان خود بستر و زمینۀ انحراف را فراهم و گمراه کنندگان از این بسترها و شرایط آماده، استفاده می کنند. بسترهای انحراف در قرآن عبارتند از: 1- هوسها،[17] 2- بت ها،[18] 3- گناهان[19]، 4- پذیرش ولایت باطل،[20] 5- جهل و نادانی.[21]

پیام ها:

1- انسان در تربیت، نیازمند الگو می باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه های زیبای انسانیت اند. «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»

2- آنچه از خداوند به انسان می رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود می آوریم.[22]«أَنْعَمْتَ، الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ»

3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامی را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار می کند. «غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»[23]
پی نوشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




مهربانی با یتیمان

حکومت علی علیه السلام که حکومت «عدل» بود، در حد شعار و تبلیغات دور نمی زد، و برای زمینه چینی و حیف و میل های بیشتر که امروز در سطح جهان و بین الملل معمول است نبوده است، بلکه وی در عمل برای جهان و اندیشمندان روشن ساخت که در زعامت آن حضرت حتی یک نفر یتیم، خود را بی پناه ندانسته، و با درگذشت پدر مستقیما تحت نظارت «ولی امر» و جانشین به حق انبیاء و اولیاء قرار گرفته، و آن چنان مورد لطف و عنایت مولایش قرار می گیرد، که دیگران در آن عصر آرزوی یتیمی می کردند! !

«ابوالطفیل» می گوید: علی علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بی نوا را مورد عنایت قرار می داد، روزی او را مشاهده کردم که بچه های یتیم و بی سرپرست را به دور خود فراخوانده، ناگاه تمام یتیمان را جمع کرده، و سفره مناسبی بازکرد، و «عسل» و سایر نیازمندی ها را دور هم چید، و لقمه های لذیذ و عسلی بر دهان آنان گذاشت، و این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعض اصحابش گفتند:

«لوددت انی کنت یتیما» .

: ای کاش من هم یتیم بوده، و این چنین مورد الطاف علی قرار می گرفتم. (1)

و در این مورد علی علیه السلام می فرمایند:

«انا الهادی، انا المهدی، انا ابوالیتامی و المساکین، و زوج الارامل، و انا ملجأ کل ضعیف، و مأمن کل خائف» . (2)

: من هادی مردم و هدایت یافته خدایم، من پدر یتیمان و بی چارگانم، من سرپرست زنان بیوه و پناهگاه ضعفاء و امید و پشتوانه ستمدیدگانم.

و در مورد یتیمان به پیروان امت اسلامی سفارش می کنند:

«بروا ایتامکم، و واسوا فقرائکم، و ازافوا بضعفائکم.» (3)

: به یتیمان اجتماع نیکی، و به فقراء خود مواسات، و به گروه ناتوان محبت نمائید.

و در آخرین وصیت هایش که پس از ضربت مسموم «ابن ملجم مرادی» لعنة الله علیه صورت می گرفت فرمودند:

«الله الله فی الایتام، فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم» (4)

: شما را به خدا یتیمان خود را فراموش نکنید، دهن های آنان را در انتظار غذا قرار ندهید، مواظب باشید که آنان گرسنه نمانند و حقوقشان با وجود شما تباه نگردد.

این احادیث حاکی است که امیرالمؤمنین در قول و عمل به فکر یتیمان بود، و جای خالی پدران را بر آنان پر می کرد، و نمی گذاشت هیچ فرزند یتیمی با فقدان والدین خود احساس نیاز و سرپرست نماید! ! بلکه وضع این گروهها بهتر از دیگران می گردید! تا جایی که مقام و موقعیت اجتماعی آنان در حکومت علوی مورد غبطه و آرزوی سایر مردم قرار می گرفت.

از سوی دیگر علی علیه السلام به سایر مردم نیز سفارش آنان را می فرمود، و یک موقعیت بی نظیر در اجتماع برایشان فراهم می ساخت، و هنگام شهادت نیز این مسئولیت الهی را فراموش ننموده، و نیکی به آنان را برای پیروان خود توصیه فرمودند.

در کنار تنور یتیمان شهداء

در تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: روزی او زنی را مشاهده کرد که او مشک آبی را به دوش گرفته و با زحمت و مشقت آن را حمل می کند.

حضرت از آن بانو درخواست کرد که ظرف سنگین آب را در اختیار وی قرار دهد… علی علیه السلام مشک را برداشت و از احوال زن پرسش نمود، معلوم شد شوهر وی از سربازان شهید اسلام در رکاب آن حضرت بوده است، و هزینه زندگی فرزندان شهید باعث کار آن زن و آب کشی به خانه دیگران گردیده است!

مولای متقیان آدرس خانه او را گرفته و شب را در تمام ناراحتی به سر برد، و سحرگاه زنبیلی پر از خرما و روغن و آرد و گوشت… را به دوش گرفته، و به خانه مزبور حمل کرد، در طول راه برخی از مؤمنین درخواست کمک کردند، ولی حضرت می فرمود: روز رستاخیز بار مرا چه کسی حمل می کند؟!

علی علیه السلام پس از در زدن و اجازه گرفتن به طور ناشناخته وارد خانه شد، و پیشنهاد فرمود: زن اجازه دهد یا او بچه ها را به بازی گرفته و مشغول کند، و یا به خمیر کردن و نان پختن بپردازد، زن گفت: شما بچه ها را مشغول کنید، من به کار خمیر کردن و پختن نان می پردازم، خدا از تو راضی شود، و بین من و «علی بن ابی طالب» حاکم گردد! ! (5)

حضرت علی به فوری مقداری گوشت را پخت و با خرما و غیره بر دهان بچه ها گذاشت، و هر بار لقمه ای را که به آنان می خورانید می فرمود: ای فرزندانم! علی را حلال کنید!!!

چون خمیر آماده پختن گردید زن عرض کرد: ای بنده خدا تنور را روشن کن، علی علیه السلام تنور را روشن نموده، و صورت مبارک خویش را بر روی شعله های آتش می گرفت و می گفت: بچش ای علی! این جزای کسی است که از یتیمان غفلت کند! ! در این هنگام زن همسایه وارد شد، و دید «علی بن ابی طالب» با بچه های شهید بازی می کند، و آنان را می خنداند، و لقمه های لذیذ بر دهانشان می گذارد، با دیدن وی او را شناخت، و خطاب به زن شهید، داد زد: وای بر تو این «امیرالمؤمنین» است که در خانه تو کار می کند، و بچه هایت را می خنداند.. .؟

زن شهید از گفتار و کردار خود احساس شرم کرد، و با عذر خواهی عرض نمود: یا امیرالمؤمنین ! من از شما شرم دارم، و نشناخته حرف هایی زده و تو را به کار گماردم.

علی علیه السلام فرمودند: من از شما شرم می کنم که تا به حال از اوضاع شما بی اطلاع مانده ام!! این بگفت و خانه آنان را موقتا ترک کرد. (6)

این فراز از زندگی آن حضرت نشان می دهد که او تا چه میزان خود را مسئول یتیمان و فرزندان «شاهد» می دانست، ولی در عین حال در کنار محبت و انجام مسئولیت عاطفی، مسائل تربیتی و بازسازی اخلاقی آنان را نیز فراموش ننموده، و می فرمود:

«ادب الیتیم مما تؤدب منه ولدک و اضربه مما تضرب منه ولدک» (7)

: هم چنانچه فرزندان خود را تربیت می کنید، یتیمان را نیز ادب نمائید، و به طوری که در هنگام نیاز فرزندان خویش را می زنید، از یتیمان نیز غفلت نکنید (چنانچه نیاز باشد می توان متوسل تنبیه مجاز شرعی شد) تا بچه های لوس بار نیایند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]




احادیث حضرت زهرا (سلام الله علیها): طلب خلقیات نیکو و شایسته

از جمله دعاهای حضرت فاطمه (علیها السّلام):

اَللّهُمَّ إنی اَسئلکَ کَلِمَةَ الإخلاصِ وَ خَشیَتَکَ فِی الرِّضا وَالغَضَبِ وَالقَصدَ فِی الغِنی وَالفقرِ؛
خداوندا! از تو اعتقاد خالص و توحید را می خواهم، و این که در حالتِ خشم و رضا از تو بترسم و در حالت فقر و غنا اعتدال را رعایت کنم.
بحارالانوار، ج 94، ص 225

شرح حدیث:

خواسته های حضرت فاطمه (علیها السّلام) در این دعا یکی اعتقادی است، یکی قلبی و یکی هم اخلاقی و رفتاری.

«کلمه ی اخلاص» و عقیده به توحید نخستین خواسته است. اگر توجه به معبود یکتا نباشد، عمل تباه و اندیشه منحرف می گردد.

خواسته ی دوم خداترسی در حال غضب و رضاست. بعضی وقتی عصبانی می شوند، از مرز حق می گذرند و قضاوت نادرست و تصمیم نابجا می گیرند. رعایت حکم خدا وحق و عدل در همه حال معیار سلامت اخلاقی و ایمانی انسان است.

خواسته ی سوم میانه روی در حال ثروتمندی و تنگدستی است.

برخی وقتی فقیرند، هم ناشکری می کنند، هم بخل می ورزند. برخی هم وقتی ثروت و مال دارند، به افراط و زیاده روی و ریخت و پاش و اسراف روی می آورند.

حرکت در راه «اعتدال» مطلوب شرع و عقل است. میانه روی هم در دوران فقر و تنگدستی هم در دوره ی توانگری و برخورداری فضیلتی اخلاقی است.

افراط و تفریط در هر مسأله ای ناپسند است، حتی در بذل و بخشش مالی

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




خواندن نماز بر جنازه فاطمه "س"

خواندن نماز بر جنازه فاطمه سلام الله علیها

در كتاب ((روضة الواعظين )) آمده است : وقتى شب شد و خواب به چشمها چيره گشت و پاسى از شب گذشت ، حضرت على (عليه السلام) همراه حسن و حسين ، عمار، مقداد، عقيل ، زبير، ابوذر، سلمان ، بريده ، و چند نفر از خواص بنى هاشم ، جنازه را از خانه بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در نيمه هاى شب آن را به خاك سپردند. حضرت على (عليه السلام) اطراف قبر زهرا(سلام الله عليها) هفت قبر ديگر ساخت تا قبر فاطمه (سلام الله عليها) شناخته نشود.
و در كتاب ((مصباح الاءنوار)) آمده : شخصى از امام صادق (عليه السلام) سؤ ال كرد، امير مؤمنان على (عليه السلام) در نماز بر فاطمه (سلام الله عليها) چند تكبير گفت ؟
آن حضرت فرمود: على (عليه السلام) يك تكبير مى گفت ، جبرئيل نيز يك تكبير مى گفت ، و بعد فرشتگان مقرب الهى تكبير مى گفتند، تا اين كه امير مؤمنان (عليه السلام) پنج تكبير گفت .
شخص ديگرى پرسيد: در كجا بر او نماز خواند؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: در خانه اش نماز خواند، سپس جنازه را حركت دادند و از خانه بيرون آوردند(1)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




فضایل حضرت زهرا (س): فقط براى رضاى خدا

 

عرب تازه مسلمانى در مسجد مدينه از مردم كمك خواست . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اصحاب خود نگريست ، سلمان فارسى برخاست تا نياز آن بيچاره را بر طرف سازد، هر جا رفت با دست خالى برگشت ، با نااميدى به طرف مسجد مى آمد كه چشمش به منزل حضرت زهرا(سلام الله عليها) افتاد، با خود گفت : فاطمه (سلام الله عليها) و منزل فاطمه (سلام الله عليها) سر چشمه نيكوكارى است ، درب خانه را كوبيد و داستان عرب مستمند را شرح داد.
حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود:

اى سلمان ! سوگند به خداوندى كه حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به پيامبرى برگزيد، سه روز است كه غذا نخورده ايم ، و فرزندانم حسن و حسين (عليه السلام) از شدت گرسنگى بى قرارى مى كردند، و خسته و مانده به خواب رفته اند، اما من ، نيكى و نيكوكارى را كه درب منزل مرا كوبيده است هرگز رد نمى كنم .

آن گاه پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو گذاشته مقدارى خرما و جو قرض بگيرد.سلمان فارسى مى گويد:پس از دريافت جو و خرما به طرف منزل فاطمه (سلام الله عليها) آمدم و گفتم : اى دختر رسول خدا! مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنه ات بردار.پاسخ داد:

اى سلمان ! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديم و هرگز از آن استفاده نخواهيم كرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




راههای شناخت فضایل و رذایل اخلاقی

شیوه شناخت فضایل و رذایل اخلاقی قرآن کریم انسان را دارای ۴ نفس معرفی نموده است یا به نظر فلاسفه می توان گفت، نفس انسان یکی است ولی چهار جلوه و عمل از خود نشان میدهد مانند خورشیدی که از پشت شیشه چهار رنگی به چهار رنگ دیده می شود ( چنانکه فلاسفه میگویند النفس فی وحدته کل القوی یعنی نفس انسان با آنکه یکی است ولی تمام جلوه های قوای انسانی از او صادر میشود) اسامی چهار نفس به قرار ذیل است:
۱- نفس ملهمه یا الهام کننده ۲- نفس اماره ۳- نفس لوامه ۴- نفس مطمئنه

۱- نفس ملهمه: همان است که خداوند در قرآن کریم در سوره ی شمس بعداز ۱۰ قسم میفرماید: سوگند به جان و تن آدمی که او را بی کژی و کاستی خلق کردم .
خداوند به انسان فضایل و خوییها و رذایل و بدیها را الهام می کند و وجدان و فطرت انسان تشخیص خوبی و نیکویی و بدی و زشتی را می دهد. هر کس جانب خوبی را گرفت و به آن عمل کرد رستگار و سعادتمند شد و هر کس جانب بدی را گرفت و به آن عمل کرد نابکار و بدبخت گردید.
و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها… سوره شمس، ۱۰-۷.
آدمی به هدایت فطری امهات فضایل و رذایل اخلاقی را تشخیص میدهد و اصول اخلاقی خوب و بد را درک میکند و به راهنمایی تکوینی و فطری میداندکه وفای به عهد و امانت داری و راستی و درستی و شجاعت و عدالت خوب و از خلق و خوی پسندیده است و برعکس عهدشکنی و خیانت در امانت و دروغگویی و نادرستی و زبونی و پستی و ظلم و بی عدالتی از صفات ناپسند است.
قرآن شریف این هدایت را تکوینی و نفس الهام کننده معرفی کرده است، گرچه انسان به الهام، وجدان اخلاقی و رذایل اخلاقی را می شناسد و به هدایت تکوینی اخلاق خوب و بد را از هم تمیز میدهد ولی این بدان معنا نیست که مردم می توانند تمام مسایل اخلاقی را نزد خود و بدون پیامبری که به او وحی شده باشد و تمام دستورات اخلاقی را بیان نموده باشد، بفهمند و همه خلقیات پسندیده و ناپسند را تشخیص دهند زیرا علم اخلاق به قدری پیچیده و مشکل است که هنوز با بررسی های دقیق علمای اخلاق و فلاسفه بزرگ در طول قرن های متمادی هنوز هم نتوانسته اند مسایل آن را به خوبی روشن نمایند و جواب مثبت به بعضی سؤالات مربوط به علم اخلاق بدهند. فقط اسلام است که با فرستادن پیامبران به لسان خود آنها از طرف خداوند، راه گشای تمام مسایل اخلاقی می باشد و تمام دستورات و تعالیمی که برای سعادت و خوشبختی و کمال بشر از لحظه ی تولد تا هنگام مرگ ضروری است، بیان فرموده است و هر کس به آنها عمل کند سعادت واقعی دو سرای پیدا خواهد کرد.
۲- نفس اماره: قرآن کریم از حضرت یوسف بیان میکند که : بارالها من نمیتوانم نفس خود را از گرداب گناه حفظ کنم زیرا نفس اماره مرا به گناه دعوت میکند مگر آنکه تو مرا رحم کنی و از شر نفس اماره نگهم داری . و ما ابری نفسی ، ان النفس لأماره بالسوء الا مارحم ربی سوره یوسف آیه ۵۳.
وقتی زلیخا زن عزیز مصر، حضرت یوسف را در اتاق خلوت خود به معاشقه و نزدیکی با خود دعوت کرد، حضرت یوسف نپذیرفت تا او را تهدید به زندان کرد. حضرت یوسف فرمود: زندان رفتن نزد من بهتر است تا کاری را که تو میخواهی به جا آورم.
قال رب السجن احب الی مما تدعوننی الیه. سوره یوسف ۳۳.
حضرت یوسف در شدت گرداب گناه که غریزه جنسی و شیطان و نفس اماره او را به حکم طبیعت به طرف زلیخا می کشیدند، پناهنده به خدا شد و گفت: بارالها دستم را بگیر و یاریم فرما زیرا نفس اماره مرا به گناه دعوت می کند اگر لطف و عنایت خاص تو نباشد، ممکن است آلوده به گناه شوم در این لحظه که آزمایش یوسف بود، از خدا خواست و خداوند هم لطفش را شامل حال حضرت یوسف نمود و دامن او را از گناه حفظ نمود. پس به نص قرآن کریم هر که با تقوی و پرهیزگار باشد و آن هنگام که نفس اماره و شیطان به سراغش بیاید، به یاد خدا بیافتد و واقعا پناهنده به خدا شود، قطعی است که خدا او را از آن مهلکه نجات می دهد و او را از شر نفس اماره و شیطان حفظ می کند.
ان الذین اتقوا اذا مستهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم یبصرون. سوره ی اعراف آیه ۲۰.
پس معلوم شد که هر نوع گناه و پلیدی و رذالت اخلاقی که از طرف نفس اماره القا شد و یا شیطان وسوسه کرد و انسان خواست که آن را به جا بیاورد، اگر به یاد خدا بیفتد و خدا را حاضر و ناظر بداند و به خدا پناه ببرد، قطعا خدا او را حفظ کرده و مرتکب آن گناه نخواهد شد. از این جهت پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
بزرگترین دشمن شما همان نفس اماره و شیطان نفسانی است که در سینه ی شما وسوسه میکند.
و در روایت است از رسول گرامی (ص)
اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک.
و کسی که بی قید و شرط پیروی نفس اماره و امیال و هواهای نفسانی خود را بکند، در واقع نفس اماره خود را معبود خود بداند، خداوند هم او را هیچگونه مددی نمی نماید و به خودش وامی گذارد تا در چنگال نفس اماره نابود گردد و در گرداب گناه چشم و گوش بسته به هلاکت برسد. چنانچه در سوره جاثیه آیه ۲۳ آمده است:
افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه .
۳- نفس لوامه: خداوند متعال در قرآن کریم به نفس لوامه سوگند یاد کرده است و فرموده: قسم به روز قیامت و قسم به نفس لوامه.
چنانچه در سوره ی قیامت آمده است: لا اقسم بیوم القیمه و لا اقسم بنفس الوامه .
لطف خداوند چنین اقتضا دارد که همیشه سایه عنایتش بر سر بندگانش سایه افکند، پس از آنکه انسان فریب نفس اماره اش را خورد و مرتکب جرم و گناهی شد، فوری وجدانش بیدار می گردد و نفس اماره را در محکمه وجدان خود محاکمه می کند. اگر به واسطه تکرار گناه وجدان مانند قاضی معزول نگردیده باشد، مانند قاضی عادلی به انسان میگوید: ای انسان چرا لغزش پیدا کردی و فریب شیطان و نفس اماره را خوردی و مرتکب گناه و معصیت شدی و مرتب او را سرزنش و ملامت می کند و به او هشدار میدهد تا آنکه بیدار شود و نزد خویش خجل و شرمنده گردد به واسطه ی آن گناه از خود متنفر شود که چرا من مرتکب چنین جرم و گناهی شدم. اگر واقعا پشیمان و نادم شد و حقیقتا به درگاه الهی توبه کرد و پوزش طلبید خداوند توبه او را می پذیرد و لطفش شامل حالش میگردد و چنانچه به نص صریح قرآن کریم، خداوند میفرماید:
ای پیامبر گرامی اگر بندگان گنه کار مؤمن من نزد تو آیند و توبه واقعی کنند از طرف من به آنان درود و سلام بفرست و بگو اگر شیطان شما از روی جهالت و نادانی فریب داده نه اینکه گناه از روی بی اعتنایی به حکم الهی انجام داده باشید در اینصورت خداوند از گناهان شما میگذرد به شرط آنکه ترک گناهان خود نموده، توبه واقعی نمایید. انعام- ۱۵۴.
پس نفس لوامه محکمه وجدانی است که انسان را متوجه خطا و لغزش نموده تا با توبه حقیقی تدارک و دوری از گناه کند.
۴- نفس مطمئنه: بالاترین مقام ارجمندی که خداوند به بندگان خالصش مرحمت میفرماید همان مقام نفس مطمئنه است. چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی.
ای کسانیکه به مقام شامخ نفس مطمئنه رسیدید به قرب پروردگارتان که نهایت اوج کمال انسانیت است برگردید در حالیکه هم شما از پروردگارتان راضی و خشنود و هم پروردگارتان از شما راضی و خشنود است پس در زمره ی بندگان خالص من درآئید و در بهشت جاویدان من داخل شوید . فجر-۱۷.
البته انسان به این مقام رفیع نمی رسد جز آنکه از بوته امتحان و آزمایشهای الهی با مجاهدتهای پیگیر خود درآید و هیچگاه پیروی هوی و هوس و نفس اماره خود را ننماید بلکه همیشه به نص صریح قرآن کریم خدا را حاضر و ناظر و خودش را در محضر حق بداند. چنانچه در سوره فجر ۱۴ آمده است: ان ربک لبالمرصاد و اگر شیطان خواست او را فریب بدهد، چون همیشه به یاد خدا بوده و خوف و خشیت الهی را در نظر داشته و جلوی هوای نفس را گرفته است، در این هنگام بهشت برین جایگاه او می باشد.
و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی المأوی نازعات- ۴۰
و این حالت برای انسان ایجاد نمیگردد مگر آنکه همیشه دل و جانش به یاد حق و زبانش به ذکر خدا باشد چنانچه در سوره ی رعد آیه ۲۸ چنین آمده است: الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب . آنها که بخدا ایمان آورده و دلهاشان بیاد خدا آرام میگیرد آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام بخش دلها است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-12-07] [ 10:17:00 ق.ظ ]




شناخت فضايل و رذايل اخلاقي از ديد قرآن

 



قرآن کريم انسان را داراي 4 نفس معرفي نموده است يا به نظر فلاسفه مي توان گفت، نفس انسان يکي است ولي چهار جلوه و عمل از خود نشان ميدهد مانند خورشيدي که از پشت شيشه چهار رنگي به چهار رنگ ديده مي شود ( چنانکه فلاسفه ميگويند النفس في وحدته کل القوي يعني نفس انسان با آنکه يکي است ولي تمام جلوه هاي قواي انساني از او صادر ميشود) اسامي چهار نفس به قرار ذيل است:
1- نفس ملهمه يا الهام کننده 2- نفس اماره 3- نفس لوامه 4- نفس مطمئنه
1- نفس ملهمه: همان است که خداوند در قرآن کريم در سوره ي شمس بعداز 10 قسم ميفرمايد: سوگند به جان و تن آدمي که او را بي کژي و کاستي خلق کردم .
خداوند به انسان فضايل و خوييها و رذايل و بديها را الهام مي کند و وجدان و فطرت انسان تشخيص خوبي و نيکويي و بدي و زشتي را مي دهد. هر کس جانب خوبي را گرفت و به آن عمل کرد رستگار و سعادتمند شد و هر کس جانب بدي را گرفت و به آن عمل کرد نابکار و بدبخت گرديد.
و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها… سوره شمس، 10-7.
آدمي به هدايت فطري امهات فضايل و رذايل اخلاقي را تشخيص ميدهد و اصول اخلاقي خوب و بد را درک ميکند و به راهنمايي تکويني و فطري ميداندکه وفاي به عهد و امانت داري و راستي و درستي و شجاعت و عدالت خوب و از خلق و خوي پسنديده است و برعکس عهدشکني و خيانت در امانت و دروغگويي و نادرستي و زبوني و پستي و ظلم و بي عدالتي از صفات ناپسند است.
قرآن شريف اين هدايت را تکويني و نفس الهام کننده معرفي کرده است، گرچه انسان به الهام، وجدان اخلاقي و رذايل اخلاقي را مي شناسد و به هدايت تکويني اخلاق خوب و بد را از هم تميز ميدهد ولي اين بدان معنا نيست که مردم مي توانند تمام مسايل اخلاقي را نزد خود و بدون پيامبري که به او وحي شده باشد و تمام دستورات اخلاقي را بيان نموده باشد، بفهمند و همه خلقيات پسنديده و ناپسند را تشخيص دهند زيرا علم اخلاق به قدري پيچيده و مشکل است که هنوز با بررسي هاي دقيق علماي اخلاق و فلاسفه بزرگ در طول قرن هاي متمادي هنوز هم نتوانسته اند مسايل آن را به خوبي روشن نمايند و جواب مثبت به بعضي سؤالات مربوط به علم اخلاق بدهند. فقط اسلام است که با فرستادن پيامبران به لسان خود آنها از طرف خداوند، راه گشاي تمام مسايل اخلاقي مي باشد و تمام دستورات و تعاليمي که براي سعادت و خوشبختي و کمال بشر از لحظه ي تولد تا هنگام مرگ ضروري است، بيان فرموده است و هر کس به آنها عمل کند سعادت واقعي دو سراي پيدا خواهد کرد.
2- نفس اماره: قرآن کريم از حضرت يوسف بيان ميکند که : بارالها من نميتوانم نفس خود را از گرداب گناه حفظ کنم زيرا نفس اماره مرا به گناه دعوت ميکند مگر آنکه تو مرا رحم کني و از شر نفس اماره نگهم داري . و ما ابري نفسي ، ان النفس لأماره بالسوء الا مارحم ربي سوره يوسف آيه 53.
وقتي زليخا زن عزيز مصر، حضرت يوسف را در اتاق خلوت خود به معاشقه و نزديکي با خود دعوت کرد، حضرت يوسف نپذيرفت تا او را تهديد به زندان کرد. حضرت يوسف فرمود: زندان رفتن نزد من بهتر است تا کاري را که تو ميخواهي به جا آورم.
قال رب السجن احب الي مما تدعونني اليه. سوره يوسف 33.
حضرت يوسف در شدت گرداب گناه که غريزه جنسي و شيطان و نفس اماره او را به حکم طبيعت به طرف زليخا مي کشيدند، پناهنده به خدا شد و گفت: بارالها دستم را بگير و ياريم فرما زيرا نفس اماره مرا به گناه دعوت مي کند اگر لطف و عنايت خاص تو نباشد، ممکن است آلوده به گناه شوم در اين لحظه که آزمايش يوسف بود، از خدا خواست و خداوند هم لطفش را شامل حال حضرت يوسف نمود و دامن او را از گناه حفظ نمود. پس به نص قرآن کريم هر که با تقوي و پرهيزگار باشد و آن هنگام که نفس اماره و شيطان به سراغش بيايد، به ياد خدا بيافتد و واقعا پناهنده به خدا شود، قطعي است که خدا او را از آن مهلکه نجات مي دهد و او را از شر نفس اماره و شيطان حفظ مي کند.
ان الذين اتقوا اذا مستهم طائف من الشيطان تذکروا فاذاهم يبصرون. سوره ي اعراف آيه 20.
پس معلوم شد که هر نوع گناه و پليدي و رذالت اخلاقي که از طرف نفس اماره القا شد و يا شيطان وسوسه کرد و انسان خواست که آن را به جا بياورد، اگر به ياد خدا بيفتد و خدا را حاضر و ناظر بداند و به خدا پناه ببرد، قطعا خدا او را حفظ کرده و مرتکب آن گناه نخواهد شد. از اين جهت پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد:
بزرگترين دشمن شما همان نفس اماره و شيطان نفساني است که در سينه ي شما وسوسه ميکند.
و در روايت است از رسول گرامي (ص)
اعدا عدوک نفسک التي بين جنبيک.
و کسي که بي قيد و شرط پيروي نفس اماره و اميال و هواهاي نفساني خود را بکند، در واقع نفس اماره خود را معبود خود بداند، خداوند هم او را هيچگونه مددي نمي نمايد و به خودش وامي گذارد تا در چنگال نفس اماره نابود گردد و در گرداب گناه چشم و گوش بسته به هلاکت برسد. چنانچه در سوره جاثيه آيه 23 آمده است:
افرأيت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه .
3- نفس لوامه: خداوند متعال در قرآن کريم به نفس لوامه سوگند ياد کرده است و فرموده: قسم به روز قيامت و قسم به نفس لوامه.
چنانچه در سوره ي قيامت آمده است: لا اقسم بيوم القيمه و لا اقسم بنفس الوامه .
لطف خداوند چنين اقتضا دارد که هميشه سايه عنايتش بر سر بندگانش سايه افکند، پس از آنکه انسان فريب نفس اماره اش را خورد و مرتکب جرم و گناهي شد، فوري وجدانش بيدار مي گردد و نفس اماره را در محکمه وجدان خود محاکمه مي کند. اگر به واسطه تکرار گناه وجدان مانند قاضي معزول نگرديده باشد، مانند قاضي عادلي به انسان ميگويد: اي انسان چرا لغزش پيدا کردي و فريب شيطان و نفس اماره را خوردي و مرتکب گناه و معصيت شدي و مرتب او را سرزنش و ملامت مي کند و به او هشدار ميدهد تا آنکه بيدار شود و نزد خويش خجل و شرمنده گردد به واسطه ي آن گناه از خود متنفر شود که چرا من مرتکب چنين جرم و گناهي شدم. اگر واقعا پشيمان و نادم شد و حقيقتا به درگاه الهي توبه کرد و پوزش طلبيد خداوند توبه او را مي پذيرد و لطفش شامل حالش ميگردد و چنانچه به نص صريح قرآن کريم، خداوند ميفرمايد:
اي پيامبر گرامي اگر بندگان گنه کار مؤمن من نزد تو آيند و توبه واقعي کنند از طرف من به آنان درود و سلام بفرست و بگو اگر شيطان شما از روي جهالت و ناداني فريب داده نه اينکه گناه از روي بي اعتنايي به حکم الهي انجام داده باشيد در اينصورت خداوند از گناهان شما ميگذرد به شرط آنکه ترک گناهان خود نموده، توبه واقعي نماييد. انعام- 154.
پس نفس لوامه محکمه وجداني است که انسان را متوجه خطا و لغزش نموده تا با توبه حقيقي تدارک و دوري از گناه کند.
4- نفس مطمئنه: بالاترين مقام ارجمندي که خداوند به بندگان خالصش مرحمت ميفرمايد همان مقام نفس مطمئنه است. چنانکه در قرآن کريم ميفرمايد:
يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه، فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي.
اي کسانيکه به مقام شامخ نفس مطمئنه رسيديد به قرب پروردگارتان که نهايت اوج کمال انسانيت است برگرديد در حاليکه هم شما از پروردگارتان راضي و خشنود و هم پروردگارتان از شما راضي و خشنود است پس در زمره ي بندگان خالص من درآئيد و در بهشت جاويدان من داخل شويد . فجر-17.
البته انسان به اين مقام رفيع نمي رسد جز آنکه از بوته امتحان و آزمايشهاي الهي با مجاهدتهاي پيگير خود درآيد و هيچگاه پيروي هوي و هوس و نفس اماره خود را ننمايد بلکه هميشه به نص صريح قرآن کريم خدا را حاضر و ناظر و خودش را در محضر حق بداند. چنانچه در سوره فجر 14 آمده است: ان ربک لبالمرصاد و اگر شيطان خواست او را فريب بدهد، چون هميشه به ياد خدا بوده و خوف و خشيت الهي را در نظر داشته و جلوي هواي نفس را گرفته است، در اين هنگام بهشت برين جايگاه او مي باشد.
و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي فان الجنه هي المأوي نازعات- 40
و اين حالت براي انسان ايجاد نميگردد مگر آنکه هميشه دل و جانش به ياد حق و زبانش به ذکر خدا باشد چنانچه در سوره ي رعد آيه 28 چنين آمده است: الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب . آنها که بخدا ايمان آورده و دلهاشان بياد خدا آرام ميگيرد آگاه شويد که تنها ياد خدا آرام بخش دلها است.
منبع: مقاله شناخت فضائل و رذايل اخلاقي از ديد قرآن

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




 

شیخ رجبعلی خیاط برای رسیدن به توفیق دیدار با امام زمان (عج) بر سه امر «‌اختصاص قلب به خدا»، «دعا برای تعجیل در فرج و کار برای حضرت» و «انس با قرآن و قرائت آیه ٨٠ سوره اسراء، شبی صد مرتبه تا چهل شب» تأکید می‌کرد.

به گزارش فارس، «رجبعلی نکوگویان» مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط» در سال ١٢۶٢هجری در تهران متولد شد. پدر وی «مشهدی باقر» نام داشت و کارگر بود، اما خود وی به پیشه خیاطی روی آورد و به همین دلیل به رجبعلی خیاط مشهور شد.

از دوران کودکی شیخ رجبعلی خیاط، اطلاعات چندانی در دست نیست؛ به جز اینکه پدر وی در سن ١٢ سالگی فوت می‌کند و شیخ از داشتن خواهر و برادر تنی محروم بوده است.

خود جناب شیخ از قول مادرش چنین نقل می‌کند: موقعی که تو را در شکم داشتم، شبی پدرت غذایی را به خانه آورد و خواستم بخورم. دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم می‌کوبی. احساس کردم که از این غذا نباید بخورم. دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم؟ پدرت گفت، حقیقت این است که این‌ غذاها را بدون اجازه از مغازه‌ای که در آن کار می‌کنم، آورده‌ام. من هم از آن غذا مصرف نکردم.

این مرد خدا در روز دهم شهریور ١٣۴٠هجری شمسی و در سن ٧٩ سالگی درگذشت. مزار وی در ابن‌بابویه شهرری، زیارتگاه دوست‌داران آن شیخ باکرامت است. شیخ هنگام وفات دارای سه دختر و پنج پسر بود.
شیخ تمام عمر خویش را در خانه‌ای ساده و خشتی که از پدر به ارث برده بود، زندگی کرد. این خانه در خیابان مولوی، کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری فعلی) قرار داشت.

فرزند شیخ در مورد این خانه می‌گوید: هر وقت باران می‌آمد، باران از سقف منزل ما به کف اتاق می‌ریخت. روزی یکی از امرای ارتش با چند تن از شخصیت‌های کشوری به خانه ما آمده بودند. ما لگن و کاسه زیر چکه‌های باران گذاشته بودیم. او وضع زندگی ما را که دید، رفت دو قطعه زمین خرید و آنها را به پدرم نشان داد و گفت: یکی را برای شما خریدم و دیگری را برای خودم. پدرم گفت: آنچه داریم برای ما کافیست.

یکی دیگر از فرزندان شیخ نیز می‌گوید: من وقتی وضع زندگی‌ام بهتر شد، به پدرم گفتم: آقاجان! من ۴ تومان دارم و این خانه را که خشتی است، ١۶ تومان می‌خرند، اجازه دهید در شهباز خانه‌ای نو بخریم. شیخ رجبعلی گفت: هر وقت خواستی، برو برای خود بخر، برای من همین جا خوب است.

نقل است جناب شیخ یکی از اتاق‌های منزلش را به یک راننده تاکسی به نام مشهدی یدالله، ماهیانه ٢٠ تومان اجاره داد. هنگامی که مشهدی یدالله صاحب دختر شد، مرحوم شیخ نامش را معصومه گذاشت. پس از گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، یک ٢ تومانی در پر قنداقش گذاشت و رو به مستأجرش گفت: آقا یدالله! حالا خرجت زیاد شده است، از این ماه به جای ٢٠ تومان، ١٨ تومان بده.

لباس جناب شیخ بسیار ساده و تمیز بود. نوع لباسی که او می‌پوشید، نیمه روحانی بود. چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرقچین بر سر می‌گذاشت و عبا بر دوش می‌انداخت.

در مورد خوراک شیخ نقل است که بیش‌تر وقت‌ها از غذاهای ساده مثل سیب‌زمینی و فرنی استفاده می‌کرد. سرسفره، رو به قبله و به دو زانو می‌نشست. هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و دیگران هم به احترام ایشان سکوت می‌کردند.

از غذای بازار پرهیز نداشت، با این حال از تأثیر خوراک در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی‌های روحی را ناشی از غذا می‌دانست. یک بار که با قطار در راه مشهد می‌رفت، احساس کوری باطن کرد، متوسل شد، پس از مدتی به او فهماندند که این تاریکی در نتیجه استفاده از چای قطار است.

شیخ در همان منزل محقر خویش به خیاطی مشغول بود و همواره در گرفتن اجرت، جانب انصاف را رعایت می‌کرد و از دریافت اجرت بیشتر از مشتریان پرهیز داشت.

یکی از روحانیون نقل می کند که عبا، قبا و لباده‌ای را بردم و به جناب شیخ دادم تا بدوزد. گفتم چقدر بدهم؟ گفت: دو روز کار می‌برد، ۴٠ تومان. روزی که رفتم لباس‌ها را بگیرم، گفت: اجرتش ٢٠ تومان می‌شود. گفتم: فرموده بودید، ۴٠تومان؟ گفت: فکر می‌کردم دو روز کار می‌برد، ولی یک روز کار برد.

شیخ همواره به شاگردان و آشنایان خویش تذکر می‌داد که چیزی جزء فرج امام زمان (عج) از خداوند تقاضا نکنند. خود آن جناب نیز هیچ خواسته مهمی جز فرج حضرت ولی عصر (عج) در دل نداشت. حالت انتظار در وی تا حدی قوت داشت که هرگاه از فرج ولی عصر (عج) صحبت می‌کرد، به شدت منقلب می‌شد و می‌گریست.
جناب شیخ برای رسیدن به توفیق دیدار با امام زمان (عج) بر سه امر «‌اختصاص قلب به خدا»، «دعا برای تعجیل فرج و کار برای امام زمان(عج)» و «انس با قرآن و قرائت آیه ٨٠ سوره اسراء شبی ١٠٠ مرتبه تا چهل شب» تأکید می‌کرد.

جناب شیخ بر تلاوت قرآن، به ویژه تلاوت سوره صافات در صبح و تلاوت سوره حشر در شب تأکید می‌کرد.

رجبعلی خیاط برای تشرّف به محضر حضرت ولی عصر (عج) و قرائت آیه «ربّ ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانًا نصیراً» را تا ۴٠ شب، شبی ١٠٠ مرتبه توصیه می‌کرد.

فرزند شیخ در مورد آخرین لحظات عمر پربرکت پدرش می‌گوید:‌ «… وضو گرفت و وارد اتاق شد و رو به قبله نشست. به ناگاه از جا برخاست و با لبی خندان گفت: آقاجان! خوش آمدید! دست داد و دراز کشید و در حالی که خنده بر لب داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ق.ظ ]





ویژگی های اخلاقی
احسان به خلق
درسی از رفتار با مستأجر
پس از آنکه مستأجر جناب شیخ، صاحب فرزند شد، شیخ هدیه ای به منزلشان بردند و فرمودند:((خوب، از حالا شما تعدادتان بیشتر شد و خرجتان بالا می رود، از امروز اجاره تان را کمتر کنید تا به شما فشار نیاید و بعد مبلغی چشم گیر را از اجاره شان کم کردند!))
مقام حضرت شاه عبدالعظیم حسنی(رحمة الله علیه)
روزی جناب شیخ در حرم عبد العظیم حسنی در عالم مکاشفه از ایشان می پرسند:
((آقاجان، چطور شما به این مقام رسیدید؟)) حضرت عبدالعظیم فرمودند:
((از احسان به خلق، به زحمت روزی در آوردم و آنها را احسان کردم.))
درس عشق بیاموز
روزی جناب شیخ به یکی از شاگردان که عازم شمال کشور بود گفتند:«فلانی،کجا می روی ؟» عرض کرد: می روم در درس عرفان حضرت آیت الله کوهستانی شرکت کنم.جناب شیخ فرمودند((بیا با من برویم درس عشق بیاموز!))
بعد دست او را گرفتند و به منزل خانواده ای فقیر بردند و فرمودند:((به این خانواده احسان کن.))آن شخص می گوید:من نیز چنین کردم و خداوند هم برکات بسیاری به من عنایت فرمودند.

خریدن آبروی ثروتمند ورشکسته
شبی شیخ با دو فرزدشان ۲گونی برنج درجه یک، بر می دارند و به منزل ثروتمند ترین فرد محل می برند. فرزندشان که متوجه دلیل این کار نمی شوند، ناراحت می شوند که چرا خودمان برنج نیم دانه می خوریم و پدرم دو گونی برنج درجه یک به این مرد ثروتمند می دهد؟بعداً متوجه می شود که آن مرد ثروتمند، آن هفته ورشکسته شده بود و آخر هفته هم میهمانی داشت که اگر این برنج نمی رسید بی آبرو می شد!
حرکات و سکنات:
جناب شیخ بسیار کم حرف بودند و دائم در فکر و ذکر و توجه بودند.هر که به ایشان نگاه می کرد به یاد خدا می افتاد.پس از مدتها سکوت وقتی از ایشان می پرسیدند:کجا بودید؟می فرمودند:((عِندَمَلیکٍ مُقتَدِر))۱
۱:سوره قمر،آیه ۵۶((نزد پادشاهی توانا))
بسیار به سادات احترم می گذاشتند و بارها دیده می شد که دست سادات را می بوسند.همه را دوست داشتند و به همه احترام می گذاشتند.
انصاف در کار
شخصی می گوید:لباسی نزد شیخ بردم تا بدوزد.گفتم دستمزدتان چقدر می شود؟
فرمودند((دو روز کار می برد، ۴۰تومان)) پس فردا که برای حساب رفتم، فرمودند:((۲۰تومان می شود!فکر می کردم ۲روز کار ببرد، ولی یک روز کار برد!))
برای خدا کار کردن
جناب شیخ می فرمودند:کار برای خدا کنید.بنده اگر در کارم یک سوزن برای غیر رضای خدا بزنم به دستم فرو می رود!
تقیّد بر احکام و شرعیات:
جناب شیخ می فرمودند:((دین همان است که در منابر می گویند. فقط دو چیز کم دارد.یکی اخلاص و دیگری دوستی و محبت خداوند.مقّدس ها باید((مَنِ)) خود را با خدا عوض کنند وانانیّت نداشته باشند.))
برو خمست را حساب کن
یکی از شاگردان می گوید:
جناب شیخ کاملاً بر شریعت و احکام دین پایبند بودند.نه اینکه مثل برخی دراویش که از شریعت دورند.اوّلین حرف ایشان به بنده این بود که:((برو خمست را حساب کن.))
برای پول اندکی نمک!
یکی ازشاگردان نقل می کند:
روزی به همراه شیخ و جمعی دیگر به قصد دعا و مناجات به کوه بی بی شهر بانو رفتیم.کمی خیار هم خریده بودیم و از کنار بساط خیار فروش، اندکی هم نمک بر داشتیم.به آنجا رسیدیم،شیخ فرمودند:
«بلند شوید برویم پایین که ما را بر گردانند!می گویند:برگردید اوّل پول نمک را بدهید، بعد بیایید مناجات!»

اساتید و شاگردان
اساتید
تقریباً می توان گفت که ایشان از علوم اجتهاد حوزوی بی بهره بودند و مدارج علم رسمی را طی نکردند. اما مدتی در درسهای حضرت آیت الله شاه آبادی(ره)،شیخ محمد تقی بافقی(ره)،میرزا جمال اصفها نی(ره)،سیدعلی مفسر(ره) وسیدعلی غروی(ره)شرکت کرده اند. اسامی نام برده، ایشان را در مسیر عرفان راهنمایی کرده اند، اما به عنوان استاد مسیر نبوده اند.به فرمایش خود شیخ:((استاد ما خدابوده است و خودش ما را تربیت کرده است.)) حضرت آیت الله کوهساتنی(ره)نیز فرموده بودند:((شیخ را خداوند تربیت نمود، او استاد خاصی نداشت.))
شاگردان
از جمله شاگردانی که توسط جناب شیخ با معارف دین آشنا گشتند عبارتنداز:
شیخ عبدالکریم حامد-دکتر حمید فرزام-شیخ حیدر علی معجزه-دکتر گویا-دکتر ثباتی مرحوم صنوبری،دکتر حسن توکلی و…


فرمایشات، نظرات، نصایح
-باید کارها را برای محبت خدا انجام داد تا پیشرفت کرد، مقدمه ی این هم مخالفت با هوای نفس است، باید اوّل با نفس کشتی بگیری و او را زمین بزنی. قیمت شما همان است که می خواهید.اگر خدا را بخواهید قیمتتان خداست و اگر دنیا و خود خواهی را بخواهید همان مقدار .
پای بر سر خود نه، یار را در آغوش آر
تا به کعبه ی وصلش، دوری تو یک گام است

این جا تن ضعیف و دل خسته می خرند
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است

روزی شیخ به یکی از کشتی گیران پهلوان به نام اصغر آقا فرمودند:
((اگر خیلی پهلوانی با نفس خود کشتی بگیر!))
تا فضل و عقل بینی ، بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم، خود را مبین که رستی

-هر چه را بخواهید، دلتان آن را نشان می دهد.اگر خدا را بخواهید خدا را نمایش می دهد.
این را اولیاء خدا و اهل عرفان می فهمند و می بینندکه قلب چه چیز را نشان می دهد.
حال در این باره دو داستان را از جناب شیخ نقل می کنیم:
داستان اوّل: یکی از شاگردان نقل می کند: روزی از مطب خود خارج شدم و سوار یک اتوبوس شدم.جلوتر، ماشین نگه داشت و جمعیتی آمدندبالا. نگاه کردم ودیدم راننده زن است و همه ی مسافران هم زن شده اند و همه یک شکل و با یک جور لباس .کمی خودم را جمع کردم و نگران شدم. اندکی جلوتر اتوبوس ایستاد و یکی از خانمها پیاده شد و همه تبدیل به مرد شدند.به خدمت شیخ رفتم تا مسئله را بگویم .
تا مرا دیدند قبل از اینکه من چیزی بگویم فرمودند:
((دیدی همه ی مردها زن شده بودند؟چون همه به آن زن توجه کرده بودند و او را در دل جای داده بودند!))
داستان دوم:شیخ عبدالکریم حامد نقل می کنند:
روزی یک طناب، ذهنم را مشغول کرده بود و نمی دانستم آنرا کجا نصب کنم. حواسم را کامل جلب خود کرده بود .به خدمت جناب شیخ که رسیدم ، نگاهی به من کردند و فرمودند: ((در دلت طناب می بینم!این دیگر چیست؟دل جای خداست، مشغول این چیزها نشو .کارهایت را انجام بده، ولی در آنها فرو نرو.))
-به روضه اهمیت دهید.مدتی به روضه نرفتم، بعد در عالم مکاشفه یکی از ائمه به من فرمودند:
((آیا ما را دوست نداشتید که به مجلس روضه ی ما نیامدید؟))
-چشمتان که به نامحرم می افتد، اگر خوشتان نیاید که مریضید.ولی اگر خوشتان آمد، فوراً چشمتان را ببندیدو سرتان را پایین بیندازید و بگویید:خدایا، من تو را می خواهم نه اینها را.
((هر چه را که نپاید، دل بستگی را نشاید.))
-اهل بیت(علیم السلام)از همه دستگیری می کنند، ولی حکمت وجود آنها برای دستگیری مراتب توحید است که بسیار دشوارند و هیچ کس بدون آنها قادر به طی این مراحل نیست.
-به نماز اول وقت توجه کنید.دوستدار امام حسین (علیه السلام)و نوکر امام حسین(علیه السلام)نمازش تا آخر وقت نمی ماند.
-هر کاری را که می کنید برای خدا کنید.
-دست در کار داشته باشید و دل با یار.فرهاد هر کلنگی که می زد، می گفت: ((شیرین)).شما هم برای خدا زندگی کنید.
-اکثراً برای دنیا پیش ما می آیند. یک نفر نمی آید سراغ خدا را از ما بگیرد.یک نفر نمی آید بگوید :مرا با خدا آشتی بده!
-تقوا مراتب دارد که مرتبه ی اول آن انجام واجبات و ترک محرمات است.چطور می شود که وقتی می خواهید از روی گِل عبور کنید، لباستان را جمع و جور می کنید، در مقابل گناه هم باید با احتیاط لباس پاکی خود را جمع کنید و آلوده نشوید.این یعنی تقوا.
-هر نَفَسی که می کشید اگر به غیر یاد خدا بکشید ضرر است. روزی جوانی را در عالم برزخ دیدم که به من گفت:((وقتی اینجا آمدید می فهمید که هر نَفَسی که به غیر یاد خدا کشیدیدضرر کردید!))
در همه عمر جز حکایت دوست هر چه گفتیم از آن پشیمانم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




کراماتی از شیخ باطن/ رجبعلی خیاط

 

۱۵تومان هم می شه!
حضرت آیت الله فاطمی نیا در توضیح غنیمت شمردن فرصتهای الهی،کرامت زیر از جناب شیخ نقل کرده اند:
((در یک جلسه دعا، قبل از شروع جلسه، جوانی به شیخ مراجعه می کند و می گوید: جناب شیخ، یک مقدار پارچه دارم که می خواهم برایم کت و شلوار بدوزید، قیمتش چقدر می شود؟ شیخ با انصاف بسیار و با تخفیف در نظر گرفته، مثلاً فرمودند: « می شود ۲۵ تومان».جوان گفت:پول زیادی ندارم،۱۵ تومان نمی شود؟ از آنجایی که برای شیخ نه تنها سودی نبود بلکه ضرر هم بود، شیخ فرمودند:«نه نمی شود، صرف نمی کند.» جلسه دعا شروع می شود و در بین دعا ناگهان شیخ، مانند کسی که عقرب او را گزیده باشد فریاد می زند:((آقا میشه،۱۵تومان هم می شود!)) معلوم شد که در بین دعا گویا ارزش این فرصت از دست رفته که کمکی به جوان بود را به ایشان نشان داده بودند و یا ایشان را عتاب کرده بودند.

آنقدر برزخش تاریک است که آرزوی رسیدن قیامت می کند!
حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:
روزی درویشی صاحب کرامت، نزد شیخ می آید و از ایشان می خواهد که او را به شاگردی بپذیرد.شیخ می فرمایند:((تو به دنبال کرامتی نه خدا، من تو را نمی پذیرم.))
درویش می گوید: من فلان کرامت را دارم و به شیخ نشان می دهد .شیخ می فرمایند((از ما دلبری نکرد و حرف همان بود که زدیم، مسیر شما غیر از اهل بیت است.)) آن درویش ناراحت شده و می رود و مدتی بعد هم می میرد(به مرگ طبیعی، نه به دلیل سرباز زنی از محضر شیخ). روزی شیخ با جمعی از شاگردان بر سر مزار او می روند.شیخ توجهی به قبرش می کند و می فرماید:((بیچاره آخر هم کارش را اصلاح نکرد.آنقدر برزخش تاریک است که فقط آرزو دارد قیامت برسد و تکلیفش روشن شود!))


ما هم که تو را نزدیم!
جناب شیخ می فرمایند:
«روزی در فکرم اندیشه ی مکروهی را عبور دادم، ولی آنرا انجام ندادم.از خیابان که عبور می کردم، چند شتر را عبور می دادند که ناگهان یکی از آنها به سمت من لگدی پرتاب کرد که اگر به من می خورد حتماً آسیب می دیدم.
از خودم ناراحت شدم که مگر من چه کرده بودم که این اتفاق افتاد.توسل کردم و بعد در عالم شهود و مکاشفه به گفتند:این به خاطر آن فکر مکروهی بود که از سر گذراندی!
گفتم:من که انجام ندادم .گفتند:ضربه ی شتر هم که به تو نخورد!ما هم که تو را نزدیم!»
(نکته اینکه:برای مقام شیخ، فکر مکروه هم اشتباهی بزرگ است، ولی برای عموم مردم مکروه، گناه نیست.)

ارجاع به میرزای قاضی(ره)

جناب شیخ می فرمایند:
«زمانی خداوند از لطفش قدرتی به من داده بود که اگر به گیاهی نگاه می کردم خواص آنرا می فهمیدم .مدتی این قدرت از من دفع شد.نگران شدم که مگر من چه کرده ام که از من گرفتند؟ هر چه متوسل شدم فایده نداشت.به ناچار به عتبات عالیات و نجف اشرف مشرف شدم.در عالم شهود به حضرت علی(علیه السلام)عرض کردم:آقا اشتباه من چه بود؟آقا فرمودند: ((به میرزای قاضی در فلان نشانی مراجعه کنید ، او از جانب من گره شما را می گشاید!))
من هم به این نشانی رفتم و این عارف کامل را ملاقات کردم و مشکل رفع گردید.» این دو بزرگوار مدتی هم به صحبت باهم نشستند.
نکته اینکه جناب شیخ برای کرامت از دست رفته ناراحت نبودند، بلکه از این ناراحت بودند که چه خطایی باعث رفع این کرامت شده است!



پیش بینی انقلاب اسلامی
در زمان قیام آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، جناب شیخ فرموده بودند:
((این سیّد(آیت الله کاشانی) موفق به قیام نمی شود، ولی بعد از ایشان سیّدی دیگر
می آیند که موفق می شوند و انقلاب کرده و حکومت تشکیل می دهد!))

نصف نان اضافه
روزی جناب شیخ، جایی میهمان بودند که ضعفی به ایشان دست داد و از صاحب خانه مقداری نان خواست.صاحب خانه مقداری نان آورد و شیخ همه را میل کردند.بعد متوجه می شوند که حجابی برای قلبشان ایجاد شده که وقتی به اهل بیت(علیهم السلام)سلام می دهند، فقط صدایشان را می شنود و خودشان را نمی ببینند .
متوسل می شوند که دلیلش چه بود؟ در عالم شهود به ایشان گفتند:«برای آن نصف نان اضافه ای که خورده بودی .با نصف آن مقدار، ضعف از تو بر طرف شده بود، ولی تو آن نصف دیگر را هم خوردی!»
(نکته اینکه در مقامی که جناب شیخ قرار دارند، چنین کاری در نزد خداوند پسندیده نیست و او می بایست به قدر ضرورت ارتزاق می نمود.)
سوالات فیزیک
روزی دو تن از اسا تید فیزیک دانشگاه تهران به خدمت شیخ شرفیاب می شوند و شیخ برایشان از معرفت خداوند می گوید و آنها هم بیشتر علا قه مند می شوند.یکی از آنها برای اطمینان، از جناب شیخ چند سوال و مسأله سخت فیزیک می پرسد و می گوید:شما به اینها هم می توانید پا سخ دهید؟
شیخ می فرما یند:اجازه دهید بپرسم.بعد توجهی کردند و پاسخ را کاملتر از آنچه که او می دانست گفتند!
حالات شیخ در ۶۰سالگی
شا گرد ایشان، شیخ عبدالکریم حامد می گوید:

جناب خیاط در۶۰ سالگی به مقامی رسیده بودند که اگر به هر چیزی توجه می کردند متوجه می شدند!

ناراحت نباشید، مویش سفید است
یکی از شاگردان شیخ دچار بیماری قلبی شده بود و نگران بود. روزی شیخ فرمودند:
((به ایشان بگویید ناراحت نباشد، می بینم که موی سر و صورتش را که سفید شده، به
۷۰-۸۰ سالگی می رسد.))و چنین هم شد.


پاداش چشم پاک
یکی از شاگردان نقل می کنند:
روزی به خدمت شیخ می رفتم.در راه یک خانم خوش قد و بالا و زیبا رو را دیدم و فوراً نگاهم را بر گرداندم و استغفار کردم. نزد شیخ رسیدم و همین که شیخ مرا دیدند فرمودند:
((همین که شما چشمتان را از آن خانم بر گرداندید، خداوند برایتان یک قصر زیبا با یک حور، به زیبایی آن خانم ایجاد نمود، فقط مواظب باش خرابش نکنی!))

برو بگو درست شد
یکی از شاگردان می گوید:
در سفری به مشهد مقدس، روزی با جناب شیخ در صحن مطهر،کنار پنجره فولاد نشسته بودیم که دیدیم جوانی فریاد می زند و با گریه و زاری حضرت را به جان مادرش (سلام الله علیها) قسم می دهد.
شیخ به من فرمودند:((برو بگو درست شد، برو!))من هم رفتم و گفتم و جوان تشکر کرد و رفت. بعد از جناب شیخ پرسیدم :ماجرا چه بود؟ فرمودند:«دختری را می خواست که به او نمی دادند، حضرت اباالحسن، علیّ بن موسی الرّضا(علیه السلام) فرمودند:((به او بگویید درست شده است، برود))، ما هم گفتیم!»




باطن بی عفتی
یکی از شاگردان نقل می کند:
روزی با جناب شیخ از درب منزلشان خارج شدیم و من متوجه شدم که یک زن بی حجاب و بد لباس در مقابلمان است.سرم را پایین انداختم .شیخ فرمودند:«نگاهش کن!» من گفتم :
آقاجان، او بی حجاب است.فرمودند:«گفتم نگاهش کن!» سرم را بالا آوردم و دیدم که آن زن در جریانی از مواد مذاب گرفتار است و بدنش پر از چرک و خون است و از موهای او چرک، قطره قطره به آن مواد مذاب می ریخت. هر قطره که می افتاد انگار بنزین آتش می گیرد و منفجر می شود و او سوخت.همین طور که می دیدم شیخ فرمودند:«بس است، سرت را پایین بینداز.»
متوجه شدم که شیخ با تصرف در چشمانم، دیده های برزخی من را گشوده بودند تا باطن عمل آن زن را به من بفهماند.

سزای کتک زدن بچه
یکی از شاگردان نقل می کند:
روزی همسرم تب شدیدی کرد و مجبور شدم او را به بیمارستان ببرم و آن موقع هزینه زیادی صرف کردم.باز هم خوب نشد و دوباره به بیمارستان دیگری رفتیم و باز هم خوب نشد.نگران بودم .روزی که همسرم هم در ماشین بود، جناب شیخ را سوار ماشین خودم کردم وگفتم:آقا جان، ایشان همسرم هستند که گفتم تب دارند. شیخ نگاهی کردند و به او فرمودند:«خانم، بچه را که اینطور نمی زنند، استغفار کن.از دل بچه در بیاور و دلش را به دست بیاور، خوب می شوی.)) همین کار را کردیم و خوب شد.
همسرم کودک را به خاطر ادرار کردن در منزل آنچنان کتک زده بود که نزدیک بود نفس بچه بند بیایید.
باطن ناسزا
جناب شیخ می فرمودند:
«هر کس به نفسی بی حرمتی کند، بر نفس خود اثر می گذارد، روزی از معبری می گذشتم که شخصی ، شخص دیگری را ((خر)) خطاب کرد، فوراً دیدم خود او به شکل خر در آمده است.
یک بار دیگر هم دیدم فردی، درشکه ای را می راند که نزدیک بود با عابری بر خود کند.
کالسکه ران، با عصابانیت به عابر گفت ((یابو)) جلو تو ببین.فوراً دیدم که افسار دوتا شد و خود او هم تبدیل به اسب شده و اسبهای دیگر را می راند!»

سزای کشتن گوساله در برابر مادرش
روزی یک قصاب به شیخ مراجعه کرد و گفت:آقاجان، فرزندم در بستر مرگ افتاده و خوب نمی شود.کاری بکنید!شیخ توجهی کردند و سپس فرمودند:((تو فلان روز یک گوساله را در مقابل چشمان مادرش سر بریدی، آن گاو، تو را نفرین کرده و می گوید فرزندم را کشت، باید فرزندش بمیرد!))

رحمت علی ّبن موسی الرّضا(علیه السلام)
روزی شیخ با شاگردانشان در مشهد مقدس بودند .وقت غذا، شیخ رو به دوستان و شاگردان فرمودند:
((بخورید که بر سر سفره رحمت امام رضا(علیه السلام)میهمانید.))
بعد در عالم مکاشفه حضرت رضا(علیه السلام)به شیخ فرمودند:
((شیخ، چه گفتی؟ شما هر کجا باشید بر سر سفره رحمت من میهمانید !))

آموختن راه فنا
جناب شیخ می فرمایند:
((شبی دو فرشته راه رسیدن به فنای در خداوند را به من اینگونه آموختند: از پیش خود هیچ مگو و غیر از خدا هیچ مخواه!))



دادن اجازه تشرف
شخصی برای تشرف یافتن خدمت حضرت صاحب(عج الله تعالی فرجه)نزد شیخ آمد و دستوری برای ملاقات حضرت خواست.جناب شیخ نیز دستوری را دادند و فرمودند که ۴۰ روز انجام دهد و روز چهلم تشرّف حاصل می گردد.چهل روز گذشت و آن شخص دوباره نزد شیخ آمد و گفت :آقاجان، من دستور را اجرا کردم، ولی تشرف حاصل نشد.شیخ فرمودند:
((چرا،حاصل شد.شما قدر نداستید!))آن شخص گفت:چطور مگر؟شیخ فرمودند:((یادتان هست که در روز آخر، سیّد جلیل القدری آمد و به شما گفت:
((انگشتری در دست چپ کردن کراهت دارد.)) و شما توجهی نکردید و گفتید:«کُلُ مَکرُوهٌ جائِز»؟))آن شخص گفت:بله آقا، درست است.
شیخ فرمودند:((ایشان حضرت صاحب(عج الله تعالی فرجه)بودند و پس از قدرنشناسی شما رفتند!))

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




همیشه میگفت از قافله جا مانده ام....

همیشه می‌گفت ‌” از قافله شهدا جامانده‌ام”
فرزند شهید مدافع حرم، مرتضی ترابی کمال با بیان “وجود پدرم سرشار از عشق به شهادت و ارادت به حضرت زینب(س) بود” گفت: مهم‌ترین دغدغه ایشان کمک به دیگران و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بود.

95/03/24

از ابتدای خلقت تا کنون مهری وجود دارد که در بین آدمیان جنسش، فهمش و وسعتش با همه محبت‌های عالم فرق داشته و اصلاً دنیایی است رنگارنگ که تا خداوند مصلحت نداند به کسی توفیق تجربه کردنش را عنایت نمی‌کند. قصه محبت دخترها به پدرهایشان ماجرایی است که برای دخترها از همان بدو تولد شروع شده و خاطرات روح‌بخشش تا زمان مرگشان ادامه دارد، اتفاقی که چند مدتی است نوع تجربه کردنش برای برخی از دختران سرزمین ما تفاوت کرده و حالا با شهادت پدر مدافع حرمشان، رنگ دلتنگی به خود گرفته است، دخترانی مانند فاطمه ترابی کمال فرزند شهید مرتضی ترابی کمال که چندی است در نبود پدر شهیدش رخت نوعروسی به تن کرده و پای سفره عقد نشست. این گفت‌وگو روایت پدر شهید مدافع حرمی است از نگاه دختر همیشه منتظرش.

در جامعه ما دخترها به بابایی‌بودن شهره هستند، این وضعیت در رابطه شما و پدرتان هم وجود داشت؟

بله، خوب، من فرزند آخر خانواده هستم به همین دلیل رابطه بسیار خوبی هم با پدرم داشتم ایشان هم به من لطف داشتند و چون هم‌نام حضرت زهرا(س) بودم بیش از بقیه به من احترام می‌گزاردند، محبت بین ما دوطرفه بود و برای هم احترام خاصی قائل بودیم. ایشان خصلت‌های خوب بسیاری داشتند؛ به خواندن نماز در اول وقت توجه داشتند، به فقرا و نیازمندان هم در حد توان کمک می‌کرد، ولایت‌پذیر و مطیع سرسخت ولایت بود، از طرفی پدرم اهل خدمت کردن به دیگران بود و علی‌وار زندگی می‌کرد، کم‌خوراک بود و اصلاً به مادیات دنیا اهمیت نمی‌داد، همیشه از مشکلات ما سؤال می‌کرد و احترام گزاردن به دیگران هم جزو اولویت‌های ایشان بود.

رفتار شهید ترابی در منزل چگونه بود؟ آیا با شما درباره شهادتشان حرفی زده بودند؟

برای فرزندان دخترشان احترام خاصی قائل بودند، در کارهای خانه هم به ما کمک می‌کردند یعنی ما از همان کودکی تا زمان شهادتشان شاهد محبت‌ها و خدمات ایشان به خانواده بودیم، پدرم همسر و فرزندانشان را خیلی دوست داشتند و اگر برای کسی مشکلی پیش می‌آمد سریع آن را حل می‌کردند.

از زمانی که خودم را شناختم پدر همیشه از عشق به شهادت صحبت می‌کرد. ایشان از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بود و سی سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه می‌گفت که” از قافله شهدا جا مانده‌ام. چه دسته‌گل‌هایی را از دست داده‌ایم". و ما همیشه می‌گفتیم “پدر، جنگ دیگر تمام شده” ولی ایشان در عشقی که به شهادت داشت مصمم بود.

با این ویژگی‌هایی که درباره پدرتان گفتید ایشان فرد دغدغه‌مندی بودند، درباره فعالیت‌های ایشان بگویید.

بله، واقعاً در طول این سالها مهم‌ترین دغدغه ایشان کمک به دیگران بود،کوچکترین کارش این بود که در کوچه و خیابان اگر میخی روی زمین می‌دید آن را برداشته کنار می‌گذاشت، می‌گفت خدای نکرده در پای کسی می‌رود یا اینکه ماشین کسی پنجر می‌شود، در فضای کاری هم همین‌گونه بود، بعد از بازنشستگی فرماندهی گردان بیت المقدس شهرستان بهار را پذیرفتند، کلاس‌های آموزشی را برگزار می‌کردند، البته اهل پیاده‌روی و شنا هم بودند.

چه شد که تصمیم گرفتند عازم سوریه شوند؟

از وقتی فهمید که از ایران هم برای حضور مستشاری در جبهه سوریه نیرو اعزام می‌شود دیگر دل توی دلش نبود و علی‌رغم همه علاقه‌ای که به ما داشت اما عشق به شهادت و جهاد یک لحظه از سرش بیرون نمی‌رفت، ارادت خاصی هم به حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) داشت و نسبت به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بسیار حساس بودند، این بود که شب و روز نداشت و از خدا می‌خواست هرچه زودتر راهی جبهه مقاومت شود.

با این اوصاف شما از رفتن پدر مطلع بوده و خودتان را آماده هر اتفاقی کرده بودید؟

نه اصلاً، از مدت‌ها پیش اسمش را برای اعزام نوشته بود اما به ما چیزی نگفته بود، هربار که تلویزیون از درگیری‌های سوریه گزارشی پخش می‌کرد می‌گفت “کاش من هم آنجا بودم، ان‌شاءالله خدا قسمت و روزی من هم بکند” ما هم ابتدا ساده از کنارش می‌گذشتیم ولی به‌مرور زمان جدیت این قضیه را فهمیدیم و از آنجا که پدرم فردی بسیار شجاع و نترس بود می‌دانستیم که حتماً خواسته خودش را عملی می‌کند.

درباره آخرین لحظات حضورشان در خانواده و تماس‌هایشان بگویید؟

پدرم برای رفتن به سوریه آن‌قدر ذوق و شوق داشت که وقتی به او گفتند “احتمال دارد که اعزام شوی” از دو ماه قبل ساکش را بسته بود و برای رفتن لحظه شماری می‌کرد تا اینکه عصر روز 28 آذرماه سال 94 به او اعلام شد که “فردا اعزام می‌شوی"، چشمانش چنان برقی زد که انگار دنیا را به او داده بودند، شب آخر با هم عکس گرفتیم اما پدرم چون ما را دوست داشت زیاد کنار ما نماند که مبادا وابستگی‌اش مانع رفتن بشود، ساعت پنج صبح روز 29 آذر ماه 94 ایشان از خانه خارج شد و دیگر هم بازنگشت. در سوریه هم فرمانده تیپ فاطمیون بودند و با وجود حجم کارهایشان به ما زنگ می‌زدند و احوالمان را جویا می‎شدند یعنی روزی نبود که ایشان به ما زنگ نزنند، حتی در هنگام نبرد هم با ما تماس می‎گرفت و طلب حلالیت می‎کرد.

چگونه از شهادت ایشان مطلع شدید؟

دو روز بود که پدرم تماس نگرفته بودند، البته خودش گفته بود که نبرد سختی در پیش است و ممکن است دو سه روزی تماس نگیرد؛ روز پنجشنبه پانزدهم بهمن از گلزار شهدای همدان به خانه خواهرم رفته بودیم که گوشی من زنگ خورد، دخترعمویم و بعد هم همسایه‌هایمان بودند که می‌گفتند “چرا در خانه نیستید؟” و آنها از شهادت پدرم باخبر بودند اما نمی‌توانستند به ما چیزی بگویند تا اینکه دخترعمویم این خبر را به دامادمان داد و ما دیگر دنیا روی سرمان ویران شد.

روزهای بعد از شهادت پدرتان را چگونه سپری می‌کنید؟

بسیار سخت و دردناک، دیگر دنیا برای ما رنگ و بوی سابق را ندارد و به‌نوعی لذت‌های دنیا برای ما بی‌معنا شده و تنها چیزی که این روزها ما را تسلی می‌دهد این است که پدرم برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به شهادت رسیده است.

شهادت ایشان در خانواده، فامیل و دوستانشان چه تأثیری داشته است؟

شهادت پدرم شوک بزرگی برای خانواده بود به‌گونه‌ای که علی‌رغم گذشت 5 ماه از شهادت ایشان باز هم باورمان نشده است، در بین اعضای فامیل و دوستان هم این فضا حاکم است و شهادتشان خیلی‌ها را متحول کرد و باعث شد رفتارشان را اصلاح کنند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]




گمنام

مادر یکی از شهدای مفقود الاثر به مشهد مقدس مشرف میشود واز محضر امام هشتم (ع) تقاضا می‌کند که فرزندش برگردد پس از توسل ؛ همان شب خواب میبیند نوری وارد منزلشان در شیراز شده و همه جا نورانی است .

 

 

بلافاصله  با شیراز تماس تلفنی میگیرد؛ به ایشان میگویند بلی فرزندت پیدا شده وهم اکنون اورا آورده اند ..آن عزیز یک غواص بود که پیکرش در ساحل اروند رود پیداشد .

ما از این حادثه الهام گرفتیم که شهیدان نورهایی بودند که ما از دست دادیم ؛باید دوباره آن ها را جستجو کنیم بیابیم …

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]




ـ چرا پیدایش بلاها به شیطان نسبت داده می‌شود؟

اگر می‌بینیم که خداوند در قرآن‌کریم سیئات را گاهی به شیطان نسبت می‌دهد چون که شیطان «علت معده» و زمینه‌ساز وقوع مشکلات برای حضرت ایوب7 بود و چون شیطان زمینه‌ساز پیدایش سختی‌هایی برای او شده سختی‌ها به او نسبت داده می‌شود نه این‌که علت اصلی و واقعی پیدایش سختی‌ها شیطان باشد بلکه علت اصلی و ایجاد کننده سختی‌ها خداوند متعال است که برای امتحان و بالابردن درجه حضرت ایوب7 به شیطان اذن می‌دهد تا او و اطرافیانش را وسوسه کند و زمینه‌ساز فشارهایی برای ایوب پیامبر بشود. چنانچه در تفاسیر در این‌باره می‌خوانیم.

شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولی در کتب معروف حدیث و در تفاسیر ماجرا به این صورت نقل شده است: کسی از امام صادق7 سؤال کرد: بلایی که دامن‌گیر ایوب شد برای چه بود؟ (شاید فکر می‌کرد کار خلافی از او سرزده بود که خداوند او را مبتلا ساخت). امام در پاسخ او جواب مشروحی فرمود که خلاصه‌اش چنین است:

«ایوب به خاطر کفران نعمت گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا عرضه داشت که اگر ایوب را شاکر می‌بینی به خاطر نعمت فراوانی است که به او داده‌ای، مسلماً اگر این نعمت‌ها از او گرفته شود او هرگز بنده شکرگزاری نخواهد بود! خداوند برای این‌که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیای او مسلط گردد. شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و هم‌چنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهی آن‌ها را از میان برد، ولی نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و اسیر و زندانی بستر گردد. این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست. ولی جریانی پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحه‌دار ساخت، و آن این‌که جمعی از راهبان بنی اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند:

تو چه گناهی کرده‌ای که به این عذاب الیم گرفتار شده‌ای؟! ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافی در کار نبوده، همیشه در طاعت الهی کوشا بوده‌ام و هر لقمه غذایی خوردم یتیم و بینوایی بر سر سفره من حاضر بوده.

درست است که ایوب از این شماتت دوستان بیش از هر مصیبت دیگری ناراحت شد، ولی باز رشته صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله‌های بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهی به خوبی برآمده بود خداوند درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بنده صابر و شکیبا گشود و نعمت‌های از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و شکیبایی و شکر را دریابند. بعضی از مفسران بزرگ احتمال داده‌اند که رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسه‌های مختلف او بود، گاه می‌گفت: بیماری تو طولانی شده، خدایت تو را فراموش کرده! گاه می‌گفت: چه نعمت‌های عظیمی داشتی؟ چه سلامت و قدرت و قوتی؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را بجا می‌آوری؟! …

به هر حال، می‌گویند: ناراحتی و رنج و بیماری او هفت سال و به روایتی هیجده سال طول کشید و کار به جایی رسید که حتی نزدیک‌ترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در وفاداری نسبت به ایوب استقامت به خرج داد.

و این خود شاهدی است بر وفاداری بعضی از همسران! اما در میان تمام ناراحتی‌ها و رنج‌ها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار می‌داد مساله شماتت دشمنان بود، لذا در حدیثی می‌خوانیم: بعد از آن‌که ایوب سلامت خود را بازیافت و درهای رحمت الهی به روی او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ گفت شماتت دشمنان! سرانجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهی سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد «پای خود را بر زمین بکوب، چشمه آبی می‌جوشد که هم خنک است برای شستشوی تنت، و هم گواراست برای نوشیدن»[13].

در اینجا پیدایش سیئات را به شیطان می‌توان نسبت داد چون وسوسه‌کننده و زمینه‌ساز فشارها اوست و به خدا هم می‌توان نسبت داد چون علت اصلی پیدایش این بلاها برای حضرت ایوب و اذن‌دهنده به شیطان برای وسوسه ایشان و علت موجده شیطان و بلاها و همه موجودات عالم خداوند است. اوست که خواسته شیطانی باشد و وسوسه‌ای بکند تا انسان‌ها امتحان شوند و از این رهگذر رشدی بنمایند. پس پیدایش مصیبت‌ها را می‌توان هم به خدا نسبت داد و هم به شیطان و حتی به دشمنان که شماتت حضرت ایوب می‌کردند و هیچ منافاتی ندارد بلکه معنای نسبت در هرکدام متفاوت است.
(b) ب ـ چرا بلاها به انسان نسبت داده می‌شود؟

اگر می‌بینیم که خداوند متعال در آیات قرآن پیدایش سیئات را به انسان نسبت می‌دهد (وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ)[14]، «و هر چه از بدی به تو می‌رسد، پس، از خود توست» به خاطر این است که با انتخاب و اراده انسان و متناسب با افعال اوست که این بلاها بر سر انسان می‌آید. و انسان علت پیدایش آنست لکن علت بودن انسان یا از باب علل معده است یعنی فراهم کننده زمینه وقایع است یا از باب علل طولی یعنی علت بودن انسان برای وقایع در طول علیت خداوند است نه در عرض و مستقل از او. هم چنان‌که فقر انسان را می‌توان به خود انسان نسبت داد به خاطر این‌که ممکن است تلاش نکرده و تنبلی نموده و فقیر مانده است و هم می‌توان به خداوند نسبت داد چون او اجازه نداده تا ثروت به او برسد و فقر را برای او به خاطر تنبلیش مقدر نموده است.

نکته مهم: آنچه که مهم است پیدایش هر مصیبت و ناخوشایندی یک بار «حقوقی» و مسئولیت دارد و یک علت ایجادکننده. در سیئات در واقع مسئولیت و بار حقوقی آن‌ها به عهده انسان است چراکه با اراده و اختیار خود راهی را رفته که منجر به این شده که خداوند سیئاتی را برای او به وجود آورده است اما ایجاد کننده این مشکل خداوند است. و پیدایش این مشکل را می‌توان هم به خداوند نسبت داد هم به انسان. به خداوند نسبت می‌دهیم چون با قدرت و خواست او این مشکل برای انسان خطاکار ایجاد می‌شود و به انسان نسبت می‌دهیم چون با اراده و انتخاب و متناسب با کردار او این مشکل به وجود آمده است.

مثال: تصور کنید که انسانی بر اساس گناه‌کاری و روابط نامشروع دچار بیماری‌های مزمن دستگاه تناسلی می‌شود. در این جا می‌توان پیدایش این بیماری را به این انسان نسبت داد و گفت خود او علت پیدایش این بیماری است. چرا که با اختیار و انتخاب خود گناهی بزرگ انجام داده و زمینه‌ساز پیدایش این بیماری شده است و می‌توان گفت خداوند علت پیدایش این بیماری است. منتهی اینجا منظور آن است که خداوند این قانون را قرار داده و بیماری را بعد از خطاکاری بنده به جسم او سرایت می‌دهد و مقدر می‌کند که از راه‌های طبیعی او دچار این بیماری شود.

پس انسان و خدا هر دو علت این بیماری هستند منتهی علیت انسان در طول و زمینه‌ساز علیت خداوند است. و می‌توان وقوع این پدیده را به هر دو نسبت داد اما علیت انسان مستقل و در عرض علیت خداوند نیست تا این‌که نتوان وقوع این پدیده را به هر دو علت نسبت داد.

نکته مهم دیگر: اگر می‌بینیم که قرآن علت حسنات و نیکی‌ها را خداوند معرفی می‌کند و می‌فرماید: (مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ)[15]؛ «هر چه از خوبی به تو می‌رسد، پس، از خداست» ولی علت سیئات را انسان معرفی می‌کند در واقع به خاطر این است که قرآن کتاب تربیت است و اهداف تربیتی را هم دنبال می‌کند و می‌خواهد از مغرور شدن انسان جلوگیری کند تا نگذارد انسان به خاطر این‌که کارهای خوبی انجام داده و مستحق نیکی‌هایی در زندگی شده مغرور شود وگرنه قرآن علت بودن انسان در پیدایش حسنات را هر چند در حد انتخاب کننده و اراده کننده نفی نمی‌کند. و منکر نقش او در به وجود آمدن حسنات نمی‌شود.

قرآن می‌خواهد که انسان در مواقعی که به حسنه‌ای دست یافت به جای این‌که به انتخاب و عملکرد خودش نگاه کند و مغرور شود به نعمت‌های بی‌شمار خداوند و توفیقات او و در آن راستا توجه کند و از پرتگاه غرور به سلامت رد شود.
© ج ـ چرا بلاها و نعمت‌ها به خداوند نسبت داده می‌شود؟

اگر می‌بینیم که قرآن پیدایش همه چیز (حسنات و سیئات) را به خودش نسبت می‌دهد (قُلْ کلُ‌ٌّ مِّنْ عِندِاللَّهِ)[16]، «بگو: «همه‌[ی این‌ها] از طرف خداست» چون ایجاد کننده همه عالم و وقایع آن، خداوند متعال است و هر اتفاقی که در عالم می‌افتد ـ خوب یا بد ـ به اذن و اراده و قدرت او صورت می‌پذیرد. و تا او نخواهد و قدرت ندهد نه شیطان می‌توان وجود داشته تا وسوسه کند و نه انسان می‌تواند بر صفحه هستی وجود داشته باشد تا انتخاب و اراده‌ای بکند و حسنه یا سیئه‌ای به او برسد. پس همه افعالی که در عالم رخ می‌دهد به فاعلیت و علیت خداوند است[17]. چون خداوند به طور دائم ایجادکننده عالم و موجودات است و با اذن و اجازه و قدرتی که خداوند به موجودات، می‌دهد این اتفاقات رخ می‌دهدکه اکثر انسان‌ها به آن علت طبیعی می‌گویند مثلاً طبیعی است که سنگ شیشه را بشکند و طبیعی است که انسان در مجاورت هوای سرد مریض شود و هم‌چنین طبیعی است که انسان تنبل، فقیر باشد اما در واقع علت پیدایش همه این اتفاقات خداوند است. هر چند مسئولیت حقوقی آن‌ها در بعضی موارد به عهده انسان و انتخاب او می‌باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




 

عامل مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد خود انسان است یا شیطان یا خداوند؟

 

در مجموع آیاتی که در مورد مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد به آیاتی برخورد می‌کنیم که در نگاه ابتدایی با هم هم‌خوانی ندارند و ظاهراً متعارض هستند. مثلاً در آیه 41 سوره ص از زبان حضرت ایوب می‌فرماید که شیطان باعث شده ناگواری‌هایی به من برسد و شیطان را عامل این مصیبت‌ها می‌داند از طرفی در آیه 79 سوره نساء می‌گوید عامل و سبب مصیبت‌ها خود انسان و عملکرد اوست و در آیه 78 سوره نساء سبب این مصیبت‌ها را خداوند متعال می‌داند. مرور این آیات این پرسش را ایجاد می‌کند که نهایتاً علت این مصیبت‌ها خود انسان است یا شیطان یا خداوند متعال؟
(a) آیات

(وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی‌ رَبَّهُ أَنیّ‌ِ مَسَّنیِ‌َ الشَّیْطَانُ به نصب وَعَذَابٍ)[1]؛ «و یادکن بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و عذابی رساند!».

(مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَی‌ بِاللَّهِ شهَِیدًا)[2]؛ «هرچه از خوبی به تو می‌رسد، پس، از خداست؛ و هر چه از بدی به تو می‌رسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا (در اینباره) کافی است».

(… وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِاللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کلُ‌ٌّ مِّنْ عِندِاللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَایَکاَدُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا)[3]؛ «… و اگر (پیشامد) خوبی به آن (ساده‌دلان یا منافق)ـان در رسد، می‌گویند: «این، از طرف خداست». و اگر (حادثه) بدی به آنان در رسد، می‌گویند: «این از جانب توست». بگو: «همه [این‌ها] از طرف خداست». و این گروه را چه شده است که به فهم عمیق سخن نزدیک نیستند؟!»
(b) مقدمه

در بین آیات قرآن به آیات زیادی برخورد می‌کنیم که وقوع یک امر را به امور متعددی نسبت می‌دهد از یک طرف به خداوند و از طرفی به غیر خداوند به عنوان مثال گرفتن روح آدمی را هنگام مرگ، گاهی به خداوند نسبت می‌دهد[4] و گاهی به حضرت عزرائیل7 نسبت می‌دهد[5] و گاهی هم به ملائکه منسوب می‌نماید[6]. در اینگونه موارد برای خوانندة قرآن،‌ محترم پرسش ایجاد می‌شود که آخر این کار را چه کسی انجام داده خداوند یا عزرائیل یا ملائکه؟

در مورد بحث ما هم همین گونه است. خواننده محترم با مرور آیات شریفه می‌بیند که بلاها و مصیبت‌ها گاهی به خداوند نسبت داده شده و گاهی به شیطان و گاهی هم به خود انسان. در اینجا هم سوال می‌شود که به هر حال مصیبت‌ها را خداوند باعث می‌شود یا شیطان یا انسان؟

برای پاسخ ابتدا معنا و مفهوم حسنات و سیئات را مطرح و در ادامه به شرح بعضی اصطلاحات لازم برای پاسخ، پرداخته می‌شود تا به پاسخ برسیم.
© مفهوم‌شناسی حسنات و سیئات

علاّمه طباطبایی در مورد حسنات و سیئات می‌فرماید:

حوادثی که برای فرد یا اجتماع پیش می‌آید، یا موافق میل و آرزوی انسان و سازگار با سعادت فردی و یا اجتماعی است، نظیر عافیت و سلامتی و فراخی رزق و امثال آن‌که آن را «حسنات» (خوبی‌ها) می‌نامد و یا ناسازگار است، مانند بلا، محنت، فقر، بیماری، ذلت، اسارت و امثال آن‌که آن را «سیئات» می‌خواند[7].
(d) توضیح اصطلاح «علل مُعِدِّه»

مرحوم شهید مطهری در مورد «علل معده» و «علل موجده» چنین می‌فرمایند:

از نظر فلاسفه ما دو نوع علت و معلول داریم که نوع اول را ابا دارند علت و معلول بنامند؛ اگر هم احیاناً به آن‌ها علت و معلول می‌گویند با نوعی تسامح است. این‌ها را بیشتر «معدّات» می‌نامند و گاهی «علل معدّه» یا «علل اعدادی» و به تعبیر بوعلی «مهیّئه» می‌گویند.

آیا ما می‌توانیم دانه گندم را که از آن بوته گندم به وجود می‌آید علت بوته گندم به شمار آوریم؟ یا در تخم‌مرغ که مرغ از آن به وجود می‌آید آیا مرغ علت تخم‌مرغ است؟ در اصطلاح فلاسفه این‌ها معدّات هستند و اگر هم می‌گویند علل، مرادشان علل اعدادی است نه علل ایجادی. به همین معناست که مثلاً پدران و مادران علت فرزندان هستند یعنی علل اعدادی هستند. پدر در موقعی وجودش ضرورت دارد و بعد از آن دیگر هیچ ضرورتی ندارد. همین‌قدر که افراز نطفه[8] بشود دیگر کافی است و اگر پدر در همان زمان بمیرد و معدوم شود نطفه در محل خودش رشد پیدا می‌کند. وجود مادر هم تا زمان خاصی مورد نیاز است و از آن به بعد دیگر مورد نیاز نیست… اما نوعی دیگر از علل است که این‌ها را «علل موجده» می‌نامند. علت موجده یا ایجادی علتی است که نمی‌تواند منفک از معلول باشد و با معلول خودش همزمان است[9]. «علت معدّه» در واقع علتی است که ماده را برای قبول صورت آماده می‌کند. مرغ برای تخم مرغ یا تخم‌مرغ برای مرغ و یا پدر و مادر برای فرزند جز این‌که ماده‌ای را آماده برای قبول صورتی بکنند نقشی ندارند؛ یعنی این‌ها وجود دهنده نیستند. نه پدر وجود دهنده فرزند است و نه مادر. نقش پدر و مادر نظیر نقش کشاورز است.

کشاورز نه وجود دهنده گیاه است و نه رویاننده گیاه. نقشش فقط این است که ماده‌ای را آماده می‌کند، که بعد از آمادگی روی آن نظامی که در عالم است صورت به آن افاضه می‌شود. کشاورز هم معدّ است و فقط شرایط را آماده می‌کند نه این‌که وجود دهنده باشد[10].

پس علل معده در واقع زمینه‌ساز و فراهم‌کننده شرایط لازم برای تحقق معلول هستند و در واقع علت اصلی و واقعی چیز دیگری است نه آن‌ها امّا چون زمینه‌ساز پیدایش معلول هستند می‌توان پیدایش معلول را به آن‌ها نسبت داد و مثلاً گفت علت پیدایش گندم باغبان، آب، خاک یا… می‌باشد و هم اینجا می‌توان گفت علت اصلی به وجود آورنده گندم، خداوند است و همه این گفته‌ها درست است. اگر وجود گندم را به باغبان یا آب یا… نسبت می‌دهیم به خاطر اینست که آن‌ها زمینه‌ساز (علل معده) هستند نه علت واقعی و اگر وجود گندم را به خدا نسبت می‌دهیم از باب این است که او علت اصلی به وجود آورنده (علت موجده) همه اشیاء است.
(e) شرحی در مورد مفهوم «علل طولی»

مرحوم علامه طباطبایی علل طولی را چنین توضیح می‌دهند:

بحث‌های عقلی این معنا را نتیجه می‌دهد که حوادث همان‌طور که با اسباب نزدیک و متصل به خود نسبتی دارند همچنین به اسباب دور یعنی اسبابی که سبب وجود اسباب نزدیکند نیز نسبتی دارند، و حوادث هم چنان که افعال و آثار این اسبابند افعال و آثار آن‌ها نیز هستند، مثلا فعل حرکت محتاج است به فاعلی که محرک باشد و آن را ایجاد کند، و نیز احتیاج دارد به محرکی که محرکش را تحریک کند، و احتیاجش به محرک عیناً مانند احتیاجش به محرک محرک است، مانند چرخی که چرخ دیگر را و آن چرخ چرخ سومی را حرکت می‌دهد.

پس فعل، یک نسبتی به فاعلش دارد، و یک نسبتی به عین همان نسبت (نه به نسبتی دیگر مستقل و جدای از آن) به فاعل فاعلش،…

مردم به حسب فهم غریزی خودشان همین‌طور درک می‌کنند، و هر فعلی را هم چنان که به فاعل مباشر و نزدیکش نسبت می‌دهند به فاعل دور و با واسطه‌اش هم نسبت می‌دهند و فعل را از ترشحات آن نیز می‌دانند، مثلاً می‌گویند: فلانی خانه ساخت و چاه کند. در حالی که بنا و مقنی ساخته و مباشر در عمل بوده است. و یا می‌گویند: امیر، فلانی را اعدام کرد، و فلانی را دستگیر و اسیر کرد، و یا با فلان مملکت جنگید. در حالی که خود امیر مباشر هیچ یک از این کارها نبوده، بلکه اعدام به دست جلاد و دژخیم، و دستگیری به دست گارد مخصوص، و جنگ به دست لشکریان صورت گرفته است.

در همه این مثال‌ها مردم را می‌بینیم که برای امر کارفرما و مافوق، و یا توسل متوسل تأثیری در فاعلیت فاعل نزدیک قائلند، و به همین جهت فعل منسوب به فاعل قریب را به فاعل بعید هم نسبت می‌دهند، و این دو نسبت دو جور نسبت نیست که یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد بلکه هر دو حقیقت و اصولاً یک نسبت است[11].

و هیچ منافاتی ندارد که این‌گونه اعمال، هم به خدا و امر او نسبت داده شود و هم به اسباب و علل طبیعی، چون این دو نسبت در عرض هم نیستند تا یکی از آن‌ها با دیگری منافات داشته باشد بلکه در طول هم قرار دارند، و نسبت دادن یک فعل به دو فاعل محذوری ندارد.

و ما در پاسخ شبهه‌ای که مادیون مطرح کرده بودند ـ که چطور قرآن حوادث عالم از قبیل: سیل‌ها و زلزله‌ها و قحطی‌ها و وبا و طاعون را به خدا نسبت داده و حال آن‌که بشر امروز به عوامل و اسباب طبیعی آن‌ها دست یافته است ـ گفتیم: آقایان میان علل عرضی و اسباب طولی خلط کرده و پنداشته‌اند که اگر فعل و یا حادثه‌ای مستند به علل طبیعی‌اش شد دلیل بر این می‌شود که ادعای قرآن و اعتقاد خداپرستان مبنی بر این‌که همه این‌ها مستند به مسبب الاسباب و به آن خدایی است که مرجع همه امور به سوی اوست باطل است[12].

Article II. ˜ پاسخ

همانطور که ملاحظه نمودید پیدایش بلاها در قرآن‌کریم هم به خداوند و هم به انسان و هم به شیطان نسبت داده شده و هر کدام علت معرفی شده‌اند. آنچه لازم است بدانیم این است که نحوه دخالت خداوند، انسان و شیطان در پیدایش این بلاها یکسان نیست و از طرفی نسبت دادن این بلاها به خداوند، انسان و شیطان با هم منافاتی ندارند که در ادامه هر کدام از موارد فوق را جداگانه توضیح می‌دهیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




حرفایی که نباید به کودک زد
 
می‌ذارمت و می‌رم!»
گفتن این جمله بعد از یک روز سخت و خسته‌کننده که فرزندتان مدام جلوی این مغازه و آن اسباب‌بازی فروشی می‌ایستد و بهانه خرید می‌گیرد قابل درک است، چون کودک شما در شرایط مناسبی قرار ندارد در این مواقع به دلیل رفتاری که بروز داده تنها احساس ناامنی و طردشدگی می‌کند. با به وجود آمدن احساس ناامنی بعد از آن ترس هم ممکن است سراغش بیاید، بنابراین هیچ وقت بچه را از رها کردنش نترسانید. وقتی کنار خیابان شما را معطل‌ می‌کند، بگویید «یا با من بیا یا دستت رو می‌گیرم و با خودم می‌برم.»

«چرا نمی‌تونی شبیه… باشی؟!»
این کاملا واضح است که کوچولوی شما نمی‌تواند شبیه هیچ‌کس دیگری باشد. هیچ کدام از ما نمی‌توانیم. می‌توانیم؟! کم ارزش کردن فرزندتان به او کمک نمی‌کند تا احساس بهتری داشته باشد. با مقایسه کردن کوچولوی‌تان با یک کودک دیگر او احساس می‌کند در مرتبه پایین‌تری قرار گرفته و این راه مناسبی برای مجبور کردن او به انجام فعالیتی خاص نیست. وقتی کودک‌ خودش را پایین‌تر از دیگری حس کند روحیه‌اش را می‌بازد بنابراین باید نقاط قوت و ضعف کودک‌تان را بپذیرید.

«تو واسه من مهم‌نیستی»
شما می‌دانید معنی این جمله چیست. اتفاقا شما اهمیت می‌دهید به همین دلیل است که ناراحت هستید. خب، پس چرا این را می‌گویید و باعث می‌شوید هر دوی شما احساس ناراحتی کنید؟! این نوع از ابراز بی‌توجهی می‌تواند تبدیل به عادت شود. خب، حتما می‌دانید که مهم‌ترین الگوی بچه‌ها پدر و مادر هستند و این رفتارها را الگو‌برداری می‌کنند.

«نمی‌فهمی چی می‌گم؟»
این واضح است که او نتوانسته منظور شما را درک کند بنابراین چرا باید وانمود کند که می‌فهمد؟! حتی بارها تکرار این عبارت هم کمکی به فهمیدن او نمی‌کند و تنها او را تحقیر کرده و شما را بیشتر عصبانی می‌کند. دوباره شروع کنید و این بار سعی کنید بهتر و ساده‌تر توضیح دهید.

«بگو ببخشید!»
در این موقع کودک شما نمی‌فهمد که چرا باید عذرخواهی کند. با این حال ممکن است این کار را بکند. این مهم است که عذرخواهی را به او یاد دهید اما مهم‌تر از آن این است که او بیاموزد چرا باید عذرخواهی کند. به این ترتیب او هم متوجه کارهای اشتباه خود می‌شود و هم راه‌حل جبران آن را می‌آموزد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-12-04] [ 08:38:00 ق.ظ ]




امواج منفی را از خود دور کنید
 
آیا میتوانید باور کنید که در هر یک شبانه روز بطور متوسط نود هزار بله نود هزار فکر از مغز ما می گذرد !!! و اکثر این افکار یکی هستند که بطور مداوم تکرار می شوند .
مشکل وقتی بوجود می آید که این افکار منفی و مخرب باشند زیرا تکرار آنها باعث میشود که بنظر ما واقعی بیایند و ما به صحت و وجود آنها ایمان بیاوریم .
مسئله امیدوار کننده این است که همانطور که مغز ما توانایی برنامه ریزی افکار منفی را دارد قدرت این را هم دارد که افکار مثبت را برنامه ریزی کند .
پس برای رهایی از افکار مزاحم و مخرب تصمیم بگیرید که در شروع هر روز تمرکز خود را روی افکار مثبت و خوشایند بگذارید .
اگر افکار ناراحت کننده در سرتان است آنها را متوقف کنید و با آگاهی کامل جای آن را با افکار خوب عوض کنید .
وقتی آگاهانه روی افکار خود کنترل داشته باشید برنامه ریزی افکارتان بصورت کاری ساده در می آید و براحتی میتوانید افکاری را که باعث نگرانی و ناراحتی شما میشوند با افکار خوب و سازنده عوض کنید .
فراموش نکنید که این شما هستید که باید افکارتان را کنترل کنید پس این قدرت را از دست ندهید و نگذارید که افکارتان شما را کنترل کنند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




12 علت عجیب افسردگی!
 
وقتی غده تیروئید نتواند هورمون تیروئید کافی تولید کند، به آن کم‌کاری تیروئید گفته می‌شود و افسردگی یکی از علائم آن است.

افسردگی می‌تواند ازجمله عوارض‌جانبی بسیاری از داروها باشد.

افسردگی محرک‌های معروف زیادی دارد: ضربه‌ روحی، مشکلات مالی، سوگ از دست دادن عزیزان و بیماری نمونه‌هایی از این عوامل هستند. اما اگر افسرده هستید و هیچکدام از اینها درمورد شما صدق نمی‌کند، تعیین یک دلیل خاص برای افسردگیتان کمی دشوار است. درواقع، ممکن است افسردگی شما یک دلیل خاص و مشخص نداشته باشد. در زیر به برخی از علت‌های تعجب‌آور افسردگی اشاره می‌کنیم.

1. هوای تابستان: اختلال عاطفی فصلی بیشتر با افسردگی زمستانی شناخته شده است که افراد زیادی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. اما برای تعدادی از این افراد، این نوع افسردگی در تابستان اتفاق می‌افتد. افسردگی هوای گرم زمانی اتفاق می‌افتد که بدن یک تاخیر برای وفق یافتن با فصل جدید را تجربه می‌کند. این می‌تواند به‌خاطر عدم توازن در شیمی مغز و هورمون ملاتونین باشد.

2. مصرف دخانیات: خیلی وقت است که کشیدن سیگار و سایر دخانیات یکی از عوامل افسردگی معرفی شده است اما داستان این هم مثل داستان اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ است: افرادی که در معرض افسردگی قرار دارند بیشتر به کشیدن سیگار روی می‌آورند. اما گفته می‌شود که نیکوتین بر فعالیت انتقال‌دهنده‌های عصبی در مغز اثر می‌گذارد و موجب بالا بردن سطح دوپامین و سروتونین (که مکانیزم عمل داروهای ضدافسردگی نیز هست) می‌شود. این می‌تواند ذات اعتیادآور دارو و تغییرات خلق‌وخو که با آن همراه است و همچنین اینکه چرا افسردگی با ترک سیگار همراه است را توضیح دهد. خودداری از کشیدن سیگار و ترک آن می‌تواند به متوازن کردن موادشیمیایی مغز شما کمک کند.

3. بیماری تیروئید: وقتی غده تیروئید نتواند هورمون تیروئید کافی تولید کند، به آن کم‌کاری تیروئید گفته می‌شود و افسردگی یکی از علائم آن است. این هورمون چندکاره است اما یکی از مهمترین وظایف آن عمل کردن بعنوان یک انتقال‌دهنده عصبی و تنظیم سطح سروتونین در بدن است. اگر علائم جدیدی از افسردگی را در خود مشاهده می‌کنید—مخصوصاً اگر همراه با حساسیت به سرما، یبوست و خستگی باشد—بد نیست که یک آزمایش تیروئید انجام دهید. کم‌کاری تیروئید با دارو قابل درمان است.

4. عادات بد خواب: جای تعجب نیست که کمبود خواب می‌تواند منجر به آسیب‌پذیری شود اما می‌تواند احتمال بروز افسردگی را نیز افزایش دهد. در یک تحقیق که در سال 2007 انجام گرفت مشخص شد که وقتی به شرکت‌کننده‌های سالم کمبود خواب اعمال شد، بعد از مشاهده تصاویر ناراحت‌کننده، فعالیت مغزی بیشتری داشتند تا آن دسته از شرکت‌کنندگان که خواب کافی داشتند. و این درست شبیه به واکنشی است که افراد افسرده دارند. اگر به اندازه کافی نخوابید، وقت کافی برای شارژ کردن دوباره سلول‌های مغزی نداشته و مغز خوب کار نخواهد کرد و یکی از عوامل مختلفی که می‌تواند موجب افسردگی شود همین است.

5. فعالیت بیش از حد در فیسبوک: وقت زیادی را در چت‌روم‌ها و وبسایت‌های اجتماعی می‌گذرانید؟ تحقیقات زیادی نشان می‌دهند که این می‌تواند با افسردگی مرتبط باشد، مخصوصاً در نوجوانان. معتادان به اینترنت با ارتباطات انسانی واقعی در کشمکش هستند و معمولاً همراهی ندارند و دیدگاهشان به دنیا تا حدی غیرواقعی است. برخی متخصصین حتی آن را “افسردگی فیسبوکی” می‌نامند. در یک تحقیق که در سال 2010 انجام گرفت، محققان دریافتند که حدود 2/1% از افراد بین 16 تا 51 سال زمان بی‌اندازه‌ای را در اینترنت سپری می‌کنند و این افراد بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی متوسط تا شدید هستند. اما محققان این نکته را نیز خاطرنشان کردند که مشخص نیست که استفاده زیاد از اینترنت موجب افسردگی می‌شود یا نه یا اینکه افراد افسرده تمایل بیشتری برای گذراندن وقت خود در اینترنت دارند یا نه.

6. اتمام برنامه تلویزیونی یا فیلم: وقتی چیز مهمی تمام می‌شود، مثل یک برنامه تلویزیونی، فیلم یا یک بازسازی بزرگ در خانه، می‌تواند در برخی افراد افسردگی را تحریک کند. در سال 2009 برخی طرفداران آواتار احساس افسردگی و حتی میل به خودکشی را گزارش کردند زیرا دنیای ساختگی فیلم واقعی نبوده است. واکنش مشابهی به سری‌های آخر فیلم هری‌پاتر گزارش شده است.

7. محل زندگی: بحث بر سر اینکه زندگی شهری بهتر است یا روستایی بحثی بی‌پایان است اما تحقیقات نشان می‌دهد که افرادی که در شهر زندگی می‌کنند تا 39% بیشتر در معرض اختلالات روحی هستند تا آنها که در نواحی روستایی زندگی می‌کنند. تحقیقی که در سال 2011 انجام گرفت، برای این مسئله توضیح ارائه می‌دهد: شهرنشینان در بخشی از مغز که استرس را تنظیم و تعدیل می‌کند فعالیت بیشتری دارند. و مقدار بیشتر استرس می‌تواند موجب اختلالات روانی شود. میزان افسردگی در کشورها و شهرهای مختلف نیز متفاوت است. افسردگی در برخی کشورها شایع‌تر می‌باشد.

8. داشتن گزینه‌های انتخابی زیاد: داشتن گزینه‌های زیاد برای انتخاب کار را سخت می‌کند. البته این برای آن دسته از افراد که در خرید معمولاً اولین چیزی که نظرشان را جلب می‌کند می‌خرند مشکل به شمار نمی‌رود. اما افرادی هستند که در صورت زیاد بودن گزینه‌های انتخاب، وقت بسیار زیادی را صرف بررسی چندباره هر گزینه می‌کنند تا بهترین را انتخاب کرده باشند. تحقیقات نشان می‌دهد که این سبک برخورد موجب ایده آل‌گرایی و افسردگی می‌شود.

9. نخوردن ماهی: مصرف کم اسیدهای چرب امگا3 که در ماهی سالمون و روغن‌های گیاهی یافت می‌شود می‌تواند موجب بالا رفتن احتمال ابتلا به افسردگی شود. در یک تحقیق که در سال 2004 انجام گرفت رابطه‌ای بین مصرف کم ماهی و افسردگی در خانم‌ها مشخص شد اما در آقایان این مسئله دیده نشد. این اسیدهای چرب انتقال‌دهنده‌های عصبی مثل سروتونین را تنظیم می‌کنند که می‌تواند علت ماجرا باشد. مکمل‌های روغن ماهی هم می‌توانند کمک کنند؛ حداقل یک تحقیق تایید کرده است که این مکمل‌ها به کاهش افسردگی در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی کمک کرده است.

10. روابط خواهربرادری ضعیف: بااینکه داشتن رابطه بد با هرکسی می‌تواند موجب افسردگی شود اما در یک تحقیق امریکای که در سال 2007 انجام شد، مشخص گردید که مردهایی که قبل از سن 20 سالگی با خواهربرادرهای خود کنار نمی‌آمدند، در سالهای بعد و بزرگسالی بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار داشته‌اند. با اینکه مشخص نیست چه چیزی در رابطه خواهربرادری اینقدر مهم است، اما محققان حدس می‌زنند که این روابط می‌تواند با توانایی برقراری ارتباط افراد با هم‌سالان خود مرتبط باشد. صرفنظر از دلیل آن اما کشمکش زیاد بین خواهر و برادرها می‌تواند فرد را تا قبل از سن 50 سالگی در معرض ابتلا به افسردگی قرار دهد.

11. قرص‌های ضدبارداری: این مورد هم مانند هر داروی دیگری عوارض‌جانبی دارد. روش‌های جلوگیری خوراکی حاوی نوع سنتزی از پروژسترون هستند که تحقیقات مشخص کرده است می‌تواند موجب افسردگی در خانم‌ها شود. دلیل آن هنوز مشخص نیست و این مشکل برای همه اتفاق نمی‌افتد اما اگر خانم‌ها سابقه افسردگی دارند یا در معرض ابتلا به آن قرار دارند، با استفاده از این دارو احتمال بیشتری برای افسرده شدن آنها وجود دارد. بعضی از خانم‌ها قادر به استفاده از این داروها نیستند و پزشکان تلاش می‌کنند یک روش جلوگیری دیگر برای آنها پیدا کنند.

12. داروها: افسردگی می‌تواند ازجمله عوارض‌جانبی بسیاری از داروها باشد. به عنوان مثال، آکوتان (ایزوترتینیون) برای از بین بردن جوش‌های پوستی تجویز می‌شود اما افسردگی و فکر خودکشی ازجمله خطراتی است که افراد را با مصرف این دارو تهدید می‌کند. افسردگی یک عارضه‌جانبی ممکن داروهای اضطراب و خواب‌آور مثل والیوم و زاناکس، لوپرسور، که برای درمان فشارخون بالا تجویز می‌شود، می‌باشد؛ داروهای پایین آورنده کلسترول مثل لیپیتور و پریمارین برای سندرم‌های پیش از یائسگی نیز از این جمله هستند. هر زمان که دارو جدیدی برایتان تجویز می‌شود حتماً قسمت عوارض‌جانبی آن را مطالعه کنید و حتماً از پزشکتان سوال کنید که در خطر ابتلا به آن قرار نداشته باشید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




دعوا نمک زندگی است
 
اما چیزی که بین زوج‌ها تفاوت ایجاد می‌کند، سبک‌های آنها برای دعوا کردن است. این که با اشتباهات خود دعوا را پیچیده و دامنه دار می‌کنند یا به سادگی آن را حل کرده و از آن عبور می‌کنند. اگر مایلید مشابه گروه دوم عمل کنید، بدانید که بایدچهار رفتار اشتباه را کنار بگذارید. این چهار رفتار کدامند؟

 

اولین رفتار مخرب، انتقاد است. انتقاد در حالت طبیعی صدمه وارد نمی‌کند اما اگر به جای رفتار همسرتان، شخصیت او را نشانه برود، بسیار خطرناک خواهد بود. بهتر است موقع انتقاد کردن، بگویید این رفتارت ایراد دارد نه این که تو همیشه اشتباه رفتار می‌کنید.

 

دومین رفتار مخرب، سرزنش است. در سرزنش ما واقعا شروع می‌کنیم به فحاشی کردن و خردن کردن شخصیت طرف مقابل، جملاتی مثل «بی عرضه دست و پا چلفتی» دقیقا قلب طرف مقابل را نشانه می‌روند. مسخره کردن و پوزخند زدن و شوخی‌های خصمانه هم در همین دسته قرار دارند.

 

سومین رفتار اشتباه، جبهه گیری در مقابل حرف‌های همدیگر است. بهانه آوردن برای توجیه رفتار، مخالفت با تمام حدس‌های همسر و تکرار حرف‌های گذشته او از نشانه‌های جبهه گیری هستند.

 

چهارمین رفتار غلط شما در دعوا سکوت نابجا است. مردها معمولا از این روش برای خاتمه دعوا استفاده می‌کنند. اما زن‌ها فکر می‌کنند که سکوت به معنای خصومت و بی توجهی است. سکوت معمولا دعوا را بدتر می‌کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ق.ظ ]




 

آیا می خواهید فرزندتان حرف شنو اباشد؟

اگر مجبورید یک حرف را چندین مرتبه برای فرزند پیش دبستانی خود تکرار کنید تا گوش کند، این مطلب را مطالعه  کنید. عده ای از پدر و مادرها وقتی می بینند فرزند کوچکشان به حرفهای آنها در لباس پوشیدن یا در جمع کردن وسایلش و … توجهی نمی کند و به تماشای تلویزیون یا بازی ادامه می دهد دائم صدایش می کنند و فریاد می کشند. آنها فکر می کنند که هر چه بیشتر حرفشان را تکرار کنند ، فرزندشان سریع تر گوش می دهد. در حقیقت، قضیه بر عکس است. به طور معمول اگر قبل از انجام کاری گفته خود را 4 ، 5 یا 6 مرتبه تکرار کنید، بچه می آموزد که نباید گوش دهد.  بچه ها زرنگتر از آن هستند که ما فکرش را می کنیم. آنها ارزش زمانی که برای اولین مرتبه او را صدا می کنید و زمانی که واقعاً با او کار دارید را می دانند و احتمالاً از 5 یا 10 دقیقه اضافی استفاده کرده و به بازی خود ادامه می دهند.
اگرچه هنگامیکه بچه، خود را به نشنیدن زده و یا حرفتان را جدی نمیگیرد، بسیار ناراحت کننده است، ولی بچه های 4-3 ساله از این که میتوانند با بی اعتنایی و گوش ندادن، والدین را عصبانی نمایند، احساس قدرت میکنند. پس با این قضیه به طور شخصی برخورد نکنید. بچه ها در این سن نمیخواهند که بد و بی ادب باشند، آنها فقط میخواهند استقلال خود را نشان دهند. البته اکنون، تشویق به عادت خوب گوش دادن، مشکلات گوناگونی را در آینده بر طرف خواهد کرد. به طور مثال فرزندتان در مدرسه مشکل توجه بر روی چیزی را دارد و نمی تواند در درسهایش تمرکز کرده و یا دستورات را دنبال نماید. چنانچه حرفهای شما را نادیده می گیرد، نباید بگویید این مسئله به مرور زمان به خودی خود حل خواهد شد. دستورات زیر به فرزند پیش دبستانی شما کمک می کند تا بدون آنکه خود بفهمد، دقت و توجه بیشتری بر روی مسائل داشته باشد.

·  عصبانـــــی نشـــــوید.

تلاش کنید تا آرامش خود را حفظ کرده و با صدای آرام صحبت نمایید ، حتی اگر مجبور شدید برای چند لحظه ای به خلوتگاهی پناه آورید. هر قدر بلندتر صحبت کنید، مطمئناً بچه ها نه متوجه صدای بلند شما و نه مفهوم کلماتتان خواهند شد.
 
·  مسائــــل را بــــرای فـــــرزندتان شــــــرح دهید .

بچه ها هنگامی که به آنها دستور داده می شود سر به لجبازی می گذارند. به جای آن که بگویید، چطور جرأت نمودی سنگها را پرتاب کنی!، بگویید: سنگ برای پرتاب کردن نیست، توپ را پرتاب می کنند. بدین طریق بر روی رفتارش تأثیر گذاشته و راه چاره ای را بدون پرخاشگری به او ، یافته اید.

·  مطالب را به سادگـــــی عنـــــوان نمایید .

به جای سخنرانی کردن به نرمی ولی با قاطعیت حرف بزنید . به این طریق او یاد می گیرد که راجع به هر کاری که باید انجام دهد، فکر کند بدون آن که نیازی به سرزنش و ملامت برای فراموش کاری یا گوش ندادن باشد.

·  از فـــــرزند خود بخواهید که مطالب مهـــم را تکــــرار کند.

این روش موقعی مفید خواهد بود که می خواهید فرزندتان نتیجه ی کاری را بفهمد. بگویید : «باید ماژیک هایت را قبل از نهار جمع کنی بگو ببینم کی ماژیک هایت را جمع می کنی؟

·  ارتبـــاط واقعــــی بــــرقـــــــرار سازید.

چنانچه فرزندتان جذب فعالیتی گردیده، به آرامی دست به شانه او زده تا متوجه شما گردد. از او بخواهید موقعی که صحبت می کنید به شما نگاه کند، اگر بچه تان با چشم ارتباط  برقرار می سازد، برایش بسیار سخت است که لجبازی نماید.

·  جدولـــــی را تهیــــه نمایید.

چنانچه صبح ها  سخت ترین زمان در روز است. به او مسئولیت داده و با کمکش جدولی از تمام کارهایی که باید انجام دهد (مسواک زدن، شستن صورت، لباس پوشیدن، خوردن صبحانه و پوشیدن کفشها) تهیه کنید. بسیاری از بچه ها دوست دارند که جدول را بررسی کرده و موفقیت خود را اعلام نمایند.

·  به او تـــــوجه کامـــــل داشته باشید. 

چنانچه می خواهید او به حرفهای شما گوش دهد، باید به گفته هایش گوش دهید. بنابراین هنگامی که روزنامه در دستتان است و آن را می خوانید با او صحبت نکنید. تمام توجه خود را به او داده و اگر امکان پذیر نیست، علت آن را برایش شرح دهید. (عزیزم، اکنون مشغول انجام کاری هستم اما دوست دارم که به گفته هایت گوش دهم. در عرض پنج دقیقه پیشت می آیم و به حرفهایت گوش می کنم.) به علاوه، به آنچه که او می گوید اهمیت دهید. چنانچه می گوید که سردش شده است ، نگویید : اینجا آنقدرها هم سرد نیست. به جایش بگویید: سردت شده؟ بیا برویم و لباس گرمت را برداریم.

·  بــــی جهت نگـــــران نشوید.

اکثر بچه های کوچک که در گوش دادن با مشکل مواجه بوده و بعضی اوقات بی قرار می شوند با کمبود توجه روبرو هستند. افرادی با این مشکل، این رفتارها برایشان به صورت عادت در آمده است، بنابراین چنانچه این بی توجهی در زندگی روزمره اش تأثیر گذاشته، باید مورد ارزیابی قرار گیرد. به خاطر داشته باشید، در این زمینه بچه ها با بزرگترها واقعاً فرقی ندارند. بچه ها می خواهند مثل شما، هنگام انجام کاری، کسی مزاحمشان نشود. این مسئله مانند این است که کتاب جالبی را در دست دارید و حاضر نیستید لحظه ای آن را کنار بگذارید . در این شرایط شخصی می خواهد شما را وادار به انجام کار دیگری کند. بنابراین اگر می خواهید فرزندتان به آنچه که گفته می شود دقت کرده و آن را انجام دهد، در حالی که او را در «هنر گوش دادن» کمک می کنید، صبور و با توجه باشید.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




اختلال شخصیت چیست؟

 

شخصیت یعنی « مجموعه‌ای از رفتار وشیوه‌های تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگی های بی همتا بودن ، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی» مشخص می‌شود. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.

بی همتایی و تفاوت : شخصیت یک فرد بی‌همتاست و در عین بعضی مشابهت‌ها ، هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن (پایداری) : اگر چه افراد در شرایط و محیطهای گوناگون در ظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتار و واکنش و همچنین شیوه تفکر آنها دارای یک در ثبات نسبی دائمی است.
قابلیت پیش بینی : با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص می‌توان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینی رفتار با «ثبات 
در رفتار» رابطه متقابل دارد.

اختلال شخصیت چیست؟ 
آیا تابحال کسی را دیده‌اید که در برابر یک انتقاد ساده ، واکنش خشمگینانه شدیدی داشته باشد؟ 

آیا از خود پرسیده‌اید که چرا بعضی افراد انواع مختلف «خال کوبی» را روی پوست خود دارند؟ 

چرا بعضی افراد برای خود بعضی افراد برای خود ، خانواده و … برنامه ریزی سختگیرانه دارند بصورتی که شرایط بحرانی هم حاضر به تغییر آن نیستند؟

شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگار باشد. «ناسازگاری» زمانی مطرح می‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف پذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیری بهره می‌برد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز می‌دهند. بنابراین ، اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطاف ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت ها»

میزان شیوع اختلال شخصیت

شیوع در جمعیت کلی 
میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود 4 تا 6 درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوتهای معنی‌دار وجود دارد برای مثال برآوردها برای اختلال پارانوئید حدود (0.5 تا 2.5 درصد) است در حالی که برای اختلال اجتنابی بین (1 تا 10 درصد) اعلام شده است.

شیوع در بین دو جنس 
در میزان شیوع اختلال شخصیت بین دو جنس تفاوت های معنی‌دار دیده می شود برای نمونه در حالی که طبق برآوردهاا ختلال ضداجتماعی واختلال وسواسی- جبری در مردان بیشتر از زنان است اختلال مرزی نمایشی و وابسته در زنان بیشتر از مردان (گاهی 2 برابر مردان) است.

درمان اختلال شخصیت 
روان درمانی 
روشی است که روانشناسان بالینی یا مشاور با استفاده از اقدامات «نیرو دارویی» اقدام به درمان اختلال می نماید و شامل انواع مختلفی است از قبیل «روانکاروی ، شناخت درمانی ، رفتار درمانی ، گروه درمانی ، آموزش مهارت های اجتماعی و… هدف از روان دمانی ، آموزش رفتارهای جدید همراه با ایجاد خودآگاهی و بینش در مراجع (دروان جو) نسبت به رفتار خود و اثر آن بر فرد و جامعه است. در درمان اختلال شخصیت اولویت با روان درمانی است.

درمان دارویی 
در کنار روان درمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارو نیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارو درمانی زیر نظر روانپزشک اعمال می شود و میزان و تعداد مصرف را او تعیین می کند. داروهای مورد استفاده برای درمان این اختلال بطور غیر مستقیم اثر خود در اعمال می کنند. برخی از گروهها دارویی مورد استفاده عبارتند از: ضد اضطرابها ، ضد افسردگیها ، ضد جنونها.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




غلبه بر وسواس


“وای چقدر وسواسی هستی"! اگر کسی به شما این جمله را بگوید مسلما ناراحت می شوید و می گویید: «نه، من خیلی بهداشتی هستم.» اما برای اینکه واقعا به دیگران و بشتر ز همه به خودتان ثابت کنید که وسواسی نیستید مطلب زیررا بخوانید و ببینید آیا واقعا شما وسواسی هستید یا نه. و اگر وسواسی هستید راهی برای این معضل بیابید. ما آدم ها وسواس را بی مورد می دانیم اما وسواس حالتی اجبارگونه است که به ناچار تسلیم آن می شویم. وقتی از فکری مزاحم یا تصوراتی بی اساس به اضطراب می افتیم، دچار وسواس هستیم. افکار وسواس گونه یا وسواس هایی که با بررسی و تردید همراه است معمولا شخص را به طرف تشویش و نگرانی سوق می دهد. نگرانی ها، تردیدها و باورهای خرافی که معمولا در زندگی روزمره شایع هستند اگر جنبه افراطی و شدید به خود بگیرند وسواس نامیده می شوند. مثلا یک فرد در هنگام شستشوی دست و یا بدن و یا بازرسی و چک کردن، به صورت خیلی زیاد و شدید دست به این عمل بزند که در مواقع وجود مانع فرد دچار اضطراب و استرس شود. علائمی مانند نفرت و یا نگرانی از دفع ترشحات بدن، ترس از احتمال وقوع اتفاقی وحشتناک، زهدورزی و عبادت مفرط، اعتقاد به اعداد سور و نحس، مسواک زدن شدید و مفرط، رسیدن به سرو وضع خود به نحو افراطی، مو کندن از بدن و ناخن جویدن هم ممکن است از علائم وسواس باشد. این بیماری در مواردی با افسردگی همراه می باشد. اگر درصدد یافتن ریشه وسواس هستید باید بدانید عامل وراثت در به وجود آوردن آن نقش مهمی ندارد. وسواس بیشتر اوقات بر اثر الگوبرداری از والدین جنبه عادت به خود می گیرد. بنابراین علت اساسی آن تربیت و محرومیت های شدید دوران کودکی و خطای والدین است. کمال طلبی، غرور کامل بودن، عدم اعتمادبه نفس و احساس ناامنی در ایجاد وسواس نقش موثری ایفا می کنند. حال اگر ایرادگیری، سرکوفت مدام پدر و مادر، سرزنش و ملامت و افراط در مراقبت را به آن اضافه کنیم، می بینیم که از کودک بی گناه، انسانی مردد، فاقد اعتمادبه نفس و مضطرب ساخته می شود. گاه وسواس در زندگی خانوادگی نیز نقش ویرانگری را بازی می کند به عنوان مثال اگر وسواس زنی ناشی از کمال طلبی باشد، مایل است همسرش بی عیب و نقص باشد و هرگاه شوهر، اشتباهی مرتکب شود، به شدت عصبانی می شود. شوهر وسواسی که برای کاهش اضطراب های خود به نظم و مقررات شدید پناه می برد، به همسر خود دستورهای پی درپی می دهد که در نتیجه زن دست و پای خود را گم می کند و احساس می کند که دائما تحت مراقبت شوهر است. اگر زنی از آلوده شدن به شئی کثیف ترس داشته یا نسبت به آن شرطی شده باشد، ناچار است برای تخفیف اضطراب های خود به شستن و آب کشیدن ظرف های خانه روی بیاورد. گاهی اوقات وسواس در کودکان هم دیده شده است که بر اثر سخت گیری های بیش از حد برای کودک در مسائل بهداشتی، باعث ایجاد وسواس و یا اختلالات رفتاری در کودک شده است. چنانچه آموزش بهداشتی و اقدامات بهداشتی طبق اصول علمی و به جا و مناسب باشد مشکلات آنها کمتر خواهد بود. پس برای اینکه کودک دچار وسواس نشود به او در مسائل بهداشتی بیش از حد سخت نگیرید. اختلال وسواس به دو صورت فکری و عملی نمود می کند و در تمام سنین رخ می دهد اما در سنین جوانی کمی شایع تر می باشد.

۱- وسواس عملی: وسواس عملی اعمال اجباری هستند که شخص بارها و بارها و بر طبق یکسری قواعد و مناسکی برای خنثی کردن افکار وسواسی خود اقدام به انجام آن می کند. شایع ترین نوع وسواس عملی عبارتند از: وارسی، شستشو، شمارش، پرسیدن و یا اعتراف، تقارن و دقت و ذخیره سازی و یا انبار نمودن می باشد.
۲- وسواس فکری: وسواس فکری افکار و یا تصاویری هستند که مکررا رخ می دهند و احساس می شود خارج از کنترل هستند که شخص نمی خواهد این افکار را داشته باشد و آنها را ناراحت کننده ,مزاحم و بی معنا تلقی می کند. شایع ترین نوع وسواس فکری عبارتند از : ترس های آلودگی به میکروب ها و چرک، تردید و شک نسبت به انجام دادن درست یک کار، افکار مزاحم در خصوص تکرار یا عمل پرخاشگرانه یا جنسی، تقارن و یا دقت بیش از حد و شک دینی و یا اخلاقی مفرط.
علائم وسواس
علائم ناهنجاری وسواسی – جبری طیفی از خفیف تا شدید را در برمی گیرد. عده ای ممکن است فقط به فکرهای وسواسی دچار باشند. برخی ممکن است بتوانند افکار وسواسی و رفتارهای جبری خود را برای مدت کوتاهی مهار کنند و بدینوسیله علائم خود را در مدرسه یا محل کار پنهان کنند. اما هنگامی که وضعیت شدید تر می شود، اختلال وسواسی – جبری آنقدر زندگی فرد را اشغال می کند که دیگر نمی تواند در فعالیت های روزانه عملکرد داشته باشد چون بسیاری از وقت خود را صرف مراسم وسواسی خود می کند. ناهنجاری وسواسی – جبری گاهی همراه افسردگی، اختلالات تغذیه ای، ناهنجاری سو» مصرف مواد، یک ناهنجاری شخصیتی، ناهنجاری نقصان توجه یا دیگر ناهنجاری های اضطرابی باشد. این اختلالات همراه، در ترکیب با تمایل به پنهان کردن مشکل، تشخیص و درمان ناهنجاری را بسیار مشکل می کنند. و بدین ترتیب افراد مبتلا به ناهنجاری وسواسی – جبری تا سال ها پس از شروع علائم هیچ درمانی دریافت نمی کنند.
راه حل هایی برای بهبود وسواس
اختلالات وسواسی – اجباری از دیرباز یکی از پیچیده ترین و مقاوم ترین اختلالات نوروتیک (عصبی) شناخته شده و بدون مراجعه به متخصص به آسانی درمان پذیر نیست. برخی اقدامات اولیه که به بهبود نسبی این مشکل کمک می کند، به شرح زیر است:
الف-روش حساسیت زدایی: با این روش از اضطراب ها و تشویش های خود کم کنید تا نیاز به واکنش جانشینی که به نظر آرام بخش می آید، نداشته باشید.
ب- روش نیت متضاد: شخص وسواسی باید سعی کند در ذهن، خود را با موقعیت های گوناگونی که از آنها می ترسد روبه رو سازد، یعنی به صورت ارادی بالاترین اشتباه یا شکست را در ذهن مجسم نماید و به خود تلقین کند در بدترین شرایط هم اتفاق مهمی نخواهد افتاد.
ج- روش اشباع سازی: آدم وسواسی باید افکار وسواس گونه خود را پشت سر هم برزبان آورد یا آن را روی یک صفحه کاغذ بنویسد تا غیرمنطقی بودنش به او ثابت شود.
د- روش مواجهه: آدم وسواسی باید به اشیایی که به نظرش آلوده می آید دائما دست بزند. این روش معمولا در درمان وسواس ناشی از ترس های ناشناخته هم موثر است.
ه- تقویت اعتماد به نفس و توجه شدید به ارزش ها: هر قدر اعتماد به نفس بیشتر شود، اضطراب های ناشی از وسواس های فکری کاهش می یابد.
و) تغییر آب و هوا، محیط زندگی، محل کار: زندگی در جمع و حشر و نشر با آدم ها در فرونشاندن اضطراب های ناشی از وسواس فکری موثر است.
شیوه های رهایی از وسواس فکری در تصمیم گیری
۱- هنگام تصمیم گیری به خود تردید راه ندهید. اجازه ندهید افکار منفی بر شما مسلط شود وگرنه نمی توانید هیچ کاری انجام بدهید. باید همیشه دیدی مثبت نسبت به توانایی های خود داشته باشید.
۲- اگر از عواقب احتمالی تصمیم خود هراس داشته باشید، قادر به تصمیم گیری نخواهید بود، فکر شکست را از خود دور کنید تا بتوانید بر وسواس خویش غلبه کنید.
۳- تا زمانی که کاملا به اشتباه بودن تصمیمتان پی نبرده اید، آن را تغییر ندهید. تا رسیدن به نتیجه نهایی حوصله به خرج دهید هیچ کاری را نیمه کاره رها نکنید. از این شاخ به آن شاخ پریدن هیچ حاصلی در بر ندارد.
۴- اجازه ندهید دیگران در تصمیم گیری شما دخالت کنند، مگر اینکه قصد مشورت داشته باشید، در هر حال بکوشید تصمیم نهایی را خود بگیرید.
۵- هیچ گاه عجولانه تصمیم نگیرید. ممکن است شکست بخورید و شکست زمینه وسواس را بیشتر می کند، به طوری که دیگر قادر به تصمیم گیری نخواهید بود.

توصیه به خانواده ها در مورد بیمار وسواسی
۱- استرس و موارد بحران وضعیت بیمار را بدتر کرده و احتمال عود را افزایش می دهد. لذا علی رغم ایجاد مشکلات و آشفتگی در خانواده به واسطه این بیماری در منزل سعی نمایند فضای آرامی برقرار باشد.
۲- بیمار نیاز به درک خود از طرف دیگران دارد لذا پایین آوردن انتظارات به طور موقت، مهربان و شکیبا بودن کمک کننده خواهد بود.
۳- بدانید بیمار برای رفع اضطراب خود دست به اعمال وسواس گونه می زند و هیچ کس به اندازه خود او از رفتارهایش متنفر نمی باشد. لذا از قضاوت و یا مسخره نمودن اعمال او حذر نمایند.
۴- شما درگیر رفتارهای وسواس گونه بیمار نشوید اما حد و حدود این اعمال باید به روشنی مشخص شده و فرد وسواسی طبق همان محدودیت ها و قواعد عمل نماید.
۵- به بیمار جهت ترک اعمال خود فشار وارد نیاورید.
۶- حرکات رفتاری که برای بیمار بسیار سخت است و قادر به انجام آن نمی باشد به صورت آهسته و در دراز مدت تغییر دهید و همیشه تغییرات را به بیمار گوشزد نمایید.
۷- خشونت، تهدید به خودکشی و یا دیگرکشی را جدی بگیرید.
۸- باید مواظب اعتمادبه نفس بیمار باشید و به جای او تصمیم نگیرید ولی در تصمیم گیری او را کمک نمایید.
۹- فعالیت های روزانه مثل دویدن، شنا و ورزش های گوناگون که باعث صرف انرژی می شود را زیاد نمایید.
۱۰- تلاش موفقیت آمیز فرد برای موفقیت در برابر وسواس را مورد تشویق قرار دهید.
۱۱-دائم رفتارها و علائم بیماری را زیر نظر داشته باشید درصورت ظهور علائم جدید و علائم عود مسئله را با درمانگر در میان بگذارید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




علت ناخن جویدن

1- کودک شما ممکن است از بزرگ ترها الگو برداری کرده باشد .
2- شاید این اقدام او ناشی از دلخوری باشد.
3- شاید کودکتان با این عمل سعی کند دلواپسی و اضطرابش را کنترل کند .
4- این کار می تواند راهی برای کسب آرامش باشد.
5- اگر کودکتان کم رو و خجالتی باشد ، در برابر جمع چنین واکنشی نشان می دهد .
6- اگر قوانین انضباطی شدیدی در خانه اعمال می کنید ، چنین اقدامی از کودک شما متحمل است .
راهکارها :
1- با کودکتان صحبت کنید و او را از نادرستی عملی که انجام می دهد و نیز عواقب زیان بار احتمالی آن آگاه سازید .
2- با مقایسه ناخن سالم و ناخن های جویده شده ، نازیبایی آنها را به او متذکر شوید .
3- با دادن وسیله ای به او ، دستانش را به کاری مشغول کنید .
4- از یک تلنگر ناخودآگاه برای کمک به او استفاده کنید . مثلا به او بگویید هر گاه دستش را سمت دهانش می برد ، شما واکنش رمزی نشان می دهید تا او را متوجه اقدامش کنید .
5- برای ترک این کار جایزه ای در نظر بگیرید .
6- افکار کودکتان را از ناخن جویدن به اقدام دیگری مثل بازی با بچه های دیگر یا کشیدن نقاشی منحرف کنید.
7- ناخن های او را هر از گاهی مرتب کنید ، چون ناهمواری ها و برجستگی ها ، عامل محرکی برای خویدن ناخن ها هستند .
8- ناخن هایش را همیشه کوتاه نگه دارید .
9- اگر کودکتان در هنگام تنهایی ناخن می جود ، او را برای مدت طولانی به حال خود نگذارید . وقت خود را با او بگذرانید .
10- سخت گیری های خود را کم کنید .
11- مانع اقدامات ناشی از سن کودکان مثل پریدن ، بازکردن و خراب کردن وسایل نشوید . بگذارید فرزندتان کودکی کند . او را مجبور نکنید آرام و ساکت در گوشه ای بنشیند . 
12- توقع زیاد از او نداشته باشید . فرزندتان هنوز بسیار ناآگاه است . نخواهید بسیاری موارد را درک کند . توقع زیاد داشتن موجب اضطراب او می شود . 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




زنانی که بی عذاب قبر به بهشت می روند

یکی از هولناک ترین مساله در زندگی بشر مرگ و مسایل آن است. در آیات و روایات از سکرات مرگ سخن به میان آمده است و این که بیش تری مردم هنگام مرگ و پس از آن دچار عذاب و شکنجه های روحی و مانند آن هستند.

 

به گزارشافکارخبر، مساله فشار قبر یکی دیگر از مسایل در آموزه های اسلامی است که شنیدن آن بر آدمی سخت و دشوار است؛ چه رسد که تجربه آن را داشته باشد و بخواهد آن را در ذهن خویش تصویر و ترسیم کند.


یکی از منزلگاه های آدمی پس از مرگ قبر است. خداوند می فرماید: ثم أماته فأقبره؛ سپس او را میراند، پس وارد قبر کرد.(عبس، ایه ۸) در آیه دیگر می فرماید: و أن الله یبعثمن فی القبور؛ خدا کسانی را که در قبرها هستند بر می انگیزد.(فاطر، آیه۲۲)

برزخ و احوالات آن

اما قبر جایگاه واقعی انسان پس از مرگ نیست؛ بلکه انسان پس از مرگ به عالم برزخ می رود که خود عالمی از عوالم سه گانه هستی؛ یعنی دنیا، برزخ و آخرت است. از این روست که خداوند در آیه ۱۰۰ سوره مومنون از برزخ به عنوان دومین جایگاه زیست انسان اشاره می کند و می فرماید: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ و در پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که بر انگیخته می شوند.

عالم برزخ عالم میان دو عالم دنیا و آخرت است. اصولا برزخ به هر چیز حائل گفته می شود که در میان دو چیز باشد. از جمله خداوند درباره برزخ میان دو دریا می فرماید: بینهما برزخ لا یبغیان؛ میان دو دریا، فاصله و حائلی است که به هم سرایت نمی کند.(الرحمن، آیه۲۰)

انسان در عالم برزخ، هم دارای آثار روحی و روانی مانند فرح و شادمانی، حزن و اندوه، و هم دارای آثار جسمانی است مانند: «رزق» و «روزی»، و کلمه های «فرحین» و «یستبشرون» و «یرزقون» و «بنعمه من الله» همگی حاکی از چنین آثار حیات می باشند(آل عمران، آیات ۱۶۹ تا ۱۷۱) همچنان که آیات مربوط به عرضه آل فرعون بر آتش، و ورود قوم نوح بر آن که توضیح آن در بحثتجرد نفس گذشت گواه بر شکنجه شدن کافران در آن منزل می باشد.

از جمله آیاتی که به گونه ای بر حیات برزخی دلالت می کند آیه یاد شده در زیر است: قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین، فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل؛(کافران در روز قیامت می گویند) پروردگارا دوبار ما را میراندی، و دوبار زنده کردی پس ما به گناهان خود معترفیم، پس آیا راهی برای بیرون رفتن از آتش دوزخ وجود دارد؟(غافر، آیه۱۱)

در نهج البلاغه درباره فشار قبر آمده است: و روعات الفزع و اختلاف الاوضاع و استکاک الاسماع و ظلمه للحد؛ یاد کنید از دفعه بدفعه آمدنهای خوف و بیم‌های مختلف و جابجا شدن دنده‏های پهلو از فشار قبر و کر گردیدن گوشها و تاریکی گور.

آن حضرت(ع) هم چنین می فرماید: اگر آن مردگان را با(دیده) عقل و خرد بسنجی، یا پرده(خاکی) که آنها را از تو پوشانده است کنار رود(آنها را خواهی دید) در حالی که گوش‌هایشان در اثر رسوخ جانوران خاکی در آنها نابود و کر گشته، و دیدگانشان از سرمه خاک(به مغز) فرو رفته، و زبان‌هایشان پس از تندی و تیزی در دهان‌ها پاره پاره گشته، و دلهاشان پس از بیداری در سینه‏ها مرده، و از طپش افتاده، در هر عضوی از ایشان پوسیدگی تازه که باعثفساد و زشتی است رخداده، و راه نابودی آنها را آسان ساخته است، در حالی که در برابر هر آسیبی تسلیم‏اند، نه برای دفاع(از آلام و اسقام) دستی، و نه برای نالیدن(از سختیها) دلهایی دارند(اگر به دیده عبرت بنگری) اندوه‌های دلها و خاشاک و خونابه چشمها را خواهی دید که برای آنها در هر یک از این رسوائی و گرفتاریها حالتی است که دگرگون نشود، و سختی ای است که برطرف نگردد.(ترجمه ‏نهج‏البلاغه انصاری، ص ۶۲۵)

محمد تقی قلسفی در این باره می گوید: «مقصود از فشار قبر این نیست که دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده به هم نزدیک می شوند، و جسد میت را در تنگنا قرار می‌دهند، بلکه مقصود فشار نامرئی و نامحسوسی است که، بر روح و جسد برزخی متوفی، وارد می‌آید و او را به شدت ناراحت می‌کند.

امام صادق(ع) می فرماید: به خدا سوگند من بر شما از برزخ می ترسم، گفتم برزخ چیست؟ فرمود: القبر منذ حین موته الی یوم القیامه؛ مقصود از برزخ قبر انسان است از لحظه مرگ تا روز رستاخیز.(بحارالانوار، ج ۶، باب احوال برزخ، حدیث۱۱۶)

زنانی که فشار قبر ندارند

پیامبر گرامی اسلام(ص) در سخنانی سه دسته از زنان را از فشار قبر استثنا کرده و فرمودند: سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه(ع) محشور می‌شوند ۱ زنی که با فقر و تنگدستی شوهر خود بسازد. ۲ زنی که با بد اخلاقی شوهر صبر و بردباری خود را از دست ندهد. ۳ زنی که مهریه خود را به شوهر ببخشد.(مواعظ العددیه ص ۷۵)

در روایت دیگر از پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) روایت شده که فرمود: سه طایفه از زن‌ها هستند که عذاب قبر از آن‌ها برداشته شود و با حضرت فاطمه دختر حضرت محمّد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محشور می‌شوند؛ زنی که بر غیرت شوهرش صبر کند، زنی که با شوهر بد اخلاق بسازد و زنی که مهریهاش را ببخشد.(دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب(ترجمه رضایی)، ج۱، ص ۴۱۳، انتشارات اسلامیه، تهران، ۱۳۷۷ش)

مراد از غیرت در این عبارت این است که زن ازاین که شوهرش ازدواج دیگری داشته باشد، ‌ به غیرت نیاید؛ چرا که غیرت برای مردان است و زن نمی بایست نسبت به شوهرش غیرت داشته باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید: غیرت ورزی روا نیست مگر برای مردان؛ و اما غیرت زنان در حقیقت حسادت است و چون غیرت تنها مخصوص مردان است به همین دلیل خداوند بر زنان جز شوهرشان را حرام کرده است ولی بر مردان چهار زن را حلال نموده است. و خداوند کریمتر از آن است که از سویی به زن غیرت بدهد و از سوی دیگر برای مرد سه زن دیگر را علاوه بر آن زن حلال کند!(الکافی، ج ۵، ص ۵۰۵، ح۱)

هم چنین امام صادق(ع) فرمود: خدای بلند مرتبه غیرت را در وجود زنان قرار نداد و تنها زنان نا شایست غیرت می ورزند ولی زنان مومنه[حقیقی] نه! همانا خداوند غیرت را تنها در مردان قرار داد از اینرو برای مرد چهار زن را حلال فرمود ولی برای زن جز شوهرش را حلال نکرد پس زنی که علاوه بر شوهرش مرد دیگری را اراده کند نزد خداوند زناکار است.(الکافی، ج ۵، ص۵۰۵ ح ۲)

امام باقر علیه السلام فرمود: غیرت زنان حسد است و حسد ریشه کفر است. زنان وقتی غیرت می ورزند خشمگین می شوند و وقتی خشمگین شدند کفران می ورزند مگر زنان مسلمه!(الکافی، ج۵، ص۵۰۵، ح۴)

از روایت پیامبر(ص) این معنا به دست می آید که غیرت در زنان امری طبیعی است ولی اگر از آن بگذرد و بر شوهرش صبر کنند همان گونه که بر فقر یا تندخویی شوهر صبر می کند، بی فشار قبری به بهشت می رود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]





 همسرداري در خانه علي عليه السلام

از آنجا كه همسرداري امري است دو جا نبه، در اين بخش به جاي همسرداري علي (ع) ، عنوان همسرداري در خانه علي (ع) انتخاب گرديد لذا به چند اصل از اصول حاكم در همسرداري خانه علي (ع) و فاطمه زهرا (س) اشاره مي گردد:

1- پرهيز از خواسته هاي مادي و تلاش در جهت جلب رضايت همسر:

- فاطمه جان! آيا غذايي داري تا از گرسنگي بيرون آيم؟

- دو روز است كه در منزل غذاي كافي نداريم آنچه بود به شما و فرزندانم حسن و حسين دادم و خود از غذاي اندك موجود استفاده نكرديم.

- فاطمه جان ! چرا به من اطلاع ندادي تا به دنبال تهيه غذا بروم؟

حضرت زهراي اطهر، نگاه نجيبش را بر زمين انداخت و فرمود:

يا ابا الحسن ! اني لا ستحيي من الهران اكلف نفسك ما لا تقدر عليه

اي اباالحسن! من از خدايم شرم دارم كه از تو چيزي درخواست نمايم كه مقدورت نباشد.

و اينگونه خانه علي و زهرا، كانون مودت و محبت و رحمت مي شود، و عليرغم وجود همه مشكلات و سختيها و مصائب كه در زندگي مشترك علي (ع) و زهرا (س) بيش از هر خانه ديگر وجود داشت، به اعتراف خود اميرالمؤمنان نگاه به چهره همسر كردن باعث زدوده شدن هرگونه غم و اندوه مي گردد:

((سوگند به خدا، من زهرا (س) را تا آن هنگام كه خداوند او را به سوي خود برد، خشمگين و مجبور به كاري ننمودم، او نيز مرا خشمگين نكرد و هيچگاه موجب ناخشنوديمن نشد… من هر گاه به چهره زهرا (س) نگاه مي كردم هرگونه غم و اندوه از من برطرف مي شد…))

آري اين خانه، خانه اي است كه از مظاهر رفاه مادي در آن هيچ يافت نمي كني و ليكن همجواري با همسر و شريك زندگي را مايه آرامش مي يابي.

 

2- تقسيم كار در خانه:

يكي از عوامل شادابي و تكامل خانواده تعيين حدود مسؤوليت افراد در خانواده است.

رسول خدا در اولين شب ازدواج علي (ع) و زهرا (س) كارهاي آنان را به اين شكل تقسيم نمود: خمير كردن آرد و پختن نان و تميز كردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و كارهاي بيرون منزل از قبيل جمع آوري هيزم و مواد غذايي را علي (ع) انجام دهد.

پس از آن بود كه  حضرت زهرا (س) فرمود:

جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زيرا رسول خدا (ص) مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است،‌ بازداشت.

 

 

3- فرمان پذيري و رعايت حق مديريت شوهر در خانه:

البيت بيتك و المره زوجتك إفعل ما تشاء

علي جان! خانه، خانه توست و من همسر تو هستم، هر آنچه مي خواهي انجام بده.

اين پاسخ زهراي اطهر در جواب درخواست علي (عليه السلام) براي ورود عمر و ابوبكر به خانه و پس از ماجراي به آتش كشيدن در منزل و مصدوم شدن حضرت زهرا (س) است.

4- آرايش و زينت براي همسر

رسيدگي به وضع ظاهري به خاطر همسر از اصول زندگي يك زن و مرد مسلمان است و در زندگي علي (ع) و زهرا (س) نيز اين اصل خود ر به خوبي نشان مي دهد. نقل است پيامبر براي شب عروسي حضرت زهرا (س) دستور داد عطرهايي خوشبو تهيه كنند و زهرا (س) نيز در داخل خانه دائماً معطر بودند.

5- ياري رساندن به همسر

يا رسول الله هر دو دستم به علت آرد كردن گندم با آسياي دستي ورم كرده،‌زخم شده است.

ديشب را تا صبح به آرد كردن گندم مشغول بودم و علي نيز فرزندانم حسن وحسين را نگهداري مي كرد.

و همين همراهي و دلجويي علي (ع) بود كه زهرا (س) را در تحمل مصائب و مشكلات كارهاي خانه ياري كرده و حتي تحمل زخم دست را هم بر او آسان مي كرد. در آن سو هم هنگامي كه علي (ع) از جهاد و جبهه جنگ برمي گشت، فاطمه (س) استقبال گرمي از او مي كرد، شمشير او را گرفته و مي شست. در تمام فعاليتهاي علي (ع) او را همراهي مي كرد و نسبت به مسائل او و جامعه حساسيت نشان مي داد و به اين شكل با همراهي ، همفكري و رغبتي كه در خود نشان مي داد خستگيها و مرارتهاي بيرون را از جسم و روح او دور مي كرد.

 

6- حاكميت روح عاطفي و نگاههاي محبت آميز در خانه

شيرين ترين اوقات زندگي ، لحظاتي است كه انسان چشم به معشوق خود مي دوزد و او را مي نگرد و عاشقانه با او صحبت مي كند و نهايت عشق و عاطفه خود را در كلام و نگاه ابراز مي دارد.

زندگاني علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين لحظات عاشقانه و شيرين.

علي (ع) مي گويد:           ((دائماً به او مي نگريستم و از دلم غم و اندوهها برطرف مي شد.))

و فاطمه (س) خطاب به همسرش مي گويد:

علي جان ! جانم فداي تو ! جان و روح من سپر بلاي جان تو ! يا اباالحسن همواره با تو خواهم بود. چه در خير و نيكي به سر ببري، چه در سختي ها و بلاها گرفتار شوي، همواره با تو خواهم بود.

و چه نيكو كلام خود را به اثبات رسانيد و جان خويش را در طبق اخلاص نهاد و فدايي علي (ع) شد.

7- اهميت دادن به تفريح، مزاح و شادي در روابط

اگر چه خانه علي و زهرا، كانون ساده زيستي،‌ زهد، ايثار، انفاق، جهاد، سياست،‌ انديشه، شجاعت و هزاران فضيلت ديگر بود و اگر چه آنها مظلوم ترين انسانهاي عالم هستند و عمري پررنج و مصيبت داشتند !‌و ليكن زندگي آنان خالي از لحظات شيرين و دلپسند تفريح و شادي هم نبود. چرا كه علي (ع) و زهرا (س) هم انسانند و انسان هم به شادي و تفريح احتياج دارد،‌اما از آنجا كه علي و زهار در بالاترين مراتب انسانيت قرار دارند، تفريح و شاديشان هم متناسب با روح متكاملشان و به دور از هر گونه، افراط و تفريط است.

مروري بر چند نمونه زيبا از زندگي سراسر زيباي اين بزرگواران مؤيد مطالب فوق است :

- در شب عروسي شان، اگر چه زنان دف مي زنند و سرودهاي شاد مي خوانند، اما فضاي مجلس خالي از تكبير و سرودهاي معنوي هم نيست.

- در صحنه اي ديگر زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه در حضور علي (ع) با فرزندش حسين مشغول بازي كردن است و به او مي فرمايد :

انت شبيها بأبي                     لست شبيها بعلي

تو به پدر من پيامبر شبيهي و به پدرت علي شباهتي نداري

و اين موجب خنده و تبسم حضرت علي (ع) مي شود.

- در جاي ديگري علي (ع) و زهرا (س) را مشاهده مي كنيم كه به اتفاق به صحرا رفته اند و به هنگام خوردن خرما و در قالب گفتگو و مفاخره اي شنيدني، تفريحي شيرين و دلپسند دارند.

علي (ع) مي فرمايد: اي فاطمه ! رسول خدا ، مرا بيشتر از تو دوست مي دارد. و حضرت زهرا (س) پاسخ مي گويد: از سخن تو تعجب مي كنم ! آيا مي شود پيامبر اكرم (ص) تو را بيش از من دوست داشته باشند، در حاليكه من ميوه دل او و عضوي از پيكرش و شاخه اي از شاخسارش مي باشم و غير از من فرزندي ندارد.

پس از آن به نزد پيامبر رفتند و صحبتشان را در حضور پيامبر ادامه دادند، ابتدا فاطمه (س) پيش دستي كرده و عرض كرد:

اي رسول خدا ! كدام يك از ما دو نفر نزد تو محبوب تريم، من يا علي؟ رسول خدا (ص) فرمود:

تو به من محبوب تري و علي از تو براي من عزيزتر است !

و پس از آن باز هم علي (ع) است و زهرا (س) و مفاخره اي شيرين و شنيدني :

علي (ع)   : آيا من به تو نگفتم كه فرزند فاطمه باتقوايم؟

زهرا (س)  : من نيز دختر خديجه كبرايم

علي (ع)  : من فخر كائناتم

زهرا (س)  : من دختر كسي هستم كه نزد خدا آنچنان گرامي شد كه گويي به فاصله دو كمان يا نزديكتر نسبت به پرودگارش قرار گرفت.

علي (ع)  : خدمتگزارم جبرئيل است.

زهرا (س)  : خطبه ام را در آسمان، راحيل خوانده است و خدمتگرارانم گروههاي فرشتگان يكي پس از ديگري هستند.

علي (ع)  : من در جايگاهي رفيع و بلند زاده شدم.

زهرا (س)  : من هم در مقام والا و بلند مرتبه به ازدواج و همسري تو در آمدم…

علي (ع)  : شيعيان من از دانشم مي نگارند.

زهرا (س)  : ظرف دانش شيعيان من نيز از درياي علمم لبريز مي شود.

علي (ع)  : من كسي هستم كه خداوند اسم مرا از اسم خود مشتق ساخته، او عالي است و من علي.

زهرا (س)  : من نيز چنين ام، او فاطر است و من فاطمه.

و زندگي كوتاه علي (ع) و زهرا (س) پر است از اين قطعات تاريخي و صحنه هاي زيبا و شنيدني كه نشانگر با نشاط و زيبا بودن زندگي ايشان است عليرغم تمام مشكلات و گرفتاريهاي آنان.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




6 درس حضرت زهرا به بانوان

آن حضرت(س)، آيين خانه داري و همسرداري را به خوبي مراعات مي کردند و سراسر زندگي شريفشان، درس هايي براي همه زنان است که بايد فراگيرند تا به سعادت و خوشبختي برسند.

به گزارش گروه اجتماعی مشرق، درست زيستن و معاشرت کردن با همسر و فرزندان و سامان بخشي به امور خانه و زندگي در سيره حضرت زهرا(س) به صورت تکامل يافته خودنمايي مي کند و اين مهم ايشان را به عنوان الگويي در مسائل حوزه خانواده براي همه دوران تاريخ قرار داده است.

آن حضرت(س)، آيين خانه داري و همسرداري را به خوبي مراعات مي کردند و سراسر زندگي شريفشان، درس هايي براي همه زنان است که بايد فراگيرند تا به سعادت و خوشبختي برسند.

در ادامه به گوشه اي از رفتار و خصلت هاي آن حضرت(س) در مسائل خانوادگي خواهيم پرداخت.

ايجاد اعتماد به نفس در فرزندان

حجت الاسلام دکتر محمدمهدي بهداروند در ماهنامه پيام زن مي نويسد: در سيره عملي حضرت زهرا (س) توجه به شخصيت بخشي فرزندان و ايجاد اعتماد به نفس در آن ها کاملا مشهود است. از جمله ابزارهايي که روح اعتماد به نفس و مشکل ستيزي را در کودک زنده نگه مي دارد، مسابقه و رقابت هاي سازنده است. رو به رو ساختن کودکان با مشکلات و فراهم کردن امکان رقابت براي آن ها، باعث بالا رفتن حس اعتماد به نفس در آن ها مي شود. اين مسئله به قدري ارزشمند و سرنوشت ساز است که والدين کودک بايد براي آن برنامه ريزي کنند. حضرت زهرا(س) براي ايجاد اعتماد به نفس در فرزندان خود آن ها را به مسابقه و ورزش تشويق مي کردند. از جمله نمونه هاي ديگر براي شخصيت بخشي به فرزندان، تقويت روحيه شادابي، نشاط و محبت در بين افراد خانواده است؛ چرا که افراد خموده و پژمرده، براي انجام امور کارايي لازم را ندارند.

محبت و مهرورزي به فرزندان

دانشمندان علوم تربيتي معتقدند کودکان در هر سني به محبت و اظهار علاقه نيازمندند. کودک مي خواهد پدر و مادر او را دوست داشته باشند و نسبت به او اظهار علاقه کنند. برخلاف تصور برخي والدين کودک پيش از آن که به لباس، خوراک و محل زندگي توجه داشته باشد به اين توجه دارد که آيا والدينش او را دوست دارند يا نه؟ درس محبت در خانه حضرت زهرا(س) به طور کامل ارائه مي شد و آن حضرت که خود از سرچشمه محبت و عطوفت رسول خدا(ص) سيراب شده و قلبشان کانون محبت به همسر و فرزندانش بود، در اين باره نيز وظيفه مادري خود را به بهترين شکل انجام مي دادند.

سلمان فارسي مي گويد: روزي حضرت فاطمه زهرا(س) را ديدم، که مشغول آسياب کردن غله است. فرزندش حسين(ع) به گريه افتاد و بي تابي مي کرد.

عرض کردم: براي کمک به شما، غله را آسياب کنم يا بچه را آرام کنم؟ حضرت فرمودند: من به آرام کردن فرزند اولي هستم، شما آسياب را بچرخانيد. (کتاب الگوهاي رفتاري حضرت زهرا(س) نوشته آيت ا… سيدمحمد حسيني شاهرودي)

آيين همسرداري

براي يک زن بزرگ ترين موفقيت و ارزش، اين است که در شئون گوناگون زندگي، خشنودي همسرش را به دست آورد و از هر گونه عملي که موجب ناراحتي شوهر مي شود پرهيز کند.

حضرت علي(ع) مي فرمايند: «جهاد زن، خوب شوهرداري است» زن براي اين که بتواند در اين جهاد پيروز باشد، بايد تمام سعي و تلاش خود را به کار گيرد تا خانه را محل آرامش مرد قرار دهد. الگوي همسرداري حضرت زهرا(س) بهترين الگو براي زنان مسلمان است. رفتار حضرت زهرا(س) با همسرشان امير مومنان(ع) در عالي ترين مرحله صفا و مهرباني بود. نه تنها هرگز خاطر ايشان را نرنجاندند بلکه ياوري مهربان براي ايشان بودند.

حضرت علي(ع) مي فرمايند: «سوگند به خدا، من زهرا(س) را تا آن زمان که خداوند او را به سوي خود برد، خشمگين نساختم و در هيچ کاري موجب ناخشنودي او نشدم. او نيز هيچ گاه مرا خشمگين نکرد و عملي از او سر نزد تا باعث ناخشنودي من شود.» (کتاب الگوهاي رفتاري حضرت زهرا(س)) و همچنين نقل است که امام علي(ع) فرمودند: «هرگاه به چهره زهرا(س) نگاه مي کردم، هر گونه غم و اندوه از من برطرف مي شد.» (کتاب کرامات و مقامات عرفاني حضرت زهرا(س) نوشته سيدعلي حسيني)

انفاق گروهي در خانواده

حضرت علي(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) طبق نذري که کرده بودند سه روز، روزه گرفتند. شب اول هنگام افطار فقيري در خانه ايشان را زد، حضرت علي(ع) افطار خود را به او داد. حضرت فاطمه(س) و فرزندانشان نيز به ايشان اقتدا کردند و افطار خود را به فقير دادند و با آب افطار کردند. شب دوم يتيمي در خانه ايشان را زد و باز افطار خود را به او دادند. شب سوم نيز اسيري آمد و چيزي طلبيد، اين بار نيز افطار خود را به او دادند. آنگاه از سوي خداي متعال آيه «و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا» نازل شد که اشاره به ايثار و انفاق آن بزرگواران دارد. (کتاب امالي صدوق، صفحات ۲۱۲ و ۲۱۶) چنين رفتارهايي از حضرت علي(ع) و حضرت زهرا(س) روحيه انفاق را در بين فرزندان شان تقويت مي کرد.

تشويق فرزندان به فراگيري علم

حضرت زهرا(س) از همان آغاز کودکي فرزندانشان، عبادت خداي تعالي را در روح و روان ايشان تثبيت کردند و از همان آغاز به آن ها علم آموختند و ايشان را براي کسب معارف و تشويق در فراگيري علم، آماده مي کردند.

به عنوان مثال به فرزندشان امام حسن(ع) که هفت ساله بودند، مي فرمودند: «به مسجد برو، آنچه را از پيامبر شنيدي فراگير و نزد من بيا و براي من بازگو کن.» (کتاب نگاهي به زندگي حضرت زهرا نوشته محمدمهدي اشتهاردي)

تقسيم کار منزل با همسر

امام صادق(ع) مي فرمايند: «… علي(ع) آب و هيزم مي آورد و حضرت فاطمه(س) آرد مي کرد، خمير مي ساخت، نان مي پخت و لباس ها را وصله مي زد.» (کتاب روضة الکافي، صفحه ۱۶۵)

امام علي(ع) فرموده اند: «فاطمه به قدري با آسياب دستي آرد کرد تا دست هايش مجروح شد و آن قدر خانه روبي کرد و براي پخت و پز آتش زير ديگ نهاد که لباس هايش گردآلود و دودي شد و در اين امور زحمت و رنج بسيار به او مي رسيد …» (بحار الانوار، جلد ۴۳، صفحه ۲۳) پيامبر(ص) نيز به فاطمه(س) کمک کردند.

رسول خدا(ص) به منزل حضرت علي(ع) وارد شدند، ايشان را ديدند که همراه فاطمه(س) مشغول آسياب کردن هستند، پيامبر(ص) فرمودند: «کدام يک خسته تر هستيد؟» حضرت علي عرض کردند: «فاطمه اي رسول خدا!» پيامبر(ص) به فاطمه(س) فرمودند: «دخترم برخيز» و حضرت فاطمه(س) برخاستند و پيامبر(ص) به جاي ايشان نشستند و علي(ع) را در آرد کردن دانه ها ياري فرمودند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:02:00 ق.ظ ]




 
اصل ساده زیستی
 روزی پیامبر وارد منزل فاطمه (سلام الله علیها)شد، دخترش را دید که روی زمین نشسته با یک دست فرزندش را در آغوش گرفته و با دست دیگر با آسیاب دستی گندم ها را آرد می کند، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمودند: «دخترم، تلخی ها و مشکلات دنیا را به یاد شیرینی و سعادت بهشتی بر خود گوارا ساز. »

ساده زیستی و ساده پوشی و زندگی با روح و صفا، سبک و سیره فاطمه (سلام الله علیها)بود و بر دوری گزیدن از اسراف کاری و زندگی در اسارت تجملات اصرار می ورزید؛ چرا که زندگی پر زرق و برق و تجملی به جای این که انسان را به نیک بختی و آزادی و آزادگی و آرامش خاطر برساند او را به انواع قید و بندهای بیهوده گرفتار می نماید.
 
اصل فروتنی و مدیریت پذیری
 حضرت فاطمه (سلام الله علیها)در پاسخ درخواستی از سوی حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند: «خانه، خانه توست، زنان همراه مردان هستند و من در هیچ کاری با تو مخالفت نمی کنم. »

با این که حضرت (سلام الله علیها)در ابعاد گوناگون زندگی ممتاز و هم سنگ امیرمؤمنان بودند و از لحاظ موقعیت معنوی و جایگاه اجتماعی و خانوادگی نیز همانند ایشان بودند. اما نه تنها در قلمرو زندگی به ویژه خانه و خانواده خود را با همتای خویش هماهنگ و همراه می کردند، بلکه در شرایط حساس و سرنوشت ساز از دیدگاه و موضع خویش به احترام آن حضرت گذشت می کردند.
 
اصل عشق و صمیمیت در خانواده
 آن بانوی بزرگوار، در همه ابعاد زندگی، به ویژه در زندگی مشترک الهام بخش و در رابطه با حقوق دیگران، سیره اش وفا و وفاداری بود. چرا که ایشان رهروان خویش را بر این اندیشه رهنمون می کردند که وقتی میان دو جوان پیمان زندگی مشترک بسته می شود، زندگی انفرادی آنان به یک زندگی اجتماعی تبدیل می گردد و امضای این پیمان مقدس و انسانی بدان مفهوم است که آن دو انسان با هم پیوند می بندند تا پایان زندگی یار و یاور و وفادار یکدیگر و رفیق راه هم باشند. خود حضرت نیز در این رابطه می فرمایند: «ای پسر عمو! از روزی که با تو زندگی کرده ام نه به تو دروغی گفته و نه خیانتی کرده و نه با تو مخالفتی ورزیده ام. »
 
اصل همسرداری
 حضرت فاطمه (سلام الله علیها)می فرمایند: «وای به حال زنی که شوهرش را خشمگین کند و خوشا به حال کسی که همسرش از او خشنود باشد. »سیره فاطمه (سلام الله علیها)در زندگی مشترک، رعایت دقیق و ظریف حقوق و حرمت همتای زندگیش بود. از این رو کسی که انتظار دارد حقوق و حرمت او از سوی دیگران رعایت گردد و شخصیت و کرامت او گرامی داشته شود، خود باید حقوق و حرمت دیگران را پاس دارد.
 
اصل برنامه ریزی در خانواده
 حضرت فاطمه (سلام الله علیها)سمبل نظم و انضباط، نمونه ظرافت، دقت و تدبیر بود. ایشان بر این باور بود که دینداری و دین باوری راستین، پای بست بودن به حساب و کتاب، قانون و مقررات و داشتن نظم و برنامه در زندگی می باشد.
 
اصل همکاری و کمک کاری
 حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در تنگنا، خستگی و دشواری زندگی بود، ولی چنان نبود که شوهری خودخواه و تن پرور داشته باشد که این همه کارها و تلاش ها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه، علی(علیه السلام) چنین مردی نبود.
 
او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از فاطمه (سلام الله علیها)نبود. چه بسیار از کارهای خانه را او انجام می داد. حتی با فاطمه (سلام الله علیها)می نشست و گندم آسیاب می کرد و حتی در مواردی نان می پخت، رسیدگی به امور بیرون، تهیه نان برای چنان خانواده ای با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالی مشروع، آب کشی برای مزرعه و درختان، کار فردی برای آبیاری درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیری از بینوایان، بردن نان و آذوقه برای دردمندان، عبادت رسمی و حضور در عرصه های سیاسی خود کاری بس وسیع و پردغدغه بود. در عین حال هرآنگاه که از کار روزمره فارغ می شد و به خانه می آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله علیها)می شتافت. اصلاً یکی از عوامل شادابی و تکامل خانواده ها تعیین حدود مسئولیت افراد در خانواده است. با تقسیم کار، عدالت اجتماعی در محیط کوچک خانواده سعادت می آفریند. تفاهم و تعاون دو اصل لازم اخلاقی در تشکیل و پایداری سالم نظام خانوادگی است.

از دیدگاه اسلام مرد حق ندارد همسر خویش را به چشم یک خدمتکار بنگرد و کارهای خانه را وظیفه واجب او بداند. این صفا، ایثار، صمیمیت، رأفت و عطوفت زن است که زمینه پذیرش کارهای طاقت فرسایی، چون: خانه داری، فرزندداری و همسرداری را پدید می آورد. از این رو اسلام مرد را موظف می کند که همچون گلی پربها از همسر خویش مراقبت کند.

اما گذشته از این صحبت ها، آیا من و شمای مادر و همسر که امروز کار و فعالیت در اجتماع و جامعه، جزء جدایی ناپذیر زندگی مان شده، چقدر به خانه و همسر و فرزندانمان می رسیم. اگر واقعاً درجه اهمیت و اولی را به خانه داری و همسرداری و فرزندپروری که وظیفه اصلی ماست داده ایم و به کار بیرون مان هم می پردازیم که عادلیم و خوش انصاف و حق هم همین است که همسرمان برتر از یک گل از ما مراقبت و نگهداری و حفاظت نماید. اما اگر نه، کار خانه را ننگ و عار می دانیم و فراموش کرده ایم که برای چه ازدواج کرده ایم و قرار نیست فرزندانی بی ادب و بی تربیت تحویل جامعه بدهیم و می بایست اول به نیازهای همسر و فرزندانمان که هم حق طبیعی آن هاست و هم به واسطه برآوردن این نیازها در درجه اول این خودمان هستیم که به آرامش می رسیم، لازم است در نظریات و باورهایمان پالایش کنیم و با تفکر و تأمل، به خود برسیم و به زن بودنمان. زنی که کرامت و شرافت و بزرگی اش برتر است که از دامن زن، مرد به معراج می رود…

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




اهمیت خانه داری
فاطمه (سلام الله علیها)از کسانی نبود که خانه داری را کاری کوچک بشمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی ترک گوید و یا آن را محل و مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشورداری به حساب می آید. و هم می دانست و از زبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و خانه داری دارای اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند.

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن در چه حالی به خدا نزدیک تر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (سلام الله علیها)این سخن را شنید و پیام فرستاد: «زن در حالی به خدا نزدیک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود. »

او می دانست که خانه سنگر است، پایگاه اجتماعی اعضا است، همانند یک نهاد اجتماعی گران قدر است و کاری برای زن از نظر ارزشمندی معادل خانه داری نیست. بدین سان، هم خود را به خانه داری نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن به وجهی نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگی نداشت و زیر بار وظایف آن شانه خالی نمی کرد.

مرکزیت خانه اش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدلی با علی (علیه السلام)و مهرورزی به اهل خانه بود و حاصل چنین اقدامی، فاطمه (سلام الله علیها) را بیش از پیش محبوب کرد و او را راضی به این تقسیم کار پیامبر بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن علی (علیه السلام) باشد و خدای را بر این امر سپاس گزار و شاکر بود.

مسئولیت در خانه
او به فرموده رسول گرامی اسلام، رییس خانه بود. کدبانویی مجرب که گویی تمام دوره های مدیریت خانواده را گذرانده و به وظایف خود نیکو آشنا بود. مسئولیتش سنگین بود، در آن روزگار دشوار؛ آن هم در دوره فقر خاندان پیامبر او باید به امور زیر می رسید:

ـ سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه ای که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال درآنند.
ـ تربیت و اداره و نظافت و سرپرستی فرزندان که آن هم کاری اندک و آسان نیست.
ـ پیشه وری و صنعت گری چون بافتن پیراهن برای فرزندان و یا پشم ریسی برای کمک به معاش.
ـ آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که رسول خدا فرموده: «دست فاطمه (سلام الله علیها)در این راه زخمی شده است. »
ـ آوردن آب از بیرون که در آن روزگار این هم مشکلی برای فاطمه (سلام الله علیها)بود و خانه ها آب نداشتند.
ـ هدایت و سرپرستی زنان جدیدالاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله علیها)هدایت می شدند.

و بالاخره کارهای دیگری که هر زنی بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه می دوند ولی باز هم کارشان نیمه کاره می ماند. برای تهیه مختصر غذایی آن هم وقت می گذراند ولی باز هم مطبوع طبع آن ها قرار نمی گیرد. درک سنگینی مسئولیت او میسر نیست، مگر آن گاه که آدمی خود در شرایط آن قرار گیرد.

سکون خانه
خانه فاطمه (سلام الله علیها)از آن خانه هایی است که خدا خواسته نام او در آن جا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. طبیعی است که چنین خانه ای نمی تواند مرکز آشفتگی و هرج و مرج باشد. نخستین چیزی که باید در آن حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه(سلام الله علیها) سعی داشت چنین کند. او می داند که ترقی و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زیادی مرهون زندگی آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحی کند و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد.

خانه باید در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتی کرده و مشقات بیرون را از تن به در نماید.
خانه فاطمه (سلام الله علیها)برای علی(علیه السلام)چنین وضعی داشت. علی (علیه السلام)در کنار زهرا(سلام الله علیها)احساس آرامش می کرد و حتی هرگاه که از حوادث و مشکلات زندگی به ستوه می آمد به سنگر خانه پناه می برد و در آن جا کمی با فاطمه (سلام الله علیها)سخن می گفت و تجدید قوا می کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه می شد و این امر در سراسر زندگی علی (علیه السلام) وجود داشت، حتی پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و در سر مزارش.

گرمی و روشنایی کانون
فاطمه (سلام الله علیها)در محیط خانه چون ماهی درخشان بود که نور وجودش، کانون خانه و دل علی (سلام الله علیها)را روشن می کرد. او مصداق این آیه قرآن بود که : «او روشنی بخش خانه بود، دیدارش رنج ها و غصه ها را از دل می زدود(1)». علی (علیه السلام)خود فرمود: «وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم تمام غم و غصه ام زدوده می شد. (2)»

فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم می داشت، علی (علیه السلام) و فرزندان را دل به این خوش بود که در کنار فاطمه اند و در آن کانون اند. از دیدی، او چون شمعی بود که پروانه ها را به دور خود جمع کرده، به آن ها گرمی و نور می داد. خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضای خانه با هم انس و آشتی و معاونتی داشتند و در کمال هم رنگی و صداقت، در سایه ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگی می کردند. اگر علی (علیه السلام)تصمیمی می گرفت همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله علیها)تصمیمی اتخاذ می کرد دیگر افراد خانه با او همگام می شدند و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها)در گرم داشتن کانون لطف و عنایت به همسر، رحمت و دلسوزی به فرزندان، مصداق حدیث پیامبر بود که، خیرنسائکم، الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن(3)و مصداق احادیث دیگر رسول چون عفیفه بودن، شوهر دوست و فرزند دوست بودن و ضمن این که او خود ملهم به الهامات الهی بود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




همسرداری وخانه داری  حضرت زهرا"س"

همسرداری و خانه داری حضرت زهرا(س) الگوی زنان عصر حاضر

 

خبرگزاری فارس: از مسایل درس آموز حیات فاطمه (س)، مسأله همسرداری و خانه داری اوست. بنای زندگی ویژه ای که اساس آن مبتنی بر اهداف و مقاصد انسانی و الهی، انس و صفا، تکمیل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفین، تولید نسل و گزینش بر اساس کفویت ایمانی و اخلاقی و برتری یکی بر دیگری در ردیف افسانه هاست.

مکتب فاطمه (سلام الله علیها) مکتبی اعجازآمیز است. مکتبی است که تمام آثار درخشان پدید آمده از این مکتب، حیرت آدمی را بر می انگیزاند. هر بُعد و جنبه ای از حیات فاطمه (سلام الله علیها)که مورد مطالعه قرار می گیرد، نکته آموزنده و هدایت کننده و شگفت آوری دارد. برکات آن بر همه افراد نازل است و بر امتی که خواستار رهایی است نازل تر.
 
 چه بسیارند درس هایی که از زمینه های مختلف زندگی فاطمه (سلام الله علیها)حاصل می شود و مسلمانان با استفاده از آنها، می توانند راه حیات را برای خود هموار سازند. از مسایل درس آموز حیات فاطمه (سلام الله علیها)، مسأله همسرداری و خانه داری اوست. بنای زندگی ویژه ای که اساس آن مبتنی بر اهداف و مقاصد انسانی و الهی، انس و صفا، تکمیل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفین، تولید نسل و گزینش بر اساس کفویت ایمانی و اخلاقی و برتری یکی بر دیگری در ردیف افسانه هاست.
 
خانه فاطمه (سلام الله علیها)
 نخست از خانه فاطمه (سلام الله علیها)حرف بزنیم، جایی که او و علی (علیه السلام)در آن زندگی کرده اند و گل های بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدت های زیاد، آن ها در اطاق اجاره ای زندگی را سرکرده اند که دور از خانه پیامبر بود. بعدها رسول خدا با یکی از صحابه سخن گفت و خانه اجاره ای آن ها را به محلی نزدیک تر به خود آورد و سال ها گذشت تا آن ها خود صاحب خانه ای و حجره ای کوچک شدند.
 
 این خانه که در کنار خانه پیامبر بود و بیش از یکی دو متر با آن فاصله نداشت، خانه ای بود کوچک و محقر، فرش آن شامل حصیری بود که تنها نیمی از اطاق را می پوشاند و نیم دیگر با شن نرم مفروش بود. درب آن یک لنگه ای و معرف فقر اهل خانه. در این خانه فاطمه (سلام الله علیها)با علی (علیه السلام)هم راز و بهتر بگوییم هم بند و هم سلول بود. از دیدی محلی برای زندگی و مسکن است، از سویی دیگر کارگاهی است برای کارهای دستی فاطمه (سلام الله علیها) که برای کمک معاش و یا در بسیاری از موارد برای خدمت به فقرا و مساکین انجام می گرفت و از جهتی مرکز آمد و شد یاران علی (علیه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله علیها)، زنان مسأله دار و هدایت خواهی بود.

فاطمه (سلام الله علیها)این خانه را مدرسه و دانشگاهی ساخته بود، نه تنها برای فرزندان خود، بلکه برای زنان مسلمان که سوالات مذهبی خود را از او می پرسیدند. آن را کانون مقدسی ساخته بود که اعضای خانه آن را سنگری دانسته، پناه و سکون خود را درآن جا می جستند. این کانون مطمئن ترین محل آرامش و پناه علی (علیه السلام) بود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:56:00 ق.ظ ]




برگزاری تبلیغ پذیرش حوزه علمیه خواهران توسط معاونت فرهنگی مدرسه علمیه خواهران در ابدانان

به همت معاونت فرهنگی مدرسه علمیه خواهران آبدانان .با حضور در مراسمات ومحافل عمومی دهه فاطمیه علاوه بر بیان مطالب در این برنامه.تشویق خواهران را به حضور در ثبت نام در مدرسه علمیه صحبت کرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-12-03] [ 09:17:00 ق.ظ ]




ارزشهای دینی و مذهبی
 

به نظر استانلی هال،بالاترین میزان حساسیت مذهبی در 16سالگی دیده می شود.در رابطه با تحول مذهبی،( بوره) معتقد است که عشق به خدا در کودکی که روابط بسیار نزدیکی با محبت نسبت به والدین دارد شدیدتر شده و از آن جدا می شود.این عشق به صورت یک نوع رابطه ذهنی درآمده و بیشتر اوقات در دختران نوجوان با جهش های عارفانه همراه است و در این هنگام است که تمایلات مذهبی روشن و مشخص می شوند.هنگامی که ارزشهای تازه کشف شده با هم در تضاد باشند،ایمان
نوجوان با چند بحران مواجه می شود.این وضع زمانی اتفاق می افتد که ارزشهای معنوی و الهی با بعضی از ارزشهای اجتماعی که برای عزت نفس خوشایند است،برخورد کند. گاهی هم هوسهای شهوانی و جسمانی بر ضد قواعد اخلاق و مذهب طغیان می کنندو در این صورت ممکن است ایمان تحت تأثیر شهوات سرکش قرار گرفته،شکست خورده و سقوط کند.از نظر فکری نوجوان کوشش می کند بین اعتقادات و معلومات خود،توافقی برقرار سازد.در بیشتر موارد در سنین 18-17 سالگی . اصول دینی با برخی از واقعیات علمی تناقض پیدا می کند و نوجوان را با بحرانهای جدیدی روبرو می کند. وجود چنین بحرانهایی در دوران بلوغ و مواجه شدن نوجوان با آنها،پیشرفت های زیادی را در زمینه شخصیت به دنبال دارد. می توان گفت به دنبال این بحرانهاست که وجدان فردی جای خاص خویش را در شخصیت نوجوان پیدا می کند،نوجوان شخصیت اجتماعی پیدا می کند و در نهایت موجب می شود که نوجوان جایگاه خود را نسبت به ارزشهای زندگی بیابد.بین دو مقطع زمانی که نوجوان از ارزشهای شخصی خود آگاه می شود و زمانی که ارزشهای اجتماعی او را احاطه می کنند فاصله ای وجود دارد باید آن را حفظ کرده و از آن استفاده نمود.(11)
چگونگی آموزش ارزشهای اخلاقی و دینی به نوجوانان و جوانان
چگونگی آموزش ارزشهای اخلاقی و دینی به نوجوانان و جوانان در همه جای جهان چه در کشورهای پیشرفته صنعتی و چه در کشورهای در حال توسعه،موضوع بحث های مهمی قرار گرفته است و ما نیز در کشور خود نیاز جدی داریم که آن را به گفتگوهای اساسی و مبتنی بر یافته های علمی بکشانیم.
بسیارند پدر و مادرهایی که نگران بی اعتنایی یا کم اعتنایی نوجوانان و جوانان به ارزشهای معنوی هستند.پدر و مادرهای دیگری نیز هستند که چگونگی آموزشهای اخلاقی و دینی را در مراکز آموزشی نادرست یا همراه با خطاهای فاحش می دانند. مسلماً کسانی نیز هستند،خاصه متولیان آموزشهای اخلاقی و دینی در مراکز آموزشی رسمی که وضع موجود را نزدیک به وضع مطلوب تلقی می کنند و در مقابل انتقاداتی که از اهداف و محتواو روشهای آموزشی آنان به عمل می آید، به شدت ناراحت و برآشفته می شوند.
آموزش پنهان یا ضمنی همیشه و در هر نوع آموزشی وجود دارد،اما همگان آن را نمی بینند.
آموزش پنهان یا ضمنی عبارت از فضای اخلاقی و دینی رایج در مراکز آموزشی است. آموزش پنهان یا ضمنی را 70 سال پیش جان دیوئی(1933) برای اولین بار مطرح کرد و اظهار داشت که جدا از برنامه های آشکار و رسمی آموزشی در مورد آموزش اخلاقی و دینی، هر محیط آموزشی سرشار از برنامه های پنهان اخلاقی و دینی است که بر فضای آموزشی مسلط است.این فضا در مقررات محیط آموزشی و کلاس درس در رفتار و نگرش های مدیر، معلم و سایر کارکنان مرکز،در طرز برخورد آنان در برخورد آنان با فعالیتهای درسی و فوق برنامه و در محتوای کتابهای درسی و سایر مواد آموزشی مشاهده می شود.
الگوهای اخلاقی و دینی که مدیر و معلمان و کارکنان مراکز آموزشی به شاگردان ارائه می دهند، تأثیر عمیقی بر باورها و رفتارهای اخلاقی و دینی شاگردان به جای می گذارد که ممکن است از تأثیر آموزشهای رسمی و برنامه ریزی شده اخلاقی و دینی در مدرسه نیز بیشتر باشد.این الگوها در واقع یک نظام از باورها و رفتار اخلاقی و دینی( مثلا در مورد خوبی و بدی، شیوه برخورد با دیگران، فاصله حرف و عمل،ویژگیها و عمق رفتارهای دینی) را به شاگردان ارائه می دهد.(12)

عوامل بی رغبتی به نماز
 

انسانی که به خوردن غذا یا میوه سالم تمایل ندارد حتماً از سلامت جسمی محروم است و یا آنکه ویتامین وخاصیت غذا برای او ناشناخته است و یا عوامل جانبی او را از خوردن غذا باز می دارد. نیایش و نماز غذای سالم روح است. پس چرا بعضی نسبت به آن بی رغبت و بی تفاوتند؟ و چه عواملی مانع کشش و جذب به آن هستند؟

گناه و آلودگی
 

یکی از میراثهای ارزشمند در فرهنگ اسلامی دعاها و مناجاتهایی است که از ائمه معصومین علیهم السلام به یادگار مانده است که در آن معارف اسلامی به زبان دعا بیان شده است.در دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد(ع) به بررسی عوامل بی رغبتی نسبت به نماز و مناجات پرداخته و به خداوند تبارک و تعالی عرض می کند:"خدایا چه شده است که هرگاه با خود می گویم که آماده نماز شوم و مناجاتی با تو داشته باشم،کسالت را در هنگام نماز بر من مسلط می نمایی؟و لذت مناجات را از من سلب می کنی… شاید مرا بی اعتنا به ربوبیت خود یافتی و از خود دور نموده ای… شاید به جرم و گناهم مرا مجازات نموده ای؟ شاید مرا مأنوس با اهل بطالت می دانی و انس با نماز را از من سلب کردی؟” آری بدینسان امام علیه السلام،گناه و آلودگی را از عوامل مهم بی رغبتی به نماز معرفی می فرماید.
عدم شناخت و بی مهری به خداوند
شخصیتی که ناشناخته و توصیف نشده باشد،جاذبه و حریم نخواهد داشت. در سوره مبارکه حمد خداوند سبحان، نخست خود را برای جهانیان توصیف می کند که رابطه اش با آنان رابطه مالک و مربی است و او نسبت به مملوکین و مربوبین خویش، سراپا محبت و لطف است و این ارتباط با ختم پرونده انسانها در نشا اولی و دار دنیا قطع نمی گردد و درجهان آخرت، مرکز همه توجهات و قدرتها اوست و لاغیر.پس از آنکه انسان خدای خویش را شناخت و در پرتو این شناخت احساس محبت و عشق پیدا کرد،آنگاه از قول انسان می فرماید:"ایّاک نعبد و ایّاک نستعین". آن کس که در برابر دریای بیکران رحمت و لطف الهی سر تعظیم فرو نمی آورد و نسبت به او احساس محبتی ندارد. در یک روایت قدسی خداوند متعال رغبت و عشق به نماز را ناشی از شناخت و محبت به خداوند می داند و می فرماید:"یَابنَ عِمران لَو رَأَیتَ الّذینَ یُصَلّون لی فی الدّجی وَ قَد مَثُلتُ نَفسی بَینَ اَعیُنِهم وَ هُم یُخاطِبونی… یَابنَ عِمران کَذِبَ مَن زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُنی فَاِذا جَنَّه اللَّیلُ نامَ عَنّی اَلَیسَ کُلُّ مُحِبٍّ یّحِبُّ خَلوَةَ حَبیبهِ.” (13) یعنی: ای موسی، اگر ببینی آنان را که درون شب برای من نماز می خوانند گویا من درپیش چشمان آنانم و با من به گفتگو نشسته اند… ای فرزند عمران،خطا می کند و دروغ می گوید آن کس که می پندارد مرا دوست دارد اما همینکه شب فرا می رسد می خوابد.آیا هر محبی سخن گفتن در خلوت با محبوب خود را دوست نمی دارد؟ (14

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ق.ظ ]




خطرات انواع بلوغ
 

دوران نوجوانی و بلوغ دوران خطر است.تحولات سریع و غافلگیرکننده ممکن است برای نوجوان آسیب آور و گرفتارکننده باشد.دامنه این خطرزایی نیز وسیع است:
- خطر انحراف و لغزش در زمینه های غریزی و جنسی مثل روابط ناصواب،به خود مشغول شدن.
- خطر اقتصادی مثل دزدی و مصرف بیهوده مال آن هم در راه اقناع هوس.
- خطر اجتماعی مثل تشکیل باند و گروه و معاشرت های ناصواب و انحراف آمیز.
- خطر فرهنگی در مورد تغییر افکار و آداب،استفاده از ادبیات رسوا و انحراف در هنر.
- خطر بروز بیماری هایی چون اضطراب،وسواس،افسردگی و بیماری های زیستی.
- خطر خجلت و کم حیایی به ویژه برای دختران که این خود زمینه ساز لغزشهای متعدد است.
- خطر وقاهت و بی باکی،سبقت جویی،غرور،خودشیفتگی و… که هر کدام صدمات و آسیب هایی را برای فرد و جامعه به دنبال دارد.
- خطر مذهبی مثل تردید در مذهب،تردید در فراگرفته های اعتقادی و بی اعتنایی به انجام تکالیف شرعی.(4)

رشد دینی در نوجوانی و جوانی
 

در تمام ادیان الهی،دوره نوجوانی به عنوان دوره آغاز عمل به آداب و شعائر دینی و دوره آموزش عملی دینداری به حساب می آید.در این دوره است که عبادت مستمر در خانه و مسجد و کنشت و کلیسا و سایر اماکن مذهبی به نوجوانان تکلیف می شود و آنان نیز،اگر از پیش در خانواده ای با باورهای مذهبی رشد یافته باشند و حرمت نهادن به اصول و بنیادهای دینی را آموخته باشند،با علاقه مندی به دین روی می آورند و هویت مذهبی خود را شکل می دهند.هم در جوامع اسلامی و هم در جوامع زرتشتیان و مسیحیان و سایر ادیان الهی،نوجوانی از نظر دینی دوره ورود به زندگی مذهبی بزرگسالی و دوره تجربه کردن دینداری و استحکام بخشیدن به باورها و احساسات مذهبی است.
در دوره نوجوانی است که نوجوانان هم از نظر احساس نیاز به پرستش کمال مطلق و هم از بابت تفکر انتزاعی برای روی آوردن به دین و درک مفاهیم پیچیده دینی،آمادگی های مقدماتی احساسی و ذهنی لازم را بدست می آورند و خانواده، مدرسه و مراکز دینی فرصت مناسبی در اختیار دارند که باور و رفتار دینی را نیز به آنان بیاموزند.آمادگی های انگیزشی و احساسی و عقلانی دینی از درون فرد جوانه می زند و محیط تربیتی بیرونی است که اگر جاذبه های مناسب و روشهای درستی را به کار گیرد می تواند ایمان مذهبی نوجوانان را تقویت کند و عالیترین تکیه گاه روح انسان، یعنی ایمان به خداوند را در دل و جان او بنشاند.(5)

رشد باورهای مذهبی در نوجوانی و جوانی
 

انتقال باورهای مذهبی به کودکان،نوجوانان و جوانان اساساً توسط خانواده صورت می گیرد و مدرسه و اماکن مذهبی نیز نقش ثانوی خود را در این انتقال ایفا می کنند.باورهای مذهبی هم در نحوه تفکر فرد درباره هستی،هم در احساسات و عواطف او نسبت به خود و دیگران وهم در رفتار او در برخورد با مسائلی که با آنها روبرو است تأثیر غیرقابل انکاری دارد.
در مطالعاتی که در مورد رابطه میان مذهبی بودن پدر و مادر و مذهبی شدن فرزندان صورت گرفت، این نتیجه بدست آمد که نقش مادر در مذهبی شدن دختر و نقش پدر در مذهبی شدن پسر بیشتر است و در صورتی که بین پدر و مادر اتفاق نظر و عمل مذهبی وجود داشته باشد این تأثیر هم
روی دختران و هم روی پسران بیشتر خواهد بود. وقتی که اتفاق نظر مذهبی بین پدر و مادر وجود نداشته باشد،تأثیر پدر بر تربیت مذهبی فرزندان بیشتر است.(6)

رابطه فضای زندگی و مناسبات درون خانواده با باورهای مذهبی
 

تحقیقات نشان می دهد که نوع مناسبات در خانواده باعث ایجاد فضایی از زندگی می شود که تأثیر مهمی در افزایش یا کاهش باورهای دینی فرزندان نوجوان و جوان به جای می گذارد.آن دسته از والدین که هم از فرزندان حمایت می کنند و هم روی آنها کنترل دارند فرزندانی را تربیت می کنند که ارزشهای دینی و اخلاقی مشابه والدین خود خواهند داشت. اما والدینی که فرزندان خود را کاملاً حمایت می کنند ولی کنترلی روی آنها ندارند و نیز والدینی که نه حمایت چندانی از فرزندان خود می کنند و نه روی آنها کنترل دارند، فرزندانی تربیت خواهند کرد که باورها و ارزشهای اخلاقی آنها شباهت چندانی به باورها و ارزشهای اخلاقی پدر و مادرشان نخواهد داشت.
وجود تعارض در خانواده ها و در بین والدین و فرزندان مانع از انتقال ارزشهای دینی به فرزندان نوجوان می شود.
تقریباً در همه کشورها،نوجوانان و جوانان عموماً به مذهب علاقه و توجه نشان می دهند و والدین و بزرگسالان نیز با کمک به ایجاد و توسعه مراکز مذهبی و با شرکت در مراسمهای گوناگون مذهبی زمینه مساعدی را برای پاسخگویی به نیازهای دینی آنان و انتقال سنن مذهبی فراهم می آورند.(7)

تأثیر مدرسه در رشد دینی و اجتماعی نوجوان
 

مدرسه نهادی اجتماعی و نمایانگر فرهنگی است که به نوجوان عادات و رسوم و مهارتهاو دانش خاصی را منتقل می کند.
مدرسه نظام اجتماعی کوچکی است که نوجوان در آن قواعد اخلاقی،عرف اجتماعی،نگرشها و شیوه های برقراری ارتباط با دیگران را می آموزد. مدرسه غالبا شبکه ای از گروه همسالان برای
نوجوان مهیا می کند.تأثیری که مدرسه در اجتماعی شدن بچه ها دارد هم به دلیل وجود شاگردان دیگر و هم به دلیل وجود معلمان و برنامه های درسی،بیشتر از محیط خانه است و بیش از آن تابع دگرگونی های جامعه بوده و اختلاف زیادی با محیط خانه دارد. وظیفه مدرسه است که با ایجاد وتشکیل فعالیت های اجتماعی گوناگون نوجوان را در مسیر رشد وکمال یاری نماید.همچنین مدرسه است که او را با همسالانش جمع می کند و سبب می شود بعضی را دوست داشته و از عده دیگر متنفر شود و مقام و موقعیت تحقیقاتی و اجتماعی خود را با آنها مقایسه کند.از طرز تفکر آنان متأثر شود و به همکاری و کار دسته جمعی عادت کند و بدین ترتیب راه و رسم رقابت صحیح را بشناسد و یاد بگیرد.(8)
اخلاق و ارزشهای دینی به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم در مدرسه آموزش داده می شود:
آموزش مستقیم اخلاقی و دینی به معنای ادغام دروس دینی و اخلاقی در برنامه های رسمی مدرسه و تأکید بر ارزشها و ویژگی های معین اخلاقی در احساس و اندیشه و رفتار و گفتار شاگردان است.
آموزش غیرمستقیم اخلاقی و دینی ارتباط مربیان با شاگردان در فعالیت های فوق برنامه یا حتی در برنامه های روزمره برای تشویق شاگردان به گفتگو درباره باورها و ارزشهای دینی و اخلاقی خود و دیگران و کمک به آنان برای دستیابی به نگرش ها و بروز رفتارهایی است که با ارزشهای اخلاقی و دینی آنان همخوانی داشته باشد.
رشد آگاهی اخلاقی نوجوانان و جوانان در جریان تجارب آنان با محیط طبیعی زندگی اجتماعی- فرهنگی خود آنان شکل می گیرد. بنابراین برای بهبود بخشیدن امور اخلاقی(نظیر عدالت، شجاعت، مروت، صداقت، مسؤلیت، مهربانی و اطاعت) در آنان باید از راهنمایی و ارشاد و تشویق و ترغیب استفاده کرد و به شیوه های تنبیهی و اعمال قدرت نیازی نیست.(9)
به علت احساس احتیاج،نوجوان به موقعیت ومفهوم مطلق ،تمایل پیدا می کندکه پا را از محدوده خویش فراتر نهد. ارزشهای معنوی هم از این قانون زندگی فکری او خارج نیستند.او به طور غریزی به سمت بالاترین ارزشها کشانده می شود.برای او اخلاق وسیله ای است که به کمک آن می تواند
نیروی اراده خود را مورد آزمایش قرار دهد. در برابر آرمان زیبایی شناسی که نوجوان دارد آرمان اخلاقی هم وجود دارد.برای نوجوان اخلاق عبارت است از تعهد و قید کامل و نه بیان چند اصل مهم و وظیفه.منظور از اخلاق اطاعت کامل و یا پیروی از اخلاق اجتماعی نیست،بلکه کوششی است برای برای بالا رفتن تمامی وجود.لذا عقل و خرد مورد تنفر نوجوان است و آن را بی مقدار و مناسب حال اشخاص سالخورده می پندارد.
ارزشهای زندگی اخلاقی نوجوانان،یعنی فضیلت های آن،که از فضیلت های سن بلوغ مشخص هستند در صورتی که در هر دو دوره نام این فضایل یکی است،مانند تعاون،سخاوت،ترحم و بردباری،فداکاری و … ،ارزشهایی وجود دارند که عموما نوجوانان آنها را ترجیح می دهند.مثلا به شرافت به عنوان نقطه درخشانی از مناعت شخصی و به شجاعت تا اندازه ای که انسان خود را برای هدفی که دوست دارد فدا کند،عقیده زیادی دارند.باید تذکر دادکه این صفات به شکوفایی کامل توانایی های فردی کمک می نمایند.(10

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




جوانان و علل بی میلی به نماز


 

کودکی دوران تکوین است و نوجوانی دوران انتقال که در نهایت به جوانی منجر می شود.این دوران ،دوران مهم و به گفته بسیاری از روانشناسان دوران سربه مهر زندگی است.بلوغ در این مرحله از عمر اتفاق می افتد و فرد از مرحله طفولیت و وابستگی وارد دنیای استقلال،مرحله پختگی،یافتن توان تصمیم گیری و تحقق خواسته های خود می شود.با ورود کودک به دنیای نوجوانی و بلوغ،ولادتی تازه و مرحله ای ویژه و مستقل از دوره های قبل و بعد پدید می آیدکه آن را مرحله انتقال، مرحله نجات از کودکی،دوران تحولات همراه با دگرگونی های سریع و غافلگیر کننده، مرحله طوفانی حیات و مرحله نجات از طفیلی گری نیز می نامند.
دوره بلوغ،دورانی مبهم از نظر شناخت خصایص و دوران تمایلات متضاد است.فرزندان ما وارد دنیای خاص مردانه و زنانه می شوند و این ورود در مواردی همراه با ناشی گری ها و اضطراباتی است که برخی از افراد در آن احساس گیجی و دستپاچگی دارند.افراد در این دوران احیاناً با ترس و بیم هایی مواجه می گردند که رفع و تعدیل آن نیازمند حمایت والدین و مربیان از آنهاست.
دوران نوجوانی به ویژه مرحله بلوغ، سن خواستن، سن طرد و تمکین، سن حمله و سرکوب، سن نفی و انکار، سن به شگفت آمدن و به شگفت آوردن، سن بروز احساسات گرم وآتشین، سن خودنمایی و غرور، سن خواب و خیال و رویا، سن بی قراری و اضطراب، سن استقلال طلبی، سن در خواست آزادی های بی حد و مرز، سن طغیان و عصیان، سن بی باکی ، سن تحریک پذیری، سن تقلید از الگوهای جدید و مدرن،سن آشفتگی و فشار، سن آمادگی برای بروز و پایه گذاری انحرافات و لغزش ها و در عین حال سن آمادگی برای تربیت پذیری است.
در دوران نوجوانی استعداد تحلیل منطقی و توان برهان آوری و استدلال در نوجوان رشد می یابد به طوری که می تواند معنویت ارزش ها و خیر اندیشی ها را درک کند و خود را با الگوهای معرفی شده همانند سازد.در این دوران،عواطف و احساسات در جهت رشد و اوج گیری هستند و هوش و استعداد در خط رشد و کمال. تماس و ارتباط مداوم نوجوان با افراد خردمند و بزرگسال می تواند
زمینه را برای خیر و سعادت او فراهم کرده و در عین حال از سقوط او به دام لغزش ها و انحرافات جلوگیری نماید.(1)

انواع بلوغ
 

آدمی را در عرصه حیات بلوغ های متعددی است که بسیاری از آنها تابع شرایط سنی نیستند.

الف) بلوغ در ابعاد وجودی:
 

1- بلوغ زیستی- جسمانی: غرض از آن بلوغی است که در آن آدمی به آخرین حد رشد خود دست یافته باشد و این خود تابع قوانین رشد است و هم برای زن و مرد و هم برای نژادهای گوناگون متفاوت است و آب و هوا، شرایط غذایی و جغرافیایی در آن موثر است.اوج کمال این رشد در اندام را در حدود 25-23 سالگی دانسته اند.
2- بلوغ جنسی: همان رشد و بیداری غدد است و تظاهر آن قاعدگی در دختران و احتلام در پسران است که در واقع نوعی اعلام آمادگی برای همسری،پدری و مادری می باشد.برای بلوغ جنسی سن ویژه ای را نمی توان ذکر نمود اما معمولا در دختران از 18-10 سالگی و در پسران از 18-11 سالگی است.گرچه درصدی خارج از این سن به صورت موارد استثنایی و غیر قابل ذکر در آمار وجود دارد.
3- بلوغ عاطفی: عبارت است از خروج کودک از انگیزه های کودکانه و نشان دادن عواطف خود به شکل بزرگترها،آن چنان که عاطفه اش جهت دار و در خط تعدیل و کنترل باشد. همچنین بلوغ عاطفی زمانی است که فرد بتواند خود ودیگران را به شکلی مناسب دوست داشته باشد و واکنش های معقولی را جایگزین واکنش های هیجانی نماید.
4- بلوغ ذهنی: زمانی است که در آن رسائی و کمال در هوش،عقل،حافظه،تصور و تخیل و … و توان برهان پذیری و برهان آوری(استدلال) شکل می گیرد.نوجوان باید در شرایطی قرار گیرد که
بتواند برای گفته ها و اعمال و رفتار خود دلایلی قانع کننده عرضه نماید و یا برای اقدام به امری بیندیشد. صاحب نظران سنین 16-14 سالگی را سنین کمال هوش دانسته اند.
5- بلوغ روانی: که در آن مساله رشد ادراک و هویت یابی مطرح است و فرد می تواند بدون اتکا به دیگران به خود متکی باشد و از آزادی و استقلال به گونه ای مشروع و مشروط استفاده کند.
زیبا دوستی،حقیقت طلبی و معنی خواهی در زندگی او جایگاهی داشته باشد وبتواند خود را از تعلق های شدید و وابستگی های گوناگون آزاد نماید.

ب)بلوغ شرعی:
 

شکل دیگری از بلوغ آدمی، بلوغ شرعی است که در ارتباط با انجام واجبات و رعایت تکالیف دینی برای پسران و دختران مطرح می گردد و این امر برای دختران پس از گذشت 9سال قمری و ورود به 10 سالگی است و برای پسران بروز حالت احتلام یا گذشت 15سال قمری است.بدین ترتیب هر کدام از این دو حالت که زودتر بروز کند پسر بالغ و مکلف خواهد شد.البته در زمینه بلوغ شرعی نظریات دیگری نیز از سوی فقها ابراز شده است.به عنوان مثال در روایتی آمده است که پسر پس از ورود به سن 14سالگی مکلف است چه محتلم شده باشد و چه نشده باشد.حسنه و سیئه برای او ثبت می شود و برای او حق تصرف در امور پدید می آید،مگر آنکه سفیه یا ضعیف باشد.بر اساس تحقیقی که در مورد بلوغ دختران صورت گرفته است (2) ،بالغ بر 200 روایت وجود دارد که در اکثر آنها سن بلوغ شرعی دختران 9سال تمام ذکر شده است والبته برخی از آنها سنین بالاتری چون 10 و 13 سالگی را نیز ذکر می کنند.شرط رفع یتیمی از دختر، رشدی است که منجر به امکان ازدواج و زناشویی باشد و آن در سن کمتر از 9سال تمام نیست.در این صورت خرید و فروش برای او مجاز و حدود الهی درباره اش قابل اقامه است.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]




 

·         خودسازى موفق

نخست بايد دانست كه كسب هر موفقيتى آميخته با تلاش و تحمل سختى است. اما سختى ها وقتى قابل تحمل و حتّى شيرين مى شوند كه پاداش هاى فراوان در برابر سختى ها داده شود.

·         خودسازى و جوانى

لطافت روحى جوان زمينه بسيار مناسبى براى ارتباط با خداوند و انس با او است و چون هنوز حب دنيا و وابستگى به لذت‏هاى مادى در دل جوان رسوخ نكرده، در اين سنين راحت‏تر مى‏تواند خود را از دوستى دنيا دور نمايد

·         خودسازى و شهوت

نخست بايد دانست هر مجموعه نظام مندى تابعى از هدفمندى ها و ابزارهاى لازم براى رسيدن به آن اهداف است.

·         اخلاق فردی و اجتماعی

اخلاق و خُلق به معنای مجموعه‌ای از سرشت و صفات باطنی است.[1] چنان‌که خلقت و خَلق به معنای شکل و اندام ظاهر می باشد.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای هر دو جنبه دعا می کردند:

·         خودسازى و سختى ها

علت و عوامل گوناگونى مى تواند سبب سختى شود؛ نظير گناهان يا توجه  نكردن به مهارت هاى زندگى يا سوء مديريت شغلى و اقتصادى كه در اين صورت انسان بايد پاسخگو باشد اما در هر حال در صورتى كه در هنگام سختى ها

·         توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی

توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی برای پیشرفت کشور

·         خودشناسى تا خداشناسى

منظور ما از خودشناسى، آگاهى به قدر و منزلت آدمى است.

·         اهمیت علم از دیدگاه پیامبر

در گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت به علم چگونه بوده است؟

·         پرحرفي مانع خودسازي

يکي از موانع خودسازي که ناشي از هواي نفس است، پرگويي است. مشکل پرگويي اين است که باعث مي شود انسان به انواع گناهان زباني آلوده گردد.

·         تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي

واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




اثار شوم بی نمازی

7- اگر اقامه کنندگان نماز نبودند بی نمازها در دنیا هلاک می شدند .

امام صادق  (علیه السلام) : « َ إِنَّ اللَّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْکِ الصَّلَاةِ لَهَلَکُوا»( الکافی ج : 2 ص : 451) ؛ « همانا، خداوند به وسیله شیعیان نمازگزار ما از شیعیان بی نماز ما (بلا را) دفع می کند، ولی اگر همه تارک نماز بودند هر آینه همه هلاک می شدند.»

 

8 - لعن خدا بر تارک الصلوة

حضرت علی - علیه السلام -: « اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّدا»( مستدرک‏الوسائل ج : 3 ص : 91) ؛ « خدایا لعنت کن کسی را که عمدا نماز را ترک کند.»

 

9- مطرود اسلام و مسلمین

رسول خدا - صلی الله علیه وآله -: « من اعان تارک الصلوة بلقمة او کسوة فکانما قتل سبعین نبیا اولهم ادم و اخرهم محمد»( جامع‏الأخبار ص : 74) ؛ « کسی که ترک کننده نماز را به دادن طعامی یا لباسی یاری کند، مثل این است که هفتاد پیغمبر را کشته ، که اول آنها آدم ، و آخر آن ها محمد (ص ) است .»

 

10 - بدست آوردن زیان و خسران آخرت

عبید بن زرارة می گوید : از امام صادق (ع ) از سخن خدای عز و جل «هر کس به ایمان کافر شود به تحقیق عملش نابود شده و او در آخرت از زیانکاران است »( المائدة (5)، آیه 5) پرسیدم ، فرمود: ترک کردن نماز است چنان نمازی که به آن اقرار کرده است .»( بحارالأنوار ج : 79 ص : 219)

امام صادق  (علیه السلام) : « َ إِنَّ اللَّهَ لَیَدْفَعُ بِمَنْ یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا عَمَّنْ لَا یُصَلِّی مِنْ شِیعَتِنَا وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْکِ الصَّلَاةِ لَهَلَکُوا؛ همانا، خداوند به وسیله شیعیان نمازگزار ما از شیعیان بی نماز ما (بلا را) دفع می کند، ولی اگر همه تارک نماز بودند هر آینه همه هلاک می شدند»

11- بی بهره از اسلام

امام صادق - علیه السلام -: « َ لَا حَظَّ فِی الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَکَ الصَّلَاة»( بحارالأنوار ج : 79 ص : 232) ؛ « تارک نماز، حظ و بهره ای از اسلام ندارد.»

 

12- از بین رفتن دین

رسول خدا - صلی الله علیه وآله -: « فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَه» (بحارالأنوار ج : 79 ص : 202) ؛ « کسی که عملا نمازش را ترک کند، به تحقیق که دینش را منهدم کرده است .» 

 

نتیجه :

 با توجه به روایات گفته شده به راحتی می توان این نتیجه را گرفت که عاقبت شومی در انتظار بی نماز می باشد و از این نکته نیز نباید غافل شویم که همه ما بسیاری از ساعت های متمادی عمر خود را به خاطر کارهای بیهوده ای تلف می نمائیم ؛ کارهایی که انجام دادن و یا رها نمودن آنها تأثیر چندانی در زندگی مادی و معنوی ما ندارد پس چرا باید از عبادت ساده ای همچون نماز که وقت چندانی از انسان نمی گیرد و چنین بر سرنوشت مادی و معنوی انسان تأثیر گذار است غافل شویم .

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]
1 2