نرجس
 
   



روزی تفسیر نمونه را باز کردم و مشغول خواندن سوره یس بودم که آیه ای از آن برایم خیلی جالب بود و آن آیه این بود:

«الیوم نختم علی افوههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون؛امروز بر دهان هایشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن می گویند و پاهاشان گواهی می دهند بر آنچه می کردند».(سوره یس،آیه 65)

در جهان آخرت بر دهان ما مهر می زنند و دستها و پاها و تمام اعضای بدن آنچه را که کرده اند،بازگو می کنند؛اما انسان می گوید:من برای دلخوشی شما چنین کارهایی کرده ام من برای دلخوشی و آسایش شما کم فروشی کردم و مال دیگران را خوردم و خود را زینت کردم و از خانه بیرون آمدم یا به صورت یتیم زدم یا…حال شما اینجا آمده اید و بر علیه من سخن می گویید و کارهایی که کرده ام را بازگو می کنید؟!آری در آن روز دیگر اعضای انسان تسلیم تمایلات او نیستند آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده، تسلیم پروردگار می شوند و بر آستان مقدس او سر فرود می آورند و حقایق را با شهادت خود آشکار می سازند و چه دادگاه عجیبی است که گواه آن اعضای پیکر خود بدن انسان است.همان ابزاری است که گناه را با آن انجام داده است.

می دانید که؛کسی در دادگاه شاهد است که خودش در صحنه وجود داشته باشد و حرفها و حرکت های آنها را از نزدیک دیده باشد و شاهد کارهای ما،اعضا و جوارح ما هستند؛پس آنها همین حالا هم زنده هستند.سخن حضرت علی چقدر زیباست که در دعای کمیل آمده است که می گوید:«… و کلّ سیئةٍ امرت باثباتها الکرم الکاتبین، الذین وکلتهم بحفظ ما یکون منّی و جعلتهم شهوداً علی مع جوارحی و کنت انت الرّقیب علی من ورائهم و الشّاهد لما خفی عنهم» خلاصه اش این است که هر کس سه شاهد دارد:

1. خدا که بالاتر از همه است. 2. ملائکه و فرشتگان. 3. اعضا و جوارح انسان

پس انسان نباید در هیچ حالی چه در تاریکی و چه در روشنی یا جایی که کسی است یا جایی که کسی نیست،گناه کند؛زیرا در جایی که انسانی نباشد، باز این سه شاهد هستند.حتی اعضا و جوارح بدن انسان که خود کار را انجام داده و تسلیم خدا می شود و کارهای بد خود را بازگو می کند و چه جای تعجب است همان کسی این قدرت را در قطعه گوشتی به نام زبان آدمی آفریده که سخن بگوید،می تواند این توان را در دست یا پا نیز قرار دهد.شاید گواهی اعضا به خاطر آن باشد که این مجرمان هنگامی که به آنها گفته می شود کیفر شما را در برابر اعمالی که انجام دادید دوزخ است به انکار برمی خیزند به گمان این که دادگاه آنجا نیز قابل انکار است.در آن هنگام گواهی اعضا شروع می شود و تعجب و وحشت سراسر وجود او را فرا می گیرد و تمام راه های فرار بر او بسته می شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-11-29] [ 09:49:00 ق.ظ ]




مصادیق غیبت

مصادیق غیبت بر سه قسم است:

قسم اول :ذکر کردن چیزی که نقص شرعی یا عرفی نسبت به حال شخص غیبت شده باشد و آن چیز هم، بر شنونده پوشیده باشد به طوری که راضی به فاش شدنش نباشد و غیبت کننده هم در مقابل کوچک کردن آن شخص و عیب گذاری بر اوست.

قسم دوم: نقل عیب پنهان است،لیکن نه به قصد مذمت کردن و عیب گذاردن و پست کردن او، بلکه به غرض دیگری مانند سرگرمی یا از روی دلسوزی، عیب پنهان دیگری را نقل کند که شکّی در حرام بودنش نیست.

قسم سوم: گفتن عیب کسی نزد دیگری که آن را می داند.ظاهر بعضی از روایات آن است که از عنوان غیبت بیرون است، لیکن از تعدادی روایات استفاده می شود که این مورد نیز غیبت است.1

صورت های غیبت:

1. گاهی شخصی غیبت کسی را می کند و اظهار می دارد که من این عمل را انجام نمی دهم و اهل آن نیستم؛ مثلاً اظهار می دارد:الحمدللّه که من مبتلا به حبّ ریاست نیستم.

2. طریق دیگر آن است که گاهی غیبت کسی را ـ با لباس و پوشش تعریف از او ـ می کند؛ مثلاً می گوید:حیف فلانی با وجودی که این همه صفت خوب دارد، امّا صبر ندارد و زود عصبانی می شود.

3. یا اگر در مجلسی غیبتی شود و بعضی حاضران نشنوند و یکی از آنها بخواهد غافلان را متوجّه کند،بگوید:سبحان اللّه چه چیز عجیبی این شخص ذکر می کند و از این روش عیب را فاش کند.

4. و از اقسام دیگر غیبت، گوش کردن به آن است از روی تعجّب، زیرا که او اظهار تعجّب می کند که نشاط غیبت کننده زیادتر شده و او را وادار به غیبت می کند.2

5. یا گاهی اینطور اظهار می دارد که این غیبت نیست، چون به خودش هم گفته ام یا اینکه در وسط مطلبی که راجع به شخصی بیان می کند،می گوید:حالا غیبتش نباشد!! در حالی که تمامی این موارد غیبت است.

غیبت از گناهان کبیره است

در سوره نور آیه 19 آمده است: «و کسانی که دوست دارند خصلت ناشایست افراد با ایمان فاش شود برای آنها عذابی دردناک در دنیا و آخرت می باشد».

همچنین در سوره حجرات آیه 12 آمده است:«و لایغتَب بَعضُکُم بَعضاً اَیحِبُّ اَحَدَکُم اَن یأکُلَ لَهمَ اَخیه مَیتاً فَکَرِهتُموهُ؛ نباید بعضی از شما غیبت بعضی دیگر را بکنند آیا هیچ یک از شما دوست دارند که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ پس کراهت دارید از آن» و شاهد این احتمال هم روایت شریفی از پیامبر (ص) است که می فرماید:در شب معراج گروهی را در آتش دیدم در حالی که مردار می خوردند. از جبرئیل پرسیدم،اینها چه کسانند؟ گفت:اینها کسانی هستند که در دنیا گوشت مردم را می خوردند 3 یعنی غیبت مردم می کردند.

همچنین از پیامبر (ص) روایت شده که روز قیامت شخصی در پیشگاه حق نگهداشته شود و کتابش به او داده شود.پس حسنات خود را در آن نبیند.گوید:خداوندا! این کتاب من نیست، در آن حسنات خود را نمی بینم.به او گفته شود:همانا پروردگار تو گمراه نیست و فراموش نمی کند، عمل توبه واسطه غیبت کردن از مردم از بین رفت.پس از آن، دیگری آورده شود و کتابش را به او می دهند.پس در آن طاعت های بسیاری می بیند.بگوید:بار الها!این کتاب من نیست،زیرا که من این طاعات را نکردم.به او گفته شود:چون فلانی غیبت تو را کرده،حسنات او را به تو دادیم».4

آثار غیبت

پر واضح است که اگر غیبت در بین جمعیتی رایج شود، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه در جامعه می دواند، و درخت دو رویی را بارور می کند و وحدت و اتّحاد جامعه را گسسته و پایه دیانت را سست می کند.

پس بر هر مسلمانی لازم است برای حفظ خود و دیگران از فساد و نفاق و نگهداری حوزه مسلمانان و نگهداری وحدت، خود را از این رذیله حفظ کند و دیگران را نیز از این عمل قبیح،نهی نماید.

درمان غیبت

1. تفکّر: یکی از موانع مهم تهذیب نفس غفلت است.اگر از آثار خطرناک اخلاق رذلیه غافل هستیم، اگر درباره کیفر گناهان و عذاب اخروی فکری نمی کنیم و بالأخره اگر ایمان به معاد در عمق جانمان نفوذ نکرده و از حدّ یک مفهوم ذهنی بالاتر نرفته،چگونه می توانیم درباره تهذیب و پاکسازی نفسمان تصمیم بگیریم و او را در خواسته هایش کنترل و مهار کنیم؟ مگر به این سادگی می توان با نفس امّاره مبارزه کرد؟ غفلت،یکی از بیماریهای بزرگ نفسانی و منشأ بسیاری از بیماری هاست و دوای این درد، تفکّر، عاقبت اندیشی و تقویت نیروی ایمان می باشد.بر انسان لازم است همواره مراقب نفس خویش باشد.حضرت علی (ع) فرموده اند:«هر کس که قلبش را با تداوم فکر، آباد سازد،افعالش در باطن و ظاهر خوب خواهد شد».5

در این مرحله باید این بیماری و درمانش را خوب بشناسیم و با خود بیندیشیم و حساب کنیم که در روز چند بار این عمل (غیبت) را انجام می دهیم.

2. عزم: مرحله دوم،عزم است.عزم، میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است.

جرأت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند، و این جوهر شریف را از انسان می رباید.

مرحوم شاه آبادی می فرمودند:«بیشتر از هر چیز گوش کردن به موسیقی و غنا، از انسان سلب اراده و عزم می کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




فضه در قرآن

خداوند متعال لباس های بهشتیان را از جنس پارچه نازک حریر و ابریشم توصیف می کند در سوره کهف، آیه31 و حج،آیه23 در مقام تزئین غلمان بهشتی می فرماید:«من أساور من ذهب» دست بندهای آنان از طلاست و در سوره فاطر می فرماید:«جنّات عدّن یدخلونها یحلّون فیها من أساور من ذهب و لولوء؛در بهشت های همیشگی که به آنها در خواهند آمد در آنجا با دست بندهایی از زر و مروارید زیور یابند».(سوره فاطر، آیه 34) اما در سوره انسان خداوند در توصیف جنس ظروف و دست بندهای بهشتیان تنها از جنس نقره که در زبان عربی فضّه است،یاد می کند. و این کلمه را در این سوره در سه جا نام می برد:

ـ «و یطاف علیهم بآنیة من فضّه و أکواب کانت قواریراً»(سوره انسان،آیه 15)

کلمه «آنیة» جمع «اناء» به معنای ظرف.و «اکواب» جمع «کوب»،به معنای ظرف آب است؛البته ظرفی که مانند لیوان نه دسته داشته باشد و نه لوله.

خدّام بهشتی (غلمان) برای اهل بهشت طعام و آب می آورند. با چنین ظرف های نقره فام دور آنان طواف می کنند

ـ «قواریر من فضّة قدّروها تقدیرا؛ آن بلورین کوزه های نقره فام و به اندازه و تناسب (اهلش) مقدّر کرده اند».(سوره انسان، آیه 16)

ـ «علیهم ثیاب سندس خضر و استبرق و حلّوا اساور من فضّة و سقاهم ربّهم شراباً طهورا؛بر بالای بهشتیان، دیبای سبز و حریر سطبر (زخیم) است و بر دستهایشان دستبند نقره فام و خدایشان شرابی پاک و گوارا بنوشاند».(سوره انسان، آیه 21)

بر اساس روایات؛ حسن و حسین (ع) بیمار شدند. پیامبر بزرگ اسلام (ص) با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند.پیامبر (ص) به علی (ع) فرمودند:ای ابوالحسن! خوب بود برای شفای فرزندان خود نذری می کردی، علی (ع) و فاطمه (س) و فضّه نذر کردند که اگر آنها شفا یابند،سه روز،روزه بگیرند. بنابه روایت امام صادق (ع):نزد فاطمه (س) مقداری جو بود،آن را آسیاب کرد و با آن غذایی تهیه کرد، همین که آن را پختند و پیش روی خود نهادند تا تناول کنند، مسکینی آمد و گفت:سلام بر شما ای اهل بیت محمد (ص )! خدا رحمتتان کند، مسکینی هستم،علی (ع) برخاست و یک سوم آن طعام را به سائل داد، چیزی نگذشت که یتیمی آمد و گفت:خدا رحمتتان کند، باز علی (ع) برخاست و یک سوم دیگر را به یتیم داد، پس از لحظه ای اسیری آمد و گفت خدا رحمتتان کند، باز علی(ع) ثلث آخر را هم به او داد، و آن شب حتی طعم آن غذا را نچشیدند و خدای تعالی این آیات را در شأن ایشان نازل کرد و این آیات در مورد هر مؤمنی که در راه خدا چنین کند، جاری است.

این سوره به عنوان یکی از افتخارات و فضائل مهم علی (ع) و فاطمه (س) و فرزندانشان محسوب می شود.1

نعمت های بهشتی که در این سوره بیان گردیده،عبارتند از:لباس های بهشتیان از جنس حریر و استبرق، انواع نوشیدنی ها از جمله با طعم کافور و زنجبیل مخصوص و چشمه سلسبیل، درختان بهشتی و سهل الوصول بودن دست یابی به میوه های آنان، خادمان بهشتی(غلمان) که به مروارید های درخشان و پراکنده تشبیه شده اند و در اطراف بهشتیان مشغول خدمتگزاری هستند و آنقدر چهره هایشان نورانی است که نور رویشان به روی یکدیگر می تابد، و در دستهایشان دست بندی از جنس نقره است.

در این سوره خداوند در آیه:«سقاهم ربهم شراباً طهوراً» همه واسطه ها را حذف کرده، نوشاندن شراب طهور را مستقیماً به خود نسبت داده است.

جنس کلیه ظروف طعام و آب را از جنس نقره بیان می کند. و منظور از نقره ای بودن آنها تشبیه رسای ظروف بهشتیان است که از نظر صفا و زیبایی مانند نقره است، نه اینکه حقیقتاً از جنس نقره باشد.2

این را هم باید دانست که در آیات مورد بحث جزو نعمت های بهشتی،حورالعین ذکر نگردیده، با اینکه در قرآن کریم هر جا سخن از نعمت های بهشتی شده،حورالعین جزو مهم ترین آنها ذکر گردیده است. ممکن است از ظاهر آیات چنین فهمیده شود که علت آن این بوده که در بین افراد،کسی از زنان بوده، و خدای تعالی برای رعایت حرمت ایشان سخن از حورالعین به میان نیاورده است.در تفسیر روح المعانی همین معنا را از لطائف قرآن دانسته و گفته:در صورتی که آیات درباره اهل بیت (ع) نازل شده باشد، ذکر نشدن حورالعین از لطیف ترین نکات خواهد بود.و به خاطر رعایت احترام انسیه حور حضرت فاطمه (س) است.3 و نیز در بیان جنس ظروف و دست بندهای آنان،اشاره به فضّه می کند.

این کنیز در خانه دختر پیامبر (ص) به عنوان یک همکار و یکی از اعضای خانواده، مورد احترام بود و هرگز به چشم کنیز و خدمتکار به او نگاه نمی شد.کارهای خانه به طور عادلانه میان حضرت زهرا (س) و فضّه خادمه،تقسیم شده بودوتا فاطمه (س) زنده بود، فضه او را خدمت کرد.پس از وفات او،در خدمت دخترش زینب کبری (س) باقی ماند.

در کربلا نیز به همراه اهل بیت (ع) بود. و از آن جایی که در خانه عصمت و طهارت و در کانون مهبط وحی رشد و نمو کرده بود، آورده اند که قریب به بیست سال جز به قرآن تکلّم نمی کرد.وی علاوه بر مقام علمی و احاطه بر قرآن و فضائل اخلاقی،همچون دیگر بانوان اهل بیت (ع) مصائب بزرگی را متحمّل شد.4 وی از پیروان صدیق و از شیعیان واقعی خاندان نبوّت بود و خدای سبحان همانگونه که به پاس و بزرگداشت از حضرت فاطمه (س) در این سوره از حورالعین نامی نمی برد.با لطافت خاصی نام فضّه را بدون ذکر طلا در قرآن می آورد.و این گونه از تلاش نیکوکاران به صورت اشاره تشکر می کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




فضیلت زیارت حضرت زهرا (س) و ائمه بقیع (ع)

شيخ طوسى در «تهذيب»، از يزيد بن عبد الملك روايت نموده است و او از پدرش، از جدّش، كه خدمت حضرت فاطمه عليهما السلام مشرّف شدم، آن حضرت به سلام بر من پيشى جست، آنگاه از من پرسيد براى چه آمده‏ اى؟ عرض كردم: براى طلب بركت و ثواب، فرمود: مرا خبر داد پدرم، و اينكه حاضر است، كه هر كه بر او و بر من سه روز سلام كند، خدا بهشت را بر او واجب كند، گفتم: در حيات او و شما؟ فرمود: آرى و نيز پس از مرگ‏ ما. علاّمه مجلسى(ره) فرموده: در حديث معتبر از عبد اللّه بن عبّاس نقل است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: هركه امام حسن عليه السّلام را در بقيع زيارت كند، قدمش بر صراط ثابت باشد، روزى كه قدم ها از آن بلغزد.در كتاب «مقنعه» از حضرت صادق عليه السّلام‏ روايت شده: هركه مرا زيارت كند گناهانش آمرزيده شود، و تهيدست و پريشان نميرد. شيخ طوسى در «تهذيب» از حضرت عسگرى عليه السّلام روايت كرده: هركه حضرت صادق عليه السّلام و پدرش حضرت باقر عليه السّلام را زيارت كند درد چشم نكشد و بيمارى‏ و دردى به او نرسد و مبتلا نميرد. ابن قولويه در كتاب «كامل الزيارات»، از هشام بن سالم از امام صادق عليه السّلام روايتى طولانى‏ آورده كه بخشى از جملات آن اين است: مردى به محضر امام صادق عليه السّلام شرفياب شد، و عرض كرد: آيا پدرت را بايد زيارت‏ كرد؟ فرمود: آرى، عرضه داشت براى كسى‏ كه او را زيارت كند چه پاداشى است؟ فرمود: اگر اعتقاد به امامت او داشته باشد و از او پيروى كند، بهشت پاداش اوست، عرض كرد كسى‏ كه از زيارت او اعراض كند چه خواهد شد؟ فرمود در«يوم الحسرة» كه روز قيامت است حسرت خواهد داشت. احاديث در اين باب بسيار است، و براى متذكّر شدن‏ ما همين اندازه كافى و وافى است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




نفس و تأثیر شناخت آن
 
 

یکی از نعمت هایی که خداوند متعال در اختیار انسان قرار داده است،نفس می باشد.چنانکه می دانیم،که دارای دو بخش می باشد ، بخش اول بدن اوست که ظاهری است و توسط حواس پنجگانه قابل درک است و بخش دوم آن، غیبی است و آن نفس است که از عالم غیب و ملکوت است.

نفس انسان دارای درجات و مقدماتی می باشد و هر یک از این درجات برای خود دارای یاورانی هستند.دسته اول،یاوران عقلانی و رحمانی هستند که نفس را و سرانجام انسان را به سعادت و خوشبختی می رسانند، و دسته دوم، یاوران شیطانی و جهلانی هستند نفس را به شقاوت و بدبختی و جهنم می رسانند.در همه حال بین این دو دسته جنگ و جدال است،اگر یاوران رحمانی و عقلانی پیروز شوند، انسان سعادتمند شده و به بهشت می رود، در غیر این صورت انسان جهنمی خواهد شد.

انسان دارای دو بعد حیوانی و الهی است.بعد حیوانی آن نفس اماره است، و بعد الهی دارای مراتبی می باشد، که ابتدا نفس لوامه و بعد مطمئنه نام دارد.پایین ترین مرتبه نفس،نفس اماره بالسوء است که مربوط به حالت نقص نفس است و مرحله ای است که انسان از درون میل به کج روی و افراط و تفریط در امور زندگی ،و گرایش نفس اماره همان خود طبیعی است که تحت تاثیر غرایز قرار گرفته و بدون تسلیم شدن به روح ملکوتی یا قیافه عالی نفس(خود انسان) طالب اشباع بدون قید و شرط می شود.

مرتبه دوم نفس که مربوط به نفوس در حال کمال و خود ساخته است، نفس لوامه است.نفس لوامه، همان وجدان اخلاقی است و کار آن قبل از انجام عمل خیر و نیک،تشویق، در حین عمل، ترغیب و بعد از آن، تحسین است.اما نقش نفس لوامه قبل از انجام کار بد و شر،تهدید، در حین عمل،جلوگیری و بعد از آن،سرزنش است.

مرتبه سوم نفس(مرتبه کمال نفس آدمی) نفس مطمئنه است.انسان با رسیدن به نفس مطمئنه،کمال و سعادت و آرامش حقیقی زندگی خود را پیدا می کند.و صاحب نفس راضیه و مرضیه می شود.

مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرماید:«المؤمن …مخالف لهواه؛از نشانه های مؤمن مخالفت با هوای نفس و کنترل آن است.

صفات و تمایلات نفس اماره
1.راحت طلبی و سختی گریزی:یکی از تمایلات نفس اماره، راحت طلبی و سختی گریزی است.به دنبال آرامش ها و راحتی ها است،از هر نوع سختی گریزان است،مثلاً زمانیکه برای ادای نماز شب از رختخواب بیرون می آییم نفس اماره است که به ما می گوید، کمی هم استراحت کن بعد. نفس اماره همیشه انسان را ترغیب و تشویق به تن پروری و راحت طلبی کرده و در نتیجه باعث می شود که انسان بعضی کمالات را از دست بدهد.

2.لذت خواه بودن:از دیگر صفات نفس اماره، لذت خواه بودن است.نفس اماره همیشه به دنبال لذت ها و خوشی های زود گذر دنیاست.همیشه به دنبال این است که از هر چیزی لذت آن را بدست بیاورد.مثلاً در مورد لذت عبادت کردن و لذت خوابیدن، لذت خوابیدن را ترجیح می دهد.

3.سیری ناپذیری:از دیگر صفات نفس اماره سیری ناپذیر بودن است.یعنی از انجام کاری که مطابق و موافق میلش باشد (کار زشت) سیر نمی شود و همیشه به دنبال آن است.مثلاً زمانی که از آزار دادن مردم لذت می برد،به انجام یکباره و دوباره آن راضی نشده و باز می خواهد که آن را انجام دهد.

4.حیله گری و نیرنگ بازی:حیله گر بودن و نیرنگ بازی از دیگر صفات نفس اماره است.نفس اماره همواره در کمین انسان نشسته تا فرصتی بدست آورده و او را از حق بدر بکند.

5.توجیه گر بودن:زمانی که نفس اماره بالسوء انسان را به انجام کاری زشت تشویق می کندو فرد بعد از انجام کار زشت،پی به کار بد خود برده و عذاب وجدان پیدا می کند،نفس اماره در صدد توجیه کردن کار بد برای انسان است و سعی می کند زشتی و قباحت کار را نزد فرد از بین ببرد.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:لغزش های مسلمانان را نجویید هر کس که لغزش های برادرش را پی جوید، خداوند لغزش های او را پیگیری می کند.و هر که را که خداوند پی جویی کند، رسوایش سازد،هر چند در اندرون خانه خود باشد.

6.تنبل و کسل بودن: همان طور که از نام نفس اماره بالسوء برمی آید، دعوت کننده انسان به سوی کارهای زشت است و در هنگام مواجهه با کارهای خوب و نیک،روحیه تنبلی و کسلی به فرد می دهد.مثلاً زمانی که انسان می خواهد کارش را زود شروع کند، به او متذکر می شود که الان زود است.بعداً شروع کن.

 

خطرات نفس
1.تسلط بر عقل و مانع شدن از بکار گیری صحیح عقل:اگر انسان به دستورات و اوامر نفس اماره خود عمل کند و آن را پیشوا و رهبر خود قرار دهد، عمل کردن به دستورات آن مانع کارکرد درست و صحیح عقل شده،نفس اماره بر عقل غلبه کرده و مانع تعقل و تفکر آن شده و زمام تمام کارها را بدست می گیرد.اگر انسان خود را گرفتار نفس اماره بکند، در زندگی هیچ گونه کمال و ترقی برایش حاصل نمی شود.علایق جسمانی و تعلقات نفس اماره فقط او را حکم به خوشی و لذت می کنند و در نتیجه او نمی تواند از کارکردهای عقل خود استفاده بکند.

امام علی (ع) می فرماید:خرد و شهرت دو دشمنند، یاور خرد،دانش است و آراینده شهوت، هوس.میان این دو بر سر نفس کشمکش است و هر کدام چیره شود ، نفس در جانب او قرار می گیرد.

2.موجب دنیا زدگی انسان واماندگی او از سیر:وابسته بودن انسان به نفس اماره و پیروی از اوامر آن موجب عقب ماندگی انسان از سیر و صعود معنوی می شود.زمانی که نفس اماره ما را امر به بدی می کند و ما در مقام اطاعت از آن هستیم، روح ما و جسم ما تابع دستورات آن شده و باعث می شود که روح، تنبل و کسل شده و از سیر معنوی و رسیدن به کمالات باز ماند،و چون نفس اماره ما را دعوت به مادیات می کند، فرد وابسته به دنیا شده و از معنویات و پرداختن به آنها باز می ماند.

مولی الموحدین حضرت علی (ع) می فرماید:محبت دنیا عقل را فاسد می کند و گوش دل را ازشنیدن مطالب حکیمانه ناشنوا می سازد.

3.موجب غفلت و عواقب خطرناک آن:اگر انسان بدون در نظر گرفتن عقل و فطرت خود، تمام دستورات نفس اماره بالسوء را بدون چون و چرا قبول کند،از یاد خدا غافل می شود،غافل شدن از یاد خدا نیز ضررها و زیان های جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید:غافل ترین مردم کسی است که از دگرگونی احوال دنیا پند نگیرد.

4.موجب جهل و عواقب خطرناک آن:اگر انسان بدون دلیل و منطق، بدون تفکر و تدبر دستورات نفس را بپذیرد،عادت می کند که هر چیزی و هر مسئله ای را سمعاً و طاعتاً قبول می کند، لذا اطلاعات و آگاهی های فرد فروکش می کند و جهل و نادانی به انسان روی می آورد، که این جهل و نادانی مقدمه بسیاری از آفات و مفاسد است.

حضرت علی (ع) می فرماید:نادان کسی است که فریب هوی و هوس و اندیشه های باطل خود را بخورد.

و نیز می فرماید:«کفی بالمرء جهلا ان لا یعرف قدره؛از جهالت شخص همین اندازه بس که ارزش خود را نشناسد.»

راه های تقویت نفس
تقویت نفس عبارت است از میزان تسلط و چیرگی روان و نفس بر جسمش.هر چه تسلط بدن و مقتضیات بدن بر عقل بیشتر باشد، از قدرت نفس کمتری برخوردار خواهد بود.از طرف دیگر تحمل فرد در برابر امیال و نیازهای بدنی دلیل بر قوت نفس اوست.به طور کلی ریاضت ها و سختی کشی های بدنی موجب تقویت نفس می شود.البته نکته حائز اهمیت،شرعی بودن این ریاضت هاست.

امور زیر در تقویت نفس موثر است:

1.روزه داری؛

2.ذکر خداوند متعال،در روایات ائمه معصومین (ع) وارد شده است که ذکر مداوم، موجب تقویت روح می شود؛

3.ورزش های بدنی سخت، روانشناسان برای تقویت فرد در برابر سختی ها و موانع بر ورزش های بدنی تاکید بسیار دارند.

حضرت علی (ع) می فرماید:کسی که بر نفس خود غالب شود، به درجه نهایی قوت و قدرت نائل شده است.

راه های مبارزه با نفس و استفاده از آنه

امام صادق(ع) در مورد شیوه مبارزه با نفس می فرماید:

نفس خود را چون دشمنی دان که با او مبارزه می کنی و عاریه ای که باید برگردانی، زیرا تو طبیب نفس خویش قرار داده شده ای،پس، بنگر با نفس خود چه می کنی.

حضرت علی(ع) می فرماید:با نفس خود بجنگ و از او حسابرسی کن، همچنان که شریک از شریک خود حسابرسی می کندو حقوق خداوند را از او مطالبه کن، همچنان که خصم حقوق خود را از خصمش مطالبه می کند.

در مورد روش های مبارزه با نفس با تاثیر گرفتن از کلام معصومین مواردی را ذکر می کنیم:

1.در انجام واجبات و ترک گناهان جدی و قاطع باشید؛

2.به نماز شب اهمیت بدهد؛در مراسم های دینی شرکت کنید؛

3.از تماشای صحنه های تحریک کننده به سوی گناهان پرهیز کنید؛

4.از پرگویی و بیکاری دوری کنید؛نمازهای خود را با توجه و عشق به معبود بخوانید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ق.ظ ]




آثار و برکات زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها


امام علی از فاطمه سلام الله علیهما نقل نموده است، که: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ای فاطمه! کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را می بخشد، و به من، در هر جای بهشت که باشم، ملحق می کند.»


1. بهشت

یزید بن عبد الملک از پدرش و از جدّش نقل کرده است که: بر فاطمه سلام الله علیها وارد شدم، پس او ابتدا بر من سلام کرد، و فرمود حالت چگونه است؟ عرض کردم: به دنبال خیر و برکت هستم. آن گاه فرمود: «أَخْبَرَنِی أَبِی وَ هُوَ ذَا هُوَ أَنَّهُ مَنْ سَلَّمَ عَلَیهِ وَ عَلَی ثَلَاثَةَ أَیامٍ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ قُلْتُ لَهَا فِی حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ قَالَتْ نَعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنَا؛ (1)

پدرم خبر داد، در حالی که زنده بود، هر کسی سه روز بر او و بر من سلام کند، خدا بهشت را بر او واجب می کند. عرض کردم: در حیات او و شما؟ فرمود: بلی، و بعد از مرگمان.»

2. بخشش گناهان

امام علی علیه السلام از فاطمه سلام الله علیها نقل نموده است، که: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «یا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّى عَلَیكِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ؛ (2) ای فاطمه! کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را می بخشد، و به من، در هر جای بهشت که باشم، ملحق می کند.»

امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل نموده است: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیكِ … ثُمَّ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ؛ (3) کسی که قبر [آن] پاکیزه [یعنی] فاطمه را زیارت کند، پس بگوید: سلام بر تو ای فاطمه!… سپس طلب استغفار کند، خداوند او را می بخشد و داخل بهشت می کند.» 

 

3. نجات از سختی های قیامت

امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده است که فرمود: «مَنْ زَارَنِی أَوْ زَارَ أَحَداً مِنْ ذُرِّیتِی زُرْتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَنْقَذْتُهُ مِنْ أَهْوَالِهَا؛ (4) کسی که مرا و یا یکی از فرزندانم را زیارت کند، روز قیامت او را زیارت می کنم و از سختیهای قیامت نجاتش می دهم.»  یقیناً از بارزترین و کامل ترین مصداق ذریه آن حضرت، فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد.

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که درباره امام حسن علیه السلام آمده است، نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ؛کسی که او را در بقیع زیارت کند، قدمش بر (پل) صراط استوار می شود، در روزی که قدمها می لغزند

4. زیارت حضرت فاطمه، با زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در فضل و عظمت دخت گرامی اش فرمود: به راستی خداوند گروهی از ملائکه را حافظ او قرار داده است که از سمت راست، چپ، پشت سر، و پیش رو حفظش می کنند و آنان با او هستند در حیاتش و با قبرش و بعد از وفاتش و صلوات زیاد بر او، شوهر و پسرانش می فرستدند. «فَمَنْ زَارَنِی بَعْدَ وَفَاتِی فَكَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ فَاطِمَةَ فَكَأَنَّمَا زَارَنِی وَ مَنْ زَارَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَكَأَنَّمَا زَارَ فَاطِمَةَ وَ مَنْ زَارَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فَكَأَنَّمَا زَارَ عَلِیاً وَ مَنْ زَارَ ذُرِّیتَهُمَا فَكَأَنَّمَا زَارَهُمَا؛ (5) پس کسی که مرا بعد از وفاتم زیارت کند، گویا فاطمه را زیارت نموده، و کسی که فاطمه را زیارت کند، گویا مرا زیارت کرده، و کسی که علی علیه السلام را زیارت کند، گویا فاطمه سلام الله علیها را زیارت نموده و کسی که حسن و حسین علیهماالسلام را زیارت کند، گویا علی علیه السلام را زیارت نموده و کسی که فرزندان آن دو را زیارت کند، گویا آن دو را زیارت نموده است.»

 

ثواب زیارت امام حسن علیه السلام

1. رهایی از عقوبت گناهان

امام حسن علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: «یا أَبَتَاهْ مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یا بُنَی مَنْ زَارَنِی حَیاً وَ مَیتاً أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ أَوْ زَارَكَ كَانَ حَقّاً عَلَی أَنْ أَزُورَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِه؛ (6) ای پدر! پاداش کسی که تو را زیارت کند، چیست؟ فرمود: فرزندم! کسی که مرا در زمان حیات یا ممات زیارت کند یا پدر و یا برادرت، و یا تو را زیارت کند این است که بر من لازم می شود روز قیامت او را زیارت کنم و از [شرّ] گناهانش او را رها و پاک سازم.»

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به امام حسن علیه السلام فرمود: «تَزُورُكَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی یرِیدُونَ بِهِ بِرِّی وَ صِلَتِی فَإِذَا كَانَ یوْمَ الْقِیامَةِ زُرْتُهَا فِی الْمَوْقِفِ وَ أَخَذْتُ بِأَعْضَادِهَا فَأَنْجَیتُهَا مِنْ أَهْوَالِهِ وَ شَدَائِدِه ؛تو را گروهی از امّتم زیارت می کنند به قصد نیکی و صله بر من، پس وقتی که روز قیامت شود، آنها را در موقف زیارت می کنم و بازوانشان را گرفته و از هراس و سختی آن روز نجات می بخشم

2. استواری بر پل صراط

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که درباره امام حسن علیه السلام آمده است، نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ؛ (7) کسی که او را در بقیع زیارت کند، قدمش بر (پل) صراط استوار می شود، در روزی که قدمها می لغزند.»

3. نجات از سختی های قیامت

پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به امام حسن علیه السلام فرمود: «تَزُورُكَ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی یرِیدُونَ بِهِ بِرِّی وَ صِلَتِی فَإِذَا كَانَ یوْمَ الْقِیامَةِ زُرْتُهَا فِی الْمَوْقِفِ وَ أَخَذْتُ بِأَعْضَادِهَا فَأَنْجَیتُهَا مِنْ أَهْوَالِهِ وَ شَدَائِدِه ؛ (8) تو را گروهی از امّتم زیارت می کنند به قصد نیکی و صله بر من، پس وقتی که روز قیامت شود، آنها را در موقف زیارت می کنم و بازوانشان را گرفته و از هراس و سختی آن روز نجات می بخشم.»

4. به بهشت رفتن

رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسن علیه السلام فرمود: «مَنْ زَارَكَ بَعْدَ مَوْتِكَ أَوْ زَارَ أَبَاكَ أَوْ زَارَ أَخَاكَ فَلَهُ الْجَنَّة؛

(9) کسی که تو را بعد از فوتت، یا پدر و برادرت را زیارت کند، بهشت بر او واجب می شود.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام حسن علیه السلام در دامن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته بود، سرش را بلند کرد و پرسید: «یا أَبَهْ ! مَا لِمَنْ زَارَكَ بَعْدَ مَوْتِكَ؟ پاداش کسی که تو را بعد از رحلتت زیارت کند، چیست؟ فرمود: یا بُنَی مَنْ زَارَنِی بَعْدَ مَوْتِی فَلَهُ الْجَنَّةُ … وَ مَنْ أَتَاكَ زَائِراً بَعْدَ مَوْتِكَ فَلَهُ الْجَنَّة؛ (10) ای پسرم! هر کس بعد از مرگم مرا زیارت کند، برای او بهشت است، … و کسی که بعد از مرگت برای زیارت تو بیاید برای او بهشت است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




چرا ثواب زیارت فاطمه معصومه(س) و حضرت زهرا(س) برابر است؟

از آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل شده است که فرمودند: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه(س) را به فاطمه معصومه(س) عنایت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا(س) را درک کند، به زیارت فاطمه معصومه(س) برود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
 

اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

زیارت نامه

 

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها




يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ

 صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ

أَبُوكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ


وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِيُّهُ‏ فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا

 لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَيَتِكِ‏

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكِ

 يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ‏

 السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ



السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ

عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ‏

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ

الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ

وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ

 

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ‏

أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِكَتَهُ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ

 سَخِطْتِ عَلَيْهِ‏

مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْتِ‏ مُبْغِضٌ لِمَنْ

أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جَازِياً وَ مُثِيباً

 

ترجمه

 

زیارت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها 



اى آن كه خدايى كه تو را خلق كرد پيش از خلقت بيازمود و در آن آزمايش بر هر گونه بلا و مصيبت تو را شكيبا و بردبار گردانيد

و ما چنين پنداريم كه دوستان شما هستيم و مقام بزرگى شما را تصديق مى‏كنيم و بر هر دستور و تعليمات الهى كه پدر شما و وصيّش كه درود حق بر او

و آلش باد براى ما آورد صبور و مطيع خواهيم بود

پس ما درخواست مى‏كنيم هرگاه كه مصدق و مؤمن به شما هستيم كه ما را بواسطه اين تصديق به رسول و وصيش خدا به شما ملحق فرمايد

تا به ما مژده رسد كه بواسطه دوستى شما ما را از گناهان پاك سازد

سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پيغمبر خدا

سلام بر تو اى دختر حبيب خدا سلام بر تو اى دختر دوست خاص خدا

سلام بر تو اى دختر بنده خالص خدا سلام بر تو اى دختر امين خدا سلام بر تو اى دختر بهترين خلق خدا

سلام بر تو اى دختر بهترين پيغمبران و رسولان و فرشتگان خدا

سلام بر تو اى دختر بهترين خلق سلام بر تو اى سيده زنان عالم از اولين و آخرين

سلام بر تو اى زوجه ولى خدا (امير المؤمنين) و بهترين تمام خلق بعد از رسول خدا

سلام بر تو اى مادر حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت


سلام بر تو اى صديقه طاهره كه به راه دين شهيد گرديدى

سلام بر تو اى آنكه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودى

سلام بر تو اى صاحب فضيلت‏و پاكيزه صفات سلام بر تو اى انسيه حوراء

سلام بر تو اى ذات متقى پاك گوهر سلام بر تو اى آنكه به الهام خدا دانا بودى

سلام بر تو اى مظلوم (و داراى عصمت) كه حق تو را غصب كردند

سلام بر تو اى ستم كشيده و مقهور دشمنان دين

سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و بركات حق بر تو باد

درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد


گواهى مى‏دهم كه چون تو از جهان رفتى با مقام يقين و دليل روشن از جانب پروردگار بودى و هر كه تو را مسرور و شاد ساخته

رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته

و هر كه در حق تو جفا و ظلم كرد به رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا كرده

و هر كه تو را آزرده كرد رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است

و هر كه به تو پيوست به رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد پيوسته

و هر كه از تو بريده از رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد بريده است

زيرا تو پاره تن پيغمبر و روح مقدس آن بزرگوارى

خدا را گواه مى‏گيرم و رسول او و فرشتگان را كه من از آن كس راضيم كه شما از او راضى هستيد و خشمگينم از هر كه شما از او خشمگين هستيد

بيزارم از آنكه شما از او بيزاريد دوستم با آن كه شما با او دوستيد و دشمنم با هر كه شما با او دشمنيد

ناراضيم از هر كه شما از او ناراضى هستيد و محبوب من است هر كه محبوب شماست و بر صدق گواهى من خدا كافى است

كه گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.

خدا را گواه مى‏گيرم و پيغمبران و فرشتگان را خدا را گواه مى‏گيرم و فرشتگان را كه من دوستم با دوستان شما

و دشمنم با دشمنان شما و با هر كه محاربه كند با شما محاربم

من اى مولاى من به مقام عصمت و عظمت تو و پدر بزرگوارت و شوهر و فرزندانت كه پيشوايان دين منند يقين دارم

و به ولايت و امامت شما ايمان دارم و ملتزم اطاعت شما هستم

گواهى مى‏دهم كه دين همان است كه آنها راست و حكم خدا همان حكم است كه آنها كنند و آنها حكم خدا را البته به خلق رسانيدند

و امت را به راه خدا به طريق حكمت و برهان و پند و اندرز نيكو دعوت كردند و از ملامت لائمان نينديشيدند

و درود بر تو و بر پدر بزرگوار و شوهر و ذريه و فرزندانت كه امامان پاك گوهرند اى پروردگار درود فرست بر محمد (ص) و اهل بيتش

و درود فرست بر بتول طاهره و صديقه معصومه باتقواى پاكيزه روح

كه از خدا راضى است و خدا از او راضى است پاك گوهر با رشد و هدايت و مظلوم و مقهور امت كه حقش را غصب

و ارثش را منع كردند و استخوان پهلويش را شكستند و به شوهرش ستم نمودند و فرزندش را شهيد كردند

اى خدا فاطمه دخت رسول توست و پاره تن و باطن قلب و جگر گوشه پيغمبر توست

تحيت و درود از توبر او باد و او تحفه گرانبهاى توست كه خاصه به وصى رسولت اعطا فرمودى و حبيب حضرت مصطفى و قرين حضرت مرتضى

و بزرگ زنان عالم و بشارت دهنده اولياء و ملازم ورع و زهد

و سيب باغ فردوس و بهشت خلد تو مولدش را به شرف زنان بهشتى شرافت دادى

و انوار ائمه طاهرين را از نسل پاك او مقرر داشتى و در برابرش پرده نبوت را بياويختى

پروردگارا درود فرست بر او درودى كه مقامش نزد تو بيفزايد و نزد تو شرافت يابد و از مقام رضا و خشنوديت منزلت گيرد از ما تحيت و سلام به روح پاك آن بزرگوار برسان

و بواسطه دوستى و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت كرامت فرما كه تو اى خدا داراى مقام عفو با لطف و كرامتى

السلام علیک یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ارواحنا فداه

التماس دعای خیر

یا علی علیه السلام مدد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین

زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها


اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت نامه

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ
صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ
أَبُوكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِيُّهُ‏ فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا
لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَيَتِكِ‏
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكِ
يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ‏
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ


السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ
عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ‏

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ
الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ‏ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ
وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ

السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ وَ عَلَى رُوحِكِ وَ بَدَنِكِ‏
أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ كَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏

أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِكَتَهُ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ
سَخِطْتِ عَلَيْهِ‏

مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْتِ‏ مُبْغِضٌ لِمَنْ
أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ حَسِيباً وَ جَازِياً وَ مُثِيباً

ترجمه

زیارت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها


اى آن كه خدايى كه تو را خلق كرد پيش از خلقت بيازمود و در آن آزمايش بر هر گونه بلا و مصيبت تو را شكيبا و بردبار گردانيد

و ما چنين پنداريم كه دوستان شما هستيم و مقام بزرگى شما را تصديق مى‏كنيم و بر هر دستور و تعليمات الهى كه پدر شما و وصيّش كه درود حق بر او

و آلش باد براى ما آورد صبور و مطيع خواهيم بود

پس ما درخواست مى‏كنيم هرگاه كه مصدق و مؤمن به شما هستيم كه ما را بواسطه اين تصديق به رسول و وصيش خدا به شما ملحق فرمايد

تا به ما مژده رسد كه بواسطه دوستى شما ما را از گناهان پاك سازد

سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پيغمبر خدا

سلام بر تو اى دختر حبيب خدا سلام بر تو اى دختر دوست خاص خدا

سلام بر تو اى دختر بنده خالص خدا سلام بر تو اى دختر امين خدا سلام بر تو اى دختر بهترين خلق خدا

سلام بر تو اى دختر بهترين پيغمبران و رسولان و فرشتگان خدا

سلام بر تو اى دختر بهترين خلق سلام بر تو اى سيده زنان عالم از اولين و آخرين

سلام بر تو اى زوجه ولى خدا (امير المؤمنين) و بهترين تمام خلق بعد از رسول خدا

سلام بر تو اى مادر حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت


سلام بر تو اى صديقه طاهره كه به راه دين شهيد گرديدى

سلام بر تو اى آنكه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودى

سلام بر تو اى صاحب فضيلت‏و پاكيزه صفات سلام بر تو اى انسيه حوراء

سلام بر تو اى ذات متقى پاك گوهر سلام بر تو اى آنكه به الهام خدا دانا بودى

سلام بر تو اى مظلوم (و داراى عصمت) كه حق تو را غصب كردند

سلام بر تو اى ستم كشيده و مقهور دشمنان دين

سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و بركات حق بر تو باد

درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد

گواهى مى‏دهم كه چون تو از جهان رفتى با مقام يقين و دليل روشن از جانب پروردگار بودى و هر كه تو را مسرور و شاد ساخته

رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته

و هر كه در حق تو جفا و ظلم كرد به رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا كرده

و هر كه تو را آزرده كرد رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است

و هر كه به تو پيوست به رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد پيوسته

و هر كه از تو بريده از رسول خدا كه درود خدا بر او و آلش باد بريده است

زيرا تو پاره تن پيغمبر و روح مقدس آن بزرگوارى

خدا را گواه مى‏گيرم و رسول او و فرشتگان را كه من از آن كس راضيم كه شما از او راضى هستيد و خشمگينم از هر كه شما از او خشمگين هستيد

بيزارم از آنكه شما از او بيزاريد دوستم با آن كه شما با او دوستيد و دشمنم با هر كه شما با او دشمنيد

ناراضيم از هر كه شما از او ناراضى هستيد و محبوب من است هر كه محبوب شماست و بر صدق گواهى من خدا كافى است

كه گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.

خدا را گواه مى‏گيرم و پيغمبران و فرشتگان را خدا را گواه مى‏گيرم و فرشتگان را كه من دوستم با دوستان شما

و دشمنم با دشمنان شما و با هر كه محاربه كند با شما محاربم

من اى مولاى من به مقام عصمت و عظمت تو و پدر بزرگوارت و شوهر و فرزندانت كه پيشوايان دين منند يقين دارم

و به ولايت و امامت شما ايمان دارم و ملتزم اطاعت شما هستم

گواهى مى‏دهم كه دين همان است كه آنها راست و حكم خدا همان حكم است كه آنها كنند و آنها حكم خدا را البته به خلق رسانيدند

و امت را به راه خدا به طريق حكمت و برهان و پند و اندرز نيكو دعوت كردند و از ملامت لائمان نينديشيدند

و درود بر تو و بر پدر بزرگوار و شوهر و ذريه و فرزندانت كه امامان پاك گوهرند اى پروردگار درود فرست بر محمد (ص) و اهل بيتش

و درود فرست بر بتول طاهره و صديقه معصومه باتقواى پاكيزه روح

كه از خدا راضى است و خدا از او راضى است پاك گوهر با رشد و هدايت و مظلوم و مقهور امت كه حقش را غصب

و ارثش را منع كردند و استخوان پهلويش را شكستند و به شوهرش ستم نمودند و فرزندش را شهيد كردند

اى خدا فاطمه دخت رسول توست و پاره تن و باطن قلب و جگر گوشه پيغمبر توست

تحيت و درود از توبر او باد و او تحفه گرانبهاى توست كه خاصه به وصى رسولت اعطا فرمودى و حبيب حضرت مصطفى و قرين حضرت مرتضى

و بزرگ زنان عالم و بشارت دهنده اولياء و ملازم ورع و زهد

و سيب باغ فردوس و بهشت خلد تو مولدش را به شرف زنان بهشتى شرافت دادى

و انوار ائمه طاهرين را از نسل پاك او مقرر داشتى و در برابرش پرده نبوت را بياويختى

پروردگارا درود فرست بر او درودى كه مقامش نزد تو بيفزايد و نزد تو شرافت يابد و از مقام رضا و خشنوديت منزلت گيرد از ما تحيت و سلام به روح پاك آن بزرگوار برسان

و بواسطه دوستى و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت كرامت فرما كه تو اى خدا داراى مقام عفو با لطف و كرامتى

السلام علیک یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ارواحنا فداه
التماس دعای خیر
یا علی علیه السلام مدد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




حضورطلاب خواهر مدرسه علمیه خواهران ابدانان در راهپیمایی 22بهمن
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-11-28] [ 10:19:00 ق.ظ ]




برگزاری گفتمان دینی با موضوع حجاب وعفاف با سخنرانی معاونت فرهنگی مدرسه علمیه خواهران ابدانان در مدارس دبیرستان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسمات توسط طلاب مبلغ  مدرسه علمیه خواهران آبدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




قسمتی از وصیت نامه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره)به فرزند بزرگوارشان:

1.فرزندم را سفارش می کنم به نماز شب و استغفار در سحرها

2.سفارش می کنم به قرائت قرآن و تدریس و تدرس احادیث

3.سفارش می کنم به این  که،کیسه ای را که در آن،خاک قبر امامان و اولاد و اصحاب آن ها است و جمع آوردی کرده ام ،برای تیمن و تبرک با من دفن کنند و مقداری از آن را هم زیر صورت و محاذی آن بریزد

4.سفارش می کنم دستمالی را که در مصیبت امام حسین(ع) و اهل بیت مکرم او،با آن اشک چشمانم را پاک می کردم ،بر روی سینه ام ،در کفنم بگذارند.

5.سفارش می کنم یک سر عمامه را به منبر سیدالشهدا(ع) و سر دیگر را به تابوتم بسته و همان گونه مصیبت وداع را بخوانند و مرا در حسینیه ای که تاسیس کرده ام،قرار دهند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




ویژگی های حضرت مهدی (عج

ابـوحـمـزه گـویـد: حـضـرت صـادق (ع ) را دیـدم کـه هـنـگـامـى کـه مـى خـواسـت از منزل بیرون رود لبانش را مى جنبانید و بر در خانه ایستاده بود، عرض کردم : من شما را دیـدم کـه هـنگامى که از منزل بیرون آمدى لبانت را مى جنباندى آیا چیزى گفتى ؟ فرمود: آرى هـمـانـا انـسان چون از منزل بیرون رود هنگامى که خواهد بیرون رود سه بار بگوید: (((اللّه کـبـر))) و سـه بـار بـگـویـد: (((بـاللّه خـرج و بـاللّه دخل و على اللّه توکل ))) (سپس گوید:) (((اللهم افتح لى فى وجهى هذا بخیر و اختم لى بـخـیـر وقـنـى شـر کـل دابة انت آخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم ))) پیوسته در ضـمـانـت خداى عزوجل مى باشد تا خداوند او را بجائى که بوده است برگرداند

ویژگی های حضرت مهدی (عج)


برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:

از خاندان و ذریه پیامبر است
هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است
نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است
اسم پدرش حسن (ع) است
مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است
دوازدهمین امام و خاتم الائمه است
دارای دو غیبت صغری و کبری
عمر بسیار طولانی دارد
زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد
گذشت روزگار او را پیر نمیکند
ولادتش پنهانی است
دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند
دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد و فرمانروای روی زمین میشود
با شمشیر قیام میکند
دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است
روش او سیره پیامبر است
پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند
وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند
پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود
هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند
پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد
پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند
سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند
معجزات بسیاری دارد  و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده ان

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




اهمّیت یاد مرگ

یاد مرگ، نقشی بسیار سازنده در زندگی انسان دارد به گونه ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاد آورندگان آن را، هم درجه شهدا معرفی می کند: «قِیلَ یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً؛ به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: آیا کسی با شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: بلی، کسی که در شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند.»

ایشان همچنین این افراد را زیرک ترین مردم می داند: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اَیُّ الْمُؤْمِنِینَ اَکْیَسُ. فَقالَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْرا لِلْمَوْتِ وَأَشَّدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدادا؛ از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: زیرک ترین مردم چه کسی می باشد؟ فرمود: آن کس که بیشتر یاد مرگ کند و زیادتر مهیّای آن شده باشد.»

و این یاد مرگ به قدری مهم است که حضرت علی علیه السلام برای آن حقّی قائل شده، می فرماید: «ما اَنْزَلَ الْمَوتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَن عَدَّ غَدا مِنْ اَجَلِهِ؛ کسی که فردا را از زندگی خود بشمارد، حق مرگ را چنان که در خور آن است رعایت نکرده است.»

چگونه ممکن است انسان از کنار این مسئله به راحتی بگذرد و آن را نادیده بگیرد؛ درحالی که امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما مِنْ اَهْلِ بَیْتِ شَعَرٍ وَلا وَبَرٍ اِلاّ وَمَلَکُ الْمَوْتِ یَتَصَفَّحُهُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمسَ مَرّاتٍ؛ هیچ خانواده ای؛ از شهر نشین و بادیه نشین نیست مگر اینکه فرشته مرگ شبانه روزی پنج بار آنان را از نظر می گذراند.»

اهمّیت یاد مرگ به اندازه ای است که حضرت مسیح علیه السلام در جواب حواریین که سؤال کردند؛ «مَنْ اَولِیاءُ الَّذِینَ لا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ؛ اولیایی که هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه کسانی هستند؟» یکی از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رها نمودن یاد دنیا معرفی می کند و می فرماید: «اَحَبُّوا ذِکْرَ الْمَوْتِ وَتَرَکُوا ذِکْرَ الْحَیاةِ؛ یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها می کنند.»

همچنان که سیره عملی ائمّه معصومین علیهم السلام نیز در هنگام یاد مرگ این گونه بوده است.

به عنوان نمونه در مورد حالات امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است که: «اِذا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَالنُّشُورَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْعَرْضَ عَلَی اللّهِ ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَی عَلَیْهِ مِنْها؛ وقتی یاد مرگ می کرد، می گریست. و چون یاد قبر می کرد، می گریست. و چون از [قیامت و] بعث و نشور یاد می کرد، می گریست. و چون متذکّر عبور از صراط می شد، می گریست. و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی [در محشر] می افتاد، فریادی می زد و بی هوش [روی زمین] می افتاد.»

فکر کردن در مورد مرگ به قدری دارای تأثیرات مفید است که از برترین اندیشه ها و برجسته ترین عبادتها شمرده شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ ذِکْرُ الْمَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَکُّرِ ذِکْرُ فکر کردن در مورد مرگ به قدری دارای تأثیرات مفید است که از برترین اندیشه ها و برجسته ترین عبادتها شمرده شده است

الْمَوتِ؛ برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفکّر یاد مرگ است.»

یاد مرگ دارای آثار بسیاری می باشد که در منابع اسلامی به آنها اشاره شده است. ما در این نوشتار به برخی از آنها خواهیم پرداخت:

1. غفلت زدایی و آگاهی بخشی

از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می باشد. در واقع، ما انسانها از یاد مرگ می ترسیم و فریب دنیا را می خوریم و به بازیچه سرگرم می شویم؛ در حالی که برای آخرت آفریده شده ایم؛ ولی این دنیا را که در آن هستیم دوست داریم. هیچ گاه نباید فراموش کنیم که زندگی ما نَفَسهایی است که شمرده می شود و چون نَفَسی بگذرد، قسمتی از آن کاسته شده و قدمی به مرگ نزدیک تر شده ایم. و باید گفت: «جثّه های خاموش، تو را موعظه می کند و مرده ساکت به تو می گوید، استخوانهای پوسیده و تنهای خفته سخن می گوید و قبر تو را که هنوز زنده مانده ای میان قبرها نشان می دهد.»

امام صادق علیه السلام در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی می فرماید: «ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا؛ یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل می کند و ریشه های غفلت را می کند و دل را به وعده های الهی قوی و مطمئن می گرداند و طبع را رقیق و نازک می سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می سازد.»

به همین دلیل است که هر امر مربوط به مرگ، می تواند عامل بیداری و دوری فرد از غفلت محسوب گردد؛ همچنان که امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ کانَ مَعَهُ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ؛ کسی که کفنش با او در خانه اش باشد، از غافلان به شمار نمی آید.»

و یا اینکه می فرماید: «اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَةً فَکُنْ کَاَنَّکَ اَنْتَ الْمَحمُولُ؛ هنگامی که جنازه کسی را برداشتی، فکر کن که گویا تو خود آن کسی هستی که [در تابوت است و] آن را برداشته اند.»

قلب و دل انسان بر اثر اشتغال به امور دنیوی زنگار غفلت و بی خبری به خود می گیرد و یاد مرگ می تواند زداینده این آلودگیها و روشنی بخش قلب و وجود آدمی باشد؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن سؤالی به این موضوع اشاره فرمودند: «اِنَّ الْقُلُوبَ تَصدَأُ کَما یَصدَأُ الْحَدِیدُ. قِیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَما جَلاَؤُها قالَ قِراءَةُ الْقُرْآنِ وَذِکْرُ الْمَوْتِ؛ همچنان که آهن زنگ می زند، این دلها نیز زنگار می بندد. عرض شد: ای رسول خدا! صیقل دادن آنها به چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن و به یاد مرگ بودن.»

گوید اندر نزع از جان آه مرگاین زمان کردت ز خود آگاه مرگ

این گلوی مرگ از نعره گرفتطبل او بشکافت از ضرب ای شگفت

2. زهد و بی رغبتی به دنی

غفلت از مرگ، دنیا را در نظر انسان زیبا و با ارزش جلوه می دهد و او را سخت شیفته و واله خویش می گرداند، به طوری که عقل او را از درک هر حقیقت و واقعیتی همچون مرگ محروم می سازد؛ امّا انسان غافل، در راه رسیدن به خواسته های نفسانی از هیچ سعی و تلاشی فروگذاری نمی کند و از پای نمی نشیند. یاد مرگ از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می باشد

این میل و رغبت به دنیا را از دل انسان بیمار می شوید و می زداید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَکثِرُوا مِنْ ذِکْرِ الْمَوتِ فَاِنَّهُ یَزْهَدُ فِی الدُّنْیا؛ مرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا یاد مرگ از میل و رغبت به دنیا می کاهد.»

ابی عبیده از امام باقر علیه السلام تقاضای موعظه ای کرد، ایشان به عملی توصیه نمودند که اثر آن زهد در دنیاست: «قُلْتُ لاَِبِی جَعْفَرٍ علیه السلام حَدِّثْنِی بِما اَنتَفِعُ بِهِ فَقالَ یا اَبا عُبَیدَةَ اَکْثِر ذِکْرَ الْمَوتِ فَاِنَّهُ لَمْ یُکْثِر الاِْنسانُ ذِکْرَ الْمَوتِ اِلاَّ زَهِدَ فِی الدُّنْیا؛ به امام باقر علیه السلام عرض کردم: چیزی بفرمای که از آن سود برم. فرمود: ای ابا عبیده! زیاد مرگ را یاد کن! چه هر انسانی آن را بسیار یاد کند، نسبت به دنیا بی رغبت می شود.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر زهد می فرماید: «الزُهدُ فِی الدُّنیا قَصرُ الاَْمَلِ وَشُکرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَالْوَرَعُ عَنْ کُلِّ ما حَرَّمَ اللّه؛ زهد در دنیا [همان] کوتاه کردن آرزو و به جای آوردن شکر هر نعمت و پرهیز از تمامی محرمات الهی است.»

مسلّم است که آدمی با داشتن این اوصاف، دارای مقامی با ارزش می گردد و سزاوار مدح دیگران می شود و بدون آن از تمام ارزشها سقوط می کند. روایت شده است که در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از مردی یاد کردند و زیاد او را ستودند. پیامر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «کَیْفَ کانَ ذِکرُ صاحِبِکُمْ لِلْمَوتِ؛ رفیق شما با یاد مرگ چگونه است؟ آنها عرض کردند؛ «ما کُنّا نَکادُ نَسْمَعُ یَذْکُرَ الْمَوتَ؛ نشنیده ایم که از مرگ یاد کند.» آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «فَاِنَّ صاحِبَکُمْ لَیسَ هُناکَ؛ رفیق شما دارای موقعیتی نیست که شما می گویید.»

انسانی که دلبستگیهایی به دنیا پیدا کرده، بعضی از این دلبستگیها به دلبستگی دیگری می انجامد تا او را هلاک می کند؛ همچنان که حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «مَثَلُ طالِبِ الدُّنیا مَثَلُ شارِبِ ماءِ الْبَحرِ کُلَّما اِزدادَ شُربا اِزدادَ عَطَشا حَتّی یَقْتُلَهُ؛ حکایت طالب دنیا، حکایت کسی است که از آب دریا می نوشد. هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بکشد.»

با یاد مرگ، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر می کند؛ به طوری که به مقدار اندکی از آن راضی می گردد. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «مَنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیا بِالْیَسِیرِ؛ کسی که بسیار یاد مرگ کند، به مقدار کمی از دنیا راضی می شود.»

همچنین، با کسب زهد که در اثر یاد مرگ پدید می آید تحمل سختیها و مشکلات دنیا بر او دشوار نمی باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنیا هانَتْ عَلَیْهِ الْمُصِیبات؛ هر که دل از دنیا برکند، مصیبتهای آن بر او آسان می شود.»

این خانه که خانه وبال استپیداست که وقف چند سال است

چون قامت ما برای غرق استکوتاه و دراز او چه فرق است

3. کوتاهی آرزو

گاهی انسان در اثر فراموشی مرگ، غرق در دنیا و امور دنیوی می گردد و برای آنچه که هنوز به دست نیاورده، در دل، آرزوی وصال می نماید؛ اما هزار دریغ و افسوس که اجل به او مهلت نمی دهد و مرگ او را در کام خود فرو می کشد و آرزوهای دور و دراز را به خانه گور می برد.

یاد مرگ می تواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بی قراری و کناره گیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد؛ زیرا که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد می سازد؛ همچنان که حضرت علی علیه السلام به این نتیجه ناپسند اشاره و به عنوان یک قانون کلی مطرح می نماید و می فرماید: «مَا اَطَالَ عَبدٌ الاَْمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ هیچ بنده ای آرزویش را طولانی نمی کند، جز اینکه عملش را بد می کند.»

به همین علت، ایشان آرزوی طولانی را به عنوان یکی از مواردی که از گسترش آن در امت اسلامی ترس داشت معرفی نموده، می فرماید: «إنَّ اَخَوفَ مَا أخَافُ عَلیکُم خِصلَتَانِ، إتِّبَاعُ الْهَوَی وَطُولُ الاَْمَلِ، فَأمَّا إتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنسِی الاْآخِرَةَ؛ وحشتناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی هوی و آرزوی دراز. پیروی هوی [شما را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز [شما را] از یاد آخرت به فراموشی می اندازد.»

در دستورات اسلامی نیز بر کوتاهی فکر و اندیشه در مورد ساعتهای آینده دنیا، و منع از مشغول ساختن ذهن به امور دنیایی آتی، و مغتنم شمردن فرصتها بسیار سفارش شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «اِذَا أصبَحْتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالْمَسَاءِ وَإذَا اَمسَیتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّبَاحِ وَخُذْ مِنْ صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ، وَمِنْ شَبَابِکَ لِهَرَمِکَ وَمِنْ حَیَاتِکَ لِوَفَاتِکَ، فَاِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا اسْمُکَ غَدا؛ چون به صبح می رسی درباره عصر فکر نکن و چون به عصر رسیدی درباره صبح فکر نکن. از سلامتی برای بیماریت و از جوانی برای پیریت، و از زندگی برای مرگت استفاده کن؛ زیرا نمی دانی فردا زنده ای یا مرده.»

همچنین ذکر شده است که هرگاه کسی کاری را به زمان آینده محوّل می کرد، حضرت مسئله مرگ را به او یادآوردی می کرد و وی را سخت مورد توبیخ قرار می داد.

ابوسعید خدری نقل می کند که اسامة بن زید از زید بن ثابت کنیزکی به بهای صد دینار و به مهلت یک ماه خرید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که از این مسئله مطلع شد، فرمود: «ألاَ تَعجَبُونَ مِنْ أُسَامَةِ الْمُشتَرِی إلَی شَهرٍ اِنَّ أُسَامَةَ لَطَوِیلُ الاْءمَلِ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ مَا طَرَفَتْ عَینَایَ إلاَّ ظَنَنتُ أنَّ شُفرَیَّ لاَ یَلْتَقِیَانِ حَتَّی یَقْبِضَ اللّهُ رُوحِی وَمَا رَفَعتُ طَرفِی وَظَنَنتُ أنِّی خَافِضُهُ حَتَّی أُقبَضَ وَلاَ تَلَقَّمتُ لُقمَةً إلاَّ ظَنَنتُ أنْ لاَ أُسِیغَهَا أنحَصِرُ بِهَا مِنَ الْمَوتِ ثُمَّ قَالَ یَا بَنِی آدَمَ إنْ کُنْتُم تَعْقِلُونَ فَعُدُّوا أنْفُسَکُمْ مِنَ الْمَوتَی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّمَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَمَا أنْتُم بِمُعْجِزِینَ؛ آیا از اسامه در شگفت نیستید که خریدار تا یک ماه است؟ اسامه دراز آرزوست. به خدایی که جان محمد در قبضه قدرت اوست، چشمانم به هم نمی خورد، جز اینکه گمان می کنم پیش از آنکه مژه هایم به هم رسد، خداوند جانم را بگیرد. و چشم باز نمی کنم، جز اینکه گمان می برم پیش از آنکه چشم بر هم نهم جانم گرفته شود. و لقمه ای بر دهان نمی گذارم، جز اینکه گمان می کنم پیش از آنکه آن را فرو برم، بر اثر مرگ گلوگیرم گردد. سپس فرمود: ای فرزندان آدم! اگر خِرَد دارید، خود را در زمره مردگان شمارید! سوگند به آنکه جانم به دست اوست! آنچه به شما وعده داده می شود، خواهد آمد و شما نمی توانید [خدا را] به عجز درآورید.»

بسیار روشن است انسانی که همواره در یاد مرگ باشد، هیچ گاه عملی انجام نمی دهد که در قیامت نتواند پاسخگوی آن باشد و بدین سبب، عذاب الهی را بر خود هموار سازد؛ بلکه آرزوها را کوتاه نموده، سعی در طاعت و بندگی خدا خواهد داشت تا بهشت الهی را جایگاه خویش قرار دهد؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: «أکُلُّکُمْ یُحِبُّ أنْ یَدخُلَ الْجَنَّةَ. قَالُوا نِعَمْ یَا رَسُولَ اللّهِ. قَالَ قَصِّرُوا الاْءمَلَ وَثَبِتُوا آجَالَکُم بَینَ أبْصَارِکُم وَاسْتَحْیُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ حَیَائِهِ؛ آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ عرض کردند: آری ای پیامبر خدا! فرمود: آرزوها را کوتاه کنید، مرگ را پیش چشم خویش قرار دهید و از خداوند چنان که سزاوار است شرم کنید!»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]





چهار وظیفه مهم

از طریق علامه مجلسى ( ره ) در کتاب شریف بحار الانوار ج 71، ص 86 در توضیح آیه شریفه :

قوا انفسکم و اهلیکم ناراً



به چند مسئله بسیار مهم به عنوان وظیفه و مسئولیت سرپرست خانه اشاره شده، که از طریق این چند مسئله حفظ خانواده و اهل بیت از آتش فردا میسّر است.

بِدُعائِهِمْ اِلى طاعَةِ اللّهِ


بر سرپرست خانه است که تا زنده است خانواده خود را به طاعت خدا، و فرمانبرى از دستورات حق که به صلاح دنیا و آخرت انسان است دعوت کند، و دعوت به صورتى باشد که اجابتش از جانب آنان سخت نباشد، دعوت توأم با مهر و محبت، زبان نرم، با خوشروئى و متانت و دعوت به زبان و عمل، به صورتى که زن و فرزند عاشق و علاقه مند به طاعت حق شوند، و آن را بر تمام وظائف خود مقدّم بدانند.

طفلان چون به طاعت خدا روى آورند، آنان را تشویق کنید، جایزه بدهید، ببوسید، در آغوش بگیرید تا پاى طاعت در فضاى وجودشان ثابت و پابرجا شود.

زنان باید توجه کنند، که وقتى از جانب شوهرشان دعوت به طاعت رب شدند، با شوق و رغبت بپذیرند، تا اثر این پذیرش از مشرق وجود فرزندان طلوع کند.

زهرای اطهر سلام الله علیها در شب بیست سوم ماه رمضان - که به احتمال زیاد شب قدر است- اجازه نمی‌داد فرزندانش بخوابند، شام کمی به آنان می‌داد، و وقتی خواب‌شان می‌گرفت، به صورت‌شان آب می‌پاشید.
از این عملکرد فاطمه سلام الله علیها که الگوی تربیتی همه مادران است می‌توان استفاده کرد که سختی‌دادن به کودکان برای تربیت اسلامی تا حدی مجاز است. در روایات فراوانی تأکید شده است که حتی بچه های شیرخواره را به حج ببرید، آنها را نیابتاً حاجی کنید و از طرف آنها اعمال حج را به جا بیاورید. حج اعمال ساده‌ای ندارد ولی تلطیف نفس کودک مهم‌تر است.

وَ تَعْلیمِهِمُ الْفَرائِضَ


تا جائى که براى سرپرست خانواده امکان دارد، واجبات حق را که قسمتى از آن در رساله هاى عملیه و قسمتى در کتب اخلاقى و فقهى آمده به خانواده اش تعلیم دهد.

اگر از عهده اش برنیامد، زمینه فراگیرى آنان را با بردن به مساجد و مجالس مذهبى فراهم نماید، یا عالمى ربانى را به خانه دعوت کند تا فرائض حق را به آنان آموزش دهد.

ممکن است خواندن متن رساله براى بعضى مشکل باشد و توضیح آن مشکل تر، به همین خاطر نوبت به واگذاشتن بچه ها به کلاسهاى مربوطه مى رسد، تا دختران و پسران در نزدیکى بلوغ و تکلیف به وظائف شرعى خویش آگاه شوند.

وَ نَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ


بر سرپرست خانواده فرض و واجب است اهل خانه را از زشتى ها نهى کند، و از عواقب گناهان و معاصى بترساند، و زمینه تولید گناه را در خانه از بین ببرد.

وَ حَثِّهِمْ عَلى اَفْعالِ الْخَیْرِ


بر سرپرست خانواده واجب است اهل بیت خود را به کلیه کارهاى خیر، از صدقه دادن در راه خدا، تواضع به افراد، احترام به بزرگتر، رعایت کوچکتر، ایجاد صلح و مسالمت بین افراد، حق گوئى، حق جوئى، حق خواهى و خلاصه آنچه که خیر است، تشویق و ترغیب کند.

بکارگیرى این چهار حقیقت به فرموده علامه مجلسى ( ره ) تحقق قوا انفسکم و اهلیکم ناراً است.

بدین صورت قدم برداشتن براى هدایت عباد خدا به اندازه اى ثواب دارد که جز خدا کسى نمى داند.

رسول خدا امیرالمؤمنین را براى هدایت مردم یمن گسیل داشت قبل از سفر به او فرمود :وَ اَیْمُ اللّهِ لاََنْ یَهْدِىَ اللّهُ عَلى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ . . .قسم به خدا اگر حضرت حق به دست تو یک نفر را هدایت کند براى تو از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب مى کند بهتر است.

در این جا می توان گفت اگر این شخص هدایت شده از خانواده فرد هم باشد باز هم شامل این روایت می شود و تربیت فرزند صالح سبب رستگاری والدین می گردد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




 

تشرف حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی به محضر امام حسین

آیت الله مرعشی نجفی فرمودهاند: «در سال ۱۳۳۹ قمری (یک سال پس از درگذشت پدرشان) هنگامی که در مدرسهی قوام نجف اشرف، طلبه بودم و در آن زمان کتاب حاشیهی ملا عبدالله یزدی، در منطق را تدریس میکردم، زندگیم به سختی و مشقت اداره میشد و هیچ راه فراری از دست فقر و تنگدستی نداشتم. هجوم ناراحتیها عبارت بودند از:۱- اخلاق ناپسند برخی از معممین که به بیوت مراجع رفت و آمد داشتند. از رفت و آمد آنها به منزل مراجع برای من سوء ظنی به همهی مردم پیش آمده بود، چنان که با کسی ارتباط برقرار نمیکردم و حتی نماز جماعت را پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم.۲- یکی از منسوبین من به شدت از تدریس من جلوگیری میکرد و به استادم نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد! [ صفحه ۴۷۸] ۳- مبتلا به بیماری حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیماری حالت کند ذهنی و نسیان برایم پیش آمده بود.۴- بینایی چشمهایم بسیار کم شده بود.۵- از تند نوشتن عاجز شده بودم.۶- گرفتار فقر شدید و تنگدستی بودم.۷- در قلبم دائما نوعی بیماری روحی احساس مینمودم.۸- تدریجا تزلزلی در عقیدهام نسبت به بعضی از امور معنوی، روی میداد.۹- امید داشتم خداوند سفر حج بیت الله الحرام را نصیبم کند، به شرط آنکه در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از این دو شهر دفن شوم.۱۰- خداوند توفیق علم و عمل صالح را با همهی گسترهی آن به من عنایت کند.آن مشکلات و این آرزوها، لحظهای مرا آرام نمیگذاشت، از این رو به فکر توسل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) افتادم و به کربلا رفتم؛ در حالی که از مال دنیا فقط یک روپیه داشتم و با آن، دو قرص نان و کوزهای آب خریده بودم! وقتی وارد کربلا شدم به جانب نهر حسینی رفتم و غسل کردم و سپس به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا، نزدیک غروب بود که به غرفهی کلیددار حرم، سید عبدالحسین، صاحب کتاب «بغیه النبلاء فی تاریخ کربلا»، رفتم.او از دوستان پدرم بود. و از او اجازه خواستم که یک شب در حجرهی وی بمانم. چون ممنوع بود که کسی شبها در حرم مطهر باقی بماند! ایشان موافقت کرد و من آن شب در حرم ماندم و پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم فکر کردم که در کدام مکان از حرم شریف بنشینم. معمول این بود که مردم در طرف بالای سر مینشستند، ولی من فکر کردم که آن حضرت در دوران زندگی خود به فرزند خویش حضرت [ صفحه ۴۷۹] علی اکبر (ع) متوجه بودهاند. پس قطعا پس از شهادت نیز به سوی فرزند خود نظر دارند، از این رو در قسمت پایین پای آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وی بود. در جلو او حضرت و در کنار قبر حضرت علی اکبر (ع) نشستم.اندکی از جلوسم نگذشته بود که صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روضهی مقدسه شنیدم. به آن طرف متوجه شدم، در آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وی بود. در جلو او نیز رحلی بود و قرآنی بر آن قرار داشت و پدرم قرائت میکرد!نزد پدرم رفتم و دست ایشان را بوسیدم و از حال ایشان پرسیدم! با تبسم پاسخ داد که در بهترین حالت و برخورداری از نعمتهای الهی است. پرسیدم: در اینجا چه میکنید؟ جواب داد: ما چهارده نفریم که در اینجا مشغول تلاوت قرآن مجید هستیم! پرسیدم: آنها کجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفتهاند. سپس با اشاره به رحلهای قرآن، آن سیزده نفر را معرفی کرد که عبارت بودند از علامه میرزا محمد تقی شیرازی، علامه زین العابدین مرندی، علامه زین العابدین مازندرانی و اسامی بقیهی آنها را نیز گفت که به خاطرم نمانده است.سپس پدرم از من پرسید که تو برای چه کاری به اینجا آمدهای، در حالی که الان ایام درسی است؟ علت آمدنم را برایش شرح دادم. سپس به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام حسین (ع) در میان بگذارم! پرسیدم: امام کجا هستند؟ گفت: در بالای ضریح هستند. تعجیل کن، زیرا امام (ع) قصد عیادت زائری را دارند که در بین راه بیمار شده است! بلند شدم و به طرف ضریح رفتم و آن حضرت را دیدم، اما برایم ممکن نبود که درست به صورت ایشان نگاه کنم. زیرا چهرهی مبارک آن حضرت در هالهای از نور پنهان بود! [ صفحه ۴۸۰] به حضرت (ع) سلام کردم. ایشان جوابم را دادند و فرمودند: به بالای ضریح بیا! عرض کردم: من شایستگی ندارم که به نزد شما بیایم! پس به من اجازه دادند که در مکانی که ایستادهام، بمانم. آنگاه بار دیگر به آن حضرت نگاه کردم. در آن هنگام تبسمی ملیح بر لبانشان نقش بست و از من پرسیدند: چه میخواهی؟ من این شعر فارسی را قرائت کردم:آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است؟آن حضرت قطعهای نبات به من عنایت کردند و فرمودند: تو میهمان ما هستی.سپس فرمودند: «چه چیزی از بندگان خدا دیدهای که به آنها سوءظن پیدا کردهای؟!» با این سوال در من یک دگرگونی پیدا شد و احساس کردم که دیگر به کسی سوءظنی ندارم و با همهی مردم ارتباط و نزدیکی بسیاری دارم و فردا صبح، موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز میخواند، اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بدگمانی در من نبود. سپس حضرت فرمودند: «به درس خود بپرداز، زیرا آن شخص که مانع تدریس کردن تو بود، دیگر نمیتواند کاری بکند». چون به نجف اشرف بازگشتم، همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من میشد، خودش به دیدنم آمد و گفت من متوجه شدم که تو جز تدریس کردن، راه دیگری نداری! آن حضرت مرا شفا داد به طوری که بیناییام قویتر شد و به حافظهی عجیبی نیز دست یافتم.سپس آن حضرت قلمی را به من بخشیدند و فرمودند: «این قلم را بگیر و با سرعت بنویس!» پس از آن، ناراحتی قلبیم نیز برطرف شد. همچنین آن حضرت برایم دعا کردند که در عقیدهام نیز ثابت قدم بمانم. دیگر حاجاتم را نیز برآورده ساختند. غیر از مسالهی حج که اصلا متعرض آن نشدند! شاید به دلیل شرطی که در سفر کردن به حج گذارده بودم، آن حضرت اشارهای به آن موضوع نکردند. [ صفحه ۴۸۱] سپس با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسیدم: آیا حاجتی و امری دارید یا خیر؟ پدرم گفت: برای تحصیل علوم اجداد خود، بیشتر کوشش کن و نسبت به پدر و خواهرانت مهربان باش و بدهکاری اندکی به عبدالرضا بقال بهبهانی دارم، که آن را پرداخت کن!من به نجف اشرف بازگشتم، در حالی که همهی آن ناراحتیها و سوءظنها از بین رفته بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:08:00 ق.ظ ]




تربیت کودک از دیدگاه اسلام

 

حضرت امام علي (ع) مي فرمايند: «كودك هفت سال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه و هفت سال ديگر مورد خدمت و ياور است» (بحار الانوار ج 23 ص 65)

 

 

 

 

 

از روايات اسلامي استفاده مي شود كه آغاز تعليم مدرسه اي كودك در هفت سالگي است.

 

امام صادق (ع) مي فرمايد: «كودك هفت سال بازي مي كند و هفت سال خواندن و نوشتن مي آموزد و هفت سال (مقررات زندگي) حلال و حرام را ياد مي گيرد». (اصول كافي ج 6 ص 47 و 46)

 

در هفت سال دوم كودك آمادگي لازم را براي فراگيري معلومات و آداب اسلامي پيدا مي كند.

 

 

نكته اي كه بايد در همه مراحل در نظر گرفته شود، اين است كه محتواي آموزشي و تعليم بايد با مسائل روز و مورد نياز فراگيران و نيز شرايط محيطي و اجتماعي آنها مرتبط باشد.

 

 

علي (ع) مي فرمايد: «فرزندان خود را به عادات و آداب خود مجبور نكنيد؛ زيرا آنها براي زماني غير از زمان شما خلق شده اند.» (نهج البلاغه گفتار 240) تربيت و پرورش كودكان يكي از اموري است كه در سنت اسلامي بسيار مورد اهميت واقع شده است.

 

 

اين در حالي است كه بيشتر والدين تنها به طور غريزي به تربيت كودكان خود مي پردازند و هيچ آموزش يا مطالعه اي در اين زمينه ندارند. براي رفع اين كمبود، كارهاي بسيار زياد و عميقي لازم است تا پاسخگوي مشكلات روزمره كودكان و نوجوانان باشد.

 

آنچه در اين نوشتار خواهد آمد، نگاهي بسيار كوتاه به ديدگاه هاي سنت اسلامي در زمينه تعليم و تربيت است.

 

 

اميد است كه قدمي در نشان دادن خلا موجود و ايجاد انگيزه اي براي تحقيق در اين زمينه برداشته باشيم.

 

1- فطرت كودكان : از جمله مهمترين نكاتي كه درخصوص آموزش ديني كودكان در روايات آمده است ، مساله فطري بودن توجه به دين و خداست.رسول اكرم (ص) فرمود: «هر نوزادي با فطرت خدايي به دنيا مي آيد و پرورش مي يابد ، مگر اين كه پدر و مادر او را به سوي يهودي گري يا مسيحي گري بكشانند.» (بحارالانوار ج 3 ص 281) و نيز آمده است كه موسي به خدا عرض كرد: «پروردگارا! كداميك از اعمال نزد تو برتر است؟ خطاب رسيد: محبت به كودكان ؛ چرا كه من فطرت آنها را بر پايه اعتماد به يگانگي خود قرار دادم.» (آيين تربيت ص 381) تمام اين احاديث نشان مي دهد كه بايد پدر و مادر محيطي مناسب براي كودك فراهم آورند تا حقايقي يا عقايدي كه ريشه هاي آن در نهاد و فطرت كودك نهفته است ، به منصه ظهور برسد.

 

 

2- كنجكاوي و چراجويي : كودك از دنياي بسته پا به دنياي وسيع مي گذارد، بنابراين مي خواهد از اسرار آنها سر در آورد. بدين سان غريزه اوست كه از منشا پديده ها بپرسد. از روابط علت و معلولي آن سوال كند. اين زمينه مناسبي براي كودك است كه والدين ؛ فرصت را غنيمت شمارند و واقعيت ها را براي او توضيح دهند.

 

 

3- رغبتها : انسان به طور كلي موجودي است اجتماعي و خواهان زيستن در اجتماع است ؛ از اين رو اگر بخواهد با آنها بجوشد و در پس آنها عرض وجود كند، بايد تقليد كند. اين زمينه اي مناسب براي آموزش جنبه هاي مذهبي است.

 

 

كودك مي خواهد رفتار افراد بزرگتر را تقليد كند؛ پس در حضور او نمازتان را بخوانيد و يا او را همراه خود به مسجد ببريد. كودك رغبت دارد خود را در جاي بزرگترها قالب بزند، پس زمينه ارتباط او را با بزرگتران فراهم كنيد. تا آداب زندگي ؛ معاشرتي ، اخلاقي و در كل آداب و رسوم مذهبي را از اين طريق بياموزد.

 

 

4- ارائه الگوهاي مثبت: در اين روش از داستان انبيا و ائمه بخصوص دوران طفوليت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) استفاده مي شود.

 

 

 

 

5- حس غرور و خودپسندي: امري است كه بدون شك در بين تمام انسانها وجود دارد مي توان از حس غرور مثبت كودك استفاده كرد مثلا به او گفت كه من مطمئنم كه تو مي تواني نماز بخواني.

 

 

 

6- مراحل پرورش مذهبي كودك: رسول خدا (ص) فرموده اند: «فرزندان خود را به سه خصلت تربيت كنيد: محبت پيامبرتان و محبت خاندان او و قرائت قرآن». شك نيست كه هر سني مقتضايي براي خودش دارد و بايد طبق آن برنامه ريزي كرد. در كتب روايتي دوره 21ساله تعيين شده است كه به 3دوره 7ساله تقسيم مي شود و هر كدام به دوره جزيي تري قابل تقسيم است.

 

 

7سال اول : دوره تكوين است

 

پرورش مذهبي در حقيقت از همان روز تولد با گفتن اقامه و اذان در دو گوش كودك آغاز مي شود و بتدريج اين آموزش ها تا 3سالگي تكامل مي يابد. مرحله رشد ديگري از 5سالگي آغاز مي شود كه در اين مرحله بايد متوجه تفاوت كودكان در امر رشد و نمو باشيم.

 

 

 

 

 

تحقيقات روان شناسي ، تفاوت هاي كودكان را از نظر ميزان و ظرفيت يادگيري و نيز رشد و نمو عقلي آنها، مدنظر قرار داده است.اصول تربيتي اسلام از همان ابتدا توجه و نظر خود را به وجود تفاوت هاي رشدي در 5سالگي با مطرح كردن سوال زير جلب كرده است.اليهما يمينك من شمالك؟ راستت از چپت كدام است؟ اگر كودك بتواند به اين سوال پاسخ بدهد ، مرحله رشد قبلي خود را پشت سر گذاشته است.امام صادق (ع) سفارش كرده اند كه در 5سالگي ، به كودك ، سجده آموزش داده شود. همچنين امام مي فرمايند: «كودك خود را تا 6سالگي فرصت دهيد، سپس او را در فراگيري كتاب به مدت شش سال تربيت كنيد. (وسائل باب 82 حديث 2) شارع اسلام در زمينه هاي ديگر تشريعي نيز به تفاوت بين كودكان توجه دارد مانند حديثي كه درباره اقامه نماز ميت براي كودك متوفاي 5ساله وارد شده است.از حضرت صادق (ع) سوال شد؟ «آيا اگر كودك 5ساله اي بميرد، بايد نماز ميت بر او خواند؟ حضرت فرمود: اگر نماز را فهميد و درك مي كرد، بر او نماز خوانده شود». (وسائل باب 13حديث 4).

 

 

7 سال دوم ، دوره پرورش ديني است

 

در اين دوره است كه كودك از حكم وضعي به حكم تكليفي بايد عمل كند. علاوه بر آموزش اعمال واجب اعم از روزه و نماز در 7سالگي ، امام صادق (ع) در زمينه تعليم احاديث اسلامي مي فرمايند: «احاديث اسلامي را به فرزندان خود هر چه زودتر بياموزيد ، قبل از آن كه مخالفان بر شما سبقت گيرند». (كافي ج 6 ص 76) امام صادق (ع) درباره روزه گرفتن كودكان مي فرمايند: «ما به كودكان خود در 7سالگي مي آموزيم كه هر قدر طاقت دارند، نصف روز باشد ، يا بيشتر و يا كمتر روزه بگيرند و هرگاه گرسنگي بر تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند ، تا اين كه به روزه گرفتن عادت كنند و آن را تحمل نمايند. پس شما از كودكان خود بخواهيد كه در 9سالگي هر قدر كه طاقت روزه دارند، روزه بگيرند و هرگاه كه تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند». (فروع كافي ج 2 ، ص 124) ايمان واقعي به مذهب از حدود 12سالگي در كودك پيدا مي شود و در اين سن تا حدود قابل توجهي مي توان معناي اصيل مذهب را به او منتقل كرد. ضمنا مباني اخلاقي و تربيتي ، به آداب معاشرت و رسوم و سنن در همين دوره بايد به كودك آموزش داده شود. پايان اين دوره همزمان با دوره نوجواني است و كودك با تجاربي كه در زمينه هاي مختلف به دست آورده ، تاحدی به فردي مستقل و صاحب نظر تبدیل مي شود. در نظر داشته باشیم که آموزش کدک در این سن می بایست با احترام و آرامش صورت گرفته و سعی کنیم کودک با قناعت کافی به امر یادگیری بپردازد. 

 

 

7 سال سوم ، دوره تمرين و عمل است

 

در اين دوره نيز كه خود به 3مرحله پاياني نوجواني ، دوران بلوغ و دوره جواني تقسيم مي شود، بيشتر توجه والدين بايد به دوران بلوغ باشد كه دوره رشد احساسات و نوعي تولد مجدد است و دوره اي است كه نياز آنان به راهنمايي ، به اوج خود مي رسد. ايمان به مذهب از 16سالگي اوج مي گيرد و در صورتي كه به الگوي كاذبي برخورد كردند، در جنبه مذهب ، خطراتي برايشان وجود خواهد داشت.

 

پايان بلوغ و از حدود 18سالگي ، دوره استقلال تقريبي است. دقت و استدلال منطقي در او رشد مي كند و مي توان از اين طريق به آموزش مذهبي و ديني او بیش از قبل پرداخت.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:04:00 ق.ظ ]




منزلت  شهید در دین اسلام

 

امام اسماعیل بخاری و امام مسلم به نقل از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"هیچ یک از کسانی که وارد بهشت شده باشد، آروزی بازگشت به دنیا نمی کند، مگر شهید که او به سبب پاداشی که از خداوند می گیرد، آرزو می کند که به دنیا بازگردد تا دهها بار فی سبیل الله شهید شود. در روایت دیگری هم آمده است که “به سبب فضیلتی که خداوند به مقام شهید داده است، شهدا دوست دارند که بار دیگر به دنیا بازگردند تا نصیب جدیدی برگیرند".

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در سخنان مبارکی که ابو داوود آن را از ثوبان رضی الله عنه روایت کرده است، راز سستی و کاهلی را که امروزه امت اسلامی به آن دچار شده اند، تشریح کرده است. آن حضرت می فرماید: “زمانی فرا می رسد که ملتهای دیگر مانند گرسنگانی که به غذا حمله می برند بر شما هجوم آورند. فردی پرسید آیا آنگاه ما اندک هستیم؟ حضرت فرمودند: نه، آن روز تعداد شما بسیار است، اما شما مانند کف روی آب هستید و خداوند هیبت شما را از دل دشمنانتان برداشته و شما در آن زمان بسیار سست و تنبل هستید. پرسیده شد ای رسول خدا! سستی در چیست؟ ایشان فرمودند:"علاقه به دنیا و تنفر و کراهت از مرگ".

این همان درد مزمنی است که مسلمانان معاصر به آن مبتلا هستند. علاقه و عشق به دنیا انسان را بنده شهوات و هوا و هوسهای دنیایی می کند. تنفر و هراس از مرگ نیز موجب ذلت و خواری و حقارت دنیا و آخرت خواهد بود. لذا قرآن کریم نگرانی انسان را نسبت به روزی برطرف ساخته و در این کتاب مقدس تأکید شده است که روزی به دست خداوند است. خداوند متعال بر این مسأله سوگند یاد کرده است و می فرماید،

 "و فی السماء رزقکم و ما توعدون فو رب السماء و الأرض إنه لحق مثل ماأنکم تنطقون"(ذاریات/ 22و23)

{در آسمان روزی شماست و نیز چیزهایی که بدان وعد و وعید داده می شوید * به خدای آسمان و زمین سوگند که این حق است، درست همانگونه که شما سخن می گویید (و سخن گفتن کاملاً برایتان محسوس است و درباره آن شک و تردیدی ندارید)}

خداوند متعال درباره مرگ نیز فرموده است که آن نیز در دست خود اوست:

“و لکل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون"(اعراف/34)

{هر گروهی دارای مدت زمانی (مشخص و معلوم) است و هنگامی که زمان (محدود) آنان به سر رسید، نه لحظه ای تأخیر خواهند کرد و نه لحظه ای بر آن پیشی می گیرند}

 خداوند متعال همچنین می فرماید:

“قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل إلی مضاجعهم"(آل عمران/ 154)

{بگو، اگر در خانه های خود هم بودید،آنان که کشته شدن در سرنوشتشان بود، به قتلگاه خود می آمدند(و در مسلخ مرگ کشته می شدند)}.

 

 پس نه رفتن به جنگ مرگ را نزدیک می کند و نه فرار از جنگ، آن را به تأخیر می اندازد. در اینجا خوب است به یک نکته تاریخی در این باره اشاره گردد. خداوند متعال برای خالد بن ولید که از قهرمانان صدر اسلام بود شهادت در جبهه های نبرد حق علیه باطل را مقدر نکرده بود. خالد پس از سالها شرکت در جنگهای متعدد در بستر مرگ جان به جان آفرین تسلیم کرد. او پیش از مرگ گفت: به خدا قسم در هر وجب از بدنم جای ضربه شمشیر یا محل اصابت تیری وجود دارد، اما من هم مانند شتر می میرم، ولی بزدلان هرگز این را نمی فهمند! این همان چیزی است که علی بن ابی طالب را بر آن داشت که این شعر معروف را بسراید که:

 

   أی یومی من الموت أفر      یوم لا یقدر أو یوم قدر

یوم لا یقدر لا أحذره      و من المقدور لا ینجو الحذر

 

 (از کدام روز مرگ می توانم بگریزم آن روزی که مرگ در آن مقدر نشده یا آنکه مقدر شده است اگر مرگ در روزی مقدر نشده باشد من از آن باکی ندارم و هشیار هم نمی تواند از روزی که در آن مرگ برایش مقدر شده است، بگریزد.)

به همین دلیل، در دین مبین اسلام تأکید شده است که مرگ انتقال از مرحله ای به مرحله دیگر و از خانه ای به خانه دیگر و از زندگیی به زندگی دیگر است.

“الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملاً و هو العزیز الغفور” (ملک/2)

 {آن کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود. او چیره و توانا و آمرزگار و بخشاینده است}

خداوند متعال هیچ نعمتی را از بندگانش نمی ستاند مگر آنکه نعمت بزرگ تری را به جای آن به آنها بدهد.

 "إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون * نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدعون * نزلاً من غفور رحیم"(فصلت/30- 32)

{کسانی که می گویند پروردگار ما خداست و سپس پابرجا و ماندگار می مانند، فرشتگان به پیش ایشان می آیند و بدانان مژده می دهند که نترسید و غمگین مباشید و شما را بشارت با به بهشتی که به شما وعده داده شده است* ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیایی و در آخرت هستیم و در آخرت برای شما هر چه آرزو کنید هست. و هر چه بخواهید برایتان فراهم است* اینها به عنوان پذیرایی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است}

 

پس اگر سرنوشت مؤمنان در وقت مرگ این گونه است، پس شهیدانی که خداوند متعال آنان را به این مقام برگزیده است و آنان جان خود را فی سبیل الله تقدیم کرده اند، چه حالی خواهند داشت؟ یقیناً آنان گرامی ترین و محبوب ترین مخلوقات در نزد خداوند مهربان هستند و چرا این گونه نباشند که خداوند متعال خود به ایشان وعده نیکو ترین زندگی را داده است.

سعد بن ابی وقاص (رض) می گوید: یکبار ما به امامت پیامبر نماز می خواندیم، مردی وارد مسجد شد و هنگامی که به صف جماعت پیوست گفت: اللهم آتنی ما تؤتی عبادک الصالحین، (خداوندا به من چیزی بده که به بندگان صالح خود می دهی. هنگامی که پیامبر نماز را به پایان رساند، فرمود: کدامیک از شما این گونه دعا کرد؟ آن مرد گفت که من گفتم یا رسول الله، ایشان فرمودند: “تو بر اسب خویش سوار می شوی و در راه خدا به شهادت می رسی". این حدیت را حاکم روایت کرده و گفته است که به شرط امام مسلم صحیح است.

 

شهیدان پس از پیامبران بالاترین درجه و رتبه را دارند

حضرت محمد (ص) می فرماید: سه کس کشته شوند: یکی مردی که با جان و مال خود در راه خداوند جهاد کرد تا آنکه در نبرد با دشمن کشته شد، چنین فردی شهیدی است که خداوند او را مورد آزمایش قرار داده و در بهشت خواهد بود…. او در زیر سایه عرش خداوند است و فقط پیامبران به سبب پیامبری خویش بر چنین کسی برترند. دومی، آن است که از گناهان خویش بترسید و با جان و مال خود در راه خدا جهاد کرد و با دشمن به نبرد بپردازد و به شهادت برسد. این شهادت موجب پاک شدن او از گناهان است، زیرا شمشیر ( جهاد در راه خدا) گناهان را از بین می برد. چنین کسی می تواند از هر یک از درهای بهشت که اراده کند، وارد آن شود، زیرا بهشت هشت در دارد و برخی از درها بر برخی دیگر فضیلت دارند. جهنم نیز هفت در دارد. سوم منافق است که با جان و مال خویش بجنگد و با دشمن روبرو شود و در این حال کشته شود. این فرد در آتش خواهد بود، زیرا شمشیر نفاق را از بین نمی برد. امام احمد آن را روایت کرده و گفته که حدیث حسن است.

 

شهید فی سبیل الله بهشتی است

خداوند متعال می فرماید:

” إن الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة و الإنجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم” (توبه/111)

{بی گمان خداوند (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری می کند. آنان باید در راه خدا بجنگند و بکشند و کشته شوند. این وعده ای است که خداوند آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن (به عنوان سند معتبری ثبت کرده است) و وعده راستین آن را داده است و چه کسی از خدا به عهد خود وفا کننده تر است؟ پس به معامله ای که کرده اید شاد باشید و این پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی است}

شهید سید قطب رحمه الله در تفسیر این آیه در کتاب فی ظلال القرآن می گوید: “ماهیت این بیعت این است که خداوند متعال جان و مال مؤمنان را فقط برای خود می خواهد و آنها اجازه ندارند به خواست خود آن را ببخشند یا برای خود نگه دارند. آری، این کالایی است که خریدارش می تواند هر گونه که بخواهد و اراده و تعیین کند در آن دخل و تصرف کند. فروشنده باید فقط در همان مسیری که به او گفته می شود برود. بهای این کالا هم بهشت است. راه آن هم جهاد و نبرد و مبارزه است. پایان آن هم پیروزی یا شهادت.

یقیناً این خرید و فروش بسیار حساس است، اما این معامله بر هر مؤمن توانایی فرض است و فقط زمانی از حیطه وظایف مؤمن خارج می گردد که او از ایمان خود دست کشیده باشد، اکنون که این کلمات را می نویسم این حساسیت را کاملاً درک می کنم. خداوندا! از تو یاری می خواهم، زیرا که این پیمان بسیار حساس و سنگین است".

 

شهید آرزو می کند که خداوند متعال او را یکبار دیگر به دنیا باز گرداند

امام اسماعیل بخاری و امام مسلم به نقل از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"هیچ یک از کسانی که وارد بهشت شده باشد، آروزی بازگشت به دنیا نمی کند، مگر شهید که او به سبب پاداشی که از خداوند می گیرد، آرزو می کند که به دنیا بازگردد تا دهها بار فی سبیل الله شهید شود. در روایت دیگری هم آمده است که “به سبب فضیلتی که خداوند به مقام شهید داده است، شهدا دوست دارند که بار دیگر به دنیا بازگردند تا نصیب جدیدی برگیرند".

 

روح شهیدان به سان پرندگان در بهشت پرواز می کنند

نبی اکرم محمد (ص) می فرماید:” هنگامی که یکی از برادران شما شهید می گردد، خداوند متعال روحش را در کالبد پرنده ای سبز رنگ قرار داده و بر روی نهرهای بهشتی به پرواز در می آورد. آن پرنده از میوه های بهشتی می خورد و در کاخهای طلایی بهشت مسکن می گزیند و در زیر سایه عرش الرحمان به پرواز در می آید. این شهیدان می گویند که چه کسی به برادران ما می گوید که ما در بهشت زنده ایم و از نعمتهای بهشتی روزی می خوریم تا آنان نیز از جهاد دوری نجویند و از جنگ در را خدا هراس نداشته باشند. خداوند متعال پاسخ می دهد که من به آنان می گویم. به همین سبب است که فرموده خداوند متعال نازل شده که فرموده است:

“ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاء عند ربهم یرزقون” (آل عمران/ 169)

{ و کسانی را که در راه خداوند متعال کشته شدند، مرده مپندارید، زیرا آنان زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خورند} حدیث مذکور را امام ابو داود در باب جهاد کتاب خود روایت کرده است.

امام مسلم روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: روح آنان در کالبد پرنده ای سبز قرار می گیرد، آنها خانه هایی در بهشت خواهند داشت و به هرجایی از بهشت که بخواهند می روند و سپس به همان خانه ها باز می گردند!.

ابن نحاس در کتاب خود به نام مشارع الأشواق الی مصارع العشاق ص 270 حکمت قرار گرفتن روح شهیدان در کالبد پرندگان سبز رنگ و مسکن آنان در چراغهایی آویخته در زیر سایه عرش می گوید: زیرا لطیف ترین رنگها رنگ سبز و لطیف ترین و شفاف ترین جمادات شیشه است، به همین سبب روح شهیدان در لطیف ترین پیکرها که پیکر پرندگان است و زیباترین رنگها که سبز است و لطیف ترین جمادات که چراغهای زیبای آویخته در زیر سایه عرش است، قرار می گیرد تا شهیدان لذت نعمت در جوار پروردگار کریم بودن را بچشند.

 

فرشتگان با بالهای خود برای شهیدان سایه ایجاد می کنند

جابر بن عبدالله رضی الله عنهما می گوید: پیکر پدرم را به نزد رسول اکرم (ص) بردم. مشرکان پیکرش را مثله کرده بودند. رسول خدا در کنار پیکر قرار گرفت. پیش رفتم تا چهره اش را به پیامبر نشان دهم. گروهی مرا از این کار باز داشتند. رسول خدا فرمودند:” فرشتگان با بالهای خویش بر او سایه انداخته اند". این حدیث را هم امام بخاری و هم امام مسلم روایت کرده اند.

 

شهید برای هفتاد تن از اهل بیت خویش شفاعت می کند

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: شهید برای هفتاد نفر از اهل بیت خویش شفاعت می کند. این حدیث صحیح است و ابو داود آن را در کتاب الجهاد خود روایت کرده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-11-25] [ 11:01:00 ق.ظ ]




منزلت زن از منظر قرآن

 

منزلت زن، حقوق زن، ارث زن.

تفاوت‏هاى زن ومرد در وظايف و حقوقى كه دارند همواره مورد بحث بوده است. ثمره ى مباحث در دو ديدگاه متقابل ارايه شده است. در يك ديدگاه، زن از سطح انسانيت تنزل مى‏كند و صورت ابزار و وسيله به خود مى‏گيرد. از سوى ديگر، ديدگاهى نيز هيچ تفاوتى بين زن با مرد قايل نمى‏شود و معتقد است زن در همه ى زمينه‏ها همتاى مرد است. اين همان فمينيسم است.
اين نوشتار بر آن است تا با توجه به كاستى‏هاى دو ديدگاه ياد شده به تحقيق وتبيين ديدگاه قرآن در اين باره بپردازد.

نگرش به زن در گذر تاريخ

در ميان اقوام و دانشمندان گذشته نظر بسيار بدبينانه‏اى نسبت به زن وجود داشته است. افلاطون، با جرئت و تهور فراوان، از ورود زن به هر كارى و از برابرى زن و مرد در همه ی موقعيت‏ها پشتيبانى مى‏كرد. اما ارسطو، كه با تعصبات روزگار خود بيشتر سازگار بود، زن را ناقص مى‏دانست و به عقيده ی او طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است، زن را مى‏آفريند. زنان و بندگان، از روى طبيعت، محكوم به اسارتند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند. (دورانت/14)
آگوستين قديس قائل بود: زن حيوانى است كه نه استوار است و نه ثابت قدم، بلكه كينه توز است و زيان كار و منبع همه مجادلات و نزاع‏ها و بى عدالتى‏ها و حق كشى‏ها. (ستارى،61)
بعضى از پيروان فرويد معتقدند:
زن خدمت قابلى به فرهنگ بشر نكرده و در هيچ فنى موقعيتى به دست نياورده است جز در شستن و بافتن و آرايش كردن كه فنون جنبى است و مجاهده‏اى براى پوشانيدن دستگاههاى جنسى و جلب مرد. (تيلا/ 14)
در تورات كنونى آمده است كه وجود زن، طفيلى وجود مرد است و از دنده ی چپ مرد آفريده شده است (سفر پيدايش 2/ 2)
در مقابل نظريه‏هاى افراطى، نظر بسيار خوشبينانه‏اى نيز نسبت به زن وجود دارد.گاندى مى‏گويد:
هيچ يك از شرارت‏هايى كه مرد مسئول آن است، چنان پست و مفتضح و خشن نبوده كه توهين به نيمه ی برتر انسانيت. جنس زن را ضعيف‏تر نمى‏دانم، چون اصيل‏تر از مرد است. حتى امروز هم زن تجسم ايثار، رنج كشيدن خاموش، فروتنى، ايمان و معرفت است. شهود زن اغلب صادق‏تر است تا تصور خود بينانه‏اى كه مرد از دانش برتر خود دارد«. (خجسته/ 43)
زن در نزد مصريان مقام والايى داشت تا جايى كه تسلط زن و مادر شاهى بر تسلط مرد يا پدر شاهى غلبه داشته است. (تيلا/29)

ديدگاه قرآن

اسلام تنها دينى است كه شخصيت و حقوق زن را در ابعاد گوناگون و با توجه به توانمندى‏ها و وظايفى كه دارد منظور كرده است. گوستا ولوبون مى‏گويدکه اسلام اولين مذهبى است كه در اصلاح حال زنان و ترقى وتعالى آنان قدم‏هاى خيلى وسيعى برداشته است. زیرااین مطلب مسلم است که در میان تمام مذاهب و اقوامی که قبل از اسلام آمده اند وضع و حالت زیاده از حد ضایع و خراب بوده است (517).
اينك لازم است موضع اسلام را در اين باره از متن قرآن جويا شويم. از ديدگاه قران سرشت زن و مرد يكسان بوده واین دو داراى هويتى يكسانند. قرآن مى‏فرمايد:
يا اَيُّهاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ منْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ منْها زَوْجَها وَبَثَّ منْهُما رجالاً كَثيراً وَ نِساءً… (نساء/1) اى مردم از پروردگارتان پروا كنيد، آن كه شما را از يك نفس آفريد و از آن نفس واحد، همسر او را و از آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد.
در آيه ي ديگر آمده است:
هُوَ اَلّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ منْها زَوجَها لِيَسْكُنَ اِلَيْها (اعراف/189) اوست كه همه ی شما را از يك تن آفريد و از آن يك تن، زنش را آفريد تا به او آرامش يابد.
از منظر قرآن، خلقت زن مايه ی آرامش مرد است.
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوُا الَيْها (روم/21) و از نشانه‏هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا به ايشان آرامش يابيد.
علامه طباطبايى در تفسير این آیه مى‏گويد:
معناى آيه اين است كه براى سود رساندن به شما از جنس خودتان همانند آفريد، چرا كه هر يك از زن و مرد داراى جهاز توليد مثل است كه با همراهى جنس ديگر كارش به ثمر مى‏رسد و با كار هر دو، مسئله توليد و تكثير مثل به انجام مى‏رسد، بر اين اساس، هر يك به تنهايى نقص دارد و به قرين خود نيازمند است و از مجموع اين دو، يك واحد تام حاصل مى‏شود. به جهت همين نياز و نقص هر كدام به سمت ديگرى حركت مى‏كند و زمانى كه وصلت حاصل گشت، آرام مى‏گيرد. زيرا هر ناقصى به كمال خود شائق است و هر نيازمندى به چيزى كه رفع نيازش كند، ميل دارد. اين همان ميل جنسى است كه در اين دو قرين نهاده شده است. (الميزان/ 16/ 173-174)

برخوردارى از مواهب يكسان

قرآن كريم بعضى از موهبت‏های الهی را به انسان ، صرف نظر ازجنسیت ، نسبت داده است ، از جمله: لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى اَحْسَن تَقْويم. (تين/4) ما انسان را در بهترين ساختار خلق كرديم.
در آيه ی دیگری میفرماید :
فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّين حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ (روم/3) پس تو اى رسول، مستقيم روى به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا نبايد داد. اين است آيين استوار حق و ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.
امكاناتى را كه خداوند خلق كرده است، براى انسان است و طبق جنسيت تقسيم صورت نگرفته است:
اَلّذى جَعَلَ لَكُمُ اْلاَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بناءً وَ اَنْزَلَ منَ السَّماء ماءً فَاَخْرَجَ به منَ الثَّمَرات رزْقاً لَكُمْ. (بقره/22) آن خدايى كه براى شما زمين را گسترد و آسمان را برافراشت و فرو باريد از آسمان آبى كه به سبب آن بيرون آورد ميوه‏هاى گوناگون براى روزى شما.
آياتى كه هدف آفرينش را بيان مى‏كند عموميت دارد ، از جمله:
الّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ. (ملك/2) خدائي كه مرگ و زندگانى را آفريد كه شما بندگان را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است و او مقتدر و آمرزنده است.
همچنين:
وَ مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً. (نحل/97) هر كس از مرد و زن كار نيكى به شرط ايمان به خداى آرد، ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده مى‏گردانيم.
در صورت تساوى عمل زن و مرد، پاداش اين دو يكسان خواهد بود:
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى. (آل عمران/195) پس خدا دعاهاى ايشانرا اجابت كرد كه البته من كه پروردگارم عمل هيچكس از مرد و زن را بى مزد نگذارم.
خداوند اهل علم و دانش را ستوده و فرقى بين زن و مرد قايل نشده است:
يَرْفَعِ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ (مجادله/11) خدا مقام اهل ايمان و دانشمندان عالم را رفيع مى‏گرداند.
يكى از مهمترين اهداف انبياء، تزكيه و تعليم انسانها است و در اين خصوص فرقى بين زن و مرد نيست:
كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُم وَ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره/151) چنانكه رسول گرامى خود را فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و نفوس شما را از پليدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه گرداند و به شما تعليم شريعت و حكمت دهد و از او بياموزيد هر چه را نمى‏دانيد.
درتعدادى از روايات علاوه بر تعابير عام نسبت به زنان تصريح صورت گرفته است ، از جمله: قال النبى(ع):
طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار،ج1/177) فراگيرى دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
از منظر فقيهان اماميه فراگيرى احكام شرعى مورد ابتلا بر هر زن و مردى واجب است:
يحب على كل مكلف فى عباداته و معاملاته ان يكون مجتهداً او مقلداً او محتاطا. (العروة الوثقى1/12) واجب است بر هر مكلفى در عبادت‏ها و معامله‏ها يا مجتهد باشد و يا مقلد و يا به احتياط عمل نمايد.
زنان بسيارى از اصحاب و ياران پيامبر9 و ائمه، اهل فضل و دانش بودند. مجلس تفسير زينب3 در كوفه هنگام حكومت حضرت على7، نمونه بارزى از اين امر است. (اعلام النساء المؤمنات/ 173) همچنين برخى از زنهاى منسوب به فقها و عالمان، صاحب اجازه نقل حديث و اجتهاد بوده‏اند مانند ام على، همسر شهيد اول و آمنه بيگم دختر مجلسى اول. و در تاريخ معاصر، شهيده بنت الهدى صدر و بانو مجتهده اصفهانى از مصاديق بارز زنان اهل فضل و دانش بوده‏اند. (پيام زن/22/26)
از ديد قرآن، در كسب مدارج معنوى و تحصيل تقوا، فرقى بين زن و مرد نيست.
يا اَيُّها النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاكُمْ. (حجرات/13) اى مردم ﺍ ما همه ی شما را از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه‏هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسند. بزرگوارترين شما نزد خدا با تقوى‏ترين مردمند.
يكى از ارزشمندترين مفاهيم و اعمال دينى جهاد در راه خداست تا جايى كه جهاد براى حفظ كيان اسلام بر زن و مرد واجب است. (كشف الغطاء/381)
زن و مرد از فضيلت جهاد بهره مى‏برند:
لا يَسْتَوى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤمِنينَ غَيْرُ اُولى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهمْ فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ بَاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً. (نساء/ 95) هرگز مومنانى كه بى هيچ عذرى مانند نابينايى ، مرض فقر و غيره از كار جهاد باز نشينند با آنانكه به مال و جان كوشش مى‏كنند، يكسان نخواهد بود. خدا مجاهدان فداكار با مال و جان را بر بازنشستگان، بلندى مقام و برترى بخشيده و همه ی اهل ايمان را وعده ی نيكو فرموده و مجاهدان را بر بازنشستگان با اجر و ثوابى بزرگ برترى داده.
آيه ی زیر بيان كننده ی ارزشهایی است كه زن و مرد در آن شراكت دارند و در اين آيه از مردان و زنان به نيكى ياد شده است:
اِنّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنينَ وَ الْمؤمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ القانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وِ الْحافِظينَ فُرُجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللّهَ كَثيراً وَ الذَّكِراتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ اَجْراً عَظيماً. (احزاب/35) همانا كليه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان اهل طاعت و مردان و زنان راستگوى و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس خاشع و مردان و زنان خيرخواه مسكين نواز و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان با حفاظ خوددار از تمايلات حرام و مردان و زنانى كه ياد خدا بسيار كنند، براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.
خلقت زن و مرد هر كدام براى تكميل ديگرى است:
هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ و َ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ. (بقره/18) آنان (زنان) جامه ی ستر و عفاف شما و شما (مردان) نيز لباس عفت آنها هستيد.
در تفيسر الميزان آمده است:
ظاهر از لباس همان معناى معروف آن است. لباس آن چيزى است كه انسان به آن بدنش را مى‏پوشاند و دو جمله از قبيل استعاره است. زيرا هر يك از زوجين ديگرى را از دنبال گناه رفتن و شايع ساختن آن، باز مى‏دارد. پس هر كدام براى ديگرى به منزله لباسى است كه با آن پليدى خود را پنهان و عورت خود را مى‏پوشانند. (الميزان/1/44)
قرآن حتی جنس زن و مرد را نیز يكسان مى‏داند:
وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبتِ. (نحل/72) خدا براى شما از ميان خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان فرزندان و فرزند زادگان پديد آورد، و از چيزهاى پاك روزيتان داد.
در آيه ی ديگر از قرآن آمده است:
فاطِرُ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً. (شورى/11) آفريدگار آسمانها و زمين است. براى شما، هم از شما، همسرانى بيافريد.
بعضی مفسرين از این آیه یکسانی و مماثلت جنس زن و مردرا نتیجه گرفته اند. (حسينى/2/ 100-98) علامه طباطبايى در تفسير الميزان، نيز اين قول را ترجيح داده است. (الميزان/4/ 136)
ممكن است گفته شود در آيات مذكور، هدف از آفرينش زن آرامش و سكون مردتلقی شده است به گونه ای که گویا اصل در حيات، مرد است و زن طفیل وجود او ست. اما بايد گفت با توجه به ظاهر آيات هر يك از اين دو جنس به يكديگر نياز دارند و آرامش طرفينى است همانگونه كه مودت و رحمت براى هر دو طرف است. در استعمالات قرآنى، واژه ی زوج به معناى همسر بر هر يك از زن و مرد اطلاق مى‏گردد و اصولا كلمه ی زوجه در قرآن به كار نرفته و از نظر لغت شناسان استعمال واژه ی زوجه براى زن، غير فصيح است. (راغب/ 384)
آيات ذكر شده نشان داد كه زنان هم چون مردان از شخصيتى كامل و مستقل برخوردارند و در هويت انسانى ميان صنف زن و مرد تفاوتى نيست. ويژگى‏هاى انسانى را هر دو به نحو برابر دارا هستند. همانگونه كه در قابليت رشد و تكامل، لغزش و انحراف، آسيب پذيرى و آسيب رسانى يكسانند.
به عبارت ديگر، خداى متعال انسان را آفريد، اما براى بقاى نسل و تبار وى او را به دو صنف زن و مرد تقسيم كرد. در آنچه لازمه ی نوع انسانى است هر دو برابرند و در برخى خصلتها و خصوصيتها كه لازمه ی صنف است از يكديگر متفاوت‏اند. اين تفاوت‏ها چنان نيست كه به انسانیت آنها آسیب برسانند. (مهريزى/78)
حقيقت انسان نه مذكر است نه مونث. قران كريم مى‏گويد: اين دو را از چهره ی ذكورت و انوثت نشناسيد. بلكه از چهره ی انسانيت بشناسيد. در حقيقت انسان را روح او تشكيل مى‏دهد، نه بدن او، انسانيت انسان را جان او تعيين مى‏كند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان. (جوادى آملى/ 76)
علامه طباطبايى نيز با استدلال فلسفي به وحدت نوعى زن و مرد قايل است. (الميزان/4/ 152-153) بنابراین می توان گفت که هر كمال نوعى را كه يك صنف مى‏تواند آنرا به دست آورد، صنف ديگر نيز قدرت به دست آوردن آنرا دارد. و از آن جمله کمالی است كه به وسيله ی ايمان به خدا و اطاعت فرمان او حاصل مى‏شود. بهترين و جامعترين تعبیر حاکی از این معنا آيه شريفه ای است كه مى‏فرمايد: اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. (آل عمران/ 195)

شخصيت زن از ديدگاه انديشمندان معاصر

امام خمينى (ره) در خصوص شخصيت زن قايل است:
تمام هويت هاى كمالى كه در انسان مطرح است در زن مطرح است. (سيماى زن… /207)
علامه طباطبايى در اين خصوص مى‏گويد:
واقعيت خارجى و تجربه نشان مى‏دهد كه زن و مرد دو فرد از يك جوهر واحد به نام انسان مى‏باشند.« (الميزان/4/ 94-95)
ايشان در جاى ديگر مى‏گويد:
قرآن بيان كرده كه هويت زن مانند مرد است هر انسان چه زن و چه مرد، انسان است و در ماده انسانيت مشترك است. (همان/2/ 269)
علامه مطهرى شخصيت زن را از منظر قرآن اين گونه ترسيم مى‏كند:
قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مى‏فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريديم. قرآن درباره آدم اول مى‏گويد: همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم… قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدسى از يك زن بزرگ و قدسیه ياد مى‏كند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهران ذكر مى‏كند از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده است غفلت نكرده. گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايند. (1 47-150)
آية اللّه جوادى آملى زن و مرد را از يك گوهر دانسته و ميگويد:
آفرينش زن و مرد از يك گوهر است و همه زنان و مردان مبدا قابلى واحد داشته، چه اين كه مبدا فاعلى همه آنها خداى يگانه و يكتاست و هيچ مزيتى براى مرد نسبت به زن در اصل آفرينش نيست و اگر برخى از روايات عهده دار اثبات اين مزيت اند يا از لحاظ سند نارسا و يا از جهت دلالت ناتمام اند و اگر فرضا از هر دو جهت تمام باشند، چون مسئله مورد بحث يك امر تعبدى محض نيست، نظير مسائل فقهى صرف، نمى‏توان آن را به يك دليل ظنى غير قطعى ثابت كرد، مگر در حد مظنه و گمان كه سودمند به حال مسائل علمى نخواهد بود. (137-138)

حقوق زن و مرد

تفاوتهای فیزیولوژیک زن و مرد با یکدیگر لازمه ی حیات انسانی و بقای آن است. بدیهی است این تفاوت ها زمینه ساز تفاوت در وظايف و تكاليف و این یک نیز سبب تفاوت در حقوق می گردد. بر این اساس ، تفاوت های حیاتی این دو را به اختصار از نظر می گذرانیم. به طور كلى مى‏توان اين تفاوت ها را به دو دسته ی جسمانى و روانى تقسيم كرد.

1. تفاوت هاى جسمانى:

این تفاوت ها اختلافات ظاهرى ساختمان بدن و مهمتر از آن تفاوت وضعيت جنسى اين دو را شامل میشود. نطفه زن (اوول) و نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هر يك داراى 23 كروموزوم است كه موقعيت و شكل آنها در هر جنس با ديگرى تفاوت دارد. زنان عوارض زنانگى اعم از قاعدگى و آبستنى و زايمان دارند ولى مردان اين گونه نيستند. مردان بلند قدتر و سنگين وزن‏تر از زنان اند. وزن متوسط قلب مرد 300 گرم و وزن متوسط قلب زن 250 گرم و وزن متوسط مغز مرد 1300 گرم و وزن متوسط مغز زن 1200 گرم مى‏باشد. (تيلا/ 137-138)

2. تفاوت‏هاى روانى:

ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاى پر حركت و جنبش، بيش از زن است. زن زودتر و سريع‏تر از مرد تحت تاثير احساسات خويش قرار مى‏گيرد. زن به زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه‏ى زياد دارد. احساسات زن بى ثبات‏تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، پر حرف‏تر، ترسوتر و تشريفاتى‏تر است. (مطهرى/205-206)

تفاوت در قانون ارث

تفاوت های یاد شده همانگونه که گذشت سبب پاره ای تفاوت های حقوقی بین زن و مرد گردید. يكى از این تفاوتها در قانون ارث است. از ديرباز اين سوال مطرح بوده است كه چرا از منظر اسلام سهم الارث زن و مرد با هم مساوى نيست؟ چرا حقوق اين دو با هم مساوى نيست؟ امام صادق سبب این مطلب اینگونه بیان کرده است:
اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضى از جنايات اشتباهى كه خويشاوندان جانى بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است. از اين رو سهم زن در ارث از مرد كمتر است. (مطهرى/ ص251)
استاد مطهرى در این باره مى‏گويد:
علت اينكه اسلام سهم الارث زن را نصف مرد قرار داد (نساء/ 11) وضع خاصى است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازى و برخى قوانين جزايى دارد چون اسلام مهر و نفقه را لازم ميداند و به اين سبب قهراً از بودجه زندگى زن كاسته شده است و تحميلى از اين نظر بر مرد شده است. اسلام مى‏خواهد اين تحميل از طريق ارث جبران شود، از اين رو براى مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. (همان/251)
در خصوص نفقه ی زن با استناد به متون فقهى در قانون مدنى آمده است:
نفقه عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت كه به طور متعارف با وضعيت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم يا احتياج او به واسطه مرض يا نقصان اعضاء. (قانون مدنى، ماده 1107)
نفقه زن بر نفقه ساير افراد واجب النفقه، مقدم است، مانند اولاد، پدر، مادر و غيره. (امام خمينى/2/285)
اگر زوج با حالت يسر و قدرت بر پرداخت نفقه، از اداى آن خوددارى كند، زوجه مى‏تواند بدون مراجعه به دادگاه از اموال او تقاصّاً برداشت نمايد. (طاهرى/3 /202)
در صورت گذشت مدتى و عدم پرداخت نفقه، نفقه ايام گذشته به صورت دين بر ذمّه زوج قرار خواهد گرفت. (خویی/ 2/ 313)
پس اگر از طرفى مرد حق بهره مندى از ارث را به ميزان دو برابر سهم زن دارد از طرف ديگر تكليف بر عهده ى اوست كه نفقه ى زن را تأمين كند.حق و تكليف دو مفهوم متلازم و متضايف هستند بنابراين در مقابل هر حقى، تكليفى موجود است. مانند دو كفه ترازو كه توازن آنها در عالم عدالت بايد رعايت گردد. (امامى/4/11)
در مواردى نيز زن و مرد به گونه‏اى برابر ارث مى‏برند مانند:
1- پدر و مادر هر كدام 16 ارث مى‏برند.
2- خواهر و برادر مادرى و فرزندان آنان يكسان ارث مى‏برند.
3- جد و جده مادرى يكسان ارث مى‏برند.
4- دايى و خاله يكسان ارث مى‏برند و موارد مشابه ديگر.
از اين رو، تفاوت ارث زن و مرد ناشى از انوثت و ذكورت نيست و گرنه بايد همه جا مردان دو برابر زنان ارث برند، بلكه مسئله‏ى »غُنْم« و »غُرم« است. يعنى هر كسى بيشتر خسارت مى‏بيند، بيشتر بهره مى‏برد. (مهريزى/465-467)
بسيارى از سوالات و اعتراضات نسبت به حقوق زن در اسلام، ناشى از جزء نگرى قوانين اسلام است. اگر نظام حقوقى زن،در نظام جامع حقوقى اسلام لحاظ شود اين گونه شبه‏ها پيش نمى‏آيد.
در نظام حقوق اسلام اختلافات حقوقى بين زن و مرد دقيقاً بر واقعيت و حكمت استوار است. بديهى است هم وضع قوانين مختلف در شرايط يكسان و هم وضع قوانين واحد در شرايط و موقعيت هاى متفاوت، ستمگرانه است و اسلام هيچ يك از اين دو را نمى‏پزيرد. به همين دليل، آنجا كه حقوق زن و مرد به وجه مشترك آنها باز مى‏گردد، حقوق اين دو، برابر و يكسان است و جايى كه به جهات اختلاف آنها مربوط مى‏شود، حقوق و تكاليف نيز تفاوت پيدا مى‏كند.
هر گاه كسى از حقى محروم باشد، از تكاليف ملازم با آن نيز معاف خواهد شد. چنانكه متقابلاً هر كس از داشتن تكاليفى معاف باشد از حقوق ملازم با آن تكليف نيز بى بهره خواهد بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:46:00 ق.ظ ]




سیره عملی امام زمان(عج)

امام زمان(علیه السلام) از آن رو كه وارث همه پیامبران عظیم الشّأن و اولیاى گران قدر الهى است، مجموعه اى كامل از صفات كمال و جمال را دارا است. او تجلّى بخش اخلاق عظیم پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و خصوصیات شگفت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مكارم و فضایل والاى فاطمه زهرا(علیها السلام) و فرزندان معصوم او است. اشاره به برخى از این ویژگى ها مى توانند مقدمه اى آگاهى بخش براى تبعیّت از او و همسویى با او باشد.

1 ـ دانش گسترده:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره او فرمودند: «هو اكثركم علماً»؛ «او دانشمندترین شمااست.» (1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود: «دانایى به كتاب خداى عزّوجل و سنّت پیامبر او در قلب مهدى ما مى روید همچنانكه گیاهان به بهترین شكل از زمین مى رویند. پس هر كس او را دید بگوید: سلام بر شما اى اهل بیت رحمت و نبوّت و اى گنجینه علم و جاى گاه رسالت» (2)

2 ـ زهد و بى اعتنایى به دنیا:

امام رضا(علیه السلام) درباره او فرمود: «وَ ما لِباسُ الْقائِمَ اِلاَّ الْغَلیظُ، وَ ما طَعامُهُ اِلاَّ الْجَشَبُ»؛ «لباس قائم(علیه السلام) ما چیزى نیست جز پوشاكى خشن و غذاى او چیزى نیست جز طعامى خشك» (3)

3 ـ عدالت گسترى در بین مردم:

امام باقر(علیه السلام) درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرمود: «یَعْدِلُ فى خَلْقِ الرَّحْمنِ، اَلْبِرِّ مِنْهُمْ وَالْفاجِرِ»؛ «او در بین مردم به عدالت رفتار مى كند چه نیكوكار باشند و چه بدكار.» (4)

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مردى به نزد او مى آید و مى گوید: اى مهدى چیزى به من ببخش، عطایى بفرما. پس حضرت مهدى(علیه السلام)آن مقدار از مال را كه او بتواند حمل كند در دامنش مى ریزد.»

4 ـ عمل به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم):

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «او از من است، اسمش همانند اسم من است. خداوند مرا و آیین مرا به وسیله او حفظ مى كند. و او به سنت و روش من عمل مى كند.» (5)

5 ـ جود و بخشش:

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مردى به نزد او مى آید و مى گوید: اى مهدى چیزى به من ببخش، عطایى بفرما. پس حضرت مهدى(علیه السلام)آن مقدار از مال را كه او بتواند حمل كند در دامنش مى ریزد.» (6)

6 ـ دعا و عبادت:

نمازهاى خاص و دعاهاى فراوانى كه از ناحیه مقدّسه امام زمان(علیه السلام) رسیده است، همگى دلالت بر مداومت آن بزرگوار بر دعاها و عباداتى دارند كه به یقین بالاترین نشانه بندگى و قوى ترین عامل در تقرّب به سوى خدا به شمار مى آیند.

اگر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) براى آمادگى یافتن جهت دریافت مسئولیت بزرگ رسالت، مأمور به اقامه نماز شب به صورت واجب مى شود، به این معنا است كه كثرت بندگى و شدت اهتمام به نماز و دعا و عبادت، لازمه پذیرش مسئولیت هاى بزرگ است و از همین رو، قبول مسئولیت حاكمیت بخشیدن به توحید و عدالت در سراسر دنیا توسط امام زمان(علیه السلام)جز در سایه عبادت هاى همیشگى و دعاهاى پیوسته آن بزرگوار میسّر نیست.

7 ـ شجاعت و صلابت:

رویارویى با همه مشركان و مستكبران و به زانو درآوردن همه قدرت هاى طاغوتى دنیا، دلاورى بى نظیر و استوارى بى بدیل مى طلبد. كسى كه همچون امام حسین(علیه السلام) مرد میدان رزم باشد و همانند امام على(علیه السلام) زره اش پشت نداشته باشد و همچون رسول الله در گرماگرم پیكارها رزمش مایه دل گرمى رزم آوران و حضور قاطعانه اش پشتوانه كفر ستیزان باشد.

8 ـ صبر و شكیبایى:

استقامت و صبر هر انسان را باید با بررسى میزان بلاها و مقدار مشكلات وارده بر او، برآورد كرد. صبورترین و بردبارترین انسان هاى تاریخ چند سال در برابر سختى ها دوام آورده و چه اندازه بلاها و غم ها را تحمل كرده اند؟

به یقین محنت ها و بلاها و مصیبت هاى امام زمان(علیه السلام) در طول این همه قرن، هرگز قابل مقایسه با هیچ انسان دیگرى نیست; زیرا نه تنها كثرت بلاها و طول زمان ابتلائات است كه صبر و استقامتى والا مى طلبد; بلكه نوع مسئولیت انسان هم در تعیین میزان استقامت و شكیبایى، تأثیرگذار است و حضرت مهدى(علیه السلام) امام زمان و حجت عالمیان و ولى همه مؤمنان و پدر و سرپرست همه شیعیان است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:25:00 ق.ظ ]




شجاعت، صلابت و هوشیاری امام

حضرت امام - قدس سره - همچون جدش حضرت علی (ع) که در برابر منافقین، قاسطین، مارقین و ناکثین قرار گرفت، و قاطعانه در برابر آن ها ایستاده در برابر همه گروه ها که در خط اسلام نبودند، قاطعانه با شجاعت و صلابت بی نظیر ایستاد، به طور کلی ترس در قاموس وجود او راه نداشت، تا آخر عمر بر ضد امریکا سخن گفت و عمل کرد و او را شیطان بزرگ خواند، در نجف اشرف شنید که حزب بعث عراق فرزند مرحوم آیت الله بجنوردی، صاحب القواعد الفقهیه را دستگیر کرده است، برای احوال پرسی شبانه به منزل آقای بجنوردی رفت، در ضمن صحبت به آقای بجنوردی گفتند: «من وقتی که در ترکیه بودم، به من گفتند مصطفی (فرزندم) رفت زندان، من گفتم: «خوب است زندان رفته است، ورزیده می شود .» آقای بجنوردی فرمود: آقا! ما که دل و قلب شما را نداریم . آن شب امام مزاح هایی لطیف کرد که با شنیدن آن، اندوه انسان برطرف می شد . (5)

حضرت امام، از همان دوران کودکی و جوانی و در همه سال های عمر بابرکتش شخصی شجاع و قاطع بود، کتاب کشف الاسرار را در سال 1323 ش . نوشت، با این که این کتاب یک کتاب کلامی و توحید و بر ضد وهابی گری است و در پاسخ به کتاب انحرافی اسرار هزار ساله نوشته شده است، در عین حال امام در همان کتاب رضا شاه پهلوی را مورد حمله قرار داده و با تعبیراتی بسیار کوبنده او را منکوب نموده است، از فرازهای آن کتاب این است: «رضا خان سواد کوهی که نمی فهمد سیاست با سین است یا صاد . . . »

حضرت امام - قدس سره - در روز عاشورا (13خرداد 1342 ش) در آن هنگام که شاه در اوج قدرت بود، سخن رانی بسیار کوبنده ای در مدرسه فیضیه بر ضد شاه نمود، فرازهایی از این خطبه خطاب به شاه چنین بود «. . . بدبخت! بیچاره! چهل و نج سال از عمرت میره . . . کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت . . . خدا می داند مردم خوشحال بودند که پهلوی (پدرت) رفت (چنین نباش) که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند .»

امام در سال 43 در قضیه کاپیتولاسیون، در سخن رانی اخیر خود که پس از آن تبعید شد فرمود: «امروز رییس جمهور امریکا منفورترین افراد پیش ملت ماست .»

آن هنگام که حضرت امام را پس از زندان، به قیطریه آورده و در آن جا تحت نظر قرار دادند، سرهنگ مولوی رییس سازمان امنیت وقت، نزد امام آمد و با اصرار به امام گفت: «اگر شما پنج دقیقه فقط با شاه در قیطریه ملاقات کنید، همه چیز درست می شود، انقلاب سفید همه اش حرف است، فقط شما یک ملاقاتی بکنید، سر و صداها می خوابد .» امام با کمال قاطعیت و هوشیاری، این ملاقات را رد کرد . (6)

مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سیدعباس مهری، نماینده امام در کویت می گفت: هنگامی که امام را از عراق بیرون کردند، ایشان با همراهان به مرز کویت آمدند، تا وارد کویت شوند، ولی در کویت اجازه ورود داده نشد، من به محضر امام رسیدم، به ایشان عرض کردم اجازه بدهید بروم با این مامور حرف بزنم، امام با کمال صلابت فرمودند: «ابدا! حیف نیست که وجه خود را پیش این ناکس بفروشی؟ ما برمی گردیم خدا با ماست .» (7)

دکتر حسن حبیبی، در مورد آمدن امام از نوفل لوشاتو به ایران، در مصاحبه ای

می گوید: شب آخر، امام به حاضران رو کرد و فرمود: «باید متوجه باشید در این سفر یکی از چند مورد ممکن است پیش آید: 1 - هواپیما را به محض ورود به آسمان ایران هدف تیر قرار داده و ساقط کنند، یا منفجر نمایند; 2 - هنگامی که به زمین نشست، آن را به گلوله ببندند; 3 - وقتی پیاده شدیم همه را به گلوله ببندند; 4 - به شما کاری نداشته باشند، بلکه مرا به گلوله ببندند، یا توقیف کنند ویا در میان جمعیت ترور نمایند، این خطرها اصولا متوجه من است، شما نباید خود را به خاطر من به خطر اندازید، باید همه شما در این باره فکر کنید و آگاه باشید، و این موضوع را به همه اعلام کنید .» (8)

حضرت امام در این شرایط سوار بر آن هواپیما شدند، و تا آخر با کمال طمانینه وارد ایران شده و تا به بهشت زهرا در میان جمعیت میلیونی رفتند و آن سخنرانی پر صلابت را نمودند، که هر لحظه فراز آن حوادث خطیر، بیانگر اوج شجاعت و اقتدار امام بود . وقتی که امام در چند روز اول در مدرسه رفاه زندگی می کرد، آقای رفسنجانی می گفت: شب 21 و 22 بهمن شب های بسیار خطرناکی بود، یک انفجار بمب کافی بود همه مدرسه را با خاک یک سان کند، هر لحظه احتمال بمب باران می رفت، به امام گفتند: «شمااین جا (مدرسه) نباشید، زیرا ممکن است یک خمپاره همه آن خانه را ویران کند .» امام فرمود: همین جا می مانم .

آن شب ها به ویژه شب 21و 22 بهمن را همه دوستان با دلهره و اضطراب گذراندند، از وحشت نخوابیدند، ولی صبح آن روز به حاج احمد آقا فرزند امام گفتم: آیا امام خوابید؟ گفت: «بله، امام مثل سایر شب ها راحت خوابید .» این فراز نیز حاکی از عظمت شجاعت امام و عمق قوت قلب او است .

ماجرای هشت سال جنگ تحمیلی، و بروز حوادث تلخ به وسیله منافقان، لیبرال ها و ستون پنجم، و واقعه هفتم تیر و شهادت آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از برترین شخصیت ها، هر کدام کافی بود که امام را از پای درآورد، ولی امام تا آخر محکم، استوار و سرو قامت باقی ماند، در این راستا سخن بسیار است، برای تکمیل، نظر شما را به گفت و گوی امام با فرزندش و گفتار شهید صیاد شیرازی جلب می کنم:

حضرت حجة الاسلام والمسلمین احمد آقا (فرزند امام) می گوید: در ماجرای جنگ، یک روز بعداز ظهر حدود ساعت هفت تا هشت، موشک به اطراف جماران اصابت کرد، خدمت امام رفتم عرض کردم اگر یک مرتبه یکی از این موشک های ما به کاخ صدام بخورد و صدام طوری بشود، ما چقدر خوشحال می شویم، اگر موشکی به نزدیکی های این جا بخورد و سقف این جا پایین آید و شما یک طوری بشوید چه؟ امام در پاسخ فرمود: «والله قسم بین خودم و آن پاسداری که در سه راه بیت است، هیچ امتیازی و فرقی قایل نیستم، والله قسم اگر من کشته شوم یا او کشته شود، برای من فرقی نمی کند .» گفتم: می دانیم شما این گونه هستید، اما برای مردم فرق می کند . امام فرمودند: «نه، مردم باید بدانند که اگر من در یک جایی بروم که بمب پاسداران اطراف منزل مرا بکشد و مرا نکشد، من دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد، من زمانی می توانم به مردم خدمت کنم که زندگی ام مثل زندگی مردم باشد . . .» گفتم: پس تا کی می خواهید این جا بنشینید؟ به پیشانی مبارکشان اشاره کردند و فرمودند: «تا زمانی که ترکش موشک به این جا بخورد .» (9)

نیز از مرحوم حجة الاسلام احمد آقا (فرزند امام) در مصاحبه ای شنیدم فرمود: از طرف آقای ری شهری (که آن وقت مسؤول اطلاعات بود) نامه ای به ما رسید که نوشته بود: «مطابق اسناد و قراین، امشب جماران از طرف دشمن (صدامیان) بمباران می شود، جای امام را عوض کنید . . .» هر چه به امام اصرار کردیم که به پناه گاه برود، نپذیرفت، و فرمود: اگر همه مردم دارای پناه گاه شدند، آن وقت من هم به پناه گاه می روم . آن گاه امام در ذیل نامه آقای ری شهری این اشعار را نوشت:

بر در میکده ام دست فشان خواهی دید

پای کوبان چو قلندر صفتان خواهی دید

از اقامت گه هستی به سفر خواهم رفت

به سوی نیستیم رقص کنان خواهی دید

سپهبد شهید، امیر سرافراز اسلام علی صیاد شیرازی، در مصاحبه تلویزیونی می گفت: «در یکی از درگیری ها و عملیات مهم جنگ (که ظاهرا عملیات فتح المبین بود) در جبهه در مورد حمله بین سران رزمنده اختلاف نظر بود، و ما از نظر فنی نسبت به دشمن ضعیف بودیم، بنا شد به محضر امام برسیم و نظر او را بخواهیم، من بی درنگ با هواپیما از جبهه به جماران آمده و خدمت امام رسیدم و ماجرا را عرض کردم، فرمود: «فورا حمله را آغاز کنید .» هنگام خداحافظی به امام عرض کردم شرایط چنین و چنان است، با قرآن استخاره کنید، اگر خوب آمد حمله می کنیم . فرمود: شما به جبهه بروید، در آن جا در کنار سرداران، قرآن را باز کنید، قوت قلب پیدا کرده و عملیات را شروع خواهید کرد، به جبهه بازگشتم، و گفتار امام را به سرداران گفتم، همه آماده شدیم، قرآن را گشودیم، ناگاه سوره فتح آمد، قوت قلب فوق العاده یافتیم و حمله وعملیات را شروع کردیم، و در آن عملیات به پیروزی های عجیب نایل شدیم و فتح بزرگی نصیبمان شد .

تواضع و حسن خلق امام

مردان خدا یک بعدی نیستند، بلکه جامع اضداد بوده، و در همه ابعاد زندگی نمونه اند، در عین آن که در برابر دشمنان زورگو، چون کوه استوار و خشن هستند، نسبت به ضعیف و یتیم، سرپرستی مهربان و دلسوز می باشند، آنها بنده مطیع خدا هستند، هر آن چه را که او پسندد می پسندند، امیر مؤمنان علی (ع) چنین بود، در میدان های جنگ آن چنان خشن و باصلابت بود که دشمن قهرمان را زهره ترک می نمود، ولی همین راد مرد، هنگام دیدن یتیم، منقلب می شد و اشک می ریخت .

با توجه به نمودهای شجاعت و صلابت حضرت امام خمینی - قدس سره - بعضی خیال می کنند که او تنها در این جهت، ممتاز است، ولی حقیقت این است که او در همه ابعاد ممتاز بود، مهر و محبت او به اعضای خانواده و بستگان و مؤمنان، فوق العاده بوده، در تواضع و فروتنی در جای خود، هیچ گونه فرو گذار نمی کرد، اخلاق نیک و پر مهر او اعجاب انگیز بود، برای دریافت این امور به چند فراز زیر توجه کنید:

نوه امام، نعیمه اشراقی می گوید: «هر کس از خانواده امام که به دیدارشان می رفت، احساس می کرد که آقا خیلی دوستش دارد، همه ما این احساس را داشتیم که امام بیش تر از همه به ما علاقه دارد، من هنوز یادم نمی آید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشند .»

دختر امام، فریده مصطفوی می گوید: «اگر وقتی وارد اتاق می شدیم و ایشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه می گرفتند که خواندن این صفحه را تمام کنند، و بلافاصله آن صفحه را تمام می کردند، و بعد به ما اظهار محبت می فرمودند . . . امام با افراد خانواده، بسیار گرم و مهربان بودند، و در عین این که ما به خاطر جذبه ای که داشتند حساب می بردیم، ولی در همان حال خیلی با پدر، گرم و مهربان و صمیمی بودیم، امام همه فرزندانشان را به یک نظر می نگرند، و به همه یک اندازه محبت می کنند، به طوری که بعد از این همه سال ما هنوز متوجه نشدیم، امام کدام فرزندشان را بیش تر دوست دارند .» (10)

آیت الله موسوی اردبیلی می گوید: «یک شب خدمت امام بودیم، پیرمردی آمده بود پیش من و باکمال اعتماد می گفت من دو تا فرزندم را در راه اسلام داده ام، امروز هم جنازه پسر سومم که آخرین پسرم هم بود (18ساله بود و در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید) را آوردم و دفن کردم، چون خودم عازم میدان هستم آمدم از شما خداحافظی کنم .»

امام فرمود: «از شهامت و شجاعت این مرد حالی به من دست داد، من اراده کردم که دستش را ببوسم، اما چون او در کف حیاط ایستاده بود و من بالا بودم، دهانم به دست او نرسید .» (11)

میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت می گوید: شبی در منزل حاج احمدآقا با تنی چند از دوستان در خدمت امام بودیم، بحث فداکاری های مردم پیش آمد، امام فرمود: «مردم خیلی جلو هستند، ما در عقب آنها حرکت می کنیم .» یکی از دوستان گفت: «خوب حالا اگر بگوییم ما دنباله رو مردم هستیم، این برای ما مصداق دارد، ولی در مورد شما نمی توانیم این حرف را برنیم، شما جلودار مردم هستید .» امام از این حرف ایشان عصبانی شده و فرمود: «خیر مردم جلو هستند .»

امام در سخنی دیگر در تاریخ 4/3/58 در مورد مستضعفان از مردم، خطاب به شخصیت ها فرمودند: «اگر شما کسانی را که زیردستشان هستند، ضعیف شمردید، و به آن ها خدای ناخواسته تعدی کردید، شما هم مستکبر می شوید، و زیردست ها مستضعف .» (12)

امام، در عین قاطعیت در امور، بسیار متواضع بودند، هیچ گاه در منزل به اهل خانه امر و نهی نمی کردند، کارهای شخصی خود را شخصا انجام می دادند، ایشان برای یک لیوان آب به کسی فرمان نمی دادند، و همواره احترام خاصی برای همسرشان قائل بودند، ایشان وقتی به مجلسی وارد می شدند، به همگان سلام می کردند، و حتی اهل منزل ایشان نیز کمتر توانستند در این کار از امام پیشی بگیرند .

خانم امام می گوید: «امام هیچ وقت به ما دستور نداده اند . . . بارها می شد که مشغول نوشتن بودند و تشنه شان می شد، عینکشان را زمین می گذاشت و به سراغ یخچال کوچک می رفت و آب می خوردند، و بی درنگ برمی گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن می شدند .»

در پاریس امام همه کارهای شخصی خود، از قبیل منظم کردن اطاق کار، و تنظیم نامه ها و اخبار، و حتی کار مشکل بایگانی را خودشان انجام می دادند .

زهرا مصطفوی، دختر امام در این راستا می گوید: «امام خودشان چایی شان را درست می کنند، و خودشان قوری و استکان خود را می شویند، حتی برای ما اگر دیدنشان برویم، چای می ریزند و می آورند، هنوز ایشان با این سن و با این مقام به من که فرزند کوچکشان هستم، نمی گویند: پاشو یا مثلا این کار را بکن و یا آن چیز را بیاور .»

سال 61 بود، سران ارگان ها به خانه امام آمده بودند تا با ایشان ملاقات کنند، پیرمردی کمرخمیده نیز آمده بود و مشتاق زیارت بود، امام آن روز خسته بودند، ملاقات آقایان را نپذیرفتند و به بعد موکول نمودند، آقای صانعی به عرض امام رسانید که پیرمردی مشتاق دیدار است، امام بی درنگ فرمود: «بگویید بیایند» وقتی که به او اجازه داده شد و او به محضر امام رسید، امام تا کمر خم شدند و با او احوال پرسی گرمی کردند . (13)

امام، نسبت به نوه ها بسیار صمیمی و خودمانی بودند و به آن ها بها می دادند، گاهی با آن ها شوخی بامزه می کردند، حجة الاسلام سیدحسن خمینی می گوید: آقامسیح نوه امام، فرزند خانم مصطفوی به جبهه رفته بود، پس از مدتی بازگشت، خدمت امام رسید، امام به او فرمود: «تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد!» علاقه امام به دختر خیلی زیاد بود; یعنی به کسانی که فرزند دختر داشتند می گفتند: «آن چیزی که مهم است دختر است .» شاید به همین خاطر بود که عقیده داشتند از دامن زن، مرد به معراج می رود .

یک بار امام به یکی از دخترانشان فرمود: «حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت فرزندت می بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم .»

تواضع و اخلاص امام به خانواده های شهدا و فرزندان آن ها بسیار چشم گیر و تکان دهنده بود، با علاقه و مهربانی مخصوصی از آن ها تفقد می کرد، وقتی فرزندان آنها را در تلویزیون می دیدند می گفتند: «خوشا به حال پدرانشان که ره صد ساله را یک شبه طی کردند، معلوم نیست ما چطور خواهیم مرد .» (14)

آقای هاشمی رفسنجانی می گوید: روزی خدمت امام بودیم، ایشان گفتند: «نمی دانم چگونه ارزش این ملت را بشناسیم و بیان کنیم، من وقتی این جوانان را می بینم در مقابل آن ها احساس حقارت می کنم .»

همه می دانند هنگامی که امام از پاریس به ایران می آمدند، یکی از خبرنگارها در داخل هواپیما از ایشان پرسید حال که به خاک ایران قدم می گذارید چه احساسی دارید؟ امام در پاسخ فرمود: «هیچ » .

بهانه جویان و مغرضین به طور مکرر با تلفن می پرسیدند: چرا امام آن همه عواطف و احساسات مردم را نادیده گرفتند و فرمودند: هیچ احساسی ندارم . یک روز در محضر امام همین اعتراض را به عرض رساندیم، با تعجب فرمود: «چقدر بی انصافند، من نسبت به عواطف و احساسات و فداکاری های مردم، در فرودگاه گفتم که این همه عواطف و احساسات بر دوش من سنگینی می کند، و من نمی توانم پاسخ آن را بدهم، ولی راجع به خاک ایران هیچ گونه احساسی ندارم، زیرا برای من خاک ایران و عراق و کویت، یکسان است .» (15)

از تواضع امام به شاگردان این که: گاهی در درس که به صورت مباحثه و بحث آزاد بود، سخنی به قول خود نامناسب می فرمودند، ولی بعد عذرخواهی می کردند و می فرمودند: من تصمیم دارم به هیچ موجودی از موجودات خداوند متعال جسارت نکنم . . . من از جملاتی که در حال عصبانیت به آقایان گفته ام عذر می خواهم، شما مرا دعا کنید که بر نفس مسلط باشم . . . روزی به یکی از مستشکلین بحث به عنوان تعرض فرمودند: «آقا مثل این که فهمشان را در منزلشان جا گذاشته اند، من که نمی توانم فهم را به ذهن آنها وارد کنم .» وقتی ملاحظه فرمودند تعرض تندی بود، بی درنگ فرمودند: «من که به این آقای میرزا این طور عرض می کنم، برای این است که از ایشان انتظار ندارم، چون من بارها از نظرات ایشان استفاده می کنم .» (16)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:24:00 ق.ظ ]




عزت نفس و بلند همتی امام

حضرت امام قدس سره در عین آن که بسیار متواضع بودند، عزت نفس والایی داشتند، و از هرگونه ذلت برای خود و مسلمین متنفر بودند، و از این که مسلمانی تحقیر شود، غیرت و حساسیت ویژه ای داشتند، بارها فرمود: «وقتی عکس شاه معدوم را در برابر فلان رییس جمهور امریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابل او ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم، و تلخی این منظره هنوز برای من باقی است که شاه مملکت اسلامی در برابر کافر خدانشناس این طور اظهار کوچکی کند .» (1)

شدیدترین سخنرانی امام در قم که به دستگیری و تبعید او منجر شد، برضد قانون ذلت بار «کاپیتولاسیون » بود، او هرچه فریاد داشت در برابر این لایحه ای که عزت مسلمین و ایرانیان را بر باد می داد، بلند کرد و سرانجام نگذاشت و چنین لایحه را به زباله دان تاریخ افکند .

امام هرگز در برابر زورمندان کرنش نکرد، بلکه با کمال شکوه، آن ها را از خود طرد کرد .

حضرت امام (ره) در مدت پانزده سال که در عراق و نجف اشرف بودند، هرگز به دولت عراق و دولتمردان بعثی روی خوش نشان ندادند، و با کمال عزت، در بعضی از موارد به شدت به آن ها اعتراض کرده و یا بی اعتنایی می کردند .

ظاهرا ساواک، متولی مسجد اعظم قم را از تدریس امام در آن مسجد ترسانده بود، متولی دستور داد تا درهای مسجد را اول صبح بستند، امام در برابر این حادثه فرمود: «هر کجا مناسب باشد درس می دهم، آن روز آمدند و در صحن ایوان طلا با کمال عزت و سرافرازی، درس فرمودند، بی آن که از کسی خواهشی کنند، روز بعد، به خواهش تولیت مسجد، دوباره به مسجد اعظم بازگشتند .

یکی از علمای برجسته که بیش از نودسال از عمرش گذشته و از شاگردان آیة الله العظمی آقا ضیاء عراقی (ره) بود می گفت: «عزت و اعتباری که امام خمینی به اسلام وقرآن و تشیع داده، هیچ عالمی از علمای اسلام بعد از غیبت صغری تا به حال نداده است .»

نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی که با عنوان «قائدی » خوانده می شد می نویسد: «باید بگویم تصوری که من از امام همیشه در قلبم محفوظ دارم این است که او مردی است که به یک ملت شخصیت و عزت بخشید، و بر قلوب ملتی که او را برگزیدند حکومت می کرد .» (2)

کوتاه سخن آن که امام مصداق شاخص و کامل این دو آیه شریفه بود: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا; (3) و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است .»

«و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین ; (4) عزت مخصوص خدا و رسول خدا (ص) و مؤمنان است .»

و همواره ندای امام حسین (ع) به «هیهات مناالذلة; حاشا که ما زیر بار ذلت برویم » در همه ابعاد زندگی اش به ویژه در سرلوحه زندگی سیاسی اش دیده می شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




داستان های آموزنده

آیا نیت پاک انسان را کمک میکند؟

 

داستان را حتماً بخوانید……

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجید شد.

در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجید شد.

در راه مسجید، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجید دو بار به زمين افتاديد.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.

مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او

نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:

((من شما را در راه مسجید ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به  مسجید مطمئن ساختم.

نتيجه داستان:
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.

درس آموزگار به شاگردانش!

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند. سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

اخلاق

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =۱

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر

هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت !

نگران هیچ چه نباشید همیشه یک راه حل وجود دارد

روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: …

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است….

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-11-15] [ 09:09:00 ق.ظ ]




مرحوم دولابی:طوبی در خانه هر مومنی شاخه دارد

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: طوبی، هم کلمه طیب است و هم در روایات آمده است که درختی است در خانه حضرت زهرا(س) در بهشت که در خانه هر مومنی یک شاخه از آن هست و مومن از آن شاخه هرچه نفسش در بهشت اشتها دارد می‌چیند و می‌خورد.

۰
 
 

 

 

 

 

، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: حدیثی هست که چند روز است در میانمان می‌گردد. در گذشته هم بارها آن را خوانده‌ایم، دوباره دور زده است و در این محرّم آمده است. لقمه‌های روحانی مثل غذاهای جسمانی هستند که یک لقمه چربی یک مدت پیدا می‌شود و تا چند وقت آن را می خوریم، تا اینکه پس از مدّتی عوض می‌شود. بلکه روح انسان این خاصیّت را بیشتر دارد. غذاهای جسمانی با اینکه چند قلمِ شناخته شده بیشتر نیست، از اول عمر، مرتّب جایشان را عوض می‌کنند. امشب می‌دهند، فردا می‌دهند، سپس یک سالف دو سال نمی‌دهند. دوبار درست می‌کنند. غذاهای ایمانی عوض شدنشان خیلی بیشتر است. همان غذای طبیعی هم شب به شب عوض می‌شود و ما دو شب غذای واحد نخورده‌ایم. حتی اگر دو وعده را هم از یک غذا بخوری باز آن دو غذا یکی نیست. نه ساعتش آن ساعت است، نه غذایش. آن گوشت قبلی را خوردی، این یک گوش دیگر است. خودت هم از آن غذا تا این غذا عوض شده‌ای. در دنیا هیچ چیز تکراری نداریم. غذاهای ایمانی هم این طور است. والا نمازهایی که ما هر روز می‌خوانیم تکرار بود. در حالی که ما تکراری نداریم. همه‌اش تازه است. حواست را جمع کن. هر بسم‌اللهی که می‌گویی تازه است.
طوبی، هم کلمه طیب است و هم در روایات آمده است که درختی است در خانه حضرت زهرا(س) در بهشت که در خانه هر مومنی یک شاخه از آن هست و مومن از آن شاخه هرچه نفسش در بهشت اشتها دارد می‌چیند و می‌خورد.
این را در معنویات روحی خودتان بگویم، شما که محبت در قلبتان هست، هر وقت چیزی می‌خواهید آن را از که می‌خواهید؟ آیا ازغیر محبّت؟ از آن می‌چینید و می‌خورید. آیا آن شاخه نیست؟ آیا آن شاخه مال حضرت زهرا(س) نیست؟ مال فرزندان پیامبر(ص) نیست؟ کدامتان هستید که شاخه در قلبتان ندارید که هر وقت گرفتاری دارید با آن تماس بگیرید؟ هر وقت که از هر کس رانده می‌شوید با چه کسی تماس می‌گیرید؟ با آن! می‌روید سراغ شاخه، می‌گویی تو به من رحم کن، هیچکس در را باز نکرد.
این شاخه را خوب می‌شناسید. آن را بهتر از آن شاخه‌ای می‌شناسید که در بهشت به شما می‌دهند. این شاخه‌ای از محبت آن چهارده معصوم پاک، از فرزندان و همسر و پدر حضرت زهرا(س) است. این محبت متعلق به آن خانم است، طوبی است، مال اوست و از آن یک رگ و یک حَبل در وجود شما هست که از آن هرچه می‌خواهی می‌چینی.
طوبی برای کسی است که یاد معاد کند. نه اینکه اسمش را یاد کند، خودش را یاد کند. اینکه اصولِ دین پنج تاست منظور نیست. از دل یاد کند. اسم، مال زبان است. اسامی را می‌شمری. در حالی که ذکر، مربوط به دل است. اِسمُهُ دَواء وَ ذِکرُهُ شِفاءٌ خوشا به حال کسی که با دلش معاد را یاد می‌کند – موعد را، موعدی را که خلقت کند.
طُوبی لِمَن ذَکَرَ المَعادَ وَ عَمِلَ لِلحِسابِ وَ قَنَعَ بِالکفافِ وَ رَضیَ عَنِ اللهِ
اینها چهار چیز است. آنها را در ذات خود پنهان کن و برای جاهای خلوتت نگهدار، برای قیامتت و برای دنیایت. این چهار چیز برای همه وقتت امانت است. چهار خط و چهار صندوق است. صندوق بزرگترین آنها اوّلی است و آن صندوقِ عالی و آخرین، رضاست.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




کیفیت شب و روز در عالم برزخ چگونه است؟


۱. انسان پس از مرگ وارد عالمی می شود به نام«عالم برزخ» حیات برزخ و حقیقت باطن همین عالم دنیاست. دنیا ظاهری دارد و باطنی، ظاهر دنیا که بدان عالم مُلک گفته می شود همین دنیای مادی که ما در آن زندگی می کنیم که خصوصیات خاص خودش را دارد(مکان، زمان، مادی بودن…) همین دنیا باطنی دارد که بعضی خصوصیات عالم دنیا را داراست. مثلاً شکل و اندازه و رنگ و بو در آن عالم هم وجود دارد و لکن ماده در آنجا نیست. صورت مردمان برزخی رنگ و اندازه مشخصی دارد و در آنجا خوشحالی و مسرّت و غضب و نگرانی هست در آ‌نجا نور هست و لکن آنجا ماده نیست.

۲. در بعضی از روایات از همین حیات برزخی به«عالم قبر» تعییر شده است. در روایتی است که از امام صادق(ع) پرسیدند: برزخ چیست آن حضرت فرمود: قبر از هنگام مرگ آدمی است تا روزی که قیامت می شود.

پس مراد از قبر در بعضی روایات این گودال خاکی که بدن میت در آن جا می گیرد، نیست بلکه باطن همین قبر مراد است که همان عالم برزخ است از آنجایی که قبر خاکی جایگاه و محل استقرار بدن جسمانی است و عالم برزخ نیز جایگاه استقرار روح انسان است به عالم برزخ عالم قبر نیز گفته می شود.

در روایت مفصّلی است از حضرت امیرالمؤمنین که آن حضرت در وصف مرگ انسان و انتقال او به قبر و شاهدات او در قبر توضیحاتی می فرماید که ما به قسمتی از آن اشاره می کنیم.

در بخشی که مربوط به مرگ مؤمنان و مشاهدات آنان است این چنین می فرمایند: … او می شناسد کسی را که او را غسل می دهد و قسم می دهد افرادی را که جنازة او را حمل می کنند که به سرعت ببرند و زودتر به خاک بسپارند و وقتی که او را وارد در قبرش می کنند دو مَلَک به نزد او می آیند و آن دو، دو فرشتة بازپرسی و باز جوئی کننده از عقائد و کردار او هستند …

با توجه به دو نکته یاد شده و این بخش از روایت حضرت امیرالمؤمنین می توانیم نتیجه می گیریم که شب اول قبری که در روایات ما برای اموات ذکر شده و شرح حال آنها در قبر می باشد مراد شب اولی که ما به حساب دنیایی می سنجیم نیست یعنی این چنین نیست که اگر قسمتی را صبح دفن کنند حتما ۱۰ یا ۱۲ ساعت باید بگذرد تا شب هنگام شود آنگاه فرشتگان پرس و جو بیایند و از او سؤالاتی بنمایند بلکه به محض دفن شدن فرشتگان بازپرس به سراغ میت می آیند چرا که عالم برزخ شب و روزی چون عالم دنیا ندارد و اگر شبی برای میّت ذکر شده است، شاید شب برای او مشتمل می شود درست شبیه حالت خواب که آدم در خواب می بیند در شبی هولناک را می گذراند و حال آنکه در وسط روز خوابیده است همانگونه که در وسط روز انسان خواب شب تار را می بیند، همین طور است که انسان را در روز دفن می کنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد در حقیقت میت در عالم قبر و برزخ شب برای او نمایان می شود در این روایت هم آمده به محض دفن کردن میت فرشتگان بازپرس به سراغ میت می آیند.

البته شب اول قبر تنها برای کسانی نیست که دفن می شوند حتی کسانی هم که بدنشان دفن نمی شود، باز عذاب قبر دارند سؤال قبر دارند شب اول قبر هم خواهند داشت وقتی قبر را به معنی عالم برزخ گرفتیم و شب آنجا را هم، مخصوص به وضع آنجا دانستیم لذا لازم نیست تا حتماً میت دفن شود آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذیرد.

و امّا پرسش نهایی که مربوط به تأثیر دعا و یا خیرات بر آن میت است باید در جواب بگوئیم آنچه که از روایات استفاده می شود این است که هر آنچه برای اموات صورت می پذیرد به گونه ای به آنها می رسد.

از امام صادق منقول است: که بسا باشد که میّت در تنگی و شدّتی بوده باشد و حق تعالی به او وسعت دهد و تنگی را از او بردارد پس به او گویند که این فرح که تو را روی داد به سبب نمازی است که فلان برادر مؤمن برای تو کرد.

در روایت دیگری است که حضرت فرمود:

نماز و روزة و حجّ و تصدّق و سایر اعمال خیر و دعا و ثواب آن اعمال برای کسی که آن اعمال را انجام داده و برای مرده هر دو نوشته می شود و وارد قبر او می‌شود.

آیا دعا و خیرات از طرف زنده ها موجب کاهش عذاب قبر شخص مرده می شود؟ و اصولاً چه چیزهای موجب افزایش یا کاهش عذاب قبر می شود؟

آنچه به درجة اول مایة نجات و رهایی از عذاب قبر می شود، کارهای نیک و گفتار پسندیده ای است که انسان در طول حیات خود انجام داده است، اما پاسخ پرسش نخست این است که در مواردی شرع مقدس سرنوشت اموات را بوسیله ی کارهای نیک یابد دیگران قابل تغییر معرفی کرده است.

در یک قانون کلی حدیث می فرماید: هر کسی سنت و روش نیکی بنیاد گذارد برای او ثواب هر کسی که به آن عمل کند می رسد و هر کسی سنت و روش بدی بنیاد نهد برای او گناه و عقابی هر کسی که به آن عمل کند می رسد.

پیامبر(ص) فرمود: روزی حضرت عیسی(ع) از کنار قبری گذشت که صاحب آن در عذاب بود، سال بعد نیز گذر کرد ولی از عذاب صاحب قبر خبری نبود، سبب را از خداوند پرسید، وحی آمد که از این میّت فرزندی صالحی به بلوغ رسید و برای مردم راهی درست کرد و یتمی را پناه داد به برکت آن از پدر گذشتیم.
و نیز درباره بهبودی سرنوشت اموات می گوید: هرگاه کسی به نیّت وجه الله نذری کند تا ثوابش برای میتی باشد چنین نذری مفید و وفاء به آن لازم است.

بنابر احادیث صحیح و مشهور صدقه دادن بازماندگان برای اموات سودمند است

در روایتی صحیحة سعد از پیامبر(ص) می پرسد، آیا صدقه دادنِ من برای روح مادرم سودی دارد؟ پیامبر(ص) فرمود: بلی.

زیارت اهل قبور مستحب و سفارش شده است همچنین دعا و قرآن خواندن برای میّت مفید است. زیارت اهل قبور در روزهای جمعه موجب می شود امواتی که در تنگی و تنگناه باشند در فراخی قرار گیرند. امام صادق(ع) فرمود: هرگاه شخصی به نیّت میتی صدقه دهد، خداوند جبرئیل را فرمان می دهد که این هدیه را به قبر او برساند و نیز فرمود: بواسطة نمازی که برای میت خوانده می شود تنگی قبر او به فراخی تبدیل می شود.

ابن عباس در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل می کند: خواندن سورة«تبارک الملک» بر سر قبر میت مایة نجات از عذاب قبر است.

از کتاب دعوات قطب راوندی نقل شده است که؛ هرگاه میتی دفن شد، بر قبر او سه بار این جمله را بخوانند، خداوند عذاب را از او تا روز دمیده شدن صور برمی دارد، اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد ان لا تغذب هذا المیت.

رسول اکرم(ص) و پس از خاکسپاری دختر گرامی خود(رقیه) با چشم گریان فرمود: از خدای سبحان خواستم عذاب قبر را از او بردارد و خداوند او را بخشید. پس دعا مؤثر است.

مشهور دانشمندان و علماءِ اصلِ بهره مند شدن اموات؛ از فواید اعمال صالحه و خیراتی که بازماندگان برای آن ها می فرستد را تایید و پذیرفته اند هم چنین رهایی و یا تخفیف عذاب قبر بواسطة کارهای نیک بازماندگان.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




نیت خالص و نیت آلوده

آنچه که در دعای امام عصر(عج) مطرح است، صداقت در نیت است، یعنی درستی نیت، و صحت آن از هرگونه انحرافات و آلودگی ها، یعنی خالص بودن و شفافیت آن. اسلام برای سالم سازی نیت، دستورهای بسیار دارد، از جمله این که می فرماید: همه عبادات باید با نیت قربةً الی اللّه باشد، یعنی خالص برای خدا، و گرنه آن عبادت باطل است. همین دستور عمومی در گستره عظیم عبادات بسیار، و هر روزه، نقش بسزایی در پاک سازی نیت دارد، و بیانگر آن است که مسأله پرورش نیت، و شفاف سازی آن در رأس دستورهای الهی است، که اگر آن نباشد، انسان در مرداب های شرک و ضلالت غوطه ور خواهد شد.

به عبارت روشن تر ـ چنان که اشاره شد ـ سالم سازی نیت، به معنی پاک سازی قلب و روح، و ایجاد حالت خاص نفسانی پاک و سازنده است که موجب نورانیت در کارها خواهد شد، و این کار یک نوع ریشه یابی و زمینه سازی عمیق برای رفع و دفع موانع است تا صراط مستقیم هدایت، صاف گردد، و دست اندازها از بین برود، تا انسان بتواند با پشتوانه نیت پاک و قوی، با قاطعیت و به راحتی در راه راست گام بردارد. ولی اگر نیت و منبع، آلوده و ناصاف باشد، قطعاً با آثار منفی خود، انسان را از حرکت در صراط مستقیم باز می دارد، و به بیراهه ها می کشاند، چرا که چنین انسانی دارای پشتوانه قوی و نیرومند نیست، تا بتواند در پناه آن، صاف و راحت حرکت کند.

قرآن مسأله خلوص، و ضد آن ریا را با مثال های بسیار جالب و گویا مشخص نموده و می فرماید: «کار کسانی که امور خود را برای خشنودی خدا و تثبیت ملکات(خالص انسانی) در روح خود، انفاق می کنند همانند باغی است که در نقطه بلندی باشد، و باران های درشت به آن برسد، و میوه خود را دوچندان دهد.»(11) و در مورد دیگر می فرماید: «آنان که اموال خود را خالص برای خدا انفاق می کنند همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند، که در هر خوشه یکصد دانه باشد.»(12) ولی در مورد اثر شوم فکر و عمل ناخالص و ریا آلود می فرماید: «کار چنین کسی همچون قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد و همه خاک ها و بذرها را بشوید و آن را صاف کند، و خالی از خاک و بذر رها نماید.»(13)

این مثال ها نشان دهنده فواید و آثار درخشان و سازنده و فزاینده اخلاص است و نیز بیانگر نتیجه شوم و ویرانگر ریا و ناخالصی فکر و عمل می باشد، و به روشنی بیان می کند که سالم سازی نیت تا چه اندازه مفید و سازنده و درخشنده است، و به عکس نیت ناسالم و آلوده تا چه اندازه ویرانگر و خانمان برانداز و انحراف آفرین است. در قرآن مطالب دیگری نیز در رابطه با اخلاص و ضد آن آمده از جمله این که اخلاص باعث دوری نفوذ شیطان شده، و انسان را از اغوائات او حفظ می کند، و به عکس، ریا کاری و آلودگی فکر و نیت، موجب تسلط شیطان، و افتادن در دام او شده که سرانجام آن آتش دوزخ و قهر و عذاب الهی است، چنان که قرآن از زبان شیطان نقل می کند که به خدا گفت: «فبعزّتک لاغوینّهم اجمعین ـ الّا عبادک منهم المخلصین؛(14) به عزّتت سوگند همه انسان ها را گمراه خواهم کرد ـ مگر بندگان خالص تو از میان آنها.»

توضیح بیشتر در تبیین اخلاص و ریا این که به عنوان مثال یک اسکناس صحیح هزار تومانی با یک اسکناس قلابی همشکل آن را در نظر بگیرید، اولی هزارتومان ارزش دارد، ولی دومی بی ارزش است، نیت خالص و صادقانه همچون اسکناس اولی است، ولی نیت آلوده و ناسالم همانند اسکناس قلابی، فاقد هرگونه ارزش است، نه تنها هیچ گونه خاصیت مثبت ندارد، بلکه موجب آلودگی محیط و هرج و مرج و بی انضباطی خواهد شد.

چند نمونه از نتایج نیت های

گوناگون

برای این که بیشتر به نقش نیت در چگونکی کارها پی ببریم، و نقش عمیق و مستقیم نیت ها را در شکل گیری مختلف اعمال بدانیم، و میزان اثرگذاری نیات را در راه کارها و روی کردها بشناسیم، نظر شما را به نمونه های زیر از پیامبر (ص) و امامان(ع) و پیشوایان جلب می کنیم:

1ـ در جنگ احد یکی از مسلمانان به نام قزمان، بسیار شجاعانه با دشمن می جنگید، به طوری که شش یا هفت نفر از دشمن را به خاک هلاکت افکند، و بدنش پر از زخم شد، اصحاب به طور مکرر به پیامبر(ص) گزارش می دادند که قزمان دلاورانه می جنگد، چندبار مجروح شده و… ولی پیامبر(ص) به جای تمجید از او می فرمود: «انّه من اهل النّار؛ او اهل دوزخ است.» سرانجام شخصی به رسول خدا(ص) عرض کرد: قزمان به شهادت رسید (او خیال کرد قزمان بر اثر شدت جراحات شهید شده، از این رو به پیامبر(ص) چنین خبر داد) پیامبر(ص) فرمود: «خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد.» یعنی همان گونه که گفتم خداوند او را داخل دورخ می کند. این موضوع برای آنان که می شنیدند شگفت آور بود، که چرا رزمنده قهرمانی این گونه سرزنش شده و به عنوان اهل جهنم معرفی می شود؟ اما طولی نکشید که معمّا حل شد، قزمان بر اثر جراحات جنگی در خانه خود بستری شد، مسلمانان به عیادت او می آمدند و او را به بهشت مژده می دادند، روزی او به مسلمانان گفت: «برای چه مرا مژده می دهید، سوگند به خدا من به نیت نگهبانی از خویشانم با دشمن جنگیدم، و اگر این انگیزه نبود، هرگز نمی جنگیدم، اینجا بود که راز جهنمی بودن او از زبان پیامبر(ص) آشکار شد، چرا که نیت او برای خدا نبود، بلکه یک نوع ملی گرایی انگیزه او برای جنگ بوده است. عجیب این که طولی نکشید که او بر اثر بی تابی خودکشی کرد.»(15)

و این نیز نتیجه دیگری از نیت ناسالم او بود، که عاقبت او را تباه تر ساخت.

2ـ در یکی از برخوردهای نظامی، پیامبر(ص) جمعی را به فرماندهی حضرت علی(ع) عازم جبهه کرد، یکی از رزمندگان به برادرش گفت: «با ما بیا و در این نبرد شرکت کنیم، شاید غلامی یا چهارپایی نصیب ما گردد.» این مطلب به رسول خدا(ص) گزارش شد، پیامبر(ص) فرمود: «چگونگی اعمال انسان بستگی به نیت ها دارد، و هر کسی نتیجه نیت خود را می گیرد، کسی که تنها برای خشنودی خداوند با دشمن جنگ کند، پاداش او در پیشگاه خداوند است ولی اگر برای امور مادی بجنگد، و با نیت تحصیل چهارپا یا قطعه زمینی کند، تنها همین امور نصیب او می شود، و دیگر پاداشی در پیشگاه خداوند نخواهد داشت.»(16)

3ـ در عصر رسول خدا(ص) در یکی از جنگ ها، بین رزمندگان اسلام با سپاه کفر درگیری شدیدی به وجود آمد، در این میان، چشم یکی از رزمندگان اسلام به کافری افتاد که سوار بر الاغ چابک سفید رنگ شده بود، چهره زیبای الاغ، چشم آن رزمنده را خیره کرد، او با این نیت که صاحب آن الاغ شود به طرف صاحب الاغ رفت و با او درگیر شد، ولی ناکام شده و به هلاکت رسید، مسلمین به نیت آلوده او پی بردند و او را با عنوان شهید الحمار (شهید راه الاغ) خوانده، و جنگ ناخالص او را محکوم کردند.(17)

4ـ عصر رسول خدا(ص) بود، یکی از مسلمانان با کمال شکوه و نشاط از کنار اصحاب عبور کرد، اصحاب به پیامبر(ص) عرض کردند: «اگر این گونه حرکت برای خدا باشد چقدر شایسته است؟» پیامبر(ص) فرمود: اگر او با این حرکت، برای تأمین هزینه زندگی کودکانش می رود، یا برای یاری رسانی به پدر و مادر پیرش تلاش می کند، و یا برای حفظ آبرو و شخصیت خود سعی می نماید، برای خدا و در راه خدا است و شایسته است، ولی اگر نیت و تلاشش ریاکاری و فخر فروشی است، برای شیطان و در راه شیطان است و بیراهه می رود.(18)

5 ـ انس بن مالک می گوید: در ماجرای جنگ تبوک( که در سال نهم هجرت برای مقابله با رومیان انجام شد) پیامبر(ص) در این جنگ شرکت کرد و همراه سپاه هنگام بازگشت فرمود: «عده ای از مسلمین در مدینه ماندند، و همراه ما در این سفر طولانی، دشت و دره و کوه و فراز و نشیبی را نپیمودند و زحمت مسیر راه را طی نکردند در عین حال با ما بودند.» از آن حضرت سؤال شد: آنها با اینکه شرکت ننمودند چرا با ما هستند؟ فرمود: «آنها عذر داشتند ولی نیتشان با ما بود.»(19)

6ـ حبّه عرنی روایت می کند: «حضرت علی (ع) در کوفه مجموعه ای از بیت المال جنگ بصره را به شکل های پانصد درهم و پانصد درهم قسمت کرد و بین افراد تقسیم نمود، یکی از حاضران به محضر علی(ع) رسید و عرض کرد: «من گرچه در جنگ نبودم و همراه شما حرکت نکردم، ولی قلب و فکرم با شما بود.» (و نیتم این بود که همراه شما باشم و شما را یاری کنم) حضرت علی(ع) نصیب خودش را به او داد، و برای خود چیزی از بیت المال برنداشت، مجموع بیت المال دوازده هزار درهم بود، و مجموع رزمندگان شش هزار نفر بودند، گویی علی از نخست مقدار پول و تعداد جمعیت را می دانست.(20)

7ـ پس از جنگ جمل، یکی از یاران امام علی(ع) که در جنگ شرکت داشت به محضر علی(ع) رسید و گفت: «چقدر شایسته بود که برادرم نیز در این نبرد شرکت می کرد، و پیروزی شما را می دید، و به پاداش شرکت در این نبرد نایل می شد؟» حضرت علی(ع) به او فرمود: آیا نیت و فکر برادرت با ما بود؟ او عرض کرد: آری. امام (ع) فرمود: «فقد شهدنا؛بنابراین او نیز در این نبرد با ما بود و شرکت داشته است.»

سپس فرمود: «حتی آنان که در صلب پدران و مادرانشان هستند، و در فکر و نیت با ما در مورد این جنگ هم عقیده باشند با ما هستند.»(21)

8 ـ روایت شده جابربن عبداللّه انصاری وقتی که به عنوان اولین زائر مرقد امام حسین(ع) همراه عطیه عوفی کنار مرقد آمد، و مشغول زیارت شد، در زیارت خود جمله هایی گفت، از جمله عرض کرد: «والّذی بعث محمّداً(ص) بالحقّ نبیّاً لقد شارکنا کم فی ما دخلتم فیه؛سوگند به خداوندی که محمد(ص) را به حق مبعوث به نبوت کرد ما در امور شما که در آن وارد شدید شرکت داریم.» در این هنگام عطیه از جابر پرسید: «ماچگونه در جهاد و پیکار با شهیدان کربلا شرکت داریم، با این که در فراز و نشیب ها همراه آنها نبودیم، و شمشیر نکشیدیم، ولی این شهیدان جانبازی کردند، به گونه ای که سرهایشان از بدنشان جدا شد و فرزندانشان یتیم شدند و زنانشان بیوه گشتند.» جابر در پاسخ گفت: من از شخص رسول خدا(ص) شنیدم فرمود: کسی که قومی را دوست بدارد با آنها محشور می شود، و هر کس عمل قومی را دوست بدارد با آنها شریک می باشد، سوگند به خداوند که محمد(ص) را به حق به پیامبری فرستاد: انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین و اصحابه؛ نیت من و نیّت اصحاب من همان است که امام حسین(ع) و اصحابش به آن راه رفتند و به شهادت رسیدند.(22)

در این راستا روایات بسیار است که حکایت از آن دارد که نیت پاک و فکر سالم با آرمان مقدس، صاحبش را در آن آرمان شریک می کند. و در پایان این مقال لازم به ذکر است که هرگاه مسأله معکوس شد، یعنی نیت انسان این بود که در کار حرامی شرکت نماید و آن را انجام دهد، ولی آن را انجام نداد، خداوند از روی تفضّل، نسبت به او اغماض کرده و او را مجازات نخواهد کرد، مگر این که به مرحله رضایت و تأیید کار بد برسد که در این صورت به عنوان شریک جرم مؤاخذه می شود، چنان که در زیارتنامه امام حسین(ع) حتی آن کسانی که راضی به ظلمی که بر آن حضرت وارد شد بشوند، مشمول لعن خواهند بود، آنجا که می خوانیم: «و لعن اللّه امّة سمعت بذلک فرضیت به؛ و خدا لعنت کند کسی را که ماجرای ظلم به امام حسین(ع) و اصحابش در کربلا را شنید، و به آن راضی شد.»(2

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




اهمیت مسأله نیّت و پاکی آن

در چهارمین فراز از دعای امام عصر(عج) سخن از سرچشمه زلال اعمال یعنی نیّت، پاکی و شفاف بودن آن به میان آمده و با تعبیر: «و صدق النّیّة؛ خدایا توفیق نیت پاک و راستین به من بده» ما را به معدن و مخزن تصمیم گیری ها معطوف داشته، و بیان می کند که اگر آب از سرچشمه پاک باشد نقش به سزایی در پاکی افکار، گفتار، کردار و شیوه ها دارد، و گرنه موجب انحرافات و کژی های فکری و عملی شده و همان مثل معروف را تداعی می کند که آب از سرچشمه خراب است. و اگر مخزن آلوده نبود، آب های منشعب شده، از آن، آلوده و بیماری زا نمی شد.

موضوع نیت به قدری مهم است که پیامبر(ص) در سخنی فرمود: «انّما الاعمال بالنّیّات؛ قطعاً چگونگی اعمال انسان (از نظر پذیرش و همچنین از نظر کیفیت در درجه عالی و مراحل پایین) بستگی به چگونگی نیّت ها دارد.» سپس چنین توضیح فرمود: «به عنوان مثال در مسأله هجرت از شهری به شهر دیگر(مثلاً از مکه به مدینه) کسی که با نیت هجرت به سوی خدا و رسول( و انجام فرمان خدا و رسول و تحققّ آرمان های الهی) هجرت می کند، به همان آرمان مقدّس نایل می گردد، ولی کسی که هجرتش برای امور مادی دنیا،یا وصلت با زن و ازدواج با او است، هجرت او نیز در راستای همان خواهد بود.»(1)

از اهمیت نیّت، و نقش سرنوشت ساز آن در سعادت و شقاوت انسان این که رسول اکرم(ص) فرمود: «نیّة المؤمن خیرٌ من عمله، و نیّة الکافر شرٌ من عمله، و کلّ عاملٍ یعمل علی نیّته؛(2) نیت انسان با ایمان(چون از روی صداقت است) بهتر از عمل نیک اوست، و نیت کافر (چون بر اساس کفر و انحراف است) بدتر از عملش می باشد.» یعنی مدار و معیار درجات نیکی اعمال، و یا درکات و بدی کارها تابع حالت نفسانی است که پدید آورنده نیت انسان است.

بنابراین اگر، انسان دارای نیت ناپاک و انحرافی باشد، موجب کارهای انحرافی و زشت خواهد شد، و اگر دارای نیت صادقانه و پاک باشد، منشأ برکات و کارهای مثبت و شایسته خواهد گردید. توضیح این که انسان وقتی کاری را انجام می دهد که آن را اراده کند، و اراده او وقتی تحقق می یابد که علاقه و شوقی به آن کار داشته باشد، و این علاقه و شوق نیز از حالت خاص نفسانی او که در روح و روانش شکل گرفته نشأت می گیرد، و همین شکل گیری منبع و مخزن تصمیم گیری است. همانند سدّ آب که منبع آب رسانی به همه جا است، حال اگر این منبع آب، آلوده باشد، آب ناپاک و بیماری زا در دسترس مردم قرار می گیرد، و اگر زلال و صاف و بهداشتی باشد، آب پاک و حیاتبخش نصیب انسان ها می گردد. نتیجه این که یک انسان سعادتمند کسی است که منبع و مخزن ساختاری وجودش را خالص و پاک نگهدارد، تا از آن نیت و اراده پاک بجوشد و سرچشمه ارزش ها گردد. چنان که همین مطلب در تفسیر یکی از آیات قرآن، از امام صادق(ع) چنین روایت شده است: روزی آن حضرت پس از گفتاری این آیه را تلاوت فرمود: «قل کلٌ یعمل علی شاکلته؛(3) بگو هر کس مطابق روش و خلق و خوی خود عمل می کند.» آنگاه فرمود:یعنی «علی نیّته؛ معنای این آیه این است که هر کس بر طبق نیت خود عمل می کند.»(4)

واژه شاکله همان حالت خاص نفسانی است که نیت و اراده و تصمیم گیری، از آن نشأت می گیرد، که همان ساختار وجودی انسان است، و هر انسانی از نظر خلق و خوی و مسائل تربیتی دارای ساختار خاص است. علّامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود پس از ذکر این حدیث در معنی آیه، می فرماید: «این مطلب اشاره به نفوذ و سرایت ملکات نفسانی است که در جهت عمل، زمینه سازی می کند، اگر ملکات نیک باشد زمینه سازی نیک برای ساختن نیت صادقانه می نماید، و گرنه نتیجه معکوس دارد.»(5)

در تفسیر علی بن ابراهیم در تفسیر آیه مذکور، از حضرت رضا(ع) روایت شده فرمود: «در روز قیامت نامه های اعمالی را نزد بندگانی می آورند، آنها اعمال نیکی را در آن نامه ها می بینند که آنها را انجام نداده اند، به خدا عرض می کنند: «خدایا به عزتت سوگند خودت می دانی که ما این کارهای نیک را انجام نداده ایم.» خداوند می فرماید: «صدقتم نویتموها فکتبنا هالکم ثمّ یثابون علیها؛(6) راست می گویید، شما نیت انجام این کارها را نمودید، و ما آنها را برای شما در نامه های اعمالتان نوشتیم، سپس شما مشمول پاداش آنها می شوید.»

آری نیت راستین و پاک، این گونه ارزشمند و سرنوشت ساز، و منشأ برکات و نتایج درخشان است، رازش این است که انسان بر اثر پاک سازی و مبارزه با نفس امّاره، حالت نفسانی خاصی در خود ایجاد کرده که سرچشمه چنین نیّتی شده است، نیتی که خود منبع و منشأ نیکی ها می شود. بر همین اساس در حدیثی امام صادق(ع) فرمود: «نیّت بهتر از عمل، بلکه خود عمل است.» سپس آیه یاد شده را تلاوت فرمود، آنگاه گفت: منظور از شاکله، نیّت است.(7)

کوتاه سخن آن که معیار در ارزشیابی کارها، چگونگی نیت است، و با محک نیّت، درجات ارزش اعمال سنجیده و تعیین می شود، و با ترازوی نیت مراحل کیفیّت کارها مشخص می گردد. بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «یحشر النّاس علی نیّاتهم؛(8) مردم در قیامت بر اساس چگونگی نیت های خود محشور می گردند.» یعنی اگر نیّت هایشان خالص و پاک بود، نجات می یابند، و گرنه در معرض هلاکت می باشند. و در تعبیر دیگر فرمود: «خداوند در قیامت به پیکرهای شما و حسب و نسب شما و اموال شما نمی نگرد، ولی به دل های شما (یعنی به نیت و خلق و خوی شما) می نگرد، پس کسی که قلب پاک داشته باشد خداوند او را مشمول لطف خاص خود قرار می دهد.»

از اینها بالاتر این که از پیامبر(ص) نقل شده فرمود: «نیّة المؤمن خیرٌ من عمله، و نیّة الکافر شرمن عمله، و کلّ عاملٍ یعمل علی نیّته؛(9) نیت مؤمن بهتر از عمل نیک او است، و نیت کافر بدتر از عمل ناشایسته او است.» مطابق این سخن نیت در جایگاه بسیار رفیعی قرار دارد، و به طور کلی سعادت و پیروزی، و به عکس بدبختی و تیره روزی انسان به طور مستقیم بستگی به ساختار نیت او دارد، و اعمال معلول و مولود نیت ها هستند، بنابراین برای پاک سازی و به سازی و پیمودن مدارج تکامل، باید به سراغ نیت رفت، و این منبع را سالم سازی و خالص و پاک نمود، چرا که اگر سرچشمه خراب باشد، تراویده های آن نیز خراب خواهد بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




ارواح در کجا ساکنند و ارتباط آن ها با دنیا چگونه است؟

 

!

امام صادق (ع) در مورد جایگاه ارواح مومنین می فرمایند: ارواح مومنین در غرفه های بهشتی ساکن هستند، از طعام ها و شراب های بهشتی می خورند و می نوشند، و به دیدار هم می روند و می گویند: خدایا؛ قیامت را برای ما بپادار و برآنچه که به ما وعده داده ای وفا نما (بحارالانوار، ج6: 234)، و همچنین این امام همام درباره ی محل دنیوی بهشت برزخی فرموده اند که آن در وادی السلام می باشد و هیچ میت مومنی نیست مگر این که خداوند روح وی را در وادی السلام محشور می کند، و همانا وادی السلام، پشت کوفه می باشد. (فروع کافی، ج3: 243)، و بنا به فرمایش امام حسن مجتبی (ع) ارواح مومنین شب های جمعه در کنار بیت المقدس در کنار هم جمع می گردند. (بحارالانوار، ج6: 286)

ارتباط ارواح با یکدیگر
امام صادق (ع) درباره ی ارتباط ارواح مومنین پس از مرگ، طی سخنی می فرمایند: ارواح مومنین به وصف اجساد در کنار درختی بهشتی قرار دارند و به این ترتیب یکدیگر را می شناسند و با یکدیگر گفت و گو می کنند و چون روحی تازه از راه می رسد و بر آن ها وارد می گردد، می گویند: او را فعلاً به حال خود بگذارید، چون از هول عظیمی رهایی یافته است. سپس از او می پرسند: فلانی چه کرد؟ و فلانی چه کرد؟ اگر بگوید فلانی زنده است؛ ارواح امید رحمت برای او می کنند، و اگر بگوید مرده است (چون در میان آن ها نیست) ارواح می گویند که فلانی به پستی گرایید و به جهنم سقوط کرده است. (فروع کافی، ج3: 244)
اما ارتباط ارواح کفار و اهل عصیان نیز با یکدیگر برقرار می باشد به نحوی که حضرت صادق (ع) در این باره فرموده اند: همانا ارواح کافرین در حجره هایی از آتشند و از شراب ها و طعام های آتشین می خورند و می نوشند و به دیدار هم می روند و می گویند: خدایا؛ قیامت را برپا نفرما تا مبادا آنچه را که به ما وعده داده ای را وفا کنی! (بحارالانوار، ج6: 243)

برهوت کجاست؟
یکی از مکان هایی که درباره ی آن روایات فراوانی ذکر شده است محل دنیوی جهنم برزخی می باشد، به نحوی که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) درباره ی آن فرموده اند: بدترین آب ها بر گستره ی زمین، آب «برهوت» است، و آن چاهی عمیق در حضرموت بوده و ارواح و بدن های مثالی کفار بصورت جغد در آن وارد می شوند (فروع کافی، ج3: 246)، و همچنین امام صادق (ع) درباره ی کیفیت این وادی فرموده اند: پشت یمن صحرایی است که «برهوت» نامیده می شود و در آن وادی جز مارهای سیاه و از میان پرندگان جز جغد، موجودی زندگی نمی کند. در آن وادی چاهی است که آن را «بلهوت» می گویند، هر صبحگاه و شامگاه ارواح مشرکین را آنجا می برند و آن ها از آبی گداخته و چرک آلود می خورند. (بحارالانوار، ج6: 291)

ارتباط ارواح با اهل زمین
مسلماً روح بعد از جدا شدن از بدن با دنیا قطع ارتباط نمی کند و می تواند به دنیا مراجعه نموده و از آنچه در آن می گذرد باخبر شود و این امر تنها مختص به ارواح مومنین نیست، و ارواح کافر و اهل عصیان نیز می توانند به دنیا مراجعت کنند به نحوی که امام صادق (ع) فرموده اند: روح مومن به دیدار اهل خود می رود و آنچه موجب خوشحالی او می شود را می بیند و آنچه موجب ناراحتی اوست از وی مخفی می گردد، و کافر نیز به دیدار اهل خود می رود و آنچه موجب ناراحتی اوست را می بیند و آنچه که موجب خوشحالی او می گردد از او مخفی می ماند. (فروع کافی، ج3: 230)

ارواح به چه شکل به زمین می آیند؟
درباره ی نحوه و کیفیت حضور ارواح بر روی زمین از امام کاظم (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: ارواح به صورت پرندگانی لطیف می آیند و اگر خیر و خوبی ببینند شاد می گردند و اگر بدی اندوهگین می گردند، و همچنین همان امام همام در روایتی دیگر فرموده اند: ارواح به صورت گنجشک یا کوچکتر از آن ها می باشند. (فروع کافی، ج3: 230، 231)

ارواح چه مقدار در دنیا می ماند؟
در این که روح چه مقدار می تواند به دنیا برگردد و به زیارت اقوام و خویشان خود برود روایات زیادی موجود است به نحوی که امام صادق (ع) می فرمایند: برخی از ارواح هر جمعه و برخی دیگر به میزان اعمالشان، و همچنین امام کاظم (ع) فرموده اند: ارواح بنا بر منزلت و جایگاه خود در هر جمعه یا در هر ماه و یا در هر سال می تواند به دنیا برگردند و باز هم این امام همام می فرمایند: ارواح به مقدار فضائلشان به زیارت اهل خود می آیند، برخی هر روز، بعضی هر دو روز یا هر سه روز، و کسیکه منزلت وی خیلی کم است، هر جمعه یک بار. (فروع کافی، ج3: 230)

زمان ورود ارواح به زمین!
درباره ی ساعت بازگشت ارواح از عالم برزخ به دنیا از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: هیچ روح مومن و کافری نیست (مگر این که) نزد اهل خود هنگام زوال آفتاب (ظهر شرعی) می آید، اگر مومن اهل خود را در حال اعمال صالح دید، خداوند را بر آن شکر (حمد) می کند و اگر کافر اهل خود را در چنین حالتی دید، افسوس می خورد. (فروع کافی، ج3: 230؛ ره رستگاری، ج3:

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]