نرجس
 
   



روزی که به هیچ کس ظلمی نمی شود!

خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد

در دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم و با آن درگیر هستیم، با بی عدالتی ها و ظلم هایی روبرو هستیم که ما را به ستوه می آورند… اما همه دل خوشیمان به این است که آخرتی وجود دارد که در آن جا به هیچ کس ظلمی نمی شود.

خدای سبحان در آیه 54 سوره مبارکه یس به نکته مهمی از نیازهای انسان اشاره می فرماید که در دنیا کمتر کسی به آن عامل است. می فرماید: امروز به هیچ كس ستم نمی شود (فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا).

نه از پاداش كسى كاسته می شود و نه كیفر كسى افزون می گردد و حتى به قدر یك سر سوزن كم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.

سپس به بیانى می پردازد كه در حقیقت دلیل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است می فرماید: شما جز آنچه را عمل می كردید جزا داده نمی شوید (وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).

ظاهر این تعبیر بدون آنكه چیزى در تقدیر گرفته شود این است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است، چه عدالتى از این بهتر و برتر؟!

در آیه 7 سوره مبارکه زلزال می فرماید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ این یک مساله است. هر کاری بکنی، ولو یک ذره در قیامت خواهید دید.

لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا(کهف،49) هرچه که کرده اند حاضر می یابند. می بینند.

وَلَا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا(کهف، 49) خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد.؛ هیچ چیز از شمارش جا نمی ماند…

در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا قیامت یک روزی است که هرکسی هرچه از کار خیر کرده را در برابر خودش حاضر می یابد. در ادامه می فرماید: وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ آنچه که بدی کرده را هم در برابر خودش می یابد. تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا دوست دارد و آرزو می کند که خدایا بین من و عمل بدی که کرده ام هزار فرسخ فاصله باشد.

به عبارت دیگر: اعمالى كه از نیك و بد در این عالم انجام می دهید در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم می یابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پایان حساب، همدم و همنشین شماست ، آیا محصول اعمال كسى را به او تحویل دادن بر خلاف عدالت است؟ و آیا نفس اعمال را تجسم بخشیدن و قرین او ساختن ظلم است؟

و از اینجا روشن می شود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اینجا در میان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم، به خاطر آن است كه توانائى این را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحویل دهند.

جمعى از مفسران چنین تصور كرده اند كه جمله اخیر مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كیفر مى بینند، و شامل مؤمنان نمی شود، چرا كه خداوند بیش از اعمالشان به آنها پاداش می دهد. ولى با توجه به یك نكته این اشتباه برطرف می گردد و آن اینكه: در اینجا سخن از عدالت در پاداش و كیفر است و گرفتن جزاى استحقاقى، این منافات ندارد كه خداوند براى مؤمنان از فضل و رحمتش هزاران هزار بیفزاید كه آن مساله تفضل است و این مساله استحقاق .
تغییر نعمت و نقمت؛ تفضّل و استحقاق
نعمت بر اساس استحقاق نیست؛ بلکه از روی تفضل و لطف است؛ ولی یقینا کیفر بر اثر استحقاق است؛ ممکن نیست ذات اقدس خداوند بی گناهی را کیفر کند؛ ولی ممکن است خداوند، تفضلا کسی را متنعم سازد. به عبارت دیگر، تغییر نعمت ، سبب طلب می کند؛ ولی تغییر نقمت، سبب نمی خواهد؛ سببش همان لطف و رحمت الهی است چون ممکن نیست کاری بدون سبب رخ بدهد.

گاهی سبب، لطف خداست و گاهی هم استحقاق قابل، زمینه قبول را فراهم می کند. آیه مزبور می فرماید: خداوند نعمتی را که داد هرگز نمی گیرد یا کم نمی کند؛ اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض کنند؛ مثلا، اگر شاکرند، کفران نعمت کنند و اگر متواضع، سخی و مطعم هستند، متکبر، مستکبر و بخیل شوند و ترک اطعام کنند، در این صورت ذات اقدس اله هم مسیر نعمت خود را برمی گرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. می داند چه فرد یا جامعه ای، اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون کرده و چه فرد یا جامعه ای اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون نکرده اند و این به عنوان سنتی الهی ذکر شده، یعنی سنت ذات اقدس اله بر این است که نعمتی را که به فرد یا گروهی داده از آنها نمی گیرد؛ مگر این که آنان در اوصاف نفسانی خود تغییری ایجاد کنند.

در سوره «رعد» همین مطلب به زبان دیگری بیان شده است: « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ » (سوره رعد، آیه 11).

اگر خداوند بخواهد چیزی را حفظ کند، ماموران الهی، همه اطراف آن شی ء را احاطه کرده اند. آنگاه می فرماید: اگر خداوند نعمتی را به قومی عطا کند، هرگز آن نعمت را تغییر نمی دهد؛ مگر این که آن قوم، مسیر اخلاق خود را دگرگون کنند. به این ترتیب قرآن برای قوم، ملت و جامعه جایگاه ویژه ای قرار داده است. ممکن است فردی که در جامعه زندگی می کند، اخلاقش را عوض کند؛ ولی مادامی که جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمی گیرد و این هم لطف مجدد الهی است.

موضوعات: شهادت  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-26] [ 10:29:00 ق.ظ ]




عواقب قضا شدن نماز صبح

کسانی که نماز صبحشان قضا شود, رزق و روزیشان تنگ میشود

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.

امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشه.

آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.

امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.

امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟

وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت.

پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟

فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

همچنین مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد.

فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ق.ظ ]




اهمیت کتاب خواندن برای کودکان

اهمیت کتاب خواندن برای کودکان و چند توصیه مهم در همین رابطه

در کشور ایران میانگین مطالعه روزانه کمتر از یک دقیقه است. این درحالی است که کتاب خواندن والدین حتی باعث رشد و تکامل ذهنی و رفتاری کودکان می‌شود. خوب است فرهنگ کتاب خواندن رادر خود و کودکمان گسترش دهیم و با آگاهی بیشتر درباره نوع کتاب و تناسب آن با سن فرزندمان تصمیم‌گیری کنیم.
یکی از مهم‌ترین جنبه‌های توسعه توانمندی‌های کودک، کتاب خواندن برای وی است. شاید پیش خود فکر کنید کودکان با خواندن کتاب فقط مدتی را در کنار مادر یا پدر به آرامش سپری می‌کنند و تنها فایده آن خوب به خواب رفتن کودک است. شاید هم از اینکه کودکتان از شما می‌خواهد که مدام برایش کتاب بخوانید، خسته شده‌اید اما اشتباه نکنید. این کار نه تنها برای امروز کودک مفید است بلکه روی شخصیت آینده وی نیز تاثیر مستقیم دارد.
● تکوین شخصیت کودک
خواندن داستان و قصه نقش بسیار مهمی‌ در تکوین شخصیت کودک دارد. در سنین زیر سه سال به ویژه در زمینه‌های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه، نقش بسیار مهمی ‌دارد. در سنین بالاتر، گنجینه لغات کودک به سرعت وسیع و اطلاعاتش غنی می‌شود. کودک به کمک قصه و شعرخوانی، یا گوش دادن به آن و یا بازگو کردن قصه‌هایی که شنیده است، چگونگی بیان احساسات، عواطف و افکار را آموخته و یاد می‌گیرد که چگونه در برخورد با مشکلات شخصی اعتماد به‌نفس داشته باشد.
● تفکر، تخیل و اخلاق
داستان‌ها و اشعاری که کودکان می‌خوانند و می‌شنوند، اثر عمیقی در فکر و روحیه، تخیل و قوت تصور آنان می‌گذارد و ایشان را برای شیوه معاشرت با دیگران آماده می‌سازد. در ضمن از طریق قصه‌ها و داستان‌های خوب، کودک به بسیاری از ارزش‌های اخلاقی مانند مقاومت در برابر زور، راستگویی، امیدواری، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و نتایج آن پی می‌برد و تلاش می‌کند خود را در دنیای واقعی مشابه شخصیت‌های موجه داستان جلوه بدهد.
● آموزش احترام به نظر جمعی
آموختن مشارکت در حل مساله و احترام به نظر جمعی، از نتایج مستقیم کتابخوانی برای کودکان است. پشت سر هم بودن و پیوستگی منطقی صحنه‌های کتاب، کودک را سرگرم می‌کند و به ذهن او نظم منطقی می‌دهد. آن دسته از کودکان که در دوره پیش از دبستان به قصه‌ها گوش داده‌اند و با صداها و واژه‌ها و معنای آنها به صورت شنیداری آشنا شده‌اند، در سنین مدرسه و با برخورد با شکل نوشتاری کلمات معنی آنها را سریع‌تر درک می‌کنند. یکی از راه‌های کنترل هیجانات کودکان، خواندن کتاب داستان‌هایی است که به کودکان یاد می‌دهد ابتدا هیجانات خود را بشناسند و سپس به درستی حالت خود را بیان و آن را کنترل کنند.
● انتخاب کتاب برای کودکان
مساله انتخاب کردن کتاب مناسب، با توجه به انبوه کتبی که در اختیار شماست، مشکلی اساسی است. سعی کنید کتابی را برای فرزند خود انتخاب کنید که: حتما در گذشته آن را خوانده و محتوای آن را پسندیده باشید، احتمال می‌دهید برای کودک جالب توجه است و از خواندن آن لذت می‌برد، اطلاعات عمومی‌مناسبی را در باره جهان اطراف به کودک می‌دهد، به کودک کمک می‌کند تا احساس کند که توانایی‌هایی دارد که تاکنون به آنها توجه نکرده است و در سایه تلاش و کوشش می‌تواند آنها را به‌دست آورد، به کودک کمک می‌کند که بداند در دنیای اطراف او کودکان دیگری هم هستند که شرایط مشابهی با او دارند و با آن مشکل به‌خوبی کنار آمده‌اند یا آن را حل کرده‌اند.
کتابی مفید است که با تحریک حس کنجکاوی، کودک را به سوال کردن بیشتر تشویق می‌کند، گاهی اصلاح رفتارهای ناشایستی که کودک دارد و نمی‌توانید یا نتوانسته‌اید با بیان مستقیم در رفع آنها بکوشید، در قالب خواندن کتاب با همان مفهوم راحت‌تر است. به‌طور مثال اگر کودک از شستشوی دست و صورت یا به حمام رفتن امتناع می‌کند، کتاب «حسنی نگو یه دسته گل» پیام مناسبی برای این کودک دارد.خواندن این کتاب برای کودک که با توجه وی نیز همراه باشد، به شما کمک می‌کند که آنچه در ذهن خود دارید،در قبال پیام داستان به کودک بفهمانید. در سنین زیر دو سال، از کتاب‌های نرم، پارچه‌ای و مقاوم که در هر صفحه، یک تصویر کامل و مشخص دارند و داستان آنها بسیار کوتاه است، استفاده کنید. در این سنین توجه به بزرگی قطع کتاب و زیاد بودن تصاویر آن مهم‌تر از متن کتاب است. شما می‌توانید در خواندن هر صفحه از کودک نیز کمک بگیرید تا آنچه می‌بیند توضیح بدهد یا از وی درباره تصاویر سوال کنید. در دوره دو تا چهار سالگی، داستان‌های کوتاه هدفمند و کتاب‌های حاوی اشعار ساده و داستان‌هایی که از زندگی روزمره کودک سرچشمه گرفته‌اند (غلبه بر ترس از تاریکی، دور نشدن از والدین به هنگام خروج از منزل، سلام کردن، نظم و انضباط و…) کتاب‌هایی که مضمون واحدی دارند( درباره شکل‌های هندسی، رنگ‌ها، حیوانات، آب وهوا و..) مناسب‌ترند. به‌طورمعمول کودکان تمایل زیادی به تکرار این نوع داستان‌ها دارند که بد نیست گاهی از ایشان بخواهید برای شما آنچه در باره تصاویر می‌دانند، بازگو کنند. برای کودکان پیش‌دبستانی کتاب‌هایی با داستان بلند، لطیفه، قصه‌های محلی و سنتی که ترسناک نباشند، با مضمون مسایل زندگی روزمره (راست‌گویی، کنترل خشم، کنار آمدن با هم‌سن و سالان و….) سودمندند. از انتخاب کتاب‌هایی که واقعه‌ای ترسناک را یادآوری می‌کنند یا در انتها نکته آموزشی مناسبی را القا نمی‌کنند، خودداری کنید.
● کی کتاب بخوانیم؟
هر وقت کودک تقاضای گوش دادن به کتاب‌خوانی را داشت یا تا زمانی که کودک با حوصله به سخنان شما گوش می‌دهد، کتابخوانی را ادامه دهید. هیچ‌گاه بیش از حد به مطالعه کتاب اصرار نکنید چون این امر نتیجه معکوس دارد و کودک را از کتاب گریزان می‌سازد. فراموش نکنید اگر خودتان ساعاتی از روز را به مطالعه نپردازید، توجه کودک را به مطالعه به سختی می‌توانید جلب کنید. گاهی مطالعه درحضور کودک، تمایل وی را به آوردن کتاب‌هایش و خواندن آنها بیشتر می‌کند. پیش از خواب، زمان مناسبی برای گوش کردن به کتاب‌خوانی شماست.
● چگونه کتاب بخوانیم؟
لزوما نیاز نیست که کتاب را برای کودک از روی آن بخوانید بلکه می‌توانید داستان آن را با توجه به تصاویر بیان کنید. بهتر است تمام داستان را پیش‌تر خوانده و مرور کرده باشید. یک قصه گوی خوب نباید تمام حوادث را با عباراتی صریح و روشن بیان کند بلکه بهتر است به اشاره از آن بگذرد تا کودک مجال تفکر و تخیل پیدا کند که این خود برای کودکان نشاط آور است.
در برنامه کتاب‌خوانی باید به کودکان اجازه داد که وسط صحبت بدوند و با طرح نظر یا سوال چیزی را که متوجه نشده‌اند، دوباره بپرسند تا بهتر بفهمند. به طور معمول، بچه‌ها دوست دارند که قصه‌های شنیده شده را دوباره بشنوند. بازگویی قصه‌های شنیده شده به‌وسیله خودشان یا شما فایده‌های بسیاری دارد زیرا علاوه بر پرورش قدرت حافظه، تمرین مناسبی برای تقویت قدرت بیان بچه‌ها نیز هست. رفتار، به ویژه چهره شما کمک بسیار مؤثری به برداشت مفاهیم کتاب می‌کند. او ضمن اینکه به کلمه‌هایی که به تصاویر داستان جان می‌بخشد توجه دارد، در تمام مدت به اخم و لبخند، ترس و بیم و سایر عواطف شما نیز چشم می‌دوزد. به هر شیوه‌ای که برای کودک خود کتاب بخوانید، همراهی شما به او کمک می‌کند که به تدریج مهارت‌های فردی خود را گسترش داده و تکامل بخشد. فراموش نکنیم که اغلب برای سنین بالاتر از دو سال برنامه مشخصی برای تقویت توانایی‌های کودک در خانواده‌ها پیگیری نمی‌شود و همین سال‌هاست که شالوده موفقیت در آینده را پایه‌ریزی می‌کند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




توصیه ای برای نماز خوان شدن فرزندان

یک عمر زیارت و حج می‌رویم اما نمی‌فهمیم نماز یعنی چه. ما آلوده هستیم، هر کسی اندازه خودش حساب کند از وقتی که بالغ شده چه گناهانی انجام داده است.

آیت ‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی، مفسر قرآن کریم در جلسه تفسیر خود با اشاره به آیات 58 و 59 سوره کهف، گفت: خداوند حکیم آن کسانی را که از آیات الهی باخبرند و در عین حال عملاً اعراض می‌کنند را توبیخ و تهدید کرده است.

مردمی که برنامه را می‌دانند ولی عمل نمی‌کنند و زشت و زیبا و گناه و عبادت برایشان فرقی نمی‌کند، خداوند اینها را مذمت کرده است. در دنیا کیفرشان این است که مهر بر قلبشان زده می‌شود. اینکه یک عمر زندگی می‌کنم و نفهمم خدا و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چه بودند همین مهر بر دل‌ است.

آیه 57 سوره کهف «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا؛ کیست ‏ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روى برتافته».

در عین حال اگر توبه کنند، خدا می‌پذیرد. «وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ»، خدای تو هم آمرزنده است هم مهربان. اما باید توبه واقعی انجام شود؛ اگر حق‌الله و حق‌الناس بر ذمه‌اش بود و ادا کرد، آن توبه می‌شود. مال و آبروی مردم و ضایع کردن حق همسر و اولاد و … همه حق‌الناس است. چون خداوند مهربان است مهلت می‌دهد. خداوند می‌فرماید از گنه‌گاران راضی نیستم ولی در عذاب تعجیل نمی‌کنم. تاریخ نشان می‌دهد که اقوام مختلف تا یک زمان معینی مهلت داده شدند.

بدبخت آدمی که خودش را جهنمی کند. ظلم به نفس اول است، چون به حرف خدا گوش نداده و محکوم به عذاب شده است، به دنبالش به مردم هم ستم می‌کند. ظلم به نفس مقدم بر ظلم به غیر است. کسی که به خدا احترام نگذاشته به خودش ستم می‌کند. کسی که ظالم به خود باشد حتماً نسبت به مردم هم ظالم خواهد بود.

یک عمر زیارت و حج می‌رویم اما نمی‌فهمیم نماز یعنی چه. ما آلوده هستیم، هر کسی اندازه خودش حساب کند از وقتی که بالغ شده چه گناهانی انجام داده است.

بهشت جای آلودگان نیست
جوانان عزیز، باید پاکسازی کنیم. آلوده‌ها را به بهشت راه نمی‌دهند مطمئن باشید. نه اینکه بگوییم امام حسین(علیه السلام) و امیرالمومنین(علیه السلام) داریم همه چی حل می‌شود. اصل این است که دین داریم، امام حسین(علیه السلام) و امیرالمومنین(علیه السلام)‌ فدای دین شدند.

خداوند برنامه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تزکیه قرار داده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای این آمده است. «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُومِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِی»، (آل عمران/164)، خداوند اولین کار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را خواندن قرآن برای مردم تعیین کرده اما این را کافی ندانسته است. وظیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که مردم را تزکیه کند و دستور دهد که خودشان را پاک کنند. قرآن خواندن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم کافی نبود، برای ما هم کافی نیست.

خانه‌ای را که بخواهید نقاشی کنید اول دیوارها را پاک می‌کنید و بعد نقاشی می‌کنید. تا جان را پاک نکنید نوسازی نمی‌شود. غیر خدا در دل‌های ما جای گرفته است. محبت پول، زن، ریاست، شهرت و …، اینها همه غیر خداست. دلی که غیر خدا در آن جای گرفته، خدا در آن جا ندارد.

حب مال دل‌ها را کثیف کرده است، باید صدقه و خمس بدهیم. باید پاک بشویم و تطهیر و تزکیه داشته باشیم، اول باید پاکسازی باشد. در سوره شمس خداوند 11 قسم خورده است، قسم خدا شوخی نیست. مطمئن باشید ناپاک‌ها به بهشت راه ندارند. تنها کسانی مفلح می‌شوند که تزکیه داشته باشند. مطمئن باشید شما رستگار نخواهید شد مگر اینکه تزکیه داشته باشید.

چقدر اشعار را در دلمان جای می‌دهیم که سعدی چه گفته، حافظ چه گفته، ببینیم خدا چه گفته است. مسلماً آن آدمی می‌تواند مفلح شود که تزکیه کرده است و خدا را حاضر دیده و نماز خوانده است. ذکر خدا، حاضر دیدن اوست. نمازهای ما غالباً‌ ذکر ندارد، خداوند را حاضر و ناظر ندیدیم که بعدش در مقابلش به سجده بیفتیم. انسان تا کسی را به کمال نشناسد به دنبالش نمی‌رود.

آن کسی که خدا را شناخته و معرفت دارد و او را به جمال و کمال بشناسد قهراً دوستدار خدا می‌شود و به زبان هم آن را می‌آورد. چند بار نماز خواندن برای این است که کم کم تمرین کنیم و ذکر خدا در قلبمان جای بگیرد. یاد خدا بیفتیم و لحظه به لحظه بر درجه آشنایی ما با خدا افزوده شود و جزو مقربین بشویم و موقع رفتن، دیگر الهه شده باشیم.

این آینه تا صاف نباشد جمال خدا را نشان نمی‌دهد. گفته‌اند از پنج سالگی بچه‌ها را با نماز آشنا کنید. قبل از اینکه ارزش پول را نشان دهید ارزش خدا را نشان دهید. از پنج سالگی شروع کنید که حرف نماز بزنید و از هفت سالگی به نماز ترغیبشان کنید و در نه سالگی اگر تمرد کرد تنبیهش کنید تا به سن پانزده سالگی رسید خودش می‌داند که باید نماز بخواند چون از پنج سالگی حرف نماز شنیده است.

روزه واجب است اما از بیماران و پیرها واجب نیست. حج واجب است ولی برای فقرا و مستمندان واجب نیست. غیر از نماز، نماز استثنا ندارد، در هیچ حالی نماز تعطیل نمی‌شود. نماز در هیچ حالی ساقط نیست مگر دیوانه شود یا حیض ببیند. این نشان می‌دهد که نماز مقدمه تزکیه است. خاکسار شدن بعد از شناختن جمال اوست که آن هم بعد از تزکیه است.

روزی یک ساعت را برای فکر کردن خود معین کنید. مفلح و رستگار آن کسی است که اول خودش را پاک کند. توبه کار شود بعد هم خدا را حاضر و ناظر ببیند، مدتی که تمرین کرد درست می‌شود بعد روح الهی می‌شود. باید خودمان پاک شویم تا پاک‌کننده دیگران شویم.

اهمیت نماز حتی در میدان جنگ!
نماز از واجباتى است كه در حال جنگ و بیمارى نیز واجب است و تکلیف در آن شرایط نیز ساقط نمی‌شود:

«وَإِذَا كُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَكَ… * فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُوْمِنِینَ كِتَاباً مَوْقُوتاً»؛(نساء: 103 - 102)[و هنگامى كه در میان آنها باشى و [در میدان جنگ] براى آنها نماز را برپا كنى، باید دسته‏اى از آنها با تو [به نماز] برخیزند و سلاح‏هایشان را با خود برگیرند و هنگامى كه سجده كردند [و نماز را به پایان رساندند]، باید به پشت سرِ شما [به میدان نبرد] بروند، و آن دسته دیگر كه نماز نخوانده‏اند [و مشغول پیكار بوده‏اند]، بیایند و با تو نماز بخوانند…، و هنگامى كه نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد كنید، ایستاده و نشسته و درحالى‏كه به پهلو خوابیده‏اید و هرگاه آرامش یافتید [و حالت ترس زایل گشت]، نماز را [به طور معمول] انجام دهید؛ زیرا نماز وظیفه ثابت و معینى براى مومنان است.

پس یادمان باشد این وظیفه بزرگ و با اهمیت را با بی خیالی ترک نکنیم و حواسمان باشد که …

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:02:00 ق.ظ ]






شرایط اجابت دعا
اگرچه امروزه در مراودات و محاوره های روزمره بارها و بارها ممکن است به همدیگر “التماس دعا” بگوییم اما شاید چندان متوجه رمز و راز این عبارت کوتاه نباشیم و صرفا از سر عادت تکرارش کنیم. اما پرسش مهمی که نیازمند درنگ و تأمل است همین است که چرا ما به دعای دیگران نیاز داریم و حتی با التماس می خواهیم که آن ها در حق ما دعا کنند.

دعا پشتوانه عمل است نه جایگزین آن
دعا نافی عمل نیست و نباید چنین پنداشته شود که داعی وظیفه ای جز گشودن دست نیاز به درگاه حضرت بی نیاز ندارد و باید بنشیند و پی در پی تمنا و درخواست نماید تا حاجاتش برآورده شود و موانع راهش مرتفع گردد. بلکه برعکس دعا بدون عمل تحقق نمی یابد و داعی باید در کنار تفکر و تعقل و کار و تلاش درخواست هایش را به پیشگاه الهی عرضه بدارد و از او یاری و مساعدت بطلبد.

در فرهنگ عمومی قاعده ای مطرح است و آن این که از تو حرکت از خدا برکت. این اصل و قاعده که در تعالیم مقدس اسلام ریشه دارد و از آنجا در فرهنگ عمومی نفوذ و تسری یافته است به ضرورت عزم و اراده و حرکت و فعالیت و در کنار آن دعا و تقاضای مساعدت الهی در رفع موانع و مشکلات تصریح دارد و این واقعیت را می نمایاند که محال است بدون حرکت برکتی از جانب حضرت پروردگار نازل گردد. آنچه در این باره با معیارهای شرع و عقل انطباق دارد این است که دعا پشتوانه عمل است نه جایگزین آن و هر انسان داعی با ایجاد پیوند و ارتباط معنوی با حضرت پروردگار از او یاری و مساعدت می طلبد تا تلاش و کوشش هایش در امور مختلف معنوی اقتصادی علمی سیاسی و نظامی را به نتیجه برساند و افق های پیروزی و موفقیت را نمایان سازد.

آداب دعا کردن
دعا کردن آدابی دارد از جمله اینکه قبل از دعا کردن نعمت های خدا را برشماریم و در این مورد باید به نعمت های ویژه خداوند توجه داشته باشیم که تا خدا آنها را از ما نگیرد متوجه نمی شویم.
تمجید خدا، شکرگزاری، بازگویی عیب های خود، استغفار و صلوات فرستادن از دیگر آداب دعا است.

شرایط اجابت دعا
سخن از تاثیر و استجابت دعا برای دیگران و یا دعا و نیایش به شکل جمع امری است که در روایات به آن اشاره شده است. بدین معنا که دعا به شکل جمع و یاد کرد دیگران در دعا موجب می شود تا خواسته شما نیز پذیرفته شود.

در شرایط استجابت دعا، دعای دیگران درحق شخص است. در آیات قرآنی سخن از طلب استغفار پیامبر (صلی الله و علیه وآله) از برای مومنان بیان شده است. خداوند از پیامبر می خواهد تا برای مومنان دعا و نیایش کند و درجهت رهایی ایشان از گناه در حق آنان استغفار نماید. (نساء،64) دعا و استغفار پیامبر (صلی الله و علیه وآله) برای مومنان در تحلیل قرآنی از جایگاه خاصی برخوردار است (آل عمران،159) زیرا پیامبر(صلی الله و علیه وآله) درپیشگاه خداوند از مقام بلند و والایی برخورداراست و استغفار حضرت همانند شفاعت ایشان پذیرفته می شود.در آیاتی دیگر توضیح داده می شود که خداوند برای رضایت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) شفاعت وی را تا آن اندازه می پذیرد که وی راضی و خشنود گردد. از این رو دعای پیامبر برای مسائل بسیار سخت و اموری که احتمال استجابت نیست می تواند تاثیر گذار باشد. البته برای وی نیز محدودیت هایی (توبه،113- کهف،55) در برخی از مسائل است که در داستان استغفار حضرت ابراهیم در حق سرپرست و ولی خویش بیان شده و از مومنان خواسته شده که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را درهمه چیز جز مساله استغفار در حق ولی خود، الگو و سرمشق قرار دهند. (ممتحنه،4)

در شرایط استجابت دعا، دعای دیگران درحق شخص است
در داستان منافقان نیز در تبیین محدودیت ها می فرماید که اگر پیامبر (صلی الله و علیه وآله) حتی بیش از هفتاد بار برای منافقان استغفار کند خداوند آنان را نمی بخشد. (توبه،80) منافقان با تعریض و کنایه بر این مطلب تاکید می کردند که فرقی میان دعا و استغفار آن حضرت (صلی الله و علیه وآله) با نیایش های دیگران نیست و خداوند با تخطئه این بینش و اندیشه آنان تبیین می کند که نمی توان و نمی بایست دعا و استغفار حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) را با نیایش های دیگران همسان دانست. بی گمان دعاهای انسان های کامل و کسانی که محبوب خداوند 179368 هستند را نمی توان با نیایش های دیگران هم سنگ دانست. انسانهای کامل و محبوب به جهت جایگاه و مقام والای خویش به آسانی می توانند خواسته های خود را بیان و پاسخ دریافت کنند.

التماس دعا می گوییم تا دعایمان مستجاب شود
از دیگر مسائل که به عنوان شرایط استجابت دعا بیان می شود مساله درخواست دعا از دیگران است. درحدیث قدسی درباره ارزش این مساله و تاثیر آن در استجابت دعا به این نکته اشاره می شود که دعای دیگران از آن جهت که شخص با آن زبان، گناهی نکرده است اجابت می شود و خواسته هایی که در حق وی از خدا شده برآورده می شود.

در کتاب الجواهر السنیه که کلیات حدیث قدسی است در باب هفتم ص 146آمده خداوند به موسی(علیه السلام) وحی کرد: ای موسی، مرا با زبانی بخوان که گناه نکرده است. موسی عرض کرد: خداوندا! آن زبان را از کجا بیاورم؟ خطاب آمد: با زبان دیگری مرا دعا کن.

در تفسیر این حدیث قدسی دوگونه برداشت بیان شده است: نخست آنکه در هنگام دعا از واژگان جمع استفاده کند و دیگری را نیز با خود همراه سازد و بگوید که خداوندا ما را ببخش و یا به ما فرزندان نیکو ده و یا عاقبت همه ما را ختم به خیر گردان. دوم آنکه از دیگران التماس دعا داشته باشد و از آنان بخواهد که در حق شما دعا کنند چنان که دستور داده شده است که مومنان از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) بخواهند تا در حق ایشان استغفار کند. بنابراین شخصی که از دیگری می خواهد که برای وی دعا کند از زبانی استفاده می کند که با آن گناهی نکرده است. اگر به کسی گفته شود که با زبانی که گناه نکرده ای دعا کن آن زبان تنها زبان دیگری است؛ زیرا شخص با زبان دیگری دعا نکرده و یا آنکه شخص با اعضا و جوارح دیگری هرگز گناهی مرتکب نشده است از این رو زبان دیگری زبانی است که شخص با آن هیچ گناهی انجام نداده است.

کلام آخر
می توان گفت که حقیقت التماس دعا این است که شخص می خواهد از زبانی استفاده کند که با آن خودش هرگز گناهی نکرده است و در پیشگاه الهی پاک و مبرا از گناه است. از این رو می توان گفت که دعای دیگری در حق هر کسی مستجاب است و شخص با این روش می تواند به خواسته های خویش برسد و دعایش برآورده گردد.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ق.ظ ]




خداوند در قیامت به چهره اینها نگاه نمیکند!
مجموعه: متفرقه دینی

خدا به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنّم را وعده داده است

رسول خدا (ص) فرمودند: « سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنها نمى نگرد و پاكشان نمى شمارد و عذابى دردناك در انتظارشان مى باشد…»

در قیامت
نفاق از مذموم ترین صفات و رذایل اخلاقی است که در آموزه های اسلام بشدت از آن نهی شده و به آفت ایمان از آن تعبیر می شود چنان که خداوند متعال در آیه 77 سوره مبارکه توبه می فرماید: «در نتيجه، به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ مى گفتند، در دل هايشان ـ تا روزى كه او را ديدارى كنند ـ پيامدهاى نفاق را باقى گذاشت».

پيامبر خدا (ص) فرموده اند: «نفاق ابتدا به صورت نقطه اى سياه [بر دل] ظاهر مى شود و هر چه نفاق بيشتر شود آن نقطه بزرگتر مى گردد و چون نفاق به مرحله كمال رسيد، دل به كلى سياه مى شود.»

ایشان همچنین می فرمایند: «سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنها نمى نگرد و پاكشان نمى شمارد و عذابى دردناك در انتظارشان مى باشد :… و مردى كه پيش روى تو اظهار دوستى مى كند و پشت سرت دلش آكنده از غلّ و غشّ است.»

و از امیرمومنان امام علی (ع) است که: «نفاق، ننگِ اخلاق است.»

ایشان همچنین در بیان علل نفاق فرموده اند: «نفاق انسان، از ذلّتى است كه در خود حسّ مى كند.» البته مولای متقیان (ع) دروغ را نیز از علل نفاق معرفی می کنند.

علاوه بر این پیامبر اکرم (ص) در بیان ویژگی های فرد نفاق می فرمایند: «منافق كسى است كه هرگاه وعده دهد خلف وعده كند، هرگاه كارى كند آن را فاش سازد (در بوق دَمَد)، هرگاه سخن بگويد دروغ گويد، هرگاه امانتى به او سپارند خيانت ورزد، هر گاه روزى داده شود سبكسرى كند و هر گاه روزى داده نشود (تنگ دست گردد) به غلّ و غش روى آورد.»

و از امیرمومنان امام علی (ع) است که: «منافق هرگاه نگاه مى كند براى سرگرمى است، هرگاه سكوت مى كند همراه غفلت است، وقتى سخن مى گويد بيهوده گويى مى كند، هرگاه بى نياز شود طغيان مى كند، وقتى گرفتارى به او رسد داد و فرياد راه مى اندازد، زود ناراحت مى شود و دير خشنود مى گردد، از اندكِ خدا ناخشنود مى شود و بسيارش هم او را خشنود نمى سازد، شرّ بسيار در سر مى پروراند و مقدارى از آنها را به كار مى بندد و افسوس مى خورد كه چرا فلان كار بد را انجام نداده است.»

علاوه بر این آیات و روایات فرجامی ناگوار و سرانجامی شوم را به منافقان وعده داده اند.
خداوند در آیه 68 سوره مبارکه توبه می فرماید: «خدا به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه اند. آن آتش براى ايشان كافى است و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است».

پیامبر اکرم (ص) نیز در این باره فرموده اند: «كسى كه در دنيا دو چهره باشد، روز قيامت با دو چهره از آتش محشور مى شود.»

و از امام صادق (ع) است که: «هر كه با مردم با چهره اى رو به رو شود و با چهره اى ديگر از آنها عيب گويى كند، روز قيامت با دو زبان از آتش [به محشر] مى آيد.»

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ق.ظ ]




آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
مجموعه: متفرقه دینی

شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد

درباره اینکه مرگ ابلیس، سرکرده شیاطین، چگونه و چه وقت خواهد بود و اینکه آیا کسى او را مى کشد یا خودش مى میرد، نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه به دست مبارک حضرت مهدی علیه السلام به هلاکت می رسد. در این نوشتار به بررسی این موضوع می پردازیم.

پایان مهلت شیطان چه وقت است
در قرآن كریم آمده است وقتی شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد به خداوند عرض کرد: پروردگارا! تا روزى که انسان ها برانگیخته مى شوند به مهلت بده. خداوند فرمود: «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلىَ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم؛ تو از مهلت یافتگانى، تا زمانى معین و معلوم » (سوره ص، آیات 79-81) امّا “در اینکه منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند:

بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین میروند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.

بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آنوقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.

بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است. ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است. و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است.” (تفسیر نمونه، ج11، ص71)

مرگ شیطان، در زمان ظهور یا پس از نفخه اول صور
در روایتی نقل شده است که شخصی در مورد جمله «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» كه در آیه مذكور آمده، از امام صادق علیه السلام سوال كرد، حضرت فرمود: «وقتی كه قائم ما ظهور كند و به حجر كوفه بیاید، در این حجر شیطان به حضور آن حضرت می آید و زانو به زمین می زند و می گوید: «یا ویل من هذا الیوم؛ ای وای از این روز.» آنگاه امام قائم موی پیشانی شیطان را می گیرد و گردنش را می زند و او را به هلاكت می رساند.(اثبات الهداة، ج7، ص101)

این احتمال وجود دارد كشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حكومت و تزویز او. یعنی منظور از كشته شدن شیطان این است كه ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حكومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حكومت می كند.

اما آن حضرت در حدیث دیگرى مى فرمایند: «شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل مى میرد.» (بحارالانوار، ج 60، ص 244)

در این میان برخی به اشتباه دچار خلط شده اند و گفته اند که “متن این دو روایت با یكدیگر معارض است، و جمع كردن آنها با یكدیگر ممكن نیست. زیرا هنگام ظهور حضرت ولى عصرعلیه السلام تا نفخه صور بسیار فاصله است، و طبق اعتقاد شیعه بین زمان ظهور و نفخه صور، رجعت نیز وجود دارد؛ و چون دومین روایت بیشتر نقل شده است و در سند آن مؤیّداتى وجود دارد، موجب مى شود تا آن بر نخستین روایت ترجیح داده شود؛ پس كشته شدن شیطان توسط امام زمان علیه السلام دلیل محكمى ندارد.”

اما می توان گفت این دو روایت تعارض ندارند و سبب خلط به خاطر آن است كه برای مرگ ابلیس نتوانسته اند دو مرگ را قائل شوند. همانطور كه انسانها از دنیا رحلت می كنند -یعنی یك زمان مشخص برای مرگ دارند، و پس از آنكه در برزخ حاضر شدند تا زمان دمیده شدن صور و بر پایی قیامت در آنجا مستقر اند- پس از دمیده شدن صور همین افراد نیز خواهند مرد -البته باید توجه كرد كه مرگ، در دو نشئه مختلف است- حال می توان برای شیطان دو مرگ متصور شد در این صورت نه تنها روایات متعارض نیستند بلكه دو مطلب جداگانه را می خواهند اثبات نمایند.

اگر شیطان نباشد پس امتحان بندگان چه می شود
عده ای هم ادعا كرده اند که ” «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پس از اتمام زندگی انسانها خواهد بود، چون انسان باید بین خوبی ها و بدی ها وسوسه ای داشته باشد تا انتخاب كند و دارای اجر و یا عذاب شود و اگر شیطان در عصر ظهور كشته شود با تكلیف انسانی در تعارض است.”

در پاسخ باید گفت در آن زمان، آزادی و اختیار از انسانها گرفته نمی شود؛ چنانکه مرحوم علامه طباطبایى مى فرماید: «ملازمه اى بین تکلیف انسان و وجود شیطان براى اغواگرى او وجود ندارد؛ پس چنین نیست که تا انسان مکلّف است در پى گمراه کردن او باشد؛ زیرا ممکن است خداوند، جامعه انسانى را صالح گرداند و فساد را ریشه کن کند، و مردم جز پروردگار کسى را نپرستند، در این صورت شیطان نمى تواند کسى را گمراه کند.»(المیزان، ج ۱٢، ص 128) به عبارت دیگر هر چند وجود شیطان سبب افزایش وسوسه خواهد بود اما تمام وسوسه با شیطان نیست بلكه نفس اماره هم اگر شیطان نباشد، انسان را به امور ناپسند وسوسه می كند پس این قول هم بسیار ضعیف هست و نمی توان بدان توجه كرد.

روایتی دیگر از مرگ شیطان
برخی می گویند که “كشته شدن و نابودی شیطان همانند كشته شدن و نابودی انسان نیست؛ شیطان مانند ما جسم ندارد تا كشته شود” در صورتی که باید توجه نمود علاوه بر اینکه طبق قولی شیطان چون از جن است، مثل آنها می توان برای او مرگ و كشته شدن نیز تصور كرد.

همچنین این احتمال وجود دارد كشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حكومت و تزویز او. یعنی منظور از كشته شدن شیطان این است كه ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حكومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حكومت می كند. چنانچه در در صحف ادریس پیامبر آمده است:

“تو ای شیطان تا زمانی كه مقدر كرده ام كه زمین را در آن زمان از كفر و شرك و گناه پاك سازم، مهلت داده خواهی شد؛ ولی در این زمان به جای تو بندگان خالص و پاك دل و با ایمان روی كار می آیند. آنها را خلیفه می كنم و حاكم زمین می كنم و دینشان را استوار سازد كه آنها تنها مرا می پرستند و هیچ چیز را شریك من قرار نمی دهند در آن روز است كه تو و همه لشكریانت از پیاده و سواره را نابود می نماییم.”

یعنی در آن زمان حنای شیطان و فرزندان او رنگی دیگر ندارد و در حكومت صالحان حكومت شیطان از بین رفتنی است.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




10 حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

10 حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
در میان سخنان بزرگان دین ، گنج هایی وجود دارد که شاید عمل به حتی یکی از آنها ضمانت خوشبختی و سعادت ما در زندگی باشد ، در اینجا تلاش کرده ایم 10 حدیث مهم در باب برکت و رزق و روزی در زندگی تقدیم شما کنیم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نیكى و نیكوكاران را دوست بدارید. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بركت و تندرستى، با نیكى و نیكوكاران است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مایه] بركت و پیروزى است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
بدان كه راستگویى، پر بركت است و دروغگویى، شوم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منكر مي ‏كنند و یكدیگر را در نیكى و تقوا، یارى مي‏رسانند، در خیر و نیكي ‏اند، آن‏گاه كه چنین نكنند، بركت‏ها از آنان گرفته ميشود و بعضى بر بعض دیگر مسلّط مي ‏گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن‏ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و بركت در روزى است.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
پیروان ما كسانى‏اند كه در راه ولایت ما بذل و بخشش مى‏كنند، در راه دوستى ما به یكدیگر محبت مى‏نمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به دیدار هم مي ‏روند. چون خشمگین شوند، ظلم نمى‏كنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمي ‏كنند، براى همسایگانشان مایه بركت‏اند و نسبت به هم‏نشینان خود در صلح و آرامش‏اند.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
هرگاه نیّت‏ها فاسد باشد، بركت از میان مي ‏رود.
امام کاظم - علیه السلام - فرمودند :
مشورت با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، بركت، رشد و توفیقى از سوى خداست.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكیزه جان مى نماید و روزى را زیاد مى كند و مرگ را به تأخیر مى اندازد.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بي نیاز مي ‏شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مي‏فرستد و زمین بركت خویش را بیرون مي‏ریزد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




شکر در روایات

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون؛ به شما چشم و گوش داد، حواس داد باشد که شما سپاسگزاری کنید» (نحل/ 78). اصلا لغت شکر معنایش تقدیر است، یعنی قدردانی کردن. شکر یعنی قدردانی. به همین دلیل به خدا شکور گفته می شود.
خداوند در قرآن کریم ذکر می کند که: «لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ اگر از نعمتهای الهی شکرگزاری کنید او هم آن نعمتها را زیاد خواهد نمود و گرنه اگر کفران نعمت کنید عذاب الهی به شما هم قطعا خواهد رسید» (ابراهیم/ 7). اگر بشر در مقابل نعمتها و انعامهای الهی حالت سپاسگزاری و حق شناسی و قدردانی داشته باشد، سنت الهی بر این است که آن نعمتها و انعامها را افزایش بدهد، و اگر به جای آنکه عکس العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حق شناس آن نعمتها باشد کفران و ناسپاسی و قدرناشناسی و حق ناشناسی کند نه تنها موجب زوال آن نعمت است بلکه موجب پیدایش یک نقمت هم به جای آن هست.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «فاذکرونی أذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گویید و ناسپاسى من نکنید» (بقره/ 152).
شکر در نظر امام صادق (ع)
امام صادق (ع) می فرماید: «فی کل نفس من أنفاسک شکر لازم لک، بل ألف وأکثر؛ براى هر نفسى از نفسهایت شکرى و بلکه هزار و بیشتر از هزار شکر بر تو واجب است»، همچنین مى فرماید: «ادنى الشکر رؤیة النعمة من الله من غیر علة یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمة و تخالفه بشىء من امره و نهیه بسبب من نعمته؛ کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى». و از اینجا روشن مى شود که شکر قدرت و علم و دانش و نیروى فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر کدام از چه راهى است؟ و کفران آنها چگونه است؟
حدیثى که از امام صادق (ع) در تفسیر نورالثقلین نقل شده نیز دلیل روشنى بر این تفسیر است، آنجا که مى فرماید: «شکر النعمة اجتناب المحارم؛ شکر نعمت آنست که از گناهان پرهیز شود» و نیز از اینجا رابطه میان شکر و فزونى نعمت روشن مى شود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند، عملا ثابت کرده اند که شایسته و لایقند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى گردد.
شکرگزاری امام سجاد
ما هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم همانگونه که در مناجات شاکرین از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد (ع) مى خوانیم: «کیف لى بتحصیل الشکر و شکرى ایاک یفتقر الى شکر، فکلما قلت لک الحمد وجب على لذلک ان اقول لک الحمد!؛ چگونه مى توانم حق شکر ترا بجاى آورم در حالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که مى گویم لک الحمد بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم لک الحمد!». و بنابراین برترین مرحله شکرى که از انسان ساخته است این است که اظهار عجز و ناتوانى از شکر نعمتهاى او کند، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که فرمود: «فیما اوحى الله عز و جل الى موسى اشکرنى حق شکرى فقال یا رب و کیف اشکرک حق شکرک و لیس من شکر اشکرک به الا و انت انعمت به على قال یا موسى الان شکرتنى حین علمت ان ذلک منى؛ خداوند به حضرت موسى (ع) وحى فرستاد که حق شکر مرا ادا کن، عرض کرد پروردگارا! چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالى که هر زمانى شکر تو را بجا آورم این موفقیت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شکر مرا ادا کردى چون میدانى حتى این توفیق از ناحیه من است».
شکر در سخنان امام علی (ع)
امام علی (ع) می فرماید: «الشکر زینة الغنى، والصبر زینة البلوى؛ شکر، زیور توانگرى است و شکیبایى، زیور گرفتارى» و نیز می فرماید: «أول ما یجب علیکم لله سبحانه، شکر أیادیه وابتغاء مراضیه؛ نخستین چیزى که بر شما در قبال خداى سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمتهاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست».
على (ع) در یکى از کلمات حکمت آمیز خود در نهج البلاغه مى فرماید: «اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشکر؛ هرگاه سرآغاز نعمت ها به شما رسید دنباله آن را با کم سپاسی گریز ندهید» (حکمت 13). این موضوع نیز قابل توجه است که تنها تشکر و سپاسگزارى از خداوند در برابر نعمتهاى کافى نیست، بلکه باید از کسانى که وسیله آن موهبت بوده اند نیز تشکر و سپاسگزارى نمود و حق زحمات آنها را از این طریق ادا کرد، و آنها را از این راه به خدمات بیشتر تشویق نمود.
در حدیثى از امام على بن الحسین (ع) مى خوانیم که فرمود: روز قیامت که مى شود خداوند به بعضى از بندگانش مى فرماید: آیا فلان شخص را شکرگزارى کردى؟ عرض مى کند: پروردگارا من شکر تو را بجا آوردم، مى فرماید: چون شکر او را بجا نیاوردى شکر مرا هم ادا نکردى! سپس امام فرمود: «اشکرکم لله اشکرکم للناس؛ شکرگزارترین شما براى خدا آنها هستند که از همه بیشتر شکر مردم را بجا مى آورند».

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




اهمیت کیفیت اعمال انسان نزد خداوند

می گویند مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند: مسجد بهلول، شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است: مسجد بهلول، ناراحت شدند، بهلول را پیدا کرده به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟! بهلول گفت مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال است کیفیت است نه کمیت. توجه نکردن به این نکته سبب شده گروهی از مردم در برخی از اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده اند افسانه سازی کنند. مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع به فقیر دادند و آیه درباره اش نازل گشت گفته اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات بوده است و برای اینکه مردم باور کنند، شکل روایت به آن داده اند. به نظر اینان شگفت بوده است که درباره انفاق یک انگشتر حقیر، آیه ای عظیم از قرآن نازل شود، و چون نتوانسته اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده، بهای مادی آن را بالا برده اند، فکر نکرده اند انگشتری که معادل خراج سوریه و شام باشد، در مدینه فقیر و بیچاره، زینت بخش دست علی (ع) نخواهد بود. فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می بود او آن را به یک گدا نمی داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می کرد و همه بینوایان شهر را نجات می داد. عقل افسانه سازان درک نکرده است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد، گویی ایشان پنداشته اند که گران قیمت بودن انگشتر چشم خدا را -معاذ الله- خیره کرده و او را وادار به تحسین کرده است که آفرین به علی، چه کار بزرگی انجام داد! معلوم نیست این کوته فکران، درباره قرصه های جوینی که علی (ع) و خاندانش انفاق کردند و سوره هل اتی در شأن آنان نازل شد چه فکری کرده اند؟ لابد در آنجا هم می گویند آرد آن نانها از جو نبوده مثلا براده طلا بوده است!
نه، چنین نیست. اهمیت عمل علی (ع) و خاندانش از جنبه مادی که نظرهای ما را جلب می کند نیست، اهمیت عمل آنان در این است که عملی پاک و صددرصد خالص برای خدا بوده است، در آن حد از اخلاص که برای ما قابل تصور هم نیست، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست، اخلاصی که در ملکوت اعلی انعکاس یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجود آورده است. به قول شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:
گذشته زین جهان وصف سنانش *** گذشته ز آنجهان وصف سه نانش
اهمیت عمل آنان در این بوده است که قرآن نقل کرده است: «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا؛ (و در دل گویند) ما فقط برای رضای خدا شما را اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم» (دهر/ 9). این زبان دل ایشان است که خدای آگاه فاش نموده است، یعنی آنها با آن ایثار و آن گذشت، از خدا جز خدا نمی خواستند. اینکه قرآن کریم اعمال کافران را همچون سرابی پوچ و بیحقیقت دانسته است از این جهت است که اعمال آنان ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی چون برای هدفهای پست مادی فردی انجام شده نه برای خدا، چهره ملکوتی ندارد.
زبیده زن هارون الرشید، نهری در مکه جاری ساخته است که از آن زمان تاکنون مورد استفاده زوار بیت الله است. این کار، ظاهری بسیار صالح دارد. همت زبیده این نهر را از سنگلاخهای بین طائف و مکه به سرزمین بی آب مکه جاری ساخت و قریب دوازده قرن است که حجاج تفتیده دل تشنه لب، از آن استفاده می کنند. از نظر چهره ملکی، کار بس عظیمی است، ولی از نظر ملکوتی چطور؟ آیا ملائکه هم مانند ما حساب می کنند؟ آیا چشم آنان هم به حجم ظاهری این خیریه خیره می شود؟ نه، آنها طوری دیگر حساب می کنند. آنان با مقیاس الهی، ابعاد دیگر عمل را می سنجند، حساب می کنند که زبیده پول این کار را از کجا آورد؟ زبیده همسر یک مرد جبار و ستمگر به نام هارون الرشید بود که بیت المال مسلمین را در اختیار داشت و هر طور هوس می کرد عمل می نمود. زبیده از خود ثروتی نداشت و مال خود را صرف عمل خیر نکرد، مال مردم را صرف مردم کرد، تفاوتش با سایر زنانی که مقام او را داشته اند در این جهت بود که دیگران مال مردم را صرف شهوات شخصی می کردند و او قسمتی از این مال را صرف یک امر عام المنفعه کرد. تازه مقصود زبیده از این کار چه بوده است؟ آیا می خواسته نامش در تاریخ بماند؟ یا واقعا رضای خدا را در نظر داشته است؟ خدا می داند و بس.
در این حساب است که گفته شده زبیده را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خدا با این نهری که جاری ساختی با تو چه کرد؟ جواب داد تمام ثوابهای آن را به صاحبان اصلی پولها داد. چه بسا کارهای بزرگی که از نظر ما بزرگ است و در نزد خدا پشیزی نمی ارزد. شاید بسیاری از بناهای عظیم از معابد و مساجد و زیارتگاهها و بیمارستانها و پلها و کاروانسراها و مدرسه ها چنین سرنوشتی داشته باشند، حسابش با خداست.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ق.ظ ]




آیاتی از قرآن درباره مشیت خدا در رزق و روزی

خداوند متعال وسعت روزی را در صله رحم قرار داده، و اولاد آدمی آثار صلاح و درستی پدرش را به ارث می برد، چنانکه در داستان موسی (ع) و عبد صالح خدا حضرت خضر (ع) می بینیم که دیوار در حال فرو ریختن را بر پا داشت تا گنج مدفون آن برای دو یتیمی که پدرشان مرد صالح بود، باقی بماند و آن دو پس از رسیدن به سن بلوغ و رشد خود، آن را بیرون آورند. این دو، نمونه ای از مشیت و خواست خدا در امر روزی دادن که بر اساس سنت های ثابت الهی جریان می یابد. آیاتی از قرآن کریم درباره روزی دادن خداوند مهربان به بندگان می باشد، که در زیر نمونه ای از آنها را می آوریم:
1- خداوند در سوره شوری می فرماید: «له مقالید السموات و الارض یبسط الــرزق لمن یشاء و یقدر إنه بکل شیء علیم؛ کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست. روزی را برای هرکس بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گرداند. او به همه چیز آگاه است» (شوری/ 12).
2- در سوره عنکبوت فرموده: «و کأین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و إیاکم و هو السمیع العلیم* و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمــر لیقولن الله فأنی یوفکون* الله یبسط الــرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له إن بکل شیء علیم* و لئن سألتهم من نــزل من السماء ماء فأحیا به الارض من بعد موتها لیقولن الله قل الحمدلله بل أکثر هم لایعقلون؛ چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست* و هرگاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟ می گویند: الله! پس با این حال، چگونه به انحراف کشیده می شوند؟!* خداوند روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد گسترش داده و تنگ می گرداند، خداوند به همه چیز آگاه است* و اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد و با آن زمین را، پس از مردنش، زنده کرد؟ می گویند: الله بگو: حمد و ستایش ویژه خداست، اما بیشتر آنان نمی دانند» (عنکبوت/ 63-60).
3- در سوره سبا فرموده: «قل إن ربی یبسط الــرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له و ما أنــفقـتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الــرازقین؛ بگو: پروردگار من روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد وسعت داده و یا تنگ می گرداند. و هر چه را انفاق کنید، جای آن را پر می کند و او بهترین روزی دهندگان است» (سبا/ 39).
4- در سوره اسراء می فرماید: «و لا تجعل یدک مغلوله إلی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد مـلوما محسورا* إن ربک یبسط الــرزق لمن یشاء و یقدر إنه کان بعباده خبیرا بصیرا* و لا تقتلوا أولادکم خشیه إملاق نحن نرزقهم و إیاکم إن قتلهم کان خطئا کبیرا…… و لاتقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن حتی أشده و أوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولا* و أوفوا الکیل إذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلا؛ نه دست خود را بسته و آویز گردن کن (تا از انفاق باز مانی) و نه به یکباره آن را بگشای که سرزنش دیده و حسرتبار گردی* مسلما پروردگارت روزی را برای هرکس بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند، او به حال بندگانش آگاه است* فرزندان خود را از بیم فقر نکشید! ما آنان و شما را روزی می دهیم. یقینا کشتن آنان گناه بزرگی است…. و به مال یتیم، جز به نیکوترین وجه، نزدیک نشوید تا آنگاه که به حد بلوغش رسد، و به عهد خویش وفا کنید که از عهد پیمان سوال می گردد!* و چون چیزی را پیمانه کنید، حق پیمانه را ادا نمائید، و با ترازوی درست وزن کنید که این بهتر و نیک فرجامتر است» (اسراء/ 35-29).
5- در سوره آل عمران فرموده: «قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعــز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر* تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب؛ بگو: بار خدایا! مالک حکومتها توئی؛ به هر کس بخواهی حکومت می بخشی، و از هر کس بخواهی حکومت می گیری؛ هرکس را بخواهی عزت بخشیده و هرکس را بخواهی خوار گردانی، خوبی ها همه به دست توست و تو بر هر چیزی توانائی* شب را در روز داخل کرده و روز را در شب می بری، و زنده را از مرده بیرون می آوری و مرده را از زنده، و به هر کس بخواهی بدون حساب روزی می دهی

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




کلید«آیت‎الله نخودکی»برای سه قفل جوانان!
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.
________________________________________
شیخ حسنعلی اصفهانی، سیر انفسی و تهذیب روح و روان را از همان کودکی و به همت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، ملا علی ‌اکبر، حسنعلی را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا می کرد.

او بیشتر شب ‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام‌ البیض هر ماه را روزه دار بود.

یکی از اشخاصی که در تکوین شخصیت عرفانی شیخ حسنعلی تاثیر داشته، مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری بوده است.

ایشان در مورد آیة الله نخودکی می فرمایند: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح، قرآن را ختم می‌ کرد و به امام رضا علیه‌السلام هدیه می‌ کرد، تا به آن مقامات رسید.

راه و روش عرفانی آیة الله نخودکی

شیخ حسنعلی درباره راه و روش عرفانی خود در جواب نامه یکی از سادات دزفول می ‌نویسد: در طریقه حقیر، خصوصاً نماز خیلی مورد توجه است که هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف دارید.
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.»

استمداد از ارواح مطهر ائمه (علیهم السلام)

فرزند ایشان می گوید: پدرم، استمداد از ارواح مطهر ائمه هدی علیهم السلام و نیز استمداد از ارواح اولیاء (ره)، را یکی از شرایط سلوک الی الله می دانست از اینرو به اعتکاف و زیارت مشاهد متبرکه ائمه علیهم السلام و قبور مقدسه اولیاء اهتمام فراوان می ورزیدند.

شیخ حسنعلی نخودکی چون به کسی دوا یا دعا می دادند می فرمودند: « ما بهانه ای بیش نیستیم و شفا دهنده اوست، زیرا که این عالم محّل اسباب است.»

از اینرو لازم است به هنگام مرض به طبیب مراجعه نمود.

پدرم با آنکه به عبادت و مجاهدت و ریاضت و زیارت و اعتکاف در اماکن متبرک، سخت مداومت و مراقبت داشت، لیکن اظهار می ‌کرد: « روح همه این اعمال، خدمت با اخلاص نسبت به سادات و ذریّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و بدون آن، اینگونه اعمال، همچون جسمی بی جان می باشد و آثاری بر آنها مترتب نمی گردد».

نصایح دیگری از آن بزرگوار

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس پرداختن به مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.
عامل عمده سعادت و خوشبختی انسان چیزی جز تقوا نیست: «بالتقوی بلغنا ما بلغنا». اگر در این راه، تقوی نباشد، ریاضت ها و مجاهدت ها جز خسران، ثمری ندارند و نتیجه‌ای جز دوری از درگاه حق تعالی نخواهند داشت.

لیس عند ربّنا صباح و لا مساء: آن کس که برای رضای خدا، به خلق خدمت می کند، نباید که وقتی معین کند.
انجام امور مکروه، موجب پایین آمدن مقام بنده خدا مى ‏شود و به عکس، انجام مستحبات، مرتبه او را ترقى مى‏ بخشد.

اکنون پسرم! تو را به این چیزها وصیت و سفارش مى ‏کنم:

۱- آن که نمازهاى یومیه و واجب خویش را در اول وقت به جاى آورى.

۲-در انجام حوایج مردم، هر قدر مى ‏توانى، تلاش کن و هرگز فکر نکن که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست؛ زیرا اگر بنده خدا در راه حق قدمى بردارد، خداوند نیز او را یارى مى‏کند.

فرزند آیة ‏الله نخودکى گفت: پدر جان! بعضى اوقات، رفع حاجت دیگران، موجب رسوایى آدم مى ‏گردد. و پدر جواب داد: چه بهتر که آبروى انسان، در راه خدا بر زمین ریخته شود.

۳- سادات را بسیار گرامى و محترم شمار و هر چه دارى، در راه ایشان صرف و خرج کن و از فقر و درویشى در این کار، پروا ننما؛ اگر تهیدست گشتى، دیگر تو را وظیفه‏ اى نیست.

۴- از تهجد و نماز شب، غفلت ننما و تقوا و پرهیز را پیشه خود بنما.

نماز اول وقت «شاه کلید» است

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه ۲۳ سوره فرقان و به معنای پراکنده ‌شدن ذرات غبار در هوا)

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی ‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می ‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

دستورالعمل ‌های دیگر اخلاقی ـ عرفانی

- عمده نظر در دو مطلب است؛ یکی غذای حلال، دوم توجه به نماز و اصلاح آن، اگر این دو درست باشد، باقی درست است.
- عمده هم، اصلاح قلب است و ذکر یا حی یا قیوم سحرگاه، برای همین است.
- بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید؛ یکی اذکار و تسبیح، دیگری ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده اید، شکر کنید و اگر خدای ناکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.
- دیگر آنکه هر روز صدقه دهید ولو به وجه مختصر.
- شبها قدری در بی اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر کنید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می کند.
- امر بفرمایید به تدبر و تفکر در آیات آخر سوره مبارکه فرقان که با این آیه شروع می شود؛ «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ ببینید که خداوند اشخاص را که به خود نسبت داده است، صفاتشان را چگونه بیان می کند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




امام زمان"عج" ناظر است.....


امام زمان(ع) ناظر است !

آقاي سيد محمد رضا کشفي، از پدرش نقل کرد :
در سنه 1358 هـ.ق پيش از وقايع شهريور 1320 هـ.ش. در قم ساکن بودم؛ پيش خود تصميم گرفتم که براي بهبود اوضاع اجتماع، به ختم دعاي سيفي بپردازم .
در اين وقت، نامه اي از مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني دريافت داشتم که مرقوم فرموده بودند :
لازم نيست شما ختم بگيريد؛ امام زمان عليه السلام ناظر و مراقب احوال است، هر وقت مصلحت ببينند، اوضاع را دگرگون خواهند فرمود .

وصایای جناب شیخ

فرزند ایشان نقل می کند :

ایشان وصایای خویش را به شرح زیر به من فرمودند:
« ولقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله….
نیست جز تقوی در این ره توشه ای نان و حلوا را بنه در گوشــــه ای
بالتقوی بلغنا ما بلغنا، اگر در این راه، تقوی نباشد، ریاضات و مجاهدات را هرگز اثری نیست و جز از خسران، ثمری ندارد و نتیجه ای جز دوری از درگاه حق تعالی نخواهد داشت. حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمایند:
« انّ العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه الا کفرا و لم یزدد من الله الاّ بعدا »
اگر آدمی، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، هباءً منثوراً خواهد گردید.

بدان که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلایی می کشم.

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.
بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده ام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

اکنون پسرم، ترا به این چیزها وصیت و سفارش می کنم:
اول: آنکه نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آنها به جای آوری.
دوم: آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که می توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست، زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود. »

در این جا عرضه داشتم: پدرجان، گاه هست که سعی در رفع حاجت دیگران، موجب رسوایی آدمی می گردد.
فرمودند:
« چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود.
سوم: آنکه سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هر چه داری، در راه ایشان صرف و خرج کنی و از فقر و درویشی در اینکار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه ای نیست.
چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوی و پرهیز پیشه خود ساز.
پنجـــم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی. »

در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز می دارد، اما ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند:
« تصور بیهوده مکن، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خدا است. »
بعد از آن فرمودند:
« چون صبحگاه روز یکشنبه کار من پایان یافت، اگر حالت مساعد بود، خودت مرا غسل بده و کفن و دفن مرا مباشرت کن. »

همچنین سفارش کردند که مرحوم دکتر شیخ حسن خان عاملی که طبیب معالجشان بود ایشان را به جانب قبله کند و آداب میت را اجرا نماید. و به مرحوم سید مرتضی روئین تن مدیر روزنامه طوس نیز فرمودند:
« شما هم صبح یکشنبه بیائید و بعد از فوت من یکساعت بالای سر من قرآن بخوانید. »
مرحوم سید ظاهری زننده اما باطنی عجیب داشت .

سالهای آخر عمر

فرزند ایشان تقل می کند :
حدود دو سال قبل از وفات پدرم، کسالت شدیدی مرا عارض شد و پزشکان از مداوای بیماری من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان را دید، اندکی از تربت طاهر حضرت سیدالشهداء ارواح العالمین له الفداء به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد.
در آن حالت بیخودی و بیهوشی دیدم که به سوی آسمانها می روم و کسی که نوری سپید از او می تافت، بدرقه ام می کرد. چون مسافتی اوج گرفتیم، ناگهان، دیگری از سوی بالا فرود آمد و به آن نورانی سپید که همراه من می آمد، گفت:
« دستور است که روح این شخص را به کالبدش باز گردانی، زیرا که به تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام، استشفا کرده اند ».

در آن هنگام دریافتم که مرده ام و این، روح من است که به جانب آسمان در حرکت است و به هرحال، همراه آن دو شخص نورانی به زمین بازگشتم و از بیخودی، به خود آمدم و با شگفتی دیدم که در من، اثری از بیماری نیست، لیکن همه اطرافیانم به شدت منقلب و پریشانند.
پس از چند روز، هنگامی که در خدمت پدرم به شهر می رفتیم، واقعه را حضورشان عرض کردم. فرمودند:
« مقدّر بود که یکی از ما دو نفر از جهان برویم و اگر تو می رفتی، من پانزده سال دیگر عمر می کردم و چون مقصد و مطلوب من از حیات در این دنیا جز خدمت به خلق نیست، ترجیح دادم که خود رخت بربندم و تو که جوانی و به خواست خداوند، مدتی درازتر در جهان خواهی زیست، زنده بمانی. اینک بدان که من مرگ را برای خود و حیات را برای تو خواستم، تا آنکه در طول زندگی، پیوسته با قصد قربت، به مردم خدمت کنی و هرگاه در اینکار مسامحه و غفلت ورزی، سال آخر عمرت خواهد بود. »

یکسال قبل از وفات پدرم، شبی در عالم رؤیا مشاهده کردم که حدود عصر است و من از شهر خارج شده ام و به طرف قریه نخودک می روم که آفتاب ناگهان غروب کرد و در من اضطرابی پدید آمد. این اضطراب دو علت داشت: اول، تاریکی هوا، دوم آنکه نمی دانستم به پدرم چگونه پاسخ دهم، زیرا ایشان فرموده بودند که همیشه قبل از غروب آفتاب در منزل باش، و قبول نخواهند کرد اگر بگویم که آفتاب ناگهان غروب کرده است.

در این اضطراب و اندیشه بودم که ناگهان خورشید از مغرب طلوع کرد و به قدر یک نیزه بالا آمد. مقداری که راه آمدم متوجّه شدم که کارد بزرگی در دست من است و سگ بزرگی مرا تعقیب می کند. ناگهان پیری نسبتاً بلند بالا پدیدار گشت و کارد را از دست من گرفت و با یک دست سگ را نگاه داشت و با دست دیگر سر او را از تن جدا کرد، بی آنکه کارد به خون آلوده شود. آنگاه کارد را به من ردّ کرد و فرمود: بابا آیا کار دیگری داری؟
عرض کردم: خیر، تشکر نمودم، و پیر ناگهان ناپدید شد.
بامداد، خواب را خدمت پدرم عرض کردم. ایشان چند دقیقه تأمل کردند و سپس پرسیدند:
« آیا متوجه نشدی آن پیر که بود؟ »
عرض کردم: خیر. فرمودند:
« او شیخ عطار بود. »
آنگاه فرمودند:
« امسال سال آخر عمر ما است، و تو بعد از من زحمت و ناراحتی بسیار خواهی دید، بگو چه خواهی کرد؟ »
عرض کردم: به خدا پناه می برم.
پس از دو ماه یکروز که در خدمت ایشان به شهر می رفتیم، فرمودند:
« امروز عصر بعد از آنکه به خانه بازگشتیم، من مریض خواهم شد، و همین مرض مقدمه فوت من خواهد بود. »
همانطور که فرموده بودند، عصر همانروز به محض ورود به منزل به تهوّع دچار و بیمار شدند.
در این اثناء تسبیح عقیقی داشتند که گم شد. فرمودند:
« مفقود شدن تسبیح علامت مرگ ما است. اگر یافت شود بهبودی خواهم یافت.»
ولی هر چه جستجو کردیم تسبیح را نیافتیم تا آنکه یکماه بعد در اطاق مسکونی ایشان پیدا شد و به دنبال آن حال ایشان کمی بهبود یافت. اما مجدداً تسبیح مزبور گم شد و دیگر هرگز یافت نشد.
خلاصه آنکه به کوشش طبیبان، حال پدرم بهبود پذیرفت اما آن مرد جلیل القدر در برابر شادمانی طبیب معالج خود فرمود:
« بهبود من شادمانی ندارد زیرا که ما رفتنی شده ایم. »
پزشک پرسید: پس تکلیف چیست؟ فرمود:
« تکلیف شما این است که تا من در قید حیاتم به تدابیر پزشکی ادامه بدهید و من نیز آنچه دستور شما باشد تمکین کنم. »
تا واپسین ساعات عمر ایشان همین روش برقرار بود.
در این اوقات نیز پدر، مانند سالهای دیگر حیاتش، همه شب تا بامداد بیدار می ماند و گاهگاه در دل شبها این دو بیت را ترنم می کرد:

پس از آن فرمود:
« دیشب، در عالم رؤیا، مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی را دیدم که می گفت: بیا که ما در انتظار توایم. »
دو هفته پیش از رحلت آن مرد بزرگوار، شبی در خواب دیدم که به زیارت بقعه عارف بزرگ، شیخ مؤمن که هم اکنون در مشهد به « گنبد سبز » مشهور است، رفتم. پدرم را دیدم که با شیخ مؤمن در گفتگو است.
چون من وارد شدم، پدرم از شیخ درخواست کرد که برای من دستوری فرماید تا توفیق تهجد و نماز شب داشته باشم. چون پیر خواست چیزی به من بگوید، پدرم گفت:
« اکنون چند روزی صبر کنید. »
باری، آنچه در خواب دیده بودم، برای پدرم گزارش کردم. فرمود:
« آری، دیگر چیزی از عمر من باقی نمانده است. »
در نیمه شبی، حال پدرم سخت شد، طبیبان به عیادتش آمدند و پس از معاینات پزشکی، اعلام کردند که بیمار از دنیا رفته است، لیکن با شگفتی فراوان، قلب پدرم پس از توقف دوباره به کار افتاد و روز بعد یکی از پزشکان معالجش که دکتر سید ابوالقاسم قوام نام داشت به من اظهار کرد: پدرت دیشب درگذشت، ولی مجدداً به زندگی بازگشت.
پس از این حادثه، فردای آن روز چون اطاق، خالی از اغیار شد، پدرم فرمود:
« شب گذشته روح از بدنم مفارقت کرد و به خدمت امام رضا علیه السلام مشرف شدم و به وسیله استاد خود مرحوم حاج محمدصادق از امام تقاضا کردم که برای تکمیل وصایای خود یک هفته مهلت داده شوم. امام اجازت فرمودند، اما قدغن کردند که دیگر چنین درخواستی نکنم. »
سپس فرمودند:
« در این مدّت شبها از نزد من دور نشو و مراقب حال من باش. »

رفته رفته اثر بهبودی در حال پدرم پدید آمد، اما ناگهان روز چهارشنبه حال ایشان به وخامت گرایید و دستهایشان متورم گشت و پزشکان از این تغییر حالت ناگهانی دچار تعجب شدند. دیگر کسی جز سادات اجازه عیادت پدرم را نداشتند.
خلاصه در آن وقت بود که اظهار داشتند:
« من صبح یکشنبه خواهم مرد. »

رحلت

باری از ظهر پنجشنبه واپسین زندگانیشان تا روز یکشنبه که فوت خود را در آنروز پیش بینی فرموده بودند دیگر با کسی سخن نگفتند و پیوسته در حال مراقبه بودند. شب جمعه بود که ناگهان سر از بالین برداشتند و دیده بر در گشودند و فرمودند:
« ای شیطان، بر من که سراپا از محبت علی(ع) پر شده ام، دست نخواهی یافت. »

ابیات زیر وصف حال و شرح مآل آن مرد بزرگ بود و خود نیز گاهگاهی به آنها ترنم می فرمودند:

ای به ولای تو تولا ی من / از خود و اغیار تبّرای من
سود تو سرمایه سودای من / گر بشکافند سراپای من
جز تو نجویند دراعضای من / ناد علیاً علیاً یا علــی

روز شنبه فرا رسید. زیر لب فرمودند:
« کار رفتن را بر من دشوار گرفته اند و عتاب دارند: تو که حضور محضر حضرت رضا علیه السلام را در این جهان آرزو داشتی از چه رو گاه و بیگاه لب به خنده می گشودی؟ »
آری، حسنات الابرار سیّآت المقّربین.

بالاخره صبح روز یکشنبه و ساعت آخر عمر ایشان فرا رسید. به دستور پدرم گوسفندی به عنوان نذر حضرت زهرا سلام الله علیها قربانی گردید و یکی دو ساعت از طلوع آفتاب روز هفدهم شعبان سال 1361 هجری قمری گذشته بود که روح پاکش به جوار حق شتافت .
« الا ان اولیاء الله لا یموتون بل ینقلبون من دارالی دار. »

ساعتی نگذشته بود که خبر رحلت آن عارف بزرگ و آن عالم ربانی به سراسر شهر فرا رسید و انبوه جمعیت برای ادای احترام و تودیع او و انجام مراسم مذهبی گرد جنازه اش حاضر شدند.

جنازه آن فقید علم و معرفت بر روی هزاران دست از ارادتمندان اندوهگین و سوگوارش، از محله سعد آباد مشهد در خیابانهای شهر که عموماً به حال تعطیل درآمده بود، عبور می کرد تا به ده « سمرقند » بمحل سکونتشان رسید در آنجا بر حسب وصیّتشان در آب روان غسل داده شد.

در این هنگام دسته های بزرگ سینه زنان که سالها از حرکت ایشان ممانعت می شد، در سوگ آن مرد جلیل، راه افتاد و جنازه در میان غمی جانکاه، پس از تغسیل و تکفین به شهر حمل گردید و پس از طواف به دور مرقد منور حضرت ثامن الحجج علیهم افضل الصلوات، در همان نقطه از صحن عتیق که خود پیش بینی و سفارش فرموده بودند، در خاک آرمید.

محل تدفین

سالها پیش پدرم فرموده بودند:
« وقتی مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم، لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم، در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند.
پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، در همین نقطه که اکنون مدفن پدرم می باشد، کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت درب شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد، تا زوّار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند. در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالا مال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و از پیشاپیش حضرتش می گذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش بر سر همه آن زوار حتی آنها که به صور غیر انسانی بودند، می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند.
پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رأفت عام از امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم. »
پدرم، پس از ذکر این واقعه، محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان نقطه مبارک مدفون شدند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]





احاطه بر علوم

فرزند ایشان می گوید:
در یادداشتی از ایشان چنین دیدم:

نیست علمی که مرا نیست در آن استقصا
ای بسا گنج که خوابیده به ویرانه ما است

ایشان از جمیع علوم ظاهری و باطنی بهره فراوان داشتند و معتقد بودند که بعد از علم توحید و ولایت و احکام شریعت(فقه) که تعلّم آن واجب است، تحصیل سایر علوم نیز لازم و ممدوح و جهل به آنها مذموم و ناپسند است و مراد از حرمت برخی از علوم و فنون، استعمال آنهاست، نه تحصیل و تعلم آنها.

مرحوم پدرم فقه و تفسیر و هیأت و ریاضیات را به طّلاب علوم تدریس می فرمودند ولی در فلسفه و علوم الهی با آنکه متبحّر کامل بودند، تدریسی نداشتند و می فرمودند طالب این علم باید که اخبار معصومین علیهم السلام را کاملاً مطالعه کرده باشد و علم طبّ را نیز بداند و در حین تحصیل، باید که به ریاضت و تزکیه نفس پردازد زیرا که:

« یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة - آل عمران/ 164 ».
« پیامبر، مردم را در آغاز تزکیه و تصفیه نموده، سپس کتاب و حکمت به ایشان می آموزد. »

ایشان قانون ابوعلی سینا را نزد طبیب معروف و مشهور عصر مرحوم حاج میرزا جعفر طبیب تحصیل و تعلم نمودند.

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد. در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود،‌ روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است. . وی همچنین دارای قدرت‌های ماورائی از جمله طی‌الارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی،‌ دم مسیحایی و … بود. او این قدرت‌های الهی را با تهجد، توکل، شب‌زنده‌داری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آیت‌الله کشمیری در این باره می‌گوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه می‌کرد تا به آن مقامات رسید. از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیش‌بینی کرد و همان‌طور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود،‌ در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکنده‌شدن ذرات غبار در هوا) جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می‌کرد و می‌گفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.» نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی

سالک الی الله آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید.

(روایات به نقل از فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی، آیت الله بهجت، آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی، آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی، آقای مقدادی (ره) فرزند مرحوم نخودکی )

مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق ” ویرزقه من حیث لایحتسب ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا” با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث می‌کردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند.
شرح ماجرا را از اینجا بخوانید

مرحوم نخودکی در سال 1303 هجری قمری به سبب پیشامدی که در رابطه با ظل السلطان حاکم اصفهان برای ایشان رخ داد و منجر به تنبیه حاکم از طریق تصرفات نفسانی گردید ، از آن شهر رخت سفر بربستند و در بیست و چهار سالگی، تنها از اصفهان خارج شدند و به عزم مشهد مقدس قدم به راه گذاردند و این نخستین سفر ایشان به آن شهر منّور بود که به قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام صورت پذیرفت.

در همان روزهای اول سفر راه را گم می کنند و نزدیک غروب آفتاب، در کوه و بیابان سرگردان می شوند. در این حال به ذیل عنایت حضرت ثامن الحجج علیه السلام متوسل می گردند و عرضه می دارند:
« مولای من! آگاهی که قصد زیارت ترا داشته ام ولی در این وادی سرگردان شده ام. ترا توانائی یاری و مددکاری من هست. از من دستگیری فرما. »

پس از دقایقی به خدمت با سعادت حضرت خضر علیه السلام تشرّف حاصل می کنند و راهنمائی می شوند و در کمتر از چند دقیقه هجده فرسنگ راه باقی مانده تا کاشان را، به مدد مولا، طی می کنند و وارد آن شهر می شوند.

مرحوم نخودکی می فرمایند :

« در همین سفر در آن زمان که در صحن عتیق رضوی به تزکیه مشغول بودم، روزی پیری ناشناس بر من وارد شد و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین، خدمتت را کمر بندم.
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی. گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم. به اصرار پیر تسلیم شدم!
هر روز علی الصباح به در اطاق می آمد و می ایستاد و با کمال ادب می خواست تا او را به کاری فرمان دهم و در این مدت هرگز ننشست.
چون چهل روز پایان یافت، گفت: یا شیخ من چهل روز ترا خدمت کردم، حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی. در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند، ولی چون یک اربعین با اخلاص به من خدمت کرده بود، با کراهت خاطر پذیرفتم.

پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم و خود در بالای حجره روی سجّاده من نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب زرگری برایش آماده سازم. این کار با آنکه بر من به جهاتی شاق و دشوار بود، به خاطر پیر انجام دادم و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم.
دستور داد تا کوره را آتش کنم و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم تا مسها ذوب شود. از ذوب آن مسها آگاهش کردم.
گفت: خداوندا، بحق استادانی که خدمتشان را کرده ام، این مسها را به طلا تبدیل فرما و پس از آن به من دستور داد بوتــــه را در« رجه» خالی کن و سپس پرسید در رجه چه می بینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است. او را خبر دادم. گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه. فرمود تا همانجا وضو ساختم و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از ذکر قسم پیشین، بوته را در « رجه» ریختم، ناگهان دیدم که طلای ناب است.

آنرا براشتیم و باتفاق، نزد چند زرگر رفتیم. پس از آزمایش، تصدیق کردند که زر خالص است. آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت و گفت: این پول را تو به مستحقان می دهی یا من بدهم؟

گفتم: تو به این کار اولی هستی. سپس با هم به در چند خانه رفتیم و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد، نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم و دیگر او را ندیدم. »

مرحوم نخودکی در رمضان همان 1315 به بوشهر و از آنجا بوسیله کشتی، به قصد زیارت بیت الله الحرام، به حجاز سفر می کنند. در جدّه، پس از فرود آمدن از کشتی، پیاده به مدینه منوره مشرّف می گردند و از آن شهر مقدس، احرام حج بسته و با پای پیاده به طرف مکه رهسپار می شوند. در این سفر که به سال 1319 هــ.ق. مصادف با حج اکبر بوده است، با مرحوم حاجی شیخ فضل الله نوری و حاج شیخ محمد جواد بید آبادی که در التزام یکدیگر سفر می کردند ملاقات می فرمایند .

25 سال نخوابیدن در رختخواب

فرزند ايشان نقل می کند :
پدرم ، در کلیه ساعات روز و شب، برای رفع حوائج حاجتمندان و درماندگان؛ آماده بودند.
روزی عرضه داشتم: خوبست برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود.
فرمود:
« پسرم، لیس عند ربّنا صباح و لا مساء: آن کس که برای رضای خدا، به خلق خدمت می کند، نباید که وقتی معین کند. »
پدرم در ابتدای شبها پس از انجام فریضه، به نگارش پاسخ نامه ها و انجام خواسته های مراجعان مشغول و سپس مدتی به مطالعه می پرداختند. از نیمه های شب تا طلوع آفتاب به نماز و ذکر و نوافل و تعقیبات سرگرم بودند. پس از طلوع خورشید اندکی استراحت می فرمودند و بعد از آن تا ظهر به ملاقات و گفتگو با مراجعان و تهیه و ساخت دارو برای بیماران می نشستند و بالاخره عصرها برای تدریس به مدرسه میرفتند و پس از آن نیز به پاسخگوئی و رفع نیازمندی محتاجان و گرفتاران مشغول بودند و در تمام سال به تفاوت ایام و اختلاف احوال پس از طلوع آفتاب و یا ساعتی بعد از ظهر استراحتی کوتاه می فرمودند.

درسال 1314 یکی از سادات محترم مشهد برای ایشان سجاده ای و رختخوابی هدیه فرستاد. ایشان در جواب فرموده بودند:
« سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب می دانم می پذیرم ولی به رختخواب نیازم نیست زیرا که بیست و پنج سال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهاده ام. »

در انجام فرائض یومیه در اول وقت و اتیان نوافل و بیداری سحرگاهان و تهجد و احیاء شبهای جمعه و لیالی متبرک و روزه درایام البیض و خدمت به خلق بویژه نسبت به سادات و زیارت قبور انبیاء و اوصیاء علی الخصوص در شبها و روزهای جمعه مداومت و مراقبت می فرمودند.

در ناحیه نجف اشرف، مسجد کوفه و سهله و مقبره کمیل و میثم تمار، محلهایی بود که بسیار زیارت می فرمودند.

حکایات و کراماتی از مرحوم حسنعلی نخودکی اصفهانی

نبات متبرک

مسئول چراغهاي آستانه مقدس حضرت رضا عليه السلام ( در آن دوران ) نقل کرده است :
آقاي دولتشاهي رئيس تشريفات آستانه، مدتي مرا از کار برکنار کرده بود، روزي در صحن مطّهر خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي(ره) رسيدم و از حال خود به او شمّه اي عرض کردم. نباتي مرحمت فرمود که در چاي به دولتشاهي بخورانم. گفتم: اينکار براي من ميسر نيست .
فرمودند: تو برو خواهي توانست، بيدرنگ به دفتر تشريفات رفتم. پيشخدمت مخصوص دولتشاهي بدون مقدمه به من اظهار کرد: اگر مي خواهي چيزي به « آقا» بخوراني، هم اکنون وقت آن است .
من نبات را به وي دادم، در چاي ريخت و نزد «آقا» بردم. از دفتر به صحن آمدم. چند لحظه نگذشته بود که دولتشاهي مرا نزد خود احضار کرد و کار سابقم را مجدداً به من واگذاشت .

خلاصي از ناامني

مرحوم سيد ابوالقاسم هندي، نقل کرد که :
در خدمت حاج شيخ به کوه « معجوني» از کوهپايه هاي مشهد رفته بوديم. در آن هنگام مردي ياغي به نام « محمد قوش آبادي» که موجب ناامني آن نواحي گرديده بود از کناره کوه پديدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنيد، کشته خواهيد شد .
مرحوم حاج شيخ به من فرمودند: وضو داري؟ عرض کردم: آري. دست مرا گرفتند و گفتند: که چشم خود را ببند .
پس از چند ثانيه که بيش از دو سه قدم راه نرفته بوديم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، ديدم، که نزديک دروازه شهريم .
بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم، کاسه بزرگي پر از گياه، در کنار اطاق بود. از من پرسيدند: در اين کاسه چيست؟
عرض کردم: نميدانم و در جواب ديگر پرسشهايشان نيز اظهار بي اطلاعي کردم. آنگاه فرمودند: قضيه صبح را با کسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: خير، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختيار داري بدان که تا من زنده ام، از آن ماجرا سخني مگو و گرنه موجب مرگ خود خواهي شد .

ياسين و طه بخوان !

کربلائي رضاي کرماني، مؤذن آستان قدس رضوي نقل کرده است :
پس از وفات حاج شيخ، هر روز بين الطلوعين، بر سر مزار او مي آمدم و فاتحه مي خواندم. يک روز در همانجا خواب بر من چيره شد، در عالم رؤيا حاج شيخ را ديدم که به من فرمودند :
فلاني چرا سوره ياسين و طه را براي ما نمي خواني؟
عرض کردم: آقا من سواد ندارم .
فرمودند : بخوان .
و سه مرتبه اين جمله ها ميان ما ردّ و بدل شد. از خواب بيدار شدم، ديدم که به برکت آن مرد بزرگ، حافظ آن دو سوره هستم. از آن پس تا زنده بودم، هر روز آن دو سوره را بر سر قبر آن مرحوم، تلاوت مي کنم .

صله ي امام رضا عليه السلام !

حاج ذبيح الله عراقي که يکي از نيکان است مي گفت که:
اين حکايت به تواتر رسيده است که حاج شيخ محمدعلي قاضي بازنه اي عراقي، وقتي قصيده اي براي توليت آستان قدس رضوي سروده بود که به اميد صله اي در حضورش قرائت کند .
کسي به او تذکر مي دهد که به جاي اين کار، براي حضرت رضا سلام الله عليه قصيده اي انشاء کن. براساس اين توصيه، از قرائت شعر براي توليت صرفنظر مي کند و قصيده اي در جلالت قدر امام هشتم(ع) مي سرايد و در حرم مطهر قرائت مي کند .
شاعر گويد: پس از قرائت، کسي مبلغ ده تومان به من داد. به امام عرضه داشتم: اين وجه کم است و دوباره اشعار را خواندم، باز شخصي پيدا شد و ده تومان ديگر به من داد و خلاصه در آن شب، شش بار قصيده را در محضر امام تکرار کردم و در هر بار کسي مي آمد و ده تومان ميداد .

بامداد روز بعد به خدمت حاج شيخ حسنعلي شرفياب شدم. ايشان فرمودند :
آقا شيخ محمد علي، ديشب با امام عليه السلام راز و نيازي داشتي، شعر خواندي و شصت تومان به تو دادند. اکنون آن پول را به من بده .

من شصت تومان را به خدمتشان تقديم کردم و ايشان مبلغ يکصد و بيست تومان به من مرحمت کردند و فرمودند :
فردا صبح به بازار مي روي و ماديان ترکمني سرخ رنگي که عرضه مي شود، به مبلغ بيست تومان خريداري و با بيست تومان ديگر از آن پول، خرج سفر و سوغات خود را تأمين مي کني. چون به عراق رسيدي، ماديان را به مبلغ چهل تومان بفروش و به ضميمههشتاد تومان باقيمانده، گاو و گوسفندي بخر و به دامداري و زراعت بپرداز که معيشت تو از اين راه حاصل خواهد شد و توفيق زيارت بيت الله الحرام، نصيب تو خواهد گرديد و از آن پس ديگر از وجوهات مذهبي ارتزاق مکن، ولي در عين حال ترويج دين و احکام الهي را از ياد مبر .

تو بخور، او مداوا ميشود !

پاسباني مي گفت :
همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قريب شش ماه بود که به طور کلي بستري شده بود و قادر به حرکت نبود. بنا به توصيه دوستان خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني رفتم و از کسالت همسرم به ايشان شکوه کردم .

خرمايي مرحمت کردند و فرمودند: بخور. عرض کردم: عيالم مريض است. فرمودند: تو خرما را بخور او بهبود مي يابد. در دلم گذشت که شايد از بهبود همسرم مأيوس هستند ولي نخواسته اند که مرا نااميد بازگردانند .

باري به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بيمارم در حاليکه جارويي در دست داشت، در خانه را بر روي من گشود. پرسيدم: چه شد که از جاي خود برخاستي؟
گفت: ساعتي پيش در بستر افتاده بودم، ناگهان ديدم مثل آنکه چيز سنگيني از روي من برداشته شد. احساس کردم شفا يافته ام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم .
پاسبان مي گفت: درست در همان ساعت که من خرماي مرحمتي حاج شيخ را خوردم، همسرم شفا يافته بود .

حج اولياء خدا !

فرزند ايشان نقل مي کنند :
در شب چهلم وفات مرحوم پدرم، مجلس تذکري ترتيب دادم و از مردي به نام « حاج علي بربري» دعوت کردم که امر آشپزي آن شب را به عهده گيرد. هنگاميکه مشغول کشيدن خورشها شد، ديدم که سخت گريه مي کند و بي پروا دستهاي خود را در ديگهاي جوشان و غذاهاي داغ فرو مي برد و خلاصه حال طبيعي خويش را از دست داده است .
پرسيدم : حاجي چه شده که چنين بي قراري مي کني؟ از سؤال من بر گريه خود افزود و پس از آن گفت: هرچه بادا باد، ماجرا را نقل خواهم کرد .
گفت: من هر سال که براي حج به مکه مشرف مي شدم، در مواقف عرفه و عيد و روزهاي ديگر حاج شيخ را مي ديدم که سرگرم عبادت يا طواف هستند. ابتدا انديشيديم که شايد شباهت ظاهري اين مرد با حاج شيخ سبب اشتباه من گرديده است لذا براي تحقيق از حال؛ پيش رفتم و پس از سلام، پرسيدم شما حاج شيخ هستيد؟
فرمودند: آري. گفتم پس چرا پيش از اين ايام و پس از آن ديگر شما را نمي بينم؟ و ديگران هم شما را تاکنون در اينجا نديده اند؟
فرمودند :
چنين است که مي گويي ليکن از تو مي خواهم که اين سرّ را با کسي نگويي وگرنه در همان سال عمرت به پايان خواهد رسيد .
آري اين کرامتي بود که به چشم خود ديده ام، و اکنون آن مرد بزرگ از ميان ما رفته است؛ تصور نمي کنم باز گفتن آن ماجرا اشکالي داشته باشد .
اين جريان، در ماه رمضان بود و پس از آن حاج علي به قصد زيارت حج، از مشهد بار سفر بست، ولي در کربلا مرحوم گرديد .

تلگراف نجاتبخش !

حاجي ذبيح الله عراقي نقل مي کند :
در شهرستان اراک؛ ميان من و چند تن از دوستان، سخن از بزرگي و بزرگواري و جلالت قدر مرحوم نخودکي شد؛ و مقرر گرديد :
يکي از حاضران بنام « سيد حسين » به مشهد مشرف شود و تحقيق کند. از گاراژ « مارس » بليط مسافرت به مشهد براي او گرفتيم .

چون هنگام حرکت وي؛ براي بدرقه به گاراژ مارس رفتيم؛ تلگرافي از طرف جناب شيخ براي سيد حسين رسيد که در آن، وي را از مسافرت با اتومبيل شماره فلان يعني همان وسيله اي که قصد مسافرت با آنرا داشت، منع کرده بودند. وصول اين تلگراف، با توجه به اينکه مرحوم شيخ از ماجراي گفتگوي ما خبري نداشتند، موجب شگفتي گرديد و به همين سبب سيد حسين از مسافرت با آن اتومبيل منصرف شد .

اما بعد از سه روز خبر رسيد که آن اتومبيل در جاده مشهد و در محل فيروزکوه؛ دچار حادثه گرديده و در اثر واژگوني، جمعي از سرنشينان آن زخمي و مجروح شده اند .

فرمان به ابرها !

فرزند ايشان نقل مي کنند:
شب اول ماه شوال بود و ما در مزرعه نخودک در خارج از شهر مشهد ساکن بوديم .
پدرم فرمودند : تا به بالاي بام بروم و استهلال کنم. چون ابر، دامن افق مغرب را پوشانده بود، چيزي نديدم و فرود آمدم و گفتم: رؤيت هلال با اين ابرها هرگز ممکن نيست .
با عتاب فرمودند :
بي عرضه چرا فرمان ندادي که ابرها کنار روند؟
گفتم: پدرجان من کي ام که به ابر دستور دهم؟
فرمودند :
بازگرد و با انگشت سبابه اشاره کن که ابرها از افق کنار روند .
ناچار به بام شدم، با انگشت اشاره نموده و چنانکه دستور داده بودند گفتم :
ابرها متفرق شويد
لحظه هايي نگذشته بود که افق را بدون ابر يافتم و هلال ماه شوال را آشکارا ديدم و پدرم را از رؤيت ماه آگاه ساختم رحمة الله عليه .

طيّ الارض براي دفع خطر

فرزند ايشان نقل مي کنند :
هنگامي که ارتش روسيه خراسان را در اشغال خود داشت، ما در خارج شهر مشهد « نخودک» خانه داشتيم و مرحوم پدرم هفته اي دو روز براي انجام حوائج مردم و امور ديگر به شهر مي آمدند .
يکروز عصر که از شهر خارج مي شديم، احساس ناامني کردم و به پدرم عرض کردم: چرا با وجود اين هرج و مرج، تا نزديک غروب در شهر مانده ايد؟ فرمودند :
براي اصلاح کار علويه اي اجباراً توقف کردم .
گفتم: راه خطرناک است و سه کيلومتر راه ما در ميان کوچه باغهاي خلوت، امنيتي ندارد و اراذل و اوباش شبها در اينگونه طرق، مزاحم مردم مي شوند. پدرم در آن اواخر، بر اثر کهولت بر الاغي سوار مي شدند و رفت و آمد مي کردند .
آنروز هم بر مرکب خود سوار بودند، در جواب من فرمودند :
تو هم رديف من بر الاغ سوار شو .

عرض کردم: پدر جان اين الاغ ضعيف است و شما را هم به زحمت حمل مي کند وانگهي شخصي نيز لازم است که دائماً آن را از دنبال براند .
فرمودند: تو سوار شو من دستور مي دهم تند برود .
اطاعت کردم. وارد کوچه باغها شديم که مؤذن تکبير مي گفت .
در اين وقت از من پرسيدند :
فلان کس را ملاقات کردي؟
گفتم: آري .
ناگهان و با حيرت ديدم که سر الاغ به در منزل مسکوني ما رسيده و مؤذن مشغول گفتن تکبير است .
در صورتي که براي رسيدن به خانه، لازم بود از پيچ چند کوچه باغ مي گذشتيم و پس از عبور از دهي که سر راهمان قرار داشت، به قلعه نخـودک که در آنجا خانه داشتيم، مي رسيديم، با شگفتي پرسيدم: پدرجان چگونه شد که ما ظرف چند لحظه به اينجا رسيديم؟
فرمودند: کاري نداشته باش، تو دوست داشتي زودتر به خانه مراجعت کنيم و مقصودت حاصل شد .
باز متعجبم که پس از ورود به خانه چه شد که حادثه را بکلي فراموش کردم تا آنکه پس از فوت آن مرحوم، به خاطرم آمد .

خبر از جسد مغروق !

فرزند ايشان نقل مي کنند :
در ايام نوروز سال 1317 هــ.ش. مردي به نام کربلائي محمد سبزي فروش به خانه ما مراجعه کرد و گفت پسر چهارده ساله ام ديروز صبح سوار بر روي باري از سبزي که بر يابوئي حمل مي شد، از محل سبزي کاريهاي خارج شهر مي آمده است .
هنگام عصر يابو و بار سبزي آن به مقصد مي رسند ليکن از بچه خبري نيست و هر چه جستجو کرده ايم، از او اثري و خبري نيافتيم. به تقاضاي وي، ماجرا را به عرض پدرم رساندم، پس از لحظه اي تأمل فرمودند: « پيش از ظهر ديروز در آن وقت که يابو از خندق کنار شهر، از گودال آبي مي گذشته چون خواسته است که از آن آب بنوشد، پايش لغزيده و با بار و بچه به داخل آب سقوط کرده است .
حيوان با تلاش خود را از آب بيرون مي کشد، ولي بچه در آب غرق گرديده است. امروز، دو ساعت به غروب مانده به فلان محل برويد و جسد مغروق را از آب بگيريد .
کربلائي محمد، برحسب دستور، به آن محل رفت و جنازه بچه را در همان جا که فرموده بودند از آب بيرون کشيد .

دستور شيخ به ملخها

حاج عباس فخرالدين يکي از ملاکين مشهد بود. او نقل کرد که سالي نخود بسيار کاشته بوديم، ولي ملخها به مزرعه ام حمله کردند و چيزي نمانده بود که همه آنرا نابود کنند .
به استدعاي کمک، به خدمت جناب شيخ آمدم، فرمودند :
آخر ملخها هم رزقي دارند .
گفتم: با اين ترتيب از زراعت من هيچ باقي نخواهد ماند. فکري کردند و فرمودند :
به ملخها دستور مي دهم تا از فردا زراعت تو را نخورند و تنها از علفهاي هرزه ارتزاق کنند .
پس از آن به ده رفتم، اما با شگفتي ديدم که ملخها به خوردن علفهاي هرزه مشغولند و آن سال در اثر از ميان رفتن علفهاي زائد، آن زراعت سود سرشاري عايد من ساخت

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




آیت الله نخودکی اصفهانی

عالمی که در محل جلوس امام رضا(ع) دفن است/کراماتی از شیخ حسنعلی نخودکی

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.
به گزارش گروه فرهنگی -فرهنگ نیوز : شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی(ره)، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می داد.

در سال 1269 هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، مؤثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب نفس به نام حاج محمد صادق تخته پولادی هدایت کرد.

ملاعلی اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه اش گرفته است، از وی دور سازد و خود، در حبّه نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی شیر از سینه زن جریان یافت و به خارج راه گشود و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاج محمّد صادق(ره) گردید و مدت بیست و دو سال خدمت ایشان را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد.

ملا علی اکبر در شهر، به کسب خود اشتغال می ورزید و در عین حال حوایج آن مرد بزرگ را نیز فراهم می ساخت و شبهای دوشنبه و جمعه به خدمت او می رفت و در تخت پولاد بیتوته می کرد.

مولود مبارک

در سحرگاه یک شب که ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بود، خبر شادی بخش تولّد نوزاد را از استاد خود می شنود و مجدداً در مورد نامگذاری کودک به « حسنعلی» توصیه می گردد.

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال 1279 هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم حاجی محمّد صادق در اصفهان در محلّه معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان می گشاید.

شیخ حسنعلی اصفهانی مشهور به نخودکی زاده 1241 شمسی در اصفهان ، فیلسوف و از عرفا و اخلاقیون بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. او علاوه بر علوم معارفی و عرفانی در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را از بزرگانی چون جهانگیر خان قشقایی، آخوند خراسانی و سید محمد فشارکی فراگرفت. او در نجف هم حجره‌ای سید حسن مدرس بود. از دوستان او می‌توان به شخصیت عارف شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد. شرح حال زندگی او را پسرش شیخ علی مقدادی اصفهانی در کتاب (نشان از بی نشان‌ها ) آورده‌است.

مرحوم ملا علی اکبر فرزند دلبند خود را از همان کودکی در هر سحرگاه که خود به تهجّد و عبادت می پرداخته، بیدار و او را با نماز و دعا و راز و نیاز و ذکر خداوند آشنا می ساخته است و از هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت مرحوم حاج محمد صادق(ره) قرار می داده است.

خود مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل فرمودند:

« بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم.

در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم.

پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم.

استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می رسیدی رسیدی.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




وقتی امام زمان ظهور می کند...

وقتی امام زمان ظهور می‌کند چه کسانی زنده می‌شوند؟ اگر ما نباشیم امام زمان از کجا می‌فهمد که ما طرفدار او هستیم؟
در این اینجا 2 مساله قابل طرح است: 1. معرفی اشخاصی که در زمان ظهور امام زمان (عج) رجعت می‌کنند. 2. شناخت طرفداران و نحوه آگاهی امام ـ علیه السّلام ـ از عقیده و افکار اشخاص.
آنچه نیاز به بررسی بیشتر دارد، بخش نخست می باشد. به همین جهت ما در ابتدا به پاسخ فشرده قسمت دوم می‌پردازیم. آن گاه وارد بخش اول خواهیم شد.
شناخت طرفداران:
پاسخ این بحث واضح است، زیرا داشتن علم غیب و آگاهی از اسرار انسان و جهان، از شئونات امام معصوم ـ علیه السّلام ـ می‌باشد و امام کسی است که علم گذشته و آینده را دارا است و بر اعمال بندگان، اشراف و احاطه دارد. اگر چنین نباشد نمی‌تواند امام و حجت میان خلق و خالق باشد. خود حضرت در توقیعی شریف که به شیخ مفید (ره) صادر فرموده است، پاسخ این سؤال را به بهترین وجه یادآور شده است، می‌فرماید: «انا نحیط علماً بانبائکم و لایعذب عنا شیء من اخبارکم… انا غیر مهملین لمرعاتکم و لاناسین لذکرکم…»؛[1] ما احاطه و اشراف کامل بر اخبار شما داریم و هیچ چیزی از اخبار شما از دید ما پنهان نمی‌باشد. ما مواظب اوضاع و احوال شما هستیم و هیچ گاه یاد شما را از خاطر نمی‌بریم. بنابراین از این نظر جای نگرانی وجود ندارد، زیرا حضرت نسبت به شیعیان و دشمنان خود هرگز بی‌تفاوت نمی‌باشد و تمام جریانات را نیز باخبر است. هر کس به میزان ایمان و معرفت خود، ‌در میان پیروان حضرت، جایگاه خاص خود را دارد.
چه کسانی در هنگام ظهور زنده می‌شوند؟
بر اساس روایات، این مسأله اجمالاً قطعی و مسلم است که ائمه ـ علیهم السّلام ـ وعده‌ای از مؤمنین و کفار در زمان ظهور مهدی ـ علیه السّلام ـ دوباره زنده می‌شوند. و این موضوع به عنوان «رجعت» جزء معتقدات شیعه و ضروری مذهب می‌باشد.
توضیح مطلب این است که زنده شدن مردگان و بازگشت آنان به دنیا، چون از امور غیبی مربوط به آینده است، لذا اعتقاد به آن متوقف است بر وجود دلائل معتبر نقلی از معصومین ـ علیهم السّلام ـ . در روایات مربوط به این موضوع گرچه خصوصیات آن به طور کامل بیان نشده است ولی اصل مسأله رجعت در حد تواتر از ائمه ـ علیهم السّلام ـ نقل شده است. مرحوم سید مرتضی در این رابطه می‌فرماید: شیعه امامیه بر این اعتقاد است که خداوند به هنگام ظهور امام زمان (عج) گروهی از شیعیان آن حضرت را که پیشتر مرده‌اند، باز می‌گرداند تا به ثواب یاری و کمک به آن حضرت برسند و حکومتش را ببینند. و هم چنین گروهی از دشمنان او را باز می‌گرداند تا از آنان انتقام بگیرد و شیعیان از مشاهدة ظهور حق و بالا گرفتن کلمه اهل آن، خشنود گردند.[2]
علامه مجلسی (ره) نیز می‌فرماید: یکی از موضوعات اجماعی شیعه، بلکه از ضروریات مذهب حقه، حقانیت «رجعت» است که پیش از ستاخیز، در زمان حضرت قائم (عج) خواهد بود و گروهی از مؤمنان که دارای ایمان خالص بوده‌اند و نیز گروهی از کافران که دارای کفر محض بوده‌اند، به دنیا باز می‌گردند تا حکومت ائمه ـ علیهم السّلام ـ را ببینند.[3]
در روایات نیز از موضوع «رجعت» به عنوان ایام الله تعبیر شده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: ایام الله ـ که مایة سرور و عزت مؤمنین است ـ سه مرحله دارد که رجعت یکی از آن است. «ایام الله ثلاثة: یوم یقوم القائم و یوم الکره و یوم القیامه».[4] و در حدیث دیگر نیز امام صادق ـ علیه السّلام ـ ایمان به رجعت را ضروری شمرده و می‌فرماید: «از ما نیست کسی که اعتقاد به بازگشت ما نداشته باشد.»[5]
امّا اعتقاد به جزئیات و خصوصیات رجعت مثل زمان و تعداد افراد و… ضرورتی ندارد و در روایات نیز به روشنی بیان نشده است، آن چه قطعی و ضروری مذهب است اصل اعتقاد به رجعت فی الجمله است.
امّا چه کسانی دوباره زنده می‌شوند و به دنیا باز می‌گردند؟
از روایات مربوط به این موضوع استفاده می‌شود که امر رجعت عمومی نیست، بلکه ائمه ـ علیهم السّلام ـ و عده خاصی از مؤمنین و کفار خالص در عصر قیام حضرت مهدی (عج) دوباره زنده می‌شوند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «رجعت و بازگشت مردگان به دنیا، همگانی و فراگیر نیست، بلکه مربوط به عده‌ای خاص است، برنمی‌گردند به دنیا مگر کسانی که از ایمان پاک برخوردارند و یا به حد شرک خالص رسیده‌اند.» و نیز می‌فرماید: «فقط کسانی در زمان ظهور قائم ما به سوی دنیا باز می‌گردند که ایمانش را خالص کرده باشند و یا به مرز کفر خالص رسیده باشند. غیر از این دو گروه، دیگران برگشتی به دنیا نخواهند داشت، مگر در قیامت.»
بنابراین مسأله رجعت محدود به افراد خاصی است که در روایات به برخی از این افراد و گروه‌ها اشاره شده است، ذیلاً به این روایات پرداخته می‌شود:
رجعت ائمه ـ علیهم السّلام ـ
بیشتر روایات این باب مربوط است به رجعت و بازگشت ائمه ـ علیهم السّلام ـ . در این مورد نیز ما با دو دسته روایات مواجه هستیم:
دسته‌ای از این روایات رجعت را برای تمام ائمه ـ علیهم السّلام ـ ثابت می‌کند. برخی دیگر از روایات ـ برای ذکر مصداق ـ تنها نام دو امام یعنی امیر المؤمنین و امام حسین ـ علیهم السّلام ـ را ذکر نموده است. و در پاره‌ای از روایات نام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز آمده است.[6] امّا سایر ائمه ـ علیهم السّلام ـ از آنان به طور خاص ذکری به میان نیامده است، بلکه به طور عام قائل به رجعت همه ائمه شده‌اند. نظیر آنچه که از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این زمینه نقل شده است. حضرت می‌فرماید: «هیچ امام و پیشوایی نیست مگر این که مجدداً در زمان خودش در آینده به دنیا باز می‌گردد در حالی که نیکان و بدان زمان او نیز همراه او بر می‌گردند تا افراد با ایمان از انسانهای کافر جدا شوند.»[7] و در حدیث دیگر امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «دوباره به سوی شما بر می‌گردند پیامبر شما و امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ و امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ».[8]
اولین کسی که به دنیا باز می‌گردد امام حسین ـ علیه السّلام ـ است با اصحاب و یارانش
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «اولین کسی که قبر او شکافته می‌شود و به سوی دنیا باز می‌گردد، حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ است.»[9] و در جای دیگر می‌فرماید: «نخستین فردی که به دنیا باز می‌گردد، حسین بن علی است پس حکومت می‌کند تا وقتی که در اثر پیری هر دو پلک او بر چشمانش می‌افتد.»[10] که اشاره به طولانی بودن حکومت امام حسین در عصر رجعت است. و نیز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که : نخستین کسی که سر ازخاک بر می‌دارد و با هفتاد و پنج هزار نفر از شیعیان، رجعت می‌کنند حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ است.[11]
جابر نیز از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند که امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روز عاشورا، پیش از شهادتش، به تفصیل درمورد رجعت خود و یاران خود سخن گفت: «بشارت باد شما را به خدا قسم اگر این قوم ما را بکشند، ما نخستین کسانی هستیم که نزد پیامبرمان باز می‌گردیم و تا مدتی که خدا بخواهد توقف خواهیم کرد، آن گاه من اولین کسی هستم که قبرش شکافته می‌شود و ناگهان از قبر خارج می‌شوم، در حالی که امیر المؤمنین نیز از قبرش خارج شده و مهدی ما نیز قیام نموده است.»[12] در این روایت، رجعت امام حسین و امیر المؤمنین ـ علیهم السّلام ـ همزمان با قیام حضرت مهدی (عج) بیان شده است. در روایت دیگر امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «امام حسین ـ علیه السّلام ـ همراه با شهدای کربلا و هفتاد پیامبر، بازگشت می‌نماید. رو می‌آورد به سوی دنیا امام حسین همراه با کسانی که با وی به قتل رسیده بودند و همراهی می‌کنند او را هفتاد پیامبری که با موسی بن عمران مبعوث شدند. آن وقت حضرت قائم انگشترش را به او می‌سپارد.»[13]
در ادامة این حدیث اشاره به غسل و دفن امام زمان ـ علیه السّلام ـ به وسیله امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز شده است. مفضل نیز از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این مورد نقل می‌کنند که امام حسین ـ علیه السّلام ـ با دوازده هزار نفر از شیعیانش رجعت می‌کنند، در حالی که عمامة سیاه پوشیده است.[14]
علاوه بر اصحاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ در روایات دیگر اشاره به رجعت بعضی از مؤمنین و شیعیان علی ـ علیه السّلام ـ نیز شده است. امام باقر ـ علیه السّلام ـ از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند که؛ در هنگام ظهور حضرت مهدی، مؤمنان، لبیک گویان، گروه گروه از قبرها بیرون می‌آیند و حضرت از این رخداد فوق العاده با تعجب یاد می‌کند؛ پس چقدر حیرت آور است (زنده شدن مردگان) چگونه در حیرت نباشم از زنده شدن مردگان که خداوند آنان را از قبورشان بر می‌انگیزند در حالی که گروه گروه مشغول گفتن لبّیک لبّیک ای دعوت کننده به سوی خدا، هستند.»[15]
رجعت دشمنان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و کفار برای کیفر و انتقام
بعضی از روایات این باب، مربوط است به بازگشت معاندین و کفار تا به دست مؤمنان، ذلت و عذاب را بچشند و مؤمنان نیز تشفی پیدا کنند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «زمانی که مهدی ما ظهور نماید، خداوند کسانی را که به اذیت و آزار بندگان مؤمن می‌پرداختند، با همان قیافه قبلی‌شان، به دنیا باز می‌گرداند تا مؤمنین از آنان انتقام بگیرند.»[16] این روایت با توجه به آنچه در روایتی که قبلاً از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شد (ما من امام الا و یکرفی قرنه و یکرمعه البر و الفاجر فی دهره حتی یمیز المؤمن من الکافر) نشان می‌دهد که قبل از قیامت در زمان رجعت نیز بازخواست و دادرسی وجود دارد. و بازگشت این عده از کفار با قیافه‌های اصلی شان، برای کیفر و تنبیه است.
هم چنین در ذیل آیة «و اقسموا بالله جهد ایمانهم لایبعث الله من یموت بلی وعداً علیه حقاً و لکن اکثر الناس لا یعلمون… لیعلم الذین کفروا انهم کانوا کاذبین»؛[17] امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «یعنی فی الرجعه یردهم فیقتلهم و یشفی صدور المؤمنین فیهم»؛[18] یعنی در زمان رجعت خداوند آنان را بر می‌گرداند تا به دست مؤمنین کشته شوند و مؤمنین تسلی پیدا کنند.
رجعت بعضی از شیعیان برای یاری حضرت مهدی (عج)
امام صادق ـ علیه السّلام ـ به ابی‌بصیر می‌فرماید: «ای ابابصیر هنگامی که قیام کند مهدی ما، خداوند گروهی از شیعیان ما را به سوی او بر می‌انگیزند و از قبرهایشان خارج می‌کند. پس آنان با او بیعت می‌کنند در حالی که شمشیرهای‌شان بر گردن آنان آویخته است، این خبر به گوش شیعیانی که زنده‌اند می‌رسد و می‌گویند: فلانی‌ها از قبرشان خارج شده‌اند و به سپاه حضرت مهدی ملحق گردیده‌اند!».[19]
این حدیث بیانگر انعکاس وسیع خبر زنده شدن و بازگشت مجدد این عده از شیعیان و ملحق شدن آنان با سپاه امام زمان می‌باشد، به گونه‌ که این خبر باشکوه، در میان شیعیان در حال حیات ـ که هر کدام چنین آرزویی را در دل می‌پرورانند ـ و در مجالس آنان رد و بدل و گفتگو می‌شود.
در حدیث دیگر نیز امام صادق ـ علیه السّلام ـ از برانگیخته شدن این عده از شیعیان برای یاری امام زمان (عج) سخن می‌گوید: «هنگامی که قائم ما ظهور نماید خداوند عده‌ای از شیعیان را زنده می‌کند و آنان لبیک گویان گروه گروه به سوی او حرکت می‌کنند. آن وقت است که تردید منکران، رنگ می‌بازد و آنان نابود می‌شوند.»[20]
رجعت انصار و وزراء حضرت مهدی که به طور خاص از آنان نام برده شده است
در برخی از روایات نام بعضی از افراد ذکر شده است مثل: اصحاب کهف، یوشع بن نون، سلمان فارسی، مقداد، ابودجانه، مالک اشتر و… و حتی تصریح شده است که این افراد در سمت وزراء و معاونان حکومت جهانی حضرت، در جهان از ناحیه حضرت، فرمانروایی می‌کنند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این مورد می‌فرماید: «از پشت کوفه تعداد 27 مرد، برای یاری مهدی، از قبرهایشان خارج می‌شوند که 15 نفر از آنان از قوم موسی است ـ آنانی که هدایت شدند و بر اساس حق رفتار نمودند ـ و 7 نفر از اصحاب کهف و یوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصاری و مقداد و مالک اشتر، می‌باشند. اینها همواره در پیشگاه مهدی مشغول خدمت حکمرانی هستند.»[21]
رجعت مفضّل بن عمر
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد وی که از اصحاب خاص حضرت می‌باشد، می‌فرماید: تو نه تنها در هنگام ظهور مهدی (عج) دوباره زنده می‌شوی، بلکه جزء افراد ویژة مهدی خواهی بود که مرتب فرمان صادر می‌کنی ـ یا مفضل انت و اربعة و اربعون رجلاً تحشرون مع القائم. انت علی یمین القائم تأمر و تنهی و الناس اذذاک اطوع لک منهم الیوم».[22]
رجعت داود بن کثیر الرّقی
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد شأن و منزلت این صحابی بزرگوار خود می‌فرماید: «انزلوا داود الرقی منی بمنزلة المقداد من رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ»؛[23] یعنی قدر و منزلت این مرد نزد من نظیر مقداد نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. و نیز می‌فرماید: «من سرّه ان ینظر الی رجلٍ من اصحاب القائم فلینظر الی هذا» (داود رقی).[24] کسی که می‌خواهد مردی از یاران مهدی را ببیند به او نگاه کند.
رجعت عبدالله بن شریک عامری
امام باقر ـ علیه السّلام ـ در مورد وی می‌فرماید: گویا می‌بینم که عبدالله بن شریک با چهار هزار نفر سپاه، پیشاپیش حضرت مهدی (عج) تکبیرگویان، از دامنه کوه بالا می‌روند؛ «کانی بعبدالله بن شریک العامری علیه عمامة سوداء و دؤابتاها بین کتفیه مصعداً فی لحف الجبل بین یدی قائمنا اهل البیت فی اربعة آلاف یکبرون».[25]
رجعت اسماعیل فرزند امام صادق ـ علیه السّلام ـ
ابوخدیجه از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد فرزندش اسماعیل نقل می‌کند که وی نخستین کسی است که با ده نفر از یارانش زنده می‌شوند و ظهور می‌کنند و عبدالله بن شریک یکی از این ده نفراست که وظیفه پرچمداری را به عهده دارد. «انه یکون اول منشور فی عشرة من اصحابه و منهم عبدالله بن شریک و هو صاحب لوائه».[26]
رجعت حمران بن اعین و میسّر بن عبدالعزیز
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد این دو نفر می‌فرماید: گویا می‌بینم که آنان در حالی که شمشیر در دست دارند، ‌در میان مردم، میان صفا و مروه مشغول صحبت می‌باشند؛ «کانی بحمران بن اعین و میسّر بن عبدالعزیز یخطبان الناس باسیافهم بین الصفا و المروه».[27]
کلام آخر: روایات بحث رجعت، هرگز درصدد برشمردن تعداد و آمار افراد و یا ذکر اسامی آنان، نمی‌باشد. بلکه این روایات ضمن اشاره به اسامی برخی از افراد گروه‌ها، مسأله رجعت مردگان به دنیا را، محدود و مختص کسانی می‌داند که قبل از مرگ از درجه بالای ایمان برخوردار بوده و در حمایت از دین الهی و اطاعت از ائمه ـ علیهم السّلام ـ کوتاهی ننموده‌اند و یا کسانی که در راه کفر و عناد با اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ از هیچ تلاشی فروگذار نبوده‌اند. اما غیر از این دو گروه ـ چنانچه قبلاً اشاره شد ـ بازگشت به دنیا نخواهند اشت (و اماما سوی هذین فلا رجوع لهم الی یوم الماب).
بنابراین آنچه مهم و تعیین کننده است خلوص ایمان در پرتو عمل به دستورات الهی و اعتصام به ولایت امام معصوم ـ علیهم السّلام ـ است تا در اثر چنین پیوندی خداوند نیز وی را از چنین فوز عظیمی در ایام الله ظهور مهدی و رجعت اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ برخوردار نماید.
به همین خاطر مهم‌ترین تقاضای شیعه از خداوند در دعای عهد این است که: «پروردگارا! ما را از یاران و کمک کنندگان حضرتش قرار بده و شرف شهادت در محضر او را نصیب ما بفرما، پروردگارا اگر چنانچه مرگ میان من و ظهور او فاصله انداخت، پس من را بعد از مرگ نیز هنگام ظهورش، از قبرم خارج فرما در حالی که کفنم را پوشیده و شمشیربه دست آماده انجام فرمان حضرت باشم.»[28] جالب این است که این آرزو و تقاضا، بعد از اعلام بیعت اکید با حضرت ولی عصر -ارواحنا فداه- و امضای عهد و پیمان با او، ابراز می شود؛ (عقدا و بیعة له فی عنقی لا احول عنها و لا ازول ابداً). بدیهی است که تمام دشواری و اهمیت کار، عمل به این بیعت و به پایان رساندن آن است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-25] [ 11:19:00 ق.ظ ]




نشانه های شگفت انگیز اخر زمان

نشانه های شگفت انگیز آخر الزمان
یش گفتار

طی بررسی آیات و روایات مربوط به آخرالزمان و ظهور، به وقایعی برمی‌خوریم که در نشئه دنیا رایج نیست، یعنی اینکه بوسیله قوانین حاکم در نشئه فعلی، بروز چنین اتفاقاتی عادی و ممکن نیست. این موضوع این سؤال را بر می‌انگیزد که آیا در زمان ظهور، نشئه اول تمام و نشئه‌ای دیگر برپا می‌گردد؟ در جواب این پرسش برخی معتقدند وقایع عجیب و غیرعادی که در اینگونه روایات مطرح شده همگی در چارچوب قوانین فعلی مادی امکان وقوع دارند اما توسط فناوری‌های بسیار پیشرفته‌ای که در آینده ابداع خواهد شد. لذا اینگونه افراد دوران حکومت حقه در زمان ظهور را ادامه نشئه فعلی می‌دانند. اگر چنین جوابی صحیح و منطبق بر واقعیت باشد می‌توان همین موضوع را برای قیامت قائل شد و مطرح نمود که تمام اتفاقات غیر عادی که در قیامت رخ می‌دهد توسط فناوری فوق مدرنی است که در آینده اختراع خواهد شد، و سپس این استدلال را دائما تکرار کرد و تا درجه انتهایی بهشت همه چیز را تکنولوژیک تصور نمود! اما چنین فرضیه‌ای توسط هیچکس مطرح نمی‌شود و غالبا قیامت نشئه‌ای جدید قلمداد می‌گردد.

مقدمه

‹‹آخرالزمان›› یا پایان دوران همانگونه که از نام آن برمی‌آید به انتهای یک دوره اطلاق می‌شود و مقطعی از زمان است که در آن تغییر از یک دوره به دوره‌ای جدید رخ می‌دهد. از آنجا که اکنون دوره دنیا برپاست آخرالزمان به انتهای دوره دنیا مربوط می‌شود.

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می‌شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می‌دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می‌رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد. همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می‌چیند و آن را پر از عدل و داد می‌سازد٫ نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است.

چکیده :

در این تحقیق به بیان علائم آخرالزمان و نشانه های زمانی آخرالزمان و اوصاف مردم آخرالزمان و علائم ظهور که به دو دسته حتمی و غیر حتمی تقسیم می شوند با بهره گیری از احادیث و روایات گرد آوری کردیم و در آخر به وظائف شیعه در آخرالزمان پرداختیم .

معنای کلمه ی آخر الزمان :

معنی کلمۀ آخر الزمان از معانی نسبی به شمار می رود،مثلا : زمان فعلی را که مدت یکهزار وچهارصد و اندی سال از هجرت پیامبر اکرم(ص)می گذرد نسبت به آن زمانی که آن حضرت مبعوث به رسالت و پیغمبری شده می توان گفت: آخر الزمان است و مدت پانصد یا هزار یا دو هزار سال آینده را نسبت به زمان فعلی ما می توان گفت: آخر الزمان است و…

بنابراین،آخر الزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخر الزمان است؟همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین نمود همانطور هم نمی توان آخر الزمان را محدود و معلوم کرد.البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمۀ آخر الزمان را دریافت و آن این است: وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام(ص)و آل اطهر آن حضرت خیر داده اند عملی شوند. می توان به آن زمان آخرالزمان گفت و در انتظار ظهور مهدی ( عج ) بود . و لذا بر منتظرین ظهور لازم است که با نگاهی به روایات معصومین (علیهم السلام ) با این علامات آشنا شوند تا هم با شرایط زمانی و مکانی و هم به وظایف خود در این زمینه آشنا گردند. (1)

علائم آخرالزمان :

در روایات اسلامی برای دوره ی آخر الزمان علایم و نشانه هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه ها ، پی می بریم که هم اکنون در دوره ی آخر الزمان قرار داریم . اینک به برخی از این علایم و نشانه ها اشاره می کنیم :

1- گسترش ترس و ناامنی

امام باقر علیه السلام می فرماید : « لایقوم القائم إلا علی خوف شدید ….» ؛(2) « حضرت قائم علیه السلام قیام نمی کند مگر در دورانی پر از بیم و هراس .» و نیز فرمود : « مهدی علیه السلام هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد . »(3)

2- تهی شدن مساجد از هدایت

پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی وضعیت مساجد در آخر الزمان میفرماید : « مساجدهم عامره و هی خراب من الهوی »(4) ؛ « مسجدهای آن زمان و آباد و زیباست . ولی از هدایت و ارشاد و در آن خبری نیست . »

3- سردی عواطف انسانی

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید « فلا الکبیر یرحم الصغیر و لا القوی یرحم الضعیف ، و حینئذ یأذن الله له بالخروج »(5) ؛ « در آن روزگار ، بزرگترها و به زیر دستان و کوچکترها ترحم نمی کنند و قوی بر ضعیف ترحم نمی نمایند. در آن هنگام خداوند به او [ مهدی علیه السلام ] اذن قیام و ظهور می دهد . »

4- گسترش فساد اخلاقی

رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند : « قیامت بر پا نمی شود تا آن که زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته ، در وسط راه به او تعدی می کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی کند ».

محمد بن مسلم می گوید : به امام باقر علیه السلام عرض کردم : ای فرزند رسول خدا ! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد ؟ امام فرمود : « إذا تشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و اکتفی الرجال و بالرجال ، و النساء بالنساء » ؛(6) « هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند . آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده و زنان و به زنان اکتفا کنند .»

5 - آرزوی کمی فرزند

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : « رستاخیز بر پا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی چهار فرزند کند . و آن که چهار فرزند دارد می گوید : کاش سه فرزند داشتم ، و صاحب سه فرزند آرزوی دو فرزند دارد . و آن که دو فرزند دارد ، آرزوی یک فرزند بنماید . وکسی که یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت » .(7)

6 - مرگ های ناگهانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : « قیامت برپا نمی گردد ، تا این که مرگ سفید ظاهر شود . گفتند : ای رسول خدا ! مرگ سفید چیست ؟ فرمود : مرگ ناگهانی » .(8)

7 - جنگ و کشتار

امام رضا علیه السلام فرمود : « پیش از ظهور امام زمان علیه السلام کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد » .(9)

نشانه های زمانی آخرالزمان :

((آخر)) به بخش پایانی هر مجموعه گفته می‌شود و ((زمان‌)) در لغت‌، بر وقت کم یا زیاد اطلاق می‌گردد از آن جا که مفهوم ((آخر نسبی )) است و در تاریخ‌ِ انقراض دنیا، اختلاف فراوانی وجود دارد و قرآن نیز از تعیین وقت مشخص برای آن پرهیز کرده و لقمان‌، 31 و 34، احزاب‌، 33 و 63، و زخرف‌، 43 و 85، محدودة آن‌، به دقت قابل اندازه‌گیری نیست‌; با این حال‌، با استفاده از روایات‌، بعثت پیامبر خاتم را می‌توان سرآغاز دورة ((آخر الزمان‌)) دانست‌. البته در بیش‌تر روایات‌، آخر الزمان به دورة پایانی که به ظهور حضرت مهدی‌ نزدیک باشد، اطلاق شده است‌. پایان نبوت و آمدن آخرین شریعت الهی که با ظهور پیامبر اکرم‌تحقق یافت‌، نخستین نشانة پایان تاریخ به شمار می‌رود; از این رو مفسران‌، مقصود از نشانه‌های قیامت را در آیة: “فَهَل‌ْ یَنظُرُون‌َ إِلآ السَّاعَة‌َ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَة‌ً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا;(محمد،18) آیا آن‌ها جز این انتظار دارند که قیامت ناگهان فرا رسد، در حالی که هم اکنون نشانه‌های آن آمده است‌. بعثت پیامبر اکرم‌دانسته‌اند که نسبت به عمر جهان‌، فاصلة بسیار کمی تا قیامت دارد. در آخرالزمان‌، وقایع فراوان دیگری نیز، پیش‌بینی شده که بیش‌تر به دورة پایانی آن (مقارن با ظهور حضرت مهدی‌ علیه السلام مربوط می‌شود. نتیجه آن که‌:

الف ـ آخرالزمان‌، امری نسبی است و زمان بعثت پیامبر اکرم‌تا پایان جهان را نسبت به عمر جهان‌، در نظر گرفته‌اند.

ب ـ زمان بعثت پیامبر اکرم‌، آغاز آخر الزمان است‌، اما این که چقدر طول می‌کشد و پایان آخرالزمان کی خواهد بود، مشخص نیست

ج ـ در قرآن کریم اگرچه به مدت و زمان آخرالزمان تصریح نشده است‌، اما از نشانه‌ها و حوادثی که قرآن بیان فرموده‌، می‌توان به دورة پایانی آخرالزمان که مقارن با ظهور حضرت مهدی‌ علیه السلام است پی برد. در این جا به چند مورد از آن وقایع اشاره می‌کنیم‌:

1. بحران معنویت :

اقْتَرَب‌َ لِلنَّاس‌ِ حِسَابُهُم‌ْ وَ هُم‌ْ فِی غَفْلَة‌ٍ مُّعْرِضُون‌َ ;(انبیأ،1) حساب مردم به آنان نزدیک شده‌، در حالی که در غفلتند و روی گردانند. در این آیه‌، مردم آخرالزمان‌، به غفلت و اعراض از خداوند، متصف شده‌اند;

2. وقوع اختلاف‌ها و درگیری‌های بسیار :

“فَاخْتَلَف‌َ الاْ ئَحْزَاب‌ُ مِن بَیْنِهِم‌ْ فَوَیْل‌ٌ لِّلَّذِین‌َ کَفَرُواْ مِن مَّشْهَدِ یَوْم‌ٍ عَظِیم‌ٍ ;(مریم‌،37) ولی ]بعد از او[ گروه‌هایی از میان پیروانش اختلاف کردند; وای به حال کافران از مشاهدة روز بزرگ‌. این آیه درباره ظهور فرقه‌های مختلف در جهان اسلام است که در آخرالزمان پدید آمده و سبب اختلاف‌های بسیار خواهد شد.

3. ظهور دجال :

لَخَلْق‌ُ السَّمَـَوَ َت‌ِ وَ الاْ ئَرْض‌ِ أَکْبَرُ مِن‌ْ خَلْق‌ِ النَّاس‌;(غافر،57) آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش انسان‌ها مهم‌تر است‌، ولی بیش‌تر مردم نمی‌دانند. برخی از مفسران‌، این آیه را به ظهور دجال تفسیر کرده‌اند که در دید مردم‌، بزرگ‌ترین موجود جلوه می‌کند، در حالی که خداوند، او را از بسیاری مخلوقات دیگر کوچک‌تر می‌شمارد; سرانجام این پدیده به دست حضرت عیسی‌علیه السلام نابود خواهد شد.

4. پدید آمدن گرفتاری‌ها و مشکلات‌ :

إِن‌ْ أَتَغکُم‌ْ عَذَابُه‌ُو بَیَـَتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا یَسْتَعْجِل‌ُ مِنْه‌ُ الْمُجْرِمُون‌َ ;(یونس‌،50) اگر مجازات او، شب هنگام یا در روز به سراغ شما آید، پس مجرمان برای چه عجله می‌کنند. فَإِذَا نَزَل‌َ بِسَاحَتِهِم‌ْ فَسَآءَ صَبَاح‌ُ الْمُنذَرِین‌َ ;(صافات‌،177) اما هنگامی که عذاب ما در آستانة خانه‌هایشان فرود آید، انذارشدگان صبحگاه بدی خواهند داشت‌.

5. خروج سفیانی‌ :

آیات‌: سبأ، 51; نحل‌، 45 و نسأ، 47 دربارة خروج سفیانی و لشکریانش می‌باشد

6. ندای آسمانی :

آیات نحل‌، 16; ق‌، 41ـ42 دربارة آن آمده است‌.

7. ظهور منجی بزرگ بشر آیات‌ :

اسرأ، 81; بقره‌، 148; انعام‌، 89 و… بر این مطلب دلالت دارد.

8. نزول حضرت عیسی‌ (ع):

آیات‌: زخرف‌، 43; نسأ، 159، مربوط به آن است‌.

 

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:17:00 ق.ظ ]




بصیرت چیست و چگونه حاصل می‏شود؟

معنای بصیرت
بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1)
نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قوّهاى قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند.
برخى از اهل معرفت مى‏گویند: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى‏یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3)
میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:
1. نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کند، کارى انجام نمىدهد. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمىشود. اما نور باطن همه نقصهاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف، و تمام دردهاى او را، درمان مى کند… .
در صورتى که درون کسى را روشن کرد، ساحت جانش چنان نورانى مى شود، که هم صحنههاى خوبى را در خواب و بیدارى مى بیند، هم آهنگهاى خوبى را مى شنود، هم رایحههاى دل انگیزى را استشمام مىکند و هم لطیفههاى فراوانى را لمس مى نماید.(4)
2. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى‏بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام بصیرت، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.
صاحب جامع الاسرار مى‏نویسد: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (… و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)
حافظ شیرازى که مى‏گوید:
گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى
ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.
راه تحصیل بصیرت
براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت.
مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، و لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که “حجاب دیدگان دل” را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد.
1. توبه: اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهىها و جبران حق اللَّه و حق النّاسى است.
2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: »مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد«.
3. هم نشینى با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید: »جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى«.
4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمىپذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشهاش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)
5. زهد: زهد و عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)
6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى‏شود.
درجات و مراتب بصیرت
بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبهاى است که ائمه(ع) دارند.
امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پردهها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمی‏شود».(12)
اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز مى توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با »چشم دل« ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم »یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض«.(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیتها را که با ابصر نمىتوان دید، با بصیرت مشاهده مى کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى کند، چنان که قرآن مى فرماید: »کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین«.(14)
آثار بصیرت
در حدیث نبوى آمده است که در دل هر بندهاى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى نگرد و چون خدا بخواهد در حق بندهاى نیکى کند، دو چشم دلش را مى گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.
از شمار انسانهاى صاحب بصیرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پیامبر اکرم از او پرسید: “چگونه‏اى و در چه حالى؟” عرض کرد: “مؤمن راستین و اهل یقینم". پیامبر فرمود: “علامت یقین و ایمان راستینت چیست؟” عرض کرد: “زهد و کناره‏گیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از این رو به درجه‏اى از بصیرت و بینایى رسیده‏ام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى‏نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش می‏شنوم". پیامبر فرمود: “بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شده‏اى پس آن را حفظ کن".(15)
این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگىها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.
ــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.
3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.
4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13
5. نور (24) آیه 35.
6. همان، آیه 40.
7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.
8. غررالحکم، ج 5، ص 166
9. غررالحکم، ج 3، ص 387.
10. “من استقبل الامور ابصر” یا “من فکّر أبصر العواقب” ؛ همان.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.
13. جمعه (62) آیه 1.
14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.
15. الکافى، ج 2، ص 54.

basiratejavan.blog.ir

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:17:00 ق.ظ ]




خطیب مشهور حاج آقای باقری

خطیب مشهور حاج آقای باقری که از شاگردان مرحوم آیت الله میلانی (ره) بودند می‏گفتند:

یکبار که در خدمت استادم بودم ایشان فرمودند: فلانی! منبر که می‏روی 40 نفر از این جوانان پای منبرت را بیاور کارشان دارم! من‏که از این دستور استاد تعجب کرده بودم اطاعت امر کرده و 40 نفر از جوانان را آوردم.

آقا فرمودند: یکی یکی بیایند داخل اتاق؛ ما اصلا نفهمیدیم که چه کار دارد. فقط هر جوانی وارد می‏شد پس از چند لحظه با چشم گریان بیرون می آمد و اصلا حرف نمی‏زد؛ حدودا 20 نفر وارد شدند تا این‏ که من بی‏تابی کردم و داخل رفتم ببینم حکایت چیست؟!

وقتی وارد اتاق شدم آقا نشسته بودند و کفنش هم کنارش بود و هر جوانی داخل می‏شد از او سوال می‏کرد که:

تو ” امام حسیـــن علیه السلام” را دوست داری؟؟؟

آنها جواب می‏دادند بله آقا.

می‏فرمود: خیلی؟

جواب می‏دادند انشاءالله که همین طور است، به محض اینکه اشک از دیده جوانان جاری می‏شد آقای میلانی سریع کفن خود را به اشک آنها می‏مالید. با دیدن این صحنه جوانان بیشتر منقلب می‏شدند و گریه می‏کردند و از اتاق بیرون می آمدند.

بعداً از ایشان سوال کردم: آقا شما که مرجع هستید و اجازه اجتهاد خیلی از مراجع را شما داده اید و … دیگر به این مسائل احتیاج ندارید.

آقا فرمودند: اگر چیزی به دردم بخورد همین توسل به حسین زهراست!

حلال جمیع مشکلات است حسین

شوینده لوح سیئات است حسین

ای شیعه تو را چه غم زطوفان بلا

جایی که سفینة النجاة است حسین

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ق.ظ ]




انقلاب اسلامي و انتظار فرج-قسمت دوم

3. آمادگي هاي فردي و وجود ياراني متعهد، مخلص و مجرياني توانمند
حکومت جهاني قبل از هر چيزي به کارگزاراني مؤمن، متعهد وکوشا و نياز دارد تا بتوانند مسئوليت چنان اصلاحات عظيمي را به دوش گيرند. چنانکه امام جواد(ع) در اين زمينه مي فرمايد: اصحاب مهدي به سوي او اجتماع مي كنند كه سيصد و سيزده نفراند؛
به تعداد اهل بدر از نقاط مختلف زمين… وقتي اين عده جمع شدند، خدا امر او را ظاهر مي كند و چون عده كامل شد كه ده هزار نفرند، به اذن خدا خروج مي كند .[5] اين جمعيت خالص و مخلص كه اصحاب حضرت را تشكيل مي هند، نقش جدي و قابل توجهي در رهبري سپاه و فتح كشورها و اداره مناطق و سرزمين ها ايفا خواهند كرد.
بر اين اساس با توجه به شرايط عمومي انقلاب ها و آموزه هاي اسلامي و سنت هاي الهي، ظهور و انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) – علي رغم اينکه برنامه اي الهي و آسماني است - همچون ساير انقلاب ها و تحولات تاريخي و اجتماعي، به يک سلسه شرايط و موقعيت هاي عيني و خارجي، محيط مساعد و فضاي عمومي مناسب بستگي دارد که بدون فراهم شدن آن شرايط، تحقق نمي يابد.
بنابراين روشن مي شود كه حضرت مهدي هم آمدني است و هم آوردني، يعني بايد مؤمنان به وظايف خود عمل كنند و آماده ظهور آن حضرت بوده و و با حرکت هاي انقلابي و اصلاحي خويش بر عليه فساد و طاغوت و آگاهي و بيداري بشريت، زمينه رابراي ظهور منجي آسماني فراهم سازند. تا اينکه اراده خداوند متعال با توجه به اوضاع و شرايط جامعه و مناسب بودن زمينه ها و بسترها و براساس نياز جامعه جهاني، به ظهور آن حضرت تعلق گرفته و اذن قيام را صادر نمايد.
انقلاب اسلامي و زمينه سازي براي ظهور
يكي از مهمترين اقداماتي كه تأثير بسزايي در زمينه سازي براي ظهور امام زمان (عج) و فراهم نمودن شرايط و بسترهاي فکري و فرهنگي و اجتماعي لازم داشته، انقلاب اسلامي ملّت ايران به رهبري بزرگ مردي از سلاله پيامبر (صلّي الله عليه و آله) مي باشد. بررسي و مطالعه روايات معصومين (ع)، اهداف و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، مبين اين حقيقت است که اين انقلاب، همان حركت آگاهي بخش و زمينه ساز قيام حضرت مهدي (عج) است
روايات
روايات متعددي درباره آخر الزمان و علائم ظهور كه اشاره دارد پيش از قيام و ظهور مقدس حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه، در ايران حكومت شيعي و مورد تأييد امام تشكيل مي شود و در دنياي پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت مي كنند.[6] در ادامه به چند نمونه از اين روايات که به صورت مشترک در کتب روايي مهم و معتبر شيعه و اهل سنت وجود دارد، اشاره مي نماييم:
1. پيامبر گرامي اسلام (ص) در حديثي مي فرمايد:
يخرج ناس من المشرق، فيوطئون للمهدي؛
گروهي از مشرق خروج خواهند كرد كه خود را براي حضرت مهدي عليه السلام آماده مي سازند. [7]
همچنين امام باقر (ع) مي فرمايد:
كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه، ثم يطلبونه فلا يعطونه، فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم علي عواتقهم، فيعطون ما سألوه فلا يقبلونه حتي يقوموا، ولا يدفعونها إلا إلي صاحبكم. قتلاهم شهداء؛
گويا مي بينم گروهي از مشرق قيام كرده وحق را مطالبه مي نمايند وبه آنها نمي دهند. دو باره آنرا مطالبه كرده وبه آنها داده نمي شود وزماني كه مي بينند با آنان چنين رفتار مي شود شمشيرهاي خود را بر دوش گرفته آماده مبارزه ميشوند آنگاه حق را به آنها داده، ولي ديگر قبول نكرده وقيام مي نمايند. وشمشيرهاي خود را جز به صاحب شما ( حضرت صاحب الزمان عليه السلام ) تحويل نخواهند داد، كشته هاي آنان شهيد مي باشند. [8]
با توجه به لحن اخبار و متون قديم چنين اثبات مي شود كه مشرق به ايران امروزي گفته مي شود. همچنين در روايات ديگر تصريح شده است كه چنين مردمي اهل خراسان، يا قم يا طالقان مي باشد. و همه اينها به ايران امروزي اشاره دارد، البته با ذكر نام مهمترين مناطق آباد و شهرهاي متمدن ايران آن روز.[9]
2. در جلد بيستم شرح نهج البلاغه آمده است كه يك روز اميرالمؤمنين(ع) مشغول ايراد خطبه بودند و اطراف آن حضرت ايراني ها نشسته بودند. در اين هنگام اشعث بن قيس فرياد زد كه: يا علي اين سرخ رويان(ايرانيها)[10] را چرا اطراف خودت جمع كرده اي؟! اين ها به ما فخر مي فروشند و بر ما فخرمي كنند.
امام علي (ع) در پاسخ فرمودند: شما گمان كرديد كه من به واسطه اين حرف ها اين جوانان سرخپوست را از اطراف خودم رها و آنها را جواب مي كنم؟ هرگز! اگر اين عمل را انجام بدهم از جاهلان خواهم بود. اين ها دين خدا و اسلام را ياري خواهند كردند. بدانيد و آگاه باشيد اي اعراب كه اگر شما شمشير زديد و آن ها را با اسلام آشنا كرديد اما زماني مي آيد كه آن ها شمشير مي زنند و گردن هاي شما را براي بازگشت به اسلام و قرآن نرم مي كنند و آن قبل از ظهور حضرت مهدي خواهد بود. [11]
3. در حديثي امام موسي كاظم عليه السلام مي فرمايد:
رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق، يجتمع معه قوم كزبرالحديد، لا تزلهم الرياح العواصف، و لا يملون من الحرب، و لا يجبنون، و علي الله يتوكلون، و العاقبه للمتقين؛
مردي از اهل قم، مردم را به حق دعوت مي كند. گروهي از مردم با او گرد مي آيند كه همانند تكه هاي آهن مستحكم اند. بادهاي سخت آن ها را نمي لرزاند، و از جنگ و مبارزه به ستوه نمي آيند، و از دشمن نمي هراسند، و بر خدا توكل مي كنند، و عاقبت با متقين است. [12]
4. از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمودند: به زودي كوفه از مؤمنان خالي مي شود … پس از آن علم در شهر ديگري كه به آن قم گفته مي شود، ظاهر مي شود و معدن فضل و علم مي گردد، به طوري كه در روي زمين كسي كه مستضعف در دين باشد و يا دين را نفهمد، باقي نمي ماند؛
حتي زن هايي كه در حجله ها و پشت پرده ها هستند؛ و اين زمان ظهور قائم ما خواهد بود و خدا قم و اهل آن را جانشينان حضرت حجت قرار مي دهد و اگر چنين نباشد زمين اهل خود را فرومي برد و در زمين حجتي باقي نمي ماند و علم از آنجا به ساير كشورها و شهرها در شرق و غرب سرازير مي شود و حجت خدا بر مردم كامل مي شود، به طوري كه كسي در زمين نمي ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد، پس از آن حضرت قائم (عج) ظهور مي كند. [13]
همان گونه كه از نص احاديث فوق و رواياتي متعدد روشن است؛ اولاً؛ ظهور امام مهدي (عج) نيازمند زمينه سازي و فراهم آوردن شرايط و بسترهاي لازم است. شهيد مطهري در اين زمينه مي نويسد: در روايات اسلامي سخن از گروهي زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق مي شوند. بديهي است كه اين گروه يكباره خلق نمي شوند و به قول معروف، از پاي بوته هيزم سبز نمي شوند.
معلوم مي شود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمينه هايي عالي وجود دارد كه چنين گروه زبده را پرورش مي دهد. [14] ثانياً؛ قيام كنندگان اين حركت اسلامي و مردمي، گروهي از شيعيان اهل بيت هستند و رهبر آنان که با تشکيل حکومت، زمينه را براي قيام قائم آل محمد فراهم مي كند، مردي از اهل بيت و از شهر قم است. مجموعه اين صفات به خوبي با نهضت امام خميني (ره) و ويژگي هاي آن مطابقت دارد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-08-24] [ 10:25:00 ق.ظ ]




صبر کنید که دنیا فانی است

صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است

بسم رب الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست.
اگر برای خدا جنگ می‌كنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟
در مشكلات است كه انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تأناثثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
همه ما مكلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.
مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل می‌شود.
همواره سعی‌مان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
من علاقمندم كه با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.
وصیتنامه اول:
… از مردم می‌خواهم كه پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم كه آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا می‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی كه با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
وصیت نامه دوم :
استغفرالله، خدایا امان از تاریكی و تنگی و فشار قبر و سوال نكیر و منكر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شكسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی [ره] تو فرمانده كل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمین بكن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهكاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم … می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممكن است زیاده‌روی كرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم كنید و آمرزش بخواهید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ق.ظ ]




وصیت نامه شهید حاج مهد باکری..

وصیت نامه شهيد حاج مهدی باکری

بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
یا حسن یا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تو ای ولی مان یا روح الله!
و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا!
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
یا رب! العفو .
خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی.
ای وای كه سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!
هیهات كه نفهمیدم!
یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن!
سلام بر روح خدا،
نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
عزیزانم
اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است.
ای عاشقان اباعبدالله!
بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم.
وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.
خدایا ، مرا پاكیزه بپذیر.
مهدی باكری

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




انگيزه هاى امر به معروف و نهى از منكر
نكته اى كه اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال اينها مطرح مى شود اين است كه گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شيطانى اين كارها درست انجام نمى گيرد; مثلا كسى كينه يا كدورتى با شخص ديگرى دارد و مى خواهد آبرويش را به بهانه امر به معروف و نهى از منكر بريزد، با همين انگيزه در مقابل مردم سر او را فاش مى كند يا با او برخورد تندى مى كند و اسمش را مى گذارد امر به معروف يا نهى از منكر.
گاهى نيز هواى نفس به صورت خفى ترى تاثير مى كند و مثلا محرمانه با طرف صحبت مى كند اما اين صحبت كردنش به اصطلاح اصل مثبت است; يعنى مى خواهد به او بگويد كه من از تو بهترم و مى خواهد شخصيتش را در مقابل خودش خرد كند. در واقع مى خواهد به او بگويد كه من اطلاع دارم از اين كه تو مرتكب فلان گناهى مى شوى و گاهى در لفافه و گاهى صريحا به طرف مى فهماند كه من از گناه تو اطلاع دارم.
چنين برخوردى كمترين ضررش اين است كه آن فايده اى را كه بايد خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد، زيرا هر ارزش اخلاقى تابع نيت است و اگر در عمل خيرى نيت انسان فاسد باشد اين عمل براى او هيچ فايده اى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هيچ نتيجه اى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممكن است موجب گناهى براى ارشاد كننده شود كه آبروى مؤمنى را مى برد يا او را خجل و شرمسار مى كند.
اين است كه بايد دقت كنيم در موارد امر به معروف و نهى از منكر و توجه به انگيزه خودمان داشته باشيم و نيتمان را خالص كنيم و برخوردمان با اشخصاصى كه مرتكب گناه مى شوند برخورد طبيب و پرستار دلسوز با مريض باشد و سعى كنيم كه او معالجه بشود نه اين كه بخواهيم از او انتقام بگيريم و ناراحتى خودمان را فرو بنشانيم.
بايد سعى كنيم راهى را انتخاب كنيم كه آبروى طرف كمتر ريخته شود هرچند به اين اندازه كه او بفهمد ما از گناهش اطلاع پيدا كرده ايم و در رفتار و گفتارمان بايد نيتمان خالص باشد تا خودمان هم از اين امر به معروف و نهى از منكر استفاده كنيم.
متاسفانه در خيلى از موارد نه شرايط شرعى امر به معروف و نهى از منكر رعايت مى شود و نه اخلاص نيت وجود دارد و شخص خيال مى كند كه خيلى هنر كرده و يك وظيفه واجبى را انجام داده است، در صورتى كه چه بسا به جاى اصلاح، افساد كرده و بيشتر طرف را لجوج كرده و باعث اين شده كه بر كارش اصرار بورزد. و اگر آبرويش در اجتماع ريخته مى شود مرتكب گناهى هم شده است.
يك نمونه آموزنده
از كسانى كه داراى مراتبى از تقوا و فضيلت بوده اند مطالبى نقل شده كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر آموزنده است. از مرحوم ميرزاى شيرازى - رضوان الله عليه - نقل شده كه در يك مجلسى شخصى منبر رفته بود و روايتى يا مرثيه اى خوانده بود كه سند صحيحى نداشته است مرحوم ميرزا هم در آن مجلس حضور داشتند ولى چيزى نفرمودند بعد يكى از دوستان به ايشان اعتراض كرد كه چرا نهى از منكر نكرديد؟
ايشان فرموده بود كه حفظ آبروى مسلمان از اين نهى از منكر فورى لازمتر است من مى توانستم در خفا هم به او بگويم كه شما اين مطلبى كه گفتيد درست نيست و لزومى نداشت كه جلو مردم آبرويش را بريزم. به هر حال راه تقوا راه باريكى است و بايد توجه داشت كه انسان گول هواى نفسانى را نخورد.
البته از آن طرف هم بايد مواظب باشيم كه احتياط كردن در اين مسائل موجب ترك امر به معروف و نهى از منكر نشود; مثلا بگوييم من مى ترسم قصدم خالص نباشد پس چيزى نمى گويم! مبادا چنين وسوسه ها يا هواى نفس ديگرى انسان را از انجام وظايف واجب باز بدارد;
مثلا ترس از اين كه نهى از منكر، موجب كم شدن محبوبيتش نزد شخص بزهكار بشود و يا جلو بعضى از منافع مادى او را بگيرد. مبادا چنين هواهاى نفسانى ناخود آگاه موجب ترك امر به معروف يا نهى از منكر شود! اين است كه بايد بين اين دو طرف افراط و تفريط و بين اين مهالك مختلفى كه براى نفس هست انسان دائما متوجه خودش باشد و انگيزه هاى خودش را بسنجد و ببيند چه انگيزه اى موجب حركتش يا گفتارش يا كردارش مى شود.
در هنگام تضييع حقوق فردى
آنچه گفته شد بخشى از مسائلى است كه درباره عكس العمل در مقابل رفتارهاى غيراخلاقى مجرمان نسبت به ديگران مطرح مى شود. يك بخش ديگر كه از يك جهت اهميت بيشترى دارد درباره عكس العمل شخص در مقابل رفتار غير اخلاقى مجرمان، نسبت به خود اوست; مثلا كسى مى خواهد مالى را از انسان غصب كند يا مى خواهد آبرويش را بريزد يا خداى نكرده به ناموسش تجاوز كند و چيزهايى از اين قبيل، در مقابل چنين كسى چه بايد كرد؟
اين گونه عكس العمل هم دو صورت كلى دارد: يك وقت كسى درصدد تجاوز برآمده ولى هنوز مرتكب عملى نشده و شخص بايد از خودش دفاع كند و نگذارد كه حقش از بين برود، و گاهى حقى را تضييع كرده و شخص مى خواهد حق خودش را پس بگيرد يا مى خواهد قصاص بكند يا متجاوز را به مجازات برساند. اجمالا انظلام و زير بار ظلم و ستم رفتن از نظر اسلام مذموم است اما كيفيت برخورد و تعيين دقايق رفتار احتياج به تحقيق دارد.
از بيانات پيغمبر اكرم و ائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - استفاده مى شود كه دفاع كردن مطلوب است و حتى در روايات داريم كه اگر كسى در مقام دفاع از مال خودش كشته بشود اجر شهيد دارد: من قتل دون مظلمته فهو شهيد و اگر كسى مى خواهد تجاوز به ناموس شخص بكند حتى كشتن او جايز است و قدر متيقن در صورتى كه جز با كشتن او نمى توان جلوى تجاوز را گرفت كشتنش جايز است. اينها كم و بيش در فقه ما مسلم است.
عفو يا قصاص؟
سؤالى كه ممكن است در اين جا مطرح شود اين است كه: نسبت به حقوق عرضى و به اصطلاح آنچه مربوط به شخصيت انسان مى شود مانند توهين كردن و آبروريزى كردن و چيزهايى از اين قبيل چه بايد كرد؟ در اين موارد هم جلوگيرى از تضييع حق اشكالى ندارد، اما آيا مطلوبيت هم دارد يا نه؟
و همين طور كسى كه مرتكب گناهى شده و حقى را از انسان سلب كرده آيا بهتر اين است كه چشم پوشى كند يا اين كه در مقام قصاص برآيد و حقش را استيفا كند - هر چند با زور - ؟ و آيا بايد خودش مستقيما درصدد گرفتن حقش برآيد يا بايد به محاكم و مراجع صلاحيتدار مراجعه كند؟
مواردى هست كه اگر هر كسى بخواهد مستقيما در مقام دفاع برآيد و حق خودش را از ديگرى بازستاند موجب اين مى شود كه سوء استفاده هايى بشود و مفاسدى در اجتماع پيش بيايد; يعنى هر كس بتواند به بهانه اين كه فلان كس مى خواست به من ظلم بكند او را بزند يا بكشد يا به بهانه اين كه به من توهين كرده او را به باد فحش و اهانت بگيرد و يا اين كه اموالش را بگيرد به بهانه اين كه اموال مرا برده و من قصاص كردم.
در اين گونه موارد كه قصاص شخصى موجب هرج و مرج و اختلال نظام مى شود بايد به مراجع قانونى مراجعه كرد و يكى از دلايل لزوم حكومت همين است كه در اين مورد اگر افراد خودشان بخواهند مستقيما اقدام بكنند موجب هرج و مرج مى شود و براى جلوگيرى از هرج و مرج بايد مراجع قانونى و دستگاه دولتى وجود داشته باشد.
اما در مواردى كه موجب هرج و مرج نمى شود آيا از نظر اخلاقى بهتر اين است كه شخص حق خودش را بگيرد يا چشم پوشى كند؟ همه نظامهاى اخلاقى مى پذيرند كه عفو و اغماض مطلوب است اما درباره مواردش و مقدار مطلوبيتش اختلافاتى دارند. اين سؤال در نظام اخلاقى اسلام هم مطرح است كه در كجا بايد عفو كرد و در كجا انتقام گرفت؟
از يك طرف، گذشت كردن شايد نوعى انظلام باشد اگر بنا باشد كه هر كسى ظلم مى كند او را ببخشند به حسب كلامى كه از حضرت عيسى عليه السلام نقل شده اگر كسى به صورت تو سيلى زد آن طرف صورتت را هم بگير كه سيلى بزند، آيا چنين چيزى مطلوب است؟
يا اگر كسى مالت را برد يك چيز ديگر هم به او ببخش. آيا در اسلام چنين چيزى داريم يا مطلقا هر كسى مرتكب جرمى نسبت به انسان شد بايد در مقام انتقام برآيد و بايد قصاص و مقابله به مثل كند؟ اين جاست كه احتياج به دقت بيشترى است و براى اين كه اين مسائل تا حدى روشن بشود به آياتى كه در اين زمينه هست و كم و بيش به مباحث قبلى هم مربوط مى شود مراجعه مى كنيم.
عفو يا قصاص در قرآن
خداوند متعال در آيه 41 سوره شورى مى فرمايد: و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل. انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغيرالحق اولئك لهم عذاب اليم و در آيه بعد بلافاصله مى فرمايد: و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور .
از آيه اول اجمالا جواز دادخواهى و دفاع استفاده مى شود كه اگر كسى مظلوم واقع شد و براى رفع ظلم قيام كرد و از ديگران كمك طلبيد اشكالى ندارد: و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل چنين كسانى محكوم نيستند و راه براى ايشان باز است.
انما السبيل على الذين يظلمون الناس آن كسى كه ابتدا به كسى ظلم مى كند او محكوم است. انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغيرالحق اولئك لهم عذاب اليم اما همين شخصى كه مى تواند حق خودش را بگيرد و به ظالم حمله كند و قصاص نمايد و لمن صبر و غفر ان ذلك لمن عزم الامور در چنين موردى اگر كسى صبر بكند و تحمل بكند و مجرم را ببخشد اين از كارهاى خيلى مهم است.
از اين آيه شريفه اجمالا استفاده مى شود كه عفو و گذشت از كسانى كه ظلم و تجاوز مى كنند فى الجمله مطلوب است بلكه اطلاقش اقتضا مى كند كه هميشه مطلوب است. پس بايد آيات و دليلهاى ديگر را ببينيم، كه آيا اين عفو مطلقا مطلوب است يا اين كه استثنا هم دارد؟ ولى به هر حال استفاده مى شود كه با اين كه حق دارد طرف را مؤاخذه بكند و حقش را از او بگيرد اما بخشيدن او مطلوبتر است و ارزش فوق العاده اخلاقى دارد.
در آيه 148 سوره نساء مى فرمايد: لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما اگر كسى داد بزند و به مردم بد بگويد كار بدى كرده و خدا چنين كارى را دوست نمى دارد، خدا نمى خواهد كه كسى به ديگران بى احترامى بكند مگر اين كه مظلوم باشد و براى رفع ظلمش چاره اى جز اين نداشته باشد. خدا نمى خواهد كه همه انسانها توسرى خور باشند و هر كس به سرشان زد هيچ نگويند.
مواردى هست كه داد زدن و كمك خواستن از ديگران اشكالى ندارد. از اين آيه مثل آيه اول از سه آيه اى كه از سوره شورى نقل كرديم فقط جواز اين كار استفاده مى شود اما مطلوبيت و ارزش اخلاقى استفاده نمى شود همين اندازه استفاده مى شود كه ارزش منفى ندارد.
آيات 178 و 179 سوره بقره درباره قصاص است كه با كتب عليكم القصاص شروع شده است. چه بسا ابتدا كسى توهم كند كه تعبير كتب عليكم القصاص دلالت مى كند بر اين كه قصاص ارزش لازم الاستيفايى دارد نظير كتب عليكم الصيام و مانند آن.
ولى در ذيل آيه مى فرمايد: فمن عفى له من اخيه شى ء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان پس معلوم مى شود كه آيه در مقام اين است كه اگر كسى خواست قصاص بكند بايد تامين بشود و لازم است بر مؤمنين كه آن را بپذيرند يا بر دستگاه حكومت لازم است كه آن را اجرا بكنند اما معنايش اين نيست كه حتما بايد قصاص كرد; به عبارت ديگر، كتب دلالت بر وجوب اجراى قصاص دارد در صورتى كه ذى حق مطالبه قصاص بكند.
در آيه 126 سوره نحل مى فرمايد: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين اگر خواستيد مجرم را عقاب و مجازات كنيد به همان اندازه اى كه مرتكب جرم شده شما هم نسبت به او اجراى عقوبت كنيد: فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين اما اگر صبر كنيد و عقاب نكنيد براى صابرين بهتراست. اين هم از جمله آياتى است كه دلالت مى كند بر اين كه عفو و ترك عقوبت مطلوب است و ارزش بيشترى دارد نه اين كه لزوما بايد هر كسى را كه مرتكب گناهى مى شود معاقبه و مجازات كرد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




شرکت در نماز جمعه و اهمیت آن

یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِى لِلصلَوةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ(جمعه9) فَإِذَا قُضِیَتِ الصلَوةُ فَانتَشِرُوا فى الأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِن فَضلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَّعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ(جمعه10):
اى کسانى که ایمان آورده اید ! هنگامى که براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذکر خدا بشتابید ، و خرید و فروش را رها کنید که این براى شما بهتر است اگر مى دانستید . و هنگامى که نماز پایان گرفت شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى طلب کنید ، و خدا را بسیار یاد نمائید تا رستگار شوید .

نودى از ماده نداء به معنى بانگ برآوردن است ، و در اینجا به معنى اذان است ، زیرا در اسلام ندائى براى نماز جز اذان نداریم ، چنان که در آیه 58 سوره مائده نیز مى خوانیم : «و اذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا ذلک بانهم قوم لا یعقلون» : هنگامى که مردم را به سوى نماز مى خوانید ( و اذان مى گوئید ) آنرا به مسخره و بازى مى گیرند ، این بخاطر آن است که آنها قومى هستند بى عقل . به این ترتیب هنگامى که صداى اذان نماز جمعه بلند مى شود مردم موظفند کسب و کار را رها کرده به سوى نماز که مهمترین یاد خدا است بشتابند .جمله«ذلکم خیر لکم …» اشاره به این است که اقامه نماز جمعه و ترک کسب و کار در این موقع منافع مهمى براى مسلمانان دربردارد اگر درست پیرامون آن بیندیشند ، و گرنه خداوند از همگان بى نیاز و بر همه مشفق است .
بهترین دلیل بر اهمیت این فریضه بزرگ اسلامى قبل از هر چیز آیات همین سوره است ، که به همه مسلمانان و اهل ایمان دستور مى دهد به محض شنیدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند ، و هرگونه کسب و کار برنامه مزاحم را ترک گویند ، تا آنجا که اگر در سالى که مردم گرفتار کمبود مواد غذائى هستند کاروانى بیاید و نیازهاى آنها را با خود داشته باشد به سراغ آن نروند ، و برنامه نماز جمعه را ادامه دهند . در احادیث اسلامى نیز تاکیدهاى فراوانى در این زمینه وارد شده است از جمله : در خطبه اى که موافق و مخالف آن را از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند آمده :« ان الله تعالى فرض علیکم الجمعه فمن ترکها فى حیاتى او بعد موتى استخفافا بها او جحودا لها فلا جمع الله شمله ، و لا بارک له فى امره ، الا و لا صلوة له ، الا و لا زکوة له ، الا و لا حج له ، الا و لا صوم له ، الا و لا بر له حتى یتوب» : خداوند نماز جمعه را بر شما واجب کرده هر کس آن را در حیات من یا بعد از وفات من از روى استخفاف یا انکار ترک کند خداوند او را پریشان مى کند ، و به کار او برکت نمى دهد ، بدانید نماز او قبول نمى شود ، بدانید زکات او قبول نمى شود ، بدانید حج او قبول نمى شود ، بدانید اعمال نیک او قبول نخواهد شد تا از این کار توبه کند !
در حدیث دیگرى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانیم : «صلوة الجمعة فریضة ، و الاجتماع الیها فریضة مع الامام ، فان ترک رجل من غیر علة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض ، و لا یدع ثلاث فرائض من غیر علة الا منافق »: نماز جمعه فریضه است و اجتماع براى آن با امام ( معصوم ) فریضه است ، هر گاه مردى بدون عذر سه جمعه را ترک گوید فریضه را ترک گفته و کسى سه فریضه را بدون علت ترک نمى گوید مگر منافق .
از رسول خدا مى خوانیم : «من اتى الجمعة ایمانا و احتسابا استانف العمل» : کسى که از روى ایمان و براى خدا در نماز جمعه شرکت کند گناهان او بخشوده خواهد شد و برنامه عملش را از نو آغاز مى کند .
کسى خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آمد ، عرض کرد یا رسول الله ! من بارها آماده حج شده ام اما توفیق نصیبم نشده فرمود : «علیک بالجمعة فانها حج المساکین» : بر تو باد به نماز جمعه که حج مستمندان است ( اشاره به این که بسیارى از برکات کنگره عظیم اسلامى حج در اجتماع نماز جمعه وجود دارد ) . البته باید توجه داشت که مذمتهاى شدیدى که در مورد ترک نماز جمعه آمده است و تارکان جمعه در ردیف منافقان شمرده شده اند در صورتى است که نماز جمعه واجب عینى باشد یعنى در زمان حضور امام معصوم و مبسوط الید و اما در زمان غیبت بنابر اینکه واجب مخیر باشد ( تخییر میان نماز جمعه و نماز ظهر ) و از روى استخفاف و انکار انجام نگیرد مشمول این مذمتها نخواهد شد ، هر چند عظمت نماز جمعه و اهمیت فوق العاده آن در این حال نیز محفوظ است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




برزخ چيست؟

برزخ فاصله ميان مرگ تا قيامت كبراست. از اين رو به اين فاصله زماني برزخ گفته اند كه حايل ميان دو نشئه و دو نوع مختلف از زندگي است: زندگي دنيايي كه ويژگي هاي آن را همه ما مي شناسيم و زندگي آخرتي كه در تبيين قرآني زندگي اي است كه جسم و ماده در آن معنا و مفهوم ديگري مي يابد؛ زيرا قرآن بيان مي دارد كه در قيامت، زمين و آسمان به زمين و آسماني ديگر تبديل مي شود: يوم تبدل الارض غيرالارض و السموات.
قرآن بيان مي كند كه در آن نشئه و زندگي، هوا چنان معتدل است كه از خورشيد سوزان و يا سرماي سوزناك خبري نيست. ميوه ها و خوراك هاي آنجا هرچند در برخي موارد شباهت هايي با اين دنيا دارد ولي هم مانند دنيا مي باشد و هم شباهتي ندارد. نوعي بقا و پايداري است كه در دنيا مفهومي ندارد. در سوره هاي واقعه، انسان، قيامت، تكوير و بسياري از سوره ها و آيات به مسأله ويژگي هاي آخرت پرداخته شده است.اما برزخ چگونه نشئه و دنيايي است؟ به نظر مي رسد كه به خاطر حايل بودن، مي بايست از ويژگي هاي دو نشئه ديگر برخوردار باشد. به اين معنا كه برخي از خصوصيات دنيايي مانند رشد و تكامل و بهره مندي از آن در اين زندگي مي بايست وجود داشته باشد، چنان كه مي بايست از نوعي ويژگي قيامتي نيز برخوردار باشد. عالم برزخ از آن جايي كه، عالم ديگري است مي بايست از خصوصيات خاص خود نيز برخوردار باشد. انسان هايي كه در برزخ هستند نه اهل دنيا هستند و نه اهل آخرت. اين عالمي است كه قرآن به صراحت به وجود آن اذعان كرده است.
در تبيين قرآني، كساني به اين عالم برزخ مي روند كه به مرگ طبيعي و يا اختياري از اين زندگي دنيايي بيرون رفته باشند. (مؤمنون آيه 23) اين عالم تا زماني برقرار است كه رستاخيز برپا نشده باشد. با برپايي قيامت، نشئه دنيا و نيز برزخ پايان مي يابد.
مرگ طبيعي يا اختياري
اين كه گفته شده كساني به عالم برزخ مي روند كه به مرگ طبيعي و يا اختياري دچار شده باشند، به اين معناست كه انسان مي تواند به شكلي به اين عالم برزخ وارد شود؛ زيرا عالمي است كه در حال حاضر موجود است و انسان به آن رفت و آمد دارد؛ در بيان قرآني آمده است كه انسان هرگاه به خواب مي رود جانش را خداوند مي ستاند؛ در اين زماني كه جانش ستانده مي شود به عالم برزخ مي رود؛ زيرا در اين حالت انسان به نوعي مرگ مي رسد كه از آن به مرگ ناپايدار مي توان تعبير كرد.
شهيدان و صالحان از زندگي بهشتي گونه برخوردار مي شوند كه قرآن از آن به ستايش ياد كرده و فرموده است: ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون؛ گمان نبريد كساني كه در راه خدا كشته و شهيد شده اند مردگانند بلكه آنان زندگاني هستند كه از روزي خدا بهره مي برند (نساء آيه 69)
توفي و يا مرگ كامل آن است كه روح از تن بيرون رفته ديگر بازنگردد. اين، نوعي رفت و آمد انسان به عالم برزخ است. ولي نوعي ديگر نيز وجود دارد كه آن مرگ اختياري است. فرد عارف كامل مي تواند با اراده خويش، روح را از تن بيرون برد و به عالم برزخ وارد شود و سپس با اراده خود كه در طول اراده الهي و به سخن ديگر اذني خداوند است به تن بازگرداند. اين مرگ اختياري از آن همه نيست و تنها كساني به آن دست مي يابند كه تقواي الهي پيشه كرده و مقامات انساني را به تمام و كامل طي كرده باشند. در اين حالت است كه روح، اين امكان را مي يابد كه از اين نشئه به نشئه برزخ برود و بازگردد. البته رفتن انسان كامل به عالم برزخ و يا ديگر عوالم امري عادي است؛ زيرا انسان كامل حافظ همه حضرات (عوالم پنچ گانه) است و در همان حال كه در عالم دنياست در عالم برزخ و يا عوالم ديگر الهي سير مي كند و تا مراتب وجودي امكاني و كاملي خود پيش مي رود.
روش ديگري كه انسان به عالم برزخ مي رود، مرگ است. وقتي انسان بميرد (چه به مرگ طبيعي و يا قتل و خودكشي و مانند آن) به عالم برزخ مي رود و در آن عالم مي ماند و زندگي مي كند: و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون و پيشاپيش ايشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته شود. (مؤمنون آيه 100)
در عالم برزخ تعيين جايگاه براساس اعمال هركس براساس كاري كه كرده است، از زندگي خاص آن جا بهره مند مي شود؛ شهيدان و صالحان از زندگي بهشتي گونه برخوردار مي شوند كه قرآن از آن به ستايش ياد كرده و فرموده است: ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون؛ گمان نبريد كساني كه در راه خدا كشته و شهيد شده اند مردگانند بلكه آنان زندگاني هستند كه از روزي خدا بهره مي برند (نساء آيه 69)
درباره مجرمان و تبهكاران و طاغيان نيز بيان مي دارد كه ايشان در عذاب برزخي گرفتارند و شبانه روز معذب هستند و وضعيتي سخت و دشوار را تا روز رستاخيز تجربه مي كنند: مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا؛ به جهت گناهانشان غرق شدند پس در درون آتش درآيند. (نوح آيه25) اين آتش دوزخ برزخي غير از آتش دوزخ قيامت است. قرآن درباره وضعيت فرعون بيان مي كند كه هم اكنون هر بامدادان و شبانگاهان آتش بر او عرضه مي شود و او را به آتش عذاب مي كنند. به هر حال انسان پس از مرگ به جهاني مي رود كه آن را جهان برزخ گفته اند. در آن جهان تا روز رستاخيز زندگي مي كند و از نعمت هاي بهشتي گونه و يا عذاب هاي دوزخي گونه بهره مند مي شود.
از آن جايي كه برزخ جهان تكامل و رشد و بالندگي است، انسان از فوايد باقيات صالحات و كارهاي پسنديده و اعمال نيك خود بهره مند مي گردد و از عذاب او كاسته مي شود و راه رشد و بالندگي را طي مي كند. اعمال نيك فرزندانش به او بهره مي رساند و دستگير او مي گردد و بر كمالاتش افزوده مي شود. چنان كه اگر اعمالي بد و زشت برجا گذاشته باشد از آن نيز بهره مند مي گردد و بر عذابش افزوده مي شود. از اين روست كه گفته اند كارها و سنت هاي زشت و پسنديده براي آدمي در دنيا و برزخ و آخرت اثر دارد.
باشد كه در دنيا با كارهاي پسنديده و سنت هاي نيكو و باقيات صالحات (فرزند صالح، مدارس، مساجد و ديگر كارهاي عام المنفعه) براي خود در دنيا و آخرت ره توشه هاي مفيدي بگذاريم تا در عالم برزخ از بهره هاي كامل آنها نيز برخوردار شويم.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ق.ظ ]




انقلاب اسلامی وانتظار فرج.........

انقلاب اسلامي و انتظار فرج-قسمت دوم

3. آمادگي هاي فردي و وجود ياراني متعهد، مخلص و مجرياني توانمند
حکومت جهاني قبل از هر چيزي به کارگزاراني مؤمن، متعهد وکوشا و نياز دارد تا بتوانند مسئوليت چنان اصلاحات عظيمي را به دوش گيرند. چنانکه امام جواد(ع) در اين زمينه مي فرمايد: اصحاب مهدي به سوي او اجتماع مي كنند كه سيصد و سيزده نفراند؛
به تعداد اهل بدر از نقاط مختلف زمين… وقتي اين عده جمع شدند، خدا امر او را ظاهر مي كند و چون عده كامل شد كه ده هزار نفرند، به اذن خدا خروج مي كند .[5] اين جمعيت خالص و مخلص كه اصحاب حضرت را تشكيل مي هند، نقش جدي و قابل توجهي در رهبري سپاه و فتح كشورها و اداره مناطق و سرزمين ها ايفا خواهند كرد.
بر اين اساس با توجه به شرايط عمومي انقلاب ها و آموزه هاي اسلامي و سنت هاي الهي، ظهور و انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) – علي رغم اينکه برنامه اي الهي و آسماني است - همچون ساير انقلاب ها و تحولات تاريخي و اجتماعي، به يک سلسه شرايط و موقعيت هاي عيني و خارجي، محيط مساعد و فضاي عمومي مناسب بستگي دارد که بدون فراهم شدن آن شرايط، تحقق نمي يابد.
بنابراين روشن مي شود كه حضرت مهدي هم آمدني است و هم آوردني، يعني بايد مؤمنان به وظايف خود عمل كنند و آماده ظهور آن حضرت بوده و و با حرکت هاي انقلابي و اصلاحي خويش بر عليه فساد و طاغوت و آگاهي و بيداري بشريت، زمينه رابراي ظهور منجي آسماني فراهم سازند. تا اينکه اراده خداوند متعال با توجه به اوضاع و شرايط جامعه و مناسب بودن زمينه ها و بسترها و براساس نياز جامعه جهاني، به ظهور آن حضرت تعلق گرفته و اذن قيام را صادر نمايد.
انقلاب اسلامي و زمينه سازي براي ظهور
يكي از مهمترين اقداماتي كه تأثير بسزايي در زمينه سازي براي ظهور امام زمان (عج) و فراهم نمودن شرايط و بسترهاي فکري و فرهنگي و اجتماعي لازم داشته، انقلاب اسلامي ملّت ايران به رهبري بزرگ مردي از سلاله پيامبر (صلّي الله عليه و آله) مي باشد. بررسي و مطالعه روايات معصومين (ع)، اهداف و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، مبين اين حقيقت است که اين انقلاب، همان حركت آگاهي بخش و زمينه ساز قيام حضرت مهدي (عج) است
روايات
روايات متعددي درباره آخر الزمان و علائم ظهور كه اشاره دارد پيش از قيام و ظهور مقدس حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه، در ايران حكومت شيعي و مورد تأييد امام تشكيل مي شود و در دنياي پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت مي كنند.[6] در ادامه به چند نمونه از اين روايات که به صورت مشترک در کتب روايي مهم و معتبر شيعه و اهل سنت وجود دارد، اشاره مي نماييم:
1. پيامبر گرامي اسلام (ص) در حديثي مي فرمايد:
يخرج ناس من المشرق، فيوطئون للمهدي؛
گروهي از مشرق خروج خواهند كرد كه خود را براي حضرت مهدي عليه السلام آماده مي سازند. [7]
همچنين امام باقر (ع) مي فرمايد:
كأني بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه، ثم يطلبونه فلا يعطونه، فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم علي عواتقهم، فيعطون ما سألوه فلا يقبلونه حتي يقوموا، ولا يدفعونها إلا إلي صاحبكم. قتلاهم شهداء؛
گويا مي بينم گروهي از مشرق قيام كرده وحق را مطالبه مي نمايند وبه آنها نمي دهند. دو باره آنرا مطالبه كرده وبه آنها داده نمي شود وزماني كه مي بينند با آنان چنين رفتار مي شود شمشيرهاي خود را بر دوش گرفته آماده مبارزه ميشوند آنگاه حق را به آنها داده، ولي ديگر قبول نكرده وقيام مي نمايند. وشمشيرهاي خود را جز به صاحب شما ( حضرت صاحب الزمان عليه السلام ) تحويل نخواهند داد، كشته هاي آنان شهيد مي باشند. [8]
با توجه به لحن اخبار و متون قديم چنين اثبات مي شود كه مشرق به ايران امروزي گفته مي شود. همچنين در روايات ديگر تصريح شده است كه چنين مردمي اهل خراسان، يا قم يا طالقان مي باشد. و همه اينها به ايران امروزي اشاره دارد، البته با ذكر نام مهمترين مناطق آباد و شهرهاي متمدن ايران آن روز.[9]
2. در جلد بيستم شرح نهج البلاغه آمده است كه يك روز اميرالمؤمنين(ع) مشغول ايراد خطبه بودند و اطراف آن حضرت ايراني ها نشسته بودند. در اين هنگام اشعث بن قيس فرياد زد كه: يا علي اين سرخ رويان(ايرانيها)[10] را چرا اطراف خودت جمع كرده اي؟! اين ها به ما فخر مي فروشند و بر ما فخرمي كنند.
امام علي (ع) در پاسخ فرمودند: شما گمان كرديد كه من به واسطه اين حرف ها اين جوانان سرخپوست را از اطراف خودم رها و آنها را جواب مي كنم؟ هرگز! اگر اين عمل را انجام بدهم از جاهلان خواهم بود. اين ها دين خدا و اسلام را ياري خواهند كردند. بدانيد و آگاه باشيد اي اعراب كه اگر شما شمشير زديد و آن ها را با اسلام آشنا كرديد اما زماني مي آيد كه آن ها شمشير مي زنند و گردن هاي شما را براي بازگشت به اسلام و قرآن نرم مي كنند و آن قبل از ظهور حضرت مهدي خواهد بود. [11]
3. در حديثي امام موسي كاظم عليه السلام مي فرمايد:
رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق، يجتمع معه قوم كزبرالحديد، لا تزلهم الرياح العواصف، و لا يملون من الحرب، و لا يجبنون، و علي الله يتوكلون، و العاقبه للمتقين؛
مردي از اهل قم، مردم را به حق دعوت مي كند. گروهي از مردم با او گرد مي آيند كه همانند تكه هاي آهن مستحكم اند. بادهاي سخت آن ها را نمي لرزاند، و از جنگ و مبارزه به ستوه نمي آيند، و از دشمن نمي هراسند، و بر خدا توكل مي كنند، و عاقبت با متقين است. [12]
4. از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمودند: به زودي كوفه از مؤمنان خالي مي شود … پس از آن علم در شهر ديگري كه به آن قم گفته مي شود، ظاهر مي شود و معدن فضل و علم مي گردد، به طوري كه در روي زمين كسي كه مستضعف در دين باشد و يا دين را نفهمد، باقي نمي ماند؛
حتي زن هايي كه در حجله ها و پشت پرده ها هستند؛ و اين زمان ظهور قائم ما خواهد بود و خدا قم و اهل آن را جانشينان حضرت حجت قرار مي دهد و اگر چنين نباشد زمين اهل خود را فرومي برد و در زمين حجتي باقي نمي ماند و علم از آنجا به ساير كشورها و شهرها در شرق و غرب سرازير مي شود و حجت خدا بر مردم كامل مي شود، به طوري كه كسي در زمين نمي ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد، پس از آن حضرت قائم (عج) ظهور مي كند. [13]
همان گونه كه از نص احاديث فوق و رواياتي متعدد روشن است؛ اولاً؛ ظهور امام مهدي (عج) نيازمند زمينه سازي و فراهم آوردن شرايط و بسترهاي لازم است. شهيد مطهري در اين زمينه مي نويسد: در روايات اسلامي سخن از گروهي زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق مي شوند. بديهي است كه اين گروه يكباره خلق نمي شوند و به قول معروف، از پاي بوته هيزم سبز نمي شوند.
معلوم مي شود در عين اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمينه هايي عالي وجود دارد كه چنين گروه زبده را پرورش مي دهد. [14] ثانياً؛ قيام كنندگان اين حركت اسلامي و مردمي، گروهي از شيعيان اهل بيت هستند و رهبر آنان که با تشکيل حکومت، زمينه را براي قيام قائم آل محمد فراهم مي كند، مردي از اهل بيت و از شهر قم است. مجموعه اين صفات به خوبي با نهضت امام خميني (ره) و ويژگي هاي آن مطابقت دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




رفتار پیامبر با خانواده
رهبران اسلام در همه زمینه های زندگی، راهنمایی های لازم را بیان کردند تا هر عضو جامعه اسلامی از هر جهت فردی و اجتماعی کامل باشد .
مشاهده سیره عملی «اسوه های حسنه » از سخنان آنان نقش بیشتری در زندگی نسل جوان دارد، سیره هر شخصیت بیشتر از سخنش گویای هویت واقعی اوست . اگر سخن از زبان شخص بیرون می آید، سیره از مرکز دل آن شخصیت برمی خیزد . و سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و خاندان پاکش درتمامی زمینه ها بهترین تابلو و الگو برای تاسیس مدینه فاضله و جامعه نمونه اسلامی است .
اخلاق خانوادگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
یافتن و داشتن اسوه و چهار چوب های فکری، کرداری و گفتاری در روابط خانوادگی برای هر انسانی توفیقی در جهت تکامل هر چه بهتر اوست . از سویی محک اخلاق انسان در خانواده است زیرا اشخاص در بیرون قدرت بر رفتار ضد اخلاقی ندارند یا به دلیل پاره ای ملاحظات، بد اخلاقی نمی کنند . آن کس که در منزل که زن و فرزندانش تحت نظر اویند خوش رفتاری کرد، خوش اخلاق است .
در این مقاله نمایی کلی از اخلاق خانوادگی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را - که سرمشق اعلا و بالاترین اسوه (1) و نمونه برجسته اخلاق الهی است و برای تکمیل اخلاق مبعوث شد (2) تصویر می کنیم تا با الهام گیری از سیره والای او زندگی خداپسندانه ای داشته باشیم و به گونه ای که آن بزرگوار با اعضای خانواده رفتار می کرد معاشرت کنیم، به گونه ای سخن بگوییم که آن حضرت سخن می گفت، آن جایی غضب کنیم که آن عزیز خشمگین می شد، و جایی عفو کنیم که آن جناب می بخشید . (3)
عایشه، عیال رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم که به خصوصیات اخلاقی او آگاه بود، جزئیات اخلاقی و رفتاری پیامبر را در یک جمله خلاصه کرد; که در روایت آمده است:
قال سعد بن هشام: دخلت علی عایشة، فسالتها عن اخلاق رسول الله صلی الله علیه و آله . فقالت: اما تقرء القرآن؟ قلت: بلی، قالت: خلق رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم القرآن .
مرحوم فیض کاشانی درکتاب «محجة البیضاء» از «سعدبن هشام » روایت کرده که گفت: به دیدار «عایشه » رفتم و از اخلاق رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم پرسیدم . او گفت: آیا قرآن نمی خوانی؟ گفتم: چرا . گفت: اخلاق رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم قرآنی است . (4)
قالت عایشة: ما کان احد احسن خلقا منه صلی الله علیه وآله ما دعاه احد من اصحابه و لا اهل بیته الا قال: لبیک ; عایشه گفته است: احدی از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم خوش خلق تر نبود، هیچ کس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمی زد مگر این که در جواب می فرمود: لبیک . (5)
رشید الدین میبدی در تفسیر آیه «انک لعلی خلق عظیم » (6) می گوید:
«رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم امر و نهی قرآن را چنان پیش رفتی و نگه داشتی به خوش طبعی که گویی خلق وی و طبع وی خود آن بود .»
بلغ العلی بکماله
کشف الدجی بجماله
حسنت جمیع خصاله
صلوا علیه و آله
او رهنمودهای قرآن را به دل می گرفت و در زندگی اش از شیوه ای که قرآن پیشنهاد می کرد - بی هیچ انحرافی و بی آن که هیچ ناراحتی در آن روا دارد - پیروی می کرد و لذا تجسم قرآن به حساب می آمد . و این ادعا از نظر کلام الله مجید مورد تایید است . (7)
کار در منزل
«خیرکم، خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائی . (8) ; بهترین شما شخصی است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامی شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم .»
در اخلاق حضرت محمد، همین بس که با آن جلالت و موقعیتی که به سلاطین نامه دعوت می نوشت در خانه، تا حد امکان کارش را شخصا انجام می داد . (9)
اهل سیره نوشته اند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود، گوشت را تکه تکه می کرد و بر سفره غذای حقیرانه می نشست و انگشتان خویش را می لیسید، بز خود را می دوشید و لباس خود را وصله می نمود و بر شتر خود عقال می زد و به ناقه خود علف می داد، با خدمتکار منزل آرد را آسیاب می کرد و خمیر می ساخت . (10)
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روایت کرده که: «رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم کفش خود را وصله می زد، پوشاک خویش را می دوخت، در منزل را شخصا باز می کرد، گوسفندان و شترها را می دوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او می شتافت و آب وضوی شبش را خود تهیه می کرد . و در همه کارها به اهل خانه کمک می کرد .»
لوازم خانه و زندگانی را به پشت خود از بازار به خانه می برد .
گاه اتفاق می افتاد که حضرت خانه خویش را نظافت می کرد و جارو می کشید و خود مکرر می فرمود: «کمک به همسر و کارهای منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب می شود .» (11)
از عایشه نقل شده که گفته است: محبوب ترین کارها نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم خیاطی بود . (12)
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار می کرد . و به نگهداری و پرستاری از کودکان می پرداخت . (13)
عایشه همسر آن حضرت می گوید:
وقتی خلوت می شد، پیامبر لباس خود را می دوخت و کفش خویش را وصله می کرد . (14)
علی علیه السلام بیش از سی سال عمر خود را با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم سپری کرده و شناساترین فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلی و خارجی حضرتش اطلاع دقیق داشته، امام حسین علیه السلام می فرماید:
سالت ابی عن مدخل رسول الله صلی الله علیه و آله، فقال: کان دخوله فی نفسه ماذونا فی ذلک، فاذا آوی الی منزله جزا دخوله ثلاثة اجزاء، جزءا لله و جزءا لا هلة و جزءا لنفسه .
ثم جزء جزئه بینه و بین الناس فیرد ذلک بالخاصة علی العامة و لا یدخر عنهم عنه شیئا … . (15)
از پدرم در مورد امور رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در داخل خانه سؤال کردم، فرمودند: وقتی به خانه اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خدا، و یک قسمت برای خانواده اش، و یک قسمت برای خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد و آن را برای بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او می رسیدند) قرار می داد و ذره ای از امکانات خود را از آنان دریغ نمی نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام می داد). (16)
حضرت در مورد اموری که به شخص او مربوط می شد، خشمگین نمی شد . تنها برای خدا، آن گاه که حرمت های الهی شکسته می شد، غضب می کرد .
یکی از همسران آن حضرت می گوید: وقتی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم غضب می کرد به جز علی علیه السلام کسی را یارای سخن گفتن با حضرتش نبود . (17)
علاوه بر همسران، هم نشینان روزانه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهی تاریخ و روایات فراوان، علاقه پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به آن ها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت نبود . به موجب روایتی که عایشه نقل کرد، هر گاه فاطمه علیها السلام بر پدر وارد می شد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم جلوی پای دخترش بلند می شد و او را می بوسید و در جای خود می نشانید . (18)
در عروسی فاطمه علیها السلام زنان مسرور بودند و اظهار شادمانی می کردند و سرود می خواندند و می گفتند: ابوها سید الناس . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بگویید و بعلها ذو الشدة الباس .
و این مصراع چون در مدح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود، با آن که رسول خدا خواسته بود بانوان بگویند اما عایشه، زنان را منع کرد از اضافه کردن این مصراع . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متوجه موضوع شد و فرمود: عایشه عداوت ما را ترک نمی کند! (19)
روزی رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وارد اطاق عایشه شد مشاهده کرد که تکه نانی روی زمین و زیر دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:
«یا حمیراء! اکرمی جوار نعم الله علیک فانها لم تنفر من قوم فکادت تعود الیهم .
ای حمیرا! مجاورت نعمت های الهی را بر خویشتن گرامی دار تا هرگز نعمت های خداوندی از مردم دور نشوند . (20)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




چگونه عادت های بدبچه ها را ازسرشان بینداریم...

چگونه عادت های بد بچه ها را از سرشان بیندازیم

والدین نقش بسیار مهمی در تغییر رفتار فرزندانشان دارند. پدر و مادر در عین حال که می توانند افرادی دوست داشتنی برای فرزندشان باشند، باید قاطع و محکم باشند. این ترکیب آنها را قادر می کند محیطی امن و قابل احترام در کانون خانواده ایجاد کنند.
در این مقاله سعی کرده ایم تکنیک هایی در اختیارتان قرار دهیم که به وسیله آن بتوانید باعث از بین بردن عادت های نادرست در فرزندتان شوید.
محدودیت هایتان را دقیق روشن کنید
مقررات و محدودیت هایی را در محیط خانواده ایجاد کنید که قابلیت چشم پوشی و سهل انگاری از آن وجود نداشته باشد. درواقع، اگر قانونی در خانه وضع می کنید باید به آن متعهد باشید و به اصطلاح ساده به آن بچسبید. نه گفتن برای خیلی از والدین کار سختی است و گویا کودکان نیز از این موضوع آگاهی دارند. آنها گاهی کاری می کنند که شما از گفتن جواب نه دچار عذاب وجدان شوید.
برای مثال اگر انجام ندادن به موقع تکالیف مجازاتی مانند محروم شدن از تماشای برنامه مورد علاقه کودک را به دنبال دارد، حتما این قانون را اجرا کنید تا جدیت و محکم بودن این قانون برای کودک مشخص شود. اگر چند بار این عادت نادرست از فرزندتان سر زد و هر بار با مجازات روبرو شد او به تدریج خواهد آموخت که باید این عادت ناپسند را کنار بگذارد.
زندگی فرزندتان کف دستتان باشد
نظارت و کنترل روی تمام زوایای زندگی فرزندتان به معنای سختگیری و امر و نهی کردن مداوم او نیست. به صورت نامحسوس مراقب رفتارهای فرزندتان باشید. برای مثال او با چه کسانی رابطه دوستی ایجاد می کند، وضعیت درسی اش در مدرسه چیست یا اگر فرزندتان دوره نوجوانی را پشت سر می گذارد آیا مشکوک به استفاده از سیگار یا الکل هست یا نه.
به صورت غیرمستقیم به فرزندتان بفهمانید که شما مراقب همه اتفاق هایی که برایش می افتد، هستید. وقتی فرزندان متوجه باشند که شما حواستان به همه چیز است کمتر به سمت عادت های بد یا رفتارهای نادرست روی خواهند آورد، اما یادتان باشد محیطی را در خانه به وجود نیاورید که فرزندتان از روی ترس کاری را انجام دهد. او باید معنای واقعی رفتارهای درست و نادرست را بفهمد تا با انتخاب خود دست به عادت های درست و رفتارها خوشایند بزند.
گفتمان کنید
ساعت هایی در روز یا هفته را با فرزند نوجوانتان خلوت و با او در مورد قوانین و محدودیت های مشخص شده صحبت کنید. دلیل هر کدام از قوانین را برایش توضیح دهید و به واکنش فرزندتان نیز توجه کنید. اجازه دهید فرزندتان نیز نظرش را بیان کند. با داشتن یک مکالمه دوسویه فرزندتان احساس آرامش خواهد کرد که حرف هایش شنیده می شود و از همه مهم تر علت واقعی هر کدام از محدودیت ها و قوانین موجود در خانه را درک می کند.
مثل یک بزرگسال با او صحبت کنید
یکی از کارهایی که روی تغییر رفتارها و عادت های بد فرزندتان تاثیر مثبتی می گذارد گفتمان با کودک است. با فرزندتان همان طور که با یکی از دوستان یا همکارانتان صحبت می کنید به گفت و گو بپردازید. هرگز سر او داد نزنید چون او هم دست به واکنش متقابل خواهدزد.
دوست تمام عیار نباشید
وضع محدودیت ها یکی از راه هایی است که باعث ایجاد عادت های مثبت در فرزندان و از بین بردن عادت های نادرست آنها می شود. یادتان باشد وظیفه شما به عنوان والدین تنها برقراری یک رابطه دوستانه و فارغ از هرگونه محدودیت نیست. فرزند شما برای رشد تدریجی و تکامل شخصیت وجودی اش به محدودیت هایی نیاز دارد که شما آن را وضع کرده اید. او کنار همین محدودیت ها رشد می کند و وارد دنیای بزرگسالی می شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




ترجمه آیات 43 تا 52 سوره ابراهیم به چند زبان

بسم الله الرحمن الرحیم
مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ ۖ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ( 43 ) وَأَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ ۗ أَوَلَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَكُمْ مِنْ زَوَالٍ( 44 ) وَسَكَنْتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ( 45 ) وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ( 46 ) فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ( 47 ) يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ۖ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ( 48 ) وَتَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ( 49 ) سَرَابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَىٰ وُجُوهَهُمُ النَّارُ( 50 ) لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ( 51 ) هَٰذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِيُنْذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ( 52 )
فارسی
بسم الله الرحمن الرحیم
گردنها را کشيده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتي پلک چشمهايشان از حرکت بازميماند، زيرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!)و (در اين حال) دلهايشان (فروميريزد، و از انديشه و اميد،) خالي ميگردد! ( 43 ) و مردم را از روزي که عذاب الهي به سراغشان ميآيد، بترسان! آن روز که ظالمان ميگويند: (پروردگارا! مدت کوتاهي ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذيريم و از پيامبران پيروي کنيم!) (اما پاسخ ميشنوند که:) مگر قبلا سوگند ياد نکرده بوديد که زوال و فنايي براي شما نيست؟! ( 44 ) (آري شما بوديد که) در منازل (و کاخهاي) کساني که به خويشتن ستم کردند، ساکن شديد، و براي شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کرديم، و براي شما، مثلها (از سرگذشت پيشينيان) زديم (باز هم بيدار نشديد)! ( 45 ) آنها نهايت مکر (و نيرنگ) خود را به کار زدند، و همه مکرها (و توطئههايشان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند! ( 46 ) پس گمان مبر که خدا وعدهاي را که به پيامبرانش داده، تخلف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گيرنده است. ( 47 ) در آن روز که اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاي ديگري) مبدل ميشود، و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر ميگردند! ( 48 ) و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير ميبيني! (که دستها و گردنهايشان را به هم بسته است!) ( 49 ) لباسهايشان از قطران [= ماده چسبنده بد بوي قابل اشتعال] است، و صورتهايشان را آتش ميپوشاند. ( 50 ) تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به يقين، خداوند سريع الحساب است! ( 51 ) اين (قرآن،) پيام (و ابلاغي) براي (عموم) مردم است، تا همه به وسيله آن انذار شوند، و بدانند او خدا يکتاست، و تا صاحبان مغز (و انديشه) پند گيرند! ( 52 )

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]





درسهای عاشورا از نگاه مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
در مباحث مربوط به عاشورا سه بحث عمده وجود دارد: یکی بحث علل و انگیزه‏های قیام امام حسین علیه‏السلام است… بحث دوم بحث درس‏های عاشورا است… بحث سوم درباره عبرت‏های عاشورا است، عاشورا به غیر از درس، یک صحنه عبرت است. باید انسان در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد.

مقام معظم رهبری، با اندیشه‏ای ژرف و دانشی وسیع، درس‏ها، پیام‏ها و عبرت‏هایی از مدرسه‏ی عاشورا مطرح نموده و جان تشنه‏ی شنوندگان را از درس‏های سازنده و الهام آفرین عاشورا سیراب می‏نماید.

نوآوری، طراوت بیان، خلوص، عامل بودن و زمان آگاهی سبب گشته، دُرهای صید شده از آموزه‏های عاشورایی زیر نور خورشید آگاهی بدرخشند، چشم‏ها را خیره کرده و از جان بر آمده بر جان نشینند.

در دوران سیاه ستم شاهی، که اختناق یزیدی نفس‏ها را در سینه‏ها حبس کرده بود و ضرورت مبارزه‏ای حسینی از هر جهت احساس می‏شد، در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی از سویی غبار تحریف از چهره‏ی مکتب عاشورا می‏زداید و از دیگر سو پیام عاشورا را چنان ترسیم می‏نماید که راه مبارزه را روشن و فروخفتگان را بیدار و عاشقان کربلا را به آنجا می‏برد که چون یاران امام حسین علیه‏السلام نه از خیل دشمن می‏ترسند و نه از قساوت قساوت پیشگان هراسی به خود راه می‏دهند.
پس از به بارنشستن آموزه‏های حسینی در مقطعی از زمان و پیروزی اعجاب برانگیز انقلاب اسلامی ایران، این آموزه‏ها و درس‏ها در قالبی دیگر، به صورتی متین و راه‏گشا مطرح می‏شوند و راه زیستن را به پیروان نهضت حسینی، با تکیه بر آموزه‏های عاشورا می‏آموزد. در طول جنگ تحمیلی که درس‏های عاشورا و نهضت حسینی اوج یافته و الهام بخش ملتی بزرگ و حماسه آفرین می‏گردد، در خطابه‏ها و تحلیل‏هایی استوار، درس ایمان، فداکاری، ایثار، شهادت‏طلبی، بصیرت، دشمن‏شناسی، مقاومت و صبر را فرا روی نسل انقلاب ایران می‏گشاید.
این درس‏ها اثری شگرف در مردان و زنان این مرز و بوم به جای می‏نهد که خود از آن چنین می‏گویند:

در شب هفتم یکی از برادران شهید در اهواز شرکت کردم. میان این جوان‏ها حتی مردان میان سال، وقتی نگاه بر چهره‏ی آنها می‏کردم با همه‏ی دل احساس می‏کردم که دارم شهدای کربلا را زنده در مقابل خود می‏بینم. این حماسه آفرینان جهان امروز، این کسانی که حاضرند گرسنگی بکشند و مقاومت بکنند و اما آنچه را که به نظرشان خلاف رضای خداست انجام ندهند.1

و مشاهدات خود از شهادت‏طلبی، بزرگ‏ترین درس عاشورا در آن شرایط سرنوشت ساز، را این گونه ترسیم می‏کند:

وقتی ملتی حرفی ندارد که شهید بدهد و شهید بشود، هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت نخواهد آورد.2

ملت ایران با فراگرفتن همین درس‏ها، در صحنه‏های گوناگون مبارزه، در جبهه‏های مقاومت و ایثار و در سایر میدان‏ها، حماسه آفریدند و صحنه‏هایی افتخارآمیز و ماندنی در تاریخ شکوهمند ایران اسلامی ایجاد نمودند.

سرانجام در پرتو این مقاومت‏ها، رشادت‏ها، ایثارها و جان‏فشانی‏ها، نظام مقدس جمهوری اسلامی به درختی تنومند و سترگ، که از بادها و طوفان‏ها باکی نداشت، تبدیل گردید. همه‏ی این‏ها به برکت درس‏های به یادماندنی و مکرر عاشورا بود که در ایران زمزمه گردیده و به الگوی بی نظیر مقاومت بدل شد. عبرت‏های عاشورا سازنده‏ترین گزینه است که ره آوردی گران‏سنگ را در پی دارد. با توجه به عبرت‏هاست که می‏توان از تکرار تاریخ و سلطه‏ی جباران و منافقان جلوگیری کرد. بدین روی به تبیین این بخش از رهنمودهای رهبر فرزانه‏ی انقلاب می‏پردازیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-23] [ 08:31:00 ق.ظ ]




کلام شهدا
جبهه از منظر شهدا
من دست از جهان شسته ‏ام و براى ملاقات خداوند به کربلاى خوزستان آمده ‏ام، خدایا! از تو مى‏خواهم که، مرا با اصحاب حسین(ع) محشور کنى. آرزو دارم که، بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلطم و به یاد عاشوراى حسینى خود را در قدم مقدسش بیفکنم. شهید حسن پارسا
**********************
آیا کسى به خود اجازه مى‏دهد که با چشم خود ببیند که جنایت کاران و متجاوزان دست به سوى اسلامش، شرف و کشورش دراز کرده و قصد نابودى آن را داشته باشند و سکوت اختیار کند. من اکنون مى‏روم که با خدایم ملاقات کنم، مى‏روم تا آتشى را که در درونم مشتعل شده خاموش نمایم، من هم اکنون به سوى سنگر خالى هم رزمم به سوى لانه با صفاى جبهه و جنگ پرواز مى‏کنم که دشمن بداند، هیچ وقت سنگرها خالى نمى‏ماند. شهید احمد ولى پور
**********************
على جان، جایت بسیار خالى است. این مکان، مکانى است عرفانى، این جا، جایگاه عاشقان به الّله است. شهید محمدرضا فدوى
**********************
معنویت حاکم بر جبهه ‏ها را حفظ و از رزمندگان مى‏خواهم که آن معنویت را با خود به پشت جبهه‏ ها بیاورند، تا ایران را سراسر به دانشگاه کربلا مبدل سازیم. شهید پرویز محمدى
**********************
من همانند، هزاران عاشق دیگر به دیار عاشقان به دانشگاه تزکیه و به محل اجتماع عاشقان به معبود آمده ‏ام. تا خداوند عنایتى فرماید و با دیگر شهیدان مرا محشور کند. آرى، من به این مکان آمده ‏ام تا از این دنیاى پرتنگ جدا شده و به معشوق بپیوندم. این جا، مکانى است که براى آزادیش قدم به قدمش، به خون گل‏هاى این دیار آغشته گشته. شهید نریمان حمیدى زاده
**********************
اما دخترم، که آرزویت دیدن مهر و محبت پدر بود. ولى هنوز حرف‏هاى او را متوجه نمى‏شدى، این نعمت الهى بى بهره شده ‏اى، با الگو قرار دادن حضرت سکینه رهرو خوبى براى رهبر انقلاب باش و بدان که اسلحه فرزند پدرت و حجله سنگرش و تیر و ترکش نقل و نبات و شهادت عروسش مى‏باشد. شهید انوشیروان رضایى فاضلى
**********************
من عاشقانه به سوى جبهه رفتم و این براى چندمین بار است. به دانشگاهى که درسش ایثار مى‏باشد شرکت کرده ‏ام، اما در این دانشگاه رفوزه شده ‏ام. چون خداوند گلچین مى‏کند و خوبان را مى‏برد و شهادت نصیب من نمى‏شود. شهید محمد رحیمى
**********************
مادرم، مهربانم، عروسم اسلحه ‏ام بود. و حجله ‏ام سنگرم و گلوله ‏هاى سربى شیرینى ‏هایى بود که بر سرم مى‏ریخت و ماه عسلم را به کربلا سفر مى‏کنم. شهید رحمت الله برات پور
**********************
خدا هر چه بخواهد همان مى‏شود و زندگى واقعى در همین سنگرهاست، از همین نمازهایى است که در سنگرها برپا مى‏شود و انسان‏هاى پاک و واقعى که مدت‏ها دنبالشان بودم در اینجا هستند. خداوند لطف کرده و نور و رحمتش را بر من حقیر تابانده، نورى که در تاریکى حسرت یک شعله آتش را مى‏کشد. پر نور گشته ‏ام الحمدالّله. راستى چه زیباست، عشق بین انسان با خدا. شهید غلامعلى احسانى
**********************
این جبهه را، خداوند قرار داده است، تا جوانان بیایند و گناهانشان را از دوش خود بردارند. شهید عبدالعلى رستگار کلاته
**********************
من از سرزمینى مى‏نویسم که مردمان آن نماز شب به پا مى‏دارند و کارى جز گرفتن حق مظلوم از یزیدیان و ظالمان ندارند و هیچ چیز به اندازه تقوى و دیندارى ندارند و دنیا برایشان به اندازه‏ى ارزنى ارزش ندارد. شهید احمد احمدیان
**********************
جبهه، بهترین محل براى آزمایش و پس دادن امانت است و این را بدانید، وقتى انسان مى‏خواهد با خدا معامله کند، بهترین چیز را تقدیم مى‏کند. شهید ابراهیم آموزگار
**********************
امروز اسلام به شما احتیاج دارد، نه این که بگویم همه بیایید جبهه، ما مى‏گوییم در هر کجا هستید جلوى باطل را بگیرید و احیاى حق کنید، همانجا هم جبهه است. شهید جمشید نامور
**********************
مادرم، من با تمام قواى خود مى‏جنگم. من گرمى آفتاب تابستان، باد سرد پاییز، برف و باران سنگین زمستان را در جنگ و جبهه تحمل مى‏کنم و خود را فداى اسلام و میهنم مى‏کنم. و مادر من از جبهه و جنگ نمى‏گریزم، زیرا نمى‏خواهم مایه سرافکندگى تو باشم. شهید حسن پارسایى
**********************
جبهه، یک نوع دانشگاه خودسازى است. که در این جا آدم خود ساخته مى‏شود و به سوى خانواده ‏اش مى‏شتابد و آنها را هم به طرف انقلاب سوق مى‏دهد. شهید امیر امیرى
**********************
همسرم، چند روز قبل به میدان انتخاب رفتم، جایى که باید انتخاب کرد که با چه کسى مى‏خواهى معامله کنى و من با توجه به آن که در ظرف چند سالى که خدایم را که رَب و همه چیزم هست را شناختم و در مدت شناختم و تو به، به درگاهش و سجده کردن در این میدان، در این عرصه تجارتم را سودمندترین تجارت یافتم، آن هم شهادت است. شهید محمود عوض‏پور
**********************
من براى خودسازى و مبارزه با نفس خویش به اینجا آمده ‏ام، تا در این مکان مقدس خود را از آنچه غیر خداست برهانم و خود را براى پیوستن به خدا مهیا سازم. شهید حبیب ا… عربى
**********************
در این خط ایثار و فداکارى از رزمندگان اسلام زیاد دیده مى‏شوند از همه مهم‏تر این که شب‏ها لحظه‏اى چشم بر هم نمى‏بندند و نیمه ‏هاى شب بر روى خاک مى‏افتند و مناجات به درگاه خدا مى‏کنند. شهید احمد دل آرا
**********************
حضور در جبهه اسلام، در این دانشگاه عملى معنویت و ایثار به من حقیر داد. تا بتوانم دِین خود را نسبت به اسلام و مسلمین انجام دهم، و به عنوان یک خادم و سرباز به مملکت اسلامیم خدمت کنم چون هر لحظه امکان دارد که از این دنیاى فانى چشم فرو بندم. دولت عابدى
امشب، به دستور فرماندهان عزیز و با نام الله، حمله ‏ى خود را بر دشمن زبون اسلام و قرآن آغاز مى‏کنیم و همواره از خداى خود مى‏خواهیم نصرت هر چه بیشترى به اسلام و قرآنش عطا بفرماید و ما یقین داریم این ما نیستیم که دشمن را به روزگار سیاه کشانده ‏ایم، بلکه ما وسیله بودیم و نه بیشتر و پیروزى را خدا به ما مى‏دهد به کمک امدادهاى غیبى خود و ما به امید خدایش مى‏رویم و فقط به الله تکیه مى‏کنیم و بس و هیچ هوایى ان‏شاءالله به دل راه نخواهیم داد.شهید رجبعلى نجفى
**********************
گاهى نسبت به بعضى از برادران، غطبه مى‏خورم از باب طلبیدن شهادت از خدا و مى‏گویم واقعاً اینها همان سربازارن صدر اسلام هستند به قول امام. برادران ساعت شمارى مى‏کنند که کى حمله فرا مى‏رسد؟ گاهى فکر مى‏کنم چقدر دیر مى‏گذرد. امروز، جمعى از برادران، گردآمده ‏اند و آماده ‏ى فروختن جان به خدا هستند و گروهى امشب به دیدار خدا و دیدار حسین(ع) مى‏شتابند و گروهى با امام زمان(عج) ملاقات مى‏کنند.
چهره‏ هاى این برادران سراپا نور و معنویت است و انسان، مشتاق نگاه کردن به آن‏هاست، چون چهره ‏هاى بعضى از آن‏ها امشب براى خدا خونین مى‏شود و سراپاى پیکرشان، غرق به خون خواهد گذشت.
پس از انتظارهاى زیاد و براى رسیدن به فیض شهادت، امشب شب موعود است و خداوند ان‏شاءالله به این بنده‏ى حقیر، منت خواهد گذاشت و جانم را خریدار خواهد بود.دعا مى‏کنم خدا قلب همه‏ ى رزمندگان راهت را در مصاف با دشمنان دینت ثابت قدم بدار و توفیق ده هیچگونه تزلزلى در دل آن‏ها ایجاد نشود. آرى، در اینجا با کسانى برخورد مى‏کنم که در دعاهایشان، از خداى خود طلب شهادت مى‏کنند و همواره در انتظار لقاى پروردگار هستند. اکنون که مشغول نوشتن هستم، لحظاتى پراکنده، هواپیماهاى دشمن برفراز آسمان، بمبهاى شیطانى خود را روى منطقه مى‏ریزند. شهید رجبعلى نجفى
**********************
خدایا: تو را به خون کلیه شهیدانی که به دست شیاطین به شهادت رسیدن و هر کدام همچون دانه گندم که در زمین مرگ را بر خود قبول کردن و تعداد بیشتری دانه به وجود آوردند همچون تمامی شهیدانی که بعد از شهادت چون سیل خروش حرکت می کند، تا در این دانشگاه بزرگ انتخابی خود را در معرض نمایش قرار دهند. اسلام را در تمام کشورها پیروز بگردان. شما سعی کنید حتی المقدور در این جنگ که از ساعت ها و زمان های کمیاب روزگار است شرکت کنید.شهید ابوالقاسم فضلی
**********************
بار خدایا، تو را سپاس می گوییم که این همه نعمات را به ما ارزانی داشتی و این همه نعمت. رئوف و مهربان هستی خدا در همه حال بر ما با محبت و عطوفت حکم فرما باش که شاید ما طاقت اجرای عدل تو را نداشته باشیم و تو را سپاس می گوییم که به ما توفیق آمدن به جبهه این دانشگاه انسان سازی را دادی و خدایا به ما توفیق خدمت در راه اسلام و جهاد با کافران را عنایت فرما و اگر ما در این جا آن طور که باید عمل کردیم نکردیم و خودساخته نشدیم. خدایا تو ما را ببخش، پیام من به رهبر زمانم و امت حزب الله این است که، لحظه ای غفلت نورزند، چرا که دشمنان اسلام امروز کمر همت بسته اند تا اسلام را که رهایی دهنده و نجات دهندۀ مستضعفان است از میان بردارند. می‌خواهم به جبهه‌ها بیایند و آن وظیفه خطیر خود را به انجام رسانند و همواره در صحنه ها حضور مداوم داشته باشند و امام را تنها نگذارند و در این برهه از زمان که اسلام در برابر خطر ابرقدرتهای شیطانی قرار گرفته اند یاری نمایند. شهید سیدهاشم واحدالعین‌موسوی
**********************
همه باید این اصل را بدانیم که صبر و مقاومت بزرگان دین و مجاهدین فی سبیل الله در گذرگاه های حساس تاریخ در درگیری با مستکبرین خائن حفظ موجودیت مکتب و توسعه اسلام بوده است. بنابراین خانواده های عزیز بگذارید فرزندانتان افتخارتان باشند نه مایه ذلت و خواری شما، بگذارید در جبهه در مصاف با دشمن ضمیر فرزندانتان منور به نور ایمان گردد و اگر تا به حال همانند خاک طلایی بوده اند که قابل شناخت نبوده اند با پی بردن به خود و وجود و درون و اصل خود را نمایان گردانند و هرگز فکر نکنید با رفتن آنها از بین می روند و با ماندن باقی می مانند. همه چیز به دست خداست و اگر چنین اوهامی در ذهن دارید به دور ریزید که خدا را و عظمت او را درک نکرده اید. شهید سیدسیروس‌یگانه
**********************
گرچه من ناچیزتر از آنم که به شهادت برسم یا که یک رزمنده قلمداد شوم. زیرا جبهه همچون دانشگاه است که انسان با امدادهاى غیبى‏اش آموزش مى‏بیند و هر کسى نمى‏تواند به این جا بیاید، مى‏خواهم حقیقت را بگویم، آن چه من از جنگ آموختم که کربلا، چون دانشگاه است و ایران چون صفحه ى سفید کاغذى، خون و روده و رگم همچون جوهر و آموزگارم حسین(ع) و شهادت فارغ التحصیلى ‏ام است. شهید سیدجلیل حاتمى
**********************
خمپاره، رگبار و مسلسل و غرش تانک و آتش توپخانه و مزدوران صف اندر، صف، سنگر به سنگر و قدم به قدم به کمین نشسته و به سوى جبهه ‏ها مى‏تازند، عجیب که شهادت مرز آتش و خاک، دشمنى و دوست نمى‏شناسد، بر دوست سبقت مى‏گیرد و بر دشمن یورش، دیگر فکر ابزارگراى شرق و غرب از محاسبه مى‏ایستد. شهید محمدحسین خردمندى
**********************
پدر و مادرم من در جبهه کمک و همت مردم را با تمام وجود مى‏بینم، که اگر کمک آن‏ها نبود این جا نه آبى، نه لباسى و نه جنگى، بود در این صحراى جنگ تماماً محرومان و زجرکشیدگان، قیام کنندگان و یاران صدیق امام و نسل جوان پیروز و زنده دل مى‏باشند و بى امان به هواى شهادت و عشق و ایمان به جبهه سرازیر مى‏شوند و دشمن را به هراس مى‏افکنند. شهید محمدحسین خردمندى
**********************
از روزى که پا به جبهه گذاشته ام با چهره‏ هاى نورانى و جذاب زیادى آشنا شدم که همه را از خودم مخلص ‏تر و با ایمان‏تر مى‏دیدم. که واقعاً خداى خویش را شناخته و از دنیا دل بریده بودند و حس مى‏کردم با دیدن آن‏ها هر انسانى به یاد بهشت مى‏افتد. زیرا همیشه خالصانه و خوش برخورد هستند و معنویت تازه‏اى دارند که روح انسان را تازه مى‏کند. شهید جواد ابراهیمى

آرى دوستان! جبهه را دریابید؛ به جبهه بروید، دانشگاه واقعى آنجاست. من در دانشگاه امام حسین(ع) درس مى‏خوانم و تا نتیجه ‏ى قبولى نگیرم به طرف باز نمى‏گردم. شهید محمد میراب‌طرقی طرقى
**********************
پدر عزیزم! من با اجازه‏ى شما مى‏روم به قتلگاه کردستان و به کربلاى ارومیه، یعنى آن جایى که سرهاى برادران ما را از تن جدا مى‏کنند و دست‏هاى برادران ما را از بدن جدا مى‏کنند. آنجایى که برادران ما را مانند گل پرپر مى‏کنند و مانند گرگى درنده، این جانبازان ما را به خاک و خون مى‏کشند. پدرجان! ناراحت نباشید پس باید خوشحال باشید. شهید رسول نیازى
**********************
جبهه، یکى از آماده ‏ترین و بلندترین سکوها براى معراج و پرواز انسان به ملکوت اعلى است. شهید احمد معلمى
**********************
مى‏شنوم که از دشت نینوا هنوز فریاد رزمندگان راه خدا به گوش مى‏رسد. و فریادپاکشان قله‏ هاى رفیع آزادى را در مى‏نوردد. شهید على حجازى
**********************
هم اکنون در زیر صداى مهیب گلوله ‏هاو شلیک توپ‏ها که از دیشب سکوت را در هم شکسته است، در سنگرى در میان بیابان‏هاى پر از لاله‏ى خوزستان نشسته‏ام و به فکر حمله‏ى نهایى و سرنوشت ساز لشکریان اسلام که در چند روز آینده شروع خواهد شد، هستم و تصمیم گرفته ‏ام که چند سطرى به عنوان وصیت نامه، بر روى کاغذ بیاورم. شهید یوسف محصل بیرجندى
**********************
اکنون در جبهه ‏ى حق علیه باطل، با غرش و شادى توپ‏ها و پاى کوبى رگبار مسلسل‏ها… و در زیر پایش نقل‏هاى سرخین، به طرف عروس شهادت بدرقه ‏ام خواهند کرد و در سنگر حق علیه باطل، عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید. شهید مصطفى آزاده
**********************
در جبهه ‏هاى نور علیه ظلمت که معراج انسان‏هاى مخلص و مؤمن و ایثارگر است و کلاس درس و مدرسه‏اى جهت عشق به خدا و اسلام به شمار مى‏رود و کشتى نجات دهنده از ظلمت و گمراهى هستند به سوى ساحل نور و ایمان و البته توفیق حضور در این میدان‏ها و جبهه ‏ها نصیبم شد و از نزدیک، شاهد رشادت‏ها و جانبازى ‏ها و ایثارگرى ‏ها و از خودگذشتگى‏ جوانان مخلص و کم نظیر بودم. شهید حسن آقاسى‏زاده
**********************
شب حمله است، شبى است که حمله ‏اى را با نام کربلا می خواهیم به امید حق… و با فرماندهى امام زمان (عج) شروع کنیم. در این حمله، حتماًجهت گشایش راه، خون لازم داریم… و اکنون شاید خون من هم قابل آن باشد تا قطره‏اى از رود خروشان این راه باشد. امیدوارم که شهادت من، شما را در راه اسلام و درراه اطاعت از رهبرى حسین زمان، امام خمینى مقاوم نماید. شهید مجید حجتى
**********************
عروسى من در جبهه، عروسى من، شهادت است. صداى غرش گلوله، توپ، خمپاره، عقد مرا خواهند خواند. با پوششى از خون گرم و سرخ، خود را براى معشوقم - الله تعالى- آرایش خواهم کرد. در غلغله‏ ى شادى مسلسل‏ها و بارش نقل سربى در حجله ‏ى سنگر، عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید. عروس من شهادت و نام فرزندم آزادى ومن از اینجا فرزندم آزادى را به شما مى‏سپارم که از آن محافظت کنید. شهید على اصغر خسروى
**********************
جبهه، بهترین محل براى آزمایش و پس دادن امانت است و این را بدانید وقتى انسان مى‏خواهد با خدا معامله کند، باید بهترین چیزى را که دارد، تقدیم کند. شهید ابراهیم آموزگار
**********************
اکنون که من شربت شهادت را مى‏نوشم و به شهادت مى‏رسم، نمى‏دانم با چه زبانى اینجا را توصیف کنم. وقتى با این برادران رزمنده صحبت می شود، می بینم بعضى برادرشان شهید یا مفقود است و ایشان سلاح آنان را به دوش می کشند وفقط باید انسان این‏ها را در جبهه ببیند و درس بگیرد. شهید غلامرضا کارکرده
**********************
این لطف خداوند بود که نصیب این بنده‏ ى حقیر شد که واقعاً اگر عشق است، در جبهه‏ ها است، اگر ایمان است، در جبهه‏ ها است و اگر دعا و معنویات است، در جبهه است و اگر صفا و صمیمیت و اخلاص است در جبهه ‏ها است. شهید محمد رضا پلنگى
**********************
اکنون که در آستانه‏ى اعزام به جبهه هستم، خیلى خوشحالم که شاید بتوانم گامى کوچک و ناچیز بردارم. شهید علیرضا بهرامى
**********************
در جبهه‏ ها، ناله ‏هاى شبانگاه، سجده ‏هاى طولانى همراه با زمزمه و ناله و اشک، نمازهاى شب، دعاها و مناجات‏ها و توسل‏ها، همه گویاى حقیقت‏اند. شهید محمود اردکانى
**********************
آرى براى کسى که در آتش درد و غم مى‏سوزد، سوختن، حیات اوست. البته مى‏بخشید از این که من این‏ها را گفتم، چون خودتان معلم و پرورش دهنده‏ى ما بودید و خود بهتر مى‏دانید. شاید یکى از علل آمدن من به جبهه همین بود که نخواستم خودم را فداى خودخواهى و خود بینى‏هاى بعضى بکنم و با آمدن به جبهه، از لجنزارى که بعضى از سودجویان و فرصت طلبان در شهر درست کرده بودند و زندگى را در خوب خوردن و خوب زندگى کردن مى‏دیدند، بیرون آمدم و در محیطى الهى و خدایى قرار گرفتم که دیگر کسى براى مقام و منصب کار نمى‏کند و معیار برترى، همان (ان اکرمکم عندا… أتقیکم کم) از نامه‏ هاى شهید علیرضا عاصمى
**********************
به خدا قسم هر طرفى را که مى‏نگرم، دانش آموزانند که قلمشان، کلاشینکف است و جوهرشان، خونشان و دفترشان، زمین سرخ کربلا است. شهید یوسف براهنى فر

**********************
آرى یارانمان رفتند و تنهایمان گذاشتند؛ این پرستوهاى عاشق پرواز … این دلاوران، همراه با شفق رفتند و به نور مطلق پیوستند تا طلوع فجر را بر قله‏ى گیتى نمایان سازند. اگرچه سوختند، خود گواهى بر صداقتشان داشتند و ماندن، در این میان، چه درد عظیمى است. ماندن، با قلبى پردرد و با چشمى پر خون، نظاره ‏گر شهادت یک یک حسین‏ها و حمزه‏ها و عباس‏ها و گویى که پشتمان را شکسته‏اند. زنجیرهاى اسارت درد بر دست و پایمان بسته، غم بر سینه‏هایمان نشسته و ما نگران فرداى خویشم. خدایا! تو مى‏دانى که ما از نبودن این یارانمان در رنج نیستیم، چرا که از هستى خویش در رنجیم و زخم ماندن را بر پیکرهامان تجربه مى‏کنیم، زیرا که مى‏دانیم در واقع، آنها زنده ‏اند و ما زندگان، مرده ‏ایم. شهید غلامعلى نورى
به جبهه بشتابید که جبهه‏ها، جاى خودسازى است.شهید محمد میرى
*************************
اما این که به جبهه آمدم، زیرا باور داشتم به این مطالب که در جبهه‏ها پاکى وجود دارد. و خصلت آن پاک کنندگى است. عناصر مخلص همه در این مکان جمع‏اند. و فضاى دیگرى وجود دارد، که در آن چیزى نیست که انسان بخواهد بوسیله ‏ى آن هواهاى خود را ارضاء کند. سراسر خلوص و پاکى است.شهید ابوالفضل طیبى
*************************
از روزى که وارد جبهه شده‏ام، عده‏اى از دوستان که همیشه با همدیگر بوده ‏ایم از من زودتر به لحظات پیوستند. و من اینک احساس تنهایى و غریبى مى‏کنم. دلم تنگ است. و از طرفى هم دلم مى‏سوزد. مى‏سوزد از این که فریادم به تمام جهان نمى‏رسد. که فریاد برآورده، بگویم دنیا در مقابل عالم آخرت، یک ثانیه بیش نیست. و یا در مقابل یک دریا یک قطره است.شهید محمود محمودى
*************************
مگر ما آمده ‏ایم که در سنگر بنشینیم و استراحت کنیم؟ ما آمده‏ایم جلوِ دشمن را بگیریم.شهید ابراهیم اسپکى
*************************
جبهه دانشگاه اسلامى است. که بندگان خدا در آن جا بیشتر به خدا نزدیک‏تر مى‏شوند. و هواهاى نفس را زیر پا مى‏گذراند. و بیشتر با خدا در تماس هستند.شهید حسن نصرآبادى
*************************
غصه‏ى درس را نخورید، در دانشگاه کربلا من درس خوبى را یاد گرفته ‏ام.شهید محمد آزاد
*************************
خدا مرا خواهد بخشید. و باخلوص و صداقتى که در جبهه وجود دارد امکان شهادت به وجود مى‏آید.شهید سیدمهدى رضوى
*************************
اگر ما در جبهه نمانیم و به جبهه نرویم، نمى‏توانیم خود را در جبهه، که دانشگاه خودسازى است وارد کنیم. و ما هستیم که در آن مکان باید خود را بسازیم.شهید حبیب ا… زنگویى
*************************
جبهه، جایگاهى است که انسان بین خود و خداى خویش مانعى احساس نمى‏کند و جبهه است که انسان در آنجا، درس ایثار و از خودگذشتگى مى‏آموزد و به خدا نزدیکتر مى‏شود.شهید جواد ناظرى
*************************
ملت شهیدپرور! جبهه‏ها را فراموش نکنید که در جبهه بیشتر با خدا و اسلام آشنا مى‏شوید و در جبهه ‏ها نور خدا و اسلام است. در جبهه مى‏توانید خودتان را بسازید.شهید غلامرضا محمدى بمرود
*************************
برادران! ناز و نعمت مادى را رها سازید. و ناز و نعمت معنوى را بچسبید، که این ناز و نعمت معنوى، فقط در جبهه ‏ها وجود دارد.شهید حسین دباغ
*************************
پدر جان من نمى‏دانستم که دانشگاه جبهه این طور خوب است. خوشحالم که این دانشگاه مرا به عنوان دانشجو پذیرفته است. و امیدوارم دانشجوى خوبى باشم و به انقلاب اسلامى بتوانم بیشتر خدمت کنم.شهید حبیب ا… رضایى
*************************
به امید آن روز که با مجاهدت‏ها و شکست دشمنان اسلام و پیروزى نهایى رزمندگان عزیز، با پیکرى خونین در حال نبرد با دشمنان اسلام و قرآن به خداى خویش بپیوندم. چون خدا دوست دارد که بندگان خالص و فداکار خویش را در چنان حالتی ببینید. و خوش به حال آن عزیزانى که سال‏ها در راه محبوب خویش در هواى گرم تابستان و سرد زمستان در سراسر کربلاهاى ایران زمین، از جنوب تا غرب و شمال غرب، عرق ریختند و نهایتاً شایستگى آن را پیدا کردند که حسین وار به مقام عندرب برسند. شهید غلامرضا شریفى پناه
*************************
جبهه ‏اى که سراسر ایثار و فداکارى است، دانشجوى خوب تربیت مى‏کند و تحویل جامعه مى‏دهد. جبهه‏ اى که خیلى از جوانهاى کوچه و بازار را به اسلام آشنا کرد و آنان را از منجلاب فساد رهاند به اسلام حقیقى على(ع) آشنا کرد، اسلامى که براى آن خونهاى بسیارى ریخته شد، تا به امت خمینى رسید. اسلامى که به وسیله خون بارور شده. و خون‏هاى شهدا این اسلام را آبیارى کرده و حال خداوند تبارک و تعالى این بندۀ گناهکارش را مورد لطف و کرمش قرار داد و به فیض شهادت رساند. شهید علیرضا مالکى
**********************
و اینک در سنگر، کنار چراغ فانوس و در کنار دیگر برادران که بعد از دعاى کمیل به خواب فرو رفته و تعدادى در گوشه و کنار سنگر و در کنار چراغ فانوس، مشغول نوشتن وصیت‏نامه هستند، چون امشب وسط دعاى کمیل بود که خبر دادن از قرارگاه نجف اشرف، آماده باش داده شد و دستور حمله نیز صادر شده که برادر حسین عسکرزاده که معاون گردان ولى الله بود، خبر داد: برادران همدیگر را در آغوش بگیرید و ناله کنید. گریه کنید و از هم دیگر حلال بودن طلب کنید و بعد از این خبر که همه‏ى برادران خوشحال بودند، برادر عسگرزاده نوحه خواند. شهید حجت الله توسلى
**********************
غسل شهادت کرده‏ام و آماده‏ام براى جنگ در راه خدا و فدا شدن در راه او و براى او و سر خود را در کف و جان خود را در دست گرفته، در انتظار رسیدن لحظه‏ى موعود، ساعت شمارى کرده تا به پیشگاه حق تقدیم کنم تا شاید به این وسیله بتوانم رضایت خداى جهانیان را برانگیزم و این بنده‏ى ناچیز خود را از عذاب بزرگ قیامت در امان بدارد و مورد شفاعت پیامبر و آلش قرار دهد. شهید رجبعلى نجفى

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




وصیت شهدا در مورد حجاب......


وصیت شهدا در مورد حجاب
شهید یعقوب ابراهیم نژاد
اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.
شهید احمد پناهی
حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.
شهید محمد محمودی
حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است.
شهید ابراهیم هاشمی
حجاب شما به خون ما رنگ می بخشد.

شهید تقی سیفی
خواهران در حجاب و برادران در نگاه می توانندشیطان را سرکوب کنند.

شهید منصور رنجبران
این دنیا زودگذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه الهی حاضر می شویم و آن موقع است که از شما سوال می شود ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه(س) بودید یا نه؟ چه جوابی دارید بدهید؟

شهید محمدرضا جمشیدیان
آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیه با وجدان خودتان… آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.
شهید عبدالله محمودى
« و تو ا ى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏تر است.»

سردار شهید رحیم آنجفى
« خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مى‏کُشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.»

شهید محمد کریم غفرانى
« حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.»

شهید حمید رضا نظام
« خواهرم: از بى‏حجابى است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل‏باش.»

شهید سید محمد تقى میرغفوریان
«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب ، این لباس رزم را حافظ باشند.»

طلبه شهید محمد جواد نوبختى
«خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت کن.»

شهید صادق مهدى پور
«یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

شهید بهرام یادگارى
« خواهرم: حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام‏مى‏زند.»

شهیدابوالفضل سنگ‏تراشان
«تو اى خواهرم… حجاب تو کوبنده‏تر از خون سرخ من است.»

شهید حمید رستمى
«به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏دهم که ، حجاب را حجاب‏را ، حجاب را ، رعایت کنید.»

شهید على اصغر پور فرح آبادى
خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

شهید على رضائیان
«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏کشاند.»

شهید على روحى نجفى
«از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند ، زیرا که‏حجاب خون‏ بهاى شهیدان است.»

شهید غلامرضا عسگرى
«مادرم… من با حجاب و عزت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.»

شهید محمد حسن جعفرزاده
« اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى‏ترسد تا سرخى خون من.»

شهید محمد على فرزانه
« خواهرم: زینب‏گونه حجابت را که کوبنده‏تر از خون من است‏حفظ کن.»

رییس جمهور شهید محمد على رجایى
« خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ مى‏کنند… هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند.»
شهید خلبان عباس بابایی
حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن .

شهید ابراهیمنجاتی :
از خواهرانم می خواهم با رعایت حجاب و مسائل دینی و اسلامی مشت محکمی به
دهن شمنان انقلاب بزنند.
شهید حسین عنایتی
ای خواهران حزب‌الله، از شما نیز تقاضا دارم قدم بر خون شهیدان نگذارید و با حفظ حجاب از خون شهیدان پاسداری کنید
و همیشه در صحنة انقلاب باشید.

شهید محمد کشوری
خواهر حزب‌الّلهی‌ام، ممکن است شما فکر کنید که چرا این سعادت (فیض شهادت) تنها نصیب برادران می‌شود، لکن ای خواهرم، این را بدان که شما در سنگر حجاب و مسجد ومدرسه کوشا باش و فعالیّت شما از خون ما پُر ارج‌تر و کوبنده‌تر است. و نیز فیض آن از شهادت کمتر نیست.

شهید حمیدرضا قلی زاده
خواهرم، حجابت را حفظ کن و به دشمنان اسلام و انسانیّت بفهمان که زن مسلمان ایرانی زنی است آزاده، با شخصیّت، باایمان و الهام گرفته از مکتب بانوی بزرگ اسلام زهرای اطهر(س)‌ که هرگز اجازه نخواهد داد – همانند زنان به لجن کشیده- از او عروسکی کوکی بسازند و وسیله‌ای برای فروش بیشتر کالاهای تجارتی شود.

شهید حمیدرضا نظام
خواهرم، حجاب نشانگر زیبایی روح و اندیشه توست. خواهرم، حجاب تضمین‌کنندة سلامت و پارسایی جامعه است. جامعه رابه ویرانی مکش. خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت استو آیا واقعاً‌ بهشت نمی‌خواهی؟‌ خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است. آیا واقعاً‌ بهشت نمی‌خواهی؟‌
خواهرم، «غنچة نهفته در برگ را نچینند،‌از بی‌حجابی است اگر عمر گل کم است؛ نهفته باش و همیشه گل باش».

شهید محمد علی وکیل زاده
خواهرم! با حفظ حجاب و نجابت و عفت خود، حضرت زینب را خشنود کن

شهید عباس شعیبی
تو را سفارش می‏کنم که حجابت را و دیگر رسالت‏هاى زینبى را فراموش نکنى، و جنگ تو مبارزه با بى ‏بند و بارى ‏ها و بى‏ حجابى ‏ها و خلاصه نبرد با خود فروختگان داخلى است. این وظیفۀ شما و همه پیروان زینب است.

شهید محمد حسن آذری
مسئولیت زمانی و مکانی خود را کاملاً حس کرده و در تثبیت این انقلاب که ثمرة خون شهدای اسلام است در حدّ توانتان کوشا باشید.

شهید محمودباقر شادمی
ای مردم می‌خواهید تا کی در خواب خرگوشی بسر برید و به این همه مسائل بی‌اهمیت باشید. چرا باید این همه فساد جامعه را فرا گیرد، ولی ما بی‌تفاوت باشیم مگر نه این است که پیام خون آنها ادامه‌دهندة راهشان است؟ کاری نکنیم که در آن دنیا شرمندة روی شهیدان باشیم. بیایید تا دیر نشده از یک سری کارهایی که باعث گناه می‌شود دوری کنیم.

شهید احمد عظیمی جوزانی
از تمامی خواهرانم می‌خواهم که حجاب –این لباس رزم- را حافظ باشند. می‌خواهم هر زمان که آنها را می‌بینم به وجودشان افتخار کنم، و می‌خواهم زمانی که آنها را می‌بینم آن ‌چنان پوشیده ظاهر و باطن باشند که باعث خشم دشمن و خوشحالی دوستان شوند، و البته اینها همه باید برای خدا باشد.

شهید حمیدرضا بااطمینان
با رعایت کردن حجاب خود، پاسدار خون شهدا باشید.

شهید محمدعلی یوسفی
خواهران عزیزم! حجاب خود را حفظ کنید، چون سیاهى چادر تو، کوبنده‏تر از سرخى خون من است.

شهید مهدی ابراهیمی گیو
خواهرم! با حجاب باش.

شهید محمد حسین راستگو
تو اى خواهرم! حجابت مقدس‏تر از خون من است. شما مى‏توانید با این سنگر مقدس، کمر دشمن اسلام را بشکنید

طلبه شهید محمود قطب الدینی
«شما خواهران گرامی باید که زینب وار در زندگی با تمام مسائل آن برخورد
کنید با حفظ حجاب خویش که این سلاح برنده برای نابودی دشمنان اسلام
به کوری چشم آنها به نحشو احسن از آن استفاده نمائید وهمیشه رفتار
و اخلاق فاطمه (س) وزینب دخت گرامیش را سرمشق خویش قرار دهید »

شهید آبیاران
توصیه‌ای که به خواهران دارم این است که اگر می‌خواهند خون شهیدان را پایمال نکنند این است که حجاب خود را حفظ کنند.

شهید داود عبداللهی
خواهر جان، حجابت را حفظ کن تا جزو یاران خدا باشی، اگر می‌خواهی در دنیا سرافراز شوی، حجابت را حفظ کن.

شهید کریم دلبازجو
از همه برادران و خواهران عزیز می‌خواهم که همیشه آماده باشید چه در جهاد اکبر و چه در جهاد اصغر. بالاخص یک سفارشی که همیشه در اسلام و امامان معصوم(ع) و از صالحین نقل شده مساله حجاب است. از همه خواهران غیور می‌خواهم که عفت را پیشه خود قرار دهید.

شهید اسماعیل اسکندری
و شما خواهران حجاب خود را حفظ کنید که حجاب شما سلاح شماست.

شهید علی آقاباقری
وصیت من به خواهرانم این است که در شهادت من مثل زینب (س)عمل کنید و حجاب که اصلی‌ترین مسئله است را رعایت کنید که حجاب حمایت از خون شهیدان است.

شهید نادرعلی اکبرنژاد
به خواهرانم بگو که اگر از من بدی دیدند مرا ببخشند و همیشه حجاب خود را حفظ کنند، چون ما برای ناموس می‌جنگیم.

شهید محمد بی‌آبادی
و خواهران، شما در جامعه باید حجابتان را رعات کنید و از همه پدران خواهران می‌خواهم که فرزندانشان را حسین‌وار پرورش دهند.

دانشجوی شهید علی اسماعیلی رنجبر
و شما ای خواهران متدین و متعهدم، خدا را به عفت زهرای اطهر(س) و شجاعت زینب (س) قسم می‌دهم تا توفیق حفظ حجاب و عفیف بودن و استقامت به شما عنایت فرماید و آنگونه که زینب را قهرمان کربلای تاریخ اسلام کرد، شما را قهرمان عفت و استقامت و صبوری گرداند. بر شما باد حفظ حجاب و دعا کردن بر امام امت و رزمندگان.

شهید عبدالله رحمانی‌منش
خواهرانم، مبادا حجابتان را فراموش کنید، چون ما سربازان به خاطر حجاب و حفظ مملکت و دین با دشمن می‌جنگیم.

شهید میرطاهر سرمست‌زاده
اما پیامم به جوانان عزیز: خواهران و برادران: جبهه‌ها را خالی نگذارید و جهاد اکبر را هم فراموش نکنید از نفسهای شیطانی دور باشید و به نامحرم نگاه نکنید. خواهران، حجاب خود را حفظ کنید.

شهید علی‌اصغر عدالتیان
خواهران عزیز، حجاب خود را حفظ کنید، شما باید در مقابل شایعه پراکنی‌ها و بی‌حجابی‌ها مبارزه کنید و رسالت زینبی را در جامعه ایفا نمایید.

شهید خان بابا خانی
وشما ای خواهران با حجاب خود اسلام را حفظ کنید

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]





مسجد در کلام شهدا

به برادران و خواهرانم بگوئید، مساجد را خالى نکنند و آنجا را پر کنند و در آن مکان کلاس‏هاى عقیدتى بر پا کنند. شهید مسلم شکیبا
************************
مساجد را همیشه پر کنید و نمازهایتان را در مسجد بخوانید، چون مسجد سنگر اسلام است و به قول امام عزیز به نماز اهمیت دهید. شهید حشمت رضایى
************************
از امت شهیدپرور تقاضا دارم، که مساجد را پر کنید. در تشییع جنازه‏ ها شرکت کنید. جبهه و جنگ را در برنامه و امور زندگى قرار دهید، از کمک به جبهه دریغ ننمایید. شهید محمدرضا فدوى
************************
مساجد را خالى نگذارید. شهید حسن پارسا
************************
برادرانم! مسجد رفتن جهاد مى‏باشد. شهید محمود سودمند
************************
مردم، سنگرها و مساجد را خالى نگذارید. شهید محمد رجایى
************************
سنگر مدرسه و مسجد را خالى نگذارید و حامى و پشتیبان ملت محروم و ستمدیده کشور عزیزمان باشند. شهید محمود لنگرى
************************
خواهران، مسجدها را خالى نگذارید و دعاهاى کمیل و دعاى توسل و مخصوصاً زیارت عاشورا بخوانید. گل محمد نصرانى
************************
از مردم بجنورد مى‏خواهم که، سنگرهاى مسجد، جبهه را خالى نگذارند. شهید علیرضا مجیدى
************************
اگر به فیض شهادت نایل گشتم سنگر من که همان مسجد است، خالى نگذاشته به تمام تجهیزات آماده باشید و از نوامیس مسلمین دفاع کنید. شهید غلامعلى ایزانلو
************************
مساجد را پر کنید و همیشه نمازهاى خود را به جماعت بخوانید. شهید براتعلى شاد دل
************************
یک نصیحت به مردم غیور و شهیدپرور دارم که سنگرها را خالى نگذارند مخصوصاً مسجد که سنگر ما مسلمین است. شهید رمضان زارعى
************************
برادران و خواهران، مسجد خانه خداست و دعاها و کمیل و توسل‏ها را برگزار و شرکت نمایید. شهید براتعلى شاد دل
************************
مسجدها را پر کنید که امام فرمودند: مسجد سنگر است و سنگر ما را حفظ کنید. شهید رمضان شاکرى
************************
اگر مى‏توانید، بروید و در نهادهاى انقلابى شرکت نمایید و مساجد را پر کنید. شهید عبدالرضا شاکرى
************************
از اموالم براى مسجد خرج کنید و بقیه را به جبهه کمک کنید. شهید حسین شرف‏پور
به مساجد بروید و قرآن بخوانید. شهید غلام حسین نورانى
**********************
در مجالس دعا شرکت شرکت کنید. مسجدها را خالى نکنید. شهید محمدرضا معلمى
**********************
شما اى ملت مسلمان! از سنگر مساجد فراموش نکنید. شهید مجید نوحسینى
**********************
ازهمه ملت غیور مى‏خواهم … مساجد را از بهر نماز پر کنید. شهید سیدجلال مرتضى‏زاده
**********************
سنگر مساجد را خالى نکنید. شهید عباس مقدم
**********************
مساجد را خالى نگذارید و سعى نمائید تا آنجا که ممکن است به دستورات قرآن عمل نمایید. شهید محمد وکیلى ارگى
**********************
به برادران و خواهران می گویم که مساجد را خالى نکنید… و در آنجا کلاس‏هاى عقیدتى بگذارید. شهید مسلم شکیبا
**********************
مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید، پس من هم از میان سنگر اسلام باشما صحبت مى‏کنم.شهید غلامعلى محقق
**********************
پیام من به مردم همیشه در صحنه و روستاییمان این است… که همیشه مسجدها را پر و شب‏هاى جمعه، دعا را فراموش نکنند که دشمن، از دعاهاى ما هراس دارد. شهید على اصغر آستان
**********************
همسرم!… در نمازهاى جماعت و جمعه شرکت کنید و… از شما مى‏خواهم که بچه‏ها را از کوچکى با مسائل اسلامى،نماز، مسجد و غیره آشنا کنی؛ چون همین‏هاست که به درد انسان می خورد و باعث رشد انسان مى‏شود و در آخرت هم همین ها به درد انسان مى‏خورد. شهید غلامعلى محجوب
**********************
مساجد، این سنگرهاى علم و ایمان را هیچ وقت خالى نگذارید. شهید موسى‏الرضا پرتانیان
**********************
مساجد را پر کنید و نمازهاى خود را به جماعت برگزار کنید. شهید رضا خرمنى
**********************
از مردم ایران مى‏خواهم سنگرهاى مسجد،جبهه،مدرسه و کارخانجات را خالى نگذارند. شهید علیرضا مجیدى
************************
شما از مساجد و روحانیت جدا نشوید. شهید غلام نامنى
************************
مساجد را پر کنید که مساجد سنگرهاى اصلى اسلام هستند. شهید على‏اکبر دلیمى
************************
نماز جماعت، و دعا و دیگر انجام فرائض دینى را در مساجد برگزار کنید. على اکبر رباط سرپوشى

از همه مى‏خواهم که بعد از شهادت من، توجه بیشترى به مساجد و دعاها کنید.
مسجدها را خالى نگذارید. و در دعاهاى کمیل و توسل، شرکت کنید.شهید مهدى بهارشاهى
*************************
برادرانم! واى بر شما، اگر در دعاها شرکت نکنید. و اى بر شما اگر مسجدها را خالى کنید.شهید پرویز محمدى
*************************
از خواهران و برادرانم مى ‏خواهم مساجد را خالى نگذارند.شهید محمدباقر کارگر محبى
*************************
اما برادرانم و خواهرانم! از شما مى‏خواهم نماز و عبادت خود را برپادارید. و در مسجدها و نماز جماعت‏ها و نمازجمعه‏ها شرکت کنید.شهیدمهدى شریفى
*************************
عده زیادى از شماها در مسجدها بودند. آخر شمایى که براى فوت ناگهانى شخصى، خود را موظف به حضور در مساجد مى‏دانید، چرا در شب‏هاى جمعه در مساجد حاضر نمى‏شوید؟ بخصوص روحانیت. آیا اگر آدمى یک ساعت الى سه ساعت را در خانه ى خدا راز و نیاز کند بهتر است، یا در خانه بماند؟ و شب جمعه را در خانه یا غیبت کند یا خود را با بازى‏هاى سرگرمى سرگرم کند. آیا باید شخصى که همسایه مسجد است، به جاى رفتن به مسجد در شب جمعه به شب‏نشینى برود؟ آیا این معصیت نیست شب هایى که در تاسوعا و عاشوراها در مسجدها و محفل‏ها حضور دارید و مسجدها چنان مملو مى‏شود که جاى سوزن انداختن نیست، که این خیلى خوب است یا چرا شب جمعه یا شب دوشنبه از حدود 4000 نفر بیشتر جمعیت سربیشه، حدود 20 نفر یا30 نفر بیایند. این براى ما یک بدبختى بزرگ است که براى تماشاى یک فیلم در مسجدها یا میدان‏ها حاضر شویم، ولى در دعاى کمیل، ندبه و توسل حاضر نشویم.شهید مسعود اکبرى
*************************
برادران! اتحاد و انسجامتان را با شرکت در نماز جمعه و در مساجد حفظ کنید.شهید محمدحسن حسین زاده
*************************
به مسجد بروید و براى ظهور امام زمان «عج» و آمادگى رزمى خود دعا کنید و همانجا براى جبهه ثبت نام کنید.شهید علیرضا درخشان
*************************
مهم‏ترین و بهترین عامل که باعث شد من راهم را پیدا کنم، حضور در مسجد بود.شهید عباسعلى آورجه
*************************
مردم شهیدپرور! مساجد را پر کنید، چون منافقان از مساجد و از هم پیوستگى مسلمانان مى‏ترسند، هوشیار باشید و به منافقین اجازه اندیشیدن ندهید.شهید سیدهاشم حسینی
*************************
از مردم روستایم مى‏خواهم دعاى ندبه و دعاى توسل را در مساجد برگزار کنند و از شرکت در آن دریغ نکنند.شهید سیدمحمدعلی رضازاده
*************************
مجالس مذهبى را در دیار خویش برگزار کنید. و همچنین مساجد را به فراموشى نسپارید.شهید هاشم صمدى
*************************
برادران! مساجد را ترک نکنید. و مسجد را پر کنید، مسجد یک سنگر الهى است.شهید سیدحسین صفایى
**********************
برادرانم! نگذارید اسلحه من زمین بیفتد و همیشه در نماز جماعت‌ها و دعا و در مراسم سینه زنی و عزاداری شرکت کنید. شهید محمد یزدانى
**********************
از برادران بسیج مسجدرضا مى‏خواهم که مسجد را خالى نگذارند، زیرا که در همین مساجد بود که پایه‏ى این انقلاب عظیم الهى بنیان گرفت. شهید عباسعلى نارنجى
*********************
مساجد را خالی نکنید. شهید حسین حسین ‏زاده
**********************
برادران… راه شهدا را ادامه دهید و سنگر مسجد و پایگاه را خالى نگذارید. شهید رمضانعلى قربانى موشکى

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




جملاتی در مقام شهدا...

جملاتی در مقام شهدا

این وعدة خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!

کاش گناهان ما هم مثل گناهان شهدا (ترک نماز شب و دیر شدن نماز اول وقت) بود!

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!
کسی که مرا طلب کند، مرا خواهد یافت و کسی که مرا یافت مرا خواهد شناخت، و کسی که مرا شناخت مرا دوست خواهد داشت و کسی که دوستم بدارد عاشقم می گردد و چون عاشق شد او را خواهم کشت (شهید خواهم کرد) و بر من است که دیه اش را بدهم و دیه اش خود من هستم.
«حدیث قدسی»

سه گروه روز قیامت نزد خدا شفاعت می کنند: انبیاء علماء و شهداء.
«حضرت محمد(ص)»

هر کدام از شهدای آخرالزمان، برابر بیست شهید جنگ بدر هستند.
«رسول اکرم (ص)»

در دفتر خاطرات ما بنویسید: ما هرچه داریم از شهدا داریم.
آیا می دانید حدود پانزده هزار شهید در ماه مبارک رمضان شربت شهادت نوشیده اند؟
میزان آمار شهدای روحانی نسبت به جمعیت شان 12 برابر سایر اقشار جامعه است!
«معاونت پژوهشی بنیاد شهید و امور ایثارگران»
به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید
برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید!

من دست بوس توام که خاکریز را لمس کرده‌ای، خون را دیدی، مرگ را به سخره گرفتی و هم‌چنان در انتظار شهد شهادت می‌سوزی!
«تقدیم به تمامی جانبازان»

هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد!

شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده!

راهیان نور فرصتی است که با شهیدان خود را بیابیم و بیابیم در کاروان منتظران قرار گیریم.

از هوایی تنفس می کنید که بوی خون شهدا می دهد، در زمینی راه می روید که از خون شهدا گلگون است و این شهیدان بر همة اعمال شما ناظرند.

خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.

هر انسانی لبخندی از خداوند است سلام بر تو ای شهید که زیباترین لبخند خدایی.

شهدا مبدأ و منشاء حیاتند، زمینی بودند، اما زمین گیر نبودند.

مدادهای رنگیم هستند اما توی دفتر نقاشی ام هنوز تصویر توست که بی رنگ مانده ای ای شهید!

شهادت یعنی عزت، ایمان، تمام خوبیها و در یک کلمه رسیدن به حق تعالی و رضایت او.

سلام بر تربت پاک شهدا. سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند. سلام بر شما!

اگر قرار است روزی ما پروانه شویم بگذار روزگار هر چقدر می خواهد پیله کند!

رسیدن به خدا چه زیباست و شهدا چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد!

ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
بر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان.
یاد شهدای 8 سال دفاع مقدس گرامی و راهشان پر رهرو باد.

خانة بسیجی سنگر است و سنگر بسیجی، خانة او است.

جنگ ما نود درصد روی «من» رفتن بود و ده درصد روی «مین»!

ایستاده مردن بهتر از زانوزده زیستن است!

شهدا رفاقت تا قیامت!

شهدا رفتند تا بمانند، ما ماندیم تا بمیریم!

خرم آن شهید گمنام که خدا او را سرشناس سازد، نه آن کس که دیگران سرشناسش کنند.

جسمم را به خاک، روحم را به خدا و راهم را آیندگان تقدیم می کنم.

خداوند هدف ما، پیامبر مدل ما، و قرآن قانون ماست، جهاد راه ما و شهادت در راه خدا والاترین آرزوی ماست!

آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن.

نحوة زندگی هر انسان نشانة مرده و یا زنده بودن اوست، از این لحاظ می توانیم ببینیم چگونه شهید زنده است. پس هر چه به شهدا در اندیشه و عمل نزدیکتر باشیم، زنده ایم و گرنه مرده ای هستیم که دچار توهم زنده بودن هستیم!

انسان اگه آمادة شهادت شده باشه، خود شهادت می آید سراغش.

بدترین مرگ، نمردن است و بهترین مردن به شهادت رسیدن است!

مقدمة خوب شدن سپردن دستت به دست خوبان است. و چه خوبی بهتر از شهید!

بیا همچون شهیدان بیکران باش
به فکر دردهای دیگران باش!

اگر از گناه «مطهری»، «رجایی» هست که «بهشتی» باشی، و اگر«باهنر» شهادت آشنایی، «مفتح» درهای بهشت می شوی، و اگر با «همت»، تقوی پیشه کنی، «صیاد» دل ها می گردی!!

«مهر کربلا در نماز یعنی هرگز شهدا را فراموش نکنید!»

حس پرواز در وجود ما خبر از روزی می دهد که ما در پرواز بودیم و روزی که دوباره پرواز خواهیم کرد.

همیشه «ماندن» دلیل عاشق بودن نیست، شهدا «رفتند» که ثابت کنند عاشقند!

سنگر تنها خانه ایست که اجاره بهایش خون است!

«قدرت مزار شهدای ایران از انرژی هسته ای بیشتر است!»
«روزنامة روسی راشاتودی»
«وقتی مرام «شهادت» از یک «فرهنگ» در کشور ما ایران، به یک واژه در «فرهنگنامه» تبدیل شود، آنگاه نسل آینده برای واکس زدن پوتین سربازان آمریکایی از یکدیگر سبقت خواهند گرفت!»

«شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاک!!»

«برای رسیدن به پله ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو!»

«مخور به مرگ شهیدان کوی عشق افسوس/ که دوستان حقیقی به دوست پیوستند!»

«ز لاله های شقایق دلم چه پر خون است/ دلم هوایی فکه، شلمچه، مجنون است.»

«کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر گاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم. بیا و برای شادی روحشان گناه نکنیم.»

«تا خدا هست می توان شهید شد!»

«شهدا از دست نمی روند بدست می آیند!»

هر که شهید شود خدا را خواهد دید و هر که خدا را دید شهید خواهد شد!

هر که خدا را بیشتر از خود دوست بدارد شهید خواهد شد!

شهادت را نه در جنگ، که در مبارزه می دهند!

مراقب باش از مرگ نگریزی تا شهادت از تو نگریزد!

شهادت به آسمان رفتن نیست، به خود آمدن است!

«شهدا! شرمنده ایم از اینکه شما در میان گلهای بهشت قدم می زنیم و ما بر گلهای قالی!!!»

«اگر سری به گلزار شهدا زدی مطمئن باش شهدا اینقدر مرام و معرفت و جوانمردی در رگبرگهاشون جاریست که تو رو دست خالی رد نمی کنند!»

«ما هنوز شهادت بی‌درد می‌طلبیم، غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند!»

مگر مردگان هم شهید می شوند که ما شهید شویم؟! شهادت تنها برای زنده ها است! آنان که یک عمر مرده اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد!!!

«پرسیدی پس از شما چه کردیم؟ جوابت دادم: هیچ! از حرمت لاله ها نوشتیم در حالی که پایمان روی لاله ها بود!!!»

«روزگاری در میانمان انسانهایی زیستند که برای آرمانشان جنگیدند تا آیندگان بتوانند برای خود هدف و آرمانی داشته باشند و در این مسیر به تکامل برسند.»

«پروردگارا بگذار از سیم خاردار نفس عبور کنیم تا به نردبان شهادت برسیم!!»

«امروز شهدای شلمچه و طلاعیه و چزابه جوان امروز را خطاب می کند که من نیز مانند تو بودم؛ تو هم می توانی مانند من باشی.»

«من همیشه بیاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری می سازم، همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت با یادگار خواهند داشت.»

«ما با جهاد، با مرگ می جنگیم و از او به شهادت می گریزیم!»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, شهادت  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ق.ظ ]




منبع : قرائتی، محسن، چهار صد نکته از تفسیر نور، ص 275
انسان در برخورد با نعمت، چهار حالت دارد: حسادت، بُخل، ایثار، غبطه. اگر پیش خود گفت: حال که ما فلان نعمت را نداریم، دیگران هم نداشته باشند، حسادت است. اگر گفت: فقط ما برخوردار از این نعمت باشیم ولی دیگران نه، این بُخل است. اگر گفت: دیگران از نعمت برخوردار باشند، اگر چه به قیمتی که ما محروم باشیم، این ایثار است. اگر گفت: حالا که دیگران از نعمت برخوردارند، ای کاش ما هم بهره مند می شدیم، این غبطه است.
امام باقر علیه السلام فرمودند: من گاهی به بعضی از فرزندانم محبّت می کنم و آنها را روی زانوانم می نشانم در حالی که استحقاق این همه محبّت را ندارند، تا مبادا علیه سایر فرزندانم حسادت بورزند و ماجرای یوسف تکرار شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-22] [ 08:53:00 ق.ظ ]






حدود سی آیه در قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم می شوند:
1 - آیاتی که شفاعت را نفی می کنند، مانند: «یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة »، روزی که معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست. (سوره بقره، آیه 254).
2 - آیاتی که تنها به شفاعت خداوند صراحت دارند. مانند: «ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع » برایتان غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.
(سوره سجده، آیه 4)
3 - آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد می کنند. مانند: «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه » چه کسی در نزد او [خداوند] شفاعت مکند مگر به اذنش. (سوره بقره، آیه 255).
4 - آیاتی که شرایط شفاعت شوندگان را بیان می کنند. مانند:
الف) «و لا یشفعون الا لمن ارتضی » شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که مورد رضایت خدا باشد.
ب) «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع » برای ستمکاران، دوستدار و شفیعی نیست.
ج) «و سینغفرون للذین آمنوا» فرشتگان برای کسانی که ایمان آورده اند دعا و استغفار می کنند.
از آیات گذشته روشن می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست و اصل شفاعت، شفاعت کننده و شفاعت شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر آن، شفاعت شونده باید واجد شرایطی باشد که برخی از آنها ذکر شد و اگر کسی واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمی گیرد; هر چند که همسر پیامبر باشد. چنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمی شوند.
چنین شفاعتی مردم را تن پرور بار نمی آورد. زیرا شفاعت، تنها شامل تلاشگرانی است که برای ادامه راه نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد.
چنین شفاعتی ایستادن در برابر اراده خداوند نیست. زیرا خداوند هم اراده کرده است مجرم را کیفر دهد و هم خواسته که گروهی مشمول رحمت و عفو قرار گیرند.
شفاعت بدین معنا نیست که رحم دیگران بیش از خداست. چون اولیاء خدا به لطف و رحمت او اجازه شفاعت می گیرند.
پیداست که شفاعت، اراده خداوند را تغییر نمی دهد بلکه همانند توبه است. آری، گناه کاری که اولیاء خدا به او لطف کنند حالت دیگری غیر از توبه دارد. ضمنا در دنیا راه بخشش گناه متعدد است.
شفاعت از «شفع » گرفته شده و آن در اصل به معنی جفت گرفته شده است. و در واقع مثل این است که شخص شفیع با وسیله ناقص شفاعت شده، ضمیمه می شود و تشکیل یک زوج می دهد که با آن جلب منفعت یا دفع ضرر از خود می کند. البته نه هر نفع و ضرری زیرا در مواردی که اسباب طبیعی، ایجاب خیر و شر می نمایند مانند گرسنگی و تشنگی، هرگز شفاعت نمی طلبیم بلکه به دنبال اسباب طبیعی می رویم. ما فقط در مورد سود و زیانها که از ناحیه اجرای قوانین عمومی یا خصوصی اجتماع به ما متوجه می شود، شفاعت می طلبیم با این توضیح که میان مولا و بنده و هر حاکم و محکومی احکامی وجود دارد که اگر به آن عمل شود مستوجب پاداش خواهد بود. گاهی این پاداش، مدح و تمجید است و گاهی منافع مالی یا مقامی; و برعکس، اگر مکلف سرپیچی و مخالفت نماید مستوجب کیفر و مجازات می شود که گاهی مذمت و توبیخ است و زمانی هم ضرر مادی یا معنوی خواهد بود. بنابر این در باب احکام دو نوع قرار داد است: یکی قرارداد اصل حکم و دیگری قرارداد تبعات و نتیجه حکم که پاداش موافقت و کیفر مخالفت تعیین می گردد.
این یک اصل قطعی است که در جمیع انواع حکومتهای عمومی در میان ملتها و حکومتها نسبت به زیر دستان; حکمفرماست.
اگر کسی بخواهد بدون تهیه مقدمات به پاداشی برسد و یا از مجازاتی برهد، اینجاست که مورد شفاعت و تاثیر آن است. البته نه در همه جا و برای همه کس. چه اینکه کسی که اصلا لیاقت نیل به کمالی را دارا نیست و یا اساسا رابطه ای میان او و آن که شفاعت نزد او می شود وجود ندارد. زیرا شفاعت یک سیر مستقل نیست. بلکه متمم و مکمل سبب است. از طرفی تاثیر شفاعت شفیع، یک تاثیر گزاف و بی جهت نیست بلکه باید شفیع متوسل به چیزی شود که در کسی که نزد او شفاعت می کند مؤثر گردد و طالب شفاعت را به ثواب منظور برساند و یا از عقاب و کیفر نجات بخشد. بنابر این شفیع از مولای بنده در خواست نمی کند که از مقام مولویت خود و عبودیت بنده اش صرف نظر کند. همچنین از وی تقاضا نمی کند که از حکم و تکلیف خود دست بردارد. و نیز از او نمی خواهد که قانون مجازات خود را در همه جا یا در این مورد معین ابطال کند.
خلاصه اینکه شفاعت کننده نه تاثیری در مقام مولویت و عبودیت دارد و نه در حکم و نه جزای حکم، بلکه او با قبول این جهات سه گانه، متوسل به یکی از جهات زیر شده و مقصود خود را به کمک آن عملی می سازد:
الف) صفاتی که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است مانند بزرگی و کرم و بخشش و شرافت او.
ب) اوصافی که در بنده است و مقتضی ترحم بر او است مانند فقر و مذلت و کوچکی و پریشان حالی او.
ج) اوصافی که در خود شفیع است مانند نزدیکی او به مولا و داشتن شخصیت و مقام در نزد وی.
از این بیانات روشن می شود که کاربرد شفاعت این است که یک رشته عوامل مؤثردر رفع عقاب را بر عوامل ایجاب کننده آن، برتری می دهد.
در حقیقت شفاعت یعنی واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع ضرر از کسی به عنوان حکومت نه به عنوان مبارزه و تضاد. در ضمن، معلوم شد که شفاعت از انواع سبب است. زیرا آن عبارت است از وساطت سبب نزدیک در میان سبب بعید و مسبب آن.
سببیت خداوند از دو جهت ممکن است مورد توجه قرار گیرد: نخست از جهت تکوین یعنی اینکه تاثیر از ناحیه او شروع می شود و اسباب به او منتهی می شوند. دیگر از جهت تشریع، یعنی بر ما منت گذارده و دستوراتی را مقرر داشته است و پاداشها و کیفرهایی در عالم دیگر برای پیروی یا مخالفت آنها قرار داده است و پیغمبرانی برای اتمام حجت فرستاده است.
بعضی از آیات، بیان کننده شفاعت تکوینی می باشد. یعنی وساطت علل و اسباب در میان او و مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقاء آنهاست. اما بعضی از آنها در مورد شفاعت تشریعی است که در مورد خداوند متعال، صادق است مانند آیه 23 از سوره سبا، آیه 109 از سوره طه، آیه 26 از سوره نجم، آیه 28 از سوره انبیاء و آیه 86 از سوره زخرف.
این آیات مقام شفاعت را برای عده ای از ملائکه و افراد بشر به اذن و رضای خداوند تثبیت می کند و در واقع خداوند این مقام را به آنها بخشیده بنابر این آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و سایر صفات عالیه خداوند می توانند بنده گناه کاری را که مستوجب عقوبت گردیده مشمول رحمت و آمرزش حق سازند.
بر اساس آیات قرآن کریم خداوند می تواند بر اثر شفاعت، عملی را به عملی دیگر تبدیل کند. همچنان که ممکن است عمل موجودی را معدوم یا عمل کمی را زیاد و یا عمل معدومی را موجود سازد.
خلاصه خدا هرچه اراده کند، انجام می دهد البته همه کارهای او از روی مصلحتی و علتی است. در این صورت چه مانعی دارد که یکی از این مصالح و علل، شفاعت انبیا و اولیاء و بندگان مقربش باشد که نه گزاف است و نه ظلم.
مشمولین شفاعت
مشمولین شفاعت همان اصحاب یمینند. یعنی از دین و اعتقاد صحیح برخوردارند. از آیه اول سوره نساء استفاده می شود، تنها گناهان کبیره است که تا قیامت باقی می مانند و الا کسانی که مرتکب گناهان صغیره شدند به مفاد این آیه، مورد عفو قرار می گیرند.
«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه یکفرون عنکم سیئاتکم »
منظور از دادن نامه عمل به دست راست پیروی از امام و پیشوای حق و ازدادن به دست چپ پیروی از پیشوای باطل و گمراه کننده است. باز در جای دیگر خداوند فرموده است.
«و لا یشفعون الا لمن ارتضی »(انبیاء 28).
بر اساس این آیه، شفاعت تنها در حق کسانی است که خدا از آنها خشنود است. در اینجا خشنود بودن را مطلق ذکر کرده و آن را مقید به عمل و چیز دیگری نکرده است. لذا معلوم می شود منظور خشنودی از خود آنها یعنی از دین آنها و نه خشنودی از اعمالشان. بنابر این مفاد این آیه هم منطبق بر آیات سابق می شود. از مجموع این آیه ها نتیجه می گیریم که مشمولین شفاعت کسانی هستند که معتقد به دین حق می باشند اما گناهان کبیره ای انجام داده اند. (1)
شافعین
شفاعت بر دو قسم است: شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی
شفاعت تکوینی عبارتست از وساطت علل وجودی در میان خداوند و موجودات دیگر. از این نظر تمام اسباب و علل وجودی، شفیع محسوب می شوند.
شفاعت تشریعی نیز خود بر دو قسم است: یکی شفاعت کنندگان در دنیا که سبب مغفرت، آمرزش و قرب الهی می شوند. موارد زیر را می توان از جمله این شفاعت کنندگان برشمرد:
توبه، (2) قرآن (3) و ایمان (4) عمل صالح، مساجد، مکانهای متبرک، روزهای شریف، انبیاء، ملائکه و مؤمنان.
دیگری شفاعت کنندگان در جهان آخرت و قیامت، یعنی ملائکه، انبیاء، شهدا. از آیه 143 سوره بقره، این گونه استفاده می شود که منظور از شهدا، شاهدان اعمال هستند. نه کشته شدگان در راه خدا.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]






جوانان با ویژگیهای خاص خود چون قدرت و توان بدنی، فعال و پرتحرک بودن، مقطع سنی مناسب، زمینه و امکان بر عهده گرفتن مسئولیتهای بزرگ و جایگاه ویژه ای در هر جامعه دارند دوره جوانی بهترین و با نشاطترین دوره زندگی است، فرصت جوانی فرصتی استثنائی و زمینه ای مناسب برای برداشتن گامهای بلند و حرکت به سوی کمال مطلوب است، معصومین(ع) در سخنان درربار خود بر اهمیت و لزوم بهره برداری کامل از آن تاکید بسیار نموده اند. علی(ع) فرموده است: «دو چیز است که ارزش و قیمت آنها را نمی داند مگر کسی که آنها را از دست داده باشد. یکی جوانی و دیگری تندرستی. (1) نیز رسول گرامی اسلام در وصیت به ابوذر فرموده است: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمار، جوانیت را قبل از پیری و…» (2) و در قیامت اولین سئوال از جوانی است «رسول خدا(ص) فرموده است: «در قیامت هیچ بنده ای قدم بر نمی دارد مگر اینکه از او سئوال می شود عمرش را در چه کاری فنا کرده و جوانیش را در چه راهی صرف نموده است » (3)
اهمیت دوره جوانی و جایگاه ویژه جوانان ضرورت تربیت آنان را دو چندان کرده است. در این راه بهره گرفتن از شیوه های تربیتی مربیان مطمئن و معصوم، خود ضرورت دیگری است تکیه بر دیدگاهها و سیره انسانهای معصوم در تربیت تردید را از سر راه بر می دارد و انسان را در مسیر پرپیچ و خم تربیت سلامت به مقصد می رساند.
برای پیدا کردن دیدگاههای معصومین(ع) در روایات، واژه های «الشباب، الشاب، الشبان و الفتاء» واژه های کلیدی است که با رجوع به آنهاء;ء در روایات می توان مسائل مربوط به جوان را به دست آورد، قبل از پرداختن به مباحث اصلی تربیت جوان، لازم است معنای لغوی این واژه ها بیان و از لابلای آراء لغویین معتبر محدوده سن جوانی را مشخص نمائیم. برای این منظور اقوال بعضی لغویین معتبر را نقل و سپس به جمع بندی و نتیجه گیری آنها به پردازیم.
1 - زبیدی در تاج العروس «الشباب » را به معنای جوانی و نورس بودن می داند و از محمد بن حبیب نقل می کند که: زمان غلومیت از تولد تا17 سالگی و شبابیت از17 تا 51 سالگی است و از 51 سالگی تا مرگ سن پیری است و دو قول دیگر را نیز نقل می کند که «یکی جوانی را از بلوغ تا 30 سالگی و دیگری از16 تا 32 سالگی و بعد از آن را سن کهولت » ذکر می کند. (4)
2 - ابن منظور در «لسان العرب » ضمن ارائه معنای فوق به حدیثی از «شریح » استشهاد می کند که معلوم می شود جوانی در مقابل صباوت و کودکی است و بعد از بلوغ آغاز می گردد. (5)
3 - طریحی در مجمع البحرین دوره جوانی را قبل از دوره کهولت می داند و نقل می کند که در حدیث، به انسان 30 ساله جوان (الشباب) اطلاق شده است. (6)
4 - فیومی نیز در «مصباح المنیر» جوانی را قبل از سن کهولت به حساب آورده است. (7)
5 - سعید الخوری در «اقرب الموارد» سن جوانی را از بلوغ تا 30 سالگی ذکر کرده است. (8)
6 - احمد بن فارس در مجمل اللغه «دوره جوانی را در مقابل پیری » بیان می کند. (9)
7 - و بالاخره از لغویین متاخر لویس معلوف در المنجد «الشباب » را مترادف «فقاء» می گیرد و سن جوانی را از بلوغ تا حدود 30 سالگی بیان می کند. (10)
نتیجه گیری نهائی

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ق.ظ ]




توصیه امام علی(علیه‌السلام) به جوانان
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز»۱؛ بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.
________________________________________
بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
۱- تقوا و پاک دامنی

اهمیت و جایگاه تقوا برای جوانان آن وقت معلوم می شود که تمایلات و احساسات دوره جوانی مد نظر قرار گیرد. برای جوانی که در معرض طغیان غرایز و احساسات تند و شکوفایی خواهش های نفسانی و غریزه جنسی و تخیلات موهوم به سر می برد، تقوا به منزله قلعه و حصار مستحکمی است که او را از تاخت و تاز دشمنان مصون می دارد و مانند سپری است که از اصابت تیرهای زهراگین شیاطین باز می دارد.

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اعلموا عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز»۱؛ بدانید ای بندگان خد، تقوا دژی مستحکم و غیرقابل نفوذ است.

استاد مطهری(ره) در این خصوص می گوید: نباید تصور کرد که تقوا از مختصات دین داری است، از قبیل نماز و روزه، بلکه تقوا لازمه انسانیّت است. انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حیوانی و جنگلی خارج شود ناچار است که تقوا داشته باشد.۲

جوان همواره بین دو راهی قرار دارد و به سوی دو نقطه متضاد کشیده می شود. از یک طرف، ندای وجدان اخلاقی و الهام الهی او را به سوی خوبی ها سوق می دهد و از طرف دیگر غرایز درونی و نفس اماره و وسوسه های شیطانی او را به ارضای خواهش های نفسانی فرمان می دهد. در این جنگ و گریز تنها جوانی می تواند از این صحنه کشمکش و نزاع بین عقل و شهوت، خیر و فساد و پاکی و آلودگی به سلامت خارج شود که خود را به سلاح ایمان و تقوا مجهز کرده و از ابتدای جوانی به خودسازی و جهاد با نفس بپردازد.

حضرت یوسف(علیه السلام) در سایه همین تقوا بود که توانست با اراده ای قوی از آزمون سخت الهی سربلند بیرون آید و به اوج عزت نایل شود.

۲- تقویت اراده

بسیاری از جوانان از ضعف اراده و فقدان قدرت تصمیم گیری شکایت می کنند و برای درمان آن چاره جویی می کنند. آنان می گویند:

برای ترک عادات زشت و ناپسند بارها تصمیم گرفته ایم اما کم تر موفق شده ایم.

امام علی(علیه السلام) از تقوا به عنوان عامل تقویت اراده و مالکیت نفس که نقش عمده ای در ترک گناه و عادات ناپسند دارد، یاد می کند و می فرمایند: آگاه باشید! خطاها و گناهان مانند اسب های سرکش و لجام گسیخته ای هستند که گناه کاران بر آن ها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت و تقوا همانند مرکب های راهوار و آرامی است که صاحبانشان بر آن ها سوارند و زمامشان را به دست دارند و آنان را تا بهشت پیش می برند.۳

باید در نظر داشت که این کار شدنی است. افرادی که در این وادی قدم بنهند، مشمول الطاف خفیه الهی خواهند بود. چنان که قرآن کریم می فرمایند:«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» ۴ آنان که در راه ما جهاد و کوشش می کنند، راه های خود را به آن ها نشان می دهیم.

۳- فرصت جوانی:

بدون تردید یکی از عوامل مهم موفقیت و کام یابی، بهره برداری صحیح و اصولی از شرایط و فرصت های مناسب است، که فرصت جوانی از اساسی ترین آن ها به شمار می رود.

نیروی معنوی و قوای جسمانی، گوهر گران سنگی است که خداوند متعال در اختیار نسل جوان قرار داده است. بر این اساس پیشوایان دین همواره بر اغتنام فرصت جوانی تاکید کرده اند. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرمایند: بادر الفرصة قبل ان تکون غصه (۵) پیش از آن که فرصت از دست رود و مایه اندوهت گردد، آن را غنیمت شمار.

سعدی با الهام از سخنان بزرگان می گوید:

جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانی نیاید ز پیر

قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزش از پی شب قدر بود

من آن روز را قدر نشناختم بدانستم اکنون که درباختم

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «لاتنس صحتک و قوتک وفراغک وشبابک ونشاطک ان تطلب بها الاخرة»۶ ؛ سلامتی و قدرت و فراغ بال و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن، از آن ها در راه آخرت استفاده کن.

آن حضرت درباره کسانی که از نعمت جوانی بهره صحیح و کافی نبرده اند، می فرمایند: آن ها در ایام سلامت بدن سرمایه ای مهیا نکردند و در اولین فرصت های زندگی درس عبرتی نگرفتند، آیا کسی که جوان است جز پیری انتظار دارد.۷

سؤال از جوانی

جوانی و نشاط و بالندگی، نعمت بزرگی است که در روز قیامت از آن سؤال می شود. امام علی(علیه السلام) می فرمایند:

«شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافیه»۸ ؛ دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمی شناسد مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد: یکی جوانی و دیگری تندرستی.

خودسازی:

بهترین زمان برای تربیت و خودسازی، دوره جوانی است، زیرا صفحه دل جوان با زشتی ها و خصلت های ناپسند شکل نگرفته و چراغ فطرت در دلش خاموش نگشته است. امام علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) چنین می فرمایند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قلبه فبادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک ویشتغل لبک»۹ ؛

قلب نوجوان مانند زمین خالی است که هر ذچه در آن بیفشانی آن را می پذیرد، پس پیش از آن که قلبت سخت شود و فکرت به امور دیگر مشغول گردد، به تعلیم و تربیت تو مبادرت کردم و همت خود را بر تربیت تو گذاشتم.

عادات ناپسند در دوران جوانی ریشه دار نشده است، از این رو مبارزه با آن سهل و آسان است. جوانان باید از این امتیاز بزرگ به شایستگی استفاده کنند

باید جوانان عزیز این هشدار امام علی(علیه السلام) را جدی بگیرند که می فرمایند: «غالب الشهوة قبل قوة ضراوتها فانها ان قویت ملکتک واستفادتک ولم تقدر علی مقاومتها»۱۰ پیش از آن که تمایلات نفسانی به تجری و تندروی عادت کنند با آن ها مقابله کن، زیرا اگر تمایلات در تجاوز و خودسری نیرومند شوند، فرمانروای تو خواهند شد و تو را به هرسو که بخواهند می برند و قدرت مقاومت در برابر آن ها را از دست خواهی داد. مولوی می گوید:

زان که خوی بد بگشته ست استوار

مور شهوت شد ز عادت هم چو مار

مار شهوت را بکش در ابتدا

ورنه اینک گشت ما رت اژدها

۴- بزرگ منشی:

یکی دیگر از وصایای امام علی(علیه السلام) به جوانان، پرورش عزت نفس و بزرگ منشی است، آن جا که می فرمایند: «اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا»۱۱ بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دهی هرچند تو را به مقصود رساند، زیرا نمی توانی در برابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی بهایی به دست آوری، و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

حس عزت طلبی یکی از نیازهای اساسی انسان است که خوش بختانه دست آفرینش بذر آن را در نهاد آدمی افشانده است. بدیهی است که این بذر نیاز به مراقبت و رشد و شکوفایی دارد. عزت نفس موجب بهره وری فرد از نیروی خرد و به کارگیری آن در امور زندگی و منشا تکوین شخصیت در انسان است. بی دلیل نیست که نظام سلطه فرعونی در طول تاریخ برای استثمار دیگران، در گام نخست روح مکرمت انسانی را نشانه گرفته و شخصیت آنان را تحقیر می کند.

۵- وجدان اخلاقی:

امام علی(علیه السلام) به جوانان توصیه نمودندکه ، میزان قرار دادن وجدان اخلاقی در معاشرت اجتماعی است. آن حضرت خطاب به فرزندش چنین می فرمایند: «یا بنی اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک»۱۲ پسرم، خود را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده.

نادیده گرفتن این اصل مهم اخلاقی نتیجه ای جز تیرگی روابط دوستانه نخواهد داشت.

۶- تجربه اندوزی:

استفاده از تجارب دیگران از جمله مواردی است که در وصایای امام علی(علیه السلام) دیده می شود. آن حضرت می فرمایند: «اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاولین و سر فی دیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا»۱۳ اخبار گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و آن چه را که به پیشینیان رسیده به یاد آر، در دیار و آثار مخروبه آن ها گردش کن و درست بنگر آن ها چه کرده اند. ببین از کجا منتقل شده اند و در کجا فرود آمده اند.

۷- رعایت آداب معاشرت و دوستی:

شکی نیست که بقا و دوام دوستی منوط به رعایت حدود دوستی و آداب معاشرت است. دوست گرفتن آسان است اما نگه داری آن مشکل تر است. امام علی(علیه السلام) در قسمتی دیگر از نامه مبارک خود به نکات ظریفی که موجب پایداری پیوند دوستی است، اشاره می کند و می فرمایند: ناتوان ترین مردم کسی است که از دوست گرفتن عاجز باشد و ناتوان تر از او فردی است که دوست را از دست بدهد.۱۴

بعضی جوانان از عدم ثبات و ناپایداری روابط دوستانه شکایت می کنند، که دلیل عمده آن رعایت نکردن حدود دوستی و افراط و تفریط در رفاقت است. به طور یقین عمل به دستورات و نصایح سودمند امام علی(علیه السلام) می تواند در حل این مشکل کارساز باشد.

پی نوشت ها:

۱-نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.

۲- ده گفتار،استاد مطهری ص۱۴.

۳- نهج البلاغه، خطبه ۱۶.

۴- عنکبوت، آیه ۶۹.

۵-نهج البلاغه، نامه۳۱.

۶-بحارالانوار (چاپ بیروت) ج۶۸، ص۱۷۷.

۷- نهج البلاغه، خطبه۸۲.

۸- غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۱۸۳.

۹- نهج البلاغه، نامه ۳۱.

۱۰-غررالحکم و دررالکلم، همان، ص۳۹۲.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




اربعین اوج رفتن است.قله رسیدن است....

اربعین اوج رفتن است، قله رسیدن است
اربعین، هر سال فریاد می‌زند آنها که نرفته‌اند برخیزند… اربعین وقتی می‌آید، می‌خواهد جامانده‌ها را با خود ببرد… آنهایی هم که امسال می‌خواهند بروند باز خدا به داد دل‌شان برسد؛ اما امان از آنهایی که اربعین َکربلا را دیده‌اند، رفته‌اند، رسیده‌اند و امسال…

آنهایی که اربعین کربلا نرفته‌اند، خدا به داد دل‌شان برسد
اربعین اوج رفتن است، قله رسیدن است
روزهای محرم که فرا می‌رسد برای خیلی از ما ایرانی‌ها انگار دمیدن خون تازه‌ای در رگ‌های وجودمان است.

خیلی از ما ایرانی‌های شیعه، زندگی‌مان را با ماه محرم تنظیم می‌کنیم. آن‌گونه که بتوانیم از سرمستی محرم بهره‌مند شویم و توشه‌ای برای روزهای سال برداریم تا در بقچه ایمان‌مان نان و ریحانی از عشق حسین علیه‌السلام باشد.. تا حلاوت‌بخش زندگی‌مان باشد. چند سال پیش لابلای همین نوشته‌ها اقرار کردم که بهشت جایی است مثل همین هیئت‌های خودمان. از چای با استکان‌های کوچک در هیئت گرفته تا شور آخر سینه‌زن‌ها تا نذری‌دادن مادر‌های‌مان هر چه که هست و بود و خواهد بود؛ انعکاس تصویر بهشت است. یعنی گویی بهشت یک هیئت عزاداری است که همه جمع می‌شوند تا برای حسین فاطمه علیهماالسلام گریه کنند.. و این گریه، همان جنات عدنی است که خدا در کتابش وعده داده است و غیر از هیئات حسین علیه‌السلام کجا می‌توان طعم «یطعمون الطعام علی حبه» را چشید؟

جز در حلقه سینه‌زنی برای حسین علیه‌السلام کجا می توان «وِلدانٌ مخلدونَ بأکواب و أباریق» را دید؟

این که می‌گویند «مزاجه من تسنیم» مگر غیر از نذری‌های مجالس حسین علیه‌السلام چیز دیگری می‌تواند باشد؟ شما فکر می‌کنید موسی علیه‌السلام در کوه طور چرا به فرمان «فاخلع نعلیک» گوش جان سپرد؟ برای ورود به هیئت حسین علیه السلام. از هفت بطن قرآن مجید، حداقل یکی از دهلیزهای معنایی قرآن، در هیئت حسین علیه‌السلام گشوده می‌شود. این را شک ندارم.

شاید وقتی دیگر باز هم در این باره نوشتم اما امروز می‌خواهم حرف دیگری بزنم. می‌خواهم برای آنهایی بنویسم که عاشقانه در هیئت حسین علیه‌السلام از جان می‌گذرند . می‌خواهم بنویسم زندگی پای این عَلَم، آدابی دارد که جز با تسلط بر دائرةالمعارف عاشقی عاشورا، نمی‌توان آن را دریافت. هر کدام از ارکان هیئت حسین علیه‌السلام برای خودش قاموسی است عظیم. گذشته‌ای دارد و حالی و آینده‌ای…

یکی از ارکان این هیئت، “همرکابی” است. یعنی عاشق باید “پای کار” باشد. باید بیاید به هر جا که مولایش می‌خواهد. پای منبر آقا که نشسته است باید آماده باشد تا روضه‌خوان نفسش هُرم کربلا می‌گیرد دلش را پرواز بدهد برود روی تل زینبیه و در کنار مویه‌های زینب بگرید. باید بلد باشد «برود»… کربلا منتظر ماست بیا تا برویم.. بیا تا برویم..

این رفتن، خودش روضه است. خیلی‌ها آن روز پای رفتن نداشتند اگرچه زبان نوشتن نامه داشتند. کربلا پر است از نرفتن‌ها… و این نرفتن‌هاست که سوگواره طف را را رقم می‌زند. خوش به حال آنهایی که رفتند. زهیر هم اول، پای رفتن نداشت اما بالاخره رفت. حُر هم با پای نرفتن آمده بود اما رفت. خلاصه اینکه رفتن و رسیدن از ارکان حضور در هیئت حسین علیه السلام است. در اوج رفتن‌های کربلایی، به آنجا می‌رسیم که زینب سلام الله علیها رفتن را بر ماندن در کربلا ترجیح می‌دهد. «علیکنّ بالفِرار»….این رفتن دلخواسته نبود، اجباری بود. هم برای حفظ جان دخترکان حرم و هم رفتن برای برافراشتن پرچم خون‌خواهی خدا. این رفتن با تمام آنجه تا کنون گذشت در این هیئت فرق می‌کند. این رفتن، رسیدن به اربعین را دارد و رسیدن به اربعین، یعنی نقطه اوج هیئت حسین علیه‌السلام. اربعین، یعنی چهل روز مدام در سرمستی جرعه‌نوشی جام نیزه‌ها باشی.. اربعین یعنی رسیدن به همان قاب قوسینی که پر جبرییل در رسیدن به آن آتش می‌گیرد. اربعین یعنی به جوش‌آمدن پیمانه‌هایی که در هیئت حسین علیه‌السلام در جام‌های خالی ما ریخته‌اند.

این روزها بازار رفتن به کربلا داغ است. مسافران اربعین کوله‌های‌شان را بسته‌اند تا از شهر پدری‌شان نجف به کربلای حسین علیه السلام پیاده بروند.

این روزها پاها آماده می‌شوند تاول بزنند.

چشم‌ها مهیا می‌شوند بارانی شوند.

سینه‌ها به شور می‌آیند تا بی‌تاب شوند..

و حنجره‌ها هم‌نفس با خستگان کاروان، می‌خواهند سلامی عاشقانه به “اربعین” بدهند. اربعین، هر سال فریاد می‌زند آنها که نرفته‌اند برخیزند… اربعین وقتی می‌آید، می‌خواهد جامانده‌ها را با خود ببرد… اربعین اوج رفتن است، قله رسیدن است. آنهایی که اربعین کربلا نرفته‌اند که خدا به داد دل‌شان برسد. آنهایی هم که امسال می‌خواهند بروند باز خدا به داد دل‌شان برسد؛ اما امان از آنهایی که اربعین َکربلا را دیده‌اند، رفته‌اند، رسیده‌اند و امسال…

عاشورا یک روز بود اما هیچ‌وقت این یک روز تمام نشده و نمی‌شود… همان‌طور که هیئت حسین علیه‌السلام هر سال جاری است در شهر های ما و هنوز تمام نشده است. اربعین هم هر سال هست. همه باید بیایند همان طور که همه هیئات می‌آیند… دلم برای آنهایی می‌سوزد که سال‌های گذشته آمده‌اند و امسال نمی‌آیند. خدا کند لااقل اربعین سر به بیابان بگذارند، جایی که بتوانند با تمام حنجره‌شان حسین علیه‌السلام را فریاد بزند…

می‌گویند کربلا نرفته یک داغ دارد، کربلا رفته 72 داغ. من می‌گویم اربعین‌نرفته… نرفته… اما کسی که اربعین کربلا بوده است نمی‌تواند بازگشت کاروان را ندیده باشد… امکان ندارد ندیده باشد که هرکسی گوشه‌ای قبری را در آغوش گرفته است… زیارت اربعین از این جهت، “علامت شیعه” است که اگر کربلا باشی در آن زیارت پرده‌ها کنار می‌رود… آرزو می‌کنم جای کسانی نباشم که اربعین کربلا را دیده‌اند و امسال نمی‌توانند به کربلا بروند. همین!

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




فواید دعا...

دعا کردن فوایدی دارد که باعث ایجاد سلامت جسمانی و روانی در انسان‌ها می‌شود و کلیه این مزایا قابل‌اثبات هستند.

اگر در حال غرق شدن در آب هستی، کسی به تو کاری ندارد؛ باید بگویی کمک و دستت را دراز کنی. اگر دستت را دراز کردی، کمکت می‌کنند؛ وگرنه با تو کاری ندارند.
پس برای هر چیزی باید درخواست کمک بکنید و دعا کردن یک نوع درخواست کمک کردن است که البته دعا به‌تنهایی نیست؛ باید در جهت آن خواسته هم حرکت بکنید. «مهندس دژاکام»
دعا در میان انسان‌ها جایگاه ویژه‌ای دارد. گویی روح و روان انسان با این واژه آمیخته شده است. هر زمان که دلمان می‌گیرد، هر زمان که از همه‌جا و همه‌کس ناامید می‌شویم، بی اختیار، نگاهمان به سوی دری می‌رود که هیچ‌گاه به رویمان بسته نیست.
تأثیرات ماندگار دعا و مناجات، بر هیچ‌کس پوشیده نیست. نزدیکی و تقرب به خداوند در لحظه زیبای دعا و نیایش، لذتی بی‌بدیل را نصیب انسان می‌سازد و قطعاً تجربه این حس زیبا، برای هر یک از ما کاملاً آشنا و ملموس است.
ازآنجایی‌که ما در کنگره 60 آموخته‌ایم که برای درک بهتر قضایا، می‌بایست بر آن‌ها اشراف داشته باشیم و اثبات اثرات علمی و عملی قضایا، زمینه‌ی پذیرفتن آن‌ها را برای ما سهل‌تر می‌سازد، به بررسی بخشی از اثرات و فواید دعا کردن می‌پردازیم:
دعا کردن فوایدی دارد که باعث ایجاد سلامت جسمانی و روانی در انسان‌ها می‌شود و کلیه این مزایا قابل‌اثبات هستند. حتی دعاهای اتفاقی و مراقبه‌های گاه‌وبیگاه نیز به‌سلامت افراد و داشتن زندگی طولانی‌تر کمک می‌کنند. کسی که دعا می‌کند اجازه می‌دهد تا تمام استرس‌ها و اضطراب‌های درونی‌اش تخلیه شوند. در بسیاری از موارد جریان خون بیماران بهتر شده و بهبودی پس از عمل جراحی در کسانی که اعتقادات محکم دینی داشته‌اند، بسیار سریع‌تر رخ‌داده است. افرادی که اعتقادات دینی‌شان از سایرین محکم‌تر است، به‌راحتی به صلح و آرامش دست پیدا می‌کنند.
دعاکننده با دعای خود، تلقین به نفس می‌کند تا روی پای خود بایستد و از حوادث نهراسد. تلقین به نفس در بهبود بیماری‌های روانی و جسمی مؤثر است.
از طریق دعا می‌توان بسیاری از بیماری‌های روانی را درمان کرد، زیرا به ثمر نرسیدن تلاش‌ها در زندگی، چه‌بسا انسان را از پیروزی نهایی برای همیشه نومید سازد؛ اما دعا بارقه امیدی است که در دل انسان می‌درخشد و ابرهای یأس و اضطراب را از آسمان دل کنار می‌زند.
امیدی که از دعا بر‌می‌خیزد، همانند خون تازه‌ای در شریان جان آدمی جاری می‌شود و او را از نگرانی نجات می‌دهد. امام علی می‌فرماید: «دعا سپر مؤمن است.»
الکسیس کارل، دانشمند و فیزیولوژیست و محقق فرانسوی درباره دعا می‌نویسد: دعا و نماز قوی‌ترین نیرویی است که انسان می‌تواند تولید کند. نیرویی است که چون قوه جاذبه به زمین وجود حقیقی و خارجی داد.
در جای دیگری می‌گوید: نیایش را نباید با مرفین هم‌ردیف دانست، زیرا نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، به‌طور کامل و صحیحی در فعالیت‌های مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی و گاه قهرمانی و داوری را تحریک می‌کند.
دیل کارنگی می‌گوید: دعا کردن سه احتیاج اصلی روانشناسی را که همه‌کس اعم از مؤمن و مشرک در آن سهیم است، برآورده می‌کند:
1.در موقع دعا کردن آن چیزهایی را که باعث زحمت و ناراحتی ما شده است، بر زبان جاری می‌سازیم. دعا کردن همان عمل یادداشت کردن روی کاغذ را انجام می‌دهد.
2.هنگام دعا کردن این احساس به ما دست می‌دهد که شریک غمی پیداکرده‌ایم و تنها نیستیم. تمام پزشکان روان‌شناس تأیید می‌کنند که وقتی گرفتار هیجان و غم‌های فشرده در سینه و تألم روحی هستیم، برای معالجه لازم است مشکلات و گرفتاری‌های خود را برای کسی بگوییم و درد دل خود را خالی می‌کنیم.
3.دعا کردن انسان را وادار به کار می‌کند.
از دیگر آثار دعا می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
در تحقیق از عده‌ای خواستند تا برای آرامش افرادی که در اتاق دیگر قرار دارند دعا کنند و نتیجه این بود که افراد دیگر بدون این‌که بدانند مورد دعا قرارگرفته‌اند آرام‌تر شدند. حتی همین نتیجه هم موردبررسی قرار گرفت و دیده شد در طول زمان به ‌دنبال وقایعی چون شکست‌های فردی، جنگ و درگیری که سیستم ایمنی بدن به خطر می‌افتد و احتمال مبتلا شدن به بیماری های قلبی، سکته، اختلال‌های روده وزخم های گوارشی بیشتر می‌شود، با انتقال احساس آرامش از فردی به فرد دیگر سیستم دفاعی بدن به‌صورت غیرمستقیم تقویت می‌شود.
جک ‌استاکی یکی از پروژهشگرانی است که تأثیر دعا را بر میدان‌های الکترومغناطیسی بدن بررسی کرده است. آزمایش او به‌این‌ترتیب بود که میزان فعالیت الکتریکی درمغز و سطح بدن افراد را در آزمایشگاه خود زیر نظر گرفت، درحالی‌که هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر در کالیفرنیا گروه‌هایی مذهبی برای این افراد دعا می‌کردند. نتیجه مطالعه‌ بازهم‌ شگفت‌آور بود چراکه بین میزان فعالیت الکتریکی بدن کسانی که برایشان دعا شده بود و افرادی که برایشان دعا نشده بود، اختلاف فاحشی وجود داشت.
تأثیر دعا روی خود فرد چگونه است؟ در سال 1993 تحقیقی روی 10 هزار کارمند دولتی در طول 26 سال انجام گرفت که در بین آن‌ها، هم افراد اهل دعا بودند و هم کسانی که دعا نمی‌کردند. مشاهده شد میزان مرگ‌ومیر افرادی که دعا نمی‌کردند به خاطر مشکلات قلبی و عروقی بسیار بیشتر از افرادی بود که اهل دعا بودند.
همچنین در سال 1995 تحقیق دیگری روی 250 نفر که عمل جراحی قلب بازکرده بودند انجام شد و دانشمندان در کمال حیرت دیدند آن دسته افرادی که از ارتباط مذهبی و حمایت اجتماعی بیشتری برخوردار بودند، 12 بار کمتر از آن‌هایی که فاقد این ارتباط بودند با مرگ دست‌به‌گریبان شدند.
به‌غیراز تحقیق روی کسانی که عمل‌های جراحی سنگین داشتند، این تحقیقات روی افراد عادی هم انجام گرفت و دیده شد در میان افرادی که عادت به انجام امور مذهبی از قبیل دعا و نماز داشتند، بیماری افسردگی شیوع کمتری داشت.
التیام فشار خون بالا ، درمان زخم و جراحت، به حداقل رساندن حملات قلبی، بهبود سردرد و اضطراب از دیگر نتایجی بود که تحقیقات برای آثار دعا به ثبت رساند.
تحقیقی روی 91 هزار نفر در مریلند انجام گرفت که نشان داد افرادی که به‌طور منظم به کلیسا نمی‌روند، بیشتر از دیگر افراد به خاطر بیماری‌های قلبی جان می‌سپارند و اقدام به خودکشی در بین این افراد، 53 درصد بیشتر است.

گذشته از نتایج علمی که درباره دعا به اثبات رسیده، اگر به آیات و روایات رجوع کنیم، می‌بینیم که در تمام ادیان الهی انسان به دعا کردن تشویق شده است.
یهودیان در کتاب مقدس خود بسیار به دعا کردن و راز و نیاز باخدا تشویق شده‌اند تا جایی که دراین‌باره می‌خوانند: هر آن‌کس که ترس خدا در دل اوست، سخنانش شنیده می‌شود و دعایش مستجاب می‌شود.
مسیحیان هم بسیار به خواندن دعا اعتقاددارند، چراکه در کتاب مقدسشان انجیل به این امر توصیه‌شده‌اند و دعا در دین مسیحیت جایگاه ویژه‌ای دارد تا جایی که ارتدکس‌ها به‌طور سنتی در گوشه‌ای از خانه، در مقابل شمایلی از عیسی مسیح، چراغ یا شمعی روشن می‌کنند و دعا می‌خوانند.
این دعا قسمتی از موعظه بالای کوه عیسی مسیح است: خدایا گناهان ما را ببخش چنانکه ما نیز، آنان که بر ما گناه کردند را می‌بخشیم و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر رهایی ده زیرا ملکوت، قدرت و جلال از آن توست تا ابدالآباد، آمین.
در دین اسلام نیز تأکید فراوانی بر دعا شده است:
برای نام‌های خدا نام‌های نیك است پس او را به‌وسیله آن‌ها بخوانید و دعا كنید. «اعراف؛ آیه‌ی 80»
مرا بخوانید و درخواست كنید تا پاسخ دهم. «غافر؛ آیه‌ی 60»
ای پیامبر نباید آنان را كه هر صبحگاه و شبانگاه خدا را می‌خوانند از پیش خود برانی. «انعام؛ آیه‌ی 53»
ای رسول من بگو اگر به‌سوی خدا متوجه نشوید و دعا نكنید، پروردگارم به شما اعتنا نخواهد كرد. «فرقان؛ آیه‌ی 77»
رسول ‌اکرم دراین‌باره می‌فرماید: با دعا کردن می‌توان از مقدرات الهی رهایی یافت.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]





خدا میدونه که حتی به اندازه کوچکترین ذره دنیا لایق نگاهتون نیستم… اما

سلام امام دل شکسته ام
میدونم چقدر دلتون شکسته اول از همه ام از دست خودم..
اقا جون میدونم وجود نورانیتونم به قشنگی اسم مبارکتونه..
اسمی که صدا کردنش ارزوی همیشگیم بود
دلم میخاست اسم همسرم باشه که قسمتم نشد
دلم میخاست قسمت بچه ای باشه که خدا بهم میده و به نیت اینکه یار شما باشه تربیتش کنم ولی…
میدونید که قسمتم نشد هیچ کدوم ..لیاقتش نبود …چون هنوز مجردم با اینکه 31 سالمه..تنها سهمم از اسم قشنگتون مهدی ای بود که سالها قبل اومد تو زندگیم و باهام بازی کرد و منو تو اون حال روحی تنها گذاشت…
حالا فقط منم و یه خاطره تلخ از یک مهدی
اقا جان داغون داغونم…جان مادرتون زهرا (س) یه نگاهی کنید …تورو به پهلوی شکسته مادرمون زهرا (س) نگاهییییی…
گرچه خدا میدونه که حتی به اندازه کوچکترین ذره دنیا لایق نگاهتون نیستم… اما به خاطر خدا.. به این ماه عزیز … به حرمت خون امام حسین (ع) نگاهی کنید ..

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ق.ظ ]




چگونه از ياران امام زمان(عج) باشم؟

ياري امام زمان(عج) در اين زمان به انجام صحيح وظايف خود در زمان غيبت است . وظيفه منتظر امام زمان(ع) اين است كه مانند يك منتظر واقعي زندگي كند. وقتي انسان حقيقتا منتظر كسي باشد تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد حتما خانه را تميز و مرتب مي كند، وسايل پذيرايي را آماده مي كند و با لباس مرتب و چهره اي شاداب در انتظار مي ماند. چنين كسي مي تواند ادعا كند كه منتظر ميهمان بوده است. اما كسي كه نه خانه را مرتب كرده است و نه وسايل پذيرايي را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تميزي پوشيده است و نه اصلاً به فكر ميهمان است اگر ادعا كند كه در انتظارميهمان بوده همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافه گويي او خواهند خنديد.
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ عشق بازان چنين مستحق هجرانند
بنابراين انتظار بايد قبل از آنكه از ادعاي انسان فهميده مي شود از رفتار و كردار او فهميده شود. نمي توان هر كسي را كه ادعاي دوستي و ولايت امام زمان(عج) را دارد در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود. آري «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطاربگويد».
با چنين توضيحي روشن است كه يك منتظر واقعي امام زمان بايد رفتارش به گونه اي باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد. يعني در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد براي ياري امام زمان(عج) با مال و جان خويش جهاد نمايد و خود را درراه آن حضرت فدا نمايد. بنابراين يك منتظر واقعي اهل گناه و دلبستگي به دنيا نيست چرا كه چنين كسي نمي تواند از وابستگي ها و دلبستگي ها و آلودگي ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان(ع) باشد.
با توجه به نكات ذكر شده مي توان برخي وظايف منتظر امام زمان(ع) را چنين ذكر كرد:
1. اولين شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامي انسان در انتظار كسي مي نشيند كه او را خوب بشناسد اما اگر انسان كسي را نشناسد ولو بداند كه آن شخص خواهد آمد برايش اهميتي نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنين است. كساني كه آن حضرت را نمي شناسند مانند كفار و يا اهل اديان ديگر، هرگز انتظار او را نمي كشند اما كساني كه او را مي شناسند و ارزش او را مي شناسند و مقام او رامي دانند منتظر او مي مانند.
كساني كه امام زمان(عج) را نمي شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته اند. چنانكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است» (بحارالانوار، ج 32، ص 331).
بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبيعي است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بيشتر باشد انسان ارزش او را بيشتر درك خواهد كرد و به عظمت او بيشتر پي خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالي كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگي و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران او بيرون هستند. آري:
وصل خورشيد به شب پره اعمي نرسد كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند
البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت تاريخي وجود آن حضرت مانند اينكه امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالي است و مانند آن. اما گونه ديگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانيت آن حضرت است كه اين شناخت كار هر كسينيست و ظرفيت و لياقت زيادي مي خواهد. و در حقيقت اصحاب خاص امام زمان(ع) كساني هستند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته اند براي آگاهي از مقام عظيم امامت رجوع به زيارت جامعه كبيره و تأمل در معاني عميق و عجيب آن توصيه مي شود.
همچنين خواندن كتب معتبري كه در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است مي تواند انسان را تا حدي به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.
2. محبت به امام زمان(ع)؛ وظيفه ديگري است كه منتظران آن حضرت بايد در خود ايجاد كنند و آن را افزايش دهند. بديهي است كه تا انسان از ميهمان خويش خوشش نيايد و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم كه او رابشناسد نمي تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از ميهمان خود بدش بيايد چگونه مي تواند منتظر قدم او باشد و خود را براي پذيرايي از او آماده كند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شكل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمي تواند به وظايف منتظران واقعي عمل نمايد.محبت به امام زمان وظيفه اي است كه پيامبر اكرم(ص) نيز به دستور خدا از ما خواسته است. آنجا كه در قرآن كريم مي فرمايد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي» ؛ (شوري، آيه23).
3. ايجاد سنخيت با امام زمان(ع)؛ منتظران واقعي وضعيت روحي و فكري و عملي خود با به گونه اي سامان مي دهند كه سنخيت كاملي با امام زمان(ع) داشته باشند. آيا مي توان منتظر قدوم كسي بود و با او مشابهت و سنخيت نداشت؟ آيا مي توان محبت كسي را داشت اما با او هيچ سنخيت و مشابهتي نداشت؟ ايجاد سنخيت با امام زمان از طريق تقويت ايمان و تقوا و فضايل اخلاقي و درجات معنوي حاصل مي شود. و تنها در اين صورت است كه مي توان ادعاي محبت به امام زمان را داشت. در صورتي كه انسان رفتارش مطابق ميل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشيد و عشق آن حضرت او را به فرياد خواهد آورد و دوري اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
طبيعي است كه هر چقدر اين سنخيت بيشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بيشتر خواهد شد و محبت انسان نيز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ق.ظ ]




سه ویژگی که خداوند به سید الشهداء عطا کرد...

سه ویژگی که خداوند به سیدالشهداء(ع) عطا کرد
در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین(ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، مرحوم حاج اسماعیل دولابی از جمله عارفان و سالکان الهی در کتاب «طوبای کربلا» درباره قداست تربت سیدالشهداء و ثواب زیارت حرم حضرت، مطالبی را ذکر کرده که تکان‌دهنده است:

امام باقر (ع) می‌فرماید: خدای تبارک و تعالی 24 هزار سال قبل از خلقت کعبه، زمین کربلا را خلق کرد و آن را سرزمینی پاک و مبارک قرار داد و همواره چنین است که تا اینکه آن را بهترین زمین و منزلگاه بهشت قرار دهد و دوستان خود را در آن جای دهد.

در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین (ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: شفای هر دردی در تربت امام حسین (ع) وجود دارد و این دارو بهترین و بزرگ‌ترین دارو است.

فضیلت زیارت امام حسین (ع) از حد شمارش بیرون است و در بیان نمی‌گنجد. در اخبار و روایات بسیاری وارد شده است که زیارت حضرت اباعبدالله (ع) معادل حج، عمره، جهاد و درجاتی بالاتر از این‌ها است.

از حضرت باقر (ع) نقل شده است: زیارت امام حسین (ع) با فضیلت‌ترین اعمال است. حضرت باقر (ع) فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین (ع) امر کنید.

در بعضی روایات آمده است که اگر کسی تمام عمر خود را حج به جا آورد، ولی به زیارت امام حسین (ع) نرود، حقی از حقوق خدا و رسولش (ع) را ترک کرده است. در روایات، آثار و فواید فراوانی برای زیارت حضرت اباعبدالله (ع) ذکر شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

1. زیارت امام حسین (ع) باعث آمرزش گناهان، سبک شدن حساب و بالا رفتن درجات انسان در روز قیامت است.

2. خداوند متعال جان و مال زائر امام حسین (ع) را حفظ می‌کند تا او را به خانواده‌اش برگرداند.

3. زیارت حضرت، غم را زایل و شدت جان کندن و هول قبر را برطرف می‌کند.

4. هر مالی که در راه زیارت آن حضرت صرف شود، هر درهم آن هزار درهم، بلکه 10هزار درهم برای او حساب می‌شود.

5. وقتی زائر امام حسین (ع) به سوی قبر آن حضرت می‌رود، چهار هزار ملک از او استقبال می‌کنند و چون برمی‌گردد او را مشایعت می‌کنند.

6. پیامبران و اوصیای ایشان، ائمه و ملائکه همه به زیارت آن حضرت می‌آیند و برای زائران حضرت دعا کرده، به آنها بشارت می‌دهند.

7. نظر رحمت حق تعالی به زائران امام حسین (ع) بیش از اهل عرفات است.

8. در روز قیامت، همه آرزو می‌کنند کاش زائر آن حضرت بودند؛ چرا که هر لحظه از کرامت و بزرگواری آنها مشاهده می‌کنند.

9. ترک زیارت آن حضرت موجب نقصان دین و ایمان و انجام ندادن حق بزرگی از حقوق پیغمبر (ع) است.

10. در روایات بسیاری وارد شده است که زیارت آن حضرت معادل حج و عمره است.

11. زیارت آن حضرت باعث آسان شدن حساب‌ها و اجابت دعا می‌شود.

12. زیارت آن حضرت باعث طول عمر و حفظ مال می‌شود.

13. زیارت آن حضرت باعث زیاد شدن روزی و رفع اندوه و گرفتاری‌ها می‌شود.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:15:00 ق.ظ ]




امام زمانم تو برای من گریه میکنی من برای تو چه کرده ام..

امام زمانم تو برای من گریه میکنی من برای تو چه کرده ام

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




|

 

✨ شش نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند ✨

1⃣ حضرت ادم برای قبولی توبه اش انقدر گریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد

2⃣ حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.

3⃣ حضرت یوسف در فراق پدر انقدر گریه کرد که زندانیان گفتند یا شب گریه کن یا روز.

4⃣ فاطمه زهرا در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…یا شب گریه کن یا روز…

5⃣ امام سجاد بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.

هر گاه اب و خوراکی برایش میاوردند گریه میکردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم را میفشارد

6⃣ اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…

آقا،،،

من اصلا انتظار تو را برده ام ز یاد

با انتظارهاے فراوانم از شما…..

برشوره زار معصیتم گریہ مے کنے؛جانم فداے دیده بارانے شما…

✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




اگر شهید نباشید


اگر شهید نباشد؛
خورشید طلوع نمی‌کند و زمستان سپری نمی‌شود.
اگر شهید نباشد؛
چشمه‌های اشک می‌خشکد،
قلب‌ها سنگ می‌شود و دیگر نمی‌شکند،
و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می‌گیرد،
و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم می‌شود.
اگر شهید نباشد؛
یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش می‌گردد،
و شیطان، جاودانه کره‌ی زمین را تسخیر می‌کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




بعضی ها میگن دلت پاک باشه…
عقیق:بعضی ها میگن: ‌ بابا دلت پاک باشد!

جواب از قرآن:

آنکس که تو را خلق کرده است ، اگر فقط دل پاک کافی بود
فقط میگفت :
[ آمنوا]
در حالیکه گفته :
[آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات]
یعنی هم دلت پاک باشد ، هم کارت درست باشد .

اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی شود .
پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود . مغز و پوست باید با هم باشد .
هم دل ؛ هم عمل !!
مرحوم آیت الله مجتهدی( ره)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




آن ها #چفیه داشتند…
من #چادر دارم!!!
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…
من چادر می پوشم تا #زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از #نفَس_های_آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا #شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام #پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …
من وقتی چادر ی می بینم یاد _زخم_پهلوی_مادرم می افتم…
آنان #سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادر #سیاهم را محکم می پوشم تاا#مانتدار خوبی برای آنان باشم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




چادری که باشی راننده تاکسی در جواب سلامت میگه سلام خانوم!
چادری که باشی حتی جنتلمن ترین هاشم میدونن که نباید دستشونو دراز کنن و ازت بخوان که باهاشون دست بدی
چادری که باشی تنها چیزی که ازت دیده میشه سیاهی چادرته نه خط چشمت
چادری که باشی نزدیک پله برقی کمی مکث میکنی تا چادرتو جمع کنی
چادری که باشی قید کوله پشتی تو میزنی با این که با هربار دیدنش دلت غنج میره
چادری که باشی سرت بالاس نگات پایین.
چادری که باشی تو هر سطحی براقی چادرتو چک میکنی نه پف موهاتو
چادری که باشی همیشه قیمت چادرتو میدونی
چادری که باشی…
یه وقتایی ترجیح میدی دیده ها و شنیده هاتو به روت نیاری
چادری که باشی یه وقتایی زود مورد قضاوت قرار می گیری
یه وقتایی زود بهت برچسب میزنن :"خشک مقدس"❕❗️❕❗️
اما همینکه یک لحظه فکر میکنی مهدی فاطمه با لبخند نگاهت میکند
همه چیز فراموش میشود
آن وقت است که گرمای وجودش را با هیچ خنکایی ،با هیچ نسیمی عوض نمی کنی
کم چیزی نیست خریدن لبخند مهدی فاطمه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]




میگن دلت پاک باشه...

می گویند: بی حجابی بی دینی نیست. دلت پاک باشه!

باشه قبول…بی حجاب بی دین نیست…اما قبول داری که حجاب از ضرورت های

بارز دینه؟!

حالا چجوری میشه که قلب پاک از اجرای حکم دین سرپیچی می کنه؟

این قلب از چه چیز پاکه؟ از گناه یا از اطاعت؟!

نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض‏ رو واسه همین دل پاکا گفتن دیگه

قلب پاک که داری؛ پس چرا آلودگی جامعه و از هم پاشیدگی بنیان خانواده ها رو

هیزم جهنم میکنی؟!

حالا نمیشه قلب و ظاهرت با هم پاک باشه؟

حرف من نیستا!

امام علی(علیه السلام) فرمودند: ایمان به قلب و زبان و عمل است.

حواست به عملت باشه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




دهمین پیامبر الهی اولین پیامبر الولعزم شیخ الانبیاء حضرت نوح نبی (ع)
داستان شیخ الانبیاء حضرت نوح نبی (علیه السلام)
داستان حضرت نوح (علیه السلام) اولين داستان از پيامبران اولوالعظم است كه در قرآن كريم مفصل طرح شده است. اين داستان در سوره‌هاي: اعراف،توبه، يونس، هود، اسراء، مريم، انبياء، حج، مؤمنون، فرقان، شعرا، عنكبوت، احزاب، صافات، ص، غافر، نوح، شوري، ق، ذاريات، نجم، قمر، وحديد. آمده است. در اين نوشتار فقط از سوره اعراف از آيه 59 تا 64 بحث شده است. قرآن كريم خلاصه داستان نوح (ع) را در سوره اعراف حكايت كرده است. اگر كمي دقت در آيات شود خاننده خودش چكيده داستان را بدست خواهد آورد. به همين منظور در اين نبشتار صرفاً داستان آن حضرت باز گو نشده است. بلكه تفسير آيات تحت عنوان «برداشت‌ها» با نگاه نو مطرح گرديده است.

لقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ(اعراف/59)
«همانا نوح را به سوي قومش فرستاديم، گفت: اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست، من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم‏.»
شناسنامه حضرت نوح(علیه السلام)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…»
قرآن كريم، نام حضرت نوح را ياد آور شده است. از اين رو، بحث شناسنامه نوح لازم و ضروري به نظر مي‌رسد. ابن عربي مي‌گويد: «روايت شده نوح بدان سبب نوح ناميده شده كه بر مردم خويش سخن و نوحه سرايي مي‌كرده است»كنايه از اين كه كار او شده دعوت مردم به توحيد و يكتاپرستي. زيرا كه نوحه بر ميّت را، نوح مي‌گويد. بدين خاطر نوح را نوح مي‌گفته‌اند: كه مردم نسبت به سخنان او دل مرده بوده‌اند. اين واژه غير عربي شايد عبراني است. او پسر لمك پسر متوشلخ پسرأخنوخ است كه در سال وفات آدم متولد شده و در 400 يا به قول ديگر، در 50 و يا 40 سالگي مبعوث به رسالت شده و 950 سال در حدود سه قرن در ميان قوم خويش مشغول به تبليغ بوده است.«خداوند» نخست داستان نوح را ذكر فرموده، چون نوح (ع) اولين پيغمبرى است كه تفصيل نهضت او در قرآن ذكر شده‏ است.حضرت نوح ملقب به شيخ الانبياء است.
‏پشتوانه حضرت نوح(علیه السلام)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…»
در عرصه سياست حرف اول را پشتوانه مي‌زند. خواه آن اقتصادي، نظامي، جغرافيايي و ….باشد. از اين رو، قرآن به قدرت محكم و پشتوانه عظيم حضرت نوح (ع) اشاره نموده و آن الهي بودن رسالت او است. كه قرآن مي‌فرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…» يعني فاعل »ارسلنا» خدا است.
در قرآن،گاهي فاعل كه به خداوند بر مي‌گردد. مفرد آورده مي شود. مانند «نفخت فيه من روحي» گاهي ضمير فاعلي جمع بكار مي‌رود همانند اين مورد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…» سرّ آن اين است. در كار هاي الهي اگر ديگران نقش داشته باشد مانند فرشته‌ها، پيامبران و طبيعت، حقّ تعالي، حقّ آنان را ضايع نكرده از ضمير جمع استفاده مي‌كند ولي جاي كه فعل و كار به خود خداوند نسبت داده شود. مانند نفخ روح، آنجا و شبيه آن ضمير را مفرد مي‌آورد.
‏حضرت نوح(علیه السلام) يكي از پيامبران عظيم الشان الهي است كه نام مباركش 43 بار در قرآن مجيد آمده است ونيز سوره اي به نام ايشان مي باشد.وي اولين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت وكتاب مستقل بوده ونيز اولين پيامبر بعد از ادريس مي باشد.شغلش نجاري ومردي بلند قامت وتنومند بوده وصورتي گندم گون داشته است.مركز بعثت ودعوتش در شامات وفلسطين وعراق بوده است.ايشان 2500 سال عمر كرد ومدت پيامبريش 950 سال بود و200 سال به دور از مردم به ساختن كشتي پرداخت ونيز 500 سال بعد از طوفان زندگي كرد.
در اواخر عمر جبرئيل بر او نازل شد وبه او اعلام كرد كه مدت نبوت وعمرت به سر آمده وبايد اسم اكبر وعلم نبوت را به پسرت سام واگذار نمائي وآن حضرت چنين كرد وپس از وصاياي خود دعوت حق را لبيك گفت .قبر او در نجف ودر بالاسر حضرت علي(ع) مي باشد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-19] [ 09:53:00 ق.ظ ]




آیا نفرت از  ورزش ژنتیکی است؟؟؟؟


آیا نفرت از ورزش ژنتیکی است؟

ژن‌های خاصی در بدن به خصوص ژن‌هایی که دوپامین را تنظیم می‌کنند، در نفرت از ورزش و خودداری از انجام آن تاثیرگذار هستند.
به گزارش فرهنگ نویز، مطالعات انجام شده در دانشگاه ایالتی جرجیا نشان داده است که نفرت از ورزش ممکن است دلایل ژنتیکی داشته باشد.

مدیر این تحقیقات در این باره می‌گوید: مطالعات بر روی افراد خانواده و دوقلوها نشان داده است که 20 تا 60 درصد عادت‌های انسان‌ها در فعالیت‌های فیزیکی ارثی هستند و مسائل ژنتیکی بر این موضوع تاثیرگذار هستند.

بررسی‌ها نشان داده است که مراکزی در سیستم حرکتی مغز وجود دارند که بر گرایش به فعالیت فیزیکی تاثیر دارند و فعالیت نرون‌هایی در مغز که دوپامین را تنظیم می‌کنند نقش اساسی در ایجاد انگیزه برای حرکت دارند. بنابراین ژن‌هایی که دوپامین را تنظیم می‌کنند در ایجاد نفرت برای انجام ورزش تاثیرگذارند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




غذاهای مفید برای کبد...


غذا های مفید برای کبد

برخی موادغذایی می توانند باعث تنظیم آنزیم های کبدی شوند و در بهبود عملکرد کبد تاثیرگذار هستند از جمله این مواد غذایی می توانیم به غذاهای غنی از بتاکاروتن،سیب، غذاهای غنی از ویتامین‌های B، C و ، E ،غذاهای فیبردار و امگا ۳ اشاره کنیم.
به گزارش فرهنگ نیوز، برخی موادغذایی می توانند باعث تنظیم آنزیم های کبدی شوند و در بهبود عملکرد کبد تاثیرگذار هستند از جمله این مواد غذایی می توانیم به غذاهای غنی از بتاکاروتن،سیب، غذاهای غنی از ویتامین‌های B، C و ، E ،غذاهای فیبردار و امگا 3 اشاره کنیم. توصیه می کنیم بیشتر به کبدتان اهمیت دهید و از طریق تغذیه سالم و سم زدایی ب وسیله خوراکی ها موثر سلامت آن را بهبود ببخشید.

مصرف خوردنی‌های غنی از آنتی‌اکسیدان بهترین راهکار برای حفظ سلامت کبدتان به موازات سلامت عمومی بدن‌تان می‌باشد.

غذاهای غنی از بتاکاروتن

غذاهای غنی از آنتی‌اکسیدان به پاک‌سازی اثر رادیکال‌های آزاد و مواد مضر در کبد کمک می‌نمایند.

سیب

زیجاتی نظیر چغندر و هویج حاوی آنتی‌اکسیدان‌های کاروتنوئید و بتاکاروتن می‌باشند.

تمام آنتی‌اکسیدان‌ها به پروسه‌ی سم زدایی کبد کمک نموده و از کبد در برابر بیماری‌ها محافظت می‌کنند.

جالب است بدانید، بتاکاروتن (پیش ساز ویتامین A) موجود در هویج، یک آنتی‌اکسیدان مفید و موثر می‌باشد؛ لذا لازم است که مصرف هویج را در الگوی رژیم غذایی خود بگنجانید.

همچنین سیر نیز مفید است و سلنیوم و گلوتاتیون موجود در سیر دارای عملکردی مشابه با آنتی‌اکسیدان‌ها می‌باشند.

غذاهای غنی از ویتامین‌های B، C و E

غذاهای حاوی مقادیر فراوان از ویتامین‌های B، C و E می‌بایست به صورت روزانه برای تقویت سلامت کبد مصرف شوند.

غذاهای غنی از ویتامین C و ویتامین E همانند آنتی‌اکسیدان‌های مذکور بسیار مفید می‌باشند.

مواد با خاصیت آنتی‌اکسیدانی به کاهش تخریب ناشی از رادیکال‌های آزاد کمک می‌نمایند، بنابراین برای تقویت و پاک‌سازی کبد مفیدند.

غذاهای غنی از ویتامین ب عملکرد کبد را تقویت و به کاهش احتقان کبدی کمک می‌کنند.

ویتامین ب 12 نیز به متابولیسم چربی‌ها و بهبود عملکرد کبد کمک می‌نماید.

توصیه می‌شود از مصرف بی رویه نوشیدنی‌های غنی از کافئین (به ویژه قهوه و مانند آن) اجتناب کنید و به جای آن‌ها از نوشیدنی‌های سالم و مفیدتری مثل چای سبز استفاده کنید.

بسیاری از غذاها (برای مثال: بروکلی، تخم مرغ، اسفناج، برنج قهوه‌ای، غلات و غیره) حاوی ویتامین ب می‌باشند.

بسیاری از میوه‌ها و سبزیجات نیز حاوی ویتامین ث می‌باشند از جمله: گوجه‌فرنگی، توت فرنگی، بروکلی، فلفل، مرکبات و غیره

سبوس گندم منبع خوبی از ویتامین E و سلنیوم می‌باشد. بادام، آووکادو، گردو، غلات غنی شده، تخم آفتابگردان، کره بادام زمینی، سبزیجات روغنی نیز از منابع خوب ویتامین E می‌باشند.

غذاهای فیبردار

غذاهای فیبر دار برای تقویت عملکرد کبدتان ضروری هستند. استفاده از غذاهای فیبردار نظیر نان‌های دارای غله کامل، برنج و دیگر محصولاتی که حاوی غلات کامل باشند؛ مطمئناً پروسه هضم را تقویت می‌نمایند. میوه‌ها و سبزیجات نیز از محتوای فیبر بالایی برخوردار می‌باشند.

امگا3

مصرف غذاهای غنی از امگا 3 نیز برای سلامت کبد مهم است. غذاهای مرسوم غنی از امگا 3 عبارتند از: ماهی‌ها (از جمله : ساردین، سالمون، قزل آلا و…)، مغزها و روغن‌هایی گیاهی (شامل: کانولا، سویا، دانه کتان و کنجد).

اطمینان حاصل کنید که از مصرف غذاهای پرچرب و پرکلسترول اجتناب می‌کنید، و اقلام غذایی سالم و روغن‌های غیر اشباع چند زنجیره‌ای مفید برای بدن را مصرف می‌نمایید. تغذیه سالم به حفظ سلامت و عملکرد مطلوب کبدتان کمک شایانی می‌کند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




کسی که بهشت را دارد چرا غم وغصه دارد


کسی که بهشت را دارد، ‌چرا غم و غصه دارد

آیت الله مظاهری گفت: کسی که بهشت را دارد، ‌چرا غم و غصه دارد؟! کسی که به عالم ملکوت رسیده چرا باید ترس داشته باشد و غم و غصه داشته باشد؟
به گزارش فرهنگ نیوز، متن سخنان درس اخلاق اخیر آیت الله مظاهری برای علاقه مندان در پی می آید؛

بحث ما دربارۀ معرفة‌النفس بود. بیست و دو فصل از این بحث را گفتگو کردیم و بحث دربارۀ فصل بیست و دوم راجع به روابط انسان بود. یک رابطه با درون، ‌ با فطرت و عقل و وجدان اخلاقی که فی‌الجمله صحبت کردم. یک رابطه با جسم و این بدن است که فی‌الجمله صحبت کردم. یک رابطه هم با خداست که در این باره صحبت کردم. کم بود، ولی به همین مقدار اکتفا می‌کنم.

رابطۀ چهارم راجع به رابطۀ این انسان با عالم ملکوت است. این انسان ناسوتی و مادی است. یک رابطۀ کامل با عالم ملکوت دارد. اگر با ریاضت‌ها و با عبادت‌ها و با توسل‌ها بتواند برسد به عالم ملکوت، آنگاه آن عالم برایش شهود است. می‌تواند ملائکه را ببیند و با ملائکه حرف بزند، چه اینجا و چه در برزخ و چه در قیامت.

«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‌ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی‌ أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ» [۱]

کسانی به راستی می‌گویند الله و پابرجا روی گفتۀ خود هستند. یعنی با ریاضت‌ها و با عبادت‌ها و با اجتناب از گناه و مکروهاتشان کم‌کم رسیده‌اند به عالم شهود و به عالم ملکوت. قرآن می‌فرماید: یکی از فواید رسیدن به عالم ملکوت به نحو شهود، این است که ملائکه بر اینها نازل می‌شوند. اگر ترسی دارد و اگر غم و اندوهی دارد، دل تسلی به او می‌دهند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» [۲]

مؤمن نباید بترسد و غم و غصه داشته باشد. کسی که خدا را دارد، از که و از چه بترسد!؟ کسی که خدا را دارد چرا غم و غصه داشته باشد!؟ اما مهم‌تر اینکه: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‌ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» [۳] .

کسی که بهشت را دارد، ‌چرا غم و غصه دارد!؟ کسی که به عالم ملکوت رسیده چرا باید ترس داشته باشد و غم و غصه داشته باشد!؟ مهم‌تر از همه: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ» است؛ به او بشارت می‌دهند که ما کمک‌کار تو هستیم و در دنیا کمکت می‌کنیم. راه مشکل است، اما راه مشکل را می‌توانی طی کنی. ما کمک‌کار تو هستیم، هم در دنیا و هم دم مرگ و هم در عالم برزخ و هم در قیامت: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ».

این آیات برای ما و برای جوان‌ها نازل شده که ترغیب و تحریص شوند و از این عالم ناسوت حرکت کنند و برسند به عالم ملکوت و سروکار با معنویّات داشته باشند و بیابند خدا را نظیر آدم تشنه‌ای که آب بخورد، ‌سیراب شدن را بیابد، این‌گونه خدا را بیابند.

امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند: اگر به این مقام نرسیدی، کور هستی. و الاّ‌ تو باید به غیر خدا چیزی نبینی: «ما رَاَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَاَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ» [۴] ؛ اگر شیعه هستی مثل من باش و هرچه می‌بینی خدا را ببین. مولا امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه[۵] هم فرموده‌اند که نمی‌شود خدا را ندید.

به دریا بنگرُم دریا تو بینُم به صحرا بنگرُم صحرا تو بینُم

به هرجا بنگرم از کوه و در و دشت نشان از روی زیبای تو بینُم

امام حسین(ع) در دعای عرفه فرموده‌اند: «عَمِیَتْ‌ عَیْنٌ‌ لَا تَرَاک» [۶]

دعای عرفه یکی از معجزات بزرگ اهل‌بیت «سلام‌الله‌علیهم» و از افتخارهای بزرگ شیعه است و گفته شده مثل باران اشک از چشمان امام حسین(ع) می‌ریخت و این دعا را در عرفات خوانده و در وسط این دعا امام حسین(ع) می‌فرمایند: «عَمِیَتْ‌ عَیْنٌ‌ لَا تَرَاک».

این دو معنا دارد. یکی اینکه نفرین است و معنایش اینست که کور باد کسی که خدا را نبیند. اما من خیال می‌کنم اخبار است و اینست که امیرالمؤمنین و امام حسین «سلام‌الله‌علیهما» می‌فرمایند: شیعه! ‌تابع من باش و وقتی تابع من شدی به عالم ملکوت می‌رسی و وقتی به مقام ملکوت رسیدی، درمی‌یابی خدا را. نه تنها دانستن، بلکه یابیدنی است. همۀ ما می‌دانیم که ملائکه داریم و در قرآن هم زیاد اسم ملائکه آمده است. شاگردهای مرحوم آخوند کاشی برای من نقل کردند که مرحوم آخوند کاشی بعضی اوقات در درس می‌گفت: ملائکه را می‌بینم و «أُولی‌ أَجْنِحَةٍ مَثْنی‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» [۷] را نیز می‌بینم. ما خلق شده‌ایم برای همین که حرکت کنیم و توقف ممنوع است. از این عالم ناسوت برسیم به عالم ملکوت و از عالم ملکوت به جبروت و سیر می‌شود تا خدا خدایی می‌کند. هر قدمی که بردارد لذتش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است. معلوم است سیر من الحق الی الحق خیلی شیرین است. لذا ما اگر به جایی برسیم که می‌توانیم برسیم، نگویید مشکل است یا وضع بد است یا دنیا نمی‌گذارد، اگر به اندازه‌ای که هم و غم دنیا را داریم، ‌یک دهم آن هم و غم اینگونه چیزها را داشته باشیم، حتماً می‌رسیم. ما خلق شده‌ایم برای همین.

«عَبْدی‌ اطْعِنی‌ حَتّی اجْعَلُکَ مثلی اقُولُ لِشَی‌ءٍ کُنْ فَیَکُون تَقُولُ لِلشَّیْ‌ء کُنْ فَیَکُون» [۸]

به قول حافظ:

تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که درین دامگه چه افتادست

چرا غرق هستی!؟ چرا مات هستی!؟ به قول امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» چرا کوری!؟ حرکت کن. آمده‌ای در این دنیا برای حرکت. پروردگار عالم وقتی تو را خلق کرده، به خودش أحسن الخالقین گفته است و تو أحسن مخلوقین هستی. پروردگار عالم برای خلقت تو به خودش آفرین گفته است. پروردگار عالم وقتی به خلقت انسان می‌رسد، می‌فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» [۹]

این خیلی مقام است که خدا با کُن رحمانی می‌تواند عالم را زیر و رو کند و عالم بسازد و عالم را نابود کند، اما وقتی به خلقت انسان می‌رسد، می‌فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».

آفرین بر خدا و این خلقتش. این آفرین برای آدمی نیست که بیاید و هفتاد هشتاد سال فقط بخورد و بیاشامد و بخوابد. امیرالمؤمنین(ع) ‌ در جمله‌ای که منسوب به ایشان است، می‌فرمایند: «مَن کانَ هَمّهُ بَطنُه فَقیمَتُه ما یَخرُجُ مِن بَطنِه»؛ کسی که هم و غمّش شکم و شهوت باشد و هم و غمش این دنیا باشد، قیمتش نیز همانست که از شکم بیرون می‌آید. بنابراین حرکت ارزش دارد و توقف ممنوع است. از این عالم ناسوت حرکت کن و به عالم ملکوت برس و ملائکه افتخار نوکری تو را دارند. این ملائکه، ملائکۀ مقرّب خدا هستند.

«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»

و به راستی عالم شهود و عالم ملکوت برای این خلق شده است. حتّی عالم ملکوت برای این انسان کم است. این انسان باید برسد به آنجا که بهشت برای او کوچک باشد. بهشت از دست اینها شکایت می‌کند که خدایا تو ما را خلق کردی برای اینها و اما اینها بی‌اعتنا به ما هستند. خطاب می‌شود بگذار بنده‌ام منغمر در عالم ملکوت باشد. بگذار از حرف زدن من با او و حرف زدن او با من لذت ببرد. بعد خطاب می‌شود به بهشت که من در روز سیصد و شصت مرتبه به اینها نظر دارم و در هر نظری ملک آنها را زیاد می‌کنم. [۱۰] یعنی سیر ملکوتی به آنها می‌دهم و سیر به سوی قرب خدا که به آن سیر من الحق الی الحق می‌گویند. حال اگر به آنجا هم نرسیم لاأقل سیر من الخلق الی الحق باشد. این انسان خیلی قیمت دارد و بهشت برای او کوچک می‌شود و بهشت از دست او شکایت می‌کند که این همه نعمت‌ها برای اوست، اما او اعتنا ندارد. آن ابزاری که در درونش است و «جنات تجری من تحتها الانهار» و حورالعین و امثال اینها نمی‌خواهد و اما چیزی بالاتر از اینها می‌خواهد و آن خدا و سروکار داشتن با ملائکه است.

لذا این بحث امشب ما که باید چند شب درباره‌اش صحبت کنم، انصافاً‌ بحث ارزنده‌ای است. ما باید قدر خودمان را بشناسیم و معمولاً‌ انسان‌ها چون قدر خودشان را نمی‌شناسند، پرت هستند. اکتفا به این عالم ناسوت و اکتفا به این زرق و برق دنیا دارند و به جایی هم نمی‌رسند. در روایت هم آمده که هرکه بامش بیشتر برفش بیشتر. هرکه بیشتر از این ذخائر برخوردار است از غم و غصه و فقر و نگرانی بیشتری برخوردار است. کسی که خدا را ندارد، ‌هیچ ندارد. وقتی انسان خدا را داشته باشد، همه چیز هست و وقتی خدا را نداشته باشد، به غیر غم و غصه و دلهره و اضطراب‌خاطر و نگرانی هیچ ندارد. ما خلق نشده‌ایم برای غم و غصّه و دلهره و اضطراب‌خاطر و نگرانی و فقر و فلاکت و مثل کرم ابریشم در خود تنیدن تا خفه شدن. ما کرم ابریشم نیستیم که در خود بتنیم، بلکه ما انسانیم و انسان کسی است که برای خدا خلق شده است. می‌فرمایند بیا و آنچه نمی‌بینی، ببین.

خیال نکنید اینها برای خواص است. آنها در وادی دیگری هستند و آنها معلم این کارند و می‌بینند و به مردم می‌گویند. همۀ ما باید از این عالم ناسوت با حرکت صعودی برسیم به عالم ملکوت. سر و کار با معنویات و سر و کار با قرآن و اهل‌بیت داشته باشیم و برسیم به آنجا که خواندن قرآن برای ما بالاترین لذّت باشد. می‌رسد به آنجا که زیارت جامعۀ کبیره برایش بالاترین لذّت است. مرحوم علامه مجلسیِ اول می‌فرماید: باقر در گهواره بود و من نماز شب می‌خواندم و او شیر می‌خواست و گریه افتاد و من یادش افتادم و گفتم خدایا او را آدم کن و از مروّجین اسلام کن. بالاخره دعایش در نماز شب مستجاب شد و علامه مجلسی دوم پیدا شد که چقدر خدمت به اسلام کرده است. بحارالانوار یعنی کتابخانۀ شیعه. مرادم اینجاست که علامه مجلسیِ اول، سیر و سلوکی است، علاوه بر اینکه از نظر علمی خیلی بالاست، از جمله سیر و سلوکی‌هاست. می‌گوید من مشرف شدم به نجف. می‌خواستم به حرم بروم و دیدم لیاقت ندارم؛ لذا تصمیم گرفتم یک دهه ریاضت بکشم و بعد به حرم مشرف شوم.

می‌گوید روزها به مقام قائم وادی‌السلام می‌رفتم و اما چون ناامن بود شب‌ها در رواق مطهر می‌آمدم. دهه تمام شد و به من الهام شد که باید به سرّ من رای بروی. اگر راه را می‌خواهی از راه امام زمان بخواه و فعلاً واسطۀ فیض عالم امام زمان است. می‌گوید نا امن هم بود، اما من پیاده به سرّ من رای رفتم و غسل کردم و به حرم رفتم. دیدم آقا امام زمان «ارواحنافداه» در حرم خدمت جدش امام هادی «سلام‌الله علیه» است. من زیارت جامعه را مداح‌وار برایش خواندم و او گوش می‌داد و توجه می‌کرد. بعد به من گفت بیا جلو. ابهت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم جلو روم. فرمودند: جلو بیا و من خدمت آقا رفتم. آقا دست تلطف روی شانۀ من گذاشت و فرمود: «نعمت الزیارة». گفتم آقا این از جدتان است و اشاره کردم به امام هادی. فرمودند بله. [۱۱] لذا علامه مجلسی دوم می‌فرماید: زیارتی بهتر از این از نظر سند و دلالت نداریم. [۱۲]

بعد می‌گوید اقا نشستند و من نشستم و درد و دل‌ها با آقا کردم. معلوم است یک دقیقۀ این به یک دنیا ارزش دارد. ما خلق شده‌ایم برای این چیزها. گفتم اگر یک دهم رابطه با امام زمان باشد، آنگاه خیلی چیزها درست می‌شود. صبحگاهی من جامعۀ کبیره باشد و یک صبحگاهی برای امام زمان باشد. ما می‌گوییم سرباز امام زمانیم و می‌خواهیم امام زمان بیایند و همراه ایشان دنیا را بگیریم. پس باید صبحگاهی داشته باشیم. ارتش در همۀ دنیا صبحگاهی دارد. ما هم باید صبحگاهی با امام زمان داشته باشیم و بهترین صبحگاهی‌ها زیارت جامعه است. تمام اسرار شیعه در این زیارت خوابیده است. خوشا به حال کسانی که می‌توانند مداح‌وار و با توجه به معنا صبح به صبح با امام زمان صبحگاهی داشته باشند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




مهدویت در آدینه ها ؛

احادیثی تکان دهنده درباره آخرالزمان از پیامبر اکرم(ص)

زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، در این مطلب تعدادی از احادیث گوهر بار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ص) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آمده است که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر( عج) مربوط می باشد. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:

پیامبر خدا محمد مصطفی ( که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود:روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .

اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان

در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان

در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد۵۲ص۱۹۰ پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج ۷۷ص۳۶۹ آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که…

روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد

در کنزالاعمال حدیث ۳۱۰۰۸ آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .

در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث ۲۹۰۳۲۴ روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .

از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.

امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت ۱۰۲).
امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار ۶۰/۱۸

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید

امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵

پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث۳۴۴۹۹و۳۴۵۰۰

در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




آشنایی با اعمال اربعین

آشنایی با اعمال اربعین حسینی و متن زیارت اربعین


زیارت امام حسین(ع) و زیارت اربعین از اعمال چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) عنوان شده است، زیارت اربعین بر دشمن شناسی و امام شناسی تأکید دارد.
در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسین(ع) نقل کرده چنین آمده است: نشانه‌هاى مؤمن پنج چیز است:
بجاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله)، زیارت اربعین (امام حسین)، انگشتر به دست راست نهادن، پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم اللّه الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.
زیارت امام حسین(ع) و زیارت اربعین از اعمال حسنه اربعین حسینی عنوان شده‌اند.
• متن کامل زیارت اربعین:
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ
سلام بر ولى خدا و دوست او
اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ
سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او
اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ
سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ
سلام بر حسین مظلوم و شهید
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر آن بزرگوارى که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشکِ روان گردید
اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ
خدایا من به راستى گواهى دهم که آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود که کامیاب شد
بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ
به بزرگداشت تو، گرامی اش کردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاکزادى
وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ
و قرارش دادى یکى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکى از کسانى که از حق دفاع کردند
وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ
و میراث‌ پیمبران را به او دادى و از اوصیایى که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى
فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ
او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى کسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى کرد و جان خود را در راه تو داد
لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى
تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانى که دنیا فریبشان داد.
وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ
و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهایى اندک و بى مقدار و بزرگى کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند
وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ
و تو و پیامبرت را به خشم آوردند
وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ
و پیروى کردند از میان بندگانت آنانى را که اهل دو دستگى و نفاق بودند و کسانى را که بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌کشیدند
الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبایى و پاداش جویى با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شکسته شد
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا آنان را لعنت کن به لعنتى وبال دار و عذابشان کن به عذابى دردناک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ
گواهى دهم که به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى
حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ
و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم که خدا به راستى وفا کند بدان وعده‌اى که به تو داده،
وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ
و به هلاکت رساند هر که را که دست از یاری ات برداشت و عذاب کند کسى که تو را کشت و گواهی دهم که تو به خوبى وفا کردى به عهد خدا،
وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ
و جهاد کردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت کند کسى که تو را کشت
وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
و خدا لعنت کند کسى که به تو ستم کرد و خدا لعنت کند مردمى که شنیدند جریان کشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،
اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
خدایا من تو را گواه مى‌گیرم که من دوست دارم هر که او را دوست دارد و دشمنم با هر که او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.
اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ
گواهى دهم که تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاکیزه
لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها
که آلوده‌ات نکرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نکرد از لباس‌هاى چرکینش
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ
و گواهى دهم که به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محکم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،
و گواهى دهم که تو به راستى پیشواى نیکوکار با تقوا و پسندیده و پاکیزه و راهنماى راه یافته‌اى
وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى
و گواهى دهم که همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت
وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ
و رشته‌هاى محکم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم که من به شما ایمان دارم
وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ
و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب کردارم و دلم تسلیم دل شما است
وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ
و کارم پیرو کار شما است و یاری ام برایتان آماده است تا آن که خدا در ظهورتان اجازه دهد
فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ
پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما
وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ
و پیکرهایتان و حاضرتان و غایبتان و آشکارتان و نهانتان،
آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
آمین اى پروردگار جهانیان.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




پیامبرانی که به کربلا می روند...

برشی از کتاب «نورالعین» آیت‌الله اصطهباناتی
۵ پیامبری که به زیارت کربلا می‌روند/ ثواب زیارت پیاده‌ امام حسین(ع)

امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی که بر می‌دارد هزار حسنه برای او می‌دارد و هزار گناه او را پاک می‌کند و رتبه او را هزار درجه بالا می‌برد.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،‌ کتاب «نورالعین» تألیف آیت‌الله محمدحسن اصطهباناتی از اساتید اخلاق تهران است که در باب فضایل و آداب زیارت امام حسین(ع) به رشته تحریر در آمده است.
در واقع این کتاب ترجمه فارسی کتاب «نورالعین فی المشی الی زیارة قبر الحسین(ع)» که به مدت سه سال توسط مریم سادات میرفاطمی ترجمه شده است،‌ از آنجایی که اصل کتاب به زبان عربی است،‌ تنها در دسترس خواص بوده،‌ هم اکنون با ترجمه روان فارسی آن عموم نیز می‌توانند از آن بهره ببرند.

کتاب «نورالعین» از دو فصل با عنوان فضایل زیارت امام حسین(ع) و آداب زیارت امام حسین(ع) تشکیل شده است که در 779 صفحه به بیان فضایل و آداب زیارت سید و سالار شهیدان(ع) می‌پردازد.
در فصل اول این کتاب مواردی نظیر زائر حسین بن علی چگونه باید رفتار کند،‌ زیارت امام حسین(ع) از برترین اعمال است، زائر امام حسین(ع) زیر سایه عرش،‌ چهار هزار فرشته همسایه قبر امام حسین(ع) هستند،‌ مژده فرشتگان برای زائران امام حسین(ع)، دعای فرشتگان برای زائران امام حسین(ع)، هنگامی که زائر پیاده به زیارت می رود و … مطرح شده است.
در فصل دوم کتاب «نورالعین» آداب زیارت نظیر سه روز روزه گرفتن،‌ بستن چشم بر روی حرام‌ها،‌ خوشرفتاری با اطرافیان، نحوه ورود به عتبه حسینیه، لحظه وداع و رسیدن به منزل و … پرداخته شده است.
ثواب زیارت پیاده امام حسین(ع)
در بخشی از فصل اول کتاب «نورالعین» با عنوان هنگامی که زائر پیاده به زیارت می‌رود،‌ می‌خوانیم:
ابوسعید قاضی می‌گوید: به دیدار امام صادق(ع) در اتاقکی که از آن او بود،‌ رفتم، مزارم نزد او بود، شنیدم امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت قبر امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر گام و قدمی که بر می‌دارد و بر زمین می‌گذارد، ثواب آزاد کردن برده‌ای از فرزندان اسماعیل را برایش می‌نویسد.
جابر مکفوف از أبی الصامت نقل کرده که گفت: شنیدم امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی که بر می‌دارد هزار حسنه برای او می‌دارد و هزار گناه او را پاک می‌کند و رتبه او را هزار درجه بالا می‌برد.
علی بن میمون صائغ از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ای علی! به زیارت امام حسین(ع) برو و از این کار فروگذار نکن، ‌عرض کردم: ثواب زیارت کننده او چیست؟
فرمود: هر کسی پیاده به زیارت او برود، خداوند برای هر گامی که بر می‌دارد، حسنه‌ای برایش نوشته،‌گناهی از او پاک کرده و درجه‌ای به رتبه او می‌افزاید،‌هنگامی که به آنجا برسد، خداوند دو فرشته بر او موکل می کند تا آنچه اعمال خیر در زیارت از او سر می زند، بنویسد و هر آنچه اعمال شر و زشت از او سر می زند، بنویسد و هر آنچه شر و زشت از او سر می‌زند ثبت نکنند،‌ وقتی که قصد برگشت می‌کند، با او وداع می‌کنند و می‌گویند: ای ولی خدا بخشیده شدی، تو از حزب خدا،‌حزب رسول او و حزب اهل بیت رسول او هستی، به خدا سوگند هرگز آتش جهنم را نخواهی دید و او هم تو را نمی‌بیند و بدنت هرگز طعمه آتش نخواهد شد.
5 پیامبری که به زیارت امام حسین(ع) می‌روند
همچنین در بخشی دیگر با عنوان «انبیاء برای زیارت امام حسین(ع) از خداوند اجازه می‌خواهند و پیامبری نیست مگر آنکه کربلا را زیارت کرده است» آمده است: امام سجاد(ع) می‌فرماید: هر کس دوست دارد 124 هزار پیامبر با او مصافحه کنند،‌ در شب نیمه شعبان به زیارت امام حسین(ع) برود، فرشتگان و ارواح انبیاء از خداوند برای زیارت امام حسین(ع) اجازه می‌خواهند و به ایشان اجازه داده می‌شود،‌ خوشا به حال کسی که با ایشان مصافحه کند و ایشان با او مصافحه می‌کنند، پنج تن از آن‌ها رسولان اولوالعزم هستند که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی،‌ عیسی و محمد(ص) که صلوات خدا بر همه ایشان باد.
نوری که به زائر امام حسین(ع) در روز قیامت داده می‌شود
در کتاب «نورالعین» درباره اثر ثواب زیارت امام حسین(ع) در روز قیامت بیان شده است: امام باقر(ع) می‌فرماید: هر کسی از روی اشتیاق به زیارت امام حسین(ع) برود،‌ در روز قیامت نوری به او داده می‌شود که از آن نور ما بین مشرق و مغرب روشن می‌شود و منادی ندا می‌دهد: این کسی است که از سر اشتیاق و آرزومندی حسین(ع) را زیارت کرده است، در روز قیامت کسی باقی نمی ماند مگر آنکه آرزو می‌کند از زائران امام حسین(ع) باشد.
زیارت امام حسین(ع) و رفع گرفتاری‌ها
در ادامه در خصوص نقش زیارت امام حسین(ع) در رفع گرفتاری‌ها و مشکلات به نقل حدیثی از امام صادق(ع) می‌پردازد: امام حسین(ع) گرفتار و غمدیده کشته شد، پس بر خداوند واجب است که هر گرفتاری را که به زیارت او برود، شاد و مسرور بازگرداند.
وعده اجابت دعا هنگام زیارت امام حسین(ع) و 4 پاداش ویژه امام حسین(ع)
در فصل اول کتاب حدیثی از امام باقر(ع) روایت شده که حضرت می‌فرماید: خداوند به خاطر کشته شدن امام حسین(ع) چهار پاداش به او داد، امامت در در میان فرزندان او، شفا را در تربت او و استجابت دعا در کنار قبر او قرار داد و روزهای زائر او در رفت و برگشت از روزهای عمر او به حساب نمی‌آید.
بخشش گناهان 50 ساله تنها با یک زیارت امام حسین(ع)
در صفحه 319 کتاب «نورالعین»‌ آمده است: امام صادق(ع) می‌فرماید: هر کس امام حسین(ع) را زیارت کند خداوند حاجاتش را برآورده می‌سازد و امور مهم دنیایی او را کفایت می‌کند، زیارت او روزی بنده را زیاد می کند، آنچه خرج می‌کند، جایگزین می‌سازد، گناهان پنجاه ساله او را می‌آمرزد و در حالی به سوی خانواده‌اش باز می‌گردد که هر گناهی و خطایی که داشته از نامه عملش محو گشته است.
ثواب زیارت اربعین
در بخشی با عنوان مستحب بودن زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین حسینی بیان شده است: امام حسن عسکری(ع) می‌فرماید: نشانه‌های مومن پنچ چیز است: نماز 51 رکعتی، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردنة به خاک مالیدن پیشانی و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]


...


موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-08-17] [ 01:56:00 ب.ظ ]




حدیث روز...

بهترین امت من کسانی هستند که قران را با صوت زیبا بخونند

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-16] [ 10:01:00 ق.ظ ]




زندگی نامه حضرت خضر......

آسمونی : حضرت خضر(ع) از انبیا ء الهی است . از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر می‌آید که حضرت خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد. -> اربعین 95 چه روزی است؟ تاریخ اربعین 95 از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. زندگی او، از قبل از زمان موسی تا زمان حاضر، و ادامهٔ زندگیش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. مجموعهٔ روایات، مؤیّد آن است که طولانی‌ترین عمر را در میان فرزند آدم دارد. گفته‌اند حضرت خضر از اولاد سام بن نوح و پسرخالهٔ ذوالقرنین بود با این حال بنا به برداشتی نیز، دو نفر با نام خضر وجود داشته‌اند، خضر اکبر که از اولاد سام بن نوح بوده و خضر ثانی که از انبیای بنی اسرائیل و مصاحب موسی بوده است. امام صادق (ع) در مورد حضرت خضر(ع) : از امام صادق (ع) آورده اند که اما آن بنده صالح خدا خضر؛ خداوند عمر او را نه به خاطر رسالتش طولانى گردانید و نه به خاطرکتابى که بدو نازل کند و نه به خاطر این که به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به خاطر امامتى که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتى که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خداى جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمرگرامى قائم (ع) را در دوران غیبت او بسیار طولانى سازد و مى دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد واشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، حضرت خضر را طولانى ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم (ع) بدان تشبیه گردد. بدون تردید او زنده است وهم اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش مى گذرد. khezr علامه ى طباطبایى نیز از روایات استنباط مى کنند که ایشان پیامبر بوده اند : لیکن روایات متعددى وجود دارد که این مرد عالم، پیامبر نبوده بلکه دانشمندى همچون ذوالقرنین و آصف بن برخیا بوده است. در تعدادی از روایات که از طرق شیعه و سنی رسیده آمده که حضرت خضر از آب حیات که واقع در ظلمات است نوشیده، چون وی در پیشاپیش لشکر ذو القرنین که در طلب آب حیات بود قرار داشت، حضرت خضر به آن رسید و ذو القرنین نرسید.و این روایات و امثال آن روایات آحادی است که قطع به صدورش نداریم. امام رضا(ع) درمورد حضرت خضر(ع) : امام رضا(ع) مى فرماید:«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد،او زنده است وتا دمیده شدن صور از دنیا نمى رود، او پیش ما مى آید وبر ما سلام مى کند، ما صدایش را مى شنویم و خودش را نمى بینیم، او در مراسم حج شرکت مى کند وهمه مناسک را انجام مى دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات مى ایستد وبراى دعاى مؤمنان آمین مى گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت مى کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس مى کند». از این حدیث استفاده مى شودکه حضرت خضر(ع) جزء سى نفرى است که همواره در محضر حضرت بقیه الله (ع) هستند، ورتق وفتق امور به فرمان آن حضرت در دست آن هاست قرآن کریم طی آیات 60 تا 82 کهف دیدار حضرت موسی را با ایشان بیان می کند.او زنده است . khazr کوه حضرت خضر (ع) : از قرآن کریم و سنت قطعی و عقل هم دلیلی برتوجیه و تصحیح آنها نداریم. در شش کیلو متری شهر قم کوهی وجود دارد که از فراز آن می توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر (ع) با قدمت سه هزار سال است. می گویند بر قله این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که حضرت خضر پیامبر (ع) در آن غار به عبادت و نیایش می پرداخت، غاری که امروز به مسجدکوچکی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۵ نفر تبدیل شده است و سال ها پیش از این در حالی که هنوز قم آنقدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند معبد عارفان و ساکنان و اوقاد بود، و خلوت کده ای برای شب زنده داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و هم چنین گویند حضرت خضر نبی(ع)در مسجد اموی همواره نماز می گذاشته است. مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات مقام هود بر دیوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبی» بر تابلویی سبز دیده می شود. شایان گفتن است در بسیاری از نقاط سوریه مقام حضرت خضر دیده می شود. khezr(1) حضرت خضر (ع) دارای ویژگیهای زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می کنیم : 1- وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است. 2- حضرت خضر (ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود. امام رضا (ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود». حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان». 3- خـداوند به حضرت خضر (ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده، چنانکه طریحـی مـی نـو یسد: «خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد. و مسـئول مقـدمه الجیـش ذی القـرنیـن بوده است. » 4- از خصوصیات و ویژگیهای خضر ایـن بوده که به هر کجا می نشسته آنجا سرسبز مـی گشت. امام صادق (ع) فرمـود: «بر هیچ تخته خشکیده ای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـی آب و علف قرار نمی گرفت مگر آن که سرسبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد». همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـی ایستاد اطرافـش سـرسبز مـی گشت. 5- قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با حضرت خضر چنیـن مـی فرماید: «فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمه مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا» ترجمه: تا این که خضر بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودی .کهف/65) 6- هر کجا نامـش برده شـود فـوراً حاضر می گردد. امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه»؛ هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد. 7- حضور همه ساله در مراسم حج. امام رضا (ع) مـی فرماید: «و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن» ترجمه: همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـی یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـی ایستـد و بر دعای مومنین آمین می گوید. 8- انـدرزگـویـی و نصیحت پذیری. از دیگر ویژگیهای حضرت خضـر (ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد. مثلا گاه می بینیـم که معصـومیـن (علیهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن وصایای او را به مـوسـی و اندرزهای حضرت خضر را به دیگران، برای ما نقل کرده اند. و گاهـی هـم روایت کرده اند که حضرت خضر به محضرشان مـی رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه مـی نموده مثلا به امیرالمـومنیـن پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




دین اسلام برای دختران و زنان اهمیت ویژه ای قائل است و سفارش های فراوانی در این مورد نیز از ائمه(ع) در متون دینی و روایات آمده است. در روایات اسلامی، پسران نعمت های خدا و دختران حسنات الهی ذکر شده اند. پیامبر(ص) نیز در این مورد فرموده اند: «بهترین فرزندان شما دختران هستند» (مجلسی، 1404، 91).
دختران نقش بسیار مهمی در خانواده و جامعه دارند. آن ها در آینده باید مسئولیت اداره ی خانواده را عهده دار شوند و وظیفه ی تربیت نسل های آینده نیز بر عهده ی آن هاست. اگر یک دختر به خوبی تربیت شده و برای زندگی خانوادگی و اجتماعی آماده شود، می تواند سعادت و خوش بختی نسل آینده را تضمین کند؛ اما اگر این دختر در دوره ی تربیت خود با آسیب ها و مشکلات روحی و جسمی روبه رو شود، نمی توان از او انتظار داشت در آینده نقش مثبتی در خانه و اجتماع داشته باشد و فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه دهد؛ به همین دلیل است که تربیت دختران باید به طور خاص مورد توجه پدرها و مادرها قرار گیرد.
دختران مهر عالم آرایند
مادر مردمان فردایند
مادر قوم، باهنر باید
تا که فرزند با هنر زاید (سرور اصفهانی)
یکی از مسائل تربیتی دختران، نوع بازی آنان در کودکی است. دختران طبق میل فطری خود بازی هایی را انتخاب می کنند که با نقش آنان در آینده ارتباط مستقیم دارد؛ برای مثال، دختری که با عروسک بازی می کند، لباس عروسک را عوض می کند، به او غذا می دهد و کارهایی را که هر مادری برای فرزندش انجام می دهد، تقلید می کند و ناخوداگاه برای نقش آینده ی خود تمرین می کند.
بعد از دوران کودکی دوره ی بلوغ است که به علت تغییرات بیولوژیکی و جسمانی خاصی که در دختران ایجاد می شود، از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار است که می توان گفت یکی از مراحل تعیین کننده و مهم در زندگی زنان است و عبور با سلامت از این دوران، منوط به آموزش صحیح مادران است که آموزش های لازم را به دختر داده باشند؛ زیرا سلامت جسمی و جنسی دختران که مادران آینده اند، در امر فرزندآوری بسیار مهم است.
بی شک، دوران بلوغ یکی از پرتنش ترین دوران زندگی هر دختری است. نقش والدین در دوران بلوغ می تواند اهمیت بسیاری به ایجاد آرامش روحی و روانی برای دختران در سن بلوغ داشته باشد. بلوغ مرحله ای از رشد انسان است که باعث گذر از کودکی و رسیدن به بزرگ سالی می شود. این مرحله در دختران به معنی توانایی در بر گرفتن نقش مادری است. فردی که دوران بلوغ را پشت سر گذاشته باشد بالغ است؛ اما پدیده ی بلوغ به این سادگی ها نیست. به طور کلی در شرایط طبیعی، بلوغ دختران در سنین یازده تا سیزده سالگی به وقوع می پیوندد. البته شرایط آب هوا، گرم سیری یا سردسیری منطقه ی زندگی نیز تأثیر بسزایی در بلوغ زودرس یا دیررس خواهد داشت (پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان 16/6/1392).
از مسائل مهم در رشد و تربیت دختران، حفظ حرمت آنان برای ایجاد عزت و اعتمادبه نفس و توجه به نقش آینده ی آن ها در جامعه است. دختری که در آینده ای دور یا نزدیک در مقام مادری، همسری و مدیریت خانه قرار می گیرد، باید دانستنی های ضروری این مقام را بداند و باید روح و روانش به گونه ای تربیت شده باشد که بهترین مادر و همسر باشد. دخترانی که حس خودکم بینی داشته باشند، تصوری معیوب از خود خواهند داشت، به راه های انحرافی گرایش پیدا می کنند و سلامت خانواده را به خطر می اندازند.
نقش معنوی مادر در شکل دهی نیازهای درونی دختر، بسیار ارزنده است؛ از این رو، پرورش دینی دختران باید به گونه ای باشد که او را به خداوند نزدیک سازد و باید مسائل اعتقادی و دینی به دختران آموزش داده شود و مادر می تواند بهترین الگو برای تربیت دختر در مسائل دینی باشد. دختران را باید به گونه ای تربیت کرد که فاصله ی بین نسل ها از لحاظ فکری زیاد نباشد. اگر مادر فرزندش را برای زمان حال تربیت کند، آن فرزند فاصله ی زیادی با نسل بعد و فرزندانش خواهد داشت و در نتیجه شکاف بین نسل ها پدید می آید.
حضرت علی(ع) در حدیثی زیبا در این باره می فرماید: «فرزندان تان را بر آداب خود تربیت نکنید؛ چراکه آن ها برای آینده و زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند» (ابن ابی الحدید، 1386، ۲۶۷).
یکی از جنبه های تربیت دختران، تربیت اقتصادی آنان است. اگر دختران از دانش اقتصاد خانواده بهره مند باشند، بهتر می توانند به ایفای نقش خانه داری بپردازند. تربیت اقتصادی به معنای کارآموزی فنون خانه داری و فراگیری شیوه های درست مصرف مالی است. آشنا ساختن دختران با آشپزی، بدون اسراف و تباه کردن مواد اولیه و نحوه ی صحیح مدیریت مصرف در خانواده از وظایف مادران است. اگر به تربیت دختران در بُعد اقتصادی توجه نشود و آموزش های لازم برای زندگی به او داده نشود، هنگام بروز مشکلات اقتصادی راه حل مناسبی برای حل مشکل نخواهد یافت و همواره فردی مصرف گرا خواهد بود.
دختران باید در خانه ی پدر با روحیه ی میانه روی و قناعت آشنا شوند تا بتوانند در خانه ی شوهر با مشکلات احتمالی سازگار باشند و قدرت تحمل هرگونه گرفتاری را داشته باشند و در مواقع بحرانی دچار سردرگمی نشوند و زندگی آبرومندی را برای خود و اعضای خانواده فراهم کنند.
مهم ترین هدف از تربیت دختران، آشناکردن آنان با فنون و شیوه های زندگی مانند شوهرداری، فرزندپروری و معاشرت با مردم است. بدین معنا که دختران در کنار فراگیری اندیشه های دینی و آموختن رفتارهای اسلامی، نقش آفرینی در عرصه های گوناگون زندگی را بیاموزند. وظیفه ی مادران است که از کوچکی این فنون را به دختران شان بیاموزند و اگر مادران به آموزش صحیح دختران همت نگمارند و توجه کافی به نقش و عمل کرد خود نیز در خانواده نداشته باشند، ناخودآگاه دختران با دیدن نحوه ی زندگی مادر، بسیاری از مسائل مثبت و منفی را از او می آموزند. مادران امروزی برای آموزش روابط اجتماعی صحیح به دختران، باید به تعاملات اجتماعی و رفتاری خود توجه داشته باشند؛ زیرا نحوه ی برخورد آنان با اطرافیان تأثیر مستقیم بر رفتار دختران دارد.
هدف از تربیت دختران، علاوه بر بیمه کردن آنان در برابر انحراف های دینی و اخلاقی، آموزش نقش های مورد نیاز وی در زندگی خانوادگی و اجتماعی است و مناسب ترین معلم در این زمینه، مادر و بهترین مدرسه برای انجام این کار، محیط خانه است.
از دیگر مباحث مهم تربیتی دختران، مسئولیت دادن طبق رشد سنی آنان است. در سنین مختلف، با صمیمیت و دوستی باید به دختران مسئولیت هایی داد تا در آینده بتوانند مادرانی مسئولیت پذیر باشند و از بار سنگین مسئولیت مادری در سختی های زندگی شانه خالی نکنند. بالابردن آستانه ی تحمل در دختران، از مسائل ضروری برای تکمیل شخصیت آنان است. والدین در خانواده نباید شرایط را طوری برای دختران فراهم کنند که در رفاه کامل باشند و طعم کوچک ترین سختی را در زندگی نچشند؛ زیرا فرزندانی که همیشه در رفاه کامل به سر می برند، تحمل سختی های زندگی را نخواهند داشت و آستانه ی تحمل چنین فرزندانی در مشکلات احتمالی پیش رو بسیار پایین است.
عفت و نجابت نیز از جمله خصوصیاتی است که دختر امروز و مادر فردا باید به آن آراسته باشد. یکی از معضل های جامعه ی امروزی ما، عدم رعایت عفاف و حجاب از سوی برخی بانوان و دختران است که می تواند عاملی مخرب در سلامت نسل آینده باشد؛ زیرا مادری که به زینت عفاف آراسته نباشد، نمی تواند فرزندان عفیفی به جامعه تحویل دهد. دوران نوجوانی در دختران، زیربنا و سرآغازی جهت دهنده برای دوره های بعدی زندگی آن ها خواهد بود و تأثیر مستقیمی بر خانواده و کودکان آن ها خواهد گذاشت. «حجاب برای زن، به معنای ذلت نیست، بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است و نه فقط عصمت و حفظ زن، بلکه عصمت و حفاظت زن و مرد هر دوست» (مقام معظم رهبری، گزیده ای از خطبه ی نماز جمعه، 17/5/1365).
سلامت جسمی دختران که مادران فردایند، از مسائلی است که بر هیچ کس پوشیده نیست. دختران امروز، مادران فردا هستند و کلید سلامت جسمی و روحی نسل آینده در دست آن هاست و برای داشتن نسلی سالم و پویا در آینده، باید در تربیت دینی، اخلاقی و اجتماعی آنان، بیش از پیش سرمایه گذاری شود؛ زیرا تربیت نسل آینده وابسته به تربیت صحیح دختران نسل امروز است.
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادر است مُیسر، بزرگی پسران (پروین اعتصامی)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




خاطره تامل برانگيز از مقام معظم رهبري در مورد نماز اول وقت
گاهي وقتي صداي اذان را مي شنويم و مي دانيم وقت نماز است مي گوييم اين كار را فعلا انجام دهيم ده دقيقه بعد نماز مي خوانيم كارمان خيلي طول مي شكد و بعد نماز را با تاخير از وقت فضيلتش مي خوانيم درحاليكه در سيره ي معصومين معمولا هركاري موقع اذان قطع مي شود و نماز اولويت اول است
امروز در برنامه ي زلال سخن آيت الله سيد احمد خاتمي خاطره اي در رابطه با اهميت نماز تعريف كردند كه آن را نقل به مضمون بيان مي كنم. گفتند:
در جلسه اي كه با مقام معظم رهبري داشتيم كمي بعد از شروع سخنان رهبري صداي اذان آمد
ايشان بلافاصله گفتند با اين صدا ادامه ي سخن لجبازي با خداست
نماز خوانديم و بعد از ادامه ي نماز جلسه ادامه پيدا كرد( نماز را به خاطر سخنراني و جلسه عقب نينداختند)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




مرحوم دولابی: شیر، لازمه جنگل است
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: چقدر آهو از نبود شیر مُرد. شیر، حتی لازمه جنگل است. اگر خیلی ساده بخواهی بگویی اسدالله هم باید در هستی باشد. والا همه می‌پوسیدند و خلاص می‌شد.روایات هم می‌گویند باید نور علوی و یکی از فرزندان امیرالمومنین(ع) باشد.
عقیق:مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آنچه به اختیار ما واگذاشته شده است خیلی کم است؛ تنها سه تکلیف برای ما تعیین کرده است، با محاذی و مافوق و مادون. حیوانات هم گاهی اینها را پیاده می‌کنند. ببین حیوان با بچه‌اش چه کار می‌کند. ببین حیوانات با محاذیشان چه کار می‌کنند. اگر بدجنس باشد شاخص می‌زند و او را به بیابان می‌اندازد. اگر با او رفیق باشد دو تایی با هم کیفی می‌کنند و می‌رقصند. سه حکمی که گفتم در آنجا هم جاری است. اگر شیر باشد همه تسلیم اویند. ببین که حیوانات جنگل با شیر چه معامله‌ای می‌کنند. اینها هم که با مافوق خود تسلیمند. پس فرق من که انسان هستم با حیوان چیست؟ حیوانات جنگل نمی‌توانند به شیر خیانت کنند. تا در سحر ناله می‌کند همه حیوانات سر جای خود می‌روند.
امیرالمومنین(ع) هم اَسَدُالله است. منتهی من از گذشته‌ها کمتر حرف می‌زنم و می‌خواهم از خودتان بهره ببرید و الاّ می‌گفتم که خمینی وقتی صدایش در انقلاب بلند می‌شد همان صدای شیر بود و هرکس سر جای خودش می‌رفت. آیا وقتی صدایش در تهران بلند می‌شد این طور نبود؟ خارجی‌ها از صدایش می‌ترسیدند. اما مومنینی که با او بودند از صدایش لذّت می‌بردند و سر جایشان نشسته بودند، صدا خوب بود. آیا تصوّر کرده‌اید که شیر فحش می‌دهد یا بد می‌گوید؟ هیچ چیزی نمی‌گوید. صدا می‌کند. سَحَرها صدا می‌کند و این برای نظم جنگل است تا همه سر جای خود بروند. جنگل‌ کوچکی بود یک شیر داشت. دیدند که حیوانات را می‌گیرد و پاره می‌کند و حیوانات از او می‌ترسند. خیال کردند شیر برای جنگل ضرر دارد. آن را کشتند. بعد دیدند آهوها روی زمین خوابیده‌اند و دارند می‌میرند. چرا؟ چون ندویده‌اند. لذا بر اثر رطوبت جنگل میان دو سُمشان کرم گذاشته است و زخم شده است و نمی‌توانند راه بروند، روی زمین می‌خوابند و از گرسنگی می‌میرند. رفتند از خارج شیر خریدند و در جنگل رها کردند. تا صدا می‌زد همه‌ حیوانات می‌دویدند و لای سُم‌هایشان تمیز می‌شد. چقدر آهو از نبود شیر مُرد. شیر، حتی لازمه جنگل است. اگر خیلی ساده بخواهی بگویی اسدالله هم باید در هستی باشد. والا همه می‌پوسیدند و خلاص می‌شد. روایات هم می‌گویند باید نور علوی و یکی از فرزندان امیرالمومنین(ع) باشد. زیرا اعمال تمام خلقت متعلق به اوست. امام زمان(عج) شریک اعمال است و هر صبح و عصر پیش او می‌برند. نظم زمین با حجت خداست. اخلاقیاتتان متعلق به محمد(ص) است و ذات، مال خداوند است. چون به ذات رسیدیم دیگر هیچ‌کس نیست. همه محمد(ص) است. همه علی(ع) است. همه‌اش خداست. از آن پس «همه‌اش همه‌اش» می‌گوییم. دیگر کسی را نمی‌شناسیم. چون به ذات رسید.
همه هیچ‌کس شدند. ذات یعنی هیچ چیز، شما یک صفت دارید و یک فعل، باقی چیزی ندارید. یک هیئت دارید و یک نیروی درونش. این دو تا که برود دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ چیزی نیست، هستی خداست.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




حدیث پیامبراکرم(ص) درباره صدقه دادن
هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی و اخلاقی منتشر می شود.
عقیق:هر روز یک حدیث از معصومین(ع) با مضامین دینی ، اخلاقی و اجتماعی منتشر می شود.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مى كند.

اَلصَّدَقَةُ عَلى وَجه ِها وَ اصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَ تَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:14:00 ق.ظ ]





رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند

عقیق:امام جعفر صادق عليه‌‏السلام در پـاسخ بـه اين پـرسش كه آيـا مؤمن از جان كندن خود ناراحت می‌‏شود فرمودند: نه، به خدا، زمانى كه فرشته مرگ (عزرائيل) براى ستاندن جانش مى‏‌آيد، او بى‌‏تابى مى‏‌كند.

امّا عزرائيل به او می‌‏گويد: اى دوست خدا، بى‏‌تابى مكن؛ زيرا سوگند به آن كه محمّد صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم را برانگيخت، من از پدر مهربانى كه به بالينت بيايد، با تو خوش رفتارتر و مهربانترم. چشمت را باز كن و بنگر.

حضرت فرمود: رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند … در اين هنگام ، چيزى براى او خوشتر از اين نيست كه جان از بدنش جدا شود و به منادى بپيوندد.

متن حدیث:

الإمامُ الصّادقُ عليه‌‏السلام: لمّا سُئلَ: هل يُكرَهُ المؤمنُ على قَبضِ رُوحِهِ ؟: لا واللّه، إنّهُ إذا أتاهُ ملَكُ المَوتِ لقَبضِ رُوحهِ جَزِعَ عِندَ ذلكَ ، فيَقولُ لَهُ ملَكُ المَوتِ : يا وَليَّ اللّه لا تَجزَعْ، فوالّذي بَعَثَ محمّدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم لَأنا أبَرُّ بِكَ وأشفَقُ علَيكَ من والِدٍ رَحيمٍ لو حَضَرَكَ، افتَحْ عَينَكَ فانظُرْ.

قالَ: و يُمَثَّلُ لَهُ رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و أميرُالمؤمنينَ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسينُ و الأئمةُ من ذُرِّيتِهِم عليهم‌السلام فيقالُ لَهُ: هذا رسولُ اللّه و … رُفَقاؤكَ … فما شيءٌ أحَبَّ إلَيهِ مِنِ استِلالِ رُوحِهِ واللُّحوقِ بالمُنادي

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




سبک زندگی حضرت زینب (س)
حضرت زینب(س) در دامن پاک
ترین و با ایمان
ترین انسان
ها رشد کرد و معارف الهی را
آموخت و با تقویت ایمان خویش آن
ها را در خود شکوفا ساخت. ایشان همیشه تقوا و پرهیزکاری پیشه می
کردند
حیا و عفت را سرلوحه
زندگانی خویش کرده بودند. شما نیز که در دامن یک خانواده مؤمن و متقی رشد کردید،
باید همچون حضرت زینب(س) اصلی
ترین و مرکزی
ترین وسیله اسلام یعنی ایمان را در خود تقویت سازیدصفت
تقوا، حیا و عفت را ملکه خود قرار دهید تا مثل ایشان به قله
های سعادت و کمال دست یابی
د
.
حضرت زینب(س) در راه اهداف عالی خویش همیشه ثابت
قدم بود و در این راه
از جان و مال خویش دریغ نکرد. بدترین مصیبت
ها را تجربه کرد از زندگی آرام و آسوده
دست کشید، سختی
های سفر و جنگ را به جان خرید، عزیزترین کسان خود را در مقابل دیدگانش قطعه قطعه
کردند، باز از آرمان
های اصیل خویش دست برنداشت و در این راه همیشه ثابت قدم باقی ماند
.
حضرت زینب(س) از بهترین موقعیت در مدینه برخوردار بود، اما حتی
شوهر خویش را ترک کرد تا با امام خود یعنی امام حسین(ع) همراه باشد. ایشان نه تنها از این جهت که خواهر
امام حسین(ع) بود محبت واقعی
به ایشان داشت، بلکه از این جهت که ایشان امام زمانش بود به ایشان عشق
می ورزید و مطیع کامل ایشان بود.حضرت زینب(س) همیشه به امام خویش وفادار بود.
کسی که در او شرط انصاف و عدل تحقق پیدا کند، مردم اشیاء گرانقدر خود را نزد او به
امانت می
گذارند. حضرت زینب(س) به خاطر دارا بودن این
شرط
ها حافظ بسیاری از امانت
ها بود که بزرگترین
امانت نزد ایشان حفظ وجود امام عصرشان یعنی امام سجاد(ع) بود و ایشان در حفظ این امانت تا سر حد جان
کوشیدند و هیچ گاه او را تنها نگذاشتند. از دیگر امانتها نزد ایشان حفاظت از عزت اسلام و خاندان آل
محمد
(ص) است.
در این وادی نیز زینب سرآمد وسرافراز بود و از این جهت نیز بهترین الگو برای بانوان
و
مادران
برای مادران و زنان می باشد
با بررسی عملکرد حضرت زینب و خطبه
هایش به مقام عالمانه و معرفت و آگاهی
ایشان می
توان پی
برد
. وقتی امام سجاد(ع) فرمود
:
ای عمه! به حق دانشمندی هستی که پیش کسی درس
نیاموخته این جمله خبر از هوش و دانش حضرت می دهد
حضرت زینب(س) کسی بود که هیچ یک از زنان هم
عصرش به پای عبادت او
نمی
رسد، ما بارها در مورد نماز شب او شنیده
ایم، آن هنگام که مصائب به او روی آورد و داغ عزی
زان توان
ایستادن را از او گرفت، در آنجا نیز نماز شبش را ترک نکرد و نشسته آن را بجا آورد، نماز شبی که واجب نبود،
اما زینب کبری(س) آن را بر خود واجب کرد پس بانوان به تأسی از زینب(س) در انجام محوری
ترین اصل در
زندگی یعنی عبادت را در نهایت اخلاص و بندگی بجا آو
رند و تنها به واجبات اکتفا نکنند، بلکه مستحبات و
نمازهای شب را
تا حد توان به جا آورند در این فضا است که می توان شیران بیشه جهاد و تقوا را تربیت ک
رد
و
ایثارگر آفرید.
زنان در جهت دهی جامع
ه نقش بسزایی دارند. خداوند این ودیعه را در درون زنان به
ودیعه سپرده است با بررسی حرکت
های زینب(س) در تصمیم گیری
ها، خطبه
ها، حرف
ها، سکوت
ها و … به نقش
هدایت گریشان پی می بریم
زینب
کبری(س) آن بانوی قهرمان با شجاعت و تدبیر رهبری نهضت را به عهده
گرفت. شجاعانه خطبه خواند و دستگاه استبداد را رسوا کرد و با تدبیر اهل بیت(ع) و دختران و زنان را اداره
کرد
تا به
مقصد برسند در این راه به همه انسان ها درس ها آموخت.
حضرت زینب(س) از دین و ارزش
های الهی دفاع کرد و در این راه از
جان و مال و فرزندان و عزیزترین کسان خود گذشت و بر غم فقدان آنان دلش را گداخت و به خاطر زنده ماندن
دین و
امر به معروف ونهی از م
نکر که برادرش برای آن قیام کرد و به آن عمل کرد.
این ها همه کردار و سلوک معنوی حضرت زینب (س) است که درسی به مردان و
زنان
آموخته است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




 

تأملی در موضوع استفادۀ بانوان از پوشش تیره رنگ (2)
برخی اعتقاد دارند رنگ مشکی چادر بانوان سبب افسردگی آنان می‌شود. اما نتایج دیدگاه بعضی از روان‌شناسان و روان‌پزشکان انجام شده، نشان می‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌ها نیست و بین این دو نکته، تفاوت بسیار ظریفی وجود دارد…
نویسنده : زهرا خندان*
چادر مشکی، موجب سلامت یا افسردگی؟!
در قسمت اول این نوشته، به جایگاه حجاب و پوشش بانوان در قرآن پرداختیم. در ادامه، پوشش بانوان و لزوم برخورداری از ویژگی‌هایی که فاقد جذابیت و جلب توجه باشد را در سیره و شیوه‌ی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان او (علیهم السّلام) بررسی می‌کنیم. سنت شامل سیره و روایات معصومان (علیهم السّلام) می‌شود.

سیره و روش زندگی معصومان
ام‌سلمه یکی از زنان بزرگوار پیامبر اسلام می‌گوید: هنگامی که آیه‌ی حجاب نازل شد (که زن‌ها باید روسری بلند و چادر را بر سر خویش فروافکنند) زنان انصار از منزل بیرون آمدند؛ در حالی که عبا و چادر مشکی بر سر داشتندو پیامبر سکوت کردند.[1]
سکوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره‌ی رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکی است.
«…پیامبر خدا صدیقه‌ی طاهره و داماد گرانقدرش را فراخواند. فاطمه‌ی زهرا جامه‌ای بس بلند دربرکرده بود که پایین آن به زمین کشیده می‌شد…» (قزوینی، 1371: 167)
حضرت رسول در چند مورد حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بَضْعَةٌ مِنّی (بخشی از وجود من) خطاب کردند که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
روزی مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آنجا حضور داشت از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: «با اینکه این مرد نابیناست و تو را نمی‌‏بیند، چرا خود را پوشاندی؟» حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمی‏‌بیند، من که او را می‌‏بینم، وانگهی او بو را استشمام می‌‏‌کند.» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (به نشانه‌ی تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا) فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی: گواهی می‌‏دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»[2]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: ارزنده‌ترین و گرامی‌ترین زینت برای زنان چیست؟ به گفته‌ی انس بن مالک، کسی از صحابه نتوانست پاسخ بگوید. علی (علیه السّلام) با وجودی که پاسخ آن را می‌دانست دوست داشت پاسخ را از زبان فاطمه (علیهاالسّلام) بشنود. به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و فاطمه زهرا فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ: بهترین زینت برای زنان آن است که آن‌ها مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم آن‌ها را نبینند.»
علی (علیه السّلام) به سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت و پاسخ فاطمه (علیهاالسّلام) را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی (علیه السّلام) عرض کرد: «فاطمه (علیهاالسّلام) چنین فرمود.»
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این پاسخ خشنود شد و سخن فاطمه (علیهاالسّلام) را پسندید و به نشانه‌ی تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی: همانا فاطمه، پاره‌ی تن من است.»[3] (جمعی از نویسندگان، 1391: 306)
در هر دو مورد که حضرت ختمی مرتبت، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را پاره‌ی تن خودشان خطاب می‌کنند، ایشان از حجاب و محدوده‌های آن سخن گفته‌اند؛ ابتدا از مرد نابینا کناره می‌گیرند و حجاب می‌گذارند تا نکند بوی ایشان را بشنود و در پاسخ به بهترین زنان، از عدم اختلاط زن و مرد و ندیدن نامحرم سخن می‌راند که این سخن خود یکی از مهم‌ترین نظریه‌ها در جامعه‌ی اسلامی است.
پس محدوده‌ی حجاب تا جایی است که کسی را جذب نکند و بهترین زنان کسانی هستند که مردان آن‌ها را نبینند.
«در روایت دیگری آمده است: پیامبر گرامی اسلام از یاران خود پرسید در کدام لحظه زن به خدا نزدیک‌تر است؟ پاسخ مناسبی مطرح نشد، تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) سؤال پدر را شنید و پاسخ داد: آن لحظه‌ای که زن در خانه‌ی خود می‌ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می‌پردازد، به خدا نزدیک‌تر است.»[4] (زکی‌زاده رنانی، 1386: 103)
این روایت نیز در راستای روایت قبلی است و مبتنی بر ندیدن مرد نامحرم است.

نحوه‌ی حضور زن در جامعه‌ی اسلامی
در زمان ضرورت، لازم است زنان در مقابل نامحرمان ظاهر شوند اما با کیفیتی اسلامی. به‌عنوان مثال، وقتی خلیفه‌ی اول تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بگیرد، آن حضرت مقنعه و چادرش را در حالی که تمام بدنش را پوشانده بود سر نمود و برای ایراد سخنرانی (و دفاع از حق خود) از منزل خارج شد.[5]
«کیفیت پوشش آن حضرت این‌گونه بود:لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِه. لاث به معنی پیچیده است. مثلاً می‌‌‏گوییم لاث العمامه علی راسه‏‌ ای شدّها و ربطها؛ یعنی عمامه را به سرش پیچید. اما خمار چیزی بوده است بزرگ‌تر از روسری‌‏های فعلی زن‌‌ها، به‌صورتی که سر و سینه و گردن را می‌‏پوشانده است. خُمر جمع خمار است. به هر حال، وقتی این خبر به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رسید، برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم می‌‏شود که حضرت طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینه‌ی ایشان پوشیده شده بود.
وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِه: جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباس‌‌ها می‌‏‌پوشیده‌‏اند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
تَطَاُ ذُیُولَها: یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش می‌‏گذاشت. یا بر اثر ناراحتی با شتاب حرکت می‌‏کرد. در اینجا به‌‌طور مسلم منظور این است که لباس ایشان آن‌‌قدر بلند بود که گاه زیر پا قرار می‏‌گرفت.
تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد شد بر ابی‏‌بکر در مسجد، در حالی که گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود. فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ. سپس میان حضرت و مردم پرده‏ای نصب شد. وقتی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد مسجد می‌‌‏شود، در آنجا پرده‏ای نصب می‌‏‌شود. نکته‌‌ی مهم در این بخش آن است که همین که حضرت وارد می‏‌‌شود دستور می‌‏‌دهند که پرده‌‏ای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از کلمه‌‌ی فَجَلَست که در خطبه آمده استفاده می‏‌‌شود که قبل از اینکه حضرت بنشینند، پرده را سریع می‌‏‌آویزند. یعنی همین که خبردار می‌‏شوند دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در راه مسجد است یا به محض ورود ایشان، محیط را آماده می‌‌‏کنند و این پرده را نصب می‌‌‏کنند و این خود باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که به‌صورت سنت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت می‏‌شود…» (آیت‌الله مجتبی تهرانی در شرح خطبه‌ی فدک)
در روایتی منقول از امام علی (علیه السّلام) آورده‌‌اند: بهترین لباس، لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. این روایت خود گویای یک ملاک در پوشیدن لباس است.

فتوا و دیدگاه مراجع تقلید
حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: «من می‌گویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم یک نشانه‌ی ملی ماست که منافاتی با هیچ نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعاً کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد، لباس رسمی زن می‌تواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است.»
حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی: «چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زن‌های مؤمن بدون چادر وارد جامعه شوند.»
حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی: «چادر بهترین پوشش برای خانم‌هاست، چون تمامی مفاتن بدن را می‌پوشاند. خانم‌های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند.»
حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی: «چادر حجاب پسندیده است.»
حضرت آیت‌الله العظمی بهجت: «بی‌شک چادر حجاب برتر است.»
و…

آیا رنگ مشکی کراهت دارد؟!
در برخی از روایات، رنگ سیاه مایه‌ی کاهش قوه‌ی شهوت معرفی شده است.[6] از طرفی حجاب زن مسلمان نیز برای مهار جاذبه‌‌‏های جنسی و شهوانی زن در برابر نامحرمان است و به همین دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ، باید گفت یکی از بهترین رنگ‌‏های حجاب، رنگ مشکی است.
روایاتی که رنگ مشکی را مکروه دانسته‌‏اند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا کرده‏‌اند: کفش، عمامه و کساء[7] (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن عباء است که بین مرد و زن مشترک بوده است.)
روایاتی وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را به‌‏‌شدت نهی می‌‏کنند. در برخی از این روایات علت را این‏گونه بیان نموده‌‏‌اند که رنگ مشکی شعار بنی‌‌‏عباس است و ائمه‌ی هدی خواسته‌‏اند شیعیانشان پیرو ظالمان نباشند و کوچک‌‏ترین شباهت ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛[8] چراکه «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از آنان محسوب می‌‏شود.
براساس این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) که بنی‏‌عباس لباس مشکی را به‌‌عنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف شد؛ علاوه بر آنکه برخی از صاحب‏‌نظران احتمال داده‌‏اند که رنگ مشکی صرفاً شعار مردان بنی‏‌عباس بوده است و در همان زمان نیز برای زنان ممنوعیتی از این جهت وجود نداشت. پس کراهت رنگ مشکی در واقع یک کراهت، سیاسی و موقتی و عمدتاً برای مردان بوده است.
با توجه به جمع این روایات و فلسفه‌‌ی وجوبی حجاب، مبنی بر عدم جاذبه فیزیکی در ارتباط با نامحرم، می‌‌توان استنباط نمود که رنگ مشکی برای چادر بهترین رنگ است.

افسردگی و رنگ مشکی
برخی از انسان‌‌ها آگاهانه یا ناآگاهانه می‌‌گویند رنگ مشکی چادر بانوان مسلمان سبب افسردگی آنان می‌‌شود. نتایج مشورت‌‌های علمی که با بعضی از روان‌‌شناسان و روان‌‌پزشکان انجام شده نشان می‌‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌‌ها نیست و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و خلط بین آن دو باعث اظهارنظرهای نادرست درباره‌‌ی حجاب گردیده است.

توضیح مختصر اینکه افسردگی از بیماری‌‌های روحی و روانی بسیار پیچیده‌‌ای است که دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است. مثلاً بعضی افراد افسرده ممکن است به بی‌‎اشتهایی و عده‌‌ای دیگر به پرخوری متمایل شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده به پوشیدن لباس تیره و عده‌‌ای نیز به لباس‌‌هایی با رنگ غیرتیره تمایل پیدا کنند. بنابراین حتی استناد به پژوهش‎های میدانی نیز اثبات‌‌کننده‌‌ی مدعای مذکور نخواهد بود.
پس استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای به‌ظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها عارضه‌ی منفی ندارد، بلکه با فلسفه‌ی حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم، یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. زنی که با پوشش غیراسلامی و رنگارنگ پا در جامعه‌ای آکنده از نگاه‌های هرزه می‌نهد، بعضاً با تعرض و بی‌حرمتی افراد بیماردل روبه‌رو می‌شود که این خود در ایجاد افسردگی، نقش مهمی ایفا می‌کند و سبب فساد در جامعه می‌شود و این فساد سبب کاهش امنیت و عدم ثبات روحی افراد می‌گردد.
اما این نکته که رنگ مشکی فاقد جذابیت و نشاط است نیز به برتری حجاب تیره‌رنگ دلالت دارد، زیرا نگاه افراد نامحرم به سمت این پوشش جذب و جلب نمی‌‌شود و احساس نشاط و جلب توجه در نامحرمان انگیخته نمی‌‌شود. ولی شخصی که لباس تیره پوشیده، هیچ‌گاه به این دلیل که رنگ لباسش تیره است، دچار افسردگی نمی‌‌شود؛ زیرا رنگ‌های شاد و بانشاط بسیاری در دایره‌ی دید وی وجود دارد و نگاه او فقط و فقط به چادر خودش معطوف نشده است. در نتیجه زنی که چادر مشکی می‌پوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان می‌دهد که اینجا نقطه‌ی پایان نگاه‌های نامحرمان است و در فراسوی این پوشش جایی برای نگاه‌ها و نیت‌های ناپاک نیست.
همچنین باید اشاره کرد که پوشش مشکی در مقابل نامحرم با عدم نظافت مغایر است، زیرا طبق دستورات اسلامی، نظافت نیمی از ایمان است. همچنین امام علی (علیه السّلام) می‌فرماید: «لباس پاکیزه غم و اندوه را می‌زداید.»[1] (جوادی آملی، 1391: 157) پس می‌توان گفت: پوشیدن چادر مشکی با نظافت کامل و همچنین فقط در مقابل نامحرم، که معمولاً زمانی محدود را شامل می‌شود، سبب افسردگی نخواهد شد.

وحدت در پوشش
از آنجا که معمولاً از نوع لباس می‌‏توان پایگاه اجتماعی، خودآگاهی افراد و ارزیابی آن‌‌ها از خود را حدس زد، در مدارس سعی می‌‏شود کودکان از لباس و روپوش هم‌‏شکل استفاده کنند تا به این ترتیب، فردیت‌‏زدایی شود و احساس فردیت (Individualise) در آنان کم گردد. یونیفرم‌‌ها مثل لباس خلبانان، غواصان، آتش‌‏نشان‌‏ها و رانندگان، علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات و آسیب‌‏ها حفظ می‏‌کند، عامل شناسایی است، زیرا هویت افراد را فاش می‌‏سازد.
در اسلام در موسم حج، افراد از لباس هم‌‌‏شکل احرام استفاده می‌‏کنند که نشانه‌‌ی ترک دل‌‌بستگی‌‏های دنیوی و کنار گذاشتن لباس‌‏های رنگارنگ است. در واقع همان‌‌گونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد را مشخص می‏‌کند، جلباب و چادر مشکی معرف شخصیت روحی و معنوی و پاکدامنی بانوان مسلمان به‌عنوان قشر بزرگ جامعه است و می‌‌تواند به نامحرمان این واقعیت را نمایان سازد که زن دارای این نوع پوشش، بنای خروج از حریم پاکدامنی و ترک احکام انسانی و پر از خیر و صلاح اسلامی را ندارد.

نتیجه‌گیری
رنگ مشکی، رنگ «نه» مطلق است برای مشخص کردن مرزها و حریم‌های اجتماعی و حجاب یک خانم مسلمان با چادر مشکی از این دسته است. وقتی خانمی چادر مشکی به سر می‌کند و با وقار و متانت تمام، قدم به عرصه‌ی اجتماع می‌گذارد، با این نحوه‌ی پوشش می‌خواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است؛ نه جای هرزگی، آلودگی و هوس‌بازی.
در واقع او با حجاب مشکی و چادر مشکی بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه ایجاد می‌کند. او با این رنگ سیاه به‌صورت هدفمند می‌خواهد نگاه تیز و برنده‌ی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او، نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی به‌منزله‌ی حرمت و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است.
مشکی فقط رنگ حضور اجتماعی زن مؤمن در مقابل نامحرمان است، نه در هر مکان و هر زمان و هر موقعیتی. او هرگاه در محیطی که از نگاه‌های نامحرم و آلوده به‌دور است، قرار می‌گیرد چادر مشکی را از سر برمی‌دارد و در حدود و مرزهای ایمانی خویش، با پوشیدن بهترین لباس‌ها و با جذاب‌ترین رنگ‌ها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه و همکاران خانم یا مجالس زنانه به نمایش می‌گذارد.(*

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-15] [ 11:02:00 ق.ظ ]




ای چادر! چقدر غریبی..

ای چادر! چقدر غریبی..
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسریش را شل تر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه می شدم. همینطور که بهش نگاه می کردم،چشمم به کیفش افتاد که شاید ۲-۳ کیلویی بود خواستم بگویم …
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسری اش را شل تر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه می شدم. همینطور که بهش نگاه می کردم،چشمم به کیفش افتاد که شاید ۲-۳ کیلویی بود خواستم بگویم،
ای چادر! چقدر غریبی؛
که صدای تق تق کفش هایش توجه مرا به خودش جلب کرد، کفش هایی با پاشنه های آنچنانی که حتی راه رفتن را به سختی انجام می داد و گفتم: ای چادر! چقدر غریبی .
چقدر غریبی که حاضرند کیف پر از وسایل تباهی شان را ساعت ها بر دوش بکشند،اما وزن کم تو را تحمل نکنند.
ای چادر! چقدر غریبی؛
اگر با کفش های پاشنه بلندشان و …..صد بار زمین بخورند با خنده بلند می شوند اما کافیست یک بار با تو برایشان اتفاقی بیفتد، چقدر سریع کنارت می زنند و برای کنار زدنت فلسفه می بافند و آیه توجیه می کنند.
حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است نمی دانم چرا برخی به زمین عادت کرده اند؟
به نظر شما راه رفتن با کفش های پاشنه بلند و گرفتن کیف سخت تر است یا پوشیدن چادر؟

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]




نمایش پرسمان
پرسش :
به چه دليلي امام علي (علیه السّلام) نسلهاي آينده را شريک در جنگ جمل مي داند؟
پاسخ :
در خطبه دوازدهم نهج البلاغه امام علي(علیه السّلام) مهمترين پيوند در ميان مؤمنان را پيوند مکتب مى شمرد که از هر پيوند ديگرى (نژاد، زبان، منافع اجتماعى، ايده هاى حزبى و مانند آن) برتر و والاترست و شعاع اين پيوند الهى تمام زمانها و مکانها را فرا مى گيرد و همه انسانهاى گذشته و امروز و آينده را در يک مجموعه الهى و روحانى گردآورى مى کند.
مى فرمايد: تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
دليل آن هم روشن است و آن اين که همه يک حقيقت را مى جويند و يک مطلب را مى طلبند و در يک مسير گام بر مى دارند و براى يک هدف شمشير مى زنند و به خاطر جلب رضاى خداوند يکتا تلاش و کوشش مى کنند.
با توجّه به اين اصل اساسى بسيارى از مسائلى که در قرآن و احاديث وارد شده است و براى بعضى يک معمّا جلوه مى کند حل مى شود. در قرآن مجيد در داستان قوم «ثمود» مى فرمايد: «فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّيها»; (پس آنها پيامبرشان (صالح) را تکذيب کردند و ناقه ايى را که معجزه الهى بود پى نمودند و به هلاکت رساندند، پروردگارشان نيز آنها و سرزمينشان را به خاطر گناهانشان در هم کوبيد و با خاک يکسان کرد)!(1)
در حالى که تواريخ با صراحت مى گويد پى کننده ناقه تنها يک نفر بود، ولى از آن جا که ديگران نيز با او همدل و هم عقيده بودند فعل او به همه نسبت داده شده و مجازات همه را فرا گرفته است; و اين مفهوم همان کلامى است که مولا(عليه السلام) در جاى ديگر فرموده: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما يَجْمَعُ النّاسَ الرِّضى وَ السُّخْطُ وَ اِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُل واحِد فَعَمَّهُمْ اللهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا»; (اى مردم رضايت و نارضايى (نسبت به کارى) موجب وحدت پاداش و کيفر مى گردد، ناقه ثمود را يک نفر بيشتر پى نکرد امّا عذاب و کيفر آن، همه کافران قوم ثمود را شامل شد چرا که همه به عمل او راضى بودند).(2)
در داستان «جابر بن عبدالله انصارى» که روز اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) به زيارت قبر مبارکش آمد و غوغايى در آن جا بر پا کرد مى خوانيم که او ضمن زيارتنامه پرسوز و پر محتوايش در برابر قبر امام حسين(علیه السّلام) و يارانش، خطاب به قبر ياران کرده و مى گويد: من گواهى مى دهم شما نماز را بر پا داشتيد و زکات را ادا کرديد و امر به معروف و نهى از منکر نموديد با اهل الحاد پيکار کرديد و خدا را تا آخرين نفس پرستش کرديد، سپس افزود: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ»; (سوگند به خدايى که محمّد را به حق مبعوث ساخته ما با شما در آنچه از نعمتها و پاداش الهى وارد شديد شريک و سهيم هستيم).
اين سخن چنان بود که حتّى دوست با معرفت «جابر»، «عطيّه» را در شگفتى فرو برد تا آن جا که زبان به اعتراض گشود و گفت: اى جابر ما چه کرده ايم که با آنها شريک باشيم، نه از درّه اى پايين رفتيم و نه از کوهى برآمديم و نه شمشير زديم در حالى که ياران حسين(عليه السلام) ميان سرها و بدنهايشان جدايى افتاد و فرزندانشان يتيم و همسرانشان بيوه شدند! جابر، اصلى را که در بالا به آن اشاره شد به استناد حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به «عطيّه» يادآور شد و گفت: من از رسول خدا(ص) شنيدم که مى فرمود: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ في عَمَلِهِمْ»; (کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در عملشان شريک است).
سپس افزود: «سوگند به خدايى که محمّد(ص) را به حقّ به نبوّت برانگيخته، نيّت من و ياران من همان است که حسين و اصحابش(علیهم السّلام) بر آن بودند»!(3)
در آيات قرآن کراراً «يهودِ» معاصر پيامبر اسلام(ص) را که در مدينه مى زيستند مخاطب قرار داده و آنها را به خاطر اعمالى که معاصران موسى(علیه السّلام) نسبت به او انجام دادند سرزنش و مؤاخذه مى کند; در حالى که قرنها بلکه هزاران سال ميان آنها فاصله بود ولى چون آنها نسبت به اعمال نياکانشان علاقه مند و پايبند بودند تمام فاصله ها در نور ديده شده و همه در يک صف در برابر موسى(علیه السّلام) قرار گرفتند.
از جمله در يکى از آياتى که در آن خطاب به بهانه جويان يهود دارد مى گويد: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُل مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»; (بگو پيامبرانى پيش از من با دلايل روشن و آنچه را گفتيد (معجزاتى را که امروز از من مى خواهيد) به سراغ شما آمدند، پس چرا آنها را کشتيد اگر راست مى گوييد)!(4)
جالب اين که در ذيل اين آيه حديثى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است که مى فرمايد: «خداوند مى دانست آنها (يهود معاصر پيامبر) قاتل پيامبران پيشين نبودند و لکن چون همدل و هم عقيده با قاتلان بودند، آنها را قاتل ناميد، چون راضى به فعل آنها بودند».(5)
محدّث بزرگ «شيخ حرّ عاملى» در جلد يازده «وسائل الشيّعه» در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» روايات متعدّدى در اين زمينه نقل کرده است.(6)
اين طرز فکر، افق هاى وسيع را در برابر ديدگان ما مى گشايد و به ما در فهم محتواى آيات و روايات و سلوک راه حق کمک قابل ملاحظه اى مى کند.(7)
پی نوشت ها :

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]




 

پوشش و عفاف
بهره حقیقی هر مرد و زن با ایمان از زندگی، زیبا زیستن است. پروردگار می فرماید: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (1)
پدید آورنده : علی تقدیری
پوشش برتر
بهره حقیقی هر مرد و زن با ایمان از زندگی، زیبا زیستن است. پروردگار می فرماید:
مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (1)
هر مرد و زنی که کردار شایسته انجام دهد و با ایمان باشد، آنان را زندگی نیکو و پاکیزه می دهیم و به بهتر از آنچه عمل کرده اند، می بخشیم. این شایستگی، برگرفته از درون پاک و خویشتن داری انسان است. حق تعالی دراین باره می فرماید:
یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسًا یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشًا وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. (2)
ای فرزند آدم، بر شما پوششی فرستادیم تا زشتی هایتان را بپوشانید و تن را بیارایید و پوشش تقوا، نیکوترین جامه است و این [لباس] از نشانه های خداست تا نعمت های پروردگار را یاد آورند.
خداوند کریم در ادامه می فرماید:
یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما… . (3)
ای فرزند آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون ساخت و جامه عفت از تن آنان به در آورد تا زشتی هایشان را نمایان سازد. در این آیات، از لباس ظاهری و باطنی سخن می رود که هر دو پوشش انسانند. تکرار واژه «سوآت» در آیات یادشده، نشانه آن است که لباس در پوشاندن اعضای بدن و عیب های آن و پوشاندن عضوهایی که آشکار بودن آن موجب شرمندگی انسان می شود، نقش بسیار مهمی دارد. حکایت حضرت آدم و حوا، فطری بودن نیاز به پوشش را اثبات می کند. زندگی آدم و حوا و غارنشینان نخستین که با برگ درخت و پوست حیوانات، خود را می پوشاندند، ثابت می کند که نیاز به پوشش، به مرور زمان و بر اثر پیدایش تمدن ها شکل نگرفته، بلکه از همان آغاز با بشر همراه بوده است.
استاد مطهری درباره انتخاب پوشش زن می نویسد: دقیق ترین آنها (نظریه ها) این است که حیا و عفاف و ستر و پوشش، تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گران بها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. یکی از فایده های ارزشمند پوشش، حفظ اصالت خانواده است.

پیام متن:
1.لباس، وسیله ای برای پوشش و عفت ظاهری و باطنی است.
2.پوشش، نیاز فطری انسان هاست.

عفاف فردی
«عفاف» به معنای پارسایی و پاک دامنی و خودداری از کارهای حرام و زشت است و «عفت»، حالتی نفسانی است که بر شهوت غلبه کند. در عرب نیز به گُلی که در برگ هایش پوشیده شده باشد، «مُعفَّف» می گویند.
عفاف، روح پوشش است که سلامت روانی و جاذبه جسمانی را تضمین می کند. بانوی مسلمان، نماد عفت و حیا در جامعه است و پوشش زن، نگهبانی از نگاه های آلوده و پاسدار حرمت اوست. زیبایی صورت و سیرت از الطافی است که خداوند به رسم امانت در اختیار انسان قرار داده است و شکرانه نعمت زیبایی نیز حفظ عفت است. چنانچه علی علیه السلام می فرماید: «زَکاةُ الْجَمال العِفافُ؛ پاکیزگی زیبایی در عفت ورزی است.» این زیبایی به ویژه برای زنان سرمایه است و طبیعت هر سرمایه ای آن است که از یک سو سودمند و از سوی دیگر، فسادانگیز است که در حقیقت لطافت و زیبایی و جوانی با عفت پیشگی پاس داشته می شود. گفتنی است بی قید بودن در امور جنسی موجب پیری زودرس و گاه ناتوانی زودهنگام جنسی می شود و عفت پیشگی، جمال و جوانی را پایدارتر می سازد.
روح عفاف، کنترل کننده رفتار و متانت است که با حیا زیباتر می شود. خداوند در قرآن، دختران شعیب را نمادی از عفاف معرفی می کند و عفت ورزی آنان را با واژه «تَمْشی عَلَی اسْتِحیاءٍ» بیان می دارد و نجابت آنان به دلیل نوع راه رفتنشان را در حضور حضرت موسی تحسین می کند. دختر شعیب در بازگشت به پدر گفت: پدر، او را به خدمت گیر که او خدمت گزاری نیرومند و امانت دار است. حضرت شعیب علیه السلام گفت: نیروی وی را به کشیدن دلوها شناختم، ولی امانت داری او را چگونه شناختی؟ دختر گفت: موسی در بازگشت گفت راه را به من نشان بده و خودت از پشت سر بیا؛ زیرا ما دودمان یعقوب به پشت زنان نظر نمی افکنیم. بدین گونه او به خاطر پرواپیشگی، به امانت داری شناخته شد.
حضرت امام خمینی رحمه الله خطاب به بانوان می فرماید: «اسلام می خواهد شما را یک انسان کامل تربیت کند که بر دامن شما انسان های کامل تربیت شود. زن مربی جامعه است…»

پیام متن:
1.حقیقت عفاف، تنظیم کننده کردار آدمی است، و او را از لغزش ها باز می دارد و جمال و زیبایی او را پایدارتر می سازد.
2.عفاف در برابر رشد و پرورش فطرت و ایمان آدمی تأثیرگذار است.

عفاف عمومی
عفاف، بنیادی ترین عامل ایجاد امنیت اجتماعی است. بی پروایی در نگاه، بی توجهی در نوع پوشش و پرده دری در روابط جنسی، امنیت اجتماعی را به خطر می اندازد و تجاوزهای جنسی که بی شرمانه ترین نوع تجاوز به حقوق مردم است، رواج می یابد. بر این اساس عفت مداری از اصولی ترین پایه های حراست امنیت جامعه است.
«غیرتمندی، انسان را از فساد می رهاند. انسان غیور، نه بر خود آلودگی را می پذیرد و نه بی عفتی دیگران را برمی تابد. غیرت اجتماعی، به این معناست که مردان موظفند در برابر هرزگی ها و مرزشکنی ها بایستند و به حرمت شکنی ها نزدیک نشوند. تنها در چنین اجتماعی است که می توان به سلامت شخصیت زن و حرمت ناموس او امیدوار بود. عفاف بر همه بخش های جامعه اثرگذار است. و تنها زنان را در برنمی گیرد، بلکه مردان نیز موظف به رعایت محدودیت های اخلاقی هستند. وجود فضای سالم برای رشد مادی و معنوی، حق جامعه است. در جوامعی که مردم به راه های انحرافی کشیده می شوند، حفظ هویت اسلامی و حدود شرعی دشوارتر می شود و مسلمانی که از ایمان و اراده ای استوار برخوردار نباشد، هم رنگی با جماعت را می پذیرد و چون با ساختار درونی جامعه بیگانه است، دچار بی هویتی می گردد». بر این اساس، وقتی بنیادهای عفاف فرو ریخت، ارزش های اخلاقی نیز از زندگی انسان رخت برمی بندد.

پیام متن:
1.امنیت روانی جامعه، در گرو عفت همگانی است.
2.ارزش های اخلاقی با حفظ هویت و رعایت شرع مفهوم پیدا می کند.
3.غیرت مندی موجب می شود که آدمی، نه خود مرتکب آلودگی می شود و نه مرزشکنی های دیگران را برمی تابد.

فواید عفاف
از فایده های عفت، امنیت روان و درون و آراستگی به فضیلت هاست. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «الْعِفَّةُ تَضعَفُ الشَّهوَةَ؛ پاک دامنی، شهوت را تضعیف می کند».
«ثَمَرَةُ الْعِفَّةِ القَناعَةُ؛ نتیجه عفت ورزی، قناعت است».
«ثَمَرَةُ العِفَّةِ الصِّیانَةُ؛ نتیجه عفت، حفظ سلامت است».
«مَن عَفَّ خَفَّ وِزرُهُ وَ عَظُمَ عِندَ اللّه ِ قَدرُهُ؛ هر که عفیف گردد، گناهش کم شود و نزد خدا بزرگ گردد».
«مَن عَفَّت اَطرافُهُ حَسُنَت اَوصافُهُ؛ کسی که نگاه هایش عفیف باشد، اخلاقش نیکو می گردد».
«بِالعِفافِ تُزَکُّوا الاَعمالُ؛ کردار با عفاف، پاکیزه می شود».
«مَن اتَّحَفَ العِفَّةَ وَالقَناعَةَ حالَفَهُ العِزُّ؛ هر که عفت ورزی و خودداری را ارزشمند داند؛ عزت او همیشگی شود».
در تربیت دینی، اعتقاد به قوانین الهی، مهم ترین عامل خودسازی و جهت ساز زندگی بشر است. اگر جوانان به این باور برسند که عفت و پاکی، زندگی آنها را بیمه می کند، خانواده گرم و پایدار می ماند و ارزش پاکی و مسئولیت پذیری نهادینه می شود.
در شرایطی که زمینه ازدواج برای جوانان فراهم نباشد، مناسب ترین شیوه، «عفت ورزی» است. خداوند دراین باره می فرماید: «آنان که وسیله ازدواج نیابند، عفت پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بی نیاز گرداند.» (4)

پیام متن:
1.کنترل شهوت، گوهر قناعت، حفظ سلامت و عزتمندی، از ثمره های عفت ورزی است.
2.با عفاف، کانون خانواده، پایدار و ارزش پاکی و مسئوولیت در جامعه نهادینه می شود.

الگوی عفاف
عفت پیشگی و پرهیزکاری، انسان عفیف را بلندآوازه و ماندگار و مقدس می سازد. افرادی چون حضرت یوسف، ابن سیرین و شیخ رجب علی خیاط، از الگوهای برجسته عفاف و خویشتن داری هستند.نقل است شیخ رجب علی خیاط، مردی درست کار بود با پیشه خیاطی که از جوانی به دنبال کمالات انسانی رفته بود. زندگی او نمونه ای از توحید است. آقای میلانی از قول وی نقل می کند: در ایام جوانی، دختری زیبا از بستگان، دل باخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت، مرا به دام انداخت. با خود گفتم: «رجب علی، خدا می تواند تو را بسیار امتحان کند. بیا یک بار تو خدا را امتحان کن و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا، من این گناه را برای تو ترک می کنم. تو نیز مرا برای خودت تربیت کن». وی دارای نفس زکیه و تعبیرکننده خواب بود.
حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید:
پاداش رزمنده شهید، بیشتر از کسی نیست که توان بر انجام دادن گناه دارد، ولی پاک دامنی می کند. همانا عفیف پاک دامن، فرشته ای از فرشته هاست.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, حجاب  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ق.ظ ]




حجاب وامام زمان

حجاب و امام زمان

 

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره! خیلی دوسش دارم گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره! گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟ گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟ براش یه مثال زدم: گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره. عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه: عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیشرستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله… دیدم حالتش عوض شده بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرترو باور می کنی؟ گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه گفتم: پس حجابت…. اشک تو چشاش جمع شده بود روسری اش رو کشید جلو با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم، حجاب که قابلش رو نداره از فردا دیدم با چادر اومده گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد! خندید و گفت: می دونم! ولی امام زمانمچــــــادر رو بیشتر دوست داره می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]




حجاب برتر، به زنان ما عفت، به مردان ما غیرت و به جامعه ما عزت می بخشد….. بر روی مسئله حجاب « کار هنری و کار زیبای تبلیغی » باید صورت گیرد تا این مسئله در ذهن جای گیرد. من فکر می کنم در وضع کنونی اگر در کنار میل طبیعی زن به حجاب شایسته، نوعی « تبلیغات صحیح » که بتواند نقطه نظر اسلام را هم تامین کند ارائه شود، زنان ما به حجاب اصیل اسلامی و شرعی رو خواهند آورد. در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که « هنر » را تمام عیار و با « قالبی مناسب » به میدان آورد تا اثرگذار شود.
(مقام معظم رهبری)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]




برای محبت به فرزندتان شرط نگذارید..


برای محبت به فرزندتان شرط نگذارید
مجموعه: روانشناسی کودکان

اگر والدین اضطراب داشته باشند، آن را به کودک انتقال می‌دهند

محبت لازمه ارتباط موثر والدین با فرزندان است که گاهی با شرط همراه می‌شود. این حالت کودک را دچار اضطراب می‌کند و او به خاطر دوست داشتنی بودن، تن به خواسته‌های والدین می‌دهد.

خانم استکی روانشناس کودک درباره اضطراب شدید کودک که متعاقب درگیری و مشاجره لفظی والدین با کودک شده، اظهار داشت: گاهی کودک از خوردن غذا امتناع می‌کند و والدین برای ترغیب او به غذا خوردن از عبارت «اگر غذایت را نخوری من آن را می‌خورم» استفاده می‌کنند که این وسواس موجب اضطراب کودک نمی‌شود اما گاهی والدین به کودک می‌گویند که اگر کاری را انجام ندهد، او را دوست ندارند یا والدین او نیستند.

ایشان با تاکید بر داشتن محبت مثبت نامشروط والدین به کودک، تصریح کرد: اگر والدین برای محبت خود نسبت به فرزندشان شرط بگذارند کودک به خاطر دوست داشتنی بودن کاری را انجام می‌دهد و در واقع عمل او قابل قبول است نه خود او.

به کودک بگوئید از رفتار او ناراحت هستید نه خود او
این روانشناس کودک گفت: چنانچه کودک رفتار ناپسندی انجام داد والدین باید به او بگویند ما تو را دوست داریم ولی از رفتار تو ناراحت هستیم و باید در این رابطه با هم صحبت کنیم این رفتار موجب می‌شود که دوست داشتن کودک را مشروط نکنیم.

استکی با بیان اینکه والدین گاهی دنبال پر کردن خلاء‌های خود هستند، اظهار داشت: برخی والدین می‌‌خواهند آرزوهای تحقق نیافته خود را در کودک محقق کنند و اگر کودک با آنها راه بیاید رفتار خود را تا پایان عمر کودک ادامه می‌دهند.

والدین اضطراب خود را به فرزندان منتقل می‌کنند
این متخصص گفت: اضطراب والدین به کودک منتقل می‌شود اگر پدر و مادر نسبت به وضعیت تحصیلی فرزند خود اضطراب داشته باشند آن را به کودک انتقال می‌دهند و مانع از پیشرفت تحصیلی او می‌شوند. لازم است بدانیم تحصیل باید در کنار سایر سرگرمی‌ها باشد زیرا به تنهایی موجب دلزدگی می‌شود.

موفقیت تحصیلی با هوش اجتماعی ارتباطی ندارد
وی ادامه داد: گاهی دیده می‌شود دانش‌آموزان یا دانشجویانی که در تحصیل بسیار موفق هستند از نظر هوش اجتماعی رشد چندانی نداشته‌اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-12] [ 09:53:00 ق.ظ ]




تفاوت های خلقی در کودکان.

تفاوت های خلقی در کودکان
مجموعه: روانشناسی کودکان

کودکان با خلق و خوهای متفاوت واکنش های متفاوتی از اطرافیان دریافت می کنند

هر مادر یا پدر و یا هر پرستار بخش نوزادان می داند که در میان کودکان تفاوت های آشکاری وجود دارد که از همان نخستین روزهای زندگی دیده می شود. بعضی بسیار گریه می کنند، بعضی ساکت اند، بعضی طبق برنامۀ منظمی می خوابند، بعضی مدام می جنبند.

البته می توان کاری کرد که کودکان تحریک پذیرتر و فعال تر شوند ولی باید قبول کنیم که بعضی از کودکان به خلق و خوی خاص و واکنش های خاصی گرایش دارند. این گرایش ها که اساس سرشتی دارند خلق و خو نامیده می شوند.

روانشناسان به دو دلیل به خصوصیات خلقی علاقه مند هستند. اول اینکه، اگر بعضی از خصوصیات خلقی اساس ارثی داشته و یا مربوط به عوامل پیش از تولد باشند در طول رشد کودک بدون تغییر باقی می مانند.

دوم اینکه، همان طور که والدین در کودک تاثیر می گذارند کودک نیز در والدین تاثیر می گذارد، بنابراین کودکان با خلق و خوهای متفاوت واکنش های متفاوتی از طرف والدین شان برمی انگیزند و با وجود رویارویی با تجارب یا روش های تربیتی مشابه، به شیوه های مختلف رفتار می کنند.

محققان با درجه بندی کودکان از لحاظ خصوصیات خلقی، آنان را به این صورت طبقه بندی کردند، بی دردسر، کژخو و کودکان با واکنش کُند.

کودکان بی دردسر که 75 درصد نمونه را تشکیل می دادند، مجموعاً شاداب بودند، خواب و خوراک شان مرتب بود و سازگاری بیشتری نشان می دادند و به این سادگی ها ناراحت نمی شدند.

کودکان کژخو (حدود 10 درصد) غالباً بداخلاق بودند از لحاظ خواب و خوراک نامرتب بودند، از مردم و موقعیت های جدید می ترسیدند و واکنش هایشان بسیار شدید بود.

کودکان با واکنش کُند (حدود 15 درصد) نسبتاً غیرفعال و بداخلاق بودند و در برابر چیزهای جدید واکنش منفی نشان می دادند یا از آن پرهیز می کردند ولی به تدریج در برابر تجارب جدید واکنش مثبت نشان می دادند.

کودکان کژخو در هفت سالگی بیش از دو گروه دیگر مشکلات عاطفی داشتند. احتمالاً والدین این گونه کودکان در برابر رفتار فرزندانشان برخورد تندی داشته اند و بدین ترتیب به تحریک پذیری کودک که در اصل یکی از مشخصه های او بوده است دامن زده اند.

جای تعجب نیست که به تدریج والدین با فرزندانی که کژخو هستند با راه و رسم خاصی برخورد می کنند. از گروهی از مادران خواستند توضیح دهند نگهداری از فرزندان چقدر دشوار است. سپس این گروه دو بار مشاهده شدند، یک بار وقتی فرزندشان 12 ماهه بود و بار دیگر در 18 ماهگی فرزندشان.

در ارزیابی اول به هر مادر تکالیف مختلفی داده شد. مثلاً از مادری خواستند به فرزندش بگوید همین که نام چیزی را برد آن را به او بدهد (مثلاً قاشق یا کلید). وقتی کودکان 18 ماهه بودند به مادران تکالیف دیگری داده شد. مثلاً به کودک در گذاشتن قطعات پازل در جای درست کمک کنند.

وقتی کودکان دوازده ماهه بودند رفتار مادران با کودکان کژخو و بی دردسر یکسان بود. ولی شش ماه بعد مادرانی که پسران کژخو داشتند به هنگام انجام تکالیف چندان مایه ای از خود نمی گذاشتند. گویی انتظارشان از کودک کمتر شده بود.

ظاهراً کودکان کژخو در نگرش مادرانشان در مورد توانایی خود تاثیر گذاشته بودند. اگر این گونه کودکان انتظار مادران را برآورده نکنند و این رفتارشان ادامه یابد رفتار شکست خواهانه آنان همچنان پابرجا می ماند.

دو خصوصیت خلقی که از ثابت ترین خصوصیات خلقی به حساب می آید خجالتی و ساکت بودن است

میزان فعال بودن
کودکانی که پر جنب و جوش و بی قرار هستند وقتی که بزرگتر شدند و به مدرسه رفتند لزوماً بچه های شیطان و جنجال برانگیزی نخواهند بود. هرچند نوزادانی که خیلی فعال اند در سال اول زندگی شان از سایر کودکان پرجنب و جوش تر خواهند بود ولی کمتر احتمال دارد که این خصوصیت را در دوران بعدی کودکی حفظ کنند.
تحریک پذیری
تفاوت بین کودکان از لحاظ خصوصیاتی مثل گریه کردن، بدخلقی و تحریک پذیری عمومی در شش ماه اول زندگی، تفاوت های پایداری نیست. ولی تحریک پذیری شدید در کودکان بالای 7 ماه معمولاً تا یک یا دو سال اول زندگی ثابت می ماند.

البته شواهد نشان می دهد بچه هایی که به شدت تحریک پذیرند در دو سالگی کمتر احتمال دارد اجتماعی باشند، زیرا چنین بچه هایی کمتر از بچه های دیگر لبخند می زنند یا می خندند.

واکنش در برابر وضعیت ناآشنا
دو خصوصیت خلقی که از ثابت ترین خصوصیات خلقی به حساب می آید خجالتی و ساکت بودن در وضعیت های نااشنا و خلاف آن یعنی اجتماعی بودن و خودانگیختگی است. این دو خصوصیت را والدین تشخیص می دهند.

در حدود ده درصد کودکان دو ساله وقتی در جای ناآشنا یا با غریبه ای هستند به شدت ساکت و خجالتی می شوند و به مدت ده تا 15 دقیقه از کنار مادرشان دور نمی شوند. به این گونه کودکان کم رو می گویند.

تعداد بیشتری از کودکان که خودانگیخته نامیده می شوند بلافاصله شروع به بازی می کنند و حالتی حاکی از کمرویی نشان نمی دهند.

کودکان گروه اول شبیه به بزرگسالان درون گرا هستند و کودکان گروه دوم حالاتی شبیه خصوصیات برون گرایان را از خود نشان می دهند.

این دو پروفایل انعکاسی از خصوصیت کلی تری است، مثلاً گرایش به خودداری به هنگام گفتگو و بازی و کناره گیری از فرد ناآشنا به هنگام مواجهه با افراد یا موقعیت های دشوار.

کلمات خوددار و آرام از خصوصیات کودک کمروست و کلمات آزاد، پر انرژی و خودانگیخته با خصوصیات کودک خودانگیخته هماهنگی دارد.

کودکانی که در سه سال اول زندگی به شدت ترسو و خجالتی بودند در سال های اول مدرسه هم همین خصوصیات را داشتند. از کارهای پرخطر اجتناب می کردند، حداقل پرخاشگری را داشتند، به درخواست های والدینشان عمل می کردند و از افراد و گروه های ناآشنا پرهیز می کردند.

نحوۀ فرزندپروری در میزان کمرو شدن کودکان تاثیر می گذارد. اگر کودکی که مستعد کمرو شدن است در محیطی مناسب پرورش یابد که رفتار برون گرایانه تشویق شود بعدها خجالتی و کمرو نخواهد شد. از سوی دیگر اگر محیط تنش زا باشد حتی کودکانی که با خلق و خویی اجتماعی متولد می شوند در آینده کمرو خواهند شد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ق.ظ ]




دلایل هراس کودکان از مدرسه چیست؟؟؟؟

دلایل هراس کودکان از مدرسه چیست؟
مجموعه: روانشناسی کودکان

گاهی کودکانی که ار مدرسه رفتن هراس دارند اعتراضشان را با گریه و کج خلقی نشان میدهند

خودداری از رفتن به مدرسه طیفی دارد که یک سر آن گاهی مدرسه رفتن است و سر دیگر آن به زور مدرسه رفتن یا برای همیشه مدرسه نرفتن علائم اضطراب آنان به اشکال مختلف مانند سردرد، تهوع، گیجی، تب و… بروز می کند.

گاهی اعتراض این کودکان با گریه و کج خلقی هایی که به رفتار پرخاشگرانه و مخرب تبدیل می شود، همراه است و معمولا زمانی که فشار برای رفتن به مدرسه از کودک برداشته می شود، این علائم ناپدید می شود. اصطلاح «هراس از مدرسه» اصطلاحی جامع و فراگیر است. ریشه بیشتر این حالات همان ترس از ترک خانه است و اگر کودک را وادار به مدرسه رفتن کنیم، اضطراب او به هراس مبتدل می شود.

درواقع مدرسه نماینده دنیای خارج و نوعی واقعیت است که با واقعیتی که کودک در خانه تجربه کرده متفاوت است. کودکان «مدرسه هراس» مواجهه با این واقعیت را نمی توانند تحمل کنند. خودداری از رفتن به مدرسه طیفی دارد که یک سر آن گاهی مدرسه رفتن اسنت و سر دیرگ آن به زور مدرسه رفتن یا برای همیشه مدرسه نرفتن. این امتناع در میان دختران و پسران به یک اندازه رایج است و عمدتا بین سنین 5، 6، 10 و 11 سالگی ظاهر می شود.

ترس های مفرط و غیرمعقول از مدرسه معمولا برای اولین بار در دوره پیش دبستانی، کودکستان یا کلاس اول نمایان می شوند و در کلاس دوم به اوج خود می رسند، با این حال رفتار خودداری از رفتن به مدرسه می تواند در هر سنی رخ دهد و معمولا هم پس از یک دوره ماندن در خانه که طی آن کودک بیش از حد معمول، نزد پدر یا مادر خود بوده است ظاهر می شود.

واقعیت این است که درمان کودک مدرسه هراس بسیار بااهمیت است و والدین نباید نسبت به آن بی تفاوت باشند، چرا که مدرسه نرفتن تاثیرات بدی بر کودک و خانواده می گذارد. برای مثال موجب اختلافات خانوادگی و به هم ریختن خانواده می شود، مشکلات تحصیلی ایجاد می کند، تعاملات اجتماعی کودک را کم می کند و زمینه ساز بزهکاری، اضطراب و افسردگی می شود و عواقب اقتصادی دارد.

علل مدرسه هراسی
تشخیص این که کودکان به دلایل مختلف از حضور در مدرسه خودداری می ورزند اهمیت بسزایی دارد. بهره هوشی بیشتر این کودکان در حد متوسط یا بالای متوسط نشان می دهد که مشکلات تحصیلی علت بی میلی آنها به مدرسه نیست. گاهی اوقات ترس از مدرسه، از اطلاعات محض از معلم یا دیگران و مقررات خارج از خانه، مقایسه شدن با کودکان ناآشنا و تجربه ترس از شکست ناشی می شود. برخی کودکان به دلیل تمسخر، آزار، تهدید و زورگویی بچه های دیگر و مورد انتقاد قرار گرفتن یا تنبیه شدن توسط معلم از مدرسه می ترسند.

برای بسیاری از کودکان ترس از رفتن به مدرسه درواقع دور شدن از والدینشان (اضطراب جدایی) است. اکراه و امتناع از رفتن به مدرسه می تواند به دلایل مختلف باشد. در مواردی هم ترس کودک از این ترس شدید و غیرمنطقی ناشی می شود که تصور می کند در جمع، ارزیابی می شود یا خجالت می کشد، زیرا مجبور است در کلاس درس جواب دهد.

در برخی از کودکان مبتلا به مدرسه هراسی، مراسم صبحگاهی استرس زاست و اغلب این کودکان دچار هراس از مکان های بسته هستند. شاید به همین دلیل برای برخی از این کودکان لازم باشد که هر وقت احساس ضعف و سستی می کنند بتوانند کلاس را ترک کنند.

ترس از مدرسه معمولا برای اولین بار در دوره پیش دبستانی یا کلاس اول نمایان می شود

اضطراب جدایی، عامل اساسی در مدرسه هراسی کودکان
ترس های مدرسه ای کلا در 4 مرحله خود را نشان می دهند؛ مرحله اضطراب ناشی از جدایی، مرحله امتناع از مدرسه رفتن، مرحله آشفتگی مرضی درونی و بالاخره مرحله احساس درد، تهوع و بهم خوردگی دل که البته اساس آن اختلال اضطراب جدایی است. کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی نسبت به جدایی از اوالدین یا دور شدن از خانه، اضطراب مفرط، ناتوان کننده و نامتناسب با سن خود را نشان می دهند.

این گونه ترس ها ممکن است در کودکان به صورت احساس اضطراب مبهم بروز کند یا کودک هر شب کابوس ببیند که او را دزدیده اند، کشته شده است یا والدین او مرده اند.برای این کودکان دشوار است که به تنهایی در یک اتاق باشند، تنها بخوابند، خرید کنند و به مدرسه یا اردو بروند.

کودکان مبتلا به این نوع اضطراب اغلب تمایل دارند در أغوش والدین شان باشند، آنها را سایه به سایه دنبال کنند و شب ها کنار آنها یا درست پشت در اتاق خواب آنها بخوابند.

در کودکان بزرگ تر شکایت های جسمانی خاص یا اظهار ناراحتی عمومی در مدرسه متداول است و معمولا باعث می شود کودک به خانه بازگردانده شود. کودکان مبتلا هنگام جدایی از والدین خود بی تاب می شوند و به هر عذر و بهانه ای متوسل می شوند تا دوباره پیش پدر و مادرشان برگردند.

عملکرد تحصیلی این دسته از کودکان به خاطر درخواست های مکرر برای خارج شدن از کلاس درس، نگرانی شان نسبت به جدایی از والدین و غیبت های مکرر از مدرسه پایین است.

درواقع می توان گفت با توجه به این که اضطراب جدایی در 9 تا 18 ماهگی بهنجار است، اختلال اضطراب جدایی به این دلیل ایجاد می شود که کودک نتوانسته این مرحله رشدی را با موفقیت پشت سر بگذارد یا بر اثر استرس، به مراحل قبلی رشد برگشته است.

ویژگی های کودکان مدرسه هراس و شناخت علل این موضوع
شواهدی وجود دارد که نشان می دهند اختلال اضطراب جدایی می تواند پیش درآمدی برای اختلال وحشت زدگی یا هراس از مکان های باز در بزرگسالی باشد. بالا بودن شیوع اختلال اضطراب جدایی فرزندان مادرانی است که اختلال اضطرابی و افسردگی دارند و بالابودن شیوع آن بین خواهر و برادرهای کودکانی است که اختلال اضطراب جدایی دارند.

همچنین محققان دریافته اند که کودکان مبتلا به این اختلال بشدت در معرض خطر ابتلا به هراس اجتماعی هستند که در آن وضعیت های اجتماعی (برای مثال معاشرت با غریبه ها، قرار گرفتن در موقعیت هایی که انسان را دستپاچه می کنند و…)، اضطراب زا می شوند. چنین به نظر می رسد که پسرانی که مادرانشان مریض هستند در برابر این اختلال آسیب پذیرتر از دیگرانند.

ظاهرا آنها به گونه ای غیرعادی به مادرانشان متکی هستند و بیش از اندازه نگران حال آنها می باشند. در بسیاری موارد این کودکان، مستعد پاره ای ناراحتی های عاطفی هستند و هراس از مدرسه تنها یکی از اشکال متعددی است که حالت رکود و شکست را منعکس می کند.

می توان گفت نشانه یا عارضه هراس از مدرسه گرچه فقط یکی از شیوه های بروز درد است گاه به اختلال رابطه میان یکی از والدین و کودک اشاره دارد.

عملکرد تحصیلی کودکانی که از مدرسه رفتن هراس دارند , معمولا پایین است

ویژگی های کودکان که از مدرسه می هراسند:
- در محیط زندگی آنان تبعیض وجود دارد.
- سطح وابستگی به مادر در برخی از آنان شدید است.
- برخی از مادران از تیپ های سلطه جو بوده اند که سعی داشته اند کودک را در انحصار خود داشته باشند یا مادرانی مضطرب دارند.
- احتمالا والدینشان از آن دسته افرادی بوده اند که سعی داشته اند فرزندشان هرگز از خانه خارج نشود.
- اغلب این بچه ها ترسو و خجالتی هستند
- اغلب تصور نادرستی از توانایی های خود بخصوص در مقایسه با دیگر بچه ها دارند.
- برخی از آنها در مدرسه و گاهی در خانه احساس تنهایی می کنند.
عواملی که مدرسه هراسی کودکان را تشدید می کند:
- درگیری والدین در خانه که کودک را در زمانی که در مدرسه است دچار اضطراب و دلواپسی می کند.
- نقص جسمانی کودک.
- داشتن معلم سختگیر تا تنبیه در مدرسه.
- سختی و مقررات و ضوابط مدرسه.
- درگیری و کتک کاری با دیگر بچه ها در مدرسه.
- تولد فرزندی جدید و احساس ناکامی و محرومیت و سرخوردگی.

پاره ای از اقدامات اصلاحی
- القاء به کودک که مدرسه ترسی ندارد.
- کمک و یاری کودک برای حل مشکلات مدرسه ای
- صحبت کردن در مورد مزایای درس خواندن و باسواد شدن
- بالا بردن جرات و اعتماد به نفس کودک برای غلبه بر مشکلات درسی
- بیشتر کردن رابطه بین مدرسه و خانه و یاری خواستن از معلمان
- سهل و آسان جلوه دادن ضوباط و مقررات مدرسه
- یاری کردن کودک در انجام تکالیف درسی و تحسین و تمجید به موقع وی
- دادن جایزه به کودک و تشویق وی
- نادیده گرفتن برخی از خطاهای کودک و به اصطلاح «مته به خشخاش نگذاشتن»
- گاهی رفتن به مدرسه با کودک، روحیه دادن و محبت به کودک
- از میان بردن عوامل نفرت از مدرسه مانند تنبیه و سرزنش و سخت جلوه دادن تکالیف.

شما نمی توانید کودک خود را مجبور کنید که مدرسه را دوست داشته باشد، ولی می توانید باعث ایجاد اعتماد و امنیت در او شوید. می توانید کمک کنید با احساساتش کنار بیاید و او را به سوی راه حلی احتمالی هدایت کنید.

در عین حال، شما می توانید رفتارهایی را که به نحوی باعث ایجاد مشکل شده اند، تغییر بدهید یا حذف کنید به عنوان مثال:

برای ماندن در منزل، شرایط خاصی را تعیین کنید. برای مدرسه نرفتن شرایط مشخصی تعیین کنید. اگر کودک بیمار است باید در رختخواب بماند و حق نداشته باشد با دوستانش بازی کند. علت نرفتن به مدرسه را پیدا کنید. سعی کنید بدانید چه عاملی در مدرسه کودکتان را آزار می دهد که از رفتن به آنجا خودداری می کند.با کودک خود صحبت کنید و او را تشویق کنید تا تمام خبرها و اتفاقاتی را که باعث می شوند تا او به مدرسه نرود را برای شما بگوید.

با معم کودکتان صحبت کنید و مشکل را با وی در میان بگذارید. شاید او بتواند در حل و رفع این مشکل به شما کمک کند.

کودک را به ایجاد دوستی های مدرسه ای تشویق کنید. به کودک خود کمک کنید با همکلاسی هایش دوست شود و دوستی هایش را با آنان گسترش دهد.

به غر زدن کودک توجه نکنید. به جی آن، نظرات مثبت و اشتیاق کودک را به مدرسه رفتن تشویق کنید و به او پاداش دهید.

به کودکتان برای مرتب رفتن به مدرسه امتیاز بدهید. تا به تدریج کودکتان راه بیفتد.

برای ترس کودکتان از مدرسه از یک متخصص کمک بخواهید. برخی از کودکان به شدت از مدرسه گریزانند. اگر کودک شما این طور است از یک متخصص کمک بخواهید تا این مشکل از بین برود

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]





خداوند بزرگ به حضرت موسی (ع) وحی فرمود :
ای موسی ، سفارش مرا درباره 4 چيز خوب بخاطر بسپار :
1: تا وقتي كه گناهانت بخشيده نشده و مورد آمرزش قرار نگرفته اي ، به عيب ديگران نپرداز
2: تا زماني كه گنجها و خزانه های من تمام نشده ، براي رزق و روزيت غمناك نباش
3: تا موقعي كه پادشاهي من از دست نرفته ، بجز من به ديگري اميد نداشته باش

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




چگونه میتوان بهتر زندگی کرد
از خدا پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حالـت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو …
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز …
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن …
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید …

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




چگونه میتوان بهتر زندگی کرد
از خدا پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حالـت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو …
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز …
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن …
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید …

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




گزیده دعا از صحیفه سجادیه..


خدايا، هر خوي ناپسند مرا پسنديده، و هر عيب مرا كه موجب سرزنش من است نيكو گردان، و هر فضيلت كامل نگشته‌ي مرا به كمال رسان.
خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و كينه‌ي دشمنان مرا به مهر مبدّل كن، و رشك ستمكاران را به محبت، و بدگماني بندگان شايسته را در حقِ من به اطمينان، و دشمني نزديكان را به دوستي، و پيوند گسستنِ خويشان را به پيوستن، و روي بر تافتنِ نزديكان را به ياري گري، و دوستي دوستانِ دروغين را به عشق خالصانه، و ناسازگاري رفيقان را به معاشرت نيك، و تلخيِ ترس از ستمگران را به شيرينيِ ايمن ماندن از ستم ايشان تبدیل کن.
خدايا، بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا در برابر آن كس كه بر من ستم مي‌كند، توانايي ده، و در مقابل آن كس كه با من به ستيز برخاسته، زبانِ گويا بخش، و بر آن كه با من دشمني مي‌ورزد، پيروزي ده، و در برابر آن كس كه مرا مي‌فريبد، چاره سازي عنايت كن، و در برابر آن كس كه مرا زبونِ خود میخواهد، نيرومند گردان.
توانم ده كه دروغ آن كس را كه بر من عيب مي‌گيرد، آشكار كنم، و از دستِ آن كس كه در پي آزار من است، رهايي يابم، و توفيقم ده تا از كسي فرمانبري كنم كه مرا به راه راست مي‌برد، و در پيِ كسي روم كه مرا به جادّه‌ي خير و صلاح مي‌كشد

موضوعات: حکیمانه  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




پروردگارا آنچه را که شیطان به قلب من القا می کند که تمناها و پندارهای باطل و حسد بر خلق است ، تو بدل گردان به تذکر عظمت و تفکر در قدرت ، و تدبیر در محو دشمنان خویش قرارده
و آنچه که خواهد بر زبانم جاری شود از فحش و لغو و بدگوئی و ریختن آبروی مردم ، و یا شهادت دادن باطل و غیبت از مومنی غایب یا بدگوئی به مومنی حاضر ، یا مانند اینگونه آفات و معاصی زبانم را بدل گردان به ذکر و حمد و ثنای خود و استغراق در ستایش حضرتت و اعتراف به احسان و نعمات بی پایانت

موضوعات: حکیمانه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]





غیبت مجاز
غیبت عبارت است از بدگویی و پرده‏دری نسبت به حیثیت و آبروی افراد، یعنی در غیاب شخصی کارهای بد و ناپسند شخصی و یا عیوب و نقائص جسمی و اخلاقی او را به گونه‏ای برای دیگران بازگو کنند که اگر به گوششان برسد، ناراحت شوند.
امام خمینی رض فرموده است: غیبت عبارت است از ذکر کردن انسان را در حال غایب بودنش به چیزی که خوش آیند نیست نسبت دادن آن را به سوی او، از چیزهایی که پیش عرف مردم نقصان است، به قصد انتقاص و مذمت او.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران، با تشریح انواع مختلف غیبت کردن، گفت:گاهی غیبت کردن، نه تنها حرام نیست، بلکه ثواب هم دارد و اصلا تکلیف انسان است.
استاد علی اکبر رشاد، پیش از ظهر دیروز(چهارشنبه 5 آبان) در درس اخلاق هفتگی خود در حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران که با حضور اساتید و طلاب برگزار شد، به مقوله غیبت اشاره کرد و گفت:برای هر موضوعی می تواند 5 حکم، حرام بودن، حلال بودن، مباح، مکروه و مستحب بودن مترتب شود و غیبت نیز از جمله موضوعاتی است که این 5 حکم می تواند بر اساس شرایط مختلف، بر آن مترتب شود.
مواردی که غیبت واجب است را نام ببرید .
وی با بیان این که اگر چه در مرحله اول می گوییم غیبت حرام است، اما حرمت آن یا غیر حرام بودن این موضوع، باید بر اساس مبنا و در چارچوب معیارهای مشخصی بیان شود، گفت:حکم در مورد غیبت و این که مثلا آیا فلان غیبت حرام بود یا حلال، یا مباح و …، به عناصری بر می گردد که قوام غیبت به آن هاست؛ مثلا فاعل غیبت و یا کسی که غیبت در مورد او انجام شده است.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران با تأکید بر این که بسته به شرایط زمانی، مکانی و …، احکام غیبت متفاوت است، اظهار کرد:مثلا ممکن است شرایطی ایجاد شود که اصلا غیبت کردن، نه تنها حرام نباشد، بلکه حلال و فراتر از آن واجب باشد؛ یعنی غیبت که در بسیاری از شرایط حکم حرمت بر آن مترتب است، با وجود شرایط خاصی از حکم حرمت خارج شده و علاوه بر آن، انجامش، واجب می شود.
استاد رشاد در خصوص برخی از مصادیق در خصوص واجب بودن غیبت با توجه به شرایط خاص، گفت:مثلا اگر شخصی، در خصوص شخص دیگری که ظالم است، و پیش از این، مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر او گذشته، افشاگری کند، نه تنها کار حرامی مرتکب نشده، بلکه به وظیفه اش و تکلیف شرعی خود عمل کرده است؛ یعنی گاهی لازم است فریاد تظلم خواهی یک مظلوم سر داده شود و این اشکالی ندارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خاطرنشان کرد:همچنین اگر در خصوص اقدام فردی که در گذشته اشتباهی مرتکب شده که همه مردم هم آن را می دانند، مطرح کردنش ایرادی ندارد و حکم غیبت ندارد و به همین دلیل گناه غیبت بر این کار وارد نیست، اما ممکن است همین کار به دلیل اشاعه فحشاء، عادی سازی جرم و …، مشمول حرمت و گناه شود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران خاطرنشان کرد:مثلا اگر در خصوص فردی که همه آشنایان و دوستان، او را به عصبانی بودن و بد اخلاقی می شناسند، صحبتی در این مورد مطرح شود، غیبت نیست؛ برای مثال اگر قرار است فردی را مأمور به انجام کاری کنند ، اما برخی دوستان او اگر عنوان کنند که او بد اخلاق است و برای این کار مشکل ساز می شود، حکم غیبت ندارد و گناه هم نیست.
وی افزود:در مورد همین موضوع، اگر به فردی که اصلا عصبانی و بداخلاق نیست، اما به خاطر انجام نشدن کاری، بگوییم فلان شخص بد اخلاق و عصبانی است، این موضوع بازهم غیبت نیست، بلکه بهتان است که گناه آن بسیار بزرگ خواهد بود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران، با بیان این که در کل ممکن است موضوعی از نظر بسیاری از مردم حکم غیبت و گناه داشته باشد در حالی که اصلا غیبت نیست و احکام غیبت بر آن مترتب نمی شود، گفت:اگر کار فردی که متجاهر به فسق است و مثلا در خیابان هم به صورت علنی مشروب می خورد، را در جایی نقل کردیم و گفتیم فلان کار را می کند، این کار باز هم غیبت حرام نیست، بلکه غیبت حلال است؛ البته به شرطی که مفسده دیگری مثل عادی سازی منکر، مترتب بر آن نشود.
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه با بیان این که از نظر امام صادق(ع) بیان جرم و خطای سه نفر ،حرمت ندارد و حرام نیست، گفت:اولین فرد کسی است که بدعت گذار در دین باشد.
استاد رشاد اضافه کرد:اگر یک فلان شخصی، مطلبی انحرافی را در جامعه مطرح کرد، نه تنها بیان این که او در خصوص انحراف جامعه تلاش می کند، غیبت نیست، بلکه اصولا موظفیم با این جریان انحرافی مقابله کنیم؛ اگر کسی منحرف است باید به مردم گفته شود و البته این کار هم باید طبق موازین اسلامی انجام شود.
وی گفت:دومین فردی که غیبت او از نظر امام صادق(ع) اشکالی ندارد، فرمانروای ستمگری است که در رأس حکومت قرار داشته و جور و ستم می کند؛ چنین شخصی، نه تنها غیبت ش حرام نیست و گناه ندارد، بلکه مقابله با او، ثواب هم دارد.
استاد خارج فقه حوزه علمیه تهران در پایان یادآور شد:سومین شخصی که غیبت او حرمت ندارد، فاسقی است که فسقش را خودش اعلام می کند، اما در این مورد هم باید به نتیجه کار خودمان که اگر اشاعه فحشا در جامعه یا کدورت قلب مان شود، دوری کنیم.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-11] [ 10:28:00 ق.ظ ]





دلخراش ترین صحنه ای که زينب (س) در مسیر کربلا تا شام دید
زينب (س) و ديدن صحنه ای دلخراش
زينب (س) از کجاوه روي آورده سر برادرش را ديد و به سختي پيشاني خود را به چوب جلو کجاوه زد، تا اينکه ديدم خون از زير مقنعه و روسري او بيرون مي شد، و تکه پارچه اي را به آن خون اشاره نمود، آنگاه زینب تکه پارچه اي روي آن زخم نهاد.
ناگفته نماند: عليا حضرت زينب (س) با آن همه صبر و شکيبايي که داشت چگونه و چرا با ديدن سر و مطهر برادر پيشاني اش را به چوب کجاوه زد، طوري که از آن خون جاري و روان گشت؟ مي توان گفت: از بسياري مصايب و اندوه ها و صبر و شکيبايي و خودداري نمودن خون در قلب و همه جاي بدن حضرت زینب فشار آورد که حتما بايستي حجامت (بادکش کردن و خون گرفتن از بدن به وسيله مکيدن با شاخ و جز آن و تيغ زدن به پوست بدن) يا فصد (رگ زدن) نمود، تا خون از فشار باز ايستد و پيشامدي روي ندهد، و چون وسيله حجامت و فصد نبود، به اشاره سر بريده امام (ع) سرش را به سختي به چوب کجاوه زده تا خون گرفته شده از فشار باز ايستد، و مي توان «فنطحت جبينها» به صيغه مجهول خواند، يعني عليا حضرت زينب (س) چون روي آورد و سرش را از کجاوه بيرون نمود و سر برادرش را ديد پيشاني به چوب جلو کجاوه زده شد، و اينکه به جاي «نطح»، «نطحت» گفته، براي آن است که جبين براي مذکر و مؤنث استعمال شده و و به کار رفته مگر اينکه گفته شود: اين سخن درست نيست براي اينکه جبين که براي مذکر و مؤنث استعمال مي شود به معني جبان و ترسو است نه به معني پيشاني، «والله العالم».

خلاصه عليا حضرت زينب (س) در آن هنگام آغاز نموده و فرمود:
1-اي هلال و ماه نو (ماه شب اول ماه قمري) که چون به حد و پايان کمال و آراستگي رسيد (ماه شب چهارده شد)، پس خسوف و ماه گرفتن آن فرا گرفت و غروب و ناپديد شدن را آشکار ساخت. (اينکه عليا حضرت زينب (س) سر برادر را تشبيه به هلال و ماه نو نموده، شايد براي آن بوده که اهل کوفه با دست هاشان به يکديگر اشاره به سر مقدس اباعبدالله الحسين (ع) مي کرده و مي گفتند: اين است سر امام حسين (ع) چنان که مردم هنگام استهلال و جست و جوي ماه نو کردن، به ويژه در شب اول ماه رمضان و شب اول ماه شوال و ذي الحجه، با دست هاشان به يکديگر هلال و ماه نو را که به شکل کمان ديده مي شود، اشاره نموده، نشان مي دهند).
2- اي پاره دل من! (اين پيشامدها) گمان نمي بردم، اين کار تقدير و نوشته شده بود (خداي تعالي حکم نموده و فرمان داده و خواسته است).
3- اي برادر! با فاطمه خردسال سخن بگو که محققا نزديک است دل او (از فراق و جدايي) گداخته شود.
4- اي برادر! دل تو بر ما مهربان بود، چه شده است آن را که سخت و استوار گرديده (چرا به ما التفات نداشته و روي نمي آوري)؟

5- اي برادر! کاش (زين العابدين) علي (بن الحسين) را هنگام اسيري و دستگيري و يتيمي و بي پدري مي ديدي که به جا آوردن واجبات را به نحو کامل طاقت و توانايي ندارد و(و در برخي از نسخ و نوشته «لا يطيق جوابا» نوشته شده، يعني جواب و پاسخ دادن را طاقت ندارد و اين انسب و شايسته تر است).
6- هر گاه او را به زدن (با تازيانه و جز آن) به درد آورند با ذلت و خواري تو را صدا زند، در حالي که اشک ريزان (از چشمانش) جاري و روان سازد.
7- اي برادر! او را به خود بچسبان و نزديک گردان و دل ترسانش ‍ را تسکين داده و آرام نما.
9- چه بسيار يتيم و پدر مرده ذليل و خواست است، هنگامي که پدرش را فرياد نموده و بخواند و پاسخ دهنده اي او را نبيند.[

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ق.ظ ]




چرا امام حسین (ع) همراه با خانواده به کربلا رفتند؟
خانواده امام حسین در کربلا
با حجت الاسلام و المسلمین داوود حسن پور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل مذهبی با اشاره به اهمیت حضور حضرت زینب(س) در اشائه فرهنگ حسینی گفت: پس از واقعه عاشورا، افرادی مانند ام کلثوم، فاطمه دختر امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت حضرت زینب(س) و غیره حماسه عاشورا را به گوش همگان رساندند.
چرا امام حسین (ع) خانواده شان را هم به کربلا بردند؟
وی افزود: در بحث اشاعه فرهنگ حسینی و بیان مصیبت های روز عاشورا، نقش حضرت زینب(س) به دو دلیل پر رنگ تر بود. نخست اینکه امام سجاد(ع) تا مدتی بیمار بودند و توان انجام این کار را نداشتند دوم اینکه یزید تمام تلاش خود را برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) انجام می داد و برای همین زین العابدین(ع) نمی توانست، فعالیت زیادی انجام دهد.
این استاد دانشگاه در خصوص فعالیت های خاندان پیامبر(ص) در زمان اسارت اظهار کرد: با دقت در خطابه های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در زمان اسارت، مشخص می شود که محوریت خطبه هایشان، بیان این بود که خاندان پیامبر(ص) نسبت به بقیه مردم به لحاظ علمی و ارزشی در اولویت هستند. با بیان این موضوع هم حقانیت امام حسین(ع) و هم باطل بودن حکومت یزید بیان می شد.
حسن پور در خصوص اهمیت حضور حضرت زینب در واقعه عاشورا ادامه داد: زمانی که خطبه های حضرت زینب(س) در زمان اسارتشان را می بینیم، متوجه می شویم که اگر ایشان در واقعه کربلا نبودند، حماسه عاشورا ابتر می ماند. همچنین متوجه این موضوع می شویم که خاندان پیامبر(ص) و دیگر اسرا بودند که عاشورا را زنده نگه داشتند و به همین دلیل امام حسین(ع) با خانواده خود به جنگ با عمر سعد رفتن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]




تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي
واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.
فلسفه زندگي انسان چيزي جز رشد و تعالي روحي و کمال معنوي نيست، راحت طلبي آفت بزرگي براي کل زندگي انسان است و آن را کاملا بي خاصيت مي کند، چرا که مانع رشد و تعالي روحي انسان است. آدم راحت طلب اصلا موفق به زندگي کردن نمي شود او فقط زنده است.
ممکن است شما اهل تفکر باشيد، اهل تفکر در گوشه اي مي نشينند و فکر مي کنند، اين حالت براي آنها لذت بخش و مفيد است، فلاسفه اينطوري هستند، ما اين کار را محکوم نمي کنيم، چون تفکر در جاي خود ارزشمند است، اما اينجا يک نکته بسيار مهم وجود دارد، به کسي که فقط تفکر مي کند و کاري براي خودش انجام نمي دهد، آدم خوب و خودساخته اطلاق نمي شود. براي خوب شدن لازم است در کنار تفکر، عمل صالح هم داشته باشيد. عمل است که انسان را انسان مي کند و مي سازد. قرآن کريم براي بيان شاخصه هاي انسان مومن و خوب، فورا بعد از ايمان، عمل صالح را مي آورد. عمل کردن همت عالي مي خواهد و با تنبلي و راحت طلبي سازگار نيست.
اشکالي ندارد شما عادت کرده ايد در هر تصميمي که مي خواهيد بگيريد و هر کاري که مي خواهيد انجام دهيد راحت ترين و آسان ترين راه را انتخاب کنيد، اين به خودي خود بد نيست. اگر در مسير کمال، انسان راه بهتر و راحت تري را برگزيند، خوب است، چون شما را زودتر به مقصد مي رساند، مثلا مي خواهيد نويسنده شويد، تحقيق کنيد، در اين زمينه راحت ترين و نزديک ترين راه را براي رسيدن به حقيقت و روش نويسندگي انتخاب مي کنيد، اين خوب است، اما مشکل زماني شروع مي شود که انتخاب راحت ترين راه ها، به تن پروري و راحت جويي افراطي بيانجامد و باعث شود که نفس تو تنبل و تن پرور بار بيايد، در اين صورت عادت هاي شما وبالي مي شود بر گردنت و مانعي مي شود که به کلي جلوي حرکت ات را به سوي عبوديت و کمال مي گيرد. راحت طلبي به قدري خطرناک است که مي تواند تمام آينده شما را خراب کند و دنيا و آخرت تو را از بر باد بدهد. آدم راحت طلب زندگي اش پوچ و بي ارزش است.
بنابراين راحتي غير از راحت طلبي است. گاهي انسان تلاش سختي کرده و واقعا خسته است و نياز به استراحت دارد، اين را نمي شود راحت طلبي ناميد، نياز به راحتي با تنبلي و راحت طلبي يکي نيست. تا جايي که نياز هست شما مجازيد که استراحت کنيد اما از اين مرز که عبور کنيد، نفس به سوي تنبلي و راحت طلبي گرايش پيدا مي کند که اگر عادت شود، جلوي حرکت ات را مي گيرد، مانند کسي که مي خواهد راهپيمايي کند، ولي سنگي به پايش بسته اند که نمي گذارد راحت حرکت کند.
خودسازي چيزي جز مبارزه با نفس و بندگي خداوند نيست، اين مسئوليت بزرگي است که بايد در آن به سختي تغيير وضعيت بدهي و اين کار آساني نيست. راحت طلبي باعث مي شود که تو از پذيرفتن مسئوليت اداره خودت شانه خالي کني و براي تغيير وضعيت خودت اقدام نکني. اين حالت اصلا به صلاح شما نيست. شما براي اينکه موفق بشويد، بايد اين مانع بزرگ را کنار بزنيد و راسا براي نجات و پيشرفت تان تصميم بگيريد و اقدام کنيد.
يکي از خواص خودسازي احساس رضايت و شادي دروني است، راحت طلبي و تنبلي باعث مي شود از خودت راضي نباشي، اين حس را در ضمير ناخودآگاه خود هميشه داري و به خود مي گويي اين جايي که من هستم، حق من نيست، من مي توانستم به جايگاه بالاتري صعود کنم، نارضايتي هميشه شما را آزار مي دهد، اما توجه نداري که اين نارضايتي دروني ريشه در راحت طلبي و کم کاري هاي گذشته دارد، خودت مي تواني ببيني کساني که در زندگي خود سخت کوشيده اند و انسان هاي بااراده اي بوده اند، موفق شده اند به قله هاي سعادت در زندگي دست يابند.
علت اساسي‌ که افراد راحت طلب نمي‌خواهند از جاي خود تکان بخورند در اين است که آنها بيشتر به لحظه فکر ميکنند تا به آينده. مثلا افرادي که ورزش نمي کنند ترجيع مي دهند که در جاي گرم و نرم خود باشند تا بر خيزند و بدن خود را به حرکت در آورند. ورزش رياضت است و همتي عالي طلب مي کند. عقلانيت و آينده نگري افراد راحت طلب و تنبل ضعيف است.
تنبلي يعني کوتاهي و سستي ورزيدن و زير بار نرفتن چيزي است که شايسته است انجام گيرد.کسي که در زندگي بي حوصله و سست اراده باشد، پايداري و شکيبايي را از دست داده و در نتيجه در مسير پيشرفت حق و حقيقت آسيب پذير مي گردد .يکي از بدترين دشمن هاي انسان که از درون خود او سر منشأ مي گيرد، تنبلي و بيکارگي و تن و دل به کار ندادن است.
تنبلي و بي‌حوصلگي دو بيماري و صفت بسيار خطرناک هستند که به فرمايش معصوم کليد همه شکست‌ ها و بدبختي‌هاي دنيا و آخرت مي باشند. اين عوامل خود منشأ بسياري از گناهان مي¬شود؛ در شکست¬هاي دنيايي، کار، شغل، و مسائل اقتصادي فاجعه درست مي¬کند و در مسائل آخرتي هم انسان را دچار انواع و اقسام پشيماني و جهنم¬ها و عذاب¬ها مي¬کند.
رابطه ي دنيا با آخرت مانند رابطه ي رحم مادر است با دنيا. جنين از زمان بسته شدن نطفه تا هنگام تولد به دنيا زماني را در اختيار دارد که آمادگي ورود به دنيا پيدا کرده و تجهيزات مورد نياز را کسب نمايد. دنيا علت آخرت و به عبارتي ميوه دنيا، آخرت است؛ لذا اهميت دنيا بيشتر از آخرت مي باشد. اگر ما جاودانگي مان را باور کنيم (در قرآن 80 بار مطرح شده است.) متوجه گرانبها بودن عمر دنيا مي شويم. با عمر محدود دنيا انسان مي تواند خوشبختي جاودانه آخرت را کسب کند. مي توان با يک ساعت از وقت دنيا، هزاران سال آخرت را خريداري کرد؛ بنابراين وقت خيلي گرانبهاتر از طلا و اساساً قابل قياس نيست. راحت طلبي عمر و وقت گرانبهاي انسان را در دنيا براي کسب آخرت از بين مي برد.
انبياء و اولياي خدا هميشه اهل سخت کوشي و تلاش بوده‌اند. حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش نقل مي‌کند که گفت: امام موسي کاظم عليه السلام را ديدم که در زمين خود کار مي‌کرد و پاهاي او غرق عرق شده بود. گفتم: فدايت شوم! کارگران کجايند!؟ فرمود: اي علي! کساني با دست خود در زمين خويش کار مي‌کردند که از من و پدرم برتر بودند. گفتم: کدام کسان!؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و امير مومنان عليه السلام و همه پدرانم با دست خود کار مي‌کردند و اين سيره انبياء، رسولان و صالحان است.
امام صادق عليه اسلام مي‌فرمايند: اميرمومنان عليه السلام هيزم جمع مي‌کرد و آب از چاه مي‌کشيد و شخم ميزد و از دسترنج خود هزار برده آزاد کرد و به جارو کردن خانه مي‌پرداخت و فاطمه عليها السلام نيز با دستانش گندم را آرد و آن را خمير مي‌کرد و نان مي‌پخت.
خداوند در ايه 32 سوره نجم مي فرمايند: وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/39)، براي انسان به جز آنچه که سعي و تلاش مي کند چيزي نيست. يعني اگر انسان سعي و تلاش نداشته باشد هيچي ندارد، و اين سعي و تلاش است که جايگاه انسان رو مشخص مي کند.
رسول گرامي اسلام اگر به يکي دليلي از يک جواني خوشش مي‌آمد، بلافاصله، مي‌فرمود حرفه‌اش چيست؟ تا مي‌گفتند شغل و حرفه‌اي ندارد، بلافاصله مي‌فرمودند: از چشمم افتاد. (جامع الاخبار/139‏)
راحت‌طلبي يکي از شعبات عجيب و غريب هواي نفس و حبّ دنيا است. جوان و نوجواني که نه اهل شهوت است، نه اهل معصيت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هيچ‌کدام از اين آلودگي‌ها او را نگرفته، تقريباً قطعي بدانيد او در معرض آلودگي حبّ راحت هست.
کسي که تن پرور و راحت طلب است ، روح خود را مي آزارد، چون راحتي و رضايت روح در تلاش هاي معنوي ومخالفت با نفس است. از امام صادق(ع) پرسيدند:” أين طريقِ الراحَة” ما چه ‌‌کار کنيم به راحتي برسيم؟ فرمود “في خِلافِ الهَوى” در مخالفت کردن با هواي نفس؛ با “دلم مي‌خواهد” مخالفت کن. بعد گفت:"فَمَتى يجِدُ عَبدٌ الراحَةَ؟” بندۀ خدايي که مخالفت با هواي نفس کند، کِي به راحتي مي‌رسد؟ امام صادق(ع) فرمودند: ” عِندَ أوّلِ يومٍ يصِيرُ في الجَنَّةِ"، روز اولي که وارد بهشت شود.
راحت‌طلبي اولين علاقه‌اي است که انسان در بدو تولد آن‌را تجربه مي‌کند و تا آخر هم با انسان باقي مي‌ماند. مديريت کردن اين علاقه، هم از نظر فردي و هم از نظر اجتماعي اهميت دارد. اينکه در جامعه ما، نگرش‌ها و نگاه‌هاي بسيار مثبت نسبت به راحتي وجود دارد، واقعاً يک فاجعه براي رشد و تعالي است. اين «راحتي» سمّ مهلک است و بايد آن را کنار بزنيم. کمتر کسي توجه دارد به اينکه راحت‌طلبي را به عنوان يکي از مصاديق هواي نفس بايد مديريت وکنترل کرد.
راحت‌طلبي غير از لذت‌طلبي است. بچه‌اي که به دنيا مي‌آيد در ابتدا دنبال راحتي است نه دنبال لذت. لذا وقتي گرسنه مي‌شود شروع مي‌کند به گريه کردن. و بعد از اينکه سير شد، آمادۀ بازي کردن و لذت بردن مي‌شود. آدمي‌زاد با راحت‌طلبي به دنيا مي‌آيد و اين راحت‌طلبي تا آخر عمر با او مي‌ماند. راحت‌طلبي حداقل درخواست‌هاي انسان است ولي همين درخواست حداقلي مي‌تواند آدم را بدبخت و بيچاره کند.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «تَفْسِيرُ الْعُبُودِيةِ بَذْلُ‏ الْکُلّ»تفسير عبوديت اين است که همه وجودت را به خدا بدهي. حتي اگر يک ذره از وجودت را بخواهي براي خودت نگه‌داري، ديگر عبد نيستي. شرط و شروط نبايد بگذاري.«وَ سَبَبُ ذَلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَکْرَهُ»سبب و عامل اينکه بتواني اين کار را انجام دهي، اين است که نفس خودت را از هواي نفس منع کني و نفس خود را وادار کني به کاري که دوست ندارد(البته اين کار بايد طبق برنامۀ دين باشد)«وَ مِفْتَاحُ ذَلِکَ تَرْکُ الرَّاحَةِ» آغاز و کليد مخالفت با هواي نفس، ترک راحتي است.(مصباح‌الشريعه/7) بنابراين اگر ترک راحت نکني، نمي‌تواني مبارزه با هواي نفس کني. يعني اگر خواستيم با هواي نفس خود مبارزه کنيم و علاقه‌هاي خود را مديريت کنيم، اولين علاقه‌اي که بايد با آن مبارزه کنيم راحت‌‌طلبي است.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «الْقَلْبُ الْمُحِبُّ لِلَّهِ يحِبُ‏ کَثِيراً النَّصَبَ لِلَّهِ»قلبي که خدا را دوست دارد و عاشق خداست دوست دارد زياد در راه خدا سختي بکشد«وَ الْقَلْبُ اللَّاهِي عَنِ اللَّهِ يحِبُّ الرَّاحَةَ»و قلب بي‌خود و بي‌خبر از خدا، راحتي را دوست دارد(و انگار هنوز بالغ نشده است)؛ (مجموعۀ ورّام/ج2/ص87) محبت خدا يکي از چيزهايي است که علاقۀ به راحتي را از آدم مي‌گيرد. ديگر آدم دوست ندارد راحت باشد. «حب الله» با آدم اين‌ کار را مي‌کند.
ما چه موقع به اين راحتي مي‌رسيم؟از پيامبر(ص) پرسيدند: «مَا الرَّاحَةُ» راحتي چيست؟ «قَالَ لِقَاءُ اللَّهِ‏ تَعَالَى» حضرت فرمود: راحتي، لقاء خداوند متعال است(‏بحارالانوار/35/383) يعني تو فقط آنجا راحت مي‌شوي؛ در ملاقات پروردگار عالم است که مي‌تواني مزۀ واقعي راحتي را بچشي. اين علاقۀ انسان به راحتي، فقط آنجا جواب پيدا مي‌کند، در دنيا جواب پيدا نمي‌کند.
امام سجاد(ع) درفرازي ازدعاي ماه مبارک رمضان - که هر روز آن را مي خواند - چنين درخواست کرده است:
«…اللهم اذهب عني فيه النعاس والکسل و السامه والفتره والقسوه والغفله والغره …خدايا! چرت، تنبلي، خستگي، سستي، سنگدلي،غفلت وفريب خوردگي را از من بزداي».(کافي، ج4، ص75.)
نيز امام صادق (ع) درفرازي از نيايش خود چنين آورده است: «..اللهم اني اعوذ بک من الکسل والهرم والجبن والبخل والغفله والقسوه والفتره والمسکنه …؛ بارخدايا! من به تو پناه مي برم از تنبلي، پيري، کم دلي، بخل، غفلت، سنگدلي، سستي وزبوني…»( همان، ج2، ص586.).
درکتاب شريف کافي، بابي به عنوان نکوهش از تنبلي وکسالت «کراهيه الکسل » آمده است که دريک روايت از آن چنين مي گويد: «عن ابي الحسن موسي (ع) قال قال ابي (ع) لبعض ولده اياک والکسل والضجره فانهما يمنعانک من حظک من الدنيا والاخره؛ امام کاظم(ع) مي فرمايد: پدرم (ع) مي فرمود: از تنبلي وافسردگي بپرهيز، که اين دو، تو را از بهره دنيا وآخرت بازمي دارد».(همان، ج5، ص85.)
امام باقر(ع) فرمود: از مردي نفرت دارم که درکار دنياي خود تنبل باشد آن کس که در کار دنياي خويش تنبل باشد، درکار آخرتش تنبل تر خواهد بود».(همان؛ ص85)
آثار و کارکردهاي تنبلي:
درباره کارکردها و آثار تنبلي مي توان گفت که بستگي دارد به اينکه درچه زمينه اي صورت پذيرد؛ از اين رو، درهر جا اثر خود را بر جاي خواهد گذاشت. اکنون به برخي از آنها اشاره مي کنيم.
فقر وتنگدستي:
درسخني کوتاه امام علي (ع) درباره کار کرد تنبلي دربعد اقتصادي چنين فرموده است: «ان الاشياء لما ازدوجت، ازدوج الکسل و العجز، فتتج منهما الفقر؛ چيزها چون با هم جفت شدند، تنبلي وناتواني نيزجفت شدند واز آنها فقر پديد آمد.»( بحار الانوار، ج75، ص59.)
مبتلا شدن به غم واندوه:
حضرت علي (ع) مي فرمايد: «من قصر في العمل ابتلي بالهم؛ آن که در کار کوتاهي ورزد، دچار اندوه گردد.»( نهج البلاغه، حکمت 239.)
تباه سازي حقوق:
امام علي (ع) در سخن ديگري مي فرمايد: «من اطاع التواني، ضيع الحقوق؛ هر که تسليم سستي وسهل انگاري گردد، حق خود و ديگران را تباه سازد.»( همان، حکمت 239.)
ازدست دادن اعتماد مردمي:
امام علي (ع) مي فرمايد: «لا تتکل في امورک علي کسلان؛ درکارهاي خود بر آدم تنبل تکيه مکن».(غرر الحکم، ص463، ح 10622 )
ندامت و پيشماني:
نيز آن امام همام (ع) درسخني فرموده است: «من اطاع التواني احاطت به الندامه؛ هر که کاهلي وسستي ورزد، او را پشيماني وندامت فرا گيرد.»( همان، ح 10631)
سر بار ديگران شدن:
امام صادق (ع) - در ضمن سخني به مردي از اصحابش - چنين نوشت: «.. ولا تکسل عن معيشتک فتکون کلا علي غيرک او قال علي اهلک؛ درباره معيشت خود تنبلي مکن که در اين صورت، بار دوش ديگري - يا کسانت - خواهي شد.»( کافي،ج5، ص85)
از دست دادن خير دنيا وآخرت:
امام صادق (ع) فرمود: «من کسل عن طهوره و صلاته، فليس فيه خير لامر آخرته. ومن کسل عما يصلح به امر معيشته، فليس فيه خير لامر دنياه؛ هر کس درباره پاکي ونماز خود تنبل باشد، در او خيري (اميدي) براي کار آخرتش وجود ندارد. وهرکس درکار معيشت خود تنبل باشد، دراو خيري براي کار دنيايش وجود ندارد».(همان)
برخي عوامل بروز مشکل تنبلي و راحت طلبي عبارت است از:
1- تربيت خانوادگي:
ريشه بروز اين مشکل بيشتر از ناحيه تربيت خانوادگي است. وقتي پدر و مادر به فرزند خود مسئوليت هاي سخت را نسپارند و از آنها کار و تلاش نخواهند و خودشان همه کارهاي سخت را متکفل شوند، فرزندان راحت طلب بار مي آيند. متاسفانه از زماني که تعداد فرزندان خانوارهاي ايراني کم و کمتر شد، فرزند سالاري باب گرديد و همين باعث شد که والدين خودشان همه کارهاي سخت را انجام دهند و بچه هاي خود را همچون حاکماني راحت طلب و تن پرور بار بياورند. اکنون راحت طلبي و تنبلي مشکل بزرگ نسل امروز است.
2- الگو برداري نامناسب:
وقتي الگوهاي نسل امروز، يعني والدين، معلمان سخت گوش نباشند و رسانه ها و فيلم ها افراد مرفه و راحت طلب را در معرض ديد قرار دهند، راحت طلبي ترويج مي شود. مثلا گاهي در فيلم ها افرادي را نشان مي دهند که دير از خواب بيدار مي شوند و مانند آن، اين فيلم ها تاثير بدي در مخاطب دارد.
3- هم نشيني ودوستي باافراد تنبل:
تنبلي وسستي يك بيماري مسري است واز شخصي به شخص ديگر سرايت ميكند از اين رو اگر دوست انسان تنبل وسست باشد اين تنبلي وسستي، او در انسان اثر ميگذارد .
4- بي نظمي وبي برنامه¬گي:
يكي از عوامل تنبلي وسستي بي نظمي وبي برنامه گي است نداشتن برنامه معين ومشخص در زندگي وبي توجهي به تدبير وطراحي براي آينده ، كارهايي با حجم بسيار كم در نظر شخص به صورت انبوهي از كارهاي انجام نشده مجسم مي كند .اين حالت باعث مي شود تا شخص خود را نا توان از انجام آن كار ببيند ودر انجام آن تنبلي وسستي مي كند
5- لذت جويي وراحت طلبي افراطي:
بسياري از تنبلي ها نتيجه لذت جويي افراطي است مثلا در شب امتحان به جاي اينكه به فكر درس خواندن باشد به شب نشيني وتفريح ميپردازد چون از اين لذت آني خوشش ميآيد.
6- افسردگي:
يكي از عوامل تنبلي افسردگي روحي است ، روبرو شدن با مردم براي انسان افسرده كسالت آور وخسته كننده است، بنابراين بيشتر دوست دارد در گوشه اي کز کند و يا بخوابد و مانند آن.
راه عمومي درمان راحت طلبي:
حال بايد ديد چگونه خود را مي‌توان از اين سد پيشرفت انساني عبور داد.
1- هدف خود را مشخص کنيد:
انسان راحت طلب معمولا هدف مشخصي‌ در زندگي‌ ندارد و اگر هم هدفي‌ داشته باشد انگيزه لازم را براي رسيدن به اين هدف ندارد. چرا که اين انگيزه است که انرژي لازم را براي به حرکت در آوردن ايجاد مي‌کند. بنابراين بايد اين انگيزه را به طريقي به وجود آورد.
هر انساني‌ در درونش مشعل فروزاني از کمال طلبي که شايد شعله اش رو به خاموشي گراييده وجود دارد. ولي‌ هر لحظه مي‌‌توان اين آتش را شعله ور ساخت. وقتي‌ انسان در زندگي‌ هدف اش تعالي خود باشد اين شعله زبانه کشيده و انرژي لازم را که همان انگيزه است به وجود مي‌‌آورد. حال براي ايجاد اين انرژي بايد انسان فرض کند که به هدف رسيده و آن را در ذهن خود براي مدتي‌ تجسم کند و لذت رسيدن به آن را با تمام وجود خود حس کند. اين احساس چنان انگيزه‌اي را در انسان بيدار مي‌کند تا انسان را از مکان راحت خود کنده و او را به مکان دلخواه اش هدايت کند. مانند کوه نوردي که قبل از رفتن به بالاي کوه، به جاي فکر کردن به رنج بالا رفتن از کوه، تجسم مي‌کند که به قله کوه رسيده و از ديدن منظره زيباي اطراف چنان شور و عشقي‌ در او زنده ميشود که انرژي و انگيزه لازم براي رفتن به بالاي کوه را در خود فراهم مي‌کند.
2- کارهاي سخت را به عهده بگيريد:
به عهده گرفتن کارهاي سخت و مسئوليت هاي دشوار در خانواده و جامعه و درک لذت انجام کارهاي سخت انسان را از راحت طلبي و تنبلي خارج مي کند.
3- دوستان سخت کوش انتخاب کنيد:
همانگونه که دوستان راحت طلب و تنبل باعث سستي انسان مي شوند، انتخاب دوستان زرنگ و سخت کوش در سخت گوش شدن انسان موثر اند.
4- بصورت پله كاني عمل كنيد:
شما نمي توانيد به يكباره همه مشكلات را حل كنيد. به يكباره فردي با همت و سخت كوشي تبديل شويد. شما بايد از تصميمات خيلي ساده و قابل اجرا شروع كنيد ولي حتما به آنها پايبند باشيد. سنگ بزرگ علامت نزدن است. خود را با برنامه هاي سنگين و غير قابل اجرا با شكست روبرو نسازيد. از كم شروع كنيد ولي آرام آرام تصميمات بزرگ تر و كارهاي بزرگ تري را در برنامه تان بگنجانيد.
5- از تكنيك مرابطه نفس استفاده كنيد:
ابتدا با خود شرط كنيد كه به صورت دقيق به وظايفتان عمل مي كنيد(مشارطه). سپس در طول روز مراقب انجام دقيق وظايفتان باشيد، (مراقبه) سپس هر شب بر روي برگه اي محاسبه كنيد كه چند مورد سستي به خرج داده ايد( محاسبه). و خود را به خاطر اين سستي ها عقوبت و سرزنش كنيد( معاتبه). بعد ازمدتي خواهيد ديد كه پيشرفت زيادي مي كنيد و ميزان سستي و تنبلي روبه كاهش مي گذارد.
6- مرتب ورزش کنيد:
هر روز صبح يا عصر حداقل بيست دقيقه تا يک ساعت حتما به طور مرتب و در ساعتي معين ورزش كنيد، اين کار شما را از سستي خارج و اراده شما را تقويت مي کند.
مبارزه با پرخوابي:
يکي از مظاهر عمده سستي و راحت طلبي ميل به پرخوابي است. براي تعديل اين ميل دستورالعمل زير مفيد است:
1- پرخورى در شب از مهمترين عوامل پرخوابى است، لذا سعى كنيد شب‏ها به حداقل غذا اكتفا كنيد. از سوي ديگر اگر طبع شما سرد است از خوردن غذاهايى مثل ماست، بادمجان، ترشيجات و غيره كه طبيعتا سرد هستند و موجب تشديد خواب‏آلودگى مى‏شود بپرهيزيد و اگر طبيعت شما گرم است از غذا هايى كه طبيعت گرم دارند اجتناب كنيد.
2- غذا را سرشب ميل كنيد كه تا موقع خواب هضم شده باشد.
3- در صورت امكان از خواب قيلوله (قبل از ظهر) يا خواب بعد از ظهر بهره‏مند باشيد.
4- فعاليت‏هاى شديد بدنى در روز با خواب‏آلودگى و افزايش خواب همراهند و گريزى از آنها نيست، لذا اگر اين نوع فعاليت‏هاى شما زياد است آنها را تعديل كنيد.
5- با برنامه‏ريزى دقيق سعى كنيد به تدريج از ميزان خواب خود بكاهيد. مثلاً جدولى تنظيم كنيد كه به مدت يكماه از طول خواب خود يك ساعت كم كنيد. هر 5 روز 10 دقيقه (5 دقيقه از ابتدا و 5 دقيقه از انتها) از خواب خود بكاهيد و در 5 روز بعد اين مقدار را دوبرابر كنيد تا ظرف 30 روز 60 دقيقه از خواب شما كاسته شده باشد و به اصطلاح عادت شكنى تدريجى داشته باشيد. بعد از يك ماه اگر باز هم مدت خواب شما زياد است به همين ترتيب از طول آن بكاهيد. در عين حال ميزان كاهش نبايد از حد مورد نياز بدن افزون‏تر شود.
6- پس از نماز صبح يك برنامه مشترك با يكي از دوستان خود تنظيم كنيد، مثلا قرار بگذاريد با يكديگر مباحثه علمي داشته باشيد يا ورزش كنيد و يا …

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




سعد و نحس بعضی ایام در اسلام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت‌ گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند.
با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که ماه صفر دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!
به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم.
*معنای لغوی سعد و نحس
«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.
*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟
در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:
1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند».(3)
2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».
در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».(5)
به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.
*دیدگاه علامه طباطبایی و آیت‌الله مکارم درباره نحسی ایام
نظر مفسران در این باره خواندنی است:
– علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و … ایام نحس هستند.
چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات… و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)
– آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».
بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)
*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:
-از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) بنابراین بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
-در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.(9)
– امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.(10)
* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟
علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:
1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11) و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد.(12)
2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.
لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.
3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.
4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.
*دعایی که هر روز ماه صفر خوانده شود
در هر صورت نحوست ماه صفر به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیت‌ها نیست،‌ بلکه باید با خواندن دعاهایی که برای دفع نحوست این ماه وارد شده مانند دعایی که شیخ عباس قمى در کتاب مفاتیح در اول اعمال ماه صفر آورده است را 10 مرتبه در هر روز بخوانیم تا این نحوست بر طرف شود، با این وجود براى دفع نحوست این ماه، هیچ چیز بهتر از صدقه دادن و دعاها و استعاذه وارده نیست:
«یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ»
*نتیجه‌گیری
در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.
هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.
اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

 

موضوعات: فضیلت ماهها  لینک ثابت
 [ 10:00:00 ق.ظ ]




درمان تکبر و خودبزرگ بيني
من يك رذيله اي در خودم مي بينم كه به آن خو گرفته ام كه همان كبر و خودبزرگ بيني است. از دوستانم توقع احترام بيش از حد دارم و هميشه از آنها بي دليل دلخور مي شوم و بعضا چيزهايي مي گويم كه باعث رنجش دوستانم مي شود. چه راهكاري براي اين مشكل هست؟
تكبر از بدترين رزايل اخلاقي است كه براي ريشه كني آن نياز به مطالعه و ريشه يابي و كار اخلاقي فراواني دارد. وجود اين صفت براي سلامت نفس انسان بسيار خطرناك است ، بحث نسبتا مفصلي را كه در آن ابعاد مختلف تكبر مورد بررسي قرار گرفته است ، خدمت شما تقديم مي نماييم . مطالعه اين سخن به طور قطع در علاج و يا دست كم تخفيف آثار سوء آن مفيد خواهد بود.
تكبر از ديدگاه قرآن كريم
نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مى‏خورد و اتفاقا به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، ام المفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و ريشه تمام بدبختيها و صفات زشت انسانى است، تكبر و استكبار مى‏باشد كه دراين زمينه، داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم(ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او، داستانى است‏بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى است‏بسيار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجه اينكه پيامدهاى سوء تكبر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مى‏شود كه در تمام طول تاريخ انبياء - طبق آياتى كه خواهد آمد - نيز نقش بسيار مخرب آن آشكار است.
اكنون به چند نمونه از آيات قرآن كريم در اين زمينه اشاره مي نماييم:
!- و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (سوره‏بقره،آيه‏34)
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد
2- قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين (سوره‏اعراف،آيه‏13)
گفت: «از آن(مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبر كنى! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكى!
3- وانى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا واستكبروا استكبارا (سوره‏نوح،آيه‏7)
(در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند»!
4- فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون (سوره‏فصلت،آيه‏15)
(در مورد قوم عاد مى‏خوانيم): «اما قوم عاد بناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى‏دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند!
در همين زمينه آيات فراوان ديگري وجود دارد كه به خاطر اختصار از ذكر آنها پرهيز نموده، توجه شما را به ادامه بحث جلب مي نماييم .
تكبر در روايات اسلامى
در منابع حديث، روايات زيادى در باره مذمت كبر و تفسير حقيقت آن و علاج و آثار آن آمده است، كه نقل همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد، ولى گلچينى از آنها را از نظر شما مى‏گذرانيم:
در حديثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانيم: «اياكم و الكبر فان ابليس حمله الكبر على ان لايسجد لآدم; از تكبر بپرهيزيد كه ابليس به خاطر تكبر از سجده كردن بر آدم خوددارى كرد(و براى هميشه مطرود درگاه الهى شد)».1
همين معنى به تعبير ديگرى در خطبه‏هاى نهج‏البلاغه آمده است، در خطبه قاصعه كه بخش عظيمى از آن در باره «تكبر ابليس‏» و پيامدهاى آن مى‏باشد مى‏خوانيم: عبرت بگيريد از كارى كه خدا با ابليس كرد; زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را(در مسير عبادت و بندگى خدا) به خاطر ساعتى تكبر نابود ساخت، چگونه ممكن است كسى بعد از ابليس همان گناه را مرتكب شود، ولى سالم بماند»؟ 2
تعبيرات كوبنده فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه تكبر و خودخواهى حتى در لحظات كوتاه چه پيامدهاى خطرناكى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى‏تواند حاصل يك عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاكستر كند و شقاوت ابدى و عذاب جاويدان را نصيب صاحبش سازد.
در حديث ديگرى از همان حضرت(ع) مى‏خوانيم: «احذر الكبر فانه راس الطغيان و معصية الرحمن; از تكبر بپرهيزيد كه سرآغاز طغيانها و معصيت و نافرمانى خداوند رحمان است‏»!3
حديث‏بالا اين واقعيت را روشن مى‏سازد كه سرچشمه بسيارى از گناهان مساله كبر و خود برتربينى است.
در حديث ديگرى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم : در قلب هيچ انسانى چيزى از كبر وارد نمى‏شود مگر اينكه به همان اندازه از عقلش كاسته خواهد شد، كم باشد يا زياد»!4
در اصول كافى از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: «اصول الكفر ثلاثة، الحرص و الاستكبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اكل منها، واما الاستكبار فابليس حيث امر بالسجود لآدم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حيث قتل احدهما صاحبه; ريشه‏هاى كفر(منظور از كفر در اينجا عصيان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چيز مى‏باشد: حرص و تكبر و حسد.
اما «حرص‏» به خاطر آن است كه هنگامى كه آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد و اما استكبار، نمونه آن ابليس بود كه مامور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپيچى كرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد كه يكى ديگرى را به قتل برساند». 5بنابراين نخستين گناهان در روى زمين از اين سه نشات گرفت.
در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق‏8 چنين آمده است : كسى كه در قلبش به اندازه سنگينى دانه خردلى از كبر باشد هرگز داخل در بهشت نخواهد شد»!6
تكبر در منطق عقل
اضافه بر آيات و روايات، «تكبر و استكبار» از نظر منطق عقل نيز بسيار نكوهيده است، چرا كه همه انسانها بندگان خدا هستند و هر كس در وجود خود استعدادها و نقطه‏هاى روشن و مثبتى دارد، همه از يك پدر و مادر آفريده شده‏اند و همه از نظر آفرينش يكسانند، دليلى ندارد كه انسانى خود را از ديگرى برتر بشمرد و به او فخرفروشى كند و او را تحقير نمايد! گيرم خداوند موهبتى به او داده باشد اين موهبت‏بايد سبب شكر و تواضع گردد نه سبب كبر و غرور.
زشتى اين صفت از بديهيات است كه هر كس وجدان بيدارى داشته باشد به آن اعتراف مى‏كند به همين دليل افرادى كه به هيچ مذهبى پايبند نيستند تكبر و خود برتربينى را ناخوش مى‏دارند و آن را از زشت‏ترين صفات مى‏شمرند.
اصولا چگونه انسان مى‏تواند رداى تكبر را بر دوش بيفكند، در حالى كه به گفته اميرمؤمنان على(ع) در آغاز نطفه(بى ارزشى) بود و سرانجام مردار(متعفنى) مى‏شود و درون وجود او مملو از آلودگى‏هاست!7
انسانى كه آن‏قدر ضعيف و ناتوان است كه يك پشه ناچيز او را آزار مى‏دهد و حتى كوچكتر از پشه يعنى ميكروبى كه با چشم هرگز ديده نمى‏شود، او را بيمار مى‏سازد و در بستر بيمارى مى‏افكند، انسانى كه از مختصر گرمى هوا بى‏طاقت مى‏شود و از مختصر سرما رنج مى‏برد، اگر باران نيايد بيچاره است، اگر كمى بيش از حد ببارد باز هم بيچاره است، كمى فشار خون او بالا مى‏رود حيات او به خطر مى‏افتد و كمى پايين مى‏آيد باز جانش در خطر است! از سرنوشت‏خويش در يك ساعت آينده با خبر نيست و لحظه پايان عمر خود را هرگز نمى‏داند، نزديك‏ترين دوستانش گاه قاتل او مى‏شوند و عزيزترين عزيزانش، دشمن جان او مى‏گردند، آبى كه مايه حيات اوست گاه موجب مرگ او مى‏شود و نسيمى كه به او حيات و نشاط مى‏بخشد اگر كمى سريعتر بوزد مبدل به تندبادى مى‏شود كه خانه و كاشانه‏اش را بر سرش ويران مى‏كند.
از امورى كه نشانه ناتوانى فوق‏العاده انسان است‏بيماريهايى است كه دامن او را مى‏گيرد و غالبا از ميكروبها و ويروسها كه موجودات بسيار كوچكى هستند كه از خردى به چشم ديده نمى‏شوند ناشى مى‏گردد و انسانهاى نيرومند و قوى‏پيكر و قهرمان را به زانو در مى‏آورد!
تعريف و حقيقت تكبر
بزرگان اخلاق گفته‏اند: اساس تكبر اين است كه انسان از اينكه خود را برتر از ديگرى ببيند احساس آرامش كند، بنابراين تكبر از سه عنصر تشكيل مى‏شود: نخست اينكه براى خود مقامى قائل شود، ديگر اينكه براى ديگرى نيز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببيند و احساس خوشحالى و آرامش كند.
از همين رو گفته‏اند تكبر(خود برتربينى) با عجب(خود بزرگ بينى) تفاوت دارد، در عجب هيچ گونه مقايسه‏اى با ديگرى نمى‏شود، بلكه انسان به خاطر علم يا ثروت يا قدرت و يا حتى عبادت، خود را بزرگ مى‏بيند، هر چند فرضا كسى جز او در جهان نباشد، ولى در تكبر حتما خود را با ديگرى مقايسه مى‏كند و برتر از او مى‏بيند.
- شاخه‏هاى تكبر
در اينجا مفاهيم متعددى وجود دارد كه گاه تصور مى‏شود همه با هم مترادف و يكسانند در حالى كه تفاوتهاى ظريفى با هم دارند هر چند ريشه همه آنها به «تكبر» باز مى‏گردد، ولى از زاويه‏هاى مختلف به آن نگاه مى‏شود.
« خود برتربينى‏»، «خود محورى‏»، «خودخواهى‏»، «برترى جويى‏» و «فخرفروشى‏»، همه از مفاهيمى هستند كه ريشه آنها «تكبر» است، هر چند از زواياى مختلف ديده مى‏شود.
كسى كه صرفا خود را بالاتر از ديگران مى‏بيند، «خود برتربين‏» است.
كسى كه به خاطر اين خود برتربينى سعى دارد در همه جا و در همه كارهاى اجتماعى همه چيز را قبضه كند، «خود محور» است.
كسى كه سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشكلات تنها به منافع خود بينديشد و براى منافع ديگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه‏» است.
كسى كه سعى مى‏كند سلطه خود را بر ديگران مستحكم كند و آنها را زير سيطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جويى‏» است.
بالاخره كسى كه سعى دارد مال و ثروت يا قدرت و مقام خود را به رخ ديگران بكشد « فخرفروش‏» است.
بنابراين همه اين صفات ريشه مشتركى دارد و آن تكبر است هر چند در چهره‏هاى مختلف ظاهر مى‏گردد.
تكبر در برابر چه كسى؟
علماى اخلاق تكبر را به سه بخش تقسيم كرده‏اند:
تكبر در برابر خدا! تكبر در برابر پيامبران. تكبر در مقابل خلق خدا.
قسم سوم، تكبر در برابر بندگان خداست‏به گونه‏اى كه خود را بزرگ بشمرد و ديگران را كوچك و خوار و بى مقدار، زير بار هيچ كس نرود، خود را از همه برتر ببيند و حق هيچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد كه ديگران براى او عظمت قائل شوند.
اين نوع از كبر نمونه‏هاى فراوانى دارد كه نياز به شرح آن نيست، و گاه به حد اعلا مى‏رسد و به تكبر در برابر پيامبران و خداوند منتهى مى‏گردد.
آرى آتش كبر و غرور، نخست از تكبر در برابر بندگان خدا سر مى‏زند، سپس به استكبار در برابر انبياء و رسولان پروردگار مى‏رسد و سرانجام به تكبر در برابر ذات پاك خداوندگار مى‏انجامد!
انگيزه‏هاى تكبر
تكبر اسباب زيادى دارد و همه آنها به اين باز مى‏گردد كه انسان در خود كمالى تصور كند و بر اثر حب ذات، بيش از حد آن را بزرگ نمايد و ديگران را در برابر خود كوچك بشمرد.
بعضى از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «فيض كاشانى‏» در «المحجة البيضاء» اسباب كبر را در هفت چيز خلاصه كرده‏اند، نخست اسباب دينى كه «علم‏» و «عمل‏» است، و اسباب دنيوى كه «نسب‏»، «زيبايى‏»، «قوت‏»، «مال‏» و «فزونى ياران و ياوران‏» مى‏باشد

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




هرکه دارد هوس کرب وبلا وبسم الله"

«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله»
برای پیاده روی اربعین چطور آماده شویم؟
«پیاده روی اربعین» و دغدغه های مربوط به آن، این روزها موضوع گپ و گفت خیلی از هموطنان ماست.برای آمادگی بیشتر زائران حسینی در این سفر معنوی، پرونده کوچکی آماده کرده ایم.
وارث: آن‌طور که تاریخ می‌گوید، «پیاده‌روی اربعین» یک رسم و سنت قدیمی است. سنتی که ائمه معصومین(ع) و بزرگان دین ما، بارها درباره عظمت فضیلت آن صحبت کرده‌اند.بعد از آزادی کشور عراق از رژیم بعث،چند سالی هست که مردم از سراسر دنیا همراه و هم‌قدم می‌شوند تا پا جای پای حضرت زینب(س) و اهل‌بیت اباعبدالله (ع) بگذارند. اربعین که برسد حال و هوای کشور ما هم‌رنگ و بوی دیگری می‌گیرد. رسانه‌ها این زیارت عاشقانه را پوشش می‌دهند و کوچه و خیابان‌ها پر از پیام‌های خوشامدگویی به «کربلایی‌ها» می‌شود. زائران خوش‌ذوقی را می‌بینی که صفحات اجتماعی‌شان را با عکس‌های پیاده‌روی به‌روز می‌کنند و پای عکس‌ها می‌نویسند: #عمود_۱۵۰ #موکب_الامام_جواد #یا_حسین_شهید

سفر «پیاده‌روی اربعین» در کنار تمام زیبایی‌هایش، شبیه هیچ سفر دیگری نیست و شرایط خاص خودش را دارد.اینجا سعی کردیم با توجه به تجربیات سال‌های قبل زائران و صحبت‌های مسئولین و کارشناسان، پرونده کوچکی برای آمادگی سفر اربعین آماده کنیم.

«…بیا تا برویم» / آمادگی های قبل از سفر:

۱- تهیه پاسپورت و ویزا:

این نکته را در نظر بگیرید که پاسپورت شما باید تا ۶ ماه اعتبار داشته باشد. در غیر این صورت حتماً با مراجعه به پلیس+۱۰ آن را تمدید کنید.بعدازآن در سامانه samah.haj.ir ثبت‌نام کنید. حداکثر تا ۱۵ ماه صفر امکان ثبت‌نام در این سامانه وجود دارد. با در دست داشتن اصل گذرنامه و دو قطعه عکس سه در چهار رنگی زمینه سفید به نمایندگی‌های سفارت عراق در تهران، مشهد، عراق و کرمانشاه مراجعه کنید و ویزای سه‌ماهه عراق را بگیرید.

یک فرصت ویژه هم برای دانشجویان وجود دارد. ستاد عتبات عالیات اعلام کرده که دانشجویان با تسهیلات ویژه‌ای می‌توانند در پیاده‌روی اربعین شرکت کنند. البته این طرح فقط برای دانشجویانی است که توسط کاروان‌ها و یا تشکل‌های مجاز در دانشگاه‌ها اعزام می‌شوند. آنها بعد از دریافت تعهدنامه‌های محضری لازم و در صورت مجاز بودن به خروج توسط سازمان وظیفه عمومی ناجا، می‌توانند مجوز خروج از کشور را دریافت کنند. بنابراین دانشجویانی که به‌صورت انفرادی اعزام می‌شوند مشمول این طرح نیستند و باید با سپردن وثیقه پیش سازمان وظیفه عمومی ناجا برای دریافت مجوز اقدام کنند.می‌توانید اطلاعات بیشتر درباره این امکان ویژه را در سایت www.labbayk.ir بخوانید.

۲- هزینه ها:

هزینه صدور ویزا برای هر نفر حدود ۱۵۰۰۰۰تومان است. قبل از سفر مقدار کافی دینار عراقی از صرافی‌ها تهیه کنید و برای مکالمه در عراق هم، سیم‌کارت‌های عراقی را از آژانس‌های مسافرتی معتبر یا از نمایندگی‌های سفارت عراق در ایران دریافت کنید.

کرایه ماشین‌ها از مرز تا نجف بین ۱۰ تا ۴۰ هزار دینار بین اتوبوس، ون و سواری متغیر است. کرایه از گاراژ نجف تا حرم حضرت علی (ع) بین ۱۰۰۰تا ۱۵۰۰ دینار است.

قیمت هتل‌ها در نجف به ازای هر نفر ۲۵۰۰۰دینار است. نرخ هتل‌های کربلا بین ۴۰ تا ۱۰۰ دلار به ازای هر نفر است.

۳- وسایل مورد نیاز:

سعی کنید از کوله‌پشتی راحت و سبکی استفاده کنید که بندهای آن نازک نباشد و ستون فقرات شما را در طول مسیر اذیت نکند. رول دستمال‌کاغذی، مسواک، حوله شخصی، لیوان و کلاه آفتاب‌گیر همراه داشته باشید. یک عدد کیسه‌خواب نیز به همراه داشته باشید تا در صورت مناسب نبودن و سرد بودن مکان‌ها برای استراحت از شما در برابر خاک و سرما محافظت کند.

یادتان باشد به آب‌وهوا اعتمادی نیست! پس لباس گرم بیرون از کوله همراه داشته باشید که آن را بپوشید یا روی دست بگیرید. لباس‌های گرمتان را حتی‌الامکان ‌طوری انتخاب کنید که دکمه یا زیپ داشته باشد و قابلیت کم یا زیاد کردن لباس‌هایتان را در طول مسیر داشته باشید. داروهای موردنیازتان برای ۱۰ روز را همراه داشته باشید. کفش راحت و سبک بپوشید. به‌هیچ‌وجه برای پیاده‌روی اربعین کفش نو تهیه نکنید یا حداقل آن را از یک ماه قبل بپوشید و یک و نیم تا دو ساعت در روز با آن پیاده‌روی کنید. کفشی را انتخاب کنید که کفی مناسب داشته باشد و عرق نکند. در غیر این صورت ممکن است کوفتگی عضلانی و تاول در پاها شما را اذیت کند.

می‌توانید یک قرآن، دعا و زیارت جیبی و یا مداحی موردعلاقه‌تان را همراه داشته باشید. البته بهتر است این‌ها را در موبایل خود داشته باشید تا در حال پیاده‌روی بتوانید گوش بدهید یا بخوانید.

از بین خوراکی‌های همراه، آجیل و نان‌های خشک سبوس‌دار به سیستم گوارشی خیلی کمک می‌کنند. کشمش، میوه‌های خشک، نخودچی و شکلات به همراه داشته باشید. شکلات شیرین باعث ایجاد تشنگی می‌شود اما شکلات تلخ انتخاب خوبی برای یک پیاده‌روی طولانی است. درواقع شکلات تلخ برای تأمین انرژی بسیار مفید است.

«جاده عشق» / در راه سفر:

مناسب‌ترین وسیله و راه را انتخاب کنید: برای پیاده‌روی اربعین می‌توانید مسیر نجف به کربلا یا بغداد به کربلا را انتخاب کنید. برای سفر هوایی، از شهرهای تهران، اهواز، اصفهان، مشهد، ساری، کرمان، شیراز و تبریز پرواز مستقیم به نجف و بغداد وجود دارد. برای سفر زمینی، می‌توانید از مرز مهران، شلمچه و چزابه حرکت کنید. البته ممکن است ساعات زیادی منتظر بمانید. پس برای اقامت در مرز آمادگی داشته باشید.

ازآنجایی‌که مسیر کم‌کم شلوغ می‌شود، به‌محض زیارت حرم حضرت علی (ع) پیاده‌روی را شروع کنید. موکب‌ها (به زبان عربی همان هیئت) محل استراحت زائران در مسیر هستند، سرویس بهداشتی و محل استراحت دارند و صلواتی از شما پذیرایی می‌کنند. فاصله هر موکب تا موکب بعدی ۵۰ متر است.

طول مسیر نجف تا کربلا ۸۲ کیلومتر است که بین دو تا ۵ روز طول می‌کشد. مسیر پیاده‌روی از شارع الرسول شروع می‌شود و در عمود ۱۸۰ النجف، پیاده‌روی در شهر نجف تمام می‌شود. بعدازآن دوباره پیاده‌روی را از عمود ۱ در جاده نجف به کربلا شروع می‌کنید و تا حرم حضرت عباس (ع)، ۱۴۵۲ عمود در پیش دارید. حتماً بعد از نماز صبح پیاده‌روی را شروع کنید و بین ساعت ۳-۵ موکبی را برای استراحت شبانه پیدا کنید. اگر انفرادی می‌روید تا قبل از ۱۰-۱۱ صبح حرکت کنید چون مسیر هم در این ساعت‌ها خلوت‌تر است. ضمناً اگر می‌خواهید تماس تلفنی داشته باشید بهتر است این کار را قبل از طلوع آفتاب انجام دهید. احتمالاً به دلیل ترافیک بالای شبکه، در طول روز با مشکل بر خواهید خورد.

اگر گم شدید: امکان گم کردن همراهانتان در طول مسیر وجود دارد؛ بنابراین با توجه به آنتن ندادن موبایلتان در بعضی نقاط همچنین به دلیل ترافیک بالای شبکه از همان ابتدای مسیر شماره عمودها (ستون‌ها) را انتخاب کنید که اگر همراهانتان را گم کردید، زمان رسیدن به آن عمود توقف کنند. فقط حواستان باشد شماره‌های رند خیلی شلوغ است و تجمع افراد زیاد است.

اگر درنهایت با همه تدابیر هم‌سفرانتان را گم کردید، بهتر است آخرین جایی که برای قرار با آنها در نظر می‌گیرید، ستاد عتبات عالیات ایران در جوار حرم امام حسین (ع) باشد که آدرس این مکان را بیشتر کسبه اطراف حرم می‌دانند.

مواظب سلامتی خودتان باشید: حتماً بعد از دو ساعت راه رفتن، نیم ساعت استراحت کنید. بیشتر خادمین موکب‌ها آموزش ماساژ دیده‌اند، ولی اگر دچار گرفتگی عضلانی می‌شوید، حتماً قرص متاکارمابول همراه داشته باشید.

وعده‌های غذایی را به‌موقع مصرف کنید تا دچار افت قند نشوید. در طول مسیر موکب دارها به بهترین شکل از شما پذیرایی می‌کنند! سعی کنید مایعات زیاد بخورید: چایی، آب، فرنی، سوپ و …این باعث می‌شود که عفونت‌های بدن دفع شود.

چند نکته برای خانم‌ها: به خانم‌ها توصیه‌شده که در این مراسم مسائل امنیتی را رعایت کنند و از مسیرهای اصلی فاصله نگیرند تا جایی که ممکن است از ویزای فردی استفاده نکنند و «مجردی» به پیاده‌روی نروند. امسال تعدادی موکب فرهنگی برای بانوان پیش‌بینی‌شده است: یکی در نجف و در شارع‌الرسول و دیگری در کربلا در مجاورت هتل جواهر. بهتر است با پارچه مشکی نرم و مستطیل شکل چیزی شبیه پوشیه درست کنید و کش بیندازید تا در طول مسیر صورتتان را از سرما و گردوغبار محافظت کند. بهتر است از چادری استفاده کنید که امکان انداختن کوله با آن وجود داشته باشد. انواع چادرهای لبنانی و ملی مناسب است.

بچه‌ها را همراه ببریم یا نه؟! شاید حضور بچه‌ها در این سفر در نگاه اول مشکل به نظر برسد، اما خیلی‌ها با کودک زیر پنج سال یا حتی چندماهه در پیاده‌روی اربعین شرکت کرده‌اند. شاید بد نباشد چند نکته را بدانید. اول اینکه از ابتدا با خود تکرار کنید: «من در این سفر به نیت خدمت به کودکان امام حسین (ع) قرار است خادم زائر کوچک و معصوم امام حسین (ع) باشم.» حتماً بازی و خوراکی‌های دوست‌داشتنی کودکتان را همراه داشته باشید. صبور باشید! ممکن است او زودتر از موعد خسته یا گرسنه شود یا نیاز به چیزی پیدا کند که لازم باشد توقف کنید.

اگر با گروه یا کاروانی هستید سعی کنید با گروهی باشید که اعضا مثل شما کودک داشته باشند و اگر چنین گروهی در کاروان شما نبود، آدرس و نقشه دقیق محل اسکان در کربلا را بگیرید و از آنها جدا شوید تا دغدغه عقب ماندن شما را آزار ندهد. اگر با کاروانی هستید که باید در روز خاصی در کربلا باشید سفر خودتان را به نحوی مدیریت کنید تا در آن تاریخ به کربلا برسید. به این نحو که در ابتدا با سوارشدن ماشین خودتان را تا یک عمودی که محاسبه کردید بروید و ازآنجا پیاده‌روی خودتان را آغاز کنید (البته در طول مسیر هم می‌توانید سوار ماشین شوید ولی در اواسط و انتهای مسیر یافتن ماشین یک مقدار سخت‌تر است.)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




عجب وخود بزرگ بینی

عُجب و خود بزرگ بینی و مذمّت آن
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
عجب عبارت است از این‌که آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود هم‌چنان داند که دارد و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می‌بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه.
بعضی گفته‌اند: عجب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد، بزرگ بشمارد و از منعم آن فراموش کند.
فرق عجب و کبر
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
پس اگر به صفتی که داشته، شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می‌گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است، نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.
بدتر از عُجب
اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می‌شمارد، بداند که خدا به او کرامت فرموده است ولی چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد و مرتبه‌ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را دلال (کرشمه) و ناز گویند. این از عُجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند، پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد، منت بر آن شخص که گرفته است می‌گذارد و عجب بر این عطا دارد.
اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند و خواهش‌ها از او کند و هم‌چنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده، دلال بر آن شخص خواهد داشت.
هم‌چنان که گاهی عجب به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می‌داند و فی‌الحقیقه هیچ کمالی نیست. هم‌چنین گاهی عجب به علمی است که هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نمی‌شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می‌داند. مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی و هوا و هوسی که پیروی آن را نمائی و عُجب نمودن آدمی به نفس خود.» (بحارالانوار، ج 72، ص 314، ح 13)
و فرمودند که: «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می‌کنند و پیروی هواهای خود را می‌نمایند و هر صاحب‌رأیی به رأی خود عُجب می‌نماید و آن را صواب می‌شمارد، بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی.» (احیاءالعلوم، ج 3، ص 318)
و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمودند: «اگر هیچ گناهی نکنید، من از بدتر از گناه از شما می‌ترسم و آن عُجب است، عُجب.» (همان)
روایت شده است که: «روزی موسی علیه‌السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او برنسی (کلاه دراز) رنگارنگ بود. چون نزدیک موسی علیه‌السلام رسید، برنس را کند و ایستاد. سلام کرد. موسی علیه‌السلام گفت: تو کیستی؟ گفت: منم ابلیس، آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می‌دانستم. موسی علیه‌السلام گفت: این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دل‌های فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم. موسی علیه‌السلام گفت که: کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می‌گردی؟ گفت: هر وقت عُجب به خود نموده و طاعتی که کرد، به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود.» (کافی، ج 2، ص 314)
خداوند عالم به داود علیه‌السلام وحی نمود که: «مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را.» عرض کرد که: «چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم!؟» فرمود: «عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می‌کنم و گناه را عفو می‌کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده‌ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می‌شود.» (کافی، ج 2، ص 314)
حضرت باقر علیه‌السلام فرمودند که: «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این، آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می‌بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود.» ()بحار الانوار، ج 72، ص 311، ح 6)
و حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند که: «خدا دانست که گناه کردن از برای مؤمن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی‌بود، هرگز هیچ مؤمنی را مبتلا نمی‌کرد.» (همان، ج 72، ص 311، ح 6)
و فرمود که: «مردی گناه می‌کند و پشیمان می‌شود بعد از آن عبادتی می‌کند و به آن شاد و فرحناک می‌شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می‌شود و فراموش می‌کند و اگر بر آن حالت می‌بود بهتر بود از عبادتی که کرد.» (اصول کافی، ج 2، ص 313، ح 4)
روایت شده است که: «عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می‌پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می‌کنم. عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می‌گریم که اشک‌ها از چشم‌های من جاری می‌شود. عالم گفت که: خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می‌بالی.» (کافی، ج 2، ص 313، ح 5)
و نیز روایت شده است که: «اول کاری که با صاحب صفت عجب می‌کنند این است که او را از آن‌چه به او عجب کرده بی‌بهره می‌سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجّت تمام‌تر باشد، هم‌چنان که با ابلیس کردند. عجب گناهی است که تخم آن کفر و زمین آن نفاق و آب آن فساد و شاخه‌های آن جهل و نادانی و برگ آن ضلالت و گمراهی و میوه آن لعنت و مخلّد بودن در آتش جهنم. پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید.» (جامع‌‌السادات، ج 1، ص 324)
و نیز روایت شده است که: «در شریعت عیسی بن مریم بود سیاحت کردن در شهرها. در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود. رفتند تا به کنار دریا رسیدند. جناب عیسی علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام گفت: بسم الله و بر روی آب روان شد. آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه‌السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه‌السلام رسید. در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می‌رود و من هم بر روی آب راه می‌روم. فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت. پس استغاثه به حضرت عیسی علیه‌السلام نمود، عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: این کوتاه چه گفتی؟ عرض کرد که: چنین چیزی به خاطرم گذشت. گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد، توبه کن.
منبع: معراج‌السعادة ملا احمد نراقی
چرا انسان نباید عجب بورزد؟
امام على عليه‏السلام فرمودند: «ما لاِبنِ آدمَ والعُجبِ؟! و أوَّلُهُ نُطفَةٌ مَذِرَةٌ، و آخِرُهُ جيفَةٌ قَذِرَةٌ، وَ هُوَ بَينَ ذلكَ يَحمِلُ العَذِرَةَ؟!»؛ آدميزاد را چه به خودپسندى؟! آغازش نطفه‏‌اى گنديده است و فرجامش مُردارى پليد و او در اين ميان، انبان كثافت است! (غررالحكم، ص 9666؛ منتخب ميزان الحكمة، ص 358)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




جهنم اعمال
تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آن ها را که شنیدی و قیاس کردی به آتش دنیا و عذاب دنیا،و اشتباه فهمیدی، بد قیاس کردی. آتش این عالم، خیلی سهل و آسان است. ادراک تو در این عالم، ناقص و کوتاه است. همه آتش های این عالم را جمع کنند، روح انسان را نمی تواند بسوزاند. آن جا آتشش، علاوه بر اینکه جسم را می سوزاند، روح را می سوزاند. قلب را ذوب می کند. فواد را محترق می نماید. تمام اینها را که شنیدی و آنچه تاکنون از هر چه شنیدی، جهنم اعمال تو است که در آنجا حاظر می بینی که خدای تعالی می فرماید: (ووجدوا ما عملوا حاضراً.)**کهف / 9*** یعنی یافتند آنچه کرده بودند حاضر. این جا مال یتیم خوردی، لذت بردی خدا می داند آن صورتی که در آن عالم از آن، در جهنم می بینی، و آن، لذتی که در آن جا نصیب تو است چیست؟ این جا بد گفتی به مردم، قلب مردم را سوزانیدی. این سوزش قلب عباد خدا را، خدا می داند چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی خودت برای تو تهیه شده، به تو رد می شود، وقتی غیبت کردی، صورت ملکوتی او برای تو تعیین شد به تو رد می شود، با او محشوری و خواهی عذاب آن را چشید. اینها جهنم اعمال، که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانی است که اهل معصیت هستند ولی برای اشخاصی که ملکه فاصله و رذیله باطله پیدا کردند از قبیل ملکه طمع، حرص، جهود، جدال، شره، حب مال، جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمی است که نمی شود تصور کرد. صورتهای است که که در قلب من و تو خطور نمی کند که از باطن خود نفس، ظهور می کند که اهل آن جهنم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند.
سنخیت عذاب در آخرت
سختی و شدت حرارت آتش آخرت را ما نمی توانیم در این عالم ادراک کنیم. زیرا که سبب اختلاف شدت و بضعف عذاب، یکی قوت و ضعف ادراک است. هر چه مدرک قوی تر و ادراک تام تر و خالص تر باشد بیشتر ادارک ألم و درد کند.
و یکی دیگر اختلاف موادی است که حس به او قائم است در قبول حرارت چون مواد مختلف است در قبول حرارت مثلاً طلا و آهن را بیشتر قبول حرارت می کنند از سرب و قلع، و این دو بیشتر قبول می کنند از چوب و زغال و اینها از گوشت و پوست.
و یکی دیگر شدت ارتباط قوه ادراک است به محل قابل. مثلاً مغز سر انسان با آن که قبول حرارت کمتر می کند از استخوانها، مع ذالک تأثرش بیشتر است. زیرا که قوه ادراک در آن بیشتر نمایش دارد.
و یکی دیگر نقص و کمال خود حرارت است. اگر حرارت صددرصد درجه باشد،بیشتر متألم می کند از آنکه درجه باشد.
و یکی دیگر اختلاف ارتباط ماده فاعله حرارت است به ماده قابله آن. مثلاً آتش اگر مقارن با دست باشد یا بچسبد به دست، در سوختن فرق می کند.
تمام این اسباب خمسه که ذکر شد در این عالم، در کمال نقص است و در آن عالم در کمال قوت و تمامیت است. جمیع ادراکات ما در این عالم، ناقص و ضعیف و محجوب به حجب کثیره یی است که ذکر آن ها موجب تطویل و مناسب با این مقام نیست. امروز چشم ما، ملائکه و بهشت و جهنم را نمی بیند. گوش ما صداهای عجیب و غریب و برزخیان و قیامت و اهل آن را نمی شنود. حس ما ادراک حرارت آن جا را نمی کند. همه از نقص خود این ها است. آیات و اخبار اهل بیت صلوات الله علیهم مشحون به ذکر این مطلب است تلویحاً و تصریحاً.
اما بدن انسان در این عالم، قابل حرارت نیست. یک ساعت اگر در این آتش سرد دنیا بماند، خاکستر می شود، ولی خداوند قادر، در قیامت این بدن را طوری قرار می دهد و خلق می فرماید که در آن آتش جهنم - که به شهادت جبرئیل امین اگر یک حلقه از سلسله هفتاد ذراعی اهل جهنم را در این عالم بیاورند، تمام کوه ها از شدت حرارت آن ذوب می شود**بحار الانوار ج، 8 ص 305، تفسیر برهان ج 4، ص 379 *** باقی می ماند همیشه و ذوب نمی شود و تممام نمی گردد. بدن انسان هم در قیامت، قابلیتش نیست با این عالم.
و اما ارتباطی نفس به بدن در این عالم خیلی ضعیف و ناقص است. این عالم تعصی دارد از آن که نفس در او به قوای خود ظاهر گردد. ولی آن عالم، مملکت ظهور نفس است، و نسبت نفس به بدن، نسبت أتم مراتب نیبت ها و ارتباطها است.
و اما آتش این عالم، یک آتش افسرده سردی است و یک امر عرضی مشوب به مواد خارجیه غیر خالص است. ولی آتش جهنم خالص و بی خلط و جوهر قائم بالذات حی مریدی است که از روی شعور، اهل خود را می سوزاند، و به هر قدر که مأمور است، فشار به اهل خود را می آورد. در وصفش شنیدی فرموده صادق مصدق جبرئیل امین را. قرآن خدا و اخبار پر است از وصف آن.
و اما ارتباط آتش جهنم و التصاق آن به بدن در این عالم شبیه ندارد. جمیع آتش های این عالم اگر به انسان احاطه کند بیش از احاطه به سطوح نکند، ولی اتش جهنم به ظاهر و باطن و به خود مدارک و متعلقات آن ها یک نحو احاطه دارد. آن آتش است که قلب و روح و قوا را می سوزاند و با آن ها یک نحو اتحاد پیدا می کند که در این عالم بی نظیر است.
پس معلوم شد که موجبات عذاب در این عالم به هیچ وجه فراهم نیست. نه مواد این جا لایق قبول و نه فاعل حرارت تام الفاعلیه، و نه ادراک تام است. آتشی که جهنم از نفس او بسوزد، ما ادراک آن را و تصور آن را نمی توانیم بکنیم مگر آن که خدای نخواسته جزو متکبران گردیم، و این خلق زشت ناهنجار را اصلاح نکرده، از این عالم منتقل شویم و بالمعاینه آن را می بینیم (فلبس مثوی المتکبرین)**براستی چه بد است جایگاه خود پسندان

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




فلسفه غیبت
و قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند منجمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام بشر نبوده کسی الا مهدی موعود سلام الله علیه که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر، هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند لکن موفق نشدند حتی رسول ختمی صلی الله علیه و آله و سلم که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجر خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان، اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد این عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقائد یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدی موعود سلام الله علیه که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین ، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود. اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خدای تبارک و تعالی برای یک همچو معنایی، ما از آن می فهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر، قابل یک همچو معنایی نبوده است و بعد از انبیا که آنها هم بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیا و اولیای بزرگ، پدران حضرت موعود، کسی نبوده است که بعد از این، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراء عدالت را بکند، نمی توانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب ارواحنا له الفدا بزرگترین عید برای مسلمین است و بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین.(73)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ق.ظ ]




عظمت خانه کوچک حضرت فاطمه (س)
این خانه کوچک فاطمه سلام الله علیها و این افرادی که در آن خانه تربیت شدند که به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند، خدمت هایی کردند که ما را و شما را همه بشر را به اعجاب درآورده است خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقابل حکومت و قیام امیرالمومنین و صبر امیرالمومنین در مدت بیست و چند سال و در عین حال کمک کاری به حکومت موجود و بعد هم فداکاری در راه اسلام و فداکاری دو فرزند عزیزش امام مجتبی که یک خدمت بسیار بزرگ و دولت جابر اموی را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سیدالشهدا، چیزهایی بود که همه می دانید و می دانیم و با اینکه عده کم و اسباب و ابزار جنگ پیش آنها کم بود، لکن روح الهی و روح ایمان آنها را آنطور کرد که بر همه ستمکاران عصر خودشان غلبه پیدا کردند و اسلام را زنده کردند و برای ما و شما برادرهای عزیز الگو شدند که ما از کمی عده و کمی عده و کمی ابزار جنگ در مقابل تمام قدرت هایی که امروز با ما به جنگ برخاسته اند، مقاومت کنیم و همانطوری که اولیاء ما علیهم السلام نشان دادند که در مقابل مستکبران گاهی با تبلیغ و گاهی با اسلحه باید ایستاد و مستکبران را باید به جای خودشان نشاند، ما هم الگوی آنها را، تبعیت از آنها را می پذیریم(71)
صحیفه نور جلد:16 صفحه:67
حضرت مهدی بر پا کننده حکومت عدل
سالروز مبارک ولادت با سعادت و پربرکت حضرت خاتم- الاوصیاء ومفخر الاولیاء حجت بن الحسن العسکری ارواحنا لمقدمه الفدا، بر مظلومان دهر و مستضعفان جهان مبارک باد . و چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا علیهم السلام برای آن بود و چه مبارک است زاد روز ابرمردی که جهان را از شر ستمگران و دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد می نماید و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. و چه مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود وحکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا علیهم صلواه الله و حامیان اولیا علیهم السلام بوده تحقق یابد وبرکات حق تعالی بر زمین نازل شود و قلم های ننگین و زبان های نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و سازمان های دروغین حقوق بشر از دنیا بر چیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور این مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند وخورشید هدایت و امامت را طالع فرماید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




فاصله شیعیان با حضرت علی
من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعه آن بزرگوار هستیم . اگر متفکرین، نویسنده ها کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم. باید همه ما و همه کسانی که دعوی تشیع می کنند- الا معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمه هدی بودند- ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم لکن برای این که یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را. در بعد معارف، کسی که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست، یعنی، این که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدی. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوا هم خیلی کرده اند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم، نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی مابین خودمان و او.
یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است، نه یک مقام بالایی است که می فرماید عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید می ترسند و عبادت می کنند، یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت می کنند، این دوتا عبادت یکی اش مال اجرا هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که ما عبادتش را می کنیم، برای محبتی است که به خدا داریم. شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاودانید و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت، نه خوف، نه رجاء، نه جهات نفسانی. عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم. اما ما محبتی نداریم به خدا/ ما/ هر چی هست حب نفس است، هرچی هست مال خودمان است، تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم یعنی آن قدم اولی هم که اهل سیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم، خدر طبیعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(69)
صحیفه نور جلد:19 صفحه:286 تاریخ سخنرانی:4/1/65
مقام معنوی فاطمه زهرا( س)
من راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق سلام الله علیه می فرماید: فاطمه سلام الله علیها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طیقه اول از انبیاء عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف75 روز جبرء یل امین رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسائل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریه او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است و البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم کاتب وحی حضرت صدیقه در این 75 روز بوده است. مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مساله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرء یل می خواهد بیاید و مقام جبرء یل که روح اعظم است. چه ما قائل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را و وارد می کند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مامور می کند که برو و این مساء ل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیاء درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است، حتی در باره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که آن که من دیده ام که جبرء یل به طور مکرر در این 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلند پایه او حضرت صاحب سلام الله علیه است برای او ذکر کرده است که مساء ل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند- با این که آنها هم فضایل بزرگی است - این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیا علیهم السلام، آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا علیهم السلام و بعض از اولیایی که در رتبه آنها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده. و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه سلام الله علیهاست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




سه گناهی که بارش باران را باز می دارد
امام سجاد (ع) سه گناهی که بارش باران را بازمی دارد، بیان فرموده ند.
وارث: متن حدیث را از کتاب معاني الأخبار منتشر می کند.
أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُول:… ‏وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحْبِسُ غَيْثَ السَّمَاءِ جَوْرُ الْحُكَّامِ فِي الْقَضَاءِ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ.

اباخالد کابلی می گوید؛ از امام زين العابدين عليه السلام شنیدم که می فرمود: گناهانى كه بارش باران را باز مى دارد، عبارتند از: قضاوت ظالمانه، شهادت دروغ و كتمان شهادت.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




ابعاد وجودی حضرت علی(علیه السلام )
امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیاء، حضرت امیر سلام الله علیه را منصوب فرمودند . باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دست های خائن، برای جنگ هایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگ ها و جنگ افروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و می رسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمی شود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد می کردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حداقل قناعت می کردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال می بینیم که در هر رشته ای، مردمی که اهل آن رشته اند او را از خودشان می دانند، پهلوان ها حضرت امیر را از خودشان می دانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان می دانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان می دانند، فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش می داند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.
بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود، از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده است که ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین.**ضربت علی (علیه السلام) در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است. المستدرک، ج 3، ص 34. بحارالانوار، ج 39 ص 1و2. *** فرضا که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبداء، مبداء عشقی نبود، افضل من عباده ثقلین نخواهد شد انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که افضل من عباده ثقلین این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست دست او نیست، چشم، چشم او نیست، ید الله است، عین الله است اینها را ما با لقلقه لسان می گوییم و نمی توانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است اما تصورش را نمی توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




امامت و تشیع
معنی امامت
باحکم خرد ثابت نمودیم که باید امامت که معنیش تعیین نگهبان از برای دین است در دین اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام یک شخص خردمند عادی هم بود باید تکلیف دیندارن راپس خود را پس از خود معین کند اینک هم باز می گوئیم خدای عالم که قانونهائی گذاشته برای زندگی بشر و احکامی آورده برای سعادت جریان و آن جهان ناچار بحکم خرد قانونها و احکامی است که جریان خود را خدا و پیغمبر میخواستند نه ضد و نقیض آنرا و اینت محتاج بدلیل نیست خود از احکام روشن عقل است که هر قانونگذاری در عالم بدلیل در عالم قانون را برای جریان و عملی کردن می گذارد نه برای نوشتن و گفتن و ناچار جریان قانونها و احکام خدائی فقط منحصر بزمان خود پیغمبر نبوده پس از او بایستی آن قانونها جریان داشته باشد چنانچه واضح است و ما پس ثابت می کنیم ناچار در اینصورت باید کسی را خدای عالم تعیین کند که گفته او و پیمبر او را یکان بی کام و کاست بداند و در جریان انداختن قانونهای خدائی نه خطاکار و غلط انداز باشد و نه خیانتکار و دروغ پرداز و ستمکار و نفع طلب و طماع و نه ریاست خواه و جاه پرست باشد و نه در راه دین و خدا از خود و منافع خود دریغ کند. و این معنی امامت و دارای این اوصاف امام و در تمام امت بشهاد تواریخ معتبره و اخبار متواتر از سنی و شیعه غیر از علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر کسی چنین اوصاف را نداشت. (

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]


...



اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:
یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخصی متعلم خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حمله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادببیت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش انها است نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند. فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.
شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماواء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حد معین استفاده شود. در قصص قرآنیه اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرد آن که شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: (هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً) و ملازم خدمت او شد تا علومی که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاص به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: (رب ارنی کیف تحیی الموتی) از ایمان قلبی خواست ترقی کند به مقام اطمینان شهودی. بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به حناب ختمی مرتبت - اعرف خلق الله علی الاطلاق - دستور می دهد به کریمه شریفه (و قل رب زدنی علماً) این دستوارت کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء برای آن است که ما از آنها تبنه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.
یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می کنم، زیرا که می دانم این حجاب با گفته مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی از آن ها اشاره می کنم که که فی الجملة سهل الماخذتر است. این همه آیاتی که راجع به لقاءالله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات که در ادعیه و مناجاتهای ائمه علیهم السلام موجودات است، به مجرد اینعقیده، که ازاشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفة الله بکلی مسدود است، و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفکر در ذات، به آن وجه ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند ، تاویل و توجیه کنند؛ و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرة العین انبیاءو اولیاءاست آشنا نکنند. خیلی مایه تأسف است برای اهل الله که یک باب از معرفت را که می توان گفت غایب بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند؛ بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: می گویند: فلان، یک عقاید عامیانه خوبی داردت ای کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوه می شود خود عقاید عامیانه راازدست داده و دیگر معارف را، که معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد. این آرو درست مثل آرزوی کفار است که در کریمه الهیه نقل از آنها شده: و یقول الکافر یا لیتنی کنت تراباً.**(و کافر گوید کاش من خاک بودم) نباء / 40.***
ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله رابه تفصیل ذکرکنیم تا رسوایی این عقیده فاسده که ازجهل و غرور شیطانی پیدا شده واضع شود، کتابی جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطه این حجاب غلیظ شیطانی در پس پرده نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب مهجوریت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تاسفش بیشتر است، این است. چنانچه در کریمه شریفه فرماید: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً.**(و پیامبر گوید: پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند) فرقان / 30. ***مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عهده آن شاید ما متصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلاً جلدی پاکیزه وقیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیه نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟
آیا اگر غالب عمر خود را صرف تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فراگرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم کردیم، از شکایت رسول خدا صلی الله علیه و - آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشان ان نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیت است؛ قرآن حبل متصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیه خاصل شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب روایت کافی شریف فرموده: (انما العلم ثلاثه: آیه محکمه؛ و فریضة عادلة؛ و سنة قائمة.)
قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فراگرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء علیهم السلام که محشون از مواعظ و معارف و حکم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی - الارض است و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.
یکی دیگر از حجب که مانع از استتفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آن مفسرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده آری نموده و آن را به کلی محجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیت مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیت معاشرت آنها و شد رحال حضرت موسی با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر - به طوری که در کریمه شریفه هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً. مذکور است - و کیفیت جواب خضر، و عذر خواهی حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب و سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن است استفاده کنند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد. و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: الحمدالله رب العالمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی استفاده توحید افعالی کند بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود به چیزی نیست و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.
الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا عتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است که آن را از آن ظاهر مصروف نمود مثلاً در کریمه شریفه و جاء ربک**(و آمد پروردگارت…) (فجر / 22) *** و الرحمن علی العرش استوی**(خدای) رحمان بر عرش استیلا یافت.) (طه / 5) *** که فهم عرفی مخالف با قرآن است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.
پس، محتمل است، بلکه مضنون است، که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهند وارد شده است. و در این که در بعضی روایات شریفه است که لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن.**(عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است) بحار الانوار،ج 89 ، ص 95، (کتاب القرآن)، باب 8، حدیث 8. از تفسیر عیاشی. *** و هم چنین روایت شریفه که می فرماید: دین الله لایصاب بالعقول،**(دین خدا را با عقل ها نتوان ها یافت) بحارالانوار، ج 2، ص 303، کتاب العلم، حدیث 41 از کتاب الدین. *** شهادت دهد بر اینکه مقصود از(دین الله) احکام تعبدیه دین است؛ و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است. و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلکه از مصیباتی است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد، و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست.و الی الله المشتکی .
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یاسیئه چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب باآن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر گردد و در این صورت نفس چون آئینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد. سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی بکلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و بینات و تذکر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرمود (لهم قلوب یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالا نعام بل هم اضل.)**(آنان را دلهایی است که با آن نمی فهمند، و چشمهایی که بدان نمی بینند، و گوشهایی که با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلکه گمراهتر.) (اعراف / 179) *** نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکر و تذکر بی بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روز افزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند.
یکی دیگر از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حب و جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت الله بکلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قلهای قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: (افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها.)**آیا قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل است.) (محمد / 24) *** همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر است،از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهر محرم این اسرار نیست. قال تعالی: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون .**آیا در قرآن تدبر نمی کنند، با بر دلهایشان فقل است.) (محمد / 24). ***چنانچه از ظاهر این کتاب و مس آن عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است کسی که قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنویه است. و قال تعالی: ذلک الکتاب تقوی و ایمان هدی للمتقین… الخ. غیر متقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است؛ و غیر متقی و مؤمن به حسب مراتب دیگر آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک آیه شریفه که برای یفظه کفایت کند به شرط تدبر در آن قال تبارک و تعالی: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام سلام. و یخرجم من الضمات الی النور باذنه و یهدیهم و یهدیم الی صراط مستقیم.**(ای جانب خداوند نوری و کتاب و مبینی برای شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که که رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست می کند.) (مائده/15).***
خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رساله علی حده لازم دارد که اکنون مجال آن نیست. (64)
آداب قرائت قرآن
یکی از آداب قرائت قرآن حضور قلب است.
و دیگر از آداب مهمه آن، تفکر است. مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند.و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است، تا منتهی النهایه آن، که حقیقت قلب سلیم است - به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد**- (عن ابی عبدالله علیه السلام ، قال: القلب السیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه.) (قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق نباشد.) اصول کافی،( کتاب الایمان و الکفر)، ( باب الاخلاص)، حدیث 5 .*** به دست آورد. و سلامت قوای ملکیه. ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند. و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست آورد بکار بست، در هر مرتبه سلامت مه حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهراً نور ساطع الهی در آن تجلی کند، تا آن که اگر از جمیع انواع ظلمات که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلی کند و به طریق مستقیم انسانیت، که در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت کند: ان ربی علی صراط مستقیم**(بدرستی که پروردگار من بر راه راست است.) ( هود /56).***
و در قرآن شریف دعوت به تفکر و تعریف و تحسین از آن بسیار شده قال تعالی: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون.**نحل / 4 .***در این کریمه مدح بزرگی است از تفکر، زیرا که غایت انزال کتاب بزرگ آسمانی و صحیفه عظیمه نورانی را احتمال تفکر قرار داده؛ و این از شدت اعتناء به آن است که بس احتمال آن موجب یک کرامتی عظیم شده. و در آیه دیگر می فرماید: فاقصص القصص بتفکرون **(پس داستانها را حکایت کن باشد که بیندیشند). (اعرف / 76) *** و از این قبیل یا قریب به آن، آیات بسیار است. و روایات درباره تفکر نیز بسیار است. از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است که چون این آیه شریفه نازل شد که می فرماید: ان خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات… الخ**(پس در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانهایی است…) (آل عمران // 190).***فرمود: ویل لمن قرأها و لم یتفکرها فیها.**(وای بر آن کسی که آن را بخواند و در آن نیندیشد) نور الثقلین، ج 1، ص 350 (با اندکی اختلافات لفظی). ***عمده در این باب آن است که انسان بفهمد تفکر ممدوح کدام است؛ والا در این که تفکر در قرآن و حدیث ممدوح است شک نیست. بهترین تعبیرها از برای آن، آن است که خواجه عبد الله انصاری قدس سره می کند، قال: اعلم ان التفکر تلمس البصیر لاستدرک البعیة**منازل السائرین، (قسم البدایات)، (باب التفکر). *** یعنی تفکر جستجو نمودن (بصیرت) است - که چشم قلب است. برای رسیدن به مقصود و نتیجه که، غایت کمال آن است. و معلوم است مقصد و مقصود سعادت مطلقه است که به کمال علمی و عملی حاصل آید.
پس انسان در آیات شریفه کتاب الهی و در قصص و حکایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیه، که سعادت است، به دست آورد. و چون سعادت رسیدن مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان بای از قرآن شریف سبل شرافت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب می کند؛ چنانچه در آیه شریفه سابقه اشاره به آن شد. و چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و عمر کوتاه عزیز خود را صرف در اموری که مقصد به رسالت نیست نکند و از فضول بحث و کلام در چنین امر مهمی خودداری کند.
و چون مدتی چشم دل را به این مقصود افکند و از دیگر امور صرف نظر کرد، چشم دل بینا گردد و حدید شود، و تفکر در قرآن برای نفس عادی شود و طرق استفاده باز گردد، و ابوابی بر او مفتوح شود که تا اکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون به هیچ نمی کرد؛ آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلیه می فهمد، و مفاد آیه شریفه و ننزل من القرآن من هو شفاء و رحمتة للمومنین و لا الظالمین الا خساراً. و معنی قول امیر المؤمنین صلوات علیه راکه می فرماید: و تعلموا القرآن؛ فانه ربیع القلوب. و استثفوا بنوره؛ فانه شفاء الصدور ادراک می کند. از قرآن شریف فقط امراض جسمانیه را طلب نمی کند، بلکه عمده مقصد را شفاء امراض، روحانیه که مقصد قرآن است قرار می دهد قرآن برای شفاء امراض جسمیه نازل نشده، گر چه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود، چنانچه انبیاء علیه السلام نیز شفاء جسمانی نیامده بودند گرچه شفاء دادند؛ آنها اطبا نفوس و شفا دهندگان قلوب و ارواحند. (65)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




راه استفاده از قرآن
اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفه الهیه را دانستی، یک مطلب مهمی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف برتو باز شد و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد.آن، آن را کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و تعلم و افاده و استفاده بدانی: و مقصود ما از تعلیم و تعلم و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطلاعی و اطلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به دور است.
و این که استفاده ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - که یا به آن نظر تعلیم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - فقط قرائت قرآن می کنیم برای ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم؛ و لهذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلم داشته باشیم، با نکات بدیعیه و بیانیه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول و مکی و مدنی بودن آیات و سوره، و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، و دیگر امور از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه مفسرین بزرگ ما نیز عمده هم خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکرده اند.
به عقیده نویسنده تا کنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به طور کلی معنی (تفسیر) کتاب آن است که شرح مقاصد ان کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است، باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی (مقصد) از نزول را به ما فهماند مفسر است، یه (سبب) نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصه آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، که حق تعالی مکرر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا می کند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن اندازه، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این یک خطایی است که قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد خود را می فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم .مصنف کتاب مقصد خود را بهتر می داند.
اکنون به فرموده های این مصنف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، می بینیم خود می فرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
این کتاب را کتاب هدایت خوانده می بینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه می فرماید: و اقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر.
می بینیم می فرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون. می فرماید: کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا ایاته و لیتذکر اولوالباب. الی غیر از آیات شریفه که ذکرش به طول انجامد.
بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمتای فراوان کشیده و رنجهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده فلله در هم و علی الله اجرهم، بلکه مقصود ما آن است که در راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و حبل المتین تمسک به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علماء و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السرور و - الخلود باشد، به طوری مه در این کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده. صاحب این کتاب سکاکی و شیخ نیست و که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودی و ابن خلکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دلالت بر صدق نبی اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیه است؛ این کتاب خدا است و به شئون الهیه جل و علا دعوت می کند. مفسر باید شئون الهیه را به رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود - و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة و لا یزید الظالمین الا خساراً.**(ما از قرآن آنچه را که برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می کنیم وآن ستمکاران را جز زیان نمی افزاید). اسراء / 82 .*** چه خسارتی بالاتر از این که سی - چهل کتاب الهی ار قرائت کنیم و به تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن باز مانیم. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.**(پروردگارا ما بر خود ستم کردیم و اگر ما ار نیامرزی و بر ما رحمت ننمائی محققاً از زیانکاران خواهیم بود) اعراف / 23. ***(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




آیت الله بهجت...

با عمل بگویید
تعلیم و تعلم ، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارد. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند : با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملا شنوایی داشته باشید. بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. بعضی ” التماس دعا” دارند، می گوییم “برای چه؟” درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، بجای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: “دعا کنید!”
آیت الل

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-08-10] [ 09:19:00 ق.ظ ]




مومن مورد توجه خاص امام عصر"ع"

مومن مورد توجه خاص امام عصر (ارواحنا فداه)
به مسجد خدا کمک کردی فکر نکنی کسی شده ای! و خیال نکنیم کاری کرده ایم و خوب شده ایم! به خودمان بیندیشیم و نظری بر احوال خود کنیم که اگر مریض شدیم حضرت به دیدار ما می آید؟…

« بسم الله الرحمن الرحیم »

جلساتی که در مسجد النبی (صلوات الله علیه و آله) برگزار می شد، مسلمین دایره وار نشسته و صدر وذیل آن مشخص نبود. سپس به علّت ازدیاد اصحاب و یاران در جلسات پیامبر، حضرت ایستاده و به درخت خشکیده خرمایی تکیه می دادند و صحبت می کردند که به علّت کثرت مستمعین و طولانی شدن سخن، منبری سه پله ای برای حضرت درست کردند تا حضرت بر فراز آن، به بیان دستورات خداوند بپردازند.
نقل شده است که وقتی حضرت بر منبر نشستند، درخت خرمایی که پیامبر بر آن تکیه داده و سخنرانی می کردند ناله ای کرد و بعد از آن به حنانه (ناله کننده) معروف شد که گفت:
کمتر ز چوبی نیستی حنّانه شو! حنّانه شو!
آیا ما به اندازه درخت خرما هستیم که حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) به ما تکیه کنند؟ و یا در فراق حضرت ناله جان سوز سر داده باشیم؟
عزیزان، نماز و روزه هایمان باعث غرورمان نشود، به یتیمی رسیدگی کردی مغرور نشوی!، به مسجد خدا کمک کردی فکر نکنی کسی شده ای! و خیال نکنیم کاری کرده ایم و خوب شده ایم! به خودمان بیندیشیم و نظری بر احوال خود کنیم که اگر مریض شدیم حضرت به دیدار ما می آید؟
روزی صعصعه بن صوحان یکی از یاران حضرت علی(علیه السلام) مریض شدند. حضرت به عیادت او رفتند و در حین سخن گفتن با او، فرمودند: «مبادا این احوالپرسی مرا امتیازی برای خود به حساب بیاوری و به سبب آن، به اطرافیانت فخرفروشی نمایی…»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




امام زمان کجای زندگی ماست؟؟؟؟؟؟؟

امام زمان (عج) کجای زندگی ماست؟

روزهایمان از پی هم می گذرد ،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است…
حسین ابراهیمی در وبلاگ “سرباز صفر جنگ نرم” نوشت:
روزهایمان از پی هم می گذرد ،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است…
او باب رسیدن به خداست و قرآن می گوید : وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا1 ، از درب ها وارد خانه شوید؛به راستی اگر او امام ماست پس ما ماموم اوییم و ماموم باید عملش به مانند امام و متکی و پیرو او باشد اما تو بگو کیست او که من مانند او باشم؟!
اهمیت معرفت امام زمان صلوات الله علیه
اهمیت معرفت و شناخت امام زمان در مذهب ما به اهمیت اصل ایمان است از آنجا که نه یک حدیث بلکه بابی در احادیث ماست که کسی که بمیرد در حالی که امام زمان نشناس باشد به دین اسلام نمرده است بلکه چونان جاهلیت قبل از اسلام دچار انحراف و تباهی و بدآئینی بوده است.

آیا با امام زمان ارتباط دارید؟
امام باقر در تفسیر آیه 200 سوره آل عمران می فرمایند : رابطوا امامکم المنتظر2 ،با امام زمانتان رابطه داشته باشید ، حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه در این رابطه می فرمایند: تا رابطه ما با ولیّ امر، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد.و قوّت رابطه ما با ولیّ امر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم در اصلاح نفس است.

باز باید از خودم بپرسم از قصه معرفت که بگذریم،چقدر امام زمان خود را یاد می کنیم که این از حداقل هاست امام زمان در کلامی می فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم3 ، ما شما را فراموش نمی کنیم! ؛ محبت او که مظهر مهر خدای رحمان است ما را فرا گرفته اما در کدامین کوچه غفلت در این دنیای رنگ و ریا و بی وفایی گیر کرده ایم که یادی از او نمی کنیم،همان یادی که البته باب لطف و توجه خدا به ماست.

یکی از دستور العمل های ارتباط با امام زمان این است که برای فرج او که فرج عالم است دعا کنیم البته باز باید یادآور شوم که در این روزگار آخرالزمان یاد کردن و دعا کردن برای آن آئینه حسن حضرت پروردگار خود نعمت و رزقی بزرگ است که باز چگونه توان از عهده شکر آن بر آمد؟؛

قال المَهدي(عج): «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏»4
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ،زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست .

یاد او باب گشایش است و دعای برای فرج او اول درهای رحمت خداوند را به روی خود ما باز می کند که این عمل خود از کمترین وظایف شیعیان آن امام منتظر در قبال حضرت است.

خیلی از ما بیشترین دعایی که گاهی برای امام زمان می خوانیم همین دعای “اللهم کن لولیک” است که دعای برای سلامتی حضرت است اما قدر همین دعا را هم نمی دانیم ،او گوش شنوا و چشم بینای خداوند است ،او همان مهربانی است که ما در این دوران سخت دستور داریم در خانه او برویم و از او استمداد بجوییم، این دعا ها بهانه است تا باز نام مهدی بر زبان ما جاری شود تا باز تابلوی نجات در این دوران جلوی چشممان بیاید ، پدر معنوی ما اوست ،همان پدری که چون یعقوب نبی برای فرزندان گنهکار خود استغفار می کند؛ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ5 ؛ ای پدر برای گناهان ما طلب آمرزش کن که ما خطاکار بوده ايم.

آیا دوست داریم امام زمان برای ما دعا کنند؟
آیا دوست داریم که مشمول دعای مستجاب امام زمان شویم؟ آیا این اراده و همت و البته اعتقاد را داریم که امام زمان برای ما و زندگی و خانواده ما دعا کنند؟ راهش دل دادن به مهدی و دعا برای اوست از جمله دلایلی که علما برای اینکه امام زمان هر کس که ایشان را یاد و دعا کند ،دعا می فرمایند ،روایت زیر است:

مرحوم راوندي در کتاب الخرائج نقل مي کند: گروهي از اهل اصفهان ـ از جمله ابو عباس احمد بن نصر وابو جعفر محمد بن علويه ـ برایم نقل کرده اند: در اصفهان مردي شيعه به نام عبدالرحمان بود، از او سئوال کردند: علت اينکه امامت امام علي النقي (عليه السلام) را پذيرفتي و دنبال فرد ديگري نرفتي چيست؟

گفت: جرياني از آن حضرت ديدم که قبول امامت آن حضرت را بر من لازم نمود. من مردي فقير اما زباندار وپر جرأت بودم به همين جهت در سالي از سالها اهل اصفهان من را برگزيدند تا با گروهي ديگر براي دادخواهي به دربار متوکل برويم. ما رفتيم تا به بغداد رسيديم هنگامي که در بيرون دربار بودم خبر به رسيد که دستور داده شده امام علي النّقي را احضار کنند،بعد حضرتش را آوردند.

من به يکي از حاضرين گفتم: اين شخص که او را احضار کردند کيست؟ گفت: او مردي علوي وامام رافضي ها ست سپس گفت: به نظرم مي رسد که متوکل مي خواهد او را بکشد، گفتم: از جاي خود تکان نمي خورم تا اين مرد را بنگرم که چگونه شخصي است؟

او گفت: حضرت در حالي که سوار بر اسب بودند تشريف آوردند ومردم در دو طرف او صف کشيدند واو را نظاره مي کردند. چون چشمانم به جمالش افتاد محبت او در دلم جاي گرفت و در دل شروع کردم به دعا کردن براي او که خداوند شرّ متوکل را از حضرتش دور گرداند.

حضرت در ميان مردم حرکت مي کرد و به يال اسب خود مي نگريست نه به راست نگاه مي کرد ونه به چپ، من نيز دعا براي حضرتش را در دلم تکرار مي کردم.

چون در برابرم رسيد رو به من کرد وفرمود:

استجاب الله دعاک، وطوّل عمرک وکثّر مالک وولدک.

يعني: خداي دعاى تو را مستجاب کند. وعمر تو را طولاني ومال وفرزند تو را زياد گرداند.

از هيبت و وقار او بدنم لرزيد ودر ميان دوستانم به زمين افتادم.

دوستانم از من پرسيدند، چه شد؟

گفتم خير است وجريان را به کسي نگفتم.

پس از آن به اصفهان بازگشتيم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت درهايي از مال وثروت را براي من باز کرد تا جايي که اگر همين امروز درب خانه ام را ببندم قيمت اموالي که در آن دارم معادل هزاران هزار درهم است واين غير از اموالي است که در خارج خانه دارم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت ده فرزند به من عنايت فرمود.

ببينيد که چگونه مولاي ما امام علي نقي (عليه السلام) دعاى آن شخص را به خاطر نيکي او جبران وتلافي نمود. براي او دعا فرمود با اينکه از مؤمنان نبود. آيا گمان مي کنيد که اگر در حق مولاي ما صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنيد شما را با دعاى خير ياد نمي کند با اينکه شما از مؤمنان هستيد؟6

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]
1 2