کسی که به دیگران مکر می‌کند، حتماً به خودش هم مکر زده!

دومین مسئله که گذرا بیان می‌کنم و در جلسات بعد در آن‌ها بحث می‌کنیم. همان‌طور که بیان کردیم، از رذائل قوّه‌ی عاقله، مکر و حیله است که اوّلین مورد مکر به خود است که نکاتی را بیان کردیم و دومین مطلب، مکر و حیله به دیگران است.

عزیزان من! آن کسی که به خودش خدعه و مکر نکرد، بدانید به دیگران هم خدعه و مکر نمی‌کند. کسی که به دیگران مکر می‌زند، برای این است که اوّل به خودش مکر زده است (همان نکاتی که از اوّل بحث بیان کردم که انسان چگونه به خودش مکر می‌کند) و غافل است. لذا چنین کسی مسلمان نیست.

در اصول کافی است که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)فرمودند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ مَاکَرَ  مُسْلِماً»، کسی که نسبت به مسلمانی، مکر و حیله بزند، از ما نیست.

مگر می‌شود کسی مسلمان باشد، امّا به دیگران، مکر کند و حیله بزند. ما فقط حیله‌ی در جنگ داریم که تازه آن هم شرایط دارد. چون می‌دانیم دشمن دارد مکر می‌کند، ایراد ندارد. امّا اسلام آن‌قدر ظریف و زیبا وارد شده که ما نمی‌توانیم به اموال دیگران خیانت کنیم. در بحث خارح فقه‌مان که مبحث دیات است، به این رسیدیم که اگر کسی مسلم نبود و خمر و خنزیر داشت که خرید و فروش و أکل این‌ها چون نجس هستند، برای مسلم حرام است و پس‌ماندیّت هم ندارد. اگر غیر مسلم، نصارا و یهود (لفظ قرآن به جای مسیحی و کلیمی) ساتراً این‌ها را داشت، یعنی در مزرعه‌ای با پوشش بود که در بین مسلمین ترویج نشود و کسی از مسلمانان برود و به اموال آنان خیانت کند، باید دیه بپردازد.

ببینید اسلام چقدر ظریف و دقیق است. ای کاش همه می‌دانستیم. مخصوصاً کسانی که دنبال حقوق بین الملل هستند و چرندیات می‌گویند و به قول امام‌المسلمین با دست بند زدن به بچه 5 ساله، چهره اصلی خودشان را نشان دادند و هیچ کسی هم صدایش درنمی‌آید. امّا اگر در ایران کسی هزاران خیانت کند و یک روز او را بگیرند، ببینید چه قیامتی می‌شود، هم از طرف مزدوران داخلی‌شان و هم خارجی‌ها. امّا هیچ‌کدام از این نامردهایی که در داخل بودند، نگفتند: چرا این‌ها به یک بچّه پنج‌ساله دست‌بند زدند! مگر بچّه پنج ساله هم امنیّت را به هم می‌زند؟!

لذا می‌فرمایند: حتّی به اموال آن غیر مسلمین هم نمی‌توان خیانت کرد. حضرت هم فرمودند: آن کسی که مکری به مسلمانی بزند، از ما نیست.

لذا مکر به دیگران نوع دوم است که حالا نکات بیشتری را در جلسات آینده بیان خواهیم کرد. پس این‌ها از رذائل تفکّر است که در مورد درمانش هم صحبت می‌کنیم. آرام آرام جلو می‌رویم که اخلاق علمی عملی تبیین شود. این قوّه‌ی تفکّر و عاقله، بیماری و رذائلی دارد که یکی از آن‌ها همین خدعه و مکر است، مکر به خود در مرحله‌ی أولی است که شقوقی را دارد و من دو مورد از آن را بیان کردم و حالا به مناسبت بیان خواهیم کرد و نوع دوم مکر به دیگران است که اسلام با آن مخالف است و حتّی امیرالمؤمنین هم فرمودند: اگر به مکر بود، من می‌توانستم مکّارترین باشم. اصلاً مکر در باب لغت و اصطلاح چیست؟ زیرکی و فطانیّت در برابر مکر و خدعه چیست؟ مرز آن‌ها چیست؟ که انشاءالله در جلسه‌ی آینده بیان خواهیم کرد.

مؤمن، اهل مکر نیست و مرز مکر و زیرکی را می‌داند

ما باید مرز بین کفر و اسلام، خدعه و مکر با زیرکی و فطّانیّت را بدانیم و اگر ندانیم، گاهی به اشتباه می‌افتیم. مؤمنی که سیّاس کیّاس است، یکی از خصایصش این است که به جایی می‌رسد که مرزها را می‌شناسد، مرز بین کفر و اسلام، مرز بین خدعه و زیرکی، مرز بین مکر و فطانیّت و … را متوجّه می‌شود و آن موقع است که سیاستمدار خوبی هم می‌شود.

امام راحل عظیم‌الشّأنمان - که فردا شب بحث انقلاب است و بنده مطالبی را راجع به انقلاب و آینده‌ی آن بیان می‌کنم - هیچ موقع اهل مکر نبود، امّا سیّاس کیّاس بود. مرز را می‌شناخت. مؤمن این‌گونه است. خدا مؤمن را هدایت می‌کند.

کد «لطف خداست»!

ما باید این‌ها را در مباحث اخلاق بدانیم که همگی لطف خداست. امّا همان‌طور که بیان کردم: وقتی ما این‌ها را بدانیم و عمل هم کنیم، نباید مغرور شویم، باید بدانیم همه از ناحیه‌ی خدا و لطف اوست. دائم این «لطف خداست» را به عنوان کد ذهنی‌مان داشته باشیم تا کمتر فریب بخوریم. اگر تمام این مطالب را از لطف خدا دیدیم، غرّه نمی‌رویم.

غربت امام زمان و سربازگیری از امّتش

لطف خداست که ما را با امام زمان آشنا کرده، لطف خداست که ما در این زمان امامت آقا جانمان، حضرت حجّت به دنیا آمدیم، لطف خداست که به ما یاد دادند و گفتند: هر ساعت سه دعای سلامتی برای امام زمان بخوانید، هر شب با آقا جان حرف بزنید، آرامش بگیرید، عنایت می‌کنند و لطف آقا جان هم شامل حالتان می‌شود.

السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه

چقدر خوب است که انسان دائم آقا جان را صدا بزند. خدا گواه است چنین کسی روحش لطیف می‌شود. اصلاً هیچ چیزی به انسان ندهند، همین که اجازه دادند ما یادمان نرود و با آقایمان هر شب حرف بزنیم، خودش همه چیز است. مگر در این عالم چند نفر، هر شب با آقا حرف می‌زنند؟! ممنونتیم، محبّت و لطف شماست. عنایت شماست می‌دانیم.

من وقتی به خودم نگاه می‌کنم خجالت می‌کشم که اسم شما را به زبان بیاورم. زبان گنه‌کار می‌تواند؟! امّا نمی‌دانم شما چه کار می‌کنید که من یادم می‌رود گناه کردم. این‌قدر کریم هستید.

قربانت بروم، چقدر کریم هستی. دیگر همین است، وقتی کسی تجلّی اسماء و صفات خداست، معلوم است چه می‌شود. آن هم بالاترین حجّت خدا که جدّ مکرّمش هم فرمود: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی».

آقا جان! ممنوت هستیم که در زمان امامت شما به دنیا آمدیم. خداوند همه‌ی ما را جمع کرد، میلیاردها میلیاردها میلیاردها … میلیارد را جمع کرد، خطابی کرد که همه شنیدند، فرمود: الست بربکم، اولیاء خدا فرمودند: معلوم نیست ما چه بلی‌ای گفتیم که خدا ما را انتخاب کرد که در این دوران باشیم. چرا ما هزار سال پیش دنیا نیامدیم؟!

آقا جان! وقتی برای زمان امامت شما انتخاب شدیم، چون یک امام است و یک امّت؛ یعنی حداقل بناست که امّت تو باشیم. وای بر من که هنوز نشدم … .

آقا چون می‌بیند که خودش غریب و تنهاست، بالاخره ما هم خطا می‌کنیم، می‌گوید: خدایا! اگر بناست این‌ها هم بروند، من که دیگر امّتی ندارم. این‌ها را به خاطر من حذف نکن و خطاهایشان را ببخش و بپوش، یا ستّارالعیوب. اگر این‌ها هم از بین بروند، من دیگر امّتی ندارم و امام تنها می‌شوم.

شاید آقا جان به پروردگار عالم بیان فرمایند: خدایا! من از این امّت تازه سرباز هم می‌خواهم. بناست از این‌ها سرباز درست شود، یخرج الحی من المیت شود. لذا این‌ها را از من نگیر. لذا خدا هم می‌گوید: اختیار را در دست تو دادم، تو یدالله، عین الله هستی، هر چه خواستی. یک موقع می‌بینی همان شب، ما اصلاً حواسمان هم نیست، یادمان می‌افتد مسواک نزدیم، بعد می‌رویم مسواک می‌زنیم، وضو می‌گیریم و یک‌باره می‌بینیم یاد آقا آمد و می‌گوییم: السّلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزّمان. انگار یکی زبانمان را چرخاند. قربانت بروم ممنون این کرامات و محبّتتیم. آقا جان! ما لیاقت نداریم، دلمان برایت می‌سوزد، معلوم می‌شود خیلی غریبی.

عرض من این است: آقا جان! معلوم است که خیلی غریب هستی که به من بدبخت و بیچاره دل خوش کردی. این‌قدر کریم هستی که می‌خواهی من برگردم و یک روزی سربازت شوم و حرّ تو شوم. اگر در کربلا، أبی‌عبدالله یک حرّ داشت، تو می‌خواهی حرّ ها داشته باشی. این‌قدر کریم هستی، محبّت داری و بزرگواری.

من خجلم. نمی‌دانم چه بگویم. آقا جان، چشمم را بستم، زبانم را می‌دانم خودت اجازه دادی باز شود، آقا جان اگر یک روزی توفیق شود این چشم به جمال نورانی شما بیافتد، دیگر لال می‌شوم و نمی‌توانم حرف بزنم. قربانت بروم ممنونم که با همه‌ی بدی‌ها و پلشتی‌هایم، اجازه دادی این زبان باز شود و اسم زیبای شما را بیاورم.

علّامه حلی می‌فرمود: وقتی کسی اسم حجّت خدا را بر زبانش جاری کند، ملائکه توجّه می‌کنند، می‌گویند: این کیست که اسم حجّت خدا را آورده و دارد با حجّت خدا صحبت می‌کند.

آقا جان ممنونم که اجازه دادی من اسم شما را بر زبان جاری کنم، ممنونم که از خدا اجازه گرفتی که با تو حرف بزنیم، گفتی خدایا من تنها و غریبم. آقا حالا که این‌طور لطف، محبّت کردی و آقایی می‌کنی و عادتتان احسان و سجیتتان کرم است، قادر هستی، کاری کن که خوب شوم، دیگر آدم شوم، درست شوم، سمت گناه نروم، حالم حال خوبی باشد. سمتی نروم که وقتی پرونده‌ام را به شما می‌دهند، قلبت بشکند، اشکت جاری شود و به خاطر من نامرد اشک بریزی. آقا کاری کن مرد شوم، آدم شوم، درست شوم، به سمتت بیایم. شما می‌توانی، این‌طور تغییر بده.

آقا جان! اولیاء فرمودند: شب قدر که مقدؤات به دست حجّت خدا امضاء می‌شود، شما بگویید: یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، همان دعایی که سال تحویل می‌خوانید را بخوانید. شما در من تحوّل ایجاد کن، حالم را حال خوب کن، بعد تبدیل به احسن حال کن و من را از حسن به احسن ببر. شما می‌توانی، شما قادری. اگر من به خودم باشد، نمی‌توانم. امّا قربانت بروم، شما می‌توانی، دست من را بگیر.

آقا جان به جان مادرت نرجس خاتون قسمت می‌دهم، به جان آن مادری که این‌قدر این وجود نازنین، طیّبه و طاهره و زکیّه و حمیده هست که خدا او را انتخاب کرد که شما را در رحم او پرورش دهد، به حقّ آن مادر بزرگوارت نرجس خاتون قسمت می‌دهم دست من را بگیر. آدمم کن آقا جان.

بیان کردم کلید ورود به قلب آقا جان، مادرشان حضرت نرجس خاتون هستند. وقتی اسم مادرشان را می‌آورید برای مادرشان فاتحه بخوانید و بگویید: به جان مادرت قسم. اگر یک قطره اشک هم بریزید که اکسیر رحمت است. سعی کنید اشک بریزید.

اگر یک موقعی هم اشکتان جاری نشد، بگو: آقا جان به حقّ آن دو بانویی که بسیار دوستشان دارید، یکی عمه جانتان هست، به حقّ مصائب عمه جانتان زینب. یکی هم مادرتان، آن هم پهلو شکسته‌تان زهراست، آقا جان به حق این روزهای آخری که مادر در بستر است، …

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...