نرجس
 
   



روزی که به هیچ کس ظلمی نمی شود!

خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد

در دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم و با آن درگیر هستیم، با بی عدالتی ها و ظلم هایی روبرو هستیم که ما را به ستوه می آورند… اما همه دل خوشیمان به این است که آخرتی وجود دارد که در آن جا به هیچ کس ظلمی نمی شود.

خدای سبحان در آیه 54 سوره مبارکه یس به نکته مهمی از نیازهای انسان اشاره می فرماید که در دنیا کمتر کسی به آن عامل است. می فرماید: امروز به هیچ كس ستم نمی شود (فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا).

نه از پاداش كسى كاسته می شود و نه كیفر كسى افزون می گردد و حتى به قدر یك سر سوزن كم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.

سپس به بیانى می پردازد كه در حقیقت دلیل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است می فرماید: شما جز آنچه را عمل می كردید جزا داده نمی شوید (وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).

ظاهر این تعبیر بدون آنكه چیزى در تقدیر گرفته شود این است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است، چه عدالتى از این بهتر و برتر؟!

در آیه 7 سوره مبارکه زلزال می فرماید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ این یک مساله است. هر کاری بکنی، ولو یک ذره در قیامت خواهید دید.

لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا(کهف،49) هرچه که کرده اند حاضر می یابند. می بینند.

وَلَا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا(کهف، 49) خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد.؛ هیچ چیز از شمارش جا نمی ماند…

در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا قیامت یک روزی است که هرکسی هرچه از کار خیر کرده را در برابر خودش حاضر می یابد. در ادامه می فرماید: وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ آنچه که بدی کرده را هم در برابر خودش می یابد. تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا دوست دارد و آرزو می کند که خدایا بین من و عمل بدی که کرده ام هزار فرسخ فاصله باشد.

به عبارت دیگر: اعمالى كه از نیك و بد در این عالم انجام می دهید در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم می یابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پایان حساب، همدم و همنشین شماست ، آیا محصول اعمال كسى را به او تحویل دادن بر خلاف عدالت است؟ و آیا نفس اعمال را تجسم بخشیدن و قرین او ساختن ظلم است؟

و از اینجا روشن می شود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اینجا در میان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم، به خاطر آن است كه توانائى این را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحویل دهند.

جمعى از مفسران چنین تصور كرده اند كه جمله اخیر مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كیفر مى بینند، و شامل مؤمنان نمی شود، چرا كه خداوند بیش از اعمالشان به آنها پاداش می دهد. ولى با توجه به یك نكته این اشتباه برطرف می گردد و آن اینكه: در اینجا سخن از عدالت در پاداش و كیفر است و گرفتن جزاى استحقاقى، این منافات ندارد كه خداوند براى مؤمنان از فضل و رحمتش هزاران هزار بیفزاید كه آن مساله تفضل است و این مساله استحقاق .
تغییر نعمت و نقمت؛ تفضّل و استحقاق
نعمت بر اساس استحقاق نیست؛ بلکه از روی تفضل و لطف است؛ ولی یقینا کیفر بر اثر استحقاق است؛ ممکن نیست ذات اقدس خداوند بی گناهی را کیفر کند؛ ولی ممکن است خداوند، تفضلا کسی را متنعم سازد. به عبارت دیگر، تغییر نعمت ، سبب طلب می کند؛ ولی تغییر نقمت، سبب نمی خواهد؛ سببش همان لطف و رحمت الهی است چون ممکن نیست کاری بدون سبب رخ بدهد.

گاهی سبب، لطف خداست و گاهی هم استحقاق قابل، زمینه قبول را فراهم می کند. آیه مزبور می فرماید: خداوند نعمتی را که داد هرگز نمی گیرد یا کم نمی کند؛ اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض کنند؛ مثلا، اگر شاکرند، کفران نعمت کنند و اگر متواضع، سخی و مطعم هستند، متکبر، مستکبر و بخیل شوند و ترک اطعام کنند، در این صورت ذات اقدس اله هم مسیر نعمت خود را برمی گرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. می داند چه فرد یا جامعه ای، اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون کرده و چه فرد یا جامعه ای اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون نکرده اند و این به عنوان سنتی الهی ذکر شده، یعنی سنت ذات اقدس اله بر این است که نعمتی را که به فرد یا گروهی داده از آنها نمی گیرد؛ مگر این که آنان در اوصاف نفسانی خود تغییری ایجاد کنند.

در سوره «رعد» همین مطلب به زبان دیگری بیان شده است: « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ » (سوره رعد، آیه 11).

اگر خداوند بخواهد چیزی را حفظ کند، ماموران الهی، همه اطراف آن شی ء را احاطه کرده اند. آنگاه می فرماید: اگر خداوند نعمتی را به قومی عطا کند، هرگز آن نعمت را تغییر نمی دهد؛ مگر این که آن قوم، مسیر اخلاق خود را دگرگون کنند. به این ترتیب قرآن برای قوم، ملت و جامعه جایگاه ویژه ای قرار داده است. ممکن است فردی که در جامعه زندگی می کند، اخلاقش را عوض کند؛ ولی مادامی که جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمی گیرد و این هم لطف مجدد الهی است.

موضوعات: شهادت  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-26] [ 10:29:00 ق.ظ ]




عواقب قضا شدن نماز صبح

کسانی که نماز صبحشان قضا شود, رزق و روزیشان تنگ میشود

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.

امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشه.

آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.

امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.

امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟

وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت.

پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.

از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟

فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.

همچنین مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد.

فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ق.ظ ]




اهمیت کتاب خواندن برای کودکان

اهمیت کتاب خواندن برای کودکان و چند توصیه مهم در همین رابطه

در کشور ایران میانگین مطالعه روزانه کمتر از یک دقیقه است. این درحالی است که کتاب خواندن والدین حتی باعث رشد و تکامل ذهنی و رفتاری کودکان می‌شود. خوب است فرهنگ کتاب خواندن رادر خود و کودکمان گسترش دهیم و با آگاهی بیشتر درباره نوع کتاب و تناسب آن با سن فرزندمان تصمیم‌گیری کنیم.
یکی از مهم‌ترین جنبه‌های توسعه توانمندی‌های کودک، کتاب خواندن برای وی است. شاید پیش خود فکر کنید کودکان با خواندن کتاب فقط مدتی را در کنار مادر یا پدر به آرامش سپری می‌کنند و تنها فایده آن خوب به خواب رفتن کودک است. شاید هم از اینکه کودکتان از شما می‌خواهد که مدام برایش کتاب بخوانید، خسته شده‌اید اما اشتباه نکنید. این کار نه تنها برای امروز کودک مفید است بلکه روی شخصیت آینده وی نیز تاثیر مستقیم دارد.
● تکوین شخصیت کودک
خواندن داستان و قصه نقش بسیار مهمی‌ در تکوین شخصیت کودک دارد. در سنین زیر سه سال به ویژه در زمینه‌های زبان آموزی و آموختن کلمات تازه، نقش بسیار مهمی ‌دارد. در سنین بالاتر، گنجینه لغات کودک به سرعت وسیع و اطلاعاتش غنی می‌شود. کودک به کمک قصه و شعرخوانی، یا گوش دادن به آن و یا بازگو کردن قصه‌هایی که شنیده است، چگونگی بیان احساسات، عواطف و افکار را آموخته و یاد می‌گیرد که چگونه در برخورد با مشکلات شخصی اعتماد به‌نفس داشته باشد.
● تفکر، تخیل و اخلاق
داستان‌ها و اشعاری که کودکان می‌خوانند و می‌شنوند، اثر عمیقی در فکر و روحیه، تخیل و قوت تصور آنان می‌گذارد و ایشان را برای شیوه معاشرت با دیگران آماده می‌سازد. در ضمن از طریق قصه‌ها و داستان‌های خوب، کودک به بسیاری از ارزش‌های اخلاقی مانند مقاومت در برابر زور، راستگویی، امیدواری، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و نتایج آن پی می‌برد و تلاش می‌کند خود را در دنیای واقعی مشابه شخصیت‌های موجه داستان جلوه بدهد.
● آموزش احترام به نظر جمعی
آموختن مشارکت در حل مساله و احترام به نظر جمعی، از نتایج مستقیم کتابخوانی برای کودکان است. پشت سر هم بودن و پیوستگی منطقی صحنه‌های کتاب، کودک را سرگرم می‌کند و به ذهن او نظم منطقی می‌دهد. آن دسته از کودکان که در دوره پیش از دبستان به قصه‌ها گوش داده‌اند و با صداها و واژه‌ها و معنای آنها به صورت شنیداری آشنا شده‌اند، در سنین مدرسه و با برخورد با شکل نوشتاری کلمات معنی آنها را سریع‌تر درک می‌کنند. یکی از راه‌های کنترل هیجانات کودکان، خواندن کتاب داستان‌هایی است که به کودکان یاد می‌دهد ابتدا هیجانات خود را بشناسند و سپس به درستی حالت خود را بیان و آن را کنترل کنند.
● انتخاب کتاب برای کودکان
مساله انتخاب کردن کتاب مناسب، با توجه به انبوه کتبی که در اختیار شماست، مشکلی اساسی است. سعی کنید کتابی را برای فرزند خود انتخاب کنید که: حتما در گذشته آن را خوانده و محتوای آن را پسندیده باشید، احتمال می‌دهید برای کودک جالب توجه است و از خواندن آن لذت می‌برد، اطلاعات عمومی‌مناسبی را در باره جهان اطراف به کودک می‌دهد، به کودک کمک می‌کند تا احساس کند که توانایی‌هایی دارد که تاکنون به آنها توجه نکرده است و در سایه تلاش و کوشش می‌تواند آنها را به‌دست آورد، به کودک کمک می‌کند که بداند در دنیای اطراف او کودکان دیگری هم هستند که شرایط مشابهی با او دارند و با آن مشکل به‌خوبی کنار آمده‌اند یا آن را حل کرده‌اند.
کتابی مفید است که با تحریک حس کنجکاوی، کودک را به سوال کردن بیشتر تشویق می‌کند، گاهی اصلاح رفتارهای ناشایستی که کودک دارد و نمی‌توانید یا نتوانسته‌اید با بیان مستقیم در رفع آنها بکوشید، در قالب خواندن کتاب با همان مفهوم راحت‌تر است. به‌طور مثال اگر کودک از شستشوی دست و صورت یا به حمام رفتن امتناع می‌کند، کتاب «حسنی نگو یه دسته گل» پیام مناسبی برای این کودک دارد.خواندن این کتاب برای کودک که با توجه وی نیز همراه باشد، به شما کمک می‌کند که آنچه در ذهن خود دارید،در قبال پیام داستان به کودک بفهمانید. در سنین زیر دو سال، از کتاب‌های نرم، پارچه‌ای و مقاوم که در هر صفحه، یک تصویر کامل و مشخص دارند و داستان آنها بسیار کوتاه است، استفاده کنید. در این سنین توجه به بزرگی قطع کتاب و زیاد بودن تصاویر آن مهم‌تر از متن کتاب است. شما می‌توانید در خواندن هر صفحه از کودک نیز کمک بگیرید تا آنچه می‌بیند توضیح بدهد یا از وی درباره تصاویر سوال کنید. در دوره دو تا چهار سالگی، داستان‌های کوتاه هدفمند و کتاب‌های حاوی اشعار ساده و داستان‌هایی که از زندگی روزمره کودک سرچشمه گرفته‌اند (غلبه بر ترس از تاریکی، دور نشدن از والدین به هنگام خروج از منزل، سلام کردن، نظم و انضباط و…) کتاب‌هایی که مضمون واحدی دارند( درباره شکل‌های هندسی، رنگ‌ها، حیوانات، آب وهوا و..) مناسب‌ترند. به‌طورمعمول کودکان تمایل زیادی به تکرار این نوع داستان‌ها دارند که بد نیست گاهی از ایشان بخواهید برای شما آنچه در باره تصاویر می‌دانند، بازگو کنند. برای کودکان پیش‌دبستانی کتاب‌هایی با داستان بلند، لطیفه، قصه‌های محلی و سنتی که ترسناک نباشند، با مضمون مسایل زندگی روزمره (راست‌گویی، کنترل خشم، کنار آمدن با هم‌سن و سالان و….) سودمندند. از انتخاب کتاب‌هایی که واقعه‌ای ترسناک را یادآوری می‌کنند یا در انتها نکته آموزشی مناسبی را القا نمی‌کنند، خودداری کنید.
● کی کتاب بخوانیم؟
هر وقت کودک تقاضای گوش دادن به کتاب‌خوانی را داشت یا تا زمانی که کودک با حوصله به سخنان شما گوش می‌دهد، کتابخوانی را ادامه دهید. هیچ‌گاه بیش از حد به مطالعه کتاب اصرار نکنید چون این امر نتیجه معکوس دارد و کودک را از کتاب گریزان می‌سازد. فراموش نکنید اگر خودتان ساعاتی از روز را به مطالعه نپردازید، توجه کودک را به مطالعه به سختی می‌توانید جلب کنید. گاهی مطالعه درحضور کودک، تمایل وی را به آوردن کتاب‌هایش و خواندن آنها بیشتر می‌کند. پیش از خواب، زمان مناسبی برای گوش کردن به کتاب‌خوانی شماست.
● چگونه کتاب بخوانیم؟
لزوما نیاز نیست که کتاب را برای کودک از روی آن بخوانید بلکه می‌توانید داستان آن را با توجه به تصاویر بیان کنید. بهتر است تمام داستان را پیش‌تر خوانده و مرور کرده باشید. یک قصه گوی خوب نباید تمام حوادث را با عباراتی صریح و روشن بیان کند بلکه بهتر است به اشاره از آن بگذرد تا کودک مجال تفکر و تخیل پیدا کند که این خود برای کودکان نشاط آور است.
در برنامه کتاب‌خوانی باید به کودکان اجازه داد که وسط صحبت بدوند و با طرح نظر یا سوال چیزی را که متوجه نشده‌اند، دوباره بپرسند تا بهتر بفهمند. به طور معمول، بچه‌ها دوست دارند که قصه‌های شنیده شده را دوباره بشنوند. بازگویی قصه‌های شنیده شده به‌وسیله خودشان یا شما فایده‌های بسیاری دارد زیرا علاوه بر پرورش قدرت حافظه، تمرین مناسبی برای تقویت قدرت بیان بچه‌ها نیز هست. رفتار، به ویژه چهره شما کمک بسیار مؤثری به برداشت مفاهیم کتاب می‌کند. او ضمن اینکه به کلمه‌هایی که به تصاویر داستان جان می‌بخشد توجه دارد، در تمام مدت به اخم و لبخند، ترس و بیم و سایر عواطف شما نیز چشم می‌دوزد. به هر شیوه‌ای که برای کودک خود کتاب بخوانید، همراهی شما به او کمک می‌کند که به تدریج مهارت‌های فردی خود را گسترش داده و تکامل بخشد. فراموش نکنیم که اغلب برای سنین بالاتر از دو سال برنامه مشخصی برای تقویت توانایی‌های کودک در خانواده‌ها پیگیری نمی‌شود و همین سال‌هاست که شالوده موفقیت در آینده را پایه‌ریزی می‌کند.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




توصیه ای برای نماز خوان شدن فرزندان

یک عمر زیارت و حج می‌رویم اما نمی‌فهمیم نماز یعنی چه. ما آلوده هستیم، هر کسی اندازه خودش حساب کند از وقتی که بالغ شده چه گناهانی انجام داده است.

آیت ‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی، مفسر قرآن کریم در جلسه تفسیر خود با اشاره به آیات 58 و 59 سوره کهف، گفت: خداوند حکیم آن کسانی را که از آیات الهی باخبرند و در عین حال عملاً اعراض می‌کنند را توبیخ و تهدید کرده است.

مردمی که برنامه را می‌دانند ولی عمل نمی‌کنند و زشت و زیبا و گناه و عبادت برایشان فرقی نمی‌کند، خداوند اینها را مذمت کرده است. در دنیا کیفرشان این است که مهر بر قلبشان زده می‌شود. اینکه یک عمر زندگی می‌کنم و نفهمم خدا و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) چه بودند همین مهر بر دل‌ است.

آیه 57 سوره کهف «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا؛ کیست ‏ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روى برتافته».

در عین حال اگر توبه کنند، خدا می‌پذیرد. «وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ»، خدای تو هم آمرزنده است هم مهربان. اما باید توبه واقعی انجام شود؛ اگر حق‌الله و حق‌الناس بر ذمه‌اش بود و ادا کرد، آن توبه می‌شود. مال و آبروی مردم و ضایع کردن حق همسر و اولاد و … همه حق‌الناس است. چون خداوند مهربان است مهلت می‌دهد. خداوند می‌فرماید از گنه‌گاران راضی نیستم ولی در عذاب تعجیل نمی‌کنم. تاریخ نشان می‌دهد که اقوام مختلف تا یک زمان معینی مهلت داده شدند.

بدبخت آدمی که خودش را جهنمی کند. ظلم به نفس اول است، چون به حرف خدا گوش نداده و محکوم به عذاب شده است، به دنبالش به مردم هم ستم می‌کند. ظلم به نفس مقدم بر ظلم به غیر است. کسی که به خدا احترام نگذاشته به خودش ستم می‌کند. کسی که ظالم به خود باشد حتماً نسبت به مردم هم ظالم خواهد بود.

یک عمر زیارت و حج می‌رویم اما نمی‌فهمیم نماز یعنی چه. ما آلوده هستیم، هر کسی اندازه خودش حساب کند از وقتی که بالغ شده چه گناهانی انجام داده است.

بهشت جای آلودگان نیست
جوانان عزیز، باید پاکسازی کنیم. آلوده‌ها را به بهشت راه نمی‌دهند مطمئن باشید. نه اینکه بگوییم امام حسین(علیه السلام) و امیرالمومنین(علیه السلام) داریم همه چی حل می‌شود. اصل این است که دین داریم، امام حسین(علیه السلام) و امیرالمومنین(علیه السلام)‌ فدای دین شدند.

خداوند برنامه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تزکیه قرار داده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای این آمده است. «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُومِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِی»، (آل عمران/164)، خداوند اولین کار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را خواندن قرآن برای مردم تعیین کرده اما این را کافی ندانسته است. وظیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که مردم را تزکیه کند و دستور دهد که خودشان را پاک کنند. قرآن خواندن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم کافی نبود، برای ما هم کافی نیست.

خانه‌ای را که بخواهید نقاشی کنید اول دیوارها را پاک می‌کنید و بعد نقاشی می‌کنید. تا جان را پاک نکنید نوسازی نمی‌شود. غیر خدا در دل‌های ما جای گرفته است. محبت پول، زن، ریاست، شهرت و …، اینها همه غیر خداست. دلی که غیر خدا در آن جای گرفته، خدا در آن جا ندارد.

حب مال دل‌ها را کثیف کرده است، باید صدقه و خمس بدهیم. باید پاک بشویم و تطهیر و تزکیه داشته باشیم، اول باید پاکسازی باشد. در سوره شمس خداوند 11 قسم خورده است، قسم خدا شوخی نیست. مطمئن باشید ناپاک‌ها به بهشت راه ندارند. تنها کسانی مفلح می‌شوند که تزکیه داشته باشند. مطمئن باشید شما رستگار نخواهید شد مگر اینکه تزکیه داشته باشید.

چقدر اشعار را در دلمان جای می‌دهیم که سعدی چه گفته، حافظ چه گفته، ببینیم خدا چه گفته است. مسلماً آن آدمی می‌تواند مفلح شود که تزکیه کرده است و خدا را حاضر دیده و نماز خوانده است. ذکر خدا، حاضر دیدن اوست. نمازهای ما غالباً‌ ذکر ندارد، خداوند را حاضر و ناظر ندیدیم که بعدش در مقابلش به سجده بیفتیم. انسان تا کسی را به کمال نشناسد به دنبالش نمی‌رود.

آن کسی که خدا را شناخته و معرفت دارد و او را به جمال و کمال بشناسد قهراً دوستدار خدا می‌شود و به زبان هم آن را می‌آورد. چند بار نماز خواندن برای این است که کم کم تمرین کنیم و ذکر خدا در قلبمان جای بگیرد. یاد خدا بیفتیم و لحظه به لحظه بر درجه آشنایی ما با خدا افزوده شود و جزو مقربین بشویم و موقع رفتن، دیگر الهه شده باشیم.

این آینه تا صاف نباشد جمال خدا را نشان نمی‌دهد. گفته‌اند از پنج سالگی بچه‌ها را با نماز آشنا کنید. قبل از اینکه ارزش پول را نشان دهید ارزش خدا را نشان دهید. از پنج سالگی شروع کنید که حرف نماز بزنید و از هفت سالگی به نماز ترغیبشان کنید و در نه سالگی اگر تمرد کرد تنبیهش کنید تا به سن پانزده سالگی رسید خودش می‌داند که باید نماز بخواند چون از پنج سالگی حرف نماز شنیده است.

روزه واجب است اما از بیماران و پیرها واجب نیست. حج واجب است ولی برای فقرا و مستمندان واجب نیست. غیر از نماز، نماز استثنا ندارد، در هیچ حالی نماز تعطیل نمی‌شود. نماز در هیچ حالی ساقط نیست مگر دیوانه شود یا حیض ببیند. این نشان می‌دهد که نماز مقدمه تزکیه است. خاکسار شدن بعد از شناختن جمال اوست که آن هم بعد از تزکیه است.

روزی یک ساعت را برای فکر کردن خود معین کنید. مفلح و رستگار آن کسی است که اول خودش را پاک کند. توبه کار شود بعد هم خدا را حاضر و ناظر ببیند، مدتی که تمرین کرد درست می‌شود بعد روح الهی می‌شود. باید خودمان پاک شویم تا پاک‌کننده دیگران شویم.

اهمیت نماز حتی در میدان جنگ!
نماز از واجباتى است كه در حال جنگ و بیمارى نیز واجب است و تکلیف در آن شرایط نیز ساقط نمی‌شود:

«وَإِذَا كُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَكَ… * فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُوْمِنِینَ كِتَاباً مَوْقُوتاً»؛(نساء: 103 - 102)[و هنگامى كه در میان آنها باشى و [در میدان جنگ] براى آنها نماز را برپا كنى، باید دسته‏اى از آنها با تو [به نماز] برخیزند و سلاح‏هایشان را با خود برگیرند و هنگامى كه سجده كردند [و نماز را به پایان رساندند]، باید به پشت سرِ شما [به میدان نبرد] بروند، و آن دسته دیگر كه نماز نخوانده‏اند [و مشغول پیكار بوده‏اند]، بیایند و با تو نماز بخوانند…، و هنگامى كه نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد كنید، ایستاده و نشسته و درحالى‏كه به پهلو خوابیده‏اید و هرگاه آرامش یافتید [و حالت ترس زایل گشت]، نماز را [به طور معمول] انجام دهید؛ زیرا نماز وظیفه ثابت و معینى براى مومنان است.

پس یادمان باشد این وظیفه بزرگ و با اهمیت را با بی خیالی ترک نکنیم و حواسمان باشد که …

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:02:00 ق.ظ ]






شرایط اجابت دعا
اگرچه امروزه در مراودات و محاوره های روزمره بارها و بارها ممکن است به همدیگر “التماس دعا” بگوییم اما شاید چندان متوجه رمز و راز این عبارت کوتاه نباشیم و صرفا از سر عادت تکرارش کنیم. اما پرسش مهمی که نیازمند درنگ و تأمل است همین است که چرا ما به دعای دیگران نیاز داریم و حتی با التماس می خواهیم که آن ها در حق ما دعا کنند.

دعا پشتوانه عمل است نه جایگزین آن
دعا نافی عمل نیست و نباید چنین پنداشته شود که داعی وظیفه ای جز گشودن دست نیاز به درگاه حضرت بی نیاز ندارد و باید بنشیند و پی در پی تمنا و درخواست نماید تا حاجاتش برآورده شود و موانع راهش مرتفع گردد. بلکه برعکس دعا بدون عمل تحقق نمی یابد و داعی باید در کنار تفکر و تعقل و کار و تلاش درخواست هایش را به پیشگاه الهی عرضه بدارد و از او یاری و مساعدت بطلبد.

در فرهنگ عمومی قاعده ای مطرح است و آن این که از تو حرکت از خدا برکت. این اصل و قاعده که در تعالیم مقدس اسلام ریشه دارد و از آنجا در فرهنگ عمومی نفوذ و تسری یافته است به ضرورت عزم و اراده و حرکت و فعالیت و در کنار آن دعا و تقاضای مساعدت الهی در رفع موانع و مشکلات تصریح دارد و این واقعیت را می نمایاند که محال است بدون حرکت برکتی از جانب حضرت پروردگار نازل گردد. آنچه در این باره با معیارهای شرع و عقل انطباق دارد این است که دعا پشتوانه عمل است نه جایگزین آن و هر انسان داعی با ایجاد پیوند و ارتباط معنوی با حضرت پروردگار از او یاری و مساعدت می طلبد تا تلاش و کوشش هایش در امور مختلف معنوی اقتصادی علمی سیاسی و نظامی را به نتیجه برساند و افق های پیروزی و موفقیت را نمایان سازد.

آداب دعا کردن
دعا کردن آدابی دارد از جمله اینکه قبل از دعا کردن نعمت های خدا را برشماریم و در این مورد باید به نعمت های ویژه خداوند توجه داشته باشیم که تا خدا آنها را از ما نگیرد متوجه نمی شویم.
تمجید خدا، شکرگزاری، بازگویی عیب های خود، استغفار و صلوات فرستادن از دیگر آداب دعا است.

شرایط اجابت دعا
سخن از تاثیر و استجابت دعا برای دیگران و یا دعا و نیایش به شکل جمع امری است که در روایات به آن اشاره شده است. بدین معنا که دعا به شکل جمع و یاد کرد دیگران در دعا موجب می شود تا خواسته شما نیز پذیرفته شود.

در شرایط استجابت دعا، دعای دیگران درحق شخص است. در آیات قرآنی سخن از طلب استغفار پیامبر (صلی الله و علیه وآله) از برای مومنان بیان شده است. خداوند از پیامبر می خواهد تا برای مومنان دعا و نیایش کند و درجهت رهایی ایشان از گناه در حق آنان استغفار نماید. (نساء،64) دعا و استغفار پیامبر (صلی الله و علیه وآله) برای مومنان در تحلیل قرآنی از جایگاه خاصی برخوردار است (آل عمران،159) زیرا پیامبر(صلی الله و علیه وآله) درپیشگاه خداوند از مقام بلند و والایی برخورداراست و استغفار حضرت همانند شفاعت ایشان پذیرفته می شود.در آیاتی دیگر توضیح داده می شود که خداوند برای رضایت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) شفاعت وی را تا آن اندازه می پذیرد که وی راضی و خشنود گردد. از این رو دعای پیامبر برای مسائل بسیار سخت و اموری که احتمال استجابت نیست می تواند تاثیر گذار باشد. البته برای وی نیز محدودیت هایی (توبه،113- کهف،55) در برخی از مسائل است که در داستان استغفار حضرت ابراهیم در حق سرپرست و ولی خویش بیان شده و از مومنان خواسته شده که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را درهمه چیز جز مساله استغفار در حق ولی خود، الگو و سرمشق قرار دهند. (ممتحنه،4)

در شرایط استجابت دعا، دعای دیگران درحق شخص است
در داستان منافقان نیز در تبیین محدودیت ها می فرماید که اگر پیامبر (صلی الله و علیه وآله) حتی بیش از هفتاد بار برای منافقان استغفار کند خداوند آنان را نمی بخشد. (توبه،80) منافقان با تعریض و کنایه بر این مطلب تاکید می کردند که فرقی میان دعا و استغفار آن حضرت (صلی الله و علیه وآله) با نیایش های دیگران نیست و خداوند با تخطئه این بینش و اندیشه آنان تبیین می کند که نمی توان و نمی بایست دعا و استغفار حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) را با نیایش های دیگران همسان دانست. بی گمان دعاهای انسان های کامل و کسانی که محبوب خداوند 179368 هستند را نمی توان با نیایش های دیگران هم سنگ دانست. انسانهای کامل و محبوب به جهت جایگاه و مقام والای خویش به آسانی می توانند خواسته های خود را بیان و پاسخ دریافت کنند.

التماس دعا می گوییم تا دعایمان مستجاب شود
از دیگر مسائل که به عنوان شرایط استجابت دعا بیان می شود مساله درخواست دعا از دیگران است. درحدیث قدسی درباره ارزش این مساله و تاثیر آن در استجابت دعا به این نکته اشاره می شود که دعای دیگران از آن جهت که شخص با آن زبان، گناهی نکرده است اجابت می شود و خواسته هایی که در حق وی از خدا شده برآورده می شود.

در کتاب الجواهر السنیه که کلیات حدیث قدسی است در باب هفتم ص 146آمده خداوند به موسی(علیه السلام) وحی کرد: ای موسی، مرا با زبانی بخوان که گناه نکرده است. موسی عرض کرد: خداوندا! آن زبان را از کجا بیاورم؟ خطاب آمد: با زبان دیگری مرا دعا کن.

در تفسیر این حدیث قدسی دوگونه برداشت بیان شده است: نخست آنکه در هنگام دعا از واژگان جمع استفاده کند و دیگری را نیز با خود همراه سازد و بگوید که خداوندا ما را ببخش و یا به ما فرزندان نیکو ده و یا عاقبت همه ما را ختم به خیر گردان. دوم آنکه از دیگران التماس دعا داشته باشد و از آنان بخواهد که در حق شما دعا کنند چنان که دستور داده شده است که مومنان از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) بخواهند تا در حق ایشان استغفار کند. بنابراین شخصی که از دیگری می خواهد که برای وی دعا کند از زبانی استفاده می کند که با آن گناهی نکرده است. اگر به کسی گفته شود که با زبانی که گناه نکرده ای دعا کن آن زبان تنها زبان دیگری است؛ زیرا شخص با زبان دیگری دعا نکرده و یا آنکه شخص با اعضا و جوارح دیگری هرگز گناهی مرتکب نشده است از این رو زبان دیگری زبانی است که شخص با آن هیچ گناهی انجام نداده است.

کلام آخر
می توان گفت که حقیقت التماس دعا این است که شخص می خواهد از زبانی استفاده کند که با آن خودش هرگز گناهی نکرده است و در پیشگاه الهی پاک و مبرا از گناه است. از این رو می توان گفت که دعای دیگری در حق هر کسی مستجاب است و شخص با این روش می تواند به خواسته های خویش برسد و دعایش برآورده گردد.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:59:00 ق.ظ ]




خداوند در قیامت به چهره اینها نگاه نمیکند!
مجموعه: متفرقه دینی

خدا به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنّم را وعده داده است

رسول خدا (ص) فرمودند: « سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنها نمى نگرد و پاكشان نمى شمارد و عذابى دردناك در انتظارشان مى باشد…»

در قیامت
نفاق از مذموم ترین صفات و رذایل اخلاقی است که در آموزه های اسلام بشدت از آن نهی شده و به آفت ایمان از آن تعبیر می شود چنان که خداوند متعال در آیه 77 سوره مبارکه توبه می فرماید: «در نتيجه، به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ مى گفتند، در دل هايشان ـ تا روزى كه او را ديدارى كنند ـ پيامدهاى نفاق را باقى گذاشت».

پيامبر خدا (ص) فرموده اند: «نفاق ابتدا به صورت نقطه اى سياه [بر دل] ظاهر مى شود و هر چه نفاق بيشتر شود آن نقطه بزرگتر مى گردد و چون نفاق به مرحله كمال رسيد، دل به كلى سياه مى شود.»

ایشان همچنین می فرمایند: «سه نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنها نمى نگرد و پاكشان نمى شمارد و عذابى دردناك در انتظارشان مى باشد :… و مردى كه پيش روى تو اظهار دوستى مى كند و پشت سرت دلش آكنده از غلّ و غشّ است.»

و از امیرمومنان امام علی (ع) است که: «نفاق، ننگِ اخلاق است.»

ایشان همچنین در بیان علل نفاق فرموده اند: «نفاق انسان، از ذلّتى است كه در خود حسّ مى كند.» البته مولای متقیان (ع) دروغ را نیز از علل نفاق معرفی می کنند.

علاوه بر این پیامبر اکرم (ص) در بیان ویژگی های فرد نفاق می فرمایند: «منافق كسى است كه هرگاه وعده دهد خلف وعده كند، هرگاه كارى كند آن را فاش سازد (در بوق دَمَد)، هرگاه سخن بگويد دروغ گويد، هرگاه امانتى به او سپارند خيانت ورزد، هر گاه روزى داده شود سبكسرى كند و هر گاه روزى داده نشود (تنگ دست گردد) به غلّ و غش روى آورد.»

و از امیرمومنان امام علی (ع) است که: «منافق هرگاه نگاه مى كند براى سرگرمى است، هرگاه سكوت مى كند همراه غفلت است، وقتى سخن مى گويد بيهوده گويى مى كند، هرگاه بى نياز شود طغيان مى كند، وقتى گرفتارى به او رسد داد و فرياد راه مى اندازد، زود ناراحت مى شود و دير خشنود مى گردد، از اندكِ خدا ناخشنود مى شود و بسيارش هم او را خشنود نمى سازد، شرّ بسيار در سر مى پروراند و مقدارى از آنها را به كار مى بندد و افسوس مى خورد كه چرا فلان كار بد را انجام نداده است.»

علاوه بر این آیات و روایات فرجامی ناگوار و سرانجامی شوم را به منافقان وعده داده اند.
خداوند در آیه 68 سوره مبارکه توبه می فرماید: «خدا به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه اند. آن آتش براى ايشان كافى است و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است».

پیامبر اکرم (ص) نیز در این باره فرموده اند: «كسى كه در دنيا دو چهره باشد، روز قيامت با دو چهره از آتش محشور مى شود.»

و از امام صادق (ع) است که: «هر كه با مردم با چهره اى رو به رو شود و با چهره اى ديگر از آنها عيب گويى كند، روز قيامت با دو زبان از آتش [به محشر] مى آيد.»

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ق.ظ ]




آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
مجموعه: متفرقه دینی

شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد

درباره اینکه مرگ ابلیس، سرکرده شیاطین، چگونه و چه وقت خواهد بود و اینکه آیا کسى او را مى کشد یا خودش مى میرد، نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه به دست مبارک حضرت مهدی علیه السلام به هلاکت می رسد. در این نوشتار به بررسی این موضوع می پردازیم.

پایان مهلت شیطان چه وقت است
در قرآن كریم آمده است وقتی شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد به خداوند عرض کرد: پروردگارا! تا روزى که انسان ها برانگیخته مى شوند به مهلت بده. خداوند فرمود: «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلىَ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم؛ تو از مهلت یافتگانى، تا زمانى معین و معلوم » (سوره ص، آیات 79-81) امّا “در اینکه منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند:

بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین میروند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.

بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آنوقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.

بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است. ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است. و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است.” (تفسیر نمونه، ج11، ص71)

مرگ شیطان، در زمان ظهور یا پس از نفخه اول صور
در روایتی نقل شده است که شخصی در مورد جمله «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» كه در آیه مذكور آمده، از امام صادق علیه السلام سوال كرد، حضرت فرمود: «وقتی كه قائم ما ظهور كند و به حجر كوفه بیاید، در این حجر شیطان به حضور آن حضرت می آید و زانو به زمین می زند و می گوید: «یا ویل من هذا الیوم؛ ای وای از این روز.» آنگاه امام قائم موی پیشانی شیطان را می گیرد و گردنش را می زند و او را به هلاكت می رساند.(اثبات الهداة، ج7، ص101)

این احتمال وجود دارد كشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حكومت و تزویز او. یعنی منظور از كشته شدن شیطان این است كه ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حكومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حكومت می كند.

اما آن حضرت در حدیث دیگرى مى فرمایند: «شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل مى میرد.» (بحارالانوار، ج 60، ص 244)

در این میان برخی به اشتباه دچار خلط شده اند و گفته اند که “متن این دو روایت با یكدیگر معارض است، و جمع كردن آنها با یكدیگر ممكن نیست. زیرا هنگام ظهور حضرت ولى عصرعلیه السلام تا نفخه صور بسیار فاصله است، و طبق اعتقاد شیعه بین زمان ظهور و نفخه صور، رجعت نیز وجود دارد؛ و چون دومین روایت بیشتر نقل شده است و در سند آن مؤیّداتى وجود دارد، موجب مى شود تا آن بر نخستین روایت ترجیح داده شود؛ پس كشته شدن شیطان توسط امام زمان علیه السلام دلیل محكمى ندارد.”

اما می توان گفت این دو روایت تعارض ندارند و سبب خلط به خاطر آن است كه برای مرگ ابلیس نتوانسته اند دو مرگ را قائل شوند. همانطور كه انسانها از دنیا رحلت می كنند -یعنی یك زمان مشخص برای مرگ دارند، و پس از آنكه در برزخ حاضر شدند تا زمان دمیده شدن صور و بر پایی قیامت در آنجا مستقر اند- پس از دمیده شدن صور همین افراد نیز خواهند مرد -البته باید توجه كرد كه مرگ، در دو نشئه مختلف است- حال می توان برای شیطان دو مرگ متصور شد در این صورت نه تنها روایات متعارض نیستند بلكه دو مطلب جداگانه را می خواهند اثبات نمایند.

اگر شیطان نباشد پس امتحان بندگان چه می شود
عده ای هم ادعا كرده اند که ” «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پس از اتمام زندگی انسانها خواهد بود، چون انسان باید بین خوبی ها و بدی ها وسوسه ای داشته باشد تا انتخاب كند و دارای اجر و یا عذاب شود و اگر شیطان در عصر ظهور كشته شود با تكلیف انسانی در تعارض است.”

در پاسخ باید گفت در آن زمان، آزادی و اختیار از انسانها گرفته نمی شود؛ چنانکه مرحوم علامه طباطبایى مى فرماید: «ملازمه اى بین تکلیف انسان و وجود شیطان براى اغواگرى او وجود ندارد؛ پس چنین نیست که تا انسان مکلّف است در پى گمراه کردن او باشد؛ زیرا ممکن است خداوند، جامعه انسانى را صالح گرداند و فساد را ریشه کن کند، و مردم جز پروردگار کسى را نپرستند، در این صورت شیطان نمى تواند کسى را گمراه کند.»(المیزان، ج ۱٢، ص 128) به عبارت دیگر هر چند وجود شیطان سبب افزایش وسوسه خواهد بود اما تمام وسوسه با شیطان نیست بلكه نفس اماره هم اگر شیطان نباشد، انسان را به امور ناپسند وسوسه می كند پس این قول هم بسیار ضعیف هست و نمی توان بدان توجه كرد.

روایتی دیگر از مرگ شیطان
برخی می گویند که “كشته شدن و نابودی شیطان همانند كشته شدن و نابودی انسان نیست؛ شیطان مانند ما جسم ندارد تا كشته شود” در صورتی که باید توجه نمود علاوه بر اینکه طبق قولی شیطان چون از جن است، مثل آنها می توان برای او مرگ و كشته شدن نیز تصور كرد.

همچنین این احتمال وجود دارد كشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حكومت و تزویز او. یعنی منظور از كشته شدن شیطان این است كه ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حكومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حكومت می كند. چنانچه در در صحف ادریس پیامبر آمده است:

“تو ای شیطان تا زمانی كه مقدر كرده ام كه زمین را در آن زمان از كفر و شرك و گناه پاك سازم، مهلت داده خواهی شد؛ ولی در این زمان به جای تو بندگان خالص و پاك دل و با ایمان روی كار می آیند. آنها را خلیفه می كنم و حاكم زمین می كنم و دینشان را استوار سازد كه آنها تنها مرا می پرستند و هیچ چیز را شریك من قرار نمی دهند در آن روز است كه تو و همه لشكریانت از پیاده و سواره را نابود می نماییم.”

یعنی در آن زمان حنای شیطان و فرزندان او رنگی دیگر ندارد و در حكومت صالحان حكومت شیطان از بین رفتنی است.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




10 حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان

10 حدیث زیبا در مورد برکت در زندگی
در میان سخنان بزرگان دین ، گنج هایی وجود دارد که شاید عمل به حتی یکی از آنها ضمانت خوشبختی و سعادت ما در زندگی باشد ، در اینجا تلاش کرده ایم 10 حدیث مهم در باب برکت و رزق و روزی در زندگی تقدیم شما کنیم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نیكى و نیكوكاران را دوست بدارید. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بركت و تندرستى، با نیكى و نیكوكاران است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا كه حركت در آغاز روز، [مایه] بركت و پیروزى است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
بدان كه راستگویى، پر بركت است و دروغگویى، شوم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منكر مي ‏كنند و یكدیگر را در نیكى و تقوا، یارى مي‏رسانند، در خیر و نیكي ‏اند، آن‏گاه كه چنین نكنند، بركت‏ها از آنان گرفته ميشود و بعضى بر بعض دیگر مسلّط مي ‏گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن‏ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و بركت در روزى است.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
پیروان ما كسانى‏اند كه در راه ولایت ما بذل و بخشش مى‏كنند، در راه دوستى ما به یكدیگر محبت مى‏نمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مكتب ما به دیدار هم مي ‏روند. چون خشمگین شوند، ظلم نمى‏كنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمي ‏كنند، براى همسایگانشان مایه بركت‏اند و نسبت به هم‏نشینان خود در صلح و آرامش‏اند.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
هرگاه نیّت‏ها فاسد باشد، بركت از میان مي ‏رود.
امام کاظم - علیه السلام - فرمودند :
مشورت با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، بركت، رشد و توفیقى از سوى خداست.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكیزه جان مى نماید و روزى را زیاد مى كند و مرگ را به تأخیر مى اندازد.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بي نیاز مي ‏شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو مي‏فرستد و زمین بركت خویش را بیرون مي‏ریزد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




شکر در روایات

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون؛ به شما چشم و گوش داد، حواس داد باشد که شما سپاسگزاری کنید» (نحل/ 78). اصلا لغت شکر معنایش تقدیر است، یعنی قدردانی کردن. شکر یعنی قدردانی. به همین دلیل به خدا شکور گفته می شود.
خداوند در قرآن کریم ذکر می کند که: «لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید؛ اگر از نعمتهای الهی شکرگزاری کنید او هم آن نعمتها را زیاد خواهد نمود و گرنه اگر کفران نعمت کنید عذاب الهی به شما هم قطعا خواهد رسید» (ابراهیم/ 7). اگر بشر در مقابل نعمتها و انعامهای الهی حالت سپاسگزاری و حق شناسی و قدردانی داشته باشد، سنت الهی بر این است که آن نعمتها و انعامها را افزایش بدهد، و اگر به جای آنکه عکس العمل سپاسگزارانه داشته باشد و قدرشناس و حق شناس آن نعمتها باشد کفران و ناسپاسی و قدرناشناسی و حق ناشناسی کند نه تنها موجب زوال آن نعمت است بلکه موجب پیدایش یک نقمت هم به جای آن هست.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «فاذکرونی أذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گویید و ناسپاسى من نکنید» (بقره/ 152).
شکر در نظر امام صادق (ع)
امام صادق (ع) می فرماید: «فی کل نفس من أنفاسک شکر لازم لک، بل ألف وأکثر؛ براى هر نفسى از نفسهایت شکرى و بلکه هزار و بیشتر از هزار شکر بر تو واجب است»، همچنین مى فرماید: «ادنى الشکر رؤیة النعمة من الله من غیر علة یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمة و تخالفه بشىء من امره و نهیه بسبب من نعمته؛ کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى». و از اینجا روشن مى شود که شکر قدرت و علم و دانش و نیروى فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر کدام از چه راهى است؟ و کفران آنها چگونه است؟
حدیثى که از امام صادق (ع) در تفسیر نورالثقلین نقل شده نیز دلیل روشنى بر این تفسیر است، آنجا که مى فرماید: «شکر النعمة اجتناب المحارم؛ شکر نعمت آنست که از گناهان پرهیز شود» و نیز از اینجا رابطه میان شکر و فزونى نعمت روشن مى شود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند، عملا ثابت کرده اند که شایسته و لایقند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى گردد.
شکرگزاری امام سجاد
ما هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم همانگونه که در مناجات شاکرین از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد (ع) مى خوانیم: «کیف لى بتحصیل الشکر و شکرى ایاک یفتقر الى شکر، فکلما قلت لک الحمد وجب على لذلک ان اقول لک الحمد!؛ چگونه مى توانم حق شکر ترا بجاى آورم در حالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که مى گویم لک الحمد بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم لک الحمد!». و بنابراین برترین مرحله شکرى که از انسان ساخته است این است که اظهار عجز و ناتوانى از شکر نعمتهاى او کند، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که فرمود: «فیما اوحى الله عز و جل الى موسى اشکرنى حق شکرى فقال یا رب و کیف اشکرک حق شکرک و لیس من شکر اشکرک به الا و انت انعمت به على قال یا موسى الان شکرتنى حین علمت ان ذلک منى؛ خداوند به حضرت موسى (ع) وحى فرستاد که حق شکر مرا ادا کن، عرض کرد پروردگارا! چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالى که هر زمانى شکر تو را بجا آورم این موفقیت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شکر مرا ادا کردى چون میدانى حتى این توفیق از ناحیه من است».
شکر در سخنان امام علی (ع)
امام علی (ع) می فرماید: «الشکر زینة الغنى، والصبر زینة البلوى؛ شکر، زیور توانگرى است و شکیبایى، زیور گرفتارى» و نیز می فرماید: «أول ما یجب علیکم لله سبحانه، شکر أیادیه وابتغاء مراضیه؛ نخستین چیزى که بر شما در قبال خداى سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمتهاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست».
على (ع) در یکى از کلمات حکمت آمیز خود در نهج البلاغه مى فرماید: «اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشکر؛ هرگاه سرآغاز نعمت ها به شما رسید دنباله آن را با کم سپاسی گریز ندهید» (حکمت 13). این موضوع نیز قابل توجه است که تنها تشکر و سپاسگزارى از خداوند در برابر نعمتهاى کافى نیست، بلکه باید از کسانى که وسیله آن موهبت بوده اند نیز تشکر و سپاسگزارى نمود و حق زحمات آنها را از این طریق ادا کرد، و آنها را از این راه به خدمات بیشتر تشویق نمود.
در حدیثى از امام على بن الحسین (ع) مى خوانیم که فرمود: روز قیامت که مى شود خداوند به بعضى از بندگانش مى فرماید: آیا فلان شخص را شکرگزارى کردى؟ عرض مى کند: پروردگارا من شکر تو را بجا آوردم، مى فرماید: چون شکر او را بجا نیاوردى شکر مرا هم ادا نکردى! سپس امام فرمود: «اشکرکم لله اشکرکم للناس؛ شکرگزارترین شما براى خدا آنها هستند که از همه بیشتر شکر مردم را بجا مى آورند».

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




اهمیت کیفیت اعمال انسان نزد خداوند

می گویند مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند: مسجد بهلول، شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است: مسجد بهلول، ناراحت شدند، بهلول را پیدا کرده به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟! بهلول گفت مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.
آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال است کیفیت است نه کمیت. توجه نکردن به این نکته سبب شده گروهی از مردم در برخی از اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده اند افسانه سازی کنند. مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین (ع) در حال رکوع به فقیر دادند و آیه درباره اش نازل گشت گفته اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات بوده است و برای اینکه مردم باور کنند، شکل روایت به آن داده اند. به نظر اینان شگفت بوده است که درباره انفاق یک انگشتر حقیر، آیه ای عظیم از قرآن نازل شود، و چون نتوانسته اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده، بهای مادی آن را بالا برده اند، فکر نکرده اند انگشتری که معادل خراج سوریه و شام باشد، در مدینه فقیر و بیچاره، زینت بخش دست علی (ع) نخواهد بود. فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می بود او آن را به یک گدا نمی داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می کرد و همه بینوایان شهر را نجات می داد. عقل افسانه سازان درک نکرده است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد، گویی ایشان پنداشته اند که گران قیمت بودن انگشتر چشم خدا را -معاذ الله- خیره کرده و او را وادار به تحسین کرده است که آفرین به علی، چه کار بزرگی انجام داد! معلوم نیست این کوته فکران، درباره قرصه های جوینی که علی (ع) و خاندانش انفاق کردند و سوره هل اتی در شأن آنان نازل شد چه فکری کرده اند؟ لابد در آنجا هم می گویند آرد آن نانها از جو نبوده مثلا براده طلا بوده است!
نه، چنین نیست. اهمیت عمل علی (ع) و خاندانش از جنبه مادی که نظرهای ما را جلب می کند نیست، اهمیت عمل آنان در این است که عملی پاک و صددرصد خالص برای خدا بوده است، در آن حد از اخلاص که برای ما قابل تصور هم نیست، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست، اخلاصی که در ملکوت اعلی انعکاس یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجود آورده است. به قول شیخ فریدالدین عطار نیشابوری:
گذشته زین جهان وصف سنانش *** گذشته ز آنجهان وصف سه نانش
اهمیت عمل آنان در این بوده است که قرآن نقل کرده است: «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا؛ (و در دل گویند) ما فقط برای رضای خدا شما را اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم» (دهر/ 9). این زبان دل ایشان است که خدای آگاه فاش نموده است، یعنی آنها با آن ایثار و آن گذشت، از خدا جز خدا نمی خواستند. اینکه قرآن کریم اعمال کافران را همچون سرابی پوچ و بیحقیقت دانسته است از این جهت است که اعمال آنان ظاهری آراسته و فریبنده دارد ولی چون برای هدفهای پست مادی فردی انجام شده نه برای خدا، چهره ملکوتی ندارد.
زبیده زن هارون الرشید، نهری در مکه جاری ساخته است که از آن زمان تاکنون مورد استفاده زوار بیت الله است. این کار، ظاهری بسیار صالح دارد. همت زبیده این نهر را از سنگلاخهای بین طائف و مکه به سرزمین بی آب مکه جاری ساخت و قریب دوازده قرن است که حجاج تفتیده دل تشنه لب، از آن استفاده می کنند. از نظر چهره ملکی، کار بس عظیمی است، ولی از نظر ملکوتی چطور؟ آیا ملائکه هم مانند ما حساب می کنند؟ آیا چشم آنان هم به حجم ظاهری این خیریه خیره می شود؟ نه، آنها طوری دیگر حساب می کنند. آنان با مقیاس الهی، ابعاد دیگر عمل را می سنجند، حساب می کنند که زبیده پول این کار را از کجا آورد؟ زبیده همسر یک مرد جبار و ستمگر به نام هارون الرشید بود که بیت المال مسلمین را در اختیار داشت و هر طور هوس می کرد عمل می نمود. زبیده از خود ثروتی نداشت و مال خود را صرف عمل خیر نکرد، مال مردم را صرف مردم کرد، تفاوتش با سایر زنانی که مقام او را داشته اند در این جهت بود که دیگران مال مردم را صرف شهوات شخصی می کردند و او قسمتی از این مال را صرف یک امر عام المنفعه کرد. تازه مقصود زبیده از این کار چه بوده است؟ آیا می خواسته نامش در تاریخ بماند؟ یا واقعا رضای خدا را در نظر داشته است؟ خدا می داند و بس.
در این حساب است که گفته شده زبیده را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خدا با این نهری که جاری ساختی با تو چه کرد؟ جواب داد تمام ثوابهای آن را به صاحبان اصلی پولها داد. چه بسا کارهای بزرگی که از نظر ما بزرگ است و در نزد خدا پشیزی نمی ارزد. شاید بسیاری از بناهای عظیم از معابد و مساجد و زیارتگاهها و بیمارستانها و پلها و کاروانسراها و مدرسه ها چنین سرنوشتی داشته باشند، حسابش با خداست.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ق.ظ ]




آیاتی از قرآن درباره مشیت خدا در رزق و روزی

خداوند متعال وسعت روزی را در صله رحم قرار داده، و اولاد آدمی آثار صلاح و درستی پدرش را به ارث می برد، چنانکه در داستان موسی (ع) و عبد صالح خدا حضرت خضر (ع) می بینیم که دیوار در حال فرو ریختن را بر پا داشت تا گنج مدفون آن برای دو یتیمی که پدرشان مرد صالح بود، باقی بماند و آن دو پس از رسیدن به سن بلوغ و رشد خود، آن را بیرون آورند. این دو، نمونه ای از مشیت و خواست خدا در امر روزی دادن که بر اساس سنت های ثابت الهی جریان می یابد. آیاتی از قرآن کریم درباره روزی دادن خداوند مهربان به بندگان می باشد، که در زیر نمونه ای از آنها را می آوریم:
1- خداوند در سوره شوری می فرماید: «له مقالید السموات و الارض یبسط الــرزق لمن یشاء و یقدر إنه بکل شیء علیم؛ کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست. روزی را برای هرکس بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گرداند. او به همه چیز آگاه است» (شوری/ 12).
2- در سوره عنکبوت فرموده: «و کأین من دابه لا تحمل رزقها الله یرزقها و إیاکم و هو السمیع العلیم* و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض و سخر الشمس و القمــر لیقولن الله فأنی یوفکون* الله یبسط الــرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له إن بکل شیء علیم* و لئن سألتهم من نــزل من السماء ماء فأحیا به الارض من بعد موتها لیقولن الله قل الحمدلله بل أکثر هم لایعقلون؛ چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست* و هرگاه از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟ می گویند: الله! پس با این حال، چگونه به انحراف کشیده می شوند؟!* خداوند روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد گسترش داده و تنگ می گرداند، خداوند به همه چیز آگاه است* و اگر از آنان بپرسی: چه کسی از آسمان آبی فرستاد و با آن زمین را، پس از مردنش، زنده کرد؟ می گویند: الله بگو: حمد و ستایش ویژه خداست، اما بیشتر آنان نمی دانند» (عنکبوت/ 63-60).
3- در سوره سبا فرموده: «قل إن ربی یبسط الــرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له و ما أنــفقـتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الــرازقین؛ بگو: پروردگار من روزی را برای هر یک از بندگانش که بخواهد وسعت داده و یا تنگ می گرداند. و هر چه را انفاق کنید، جای آن را پر می کند و او بهترین روزی دهندگان است» (سبا/ 39).
4- در سوره اسراء می فرماید: «و لا تجعل یدک مغلوله إلی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد مـلوما محسورا* إن ربک یبسط الــرزق لمن یشاء و یقدر إنه کان بعباده خبیرا بصیرا* و لا تقتلوا أولادکم خشیه إملاق نحن نرزقهم و إیاکم إن قتلهم کان خطئا کبیرا…… و لاتقربوا مال الیتیم إلا بالتی هی أحسن حتی أشده و أوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولا* و أوفوا الکیل إذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلا؛ نه دست خود را بسته و آویز گردن کن (تا از انفاق باز مانی) و نه به یکباره آن را بگشای که سرزنش دیده و حسرتبار گردی* مسلما پروردگارت روزی را برای هرکس بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند، او به حال بندگانش آگاه است* فرزندان خود را از بیم فقر نکشید! ما آنان و شما را روزی می دهیم. یقینا کشتن آنان گناه بزرگی است…. و به مال یتیم، جز به نیکوترین وجه، نزدیک نشوید تا آنگاه که به حد بلوغش رسد، و به عهد خویش وفا کنید که از عهد پیمان سوال می گردد!* و چون چیزی را پیمانه کنید، حق پیمانه را ادا نمائید، و با ترازوی درست وزن کنید که این بهتر و نیک فرجامتر است» (اسراء/ 35-29).
5- در سوره آل عمران فرموده: «قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعــز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر* تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیر حساب؛ بگو: بار خدایا! مالک حکومتها توئی؛ به هر کس بخواهی حکومت می بخشی، و از هر کس بخواهی حکومت می گیری؛ هرکس را بخواهی عزت بخشیده و هرکس را بخواهی خوار گردانی، خوبی ها همه به دست توست و تو بر هر چیزی توانائی* شب را در روز داخل کرده و روز را در شب می بری، و زنده را از مرده بیرون می آوری و مرده را از زنده، و به هر کس بخواهی بدون حساب روزی می دهی

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




کلید«آیت‎الله نخودکی»برای سه قفل جوانان!
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.
________________________________________
شیخ حسنعلی اصفهانی، سیر انفسی و تهذیب روح و روان را از همان کودکی و به همت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، ملا علی ‌اکبر، حسنعلی را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا می کرد.

او بیشتر شب ‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام‌ البیض هر ماه را روزه دار بود.

یکی از اشخاصی که در تکوین شخصیت عرفانی شیخ حسنعلی تاثیر داشته، مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری بوده است.

ایشان در مورد آیة الله نخودکی می فرمایند: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح، قرآن را ختم می‌ کرد و به امام رضا علیه‌السلام هدیه می‌ کرد، تا به آن مقامات رسید.

راه و روش عرفانی آیة الله نخودکی

شیخ حسنعلی درباره راه و روش عرفانی خود در جواب نامه یکی از سادات دزفول می ‌نویسد: در طریقه حقیر، خصوصاً نماز خیلی مورد توجه است که هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف دارید.
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.»

استمداد از ارواح مطهر ائمه (علیهم السلام)

فرزند ایشان می گوید: پدرم، استمداد از ارواح مطهر ائمه هدی علیهم السلام و نیز استمداد از ارواح اولیاء (ره)، را یکی از شرایط سلوک الی الله می دانست از اینرو به اعتکاف و زیارت مشاهد متبرکه ائمه علیهم السلام و قبور مقدسه اولیاء اهتمام فراوان می ورزیدند.

شیخ حسنعلی نخودکی چون به کسی دوا یا دعا می دادند می فرمودند: « ما بهانه ای بیش نیستیم و شفا دهنده اوست، زیرا که این عالم محّل اسباب است.»

از اینرو لازم است به هنگام مرض به طبیب مراجعه نمود.

پدرم با آنکه به عبادت و مجاهدت و ریاضت و زیارت و اعتکاف در اماکن متبرک، سخت مداومت و مراقبت داشت، لیکن اظهار می ‌کرد: « روح همه این اعمال، خدمت با اخلاص نسبت به سادات و ذریّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و بدون آن، اینگونه اعمال، همچون جسمی بی جان می باشد و آثاری بر آنها مترتب نمی گردد».

نصایح دیگری از آن بزرگوار

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس پرداختن به مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.
عامل عمده سعادت و خوشبختی انسان چیزی جز تقوا نیست: «بالتقوی بلغنا ما بلغنا». اگر در این راه، تقوی نباشد، ریاضت ها و مجاهدت ها جز خسران، ثمری ندارند و نتیجه‌ای جز دوری از درگاه حق تعالی نخواهند داشت.

لیس عند ربّنا صباح و لا مساء: آن کس که برای رضای خدا، به خلق خدمت می کند، نباید که وقتی معین کند.
انجام امور مکروه، موجب پایین آمدن مقام بنده خدا مى ‏شود و به عکس، انجام مستحبات، مرتبه او را ترقى مى‏ بخشد.

اکنون پسرم! تو را به این چیزها وصیت و سفارش مى ‏کنم:

۱- آن که نمازهاى یومیه و واجب خویش را در اول وقت به جاى آورى.

۲-در انجام حوایج مردم، هر قدر مى ‏توانى، تلاش کن و هرگز فکر نکن که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست؛ زیرا اگر بنده خدا در راه حق قدمى بردارد، خداوند نیز او را یارى مى‏کند.

فرزند آیة ‏الله نخودکى گفت: پدر جان! بعضى اوقات، رفع حاجت دیگران، موجب رسوایى آدم مى ‏گردد. و پدر جواب داد: چه بهتر که آبروى انسان، در راه خدا بر زمین ریخته شود.

۳- سادات را بسیار گرامى و محترم شمار و هر چه دارى، در راه ایشان صرف و خرج کن و از فقر و درویشى در این کار، پروا ننما؛ اگر تهیدست گشتى، دیگر تو را وظیفه‏ اى نیست.

۴- از تهجد و نماز شب، غفلت ننما و تقوا و پرهیز را پیشه خود بنما.

نماز اول وقت «شاه کلید» است

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه ۲۳ سوره فرقان و به معنای پراکنده ‌شدن ذرات غبار در هوا)

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی ‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می ‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

دستورالعمل ‌های دیگر اخلاقی ـ عرفانی

- عمده نظر در دو مطلب است؛ یکی غذای حلال، دوم توجه به نماز و اصلاح آن، اگر این دو درست باشد، باقی درست است.
- عمده هم، اصلاح قلب است و ذکر یا حی یا قیوم سحرگاه، برای همین است.
- بین الطلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید؛ یکی اذکار و تسبیح، دیگری ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکری در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتی بوده اید، شکر کنید و اگر خدای ناکرده ابتلا به معصیتی یافته‌اید، استغفار کنید.
- دیگر آنکه هر روز صدقه دهید ولو به وجه مختصر.
- شبها قدری در بی اعتباری دنیا و انقلاب آن فکر کنید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک می کند.
- امر بفرمایید به تدبر و تفکر در آیات آخر سوره مبارکه فرقان که با این آیه شروع می شود؛ «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ ببینید که خداوند اشخاص را که به خود نسبت داده است، صفاتشان را چگونه بیان می کند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




امام زمان"عج" ناظر است.....


امام زمان(ع) ناظر است !

آقاي سيد محمد رضا کشفي، از پدرش نقل کرد :
در سنه 1358 هـ.ق پيش از وقايع شهريور 1320 هـ.ش. در قم ساکن بودم؛ پيش خود تصميم گرفتم که براي بهبود اوضاع اجتماع، به ختم دعاي سيفي بپردازم .
در اين وقت، نامه اي از مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني دريافت داشتم که مرقوم فرموده بودند :
لازم نيست شما ختم بگيريد؛ امام زمان عليه السلام ناظر و مراقب احوال است، هر وقت مصلحت ببينند، اوضاع را دگرگون خواهند فرمود .

وصایای جناب شیخ

فرزند ایشان نقل می کند :

ایشان وصایای خویش را به شرح زیر به من فرمودند:
« ولقد وصینا الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقوا الله….
نیست جز تقوی در این ره توشه ای نان و حلوا را بنه در گوشــــه ای
بالتقوی بلغنا ما بلغنا، اگر در این راه، تقوی نباشد، ریاضات و مجاهدات را هرگز اثری نیست و جز از خسران، ثمری ندارد و نتیجه ای جز دوری از درگاه حق تعالی نخواهد داشت. حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمایند:
« انّ العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه الا کفرا و لم یزدد من الله الاّ بعدا »
اگر آدمی، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، هباءً منثوراً خواهد گردید.

بدان که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلایی می کشم.

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.
بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده ام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

اکنون پسرم، ترا به این چیزها وصیت و سفارش می کنم:
اول: آنکه نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آنها به جای آوری.
دوم: آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که می توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست، زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود. »

در این جا عرضه داشتم: پدرجان، گاه هست که سعی در رفع حاجت دیگران، موجب رسوایی آدمی می گردد.
فرمودند:
« چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود.
سوم: آنکه سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هر چه داری، در راه ایشان صرف و خرج کنی و از فقر و درویشی در اینکار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه ای نیست.
چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوی و پرهیز پیشه خود ساز.
پنجـــم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی. »

در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز می دارد، اما ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند:
« تصور بیهوده مکن، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خدا است. »
بعد از آن فرمودند:
« چون صبحگاه روز یکشنبه کار من پایان یافت، اگر حالت مساعد بود، خودت مرا غسل بده و کفن و دفن مرا مباشرت کن. »

همچنین سفارش کردند که مرحوم دکتر شیخ حسن خان عاملی که طبیب معالجشان بود ایشان را به جانب قبله کند و آداب میت را اجرا نماید. و به مرحوم سید مرتضی روئین تن مدیر روزنامه طوس نیز فرمودند:
« شما هم صبح یکشنبه بیائید و بعد از فوت من یکساعت بالای سر من قرآن بخوانید. »
مرحوم سید ظاهری زننده اما باطنی عجیب داشت .

سالهای آخر عمر

فرزند ایشان تقل می کند :
حدود دو سال قبل از وفات پدرم، کسالت شدیدی مرا عارض شد و پزشکان از مداوای بیماری من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان را دید، اندکی از تربت طاهر حضرت سیدالشهداء ارواح العالمین له الفداء به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد.
در آن حالت بیخودی و بیهوشی دیدم که به سوی آسمانها می روم و کسی که نوری سپید از او می تافت، بدرقه ام می کرد. چون مسافتی اوج گرفتیم، ناگهان، دیگری از سوی بالا فرود آمد و به آن نورانی سپید که همراه من می آمد، گفت:
« دستور است که روح این شخص را به کالبدش باز گردانی، زیرا که به تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام، استشفا کرده اند ».

در آن هنگام دریافتم که مرده ام و این، روح من است که به جانب آسمان در حرکت است و به هرحال، همراه آن دو شخص نورانی به زمین بازگشتم و از بیخودی، به خود آمدم و با شگفتی دیدم که در من، اثری از بیماری نیست، لیکن همه اطرافیانم به شدت منقلب و پریشانند.
پس از چند روز، هنگامی که در خدمت پدرم به شهر می رفتیم، واقعه را حضورشان عرض کردم. فرمودند:
« مقدّر بود که یکی از ما دو نفر از جهان برویم و اگر تو می رفتی، من پانزده سال دیگر عمر می کردم و چون مقصد و مطلوب من از حیات در این دنیا جز خدمت به خلق نیست، ترجیح دادم که خود رخت بربندم و تو که جوانی و به خواست خداوند، مدتی درازتر در جهان خواهی زیست، زنده بمانی. اینک بدان که من مرگ را برای خود و حیات را برای تو خواستم، تا آنکه در طول زندگی، پیوسته با قصد قربت، به مردم خدمت کنی و هرگاه در اینکار مسامحه و غفلت ورزی، سال آخر عمرت خواهد بود. »

یکسال قبل از وفات پدرم، شبی در عالم رؤیا مشاهده کردم که حدود عصر است و من از شهر خارج شده ام و به طرف قریه نخودک می روم که آفتاب ناگهان غروب کرد و در من اضطرابی پدید آمد. این اضطراب دو علت داشت: اول، تاریکی هوا، دوم آنکه نمی دانستم به پدرم چگونه پاسخ دهم، زیرا ایشان فرموده بودند که همیشه قبل از غروب آفتاب در منزل باش، و قبول نخواهند کرد اگر بگویم که آفتاب ناگهان غروب کرده است.

در این اضطراب و اندیشه بودم که ناگهان خورشید از مغرب طلوع کرد و به قدر یک نیزه بالا آمد. مقداری که راه آمدم متوجّه شدم که کارد بزرگی در دست من است و سگ بزرگی مرا تعقیب می کند. ناگهان پیری نسبتاً بلند بالا پدیدار گشت و کارد را از دست من گرفت و با یک دست سگ را نگاه داشت و با دست دیگر سر او را از تن جدا کرد، بی آنکه کارد به خون آلوده شود. آنگاه کارد را به من ردّ کرد و فرمود: بابا آیا کار دیگری داری؟
عرض کردم: خیر، تشکر نمودم، و پیر ناگهان ناپدید شد.
بامداد، خواب را خدمت پدرم عرض کردم. ایشان چند دقیقه تأمل کردند و سپس پرسیدند:
« آیا متوجه نشدی آن پیر که بود؟ »
عرض کردم: خیر. فرمودند:
« او شیخ عطار بود. »
آنگاه فرمودند:
« امسال سال آخر عمر ما است، و تو بعد از من زحمت و ناراحتی بسیار خواهی دید، بگو چه خواهی کرد؟ »
عرض کردم: به خدا پناه می برم.
پس از دو ماه یکروز که در خدمت ایشان به شهر می رفتیم، فرمودند:
« امروز عصر بعد از آنکه به خانه بازگشتیم، من مریض خواهم شد، و همین مرض مقدمه فوت من خواهد بود. »
همانطور که فرموده بودند، عصر همانروز به محض ورود به منزل به تهوّع دچار و بیمار شدند.
در این اثناء تسبیح عقیقی داشتند که گم شد. فرمودند:
« مفقود شدن تسبیح علامت مرگ ما است. اگر یافت شود بهبودی خواهم یافت.»
ولی هر چه جستجو کردیم تسبیح را نیافتیم تا آنکه یکماه بعد در اطاق مسکونی ایشان پیدا شد و به دنبال آن حال ایشان کمی بهبود یافت. اما مجدداً تسبیح مزبور گم شد و دیگر هرگز یافت نشد.
خلاصه آنکه به کوشش طبیبان، حال پدرم بهبود پذیرفت اما آن مرد جلیل القدر در برابر شادمانی طبیب معالج خود فرمود:
« بهبود من شادمانی ندارد زیرا که ما رفتنی شده ایم. »
پزشک پرسید: پس تکلیف چیست؟ فرمود:
« تکلیف شما این است که تا من در قید حیاتم به تدابیر پزشکی ادامه بدهید و من نیز آنچه دستور شما باشد تمکین کنم. »
تا واپسین ساعات عمر ایشان همین روش برقرار بود.
در این اوقات نیز پدر، مانند سالهای دیگر حیاتش، همه شب تا بامداد بیدار می ماند و گاهگاه در دل شبها این دو بیت را ترنم می کرد:

پس از آن فرمود:
« دیشب، در عالم رؤیا، مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی را دیدم که می گفت: بیا که ما در انتظار توایم. »
دو هفته پیش از رحلت آن مرد بزرگوار، شبی در خواب دیدم که به زیارت بقعه عارف بزرگ، شیخ مؤمن که هم اکنون در مشهد به « گنبد سبز » مشهور است، رفتم. پدرم را دیدم که با شیخ مؤمن در گفتگو است.
چون من وارد شدم، پدرم از شیخ درخواست کرد که برای من دستوری فرماید تا توفیق تهجد و نماز شب داشته باشم. چون پیر خواست چیزی به من بگوید، پدرم گفت:
« اکنون چند روزی صبر کنید. »
باری، آنچه در خواب دیده بودم، برای پدرم گزارش کردم. فرمود:
« آری، دیگر چیزی از عمر من باقی نمانده است. »
در نیمه شبی، حال پدرم سخت شد، طبیبان به عیادتش آمدند و پس از معاینات پزشکی، اعلام کردند که بیمار از دنیا رفته است، لیکن با شگفتی فراوان، قلب پدرم پس از توقف دوباره به کار افتاد و روز بعد یکی از پزشکان معالجش که دکتر سید ابوالقاسم قوام نام داشت به من اظهار کرد: پدرت دیشب درگذشت، ولی مجدداً به زندگی بازگشت.
پس از این حادثه، فردای آن روز چون اطاق، خالی از اغیار شد، پدرم فرمود:
« شب گذشته روح از بدنم مفارقت کرد و به خدمت امام رضا علیه السلام مشرف شدم و به وسیله استاد خود مرحوم حاج محمدصادق از امام تقاضا کردم که برای تکمیل وصایای خود یک هفته مهلت داده شوم. امام اجازت فرمودند، اما قدغن کردند که دیگر چنین درخواستی نکنم. »
سپس فرمودند:
« در این مدّت شبها از نزد من دور نشو و مراقب حال من باش. »

رفته رفته اثر بهبودی در حال پدرم پدید آمد، اما ناگهان روز چهارشنبه حال ایشان به وخامت گرایید و دستهایشان متورم گشت و پزشکان از این تغییر حالت ناگهانی دچار تعجب شدند. دیگر کسی جز سادات اجازه عیادت پدرم را نداشتند.
خلاصه در آن وقت بود که اظهار داشتند:
« من صبح یکشنبه خواهم مرد. »

رحلت

باری از ظهر پنجشنبه واپسین زندگانیشان تا روز یکشنبه که فوت خود را در آنروز پیش بینی فرموده بودند دیگر با کسی سخن نگفتند و پیوسته در حال مراقبه بودند. شب جمعه بود که ناگهان سر از بالین برداشتند و دیده بر در گشودند و فرمودند:
« ای شیطان، بر من که سراپا از محبت علی(ع) پر شده ام، دست نخواهی یافت. »

ابیات زیر وصف حال و شرح مآل آن مرد بزرگ بود و خود نیز گاهگاهی به آنها ترنم می فرمودند:

ای به ولای تو تولا ی من / از خود و اغیار تبّرای من
سود تو سرمایه سودای من / گر بشکافند سراپای من
جز تو نجویند دراعضای من / ناد علیاً علیاً یا علــی

روز شنبه فرا رسید. زیر لب فرمودند:
« کار رفتن را بر من دشوار گرفته اند و عتاب دارند: تو که حضور محضر حضرت رضا علیه السلام را در این جهان آرزو داشتی از چه رو گاه و بیگاه لب به خنده می گشودی؟ »
آری، حسنات الابرار سیّآت المقّربین.

بالاخره صبح روز یکشنبه و ساعت آخر عمر ایشان فرا رسید. به دستور پدرم گوسفندی به عنوان نذر حضرت زهرا سلام الله علیها قربانی گردید و یکی دو ساعت از طلوع آفتاب روز هفدهم شعبان سال 1361 هجری قمری گذشته بود که روح پاکش به جوار حق شتافت .
« الا ان اولیاء الله لا یموتون بل ینقلبون من دارالی دار. »

ساعتی نگذشته بود که خبر رحلت آن عارف بزرگ و آن عالم ربانی به سراسر شهر فرا رسید و انبوه جمعیت برای ادای احترام و تودیع او و انجام مراسم مذهبی گرد جنازه اش حاضر شدند.

جنازه آن فقید علم و معرفت بر روی هزاران دست از ارادتمندان اندوهگین و سوگوارش، از محله سعد آباد مشهد در خیابانهای شهر که عموماً به حال تعطیل درآمده بود، عبور می کرد تا به ده « سمرقند » بمحل سکونتشان رسید در آنجا بر حسب وصیّتشان در آب روان غسل داده شد.

در این هنگام دسته های بزرگ سینه زنان که سالها از حرکت ایشان ممانعت می شد، در سوگ آن مرد جلیل، راه افتاد و جنازه در میان غمی جانکاه، پس از تغسیل و تکفین به شهر حمل گردید و پس از طواف به دور مرقد منور حضرت ثامن الحجج علیهم افضل الصلوات، در همان نقطه از صحن عتیق که خود پیش بینی و سفارش فرموده بودند، در خاک آرمید.

محل تدفین

سالها پیش پدرم فرموده بودند:
« وقتی مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم، لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم، در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند.
پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، در همین نقطه که اکنون مدفن پدرم می باشد، کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت درب شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد، تا زوّار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند. در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالا مال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و از پیشاپیش حضرتش می گذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش بر سر همه آن زوار حتی آنها که به صور غیر انسانی بودند، می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند.
پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رأفت عام از امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم. »
پدرم، پس از ذکر این واقعه، محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان نقطه مبارک مدفون شدند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]





احاطه بر علوم

فرزند ایشان می گوید:
در یادداشتی از ایشان چنین دیدم:

نیست علمی که مرا نیست در آن استقصا
ای بسا گنج که خوابیده به ویرانه ما است

ایشان از جمیع علوم ظاهری و باطنی بهره فراوان داشتند و معتقد بودند که بعد از علم توحید و ولایت و احکام شریعت(فقه) که تعلّم آن واجب است، تحصیل سایر علوم نیز لازم و ممدوح و جهل به آنها مذموم و ناپسند است و مراد از حرمت برخی از علوم و فنون، استعمال آنهاست، نه تحصیل و تعلم آنها.

مرحوم پدرم فقه و تفسیر و هیأت و ریاضیات را به طّلاب علوم تدریس می فرمودند ولی در فلسفه و علوم الهی با آنکه متبحّر کامل بودند، تدریسی نداشتند و می فرمودند طالب این علم باید که اخبار معصومین علیهم السلام را کاملاً مطالعه کرده باشد و علم طبّ را نیز بداند و در حین تحصیل، باید که به ریاضت و تزکیه نفس پردازد زیرا که:

« یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة - آل عمران/ 164 ».
« پیامبر، مردم را در آغاز تزکیه و تصفیه نموده، سپس کتاب و حکمت به ایشان می آموزد. »

ایشان قانون ابوعلی سینا را نزد طبیب معروف و مشهور عصر مرحوم حاج میرزا جعفر طبیب تحصیل و تعلم نمودند.

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد. در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود،‌ روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است. . وی همچنین دارای قدرت‌های ماورائی از جمله طی‌الارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی،‌ دم مسیحایی و … بود. او این قدرت‌های الهی را با تهجد، توکل، شب‌زنده‌داری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود. مرحوم آیت‌الله کشمیری در این باره می‌گوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه می‌کرد تا به آن مقامات رسید. از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیش‌بینی کرد و همان‌طور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود،‌ در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.

مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکنده‌شدن ذرات غبار در هوا) جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می‌کرد و می‌گفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به برکت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.» نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.

دستورالعمل آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی

سالک الی الله آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در حرم امام رضا (ع) خطاب به امام خمینی: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ اما من چیزی را به شما یاد می‌دهم که برایتان خسارتی ندارد و محتاج دیگران هم نمی‌شوید.

(روایات به نقل از فرزندآیت الله موسی شبیری زنجانی، آیت الله بهجت، آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی، آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی، آقای مقدادی (ره) فرزند مرحوم نخودکی )

مطلبی را درباره منزلت و جایگاه آیه سوم سوره طلاق ” ویرزقه من حیث لایحتسب ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بلغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا” با یکی از روحانیون سرشناس تهران بحث می‌کردیم و چون در تاکید بر قرائت این آیه به همراه بخشی از آیه دوم همین سوره تردید وجود داشت از ایشان خواستیم در سفر امسال حج از علمای حاضر در این خصوص سوال نمایند.
شرح ماجرا را از اینجا بخوانید

مرحوم نخودکی در سال 1303 هجری قمری به سبب پیشامدی که در رابطه با ظل السلطان حاکم اصفهان برای ایشان رخ داد و منجر به تنبیه حاکم از طریق تصرفات نفسانی گردید ، از آن شهر رخت سفر بربستند و در بیست و چهار سالگی، تنها از اصفهان خارج شدند و به عزم مشهد مقدس قدم به راه گذاردند و این نخستین سفر ایشان به آن شهر منّور بود که به قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام صورت پذیرفت.

در همان روزهای اول سفر راه را گم می کنند و نزدیک غروب آفتاب، در کوه و بیابان سرگردان می شوند. در این حال به ذیل عنایت حضرت ثامن الحجج علیه السلام متوسل می گردند و عرضه می دارند:
« مولای من! آگاهی که قصد زیارت ترا داشته ام ولی در این وادی سرگردان شده ام. ترا توانائی یاری و مددکاری من هست. از من دستگیری فرما. »

پس از دقایقی به خدمت با سعادت حضرت خضر علیه السلام تشرّف حاصل می کنند و راهنمائی می شوند و در کمتر از چند دقیقه هجده فرسنگ راه باقی مانده تا کاشان را، به مدد مولا، طی می کنند و وارد آن شهر می شوند.

مرحوم نخودکی می فرمایند :

« در همین سفر در آن زمان که در صحن عتیق رضوی به تزکیه مشغول بودم، روزی پیری ناشناس بر من وارد شد و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین، خدمتت را کمر بندم.
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی. گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم. به اصرار پیر تسلیم شدم!
هر روز علی الصباح به در اطاق می آمد و می ایستاد و با کمال ادب می خواست تا او را به کاری فرمان دهم و در این مدت هرگز ننشست.
چون چهل روز پایان یافت، گفت: یا شیخ من چهل روز ترا خدمت کردم، حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی. در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند، ولی چون یک اربعین با اخلاص به من خدمت کرده بود، با کراهت خاطر پذیرفتم.

پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم و خود در بالای حجره روی سجّاده من نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب زرگری برایش آماده سازم. این کار با آنکه بر من به جهاتی شاق و دشوار بود، به خاطر پیر انجام دادم و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم.
دستور داد تا کوره را آتش کنم و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم تا مسها ذوب شود. از ذوب آن مسها آگاهش کردم.
گفت: خداوندا، بحق استادانی که خدمتشان را کرده ام، این مسها را به طلا تبدیل فرما و پس از آن به من دستور داد بوتــــه را در« رجه» خالی کن و سپس پرسید در رجه چه می بینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است. او را خبر دادم. گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه. فرمود تا همانجا وضو ساختم و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از ذکر قسم پیشین، بوته را در « رجه» ریختم، ناگهان دیدم که طلای ناب است.

آنرا براشتیم و باتفاق، نزد چند زرگر رفتیم. پس از آزمایش، تصدیق کردند که زر خالص است. آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت و گفت: این پول را تو به مستحقان می دهی یا من بدهم؟

گفتم: تو به این کار اولی هستی. سپس با هم به در چند خانه رفتیم و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد، نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم و دیگر او را ندیدم. »

مرحوم نخودکی در رمضان همان 1315 به بوشهر و از آنجا بوسیله کشتی، به قصد زیارت بیت الله الحرام، به حجاز سفر می کنند. در جدّه، پس از فرود آمدن از کشتی، پیاده به مدینه منوره مشرّف می گردند و از آن شهر مقدس، احرام حج بسته و با پای پیاده به طرف مکه رهسپار می شوند. در این سفر که به سال 1319 هــ.ق. مصادف با حج اکبر بوده است، با مرحوم حاجی شیخ فضل الله نوری و حاج شیخ محمد جواد بید آبادی که در التزام یکدیگر سفر می کردند ملاقات می فرمایند .

25 سال نخوابیدن در رختخواب

فرزند ايشان نقل می کند :
پدرم ، در کلیه ساعات روز و شب، برای رفع حوائج حاجتمندان و درماندگان؛ آماده بودند.
روزی عرضه داشتم: خوبست برای مراجعه مردم وقتی مقرر شود.
فرمود:
« پسرم، لیس عند ربّنا صباح و لا مساء: آن کس که برای رضای خدا، به خلق خدمت می کند، نباید که وقتی معین کند. »
پدرم در ابتدای شبها پس از انجام فریضه، به نگارش پاسخ نامه ها و انجام خواسته های مراجعان مشغول و سپس مدتی به مطالعه می پرداختند. از نیمه های شب تا طلوع آفتاب به نماز و ذکر و نوافل و تعقیبات سرگرم بودند. پس از طلوع خورشید اندکی استراحت می فرمودند و بعد از آن تا ظهر به ملاقات و گفتگو با مراجعان و تهیه و ساخت دارو برای بیماران می نشستند و بالاخره عصرها برای تدریس به مدرسه میرفتند و پس از آن نیز به پاسخگوئی و رفع نیازمندی محتاجان و گرفتاران مشغول بودند و در تمام سال به تفاوت ایام و اختلاف احوال پس از طلوع آفتاب و یا ساعتی بعد از ظهر استراحتی کوتاه می فرمودند.

درسال 1314 یکی از سادات محترم مشهد برای ایشان سجاده ای و رختخوابی هدیه فرستاد. ایشان در جواب فرموده بودند:
« سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب می دانم می پذیرم ولی به رختخواب نیازم نیست زیرا که بیست و پنج سال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهاده ام. »

در انجام فرائض یومیه در اول وقت و اتیان نوافل و بیداری سحرگاهان و تهجد و احیاء شبهای جمعه و لیالی متبرک و روزه درایام البیض و خدمت به خلق بویژه نسبت به سادات و زیارت قبور انبیاء و اوصیاء علی الخصوص در شبها و روزهای جمعه مداومت و مراقبت می فرمودند.

در ناحیه نجف اشرف، مسجد کوفه و سهله و مقبره کمیل و میثم تمار، محلهایی بود که بسیار زیارت می فرمودند.

حکایات و کراماتی از مرحوم حسنعلی نخودکی اصفهانی

نبات متبرک

مسئول چراغهاي آستانه مقدس حضرت رضا عليه السلام ( در آن دوران ) نقل کرده است :
آقاي دولتشاهي رئيس تشريفات آستانه، مدتي مرا از کار برکنار کرده بود، روزي در صحن مطّهر خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي(ره) رسيدم و از حال خود به او شمّه اي عرض کردم. نباتي مرحمت فرمود که در چاي به دولتشاهي بخورانم. گفتم: اينکار براي من ميسر نيست .
فرمودند: تو برو خواهي توانست، بيدرنگ به دفتر تشريفات رفتم. پيشخدمت مخصوص دولتشاهي بدون مقدمه به من اظهار کرد: اگر مي خواهي چيزي به « آقا» بخوراني، هم اکنون وقت آن است .
من نبات را به وي دادم، در چاي ريخت و نزد «آقا» بردم. از دفتر به صحن آمدم. چند لحظه نگذشته بود که دولتشاهي مرا نزد خود احضار کرد و کار سابقم را مجدداً به من واگذاشت .

خلاصي از ناامني

مرحوم سيد ابوالقاسم هندي، نقل کرد که :
در خدمت حاج شيخ به کوه « معجوني» از کوهپايه هاي مشهد رفته بوديم. در آن هنگام مردي ياغي به نام « محمد قوش آبادي» که موجب ناامني آن نواحي گرديده بود از کناره کوه پديدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنيد، کشته خواهيد شد .
مرحوم حاج شيخ به من فرمودند: وضو داري؟ عرض کردم: آري. دست مرا گرفتند و گفتند: که چشم خود را ببند .
پس از چند ثانيه که بيش از دو سه قدم راه نرفته بوديم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، ديدم، که نزديک دروازه شهريم .
بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم، کاسه بزرگي پر از گياه، در کنار اطاق بود. از من پرسيدند: در اين کاسه چيست؟
عرض کردم: نميدانم و در جواب ديگر پرسشهايشان نيز اظهار بي اطلاعي کردم. آنگاه فرمودند: قضيه صبح را با کسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: خير، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختيار داري بدان که تا من زنده ام، از آن ماجرا سخني مگو و گرنه موجب مرگ خود خواهي شد .

ياسين و طه بخوان !

کربلائي رضاي کرماني، مؤذن آستان قدس رضوي نقل کرده است :
پس از وفات حاج شيخ، هر روز بين الطلوعين، بر سر مزار او مي آمدم و فاتحه مي خواندم. يک روز در همانجا خواب بر من چيره شد، در عالم رؤيا حاج شيخ را ديدم که به من فرمودند :
فلاني چرا سوره ياسين و طه را براي ما نمي خواني؟
عرض کردم: آقا من سواد ندارم .
فرمودند : بخوان .
و سه مرتبه اين جمله ها ميان ما ردّ و بدل شد. از خواب بيدار شدم، ديدم که به برکت آن مرد بزرگ، حافظ آن دو سوره هستم. از آن پس تا زنده بودم، هر روز آن دو سوره را بر سر قبر آن مرحوم، تلاوت مي کنم .

صله ي امام رضا عليه السلام !

حاج ذبيح الله عراقي که يکي از نيکان است مي گفت که:
اين حکايت به تواتر رسيده است که حاج شيخ محمدعلي قاضي بازنه اي عراقي، وقتي قصيده اي براي توليت آستان قدس رضوي سروده بود که به اميد صله اي در حضورش قرائت کند .
کسي به او تذکر مي دهد که به جاي اين کار، براي حضرت رضا سلام الله عليه قصيده اي انشاء کن. براساس اين توصيه، از قرائت شعر براي توليت صرفنظر مي کند و قصيده اي در جلالت قدر امام هشتم(ع) مي سرايد و در حرم مطهر قرائت مي کند .
شاعر گويد: پس از قرائت، کسي مبلغ ده تومان به من داد. به امام عرضه داشتم: اين وجه کم است و دوباره اشعار را خواندم، باز شخصي پيدا شد و ده تومان ديگر به من داد و خلاصه در آن شب، شش بار قصيده را در محضر امام تکرار کردم و در هر بار کسي مي آمد و ده تومان ميداد .

بامداد روز بعد به خدمت حاج شيخ حسنعلي شرفياب شدم. ايشان فرمودند :
آقا شيخ محمد علي، ديشب با امام عليه السلام راز و نيازي داشتي، شعر خواندي و شصت تومان به تو دادند. اکنون آن پول را به من بده .

من شصت تومان را به خدمتشان تقديم کردم و ايشان مبلغ يکصد و بيست تومان به من مرحمت کردند و فرمودند :
فردا صبح به بازار مي روي و ماديان ترکمني سرخ رنگي که عرضه مي شود، به مبلغ بيست تومان خريداري و با بيست تومان ديگر از آن پول، خرج سفر و سوغات خود را تأمين مي کني. چون به عراق رسيدي، ماديان را به مبلغ چهل تومان بفروش و به ضميمههشتاد تومان باقيمانده، گاو و گوسفندي بخر و به دامداري و زراعت بپرداز که معيشت تو از اين راه حاصل خواهد شد و توفيق زيارت بيت الله الحرام، نصيب تو خواهد گرديد و از آن پس ديگر از وجوهات مذهبي ارتزاق مکن، ولي در عين حال ترويج دين و احکام الهي را از ياد مبر .

تو بخور، او مداوا ميشود !

پاسباني مي گفت :
همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قريب شش ماه بود که به طور کلي بستري شده بود و قادر به حرکت نبود. بنا به توصيه دوستان خدمت مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني رفتم و از کسالت همسرم به ايشان شکوه کردم .

خرمايي مرحمت کردند و فرمودند: بخور. عرض کردم: عيالم مريض است. فرمودند: تو خرما را بخور او بهبود مي يابد. در دلم گذشت که شايد از بهبود همسرم مأيوس هستند ولي نخواسته اند که مرا نااميد بازگردانند .

باري به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بيمارم در حاليکه جارويي در دست داشت، در خانه را بر روي من گشود. پرسيدم: چه شد که از جاي خود برخاستي؟
گفت: ساعتي پيش در بستر افتاده بودم، ناگهان ديدم مثل آنکه چيز سنگيني از روي من برداشته شد. احساس کردم شفا يافته ام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم .
پاسبان مي گفت: درست در همان ساعت که من خرماي مرحمتي حاج شيخ را خوردم، همسرم شفا يافته بود .

حج اولياء خدا !

فرزند ايشان نقل مي کنند :
در شب چهلم وفات مرحوم پدرم، مجلس تذکري ترتيب دادم و از مردي به نام « حاج علي بربري» دعوت کردم که امر آشپزي آن شب را به عهده گيرد. هنگاميکه مشغول کشيدن خورشها شد، ديدم که سخت گريه مي کند و بي پروا دستهاي خود را در ديگهاي جوشان و غذاهاي داغ فرو مي برد و خلاصه حال طبيعي خويش را از دست داده است .
پرسيدم : حاجي چه شده که چنين بي قراري مي کني؟ از سؤال من بر گريه خود افزود و پس از آن گفت: هرچه بادا باد، ماجرا را نقل خواهم کرد .
گفت: من هر سال که براي حج به مکه مشرف مي شدم، در مواقف عرفه و عيد و روزهاي ديگر حاج شيخ را مي ديدم که سرگرم عبادت يا طواف هستند. ابتدا انديشيديم که شايد شباهت ظاهري اين مرد با حاج شيخ سبب اشتباه من گرديده است لذا براي تحقيق از حال؛ پيش رفتم و پس از سلام، پرسيدم شما حاج شيخ هستيد؟
فرمودند: آري. گفتم پس چرا پيش از اين ايام و پس از آن ديگر شما را نمي بينم؟ و ديگران هم شما را تاکنون در اينجا نديده اند؟
فرمودند :
چنين است که مي گويي ليکن از تو مي خواهم که اين سرّ را با کسي نگويي وگرنه در همان سال عمرت به پايان خواهد رسيد .
آري اين کرامتي بود که به چشم خود ديده ام، و اکنون آن مرد بزرگ از ميان ما رفته است؛ تصور نمي کنم باز گفتن آن ماجرا اشکالي داشته باشد .
اين جريان، در ماه رمضان بود و پس از آن حاج علي به قصد زيارت حج، از مشهد بار سفر بست، ولي در کربلا مرحوم گرديد .

تلگراف نجاتبخش !

حاجي ذبيح الله عراقي نقل مي کند :
در شهرستان اراک؛ ميان من و چند تن از دوستان، سخن از بزرگي و بزرگواري و جلالت قدر مرحوم نخودکي شد؛ و مقرر گرديد :
يکي از حاضران بنام « سيد حسين » به مشهد مشرف شود و تحقيق کند. از گاراژ « مارس » بليط مسافرت به مشهد براي او گرفتيم .

چون هنگام حرکت وي؛ براي بدرقه به گاراژ مارس رفتيم؛ تلگرافي از طرف جناب شيخ براي سيد حسين رسيد که در آن، وي را از مسافرت با اتومبيل شماره فلان يعني همان وسيله اي که قصد مسافرت با آنرا داشت، منع کرده بودند. وصول اين تلگراف، با توجه به اينکه مرحوم شيخ از ماجراي گفتگوي ما خبري نداشتند، موجب شگفتي گرديد و به همين سبب سيد حسين از مسافرت با آن اتومبيل منصرف شد .

اما بعد از سه روز خبر رسيد که آن اتومبيل در جاده مشهد و در محل فيروزکوه؛ دچار حادثه گرديده و در اثر واژگوني، جمعي از سرنشينان آن زخمي و مجروح شده اند .

فرمان به ابرها !

فرزند ايشان نقل مي کنند:
شب اول ماه شوال بود و ما در مزرعه نخودک در خارج از شهر مشهد ساکن بوديم .
پدرم فرمودند : تا به بالاي بام بروم و استهلال کنم. چون ابر، دامن افق مغرب را پوشانده بود، چيزي نديدم و فرود آمدم و گفتم: رؤيت هلال با اين ابرها هرگز ممکن نيست .
با عتاب فرمودند :
بي عرضه چرا فرمان ندادي که ابرها کنار روند؟
گفتم: پدرجان من کي ام که به ابر دستور دهم؟
فرمودند :
بازگرد و با انگشت سبابه اشاره کن که ابرها از افق کنار روند .
ناچار به بام شدم، با انگشت اشاره نموده و چنانکه دستور داده بودند گفتم :
ابرها متفرق شويد
لحظه هايي نگذشته بود که افق را بدون ابر يافتم و هلال ماه شوال را آشکارا ديدم و پدرم را از رؤيت ماه آگاه ساختم رحمة الله عليه .

طيّ الارض براي دفع خطر

فرزند ايشان نقل مي کنند :
هنگامي که ارتش روسيه خراسان را در اشغال خود داشت، ما در خارج شهر مشهد « نخودک» خانه داشتيم و مرحوم پدرم هفته اي دو روز براي انجام حوائج مردم و امور ديگر به شهر مي آمدند .
يکروز عصر که از شهر خارج مي شديم، احساس ناامني کردم و به پدرم عرض کردم: چرا با وجود اين هرج و مرج، تا نزديک غروب در شهر مانده ايد؟ فرمودند :
براي اصلاح کار علويه اي اجباراً توقف کردم .
گفتم: راه خطرناک است و سه کيلومتر راه ما در ميان کوچه باغهاي خلوت، امنيتي ندارد و اراذل و اوباش شبها در اينگونه طرق، مزاحم مردم مي شوند. پدرم در آن اواخر، بر اثر کهولت بر الاغي سوار مي شدند و رفت و آمد مي کردند .
آنروز هم بر مرکب خود سوار بودند، در جواب من فرمودند :
تو هم رديف من بر الاغ سوار شو .

عرض کردم: پدر جان اين الاغ ضعيف است و شما را هم به زحمت حمل مي کند وانگهي شخصي نيز لازم است که دائماً آن را از دنبال براند .
فرمودند: تو سوار شو من دستور مي دهم تند برود .
اطاعت کردم. وارد کوچه باغها شديم که مؤذن تکبير مي گفت .
در اين وقت از من پرسيدند :
فلان کس را ملاقات کردي؟
گفتم: آري .
ناگهان و با حيرت ديدم که سر الاغ به در منزل مسکوني ما رسيده و مؤذن مشغول گفتن تکبير است .
در صورتي که براي رسيدن به خانه، لازم بود از پيچ چند کوچه باغ مي گذشتيم و پس از عبور از دهي که سر راهمان قرار داشت، به قلعه نخـودک که در آنجا خانه داشتيم، مي رسيديم، با شگفتي پرسيدم: پدرجان چگونه شد که ما ظرف چند لحظه به اينجا رسيديم؟
فرمودند: کاري نداشته باش، تو دوست داشتي زودتر به خانه مراجعت کنيم و مقصودت حاصل شد .
باز متعجبم که پس از ورود به خانه چه شد که حادثه را بکلي فراموش کردم تا آنکه پس از فوت آن مرحوم، به خاطرم آمد .

خبر از جسد مغروق !

فرزند ايشان نقل مي کنند :
در ايام نوروز سال 1317 هــ.ش. مردي به نام کربلائي محمد سبزي فروش به خانه ما مراجعه کرد و گفت پسر چهارده ساله ام ديروز صبح سوار بر روي باري از سبزي که بر يابوئي حمل مي شد، از محل سبزي کاريهاي خارج شهر مي آمده است .
هنگام عصر يابو و بار سبزي آن به مقصد مي رسند ليکن از بچه خبري نيست و هر چه جستجو کرده ايم، از او اثري و خبري نيافتيم. به تقاضاي وي، ماجرا را به عرض پدرم رساندم، پس از لحظه اي تأمل فرمودند: « پيش از ظهر ديروز در آن وقت که يابو از خندق کنار شهر، از گودال آبي مي گذشته چون خواسته است که از آن آب بنوشد، پايش لغزيده و با بار و بچه به داخل آب سقوط کرده است .
حيوان با تلاش خود را از آب بيرون مي کشد، ولي بچه در آب غرق گرديده است. امروز، دو ساعت به غروب مانده به فلان محل برويد و جسد مغروق را از آب بگيريد .
کربلائي محمد، برحسب دستور، به آن محل رفت و جنازه بچه را در همان جا که فرموده بودند از آب بيرون کشيد .

دستور شيخ به ملخها

حاج عباس فخرالدين يکي از ملاکين مشهد بود. او نقل کرد که سالي نخود بسيار کاشته بوديم، ولي ملخها به مزرعه ام حمله کردند و چيزي نمانده بود که همه آنرا نابود کنند .
به استدعاي کمک، به خدمت جناب شيخ آمدم، فرمودند :
آخر ملخها هم رزقي دارند .
گفتم: با اين ترتيب از زراعت من هيچ باقي نخواهد ماند. فکري کردند و فرمودند :
به ملخها دستور مي دهم تا از فردا زراعت تو را نخورند و تنها از علفهاي هرزه ارتزاق کنند .
پس از آن به ده رفتم، اما با شگفتي ديدم که ملخها به خوردن علفهاي هرزه مشغولند و آن سال در اثر از ميان رفتن علفهاي زائد، آن زراعت سود سرشاري عايد من ساخت

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




آیت الله نخودکی اصفهانی

عالمی که در محل جلوس امام رضا(ع) دفن است/کراماتی از شیخ حسنعلی نخودکی

مرحوم آیت‌الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول 8 دهه عمر پربرکت خود کرامات بسیاری را رقم زد که مهم‌ترین آن‌ها تشرّف نزد امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) است. این کرامت‌ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.
به گزارش گروه فرهنگی -فرهنگ نیوز : شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی(ره)، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می داد.

در سال 1269 هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، مؤثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب نفس به نام حاج محمد صادق تخته پولادی هدایت کرد.

ملاعلی اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه اش گرفته است، از وی دور سازد و خود، در حبّه نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی شیر از سینه زن جریان یافت و به خارج راه گشود و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاج محمّد صادق(ره) گردید و مدت بیست و دو سال خدمت ایشان را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد.

ملا علی اکبر در شهر، به کسب خود اشتغال می ورزید و در عین حال حوایج آن مرد بزرگ را نیز فراهم می ساخت و شبهای دوشنبه و جمعه به خدمت او می رفت و در تخت پولاد بیتوته می کرد.

مولود مبارک

در سحرگاه یک شب که ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بود، خبر شادی بخش تولّد نوزاد را از استاد خود می شنود و مجدداً در مورد نامگذاری کودک به « حسنعلی» توصیه می گردد.

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال 1279 هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم حاجی محمّد صادق در اصفهان در محلّه معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان می گشاید.

شیخ حسنعلی اصفهانی مشهور به نخودکی زاده 1241 شمسی در اصفهان ، فیلسوف و از عرفا و اخلاقیون بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است. او علاوه بر علوم معارفی و عرفانی در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را از بزرگانی چون جهانگیر خان قشقایی، آخوند خراسانی و سید محمد فشارکی فراگرفت. او در نجف هم حجره‌ای سید حسن مدرس بود. از دوستان او می‌توان به شخصیت عارف شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی اشاره کرد. شرح حال زندگی او را پسرش شیخ علی مقدادی اصفهانی در کتاب (نشان از بی نشان‌ها ) آورده‌است.

مرحوم ملا علی اکبر فرزند دلبند خود را از همان کودکی در هر سحرگاه که خود به تهجّد و عبادت می پرداخته، بیدار و او را با نماز و دعا و راز و نیاز و ذکر خداوند آشنا می ساخته است و از هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت مرحوم حاج محمد صادق(ره) قرار می داده است.

خود مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل فرمودند:

« بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم.

در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم.

پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم.

استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می رسیدی رسیدی.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]