اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:
یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخصی متعلم خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حمله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادببیت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش انها است نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند. فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.
شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماواء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حد معین استفاده شود. در قصص قرآنیه اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرد آن که شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: (هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً) و ملازم خدمت او شد تا علومی که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاص به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: (رب ارنی کیف تحیی الموتی) از ایمان قلبی خواست ترقی کند به مقام اطمینان شهودی. بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به حناب ختمی مرتبت - اعرف خلق الله علی الاطلاق - دستور می دهد به کریمه شریفه (و قل رب زدنی علماً) این دستوارت کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء برای آن است که ما از آنها تبنه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.
یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می کنم، زیرا که می دانم این حجاب با گفته مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی از آن ها اشاره می کنم که که فی الجملة سهل الماخذتر است. این همه آیاتی که راجع به لقاءالله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات که در ادعیه و مناجاتهای ائمه علیهم السلام موجودات است، به مجرد اینعقیده، که ازاشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفة الله بکلی مسدود است، و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفکر در ذات، به آن وجه ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند ، تاویل و توجیه کنند؛ و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرة العین انبیاءو اولیاءاست آشنا نکنند. خیلی مایه تأسف است برای اهل الله که یک باب از معرفت را که می توان گفت غایب بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند؛ بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: می گویند: فلان، یک عقاید عامیانه خوبی داردت ای کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوه می شود خود عقاید عامیانه راازدست داده و دیگر معارف را، که معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد. این آرو درست مثل آرزوی کفار است که در کریمه الهیه نقل از آنها شده: و یقول الکافر یا لیتنی کنت تراباً.**(و کافر گوید کاش من خاک بودم) نباء / 40.***
ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله رابه تفصیل ذکرکنیم تا رسوایی این عقیده فاسده که ازجهل و غرور شیطانی پیدا شده واضع شود، کتابی جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطه این حجاب غلیظ شیطانی در پس پرده نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب مهجوریت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تاسفش بیشتر است، این است. چنانچه در کریمه شریفه فرماید: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً.**(و پیامبر گوید: پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند) فرقان / 30. ***مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عهده آن شاید ما متصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلاً جلدی پاکیزه وقیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیه نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟
آیا اگر غالب عمر خود را صرف تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فراگرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم کردیم، از شکایت رسول خدا صلی الله علیه و - آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشان ان نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیت است؛ قرآن حبل متصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیه خاصل شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب روایت کافی شریف فرموده: (انما العلم ثلاثه: آیه محکمه؛ و فریضة عادلة؛ و سنة قائمة.)
قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فراگرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء علیهم السلام که محشون از مواعظ و معارف و حکم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی - الارض است و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.
یکی دیگر از حجب که مانع از استتفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آن مفسرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده آری نموده و آن را به کلی محجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیت مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیت معاشرت آنها و شد رحال حضرت موسی با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر - به طوری که در کریمه شریفه هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً. مذکور است - و کیفیت جواب خضر، و عذر خواهی حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب و سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن است استفاده کنند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد. و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: الحمدالله رب العالمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی استفاده توحید افعالی کند بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود به چیزی نیست و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.
الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا عتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است که آن را از آن ظاهر مصروف نمود مثلاً در کریمه شریفه و جاء ربک**(و آمد پروردگارت…) (فجر / 22) *** و الرحمن علی العرش استوی**(خدای) رحمان بر عرش استیلا یافت.) (طه / 5) *** که فهم عرفی مخالف با قرآن است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.
پس، محتمل است، بلکه مضنون است، که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهند وارد شده است. و در این که در بعضی روایات شریفه است که لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن.**(عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است) بحار الانوار،ج 89 ، ص 95، (کتاب القرآن)، باب 8، حدیث 8. از تفسیر عیاشی. *** و هم چنین روایت شریفه که می فرماید: دین الله لایصاب بالعقول،**(دین خدا را با عقل ها نتوان ها یافت) بحارالانوار، ج 2، ص 303، کتاب العلم، حدیث 41 از کتاب الدین. *** شهادت دهد بر اینکه مقصود از(دین الله) احکام تعبدیه دین است؛ و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است. و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلکه از مصیباتی است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد، و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست.و الی الله المشتکی .
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یاسیئه چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب باآن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر گردد و در این صورت نفس چون آئینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد. سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی بکلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و بینات و تذکر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرمود (لهم قلوب یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالا نعام بل هم اضل.)**(آنان را دلهایی است که با آن نمی فهمند، و چشمهایی که بدان نمی بینند، و گوشهایی که با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلکه گمراهتر.) (اعراف / 179) *** نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکر و تذکر بی بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روز افزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند.
یکی دیگر از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حب و جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت الله بکلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قلهای قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: (افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها.)**آیا قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل است.) (محمد / 24) *** همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر است،از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهر محرم این اسرار نیست. قال تعالی: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون .**آیا در قرآن تدبر نمی کنند، با بر دلهایشان فقل است.) (محمد / 24). ***چنانچه از ظاهر این کتاب و مس آن عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است کسی که قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنویه است. و قال تعالی: ذلک الکتاب تقوی و ایمان هدی للمتقین… الخ. غیر متقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است؛ و غیر متقی و مؤمن به حسب مراتب دیگر آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک آیه شریفه که برای یفظه کفایت کند به شرط تدبر در آن قال تبارک و تعالی: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام سلام. و یخرجم من الضمات الی النور باذنه و یهدیهم و یهدیم الی صراط مستقیم.**(ای جانب خداوند نوری و کتاب و مبینی برای شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که که رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست می کند.) (مائده/15).***
خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رساله علی حده لازم دارد که اکنون مجال آن نیست. (64)
آداب قرائت قرآن
یکی از آداب قرائت قرآن حضور قلب است.
و دیگر از آداب مهمه آن، تفکر است. مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند.و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است، تا منتهی النهایه آن، که حقیقت قلب سلیم است - به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد**- (عن ابی عبدالله علیه السلام ، قال: القلب السیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه.) (قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق نباشد.) اصول کافی،( کتاب الایمان و الکفر)، ( باب الاخلاص)، حدیث 5 .*** به دست آورد. و سلامت قوای ملکیه. ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند. و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست آورد بکار بست، در هر مرتبه سلامت مه حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهراً نور ساطع الهی در آن تجلی کند، تا آن که اگر از جمیع انواع ظلمات که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلی کند و به طریق مستقیم انسانیت، که در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت کند: ان ربی علی صراط مستقیم**(بدرستی که پروردگار من بر راه راست است.) ( هود /56).***
و در قرآن شریف دعوت به تفکر و تعریف و تحسین از آن بسیار شده قال تعالی: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون.**نحل / 4 .***در این کریمه مدح بزرگی است از تفکر، زیرا که غایت انزال کتاب بزرگ آسمانی و صحیفه عظیمه نورانی را احتمال تفکر قرار داده؛ و این از شدت اعتناء به آن است که بس احتمال آن موجب یک کرامتی عظیم شده. و در آیه دیگر می فرماید: فاقصص القصص بتفکرون **(پس داستانها را حکایت کن باشد که بیندیشند). (اعرف / 76) *** و از این قبیل یا قریب به آن، آیات بسیار است. و روایات درباره تفکر نیز بسیار است. از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است که چون این آیه شریفه نازل شد که می فرماید: ان خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات… الخ**(پس در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانهایی است…) (آل عمران // 190).***فرمود: ویل لمن قرأها و لم یتفکرها فیها.**(وای بر آن کسی که آن را بخواند و در آن نیندیشد) نور الثقلین، ج 1، ص 350 (با اندکی اختلافات لفظی). ***عمده در این باب آن است که انسان بفهمد تفکر ممدوح کدام است؛ والا در این که تفکر در قرآن و حدیث ممدوح است شک نیست. بهترین تعبیرها از برای آن، آن است که خواجه عبد الله انصاری قدس سره می کند، قال: اعلم ان التفکر تلمس البصیر لاستدرک البعیة**منازل السائرین، (قسم البدایات)، (باب التفکر). *** یعنی تفکر جستجو نمودن (بصیرت) است - که چشم قلب است. برای رسیدن به مقصود و نتیجه که، غایت کمال آن است. و معلوم است مقصد و مقصود سعادت مطلقه است که به کمال علمی و عملی حاصل آید.
پس انسان در آیات شریفه کتاب الهی و در قصص و حکایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیه، که سعادت است، به دست آورد. و چون سعادت رسیدن مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان بای از قرآن شریف سبل شرافت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب می کند؛ چنانچه در آیه شریفه سابقه اشاره به آن شد. و چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و عمر کوتاه عزیز خود را صرف در اموری که مقصد به رسالت نیست نکند و از فضول بحث و کلام در چنین امر مهمی خودداری کند.
و چون مدتی چشم دل را به این مقصود افکند و از دیگر امور صرف نظر کرد، چشم دل بینا گردد و حدید شود، و تفکر در قرآن برای نفس عادی شود و طرق استفاده باز گردد، و ابوابی بر او مفتوح شود که تا اکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون به هیچ نمی کرد؛ آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلیه می فهمد، و مفاد آیه شریفه و ننزل من القرآن من هو شفاء و رحمتة للمومنین و لا الظالمین الا خساراً. و معنی قول امیر المؤمنین صلوات علیه راکه می فرماید: و تعلموا القرآن؛ فانه ربیع القلوب. و استثفوا بنوره؛ فانه شفاء الصدور ادراک می کند. از قرآن شریف فقط امراض جسمانیه را طلب نمی کند، بلکه عمده مقصد را شفاء امراض، روحانیه که مقصد قرآن است قرار می دهد قرآن برای شفاء امراض جسمیه نازل نشده، گر چه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود، چنانچه انبیاء علیه السلام نیز شفاء جسمانی نیامده بودند گرچه شفاء دادند؛ آنها اطبا نفوس و شفا دهندگان قلوب و ارواحند. (65)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

کاروان می رسد از راه‌، ولی آه
چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب
فرا رسیدن ماه اسارت اهل بیت علیهم السلام را تسلیت عرض می کنم.

1395/08/11 @ 09:18


فرم در حال بارگذاری ...