عامل مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد خود انسان است یا شیطان یا خداوند؟

 

در مجموع آیاتی که در مورد مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد به آیاتی برخورد می‌کنیم که در نگاه ابتدایی با هم هم‌خوانی ندارند و ظاهراً متعارض هستند. مثلاً در آیه 41 سوره ص از زبان حضرت ایوب می‌فرماید که شیطان باعث شده ناگواری‌هایی به من برسد و شیطان را عامل این مصیبت‌ها می‌داند از طرفی در آیه 79 سوره نساء می‌گوید عامل و سبب مصیبت‌ها خود انسان و عملکرد اوست و در آیه 78 سوره نساء سبب این مصیبت‌ها را خداوند متعال می‌داند. مرور این آیات این پرسش را ایجاد می‌کند که نهایتاً علت این مصیبت‌ها خود انسان است یا شیطان یا خداوند متعال؟
(a) آیات

(وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی‌ رَبَّهُ أَنیّ‌ِ مَسَّنیِ‌َ الشَّیْطَانُ به نصب وَعَذَابٍ)[1]؛ «و یادکن بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و عذابی رساند!».

(مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَی‌ بِاللَّهِ شهَِیدًا)[2]؛ «هرچه از خوبی به تو می‌رسد، پس، از خداست؛ و هر چه از بدی به تو می‌رسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا (در اینباره) کافی است».

(… وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِاللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کلُ‌ٌّ مِّنْ عِندِاللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَایَکاَدُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا)[3]؛ «… و اگر (پیشامد) خوبی به آن (ساده‌دلان یا منافق)ـان در رسد، می‌گویند: «این، از طرف خداست». و اگر (حادثه) بدی به آنان در رسد، می‌گویند: «این از جانب توست». بگو: «همه [این‌ها] از طرف خداست». و این گروه را چه شده است که به فهم عمیق سخن نزدیک نیستند؟!»
(b) مقدمه

در بین آیات قرآن به آیات زیادی برخورد می‌کنیم که وقوع یک امر را به امور متعددی نسبت می‌دهد از یک طرف به خداوند و از طرفی به غیر خداوند به عنوان مثال گرفتن روح آدمی را هنگام مرگ، گاهی به خداوند نسبت می‌دهد[4] و گاهی به حضرت عزرائیل7 نسبت می‌دهد[5] و گاهی هم به ملائکه منسوب می‌نماید[6]. در اینگونه موارد برای خوانندة قرآن،‌ محترم پرسش ایجاد می‌شود که آخر این کار را چه کسی انجام داده خداوند یا عزرائیل یا ملائکه؟

در مورد بحث ما هم همین گونه است. خواننده محترم با مرور آیات شریفه می‌بیند که بلاها و مصیبت‌ها گاهی به خداوند نسبت داده شده و گاهی به شیطان و گاهی هم به خود انسان. در اینجا هم سوال می‌شود که به هر حال مصیبت‌ها را خداوند باعث می‌شود یا شیطان یا انسان؟

برای پاسخ ابتدا معنا و مفهوم حسنات و سیئات را مطرح و در ادامه به شرح بعضی اصطلاحات لازم برای پاسخ، پرداخته می‌شود تا به پاسخ برسیم.
© مفهوم‌شناسی حسنات و سیئات

علاّمه طباطبایی در مورد حسنات و سیئات می‌فرماید:

حوادثی که برای فرد یا اجتماع پیش می‌آید، یا موافق میل و آرزوی انسان و سازگار با سعادت فردی و یا اجتماعی است، نظیر عافیت و سلامتی و فراخی رزق و امثال آن‌که آن را «حسنات» (خوبی‌ها) می‌نامد و یا ناسازگار است، مانند بلا، محنت، فقر، بیماری، ذلت، اسارت و امثال آن‌که آن را «سیئات» می‌خواند[7].
(d) توضیح اصطلاح «علل مُعِدِّه»

مرحوم شهید مطهری در مورد «علل معده» و «علل موجده» چنین می‌فرمایند:

از نظر فلاسفه ما دو نوع علت و معلول داریم که نوع اول را ابا دارند علت و معلول بنامند؛ اگر هم احیاناً به آن‌ها علت و معلول می‌گویند با نوعی تسامح است. این‌ها را بیشتر «معدّات» می‌نامند و گاهی «علل معدّه» یا «علل اعدادی» و به تعبیر بوعلی «مهیّئه» می‌گویند.

آیا ما می‌توانیم دانه گندم را که از آن بوته گندم به وجود می‌آید علت بوته گندم به شمار آوریم؟ یا در تخم‌مرغ که مرغ از آن به وجود می‌آید آیا مرغ علت تخم‌مرغ است؟ در اصطلاح فلاسفه این‌ها معدّات هستند و اگر هم می‌گویند علل، مرادشان علل اعدادی است نه علل ایجادی. به همین معناست که مثلاً پدران و مادران علت فرزندان هستند یعنی علل اعدادی هستند. پدر در موقعی وجودش ضرورت دارد و بعد از آن دیگر هیچ ضرورتی ندارد. همین‌قدر که افراز نطفه[8] بشود دیگر کافی است و اگر پدر در همان زمان بمیرد و معدوم شود نطفه در محل خودش رشد پیدا می‌کند. وجود مادر هم تا زمان خاصی مورد نیاز است و از آن به بعد دیگر مورد نیاز نیست… اما نوعی دیگر از علل است که این‌ها را «علل موجده» می‌نامند. علت موجده یا ایجادی علتی است که نمی‌تواند منفک از معلول باشد و با معلول خودش همزمان است[9]. «علت معدّه» در واقع علتی است که ماده را برای قبول صورت آماده می‌کند. مرغ برای تخم مرغ یا تخم‌مرغ برای مرغ و یا پدر و مادر برای فرزند جز این‌که ماده‌ای را آماده برای قبول صورتی بکنند نقشی ندارند؛ یعنی این‌ها وجود دهنده نیستند. نه پدر وجود دهنده فرزند است و نه مادر. نقش پدر و مادر نظیر نقش کشاورز است.

کشاورز نه وجود دهنده گیاه است و نه رویاننده گیاه. نقشش فقط این است که ماده‌ای را آماده می‌کند، که بعد از آمادگی روی آن نظامی که در عالم است صورت به آن افاضه می‌شود. کشاورز هم معدّ است و فقط شرایط را آماده می‌کند نه این‌که وجود دهنده باشد[10].

پس علل معده در واقع زمینه‌ساز و فراهم‌کننده شرایط لازم برای تحقق معلول هستند و در واقع علت اصلی و واقعی چیز دیگری است نه آن‌ها امّا چون زمینه‌ساز پیدایش معلول هستند می‌توان پیدایش معلول را به آن‌ها نسبت داد و مثلاً گفت علت پیدایش گندم باغبان، آب، خاک یا… می‌باشد و هم اینجا می‌توان گفت علت اصلی به وجود آورنده گندم، خداوند است و همه این گفته‌ها درست است. اگر وجود گندم را به باغبان یا آب یا… نسبت می‌دهیم به خاطر اینست که آن‌ها زمینه‌ساز (علل معده) هستند نه علت واقعی و اگر وجود گندم را به خدا نسبت می‌دهیم از باب این است که او علت اصلی به وجود آورنده (علت موجده) همه اشیاء است.
(e) شرحی در مورد مفهوم «علل طولی»

مرحوم علامه طباطبایی علل طولی را چنین توضیح می‌دهند:

بحث‌های عقلی این معنا را نتیجه می‌دهد که حوادث همان‌طور که با اسباب نزدیک و متصل به خود نسبتی دارند همچنین به اسباب دور یعنی اسبابی که سبب وجود اسباب نزدیکند نیز نسبتی دارند، و حوادث هم چنان که افعال و آثار این اسبابند افعال و آثار آن‌ها نیز هستند، مثلا فعل حرکت محتاج است به فاعلی که محرک باشد و آن را ایجاد کند، و نیز احتیاج دارد به محرکی که محرکش را تحریک کند، و احتیاجش به محرک عیناً مانند احتیاجش به محرک محرک است، مانند چرخی که چرخ دیگر را و آن چرخ چرخ سومی را حرکت می‌دهد.

پس فعل، یک نسبتی به فاعلش دارد، و یک نسبتی به عین همان نسبت (نه به نسبتی دیگر مستقل و جدای از آن) به فاعل فاعلش،…

مردم به حسب فهم غریزی خودشان همین‌طور درک می‌کنند، و هر فعلی را هم چنان که به فاعل مباشر و نزدیکش نسبت می‌دهند به فاعل دور و با واسطه‌اش هم نسبت می‌دهند و فعل را از ترشحات آن نیز می‌دانند، مثلاً می‌گویند: فلانی خانه ساخت و چاه کند. در حالی که بنا و مقنی ساخته و مباشر در عمل بوده است. و یا می‌گویند: امیر، فلانی را اعدام کرد، و فلانی را دستگیر و اسیر کرد، و یا با فلان مملکت جنگید. در حالی که خود امیر مباشر هیچ یک از این کارها نبوده، بلکه اعدام به دست جلاد و دژخیم، و دستگیری به دست گارد مخصوص، و جنگ به دست لشکریان صورت گرفته است.

در همه این مثال‌ها مردم را می‌بینیم که برای امر کارفرما و مافوق، و یا توسل متوسل تأثیری در فاعلیت فاعل نزدیک قائلند، و به همین جهت فعل منسوب به فاعل قریب را به فاعل بعید هم نسبت می‌دهند، و این دو نسبت دو جور نسبت نیست که یکی حقیقی و دیگری مجازی باشد بلکه هر دو حقیقت و اصولاً یک نسبت است[11].

و هیچ منافاتی ندارد که این‌گونه اعمال، هم به خدا و امر او نسبت داده شود و هم به اسباب و علل طبیعی، چون این دو نسبت در عرض هم نیستند تا یکی از آن‌ها با دیگری منافات داشته باشد بلکه در طول هم قرار دارند، و نسبت دادن یک فعل به دو فاعل محذوری ندارد.

و ما در پاسخ شبهه‌ای که مادیون مطرح کرده بودند ـ که چطور قرآن حوادث عالم از قبیل: سیل‌ها و زلزله‌ها و قحطی‌ها و وبا و طاعون را به خدا نسبت داده و حال آن‌که بشر امروز به عوامل و اسباب طبیعی آن‌ها دست یافته است ـ گفتیم: آقایان میان علل عرضی و اسباب طولی خلط کرده و پنداشته‌اند که اگر فعل و یا حادثه‌ای مستند به علل طبیعی‌اش شد دلیل بر این می‌شود که ادعای قرآن و اعتقاد خداپرستان مبنی بر این‌که همه این‌ها مستند به مسبب الاسباب و به آن خدایی است که مرجع همه امور به سوی اوست باطل است[12].

Article II. ˜ پاسخ

همانطور که ملاحظه نمودید پیدایش بلاها در قرآن‌کریم هم به خداوند و هم به انسان و هم به شیطان نسبت داده شده و هر کدام علت معرفی شده‌اند. آنچه لازم است بدانیم این است که نحوه دخالت خداوند، انسان و شیطان در پیدایش این بلاها یکسان نیست و از طرفی نسبت دادن این بلاها به خداوند، انسان و شیطان با هم منافاتی ندارند که در ادامه هر کدام از موارد فوق را جداگانه توضیح می‌دهیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...