نرجس
 
   




غیبت مجاز
غیبت عبارت است از بدگویی و پرده‏دری نسبت به حیثیت و آبروی افراد، یعنی در غیاب شخصی کارهای بد و ناپسند شخصی و یا عیوب و نقائص جسمی و اخلاقی او را به گونه‏ای برای دیگران بازگو کنند که اگر به گوششان برسد، ناراحت شوند.
امام خمینی رض فرموده است: غیبت عبارت است از ذکر کردن انسان را در حال غایب بودنش به چیزی که خوش آیند نیست نسبت دادن آن را به سوی او، از چیزهایی که پیش عرف مردم نقصان است، به قصد انتقاص و مذمت او.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران، با تشریح انواع مختلف غیبت کردن، گفت:گاهی غیبت کردن، نه تنها حرام نیست، بلکه ثواب هم دارد و اصلا تکلیف انسان است.
استاد علی اکبر رشاد، پیش از ظهر دیروز(چهارشنبه 5 آبان) در درس اخلاق هفتگی خود در حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران که با حضور اساتید و طلاب برگزار شد، به مقوله غیبت اشاره کرد و گفت:برای هر موضوعی می تواند 5 حکم، حرام بودن، حلال بودن، مباح، مکروه و مستحب بودن مترتب شود و غیبت نیز از جمله موضوعاتی است که این 5 حکم می تواند بر اساس شرایط مختلف، بر آن مترتب شود.
مواردی که غیبت واجب است را نام ببرید .
وی با بیان این که اگر چه در مرحله اول می گوییم غیبت حرام است، اما حرمت آن یا غیر حرام بودن این موضوع، باید بر اساس مبنا و در چارچوب معیارهای مشخصی بیان شود، گفت:حکم در مورد غیبت و این که مثلا آیا فلان غیبت حرام بود یا حلال، یا مباح و …، به عناصری بر می گردد که قوام غیبت به آن هاست؛ مثلا فاعل غیبت و یا کسی که غیبت در مورد او انجام شده است.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران با تأکید بر این که بسته به شرایط زمانی، مکانی و …، احکام غیبت متفاوت است، اظهار کرد:مثلا ممکن است شرایطی ایجاد شود که اصلا غیبت کردن، نه تنها حرام نباشد، بلکه حلال و فراتر از آن واجب باشد؛ یعنی غیبت که در بسیاری از شرایط حکم حرمت بر آن مترتب است، با وجود شرایط خاصی از حکم حرمت خارج شده و علاوه بر آن، انجامش، واجب می شود.
استاد رشاد در خصوص برخی از مصادیق در خصوص واجب بودن غیبت با توجه به شرایط خاص، گفت:مثلا اگر شخصی، در خصوص شخص دیگری که ظالم است، و پیش از این، مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر او گذشته، افشاگری کند، نه تنها کار حرامی مرتکب نشده، بلکه به وظیفه اش و تکلیف شرعی خود عمل کرده است؛ یعنی گاهی لازم است فریاد تظلم خواهی یک مظلوم سر داده شود و این اشکالی ندارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خاطرنشان کرد:همچنین اگر در خصوص اقدام فردی که در گذشته اشتباهی مرتکب شده که همه مردم هم آن را می دانند، مطرح کردنش ایرادی ندارد و حکم غیبت ندارد و به همین دلیل گناه غیبت بر این کار وارد نیست، اما ممکن است همین کار به دلیل اشاعه فحشاء، عادی سازی جرم و …، مشمول حرمت و گناه شود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران خاطرنشان کرد:مثلا اگر در خصوص فردی که همه آشنایان و دوستان، او را به عصبانی بودن و بد اخلاقی می شناسند، صحبتی در این مورد مطرح شود، غیبت نیست؛ برای مثال اگر قرار است فردی را مأمور به انجام کاری کنند ، اما برخی دوستان او اگر عنوان کنند که او بد اخلاق است و برای این کار مشکل ساز می شود، حکم غیبت ندارد و گناه هم نیست.
وی افزود:در مورد همین موضوع، اگر به فردی که اصلا عصبانی و بداخلاق نیست، اما به خاطر انجام نشدن کاری، بگوییم فلان شخص بد اخلاق و عصبانی است، این موضوع بازهم غیبت نیست، بلکه بهتان است که گناه آن بسیار بزرگ خواهد بود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران، با بیان این که در کل ممکن است موضوعی از نظر بسیاری از مردم حکم غیبت و گناه داشته باشد در حالی که اصلا غیبت نیست و احکام غیبت بر آن مترتب نمی شود، گفت:اگر کار فردی که متجاهر به فسق است و مثلا در خیابان هم به صورت علنی مشروب می خورد، را در جایی نقل کردیم و گفتیم فلان کار را می کند، این کار باز هم غیبت حرام نیست، بلکه غیبت حلال است؛ البته به شرطی که مفسده دیگری مثل عادی سازی منکر، مترتب بر آن نشود.
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه با بیان این که از نظر امام صادق(ع) بیان جرم و خطای سه نفر ،حرمت ندارد و حرام نیست، گفت:اولین فرد کسی است که بدعت گذار در دین باشد.
استاد رشاد اضافه کرد:اگر یک فلان شخصی، مطلبی انحرافی را در جامعه مطرح کرد، نه تنها بیان این که او در خصوص انحراف جامعه تلاش می کند، غیبت نیست، بلکه اصولا موظفیم با این جریان انحرافی مقابله کنیم؛ اگر کسی منحرف است باید به مردم گفته شود و البته این کار هم باید طبق موازین اسلامی انجام شود.
وی گفت:دومین فردی که غیبت او از نظر امام صادق(ع) اشکالی ندارد، فرمانروای ستمگری است که در رأس حکومت قرار داشته و جور و ستم می کند؛ چنین شخصی، نه تنها غیبت ش حرام نیست و گناه ندارد، بلکه مقابله با او، ثواب هم دارد.
استاد خارج فقه حوزه علمیه تهران در پایان یادآور شد:سومین شخصی که غیبت او حرمت ندارد، فاسقی است که فسقش را خودش اعلام می کند، اما در این مورد هم باید به نتیجه کار خودمان که اگر اشاعه فحشا در جامعه یا کدورت قلب مان شود، دوری کنیم.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-11] [ 10:28:00 ق.ظ ]





دلخراش ترین صحنه ای که زينب (س) در مسیر کربلا تا شام دید
زينب (س) و ديدن صحنه ای دلخراش
زينب (س) از کجاوه روي آورده سر برادرش را ديد و به سختي پيشاني خود را به چوب جلو کجاوه زد، تا اينکه ديدم خون از زير مقنعه و روسري او بيرون مي شد، و تکه پارچه اي را به آن خون اشاره نمود، آنگاه زینب تکه پارچه اي روي آن زخم نهاد.
ناگفته نماند: عليا حضرت زينب (س) با آن همه صبر و شکيبايي که داشت چگونه و چرا با ديدن سر و مطهر برادر پيشاني اش را به چوب کجاوه زد، طوري که از آن خون جاري و روان گشت؟ مي توان گفت: از بسياري مصايب و اندوه ها و صبر و شکيبايي و خودداري نمودن خون در قلب و همه جاي بدن حضرت زینب فشار آورد که حتما بايستي حجامت (بادکش کردن و خون گرفتن از بدن به وسيله مکيدن با شاخ و جز آن و تيغ زدن به پوست بدن) يا فصد (رگ زدن) نمود، تا خون از فشار باز ايستد و پيشامدي روي ندهد، و چون وسيله حجامت و فصد نبود، به اشاره سر بريده امام (ع) سرش را به سختي به چوب کجاوه زده تا خون گرفته شده از فشار باز ايستد، و مي توان «فنطحت جبينها» به صيغه مجهول خواند، يعني عليا حضرت زينب (س) چون روي آورد و سرش را از کجاوه بيرون نمود و سر برادرش را ديد پيشاني به چوب جلو کجاوه زده شد، و اينکه به جاي «نطح»، «نطحت» گفته، براي آن است که جبين براي مذکر و مؤنث استعمال شده و و به کار رفته مگر اينکه گفته شود: اين سخن درست نيست براي اينکه جبين که براي مذکر و مؤنث استعمال مي شود به معني جبان و ترسو است نه به معني پيشاني، «والله العالم».

خلاصه عليا حضرت زينب (س) در آن هنگام آغاز نموده و فرمود:
1-اي هلال و ماه نو (ماه شب اول ماه قمري) که چون به حد و پايان کمال و آراستگي رسيد (ماه شب چهارده شد)، پس خسوف و ماه گرفتن آن فرا گرفت و غروب و ناپديد شدن را آشکار ساخت. (اينکه عليا حضرت زينب (س) سر برادر را تشبيه به هلال و ماه نو نموده، شايد براي آن بوده که اهل کوفه با دست هاشان به يکديگر اشاره به سر مقدس اباعبدالله الحسين (ع) مي کرده و مي گفتند: اين است سر امام حسين (ع) چنان که مردم هنگام استهلال و جست و جوي ماه نو کردن، به ويژه در شب اول ماه رمضان و شب اول ماه شوال و ذي الحجه، با دست هاشان به يکديگر هلال و ماه نو را که به شکل کمان ديده مي شود، اشاره نموده، نشان مي دهند).
2- اي پاره دل من! (اين پيشامدها) گمان نمي بردم، اين کار تقدير و نوشته شده بود (خداي تعالي حکم نموده و فرمان داده و خواسته است).
3- اي برادر! با فاطمه خردسال سخن بگو که محققا نزديک است دل او (از فراق و جدايي) گداخته شود.
4- اي برادر! دل تو بر ما مهربان بود، چه شده است آن را که سخت و استوار گرديده (چرا به ما التفات نداشته و روي نمي آوري)؟

5- اي برادر! کاش (زين العابدين) علي (بن الحسين) را هنگام اسيري و دستگيري و يتيمي و بي پدري مي ديدي که به جا آوردن واجبات را به نحو کامل طاقت و توانايي ندارد و(و در برخي از نسخ و نوشته «لا يطيق جوابا» نوشته شده، يعني جواب و پاسخ دادن را طاقت ندارد و اين انسب و شايسته تر است).
6- هر گاه او را به زدن (با تازيانه و جز آن) به درد آورند با ذلت و خواري تو را صدا زند، در حالي که اشک ريزان (از چشمانش) جاري و روان سازد.
7- اي برادر! او را به خود بچسبان و نزديک گردان و دل ترسانش ‍ را تسکين داده و آرام نما.
9- چه بسيار يتيم و پدر مرده ذليل و خواست است، هنگامي که پدرش را فرياد نموده و بخواند و پاسخ دهنده اي او را نبيند.[

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ق.ظ ]




چرا امام حسین (ع) همراه با خانواده به کربلا رفتند؟
خانواده امام حسین در کربلا
با حجت الاسلام و المسلمین داوود حسن پور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل مذهبی با اشاره به اهمیت حضور حضرت زینب(س) در اشائه فرهنگ حسینی گفت: پس از واقعه عاشورا، افرادی مانند ام کلثوم، فاطمه دختر امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت حضرت زینب(س) و غیره حماسه عاشورا را به گوش همگان رساندند.
چرا امام حسین (ع) خانواده شان را هم به کربلا بردند؟
وی افزود: در بحث اشاعه فرهنگ حسینی و بیان مصیبت های روز عاشورا، نقش حضرت زینب(س) به دو دلیل پر رنگ تر بود. نخست اینکه امام سجاد(ع) تا مدتی بیمار بودند و توان انجام این کار را نداشتند دوم اینکه یزید تمام تلاش خود را برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) انجام می داد و برای همین زین العابدین(ع) نمی توانست، فعالیت زیادی انجام دهد.
این استاد دانشگاه در خصوص فعالیت های خاندان پیامبر(ص) در زمان اسارت اظهار کرد: با دقت در خطابه های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در زمان اسارت، مشخص می شود که محوریت خطبه هایشان، بیان این بود که خاندان پیامبر(ص) نسبت به بقیه مردم به لحاظ علمی و ارزشی در اولویت هستند. با بیان این موضوع هم حقانیت امام حسین(ع) و هم باطل بودن حکومت یزید بیان می شد.
حسن پور در خصوص اهمیت حضور حضرت زینب در واقعه عاشورا ادامه داد: زمانی که خطبه های حضرت زینب(س) در زمان اسارتشان را می بینیم، متوجه می شویم که اگر ایشان در واقعه کربلا نبودند، حماسه عاشورا ابتر می ماند. همچنین متوجه این موضوع می شویم که خاندان پیامبر(ص) و دیگر اسرا بودند که عاشورا را زنده نگه داشتند و به همین دلیل امام حسین(ع) با خانواده خود به جنگ با عمر سعد رفتن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]




تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي
واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.
فلسفه زندگي انسان چيزي جز رشد و تعالي روحي و کمال معنوي نيست، راحت طلبي آفت بزرگي براي کل زندگي انسان است و آن را کاملا بي خاصيت مي کند، چرا که مانع رشد و تعالي روحي انسان است. آدم راحت طلب اصلا موفق به زندگي کردن نمي شود او فقط زنده است.
ممکن است شما اهل تفکر باشيد، اهل تفکر در گوشه اي مي نشينند و فکر مي کنند، اين حالت براي آنها لذت بخش و مفيد است، فلاسفه اينطوري هستند، ما اين کار را محکوم نمي کنيم، چون تفکر در جاي خود ارزشمند است، اما اينجا يک نکته بسيار مهم وجود دارد، به کسي که فقط تفکر مي کند و کاري براي خودش انجام نمي دهد، آدم خوب و خودساخته اطلاق نمي شود. براي خوب شدن لازم است در کنار تفکر، عمل صالح هم داشته باشيد. عمل است که انسان را انسان مي کند و مي سازد. قرآن کريم براي بيان شاخصه هاي انسان مومن و خوب، فورا بعد از ايمان، عمل صالح را مي آورد. عمل کردن همت عالي مي خواهد و با تنبلي و راحت طلبي سازگار نيست.
اشکالي ندارد شما عادت کرده ايد در هر تصميمي که مي خواهيد بگيريد و هر کاري که مي خواهيد انجام دهيد راحت ترين و آسان ترين راه را انتخاب کنيد، اين به خودي خود بد نيست. اگر در مسير کمال، انسان راه بهتر و راحت تري را برگزيند، خوب است، چون شما را زودتر به مقصد مي رساند، مثلا مي خواهيد نويسنده شويد، تحقيق کنيد، در اين زمينه راحت ترين و نزديک ترين راه را براي رسيدن به حقيقت و روش نويسندگي انتخاب مي کنيد، اين خوب است، اما مشکل زماني شروع مي شود که انتخاب راحت ترين راه ها، به تن پروري و راحت جويي افراطي بيانجامد و باعث شود که نفس تو تنبل و تن پرور بار بيايد، در اين صورت عادت هاي شما وبالي مي شود بر گردنت و مانعي مي شود که به کلي جلوي حرکت ات را به سوي عبوديت و کمال مي گيرد. راحت طلبي به قدري خطرناک است که مي تواند تمام آينده شما را خراب کند و دنيا و آخرت تو را از بر باد بدهد. آدم راحت طلب زندگي اش پوچ و بي ارزش است.
بنابراين راحتي غير از راحت طلبي است. گاهي انسان تلاش سختي کرده و واقعا خسته است و نياز به استراحت دارد، اين را نمي شود راحت طلبي ناميد، نياز به راحتي با تنبلي و راحت طلبي يکي نيست. تا جايي که نياز هست شما مجازيد که استراحت کنيد اما از اين مرز که عبور کنيد، نفس به سوي تنبلي و راحت طلبي گرايش پيدا مي کند که اگر عادت شود، جلوي حرکت ات را مي گيرد، مانند کسي که مي خواهد راهپيمايي کند، ولي سنگي به پايش بسته اند که نمي گذارد راحت حرکت کند.
خودسازي چيزي جز مبارزه با نفس و بندگي خداوند نيست، اين مسئوليت بزرگي است که بايد در آن به سختي تغيير وضعيت بدهي و اين کار آساني نيست. راحت طلبي باعث مي شود که تو از پذيرفتن مسئوليت اداره خودت شانه خالي کني و براي تغيير وضعيت خودت اقدام نکني. اين حالت اصلا به صلاح شما نيست. شما براي اينکه موفق بشويد، بايد اين مانع بزرگ را کنار بزنيد و راسا براي نجات و پيشرفت تان تصميم بگيريد و اقدام کنيد.
يکي از خواص خودسازي احساس رضايت و شادي دروني است، راحت طلبي و تنبلي باعث مي شود از خودت راضي نباشي، اين حس را در ضمير ناخودآگاه خود هميشه داري و به خود مي گويي اين جايي که من هستم، حق من نيست، من مي توانستم به جايگاه بالاتري صعود کنم، نارضايتي هميشه شما را آزار مي دهد، اما توجه نداري که اين نارضايتي دروني ريشه در راحت طلبي و کم کاري هاي گذشته دارد، خودت مي تواني ببيني کساني که در زندگي خود سخت کوشيده اند و انسان هاي بااراده اي بوده اند، موفق شده اند به قله هاي سعادت در زندگي دست يابند.
علت اساسي‌ که افراد راحت طلب نمي‌خواهند از جاي خود تکان بخورند در اين است که آنها بيشتر به لحظه فکر ميکنند تا به آينده. مثلا افرادي که ورزش نمي کنند ترجيع مي دهند که در جاي گرم و نرم خود باشند تا بر خيزند و بدن خود را به حرکت در آورند. ورزش رياضت است و همتي عالي طلب مي کند. عقلانيت و آينده نگري افراد راحت طلب و تنبل ضعيف است.
تنبلي يعني کوتاهي و سستي ورزيدن و زير بار نرفتن چيزي است که شايسته است انجام گيرد.کسي که در زندگي بي حوصله و سست اراده باشد، پايداري و شکيبايي را از دست داده و در نتيجه در مسير پيشرفت حق و حقيقت آسيب پذير مي گردد .يکي از بدترين دشمن هاي انسان که از درون خود او سر منشأ مي گيرد، تنبلي و بيکارگي و تن و دل به کار ندادن است.
تنبلي و بي‌حوصلگي دو بيماري و صفت بسيار خطرناک هستند که به فرمايش معصوم کليد همه شکست‌ ها و بدبختي‌هاي دنيا و آخرت مي باشند. اين عوامل خود منشأ بسياري از گناهان مي¬شود؛ در شکست¬هاي دنيايي، کار، شغل، و مسائل اقتصادي فاجعه درست مي¬کند و در مسائل آخرتي هم انسان را دچار انواع و اقسام پشيماني و جهنم¬ها و عذاب¬ها مي¬کند.
رابطه ي دنيا با آخرت مانند رابطه ي رحم مادر است با دنيا. جنين از زمان بسته شدن نطفه تا هنگام تولد به دنيا زماني را در اختيار دارد که آمادگي ورود به دنيا پيدا کرده و تجهيزات مورد نياز را کسب نمايد. دنيا علت آخرت و به عبارتي ميوه دنيا، آخرت است؛ لذا اهميت دنيا بيشتر از آخرت مي باشد. اگر ما جاودانگي مان را باور کنيم (در قرآن 80 بار مطرح شده است.) متوجه گرانبها بودن عمر دنيا مي شويم. با عمر محدود دنيا انسان مي تواند خوشبختي جاودانه آخرت را کسب کند. مي توان با يک ساعت از وقت دنيا، هزاران سال آخرت را خريداري کرد؛ بنابراين وقت خيلي گرانبهاتر از طلا و اساساً قابل قياس نيست. راحت طلبي عمر و وقت گرانبهاي انسان را در دنيا براي کسب آخرت از بين مي برد.
انبياء و اولياي خدا هميشه اهل سخت کوشي و تلاش بوده‌اند. حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش نقل مي‌کند که گفت: امام موسي کاظم عليه السلام را ديدم که در زمين خود کار مي‌کرد و پاهاي او غرق عرق شده بود. گفتم: فدايت شوم! کارگران کجايند!؟ فرمود: اي علي! کساني با دست خود در زمين خويش کار مي‌کردند که از من و پدرم برتر بودند. گفتم: کدام کسان!؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و امير مومنان عليه السلام و همه پدرانم با دست خود کار مي‌کردند و اين سيره انبياء، رسولان و صالحان است.
امام صادق عليه اسلام مي‌فرمايند: اميرمومنان عليه السلام هيزم جمع مي‌کرد و آب از چاه مي‌کشيد و شخم ميزد و از دسترنج خود هزار برده آزاد کرد و به جارو کردن خانه مي‌پرداخت و فاطمه عليها السلام نيز با دستانش گندم را آرد و آن را خمير مي‌کرد و نان مي‌پخت.
خداوند در ايه 32 سوره نجم مي فرمايند: وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/39)، براي انسان به جز آنچه که سعي و تلاش مي کند چيزي نيست. يعني اگر انسان سعي و تلاش نداشته باشد هيچي ندارد، و اين سعي و تلاش است که جايگاه انسان رو مشخص مي کند.
رسول گرامي اسلام اگر به يکي دليلي از يک جواني خوشش مي‌آمد، بلافاصله، مي‌فرمود حرفه‌اش چيست؟ تا مي‌گفتند شغل و حرفه‌اي ندارد، بلافاصله مي‌فرمودند: از چشمم افتاد. (جامع الاخبار/139‏)
راحت‌طلبي يکي از شعبات عجيب و غريب هواي نفس و حبّ دنيا است. جوان و نوجواني که نه اهل شهوت است، نه اهل معصيت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هيچ‌کدام از اين آلودگي‌ها او را نگرفته، تقريباً قطعي بدانيد او در معرض آلودگي حبّ راحت هست.
کسي که تن پرور و راحت طلب است ، روح خود را مي آزارد، چون راحتي و رضايت روح در تلاش هاي معنوي ومخالفت با نفس است. از امام صادق(ع) پرسيدند:” أين طريقِ الراحَة” ما چه ‌‌کار کنيم به راحتي برسيم؟ فرمود “في خِلافِ الهَوى” در مخالفت کردن با هواي نفس؛ با “دلم مي‌خواهد” مخالفت کن. بعد گفت:"فَمَتى يجِدُ عَبدٌ الراحَةَ؟” بندۀ خدايي که مخالفت با هواي نفس کند، کِي به راحتي مي‌رسد؟ امام صادق(ع) فرمودند: ” عِندَ أوّلِ يومٍ يصِيرُ في الجَنَّةِ"، روز اولي که وارد بهشت شود.
راحت‌طلبي اولين علاقه‌اي است که انسان در بدو تولد آن‌را تجربه مي‌کند و تا آخر هم با انسان باقي مي‌ماند. مديريت کردن اين علاقه، هم از نظر فردي و هم از نظر اجتماعي اهميت دارد. اينکه در جامعه ما، نگرش‌ها و نگاه‌هاي بسيار مثبت نسبت به راحتي وجود دارد، واقعاً يک فاجعه براي رشد و تعالي است. اين «راحتي» سمّ مهلک است و بايد آن را کنار بزنيم. کمتر کسي توجه دارد به اينکه راحت‌طلبي را به عنوان يکي از مصاديق هواي نفس بايد مديريت وکنترل کرد.
راحت‌طلبي غير از لذت‌طلبي است. بچه‌اي که به دنيا مي‌آيد در ابتدا دنبال راحتي است نه دنبال لذت. لذا وقتي گرسنه مي‌شود شروع مي‌کند به گريه کردن. و بعد از اينکه سير شد، آمادۀ بازي کردن و لذت بردن مي‌شود. آدمي‌زاد با راحت‌طلبي به دنيا مي‌آيد و اين راحت‌طلبي تا آخر عمر با او مي‌ماند. راحت‌طلبي حداقل درخواست‌هاي انسان است ولي همين درخواست حداقلي مي‌تواند آدم را بدبخت و بيچاره کند.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «تَفْسِيرُ الْعُبُودِيةِ بَذْلُ‏ الْکُلّ»تفسير عبوديت اين است که همه وجودت را به خدا بدهي. حتي اگر يک ذره از وجودت را بخواهي براي خودت نگه‌داري، ديگر عبد نيستي. شرط و شروط نبايد بگذاري.«وَ سَبَبُ ذَلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَکْرَهُ»سبب و عامل اينکه بتواني اين کار را انجام دهي، اين است که نفس خودت را از هواي نفس منع کني و نفس خود را وادار کني به کاري که دوست ندارد(البته اين کار بايد طبق برنامۀ دين باشد)«وَ مِفْتَاحُ ذَلِکَ تَرْکُ الرَّاحَةِ» آغاز و کليد مخالفت با هواي نفس، ترک راحتي است.(مصباح‌الشريعه/7) بنابراين اگر ترک راحت نکني، نمي‌تواني مبارزه با هواي نفس کني. يعني اگر خواستيم با هواي نفس خود مبارزه کنيم و علاقه‌هاي خود را مديريت کنيم، اولين علاقه‌اي که بايد با آن مبارزه کنيم راحت‌‌طلبي است.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «الْقَلْبُ الْمُحِبُّ لِلَّهِ يحِبُ‏ کَثِيراً النَّصَبَ لِلَّهِ»قلبي که خدا را دوست دارد و عاشق خداست دوست دارد زياد در راه خدا سختي بکشد«وَ الْقَلْبُ اللَّاهِي عَنِ اللَّهِ يحِبُّ الرَّاحَةَ»و قلب بي‌خود و بي‌خبر از خدا، راحتي را دوست دارد(و انگار هنوز بالغ نشده است)؛ (مجموعۀ ورّام/ج2/ص87) محبت خدا يکي از چيزهايي است که علاقۀ به راحتي را از آدم مي‌گيرد. ديگر آدم دوست ندارد راحت باشد. «حب الله» با آدم اين‌ کار را مي‌کند.
ما چه موقع به اين راحتي مي‌رسيم؟از پيامبر(ص) پرسيدند: «مَا الرَّاحَةُ» راحتي چيست؟ «قَالَ لِقَاءُ اللَّهِ‏ تَعَالَى» حضرت فرمود: راحتي، لقاء خداوند متعال است(‏بحارالانوار/35/383) يعني تو فقط آنجا راحت مي‌شوي؛ در ملاقات پروردگار عالم است که مي‌تواني مزۀ واقعي راحتي را بچشي. اين علاقۀ انسان به راحتي، فقط آنجا جواب پيدا مي‌کند، در دنيا جواب پيدا نمي‌کند.
امام سجاد(ع) درفرازي ازدعاي ماه مبارک رمضان - که هر روز آن را مي خواند - چنين درخواست کرده است:
«…اللهم اذهب عني فيه النعاس والکسل و السامه والفتره والقسوه والغفله والغره …خدايا! چرت، تنبلي، خستگي، سستي، سنگدلي،غفلت وفريب خوردگي را از من بزداي».(کافي، ج4، ص75.)
نيز امام صادق (ع) درفرازي از نيايش خود چنين آورده است: «..اللهم اني اعوذ بک من الکسل والهرم والجبن والبخل والغفله والقسوه والفتره والمسکنه …؛ بارخدايا! من به تو پناه مي برم از تنبلي، پيري، کم دلي، بخل، غفلت، سنگدلي، سستي وزبوني…»( همان، ج2، ص586.).
درکتاب شريف کافي، بابي به عنوان نکوهش از تنبلي وکسالت «کراهيه الکسل » آمده است که دريک روايت از آن چنين مي گويد: «عن ابي الحسن موسي (ع) قال قال ابي (ع) لبعض ولده اياک والکسل والضجره فانهما يمنعانک من حظک من الدنيا والاخره؛ امام کاظم(ع) مي فرمايد: پدرم (ع) مي فرمود: از تنبلي وافسردگي بپرهيز، که اين دو، تو را از بهره دنيا وآخرت بازمي دارد».(همان، ج5، ص85.)
امام باقر(ع) فرمود: از مردي نفرت دارم که درکار دنياي خود تنبل باشد آن کس که در کار دنياي خويش تنبل باشد، درکار آخرتش تنبل تر خواهد بود».(همان؛ ص85)
آثار و کارکردهاي تنبلي:
درباره کارکردها و آثار تنبلي مي توان گفت که بستگي دارد به اينکه درچه زمينه اي صورت پذيرد؛ از اين رو، درهر جا اثر خود را بر جاي خواهد گذاشت. اکنون به برخي از آنها اشاره مي کنيم.
فقر وتنگدستي:
درسخني کوتاه امام علي (ع) درباره کار کرد تنبلي دربعد اقتصادي چنين فرموده است: «ان الاشياء لما ازدوجت، ازدوج الکسل و العجز، فتتج منهما الفقر؛ چيزها چون با هم جفت شدند، تنبلي وناتواني نيزجفت شدند واز آنها فقر پديد آمد.»( بحار الانوار، ج75، ص59.)
مبتلا شدن به غم واندوه:
حضرت علي (ع) مي فرمايد: «من قصر في العمل ابتلي بالهم؛ آن که در کار کوتاهي ورزد، دچار اندوه گردد.»( نهج البلاغه، حکمت 239.)
تباه سازي حقوق:
امام علي (ع) در سخن ديگري مي فرمايد: «من اطاع التواني، ضيع الحقوق؛ هر که تسليم سستي وسهل انگاري گردد، حق خود و ديگران را تباه سازد.»( همان، حکمت 239.)
ازدست دادن اعتماد مردمي:
امام علي (ع) مي فرمايد: «لا تتکل في امورک علي کسلان؛ درکارهاي خود بر آدم تنبل تکيه مکن».(غرر الحکم، ص463، ح 10622 )
ندامت و پيشماني:
نيز آن امام همام (ع) درسخني فرموده است: «من اطاع التواني احاطت به الندامه؛ هر که کاهلي وسستي ورزد، او را پشيماني وندامت فرا گيرد.»( همان، ح 10631)
سر بار ديگران شدن:
امام صادق (ع) - در ضمن سخني به مردي از اصحابش - چنين نوشت: «.. ولا تکسل عن معيشتک فتکون کلا علي غيرک او قال علي اهلک؛ درباره معيشت خود تنبلي مکن که در اين صورت، بار دوش ديگري - يا کسانت - خواهي شد.»( کافي،ج5، ص85)
از دست دادن خير دنيا وآخرت:
امام صادق (ع) فرمود: «من کسل عن طهوره و صلاته، فليس فيه خير لامر آخرته. ومن کسل عما يصلح به امر معيشته، فليس فيه خير لامر دنياه؛ هر کس درباره پاکي ونماز خود تنبل باشد، در او خيري (اميدي) براي کار آخرتش وجود ندارد. وهرکس درکار معيشت خود تنبل باشد، دراو خيري براي کار دنيايش وجود ندارد».(همان)
برخي عوامل بروز مشکل تنبلي و راحت طلبي عبارت است از:
1- تربيت خانوادگي:
ريشه بروز اين مشکل بيشتر از ناحيه تربيت خانوادگي است. وقتي پدر و مادر به فرزند خود مسئوليت هاي سخت را نسپارند و از آنها کار و تلاش نخواهند و خودشان همه کارهاي سخت را متکفل شوند، فرزندان راحت طلب بار مي آيند. متاسفانه از زماني که تعداد فرزندان خانوارهاي ايراني کم و کمتر شد، فرزند سالاري باب گرديد و همين باعث شد که والدين خودشان همه کارهاي سخت را انجام دهند و بچه هاي خود را همچون حاکماني راحت طلب و تن پرور بار بياورند. اکنون راحت طلبي و تنبلي مشکل بزرگ نسل امروز است.
2- الگو برداري نامناسب:
وقتي الگوهاي نسل امروز، يعني والدين، معلمان سخت گوش نباشند و رسانه ها و فيلم ها افراد مرفه و راحت طلب را در معرض ديد قرار دهند، راحت طلبي ترويج مي شود. مثلا گاهي در فيلم ها افرادي را نشان مي دهند که دير از خواب بيدار مي شوند و مانند آن، اين فيلم ها تاثير بدي در مخاطب دارد.
3- هم نشيني ودوستي باافراد تنبل:
تنبلي وسستي يك بيماري مسري است واز شخصي به شخص ديگر سرايت ميكند از اين رو اگر دوست انسان تنبل وسست باشد اين تنبلي وسستي، او در انسان اثر ميگذارد .
4- بي نظمي وبي برنامه¬گي:
يكي از عوامل تنبلي وسستي بي نظمي وبي برنامه گي است نداشتن برنامه معين ومشخص در زندگي وبي توجهي به تدبير وطراحي براي آينده ، كارهايي با حجم بسيار كم در نظر شخص به صورت انبوهي از كارهاي انجام نشده مجسم مي كند .اين حالت باعث مي شود تا شخص خود را نا توان از انجام آن كار ببيند ودر انجام آن تنبلي وسستي مي كند
5- لذت جويي وراحت طلبي افراطي:
بسياري از تنبلي ها نتيجه لذت جويي افراطي است مثلا در شب امتحان به جاي اينكه به فكر درس خواندن باشد به شب نشيني وتفريح ميپردازد چون از اين لذت آني خوشش ميآيد.
6- افسردگي:
يكي از عوامل تنبلي افسردگي روحي است ، روبرو شدن با مردم براي انسان افسرده كسالت آور وخسته كننده است، بنابراين بيشتر دوست دارد در گوشه اي کز کند و يا بخوابد و مانند آن.
راه عمومي درمان راحت طلبي:
حال بايد ديد چگونه خود را مي‌توان از اين سد پيشرفت انساني عبور داد.
1- هدف خود را مشخص کنيد:
انسان راحت طلب معمولا هدف مشخصي‌ در زندگي‌ ندارد و اگر هم هدفي‌ داشته باشد انگيزه لازم را براي رسيدن به اين هدف ندارد. چرا که اين انگيزه است که انرژي لازم را براي به حرکت در آوردن ايجاد مي‌کند. بنابراين بايد اين انگيزه را به طريقي به وجود آورد.
هر انساني‌ در درونش مشعل فروزاني از کمال طلبي که شايد شعله اش رو به خاموشي گراييده وجود دارد. ولي‌ هر لحظه مي‌‌توان اين آتش را شعله ور ساخت. وقتي‌ انسان در زندگي‌ هدف اش تعالي خود باشد اين شعله زبانه کشيده و انرژي لازم را که همان انگيزه است به وجود مي‌‌آورد. حال براي ايجاد اين انرژي بايد انسان فرض کند که به هدف رسيده و آن را در ذهن خود براي مدتي‌ تجسم کند و لذت رسيدن به آن را با تمام وجود خود حس کند. اين احساس چنان انگيزه‌اي را در انسان بيدار مي‌کند تا انسان را از مکان راحت خود کنده و او را به مکان دلخواه اش هدايت کند. مانند کوه نوردي که قبل از رفتن به بالاي کوه، به جاي فکر کردن به رنج بالا رفتن از کوه، تجسم مي‌کند که به قله کوه رسيده و از ديدن منظره زيباي اطراف چنان شور و عشقي‌ در او زنده ميشود که انرژي و انگيزه لازم براي رفتن به بالاي کوه را در خود فراهم مي‌کند.
2- کارهاي سخت را به عهده بگيريد:
به عهده گرفتن کارهاي سخت و مسئوليت هاي دشوار در خانواده و جامعه و درک لذت انجام کارهاي سخت انسان را از راحت طلبي و تنبلي خارج مي کند.
3- دوستان سخت کوش انتخاب کنيد:
همانگونه که دوستان راحت طلب و تنبل باعث سستي انسان مي شوند، انتخاب دوستان زرنگ و سخت کوش در سخت گوش شدن انسان موثر اند.
4- بصورت پله كاني عمل كنيد:
شما نمي توانيد به يكباره همه مشكلات را حل كنيد. به يكباره فردي با همت و سخت كوشي تبديل شويد. شما بايد از تصميمات خيلي ساده و قابل اجرا شروع كنيد ولي حتما به آنها پايبند باشيد. سنگ بزرگ علامت نزدن است. خود را با برنامه هاي سنگين و غير قابل اجرا با شكست روبرو نسازيد. از كم شروع كنيد ولي آرام آرام تصميمات بزرگ تر و كارهاي بزرگ تري را در برنامه تان بگنجانيد.
5- از تكنيك مرابطه نفس استفاده كنيد:
ابتدا با خود شرط كنيد كه به صورت دقيق به وظايفتان عمل مي كنيد(مشارطه). سپس در طول روز مراقب انجام دقيق وظايفتان باشيد، (مراقبه) سپس هر شب بر روي برگه اي محاسبه كنيد كه چند مورد سستي به خرج داده ايد( محاسبه). و خود را به خاطر اين سستي ها عقوبت و سرزنش كنيد( معاتبه). بعد ازمدتي خواهيد ديد كه پيشرفت زيادي مي كنيد و ميزان سستي و تنبلي روبه كاهش مي گذارد.
6- مرتب ورزش کنيد:
هر روز صبح يا عصر حداقل بيست دقيقه تا يک ساعت حتما به طور مرتب و در ساعتي معين ورزش كنيد، اين کار شما را از سستي خارج و اراده شما را تقويت مي کند.
مبارزه با پرخوابي:
يکي از مظاهر عمده سستي و راحت طلبي ميل به پرخوابي است. براي تعديل اين ميل دستورالعمل زير مفيد است:
1- پرخورى در شب از مهمترين عوامل پرخوابى است، لذا سعى كنيد شب‏ها به حداقل غذا اكتفا كنيد. از سوي ديگر اگر طبع شما سرد است از خوردن غذاهايى مثل ماست، بادمجان، ترشيجات و غيره كه طبيعتا سرد هستند و موجب تشديد خواب‏آلودگى مى‏شود بپرهيزيد و اگر طبيعت شما گرم است از غذا هايى كه طبيعت گرم دارند اجتناب كنيد.
2- غذا را سرشب ميل كنيد كه تا موقع خواب هضم شده باشد.
3- در صورت امكان از خواب قيلوله (قبل از ظهر) يا خواب بعد از ظهر بهره‏مند باشيد.
4- فعاليت‏هاى شديد بدنى در روز با خواب‏آلودگى و افزايش خواب همراهند و گريزى از آنها نيست، لذا اگر اين نوع فعاليت‏هاى شما زياد است آنها را تعديل كنيد.
5- با برنامه‏ريزى دقيق سعى كنيد به تدريج از ميزان خواب خود بكاهيد. مثلاً جدولى تنظيم كنيد كه به مدت يكماه از طول خواب خود يك ساعت كم كنيد. هر 5 روز 10 دقيقه (5 دقيقه از ابتدا و 5 دقيقه از انتها) از خواب خود بكاهيد و در 5 روز بعد اين مقدار را دوبرابر كنيد تا ظرف 30 روز 60 دقيقه از خواب شما كاسته شده باشد و به اصطلاح عادت شكنى تدريجى داشته باشيد. بعد از يك ماه اگر باز هم مدت خواب شما زياد است به همين ترتيب از طول آن بكاهيد. در عين حال ميزان كاهش نبايد از حد مورد نياز بدن افزون‏تر شود.
6- پس از نماز صبح يك برنامه مشترك با يكي از دوستان خود تنظيم كنيد، مثلا قرار بگذاريد با يكديگر مباحثه علمي داشته باشيد يا ورزش كنيد و يا …

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




سعد و نحس بعضی ایام در اسلام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت‌ گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند.
با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که ماه صفر دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!
به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم.
*معنای لغوی سعد و نحس
«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.
*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟
در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:
1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند».(3)
2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».
در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».(5)
به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.
*دیدگاه علامه طباطبایی و آیت‌الله مکارم درباره نحسی ایام
نظر مفسران در این باره خواندنی است:
– علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند: «از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و … ایام نحس هستند.
چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات… و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)
– آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی: از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».
بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)
*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:
-از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) بنابراین بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.
-در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.(9)
– امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.(10)
* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟
علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:
1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11) و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد.(12)
2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.
لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.
3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.
4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.
*دعایی که هر روز ماه صفر خوانده شود
در هر صورت نحوست ماه صفر به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیت‌ها نیست،‌ بلکه باید با خواندن دعاهایی که برای دفع نحوست این ماه وارد شده مانند دعایی که شیخ عباس قمى در کتاب مفاتیح در اول اعمال ماه صفر آورده است را 10 مرتبه در هر روز بخوانیم تا این نحوست بر طرف شود، با این وجود براى دفع نحوست این ماه، هیچ چیز بهتر از صدقه دادن و دعاها و استعاذه وارده نیست:
«یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ»
*نتیجه‌گیری
در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.
هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.
اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

 

موضوعات: فضیلت ماهها  لینک ثابت
 [ 10:00:00 ق.ظ ]




درمان تکبر و خودبزرگ بيني
من يك رذيله اي در خودم مي بينم كه به آن خو گرفته ام كه همان كبر و خودبزرگ بيني است. از دوستانم توقع احترام بيش از حد دارم و هميشه از آنها بي دليل دلخور مي شوم و بعضا چيزهايي مي گويم كه باعث رنجش دوستانم مي شود. چه راهكاري براي اين مشكل هست؟
تكبر از بدترين رزايل اخلاقي است كه براي ريشه كني آن نياز به مطالعه و ريشه يابي و كار اخلاقي فراواني دارد. وجود اين صفت براي سلامت نفس انسان بسيار خطرناك است ، بحث نسبتا مفصلي را كه در آن ابعاد مختلف تكبر مورد بررسي قرار گرفته است ، خدمت شما تقديم مي نماييم . مطالعه اين سخن به طور قطع در علاج و يا دست كم تخفيف آثار سوء آن مفيد خواهد بود.
تكبر از ديدگاه قرآن كريم
نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مى‏خورد و اتفاقا به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، ام المفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و ريشه تمام بدبختيها و صفات زشت انسانى است، تكبر و استكبار مى‏باشد كه دراين زمينه، داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم(ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او، داستانى است‏بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى است‏بسيار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجه اينكه پيامدهاى سوء تكبر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مى‏شود كه در تمام طول تاريخ انبياء - طبق آياتى كه خواهد آمد - نيز نقش بسيار مخرب آن آشكار است.
اكنون به چند نمونه از آيات قرآن كريم در اين زمينه اشاره مي نماييم:
!- و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (سوره‏بقره،آيه‏34)
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد!» همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد
2- قال فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها فاخرج انك من الصاغرين (سوره‏اعراف،آيه‏13)
گفت: «از آن(مقام و مرتبه‏ات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبر كنى! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكى!
3- وانى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثيابهم و اصروا واستكبروا استكبارا (سوره‏نوح،آيه‏7)
(در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند»!
4- فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون (سوره‏فصلت،آيه‏15)
(در مورد قوم عاد مى‏خوانيم): «اما قوم عاد بناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: «چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى‏دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند!
در همين زمينه آيات فراوان ديگري وجود دارد كه به خاطر اختصار از ذكر آنها پرهيز نموده، توجه شما را به ادامه بحث جلب مي نماييم .
تكبر در روايات اسلامى
در منابع حديث، روايات زيادى در باره مذمت كبر و تفسير حقيقت آن و علاج و آثار آن آمده است، كه نقل همه آنها در اين مختصر نمى‏گنجد، ولى گلچينى از آنها را از نظر شما مى‏گذرانيم:
در حديثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانيم: «اياكم و الكبر فان ابليس حمله الكبر على ان لايسجد لآدم; از تكبر بپرهيزيد كه ابليس به خاطر تكبر از سجده كردن بر آدم خوددارى كرد(و براى هميشه مطرود درگاه الهى شد)».1
همين معنى به تعبير ديگرى در خطبه‏هاى نهج‏البلاغه آمده است، در خطبه قاصعه كه بخش عظيمى از آن در باره «تكبر ابليس‏» و پيامدهاى آن مى‏باشد مى‏خوانيم: عبرت بگيريد از كارى كه خدا با ابليس كرد; زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را(در مسير عبادت و بندگى خدا) به خاطر ساعتى تكبر نابود ساخت، چگونه ممكن است كسى بعد از ابليس همان گناه را مرتكب شود، ولى سالم بماند»؟ 2
تعبيرات كوبنده فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه تكبر و خودخواهى حتى در لحظات كوتاه چه پيامدهاى خطرناكى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مى‏تواند حاصل يك عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاكستر كند و شقاوت ابدى و عذاب جاويدان را نصيب صاحبش سازد.
در حديث ديگرى از همان حضرت(ع) مى‏خوانيم: «احذر الكبر فانه راس الطغيان و معصية الرحمن; از تكبر بپرهيزيد كه سرآغاز طغيانها و معصيت و نافرمانى خداوند رحمان است‏»!3
حديث‏بالا اين واقعيت را روشن مى‏سازد كه سرچشمه بسيارى از گناهان مساله كبر و خود برتربينى است.
در حديث ديگرى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم : در قلب هيچ انسانى چيزى از كبر وارد نمى‏شود مگر اينكه به همان اندازه از عقلش كاسته خواهد شد، كم باشد يا زياد»!4
در اصول كافى از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: «اصول الكفر ثلاثة، الحرص و الاستكبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حين نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اكل منها، واما الاستكبار فابليس حيث امر بالسجود لآدم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حيث قتل احدهما صاحبه; ريشه‏هاى كفر(منظور از كفر در اينجا عصيان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چيز مى‏باشد: حرص و تكبر و حسد.
اما «حرص‏» به خاطر آن است كه هنگامى كه آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار كرد كه از آن بخورد و اما استكبار، نمونه آن ابليس بود كه مامور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپيچى كرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد كه يكى ديگرى را به قتل برساند». 5بنابراين نخستين گناهان در روى زمين از اين سه نشات گرفت.
در حديث ديگرى از امام باقر و امام صادق‏8 چنين آمده است : كسى كه در قلبش به اندازه سنگينى دانه خردلى از كبر باشد هرگز داخل در بهشت نخواهد شد»!6
تكبر در منطق عقل
اضافه بر آيات و روايات، «تكبر و استكبار» از نظر منطق عقل نيز بسيار نكوهيده است، چرا كه همه انسانها بندگان خدا هستند و هر كس در وجود خود استعدادها و نقطه‏هاى روشن و مثبتى دارد، همه از يك پدر و مادر آفريده شده‏اند و همه از نظر آفرينش يكسانند، دليلى ندارد كه انسانى خود را از ديگرى برتر بشمرد و به او فخرفروشى كند و او را تحقير نمايد! گيرم خداوند موهبتى به او داده باشد اين موهبت‏بايد سبب شكر و تواضع گردد نه سبب كبر و غرور.
زشتى اين صفت از بديهيات است كه هر كس وجدان بيدارى داشته باشد به آن اعتراف مى‏كند به همين دليل افرادى كه به هيچ مذهبى پايبند نيستند تكبر و خود برتربينى را ناخوش مى‏دارند و آن را از زشت‏ترين صفات مى‏شمرند.
اصولا چگونه انسان مى‏تواند رداى تكبر را بر دوش بيفكند، در حالى كه به گفته اميرمؤمنان على(ع) در آغاز نطفه(بى ارزشى) بود و سرانجام مردار(متعفنى) مى‏شود و درون وجود او مملو از آلودگى‏هاست!7
انسانى كه آن‏قدر ضعيف و ناتوان است كه يك پشه ناچيز او را آزار مى‏دهد و حتى كوچكتر از پشه يعنى ميكروبى كه با چشم هرگز ديده نمى‏شود، او را بيمار مى‏سازد و در بستر بيمارى مى‏افكند، انسانى كه از مختصر گرمى هوا بى‏طاقت مى‏شود و از مختصر سرما رنج مى‏برد، اگر باران نيايد بيچاره است، اگر كمى بيش از حد ببارد باز هم بيچاره است، كمى فشار خون او بالا مى‏رود حيات او به خطر مى‏افتد و كمى پايين مى‏آيد باز جانش در خطر است! از سرنوشت‏خويش در يك ساعت آينده با خبر نيست و لحظه پايان عمر خود را هرگز نمى‏داند، نزديك‏ترين دوستانش گاه قاتل او مى‏شوند و عزيزترين عزيزانش، دشمن جان او مى‏گردند، آبى كه مايه حيات اوست گاه موجب مرگ او مى‏شود و نسيمى كه به او حيات و نشاط مى‏بخشد اگر كمى سريعتر بوزد مبدل به تندبادى مى‏شود كه خانه و كاشانه‏اش را بر سرش ويران مى‏كند.
از امورى كه نشانه ناتوانى فوق‏العاده انسان است‏بيماريهايى است كه دامن او را مى‏گيرد و غالبا از ميكروبها و ويروسها كه موجودات بسيار كوچكى هستند كه از خردى به چشم ديده نمى‏شوند ناشى مى‏گردد و انسانهاى نيرومند و قوى‏پيكر و قهرمان را به زانو در مى‏آورد!
تعريف و حقيقت تكبر
بزرگان اخلاق گفته‏اند: اساس تكبر اين است كه انسان از اينكه خود را برتر از ديگرى ببيند احساس آرامش كند، بنابراين تكبر از سه عنصر تشكيل مى‏شود: نخست اينكه براى خود مقامى قائل شود، ديگر اينكه براى ديگرى نيز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببيند و احساس خوشحالى و آرامش كند.
از همين رو گفته‏اند تكبر(خود برتربينى) با عجب(خود بزرگ بينى) تفاوت دارد، در عجب هيچ گونه مقايسه‏اى با ديگرى نمى‏شود، بلكه انسان به خاطر علم يا ثروت يا قدرت و يا حتى عبادت، خود را بزرگ مى‏بيند، هر چند فرضا كسى جز او در جهان نباشد، ولى در تكبر حتما خود را با ديگرى مقايسه مى‏كند و برتر از او مى‏بيند.
- شاخه‏هاى تكبر
در اينجا مفاهيم متعددى وجود دارد كه گاه تصور مى‏شود همه با هم مترادف و يكسانند در حالى كه تفاوتهاى ظريفى با هم دارند هر چند ريشه همه آنها به «تكبر» باز مى‏گردد، ولى از زاويه‏هاى مختلف به آن نگاه مى‏شود.
« خود برتربينى‏»، «خود محورى‏»، «خودخواهى‏»، «برترى جويى‏» و «فخرفروشى‏»، همه از مفاهيمى هستند كه ريشه آنها «تكبر» است، هر چند از زواياى مختلف ديده مى‏شود.
كسى كه صرفا خود را بالاتر از ديگران مى‏بيند، «خود برتربين‏» است.
كسى كه به خاطر اين خود برتربينى سعى دارد در همه جا و در همه كارهاى اجتماعى همه چيز را قبضه كند، «خود محور» است.
كسى كه سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشكلات تنها به منافع خود بينديشد و براى منافع ديگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه‏» است.
كسى كه سعى مى‏كند سلطه خود را بر ديگران مستحكم كند و آنها را زير سيطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جويى‏» است.
بالاخره كسى كه سعى دارد مال و ثروت يا قدرت و مقام خود را به رخ ديگران بكشد « فخرفروش‏» است.
بنابراين همه اين صفات ريشه مشتركى دارد و آن تكبر است هر چند در چهره‏هاى مختلف ظاهر مى‏گردد.
تكبر در برابر چه كسى؟
علماى اخلاق تكبر را به سه بخش تقسيم كرده‏اند:
تكبر در برابر خدا! تكبر در برابر پيامبران. تكبر در مقابل خلق خدا.
قسم سوم، تكبر در برابر بندگان خداست‏به گونه‏اى كه خود را بزرگ بشمرد و ديگران را كوچك و خوار و بى مقدار، زير بار هيچ كس نرود، خود را از همه برتر ببيند و حق هيچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد كه ديگران براى او عظمت قائل شوند.
اين نوع از كبر نمونه‏هاى فراوانى دارد كه نياز به شرح آن نيست، و گاه به حد اعلا مى‏رسد و به تكبر در برابر پيامبران و خداوند منتهى مى‏گردد.
آرى آتش كبر و غرور، نخست از تكبر در برابر بندگان خدا سر مى‏زند، سپس به استكبار در برابر انبياء و رسولان پروردگار مى‏رسد و سرانجام به تكبر در برابر ذات پاك خداوندگار مى‏انجامد!
انگيزه‏هاى تكبر
تكبر اسباب زيادى دارد و همه آنها به اين باز مى‏گردد كه انسان در خود كمالى تصور كند و بر اثر حب ذات، بيش از حد آن را بزرگ نمايد و ديگران را در برابر خود كوچك بشمرد.
بعضى از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «فيض كاشانى‏» در «المحجة البيضاء» اسباب كبر را در هفت چيز خلاصه كرده‏اند، نخست اسباب دينى كه «علم‏» و «عمل‏» است، و اسباب دنيوى كه «نسب‏»، «زيبايى‏»، «قوت‏»، «مال‏» و «فزونى ياران و ياوران‏» مى‏باشد

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




هرکه دارد هوس کرب وبلا وبسم الله"

«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله»
برای پیاده روی اربعین چطور آماده شویم؟
«پیاده روی اربعین» و دغدغه های مربوط به آن، این روزها موضوع گپ و گفت خیلی از هموطنان ماست.برای آمادگی بیشتر زائران حسینی در این سفر معنوی، پرونده کوچکی آماده کرده ایم.
وارث: آن‌طور که تاریخ می‌گوید، «پیاده‌روی اربعین» یک رسم و سنت قدیمی است. سنتی که ائمه معصومین(ع) و بزرگان دین ما، بارها درباره عظمت فضیلت آن صحبت کرده‌اند.بعد از آزادی کشور عراق از رژیم بعث،چند سالی هست که مردم از سراسر دنیا همراه و هم‌قدم می‌شوند تا پا جای پای حضرت زینب(س) و اهل‌بیت اباعبدالله (ع) بگذارند. اربعین که برسد حال و هوای کشور ما هم‌رنگ و بوی دیگری می‌گیرد. رسانه‌ها این زیارت عاشقانه را پوشش می‌دهند و کوچه و خیابان‌ها پر از پیام‌های خوشامدگویی به «کربلایی‌ها» می‌شود. زائران خوش‌ذوقی را می‌بینی که صفحات اجتماعی‌شان را با عکس‌های پیاده‌روی به‌روز می‌کنند و پای عکس‌ها می‌نویسند: #عمود_۱۵۰ #موکب_الامام_جواد #یا_حسین_شهید

سفر «پیاده‌روی اربعین» در کنار تمام زیبایی‌هایش، شبیه هیچ سفر دیگری نیست و شرایط خاص خودش را دارد.اینجا سعی کردیم با توجه به تجربیات سال‌های قبل زائران و صحبت‌های مسئولین و کارشناسان، پرونده کوچکی برای آمادگی سفر اربعین آماده کنیم.

«…بیا تا برویم» / آمادگی های قبل از سفر:

۱- تهیه پاسپورت و ویزا:

این نکته را در نظر بگیرید که پاسپورت شما باید تا ۶ ماه اعتبار داشته باشد. در غیر این صورت حتماً با مراجعه به پلیس+۱۰ آن را تمدید کنید.بعدازآن در سامانه samah.haj.ir ثبت‌نام کنید. حداکثر تا ۱۵ ماه صفر امکان ثبت‌نام در این سامانه وجود دارد. با در دست داشتن اصل گذرنامه و دو قطعه عکس سه در چهار رنگی زمینه سفید به نمایندگی‌های سفارت عراق در تهران، مشهد، عراق و کرمانشاه مراجعه کنید و ویزای سه‌ماهه عراق را بگیرید.

یک فرصت ویژه هم برای دانشجویان وجود دارد. ستاد عتبات عالیات اعلام کرده که دانشجویان با تسهیلات ویژه‌ای می‌توانند در پیاده‌روی اربعین شرکت کنند. البته این طرح فقط برای دانشجویانی است که توسط کاروان‌ها و یا تشکل‌های مجاز در دانشگاه‌ها اعزام می‌شوند. آنها بعد از دریافت تعهدنامه‌های محضری لازم و در صورت مجاز بودن به خروج توسط سازمان وظیفه عمومی ناجا، می‌توانند مجوز خروج از کشور را دریافت کنند. بنابراین دانشجویانی که به‌صورت انفرادی اعزام می‌شوند مشمول این طرح نیستند و باید با سپردن وثیقه پیش سازمان وظیفه عمومی ناجا برای دریافت مجوز اقدام کنند.می‌توانید اطلاعات بیشتر درباره این امکان ویژه را در سایت www.labbayk.ir بخوانید.

۲- هزینه ها:

هزینه صدور ویزا برای هر نفر حدود ۱۵۰۰۰۰تومان است. قبل از سفر مقدار کافی دینار عراقی از صرافی‌ها تهیه کنید و برای مکالمه در عراق هم، سیم‌کارت‌های عراقی را از آژانس‌های مسافرتی معتبر یا از نمایندگی‌های سفارت عراق در ایران دریافت کنید.

کرایه ماشین‌ها از مرز تا نجف بین ۱۰ تا ۴۰ هزار دینار بین اتوبوس، ون و سواری متغیر است. کرایه از گاراژ نجف تا حرم حضرت علی (ع) بین ۱۰۰۰تا ۱۵۰۰ دینار است.

قیمت هتل‌ها در نجف به ازای هر نفر ۲۵۰۰۰دینار است. نرخ هتل‌های کربلا بین ۴۰ تا ۱۰۰ دلار به ازای هر نفر است.

۳- وسایل مورد نیاز:

سعی کنید از کوله‌پشتی راحت و سبکی استفاده کنید که بندهای آن نازک نباشد و ستون فقرات شما را در طول مسیر اذیت نکند. رول دستمال‌کاغذی، مسواک، حوله شخصی، لیوان و کلاه آفتاب‌گیر همراه داشته باشید. یک عدد کیسه‌خواب نیز به همراه داشته باشید تا در صورت مناسب نبودن و سرد بودن مکان‌ها برای استراحت از شما در برابر خاک و سرما محافظت کند.

یادتان باشد به آب‌وهوا اعتمادی نیست! پس لباس گرم بیرون از کوله همراه داشته باشید که آن را بپوشید یا روی دست بگیرید. لباس‌های گرمتان را حتی‌الامکان ‌طوری انتخاب کنید که دکمه یا زیپ داشته باشد و قابلیت کم یا زیاد کردن لباس‌هایتان را در طول مسیر داشته باشید. داروهای موردنیازتان برای ۱۰ روز را همراه داشته باشید. کفش راحت و سبک بپوشید. به‌هیچ‌وجه برای پیاده‌روی اربعین کفش نو تهیه نکنید یا حداقل آن را از یک ماه قبل بپوشید و یک و نیم تا دو ساعت در روز با آن پیاده‌روی کنید. کفشی را انتخاب کنید که کفی مناسب داشته باشد و عرق نکند. در غیر این صورت ممکن است کوفتگی عضلانی و تاول در پاها شما را اذیت کند.

می‌توانید یک قرآن، دعا و زیارت جیبی و یا مداحی موردعلاقه‌تان را همراه داشته باشید. البته بهتر است این‌ها را در موبایل خود داشته باشید تا در حال پیاده‌روی بتوانید گوش بدهید یا بخوانید.

از بین خوراکی‌های همراه، آجیل و نان‌های خشک سبوس‌دار به سیستم گوارشی خیلی کمک می‌کنند. کشمش، میوه‌های خشک، نخودچی و شکلات به همراه داشته باشید. شکلات شیرین باعث ایجاد تشنگی می‌شود اما شکلات تلخ انتخاب خوبی برای یک پیاده‌روی طولانی است. درواقع شکلات تلخ برای تأمین انرژی بسیار مفید است.

«جاده عشق» / در راه سفر:

مناسب‌ترین وسیله و راه را انتخاب کنید: برای پیاده‌روی اربعین می‌توانید مسیر نجف به کربلا یا بغداد به کربلا را انتخاب کنید. برای سفر هوایی، از شهرهای تهران، اهواز، اصفهان، مشهد، ساری، کرمان، شیراز و تبریز پرواز مستقیم به نجف و بغداد وجود دارد. برای سفر زمینی، می‌توانید از مرز مهران، شلمچه و چزابه حرکت کنید. البته ممکن است ساعات زیادی منتظر بمانید. پس برای اقامت در مرز آمادگی داشته باشید.

ازآنجایی‌که مسیر کم‌کم شلوغ می‌شود، به‌محض زیارت حرم حضرت علی (ع) پیاده‌روی را شروع کنید. موکب‌ها (به زبان عربی همان هیئت) محل استراحت زائران در مسیر هستند، سرویس بهداشتی و محل استراحت دارند و صلواتی از شما پذیرایی می‌کنند. فاصله هر موکب تا موکب بعدی ۵۰ متر است.

طول مسیر نجف تا کربلا ۸۲ کیلومتر است که بین دو تا ۵ روز طول می‌کشد. مسیر پیاده‌روی از شارع الرسول شروع می‌شود و در عمود ۱۸۰ النجف، پیاده‌روی در شهر نجف تمام می‌شود. بعدازآن دوباره پیاده‌روی را از عمود ۱ در جاده نجف به کربلا شروع می‌کنید و تا حرم حضرت عباس (ع)، ۱۴۵۲ عمود در پیش دارید. حتماً بعد از نماز صبح پیاده‌روی را شروع کنید و بین ساعت ۳-۵ موکبی را برای استراحت شبانه پیدا کنید. اگر انفرادی می‌روید تا قبل از ۱۰-۱۱ صبح حرکت کنید چون مسیر هم در این ساعت‌ها خلوت‌تر است. ضمناً اگر می‌خواهید تماس تلفنی داشته باشید بهتر است این کار را قبل از طلوع آفتاب انجام دهید. احتمالاً به دلیل ترافیک بالای شبکه، در طول روز با مشکل بر خواهید خورد.

اگر گم شدید: امکان گم کردن همراهانتان در طول مسیر وجود دارد؛ بنابراین با توجه به آنتن ندادن موبایلتان در بعضی نقاط همچنین به دلیل ترافیک بالای شبکه از همان ابتدای مسیر شماره عمودها (ستون‌ها) را انتخاب کنید که اگر همراهانتان را گم کردید، زمان رسیدن به آن عمود توقف کنند. فقط حواستان باشد شماره‌های رند خیلی شلوغ است و تجمع افراد زیاد است.

اگر درنهایت با همه تدابیر هم‌سفرانتان را گم کردید، بهتر است آخرین جایی که برای قرار با آنها در نظر می‌گیرید، ستاد عتبات عالیات ایران در جوار حرم امام حسین (ع) باشد که آدرس این مکان را بیشتر کسبه اطراف حرم می‌دانند.

مواظب سلامتی خودتان باشید: حتماً بعد از دو ساعت راه رفتن، نیم ساعت استراحت کنید. بیشتر خادمین موکب‌ها آموزش ماساژ دیده‌اند، ولی اگر دچار گرفتگی عضلانی می‌شوید، حتماً قرص متاکارمابول همراه داشته باشید.

وعده‌های غذایی را به‌موقع مصرف کنید تا دچار افت قند نشوید. در طول مسیر موکب دارها به بهترین شکل از شما پذیرایی می‌کنند! سعی کنید مایعات زیاد بخورید: چایی، آب، فرنی، سوپ و …این باعث می‌شود که عفونت‌های بدن دفع شود.

چند نکته برای خانم‌ها: به خانم‌ها توصیه‌شده که در این مراسم مسائل امنیتی را رعایت کنند و از مسیرهای اصلی فاصله نگیرند تا جایی که ممکن است از ویزای فردی استفاده نکنند و «مجردی» به پیاده‌روی نروند. امسال تعدادی موکب فرهنگی برای بانوان پیش‌بینی‌شده است: یکی در نجف و در شارع‌الرسول و دیگری در کربلا در مجاورت هتل جواهر. بهتر است با پارچه مشکی نرم و مستطیل شکل چیزی شبیه پوشیه درست کنید و کش بیندازید تا در طول مسیر صورتتان را از سرما و گردوغبار محافظت کند. بهتر است از چادری استفاده کنید که امکان انداختن کوله با آن وجود داشته باشد. انواع چادرهای لبنانی و ملی مناسب است.

بچه‌ها را همراه ببریم یا نه؟! شاید حضور بچه‌ها در این سفر در نگاه اول مشکل به نظر برسد، اما خیلی‌ها با کودک زیر پنج سال یا حتی چندماهه در پیاده‌روی اربعین شرکت کرده‌اند. شاید بد نباشد چند نکته را بدانید. اول اینکه از ابتدا با خود تکرار کنید: «من در این سفر به نیت خدمت به کودکان امام حسین (ع) قرار است خادم زائر کوچک و معصوم امام حسین (ع) باشم.» حتماً بازی و خوراکی‌های دوست‌داشتنی کودکتان را همراه داشته باشید. صبور باشید! ممکن است او زودتر از موعد خسته یا گرسنه شود یا نیاز به چیزی پیدا کند که لازم باشد توقف کنید.

اگر با گروه یا کاروانی هستید سعی کنید با گروهی باشید که اعضا مثل شما کودک داشته باشند و اگر چنین گروهی در کاروان شما نبود، آدرس و نقشه دقیق محل اسکان در کربلا را بگیرید و از آنها جدا شوید تا دغدغه عقب ماندن شما را آزار ندهد. اگر با کاروانی هستید که باید در روز خاصی در کربلا باشید سفر خودتان را به نحوی مدیریت کنید تا در آن تاریخ به کربلا برسید. به این نحو که در ابتدا با سوارشدن ماشین خودتان را تا یک عمودی که محاسبه کردید بروید و ازآنجا پیاده‌روی خودتان را آغاز کنید (البته در طول مسیر هم می‌توانید سوار ماشین شوید ولی در اواسط و انتهای مسیر یافتن ماشین یک مقدار سخت‌تر است.)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




عجب وخود بزرگ بینی

عُجب و خود بزرگ بینی و مذمّت آن
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
عجب عبارت است از این‌که آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود هم‌چنان داند که دارد و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می‌بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه.
بعضی گفته‌اند: عجب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد، بزرگ بشمارد و از منعم آن فراموش کند.
فرق عجب و کبر
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
پس اگر به صفتی که داشته، شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می‌گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است، نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.
بدتر از عُجب
اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می‌شمارد، بداند که خدا به او کرامت فرموده است ولی چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد و مرتبه‌ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را دلال (کرشمه) و ناز گویند. این از عُجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند، پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد، منت بر آن شخص که گرفته است می‌گذارد و عجب بر این عطا دارد.
اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند و خواهش‌ها از او کند و هم‌چنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده، دلال بر آن شخص خواهد داشت.
هم‌چنان که گاهی عجب به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می‌داند و فی‌الحقیقه هیچ کمالی نیست. هم‌چنین گاهی عجب به علمی است که هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نمی‌شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می‌داند. مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی و هوا و هوسی که پیروی آن را نمائی و عُجب نمودن آدمی به نفس خود.» (بحارالانوار، ج 72، ص 314، ح 13)
و فرمودند که: «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می‌کنند و پیروی هواهای خود را می‌نمایند و هر صاحب‌رأیی به رأی خود عُجب می‌نماید و آن را صواب می‌شمارد، بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی.» (احیاءالعلوم، ج 3، ص 318)
و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمودند: «اگر هیچ گناهی نکنید، من از بدتر از گناه از شما می‌ترسم و آن عُجب است، عُجب.» (همان)
روایت شده است که: «روزی موسی علیه‌السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او برنسی (کلاه دراز) رنگارنگ بود. چون نزدیک موسی علیه‌السلام رسید، برنس را کند و ایستاد. سلام کرد. موسی علیه‌السلام گفت: تو کیستی؟ گفت: منم ابلیس، آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می‌دانستم. موسی علیه‌السلام گفت: این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دل‌های فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم. موسی علیه‌السلام گفت که: کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می‌گردی؟ گفت: هر وقت عُجب به خود نموده و طاعتی که کرد، به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود.» (کافی، ج 2، ص 314)
خداوند عالم به داود علیه‌السلام وحی نمود که: «مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را.» عرض کرد که: «چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم!؟» فرمود: «عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می‌کنم و گناه را عفو می‌کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده‌ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می‌شود.» (کافی، ج 2، ص 314)
حضرت باقر علیه‌السلام فرمودند که: «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این، آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می‌بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود.» ()بحار الانوار، ج 72، ص 311، ح 6)
و حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند که: «خدا دانست که گناه کردن از برای مؤمن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی‌بود، هرگز هیچ مؤمنی را مبتلا نمی‌کرد.» (همان، ج 72، ص 311، ح 6)
و فرمود که: «مردی گناه می‌کند و پشیمان می‌شود بعد از آن عبادتی می‌کند و به آن شاد و فرحناک می‌شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می‌شود و فراموش می‌کند و اگر بر آن حالت می‌بود بهتر بود از عبادتی که کرد.» (اصول کافی، ج 2، ص 313، ح 4)
روایت شده است که: «عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می‌پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می‌کنم. عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می‌گریم که اشک‌ها از چشم‌های من جاری می‌شود. عالم گفت که: خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می‌بالی.» (کافی، ج 2، ص 313، ح 5)
و نیز روایت شده است که: «اول کاری که با صاحب صفت عجب می‌کنند این است که او را از آن‌چه به او عجب کرده بی‌بهره می‌سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجّت تمام‌تر باشد، هم‌چنان که با ابلیس کردند. عجب گناهی است که تخم آن کفر و زمین آن نفاق و آب آن فساد و شاخه‌های آن جهل و نادانی و برگ آن ضلالت و گمراهی و میوه آن لعنت و مخلّد بودن در آتش جهنم. پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید.» (جامع‌‌السادات، ج 1، ص 324)
و نیز روایت شده است که: «در شریعت عیسی بن مریم بود سیاحت کردن در شهرها. در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود. رفتند تا به کنار دریا رسیدند. جناب عیسی علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام گفت: بسم الله و بر روی آب روان شد. آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه‌السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه‌السلام رسید. در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می‌رود و من هم بر روی آب راه می‌روم. فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت. پس استغاثه به حضرت عیسی علیه‌السلام نمود، عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: این کوتاه چه گفتی؟ عرض کرد که: چنین چیزی به خاطرم گذشت. گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد، توبه کن.
منبع: معراج‌السعادة ملا احمد نراقی
چرا انسان نباید عجب بورزد؟
امام على عليه‏السلام فرمودند: «ما لاِبنِ آدمَ والعُجبِ؟! و أوَّلُهُ نُطفَةٌ مَذِرَةٌ، و آخِرُهُ جيفَةٌ قَذِرَةٌ، وَ هُوَ بَينَ ذلكَ يَحمِلُ العَذِرَةَ؟!»؛ آدميزاد را چه به خودپسندى؟! آغازش نطفه‏‌اى گنديده است و فرجامش مُردارى پليد و او در اين ميان، انبان كثافت است! (غررالحكم، ص 9666؛ منتخب ميزان الحكمة، ص 358)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




جهنم اعمال
تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آن ها را که شنیدی و قیاس کردی به آتش دنیا و عذاب دنیا،و اشتباه فهمیدی، بد قیاس کردی. آتش این عالم، خیلی سهل و آسان است. ادراک تو در این عالم، ناقص و کوتاه است. همه آتش های این عالم را جمع کنند، روح انسان را نمی تواند بسوزاند. آن جا آتشش، علاوه بر اینکه جسم را می سوزاند، روح را می سوزاند. قلب را ذوب می کند. فواد را محترق می نماید. تمام اینها را که شنیدی و آنچه تاکنون از هر چه شنیدی، جهنم اعمال تو است که در آنجا حاظر می بینی که خدای تعالی می فرماید: (ووجدوا ما عملوا حاضراً.)**کهف / 9*** یعنی یافتند آنچه کرده بودند حاضر. این جا مال یتیم خوردی، لذت بردی خدا می داند آن صورتی که در آن عالم از آن، در جهنم می بینی، و آن، لذتی که در آن جا نصیب تو است چیست؟ این جا بد گفتی به مردم، قلب مردم را سوزانیدی. این سوزش قلب عباد خدا را، خدا می داند چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی خودت برای تو تهیه شده، به تو رد می شود، وقتی غیبت کردی، صورت ملکوتی او برای تو تعیین شد به تو رد می شود، با او محشوری و خواهی عذاب آن را چشید. اینها جهنم اعمال، که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانی است که اهل معصیت هستند ولی برای اشخاصی که ملکه فاصله و رذیله باطله پیدا کردند از قبیل ملکه طمع، حرص، جهود، جدال، شره، حب مال، جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمی است که نمی شود تصور کرد. صورتهای است که که در قلب من و تو خطور نمی کند که از باطن خود نفس، ظهور می کند که اهل آن جهنم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند.
سنخیت عذاب در آخرت
سختی و شدت حرارت آتش آخرت را ما نمی توانیم در این عالم ادراک کنیم. زیرا که سبب اختلاف شدت و بضعف عذاب، یکی قوت و ضعف ادراک است. هر چه مدرک قوی تر و ادراک تام تر و خالص تر باشد بیشتر ادارک ألم و درد کند.
و یکی دیگر اختلاف موادی است که حس به او قائم است در قبول حرارت چون مواد مختلف است در قبول حرارت مثلاً طلا و آهن را بیشتر قبول حرارت می کنند از سرب و قلع، و این دو بیشتر قبول می کنند از چوب و زغال و اینها از گوشت و پوست.
و یکی دیگر شدت ارتباط قوه ادراک است به محل قابل. مثلاً مغز سر انسان با آن که قبول حرارت کمتر می کند از استخوانها، مع ذالک تأثرش بیشتر است. زیرا که قوه ادراک در آن بیشتر نمایش دارد.
و یکی دیگر نقص و کمال خود حرارت است. اگر حرارت صددرصد درجه باشد،بیشتر متألم می کند از آنکه درجه باشد.
و یکی دیگر اختلاف ارتباط ماده فاعله حرارت است به ماده قابله آن. مثلاً آتش اگر مقارن با دست باشد یا بچسبد به دست، در سوختن فرق می کند.
تمام این اسباب خمسه که ذکر شد در این عالم، در کمال نقص است و در آن عالم در کمال قوت و تمامیت است. جمیع ادراکات ما در این عالم، ناقص و ضعیف و محجوب به حجب کثیره یی است که ذکر آن ها موجب تطویل و مناسب با این مقام نیست. امروز چشم ما، ملائکه و بهشت و جهنم را نمی بیند. گوش ما صداهای عجیب و غریب و برزخیان و قیامت و اهل آن را نمی شنود. حس ما ادراک حرارت آن جا را نمی کند. همه از نقص خود این ها است. آیات و اخبار اهل بیت صلوات الله علیهم مشحون به ذکر این مطلب است تلویحاً و تصریحاً.
اما بدن انسان در این عالم، قابل حرارت نیست. یک ساعت اگر در این آتش سرد دنیا بماند، خاکستر می شود، ولی خداوند قادر، در قیامت این بدن را طوری قرار می دهد و خلق می فرماید که در آن آتش جهنم - که به شهادت جبرئیل امین اگر یک حلقه از سلسله هفتاد ذراعی اهل جهنم را در این عالم بیاورند، تمام کوه ها از شدت حرارت آن ذوب می شود**بحار الانوار ج، 8 ص 305، تفسیر برهان ج 4، ص 379 *** باقی می ماند همیشه و ذوب نمی شود و تممام نمی گردد. بدن انسان هم در قیامت، قابلیتش نیست با این عالم.
و اما ارتباطی نفس به بدن در این عالم خیلی ضعیف و ناقص است. این عالم تعصی دارد از آن که نفس در او به قوای خود ظاهر گردد. ولی آن عالم، مملکت ظهور نفس است، و نسبت نفس به بدن، نسبت أتم مراتب نیبت ها و ارتباطها است.
و اما آتش این عالم، یک آتش افسرده سردی است و یک امر عرضی مشوب به مواد خارجیه غیر خالص است. ولی آتش جهنم خالص و بی خلط و جوهر قائم بالذات حی مریدی است که از روی شعور، اهل خود را می سوزاند، و به هر قدر که مأمور است، فشار به اهل خود را می آورد. در وصفش شنیدی فرموده صادق مصدق جبرئیل امین را. قرآن خدا و اخبار پر است از وصف آن.
و اما ارتباط آتش جهنم و التصاق آن به بدن در این عالم شبیه ندارد. جمیع آتش های این عالم اگر به انسان احاطه کند بیش از احاطه به سطوح نکند، ولی اتش جهنم به ظاهر و باطن و به خود مدارک و متعلقات آن ها یک نحو احاطه دارد. آن آتش است که قلب و روح و قوا را می سوزاند و با آن ها یک نحو اتحاد پیدا می کند که در این عالم بی نظیر است.
پس معلوم شد که موجبات عذاب در این عالم به هیچ وجه فراهم نیست. نه مواد این جا لایق قبول و نه فاعل حرارت تام الفاعلیه، و نه ادراک تام است. آتشی که جهنم از نفس او بسوزد، ما ادراک آن را و تصور آن را نمی توانیم بکنیم مگر آن که خدای نخواسته جزو متکبران گردیم، و این خلق زشت ناهنجار را اصلاح نکرده، از این عالم منتقل شویم و بالمعاینه آن را می بینیم (فلبس مثوی المتکبرین)**براستی چه بد است جایگاه خود پسندان

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




فلسفه غیبت
و قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند منجمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام بشر نبوده کسی الا مهدی موعود سلام الله علیه که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر، هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند لکن موفق نشدند حتی رسول ختمی صلی الله علیه و آله و سلم که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجر خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان، اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد این عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقائد یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدی موعود سلام الله علیه که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین ، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود. اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خدای تبارک و تعالی برای یک همچو معنایی، ما از آن می فهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر، قابل یک همچو معنایی نبوده است و بعد از انبیا که آنها هم بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیا و اولیای بزرگ، پدران حضرت موعود، کسی نبوده است که بعد از این، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراء عدالت را بکند، نمی توانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب ارواحنا له الفدا بزرگترین عید برای مسلمین است و بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین.(73)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ق.ظ ]




عظمت خانه کوچک حضرت فاطمه (س)
این خانه کوچک فاطمه سلام الله علیها و این افرادی که در آن خانه تربیت شدند که به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند، خدمت هایی کردند که ما را و شما را همه بشر را به اعجاب درآورده است خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقابل حکومت و قیام امیرالمومنین و صبر امیرالمومنین در مدت بیست و چند سال و در عین حال کمک کاری به حکومت موجود و بعد هم فداکاری در راه اسلام و فداکاری دو فرزند عزیزش امام مجتبی که یک خدمت بسیار بزرگ و دولت جابر اموی را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سیدالشهدا، چیزهایی بود که همه می دانید و می دانیم و با اینکه عده کم و اسباب و ابزار جنگ پیش آنها کم بود، لکن روح الهی و روح ایمان آنها را آنطور کرد که بر همه ستمکاران عصر خودشان غلبه پیدا کردند و اسلام را زنده کردند و برای ما و شما برادرهای عزیز الگو شدند که ما از کمی عده و کمی عده و کمی ابزار جنگ در مقابل تمام قدرت هایی که امروز با ما به جنگ برخاسته اند، مقاومت کنیم و همانطوری که اولیاء ما علیهم السلام نشان دادند که در مقابل مستکبران گاهی با تبلیغ و گاهی با اسلحه باید ایستاد و مستکبران را باید به جای خودشان نشاند، ما هم الگوی آنها را، تبعیت از آنها را می پذیریم(71)
صحیفه نور جلد:16 صفحه:67
حضرت مهدی بر پا کننده حکومت عدل
سالروز مبارک ولادت با سعادت و پربرکت حضرت خاتم- الاوصیاء ومفخر الاولیاء حجت بن الحسن العسکری ارواحنا لمقدمه الفدا، بر مظلومان دهر و مستضعفان جهان مبارک باد . و چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا علیهم السلام برای آن بود و چه مبارک است زاد روز ابرمردی که جهان را از شر ستمگران و دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد می نماید و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. و چه مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود وحکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا علیهم صلواه الله و حامیان اولیا علیهم السلام بوده تحقق یابد وبرکات حق تعالی بر زمین نازل شود و قلم های ننگین و زبان های نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و سازمان های دروغین حقوق بشر از دنیا بر چیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور این مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند وخورشید هدایت و امامت را طالع فرماید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




فاصله شیعیان با حضرت علی
من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعه آن بزرگوار هستیم . اگر متفکرین، نویسنده ها کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم. باید همه ما و همه کسانی که دعوی تشیع می کنند- الا معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمه هدی بودند- ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم لکن برای این که یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را. در بعد معارف، کسی که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست، یعنی، این که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدی. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوا هم خیلی کرده اند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم، نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی مابین خودمان و او.
یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است، نه یک مقام بالایی است که می فرماید عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید می ترسند و عبادت می کنند، یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت می کنند، این دوتا عبادت یکی اش مال اجرا هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که ما عبادتش را می کنیم، برای محبتی است که به خدا داریم. شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاودانید و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت، نه خوف، نه رجاء، نه جهات نفسانی. عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم. اما ما محبتی نداریم به خدا/ ما/ هر چی هست حب نفس است، هرچی هست مال خودمان است، تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم یعنی آن قدم اولی هم که اهل سیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم، خدر طبیعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(69)
صحیفه نور جلد:19 صفحه:286 تاریخ سخنرانی:4/1/65
مقام معنوی فاطمه زهرا( س)
من راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق سلام الله علیه می فرماید: فاطمه سلام الله علیها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طیقه اول از انبیاء عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف75 روز جبرء یل امین رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسائل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریه او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است و البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم کاتب وحی حضرت صدیقه در این 75 روز بوده است. مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مساله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرء یل می خواهد بیاید و مقام جبرء یل که روح اعظم است. چه ما قائل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را و وارد می کند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مامور می کند که برو و این مساء ل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیاء درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است، حتی در باره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که آن که من دیده ام که جبرء یل به طور مکرر در این 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلند پایه او حضرت صاحب سلام الله علیه است برای او ذکر کرده است که مساء ل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند- با این که آنها هم فضایل بزرگی است - این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیا علیهم السلام، آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا علیهم السلام و بعض از اولیایی که در رتبه آنها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده. و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه سلام الله علیهاست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




سه گناهی که بارش باران را باز می دارد
امام سجاد (ع) سه گناهی که بارش باران را بازمی دارد، بیان فرموده ند.
وارث: متن حدیث را از کتاب معاني الأخبار منتشر می کند.
أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُول:… ‏وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحْبِسُ غَيْثَ السَّمَاءِ جَوْرُ الْحُكَّامِ فِي الْقَضَاءِ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ.

اباخالد کابلی می گوید؛ از امام زين العابدين عليه السلام شنیدم که می فرمود: گناهانى كه بارش باران را باز مى دارد، عبارتند از: قضاوت ظالمانه، شهادت دروغ و كتمان شهادت.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




ابعاد وجودی حضرت علی(علیه السلام )
امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیاء، حضرت امیر سلام الله علیه را منصوب فرمودند . باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دست های خائن، برای جنگ هایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگ ها و جنگ افروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و می رسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمی شود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد می کردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حداقل قناعت می کردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال می بینیم که در هر رشته ای، مردمی که اهل آن رشته اند او را از خودشان می دانند، پهلوان ها حضرت امیر را از خودشان می دانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان می دانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان می دانند، فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش می داند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.
بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود، از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده است که ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین.**ضربت علی (علیه السلام) در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است. المستدرک، ج 3، ص 34. بحارالانوار، ج 39 ص 1و2. *** فرضا که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبداء، مبداء عشقی نبود، افضل من عباده ثقلین نخواهد شد انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که افضل من عباده ثقلین این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست دست او نیست، چشم، چشم او نیست، ید الله است، عین الله است اینها را ما با لقلقه لسان می گوییم و نمی توانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است اما تصورش را نمی توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




امامت و تشیع
معنی امامت
باحکم خرد ثابت نمودیم که باید امامت که معنیش تعیین نگهبان از برای دین است در دین اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام یک شخص خردمند عادی هم بود باید تکلیف دیندارن راپس خود را پس از خود معین کند اینک هم باز می گوئیم خدای عالم که قانونهائی گذاشته برای زندگی بشر و احکامی آورده برای سعادت جریان و آن جهان ناچار بحکم خرد قانونها و احکامی است که جریان خود را خدا و پیغمبر میخواستند نه ضد و نقیض آنرا و اینت محتاج بدلیل نیست خود از احکام روشن عقل است که هر قانونگذاری در عالم بدلیل در عالم قانون را برای جریان و عملی کردن می گذارد نه برای نوشتن و گفتن و ناچار جریان قانونها و احکام خدائی فقط منحصر بزمان خود پیغمبر نبوده پس از او بایستی آن قانونها جریان داشته باشد چنانچه واضح است و ما پس ثابت می کنیم ناچار در اینصورت باید کسی را خدای عالم تعیین کند که گفته او و پیمبر او را یکان بی کام و کاست بداند و در جریان انداختن قانونهای خدائی نه خطاکار و غلط انداز باشد و نه خیانتکار و دروغ پرداز و ستمکار و نفع طلب و طماع و نه ریاست خواه و جاه پرست باشد و نه در راه دین و خدا از خود و منافع خود دریغ کند. و این معنی امامت و دارای این اوصاف امام و در تمام امت بشهاد تواریخ معتبره و اخبار متواتر از سنی و شیعه غیر از علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر کسی چنین اوصاف را نداشت. (

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]


...



اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:
یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخصی متعلم خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حمله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادببیت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش انها است نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند. فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.
شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماواء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حد معین استفاده شود. در قصص قرآنیه اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرد آن که شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: (هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً) و ملازم خدمت او شد تا علومی که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاص به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: (رب ارنی کیف تحیی الموتی) از ایمان قلبی خواست ترقی کند به مقام اطمینان شهودی. بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به حناب ختمی مرتبت - اعرف خلق الله علی الاطلاق - دستور می دهد به کریمه شریفه (و قل رب زدنی علماً) این دستوارت کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء برای آن است که ما از آنها تبنه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.
یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می کنم، زیرا که می دانم این حجاب با گفته مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی از آن ها اشاره می کنم که که فی الجملة سهل الماخذتر است. این همه آیاتی که راجع به لقاءالله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات که در ادعیه و مناجاتهای ائمه علیهم السلام موجودات است، به مجرد اینعقیده، که ازاشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفة الله بکلی مسدود است، و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفکر در ذات، به آن وجه ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند ، تاویل و توجیه کنند؛ و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرة العین انبیاءو اولیاءاست آشنا نکنند. خیلی مایه تأسف است برای اهل الله که یک باب از معرفت را که می توان گفت غایب بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند؛ بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: می گویند: فلان، یک عقاید عامیانه خوبی داردت ای کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوه می شود خود عقاید عامیانه راازدست داده و دیگر معارف را، که معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد. این آرو درست مثل آرزوی کفار است که در کریمه الهیه نقل از آنها شده: و یقول الکافر یا لیتنی کنت تراباً.**(و کافر گوید کاش من خاک بودم) نباء / 40.***
ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله رابه تفصیل ذکرکنیم تا رسوایی این عقیده فاسده که ازجهل و غرور شیطانی پیدا شده واضع شود، کتابی جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطه این حجاب غلیظ شیطانی در پس پرده نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب مهجوریت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تاسفش بیشتر است، این است. چنانچه در کریمه شریفه فرماید: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً.**(و پیامبر گوید: پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند) فرقان / 30. ***مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عهده آن شاید ما متصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلاً جلدی پاکیزه وقیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیه نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟
آیا اگر غالب عمر خود را صرف تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فراگرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم کردیم، از شکایت رسول خدا صلی الله علیه و - آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشان ان نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیت است؛ قرآن حبل متصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیه خاصل شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب روایت کافی شریف فرموده: (انما العلم ثلاثه: آیه محکمه؛ و فریضة عادلة؛ و سنة قائمة.)
قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فراگرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء علیهم السلام که محشون از مواعظ و معارف و حکم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی - الارض است و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.
یکی دیگر از حجب که مانع از استتفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آن مفسرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده آری نموده و آن را به کلی محجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیت مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیت معاشرت آنها و شد رحال حضرت موسی با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر - به طوری که در کریمه شریفه هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً. مذکور است - و کیفیت جواب خضر، و عذر خواهی حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب و سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن است استفاده کنند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد. و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: الحمدالله رب العالمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی استفاده توحید افعالی کند بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود به چیزی نیست و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.
الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا عتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است که آن را از آن ظاهر مصروف نمود مثلاً در کریمه شریفه و جاء ربک**(و آمد پروردگارت…) (فجر / 22) *** و الرحمن علی العرش استوی**(خدای) رحمان بر عرش استیلا یافت.) (طه / 5) *** که فهم عرفی مخالف با قرآن است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.
پس، محتمل است، بلکه مضنون است، که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهند وارد شده است. و در این که در بعضی روایات شریفه است که لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن.**(عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است) بحار الانوار،ج 89 ، ص 95، (کتاب القرآن)، باب 8، حدیث 8. از تفسیر عیاشی. *** و هم چنین روایت شریفه که می فرماید: دین الله لایصاب بالعقول،**(دین خدا را با عقل ها نتوان ها یافت) بحارالانوار، ج 2، ص 303، کتاب العلم، حدیث 41 از کتاب الدین. *** شهادت دهد بر اینکه مقصود از(دین الله) احکام تعبدیه دین است؛ و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است. و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلکه از مصیباتی است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد، و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست.و الی الله المشتکی .
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یاسیئه چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب باآن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر گردد و در این صورت نفس چون آئینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد. سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی بکلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و بینات و تذکر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرمود (لهم قلوب یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالا نعام بل هم اضل.)**(آنان را دلهایی است که با آن نمی فهمند، و چشمهایی که بدان نمی بینند، و گوشهایی که با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلکه گمراهتر.) (اعراف / 179) *** نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکر و تذکر بی بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روز افزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند.
یکی دیگر از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حب و جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت الله بکلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قلهای قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: (افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها.)**آیا قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل است.) (محمد / 24) *** همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر است،از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهر محرم این اسرار نیست. قال تعالی: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون .**آیا در قرآن تدبر نمی کنند، با بر دلهایشان فقل است.) (محمد / 24). ***چنانچه از ظاهر این کتاب و مس آن عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است کسی که قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنویه است. و قال تعالی: ذلک الکتاب تقوی و ایمان هدی للمتقین… الخ. غیر متقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است؛ و غیر متقی و مؤمن به حسب مراتب دیگر آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک آیه شریفه که برای یفظه کفایت کند به شرط تدبر در آن قال تبارک و تعالی: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام سلام. و یخرجم من الضمات الی النور باذنه و یهدیهم و یهدیم الی صراط مستقیم.**(ای جانب خداوند نوری و کتاب و مبینی برای شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که که رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست می کند.) (مائده/15).***
خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رساله علی حده لازم دارد که اکنون مجال آن نیست. (64)
آداب قرائت قرآن
یکی از آداب قرائت قرآن حضور قلب است.
و دیگر از آداب مهمه آن، تفکر است. مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند.و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است، تا منتهی النهایه آن، که حقیقت قلب سلیم است - به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد**- (عن ابی عبدالله علیه السلام ، قال: القلب السیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه.) (قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق نباشد.) اصول کافی،( کتاب الایمان و الکفر)، ( باب الاخلاص)، حدیث 5 .*** به دست آورد. و سلامت قوای ملکیه. ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند. و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست آورد بکار بست، در هر مرتبه سلامت مه حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهراً نور ساطع الهی در آن تجلی کند، تا آن که اگر از جمیع انواع ظلمات که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلی کند و به طریق مستقیم انسانیت، که در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت کند: ان ربی علی صراط مستقیم**(بدرستی که پروردگار من بر راه راست است.) ( هود /56).***
و در قرآن شریف دعوت به تفکر و تعریف و تحسین از آن بسیار شده قال تعالی: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون.**نحل / 4 .***در این کریمه مدح بزرگی است از تفکر، زیرا که غایت انزال کتاب بزرگ آسمانی و صحیفه عظیمه نورانی را احتمال تفکر قرار داده؛ و این از شدت اعتناء به آن است که بس احتمال آن موجب یک کرامتی عظیم شده. و در آیه دیگر می فرماید: فاقصص القصص بتفکرون **(پس داستانها را حکایت کن باشد که بیندیشند). (اعرف / 76) *** و از این قبیل یا قریب به آن، آیات بسیار است. و روایات درباره تفکر نیز بسیار است. از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است که چون این آیه شریفه نازل شد که می فرماید: ان خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات… الخ**(پس در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانهایی است…) (آل عمران // 190).***فرمود: ویل لمن قرأها و لم یتفکرها فیها.**(وای بر آن کسی که آن را بخواند و در آن نیندیشد) نور الثقلین، ج 1، ص 350 (با اندکی اختلافات لفظی). ***عمده در این باب آن است که انسان بفهمد تفکر ممدوح کدام است؛ والا در این که تفکر در قرآن و حدیث ممدوح است شک نیست. بهترین تعبیرها از برای آن، آن است که خواجه عبد الله انصاری قدس سره می کند، قال: اعلم ان التفکر تلمس البصیر لاستدرک البعیة**منازل السائرین، (قسم البدایات)، (باب التفکر). *** یعنی تفکر جستجو نمودن (بصیرت) است - که چشم قلب است. برای رسیدن به مقصود و نتیجه که، غایت کمال آن است. و معلوم است مقصد و مقصود سعادت مطلقه است که به کمال علمی و عملی حاصل آید.
پس انسان در آیات شریفه کتاب الهی و در قصص و حکایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیه، که سعادت است، به دست آورد. و چون سعادت رسیدن مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان بای از قرآن شریف سبل شرافت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب می کند؛ چنانچه در آیه شریفه سابقه اشاره به آن شد. و چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و عمر کوتاه عزیز خود را صرف در اموری که مقصد به رسالت نیست نکند و از فضول بحث و کلام در چنین امر مهمی خودداری کند.
و چون مدتی چشم دل را به این مقصود افکند و از دیگر امور صرف نظر کرد، چشم دل بینا گردد و حدید شود، و تفکر در قرآن برای نفس عادی شود و طرق استفاده باز گردد، و ابوابی بر او مفتوح شود که تا اکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون به هیچ نمی کرد؛ آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلیه می فهمد، و مفاد آیه شریفه و ننزل من القرآن من هو شفاء و رحمتة للمومنین و لا الظالمین الا خساراً. و معنی قول امیر المؤمنین صلوات علیه راکه می فرماید: و تعلموا القرآن؛ فانه ربیع القلوب. و استثفوا بنوره؛ فانه شفاء الصدور ادراک می کند. از قرآن شریف فقط امراض جسمانیه را طلب نمی کند، بلکه عمده مقصد را شفاء امراض، روحانیه که مقصد قرآن است قرار می دهد قرآن برای شفاء امراض جسمیه نازل نشده، گر چه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود، چنانچه انبیاء علیه السلام نیز شفاء جسمانی نیامده بودند گرچه شفاء دادند؛ آنها اطبا نفوس و شفا دهندگان قلوب و ارواحند. (65)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




راه استفاده از قرآن
اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفه الهیه را دانستی، یک مطلب مهمی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف برتو باز شد و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد.آن، آن را کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و تعلم و افاده و استفاده بدانی: و مقصود ما از تعلیم و تعلم و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطلاعی و اطلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به دور است.
و این که استفاده ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - که یا به آن نظر تعلیم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - فقط قرائت قرآن می کنیم برای ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم؛ و لهذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلم داشته باشیم، با نکات بدیعیه و بیانیه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول و مکی و مدنی بودن آیات و سوره، و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، و دیگر امور از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه مفسرین بزرگ ما نیز عمده هم خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکرده اند.
به عقیده نویسنده تا کنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به طور کلی معنی (تفسیر) کتاب آن است که شرح مقاصد ان کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است، باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی (مقصد) از نزول را به ما فهماند مفسر است، یه (سبب) نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصه آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، که حق تعالی مکرر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا می کند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن اندازه، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این یک خطایی است که قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد خود را می فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم .مصنف کتاب مقصد خود را بهتر می داند.
اکنون به فرموده های این مصنف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، می بینیم خود می فرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
این کتاب را کتاب هدایت خوانده می بینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه می فرماید: و اقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر.
می بینیم می فرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون. می فرماید: کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا ایاته و لیتذکر اولوالباب. الی غیر از آیات شریفه که ذکرش به طول انجامد.
بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمتای فراوان کشیده و رنجهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده فلله در هم و علی الله اجرهم، بلکه مقصود ما آن است که در راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و حبل المتین تمسک به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علماء و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السرور و - الخلود باشد، به طوری مه در این کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده. صاحب این کتاب سکاکی و شیخ نیست و که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودی و ابن خلکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دلالت بر صدق نبی اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیه است؛ این کتاب خدا است و به شئون الهیه جل و علا دعوت می کند. مفسر باید شئون الهیه را به رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود - و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة و لا یزید الظالمین الا خساراً.**(ما از قرآن آنچه را که برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می کنیم وآن ستمکاران را جز زیان نمی افزاید). اسراء / 82 .*** چه خسارتی بالاتر از این که سی - چهل کتاب الهی ار قرائت کنیم و به تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن باز مانیم. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.**(پروردگارا ما بر خود ستم کردیم و اگر ما ار نیامرزی و بر ما رحمت ننمائی محققاً از زیانکاران خواهیم بود) اعراف / 23. ***(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]