نرجس
 
   



حدیث روز؛
حدیث رسول اکرم(ص) درباره امام زمان (عج)
هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی و اخلاقی در بخش قرآن و عترت منتشر می شود.
به گزارشحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی ، اخلاقی و اجتماعی در بخش و عترت منتشر می شود.

رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله :

مَهْدىُّ اُمَّتِى الَّذى يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما؛

مهدى امت من كسى است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل خواهد كرد.

كتاب سليم بن قيس هلالی ج 2 ، ص 910 {شبیه این حدیث در بحار الانوار (ط-بیروت)ج27 ،ص119 }

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-10-25] [ 09:31:00 ق.ظ ]




روایتی از امام حسن(ع) درمورد برخورد حضرت زهرا(س) با همسایه
مدیر حوزه علمیه نبی اکرم(ص) گفت: در دین مبین اسلام نسبت به احترام به همسایه و اطرافیان تأکید زیادی شده به طوری که حضرت زهرا(س) در نمازهای شبش اول همسایه‌ها و سپس حسنین و فرزندانش را دعا می‌کرد.
حجت الاسلام سید جلال بنی هاشمی در گفتگو با خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران با اشاره به روش رفتار با دیگران، اظهار داشت: در اسلام رفتار پسندیده با دیگران بسیار سفارش شده به طوری که حضرت پیامبر(ص) به فرزندان عباس سفارش می‌کند که اگر زمانی وضع شما از منظر مادی خوب نبود که مهمانی دهید حداقل با اطرافیان خود گشاده رو بوده و سبب جذب و تبلیغ افراد به دین مبین اسلام شد.

وی بیان کرد: در قرآن کریم نسبت به صله رحم بسیار سفارش شده و همین امر در احادیث و روایات رسیده از اهل بیت نشان از اهمیت بالای آن دارد به طوری که کسی قطع رحم از فامیل و خانواده خویش کند او را مذمت کرده و این امر برای یک جامعه اسلامی ناخوشایند است.

مدیر حوزه علمیه نبی اکرم ابراز داشت: رعایت اخلاق اسلامی با اطرافیان باید از لحاظ رفتاری و گفتاری در شأن مسلمان شیعه باشد که البته باید در آن افراط و تفریط را مواظبت کرده و اگر مشکلی برای برادر دینیمان پیش آمد در حد توانمان آن را رفع کنیم.

وی ادامه داد: خدا پیامبر را به خوش‌اخلاقی سفارش کرده زیرا با این اخلاق مردم لجوج آن زمان را به دین شریف اسلام هدایت کرده و همچنین رسول الله را به خوش برخوردی نسبت به همنوعان نصیحت کرده به طور کلی یکی از موارد رواج دین اسلام اخلاق بسیار خوب و سیره زندگی رسول الله با مردم حجاز بود.

حجت الاسلام بنی هاشمی در پایان اضافه کرد: امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید که مادرم همیشه در نمازها‌یش به خصوصاً نماز شب همسایه‌ها و اطرافیانش را دعا می‌کرد و زمانی که من علت را پرسیدم ایشان به نقل از رسول الله فرمودند که اول باید دیگران و اطرافیان را دعا کرد زیرا که آنها بر ما مقدم بوده و همین دلیل محکمی بر تأکید دین اسلام بر همسایه و اطرافیان است.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ق.ظ ]




نکته‌های ناب
تشرّف کم نظیر آیت‌الله نمازی شاهرودی در بردارندة لطایف و دقایقی است که به اندازة بضاعت این قلم به برخی از آن برداشت‌‌ها و نکات اشارتی هر چند کوتاه می‌رود و درک و دریافت حقایق پنهان دیگربه خوانندة فهیم و فرزانة موعود واگذار می‌شود. ضمناً برخی از این نکته‌ها در ذیل این تشرف توسط گردآورنده خاطرنشان شده است:

1. احترام قلبی و قالبی فراوانی که انسان‌ها ـ و حتی سایر پدیده‌ها ـ در برابر معصومین(ع) دارند خود از آیات و معجزات است. چنان‌چه در این تشرّف آمده: «وقتی که آن‌ها را صدا کردم با دیدن ما، یک‌باره از جا برخاسته، با خوشحالی به طرف ما آمدند و یکی یکی سلام کردند و دستِ آقا را بوسیدند».

2. معصومین به همة زبان‌ها و لغات آشنایی دارند. در این تشرف با این‌که امام زمان(ع) به زبان عربی با نمازی شاهرودی سخن می‌گوید اما به ضمیر و زبان فارسی حجّاج آشنایی دارد، سخنان آنان را می‌داند و نیّت ایشان را می‌خواند و پاسخ آن‌ها را می‌دهد و ایشان و حتی راننده‌ها را به اسم می‌خواند. در این‌جا مناسب می‌نماید که به دو روایت در این موضوع اشاره شود. در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) که مرحوم شیخ صدوق روایات مربوط به امام رضا(ع) را گردآوری کرده، بابی تحت عنوان «باب معرفته بجمیع اللغات» یعنی آگاهی و شناخت امام معصوم به همة زبان‌ها وجود دارد. در آن‌جا آورده شده:

داوود بن قاسم جعفری روایت کرد و گفت: «من با حضرت رضا(ع) هم غذا می‌شدم، آن حضرت گاهی به زبان صقلبی (= اسلاوها) و گاهی به زبان فارسی غلامان خود را می‌خواند و بسا من غلام خود را برای انجام کاری نزد آن حضرت می‌فرستادم ایشان با زبان فارسی تکلّم می‌کرد.» در ادامه از اباصلت هروی آمده است: حضرت رضا، با افراد مختلف با زبان خودشان گفت‌وگو می‌کرد و به خدا قسم فصیح‌ترین مردمان و آگاه‌ترین آنان به هر زبان و لعنتی بود. روزی به حضرتش عرضه داشتم: «ای پس رسول خدا! من در شگفتم از این‌که شما به تمامی لغات این گونه تسلّط دارید». فرمود: «ای پسر صلت! من حجّت خدا بر بندگان اویم و خداوند حجّتی را بر نمی‌انگیزد که زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند. آیا این خبر به شما نرسیده که امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
اوتینا فصل الخطاب؛
به ما نیروی داوری و سخن قاطع داده شده است.

آیا این نیرو جز شناخت و معرفت به هر زبانی است؟»3

ختام این اشاره را حدیثی از باب الحجّه اصول کافی قرار می‌دهیم. ابوبصیر می‌گوید، به امام رضا(ع) عرض کردم: جانم به فدایت! امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟

فرمود: «به چهار خصلت و چهارم آن‌که «یکلّم الناس بکلّ لسان» یعنی با مردم به هر زبانی سخن می‌گوید. در همین هنگام مردی خراسانی بر ایشانوارد شد مرد خراسانی به زبان عربی با ایشان سخن گفت امّا امام به فارسی پاسخ او را داد. آن‌گاه خراسانی به حضرت عرض کرد: «به خدا سوگند چیزی مانع نشد که با شما خراسانی سخن نگویم مگر آن‌که گمان بردم شما آن را به خوبی نمی‌دانید». حضرت فرمود: «سبحان‌الله! وقتی من نتوانتم پاسخ تو را بدهم، پس فضیلت من بر تو چه خواهد بود؟» آن‌گاه فرمود: «سخن هیچ انسان، پرنده، چهارپا و جانداری از امام پنهان نیست و هر کس در وی این خصلت‌ها نباشد، امام نیست.»4

3. یکی از معجزات امام عصر(ع) که در این تشرّف آشکار شده جوشش چشمه‌ای آب گوارا و زلال در آن بیابان برهوت است. افراد آگاه می‌دانند برای رسیدن به آب در آن منطقه حداقل باید صد تا دویست متر حفّاری شود.

4. در این تشرّف ـ چنان که آمد ـ امام زمان(ع) «جمع میان صلاتین» می‌کنند یعنی نماز ظهر و عصر خود را در اول ظهر خواندند، همین کاری که شیعیان ما در مساجد و خانه‌ها انجام می‌دهند.

5. یکی دیگر از آیاتی که از ایشان در این تشّرف به ظهور رسیده حرکت ماشین حجّاج بدون سوخت و بنزین است؛ مطلبی که در آن حال، حتی راننده‌ها نیز از آن غافل بودند.

6. آن وجود بزرگوار با همة کارها و مأموریت‌هایی که داشتند اما به خاطر سوگند دادن ایشان به قرآن، با زائران و حاجیان همراهی کردند اما از سوگند به قرآن نهی کردند و فرمودند: «به قرآن سوگند نخور! چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی و من تو را اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم.»

7. حضرت دائم الذکر بودند و پیوسته نام خدا بر زبان‌شان جاری بود.

8. حضرت به آقای نمازی، بشارت رفع گرفتاری‌ها دادند و مشکلات ایشان مرتفع گردید «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد».

9. امام مهربان ما از سر بزرگواری و محبّت به شیعیان خود می‌فرماید: «من می‌دانم پولی که همراه دارید، برای شما کافی است و به پول بیشتری نیاز ندارید و الاّ من به شما پول می‌دادم».

10. حضرت دربارة نعمت‌های فراوان این سرزمین ولایت‌مدار و دوستدار خاندان پیامبر ـ ایران عزیزـ می‌فرماید: تمامی این نعمت‌ها از ناحیة امامان معصوم(ع) است و افسوس که جای پرداختن به این مطلب در این مقام نیست.

11. حضرت بقیةالله(ع)، چندین مرتبه اشکال شرعیِ نذر حاجیان را یادآور می‌شود و می‌فرماید: « این نذر به این ترتیب صحیح نیست».
12. حاجیان آن فریادرس گرفتاران را با نام «یا فارس الحجاز و یا أباصالح» می‌خوانند که پایان بخش مطلب را ختمی با این نام‌های مبارک قرار داده، مطلب را به پایان می‌بریم:

هر مؤمنی که در بلای سختی گرفتار شده باشد و یا در امور دینی و دنیوی برای او مشکلی پیش آمده باشد، اگر به صحرا رفته و این کلمات را هفتاد مرتبه بگوید. حضرتش او را دریافته و به فریاد او می‌رسد، ان‌شاءالله؛
یا فارسَ الحجاز أدرکنی، یا اباصالح المهدی أدرکنی، یا اباالقاسم أدرکنی و لا تَدَعْنی، فَانّی عاجزٌ ذلیلٌ
عبدالحسین ترکی (شهرکرد)اباصالح المهدی

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




ایران از برکات اهل بیت برخوردار است
حضرت در پاسخ بعضی از مسائلی که خدمتشان عرض می‌کردم، می‌فرمودند: «همة این‌ها از برکات ما اهل بیت است». در این حین عرضه داشتم: «در جاده‌های ایران، چند فرسخ به چند فرسخ، قهوه‌خانه، آب، روشنایی و میوه است. اما این‌جا هیچ چیز نیست».
حضرت فرمودند: «در همه جای ایران، نعمت وافر و فراوان است و همة آن‌ها از برکات ما اهل بیت است» و من غافل از همه جا و همه چیز، اصلاً متوجّه مقصود آن حضرت نبودم. ماشین همچنان راه خود را با قدرت می‌پیمود تا این‌که اول مغرب ـ همان ‌طور که آقا فرموده بودند ـ به جریه در مرز میان عراق و عربستان رسیدیم.

در این هنگام آقا فرمودند: «من دیگر می‌روم. از این جا به بعد راه را به تنهایی نروید. امشب را در جریه بمانید، فردا یک قافلة صدتایی از مکّه می‌آید، شما با آن قافله همراه شوید.»

عرض کردم: چشم! امشب همین جا می‌مانیم. شما هم نزد ما بمانید و میهمان ما باشید.
حضرت فرمودند: «شیخ اسماعیل! من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی، من هم اجابت کردم. من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم و دوباره تکرار می‌کنم. آن نذری که کردید، صحیح نیست. شما مراقب باشید که این‌ها دارایی‌شان را به کسی نبخشند همان‌طور که قبلاً گفتم اموالتان را حساب کنید و بنویسید، بعد در وطن خودتان به اندازة آن انفاق کنید».

ما حدود سه ساعت به ظهر مانده همراه آقا سوار ماشین شدیم و تا مغرب خدمت ایشان بودیم. امام عصر(ع) پیوسته مشغول ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌گویند. شالی به کمرشان بسته بودند و به هیئت اعراب حجاز شمشیری بزرگ در طرف راست و شمشیر کوچکی در طرف چپ خود آویخته بودند و چیزی مانند یشناق (نوعی سرپوش) که عرب‌ها بر سرشان می‌اندازند، به سر مبارک انداخته بودند اما پیشانی نورانی و ابروهای کمند و چشمان جذّاب‌شان کاملاً دیده می‌شود و خیلی خوش‌اخلاق بودند. در این هنگام من برای انجام کاری از ایشان اجازه خواستم. ایشان چند قدمی همراهی کردند و همین طور که مشغول صحبت بودم دیگر آقا را ندیدم، تازه فهمیدم که چه بر سرمان آمده است.

رفقا را صدا زدم؛ حاج عبدالله! حاج محمد! کور باطن‌ها! از صبح تا حالا حدمت آقا بودیم اما او را نشناختیم با گفتن این سخن و فهمیدن موضوع همه شروع به گریه کردند. صدای گریة حجّاج بلند شد. بر اثر گریه زیاد و سر و صدا، چند تا از شُرطه‌ها و پلیس‌ها با عجله در خیمه‌ای که برپا کرده‌ بودیم آمدند و گفتند: «کی مرده؟» آنان خیال می‌کردند کسی از گروه ما مُرده است و ما برای او گریه و زاری می‌کنیم.
من گفتم: «کسی نمرده، ما راه را گم کرده بودیم، حالا که راه را پیدا کرده‌ایم، گریه می‌کنیم». یکی از آنان گفت: «خدا را شکر کنید که راه را پیدا کردید، این که گریه ندارد». در این حال که ما با شُرطه‌ها مشغول صحبت بودیم، صدای اذان بلند شد و مغرب شده بود. به راننده‌ها گفتم: «اسم شما را از کجا می‌دانست؟ اصغرآقا اسم تو را از کجا می‌دانست که فرمود: «اصغر آقا مقصّر است» اصغرآقا بنا کرد به سر زدن و گریه کردن و گفت: راست گفتید. تقصیر من بود، من سبب گم شدن شما شدم. گفتم: الحمدلله، عاقبتش بخیر شد، تو ما را گم کردی، اما الحمدلله به نعمت ملاقات مولایمان رسیدیم.2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




امام زمان (عج) در کنار ایرانیان؛
حکایتی زیبا از تشرّف آيت‌الله نمازي خدمت امام زمان (ع)/ به قرآن قسم نخور!
آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی از سلسلة سعادتمندان و زمرة نیکبختانی است که در سفر بیت‌الله پس از حادثه‌ای هولناک به همراه جمعی از حاجیان…
به گزارش خبرنگار قرآن و عترت باشگاه خبرنگاران؛ اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی از سلسلة سعادتمندان و زمرة نیکبختانی است که در سفر بیت‌الله پس از حادثه‌ای هولناک به همراه جمعی از حاجیان و زائران خانة خدا، موفق به دیدار جمال دلربای حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ می‌شود.

حادثه از آن جا آغاز می‌شود که با اشتباه و غرور و حرف نشنوی یکی از رانندگان به نام «اصغرآقا» اتوبوس حامل حجّاج در برهوت و بیابان‌های عربستان راه را گم می‌کند و پس از پیمودن مسافتی طولانی راه به جایی نمی‌برند. در این هنگام آب آشامیدنی و بنزین نیز به پایان رسیده و سرانجام حاجیان ناامیدانه دل بر مرگ می‌نهند. به درخواست آیت‌الله نمازی، توسلی به آستان فریادرس بیچارگان، امام زمان(ع) جسته می‌شود و این توسل و توجّه کارساز می‌افتد و عنایت امام عصر(ع) از آنان دستگیری می‌نماید و حاجیان نیم‌روز با حضرت بقیّةالله(ع) همسفر می‌شوند..

آیت‌الله نمازی، انگیزه خود از نقل این تشرّف را شادی دل مؤمنان مشتاق به دیدار امام عصر(ع) بیان داشته و می‌فرماید: «این تشرّف را برای تذّکر و عمل به آیة «وذکّر فانّ الذکری تنفع المؤمنین» نقل می‌کنم و امیدوارم که این تذکّر، موثر واقع شود و قلوب مؤمنان با استماع این حکایت، از محبّت به حضرت بقیةالله سرشار گردد. این حقیر ناقابل مورد مرحمت حضرت حق ـ جلّ و علا ـ واقع شدم و خداوند سعادت تشرّف به محضر حضرت مهدی(ع) را نصیبم کرد و حدود نصف روز در خدمت آن حضرت بودیم و پس از این که غایب شدند، دانستیم که ایشان، حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فداه ـ بوده‌اند»1 لازم به یادآوری است که جناب نمازی شاهرودی تشرّفات دیگری هم به محضر امام زمان(ع) داشته‌اند که طالبان می‌توانند به کتاب مجالس حضرت مهدی مراجعه نمایند.

دامن این مقدمه را بر می‌چینیم و خوشتر آن است که سرّ دلبران را از زبان خود ایشان نه دیگران بشنویم. این شما و این سوغات سفر، و ارمغان راه.

دیـدار یار غائب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

در سال 1336 هجری از تهران به همراه جمعی از برادران ایمانی به مکّه معظّمه مشرّف شدیم. امیرالحاج و سرپرست ما «صدر الاشراف» بود. در آن زمان چیزی حدود 250 تومان تا 300 تومان می‌گرفتند و با ماشین‌هایی قرار‌داد می‌بستند که ما را به مکّه رسانده و از آن جا به عراق بازگردانند.

من برای چهاردهمین مرتبه بود که به بیت‌الله الحرام مشرّف می‌شدم و به عنوان روحانی کاروان خدمت می‌کردم. آن سال در راه بازگشت به عراق به خاطر مسائلی، عربستان قوانینی برای ماشین‌های حجّاج وضع کرده بود و آن این که ماشین‌های زائران خانة خدا باید در یک کاروان صدتایی و همراه هم حرکت کنند. هر کاروان یک سرپرست داشت و یک ماشین هم، لوازم یدکی و ملزومات دیگر را همراه کاروان حمل می‌کرد. ضمناً دو ماشین پلیس، یکی در جلو و دیگری در عقب کاروان وظیفة حفاظت از قافله را بر عهده داشت ماشین ما دو راننده به نام‌های محمود آقا و اصغرآقا داشت که هر دو بچّة تهران بودند.

هنگامی که کاروان به راه افتاد اصغرآقا رانندگی می‌کرد. از قضا ماشینِ ما در آخر صف، پشت سر همة ماشین‌ها قرار گرفت و این موضوع اصغرآقا را خیلی ناراحت کرد و شروع کرد به غُرو لُند کردن و این که در حرکت از تهران ماشین آخری بودیم، در برگشتن هم آخری شدیم و باید تا آخر مسیر خاک بخوریم. من باید از صفِ ماشین‌ها خارج می‌شوم و می‌روم در جلوی ماشین‌های دیگر قرار می‌گیرم.

گم شدن در بیابان اصغرآقا در نظر داشت که از صف ماشین‌ها جدا شده، پس از پیمودن مسافتی دوباره به کاروان ملحق شود و در جلوی کاروان قرار گیرد اما او نادانسته ماشین را منحرف کرد و از کاروان جدا شد. من به خاطر سفرهای متمادی می‌دانستم که بیابان‌های عربستان بی‌سروته و بی انتهاست. لذا او را خیلی نصیحت کرده و اصرار نمودم که از قافله جدا نشود و طبق ترتیب کاروان حرکت کند اما او گوش نکرد. حاجیان دیگر هم سکوت کردند و با من همراهی نکردند.

اصغرآقا تصمیم خود را گرفت و گفت: به اندازة کافی آب و بنزین داریم و می‌توانیم از یک راه فرعی خود را به جلوی کاروان برسانیم. او از کاروان جدا شد و در بیابان به راه افتاد و پس از طیّ مسافتی طولانی راه را گم کرد و نتوانست خود را به کاروان برساند. کم‌کم شب هم فرا رسید. ما با داد و فریاد از او خواستیم که ماشین را متوقف کند تا نماز بخوانیم. وقتی از ماشین پیاده شدم؛ به آسمان نگاه کردم و دیدم که فاصلة ما با هفت برادران (هفت اورنگ) زیاد شده، فهمیدم که راه زیادی را به اشتباه آمده‌ایم به همین خاطر به راننده گفتم: «امشب را همین‌جا بیتوته می‌کنیم و فردا صبح از همان راهی که آمده‌ایم، باز می‌گردیم».

فردا صبح سوار شدیم تا از همان راه دیروزی برگردیم اما از آن جا که صحراهای حجاز دارای شن‌های نرم است و باد آن‌ها را پیوسته حرکت می‌دهد، نتوانستیم راهِ بازگشت را پیدا کنیم. هیچ اثری از راه دیشب بر سینة صحرا نبود از آن طرف، ماشین هم مرتّب در شن‌ها فرو می‌رفت، جهت‌های متعددّی را چند فرسخ، چند فرسخ پیمودیم و سرانجام ره به جایی نبردیم و دوباره شب فرا رسید.

فردا صبح روز سوم، آب و بنزین هم تمام شد.

همه وحشت‌زده و ناامید شده بودیم. من به عنوان روحانی کاروان و کسی که سفرهای زیادی به خانة خدا آمده بودم گفتم: «این اصغرآقا بود که ما را به اینجا کشانید و گناه بزرگی را انجام داد. اما چاره‌ای هم نیست، بیاید همگی به امام زمان(ع) متوسّل شویم. اگر آن بزرگوار ما را از این بیابان هلاکت نجات بخشید، زهی سعادت و خوشبختی، اما اگر به فریاد ما نرسد همگی در این بیابان مُرده، طعمة حیوانات خواهیم شد. بیایید قبل از آن که بی حال شده و دست و پایمان بی‌رمق بیفتد، هر کس برای خود گودالی حفر کند و در آن گودال برود که اگر مرگ به سراغ ما آمد، در آن گودال‌ها جان بدهیم و حداقل بدن ما طعمة حیوانات نشود و با گذشت زمان، باد وزیده و شن‌ها را روی ما بریزد و در زیر شن‌ها مدفون شویم.

همه مشغول شدند و هر یک برای خود قبری کند و در این حال به حاجیان گفتم: جلوی قبر خود بنشینند تا به چهارده معصوم(ع) توسّلی بجوییم و خودم شروع به خواندن دعای توسّل کردم. ابتدا به رسول خدا(ص)، بعد به حضرت زهرا(س) و سپس به سایر امامان(ع)، وقتی به امام عصر(ع) رسیدم، روضه‌ای خواندم و گریة زیادی کردیم. در این حال الهام شدم که همه با هم «آقا» را با این ذکر بخوانیم: « یا فارس الحجاز أدرکنا، یا اباصالح المهدی ادرکنا، یا صاحب‌الزمان ادرکنا» همه با حال ناامیدی و گریه و زاری این ذکر شریف را تکرار می‌کردیم و آقا را صدا می‌زدیم.

به حاجیان گفتم: « با خدا قرار بگذارید که اگر نجات یافتیم همة اموالی که به همراه داریم در راه خدا انفاق کنیم، با خدا عهد ببندیم که اگر نیازمندی به ما مراجعه کرد در حقّ او کوتاهی نکنیم و بقیة عمرمان را در برآوردن نیازهای مردم کوشا و ساعی باشیم».

بعد از توسّل و توجّه، هر کسی مشغول راز و نیاز با خدای خود شده، من هم از جمع، جدا شدم و پشتِ تپة کوچکی رفتم و با خدای خود سخنانی گفتم که بماند. به امام زمان عرضه داشتم: «آقا جان اگر الان به فریاد ما نرسی، پس کی و کجا به فریادمان خواهی رسید». گریه و توسل عجیبی داشتم که قابل توصیف نیست. در مدّت عمرم چنین حالت شیرینی چه قبل و چه بعد از آن حادثه، دیگر در من پیدا نشد.

در حال توسّل و تضرّع بودم که ناگهان آقایی در شکل و شمایل یک مرد عرب، به همراه هفت شتر که بارهایی بر آنان بود، در برابرم ظاهر شد. با آن‌که بیابان صاف و همواری در مقابل من بود و همه چیز از مسافت دور قابل رؤیت و دیدن بود، اما من آمدن او را ندیدم و متوجّه نشدم. خیال کردم از عرب‌های حجاز است و احیاناً شتربانی است که همراه شترهایش به مسافرت می‌رود و یا شاید رهگذری است که تصادفاً از این بیابان عبور می‌کرده است. با دیدن او به حدّی خوشحال شدم که از شادی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

با دیدن او خود را در جَریه که مرز میان عربستان و عراق بود می‌دیدم. با خود گفتم: این آقا حتماً راه رسیدن به «جریه» را می‌داند و ما را راهنمایی خواهد کرد.

در حال بشاشت و شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم. در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته». به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند. پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کرده‌اید؟»
گفتم: بله.

فرمودند: من آمده‌ام که راه را به شما نشان دهم.
عرض کردم: خیلی ممنون.

بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر می‌رسید، از میان آن‌ها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان می‌شود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید.

آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: « النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛ نذرهایی که کرده‌اید، صحیح نیست».

عرض کردم: چرا، آقای من؟
فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همة دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق می‌روید؟ در حالی که شما چهل روز در عراق می‌باشید و به زیارت امام حسین(ع) و امیرمؤمنان(ع) و سایر امامان(ع) مشرّف می‌شوید، اگر آن چه راه همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید، در مسیر، بدون خرجی می‌مانید و مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و تکدّی هم حرام است. آن‌چه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازة آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.»
سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.»

دوستان ما هنوز در حال گریه و انابه و توسّل و تضرّع بودند و ما را نمی‌دیدند، اما ما آنان را می‌دیدیم. وقتی آن‌ها را صدا کردم، با دیدن ما یک‌باره از جا برخاستیم و با خوشحالی به طرف ما آمدند. یکی یکی سلام کرده، دست آقا را بوسیدند. آن‌گاه حضرت فرمودند: «سوار شوید و از همین راه بروید».

به دوستان گفتم: «آقا راه را به من نشان دادند، سوار شوید تا برویم».
یکی از حاجیان به نام «حاج محمّد شاه حسینی» به من گفت: «حاج آقا! اگر راه بیفتیم ممکن است ماشین دوباره در شن‌ها فرو رود یا این که مجدّداً راه را گم کنیم. بیایید پول‌های نذر شده را همین الان به این مرد عرب به مقداری که می‌خواهد بدهیم، تا زحمت کشیده تا رسیدن به مقصد ما را همراهی کند».

آقا وقتی سخن حاجی مذکور را شنیدند، فرمودند: «[شیخ اسماعیل] جلوی من به همة آن‌ها بگو که نذر آن‌ها صحیح نیست». من هم به حاج محمّد و سایر حجّاج گفتم: «آقا می‌فرمایند نذر شما مرجوح است و صحیح نمی‌باشد، اگر همة دارایی و اموال‌تان را الان در راه خدا بدهید با کدام پول می‌خواهید به عراق بروید و از آن‌جا به ایران برگردید؟ در عراق مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و گدایی هم حرام است».

آن آقا همچنین فرمودند: «من می‌دانم پولی که همراه دارید برای شما در سفر کافی است وگرنه خودم به شما پول می‌دادم».
ما دیدیدم نمی‌توانیم آقا را با پرداخت پول با خود همراه کنیم، یک‌باره به قلبم الهام شد که آقا اهل حجاز هستند و اهل حجاز در سوگند به قرآن و احترام به آن خیلی عقیده‌مند می‌باشند به همین خاطر قرآن کوچکی که در جیب بغلم بود بیرون آورده و ایشان را به قرآن سوگند دادم.

آقا فرمودند: «چرا به قرآن قسم می‌خوری؟ به قرآن قسم نخور! باشد حالا که مرا به قرآن قسم دادی می‌آیم».
سپس فرمودند: «علی اصغر مقصّر است (که باعث گم شدن شما شد)، اکنون محمود رانندگی کند من هم وسط (صندلی کنار راننده) می‌نشینم و شما (شیخ اسماعیل) هم کنار من بنشین به رفقا هم بگو زودتر سوار شوند.»

به محمودآقا گفتم: تورانندگی کن. آقا شترهایشان را همان جا خوابانیدند و خودشان کنار راننده نشستند و من هم کنار ایشان نشستم.

حاج محمود پشت فرمان نشست آقا به من فرمودند: «بگو ماشین را روشن کند». در این حال هیچ یک از مسافران و راننده‌‌ها به نداشتن بنزین و آب توجّهی نداشتند. حاج محمود استارت زد، ماشین روشن شد و به راه افتاد. در این لحظه دیدم آقا، انگشت سبابه‌اشان را حرکت دادند امّا من از رمز و راز آن آگاه نبودم.

ماشین بدون این‌که در شن‌ها فرو رود، به سرعت راه خود را می‌پیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همان‌طور که آقا فرموده بودند دو کوه دیگر ظاهر شد. آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند». من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن.

آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت می‌کردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و راننده‌ها را می‌دانستند و همه را به اسم، نام می‌بردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ می‌گفتند.

وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: «الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب ان‌شاءالله به جریه برسیم».

من سخنان آقا را به حاج محمود گفتم، ایشان هم ماشین را نگه داشت. وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟» عرض کردم: خیر، آبی نداریم. حضرت در این هنگام درختچة خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: «آن درخت را که می‌بینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشک‌ها را هم پُر کرده، ماشین‌تان را هم آب کنید. من همین‌جا نماز می‌خوانم، من وضو دارم.»

وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایین‌تر بود. به راحتی دستمان به آب می‌رسید و می‌توانستیم از آن آب نوشیده و وضو بگیریم.

خلاصه بعد از انجام کارها و خواندن نماز، آقا هم که نمازشان به پایان رسیده بود، تشریف آوردند و فرمودند: «همه ناهارشان را داخل ماشین بخورند» بعد از این که ماشین به راه افتاد، من مقداری آجیل و خوراکی برداشته، به حضرت تعارف کردم اما ایشان چیزی برنداشتند و فرمودند: «نمی‌خواهم». مقداری نان که خودم در «شاهرود» از گندم خوب و تمیز درست کرده بودم، به ایشان تعارف کردم که حضرت مقداری برداشتند اما ندیدم که بخورند.

آن‌گاه حضرت از بعضی از شهرهای ایران مانند همدان، کرمانشاه، مشهد تعریف کردند و از بعضی از علما مانند «ملاّ علی همدانی» تمجید نمودند. و دربارة حضرت «آیت‌الله وحید خراسانی» ـ حفظه الله ـ که در آن زمان به شیخ حسین خراسانی معروف بودند، توجهی نموده، فرمودند: «برکات و عنایات ما به ایشان می‌رسد». آن‌گاه مقداری هم به من امیدواری داده، فرمودند: «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد». و درباره ناراحتی‌هایی که داشتم، دلداری دادند، بحمدالله، آن گرفتاری‌ها برطرف شد.

در طیّ مسیر دربارة بعضی از علما، صحبت‌هایی به میان آمد ـ آقا از بعضی از مراجع مثل «آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی» و دیگر آقایان تعریف و تمجید کردند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




استجابت دعا وبالا رفتن اعمال

6- استجابت دعا و بالا رفتن اعمال:
در حدیث است كه به هنگام ظهر درهای آسمان گشوده می شود و درهای بهشت باز می گردد و دعا مستجاب می شود ؛پس خوشا به حال كسی كه در آن هنگام برای او عمل صالحی بالا رود.8 در حدیثی دیگر از حضرت صادق(ع) آمده است كه فرمودند:"… بهترین ساعت های شب و روز، وقت های نماز است.” سپس فرمودند:"چون ظهر می شود درهای آسمان گشوده شده و بادها می وزند و خداوند به خلق خود نگاه می كند. هر آینه من بسیار دوست دارم كه در آن هنگام، عمل صالحی برای من بالا رود.” آنگاه فرمودند:” برشما باد به دعا كردن بعد از نمازها، چرا كه آن مستجاب می شود."9

7- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:"شیطان تازمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و را در گناهان بزرگ می اندازد."10 امام صادق(ع) می فرمایند:"ملك الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید."11 زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا،در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن،آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط 12 و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.
حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.
چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند:وقت شده؟ گفتم:بله فرمودند:چرا صدایم نزدی؟ گفتم:ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند:مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟".

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-22] [ 10:12:00 ق.ظ ]




آثار و بركات نماز اول وقت در آیات و روایات
1

 

1- برآورده شدن خواسته ها:
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسكری(ع) روایت می كند كه فرمودند: “خداوند متعال با حضرت موسی تكلم كرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. كسی كه نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود:حاجت و درخواستش را به او عطا می كنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم."1 حضرت حجةالاسلام والمسلمین هاشمی نژاد فرمودند: پیرمردی مسن، ماه مبارك رمضان به مسجد لاله زار می آمد. خیلی آدم موفقی بود، همیشه قبل از اذان داخل مسجد بود. به او گفتم: حاج آقا. شما خیلی موفقید، من هر روز كه به مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید، او گفت: نه آقا، من هرچه دارم از نماز اول وقت دارم و بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.
مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودكی را پیدا كردم و گفتم: من سه حاجت مهم دارم، دلم می خواهد هر سه تا را خدا در جوانی به من بدهد، یك چیزی یادم بدهید؟ ایشان فرمودند: چی می خواهی؟ گفتم: یكی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرف شوم، چون حج در جوانی لذت دیگری دارد. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. گفتم: دومین حاجتم این است كه دلم می خواهد یك همسر خوب خدا به من عنایت كند. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. و حاجت سومم این است كه خدا یك كسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند:نماز اول وقت به جماعت بخوان. این عملی را كه ایشان فرمودند من شروع كردم و در فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم، هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم كسب با آبرو به من عنایت كرد.2

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:"بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش."3

3 - ورود به بهشت و دوری از جهنم:
امام محمد باقر(ع) می فرمایند:"هر كس نماز واجب را در حالی كه عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد كه او را عذاب نكند، و كسی كه درغیر وقتش به جا آورد در حالی كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش كند.4

4- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
قطب راوندی گوید: پیامبر خدا(ص) فرمود:هنگامی كه خداوند از آسمان آفتی بفرستد، سه گروه از آن، در امان می مانند: حاملان قرآن، رعایت كنندگان خورشید یعنی كسانی كه وقت های نماز را محافظت می كنند و كسانی كه مساجد را آباد می نمایند."5
هر كس نماز واجب را در حالی كه عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد كه او را عذاب نكند، و كسی كه درغیر وقتش به جا آورد در حالی كه چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش كند.
5- خشنودی خداوند:
امام صادق(ع) می فرمایند: اول وقت، خشنودی خداست و آخر آن، عفو خداست، و عفو نمی باشد مگر از جهت گناه."6 و در مقابل، تأخیر نماز موجب خشم خداست چرا كه پیامبر اكرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: “نماز را با وضوی كامل و شاداب در وقتش به جای آور كه تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




هفتاد و پنج فایده و فضیلت با نماز شب
1. نماز شب، باعث نابودی گناهان در روز است.
2. نماز شب، سبب نور در قیامت است.
3. نماز شب، افتخار مؤمن در دنیا و آخرت است.
4. ثواب همه چیز در قرآن بیان شده به جز نماز شب، به خاطر زیادی ثواب آن.
5. نماز شب، خلوت با خداوند است.
6. نماز شب خوان در بهشت با اسبهای بالدار پرواز می کند.
7. بهشتیان به نماز شب خوان غبطه می خورند.
8. شریف ترین افراد امت پیامبر صلی الله علیه و آله نماز شب خوانان هستند.
9. شرافت هر فردی به قیام شبانه و شب زنده داری اوست.
10. خداوند به خاطر نماز شب خوانان، عذاب نازل نمی کند.
11. نُه صف از فرشتگان در پشت سر نماز شب خوان می ایستند
[58]
که به تعداد آنان خداوند به نماز شب خوان، مقام و درجه می دهد.
12. خداوند به نماز شب خوان، افتخار و مباهات می کند.
13. نماز شب موجب زوال وحشت قبر می شود.
14. نماز شب، نور در قبر است.
15. نماز شب، انیس و مونس در قبر است.
16. انسان با خواندن نماز شب جزو بهترین مردم می شود.
17. نماز شب موجب شادمانی مؤمن در دنیاست.
18. نماز شب، زینت آخرت است.
19. نماز شب، نسیم و رایحه ای است از خداوند به سوی مؤمن.
20. نماز شب، موجب صحت و سلامتی بدن است.
21. نماز شب، باعث رضایت پروردگار است.
22. نماز شب، سبب نزول رحمت خداوند است.
23. نماز شب، تمسک به اخلاق پیامبران و امامان است.
24. حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر نماز شب خواندن، خلیل خدا شد.
25. نماز شب، انسان را از انجام گناهان باز می دارد.
26. مغبون کسی است که نماز شب نخواند.
27. نماز شب، سبب نورانیت صورت می شود.
28. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله : دو رکعت نماز خواندن در دل شب برای من از دنیا و مافیها بهتر و دوست داشتنی تر است.
[59]
29. نماز شب، سیره مستمره پیامبران و امامان و صالحان است.
30. نماز شب، بوی خوشی در نماز شب خوان به وجود می آورد که همه از معاشرت با او خوششان می آید.
31. شبهای بلند، بهار مؤمن است برای نماز شب خواندن و تهجد.
32. نماز شب، باعث وفور نعمت و برکت است.
33. نماز شب، سبب رفع فقر و ناداری است.
34. نماز شب، اخلاق نماز شب خوان را نیکو می کند.
35. نماز شب، دین و قرض نماز شب خوان را ادا می کند.
36. نماز شب، غم و اندوه را برطرف می کند.
37. نماز شب، نور چشم را زیاد می کند.
38. از خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده می شود، نوری به اهل آسمان متصاعد می شود، همانند نوری که از ستارگان آسمان برای اهل زمین می تابد.
39. دروغ می گوید کسی که ادعا دارد نماز شب می خواند اما فقیر و گرسنه و نادار است.
40. نماز شب، ضامن روزی نماز شب خوان در روز است.
41. طولانی بودن وقوف در حال نماز وتر، موجب کوتاهی توقف در قیامت است.
42. نماز شب، قبر نماز شب خوان را تبدیل به باغی از باغ ها و نخلستان های بهشت می کند.
[60]
43. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را مکررا سفارش به نماز شب می کردند.
44. کسی که برای نماز شب بلند شود و خانواده و بچه هایش را هم بلند کند و با هم نماز شب بخوانند، همه آنان جزو ذاکران خداوند نوشته می شوند.
45. نماز شب، باعث داخل شدن به بهشت می شود.
46. خداوند از نور خودش به نماز شب خوان می پوشاند.
47. نماز شب، سبب دوستی ملائکه و انبیا است.
48. نماز شب، سبب ناراحتی شیطان است.
49. نماز شب، باعث ازدیاد ایمان است.
50. نماز شب، موجب قبولی اعمال است.
51. نماز شب، سبب برکت رزق و روزی است.
52. نماز شب، باعث معرفت و شناخت خداوند است.
53. نماز شب، اسلحه مؤمن است بر ضد دشمنان (رزمندگان با نماز شب، بر دشمنانِ تا بن دندان مسلح، غالب و پیروز شدند).
54. نماز شب، شفیع نزد ملک الموت است.
55. نماز شب، سبب اجابت دعاست.
56. نماز شب، سبب راحتی جان کندن است.
57. نماز شب، چراغ و فرشِ قبر است.
58. نماز شب، جواب نکیر و منکر در قبر است.
[61]
59. نماز شب، سایه بالای سر انسان در قیامت است.
60. نماز شب، تاجی است بر سر انسان در قیامت.
61. نماز شب، لباسی است بر بدن انسان در قیامت.
62. نماز شب، نوری است در جلو پای نماز شب خوان در قیامت.
63. نماز شب، ساتری است بین نماز شب خوان و سایر مردم در قیامت.
64. نماز شب، دلیل و حجت مؤمن است در پیشگاه پروردگارش.
65. نماز شب، باعث سنگینی میزان اعمال انسان است در قیامت.
66. نماز شب، سبب عبور از پل صراط است.
67. نماز شب، کلید درب های بهشت است.
68. نماز شب، باعث رهایی از آتش جهنّم است.
69. نماز شب، موجب طولانی شدن عمر است.
70. نماز شب، سبب گشایش و وسعت زندگی است.
71. به فرموده امام صادق علیه السلام : نماز شب خوان، جزو شیعیان ماست.
72. نماز شب، به انسان عزّت و آبرو می دهد (و قرب و منزلت او را نزد مردم بالا می برد).
73. بهترین قیام ها، قیام برای نماز شب است.
74. بهترین بیتوته ها و شب زنده داری ها، مشغول شدن به نماز
[62]
در دل شب است.
75. خداوند در بهشت بر نماز شب خوانان تجلّی می کند و پاداش آنها را خودش می دهد.
فصل چهارم: بالاترین و عالی ترین فضایل و برکات نماز شب

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:11:00 ق.ظ ]




پیام تسلیت رهبری به مناسسبت در گذشت عالم ربانی آیت الله رفسنجانی

رهبر انقلاب،ارتحال حجت‌الاسلام‌ و المسلمین رفسنجانی را تسلیت گفتند
فقدان این رفیق دیرین، همرزم و همکار نزدیک سخت و جانکاه است
رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی، ارتحال رفیق دیرین و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را تسلیت گفتند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی و همکار نزدیک سال های متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقه همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام می رسد، سخت و جانکاه است. چه دشواری ها و تنگناها که در این ده ها سال بر ما گذشت و چه همفکری ها و همدلی ها که در برهه‌های زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید.
هوش وافر و صمیمیت کم‌نظیر او در آن سال ها، تکیه گاه مطمئنی برای همه کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار می آید. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هایی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود، بکلّی بگسلد و وسوسه‌های خناسانی که در سال های اخیر با شدت و جدیت در پی بهره‎برداری از این تفاوت های نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونه کم نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنج دیدگان این راه پرخطر و پر افتخار بود. سال ها زندان و تحمل شکنجه‌های ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیت های خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگ های درخشان زندگی پرفراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی‌شناسم که تجربه‌ای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ‌ساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه‌ الهی با پرونده‌ای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه‌ ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا می کنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض می کنم.
غفرالله لنا و له
سیدعلی خامنه ای

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-10-20] [ 09:02:00 ق.ظ ]





فاطمه معصومه از دیدگاه مشاهیر
صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا فیلسوف بزرگ اسلام و بینان گذار حکمت متعالیه در کتاب مهم اسفار اربعه را در روستای کهک قم به رشته تحریر درآورده می گوید: وقتی شبهه ای برایم پیش می آمد، کنار قبر حضرت معصومه در قم می آمدم و از آن بانو استمداد می کردم و شبهه فلسفی من حل می شد.(26)
یکی از شاگردان آیت اللّه مرعشی نقل می کند، ایشان دلیل هجرت به قم و اقامت در این شهر را چنین بیان می کرد:پدرم آقا سید محمود مرعشی که از زاهدان و عابدان روزگار بود ختم مجربی را انتخاب و چهل شب بر خواندن آن مداومت نمود تا شاید خداوند به طریقی قبر شریف حضرت زهرا(س) را به وی نشان دهد، در عالم رؤیا
به محضر مقدّس امام صادق(ع) و یا امام باقر(ع) مشرف می شود از او می پرسند: چه می خواهی؟ عرض می کند می خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا(س) در کجاست تا آن را زیارت کنم. حضرت می فرمایند: نمی توان بر خلاف وصیّت قبرش را مشخص کنم، علیک بکریمة اهل البیت: به دامن کریمه اهلبیت چنگ بزن، زیرا خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه(س) را به حضرت معصومه عنایت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زبارت حضرت زهرا را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیة اللّه مرعشی گفتند: پدرم مرا سفارش می کرد، من قادر به زیارت ایشان نیستم امّا تو این کار را انجام بده. لذا من به همین خاطر به زیارت امام هشتم و فاطمه معصومه از نجف آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم آیت اللّه حائری یزدی در آنجا ماندگار شدم.(27)
حضرت آیت اللّه طباطبائی علامه، فیلسوف و عارف نامی در ماه مبارک رمضان پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س) مشرف می شد و با بوسه بر ضریح آن حضرت روزه خود را می گشود.(28)
حضرت آیت اللّه گلپایگانی در توصیه های خویش به طلاب به ارتباط مداوم با ائمه اطهار و امام زمان(ع) و قرائت قرآن کریم و ادعیه معتبر و عرض ادب خالصانه به دختر موسی بن جعفر سفارش می نمودند همچنین ایشان خود چنان به این کار علاقمند بودند که در حال کسالت نتوانسته بودند به حرم بی بی مشرف شوند بارها گریه می کردند.
حضرت آیت اللّه مرعشی نجفی در وصایای خویش فرمودند: پس از مرگم، جنازه ام را روبروی مرقد مطهر حضرت معصومه قرار داده یک سر عمامه ام را به ضریح مطهر و سر دیگر آن را به تابوت بسته و در این هنگام مصیبت مولایم حسین مظلوم و اهل بیتش را بخوانید.
آیت اللّه فاضل لنکرانی در خصوص ارتباط خود با حضرت معصومه چنین می گوید: روزی به حرم مشرف شدم و بعد از زیارت عرض کردم عمه جان ـ ایشان از طرف مادر عمه و محرم من هستند ـ من امروز هیچ حاجتی مثل پول و منزل و غیره ندارم، فقط عنایتی کرده مرا در فهم آیه تطهیر یاری نمائید، تا بتوانم آن را درست فهمیده و بنویسم و حل مشکل نمایم. ایشان در ادامه بیان کرده اند که بعد از این ماجرا شروع کردم به نوشتن آیه تطهیر و به برکت حضرت مسائلی و مطالبی برایم روشن شد که اگر پنجاه سال دیگر درس می خواندم آن مطالب برایم روشن نمی شد.(29)
آمدن مرحوم آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه به قم و عزم به اقامت در آن شهر بر اثر استخاره ای بوده است که در کنار حرم فاطمه معصومه(س) و با توسّل به آن حضرت انجام داده و در نتیجه آیه ای آمده که ایشان را موظف به ماندن و جمع کردن علماء و فضلا نموده است و خلاصه در آن جریان هدایت ویژه ای در پرتو عنایت آن حضرت شامل حال ایشان شده است.(30)
در رابطه با اقامت آیت اللّه بروجردی در قم باز می توان به توجه حضرت معصومه اشاره کرد بدین ترتیب که ایشان در اواخر سال 1363 هـ.ق مبتلا به بیماری می شوند و مقرر می گردد در تهران جراحی کنند و هنگامی که به قصد معالجه از بروجرد خارج می شوند، وضع مزاجشان رضایت بخش نبوده و تقریباً در بیهوشی به سر می بردند تا اینکه یک مرتبه در دل شب چشم گشوده چراغهای قم را مشاهده می کنند، از همراهان می پرسند؟ اینجا کجاست، عرض می کنند قم است جذبه روحانی و کششی معنوی ایشان را به خود مشغول می کند و تصمیم می گیرند پس از بهبودی بقیّه عمر را در این آستان مقدّس بگذرانند و بالأخره ایشان به برکت حضرت فاطمه معصومه شفا می یابد و بعد از آنکه سلامتی خویش را باز می یابد به قم آمده و آن تحوّل عظیم علمی و فرهنگی را در حوزه بوجود می آورد.(31)
به امید دیدار
حضرت معصومه به هنگام شهادت پدر که در سال 183 رخ داد ده سال داشت. و بیشتر دوران کودکیش را در ایام غم (زندانی پدر) گذراند، ولی زندگی در کنار برادرش ـ امام رضا ـ شعله های امید را در دلش زنده نگه می داشت. امّا با سفر تبعید گونه امام هشتم(ع) به مرو، حضرت معصومه یکسال بدون برادر در مدینه زندکی کرد. تا اینکه نامه ای از حضرت رضا به وی رسید، او که دلش برای دیدن برادر بی تاب شده، بلافاصله همراه عدّه ای از برادرانش به نامهای فضل، جعفر، هادی و قاسم و زید و تعدادی از برادرزاده ها و چند تن از غلامان و کنیزان مدینه را به قصد مرو ترک نمود.
در طول راه به ساوه رسیدند و وقتی مخالفین اهل بیت از رسیدن آنان به شهر مطلع شدند به آزار و اذیّت و جنگ با همراهان حضرت پرداختند و همه برادران و برادرزادگان حضرت معصومه(س) به شهادت رسیدند. هنگامی که حضرت جسدهای غرق به خون و پیکرهای صدمه دیده 23 تن از عزیزان خود را نقش بر زمین دید. به شدت محزون شد و در اثر این مصائب به شدت بیمار گردید.(32) و بنابر قولی از زهری که معاندان در غذایش ریختند مسموم شد.دختر والاتبار موسی بن جعفر با وضعیت جسمی و روحی که داشت و احساس ناامنی که در شهر ساوه می کرد فرمود: مرا به شهر قم ببرید که از پدرم شنیدم، شهر قم مرکز شیعیان ما می باشد.
وقتی بزرگان قم از آمدن آن بانو به شهرشان باخبر شدند، برای استقبال از ایشان مهیا گردیدند و موسی بن خزرج بزرگ خاندان اشعری در پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و مهار ناقه آن حضرت را گرفت و در حالی که عدّه ای سواره و پیاده اطراف محملش تجمع نموده بودند با قربانی کردن مقدمش را گرامی داشتند آن سیده جلیله را در منزل خویش جای داد(33) و نعمت مهمانداری از حضرت در تاریخ 23 ربیع الاول 201 هـ.ق نصیب مردم قم شد.
در مدت اقامت ایشان در قم که هفده روز ذکر کرده اند در خانه موسی بن خزرج بسر می برد و در آنجا عبادتگاهی داشت که به راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول بود، محل زندگی حضرت بعدها به صورت مدرسه درآمد و به مدرسه ستّیه (مدرسه خانوم) موسوم گردید.(34) و محراب عبادتش به بیت النور شهرت یافت که در طول زمان پناهگاه و محل زیارت دوستداران و متوسلین به حضرتش می باشد.
رحلت شهادت گونه
حضرت معصومه(س) با حرکت حساب شده خویش و به عشق دیدار برادر در رسوایی و افشاء حاکمان جور زمان ـ بنی عباس ـ متحمّل صدمات زیادی گردید و در روز دهم ربیع الثانی سال 201 هـ.ق پیش از آنکه دیدگان مبارکش به دیدن برادر روشن گردد در دیار غربت و در میان اندوه فراوان دلدادگان و دوستدارانش جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد از وفات حضرت، مردم او را غسل داده و کفن نمودند و به سوی قبرستان بابلان محل فعلی حرم که ملکی از ملکهای موسی بن خزرج بود بردند تا به خاک بسپارند.
در این وقت بین جمعیت گفتگو در گرفت که چه کسی جنازه را داخل قبر گذارد. سرانجام متفق شدند تا شخصی به نام قادر که پیرمردی پرهیز کار و صالح بود این کار را انجام دهد. چون به سراغش رفتند ناگهان مشاهده کردند دو سواره که نقاب به صورت داشتند از طرف ریگزار بسوی آنان آمدند و از مرکب پیاده شده و به تجهیز آن بانوی مکرمه پرداختند. یکی وارد قبر شد و دیگری جسد پاک آن حضرت را برداشته به دست او داد تا به خاک سپارد. آن دو بزرگوار بدون اینکه با کسی تکلّمی کنند بر اسبهای خود سوار شده و از محل دور شدند.(35) بنابر نظر خیلی از بزرگان آن دو تن حضرت رضا(ع) و فرزندش امام جواد(ع) بودند.
بعد از پایان مراسم، موسی بن خزرج سایبانی از بوریا بر قبر شریف آن حضرت برافراشت، تا زمانی که حضرت زینب دختر امام نهم وارد قم گردید و قبّه ای از آجر بر مرقد مطهر بنا کرد.(36)
و بدین سان تربت پاکش در دل شهر قم قبله گاه ارادتمندان شیعه از سراسر جهان گردید.
بارگاه منوّر
بعدها که در کنار مرقد حضرت بانوان دیگری به خاک سپرده شدند از جمله میمونه و ام محمد دختران موسی مبرقع از نوادگان امام جواد، ام قاسم، دختر علی کوکبی، ام اسحق جاریه محمد فرزند موسی مبرقع و ام حبیب جاریه ابو علی نوه امام رضا. طبق گزارش تاریخ قم در قرن سوم هجری دو قبّه به جای گنبد فعلی بوده که قبّه اول بر فراز قبر مطهر حضرت معصومه و قبور ام محمد و ام اسحاق قرار داشت و قبه دوم بر فراز قبور ام حبیب، ام اسحاق و میمونه قرار گرفته بود.(37)
شایسته است کسانی که حضرت معصومه را زیارت می کنند این بزرگواران را یاد کنند و جمله وارده را قرائت کنند:
السلام علیکن یا بنات رسول اللّه السلام علیکن و رحمة اللّه و برکاته.
اولین گنبد بر مرقد حضرت فاطمه معصومه به همت حضرت زینب دختر امام جواد(ع) ساخته شد و به مرور زمان و پس از دفن بانوان علوی در جوار بارگاه آن حضرت، دو گنبد دیگر در جوار گنبد اوّل بنا گردید که سومین آن ها مدفن حضرت زینب دختر امام جواد بود.
این سه گنبد تا سال 447 هـ.ق برقرار بودند تا این که در همان سال وزیر طغرل کبیر ـ میر ابوالفضل عراقی ـ به تشویق شیخ طوسی به جای سه گنبد، گنبد مرتفعی به قطر 11 متر و ارتفاع 14 متر، آراسته به نقش های رنگ آمیزی و تزئینات آجری و کاشی بدون ایوان و حجره ها بنا نهاد که تمام قبور سادات را فرا می گرفت.(38) در سال 925 هـ.ق همین گنبد به همت شاه بیگی بیگم دختر شاه اسماعیل تجدید بنا شد.
در سال 1218 هـ.ق گنبد مطهر با خشت های طلایی تزیین گشت که تا سال 1380 هـ.ق باقی ماند که طبق طرحی از این سال تا 1384 ش گنبد تعمیرات اساسی شد.
مرقد مطهر در اوایل قرن هفتم هجری به فرمان امیرمظفر احمد بن اسماعیل (بزرگ خاندان سلسله مظفری) و با کوشش بزرگترین استاد کاشی سازی آن عصر به کاشی های نفیس و زرفام آراسته گردید که در سال 1377 ش با آمیخته ای از کاشی و سنگ تجدید بنا شد، در سال 965 هـ.ق شاه طهماسب صفوی برای مرقد ضریحی آجری همراه منافذی مزین به کاشی های هفت رنگ و کتیبه های معرّق بنا کرد که در سال 1230 هـ.ق همان ضریح نقره پوش شد، در سال 1280 ضریحی از نقره تهیه و به جای قبلی نصب گردید که چندین بار اصلاح و بازسازی شد، این ضریح در سال 1380 ش تعویض گردید.
اولین صحنی که در این بارگاه مبارک ساخته شد صحن عتیق نام دارد که شاه بیگی دختر شاه اسماعیل صفوی در سال 925 هـ.ق بنا نمود. این صحن چهار ایوان دارد. ایوان طلا در جنوب با دو مأذنه که در سال 1285 این مأذنه ها نیز طلاکاری گردید. ایوان شمالی که ورودی مدرسه فیضیه به صحن می باشد و ساختمان نقاره خانه بر رویش بنا گردیده است. ایوان غربی (ورودی مسجد اعظم به صحن)، ایوان شرقی(رابط صحن اتابکی با صحن عتیق) صحن اتابکی (صحن نو) دارای چهار ایوان می باشد که در هر کدام جلوه های هنری و معماری دیده می شود.احداث آن به دستور اتابک اعظم و از سال 1295 هـ.ق تا 1303 طول کشید، ایوان زیبای آینه در جانب غربی آن قرار دارد. رواق های حرم عبارتند از رواق بالاسر، رواق دارالحفاظ، رواق آیینه و رواق پیشرو. در سمت غرب حرم مسجد اعظم واقع است که کلنگ اول آن در یازده ذیقعده 1373 هـ.ق به دست توانای آیت اللّه بروجردی (ره)، به زمین زده شد.(39)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




(گذری بر فضایل و مکارم حضرت فاطمه معصومه(س) و شهر قم)
60
تربت پاکان
شهر قم که تربت پاکش گوهر گرانقدری را در دل خود جای داده و درخشندگی آن چشم همگان را مجذوب پاکی و قداست خویش نموده در طی قرون متمادی، حبل المتین اندیشمندان دینی، عالمان و وارثان ائمه اطهار(ع) به شمار می آید.
دهها سال است در حریم امن و امان فاطمه معصومه ـ کریمه اهلبیت ـ بزرگان پاک سیرت و مخلصان موحد بر سفره احسانش حاضر شده و به برکت عنایت های ویژه آن حضرت به نشر فرهنگ تشیع اهتمام ورزیده، از خرمن اهل بیت خوشه ها برگرفته اند و جرعه های جانبخش را به کام تشنگان حق و حقیقت رسانده اند خدمات برجسته و تلاشهای ارزنده علماء و عارفان و مبارزان این شهر در احیای آئین محمّدی(ص) چنان بوده که مهر تأیید و تجلیل مقتدایان راستین بر تارک آن می درخشد که فرمودند:
«لولا القمیّون لضاع الدین؛(1) اگر قمی ها (علمای قم) نبودند دیانت مردم در معرض تباهی قرار می گرفت.»
شالوده این شهر با حضور دوستان و شیعیان ائمه اطهار در سال 83 هـ.ق پی ریزی شد.(2) که این دوران به زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برمی گردد.
امام صادق(ع) فرمود: قم شهر ما و شهر شیعیان ماست، پاک و مقدّس است. اهل آن ولایت ما را پذیرفته اند (3) و امام کاظم(ع) در معرفی قم چنین فرمود: «قم عُشّ آل محمد و مأوی شیعتهم؛(4) قم مأوای آل محمّد و پناهگاه شیعیان ماست.»
و امام صادق(ع) در بیانی دیگر ویژگی اهل قم را اینگونه بیان فرمود: قم را قم نامیدند، زیرا اهلش به قائم آل محمّد می پیوندند و با آن حضرت (بر ضد طاغوت ها) قیام می نمایند و با کمال استقامت و استواری به یاری او می پردازند.(5)
در شهر قم بیش از 400 امامزاده واجب التعظیم مدفونند و خاک مقدّسش پیکر پاک بسیاری از فقهای محدثین و علماء بزرگ شیعه را در برگرفته است.
محمد ابراهیم کلباسی مرجع معاصر مرحوم میرزای قمی هنگامی که از اصفهان به قم می آمد، از در پل علیخانی و یا از مسجد امام حسن عسگری کفش های خود را بیرون آورده و بدست می گرفت و تا حرم پیاده می رفت و می فرمود: دراینجا علمای ابرار و اصحاب ائمه و محدثان بسیار آرمیده اند و سراسر این قسمت ـ اطراف حرم ـ قبور آن بزرگواران است.(6)
بنابه فرمایش امام صادق(ع) قم شهری برگزیده است و مردمش همواره با حاکمان ستمگر زمان خویش به مبارزه برمی خاستند. خودداری آنان از دادن خراج به حکومت عباسی خصوصاً پس از شهادت حضرت رضا(ع) در سال 203 هـ.ق و پی بردن اهالی قم به جنایت مأمون و دستگاه خلافت و دادن تعداد زیادی کشته و زندانی شدن بسیاری از مردم در این رابطه نمونه ای روشن از مقاومت و پایداری آنان است.
شهر مقدّس و مذهبی قم در طول تاریخ شاهد قتل عامهای مکرّر و صدمات جبران ناپذیری از سوی ستمگران بوده است، از جمله آنها می توان به قتل عام در عهد مأمون، زمان معتزّ پسر متوکل عباسی، دوران حمله مغول، افغانها و نادرشاه اشاره کرد که اکثراً بدلیل اختیار کردن مذهب تشیع از سوی مردم شهر بوده است. موضع گیری علمای مبارزی چون میرزای قمی در مقابل فتحعلیشاه، آیت اللّه حائری در برابر رضاخان، فریاد مقاومت آیت اللّه بافقی روبروی رضا شاه و ایستادگی آیت اللّه بروجردی و امام خمینی(ره) در رویارویی با رژیم پهلوی مؤیّد پیشتازی این دیار در نشر اسلام و محو شرک و طاغوت به شمار می آید با این وصف در طول زمان، قم علاوه بر آنکه چشمه جوشان علم و معارف حقّه شیعه بوده تربیت شدگانش پاسداران امین و صالح دین خدا و سرزمین گهر خیزش خاستگاه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی فرزند حوزه علمیّه قم می باشد و اوّلین جرقه انقلابی در مبارزه با تجاوزگری ها و ظلم و فساد طاغوت در قیام 15 خرداد و سپس در اعتراض به توهین رژیم علیه مرجعیت در این شهر زده شد.
توجه ائمه معصومین درباره قم در بیان و عمل حائز اهمیت است. از جمله اینکه امام رضا(ع) می فرماید: بهشت دارای هشت در است، یک از آنها برای قمی هاست و سه مرتبه فرمود: خوشا به حالشان.(7)
آن حضرت به زکریا بن آدم که قصد بیرون رفتن از شهر قم را داشت فرمودند: از قم بیرون نرو همانا خداوند به خاطر تو بلا را از اهل قم دور می سازد همانطور که به برکت وجود مقدّس موسی بن جعفر(ع) بلا را از اهل بغداد دور نمود.(8)
قم به واسطه خورشید ولایت، حرم مطهر حضرت معصومه(ع) و نور علم و دانش فقه جعفری متبلور از حوزه ها و مدارس علمیه و همچنین وجود مسجد مقدّس جمکران که تجلی گاه امام زمان و محل رفت و آمد ایشان و انس و علاقه دلدادگان به ساحتش می باشد و در میان دیگر شهرها ممتاز است. چنانچه امام صادق(ع) فرمودند: زمانی خواهد آمد که شهر قم و اهلش حجت بر تمام مردم شوند.
بانوی با کرامت
حضرت فاطمه معصومه(ع) دخت بلند اختر امام موسی بن جعفر(ع) است که در ماه ذیقعده دیده به جهان گشود این ماه برای مادرش نجمه خاتون شادی بخش و وصف ناشدنی است، زیرا در یازدهمین روز سال 148 هـ.ق خداوند حضرت رضا را به او عنایت کرد و روز اول ذیقعده سال 173 بعد از 25 سال در مدینه منورّه(9) چشمش به تولد دختری از خاندان رسالت که امام صادق بشارت آمدنش را داده بود روشن گردید.
نام مبارکش را فاطمه نهادند و از آنجایی که امامان معصوم بیش از یک دختر را به نام فاطمه می گذاشتند مطابق نوشته برخی مورخان امام چهار دختر به نام فاطمه به شرح ذیل داشتند.
1ـ فاطمه کبری ملقب به (حضرت معصومه) که در قم مدفون است.
2ـ فاطمه صغری، ملقب به (بی بی هیبت) که در مدخل شهر باکو در آذربایجان شوروی مدفون است.
3ـ فاطمه اوسطی، ملقب به (ستّی فاطمه) که در اصفهان به خاک سپرده شده است.
4ـ فاطمه اُخری، مشهور به (خواهر امام) که در رشت مدفون است.(10)
آن حضرت دارای القابی چون طاهره، حمیده، نقیّه، سیده، رضیه و اخت الرضا می باشد و در زیارتنامه او را به نامهای صدیقه و نساء العالمین نیز خوانده اند.(11)
حضرت فاطمه معصومه علاوه بر آنکه سرچشمه خوبی ها و کمالات بی حد است از منسوبین سه امام معصوم می باشد و تکریم و احترام او گرامیداشت جایگاه بلند خاندان پیامبر(ص)، خصوصاً مقام امامان شیعه حضرت موسی بن جعفر(ع)، علی بن موسی(ع) و محمد بن علی امام جواد(ع) به حساب می آید.
دختر موسی بن جعفر در تحت تربیت پدر بزرگوار و برادر گرامی اش حضرت رضا(ع) به مقام والایی رسید و در پاسخگویی به پرسشهای مراجعین به درجه ای دست یافت که مطابق نقل ابن العرندس حضرت موسی بن جعفر به او کلام فداها ابوه را ارزانی داشت.(12)
وی که مولود بیت وحی و تنزیل و نشأت گرفته از سلسله امامت و عصمت است و ریشه جانش به ولایت معنوی سیراب گردیده، می تواند به اذن پروردگار با نفوذ و تأثیر در عمق نفوس مستعد و شیعیان و دوستدارانش همچون امامان معصوم سبب تغییر و تحوّل گردد و در رفع گرفتاری ها و برآوردن حوائج طالبان و اصلاح امور ایشان اثری مستقیم داشته باشد.
صفای زیارت
بنابر روایات متواتر از اهل بیت عصمت و طهارت، قم شهر شیعیان، حرم فرزندان آنان، پناهگاه فاطمیان، سالم ترین شهرها و آشیانه آل محمد است. امام صادق(ع) فرمود: خدا دارای حرمی است که آن مکه است و پیامبرش حرمی دارد که مدینه است و امیرالمؤمنین هم حرمی دارد که کوفه است و ما هم دارای حرمی هستیم که قم است و به زودی بانویی از فرزند من در آنجا دفن می شود که نامش فاطمه است هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب می شود.(13) راوی می گوید این فرمایش حضرت زمانی بود که هنوز موسی بن جعفر به دنیا نیامده بود.
و امام جواد(ع) فرمود: «من زار عمتی بقم فله الجنه؛(14) کسی که عمه ام را در قم زیارت کند اهل بهشت است».
فضائل بی شمار حضرت معصومه و بندگی خالصانه وی به درگاه الهی، عشق روز افزون دلدادگان حرم اهلبیت را مشتعل ساخته و راه را برای زیارت همراه با معرفت آن بانوی مکرمه می گشاید و آنان را به شناخت بیشتر و فهم جلالت قدر و منزلتش واقف می کند تا که استحباب زیارت آن عزیز را از دست ندهد. نقل است یکی از شیعیان به زیارت بارگاه حضرت رضا(ع) در مشهد رفت و سپس از مسیر همدان به کربلا رفت در بین راه در رؤیایی راستین حضرت رضا(ع) را دید که به وی فرمود: چه می شد اگر از قم عبور می کردی و قبر خواهرم را زیارت می کردی(15) و باز می نویسند امام رضا(ع) با اشاره به اهمیت زیارت حضرت معصومه(س) فرمودند: هر کس نتواند به زیارت من بیاید برادرم (امامزاده حمزه) را در ری و یا خواهرم ـ معصومه (س) ـ را در قم زیارت کند که به همان ثواب زیارت من می رسد.(16)
علّامه بزرگوار محمد باقر مجلسی از امام رضا(ع) روایت می کند که خطاب به سعد بن سعد اشعری فرمود: یا سعد عندکم لنا قبر ای سعد! از ما قبری در نزد شما هست. سعد می گوید: عرض کردم فدایت گردم، آیا قبر فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر را می فرمایید؟ فرمود: آری، هر کس او را زیارت کند در حالی که عارف به حق او باشد بهشت از آن اوست. پس هرگاه کنار قبر او آمدی، در نزد بالای سرش بایست و 34 مرتبه اللّه اکبر، 33 مرتبه سبحان اللّه و 33 مرتبه الحمد للّه بگو، آنگاه بگو السلام علی آدم صفوة اللّه تا پایان زیارت شریفه.(17)
بنابر نقل حدیث فوق در می یابیم زیارتنامه حضرت معصومه از امام رضا(ع) است و در میان بانوان اهل بیت بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) تنها بانوی مجلّله ای که زیارت مأثور دارد حضرت فاطمه معصومه است.
فرازهایی از فضایل
از ویژگی های حضرت معصومه(س) آگاهی داشتن به علوم اسلامی و نقل آن برای دیگران است. در فراز یکی از زیارتنامه های ایشان می خوانیم: «السلام علیک یا فاطمة بنت موسی بن جعفرو حجته و امینه» سلام برتو ای فاطمه دختر موسی بن جعفر و حجت و امین او، آن حضرت حجت و امانتدار پدرش امام کاظم(ع) بود که در این صورت حجت و امین خدا بوده و حجت و نشانه اسلام و حافظ امانت الهی می باشد. و از راویان و محدثان به شمار می آید. به عنوان نمونه می توان به دو حدیث که حضرت در سلسله راویان آن می باشد اشاره کرد. علامه امینی می نویسد: فاطمه دختر امام رضا(ع) نقل می کند که دختران امام کاظم فاطمه(معصومه) و زینب و ام کلثوم گفتند: روایت کرد ما را فاطمه دختر امام صادق(ع) و او گفت روایت کرد مرا فاطمه دختر امام باقر از فاطمه دختر علی بن الحسین از فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع) از ام کلثوم (دختر فاطمه زهرا) و او از فاطمه زهرا(س) نقل کرد که آن حضرت فرمود: آیا فراموش کردید فرمایش رسول خدا(ص) را در روز غدیر که (به شما) فرمود: هر کس من مولی و رهبر او هستم پس علی مولا و رهبر اوست و نیز به علی فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی است.(18)
همچنین نقل گردیده که: فاطمه معصومه(س) از فاطمه دختر امام صادق(ع) و او از فاطمه دختر امام باقر(ع) و او از فاطمه دختر امام سجاد(ع) و او از فاطمه دختر امام حسین(ع) و او از زینب دختر امیرالمؤمنین(ع) و او از فاطمه زهرا(س) نقل می کند که رسول خدا فرمود: «الا من مات علی حبّ آل محمد مات شهیدا؛(19) و بدانید هر کس با محبت آل محمّد بمیرد شهید مرده است.»
والاترین مقام عصمت از گناه و اشتباه مخصوص رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار و حضرت زهرا(س) می باشد.
امّا شخصیتی چون فاطمه معصومه(س) که اطاعت پروردگار کرده و دامن خویش را از رذایل اخلاقی مبرّا نموده و به درجه عالی از تقوا و طهارت رسیده است که در لسان عام و خاص فردی مصون از گناه به شمار می آید برایش مقام طهارت قلبی متصوّر است. چنانچه در فرازی از زیارتنامه غیر معروفه ایشان می خوانیم:
«السلام علیک ایتها الطاهرة الحمیدة البرة الرشیده التقیة النقیة.»(20) سلام بر تو ای بانوی پاک و ستایش شده نیکو کردار و هدایت شده پرهیزگار وارسته، علاوه بر این سخن حضرت رضا(ع) که فرمودند: «من زار المعصومة بقم کمن زارنی؛ هر کس فاطمه معصومه(س) را در قم زیارت کند مثل آن است که مرا زیارت کرده است، شاهدی بر مقام عصمت ایشان است.
لقب کریمه اهلبیت، در خصوص آن حضرت حکایت از شأن و مربته وی نزد پروردگار دارد و خداوند متعال ایشان را به جهت بندگی خالصانه، زندگی با برکتی عنایت نمود که در حال حیات و ممات منشأ کرامات و عنایات خاص گردد. و بارگاه قدسی اش پناهگاه امیدواران به فضل الهی گردد و متوسلین به حضرتش دریافته اند که از سلاله پاک از خزائن امامت و ولایت و گوهری تابناک از صدف ملک امکان است که توان بخشش و توجه خاص به حاجتمندان و دعا کنندگان درگاهش را دارد.
از جمله مناقب و شرافت های آن بزرگوار وجود یک زیارتنامه مخصوص از ناحیه مقدّس امام معصوم است که در آن حضرت، دختر رسول خدا، دختر امیرمؤمنان، دختر فاطمه و خدیجه و دختر امام حسن و امام حسین و نهایتاً دختر امام، خواهر امام و عمه امام خوانده می شود که پاداش خواندن خالصانه و همراه با معرفت آن رسیدن به بهشت را همراه دارد.
نوشته اند مرحوم آیة اللّه میرزا رضی تبریزی از مجتهدین بزرگ برای خواندن فاتحه بر سر قبر زکریا بن آدم که در شیخان قم است می آید، در حین قرائت فاتحه به فکر می رود که آیا زکریا بن آدم با آن جلالت قدر و رفعت و روایاتی که درباره اش وارد شده بالاتر است یا حضرت معصومه(س) که ناگهان یک نفر که کلاه نمدی به سر داشته پیش می آید و به وی می گوید:آن بالا را بخوان، ایشان ابتدا اعتنایی نمی کند امّا پس از رفتن مرد نگاه می کند می بیند نوشته شده:
«السلام علی ارواح محمد و آل محمد فی الارواح، السلام علی اجساد محمد و آل محمد فی الاجساد» یعنی سلام بر ارواح محمد و آل محمّد در میان ارواح و سلام بر اجساد محمّد و آل محمّد در میان اجساد، در این حال متوجه می شود که آن شخص به ظاهر معمولی، فکر او را خوانده و از آنچه در ذهنش گذشته باخبر شده و بدین وسیله تردید او را پاسخ گفته که: حساب حضرت معصومه که از آل محمّد(ص) است با سایرین جداست و هیچ کس قابل مقایسه با این خاندان نیست.(21) و دلدادگی به حضرتش همان پذیرش ولایت معصومین و مقبول درگاه الهی است.
مقام شفاعت
یکی از معقتدات شیعه موضوع شفاعت است در رأس شافعان روز قیامت رسول خدا(ص) و ائمه اطهارند که این اقتضای آبرومندی آنان در پیشگاه پروردگار متعال است. در زیارت امام حسین(ع) می خوانیم: «اللّهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود؛ خدایا شفاعت حسین را در روز ورود بر خودت روزیم کن»
بجز این بزرگان، منسوبین خاندان وحی و حتی پیروان مخلص آنان می توانند به اذن پروردگار شفاعت کنند. بنابر روایات متعدد فاطمه زهرا(س) از شخصیت های شفاعت کننده نزد پروردگار است، در روایت جابر از امام باقر(ع) اینگونه آمده است که فرمود: ای جابر و اللّه که فاطمه شیعیان و محبان خود را آن گونه که طیور دانه های خوب و سالم را از میان دانه های بد جدا نموده، انتخاب می کند.(22)
از طریق اهلبیت روایات فراوانی داریم که بهشت و شفاعت جزء مهریه حضرت زهرا(س) می باشد.(23)
بعد از صدیقه طاهره(س) شفاعت بانویی به گستردگی شفیعه روز جزا ـ فاطمه معصومه (س) ـ نیست.امام صادق(ع) فرمود: «تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم؛(24) و به شفاعت او ـ فاطمه معصومه ـ همه شیعیانم وارد بهشت خواهند شد.»
و نیز در زیارت آن بانوی معظمه می خوانیم: «یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة؛ ای فاطمه برای من نزد خدا درباره بهشت شفاعت کن.» و این خود نشان دهنده مقام و مرتبه آن شافع روز جزاست. در فراز دیگر زیارتنامه آمده که: «فان لک عند اللّه شأناً من الشأن» یعنی اینکه ما از تو طلب شفاعت می کنیم نه تنها به خاطر اینکه تو دختر، خواهر و عمه امامی، بلکه به واسطه رابطه مخصوصی که با مقام ربوبی داری از شأنیت و اعتبار بهره مندی که البته برای ما خاکیان قابل فهم نیست و تنها خدا و پیامبر و اوصیاء طاهرینش بر آن آگاهند.
یکی از علمای دولت آباد اصفهان به نام آیت اللّه حاج شیخ محمد ناصری از پدرش نقل می کند که در سال 1295 هجری در اطراف قم قحطی و خشکسالی شدیدی پدید آمد و احشام در معرض نابودی قرار گرفتند. اهالی آن منطقه 40 نفر از متدینین را انتخاب کرده و به قم فرستادند تا در صحن معصومه بست نشینند، شاید از عنایت ایشان باران ببارد و از قحطی نجات یابند.
پس از سه شبانه روز، شبی یکی از آن چهل نفر مرحوم میرزای قمی را به خواب می بیند که به او می فرماید: چرا در اینجا بست نشسته اید؟ او می گوید: مدتی است در منطقه ما باران نباریده و خشکسالی به وجود آمده ما برای رفع خطر به اینجا پناه آورده ایم. میرزا می فرماید: برای همین انجا آمده اید، این که چیزی نیست ایم نقدار از دست ما ساخته است برای رفع این حوائج به ما رجوع کنید، ولی اگر شفاعت همه جهان را خواستید دست توسّل به طرف این شفیعه روز جزاـ حضرت معصومه(س) ـ دراز کنید.(25)
این رؤیای صادقه مؤیّد حدیث شریقی است که قبلاً بیان شد.
خواهران نمونه
در میان بانوان بیت رسالت و امامت دو بانوی آسمانی یعنی حضرت زینب کبری(س) و حضرت معصومه(س) دارای وجوه شباهت و قدر مشترک می باشند: و هر دوی آنها مخدرات دختر امام خواهر امام و عمه امامند. هر دوی آنان مورد تکریم و تجلیل امام معصوم واقع شده و زبان به مدح و ثنا و تعریف آنان گشوده اند، حضرت زینب از سوی پدرش امیرالمؤمنین(ع)، برادر امام حسین(ع) و پسر برادر…امام سجاد(ع) ستایش گردیده و حضرت معصومه(س) از جانب جد بزرگوارش امام صادق(ع) و برادر گرانقدرش امام رضا(ع) و فرزند برادر امام جواد(ع) ستوده شده است.
آن دو بانوی مکرمه علاقه شدیدی نسبت به برادرها امام حسین(ع) و امام رضا(ع) داشتند و به خاطر این و در راستای صیانت از حریم ولایت ترک وطن نموده و رنج سفر را بر خود هموار کردند.
هر دو بزرگوار زادگاهشان مدینه ولی مدفنشان در نقطه ای دور و در غربت واقع گردیده است. مضجع شریفشان زیارتگاه عاشقان خاندان پیامبر می باشد و مسلمانان از سراسر جهان با شور و اشتیاق به سوی مرقد مطهرشان در مصر و شام و قم مقدّس می شتابند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




پاداش وفضیلت زیارت حضرت فاطمه معصومه"س"

پاداش و فضيلت زيارت حضرت فاطمه معصومه(س)
درباره فضيلت زيارت حضرت معصومه (عليهاالسلام) روايات متعددّي از سوي امامان معصوم عليهم‌السلام صادر گرديده است که هم بر منزلت و قداست اين بانوي بزرگوار دلالت مي‌کند و هم پاداش زيارتش را بيان مي‌دارد؛ پاداشي بزرگ و بي مانند که همانند آن براي غير امام معصوم عليه‌السلام کم نظير است.
اينک چند روايت نقل مي‌کنيم:
1. امام رضا عليه السلام فرمود: «مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ»(1)؛ «کسي که فاطمه معصومه را زيارت کند بهشت براي او خواهد بود.»
2. امام جواد عليه السلام فرمود: «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتي بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ»(2)؛ «کسي که قبر عمه‌ام را در قم زيارت کند، بهشت براي او است.»
3. امام رضا عليه السلام فرمود: «مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ»(3)؛ «کسي که فاطمه معصومه را زيارت کند، در حالي که حق او را بشناسد، بهشت براي او است.»
4. امام صادق عليه السلام فرمود: «… وَ لَنا حَرَماً و هُو قُمُّ و سَتُدْفَنُ فيها اِمْرَأَةٌ مِنْ وُلْدي تُسمَّي فاطِمَةَ، مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»(4)؛ «… و براي ما حرمي است و آن شهر قم است و به زودي زني از فرزندان من در آن جا دفن مي‌شود که نامش فاطمه مي‌باشد. هر کس او را زيارت کند، بهشت براي او واجب است.»
5. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «مَنْ زارَني اَوْ زارَ اَحَداً مِنْ ذُرِّيَّتي، زُرْتُهُ يومَ الْقِيامَةِ فَاَنْقَذْتُهُ مِنْ اَهْوالِها»(5)؛ «آن کس که مرا يا يکي از فرزندانم را زيارت کند، روز قيامت او را ديدار خواهم کرد و از ترس و وحشت آن روز، نجاتش خواهم داد.»
در کتاب تحفة المظفریه فی تذکرة اولاد الائمة در شرح اولاد حضرت امام همام موسی الکاظم علیه‌السلام ذکر شده که در ثواب زیارت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام مدفونه در قم، چهار حدیث از سه امام وارد شده است.
1- از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که می‌فرماید: به درستی که از برای خداوند تعالی حرمی است که او مکه است، و از برای حضرت رسول صلی الله علیه وآله حرمی است که او مدینه است، و از برای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی است که او کوفه است، و از برای ما اهل بیت حرمی است که او قم است. زود است دفن شود در او زنی از فرزندان من که اسم او فاطمه است: «من زارَها وَجَبت له الجنّة(6)‌؛ کسی که زیارت کند او را، بهشت بر او واجب است»، و در خبر دیگری آمده است: «اِنَّ زیارتها تعادل الجنّة.»(7)
2- از حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام در جواب سعد بن سعد که سؤال می‌کند از فاطمه دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام، می‌فرماید: «من زارها فله الجنة»(8)؛ کسی که زیارت کند او را به بهشت می‌رود.
3- نیز از آن حضرت است که می‌فرماید به سعد، از ما نزد شما قبری است؟ عرض می‌کند: بلی، پدر و مادرم به فدای تو باد! فاطمه دختر موسی بن جعفر است؟ می‌فرماید: «من زارها عارفاً بحقها فله الجنة»(9)؛ کسی که با معرفت و شناخت ایشان را زیارت کند، پاداشش بهشت است.
4- حضرت امام محمد تقی علیه السلام می‌فرماید: «من زار عمّتی بقم فله الجنّة»(10)؛ کسی که زیارت کند عمه مرا در قم، بهشت برای او است.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]




سالروز وفات حضرت معصومه(س)
: ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.

در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.

يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد.

اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند.

به هر حال ، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما است.

بزرگان شهر قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشيد و عده فراوانى از مردم پياده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربيع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «ميدان مير» ناميده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار ميزبانى حضرت نصيب او شد.

آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است.

سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.

آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است.

پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع). و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد."آفتاب” سالروز وفات آن حضرت را به تمام عاشقان حضرتش تسلیت می گوید.

احادیثی پیرامون حضرت معصومه(س)
قال الصادق عليه السلام:
ان للّه حرماً و هو مكه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدينة ألا وان لاميرالمؤمنين عليه السلام حرماً و هو الكوفه الا و انَّ قم الكوفة الضغيرة ألا ان للجنة ثمانيه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فيها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى عليهاالسلام و تدخل بشفاعتها شيعتى الجنة با جمعهم

خداوند حرمى دارد كه مكه است پيامبر حرمى دارد و آن مدينه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن كوفه است و قم كوفه كوچك است كه از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنيا مى رود كه اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شيعيان من وارد بهشت مى شوند.

عن سعد عن الرضا(ع) قال:
يا سعد من زارها فله الجنة
ثواب الأعمال و عيون اخبار الرضا(ع): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(ع) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) فقال:
من زارها فله الجنة
امام رضا (ع) فرمود- كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زيارت كند پاداش او بهشت است .

كامل الزيارة:عن ابن الرضا عليهماالسلام قال:
من زار قبر عمتى بقم فله الجنة
امام جواد - كسى كه عمه ام را در قم زيارت كند پاداش او بهشت است .

امام صادق (ع):
من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة (بحار ج ٤٨ صفحه ٣٠٧)
امام صادق (ع) كسى كه آن حضرت را زيارت كند در حالى كه آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد بهشت پاداش اوست .

امام صادق (ع):
«الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم» (بحار ج ٦٠ صفحه ٢١٦ )
امام صادق (ع) - آگاه باشيد كه حرم و حرم فرزندان بعد از من قم است

جايگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:آن حضرت در روايتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى.» (ناسخ التواريخ، ج ٣، ص ٦٨، به نقل از كريمه اهل بيت، ص ٣٢)

«هركس معصومه را در قم زيارت كند،مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است.»
اين لقب، كه از سوى امام معصوم به اين بانوى بزرگوار داده شده، گوياى جايگاه والاى ايشان است.

امام رضا(ع) در روايتى ديگر مى فرمايد:
هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد. (زبدة التصانيف، ج ٦، ص ١٥٩، به نقل از كريمه اهل بيت، ص ٣ .)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




پیام تسلیت رهبری به مناسسبت در گذشت عالم ربانی آیت الله رفسنجانی

رهبر انقلاب،ارتحال حجت‌الاسلام‌ و المسلمین رفسنجانی را تسلیت گفتند
فقدان این رفیق دیرین، همرزم و همکار نزدیک سخت و جانکاه است
رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی، ارتحال رفیق دیرین و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را تسلیت گفتند.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با دریغ و تأسف خبر درگذشت ناگهانی رفیق دیرین، و همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی و همکار نزدیک سال های متمادی در عهد جمهوری اسلامی جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی را دریافت کردم. فقدان همرزم و همگامی که سابقه همکاری و آغاز همدلی و همکاری با وی به پنجاه و نه سال تمام می رسد، سخت و جانکاه است. چه دشواری ها و تنگناها که در این ده ها سال بر ما گذشت و چه همفکری ها و همدلی ها که در برهه‌های زیادی ما را با یکدیگر در راهی مشترک به تلاش و تحمل و خطرپذیری کشانید.
هوش وافر و صمیمیت کم‌نظیر او در آن سال ها، تکیه گاه مطمئنی برای همه کسانی که با وی همکار بودند به ویژه برای اینجانب به شمار می آید. اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هایی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود، بکلّی بگسلد و وسوسه‌های خناسانی که در سال های اخیر با شدت و جدیت در پی بهره‎برداری از این تفاوت های نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.
او نمونه کم نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنج دیدگان این راه پرخطر و پر افتخار بود. سال ها زندان و تحمل شکنجه‌های ساواک و مقاومت در برابر این همه و آنگاه مسئولیت های خطیر در دفاع مقدس و ریاست مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و غیره، برگ های درخشان زندگی پرفراز و نشیب این مبارز قدیمی است.
با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی‌شناسم که تجربه‌ای مشترک و چنین درازمدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ‌ساز به یاد داشته باشم.
اکنون این مبارز کهنسال در محضر محاسبه‌ الهی با پرونده‌ای مشحون از تلاش و فعالیت گوناگون قرار دارد، و این سرنوشت همه‌ ما مسئولان جمهوری اسلامی است.
غفران و رحمت و عفو الهی را برای وی از صمیم قلب تمنا می کنم و به همسر گرامی و فرزندان و برادران و دیگر بازماندگان ایشان تسلیت عرض می کنم.
غفرالله لنا و له
سیدعلی خامنه ای

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:02:00 ق.ظ ]




يازدهمين چراغ، روشن شد

آمدي و رودخانه هاي صداقت، از رد قدم هايت جاري شدند .
نگاهت، نور مي پاشيد، پنجره هاي بي شمار را .
آسمان، چرخي زد و آبي چشمانت را خيره ماند. تو، يازدهمين ستاره منظومه عشقي.
کلامت، دل هاي کويري و جاهل را باران هدايت بود و لب هاي متبرکت، نور را زمزمه مي کرد.
روشنايي انديشه ات را هيچ خورشيدي تفسير نمي تواند.
تو آمدي و کوچه هاي مدينه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدي و آيينه ها، به پابوسي ات، آب هاي جهان را به انعکاس برخاستند. آمدي، تو يازدهمين چراغ پر فروغ ولايت باشي.
آمدي، تا امانت را به دست آخرين حجت بسپاري
زمين عدالت را دستان با کفايتت به بار نشاند.
حضورت، برکت افشان سفره هاي مهرورزي و راستي بود .
بال هايت، ميله هاي قفس را تجربه کردند، تا ما پرواز را از خاطر نبريم وآسمان، همچنان شکوه آزادي را به تصوير بنشيند.
نفس هايت مروج دين محمد بود؛ آن هنگام که زمستان تفکر عباسي، جهان اسلام را قبضه کرده بود.
ايستادي تا امانت خداوند را به دست آخرين حجتش بسپاري. کوران ستم را تاب آوردي؛ به پاسداري کرامت انسان؛ که سوره عشق، اين چنين تلاوت مي شود.
عزيزت مي داريم
به آفتاب مي انديشم که جهان، قرن هاست انتظارش را تاب آورده است؛ به سپيداراني که از پس عمري خزان، به بهار مي پيوندند. اي بزرگ، اي پدر آخرين حجت خداوند! عزتمان را با گام هاي دوباره فرزندت، معني مي کنيم و روزهاي روشن آينده را در نگاه آسماني اش مي جوييم. تو آن رودخانه اي که دريا مي زايد و اقيانوس مي پرورد؛ آن ستاره اي که چشم اندازش، کهکشاني بي بديل است. عزيزت مي داريم؛ که شانه هاي تنهايي مان را پناهگاهي و چشمان مه آلودمان را به جاده هاي آفتابي ايمان مي رساني .
کوچه هاي بي مهر سامرا

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-10-18] [ 08:29:00 ق.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحيم
سالروز ولادت امام حسن عسكري عليه السلام
سالروز ولادت با سعادت امام يازدهم حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) را به تمامى شيعيان جهان تبريك عرض نموده، اميدواريم خداوند متعال توفيق پيروى آن امام همام را به همه ما عنايت فرموده ودر فرج فرزند بزرگوارش حضرت مهدى (عليه السلام) تعجيل فرمايد

حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) در سال 232 هجرى قمرى در روز هشتم ماه ربيع الثانى در شهر مدينه به دنيا آمد، پدر آن حضرت امام بزرگوار حضرت هادى، ومادرش خانمى به نام حديثه بود. نام ايشان حسن، وكنيه آن بزرگوار ابو محمّد واز القاب ايشان زكى و عسكرى است.
آنچه از صفات بزرگ وفضائل كه لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، يعنى: در علم، وزهد، كامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، كرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (عليه السلام) يعنى پدر بزرگوارشان نيز تصريح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روايتى كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) در كتاب گرانقدر ارشاد نقل كرده است، حضرت امام هادى (عليه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسكرى (عليه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصريح كرده وگروهى از دوستان و شيعيان را بر اين امر گواه گرفت.
آن حضرت در ميان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى كه حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى كردند. در اينجا به همين مناسبت وبراى آنكه فضل آن بزرگوار براى خواننده عزيز معلوم شود، داستانى را كه مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله)در كتاب ارشاد نقل كرده است مى آوريم.
مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) از ابن قولويه نقل كرده است كه: احمد بن عبيدالله بن خاقان متصدى املاك وخراج شهر قم بود كه از طرف بنى عباس به اين كار گماشته شده بود، پس روزى نام علويان و مذهب آنان، در مجلس او برده شد و او مردى بود كه با اهل بيت دشمنى بسيار داشت. در عين حال گفت:
من مردى از علويان مانند حسن بن على «حضرت امام عسكرى» در وقار وآرامش وعفّت وپاكدامنى وبزرگوارى در نزد خاندان خود نديده ونشناخته ام، به طورى كه همه فاميل او را بر سالمندان وبرزگان خود مقدّم مى داشتند، همچنين همه سران لشگر ووزراء وعموم مردم او را بر سايرين مقدم داشته احترام مى كردند.
روزى پدرم براى ديدار با مردم نشسته بود، ومن بالاى سر او ايستاده بودم، ناگاه در بانان آمده وگفتند: ابو محمّد ابن الرضا بر در خانه است، پدرم به آواز بلند گفت: اجازه اش دهيد تا وارد شود.
من از آنچه از ايشان شنيدم واز جرأت آنان كه نام مردى را در حضور پدرم با كنيه نام بردند متعجب شدم، با آنكه جز خليفه يا وليعهد، يا كسى را كه سلطان دستور داده بود نزد پدرم، با كنيه نام نمى بردند.
پس ديدم مردى گندمگون، خوش اندام، خوش صورت، جوان، باجلالت و هيبتى نيكو وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند قدم به سوى او رفت، ومن به ياد ندارم با هيچ يك از بنى هاشم و افسران و برزگان چنين رفتارى كرده باشد، چون به او نزديك شد او را در آغوش كشيده صورت وسينه او را بوسيد، و دست او را گرفته بر مسند خود كه روى آن مى نشست نشانيد، و در كنار او نشسته رو به او كرد وبا او به گفتگو پرداخت.
در ضمن سخنان به آن حضرت مى گفت: قربانت شوم، فدايت شوم، ومن همچنان از آنچه مى ديدم در تعجب بودم، در اين هنگام دربانان آمدند، وخبر از ورود «موفق» برادر خليفه دادند، امّا پدرم همچنان سر گرم گفتگو با امام عسكرى (عليه السلام) بود اعتنايى به آنچه دربانان گفته بودند نكرد، تا زمانى كه غلامان ونوكران برادر خليفه آمدند، پدرم در اين حال آن حضرت را بااحترام وعزت هر چه تمام تر بدرقه كرد، وبه طورى كه موفّق آن حضرت را نبيند او را در آغوش كشيده وبا آن حضرت خداحافظى كرده وآن بزرگوار رفتند. من كه همچنان متعجب بودم به نوكران گفتم: واى بر شما اين چه كسى بود كه شما وپدرم او را اين چنين احترام نموديد؟ گفتند: اين شخص مردى علوى است به نام حسن بن على ومعروف به ابن الرضا، من همچنان در تعجب بودم تا آنكه شب شد، ورسم پدرم آن بود كه شبها بعد از نماز گزارش كارهاى روزانه را تنظيم مى كرد، چون نماز را خواند در برابر او نشستم، گفت: اى احمد كارى دارى؟
گفتم: آرى، اگر اجازه دهى پرسش كنم، گفت: اجازه ات دادم، گفتم: پدر جان اين مردى كه امروز به اينجا آمد وتو به او مى گفتى: پدر ومادرم فداى تو، وآنچنان او را احترام كردى كه بود؟
گفت: پسر جان اين امام وپيشواى رافضيان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، سپس كمى سكوت كرده ومن نيز ساكت بودم، آنگاه گفت: پسر جان! اگر خلافت و زمامدارى از خاندان بنى العباس بيرون رود، هيچ كس از بنى هاشم غير او شايسته خلافت نيست، واين به خاطر برترى وفضل وپاكدامنى وپارسايى وزهد وعبادت وخوش خلقى وشايستگى اوست، واگر پدرش را ديده بودى مردى بود خردمند وهوشيار ودانشمند.
احمد مى گويد: من كه اين سخنان را از پدرم شنيدم وآن رفتار را باامام عسكرى (عليه السلام) از او ديدم دچار حيرت وخشم وسرگردانى شدم، بعد از آن تصميم گرفتم كه خود در اين باره تحقيق كنم، به دنبال اين تصميم از افراد مختلف راجع به او پرسيدم، از هيچ يك از بنى هاشم، وسركردگان ونويسندگان وقاضيان وفقهاء وديگر مردم نپرسيدم جز آنكه همه به فضل وكمال او اعتراف كرده او را مردى محترم شمردند، از اين رو مقام وشخصيت او در نظرم بزرگ شد، زيرا ديدم دوست ودشمن او را به نيكى ياد كرده تمجيد وستايش مى كنند.
آن بزرگوار همانند پدران گرامى خويش از چنان اخلاق ورفتار والائى برخوردار بود كه دشمنان نيز تحت تأثير اخلاقش قرار مى گرفتند، به عنوان مثال آن حضرت را به زندانبانى به نام على بن اوتاش سپردند، اين شخص به شدّت باخاندان پيامبر دشمنى مىوزريد، وبا آل ابى طالب با شدت وخشونت رفتار مى كرد، وقتى آن حضرت را به زندان او فرستاند به او گفتند: با او چنين وچار رفتار كن، بيش از يك روز نگذشته بود كه آنچنان در مقابل امام (عليه السلام)تواضع مى كرد كه گونه بر خاك مى گذشت، وسر بزير انداخته به آن بزرگوار نگاه نمى كرد، وهنگامى كه آن حضرت از زندان او بيرون رفت اين شخص از بهترين شيعيان شده بود، واين بواسطه جلالت ومهابت واخلاق امام عسكرى (عليه السلام) بود.
آن حضرت همانند پدران بزرگوارش داراى كرامات ومعجزايى نيز بوده اند كه مورخان نقل كرده اند وما در اينجا فقط به ذكر دو مورد مى پردازيم.
اول: شخصى مى گويد: سر راه امام عسكرى (عليه السلام) نشستم، وقتى آن حضرت رسيد از تنگدستى خويش به آن بزرگوار شكايت كردم وقسم خوردم كه نه درهم ودينارى دارم ونه غذاى صبح وشام، آن حضرت فرمود: آيا به دروغ سوگند مى خورى با اينكه دويست دينار در زير خاك پنهان كرده اى، واينكه مى گويم نه براى آن است كه چيزى به تو ندهم، اى غلام آنچه باخود دارى به او بده، غلامش صد دينار به من داد، سپس روى بمن كرده فرمود: تو آن دينارها كه در زير خاك پنهان كرده اى در وقتى كه سخت بدانها نيازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند، وراست فرمود، زيرا آن پول كه حضرت داد خرج كردم، ودرهاى روزى بر من بسته شد، وبه ناچار به سراغ پولى كه در زير خاك پنهان كرده بودم رفتم اما اثرى از آن نيافتم، بعد فهميدام كه پسرم جاى پولها را دانسته، وآنها را برداشته وگريخته است، وبه هيچ چيز از آن پولها دست نيافتم.
دوم: شخصى به نام احمد بن محمد مى گويد: در زمانى كه مهتدى عباسى دست به كشتار مواليان ترك ووابستگان خود زد، من نامه اى به حضرت عسكرى (عليه السلام) نوشتم كه: سپاس خداى را كه او را از ما به خود سرگرم كرد، زيرا من شنيده بودم كه او شما را تهديد به قتل كرده است وگفته است كه: من ايشان را از روى زمين بر مى دارم، حضرت عسكرى (عليه السلام) به من نوشت: عمر او به اين كارها كفاف نخواهد داد، از امروز پنح روز بشمار وروز ششم پس از خوارى وذلتى كه به او برسر گشته خواهد شد، وچنان شد كه آن حضرت فرموده بود.
ودر اينجا بعض از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) ذكر ميكنيم.
1 ـ فرمود جدال مكن ميرود خوبى و حسن تو و مزاح مكن كه جرئت مى كنند ودلير مى شوند بر تو.
2 ـ وفرمود از تو اضح است آنكه سلام كنى بر هر كس كه ميگذرى بر او، وآنكه بنشينى در جائى كه پست تر است از مكان شريف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترين مردم كسى است كه توقف كند نزد شبهه، وعابدترين مردم كسى است كه بپا دارد فرائض را، وزاهدترين مردم كسى است كه ترك كند حرام را، واز همه مردم كوشش ومشقّتش بيشتر است كسى كه ترك كند گناهان را.
4 ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى كه خدا ضامن آن شده از عملى كه بر تو فرض است.
5 ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالى نزد شخص غمناك.
6 ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زياد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتياط مقدارى است پس يرگاه زياد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد وميانه روى مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زياد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وكافى است تورا از براى ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيز يكه مكروه وناپسند بيشمارى از غير خودت

موضوعات: اهل بیت(ع)  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




زندگاني حضرت امام حسن عسکري(ع)

امام حسن عسکري (ع) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد.

اين زن پرهيزگار در سفري که امام عسکري (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد. کنيه آن حضرت ابامحمد بود.

صورت و سيرت امام حسن عسکري (ع)
امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت. ابروهاي سياه کماني، چشماني درشت و پيشاني گشاده داشت. دندانها درشت و بسيار سفيد بود. خالي بر گونه راست داشت.

امام حسن عسکري (ع) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشکوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود. راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد.

دوران امامت
به طور کلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسکري (ع) به سه دوره تقسيم مي گردد:
دوره اول 13سال است که زندگي آن حضرت در مدينه گذشت.
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد.

دوره امامت حضرت عسکري (ع) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود. خلفايي که به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند.

امام حسن عسکري (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند.

وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسي سخن نمي گويد.

عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري که داشت وقتي با حضرت عسکري ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد. پيوسته مي گفت: در سامره کسي را مانند آن حضرت نديده ام، وي
زاهدترين و داناترين مردم روزگار است.

پسر عبيدالله خاقان مي گفت: من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم. مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم. مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند.

با آنکه امام (ع) جز با خواص شيعيان خود رفت و آمد نمي فرمودند، دستگاه خلافت عباسي براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکري (ع) يکي نيز اين بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شيعه، به دست کساني سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص) و جريانهاي شيعي بودند، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا، والي اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بيت رسالت، نهايت مرتبه عداوت را داشت.

نيز اصحاب امام حسن عسکري، متفرق بودند و امکان تمرکز براي آنان نبود، کساني چون ابوعلي احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي در بغداد مي زيستند، فشار و مراقبتي که دستگاه خلافت عباسي، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري واداشته بود. اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلي، اين همه سختي را تحمل مي کرد، و لحظه اي از حراست (و نگهباني) موضع غفلت نمي کرد.

اينکه حضرت هادي (ع) و حضرت امام حسن عسکري (ع) هم از سوي دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کساني که براي حل مشکلات زندگي مادي و ديني خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدي (ع) نزديک بود، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند، و جهت سياسي و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد.

باري، امام حسن عسکري (ع) بيش از 29سال عمر نکرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي، آثار مهمي از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حرکت انقلابي شيعياني که از راههاي دور براي کسب فيض به محضر امام (ع) مي رسيدند بر جاي گذاشت.

در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احکام الهي و مناظرات کلامي جنبش علمي خاصي را تجديد کرد، و فرهنگ شيعي - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق کندي ، که خود معاصر امام حسن عسکري بود و تحت تعليمات آن امام، گرديد.

در قدرت علمي امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همين يعقوب بن اسحاق کندي فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مکتب وي بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابي را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد.

شهادت امام حسن عسکري (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند.

در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبيدالله بن خاقان گويد: روزي براي پدرم (که وزير معتمد عباسي بود) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.

يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولي گرديده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (داور داوران) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند.

و اين کارها را براي آن مي کردند که آن زهري که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.

بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد… تا دو سال تفحص احوال او مي کردند….

اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص) مي پيوست، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسکري (ع) رفت و آمد بسيار مي کردند، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند.

به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسي (ع) تکرار مي شد. حتي قابله هايي را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد.

باري، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد، از کردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع) در ميان بود، براي معالجه فرستاد. البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست. مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند.

ماجراي جانشين بر حق امام عسکري (ع)
ابوالاديان مي گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) مي کردم. نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در مرض موت، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.

ابوالاديان به امام عرض مي کند: اي سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روي دهد، امامت با کيست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.

ابوالاديان مي گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.

ابوالاديان مي گويد: باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم.
امام مي گويد: هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست.

ابوالاديان مي گويد: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري را ديدم که نشسته، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد.

چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلي گندمگون و پيچيده موي، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت: اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.

رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام.

در اين موقع، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني (کيسه اي) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا.

شيعياني که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن.

جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثري نيافتند. ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکري (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است. ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.

خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد. درود خداي بزرگ بر او باد.

موضوعات: اهل بیت(ع)  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]





بهترين راه هاي خود سازي و رام كردن شياطين و نفس اماره چيست؟

پاسخ :
اسلام‌ هركسي‌ را مسئول‌ اعمال‌ و رفتار خود مي‌داند و بر اين‌ اساس‌ دستور اكيد به‌ خود سازي‌ مي‌دهد هيچ‌ كس‌ مسئوليت‌ اعمال‌ و رفتار خود را نمي‌تواند برگردن‌ ديگران‌ بياندازد. اگر نيكي‌ كند به‌ خود او باز مي‌گردد و اگر بدي‌ هم‌ كند گريبان‌گير‌ شخص‌ او خواهد بود. حضرت‌ امير (ع‌) مي‌فرمايند: “علمّوا انفسكم‌ و أهل‌ بيتكم‌ الخير[1] ؛ به‌ خود و خانواده‌تان‌ نيكي‌ بيآموزيد". و قرآن‌ مي‌فرمايد: “يا ايها الذين‌ آمنوا قوا انفسكم‌ و اهليكم‌ ناراً وقودها الناس‌ و الحجاره؛[2] اي‌ انسان‌ هايي‌ كه ايمان‌ آورده‌ايد خود و خانواده‌ خويش‌ را از آتشي‌ كه‌ هيزم‌ آن‌ انسان‌ها و سنگ‌ها است‌ حفظ‌ كنيد".

براي‌ خود سازي‌ به‌ چند نكته‌ بايد توجه‌ كنيم‌:

1 ـ خدا را ناظر اعمال‌ خويش‌ بدانيم‌:

اگر كسي‌ خدا را برخود شاهد و ناظر بداند و خود را در محضر خدا بداند و واقعاً به‌ اين‌ مطلب‌ اعتقاد پيدا كند هرگز دست‌ به‌ گناه‌ و آلودگي‌ها نمي‌آلايد كسي‌ كه‌ در برابر ديدگان‌ مردم‌ گناه‌ نمي‌كند قطعاً در برابر ديدگان‌ خدا خود را از گناه‌ حفظ‌ مي‌كند. كسي‌ كه‌ اعتقاد دارد به‌ “واللّه‌ شهيد علي‌ ما تعملون‌".[3] و به‌ “هو معكم‌ اينما كنتم‌ واللّه‌ بما تعملون‌ بصير".[4] “خدا شاهد بر عملهاي‌ شما است‌” و “او با شما است‌ هر كجا كه‌ باشيد و خدا به‌ عمل‌هاي‌ شما آگاه‌ است‌"، هرگز به‌ دنبال‌ گناه‌ نمي‌رود.

امير المؤمنين‌ (ع‌) مي‌فرمايد: “خدا رحمت‌ كند انساني‌ را كه‌ هميشه‌ پروردگارش‌ را در نظر داشته‌ باشد از گناه‌ كناره‌ گيرد و باخواهش‌ دل‌ بجنگد و آرزوي‌ دنيايي‌ خود را تكذيب‌ كند آن‌ انساني‌ كه‌ نفس‌ سر كش‌ خود را با تقوا و پرهيز كاري‌ مهار كند و با لگام‌ ترس‌ از پروردگار بر دهانش‌ دهنه زند و مهارش‌ را به‌ سوي‌ طاعت‌ و فرمان‌ برداري‌ خدا كشاند و از نافرماني‌ و معصيت‌ بازش‌ دارد."[5]

حضرت ايت الله بهجت در پاسخ به نامه اي كه از ايشان درخواست نصيحت كرده بودند مي گويند : غرض از خلق، عبوديت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا ليعبدون. سوره ذاريات/56 ) و حقيقت عبوديت؛ ترك معصيت است در اعتقاد كه عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترك معصيت، حاصل نمي شود به طوري كه ملكه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مكان و در ميان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لكنه ذكر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست مي داريم، چون امير نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسيله او به ما مي رسد؛ و او را پيغمبر صلوات الله عليه براي ما امير قرار داده؛ و پيغمبر را دوست داريم، چون خدا او را واسطه بين ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داريم، براي اينكه منبع همه خيرات است و وجود ممكنات، فيض اوست.
پس اگر خود و كمال خود را خواهانيم، بايد دوست خدا باشيم؛ و اگر دوست خداييم، بايد دوست وسائط فيوضات از نبيّ و وصيّ، باشيم؛ وگرنه يا دوست خود نيستم، يا دوست واهب العطايا نيستيم، يا دوست وسائط فيوضات نيستيم.
پس كيمياي سعادت، ياد خداست، و او محرّك عضلات به سوي موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خيرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. بايد اهتدا به هدايات آنها نماييم و رهروي به رهبري آنها نماييم تا كامياب شويم.

2 ـ صفات‌ بد و خوب‌ خود را بسنجد و درصد و مقدار آن‌ها را محاسبه‌ كند و در صدد زدودن‌ صفات‌ بد بر آيد و صفات‌ خوب‌ را جايگزين‌ آنها كند. و به‌ تعبير ديگر نقاط‌ ضعف‌ و قوت‌ خويش‌ را بررسي‌ كند و آنها را تعديل‌ كند. اگر حسود است‌ در صدد رفع‌ آن‌ برآيد اگر تكبر و خود خواهي‌ دارد يا طمع‌ وحرص‌ دارد يا عيب‌ جويي‌ مي‌كند يادنيا را بيش‌ از اندازه‌ دوست‌ دارد يا انسان‌هاي‌ بد را دوست‌ دارد؛ ولي‌ انسان‌هاي‌ خوب‌ را دوست‌ ندارد آنها را رفع‌ نمايد؛ زيرا اين‌ها‌ همه‌ از صفات‌ رذيله‌ و پستي‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ انسان‌ گرفتار آن‌ها باشد. كسي‌ كه‌ در صدد خود سازي‌ بر مي‌آيد بايد اين‌ صفات‌ مذموم‌ را از خود دور كند، مثلاً با تواضع‌ كردن‌ تكبر را از خود دور كند، در راه‌ اطاعت‌ خدا خود را به‌ زحمت‌ بياندازد براي‌ كمك‌ به‌ پيچار گان‌ و نياز مندان‌ فعاليت‌ كند، براي‌ عبادت‌ نيمه‌ شب‌ برخيزد و به‌ را زونياز مشغول‌ شود. تحمل‌ مشقت ها در راه‌ خدا باعث‌ مي‌شود كه‌ خود خواهي‌ از او رخت‌ بربندد و خدا خواه‌ شود.

3ـ ‌ تمام‌ همّت‌ خويش‌ را در ترك‌ گناه‌ قرار دهد. مواظب‌ خود باشد كه‌ شهوت‌ راني‌، چشم‌ چراني‌، نگاه‌ به‌ فيلم‌هاي‌ مستهجن نكند و از گوش‌ دادن‌ به‌ موسيقي‌هاي‌ حرام‌ اجتناب‌ كند. اگر بتواند بر خود مسلط‌ بشود و جلوي‌ اين‌ معاصي‌ را بگيرد گام‌ بزرگي‌ در خود سازي‌ برداشته‌ و در نتيجه‌ توفيق‌ نماز شب‌ خواندن‌ نيز پيدا‌ مي كند. در روايت‌ آمده‌ است‌ كسي‌ كه‌ گناه‌ بكند از نماز شب‌ محروم‌ مي‌شود و توفيق‌ آن‌ را نمي‌يابد.[

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-15] [ 08:07:00 ق.ظ ]




يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
خود سازی به معنای : ظاهر خود را آراستن و کوشش برای تهذیب اخلاق خویش است . دراصطلاح , به معنای تکمیل و پرورش نفس و استفادهء بهینه از خواست ها و تمایلات به صورت همآهنگ و درجای خود می باشد.

مراحل تزكيه نفس
سوال : نخستين مراحل تهذيب و تزكيه نفس چيست ؟
استاد: براى طهارت باطن ، نخست بايد دوام طهارت ظاهرى را حفظ كرد و طهارت بدن را مراعات نمود، اعضاء و جوارح ظاهرى بايد كنترل شود. زبان آفت بدى است ، انسان بايد سعى كند چانه اش را با عقل بگرداند! همانطور كه دهان گاه مجراى غذاى آلوده به معده است همين دهان و زبان ، مجراى غذاى آلوده به جان نيز هست . بايد اين نهال وجود را كه رو به رشد و كمال است ، مواظبت كرد، از همنشين بد پرهيز نمود. اين دقت هاى ظاهرى كم كم باطن را هم طاهر مى كند. انسان اگر كمى در اين نظام دقت كند، مى بيند كه در اين دار هستى ، هيچ چيز غلط نمى كند.
حتى حيوانات هم در كار و وظيفه خود خيانت نمى كنند.
اينها درس است براى ما! از آن طرف هم داريم كه (( من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا ))
بايد در اين امور دقت كرد تا كم كم طهارت باطن هم پيدا شود…

راه هاي خودسازي و تزکيه نفس

1. کاهش جنبه ی حیوانی انسان
1-1. تقلیل غذا واستراحت مقداری بیش از معمول

1-1-1.کمیت غذا

1-روز وشب بیش از دو نوبت غذا نخورد.تنقل نیز نکند.

2-هر وقت غذا می خورد یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد.

3-آن قدر بخورد که تمام سیر نشود.

2-1-1. کیفیت غذا

1-آداب معمول غذا خوردن را رعایت کند.

2-گوشت زیاد نخورد.(شب وروز هر دو نخورد ودر هفته دو سه روز هم شب وروز را ترک کند.

3-اگر بتواند برای کیف کردن نخورد.

4-لا محاله آجیل خور نباشد.(اگر نفسش خواست استخاره کند.)

5-اگر بتواند روزه ی سه روز در هر ماه را ترک نکند.

3-1-1. استراحت

شبانه روز شش ساعت بخوابد. در حفظ زبان ومجانبت اهل غفلت اهتمام زیاد بورزد.

2. تقویت جنبه ی روحانی انسان

1-2. به طور دائم باید به جهت عدم وصول به مطلوب حزن واندوه قلبی داشته باشد .

2-2. تا می تواند ذکر وفکر راترک نکند که این دو جناح سیر در آسمان معرفت است.

1-2-2. ذکر

1-1-2-2. عمده ی سفارش اذکار صبح وشام است. ومهمترین آنها تعقیبات نمازها وعمده تر ذکر وقت خواب که دراخبار ماثور است.

2-1-2-2. دیگر: شب خیزی (زمستانها سه ساعت و تابستانها یک ونیم ساعت).

3-1-2-2. ذکر یونسی: (لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین) مداومت درشبانه روز دست کم 400 مرتبه

4-1-2-2. تلاوت قرآن (قرآن را به قصد هدیه به حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه وآله)بخواند.)

2-2-2. فکر

1-2-2-2. مـرگ : استادما (مرحوم میرزا حسینقلی همدانی)برای مبتدی می فرمودند: در مرگ فکر کن. تا آن وقتی که از حالش می فهمیدند که از مداومت در این مرتبه گیج شده فی الجمله استعدادی پیدا کرده است.

2-2-2-2. عالم خیال : آن وقت او را به عالم خیالش ملتفت می کردند یا خودمتوجه می شد .مدتی همه روز و شب در این فکر می کند که بفهمد هر چه خیال می کند ومی بیند خودش است واز خودش خارج نیست.اگر این را ملکه می کرد حقیقت عالم مثالش را می فهمید.(حد تکمیل فکر عالم مثال آنست که خود بخودحقیقت مطلب را عیانا ببیند.)

3-2-2-2. عدم : آن وقت می فرمود :باید فکر راتغییر داد و همه ی صورتها وموهومات را محو کردوفکر درعدم نمود. (اگر انسان این را ملکه نماید لاجرم سلطان معرفت تجلی خواهد کرد.))

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:06:00 ق.ظ ]




بهترین راه های خود سازی و رام کردن شیاطین و نفس اماره چیست؟

اسلام‌ هرکسی‌ را مسئول‌ اعمال‌ و رفتار خود می‌داند و بر این‌ اساس‌ دستور اکید به‌ خود سازی‌ می‌دهد. هیچ‌ کس‌ مسئولیت‌ اعمال‌ و رفتار خود را نمی‌تواند برگردن‌ دیگران‌ بیاندازد. اگر نیکی‌ کند به‌ خود او باز می‌گردد و اگر بدی‌ هم‌ کند گریبان‌گیر‌ شخص‌ او خواهد بود.
حضرت‌ امیر المومنین(ع‌)می‌فرمایند: “علمّوا انفسکم‌ و أهل‌ بیتکم‌ الخیر[1] ؛ به‌ خود و خانواده‌تان‌ نیکی‌ بیآموزید.
” و قرآن‌ کریم می‌فرماید: “یا ایها الذین‌ آمنوا قوا انفسکم‌ و اهلیکم‌ ناراً وقودها الناس‌ و الحجاره؛[2] ای‌ انسان‌ هایی‌ که ایمان‌ آورده‌اید خود و خانواده‌ خویش‌ را از آتشی‌ که‌ هیزم‌ آن‌ انسان‌ها و سنگ‌ها است‌ حفظ‌ کنید".

برای‌ خود سازی‌ و رام کردن شیطان ونفس به‌ چند نکته‌ باید توجه‌ کنیم‌:

1 ـ خدا را ناظر اعمال‌ خویش‌ بداند:
اگر کسی‌ خدا را برخود شاهد و ناظر بداند و خود را در محضر خدا بداند و واقعاً به‌ این‌ مطلب‌ اعتقاد پیدا کند هرگز دست‌ به‌ گناه‌ و آلودگی‌ها نمی‌آلاید کسی‌ که‌ در برابر دیدگان‌ مردم‌ گناه‌ نمی‌کند قطعاً در برابر دیدگان‌ خدا خود را از گناه‌ حفظ‌ می‌کند. کسی‌ که‌ اعتقاد دارد به‌ “واللّه‌ شهید علی‌ ما تعملون‌".[3] و به‌ “هو معکم‌ اینما کنتم‌ واللّه‌ بما تعملون‌ بصیر".[4] “خدا شاهد بر عملهای‌ شما است‌” و “او با شما است‌ هر کجا که‌ باشید و خدا به‌ عمل‌های‌ شما آگاه‌ است‌"، هرگز به‌ دنبال‌ گناه‌ نمی‌رود.

امیر المؤمنین‌ (ع‌) می‌فرماید: “خدا رحمت‌ کند انسانی‌ را که‌ همیشه‌ پروردگارش‌ را در نظر داشته‌ باشد از گناه‌ کناره‌ گیرد و باخواهش‌ دل‌ بجنگد و آرزوی‌ دنیایی‌ خود را تکذیب‌ کند آن‌ انسانی‌ که‌ نفس‌ سر کش‌ خود را با تقوا و پرهیز کاری‌ مهار کند و با لگام‌ ترس‌ از پروردگار بر دهانش‌ دهنه زند و مهارش‌ را به‌ سوی‌ طاعت‌ و فرمان‌ برداری‌ خدا کشاند و از نافرمانی‌ و معصیت‌ بازش‌ دارد."[5]

حضرت ایت الله بهجت در پاسخ به نامه ای که از ایشان درخواست نصیحت کرده بودند می گویند : غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.

2 ـ صفات‌ بد و خوب‌ خود را بسنجد:
صفات‌ بد و خوب‌ خود را بسنجد و درصد و مقدار آن‌ها را محاسبه‌ کند و در صدد زدودن‌ صفات‌ بد بر آییم و صفات‌ خوب‌ را جایگزین‌ آنها کند. و به‌ تعبیر دیگر نقاط‌ ضعف‌ و قوت‌ خویش‌ را بررسی‌ کند و آنها را تعدیل‌ کند.
مثلا:اگر حسود است‌ در صدد رفع‌ آن‌ برآید .اگر تکبر و خود خواهی‌ دارد یا طمع‌ وحرص‌ دارد یا عیب‌ جویی‌ می‌کند یادنیا را بیش‌ از اندازه‌ دوست‌ دارد یا انسان‌های‌ بد را دوست‌ دارد؛ ولی‌ انسان‌های‌ خوب‌ را دوست‌ ندارد آنها را رفع‌ نماید؛ زیرا این‌ها‌ همه‌ از صفات‌ رذیله‌ و پستی‌ است‌ که‌ ممکن‌ است‌ انسان‌ گرفتار آن‌ها باشد. کسی‌ که‌ در صدد خود سازی‌ بر می‌آید باید این‌ صفات‌ مذموم‌ را از خود دور کند، مثلاً با تواضع‌ کردن‌ تکبر را از خود دور کند، در راه‌ اطاعت‌ خدا خود را به‌ زحمت‌ بیاندازد برای‌ کمک‌ به‌ پیچار گان‌ و نیاز مندان‌ فعالیت‌ کند، برای‌ عبادت‌ نیمه‌ شب‌ برخیزد و به‌ را زونیاز مشغول‌ شود. تحمل‌ مشقت ها در راه‌ خدا باعث‌ می‌شود که‌ خود خواهی‌ از او رخت‌ بربندد و خدا خواه‌ شود.

3ـ ‌ تمام‌ همّت‌ خویش‌ را در ترک‌ گناه‌ قرار دهد:
مواظب‌ خود باشد که‌ شهوت‌ رانی‌، چشم‌ چرانی‌، نگاه‌ به‌ فیلم‌های‌ مستهجن نکند و از گوش‌ دادن‌ به‌ موسیقی‌های‌ حرام‌ اجتناب‌ کند. اگر بتواند بر خود مسلط‌ بشود و جلوی‌ این‌ معاصی‌ را بگیرد گام‌ بزرگی‌ در خود سازی‌ برداشته‌ و در نتیجه‌ توفیق‌ نماز شب‌ خواندن‌ نیز پیدا‌ می کند. در روایت‌ آمده‌ است‌ کسی‌ که‌ گناه‌ بکند از نماز شب‌ محروم‌ می‌شود و توفیق‌ آن‌ را نمی‌یابد.6]

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:01:00 ق.ظ ]




خودسازی موفق
کسب هر موفقیتی، آمیخته با تلاش و تحمل سختی است؛ اما سختی ها وقتی به چشم نمی آیند که پاداش های فراوانی در برابر سختی ها داده شود. خدواند به کسانی که توبه کنند، نوید داده که نه تنها گناهان گذشتة آنان آمرزیده می شود، بلکه پاداش جایگزین آنها می شود؛ «[فرخنده و] بزرگوار است آن کسی که در آسمان، برج هایی نهاد و در آن، چراغ و ماهی نوربخش قرار داد».2
از این پس نیز به خودتان فشار نیاورید؛ بلکه همین اندازه که واجبات را مانند نماز، روزه و… به جا آوردید و حرام ها را مانند حریم نامحرم، رعایت کردید، کافی است و برای این که از فکر گذشته رها شوید، بهترین روش، پر کردن اوقات خود به وسیلة درس و تفریح و فراهم سازی زمینة ازدواج و اشتغال است.
اسباب توفیق و سلب آن
هیچ کاری بدون علت نیست؛ هم موفقیت، ناشی از علل و عوامل است و هم عدم آن. برای موفق شدن، ابتدا باید اسباب و علل آن را شناخت و از راه اسباب آن وارد شد. اگر کسی با شناخت کافی وارد این میدان شود و شایسته عمل کند، به طور قطع، شاهد موفقیت خواهد شد. در برنامه ریزی، توجه به امور زیر، بایسته است:
1. واقع گرایی، سالک و رهرو، توان واقعی خود را می سنجد؛ حال و روز خود را می نگرد و بر اساس آن، به تنظیم برنامة خودسازی می پردازد. انسان ها دارای تفاوت های روحی و جسمی و شرایط متفاوتی می باشند و هر کسی باید برای خود برنامه ای برگزیند که سنگین و طاقت فرسا نباشد؛ بلکه پیوسته حال و نشاط او در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان یک دستورالعمل کلی، باید نشاط را پیوسته در خود نگه داشته، از اجبار و اکراه - به ویژه در مراحل ابتدایی - پرهیز کند.
2. جذابیت؛ در برنامه ریزی، باید به کیفیت، بیش از کمیت اهتمام ورزید؛ به عنوان مثال، به جای این که شخص تصمیم بگیرد هر صبحگاهان یک جزء قرآن بخواند، می تواند آن را حتّی به یک صفحه تقلیل دهد؛ اما کوشش کند که تلاوتش در جای خلوت، با حال و توجّه کامل و تدبّر و ژرف اندیشی در معانی باشد و نیز بکوشد نمازهایش را با حضور قلب و توجّه بخواند.
3. تدریج؛ از حداقل شروع کند؛ ولی در اندیشة افزون سازی تدریجی باشد؛ برای مثال، اگر از اول، خواندن نماز شب سخت است، بنا داشته باشد که فقط یک رکعت (وتر) بخواند و پس از یک هفته، دو رکعت (شفع) را هم اضافه کند و پس از مدتی، کم کم هشت رکعت نافلة شب را هم بخواند.
4. رعایت مراتب حال؛ در روند خودسازی، باید مرحله به مرحله پیش رفت و از اول نمی توان تمام مدارج کمال را یک مرتبه پیمود. بهتر است انسان ابتدا از عمل به واجبات و رعایت شرایط و جزئیات آنها شروع کند و در کنار آنها، به ترک محرمات بپردازد و همواره بر نیفتادن در دام های شیطان و هوای نفس، جدیت کند و پس از مدتی که سراسر وجودش تسلیم شد و ایمان در روح و جسم او نفوذ کرد، به انجام دادن مستحبات و ترک مکروهات بپردازد. از این مرحله به بعد، عنایات خداوند، او را راهنمایی خواهد کرد؛ «و آنان که در راه ما به جان و مال، جهد و کوشش کردند، به تحقیق، آنان را به راه خویش هدایت می کنیم و خدا همیشه یار نکوکاران است».3
5. عزم و استواری؛ پس از تنظیم برنامه، با اراده ای قاطع، باید بر انجام دادن آنها ایستادگی کرد و نفس خود را از تنبلی و کسالت با جدیت تمام باز داشت.
6. استعانت و توسل؛ برای موفقیت در جهاد اکبر، باید از خداوند بزرگ، استمداد جست و به ائمه معصومعلیهم السلام، متوسل شد.
7. اسوه گزینی؛ افزایش معرفت و پیروی از الگوهای راستین (ائمه معصومعلیهم السلام و بزرگان اخلاق) همواره باید مورد توجه باشد.
8. مشارطه، مراقبه و محاسبه؛ سالک باید پیوسته از طریق ارکان سلوک، یعنی، مشارطه، مراقبه و محاسبه، با خداوند در ارتباط باشد. امام خمینی در این باره می نویسد: «و از اموری که لازم است از برای مجاهد، مشارطه، مراقبه و محاسبه است. «مشارطه» آن است که در اول روز، مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرمودة خداوند - تبارک و تعالی - رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. معلوم است یک روز خلاف نکردن، امری است خیلی سهل [که ] انسان می تواند به آسانی از عهدة [آن ] بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما؛ ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولی این از تلبیسات آن ملعون است. او را از روی واقع و قلب، لعن کن و اوهام باطل را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن؛ آن وقت تصدیق خواهی کرد.
پس از این مشارطه، باید وارد «مراقبه» شوی و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن آن. اگر خدای نخواسته در دلت افتاد که امری را مرتکب شوی که خلاف فرمودة خدا است، بدان که این، از شیطان و جنود اوست که می خواهند تو را از شرطی که کردی، باز دارند؛ به آنها لعنت کن و از شرّ آنها به خداوند پناه ببر و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالی نکنم؛ ولی نعمت من سال های دراز است که به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت، مرحمت فرموده و مرحمت هایی کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهدة یکی از آنها بر نمی آیم. سزاوار نیست که یک شرط جزئی را وفا نکنم! امید است ان شاء اللَّه، شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید. این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها، منافات ندارد.
به همین حال باشی تا شب که موقع «محاسبه» است و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشی؛ در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آورد[ی ] و با ولی نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟ اگر درست وفا کردی، شکر خدا کن در این توفیق و بدان این که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی و خداوند، ان شاءاللَّه، تو را راهنمایی می کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا، آسان تر خواهد شد. چندی به این عمل مواظبت کن؛ امید است ملکه گردد از برای تو؛ به طوری که از برای تو، کار خیلی سهل و آسان شود؛ بلکه آن وقت لذت می بری از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصی در همین عالم. با این که این جا عالم جزا نیست، لذت می بری و جزای الهی اثر می کند و تو را مُلْتَذ (کامروا) می نماید.
بدان که خدای - تبارک و تعالی - تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزی که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست، بر تو تحمیل نفرموده [است ]؛ لکن شیطان و لشکر او، کار را بر تو مشکل جلوه می دهند و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه، دیدی سستی و فتوری شده در شرطی که کردی، از خدای تعالی، معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عملِ شرط، قیام کنی. به این حال باشی تا خدای تعالی، ابواب توفیق و سعادت را بر روی تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند».4
10. سخت کوشی و تحمل سختی ها؛ اگر طالب موفقیت هستیم، باید بپذیریم که همه چیز با کار و کوشش سخت، بردباری و مقاومت در مقابل دشواری ها به دست می آید و کسی با خوش گذرانی و راحت طلبی، به جایی نمی رسد.
11. برنامه، نظم و تداوم؛ هدف خویش را در زندگی و رسیدن به قرب الهی، مشخص و برای رسیدن به آن، برنامه ریزی کنید و بر آن برنامه، پای بفشارید. نظم و برنامه ریزی، از لوازم ضروری موفقیت در دین داری و یا هر کار دیگر است و امکان ندارد که یک فرد بی انضباط و بی نظم، در رسیدن به اهداف زندگی خود موفق باشد.
این برنامه که در حقیقت، یک دستورالعمل خودسازی و قرب الهی است، باید با دقت و مطالعه و با مشورت متخصصان متعهد و علمای دین تنظیم شود؛ تا هم قابل عمل باشد و هم از افراط و تفریط به دور باشد و موفقیت در عمل و عبادت خدا، در گرو تداوم عمل به این برنامه است.
12. تأمین اقتصادی، از نظر اسلام هم فقر زیاد مانع انجام وظایف بندگی است و هم ثروت فراوان و بهترین حالت برای آسودگی خاطر و تمرکز در بندگی خداوند، حالت تعادل و تأمین اقتصادی است. کسی که فقیر است، همواره باید به فکر آب و نان خانوادة خود باشد و کسی که مال و ثروت فراوان دارد، همواره باید وقت و نیروی خود را در جهت سامان دادن و حفظ و حراست اموال خود به هدر بدهد و این دو گروه، معمولا در دین داری و عبودیت خداوند، موفق نیستند.
قرآن کریم نسبت به ثروت فراوان می فرماید: «انسان همین که خود را ثروتمند و بی نیاز احساس کند، به شورش و طغیان گری دست می زند».5 از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل شده که فرموده که فرمود: نزدیک است فقر، آدم فقیر را به کفر بکشاند6.
13. رفق و مدارا؛ یکی از شرایط موفقیت در عبادت، اقتصاد در آن و رفق و مدارا با خود است؛ حتی عبادت را نباید به خود تحمیل کرد. عبادت تحمیلی، باعث زدگی انسان می شود و حال بندگی را زایل و خود عملی بی ثمر است.
در روایات اسلامی، تاکید فراوان شده است که در عبادت، میانه رو باشید و اقبال و ادبار قلب خویش را در نظر بگیرید و در حالتی که میل و اقبال دارید، بیشتر عبادت کنید و در موقع بی حالی و بی اشتیاقی به عبادت، به انجام واجبات بسنده کنید.
14. طلب توفیق از خداوند؛ دعا و درخواست، به ویژه با تضرع و گریه و با دل شکسته، علاوه بر آثار مادی و معنوی استجابت و موفقیت در رسیدن به اهداف، دل را برای انجام اوامر الهی، رقیق و آماده می سازد و آن را از کدورت ها و تعلق و تشویش و اضطراب های ناشی از وسوسه های یأس آور شیطان و نفس اماره، پالایش می دهد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




تعریف خودسازی
خودسازی، اتخاذ روشی برنامه ریزی شده، دقیق و برگرفته از آموزه های توحیدی اسلام، برای مهاجرت از طبیعت و تعدیل هویت بشری، در جهت احیا و پرورش هویت انسانی و الهی انسان، در عرصة حیات عقلانی و عرفانی و در راستای تحقق جامعیت مظهری انسان نسبت به خدای تعالی و تقرب به اوست.
بنا بر تعریف ارائه شده، خودسازی، تنها منحصر به ترک گناه و انجام تکالیف شرعی یا تهذیب نفس از اسارت ها و عادت ها و کسب آزادی یا مبارزه با رذایل اخلاقی و کسب فضایل یا انجام عبادت نیست و شامل برنامة جامعی برای تحقق تمامی این عرصه ها, رفع نقایص گوناگون و تکمیل نفس آدمی می شود.
برنامة عملی خودسازی
مهم ترین اموری که در خودسازی و پی ریزی ساختمان وجودی انسان مؤمن و سالم دخالت دارند، عبارتند از: آگاهی و شناخت، ایمان به خدا، دین و رستاخیز، تقویت ارتباط معنوی با خداوند و تقید به وظایف واجب عبادی و اجتماعی.
هدف زندگی، چیزی جز خداشناسی و خداپرستی و رسیدن به قرب خداوند نیست. قرآن کریم می فرماید: مردم هیچ ماموریتی ندارند؛ جز این که دستورهای دین را مخلصانه برای خدا انجام دهند.1 مفهوم و حقیقت عبادت، بسیار فراگیر است و شامل تمام فعالیت های انسان در زندگی می شود؛ حتی خوردن و خوابیدن و ازدواج انسان، بیرون از دایرة عبادت و پرستش خداوند نیست.
به طور کلی، مراحل خودسازی عبارتند از:
1. تقویت ایمان از طریق سیر مطالعاتی و افزایش اطلاعاتی که منتهی به آگاهی و بیداری می شود. در این زمینه، شرکت در جلسات مذهبی، گوش دادن به سخنرانی ها، تلاوت مداوم قرآن کریم و مطالعة شرح زندگی بزرگان و اهل عرفان و سلوک و… بسیار مفیدند.
2. پاک سازی و تهذیب نفس از عادت های بد و دل بستگی ها و وابستگی ها و از اموری که مانع کمال و سیر و سلوک انسان به سوی خدا می باشند.
3. اصلاح صفات شخصیتی و پاک سازی دل و درون از رذایل اخلاقی و آراسته شدن به فضایل اخلاقی، از طریق راهکارهای علم اخلاق و تمرین آنها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعی.
4. تفکر شخصی در سؤال های اساسی انسان که در بینش دینی مطرح می شوند؛ مانند خداشناسی، انسان شناسی و هستی شناسی، دین شناسی و معادشناسی.
5. انجام وظایف عبادی و تحصیل صفت تقوا و پرهیزکاری, از طریق آشنایی با واجبات دینی و گناهان و پای بندی به احکام دینی.
6. تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و معصومینعلیهم السلام و مومنان اهل ولایت و محبت, از طریق انجام مستحبات و زیارات.
در صورتی که این مسیر به درستی و عالمانه طی شود, به طور قطع، حالات انسان دارای ثبات خواهد شد و دگرگونی ها و تحولات، سامان یافته تر می شود و نگرانی ها رفع خواهد شد.
تقویت آگاهی
اولین و مهم ترین راه تقویت ایمان، تحصیل و تقویت آگاهی از طریق مطالعه، تامل و تفکر است. ریشة ایمان قلبی در معرفت و اندیشه قرار دارد. آگاهی و تفکر، بیدار کنندة قلب از خواب غفلت و زنده کنندة دل انسان است. کسی که آگاهی ندارد، در حقیقت، مرده ای است که میان زندگان راه می رود.
به خاطر اهمیت و تأثیری که آگاهی در رسیدن انسان به کمال دارد، حوزه های شناخت و آگاهی، فراوانند. مهم ترین آگاهی برای تقویت ایمان به خدا، تحقیق، مطالعه و تفکر در ذات، صفات و افعال الهی و سرانجام، توحید هستی است.
تقویت ارادة عملی
پس از تقویت شناخت و آگاهی، اکنون نوبت عمل و تقویت ایمان، به وسیلة ارادة عملی است. منظور از عمل در این مسیر، رفع موانع و ایجاد شرایط ارتباط و توجه عملی به خداوند است. عبادت و پرستش، شاهراه ارتباطی بنده با خداوند و تقویت ایمان به اوست؛ اما برای رسیدن به آن و انجام عبادت به صورت مؤثر، پیمودن مراحل زیر، ضروری می باشند:
1. مبارزه با ریشه های گناه؛ گناه، رفتار ناهنجاری است که ناشی از خودخواهی و هواپرستی انسان است و ایمان آدمی را تضعیف می کند. برای پاک سازی خود از گناه، ریشه ای ترین کار، مبارزه با زمینه های نفسانی آن است؛ یعنی صفات و ملکاتی که انگیزة این رفتار را در آدمی به وجود می آورند.
2. مبارزه با عادت هایی که مانع رشد انسان هستند؛ برخی عادت ها در انسان، مانع حرکت او در جادة ایمان تلقی می شوند؛ به عنوان مثال، کسی که به پرخوری، پرخوابی و پرگویی عادت نموده، قادر نخواهد بود به انجام وظایف واجب و مستحب خود اقدام کند.
3. مبارزه مستقیم با گناهان و ترک و جبران آنها؛ علاوه بر مبارزه با زمینه های گناه، مبارزه مستقیم با گناه و ترک و جبران آن از طریق روش توبه، زمینة تقویت ایمان و پاکی انسان را از آلودگی و تاریکی فراهم می آورد.
4. انجام وظایف واجب شرعی؛ یکی از مراحل بسیار مهم و سرنوشت ساز در تقویت ایمان، انجام وظایف واجب و اطاعت از فرامین خداوند است. این مرحله که در عرفان اسلامی از آن به قرب فرایض تعبیر می شود، سرانجام به حصول تقوا و بهره مندی از آثار و ارزش های ناشی از آن، خواهد انجامید.
5. انجام نوافل و مستحبات؛ نهایی ترین مرحله در جادة ایمان که به محبت و عشق الهی می انجامد، مرحلة انجام مستحبات و نوافل است؛ مرحله ای که عرفا از آن تحت عنوان قرب نوافل و راه عشق تعبیر می کنند. قرب نوافل، پایانی ترین مقصد دین و مؤثر ترین راه نزدیکی انسان به خدا و کسب مقام ولایت و خلافت الهی است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:57:00 ق.ظ ]




توصیه آیت الله بهجت برای خودسازی

مفهوم شناسی خودسازی

در قرآن کریم از مسئله خودسازی با عنوان تزکیه و تزکی یاد شده است و معنای لغوی آن عبارت است از: پاک نمودن خود از ناپاکی ها. در آیات متعددی از قرآن مجید بر اهمیت این پاک¬سازی تأکید شده است؛ مثلاً در سورۀ شمس می خوانیم: “به تحقیق کسانی که نفس خود را پاک کردند، به رستگاری رسیدند و کسانی که آن را آلوده و ضایع کردند، ضرر دیدند"؛ همچنین در آیه ۱۹ سوره فاطر و آیات ۱۴ و ۱۵ سوره اعلی، بر این مسئله تأکید شده است.

مراحل آغازین خودسازی و تزکیۀ نفس

نقطه شروع خودسازی و تزکیه نفس برای افراد مختلف، متفاوت است. برای فرد غیر مسلمان، اوّلین راه و نقطه شروع، اسلام آوردن است. به طوری که عده ای از علمای اخلاق، همین مطلب را درجه بندی کرده و گفته اند: اول اسلام، بعد ایمان، در مرحله سوم هجرت و بعد از آن جهاد فی سبیل الله است که در این راه وجود دارد".

اما نسبت به کسانی که وارد حریم امن اسلام و ایمان شده اند و مورد خطاب آیات قرآنی: “ای مؤمنان به فکر خود باشید” و یا آیه ای که می فرماید: “ای ایمان آوردندگان ایمان خود را تجدید کنید". قرار گرفته اند، باید گفت اوّلین مرحله خودسازی، تنبه و بیداری است. به این که باید شروع کرد و خود را از ناپاکی ها جدا کرد. بعد از این تنبه و آگاه شدن، این سؤال پیش می آید که از کجا باید شروع کرد؟ می توان گفت کسی که اوّلین مرحله را گذرانده است؛ با فکر و عقل، به این نتیجه رسیده است که “این عالم جای ماندن نیست و این همه امکانات و بعثت انبیا برای حیوانی زیستن نیست".

بعد از این مرحله (تفکر و تنبه) نوبت به مرحله «توبه» می رسد؛ یعنی جبران آن چه از دست رفته است. جبران حقوق دیگران که ضایع کرده ایم و جبران حقوق خداوند که بر گردن ما باقی مانده است. البته این توبه به همراه عزم است. توبه از آن چه کرده ایم و عزم به سوی آن چه می خواهیم پیش برویم، به همین جهت، عده ای از علمای اخلاق، منزل دوم را توبه و عده ای عزم گفته اند.مرحله بعدی برای این امر ترک معصیت و انجام واجبات است.

آیت الله بهجت در جواب سؤالی که پرسیده شده: تصمیم به سیر و سلوک دارم، چه کنم؟ می گوید: ترک معصیت برای تمام عمر کافی و وافی است، اگرچه هزارسال باشد. پس در این مرحله باید واجبات الاهی را به اندازه ¬ای که علم داریم، انجام داده و محرمات الاهی را نیز به اندازه علم¬مان ترک کنیم. این مسئله باعث می شود خداوند علم های جدیدی به ما عطا کند و به این وسیله، در سیر و سلوک خود رشد پیدا کنیم. ما هر چه می دانیم عمل می کنیم و خداوند علم به ندانسته ها را به ما عنایت می کند و تا وقتی که ما به وظیفۀ خود عمل کنیم، این چرخه ادامه دارد. پیامبر (صلی الله علیه واله) فرموده اند: هر کس آن چه را می داند انجام دهد، خداوند علم مجهولات را به او می فهماند. این روایت، مطابق با آیه قرآنی است که می¬ فرماید: “کسانی که در راه ما تلاش کنند، راه های خود را به آنان نشان داده و هدایت شان می کنیم". علاوه بر این، باید دانست انسان تا زنده است، هیچ گاه ساکن نیست؛ یا به سوی نور (هدایت) در حرکت است و یا به سوی ظلمت (گمراهی)، و مطلب مهم، رهبری این حرکت به سوی نور است .

لزوم وجود استاد در مسیر تزکیه و خود¬سازی

مسلماً وقتی علوم ظاهری و تجربی؛ مانند طبابت جسم نیاز به استاد داشته باشد، طبابت روح که سخت تر و دقیق تر است حتماً به طبیب و استاد احتیاج دارد. اما این، مسیری است که در پیمودن آن بزرگ ترین استاد، انسان را راهنمایی می کند. استاد اوّلیه برای همۀ انسان ها و راهنمای آنان، خداوند است. در قرآن آمده است: “خداوند سرپرست ایمان آورندگان است و آنها را از تاریکی ها به سوی نور می کشاند". و یا می فرماید: “کسانی که در راه ما تلاش کنند قطعاً آنها را به راه¬های خود هدایت می کنیم". پس با استعانت و توکل بر او می توان در این راه گام نهاد و اگر در این مسیر، خداوند شخصی وارسته، صالح و متقی را در مسیر انسان قرار داد، از او استفاده می کند، اما اگر چنین نعمتی نبود، این راه تعطیل نمی شود، بلکه با عمل به آن چه می دانیم خداوند علم به مجهولات را به ما عنایت می کند.

در سؤالی از محضر آیت الله بهجت پرسیده شد: آیا این مسیر نیاز به استاد دارد؟ در جواب فرمودند: “استاد تو علم تو است، به آن چه می دانی عمل کن، آن چه را نمی دانی کفایت می شود". پس استاد اوّلیه خداوند است و به همین جهت پیامبرانش را برای هدایت خلق فرستاده است و پس از آنها ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و بعد از آنها انسان های وارسته، متقی و راه پیموده، سمت استادی خواهند داشت. انسان در نبود استاد خاص می تواند با استعانت از خداوند متعال و روح پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله) و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) راه را شروع نموده و ادامه دهد و علم خود را مانند معلمی بداند که او را به نیکی ها راهنمایی کرده و از معاصی باز می دارد و همین ترک معصیت و انجام واجبات، موجب رشد در این مسیر خواهد شد.

بهترین راه قرار گرفتن در زمره یاران امام عصر(عجل الله تعالی فرجه)

برای این کار باید دید که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) که خود یکی از امامان و پیشوایان دینی ما است چه اعمالی انجام می دهد و زمانی که ظهور کند چه برنامه هایی را اجرا می کند. همان گونه که می دانیم در دین اسلام بهترین چیز برای رشد و تعالی و رسیدن به خدا، ایمان و عمل صالح است، لذا برای اینکه بتوانیم یار و یاور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شویم همان اجرای دستورات دینی؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات بهترین کار و آغاز راه برای خود سازی و تهذیب نفس است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:56:00 ق.ظ ]




فرزندان خوب تربیت کنیم

مراقبت از فرزندان از جمله سخت ترین وظایف پدر و مادر است و با این حال اغلب آنها در این زمینه آمادگی لازم را ندارند. فرزنددار شدن بسیار اغواکننده، زیبا و در عین حال وحشتناک است. اما کیست که وقتی می خواهد صاحب نخستین فرزند خود شود به این بیاندیشد که کودکش روزی 2 ساله، 8 ساله و یک نوجوان خواهد شد. تصمیم به فرزنددار شدن تا حدود زیادی اقدامی خودخواهانه است. اشخاص اغلب به دلایل مختلف می خواهند بچه دار شوند. می خواهند بچه دار شوند زیرا بچه ها موجوداتی دوست داشتنی هستند. بعضی دیگر می خواهند نسل خود را حفظ کنند. دلایل زیستی هم در بسیاری از مواقع فرزنددار شدن را تشویق می کند. بعضی ها می خواهند آنچه را که خود از آن محروم بوده اند به شخصیت دیگری ارزانی کنند و این گونه شدت احساس محرومیت خود را بکاهند و سرانجام جمعی نیز باید فرزندان همسر خود را بزرگ کنند. فرزندانی که قبل از آشنایی آنها با همسرشان متولد شده اند و در اثر ازدواج، وظیفه مراقبت از آنها بر عهده زوج تازه ازدواج کرده قرار می گیرند.
همه ما تحت تاثیر مسائل دوران کودکی خود هستیم. همه ما خاطراتی ناخوشایند در زمینه طرز تربیت داریم و نگرانیم مبادا این مشکلات تربیتی را روی فرزندان خود تجدید کنیم. بعضی از این هراسها سطحی و ساده هستند اما برخی دیگر عمیق ترند و نتایج جدی تری بر جای می گذارند. باید احساساتمان را تفکیک و نیازهای فرزندانمان را در نظر بگیریم و انجام این کار به طور همزمان مشکل است. به طور کلی تربیت مسئله دار در دوران کودکی بیش از هرجای دیگر روی روابط انسان ها اثر می گذارد. برای کودکی که در این شرایط بزرگ شده، تلاش برای ایجاد روابط مهرانگیز به غایت شدید است. در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند. کودک با اطمینان صددرصد می داند کسی که از او مراقبت می کند، می داند که به اندیشه و احساساتش گوش فرامی دهند و او را مهم می انگارند. تجربه کردن پیوسته مهر و محبت یکی از حقوق کودکان است که با آن متولد می شوند. او موجود ویژه ای است زیرا حضور دارد. رفتار والدین به چند دسته تقسیم می شود و فرزندان در مقابل هرکدام از این والدین واکنش خاصی را نشان می دهند. والدین بیش از اندازه منتقد، والدین بیش از حد متوقع، والدین مشروط، والدین غایب یا غیرموثر، والدین دیکتاتور یا بی تفاوت، والدین ناجی. برخی از واکنش های عمدی فرزندان به طرز تربیت نادرست پدر و مادر است و تا حدودی می توان گفت در آن ساده سازی بیش از اندازه شده است. بعضی از این طرز برخوردها تنها در صورتی مسئله ساز می شوند که در آنها افراط شود. ممکن است همه ما تا اندازه ای از این رفتارها نسیبی داشته باشیم. تا این حد اشکالی ندارد اما مشکل زمانی بروز می کند که تعادلی در طرز تربیت پدرو مادر وجود نداشته باشد و در نتیجه کودکان ما تولید واکنش های نامتعادل بکنند. طرز تربیت پدر و مادر برای این که متعادل باشد باید گلچین شده باشد.
در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند.
هدف های پدر و مادر کاملا مشخص است. هدف تربیت افرادی است که به لحاظ ذهنی و جسمی سالم و به خود متکی باشند و زندگی هدفمندی را پی بگیرند. بچه ها حق و حقوقی دارند و وظیفه پدر و مادر است که راعی حقوق فرزندان خود باشند. حق و حقوق فرزندان عبارتست از: حق دارند به جای وجود داشتن، زندگی کنند. حق دارند برای خود شخصیتی داشته و شیئی در تملک دیگران نباشند. حق دارند با توجه به ارزش هایشان مورد احترام قرار بگیرند. حق دارند در قبال خود مسئول باشند. حق دارند شخصیتی منحصر به فرد داشته باشند. حق دارند بدون توجه به سن و سال با دیگران حق و حقوقی برابر داشته باشند و حق دارند برنده باشند و…
اگر احساس می کنید به عنوان پدر یا مادر هیچ عیب و نقصی ندارید باید این کتاب را بخوانید. بدون توجه به تاریخچه زندگی خود اگر نگرانید که در تربیت فرزندان خود با مشکلی روبرو شوید، اگر احساس می کنید چنان آسیب دیده اید که حق ندارید انسان دیگری را در دامان خود پرورش دهید این کتاب را بخوانید. با خواندن این کتاب می توانید با هراس های خودکنار بیایید. متوجه می شوید که به رغم ناراحتی ها و احوال مربوط به گذشته اضطراب و نگرانی شما تا چه اندازه بجاست. اگر احساس می کنید ممکن است نتوانید فرزند صالحی آن طور که باید و بهتر است تربیت کنید با خواندن این کتاب می توانید از شدت اضطراب خود بکاهید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-10-14] [ 10:17:00 ق.ظ ]




موت العالم مصیبه لاتجبر وثلمه لا تسد..

خبر ارتحال عالم ربانی.موسس مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران کشور حضرت آیت الله محمد علی شرعی موجب تاسف ما گردید.ان شالله قرین رحمت حق قرار گیرد…

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-10-13] [ 09:24:00 ق.ظ ]




۱۵توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی
استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است.
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از آنا، استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”

15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




منتظران واقعی امام زمان چه وظایفی دارند؟
اهل بیت علیهم السلام, خوبان امام زمان, منتظران امام زمان, منتظران مهدی, وظایف منتظران امام زمان بدون دیدگاه
منتظران واقعی امام زمان چه وظایفی دارند؟
وظیفه منتظر امام زمان (عج) این است که مانند یک منتظر واقعی زندگی کند. وقتی انسان حقیقتا منتظر کسی باشد تمام رفتار و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب می کند، وسایل پذیرایی را آماده می کند و با لباس مرتب و چهره ای شاداب در انتظار می ماند. چنین کسی می تواند ادعا کند که منتظر میهمان بوده است. اما کسی که نه خانه را مرتب کرده است و نه وسایل پذیرایی را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزی پوشیده است و نه اصلاً به فکر میهمان است اگر ادعا کند که در انتظار میهمان بوده همه او را ریشخند خواهند کرد و بر گزافه گویی او خواهند خندید.
بنابراین انتظار باید قبل از آنکه از ادعای انسان فهمیده می شود از رفتار و کردار او فهمیده شود. با چنین توضیحی روشن است که یک منتظر واقعی امام زمان باید رفتارش به گونه ای باشد که هر لحظه منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد. یعنی در هر لحظه که این خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد برای یاری امام زمان (عج) با مال و جان خویش جهاد نماید و خود را در راه آن حضرت فدا نماید.
بنابراین یک منتظر واقعی اهل گناه و دلبستگی به دنیا نیست چرا که چنین کسی نمی تواند از وابستگی ها و دلبستگی ها و آلودگی ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان(ع) باشد.
با توجه به نکات ذکر شده می توان برخی وظایف منتظر امام زمان (عج) را چنین ذکر کرد:
– اولین شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان میهمان خود را نشناسد و از خصوصیات خوب او مطلع نباشد، منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامی انسان در انتظار کسی می نشیند که او را خوب بشناسد اما اگر انسان کسی را نشناسد ولو بداند که آن شخص خواهد آمد برایش اهمیتی نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنین است.
کسانی که آن حضرت را نمی شناسند مانند کفار و یا اهل ادیان دیگر، هرگز انتظار او را نمی کشند. اما کسانی که او را می شناسند و ارزش او را می شناسند و مقام او را می دانند منتظر او می مانند. کسانی که امام زمان (عج) را نمی شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در این حال بمیرند در حال جاهلیت از دنیا رفته اند. چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است».
بنابراین اولین شرط انتظار، ایجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبیعی است که هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بیشتر باشد انسان ارزش او را بیشتر درک خواهد کرد و به عظمت او بیشتر پی خواهد برد و بیشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالی که افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگی و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدین جهت از زمره منتظران او بیرون هستند.
ریشه محبّت و دلدادگى به امام در معرفت ایشان نهفته است، هر چه معرفت خالص تر و عمیق تر باشد محبّت حاصله نیز شدیدتر و قوى تر خواهد بود.
البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت از راه دل، که این راه متوقف بر عمل به دستورات دین و پیشه کردن تقوای الهی است. یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و اخلاص عمل برای رضای خداست اگر در این مسیر استقامت بورزید خداوند از درون شما را هدایت خواهد کرد و موانع را برطرف می کند و توفیق روی توفیق شامل حالتان خواهد شد و روز به روز بر ظرفیت وجودی شما افزوده خواهد شد ، قرآن کریم می فرماید: ان الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا و نیز می فرماید ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه و در کلمات معصومین آمده : (من اخلص لله اربعین یوما انبت الله الحکمه فی قلبه و یجری من قلبه علی لسانه و جوارحه ؛ کسی که چهل روز تمام کارهایش فقط و فقط برای خدا باشد خداوند نور حکمت و بینایی را بر دلش می فشاند بنابراین با استقامت در مسیر اطاعت و عبودیت محض خداوند معرفت از راه دل حاصل میشود.
دوم مطالعه کتب معتبری که در مورد امام زمان (عج) نوشته شده است می تواند انسان را تا حدی به مقام و عظمت امام زمان (عج) آشنا سازد. در این زمینه مطالعه ی کتب زیر مفید است : امامت و مهدویت، لطف الله صافى گلپایگانى ؛ جستجو و گفتگو پیرامون امام مهدی / شهید سید محمد باقر صدر/ ترجمه ی مصطفی رحماندوست ؛ ظهور نور، على سعادت پرور، نشر تشیع ؛ جمال آفتاب: علی سعادت پرور ؛ وابستگى جهان به امام زمان ،لطف اللَّه صافى ؛ حکومت عدل گستر (حسین حیدری کاشانی) ؛ دادگستر جهان (ابراهیم امینی) ؛ ترجمه منتخب الاثر، آیت اللَّه صافى؛ نور مهدی ( عج ) (چند تن از نویسندگان)؛ ؛ عصر ظهور، کورانی؛ از ولادت تا ظهور، کاظم قزوینى، ترجمه: فریدونى، نشر آفاق. قیام و انقلاب مهدی / شهید مطهری
– محبت به اهل بیت و خصوصا امام زمان (عج) ؛ وظیفه دیگری است که منتظران آن حضرت باید در خود ایجاد کنند و آن را افزایش دهند. بدیهی است که تا انسان از میهمان خویش خوشش نیاید و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم که او را بشناسد نمی تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از میهمان خود بدش بیاید چگونه می تواند منتظر قدم او باشد و خود را برای پذیرایی از او آماده کند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شکل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمی تواند به وظایف منتظران واقعی عمل نماید. محبت به امام زمان وظیفه ای است که پیامبر اکرم (ص) نیز به دستور خدا از ما خواسته است.
– ایجاد سنخیت با امام زمان (عج)؛ منتظران واقعی وضعیت روحی و فکری و عملی خود را به گونه ای سامان می دهند که سنخیت کاملی با امام زمان (عج) داشته باشند. آیا می توان منتظر قدوم کسی بود و با او مشابهت و سنخیت نداشت؟ آیا می توان محبت کسی را داشت اما با او هیچ سنخیت و مشابهتی نداشت؟ ایجاد سنخیت با امام زمان از طریق تقویت ایمان و تقوا و فضایل اخلاقی و درجات معنوی حاصل می شود. و تنها در این صورت است که می توان ادعای محبت به امام زمان را داشت. در صورتی که انسان رفتارش مطابق میل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد کشید و عشق آن حضرت او را به فریاد خواهد آورد و دوری اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت. طبیعی است که هر چقدر این سنخیت بیشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بیشتر خواهد شد و محبت انسان نیز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.
– دعا برای تسریع در ظهور امام زمان (عج)؛ منتظر واقعی هر لحظه انتظار محبوب را می کشد و از خدا می خواهد که هر چه زودتر او را برساند بنابراین دعای فراوان برای فرج آن حضرت از وظایف همیشگی منتظرآن حضرتش می باشد. دعای برای تسریع در فرج امام زمان مورد توصیه آن حضرت نیز می باشد.
– ارتباط با امام زمان (عج) به شکل های مختلف؛ اگر انسان منتظر محبوب خویش را نیابد سعی می کند عدم دوری محبوب خویش را از طریق دیگری مانند تلفن و نامه جبران نماید تا اگر به ملاقات او موفق نشده است لااقل ارتباط ضعیفی با او داشته باشد. همچنین منتظر امام زمان وقتی موفق به زیارت آن حضرت نمی شود از طریق خواندن دعای ندبه، زیارت آل یاسین، دعای عهد که از طرف بزرگان بسیار توصیه شده است، و نیز از طریق رفتن به مسجد جمکران ارتباط خود را با آن حضرت حفظ می کند. در نتیجه اگر ما هم می خواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به این امور اهتمام ورزیم. در این رابطه به راه کارهای زیر توجه فرمایید:
– ارتباط معنوی خود را با خدای متعال تقویت کنید.
– نمازهای یومیه را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید.
– سعی کنید در نماز حضور قلب داشته باشید و همیشه خود را در محضر خداوند متعال بدانید.
– از هر گونه گناه و معصیتی اجتناب کنید.
– بدانید که هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان (عج) عرضه می شود و مورد بررسی قرار می گیرد.
– با مطالعه کتاب هایی که درباره امام زمان (عج)، آگاهی و شناخت خود را در این زمینه تعمیق و گسترش بخشید.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




فرصت های زندگانی را باید غنیمت شمرد
شاگرد و دانشجو باید فرصتهای خوب زندگانی را غنیمت شمرده و در دوران آسودگی خیال و آسایش خاطر و نشاط و شادابی و جوانی و قدرت بدنی و بیداری و هشیاری ذهن و سلامت حواس و عدم تراکم اشتغالات و فقدان عارضه های مختلف زندگانی، به تحصیل علم پرداخته و فرصت های خوب این دوره ها را از دست ندهد. بخصوص باید - پیش از آن که حائز مقام و منصبی والا گردد و قبل از آنکه به علم و فضل مشهور و نامبردار شود - در اغتنام فرصت های دوران جوانی و برنائی و نیرومندی، برای تحصیل علم و اندوختن دانش، ساعی و کوشا باشد؛ زیرا به محض آنکه انسان دارای مقام و منزلتی در جامعه شد و به علم و دانش نامور گردید، نه تنها این امر میان این شخص و درک کمالات معنوی و علمی او، بزرگترین مانع و فاصله را ایجاد می کند؛ بلکه چنین وضعی، عامل پرتوان و انگیزه ای نیرومند و کامل خواهد بود که نقصان و رکود علمی و اختلال را در چنین فردی به بار می آورد.
یکی از بزرگان می گوید: پیش از آنکه در میان جامعه و از دیدگاه توده مردم، از ریاست و سروری و بزرگواری و جاه و مقام برخوردار شوید به کسب علم و تحصیل دانش و فراگرفتن بینش دینی قیام کنید؛ زیرا اگر در چنین فرصتی به اندوختن ذخائر علمی برنخیزید، و در این اثناء در میان جامعه سربلند و فرازمند شوید از کسب علم بیزار می گردید، و یا به خاطر مقام و موقعیت خود، از تحصیل علم، احساس شرم و حیاء خواهید کرد و در نتیجه علم و دانش را از دست می نهید.
دانشمند دیگری می گوید: پیش از آن که صاحب ریاست و مدیریت شوید، برای دانش اندوزی و کسب بصیرت دینی بکوشید؛ زیرا به محض آن که به ریاست و مقام سرپرستی رسیدید تمام طرق و راه های علم آموزی در برابر شما مسدود گشته و راهی فراسوی کسب بینش دینی برای خویش نمی یابید.
در حدیث آمده است: مثل و قضیه کسی که در دوران خردسالی به دانش آموختن می پردازد (ثبات و پایداری محفوظاتش) همانند نقش نشاندن بر سنگ می باشد (که این نقش، پایدار می ماند). و آن که در بزرگسالی به علم آموزی و تحصیل دانش قیام می کند همانند کسی است که بر روی آب، مطالبی را نقش و نگار می نماید. (بدیهی است که این نقش و نگار حتی برای یک لحظه نیز پایدار نخواهد ماند).
از ابن عباس روایت کرده اند که می گفت: علم و دانش، منحصراً نصیب افرادی خواهد گشت که جوان و شاداب بوده (و در چنین دوره ای پویای علم و دانش باشند). خداوند متعال به همین نکته در قرآن کریم، هشدار داده و فرموده است:
و آتیناه الحکم صبیا(306)
ما یحیی (علیه السلام) را در کودکی (و دوران نشاط و شادابی)، از حکمت و بینش و استوارمندی و داوری درست، بهره مند ساختیم.
البته ضرورت تحصیل علم در خردسالی و آثار مطلوب آن - که عبارت از ثبات و پایداری معلومات می باشد - از آن جهت است که غالباً معلومات و محفوظات انسان در چنین دوره ای، در ذهن انسان، راسخ و پایدار می ماند. ولی نباید از این مسأله چنین نتیجه گرفت که باید بزرگسالان را از آموختن علم، منصرف ساخت؛ (چون مسلماً این نتیجه گیری، تصوری باطل و بی اساس است)؛ زیرا فضل الهی و مرحمت پروردگار، بسیار گسترده، و کرم او سخت فزاینده، وجود و بخشش او همواره در حال فیضان و بارش، و ابواب رحمت و مهر و موهبت های او فراسوی همه بندگانش - در هر سن و سالی - گشوده و باز است.
اگر کسی دارای قابلیت و آمادگی باشد می تواند مشمول احسان و مرحمت کامل الهی قرار گرفته و هدف مطلوب او فراهم آید. (سن و کمیت عمر انسان، برای ایجاد قابلیت، دخالت کلی ندارد).
پروردگار متعال می فرماید:
واتقوالله و یعلمکم الله(307)
خدای را پرهیزکار باشید که او علم را در اختیار شما قرار می دهد و آن را به شما می آموزد.
و درباره موسی (علیه السلام) فرموده است:
و لما بلغ اشده و استوی، آتیناه حکماء و علما(308)
آنگاه که قدرت و نیروی او به کمال رسید و قوایش اعتدال یافت (و پا به سن گذاشت) علم و حکمت را به او اعطاء نمودیم.
و نیز خداوند متعال در قرآن کریم از زبان موسی (علیه السلام) چنین حکایت می کند:
ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما(309)
(در بزرگسالی) - آنگاه که از شما بیمناک بودم - از پیش شما گریختم، و پروردگار من پس از آن، حکمت و دانش را به من موهبت فرمود.
(این آیات و سایر آیات دیگر به ما می فهماند که صغر و خردسالی - با وجود این که برای ثبات و پایداری معلومات، بسیار مؤثر می باشد - علت تامه موفقیت در تحصیل علم نیست. آری انسان می تواند در بزرگسالی تحصیلات خود را آغاز کند و در سایه کوشش و مجاهدت های بی دریغ، به مقامات والای علمی نائل گردد).
گروهی از دانشمندان سلف، تحصیلات خود را همزمان با بزرگسالی آغاز کردند و سرگرم دانش آموختن گردیدند و در کسب بینش دینی، مجاهدت کردند تا سرانجام به صورت اساطین و شخصیت های برجسته دینی و علمی درآمدند. از میان همین دانشمندان، فضلائی برخاستند که در فقه و سایر علوم دیگر، آثاری گرانبها و مؤلفاتی ارزشمند تألیف کرده و از خود به جای گذاشتند.
هر فرد عاقل و خردمندی باید دوران عمر خویش را غنیمت شمرده و از ضایع ساختن دوران پرنشاط جوانی پیش گیری کرده و در صدد حفظ و نگاهبانی و بهره برداری از این دوره آکنده و سرشار از شادابی و تحرک برآید؛ زیرا باقیمانده عمر انسان (بقدری گرانبها است) که نمی توان آن را ارزیابی کرد و بهائی برای آن تعیین نمود.
شاعری می گوید:
بقیة العمر عندی ما لها ثمن - و ما مضی غیر محمود من الزمن
یستدرک المرء فیها ما افات ویح- یی ما امات و یمحو السوء بالحسن
از دیدگاه من، نمی توان برای بازمانده عمر انسان، قیمت و بهائی تعیین کرد. آن مقدار که گذشت، زمان خوش و پسندیده ای نبود. انسان در بازپس مانده عمر خویش می تواند آنچه را که از دست داده جبران و تدارک کند، و وقت کشی های خود را دوباره احیاء نماید، و بدی را در سایه خوبی و کارهای نیک، محو و نابود نموده و زشتی ها را به زیبائی ها مبدل سازد.
3 - گسیختن علائق و عوائق مادی از خویشتن
شاگرد پویای علم و دانش باید - بقدر امکان و توانائی خود - ریشه هرگونه موانعی که او را از کسب علم و دانش منحرف و به خود مشغول می سازد قطع کند، و پیوند و علاقه ها و دلبستگی های مادی را - که میان او و حس دانشجوئی و کمال طلبی و کوشش ها و نیروی تلاشش در تحصیل علم، سدی ایجاد می کند - از هم بگسلد.
او باید از نظر آذوقه و خوراک به حداقل - ولو آنکه ناچیز و اندک باشد - و از نظر لباس و جامه به مقدار پوشش بدن - ولو آنکه ژنده و مندرس باشد - قناعت و اکتفاء کند.
اگر انسان در برابر تنگناهای زندگی و تنگدستیها، صبر و خویشتن داری را در پیش گیرد، در او ظرفیت و آمادگی کافی برای پذیرش و دریافت علم بوجود می آید و به گسترش علمی دست می یابد، و دلش از پریشانیها و اضطراباتی - که آمال و آرزوهای دور و دراز، آنرا به بار آورده است - رهائی پیدا می کند. در چنین دلی رهیده از تشویش و اضطرابهای مادی و دنیوی است که آبشخورهای حکمت و کمال روحی انسان به جوشش و فیضان می افتد.
یکی از پیشینیان می گوید: هر کسی که علم و دانش حقیقی را در سایه فرازمندی نفس و رفاه و آسایش زندگی، جویا گردد سرانجام ناکام می شود؛ ولی آنکه علم را در عین خواری و فروهشتگی نفس و تنگدستی و خدمت به علماء و مجالست با آنان پویا گردید توانست شاهد موفقیت و کامیابی را در آغوش گیرد (و پیروزمندانه در عرصه علم، چهره گشاید).
و همو می گوید: فقط افراد تهی دست هستند که دارای شایستگی (بیشتری) - برای تحصیل علم می باشند. به این دانشمند گفتند: حتی به مقدار کفاف و ضرورت هم، مالدار باشد چنین موفقیتی نصیب او نمی گردد؟ گفت: آری(310) (او حتی این مقدار را هم نباید داشته باشد تا آنکه ناگزیر، علم و دانش را بر هر چیز ترجیح دهد).
یکی از بزرگان گفته است: هیچ کسی مطابق دلخواه خویش نتوانست به مقامات و مدارجی از این علم (یعنی علوم دینی و الهی) دست یابد مگر آنگاه که فقر و تهیدستی به او آسیبی رسانده، یعنی دچار فقر گردد و (در نتیجه)، علم را ناگزیر بر هر چیزی ترجیح دهد.
دانشمند دیگری(311) گفته است: هیچکس نمی تواند به این علم و دانش نائل گردد مگر آنکه دکه تجارت و مرکز و کانون توجه انتفاعی خود را تعطیل نموده و باغ و بوستانش را به ویرانی کشاند، و از دوستانش فاصله گرفته، و (حتی) اگر یکی از نزدیکترین خاندان او از دنیا برود در کناره جنازه او حضور نیابد. (البته منظور این است که طالب علم باید از هر گونه علائق و پیوند مادی ببرد تا به وصال مطلوب و معشوق علمی خویش نائل گردد).
اگرچه انسان، در تمام بیانات مذکور، احساس گزافه گوئی می کند؛ ولی هدف اینگونه بیانات و گفتارها این است که باید دانشجو در طی تحصیلات خویش، دارای قلبی آرام و فکر و اندیشه ای متمرکز باشد. (مسلماً افرادی که دلهای آنان در گرو آمال گوناگون، دستخوش پریشانی است و فکر آنان به خاطر تراکم مشاغل انتفاعی و مادی، فاقد تمرکز در مسائل علمی است نمی توانند به هدف مطلوب خود یعنی بینش دینی و علم و دانش نائل شوند).
استادی به یکی از دانشجویان خود گفته بود: لباس و جامه خود را با رنگ تیره ای، رنگ آمیزی کن تا اندیشه کثیف شدن و شستشوی آن، فکر ترا به خود سرگرم نسازد(312) به همین جهت گفته اند: اگر خواستار آن هستی که علم و دانش، بخشی از سرمایه های خویش را در اختیار تو قرار دهد، ناگزیری که همه وجود و مصالح و منافع خود را در اختیار علم و دانش قرار دهی (تا از دریای آن، جرعه ای بنوشی. آری برای نوشیدن از این آب حیات، ناگزیری که تمام همت خویش را در فراگرفتن علم، محدود سازی تا عطش تو، اندکی فرو نشیند).
4 - پرهیز از تأهل و تشکیل خانواده
باید دانشجو - تا آن زمان که نیاز علمی و تحصیلی خویش را برآورده نساخته باشد - از تأهل و تشکیل خانواده خودداری ورزد؛ زیرا تأهل و ازدواج، بیشترین عامل سرگرمی های غیرعلمی و بزرگ ترین مانع تحصیلی است؛ بلکه می توان آن را علت تامه همه موانع تحصیلی تلقی نموده و تمام موانع را در آن خلاصه کرد.
یکی از بزرگان گفته است: علم و دانش را در قربانگاه ازدواج و تأهل سر بریدند.
ابراهیم بن ادهم می گوید: اگر کسی به تمتع از زنان عادت کند و به ملاعبه با آنان خوی گیرد نمی تواند در تحصیل علم و دانش، کامیاب و رستگار گردد. یعنی اشتغال و سرگرمی او به زنان، وی را از کمال باز می دارد.
این مسأله (یعنی اصطکاک ازدواج و تأهل با تحصیلات و کمالات علمی) مسأله ای است وجدانی که در عین حال به تجربه رسیده، و نتیجة بسیار روشن است و نیازی به استشهاد و استدلال ندارد.
اساساً چرا ما باید در این مورد استدلال کنیم و شاهد بیاوریم که دانش آموختن با تأهل، سر سازش ندارد؛ در حالی که می دانیم - بر فرض آنکه ازدواج یک فرد محصل و دانشجو صحیح به نظر رسد - نتایجی بر آن مترتب می گردد که فکر و اندیشه تحصیل علم را دچار تشویش و اضطراب می سازد؛ چون چنین محصلی پس از ازدواج، گرفتار هم اولاد و سرگرم تأمین اسباب معیشت آن ها است. (و لذا فرصت های زیادی از عمرش در این طریق قربانی می شود).
یکی از مثل های سایر و رایج، این است: اگر تو به خریداری یک دانه پیاز هم مکلف گردی، به فهم و درک هیچ مسأله ای توفیق نمی یابی(313).
دانشجو نباید تحت تأثیر روایاتی قرار گیرد که مردم را به تأهل و ازدواج تشویق می کند؛ زیرا این گونه تشویق و ترغیب، در جائی است که امر واجب و مهم تری - که دارای اهمیت فزون تری از ازدواج است - در برابر آن وجود نداشته و با آن معارض نباشد.
ما می دانیم که به ویژه در زمان ما: (عصر مؤلف)، هیچ کاری سزاوارتر و پرارزش تر از تحصیل علم وجود ندارد. و هیچ امر واجبی، مضیق تر و فوری تر از تحصیل دانش در زمان ما به چشم نمی خورد که از لحاظ فوریت به پای تحصیل علم برسد؛ زیرا تحصیل علم - اگرچه گاهی نسبت به بعضی، واجب عینی، و گاهی نسبت به عده ای، واجب کفائی است - ولی در زمان بطور مطلق از واجبات عینی به شمار می آید؛ چون اگر هیچ کسی به واجب کفائی قیام نکند و مردم به اندازه کافی، وظیفه خویش را در اداء آن به انجام نرسانند، آن واجب کفائی، به واجب عینی مبدل می گردد؛ از آن جهت که همگان، مورد خطاب قرار گرفته و موظف به انجام آن می باشند. و اگر ترک چنین واجبی را روا دارند، گناهکار محسوب می گردند. چنان که این مطلب در علم اصول فقه به ثبوت رسیده است که اگر در یک جامعه ای به واجب کفائی عمل نشود همه افراد آن جامعه گناهکارند.
(ولی ما نباید عصر مؤلف کتاب را با عصر خود مقایسه کنیم و با همان شدت لحن و سخت گیری، دانشجو را از تأهل و ازدواج بیزار سازیم؛ زیرا در عصر ما محیط نابسامانی از لحاظ اختلاط بی بندوبار زن و مرد و دختر و پسر در جوامع بشری به چشم می خورد که تمایلات عصبی جنسی را - حتی در افراد خویشتن دار و تقوی پیشه - تحریک می نماید.
برای اینکه دانشجو در این رهگذر آلوده ساز و عفت سوز، گرفتار گناه نگردد و انحرافی در او پدید نیاید تن در دادن به ازدواج، کار مطلوبی به شمار می آید تا بتواند در طی تحصیل، از دین و تقوی خود - به وسیله اشباع مشروع تمایلات خدادادی - صیانت و پاسداری کند.
اگر دانشجو بتواند پاکدامنی خویش را حفظ کند، و در برابر عوامل انحراف آفرین، خویشتن را بپاید، مسلماً ترک تأهل و عدم تشکیل خانواده، کاری بجا و شایسته است، تا بتواند در سایه فراغ بال و آسودگی خیال و رهیده از هم و غم زن و فرزند، به مساعی علمی خود ادامه دهد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-10-12] [ 08:42:00 ق.ظ ]




همین عمر کوتاه برای آدم شدن کافی است
خراسان/استاد فاطمی نیا درباره لزوم غنیمت شمردن لحظات عمر فرمودند:«ما خیلی در اتلاف عمر خویش، اسراف می کنیم، اگر یک جنس کم ارزشی را بخواهیم بخریم، چقدر دقت می کنیم؟! چقدر چانه می زنیم؟! اما در مورد از دست دادن عمر خویش و دیگران، هیچ دقت و ملاحظه ای نداریم! دنیا و شب و روز برای ما توقف نمی کند! به قول یکی از اساتید: بعضی ها، از چرخ فلک توقع دارند که بایستد تا آن ها جوان بمانند! حضرت امیرالمومنین(ع) در ضمن نامه ای که به معاویه نوشته بودند، می فرمایند: «برای چه جهتی این شب ها در سپری شدن هستند؟! به چه جهتی ستارگان در حرکت می باشند؟!» این ها همه برای تکامل ماست. خداوند به اندازه ای که ما بتوانیم کامل بشویم، به ما عمر داده است. گرچه عمرها کوتاه است، اما برای آدم شدن کافی است.

برگرفته از «نکته ها از گفته ها»، ص۲۲۴

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




چیزی غیر ممکن نیست

روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند. روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد…. سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد. روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود: سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم. مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود…. نتیجه: هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. . . . هیچ چیز غیر ممکن نیست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




فصلت آیه 30
“إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون‏”
“كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنها نازل مى‏شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.”
چه تعبير جامع و جالبى كه در حقيقت همه نيكى‏ها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ايمان محكم به او پيدا كردن، سپس تمام زندگى را به رنگ ايمان در آوردن و در محور آن قرار دادن .
بسيارند كسانى كه دم از عشق اللَّه مى‏زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى‏گيرند با ايمان وداع كرده، و در عمل مشرك مى‏شوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مى‏افتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى‏دهند .
امام على (ع )در يكى از خطبه‏هاى نهج البلاغه اين آيه را با عبارت گويا و پر معنايى تفسير مى‏كند و بعد از تلاوت آن مى‏فرمايد:
“و قد قلتم” ربنا اللَّه” فاستقيموا على كتابه و على منهاج امره و على الطريقة الصالحة من عبادته، ثم لا تمرقوا منها، و لا تبتدعوا فيها، و لا تخالفوا عنها"(خطبه/176):
شما گفتيد پروردگار ما” اللَّه” است اكنون بر سر اين سخن پايمردى كنيد، بر انجام دستورهاى كتاب او، و در راهى كه فرمان داده، و در طريق پرستش شايسته او، استقامت به خرج دهيد، از دايره فرمانش خارج نشويد، در آئين او بدعت مگذاريد و هرگز با آن مخالفت نكنيد”
در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا ع نقل شده در پاسخ سؤال از تفسير” استقامت” فرمود : “هى و اللَّه ما انتم عليه”
“استقامت همان روش ولايتى است كه شما داريد” به معنى اين نيست كه مفهوم آيه در مساله ولايت خلاصه شود بلكه چون پذيرش رهبرى ائمه اهل بيت( ع) ضامن بقاء خط توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است، استقامت را به اين معنى تفسير فرموده است. ‏
كوتاه سخن اين كه ارزش انسان كه در ايمان و عمل صالح خلاصه مى‏شود در اين آيه در جمله” قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا” منعكس شده، و لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام ص آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد: اخبرنى بامر اعتصم به:” دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم".
پيغمبر ص فرمود: قل ربى اللَّه ثم استقم:” بگو پروردگار من اللَّه است و بر اين گفته خود به‏ايست"! سپس مى‏گويد: پرسيدم:” خطرناكترين چيزى كه بايد از آن بترسم چيست"؟ پيامبر ص زبانش را گرفت و فرمود:” اين"! «1» اكنون به‏بينيم كسانى كه اين دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى‏كنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند.(تفسیرنمونه/۲۰/۲۷۰-۲۷۲)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




پیرزن خدا را در خواب دید
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
))خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ ((
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
))خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟((
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی ((
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن

 

شیخ بهایی..

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




ورود امام زمان “عج الله تعالي فرجه الشريف” ممنوع*
*یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
*
*هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند*
*لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند *
*از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود*
* *
*کاش می آمد …

خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس …*
* *
*خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند

اگر نیایید دلخور میشوم*
* *
*دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند*
* *
*تدارک هم ديده بود*
* *
*آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟*
* *
*
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام *
* *
*چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود *
* *
*آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود*
* *
*
همان شبی که هزار شب نمیشود*
* *
*همان شبی که همه به هم محرمند*
* *
*همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود *
* *
*این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست*
* *
*آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید*
**
*همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
*
*اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود*
* *
*
حق پدری دارد بر ما…*
* *
*
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
* *
*
عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:*
* *
*

(ورود امام زمان"عج” اكيدا ممنوع!)*
* *
*
دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!*
* *
*
ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم… *
* *
*مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید *
* *
*(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)*
* *
*دخترم من آمدم اما …

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت*
* *
*و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!*
* *

حضرت زهرا سلام الله علیها :
كسي كه عبادتهاي خالصانه خود را به سوي خدا فرستد ،
پروردگار بزرگ بهترين مصلحت او را به سويش فرو خواهد فرستاد
بحار الانوار ، ج 70 ، ص

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




از دستفروشي تا رئيس جمهوری
چه كسي باور مي كند كه رئيس جمهور كشور روزگاري دست فروشي مي كرده و اصلاً برايش مهم نبوده كه مردم درباره اش چه فكر مي كنند. چون براي او مهم درست زندگي كردن بوده است حالا چه فرقي مي كند كه دست فروشي باشي يا رئيس جمهور."حدود 14 سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم، در تهران، در ابتدا در بازار تهران آهن فروشان به شاگردي مشغول شدم و مدتي را هم به دستفروشي گذراندم. بعد از مدتي دستفروشي، رفتم به تيمچه"حاجب الدوله” چند جايي شاگردي كردم و مجدداً به دستفروشي پرداختم كه مصادف شد با دوران حكومت رزم آرا. روزي رزم آرا تصميم گرفت كه دستفروشها سبزه ميدان را جمع كند و اين باعث شد كه بساط كاسبي ما را هم جمع كردند".
-بعضي ها سعي و تلاش زيادي مي كنند تا به قدرت برسند. چه شب ها كه نمي خوابند چه روزها كه گرسنه آن روز را به شب مي رسانند. اما وقتي كه به آن رسيدند فكر مي كنند تازه اول خوشبختي و آسايش آنهاست. روزي شهيد رجايي يكي از وزيرانش را بر كنار كرد. وقتي از او پرسيدند: چرا چنين كرديد؟ گفت: اين آقا هنوز جا خوش نكرده، مي گويد: خانه سيصد متري ام براي خانواده و محافظينم كوچك است. يكي از خانه هاي مصادره شده طاغوتيان را به من واگذار كنيد يا بفروشيد، تا زن و بچه ام كم تر در عذاب باشند. من به او گفتم:«آقاجان! ما انقلاب نكرديم كه خانه هاي مردم را مصادره كنيم، بعداً خودمان در آن ها سكونت كنيم. ما آمده ايم مشكل مردم را حل كنيم. اگر قرار باشد مثل طاغوتيان در آن خانه ها زندگي كنيم، مشكلات مردم را فراموش خواهيم كرد».
-نماز ستون دين است و نشان مسلماني و چه زيباست كه مسلمان اين نشان نوراني را گرامي بدارد و چه زيباتر كه مديران و مسئولان جامعه رفتار و كردارشان را به اين گوهر زيبا بيارايند.” يك بار در حين پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنيدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند براي مدت بيست دقيقه ضرورت دارد ارتباط تلفني با مركزي برقرار كنم، آيا اجازه هست كه همين جا صحبت را متوقف و ادامه آن را بعد از تلفن موكول كنيم؟
حاضران كه از پيشنهاد غير منتظره شهيد رجايي غافل گير و شگفت زده شده بودند، گفتند: اختيار داريد. بله قربان! او گفت: هم اكنون دستگاه بي سيم الهي(اذان) خبر از انجام فريضه ظهر داده است. ما فعلاً وظيفه داريم با اقامه نماز، اين ارتباط را برقرار كنيم. سپس بدون تكليف، لحظه اي بعد در برابر نگاه ناباورانه حضار، با جمعي به نماز ايستاد و اين تكليف الهي را سر وقت انجام داد".
منبع: نشريه انتظار نوجوان.
روحش شاد و یادش گرامی. امیدوارم لیاقت داشته باشیم از شهید رجایی(ره) الگو بگیریم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]




داروخانه خداوند
*
هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان
میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.
وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و
چهار تا بخش مجزا داره . تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه .
حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی. امروزه تحقیقات نشون داده که
انگور برای حیات قلب بسیار مفیده.
مغز گردو شبیه مغز انسان هستش. نیم کره راست و نیم کره چپ . قسمت بالای مغز و پایین مغز. حتی چین خوردگی
های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد . در حال حاضر میدانیم که گردو ۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان
به مغز را گسترش میدهد.
تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین؟ درسته … شبیه کلیه انسان هست . تحقیقات نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد
کلیه نقش بسزایی داره .
ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد. استخوانها تشکیل
شده از ۲۳٪ سدیم و کرقس هم ۲۳٪ سدیم داره . چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود
رو جبران کنه .
آوکادو و گلابی و بادمجان برای سلامت سرویکس و رحم در خانمها بسیار موثر میباشد. امروزه تحقیقات نشان میدهد که
اگر خانمها در هفته یک عدد آوکادو مصرف نمایند هورمونهای آنها متعادل میشود و از بروز سرطان رحم جلوگیری
میکند . جالبه که بدونید ۹ ماه از شکوفه کردن آوکادو تا رسیدن میوه آن طول میکشه .
انجیر پر از دونه هستش که باعث افزایش تعداد و حرکت اسپرم مرد و همچنین جلوگیری از عقیم شدن میشود .
سیب زمینی استامبولی شبیه لوزالمعده هستش که باعث تعادل قند خون در بیماران دیابتی می شود .
زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند.
کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است .
پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد. امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را
داراست و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگردد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




عاقبت ارتباط نامحرمان!!!!!!!!!!!

عاقبت ارتباط نامحرمان !
دین جامع و جاودان اسلام با اختلاط مخالف است، نه با شركت بانوان و مردان در مجامع عمومى و علمى با حفظ حریم. آنچه در جامعه اسلامى مذموم است، روابط ناصحیح زن و مرد در جامعه است، نه حضور فعال آن ها در اجتماع.

اخیرا در صدا و سیما شاهد پخش سریالی بودیم که عاقبت بی توجهی به مسائل دینی و ارزشهای اسلامی در آن به درستی ترسیم شده بود. به بهانه ی پخش این سریال بر آن شدیم تا از این فرصت استفاده کرده و اجمالا به بررسی یکی از چالش های مهم جامعه که اختلاط زن و مرد نامحرم هست بپردازیم:
اسلام و حضور زن در جامعه
افراد بیگانه با مبانى دینى، اسلام را متهم مى كنند كه مخالف حضور بانوان در اجتماع است. اما ما احادیث معتبر و فراوانی داریم كه طالب علم و دانش، چه زن و چه مرد، محبوب خدا و اولیای او هستند .
مثلا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: مَنْ أَرَادَ رِضَائِی فَلْیُكْرِمْ صَدِیقِی قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ صَدِیقُكَ قَالَ صَدِیقِی طَالِبُ الْعِلْمِ وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ مَنْ أَكْرَمَهُ فَقَدْ أَكْرَمَنِی وَ مَنْ أَكْرَمَنِی فَقَدْ أَكْرَمَ اللَّهَ وَ مَنْ أَكْرَمَ اللَّهَ فَلَهُ الْجَنَّة (1)
در این روایت شریف طالب علم ،دوست پیامبر و محبوبتر از فرشتگان در نزد ایشان معرفی شده است.
براى كسب دانش و كارهاى مفید اجتماعى، مردان و زنان مى توانند با حفظ پوشش و عفاف و رعایت حریم، به راحتى در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظیفه بپردازند.
حضور در اجتماع، با اختلاط زن و مرد، یكى نیست. در دین مقدس اسلام، روابط زن و مرد، داراى شرائط و احكام مخصوصى است كه هر مسلمانى باید آن را بداند و رعایت كند، در جوامع امروز بشرى بخاطر بى بند و بارى و عدم رعایت نكات اخلاقى لازم، زن و مرد، بدون در نظر گرفتن مسائل اخلاقى، با هم ارتباط برقرار مى كنند، و دچار دهها مفسده اجتماعى شده و خود و اجتماع را به هلاكت مى كشانند.
اسلام روابط زن و مرد را بسیار حساس و دقیق معرفى مى كند، و جوامع بشرى را از ارتباط ناسالم میان زن و مرد بر حذر مى دارد.
رعایت حریم ها از سوى زنان و مردان، حضور زنان در فضاهاى عمومى یك جامعه مشروط به صلاحیت اخلاقى و متانت مردان در اجتماع، تضمین لازم براى دوام مشاركت زن و مرد در جامعه است.
دین جامع و جاودان اسلام با اختلاط مخالف است، نه با شركت بانوان و مردان در مجامع عمومى و علمى با حفظ حریم. آنچه در جامعه اسلامى مذموم است، روابط ناصحیح زن و مرد در جامعه است، نه حضور فعال آن ها در اجتماع.
پیامدهای عدم رعایت حریم بین زن و مرد نامحرم
سفارش قرآن به بانوان در برخورد با نامحرم چنین است: یَا نِسَآءَ النَّبِىّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مّنَ النّسَآءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفا (2) اى همسران پیامبر! شما مثل یكى از زنان (عادّى) نیستید. اگر تقوا پیشه اید پس به نرمى و كرشمه سخن نگویید تا (مبادا) آن كه در دلش بیمارى است طمعى پیدا كند، و نیكو و شایسته سخن بگویید.
برخی از آفات رعایت نکردن حدود بین زن و مرد از این قرار است:
. رونق گرفتن چشم چرانى و هوسبازى.
. توسعه ى فساد و فحشا
. سوء قصد و تجاوز به عنف.
. باردارى هاى نامشروع و سقط جنین.
. پیدایش امراض روانى و مقاربتى.
. خودكشى و فرار از خانه در اثر آبروریزى.
. بى مهرى مردان چشم چران نسبت به همسران خود.
. بالا رفتن آمار طلاق و تضعیف روابط خانوادگى.
. رقابت در تجمّلات.
. ایجاد دلهره براى خانواده هاى پاكدامن.(3)
و….
از زمان رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در جامعه مسلمین، غالبا سنت جارى بر این بوده كه حضور دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه، با صیانت از قلمروهاى شخصى و توام با پاك دامنى و بزرگ منشى باشد. دختران و پسران و زنان و مردان، هیچ گاه از مجالس و محافل عمومى و مساجد منع نمى شده اند؛ ولى همیشه حفظ (حریم ) و (كرامت ) و (عفاف) به عنوان یك اصل در جامعه حكومت كرده و رعایت شده است. رفت و آمد در مجامع و محافل عمومى و مساجد و حتى كوچه و خیابان و بازار و… به طور مختلط و دوش ٍ به دوش نبوده است. روشى كه همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامى است و به وضوح، با فرهنگ غربى متفاوت است.
غریزه جنسی به عنوان یک غریزه فطری احتیاج به کنترل و تعدیل دارد و باید از راههای مشروع به آن پاسخ داد وگرنه تامین بی قید و شرط مسائل شهوانی نه تنها سودمند نیست بلکه موجب هلاکت خواهد بود.
به همین جهت است که در اسلام عده ای از افراد برای زن یا مرد به عنوان محرم و نامحرم مطرح شده اند. در واقع اختلاط زن و مرد نامحرم موجب تحریک غریزه ی جنسی و زمینه فعالیت شیطان برای ایجاد فساد در جامعه خواهد بود.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به برخى از زنان اجازه مى دادند كه حتى در جنگ ها براى امداد و كمك به مجروحان و سربازان، شركت كنند و در تاریخ اسلام، نمونه هاى بسیارى براى مشاركت زنان در فعالیت هاى اجتماعى ذكر شده است.
برخی احکام روابط زن و مرد
اسلام هرگز اختلاط زن و مرد را نیکو نشمرده است و به زن و مرد در مورد خطر اینگونه محافل هشدار داده است، مخصوصا اختلاط پسر و دختر جوان در مجالس خلوت یا بی بندوبار.
به نمونه ای از احکام در این رابطه اشاره می شود:
1. حضور مرد و زن نامحرم در جای خلوتی که کس دیگری نمی تواند وارد شود، جایز نیست و ماندن در آن مکان حرام است.(4)
2. کار کردن زن و مرد نامحرم در مکان خلوتی که دیگران نمی توانند وارد شوند، اگر خلوت با نامحرم صدق کند یا خوف وقوع در حرام باشد، جایز نیست.(5)
فرهنگ غرب و کرامت زن و مرد
اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاكى و سلامت و کرامت زن و مرد و لزوم رعایت حقوق فرد و جامعه در ارتباطها، نگاه ها، شنیدن ها و مكالمات مستمر ،تاكید دارد و به هیچ عنوان راضى نمى شود كه حریم قدسى زن، خدشه بردارد یا مرد از دایره عفت و پاكى خارج شود. اما دنیاى امروز، تحت تاثیر فرهنگ غربى، به نام آزادى روابء کرامت انسانی را خدشه دار و انسانها را سرگردان و گرفتار هیجانات بیهوده مى كند. آزادى مورد نظر هم به جاى این كه به شكفتن استعدادها و خلاقیت ها كمك كند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادها شده و افراد را از دایره زندگى صحیح و اندیشه متعادل، خارج ساخته است.
فرهنگ غربى، خواسته یا ناخواسته، به نام آزادى و در راه رسیدن به آن، فضاى جامعه را ناامن و كانون خانواده را متزلزل نموده است. در چنین فضایى، هیجانات كاذب و عطش كامجویى ها، فرصت اندیشیدن و خلوت معنوى و لذت رفتارهاى جوانمردانه و خویشتندارى عفیفانه را از انسان گرفته است.
امت تعادل
اخیرا سریال «ماه و پلنگ»_با وجود انتقاداتی که به آن وارد است_اشاره ای به آسیبهای روابط بین نامحرمان داشت که نمونه واقعی اینگونه وقایع در جامعه موجود است و عبرت انگیز می باشد.
جامعه دینى، در روابط اجتماعى خود، توجهى ویژه به حصار عفاف و حریم شخصى زن و مرد دارد. روش اسلام، این است كه انسان، معتدل و متعادل زندگى كند و از هر افراط یا تفریطى به دور باشد. خداوند نیز مسلمانان را (امت متعادل) مى نامد و افراد اجتماع را به روش صحیح زندگى فرا مى خواند و در مقررات خود، همه جنبه هاى نیاز زن و مرد را در نظر مى گیرد.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به برخى از زنان اجازه مى دادند كه حتى در جنگ ها براى امداد و كمك به مجروحان و سربازان، شركت كنند و در تاریخ اسلام، نمونه هاى بسیارى براى مشاركت زنان در فعالیت هاى اجتماعى ذكر شده است.
خلاصه سخن اینکه:
رعایت حریم ها از سوى زنان و مردان، حضور زنان در فضاهاى عمومى یك جامعه مشروط به صلاحیت اخلاقى و متانت مردان در اجتماع، تضمین لازم براى دوام مشاركت زن و مرد در جامعه است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-10-11] [ 09:12:00 ق.ظ ]




یک شرط مهم برای فراوانی نعمت!!!!!

یک شرط مهم برای فراوانی نعمت!
یک انگیزه برای ناشکری کردن این است كه انسانها خود را سزاوار نعمت خداوند می دانند، مثل این كه از خدا طلبی دارند، در حالی كه آنچه خدا به بنده عطا می كند، عین تفضّل و ترّحم است و كسی به عمل و عبادت، استحقاق نعمت پیدا نمی كند.

شکر، افضل منازل اهل سعادت، و عمده توشه مسافرین به عالم نور و بهجت است. باعث دفع بلا، و زیادی نعمتها است و به همین جهت از مسائلی که فرهنگ اسلامی بر آن تأکید کرده و در قرآن و روایات به عنوان خصلتی ارزنده و نیک برای انسانها بیان شده شکرگزاری و سپاس از بابت نعمتهای الهی است. اسلام می خواهد افراد به درجه ای از یقین برسند که در هر حالی اعم از آرامش و یا روی آوردن مصائب شکر خدا را بجای آورند.
بنظر می رسد که انسانها پس از دریافت نعمت، شکر بجای آورند امّا عارفان و اهل معرفت معتقدند که حتی بلایی که انسان بدان گرفتار می شود جای سپاس دارد و شخصی که به ناراحتی مبتلا شده خداوند را حمد گوید که از میان بلاهای گوناگون به یکی از آنها گرفتار آمده است. علما درجه شکر را از صبر برتر دانسته و گفته اند شکر از رضا برخیزد و ریشه صبر در ناپسندی نهفته است.
خدای متعال در قرآن می فرماید: «لئن شکرتم لازیدنکم» «اگر شکر کنید نعمت شما را زیاد می کنم» (آیه 7 سوره ابراهیم)
انسان نباید به عبادت و اعمال خود مغرور شود و خود را سزاوار نعمتهای الهی بداند، بلكه باید به این مطلب توجه داشته باشد كه اگر تمام عمر شكر خداوند كند، حتی قادر نخواهد بود، شكرگزار جز كوچكی از نعمتهای خداوند باشد.
همینطور قرآن کریم تشکر از خدا را قرین با ذکر پروردگار می داند و می فرماید: «فاذکرونی اذکرکم و اشکرولی ولاتکفرون» (سوره بقره، آیه 152) در اینجا یاد کردن و شکر الهی تنها یک ذکر زبانی صرف نیست بلکه منظور از یاد، پاک ساختن روح و جان از رذایل و آماده شدن آن برای پذیرش رحمت پروردگار است و منظور از شکر استفاده کردن هر نعمتی به جای خود و در راه همان است که برای آن آفریده شده. معنای دیگر شکر که از آیه: «اعملوا آل داود شکراً» (سوره سباء، آیه 12) استفاده می شود این است که شکر بیشتر عمل انسان را در بر می گیرد گرچه یکی از اقسام شکر عمل به جوارح است. امّا باید تلاش گردد با بهره گیری صحیح از نعمت های داده شده شکر آن را در عمل بجا آوریم که اقل مراتب شکر است. به عبارتی دیگر می توان بیان داشت که شکر آن است که انسان همیشه و در همه حال بدون فراموشی به یاد خدا باشد و بدون انجام گناه به دستورات الهی گردن نهد.
سه انگیزه ی نا شکری را بدانیم
١ـ اولین انگیزه ناسپاسی این است كه انسانها خود را سزاوار نعمت خداوند می دانند، مثل این كه از خدا طلبی دارند، در حالی كه آنچه خدا به بنده عطا می كند، عین تفضّل و ترّحم است و كسی به عمل و عبادت، استحقاق نعمت پیدا نمی كند.
البته ریشه این كفران نعمت، غرور است و غرور نیز غالباً ناشی از عدم شناخت و جهل به قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست.
بنابراین انسان نباید به عبادت و اعمال خود مغرور شود و خود را سزاوار نعمتهای الهی بداند، بلكه باید به این مطلب توجه داشته باشد كه اگر تمام عمر شكر خداوند كند، حتی قادر نخواهد بود، شكرگزار جز كوچكی از نعمتهای خداوند باشد.
٢ـ دیگر از انگیزه ناسپاسی این است كه انسان معمولاً خود را با كسانی كه از نظر دنیوی بالاتر از او هستند مقایسه می كند، و در نتیجه این مقایسه، زندگی و نعمتهایی كه خداوند به او عطا كرده، در نظرش پست و حقیر جلوه می كند و در نهایت به كفران نعمت مبتلا می شود و همیشه از خدای خود، گله ها و نزاعهایی دارد.
بنابراین انسان باید در امور دنیوی به پایین تر از خود نگاه كند و در امور دینی به بالاتر از خویش نگاه كند، در اینصورت روح شكرگزاری در او تقویت می شود.
٣ـ فراوانی نعمت و ارزانی نعمتها، یكی دیگر از انگیزه های ناسپاسی است. بعضی انسانها در اثر نزول نعمتهای الهی از هر طرف، دچار غفلت گشته، به آن نعمتها مشغول می شوند و از شكر عطا كننده آن باز می مانند.
آیات و مثلهای قرآنی، برای ما انسانها درسی است كه خداوند و نعمتهای مادّی و معنوی او را سپاس گوییم و در هر حال شكر نعمتش را بجا آوریم.
انسان باید در امور دنیوی به پایین تر از خود نگاه كند و در امور دینی به بالاتر از خویش نگاه كند، در اینصورت روح شكرگزاری در او تقویت می شود.
شكر نعمت را بیاموزیم!
ابو هاشم جعفری گوید: در تنگنای سختی از زندگی گرفتار شدم ، به حضور امام هادی علیه السلام رفتم ، وقتی در محضر او نشستم فرمود: ای اباهاشم درباره كدام نعمتی كه خداوند به تو داده است می توان شكر گذار او باشی ؟ من ساكت ماندم وندانستم چه بگویم . حضرت فرمود: خداوند ایمان را روزی تو كرد و به وسیله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون كرد و عافیت و سلامتی را نصیب تو گردانید و تو را بر اطاعتش یاری نمود و به تو قناعت بخشید و از اینكه خوار و بی آبرو گردی حفظ كرد. ای ابا هاشم من در آغاز این نعمتها را به تو یاد آوری كردم چرا كه گمان بردم می خواهی از آن كسی كه آن نعمتها را به تو بخشیده است شكایت كنی و من دستور دادم صد دینار به تو بپردازند آن را دریافت كن.
این هم نشانه ای دیگر!!
نقل می کنند: فقیری از امام صادق (علیه السلام) کمک خواست حضرت یک خوشه انگور به او داد. فقیر گفت: شکر خدا که به من روزی رساند. سپس امام دو مشت انگور به او دادند. سائل باز شکر خدا کرد. بار سوم امام 20 درهم به او داد. باز هم خدا را سپاس گفت. بار دیگر امام پیراهن خود را به سائل بخشید. این دفعه فقیر با لحن خاصی از خود امام تشکر کرد. دیگر حضرت چیزی ندادند. اصحاب دانستند که اگر فقیر همچنان از خدا سپاسگزاری می کرد، باز هم امام به او کمک می کردند. (داستان راستان ص 91)
خلاصه سخن اینکه:
در پایان باید گفت كه انسانها باید خود را به این حسنه اخلاقی (شاکر بودن ) ملزم كرده و در جهت آن تلاش نمایند و كفران نعمت را از خود دور كنند تا سعادت دنیا و آخرت را شامل حال خود گردانند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




یک راه مهم برای جلب محبت الهی!
بعضی از عالمان اخلاق، صبر را دروازه ورود به مقام رضایت به مقدّرات الهی و مقام رضا را باب رسیدن به وادی محبت پروردگار دانسته اند. بنابراین دستیابی به مقام «رضا» و «محبت» پروردگار از آثار مهم صبر در همین دنیاست.

در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا می كنند و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می كنند.
«صبر» یك صفت نفسانی بازدارنده ای است كه دارای دو جهت عمده است: از یك سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می كند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادار می كند كه زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقّق یابد، به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبّر» می گویند.
اقسام صبر:
1. گسستن و بریدن از خود و شهوات و خواستهای خود و به تعبیر اسلامی، پرهیز از لغزشها و گناهان (صبر بر معصیت).
2. تنظیم برنامه‌ها و تمرین و ممارست برای خودسازی و آمادگیهای روانی و تلاشهای سازنده و تسلیم و فرمانبرداری كامل از قوانین الهی (صبر در طاعت).
3. ظرفیت پذیرش رنجها را داشتن و گنجایش و قدرت تحمل همة مشكلاتی (مصایب) را كه قدم به قدم بر سر راه در كمین است (صبر برمصیبت) (رفعتی، جلال، ‌صبر بصیر، ص 162)
رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: صبر سه قسم است: 1. صبر بر مصایب؛ 2. صبر بر طاعت؛ 3. صبر بر معصیت. (حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 11، ص 187)
صبر نه تنها ریشه در ایمان دارد؛ بلکه در ایمان، نقش کلیدى دارد. از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می رود»
آداب صبر:
1. دور كردن بی‌حوصلگی از خود، انسان نباید هنگام بروز مشكلات، تسلیم آن شود؛ بلكه با عزم قوی و ارادة جدی تصمیم بگیرد.
2. دوری از بی‌قراری و دلتنگی: هنگام مواجه شدن با مصایب و معضلات، گله و شكوه نكند، بلكه با امداد الهی استقامت ورزد.
3. گله نكردن از خداوند متعال: بلكه آن را مصلحت ببیند و آن را امتحان الهی بداند. (مضمون روایت از علی ـ علیه السّلام ـ ، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 71، ص 86)
4. برای آن كه بیشتر به اهمیت صبر و آثار درخشان آن پی ببریم و نقش بسیار مهم و عمیق آن را در كسب فضائل و دوری از رذائل را درك كنیم. باید با سیره اولیاء‌الله آشنا شویم.
5. برای تحقق و پیدایش صبر باید با اجر و ثواب صابران در قرآن و احادیث آشنا شد.
طرح یک سوال مهم:
چرا خداوند صابران را دوست دارد؟ یعنی چرا صبر علت و زمینه جلب محبت الهی به بنده است؟
در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»؛[1] «خداوند صابران را دوست دارد»
این‌که چرا خداوند صبرکنندگان را دوست دارد؛ باید پاسخ آن‌را از اهمیت و ارزش صبر یافت که در این‌باره به طور خلاصه نکاتی بیان می‌شود:
1. دیندارى به معناى شناخت خداوند و پذیرش یگانگى ربوبیت او و تسلیم شدن در برابر دستورهاى او است. مؤمن کسى است که هم به خداوند معرفت دارد، هم‏ او را ربِ یگانه جهان می‌داند و هم از او پیروى می‌کند.[2] پیروى از دستورهاى خداوند جز با صبر و پایدارى در برابر وسوسه‌هاى شیطان و لشکریان جهل ممکن نیست؛ از این‌رو در روایات، رابطه صبر با ایمان را چونان رابطه سر با بدن دانسته‌اند، و هر کس که صبر ندارد از ایمان تهى است.[3]
افزون بر این؛ رابطه فضیلت‌هاى اخلاقى با صبر نیز مانند رابطه صبر با ایمان است؛ زیرا هیچ کار پسندیده اخلاقى جز با صبر و استقامت در برابر لشکریان جهل انجام‌پذیر نیست و از این‌رو است که برخى از علماى اخلاق گفته‌اند: «اکثر اخلاق داخل در صبر است».[4]
2. صبر نه تنها ریشه در ایمان دارد؛ بلکه در ایمان، نقش کلیدى دارد. از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان‌گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می‌رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می‌رود».[5]
«صبر» یك صفت نفسانی بازدارنده ای است كه دارای دو جهت عمده است: از یك سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می كند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادار می كند كه زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد
از طرفى نیز صبر، نقش و ثواب عمل صالح در سیر و سلوک را ایفا می‌کند؛ همان‌طور که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «هر مؤمنى به بلایى گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت».[6] از این‌رو همان‌طور که از آیات قرآن استفاده می‌شود، ایمان و عمل صالح، در کنار هم باعث تکامل انسان می‌شود، و صبر می‌تواند هر دو را براى انسان به ارمغان بیاورد و در حقیقت، پُلى به سوى رضایت پروردگار باشد.
3. صبر رمز حرکت به سوی خدا است؛ خداوند در فرازهای مختلف قرآن، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را امر به صبر فرموده که در برخی آیات، صبر به صورت مطلق و در برخی دیگر، صبر در موارد خاصى ستایش شده است. گویا می‌خواهد رمز پیروزى در تمام زمینه‌ها را صبر معرفى ‌کند و شاید علت همراه شدن آن با نماز[7] این باشد که نماز حرکت آفرین است و صبر، مقاومت را ایجاب می‌کند و این دو در کنار هم به نتیجه و پیروزى می‌رسند.
4. صبر وسیله وابستگى به خدا است و با اتکاء به نفس تلازم دارد. قرآن تأثیر صبر را فلاح و رستگاری براى صابر عنوان می‌کند.[8] این تأثیر به‌گونه‌اى است که می‌تواند انسان را از هلاکت نجات بخشیده و از قعر جهنم به سوى مراتب بالاى بهشت رهنمون شود.
نتیجه گیری:
بنابراین، با توجه به این موارد و مباحث دیگر درباره صبر می‌توان پی برد که چرا خداوند صابران را دوست دارد؛ و به طور کوتاه گفت که؛ صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت می‌کند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




تاثیر صلوات در حسابرسی آخرت...

تاثیر صلوات در حسابرسی آخرت!
فرستادن صلوات و سلام بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) و آل پیامبر (علیهم السلام) از طرف مومنان در حقیقت طلب كردن رحمت بر خودشان نیز است؛ زیرا در واقع پیامبر و ائمّه (علیهم السلام) واسطه فیض الهی هستند. اگر بر آنها صلوات نفرستیم، در واقع خود را از رحمت الهی محروم كرده ایم. بنابراین درود بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) سبب پاكی اعمال و نیز قبولی آنها می شود، همچنین باعث اجابت دعاها، كفّاره گناهان، نورانی شدن در قیامت و راه پیدا كردن به بهشت نیز می شود.

در اهمیت صلوات همین بس که خداوند در قرآن کریم آن را ذکر خود و ملائکه دانسته و اهل ایمان را به آن دعوت کرده و فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا(احزاب/56) همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می فرستند. ای اهل ایمان! بر او درود فرستید و آن گونه که شایسته است، تسلیم او باشید.» این ذکر پر اهمیت مطمئناً دارای آثاری شگفت انگیز در دنیا و آخرت است. در این یادداشت به اثر صلوات در حسابرسی روز قیامت پرداخته می شود. اثری که امام رضا(علیه السلام) درباره آن فرمودند: : «مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلى مایُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْیَكْثُرْ مِنْ الصَّلوهِ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ، فَإنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً؛ کسی که نمی تواند کاری کند که با آن گناهانش زدوده شود پس زیاد بر محمد و خاندانش صلوات بفرستد که آن گناهان را به خوبی از بین می برد.»(شیخ صدوق، امالی، ص 131)
اعمال انسان در آخرت
حقوقی که انسان در دنیا با آن روبروست؛ دو نوع است. حقوقی الهی یا حق الله و حقوق اجتماعی یا حق الناس. حقوق الهی آن دسته از احکامی است که خداوند از انسان، انجام یا ترک آن را خواسته است و حق الناس، آن بایدها و نبایدهایی است که فرد باید نسبت به دارایی های مادی یا معنوی دیگران مراعات کند. برداشتن بدون اجازه ، یا خسارت زدن به اموال دیگران از حقوق مادی و بردن آبرو یا تهمت و غیبت دیگران، از حقوق معنوی است که بر عهده افراد می آید. کم کاری در رعایت حقوق خدا یا حقوق مردم سبب گناه می شود.
افراد باید تا می توانند، توشه ی اعمال صالح خود را سنگین تر کرده و بار گناهان خود را سبک کنند. به علاوه آنکه بخشیدن اعمال صالح به دیگران در روز قیامت سبب حسرتی جبران ناپذیر می شود. پس فرد باید تا می تواند، حق الناسی در آخرت بر عهده نداشته باشد ولی به علت احتیاج به پاداش اخروی، نیازمندی به شفاعت و رفع مشکلات احتمالی ناشی از کم کاری در حق الله و حق الناس، صلوات بهترین توشه و عمل مستحبی برای قیامت است
امام علی(علیه السلام) در حدیثی گناهان را سه دسته برشمرده و فرموده اند: «أَلَا وَ إِنَ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَكُ و ظُلْمٌ مَغْفُور؛ ظلم سه گونه است: نخست ظلمى که بخشیده نمی شود، ظلمى که رها نمی شود و ظلمى که بخشیده می شود.» در ادامه حضرت فرمودند: «ستمى كه بخشیده نمی شود شرك به خداست و ستمى كه بخشیده مى شود ظلم شخص به خود و خدا است اما ستمى كه رها نخواهد شد، حقوق مردم است که مجازات در آن شدیدتر از شلاق زدن و زخم شمشیر است.» (غررالحکم، حدیث2398) البته باید توجه داشت که حق الله که خدا می بخشد، نیازمند سببی برای بخشش الهی است و همانطور که از حدیث فهمیده می شود، حق الناس نیز قابل چاره جویی هرچند بسیار سخت است.
صلوات و حق الله
هر انسانی باید تمام تلاش خود را بکند که حقوق الهی را در دنیا کاملاً ادا کند و اگر حقی از حقوق الهی را ضایع کرده، باید آن را جبران کند. مثلاً نماز و روزه را بخواند و انجام دهد و اگر قضا شد، قضایش را به جا آورد. واجبات مالی خود را (خمس، زکات، کفارات، نذر و …) را بپردازد و کاملاً خود را برای حسابرسی در آخرت آماده کرده باشد. در این بین اگر کسی ناخواسته حقوقی از حقوق الهی بر عهده اش ماند، با شفاعت و رحمت الهی، خداوند آن حقوق را می بخشد. صلوات نیز ذکری است که سبب جلب رحمت الهی در آخرت شده و موجب بخشیده شدن این نوع کم کاری ها می شود. در حدیثی پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: « أَوْلَى النَّاسِ بِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَكْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلَاة» (طبرسی، مکارم الاخلاق،ص312) در این حدیث، صلوات سبب نزدیک شدن فرد به پیامبر در قیامت دانسته شده و از آنجا که ایشان، رحمةً للعالمین است؛ این تقرب موجب جلب رحمت خدا و شفاعت نبوی می شود.
پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد. (کنز العمال، ج 1، ص 489) و نیز فرمودند: بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود. (بحار الانوار، ج 79، ص 64)
صلوات و حق الناس
از عدالت خداوند دور است که بی سبب افرادی را که به دیگران ظلم کرده اند، آبروی آنان را برده اند و خسارتی به آنان وارد کرده اند را ببخشد. بنابراین انسان باید تا جایی که می توانند در دنیا حقوق دیگران را رعایت کند و اگر از کسی حقی را ضایع کرده، از او حلالیت بطلبد. اگر این خسارت مادی است و فرد مقابل را نمی شناسد باید به اندازه آن، با اجازه مجتهد، صدقه دهد. به هر حال در مقابل حقوق مردم انسان نباید سهل انگاری کند ولی به هر حال ممکن است در این بین حقوقی باشد که فرد ناخواسته دچار آن شده باشد یا حلالیت خواهی بابت آن خطرهای جانی یا آبرویی جبران ناپذیری دارد. در اینگونه موارد به ناچار، حساب و کتاب و جبران آن حقوق به آن دنیا منتقل می شود. یعنی از کارهای خیر و نیک فرد بدهکار کاسته می شود و به حساب فرد طلبکار و مظلوم افزوده شده و به این صورت رضایت وی حاصل می شود. چه بسا هم فرد بدهکار جهنمی شود. در حدیث پیامبر اکرم(صلی الله علیه َوآله) به این موضوع اشاره شده و فرمودند: «انَّه لَیَأتی العَبدُ یَومَ القیامَه و قَد سَرَّته حَسَناتُهُ فَیَجییٌ الرَّجُلُ فیقولُ: یا رَبِّ ظَلَمَنی هذا فَیُوخَذُ مِن حَسَناتِهِ فَیُجعَلُ فی حَسَناتِ الّذی سَألَهُ، فما یَزالُ کذلکَ حتّى ما یَبقى لَهُ حَسَنةٌ، فإذا جاءَ مَن یَسألُهُ نَظَرَ إلى سَیِّئاتِهِ فَجُعِلَت مَع سیّئاتِ الرَّجُلِ، فلا یَزالُ یُستَوفى مِنهُ حتّى یَدخُلَ النارَ؛ در قیامت بنده به سبب كارهای خوبش، در حالی که خوشحال است وارد محشر می شود. ناگهان شخصی از راه می رسد و می گوید: خداوندا! این شخص[در دنیا] به من ظلم کرده است. پس از کارهای نیک او گرفته می شود و به آن مظلوم داده می شود تا جایی که کار خوب و حسنه ای برای بدهکار باقی نمی ماند، ولی هنوز طلبکار راضی نشده و حقش را طلب می کند، آنگاه از گناهان طلبکار برداشته به بدهکار می دهند تا جایی که آن بنده، جهنمی می شود.»(ری شهری، میزان الحکمه، ج6، ص535)
بزرگترین اجرها و بیشترین حسنات در ازای صلوات بر پیامبر به اشخاص اختصاص می یابد. زیرا در حدیثی از امام باقر یا امام صادق(علیهماالسلام) روایت شده: «أَثْقَلُ مَا یُوضَعُ فِی الْمِیزَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِه ؛ سنگین ترین عملی که در روز قیامت در ترازوی عمل بندگان قرار می گیرد، صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.» (حمیری، قرب الإسناد، ص14)
بنابراین اگر فردی در قیامت ناچار باشد از ثواب ها و حسناتش برای جبران حقوق مردم، خرج کند؛ بهترین توشه صلوات بر محمد و آل محمد است.
کلام پایانی
قیامت روز حسرت است؛ زیرا بهشتیان حسرت کم بودن اعمال نیک خود را می خورند و جهنمیان نیز دچار حسرت بهشت اند. بنابراین افراد باید تا می توانند، توشه ی اعمال صالح خود را سنگین تر کرده و بار گناهان خود را سبک کنند. به علاوه آنکه بخشیدن اعمال صالح به دیگران در روز قیامت سبب حسرتی جبران ناپذیر می شود. پس فرد باید تا می تواند، حق الناسی در آخرت بر عهده نداشته باشد ولی به علت احتیاج به پاداش اخروی، نیازمندی به شفاعت و رفع مشکلات احتمالی ناشی از کم کاری در حق الله و حق الناس، صلوات بهترین توشه و عمل مستحبی برای قیامت است. همانطور که پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد. (کنز العمال، ج 1، ص 489) و نیز فرمودند: بر من بسیار صلوات بفرستید که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در پل صراط و نوری در بهشت خواهد بود. (بحار الانوار، ج 79، ص 64)

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




آیا خوانندگی زنان حرام است؟+نظر مراجع تقلید
قم فردا: این روزها شاهدیم که در برخی محافل، زنان به عنوان خواننده حضور دارند؛ اما حکم شرعی این موضوع چیست.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، آیا شنیدن صدای زنان به عنوان خواننده، از نظر شرعی دارای اشکال است؟ این پرسشی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. برای رسیدن به پاسخ برای این پرسش، باید دو فرض را مدنظر قرار داد.

فرض اول، هنگامی است که این خوانندگی موجب غنا شود. در تعریف غنا آمده که عبارت است از ترجیع صدا و گرداندن آن در حلق خواننده، به نحوى که طرب ‏انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد. در چنین فرضی، نظر تمامی علما بر حرام بودن است.
اما در فرض دوم، یعنی غنا نداشتن صدای خواننده زن، میان علما اختلاف نظر وجود دارد.

با این توضیحات، پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:

حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای (مد ظله العالی):
اگر صداى زن (چه به صورت تک خوانی و یا همخوانی با زنان و یا با مردان ) به صورت غنا نباشد و گوش دادن به صداى او هم به قصد لذت و ریبه نباشد و مفسده‌‏اى هم بر آن مترتّب نشود، اشکال ندارد، اگر مفسده داشته باشد و یا تحریک شهوت بکند، جایز نیست.

آیت الله سیستانی (مد ظله العالی):
آواز خواندن زن حرام نیست؛ مگر اینکه مشتمل بر ترقیق و تحسین که عادت مهیج شهوت شنونده باشد. در این صورت بر مردان هم حرام است و منظور از آن سخن باطلی است که با آوازی خوانده می‌شود که مناسب مجالس لهو و لعب باشد.

آیت الله مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
کلیه آهنگ‌ها و صداهایى که مناسب مجالس لهو و فساد است، حرام و غیر آن جایز است و فرقى در این قسمت میان مرد و زن نیست؛ ولى خوانندگى نوع مباح براى زنان در صورتى جایز است که مجلس مخصوص به جنس خودشان باشد، خواه دسته جمعى بخوانند یا به تنهایى.

آیات عظام امام خمینى (ره)، فاضل لنکرانی (ره)، بهجت (ره)، صافى گلپایگانی و وحید خراسانی (مد ظلهم العالی):
گوش دادن به صدای خوانندگی زن مطلقاً جایز نیست.

آیات عظام تبریزى (ره) و نورى همدانی (مدظله العالی):
گوش دادن به آواز زن اگر غنا نباشد و باعث التذاذ جنسى و تهییج شهوت نشود و مفسده‌‏اى بر آن مترتب نگردد، اشکال ندارد

موضوعات: احکام  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




چرا امام علی (ع)بعداز جریان سقیفه از آیات قرآن خصوصا آیه 3سوره مائده که درمورد واقعه غدیر خم است به نفع خود استدلال نکردند،اما حضرت زهرا(س)بعداز غصب فدک وحقشان به مسجد رفته وباآیات الهی استدلال نمودند؟

سقيفه كودتا بود و كودتاگران سقيفه جاهل نبودند تا امام آنان را آگاه نمايد و بر اشتباه و سوء برداشت هم نبودند تا امام با احتجاج و استناد به قرآن و حديث آنان را به راه صواب آرد. آنان خود شاهد شأن نزول اين آيات بودند و بارها و بارها از زبان پيامبر بيان اين آيات را شنيده بودند و تصريح هاي پيامبر در مورد امام علي و … را مي دانستند و خود در غدير شاهد و بيعت كننده با امام بودند و …
آنها اصلا از امام نظر نخواستند و سؤال نكردند و توضيحي نطلبيدند و اجازه سخن به امام ندادند تا امام به آيه و روايت استناد كند. اصلا در سقيفه و بعد از سقيفه (تا زمان شوراي شش نفره) امام فرصت و مجال سخن گفتن نيافت تا بخواهد دليل و برهان بياورد.
امام و ياران با وفايش بر بالاي جنازه مقدس رسول خدا به تجهيز ايشان مشغول بودند كه آنان در سقيفه جمع شدند و با استدلال هاي خود انصار را كنار زدند و با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت كردند و بعد هم با زور از همه از جمله امام خواستند كه بدون چون وچرا بيعت كند.
بله اگر مجلس شور و بحث و اعلام نظر تشكيل شده بود و به امام هم آگاهي داده بودند و امام حاضر نشده بود يا دليل و برهان نياورده بود، اشكال شما وارد بود ولي اصلا اجازه اين كارها را ندادند.
بله امام بعدها در شوراي شش نفره اي كه عمر براي تعيين خليفه تشكيل داد و در دوران خلافت خود به كرات ادله قرآني و برهاني و روايي سزاوارتر بودن خود را بيان كرد تا در تاريخ ثبت شود و حجت بر مردم آن زمان و آيندگان تمام گردد.
بله حضرت زهرا به خاطر اين كه زن بود و دختر پيامبر و مورد احترام در جامعه اسلامي، از فرصتي كه برايش پيش آمد استفاده كرد و به مسجد رفت و سخنان خود را گفت و خليفه هم گمان نمي كرد امر به آنجا برسد و گر نه به ايشان هم اجازه سخن نمي دادند.
وقتي خلافت از شوهرش و فدك از خودش به زور گرفته شد، ايشان به مسجد رفت و احتجاج كرد. خليفه بر اين گمان بود كه ايشان سخني عليه خلافت نخواهد گفت و اگر هم بخواهد سخن بگويد ، سخناني آتشين و انقلاب خيز نتواند گفت و لازم نمي ديد بيش از آن حرمت او را بشكند و زمينه هاي اعتراض عليه خود را فراهم آورد از اين رو وقتي ايشان به مسجد تشريف آوردند او را با احترام پذيرفت و دلجويي كرد و وعده ها داد. ولي وقتي با سخنان آتشين و برهان هاي محكم او مواجه شد و به قول معروف پاي چراغ را تاريك ديد، حرمت گذاري را وانهاد با توهين صريح به او و شوهرش، ايشان و ديگران را خاموش كرد. (1)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




مقصود از عبادت کردن خدا چیست؟ آیا عبادت کردن فقط از طریق خواندن نماز است؟
‏عبادت معنای وسیعی دارد که هم شامل بعضی امور واجب و تکالیف الهی می شودو هم بعضی اموری را که مستحب است، در بر می گیرد.
عبادت در لغت به معنای انجام فرائض (واجبات) دینی به قصد قرب الهی و انجام دستور او و پرستش و بندگی است.(1)
بنای اصلی عبادت، اعتراف به بندگی خدا است، در این صورت گسترة عبادت علاوه بر واجبات و مستحبات، امور مباح را نیز در بر می گیرد و آن را به مستحب تبدیل می کند. تشنه، اگر هنگان نوشیدن آب شکر خدا را به جا آورد، این کار او عبادت محسوب می شود، پس عبادت تنها در خواندن نماز و گرفتن روزه نیست! اعتراف به بندگی خدا و هر کار مثبتی را به یاد او انجام دادن عبادت است. در عین حال شاخص اصلی و مصداق برتر عبادت، در انجام واجبات خلاصه می شود. آنچه از طرف خداوند و پیامبرش در مورد رعایت حقوق انسان ها و چگونگی ارتباط با مردم بیان شده نیز عبادت محسوب می شود. رعایت حق الله، حق النّاس و حق النفس عبادت است. کسب روزی حلال که انجام وظیفه در مقابل خود و خانواده است، عبادت محسوب می شود.
امام سجاد(ع) فرمود: « هر کس به واجبات خدا عمل کند، از عابدترین مردم است».(2)
خوب است در پایان به بعضی دیگر از مصادیق عبادت که از مستحبات است اشاره کنیم.
رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: «نگاه به عالِم، نگاه به امام عادل، نگاه به پدر و مادر از روی مهربانی و رحمت، نگاه به برادر دینی که در راه خدا دوستش بداری، عبادت است».(3)
نگاه به صورت دانشمند و یا مهربانانه به چهره پدر و مادر نگاه کردن مثل انجام تکلیف با سختی و مشقت همراه نیست و هزینه نخواهد داشت اما چنین نگاهی را عبادت شمرده اند، زیرا انسان هر کار یا هر عملی را هر چند بدون صرف وقت و بدون مشقت اما با اخلاص و برای خدا انجام دهد، عبادت محسوب می شود

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می كنند كه می فرمودند: « اگر كسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن كند. »
مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی اقا قاضی طباطبایی(ره) است كه به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و ما آن ها را به اختصار ذكر می نماییم. باشد كه كلامش چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریكی ها باشد.
نماز
شما را سفارش می كنم به اینكه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 ركعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 ركعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت ركعت هنگام زوال است ].
مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می كنند كه می فرمودند: « اگر كسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن كند. »
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یكی را به محضر آقای قاضی آوردند كه مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش كند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید كه نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد كه آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نكنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ كردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه كبری سلام الله علیها كه از ذكر كبیر به شمار می آید و آیت الكرسی در تعقیب نماز ترك نشود.
دعا در قنوت نماز
آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّك و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّك، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّك واجعل حبّك احبّ الاشیاء إلی. »
قرآن
آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند كه: « هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از كارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود. »
آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یك دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »
آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن كریم است؛ فیه دواء كل دواء و شفاء كل عله و دوا كل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»
و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن كریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن كمتر از یك جزء نباشد. »

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسم 9 دی در مدرسه علمیه جوادلائمه آبدانان

به همت معاونت فرهنگی مدرسه علمیه مراسمی به همین  مناسبت با سخنرانی امام جمعه محترم شهرستان .برگزار گردید.همچنین در این مراسم طلاب مدرسه علمیه بیانیه در این رابطه قرائت نموده ومدعوین این مراسم طلاب و دانش آموزان دبیرستان حضور داشتند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-08] [ 08:46:00 ق.ظ ]




معامله ای که در ظاهر سودی ندارد!

این روزها هرجا که می نشینی و با هرصنفی که باب صحبت اقتصادی را باز می کنی می بینی که همه از این اوضاع ناراضی هستند و به قول معروف “ناله دارند".
بعضی ها در همین اوضاع خراب اقتصادی، کار بلد هستند و معاملاتشان برد برد است ؛ از همان ابتدا هم نفع می رسانند و هم نفع می برند … در همان اول می دانند چگونه شروع کنند که سود آور باشد، بعضی ها برعکس؛ نه تنها خودشان نمی توانند معامله ی سودآوری داشته باشند، بلکه به طبع، به دیگران هم نمی تواند سودی برساند.

عده ای دیگر هم هستند که وقتی از دور به کارهایشان نگاه می شود فکر می کنیم که کاربلد نیستند و سودی نخواهند برد اما در گذر زمان می بینیم که چه زیرکانه و سیاستمدارانه کار کرده اند و چه خوب سود و منفعت برده اند …
و عده ای نیز از هر طریق و به هر قیمت در پی بدست آوردن سود هستند و برایشان مهم نیست این سود از چه راهی بدست آمده است؛ حلال یا حرام.. به قیمت بی آبرو کردن دیگری یا ضایع کردن حق آن ها …
فهمی از گمراهی و هدایت در قالب یک تمثیل
فصل انار در جاده قم، سلفچگان یا جاده ساوه، دکه های فروش انار به فراوانی دیده می شود، و دیده اید روبروی هر دکه چندین صندوق قرار دارد و در هر کدام چندین ردیف انار درشت و سرخ رنگ چیده شده است، انارها به قدری از دور زیباست که اشتهای هر بیننده ای را تحریک می کند، و وسوسه خرید بسیاری را به آن دکه ها می کشاند، اما همین که نزدیکتر شده و به سراغ صندوق ها می روی می بینی که هیچکدام انار واقعی نیست، بلکه توپ های رنگ شده ای است که به شکل انار در آورده اند!
حال به نظر شما تمام آن توپ ها اگر در یک کفه باشند و فقط یک انار در کفه دیگر، آیا از جهت ارزش غذایی اصلاً قابل مقایسه اند؟
انار خون ساز است و مقوی قلب، مُفرّح و از بین برنده چربی و دفع کننده سموم داخلی و تنظیم کننده حرارت بدن؛ ولی آن توپ ها چه؟
این مثال و مثال ابتدای بحث در مقدمه را برای آن آوردیم تا تفاوت گمراهی و هدایت را روشن شود. گمراهی شبیه همان توپ هاست و هدایت شبیه انار.
تمامی پیامبران آمدند تا فرق توپ و انار را به ما بفهمانند.
آنان کسانی هستند که به بهای از دست دادن هدایت، خریدار ضلالت و گمراهی می شوند. اما این داد و ستد هیچ سودی برای ایشان نداشت و در شمار هدایت یافتگان راه نیافتند.
آمدند تا بگویند تو اگرچه از راه دروغ و رشوه و خیانت و … منافع و سودها فراوانی به چنگ می آوری و از راه صداقت و راستی چیزهایی را در ظاهر از دست می دهی یا به ظاهر چیزهای نازل و ناچیز به کف می آوری، اما این دو دستاورد هرگز با یکدیگر قابل مقایسه نیستند، و تفاوت از زمین تا آسمان است.
در قرآن کریم این مقایسه را در چهره ی منافقین به ترسیم کشیده است؛ بیان می کند که منافقین گوششان بدهکار این حرف ها نیست، انارها را داده و توپ ها را بر می دارند، و این معامله ای است که هیچ سودی به همراه ندارد، و سرانجام نیز ایشان را به سود و بهره ای هدایت نکرده و به منفعتی نمی رساند.
چون پاره ای از معامله ها همان طور که در مقدمه ذکر شده، در ظاهر و در مقدمه راه منفعتی در پی ندارند، اما سرانجام سودی فراوان حاصل می شود، مثل صیادی که تور خالی را به آب می اندازد اما دیری نمی گذرد که همان تور را با ماهی های فراوان به چنگ می آورد، اگر چه ممکن است تورش به ظاهر فرسوده و یا پاره شود، اما در برابر سود گزافی که به چنگ آورده است، هیچ است.
اما منافق نه اکنون سودی می برد، نه سرانجامش به سودی هدایت می شود تو گویی در حقیقت هم دام را از دست داده و هم ماهی را.
دام هرباره ماهی آوردی ماهی اینبار دام ببرد [سعدی]
از این رو قرآن کریم در این آیه کریمه می فرماید: اُولئک الّذین اشتروا الضلاله بالهدی فما ربحت تجرتهُم و ما کانوا مُهتدین
آنان کسانی هستند که به بهای از دست دادن هدایت، خریدار ضلالت و گمراهی می شوند. اما این داد و ستد هیچ سودی برای ایشان نداشت و در شمار هدایت یافتگان راه نیافتند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




افراد وسواسی عبد شیطان اند!

افراد وسواسی عبد شیطان‌اند!
________________________________________
فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد.
________________________________________
خداوند متعال در آیات متعددی انسان را متوجه خطر بزرگ شیطان نموده و از او می‌خواهد تا وسوسه‌های شیطان، او را از راه بندگی و عبودیت بیرون نبرد و از چنین دشمنی که به هیچ کسی رحم نمی‌کند و قربانیانش در هر گوشه و کناری بر خاک هلاکت افتاده‌اند برحذر باشد.
می فرماید: «شیطان برای شما دشمن آشکار و عدوّ مبین است»[1] و «او را دشمن خود قرار دهید»[2] و «کسی که او را به جای من برگزیند چه بد جانشینی را انتخاب کرده است»[3]، «هر کس شیطان را دوست و سرپرست خود قرار دهد، زیان بسیار آشکاری کرده است»[4] و «جهنم وعده گاهش خواهد بود»[5]، «شیطان می خواهد شما را به گمراهی و بیراهه بسیار پرتی بکشاند»[6] و «شما را اهل آتش سوزان عذاب الهی قرار دهد»[7]، «چنانکه گروه فراوانی از پیشینیان شما را به گمراهی کشاند»[8]، «شیطان همنشین بدی است»[9]، «او با فریب و نیرنگ آدمی را به سمت خود کشانده و بعد او را سرگردان رها می کند و به دنبال کار خود می رود.»[10]

حدود زمامداری و نفوذ شیطان
از آیات قرآن استفاده می شود که حیطه تأثیرگذاری شیطان محدود به کسانی است که وارد حزب او شوند،[11] یعنی کسانی که به جای خداوند، تحت سرپرستی او و یارانش قرار گیرند[12] و از او تبعیت و پیروی کنند.[13]
وسوسه و تحریک شیطان هرگز آزادی و اختیار را از انسان نمی گیرد، بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست[14] و این خود انسان است که با انحراف در عمل و آلوده شدن به کارهای شیطانی[15] زمینه های نامناسب روحی را فراهم کرده و نسبت به حق سخت و غیرخاضع می شود[16]، آنگاه با میل و اراده خویش دعوت شیطان را اجابت می کند و سرپرستی او را به جان می پذیرد[17]، بلکه دریچه های قلب خود را به روی ابلیس می گشاید و به او اذن ورود می دهد. گام های نخستین از طرف خود انسان برداشته می شود و تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان می تواند از مرزهای روح او بگذرد و وی را در پرتگاه گمراهی بر زمین زند.

راه های ورودی ولایت شیطان
امروز «وسوسه عملی» که یکی از راههای شیطان برای انحراف بشر است خطر بزرگ بوده و متأسفانه بیشتر افراد به آن مبتلا می باشند .
شیطان دام های فراوانی دارد که انسان باید هوشیار باشد تا در این دام ها و فخرها اسیر نگردد.
شیطان و نیروهای آن سیاست های مرحله به مرحله داشته و ممکن است با یک شبهه شروع و افراد را به سوی بی دینی سوق دهند.

وسوسه گام اول انحراف
وسوسه خود دارای سه بعد فکری، عملی و اجتماعی است که در نوع اول در اندیشه های انسان یکسری تفکرات غلط و گمراه کننده خطور می کند و به قدری خطرناک است که اگر کنترل نشود حتی سبب خروج افراد از دین می گردد.
سخن را با حدیثی از امام علی علیه السلام به پایان می بریم، ایشان در حدیثی بیان کردند : مبنی بر این که فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد ؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد
وسوسه عملی دومین نوع از وسوسه ها
این نوع در جامعه ما به عنوان وسواس معروف بوده و متأسفانه اکثر افرادی که به آن مبتلا می شوند و شاهد هستیم که این عمل ناشایست در جامعه، برخی معضلات از جمله طلاق و تزلزل خانواده ها را ایجاد کرده است.

افراد وسواسی عبد شیطان هستند
مسلمانان باید به خاطر داشته باشند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با 750 گرم آب وضو می گرفتند اما امروز بسیاری از مردم در طهارت، غسل و نماز خود دچار وسواس شده اند، که این امر خطرناک بوده و ممکن است حتی تا حد سقوط و بیماری های جسمی و روانی پیش برود.

وسوسه اجتماعی
متأسفانه در جامعه امروزی بسیاری از آقایان و خانم ها بی جهت به همسران خود به دیگر افراد جامعه سوء ظن دارند و این یک وسوسه اجتماعی می باشد که دارای خطرات زیادی است.
فقر، خیانت در شراکت و … مراحل دیگری از انحرافات شیطان است که شیطان پس از گذراندن این مراحل، بشر را تحت ولایت خود درآورده و گمراه می کند .
کسی که تقوا داشته و به شیطان اجازه ورود را ندهد سعادتمند بوده و شیطان هرگز نمی تواند بر او مسلط شود.
سخن را با حدیثی از امام علی علیه السلام به پایان می بریم، ایشان در حدیثی بیان کردند: مبنی بر این که فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




تنها سخن راست شیطان

تنها سخن راست شیطان

اخلاص‌ در عبودیت‌
گاهی‌ اوقات شیطان هم حرف‌ راست‌ می‌زند . یكی‌ از حرفهای‌ راست‌ شیطان‌ این‌ جاست‌ كه‌ می‌گوید : من‌ همه ی بندگان‌ و مخلوقات‌ خدا را گول‌ می‌زنم‌ ، همه‌ گرفتار اغوای‌ من‌ می‌شوند . نقشه‌های‌ ما سیاه‌ و سفید و مرد و زن‌ را فرا می‌گیرد ؛ نقشه‌هایی‌ است‌ عمومی‌ . این‌ ادعای‌ شیطان‌ است‌ و مثل‌ این‌ كه‌ حقیقت‌ و واقعیت‌ دارد . شیطان‌ در این‌ كلام‌ راستگوست‌ ؛ مگر بندگان‌ با اخلاص‌ كه‌ مستثنا هستند . اخلاص‌ همان‌ توحید عملی‌ است‌ ؛ یعنی‌ در اعمالی‌ كه‌ برای‌ عبودیت‌ حق‌ انجام‌ می‌دهید ، غیر از خدای‌ تعالی‌ كسی‌ در آنها سهمی‌ نداشته باشد .
عبادتهای‌ اسلام‌ همه برای نفوس انسانی و الهی سازنده هستند . نماز و روزه‌ و حج‌ و جهاد…، همه‌ سازنده‌اند ؛ یعنی‌ نهاد انسان‌ را می‌سازند و باطن‌ او را اصلاح‌ می‌كنند . ولی باید این نکته را به خاطر داشت ،‌ عباداتی‌ سازنده‌ است‌ كه‌ اخلاص‌ در آنها باشد . اگر بشر در عملِ خود ، غیر خدا را شركت‌ ندهد ، عبادات ‌، او را از مرحلة‌ حیوانیت‌ به‌ مرحلة‌ انسانیت‌ نائل‌ خواهد کرد .
این شریک که باعث زایل شدن عمل می شود می تواند ‌مال ،مقام و هر آنچه که در کارهای ما شریک شود ، باشد .
مقدار كمی‌ از نماز با اخلاص‌ ، انسان را از محرمات‌ الهی‌ نهی‌ كند ، از غیبت‌ و تهمت‌ نهی‌ می كند . اگر می بینیم نماز می خوانیم اما نمازمان سازنده نیست ، باید بدانیم که نمازمان معیوب است . نشانه ی قبولی نماز و دیگر اعمال عبادی نیز همین است . اگر در ما اثر کند یعنی سازنده ومورد قبول است وإلّا …
عمل‌ را باید با اخلاص‌ انجام‌ داد . توحید عملی‌ همین‌ اخلاص‌ در عمل‌ است . برای‌ كارها نباید چند جور حساب باز کرد که هم بخواهیم خدا را راضی کنیم هم صاحب خانه و هم همسایه را . هیچ‌ كس‌ راضی‌ نمی‌شود . به‌ جای‌ مردم داری ‌، باید رضای‌ خدا را در نظر بگیریم
بركات‌ اخلاص‌
تظاهر به‌ عبادت‌ ، آن‌ نتایج‌ مطلوب‌ را نخواهد داشت . بزرگترین‌ نعمتهای‌ الهی که به انسان داده می شود ؛ حق‌ ، ایمان‌ و ورع‌ و تقوا و اخلاِص است‌ ؛ یعنی‌ آنچه‌ صالحان‌ و اولیا و انبیا داشته‌اند . باید بدانیم و یقین داشته باشیم که همه ی‌ نعمتهای‌ الهی ‌، اقتصاد نیست‌ ، همه ی‌ نعمتهای‌ الهی‌ ، جهان‌ مادی‌ نیست ‌. غیر از مادیات ‌، روحانیت‌ هم‌ وجود دارد ‌. بی‌خبری‌ از روحانیت‌ الهی ‌، محرومیت‌ است ‌. اگر بخواهید از این‌ محرومیت‌ الهی‌ نجات‌ پیدا كنید ، باید بندگی‌ خدا كنید ؛ بندگی‌ با اخلاص‌ كه‌ هیچ‌ موجودی‌ در كارها سهیم‌ خدا نباشد . این‌ چنین‌ عملی ‌، منشأ بركات‌ الهی‌ است ‌؛ نه‌ بركتی‌ كه‌ منحصر در اقتصاد باشد ؛ بلكه‌ بركاتی‌ كه‌ به‌ انبیا عطا شده‌ است ‌؛ بركات‌ علمی ‌، بركات‌ حكمت‌ الهی‌ ، قدرتهای‌ الهی‌ ، استجابت‌ دعا و امثال‌ اینها .
عمل‌ را باید با اخلاص‌ انجام‌ داد . توحید عملی‌ همین‌ اخلاص‌ در عمل‌ است . برای‌ كارها نباید چند جور حساب باز کرد که هم بخواهیم خدا را راضی کنیم هم صاحب خانه و هم همسایه را . هیچ‌ كس‌ راضی‌ نمی‌شود . به‌ جای‌ مردم داری ‌، باید رضای‌ خدا را در نظر بگیریم . اگر رضای‌ خدا را در نظر گرفتیم ، مردم‌ سراغ‌ ما می‌آیند ، البته این‌ در صورتی‌ است‌ كه‌ اخلاص‌ پیدا كنیم ، طهارت‌ باطن‌ پیدا كنیم ، زبانمان‌ در اختیارمان باشد ، مالكیت‌ نفس‌ پیدا كنیم ‌ ، دست‌ و چشم‌ و زبانمان‌ را دراختیارداشته باشیم . باید اقتصاد در حیطه ی مالکیت ما باشد نه ما در حیطه ی تسلط و مالکیت اقتصاد !

ندای شیطان را جدی بگیرید !
« فَبِعِزَّتِكَ لاَغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاّ” عِب"ادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ ». این‌ ندای‌ شیطان‌ است‌ كه‌ همه‌ را فریب‌ می‌دهیم ‌، مگر بندگان‌ با اخلاص‌ را كه‌ عبودیت‌ خدا را اختیار كنند و برای‌ غیر خدا در عبودیت‌ آنان‌ سهمی‌ نباشد . این‌ منشأ بركات‌ است‌ ، منشأ ایمان‌ و علوم‌ الهی‌ است‌ . اقتصاد هم‌ در دستگاه‌ خدا هست‌ . خدا هم‌ اقتصاد دارد: « وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا"یَحْتَسِبُ »
به همه ی بندگان می گوید ؛ غصه ی نان‌ و خوراک و رزقتان را نخورید . اگر تقوا پیدا كنید ‌، رزق خودش به در خانه تان می آید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




وسواس خناس چیست؟؟؟؟؟

وسواس خنّاس چیست؟
در آخرین سوره قرآن کریم سخن از وسواس خنّاس است که انسان از آن به خدا پناه می برد (قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ … مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ). اما این وسواس خناس یعنی چه؟
آیات بعد توضیح می دهد که خناس کیست و یا چیست؛ می فرماید: خناس همان كسى است كه در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏كند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).
اما برای توضیح بیشتر باید گفت: واژه «وسواس» در اصل صداى آهسته اى است كه از به هم خوردن زینت آلات برمى خیزد. بر این اساس به هر صداى آهسته نیز وسواس گفته می شود و بعد به خطورات و افكار بد و نامطلوبى كه در دل انسان پیدا مى‏شود و شبیه صداى آهسته اى است كه در گوش مى خوانند نیز اطلاق گردیده است. «وسواس» در آیه مورد بحث به معنى اسم فاعل (وسوسه‏گر) آمده است.
خناس همان كسى است كه در سینه هاى انسانها وسوسه مى‏كند (الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ)؛ وسوسه گرانى از جن و انسان (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).
«خَنّاس» هم از ریشه «خُنُوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است و این برای آن است كه شیاطین هنگامى كه نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى ‏كنند و از آنجا كه این امر غالباً با پنهان شدن توأم است ، این واژه به معنى «اختفاء» نیز آمده است.
بنابراین مفهوم آیات چنین می شود: بگو من از شر وسوسه گر شیطان صفتى كه از نام خدا مى گریزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم.
و این هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند؛ یا برنامه هایشان را در شكل انحرافى مشاهده كنند؛ هرگز چنین نیست.
آنها وسواس خنّاسند و كارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا كارى و ظاهرسازى و مخفى كردن حق.
اگر آنها در چهره اصلى، ظاهر شوند؛ اگر آنها باطل را با حق نیامیزند و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند؛ به گفته على علیه السلام «لم یخف على المرتادین؛ مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نخواهد ماند»؛ اما آنها همیشه قسمتى از این مى گیرند و قسمتى از آن و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنان كه امیر مۆمنان علیه السلام در ادامه همین سخن مى فرماید: «فهنالك یستولى الشیطان على اولیائه؛ و این چنین شیطان بر دوستان و پیروانش تسلط می یابد.[8] [9]
خداوندا ما را به نور معارف قرآن هدایت کن و توفیق پیروی تمام و کمال از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ما عنایت فرما و ما را از شر وسواس خناس محفوظ بدار. آمین! یا رب العالمین

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




وسواس خناس چیست؟؟؟؟؟

وسواس خنّاس چیست؟
________________________________________
«خَنّاس» هم از ریشه «خُنُوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است و این برای آن است كه شیاطین هنگامى كه نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى ‏كنند و از آنجا كه این امر غالباً با پنهان شدن توأم است ، این واژه به معنى «اختفاء» نیز آمده است.
________________________________________
جزء سی ام قرآن کریم که از ابتدای سوره مبارکه نبأ آغاز و تا پایان قرآن کریم ادامه دارد در بردارنده آموزه ها و پیام‌های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.
کسانی که در قیامت اجازه سخن گفتن دارند
آیه 38 سوره نبأ صحنه ای از قیامت را بیان می کند که در آن روح و مَلَک به صف ایستاده اند و کسی حق حرف زدن ندارد؛ جز عده ای که خدا به آنها اذن سخن گفتن داده است (یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَّا یَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ).
سوال اینجاست در آن صحنه هول برانگیز که صدا از کسی در نمی آید و کسی حق حرف زدن ندارد اینها کیانند که خدا به ایشان اجازه سخن گفتن داده است؟
در کتاب کافی، معتبرترین مجموعه روایی شیعه به نقل از محمد بن فضیل آمده است: از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه سوال کردم.
امام علیه السلام فرمود: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؛ به خدا سوگند ما آن کسانی هستیم که اذن سخن گفتن دارند.
راوی می گوید عرض کردم: چه خواهید گفت؟ فرمود: نُمَجِّدُ رَبَّنَا ؛ پروردگارمان را به بزرگی یاد می کنیم وَ نُصَلِّی عَلَى نَبِیِّنَا ؛ بر پیامبرمان درود می فرستیم وَ نَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ؛ و برای شیعیانمان طلب فضل و بخشش می کنیم و خداوند در خواست ما را رد نخواهد کرد ؛ فَلَا یَرُدُّنَا رَبُّنَا.[1]

کریم بودن خدا که غرور نمی آورد
آیه 6 سوره انفطار براى بیدار كردن انسان از خواب غفلت و توجه او به مسئولیت‌هایش در برابر خداوند، او را مخاطب ساخته و با یك استفهام توبیخى شدید مى فرماید: اى انسان چه چیزى تو را از پروردگار كریمت غافل ساخته؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده است (ییَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِیمِ) ؟!
نُمَجِّدُ رَبَّنَا ؛ پروردگارمان را به بزرگی یاد می کنیم وَ نُصَلِّی عَلَى نَبِیِّنَا ؛ بر پیامبرمان درود می فرستیم وَ نَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ؛ و برای شیعیانمان طلب فضل و بخشش می کنیم و خداوند در خواست ما را رد نخواهد کرد ؛ فَلَا یَرُدُّنَا رَبُّنَا.
آلوسی در تفسیر خود (روح المعانی) سخنی را در تفسیر این آیه نقل می کند که امروز هم از برخی شنیده می شود؛ او می نویسد: آوردن كلمه «كریم» در آیه از باب تلقین حجت است[2]، یعنی قاضی چیزی در سخنانش می گوید که متهم از آن استفاده کرده ، راه چاره ای برای خویش پیدا کند و حرف محکمه پسندی بزند.
بنابر این گمان، خداوند در اینجا «کریم» بودن خود را در سوال آورده تا انسان متهم بفهمد که در جواب باید از این وصف الهی استفاده کند تا نجات یابد.
به عبارت دیگر وقتی خدا می پرسد: چه چیز تو را نسبت به پروردگارت مغرور کرد؟ او در جواب بگوید: کَرَم تو یا کریم.
علامه طباطبایی(ره) به این تفسیر و این استفاده اعتراض کرده و آن را با این استدلال رد می کند که اولاً سیاق این آیات، سیاق تهدید است که با این پرسش همراه با توبیخ آغاز می شود و در ادامه سخن از جهنم و افتادن در آن است (إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ * یَصْلَوْنَهَا یَوْمَ الدِّینِ ).
ثانیاً این آیه توبیخی است كه انسان را در برابر كفرانى مذمت می کند که عذر و بهانه ای برای آن ندارد؛ چرا که پروردگارش قبلاً از طریق فرستادگانش به او پیام داده بود اگر کفران کنی عذاب من شدید است[3] و نیز فرموده بود: هر کس طغیان کند و زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دهد جهنم جایگاه اوست.[4]
بنابراین انسان در برابر این سۆال جوابى ندارد و نمى‏تواند بگوید: پروردگارا! كرم تو مرا مغرور كرد.[5]
بهترین و بدترین خلق
در آیات 6 و 7 سوره بینه، سخن از بدترین خلق (شَرُّ الْبَرِیَّةِ) و بهترین آنهاست (خَیْرُ الْبَرِیَّةِ). اینکه اینها کیانند؟ با بیان اوصاف در همین آیات و در همین سوره پاسخش آمده است:
بدترین خلق كسانى از اهل كتاب و مشركان هستند که به این آئین جدید (یعنی اسلام) كافر شدند و در آتش دوزخ، جاودانه خواهند ماند (
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا). بهترین خلق هم کسانی هستند که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ).
اما گذشته از اوصاف، این بدترین ها و بهترین ها به شکل مشخص چه کسانی اند؟
پاسخ این سوال را رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده اند:
آن حضرت در بیمارى ای كه از دنیا رفتند به امیرالمۆمنین علیه السلام فرمودند: على جان نزدیك بیا! آن حضرت نزدیك آمد. بعد فرمود: گوش خود را نزدیك دهانم بیاور این كار را كرد و فرمود: برادرم نشنیده اى این کلام خدا را که فرمود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؟ عرض كرد: بله شنیده ام. فرمود آنها تو و شیعیانت هستید. مى‏آیید با چهره هایى درخشان و سیراب.
سپس فرمود: این آیه را نشنیده ‏اى که فرمود : إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَاأُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ. عرض کرد: بله یا رسول اللَّه. فرمود آنها دشمنان تو و دشمنان شیعیانت هستند.
روز قیامت با چهره اى‏ سیاه، گرسنه و تشنه بدبخت و معذب مى آیند. آن آیه اختصاص به تو و شیعیانت دارد و این آیه براى دشمن تو و شیعیانت هست.[6]
برادرم نشنیده اى این کلام خدا را که فرمود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؟ عرض كرد: بله شنیده ام. فرمود آنها تو و شیعیانت هستید. مى‏آیید با چهره هایى درخشان و سیراب.
آیا تمام کارهای دنیا در قیامت دیده می شود؟
پاسخ به این سوال با توجه به آیات 7 و 8 سوره زلزله مثبت است؛ زیرا می فرماید: كسى كه به اندازه سنگینى ذره اى كار خیر انجام داده آن را مى بیند (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ) و هر كس به اندازه سنگینى ذره اى كار بد هم كرده باشد ، آن را خواهد دید (وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) و این یعنی هر کاری که از انسان سرزند؛ چه خوب ؛ چه بد در قیامت آن را مشاهده خواهد کرد (یَرَهُ).
اما این معنای دریافتی با آیات توبه و حبط عمل سازگار نیست؛ یعنی معنا ندارد کسی توبه کند و خدا گناهش را بخشیده و از بین ببرد و بعد در قیامت شاهد آن باشد و همچنین معنا ندارد خدا اعمال صالح کسی را به دلایلی مانند کفر، حبط کرده و نابود کند؛ آنگاه این شخص آنها را در قیامت ببیند و از ثوابشان بهره مند شود.
این به ظاهر معما را آیاتی مانند آیه 160/ انعام حل می کنند که می فرمایند: هر كس كار نیك بیاورد، پاداشش ده برابر آن است (مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا )، و آنان كه كار بد بیاورند، جز به مانند آن مجازات نمی شوند (مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا).
همانگونه که ملاحظه می شود عملی در قیامت به حساب می آید و بالطبع دیده می شود که صاحبش بتواند آن را به صحنه قیامت برساند؛ اما اگر به دلیل توبه (در کارهای ناپسند) و یا حبط (در کارهای پسندیده) نابود شد و از بین رفت دیگر به قیامت نمی رسد تا دیده شود و محاسبه گردد.[

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




درمان وسوسه های شیطان

درمان وسوسه های شیطان

وسوسه ها که باعث بدی ها و گناهان شود راه علاج و دفع آنها دین است که آدمى بدى عاقبت گناه و ناگوارى و وخامت فرجام آن در دنیا و آخرت را به یاد مى آورد. و حقّ عظیم خدا و ثواب و عقاب او را متذکر شود و به خاطر داشته باشد که صبر بر ترک گناهى که این وسوسه ها به آن دعوت مى کند آسانتر است از صبر و تحمّل آتش دوزخ که اگر شراره اى از آن به زمین افتد گیاه و جماد آن را مى سوزاند. اگر کسى این امور را به یاد آورد و حقیقت آنها را به نور معرفت و ایمان بشناسد، شیطان از او بازداشته شود و وسواسش از او قطع گردد. زیرا شیطان نمى تواند این امور حقّه را قابل انکار نماید و یقینى که براى انسان از برهان هاى قاطع حاصل است شیطان را از این کار مانع است و او را ناامید مى سازد به طورى که مأیوس و زیانکار مى گریزد که زبانه آتش برهان ها به منزله سنگباران و دور کردن شیاطین است .
و اگر وسوسه بدون قصد و بى اختیار در خاطر خطور کند و به دل بگذرد، ولى منشأ فعل نباشد، ریشه کنى کامل آن بسیار مشکل است . و طبیبان نفوس اعتراف کرده اند که آن بیمارى شدید و سختى است که دفع آن دشوار و به قول بعضى محال است ، و حق این است که با همه صعوبت علاج پذیر است ، به دلیل قول پیامبر (ص):
من صلّى رکعتین لم تتحدّث نفسه فیهما بشى ء غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر ؛ هر که دو رکعت نماز گزارد که در آنها نفس او هیچ چیز (جز خدا) را به خاطر نگذراند گناهان گذشته دور و نزدیک او آمرزیده مى شود.

سپاهیان شیطان:
و اگر علاج و دفع این وسوسه ها ممکن نبود چنین کارى هم تصوّر نمى شد.و سرّ دشوارى و صعوبت ریشه کنى کامل آن این است که شیطان دو گونه سپاه دارد. سپاهى که پرواز مى کند و سپاهى که بر زمین سیر مى کند. توهمات و خیال های بی اساس لشکر پرواز کننده اوست و شهوت لشکر سیر کننده او. زیرا قوه واهمه و نیروى شهوت (به طور غالب و بیشتر) از آتش خلق شده اند که شیطان نیز از آن خلق شده است . و مناسبت و سنخیّت (آتش مزاجى) اقتضا مى کند که شیطان بر آنها تسلّط داشته باشد و آنها از او پیروى کنند.
و چون آتش ذاتا مقتضى حرکت است این است که همواره در حرکت باشند و آرام نگیرند؛ با این تفاوت که شیطان چون از آتش خالص است دائما در حرکت است و آن دو قوه را با وسوسه و هیجان تحریک مى کند، و آن دو قوه با آنکه عنصر غالب در آنها آتش است با عنصر خاکى نیز آمیخته اند و بنابراین در حرکت همانند آنچه صرفا از آتش ‍ است نیستند، ولى آمادگى قبول حرکت از آن دارند. به این ترتیب شیطان پیوسته در آنها مى دمد و با وسوسه و هیجان آنها را تحریک مى کند و در آنها به پرواز و جولان در مى آید.
امّا شهوت چون آتش مزاجى آن کمتر است سکون و آرامش آن ممکن است ، و احتمال اینکه تسلّط شیطان در مورد آن از انسان بازداشته شود و شهوت از هیجان بازایستد وجود دارد. و امّا در مورد وسوسه های توهمی(اینکه فکر و روان انسان را به چیزهای مختلف و غیر واقعی جلب کند یعنی چیزهایی که فقط در خیال طرف است ). امکان ندارد که تسلّط شیطان بکلّى قطع شود و ریشه کنى وسواس شیطان از انسان محال است . زیرا اگر ریشه کن کردن آن ممکن بود شیطان لعین اسیر انسان و مسخّر او مى شد و چگونه مى توان تصوّر کرد که آن ملعون بر فرزندان آدم (علیه السلام) سجده آورد و حال آنکه بر پدر آنان سجده نکرد و تکبّر و گردن کشى نمود و گفت :
«خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»1 ؛ مرا از آتش آفریدى و او را از خاک (گل) آفریدى.
بستن درهاى بزرگ نفوذ شیطان در قلب که عبارتند از شهوت و خشم و حرص و حسد و عداوت و خودبینى (عُجب) و کینه و کبر و طمع و بخل و سبکسارى (خفّت) و جبن و محبّت متاع فانى دنیا، و تجمّل پرستى و شوق به آراسته شدن با لباس فاخر، و شتابزدگى و ترس از تنگدستى و فقر، تعصّب نابجا و ناحق ، و بدگمانى به خالق و خلق … و اینها درهائى است که شیطان هر یک را گشوده بیابد به وسیله وسوسه هاى متعلّق به آن داخل مى شود
پس ممکن نیست که شیطان براى فرزندان آدم با خوددارى از وسوسه تواضع کند، بلکه براى گمراه کردن آنها تا روز قیامت مهلت گرفته است . بنابراین هیچ کس از او رهائى نخواهد یافت مگر اینکه همه اندیشه و قصد و همّت او به یک چیز باشد یعنى دلش همواره متوجّه و مشغول به خداى یکتا باشد تا شیطان مجالى در آن نیابد، و مانند مخلصین باشد که از سلطه این لعین مستثنى در امانند. پس گمان مبر که قلبى از او آسوده و خالى بماند، بلکه مانند خون در بدن بنى آدم جارى و سیّال است و سیلان او مثل هواست در ظرف ، که اگر بخواهى ظرف را از هوا خالى کنى تا آن را از چیز دیگر پر نسازى نمى توانى ، بلکه بقدرى (مثلا) آب در آن داخل کنى از هوا خالى مى شود. همین طور دل هر گاه مشغول به فکر مهمّى درباره دین باشد ممکن است از جولان این لعین در امان بماند. و امّا اگر حتّى یک لحظه از خدا غافل گردد در آن لحظه قرینى جز شیطان نخواهد داشت ، چنانکه خداى سبحان فرموده است :
«وَمَن یَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ »2؛ و هر که از یاد کرد خداى رحمان برگردد دیوى را برانگیزیم تا قرین وى باشد.
و پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: إ نّ اللّه یبغض الشابّ الفارغ؛ خداوند جوان بیکار را دشمن دارد. زیرا جوان وقتى از کار مباحى که درونش به آن مشغول باشد باز ایستد ناچار شیطان در دل او وارد مى شود و در آن به زندگى و تخم گذارى و تولید نسل مى پردازد و بدین گونه شیطان سریعتر از حیوانات تولید و تناسل مى کند، زیرا طبع شیطان از آتش ‍ است ، و شهوت در طبع جوان مانند گیاه خشک آتش زاست که وقتى شیطان در آن جائى پیدا کند تولّدش بسیار مى شود و آتش از آتش مى زاید و هرگز منقطع نمى گردد.

درهای نفوذ شیطان:
اگر علاج قطعى و ریشه کنى وسوسه ها ممکن باشد با عمل به سه امر امکان دارد:
اوّل: بستن درهاى بزرگ نفوذ شیطان در قلب که عبارتند از شهوت و خشم و حرص و حسد و عداوت و خودبینى (عُجب) و کینه و کبر و طمع و بخل و سبکسارى (خفّت) و جبن و محبّت متاع فانى دنیا، و تجمّل پرستى و شوق به آراسته شدن با لباس فاخر، و شتابزدگى و ترس از تنگدستى و فقر، تعصّب نابجا و ناحق ، و بدگمانى به خالق و خلق … و اینها درهائى است که شیطان هر یک را گشوده بیابد به وسیله وسوسه هاى متعلّق به آن داخل مى شود و اگر بسته باشد راهى به آن ندارد مگر دزدانه و بر سبیل گذار و عبور.
دوم: آباد ساختن دل به ضد صفات رذیله یعنى به اخلاق فاضله و اوصاف شریف ، و ملازمت و پیوستگى با ورع و تقوى ، و مواظبت بر عبادت پروردگار متعال .
سوم: بسیارى و کثرت ذکر با دل و زبان ، که اگر ریشه هاى صفات مذموم یاد شده که به منزله درهاى بزرگ براى ورود شیطان است از دل کنده شود، راه هاى تسلّط و تصرّف وى بسته مى شود، مگر بعضى خطورهاى گذرا. و ذکر و یاد خدا شیطان را جلو مى گیرد و ریشه تسلّط و تصرّف او را بکلّى مى کند.
و همچنین ذکر به منزله غذاى نیروبخش است ؛ پس همانطور که غذاهاى مقوّى مادام که تن از اخلاط فاسد و موادّ امراض پاک نگردد سود نبخشند، همین طور ذکر تا هنگامى که دل از اخلاق ذمیمه که مواد بیمارى وسوسه هاست پاک نشود نفعى نخواهد داد. و ذکر وقتى براى قلب سودمند است که از آلودگى هوى و هوس پاک به نور پارسائى و تقوى روشن باشد. چنانکه خداى سبحان فرموده است :
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ »3 ؛ در حقیقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه‏اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند و نیز مى فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ»4 ؛ همانا در این (قرآن) براى کسى که دلى (زنده یا گوشى شنوا) دارد پند و یادآورى است .
و اگر مجرّد ذکر براى طرد شیطان کافى بود هر کسى در نماز حضور قلب داشت و وسوسه هاى باطل و خیالات فاسد به دل او خطور نمى کرد، زیرا منتهاى هر ذکر و عبادتى در نماز است ، با اینکه هر که مراقب قلب خویش ‍ باشد در مى یابد که افکار و خواطر در نماز بیش از اوقات دیگر به دل راه پیدا مى کند. و بسا اتّفاق مى افتد که آنچه از امور دنیا فراموش شده در نماز به یاد مى آید، بلکه لشکر شیاطین هنگام نماز بر دل انسان هجوم مى کنند و آن را جولانگاه خود قرار مى دهند، و آن را چنان به چپ و راست منحرف مى گردانند که ایمان و یقینى در آن نیابد، و آن را به بازارها و حساب سوداگران و جواب مخالفان مى کشانند، و بدین گونه او را در وادی ها و مهلکه هاى دنیا مى افکنند

آنچه قطع وسوسه ها به آن بستگى دارد
راز این مطلب که قطع کلّى وسوسه ها بستگى دارد اولا به تصفیه و پاکسازى و سپس به مواظبت بر ذکر خدا،آن است که چون این امور براى نفس ‍ حاصل شد و نفس دیگر از آنها اثر نمى پذیرد بلکه در آنها بر وفق مصلحت تاثیر مى کند و به ضبط و مهار کردن جوانب نفس توانا مى گردد به نحوى که اگر بخواهد مى تواند آنها را از وسوسه ها بازدارد. و دراین موقع نفس به مقام اطمینان و آرامش مى رسد و درهاى شیطان به روى آن بسته و ابواب ملائکه در آن گشوده مى شود، و دل جایگاه و قرارگاه آنها مى گردد و نفس به تابش انوار قدسى از چراغدان ربوبى روشن و مشمول این خطاب الهى مى شود:
«َیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً »5 ؛ اى نفس مطمئن و آرام باز گرد به سوى پروردگارت كه هم تو از او خشنود هستى ، و هم او از تو

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




نقاط قوت وضعف شیطان..

نقاط قوت و نقاط ضعف شیطان؛ راه مبارزه با شیطان
________________________________________
برای مبارزه با هر دشمنی بهترین روش و لازم‌ترین آن شناسایی نقاط ضعف و قوت او برای مقابله است.از آنجا که اصلی‌ترین دشمن هر انسانی شیطان است نقاط قوت و ضعف وی در زیر طبق احادیث آمده است.
________________________________________
نقاط قوت
خداوند فرمود(به شیطان): هر چه در دنیا بخواهی به تو عطا می‌کنم. (به خاطر سوابقش در عبادت خدا)
شیطان گفت:
اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خدا فرمود تا روز معلوم تو را مهلت می‌دهم.
دوم اینکه در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی که برای هر یک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم که آن‌ها را به گمراهی بکشانند.خداوند باز هم قبول کرد.
سوم اینکه از تو می‌خواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی که از هر جای بدن بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم اینکه می‌خواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آن‌ها را ببینیم.
امام محمد باقر (ع) می‌فرماید: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه می‌شود.در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می‌آید و می‌گوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو می‌دهم.شیطان وقتی ناامید می‌شود آب را می‌ریزد و می‌گوید من از تو بیزارم و می‌رود
پنجم : اینکه می‌خواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم (یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ انسان می‌آید شیطان هم حاضر باشد و انسان را وسوسه کند) .امام محمد باقر (ع) می‌فرماید: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه می‌شود.در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می‌آید و می‌گوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو می‌دهم.شیطان وقتی ناامید می‌شود آب را می‌ریزد و می‌گوید من از تو بیزارم و می‌رود.
ششم : اینکه از تو می‌خواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم.
خداوند در پایان می‌فرمایند تمام خواسته‌هایت را برآورده می‌کنم.ولی هر کس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم می‌فرستم.

نقاط ضعف
روزی حضرت محمد (ص) شیطان را در مسجدالحرام دید .پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: زیرا این همه تلاش می‌کنم که مردم را گمراه کنم ولی تو در قیامت آن‌ها را شفاعت می‌کنی و تمام زحمات مرا به هدر می‌دهی.به همین خاطر با تو دشمنم.
حضرت محمد (ص) فرمودند از امتم چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند که امت‌های دیگر ندارند.
اول اینکه وقتی به هم می‌رسند سلام می‌کنند که سلام نام خداست و من از این اسم می‌ترسم.
دوم اینکه وقتی همدیگر را می‌بینند به یکدیگر دست می‌دهند و تا دست‌هایشان را از هم جدا نکنند گناهانشان بخشیده می‌شود.
وقتی که صدقه می‌دهند هم گناهانشان آمرزیده می‌شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می‌کنند
سوم اینکه وقتی می‌خواهند غذا بخورند بسم ا… میگویند و من دیگر نمی‌توانم غذا بخورم و گرسنه می‌مانم.
چهارم اینکه بعد از غذا خوردن الحمد ا… میگویند.
پنجم اینکه وقتی اسم تو می‌آید بلند بلند صلوات ختم می‌کنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار می‌کنم.
ششم اینکه وقتی می‌خواهند کاری بکنند انشاء الله میگویند و من دیگر نمی‌توانم در آن کار دخالت کنم و آن‌ها را برهم زنم.
هفتم اینکه صدقه می‌دهند و وقتی که صدقه می‌دهند هم گناهانشان آمرزیده می‌شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می‌کنند.
به همین دلیل حضرت نبی اکرم (ص) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش می‌کند تا صدقه دهد ، هفتاد شیطان دست او را می‌گیرند تا او را منصرف نمایند.
هشتم اینکه آنان قرآن می‌خوانند و در خانه‌ای که قرآن خوانده می‌شود دیگر جایی برای من نمی‌ماند .چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد می‌کنند.
نهم اینکه مرا زیاد لعنت می‌کنند و با هر لعنت یک زخم بر من می‌افتد و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم آن‌ها خوب نمی‌شود.
دهم اینکه هنگامی که گناه می‌کنند سریع توبه می‌کنند و زحمت مرا به هدر می‌دهند.
یازدهم اینکه عطسه که می‌کنند الحمد ا… میگویند ._ حضرت فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و قتی عطسه می‌کنید باید الحمد ا… بگویید. همچنین می‌فرماید: وقتی انسان نماز می‌خواند شیطان از او دور می‌شود.به خصوص اگر سجده او طولانی باشد، شیطان از روی عصبانیت و ناراحتی فریاد می‌کشد.

هدف شیطان چیست؟
یکی از اساسی‌ترین خواسته‌های شیطان این است که می‌خواهد شما هدایت نشوید. اگر بتواند و ما زمینه را برایش فراهم کنیم کاری می‌کند که ما اصلاً دین را نپذیریم.
اگر دین را پذیرفتیم باز ساکت نمی‌نشیند و راه‌های دیگر را انتخاب می‌کند ؛ گاهی راهی را انتخاب می‌کند که عاقبتی جز «ضَلالاً بَعیداً» نخواهد داشت . یک گمراهی خیلی دوری را برایمان رقم می‌زند که اصلاً راهی برای برگشت نباشد، گاهی هم اگر نتوانست گمراه کند، در دل‌ها کینه ایجاد می‌کند .
گاه دیده می‌شود که طرف مسلمان است ، نماز و قرآن و مستحباتش را به موقع انجام می‌دهد ، همه‌ی عبادت‌ها را می‌کند اما با فلانی قهر است ، کینه دارد . قلبی که کینه دارد خطرناک است.
مثل لیوانی که سوسک در آن است. شما آبش نمی‌کنی. قلب کینه‌ای هم این گونه است که اگر در قلب کینه وجود داشته باشد در آن بذر محبت و خدایی بودن را نمی‌کارند و هرچه هم که چراغ سبز معنوی بزنند به خاطر کینه‌ای بودن قلب هیچ تأثیری نخواهد داشت .
برای مقابله با وسوسه‌های شیطانی، ابتدا باید دشمن را مهار کرد و سپس او را به عقب راند و در گام‌های نهایی او را به اسارت کشید
اگر با کسی قهر هستیم اراده کنیم و همین الآن به او تلفن کنیم و قلب خودمان را شستشو داده و غبار کینه را از آن پاک کنیم .
اصلاً یکی از ابزارهای مهم شیطان کینه ورزی میان مسلمانان است؛«یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکُم». حدیث داریم مسلمان اگر با هم قهر کرد سه روز بیشتر حق ندارد قهر کند. روز چهارم باید آشتی کند. پیغمبر فرمود: اگر روز چهارم آشتی نکنند، هیچ کدام از این دو را من به عنوان مسلمان خوب قبول ندارم.
دومین کار شیطان این است که انسان را به گناه هل می‌دهد. «یأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاء» . به عقاید خرافی هل می‌دهد.

چگونه با وسوسه‌های شیطان مقابله کنیم
برای مقابله با وسوسه‌های شیطانی، ابتدا باید دشمن را مهار کرد و سپس او را به عقب راند و در گام‌های نهایی او را به اسارت کشید. در این جهت سیاست‌های اصولی در مبارزه با وسوسه‌های شیطانی عبارتند از:
1- نگهبانی و مراقبت: شیطان با جان ما سر و کار دارد. از این رو باید از آن حراست کنیم. راه مراقبت عبارتند از
الف) تقوا پیشگی: قرآن مجید تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی می‌داند که آن را به خوبی می‌پوشاند و حفظ می‌کند: “لباس التّقوی ذلک خیر؛ بهترین جامه تقوا است".(1) امام علی(ع) تقوا را دژی نفوذ ناپذیر می‌داند که رخنه‌ای در آن ممکن نیست.(2)
ب) کنترل ورود و خروج: زبان، چشم، گوش، فکر و همه اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلب اند. پس باید این‌ها را کنترل کرد.
ج) محاسبه: بعد از کنترل نوبت به محاسبه می‌رسد، یعنی برای جبران ضعف‌ها و برنامه ریزی برای آینده ارزیابی لازم است.
2- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسه‌ای باید واکنش مناسب صورت گیرد.
برای رهایی از وسوسه‌های شیطانی باید مواظب دام‌های او بود. یکی از دام‌های خطرناک شیطانی، محبت به دنیا است. امام علی(ع) می‌فرماید: “از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: “دشمنان تو از جن، ابلیس و سپاهیان او است. پس اگر نزد تو آمد و گفت: فرزند مُرد، به خود بگو: زندگان برای مردن آفریده شده‌اند. اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خدای را که می‌دهد و می‌گیرد و زکات را از من برد. اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم می‌کنند، ولی تو ستم نمی‌کنی بگو: روز قیامت آنان که ستم کردند گرفتارند. اگر آمد و گفت چه قدر نیکی می‌کنی، بگو: گناهان من بیش از نیکی‌های من است. اگر آمد و گفت: چه قدر نماز می‌گزاری بگو: غفلت من از نمازهایم بیشتر است. اگر آمد و گفت: چه قدر بخشش می‌کنی، بگو آن قدر که می‌گیرم از آن چه می‌بخشم زیادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم می‌کنند بگو: من بیشتر ستم کرده‌ام. اگر گفت: چه قدر برای خدا کار می‌کنی، بگو: چه بسیار معصیت‌ها کرده‌ام".(3)
3- استعاذه: در برابر هجوم وسوسه‌های شیطان، لازم است به پناهگاهی مطمئن پناه ببرید و آن توجه به خدا و یاد او است. قرآن مجید می‌فرماید: “اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به خدا پناه ببر که او شنوای دانا است".(4)
4- مجهز شدن به تجهیزات: در برابر تهاجم وسیع شیطان، باید در میدان کارزار، همواره مسلح باشیم. برخی از تجهیزات در حدیث پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت می‌فرماید: “آیا شما را آگاه کنم بر کاری که اگر انجام دادید، شیطان از شما فاصله می‌گیرد، به اندازه فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آری. فرمود: روزه صورت شیطان را سیاه می‌کند و صدقه، کمرش را می‌شکند. دوستی برای خدا و کمک برای عمل صالح، پشت او را قطع می‌کند و استغفار، بند دلش را می‌برد.".(5)
امام علی(ع) می‌فرماید: “برای شیطان کمندی بزرگ‌تر از خشم و زنان نیست".(8) منظور از این سخن، زیر سؤال بردن شخصیت زن نیست، بلکه منظور آن است که از طریق اختلاط با زن و ارتباط نامشروع با وی، و جذابیتی که جنس مخالف دارد، شیطان مردم را می‌فریبد، همان گونه که از طریق مال و زینت دنیا که ذاتاً بد نیستند، وارد می‌شود
5- آشنایی با دام‌های شیطان: برای رهایی از وسوسه‌های شیطانی باید مواظب دام‌های او بود. یکی از دام‌های خطرناک شیطانی، محبت به دنیا است.
امام علی(ع) می‌فرماید: “از دنیا حذر کن، زیرا دام شیطان و جایگاه فساد ایمان است."(6)
دام دیگر که از مهم‌ترین ابزار کار شیطان به شمار می‌رود، هواپرستی است، زیرا تا پایگاهی درون انسان وجود نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسه گری ندارد. شیطان خواسته‌های نفسانی انسان را تأیید می‌کند. قرآن مجید می‌فرماید: “تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی می‌کنند."(7)
یکی دیگر از دام‌های شیطان، زنان و غضب است. امام علی(ع) می‌فرماید: “برای شیطان کمندی بزرگ‌تر از خشم و زنان نیست". منظور از این سخن، زیر سؤال بردن شخصیت زن نیست، بلکه منظور آن است که از طریق اختلاط با زن و ارتباط نامشروع با وی، و جذابیتی که جنس مخالف دارد، شیطان مردم را می‌فریبد، همان گونه که از طریق مال و زینت دنیا که ذاتاً بد نیستند، وارد می‌شود.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




راههاي مقابله با نفس اماره و شيطان چيست؟

نمایش پاسخ …
يكسال ديگر از عمر گذشت جوانان رو به پيري و پيران رو به مرگ پيش مي روند. در اين يك سال مي دانيم چقدر تحصيل كرده و درس خوانده ايم لكن راجع به تهذيب نفس، مقابله با نفس اماره چه كرده ايم و چه قدم مثبتي برداشته ايم تا نيرو و اراده جواني هست مي توان هواهاي نفساني را از خود دور ساخته و به جنگي سخت با نفس و شيطان رفت چرا كه قلب جوان لطيف و ملكوتي است و انگيزه هاي فساد در آن ضعيف مي باشد ليكن هر چه سن بالاتر رود ريشه گناه در قلب قوي تر و محكم تر گردد تا جايي كه كندن آن از دل ممكن نيست[1] و براي پيروزي در اين ميدان و غلبه بر نفس راههايي است كه ما به عمده آنها مي پردازيم.
1. تفكر: شرط اول مجاهده با نفس و حركت به سوي خداوند تفكر است يعني انسان هر روز مقداري تفكر كند در اينكه آيا خداوند متعال كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش او را فراهم آورده، وظيفه ما در مقابل اين همه لطف چيست؟ آيا تمام اين الطاف براي شهوات و هواهاي نفساني ما است يا مقصود ديگري در كار است؟ اگر انسان عاقل، لحظه اي فكر كند مقصود خداوند را مي فهمد كه همان تزكيه و تهذيب نفس انسان مي باشد.[2]
2. عزم: يعني تصميم بر ترك گناهان و انجام واجبات بگيري تصميم و اراده اي قاطع و سخت چرا كه قدم در راهي نهادي كه داراي مشكلات و سختي هاي زيادي مي باشد كه بدون صبر و عزم نمي توان به مقابله با آنها برخواست و سالك و مجاهد بايست به حول و قوه خداوند چنان عزمي داشته باشد[3] كه در مقابل همه مشكلات بايستد و بر آنها فائق آيد. حضرت امام خميني (ره) دراهميت عزم از استاد خويش نقل كرده اند كه ايشان عزم را جوهره انسانيت و ميزان امتياز انسان دانسته اند و فرموده اند بيشتر از هر چيز گوش دادن به موسيقي، ‌عزم و اراده را ضعيف مي كند.[4]
3. مشارطه، مراقبه، محاسبه و مواخذه: اين چهار عمل از اهميت حياتي برخوردار بوده و از لوازم سير الي الله مي باشد و از حضرت امام موسي ـ عليه السلام ـ نيز نقل شده كه فرموده اند: هركس كه هر روز يك بار اعمال خود را محاسبه نكند از ما نيست.[5]
مشارطه آن است كه در اول روز شرط كند كه امروز گناهي انجام نخواهد داد و اين مطلب را تصميم بگيرد و معلوم است كه يك روز گناه نكردن كاري است آسان و سهل و مي توان به راحتي از عهده اش بر آمد. پس از مشارطه بايد وارد مراقبه شوي يعني در تمام مدت متوجه عمل به شرط خود باشي و پيوسته مراقب اعمال و احوال خود باشي تا مرتكب گناهي نشوي و اگر در دلت افتاد كه مرتكب خلاف شوي بدان كه اين از شيطان است پس به آن لعنت كن و به خداوند متعال پناه ببر.
و به همين حال مراقب باشي تا موقع محاسبه كه آخر شب وقتي اختصاص دهي و در آن وقت كه به تمام كارهاي شبانه روز خود رسيدگي نمايي و حساب نفس را بكني كه در اين روز مرتكب گناه شده يا نه. اگر گناهي مرتكب نشده باشد شكر خدا كن و بدان كه يك قدم پيش رفتي و منظور نظر الهي شدي و اميد است كار براي تو سهل و آسان شود و آن وقت است كه اطاعت خداوند و ترك معاصي برايت شيرين خواهد شد و اگر مرتكب گناه شده باشد بايد خود را مواخذه كني و از خداوند بخواهي و بنا بگذاري كه فردا مردانه عمل كني و بهمين حال باشي تا خداي تعالي ابواب توفيق و سعادت را بر روي تو باز كند.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




راههاي مبارزه با وسوسه هاي شديد شيطان و نفس براي انجام گناه از سوره هايي مانند ناس فلق و آيه «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع العليم» استفاده مي كنم اما گاهي اوقات با وجود خواندن اين آيات مرتكب گناه مي شوم لطفا يك ذكر مجرب بيان كنيد.
انسانى كه گاهى دچار گناه و خطا مى‏گردد و بعد پشيمان مى شود و خود را ملامت و سرزنش مى‏كند، به مرحله‏اى رسيده كه داراى نفس لوّامه و سرزنشگر شده است و يك پله از مرحله نفس اماره يعنى نفسى كه به زشتى و بدى امر مى‏كند و از انجام آن ملول نمى‏گردد و بيمى ندارد، بالاتر آمده است و اين فرد يك قدم به هدف نزديك شده است و بايد خدا را شاكر بود و از او خواست كه توفيق رسيدن به مراحل بالاتر و هر چه بيشتر نزديكتر شدن به خود را به ما عنايت كند. بايد توجه داشت كه فاصله گرفتن از بدى و گناه و نزديك شدن به معنويات و قرب خداوند، امرى تدريجى است و محتاج صبر و حوصله فراوان است. انسان بايد مانند كوهنوردى باشد كه گاهى به قله كوه بلندى كه قصد صعود به آن را دارد نگاه مى‏كند و احساس مى‏كند هنوز تا قله كوه راه زيادى مانده و از طرفى به دامنه كوه نگاه مى‏كندو مى‏بيند از آن فاصله گرفته و اين حالت بين ترس و اميد را چنان چه در قرآن كريم و روايات معصومين(ع) آمده، همواره در زندگى خود حفظ كند. يعنى هم از اين كه گاهى توفيق بندگى و دورى از گناه را پيدا كرده اميدوار و خوشحال باشد و هم از اين كه گاهى دچار لغزش و گناه مى‏گردد ترسان و بيمناك. توبه يك عمل دفعي نيست و هرگز كسي نمي تواند به صورت ناگهاني دست از گناه بشويد و توبه كند، زيرا كشش گناهان بسيار زياد است و ما با جاذبه هاي نفساني و شيطاني و دنيوي فراواني روبرو هستيم كه اگر بخواهيم توبه نماييم بايد ابتدا براي خلاصي از اين جاذبه ها تدبيري بيانديشيم و به صورت تدريجي و برنامه ريزي شده، زمينه گناه زدايي و توبه حقيقي را در خويش فراهم آوريم. شما دوستدار توبه هستيد و مي خواهيد اعمال گذشته را ترك كنيد و خويش را اصلاح نماييد، ولي چون توان آن را در خويش به وجود نياورده ايد، در اين تصميم خود با شكست مواجه مي شويد. البته در اين مسير هرگز جاي نااميدي وجود ندارد، زيرا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و آنها را مي پذيرد، اگر چه صدها بار توبه بشكنند و دوباره توبه كنند.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




آیت الله امینی: شیعیان نباید از دستورات ائمه اطهار(ع) و قرآن کریم غافل باشند

آیت الله ابراهیم امینی در دیدار با اعضای ستاد بازسازی واقعه غدیر، طی سخنانی حدیث غدیر را از احادیث مسلم تاریخ اسلام دانستند و گفتند: این حدیث را اهل سنت و شیعه نقل کرده‌اند و گرچه در متن آن کم و بیش اختلاف وجود دارد اما در تاریخ اهل سنت و شیعه حدیثی غیر قابل انکار است.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفتند: اگر می خواهیم ایران را به عنوان کشوری اسلامی معرفی کنیم باید به گونه ای عمل شود که وقتی دیگران وارد ایران می شوند عدل علی(ع)، نماز علی (ع)، عبادت علی (ع) و اداره علی (ع) را کاملا مشاهده کنند.
آیت الله ابراهیم امینی در دیدار اعضای ستاد بازسازی واقعه غدیر طی سخنانی حدیث غدیر را از احادیث مسلم تاریخ اسلام دانستند و اظهار داشتند: این حدیث از جمله احادیث متواتر است که هم اهل سنت و هم شیعه آن را نقل کرده اند و در تاریخ اهل سنت و شیعه حدیثی غیر قابل انکار است.
ایشان به تشریح این حدیث پرداخته و گفتند: در این حدیث چند مطلب مطرح است که در صدرآن اثبات امامت و پیروی از امامت قرار دارد و ما در این زمینه قوی بوده ایم و تالیفات زیادی صورت گرفته که برجسته ترین آن کتاب الغدیر علامه امینی است.
عضو خبرگان رهبری، تمسک به قرآن و عترت را مساله مورد بحث دیگر در این حدیث عنوان کرده و افزودند: اهل بیت(ع) و قرآن کریم تا قیامت به عنوان دو مرجع علمی و دینی در کنار هم هستند و باید شیعه و سنی به دستورات قرآن و اهل بیت توجه داشته باشد.
ایشان تصریح کردند: شیعیان نباید از دستورات ائمه اطهار(ع) و قرآن کریم غافل باشند بلکه در مجالس و محافلی که برای اهل بیت(ع) برگزار می شود باید به این مسائل بپردازند.
آیت الله امینی بر تبعیت از سیره اهل بیت(ع) تاکید کرده و گفتند: چراغانی و برگزاری مراسم و بازسازی وقایع خوب است اما آنچه که مهم است عمل به دستورات و الگو بودن است که متاسفانه در این قسمت تبلیغ چندانی وجود ندارد.
ایشان با اشاره به اینکه مساله پیروی از علمکرد علی (ع) باید در جمهوری اسلامی کاملا مشهود باشد گفتند: اگر می خواهیم ایران را به عنوان کشوری اسلامی معرفی کنیم باید به گونه ای عمل شود که وقتی دیگران وارد ایران می شوند عدل علی(ع)، نماز علی (ع)، عبادت علی (ع) و اداره علی (ع) را کاملا مشاهده کنند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفتند: امام خمینی(ره) همواره بر گسترش عدالت دینی تاکید داشتند و این جزو آرمان های ایشان بود و باید در گسترش این آرمان ها تلاش کنیم.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-10-06] [ 11:01:00 ق.ظ ]





احسان به مستمندان
امام محمّد باقر علیه‌السلام فرمود: «پدرم، دو مرتبه، همه اموال خود را دو نيمه كرد و نصف آن را بين فقرا تقسيم نمود.».[455]
علی بن الحسین علیه‌السلام همیان خود را پر از نان و طعام می‌کرد و بین مستمندان تقسیم می‌نمود و می‌فرمود: «صدقه، آتش غضب خدا را خاموش مى‏‌كند.».[456]
عمر بن دینار می‌گوید: زید بن اسامه به هنگام مرگ گریه می‌کرد. علی بن الحسین علیه‌السلام که حاضر بود، علّت گریه‌اش را جویا شد. عرض کرد: «مبلغ پانزده هزار دينار بدهكارم و نمى‏‌توانم آن را بپردازم. مى‏‌ترسم بميرم و زير دين بمانم.». امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «ناراحت نباش؛ من دين تو را بر عهده مى‏‌گيرم و مى‏‌پردازم.».[457]
عبدالله در حال احتضار بود. طلبکاران نزدش اجتماع کرده بودند و طلب خود را می‌طلبیدند. گفت: «چيزى‏‌ ندارم به شما بدهم، ولى‏‌ به يكى‏‌ از دو پسر عمويم على‏‌ بن الحسين و عبدالله بن جعفر، وصيّت مى‏‌كنم طلب شما را بپردازند. هر كدام را كه راضى‏‌ هستيد، انتخاب كنيد.». طلبکاران گفتند: «عبدالله بن جعفر ثروت‏مند است، ولى‏‌ على‏‌بن‏الحسين گرچه مال ندارد، امّا راستگو است و او را بهتر مى‏‌پسنديم.».
موضوع را به علی‌بن‌الحسین خبر دادند. فرمود: «طلب شما را موقع برداشت غلّه مى‏‌پردازيم.». طلبکاران راضی شدند، در حالی که آن حضرت غلّه نداشت. اتّفاقاً، موقع برداشت غلّه، خداوند متعال اموالی را برایش فراهم کرد تا با آن دینش را ادا کند.[458]
امام محمّد باقر علیه‌السلام فرمود: پدرم در شب‌های تاریک، همیانی را بر دوش می‌گرفت که
از کیسه‌های دینار و درهم و غذا پر بود. دَرِ خانه مستمندان را می‌زد و درهم و دینار و طعام را بین آنان تقسیم می‌کرد، در حالی که صورتش را پوشیده بود تا شناخته نشود. بعد از رحلت آن جناب، فقرا فهمیدند که آن مرد ناشناس، علی بن الحسین بوده است.[459]
زهری گفت: در یک شب سرد بارانی، علی بن الحسین را دیدم در حالی که مقداری آرد بر دوش گرفته، می‌رفت. عرض کردم: «يا ابن رسول‏الله! چه بر دوش دارى‏‌؟». فرمود: «قصد سفر دارم. زاد خود را به جاى‏‌ امنى‏‌ حمل مى‏‌كنم.».
عرض کردم: «اجازه بدهيد غلام من شما را در حمل بار كمك كند.». حضرت اجازه نداد.
عرض کردم: «اجازه بدهيد، خودم شما را كمك كنم.». فرمود: «خودم بايد بار را حمل كنم و به مقصد برسانم. تو را به خدا سوگند برو دنبال كارت و مرا رها كن.».
بعد از چند روز امام را دیدم که هنوز به سفر نرفته است. عرض کردم: «ياابن رسول‏الله! هنوز به سفر نرفته‏ايد؟!». فرمود: «اى‏‌ زهرى‏‌! آن سفر، چنان نبود كه تو پنداشتى‏‌، بلكه سفر آخرت بود كه خودم را براى‏‌ آن آماده مى‏‌سازم. آمادگى‏‌ براى‏‌ مرگ به دو چيز است: اجتناب از حرام و صرف اموال در كار خير.».[460]
هنگامی که مدینه مورد تجاوز سپاه یزید واقع شد، علی بن الحسین علیه‌السلام چهار صد خانوار را تحت تکفل خود قرار داد تا زمانی که لشکر مُسْلم بن عقبه مدینه را ترک کرد.[461]

تواضع و فروتنی
علی بن الحسین علیه‌السلام در حالی‌که بر حیوان سواری خود سوار بود، بر جمعی از جذامیان عبور کرد که درحال صرف غذا بودند. آن حضرت را به تناول غذا دعوت کردند. فرمود: «روزه دار هستم وگرنه دعوت شما را مى‏‌پذيرفتم.». وقتی به منزل رسید، دستور داد برای آنان غذای خوبی فراهم ساختند. آن گاه آنان را به میهمانی دعوت کرد و با هم غذا خوردند.[462]

عفو و احسان
یکی از اصحاب امام سجّاد علیه‌السلام روایت می‌کند که یک نفر از خویشان امام، در حضور جمعی از اصحاب، به آن حضرت شدیداً دشنام داد و بدگویی کرد، ولی آن جناب اصلاً جوابش را نداد. بعد از چندی به اصحاب فرمود: «دشنام‌های آن مرد را شنیدید. اکنون می‌خواهم بروم جوابش را بدهم. اگر شما می‌خواهید همراهم باشید.
با آن حضرت به سوی منزل آن شخص حرکت کردیم. شنیدیم که در بین راه، این آیه را زمزمه می‌کرد: «والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحبّ المحسنين».
وقتی به منزل آن مرد رسیدیم، از منزل خارج شد در حالی که آماده نزاع و حمله بود؛ زیرا، چنین می‌پنداشت که علی بن الحسین آمده تا جسارت‌های او را تلافی کند.
در این حال امام سجّاد علیه‌السلام به او فرمود: «برادر! تو درباره من چنين و چنان گفتى‏‌. اگر آن‏چه گفتى‏‌، درست باشد، من توبه مى‏‌كنم، و اگر دروغ باشد، خدا گناهان تو را ببخشد.».
آن مرد از گفتار خود پشیمان شد. پیشانی آن حضرت را بوسید و عرض کرد: «من چيزهايى‏‌ را گفتم كه در شما نبود و خودم به آن‏ها سزاوارترم.».[463]
کنیز علی بن الحسین علیه‌السلام آب می‌ریخت تا آن حضرت وضو بگیرد، ناگهان آفتابه از دست کنیز بر سر حضرت افتاد و صورتش را زخم کرد. امام سر برداشت و به کنیز نگاه کرد. کنیز عرض کرد: «خدا در قرآن می‌گوید: «والكاظمين الغيظ.».». امام فرمود: «خشم خودم را فرو نشاندم.».
کنیز عرض کرد: «والعافين عن الناس.». امام فرمود: «خدا، گناه تو را ببخشد.».
کنیز عرض کرد: «والله يحبّ المحسنين.». امام فرمود: «تو را آزاد كردم هر جا خواستى‏‌ برو.».[464]
امام سجّاد علیه‌السلام میهمان داشت و خادم برای میهمانان کباب می‌آورد. ناگهان سیخ آهنی کباب بر سر یکی از کودکان که زیر پله بود، افتاد. غلام متحیّر و مضطرب شد. امام به او فرمود: «تو اين عمل را عمداً انجام ندادى‏‌ و آزاد هستى‏‌.».[465]
مردی در خارج منزل به امام سجاد دشنام داد و توهین کرد. همراهان امام خواستند به توهین کننده حمله کنند. امام آنان را نهی کرد. آن گاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشيده است، بيش‏تر از اين‏هااست. آيا حاجتى‏‌ دارى‏‌ كه به تو كمك كنم؟». سپس لباسی را به او عطا کرد و دستور داد یک هزار درهم به وی دادند.
مرد از این برخورد و احسان، شرمنده و از کردار خود پشیمان شد. بعداً هرگاه امام را می‌دید عرض می‌کرد: «شهادت مى‏‌دهم كه تو از اولاد پيامبر هستى‏‌.».[466]
علی بن الحسین علیه‌السلام شبانه به دَرِ منزل پسر عمویش می‌رفت و به صورت ناشناس به او کمک می‌کرد. آن مرد می‌گفت: «خدا تو را رحمت كند كه به من احسان مى‏‌كنى‏‌، ولى‏‌ على‏‌ابن الحسين به من كمك نمى‏‌كند. خدا جزاى‏‌ خير از جانب من به او ندهد!».
حضرت سخنان او را می‌شنید و تحمّل می‌کرد و خودش را معرّفی نمی‌کرد. بعد از وفات علی بن الحسین که کمک‌ها قطع شد، فهمید که احسان کننده، امام سجّاد بوده است. بعد از آن سر قبرش می‌رفت و گریه می‌کرد.[467]
علی بن الحسین علیه‌السلام به جماعتی برخورد کرد که غیبت او را می‌کردند. حضرت توقّف کرد و فرمود: «اگر شما راست مى‏‌گوييد، خدا مرا ببخشد، و اگر دروغ مى‏‌گوييد، شما را مورد مغفرت قرار دهد.».[468]

دوران زندگی امام چهارم
دوران زندگی حضرت سجاد علیه‌السلام را به دو بخش می‌توان تقسیم کرد: از ولادت تا امامت و از امامت تا وفات.
از ولادت تا امامت
مدّت دو سال با جدّش امیرالمؤمنین علیه‌السلام زندگی کرد و در زمان شهادت آن حضرت، دو
ساله بود. دوران دَه ساله امامت عمویش امام حسن علیه‌السلامرا نیز درک کرد و در دوران کودکی و نوجوانی، شاهد همه حوادث تلخ آن دوران بود.
شاهد آن بود که معاویه بن ابی‌سفیان، حکومت مشروع عمویش امام حسن را غصب کرد و در خطبه‌ها و منبرها و در قنوت نمازها، به جدّش امیرالمؤمنین علیه‌السلام لعن و نفرین می‌کرد.
دوازده ساله بود که عمویش امام حسن علیه‌السلام را با زهر مسموم ساختند و حتّی اجازه ندادند او را در کنار مرقد مطهّر جدّش رسول خدا دفن کنند.
بعد از آن مدّت دَه سال با پدرش امام حسین علیه‌السلامزندگی کرد. دوران نوجوانی و جوانی را با پدر سپری کرد و شاهد ادامه غصب حکومت و ظلم و ستم و قتل و جنایت معاویه بود.
در سفر امام حسین علیه‌السلام از مدینه به مکّه و از مکّه تا عراق، همراه پدر بود. در آن زمان تقریباً بیست و دو سال داشت. در حادثه جان‌سوز عاشورا حضور داشت و شهادت پدر و برادران و عموها و عموزاده‌گان و اصحاب و یاران پدر را بالعیان مشاهده کرد، امّا به علّت بیماری شدید، در میدان نبرد حضور نیافت و جانش محفوظ ماند. خدا می‌خواست زمین از وجود امام و حجت خالی نماند.

دوران امامت
علی بن الحسین علیه‌السلام بعد از شهادت پدر به امامت رسید (یازدهم محرّم سال شصت و یک هجری) و مسئولیّت‌های سنگین امامت بر عهده‌اش افتاد. قبل از هر چیز، دو مسئولیت بسیار مهم و فوری بر عهده‌اش بود که باید انجام می‌داد:
یکی، حفظ و حراست از بازماندگان اهل بیت پیامبر و خانواده‌های شهیدان و دفاع از آنان در برابر خطرهای احتمالی که به صورت اسیر در چنگال سپاهیان دَدْمنش و بی رحم یزید گرفتار بودند. امام سجّاد علیه‌السلام با همکاری عمّه‌اش زینب و ام‌کلثوم این وظیفه مهم را به خوبی انجام دادند.
دومین مسئولیّت آن حضرت، معرّفی پدرش امام حسین علیه‌السلام و بیان اهداف آن جناب در نهضت کربلا و افشاگری علیه عُمّال یزید و تشریح جنایت‌ها و قساوت‌های آنان که حتّی بر خلاف موازین جنگی بود. این امر مهمّی بود که در تعقیب اهداف امام حسین علیه‌السلام
کاملاً ضرورت داشت؛ زیرا، یزید و عُمّالش بنا داشتند، حادثه خونین کربلا را به عنوان خروج گروهی مفسده‌جو که علیه حکومت قیام کرده‌اند و نظم و امنیّت عمومی را بر هم زده‌اند و مهدور الدم شناخته شده‌اند، معرّفی کنند و بدین وسیله بر جنایت‌های خود سرپوش بگذارند و افکار عمومی را تخدیر کنند. امیدوار بودند با اجرای این برنامه، حادثه فجیع و جان‌سوز عاشورا را که در گوشه‌ای از بیابان دور افتاده کربلا و دور از چشم مردم به وقوع پیوسته، هر چه زودتر خاموش سازند و از انتشار اخبار صحیح آن جلوگیری کنند.
اگر یزید و هوادارانش در اجرای چنین برنامه‌ای توفیق می‌یافتند، نه تنها خون امام حسین و اصحاب و یارانش پایمال می‌شد، بلکه با وارونه نشان دادن نهضت و قیام مقدّس و هدفدار اباعبدالله الحسین، اهداف مقدّس آن جناب نیز با شکست مواجه می‌شد.
با توجّه به آن چه گفته شد، امام سجّاد علیه‌السلام وظیفه خود می‌دانست که در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، از فرصت‌های مناسب استفاده کند و علیه سپاهیان یزید به افشاگری بپردازد و از جنایت‌ها و قساوت‌های آنان پرده بردارد و پدرش را معرّفی کند و اهدافش را برای مردم تشریح نماید.
حضرت سجّاد علیه‌السلام با همکاری زینب و ام‌کلثوم، در طول این سفر، از فرصت‌ها استفاده کردند و وظایف خود را به خوبی انجام دادند. برای مردم کوفه و شام سخنرانی کردند، در مجلس ابن زیاد و یزید سخن گفتند و احتجاج کردند.
در اثر خطبه‌ها و سخنرانی‌ها و احتجاجات و گفت و گوهای امام سجّاد و زینب و ام‌کلثوم بود که در بین مردم کوفه وِلْوِله افتاد، زنان و مردان بر مظلومیّت اهل بیت و ظلم و ستمی که بر آنان شده، می‌گریستند، بر سر و سینه می‌زدند، از کوتاهی خود در نصرت امام حسین اظهار ندامت می‌کردند.
در شام نیز اوضاع به همین گونه ادامه یافت. به طوری که یزید ناچار شد از اهل بیت عذر خواهی کند و از کشته شدن امام حسین اظهار تأسف نماید و آن را به گردن ابن زیاد بیندازد و سرانجام اهل‌بیت را با احترام و تجلیل به سوی مدینه روانه سازد.
گرچه هدف ابن زیاد و یزید از به اسارت گرفتن اهل بیت پیامبر و خانواده شهیدان و
حرکت دادن آنان از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، قدرت‌نمایی و تضعیف روحیه اهل‌بیت و هواداران آنان و پیشگیری از قیام‌ها و نهضت‌های احتمالی ضد حکومت بنی‌امیه بود، ولی با تبلیغات امام سجّاد و زینب در طول این سفر و بهره‌گیری از فرصت‌ها، توطئه آنان خنثی و حتّی از اسارت اهل بیت نیز نتیجه معکوس نصیب دشمن شد.[469]

امام سجّاد در مدینه
حضرت سجّاد علیه‌السلام به همراه بازماندگان اهل بیت و خانواده شهیدان به مدینه بازگشت و امور مربوط به امامت را رسماً عهده‌دار شد. ودایع امامت را از ام‌سلمه تحویل گرفت و برنامه هایش را شروع کرد.
اوّلین برنامه‌اش، حفظ و حراست و سرپرستی از بازماندگان اهل بیت و خانواده‌های بی‌سرپرست شهیدان بود.
دومین برنامه‌اش، ادامه افشاگری‌ها و تبلیغات و تشریح اخبار و حوادث جان‌سوز عاشورا و دوران اسارت، برای اهل مدینه و زنده نگاه داشتن آن حادثه جان گداز بود. در احوال آن حضرت نوشته‌اند، همواره و به هر مناسبتی، برای شهدا بویژه پدرش امام حسین می‌گریست و مصائب عاشورا را برای مردم بازگو می‌کرد.
امام صادق علیه‌السلام فرمود: علی بن الحسین بیست (و در روایتی دیگر، چهل) سال گریه می‌کرد. هرگاه غذایی را نزدش می‌گذاردند، گریه می‌کرد. روزی خدمت‌گزارش عرض کرد: «جانم فدايت ياابن رسول‏الله! مى‏‌ترسم از شدّت گريه جانت را به خطر بيندازى‏‌.». در جواب فرمود: «حزن و اندوهم را به خدا عرضه مى‏‌دارم. آن چه من مى‏‌دانم، شما نمى‏‌دانيد. هرگاه كه شهادت يكى‏‌ از فرزندان فاطمه را به ياد مى‏‌آورم، بى‏‌اختيار اشكم جارى‏‌ مى‏‌شود.».[470]
موقعی که می‌خواست آب بنوشد، آن قدر گریه می‌کرد که اشک چشمش در ظرف آب می‌ریخت. از علّت این همه بی تابی سوال می‌کردند، می‌فرمود: «چه‏گونه گريه نكنم در
حالى‏‌ كه پدرم را با لب تشنه كشتند و آبى‏‌ را كه بر حيوانات بيابان مباح بود، از او دريغ داشتند.».[471]
گریه‌ها و سوگواری‌های امام سجّاد علیه‌السلام تنها برای عزاداری نبود، بلکه نوعی تبلیغات منفی و افشاگری علیه ظلم و جنایت‌های بنی امیّه بود.
سومین مسئولیّت امام سجّاد علیه‌السلام تأسیس حکومت اسلامی و اداره جامعه، طبق ضوابط و قوانین اسلام بود. تأسیس حکومت و اداره جامعه، یکی از بزرگ‌ترین مسئولیت‌های امام است. آن حضرت، برای انجام دادن آن آمادگی داشت، ولی چون زمینه فراهم نبود ومردم آماده حمایت نبودند، در این رابطه اقدامی به عمل نیاورد. مخصوصاً با توجّه به جوّ رعب‌ووحشت وخفقانی‌که‌ازسوی‌یزیددرحادثه‌کربلابه‌وجودآمده‌بود، هیچ‌کس‌جرئت حرکت نداشت و هرگونه عملی برای تأسیس حکومت، قطعاً با شکست مواجه می‌شد.
چهارمین مسئولیت حضرت، نشر علوم و معارف و احکام و قوانین اصیل اسلام بود. برای انجام دادن این وظیفه مهم و سنگین، کاملاً آمادگی داشت، ولی در اثر نقشه‌های شوم غاصبان حکومت، مسلمانان نتوانستند به مقدار کافی از علوم و معارف آن جناب کسب فیض کنند.
از یک طرف با تبلیغات گسترده، علی ابن ابی طالب علیه‌السلام را مورد تهمت‌های دروغین و لعن و نفرین قرار دادند و مردم را نسبت به اهل بیت بدبین کردند و از سوی دیگر، نسبت به شیعیان و هواداران اهل بیت، کاملاً حسّاس بودند و همه حرکات و رفتار و گفتار آنان را زیر نظر داشتند، مبادا به خانه اهل بیت رفت و آمد کنند، حدیثی بشنوند و برای دیگران نقل کنند، یا در مدح آنان سخن بگویند. اگر کسی تخلّف می‌کرد، با انواع کیفرها و محرومیّت‌ها مواجه می‌شد. در چنین اوضاع و شرایط خفقان آوری، چه کسی جرئت داشت برای کسب علم به امام سجّاد علیه‌السلام مراجعه کند؟ نیز چه‌گونه امکان داشت که آن حضرت علوم خود را در حدّ مطلوب، بین مردم پخش کند؟ ولی با همه این محدویّت‌ها باز هم از فرصت‌ها استفاده می‌کرد و به مقدار ممکن، علاقه‌مندان را از علوم خود بهره‌مند می‌ساخت. در همین رابطه، احادیث فراوانی در فنون مختلف از آن جناب باقی مانده و در
کتب حدیث ثبت و ضبط شده است. مهم‌ترین آن‌ها رساله حقوق است. امام سجّاد علیه‌السلام در این رساله کوتاه و پرمحتوا، همه حقداران را برشمرده و به حقوق هر یک اشاره کرده است. حضرت، در این زمینه از حدّ انسان‌ها فراتر رفته، حتّی اعضا و جوارح انسان را مانند چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم،…، و حتّی افعال انسان، مانند نماز، روزه، صدقه، و احسان را ذی حق دانسته، به حقوق هر یک اشاره کرده است. این رساله، رساله‌ای است بسیار غنی و پرمحتوا و بی نظیر وارزش‌مند که علاقه‌مندان می‌توانند از آن استفاده کنند.[472]

دعا و نیایش
برای شناخت بهتر امام سجّاد علیه‌السلام لازم است دعاهای مأثور از آن حضرت مورد مطالعه و دقّت قرار گیرند. دعا را نباید امری ساده و تنها در حدّ خواسته‌های یک بنده از خدای متعال دانست. چنان که از آیات و احادیث استفاده می‌شود، دعا، نوعی عبادت، بلکه از بهترین عبادت‌ها و موجب تکامل نفس و تقرّب الی الله است. روح انسان در حال دعا از جهان مادّه و مادّیات پرواز می‌کند و با پروردگار جهان ارتباط برقرار می‌سازد، به ضعف و فقر خود اعتراف می‌کند، به غنیّ علی الاطلاق پناه می‌برد و از او استمداد می‌جوید و عبادت جز همین معنا چیزی نیست. به همین جهت، چنان که در احادیث آمده و کتب سیره نیز آن را تأیید می‌کند، پیامبر اکرم و ائمه معصوم علیهم‌السلام اهل دعا و مناجات بودند و بسیار دعا می‌کردند. در همه حال به خدا توجّه داشتند و همواره از او استمداد می‌جستند. در این میان، پیامبر اسلام و علی ابن ابی طالب و علی بن الحسین، صلوات الله علیهم اجمعین، در کثرت دعا از شهرت بیش‌تری برخوردارند.
کتب حدیث و ادعیه، از دعاهای این سه بزرگوار پر است. دعاهای مأثور از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در یک مجلد بزرگ گردآوری شده و به نام الصحیفة النبوّیة انتشار یافته است. دعاهای مأثور از علی ابن ابی طالب علیه‌السلام در کتاب بزرگ دیگری به نام الصحیفه‌العلوّیة ثبت و منتشر شده است. در مورد علی بن الحسین علیه‌السلام نیز کتاب الصحیفه‌السجادیة شهرت دارد. این صحیفه، آن‌قدر مهم و با ارزش بوده که زبور آل محمّد نامیده شده است.
از مطالعه دقیق آن دعاها، می‌توان در توحید و خداشناسی، صفات ثبوتیه و سلبیه، معاد و جهان آخرت، کیفیّت عبادت و پرستش خدای متعال، کیفیّت دعا و مناجات و راز و نیاز با پروردگار جهان، کیفیّت سیر و سلوک و تقرب الی الله، مکارم اخلاق و صفات رذیله، نیازهای واقعی انسان در دنیا و آخرت، روابط صحیح انسان‌ها و حسن معاشرت، حقوق و وظایف انسان‌ها نسبت به هم،… بهترین درس‌ها را فرا گرفت.
دعاهای آن حضرت بسیار غنی و شگفت‌انگیز است. یک بشر عادی هرگز نمی‌تواند چنین دعاهایی را انشا کند واین گونه با پروردگار جهان راز و نیاز نماید.
امید این که مسلمانان، بویژه شیعیان اهل بیت، بتوانند از این دعاها حدّاکثر استفاده را کنند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ق.ظ ]




فضائل و مکارم اخلاق امام سجاد علیه السلام

علی بن الحسین علیه‌السلام بزرگ‌ترین و شریف‌ترین مردم زمان خود بود، به طوری که او را زینت عبادت کنندگان می‌دانستند.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرمود: منادی در قیامت ندا می‌کند: «زين العابدين كجااست؟». گویا علی‌بن‌الحسین را مشاهده می‌کنم که برخاسته و در بین صفوف در حرکت است.[442]
هنگامی که علی بن الحسین علیه‌السلام از نزد عمر بن عبدالعزیز برخاست، عمر از حاضران پرسید: «شريف‏ترين مردم كيست؟». گفتند «خود شما.». گفت: «نه؛ درست نگفتيد، بلكه شريف‏ترين مردم، كسى‏‌ است كه اكنون از نزد من برخاست.».[443]
هشام بن عبدالملک، قبل از خلافت به حج رفت. خواست حجرالاسود را استلام کند، ولی به خاطر کثرت جمعیّت، نتوانست. در همین زمان، علی بن الحسین رسید. حاجیان راه را برایش باز کردند تا حجرالاسود را استلام کرد. همراهان هشام گفتند: «اين مرد كيست كه مردم براى‏‌ استلام او، راه را باز كردند؟». هشام گفت: «من او را نمى‏‌شناسم.». فرزدق شاعر، سخن هشام را شنید و گفت: «ولى‏‌ من او را خوب مى‏‌شناسم. على‏‌ بن الحسين زين‏العابدين است.». آن‌گاه برای معرّفی آن حضرت، اشعار زیبایی را سرود.[444]
ابوحازم و سفیان بن عیینه و زهری گفته‌اند: «در ميان بنى‏‌ هاشم، افضل و افقه از على‏‌بن‏الحسين نديديم.».[445]

عبادت و شب زنده داری
بعد از علی ابن ابی طالب علیه‌السلام علی بن الحسین، عابدترین مردم زمان بود، به گونه‌ای که
زین‌العابدین لقب یافت.
امام صادق علیه‌السلام درباره آن حضرت فرمود: «هنگامى‏‌ كه وقت نماز فرا مى‏‌رسيد، بدنش مى‏‌لرزيد، رنگش زرد مى‏‌شد، همانند نهال درخت خرما به لرزه مى‏‌افتاد.».[446]
امام باقر علیه‌السلام فرمود: «وقتى‏‌ پدرم به نماز مى‏‌ايستاد، مانند ساقه درختى‏‌ بود كه از جاى‏‌ خود حركت نمى‏‌كند.».[447]
ابوحمزه ثمالی می‌گوید: علی بن الحسین علیه‌السلام را دیدم که در حال نماز، عبا از شانه‌اش افتاد، ولی آن را درست نکرد تا این که از نماز فارغ شد. جریان را از خودش سؤال کردم. فرمود: «آيا مى‏‌دانى‏‌ در برابر چه شخصى‏‌ ايستاده بودم؟ همانا كه نماز انسان قبول نمى‏‌شود مگر به مقدارى‏‌ كه قلبش به سوى‏‌ خدا توجّه دارد.».[448]
هنگامی که برای خواندن نماز برمی‌خاست رنگش تغییر می‌کرد، بدنش می‌لرزید، حالش دگرگون می‌شد. گاهی که از علّت این تغییر حال سؤال می‌کردند، می‌فرمود: «مى‏‌خواهم در مقابل پادشاه بزرگى‏‌ بايستم.».
وقتی به نماز مشغول می‌شد، از همه چیز صرف نظر می‌کرد و هیچ صدایی را نمی‌شنید.[449]
عبدالله پسر امام سجّاد می‌گوید: «پدرم شب‏ها آن قدر نماز مى‏‌خواند كه خسته مى‏‌شد و خود را همانند كودكان تا بستر بر روى‏‌ زمين مى‏‌كشيد.».[450]
علی بن الحسین، هرگاه بعض نوافل روز از او فوت می‌شد، شب، آن‌ها را قضا می‌کرد و به فرزندانش می‌فرمود: «گرچه نوافل واجب نيستند، ولى‏‌ دوست دارم به هر كار خيرى‏‌ كه عادت كرديد، آن را ادامه بدهيد.». پدرم نماز شب را در سفر و حضر ترک نمی‌کرد.[451]
پدر ابوحمزه ثمالی می‌گوید: علی بن الحسین علیه‌السلام را در جوار کعبه دیدم که مشغول نماز بود. آن قدر قیام خود را طول داد که خسته و گاهی پا به پا می‌شد. شنیدم که می‌فرمود: «يا سيّدي! تعذّبني و حبّكَ في قلبي؟ أما و عزّتك لئن فعلتَ لتجمعنّ بيني و بين قوم طال
ماعاديتهم فيك.».
زهری می‌گوید: علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام می‌فرمود: «اگر مردم شرق و غرب جهان بمیرند، ولی قرآن همراه من باشد، به وحشت نخواهم افتاد. وهنگامی که به «مالك يوم الدين» می‌رسید، آن قدر تکرار می‌کرد که نزدیک بود بمیرد.[452]
امام باقر علیه‌السلام فرمود: فاطمه دختر علی ابن ابی طالب علیه‌السلام علی بن الحسین علیه‌السلام را دید که از شدّت عبادت خسته و فرسوده شده است. نزد جابربن عبدالله انصاری رفت و گفت: «اى‏‌ صحابى‏‌ رسول خدا! ما بر شما حق داريم كه اگر يكى‏‌ از ما از شدّت عبادت خود را به هلاكت افكند، او را نصيحت كنى‏‌ كه سلامت خود را نگه دارد. اكنون على‏‌ بن الحسين كه يادگار پدرش است، پيشانى‏‌ و سر زانوها و دست‏هايش پينه بسته است. بياييد با او صحبت كنيد شايد كم‏تر خودش را به زحمت و سختى‏‌ بيندازد.».
جابر، خدمت آن حضرت مشرف شد. دید در محراب به عبادت مشغول است. علی‌بن‌الحسین علیه‌السلام به احترام جابر از جای برخاست و احوال پرسی کرد و او را در کنار خود نشانید.
جابر عرض کرد: «ياابن رسول الله! مگر نمى‏‌دانيد كه خدا بهشت را براى‏‌ شما و دوستداران شما، و دوزخ را براى‏‌ دشمنان شما آفريده است؟ پس چرا خودتان را در عبادت اين چنين به سختى‏‌ افكنده‏ايد؟».
علی بن الحسین علیه‌السلام در جواب فرمود: «اى‏‌ صحابى‏‌ رسول خدا! مگر نمى‏‌دانى‏‌ كه جدّم رسول خدا، قد غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر، با اين وجود، جدّيّت در عبادت را ترك نكرد تا اين كه ساق و قدم‏هاى‏‌ مباركش ورم كرد و در پاسخ توصيه كنندگان فرمود: ,,أفلا أكون عبداً شكوراً.'’».
وقتی جابر دید سخن او درعلی بن الحسین مؤثّر نیفتاد، عرض کرد: «ياابن رسول الله! سلامت و جان خودت را نگه دار؛ زيرا، تو از خانواده‏اى‏‌ هستى‏‌ كه به بركت وجود آنان، بلا از زمين برداشته مى‏‌شود و باران نازل مى‏‌گردد.».
امام سجّاد علیه‌السلام فرمود: «اى‏‌ جابر! مادام كه زنده باشم، از سنّت و سيره پدرانم دست برنمى‏‌دارم تا اين كه آنان را ملاقات كنم.».[453]
علی بن الحسین علیه‌السلام پیاده به حج مشرّف شد و فاصله بین مدینه و مکّه را در مدّت بیست روز طی کرد.[

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




کانون زندگی, کودک و نو+جوان افسردگی, خوش بینی, سلامت روانی, کودک بدون دیدگاه
بر اساس مطالعه ای که در مجله اطفال امریکا به چاپ رسیده است، خوش بینی موجب بهبود سلامت روانی و رفتار نوجوانان به ویژه در برابر علایم افسردگی می شود.
برای انجام این تحقیق ۵۶۳۴ دانش آموز بین سنین ۱۲ تا ۱۴ سال در طی ۳ سال از لحاظ شیوه تفکر خوش بینانه، مشکلات عاطفی، سوء مصرف مواد و رفتارهای ضد اجتماعی مورد بررسی قرار گرفتند.
در طی دوره مطالعه سطح خوش بینی پسران ثابت باقی ماند اما در دختران با کاهش همراه بود. نتایج نشان داد که نوجوانان خوش بین در برابر عوامل خطرساز سلامتی واکنش بهتری داشته اند.
نکته مهم تر این که خطر بروز افسردگی در نوجوانان خوش بین نسبت به سایر افراد، ۵۰ درصد کمتر بود. همچنین مشخص شد که خوش بینی یک عامل محافظتی در برابر سوء مصرف مواد و رفتارهای ضد اجتماعی مانند دزدی، خشونت فردی و صدمه رساندن به دیگران است.
متخصصان معتقدند گرچه خوش بینی یک عامل محافظتی در برابر عوامل خطرساز سلامتی برای نوجوانان به شمار می رود، اما نمی توان آن را یک علاج و راه حل قطعی دانست.
انجام مداخلات پیشگیرانه و طرح تمهیدات اجتماعی برای مراقبت از نوجوانان ضروری به نظر می رسد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-10-04] [ 11:37:00 ق.ظ ]




فرزندان خوب تربیت کنیم

مراقبت از فرزندان از جمله سخت ترین وظایف پدر و مادر است و با این حال اغلب آنها در این زمینه آمادگی لازم را ندارند. فرزنددار شدن بسیار اغواکننده، زیبا و در عین حال وحشتناک است. اما کیست که وقتی می خواهد صاحب نخستین فرزند خود شود به این بیاندیشد که کودکش روزی 2 ساله، 8 ساله و یک نوجوان خواهد شد. تصمیم به فرزنددار شدن تا حدود زیادی اقدامی خودخواهانه است. اشخاص اغلب به دلایل مختلف می خواهند بچه دار شوند. می خواهند بچه دار شوند زیرا بچه ها موجوداتی دوست داشتنی هستند. بعضی دیگر می خواهند نسل خود را حفظ کنند. دلایل زیستی هم در بسیاری از مواقع فرزنددار شدن را تشویق می کند. بعضی ها می خواهند آنچه را که خود از آن محروم بوده اند به شخصیت دیگری ارزانی کنند و این گونه شدت احساس محرومیت خود را بکاهند و سرانجام جمعی نیز باید فرزندان همسر خود را بزرگ کنند. فرزندانی که قبل از آشنایی آنها با همسرشان متولد شده اند و در اثر ازدواج، وظیفه مراقبت از آنها بر عهده زوج تازه ازدواج کرده قرار می گیرند.
همه ما تحت تاثیر مسائل دوران کودکی خود هستیم. همه ما خاطراتی ناخوشایند در زمینه طرز تربیت داریم و نگرانیم مبادا این مشکلات تربیتی را روی فرزندان خود تجدید کنیم. بعضی از این هراسها سطحی و ساده هستند اما برخی دیگر عمیق ترند و نتایج جدی تری بر جای می گذارند. باید احساساتمان را تفکیک و نیازهای فرزندانمان را در نظر بگیریم و انجام این کار به طور همزمان مشکل است. به طور کلی تربیت مسئله دار در دوران کودکی بیش از هرجای دیگر روی روابط انسان ها اثر می گذارد. برای کودکی که در این شرایط بزرگ شده، تلاش برای ایجاد روابط مهرانگیز به غایت شدید است. در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند. کودک با اطمینان صددرصد می داند کسی که از او مراقبت می کند، می داند که به اندیشه و احساساتش گوش فرامی دهند و او را مهم می انگارند. تجربه کردن پیوسته مهر و محبت یکی از حقوق کودکان است که با آن متولد می شوند. او موجود ویژه ای است زیرا حضور دارد. رفتار والدین به چند دسته تقسیم می شود و فرزندان در مقابل هرکدام از این والدین واکنش خاصی را نشان می دهند. والدین بیش از اندازه منتقد، والدین بیش از حد متوقع، والدین مشروط، والدین غایب یا غیرموثر، والدین دیکتاتور یا بی تفاوت، والدین ناجی. برخی از واکنش های عمدی فرزندان به طرز تربیت نادرست پدر و مادر است و تا حدودی می توان گفت در آن ساده سازی بیش از اندازه شده است. بعضی از این طرز برخوردها تنها در صورتی مسئله ساز می شوند که در آنها افراط شود. ممکن است همه ما تا اندازه ای از این رفتارها نسیبی داشته باشیم. تا این حد اشکالی ندارد اما مشکل زمانی بروز می کند که تعادلی در طرز تربیت پدرو مادر وجود نداشته باشد و در نتیجه کودکان ما تولید واکنش های نامتعادل بکنند. طرز تربیت پدر و مادر برای این که متعادل باشد باید گلچین شده باشد.
در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند.
هدف های پدر و مادر کاملا مشخص است. هدف تربیت افرادی است که به لحاظ ذهنی و جسمی سالم و به خود متکی باشند و زندگی هدفمندی را پی بگیرند. بچه ها حق و حقوقی دارند و وظیفه پدر و مادر است که راعی حقوق فرزندان خود باشند. حق و حقوق فرزندان عبارتست از: حق دارند به جای وجود داشتن، زندگی کنند. حق دارند برای خود شخصیتی داشته و شیئی در تملک دیگران نباشند. حق دارند با توجه به ارزش هایشان مورد احترام قرار بگیرند. حق دارند در قبال خود مسئول باشند. حق دارند شخصیتی منحصر به فرد داشته باشند. حق دارند بدون توجه به سن و سال با دیگران حق و حقوقی برابر داشته باشند و حق دارند برنده باشند و…
اگر احساس می کنید به عنوان پدر یا مادر هیچ عیب و نقصی ندارید باید این کتاب را بخوانید. بدون توجه به تاریخچه زندگی خود اگر نگرانید که در تربیت فرزندان خود با مشکلی روبرو شوید، اگر احساس می کنید چنان آسیب دیده اید که حق ندارید انسان دیگری را در دامان خود پرورش دهید این کتاب را بخوانید. با خواندن این کتاب می توانید با هراس های خودکنار بیایید. متوجه می شوید که به رغم ناراحتی ها و احوال مربوط به گذشته اضطراب و نگرانی شما تا چه اندازه بجاست. اگر احساس می کنید ممکن است نتوانید فرزند صالحی آن طور که باید و بهتر است تربیت کنید با خواندن این کتاب می توانید از شدت اضطراب خود بکاهید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:34:00 ق.ظ ]





نظر امام(ره) درباره مقامات عالیه آیت الله بهجت.

 

زندگینامه مختصر آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی

1- إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ‏ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ‏(1)

حدود صد سال پیش، در دوم شهریور ۱۲۹۵، خدا پسر دیگری به کربلایی محمود عنایت کرد. کربلایی محمود از آمدن فرزند چهارم خود، بسیار خوشحال بود. پیش از این هم خدا به او یک محمدتقی داده بود، ولی زود گرفت. این بار امید داشت که فرزندش بماند و مایه افتخارش شود. هنوز شانزده ماه از آن شب شیرین تابستانی نگذشته بود که رحلت مادر محمدتقی کامش را سخت تلخ کرد؛ تلخی از دست ‌دادن همسر و غم یتیم شدن طفل نورسیده. این‌گونه بود که محمدتقی ، خیلی زود یتیم شد و چیزی از مادر در خاطرش نماند. سال‌ها بعد تعریف کرد که خواب مادر را دیده، ولی مادر چهره از او پوشانده است. پرسیدند: «آخر برای چه صورتش را پوشانده، مگر شما نامحرم بودید؟». جواب داد: «شاید نمی‌خواسته دوباره محبت مادر و فرزندی در دل من زنده شود».

٢- إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ(2)

هنوز هفت ساله نشده بود که کربلایی محمود او را به مکتب‌خانه فرستاد. استاد مکتب‌خانه می‌دید که محمدتقی خیلی خوش‌استعداد است و سبک‌سری‌های بچه‌گانه‌ هم ندارد. به کربلایی محمود گفت که اجازه دهد محمدتقی درس را ادامه دهد. کربلایی محمود هم که نمی‌خواست آنچه را خدا به او ارزانی کرده تباه کند، فرزند دوازده ساله‌اش را به حوزه فومن فرستاد.

استعدادش همواره توجه‌ها را جلب می‌کرد. آیت‌الله سعیدی وقتی آن استعداد را در او دید، به پدر گفت: «او را به عراق بفرست. بگذار آنجا درس بخواند». برای کربلایی خیلی سخت بود که دردانه‌اش را به فرسنگ‌ها دورتر از خانه و کاشانه‌اش بفرستد، ولی باز هم برای اینکه آنچه خدا به او ارزانی داشته، تباه نشود، این سختی را به جان خرید.

طلبه جوان، در نزد اساتید خوش درخشید، نبوغ او در چشم اساتید نمودار بود. تلاش او هم عجیب بود. تا آنجا که حتی در سخت‌ترین مریضی‌ها هم حاضر به ترک کلاس درس نبود. روزی از شدت مریضی توان شرکت در کلاس نداشت، ولی با خود فکر کرد که داخل کلاس می‌نشینم و حرف‌های استاد را در ذهن ضبط می‌کنم، ولی درباره آن فکر نمی‌کنم؛ وقتی خوب شدم، آنها را مرور می‌کنم و روی آن فکر می‌کنم.

حافظه قوی، فهم نیکو، همت و پشتکار والا و تقوای مثال‌زدنی دست به دست هم داد تا محمدتقی بهجت، پس از سال‌ها بهره‌مندی از عالمان بسیار بزرگی چون آیت‌الله نایینی، آیت‌الله غروی اصفهانی و آیت‌الله شیرازی، عالم دین شود و فقیه در علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام.

٣- وَ كَذَلِكَ لَا تَقْدِرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ(3)

هرچند همه آن بزرگان و اساتید اهل عمل و کرامت بودند و هر یک از استوانه‌های تقوا به‌شمار می‌آمدند، ولی آقا سید محمدحسن الهی کسی را به او نشان داد که وصف‌شدنی نبود. شیخ محمدتقی هم که در فرصت‌شناسی ممتاز بود، سفت و سخت دست به دامان او شد و برای سیروسلوک و کسب معارف توحیدی، زانوی ادب و تواضع در محضر آن ولی الهی، حضرت آیت‌الله سید علی قاضی قدس‌سره زد؛ بزرگ‌مردی که تنها اولیای الهی او را شناختند و قیمت مجالسش را امثال آیت‌الله بهجت دانستند. می‌فرمود: «یک‌بار درس ایشان را تقویم (قیمت‌گذاری) کردم که ببینم چقدر می‌ارزد. آن موقع یک کوچه در نجف بود به‌ نام کوچه صدتومانی. آن کوچه صد تومان پولش بود. صد تومان خیلی بود. سی کیلو برنج هشت قران بود. دیدم برای یک جلسه ایشان صد هزار تومان هم کم است!»

۴- وَسَيَأْتِي زَمَانٌ تَكُونُ بَلْدَةُ قُمَ‏ وَأَهْلُهَا حُجَّةًعَلَى الْخَلَائِقِ وَ ذَلِكَ فِي زَمَانِ غَيْبَةِ قَائِمِنَا إِلَى ظُهُورِه‏(4)

سال ۱۳۲۴ بود. شانزده سال می‌شد که طلبه جوان و فاضل، از دیار خود کوچ کرده بود. شیخ محمدتقی تصمیم گرفت که سری به زادگاه خود بزند. قصد ماندن نداشت؛ چراکه دوری از آن بهشت و هم‌نشینان بهشتی‌اش کار آسانی نبود. وقتی به ایران آمد، خواهرش، همان که برایش مادری کرده بود، به او گفت: «دیگر وقت ازدواج شماست». حرف حساب می‌زد. او هم پذیرفت.

حالا وقت برگشتن شده، ولی تقدیر چیز دیگری است. در طول این مدت که در ایران بود، خبر وفات اساتید یک‌به‌یک به او می‌رسید تا آنکه از رفتن دلسرد شد و در قم مقیم شد، در جوار حرم نورانی بنت موسی‌بن‌جعفر علیهاالسلام.

شهر قم، برای آنان که از جوار امیرمؤمنان دور مانده بودند، ملجأ و مأوایی بود و با برپایی مجالس پررونق درسی، به‌ویژه درس حضرت آیت‌الله بروجردی قدس‌سره، رفته‌رفته از حوزه نجف پیشی می‌گرفت.

۵- مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ(5)

از همان سال اول تا آخرین سال‌های زندگی مبارکش، اگر کسی اوایل طلوع آفتاب به حرم می‌رفت، آقا را در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام می‌دید. حدود یک ساعت روی پا می‌ایستاد و زیارت می‌کرد، وقتی اطرافیان حسابی خسته می‌شدند و این پا و آن پا می‌کردند، تازه می‌آمد و گوشه‌ای پیدا می‌کرد و می‌نشست و باز هم مشغول بقیه اعمال و زیارات می‌شد. آنجا را حرم تمام اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌دانست و همه را زیارت می‌کرد. امین‌الله می‌خواند، جامعه کبیره می‌خواند…

۶- أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ(6)

تابستان‌ها که درس‌های حوزه تعطیل می‌شد راهی دیار امام رئوف علیه‌السلام می‌شد. آنجا هم زیارتش مفصل‌تر بود و هم نشاطش بیشتر.
در حرم اهل‌بیت علیهم‌السلام حال عجیبی داشت. خاکسار بود. اطرافیان می‌دیدند که حتی در اواخر عمر، وقتی جلوی در رواق می‌رسد، با زحمت قامت رنجورش را خم می‌کند و زانو می‌زند و عتبه را می‌بوسد؛ با آنکه مرجع شیعیان بود و آوازه‌اش در همه‌جا پیچیده بود. اظهار تضرع در مقابل اهل‌بیت را دوست داشت و اگر این صفت را در دیگران هم می‌دید، تعریف می‌کرد. می‌فرمود: «مرحوم دربندى به ایشان [شیخ انصاری] گفت: آقا، كار شما براى مردم حجّت است، وقتى به حرم مى‌‌روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل عليه‌السلام را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عَتبه درب را مى‌بوسم كه گرد و خاک پاى زوّار است.»

٧-… مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ‏(7)

علمای قم وقتی شنیدند شاگرد آیت‌الله غروی اصفهانی (کمپانی) به قم آمده و محفل درسی برپا کرده، راهی آن محفل شدند. همه‌شان می‌دانستند که آیت‌الله غروی، در علم اصول صاحب سبک است، اما دیدند که شاگرد، خودش هم استاد است و صاحب سبک.
آقا بسیار مجمل و مختصر تدریس می‌کرد و با رمز و اشاره سخن می‌گفت و مباحثش هم بسیار سنگین بود. شاگردها می‌گویند:‌ «درس ایشان به درد هر کسی نمی‌خورد. آنهایی استفاده می‌کردند که کاملاً به مباحث فقهی و اصولی احاطه داشتند و حداقل یک دوره درسی نزد دیگران دیده بودند».
اما این جلسات فقط به بیان «فقه» و «اصول» نمی‌گذشت. توجه به نیازهای مخاطبان، بحث را به سخنان متفرقه می‌کشانید. مانند طبیبی حاذق، مطالبی را می‌گفت که علاج درد مستمعین باشد. آن جمله‌های کوتاه و ساده، راه‌های طولانی و سخت را برای خیلی‌ها هموار کرده بود. سخنانش، وسعت علمی‌اش را نشان می‌داد. از تاریخ می‌گفت، از حکمت، از عبرت‌هایی که باید از اتفاق‌های معاصر بگیرند و گاهی هم پند می‌داد. پندهای آقا خیلی کوتاه بود، اما عجیب انسان را تکان می‌داد. گاهی بعضی از غیرطلبه‌ها هم می‌آمدند تا آن نکته‌های نغز را از لابه‌لای کلمات بشنوند. هم از دیدن آقا بهره می‌بردند و هم از شنیدن کلماتش.

٨- إِنَّ الْمَغْبُوطَ مَنْ أَنْفَذَ عُمُرَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّهِ(8)

آقا اهل عمل بود؛ به همین دلیل هم بود که سخنان اندکش بسیار به دل می‌نشست. نمازهای باصفایش برای همه دل‌نشین بود و همه را جذب می‌کرد. مسجدی‌ها می‌دیدند که آقا چقدر به نماز اهمیت می‌دهد و بعد از نماز هم می‌نشیند و تعقیبات مفصلی به‌جا می‌آورد، تعقیباتی که به هیچ‌وجه حاضر نبود از آنها بگذرد، اما شاید همه نمی‌دانستند که این بخش اندکی از عبادت‌های اوست. عبادت‌های آیت‌الله بهجت از حدود دو ساعت به اذان صبح آغاز می‌شد و تقریباً تا پنج ساعت بعد که از حرم برمی‌گشت، ادامه می‌یافت. بقیه روز هم اکثراً به عبادت می‌گذشت تا آن لحظه آخر که در رختخواب می‌رفت هم اگر نگاهش می‌کردی، می‌دیدی که لب‌هایش تکان می‌خورد. عجیب بود که با این همه وقتی که برای عبادت می‌گذاشت، از تدریس و رسیدگی به امور مردم و خانواده و … باز نمی‌ماند. می‌گفت:‌ «برای من به تجربه معلوم شده که اگر از عبادات کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، برای من با ده دقیقه تمام می‌شود».
نمی‌خواست یک ثانیه را هم هدر دهد. این‌گونه بود که همه حسرتش را می‌خوردند.

٩- فِي السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِي الْجَبَل(9)

از سال هفتادوچهار که رسماً مرجعیت آیت‌الله بهجت را اعلام کردند، رفته‌رفته مقلدانش بیشتر می‌شد.پیری و بیماری بدنش را رنجور و خسته کرده بود، ولی با همه اینها روی گشاده و اخلاق نیکویش، از یادت می‌برد که او مرجع تقلید جهان تشیع است و بیش از نود سال سن دارد و چند جور مریضی. آن رنج‌ها را به جان می‌خرید و با صبر و حوصله با اطرافیان برخورد می‌نمود؛ حتی با آنهایی که خلاف ادب رفتار می‌کردند. اگر شخص آشنایی التماس دعا می‌گفت،‌ تا مدت‌ها بعد آقا از او سؤال می‌کرد که مشکلش حل شده یا نه.
آن‌قدر صمیمی بود که فکر می‌کردی، نزدیک‌ترین شخص به آقا هستی، ولی گویا همه اطرافیان همین تصور را داشتند!

١٠- بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِه‏(10)

جمعه بیست‌وپنجم اردیبهشت آخرین روضه‌ آقا بود و آخرین باری بود که دیوارهای مسجد، آقا را می‌دیدند. گویا زمین مسجد می‌فهمید که قدم‌های آقا سبک شده است و میل رفتن دارد. مسجد بغض کرده بود. زمین تنگ شده بود و آسمان سنگین بود، ولی ما بی‌خبر.

شاید همان روز بود که به همسرش گفت: «فلانی را در فومن می‌شناختی؟ این شعر را می‌خواند: «یاران و برادران مرا یاد کنید/ رفتم سفری که آمدن نیست مرا.»
روز بیست‌وششم هم می‌خواست به درس برود، آماده شده بود، ولی ناگهان تصمیمش عوض شد و برگشت تا مسجد و محراب همچنان بغض‌آلود باقی بماند. وقت رفتن نزدیک می‌شد، ولی ما بی‌خبر.

روز بیست‌وهفتم اردیبهشت ۱۳۸۸ روز رفتن بود، ولی باز هم ما بی‌خبر؛ آخر در روز پایانی هم چیزی از آرامش همیشگی‌اش کم نشد، تا آنجا که حتی نزدیک‌ترین افراد هم گمان نمی‌کردند این لحظه‌های آخر است. نماز صبح را نشسته خواند. فرزند دید که حال پدر تعریفی ندارد. با دکتر تماس گرفت و او هم آمد، ولی حتی دکتر هم گمان نمی‌کرد که این لحظه‌ها، لحظه‌های آخر است. قرار شد که آقا را به بیمارستان ببرند. هوا ابری شده بود. رعد و برق می‌زد. بغض آسمان ترکیده بود.

هوا که صاف شد، فرزند بالای سر پدر آمد تا او را آماده رفتن کند، ولی پدر زودتر رفته بود.

پی نوشت ها:
1) همانا اجر و پاداش بزرگ همراه با بلا و سختی بزرگ است. و خدا هیچ گروهی را دوست ندارد، مگر آن که ایشان را گرفتار بلا می‌کند.

2) آنگاه که خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، او را دین‌شناس می‌گرداند.

3) و همین‌طور [که نمی‌توانی خدا و اهل‌بیت را بشناسی] نمی‌توانی بر صفت و ویژگی مؤمن نیز آگاه شوی.

4) و زمانی خواهد آمد که شهر قم و ساکنان آن، حجت بر مخلوقات می‌شوند [و با نشر معارف دین، حجت را بر همگان تمام می‌کنند] و این امر در زمان غیبت قائم ماست تا روز ظهورش.

5) هر کس او [فاطمه معصومه علیهاالسلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد، بهشت برای اوست.

6) هزار حج و هزار عمره برای کسی نوشته می‌شود که او [امام رضا علیه‌السلام] را زیارت کند، درحالی‌که حق او را می‌شناسد.

7) [با کسی مجالست کنید که] دیدار او خدا را به یادتان می‌آورد و گفتار او علمتان را می‌افزاید.

8) و آنکه همه غبطه‌اش را می‌خورند، کسی است که عمرش را در طاعت پروردگارش گذرانده باشد.

9) در زمین نرم و هموار گیاه می‌روید، نه در [زمین سختِ] کوه.

10) پس از آنکه بنده مؤمن از دنیا می‌رود ملائکه و جایهایی که در زمین بر روی آن خدا را عبادت می‌کرد، و همچنین درهای آسمان که اعمالش از آن به بالا صعود می‌کرد، بر او می‌گریند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]




مقام معظم رهبری :
در هر جامعه‌ای که قرآن به عنوان دستور زندگی و مقررات بین مردم قرار نگیرد در آنجا قرآن به معنای واقعی مهجور است. البته وجود قرائت قرآن در میان مردم یک کشور نعمت بزرگی است ولی این کافی نیست و استعمارگران برای تحقق این وضع سرمایه گذاری‌های بسیاری کرده‌اند.
بیانات مقام معظم رهبری پیرامون قرآن کریم 12 فروردین

● راه حاجت طلبیدن از خداوند –

در کافی از حضرت صادق(ع) روایت شده که فرمود: هرگاه یکی از شما مردم حاجتی از خدا طلب میکند و میخواهد حاجتش بر آورده شود باید بکلی از مردم چشم بپوشد و مایوس گردد و امیدواری او بجز خدا نباشد و خداوند از دل او آگاه است اگر چنین باشد پروردگار حاجت او را روا کند و فرمود: ای مردم حساب نفس خود کنید پیش از آنکه بحساب شما برسند و بدانید از برای قیامت پنجاه موقف است و هر موقفی هزار سال طول بکشد.
همچنین از ابوسعید حذری روایت کرده که حضور پیغمبر اکرم(ص) عرض کردم چقدر روز حساب طولانی است؟
فرمودتد: به آن خداییکه جانم در دست اوست آن روز برای مومن کمتر از بجا آوردن نماز واجب در دنیا خواهد بود.
سبحان الله
منبع : تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
• زندگی به سبک روح الله/ با بچه‌ها روراست باشید
بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ می‌شود …
امام به دختر من که از شیطنت بچه خود گله می‌کرد، می‌گفتند من حاضرم ثوابى را که از تحمل شیطنت حسین می‌بری با ثواب تمام عبادات خودم عوض کنم و عقیده داشتند که بچه باید آزاد باشد تا وقتى که بزرگ می‌شود آن وقت باید برایش حدى تعیین کنند.

در مورد تربیت کودکان می‌فرمودند: «با بچه‌ها روراست باشید تا آن‌ها هم روراست باشند. الگوى بچه پدر و مادر هستند. اگر با بچه درست رفتار کنید بچه‌ها درست بار می‌آیند. هر حرفى را که به بچه‌ها زدید به آن عمل کنید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:26:00 ق.ظ ]




کدام زن و مرد «عزیز» خدا هستند
توصیه‌های اخلاقی حاج اسماعیل دولابی درباره خانواده

مرحوم حاج‌اسماعیل دولابی می‌گفت: مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن، پایش را ببوس، تا به گریه بیفتد، وقتی گریه افتاد خودت هم به گریه می‌افتی. آن وقت کارت روی غلطک می‌افتد و خدا همه درهایی را که به روی خودت بسته‌ای باز می‌کند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نظام خانواده، نظام ارزشمند و محبوبى است که در اسلام هیچ بنایى محبوب‌تر از او پایه‌ریزى نشده است. پیامبر اکرم(ص) مى‌فرماید: در اسلام هیچ نهادى محبوب‌تر و عزیرتر از تشکیل خانواده در نزد خداوند بنا نشده است.
هیچ فایده‌اى بعد از نعمت اسلام برتر و مفیدتر از این براى مرد مسلمان نیست که او همسرى داشته باشد که هروقت به او نگاه کند مسرور و شاداب شود و هنگامى که به او دستور دهد اطاعت کند، و هر وقتى که از نزدش برود حافظ جان خود و مال همسرش باشد.
نظام خانواده از چنان جایگاه و مقام شایسته در اسلام برخوردار است که حتى بر میزان ثواب عبادت و بندگى افراد تأثیر مى‌گذارد، تا جایى که دو رکعت نماز کسانى که تشکیل خانواده داده‌اند برتر از عبادت فرد مجردى است که شب و روز نماز بخواند.
در ادامه توصیه‌هایی از مرحوم محمداسماعیل دولابی از عارفان و سالکان طریق الهی در خصوص «خانواده و اهمیت آن» برای عموم علاقه‌مندان نقل می‌کنیم:

کمال انسان در این است که خانواده‌اش از او خشنود باشد. کمال مرد در آن است که خانواده‌اش از او راضی باشد.
هر زنی که مردش از او راضی باشد آن عزیز خداست، هر مردی هم که زنش از او راضی باشد آن مرد عزیز خداست، کمال زن و مرد در این است و بقیه‌اش سخنی دیگر است. چنین زن و مردی را خدا از همه اعمالشان راضی است. خوب رفتار کردن با زن هنر دین است. مردی که با زنش خوب رفتا کند همه جا آقاست. زن هم وقتی مردش از او راضا باشد می‌تواند همه کارهایش را به خوبی انجام دهد. نمونه کامل یک زن و شوهر مؤمن حضرت علی و حضرت زهرا(س) می‌باشند که یک روح و یک جان بودند در دو پیکر.
بهترین راه، محبت کردن به همسر و فرزندان است. پیامبر(ص) فرمود:
«خَیرُکم، خیرُکم لأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیرُکم لأَهْلَی»؛ بهترین شما کسی است که بهترین شما در رابطه‌اش با خانواده‌اش باشد، و من بهترین شما در رابطه با خانواده‌ام هستم.
هر کاری که می‌توانی بکن، پول خرج همسرت کن، به او محبت کن، تا با هم یگانه شوید.
زن و مرد باید به همدیگر خوش‌بین باشند و هر کدام عیب را از خود بدانند، و به دیگری نسبت ندهند. اصلاً عیب دیدن کار خوبی نیست.
وقتی می‌خواهید از منزل خارج شوید اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید وقتی هم خواستید وارد خانه شوید بیرون در استغفار کنید و صلوات بفرستید و هر ناراحتی که داری بیرون بگذارید و با روی خوش داخل شوید تا اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این است.
اگر زن و بچه‌ات زشت و بد به نظرت آمدند، به خودت بگو: درست نگاه کن، خدا آن‌ها را درست کرده، مصنوع خدا مگر زشت و بد می‌شود؟!
موظب باش که مجلس ذکر، تنبل‌خانه تو نشود و زن و بچه را به حال خود رها نکنی! شرط زندگی و معاشرت را دعوا نکردن قرار دهید، یگانگی و الفت مبدأ همه خوبی‌هاست. از حدیث کسا ادب صحبت کردن فرزندان و شوهر و همسر با یکدیگر را بیاموزید؛ اگر زن با مرد مدارا کند، در نصف اعمال خوب او شریک است. با بزرگ خانواده‌تان مدارا کنید. زن با شوهرش، فرزندان با پدرشان مدارا کنند و حرمت او را نگاه دارند.
قرآن در مورد ازدواج می‌فرماید: «لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا»؛ تا در نزد همسرتان آرامش و سکون بیابید. مقصود، سکون و آرامش دل است و این وقتی عملی می‌شود که ایمان وجود داشته باشد.
هماهنگی و موافقت اخلاقی بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ و به صورت صددرصد برای غیر انبیا و اولیا(ع) غیرممکن است. اگر بخواهیم محیط خانه، گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید، صبر و استقامت و گذشت و چشم‌پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد اگر این‌ها نباشد اصطکاک و برخورد پیش خواهد آمد. و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی می‌شود.
فرزند تا هفت سال سلطان است و باید از او فرمان برد، هفت سال دوم وزیر است و باید او را مشاور قرار داد و از او نظر خواست، بعد از آن عبد می‌شود و فرمان خدا و خوبان را می‌برد.
دختر رحمت و پسر نعمت است. رحمت شما را حفظ می‌کند، نعمت را شما باید حفظ کنید. نعمت را باید مواظبت کرد، ولی رحمت صاحبش را مراقبت و حفظ می‌کند. رحمة للعالمینی پیامبر اکرم(ص) هم در حضرت زهرا(س) تبلور یافته است.
وقتی دیدی یک روز صبح فرزندت خودش بیدار شد و بدون اینکه کسی به او بگوید وضو گرفت و در گوشه خلوتی نماز خواند، بدان که نماز فرزندت را گرفت. سجده شکر به جا بیاور. مبادا از آن پس او را برای نماز خواندن تحریک کنی.
بچه‌ها خوبند، قشنگند. به بچه‌ها خیلی ایراد نگیرید؛ اغلب پدر و مادرها به قصد خوبی کردن به بچه‌ها و تربیت آنها بچه‌ها را خراب می‌کنند چون علم ندارند. حالا که علم نداریم و نمی‌توانیم درست کنیم حداقل به حال خودشان بگذاریم و دائم به آن‌ها امر و نهی نکنیم و اذیت‌شان نکنیم. با همین به اصطلاح تربیت کردن‌هاست که پدر و مادرها بچه‌ای را که با فطرت متولد شده است به راست یا چپ منحرف می‌کنند و یواشکی آن‌ها را یهودی یا نصرانی می‌کنند.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى یَکُونَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ‏ وَ یُنَصِّرَانِهِ»؛ هر نوزادی بر فطرت الهی متولد می‌شود تا اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی می‌کنند. به نظر من اصلاً به بچه دست نزنید. خودت درست راه برو، بچه که در کنار تو است همین که تو را می‌بیند، برای ساخته شدنش کافیست. چقدر ائمه(ع) فرمودند: مردم را با عمل‌تان و نه با زبان‌تان به راه دین دعوت کنید و وقتی انسان حق پدر و مادرش را ادا کند جمال امام‌ها پیدا می‌شود. نکند حق آن‌ها را تضییع کنی که راهت بسته می‌شود. اگر زنده‌اند یا مرده، هر طور که می‌توانی آن‌ها را از خودت راضی کن.
پدر و مادر را از خود خشنود کنید. مادرتان را ببوسید، به پای او بوسه بزنید. وقتی دل آن‌ها از شما راضی و شاد شود، از ته دل دعایتان می‌کنند این در سیر شما بسیار مؤثر است.
مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن، پایش را ببوس، تا به گریه بیفتد، وقتی گریه افتاد خودت هم به گریه می‌افتی. آن وقت کارت روی غلطک می‌افتد و خدا همه درهایی که به روی خودت بسته‌ای را باز می‌کند. این که فرمود: بهشت زیر پای مادر است؛ یعنی تواضع کن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:25:00 ق.ظ ]




 

مي‎فرمودند: «من براي آينده تحصيل به حضرت ولي عصر عجل‎الله فرجه الشريف متوسل شدم، در خواب، ايشان را زيارت كردم. آن حضرت در همان عالم رؤيا كمر مرا گرفتند، و در نجف به زمين گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض كردم سوختم، سوختم. باز كمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمين نهادند. آن جا را موافق يافتم.» بعد ها وقتي به قم رفته بودند، در مدرسه «دارالشفا» كه متصل به مدرسه فيضيه است حجره پيدا كرده بودند. متصدي حجره ها مرحوم شهيد صدوقي بود، كليد همان حجره اي را به من داد كه در عالم خواب به من داده شده بود.

نقل مي كردند: «در این مدرسه يك‎سال همراه كسي در حجره بودم كه او از بيداري قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نمی داد ساعت را قبل از اذان كوك كنم. چاره اي نداشتم، آزار هم‎حجره جائز نبود. تمام آن يك‎سال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتيجه اين صبرواستقامت، سال آينده خداوند توفيق عنايت فرمود، با امام رضوان‎الله عليه هم‎حجره شدم كه اين يك خوشبختی بود.
آن‎روز حوزه علميه قم، در سال هاي بعد از وفات بنيان گذار خويش آيت الله العظمی حاج شيخ عبدالكريم حائري رضوان‎الله عليه به سر مي برد. زعماي حوزه عبارت بودند از آيت الله حجت(ره)، آيت الله سيد محمد تقي خوانساري(ره) و آيت الله سيد صدرالدين صدر(ره)، و چون هيچ‎كدام مرجعيت عام نداشتند، با كمك يكديگر حوزه را اداره مي كردند. آن‎ها مردان بزرگي بودند، بسيار بي‎هوي و تارك حشمت و جاه، و از نظر دانش بلندمرتبه؛ آيت ا… حق‎شناس به درس فقه آيت الله حجت(ره) مي روند كه تمام اين دوره درس را نوشته‎اند، و اين تقريرات؛ جزو نوشته هاي ايشان باقي است. در درس اصول هم به محضر آيت الله خوانساري (ره) حاضر مي‎شوند، و يك دوره تقريرات اين درس هم هنوز باقي مانده است.

اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاه‎آبادي هستي، امتحانت نمي كردم!

من خودم از ايشان شنيدم كه به درس خارج مكاسب آيت الله خوانساري نيز حضور يافته‎اند. در اوان ورود به قم، به محضر امام خميني -رضوان‎الله عليه- مي رسند، و از ايشان اجازه ورود به درس فلسفه‎شان:اسفار را مي خواهند. مي گفتند: همين‎طور كه حركت مي‎كرديم، امام يك آجر از روي زمين برداشت، و فرمود: ماهيت اين چيست؟ من عرض كردم: ماهيت اين آجريت آن است. بعد از چند سئوال ديگر فرمود: پيش چه كسي درس خوانده اي ؟ من عرض كردم: آيت ا… شاه‎آبادي، فرمود: اگر مي دانستم تو شاگرد آقاي شاه‎آبادي هستي، امتحانت نمي كردم.

در آن سال ها هنوز آيت ا… العظمي بروجردي رضوان‎ا… عليه در بروجرد به سر مي بردند، و به قم نيامده بودند. البته فضلاي قم، ايشان را مي شناختند، و قدر و ارزش علمي ايشان را مي دانستند. لذا گروهي از اين فضلا تابستان ها به بروجرد مي رفتند تا از محضر ايشان استفاده كنند. آيت الله حق‎شناس وآيت الله سلطاني و نيز استاد شهيد مطهري از اين گروه بودند. در سال 1323 شمسي آيت الله العظمي بروجردي(ره) به درخواست و اصرار مكرر علما بزرگ و فضلاي قم، بعد از سفر براي معالجه در تهران، به قم وارد شده و براي زعامت حوزه و عهده‎داري مرجعيت، در آن شهرسكونت مي كنند.

حاج آقاي حق‎شناس مي فرمودند: «من شب خواب ديدم كه همه علماي بزرگ در صحن اتابكي حرم حضرت معصومه سلام‎ا… عليها جمع هستند. تمام اطراف اين صحن دور تا دور، از علما پر بود. آقاي بروجردي از يكي از در هاي صحن وارد شدند. همه علما به احترام ايشان قيام كردند، و ايشان از ابتداي در ورودي به تعارف و احترام به علماي حاضر پرداختند، و من ديدم ايشان كوله پشتي باربران را بر دوش دارند، و همين‎طور كه در برابر آقايان علما كه در آن جا حاضرند، احترام و كرنش مي كنند، كوله پشتي بالا و پايين مي رود. فردا به محضر ايشان رفتم، و خواب را عرضه داشتم، فرمود: اين بار شريعت است كه به دوش من نهاده شده است. اميدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.

کسی که توانست تشنگي هاي معنوي ايشان را سيراب كند

ايشان به تمام آرزوي خودش رسيده بودند ، و در وجود آيت الله بروجردي(ره) استادي را يافته بودند، كه جامع همه‎چيز بود، و هم مي‎توانست تشنگي هاي معنوي ايشان را سيراب كند، و هم نياز هاي علمي او را برآورد. حضور آيت الله بروجردي در قم حوزه اي نوين بنياد نهاد. علم و دانش نضج تازه يافت، و تحقيق در رجال و حديث و فقه واصول ،علاوه بر این ها درس تفسيرحتی معقول، همراه با عشق و شور به درس خواندن در اين حوزه تازه پا به راه افتاد. آيت الله حق ‎شناس درتمام درس هاي فقه و اصول استاد خويش آيت الله بروجردي شرکت کرد، وهمه را نوشت، و امروز اين تقريرات در شمار ميراث علمي ايشان باقي است.

آن‎قدر درس خواندند، و مطالعه كردند که دچار خونريزي بيني شدند!

آيت‎الله حق‎شناس آن‎قدر درس مي خواندند، و مطالعه مي كردند كه طبق فرموده خودشان بارها گرفتار خونريزي بيني شده بودند، و در نهايت در امتحانات دروس آيت ا… بروجردي(ره)به شاگرد اولي مي رسند. ثمره زحمات ايشان اجتهاد مطلق در علوم ديني بود كه مرتبتي بسيار بلند است، ايشان از پنج تن از بزرگان اساتيد حوزه اجازه اجتهاد دريافت كردند كه از آن جمله مي توان به اجازه آيت الله‎العظمي حاج شيخ عبدالنبي عراقي(ره) و آيت الله حاج سيد احمد زنجاني(ره) اشاره كرد. ايشان دردهه چهل، سفري چند ماهه به عتبات عاليات داشتند. دراين سفر مرحوم آيت الله خويي به ديدن ايشان مي آيند. محل ملاقات، منزل اخوان مرعشي(رهما)بود كه از دوستان ايشان و فضلاي نامدار نجف بودند؛ از قبل قرار بحثي نهاده شده بود. دوشب، هرشب، حدود سه ربع ساعت بحث بر سر طهارت يا نجاست اهل كتاب به ميان آمد.

آيت الله خويي خطاب به آقای حق‎شناس : «در اجتهاد ايشان ترديدي نيست.»

يكي از دوستان ايشان كه در اين سفر همراه بود، نقل مي كرد، همين كه آيت الله خويي بر زمين نشستند، به تعارفات مرسوم پرداختند؛ اما هنوز تعارفات ايشان تمام نشده بود كه آقای حق‎شناس همانطور که طبق معمول چشم بر زمین انداخته بود، بحث را شروع كرد، و چنان به جد بحث مي كرد كه آيت الله العظمی خويي سراپا گوش شده بود. بحث كه تمام شد، تازه، مجلس، دوستانه شد، و تعارفات به راه افتاد، و بعد آقای خويي فرموده بودند: «در اجتهاد ايشان ترديدي نيست.»

شريك بحثي در قم داشتند به نام ميرزا حسين نظرلوئي تبريزي(ره) كه از افاضل تلامذه مرحوم آيت الله حجت(ره) و داماد مرحوم آيت الله قزويني(ره) بوده و به فضل و تقوا موصوف بود، ايشان علاقه تام و ارادت كاملي به وي داشت. هم‎بحث ديگر ايشان در درس ها آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي(ره)، استاد فقه و اصول و كلام و معلم اخلاق حوزه علميه بود.

شب بيست يكم محرم سال 1373 قمري مطابق با سال 1331 شمسي شيخ‎محمدحسين زاهد به لقاء الهي رفت. ايشان وصيت كرده بود كه براي اداره و امامت نماز مسجدشان، آيت ا… حق‎شناس را دعوت كنند، و فرموده بود كه: «ايشان علما و عملا از من جلوتر است.» بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم مي روند، و به محضر آيت ا… بروجردي (ره) مي‎رسند، و از ايشان درخواست مي كنند كه حاج آقاي حق‎شناس را براي امامت مسجد امين‎الدوله كه در كوچه چهل تن بازار تهران واقع بود، مأمور كنند. آيت الله بروجردي طبق نقل كساني كه در اين جمع به محضرشان رفته بودند، فرمودند : «شما فكر نكنيد، يك طلبه است كه به تهران مي آيد، شما مرا به همراه خود به تهران مي بريد.»
آيت ا… حق‎شناس مي فرمودند: «بازگشت به تهران براي من بسيار گران بود. قم براي من، محل پيشرفت و ترقي علمي و عملي بود و به هيچ وجه ميل به آمدن به تهران را نداشتم.» روزهاي سختي بر ايشان گذشته بود. به مشورت با امام رضوان‎ا… عليه مي روند، ايشان مي فرمايند: «وظيفه است، بايد برويد.» عرض مي كنند: «شما چرا نمي رويد؟» ايشان مي فرمايند: «به جدم قسم اگر گفته بودند: روح ‎الله بيايد، من مي رفتم. »

ايشان به هر نحو بود، به تهران مي آيند. تأييد جدي مرحوم آيت الله بروجردي(ره) براي ايشان، شأن و شخصيت مقبولی ايجاد مي كند. مردم و شاگردان مرحوم آقاي زاهد(ره) به ايشان روي مي آورند. طلاب تهران براي دروس حوزوي به نزد ايشان مي آيند.

آن‎وقت كه بنده به محضر ايشان مشرف شدم، از روز ايشان چيزي مطلع نشدم؛ اما عصرها يك درس خارج فقه براي طلاب داشتند، و شب هاي شنبه، دوشنبه و چهارشنبه براي مردم صحبت مي كردند، در اين دروس عمومي، احكام شرعي و تفسير و اخلاق گفته مي شد. براي ما كه جوان بوديم، آن چه ايشان مي فرمود، حكم آب حيات داشت، و اگر يك شب به دليلي مواعظ ايشان تعطيل مي شد، مثل ماهي از آب بيرون افتاده، شده بوديم. در اوايل جواني دستور يافته بودند كه به عنوان بخشي ازراه و رسم سلوك، سه كار را به هيچ وجه رها نكنند: «نماز جماعت واول وقت ، نماز شب و درس و بحث. »

ما در ضمن درس هاي ايشان اشاره اي به اين جريان يافته‎ايم، كه براي شما مي آوريم. البته ايشان درنقل واقعه كوشيده اند كه معلوم نباشد از چه كسي سخن به ميان مي آيد. بيان خود ايشان اين است: «يك وقتي بنده مشرف شدم حضرت عبدالعظيم - عليه‎السلام - در آن اوايل آمدنم به مسجد بود. از اول بنايم اين بود كه نمازم در اول وقت و به جماعت باشد. همه جماعت ها خوانده شده بود. فقط جماعتي كه باقي مانده بود، نماز آيت ا… شيخ محمد تقي بافقي(ره) بود - كه آن خبيث لامذهب(رضاخان) آن‎قدر به‎صورت ايشان زده بود كه صورت خرد شده بود - ما كه نشسته بوديم، فرمود: «براي چه نشسته‎ايد؟» گفتم: «ما نشسته‎ايم كه نماز را با شما بخوانيم.» گفت: «نماز من جبیره اي است سه ربع طول مي كشد!» ما گفتيم: «يك ساعت هم طول بكشد ما نشسته‎ايم.» در اين بين، جواني بود.
ايشان از او پرسيد: «شما اهل كجا هستي؟» گفت: «اهل همين دوروبرها.» گفت: «بابا جان نهارت را خورده‎اي» گفت: «نه آقا ما اول نماز مي خوانيم، بعد نهار مي خوريم.» گفت: «تو براي چه آمده اي‎؟» گفت: «ما براي نماز اول وقت آمده‎ايم، و اين از خصوصيات(اوامر) امام زمان صلوات‎ا… و سلامه عليه است.» آيت ا… بافقي از عشاق امام زمان بود. گفت: «بارك‎ا… بگو ببينم مولاي من چه فرموده است؟» گفت: «آقا من مجاز نيستم همه را عرض كنم.» گفت: «هر چه فرموده است بگو.» گفت: «مولاي شما و من فرمودند كه: نمازت را بايد اول وقت بخواني و جماعت را ترك نكني.» آيت ا… بافقي گريه كرد، چون عرض كردم عاشق امام زمان بود. گفت: «مولاي من ديگر چه فرمود؟» گفت: «دومي را مي گويم و از گفتن بقيه معذورم؛» فرمودند: «نوافلي را كه مي خواني در صدد نباش كه مثلا اين يازده ركعت - نماز شفع و وتر با آن 8 ركعت - تمام بشود؛ اين‎ها را خوب بخوان، با توجه بخوان، در كيفيت نماز سعي بكن نه در كميت.» حالا من ديدم كه همه نماز جماعت را خوانده اند، و آمديم خدمت شما.»

بنابراين ايشان در حد مقدور اين سه وظيفه را از دست نمي دادند. نماز جماعت ايشان تنها در صورتي تعطيل مي شد كه از پا افتاده مثلا بر تخت بيمارستان خوابيده باشند. به ياد دارم من و چند نفر از دوستان در سال 70 شمسي، در محضر ايشان به عمره مشرف شديم. معمول اين است كه عصر از مدينه حركت مي كنند. در راه نماز جماعت را به امامت ايشان خوانديم، شب هنگام به مكه رسيده، بعد از مقدمات براي اعمال عمره به مسجدالحرام رفتيم. اين اعمال 2 تا 3 ساعت طول مي كشد. دير وقت شده بود؛ اما چندين ساعت به صبح مانده بود. ايشان با همه ناتواني جسماني و خستگي تا صبح بيدار ماندند كه نماز شب و نماز جماعت صبح از دست نرود.

در همين سفر هر روز صبح در اتاق‎شان به خدمت‎شان مي رسيديم تا نماز صبح را به امامت ايشان بخوانيم، وارد اتاق كه مي شديم، ايشان كه نماز شب و كارهاي ديگرشان را انجام داده بودند، مشغول تلاوت قرآن بودند. آن صحنه را فراموش نمي كنم.

آيت ا… حق‎شناس در اين سال‎ها كه در تهران به تعليم و تربيت مردم و طلاب مشغول بودند، مي كوشيدند كه دوستان و شاگردان و اطرافيان خويش را با دستورات شرعي و اخلاقي تربيت كنند؛ لذا هر يك از شاگردان، به مقدار نزديكي با معظم‎له ضوابط ديني و اخلاقي را بيشتر مراعات مي كرد، و در زندگي و كار، منظم‎تر و ديندارتر بود.

در تمام طول عمر مبارك‎شان و به‎ويژه در شروع انقلاب به جديت از امام(ره) پيروي و افكار و نظرات ايشان را تأييد مي كردند، و به شخص ايشان ارادت فراوان مي ورزيدند. به ياد دارم كه روزي كسي، از يكي از دوستان ايشان نقل كرده بود كه او آيت ا… حاج‎سيداحمد خوانساري رضوان‎ا… عليه را بر امام ترجيح داده است. ايشان به حدي ناراحت شده بودند كه من كمتر ديده بودم. مي فرمودند: «امام از همه چيزش در راه خدا گذشته است.» اين در حالي بود كه خود من وقتي كه در تشييع جنازه مرحوم آقاي خوانساري(ره) ايشان را زيارت كردم، فرمودند: آمده‎ام در اين تشييع شركت كنم كه خداوند گناهان مرا بيامرزد. يعني اين‎قدر به آيت ا… خوانساري(ره( ارادت داشتند.
در گذشته دورتر، جوانان آن روز مسجد امين‎الدوله را كه شاگردان مرحوم آقاي زاهد بودند، و ايشان تربيت آن‎ها را به‎عهده داشت، در تقليد به حضرت امام(ره) ارجاع داده بودند، و آن‎ها همه مقلد امام شدند كه اين مجموعه، هسته مركزي حزب موتلفه اسلامي و اولين ياران و همراهان مخلص امام (ره) بودند كه بخشي از جريان نهضت، و انقلاب اسلامي را تشكيل دادند.
خصوصيات ممتاز استاد بزرگ ما آيت ا… حق‎شناس زياد است، ما به چند خصوصيت بارز در آن ميان نظر مي اندازيم : بلا كشيم و ملامت كشيم و خوش باشيم.

صبر در بلايا و امراض صعب بود ویژگی کم نظیر حاج آقا

يك خصيصه ايشان كه در بزرگان ديگر كمتر نظير داشت، اين بود كه همه سير و سلوك‎شان به صبر در محن و بلايا و امراض صعب بود. مي فرمودند: «وقتي در قم، مدرسه بودم، هيچ‎وقت شب درب حجره را از پشت نمي بستم؛ زيرا حالم به‎طوري بود كه احتمال مي دادم، همين امشب از دنيا بروم، و مجبور باشند كه در را بشكنند، و به اين راضي نبودم.» به ياد دارم روزي ايشان مي فرمودند: «يك وقت گله كرده بودم كه همه عمر من به بلا و مريضي گذشته است.» آن شب در خواب به محضر حضرت ولي‎ا… اعظم(ع) مشرف شده و آن حضرت فرموده بودند: در فلان وقت تو فلان مرض و گرفتاري را داشتي در عوض به تو فلان چيز را داديم…» و همين‎طور شماره شده بود، و سرانجام ايشان به عذرخواهي پرداخته بودند.

يك روز اين بنده با چند تن از دوستان به محضر ايشان رفته بوديم. به‎تازگي مشكل قلبي داشتند، و مدتي در بيمارستان بستري شده بودند. ايشان براي ما توضيح مي دادند كه اين مشكل چطور و چطور است. و آن وقت در حال گريه فرمودند: «خيلي راضي هستم! خيلي راضي هستم!» بار ديگر در محضرشان بوديم. همان تازگي ها در دستشويي لغزيده و به‎صورت زمين خورده بودند كه نياز به دكتر پيدا شده و خون‎ريزي و شكستگي و بخيه و پانسمان لازم شده بود. فرمودند: «یک زمين خيلي خوبي خوردم!» در ده - پانزده سال آخر فرمودند: «به من گفته‎اند: مي خواهي به كلاس بالا‎تر بروي؟ من جواب دادم: نمي‎توانم. فرموده بودند: مي‎تواني! فرمودند:‎ مي‎خواهي استخاره كن ! استخاره خوب آمد.»

از آن به بعد همه روزگار ايشان در بلا و مريضي مي‎گذشت، خيلي خيلي بيشتر از گذشته، و ديگر مريضي افاقه نمي كرد، از اين مريضي به مريضي ديگر و گاهي چندين مريضي سخت در كنار هم. در اين دوران ما مي ديديم كه ديگر سكوت كامل دارند، و تسليم محض بودند. در گذشته روزي در بيمارستان به عيادت ايشان رفته بوديم، فرمودند: «به من گفته‎اند: يك سختي در پيش داري! من گفتم: عبادتم را مي افزايم. گفتند: ممكن نيست. ناگزير رضايت دادم.» در اين دوران جديد ديگر چيزي نمي گفتند. نه براي شفا دعا مي كردند، و نه به زيارت عاشورا پناه مي بردند. گويي به آن چيزي رسيده بودند كه امام سجاد (عليه افضل التحيه والسلام) مي فرمود:« إن المراتب العاليه لا تنال الا بالتسليم لله جل ثنائه وترك الاقتراح عليه والرضا بما يدبرهم به.» بار ها ما در طول دوراني كه در محضر ايشان بوديم، مي شنيديم كه از مرحوم استاد شهيد آقاي مطهري نقل مي كردند: «اذا احب‎ا… عبدا غطّه في البلاءِ غطّا»

رسیدگی به حاجت مردم مهم‎ترين مشغوليت حاج آقا حق شناس

انجام حوائج مردم براي ايشان بسيار مهم بلكه مهم‎ترين مشغوليت بود. عبادات مستحب خودشان را براي كار مردم و حاجت آنان، تعطيل يا مختصر مي كردند؛ البته در حد مقدور اين‎گونه كارهاي‎شان پنهان بود، و ما كه تا حدي نزديك به ايشان رفت و آمد مي كرديم، خبر نداشتيم، مثلا بعد ها خبردار شديم كه براي خانواده هاي زندانيان سياسي شبانه كمك مي فرستادند، و گاه حتي كارهاي شاق به‎عهده مي گرفتند كه كسي از يك گرفتاري نجات پيدا كند. با يكي از دوستان چندين سال پيش در حرم مطهر حضرت رضا عليه‎السلام بوديم، با تلفن همراه به منزل ايشان تلفن كرد، عرض كرد: الان من در مقابل ضريح مطهر هستم چه كنم؟ فرمودند: دوستانت را دعا كن، و گويي اين يك ورد بود بر زبان ايشان.
در تمام دوران سخت جنگ يعني بمباران و موشك‎باران شهر‎ها، با اين كه تهران خالي شده بود، تهران را ترك نكرده و به مسجد مي آمدند، و دائما نگران مردم بودند. چندين بار براي رفع اين بلاها، يك چله تمام زيارت عاشورا خواندند، و شرايط و آداب سخت آن را عمل مي كردند؛ البته هر بار با پايان يا نيمه دوران زيارت، حمله هاي هوايي و موشكي قطع مي شد. در اين اواخر براي پايان يافتن جنگ يك دوره چهل روزه ديگر زيارت مبارك مزبور را خواندند، و دو ماه به پايان جنگ فرمودند: «تا دو ماه ديگر جنگ تمام است، و دو ماه بعد جنگ پايان يافت.»

«من كمال خود را در خدمت به خانم مي دانم»

خصوصيت سوم، احترام خاصي بود كه ايشان خود نسبت به خانم ها رعايت مي كردند، يا به ديگران سفارش مي كردند، و اگر مي دانستند كسي نسبت به همسرش بد رفتار مي كند، بسيار خشم مي گرفتند. نسبت به همسر بزرگوار خودشان نيز نهايت ادب و احترام داشتند، و مي فرمودند: «من كمال خود را در خدمت به خانم مي دانم، و خود را موظف مي دانم كه آن چه ايشان مي خواهد فراهم كنم.» و بسيار كم اتفاق مي افتاد كه بدون ايشان به مسافرت بروند.

غيبت همه اعمال آدمي را بر باد مي دهد

خصوصيت چهارم اين بود كه ايشان نسبت به گناه غيبت، سخت حساس بودند، اين خصيصه همه علماي اخلاق، و اهل سير و سلوك است. آن‎ها معتقدند، به واسطه غيبت همه اعمال آدمي بر باد مي رود. در اوائل جواني از كسي غيبت مي شنوند، ونمیدانم به چه علت امكان پيدا نمي شود كه از او دفاع كنند. ناگزير بودند كه از غيبت شده حلاليت بطلبند. به نزد او مي روند. او حاضر نمي شود كه حلال كند. مي فرمودند: به گريه افتادم، و حاضر بودم كه دست و پاي او را ببوسم، تا اين كه مرا حلال كند. وقتي او اين‎قدر اصرار و تواضع مرا ديد، از من گذشت كرد.

آيت ا… حق‎شناس رضوان‎ا… تعالي عليه همه وقت در مراقبۀ نفس خويش بودند؛وروز های بزرگ امثال غدیر خم ویا مبعث تنها وصیتی که به دوستان ونزدیکان می کردند این بود که: «حداقل این یک روز مراقب باشید.» اما اين نكته جالب است كه هيچ‎گاه كارهاي غريب از ايشان ديده نمي شد. مانند همه آقایان علماء درس مي خواندند، مباحثه مي كردند، درس مي فرمودند، نماز جماعت مي خواندند، براي مردم موعظه مي كردند، تفسير مي گفتند، و مسئله و احكام شرعي تعليم مي دادند، مشكلات مردم را حل مي كردند، به كار آن‎ها رسيدگي مي كردند، وجوه شرعي مردم را به جايي كه بايد مي رسانيدند، و براي جوانان عقد ازدواج مي خواندند و… هيچ‎چيز ظاهرا غريبي در رفتار و اعمال ايشان ديده نمي شد، و در واقع همه سير و سلوك‎شان از يك طرف صبر ، رضا و تسليم در بلايا، امراض و مشكلات و از طرف ديگر خدمت به خلق خدا بود. و با همين راه و رسم به همه‎جا رسيده و كامياب شدند. در اين سال هاي آخر فرموده بودند: «من به همه آرزوهايم رسيده‎ام.» رحمة ‎الله عليه رحمة واسعة

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:22:00 ق.ظ ]




زندگینامه آیت الله حق شناس به قلم حجت الاسلام جاودان/
توصیه اخلاقی حضرت حجت(عج) به آیت‌الله حق شناس/ معجزه برای فرار از سربازی!
«در اوايل دوران درس وتحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينه‎ام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نمي‎كرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجل‎ا… تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينه‎ام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست ، مهم مرض‎هاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت.
به گزارش مشرق ، آيت ا… حاج ميرزا عبدالكريم حق‎شناس تهراني در سال 1298 شمسي در خانواده اي متدين در تهران متولد شدند. نام پدرشان علي و نام خانوادگي‎شان صفاكيش بود. پدر در فرمانداري آن روز تهران صاحب منصب بود و به همين جهت به علي‎خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت: ولي، كريم و رحيم. منزل مسكوني پدریشان در خيابان عین الدوله يا ايران كنوني قرار داشت كه جزو محلات نجيب تهران حساب می شد. پدر در ايام صباوت فرزندان خويش وفات يافت؛ ولي مادرشان تا آن زمان كه ايشان به سن پانزده شانزده سالگي برسند در قيد حيات بود.

عنایت امیرالمونین علی (ع) به مادر آیت الله حق شناس

از مادر بزرگوارشان به نیکی ياد می کردند، و براي او طلب مغفرت داشتند، و خود را وامدار ايشان می‌دانستند. می‌فرمودند: «مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتيح را می‌خواند، و حتي آيات مبارکۀ قرآن را در ميان كلمات ديگر تشخيص می‌داد. او اين فهم وشناخت را به خوابي كه از امام امیرالمؤمنین عليه‎السلام ديده بود، مربوط می‌دانست. در آن رؤيا ايشان حضرت وصي (عليه‎الصلوه والسلام) را ديده بود كه به او دو قرص نان می‌دهند. يكي از آن‎ها را شيطان می‌رباید؛ اما او موفق می‌شود كه ديگري را حفظ كرده و بخورد. بعد از اين كه صبح از خواب برخاسته بود، ديگر می‌توانست قرآن را بشناسد، و بخواند.»

«اين‎قدر بايد از اين چوب ها بخوري، تا آدم شوي»

در مورد دقت و مواظبت او در امر تربيت فرزندان می‌فرمودند: «روزي ناظم مدرسه مشق نوشته هاي مرا ديد، عادت من اين بود كه خطوط مشق‌های مدرسه را، سربالا می‌نوشتم. يعني اول نوشته روي خط بود؛ اما رفته رفته از خط خارج شده و رو به بالا مي رفت. او با تشر به من گفت چرا نردبان درست كرده‎اي؟ دستت را بياور. آن‎وقت با چوب آلبالويي كه به دست داشت، ده بار بر كف دست من زد. دستم ورم كرده بود. ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه‎ام نشان داده و شكايت كردم، گفتم: مادر ببين دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود، دست او را مي بوسيدم، و تشكر مي كردم. اين‎قدر بايد از اين چوب ها بخوري، تا آدم شوي». در مورد پدر نيز يك نمونه مي فرمودند كه: «روزي با برادر بزرگترم در كوچه بازي مي كردم كه پدر رسيد. برادر بزرگ‎تر به يك سو فراركرده و من به يك سو رفتم، پدر آمده بود كه ما را تنبيه كند. آن روزها خانواده هاي نجيب، بازي كردن در كوچه ها را براي بچه ها بد مي دانستند. خاله‎ام مرا نجات داده به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت: نمي گذارم بچه‎ام را تنبيه كنيد.» اين نوع برخورد از نوع تربيت هاي قديمي بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ايشان از پدر و مادرشان كه اين‎قدر به سرنوشت فرزند خود مي انديشيدند، تقديركرده و مي فرمودند: «زحمات ايشان مايه تربيت ما بود «بعد از فوت پدرشان، مادر همچنان فرزندان خويش را در كفالت داشت؛ اما با وفات مادر-رضوان‎الله عليها- با اين كه عموهاي‎شان در قيد حيات بودند، و ممكن بود همه بچه ها به خانه عموها بروند؛ ولي دايي بزرگ حاج‎ميرزاعلي سود بخش مقدم، پيش‎قدم شده و گفته بود: «از ميان بچه ها كريم به منزل ما بيايد. او فرزند ما باشد.» بدين‎ترتيب دو سه سالي در منزل دايي به سر بردند. در اين دوره به دبيرستان دارالفنون مي رفتند. حاج دايي مي خواست ايشان بعد از دورۀ درس به بازار برود، به كسب و كار بپردازد، و شايد بعدها با خانواده ايشان پيوندي پيدا كند. رسم روزگار هم همين بود. از آن طرف، دارالفنون هم دانشگاه و هم ادارات دولتي را نويد مي داد؛ راهي كه برادران ايشان بر آن رفتند، و در وزارت امور خارجه به مقامات رسيدند؛ اما تقدير خداي رحيم چيز ديگري مي خواست، و ايشان در اواخر دوره دبيرستان به چيز ديگري دل بسته شده بود.

سخن شيخ محمدحسين زاهد(ره) و تغيير سرنوشت شاگرد

اما اين انقلاب روحي كه ايشان را از جمع فارغ‎التحصيلان دارالفنون جدا و شيفته مسائل معنوي و علوم ديني كرد، چه بود؟ هيچ‎كس از آن اطلاعي ندارد ! اما من به ياد دارم كه خود ايشان فرموده بودند: «من در همان سنين از مادر مرحومه‎ام خوابي ديدم. ايشان در عالم رؤيا دست دراز كرد، و لامپ برق سقف اطاق را با سيم آن كند، و به دست من داد.» لامپ همچنان روشن مانده بود، يك چراغ پرفروغ كه در زندگي ايشان روشنايي يافت؛ و دل اگر روشن شد انسان راه درست وبهتررا مي بيند، و فكر مي كنيم ايشان به دنبال اين خواب، به درك محضر عالم عامل ثقه الاسلام شيخ محمدحسين زاهد موفق مي شوند. مرحوم شيخ محمدحسين زاهد(ره) تحصيلات زيادي نكرده بود؛ اما آن‎چه را كه خوانده بود به‎خوبي مي دانست، و بسيار وارسته و از دنيا گذشته و زاهد بود، و به‎عنوان يك مربي، بسيار كارآمد و موفق به‎حساب مي آمد. شاگردان تربيت شده بسياري داشت كه بعضي از آن‎ها بعدها به مقامات عالي رسيدند. استاد وقتي از اوضاع زندگي ايشان آگاه مي شوند، مي فرمايند: «براي يك مؤمن شايسته نيست كه دست بر سفره ديگران داشته باشد.» اين مقدمه يك تغيير منزل بلكه تغيير سرنوشت بود.

درخواست حقوق کمتر برای انجام ادای واجبات دین!

بدين ترتيب از خانه دايي خارج شده و در يكي از حجرات مسجد جامع تهران - در كنار شبستان چهل‎ستون - سكونت مي گزينند. اين‎جا خانه اي مستقل يافته بودند. البته كاري براي گذران حداقل زندگي لازم بود. لذا به دنبال كار برآمدند. در بازار راهي باز مي شود، و ايشان كه رياضيات جديد و زبان فرانسه را به خوبي مي دانست، قبول مي كند كار حساب و كتاب يكي از تجار را به عهده بگيرد. اين شغل در آن روزگار، ميرزائي خوانده مي شد، و اصطلاح حسابداري هنوز در عرف مردم رايج نشده بود. ايشان مي فرمودند: «دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادي و حساب دوبل.» ايشان با اين كه حساب دوبل هم بلد بود، و اين حساب پيشرفته‎تر و حقوق آن بيشتر بود، آن را رد كرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ايشان از مقدار حقوق مي پرسد. آن‎ها بين20 تا 25 تومان مي گويند، و ايشان پيشنهاد 3 تومان مي دهد، تعجب مي كنند، و مي پرسند چرا؟ مي فرمايند: «من حقوق كمتري مي گيرم تا بتوانم نمازم را سر وقت به‎جا آورم، و بعدازظهر هم بتوانم به درسم برسم.»

با این کلام من معالجه شدم !

ايشان به‎عنوان تأثير تربيت استاد مي فرمودند: «در آن اوايل كه براي تحصيل علوم ديني به محضر استاد رسيده بودم، روزي به ايشان عرض كردم: اين دايي بنده هيچ توجهي به بنده ندارد -مرحوم دايي بنده خيلي متمكن بود - استاد فرمود: چه گفتي بابا جان؟ گفتم: ايشان پولدار است؛ اما توجهي به من ندارد. فرمود: اين توقع، شعبه اي است از محبت دنيا كه در قلب تو رسوخ كرده است، زودزود بايد اين را از قلبت خارج كني، دايي كدام است!؟ بايد بگويي خدا، و از امام زمان صلوات‎ا… و سلامه عليه بخواهي. ایشان بعد از نقل این واقعه اضافه می فرمودند: آقا همان‎طور كه طبيب جسماني معالجه مي كند، طبيب روحاني هم معالجه مي كند. با این کلام من معالجه شده بودم ؛ حالا ببينيد تربيت چه اثري مي بخشد. يك آقا شيخ رضا علمايي بود، و قريب نود سال سن داشت.مرد خوبی بود. مدتی بعد به من رسیده گفت: من رفتم پيش دايي شما و شهريه كلاني براي شما قرار گذاشتم. گفتم: به اجازه چه كسي رفتي؟ - من همان آدم قبلي بودم. اين تأثير درس هاي اخلاقي‎ست كه اين‎جور آدم را عوض مي كند - روز قيامت در حضور پيغمبر صلي‎ا… عليه و آله و سلم گريبان تو را خواهم گرفت. گفت: بابا من رفتم احسان كردم. گفتم: نخير احسان نبود. بايد بروي به دايي من بگويي اگر تو پول مي خواهي، حواله بده به من برای شما بفرستم. اما اگر دايي حواله مي داد، من از کجامي توانستم اين حواله را پرداخت كنم؟ البته روي قوۀ قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان اين حرف را زده بودم. گفتم: توبه‎ات اين است كه بايد بروي به دايي بگويي كه ايشان گفت: من پول ضرور ندارم، و اگر تو پول مي خواهي، می توانی به من مراجعه كني. اگر نروي و اين ها را به دايي‎ام نگويي، من از سر تقصير تو نمي گذرم.

استاد به من گفت تو به جايي مي رسي!

ايشان در همان یکی دوران اولیه به نزد استاد – شيخ‎ محمد حسين زاهد - مي روند، و عرضه مي دارند كه من اعمال و رفتار روزانه‎ام را محاسبه و مکتوب کرده و به نزد شما مي آورم كه ملاحظه كنيد، و درست و نادرست آن را معين بفرماييد. مرحوم زاهد مي پذيرد. فردا كه محاسبه اعمال خودشان را به نزد استاد مي برند، هشت صفحۀ یک دفترچه را پر کرده بود. استاد مي فرمايد: چقدر حرف زدي؟ من وقت ندارم اين مقدار چيز مطالعه كنم. ايشان مي گويند: چشم. روز بعد نوشته هاي محاسبه هاي اعمال ايشان فقط دو صفحه بود. وقتي آن را به استاد نشان مي دهند، مي فرمايد: تو به جايي مي رسي! كسي كه با اراده در يك روز توانسته است اين مقدار از حرف زدن غيرلازم خودش را كم كند، به جايي خواهد رسيد.

انتخاب استاد در عالم رؤيا / کسی که تا پايان عمر تربيت آقاي حق‎شناس را به‎عهد داشت

البته بعد از مدتي ايشان از تعليمات اخلاقي آقا شيخ‎محمدحسين زاهد(ره) مستغني مي شوند، و از او درخواست استاد بالاتر مي‎كنند. بعد هم به همراهي اين عالم وارسته يا به تنهايي، به محضر بزرگان علماي تهران مي روند، تا از آن ميان استادي انتخاب كنند.سرانجام مرحوم آيت ا… مير سيد علي حائري (ره) معروف به مفسر را مي يابند.
مي‎فرمودند: شب قبل از اين كه ما به محضر ايشان برسيم، در عالم رؤيا سيد بزرگواري را به من نشان دادند، كه بر منبري نشسته بود، و او بايستي سمت تربيت مرا به‎عهده بگيرد. فردا وقتي به محضر آيت ا… حائري رسيديم، همان بود كه ديشب ديده بودم، و آن بزرگوار تا پايان عمر خويش( 1313 ش) سمت تربيت آقاي حق‎شناس را به‎عهده داشته -اند .

در اين‎جا بازگفتن يك مطلب مهم لازم به نظر مي آيد. ايشان يك روز مطلبي فرمودندكه خيلي مبهم و مجمل بود، و ما جز مفهوم اندكي كه از يك جمله مبهم مي توان فهميد از آن نفهميديم. فرمودند:« در همان دوران جواني، روزي در مسجد جمعه رو به قبله ايستاده و با امام عصر عرضه داشتم كه اگر اين‎طور شدكه شد، وگر‎نه من در قيامت به حضور جد شما شكايت خواهم برد.» جواب داده شد. اما صحبت چه بود، و جواب چه؟ ما ندانستيم. سال ها بعد روزي با مرحوم حاج سيدابوالقاسم نجار سخن بود. او جرياني را نقل كرد؛ مي‎گفت: «روزي به محضر آيت‎ا… حاج ميرزا عبدالعلي تهراني رفته بودم. ورود من مصادف شد با خروج جواني. من كه خدمت جناب ميرزا رسيدم، ايشان آن جوان را نشان داد، و فرمود: اين را مي بيني. او همه آن چه را فردا برای او اتفاق می افتد،وبايد انجام بدهد در خواب مي بيند. آن جوان آن روز آيت‎ا… حق‎شناس بعد بود، و من فكر مي كنم: اين بينايي همان چيزي بود كه ایشان از امام زمان خواسته بود.

مي گفتند: اوائل گاه مسائلي پيش مي آمد كه از هيبت آیت الله حائری استادمان نمي توانستم به نزديك رفته و از او سئوال كنم؛ اما خود ايشان، بدون اين كه من چيزي پرسيده باشم، در ضمن صحبت، جواب سئوال مرا مي فرمود، و مرا از حيرت بيرون مي آورد. به‎ياد دارم چندين بار از ايشان شنيده بودم كه مي فرمودند: شبي كه فرداي آن امام رضوان‎ا… عليه دستگير شده و آن حوادث خونبار پيش آمد (پانزده خرداد سال42) من در عالم رؤيا مرحوم استاد را ديدم كه به اتاق منزل ما در كوچه غريبان آمدند، و در كنار در ورودي نشستند، و اين حديث قدسي را براي من خواندند كه خداي متعال مي فرمايد: ها اناذا يابن آدم مطلعٌ علي احبائي، بعد فرمود: هرچه هست در لغت مُطّلِع است آن را ببين. من از خواب بيدار شده و كتاب لغت نگاه كردم. در لغت معناي اطلاع آمده بود كه يعني مي داند، و قادر بر رفع مشكلات است.

حضرت ولي عصر عجل‎الله در خواب آیت الله حق شناس / توصیه اخلاقی حضرت ولي عصر به حاج آقا

ظاهراً حاج آقاي حق‎شناس بعد از دبيرستان همان‎طور كه كار مي كردند، به جديت تمام به تحصيل علوم ديني نيز مشغول بودند، و اين علوم را با علاقه و شدت دنبال می كردند.
چندین بار از ایشان شنیده شد: «در اوايل دوران درس وتحصيل، به ناراحتي سينه دچار شده بودم، حتي گاه از سينه‎ام خون مي آمد. سل، مرض خطرناك آن دوران بود، و بيماري من احتمال سل داشت، و دكتر و دارو تأثير نمي‎كرد. يك روز تمام ذخيره هاي خود را كه از كار برايم باقي مانده بود، (حقوق، روزي يك ريال مي شد؛ نيمي از آن را خرج و نيم ديگر را ذخيره مي كردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عجل‎ا… تعالي فرجه را زيارت كردم، و به ايشان التجا بردم. دست مبارك را بر سينه‎ام كشيد، و فرمود: اين مريضي چيزي نيست ، مهم مرض‎هاي اخلاقي آدم است، و اشاره به قلب مي فرمود. بيماري سينه بهبود يافت. بعد كه به خدمت آيت الله مير سيد علي حائري رسيده و جريان را بازگو كردم، اولین بار بود که لبخندی بر لبان ایشان دیده شد.خيلي تشويق فرمود، و اضافه كرد؛ اما مواظب باش كه ناپرهيزي نكني.خربزه وانگور نخوری! این عین همان چیزی بود که حضرت ولی عصر در خواب به من فرموده بودند.

معجزه برای فرار از سربازی در عصر سیاه رضا خان!

جريان سربازي پيش مي آيد، ايشان بايستي به سربازي مي رفتند، و اين چيزي نبود كه در آن روزگاران ـ عصر اختناق سیاه رضا خاني ـ كسي به آن رضايت بدهد ، و همه اگر مي توانستند از سربازي فرار مي كردند، هر کس برای فرار بهانه ای می جست. به همين جهت با كمك بعضي از آشنايان، شناسنامه را تغيير مي دهند، و كريم به عبدالكريم و صفاكيش به حق‎شناس تبديل مي شود ، سن هم ده، دوازده سال يا حتي بيشتر افزايش مي‎يابد؛ لذا تولد ايشان در شناسنامه 1285 شمسي مي‎باشد، و بااين مقدمه و عنايتي كه همراهي كرد، مسئله سربازي حل شد.

می فرمودند: به محل آزمایشات پزشگی ارتش رفته بود -م تا تکلیف سربازیم مشخص شود. وقتی از پله های آن بالا می رفتم، قلبم به سرعت به تپیدن در آمده بود. پیش خودم می گفتم :من که نمی ترسم پس چرا قلب این چنین به تپش در آمده است!؟در محل معاینه، پزشگان ارتش قلبم را معاینه کردند. معاینه کننده به دیگری گفت: زودتر معافیت این را بنویس برود. دیگری علت سوال کرد:آخر چرا؟ او گفت : این جوان دو روز بیشتر زنده نیست. در هر صورت معافیت صادر شد ، ومن بیرون آمدم. پائین پله ها ضربان قلب به حال عادی باز گشت.

آيت الله حق‎شناس با نهايت علاقه و عشق به درس و بحث ادامه مي‎دادند، و چنان‎كه گفتيم: در كنار درس كار نيز مي كردند. معالم را نزد آيت الله شاه‎آبادي تعليم مي گيرند. يك هم‎درس باهوش به نام شيخ حسن قهرماني داشتند كه آن‎قدر با استعداد بود كه مرحوم آقای شاه ‎آبادي فرموده بود: خود من با شما مباحثه مي كنم. از همان دوراني كه شرح لمعه مي خواندند، يك هم‎بحث و درس با استعداد و خوب ديگر پيدا مي كنند به نام ميرزا ابوالقاسم گرجي، كه درس را ادامه مي دهد، و به نجف مي رود، و به مقام اجتهاد مي‎رسد؛ اما بعد ها به دلايلي به دانشگاه رفته و با نام دكتر ابوالقاسم گرجي استاد ممتاز دانشگاه مي‎شوند. ما ذكر خير اين هم‎درس را مكرر از زبان آقاي حق‎شناس شنيده بوديم. مکرر می فرمودند:این هم مباحثه به استاد لمعه می گفت من شب به خدمت شما می آیم ،وشمادلایل ومستندات نظریه های فقهی موجود در لمعه را بگوئید من می خواهم اعمال نظر واجتهاد کنم!

نامي از استاد لمعه، و قوانين ايشان نمي دانيم، و تنها از ايشان شنيده بوديم، بخشي از لمعه را نزد آيت… حاج ميرزا عبدالعلي تهراني(ره) خوانده‎اند؛ اما در سطوح عاليه رسائل و مكاسب و كفايه ايشان يك استاد بزرگ داشته اند كه او را نمي شناسيم، و خود، نام او را نبرده‎اند. آیا این استادمرحوم آیت الله شیخ محمد حسین تنکابنی نبوده است که نام او را به طرق دیگری در جمع اساتید ایشان شنیده ایم، ویا کس دیگری است،نمیدانیم!وچرا این نام را ایشان پنهان داشته اند؟ نمیدانیم. يك استاد ديگر اين دوره، مرحوم آيت ا… حاج شيخ محمدرضا تنكابني (ره ) بود كه دانشمندي وارسته و بزرگ محسوب مي‎شد، و افتخار شاگردي آخوند ملا محمدكاظم خراساني(ره) را داشت. در همين دوران دوباره به محضر آيت الله شاه‎آبادي(ره) مشرف مي شوند، و بخشي از كفايه را از درس آن عالم بزرگ مي آموزند.از چگونگی این درس اصلا خبر نداریم. اما وقتي تدريس منظومه به محضر آيت الله شاه‎آبادي پيشنهاد شده بود، ايشان فرموده بود: من وقت ندارم؛ لذا قرار شد در ضمن راه از مسجد به منزل، درس گفته شود. وقتي از مسجد بيرون مي آمدند، درس شروع مي شد، و آيت ا… شاه‎آبادي شعر منظومه را از بر مي خو ا -ند ، و توضيح و شرح مي فرمود.

من ديده بودم كه ايشان مقايسه مي كردند درس كفايه آيت ا… تنكابني و آيت الله شاه‎آبادي را، و درس آيت الله شاه‎آبادي را ترجيح مي دادند. در همين دوران به درس يك استاد بزرگ ديگر نايل مي شوند، آيت الله شيخ ابراهيم امامزاده زيدي (ره) كه مردي عارف و اخلاقي بود، و محضر درس آخوند ملا حسينقلي همداني(ره)، استاد درجۀ اول اخلا -قي نجف را درك كرده و ملا واهل كمال بود.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ق.ظ ]




درس های زندگی با درسهای مدرسه کمی متفاوتند. شما در مدرسه و دانشگاه آموزش هایی را ارائه میدهید اما در زندگی درسهایی را به اجبار می آموزید که بسیار بالا تر از ان درسهاست.
درس های زندگی بسیارند. کمی سخت اما سازنده. درست مثل دوران مدرسه هرکه بیشتر تلاش کند و سرسخت تر باشد نمره ی بالاتری خواهد گرفت. تلاش کنید تا جزو مردودی ها نباشید و درس زندگی را به خوبی بیاموزید.
آموزشهایی که مدرسه و دانشگاه ارائه میدهد، با درسهایی که زندگی به اجبار به شما می آموزد قابل قیاس نیست. زندگی ما را به سمت موقعیتهایی سوق می دهد که خیلی وقتها باعث ویرانی ما میشود اما در عین حال به ما قدرت میدهد. خیلی وقتها بارها و بارها زمینمان میزند تا توانایی ما برای برخاستن دوباره را بسنجد. زندگی ما را تا مرز شکستن خم میکند تا استقامت و انعطافپذیری درونیمان را بالا ببرد. بله باید بجنگیم اما از طریق همین جنگیدنهاست که خواهیم درخشید.
همه ما در مسیر زندگی با موانعی روبه رو میشویم. زندگی هم مثل کلاس درس، هفت درس مهم به ما میدهد. رد شدن از این هفت آزمایش زندگی نیازمند عبور کردن از یکی، قویتر شدن و رفتن به مرحله بعدی است.

1-درس دادن و گرفتن
باید بدانید که هیچ چیز بدون عوض از شما گرفته نمیشود. این یعنی چیزهایی که از دست میدهید به طریقی جبران میشوند. از دست دادن همیشه همراه با فهمیدن بهای آن چیز است. مگر اینطور نیست که همیشه وقتی چیزی را از دست میدهیم چیز دیگری را بدست می آوریم؟ همیشه به دنبال از دست دادن چیزی، به طرق مختلف، چیزهای دیگری به دست می آورید. وقتی دری به رویتان بسته میشود، تنها کاری که باید بکنید این است که به دنبال دری باشید که به رویتان باز شده است.

۲- درس زمان و صبر
زمان میتواند بهترین دوست یا بزرگترین دشمن ما باشد. در زمان سختیها، زمان بسیار کند میگذرد اما وقتی از زندگی راضی هستیم، زمان مثل باد میگذرد. زمانبندی مهمترین چیز است. ارتباط زمان و صبر در وقت سختیها خودش را نشان میدهد:میخواهیم چیزی همان لحظه اتفاق بیفتد. اما زمان به ما یاد میدهد که باید صبور باشیم، خصوصیتی که میتواند رویکرد ذهنی ما را به کلی تغییر داده و زمان را به جبهه ما بکشاند.

۳- درس درد و ترس
باید گفت این دو احساس هیچکس را از درس سختی که به آنها میدهد، رها نمیکند. طبق میل شما هم رفتار نمیکنند. البته ممکن است در فواصل مختلف برایتان اتفاق بیفتند اما همه ما گاهی گرفتار ترس و درد میشویم. راه فراری از درد نیست. باید روی دردهایمان کار کنیم، آنها را شناخته و در آغوششان بگیریم. اما به هر ترتیبی شده باید از ترس دوری کنید. از چیزی که میترسیم همیشه وارد زندگیمان میشود و به این تریتیب بدون اینکه بفهمیم به جای امکاناتمان ترسهایمان را نشان میدهیم. از تجربه درد نترسید، هدف آن را فهمیده و از آن برای بالا بردن سطح خودآگاهیتان استفاده کنید. اما تا جایی که میتوانید با ترس همراه آن مقابله کنید.

۴- درس هدف زندگی
همه ما در زندگی هدفی داریم اما خیلی از ما یا آن را پیدا نکرده ایم یا هنوز درمورد آن وارد عمل نشده ایم. وقتی طبق استعدادها، توانایی های ذاتی و علایق طبیعیمان عمل میکنیم، متوجه میشویم که موفقیت برایمان بسیار ساده تر میشود. به این ترتیب، به کاری که میکنیم عشق خواهیم ورزید. آنوقت دیگر به کارمان بعنوان یک شغل نگاه نمیکنیم، بلکه آن را ندایی میبینیم که صدایمان میکند. این درس به ما یادآوری میکند که برای زندگی کردن یک دلیل واقعی داریم که هم باید هدف زندگیمان را برآورده کند و هم امنیت مالیمان را. پس هر روز کار یا سرگرمیهایتان را برحسب استعدادهایتان انتخاب کنید.

۵- درس روابط
روابط حلقه اتصال ما به دنیای بیرون است. این ارتباطات ما انعکاس درونی ترین مشکلات، امیال و کمبودهای ما هستند. باید اینطور باشد که شریک زندگی شما، نیمه گمشده تان باشد اما شما را مجبور خواهد کرد روی تکه های گمشده درونیتان هم کار کنید. با روبرویی با چالشهای روابط، میتوانیم از ارتباطاتی سالم و دلنشین با اطرافیانمان و مهمتر از آن با خودمان لذت ببریم. ما میتوانیم با حل کردن مشکلاتی که در روابطمان ایجاد میشود، خودمان را تغییر دهیم. با تشخیص مشکلاتی که مداوم با دیگران برایتان اتفاق میافتد شروع کرده و بعد روی آنها کار کنید.

۶- درس ثبات و تغییر
در حقیقت ثبات و تغییر باید در تعادل باشند. ما نمیتوانیم دوره های تغییر طولانی را تحمل کنیم اما ثبات از این تغییرات ناخوشایند حاصل میشود. اما این اصلاً کار آسانی نیست، این تغییرات غیرقابل پیش بینی ما را از محدوده امنمان بیرون میکشد. رمز موفقیت در کنار آمدن با تغییر، درک این است که منطقه امن شما گروهی از موقعیتهای خارجی نیست بلکه یک محل طلایی درون شماست. باید بدانید که تغییر موقتی است و شما را به یک موقعیت ثابت میرساند.

۷- درس پیشرفت
درس پیشرفت به ما یاد میدهد که زندگی پیش میرود. ممکن است آزمایشات مختلف به ما آسیب زده باشند اما جای این زخمها از ما دربرابر آسیبهای آینده محافظت میکند. وقتی بتوانیم از اشتباهات گذشته درس بگیریم و رفتارهای جدیدی که نتایج متفاوتی خواهند داشت انجام دهیم، پیشرفت خواهیم کرد. اگر رفتاری متفاوت با آنچه در گذشته داشته اید از خود نشان دهید، پیشرفتی عالی خواهید داشت. و جهتی که به آن سمت پیش میروید، فقط به تصمیم خودتان بستگی دارد.
درسهای زندگی، جدا از آموزشهایی که در مدرسه و دانشگاه دریافت میکنید، به ما کمک میکند نسبت به تواناییهایمان آگاهی پیدا کنیم. ممکن است مورد آزمایش قرار گیریم، اما با درک حقیقت این آزمایشات میتوانیم به راحتی بر چالشهای زندگی پیروز شویم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:14:00 ق.ظ ]




۱۵توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی
استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است.
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از آنا، استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”

15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:12:00 ق.ظ ]




خاطراتی از شهید سید مجتبی علمدار
1)ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .

2)سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.

3)همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد.

4)… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …

5)جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.
خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار
***
6)شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید.
برنامه هیات او اول با سه، چهار نفر شروع شد اما بعد رسیده بود به سیصد، چهارصد جوان عاشق اهل بیت(ع) که همه اینها نتیجه تواضع، فروتنی و اخلاص سید بود.
7)یکبار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تو مراسمها و روضه اهل بیت(ع) اصلاً گریه ام نمی گشهید علمدار - قافله شهداءیرد و نمی توانم گریه کنم! سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد! این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها می دیدم که او جزء اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار بود.
8) اعتراف نامه - چراغ هدایت
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجراء 16/6/69)

قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجراء 13/7/69)

قانون ششم:حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجراء 18/8/69)

قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.(تاریخ اجراء 30/9/69)

قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .(تاریخ اجراء 19/11/69)

قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .(تاریخ اجراء 14/1/70)

قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.(تاریخ اجراء 15/3/70)
9)شبی که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود. پزشک دستور داد که داروی بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت تنفس گذاشته شود و من آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان شهادت بیهوش بود، این بود: یا عمه سادات! یا زینب کبری!

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-01] [ 10:47:00 ق.ظ ]




چرا مزد رسالت نبوت دوستی با ولایت است؟!
دو نفر وقتی با هم دوستی و معاشرت می کنند اگرچه مبنای معاشرتشان مطامع و منافع مادی باشد، چه بخواهند چه نخواهند روح آنها با یکدیگر مخلوط می شود و از همدیگر متأثّر می شوند و خود به خود در این بین تخلل و اختلاط و امتزاج پیدا می شود .
مریم خندابی دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث/ بخش قرآن تبیان

باور و فکر، عقاید و رفتار و اعمال هر کدام ما بر یکدیگر تاثیر می گذارد و رفته رفته عقاید و آمال و آرزو هایمان یکی می شود به همین دلیل دوست و همنشین بر هم تاثیر می گذارد، پس شرط تأثیر گذاری قبول و باور طرف مقابل به عنوان دوست و همراه است .
انسان بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی را از دوستان خود می گیرد. کمال و نقص همنشین و دوست آنچنان روح انسان را تحت تأثیر قرار می دهد که بعد از مدت زمانی طرز فکر و اندیشه و اعمال انسان شبیه دوست او می شود.

جاذبه و کششی به نام محبت
وقتی دوستی بین دو نفر حاصل شد، بذر و جوانه محبت در دلها رویانده می شود. محبت یک نوع جاذبه، میل و کششی است که در یک موجود صاحب شعور نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد پدید می آید.
انسان با قرار دادن محبت اهل بیت در قلب خود و مودت و دوستی با آنان رفته رفته همرنگ و هم شکل اهل بیت می گردد. هدف آنان، هدف محب می شود و مسیر اصلی زندگی خود را می یابد. هرچقدر این مودت و دوستی پر رنگ تر شود، عینیت با این حضرات تمثل می یابد و به جایی می رسد که مانند آنان فکر می کند، مانند آنان راه می رود و بالواقع مانند آنان زندگی می کند و آنچنان طی طریق می کند که گویا سالها با علی و اولاد علی (علیه السلام) همسفره بوده است.
محبت افراد با یکدیگر با قلب آنها ارتباط دارد و بر اساس الفت میان قلوب آنها محبت ایجاد می شود؛ چنانچه در دعای کمیل می خوانیم خدایا قلبم را با دوست داشتنت رام گردان.
تضاد دو محبت در یک دل
کسی که با گروهی دوستی کند و محبت آنان را در دل بپروراند، نمی تواند همزمان محبت دشمنان آنان را هم در قلب و جان خویش داشته باشد. به همین جهت در آیات و روایات وارده بسیار تاکید شده که محبت اهل بیت و دوستی آنان موجب شفاعت دنیا و آخرت می شود و اجر و مزد رسالت فقط دوستی با علی و اولاد علی است.
حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: محبت ما و محبت دشمنان ما در یک دل نمی گنجد چرا که خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده که با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنها را دوست داشته باشد. پس روح است که به محبوب میل پیدا می کند و چه بسا جسم را نیز به سمت او می کشاند و این خارج از ماده و زمان است و به روح از آن جهت که دارای ادراک و عواطف است قلب اطلاق می شود.
اجر و مزد رسالت
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی: بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم مگرمودت و دوستی خاندانم را. (شوری، 23)
در این آیه ارزش و جایگاه این خاندان نزد خداوند به خوبی روشن می شود چرا که در حقیقت خداوند است که از پیامبر می خواهد تا چنین خواسته ای را بیان کند. آیا در ازای آن همه رنج و سختی هایی که رسول خدا در راه هدیه کردن این دین به امتش دید، دوستی خاندانش تا آن اندازه با ارزش بود که شرط مزد رسالت باشد؟ این چه سرّ و رازی است که این خواسته تنها راه رستگاری انسانهاست و چه اسراری در آن نهفته است که با اجرای آن قله های فتح و حقیقت متجلی می شود؟
حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: محبت ما و محبت دشمنان ما در یک دل نمی گنجد چرا که خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده که با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنها را دوست داشته باشد.
سرّ مودت و مزد رسالت
انسان با قرار دادن محبت اهل بیت در قلب خود و مودت و دوستی با آنان رفته رفته همرنگ و هم شکل اهل بیت می گردد. هدف آنان، هدف محب می شود و مسیر اصلی زندگی خود را می یابد. هرچقدر این مودت و دوستی پر رنگ تر شود، عینیت با این حضرات تمثل می یابد و به جایی می رسد که مانند آنان فکر می کند، مانند آنان راه می رود و بالواقع مانند آنان زندگی می کند و آنچنان طی طریق می کند که گویا سالها با علی و اولاد علی (علیه السلام) همسفره بوده است؛ مانند میثم تمار، سلمان فارسی، ابوذر غفاری که جز کلام مولا علی (علیه السلام) حرفی بر زبان نمی راندند.
مصداق عینی و اتم و اکمل این آیه در کلمه ی القربی طبق تفاسیر شیعه و سنی وجود مقدس ائمه معصومین (علیهم السلام) می باشد. از وجود حضرت رسول اکرم تا بقیه الله اعظم …
رمز دوستی با اهل بیت همین است و تمام روایاتی كه عشق به حسین بن علی و اشك بر مصیبت او را مایه نجات از آتش جهنم دانسته اند، همین امر است؛ دوستی با اباعبدالله علیهم السلام باعث همرنگ و هم شكل شدن در ابعاد روحی انسان می شود و راه نجات او را سهل و یسیر می كند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




هر دست که دادند همان دست گرفتند

شما اگر سیبی را افقی و به سمت مقابل پرتاب کنید هرگز به سمت شما باز نمی گردد، اما اگر همین سیب را مستقیم و به سوی آسمان پرتاب کنید دیر یا زود به خود شما باز می گردد.
یادمان باشد خداوند دنیا را افقی نیافریده، بلکه کاملاً عمودی است، پس آدم ها هر چه می کنند به خودشان باز می گردد.
هر دست که دادند همان دست گرفتند [فروغی بسطامی]

هرچه کنی به خود کنی
بر اساس قوانینی که در عالم وجود دارند و یکی از آن ها این است که خداوند دنیا را افقی نیافریده، بلکه کاملاً عمودی است، بنابر این آدم ها هر چه می کنند به خودشان باز می گردد؛ چرا که همه ی اتفاقات بازتاب رفتار انسان ها است؛ «کُلُّ نفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ» و «کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ»; تو در گرو اعمال و اکتسابات خویشی.
دنیا درست مثل آینه می باشد؛ همان طور که اگر آدمی در مقابل آینه خندان باشد چهره ی خندان می بیند و اگر گریان باشد، گریان می بیند؛ دنیا هم آینه وار عمل می کند؛ ما همان می بینیم که هستیم و انجام می دهیم… هر دست که دادند همان دست گرفتند؛ این قانونی است که خداوند می فرماید: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا: اگر نیكى كنید به خود نیكى كرده اید و اگر بدى كنید به خود [بد نموده اید] (اسراء، 7)
آنگاه می فرماید: نیکی هایی که می کنید به خود می کنید و ضرر بدی های شما نیز به خود شما بر می گردد; و بدین وسیله انسان را به خوبی و پرهیزاز زشتی دعوت، بلکه وادار می کند.
از این رو قرآن در جایی می فرماید: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلإیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ: ای پیغمبر، بر تو به سبب اسلام آوردن منّت می گذارند. به آنان بگو: بر من منّت نگذارید. اسلام نیکی و خیری است که سودش عاید شما می شود .این خداست که بر شما منت گذاشته و این خیر را به شما ارزانی فرموده است.(حجرات، 17)
دنیا همچون آئینه عمل می کند
دنیا درست مثل آینه می باشد؛ همان طور که اگر آدمی در مقابل آینه خندان باشد چهره ی خندان می بیند و اگر گریان باشد، گریان می بیند؛ دنیا هم آینه وار عمل می کند؛ ما همان می بینیم که هستیم و انجام می دهیم… هر دست که دادند همان دست گرفتند؛ این قانونی است که خداوند می فرماید: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا: اگر نیكى كنید به خود نیكى كرده اید و اگر بدى كنید به خود [بد نموده اید] (اسراء، 7)
و در جایی دیگر می فرماید: اگر منافقان اهل ایمان را مسخره می کنند، این مسخرگی به خود ایشان باز می گردد و از آنجایی که این هندسه و قانون را خدا تقدیر کرده است می توان نسبت به خداوند داده و گفتا:
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ: خداوند آنان را به استهزاء می گیرد.
بازتاب اعمال و نیات به سوی خودمان است، تمام اعمال و نیات ما به خودمان باز می گردد،به قولی:
“هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی”
و یا “از ماست که بر ماست”
و یا بهتر از همه این شعر مولانا :"این جهان کوه است و فعل ما ، صدا “
امام علی (علیه السلام) در بیانی فرمودند: «تو اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای; و اگر بدی کنی، خودت را خوار کرده ای و به خودت زیان رسانده ای.»
در قرآن کریم آمده است :"فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره” یعنی تمام اعمالی که انجام می دهیم به خودمان باز می گردد و بازتاب آنها را در زندگی خود خواهیم دید.
روایت داریم که هر گرفتاری و رنج و عذابی که به شما می رسد نتیجه ی کردار شماست و بسیاری را هم خدا می بخشد.
امام علی (علیه السلام) در بیانی فرمودند: «تو اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای; و اگر بدی کنی، خودت را خوار کرده ای و به خودت زیان رسانده ای.»
کلام آخر
همه ی اعمال و نیات مثبت و همه ی اعمال و نیات منفی به سوی ما باز می گردند.پس با نیات و اعمال خوب ، از طبیعت ،"خوب” دریافت کنیم.
گیرم که خلقی را به طریقی فریفتی با دست انتقام طبیعت چه می کنی

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




نمونه های عینی از تاثیر قرآن در زندگی
________________________________________
اگر با جان و دل آیات قرآن کریم را که به عنوان کامل ترین نسخه موفقیت برای زندگی افراد پیچیده شده است را باور کنیم و آنها را در زندگی خود عملی کنیم مسلما آثار چشم گیر و فروانی در زندگی ما خواهد داشت و میتواند تحول بزرگی در زندگی ما ایجاد کند.
این مسئله در طول تاریخ نیز شواهد بسیار زیادی داشته و تحولات زیادی در زندگی افراد مختلف با علایق و سلیقه های مختلف ایجاد کرده است که می تواند درس بزرگی برای ما باشد.
به همین دلیل در این قسمت تصمیم گرفتیم تا نمونه هایی از تاثیر قرآن در زندگی افراد را بررسی کنیم و قسمت هایی از آنها را بیان کنیم.
________________________________________
تأثیر قرآن در زندگی یک جوان
احمد بن سعید عابد گفت: پدرم برای من نقل کرد که در زمان ما، در کوفه جوان خداپرستی بود - بسیار خوش صورت و زیبا اندام - همواره در مسجد جامع حضور داشت و اندک وقتی بود، که در مسجد نباشد.
زن زیبا و خردمندی چشمش بر او افتاد و دلباخته اش شد. پس از مدت ها که رنج کشید و روزها بر سر راه آن جوان ایستاد، یک روز، هنگامی که جوان به مسجد می رفت. زن خودش را به او رسانید و گفت: ای جوان! بگذار یک کلمه با تو سخن بگویم، آن را بشنو، آنگاه هر چه خواستی بکن. جوان به آن زن بی اعتنایی کرد و با او سخن نگفت. و به راه خود رفت هنگامی که از مسجد به قصد منزل می رفت آن زن دوباره سر راهش آمد و گفت: ای جوان! می خواهم یک جمله با تو سخن بگویم؛ به سخنم گوش کن.
جوان سر خود را پایین انداخت و گفت: این جا، جای تهمت است و من خوش ندارم در موضع تهمت باشم. زن گفت: ای جوان! من تو را کاملا می شناسم و اینجا که ایستاده ام از آن جهت نیست که تو را نشناخته باشم. معاذ الله! که کسی از این موضوع اطلاع پیدا کند. خودم آمدم تا در این موضوع با تو صحبت کنم. گرچه می دانم اندکی از این مطالب، نزد مردم بسیار بزرگ می باشد و شما عابدها و زاهدها همانند شیشه می باشید که کمترین چیزی آن را معیوب می سازد.
اینک فشرده آن چه را که می خواهم به تو بگویم این است: تمام وجودم گرفتار تو شده، پس در کار من و خودت، خدا را در نظر داشته باش.
آن جوان به منزل رفت، خواست نماز بخواند (از یاد آوردن وضع آن زن) نتوانست نماز بخواند. نامه ای نوشت، آن را برداشت و از منزل خارج شد. دید آن زن همچنان ایستاده است. کاغذ را به او داد و برگشت.
در آن نامه نوشته بود «بسم الله الرحمن الرحیم» ای بانوی محترمه! بدان! بار اول که انسان معصیت می کند، خدا حلم می ورزد، بار دوم پرده پوشی می کند، اما هنگامی که بنده ای لباس معصیت به تن پوشید، خداوند غضبی می کند که آسمان ها و زمین و کوه ها و درختان و جنبندگان، تحملش را ندارند.
اگر آنچه گفتی دروغ است، تو را به یاد روزی می اندازم که در آن روز آسمان ها چون فلز گداخته شود و کوه ها مانند پشم زده شود و پراکنده گردد و مردم از ترس به زانو در می آیند. به خدا قسم من از اصلاح خودم عاجزم تا چه رسد به اصلاح دیگران.
تو را سفارش می کنم که خودت را از شر خودت حفظ کنی و این یه را به یاد تو می ورم که می فرماید: (وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ:او ن خدایی است که چون شب به خواب می روید جان شما را می گیرد (و نزد خود می برد) و شما را می میراند و در روز نچه از اعمال و کردار را انجام دهید می داند)
و اگر آنچه را گفتی راست است و حقیقتاً گرفتار شده ای، طبیبی را به تو نشان دهم که دردهای مزمن و سخت را علاج می کند.
او خداوند متعال و پروردگار جهانیان است. از صدق دل رو به خدا آور که مرا این آیه قرآن، منقلب و مشغول کرده است. خداوند می فرماید:
(وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ: ای رسول گرامی! امت را از روز قیامت بترسان که نزدیک است از هول و ترس آن، جان ها به گلوها برسد و از بیم آن حزن و خشم خود را فرو می برند، هنگامی که ستم کاران نه خویشی دارند که در آن روز به فریادشان برسد و از آنان حمایت نماید و نه واسطه ای که وساطتش پذیرفته شود. خداوند، خیانت چشم ها و آنچه را دل ها پنهان می دارند می داند و از قلب های مردم آگاه است.)(غافر: 18)
با این وضعیت من چگونه می توانم از این آیه بگریزم. زن بعد از چند روز دیگر آمد و بر سر راه جوان ایستاد. وقتی آن جوان متوجه شد که زن سر راهش ایستاده است، خواست به منزلش برگردد، که زن او را نبیند.
ناگهان او صدا زد ای جوان! برنگرد، زیرا دیگر مزاحم تو نیستم و ملاقاتی بین من و تو، جز در جهان دیگر نخواهد بود.
آن زن چون تحت تأثیر آیات قرآن قرار گرفته بود. گریه شدیدی کرد و گفت: از خداوندی که کلیدهای قلب تو به دست او است، می خواهم که او این مشکل را آسان کند. آنگاه از پی آن جوان آمد و گفت: ای بنده مخلص خدا! بر من منت بگذار و مرا موعظه ای کن و پندی بده که تا زنده ام به آن عمل کنم. جوان گفت: تو را سفارش می کنم که خودت را از شر خودت حفظ کنی و این آیه را به یاد تو می آورم که می فرماید:
(وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ: او آن خدایی است که چون شب به خواب می روید جان شما را می گیرد (و نزد خود می برد) و شما را می میراند و در روز آنچه از اعمال و کردار را انجام دهید می داند.)(الأنعام: 60)
وقتی زن این آیه را شنید متأثر شد و سر خود را پایین انداخت، گریه شدیدی کرد و به منزل برگشت. و به عبادت و راز و نیاز با خدای خود پرداخت و با همین حال، با اندوه و ناراحتی از این جهان درگذشت و به ابدیت پیوست.(کتاب؛ تأثیر قرآن در جسم و جان، مولف: نعمت الله صالحی حاجی آبادی))
تاثیر آیات انفاق در افراد مختلف
(لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‌ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ: هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و از هرچه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست.)(آل‌عمران: 92)
همانطور که در قبل اشاره شد بعضی از افراد این قدر از روح با صفایی برخودار هستند که به محض شنیدن پیام های الهی کاملا منقلب شده و دست به کارهایی میزنند که برای همیشه در تاریخ ماندگار می شود که برای مثال جریان دو نفر از کسانی را که با شنیدن آیه 92 سوره آل عمران نام خودشان را در دفتر تاریخ ثبت کردند را برای شما بیان می کنم:
1) ابو طلحه انصاری
او در مدینه نخلستان و باغی زیبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: می‌دانی که محبوبترین اموال من همین باغ است، و من می‌خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره‌ای برای رستاخیز من باشد، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلک مال رابح لک: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح می‌دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی، ابو طلحه دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
2) زبیده همسر هارون الرشید
او قرآنی بسیار گرانقیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت، یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت می‌کرد به آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابانهای حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که می‌گویند: امروز هم بقایای آن چاه‌ها وجود دارد و به نام او نامیده می‌شود. (تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه)
بار اول که انسان معصیت می کند، خدا حلم می ورزد، بار دوم پرده پوشی می کند، اما هنگامی که بنده ای لباس معصیت به تن پوشید، خداوند غضبی می کند که آسمان ها و زمین و کوه ها و درختان و جنبندگان، تحملش را ندارند
تاثیر آیات قرآن بر قلوب مشرکین
بعضی از سران مشرکان مکه مانند ((ولید بن مغیره)) (و به روایتی عتبة بن ربیعه) برای تحقیق پیرامون قرآن و دعوت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به محضر پیامبر می آمدند و از ایشان در مورد مسائل مختلف سۆ الاتی می پرسیدند و حضرت بعد از پاسخ به تمام سوالات برای انها آیات ابتدایی سوره مبارکه فصلت را قرائت می کردند:
حم تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ كِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیرًا وَنَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ
هنگامی که حضرت به آیه:
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ: پس اگر روی برتافتند بگو: شما را از صاعقه‌ای مانند صاعقه عاد و ثمود هشدار دادم)(فصلت:13) می رسید و آنان را به صاعقه ای همچون صاعقه عاد و ثمود تهدید می کرد چنان تکان می خوردند و در وحشت فرو می رفتند که دیگر قادر به ادامه سخن نبودند، به سراغ گروه خود می رفتند و تأثر شدید خود را از این کلمات اضطراب انگیز بیان می کردند. (تفسیر نمونه)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]