نرجس
 
   



خیر دنیا و آخرت

«اِنّ حسن الخلق ذهب بخیر الدنیا و الاخره»[7]؛ با حسن خلق، خیر دنیا و آخرت را بدست آور. اگر می خواهی در این دنیا بهترین را داشته باشی و راحت زندگی کنی، خوش اخلاقی کن. «خیر» در عربی جزء صفات تفضیلی بوده و معنای «بهترین» را می دهد: با اخلاق نیکو هم دنیای خودت و آرامش دیگران و هم آخرتت تأمین است بالاتر از این دیگر چه می خواهیم؟ محبوب ترین و نزدیک ترین مکان را در قیامت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم داشته باش:

«احبکم الیَّ و اقربکم منی یوم القیامه مجلساً، اَحسَنکم خلق»[8]؛ «محبوب ترین شما نزد من و نزدیک ترین جایگاه را به من در قیامت، خوش اخلاق ترین شما دارد.»

خوش اخلاق که موجب آسایش و آرامش خودت در این دنیاست چرا که مسلماً کسی که حسن خلق دارد، دیگران هم او را دوست داشته و از مصاحبت با او لذت می برند و لذا وسیله راحتی یکدیگر را فراهم می کنند و مایه آرامش هم هستند و حتی بنا بر حدیث دیگر خداوند روزی مادی انسان خوش اخلاق را هم افزایش می دهد، و در قیامت نیز (بنا بر حدیثی که ذکر شد) بالاترین جایگاه و محبوب ترین انسان ها نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است چرا که به فرموده خود حضرت با فضیلت ترین عمل در وزنه اعمال فرد، خوش اخلاقی می باشد:

«ما یوضع فی میزان امری مؤمن یوم القیامه افضل من حسن الخلق»[9]؛ «در قیامت در ترازوی اعمال فرد مؤمن هیچ چیز با فضیلت تر از حسن خلق گذاشته نمی شود.»

یادآوری: سفارشات و روایات خوش خلقی، مجوزی نمی شود که فقط خوش خلق باشیم و نماز و روزه و دیگر واجبات را کنار بگذاریم تا بدین بهانه به بهشت برویم!

اگر کسی دارای حسن خلق باشد هر چند به درجه نمازگزار و روزه دار واقعی نرسیده باشد خداوند او را به آن درجات نائل می کند: «همانا عبد در بعضی عبادات دارای کوتاهی است اما چون دارای حسن خلق است خداوند او را به درجه روزه دار قائم می رساند.»

در عالم میزان که هیچ چیز و حتی مثقال ذره ای هم نادیده گرفته نمی شود با فضیلت تر و حتی بنا بر حدیث دیگری اول چیز هم که در میزان گذاشته می شود[10] حسن خلق است. حال تصور کن اگر کسی اخلاق خوبی نداشته باشد که از آن به عنوان بافضیلت ترین و بهترین چیز یاد شده، هر چند هم که نماز و روزه و دعا داشته باشد ارزشی ندارد و دچار حسرت عظیم و خسران و ندامت بزرگ قیامت است: «اگر کسی اخلاق خوبی نداشته باشد که با مردم مدارا کند برایش عملی وجود ندارد.»[11]

«اِنَّ مَن لم یکن له خلق یداری به الناس، لم یقم له عمل»؛ و بالعکس اگر کسی دارای حسن خلق باشد هر چند به درجه نمازگزار و روزه دار واقعی نرسیده باشد خداوند او را به آن درجات نائل می کند: «همانا عبد در بعضی عبادات دارای کوتاهی است اما چون دارای حسن خلق است خداوند او را به درجه روزه دار قائم می رساند.»[12]

و اینجاست که انسان مصاحبت با فرد خوش اخلاق را به فردی که در ظاهر چه بسا با ایمان باشد، ترجیح می دهد. چرا که به فرموده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می خواهد از شرورترین افراد در امان باشد.

«سُوءُ الخلقِ شومٌ و شِرارکم اَسوَءُکُم خُلقاً»[13]؛ «بدخوئی شوم است و شرورترین شما بدخوترین شماست.»

پناه می بریم به خداوند متعال از سوء خلق و اثرات مهلک آن در روح و جانمان و اینکه از شرورترین آدمیان باشیم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-11-06] [ 08:54:00 ق.ظ ]




چگونه رزق خود را افزایش دهیم؟

1

 

 

 


«وَ اِنَّ الحسن الخلق فی الجنه لامحاله»[1]؛ «بدون شک خوش اخلاق در بهشت است.»

گویی هر صفت و عنوان برتری در احادیث و بیان ائمه اطهار (ع) و بزرگان دین برای حسن خلق ذکر شده:

بهترین، مقرب ترین، کامل ترین، دوست داشتنی ترین ، شریف ترین ، افضل ترین و… و حتی صفتی که از آن به عنوان نصف دین و صفت خداوند بزرگ هم یاد شده برای خلق نیکوست


«حسن الخلق ، خلق الله الاعظم »[2] و « حسن الخلق نصف دین »[3]؛ حسن خلق، خلق خداوند بزرگ تر است.» و «نصف دین خلق نیکوست »

 

«حسن خلق» یعنی چه؟

«خُلق» یا «خُلُق» به معنای خوی و سرشت است که عبارت است از «چگونگی نفس و باطن انسان و نقطه مقابل آن» «خَلق» است که به معنای چگونگی جسم و ظاهر است. همان طور که جسم متصف به نیکی و زشتی می شود نفس نیز چنین است ولی ویژگی های نفس تحت اختیار و اراده انسان است.[4] چرا که اسباب و دلایل خصوصیات نفس برخلاف ویژگی های ظاهری جسمانی، اختیاری است. زیرا مشکل نفس و روحِ انسان تابع صفات درونی و دنیایی اوست و مطابق حالات و ملکات و صفات همان شکل می گیرد. توضیح مطلب اینکه روح انسان با اعمال و کردار خوبش می تواند به صورت و ظاهری بسیار زیبا و دلنشین شکل بگیرد و یا مطابق اعمال و کردار ناپسند صاحبش صورتی زشت و کریه المنظر داشته باشد مثلاً در روایت است که صورت باطنی فرد بدخلق مانند سگ است.

اما کلمه «حسن خُلق» که بسیار در احادیث مختلف ذکر شده را می توان به دو صورت معنا کرد:

1- خوشرفتاری با مردم و نزدیکان. اینکه با رویی گشاده و مهربان همراه با کلام خوش و رعایت حقوق آنان باشد، با دیگران برخورد کنیم.

2- به این معنا که فرد جمیع صفات روحی که در نیکویی صورت برزخی یا اخروی انسان مؤثر است، تحصیل کند که البته بدست آوردن اکمل و اتمّ این صفات بسیار دشوار است و تحصیل آن به طور کامل برای اولیائ الهی مقدور و ممکن است.

 

حد حسن خلق

برای شناخت انسان خوش اخلاق و تمیزآن از دیگران و یا محکی برای خودمان که بدانیم جزو این گروه به حساب می آییم یا خیر به پای میز قضاوت ائمه اطهار (علیهم السلام) می رویم و از چند بیانی نورانی استفاده می کنیم:

شخصی از امام صادق(علیه السلام) پرسید: «حد حسن خلق» چیست؟

حضرت در پاسخ فرمودند: «با هر که روبه رو می شوی فروتن باشی و با نرمی و ملایمت رو به رو شوی.»

اگر بخواهیم به زبان خودمان معنا کنیم یعنی این که مردم جرأت کنند حرفی را با ما مطرح کنند و بدانند که با نرمی و ملایمت هم روبه رو می شوند نه با ترش رویی و درشتی. در حدیثی دیگر حد حسن خلق را این گونه تعریف می کنند:

«اِنَّ حَد حُسنِ خُلق اَن تَلینَ جائیکَ و تَطیبَ کَلامکَ و تُلقی اَخاک بِبُشر حُسن»[5]؛ همانا حد خوش خلقی این است که خویت نرم و کلامت نیکو و برادرت را با روی خوش ملاقات کنی.»

کسی که حسن خلق دارد، دیگران هم او را دوست داشته و از مصاحبت با او لذت می برند و لذا وسیله راحتی یکدیگر را فراهم می کنند و مایه آرامش هم هستند و حتی بنا بر حدیث دیگر خداوند روزی مادی انسان خوش اخلاق را هم افزایش می دهد

خویت نرم نه آن چنان که اگر کلامی مخالف خود شنیدی سریع برآشفته و درشتی کنی، بلکه به آرامی و کلامی نیکو و روی گشاده و پرمهر و محبت با برادر ایمانی ات برخورد کن. در حدیثی زیبا نیز خوش اخلاقی را سبک بالی، مهربانی و نرمی و بخشودگی مؤمن بیان می فرماید:

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




 

حرام خواري مانع اصلي خودسازي

خوردن مال حرام چه تاثيري بر روح انسان دارد؟

پرهيز از حرام خواري و در کنار آن پرهيز از گناه دو پايه اصلي سلوک الي الله و اصولي ترين کاري است که يک مراقب بايد انجام دهد. اغلب کساني که در اين امر خطير موفق بوده اند، به خاطر اين است که اجازه نداده اند مال حرام داخل زندگي آنها شود، زيرا به اين نکته واقف اند که حرام خواري از موانع اصلي خودسازي است، بنابراين مومن هميشه در تغذيه خود مي انديشد و مراقب است که چه مي خورد، به خلاف کافر که برايش فرقي نمي کند غذايش حلال باشد يا حرام.
در قرآن کريم خـداوند بين تغذيه کافران و مومنان تفاوت قائل شده است . در مورد کافران مي فرمايد: (والّذيـن کـفـروا يـتمتعون و ياکلُون کَما تاکُل الانعام والنار مثوي لهم. كافران از متاع زودگذر دنيا بهره مي‌گيرند و همچون چهارپايان مي‌خورند و آتش جايگاه آنان است. (سوره محمد، آيه 12)
توضيح آنکه حيوانات علف مي خورند بي آنکه بدانند از کجا آمده ، حلال است يا حرام ؟ غصبي است يا مباح ؟ کافران نيز غـذا مـي خـورنـد بـي آن کـه بـه رجـس و پـليـدي و حلال و حرام بودن آن توجه داشته باشند. لذا فرجام مشابه اي دارند.
مؤ منان که به تاثير اخلاقي و معنوي غذا توجه دارند، مقيد به رعايت غذاي پاکيزه و حـلال مـي بـاشـند. مردي خدمت پيامبر(ص ) گفت : دوست دارم دعايم مستجاب شود، حضرت فرمود: (غذاي خود را پاکيزه کن و از هر گونه غذاي حرام بپرهيز.)
خداي متعال به مـؤمـنـان دسـتـور داده شـده فـقـط از غـذاهـاي پـاکـيـزه و حـلال اسـتـفـاده کـنـنـد. (يا ايها الذين آمنوا کلوا من طيبات ما رزقناکم ؛ اي مومنان ! از روزي پـاکـيـزه کـه بـه شـمـا داديم بخوريد.)(بقره، 172)
و در برخي آيات ارتباط تنگاتنگي بين غذاي پـاکـيزه و عمل صالح ديده مي شود. (کلوا من الطيبات و اعملوا صالحا؛ از غذاهاي پاکيزه بـخـوريـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـيـد.)(مومنون، 51) زيـرا هـمـچـنـان کـه سـخـن پـاکـيـزه ، عـمـل صـالح را بـه آسـمـان عـروج مـي دهد، غذاي پاکيزه نيز انسان را در جهت کسب کمالات مـعـنـوي و حـفـظ ارزش هـاي اخـلاقـي ياري مي بخشد و به مانند باران پاکيزه موجب رويش سبزه ها و گل هاي معطر در وجود آدمي مي گردد.
اصـحـاب کـهـف که دغدغه حفظ ايمان و معنويت خود را داشتند، وقتي از خواب طولاني بيدار شدند، به دنبال غذايي بودند که پاک و پاکيزه باشد و سبب خاموش شدن نور الهي در وجـود آنـان نـگـردد. بر خلاف غذاهاي خبيث و حرام که موجب تاريکي قلب ، سنگدلي ، و از بـيـن رفـتـن نـور ايمان مي شود.
در آيه اي از قرآن آمده است : شيطان مي خواهد به وسيله شـراب (غذاي پليد) و قمار در ميان شما عداوت و کينه ايجاد کند، و شما را از ياد خدا (مائده، 91) و در آيـه اي ديـگـر خـوردن مـال حـرام را آتـش خـوردن مـعـرفـي کـرده اسـت : (کـسـانـي کـه امـوال يـتـيـمان را به ستم مي خورند (در حقيقت ) تنها آتش مي خورند.) (نساء، 10) و اين بيانگر نقش غـذاي حـرام و خـبيث است که به روح و روان و ايمان فرد خسارت مي زند. امام حسين (ع ) با اشـاره بـه يـکـي از عـلل رفتار پست و ناهنجار کوفيان در کربلا مي فرمايد: (قد مُلئت بطونکم من الحرام ؛ شکم هاي شما از حرام پر شده است .)
مـلاک در اسـتـفـاده از مـواد غـذايـي مـطـابـق آمـوزه هـاي ديـنـي ، غـذاي طـيـب ، حـلال و حـسـن است که با دسـتـگـاه گـوارش هـمـاهـنـگـي کـامـل دارد، لقـمـه پـاکـيـزه که وارد دهان مي شود، تحت اراده خداوند، با اعـمـال هـضـم و جـذب تـرشـحـات دهـان و مـعـده بـه مـواد لازم و مـورد نـيـاز بـدن تـبـديـل مـي گردد. طيب يعني سازگار، موافق ، نيکو، شايسته و لذت بخش که در قرآن کريم به جز غذاي حلال در مورد همسر خوب ، زمين پاک ، سخن شايسته ،فرزند صالح ، زندگي پاکيزه و شجره طيبه به کار رفته است .
غـذاي حـلال غـذاي پـاک تـشـريـعـي اسـت کـه خـداونـد آنـچـه را بـه مـصـلحـت انـسـان ديـده حـلال کـرده کـه بـا دسـتـگـاه هـاضـمـه هـمـاهـنـگ و مـتـعـادل اسـت . وقـتـي انـسـان غـذاي حـلال را بـا نـام خـدا آغاز و با شکر الهي به پايان مي برد، يقينا آن غذا موجب سلامتي ، شادابي و شفابخشي او خواهد شد.
غالباً واژه حلال و طيب چون ايمان و عمل صالح با هم ذکر شده اند. غـذاي حـسـن ، برتر از غذاي طيب و حلال است . خداوند از برخي غذاها مانند: انگور، شير، عسل و… به وصف حسن ياد کرده و غذاي شهيدان را غذاي حسن دانسته است .
در مـقـابـل غـذاهـاي طـيـب ، حلال و حسن ، غذاهاي رجس و خبيث ، حرام و سوء قرار گرفته که بـراي انـسـان ضرر و مفسده دارد. نه تنها سلامتي او را به خطر انداخته در خلق و خوي و ايمان او اثر منفي مي گذارد.
در قرآن به خوردن غذاي طيب و حلال سفارش شده و از غذاهاي حرام و خبيث منع شده است : از تـو (اي پـيـامـبـر) مـي پـرسـنـد چـه چـيـز بـراي آنـان حلال است ؟ بگو: غذاهاي پاکيزه براي شما حلال است . يسئلونک ماذا اُحِلَّ لَهُم قل اُحِلَّ لکم الطيبات. (مائده، 4)
فـَکـلوا مـِمـّا رزقـکـم الله حـلالا طـيـّبـا و اشـکروا نعمت الله ان کنتم اياه تعبدون. پس ، از آنچه خدا روزيتان کرده است ، حلال و پاکيزه بخوريد و شکر نعمت خدا را بجا آوريد اگر او را مي پرستيد.( نحل، 114)
بـنـابـرايـن طـبـق آمـوزه هـاي ديـنـي انـسـان مـي تـوانـد بـا رعـايـت غـذاهـاي حلال و حرام از هر نوع غذايي که پاکيزه و حلال است ، اعم از غذاي گوشتي ، پروتئيني و غير آن بهره ببرد و از غذاهاي حرام ، خبيث و مضر براي بدن ، پرهيز کند.
«تأثير لقمه حرام در روايات»
براى لقمه حرام در روايات آثارى بيان گشته است كه به برخى اشاره مى‏نماييم: عدم استجابت دعاها، عدم قبولى نماز، پذيرفته نشدن اعمال صالح، عدم استشمام بوى بهشت، تضعيف ايمان، اخراج از صيانت الهى، كاهش رزق حلال، خروج از ولايت پيامبر (ص) و اهل بيت (ع)، حسرت در روز قيامت، لعن ملائكه، كوردلى. در مقابل لقمه حلال هر چند رنگين نباشد، موجب نورانيت دل و استجابت دعا و آمرزش و حفاظت الهى مى‏گردد ، (ميزان‏الحكمه، ج 2 ، ص 480).
«معناي لقمه حرام»
لقمه حرام معناي گسترده اي دارد و منظور از آن خصوص غذا نيست بلكه منظور هر نوع استفاده بردن از چيزي است كه از راه موازين شرعي و احكام الهي به دست نيامده باشد، چه از راه دزدي باشد يا رشوه يا كلاهبرداري يا كم كاري يا خمس و زكات ندادن يا بدون اجازه صاحبش دست بردن و تصرف كردن.

«نحوه تأثير لقمه حرام»
مسلم اين است كه لقمه حرام در شخصيت و اخلاق انسان مؤثر است، ليكن چگونگى تأثير آن به نحو علت معد و شرطى است، نه علت ايجابى و ايجادى. از اين‏رو تأثير به گونه‏اى نيست كه اختيار را از انسان سلب كند بلكه تنها مسير رسيدن به كمال معنوى را نزديك يا طولانى مى‏كند. به عبارت ديگر آهنگ و ميزان گرايش به سمت نيكى‏ها و بدى‏ها را كمتر يا افزونتر مى‏سازد. مانند خوراكيهاي سر راه بچه مسير انسان براي رسيدن به كمالات معنوي و اخلاقي را نا امن و پيمودن آن را مشكل مي نمايد ولي به اختيار انسان آسيبي وارد نمي كند. چرا كه انسان در انتخاب راه شقاوت و سعادت مختار است. با توجه به آيه 27 سوره آل عمران كه مى‏فرمايد: تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِ خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏سازد. مى‏توان دريافت كه عوامل وراثتى آزادى و اختيار را از انسان نمى‏گيرد زيرا چه بسا انسانهاى زنده دل كه از انسانهاى مرده دل پديد آيند و برعكس (تفسير نمونه ذيل آيه).

«علم به حرام شرط اصلي اثر گذاري»
نكته ديگر اين است كه آثار وضعي لقمه حرام، مال و غذاي مشكوك مربوط به صورت علم و آگاهي است و اگر در صورت عدم آگاهي هم اثر وضعي باقي باشد، كم رنگ تر و كم اثر تر است و با اعمال نيك و نيت خوب و عبادات از بين مي رود - پس در عين حساس بودن و مراقب بودن بايد از وسواس و بدبيني و جستجو در اين مورد پرهيز كرد و تا زماني كه علم به حرام بودن نداريم از بدبيني و ترتيب اثر دادن پرهيز كنيم.
بنابراين لقمه حلال يا حرام هر دو جزء علت است نه تمام علت لذا گاهي از انسان هاي پاك مانند پيامبران و امامان، فرزندان ناشايست به دنيا مي آيند مانند پسر نوح و جعفر كذاب پسر امام حسن عسكري(ع) و گاهي از افراد ناشايست فرزندان پاكي به دنيا مي آيند.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




معناي لقاء الله

لقاء‌الله به چه معنا است چطور مي شود خدا را ملاقات کرد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط با اين مركز
1. لقاء رب عبارت است از نيل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نيز همان نزديكي ارزشي هر چه بيشتر به صفات حضرت حق است كه از طريق تحقق و بروز و ظهور صفات الهي در آدميان صورت مي گيرد. به بيان ديگر، انسان به ميزاني كه روح و صفات خداوندي را در خود متجلي كند و به معناي ديگر استعدادهاي فطري و انساني اش را محقق سازد به خدا نزديكتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نايل آمده است. لقاء الله بيانگر يك جهت گيري و نشانه يك خط سير معين در روند تعالي وجودي آدمي است .

2.منظور از «لقاء» و ملاقات خداوند سبحان، ملاقات حسى (همانند ملاقات افراد بشر با يكديگر) نيست، زيرا خداوند جسم و رنگ و مكان ندارد كه با چشم ظاهر ديده شود؛ ملاقات حسى لازمه ‏اش جسميت است، و لازمه جسميت هم محدود بودن و نيازمند بودن و فنا پذير بودن است، و هر عاقلى مى ‏داند كه خداوند نمى ‏تواند داراى چنين صفاتى باشد، بنا براين منظور از «ملاقات» يا «رؤيت» در آيات مختلف قرآن _هنگامى كه به خدا نسبت داده مى ‏شود_ ملاقات حسى نيست بلكه شهود باطنى است؛ يعنى انسان چون در قيامت، آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان ديگري مشاهده مى‏ كند، ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مى شود و گويي او را با چشم دل آشكارا مى ‏بيند؛ به همين دليل، طبق آيات ديگر قرآن، حتى لجوج‏ ترين منكران خدا هم در قيامت زبان به اعتراف مى ‏گشايند چرا كه راهى براى انكار نمى ‏بينند.
3. لقاء الله به معني فناي در اسما و صفات الهي و مشاهده احاطه قيومي حق و فناي ذات خود و بالعيان، وجود خويش و جميع موجودات را سايه حق ديدن است .
علامه طباطبايي ره ذيل آيه 5 سوره عنكبوت مي نويسد:
مراد از «لِقاءَ اللَّهِ»، قرار گرفتن بنده در حالتي است كه ديگر بين او و بين پروردگارش حجابى نباشد، هم چنان كه روز قيامت چنين خواهد شد، زيرا روز قيامت روز ظهور و آشكار شدن حقايق است: وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ؛ آن روز يقين مى‏ كنند كه خدا حق آشكار است. الميزان ، ج‏16، ص 102
فناي در اسما و صفات الهي و مشاهده احاطه قيومي حق و فناي ذات خود و بالعيان وجود خويش و جميع موجودات را سايه حق ديدن.
در ملاقات ممکن الوجود با خداوند، اصل ملاقات حقيقتاً وجود دارد و در آن شکي نيست. ولي بايد به شکلي باشد که لايق ملاقات کننده و ملاقات شونده باشد و به اين دليل معناي پنجم معاني صحيح براي لقاء الله است. (1)
با توجه به مطلب فوق با بياني روان تر مي توان گفت لقاء رب عبارت است از نيل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نيز همان نزديکي ارزشي هر چه بيشتر به صفات حضرت حق است که از طريق تحقق و بروز و ظهور صفات الهي در آدميان صورت مي گيرد. به بيان ديگر، انسان به ميزاني که روح و صفات خداوندي را در خود متجلي کند و به معناي ديگر استعدادهاي فطري و انساني اش را محقق سازد به خدا نزديکتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نايل آمده است. لقاء الله بيانگر يک جهت گيري و نشانه يک خط سير معين در روند تعالي وجودي آدمي است
لقاء الله از طريق تهذيب نفس و خود سازي حاصل مي‌شود و قتي آدمي چشم جان خود با صيقل ايمان و تقوا پاک کرد چشم دل او به رؤيت جمال حضرت دوست نايل مي‌شود، و اين رؤيت با چشم دل صورت مي‌گيرد و گرنه او منزه از آن است که کسي بتواند او را با چشم سر مشاهده کند. امير مؤمنان در حديث ذعلب جمله زيباي دارد و گفته است «لم أکن بالذّي أعبد ربّاً لم أره؛ (2) من آن کسي نيستم که پروردگاري را که نديده‌ام عبادت نمايم».
از حضرت سؤال شد چگونه او را ديده‌اي؟ حضرت فرمود: «لم تَره العيون بمشاهدة الابصار ولکن رأته القلوب بحقايق الايمان؛ (3) خدا را هيچ چشمي سر نمي‌توانند ببيند لکن قلب با حقايق ايمان او را مشاهده مي‌تواند».
از اين کلام نوراني به روشني بدست مي‌آيد که اولاً خداوند قابل رؤيت است،‌ثانياً رؤيت خدا با چشم ظاهر امکان پذير نيست. بلکه با حقايق ايمان و چشم دل مشاهده مي‌شود.
پس بنا بر اين مراد از لقاء الله رؤيت قلبي و ايمان حق تعالي است که نصيب مردمان پاک مي‌شود و هر کسي توفيق لقاء الله را ندارد.
در اين باره مطالعه کتاب لقاء الله تأليف عارف بزرگ ميرزا جواد ملکي تبريزي بسيار مفيد و سودمند است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




 

·         اهمیت علم از دیدگاه پیامبر

در گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت به علم چگونه بوده است؟

·         پرحرفي مانع خودسازي

يکي از موانع خودسازي که ناشي از هواي نفس است، پرگويي است. مشکل پرگويي اين است که باعث مي شود انسان به انواع گناهان زباني آلوده گردد.

·         تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي

واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.

·         آداب و اصول دعا

الدعا اَفضلُ مِن قراءةِ القرآن
و الدعا اَفضلُ مِن الصلاة
نماز، سخن گفتن بنده با خداوند است وقرائت قرآن، سخن گفتن خدا با بنده اش است در حالي که دعا سخن گفتن دو سويه وهم کلام شدن بنده با خدايش است.

دعا وسيله اي است که خداوند در اختيار انسان قرار داده تا هر زمان که انسان از مسير سعادت وکمال خارج شد بتواند بوسيلۀ آن به مسير اصلي برگردد همانگونه که

·         دستورالعمل تعقيبات نماز مرحوم نخودکي به امام خميني رض

سالک الي الله آيت الله حاج شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خميني: چه اصراري داريد چيزي را که ممکن است موجب خسران شود، ياد بگيريد؟ اما من چيزي را به شما ياد مي‌دهم که برايتان خسارتي ندارد و محتاج ديگران هم نمي‌شويد.

·         خودسازى و شهوت

نخست بايد دانست هر مجموعه نظام مندى تابعى از هدفمندى ها و ابزارهاى لازم براى رسيدن به آن اهداف است.

·         اخلاق فردی و اجتماعی

اخلاق و خُلق به معنای مجموعه‌ای از سرشت و صفات باطنی است.[1] چنان‌که خلقت و خَلق به معنای شکل و اندام ظاهر می باشد.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای هر دو جنبه دعا می کردند:

·         خودسازى و سختى ها

علت و عوامل گوناگونى مى تواند سبب سختى شود؛ نظير گناهان يا توجه  نكردن به مهارت هاى زندگى يا سوء مديريت شغلى و اقتصادى كه در اين صورت انسان بايد پاسخگو باشد اما در هر حال در صورتى كه در هنگام سختى ها

·         توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی

توصیه های اخلاقی رهبر انقلاب به جوان مؤمن انقلابی برای پیشرفت کشور

·         خودشناسى تا خداشناسى

منظور ما از خودشناسى، آگاهى به قدر و منزلت آدمى است.

·         اهمیت علم از دیدگاه پیامبر

در گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اهمیت به علم چگونه بوده است؟

امام باقر علیه السلام:بهترين چيزی را که دوست دار |
خانه

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:48:00 ق.ظ ]




مقابله با هواي نفس

هواي نفس چيست و چگونه مي توانيم با آن به مقابله برخيزيم؟

دريچه سعادت و راه ورود به بهشت برين پا بر گرده نفس و اميال نفساني گذاشتن است. اميد است كه با ياري خداوند متعال در اين امر مهم همه ما موفق باشيم .
امام علي(ع) مي‌فرمايند: با سعي و مجاهدت فضايل اخلاقي را به نفس سركش خود تحميل كن، زيرا خواهش طبيعي بشر بر شهوات و رذايل اخلاقي است. «اكره نفسك علي الفضائل فان الرذائل انت مطبوع عليها»[هداية العلم في تنظيم غررالحكم سيد حسين شيخ الاسلامي ص483]

«كمال انسان»
معيار ارزش و خوب بودن هر چيزي, كمال موجود در آن است. به طور مثال، يك درخت ميوه وقتي بيشترين ملاك ارزش را خواهد داشت كه بهترين ميوه را بتواند بدهد. يك خانه و يا ماشين نيز هنگامي از بيشترين ارزش برخوردار مي شوند، كه آسايش انسان را بيشتر فراهم مي كندكند. آدمي نيز از اين امر مستثني نيست، به اين بيان كه ملاك ارزش و خوبي انسان نيز كمال لايق او است. كمالي كه از طريق نزديك شدن به خداوند بدست مي آيد. و اصولا كمال انسان در همين ارتباط با خداست و طبق گفتار معصومين (ع) مانع اين ارتباط و كمال ،گناه و معصيت الهي است و البته منشاء گناه و نافرماني هم، هوي و هوس و پيروي از نفس اماره مي باشد.

«هوس چيست؟»
يك بطري ابتدا هوا دارد و وقتي شما در آن آب مي ريزيد, به هر مقدار كه آب وارد آن مي شود, هوايش خالي مي گردد. انسان نيز مانند بطري اي مي ماند كه ابتدا با هوا و نفسانيت پرشده است و بايد در طول عمر با خودسازي ،خود را از خدا پر كند تا هوايش خالي گردد.
زياده روي در غرايزي مانند شهوت و غضب و ميل نفس و خواهش دل به كامراني و گناه را هوي و هوس نامند. از نظر فلسفي نفس شاني از روح انسان است كه مديريت قواي نفساني مانند شهوت و غضب، تن و جنبه هاي طبيعي انسان را به عهده دارد. بايد دانست كه در مديريت نفساني طبيعيت انسان، غرايز نقش به سزايي دارند و نفس با استفاده از غرايز است كه كشور تن آدمي را اداره مي كند. اما در اغلب موارد به دليل افزون خواهي نيروهاي نفساني و تمايل به افراطي گري آدمي دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته هاي افراطي در راستاي كاميابي و لذت طلبي و راحت خواهي مي شود، كه به آن هواي نفس اطلاق مي گردد.
از نظر قرآن كريم نفس داراي مراتبي است. پايين ترين مرتبه نفس به نفس اماره، يعني نفسي كه به بدي ها امر مي كند، گفته مي شود. در نتيجه مي توان گفت: هوا به معناي خواسته است و پيروي از هواي نفس؛ يعني تبعيت از خواسته هاي افراطي نفس اماره.
هواي نفس از آن جهت مذموم است كه زمينه ساز انواعي از انحرافات عملي و اخلاقي و اجتماعي و حتي پديد آمدن بيماري هاي رواني و بدني براي انسان مي شود و آدمي را به وادي گمراهي و ظلم و گناه و خروج از ربقه انسانيت و ايمان سوق مي دهد.
مي توان گفت: هواي نفس به هر عمل و رفتار، ظاهري و باطني گفته ميشود كه در جهت مخالف خواسته و اراده خداوند متعال باشد. ما يك خواسته هايي داريم و خداوند هم خواسته هايي. اگر خواسته ما مطابق خواسته خدا نباشد, مي شود هواي نفس و خواسته هاي نفساني. غفلت ازياد خدا، فراموش كردن نعمتها، نيكيها، حكومت واقتدار الهي و پيروي از شيطان و شيطان صفتان، افراد و تفريط در اعمال و رفتار، برخي از مصاديق پيروي از هواي نفس ميباشد. خداوند متعال در سوره كهف با اشاره به اين نكته ميفرمايد: وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتّبَعَ هَواهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطاً; } اي رسول ما! از كساني كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن ؛ همانها كه از هواي نفس پيروي ميكردند و كارهايشان از روي افراط و تفريط است.
لذا در قرآن پيروي از هوي نفس مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است و كساني كه از هوي و هوس پيروي نمي كنند مورد ستايش و تشويق پروردگار متعال قرار گرفته اند: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏؛ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت. پس جايگاه او همان بهشت است». (سوره نازعات، آيه 41)؛ (بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، ج 2، ص 2358)
در روايات اهل بيت (ع) نيز روايات متعددي پيرامون خطر هواي نفس و لزوم مخالفت با هوس ها وارد شده است بنابراين شهوت و افراطي گري در خوردن، سخن گفتن، خوابيدن، نگاه كردن به نامحرم، شهوت جنسي، خشم و عصبانيت بي مورد و لذت طلبي مفرط از مواردي هستند كه بايد با آنها مبارزه كرد.

«اصول كلي مبارزه با نفس»
دراين مقام چند اصل علمي و عملي براي معالجه اين بيماري روحي وجود دارد كه به برخي اشاره مي شود :
الف- تسليم: اسلام يعني تسليم. براي ا ينکه انسان از اسارت نفس و اطاعت شيطان خالي شود بايد در درجه اول تسليم عقل و دين شود و اراده خدا را در زندگي خودش پياده کند. يعني هميشه بايد انسان در هر کاري که مي خواهد انجام دهد ببيند خداوند در آن زمينه چه مي گويد و يا عقل چه چيزي را فرمان مي دهد، با تحقيق و مشورت با اهل دين و عقل راه درست را انتخاب نمايد و با خواسته هاي افراطي نفس و خواهش دل توجهي نکند تا در اين زمينه موفق باشد.
ب- علم درماني : اصلي ترين روشي كه اسلام در مورد ساخت و ساز انسان و تهذيب نفساني و اعتقادي و عملي او پيشنهاد نموده است استفاده از همين روش علم درماني است . اگر در اسلام علم و دانش فريضه شمرده شده است و آيات و روايات وارده در فضيلت علم و عالم افزون از هر باب ديگري است , به خاطر همين است كه راه اصلي معالجه ي امراض آدمي از طريق علم و آگاهي ميسر است , همانگونه كه ريشه ي تمامي بيماريها, شوربختي ها و شقاوتمندي انسان در جهل و بي خبير او مي باشد.
اگر انسان واقف شود كه دين برنامه ي سعادت و كمال اوست و راهي است كه مستقيما او را به قرب و لقائ پروردگار عالم مي رساند و حيات جاودان آخرتي را برايش به ارمغان مي آورد, حاضر نمي شود كه با گناه و سرپيچي و خروج از اين مسير, زمينه شقاوت و هلاكت خويش را فراهم نمايد; زندگي جاودان آخرتي و لقائ پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتي شوم و عذابي دردناك نمايد.
اگر انسان بداند كه آنچه مي كند و مي شنود و مي گويد همان است كه در ظرف آخرت به صورت جهنم يا بهشت ظهور خواهد نمود, حساسيت بيشتري نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پليد اهل دنيا و عقايد باطل ايشان خواهد داشت .
ت- عمل درماني: مرحله بعدي اين است كه براي خود برنامه عملي خودسازي داشته باشيم و با انجام واجبات و ترك گناه لذت بندگي خدا را بچشيم. مهمترين اقدامي که انسان در مسير خودسازي انجام مي دهد، همانا مبارزه با افزون طلبي نفس است. مشکل اهل هواي نفس اين است که از ابتدا با لذت هاي نفساني عادت کرده اند و لذت قرب به خداوند را نچشيده اند. اگر كسي لذت قرب به خدا و عبوديت خداوند را بچشد هرگز از گناه و لذت هاي مادي راضي نخواهد شد و حاضر نمي شود لذت مناجات با خدا و رابطه با اهل بيت (ع) را با لذت مثلا موسيقي و نگاه به نامحرم و مانند آن عوض كند.

براي مبارزه با انحراف غريزه شهوت از مسير اعتدال چند راهكار عملي پيشنهاد ميكنند:
1- ترك زمينه گناه: اين خود زيرمجموعه‏اى دارد كه مهمترين آن عبارت از است:
* كنترل چشم: نگاه به نامحرم, گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسي است. نگاه هاي آلوده، تخم شهوت را در دل بارور ساخته، صاحبش را به فتنه، انحراف و گناه مبتلا مي كند. حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: چشم چراني، تخم شهوت را در دل مي كارد و چنين كاري براي نگاه كننده كافي است كه منشأ فتنه گردد.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
هر آن چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
از اين رو قرآن دستور مي دهد از چشم مراقبت شود و همين طور رها نباشد«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ؛ به مؤمنان بگو: چشم‏هاى خود را از نگاه به نامحرم فرو گيرند»[ نور/31] كه اگر آن را رها كرديد شما را بلافاصله در شهوات رها و غرق خواهد كرد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «نگاه به نامحرم، تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است و چه بسا يك نگاهى كه حسرتى طولانى بر جاى گذارد».[. بحار، ج 101/40]
كاش اين گونه بود كه با ديدن چشم سير مي شد، اما هر چه بيشتر مي بيند بي تاب تر و حريص تر مي شود، گو سيري ناپذير است، تا مگر صاحب خود را به هلاكت اندازد. حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:« چيزي در بدن كم سپاس تر از چشم نيست، خواسته اش را ندهيد كه شما را از ياد خدا باز مي دارد».[ بحارالانوار، ج 101، ص 35] مگر مي شود با نگاه هاي دنباله دار شهوت خود را كنترل كرد؟
تا كه هيزم مى‏نهى بر آتشى- كى بميرد آتش از هيزم كشى
دقيقا بايد مواظب چشم خود بود كه مبادا به نامحرم و كلاً هر آنچه كه شهوت‏انگيز است،اعم از نگاه كردن به تصاوير و فيلمهاي تحريك كننده و لباس جنس مخالف، نگاه شود. عن الصادق(ع): «النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم من نظرة اورثت حسرة طويله؛ نظر دوختن تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است و چه بسا نگاهى كه حسرت درازمدتى را (در دل) به ارث بگذارد»، (سفينة‏البحار، شيخ عباسى قمى، ماده نظر).
تا حد امكان انسان از حضور در مجالس مختلط يا برخورد با نامحرم پرهيز نمايد.
* كنترل گوش: بايد از شنيدنى‏هايى كه ممكن است به حرام منجر شوند و زمينه‏ساز حرام هستند پرهيز شود. مانند نوار موسيقى، صداى شهوت‏انگيز نامحرم و…
* ترك مصاحبت با دوستان ناباب: دوستانى كه باعث مى‏شوند انسان مزه گناه را مزمزه كند، در واقع دشمن هستند و بايد از آنها پرهيز كرد.
از امام سجاد(ع) نقل شده: «النهى عن مصاحبة خمسة و محادثتهم و مرافقتهم فى طريق و هم الكذاب والفاسق والبخيل والاحمق والقاطع لرحمه؛ حضرت از همراهى و سخن گفتن و رفيق بودن با پنج كس را نهى فرموده: كذاب، گناهكار، بخيل، احمق و كسى كه قطع رحم كرده است»، (همان، ماده صحب).
البته اينها از مهمترين زمينه‏هاى گناه هستند كه بايد ترك شوند ولى كلاً هر چيزى كه زمينه گناه را فراهم مى‏كندبايد ترك شود.
2- ترك فكر گناه: ترك زمينه گناه سهم به سزايى در ترك فكر گناه دارد ازاين‏رو هر چه بيشتر و دقيقتر زمينه گناه ترك شود فكر گناه كمتر به سراغ انسان مى‏آيد. اين فكر گناه است كه شوق در انسان ايجاد مى‏نمايد و بعد از شوق اراده‏ى عمل سپس خود گناه محقق مى‏شود، مسلما تا اراده و شوق و ميل نسبت به كارى نباشد انسان مرتكب آن كار نمى‏گردد. لذا افكار جنسي را كه به ذهنتان خطور مي‌كند بلافاصله با ذكر خدا و ياد آسيب‌هاي معنوي گناه از ذهن خود دور سازيد.
3- دوري از محيط‌هاي آلوده و ناسالم
يكي از علل و عوامل انحرافات جنسي و به طور كل انحرافات اخلاقي، محيط آلوده و محرك‌هاي شهواني است. محيط از طريق وارد نمودن عناصر محرك در گرايش‌هاي انحرافي، منجر به طغيان غريزة جنسي در جوان مي‌شود. مسايلي از قبيل بدحجابي، روابط ناسالم و آزاد دختر و پسر، برخي از سريال‌هاي تلويزيوني و فيلم‌هاي خارجي و هم چنين استفادة نادرست از اينترنت در تحريك شهوت و غريزة جنسي جوان مؤثر است شايد براي برخي زا نوجوانان يادآوري و تذكر مسايل ديني و اخلاقي چيزي بيهوده و غير ضروري تلقي شود، زيرا آن‌ها نه در فكر سلامت خويش هستند و نه مسايل اخلاقي و ديني را مي‌پذيرند، اما براي شما كه روحية مذهبي قوي داريد و همين مسأله باعث شد تا نگران آينده‌تان باشيد، گفتن اين مسايل مهم و ضروري است. اگر واقعاً مي‌‌خواهيد از جواني‌تان به خوبي استفاده كنيد و در راه درست و سالم گام برداريد، سعي كنيد از محيط‌هاي آلوده و ديدن عوامل تحريك كننده، جداً پرهيز نماييد.

دستورالعمل اخلاقي:
1- بهره‏گيرى از ثقل اكبر و قرآن كريم و انس با آن. چه اين كه هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانيت بخشيده و معنويت مى‏دهد و هم آشنايى با معارف آن (هركسى در حد خودش حتى در حد ترجمه) موجب رشد روحى مى‏باشد.
2- بهره‏گيرى از ثقل اصغر و ائمه هدا(ع) و توسل به ايشان با حضور در مجالس ذكر اهل بيت, سخنراني, درس اخلاق و مراسم مذهبي كه مي تواند به صفاي باطن شما كمك نمايد. بايد توجه داشت كه توسل به حضرات معصومين(ع) هم خود توجه به حق تعالى و عالم ملكوت است و هم زمينه ساز بهره‏گيرى بيشتر از فيض ربوبى و كسب توفيقات بيشتر.
3-دائم‏الوضوء: سعى كنيد هميشه باوضو باشيد.
4-روزه گرفتن: روزه گرفتن قواى حيوانى و شهوانى انسان را تضعيف مى‏كند اگر قواى شهوانى ضعيف گشت قهرا فكر گناه هم كم‏رنگ مى‏شود. عن ابى جعفر(ع) قال: «اذا شبع البطن طغى؛ هرگاه شكم پر شود طغيان مى‏كند، (المحجة‏البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، ج 5، ص 150). مفهومش اين است اگر شكم بر نشود طغيان نمى‏كند و بهترين قسم جوع و گرسنگى همان روزه گرفتن است.
تذكر اين نكته بسيار ضرورى است كه اولاً: روزه نبايد براى بدن ضررى داشته باشد وگرنه شرعا حرام است. ثانيا: براى كارهاى روزمره مخل نباشد. ثالثا: اگر نه مضر بود ونه مخل فقط روزهاى دوشنبه و پنج‏شنبه باشد نه بيشتر ولى در هر صورت اگر براى روزه گرفتن عذرى است خوردن غذاهاي محرك و داراي كالري زياد، مانند خرما، پياز، فلفل و غيره را به حداقل برسانيد و مورد بعدى يعنى ورزش دو برابر شود.
5- ورزش: هر روز ورزش لازم است البته آن ورزش‏هايى باشد كه براى بدن ضررى ندارد مثل نرم دويدن و نرم طناب زدن و انجام حركت‏هاى كششى و اگر براى روزه گرفتن عذرى هست زمان ورزشى دوبرابر شود مثلاً از بيست دقيقه به چهل دقيقه افزايش يابد.
6- فكر مرگ وزيارت اهل قبور: اين يكى ديگر از چيزهاى بسيار مفيد است كه فكر گناه را يا از بين مى‏برد و يا كم مى‏كند كه اين به شدت و ضعف فرو رفتن در فكر مرگ بستگى دارد اگر انسان با اين واقعيت انس بگيرد و مردن را باور دل سازد نقشى سازنده و بالا برنده دارد. قال اميرالمؤمنين على(ع): «اذكروا هادم اللذات و منغص الشهوات و داعى الشتات؛ ياد كنيد (مرگ را) درهم كوبنده لذات را و تيره و تلخ كننده شهوات را و دعوت كننده جدايى‏ها را»، (الغرر والدرر، باب الموت، به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت‏پرور، ج 2، ص 159).
ياد مرگ دل را از تعلق به شهوات جدا مى‏سازد و انسان را از گناه و فكر گناه باز مى‏دارد آنچه كه بسيار مهم است اين است كه اولاً اين فكر هر روز و مستدام باشد اگر شبانه‏روزى نيم‏ساعت باشد كافى است ثانيا در مكان خلوتى باشد مخصوصا اگر آن مكان خلوت خود محيط قبرستان باشد به هر گونه كه اين فكر در مرگ با جان عجين شود و باور دل گردد بسيار مطلوب است مثلاً يكى از كيفيت‏هاى فكر در مرگ را يكى از بزرگان چنين مى‏فرمود: تمام خاطرات تلخ و شيرين گذشته را در حد امكان مثل يك فيلم از ذهن بگذراند و به خود بباوراند كه همه اينها گذشت و چند روز باقى مانده عمر هم مى‏گذرد لحظات جان دادن، وقتى كه خويشان و نزديكان را رها مى‏سازد و از تمام تلخ و شيرينى‏ها وداع مى‏كند و… همه و همه را به خوبى تأمل كند تا دل بلرزند و چشم بگريد.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




هدف خودسازي و تزکيه نفس

هدف خودسازي چيست؟

هدف خودسازي در يک کلام قرب و نزديکي به خداي تبارک و تعالي است. تعبيراتي مانند به کمال رسيدن و به خدا رسيدن و به رنگ خدا درآمدن، خدايي شدن و حتي واژه ولايت در حقيقت به همين معناي قرب الي الله باز مي گردد. براي پاسخ گويي به اين سوال ابتدا مفهوم کلمات کليدي هدف، خودسازي و قرب را توضيح مي دهيم و سپس به توضيح هدف خودسازي خواهيم پرداخت.

معناي هدف:
هدف از نظر لغت به معناي سيبل يا نشانه اي است که به سوي آن تير مي اندازند و در اصطلاح ، آن چيزي است که براي رسيدن به آن تلاش و کوشش مي‏شود(فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوري). و نيز گفته‏اند: هدف، عبارت است از آن حقيقت مطلوب که اشتياق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسيله‏هايي که آن حقيقت را قابل وصول مي‏نمايد(ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقي جعفري).
معناي خودسازي :
در معناي خودسازي مي توان گفت: هماهنگ ساختن تمام نيروها و توانايي هاي شناختي و احساسي و عملي انسان براي رسيدن به قرب الهي را خودسازي مي گويند. البته بنابر اين ديدگاه که انسان مظهر خدا است، خودسازي به معناي ظرفيت سازي و ايجاد شرايط رفع موانع براي ظهور کمالات الهي در انسان است.
معناي قرب:
قرب در لغت به معناي نزديکي دو شيء به هم است و در اصطلاح تعبيرات گوناگوني از آن مي شود که مي توان به طور کلي پنج تفسير از آن را ارايه و بررسي کرد.
1- قرب به معناي نزديکي مکاني و زماني .
مثلاً مي گوييم در نزديكي اين كوه چشمه اي است، يا خود را به نزديك اين كوه رساندم. در اينجا مراد ما قرب واقعي است؛ يعني واقعاً دوري و نزديكي فاصله ي خود را تا كوه در نظر مي گيريم و از كلمه ي «قرب» منظورمان اين است كه آن فاصله کمتر شده است. يا معاصر بودن دو شخصيت نشان از نزديکي زماني آن دو دارد.
مسلماً منظور از قرب خداى متعال كه مطلوب نهايى انسان است و بايد در اثر حركت اختيارى خود به آن نايل گردد، كم شدن فاصله زمانى و مكانى نيست؛ زيرا اولا خداوند موجود مادي نيست تا قرب زماني و مکاني در مورد او صادق باشد و ثانيا پروردگار متعال آفريننده زمان و مكان و محيط بر همه زمان ها و مكان هاست و با هيچ موجودى نسبت زمانى و مكانى ندارد: هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ- او است اول و آخر و ظاهر و باطن. (حديد 3)وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُم- هر جا باشيد او با شما است. (همان)
وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ- مشرق و مغرب از آنِ خدا است، و به هر سو رو كنيد خدا آنجا است. (بقره 115) به علاوه، كم شدن فاصله زمانى و مكانى، به خودى خود، كمالى محسوب نمى‌شود

2- قرب به معناي نزديکي اعتباري انسان به خداوند.
وقتي كه مي گوييم فلان شخص نزد فلان مقام اجتماعي قرب پيدا كرده است و يا مي گوييم فلان شخص با فلان خدمت خود به فلان مقام نزد او تقرّب حاصل كرد، در اينجا منظورمان چيست؟ آيا مقصود اين است كه فاصله ي ميان آنها كمتر شد؟ مثلاً سابقاً در پانصد متري او قرار داشت و اكنون در صد متري او است؟ البتّه نه. اگر چنين است پس پيشخدمت در اطاق هر كسي از هر كس ديگر نزد او مقرّب تر است.
مقصودمان اين است كه خدمتگزار در اثر خدمتش در روحيه ي مخدوم خود تأثير كرد و او را از خود راضي نمود و حال اينكه قبلاً راضي نبود، يا او را از خود راضي تر كرد و در نتيجه از اين پس مخدوم بيش از گذشته به او عنايت خواهد داشت. پس استعمال «قرب» در اينجا يك استعمال اعتباري است نه حقيقي؛ واقعاً وجود خارجي اين شخص در نزديكي وجود خارجي آن شخص قرار نگرفته است، بلكه از آن رابطه ي خاصّ روحي كه از طرف مخدوم نسبت به خادم برقرار شده و آثاري كه بر اين رابطه ي روحي مترتّب است، مجازاً و تشبيهاً «قرب» تعبير شده است. اين معنا از قرب که بيشتر نزد مردم و عرف رايج است، صحيح است اما ما به دنبال معنايي حقيقي براي قرب انسان به خداوند هستيم نه معناي مجازي و اعتباري.
3- قرب به معناي نزديکي ماهوي انسان به خداوند:
نزديک ماهوي در ميان دو ماهيت تصور مي شود. مثلا زيد و عمر که دو ماهيت هستند از اين جهت که هر دو حيوان ناطق اند با هم اشتراک و قرب ماهوي دارند. اين معنا در رابطه ميان انسان و خداوند تصور نمي شود و صحيح نيست، زيرا اولا خداوند ماهيت ندارد و وجود محض است و ثانيا بنا بر ديدگاه عرفا انسان هم ظهور خدا است و ماهيت ندارد.
اصولا ماهيت يک بحث فلسفي است که حقيقت ندارد و ساخته ذهن فلاسفه است. ملاصدرا در بحث اصالت وجود اثبات مي کند که اصالت با وجود است و نمي تواند کاذب بودن آن را اذعان کند و قبول مي کند که ماهيت به صورت تبعي وجود دارد، ولي عرفا به طور کلي بر اين اعتقادند که ماهيت دروغ است و اصالت وجود به معناي اين است که تمام هستي را وجود فراگرفته و اصلا ماهيت هيچ بهره اي از وجود ندارد نه اصالتي و نه تبعي.
4- قرب حقيقي به معناي نزديکي وجودي انسان به خداوند.
موجودات در اصل آفرينش به هر نسبت كه از وجودي كامل تر- يعني از وجودي قوي تر و شديدتر- بهره مند هستند، به ذات الهي كه وجود محض و كمال صرف است نزديكتراند. طبعاً فرشتگان از جمادات و نباتات به خداوند نزديكتراند و به همين جهت بعضي از فرشتگان از بعضي ديگر مقرّب تراند، بعضي حاكم و مطاع بعضي ديگر مطيع مي باشند؛ و البتّه اين تفاوت مراتب قرب و بعد مربوط به اصل خلقت و به اصطلاح مربوط به قوس نزول است. در قوس صعود هم انسان مراتب وجود را طي مي کند و با هر گام معنوي که بر مي دارد به قرب وجودي حق تعالي مي رسد.
اين تصور ناشي از اعتقاد فلاسفه به اشتدادي بودن مراتب وجود است. خداوند در بالاترين مرتبه هستي است و ساير موجودات هر يک از مرتبه اي از وجود برخوردارند. انسان ابتدا در مراتب پايين تري از وجود قرار دارد و با پيمودن طريق طاعت پروردگار واقعاً مراتب و درجات قرب وجودي پروردگار را مانند بالا رفتن از يک نردبان، طي مي كند؛ يعني از مرحله ي حيواني تا مرحله ي فوق ملك را مي پيمايد. اين صعود و تعالي يك امر تشريفاتي و اداري نيست، قراردادي و اعتباري هم نيست، از قبيل بالا رفتن از عضويت ساده ي يك اداره تا مقام وزارت، و يا از عضويت ساده ي يك حزب تا رهبري آن حزب نيست، بلكه بالا رفتن بر نردبان وجود است، شدّت و قوّت و كمال يافتن وجود است كه مساوي است با زيادت و استكمال در علم و قدرت و حيات و اراده و مشيت و ازدياد دايره ي نفوذ و تصرّف. تقرّب به خداوند يعني واقعاً مراتب و مراحل هستي را طي كردن و به كانون لا يتناهي هستي نزديك شدن.
اين معنا نمي تواند تفسيرگر قرب انسان به خداوند باشد، زيرا در جايي تصور مي شود که اولا وجود، حقيقت تشکيکي داشته باشد و بتوان از مراتب آن بالا رفت و بر شدت آن افزود، در حالي که اهل معرفت وجود را واحد و احد صرف مي دانند و مراتب داشتن در وجود را قبول نمي کنند. وجود از ديدگاه عرفا يگانه صرف است و انسان و ساير موجودات ظهورات وجود هستند نه مراتب وجود. انسان از اين نظر که انسان است، ظهور است نه وجود. وجود بودن خاص ذات الهي است.
ثانيا بايد دو موجود مستقل داشته باشيم که يکي در کمالات وجودي به ديگري نزديک شود در حالي که وجود انسان يک وجود مستقلي در قبال وجود الهي نيست و حتي بنابر ديدگاه خود فلاسفه عين وابستگي و يک وجود ربطي است، يعني وجودي از خودش ندارد که با ارتقاي آن به کمالات حقيقت وجود نزديک شود.
5- قرب حقيقي به معناي نزديکي مظهري انسان در کمالات وجودي به خداوند.
بر اساس تعريف اهل معرفت از انسان به اينکه انسان مظهر خدا است، معناي حقيقي قرب انسان به خداوند ظاهر مي شود. بر اين اساس انسان به خدا نزديک مي شود، يعني همان گونه که اصل حقيقت انسان ظهور خداوند است، کمالات او نيز از طريق ظهور خدا در انسان پديد مي آيد و آدمي از طريق ايجاد شرايط ظهور که اطاعت و بندگي حضرت حق است و همچنين رفع موانع ظهور ، يعني ترک گناهان و رعايت تقوا و به عبارتي قرب فرايض و نوافل است، مظهر و مجلاي ظهور و تجلي کمالات حق مي گردد. هر چه انسان ظرفيت خود را براي ظهور خداوند آماده تر کند، خداي متعال با کمالات خويش در انسان بيشتر ظهور و تجلي مي کند و انسان به خداوند نزديک تر خواهد شد.
بنابر اين تفسير از قرب، قرب انسان به خداوند هم حقيقي است، يعني اعتباري و مجازي نيست و هم بر تعريف حقيقي انسان و جهان از خداوند استوار است، يعني با اصل ظهوري بودن انسان و جهان سازگار است و مشکلاتي که در تفاسير قبل بود وجود ندارد.

هدف خودسازي:
اکنون که معناي قرب انسان به خداوند کاملا روشن شد مي توانيم بگوييم: هدف خودسازي قرب و نزديکي مظهري انسان به خداوند و خداگونه شدن است. خداي متعال انسان را به صورت خويش زيبا و کامل آفريد. ان الله خلق آدم علي صورته. (عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.) و او را خليفه خود در زمين قرار داد. و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة. (بقره, 30) به خاطر همين ملائکه بر او سجده کردند, قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس. ( بقره, 34) و براي او فراوان پيامبران فرستاد با کتاب هاي آسماني, تا اين خداگونگي را از مرحله استعداد به فعليت درآورند و انسان آينه تمام نماي خدا در روي زمين گردد.
بنابراين خودسازي, روش خدايي شدن يا خداگونه شدن انسان (صبغه الله و من احسن من الله صبغه) و فعليت بخشي به استعداد خليفه اللهي است که از طريق مبارزه با نفس و توحيد و خدامحوري حاصل مي شود.
انسان مانند بطري اي مي ماند که ابتدا پر از هوا است و بايد در طي مراحل خودسازي و تهذيب نفس, آن را از خدا پر کند و هواي نفس را از وجود خويش تخليه نمايد. خودسازي چنين هويتي دارد. پرکردن خود از خدا و خالي شدن از هر چه غير خدايي است.
خودسازي تلاش براي خدايي شدن انسان است، عمر انسان اگر در اين مسير هزينه نشود, خسارت خواهد بود, ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات. انسان در زيانکاري است, مگر کساني که ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند. (عصر, 2و3)
اصولا تمام زندگي فرصتي است براي قرب انسان به خداوند و ظهور هر چه بيشتر خدا در انسان. هدفي که منظور نظر دين و اولياي الهي است, ساختن انسان خدايي است. هر مکتبي الگوي خاصي را براي انسان سازي معرفي مي کند, الگويي که اديان توحيدي معرفي مي کنند, انسان خدايي است، يعني کسي که نفسانيت را به فراموشي سپرده و بنده خدا شده است.
تمامي پيامبران و رهبران ديني براي قرب انسان به خداوند تلاش کرده اند. آنها به هر چيزي که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنويت, همه براي اين بوده است که از انسان موجودي خدايي بسازند.
براي خداگونه شدن و قرب به خداوند بايد انسان محور تمام زندگي, تصميم گيري ها و انديشه هاي خودش را خداوند و خدايي شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدايي شود, يعني درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگويد، نگاهش خدايي باشد, خدا پسند باشد به چهره هاي خداگونه بنگرد و به چيزي که خداوند راضي نيست, نگاه نکند. خدايي بيانديشد, يعني به خدا بيانديشد و براي شناخت حقيقت هستي تلاش کند و براي خدا فکر و انديشه اش را به کار بياندازد و نيز خداگونه عمل کند. انبياي الهي اينطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اينکه انسان هاي الهي جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار ديگري در اين جهان نداشتند.
نمونه هاي اينگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولي خدا, سالک و عارف ياد مي شود, فراوان اند, ولي ما در اين زمان با يک نمونه آشکار روبرو هستيم و آن امام خميني (رض) است. مردي که خداي متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرايت داشت و مي توان گفت خداوند تمام کشور وجودش را تصرف کرده بود و حرف و انديشه و عملش همه خدايي شده و در حقيقت فاني در خدا و غرق در درياي حقيقت الهي گشته بود.
ارزش هر کسي هم در آستان توحيد به اين است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان ظهور و سريان پيدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پيدا مي کند. ارزش اولياي خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آينه وجود آنها است. تقرب انسان به خداوند هم به همين معناي خدايي شدن و خداگونگي انسان از طريق ظهور کمالات الهي در او است.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]