نرجس
 
   



آن ها #چفیه داشتند…
من #چادر دارم!!!
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…
من چادر می پوشم تا #زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از #نفَس_های_آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا #شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام #پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …
من وقتی چادر ی می بینم یاد _زخم_پهلوی_مادرم می افتم…
آنان #سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادر #سیاهم را محکم می پوشم تاا#مانتدار خوبی برای آنان باشم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-22] [ 08:08:00 ق.ظ ]




چادری که باشی راننده تاکسی در جواب سلامت میگه سلام خانوم!
چادری که باشی حتی جنتلمن ترین هاشم میدونن که نباید دستشونو دراز کنن و ازت بخوان که باهاشون دست بدی
چادری که باشی تنها چیزی که ازت دیده میشه سیاهی چادرته نه خط چشمت
چادری که باشی نزدیک پله برقی کمی مکث میکنی تا چادرتو جمع کنی
چادری که باشی قید کوله پشتی تو میزنی با این که با هربار دیدنش دلت غنج میره
چادری که باشی سرت بالاس نگات پایین.
چادری که باشی تو هر سطحی براقی چادرتو چک میکنی نه پف موهاتو
چادری که باشی همیشه قیمت چادرتو میدونی
چادری که باشی…
یه وقتایی ترجیح میدی دیده ها و شنیده هاتو به روت نیاری
چادری که باشی یه وقتایی زود مورد قضاوت قرار می گیری
یه وقتایی زود بهت برچسب میزنن :"خشک مقدس"❕❗️❕❗️
اما همینکه یک لحظه فکر میکنی مهدی فاطمه با لبخند نگاهت میکند
همه چیز فراموش میشود
آن وقت است که گرمای وجودش را با هیچ خنکایی ،با هیچ نسیمی عوض نمی کنی
کم چیزی نیست خریدن لبخند مهدی فاطمه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]




دهمین پیامبر الهی اولین پیامبر الولعزم شیخ الانبیاء حضرت نوح نبی (ع)
داستان شیخ الانبیاء حضرت نوح نبی (علیه السلام)
داستان حضرت نوح (علیه السلام) اولين داستان از پيامبران اولوالعظم است كه در قرآن كريم مفصل طرح شده است. اين داستان در سوره‌هاي: اعراف،توبه، يونس، هود، اسراء، مريم، انبياء، حج، مؤمنون، فرقان، شعرا، عنكبوت، احزاب، صافات، ص، غافر، نوح، شوري، ق، ذاريات، نجم، قمر، وحديد. آمده است. در اين نوشتار فقط از سوره اعراف از آيه 59 تا 64 بحث شده است. قرآن كريم خلاصه داستان نوح (ع) را در سوره اعراف حكايت كرده است. اگر كمي دقت در آيات شود خاننده خودش چكيده داستان را بدست خواهد آورد. به همين منظور در اين نبشتار صرفاً داستان آن حضرت باز گو نشده است. بلكه تفسير آيات تحت عنوان «برداشت‌ها» با نگاه نو مطرح گرديده است.

لقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ(اعراف/59)
«همانا نوح را به سوي قومش فرستاديم، گفت: اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست، من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم‏.»
شناسنامه حضرت نوح(علیه السلام)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…»
قرآن كريم، نام حضرت نوح را ياد آور شده است. از اين رو، بحث شناسنامه نوح لازم و ضروري به نظر مي‌رسد. ابن عربي مي‌گويد: «روايت شده نوح بدان سبب نوح ناميده شده كه بر مردم خويش سخن و نوحه سرايي مي‌كرده است»كنايه از اين كه كار او شده دعوت مردم به توحيد و يكتاپرستي. زيرا كه نوحه بر ميّت را، نوح مي‌گويد. بدين خاطر نوح را نوح مي‌گفته‌اند: كه مردم نسبت به سخنان او دل مرده بوده‌اند. اين واژه غير عربي شايد عبراني است. او پسر لمك پسر متوشلخ پسرأخنوخ است كه در سال وفات آدم متولد شده و در 400 يا به قول ديگر، در 50 و يا 40 سالگي مبعوث به رسالت شده و 950 سال در حدود سه قرن در ميان قوم خويش مشغول به تبليغ بوده است.«خداوند» نخست داستان نوح را ذكر فرموده، چون نوح (ع) اولين پيغمبرى است كه تفصيل نهضت او در قرآن ذكر شده‏ است.حضرت نوح ملقب به شيخ الانبياء است.
‏پشتوانه حضرت نوح(علیه السلام)
«لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…»
در عرصه سياست حرف اول را پشتوانه مي‌زند. خواه آن اقتصادي، نظامي، جغرافيايي و ….باشد. از اين رو، قرآن به قدرت محكم و پشتوانه عظيم حضرت نوح (ع) اشاره نموده و آن الهي بودن رسالت او است. كه قرآن مي‌فرمايد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…» يعني فاعل »ارسلنا» خدا است.
در قرآن،گاهي فاعل كه به خداوند بر مي‌گردد. مفرد آورده مي شود. مانند «نفخت فيه من روحي» گاهي ضمير فاعلي جمع بكار مي‌رود همانند اين مورد: « لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا إِلى قَوْمِهِ…» سرّ آن اين است. در كار هاي الهي اگر ديگران نقش داشته باشد مانند فرشته‌ها، پيامبران و طبيعت، حقّ تعالي، حقّ آنان را ضايع نكرده از ضمير جمع استفاده مي‌كند ولي جاي كه فعل و كار به خود خداوند نسبت داده شود. مانند نفخ روح، آنجا و شبيه آن ضمير را مفرد مي‌آورد.
‏حضرت نوح(علیه السلام) يكي از پيامبران عظيم الشان الهي است كه نام مباركش 43 بار در قرآن مجيد آمده است ونيز سوره اي به نام ايشان مي باشد.وي اولين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت وكتاب مستقل بوده ونيز اولين پيامبر بعد از ادريس مي باشد.شغلش نجاري ومردي بلند قامت وتنومند بوده وصورتي گندم گون داشته است.مركز بعثت ودعوتش در شامات وفلسطين وعراق بوده است.ايشان 2500 سال عمر كرد ومدت پيامبريش 950 سال بود و200 سال به دور از مردم به ساختن كشتي پرداخت ونيز 500 سال بعد از طوفان زندگي كرد.
در اواخر عمر جبرئيل بر او نازل شد وبه او اعلام كرد كه مدت نبوت وعمرت به سر آمده وبايد اسم اكبر وعلم نبوت را به پسرت سام واگذار نمائي وآن حضرت چنين كرد وپس از وصاياي خود دعوت حق را لبيك گفت .قبر او در نجف ودر بالاسر حضرت علي(ع) مي باشد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-19] [ 09:53:00 ق.ظ ]




مهدویت در آدینه ها ؛

احادیثی تکان دهنده درباره آخرالزمان از پیامبر اکرم(ص)

زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
به گزارش فرهنگ نیوز ، در این مطلب تعدادی از احادیث گوهر بار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ص) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آمده است که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر( عج) مربوط می باشد. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:

پیامبر خدا محمد مصطفی ( که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود:روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .

اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان

در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان

در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد۵۲ص۱۹۰ پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج ۷۷ص۳۶۹ آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که…

روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد

در کنزالاعمال حدیث ۳۱۰۰۸ آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .

در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث ۲۹۰۳۲۴ روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .

از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.

امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت ۱۰۲).
امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار ۶۰/۱۸

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید

امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵

پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث۳۴۴۹۹و۳۴۵۰۰

در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




پیامبرانی که به کربلا می روند...

برشی از کتاب «نورالعین» آیت‌الله اصطهباناتی
۵ پیامبری که به زیارت کربلا می‌روند/ ثواب زیارت پیاده‌ امام حسین(ع)

امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی که بر می‌دارد هزار حسنه برای او می‌دارد و هزار گناه او را پاک می‌کند و رتبه او را هزار درجه بالا می‌برد.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس،‌ کتاب «نورالعین» تألیف آیت‌الله محمدحسن اصطهباناتی از اساتید اخلاق تهران است که در باب فضایل و آداب زیارت امام حسین(ع) به رشته تحریر در آمده است.
در واقع این کتاب ترجمه فارسی کتاب «نورالعین فی المشی الی زیارة قبر الحسین(ع)» که به مدت سه سال توسط مریم سادات میرفاطمی ترجمه شده است،‌ از آنجایی که اصل کتاب به زبان عربی است،‌ تنها در دسترس خواص بوده،‌ هم اکنون با ترجمه روان فارسی آن عموم نیز می‌توانند از آن بهره ببرند.

کتاب «نورالعین» از دو فصل با عنوان فضایل زیارت امام حسین(ع) و آداب زیارت امام حسین(ع) تشکیل شده است که در 779 صفحه به بیان فضایل و آداب زیارت سید و سالار شهیدان(ع) می‌پردازد.
در فصل اول این کتاب مواردی نظیر زائر حسین بن علی چگونه باید رفتار کند،‌ زیارت امام حسین(ع) از برترین اعمال است، زائر امام حسین(ع) زیر سایه عرش،‌ چهار هزار فرشته همسایه قبر امام حسین(ع) هستند،‌ مژده فرشتگان برای زائران امام حسین(ع)، دعای فرشتگان برای زائران امام حسین(ع)، هنگامی که زائر پیاده به زیارت می رود و … مطرح شده است.
در فصل دوم کتاب «نورالعین» آداب زیارت نظیر سه روز روزه گرفتن،‌ بستن چشم بر روی حرام‌ها،‌ خوشرفتاری با اطرافیان، نحوه ورود به عتبه حسینیه، لحظه وداع و رسیدن به منزل و … پرداخته شده است.
ثواب زیارت پیاده امام حسین(ع)
در بخشی از فصل اول کتاب «نورالعین» با عنوان هنگامی که زائر پیاده به زیارت می‌رود،‌ می‌خوانیم:
ابوسعید قاضی می‌گوید: به دیدار امام صادق(ع) در اتاقکی که از آن او بود،‌ رفتم، مزارم نزد او بود، شنیدم امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت قبر امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر گام و قدمی که بر می‌دارد و بر زمین می‌گذارد، ثواب آزاد کردن برده‌ای از فرزندان اسماعیل را برایش می‌نویسد.
جابر مکفوف از أبی الصامت نقل کرده که گفت: شنیدم امام صادق(ع) فرمود: هر کس پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند برای هر قدمی که بر می‌دارد هزار حسنه برای او می‌دارد و هزار گناه او را پاک می‌کند و رتبه او را هزار درجه بالا می‌برد.
علی بن میمون صائغ از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود: ای علی! به زیارت امام حسین(ع) برو و از این کار فروگذار نکن، ‌عرض کردم: ثواب زیارت کننده او چیست؟
فرمود: هر کسی پیاده به زیارت او برود، خداوند برای هر گامی که بر می‌دارد، حسنه‌ای برایش نوشته،‌گناهی از او پاک کرده و درجه‌ای به رتبه او می‌افزاید،‌هنگامی که به آنجا برسد، خداوند دو فرشته بر او موکل می کند تا آنچه اعمال خیر در زیارت از او سر می زند، بنویسد و هر آنچه اعمال شر و زشت از او سر می زند، بنویسد و هر آنچه شر و زشت از او سر می‌زند ثبت نکنند،‌ وقتی که قصد برگشت می‌کند، با او وداع می‌کنند و می‌گویند: ای ولی خدا بخشیده شدی، تو از حزب خدا،‌حزب رسول او و حزب اهل بیت رسول او هستی، به خدا سوگند هرگز آتش جهنم را نخواهی دید و او هم تو را نمی‌بیند و بدنت هرگز طعمه آتش نخواهد شد.
5 پیامبری که به زیارت امام حسین(ع) می‌روند
همچنین در بخشی دیگر با عنوان «انبیاء برای زیارت امام حسین(ع) از خداوند اجازه می‌خواهند و پیامبری نیست مگر آنکه کربلا را زیارت کرده است» آمده است: امام سجاد(ع) می‌فرماید: هر کس دوست دارد 124 هزار پیامبر با او مصافحه کنند،‌ در شب نیمه شعبان به زیارت امام حسین(ع) برود، فرشتگان و ارواح انبیاء از خداوند برای زیارت امام حسین(ع) اجازه می‌خواهند و به ایشان اجازه داده می‌شود،‌ خوشا به حال کسی که با ایشان مصافحه کند و ایشان با او مصافحه می‌کنند، پنج تن از آن‌ها رسولان اولوالعزم هستند که عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی،‌ عیسی و محمد(ص) که صلوات خدا بر همه ایشان باد.
نوری که به زائر امام حسین(ع) در روز قیامت داده می‌شود
در کتاب «نورالعین» درباره اثر ثواب زیارت امام حسین(ع) در روز قیامت بیان شده است: امام باقر(ع) می‌فرماید: هر کسی از روی اشتیاق به زیارت امام حسین(ع) برود،‌ در روز قیامت نوری به او داده می‌شود که از آن نور ما بین مشرق و مغرب روشن می‌شود و منادی ندا می‌دهد: این کسی است که از سر اشتیاق و آرزومندی حسین(ع) را زیارت کرده است، در روز قیامت کسی باقی نمی ماند مگر آنکه آرزو می‌کند از زائران امام حسین(ع) باشد.
زیارت امام حسین(ع) و رفع گرفتاری‌ها
در ادامه در خصوص نقش زیارت امام حسین(ع) در رفع گرفتاری‌ها و مشکلات به نقل حدیثی از امام صادق(ع) می‌پردازد: امام حسین(ع) گرفتار و غمدیده کشته شد، پس بر خداوند واجب است که هر گرفتاری را که به زیارت او برود، شاد و مسرور بازگرداند.
وعده اجابت دعا هنگام زیارت امام حسین(ع) و 4 پاداش ویژه امام حسین(ع)
در فصل اول کتاب حدیثی از امام باقر(ع) روایت شده که حضرت می‌فرماید: خداوند به خاطر کشته شدن امام حسین(ع) چهار پاداش به او داد، امامت در در میان فرزندان او، شفا را در تربت او و استجابت دعا در کنار قبر او قرار داد و روزهای زائر او در رفت و برگشت از روزهای عمر او به حساب نمی‌آید.
بخشش گناهان 50 ساله تنها با یک زیارت امام حسین(ع)
در صفحه 319 کتاب «نورالعین»‌ آمده است: امام صادق(ع) می‌فرماید: هر کس امام حسین(ع) را زیارت کند خداوند حاجاتش را برآورده می‌سازد و امور مهم دنیایی او را کفایت می‌کند، زیارت او روزی بنده را زیاد می کند، آنچه خرج می‌کند، جایگزین می‌سازد، گناهان پنجاه ساله او را می‌آمرزد و در حالی به سوی خانواده‌اش باز می‌گردد که هر گناهی و خطایی که داشته از نامه عملش محو گشته است.
ثواب زیارت اربعین
در بخشی با عنوان مستحب بودن زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین حسینی بیان شده است: امام حسن عسکری(ع) می‌فرماید: نشانه‌های مومن پنچ چیز است: نماز 51 رکعتی، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردنة به خاک مالیدن پیشانی و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




زندگی نامه حضرت خضر......

آسمونی : حضرت خضر(ع) از انبیا ء الهی است . از فرمایش امام صادق علیه السلام چنین بر می‌آید که حضرت خضر را خدا به سوی قومش مبعوث فرموده بود و او مردم را به سوی توحید و اقرار به انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب‌های او دعوت می‌کرد. -> اربعین 95 چه روزی است؟ تاریخ اربعین 95 از معجزاتش این بود که روی هر زمین خشکی می‌نشست، زمین سبز و خرم می‌گشت و دلیل نامش، خضر(سبز) نیز همین است. زندگی او، از قبل از زمان موسی تا زمان حاضر، و ادامهٔ زندگیش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. مجموعهٔ روایات، مؤیّد آن است که طولانی‌ترین عمر را در میان فرزند آدم دارد. گفته‌اند حضرت خضر از اولاد سام بن نوح و پسرخالهٔ ذوالقرنین بود با این حال بنا به برداشتی نیز، دو نفر با نام خضر وجود داشته‌اند، خضر اکبر که از اولاد سام بن نوح بوده و خضر ثانی که از انبیای بنی اسرائیل و مصاحب موسی بوده است. امام صادق (ع) در مورد حضرت خضر(ع) : از امام صادق (ع) آورده اند که اما آن بنده صالح خدا خضر؛ خداوند عمر او را نه به خاطر رسالتش طولانى گردانید و نه به خاطرکتابى که بدو نازل کند و نه به خاطر این که به وسیله او و شریعت او، شریعت پیامبران پیش از او را نسخ کند و نه به خاطر امامتى که بندگانش بدو اقتدا نمایند و نه به خاطر طاعتى که خدا بر او واجب ساخته بود؛ بلکه خداى جهان آفرین، بدان دلیل که اراده فرموده بود عمرگرامى قائم (ع) را در دوران غیبت او بسیار طولانى سازد و مى دانست که بندگانش بر طول عمر او ایراد واشکال خواهند نمود، به همین جهت عمر این بنده صالح خویش، حضرت خضر را طولانى ساخت که بدان استدلال شود و عمر قائم (ع) بدان تشبیه گردد. بدون تردید او زنده است وهم اکنون بیش از شش هزار سال از عمر شریفش مى گذرد. khezr علامه ى طباطبایى نیز از روایات استنباط مى کنند که ایشان پیامبر بوده اند : لیکن روایات متعددى وجود دارد که این مرد عالم، پیامبر نبوده بلکه دانشمندى همچون ذوالقرنین و آصف بن برخیا بوده است. در تعدادی از روایات که از طرق شیعه و سنی رسیده آمده که حضرت خضر از آب حیات که واقع در ظلمات است نوشیده، چون وی در پیشاپیش لشکر ذو القرنین که در طلب آب حیات بود قرار داشت، حضرت خضر به آن رسید و ذو القرنین نرسید.و این روایات و امثال آن روایات آحادی است که قطع به صدورش نداریم. امام رضا(ع) درمورد حضرت خضر(ع) : امام رضا(ع) مى فرماید:«حضرت خضر(ع) از آب حیات خورد،او زنده است وتا دمیده شدن صور از دنیا نمى رود، او پیش ما مى آید وبر ما سلام مى کند، ما صدایش را مى شنویم و خودش را نمى بینیم، او در مراسم حج شرکت مى کند وهمه مناسک را انجام مى دهد، در روز عرفه در سرزمین عرفات مى ایستد وبراى دعاى مؤمنان آمین مى گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت مى کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس مى کند». از این حدیث استفاده مى شودکه حضرت خضر(ع) جزء سى نفرى است که همواره در محضر حضرت بقیه الله (ع) هستند، ورتق وفتق امور به فرمان آن حضرت در دست آن هاست قرآن کریم طی آیات 60 تا 82 کهف دیدار حضرت موسی را با ایشان بیان می کند.او زنده است . khazr کوه حضرت خضر (ع) : از قرآن کریم و سنت قطعی و عقل هم دلیلی برتوجیه و تصحیح آنها نداریم. در شش کیلو متری شهر قم کوهی وجود دارد که از فراز آن می توان همه شهر را با یک نگاه طی کرد. این کوه منسوب به حضرت خضر (ع) با قدمت سه هزار سال است. می گویند بر قله این کوه در سه هزار سال پیش غاری بوده است که حضرت خضر پیامبر (ع) در آن غار به عبادت و نیایش می پرداخت، غاری که امروز به مسجدکوچکی با ظرفیت ۱۰ تا ۱۵ نفر تبدیل شده است و سال ها پیش از این در حالی که هنوز قم آنقدر بزرگ نشده بود که خود را به دامنه این کوه برساند معبد عارفان و ساکنان و اوقاد بود، و خلوت کده ای برای شب زنده داری و عبادت عالمان و عاشقان طریقت حق بوده است و هم چنین گویند حضرت خضر نبی(ع)در مسجد اموی همواره نماز می گذاشته است. مکان نماز ایشان در سمت شرقی قبله (جنوب شرقی) نزدیک مناره شرقی بوده است. اکنون نزدیک به محراب اصلی مسجد و به موازات مقام هود بر دیوار قبله عنوان «هذا مقام خضر النبی» بر تابلویی سبز دیده می شود. شایان گفتن است در بسیاری از نقاط سوریه مقام حضرت خضر دیده می شود. khezr(1) حضرت خضر (ع) دارای ویژگیهای زیادی است که به بـرخـی از آنها به استناد روایات اشاره می کنیم : 1- وی از جمله کسانـی است که به چشمه آب حیات دست پیدا کرده و مقداری از آن را نوشیده است. 2- حضرت خضر (ع) هـم اکنون زنده است و تا نفخ صور زنده خـواهد بـود. امام رضا (ع) فرمـود: «خضر از آب حیات نـوشید پـس او زنده است تا نفخ صور دمیده شود». حلبـی نیز در همیـن راستـا آورده است که: «اجمع العلماء بـالنقل علـی کـون الخضـر حیـا بـاقیـا الـی لان». 3- خـداوند به حضرت خضر (ع) تـوان و قدرت نیرومندی عطا کرده، چنانکه طریحـی مـی نـو یسد: «خداوند به خضر تـوان و قدرت بسیار بالایی عطا کـرد. و مسـئول مقـدمه الجیـش ذی القـرنیـن بوده است. » 4- از خصوصیات و ویژگیهای خضر ایـن بوده که به هر کجا می نشسته آنجا سرسبز مـی گشت. امام صادق (ع) فرمـود: «بر هیچ تخته خشکیده ای نمی نشست مگر آنکه سبز مـی گشت و بر هیچ زمینـی بـی آب و علف قرار نمی گرفت مگر آن که سرسبز مـی گشت و به همیـن جهت خضر نامیده شـد». همچنیـن گفته شـده که هر گاه به نماز مـی ایستاد اطرافـش سـرسبز مـی گشت. 5- قرآن مجید هر چند آشکارا نام او را نبرده است اما از او به عنـوان عالـم یاد کـرده است و در سـوره کهف در جـریان ملاقات حضرت مـوسـی با حضرت خضر چنیـن مـی فرماید: «فـوجدا عبـدا مـن عبـادنا آتیناه رحمه مـن عنـدنا و علمنـاه مـن لـدنـا علمـا» ترجمه: تا این که خضر بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود به او دانشی آموخته بودی .کهف/65) 6- هر کجا نامـش برده شـود فـوراً حاضر می گردد. امام رضا (ع) در باره ایـن ویژگی می فرماید: «و انه لیحضر حیث ما ذکر فمـن ذکره منکـم فلیسلم علیه»؛ هر کجا از او یاد شود همانجا حاضر می شود، پـس هـر یک از شمـا به یـاد او افتـاد بـر او سلام کنـد. 7- حضور همه ساله در مراسم حج. امام رضا (ع) مـی فرماید: «و انه لیحضر المـوسـم کل سنه فیقضی جمیع المناسک و یقف بعرفه فیومـن علی دعاء المـومنیـن» ترجمه: همه سـاله در مـراسـم حج حضـور مـی یابد و تمـام مناسک حج را نیز انجام می دهد، و در عرفات در کنار سایر حجاج خانه خدا مـی ایستـد و بر دعای مومنین آمین می گوید. 8- انـدرزگـویـی و نصیحت پذیری. از دیگر ویژگیهای حضرت خضـر (ع) ایـن است که هم به دیگران توصیه و اندرز می داده و هـم دنبال آن بـوده که از نصایح و گفته هـای بزرگـان و صـالحـان کمـال بهره و استفاده را ببرد. مثلا گاه می بینیـم که معصـومیـن (علیهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زین العابدیـن وصایای او را به مـوسـی و اندرزهای حضرت خضر را به دیگران، برای ما نقل کرده اند. و گاهـی هـم روایت کرده اند که حضرت خضر به محضرشان مـی رفته و درخـواست نصیحت و تـوصیه مـی نموده مثلا به امیرالمـومنیـن پیشنهاد کرد که مرا به کاری راهنمایـی کـن که اگر آن را انجام دهـم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-16] [ 09:56:00 ق.ظ ]




دین اسلام برای دختران و زنان اهمیت ویژه ای قائل است و سفارش های فراوانی در این مورد نیز از ائمه(ع) در متون دینی و روایات آمده است. در روایات اسلامی، پسران نعمت های خدا و دختران حسنات الهی ذکر شده اند. پیامبر(ص) نیز در این مورد فرموده اند: «بهترین فرزندان شما دختران هستند» (مجلسی، 1404، 91).
دختران نقش بسیار مهمی در خانواده و جامعه دارند. آن ها در آینده باید مسئولیت اداره ی خانواده را عهده دار شوند و وظیفه ی تربیت نسل های آینده نیز بر عهده ی آن هاست. اگر یک دختر به خوبی تربیت شده و برای زندگی خانوادگی و اجتماعی آماده شود، می تواند سعادت و خوش بختی نسل آینده را تضمین کند؛ اما اگر این دختر در دوره ی تربیت خود با آسیب ها و مشکلات روحی و جسمی روبه رو شود، نمی توان از او انتظار داشت در آینده نقش مثبتی در خانه و اجتماع داشته باشد و فرزندانی سالم و صالح تحویل جامعه دهد؛ به همین دلیل است که تربیت دختران باید به طور خاص مورد توجه پدرها و مادرها قرار گیرد.
دختران مهر عالم آرایند
مادر مردمان فردایند
مادر قوم، باهنر باید
تا که فرزند با هنر زاید (سرور اصفهانی)
یکی از مسائل تربیتی دختران، نوع بازی آنان در کودکی است. دختران طبق میل فطری خود بازی هایی را انتخاب می کنند که با نقش آنان در آینده ارتباط مستقیم دارد؛ برای مثال، دختری که با عروسک بازی می کند، لباس عروسک را عوض می کند، به او غذا می دهد و کارهایی را که هر مادری برای فرزندش انجام می دهد، تقلید می کند و ناخوداگاه برای نقش آینده ی خود تمرین می کند.
بعد از دوران کودکی دوره ی بلوغ است که به علت تغییرات بیولوژیکی و جسمانی خاصی که در دختران ایجاد می شود، از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار است که می توان گفت یکی از مراحل تعیین کننده و مهم در زندگی زنان است و عبور با سلامت از این دوران، منوط به آموزش صحیح مادران است که آموزش های لازم را به دختر داده باشند؛ زیرا سلامت جسمی و جنسی دختران که مادران آینده اند، در امر فرزندآوری بسیار مهم است.
بی شک، دوران بلوغ یکی از پرتنش ترین دوران زندگی هر دختری است. نقش والدین در دوران بلوغ می تواند اهمیت بسیاری به ایجاد آرامش روحی و روانی برای دختران در سن بلوغ داشته باشد. بلوغ مرحله ای از رشد انسان است که باعث گذر از کودکی و رسیدن به بزرگ سالی می شود. این مرحله در دختران به معنی توانایی در بر گرفتن نقش مادری است. فردی که دوران بلوغ را پشت سر گذاشته باشد بالغ است؛ اما پدیده ی بلوغ به این سادگی ها نیست. به طور کلی در شرایط طبیعی، بلوغ دختران در سنین یازده تا سیزده سالگی به وقوع می پیوندد. البته شرایط آب هوا، گرم سیری یا سردسیری منطقه ی زندگی نیز تأثیر بسزایی در بلوغ زودرس یا دیررس خواهد داشت (پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان 16/6/1392).
از مسائل مهم در رشد و تربیت دختران، حفظ حرمت آنان برای ایجاد عزت و اعتمادبه نفس و توجه به نقش آینده ی آن ها در جامعه است. دختری که در آینده ای دور یا نزدیک در مقام مادری، همسری و مدیریت خانه قرار می گیرد، باید دانستنی های ضروری این مقام را بداند و باید روح و روانش به گونه ای تربیت شده باشد که بهترین مادر و همسر باشد. دخترانی که حس خودکم بینی داشته باشند، تصوری معیوب از خود خواهند داشت، به راه های انحرافی گرایش پیدا می کنند و سلامت خانواده را به خطر می اندازند.
نقش معنوی مادر در شکل دهی نیازهای درونی دختر، بسیار ارزنده است؛ از این رو، پرورش دینی دختران باید به گونه ای باشد که او را به خداوند نزدیک سازد و باید مسائل اعتقادی و دینی به دختران آموزش داده شود و مادر می تواند بهترین الگو برای تربیت دختر در مسائل دینی باشد. دختران را باید به گونه ای تربیت کرد که فاصله ی بین نسل ها از لحاظ فکری زیاد نباشد. اگر مادر فرزندش را برای زمان حال تربیت کند، آن فرزند فاصله ی زیادی با نسل بعد و فرزندانش خواهد داشت و در نتیجه شکاف بین نسل ها پدید می آید.
حضرت علی(ع) در حدیثی زیبا در این باره می فرماید: «فرزندان تان را بر آداب خود تربیت نکنید؛ چراکه آن ها برای آینده و زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند» (ابن ابی الحدید، 1386، ۲۶۷).
یکی از جنبه های تربیت دختران، تربیت اقتصادی آنان است. اگر دختران از دانش اقتصاد خانواده بهره مند باشند، بهتر می توانند به ایفای نقش خانه داری بپردازند. تربیت اقتصادی به معنای کارآموزی فنون خانه داری و فراگیری شیوه های درست مصرف مالی است. آشنا ساختن دختران با آشپزی، بدون اسراف و تباه کردن مواد اولیه و نحوه ی صحیح مدیریت مصرف در خانواده از وظایف مادران است. اگر به تربیت دختران در بُعد اقتصادی توجه نشود و آموزش های لازم برای زندگی به او داده نشود، هنگام بروز مشکلات اقتصادی راه حل مناسبی برای حل مشکل نخواهد یافت و همواره فردی مصرف گرا خواهد بود.
دختران باید در خانه ی پدر با روحیه ی میانه روی و قناعت آشنا شوند تا بتوانند در خانه ی شوهر با مشکلات احتمالی سازگار باشند و قدرت تحمل هرگونه گرفتاری را داشته باشند و در مواقع بحرانی دچار سردرگمی نشوند و زندگی آبرومندی را برای خود و اعضای خانواده فراهم کنند.
مهم ترین هدف از تربیت دختران، آشناکردن آنان با فنون و شیوه های زندگی مانند شوهرداری، فرزندپروری و معاشرت با مردم است. بدین معنا که دختران در کنار فراگیری اندیشه های دینی و آموختن رفتارهای اسلامی، نقش آفرینی در عرصه های گوناگون زندگی را بیاموزند. وظیفه ی مادران است که از کوچکی این فنون را به دختران شان بیاموزند و اگر مادران به آموزش صحیح دختران همت نگمارند و توجه کافی به نقش و عمل کرد خود نیز در خانواده نداشته باشند، ناخودآگاه دختران با دیدن نحوه ی زندگی مادر، بسیاری از مسائل مثبت و منفی را از او می آموزند. مادران امروزی برای آموزش روابط اجتماعی صحیح به دختران، باید به تعاملات اجتماعی و رفتاری خود توجه داشته باشند؛ زیرا نحوه ی برخورد آنان با اطرافیان تأثیر مستقیم بر رفتار دختران دارد.
هدف از تربیت دختران، علاوه بر بیمه کردن آنان در برابر انحراف های دینی و اخلاقی، آموزش نقش های مورد نیاز وی در زندگی خانوادگی و اجتماعی است و مناسب ترین معلم در این زمینه، مادر و بهترین مدرسه برای انجام این کار، محیط خانه است.
از دیگر مباحث مهم تربیتی دختران، مسئولیت دادن طبق رشد سنی آنان است. در سنین مختلف، با صمیمیت و دوستی باید به دختران مسئولیت هایی داد تا در آینده بتوانند مادرانی مسئولیت پذیر باشند و از بار سنگین مسئولیت مادری در سختی های زندگی شانه خالی نکنند. بالابردن آستانه ی تحمل در دختران، از مسائل ضروری برای تکمیل شخصیت آنان است. والدین در خانواده نباید شرایط را طوری برای دختران فراهم کنند که در رفاه کامل باشند و طعم کوچک ترین سختی را در زندگی نچشند؛ زیرا فرزندانی که همیشه در رفاه کامل به سر می برند، تحمل سختی های زندگی را نخواهند داشت و آستانه ی تحمل چنین فرزندانی در مشکلات احتمالی پیش رو بسیار پایین است.
عفت و نجابت نیز از جمله خصوصیاتی است که دختر امروز و مادر فردا باید به آن آراسته باشد. یکی از معضل های جامعه ی امروزی ما، عدم رعایت عفاف و حجاب از سوی برخی بانوان و دختران است که می تواند عاملی مخرب در سلامت نسل آینده باشد؛ زیرا مادری که به زینت عفاف آراسته نباشد، نمی تواند فرزندان عفیفی به جامعه تحویل دهد. دوران نوجوانی در دختران، زیربنا و سرآغازی جهت دهنده برای دوره های بعدی زندگی آن ها خواهد بود و تأثیر مستقیمی بر خانواده و کودکان آن ها خواهد گذاشت. «حجاب برای زن، به معنای ذلت نیست، بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است و نه فقط عصمت و حفظ زن، بلکه عصمت و حفاظت زن و مرد هر دوست» (مقام معظم رهبری، گزیده ای از خطبه ی نماز جمعه، 17/5/1365).
سلامت جسمی دختران که مادران فردایند، از مسائلی است که بر هیچ کس پوشیده نیست. دختران امروز، مادران فردا هستند و کلید سلامت جسمی و روحی نسل آینده در دست آن هاست و برای داشتن نسلی سالم و پویا در آینده، باید در تربیت دینی، اخلاقی و اجتماعی آنان، بیش از پیش سرمایه گذاری شود؛ زیرا تربیت نسل آینده وابسته به تربیت صحیح دختران نسل امروز است.
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادر است مُیسر، بزرگی پسران (پروین اعتصامی)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




خاطره تامل برانگيز از مقام معظم رهبري در مورد نماز اول وقت
گاهي وقتي صداي اذان را مي شنويم و مي دانيم وقت نماز است مي گوييم اين كار را فعلا انجام دهيم ده دقيقه بعد نماز مي خوانيم كارمان خيلي طول مي شكد و بعد نماز را با تاخير از وقت فضيلتش مي خوانيم درحاليكه در سيره ي معصومين معمولا هركاري موقع اذان قطع مي شود و نماز اولويت اول است
امروز در برنامه ي زلال سخن آيت الله سيد احمد خاتمي خاطره اي در رابطه با اهميت نماز تعريف كردند كه آن را نقل به مضمون بيان مي كنم. گفتند:
در جلسه اي كه با مقام معظم رهبري داشتيم كمي بعد از شروع سخنان رهبري صداي اذان آمد
ايشان بلافاصله گفتند با اين صدا ادامه ي سخن لجبازي با خداست
نماز خوانديم و بعد از ادامه ي نماز جلسه ادامه پيدا كرد( نماز را به خاطر سخنراني و جلسه عقب نينداختند)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




مرحوم دولابی: شیر، لازمه جنگل است
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: چقدر آهو از نبود شیر مُرد. شیر، حتی لازمه جنگل است. اگر خیلی ساده بخواهی بگویی اسدالله هم باید در هستی باشد. والا همه می‌پوسیدند و خلاص می‌شد.روایات هم می‌گویند باید نور علوی و یکی از فرزندان امیرالمومنین(ع) باشد.
عقیق:مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آنچه به اختیار ما واگذاشته شده است خیلی کم است؛ تنها سه تکلیف برای ما تعیین کرده است، با محاذی و مافوق و مادون. حیوانات هم گاهی اینها را پیاده می‌کنند. ببین حیوان با بچه‌اش چه کار می‌کند. ببین حیوانات با محاذیشان چه کار می‌کنند. اگر بدجنس باشد شاخص می‌زند و او را به بیابان می‌اندازد. اگر با او رفیق باشد دو تایی با هم کیفی می‌کنند و می‌رقصند. سه حکمی که گفتم در آنجا هم جاری است. اگر شیر باشد همه تسلیم اویند. ببین که حیوانات جنگل با شیر چه معامله‌ای می‌کنند. اینها هم که با مافوق خود تسلیمند. پس فرق من که انسان هستم با حیوان چیست؟ حیوانات جنگل نمی‌توانند به شیر خیانت کنند. تا در سحر ناله می‌کند همه حیوانات سر جای خود می‌روند.
امیرالمومنین(ع) هم اَسَدُالله است. منتهی من از گذشته‌ها کمتر حرف می‌زنم و می‌خواهم از خودتان بهره ببرید و الاّ می‌گفتم که خمینی وقتی صدایش در انقلاب بلند می‌شد همان صدای شیر بود و هرکس سر جای خودش می‌رفت. آیا وقتی صدایش در تهران بلند می‌شد این طور نبود؟ خارجی‌ها از صدایش می‌ترسیدند. اما مومنینی که با او بودند از صدایش لذّت می‌بردند و سر جایشان نشسته بودند، صدا خوب بود. آیا تصوّر کرده‌اید که شیر فحش می‌دهد یا بد می‌گوید؟ هیچ چیزی نمی‌گوید. صدا می‌کند. سَحَرها صدا می‌کند و این برای نظم جنگل است تا همه سر جای خود بروند. جنگل‌ کوچکی بود یک شیر داشت. دیدند که حیوانات را می‌گیرد و پاره می‌کند و حیوانات از او می‌ترسند. خیال کردند شیر برای جنگل ضرر دارد. آن را کشتند. بعد دیدند آهوها روی زمین خوابیده‌اند و دارند می‌میرند. چرا؟ چون ندویده‌اند. لذا بر اثر رطوبت جنگل میان دو سُمشان کرم گذاشته است و زخم شده است و نمی‌توانند راه بروند، روی زمین می‌خوابند و از گرسنگی می‌میرند. رفتند از خارج شیر خریدند و در جنگل رها کردند. تا صدا می‌زد همه‌ حیوانات می‌دویدند و لای سُم‌هایشان تمیز می‌شد. چقدر آهو از نبود شیر مُرد. شیر، حتی لازمه جنگل است. اگر خیلی ساده بخواهی بگویی اسدالله هم باید در هستی باشد. والا همه می‌پوسیدند و خلاص می‌شد. روایات هم می‌گویند باید نور علوی و یکی از فرزندان امیرالمومنین(ع) باشد. زیرا اعمال تمام خلقت متعلق به اوست. امام زمان(عج) شریک اعمال است و هر صبح و عصر پیش او می‌برند. نظم زمین با حجت خداست. اخلاقیاتتان متعلق به محمد(ص) است و ذات، مال خداوند است. چون به ذات رسیدیم دیگر هیچ‌کس نیست. همه محمد(ص) است. همه علی(ع) است. همه‌اش خداست. از آن پس «همه‌اش همه‌اش» می‌گوییم. دیگر کسی را نمی‌شناسیم. چون به ذات رسید.
همه هیچ‌کس شدند. ذات یعنی هیچ چیز، شما یک صفت دارید و یک فعل، باقی چیزی ندارید. یک هیئت دارید و یک نیروی درونش. این دو تا که برود دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟ چیزی نیست، هستی خداست.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]





رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند

عقیق:امام جعفر صادق عليه‌‏السلام در پـاسخ بـه اين پـرسش كه آيـا مؤمن از جان كندن خود ناراحت می‌‏شود فرمودند: نه، به خدا، زمانى كه فرشته مرگ (عزرائيل) براى ستاندن جانش مى‏‌آيد، او بى‌‏تابى مى‏‌كند.

امّا عزرائيل به او می‌‏گويد: اى دوست خدا، بى‏‌تابى مكن؛ زيرا سوگند به آن كه محمّد صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم را برانگيخت، من از پدر مهربانى كه به بالينت بيايد، با تو خوش رفتارتر و مهربانترم. چشمت را باز كن و بنگر.

حضرت فرمود: رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند … در اين هنگام ، چيزى براى او خوشتر از اين نيست كه جان از بدنش جدا شود و به منادى بپيوندد.

متن حدیث:

الإمامُ الصّادقُ عليه‌‏السلام: لمّا سُئلَ: هل يُكرَهُ المؤمنُ على قَبضِ رُوحِهِ ؟: لا واللّه، إنّهُ إذا أتاهُ ملَكُ المَوتِ لقَبضِ رُوحهِ جَزِعَ عِندَ ذلكَ ، فيَقولُ لَهُ ملَكُ المَوتِ : يا وَليَّ اللّه لا تَجزَعْ، فوالّذي بَعَثَ محمّدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم لَأنا أبَرُّ بِكَ وأشفَقُ علَيكَ من والِدٍ رَحيمٍ لو حَضَرَكَ، افتَحْ عَينَكَ فانظُرْ.

قالَ: و يُمَثَّلُ لَهُ رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و أميرُالمؤمنينَ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسينُ و الأئمةُ من ذُرِّيتِهِم عليهم‌السلام فيقالُ لَهُ: هذا رسولُ اللّه و … رُفَقاؤكَ … فما شيءٌ أحَبَّ إلَيهِ مِنِ استِلالِ رُوحِهِ واللُّحوقِ بالمُنادي

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




سبک زندگی حضرت زینب (س)
حضرت زینب(س) در دامن پاک
ترین و با ایمان
ترین انسان
ها رشد کرد و معارف الهی را
آموخت و با تقویت ایمان خویش آن
ها را در خود شکوفا ساخت. ایشان همیشه تقوا و پرهیزکاری پیشه می
کردند
حیا و عفت را سرلوحه
زندگانی خویش کرده بودند. شما نیز که در دامن یک خانواده مؤمن و متقی رشد کردید،
باید همچون حضرت زینب(س) اصلی
ترین و مرکزی
ترین وسیله اسلام یعنی ایمان را در خود تقویت سازیدصفت
تقوا، حیا و عفت را ملکه خود قرار دهید تا مثل ایشان به قله
های سعادت و کمال دست یابی
د
.
حضرت زینب(س) در راه اهداف عالی خویش همیشه ثابت
قدم بود و در این راه
از جان و مال خویش دریغ نکرد. بدترین مصیبت
ها را تجربه کرد از زندگی آرام و آسوده
دست کشید، سختی
های سفر و جنگ را به جان خرید، عزیزترین کسان خود را در مقابل دیدگانش قطعه قطعه
کردند، باز از آرمان
های اصیل خویش دست برنداشت و در این راه همیشه ثابت قدم باقی ماند
.
حضرت زینب(س) از بهترین موقعیت در مدینه برخوردار بود، اما حتی
شوهر خویش را ترک کرد تا با امام خود یعنی امام حسین(ع) همراه باشد. ایشان نه تنها از این جهت که خواهر
امام حسین(ع) بود محبت واقعی
به ایشان داشت، بلکه از این جهت که ایشان امام زمانش بود به ایشان عشق
می ورزید و مطیع کامل ایشان بود.حضرت زینب(س) همیشه به امام خویش وفادار بود.
کسی که در او شرط انصاف و عدل تحقق پیدا کند، مردم اشیاء گرانقدر خود را نزد او به
امانت می
گذارند. حضرت زینب(س) به خاطر دارا بودن این
شرط
ها حافظ بسیاری از امانت
ها بود که بزرگترین
امانت نزد ایشان حفظ وجود امام عصرشان یعنی امام سجاد(ع) بود و ایشان در حفظ این امانت تا سر حد جان
کوشیدند و هیچ گاه او را تنها نگذاشتند. از دیگر امانتها نزد ایشان حفاظت از عزت اسلام و خاندان آل
محمد
(ص) است.
در این وادی نیز زینب سرآمد وسرافراز بود و از این جهت نیز بهترین الگو برای بانوان
و
مادران
برای مادران و زنان می باشد
با بررسی عملکرد حضرت زینب و خطبه
هایش به مقام عالمانه و معرفت و آگاهی
ایشان می
توان پی
برد
. وقتی امام سجاد(ع) فرمود
:
ای عمه! به حق دانشمندی هستی که پیش کسی درس
نیاموخته این جمله خبر از هوش و دانش حضرت می دهد
حضرت زینب(س) کسی بود که هیچ یک از زنان هم
عصرش به پای عبادت او
نمی
رسد، ما بارها در مورد نماز شب او شنیده
ایم، آن هنگام که مصائب به او روی آورد و داغ عزی
زان توان
ایستادن را از او گرفت، در آنجا نیز نماز شبش را ترک نکرد و نشسته آن را بجا آورد، نماز شبی که واجب نبود،
اما زینب کبری(س) آن را بر خود واجب کرد پس بانوان به تأسی از زینب(س) در انجام محوری
ترین اصل در
زندگی یعنی عبادت را در نهایت اخلاص و بندگی بجا آو
رند و تنها به واجبات اکتفا نکنند، بلکه مستحبات و
نمازهای شب را
تا حد توان به جا آورند در این فضا است که می توان شیران بیشه جهاد و تقوا را تربیت ک
رد
و
ایثارگر آفرید.
زنان در جهت دهی جامع
ه نقش بسزایی دارند. خداوند این ودیعه را در درون زنان به
ودیعه سپرده است با بررسی حرکت
های زینب(س) در تصمیم گیری
ها، خطبه
ها، حرف
ها، سکوت
ها و … به نقش
هدایت گریشان پی می بریم
زینب
کبری(س) آن بانوی قهرمان با شجاعت و تدبیر رهبری نهضت را به عهده
گرفت. شجاعانه خطبه خواند و دستگاه استبداد را رسوا کرد و با تدبیر اهل بیت(ع) و دختران و زنان را اداره
کرد
تا به
مقصد برسند در این راه به همه انسان ها درس ها آموخت.
حضرت زینب(س) از دین و ارزش
های الهی دفاع کرد و در این راه از
جان و مال و فرزندان و عزیزترین کسان خود گذشت و بر غم فقدان آنان دلش را گداخت و به خاطر زنده ماندن
دین و
امر به معروف ونهی از م
نکر که برادرش برای آن قیام کرد و به آن عمل کرد.
این ها همه کردار و سلوک معنوی حضرت زینب (س) است که درسی به مردان و
زنان
آموخته است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




 

تأملی در موضوع استفادۀ بانوان از پوشش تیره رنگ (2)
برخی اعتقاد دارند رنگ مشکی چادر بانوان سبب افسردگی آنان می‌شود. اما نتایج دیدگاه بعضی از روان‌شناسان و روان‌پزشکان انجام شده، نشان می‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌ها نیست و بین این دو نکته، تفاوت بسیار ظریفی وجود دارد…
نویسنده : زهرا خندان*
چادر مشکی، موجب سلامت یا افسردگی؟!
در قسمت اول این نوشته، به جایگاه حجاب و پوشش بانوان در قرآن پرداختیم. در ادامه، پوشش بانوان و لزوم برخورداری از ویژگی‌هایی که فاقد جذابیت و جلب توجه باشد را در سیره و شیوه‌ی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان او (علیهم السّلام) بررسی می‌کنیم. سنت شامل سیره و روایات معصومان (علیهم السّلام) می‌شود.

سیره و روش زندگی معصومان
ام‌سلمه یکی از زنان بزرگوار پیامبر اسلام می‌گوید: هنگامی که آیه‌ی حجاب نازل شد (که زن‌ها باید روسری بلند و چادر را بر سر خویش فروافکنند) زنان انصار از منزل بیرون آمدند؛ در حالی که عبا و چادر مشکی بر سر داشتندو پیامبر سکوت کردند.[1]
سکوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره‌ی رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکی است.
«…پیامبر خدا صدیقه‌ی طاهره و داماد گرانقدرش را فراخواند. فاطمه‌ی زهرا جامه‌ای بس بلند دربرکرده بود که پایین آن به زمین کشیده می‌شد…» (قزوینی، 1371: 167)
حضرت رسول در چند مورد حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بَضْعَةٌ مِنّی (بخشی از وجود من) خطاب کردند که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
روزی مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آنجا حضور داشت از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: «با اینکه این مرد نابیناست و تو را نمی‌‏بیند، چرا خود را پوشاندی؟» حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمی‏‌بیند، من که او را می‌‏بینم، وانگهی او بو را استشمام می‌‏‌کند.» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (به نشانه‌ی تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا) فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی: گواهی می‌‏دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»[2]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: ارزنده‌ترین و گرامی‌ترین زینت برای زنان چیست؟ به گفته‌ی انس بن مالک، کسی از صحابه نتوانست پاسخ بگوید. علی (علیه السّلام) با وجودی که پاسخ آن را می‌دانست دوست داشت پاسخ را از زبان فاطمه (علیهاالسّلام) بشنود. به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و فاطمه زهرا فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ: بهترین زینت برای زنان آن است که آن‌ها مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم آن‌ها را نبینند.»
علی (علیه السّلام) به سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت و پاسخ فاطمه (علیهاالسّلام) را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی (علیه السّلام) عرض کرد: «فاطمه (علیهاالسّلام) چنین فرمود.»
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این پاسخ خشنود شد و سخن فاطمه (علیهاالسّلام) را پسندید و به نشانه‌ی تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی: همانا فاطمه، پاره‌ی تن من است.»[3] (جمعی از نویسندگان، 1391: 306)
در هر دو مورد که حضرت ختمی مرتبت، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را پاره‌ی تن خودشان خطاب می‌کنند، ایشان از حجاب و محدوده‌های آن سخن گفته‌اند؛ ابتدا از مرد نابینا کناره می‌گیرند و حجاب می‌گذارند تا نکند بوی ایشان را بشنود و در پاسخ به بهترین زنان، از عدم اختلاط زن و مرد و ندیدن نامحرم سخن می‌راند که این سخن خود یکی از مهم‌ترین نظریه‌ها در جامعه‌ی اسلامی است.
پس محدوده‌ی حجاب تا جایی است که کسی را جذب نکند و بهترین زنان کسانی هستند که مردان آن‌ها را نبینند.
«در روایت دیگری آمده است: پیامبر گرامی اسلام از یاران خود پرسید در کدام لحظه زن به خدا نزدیک‌تر است؟ پاسخ مناسبی مطرح نشد، تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) سؤال پدر را شنید و پاسخ داد: آن لحظه‌ای که زن در خانه‌ی خود می‌ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می‌پردازد، به خدا نزدیک‌تر است.»[4] (زکی‌زاده رنانی، 1386: 103)
این روایت نیز در راستای روایت قبلی است و مبتنی بر ندیدن مرد نامحرم است.

نحوه‌ی حضور زن در جامعه‌ی اسلامی
در زمان ضرورت، لازم است زنان در مقابل نامحرمان ظاهر شوند اما با کیفیتی اسلامی. به‌عنوان مثال، وقتی خلیفه‌ی اول تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بگیرد، آن حضرت مقنعه و چادرش را در حالی که تمام بدنش را پوشانده بود سر نمود و برای ایراد سخنرانی (و دفاع از حق خود) از منزل خارج شد.[5]
«کیفیت پوشش آن حضرت این‌گونه بود:لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِه. لاث به معنی پیچیده است. مثلاً می‌‌‏گوییم لاث العمامه علی راسه‏‌ ای شدّها و ربطها؛ یعنی عمامه را به سرش پیچید. اما خمار چیزی بوده است بزرگ‌تر از روسری‌‏های فعلی زن‌‌ها، به‌صورتی که سر و سینه و گردن را می‌‏پوشانده است. خُمر جمع خمار است. به هر حال، وقتی این خبر به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رسید، برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم می‌‏شود که حضرت طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینه‌ی ایشان پوشیده شده بود.
وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِه: جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباس‌‌ها می‌‏‌پوشیده‌‏اند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
تَطَاُ ذُیُولَها: یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش می‌‏گذاشت. یا بر اثر ناراحتی با شتاب حرکت می‌‏کرد. در اینجا به‌‌طور مسلم منظور این است که لباس ایشان آن‌‌قدر بلند بود که گاه زیر پا قرار می‏‌گرفت.
تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد شد بر ابی‏‌بکر در مسجد، در حالی که گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود. فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ. سپس میان حضرت و مردم پرده‏ای نصب شد. وقتی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد مسجد می‌‌‏شود، در آنجا پرده‏ای نصب می‌‏‌شود. نکته‌‌ی مهم در این بخش آن است که همین که حضرت وارد می‏‌‌شود دستور می‌‏‌دهند که پرده‌‏ای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از کلمه‌‌ی فَجَلَست که در خطبه آمده استفاده می‏‌‌شود که قبل از اینکه حضرت بنشینند، پرده را سریع می‌‏‌آویزند. یعنی همین که خبردار می‌‏شوند دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در راه مسجد است یا به محض ورود ایشان، محیط را آماده می‌‌‏کنند و این پرده را نصب می‌‌‏کنند و این خود باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که به‌صورت سنت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت می‏‌شود…» (آیت‌الله مجتبی تهرانی در شرح خطبه‌ی فدک)
در روایتی منقول از امام علی (علیه السّلام) آورده‌‌اند: بهترین لباس، لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. این روایت خود گویای یک ملاک در پوشیدن لباس است.

فتوا و دیدگاه مراجع تقلید
حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: «من می‌گویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم یک نشانه‌ی ملی ماست که منافاتی با هیچ نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعاً کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد، لباس رسمی زن می‌تواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است.»
حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی: «چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زن‌های مؤمن بدون چادر وارد جامعه شوند.»
حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی: «چادر بهترین پوشش برای خانم‌هاست، چون تمامی مفاتن بدن را می‌پوشاند. خانم‌های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند.»
حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی: «چادر حجاب پسندیده است.»
حضرت آیت‌الله العظمی بهجت: «بی‌شک چادر حجاب برتر است.»
و…

آیا رنگ مشکی کراهت دارد؟!
در برخی از روایات، رنگ سیاه مایه‌ی کاهش قوه‌ی شهوت معرفی شده است.[6] از طرفی حجاب زن مسلمان نیز برای مهار جاذبه‌‌‏های جنسی و شهوانی زن در برابر نامحرمان است و به همین دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ، باید گفت یکی از بهترین رنگ‌‏های حجاب، رنگ مشکی است.
روایاتی که رنگ مشکی را مکروه دانسته‌‏اند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا کرده‏‌اند: کفش، عمامه و کساء[7] (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن عباء است که بین مرد و زن مشترک بوده است.)
روایاتی وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را به‌‏‌شدت نهی می‌‏کنند. در برخی از این روایات علت را این‏گونه بیان نموده‌‏‌اند که رنگ مشکی شعار بنی‌‌‏عباس است و ائمه‌ی هدی خواسته‌‏اند شیعیانشان پیرو ظالمان نباشند و کوچک‌‏ترین شباهت ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛[8] چراکه «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از آنان محسوب می‌‏شود.
براساس این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) که بنی‏‌عباس لباس مشکی را به‌‌عنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف شد؛ علاوه بر آنکه برخی از صاحب‏‌نظران احتمال داده‌‏اند که رنگ مشکی صرفاً شعار مردان بنی‏‌عباس بوده است و در همان زمان نیز برای زنان ممنوعیتی از این جهت وجود نداشت. پس کراهت رنگ مشکی در واقع یک کراهت، سیاسی و موقتی و عمدتاً برای مردان بوده است.
با توجه به جمع این روایات و فلسفه‌‌ی وجوبی حجاب، مبنی بر عدم جاذبه فیزیکی در ارتباط با نامحرم، می‌‌توان استنباط نمود که رنگ مشکی برای چادر بهترین رنگ است.

افسردگی و رنگ مشکی
برخی از انسان‌‌ها آگاهانه یا ناآگاهانه می‌‌گویند رنگ مشکی چادر بانوان مسلمان سبب افسردگی آنان می‌‌شود. نتایج مشورت‌‌های علمی که با بعضی از روان‌‌شناسان و روان‌‌پزشکان انجام شده نشان می‌‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌‌ها نیست و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و خلط بین آن دو باعث اظهارنظرهای نادرست درباره‌‌ی حجاب گردیده است.

توضیح مختصر اینکه افسردگی از بیماری‌‌های روحی و روانی بسیار پیچیده‌‌ای است که دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است. مثلاً بعضی افراد افسرده ممکن است به بی‌‎اشتهایی و عده‌‌ای دیگر به پرخوری متمایل شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده به پوشیدن لباس تیره و عده‌‌ای نیز به لباس‌‌هایی با رنگ غیرتیره تمایل پیدا کنند. بنابراین حتی استناد به پژوهش‎های میدانی نیز اثبات‌‌کننده‌‌ی مدعای مذکور نخواهد بود.
پس استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای به‌ظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها عارضه‌ی منفی ندارد، بلکه با فلسفه‌ی حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم، یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. زنی که با پوشش غیراسلامی و رنگارنگ پا در جامعه‌ای آکنده از نگاه‌های هرزه می‌نهد، بعضاً با تعرض و بی‌حرمتی افراد بیماردل روبه‌رو می‌شود که این خود در ایجاد افسردگی، نقش مهمی ایفا می‌کند و سبب فساد در جامعه می‌شود و این فساد سبب کاهش امنیت و عدم ثبات روحی افراد می‌گردد.
اما این نکته که رنگ مشکی فاقد جذابیت و نشاط است نیز به برتری حجاب تیره‌رنگ دلالت دارد، زیرا نگاه افراد نامحرم به سمت این پوشش جذب و جلب نمی‌‌شود و احساس نشاط و جلب توجه در نامحرمان انگیخته نمی‌‌شود. ولی شخصی که لباس تیره پوشیده، هیچ‌گاه به این دلیل که رنگ لباسش تیره است، دچار افسردگی نمی‌‌شود؛ زیرا رنگ‌های شاد و بانشاط بسیاری در دایره‌ی دید وی وجود دارد و نگاه او فقط و فقط به چادر خودش معطوف نشده است. در نتیجه زنی که چادر مشکی می‌پوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان می‌دهد که اینجا نقطه‌ی پایان نگاه‌های نامحرمان است و در فراسوی این پوشش جایی برای نگاه‌ها و نیت‌های ناپاک نیست.
همچنین باید اشاره کرد که پوشش مشکی در مقابل نامحرم با عدم نظافت مغایر است، زیرا طبق دستورات اسلامی، نظافت نیمی از ایمان است. همچنین امام علی (علیه السّلام) می‌فرماید: «لباس پاکیزه غم و اندوه را می‌زداید.»[1] (جوادی آملی، 1391: 157) پس می‌توان گفت: پوشیدن چادر مشکی با نظافت کامل و همچنین فقط در مقابل نامحرم، که معمولاً زمانی محدود را شامل می‌شود، سبب افسردگی نخواهد شد.

وحدت در پوشش
از آنجا که معمولاً از نوع لباس می‌‏توان پایگاه اجتماعی، خودآگاهی افراد و ارزیابی آن‌‌ها از خود را حدس زد، در مدارس سعی می‌‏شود کودکان از لباس و روپوش هم‌‏شکل استفاده کنند تا به این ترتیب، فردیت‌‏زدایی شود و احساس فردیت (Individualise) در آنان کم گردد. یونیفرم‌‌ها مثل لباس خلبانان، غواصان، آتش‌‏نشان‌‏ها و رانندگان، علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات و آسیب‌‏ها حفظ می‏‌کند، عامل شناسایی است، زیرا هویت افراد را فاش می‌‏سازد.
در اسلام در موسم حج، افراد از لباس هم‌‌‏شکل احرام استفاده می‌‏کنند که نشانه‌‌ی ترک دل‌‌بستگی‌‏های دنیوی و کنار گذاشتن لباس‌‏های رنگارنگ است. در واقع همان‌‌گونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد را مشخص می‏‌کند، جلباب و چادر مشکی معرف شخصیت روحی و معنوی و پاکدامنی بانوان مسلمان به‌عنوان قشر بزرگ جامعه است و می‌‌تواند به نامحرمان این واقعیت را نمایان سازد که زن دارای این نوع پوشش، بنای خروج از حریم پاکدامنی و ترک احکام انسانی و پر از خیر و صلاح اسلامی را ندارد.

نتیجه‌گیری
رنگ مشکی، رنگ «نه» مطلق است برای مشخص کردن مرزها و حریم‌های اجتماعی و حجاب یک خانم مسلمان با چادر مشکی از این دسته است. وقتی خانمی چادر مشکی به سر می‌کند و با وقار و متانت تمام، قدم به عرصه‌ی اجتماع می‌گذارد، با این نحوه‌ی پوشش می‌خواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است؛ نه جای هرزگی، آلودگی و هوس‌بازی.
در واقع او با حجاب مشکی و چادر مشکی بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه ایجاد می‌کند. او با این رنگ سیاه به‌صورت هدفمند می‌خواهد نگاه تیز و برنده‌ی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او، نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی به‌منزله‌ی حرمت و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است.
مشکی فقط رنگ حضور اجتماعی زن مؤمن در مقابل نامحرمان است، نه در هر مکان و هر زمان و هر موقعیتی. او هرگاه در محیطی که از نگاه‌های نامحرم و آلوده به‌دور است، قرار می‌گیرد چادر مشکی را از سر برمی‌دارد و در حدود و مرزهای ایمانی خویش، با پوشیدن بهترین لباس‌ها و با جذاب‌ترین رنگ‌ها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه و همکاران خانم یا مجالس زنانه به نمایش می‌گذارد.(*

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-15] [ 11:02:00 ق.ظ ]




نمایش پرسمان
پرسش :
به چه دليلي امام علي (علیه السّلام) نسلهاي آينده را شريک در جنگ جمل مي داند؟
پاسخ :
در خطبه دوازدهم نهج البلاغه امام علي(علیه السّلام) مهمترين پيوند در ميان مؤمنان را پيوند مکتب مى شمرد که از هر پيوند ديگرى (نژاد، زبان، منافع اجتماعى، ايده هاى حزبى و مانند آن) برتر و والاترست و شعاع اين پيوند الهى تمام زمانها و مکانها را فرا مى گيرد و همه انسانهاى گذشته و امروز و آينده را در يک مجموعه الهى و روحانى گردآورى مى کند.
مى فرمايد: تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
دليل آن هم روشن است و آن اين که همه يک حقيقت را مى جويند و يک مطلب را مى طلبند و در يک مسير گام بر مى دارند و براى يک هدف شمشير مى زنند و به خاطر جلب رضاى خداوند يکتا تلاش و کوشش مى کنند.
با توجّه به اين اصل اساسى بسيارى از مسائلى که در قرآن و احاديث وارد شده است و براى بعضى يک معمّا جلوه مى کند حل مى شود. در قرآن مجيد در داستان قوم «ثمود» مى فرمايد: «فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّيها»; (پس آنها پيامبرشان (صالح) را تکذيب کردند و ناقه ايى را که معجزه الهى بود پى نمودند و به هلاکت رساندند، پروردگارشان نيز آنها و سرزمينشان را به خاطر گناهانشان در هم کوبيد و با خاک يکسان کرد)!(1)
در حالى که تواريخ با صراحت مى گويد پى کننده ناقه تنها يک نفر بود، ولى از آن جا که ديگران نيز با او همدل و هم عقيده بودند فعل او به همه نسبت داده شده و مجازات همه را فرا گرفته است; و اين مفهوم همان کلامى است که مولا(عليه السلام) در جاى ديگر فرموده: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما يَجْمَعُ النّاسَ الرِّضى وَ السُّخْطُ وَ اِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُل واحِد فَعَمَّهُمْ اللهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا»; (اى مردم رضايت و نارضايى (نسبت به کارى) موجب وحدت پاداش و کيفر مى گردد، ناقه ثمود را يک نفر بيشتر پى نکرد امّا عذاب و کيفر آن، همه کافران قوم ثمود را شامل شد چرا که همه به عمل او راضى بودند).(2)
در داستان «جابر بن عبدالله انصارى» که روز اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) به زيارت قبر مبارکش آمد و غوغايى در آن جا بر پا کرد مى خوانيم که او ضمن زيارتنامه پرسوز و پر محتوايش در برابر قبر امام حسين(علیه السّلام) و يارانش، خطاب به قبر ياران کرده و مى گويد: من گواهى مى دهم شما نماز را بر پا داشتيد و زکات را ادا کرديد و امر به معروف و نهى از منکر نموديد با اهل الحاد پيکار کرديد و خدا را تا آخرين نفس پرستش کرديد، سپس افزود: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ»; (سوگند به خدايى که محمّد را به حق مبعوث ساخته ما با شما در آنچه از نعمتها و پاداش الهى وارد شديد شريک و سهيم هستيم).
اين سخن چنان بود که حتّى دوست با معرفت «جابر»، «عطيّه» را در شگفتى فرو برد تا آن جا که زبان به اعتراض گشود و گفت: اى جابر ما چه کرده ايم که با آنها شريک باشيم، نه از درّه اى پايين رفتيم و نه از کوهى برآمديم و نه شمشير زديم در حالى که ياران حسين(عليه السلام) ميان سرها و بدنهايشان جدايى افتاد و فرزندانشان يتيم و همسرانشان بيوه شدند! جابر، اصلى را که در بالا به آن اشاره شد به استناد حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به «عطيّه» يادآور شد و گفت: من از رسول خدا(ص) شنيدم که مى فرمود: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ في عَمَلِهِمْ»; (کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در عملشان شريک است).
سپس افزود: «سوگند به خدايى که محمّد(ص) را به حقّ به نبوّت برانگيخته، نيّت من و ياران من همان است که حسين و اصحابش(علیهم السّلام) بر آن بودند»!(3)
در آيات قرآن کراراً «يهودِ» معاصر پيامبر اسلام(ص) را که در مدينه مى زيستند مخاطب قرار داده و آنها را به خاطر اعمالى که معاصران موسى(علیه السّلام) نسبت به او انجام دادند سرزنش و مؤاخذه مى کند; در حالى که قرنها بلکه هزاران سال ميان آنها فاصله بود ولى چون آنها نسبت به اعمال نياکانشان علاقه مند و پايبند بودند تمام فاصله ها در نور ديده شده و همه در يک صف در برابر موسى(علیه السّلام) قرار گرفتند.
از جمله در يکى از آياتى که در آن خطاب به بهانه جويان يهود دارد مى گويد: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُل مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»; (بگو پيامبرانى پيش از من با دلايل روشن و آنچه را گفتيد (معجزاتى را که امروز از من مى خواهيد) به سراغ شما آمدند، پس چرا آنها را کشتيد اگر راست مى گوييد)!(4)
جالب اين که در ذيل اين آيه حديثى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است که مى فرمايد: «خداوند مى دانست آنها (يهود معاصر پيامبر) قاتل پيامبران پيشين نبودند و لکن چون همدل و هم عقيده با قاتلان بودند، آنها را قاتل ناميد، چون راضى به فعل آنها بودند».(5)
محدّث بزرگ «شيخ حرّ عاملى» در جلد يازده «وسائل الشيّعه» در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» روايات متعدّدى در اين زمينه نقل کرده است.(6)
اين طرز فکر، افق هاى وسيع را در برابر ديدگان ما مى گشايد و به ما در فهم محتواى آيات و روايات و سلوک راه حق کمک قابل ملاحظه اى مى کند.(7)
پی نوشت ها :

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]




حجاب برتر، به زنان ما عفت، به مردان ما غیرت و به جامعه ما عزت می بخشد….. بر روی مسئله حجاب « کار هنری و کار زیبای تبلیغی » باید صورت گیرد تا این مسئله در ذهن جای گیرد. من فکر می کنم در وضع کنونی اگر در کنار میل طبیعی زن به حجاب شایسته، نوعی « تبلیغات صحیح » که بتواند نقطه نظر اسلام را هم تامین کند ارائه شود، زنان ما به حجاب اصیل اسلامی و شرعی رو خواهند آورد. در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که « هنر » را تمام عیار و با « قالبی مناسب » به میدان آورد تا اثرگذار شود.
(مقام معظم رهبری)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]





خداوند بزرگ به حضرت موسی (ع) وحی فرمود :
ای موسی ، سفارش مرا درباره 4 چيز خوب بخاطر بسپار :
1: تا وقتي كه گناهانت بخشيده نشده و مورد آمرزش قرار نگرفته اي ، به عيب ديگران نپرداز
2: تا زماني كه گنجها و خزانه های من تمام نشده ، براي رزق و روزيت غمناك نباش
3: تا موقعي كه پادشاهي من از دست نرفته ، بجز من به ديگري اميد نداشته باش

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-08-12] [ 09:49:00 ق.ظ ]





غیبت مجاز
غیبت عبارت است از بدگویی و پرده‏دری نسبت به حیثیت و آبروی افراد، یعنی در غیاب شخصی کارهای بد و ناپسند شخصی و یا عیوب و نقائص جسمی و اخلاقی او را به گونه‏ای برای دیگران بازگو کنند که اگر به گوششان برسد، ناراحت شوند.
امام خمینی رض فرموده است: غیبت عبارت است از ذکر کردن انسان را در حال غایب بودنش به چیزی که خوش آیند نیست نسبت دادن آن را به سوی او، از چیزهایی که پیش عرف مردم نقصان است، به قصد انتقاص و مذمت او.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران، با تشریح انواع مختلف غیبت کردن، گفت:گاهی غیبت کردن، نه تنها حرام نیست، بلکه ثواب هم دارد و اصلا تکلیف انسان است.
استاد علی اکبر رشاد، پیش از ظهر دیروز(چهارشنبه 5 آبان) در درس اخلاق هفتگی خود در حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران که با حضور اساتید و طلاب برگزار شد، به مقوله غیبت اشاره کرد و گفت:برای هر موضوعی می تواند 5 حکم، حرام بودن، حلال بودن، مباح، مکروه و مستحب بودن مترتب شود و غیبت نیز از جمله موضوعاتی است که این 5 حکم می تواند بر اساس شرایط مختلف، بر آن مترتب شود.
مواردی که غیبت واجب است را نام ببرید .
وی با بیان این که اگر چه در مرحله اول می گوییم غیبت حرام است، اما حرمت آن یا غیر حرام بودن این موضوع، باید بر اساس مبنا و در چارچوب معیارهای مشخصی بیان شود، گفت:حکم در مورد غیبت و این که مثلا آیا فلان غیبت حرام بود یا حلال، یا مباح و …، به عناصری بر می گردد که قوام غیبت به آن هاست؛ مثلا فاعل غیبت و یا کسی که غیبت در مورد او انجام شده است.
رئیس شورای حوزه علمیه استان تهران با تأکید بر این که بسته به شرایط زمانی، مکانی و …، احکام غیبت متفاوت است، اظهار کرد:مثلا ممکن است شرایطی ایجاد شود که اصلا غیبت کردن، نه تنها حرام نباشد، بلکه حلال و فراتر از آن واجب باشد؛ یعنی غیبت که در بسیاری از شرایط حکم حرمت بر آن مترتب است، با وجود شرایط خاصی از حکم حرمت خارج شده و علاوه بر آن، انجامش، واجب می شود.
استاد رشاد در خصوص برخی از مصادیق در خصوص واجب بودن غیبت با توجه به شرایط خاص، گفت:مثلا اگر شخصی، در خصوص شخص دیگری که ظالم است، و پیش از این، مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر او گذشته، افشاگری کند، نه تنها کار حرامی مرتکب نشده، بلکه به وظیفه اش و تکلیف شرعی خود عمل کرده است؛ یعنی گاهی لازم است فریاد تظلم خواهی یک مظلوم سر داده شود و این اشکالی ندارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی خاطرنشان کرد:همچنین اگر در خصوص اقدام فردی که در گذشته اشتباهی مرتکب شده که همه مردم هم آن را می دانند، مطرح کردنش ایرادی ندارد و حکم غیبت ندارد و به همین دلیل گناه غیبت بر این کار وارد نیست، اما ممکن است همین کار به دلیل اشاعه فحشاء، عادی سازی جرم و …، مشمول حرمت و گناه شود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران خاطرنشان کرد:مثلا اگر در خصوص فردی که همه آشنایان و دوستان، او را به عصبانی بودن و بد اخلاقی می شناسند، صحبتی در این مورد مطرح شود، غیبت نیست؛ برای مثال اگر قرار است فردی را مأمور به انجام کاری کنند ، اما برخی دوستان او اگر عنوان کنند که او بد اخلاق است و برای این کار مشکل ساز می شود، حکم غیبت ندارد و گناه هم نیست.
وی افزود:در مورد همین موضوع، اگر به فردی که اصلا عصبانی و بداخلاق نیست، اما به خاطر انجام نشدن کاری، بگوییم فلان شخص بد اخلاق و عصبانی است، این موضوع بازهم غیبت نیست، بلکه بهتان است که گناه آن بسیار بزرگ خواهد بود.
تولیت حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران، با بیان این که در کل ممکن است موضوعی از نظر بسیاری از مردم حکم غیبت و گناه داشته باشد در حالی که اصلا غیبت نیست و احکام غیبت بر آن مترتب نمی شود، گفت:اگر کار فردی که متجاهر به فسق است و مثلا در خیابان هم به صورت علنی مشروب می خورد، را در جایی نقل کردیم و گفتیم فلان کار را می کند، این کار باز هم غیبت حرام نیست، بلکه غیبت حلال است؛ البته به شرطی که مفسده دیگری مثل عادی سازی منکر، مترتب بر آن نشود.
رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه با بیان این که از نظر امام صادق(ع) بیان جرم و خطای سه نفر ،حرمت ندارد و حرام نیست، گفت:اولین فرد کسی است که بدعت گذار در دین باشد.
استاد رشاد اضافه کرد:اگر یک فلان شخصی، مطلبی انحرافی را در جامعه مطرح کرد، نه تنها بیان این که او در خصوص انحراف جامعه تلاش می کند، غیبت نیست، بلکه اصولا موظفیم با این جریان انحرافی مقابله کنیم؛ اگر کسی منحرف است باید به مردم گفته شود و البته این کار هم باید طبق موازین اسلامی انجام شود.
وی گفت:دومین فردی که غیبت او از نظر امام صادق(ع) اشکالی ندارد، فرمانروای ستمگری است که در رأس حکومت قرار داشته و جور و ستم می کند؛ چنین شخصی، نه تنها غیبت ش حرام نیست و گناه ندارد، بلکه مقابله با او، ثواب هم دارد.
استاد خارج فقه حوزه علمیه تهران در پایان یادآور شد:سومین شخصی که غیبت او حرمت ندارد، فاسقی است که فسقش را خودش اعلام می کند، اما در این مورد هم باید به نتیجه کار خودمان که اگر اشاعه فحشا در جامعه یا کدورت قلب مان شود، دوری کنیم.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-11] [ 10:28:00 ق.ظ ]





دلخراش ترین صحنه ای که زينب (س) در مسیر کربلا تا شام دید
زينب (س) و ديدن صحنه ای دلخراش
زينب (س) از کجاوه روي آورده سر برادرش را ديد و به سختي پيشاني خود را به چوب جلو کجاوه زد، تا اينکه ديدم خون از زير مقنعه و روسري او بيرون مي شد، و تکه پارچه اي را به آن خون اشاره نمود، آنگاه زینب تکه پارچه اي روي آن زخم نهاد.
ناگفته نماند: عليا حضرت زينب (س) با آن همه صبر و شکيبايي که داشت چگونه و چرا با ديدن سر و مطهر برادر پيشاني اش را به چوب کجاوه زد، طوري که از آن خون جاري و روان گشت؟ مي توان گفت: از بسياري مصايب و اندوه ها و صبر و شکيبايي و خودداري نمودن خون در قلب و همه جاي بدن حضرت زینب فشار آورد که حتما بايستي حجامت (بادکش کردن و خون گرفتن از بدن به وسيله مکيدن با شاخ و جز آن و تيغ زدن به پوست بدن) يا فصد (رگ زدن) نمود، تا خون از فشار باز ايستد و پيشامدي روي ندهد، و چون وسيله حجامت و فصد نبود، به اشاره سر بريده امام (ع) سرش را به سختي به چوب کجاوه زده تا خون گرفته شده از فشار باز ايستد، و مي توان «فنطحت جبينها» به صيغه مجهول خواند، يعني عليا حضرت زينب (س) چون روي آورد و سرش را از کجاوه بيرون نمود و سر برادرش را ديد پيشاني به چوب جلو کجاوه زده شد، و اينکه به جاي «نطح»، «نطحت» گفته، براي آن است که جبين براي مذکر و مؤنث استعمال شده و و به کار رفته مگر اينکه گفته شود: اين سخن درست نيست براي اينکه جبين که براي مذکر و مؤنث استعمال مي شود به معني جبان و ترسو است نه به معني پيشاني، «والله العالم».

خلاصه عليا حضرت زينب (س) در آن هنگام آغاز نموده و فرمود:
1-اي هلال و ماه نو (ماه شب اول ماه قمري) که چون به حد و پايان کمال و آراستگي رسيد (ماه شب چهارده شد)، پس خسوف و ماه گرفتن آن فرا گرفت و غروب و ناپديد شدن را آشکار ساخت. (اينکه عليا حضرت زينب (س) سر برادر را تشبيه به هلال و ماه نو نموده، شايد براي آن بوده که اهل کوفه با دست هاشان به يکديگر اشاره به سر مقدس اباعبدالله الحسين (ع) مي کرده و مي گفتند: اين است سر امام حسين (ع) چنان که مردم هنگام استهلال و جست و جوي ماه نو کردن، به ويژه در شب اول ماه رمضان و شب اول ماه شوال و ذي الحجه، با دست هاشان به يکديگر هلال و ماه نو را که به شکل کمان ديده مي شود، اشاره نموده، نشان مي دهند).
2- اي پاره دل من! (اين پيشامدها) گمان نمي بردم، اين کار تقدير و نوشته شده بود (خداي تعالي حکم نموده و فرمان داده و خواسته است).
3- اي برادر! با فاطمه خردسال سخن بگو که محققا نزديک است دل او (از فراق و جدايي) گداخته شود.
4- اي برادر! دل تو بر ما مهربان بود، چه شده است آن را که سخت و استوار گرديده (چرا به ما التفات نداشته و روي نمي آوري)؟

5- اي برادر! کاش (زين العابدين) علي (بن الحسين) را هنگام اسيري و دستگيري و يتيمي و بي پدري مي ديدي که به جا آوردن واجبات را به نحو کامل طاقت و توانايي ندارد و(و در برخي از نسخ و نوشته «لا يطيق جوابا» نوشته شده، يعني جواب و پاسخ دادن را طاقت ندارد و اين انسب و شايسته تر است).
6- هر گاه او را به زدن (با تازيانه و جز آن) به درد آورند با ذلت و خواري تو را صدا زند، در حالي که اشک ريزان (از چشمانش) جاري و روان سازد.
7- اي برادر! او را به خود بچسبان و نزديک گردان و دل ترسانش ‍ را تسکين داده و آرام نما.
9- چه بسيار يتيم و پدر مرده ذليل و خواست است، هنگامي که پدرش را فرياد نموده و بخواند و پاسخ دهنده اي او را نبيند.[

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ق.ظ ]




چرا امام حسین (ع) همراه با خانواده به کربلا رفتند؟
خانواده امام حسین در کربلا
با حجت الاسلام و المسلمین داوود حسن پور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل مذهبی با اشاره به اهمیت حضور حضرت زینب(س) در اشائه فرهنگ حسینی گفت: پس از واقعه عاشورا، افرادی مانند ام کلثوم، فاطمه دختر امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت حضرت زینب(س) و غیره حماسه عاشورا را به گوش همگان رساندند.
چرا امام حسین (ع) خانواده شان را هم به کربلا بردند؟
وی افزود: در بحث اشاعه فرهنگ حسینی و بیان مصیبت های روز عاشورا، نقش حضرت زینب(س) به دو دلیل پر رنگ تر بود. نخست اینکه امام سجاد(ع) تا مدتی بیمار بودند و توان انجام این کار را نداشتند دوم اینکه یزید تمام تلاش خود را برای به شهادت رساندن امام سجاد(ع) انجام می داد و برای همین زین العابدین(ع) نمی توانست، فعالیت زیادی انجام دهد.
این استاد دانشگاه در خصوص فعالیت های خاندان پیامبر(ص) در زمان اسارت اظهار کرد: با دقت در خطابه های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در زمان اسارت، مشخص می شود که محوریت خطبه هایشان، بیان این بود که خاندان پیامبر(ص) نسبت به بقیه مردم به لحاظ علمی و ارزشی در اولویت هستند. با بیان این موضوع هم حقانیت امام حسین(ع) و هم باطل بودن حکومت یزید بیان می شد.
حسن پور در خصوص اهمیت حضور حضرت زینب در واقعه عاشورا ادامه داد: زمانی که خطبه های حضرت زینب(س) در زمان اسارتشان را می بینیم، متوجه می شویم که اگر ایشان در واقعه کربلا نبودند، حماسه عاشورا ابتر می ماند. همچنین متوجه این موضوع می شویم که خاندان پیامبر(ص) و دیگر اسرا بودند که عاشورا را زنده نگه داشتند و به همین دلیل امام حسین(ع) با خانواده خود به جنگ با عمر سعد رفتن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:07:00 ق.ظ ]




تنبلي و راحت طلبي مانع بزرگ خودسازي
واژه تنبلي که گاهي به جاي واژه هاي ديگري مانند: کسالت، تن پروري، راحت طلبي، بطالت، سستي وفتور به کار مي رود، از رذايل اخلاقي است ونشانگر کراهت از کار، کاهلي، تن آسايي، طفره رفتن واز کار در رفتن و مشابه آنها است.
تنبلي و راحت طلبي يکي از مصداق هاي بزرگ هواي نفس و مانع بزرگي براي خودسازي و پيشرفت در زندگي است. شما اگر بخواهيد خودسازي کنيد، بايد بدانيد که با راحت طلبي و تنبلي هرگز به اين کار موفق نمي شويد. حتما بايد با راحت طلبي جهاد کنيد و اين مانع بزرگ را از سر راه خود برداريد.
فلسفه زندگي انسان چيزي جز رشد و تعالي روحي و کمال معنوي نيست، راحت طلبي آفت بزرگي براي کل زندگي انسان است و آن را کاملا بي خاصيت مي کند، چرا که مانع رشد و تعالي روحي انسان است. آدم راحت طلب اصلا موفق به زندگي کردن نمي شود او فقط زنده است.
ممکن است شما اهل تفکر باشيد، اهل تفکر در گوشه اي مي نشينند و فکر مي کنند، اين حالت براي آنها لذت بخش و مفيد است، فلاسفه اينطوري هستند، ما اين کار را محکوم نمي کنيم، چون تفکر در جاي خود ارزشمند است، اما اينجا يک نکته بسيار مهم وجود دارد، به کسي که فقط تفکر مي کند و کاري براي خودش انجام نمي دهد، آدم خوب و خودساخته اطلاق نمي شود. براي خوب شدن لازم است در کنار تفکر، عمل صالح هم داشته باشيد. عمل است که انسان را انسان مي کند و مي سازد. قرآن کريم براي بيان شاخصه هاي انسان مومن و خوب، فورا بعد از ايمان، عمل صالح را مي آورد. عمل کردن همت عالي مي خواهد و با تنبلي و راحت طلبي سازگار نيست.
اشکالي ندارد شما عادت کرده ايد در هر تصميمي که مي خواهيد بگيريد و هر کاري که مي خواهيد انجام دهيد راحت ترين و آسان ترين راه را انتخاب کنيد، اين به خودي خود بد نيست. اگر در مسير کمال، انسان راه بهتر و راحت تري را برگزيند، خوب است، چون شما را زودتر به مقصد مي رساند، مثلا مي خواهيد نويسنده شويد، تحقيق کنيد، در اين زمينه راحت ترين و نزديک ترين راه را براي رسيدن به حقيقت و روش نويسندگي انتخاب مي کنيد، اين خوب است، اما مشکل زماني شروع مي شود که انتخاب راحت ترين راه ها، به تن پروري و راحت جويي افراطي بيانجامد و باعث شود که نفس تو تنبل و تن پرور بار بيايد، در اين صورت عادت هاي شما وبالي مي شود بر گردنت و مانعي مي شود که به کلي جلوي حرکت ات را به سوي عبوديت و کمال مي گيرد. راحت طلبي به قدري خطرناک است که مي تواند تمام آينده شما را خراب کند و دنيا و آخرت تو را از بر باد بدهد. آدم راحت طلب زندگي اش پوچ و بي ارزش است.
بنابراين راحتي غير از راحت طلبي است. گاهي انسان تلاش سختي کرده و واقعا خسته است و نياز به استراحت دارد، اين را نمي شود راحت طلبي ناميد، نياز به راحتي با تنبلي و راحت طلبي يکي نيست. تا جايي که نياز هست شما مجازيد که استراحت کنيد اما از اين مرز که عبور کنيد، نفس به سوي تنبلي و راحت طلبي گرايش پيدا مي کند که اگر عادت شود، جلوي حرکت ات را مي گيرد، مانند کسي که مي خواهد راهپيمايي کند، ولي سنگي به پايش بسته اند که نمي گذارد راحت حرکت کند.
خودسازي چيزي جز مبارزه با نفس و بندگي خداوند نيست، اين مسئوليت بزرگي است که بايد در آن به سختي تغيير وضعيت بدهي و اين کار آساني نيست. راحت طلبي باعث مي شود که تو از پذيرفتن مسئوليت اداره خودت شانه خالي کني و براي تغيير وضعيت خودت اقدام نکني. اين حالت اصلا به صلاح شما نيست. شما براي اينکه موفق بشويد، بايد اين مانع بزرگ را کنار بزنيد و راسا براي نجات و پيشرفت تان تصميم بگيريد و اقدام کنيد.
يکي از خواص خودسازي احساس رضايت و شادي دروني است، راحت طلبي و تنبلي باعث مي شود از خودت راضي نباشي، اين حس را در ضمير ناخودآگاه خود هميشه داري و به خود مي گويي اين جايي که من هستم، حق من نيست، من مي توانستم به جايگاه بالاتري صعود کنم، نارضايتي هميشه شما را آزار مي دهد، اما توجه نداري که اين نارضايتي دروني ريشه در راحت طلبي و کم کاري هاي گذشته دارد، خودت مي تواني ببيني کساني که در زندگي خود سخت کوشيده اند و انسان هاي بااراده اي بوده اند، موفق شده اند به قله هاي سعادت در زندگي دست يابند.
علت اساسي‌ که افراد راحت طلب نمي‌خواهند از جاي خود تکان بخورند در اين است که آنها بيشتر به لحظه فکر ميکنند تا به آينده. مثلا افرادي که ورزش نمي کنند ترجيع مي دهند که در جاي گرم و نرم خود باشند تا بر خيزند و بدن خود را به حرکت در آورند. ورزش رياضت است و همتي عالي طلب مي کند. عقلانيت و آينده نگري افراد راحت طلب و تنبل ضعيف است.
تنبلي يعني کوتاهي و سستي ورزيدن و زير بار نرفتن چيزي است که شايسته است انجام گيرد.کسي که در زندگي بي حوصله و سست اراده باشد، پايداري و شکيبايي را از دست داده و در نتيجه در مسير پيشرفت حق و حقيقت آسيب پذير مي گردد .يکي از بدترين دشمن هاي انسان که از درون خود او سر منشأ مي گيرد، تنبلي و بيکارگي و تن و دل به کار ندادن است.
تنبلي و بي‌حوصلگي دو بيماري و صفت بسيار خطرناک هستند که به فرمايش معصوم کليد همه شکست‌ ها و بدبختي‌هاي دنيا و آخرت مي باشند. اين عوامل خود منشأ بسياري از گناهان مي¬شود؛ در شکست¬هاي دنيايي، کار، شغل، و مسائل اقتصادي فاجعه درست مي¬کند و در مسائل آخرتي هم انسان را دچار انواع و اقسام پشيماني و جهنم¬ها و عذاب¬ها مي¬کند.
رابطه ي دنيا با آخرت مانند رابطه ي رحم مادر است با دنيا. جنين از زمان بسته شدن نطفه تا هنگام تولد به دنيا زماني را در اختيار دارد که آمادگي ورود به دنيا پيدا کرده و تجهيزات مورد نياز را کسب نمايد. دنيا علت آخرت و به عبارتي ميوه دنيا، آخرت است؛ لذا اهميت دنيا بيشتر از آخرت مي باشد. اگر ما جاودانگي مان را باور کنيم (در قرآن 80 بار مطرح شده است.) متوجه گرانبها بودن عمر دنيا مي شويم. با عمر محدود دنيا انسان مي تواند خوشبختي جاودانه آخرت را کسب کند. مي توان با يک ساعت از وقت دنيا، هزاران سال آخرت را خريداري کرد؛ بنابراين وقت خيلي گرانبهاتر از طلا و اساساً قابل قياس نيست. راحت طلبي عمر و وقت گرانبهاي انسان را در دنيا براي کسب آخرت از بين مي برد.
انبياء و اولياي خدا هميشه اهل سخت کوشي و تلاش بوده‌اند. حسن بن علي بن ابي حمزه از پدرش نقل مي‌کند که گفت: امام موسي کاظم عليه السلام را ديدم که در زمين خود کار مي‌کرد و پاهاي او غرق عرق شده بود. گفتم: فدايت شوم! کارگران کجايند!؟ فرمود: اي علي! کساني با دست خود در زمين خويش کار مي‌کردند که از من و پدرم برتر بودند. گفتم: کدام کسان!؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله و امير مومنان عليه السلام و همه پدرانم با دست خود کار مي‌کردند و اين سيره انبياء، رسولان و صالحان است.
امام صادق عليه اسلام مي‌فرمايند: اميرمومنان عليه السلام هيزم جمع مي‌کرد و آب از چاه مي‌کشيد و شخم ميزد و از دسترنج خود هزار برده آزاد کرد و به جارو کردن خانه مي‌پرداخت و فاطمه عليها السلام نيز با دستانش گندم را آرد و آن را خمير مي‌کرد و نان مي‌پخت.
خداوند در ايه 32 سوره نجم مي فرمايند: وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/39)، براي انسان به جز آنچه که سعي و تلاش مي کند چيزي نيست. يعني اگر انسان سعي و تلاش نداشته باشد هيچي ندارد، و اين سعي و تلاش است که جايگاه انسان رو مشخص مي کند.
رسول گرامي اسلام اگر به يکي دليلي از يک جواني خوشش مي‌آمد، بلافاصله، مي‌فرمود حرفه‌اش چيست؟ تا مي‌گفتند شغل و حرفه‌اي ندارد، بلافاصله مي‌فرمودند: از چشمم افتاد. (جامع الاخبار/139‏)
راحت‌طلبي يکي از شعبات عجيب و غريب هواي نفس و حبّ دنيا است. جوان و نوجواني که نه اهل شهوت است، نه اهل معصيت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هيچ‌کدام از اين آلودگي‌ها او را نگرفته، تقريباً قطعي بدانيد او در معرض آلودگي حبّ راحت هست.
کسي که تن پرور و راحت طلب است ، روح خود را مي آزارد، چون راحتي و رضايت روح در تلاش هاي معنوي ومخالفت با نفس است. از امام صادق(ع) پرسيدند:” أين طريقِ الراحَة” ما چه ‌‌کار کنيم به راحتي برسيم؟ فرمود “في خِلافِ الهَوى” در مخالفت کردن با هواي نفس؛ با “دلم مي‌خواهد” مخالفت کن. بعد گفت:"فَمَتى يجِدُ عَبدٌ الراحَةَ؟” بندۀ خدايي که مخالفت با هواي نفس کند، کِي به راحتي مي‌رسد؟ امام صادق(ع) فرمودند: ” عِندَ أوّلِ يومٍ يصِيرُ في الجَنَّةِ"، روز اولي که وارد بهشت شود.
راحت‌طلبي اولين علاقه‌اي است که انسان در بدو تولد آن‌را تجربه مي‌کند و تا آخر هم با انسان باقي مي‌ماند. مديريت کردن اين علاقه، هم از نظر فردي و هم از نظر اجتماعي اهميت دارد. اينکه در جامعه ما، نگرش‌ها و نگاه‌هاي بسيار مثبت نسبت به راحتي وجود دارد، واقعاً يک فاجعه براي رشد و تعالي است. اين «راحتي» سمّ مهلک است و بايد آن را کنار بزنيم. کمتر کسي توجه دارد به اينکه راحت‌طلبي را به عنوان يکي از مصاديق هواي نفس بايد مديريت وکنترل کرد.
راحت‌طلبي غير از لذت‌طلبي است. بچه‌اي که به دنيا مي‌آيد در ابتدا دنبال راحتي است نه دنبال لذت. لذا وقتي گرسنه مي‌شود شروع مي‌کند به گريه کردن. و بعد از اينکه سير شد، آمادۀ بازي کردن و لذت بردن مي‌شود. آدمي‌زاد با راحت‌طلبي به دنيا مي‌آيد و اين راحت‌طلبي تا آخر عمر با او مي‌ماند. راحت‌طلبي حداقل درخواست‌هاي انسان است ولي همين درخواست حداقلي مي‌تواند آدم را بدبخت و بيچاره کند.
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «تَفْسِيرُ الْعُبُودِيةِ بَذْلُ‏ الْکُلّ»تفسير عبوديت اين است که همه وجودت را به خدا بدهي. حتي اگر يک ذره از وجودت را بخواهي براي خودت نگه‌داري، ديگر عبد نيستي. شرط و شروط نبايد بگذاري.«وَ سَبَبُ ذَلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَکْرَهُ»سبب و عامل اينکه بتواني اين کار را انجام دهي، اين است که نفس خودت را از هواي نفس منع کني و نفس خود را وادار کني به کاري که دوست ندارد(البته اين کار بايد طبق برنامۀ دين باشد)«وَ مِفْتَاحُ ذَلِکَ تَرْکُ الرَّاحَةِ» آغاز و کليد مخالفت با هواي نفس، ترک راحتي است.(مصباح‌الشريعه/7) بنابراين اگر ترک راحت نکني، نمي‌تواني مبارزه با هواي نفس کني. يعني اگر خواستيم با هواي نفس خود مبارزه کنيم و علاقه‌هاي خود را مديريت کنيم، اولين علاقه‌اي که بايد با آن مبارزه کنيم راحت‌‌طلبي است.
اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «الْقَلْبُ الْمُحِبُّ لِلَّهِ يحِبُ‏ کَثِيراً النَّصَبَ لِلَّهِ»قلبي که خدا را دوست دارد و عاشق خداست دوست دارد زياد در راه خدا سختي بکشد«وَ الْقَلْبُ اللَّاهِي عَنِ اللَّهِ يحِبُّ الرَّاحَةَ»و قلب بي‌خود و بي‌خبر از خدا، راحتي را دوست دارد(و انگار هنوز بالغ نشده است)؛ (مجموعۀ ورّام/ج2/ص87) محبت خدا يکي از چيزهايي است که علاقۀ به راحتي را از آدم مي‌گيرد. ديگر آدم دوست ندارد راحت باشد. «حب الله» با آدم اين‌ کار را مي‌کند.
ما چه موقع به اين راحتي مي‌رسيم؟از پيامبر(ص) پرسيدند: «مَا الرَّاحَةُ» راحتي چيست؟ «قَالَ لِقَاءُ اللَّهِ‏ تَعَالَى» حضرت فرمود: راحتي، لقاء خداوند متعال است(‏بحارالانوار/35/383) يعني تو فقط آنجا راحت مي‌شوي؛ در ملاقات پروردگار عالم است که مي‌تواني مزۀ واقعي راحتي را بچشي. اين علاقۀ انسان به راحتي، فقط آنجا جواب پيدا مي‌کند، در دنيا جواب پيدا نمي‌کند.
امام سجاد(ع) درفرازي ازدعاي ماه مبارک رمضان - که هر روز آن را مي خواند - چنين درخواست کرده است:
«…اللهم اذهب عني فيه النعاس والکسل و السامه والفتره والقسوه والغفله والغره …خدايا! چرت، تنبلي، خستگي، سستي، سنگدلي،غفلت وفريب خوردگي را از من بزداي».(کافي، ج4، ص75.)
نيز امام صادق (ع) درفرازي از نيايش خود چنين آورده است: «..اللهم اني اعوذ بک من الکسل والهرم والجبن والبخل والغفله والقسوه والفتره والمسکنه …؛ بارخدايا! من به تو پناه مي برم از تنبلي، پيري، کم دلي، بخل، غفلت، سنگدلي، سستي وزبوني…»( همان، ج2، ص586.).
درکتاب شريف کافي، بابي به عنوان نکوهش از تنبلي وکسالت «کراهيه الکسل » آمده است که دريک روايت از آن چنين مي گويد: «عن ابي الحسن موسي (ع) قال قال ابي (ع) لبعض ولده اياک والکسل والضجره فانهما يمنعانک من حظک من الدنيا والاخره؛ امام کاظم(ع) مي فرمايد: پدرم (ع) مي فرمود: از تنبلي وافسردگي بپرهيز، که اين دو، تو را از بهره دنيا وآخرت بازمي دارد».(همان، ج5، ص85.)
امام باقر(ع) فرمود: از مردي نفرت دارم که درکار دنياي خود تنبل باشد آن کس که در کار دنياي خويش تنبل باشد، درکار آخرتش تنبل تر خواهد بود».(همان؛ ص85)
آثار و کارکردهاي تنبلي:
درباره کارکردها و آثار تنبلي مي توان گفت که بستگي دارد به اينکه درچه زمينه اي صورت پذيرد؛ از اين رو، درهر جا اثر خود را بر جاي خواهد گذاشت. اکنون به برخي از آنها اشاره مي کنيم.
فقر وتنگدستي:
درسخني کوتاه امام علي (ع) درباره کار کرد تنبلي دربعد اقتصادي چنين فرموده است: «ان الاشياء لما ازدوجت، ازدوج الکسل و العجز، فتتج منهما الفقر؛ چيزها چون با هم جفت شدند، تنبلي وناتواني نيزجفت شدند واز آنها فقر پديد آمد.»( بحار الانوار، ج75، ص59.)
مبتلا شدن به غم واندوه:
حضرت علي (ع) مي فرمايد: «من قصر في العمل ابتلي بالهم؛ آن که در کار کوتاهي ورزد، دچار اندوه گردد.»( نهج البلاغه، حکمت 239.)
تباه سازي حقوق:
امام علي (ع) در سخن ديگري مي فرمايد: «من اطاع التواني، ضيع الحقوق؛ هر که تسليم سستي وسهل انگاري گردد، حق خود و ديگران را تباه سازد.»( همان، حکمت 239.)
ازدست دادن اعتماد مردمي:
امام علي (ع) مي فرمايد: «لا تتکل في امورک علي کسلان؛ درکارهاي خود بر آدم تنبل تکيه مکن».(غرر الحکم، ص463، ح 10622 )
ندامت و پيشماني:
نيز آن امام همام (ع) درسخني فرموده است: «من اطاع التواني احاطت به الندامه؛ هر که کاهلي وسستي ورزد، او را پشيماني وندامت فرا گيرد.»( همان، ح 10631)
سر بار ديگران شدن:
امام صادق (ع) - در ضمن سخني به مردي از اصحابش - چنين نوشت: «.. ولا تکسل عن معيشتک فتکون کلا علي غيرک او قال علي اهلک؛ درباره معيشت خود تنبلي مکن که در اين صورت، بار دوش ديگري - يا کسانت - خواهي شد.»( کافي،ج5، ص85)
از دست دادن خير دنيا وآخرت:
امام صادق (ع) فرمود: «من کسل عن طهوره و صلاته، فليس فيه خير لامر آخرته. ومن کسل عما يصلح به امر معيشته، فليس فيه خير لامر دنياه؛ هر کس درباره پاکي ونماز خود تنبل باشد، در او خيري (اميدي) براي کار آخرتش وجود ندارد. وهرکس درکار معيشت خود تنبل باشد، دراو خيري براي کار دنيايش وجود ندارد».(همان)
برخي عوامل بروز مشکل تنبلي و راحت طلبي عبارت است از:
1- تربيت خانوادگي:
ريشه بروز اين مشکل بيشتر از ناحيه تربيت خانوادگي است. وقتي پدر و مادر به فرزند خود مسئوليت هاي سخت را نسپارند و از آنها کار و تلاش نخواهند و خودشان همه کارهاي سخت را متکفل شوند، فرزندان راحت طلب بار مي آيند. متاسفانه از زماني که تعداد فرزندان خانوارهاي ايراني کم و کمتر شد، فرزند سالاري باب گرديد و همين باعث شد که والدين خودشان همه کارهاي سخت را انجام دهند و بچه هاي خود را همچون حاکماني راحت طلب و تن پرور بار بياورند. اکنون راحت طلبي و تنبلي مشکل بزرگ نسل امروز است.
2- الگو برداري نامناسب:
وقتي الگوهاي نسل امروز، يعني والدين، معلمان سخت گوش نباشند و رسانه ها و فيلم ها افراد مرفه و راحت طلب را در معرض ديد قرار دهند، راحت طلبي ترويج مي شود. مثلا گاهي در فيلم ها افرادي را نشان مي دهند که دير از خواب بيدار مي شوند و مانند آن، اين فيلم ها تاثير بدي در مخاطب دارد.
3- هم نشيني ودوستي باافراد تنبل:
تنبلي وسستي يك بيماري مسري است واز شخصي به شخص ديگر سرايت ميكند از اين رو اگر دوست انسان تنبل وسست باشد اين تنبلي وسستي، او در انسان اثر ميگذارد .
4- بي نظمي وبي برنامه¬گي:
يكي از عوامل تنبلي وسستي بي نظمي وبي برنامه گي است نداشتن برنامه معين ومشخص در زندگي وبي توجهي به تدبير وطراحي براي آينده ، كارهايي با حجم بسيار كم در نظر شخص به صورت انبوهي از كارهاي انجام نشده مجسم مي كند .اين حالت باعث مي شود تا شخص خود را نا توان از انجام آن كار ببيند ودر انجام آن تنبلي وسستي مي كند
5- لذت جويي وراحت طلبي افراطي:
بسياري از تنبلي ها نتيجه لذت جويي افراطي است مثلا در شب امتحان به جاي اينكه به فكر درس خواندن باشد به شب نشيني وتفريح ميپردازد چون از اين لذت آني خوشش ميآيد.
6- افسردگي:
يكي از عوامل تنبلي افسردگي روحي است ، روبرو شدن با مردم براي انسان افسرده كسالت آور وخسته كننده است، بنابراين بيشتر دوست دارد در گوشه اي کز کند و يا بخوابد و مانند آن.
راه عمومي درمان راحت طلبي:
حال بايد ديد چگونه خود را مي‌توان از اين سد پيشرفت انساني عبور داد.
1- هدف خود را مشخص کنيد:
انسان راحت طلب معمولا هدف مشخصي‌ در زندگي‌ ندارد و اگر هم هدفي‌ داشته باشد انگيزه لازم را براي رسيدن به اين هدف ندارد. چرا که اين انگيزه است که انرژي لازم را براي به حرکت در آوردن ايجاد مي‌کند. بنابراين بايد اين انگيزه را به طريقي به وجود آورد.
هر انساني‌ در درونش مشعل فروزاني از کمال طلبي که شايد شعله اش رو به خاموشي گراييده وجود دارد. ولي‌ هر لحظه مي‌‌توان اين آتش را شعله ور ساخت. وقتي‌ انسان در زندگي‌ هدف اش تعالي خود باشد اين شعله زبانه کشيده و انرژي لازم را که همان انگيزه است به وجود مي‌‌آورد. حال براي ايجاد اين انرژي بايد انسان فرض کند که به هدف رسيده و آن را در ذهن خود براي مدتي‌ تجسم کند و لذت رسيدن به آن را با تمام وجود خود حس کند. اين احساس چنان انگيزه‌اي را در انسان بيدار مي‌کند تا انسان را از مکان راحت خود کنده و او را به مکان دلخواه اش هدايت کند. مانند کوه نوردي که قبل از رفتن به بالاي کوه، به جاي فکر کردن به رنج بالا رفتن از کوه، تجسم مي‌کند که به قله کوه رسيده و از ديدن منظره زيباي اطراف چنان شور و عشقي‌ در او زنده ميشود که انرژي و انگيزه لازم براي رفتن به بالاي کوه را در خود فراهم مي‌کند.
2- کارهاي سخت را به عهده بگيريد:
به عهده گرفتن کارهاي سخت و مسئوليت هاي دشوار در خانواده و جامعه و درک لذت انجام کارهاي سخت انسان را از راحت طلبي و تنبلي خارج مي کند.
3- دوستان سخت کوش انتخاب کنيد:
همانگونه که دوستان راحت طلب و تنبل باعث سستي انسان مي شوند، انتخاب دوستان زرنگ و سخت کوش در سخت گوش شدن انسان موثر اند.
4- بصورت پله كاني عمل كنيد:
شما نمي توانيد به يكباره همه مشكلات را حل كنيد. به يكباره فردي با همت و سخت كوشي تبديل شويد. شما بايد از تصميمات خيلي ساده و قابل اجرا شروع كنيد ولي حتما به آنها پايبند باشيد. سنگ بزرگ علامت نزدن است. خود را با برنامه هاي سنگين و غير قابل اجرا با شكست روبرو نسازيد. از كم شروع كنيد ولي آرام آرام تصميمات بزرگ تر و كارهاي بزرگ تري را در برنامه تان بگنجانيد.
5- از تكنيك مرابطه نفس استفاده كنيد:
ابتدا با خود شرط كنيد كه به صورت دقيق به وظايفتان عمل مي كنيد(مشارطه). سپس در طول روز مراقب انجام دقيق وظايفتان باشيد، (مراقبه) سپس هر شب بر روي برگه اي محاسبه كنيد كه چند مورد سستي به خرج داده ايد( محاسبه). و خود را به خاطر اين سستي ها عقوبت و سرزنش كنيد( معاتبه). بعد ازمدتي خواهيد ديد كه پيشرفت زيادي مي كنيد و ميزان سستي و تنبلي روبه كاهش مي گذارد.
6- مرتب ورزش کنيد:
هر روز صبح يا عصر حداقل بيست دقيقه تا يک ساعت حتما به طور مرتب و در ساعتي معين ورزش كنيد، اين کار شما را از سستي خارج و اراده شما را تقويت مي کند.
مبارزه با پرخوابي:
يکي از مظاهر عمده سستي و راحت طلبي ميل به پرخوابي است. براي تعديل اين ميل دستورالعمل زير مفيد است:
1- پرخورى در شب از مهمترين عوامل پرخوابى است، لذا سعى كنيد شب‏ها به حداقل غذا اكتفا كنيد. از سوي ديگر اگر طبع شما سرد است از خوردن غذاهايى مثل ماست، بادمجان، ترشيجات و غيره كه طبيعتا سرد هستند و موجب تشديد خواب‏آلودگى مى‏شود بپرهيزيد و اگر طبيعت شما گرم است از غذا هايى كه طبيعت گرم دارند اجتناب كنيد.
2- غذا را سرشب ميل كنيد كه تا موقع خواب هضم شده باشد.
3- در صورت امكان از خواب قيلوله (قبل از ظهر) يا خواب بعد از ظهر بهره‏مند باشيد.
4- فعاليت‏هاى شديد بدنى در روز با خواب‏آلودگى و افزايش خواب همراهند و گريزى از آنها نيست، لذا اگر اين نوع فعاليت‏هاى شما زياد است آنها را تعديل كنيد.
5- با برنامه‏ريزى دقيق سعى كنيد به تدريج از ميزان خواب خود بكاهيد. مثلاً جدولى تنظيم كنيد كه به مدت يكماه از طول خواب خود يك ساعت كم كنيد. هر 5 روز 10 دقيقه (5 دقيقه از ابتدا و 5 دقيقه از انتها) از خواب خود بكاهيد و در 5 روز بعد اين مقدار را دوبرابر كنيد تا ظرف 30 روز 60 دقيقه از خواب شما كاسته شده باشد و به اصطلاح عادت شكنى تدريجى داشته باشيد. بعد از يك ماه اگر باز هم مدت خواب شما زياد است به همين ترتيب از طول آن بكاهيد. در عين حال ميزان كاهش نبايد از حد مورد نياز بدن افزون‏تر شود.
6- پس از نماز صبح يك برنامه مشترك با يكي از دوستان خود تنظيم كنيد، مثلا قرار بگذاريد با يكديگر مباحثه علمي داشته باشيد يا ورزش كنيد و يا …

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




عجب وخود بزرگ بینی

عُجب و خود بزرگ بینی و مذمّت آن
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
عجب عبارت است از این‌که آدمی خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خود هم‌چنان داند که دارد و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می‌بالد فی الواقع هم کمال باشد یا نه.
بعضی گفته‌اند: عجب آن است که صفتی یا نعمتی را که داشته باشد، بزرگ بشمارد و از منعم آن فراموش کند.
فرق عجب و کبر
فرق میان این صفت و کبر، آن است که متکبّر آن است که خود را بالاتر از غیر ببیند و مرتبه خود را بیشتر شمارد، ولی در این صفت، پای غیری در میان نیست؛ بلکه معجب آن است که به خود ببالد و از خود شاد باشد و خود را به جهت صفتی، شخصی شمارد و از منعم این صفت فراموش کند.
پس اگر به صفتی که داشته، شاد باشد از این که نعمتی است از خدا که به او کرامت فرموده و هر وقت که بخواهد می‌گیرد و از فیض و لطف خود عطا کرده است، نه از استحقاقی که این شخص دارد، عجب نخواهد بود.
بدتر از عُجب
اگر صفتی که خود را به آن بزرگ می‌شمارد، بداند که خدا به او کرامت فرموده است ولی چنین داند که حقی بر خدا دارد که باید این نعمت و کمال را به او بدهد و مرتبه‌ای از برای خود در پیش خدا ثابت داند و استبعاد کند که خدا سلب این نعمت را کند و ناخوشی به او برساند و از خدا به جهت عمل خود توقع کرامت داشته باشد، این را دلال (کرشمه) و ناز گویند. این از عُجب بدتر است، زیرا که صاحب این صفت عجب را دارد و بالاتر و این مثل آن است که کسی عطائی به دیگری کند، پس اگر این عطا در نظر او عظمتی دارد، منت بر آن شخص که گرفته است می‌گذارد و عجب بر این عطا دارد.
اگر علاوه بر آن، به آن شخصی که عطا به او شده برای خدمات به او رجوع کند و خواهش‌ها از او کند و هم‌چنین داند که البته او هم خدمات او را به جا آورد به جهت عطائی که بر او کرده، دلال بر آن شخص خواهد داشت.
هم‌چنان که گاهی عجب به صفتی است که صاحب آن، آن را کمال می‌داند و فی‌الحقیقه هیچ کمالی نیست. هم‌چنین گاهی عجب به علمی است که هیچ فایده‌ای بر آن مترتب نمی‌شود و آن بیچاره خطا کرده است و آن را خوب می‌داند. مخفی نماند که این صفت خبیثه بدترین صفات مهلکه و ارذل ملکات ذمیمه است.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: «سه چیز است که از جمله مهلکات است: بخل، که اطاعت آن را کنی و هوا و هوسی که پیروی آن را نمائی و عُجب نمودن آدمی به نفس خود.» (بحارالانوار، ج 72، ص 314، ح 13)
و فرمودند که: «هر وقت ببینی که مردم بخل خود را اطاعت می‌کنند و پیروی هواهای خود را می‌نمایند و هر صاحب‌رأیی به رأی خود عُجب می‌نماید و آن را صواب می‌شمارد، بر تو باد که خود را محافظت کنی و با مردم ننشینی.» (احیاءالعلوم، ج 3، ص 318)
و نیز در روایتی از آن سرور وارد شده است که فرمودند: «اگر هیچ گناهی نکنید، من از بدتر از گناه از شما می‌ترسم و آن عُجب است، عُجب.» (همان)
روایت شده است که: «روزی موسی علیه‌السلام نشسته بود که شیطان وارد شد و با او برنسی (کلاه دراز) رنگارنگ بود. چون نزدیک موسی علیه‌السلام رسید، برنس را کند و ایستاد. سلام کرد. موسی علیه‌السلام گفت: تو کیستی؟ گفت: منم ابلیس، آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا می‌دانستم. موسی علیه‌السلام گفت: این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دل‌های فرزندان آدم را به وسیله آن به سوی خود کشم. موسی علیه‌السلام گفت که: کدام گناه است که چون آدمی مرتکب آن شد تو بر آن غالب می‌گردی؟ گفت: هر وقت عُجب به خود نموده و طاعتی که کرد، به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود.» (کافی، ج 2، ص 314)
خداوند عالم به داود علیه‌السلام وحی نمود که: «مژده ده گناهکاران را و بترسان صدیقان را.» عرض کرد که: «چگونه عاصیان را مژده دهم و مطیعان را بترسانم!؟» فرمود: «عاصیان را مژده ده که من توبه را قبول می‌کنم و گناه را عفو می‌کنم و صدیقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند که هیچ بنده‌ای نیست که من با او محاسبه کنم مگر اینکه هلاک می‌شود.» (کافی، ج 2، ص 314)
حضرت باقر علیه‌السلام فرمودند که: «دو نفر داخل مسجد شدند که یکی عابد و دیگری فاسق، چون از مسجد بیرون رفتند فاسق از جمله صدیقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب این، آن بود که عابد داخل مسجد شد و به عبادت خود می‌بالید و در این فکر بود و فکر فاسق در پشیمانی از گناه و استغفار بود.» ()بحار الانوار، ج 72، ص 311، ح 6)
و حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند که: «خدا دانست که گناه کردن از برای مؤمن بهتر است از عجب کردن و اگر به این جهت نمی‌بود، هرگز هیچ مؤمنی را مبتلا نمی‌کرد.» (همان، ج 72، ص 311، ح 6)
و فرمود که: «مردی گناه می‌کند و پشیمان می‌شود بعد از آن عبادتی می‌کند و به آن شاد و فرحناک می‌شود، و به این جهت از آن حالت پشیمانی سست می‌شود و فراموش می‌کند و اگر بر آن حالت می‌بود بهتر بود از عبادتی که کرد.» (اصول کافی، ج 2، ص 313، ح 4)
روایت شده است که: «عالمی به نزد عابدی آمد و پرسید چگونه است نماز تو؟ عابد گفت: از مثل منی از نماز او می‌پرسی؟ من چنین و چنان عبادت خدا را می‌کنم. عالم گفت: گریه تو چقدر است؟ گفت: این قدر می‌گریم که اشک‌ها از چشم‌های من جاری می‌شود. عالم گفت که: خنده تو با ترس بهتر است از این گریه که تو بر خود می‌بالی.» (کافی، ج 2، ص 313، ح 5)
و نیز روایت شده است که: «اول کاری که با صاحب صفت عجب می‌کنند این است که او را از آن‌چه به او عجب کرده بی‌بهره می‌سازند تا بداند که چگونه عاجز و فقیر است و خود گواهی بر خود دهد تا حجّت تمام‌تر باشد، هم‌چنان که با ابلیس کردند. عجب گناهی است که تخم آن کفر و زمین آن نفاق و آب آن فساد و شاخه‌های آن جهل و نادانی و برگ آن ضلالت و گمراهی و میوه آن لعنت و مخلّد بودن در آتش جهنم. پس هر که عجب کرد تخم را پاشید و زرع کرد و لابد میوه آن را خواهد چید.» (جامع‌‌السادات، ج 1، ص 324)
و نیز روایت شده است که: «در شریعت عیسی بن مریم بود سیاحت کردن در شهرها. در سفری بیرون رفت و مرد کوتاه قامتی از اصحاب او همراه او بود. رفتند تا به کنار دریا رسیدند. جناب عیسی علی نبیّنا و آله و علیه‌السلام گفت: بسم الله و بر روی آب روان شد. آن مرد کوتاه چون دید عیسی علیه‌السلام بسم الله گفت و بر روی آب روان شد، او نیز گفت بسم الله و روانه شد و به عیسی علیه‌السلام رسید. در آن وقت به خود عجب کرد و گفت: این عیسی روح الله است بر روی آب راه می‌رود و من هم بر روی آب راه می‌روم. فضیلت او بر من چه چیز است؟ و چون این به خاطرش گذشت به آب فرو رفت. پس استغاثه به حضرت عیسی علیه‌السلام نمود، عیسی دست او را گرفت و از آب بیرون آورد و گفت: این کوتاه چه گفتی؟ عرض کرد که: چنین چیزی به خاطرم گذشت. گفت: پا از حد خود بیرون گذاشتی، خدا تو را غضب کرد، توبه کن.
منبع: معراج‌السعادة ملا احمد نراقی
چرا انسان نباید عجب بورزد؟
امام على عليه‏السلام فرمودند: «ما لاِبنِ آدمَ والعُجبِ؟! و أوَّلُهُ نُطفَةٌ مَذِرَةٌ، و آخِرُهُ جيفَةٌ قَذِرَةٌ، وَ هُوَ بَينَ ذلكَ يَحمِلُ العَذِرَةَ؟!»؛ آدميزاد را چه به خودپسندى؟! آغازش نطفه‏‌اى گنديده است و فرجامش مُردارى پليد و او در اين ميان، انبان كثافت است! (غررالحكم، ص 9666؛ منتخب ميزان الحكمة، ص 358)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




جهنم اعمال
تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آن ها را که شنیدی و قیاس کردی به آتش دنیا و عذاب دنیا،و اشتباه فهمیدی، بد قیاس کردی. آتش این عالم، خیلی سهل و آسان است. ادراک تو در این عالم، ناقص و کوتاه است. همه آتش های این عالم را جمع کنند، روح انسان را نمی تواند بسوزاند. آن جا آتشش، علاوه بر اینکه جسم را می سوزاند، روح را می سوزاند. قلب را ذوب می کند. فواد را محترق می نماید. تمام اینها را که شنیدی و آنچه تاکنون از هر چه شنیدی، جهنم اعمال تو است که در آنجا حاظر می بینی که خدای تعالی می فرماید: (ووجدوا ما عملوا حاضراً.)**کهف / 9*** یعنی یافتند آنچه کرده بودند حاضر. این جا مال یتیم خوردی، لذت بردی خدا می داند آن صورتی که در آن عالم از آن، در جهنم می بینی، و آن، لذتی که در آن جا نصیب تو است چیست؟ این جا بد گفتی به مردم، قلب مردم را سوزانیدی. این سوزش قلب عباد خدا را، خدا می داند چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی دارد در آن دنیا، وقتی که دیدی، می فهمی چه عذابی خودت برای تو تهیه شده، به تو رد می شود، وقتی غیبت کردی، صورت ملکوتی او برای تو تعیین شد به تو رد می شود، با او محشوری و خواهی عذاب آن را چشید. اینها جهنم اعمال، که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانی است که اهل معصیت هستند ولی برای اشخاصی که ملکه فاصله و رذیله باطله پیدا کردند از قبیل ملکه طمع، حرص، جهود، جدال، شره، حب مال، جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمی است که نمی شود تصور کرد. صورتهای است که که در قلب من و تو خطور نمی کند که از باطن خود نفس، ظهور می کند که اهل آن جهنم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند.
سنخیت عذاب در آخرت
سختی و شدت حرارت آتش آخرت را ما نمی توانیم در این عالم ادراک کنیم. زیرا که سبب اختلاف شدت و بضعف عذاب، یکی قوت و ضعف ادراک است. هر چه مدرک قوی تر و ادراک تام تر و خالص تر باشد بیشتر ادارک ألم و درد کند.
و یکی دیگر اختلاف موادی است که حس به او قائم است در قبول حرارت چون مواد مختلف است در قبول حرارت مثلاً طلا و آهن را بیشتر قبول حرارت می کنند از سرب و قلع، و این دو بیشتر قبول می کنند از چوب و زغال و اینها از گوشت و پوست.
و یکی دیگر شدت ارتباط قوه ادراک است به محل قابل. مثلاً مغز سر انسان با آن که قبول حرارت کمتر می کند از استخوانها، مع ذالک تأثرش بیشتر است. زیرا که قوه ادراک در آن بیشتر نمایش دارد.
و یکی دیگر نقص و کمال خود حرارت است. اگر حرارت صددرصد درجه باشد،بیشتر متألم می کند از آنکه درجه باشد.
و یکی دیگر اختلاف ارتباط ماده فاعله حرارت است به ماده قابله آن. مثلاً آتش اگر مقارن با دست باشد یا بچسبد به دست، در سوختن فرق می کند.
تمام این اسباب خمسه که ذکر شد در این عالم، در کمال نقص است و در آن عالم در کمال قوت و تمامیت است. جمیع ادراکات ما در این عالم، ناقص و ضعیف و محجوب به حجب کثیره یی است که ذکر آن ها موجب تطویل و مناسب با این مقام نیست. امروز چشم ما، ملائکه و بهشت و جهنم را نمی بیند. گوش ما صداهای عجیب و غریب و برزخیان و قیامت و اهل آن را نمی شنود. حس ما ادراک حرارت آن جا را نمی کند. همه از نقص خود این ها است. آیات و اخبار اهل بیت صلوات الله علیهم مشحون به ذکر این مطلب است تلویحاً و تصریحاً.
اما بدن انسان در این عالم، قابل حرارت نیست. یک ساعت اگر در این آتش سرد دنیا بماند، خاکستر می شود، ولی خداوند قادر، در قیامت این بدن را طوری قرار می دهد و خلق می فرماید که در آن آتش جهنم - که به شهادت جبرئیل امین اگر یک حلقه از سلسله هفتاد ذراعی اهل جهنم را در این عالم بیاورند، تمام کوه ها از شدت حرارت آن ذوب می شود**بحار الانوار ج، 8 ص 305، تفسیر برهان ج 4، ص 379 *** باقی می ماند همیشه و ذوب نمی شود و تممام نمی گردد. بدن انسان هم در قیامت، قابلیتش نیست با این عالم.
و اما ارتباطی نفس به بدن در این عالم خیلی ضعیف و ناقص است. این عالم تعصی دارد از آن که نفس در او به قوای خود ظاهر گردد. ولی آن عالم، مملکت ظهور نفس است، و نسبت نفس به بدن، نسبت أتم مراتب نیبت ها و ارتباطها است.
و اما آتش این عالم، یک آتش افسرده سردی است و یک امر عرضی مشوب به مواد خارجیه غیر خالص است. ولی آتش جهنم خالص و بی خلط و جوهر قائم بالذات حی مریدی است که از روی شعور، اهل خود را می سوزاند، و به هر قدر که مأمور است، فشار به اهل خود را می آورد. در وصفش شنیدی فرموده صادق مصدق جبرئیل امین را. قرآن خدا و اخبار پر است از وصف آن.
و اما ارتباط آتش جهنم و التصاق آن به بدن در این عالم شبیه ندارد. جمیع آتش های این عالم اگر به انسان احاطه کند بیش از احاطه به سطوح نکند، ولی اتش جهنم به ظاهر و باطن و به خود مدارک و متعلقات آن ها یک نحو احاطه دارد. آن آتش است که قلب و روح و قوا را می سوزاند و با آن ها یک نحو اتحاد پیدا می کند که در این عالم بی نظیر است.
پس معلوم شد که موجبات عذاب در این عالم به هیچ وجه فراهم نیست. نه مواد این جا لایق قبول و نه فاعل حرارت تام الفاعلیه، و نه ادراک تام است. آتشی که جهنم از نفس او بسوزد، ما ادراک آن را و تصور آن را نمی توانیم بکنیم مگر آن که خدای نخواسته جزو متکبران گردیم، و این خلق زشت ناهنجار را اصلاح نکرده، از این عالم منتقل شویم و بالمعاینه آن را می بینیم (فلبس مثوی المتکبرین)**براستی چه بد است جایگاه خود پسندان

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




فلسفه غیبت
و قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند منجمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام بشر نبوده کسی الا مهدی موعود سلام الله علیه که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر، هر یک از انبیا که آمدند، برای اجرای عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجرای عدالت را در همه عالم بکنند لکن موفق نشدند حتی رسول ختمی صلی الله علیه و آله و سلم که برای اصلاح بشر آمده بود و برای اجرای عدالت آمده بود و برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجر خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان، اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد این عدالت در او تحقق پیدا کرده است. اگر در عقائد یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدی موعود سلام الله علیه که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین ، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند، خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود. اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خدای تبارک و تعالی برای یک همچو معنایی، ما از آن می فهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر، قابل یک همچو معنایی نبوده است و بعد از انبیا که آنها هم بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیا و اولیای بزرگ، پدران حضرت موعود، کسی نبوده است که بعد از این، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراء عدالت را بکند، نمی توانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده است برای یک همچو مطلبی و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب ارواحنا له الفدا بزرگترین عید برای مسلمین است و بزرگترین عید برای بشر است نه برای مسلمین.(73)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ق.ظ ]




عظمت خانه کوچک حضرت فاطمه (س)
این خانه کوچک فاطمه سلام الله علیها و این افرادی که در آن خانه تربیت شدند که به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند، خدمت هایی کردند که ما را و شما را همه بشر را به اعجاب درآورده است خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقابل حکومت و قیام امیرالمومنین و صبر امیرالمومنین در مدت بیست و چند سال و در عین حال کمک کاری به حکومت موجود و بعد هم فداکاری در راه اسلام و فداکاری دو فرزند عزیزش امام مجتبی که یک خدمت بسیار بزرگ و دولت جابر اموی را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سیدالشهدا، چیزهایی بود که همه می دانید و می دانیم و با اینکه عده کم و اسباب و ابزار جنگ پیش آنها کم بود، لکن روح الهی و روح ایمان آنها را آنطور کرد که بر همه ستمکاران عصر خودشان غلبه پیدا کردند و اسلام را زنده کردند و برای ما و شما برادرهای عزیز الگو شدند که ما از کمی عده و کمی عده و کمی ابزار جنگ در مقابل تمام قدرت هایی که امروز با ما به جنگ برخاسته اند، مقاومت کنیم و همانطوری که اولیاء ما علیهم السلام نشان دادند که در مقابل مستکبران گاهی با تبلیغ و گاهی با اسلحه باید ایستاد و مستکبران را باید به جای خودشان نشاند، ما هم الگوی آنها را، تبعیت از آنها را می پذیریم(71)
صحیفه نور جلد:16 صفحه:67
حضرت مهدی بر پا کننده حکومت عدل
سالروز مبارک ولادت با سعادت و پربرکت حضرت خاتم- الاوصیاء ومفخر الاولیاء حجت بن الحسن العسکری ارواحنا لمقدمه الفدا، بر مظلومان دهر و مستضعفان جهان مبارک باد . و چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا علیهم السلام برای آن بود و چه مبارک است زاد روز ابرمردی که جهان را از شر ستمگران و دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد می نماید و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. و چه مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود وحکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا علیهم صلواه الله و حامیان اولیا علیهم السلام بوده تحقق یابد وبرکات حق تعالی بر زمین نازل شود و قلم های ننگین و زبان های نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و سازمان های دروغین حقوق بشر از دنیا بر چیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور این مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند وخورشید هدایت و امامت را طالع فرماید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




فاصله شیعیان با حضرت علی
من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعه آن بزرگوار هستیم . اگر متفکرین، نویسنده ها کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما شیعه این بزرگوار هستیم. باید همه ما و همه کسانی که دعوی تشیع می کنند- الا معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمه هدی بودند- ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم لکن برای این که یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را. در بعد معارف، کسی که ادعیه حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست، یعنی، این که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمه هدی. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوا هم خیلی کرده اند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم، نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی مابین خودمان و او.
یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است، نه یک مقام بالایی است که می فرماید عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید می ترسند و عبادت می کنند، یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت می کنند، این دوتا عبادت یکی اش مال اجرا هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که ما عبادتش را می کنیم، برای محبتی است که به خدا داریم. شما حساب کنید که اگر برای ما وعده قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاودانید و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت، نه خوف، نه رجاء، نه جهات نفسانی. عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم. اما ما محبتی نداریم به خدا/ ما/ هر چی هست حب نفس است، هرچی هست مال خودمان است، تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم یعنی آن قدم اولی هم که اهل سیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم، خدر طبیعت در ما الان هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(69)
صحیفه نور جلد:19 صفحه:286 تاریخ سخنرانی:4/1/65
مقام معنوی فاطمه زهرا( س)
من راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق سلام الله علیه می فرماید: فاطمه سلام الله علیها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طیقه اول از انبیاء عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف75 روز جبرء یل امین رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسائل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریه او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است و البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم کاتب وحی حضرت صدیقه در این 75 روز بوده است. مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مساله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرء یل می خواهد بیاید و مقام جبرء یل که روح اعظم است. چه ما قائل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را و وارد می کند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مامور می کند که برو و این مساء ل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیاء درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است، حتی در باره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا سلام الله علیهاست که آن که من دیده ام که جبرء یل به طور مکرر در این 75 روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلند پایه او حضرت صاحب سلام الله علیه است برای او ذکر کرده است که مساء ل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند- با این که آنها هم فضایل بزرگی است - این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیا علیهم السلام، آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا علیهم السلام و بعض از اولیایی که در رتبه آنها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده. و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه سلام الله علیهاست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




سه گناهی که بارش باران را باز می دارد
امام سجاد (ع) سه گناهی که بارش باران را بازمی دارد، بیان فرموده ند.
وارث: متن حدیث را از کتاب معاني الأخبار منتشر می کند.
أَبَا خَالِدٍ الْكَابُلِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ زَيْنَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُول:… ‏وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحْبِسُ غَيْثَ السَّمَاءِ جَوْرُ الْحُكَّامِ فِي الْقَضَاءِ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ.

اباخالد کابلی می گوید؛ از امام زين العابدين عليه السلام شنیدم که می فرمود: گناهانى كه بارش باران را باز مى دارد، عبارتند از: قضاوت ظالمانه، شهادت دروغ و كتمان شهادت.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




ابعاد وجودی حضرت علی(علیه السلام )
امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیاء، حضرت امیر سلام الله علیه را منصوب فرمودند . باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دست های خائن، برای جنگ هایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگ ها و جنگ افروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و می رسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمی شود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد می کردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حداقل قناعت می کردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال می بینیم که در هر رشته ای، مردمی که اهل آن رشته اند او را از خودشان می دانند، پهلوان ها حضرت امیر را از خودشان می دانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان می دانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان می دانند، فقها حضرت امیر را از خودشان می دانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش می داند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.
بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود، از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست و این سبب شده است که ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین.**ضربت علی (علیه السلام) در روز خندق برتر از عبادت جن و انس است. المستدرک، ج 3، ص 34. بحارالانوار، ج 39 ص 1و2. *** فرضا که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبداء، مبداء عشقی نبود، افضل من عباده ثقلین نخواهد شد انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که افضل من عباده ثقلین این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست دست او نیست، چشم، چشم او نیست، ید الله است، عین الله است اینها را ما با لقلقه لسان می گوییم و نمی توانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است اما تصورش را نمی توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




امامت و تشیع
معنی امامت
باحکم خرد ثابت نمودیم که باید امامت که معنیش تعیین نگهبان از برای دین است در دین اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام یک شخص خردمند عادی هم بود باید تکلیف دیندارن راپس خود را پس از خود معین کند اینک هم باز می گوئیم خدای عالم که قانونهائی گذاشته برای زندگی بشر و احکامی آورده برای سعادت جریان و آن جهان ناچار بحکم خرد قانونها و احکامی است که جریان خود را خدا و پیغمبر میخواستند نه ضد و نقیض آنرا و اینت محتاج بدلیل نیست خود از احکام روشن عقل است که هر قانونگذاری در عالم بدلیل در عالم قانون را برای جریان و عملی کردن می گذارد نه برای نوشتن و گفتن و ناچار جریان قانونها و احکام خدائی فقط منحصر بزمان خود پیغمبر نبوده پس از او بایستی آن قانونها جریان داشته باشد چنانچه واضح است و ما پس ثابت می کنیم ناچار در اینصورت باید کسی را خدای عالم تعیین کند که گفته او و پیمبر او را یکان بی کام و کاست بداند و در جریان انداختن قانونهای خدائی نه خطاکار و غلط انداز باشد و نه خیانتکار و دروغ پرداز و ستمکار و نفع طلب و طماع و نه ریاست خواه و جاه پرست باشد و نه در راه دین و خدا از خود و منافع خود دریغ کند. و این معنی امامت و دارای این اوصاف امام و در تمام امت بشهاد تواریخ معتبره و اخبار متواتر از سنی و شیعه غیر از علی بن ابیطالب بعد از پیغمبر کسی چنین اوصاف را نداشت. (

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]


...



اکنون که عظمت کتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلم و مستفید از کتاب خدا لازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود؛ و آن رفع موانع استفاده است که ما از آنها تعبیر کنیم به حجب بین مستفید و قرآن. و این حجابها بسیار است که ما به بعض از آن اشاره نمائیم:
یکی از حجابهای بزرگ حجاب خودبینی است که شخصی متعلم خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماوراء آنچه پیش او است هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند. و حمله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق کند و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم نماید. و اصحاب ادببیت را به همان صورت بی مغز راضی کند و تمام شئون قرآن را در همان که پیش انها است نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور. و اهل علوم را نیز قانع کند. فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن. حتی فیلسوف و حکیم و عارف اصطلاحی را محبوس کند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.
شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماواء این حجب به قرآن نظر کند و در هیچ یک این حجابها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود. از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یک حد معین استفاده شود. در قصص قرآنیه اشارت به این معنی بسیار است. حضرت موسی کلیم با مقام بزرگ نبوت قناعت به آن مقام نکرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود؛ به مجرد آن که شخص کاملی را مثل خضر ملاقات کرد با آن تواضع و خضوع گفت: (هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً) و ملازم خدمت او شد تا علومی که باید استفاده کند فرا گرفت. حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاص به انبیاء علیهم السلام قناعت نکرد، عرض کرد: (رب ارنی کیف تحیی الموتی) از ایمان قلبی خواست ترقی کند به مقام اطمینان شهودی. بالاتر آن که خدای تبارک و تعالی به حناب ختمی مرتبت - اعرف خلق الله علی الاطلاق - دستور می دهد به کریمه شریفه (و قل رب زدنی علماً) این دستوارت کتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء برای آن است که ما از آنها تبنه حاصل کنیم و از خواب غفلت برانگیخته شویم.
یکی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است؛ که این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود. و این از حجبی است که مخصوصاً از معارف قرآن ما را محجوب نموده. مثلاً، اگر اعتقاد فاسدی به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه؛ و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم. راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می کنم، زیرا که می دانم این حجاب با گفته مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یکی از آن ها اشاره می کنم که که فی الجملة سهل الماخذتر است. این همه آیاتی که راجع به لقاءالله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات که در ادعیه و مناجاتهای ائمه علیهم السلام موجودات است، به مجرد اینعقیده، که ازاشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، که راه معرفة الله بکلی مسدود است، و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفکر در ذات، به آن وجه ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند ، تاویل و توجیه کنند؛ و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرة العین انبیاءو اولیاءاست آشنا نکنند. خیلی مایه تأسف است برای اهل الله که یک باب از معرفت را که می توان گفت غایب بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند؛ بلکه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز کند: می گویند: فلان، یک عقاید عامیانه خوبی داردت ای کاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است زیرا که این بیچاره که به این کلام متفوه می شود خود عقاید عامیانه راازدست داده و دیگر معارف را، که معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد. این آرو درست مثل آرزوی کفار است که در کریمه الهیه نقل از آنها شده: و یقول الکافر یا لیتنی کنت تراباً.**(و کافر گوید کاش من خاک بودم) نباء / 40.***
ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله رابه تفصیل ذکرکنیم تا رسوایی این عقیده فاسده که ازجهل و غرور شیطانی پیدا شده واضع شود، کتابی جداگانه لازم دارد؛ فضلاً اگر بخواهیم معارفی را که به واسطه این حجاب غلیظ شیطانی در پس پرده نسیان مانده؛ تا معلوم شود که یکی از مراتب مهجوریت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، که از همه شاید تاسفش بیشتر است، این است. چنانچه در کریمه شریفه فرماید: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً.**(و پیامبر گوید: پروردگار من قوم من این قرآن را متروک ساختند) فرقان / 30. ***مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عهده آن شاید ما متصف باشیم. آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلاً جلدی پاکیزه وقیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیه نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟
آیا اگر غالب عمر خود را صرف تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن کردیم، این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فراگرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم کردیم، از شکایت رسول خدا صلی الله علیه و - آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشان ان نیست. قرآن کتاب الهی است و در آن شئون الهیت است؛ قرآن حبل متصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود؛ از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیه خاصل شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب روایت کافی شریف فرموده: (انما العلم ثلاثه: آیه محکمه؛ و فریضة عادلة؛ و سنة قائمة.)
قرآن شریف حامل این علوم است؛ اگر ما از قرآن این علوم را فراگرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم. اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء علیهم السلام که محشون از مواعظ و معارف و حکم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم؛ و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی - الارض است و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد.
یکی دیگر از حجب که مانع از استتفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جز آن مفسرین نوشته یا فهمیده اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده آری نموده و آن را به کلی محجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. مثلاً، اگر کسی از کیفیت مذاکرات حضرت موسی با خضر و کیفیت معاشرت آنها و شد رحال حضرت موسی با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی که پیش او نبوده، و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر - به طوری که در کریمه شریفه هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشداً. مذکور است - و کیفیت جواب خضر، و عذر خواهی حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب و سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن است استفاده کنند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد. و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است. و در معارف، مثلاً، اگر کسی از قول خدای تعالی: الحمدالله رب العالمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی استفاده توحید افعالی کند بگوید از آیه شریفه استفاده شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالی که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود به چیزی نیست و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسی را در آن شرکت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.
الی غیر ذلک از اموری که از لوازم کلام استفاده شود که مربوط به تفسیر به رأی نیز کلامی است، که شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد؛ زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا عتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است که آن را از آن ظاهر مصروف نمود مثلاً در کریمه شریفه و جاء ربک**(و آمد پروردگارت…) (فجر / 22) *** و الرحمن علی العرش استوی**(خدای) رحمان بر عرش استیلا یافت.) (طه / 5) *** که فهم عرفی مخالف با قرآن است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.
پس، محتمل است، بلکه مضنون است، که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائکة الله باید اخذ کرد؛ چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهند وارد شده است. و در این که در بعضی روایات شریفه است که لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن.**(عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است) بحار الانوار،ج 89 ، ص 95، (کتاب القرآن)، باب 8، حدیث 8. از تفسیر عیاشی. *** و هم چنین روایت شریفه که می فرماید: دین الله لایصاب بالعقول،**(دین خدا را با عقل ها نتوان ها یافت) بحارالانوار، ج 2، ص 303، کتاب العلم، حدیث 41 از کتاب الدین. *** شهادت دهد بر اینکه مقصود از(دین الله) احکام تعبدیه دین است؛ و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است. و اگر در کلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است که در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلکه از مصیباتی است که باید به خدای تعالی از آن پناه برد، و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست.و الی الله المشتکی .
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت قدس پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. و باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یاسیئه چنانچه در عالم ملکوت صورتی است مناسب باآن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر گردد و در این صورت نفس چون آئینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینه زنگار زده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد. سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی بکلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و بینات و تذکر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرمود (لهم قلوب یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالا نعام بل هم اضل.)**(آنان را دلهایی است که با آن نمی فهمند، و چشمهایی که بدان نمی بینند، و گوشهایی که با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلکه گمراهتر.) (اعراف / 179) *** نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکر و تذکر بی بهره است، بلکه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روز افزون شود؛ پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند.
یکی دیگر از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیاوی شود؛ و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هر چه علاقمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد. و گاه شود که این علاقه به طوری بر قلب غلبه کند و سلطان حب و جاه و شرف به قلب تسلط پیدا کند که نور فطرت الله بکلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود و شاید قلهای قلب که در آیه شریفه است که می فرماید: (افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها.)**آیا قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل است.) (محمد / 24) *** همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را، که اشتغال به غیر است،از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهر محرم این اسرار نیست. قال تعالی: انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون .**آیا در قرآن تدبر نمی کنند، با بر دلهایشان فقل است.) (محمد / 24). ***چنانچه از ظاهر این کتاب و مس آن عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعاً و تکلیفاً، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است کسی که قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنویه است. و قال تعالی: ذلک الکتاب تقوی و ایمان هدی للمتقین… الخ. غیر متقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است؛ و غیر متقی و مؤمن به حسب مراتب دیگر آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر مراتب آن محروم است. و تفصیل در اطراف آن و ذکر آیات دیگر که دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم کنیم به ذکر یک آیه شریفه که برای یفظه کفایت کند به شرط تدبر در آن قال تبارک و تعالی: قد جائکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام سلام. و یخرجم من الضمات الی النور باذنه و یهدیهم و یهدیم الی صراط مستقیم.**(ای جانب خداوند نوری و کتاب و مبینی برای شما آمده است که خداوند بدان وسیله هر کس را که که رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست می کند.) (مائده/15).***
خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نکات آن رساله علی حده لازم دارد که اکنون مجال آن نیست. (64)
آداب قرائت قرآن
یکی از آداب قرائت قرآن حضور قلب است.
و دیگر از آداب مهمه آن، تفکر است. مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند.و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است، تا منتهی النهایه آن، که حقیقت قلب سلیم است - به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غیر حق در آن نباشد**- (عن ابی عبدالله علیه السلام ، قال: القلب السیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه.) (قلب سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق نباشد.) اصول کافی،( کتاب الایمان و الکفر)، ( باب الاخلاص)، حدیث 5 .*** به دست آورد. و سلامت قوای ملکیه. ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند. و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست آورد بکار بست، در هر مرتبه سلامت مه حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهراً نور ساطع الهی در آن تجلی کند، تا آن که اگر از جمیع انواع ظلمات که اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلی کند و به طریق مستقیم انسانیت، که در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت کند: ان ربی علی صراط مستقیم**(بدرستی که پروردگار من بر راه راست است.) ( هود /56).***
و در قرآن شریف دعوت به تفکر و تعریف و تحسین از آن بسیار شده قال تعالی: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون.**نحل / 4 .***در این کریمه مدح بزرگی است از تفکر، زیرا که غایت انزال کتاب بزرگ آسمانی و صحیفه عظیمه نورانی را احتمال تفکر قرار داده؛ و این از شدت اعتناء به آن است که بس احتمال آن موجب یک کرامتی عظیم شده. و در آیه دیگر می فرماید: فاقصص القصص بتفکرون **(پس داستانها را حکایت کن باشد که بیندیشند). (اعرف / 76) *** و از این قبیل یا قریب به آن، آیات بسیار است. و روایات درباره تفکر نیز بسیار است. از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است که چون این آیه شریفه نازل شد که می فرماید: ان خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات… الخ**(پس در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانهایی است…) (آل عمران // 190).***فرمود: ویل لمن قرأها و لم یتفکرها فیها.**(وای بر آن کسی که آن را بخواند و در آن نیندیشد) نور الثقلین، ج 1، ص 350 (با اندکی اختلافات لفظی). ***عمده در این باب آن است که انسان بفهمد تفکر ممدوح کدام است؛ والا در این که تفکر در قرآن و حدیث ممدوح است شک نیست. بهترین تعبیرها از برای آن، آن است که خواجه عبد الله انصاری قدس سره می کند، قال: اعلم ان التفکر تلمس البصیر لاستدرک البعیة**منازل السائرین، (قسم البدایات)، (باب التفکر). *** یعنی تفکر جستجو نمودن (بصیرت) است - که چشم قلب است. برای رسیدن به مقصود و نتیجه که، غایت کمال آن است. و معلوم است مقصد و مقصود سعادت مطلقه است که به کمال علمی و عملی حاصل آید.
پس انسان در آیات شریفه کتاب الهی و در قصص و حکایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیه، که سعادت است، به دست آورد. و چون سعادت رسیدن مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان بای از قرآن شریف سبل شرافت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب می کند؛ چنانچه در آیه شریفه سابقه اشاره به آن شد. و چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و عمر کوتاه عزیز خود را صرف در اموری که مقصد به رسالت نیست نکند و از فضول بحث و کلام در چنین امر مهمی خودداری کند.
و چون مدتی چشم دل را به این مقصود افکند و از دیگر امور صرف نظر کرد، چشم دل بینا گردد و حدید شود، و تفکر در قرآن برای نفس عادی شود و طرق استفاده باز گردد، و ابوابی بر او مفتوح شود که تا اکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده کند که تاکنون به هیچ نمی کرد؛ آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلیه می فهمد، و مفاد آیه شریفه و ننزل من القرآن من هو شفاء و رحمتة للمومنین و لا الظالمین الا خساراً. و معنی قول امیر المؤمنین صلوات علیه راکه می فرماید: و تعلموا القرآن؛ فانه ربیع القلوب. و استثفوا بنوره؛ فانه شفاء الصدور ادراک می کند. از قرآن شریف فقط امراض جسمانیه را طلب نمی کند، بلکه عمده مقصد را شفاء امراض، روحانیه که مقصد قرآن است قرار می دهد قرآن برای شفاء امراض جسمیه نازل نشده، گر چه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود، چنانچه انبیاء علیه السلام نیز شفاء جسمانی نیامده بودند گرچه شفاء دادند؛ آنها اطبا نفوس و شفا دهندگان قلوب و ارواحند. (65)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




راه استفاده از قرآن
اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفه الهیه را دانستی، یک مطلب مهمی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف برتو باز شد و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد.آن، آن را کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و تعلم و افاده و استفاده بدانی: و مقصود ما از تعلیم و تعلم و استفاده آن نیست که جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطلاعی و اطلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به دور است.
و این که استفاده ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - که یا به آن نظر تعلیم نداریم - چنانچه غالباً این طوریم - فقط قرائت قرآن می کنیم برای ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم؛ و لهذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلم داشته باشیم، با نکات بدیعیه و بیانیه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول و مکی و مدنی بودن آیات و سوره، و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، و دیگر امور از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه مفسرین بزرگ ما نیز عمده هم خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکرده اند.
به عقیده نویسنده تا کنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به طور کلی معنی (تفسیر) کتاب آن است که شرح مقاصد ان کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است، باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی (مقصد) از نزول را به ما فهماند مفسر است، یه (سبب) نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصه آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، که حق تعالی مکرر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا می کند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن اندازه، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این یک خطایی است که قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد خود را می فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم .مصنف کتاب مقصد خود را بهتر می داند.
اکنون به فرموده های این مصنف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، می بینیم خود می فرماید: ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین.
این کتاب را کتاب هدایت خوانده می بینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه می فرماید: و اقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر.
می بینیم می فرماید: و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون. می فرماید: کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا ایاته و لیتذکر اولوالباب. الی غیر از آیات شریفه که ذکرش به طول انجامد.
بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه که هر یک از مفسرین زحمتای فراوان کشیده و رنجهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده فلله در هم و علی الله اجرهم، بلکه مقصود ما آن است که در راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و حبل المتین تمسک به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علماء و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السرور و - الخلود باشد، به طوری مه در این کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده. صاحب این کتاب سکاکی و شیخ نیست و که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودی و ابن خلکان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دلالت بر صدق نبی اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفه الهیه کتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیه است؛ این کتاب خدا است و به شئون الهیه جل و علا دعوت می کند. مفسر باید شئون الهیه را به رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود - و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة و لا یزید الظالمین الا خساراً.**(ما از قرآن آنچه را که برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می کنیم وآن ستمکاران را جز زیان نمی افزاید). اسراء / 82 .*** چه خسارتی بالاتر از این که سی - چهل کتاب الهی ار قرائت کنیم و به تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن باز مانیم. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین.**(پروردگارا ما بر خود ستم کردیم و اگر ما ار نیامرزی و بر ما رحمت ننمائی محققاً از زیانکاران خواهیم بود) اعراف / 23. ***(

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




فرزندان خوب تربیت کنیم

مراقبت از فرزندان از جمله سخت ترین وظایف پدر و مادر است و با این حال اغلب آنها در این زمینه آمادگی لازم را ندارند. فرزنددار شدن بسیار اغواکننده، زیبا و در عین حال وحشتناک است. اما کیست که وقتی می خواهد صاحب نخستین فرزند خود شود به این بیاندیشد که کودکش روزی 2 ساله، 8 ساله و یک نوجوان خواهد شد. تصمیم به فرزنددار شدن تا حدود زیادی اقدامی خودخواهانه است. اشخاص اغلب به دلایل مختلف می خواهند بچه دار شوند. می خواهند بچه دار شوند زیرا بچه ها موجوداتی دوست داشتنی هستند. بعضی دیگر می خواهند نسل خود را حفظ کنند. دلایل زیستی هم در بسیاری از مواقع فرزنددار شدن را تشویق می کند. بعضی ها می خواهند آنچه را که خود از آن محروم بوده اند به شخصیت دیگری ارزانی کنند و این گونه شدت احساس محرومیت خود را بکاهند و سرانجام جمعی نیز باید فرزندان همسر خود را بزرگ کنند. فرزندانی که قبل از آشنایی آنها با همسرشان متولد شده اند و در اثر ازدواج، وظیفه مراقبت از آنها بر عهده زوج تازه ازدواج کرده قرار می گیرند.
همه ما تحت تاثیر مسائل دوران کودکی خود هستیم. همه ما خاطراتی ناخوشایند در زمینه طرز تربیت داریم و نگرانیم مبادا این مشکلات تربیتی را روی فرزندان خود تجدید کنیم. بعضی از این هراسها سطحی و ساده هستند اما برخی دیگر عمیق ترند و نتایج جدی تری بر جای می گذارند. باید احساساتمان را تفکیک و نیازهای فرزندانمان را در نظر بگیریم و انجام این کار به طور همزمان مشکل است. به طور کلی تربیت مسئله دار در دوران کودکی بیش از هرجای دیگر روی روابط انسان ها اثر می گذارد. برای کودکی که در این شرایط بزرگ شده، تلاش برای ایجاد روابط مهرانگیز به غایت شدید است. در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند. کودک با اطمینان صددرصد می داند کسی که از او مراقبت می کند، می داند که به اندیشه و احساساتش گوش فرامی دهند و او را مهم می انگارند. تجربه کردن پیوسته مهر و محبت یکی از حقوق کودکان است که با آن متولد می شوند. او موجود ویژه ای است زیرا حضور دارد. رفتار والدین به چند دسته تقسیم می شود و فرزندان در مقابل هرکدام از این والدین واکنش خاصی را نشان می دهند. والدین بیش از اندازه منتقد، والدین بیش از حد متوقع، والدین مشروط، والدین غایب یا غیرموثر، والدین دیکتاتور یا بی تفاوت، والدین ناجی. برخی از واکنش های عمدی فرزندان به طرز تربیت نادرست پدر و مادر است و تا حدودی می توان گفت در آن ساده سازی بیش از اندازه شده است. بعضی از این طرز برخوردها تنها در صورتی مسئله ساز می شوند که در آنها افراط شود. ممکن است همه ما تا اندازه ای از این رفتارها نسیبی داشته باشیم. تا این حد اشکالی ندارد اما مشکل زمانی بروز می کند که تعادلی در طرز تربیت پدرو مادر وجود نداشته باشد و در نتیجه کودکان ما تولید واکنش های نامتعادل بکنند. طرز تربیت پدر و مادر برای این که متعادل باشد باید گلچین شده باشد.
در خانواده سالم به رشد و اعتلای بچه ها توجه زیادی می شود. نیازهای احساسی و جسمانی آنها پیوسته رعایت می گردد و کودک احساس امنیت، ارزشمندی و دوست داشتنی بودن می کند.
هدف های پدر و مادر کاملا مشخص است. هدف تربیت افرادی است که به لحاظ ذهنی و جسمی سالم و به خود متکی باشند و زندگی هدفمندی را پی بگیرند. بچه ها حق و حقوقی دارند و وظیفه پدر و مادر است که راعی حقوق فرزندان خود باشند. حق و حقوق فرزندان عبارتست از: حق دارند به جای وجود داشتن، زندگی کنند. حق دارند برای خود شخصیتی داشته و شیئی در تملک دیگران نباشند. حق دارند با توجه به ارزش هایشان مورد احترام قرار بگیرند. حق دارند در قبال خود مسئول باشند. حق دارند شخصیتی منحصر به فرد داشته باشند. حق دارند بدون توجه به سن و سال با دیگران حق و حقوقی برابر داشته باشند و حق دارند برنده باشند و…
اگر احساس می کنید به عنوان پدر یا مادر هیچ عیب و نقصی ندارید باید این کتاب را بخوانید. بدون توجه به تاریخچه زندگی خود اگر نگرانید که در تربیت فرزندان خود با مشکلی روبرو شوید، اگر احساس می کنید چنان آسیب دیده اید که حق ندارید انسان دیگری را در دامان خود پرورش دهید این کتاب را بخوانید. با خواندن این کتاب می توانید با هراس های خودکنار بیایید. متوجه می شوید که به رغم ناراحتی ها و احوال مربوط به گذشته اضطراب و نگرانی شما تا چه اندازه بجاست. اگر احساس می کنید ممکن است نتوانید فرزند صالحی آن طور که باید و بهتر است تربیت کنید با خواندن این کتاب می توانید از شدت اضطراب خود بکاهید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-09] [ 08:09:00 ق.ظ ]




آثار اجتماعی صله ارحام
صله رحم، علاوه بر آثار فردی اعم از دنیوی و اخروی دارای پی آمدهای اجتماعی خاصی نیز هست که جایگاه این عمل عبادی را در عرصه اجتماع نمایان می سازد و در جهت شکوفایی جامعه نقش مؤثری ایفا می کند. اکنون به فراخور مجال این نوشتار به آنها اشاره می کنیم.
1. هم بستگی اجتماعی
جامعه شناسان معتقدند که هم بستگی اجتماعی معلول پدیده ای به نام هم بستگی گروهی است و هم بستگی گروهی به معنای آن است که «افراد گروه در قالب گروهی که هستند، وحدت خود را حفظ کنند و با عناصر وحدت بخش مثل: مذهب، فرهنگ، عاطفه، میهن و خویشاوندی، هم نوایی یابند».
پس اگر افراد در قالب گروه های کوچک فامیلی دارای تفاهم و توافق باشند و به یکدیگر یاری رسانند، در اجتماع نیز اثرگذار خواهند بود و به نوعی انسجام اجتماعی ایجاد می کنند. چنین انسجامی مایه حیات، رشد و بالندگی جامعه و در نهایت، عمران و آبادانی آن می گردد. پیوندها و گروه های خویشاوندی از آنجا که مبتنی بر کشش های طبیعی و تمایلات فطری و انگیزه کافی افراد برای حضور در آنهاست، مورد تأکید اسلام قرار گرفته است تا نقطه شروع اصلاح نظام اجتماعی باشد. چه بسا حکمت حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز که صله رحم را مایه عمران و آبادی سرزمین ها دانسته اند، همین باشد: «ان الصدقة و صلة الرحم تعمران الدّیار».
این انسجام اجتماعی و وحدت، منافع و امنیت ملی را به همراه می سازد و مایه اندوهگین شدن و سلب طمع دشمنان می گردد؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «صلة الرحم توجب المحبّه و تُکبتُ العَدوّ؛ صله رحم دوستی می آورد و دشمن را رسوا می سازد».
2. نظارت اجتماعی
از منظر جامعه شناسی، برقراری ارتباطات متنوع اجتماعی و مشارکت فعال در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی، مهم ترین منبع جامعه پذیری و کنترل اجتماعی به شمار می رود که فرآیند جامعه پذیری در خانواده، مدرسه، گروه همسالان، کانون های مذهبی، محیط اجتماعی و مانند آن صورت می گیرد. برقراری روابط منسجم، رواج تعامل های دو جانبه، در هم آمیختگی منافع و مصالح مشترک، تلاش جهت رفع حاجت های مادی و معنوی دیگران و… به عنوان مهم ترین زمینه ها و آثار صله رحم، نتایج متعددی از جمله نظارت اجتماعی را به همراه خواهد داشت. شبکه خویشاوندی به عنوان یک جامعه کوچک به طور مستقیم و غیر مستقیم ناظر بر رفتار یکدیگرند. دستور اسلام برای برقراری روابط مستحکم نیز زمینه را برای چنین نظارتی فراهم می سازد. به همین دلیل، پیامبر برای بیان احکام اسلام و اجرای آن مأمور می شود از خویشان خود آغاز کند: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ ای پیامبر، خویشاوندان نزدیکت را بیم ده»(شعرا: 214) و از این روست که امام صادق علیه السلام نیکی و صله رحم را مایه امنیت از گناه و آسان سازی حساب روز قیامت می شمارد.
3. افزایش جمعیت
در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام آمده است که خداوند، صله رحم را برای زیاد شدن نفوس واجب کرده است: «فرض اللّه صلة الارحام منماةً للعدد». احترام قرآن و روایات به خانواده از آن روست که روابط مستحکم خانوادگی و فضای محبت آمیز و عاطفی حاکم بر آن، میل به همکاری و حیات را در انسان افزون می سازد. بر عکس: ستم فرزندان به والدین و یکدیگر، خود رأی بودن و منفعت پرستی، همکاری نکردن و مانع تراشی بر سر راه یکدیگر، میل طبیعی به تولید و تربیت فرزند را از بین می برد و در دراز مدت، به انقطاع نسل می انجامد. همین مسئله مفاسد اخلاقی و اجتماعی فراوانی را گریبان گیر جامعه می سازد.
کاهش چشم گیر جمعیت در برخی کشورهای اروپایی که که کارگزارانشان را به در پیش گرفتن تدبیری برای تشکیل کانون خانواده از سوی جوانان وادار کرده است، سست بودن بنیان خانواده ها و بحران های اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی حاصل از آن، به دلیل عمل نکردن به دستورهای صحیح دینی است.
4. فقرزدایی
اگر جنبش فقر زدایی از روابط خویشاوندی آغاز شود و صله ارحام فقط در محدوده سلام کردن متوقف نشود و به مرحله همیاری و رفع گرفتاری خویشان ارتقا یابد و این فرهنگ اسلامی عمومیت یابد، به یقین، فقر ریشه کن خواهد شد. اینکه قرآن، خویشاوندان را در صدقه و انفاق بر دیگران مقدم می دارد، در راستای تحکیم همین بنیان است. امام سجاد علیه السلام در این زمینه می فرماید:
بر تو باد به نیکی کردن، صدقه دادن پنهان و صله رحم. به درستی که آنها عمر را زیاد می کنند و فقر را می زدایند.
5. تأمین نیاز وابستگی به گروه
این نیاز از جمله نیازهایی است که در هر مرحله از رشد در انسان وجود دارد و انسان به نوعی در پی تأمین آن است. وابستگی و ارتباط با گروه تنها برای تأمین نیازهای مادی نیست، بلکه فرد، خود را به وسیله گروه می شناسد و از این طریق به ویژگی های اخلاقی و توان مندی های خود پی می برد.
افزون بر آن، گروه سبب تحکیم شخصیت فرد می گردد و پذیرفته شدن از طرف گروه، موقعیت اجتماعی فرد و میزان موفقیت او را مشخص می سازد. همچنین فرد شیوه برخورد با دیگران، رعایت مصالح دیگران، تحمل افکار مختلف و اعتماد به نفس را در گروه می آموزد و در نهایت، موقعیت اجتماعی خویش را استوار می سازد.
افراد و خویشاوندان انسان در حکم یک گروه منسجم اجتماعی اند که هر فردی در سایه تعلق به آن می تواند به تأمین این نیاز بپردازد. بسیاری از بحران های اخلاقی و شخصیتی که در نسل جوان صورت گرفته است، و به صورت اعتیاد، فرار از خانه، خودکشی و… پدیدار می شود، نتیجه طرد شدن فرد از سوی خانواده و دوستان بوده است. یکی از راهکارهای پیشگیری از این معضل، تقویت احساس تعلق به گروه و رواج مهرورزی میان خانواده و خویشاوندان است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «صله رحم باعث زیاد شدن مال و ایجاد محبت میان خویشاوندان می شود».

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




آثار صله رحم
با تأملی در آثار صله رحم در آیات و روایات درمی یابیم که بخشی از آثار و برکات این مسئله در حوزه فرد و بخشی از آنها در حوزه اجتماع مطرح می شود، همچنان که پاره ای از این آثار در دنیا و پاره ای در آخرت نصیب انسان می گردد. «صله رحم» مانند دیگر فضایل اخلاقی درجه های متفاوتی دارد و با حداقل ارتباط که همان رفت و آمد خانوادگی یا سلام کردن است، آغاز می شود و با مهرورزی بیشتر از طریق رفع مشکلات و نیازمندی های خویشان به وسیله همکاری و مشارکت در زمینه های مختلف و کمک های عاطفی، مالی و جانی تکامل می یابد. بدیهی است به میزان تقویت و گسترش این ارتباطات در عمق و سطح، آثار و برکات وسیع تری نصیب فرد و جامعه می شود.
باید گفت ذکر آثاری که پس از این اشاره می شود، چنین تصوری را برای خواننده ایجاد نکند که با حفظ حداقل ارتباط خویشاوندی بتوان به تمام این برکات دست یافت.
آثار فردی صله رحم
1. آثار دنیوی
الف) افزایش عمر
خداوند متعال برای هر امتی، عمری مشخص قرار داده است: «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ». (اعراف: 34) البته آن را مشروط به عواملی ساخته است تا زیادت و نقصان پذیرد. به عبارت دیگر، بخشی از عمر آدمی، عمر حتمی و قطعی اوست که به آن «اجل محتوم» گویند و بخشی دیگر، عمر موهبتی الهی است که آن را در ازای عمل به قوانینی که خود مقرر داشته است، به بندگانش عطا می کند.
همان گونه که یک سلسله عوامل مادی نظیر تغذیه صحیح، رعایت بهداشت، دوری از هیجان های مداوم و… مایه افزایش عمر معرفی می شود و خداوند این خواص را در آنها قرار داده است، عواملی نیز وجود دارند که هرچند ارتباط ظاهری آن با طول عمر برای ما چندان روشن نیست، ولی در روایات روی آن تأکید شده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
من چیزی مؤثرتر از صله رحم برای زیادتی عمر نمی شناسم. گاهی کسی که تنها سه سال به پایان عمرش باقی است، صله رحم می کند و خداوند به برکت آن، سی سال بر عمر او می افزاید و عمر او تا سی و سه سال دراز می گردد و گاه کسی که سی و سه سال به پایان عمرش باقی است، ولی قطع رحم می کند و خداوند سی سال از عمر او را کاهش می دهد و سه سال پس از آن، مرگ او فرامی رسد.
علی بن حمزه مروزی که یکی از شیعیان، دوستان و شاگردان معروف امام کاظم علیه السلام بود، همراه یعقوب زید مغربی برای انجام حج به مکه مسافرت کرد. آنان در مسجد الحرام به حضور امام کاظم علیه السلام رسیدند. امام به یعقوب فرمود: آیا در فلان منزل با برادرت نزاع کردید و به یکدیگر فحش دادید؟ یعقوب گفت: آری. امام فرمود: به برادرت بگو بر اثر قطع رحم، عمرت کوتاه شد و از این سفر برنمی گردی. یعقوب گفت: من هم به او فحش دادم، آیا عمرم کوتاه می شود؟ امام فرمود: «خداوند بیست سال دیگر بر عمر تو می افزاید؛ زیرا تو در راه بازگشت، به عمه ات خدمت کردی. اگر در برابر آن قطع رحم که نسبت به برادرت کردی، این وصل رحم نبود، عمر تو نیز کوتاه می شد و از این سفر به وطن بازنمی گشتی؛ زیرا قطع رحم، عمر سی ساله را به سه سال و صله رحم، عمر سه ساله را سی و سه سال می کند».
ب)افزایش روزی و رفع فقر
از دیگر کارکردهای صله ارحام، جلب رزق الهی و نعمت های خداوندی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
هر کس برای من یک چیز را ضمانت کند، من چهار چیز برای او ضمانت می کنم. صله رحم کند تا خداوند او را دوست بدارد. روزی اش را توسعه دهد، عمرش را زیاد کند و او را به بهشت وارد کند.
امام سجاد علیه السلام نیز درباره نیکی، صدقه پنهانی و صله ارحام می فرماید: «عمر را زیاد می کند و فقر را از بین می برد.» اساساً «صله ارحام» یکی از مصداق های تقوای الهی و عمل به فرمان های اوست. خداوند به تقواپیشگان وعده نعمت و رزق را داده است از جایی که گمان نمی برند: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ؛ هر کس که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی (از مشکلات) قرار می دهد و او را از آنجا که گمان نمی برد، روزی می رساند». (طلاق: 1 و 2)
توجه به خویشاوندان و تلاش برای رفع نیازهای آنان و به طور کلی، گام نهادن در مسیر تحقق آرمان های مقبول هم نوعان به ویژه خویشاوندان که در مراحل بالای صله ارحام تجلی می یابند، نوعی شکر الهی است. به مقتضای سنت حاکم بر جهان هستی، مصرف درست دارایی ها که در حقیقت، نماد قدرشناسی مؤمن و ادای شکر عینی و عملی این نعمت هاست، زیادی آن را در جنبه های کیفی و کمی موجب می گردد و این وعده الهی است که «لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ». (ابراهیم: 7)
;شکر نعمت، نعمتت افزون کند ;کفر، نعمت از کفت بیرون کند
ج) تأمین سلامتی و سامان یافتن امور
دست یابی به عافیت دنیا و آخرت و سلامت جسم و روح، دعای همیشگی مؤمنان است که چنین با معبود خود نجوا می کنند: «یا ولیّ العافیة نسئلک العافیة، عافیة الدنیا و الآخرة، بجاه محمد و عترته الطاهرة».
صله ارحام نیز سلامتی جسمی و روحی و سامان کارهای زندگی مؤمن را به همراه دارد. امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید: «نیکی و صله رحم کنید… که همه امور شما را در طریق درست سامان خواهد داد.» رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرموده است: «کسی که تأخیر مرگ و سلامت بدن را دوست دارد، صله رحم کند».
علاوه بر سلامتی جسمی و سامان یافتن کارها، صله ارحام با ایجاد محبت میان خویشاوندان، دست یابی به آرامش و کاهش اضطراب از طریق حضور در جمع، کسب هویت اجتماعی و فرصت ابراز خود به ویژه در دوران جوانی و نوجوانی، به طور گسترده ای در تأمین امنیت روانی و سلامتی روحی مؤثر است. انسان های گوشه گیر، مضطرب و بحران زده، نه تنها جسمی نحیف و بیمار، بلکه روح و شخصیتی ناپایدار و متزلزل دارند.
در این باره از امام علی علیه السلام نقل شده است که:
هرگاه کسی از رحم خود عصبانی شد و بر او خشم گرفت، باید به سوی او روانه شود و با او تماس برقرار کند. به درستی که دو رحم با تماس با یکدیگر، به آرامش و سکون می رسند.
از آنجا که ارتباط میان ارحام، ارتباط و وحدت خونی است که در ماده وجودشان نهفته است، آثار حقیقی در خلق و خوی آنها دارد. از این رو، رحم، یکی از قوی ترین عوامل برای التیام و آشتی میان افراد یک عشیره است و آمادگی قوی ترین اثر را دارد. به همین جهت، می بینیم نتایجی که عمل خیر در بین ارحام می بخشد، شدیدتر از نتایجی است که همین احسان در بیگانگان دارد. این مسئله درباره بدرفتاری با خویشان نیز صادق است. بدین ترتیب، معنای این حدیث بیشتر روشن می شود.
د) در امان ماندن از گناه
بر اساس روایات، صله ارحام باعث حفظ آدمی از گناه می شود. شاید این اثر از این جهت باشد که آدمی در برخورد با خویشان صالح، رفتارهای صحیح را می آموزد و رفتارهای غلط خود را تصحیح می کند؛ به ویژه در صورتی که سنت نیکوی امر به معروف و نهی از منکر در میان خویشان جاری باشد. از دیرباز خویشاوندان به ویژه بزرگان خانواده، کارکرد تربیتی خاصی را در پیش گرفته و نقش مهمی در جهت دهی فکری و اخلاقی دیگر اعضای خانواده داشته اند.
امام صادق علیه السلام درباره نقش صله ارحام در حفظ آدمی از گناه می فرماید:
صله رحم و نیکی کردن، حساب رسی را آسان می کند و انسان را از گناه در امان می دارد. پس با ارحام خود پیوند داشته باشید و به برادرانتان نیکی کنید، گرچه به سلام و به جواب سلام باشد.
در صورتی که ارتباط با خویشاوندان مایه فرو افتادن آدمی به ورطه گناه شود، باید به حداقل ارتباط که در حدیث امام صادق علیه السلام است، بسنده کرد؛ زیرا نداشتن پیوند گسترده با خویشاوندان بدرفتار و عمل به این حکم دینی، خود، جلوه دیگری از در امان ماندن از گناه است.
ه) پالایش روح، اخلاق و عمل و تقویت پایه های دین
صله رحم مایه پاکیزگی عمل و در نتیجه، قبولی اعمال می گردد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «انَّ صلة الرّحم تُزکّی الاعمال.» همچنین صله ارحام، روح را پالایش می کند، اخلاق را نیکو و دست را سخاوتمند می سازد. آن گاه که اخلاق، نیکو و روح، تزکیه شد، پایه های دین داری استوار می گردد و این یکی از آثار مهم صله ارحام است. امام علی علیه السلام برپا داشتن نماز، دادن زکات، تضرع و خشوع و صله رحم و ترس از قیامت را مایه استحکام پایه های دینی شمرده است: «عباداللّه! اِفزعوا اِلی قوام دینکم بأقام الصلاة لِوَقتها… و صله الرّحم و خوف المعاد؛ ای بندگان خدا! بشتابید به سوی تحکیم دین خود با برپا داشتن نماز اول وقت… و صله رحم و ترس از معاد».
2. آثار آخرتی
خداوند، بنده ای را دوست می دارد که خودپرست و منفعت جو نباشد، بلکه با استفاده از نعمت های الهی در جهت خدمت به خلق او به ویژه خویشاوندان، شکر عملی نعمت های او را به جای آورد. چنین کسی دوستدار خدا و مشمول محبت الهی است. خداوند، سختی های مرگ را برای او آسان می سازد و بدنش را در قبر، خوش بو می سازد. گناهانش را می بخشد، حساب رسی او را در قیامت آسان می کند و از عذاب دوزخ، رهایی می بخشد. چنین مؤمنی شایسته دریافت پاداش عظیم الهی است و مجوز ورود به بهشت پرنعمت الهی را می یابد.
از امام سجاد علیه السلام آمده است:
اگر دوست داری که خداوند، جسد تو را خوش بو گرداند و گناه تو را در قیامت ببخشد، نیکی کن و پنهانی صدقه بده و صله رحم به جا آور.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره پاداش اخروی کسی که خود یا مالش را در طریق صله رحم و خدمت به خویشان به کار گیرد، می فرماید:
خداوند اجر صد شهید به او عطا می کند و برای هر قدمی که در این راه برمی دارد، چهل هزار حسنه داده می شود و چهل هزار گناه از گناهان او پاک می کند. به همین میزان، به درجه های معنوی او افزوده می گردد و هفتاد حاجت از حاجت های دنیوی او برآورده می شود.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:06:00 ق.ظ ]




جایگاه صله رحم در فرهنگ اسلامی
تعریف صله رحم
اسلام، آدمی را موجودی فرد محور، تنها و جدای از جماعت نمی داند، بلکه او را به طور فطری اجتماعی می شناسد که باید در کنش های متقابل با دیگران، بخش مهمی از نیازهای خویش را برطرف سازد و به رشد و کمال دست یابد. اساساً اسلام، دینی اجتماعی و مبتنی بر قواعد و دستورهای جمعی است که هر گونه فردپرستی، رهبانیت و گوشه گیری در آن ممنوع است. مسئله مشورت، نماز جماعت و جمعه، حج و جهاد، لزوم تشکیل حکومت و بسیاری دیگر از مؤلفه های اجتماعی اسلام، نشان دهنده اهمیت این گونه مسائل در این دین حیات بخش است.
یکی از اموری که آموزه های دینی اهمیت بسیاری برای آن قائل است، مسئله «صله ارحام» است. «صله» از نظر لغت شناسی به معنای پیوستن، احسان و عطاست. «ارحام» نیز جمع «رَحِم» و به معنای عضو خاصی از بدن زن است که محل استقرار فرزند و کانون نشو و نمای طبیعی اوست. خویشاوندان نیز به اعتبار انتساب به یک رحم، «ارحام» خوانده می شوند.
بر اساس روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، خداوند به هنگام خلق رَحِم با خطاب به او فرمود:
من رحمانم و تو رَحِم، اسمت را از اسم خود گرفتم. هر کس با تو بپیوندد، من نیز با او می پیوندم و هر کس از تو جدا شود، من هم از او جدا می شوم.
صله ارحام به معنای «ارتباط با خویشاوندان» اعم از سببی و نسبی است، ولی از آنجا که «صله ارحام» از واجبات دینی بوده و قطع آن از امور حرام به شمار می رود، منظور از خویشاوندی که صله و ارتباط با او واجب و قطع آن حرام است، «هر خویشاوند نسبی است که به خویشی معروف باشد، اگر چه نسب دوری داشته باشد و محرمیتی در میان نباشد.» در تعریف آن گفته اند: «صله رحم» عبارت از نیکی کردن به خویشاوندان و هم دردی و کمک به آنان با جان و مال و هر چه از خیر است که در توان انسان باشد و قطع رحم به آن اموری گفته می شود که مخالف این رویه باشد.
هر کاری که در عرف، پیوند را برساند، صله است، هر چند در کار کوچکی مانند سلام کردنی نیکو یا جواب دادن سلام یا دادن جرعه آب به خویشاوندان باشد.
اهمیت صله رحم
با توجه به آثار ژرف صله رحم در حوزه فردی و اجتماعی و زندگی دنیوی و اخروی انسان، آیات و روایات به طور گسترده بر آن تأکید ورزیده و اهمیت آن را گوشزد کرده اند.
در آیات قرآن، کسانی را که قطع صله ارحام می کنند، در شمار «زیان کاران» قرار داده است:
کسانی که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می شکنند پیوندهایی که خداوند دستور فرموده است برقرار سازد، قطع و در روی زمین فساد می کنند، زیان کارانند. (بقره: 27)
از امام صادق علیه السلام درباره مفهوم «آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده» که در این آیه آمده است، پرسیده شد. ایشان فرمود: «مراد از امر خدا، صله رحم است و تأویل دیگر آیه، ارتباط شما با امامان معصومین است.» امام سجاد علیه السلام نیز در نصیحت خویش به فرزندان، آنها را از هم نشینی با چند گروه منع می کند که یکی از آنها، کسی است که روابط خویشاوندی را قطع کرده است؛ زیرا آنان در آیات قرآن مشمول لعنت الهی قرار گرفته اند: «بپرهیز از هم نشینی با «قاطع رحم» که من او را در سه جای قرآن، لعنت شده یافتم.» آنجا که خداوند می فرماید:
آیا اگر از (دستورها) رویگردان شوید، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت کرده است. (محمد: 22 و 23)
در روایات از «صله رحم» به بهترین اعمال پس از ایمان، اولین سخنگوی روز قیامت و بهترین خصلت مؤمن یاد شده و ده ها فضیلت دیگر برای آن شمرده شده است که ذکر همه آنها در مجال این نوشتار نیست.
از سوی دیگر، نکوهش های شدیدی بر ترک پیوند با خویشان آمده که نشان دهنده اهمیت فوق العاده این مسئله در اسلام است.
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، قطع رحم، «منفورترین عمل» شمرده شده و قاطع رحم «یکی از سه گروهی است که روی بهشت را نمی بیند.» در روایات دیگر، «واگذار شدن انسان به خود از سوی خدا»، «فرود آمدن خشم و انتقام»، «قطع رحمت الهی» و «کیفر اخروی» از پی آمدهای منفی قطع رحم ذکر شده است. نظر به اهمیت ارتباط و پی آمدهای خطرناک ترک خویشاوندی توصیه شده است حتی در صورتی که اقوام انسان از او بریده باشند، یا او را آزار دهند، قطع کامل ارتباط جایز نیست.
بر اساس نقل امام صادق علیه السلام ، مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و گفت: «ای رسول خدا، خویشاوندانی دارم که با آنان رفت و آمد دارم، ولی آنها مرا می آزارند. از این رو، تصمیم گرفته ام آنان را رها کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، خداوند هم تو را رها می کند. گفت: پس چه کنم؟ فرمود: به کسی که دست رد به سینه تو زده است، بخشش کن و با کسی که از تو بریده است، پیوند برقرار کن و از کسی که به تو ستم کرده است، درگذر. اگر چنین کنی، خداوند عزوجل در برابر آنها پشتیبان تو خواهد بود».
;هر که از خویشان خود قطع کرد ;رحمت خود را خدا زود قطع کرد
;با رحم پیوند و قدر علم دان ;تا که یابی ز آتش دوزخ امان
;هر که از مال خدا چیزی نداد ;خرمن طاعات خود بر باد داد
;بی ادب تنها نه خود را داشت بد ;بلکه آتش در همه آفاق زد
کسی که آداب فردی و اجتماعی و خویشاوندی را که مایه بقای محبت در نسل ها و پایداری جوامع است رعایت نکند، مایه اختلاف افکنی و بحران زایی و از بین بردن سلامت جامعه است.
با ذکر بخش کوچکی از احادیث صله رحم، این پرسش مطرح می شود که چرا اسلام به این مسئله چنین توجهی کرده و بر آن تأکید ورزیده است؟ هرچند در بحث از پی آمدهای صله ارحام، فلسفه این تأکیدها روشن تر خواهد شد، ولی باید گفت بسیاری از مؤلفه های اخلاقی و عوامل رشد و تکامل و اصلاح ملت ها و حکومت ها، در اجتماع معنا پیدا می کند. اصلاح اجتماع، در آغازین قدم از واحدهای کوچک آغاز می شود و تأثیر خود را بر اجتماع های بزرگ تر می گذارد. از این رو، اسلام برای عظمت مسلمانان از این روش به صورت کامل بهره برداری کرده و به اصلاح واحد هایی دستور داده که معمولاً افراد از کمک و عظمت بخشیدن به آن روی گردان نیستند؛ زیرا تقویت بنیه افرادی را توصیه می کند که خونشان در رگ و پوست هم در گردش است. هنگامی که اجتماع های کوچک خویشاوندی نیرومند گردید، اجتماع بزرگ آنها نیز عظمت می یابد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]




یاد خدا باعث بینائی و روشنایی

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «إن الذین اتقوا إذا مسهم طئف من الشیطن تذکروا فإذا هم مبصرون اعراف، 201»، « و إخونهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون» (اعراف/آیه 202)؛ «پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند به یاد خدا و پاداش و کیفر او مى افتند و در پرتو یاد او راه حق را مى بینند و بینا مى گردند، ولى ناپرهیزکاران برادرانشان یعنى شیاطین آنان را پیوسته در گمراهى پیش مى برند و باز نمى ایستند». در روایات کرار به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه هاى شیطان اشاره شده است. حتى افراد بسیار با ایمان و دانشمند و با شخصیت همیشه احساس خطر در مقابل وسوسه هاى شیطانى مى کردند، و از طریق مراقبت که در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگیدند. اصولا وسوسه هاى نفس و شیطان همانند میکربهاى بیمارى زا است، که در همه وجود دارند، ولى به دنبال بنیه هاى ضعیف و جسمهاى ناتوان مى گردند، تا در آنجا نفوذ کنند اما آنها که جسمى سالم و نیرومند و قوى دارند، این میکربها را از خود دفع مى کنند. جمله «اذا هم مبصرون» به هنگام یاد خدا چشمشان بینا مى شود و حق را مى بینند اشاره به این حقیقت است که وسوسه هاى شیطانى پرده بر دید باطنى انسان مى افکند، آنچنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمى شناسد، ولى یاد خدا به انسان بینائى و روشنائى مى بخشد، و قدرت شناخت واقعیتها به او مى دهد، شناختى که نتیجه اش نجات از چنگال وسوسه ها است. پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسه هاى شیطانى رهائى مى یابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند، قرآن در آیه بعد در این باره چنین مى گوید: برادرانشان یعنى شیاطین پیوسته آنها را در گمراهى پیش مى برند، و از گمراه ساختن آنها باز نمى ایستند، بلکه بیرحمانه حملات خود را به طور مداوم بر آنها ادامه مى دهند «و اخوانهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون» (اعراف/ آیه 202)؛ «اخوان کنایه از شیاطین است و ضمیر هم به مشرکان و گنهکاران باز مى گردد»، چنانکه در مى خوانیم «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» (اسراء/آیه 27)؛ «تبذیر کنندگان برادران شیطانند». یمدونهم از ماده امداد به معنى کمک دادن و ادامه دادن و افزودن است یعنى پیوسته آنها را به این راه مى کشانند و پیش مى روند. جمله لا یقصرون به معنى این است که شیاطین در گمراه ساختن آنها از هیچ چیز کوتاهى نمى کنند. سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى کنند و هنگامى که آیه اى براى آنها نیاورى و در نزول وحى تاخیرى افتد مى گویند پس این آیات چه شد؟ چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى کنى؟ مگر همه اینها وحى آسمانى است؟ «و اذا لم تاتهم بایة قالوا لو لا اجتبیتها» (اعراف/آیه 203)؛ «اما به آنها بگو من تنها از آنچه به سویم وحى مى شود پیروى مى کنم، و جز آنچه خدا نازل مى کند، چیزى نمى گویم». این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینائى از طرف پروردگار است، که به هر انسان آماده اى دید و روشنائى و نور مى دهد. «و رحمة لهدى وقوم یؤمنون» (اعراف/آیه 203)؛ «و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیم اند مى باشد»

یاد خدا مایه آرامش دلها

خداوند در سوره انفال آیات 2 تا 4 می فرماید: «مؤمنان تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود، ایمانشان افزونتر می گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. آنها که نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند. آری مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنان درجاتی مهم نزد پروردگارشان است و برای آنها آمرزش و روزی بی نقص و عیب است». یاد خدا در زندگی مؤمن جایگاه ویژه ای دارد و در پرتو آن می تواند به آرامش حقیقی دست یابد و آرامش در پرتو یاد خدا آنگاه نصیب مؤمن می شود که زمینه قلبی و باطنی آن را فراهم کند یعنی آنچنان دلش را از ناپاکی ها و زشتی ها و کدورت های معنوی پاک کند که بتواند حضور خدا را در دل خود احساس کند. نشانه این پاکی احساس ترس به هنگام شنیدن یاد خداست. اگر انسان به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی که سعادت حقیقی اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش حقیقی می رسد. این است که قرآن می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله»، «هدایت یافتگان کسانی هستند که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا اطمینان پیدا می کند» و بعد می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ (رعد/آیه 28)؛ «تنها با یاد خدا قلبها اطمینان و آرامش پیدا می کند». یعنی تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی رسیدن به هیچ مطلوبی به انسان آرامش حقیقی نمی دهد، یک آرامش موقت می دهد تا وقتی که خیال می کند به مطلوب حقیقی رسیده است، ولی یک مدتی که فطرتش او را از نزدیک به وی کرد و او را شناخت و درست درک کرد یک نوع عدم سنخیت میان خود و او درک می کند و حالت بیزاری در او پیدا می شود. تنها حقیقتی که اگر به او برسد دیگر محال است نسبت به او بیزاری پیدا کند خداوند متعال است، و این، زمانی است که قلب انسان به حقیقت، به او، به توحید رسیده باشد. اینکه صاحبان ایمان، از بهترین آرامش و آسایش روانی برخوردارند از آن جهت است که جهان را حکیم و علیم و هدفدار می دانند نه بی هدف. خداوند به عنوان یک قاعده کلى و اصل جاویدان و فراگیر مى فرماید آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى گیرد. و در آخرین آیه با ذکر سرنوشت و پایان کار افراد با ایمان مضمون آیات قبل را چنین تکمیل مى کند: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب» (رعد/آیه 29)؛ «آنهائى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین زندگى براى آنهاست و سرانجام کارشان بهترین سرانجامها خواهد بود». بسیارى از مفسران بزرگ کلمه طوبى را مؤنث اطیب دانسته اند که مفهومش بهتر و پاکیزه تر یا بهترین و پاکیزه ترین است، و با توجه به اینکه متعلق آن محذوف است مفهوم این کلمه از هر نظر وسیع و نامحدود خواهد بود، نتیجه اینکه با ذکر جمله «طوبى لهم» همه نیکیها و پاکیها براى آنان پیش بینى شده است، از همه چیز بهترینش: بهترین زندگى، بهترین نعمتها، بهترین آرامش، بهترین دوستان و بهترین الطاف خاص پروردگار، همه اینها در گرو ایمان و عمل صالح است، و پاداشى است براى آنها که از نظر عقیده، محکم و از نظر عمل، پاک و فعال و درستکار و خدمتگذارند.

یاد خدا بهترین پشتوانه صبر و استقامت

خداوند در سوره حجرات می فرماید: «فاصبر على ما یقولون و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من الیل فسبحه و أدبار السجود» (ق/آیه 40)؛ «در برابر آنچه آنها مى گویند شکیبا باش، و تسبیح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب بجا آور و در بخشى از شب او را تسبیح کن، و بعد از سجده ها». از آنجا که صبر و استقامت نیاز به پشتوانه اى دارد، و بهترین پشتوانه یاد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرین است در دنبال این دستور مى افزاید: و تسبیح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن بجا آور. همچنین در قسمتى از شب او را تسبیح کن و بعد از سجده ها (و من اللیل فسبحه و ادبار السجود). این یاد مداوم و تسبیح مستمر همچون قطره هاى حیاتبخش باران بر سرزمین قلب و جان تو مى ریزد و آن را سیراب مى کند، دائما به تو نشاط و حیات مى بخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى کند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




براي به دست آوردن اراده‏اي قوي و محكم، بايد به تدريجي بودن آن و نياز آن به تمرين، توجه داشت. گمان نكنيد مي‏توانيد به طور دفعي و بدون تلاشي درخور، به آن دست يابيد. بنابراين، به راهكارهاي عملي زير توجه كرده، به آنها پاي‏بند باشيد:
ورزش کنيد، در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد ، قضاي آن را به جا آوريد. مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معيني از قرآن را تلاوت كنيد (حداقل 30 تا 50 آيه) و در صورت تمايل، در هفته‌‏هاي بعد، بر ميزان آن بيفزاييد.هر روز چند کار ارادي براي خود در نظر بگيريد و انجام دهيد البته مراقب باشيد انتخاب کارها از روي واقع بيني باشد و از تصميم گيري هاي بلند پروازانه خودداري کنيد و سعي نمائيد درجه مشکلي کارها رو بتدريج افزايش دهيد تا با توانائي هاي شما همخواني داشته باشد.
بعد از اين که خود را در انجام برخي از کارهاي ايجابي مثل صبح زود بيدار شدن، نماز سر وقت، تلاوت قرآن و ورزش صبحگاهي، موفق شديد براي انجام کارهاي سلبي تصميم بگيريد يعني تصميم بگيريد کارهايي که نبايد انجام دهيد رو بتدريج ترک کنيد مثلا به عنوان نمونه مي خواهيد غرايز جنسي خود را مهار کنيد. در اينجا بايد رفتارهايي که باعث شعله ور شدن شهوات مي شه رو ترک کنيد.
ترك گناه و مخالفت با هواهاي نفساني، نقش بسيار مؤثري در تقويت اراده و نهادينه كردن آن در درون انسان دارد. هرگز در كارها، نااميد نشويد و با حالتي تهاجمي، براي پي‌گيري و به انجام رساندن كارهاي ناقص و ناموفق، تلاش كنيد. كارهايي را كه به عهده مي‏گيريد، ناتمام رها نكنيد و آن ها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب، ادامه دهيد و از پراكنده كاري و آشفتگي در كارها كه موجب به هم ريختگي نظام فكري مي‏شود ، بپرهيزيد و به فعاليت‏هاي خود ، تمركز و انسجام ببخشيد. از کمال طلبي بپرهيزيد و هرناکامي را تجربه اي براي کسب موفقيت هاي بعدي بدانيد و نه شکست. به جاي مقصر دانستن بخت و اقبال، موانع را بررسي ‌كنيد. همواره بر خداوند ، توكل كرده و در همه امور، از او استمداد جوييد.
براي كسب اعتماد به نفس, يادگيري مهارت ها و تخصص ها نقش مؤثري دارد. اگر كسي در يكي از رشته ها تخصص لازم را پيدا كرد, با اين احساس که توانايي كاري را دارد كه ديگران از انجام آن عاجز و ناتوان اند، اعتماد به نفس و انگيزه و جرأت و تلاش و پشتكار وي تقويت خواهد شد و راهي به سوي موفقيت خواهد داشت.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




اراده خود را تقويت کنيم

چگونه اراده خود را تقويت کنيم ؟ اراده خيلي ضعيفي در انجام كارها دارم چه کنم ؟ راه هاي تقويت اراده کدامند ؟ براي چگونگي محکم کردن اراده توضيحات کاملي بدهيد؟ و …
پرسش هايي است که هر روز مخاطبان مرکز مشاوره سايت تبيان از مشاوران ما مي پرسند .
تا کنون نزديک به 3000 هزار پرسش در خصوص تقويت اراده پاسخ داده شده و همچنان اين پرسش براي کاربران ما وجود دارد که چگونه اراده خود را تقويت کنيم ؟ بهترين پاسخ به اين پرسش به شرح زير مي باشد:
شخص با اراده كسي است كه وقتي درباره كاري، به خوبي تأمل كرد و آن را نافع دانست، تصميم به انجام آن مي‏گيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در مي‏آورد و در مقابل، فرد سست اراده ، با كمترين مشكلي، از انجام دادن كار، دلسرد شده ، دست از تلاش برمي‏دارد. شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نمي‏ايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نمي‏زند و از پيشرفتش، جلوگيري نمي‏كند.
راهكارهاي تقويت اراده
1) تعيين هدف يا اهداف : انسان بايد ابتدا هدف و يا اهداف خود را در زندگي و يا كاري كه مي‏خواهد انجام دهد ، به طور دقيق و مشخص، ترسيم كند. طبيعي است كه اين هدف، بايد شفاف، معقول، قابل دست‌يابي، بدون افراط و تفريط ، مطابق توان و استعداد خود و واقع‌بينانه باشد نه بلندپروازانه و خارج از توانايي‌‏هاي شخص. در غير اين صورت، وقتي با مشكلات و موانع سختي رو‌به‌رو شود ، نااميد و دلسرد شده ، از ادامه كار، منصرف مي‏‏شود و خود را ناتوان و بي‌‏اراده مي‏بينيد.
2) شناخت توانايي‌‏ها و استعدادها: همه ما در وجود خود ، از استعدادهايي برخورداريم . كافيست اين نيروها را بشناسيم و براي رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
3) برنامه‌‏ريزي: بايد براي تمام كارها و فعاليت‌‏هاي شبانه‌روزي، برنامه‌‌اي مدون و منظّم داشته باشيد. بدين منظور از جدولي استفاده كنيد كه در ستون افقي آن، ساعات شبانه‌روز و در ستون عمودي، ايام هفته را يادداشت و تمام كارهاي روزانه ـ خواب، استراحت، ورزش، مطالعه را در آن درج كنيد و هر فعاليتي را در زمان خاص خود ، در جدول بنويسيد و هيچ زماني را بدون كار ، خالي نگذاريد. هر روز صبح با نگاهي به آن برنامه ، به اجراي دقيق آن بپردازيد و شب‏ها، قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابي كنيد. شايسته است همچون يك محاسبه‌‏گر جدي و قاطع ، فعاليت‏هاي روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن آن ها را بررسي كنيد و در صورت موفقيت، خود را تشويق و در صورت تخلّف و سهل‌‏انگاري در اجرا، خود را تنبيه كنيد.
4) تلقين يا خودگويي‏هاي مثبت: گفتن، باور داشتن است. وقتي مي‏گوييم من آدم شكست خورده‌اي هستم، بي‌استعدادم و عوض شدني نيستم، درواقع، حكم محكوميت خود را صادر مي‏كنيم. دستور دادن، فرآيند شدن است و ما را دستورات مي‏سازند. سعي كنيد دستورات خوبي به خودتان بدهيد. شما با خودتان چه مي‏گوييد؟ فرهنگ ذهن و زبان شما، مثبت است و نيروزا و يا منفي است و نيروبر؟ تنها زماني يك مسأله يا يك مشكل غير قابل حل مي‌شود كه فكر كنيد غيرقابل حل است. با ايمان داشتن به امكان وجود راه‌حلي براي مشكلات، راه‌حل ها را جذب مي‌كنيد. به خودتان حتي اجازه صحبت يا فكر درباره ناممكن بودن راه‌حل ها را دهيد.
آجر‏هاي بناي هستي‌مان را، طرز تفكرمان مي‏سازد و اگر بخواهيم در دنياي‌مان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست. با تغيير نگاه ، ايده‌آل‏ها و اهداف زندگي‌مان به درستي شكل مي‏گيرند و آن گاه گام دوم، يعني تلاش مستمر و انتخاب‏هاي عالي و فرداساز، در دنياي ما رخ خواهد داد . «إن الله لايتغير ما بقوم حتي يتغيروا ما بأنفسهم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:56:00 ق.ظ ]




اثرات یاد خدا در زندگی انسان
یاد خدا به عنوان روح و هدف عبادت
ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می دهد و صفا می بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می دهد. امام علی (ع) درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله سبحانه تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلاوه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم» (خطبه 222)، خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهام گیری و مکالمه با خدا می گردد. در همین خطبه حالات و مقامات و کرامتهائی که برای اهل معنی در پرتو عبادت رخ می دهد توضیح داده شده است، از آن جمله می فرماید: «تنزلت علی قد حفت بهم الملائکه و هم السکینه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطلع الله علیهم فیه فرضی سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز»، «فرشتگان آنان را در میان گرفته اند، آرامش برایشان فرود آمده است، درهای ملکوت بر روی آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بی پایان الهی برایشان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه آنان را که بوسیله بندگی به دست آورده اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است، آنگاه که خداوند را می خوانند بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام و پس رفتن پرده های تاریک گناه را احساس می کنند». یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است.

یاد خدا باعث خودیابی
در عبادت و یاد خداست که انسان، خود را پیدا می کند، خود را واقعا باز می یابد. بنابراین یکی از شرایط باز یافتن خود، شناختن و باز یافتن علت و خالق و موجد خود است. یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود او است از خودش به خودش نزدیکتر است. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق/ آیه 16)؛ «و ما از رشته رگ ها به او نزدیک تریم». «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» (انفال/ آیه24)؛ «و بدانید که خدا میان انسان و دل او حایل می گردد». نکته بسیار جالبی که از تعبیرات قرآن کریم استفاده می شود این است که انسان آنگاه خود را دارد و از دست نداده که خدا را داشته باشد. آنگاه خود را به یاد دارد و فراموش نکرده که از خدا غافل نباشد و خدا را فراموش نکند. خدا را فراموش کردن ملازم است با خود فراموشی. «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم»، «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد»، (حشر/ آیه 19). از اینجا معلوم می شود که چرا یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است.

یاد خدا سبب قوت قلب
«یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئه فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون» (انفال/ آیه 45)؛ «ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن در میدان جنگ روبرو می شوید، پابرجا و محکم بمانید». «و اذکروا الله کثیرا»، «در همان حال خدا را زیاد یاد کنید»، اول دستور ثبات است سپس می فرماید: یاد خدا را فراموش نکنید. یاد خدا سبب قوت قلب انسان است. مخصوصا وقتی که انسان در شرایط سختی قرار می گیرد، یاد کردن خدا که انسان از قدرت الهی استمداد کند، روحیه انسان را قوی می کند. «یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوه» (بقره/ آیه 153)، «نماز ذکر خداست». قرآن می گوید از نماز مدد و نیرو بگیرید. اسلام که نمی گوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام می گوید هر کاری که می کنی ذکر خدا بگو، آن وقت کارت را بهتر انجام می دهی و روحیه ات قویتر می شود. چرا اینطور می گویی که آیا یک پاسبان خانه ها را پاسبانی دهد بهتر است یا بنشیند در خلوت و تسبیح هزار دانه دستش بگیرد و ذکر خدا بگوید؟ مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چله بنشیند، در ها را به روی خود ببندد، تسبیح هزار دانه هم دستش باشد و ذکر بگوید. قرآن به مجاهدین می گوید: «یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئه فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون» (انفال/ آیه 45)؛ «ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن روبرو می شوید و مرگ دندانهای خود را به شما نشان می دهد، پابرجا باشید و یاد خدا بکنید». نگفت: پابرجا باشید، اینجا دیگر جای یاد خدا نیست، نگفت: بروید در خانه ها بنشینید و یاد خدا بکنید، گفت: پابرجا باشید و یاد خدا بکنید. در میدان جنگ اگر یاد خدا بکنید بیشتر پابرجا می شوید، و در این صورت است که فلاح و رستگاری نصیب شما می شود

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]




کاهل نمازان بخوانند…

پرسش: مدتی است نسبت به نماز کاهل شده ام و نگرانم، لطفا در این زمینه بنده را راهنمایی بفرمایید.

پاسخ: در این زمینه توجه به امور ذیل مفید است:
1. تفكر درباره ی مرگ و زود گذشتن دوران زندگى، خاطرات تلخ و شیرین و خلاصه انتهاى عمر و ورود به عالم قبر و قیامت و رسیدن عذاب‏هاى الهى و سرافكندگى و روسیاهى و… این فكر باید در مكانى خلوت باشد تا دل شما متأثر گردد و تا تحریک براى نماز و هر توشه اخروى گردید. در این زمینه مطالعه ی کتب معاد و سرای دیگر/ شهید دستغیب و منازل الآخره /حاج شیخ عباس قمی (این کتاب به صورت الکترونیکی در کتابخانه تبیان وجود دارد) مفید است.

2. باور كردن عتاب تارک نماز: وعید و عذاب‏هاى الهى درباره‏ ى تارک نماز همیشه باید مدّ نظر باشد. ترک نماز و یا سبک شمردن آن، آثار و نتایج شوم فراوانى دارد؛ حضرت رسول در این باره می ‏فرماید: “هر كس نماز را سبک بشمارد، دچار پانزده بلا می ‏شود: شش بلا در دنیا، سه بلا در هنگام مرگ، سه بلا در قبر و سه بلا و عقوبت هنگامى كه از قبر بیرون می ‏آید:

الف. آنچه در دنیا به آن دچار می ‏شود:
1. خداوند بركت را از عمر او بر مى دارد.
2. خداوند بركت را از روزی ‏اش بر مى‏ دارد.
3. چهره خوبان از او گرفته می ‏شود.
4. كار نیک وى دیگر پاداش نخواهد داشت.
5. دعایش به اجابت نمى ‏رسد.
6. از دعاى خوبان بهره‏ اى نخواهد برد.

ب. آنچه در هنگام مرگ به آن دچار می ‏شود:
1. با ذلت و خوارى مى ‏میرد.
2. گرسنه از دنیا مى ‏رود.
3. تشنه مى ‏میرد.

ج. آنچه در قبر گریبانش را می ‏گیرد:
1. خداوند ملكى را در قبر وى می ‏گمارد، تا او را شكنجه كند.
2. قبر بر وى تنگ خواهد گرفت.
3. درون قبر وى، تاریك خواهد بود.

د. آنچه در قیامت هنگام برخاستن از قبر به آن دچار مى ‏شود:
1. خداوند فرشته‏اى بر او می ‏گمارد، تا وى را با صورت بر زمین بكشد؛ در حالى كه مردم نظاره مى ‏كنند.
2. با وى محاسبه سختى خواهد داشت.
3. هرگز خداوند به وى نظر رحمت نمى ‏افكند و تطهیرش نمی ‏كند و عذاب دردناک و سختى در انتظار او است". ."(مستدرک الوسائل، ج 1، ص 171 - 172)

مطالعه كتاب ‏هایى مثل «گناهان كبیره» اثر شهید دستغیب و راز نماز، محسن قرائتى و پاداش ‏هاى نمازگزاران و داستانها و حكایت‏ هاى نماز و یكصد و چهارده نكته درباره نماز در این باره مفید است.

3. برگزیدن دوستان مقید به احکام الهی و نماز دوست

4. پرهیز از گناه: گناه دل انسان را سیاه می ‏كند و او را نسبت به اعمال عبادى كم رغبت و گاهى بى رغبت می ‏كند.

5. انس با محیطهاى معنوى: مساجد و كلاً محافل نشاط بخش معنوى، دل را به سمت عبادت و نماز می ‏كشاند.

6. استقامت و پافشارى عملى بر نماز در محیط هاى ملامت‏گر نماز: نماز را به هیچ قیمتى ترک نكنید هر چند در محیط و موقعیتى قرار گیرید كه دیگران شما را سرزنش كنند.

7. دعا و توسل: رغبت به واجبات و ترک گناهان را هم با دعا و توسل به ائمه معصومین(ع) از خداوند تعالى بخواهید.

8. عزم جزم: تصمیم جدى بگیرید كه هیچ گاه نماز را ترک نكنید و اگر احیاناً به خاطر عذر شرعى مثل فراموشى ترک شد حتماً قضاى آن را به جا آورید.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ق.ظ ]




راه حاجت گرفتن از امام رضا (ع)
مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی می‌گفت: اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده می‌شود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد!
به گزارش عماریون به نقل از فارس، به مناسبت دهه کرامت و در پیش بودن سالروز ولادت هشتمین ستاره آسمان ولایت و امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بر آن شدیم که به شرح حدیثی از امام رئوف(ع) از زبان مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی بپردازیم که در یکی از شب‌های ولادت این امام همام ایراد فرمودند که در ادامه می‌آید:

*حدیث

شخصی به امام رضا(ع) عرض کرد: «به خدا سوگند! هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد».

امام رضا(ع) فرمودند: «تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت».

* شرح حدیث

امام رضا(ع) دراین حدیث می‌فرماید: پدران من را تقوا با شرافت کرد، چرا که امام گناه نمی‌کند و تقوای الهی را پیشه خود می‌سازد.

به عنوان نمونه، امام سجاد(ع) آن قدر عبادت می‌کرد که سالی دو بار پیشانی‌شان را به خاطر اینکه پینه بسته بود، قیچی می‌کردند به خاطر همین لقب «زین‌العابدین» را به ایشان دادند.

امام زین‌العابدین(ع)، با آن عبادت‌هاى فراوان و طولانى، عبادت خود را کوچک‏تر و کمتر از عبادت امام على(ع) قلمداد مى‏کرد، از شگفتى احوال آن حضرت، آن است که شب‌ها به فقرا کمک می‌کرد و روزها نخلستان‌ها را آبیاری می‌کرد و با این حال عبادت‌های طولانی داشته است.

امام رضا(ع) می‌فرماید که بهترین مردم، کسی است که تقوایش بیشتر از من باشد و اطاعت بیشتر از خدا داشته باشد.

* عنایت امام رضا(ع) به آیت‌الله مجتهدی تهرانی

اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده می‌شود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و در همان شب آیت‌الله سیّد محمّد خوانساری را در خواب دیدم و پاکتی را که محتوای بیست هزار تومان بود به من دادند و ضمن آن احوال طلاب را پرسیدند و فرمودند: پول را بین طلبه ها تقسیم کن و وقتی از خواب بیدار شدم، چون نام ایشان «سیّد محمّد تقی» بود، فهمیدم امام جواد(ع) به ما عنایت کرده‌اند و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد!

* چگونه به امام رضا(ع) ارادت پیدا کنیم؟

در حرم امام هشتم علیه‌السلام بنشینید، همین که حرم ساعت یک نیمه شب شلوغ است، دو نیمه شب شلوغ است، سرگذشت کسانی را که از امام رضا علیه‌السلام شفا گرفته‌اند بخوانید، ارادت به امام هشتم(ع) پیدا می‌کنید و وقتی که به امام هشتم(ع) ارادت پیدا کردید، خداشناس می‌شوید، اگر امام هشتم علیه‌السلام یک رییس جمهور بود، یک مقام دنیایی بود، آیا ساعت دو نیمه شب هم حرمش شلوغ بود؟!

* رابطه خداشناسی با تماشای حرم رضوی

اگر می‌خواهی خدا را بشناسی، برو به تماشای حرم امام رضا(ع) که هر زمان بروی، دستت به ضریح مبارکش نمی‌رسد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-08] [ 08:04:00 ق.ظ ]




راههای ارتباط با امام زمان(عج)

برای بهره‌مندی از نعمت‌های باطنی، به ویژه نعمت وجود مبارک امام عصر(ع) چه باید بکنیم؟ نکتة قابل توجّه، این است که جوان‌ها بهتر می‌توانند این راه را طی نموده و با حضرت ارتباط برقرار کنند؛ چرا که گناهنشان کمتر و دلشان پاک‌تر است. اگر هم یکی دو گناه مرتکب شده باشند، موفّق به استغفار می‌شوند.

در زیارت اهل بیت(ع) یا توجّه و ارتباط قلبی با امام عصر(عج) نباید به کم راضی شویم.خود امام را بخواهیم. اگر او یک لحظه کنار ما بنشیند، همه چیز درست می‌شود.
چه بسیار افرادی که با یک دیدار امام به هر چه می‌خواستند، رسیدند.چرا یک کفّاش باید از صدای کفش آقا، ایشان را بشناسد، امّا ما هیچ نصیبی از آقای خود نبریم.
اگر به اندازة ارادتی که به دوستان خود داریم، به امام ارادت داشته باشیم، به وصال او خواهیم رسید. متأسّفانه برخی از ما به اندازة سرگرمی دنیوی نیز برای امام خود ارزش قائل نیستیم و توقّع داریم دیدار آن حضرت نصیب ما نیز بشود. توجّه، عبادت، پشتکار و استقامت، اخلاص و تصمیم جدّی برای دیدار امام زمان(عج) به ایجاد رفاقت با ایشان، کمک شایانی می‌کند. باید در دل شب از خواب شیرین بیدار شویم و مناجات کنیم. باید همة کارهای خود را رنگ خدایی بدهیم؛ برای خدا نشست و برخاست کنیم. برای خدا سخن بگوییم و برای خدا درس بخوانیم. برای خدا کار کنیم. هر گاه این گونه شدیم، به وصال امام زمان(عج) نیز خواهیم رسید.
دعا برای فرج :
دعا برای سلامتی و فرج آن حضرت نیز در تحقّق این امر بسیار مؤثّر است. همان کاری که همة ائمّة معصومان(ع) به آن مبادرت می‌ورزیدند. در برخی از کتاب‌های روایی، این عبارت از امام حسین(ع) نقل شده است که به هنگام شهادت حضرت علی اصغر(ع) فرمودند : « خدایا! حال که یاری تو از علی اصغر من دریغ شد، یاریت را از فرزندم که روزی ظهور خواهد کرد ، دریغ مدار ».

امام رضا(ع) نیز سفارش نمودند که این دعا را در قنوت نماز ظهر روز جمعه یا خود نماز جمعه بخوانیم :

اللّهمَّ أَصلح عَبدَکَ وَ خَلیفَتَکَ بِما أصلَحتَ بِهِ أنبِیائَکَ وَ رُسُلَکَ وَ حَفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ وَ أیِّدهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِن عِندِکَ واسلُکهُ مِن بَین یَدیهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً یَحفِظُونَهُ مِن کُلِّ سُوءٍ وَ أبدِلهُ مِن بَعدِ خَوفِهِ أَمناً، یَعبُدُکَ لا یُشرِکُ بِکَ شَیئاً وَ أَذِّن لَهُ فِی جَهادِ عَدُوِّکَ و عَدُوِّهِ وَ اجعَلنِی مِن أنصارِهِ

خدایا امر ظهور بندة خود را اصلاح کن، همان طور که کار انبیا و رسولانت را اصلاح کردی. با ملائکة خود او را در بر بگیر و با روح‌القدس او را تأیید فرما. از جلو و پشت سر، او را حفاظت فرما و از هر بدی او را حفظ کن و بعد از این خوف، امنیّت را برایش بیاور.او تو را می‌پرستد و ذرّه‌ای به تو شرک ندارد. اجازة جهاد با دشمنانت و دشمنانش را به او عطا فرما و مرا نیز از یاران او قرار بده.

امام هشتم(ع) می‌فرماید : « مرا از یاران او قرار بده » امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند :
«اگر من او را درک کنم، همة عمر خدمتکار او خواهم بود.»
برای ایجاد ارتباط قلبی با آن حضرت چند راه وجود دارد :

1. به یاد آن حضرت بودن !
ما باید همواره به یاد آن حضرت باشیم و او را فراموش نکنیم تا ایشان هم از ما یاد کنند. در « قرآن » آمده است :
« پس یادم کنید تا یادتان کنم. »

حضرت آیت الله مظاهری ـ دامت برکاته ـ می‌فرمود: روز‌های آخر عمر علّامه طباطبایی(ره) بود. حال مساعدی نداشتند. با عدّه‌ای از شاگردان علّامه، برای عیادت به خدمت ایشان مشرّف شدیم. بحث‌های مختلفی مطرح شد. با خود گفتم خوب است که از آقا بخواهیم مطلبی بگویند تا از این دیدار خود بهره‌ای برده باشیم. عرض کردم : آقا ! مطلبی بفرمایید تا استفاده کنیم. علّامه در فکر فرو رفتند و بعد فرمودند : چیزی به خاطرم نمی‌آید ؛ جز این آیه :

« فَاذکُرُنِی أَذکُرکَم وَاشکُرُوا لِی وَ لاتَکفُرُنِ ؛ یادم کنید تا یادتان کنم وسپاسم را بگویید و ناسپاسی نکنید. »

چه کسی بیش از خدا به گردن ما حق دارد؟چه کسی مانند خدا ستّار‌العیوب است و بدی‌های ما را پوشانده است؟چه کسی مانند او آبروی ما را در جمع حفظ کرده و ما را از رسوا شدن نگه داشته است؟او حتّی به ما می‌گوید غیبت دیگری را نکنید. اگر کار بدی از ما سر بزند، او اجازه نمی دهد دیگران آن را فاش کنند.او حتّی به ما می‌گوید: حق ندارید گناهی که مرتکب شده‌اید، به کس دیگری بگویید. آیا چنین معبودی شایستة شکر و ذکر و پرستش نیست؟

تعالیم دین اسلام به ما یاد داده است که در نماز شب، چهل مؤمن را یاد کنیم. مؤمن چه کسی است؟کسی که مسلمان باشد و امام علی(ع) را نیز دوست بدارد.گنه‌کار بودن و زن یا مرد بودن در این مسئله تأثیری ندارد. وقتی در نماز شب دستمان را بالا می‌بریم و می‌گوییم: « اَلّلهمَّ اغفِر لِفُلان »، اگر توجّه داشته باشیم، درمی‌یابیم که معمولاً اسامی کسانی به ذهن ما می‌آید که یا بسیار به ما محبّت کرده‌اند یا خیلی ما را آزار داده‌اند. بیشتر، کسانی را به یاد می‌آوریم که یا بسیار دوستشان داریم یا با آنها خیلی مشکل داریم؛ این حالت، خیلی زیباست. خدا این کار را دوست دارد. می‌خواهد دل‌هایمان را به هم نزدیک کند. اینکه کسی در دل شب بر می‌خیزد، با خدا مناجات می‌کند و در قنوت نماز با اشتیاق، مؤمنان را دعا می‌کند، لطف خداست.

خدا به بنده‌هایش می‌گوید: یادم کنید تا شما را یاد کنم. امام عصر(عج) آینة تمام‌نمای خدای تعالی است. او بزرگ‌ترین آیة خداست. اگر او را یاد کنیم، او نیز ما را یاد می‌کند. هرچه بیشتر او را یاد کنیم، او نیز بیشتر از ما یاد می‌کند. یادی که ما از امام عصر(ع) می‌کنیم با یادی که او از ما می‌کند، تفاوت بسیار دارد. خداوند به پیامبرش می‌فرماید:

« وَصِّل عَلَیهِم إِنَّ صَلوتَکَ سَکَنٌ لَهُم ؛ بر این امّت درود فرست، درود تو باعث آرامش آنهاست. »

آیا اگر پیامبر(ص) برای ما از خداوند طلب سلامتی کند، با طلب سلامتی ما برای ایشان یکی است؟دعای پیامبر(ص) همیشه مستجاب است، ولی دعای ما همیشه مستجاب نیست. ما کسی نیستیم که خداوند همواره دوستمان بدارد، ولی پیامبر(ص) را خداوند، همیشه دوست می‌دارد.

از آنچه گفته شد، اهمّیت تعظیم شعائر بیشتر آشکار می‌شود. درچراغانی خیابان‌ها، نصب پرچم‌های سیاه، گریستن، عزاداری کردن، به پا کردن جلسات سرور و… عبادت و ذکر و یاد خدا و اهل بیت(ع) نهفته است.

یک سال در ایّام ولادت حضرت مهدی(ع) در شهر مقّدس «قم»، یکی از خیابان‌ها را به شوق امام عصر(عج) چراغانی کرده بودند؛ یکی از بزرگان که به خدمت حضرت مشرّف شده بودند، گفتند: «امام عصر(ع) فرمودند: ما از این مردم متشکّریم. تشکّر ما را به ایشان برسانید». از این رو نباید گمان کنیم اهل بیت(ع) ما را فراموش می‌کنند و به ما توجّه ندارند؛ آنها کوچک‌ترین کارهای ما را نیز به شمار می‌آورند.

حضرت ولیّ عصر(ع) هرگز ما را فراموش نمی‌کند و اگر اهلیّت و لیاقت پیدا کنیم، بی‌گمان به سراغ ما می‌آید، آن هم در سخت‌ترین مواقع و در زمانی که بسیار محتاج او هستیم؛ به شرط آنکه او را خالصانه یاد کنیم. هر چه این یاد و ذکر، خالص‌تر و زیباتر باشد، مؤثّرتر و کارسازتر خواهد بود.

2. هدیه دهید !
از دیگر کار‌های مؤثّر در ایجاد ارتباط با حضرت ولیّ عصر(عج) این است که هدیه‌ای برای آن حضرت بفرستیم. انجام کارهای نیک، خدمت به دوستان، لبخند به یتیم، کشیدن دست نوازش بر سر او، درس دادن، درس خواندن، گناه نکردن، طاعت خدا را به جا آوردن از هدیه‌های خوب ما به آن حضرت است.
نکتة قابل توجّه در این مسئله این است که باید بسیار مراقب باشیم تا مبادا هدیه‌ای که برای آن حضرت می‌فرستیم، خراب باشد؛ هر چند آن حضرت از روی مهربانی هیچ وقت خراب بودن آن را به روی ما نمی آورد.

خدای تعالی، امام عصر(عج) را بیش از همه دوست می‌دارد. وقتی می‌بیند ما به او توجّه داریم، حتماً به ما نیز عنایتی می‌کند؛ بنابراین از جمله چیزهایی که باعث محبوبیّتمان نزد خداوند می‌شود، هدیه فرستادن برای آن حضرت است.

3. توسّل
یکی دیگر از راه‌های رسیدن به دیدار حضرت ولیّ عصر(عج)، توسّل به اهل بیت(ع) است. این بسیار شایسته و پسندیده است که توفیق زیارت امام زمان(ع) را از محضر خود اهل بیت(ع) درخواست نماییم. نه تنها در این مورد، بلکه در تمامی امور زندگی خود، نباید توکّل به خدا وتوسّل به ذات مقدّس اهل بیت(ع) رافراموش نماییم. اگر اهل توسّل باشیم، بی‌ایمانی در زندگی ما داخل نمی‌شود و بسیاری از گرفتاری‌هایی که دیگران دارند، نخواهیم داشت. اهل بیت(ع) و توسّل به آنها هم مایة دل‌خوشی ما در زندگانی است.

4. دوری از گناه
راه دیگر ارتباط معنوی با حضرت، دوری از گناه است. بر ماست که از تمامی کارهایی که باعث آزردن آن حضرت می‌شوند، پرهیز کنید. امام عصر(ع) از گناه نفرت دارد و ما نیز باید به گونه‌ای باشیم که حتّی اگر زمینة گناه پیش آمد، به احترام آن حضرت گناه نکنیم.

برخی که خود را به دیدن بعضی عکس‌ها، فیلم‌ها، … عادت می‌دهند، به دست خود از دیدن جمال حضرت محروم می‌شوند. جوانی که به مجلس امام حسین(ع) می‌آید و با اشک چشم، این پلیدی‌ها را می‌شوید، نباید دیگر بار به گناه رو کند.

از مواردی که به دوری از گناه کمک می‌کند، احساس حضور در برابر حضرت ولیّ عصر(عج) است.
ما نیز یتیمان آل محمّد(ص) هستیم. امام زمان(ع) در حکم پدر ماست؛ اگر چه ما او را نمی‌بینیم، امّا او ما را می‌بیند، با ما هم‌دردی می‌کند، غصّة ما را به جام می‌خرد، ولی ما نه او را می‌بینیم، نه غمش را می‌دانیم، نه غصّه‌اش را می‌خوریم و نه با او هم‌دردی می‌کنیم. ما با حضرت فاصله داریم، فاصله‌ای که خود ایجاد کرده‌ایم.

اگر به دنبال رضایت و دیدار امام خویش هستیم، باید برای درمان بیماری غفلت، چاره‌ای بیندیشیم. یکی از راه‌های درمان این بیماری، همین درس‌های اخلاق است. تذکّر وتنبّه، انسان را از غفلت بیرون می‌آورد، راه دیگر، پیدا کردن دوست خوب است.« یَذکُرُکُمُ الله رُؤیَتُهُ ؛ با کسی همنشین باش که تو را به یاد خدا بیندازد. » و چه بهتر که این فرد، همسر، فرزند، پدر و مادر انسان باشد. به طور کلّی هر آنچه که تذکّر دهنده باشد و انسان را متوجّه کند، در علاج بیماری غفلت، مؤثّر است. از همین رو در تعالیم دینی ما آمده است که قرآن بخوانید، چون مُذکِّر است.پیامبر اعظم(ص) و ائمّة معصومان(ع) هم مذَکِّر هستند.

هر روز و هر ماه، ذکر مخصوص خود را دارد. وقتی ذکر، به زبان جاری شد، بر اثر استمرار و دوام، به اندام وجوارح نیز راه می‌یابد و دل، چشم، زبان و گوش انسان نیز متذکّر می‌شوند. باید مواظب دوستان غیر متذکّر خود باشیم؛ چرا که مراودة زیاد با این افراد می‌تواند ما را از مسیر الهی خارج کند. از امام(ع) در مورد آیة « رَبَّنا آتِنا فی الدُّنیا حَسَنَة و فی الاخِرَةِ حَسَنَة » سؤال کردند، حضرت در جواب فرمودند:

«حسنة دنیا، همسر خوب است که مانع گناه انسان می‌شود و وسایل حرکت را برای او فراهم می‌کند.»
مرحوم آیت الله صافی از علمای اصفهان بودند. حال معنوی خوشی داشتند و در اواخر عمر خود به دیدار حضرت صاحب الامر(ع) نایل شدند. آیت الله صافی دربارة این دیدار گفتند: وقتی که مشغول ساخت خانه بودم، به ایشان عرض کردم: « توصیه می‌کنید خانة خود را چگونه بسازم؟» فرمودند: « خانه را به گونه‌ای بساز که اگر روزی امام زمان(عج) در حال عبور از کنار خانه‌ات بودند و تصمیم به استراحت گرفتند، نگویند در این خانه جای من نیست ؛

خانه‌ات را طوری بساز که حضرت بگویند درِ این خانه را می‌زنیم، یک ساعت استراحت می‌کنیم و می‌رویم. در خانه‌ات را به روی آقا مبند! به راستی چرا ما با دل خود کاری می‌کنیم که دیگر جای آن حضرت نباشد؟ چرا با چشمان خود کاری می‌کنیم که دیگر او را نبیند؟

5. زیارت اباعبدلله الحسین(ع)
از دیگر مواردی که می‌تواند موجبات دیدار ما با آن حضرت را فراهم آورد، زیارت اباعبدالله(ع)، شب جمعه در کربلاست. مرحوم بافقی(ره) فرمود :
« چرا علی بن مهزیار بیست سفر به حج رفت تا امام زمان(عج) را ببیند ؟ اگر یک شب جمعه یا شب نیمة شعبان به کربلا می‌آمد، آن حضرت را زیارت می‌کرد. »
حماسة کربلا دین خدا را احیا کرد.کربلا یعنی نهضتی عظیم که ما همّت استفاده از آن را نداریم. اگر اهداف امام حسین(ع) را آن گونه که باید، تعقیب کنیم، خواهیم دیدکه چگونه کفّار و مشرکان در برابر ما تاب مقاومت از کف می‌دهند.

6.گریه بر امام حسین(ع)
یکی دیگر از راه‌های ارتباط با امام عصر(عج) گریه بر امام حسین (ع) است. اهل بیت(ع) بسیار از ما خواسته‌اند که برای امام حسین(ع) گریه کنیم. امام رضا(ع) فرمودند:

« یَابنَ شَبیبِ إِن کُنتَ باکیًا لِشَیءٍ فَابکِ لِلحُسَین بنِ عَلِیِّ علیهما السّلام ؛ ای پسر شبیب! اگر بهر چیزی گریان بودی، بر حسین گریه کن. »

اگر بر مصائب حسین(ع) گریه کردیم، مشابهت با امام عصر(ع) پیدا می‌کنیم و این مشباهت ما را به ایشان می‌رساند. یکی از بزرگان که در « مشهد مقدّس » به سر می‌برند، سه تشرّف خدمت امام عصر(ع) داشته‌اند. در یکی از تشرّف‌ها حضرت فرمودند : ایرانی‌ها برای جدّم حسین(ع) خوب عزاداری می‌کنند.

گریه برای امام حسین(ع)، ما را از لحاظ عاطفی و احساسی با امام زمان(ع) همراه می‌کند و این بستر خوبی برای برقراری ارتباط معنوی با حضرت است. برخی گمان می‌کنند چون اعمال دیگر ما خوب نیست، گریة ما هم فایده ندارد و باید این عمل را نیز رها کنیم. ولی این صحیح نیست، باید تلاش کنیم تا در سایة گریه بر امام حسین(ع) یا راه‌های عنوان شدة دیگر، ارتباط معنوی خود را با حضرت ایجاد نموده و روز به روز این رابطه را عمیق‌تر کنیم.

گاه ارتکاب یک گناه، سبب نرسیدن ما به محضر امام عصر(ع) خواهد شد. افراد بسیاری به خدمت آن حضرت مشرّف شده‌اند و اگر ما به وصال او نمی رسیم، به دلیل گناهان ماست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




آیت الله مجتبی تهرانی بیان کرد؛ امام عصر؛ گمشده سه علم/ روایت دیدار امام زمان(عج) با مرد پینه دوز

یت الله مجتبی تهرانی، امام عصر را گمشده سه علم اخلاق، فلسفه و عرفان خواند و با بیان اینکه معرفت خدا همان شناخت امام زمان است، گفت: وجود مقدس امام زمان(عج) حلقه ارتباطیِ بین واجب و ممکن است و اگر او را شناختی، بدون اینکه تقاضا کنی، خدا او را به تو می شناساند.
آیت الله مجتبی تهرانی در یکی از سخنرانی های خود به مناسبت نیمه شعبان و ولادت حضرت مهدی(عج) به تشریح ضرورت وجود امام در زمین و مباحثی در مورد مهدویت پرداخت که در پی می آید:
اَعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«والحمد الله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّدٍ و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین»
ایّام ولادت قطب عالم امکان، جوهرة ممکنات، امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) است. به ذهنم آمد بحثی بسیار کوتاه در مورد مسئلة امامت داشته باشم.
دسته بندی گروهی از روایات در باب مسئلة امام:
1- وجود امام در هر عصر
روایات متعددّی در باب مسئلة امام وارد شده است. یک دسته از روایات در باب مسئلة وجود امام در هر عصر است به این مضمون که اگر حجّت الهی نباشد، زمین و آنچه بر روی زمین است از بین می‌روند. بیش از پنجاه روایت با این مضمون در بحار موجود است. «لولا الحجّه لَساخت الارضُ باهلها».
در روایت دیگری محمد‌بن‌فُضِیل می‌گوید: به امام هشتم(صلوات‌الله‌علیه) عرض کردم: «أَ تَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ»، آیا می‌شود زمین بدون امام باقی بماند؟! «فَقَالَ لَا»، حضرت فرمودند: خیر، نمی‌شود. «قُلْتُ فَإِنَّا نَرْوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)»، عرض کردم: از جدّ بزرگوار شما امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) نقل شده که فرموده‏اند: «أَنَّهَا لَا تَبْقَی‏ بِغَیْرِ إِمَامٍ»، زمین بدون امام باقی نمی‌ماند. بعد به حضرت عرض می‏کند: «إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللَّهُ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَی الْعِبَادِ»، برای ما روایت کرده‌اند که: اگر امام روی زمین نباشد، خداوند اهل زمین و بندگان را را مورد سخط و خشم قرار می‌دهد. « فَقَالَ لَا لَا تَبْقَی إِذاً لَسَاخَتْ » [1]، حضرت فرمودند: این روایت اشتباه است. اگر امام روی زمین نباشد، زمینی نمی‌ماند که خداوند بخواهد اهلش را مورد خشم قرار دهد.
در روایت دیگری از باقر (صلوات‌الله‌علیه) نقل شده است که حضرت فرمودند:
« لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً »، بر فرض محال اگر امام حتّی لحظه‏ای از زمین برداشته شود؛ صحبت لحظه است نه یکی، دو روز، « لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ‏ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ »، همة اهل زمین در هم کوبیده می‏شوند و از بین می‌روند. [2]

2- معرفت نسبت به امام
دستة دیگری از روایات در باب معرفت نسبت به امام است که اگر کسی نسبت به امام زمانش حتّی به اندازه یک شب معرفت نداشته باشد، «مَاتَ‏ مِیتَةً جَاهِلِیَّة [3]»، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است. دستة دیگری از روایات به این مضمون‏اند که: اگر بنا شود همه از بین بروند و فقط یک نفر روی زمین باقی بماند، آن یک نفر باید امام باشد.
دسته بندی نظرات سه علم در باب امام:
برای توضیح روایات ذکر شده، می‏خواهم بحث عمیقی را مطرح کنم:
سه دسته از علما ذیل این مسئله، بحث‏های پیچیده‏ای دارند که ساده‏ شده آن را می‏گویم:
1- فلاسفه
دسته اوّل؛ فلاسفه. برخی عالمان فیلسوف می‏گویند:
ما واجب الوجود، ممکن الوجود، قدیم و حادث را می‌فهمیم و می‏دانیم که خدا قدیم است و ما حادث. سؤال این است که نقطه اتّصال و رابط بین حادث و قدیم چیست؟ حلقه‌ای که ممکن را به واجب متصّل می‌کند چیست؟ اگر بگویی آن حلقه اتّصال از سنخ واجب است، یک سری اشکالات پیش می‌آید و اگر بگویی از سنخ ممکن است اشکالات دیگر پیش می‌آید؟ بحث، خیلی دقیق، ظریف و پیچیده است.
2- عرفان
دسته دوم؛ عرفا. اهل معرفت نیز در باب غایت و هدف خلقت انسان بحثِ عرفانیِ بسیار مهمّی دارند که از آیات قرآن و روایات استخراج کرده‏اند. اهل معرفت می‏گویند: هدف از خلقت انسان، معرفت‏الله، به معنای شهودالله، فنای ‏فی‏الله و لقاءالله است و بحث در این است که انسان چگونه می‏تواند به این مرتبه برسد. فلاسفه ‏ علمی است و از نظر مفاهیم بحث می‏کنند، امّا این بحث معرفتی است.
3- اخلاق
دسته سوم؛ علمای اخلاق. این دسته از بزرگان می‏گویند: بیشتر مباحث اخلاقی، دستوری است، حال از نظر عملی برای رسیدن به هدف از خلقت چه باید کرد؟ انسان چگونه می‏تواند وادی سیر و سلوک را طیّ کند؟
لذا بحث‌های معرفتی و اخلاقی یک رابطة تنگاتنگ با هم دارند؛ چون هدایت دو نوع است: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب». ارائه طریق که به معنای نشان دادن است توسّط علمای اخلاق صورت می‏گیرد، امّا در ایصال به مطلوب که بحثی معرفتی است، رساندن به مقصود است نه فقط نشان دادن راه. اگر از کسی آدرسی را بپرسی، یک وقت می‌گوید: از اینجا برو، یک وقت ایصال به مطلوب می‏کند؛ یعنی دستت را می‌گیرد و به مقصد می‏رساند.
لذا به طور خلاصه در اخلاق به دنبال ارائه طریق و دستورالعمل هستیم، در عرفان به دنبال کسی هستیم که دست ما را بگیرد و به هدف برساند و در فلسفه به دنبال حلقه اتّصال ممکن و واجب هستیم. هر سه به دنبال یک گمشده هستند که آن هم وجود مقدّس امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) است و غیر ایشان راهی نیست.
تطبیق نظرات با روایات شریفه:
ابن‌سلم در روایتی از امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) نقل می‌کند که حضرت فرموده‏اند: «الْإِمَامُ عَلَمٌ‏ بَیْنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ»، امام رابط بین ممکن و واجب، حادث و قدیم و نشان دهندة راه الهی است. علم سه معنا دارد: نشانه برای شناخت راه، فاصلة بین دو زمین و مهتر و جلودار. لذا حضرت گمشدة هر سه علم اخلاق، عرفان و فلسفه را معرّفی فرموده‏اند. در واقع حضرت فرموده‏اند: امام کسی است که ارائه طریق می‏کند؛ نشانه برای شناخت راه است، امام حلقه اتّصال بین واجب و ممکن است؛ فاصلة بین خدا و خلق است، امام کسی است که ایصال به مطلوب می‏کند؛جلودار و مهتر است. در ادامه حضرت می‏فرمایند: «فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً» [4]، پس هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس منکر او شود کافر است.
در روایتی دیگر امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) می‏فرمایند: «خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَال‏»، روزی امام حسین(صلوات‌الله‌علیه) به اصحابشان فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ‏ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوه‏»، ای مردم! خداوند بندگان را جز برای معرفت پیداکردن خلق نفرمود. در اینجا معرفت، شناسایی مفهومی نیست، بلکه شناخت شهودی و عرفانی است؛ «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوه‏»، عبادت وقتی محقّق می‏شود که عبد خدا را شهود کند و در دل عظمت خدا را ادراک نماید و عبادت بدون معرفت پوستة بدون مغزی است [5]؛ «فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاه‏» وقتی خدا را پرستش کرد، به سبب همین پرستش، از پرستش غیر او بی نیاز می‌شوند و دیگر موجودی را عبادت، یعنی کُرنش درونی، نمی‌کنند. «فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ‏» شخصی به حضرت عرض می‌کند: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»، ای پسر پیغمبر! پدر و مادرم فدایت! معرفت الهی چیست؟ «قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُم‏» حضرت می‌فرمایند: معرفتِ خدا، معرفتِ امام زمان است. یعنی وجود مقدس امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) حلقه‌ی ارتباطیِ حادث و قدیم و برزخ بین واجب و ممکن است و به تعبیر ادعیه مجرای فیض الهی است و اگر او را شناختی، بدون اینکه تقاضا کنی، خدا را به تو می‏شناساند. نه می‌توانی بگویی خدا است نه می‌توانی بگویی مخلوق است. در روایتی است که: «نزّلونا عن‏ الرّبوبیّة و قولوا فینا ما شئتم. [6]» غیر از ربوبیّت هر چه می‏خواهید دربارة فضائل ما بگویید.
تا اینجا حضرت بُعد فلسفی، یعنی وجود و هستی را فرمودند، امّا در ادامه به بُعد اخلاقی و ارائه طریق اشاره می‏فرمایند. «الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ»، اگر آن موجودی که تو را ایصال به مطلوب میکند، شناختی، باید از او اطاعت کنی و هر چه می‌گوید عمل کنی؛ چون او است که ایصال به مطلوب و ارائه طریق می‌کند.
چگونگی بهره‏مندی از امام غائب:
حال سؤال می‏شود: چگونه از امام بهره ببریم در حالی‏که امام زمان در غیبت هستند؟
جواب به این سؤال در هرسه بعد باید پاسخ داده شود،
1- ارائه طریق؛ در باب مباحث اخلاقی تمام دستورات ازطریق‌ پیامبر اکرم و ائمه طاهرین (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) به ما رسیده است و در این باب کمبود نداریم.
2- مباحث فلسفی؛ در روایتی است که امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) در زمان غیبت مثل خورشید پشت ابر هستند؛ یعنی همان‏طور حیات جانداران به خورشید وابسته است چه پشت ابر باشد و چه نباشد، بدون امام زمان هم حیاتی نیست چه غائب باشند، چه ظاهر چون ایشان رابط بین ممکن و واجب و قدیم و حادث‏اند و اگر رابط نباشد، هیچ چیزی وجود نخواهد داشت.
3- ایصال به مطلوب؛ در این مورد آیا باید حضرت را شهود کنیم؟ برخی به دنبال زیارت حضرت هستند و خیلی دعا می‌کنند، اگر درون کسی غیر این حالت وجود داشته باشد، خلل و کمبود دارد، باید این‏گونه بود، امّا از این نکته ‌نباید غفلت کرد که آیا باید تقاضای شهود داشته باشیم یا قابلیّت شهود؟ تقاضای شهود لازمة ایمان است، امّا انسان باید قابلیّت شهود را در خود ایجاد کند و بزرگانی امثال مقدّس‏اردبیلی و سیّدبحرالعلوم چون قابلیّت شهود را در خود ایجاد کرده بودند، خدمت امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) می‏رسیدند.
حتّی اختصاص به اهل کرامت هم ندارد؛ در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت. تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود. ایشان یک مغازة پینه‏دوزی هم در بازار داشت. حتّی ایشان می‏گفت: گاهی آقا شب‏های جمعه یک‏دفعه می‏آیند، می‏فرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا می‏روم کربلا و بر می‏گردم. این‏ها خواب و قصّه و داستان نیست. مرحوم والد ما می‏گفت: آقا تشریف می‏آورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود. پدرم گفت، که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان تشریف می‏آورند آنجا پیش تو؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما می‏آیید اینجا پیش من احوالم را می‏گیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست. وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را می‌گیرند؛ مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکره‌اش را گرفته باشد، می‌تواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!
لذا در باب انتظار فرج که روایات بسیار داریم که افضل اعمال است، چه کسی می‌تواند منتظر باشد؟ کسی که حبّ دنیا دارد؟ اگر امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) تشریف بیاورند، حاضرم دست از همه چیز بردارم و هر امر فرمودند بگویم: چشم؟ اگر این‏چنین شویم، بی برو برگرد دستمان را خواهد گرفت، چه چشم ظاهری ببیند، چه نبیند. اینجا است که عبادات‌ روح می‏گیرند و طاعات‌ مغز پیدا می‌کنند و از پوست بودن خارج می‏شوند.
اگر کسی این حالت در آن نباشد، منحرف است. زیرا این‏گونه بودن طبق موازین است، لذا در روایات متعدّد داریم که اگر کسی امام زمانش را نشناسد، « مَاتَ‏ مِیتَةً جَاهِلِیَّة [7]»، به مرگ جاهلیّت مرده است.
خدایا بحقّ مهدی موعودت؛ یعنی موجودی که الآن محبوبترین موجودات نزد تو است، دست ما را از دامن او کوتاه مکن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:57:00 ق.ظ ]




راه ملاقات با حضرت ولی عصر(ع) و رؤیت چهره زیبای ایشان چیست؟
پرسش
برای این‌که ما انسان‌های گناه‌کار با امام و مولای خود ملاقات کنیم و چهره زیبا و نورانی ایشان را رؤیت کنیم چه باید بکنیم؟ آیا روایات و آیات و دعاهائی در این مورد وارد شده است یا خیر؟
پاسخ اجمالی
در بین زیارات و ادعیه معتبر دعاهایی وجود دارد که با آنها در خواست زیارت و رؤیت چهره ی زیبای امام زمان (ع) شده است. در فرازی از دعای عهد می خوانیم :« اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ … » یعنی: پروردگارا چهره زیبا و صورت دلربای حضرت مهدی را به من نشان بده و چشمان مرا با نگاهی به او سرمه بکش (زیبا و روشن کن )…ولی غیر از دعا دستورالعمل خاصی برای رؤیت حضرت در روایات نیامده است، تنها فرموده اند اگر می خواهید به امام توجه کنید با زیارات مأثوره توجه کنید و آنچه اهمیت دارد تسلیم و اطاعت در برابر امام زمان (ع) است و این خود می تواند زمینه رؤیت را نیز فراهم کند. و البته خود اشتیاق برای رؤیت امام و عشق به حضرت مطلوب است. برخی علما مثل حضرت آیت الله بهجت در این زمینه توصیه هایی فرموده اند.
پاسخ تفصیلی
در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که جریان یک ارتباط از شناخت آغاز می شود و سپس باعث محبت قلبی شده و در نهایت به ارتباط حضوری و تنگاتنگ و صمیمانه می انجامد. در مورد ملاقات با حضرت مهدی(ع)، اگر کسی بتواند آنقدر ارتباط عمیق قلبی خود را با حضرت محکم کند که شایستگی حضور در پیشگاه قدس او را پیدا کند قطعاً امکان چنین حضوری برای او فراهم است همانطور که در احوال بسیاری از علما و بزرگان و افراد خود ساخته و بی ادعا می خوانیم که به این سعادت نائل شده اند و حقیقتاً به محضر آن حضرت مشرف شده اند. البته بعضی از آنها هنگام ملاقات حضرت را نشناخته اند و بعداً متوجه شده اند که شخص مورد ملاقات حضرت صاحب الامر (ع) بوده است.

مشاهده جمال نورانی حضرت ولی عصر (ع) به دو صورت ممکن است:

1. امام را ببینیم ولی او را نشناسیم که این قسم بنابر روایات برای همه امکان دارد و اتفاق می افتد. از امام صادق (ع) روایت شده حضرت صاحب الامر(ع) هر سال در موسم حج شرکت می کنند او مردم را می بیند و می شناسد ولی مردم او را می بینند و نمی شناسند. [1]

2. امام را ببینیم و بشناسیم: این نوع رؤیت که شخص بتواند به محضر امام برسد، او را ببیند و بشناسد نیز امکان دارد. اگر شخصی به لحاظ آمادگی معنوی و دوری از گناه قابلیت و شایستگی داشته باشد حضرت با او ملاقات می کند مگر آنکه مصلحتی در عدم ملاقات وجود داشته باشد.

گرچه ما داستان های زیادی از علما و بزرگان شنیده ایم که با حضرت ملاقات حضوری داشته اند خواه از قسم اول یا دوم ولی می خواهیم بدانیم آیا این سعادت و دیدار لذت بخش نصیب هر کسی می شود یا خیر؟

در جواب باید گفت گر چه این ارتباط بسیار لذت بخش و مفید است و اگر واقعاً نصیب کسی شود نشانه عظمت روحی و بلندی مقام معنوی اوست ولی مهم تر از ملاقات حضوری در درجه اول ارتباط قلبی و اصلاح قلب و درون است و اینکه ما به دستورات حضرت در زمان غیبت به درستی و به طور کامل عمل کنیم.

یکی از علاقمندان به ملاقات حضوری آن حضرت بنام ” احمد بن ابراهیم” خدمت یکی از نواب خاص امام زمان (عج) رسید و به او شکایت کرد که با وجود شوق زیادش نسبت به رؤیت مولایش امام زمان (عج)، نتوانسته است آن حضرت را زیارت کند! آن نائب بزرگوار به او فرمود: “خدا بابت این شوق تو به تو اجر و پاداش دهد و صورت آقا را به راحتی و در سلامتی به تو نشان دهد. ولی تو اصرار نداشته باش که آقا را ببینی. تسلیم بودن در برابر او بهتر از دیدن اوست، لکن اگر می خواهی به او توجه کنی با زیارت به او توجه کن و بعد زیارت خاصی را به او تعلیم داد. [2]

پس از نظر اسلام دیدن چهره امام و حجت خدا گرچه مطلوب است ولی چندان مهم نیست. مهم شناخت امام، مودت و دوست داشتن امام زمان (ع) و اطاعت و فرمانبرداری کامل از امام (ع)است. حتماً ماجرای اویس قرنی را شنیده اید. او فرد با تقوا و خود ساخته ای بود که علاقه ی زیادی به دیدار پیامبر اکرم (ص) داشت اما هیچگاه موفق به دیدار محبوبش نشد. پیامبر اکرم (ص) نیز به او بسیار عشق می ورزید و از عشق او مطلع بود و در روایتی از قول پیامبر اکرم (ص) در مورد او نقل شده: رایحه بهشت از جانب قرن می وزد ای اویس من چقدر مشتاق توام. هر کس او را دید سلام مرا به او برساند. حضرت در ادامه می فرماید: او هرگز مرا نخواهد دید و بعد از من در رکاب علی (ع) در صفین به شهادت می رسد. [3]

از این ماجرا می توان نتیجه گرفت آنچه مهم است این است که ما با اعمال و رفتار خود بتوانیم رضایت مولایمان را جلب کنیم و دستورات او را عمل کنیم. و علاقه ای دو طرفه میان ما و او وجود داشته باشد همچون اویس قرنی. و اگر چنین باشیم مطمئناً بدون اینکه خودمان دنبال آقا برویم او به دنبال ما خواهد آمد اگر مانعی وجود نداشته باشد و مصلحت بر خلاف این نباشد. [4]

به هر حال در روایات ما برای رؤیت و ملاقات حضوری با آن حضرت، دستور العمل و توصیه ای غیر از دعا ها و زیارات خاص وارد نشده است که به ذکر چند نمونه از آنها می پردازیم. قبل از آن این تذکر لازم است که خواندن این دعاها و زیارات اگرچه موجب توجه قلبی می شود اما اینطور نیست که قطعاً موجب دیدار آن حضرت باشد بلکه می تواند زمینه ای برای ملاقات با آن حضرت باشد. پس اگر کسی این اعمال را انجام داد و به نتیجه نرسید نباید ناامید شود چون اینها مقتضی هستند و به تنهایی کافی نیستند! گر چه انجام خود این اعمال نیز اجر و پاداش زیادی دارد، حتی خود شوق زیارت حضرت دارای اجر و پاداش است. بعضی از این دعاها و زیارات عبارتند از :

1. زیارت آل یاسین (خود حضرت توصیه فرمودند هرگاه که می خواهید به ما توجه کنید این زیارت را بخوانید). این زیارت در مفاتیح الجنان نیز موجود است. [5]

2. زیارت جامعه کبیره برای ارتباط با همه معصومین (ع) توصیه شده که در مفاتیح الجنان نیز موجود است. [6]

3. دعای عهد که از حضرت صادق روایت شده: هر کس چهل صباح این دعا را بخواند از یاران حضرت مهدی خواهند بود و اگر قبل از قیام او بمیرد خدا او را از قبر خارج می کند. [7] در این دعا برای دیدار آن حضرت آمده است: اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ فَأَنْفِذْ أَمْرَه‏ …،این دعا در مفاتیح الجنان نیز موجود است.

4- زیارات بسیاری برای حضرت ولی عصر در بحارالانوار ذکر شده و از جمله آنها زیارتی است که در سرداب حضرت خوانده می شود و در آن این دعاها برای رؤیت حضرت موجود است: اللَّهُمَّ أَرِنَا وَجْهَ وَلِیِّکَ الْمَیْمُونِ فِی حَیَاتِنَا وَ بَعْدَ الْمَنُونِ [8] … .

5. دعای ندبه، در اعیاد چهارگانه (جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر) خوانده شود. [9]

و ادعیه و زیارات دیگری نیز در کتاب شریف مفاتیح الجنان و کتب مفصل دیگر مثل بحارالانوار آمده است .

علاوه بر این بعضی از علمای بزرگ در این زمینه توصیه هایی داشته اند.

حضرت آیت الله بهجت در پاسخ به سؤال کسانی که خواستار زیارت و ملاقات حضوری با امام زمان (ع) بودند فرموده اند: «زیاد صلوات اهدای وجود مقدس آن بزرگوار نمایید همراه با دعای تعجیل فرجش (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و زیاد به مسجد جمکران مشرف شوید با اهدای نمازهایش» [10] و در جای دیگر در زمینه راه های ارتباط با امام زمان (عج) می فرمایند: «راه های ارتباط با خدا، طاعت خدا و طاعت امام زمان (عج) است و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع یعنی رساله عملیه صحیحه است» [11] و در جای دیگر می فرمایند: «اطاعت و فرمانبرداری از خدا بعد از شناخت او موجب محبت به او و محبت به کسانی که خداوند آنها را دوست دارد می شود که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوب ترین ایشان نزد خدا حضرت محمد (ص) و آل او هستند و نزدیک ترین ایشان به ما صاحب الامر است. [12] ( [13] )

همانطور که از دستورات ایشان بر می آید چیزی که در ملاقات حضرت ولی عصر مؤثر است اطاعت از خدا و دوری از گناهان است. شک نیست که گناه مثل یک مانع عمل می کندو پرده ای است در مقابل نیل به سعادت و توفیقات گوناگون که اگر این پرده ی سیاه و تاریک برداشته شود توفیقات بزرگی نصیب انسان می گردد که یکی از آنها ملاقات و رؤیت امام عصر است. و البته این کار، کار سهل و آسانی نیست و نیاز به مراقبت و تلاش بسیاری دارد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:55:00 ق.ظ ]





«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» بینندگان عزیز بحث را در شب رحلت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) می‏بینند من یک مقداری راجع به حضرت زینب (سلام الله علیها) صحبت می‏کنم نه یعنی تاریخ حضرت زینب (سلام الله علیها) را بگویم مشکلی که الان زنان و دختران ما دارند چیه؟ م.. م… مشکلی که مردان ما دارند چیه؟ الان مشکل جامعه ما این است که زود می‏بُرند، مهمترین مشکل روحی و روانی نسل امروز و مهمترین مشکل این است که زود قیچی می‏شوند. یأس این مهمترین مشکل چیه؟ یأس، بریدن، انزوا و گوشه‏گیری، ترس و خفقان. یک حادثه کوچکی برای یک خانواده رخ می‏دهد، از چی شروع کند در را به هم می‏زند، حداقل‏اش گریه می‏کند، شام و نهار و صبحانه نمی‏خورد، مدرسه نمی‏رود، سرکار نمی‏رود، از خانه همسر بیرون می‏رود، زبانم لال ممکن است از خانه… برود خانه فامیل، تلفن را قطع می‏کند، نامه نمی‏نویسد، سر یک چیز جزئی فوری قیچی می‏شوند، یعنی می‏شکنند.
شکست ناپذیری و مقاومت‏
درسی که زینب کبری (سلام الله علیها) به ما داد، هیچ چیزی او را نشکست. خیلی مهم است دو تا پسر داشت در کربلا شهید شدند، شکسته نشد، برادرش را شهید کردند، روبروی چشم‏هایش برادر دیگرش حضرت ابوالفضل (علیه السلام)، جوانانی مثل علی‏اکبر بچه شیرخواره، هر حادثه‏ای که دید شکسته نشد جسمش شکست‏ها! جسم‏اش شکست، اینکه شکسته نشد چی؟ روحشه (روحش است) این یعنی آن، آنی که الان تمام دکترهای روانشناس توش ماندند تمام کشورها توش ماندند، همه علما و همه اساتید حوزه توش ماندند. همینکه افراد زود می‏شکنند. حتی من را مرگم بده! چی؟ حتی بعضی زنهای مذهبی من در مکه دیدم با چشم خودم با همین دو تا چشم خانمی را که گفت خدایا کاش نمی‏آمدم مکه! من دیدم عجب! چه حادثه‏ای رخ داده که این زن شکسته شد برید، مأیوس شد. گفتم خانم چه حادثه‏ای رخ داده؟ گفت من مدتی است آسانسور زدم نمی‏آید پائین! یعنی اینقدر لطیف شده که ساده‏ترین مسئله را تحمل نمی‏کند.
گل پیراهنش، گل بشقابش، آن طوری که می‏خواهد نباشد، اعصابش خورد می‏شود، اعصابش خورد می‏شود، بخاطر اینکه مثلاً من گفتم پلوعدس این پلوماش آورد. من گفتم پپسی این کانادا خرید. من گفتم موکت سبز، رفته موکت قهوه‏ای خریده. من گفتم نمی‏دانم برویم خانه مادرم این گفت برویم خانه مادرش. مادرم مادرش یعنی سر ساده‏ترین مسئله دخترهای تحصیل کرده، دیپلمه‏ها، فوق دیپلمه‏ها، لیسانسها، حتی بعضی از دخترهایی که توی حوزه علمیه درس می‏خوانند می‏بینی سر یک مسئله جزئی زندگیشان تلخ می‏شود. ما طلبه داریم شکسته شده مثلاً سر یک مسئله‏ای حالا بنا بوده ببرنش (او را ببرند) مکه یک نمره کم آورده بنا بوده قاضی بشود توی امتحان مثلاً رأی نیاورده، کاندیدا شده، رأی نیاورده. اصلاً مثلاً خودش را کاندیدا می‏کند، رأی نمی‏آورد دیگر از آن شهر قهر می‏کند بابا شهر که اشکالی ندارد حالا تو صد تا رأی کم آوردی، چرا از شهر می‏روی بیرون. آدمهایی داریم وکیل، وزیر، سفیر، آخوند، کت شلواری، تحصیل کرده. مشکلی که امروز خیلی‏ها بهش (به آن) گرفتار هستند این است که می‏شکنند. زینب کبری (علیها السلام) خانم نشکن بود.
وضعیت شام در زمان معاویه‏
حالا من می‏خواهم یک چند تا جمله بگویم اول برایتان بگویم شام کجاست، کوفه کجاست، شام پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) را ندید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندید از روز اول صدای اسلام را که شنید با سیمای معاویه دید آخر یک وقتی مثلاً آدم یک چیزهایی را می‏بیند بعد یک چیزهایی مثلاً سبزی را می‏بیند بعد بهار هم می‏بیند. پائیز هم می‏بیند، افرادی هستند از اول که متولد می‏شوند در پائیز به دنیا می‏آیند هر چه می‏بینند برگ زرد است. اصلاً اسلام شام با پائیز بود یعنی اسلام را در سیمای معاویه دیدند بعد هم یزید. این اسلام اینه و لذا یک خفقانی بود که هر چه معاویه می‏گفت کسی لب از لب تکان نمی‏داد. معاویه می‏خواست مردم را امتحان کند گفت یک روز چهارشنبه بگوئیم می‏خواهیم نماز جمعه بخوانیم ببینیم کسی جرأت می‏کند بگوید امروز جمعه نیست، چهارشنبه رفتند نماز جمعه خواندند و یک نفر جرأت نکرد بگوید امروز چهارشنبه است اینقدر وحشت.
معاویه یک مشت لشکر داشت که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یارانش می‏فرمود دوست دارم ده تای شما را بدهم یکی از علاقمندان به معاویه را بگیرم یعنی آنها علاقه‏شان به معاویه اینقدر بتون آرمه و سفت بود. در یک ماجرای قضاوت قاضی حکم داد که این شتر ماده مال فلانی است. صاحب شتر گفت بابا این شتر ماده نیست، نر است. معاویه گفت اگر قاضی حکومت من به نر گفت ماده یا به ماده گفت نر، کسی حق ندارد بگوید چیز دیگر یعنی به چهارشنبه بگوید جمعه به جمعه بگویند چهارشنبه به نر بگویند ماده به ماده بگویند نر کسی جرأت حرف زدن نداشت. حالا در یک همچین کشوری در دمشق یک زنی مثل زینب کبری (علیها السلام) این همه داغ دیده، آمده خطبه می‏خواند توی خطبه‏اش مفصل است یک جمله‏اش را برایتان معنا کنم می‏فرماید که در کوفه در شام هم یک خطبه دارد.
حمد خدا، اولین کلام زینب (س) در برابر یزید
خطبه شام‏اش را برایتان معنا کنم می‏گوید که: «الحمد اللّه ربّ العالمین» اول حرفش می‏گوید خدا را شکر ما وقتی شکم‏مان سیر است می‏گوئیم خدا را شکر. زینب (علیها السلام) در حال گرسنگی هم گفت خدا را شکر. در حالی که همه سختی‏ها دیده، پیاده و سواره از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام ده‏ها روز اسارت، در به دری داغ خطر نیش همه را تحمّل کرده باز می‏گوید: «الحمد للّه» این خیلی در سه بعد صلوات می‏فرستد بعد شروع می‏کند می‏گوید آیه قرآن می‏خواند می‏گوید: «ثم کان عاقبه الّذین اساؤا السوای أن کذبوا بآیات الله» ای کسانی که گناه کردید شما کافر از دنیا خواهید رفت، عاقبت شماها که آمدید حسین (علیه السلام) را کشتید بد عاقبت و همه‏تان کافر می‏میرید (در پایتخت ببینید یک کسی بیاید مثلاً در رشت که مرکز برنج است در مازندران، گیلان که مرکز برنج است یک چهارپایه بگذارد توی خیابان بگوید مرگ بر برنج. در پایتخت برنج بگوید که مرگ بر برنج، خیلی جسارت است کسی مثلاً بیاید توی مدرسه فیضیه که مرکز طلاب و روحانیون است آنجا مثلاً یک دری وری بگوید خیلی جرأت می‏خواهد بچه‏های ما مرگ بر شاه می‏گفتند ولی شاه تهران بود. مرگ بر شاه اهواز کسی برود توی صورت شاه به شاه نگاه بکند بگوید مرگ بر شاه، این خیلی جگر می‏خواهد این هم ممکن است یک کسی بگوید در رود (فرار کند، نه) یک کسی سخنرانی کند این هم نه یک زن، این هم نه یک سری همه داغ و اسارت دیده، یک زنی که این همه ضربه دیده در مقابل حکومت این رقمی حرف می‏زند، خیلی مهم است.
کافرها با جنایتی که کردید برادرم را کشتید کافر می‏میرید. آن وقت کلمه‏اش حمد است، دومین کلمه‏اش قرآن است انس زینب کبری (علیها السلام) با قرآن زینب کبری (علیها السلام) دختر فاطمه (علیها السلام) است. فاطمه زهرا (علیها السلام) در سخنرانی کوتاهی که کرد در مسجد حدوداً 54 تا آیه قرآن خواند خیلی مهمه. تسلط و انس «أظننت یا یزید» توی کاخ یزید توی کشور یزید می‏گوید گمان کردی «أظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء….» یزید تو فکر کردی ما را کشتی ما خوار شدیم؟ تو فکر کردی، تو فکر کردی، تو فکر کردی، خوب همه حرفهایش را می‏زند. اللّه اکبر بعد می‏آید می‏گوید که: «لا یحسبنّ الّذین کفروا انما نملی لهم خیرا» آیه قرآن می‏خواند یزید فکر نکن دو سه روز زنده‏ای به نفعت است، خدا گذاشته پیمانه‏ات سر برود پدرت را در بیاورد. فکر نکن چند روزی «أمن العدل یا بین الطلقاء» تو عادل هستی؟

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-04] [ 08:41:00 ق.ظ ]




درس ها وعبرت های ماندگار قیام عاشورا...

درس ها و عبرت هاي ماندگار قیام عاشورا

عاشورا، تبلور زنده نماز، مناجات، حماسه، عدالت و شهادت است. در مورد اين رخداد بسيار سخن گفته شده است، ولي به ابعاد گوناگون انساني و اجتماعي و درس ها و پيام هاي زندگي ساز و حماسه آفرين آن كمتر توجه شده است. حال ما در اين مختصر به عبرت هاي عاشورا مي پردازيم:

الف- عبرت هاي سياسي
حركت و نهضت امام حسين(ع) يك جنبش خصوصي يا خانوادگي نبود بلكه حركتي عظيم و انقلابي بزرگ عليه حكومت بني اميه بود. از اين رو يك حركت سياسي محسوب مي شود كه از جهات گوناگون مي تواند الگوي سياسي جوامع باشد كه مهمترين آنها عبارتند:

1- ولايت و رهبري
از مهمترين اصول اسلام، «ولايت» است. ولايت بر مسلمين را امامان حق خودشان مي دانستند و به غاصب بودن ديگران عقيده داشتند. از اين رو امام حسين(ع) فرمودند: «ما خاندان پيامبر بر تصدي اين امر (حكومت بر امت) از اين مدعيان ناحق سزاوارتريم.»
و در زيارتنامه ها گاهي لعنت بر كساني آمده است كه ولايت آنان را انكار كردند.
از سرمايه ها و عبرت هاي نهفته در حركت عاشورا، معرفي «رهبري صالح» به امت اسلام و افشاي رهبران ناشايسته است.

2- عدم ترك امر به معروف و نهي از منكر
حيات جامعه اسلامي به حساسيت مردم نسبت به احكام خدا و نظارت عمومي در امور واليان و مسئولان و مردم عادي است. از اين رو امام حسين(ع) با درك موقعيت حساس جامعه كه روز به روز از سنت رسول خدا فاصله مي گرفت، پرچم امر به معروف و نهي از منكر را علم كرد و در اين راه جان خود و اطرافيانش را به خطر انداخت و براي هميشه و به همگان آموخت كه سكوت در برابر ظلم، بدعت، انحراف، گناهي بزرگ و قيام عليه آنها بالاترين درجه امر به معروف و نهي از منكر است. حال پيروان فرهنگ عاشورا، با الهام از عاشورا بايد نبض پرحركت جامعه اسلامي باشند و نسبت به جريان امور و وضعيت فرهنگي و سياسي حساسيت نشان دهند و با حضور دائم در ميدان امر به معروف و نهي از منكر، عرصه را بر فسادآفرينان تنگ سازند.

3- باطل ستيزي و جهاد
تلاش براي بازگرداندن خلافت اسلامي و حاكميت مسلمين به مجراي حق و اصيل خود و از بين بردن سلطه جائرانه باطل، صفحه ديگري از مبارزات امام حسين(ع) مي باشد كه تكليف «باطل ستيزي» را به صورت كلي و هميشگي روشن مي سازد و اينكه در برابر قدرت هاي باطل، نبايد سكوت و سازش كرد.
از تكاليف مهم مسلمانان در حراست از دين و كيان خويش و مقابله با دشمنان «جهاد» است كه عامل عزت مسلمين است. كربلا و عاشورا يكي از مظاهر عمل به اين تكليف ديني بود و درسي براي همه آزادگان جهان كه در همه حال با همه توان تا آخرين دم، به نبرد با دشمنان اسلام و دين خدا برخيزند.

4- تدبير و برنامه ريزي
قيام عاشورا، يك نهضت حساب شده و با برنامه بود و نه يك شورش كور و بي هدف. براي لحظه به لحظه و روز به روز آن، دورانديشي و تدبير به كار گرفته شده بود.

5- كل يوم عاشورا
از عبرت ها و درس هاي مهم عاشورا، شناخت تكليف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم در هر جا و هر زمان است. قيام عاشورا تكليف خاص آنحضرت و يارانش در آن مقطع زماني خاص نبود، بلكه هرگاه هرجا نظير آن شرايط پيش آيد، همان تكليف هم ثابت است.

ب) پيام ها و عبرت هاي اخلاقي

1- آزادگي
آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي، حقوقي و اجتماعي است، اما «آزادگي» برتر از آزادي است و نوعي حريت و رهايي انسان از قيد ذلت آور و حقارت بار است. نهضت عاشورا جلوه بارزي از آزادگي در مورد امام حسين(ع) و خاندان و ياران شهيد او است كه از ميان دو امر شمشير يا ذلت، مرگ با افتخار را پذيرفت و فرمود: «هيهات من الذله» انسان هاي آزاده در راه استقلال و رهايي از ستم طاغوت ها و در آن لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونين را برمي گزينند و فداكارانه جان مي بازند تا جامعه خود را آزاد كنند.

2- ايثار
اوج ايثار، ايثار خون و جان است. ايثارگر كسي است كه حاضر باشد هستي و جان خود را براي دين فدا كند. در صحنه كربلا نخستين ايثارگر سيدالشهدا(ع) بود كه در راه خدا از جان و مال و ناموس خود گذشت. و براي همه مخصوصاً شيعيان اين درس را داد كه در راه رضاي خدا و حفظ دين خدا بايد از تمنيات خويش گذشت.

3- شجاعت
صحنه عاشورا تصويري است واضح از شجاعت امام حسين(ع) و اهل بيتش. شجاعت عاشورائيان ريشه در اعتقادشان داشت. لذا عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحيه، شهامت و ظلم ستيزي به مردم مي داده است.

4- عزت
عزت يعني، شكست ناپذيري، صلابت نفس، و حفظ كرامت و شخصيت والاي انسان است. ستم پذيري و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدي و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از فاجران همه از ذلت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه مي گيرد.
عزت و كرامت امام حسين(ع) در عاشورا درس عبرتي بر تمام مسلمانان شد كه به زيربار خواسته هاي ستمگران و ظالمان و قدرت هاي بزرگ نروند و در برابر تعدي آنها با تمام قوا با عزت و سربلندي بايستند.

5- عمل به تكليف
فرهنگ «عمل به تكليف» وقتي در جامعه و ميان افراد حاكم باشد، همواره احساس پيروزي مي كنند. امامان شيعه در هر شرايطي طبق تكليف عمل مي كردند. حادثه عاشورا نيز يكي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود.
پيام عاشورا: «شناخت تكليف» و «عمل به تكليف» است. از سوي همه مردم، به ويژه آنان كه موقعيت ويژه و الگويي براي ديگران دارند.

6- عشق به خدا
از والاترين و زلال ترين حالات جان آدمي، عشق به كمال مطلق خداي متعال است. سراسر عاشورا و صحنه هاي رزم رزمندگان، جلوه اي از اين جذبه معنوي و عشق برين است و شهادت ياران و عزيزان هركدام هديه اي به درگاه دوست است تا رضاي او تأمين شود. اين مشرب عرفاني و عشق به خدا بايد سرمشق صاحبدلان و عاشقان درگاه حضرت دوست باشد. حفظ دين خدا قرباني مي خواهد كه امام و يارانش قربانيان در اين راه بودند.
براي ملت ها هم قرباني شدن و قرباني دادن، رمز عزت و پيروزي است عبرت و پيام عاشورا اين است كه به ملتي كه در راه «آزادي» گام برداشته بايد قربانيان بسياري تقديم آستان حريت كند.
آري حوادث تاريخي اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گيرد «درس آموز» است. حادثه كربلا يكي از اين حوادث «الهام بخش» و «عبرت آموز» است. در عين حال كه براي همه حق جويان و عدالت خواهان و مباران راه حق و آزادي، يكي از غني ترين منابع الهام گيري است، از نگاه ديگر يكي از تلخ ترين حوادث و فجايعي است كه در تاريخ اسلام پديد آمد و جا دارد كه كاملاً بيان شود كه چه عواملي سبب شد، اين فاجعه به بار آمد و از آن درس عبرت گرفت. عواملي مثل دنياطلبي، غفلت، رها كردن تكليف، بي طرفي نسبت به حق و باطل و… كه همه اينها در به وجود آمدن اين فاجعه به نوعي دخيل بودند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]





راه‏هاى مختلف از بین بردن گناهان و جلب محبت الهى چیست؟

همان گونه که اعمال صالح و نیکوى انسان به واسطه برخى گناهان حبط و تباه مى شود، بعضى از اعمال نیک نیز سبب از بین رفتن گناهان مى گردد. در قرآن و روایات راه‏ها و مصادیق فراوانى ذکرشده که موجب از بین رفتن گناه و آثار و عوارض آن، بلکه تبدیل سیئات به حسنات می شود. از مجموع آن‏ها به دست مى آید که ایمان و عمل صالح و توبه و ترک گناهان کبیره، مطمئن‏ترین راه از بین بردن گناهان گذشته و جلب محبّت الهى است. در ذیل به برخى از آن‏ها اشاره مى شود:
1- ایمان و عمل صالح:
قرآن کریم مى فرماید: «والّذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفّرنّ عنهم سیئاتهم؛(1) کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام مى دهند، گناهان آنان را مى بخشیم».
پس باید کوشید از طریق افزایش معرفت و شناخت خدا و آگاهى از نعمت‏هاى مادى و معنوى و انجام عمل صالح، ایمان را تقویت کرد.
2- توبه و بازگشت از گناهان:
توبه سبب محو و از بین رفتن همه گناهان کبیره، و صغیره مى گردد.(2)
آیات 68 و 69 سوره فرقان به مرتکبان برخى گناهان کبیره وعدة عذاب چند برابر و جاودانگی در جهنم داده، فرموده است: »مگر کسى که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد که در این صورت خداوند (نه تنها) گناهان او را مى بخشد (بلکه) سیئات و بدى‏هاى اعمال آن‏ها را به حسنات تبدیل مى کند».(3)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لکلّ داء دواء و دواء الذّنوب الاستغفار؛(4) براى هر دردى، درمانى است. درمان بیمارى گناهان توبه و استغفار است». با توبه مى‌توان محبّت الهى را جلب کرد و محبوب حق تعالى گشت.
امام باقر(ع) فرمود: « خدا از توبه بنده گناهکار خویش بسیار خشنود مى گردد؛ خشنودتر از مردى که در شب تار شتر و توشه خود را گم کند و سپس پیدا نماید». در حدیث قدسى آمده است: «اگر آنان که از درگاه من روى برتافتند و به معصیت آلوده گشتند، مى دانستند چقدر مشتاق آنان هستم (و از بازگشت و توبه آنان خشنود مى گردم)، از شدّت شوق و شعف، جان مى سپردند».(5)
3- ترک گناهان بزرگ:
ترک گناه کبیره سبب از بین رفتن آثار گناهان کوچک شود: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه، نکفّر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً؛(6) اگر از گناهان بزرگى که از آن نهى مى شوید، پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم و شما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم».
4- کار خوب و شایسته:
هر کرداری که مصداق «حسنه» باشد، عاملى براى از بین رفتن سیئات و بدى‏ها مى باشد: «انّ الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین؛(7) حسنات، سیئات و گناهان (و آثار آن) را برطرف مى سازند. این مطلب یادآورى است براى آن‌هایى که تذکر پذیرند».
حسنات، مطلق است و شامل همه عبادات و هر کار ارزشمندى است که شرع آن راتأیید و تعیین کرده و به قصد تقرّب به خدا انجام گیرد.
امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «انّ اللَّه یکفّر بکل حسنةٍ سیئةً؛(8) با انجام هر حسنه، خداوند، یک گناه و سیئه را
مى‌پوشاند و محو مى سازد».
5- اقرار و اعتراف به گناه در پیشگاه حق تعالى:
وقتى با خدا خلوت کردى و به دعا و مناجات مشغول شدى، گناهان و معصیت‏هاى گذشته را به یاد آور و به زبان اعتراف و اقرار کن و از خدا عفو و مغفرت طلب نما. امام باقر(ع) فرمود: «واللَّه ما ینجو مَن الذّنب ألاّ من أقرّ به؛(9) سوگند به خدا! جز آن که به گناه اقرار کند، نجات نیافت».
6- پیوسته با طهارت (وضو و غسل) بودن و خواندن نمازهاى پنجگانه با حضور قلب.
سلمان فارسى مى گوید: روزى با پیامبر زیر درختى نشسته بودیم. حضرت شاخه‏هاى خشک درخت را تکان داد، تمام برگ‏هاى آن فرو ریخت. سپس رو به من کرد و فرمود: سؤال نکردى چرا این کار را کردم. گفتم: بفرمایید منظورتان چه بود. فرمود: هنگامى که مسلمان وضو بگیرد (و مواظب باشد) خوب وضو بگیرد، سپس نمازهاى پنجگانه را به جا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همان گونه که برگ‏هاى این شاخه فرو ریخت. سپس آیه «انّ الحسنات یذهبن السیئات» را تلاوت کرد.(10)
آیه مذکور به عنوان بیان سرّ و حکمت نماز در سوره هود بعد از امر به برپایی آن بیان شده است، یعنى نماز به عنوان یکى از مصادیق بارز حسنات، آثار معصیت و تیره گى‌هایى را که در دل وجود دارد، از بین مى برد.
7- خواندن نمازهاى مستحبى و نافله مخصوصاً نماز شب:
امام صادق(ع) در ذیل تفسیر آیه 114 هود مى فرماید: «صلوة المؤمن باللیل تذهب بما عمل من ذنب النهار؛ نماز شب مؤمن، گناهان روز او را محو و نابود مى سازد».(11)
8- خضوع در عبادت و اشک ریختن در دعا و مناجات:
شخصى از پیامبر پرسید: چه چیزى گناهان مرا پس از توبه، نابود مى کند؟ فرمود: «اشک ریختن و خضوع در عبادت و دعا و مناجات و تحمّل بیمارى‏ها».(12)

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-08-03] [ 09:10:00 ق.ظ ]




توبه از گناه غیبت...


توبه از گناه غیبت/غیبت کننده اگر با توبه بمیرد آخرین وارد شونده در بهشت است

باید توجه داشت که گرچه توبه از نشانه های رحمت و لطف وسیع الاهی است و قرآن کریم می فرماید: «قطعاً خداوند توبه کنندگان را دوست دارد»، اما قبول آن دارای شرایط و قیود متعددی است از جمله این که آثار گناه باید جبران شود و در گناهانی مانند غیبت که پای حقوق مردم در میان است، جبران آثار آن و فراهم کردن رضایت کسانی که حق‌شان پایمال شده است، بسیار مشکل است و نهایت چیزی که در اثر توبه از آن ممکن است حاصل شود عدم عقوبت و عذاب است. نه این که چنین توبه ای به تنهایی باعث بهشت رفتن فرد توبه کننده هم بشود. زیرا آنچه در قرآن آمده است که خداوند متعال از حق خود به راحتی می گذرد و گناهان توبه کننده گان را به حسنات تبدیل می کند، توبه کننده را وارد بهشت می کند؛ اینها مربوط به گناهانی است که فقط حق الله باشند. اما در مورد حقوق مردم این طور نیست و اگر غیبت کننده توبه کرده و آثار سوء گناه خود را جبران نماید گناه بزرگ او بخشوده خواهد شد. اما برای رسیدن به بهشت باید اعمال نیک و خیرات و حسنات هم داشته باشد.

در روایات زیادی وارد شده است که اگر شخصی فلان کار را انجام دهد جزا و پاداش او بهشت است، یا اولین فردی است که وارد بهشت می شود، اما این در صورتی است که این فرد گناه دیگری نداشته باشد؛ زیرا قرآن از سویی می فرماید: “…‏حسنات (کارهای نیک و ثواب)، سیئات (گناهان و آثار آنه) را از بین می برند…” یعنی حسنات و کارهای نیک انسان در مرتبه اول جبران و آمرزش دیگر گناهان مخصوصاً حقوق مردم را می کند و بعد از آن موجب ترقی و تعالی انسان می شود. و از سویی دیگر از آیات قرآن به دست می آید که بعضی گناهان باعث حبط و از بین رفتن اعمال نیک انسان می گردند؛ همانند ارتداد، کفر نسبت به آیات خدا و عناد به خرج دادن نسبت به آنها، دشمنى با رسول خدا و صدا بلند کردن در حضور رسول خدا و بعضى از گناهان نیز هست که حسنات صاحبش را به دیگران منتقل مى‏کند؛ مانند گناهانی همچون قتل و غیبت و بهتان و … به هر حال اعمال نیک و بد انسان به انحاء مختلف در یکدیگر اثر می گذارند، و آنچه در روایات امام صادق (ع) آمده، می توان درستی مطالب بالا را برداشت کرد.

امام صادق (ع)فرمود:” خداوند متعال به حضرت موسی پیامبر (ع) وحی کرد: غیبت کننده اگر با توبه بمیرد آخرین وارد شونده در بهشت است و اگر با این حالت بمیرد اولین وارد شونده در آتش است.”

در منظور این روایت باید گفت که حتی با تأثیر توبه در آمرزش گناهان و از بین رفتن اثرات آنها، گناه غیبت آن قدر زشت و ناپسند است که حتی با توبه هم به راحتی آثار آن قابل ترمیم و جبران نیست و اگر شخص اعمال نیک و شایسته ای داشته باشد که به واسطۀ آنها بهشتی باشد، این گناه حتی بعد از توبۀ واقعی موانعی را بر سر راه بهشت رفتن شخص ایجاد می کند به نحوی که این شخص به واسطۀ اعمال نیک دیگر بهشتی بودنش حتمی باشد، آخرین فردی است که وارد بهشت می شود. و اگر توبه نکند هیچ یک از اعمال نیکش نمی تواند مانع از عذاب او شود و اولین کسی است که وارد آتش می شود. براین اساس، شخص غیبت کننده اگر از خدای متعال طلب آمرزش نماید و شخص غیب شونده را راضی نماید و از این گناه توبه واقعی کند، گناه او که بسیار بزرگ است بخشیده خواهد شد و از عذاب الاهی به خاطر این گناه نجات خواهد یافت.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




توبه” بازگشت خدا به سوی بنده با نظر لطف/ طریقه توبه از برخی گناهان کبیره خاص


آنچه از آیات قرآن و روایات در باب توبه استفاده می شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد، پس انسان گناهکار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الهی واسع تر است.
توبه در لغت به معنای دست کشیدن از گناه و بازگشتن به راه حق است و به تعبیر دیگر، بازگشت به پشیمانی از گناه است. در قرآن کریم هم «توبه عبد» مطرح است و هم «توبه خدا». توبه عبد به معنی برگشتن عبد به سوی خدا با ترک گناهان است. توبه خدا به معنی برگشت خدا به سوی عبد خود با نظر لطف و مرحمت است. توبه انسان گناهکار در بین دو توبه خدا قرار دارد. به این صورت که ابتدا خدا به سوی انسان گناهکار بر می گردد و گناهکار به این وسیله توفیق توبه پیدا می کند و بار دوم خدا بعد از توبه عبد به سوی بنده خود بر می گردد و توبه او را می پذیرد و او را می بخشد.

گناه و معصیت، مانند لجن زار متعفنی است که انسان، هر چه بیشتر در آن فرو می رود، خود را به نابودی نزدیک می کند، اما توبه و تصمیم جدی انسان به ترک گناه حرکت به سوی نجات و خود یک پیروزی بزرگ است که درهای رحمت الهی را به روی انسان می گشاید. کسی که به این مرحله (توبه) رسیده به پیروزی بزرگی دست یافته است، و باید سعی کند انگیزۀ خود را برای مبارزه با گناه، قوی تر نماید، و برای همیشه این حالت را در خود حفظ کند.

نکتۀ بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آن را در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوری که خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می ‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است». آنچه از این آیه و دیگر آیات و روایات استفاده می شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد. گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است. طبق این بیان بدیهی است که تمام عبادات و کارهای خوب گذشته و آینده او را می پذیرد. پس انسان گناه کار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد؛ زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الاهی واسع تر است.
شرایط توبه

بر اساس آیات قرآن و روایات، توبه واقعی دارای شرایطی است که در زیر به آن اشاره می شود:

۱- اگر فرد گناهکار گناه را از روی جهالت و نادانی انجام داده باشد، خداوند متعال توبه او را خواهد پذیرفت. منظور از جهالت در این آیه اعم از عدم علم به حرام و گناه بودن عمل و طغیان غرائز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است. در این حالت، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بین نمی ‏رود اما تحت تاثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملا بى اثر می ‏گردد. و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود. ولى اگر گناه بر اثر چنین جهالتى نباشد بلکه از روى انکار حکم پروردگار و عناد و دشمنى انجام گیرد، چنین گناهى حکایت از کفر می کند و به همین جهت توبه آن قبول نیست.

۲- عدم تأخیر آن تا زمان مرگ. اگر کسی بداند تا چند لحظه دیگر بیشتر زنده نیست، اگر توبه کند، توبه او پذیرفته نخواهد شد. همانطور که خداوند متعال می فرماید: “کسانى که در آستانه مرگ قرار می گیرند و می ‏گویند اکنون از گناه خود توبه کردیم توبه آنان پذیرفته نخواهد شد".

۳- تصمیم جدی بر ترک گناه (با علم به توانایی انجام آن-چون اگر کسی فلج و ناتوان شده و قدرت بر ارتکاب گناه را ندارد، توبه وی ارزشی نخواهد داشت-)

۴- ندامت، اگر کسی از گناه خود واقعا پشیمان و نادم نباشد در حقیقت توبه نکرده است؛ هر چند گناه را ترک کرده باشد.

۵- جبران گناه و لغزش های گذشته.

۶- استغفار و طلب آمرزش از خداوند.

بنابراین اگر کسی واقعاً با رعایت این شرایط توبه کند هرگز نباید از رحمت الهی مأیوس باشد؛ زیرا هر چه گناه او بزرگتر باشد باز رحمت الهی واسع تر است و قطعا خداوند به وعده خود عمل کرده و توبه او را خواهد پذیرفت؛ به هرحال کسی که دوست دارد در لجن زار گناه بماند و از آلودگی ها تغذیه کند معلوم است که هنوز از گناهان خود پشیمان نشده است؛ لذا در این حالت توبه معنا ندارد. و معلوم نیست که در آینده نیز موفق به ترک گناه خواهد شد یا نه، بلکه تکرار گناه ممکن است زمینه و توفیق توبه را از انسان سلب کند!. بله اگر موفق به توبه واقعی با تمام شرایط آن شود توبه اش پذیرفته خواهد شد.

نکتۀ بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آنرا در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوریکه خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».
توبه واقعی از حق الله و حق الناس/ ترک گناه آسانتر از توبه کردن است

آنچه از متون دینی استفاده می شود این است که توبه کردن کار ساده ای نیست. حضرت امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «ترک گناه، آسان تر از توبه کردن است». توبه تنها استغفر الله گفتن نیست. توبه یعنی این که انسان با تمام وجود خویش به سوی خدا برگردد. از گناه خود پشیمان شود و تصمیم جدی بگیرد که دیگر آن را تکرار نکند و اگر تضییع حقی کرده است، حق الله باشد یا حق الناس آن را بر آورده سازد. قرآن مؤمنین را به «توبه نصوح» دعوت می کند. امام علی (ع) می فرماید: «توبه نصوح یعنی توبه ای که گناهکار در درون خود، پشیمان شود و با زبان استغفار کند و تصمیم بگیرد که گناه خود را تکرار نکند».

روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) از مردی شنید که استغفر الله می گفت، فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست؟ استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است: اول: پشیمانی از گناه گذشته؛ دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن؛ سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونه¬ ای که هیچ گناهی بر تو نباشد؛ چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که بجا نیاورده ای؛ پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید؛ ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، پس آنگاه بگو: استغفر الله».

بنابراین از این حدیث شریف دانسته می شود که شرط قبولی توبه جبران کردن واجبات فوت شده و بجا آوردن حقوق الناس است. تا اگر انسان حقوقی را از کسی تضییع کرده باشد، در صدد جبران آن براید. چرا که خداوند متعال در باره حقوق الناس بسیار سخت گیرتر است. و تا زمانی که صاحب حق راضی نشده باشد، خداوند متعال هم راضی نمی شود، و لذا توبه گناهکار را نخواهد پذیرفت.

در حدیثی آمده است که «ظلم و ستم در یک ساعت در نزد خدا از 60 سال گناه بدتر است». در حدیثی دیگر می خوانیم: «ظلم سه قسم است ظلمی که خدا آن را می آمرزد و ظلمی که خدا نمی آمرزد و ظلمی که خدا از آن صرف نظر نمی کند؛ ظلمی که خدا نمی آمرزد شرک به خداست و ظلمی که می آمرزد ظلمی است که انسان به خودش می کند در آن چه میان او و خدای عزیز است؛ و اما ظلمی که از آن صرف نظر نمی کند حقوقی است که بندگان بر گردن یکدیگر دارند».
تاخیر در توبه/ پیشگیری بهتر از درمان است

همواره پیش گیری بهتر از درمان است. انسان باید بکوشد که مرتکب گناه نگردد و در صورت ارتکاب معصیت فوراً توبه کند و امروز و فردا ننماید؛ چرا که تسویف در توبه و به عبارتی به تاخیر انداختن توبه از وساوس شیطان است تا به این ترتیب توفیق توبه را از انسان سلب کند. توبه، واجب فوری است؛ یعنی لازم است پس از ارتکاب گناه، بلا فاصله توبه کرد. لقمان به فرزندش سفارش می کند: « ای پسرم! توبه را به تاخیر نینداز؛ زیرا مرگ ناگهانی فرا می رسد». مرگ خبر نمی کند و ممکن است پیش از آنکه گناهکار موفق به توبه شود، مرگش فرا رسد و بدون توبه از دنیا برود. همچنین در اثر کثرت گناه، اعتقاد و ایمان انسان ضعیف تر شده و در اثر عدم توبه حتی ممکن است که بسیاری از اعتقادات را تکذیب کرده و کافر شود و در نهایت با کفر از دنیا برود. همانطور که خداوند متعال می فرماید: «سر انجام آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند». درست است که طبق روایات «توبه از هر کسی تا زمانی که از حیات خود مأیوس نشده قبول است»؛ ولی باید توجه داشت که هر چه توبه به تاخیر انداخته شود، سخت تر خواهد بود؛ چون نفس انسان مزه گناه را هر چه بیشتر بچشد، ترکش سخت تر خواهد شد.

توبه از زنا/ گناهانی که بخشیده نمی شوند

زنا و رابطه نامشروع با زنان یکی از مفاسد بزرگ اجتماعی است که باعث خسارت های جبران ناپذیر است. به همین جهت اسلام آن را حرام دانسته و مجازاتهایی را برای آن در نظر گرفته است. اولین و بهترین راه برای نجات از این مهلکه عظیم راه پشیمانی و توبه در درگاه الهی است. بر این اساس افراد گناهکار وظیفه دارند اسرار خود را حفظ کرده و تنها در پیشگاه خدای توبه پذیر و مهربان به گناه خود اعتراف کرده و توبه نصوح نمایند.

اما توبه از دو جهت قابل بررسی است:

1- از جهت آثار دنیوی و تخفیف در اجرای حدود که این بخش دو صورت دارد. الف : یا این که پیش از اقامۀ بینه توبه می کند. ب : یا بعد از اقامۀ بینه توبه می نماید. این توبه پیش از اقامه بیّنه بر زنا است؛ زیرا اگر شخص زناکار پیش از اقامۀ بیّنه توبه کند حدّ از او ساقط شده و بر او جاری نمی شود خواه آن حدّ سنگسار باشد یا شلّاق و همچنین اگر قبل از اقرار توبه نماید، حد ساقط است. اما شخصی که مرتکب گناهی شده و مستحق حدّ است اگر پس از اقامۀ بیّنه و یا پس از اقرار توبه نماید، اگر در زمان حضور امام معصوم (ع) باشد آن حضرت مختار است که او را ببخشد و یا حدّ بر او جاری کند این حدّ خواه رجم باشد یا غیر آن، بعید نیست که این تخییر برای نائبان امام معصوم هم ثابت باشد.

2- از جهت آثار اخروی و تخفیف در عذاب اخروی:

این در دو صورت محقق است یا این که حدّ بر او جاری نشده است و یا این که حدّ بر او جاری شده است. در صورتی که توبه نماید مورد لطف الاهی قرار خواهد گرفت؛ زیرا از مجموع آیات و روایات چنین بر می آید که خداوند توبه کنندگان را (در صورتی که توبه واقعی و با حفظ شرایطش باشد) عذاب نمی نماید در این خصوص به یک روایت اشاره می کنیم: از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: … رسول خدا (ص) بر منبر خود فرموده است: … سوگند به آن کسی که جز او کسی شایسته پرستش نیست خداوند هیچ مؤمنى را پس از توبه و استغفار عذاب نمی کند جز به خاطر بدگمانى او به خدا و تقصیر در امیدوارى و بدخلقى و غیبت از مؤمنین.

اما در صورتی که حد بر او جاری شود دست کم به دو دلیل در آخرت کیفر نمی بیند. الف. بر اساس روایات، حدود الاهی مطهر و پاک کننده هستند، یعنی آن گناهکار را از آلودگی آن گناه پاک می نمایند. ب. اساساً کسی که عادل باشد به موجب یک خطا دو بار مجازات نمی کند از این رو خداوند که عدل مطلق است به دلیل یک گناه دو بار عقوبت نمی کند. در روایات از حضرت علی (ع) نقل شده که آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عالیتر و کریمتر از آن است که بنده ‏اش را دو بار مجازات کند.
توبه از شراب خواری

پشتوانۀ توبه از هر گناهی، اعتقادات و ارزشهای است که شخص آن را به واقع قبول دارد. انسان اگر ایمان به خداوند و روز رستاخیز داشته باشد و بداند نتیجۀ اعمالش را در سرای دیگر می بیند و بدین واسطه خویش را از غفلت، نجات دهد؛ به راحتی می تواند از گناهان دست بکشد. اگر انسان درک کند که محرمات (کارهای حرام)، چگونه او را به تیره بختی و سراشیب سقوط می اندازد، خیلی راحت تر می تواند دست بکشد. شراب و هر مست کننده ای، در اسلام جزء این محرمات است. اما برخی از راه های عملی برای ترک نوشیدن مشروبات الکلی به این شرح است:

1- ابتدا باید یک تصمیم اساسی و جدی در ترک آن وجود داشته باشد، به طوری که هیچ چیز نتواند ارادۀ انسان را تضعیف کند.

2- در رابطه با دوستان یا اموری که انسان را به این عمل دعوت می کنند، تجدید نظر شود.

3- از مکان های خلوت و جاهایی که امکان ارتکاب به گناه (همچون مصرف مشروبات الکلی) برای انسان فراهم می شود، می بایست دوری کرد.

4- به مضرات جسمانی مصرف مشروبات الکلی به خوبی توجه شود. (کسب نظر متخصصان و پزشکان مجرب و دلسوز در این مورد می تواند راهگشا باشد)

5- پرداختن به امورات معنوی (از جمله توجه کامل به دستورات اسلام) نیز ذکر نام خداوند متعال در همه حال و باور داشتن به حضور خداوند در همه جا مانع ارتکاب انسان به گناه می شود.

برخی از روایاتی که دربارۀ مشروبات الکلی و مست کننده وارد شده است، به شرح زیر است:

از میان ده ها روایت در این باره، چند روایت از امام صادق(ع) را ذکر می کنیم: امام صادق(ع) می فرمایند: «هر کس جرعه ای از شراب (یا هر مست کنندۀ دیگر) بخورد؛ خداوند و ملائکه و رسولانش و مؤمنان او را لعنت می کنند. پس اگر به اندازه ای بخورد که مست شود، روح ایمان از جسد وی خارج می شود…». همچنین می فرماید: «شراب، رأس همۀ گناهان است». یا در جای دیگری می فرمایند: «خداوند برای شر و بدی قفلی قرار داده است که کلید آن، شراب ( مسکرات) است».

بنابراین همانگونه که بدان اشاره شد، تنها راه نجات انسان از غرق نشدن در لجن زار گناه و معصیت، توبه واقعی و بازگشت به سوی خداوند متعال و توبه پذیر است، تا انسان پس از ترک واقعی گناه، رضایت پروردگار خویش را کسب نموده و در جهت تعالی خویش در مسیر الی الله خالصانه گام برداد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




نکاتی کلیدی برای تربیت فرزند از کتاب معراج السعاده / غیرت در اولاد و تربیت آن (2)


پس به او بیاموزی … در برابر مردم خمیازه نکشد ، پا بر روی پا نیفکند و دست بر زیر “زنخدان ” ننهد ، به هر طرف ننگرد . سر برهنه نسازد و با همنشینان تواضع و فروتنی کند و گشاده رویی . خوش کلامی را شعار خود سازد و اطاعت بزرگتر را کند و تعظیم ایشان را به جا آورد و در حضور ایشان بازی نکند . و وی را منع کنی از پرگویی و دروغ و قسم خوردن - اگر چه راست باشد - و فحش و دشنام و لغو و غیبت و بسیار خندیدن ، استهزا کردن و زیاد مزاح کردن و تیز به مردم نگریستن و ابتدا به سخن کردن .
و او را عادت داده به راستگویی و با فکر سخن گفتن و گوش دادن به کسی که با او تکلم می کند و برخاستن در پیش پای بزرگتر از خود و به دو زانو نشستن و جای دادن . و وقار و سکینه و خودداری در جمیع حرکات را به وی بیاموز و باید او را از همنشین بد ، نهایت محافظت کنی که اصل ادب همین است . و بترسانی او را از این که از اطفال یا مردان چیزی بگیرد . و به وی بفهمانی که بزرگی در عطا و بخشش است و در گرفتن ، خاری و ذلت است و دأب سگان است که دُم خود را در انتظار لقمه ای می جنبانند و تملق و چاپلوسی می کنند.
بایستی او را به معلمی متدین دانا داد که به وی قرۀن بیاموزد و حکایات نیکان را به او بخواند و او را از سخنان لغو منع کند . و باید به او تعلیم کنی که چون معلم وی را زد ، صبر و تحمل کند و متوسل به این و آن نشود ؛ و به او بگویی که این طریقه شجاعان و مردان است و در آن وقت چون زنان و بندگان فریاد و فغان نکند . و سزاوار آن است که چون از مکتب فارغ شد ، او را اذن دهی که مشغول بازی و تفرج گردد ، تا دل او نمیرد و پژمرده نشود….
( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی، ص218)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




ایمان وعمل صالح.....


ایمان و عمل صالح، در کنار هم باعث تکامل انسان می‌شود، و صبر می‌تواند هر دو را براى انسان به ارمغان بیاورد و در حقیقت، پُلى به سوى رضایت پروردگار باشد.

«صبر» یک صفت نفسانی بازدارنده و عامی است كه دارای دو جهت عمده است: از یک سو گرایش‌ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می‌كند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن‌را وادار می‌كند كه زحمت و دشواری پای‌بندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقّق یابد، به آن «صبر» و هر گاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبّر» می‌گویند.
طبق بعضی از روایات نتیجه و ثمره صبر گشایش کارها است. امام صادق (علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: «… به راستى كه هركس [در برابر ناملایمات] صبر پیشه كند، با بردبارى و شكیبایى خود قدر و منزلت روزه‌دارِ شب زنده‌دار، و شهیدى كه در ركاب رسول خدا(ص) شمشیر زده است را به دست می‌آورد» (شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 198(
صابران مورد محبت خدایند!!
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «هر مؤمنى به بلایى گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت».[
در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»؛[1] «خداوند صابران را دوست دارد»
این‌که چرا خداوند صبرکنندگان را دوست دارد؛ باید پاسخ آن‌را از اهمیت و ارزش صبر یافت که در این‌باره به طور خلاصه نکاتی بیان می‌شود:
1ـ دیندارى به معناى شناخت خداوند و پذیرش یگانگى ربوبیت او و تسلیم شدن در برابر دستورهاى او است. مؤمن کسى است که هم به خداوند معرفت دارد، هم‏ او را ربِ یگانه جهان می‌داند و هم از او پیروى می‌کند.[2] پیروى از دستورهاى خداوند جز با صبر و پایدارى در برابر وسوسه‌هاى شیطان و لشکریان جهل ممکن نیست؛ از این‌رو در روایات، رابطه صبر با ایمان را چونان رابطه سر با بدن دانسته‌اند، و هر کس که صبر ندارد از ایمان تهى است.[3]
افزون بر این؛ رابطه فضیلت‌هاى اخلاقى با صبر نیز مانند رابطه صبر با ایمان است؛ زیرا هیچ کار پسندیده اخلاقى جز با صبر و استقامت در برابر لشکریان جهل انجام‌پذیر نیست و از این‌رو است که برخى از علماى اخلاق گفته‌اند: «اکثر اخلاق داخل در صبر است».[4]
2ـ صبر نه تنها ریشه در ایمان دارد؛ بلکه در ایمان، نقش کلیدى دارد. از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان‌گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می‌رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می‌رود».[5]
از طرفى نیز صبر، نقش و ثواب عمل صالح در سیر و سلوک را ایفا می‌کند؛ همان‌طور که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «هر مؤمنى به بلایى گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت».[6] از این‌رو همان‌طور که از آیات قرآن استفاده می‌شود، ایمان و عمل صالح، در کنار هم باعث تکامل انسان می‌شود، و صبر می‌تواند هر دو را براى انسان به ارمغان بیاورد و در حقیقت، پُلى به سوى رضایت پروردگار باشد.
3ـ صبر رمز حرکت به سوی خدا است؛ خداوند در فرازهای مختلف قرآن، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را امر به صبر فرموده که در برخی آیات، صبر به صورت مطلق و در برخی دیگر، صبر در موارد خاصى ستایش شده است. گویا می‌خواهد رمز پیروزى در تمام زمینه‌ها را صبر معرفى ‌کند و شاید علت همراه شدن آن با نماز[7] این باشد که نماز حرکت آفرین است و صبر، مقاومت را ایجاب می‌کند و این دو در کنار هم به نتیجه و پیروزى می‌رسند.
4ـ صبر وسیله وابستگى به خدا است و با اتکاء به نفس تلازم دارد. قرآن تأثیر صبر را فلاح و رستگاری براى صابر عنوان می‌کند.[8] این تأثیر به‌گونه ‌اى است که می‌تواند انسان را از هلاکت نجات بخشیده و از قعر جهنم به سوى مراتب بالاى بهشت رهنمون شود.
بنابراین، با توجه به این موارد و مباحث دیگر درباره صبر می‌توان پی برد که چرا خداوند صابران را دوست دارد؛ و به طور کوتاه گفت که؛ صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت می‌کند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد.
بخش آخر و تبرک به سخنان امیرالمومنین علیه السلام:
صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت می‌کند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد.
**رحم الله امرا سمع حكما فوعی، ودعی الی رشاد فدنا … و كذب مناه. جعل الصبر مطیة نجاته. (نهج البلاغه ـ خطبه 76) خداوند بیامرزد كسی را كه سخن حكیمانه بشنود و آن را فرا گیرد و به جانب حق هدایت شود و آن را بپذیرد … و آرزوهای نا به جا را تكذیب كند و صبر را وسیله نجات خویش قرار دهد.
**ان ابتلیتم فاصبروا، فان العاقبة للمتقین. (نهج البلاغه ـ خطبه 98) اگر (به رنج و ناراحتی) مبتلا شدید، شكیبا باشید كه عاقبت (پیروزی) با پرهیزگاران است.
**اخذ الله بقلوبنا و قلوبكم الی الحق، و الهمنا و ایاكم الصبر!. (نهج البلاغه ـ خطبه 173) خداوند دل های ما و دل های شما را به سوی حق متوجه سازد و به ما و شما صبر الهام فرماید.
پی نوشتها:
[1]. آل عمران، 146.
[2]. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 26
[3]. «الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ لَا إِیمَانَ لَهُ»؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، محقق: غفاری، علی اکبر، ص 202
[4]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ‏3، ص 281
[5]. الکافی، ج ‏2، ص 87.
[6]. همان، ص 92.
[7]. «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة»؛ بقره، 45.
[8]. آل عمران، 200.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-02] [ 08:29:00 ق.ظ ]




امام حسین"ع"اموزگار "آزادگی...

امام حسین علیه السلام، آموزگار آزادگی!
مصداق بارز آزادگی یک انسان را در جریان مربوط به حر بن یزید ریاحی از سران لشکر دشمن امام حسین علیه السلام می بینیم. او ابتدا با دشمن درون خود به مبارزه برمی خیزد، آزادانه روی به سوی حق می آورد، در آفتاب ولایت ذوب می شود و بر دشمن برون حمله می برد و شهد شهادت و آزادگی می نوشد. حضرت امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر می شود و با او این چنین سخن می گوید: أنت حرٌ کما سَمَّتْکَ امُّکَ، أَنْتَ حُرٌّ فیِ الدُّنیا و الآخرة. تو آزادی، چنان که مادرت نامت نهاد، تو آزادی در دنیا و آخرت.
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

آزادی، به معنای رهایی تن از اسارت و نیز خلاصی از تنگناهای زندگی است. به تعبیری دیگر، رهایی مرغ جان از قفس جبر و سپس پر گشودن در آسمان اختیار و در نتیجه انتخاب آگاهانه مسیر حق و یا ضلالت خویش است.
آزادگی نیز به معنای رهایی عقل و جان آدمی از زندان نفس و شهوت و گام برداشتن در وادی عشق و حیرت است. آزادی موهبتی الهی است که هر آفریده ای به تناسب مرتبه وجودی اش از آن بهره مند است و در این میان، تنها انسان است که سرنوشت خویش را به مدد اختیار که خداوند عطایش کرده است، می سازد و اگر درست انتخاب کند، در راه مستقیم به سوی کمال حرکت خواهد کرد. این آزادی درونی، پله اول نردبان کمال و مقدمه ای برای رسیدن به درجات بالای آزادی، یعنی آزادگی نفس است. آزادگی در اوج ارزش های انسانی قرار دارد و انسان را از خوی پست حیوانی به بلندای معرفت و معنویت و از خاک به افلاک می رساند.
اصولا دینداری و عبودیت خداوند مقتضی حریت در عمل و رفتارهای اخلاقی است؛ اما حتی اگر به فطرت خود مراجعه شود باز انسان آزاده که گرفتار بردگی و بندگی غیر خدا نیست، انسانی اخلاقی است و رفتارهایی دور از شان انسانیت نخواهد داشت؛ در حالی که دشمنان امام حسین (علیه السلام) در رفتارهای ضد اخلاقی وقیحانه گوی سبقت را از همگان ربوده بودند و حتی به اصول عقلانی و اخلاق عقلی و فطری نیز پای بند نبودند.
بنابر این آزادگی زمانی معنای واقعی می یابد که انسان در مسیر واقعی آفرینش حرکت ارادی خود را سامان بخشد؛ چرا که انسان میان حق و باطل و شکر و کفر می تواند یکی را انتخاب کند. (انسان، آیه ۳۱) انتخاب یکی از دو راه (بلد، آیه ۱۰) زمانی در مسیر حق خواهد بود که انسان کمالات واقعی را بجوید و با بهره گیری از صراط مستقیم فطرت درونی و وحی بیرونی، در چارچوب عبودیت خداوندگاری خود را به کمال برساند و خدایی و ربانی شود. (ذاریات، آیه ۵۶؛ آل عمران، آیه ۷۹ و آیات دیگر)
بر اساس آموزه های وحیانی اسلام، بندگی اخلاق و خدا عین آزادی و آزادگی است؛ چرا که خدا در تکوین و تشریع بر آن است که انسان بتواند در بستری زندگی و رشد کند که همه صفات و فضایل اخلاقی را فعلیت بخشد؛ چرا که انسان خدایی شده، همان انسان اخلاقی است. پس اگر به عبودیت خدا دعوت می کند، در حقیقت به آزادی و حریت از غیر دعوت می کند. امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: مَن قامَ بِشَرائِطِ العُبودیَّهِ أَهلٌ لِلعِتقِ، مَن قَصَّرَ عَن أَحکامِ الحُرِّیَّهِ اُعیدَ اِلىَ الرِّقِّ؛ هر کس شرایط بندگى خدا را به‏ جا آورد سزاوار آزادى مى‏شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى‏شود. (غررالحکم، ج ۱، ص ۱۱۳، ح۴۱۳)
به همین دلیل است که در آیات و روایات آزادگی در تحقق صفات و خصلت های دانسته شده که از اصول برتر اخلاق انسانی است. به عنوان نمونه امام صادق علیه السلام می فرماید: پنج خصلت است که در هر کس یکى از آنها نباشد خیر و بهره زیادى در او نیست: اول: وفادارى دوم: تدبیر سوم: حیا چهارم: خوش اخلاقى و پنجم: ـ که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد ـ آزادگى. (خصال، ص۲۸۴، ح۳۳)
آزادگی و خصلت های نیکو
در عین حال که آزادگی، رهایی از خصلت های پست شهوانی است، جامع اوصاف نیکو هم هست. تدبیر درست در زندگی و قناعت، از خصلت های خوب انسانی است که بدون میانه اندیشی درباره دنیا و تجملات آن به دست نمی آید. چنان که حیا در حضور الهی به خلوت و جلوت و پرهیز از گناهان، بدون آزادگی از لذت ناپایدار گناه محقق نمی شود. کسی که شرم وحیای خود را به دست شهوت ها می سپارد، به راحتی مرتکب گناه می شود و از پی آمدهای آن هیچ باکی ندارد.
قحطی آزادگی در کربلا!
این که امام حسین علیه السلام در کربلا در نصحیت مشفقانه به دشمنان مدعی اسلام و آزادی و آزادگی می فرماید :إن لَم یَکُن لَکُم دینٌ وَکُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا أَحرارا فى دُنیاکُم؛ اگر دین ندارید و از قیامت نمى‏ترسید، لااقل در دنیاى خود آزاد مرد باشید. (بحارالانوار) یعنی شما که به خدا اعتقادی ندارید و معاد را نمی پذیرید، پس انسانیت تان چه می شود. از حق آزادی انتخاب خود چرا می گذرید و چگونه از پایین ترین درجه از آزادگی نیز به راحتی چشم می پوشید.
و در واقع سخن امام حسین علیه السلام به این معناست که اصولا دینداری و عبودیت خداوند مقتضی حریت در عمل و رفتارهای اخلاقی است؛ اما حتی اگر به فطرت خود مراجعه شود باز انسان آزاده که گرفتار بردگی و بندگی غیر خدا نیست، انسانی اخلاقی است و رفتارهایی دور از شان انسانیت نخواهد داشت؛ در حالی که دشمنان امام حسین (علیه السلام) در رفتارهای ضد اخلاقی وقیحانه گوی سبقت را از همگان ربوده بودند و حتی به اصول عقلانی و اخلاق عقلی و فطری نیز پای بند نبودند.
مصداق عینی یک انسان آزاده!
حر ابتدا با دشمن درون خود به مبارزه برمی خیزد، آزادانه روی به سوی حق می آورد، در آفتاب ولایت ذوب می شود و بر دشمن برون حمله می برد و شهد شهادت و آزادگی می نوشد.
مصداق بارز آزادگی یک انسان را در جریان مربوط به حر بن یزید ریاحی از سران لشکر دشمن امام حسین علیه السلام می بینیم.
حر ابتدا با دشمن درون خود به مبارزه برمی خیزد، آزادانه روی به سوی حق می آورد، در آفتاب ولایت ذوب می شود و بر دشمن برون حمله می برد و شهد شهادت و آزادگی می نوشد. حضرت امام حسین علیه السلام بر بالین او حاضر می شود و با او این چنین سخن می گوید: أنت حرٌ کما سَمَّتْکَ امُّکَ، أَنْتَ حُرٌّ فیِ الدُّنیا و الآخرة. تو آزادی، چنان که مادرت نامت نهاد، تو آزادی در دنیا و آخرت.
یک نکته: مومن در همه حال آزاده است!
نکته دیگر این که انسان آزاد، نه تنها در برابر دیگران ضعف و سستی اراده نشان نمی دهد و حافظ آزادگی خود است، بلکه در برابر امور تکوینی و مصیبت ها نیز عنان اختیار و آزادی را از کف نمی دهد و همواره با عقل و اراده بر امور زندگی خویش تدبیر می کند و انتخابی درست و حق مدارانه ای را دارد.
امام صادق علیه السلام در این باره نیز می فرماید: آزاده در همه حال آزاده است، اگر بلا و سختى به او رسد شکیبایى ورزد و اگر مصیبت‏ها بر سرش فرو ریزند او را نشکنند هر چند به اسیرى افتد و مقهور شود و آسایش را از دست داده و به سختى و تنگدستى افتد. چنان که یوسف صدیق امین، صلوات اللّه‏ علیه، به بندگى گرفته شد و مقهور و اسیر گشت اما این همه به آزادگى او آسیب نرساند. (کافى، ج۲، ص۸۹، ح

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:17:00 ق.ظ ]




چرا تملق گویی خلق؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا تملق گویی خلق؟!
تعریف و تمجید بیش از حد و ستایش افرادی‌ که شایستگی آن‌ را ندارند، تملق‌گویی است. تملق‌گویان افراد بی‌هنر و بی‌تلاش و ضعیف‌النفسی هستند که به‌خاطر حقارت شخصیتی و طمع‌ورزی، دور تملق دوستان جمع می‌شوند تا با چاپلوسی از موقعیت یا ثروت یا قدرت آن‌ها سوءاستفاده کنند.
فرآوری: آمنه اسفندیاری- بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

هرگاه که انسان از محیط ارزش های خدایی خارج می شود و ارزش های مادی ملاک به روزی و برتری او قرار می گیرد، اسارت آغاز می شود. چاپلوسی، حالتی است برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان که در برابر دیگر آدمیان برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت می گیرد.
در واقع ستایش و ستودن کسی که در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است، چاپلوسی نام دارد. این کار، نوعی آفت زبانی است و نکوهیده بودن آن در سخنان هدایت گر رهبران معصوم اسلام آشکارا بیان شده است. این حرکت، ستایش شوندگان دروغین را فخرفروش و خودبین بار می آورد و برای ستمگران و خیانتکاران نیز، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید. افرادی هستند که از چاپلوسی دیگران ، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند. اینان خود را وظیفه شناس، امانت دار و فداکار در راه مردم می پندارند و از آنان انتظار تأیید و سپاسگذاری دارند.
اگر انسان ارتباط خود را با خالق و پروردگارش مستحکم و صمیمی کند؛ در برآوردن نیازها و حوائج خویش بر او توکل کند، و به این یقین برسد که خداوند قادر مطلق است؛ او است که گره تمام کارها به دست او گشوده می‌شود، هرگز در زندگی نیازی به این گونه تملق‌ها و چاپلوسی‌ها پیدا نخواهد کرد. گاه اتفاق می‌افتد انسان مؤمنی اگر از روی اشتباه، امید به غیر خدا داشت، خداوند امیدش را ناامید می‌کند تا وی به خود آمده و از کم رنگ شدن ارتباط خود با خدا جلوگیری کند.
امید به غیر خدا ممنوع!!
مگر بنده نمی‌داند که چون حادثه‏اى از حوادث برای او رخ دهد، کسى جز به ‌اذن من آن ‌را از او برندارد، پس چرا از من روى‏گردان است، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او می‌دهم، سپس آن‌ را از او می‌گیرم، و او برگشتش را از من نمی‌خواهد و از غیر من می‌خواهد.»
راوی از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند؛ امام به من فرمود: در یکى از کتاب‌ها خواندم که خداى تبارک و تعالى می‌فرماید: به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعتم بر عرشم، سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، به ناامیدى قطع می‌کنم و نزد مردم بر او جامه خوارى می‌پوشم؛ او را از تقرب خود می‌رانم و از فضلم دور می‌کنم، او در گرفتاری‌ها به غیر من آرزو مى‏بندد، در صورتى که رفع گرفتاری‌ها به دست من است. به غیر من امیدوار مى‏شود و در فکر خود درِ خانه جز مرا می‌کوبد. با آن‌که کلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه‌ی من براى کسى که مرا بخواند باز است.
کیست که در گرفتاری‌هایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم؟ کیست که در کارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگه‌دارى من راضى نشدند و آسمان‌هایم را از کسانى که از تسبیحم خسته نشوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها به قول من اعتماد نکردند. مگر بنده نمی‌داند که چون حادثه‏اى از حوادث برای او رخ دهد، کسى جز به ‌اذن من آن ‌را از او برندارد، پس چرا از من روى‏گردان است، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او می‌دهم، سپس آن‌ را از او می‌گیرم، و او برگشتش را از من نمی‌خواهد و از غیر من می‌خواهد.» (‏الکافی، ج ‏2، ص 66)
انگیزۀ چاپلوسان:
به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعتم بر عرشم، سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، به ناامیدى قطع می‌کنم و نزد مردم بر او جامه خوارى می‌پوشم؛ او را از تقرب خود می‌رانم و از فضلم دور می‌کنم
چاپلوسی، هنر افرادی است که با به کارگیری روش های عادی و بهنجار جامعه یا محیط کار خود قادر به کسب موفقیت دلخواهشان نیستند و با توسل جستن به راه های گوناگون چاپلوسی، زبان بازی، خبرچینی، جاسوسی، دورویی، نوکر صفتی و خیانت می کوشند خلأ ناشی از ضعف های شخصیتی و تخصصی مورد نیاز خویش در جامعه یا محیط کار خود را جبران کنند. گاهی تملق گویی، نتیجه عادت های رفتاری برگرفته از تربیت خانواده باشد و در مواردی نیز ممکن است افرادی به دلیل نداشتن مهارت در برقراری روابط درست اجتماعی، به این حالت حرکتند. در هر صورت چاپلوسی، ناشی از حقارت شخصیت فرد یا به گمان خود آنان، ره آورد زرنگی و هوش و تدبیر ایشان است.
نتیجه گیری:
چاپلوسی، عزت نفس فرد چاپلوس را از او می گیرد و شخص ستایش شونده را نیز به غرور و تکبر واهی گرفتار می سازد و حتی او را در ادامه جرم و گناهش تشویق می کند.
بنابراین برخورد اسلام با مسئله تملق و تعریف‌های نابجا برای جلوگیری از این رذیله اخلاقی در سطح جامعه است که اگر این اتفاق ناگوار در جامعه‌ای رواج پیدا کند، شخصیت و کرامت انسانی که در تعالیم و آموزه‌های دینی ما بسیار به آن ارج نهاده شد، به فرو مایگی و بی‌هویتی تبدیل شده و انسان را از جایگاه حقیقی خود به پایین خواهد کشید!. به همین دلیل است که در روایات و آموزه‌های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان شیعه (علیهم السلام) با این مسئله به شدت برخورد شده است.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:15:00 ق.ظ ]




رابطه محکم نماز شب وافزایش روزی...

رابطه محکم نماز شب و افزایش روزی
________________________________________
انسان در این دنیا همواره با حوادث تلخ وشیرینی دست و پنجه نرم می کند که هریک به نوبه خود می تواند فراز و نشیب های فراوانی را در جاده ی زندگی پیش روی او قرار دهد.
________________________________________
در این میان آنچه نمی توان نادیده گرفت آن است که آدمی با توجّه به ساختاری که دارد در برخورد با این حوادث به تنهایی نمی تواند آرامش و ثبات روحی خود را حفظ نماید، و لذا ما می بینیم که بسیاری از انسان ها در پیچ و خم زندگی، خود را آسیب پذیر نشان داده و پس از مدتی ضربه های بسیار سنگین و طاقت فرسایی را از نظر روانی متحمل می شوند،که این امر به قدری واضح و روشن است که هر گاه به نوای دل آنها گوش جان فرا دهیم، خستگی روحی و فرسودگی باطنی را به خوبی در وجودشان احساس خواهیم کرد.
خالق بی همتا که بر اوضاع جهان هستی و موجودات آن تسلّط و اشراف کامل دارد از این موضوع با خبر بوده و به منظور حل مشکل، نسخه ای شفابخش را به او تجویز نموده، تا در سایه ی عمل به آن بتواند به طور معجزه آسا دردهای روحی و باطنی خود را درمان کند، و از این طریق یک زندگی شیرین و لذّت بخشی را در این دنیا تجربه نماید.
آن نسخه شفابخش که همچون آبی بر آتش، می تواند شعله های آتش درون را خاموش نماید، عمل بسیار ارزشمند تهجّد و شب زنده داری است.
یگانه معبود حقیقی عالم در کلام زیبا و نورانی خویش خطاب به رسول گرامی اسلام می فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»:1
و پاسى از شب را بیدار باش و تهجّد و عبادت كن، و این وظیفه‏اى افزون براى توست، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود و پسندیده برانگیزد.
آنچه در توضیح سخن گهربار خالق متعال می توان گفت آن است که: اگر چه خطاب این آیه متوجّه ی پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) است اما این امر بدین معنا نیست که نماز شب یک عمل اختصاصی برای شخص پیامبر عزیز اسلام است، به گونه ای که سایرین نسبت به این عمل نورانی دستور و سفارشی نداشته باشند، زیرا مطابق آیات دیگر قرآن کریم و نیز روایات معتبر، شب زنده داری و خواندن نماز شب یکی از صفات نیکو و مثبت مۆمنین حقیقی به حساب آمده است، که این خود بیانگر ترغیب و تشویق عمومی است تا همگان با ذوق و شوق نسبت به این کردار شایسته اهتمام ورزیده و از تعلّل و سستی در این باره به طور جدّ پرهیز کنند.
در حقیقت کسی که توفیق نماز شب را پیدا کرده، از ناحیه ی خداوند بی همتا بالاترین رزق را دریافت نموده است، رزقی که هیچ یک از امور مادی و دنیوی، توانایی برابری با آن را ندارد،که اگر ما در این باره به کلمات حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) مراجعه نماییم به خوبی به این حقیقت خواهیم رسید
به عنوان نمونه در سوره ی مبارکه فرقان وقتی سخن از بندگان خاص خداوند به میان می آید خالق متعال شب زنده داری و نماز شب را یکی از ویژگی های آنها برشمرده و در این باره می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً »2:
آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏كنند.
از میان روایات نیز می توان به این روایت اشاره نمود که در آن پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «خیركم من اطاب الكلام و اطعم الطعام و صلى باللیل و الناس نیام»3:
بهترین شما كسانى هستند كه در سخن گفتن مۆدبند، گرسنگان را سیر مى‏كنند، و در شب در آن هنگام كه مردم خوابند نماز مى‏خوانند.
یا در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) در یک کلام زیبا و دلنشین می فرماید: «ثلاثة هن فخر المۆمن و زینة فى الدنیا و الآخرة، الصلاة فى آخر اللیل و یأسه مما فى ایدى الناس و ولایة الامام من آل محمد»4:
سه چیز است كه افتخار مۆمن و زینت او در دنیا و آخرت است: نماز در آخر شب، و بى اعتنایى به آنچه در دست مردم است، و ولایت امام از اهل بیت پیامبر «صلی الله علیه وآله» .
بنابراین شب زنده داری و نماز شب یکی از برترین اعمال نیک و شایسته است که همگان نسبت به آن ترغیب و تشویق شده اند، حال که چنین است همه باید بکوشیم که سفارش الهی را نصب العین خود نموده و با تأسی به انبیای الهی و بالأخص رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) و خاندان پاک و مطهّر ایشان کمر همّت را محکم کنیم، و با پشت پا زدن به سستی و تنبلی، سحرگاهان دل و جان از بستر گرم و نرم بریده، و به جای سر به بالش گذاشتن، سر بر مهر بندگی نهاده، و پاسی از شب را به محفل اُنس و دلدادگی به خالق هستی _ که معشوق حقیقی ما به شمار می آید- اختصاص دهیم.
نماز شب روزی را زیاد می کند!
نکته ی بسیار مهم پیرامون نماز شب و شب زنده داری، توجّه به آثار و برکات بسیار سودمندی است که بر این عمل ارزشمند مترتب می شود، که هر یک به نوبه ی خود می تواند ارزشی فوق حدّ تصوّر را برای ما به همرا ه داشته باشد. که ما در ادامه به ذکر یکی از آنها می پردازیم به امید آنکه با قلم ناتوان خویش بتوانیم قطره ای از دریای آثار و فواید بیشمار نماز شب را در قالب سخن به تصویر بکشیم.
بر اساس روایات معتبر یکی از مهمترین آثار سودمند نماز شب گشایش و وسعتی است که در زمینه ی رزق و روزی برای انسان حاصل می شود و ما در اینجا به ذکر پاره ای از آنها می پردازیم.
در روایتی ششمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده است: «صَلَاةُ اللَّیْلِ تَجْلِبُ الرِّزْق»5:‏
نماز شب روزی را جلب می کند.
در روایتی دیگر از آن حضرت چنین می خوانیم که حضرت فرمود: تُدِرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِی الدَّیْن6‏:
نماز شب روزی انسان را زیاد و قرض را ادا می کند.
پرسش مهمّی که پیرامون کلام زیبای امام صادق (علیه السلام) مطرح می شود این است که چگونه نماز شب باعث گشایش و وسعت رزق و روزی می شود؟! چه ارتباطی میان نماز شب و گشایش روزی وجود دارد بگونه ای که می توان بوسیله ی آن دری تازه و نو از رزق و روزی را به روی خود گشوده و از انواع نعمت های الهی بهره مند شد؟!
آنچه در پاسخ به این پرسش مهمّ و اساسی می توان گفت آن است که: مطابق روایات فراوانی که در زمینه ی رزق و روزی وجود دارد، بزرگترین مانع بر سر راه نزول برکات مادی و معنوی از ناحیه ی حضرت حق، ارتکاب گناه و اقدام به کارهای ناشایست است. این گناه است که میان ما و خداوند مهربان فاصله ایجاد نموده، و با افکندن پرده ی ظلمت و تاریکی بر صفحه دل، سدّی بسیار عظیم را بر سر راه خوشبختی و سعادت انسان قرار می دهد.
بنابراین ارتباط نزدیک و تنگاتنگی میان گناه و کم شدن روزی وجود دارد، حال اگر انسان در اثر غفلت و فراموشی یاد خدا در دام گناه و معصیت گرفتار شد باید مانع ایجاد شده را از سر راه بردارد تا در نتیجه بتواند مرغ دل را به آسمان رحمت الهی پرواز داده و از سرچشمه ی فیض جوشان خالق هستی کام وجود خود را سیراب نماید.
در آموزه های دینی ما برای برداشتن این مانع راه های بسیار مناسب و کارآمدی وجود دارد که در این میان می توان به نقش مهمّ و تأثیرگذار نماز شب اشاره نمود.
در روایتی امام صادق (علیه السلام) در ذیل این آیه شریفه «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»: همانا نیکی ها بدی ها را از بین می برد. می فرماید: «صَلَاةُ اللَّیْلِ تَذْهَبُ بِذُنُوبِ النَّهَار»7: نماز شب گناهانی را که در روز انجام گرفته است از بین می برد.‏
با توجّه به فرمایش امام صادق (علیه السلام) می توان گفت: نماز شب همچون باران رحمت می تواند لکه های تاریک گناه را از مملکت باطن پاک نموده و با این اقدام معنوی خانه قلب را با عطر پاکی و پیراستگی عطر آگین نماید.
خالق هستی در کلام نورانی خویش این حقیقت را به این صورت بیان می کند که:« وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»8:
و اگر مردمى كه در شهرها و آبادیها زندگى می کنند ایمان آورده و تقوا پیشه كنند، بركات آسمان و زمین را بر آنها مى‏گشاییم.

کلاس نماز شب را پایین نیاوریم!
نکته ی بسیار مهمّ در مورد نماز شب آن است که اگر چه خداوند مهربان بنده ی سحرخیز و شب زنده دار خویش را از رزق و روزی مادی و دنیوی بی نصیب نمی گذارد، اما این نکته را نباید نادیده گرفت که، بزرگترین هدیه ای که از جانب خداوند به بنده می رسد، رزق معنوی است. رزقی که به وسیله ی آن، محفل اُنس و دوستی با خالق هستی برقرار شده، و بند بند وجود آدمی را به دریای محبّت الهی پیوند می زند و دریای بیکرانی که کویر جان انسان را از آب زلال خود براحتی سیراب می سازد.
ارتباط نزدیک و تنگاتنگی میان گناه و کم شدن روزی وجود دارد،حال اگر انسان در اثر غفلت و و فراموشی یاد خدا در دام گناه و معصیت گرفتار شد باید مانع ایجاد شده را از سر راه بردارد تا در نتیجه بتواند مرغ دل را به آسمان رحمت الهی پرواز داده و از سرچشمه ی فیض جوشان خالق هستی کام وجود خود را سیراب نماید
بنابراین به نماز شب نباید صرفاً نگاه مادی داشت، و کلاس آن را در این حدّ پایین آورد که به وسیله ی آن از خالق متعال، خانه وسیع، ماشین گرانقیمت، پول هنگفت، و سایر امور دنیوی را _که همگی در معرض زوال و نابودی است_ مطالبه نماییم، چرا که چنین نگرشی نسبت به نماز شب، یک نگاه سطحی و بچه گانه است، که به هیچ وجه در شأن این عمل ارزشمند ملکوتی نمی باشد.
در حقیقت کسی که توفیق نماز شب را پیدا کرده، از ناحیه ی خداوند بی همتا بالاترین رزق را دریافت نموده است، رزقی که هیچ یک از امور مادی و دنیوی، توانایی برابری با آن را ندارد، که اگر ما در این باره به کلمات حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) مراجعه نماییم به خوبی به این حقیقت خواهیم رسید.
ارزش نماز شب به اندازه ای است که عزیز ترین شخصیت عالم وجود رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) به آن اهتمام ویژه داشته و در مقام ارزش گذاری پیرامون نماز شب می فرماید: «الرَّكْعَتَانِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا»9:
دو رکعت از نماز شب که در دل شب خوانده می شود نزد من از دنیا و تمام آنچه در آن است محبوب تر می باشد.
چنان چه ملاحظه فرمودید: شدّت علاقه ی رسول خدا به نماز شب در حدّی است که اگر تمام دنیا را هم به او بدهند حاضر نمی شود حتی دو رکعت از آن را از دست بدهد.
آن پیامبر رحمت با اینکه می داند امیرالمۆمنین علی (علیه السلام) هیچ گاه نماز شبش را ترک نمی کند، اما با این وجود به دلیل اهمیت والای نماز شب در یکی از وصیّت های خویش خطاب به امیرالمۆمنین این چنین سفارش می کند که: «و علیك بصلاة اللیل، و علیك بصلاة اللیل، و علیك بصلاة اللیل!»10:
بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب!

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ق.ظ ]




عبرت اینجاست...

عبرت اینجاست!!
ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه السّلام، آقازاده ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین، پسر علی علیه السلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد!

ایام محرم، ایام عشق ورزی به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله روزهای همدلی با عترت رسول الله علیهم السلام و موسم اشک فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، حضرت سیدالشهداء علیه السلام است.
در این ایام، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می شوند، دل های عاشقان، بی قرار کربلا می گردند، پرچم های مشکی و کتیبه های عاشورایی، نسیم روح بخش حسینی را در هر کوی و برزن جاری می سازند.
ایام محرم، یادآور درس های عاشورا و تکرار پیام های نهضت کربلاست و این، مهم ترین نقش احیای ایام عزای حسینی است.
ما در این نوشتار ابتدا به برخی پیامهای عاشورا می پردازیم و بعد عبرت بزرگ عاشورا را اجمالا بررسی می کنیم:
درسهای اخلاقی عاشورا:
فلسفه قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است. خدا کند شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.
1برای عقیده و حق باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد.
2 زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود.
3 مرگ شرافتمندانه، «حیات ابدی» است و زندگی با ذلت، «مرگ تدریجی» است.
4 مرگ، پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجه «عمل و انتخاب» ماست.
5 در دوران حاکمیت جور و جهل، باید با «سلاح شهادت و خون»، ظالم را شکست و پردة جهل را درید، چون بی تفاوتی گناه است.
6 اگر پیشوایی امت را تبهکاران بی دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می رود.
7 امر به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است.
8 مسلمان حق ندارد در برابر «فساد» و «بدعت» و «تحریف»، سکوت کند و سازش نماید.
9 جز حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خودساخته و ربّانی، کسی حق زمامداری بر مسلمین را ندارد.
10 مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
11 شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جبّاران، «هیهات منا الذله» است.
12 انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده» باشد.
13 تکیه گاه، مولا و سرپرست مومن در همه حال و در هر جا «خدا»ست.
14 فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت طلبی»، «ایثار» و «مقاومت» است.
15 با ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، «نبرد تا شهادت».
16 مبارزان راه خدا، چه بکشند چه کشته شوند، پیروزند.
17 قیام برای خدا شکست ندارد و «شهادت» نوعی پیروزی است.
18 مرگ در راه عزّت «حیات ابدی» است و شهیدان «زندگان جاوید»اند.
19 مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنة امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می دهد.
20 باید تابع «تکلیف» و در پی انجام «وظیفه» بود، هر چه باشد و هر جا که باشد.
21 آنکه به وظیفه عمل می کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، «پیروز» است.
22 شکم های پر شده از «حرام»، دل ها را سنگ و گوش ها را سنگین و از شنیدن حق، کر می سازد.
23 «خواص» و چهره های شاخص، اگر در مقطع حساس به وظیفه خویش عمل نکنند، جامعه را به ذلت می کشند.
24 رفاه طلبی و دنیازدگی، مانع «عمل به تکلیف» و پیروی از «حق» می شود.
25 شیعه حسین«علیه السلام»، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازش نمی کند و عزت خود را نمی فروشد.
26 اصلاح طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است.
27 «خون» و «شهادت»، سلاحی برنده و دشمن شکن است.
28 «خون» بر «شمشیر» پیروز است.
29 هر روز «عاشورا» و همه جا «کربلا» و همه ماه ها «محرم» هستند.
30 عزاداری، رمز بقای حماسة عاشوراست و «سلاح اشک»، فریاد مظلومیت است.
اینها گوشه هایی از «درس های عاشورا» هستند. فلسفه قیام حسینی، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات و دعوت به عدالت است. خدا کند شاگردان لایقی در «مکتب حسینی» باشیم و در «کلاس عاشورا» از مردودشدگان نباشیم.
عاشورا؛ صحنه عبرت
اولین عبرتی که در قضیه ی عاشورا ما را به خود متوجه می کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلی الله علیه و آله، جامعه ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه ی اسلامی، چنین فداکاری ای بکند؟
غیر از درس، عاشورا یک صحنه ی عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می کند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را می گویند «عبرت».
شما اگر از جاده ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شده اند، می ایستید و نگاه می کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی ای، به این وضعیت منتهی می شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است.
اولین عبرتی که در قضیه ی عاشورا ما را به خود متوجه می کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلی الله علیه و آله، جامعه ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه ی اسلامی، چنین فداکاری ای بکند؟ این فداکاری حسین بن علی علیه السّلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسین بن علی علیه السّلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحی نبوی وضعیتی دید که هرچه نگاه کرد چاره ای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین باعظمتی! مگر چه وضعی بود که حسین بن علی علیه السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست.
روزگاری در مسجد و معبر جامعه ی اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم می خواند و مردم را موعظه می کرد و آن ها را در جاده ی هدایت با سرعت پیش می برد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آن ها حکومت می کرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن علی علیه السّلام، دید که چاره ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بی نظیر است. چه شد که به چنین مرحله ای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعه ی اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعه ی اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ اگر بیماری ای وجود دارد که می تواند جامعه ای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیر المومنین علیهماالسّلام بوده اند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم.
در واقع عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم. این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوری تر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی علیه السّلام، آقازاده ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین، پسر علی علیه السلام، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می نشست، سر بریده اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدم هایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیر المومنین علیه السّلام را به اسارت گرفتند! (بیانات آیة الله خامنه ای دام ظله در دیدار فرماندهان گردان های عاشورا 1371/04/22)

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:11:00 ق.ظ ]




سجده شکر ..کیفیت واثار آن...

سپاس نعمت‌های حق‌تعالی، نشان معرفت و ادب و بندگی است. در آیات و روایات، به مسئله شکرگزاری از نعمت‌ها، بسیار سفارش شده و اینکه یاد نعمت‌ها، محبت انسان را به خدا زیاد می‌کند و نعمت‌های الهی را مستدام و افزون می‌گرداند.

گرچه شکر نعمت‌ها، از توان و طاقت‌بشر بیرون است، ولی انسان باید به هر قدر که می‌تواند، سپاسگزاری احسان و نعمت و نیکی پروردگار باشد. یکی از شکل‌های شکر، سجده بر خاک کردن و پیشانی بر خاک‌نهادن در برابر خداوند و شکر گفتن اوست.

و «سجده شکر» یکی از تعقیبات نماز به حساب آمده است.

(مرحوم علامه مجلسی، جلد 83 بحار الانوار).

سجده کمال انسان و نهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است که انسان خود را نمی‌بیند و تمام عظمت و بزرگی را از ن خداوند می‌داند؛ لذا این حالت، بهترین حالت برای بنده است، خصوصاً هنگامی که توأم با ذکر و شکرگزاری لفظی و قلبی باشد

قال مولانا الامام المهدی- عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(سَجْدَهُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَأَوْجَبِها … فَإِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَی الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ، کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَی النَّوافِلِ، وَالسَّجْدَهُ دُعاءٌ وَتَسْبیحٌ) [احتجاج، ج 2، ص 308 ; بحارالأنوار، ج 53، ص 161، ح 3 ; و وسائل الشیعه، ج 6، ص 490، ح8514] ؛

سجده‌ی شکر، از لازم‌ترین و واجب‌ترین مستحبات الهی است … همانا، فضیلت دعا و تسبیح پس از واجبات بر دعای بعد از نوافل، همانند فضیلت واجبات بر نوافل است. سجده، دعا و تسبیح است.

حدیث شریف، قسمتی از پاسخ امام مهدی (علیه السلام) به سؤال‌های محمّد بن عبداللّه حمیری است. حضرت، در این کلام، به اهمیّت یکی از مستحبات، یعنی سجده‌ی شکر اشاره می‌کند و بعد از آن به دعا و تسبیح بعد از فرایض پرداخته، فضیلت آن را مانند فضیلت فریضه بر نوافل می‌داند و نیز اصل سجده و قرار دادن پیشانی بر خاک را در اجر و ثواب به منزله‌ی دعا و تسبیح می‌داند.

از بررسی آیات و احادیث به دست می‌آید که همه‌ی واجبات و یا همه‌ی مستحبات، در یک سطح و اندازه نیستند؛ مثلاً اهمیّت نماز، در میان واجبات، از همه بیش‌تر است؛ زیرا، قبولی اعمال، به قبول شدن نماز بستگی دارد. در میان مستحبات ـ برابر این حدیث ـ اهمیّت سجده‌ی شکر، از همه‌ی مستحبات بیش‌تر است. شاید علّت، این باشد که سجده‌ی شکر، کلید افزایش و تداوم نعمت است؛ یعنی هر گاه انسان با دیدن و یا رسیدن به نعمتی، شکر گزارد، آن نعمت تداوم می‌یابد و نعمت‌های دیگر نیز نازل می‌گردند. این نکته در قرآن به صراحت آمده است:

(لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ) [سوره‌ی ابراهیم، یه ی 7] ؛ اگر شکر نعمت به جای آورید، بر نعمت شما می‌افزایم.

حضرت (علیه السلام) در این حدیث به چند نکته اشاره می‌فرماید:
1. سجده‌ی شکر، زمان و مکان خاصّی ندارد، ولی با توجّه به این حدیث، بهترین زمان برای این کار بعد از نمازهای واجب و نوافل است.

2. سجده کمال انسان و نهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است که انسان خود را نمی‌بیند و تمام عظمت و بزرگی را از ن خداوند می‌داند؛ لذا این حالت، بهترین حالت برای بنده است، خصوصاً هنگامی که توأم با ذکر و شکرگزاری لفظی و قلبی باشد.

3. ثواب دعا و تسبیح بعد از نمازهای واجب، از ثواب دعا و تسبیح پس از نمازهای نافله خیلی بیش‌تر است، همان گونه که فضیلت فرایض از نوافل بیش‌تر است.

4. حضرت (علیه السلام) با بیان این که سجده، دعا و تسبیح است، می‌فهماند که خود سجده هم یک نوع تسبیح و دعاست و همان گونه که ذکرِ پس از نماز، مطلوب است، سجده کردن هم کاری مستحب است؛ زیرا غایت و هدف از دعا و تسبیح، خضوع و خشوع و تذلّل برای خداوند متعال است، و شکّی نیست که این غایت، در سجده، به نحو اتمّ و اکمل است.

امام صادق علیه السلام.
هر گاه بنده نماز بگزارد و سجده شکر کند، پروردگار حجاب میان او و فرشتگان را بر می‌دارد و می‌گوید: ای فرشتگان من! به بنده‌ام بنگرید که واجب مرا انجام داد و پیمانم را به پایان برد، ن گاه به خاطر نعمت‌هایی که به او ارزانی داشته‌ام برای من سجده شکر کرد

«سجدة الشکر واجبه علی کل مسلم نتم بها صلاتک و ترضی بها ربّک، و تعجب الملائکة منک و انّ العبد اذا صلّی ثمّ سجد سجدة الشکر فتح الربّ تبارک و تعالی الحجاب بین العبد و بین الملائکة، فیقول: یا ملائکتی! انظروا إلی عبدی ادّی فرضی و اتمّ عهدی ثمّ سجد لی شکراً علی ما انعمت به علیه، ملائکتی! مادا له عندی؟ قال: فتقول الملائکة: یا ربنا رحمتک، ثمّ یقول الرّب تبارک و تعالی: ثم ماذا له؟ فتقول الملائکة: یا ربنا جنتک، فیقول الرّب تبارک و تعالی: ثمّ ما ذا له؟ فتقول الملائکة: یا ربنا! جنتنک فیقول الرّب تبارک و تعالی: ثمّ ما ذا له؟ فتقول الملائکه : یا ربنا! کفایة مهمه، فیقول الله تبارک و تعالی: ثمّ ماذا له؟ فان: و لا یبقی شیء من الخیر الاّ قالته الملائکة، فیقول الله تعالی: یا ملائکتی! ثمّ ماذا؟ فتقول الملائکة: یا ربنا لا علم لنا، قال: فیقول الله تبارک و تعالی: اشکر له کما شکر لی و اقیل إلیه به فضلی و اریه وجهی» (المجبة البیضاء ج 1 ص348)؛ شجده شکر بر هر مسلمانی واجب است به وسیله سجده شکر است که نماز خود را کامل می‌کنی و پروردگارت را خشنود می‌سازی و فرشتگان از تو تعجب می‌کنند. هر گاه بنده نماز بگزارد و سجده شکر کند، پروردگار حجاب میان او و فرشتگان را بر می‌دارد و می‌گوید: ای فرشتگان من! به بنده‌ام بنگرید که واجب مرا انجام داد و پیمانم را به پایان برد، ن گاه به خاطر نعمت‌هایی که به او ارزانی داشته‌ام برای من سجده شکر کرد. ای فرشتگان من! یا او نزد من چه پاداشی خواهد داشت؟ فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! رحمت تو پاداش اوست. ن گاه پروردگار می‌گوید: سپس چه پاداشی خواهد داشت؟ فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! بهشت تو پاداش اوست. پس پروردگار می‌گوید: آن گاه چه پاداشی خواهد داشت؟ فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! کفایت مهمّات او پاداش اوست. باز خداوند می‌گوید: بعد از این‌ها چه پاداشی خواهد داشت؟ امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ یک از خوبی‌ها باقی نمی‌ماند مگر این که فرشتگان آن را در پاسخ می‌گویند. پس خداوند می‌گوید: ای فرشتگان من! دیگر چه پاداشی خواهد داشت؟ فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! ما نمی‌دانیم. امام علیه السلام فرمود: پس خداوند می‌گوید: همان گونه که او شکر مرا کرد من نیز از او تشکر می‌کنم و فضل و بخشش خود را به او متوجه می‌سازم و خشنودی خویش را به او نشان می‌دهم.

در انجام این سجده شرط خاصّى وجود ندارد و به هر صورت که آورده شود، صحیح است. ولى بهتر است مانند سجده نماز، بر هفت عضو سجده کند و پیشانى را بر چیزى گذارد که در نماز بر آن مى گذارد. و افضل آن است که بر خلاف سجده نماز، آرنج را نیز بر زمین بگذارد

«من سجد سجدة لبشکرنعمة و هو متوضی کتب الله له عشر حسنات، و محا عنه عشر خطیئات عظام» (مشکات الانوار ص 29) ؛ هر کس با حالت وضو برای شکر نعمتی سجده کند خداوند ده حسنه برای او می‌نویسد و ده گناه بزرگ از او می‌زداید.

امام کاظم علیه السلام
«کان ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام یسجد بعد ما یصلّی فلا یرفع راسه حتّی یتعالی النّهار » (روضة المتقین ج 2ص 38)؛ حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام پس از نماز خویش سر به سجده می‌گذاشت و سر بر نمی‌داشت تا آن که روز بالا می‌مد.

کیفیت سجده شکر :
در انجام این سجده شرط خاصّى وجود ندارد و به هر صورت که آورده شود، صحیح است. ولى بهتر است مانند سجده نماز، بر هفت عضو سجده کند و پیشانى را بر چیزى گذارد که در نماز بر آن مى گذارد. و افضل آن است که بر خلاف سجده نماز، آرنج را نیز بر زمین بگذارد ،(کافى، جلد 3، صفحه 324، حدیث 14) و سنّت است که نخست پیشانى را بر زمین گذارد، سپس طرف راست صورت را و آنگاه طرف چپ صورت را و در نهایت نیز پیشانى را بر زمین بگذارد،(همان مدرک، صفحه 325، حدیث 17.)

اذکار سجده شکر
مرحوم «شیخ طوسى» در «مصباح المتهجّد» در بخش سجده شکر فرموده است:
مستحب است در سجده براى برادران مؤمن خویش دعا کند و بگوید:

اَللّهُمَّ رَبَّ الْفَجْرِ وَاللَّیالِى الْعَشْرِ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ، وَاللَّیْلِ اِذا یَسْرِ، وَرَبَّ
خدایا اى پروردگار سپیده دم و شبهاى ده گانه و شفع و وتر (و پروردگار) شب هنگامى که بگذرد و پروردگار

کُلِّ شَىْء، وَاِلهَ کُلِّ شَىْء، وَ خالِقَ کُلِّ شَىْء، وَمَلیکَ کُلِّ شَىْء، صَلِّ
همه چیز معبود همه چیز و آفریننده همه چیز و مالک هر چیز درود فرست

عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ، وَافْعَلْ بى وَبِفُلان وَفُلان ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَلا تَفْعَلْ بِنا ما
بر محمّد و آل او و انجام ده درباره من و فلانى و فلانى آنچه را تو شایسته آنى و انجام مده درباره ما آنچه

نَحْنُ اَهْلُهُ، فَاِنَّکَ اَهْلُ التَّقْوى وَ اَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.(مصباح المتهجد، صفحه 241.)
را ما سزاوار آنیم زیرا که تو اهل تقوا و اهل آمرزشى.

به جاى «بِفُلان وَ فُلان» نام افراد مورد نظر را بگوید.
و چون سر از سجده برداشت دست خود را بر موضع سجود خود بکشد و آنگاه به طرف چپ صورت و سپس به پیشانى خویش بکشد و بعد از آن به جانب راست صورت خود دست بکشد و این کار را سه مرتبه انجام دهد، و در هر مرتبه بگوید:

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ، اَلرَّحْمنُ الرَّحیمُ،
خدایا از آن توست ستایش معبودى نیست جز تو داناى غیب و شهود بخشاینده مهربان

اَللّهُمَّ اَذْهِبْ عَنِّى الْهَمَّ وَ الْغَمَّ وَالْحَزَنَ وَالْفِتَنَ، ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ.(همان مدرک، صفحه 243.)
خدایا دور کن از من اندوه و غم و دگرگونیها و آشوبها را آنچه آشکار است و آنچه پنهان

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




نماز شب وآثار آن در دنیا...

 

آثار نماز شب در دنیا
نماز شب که یکی از عبادات خالص اولیای خدا و از برنامه های سازنده اسلامی به شمار می رود انسان را به وادی معنویات نزدیکتر می کند. نماز شب درس خودسازی و خلوت کردن با خالق خود را که از نیازهای طبیعی انسان است به انسان می آموزد ،نماز شب تاثیر بسزایی در سه عالم دارد هم در دنیا و هم در برزخ و هم در قیامت.

تاثیر نماز شب در دنیا، ابعاد گسترده ای دارد هم تاثیر در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی، و هم تاثیر در باطن و ظاهر انسان دارد.نماز شب رفع مشکلات و گرفتاری و رفع بیماری های روحی و جسمی را نیز در برمی گیرد.

در اینجا چند نمونه از احادیثی که از معصومین علیهم السلام در مورد آثار نماز شب رسیده است را بیان می کنیم:

1- بازداشتن از گناه
یکی از آثار نماز شب بازداشتن انسان از گناه است.بهترین وسیله ای که مانع گناه انسان می شود و قرآن کریم و روایات ائمه معصومین علیهم السلام آن را امضا کرده است نماز است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: « فإنّ صلاة الیل مِنهاةٌ عنِ الاثم؛ نماز شب انسان را از گناه باز می دارد.»

بعضی ها به نماز یومیه اکتفا می کنند و می گویند همین نماز ما را بیمه می کند لازم نیبست کمه نماز شب بخوانیم و یا اهمیت نمی دهند. می بینیم که اولیای خدا که پاک هستند و گرفتار گناه نشدند به وسیله همین نماز یومیه و نماز شب است. هر کدام از این ها خواص خود را دارد. بزرگان و مردان شب، انتظار شب را می کشند. اگر گناه و خطایی در طول روز انجام دهند نماز شب آن را پاک می کند. مکمل نماز یویمیه ، نماز شب است.

امام باقر علیه السلام فرمودند: «إنما جُعِلَت النّافلةُ لِیُتَمِّ بها ما أفسَدَهُ من الفریضة؛ همانان (نماز) نافله را به خاطر این جهت قرار دادند که جبران فساد نمازهای واجب را کند.» (1)

2- ریزش گناهان

یکی دیگر از آثار نماز شب ریزش گناهان است.نماز حسنه ای است که در دل های مومنین وارد شده و آثار معصیت و تیرگی هایی که دلهایشان از ناحیه سیئات کسب کرده از بین می برد.
در قرآن کریم آمده است: «و اقم الصلوة طرفی النهار و زلفا من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذکرین؛ نماز بگزار در آغاز و انجام روز و ساعاتی از شب، زیرا نیکی ها بدیها را از میان می برند این تذکری است برای انها که اهل تذکرند.» (2)

این نشان دهنده اهمیت و تاثیر و قدرت نماز است و این یک فضل و لطف الهی است در حق بندگان. خداوند دوست ندارد بندگانش آلوده به گناه شوند و اگر هم گناه کردند برای محو آن گناه به ما دستور داده نماز بخوانید . این به این معنا نیست که ما گناه کنیم بعد نماز بخوانیم تا آن گناه از بین برود بلکه این یک فرصت و امتیاز و فضلی است برای بندگان که اگر سهوا گناه نمودند و اصرار بر گناه نداشتند از آن استفاده نمایند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: « صلاة المومن بالیل تذهب بما عمل من ذنب بالنهار؛ نماز شب گناهانی را که مومن در روز مرتکب شده است را از بین می برد.»(3)

3- رفع مشکلات و گرفتاریها
یکی دیگر از آثار نماز شب رفع مشکلات و گرفتاریها است،در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است: «ای مردم هیچ کس از شما نیست مگر اینکه مشکلات و گرفتاریها همچون کمربندی او را محاصره کرده است. پس زمانی که دو سوم شب گذشت و یک سوم آن باقی ماند ملکی بر او وارد می شود و به او می گوید: ذکر خدا بگو که صبح نزدیک است. پس چنانچه او حرکت کرد و ذکر خدا را گفت یک گره از گرفتاریهایش گشوده می شود و اگر او بلند شد و وضو گرفت و داخل نماز شد همه گرفتاریها از او گشوده می شود پس صبح می کند در حالی که همچون مردمک چشم (روشن و پاکیزه) گردیده است.»(4)

4- کسب نور دائم از بیداری شب
حضرت عیسی می فرماید: « طوبی للذین یتهجدون من الیل . اولئک الذین یرثون النور الدائم من اجل انهم قاموا فی ظلمه الیل؛ خوشا به حال کسانی که شب را بیدار می مانند . اینانند که نور دائم را از آن رو که در تاریکی شب به پا خاسته اند به ارث می برند.»(5)

5- نورانیت و زیبایی صورت
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: « من کثرت صلاته بالیل حسن وجهه بالنهار؛ هر که بیشتر نماز شب بخواند هنگام روز زیبا و نورانی است.»(6)

6- به اجابت رسیدن دعا
از دیگر آثار نماز شب استجابت دعا است،امام صادق علیه السلام می فرماید: « کسی که در قنوت نمازوتر, چهل مومن و سپس برای خود دعا کند خداوند دعاهای وی را مستجاب می گرداند.»(7)

7- گشایش درهای آسمان
از دیگر آثار نماز شب گشایش درهای آسمان است.حضرت هادی علیه السلام می فرمود: «گاه هست که بنده برای نماز شب برخیزد و خواب بر وی غلبه کند چندان که او را به راست و چپ کشاند و گاهی چانه اش به سینه اش رسد، حق تعالی امر فرماید که درهای آسمان را بگشایند و فرشتگان را ندا دهند که نظر کنید که این بنده من در راه نزدیکی به من چه سختی ها می کشد در چیزی که بر وی واجب نساخته ام به امید سه چیز: یا گناهش را بیامرزم یا توبه روزیش گردانم و یا رزق و روزی او را زیاد کنم. ای فرشتگان شما را گواه می گیرم که من همه را بدو عطا کردم» (8)

8- درمان بیماریها
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «بر شما باد به اقامه نماز شب، زیرا نماز شب سنتی است از پیامبرتان رسول خدا . نماز شب عادت و رسم صالحان و پاکان است که قبل از شما بودند و نماز شب موجب دفع بلا و بیماریها و دردها از بدن می شود.»(9)

9- زیاد شدن روزی
امام صادق علیه السلام فرمودند: «نماز شب روزی را جلب می کند.» (10)

10- خوشبویی بدن
امام صادق علیه السلام می فرماید: «صلوه الیل تطیب الریح؛ نماز شب انسان را خوشبو می کند»(11)

كیفیت نماز شب
نماز شب مجموعاً یازده ركعت است:
1. هشت ركعت آن، كه دو ركعت، دو ركعت، مانند نماز صبح خوانده می شود یعنی چهار دو ركعتی به نیت نماز شب می باشد.

2. دو ركعت نماز شفع: بهتر است در ركعت اول آن بعد از حمد، سوره «ناس» و در ركعت دوم بعد از حمد، سوره «فلق» خوانده شود.

3. یك ركعت نماز وتر: بعد از حمد سه بار سوره «توحید» و یك بار سوره «فلق» و یك بار سوره «ناس» بخوانیم و می‌توان یك سوره تنها خواند، سپس دستها را برای قنوت به سوی آسمان بالا می بریم و حاجات خود را از خدا می خواهیم.
-و برای چهل مؤمن دعا می كنیم(چهل بار بگویید ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنینَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمینَ وَ اَلْمُسلِماتْ )

-و طلب مغفرت می كنیم و هفتاد مرتبه می گوییم: «استغفرالله ربّی و اتوبُ الیه».
از پروردگار خود طلب آمزرش و مغفرت می كنیم و به سوی او بازگشت می نمایم.

-آن گاه 7 بار می گوییم «هذا مقامُ العائذٍٍِ بكَ منَ النّارِ»؛ (این است مقام كسی كه از آتش قیامت به تو پناه می برد)

-و بعد از آن 300 مرتبه می گوییم: «العفو» و سپس می گوییم: «ربّ اغفرلی و ارحمنی وتُب عَلیَّ انّكَ انتَ التّوابُ الغفُورُ الرّحیم».[4]و سپس ركوع + سجده + تشهد + سلام .در پایان نماز شب تسبیحات فاطمة زهرا (س) را میگوئیم.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:57:00 ق.ظ ]




آیت الله صدیقی:
ابراهیم بنده‌ مخلص خدا بود/ امام حسین (ع) وارث انبیاء
آیت الله صدیقی گفت: امام حسین (ع) یک نفر نیست، امام حسین (ع) همه‌ی پیغمبران است، همه‌ی اولیاء الهی است، همه‌ی قدسیان عالم در وجود امام حسین (ع) خلاصه شده‌اند.
وارث:

متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله صدیقی در شب هشتم محرم است که از نظر می گذرد. فایل صوتی این سخنرانی را نیز می توانید از لینک بالا دریافت کنید.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْم الدِّینِ».
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی‏ إِلَیْهِ».[۲]
تسلیت به مناسبت شهادت سالار شهیدان
به محضر مبارک صاحب عالم و صاحب ماتم، مولای‌مان امام عصر (ارواحنا فداه) و به محضر مرجع بزرگوار رهبر عزیز، نایب آن بزرگوار و به همه مسلمانان و مردم ایران تسلیت عرض می‌کنم.
چون شب اوّل که شب هشتم این محفل نورانی است معمولاً رسم بر این است که به نام نامی حضرت علی اکبر (ع) نامگذاری شده است با عنایت خدا جملاتی راجع به شأن و برکات جوانی و ظرفیت که خداوند برای این مقطع عمر قرار داده است را خدمت شما عرضه می‌داریم.
اقدامات حضرت ابراهیم (ع) در دوران جوانی
خداوند متعال برای حضرت ابراهیم (ع) مناصبی را در قرآن مطرح فرموده است و ابراهیم (ع) را جزء الگوها حتّی برای امّت اسلامی قرار داده است که در سوره‌ی مجادله بیان فرموده است.
خصوصیت اوّلی که حضرت ابراهیم (ع) دارد و در دوره‌ی جوانی حضرت ابراهیم (ع) این مأموریت اجرا شده است در سوره‌ی مبارکه‌ی انبیاء بیان شده است و آن بت‌شکنی حضرت ابراهیم بود. گفتند: «مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا»[۳] در جواب نمرود گفته شد: «فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ»[۴] جوانی این کار را انجام داده است که به او ابراهیم گفته می‌شود.
حضرت ابراهیم (ع)، بت‌شکن بی‌باک
حضرت ابراهیم (ع) تبر برداشت و با این‌که فضای عالم با ظلمت شرکت مملو بود، خفقان استبداد نمرودی نفس‌ها را خاموش کرده بود، یک‌تنه از یک فرصت بسیار مناسب استفاده کرد و وارد بت‌خانه شد و همه‌ی بت‌ها را فرو ریخت و در هم شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت. وقتی پرسیدند چه کسی این کار را انجام داده است، معلوم شد یک جوان این کار را انجام داده است.
تهاجم عملی و فرهنگی حضرت ابراهیم (ع)
کلمات قرآن با محاسبات ریاضی و فوق ریاضی است. چرا «فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ»؟ جوانی که ابراهیم نامیده شد این اقدام قهرمانانه را انجام داده است. وقتی حضرت ابراهیم (ع) را احضار کردند و پرسیدند چه کسی این کار را انجام داده است و چرا این کار را انجام داده‌ای؟ فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ»[۵] چرا به من نسبت می‌دهید؟! تبر روی دوش بت بزرگ است، اگر می‌تواند حرف بزند از او بپرسید. این‌جا بود که حضرت ابراهیم (ع) هم بت‌های آن‌ها را شکست و هم در یک مرحله‌ی عملی، در یک تهاجم فرهنگی بسیار پر حجم فرمود: «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۶].

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-07-27] [ 08:04:00 ق.ظ ]




پاسخ جبرائیل به عیسی بن مریم(ع) درباره زمان برپایی قیامت
جبرائیل علیه‌السلام در پاسخ به سوال حضرت عیسی بن مریم علیه‌السلام درباره زمان برپایی قیامت گفت قیامت جز ناگهانی و بی خبر برپا نمی‌شود.
وارث:
امام جعفر صادق علیه‌السلام:
عیسى بن مریم علیهماالسلام از جبرئیل علیه السلام پرسید: کى قیامت بر پا مى‏‌شود؟
جبرئیل چنان بی تاب و مضطرب شد که از هوش رفت و چون به هوش آمد، گفت: اى روح اللّه‏! من در این باره بیشتر از تو نمی‌دانم.
هر آن‏که در آسمانها و زمین است از آنِ خداست، قیامت جز ناگهانى و بى خبر بر شما وارد نمی شود.

متن حدیث:

الامامُ الصّادقُ علیه ‏السلام:
قالَ عیسَى بنُ‏ مریَمَ علیهماالسلام لِجَبرَئیلَ علیه السلام: مَتى قِیامُ السّاعَةِ ؟ فَانتَفَضَ جَبرَئیلُ انتِفاضَةً اُغمِیَ علَیهِ مِنها ، فلَمّا أفاقَ قالَ : یا روحَ اللّه‏ِ ، ما المَسؤولُ أعلَمُ بِها مِنَ السّائلِ ، ولَهُ مَن فی السَّماواتِ والأرضِ ، لا تَأتیکُم إلاّ بَغتَةً.

«قصص الأنبیاء، صفحه 271»

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:01:00 ق.ظ ]




ذکری از آیه الله بهجت برای رفع گرفتاریها
چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج: بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-07-26] [ 08:09:00 ق.ظ ]




معنای «حیا» با توجه به لغت، اخلاق، آیات و روایات چیست؟
پرسش
حیا را با توجه به لغت، اخلاق و آیات و روایات معنا کنید.
پاسخ اجمالی
در لغت، سه معنا برای حیا وجود دارد: «تغیّر و انکسار (اثرپذیرى) درونى»؛ «انقباض(گرفتگی) نفس از زشتی‌ها»؛ «عامل بازدارندگی در برابر گناه».
در منابع اخلاقی در تعریف حیا از تعبیرهاى گوناگونی استفاده شده است؛ مانند این‌که حیا، عبارت است از محصور شدن نفس و انفعال آن در ارتکاب حرام‌هاى شرعى، عقلى و عرفى، به جهت ترس از سرزنش و نکوهش مردم.
روایات درباره شرم و حیا دو رویکرد دارند. دسته‌ای از روایات، به نظارت خداوند می‌پردازند؛ جهان را در محضر خداوند معرفی می‌کنند و مردم را به حیا کردن از خداوند، فرا می‌خوانند. دسته‌ای دیگر، مردم را به حضور و نظارت فرشتگان توجّه می‌دهند و از این راه آنان را به حیا دعوت می‌کنند.

پاسخ تفصیلی
یکی از عوامل مؤثر در حفظ پاک‌دامنى انسان، صفت شرم و حیا است. انسان به همان میزان که از این صفت پسندیده بهره‌مند است، از کارهاى زشت و نامشروع دورى می‌کند. در این زمینه‏ به پاسخ پرسش مطرح شده بر اساس بخش‌های ذیل می‌پردازیم.
الف. حیا از نگاه لغت‌شناسان‏
مطالعه دیدگاه لغت‌شناسان در تعریف حیا، نشان می‌دهد که تقریباً همه آنان در یک مسیر حرکت کرده و تعریف‌هاى نزدیک به هم ارائه کرده‌اند. در این‌جا به برخی از این تعریف‌ها اشاره می‌شود:
1. حیا، عبارت است از دگرگونى حال و اثرپذیری که به جهت ترس از آنچه عیب شمرده و نکوهش می‌شود، حاصل می‌گردد.[1]
2. حیا، انقباض(گرفتگی) نفس از زشتی‌ها و ترک آن به جهت زشت بودن.[2]
3. حیا، عبارت است از انقباض (گرفتگى) و انزوا (دوری‌گزینى) از کار زشت، به جهت ترس از مذمّت مردم.[3]
خلاصه این‌که؛ در تعاریف اهل لغت، سه محور وجود دارد: 1. «تغیّر و انکسار (اثرپذیرى) درونى»؛ 2. «انقباض نفس»؛ 3. حیا «عامل بازدارنده». لذا می‌توان گفت: این سه محور، بیانگر جنبه‌هاى مختلف حیا می‌باشند که به ویژگی‌هاى روانى و کارکرد و خودنگه‌داری حیا پرداخته‌اند.
ب. حیا از منظر علماى اخلاق‏
در منابع اخلاقی در تعریف حیا از تعبیرهاى گوناگونی استفاده شده است، که در این‌جا نمونه‌هایی از آنها را می‌آوریم:
1. «حیا، عبارت است از حصر(محصور شدن) نفس و انفعال(درماندگى) آن در ارتکاب حرام‌هاى شرعى و عقلى و عرفى، به جهت ترس از سرزنش و نکوهش مردم»؛[4] یعنى ترس از سرزنش مردم موجب می‌شود که انسان در مواجهه با امور سه‌گانه حرام شرعى، عقلى و عرفى، منفعل شده، از نظر روانى دچار حصر و تنگنا گردد.
2. «حیا، ملکه‌اى نفسانى است که موجب انقباض نفس از فعل قبیح(کار زشت) و انزجار(بیزاری) آن از کار خلاف ادب می‌گردد. این کار به جهت ترس از سرزنش صورت می‌گیرد».[5]
در این تعریف از واژه انقباض استفاده شده است. روان انسان هنگام مواجهه با امورى که خوشایند ارزیابى می‌شوند، منبسط (گشوده و باز) می‌گردد و در مقابل، هنگام مواجهه با امورى که ناخوشایند ارزیابى می‌شوند، منقبض (گرفته و بسته) می‌گردد. هنگام حیا، روان انسان منقبض می‌گردد؛ از این‌رو در این تعریف از این واژه استفاده شده که بیانگر حقیقت یاد شده است. همچنین از واژه انزجار نیز استفاده شده که غیر از انقباض است و نشان می‌دهد که از دیدگاه این تعریف؛ حیا، همراه با انزجار و نفرت از موضوع حیا نیز هست.[6]
3. «حیا، نورى است که جوهرش صدر ایمان است و تفسیرش توقّف در هر چیزى که مخالف توحید و معرفت باشد».[7]
در این تعریف، فقط به جنبه بازدارندگى حیا اشاره شده و از بیان حالت‌هاى روانى آن و همچنین ویژگی‌هاى موضوع حیا، چیزى به چشم نمی‌خورد.
4. «حیا، خصلتى است که انسان را بر ترک کردن فعل قبیح و جلوگیرى از کوتاهى کردن در حقّ دیگران بر می‌انگیزد».[8]
در این تعریف، به جنبه بازدارندگى اشاره شده و به یکى از مصادیق آن نیز تصریح شده است.
از مجموع تعریف‌هاى اخلاقی چند نکته به دست می‌آید:
یکم. حیا، هنگام مواجه شدن با یک فعل قبیح رُخ می‌دهد.
دوم. در این حالت، روان انسان، حالت انکسار، انفعال، انقباض، انزجار و انحصار پیدا می‌کند.
سوم. این نوع برانگیختگى در عمل، هم موجب انجام دادن یک کار است و هم موجب ترک یک کار که از آن به عنوان تنظیم رفتار یاد می‌شود.
چهارم. حیا، زیر مجموعه ترس است؛ زیرا علّت برانگیختگى هنگام مواجهه با یک کار زشت؛ یا ترس از سرزنش و نکوهش مردم است، و یا ترس‏ از ارتکاب آن.
پنجم. منشأ زشت دانستن یک عمل، یا شرع است یا عقل و یا عرف و آداب یک جامعه.[9]
ج. حیا از منظر آیات و روایات‏
روایات درباره شرم و حیا دو رویکرد دارند. الف. دسته‌ای از روایات، به نظارت خداوند می‌پردازند و جهان را در محضر خداوند معرفی می‌کنند و مردم را به حیا کردن از خداوند، فرا می‌خوانند. ب. دسته‌ای دیگر، مردم را به حضور و نظارت فرشتگان توجّه می‌دهند و آنان را به حیا فرا می‌خوانَد.
در این‌جا به برخی از آیات و روایات در دو دسته اشاره می‌شود:
الف. دسته اول:
1. قرآن مجید، هنگام طرح داستان خلوت کردن زلیخا با حضرت یوسف(ع)، در بیان علّت امتناع حضرت یوسف(ع) می‌فرماید: «آن زن قصد او کرد؛ و او (یوسف) نیز، اگر برهان پروردگار را نمی‌دید، قصد وى می‌نمود».[10]
در این آیه شریفه، از «برهان پروردگار»، به عنوان عامل بازدارندگى از گناه اشاره شده است. امام زین ‏العابدین(ع) در تفسیر «برهان پروردگار» می‌فرماید: «زن عزیز مصر به سوى بُت رفت و پارچه‌اى بر روى آن انداخت. یوسف از او پرسید: “براى چه این کار را کردى؟". پاسخ داد: شرم دارم از این‌که این بت، ما را ببیند! در این هنگام، یوسف به وى گفت: “آیا تو شرم می‌کنى از چیزى که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه می‌فهمد و نه می‌خورد و نه می‌نوشد؛ ولى من شرم نکنم از کسى که بشر را آفریده و او را دانش آموخته است؟!". این، معناى سخن خداوند است که می‌فرماید: اگر بُرهان پروردگارش را ندیده‏ بود».[11]
آنچه باعث حیاى زلیخا شد، ناظر بودن بُت بود، هر چند نظارت او بر اعمال‏ بشر، خیال باطل است و آنچه مایه شرم حضرت یوسف(ع) شد، این بود که خداوند، آگاه و ناظر بر اعمال بشر است.
2. با توجه به تحلیل ماهیت و معنای حیا؛ آیه شریفه «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَرى‏»[12] (مگر ندانسته که قطعاً خدا [همه کارهایش را] می‌بیند؟) با موضوع حیا رابطه تنگاتنگ دارد و بیانگر آن است؛ بدون این‌که از واژه حیا استفاده شده باشد.
در آغاز رسالت پیامبر اکرم(ص)، هنگامى که ایشان مورد آزار یکى از مشرکان قریش قرار گرفتند، خداوند، وى را به حیا فراخواند و فرمود که آیا نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟![13]
3. پیامبر اکرم(ص): «شرم کنید امروز از این‌که خداوند از تمام امور شما آگاه است».[14]
4. امام على(ع): «از خدایى پروا داشته باشید که در دید او هستید و زمام شما به دست اوست و حرکات شما در اختیار او است: اگر پنهان سازید، آگاه است و اگر آشکار سازید، می‌نگارد. براى این کار، نگهبانان و مراقبان ارجمندى قرار داده که هیچ حقّى را فرو نمی‌گذارند و هیچ چیزى را به باطلْ ثبت نمی‌کنند».[15]
5. امام زین العابدین(ع): «از خداوند متعال بترس، چون بر تو قدرت دارد، و از او شرم کن، چون به تو نزدیک است».[16]
6. امام باقر(ع): «از خدا شرم کن، به آن اندازه که به تو نزدیک است، و از او بترس، به اندازه‌اى که بر تو قدرت دارد».[17]
7. امام صادق(ع): «بدان که تو در پیشگاه کسى هستى که تو را می‌بیند، هر چند تو او را نمی‌بینى».[18]
ب. دسته دوم:
امام صادق(ع) با اشاره به نظارت فرشتگان بر اعمال آدمى می‌فرماید: «هر کسی که در خلوت، زمینه گناه برایش فراهم شود و خداوند متعال را مراقب خود بداند و از فرشتگان نگهبان، حیا کند، خداوند، همه گناهان او را می‌آمرزد، هر چند به اندازه گناهان جنّ و انس باشد».[19]
همچنین از دیدگاه امام صادق(ع) اساساً فلسفه ناظر قرار دادن فرشتگان، همین است که مردم با توجّه به وجود و حضور آنان، دست از گناه بردارند.[20]
جمع‌بندی از این دسته احادیث
یک. توجّه به دیدن خداوند و درک حضور او، حیا را بر می‌انگیزد. در حقیقت، خداوند پیش از آن‌که مردم را به ترس فرا بخوانند، به حیا فراخوانده است و این، جایگاه و اهمّیت حیا را در نظام تربیتى اسلامى می‌رساند.
دو. در این احادیث؛ به دو صفت از صفات خداوند، اشاره شده است: یکى قدرت خداوند و دیگرى نزدیکى خداوند که نشان از آگاهى و اطّلاع خداوند از رفتار بشر دارد. آن‌گاه، قدرت، عامل ترس دانسته شده و نزدیک بودن و اطّلاع خداوند، عامل حیا و شرم. بنابر این، عامل برانگیختن ترس، توجّه قدرت خداوند است و عامل برانگیختن حیا، آگاهى و نظارت خداوند.
سه. از دیدگاه روایات، فصل مُقَوّم و وجه تمایز حیا از دیگر بازدارنده‌ها، عنصر «نظارت» است؛ یعنى آنچه حیا را بر می‌انگیزد، حضور و نظارت ناظر است. معمولاً رفتار انسان در جمع، با رفتار او در خلوت، تفاوت می‌کند. تفاوت رفتار در خلوت و جلوت، به جهت تفاوت در حضور و عدم حضور است. آن‌جا که تنها باشد و حضور هیچ‌کس را حس نکند و هیچ چشمى را ناظر رفتار خود نداند، کارهایى را به راحتى انجام می‌دهد که ممکن است در حضور دیگران، حاضر به انجام دادن آن نباشد. اگر در تنهایى و خلوت خود، آماده انجام دادن کارى شده باشد که به نظر نادرست می‌آید و ناگهان متوجّه شود کسى وارد شده و ناظرى وجود دارد، دست از آن کار می‏کشد. یا اگر بعداً بفهمد کسى ناظر اعمال او بوده است، سرافکنده می‌شود و عرق شرم بر پیشانى او می‌نشیند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




آیا می دانید زکات علم نشر دادن آن است

..وزکات بدن روزه گرفتن آن است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-07-25] [ 10:43:00 ب.ظ ]




جایگاه خانواده  در اندیشه امام سجاد"ع"

جایگاه خانواده در اندیشه امام سجاد(ع)
ازدواج در اندیشه امام سجاد پیوندی مقدس و آسمانی به حساب می آید و صرفا یک قرارداد اجتماعی نیست،لذا به کنترل و مراقبت نیاز دارد.
وارث: کنترل مستقیم هر یک از دو زوج بر رفتار طرف مقابل، به ویژه رفتارهای جنسی خارج از چارچوب ازدواج، امری است که در بسیاری از فرهنگ های گذشته و حال به چشم می خورد، هر چند به دلیل عواملی مانند قدرت، این کنترل بیشتر از سوی مردان نسبت به زنان اعمال شده است.

در اندیشه امام سجاد (ع) کنترل رفتارهای جنسی یکی از حقوق همسران به شمار می آید و البته این حق در انحصار شوهر نیست. هرگاه یکی از دامادهای امام سجّاد (ع) داخل منزل وی می‌گردید، امام سجّاد (ع) خطاب به داماد خود می‌فرمود: خوش آمدی، که تو هم تأمین کننده هزینه های خانواده خود و هم، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهای نفسانی و اجانب هستی. همچنین حضرت در رساله حقوق به نقش کنترلی زن اشاره و از وی با عنوان «واقیه» به معنای نگهدار همسر یاد می‌کند. امام سجاد (ع): و امّا حقّ همسرت- که با پیوند زناشوئی زیردست تو شده- این است که بدانی خدای عزّ و جلّ او را مایه آرامش و راحتی، و همدم و نگهدار تو ساخته.

در این نوشتار به برخی از عوامل کنترل همسران در اندیشه ی امام سجاد (ع) اشاره می کنیم:

۱) تقدس سنت ازدواج

قداست بخشی به خانواده نقش مستقیمی در کنترل رفتار جنسی همسران دارد، زیرا منجر به حصر روابط جنسی به درون این نهاد مقدس خواهد شد. ازدواج در اندیشه امام سجاد (ع) پیوندی مقدس و آسمانی به حساب می آید و صرفاً یک قرار داد اجتماعی نیست، لذا به کنترل و مراقبت بیشتری نیاز دارد: امام سجّاد (علیه السلام) فرمود: هرکس برای رضا و خشنودی خداوند ازدواج نماید خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند می‌کند.

از جمله عواملی که در سوق یابی به ازدواج، دوری گزیدن از جایگزین های احتمالی، پذیرش راغبانه لوازم آن، ایجاد آمادگی‌ در جهت مقابله با عوارض و آسیب‌های احتمالی پیوند زناشویی و در نتیجه، حفظ و تثبیت خانواده، نقشی تعیین کننده ‌دارد، تلقی ارزشی از پیوند زناشویی و به تعبیری، قداست داشتن آن است. این بدان سبب است که قداست و حرمت آمیزی یک پدیده، به طور طبیعی در تقویت موقعیت آن و متقابلاً تضعیف اراده‌های ناهمسو تاثیر شگرف دارد. فرایند عمومی دنیوی شدن یا تقدس‌زدایی در غرب نهاد خانواده را نیز به شدت تحت تاثیر قرار داد. در نتیجه این فرایند، ازدواج رفته رفته قداست خود را از دست داد و به یک قرارداد مدنی صرف مبدل گردید.

۲) نقش عاطفی همسران

یکی دیگر از عواملی که در کاهش کجروی های اجتماعی بویژه تخلفات جنسی همسران دارد ارضای عاطفی و ایفای مطلوب نقش عاطفی از سوی همسران است. نقش عاطفی همسر به مجموعة وظایف و انتظاراتی الزامی یا ترجیحی اشاره داردکه برای فرد در بُعد ارضای نیازهای عاطفی همسرش، تعیین شده است. زن و مرد با توجه به تفاوت‌هایی که در آفرینش دارند، از طریق برآورده کردن نیازهای عاطفی یکدیگر و در کنار هم قرار گرفتن، احساس آرامش می‌کنند. و در نتیجه، همسران در مواجهه با گرایش های جنسی خارج از چارچوب نهاد خانواده مصون می مانند.

الف) نقش عاطفی زن

امام سجّاد (علیه السلام) در رسالة حقوق، بر نقش عاطفی و آرامش گری زن در قبال شوهر اشاره می‌کند: هر کس برای او (مؤمن) همسری تزویج کند که موجب انس و آرامی دل او شود، خداوند در قبر کـسی را که به صـورت محبوب‏ترین بـستگان اوست با وی مأنوس می‏سازد.

در قانون آفرینش مرد بدون آفرینش زن سکینت و آرامش ندارد و نیازمند انیس است. و البته گرایش های جنسی مرد در صورتی محدود به چارچوب خانواده خواهد ماندکه زن بتواند این آرامش گری را با ابزارهای لازم فراهم آورد.

تکرار مفاهیم سکون و انس در کلام امام سجاد (ع) که بیانگر نقش عاطفی زن درون نهاد خانواده می باشد نشان از اهمیت و محوری بودن نقش عاطفی وی است و این امر به نوبه ی خود بیانگر وجود عواطف سرشار در سرشت زن است.

ب)‌ نقش عاطفی شوهر

در اندیشة امام سجّاد (ع) گزاره‌هایی را می‌بینیم که از آنها لزوم توجه شوهران به ارضای نیازهای عاطفی همسرانشان استفاده می‌شود. ابراز عواطف کلامی (گفتار نیک فرد را نزد خانواده محبوب نماید)، ابراز عواطف کلامی - رفتاری (و اما حق زن و همسر، آنست که احترامش کنی.)بیانگر لزوم ایفای نقش عاطفی مردان در زندگی زناشویی است.

۳) نقش جنسی همسران

نقش جنسی همسر به مجموعه وظایف و انتظارات الزامی یا ترجیحی اشاره دارد که برای هر فرد در بعد نیازهای جنسی مقرر شده است. غریزه جنسی کشش و جاذبه‌ای است که دو جنس مخالف را به هم نزدیک می‌کند و باعث تشکیل خانواده می‌شود. در نظام آفرینش با رفع نیاز جنسی، انسان می‌تواند به آرامش و سکون که به زوجین وعده داده شده است، دست یابند. این واقعیت وقتی تحقق می‌یابد که زن و شوهر هر با آگاهی کامل نسبت به نقش جنسی خود و با میل و رغبت و آمادگی‌های کامل به آن بپردازند.حصول هرگونه اختلال در ارضای این نیاز یعنی اختلال در نقش کنترلی همسران که پیامد آن افزایش ناهنجاری های جنسی و گسترش بی بند و باری خواهد بود.

الف) ‌نقش جنسی زن

نقش جنسی زن در قبال شوهر که در منابع فقهی تحت عنوان حق تمکین بررسی می‌شود به این معناست که زن باید امکان بهره‌گیری جنسی را برای شوهرش بدون هیچ گونه محدودیتی فراهم کند. امام سجّاد (ع): تأمین نیازهای مرد و تمکین نسبت به خواسته‌های مرد یکی از حقوق مرد بر زن بیان شده است. بدون شک نیاز جنسی یکی از اساسی‌ترین نیازهای مرد محسوب می‌شود.

ب) نقش جنسی شوهر

امام سجّاد (ع) یکی دیگر از نقش‌هایی مرد در خانواده را نقش جنسیتی می‌داند که ایفای مناسب این نقشة تأثیر بسزایی در کاهش انحرافات جنسی دارد. امام سجّاد (ع) می فرماید: زن حق دارد که آرامشش در برآوردن لذّتی که در انجامش ناگزیر است، فراهم شود

این سخن حضرت بر توجه خاص به میل جنسی زن از سوی مرد اشاره دارد و آرامش‌گری زن را منوط به اشباع غریزة جنسی‌اش می‌داند. نقش جنسی زن و شوهر در کاهش کجروی‌های اجتماعی، به ویژه ناهنجاری جنسی، امری است که به استدلال چندانی نیاز ندارد.

۴) کنترل درونی

کنترل درونی یکی از راهکارهای دینی برای کنترل همسران در مواجهه با گرایش های جنسی خارج از چارچوب خانواده است. اسلام با یادآوری و تأکید مستمر آثار سوء دنیوی و اخروی روابط نامشروع، کوشید قبح و ناپاکی این اعمال را در باور افراد رسوخ دهد و تا حد زیادی در این جهت توفیق حاصل کرد.

امام سجاد (ع) در زمینه کنترل دورنی همسران می فرماید: و امّا حقّ عورتت، نگهداری آن است از آنچه بر تو حلال نیست و کمک و تقویت آن نگهداشت، با چشم پوشی (از نامحرم) زیرا (چشم فروبستن) مددکارترین یاوران (در جلوگیری از شهوت) است، و (با) بسیار یاد کردن از مرگ و تهدید نمودن خود از (عذاب) خداوند و ترساندن نفس از اوست، که عصمت و پاکدامنی و تأیید از خداست.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




کویر غم و چشمه آرامش
محدّث بزرگوار حاج شیخ عباس قمی چنانکه در قسمت نخست آمد پس از تحصیلات در قم، به نجف رفت و آنجا مشغول بهره بردن از استادانش گردید و از سال 1316 تا 1318ه••• .ق در خدمت میرزا حسین نوری بود. پس از آنکه به حج مشرف گردید و از طریق فارس برای تجدید دیدار با والدین خود به قم آمد و پس از اندکی توقف، بار دیگر به عتبات مشرف گشت و ملتزم خدمت محدث نوری گشت. استاد مذکور در سال 1320ه••• .ق در نجف درگذشت ولی محدث قمی تا دو سال پس از درگذشت وی در نجف ماند و سپس در اواخر ربیع الاول 1322ه••• .ق از راه بغداد و خسروی و قصر شیرین عازم قم شد و تا سال 1329ه••• .ق در این شهر اقامت داشت و دوباره به مکه مشرف گردید و در مراجعت، از حجاز به قم آمد و مدت دو سال در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) نگارش و پژوهش خود را پی گرفت، ضمن اینکه مردم را از مواعظ خود بهره مند می ساخت؛ در همین موقع بود
که تصمیم گرفت به سنت رسول اکرم(ص) عمل کند و تشکیل خانواده دهد. او در پی آن بود که با خانواده ای اصیل و اهل نجابت پیوند ایجاد نماید، از این جهت از دختر آیت اللّه سیدزکریا قزوینی خواستگاری نمود. این مرد شریف از علمای بزرگ قم به شمار می آمد که در نهایت پرهیزگاری و عبادت، روزگار می گذرانید.(1)
مرحوم سیدزکریا قزوینی سه دختر داشت که دختر اول به عقد ازدواج آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین قمی در آمد، دختر دوم همسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی گردید و سومین دختر همسر آقا سیدعلی بلورفروش قمی گشت، متأسفانه دوران ازدواج محدث قمی با این دختر زیاد طول نکشید و او بنای ناسازگاری را با شوهر خود گذاشت و سرانجام طلاق گرفت و با دیگری ازدواج کرد. ناکامی در این وصلت شیخ عباس را به شدت افسرده و غمگین کرد و تألم ناشی از آن به قدری عمیق بود که مصمم گشت برای رهایی از این اندوه به زیارت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) برود.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




این آفت مهم زبان را دریابید...

این آفت مهم زبان را دریابید!!


بیهوده گویى از آفاتى است كه بیش تر انسان ها به آن مبتلایند و به همین علت، به وادى آفات دیگر زبان نیز كشیده مى شوند؛ پس باید در رفع آن كوشید و راه را بر گناهان زبان بست .
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

بیهوده گویى، به زبان آوردن سخنى است كه فایده مجاز و مشروع دنیایى یا آخرتى، مادى یا معنوى و عقلایى یا شرعى نداشته باشد. سخن گفتن از آن چه براى گوینده بهره اى ندارد، بیهوده گویى است كه از آن به شهوت كلام نیز تعبیر شده است ؛ البته بى فایده بودن سخن براى گوینده، به معناى بى ارزش بودن آن براى همگان نیست. چه بسا سخنانى كه براى برخى بى فایده و براى دیگران سودمند و مفید است؛ از این رو مفید بودن را مى توان امرى نسبى به شمار آورد؛ اگر چه ممكن است برخى سخنان، براى همگان بى فایده باشد.
به طور کلی شایسته نیست انسان سرمایه عمر را با سخنان بیهوده و بى فایده از بین ببرد و باید بكوشد تا از هر لحظه عمر گرانبهایش بهره مند شود و سرمایه زندگانى را به سادگى از دست ندهد.
انسان باید از مدت کوتاه عمر که در اختیارش ‍ گذاشته شده، بیشترین استفاده را برده، براى آخرت خود زاد و توشه اى فراهم آورد؛ بنابراین سخن بیهوده، حتى براى یك لحظه هم هدر دادن سرمایه است .
برخی عوامل بیهوده گویى
امام على (علیه السلام) نیز می فرمایند: در شگفتم از كسى كه سخنى مى گوید كه در دنیا سودى ندارد و در آخرت اجرى نخواهد داشت. (آمدى : غررالحكم ، ص 214، ح 4176)
عواملی وجود دارد، انسان را به وادى بیهوده گویى مى كشاند که ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1 - وقت گذرانى
گاهی گوینده به اشتباه گمان مى كند كه وقت اضافى دارد و با سخن گفتن مى تواند این وقت را پر كند؛ براى همین به سخن گفتن درباره هر چیزى پرداخته ، وقت خویش را هدر مى دهد.
2 - علاقه فراوان و صمیمیت
شدت علاقه به دیگرى، موجب پیدایش میل فراوان به سخن گفتن با او مى شود كه این مى تواند انسان را به بیهوده گویى و پر گویى وا دارد. فرد، در این حال آن قدر سرگرم سخن گفتن است كه به مفید بودن یا نبودن گفتارش ‍ توجه ندارد.
3 - كنجكاوى بیجا
اشتیاق به دانستن چیزى كه براى شخص سودى ندارد یا كاوش در مسائل غیر مفید، از عوامل مهم بیهوده گویى است ، البته این نباید با مسئله كسب دانش و فهمیدن امور مفید و نیكو، اشتباه شود. مقصود از این عامل، حرص ‍ به دانستن چیزهایى است كه فقط سرگرم كننده ولى بى فایده اند؛ مانند دانستن تعداد آجرهاى خانه فلان شخص ، یا پرسش از تعداد موهاى سر خود.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-07-24] [ 08:08:00 ق.ظ ]




در حق یکدیگر استغفار کنید....

در حق یکدیگر استغفار کنید!!


استغفار حقیقی استغفاری است كه انسان واقعا از گناهی كه مرتكب شده پشیمان باشد و به آن باز نگردد و حقوق مردم و حقوق الهی را كه ضایع كرده، جبران كند و بدهی مردم را بپردازد، اگر حق كسی را ضایع كرده از آنان طلب رضایت نماید و اگر خمس یا زكاتی بدهكار است، پرداخت كند، نماز و روزه قضایش را به جا آورد یا تصمیم بگیرد كه همه این امور را انجام دهد و در این صورت استغفار او استغفار واقعی خواهد بود.

بسیاری ازمردم هنگامی كه با مشكلی مواجه می شوند از خود می پرسند: چرا این گرفتاری و مشكل برایم پیش آمده است؟ بی گمان بسیاری از پاسخ ها نیز بر این مبتنی است كه گناهی را مرتكب شده اید و این پیامدهای طبیعی گناهان است. بنابراین لازم است كه از گناه خویش توبه و استغفار كنید و با اعمال نیك و صالح، زشتی گناه را بپوشانید و محبت و رحمت الهی را به سوی خود جلب نمایید.
در این صورت است كه شخص از شما می پرسد: چگونه می بایست استغفار كنم و چه آدابی را باید مراعات كنم تا از پیشگاه الهی طلب رحمت و مغفرت نموده و مهر و محبت او را به سوی خویش جلب نمایم؟
پشیمانی از گناه، شرط اصلی استغفار
ولایت خداوند تنها ولایت قدرت و اقتدار نیست بلكه ولایت دوستی و محبت و مهر نیز هست و تنها چیزی كه از بنده خویش می خواهد دست یابی به مقام عبودیت و تقرب ذات و بهره مندی از كمالات است.
از مهم ترین شرط استغفار كه در آیات بدان اشاره شده این است كه بنده واقعا از گناه و خطاهای خود پشیمان باشد و به سوی خدا بازگردد. در حقیقت معنای جمله «استغفرالله ربی و اتوب الیه» این است كه خدایا من از تو طلب آمرزش می كنم و به سوی تو بازمی گردم. بازگشت به سوی خدا زمانی به طور واقعی محقق خواهد شد كه بنده از صمیم قلب از گناهان و راه خطایی كه در پیش گرفته پشیمان باشد و كوتاهی هایی را كه تاكنون مرتكب آن شده جبران كند و به معنای واقعی به سوی خدا بازگردد.
بنابراین با توجه به آیات و روایات، استغفار حقیقی استغفاری است كه انسان واقعا از گناهی كه مرتكب شده پشیمان باشد و به آن باز نگردد و حقوق مردم و حقوق الهی را كه ضایع كرده، جبران كند و بدهی مردم را بپردازد، اگر حق كسی را ضایع كرده از آنان طلب رضایت نماید و اگر خمس یا زكاتی بدهكار است، پرداخت كند، نماز و روزه قضایش را به جا آورد یا تصمیم بگیرد كه همه این امور را انجام دهد و در این صورت استغفار او استغفار واقعی خواهد بود.
باور به ولایت خداوندی
شرط دیگر آن است كه به ولایت مطلق خداوند باور داشته باشیم و به این مساله متوجه کنیم كه خداوند از بنده خویش چیزی فراتر از توان و قدرتش نخواسته است و اگر بنده خطا و اشتباهی كرده در صورتی که توبه و طلب آمرزش كند خداوند به رحمانیت و غفوریت خویش او را می آمرزد و از سر تقصیرات وی می گذرد. (بقره آیه 682 و اعراف آیه 551) زیرا ولایت خداوند تنها ولایت قدرت و اقتدار نیست بلكه ولایت دوستی و محبت و مهر نیز هست و تنها چیزی كه از بنده خویش می خواهد دست یابی به مقام عبودیت و تقرب ذات و بهره مندی از كمالات است.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




در رساله حقوق  امام  چهارم به نقل از مرحوم صدوق نقل شده..به شرح ذیل است:

حق خدا…حق نماز …حق روزه…حق چشم…حق گوش…حق دست …حق پا….حق زبان….حق شکم…حق همسر…حق الناس….حق فرزند…..

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[جمعه 1395-07-23] [ 10:41:00 ب.ظ ]




چگونه رزق خویش را افزایش دهیم
بر اساس آنچه از روایات معصومین(ع) استفاده می‌شود، ازدواج، خود یکی از اسباب گشایش روزی و فراخ دستی است. امام صادق(ع) فرمودند: کسی که از ترس تنگ‌دستی ازدواج نکند، به راستی به پروردگارش بدگمان است.
به گزارش نامه نیوز، انسان از آن جهت که صاحب فکر و اندیشه است، می‌خواهد در مورد بسیاری از مطالب پرس‌وجو کرده، چرایی و چگونگی مطالب را دریابد. از جمله مسائلی که فکر انسان را به خود معطوف داشته، مسائل مربوط به «رزق و روزی» انسان و دیگر موجودات است به طوری که همواره در پی آن است تا روزی‌ِ بیشتری به دست آورد.

انسان سؤالات فراوانی را در این مورد در ذهن خود می‌یابد تا آنجا که اگر بگوییم بعضی از سؤالات به صورت روزانه در بین مردم جریان دارد، سخن به گزاف نگفته‌ایم.

سؤالاتی از این قبیل:

- عوامل مؤثر در افزایش روزی چیست؟ اسباب و علل کاهش روزی کدام است؟

- فلسفه وسعت رزق یک گروه و اندک بودن رزق گروهی دیگر چیست؟

- نقش تلاش و سعی انسان برای به دست آوردن روزی و ارتباط آن با تقدیر روزی چگونه است؟
- آیا دعا در افزایش روزی مؤثر است؟

- تا چه اندازه رزق حلال و حرام در سرنوشت انسان مؤثر است؟

ممکن است برخی از مردم براساس محاسبات عادی، از ترس تهی‌دستی با ازدواج کردن مخالفت کنند و انتخاب همسر را به سبب ترس از فقر و تنگ‌دستی به تأخیر اندازند و به بهانه اینکه می‌خواهیم بعد از گشایش روزی ازدواج کنیم، تن به زندگی مشترک ندهند. اما بر اساس آنچه از روایات معصومین(ع) استفاده می‌شود، ازدواج خود، یکی از اسباب گشایش روزی و فراخ دستی است. قرآن کریم می‌فرماید:

«وَأَنکِحُوا الأَیامىٰ مِنکُم وَالصّالِحینَ مِن عِبادِکُم وَإِمائِکُم،‌ إِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ، وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»؛ بی‌همسران خود و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید، اگر تنگ‌دستند، خداوند آنان را از فضل خویش بی‌نیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست.

مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه روایتی آورده است که امام صادق(ع) فرمود: کسی که از ترس تنگ‌دستی ازدواج نکند، به راستی به پروردگارش بدگمان است. به دلیل این آیه: «إِن یَکُونُوا۟ فُقَرَآءَ یُغْنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ».

پیامبر اکرم(ص) یکی از راه‌های درخواست روزی را ازدواج دانسته و می‌فرماید: «اِلْتَمِسُوا الرِّزْقَ بالنّکَاحِ»؛ روزی را با ازدواج کردن درخواست کنید.

نمونه‌های عینی

نه تنها در مرحله فکر و نظر از آیات و روایات مستفاد است که انتخاب همسر همراه با فراخ دستی است، بلکه در مرحله عمل نیز این واقعیت به اثبات رسیده است که ازدواج سبب گشایش رزق و ورزی در زندگی می‌شود؛ به این دو نمونه توجه می‌کنیم:

1- امام صادق(ع) می‌فرماید: جوانی از انصار نزد رسول خدا (ص) آمد و از نیازمندیش شکایت کرد، حضرت به او فرمود: ازدواج کن، جوان می‌گوید من شرمم آمد که دوباره پیش رسول خدا برگردم، آنگاه مردی از انصار همراه او پیش حضرت آمد و گفت: من یک دختر زیبارویی دارم، حضرت دختر را به عقد آن جوان درآورد، خداوند روزی را بر او گشایش داد. بعد از آن جوان پیش پیامبر آمد و حضرت را از گشایش در رزقش با خبر کرد، حضرت فرمود: ای جوانان! بر شما باد که ازدواج کنید.

2- اسحاق بن عمار می‌گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: حدیثی است که مردم (اهل سنت) نقل می‌کنند آیا واقعیت دارد؟ و آن اینکه مردی به نزد رسول خدا(ص) رفت و اظهار نیاز کرد، پیامبر او را به ازدواج تشویق کرد او چنین کرد، ولی باز از نیازمندی خویش شکایت داشت. باز رسول خدا(ص) او را به ازدواج تشویق کرد تا سه بار این کار تکرار شد. «فقال: ابوعبدالله(ع) نعم. ثم قال: الرزق مع النساء و العیال»؛ امام صادق(ع) فرمود: بله! واقعیت دارد، سپس فرمود: روزی به همراه زنان و عائله است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-07-18] [ 09:22:00 ق.ظ ]




جنون از روی کسی رد شد..

جنون ازروي سجاده کسي رد شد،
مرد نماز شکست و گفت:
مشغول عبادت خدا بودم چرا اين رشته بريدي؟
گفت: عاشقِ بنده‌اي هستم، تو را نديدم،
تو عاشق خدايي ، مرا ديدي !؟

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




با آزار مردم نماز قبول نمی شود...

با آزار مردم نماز قبول نمی شود

وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسنًا وَ أَقِیمُوا الصَّلَوة ۱
ترجمه: به مردم نیك بگویید و نماز را برپا كنید.
نكاتی كه باید توجه كرد:
۱. این جمله قسمتی از آیه ای است كه خداوند در آن مواردی از پیمان بنی اسرائیل را كه پیمان شكنی كرده بودن را یادآور شده است می باشد. ۲
۲. با زبان خوب می توانیم عملا نماز را تبلیغ كنیم چرا كه كسانی كه با اخلاق و چگونگی برخورد پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمان شده اند بیش از كسانی هستند كه با دلائل و استدلال های عقلی مسلمان شده اند.
به پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند: فلان زن هر روز را روزه می گیرد، و شبها را به عبادت و خواندن نماز مشغول است اما بداخلاق است و همسایگان او از زخم زبان ها و سوء ظن های او در آزار هستند حضرت فرمود: خیری در او نیست و او اهل جهنم است. آیا برای شخص نماز خوان كه با دهان و زبانش با خدا صحبت می نماید و آیات قرآنی تلاوت می كند شایسته است كه با همین دهان حرف بد بزند، غیبت بكند، فحش بدهند، تهمت بزند و دروغ بگوید و … ؟!
منبع:
۱. سوره مباركه بقره، آیه ۸۳.
۲. تفسیر نمونه، ج۱.
۳. نكته های نابی از نماز، ص ۷۷

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]





شیخ طوسی و شیخ صدوق
شیخ طوسی و شیخ صدوق می¬گویند:
اقامه حدود در زمان غیبت از طرف فقهاء جایز است غیر از قتل و جرح.

ابن زهره
«و یجوز للحاکم أن یحکم بعلمه فی جمیع الاشیاء من الاموال و الحدود و القصاص غیر ذلک»
«جایز است برای حاکم اینکه حکم کند به علم خودش در همه موارد، که بیان شد از اموال و حدود و قصاص و غیر اینها».
ایشان در امر قضاوت چند امر را معتبر دانسته است که عبارتند از: 1- عالم به حق در حکم باشد. 2- عادل باشد. 3- خردمند باشد. 4- خوش فکر و اندیشمند باشد. 5- شکیبا و باتقوا باشد. 6- در انجام وظایف و اختیارات خویش توانمند باشد، یعنی بتواند حدود الهی را به خوبی اجرا نماید.
علامه حلّی
علامه حلّی در کتاب مختلف قائل است به اینکه:
اجرای حدود از طرف فقیه جامع¬الشرایط لازم است و الّا باعث ارتکاب معاصی می¬گردد. ایشان به حدیث عمر بن حنظلۀ استناد نموده¬اند.

شهید اول
شهید اول در کتاب دروس ضمن مباحث امر به معروف می¬گوید:
«الحدود و التعزیرات الی¬الامام و نائبه و لو عموماً فیجوز فی حال الغیبه للفقیه – الموصوف بما یأتی فی القضا- إقامتها مع-المکنه – و تجب علی العامه تقویته».
حدود و تعزیرات مربوط به امام و نائب امام است ولو به صورت عمومی، پس جایز است در حال غیبت برای فقیه که وصف شده به چیزی که در قضا می¬آید- اقامه آن قضا با تمکّن – و تقویت حدود بر عموم واجب است.
شهید اول در این عبارت اقامه حدود را از اختیارات فقیه در زمان غیبت دانسته و بر لزوم تقویت آن بر عموم مردم توجه کرده است.

شهید ثانی
شهید ثانی در مسالک گفته است:
«وَ قیل یجوز للفقهاء أقامۀ الحدود فی حال غیبۀ الامام»
گفته شده است: جایز است برای فقها اقامه حدود در زمان غیبت امام. یعنی اجرای حدود از طرف فقها جامع¬الشرایط در زمان غیبت و وجوب رفتن نزد آنها برای قضاوت و اجرای حدود الهی جایز است.
و فرموده است:
هذا القولُ مذهب الشیخین و جماعۀ من الاصحاب و به روایۀ عن الصادق (ع) و فی طریقها ضعف و لکن روایۀ عمر بن حنظله مؤیده لذلک، فإنَّ إقامۀ الحدود ضرب من الحکم و فیه مصلحۀ کلیۀ و لطف فی ترک المحارم و حسم لانتشار المفاسد و هو قوی.
این قول مذهب شیخین و جماعتی از اصحاب است، و روایتی از امام صادق (ع) است که در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، ولی روایت عمر بن حنظله آن را تأیید می¬کند. پس به درستیکه اقامه حدود قسمتی از حکم است و در آن مصلحت کلی است و در ترک محارم زمانیکه مفاسد نشر پیدا کند، لطف است و این قول قوی است.

صفحات: 1 · 2 · 3

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-07-17] [ 10:06:00 ق.ظ ]




اقامه حدود در زمان غیبت به طور عام
در عصر غیبت که دسترسی به امام معصوم (ع) نیست، از آنجا که حاکم باید کسی باشد که شایستگی فتوا را داشته باشد فقهای جامع¬الشرایط عهده دار و مجری امور می¬گردند. احادیثی نیز بر این مسأله دلالت دارند.
مانند:
«وَ أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواۀ حدیثنا، فَإنَّهُم حُجَّتی علیکُم و أنا حُجة الله علیهم»
در رویدادها و پیش آمدها، به راویان حدیث ما مراجعه کنید، آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می¬باشم.
در این حدیث کسانی را که راوی احادیث ائمه و آگاه بر فقه اهل بیت و احکام خدا هستند از سوی حضرت حجت «سلام¬الله علیها» به عنوان نیابت معرفی شده¬اند و حکم داوری آنان، حکم امام زمان قلمداد شده است.
«مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله، الامناء علی حلاله و حرامه»
جریان کارها و احکام الهی به دست علمای دین است که امین حلال و حرام خداوند می¬باشد.
این حدیث کسانی را عهده دار مسئولیت حکومت و نظام اسلامی می¬داند که فقیه و متعهد به شریعت باشند.
ولی دراینکه اقامه حدود توسط ولی فقیه اجرا گردد نظریات متعددی وجود دارد، که برخی قائل به جوازند و برخی قائل به عدم جواز و برخی دیگر قائل به توقف¬اند. که ما در اینجا به بررسی برخی قائلین به جواز و عدم جواز و ادلّه آنها می¬پردازیم.

قائلین به جواز اجرای حدود در زمان غیبت
شیخ طوسی و شیخ صدوق
شیخ طوسی و شیخ صدوق می¬گویند:
اقامه حدود در زمان غیبت از طرف فقهاء جایز است غیر از قتل و جرح.

ابن زهره
«و یجوز للحاکم أن یحکم بعلمه فی جمیع الاشیاء من الاموال و الحدود و القصاص غیر ذلک»
«جایز است برای حاکم اینکه حکم کند به علم خودش در همه موارد، که بیان شد از اموال و حدود و قصاص و غیر اینها».
ایشان در امر قضاوت چند امر را معتبر دانسته است که عبارتند از: 1- عالم به حق در حکم باشد. 2- عادل باشد. 3- خردمند باشد. 4- خوش فکر و اندیشمند باشد. 5- شکیبا و باتقوا باشد. 6- در انجام وظایف و اختیارات خویش توانمند باشد، یعنی بتواند حدود الهی را به خوبی اجرا نماید.
علامه حلّی
علامه حلّی در کتاب مختلف قائل است به اینکه:
اجرای حدود از طرف فقیه جامع¬الشرایط لازم است و الّا باعث ارتکاب معاصی می¬گردد. ایشان به حدیث عمر بن حنظلۀ استناد نموده¬اند.

شهید اول
شهید اول در کتاب دروس ضمن مباحث امر به معروف می¬گوید:
«الحدود و التعزیرات الی¬الامام و نائبه و لو عموماً فیجوز فی حال الغیبه للفقیه – الموصوف بما یأتی فی القضا- إقامتها مع-المکنه – و تجب علی العامه تقویته».
حدود و تعزیرات مربوط به امام و نائب امام است ولو به صورت عمومی، پس جایز است در حال غیبت برای فقیه که وصف شده به چیزی که در قضا می¬آید- اقامه آن قضا با تمکّن – و تقویت حدود بر عموم واجب است.
شهید اول در این عبارت اقامه حدود را از اختیارات فقیه در زمان غیبت دانسته و بر لزوم تقویت آن بر عموم مردم توجه کرده است.

شهید ثانی
شهید ثانی در مسالک گفته است:
«وَ قیل یجوز للفقهاء أقامۀ الحدود فی حال غیبۀ الامام»
گفته شده است: جایز است برای فقها اقامه حدود در زمان غیبت امام. یعنی اجرای حدود از طرف فقها جامع¬الشرایط در زمان غیبت و وجوب رفتن نزد آنها برای قضاوت و اجرای حدود الهی جایز است.
و فرموده است:
هذا القولُ مذهب الشیخین و جماعۀ من الاصحاب و به روایۀ عن الصادق (ع) و فی طریقها ضعف و لکن روایۀ عمر بن حنظله مؤیده لذلک، فإنَّ إقامۀ الحدود ضرب من الحکم و فیه مصلحۀ کلیۀ و لطف فی ترک المحارم و حسم لانتشار المفاسد و هو قوی.
این قول مذهب شیخین و جماعتی از اصحاب است، و روایتی از امام صادق (ع) است که در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، ولی روایت عمر بن حنظله آن را تأیید می¬کند. پس به درستیکه اقامه حدود قسمتی از حکم است و در آن مصلحت کلی است و در ترک محارم زمانیکه مفاسد نشر پیدا کند، لطف است و این قول قوی است.

ابن سعید
ابن سعید در الجامع للشرائع می¬گوید:
«وَ یتولّی الحدود إمام الاصل أو خلیفه أو من یأذنان له فیه»
امام معصوم (ع) یا جانشین او یا کسی که از طرف امام معصوم (ع) و جانشین او اجازه دارد، می¬تواند حدود را اجرا کند.
صاحب جواهر
صاحب جواهر هم در رأس موافقین قرار دارد و معتقد است بیشتر امامیه برآنند که افرادی که دارای شرایط عدالت و اجتهاد در سطوح بالا هستند می¬توانند در زمان غیبت بر افرادی که مرتکب جرایم حدی می¬شوند حدود شرعی را اجرا نمایند.

امام خمینی «رحمۀ¬الله علیه»
از فقهای نامدار معاصر، امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله در آخر کتاب امر به معروف و نهی از منکر آورده است:
مسأله 1
لیس کاحد تکفّل الامور السیاسیۀ کاجراء الحدود و القضائیه و المالیّه کإخذ الخرابات و المالیّات الشرعیه إلا امام المسلمین (ع) و مِن نصبه لذلک.
هیچ کس نمی¬تواند امور سیاسی مانند اجرای حدود و قضاوت و مالیه، مانند گرفتن مالیات و مالیاتهای شرعی را برعهده بگیرد، مگر امام مسلمین و کسی که از سوی او منصوب است.
مسأله 2
فی عصر غیبۀ ولی الامر و سلطان العصر «عج» یقوم نوّابه العامه و هم الفقهاء الجامعون لشرائط الفتوی و القضاء مقامه فی اجراء السیاسات و سایر مالِلإمام (ع) الّا البدأه بالجهاد.
در عصر غیبت حضرت ولی امر و سلطان عصر «عج» نواب عامه آن حضرت که عبارتند از فقهای جامع¬الشرایط فتوی و قضا -–قائم مقام او می¬باشند و تمام امور سیاسی را اجرا می¬کنند مگر جهاد ابتدایی.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]




اقامه حدود در عصر غیبت
در عصر غیبت که دسترسی بهامام معصوم نیست از آنجا که حاکم باید کسی باشد که لیاقت و شایستگی هماهنگ کردن قوا و سازمان¬های متعدد را داشته باشد، و نیز با توجه به اینکه حکومت اسلامی براساس اعتقادات و ارزش¬های الهی است و وظیفه حاکم اسلامی، اجرای قانون خداست، در اصل شریعت اسلامی، خدای متعال برای چنین مقامی پیشوای معصوم را انتخاب کرده که در درجۀ اول حضرت رسول (ص) و سپس دوازده امامند.
ولی در عصر غیبت و دسترسی نداشتن به امام معصوم (ع) کسی باید عهده¬دار این منصب شود که قوانین اسلامی را براساس قوانین خدا و محتوای اسلام رهبری کند.
لذا در زمان غیبت، حدود توسط چند دسته از اشخاص نسبت به افراد خاص و توسط فقیه نسبت به عموم مردم مطرح است که به بررسی این دو دسته می¬پردازیم.
اقامه حدود در زمان غیبت به طور خاص
الف- اقامه حدود توسط مولی نسبت به عبدش
شهید ثانی در مسالک و الروضۀ¬البهیه می¬فرماید:
اقامه حدود برای فقیه جامع¬الشرایط به نحو مطلق جایز است و برای غیر فقیه جایز نیست. مگر مولا نسبت به مملوک خویش.
سلّار در کتاب مراسم می¬نویسد:
«… و قَد روی أن للإنسان أن یقیم علی ولده و عبده الحدود إذا کانَ فقیهاً و لَم یخف من ذلک علی نفسه و الاوّل أثبت»
یعنی جایز است اقامه حد بر فرزند و عبد حتی در زمان حضور امام (ع). صاحب جواهر عقیده دارد، نه تنها در زمان غیبت امام، مولی می¬تواند حد را بر عبدش جاری کند، بلکه چنانچه امام حاضر باشد ولی مبسوط¬الید نباشد حق اقامه حدود را دارد.

ب- روایات
روایاتی نیز در این¬باره وجود دارد که ما به برخی از آنها اشاره می¬کنیم.
صاحب مستدرک¬الوسایل به نقل از دعائم¬الاسلام از حضرت علی (ع) نقل کرده، که در ذیل آن آمده است.
«… وَ أقیموا الحدود علی ما ملکت إیمانُکم»
… و جاری کنید حدود الهی را بر افرادی که تحت مالکیت شمایند.
- روایت عنسبۀ بن مصعب از امام صادق (ع) نقل می¬کند:
قُلتُ لأبی عبدالله: جاریۀ لی زنت أحدها؟
قال: نعم، ولیکن فی سِّر فَأنّی أخافَ علیک السُّلطان
به امام صادق (ع) گفتم: کنیزی از کنیزان من زنا کرده، فرمود: بله، پس باید مخفی باشد این مطلب، پس من بر تو می¬ترسم در مورد حاکم زمان.
- علی بن جعفر از برادرش امام موسی بن جعفر نقل می¬کند:
مسأله عن رجل هل یصلح له أن یضرب مملوکه فی الذنب بذنبه، قال: یضربه علی قدر ذنبه و إن زنی جلده و إن کان غیر ذلک فعلی قدر ذنبه السوط أن السوطین و شبهه و لا یفرط فی العقوبه.
مردی از امام کاظم (ع) سؤال کرد، که صلاحیت دارد غلام خود را در گناهی که کرده بزند، فرمود: او را در حد گناهش بزند و اگر زنا کرده او را شلاق بزند، و اگر غیر از زنا باشد، پس به اندازه گناهش یک شلاق و یا دو شلاق یا مشابه آن دو بزند و در عذاب کردن زیاده روی نکند.
سیرۀ عقلاء هم می¬گوید: اگر عبد یا کنیزی مرتکب گناهی شود آنها را ادب کنند و تعزیر هم نوعی حد است، و اگر زمانی مرتکب گناهی که مجازاتش حد است شوند، اقامه حد بر مولی مانعی ندارد و می¬تواند کنیز خود را حد بزند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ق.ظ ]




متن روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ـ متن روضه ششم محرم ـ سید مهدی میرداماد
این خانواده همینن، قول بدن پای قولشون می مونن،شب عاشوراء این آقا زاده ی سیزده ساله ای که امشب اومدی براش ناله بزنی،وقتی عمو بهش گفت:مرگ در نزد تو چگونه است،چه کرده من نمی دونم،این جمله چقدر زیبا می درخشه بر تارک تاریخ کربلا،وقتی دید وجود قاسم لبالب از عشق شهادته،تا قاسم گفت:اهلا من العسل،بعد گفت:عمو آیا من کشته میشم فردا،آیا اجازه میدان دارم خودم رو برات فدا کنم،عمو بهش قول داد،فردا تو رو می کشند، ابی عبدالله از شب عاشوراء تکلیف قاسم رو روشن کرد،فرمود:می کشنت،به بلای عظیمی دچارت می کنن،همه ی مقاتل نوشتند،من می خوام بگم این بلای عظیم چیه امشب،قول داد قاسمم خودت رو آماده کن،از موقعی که عمو بهش گفت تو رو می کشند،دیگه سر از پا نمی شناخت،اول رفت تو خیمه ،مادرم شمشیرم رو بده،خودش رو آماده کرد،جانم به این آقازاده،چه کرده امام حسن علیه السلام،چه پسری،چه میوه ی دلی،چه اتفاقی است که یک جوون سیزده ساله این قدر جگردار می شه،این قدر نترس می شه،این قدر بی مهابا،وقتی مقتل رو ورق می زنی،می بینی این آقا زاده زده به قلب لشکر،ان تنکرونی فانابن الحسن، چند هزار نفر ،جلوی قاسم لال شدند،وقتی گفت:من پسر حسنم ،آیا این به خاطر اینه که پسر امام مجتبی است،یه دلیلش همینه،آقا امام باقر علیه السلام فرمود:خوشبخت اون پدری است که پسرش رفتار و کردار و چهره اش به او بره، این پدر می تونه بگه من خوشبختم،آقا امام حسن علیه السلام،شما چیکار کردید تو جمل،چه کردی تو اون جنگ ها که این پسر سیزده ساله ات،یه نفری بایسته بگه اهلا من العسل،یه حرفی بزنم سادات ببخشند،درسته این پسر امام مجتبی است،اما نوه ی زهراست،این پسر ،نوه ی صدیقه ی کبری است،اصلاً شیر مادر تو وجودشه،مادر بزرگ وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها باشه،قربونش برم،این ها به مادربزرگشون رفتن،هم خودش و هم اون عبدالله،عبدالله هم همینه،اینها به مادر بزرگ رفتن،هم به امیر المؤمنین علیه السلام،هم به بی بی دوعالم، اجازه بده من یه جمله بگم،اینها بی خود نبود اینهمه شجاع بودن یه تنه به قلب دشمن زدند،آخه مادر بزرگشون هم یه نفری جلو همه ایستاد،ببخشید مُحرمه، نمی تونم راحت روضه ی فاطمیه بخونم،اما یه جمله ،سادات گریه می کنن؟ اینها از مادر بزرگ یادگرفتن،یه نفری اومد کمر بند مولارو گرفت،برو مقتل رو بخون،وقتی عمو بهش اجازه ی میدان داد،رفت،اومد از عمو جدا بشه،اون وداع و اون گریه ها و حتی غشیه علیهما بماند، می دونی قاسم یه نگاه به عمو کرد چی گفت:دقیقاً همون جمله ای رو گفت،که مادرش تو مدینه گفت،وقتی از تو مسجد مولا رو آورد بیرون،یه نگاه کرد فرمود: روحی لروحک الفداه یا اباالحسن،نفسی بنفسک الوقاء یا اباالحسن،قاسمم یه نگاه به عمو کرد، عمو قاسم فدات بشه،اجازه دادی من برم،رفت میدان،چه میدان رفتنی،شروع کرد رجز خوندن،الله اکبر،تا خودش رو معرفی نکرده، حواست هست قاسم چه جوری رفته میدان،قاسم تنها شهیدی است که به اندازه بدنش سپر و جوشن پیدا نشد،ابی عبدالله یه تیکه از آستینش رو کند،هم براش عمامه درست کرد،تحت حنکش رو مثل کفن تن قاسم پوشوند،حواست هست یا نه،اصلاً تصور میکنی یه نوجوان سیزده ساله،هر کاری کردن،پاش به رکاب اسب نرسید، لااله الا الله ،می خوام یه حرفی بزنم،شب شیشم دارم میگم،می دونی لشکر دشمن جوهرو وجود نداشتن این نانجیب ها،اصلاً از مبارزه تن به تن فراری بودن،شما برو تاریخ رو ورق بزن،اینها آدمی نبودن رو در رو با کسی مقابله کنند،نامرد بودند،همه کاراشون رو کوفیا با نامردی جلو بردن، می دونی رسمشون چی بود،رسمشون این بود،اول سنگ باران می کردند،خودت جلو تر از من برو،کربلا چهار نفر رو سنگ بارون کردند،خیلی عجیبه،یه بار حُرّ رو سنگ بارون کردند،مقتل می گه یه بار عابث رو سنگ بارون کردن،یه بارم قاسم سیزده ساله رو،آخریشم که خود ارباب بی کفن ما حسین علیه السلام بود،داشت حرف می زد،سنگ بارونش کردن،بگذرم،تا گفت: ان تنکرونی فانابن الحسن،لشکر دیدن حریف این نمی شن،داستان ارزق شامی رو شنیدید، هر کی رو فرستادن،تک به تک ،تن به تن با قاسم بجنگه دیدن نه، این معلوم جگر داره،فهمیدن این نوه ی علی است،دیدن فایده نداره،لشکر و باز کردن،قاسم و کشوندن وسط لشکر دشمن،وقتی قاسم اومد وسط میدان،هی پشت سرش لشکر جمع شد،قاسم رو محاصره کردن،شروع کردن سنگ باران کردن،ای وای…
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زاده ی حسنم بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
حسین………شما باید نگاه کنید ببینید یه عالم بامحاسن سفید اشک می ریزه،آدم منقلب می شه،حالا تصور کن،امام زمان(عج)با این روضه ها چه میکنه،یه بیت:
می خواستند از نظر عمق زخم ها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
فقط یه جمله بگم،یه لحظه کار به جایی رسید ابی عبدالله دید صدای قاسم داره میآد،یکی از لابه لای اسب ها هی می گه عمو کجایی، حسین………قربونت برم آقا جان،من شک ندارم تو قاسم رو بیشتر از علی اکبر می خواستی،این جنس شما اهلبیته،آخه این یتیمه،این عزیز داداشته، یادگاری بود،ای وای،رسید به قاسم، بعضی مقاتل نوشتند،ابی عبدالله تا رسید دید سر قاسم تو دست قاتله،الانه که سر از بدنش جدا کنه،آی حسین… می خوام یه جمله بگم،هر کی تاحالا ناله نزده،ای وای، ابی عبدالله چقدر قد داره،قد و بالای حضرت چقدره،یه نوجوان سیزده ساله ام چقدر قد داره،خودت دیگه بقیه روضه رو بخون،من میشینم گریه میکنم،لشکر دیدن ابی عبدالله قاسم رو بغل کرده،می خوای بدونی بلای عظیم یعنی چی؟دیدن قاسم رو حسین به سینه چسبونده،اما پاهاش رو زمین کشیده می شه، ای حسین……………. حالا دستت رو بیار بالا به نیت فرج امام زمان(عج)،سه مرتبه یا حسین،یاحسین،یاحسین
منبع: کتاب گودال سرخ
**************************
متن روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ـ متن روضه ششم محرم ـ حاج محمدرضا طاهری
امشب شب یتیم نوازیه،دو ساله بود،تو بغل عمو جان بزرگ شد،یه عقده ای رو سینه قاسم بن الحسن بوده،اون روزای آخر عمر باباش،با بابا از خونه می اومد بیرون،نگاه میکرد بعضی ها هم که میان سلام می کنند،بچه با بابا داره قدم می زنه،انگار با همه ی قدرت دنیا داره قدم می زنه،دلش قرصه،اونم بابایی مثل امام حسن علیه السلام،میومدن جلوی چشم این بچه سلام میدادن،می گفتند:السلام علیک یا مُذل المؤمنین،بچه سئوال می کنه،برا چی اینها این طوری میگن؟حتماً عمو جانش براش گفته،عزیز دلم اینها متوجه نیستن،بابات کار خدایی کرده،صلح کرده با معاویه،اینها یه دونه شون هم مرد جنگی نیستند بابات رو یاری کنن،همین ها که می اومدن می گفتند، السلام علیک یا مُذل المؤمنین،همین ها برا معاویه می نوشتند،اگر تو دستور بدی حسن بن علی رو کت بسته تحویلت می دیدم،اگه امام حسن علیه السلام یاران باوفایی مثل حبیب،مثل مسلم،مثل زهیر،هرکدوم رو داشتن ،امام حسن علیه السلام مگر صلح می کردند،یه عقده دیگه هم توی سینه این بچه هست،دو ساله بود وقتی بابا به شهادت رسید،همراه عمو عباس بوده،عباس میگه:
اون روزها که قلب زهرا خون میشد
بدن مجتبی تیر بارون می شد
قاسمش تو چشم من نگاه میکرد
برای انتقام من خدا خدا میکرد
هی نگاه به عمو عباس می کرد،عمو می گفت:عزیزم صبر کن،داداشم من و مأمور به صبر کرده،و الا یه دونه از اینها رو نمی گذاشتم زنده بمونن،ابی عبدالله فرمود:خدا من رو مأمور به صبر کرده،عباسم صبر کن قربونت برم،ان شاءالله کربلا،حالا تو پوست خودش نمی گنجه،از شب قبل هی سئوال میکنه،عمو جان آیا من هم قردا کشته میشم،می خواد به این نانجیب هایی که یه عمری باباشو این طور خطاب می کردند،نشون بده من بچه ی همون امام مجتبی هستم،عجیبه جنگ کردن قاسم بن الحسن،سیزده ساله شه ،وقتی عمو اجازه نداد،نشت رو خاک ها غم همه ی دلش رو گرفته بود،زانوی غم بغل گرفته بود،یادش افتاد،باباش امام حسن علیه السلام،یه تعویذی رو بازوش بسته گفت: هر موقع همه غم های عالم رو دلت نشست،این رو باز کن بخون،دید دست خط باباش امام حسنه،قاسمم کربلا من نیستم،داداش غریبم رو یاری کنم،نکنه از قافله ی شهدا جا بمونی قاسم،دوید اومد خدمت ابی عبدالله، عمو جان بگیر بخون دست خط بابامه،روایت نوشته ابی عبدالله تا نگاه کرد دستخط امام حسن رو،اینقدر بلند بلند گریه کرد،ناله زد،بُکاءً شدیدا،در روایت آورده،ابی عبدالله نفسش به شماره افتاد،دستخط برادر مظلومش رو بوسه زد،اینجا بود که دست گردن هم انداختند،پشت خیمه ها همه زن و بچه ها دارن نگاه میکنند،حتی غشیه علیهما،هر دو روی خاک افتادند،می خواد سوار بر اسب بشه عمو جان کمکش کرد،قدش نمی رسه پاهاش به رکاب نمی رسه،اما طفل این خانواده ام برا جنگیدن به همه ی اینها درس می ده،مشق میکنه جنگیدن رو،خیلی ها رو قاسم بن الحسن به درک واصل کرد،می گن اومد روبروی عمرسعد ملعون ایستاد،گفت:ای از خدا بی خبر،دم از اسلام می زنی، ببین اهلبیت پیغمبر،تو خیمه ها صدای العطش شون به آسمانه،رجز خوند،عمر سعد می شناسه،آشناس با این خانواده،یه نانجیبی بود به نام ارزق شامی،تاریخ نوشه این با هزار نفرتو دلاوری برابری می کرد،عمر سعد گفت:برو تو باید بری با این بجنگی،بهش بر خورد،گفت:من برم،می خوای منو جلو همه کنف بکنی،آبروم رو ببری،این بچه است،عمر سعد گفت:تو که نمی شناسی این کیه،این پسر حسن بن علی ه،نوه ی حیدره،گفت:غصه نخور،من یکی از بچه هام رو می فرستم سرشو برات بیاره،چهار تا بچه داره، تو کربلا کنار بابا حاضرند،فرزند اول رو فرستاد،قاسم بن الحسن به درک واصل کرد،فرزند دوم به درک واصل شد،چهار پسرش رو خاک افتادند،خودش غضب ناک اومد،می گن وقتی اومد به جنگ قاسم ابی عبدالله زن و بچه رو جمع کرد،فرمودکه دست به دعا بشید برا قاسم،خدا کمکش کنه، اینجام قاسم بن الحسن،با ترفند جنگی گفت: به جنگ من اومدی،هنوز زین اسبت بازه، برگشت پشتش رو نگاه کنه،شیر بچه ی امام حسن علیه السلام باشمشیر دو نیمش کرد،صدای الله اکبر از خیام حسین بلند شد،قصد برچم دار کفار رو کرد،به دل دشمن زد،گفتن محاصره اش کنید،دیدن به تنهایی حریفش نمی شن، محمد بن حنفیه رو امیرالمؤمنین علیه السلام صدا زد، گفت: میری ناقه ی نفاق رو پی کنی بیای،وقتی عایشه ی جنگ جمل سوار ناقه بود،محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام دلاوره رفت،به دل دشمن زد،اما از مردهای جنگی که دور و برش بودند نتونست،برگشت،امیرالمؤمنین یه نگاه به امام حسن علیه السلام کرد،فرمود:پسرم کار خودته،مثل شیر ژیان امام مجتبی رفت،به یه چشم به هم زدن دستای ناقه رو زد،ناقه رو زمین خورد،منافقا همه فرار کردن،این بچه ،بچه ی این امام حسنه،می گن وقتی برگشت محمد بن حنفیه ،از خجالت سر پایین انداخت،امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:نه خجالت نکش،این پسر فاطمه است،پسر پیغمبره،تو پسر علی هستی،این از اون شجره ی طیبه است،می دونن حریفش نمیشن،گفتن باید محاصره اش کنیم،یه عده نیزه می زنن،یه عده سنگ می زنن،ای وای،یه نانجیبی کمین کرد،شمشیر به فرق نازنینش زد،تا از اسب داشت زمین می افتاد،صدا زد عمو جان به دادم برس،قاسم رو زمین افتاد ،این نانجیب قاتل اومد بالا سرش گفت: فرصت خوبیه،بهتر از این فرصت پیدا نمی کنم،کاکُل قاسم رو در دست گرفته،می خواد سر از بدنش جدا کنه،ابی عبدالله با عجله اومد،شمشیر کشید دست این نانجیب قطع شد،صدای این ملعون بلند شد،از قومش کمک خواست،اینها همه با اسب اومدند،این نانجیب رو نجات بدن،گرد و خاکی به پا شد،یه وقت حسین علیه السلام تو اون معرکه،دید یه صدای نحیفی می آد،عمو جان استخونهای بدنم رو شکستند،گفت:
ای چشمه سار رحمت بی منتها عمو
در مقدم تو بستم از خون حنا عمو
چشمم به زیر پات بزرگی کن و بیا
بالین این شکسته ی درد آشنا عمو
همچون علی اکبر خود در برم بگیر
خواهی بگویمت پدر این لحظه یا عمو
این سینه سرخ بسمل خود را حلال کن
بسمل می دونی،کجا این عبارت بکار میره،مرغی که سرش رو می کنن،همچین که بال می زنه، می گن بسمل،یه لحظه ای ابی عبدالله رسید،دید قاسم پاهاش رو داره رو زمین ها میکشه،
این سینه سرخ بسمل خود را حلال کن
خیلی به دامنت زده ام دست و پا عمو
اشاره داره به بعضی از روضه هایی که سخته،اما اشاره گفته،تو پای روضه بزرگ شدی،آی جوونها یکی از خواسته هاتون از ارباب این باشه،بگو آقاجان می خوام محاسنم در خونه شما سفید بشه،در خونه ات بمونم،نکنه دستم جدا بشه،
جاری شدم به پهنه ی این دشت مثل آب
از بس شد استخوان تنم آسیا عمو
حسین……… با قاسم هم ناله شو…حسین
ثانیه های آمدنت مثل سال رفت
در ازدحام ابرهه های بلا عمو
اگه اسب از روی یه بدنی بخواد رد بشه،مگه فقط از یه عضوی از بدن رد میشه،چرا این حرف رو می زنم،برای این بیت ،گفت:
دیگر مرا لبی و دهانی نمانده است
تا خانمت دوباره که مرده ام بیا عمو
این حرف منو کسانی که موقعی تو دوران دفاع مقدس بودن،زخمی شدن ،مخوصاً تو اون گرماهای جنوب،این حرف منو بهتر می فهمند،گفت:عمو جان
تاول زده است زخم من از ریگ های داغ
لطفی کن و زخاک جدا کن مرا عمو
همه ی بیت ها یه طرف،این بیت هم یه طرف،وقتی می خواستن سوارش کنن پاش نمی رسید،زره ای اندازه اش پیدا نشد،گفت:
از من بگو به عمه که اندازه ام شود
هر قدر آورد زره از خیمه ها عمو
چقدر با معرفته این بچه،الان هم حرف های خودش نیست،دلش برا عموش میسوزه،گفت:عمو جان
کارت برای بردن من سخت می شود
دیگر نمانده هیچ برایت عبا عمو
گرچه یتیم طالع بختم مبارک است
مستم زعطر چادر خیرالنساء عمو
این همون قاسمه که پاهاش به رکاب نمی رسید،ابی عبدالله وقتی از خاک بلندش کرد،می گن: حسین سینه قاسم رو به سینه چسبانید،ابی عبدالله رشیده،سینه ی قاسم رو به سینه گذاشت،نگاه کردن دیدن پاهای قاسم،رو خاک داره کشیده میشه،حسین…………
منبع: کتاب گودال سرخ

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]





متن روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ـ متن روضه ششم محرم ـ رهبر معظم انقلاب
یکى از این قضایا، قضیه به میدان رفتن «قاسم‌بن‌الحسن» است که صحنه بسیار عجیبى است. قاسم‌بن‌الحسن علیه‌الصّلاه والسّلام یکى از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانى است که «لم یبلغ الحلم»؛ هنوز به حدّ بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است. در شب عاشورا، وقتى که امام حسین علیه‌السّلام فرمود که این حادثه اتّفاق خواهد افتاد و همه کشته خواهند شد و گفت شما بروید و اصحاب قبول نکردند که بروند، این نوجوان سیزده، چهارده‌ساله عرض کرد: «عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟» امام حسین خواست که این نوجوان را آزمایش کند – به تعبیر ما – فرمود: «عزیزم! کشته‌شدن در ذائقه تو چگونه است؟» گفت: «احلى من العسل»؛ از عسل شیرین‌تر است.
ببینید؛ این، آن جهتگیرىِ ارزشى در خاندان پیامبر است. تربیت‌شده‌هاى اهل بیت این‌گونه‌اند. این نوجوان از کودکى در آغوش امام حسین بزرگ شده است؛ یعنى تقریباً سه، چهار ساله بوده که پدرش از دنیا رفته و امام حسین تقریباً این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربّى‌ به تربیتِ امام حسین است. حالا روز عاشورا که شد، این نوجوان پیش عمو آمد. در این مقتل این‌گونه ذکر مى‌کند: «قال الرّاوى: و خرج غلام» (لهوف، ابن‌طاووس، ترجمه سید احمد زنجانى، (با نام آهى سوزان بر مزار شهیدان)، ص ۱۱۵). آن‌جا راویانى بودند که ماجرا‌ها را مى‌نوشتند و ثبت مى‌کردند. چند نفرند که قضایا از قول آن‌ها نقل مى‌شود. از قول یکى از آن‌ها نقل مى‌کند و مى‌گوید: «همین‌طور که نگاه مى‌کردیم، ناگهان دیدیم از طرف خیمه‌هاى ابى‌عبداللَّه، پسر نوجوانى بیرون آمد: «کانّ وجهه شقّه قمر»؛ چهره‌اش مثل پاره ماه مى‌درخشید. «فجعل یقاتل»؛ آمد و مشغول جنگیدن شد.»
این را هم بدانید که جزئیات حادثه کربلا هم ثبت شده است؛ چه کسى کدام ضربه را زد، چه کسى اوّل زد، چه کسى فلان چیز را دزدید؛ همه این‌ها ذکر شده است. آن کسى که مثلاً قطیفه حضرت را دزدید و به غارت برد، بعداً به او مى‌گفتند: «سرق القطیفه»! بنابراین، جزئیات ثبت شده و معلوم است؛ یعنى خاندان پیامبر و دوستانشان نگذاشتند که این حادثه در تاریخ گم شود.
«فضربه ابن فضیل العضدى على رأسه فطلقه»؛ ضربه، فرق این جوان را شکافت. «فوقع الغلام لوجهه»؛ پسرک با صورت روى زمین افتاد. «وصاح یا عمّاه»؛ فریادش بلند شد که عموجان. «فجل الحسین علیه‌السّلام کما یجل الصقر». به این خصوصیات و زیباییهاى تعبیر دقّت کنید! صقر، یعنى بازِ شکارى. مى‌گوید حسین علیه‌السّلام مثل بازِ شکارى، خودش را بالاى سر این نوجوان رساند. «ثمّ شدّ شدّه لیث اغضب». شدّ، به معناى حمله کردن است. مى‌گوید مثل شیر خشمگین حمله کرد. «فضرب ابن‌فضیل بالسیف»؛ اوّل که آن قاتل را با یک شمشیر زد و به زمین انداخت. عدّه‌اى آمدند تا این قاتل را نجات دهند؛ اما حضرت به همه آن‌ها حمله کرد.
جنگ عظیمى در‌‌ همان دور و برِ بدن «قاسم‌بن‌الحسن»، به راه افتاد. آمدند جنگیدند؛ اما حضرت آن‌ها را پس زد. تمام محوطه را گرد و غبار میدان فراگرفت. راوى مى‌گوید: «وانجلت الغبر»؛ بعد از لحظاتى گرد و غبار فرو نشست. این منظره را که تصویر مى‌کند، قلب انسان را خیلى مى‌سوزاند: «فرأیت الحسین علیه‌السّلام»: من نگاه کردم، حسین‌بن على علیه‌السّلام را در آن‌جا دیدم. «قائماً على رأس الغلام»؛ امام حسین بالاى سر این نوجوان ایستاده است و دارد با حسرت به او نگاه مى‌کند. «و هو یبحث برجلیه»؛ آن نوجوان هم با پا‌هایش زمین را مى‌شکافد؛ یعنى در حال جان دادن است و پا را تکان مى‌دهد. «والحسین علیه‌السّلام یقول: بُعداً لقوم قتلوک»؛ کسانى که تو را به قتل رساندند، از رحمت خدا دور باشند.
این یک منظره، که منظره بسیار عجیبى است و نشان‌دهنده عاطفه و عشق امام حسین به این نوجوان است، و درعین‌حال فداکارى او و فرستادن این نوجوان به میدان جنگ و عظمت روحى این جوان و جفاى آن مردمى که با این نوجوان هم این‌گونه رفتار کردند.
*********************
متن روضه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام ـ متن روضه ششم محرم ـ علی اصغر آرزومند
شرمنده ام که اشک ندارم برای تو
گوهر نداشتم که بریزم به پای تو
یک قطره اشک آتش دوزخ کند خموش
این گوشه ای از اثرخون بهای تو
من از حرارتی که درون دلم بود
قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَهٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »(مستدرک الوسائل، ج ۱۰ص ۳۱۸)
شهادت امام حسین علیه السلام در دل‏های افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد می‏کند که هرگز خاموش نخواهد شد..
فهمیده ام که شیعه ام ومبتلای تو
زنده تر ازتو نیست به عالم خدا گواست
مانده است از ازل به ابد رد پای تو
توسوز داده ای به صداهای روضه خوان
غیر از تو نیست گرمی بزم عزای تو
حسین…..
هم منبری ،هم ذاکر ،هم سینه زن تویی
ما هیچ کاره ایم در این خیمه های تو
کرببلا سفره احسان مادرت
شد سفره دار مادر تو مجتبای تو
آری هنوز خرج عزایت به دست اوست
اوکه شده است دارو ندارش فدای تو
پشت بقیع روضه تو بی کفن خوش است
چون روضه ی کریم به کرببلای توست

ادامه »

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




امام: اجر زن‌ها بیشتر از مردهاست/ خاطرۀ فراموش‌نشدنی امام از یک «دختر ایرانی شجاع با روحی بزرگ!»/ عظمت و معنویت این دختر بزرگ را هیچ شاعر و عارفی نمی‌تواند بیان کند!
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۱۷

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان»(6)
امام: «همسر» برای یک مرد بزرگ، کاری را می‌کند که «مادر» برای «یک بچۀ کوچک»/ در محاسبات نهایی، زن را قوی‌تر از مرد می‌دانم! این یکی از اسرار خلقت است/ خانم‌ها بدانند: آقایان تا آخر هم مثل یک «پسربچه» هستند و باید اداره‌شان کنید/ زن‌ها می‌توانند با «تدبیر» و با «ظرافت»، مرد را در دست خودشان بچرخانند؛ این واقعیت قابل اثبات است
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۱۰

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان»(5)
امام: شغل اصلی زن، زنِ خانه بودن است و این تجلیل زن است/نان درآوردن مطلقاً جزو وظایف زن نیست!/ تایپ، کارمندی و فروشنگی، فعالیت «اجتماعی» نیست!/ زن، فروشندگی سوپرمارکت و کارمندی اداره را بگذار مرد برود بکند/ اشرف کارها در عالم، مادر بودن و تربیت اولاد است/ عنصر اصلیِ تشکیل خانواده، زن است، نه مرد
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۱۰

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان»(4)
امام: اگر شما [بانوان] را کشاندند به ادارات، وبچه‌هایتان را به جاهایی که بچه نگهداری می‌کنند سپردید، عقده در او پیدا می‌شود/این عقده‌‌ها منشأ «همه یا اکثر» مفاسد است!/ دزدیها، آدمکشیها، خیانتها از این عقده‌ها پیدا می‌شود/ بچه‌ای که از مادرش جدا شد، پیش هر که باشد، عقده پیدا می‌‌کند/ محبت مادری لازم دارد بچه
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۱۰

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان» (3)
امام: سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است/ مرحلۀ اولِ مرد و زن صحیح، از دامن زن است/ اگر شما زنها خوب شدید، هم مردها خوب می‌شوند، هم بچه‌ها/ کلید تداوم انقلاب دست زنهاست/ نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است/ من شما [بانوان] را به رهبری قبول دارم!/ خدمت مادر به جامعه از خدمت همه کس بالاتر است
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۰۹

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان» (2)
امام: زن مبدأ «همه» خیرات است/ ما نهضت خودمان را مرهون زن‌ها می‌‌دانیم/ مردها به تَبَع زنها در خیابان‌ها می‌‌ریختند/ زنها هستند که ملت‌ها را تقویت و شجاع می‌‌کنند/ زن تنها خود به راهی نمی‌رود، مردها را هم در آن راه می‌برد
|کتابخانه>مستندات>امام خمینی | |کتابخانه>مستندات>امام خامنه ای | |کتابخانه>مستندات>پرونده ها | ۹۵/۰۱/۰۸

ناشنیده‌هایی از «امام»دربارۀ «زنان»(1)
امام: شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاترست/ پایۀ بهشتی شدن هرکس از مادر است!/ تربیتی که بچه از مادر می‌گیرد تا آخر عمر با او هست، مگر… / اسلام می‌خواهد بچّه‌ها دست مادر را حتماً ببوسند/ بخش مهمی از مشکلات جامعه در صورت «محترم بودن زن در خانواده» حل می‌شود!
امام راحل و مقام معظم رهبری به گونه‌ای جایگاه زن را-به طور عمیق و غیرشعاری-تبیین کرده‌اند، که آخرین نظریه‌های طرفدران به اصطلاح حقوق زن در دنیا نیز بعید است در تجلیل از زن به گرد این دیدگاه‌های مترقی رسیده باشند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




چرا «عبادت خدا» همه را آدم نمی‌کند؟ و بلکه بعضی‌ها را بدتر می‌کند؟!
عبادت وقتی آدم را متواضع نکرد، این آدم مثل بمبی است که آمادۀ انفجار است؛ از اینها باید ترسید!/ عبادت بناست تکبر ما را از بین ببرد، لذا کسی که عبادت کرد و تکبرش از بین نرفت؛ آدم‌ خطرناکی می‌شود/ وقتی گریه و روضۀ حسین(ع) رونق پیدا کرد، طبیعی است بعضی‌ها نان حسین(ع) را بخورند ولی به مرام حسین(ع) خیانت کنند/ مشکل اصلی در آخرین مراحل انتظار، مواجهۀ حق با «خوبان منحرف‌شده» است و الا باطلِ محض در مقابل حق، تاب مقاومت ندارد/ امام باقر(ع): قومی در آخرالزمان هستند که امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند مگر اینکه بدانند با این‌کار ضرری به آنها نمی‌رسد!/ طرف می‌داند برخی همکاران اداره‌اش زد و بند می‌کنند ولی نهی از منکر نمی‌کند و از آن طرف دور می‌زند می‌رود مجلس روضه!
حجت الاسلام پناهیان:
• در آخرالزمان مواجهۀ بین حق و باطل -اگر باطل محض باشد- سخت نیست؛ چراکه باطلِ محض در مقابل حق، تابِ مقاومت ندارد؛ چیزی که مشکل ایجاد می‌کند و مانعِ اصلی برای ظهور محسوب می‌شود، مواجهۀ با «خوبان منحرف‌شده» است. لذا در آخرین مراحل انتظار باید آمادگی داشته باشیم برای مواجهه با خوبانی که انحراف پیدا می‌کنند؛ مواجهه با اینها خیلی سخت‌تر است!
• امام باقر(ع) فرمود: در آخرالزمان قومی خواهد آمد که امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی‌دانند مگر زمانی که مطمئن باشند ضرری به آنها نمی‌رسد. برای خودشان عذر و بهانه‌هایی می‌آورند تا خود را از انجام امر به معروف و نهی از منکر معاف کنند(کافی/5/ 55)
• البته امر به معروف و نهی از منکر، بیشتر مربوط می‌شود به مسئولین مملکتی تا بیایید پایین‌تر. برخی فکر می‌کنند که نهی از منکر بیشتر مربوط به بی‌حجاب‌های خیابان می‌شود؛ در حالی‌که اگر یک مدیری در یک‌جایی خلاف کند، آثار مخربش خیلی بیشتر است؛ در آن جامعه، سخنرانی هم زیاد اثر ندارد.
• یک فرهنگ بسیار زشت و سخیفی بین مسئولین مملکتی، مدیران و کارگزاران-در همۀ دروان‌ها- بوده؛ اینها در محیط خودشان به همکاران خودشان امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنند. مثلاً طرف می‌داند چه کسانی در ادارۀ خودش دارند زد و بند می‌کنند(حق و ناحق می‌کنند) ولی جلوی آنها را نمی‌گیرد و نهی از منکر نمی‌کند و از آن طرف دور می‌زند می‌رود مجلس روضه برای امام حسین(ع)؛ اینها با امام حسین(ع) هم بازی می‌کنند! تعجب نکنید اگر بگوییم اینها بی‌دین هستند! تو چرا به عنوان یک انسان متدین، در اداره‌ات اجازه می‌دهی همکارت رشوه بگیرد؛ این چطور دینداری کردنی است؟!
• وقتی روضه و گریۀ بر امام حسین(ع) رونق پیدا می‌کند، طبیعی است که بعضی‌ها نان امام حسین(ع) را بخورند ولی به مرام امام حسین(ع) خیانت کنند. بالاخره وقتی یک چیزی در جامعه رونق پیدا کرد، بازار سیاه و جنس قلابیِ آن هم پیدا می‌شود.
• چرا بعضی‌ها که خوب می‌شوند و در مسیر خوبی‌ها می‌آیند، بعداً خراب می‌شوند؟ چرا دین و بندگی خدا همه را آدم نمی‌کند؛ بلکه برعکس، بعضی‌ها را بدتر می‌کند؟
• فلسفۀ عبادت این است که تکبر انسان را از بین ببرد. به‌عنوان مثال، نماز نمونۀ عبادت‌هاست که در روایت آمده، فلسفۀ نماز از بین بردن تکبر است. (من‏لایحضره‏الفقیه/3/ 568) تکبر، مادر همۀ بدی‌های انسان است و همه انسان‌ها هر لحظه گرفتار این تکبر هستند.
• عبادت بناست تکبر ما را کنترل کند و از بین ببرد، اما بعضی‌ها عبادت می‌کنند ولی تکبرشان از بین نمی‌رود؛ اینها آدم‌های خطرناکی می‌شوند! مثل یک بمبی که چاشنی آن‌را بزنند ولی منفجر نشود، این دیگر خیلی خطرناک است چون هر لحظه ممکن است منفجر شود. نمونه‌اش ابلیس است که این‌همه عبادت کرد ولی تکبرش از بین نرفت(أَبى‏ وَ اسْتَکْبَر؛ بقره/34) لذا بعد از آن‌همه عبادت یک‌دفعه چه موجود خطرناکی شد!
• عبادت وقتی آدم را متواضع نکرد، این آدم مثل بمبی است که آمادۀ انفجار است؛ از اینها باید ترسید! این‌گونه افراد هستند که در آخرالزمان جلوی امام زمان(ع) می‌ایستند. ما جلوی آخوند محل‌مان نمی‌توانیم بایستیم، ولی این افراد جلوی امام زمان(ع) می‌ایستند و حاضرند در این راه بمیرند؛ عجب جرأتی!
• چرا خوب‌ها وقتی بد می‌شوند، خیلی بد می‌شوند؟ چون بنا بوده تکبر اینها با عبادت از بین برود، ولی اینها تکبرشان را پشت عبادت‌شان پنهان کرده‌اند لذا دنبال فرصتی می‌گردند که یک‌جایی این تکبر را تخلیه کنند. اگر عبادت انسان موجب از بین بردن تکبرش نشود، نه‌تنها با عبادت بهتر نمی‌شود بلکه بدتر می‌شود

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ق.ظ ]




تزکیه حتی مقدم بر نماز ویاد خدا!!!!!!!!

تزكیه اخلاق، حتی مقدم بر نماز و یاد خدا!


یكى از اهداف اصلى بعثت پیامبراسلام صلى الله علیه و آله تزكیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است; و حتى تلاوت آیات الهى و تعلیم كتاب و حكمت كه در آیات قرآن به آن اشاره شده است مقدمه اى است براى مسئله تزكیه نفوس و تربیت انسانها; همان چیزى كه هدف اصلى علم اخلاق را تشكیل مى دهد.
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

اصولا زمانى انسان شایسته نام انسان است كه داراى اخلاق انسانى باشد و در غیر این صورت حیوان خطرناكى است كه با استفاده از هوش سرشار انسانى همه چیز را ویران مى كند، و به آتش مى كشد; براى رسیدن به منافع نامشروع مادى جنگ به پا مى كند، و براى فروش جنگ افزارهاى ویرانگر تخم تفرقه و نفاق مى پاشد و بى گناهان را به خاك و خون مى كشد! آرى! او ممكن است به ظاهر متمدن باشد ولى در این حال حیوان خوش علفى است كه نه حلال را مى شناسد و نه حرام را! نه فرقى میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتى در میان ظالم و مظلوم!
به همین دلیل یكى از اهداف اصلى بعثت پیامبراسلام صلى الله علیه و آله تزكیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است; حتى مى توان گفت تلاوت آیات الهى و تعلیم كتاب و حكمت كه در آیات قرآن به آن اشاره شده است مقدمه اى است براى مسئله تزكیه نفوس و تربیت انسانها; همان چیزى كه هدف اصلى علم اخلاق را تشكیل مى دهد.
اهمیت اخلاق در قرآن
خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی مکان پذیر نیست! بنابراین، هر فضیلت اخلاقی رابطه ای میان انسان و خدا ایجاد می کند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیکتر می سازد.
در قرآن کریم، بعثت پیامبرى كه مربى اخلاقى و معلم كتاب و حكمت است به عنوان نعمتى عظیم از ناحیه خداوند شمرده است; این نیز دلیل دیگرى بر اهمیت اخلاق است.
به طور کلی تاكیدهاى پى در پى و بى نظیر قرآن بر اخلاق دلیل روشنى است بر اهمیتى كه قرآن مجید براى پرورش اخلاق و تزكیه نفوس قائل است و گویى همه ارزشها را در این ارزش بزرگ خلاصه مى كند و فلاح و رستگارى و نجات را در آن مى شمرد.
تا جایی که حتی در آیاتی از قرآن تزكیه اخلاق مقدم بر نماز و یاد خدا ذكر شده كه اگر تزكیه نفس و پاكى دل و صفاى روح در پرتو فضائل اخلاقى نباشد نه ذكر خدا به جا مى رسد و نه نماز روحانیتى به بار مى آورد.
چرا مسائل اخلاقی در زمان ما مهمتر است؟
مسائل اخلاقى در هر زمان از اهمیت فوق العاده اى برخوردار بوده، ولى در عصر و زمان ما اهمیت ویژه اى دارد، زیرا:
1ـ از یك سو عوامل و انگیزه هاى فساد و انحراف در عصر ما از هر زمانى بیشتر است و اگر در گذشته براى تهیه مقدمات بسیارى از مفاسد اخلاقى هزینه ها و زحمتها لازم بود در زمان ما از بركت پیشرفت صنایع بشرى همه چیز در همه جا و در دسترس همه كس قرار گرفته است!
2ـ از سوى دیگر، با توجه به این كه عصر ما عصر بزرگ شدن مقیاسهاست و آنچه در گذشته بطور محدود انجام مى گرفت در عصر ما به صورت نامحدود انجام مى گیرد، قتل و كشتار انسانها به بركت وسائل كشتار جمعى، و مفاسد اخلاقى دیگر به كمك فیلمهاى مبتذلى كه از ماهواره ها در سراسر دنیا منتشر مى شود و اخیرا كه به بركت اینترنت هرگونه اطلاعات مضر در اختیار تمام مردم دنیا قرار مى گیرد، مفاسد اخلاقى بسیار گسترش پیدا كرده و مرزها را در هم شكسته و تا اقصا نقاط جهان پیش مى رود تا آنجا كه صداى بنیانگذاران مفاسد اخلاقى نیز درآمده است. اگر در گذشته تولید مواد مخدر در یك نقطه، یك روستا و حداكثر شهرهاى مجاور را آلوده مى كرد امروز به كمك سوداگران مرگ به سراسر دنیا كشیده مى شود.
3ـ از سوى سوم، همان گونه كه علوم و دانشهاى مفید و سازنده در زمینه هاى مختلف پزشكى و صنایع و شؤون دیگر حیات بشرى گسترش فوق العاده اى پیدا كرده، علوم شیطانى و راهكارهاى وصول به مسائل غیرانسانى و غیراخلاقى نیز به مراتب گسترده تر از سابق شده است به گونه اى كه به دارندگان فساد اخلاق اجازه مى دهد از طرق مرموزتر و پیچیده تر و گاه ساده تر و آسانتر به مقصود خود برسند. در چنین شرایطى توجه به مسائل اخلاقى و علم اخلاق از هر زمانى ضرورى تر به نظر مى رسد و هرگاه نسبت به آن كوتاهى شود فاجعه یا فاجعه هایى در انتظار است.
اخلاق در سخن بزرگان دین:
در آیاتی از قرآن تزكیه اخلاق مقدم بر نماز و یاد خدا ذكر شده كه اگر تزكیه نفس و پاكى دل و صفاى روح در پرتو فضائل اخلاقى نباشد نه ذكر خدا به جا مى رسد و نه نماز روحانیتى به بار مى آورد.
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که فرمودند: خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد. (تنبیه الخواطر ص 362)
به تعبیر دیگر، خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی مکان پذیر نیست! بنابراین، هر فضیلت اخلاقی رابطه ای میان انسان و خدا ایجاد می کند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیکتر می سازد.
زندگی پیشوایان دینی نیز سرتاسر بیانگر همین مساله است که آنها در همه جا به فضائل اخلاقی دعوت می کردند، و خود الگوی زنده و اسوه حسنه ای در این راه بودند.
اخلاق فردی و اجتماعی

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-07-14] [ 09:51:00 ق.ظ ]




اگر دعوت شدی بپذیر....

اگر دعوت شدی بپذیر!


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «کسی که به خاطر خودنمایی غذایی به مردم بخوراند، خداوند همانند آن غذا را از صدید جهنم به وی خواهد خوراند. و آن غذا را آتشی در شکمش می گرداند تا آن که از قضاوت میان مردم فارغ گردد». (وسائل الشیعه ج 24 ص 312)
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

اصل میهمانی، از جمله اموری است که شرع و عقل مهر تأییدی بر نیک بودن آن زده‌اند. در روایات اسلامی، توصیه‌های بسیاری پیرامون میهمانی وجود دارد تا اندازه‌ای که گفته شده؛ اگر شخصی روزه مستحبی دارد و مؤمنی او را دعوت به غذا کرد، روزه خود را بخورد؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر برادر مسلمانی غذایی را که با زحمت تهیه کرده و انسان روزه‌دارى را به خوردن آن دعوت کند، چه ایرادی دارد که او هم بپذیرد و افطار نماید» (راوندی کاشانی، فضل الله بن علی، النوادر، ص 35)
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و اله) به امام علی (علیه السلام) سفارش می‌کند که «دعوت به مهمانی را بپذیر، هرچند نیاز باشد مسافتی طولانی راه بروی» (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 361)
برخی از دستورات، پیرامون آداب و وظایف میهمان است. این وظایف گاه جهت شأن میزبان و گاه جهت شأن میهمان می‌باشد. ما در این نوشتار وظایف مهمان و همچنین خیر و برکت مهمان را اجمالا بررسی می کنیم:
وظایف مهمان
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وقتی خداوند اراده کند که به بنده ای خیر عنایت کند، هدیه ای را به سوی او می فرستد». مردم سؤال کردند: «آن هدیه چیست؟!» حضرت فرمود: «مهمان! با رزقش وارد می شود و با رفتنش، گناهان اهل خانه را می برد». (مستدرک ‏الوسائل، ج۱۶، ص۲۵۸٫)
مهمان نیز به نوبه خود نسبت به میزبان وظایفی دارد.
1ـ اطلاع دادن به میزبان: هر گاه فردی قصد مهمان شدن در منزل کسی را داشته باشد باید از قبل به وی اطلاع دهد یا حداقل زمانی به منزل شخص برود که مهیا ساختن بساط مهمانی برای صاحب خانه میسر باشد زیرا اگر فرد بدون هماهنگی در زمانی که فرصت چندانی برای تهیه غذا نیست به خانه کسی برود چه بسا میزبان خود را برای تهیه غذا به دردسر و مشکل مواجه سازد و در نتیجه جلوی مهمان احساس شرمندگی نماید.
2ـ در وقت معین و مقرر حاضر شود: مهمان نباید مهمانی رفتن را با تأخیر بیندازد که صاحب خانه و مهمان دیگر در انتظار بمانند. همان‌طور که اگر موقع معینی را تعیین کردند نبایستی زودتر از به مهمانی برود زیرا ممکن است در آن لحظه میزبان آمادگی استقبال و پذیرایی نداشته باشد و در نتیجه شرمسار می‌شود.
3ـ هر جا صاحب خانه اشاره کرد بنشیند: مهمان هرگز نباید در مورد مکان نشستن جربحث کند و هر جایی را که برای او پیشنهاد شد آن جا بنشیند چرا که ممکن است خود مهمان جایی را انتخاب کند که مشرف به نقاط حساس خانواده مانند آشپزخانه باشد یا ساکنین منزل را دچار سختی کند بنابراین پیشنهاد میزبان را اطاعت نموده و احترامش را پاس بدارد و همان‌جا که به او گفته می‌شود بنشیند.
4ـ پرهیز از تجسس در مهمانی: هرگاه وارد منزل یکی از دوستان خود می‌شود نباید همچون جاسوس‌ها به کنجکاوی گوشه و کنار منزل بپردازد. به هیچ عنوان صندوق، کیف، بسته، پرونده یا چیز نهفته و طبقه‌بندی شده‌ای را باز نکند زیرا چنین عملی خلاف تعهد و امانتی است که میزبان بر دوش مهمان گذاشته است مهمان نباید موازین مهمانی را زیر پا بگذارد و از حسن اعتماد میزبان سوءاستفاده کند.
5ـ تقاضای دشوار از میزبان نکند: یکی از وظایف مهمان این است که اگر میزبان وضع خوبی ندارد و قدرت مالی او ضعیف است از او تقاضای غذایی غیر از آنچه برایش می‌آورند نکند حتی اگر می‌داند میزبان غذای مورد علاقه‌اش را تهیه می‌کند باز هم از نظر اخلاقی و عرفی این تقاضا درست نیست.
6ـ به نوع غذا اهمیت ندهد: در بین مردم این طور جا افتاده که اگر کسی را به مهمانی دعوت کردند یعنی اینکه برای او غذای لذیذی تهیه کرده‌اند و دعوت کردن فقط برای خوردن است. وقتی از مهمانی برگشت اولین سؤالی که از او پرسیده می‌شود این است که چه غذایی درست کرده بودند؟ هدف از پذیرفتن دعوت و مهمانی رفتن نباید پر کردن شکم و لذت جسمانی و نوع غذا باشد بلکه هدف باید امور معنوی و نزدیکی به خدا از این طریق باشد.
برکت های مهمان در روایات:
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و اله) به امام علی (علیه السلام) سفارش می‌کند که «دعوت به مهمانی را بپذیر، هرچند نیاز باشد مسافتی طولانی راه بروی» (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 361)
**پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وقتی مهمان وارد خانه ای می شود، به همراه او، رزقش هم از آسمان فرو می آید. وقتی مشغول غذا خوردن شد، خداوند متعال، گناهان اهل خانه را می بخشد». (وسائل ‏الشیعة، ج۲۴، ص،۳۱۷٫)
**پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هیچ مهمانی وارد خانه ای نمی شود، مگر آن که رزقش را به همراه خواهد آورد». (وسائل ‏الشیعة، ج۲۴، ص،۳۱۷٫)
**پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وقتی خداوند اراده کند که به بنده ای خیر عنایت کند، هدیه ای را به سوی او می فرستد». مردم سؤال کردند: «آن هدیه چیست؟!» حضرت فرمود: «مهمان! با رزقش وارد می شود و با رفتنش، گناهان اهل خانه را می برد». (مستدرک ‏الوسائل، ج۱۶، ص۲۵۸٫)
** پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هر خانه ای که مهمان وارد آن نشود، ملائکۀ خداوند هم وارد آن نمی شود». (مستدرک ‏الوسائل، ج۱۶، ص۲۵۸٫)
زنگ خطر!!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «کسی که به خاطر خودنمایی غذایی به مردم بخوراند، خداوند همانند آن غذا را از صدید جهنم به وی خواهد خوراند. و آن غذا را آتشی در شکمش می گرداند تا آن که از قضاوت میان مردم فارغ گردد». (وسائل الشیعه ج 24 ص

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]




حکایاتی خواندنی از شیخ جعفر شوشتری

* شنیده شده كه مرحوم شهید ثالث می فرمود كه مرحوم شیخ جعفر شوشتری وارد قزوین شد و در منزل برادر شهید ثالث، حاجى ملا محمد صالح منزل كرد و آن مكان مشتمل بود بر بوستان پس هر یك به جایى خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم چون پاسى از شب گذشت دیدم كه شیخ مرا صدا می كند كه برخیز و نماز شب بپا كن. عرض كردم بلى برمی خیزم. و شیخ از کنار من گذشت و من دیگر بار خوابیدم ناگاه دیدم كه احوالم متغیر شد و درد دلى به من عارض شد و از شدت درد بیدار شدم متوجه شدم كه تغییر احوالم به جهت شنیدن صدایی است كه شنیده می شود و از شنیدن آن بسیار ملول شدم و به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیك صدا رسیدم دیدم كه جناب شیخ با نهایت تضرع و زارى و گریه و بیقرارى به مناجات مشغول است. پس صداى آن جناب چنان تاثیرى در من گذاشت كه از آن شب تا بحال كه بیست و پنج سال از آن مسئله می گذرد هر شب برمی خیزم و به مناجات با قاضى الحاجات اشتغال دارم.

* میرزاى نورى(ره) در مستدرك مى نویسد: سید مرتضى نجفى كه مرد عادل و با تقوا و مورد اعتمادى است و در اوائل عمرش شیخ جعفر را درك كرده بود به من گفت، روزى شیخ جعفر براى نماز ظهر تاخیر كرد و به مسجد نیامد، مردم كه از آمدن شیخ ناامید شدند؛ نماز را به فرادا خواندند.
زمانی نگذشته بود كه شیخ وارد مسجد شد، و با ناراحتى مردم را سرزنش كرد كه چرا نماز را فرادا مى خوانید؟ مگر یك نفر عادل بین شما نیست كه به او اقتدا كنید؟ سپس مومنى را دید - كه تا اندازه اى امكانات مالى نیز داشت - نماز مى خواند. فورا به او اقتدا كرده، و به نماز ایستاد. مردم كه شیخ را دیدند به آن مومن اقتدا كرده همه پشت سر او ایستادند و اقتدا كردند. آن مومن بقدرى شرمنده شد كه نمى دانست چگونه نماز را تمام كند. پس‏ از اداى نماز ظهر كنار رفته به شیخ عرض كرد: باید نماز عصر را خود جناب عالى امامت كنید. شیخ خوددارى كرد، و او اصرار نمود تا این كه بالاخره شیخ گفت: حال كه اصرار مى كنى، اگر پولى بدهى كه همین جا بین فقرا تقسیم كنیم از امامت تو صرفنظر مى كنم. آن مرد پذیرفت و دویست شامى كه (پول رایج آن زمان بود) به شیخ پرداخت و شیخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر دستور داد فقرا را جمع كنند و پولها را بین آنها تقسیم نمود، سپس به نماز ایستاد.

* از شخصیت بزرگی شنیدم كه روزی آیة‏الله‏ شیخ جعفر شوشتری(ره) با جمعی از تجار و مؤمنین، در كاروانسرایی نشسته بودند. مردم مسائل مذهبی را از ایشان می‏پرسیدند و شیخ پاسخ می‏داد. ناگاه دیدند به یك باره حال شیخ دگرگون شده، شروع به گریستن كرد.
همه حاضران تعجب كردند كه گریه ایشان برای چیست. سرانجام یك نفر پرسید: آقا گریه شما برای چیست؟ ایشان با دست به گوشه‏ای اشاره كرد كه در آنجا الاغی بود و تازه بار آن را به زمین گذاشته بود. سپس گفت: این الاغ را ببینید! من او را نگاه می‏كردم؛ دیدم پس از بارگیری به من نگاه می‏كند و با نگاه خود به می‏گوید: ای شیخ! ای عالم و ای انسان! دیدی من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم، آیا تو هم بار خویش را، یعنی بار امانت را سالم به منزل رسانیدی؟ گریه‏ام برای این است كه یك حیوان چگونه می‏تواند با سربلندی بارش را به منزل برساند؛ اما من كه انسان هستم، نتوانم و در نتیجه، پیش مولایم سرشكسته هستم.

* از بزرگان شنیده‏ام كه آیة‏الله‏ شیخ جعفر شوشتری(ره) روزی برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفته بودند. یكی از مؤمنین مبلغی از وجوهات شرعیه به محضرشان تقدیم داشت. معظم له بلافاصله اعلام فرمود هر كس نیازمند است، از این وجوه بردارد.
نیازمندان از آن وجوه شرعیّه بهره‏مند شدند. سپس سیدی با شتاب از راه رسید. پس از فهمیدن ماجرا، به محضر مرحوم شیخ شرفیاب شد و عرض حاجت نمود. آقا با كمال ادب فرمودند: آقا سیّد متأسفانه شما دیر تشریف آوردید، دیگر چیزی از آن پول‏ها باقی نمانده است. سید از شنیدن این سخن شدیدا آزرده شد و با كمال جسارت و بی‏ادبی، آب دهان خویش را به محاسن شیخ بزرگوار انداخت. با توجه به این كه این اهانت بسیار ناراحت كننده بود و اغماض از آن بسیار مشكل، حتی حاضران از مشاهده ماجرا بسیار متأثر و برآشفته شدند و می‏خواستد سیّد عاری از نزاكت را ادب كنند، ولی شیخ با كمال متانت از جا برخاست و نخست مردم را امر به خودداری و آرامش نمود، سپس دو گوشه دامنش را به دست گرفت و در بین صفوف جماعت به راه افتاد و فرمود هر كسی ریش شیخ را دوست می‏دارد، به این سید كمك كند.
مردم به احترام شیخ كمكهای فراوانی كردند و از حلم و تحمّل و بزرگوای شیخ تعجب نمودند. شیخ تمام پول‏ها را به سید بخشید و عذرخواهی نمود.
كم مباش از درخت سایه فكن هر كه سنگت زند، ثمر بخشش

* “محدث کاظمینی” در تکلمه، “محدث نوری” در دارالسلام و “محدث قمی” در فواید، به ذکر محاسن و فضائل اخلاقی و مراتب علمی به خصوص زهد و تقوای شیخ جعفر شوشتری پرداخته و صاحب ترجمه را کراماتی بر شمرده اند.
علامه نوری با حاج شیخ جعفر معاصر بود و حکایتی از زبان خود شیخ جعفر شوشتری نقل می فرماید. خلاصه آن که شوشتری پس از خاتمه درس از نجف به زادگاه خویش مراجعت می نماید. وی می گوید: مدتی مردم را از روی کتاب(تفسیر صافی محسن فیض) موعظه می نمودم و از روی کتاب روضة الشهدا برای آنها روضه می خواندم و از حفظ، بیانی نداشتم.
سالی بدین منوال گذشت و از این که ملای کتابی (از رو خواندن) بودم خیلی رنج می بردم. مایل بودم ناصحی نطاق و ذاکری شیوا و زبان آور باشم. به ائمه مخصوصا سالار شهیدان متوسل بودم و در عین حال تا نیمه شبها راه چاره می جستم تا به خواب فرو می رفتم.
سرانجام شبی در عالم رؤیا دیدم، که گویی در صحرای کربلا هستم و همانگونه که شنیدیم دو لشکر به روی هم صف بسته اند (صفی نابرابر) من خود را سریع به خیمه گاه حسینی(علیه السلام) رسانیدم، وارد خیمه شدم و سلام کردم. آن حضرت پس از التفاتی مرا به کنار خویش خواند و به حبیب بن مظاهر فرمود: حبیب برای میهمان عزیز آب که نداریم، با آن مختصر آرد و روغن، غذایی آماده ساز. حبیب برخاست و به دستور حضرت عمل نمود و من مختصری از آن غذا را خوردم و بیدار شدم و بعد از آن به برکت آن غذا، بدون کتاب سخنرانی می کردم.
که البته شایان ذکر است که ایشان از بهترین وعاظ جهان تشیع گردید

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]




حکایت بوی سیب سیدالشهداء علیه السلام ????ام سلمه می گوید: ????❤️يك وقت حضرت امام حسن و حضرت امام حسین صلوات الله علیهما به حضور مولا و رهبر ما حضرت رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمدند كه جبرئيل به صورت دحيه كلبى در حضور آن حضرت بود. امامان عزیزمان حسنين صلوات الله علیهما در اطراف جبرئيل كه به صورت دحيه كلبى در آمده بود دور ميزدند. جبرئيل دست خود را حركت ميداد و اين طور وانمود ميكرد كه چيزى در دست دارد، ناگاه ديدند: يك سيب و يك گلابى و يك انار در دست دارد، وى آنها را به حضرت امام حسن و حضرت امام حسین صلوات الله علیهما داد، صورت حضرت امام حسن و حضرت امام حسین صلوات الله علیهما از كثرت خوشحالى درخشنده شد و متوجه رسول خدا صلوات الله علیه و آله شدند، رسول خدا آنها را گرفت و بوئيد و فرمود: با همين ميوه جات نزد مادرتان فاطمه صلوات الله علیها برويد، و اگر قبل از آن نزد پدرتان برويد بهتر است. ايشان دستور رسول خدا صلوات الله علیه و آله را اجرا كردند، و چيزى از آنها نخوردند تا اينكه رسول خدا صلوات الله علیه و آله نزد ايشان رفت و همه با هم از آن خوردند. هر چه از آن ميوه ها مي خوردند همچنان برقرار بودند و كم نمى شدند تا آن موقعى كه رسول خدا صلوات الله علیه و آله روح مبارکشان قبض شد. امام حسين صلوات الله علیه فرمود: تا فاطمه اطهر صلوات الله علیها زنده بود آن ميوه جات دچار هيچ گونه تغيير و نقصانى نشدند. موقعى كه حضرت زهرا صلوات الله علیها از دنيا رفت انار مفقود شد، ولى سيب و گلابى در زمان حيات پدرم صلوات الله علیه باقى ماندند، هنگامى كه حضرت امیر المؤمنین صلوات الله علیه را شهيد كردند گلابى مفقود شد، ولى سيب به همان حالت براى حضرت امام حسن صلوات الله علیه باقى بود تا هنگامى كه آن حضرت را به وسيله زهر به شهادت رساندند. آنگاه آن سيب همچنان باقى بود تا آن موقعى كه آب را در كربلا به روى من بستند. من هر گاه تشنه ميشدم آن سيب را ميبوئيدم و عطشم تخفيف مى يافت. هنگامى كه تشنگى من به نهايت رسيد آن سيب را جویدم و يقين به وفات كردم. شنیدم حضرت امام علي بن الحسين صلوات الله علیهما مي فرمود: پدرم يك ساعت قبل از اينكه شهيد شود اين مطلب را مي فرمود. موقعى كه پدرم شهيد شد بوى آن سيب از قتلگاه آن حضرت يافت مى شد. من به جستجوى آن پرداختم ولى اثرى از آن نيافتم. بوى آن سيب بعد از شهادت امام حسين صلوات الله علیه باقى بود، من قبر مقدس آن حضرت را زيارت كردم و بوى آن سيب از قبر مباركش مي وزيد. شيعيانى كه به زيارت قبر امام حسين صلوات الله علیه مي روند اگر با اخلاص باشند در موقع سحر بوى آن سيب را خواهند يافت. منابع ????مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص: 391 ????بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 43، ص: 289 ????رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج 1، ص: 86 ????مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




برای شانه ی افتاده ام، پری بدهید
دل شکسته ی ما را به دلبری بدهید
محبتی بکنید و مرا حرم ببرید
نشان راه به چشم کبوتری بدهید
کجاست خیمه ی سبزت،مسافرم برگرد
برای درک شما کاش باوری بدهید
به لطف فاطمه بیت الجنون همین جا هست
رسیده ایم به می خانه،ساقری بدهید
شنیده ام که شب،پای روضه ها هستی
نشسته ایم بنالیم ،حنجری بدهید
نمی رود به خدا جای دور،جان شما
اگر برات حرم را به نوکری بدهید
خبر رسیده خرابه شکسته ای می گفت
بابا چه می شود به ما چند روسری بدهی
از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط
خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت
در این میانه جای اباالفضل خالی است
تا پس بگیرد از عدوی پست معجرم
در شهر مسلمین نشود دفن،خارجی
لزره فتاده بر دل و ترسان مادرت
پیغام داده اند اهالی شهر شام
بیرون کشند از دل هر خاک پیکرم
میان کوچه به زحمت به عمه اش می گفت
چقدر بوی غذا بین شام پیچیده
کمی مواظب من باش بین نامحرم
چه حرف ها که در این ازدهام پیچیده
برای شانه ی سرخش لباس سنگین است
عجیب زخم تنش بین روز می سوزد
برای بردن یک گوشواره دعوا شد
هنوز لاله ی گوشش هنوز می سوزد
چقدر مردم این شهر اهل خیرات اند
گرفته سرش را که بیشتر نزنند
حواس عمه شده جمع زیر پا نرود
میان کوچه نماند،ز پشت سر نزنند
محله های یهودی ز خارها پر بود
که زخم آبله در زیر پای او می سوخت
تمام روز ز سر شعله را جدا می کرد
تمام شب نوک انگشت های او می سوخت
ادا شده نذر همه ی پیرزن هاشان
از این به بعد فقط تکه آستین مانده
رباب نخ قنداقه ای کنارش بود
که از برادر شش ماه ام همین مانده
کشید دست خودش را یه زخم گوشش ،گفت
به دختران سنان گوشواره می آید
میان بازی خود کودکان هولًم دادند
عمو کجاست خدایا،دوباره می آید
ستاره های شبم را شمرده ام اما
هزارو نهصد پنجاه ،تا نشد عمه
حرامزاده ای انگشتر پدر را داشت
بدون موی سر از من جدا نشد عمه

موضوعات: اهل بیت(ع), گلچین  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]





با این جلال و جبروت وارد کربلا شد، اما عصر یازدهم زینب (سلام الله علیها) همه را سوار کرد، بی بی نگاه کرد کسی دیگر نیست، اینجا بیشتر روضه خوانها می گن رو کرد به علقمه … .
اما (معالی السبطین) می نویسد، فضه خادمه ی کربلا بوده، آمد گفت: خانم جان ! به عصمت مادرت قسمت می دم تا سوارت نکنم خودم سوار نمی شم (زبانحال) من انیس پهلو شکسته ام، من بلدم زیر بازو را بگیرم، اینقدر زیر بغل فاطمه (سلام الله علیها) را گرفته، آخه زینبی که از گودال قتلگاه بیرون آمد خُرد شده بود، لبها رو رو رگهای بریده بوده ی همه لباسش آغشته به خون حسین است، فضه گفت: خانم جان من هم تازیانه خوردم اما نه به اندازه ی تو، زیر بغل زینب (سلام الله علیها) را گرفت، سوار شدند … .

منبع:كتاب گلواژه های روضه

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-07-13] [ 08:09:00 ق.ظ ]




امام حسین (ع)خطاب به کربلا
ای زمین کربلا من ارمغان آورده ام
دُرّ کوچک اصغر شیرین زبان آورده ام
ای زمین کربلا آخرین مأوای ما
دست بگشا بهر استقبال ما
ای زمین کربلا این خواهر غم پرورم
ای زمین کربلا این شیرخواره اصغرم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




بر مشامم می رسد هر لحظه بوی كربلا
فكر كن داری میرسی كربلا،وصف كن واسه دلت،ده كیلومتر مونده كربلا،چه جوری میگی؟
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی كربلا
با سوز دلت بگو:
كربلا،یا كربلا،یا كربلا
دیدی نزدیك كربلا كه میشن،وصف العیش،نصف العیش،آدم وقتی وارد شهر میشه،هی،رو پاش بلند میشه،تو اتوبوس منتظره ببینه،اولین گنبدی كه میبینه،كدوم گنبده طلاست،من كه تا حالا هر سفری كربلا رفتم،اولین گنبدی كه دیدم اینه:
سقای دشت كربلا اباالفضل،باالفضل
میدونی چرا،بذار دلیلش رو برات بگم:میدونی برا چی میری كربلا،اول گلدسته های حرم عباس علیه السلام پیداست،آخه فردا وقتی خیمه هارو حسین زد،بالاترین نقطه رو داد به عباس،گفت:تو برو خیمه ات رو تو بلندی بزن،همه بفهمن ما عباس داریم،همه بدونن ما یه علمدار داریم،به عالمی می ارزه،بذار بچه هام دلشون قرص باشه،این یه خوبی داشت،یه حُسن داشت،اونم این بود:دلگرمی بچه ها،هرجا میومدن نگاها به خیمه ی عباس بود،دشمنم میدید،اما روز عاشورا،وقتی عمود خیمه رو زمین زد،دشمن دید خیمه ی عباس زمین خورده،گفتن:حالا وقتشه،هر كی میخواد برا غارت بره بره،آی حسین…

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق کنید.....

چگونه فرزندتان را به نماز خواندن تشویق کنید ؟

با چند روش کاربردی که والدین می‌توانند، با به کارگیری آنها اثر مثبت در نهادینه نمودن نماز در فرزند خود به جا بگذارند، آشنا شوید .
سوال : روش‌های مؤثر در جذب کودک به نماز و آموزه های دینی کدام است؟ دغدغه بسیاری از مادران و مربیان در جامعه امروزی این سوال است و از آنجا که درباره روش‌های موثر در جذب کودک به آموزه‌های دینی سخن فراوان است و بنای ما بر اختصار است، به صورت مختصر چند روش کاربردی که والدین می‌توانند، با به کارگیری آنها اثر مثبت در نهادینه نمودن نماز در فرزند خود به جا بگذارند، توضیح داده می‌شود :

الگو دهی
از جمله روش‌های مؤثر و سریع‏الانتقال مطرح در روانشناسی رشد، روش الگوپذیری است، اگر پدر و مادر، والدین و اولیاء قبل از اینکه بخواهند کودک را با آداب اسلامی آشنا کنند، خود متخلق به اخلاق نبوی و اسلامی باشند و خود عمل کنند، کودک نیز تقلید کرده و عمل خواهد کرد، زیرا از سن 1 تا 7 سال کودک بدون دانستن فلسفه کار صرفاً آن را تکرار می‌کند و این مساله در همه جوامع پذیرفته شده است و حتی نسبت به افراد بزرگسال نیز تاثیرگذار است.

فضاسازی معنوی
فرزندی که در خانواده‌ای لبریز از یاد و محبت خدا به دنیا می‌آید، هیچ‌گاه نیازی ندارد که آموزش ویژه برای نماز ببیند، زیرا از همان آغاز تولد در گوشش اذان و اقامه می‌گویند و او را به «صلوه» و «فلاح» و «خیرالعمل» دعوت می‌کنند، در خانه‌ای که والدین به مناجات شبانه بر می‌خیزند و اهل خانه همگی معتقد و مقید به آداب دینی هستند، چگونه ممکن است فرزندشان گریزان و روی گردان از خدا باشد؟

پاسخ به کنجکاوی‌های کودک
کنجکاوی کودک یک ویژگی طبیعی اوست که پاسخ آن ضمن ایجاد آرامش روحی و روانی کودک، فرصت مناسب در اختیار والدین قرار می‌دهد تا بتوانند رفتارهای مناسب و مطلوب در او به وجود آورند، بر این اساس وقتی که فرزندان از مادر در مورد مسائل اعتقادی و نماز می‌پرسند، فرصت مناسب برای ما به وجود آورده‌اند، تا بتوانیم با پاسخ‌های مناسب و یا طرح سؤالات مؤثر در او اثر تربیتی بگذاریم.

آموزش مستقیم
پدر و مادر باید این را باور کنند که همان گونه که در تامین نیازهای مادی کودک مسؤولیت دارند، در قبال تامین نیازهای معنوی نیز موظف هستند، امام باقر علیه‌السلام در یک گفتار حکیمانه مراحل تربیت معنوی فرزندان را شرح داده و چگونگی تربیت آنان را در سنین مختلف بیان می‌دارد، طبق رهنمود آن حضرت، والدین باید در سه سالگی کلمه توحید «لا اله الا الله» را به کودک یاد دهند، در چهار سالگی کلمه رسالت «محمد رسول الله» را به او بیاموزند و در پایان پنج سالگی او را آزمایش کنند، اگر راست و چپ را می‌شناسد، صورتش را به سوی قبله متوجه ساخته و به او بگویند رو به سوی قبله سجده کند، در شش سالگی اجزاء نماز، رکوع و سجده صحیح را یادش دهند تا سن او به آخر سال هفتم برسد، در آن موقع به او بگویند: دست‌ها و صورتش را بشوید و آنگاه به نماز بایستد.

حضور در مجامع و محافل نماز
مشاهدات انسان یکی از عوامل مؤثر در تربیت انسان است، قرآن در آیات متعدد انسان ها را به «دیدن» و «فکر کردن» دعوت می‌کند، بین «دیدن» و «باور کردن» رابطه مستقیم وجود دارد، باید کاری کنیم که فرزند ما با صحنه‌های گوناگون اقامه نماز و آماده شدن برای اقامه نماز مواجه شود، شرکت در نمازهای جماعت مسجد محله می‌تواند در تقویت روحیه نمازگزاردن فرزندان ما مؤثر باشد.

زیبا سازی نماز
انسان یک موجود زیبا دوست است و به دنبال زیبایی‌ها می‌رود و این ویژگی را خداوند در وجود آدمی قرار داده است، به خصوص کودک و نوجوان که بیش از بزرگسالان زیبایی‌ها را می‌بیند و دوست دارد، با ترتیب دادن یک سجاده زیبا و چادر نمازی قشنگ برای دختران، جانماز و لباس زیبا برای پسران می‌توان رغبت آنها به نماز خواندن و حضور در جمع نمازگزاران را فزونی بخشد، هرقدر والدین بتوانند زیبایی‌ها را با نماز خواندن پیوند بزنند، به همان اندازه موفق‌تر خواهند بود.

تشویق
همان گونه که قرآن انسان‌ها را به انجام اعمال پسندیده ترغیب می‌کند و از ارتکاب اعمال زشت به شدت بر حذر می‌دارد، سخنان پدر، مادر و مربی نیز باید این گونه باشد، جای جای قرآن کریم وعده به بهشت است که نمونه‌ای بارز برای تشویق به عبادت است،پدر و مادر نیز با روش‌های مختلف و وعده برآورده ساختن نیازهای فرزند به اسباب بازی و رفتن به سینما، پارک شادی و … او را به نماز تشویق کنند، البته این تشویق نباید به گونه‌ای باشد که فرزند برآورده شدن نیازها را نتیجه نماز بداند که این آسیب جدی در امر تشویق است.

ادامه »

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]





شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای
وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای
دیری است آسمان مرا شب گرفته است
خورشید من برای چه تأخیر کرده‌ای؟
این بارش بهاری من هم خلاصه شد
در آن دو قطره اشک که تبخیر کرده‌ای
قلب مرا شکستی و یادم نبود که
با تکه‌هاش عاطفه تکثیر کرده‌ای
با آتشی که داغ غم تو به دل زده
من را در عشق منشأ تأثیر کرده‌ای
وقتی که این همه ز غمت شکوه می‌کنم
شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ق.ظ ]




باتو می گویم....

با تو می‌گویم:

چه فرقی می‌کند کجای زمین تو ایستاده‌ام؟

اهل کدام سرزمینم و ریشه زبان مادری‌ام به کدام زبان باستانی می‌رسد؟

اهل قبیه‌ای بادیه‌نشین در طائف و حجازم یا شهروند درجه یک و ساکن صنعتی‌ترین کشور جهان؟

قبله نمایم، مکه را در شمالی‌ترین نقطه نشان می‌دهد یا جایی حوالی جنوب؟

چه تفاوتی می‌کند سجاده‌نشین باوقاری باشم؟

یا بازیچه‌ی کودکان کوی و کوچه

به هر طرف که نگاه می‌کنم تو ایستاده‌ای به تماشای من

هر سو که سر می‌چرخانم، تو را می‌بینم

در چهره‌ی به‌خنده‌نشسته‌ی کودکان مهد کنار خانه که هر روز از کنارم پر سر و صدا و شلوغ می‌گذرند؛

در جوانه زدن بذری که با شوق در گلدان کوچک اتاقم کاشتم؛

در ابرهایی که آرام و نرم از بالای سرم می‌گذرند و خورشید را می‌پوشانند.

در سجده‌های طولانی پدرم و آرزوهای بزرگ و کوچک برادرم

در نگرانی‌های دم‌دستی‌ام که با گرداندن یک دور تسبیح، تمام می‌شود

در سادگی مزه نان داغ سفره صبحانه

در صدای کبوتری که سر کج می‌کند و هر روز پشت پنجره اتاق، منتظر دانه گرفتن از دست‌های مادرم می‌ماند

چه فرقی می‌کند خانه ما کنار بزرگ‌ترین کلیسای شهر باشد که صبح یکشنبه‌ها با صدای ناقوسش خو گرفته‌ایم

یا همسایه دیوار به دیوار مسجد کوچکی که صدای اذان شیرین مؤذنش، صبح‌ها بیدارمان می‌کند؟

هیچ فرقی نمی‌کند، هیچ تفاوتی نمی‌کند.

هر جا که باشم، هرکجا که زندگی کنم، اسم شهرم هرچه که باشد، تو خدای من هستی

همان خدای نزدیک لطیف که به هر طرف بروم، به هر سو که بدوم، باز در ملک اویم و بنده او

همانی که به هر سو که رو کنم، روی بگردانم، جز او را نمی‌بینم.

یادم بماند:

یادم بماند «و لا یمکن الفرار من حکومتک …»

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:16:00 ق.ظ ]






احادیث پیامبر در مورد امام حسین (ع )
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند :
الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا .
حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند ؛ چه بایستند و چه بنشینند .
منبع : کتاب بحار الانوار 43/291 و 44/2

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند :
ان الحسین باب من اءبواب الجنة
بى گمان حسین درى از درهاى بهشت است .
منبع : کتاب احقاق الحق 9/202

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : ( کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556)

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

ان الحسین باب من ابواب الجنة .
بى گمان حسین درى از در هاى بهشت است .
منبع : کتاب احقاق الحق 9/202)

**************احادیثی در مورد محرم و امام حسین ( ع)************

من عائده ، حرم الله علیه رایحة الجنة.
کسى که با او ( حسین ) عناد ورزد ، خداوند رایحه بهشت را بر او حرام گرداند.
( کتاب بحار الانوار 35/405 و احقاق الحق 9/202)

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

ان الحسین بن على فى السماء اکبر منه فى الارض.
بطور یقین حسین بن على در آسمان والاتر از زمین است .
( کتاب عیون اخبار الرضا 1/60 و بحار الانوار 36/204)

***********احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************

حسین منى و أنا من حسین احب الله من احب حسینا حسین سبط من الاسباط .
حسین از من و من از حسینم ؛ دوستدار حسین محبوب خداست ؛ حسین امتى از امت ها است .
منبع : ( کتاب ذخائر العقبى /124 و کتاب سنن ترمذى 2/307 و کتاب کنزالعمال 6/221 و 7/107 کتاب الفصول المهمة /171 و کتاب فضائل الخمسة 3/264 - 262.)

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************

حریم پاک :
عن النبى (ص) قال :
… و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة .
پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) در ضمن حدیث بلندى مى‏ فرماید :
کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ‏ها است و الحق که کربلا از بساط هاى بهشت است .
منبع : کتاب بحار الانوار ، ج 98، ص 115 و نیز کتاب کامل الزیارات ، ص 264

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین ( ع)************

شوق زیارت‏ :
قال الامام باقر ( علیه السلام ):
لو یعلم الناس ما فى زیارة قبر الحسین ( علیه السلام ) من الفضل ، لماتوا شوق
امام باقر ( علیه السلام ) فرمود :
اگر مردم می دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین ( علیه السلام ) است از شوق زیارت میمردند .
منبع : کتاب ثواب الاعمال ، ص 319؛ به نقل از کتاب کامل الزیارات .

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************

ستاره سرخ محشر :
قال على بن الحسین ( علیه السلام ):
تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة .
امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود :
زمین کربلا ، در روز رستاخیز ، چون ستاره مرواریدى مى ‏درخشد و ندا مى ‏دهد که من زمین مقدس خدایم ، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .
منبع : کتاب ادب الطف ، ج 1، ص 236، به نقل از کتاب کامل الزیارات، ص 268.

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

زیارت مداوم‏ :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته…
امام صادق (ع) فرمود :
کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید ، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 269

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

کربلا حرم امن‏ :
قال ابو عبدالله ( علیه السلام ):
ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرم
امام صادق (ع) فرمود :
به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 267 بحار، ج،98، ص 110

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************

سفره ‏هاى نور :
قال الامام الصادق ( علیه السلام ) :
من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن على ( علیهما السلام )
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس دوست دارد روز قیامت ، بر سر سفره ‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین ( علیه السلام ) باشد .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، ج 10، ص 330، بحار الانوار، ج 98، ص 72.

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

از زیارت تا شهادت‏ :
قال ابو عبدالله ( علیه السلام ) :
لا تدع زیارة الحسین بن على علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا .
امام صادق (ع) فرمود :
زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن ! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر شهید .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، چ 10 ص335

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************

نشان شیعه بودن‏ :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
من لم یأت قبر الحسین ( علیه السلام ) و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة .
امام صادق ( علیه السلام ) فرمود :
کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 193، بحار الانوار، ج 98 ص4

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین ( ع)*************

حدیث محبت‏ :
عن ابى عبد الله قال :
من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین ( علیه السلام ) و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین ( علیه السلام ) و بغض زیارته .
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى ‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏ اندازد .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، ج 10 ص 388، بحار الانوار ، ج 98، ص76

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************

زیارت عاشورا :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
من زار الحسین ( علیه السلام ) یوم عاشورا وجبت له الجنة
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس که امام حسین ( علیه السلام ) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب می شود .
منبع : کتاب اقبال الاعمال ، ص568

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین ( ع)************

تربت شفا بخش :
عن موسى بن جعفر ( علیه السلام ) قال :
و لا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا .
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبرى مى ‏داد فرمود :
چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید چراکه خودرن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است ، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است .
منبع : کتاب جامع الاحادیث الشیعه ، ج 12، ص533

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-07-12] [ 11:28:00 ق.ظ ]





معاشرت ورفت وآمد با خويشاوندان، حساب روز قيامت را بر انسان آسان مي كند

رسول خدا (ص) فرمود : دانا ترين مردم كسي است كه با مردم بيشتر مدارا كند وخوارترين مردم كسي است كه به مردم اهانت كند .(بحار الانوار75/52 )

امير المومنين (ع)از رسول خدا (ص)نقل مي كند كه فرمود: سرآغاز عقل وخردمندي بعد از ايمان به خدا اظهار محبت به مردم ودوستي با آنان است .

امام علي (ع) فرمود : خداوند دوست دارد آن مسلماني را كه آنچه براي خود مي خواهد براي برادر ديني اش هم بخواهد و آنچه را براي خويشتن نمي خواهد براي او هم نخواهد.
(محاسن برقي ،ج 1ص10 )

امام صادق (ع) فرمود : هركس براي خدا از برادرش ديدار كند ،خداوند عزوجل مي فرمايد ،مرا ديدار كرده اي وثواب تو بر منست وبه ثوابي جز بهشت براي تو راضي نمي شوم .(اصول كافي،3/255)

احاديث مربوط به معاشرت با پدر ومادر
ابي ولاد حناط مي گويد : از امام صادق (ع) سوال كردم درباره آيه 83 سوره بقره ((وباالوالدين احسانا))فرمود:نيسكي به پدر ومادر اينست كه با آن ها خوشرفتاري كني ونياز آن ها را قبل از در خواست آن ها بر طرف كني تا مجبور به در خواست نشوند . (بحار الانوار،74/79)

رسول خدا (ص) فرمود : هركس دوست دارد عمرش افزون وروزيش فراوان باشد به پدر ومادرش صله واحسان كند اين كار او اطاعت خداست وهمين طور با خويشان خود صله رحم بجا آورد. (بحار الانوار 74/85)

رسول خدا (ص) فرمود : خشنودي خدا با خشنودي پدر ومادر وخشم او با خشم پدر ومادر است.بحار الانوار 74/80

رسول خدا (ص) فرمود : نگاه كردن فرزند به پدر ومادرش از روي محبت عبادت محسوب مي شود .(بحار الانوار 74/80)

احاديث مربوط به آداب معاشرت با فرزند
رسول خدا (ص)فرمود : هنگامي كه پدر به فرزند نگاه كند و او را خوشحال كند مثل اين است كه بنده اي را آزاد كرده سوال شد حتي اگر 360 بار نگاه كند ؟فرمود:الله اكبر ((كنايه از اينكه بله ،خدا بزرگتر از اين هاست)). (بحار الانوار 74/80)

پيامبر اكرم (ص)هر روز صبح نسبت به فرزند ونوه هايش اظهار لطف ومهرباني مي كردند ودست بر سرشان مي كشيد. (بحار الانوار 104/99)

امام صادق (ع) فرمود : عدالت را بين فرزندانتان مراعات كنيد ،همانطور كه دوست داريدآن ها در نيكي واظهار مهرباني بين شما به عدالت رفتار نمايند.(بحار الانوار 104/92)

امام صادق (ع) فرمود : فرزندان خود را احترام كنيد وآن ها را خوب تربيت كنيد تا خداوند شما را بيامرزد.(بحار النوار 104/95)

احاديث مربوط به آداب معاشرت با خويشاوندان
امام علي (ع) فرمود : خويشاوندانت را گرامي بدار ،چون آن ها بال تو هستند كه توسط آن ها پرواز مي كنيو ريشه تو هستند كه به آن بر مي گرديودست تو هستند كه بواسطه او دفاع مي كني.(بحار الانوار ،74/105)

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود : معاشرت ورفت وآمد با خويشاوندان ،حساب روز قيامت را بر انسان آسان مي كند . (بحار الانوار 74/102)

رسول خدا (ص) فرمود : در دنيا صله رحم كنيد اگرچه فقط با سلام باشد .(بحار الانوار 74/104)

رسول خدا (ص)فرمود : هركس پير مردي را بخاطر پيري او گرامي بدارد ،خداوند او را از سختي و هراس روز قيامت در امان قرار خواهد داد.(بحار الانوار 75/137)

روات مي گويد : از پيامبر شنيدم كه مي فرمود:صله رحم موجب ازدياد مال ومحبوبيت در ميان خويشاوندان وتاخير در مرگ مي شود.(بحار الانوار 74/102)

احاديث مربوط به معاشرت با زير دستان وخدمتكاران
ابوذر مي گويد از رسول خدا (ص)شنيدم كه فرمود : خداوند بعضي از برادران شما را زير دست شما قرار داده هركس برادروهم نوعش را زير دست دارد ،بايد از آنچه خود مي خورد به او بخوراند ،و از آنچه مي پوشد به او هم بپوشاند،وهيچ وقت كاري كه خارج از قدرت اوست به او نسپارد واگر كار دشواري را به او سپرد او را كمك كند.(بحار الانوار 74/141)

امام علي (ع) فرمود : مسئوليت هريك از زير دستان خود را مشخص نما وبعد باز خواست كن ،كه اين بهتر است براي اينكه هريك مسئوليت را به گردن ديگري نيندازد. (نهج البلاغه ص405)

احاديث مربوط به آداب معاشرت با همسايه
امام علي (ع)فرمود :خدا را خدا را درباره همسايگان كه آن سفارش پيامبر (ص) شماست ، پيامبر (ص) مرتب درباره همسايه سفارش مي كرد تا جائيكه ما گمان كرديم كه همسايه از همسايه ارث خواهد برد. (نهج البلاغه 422)

امام صادق (ع) فرمود :با همسايه ات خوش رفتاري كن تا مسلمان راستين باشي . (بحار الانوار 74/158)

احاديث مربوط به معاشرت با يتيمان ، بيماران ، ضعيفان
رسول خدا (ص)فرمود : براي يتيم همچون پدري مهربان باش وبدان كه همانطور كه كشت مي كني درو خواهي كرد. (بحار الانوار 77/173)

رسول خدا (ص) فرمود نگاه خود را به گرفتار ومعلول ها وجذامي ها طولاني نكنيد چون نگاه طولاني شما ،آن ها را محزون ورنجيده خاطر مي كند . (بحار الانوار 75/15)

از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود : هركس داراي چهار صفت از جمله 1-يتيم را پناه دهد 2-به ضعيف رحم كند 3-به پدر ومادر مهر بورزد 4-با غلام وكنيزش مدارا نمايد ،خداوند براي او خانه اي در بهشت مي سازد. (بحار الانوار 75/20)

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 11:26:00 ق.ظ ]





من شب اول قبل از اینکه دلا رو ببرم سمت کربلا یا کوفه حتما باید قبلش دلا رو ببرم مدینه؛چون هر جنایتی تو کربلا اتفاق افتاد ریشه تو مدینه داره…از حضرت زهرا اجازه بگیریم بگیم مادر میخوایم برای فرزندت حسین جامه سیاه به تن کنیم؛اجازه میدید مادر؟مادر جان یه نگاه کن! ما میخوایم برای فرزندت عزاداری کنیم.تو تشت گذاریا میرن در خونه ی ابالفضل!حالا میگیم پوشیدن لباس سیاه،چون اون کلمه منابعم منابع قوی ای نیست حالا بذاریم سیاه پوشی و شروع سوگواری ابی عبدالله علیه السلام،چاوشی محرم مثلا،بعد اونجا میرن در خونه ی قمر منیر بنی هاشم علیه السلام،خیلی خوبه،عیب نداره ولی من عرض میکنم اول آدم باید بره بشینه در خونه ی صاحب عزا؛صاحب عزا کیه؟اونیه که بیشتر از همه ضجه میزنه.هنوز حسینی در کربلا نرفته،هنوز سری بریده نشده؛هر وقت فاطمه یاد مصیبتای حسین میفتاد جوری ضجه میزد که پیغمبرخدا از حجره میومد بیرون،زهرا رو آروم میکرد.یا بقیه الله برای تسلای قلب شما عرض میکنم:خبر دادند یا رسول الله فاطمه ی شما وضع حمل کرده،پیغمبر خدا فرمودند:بیارید فرزند فاطمه رو.عرض کردند:یا رسول الله داریم تمیزش میکنیم.فرمودند:کی رو؟!فرزند فاطمه رو؟"طُهر طاهر مطهر من طهر طاهر"پاکه… آوردنش.تو دامان پیغمبر،فاطمه جان میدونی اسمش چیه؟نه! خدا نام فرزند تو رو حسین گذاشته.دخترم حسینتو دوست داری بابا؟"قرة عینی،ثمرة فوادی” اینو خانم ها بهتر میدونند.بانویی که تازه به وضع طبیعی وضع حمل کرده میگن روز اول بگیره بخوابه،استراحت کنه؛روز دوم زیر بغلاشو بگیرید،نمیتونه از زمین بلند بشه،دید پیغمبر داره گریه میکنه،بابا داری گریه میکنی؟فرمودند:جبرییل خبر آورد این حسینو در سرزمینی به نام کرب و بلا با لب تشنه…اون خانم باردار رو عرض کردم خدمتتون که وضع حمل میکنه؟حالا…یه وقت دیدند مادر ما که تازه وضع حمل کرده تمام قامت تو بستر ایستاد؛رو زمین نشست؛بابا حسینم رو سر میبرند؟هر کی تو خونه بود به ضجه ی زهرا شروع کرد به ضجه زدن.وقتی یه مقدار آروم شد،عرض کرد بابا یا رسول الله این اتفاق کی میفته؟حضرت فرمود:دخترم من نیستم،تو هم نیستی،باباش علی هم نیست،برادرش حسن هم نیست،باز دیدند مادر ما بلند شد یه ناله ای زد،بابا یعنی حسین منو غریب میکشند؟فرمود:غصه نخور دخترم میاد در آخرالزمان قومی که مردا برا حسین تو مثل زنیکه بچش مرده داد میزنند؛روز قیامت از این مردا من دستگیری میکنم از زنها تو شفاعت میکنی بابا؛حالا یه جمله روضه ی مادر بخونم بعد بریم گوشه ی مسجد کوفه‌.به خدا روضه ی حضرت زهرا قلب آدمو به درد میاره.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: اهل بیت(ع), گلچین  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ق.ظ ]





مجموعه: احادیث و سخنان بزرگان


از شرايط توبه اين است که واجباتي را که ترک نموده اي قضايش را بجا آوري

شخصي که توبه مي کند بايد جسم او سختي طاعت را بچشد همانگونه که اين جسم شيريني معصيت را چشيده بود.

پيامبر اکرم (ص) : هرکس توبه کند اما دوستان بد خود را تغيير ندهد توبه نکرده است.

امام علي (ع) : شخصي که توبه ميکند بايد جسم او سختي طاعت را بچشد همانگونه که اين جسم شيريني معصيت را چشيده بود.

امام صادق (ع) : از شرايط توبه اين است که واجباتي را که ترک نموده اي قضايش را بجا آوري.

امام علي (ع) : با گفتن ذکر (( استغفر و الله ربي و اتوب اليه )) و طلب آمرزش باطن خود را خوشبو و معطر سازيد تا بوهاي بد گناهان شما را رسوا و مفتضح نسازد.

جابر گويد : شنيدم حضرت باقر (ع) ميفرمود : توبه کننده از گناه همانند کسي است که گناه ندارد و آنکه در گناه بماند با اينکه آمرزش خواهد چون مسخرچي است. ( يعني اينکه کسي در گناهش مانده و گناه ميکند با اينکه توبه و آمرزش ميخواهد باز هم به گناه خود ادامه مي دهد ).

امام صادق (ع) فرمودند : هرکس گناهي کند هفت ساعت از روز درباره آن ( گناه ) به او مهلت دهند ( تا توبه کند ) پس اگر سه بار گفت : (( استغفر الله الذي لا اله الا هو الحي القيوم )) آن گناه بر او نوشته نشود.

امام صادق (ع) : رسولخدا (ص) فرموده است : هر که يکسال پيش از مرگش توبه کند خداوند توبه اش را مي پذيرد سپس فرمود : يکسال هم زياد است هرکه يکماه پيش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذيرد سپس فرمود يکماه زياد است هرکه يک هفته پيش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذيرد سپس فرمود : يک هفته زياد است هر که يک روز پيش از مرگش توبه کند خدا توبه اش را بپذيرد سپس فرمود : يک روز زياد است هرکه پيش از ديدار مرگ ( ملک الموت ) توبه کند خدا توبه اش را بپذيرد.

هرکس توبه کند اما دوستان بد خود را تغيير ندهد توبه نکرده است

امام باقر (ع) : همين که جان به اينجا رسيد ( و اشاره به گلوي خود فرمود ) براي عالم ( و دانا ) توبه نباشد و براي نادان وقت توبه ( باقي ) است.

شيطان انسان گناهکار را در آرزوي توبه نگاه مي دارد تا آن را به تاخير اندازد تا زماني که مرگ او در حال غفلت فرا برسد.

رسول خدا(ص): توبه دري دارد که پهناي آن به اندازه وسعت مشرق تا مغرب است و تا خورشيد از مغرب طلوع نکند، اين در بسته نمي شود.

حديث قدسي: اگر آنهائي که به من پشت کرده اند مي دانستند که من چه اندازه انتظار ديدن آنها را مي کِشم و چه مقدار مشتاق توبه و بازگشت آنها هستم هر آينه از شدت شور و شوق نسبت به من جان مي دادند و تمام بند بند اعضايشان به خاطر عشق به من از هم جدا مي شد.

شخصي از امام علي(ع) پرسيد: بزرگترين گناه کبيره کدام است؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: مايوس و نااميد شدن از رحمت الهي.

رسول خدا(ص): اگر آنقدر خطا کنيد که خطاهايتان به آسمان رسد و سپس توبه کنيد، خداوند توبه شما را مي پذيرد؛ از درگاه او نااميد نباشيد.

حضرت باقر(ع): هرگاه مردي در شب تاريک شتر و توشه و اهل و عيالش را در بياباني گم کند و سپس در حين تلاش براي يافتن ايشان يک مرتبه ايشان را بيابد ،چقدر خوشحال مي شود پس خداوند متعال بيشتر از اين شخص نسبت به بنده اش که توبه مي کند و به سوي او باز مي گردد ،خوشحال مي شود.

حضرت صادق(ع): هنگامي که بنده اي توبه حقيقي کرد خداوند او را دوست مي دارد و در دنيا و آخرت گناهان او را مي پوشاند و هر چه از گناهان که دوفرشته موکل بر او برايش نوشته اند از يادشان ببرد و به اعضاي بدنش وحي مي کند که گناهان او را پنهان کنيد و به نقاطي از زمين که او در آنجا گناه کرده است فرمان مي دهد که گناهان او را پنهان کنيد.

حضرت رضا(ع): کسي که از گناهي توبه کند در حالي که از آن دست برنداشته و آن را بجاي
مي آورد همچون مسخره کننده پروردگار خويش است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




توصیه های برای قلب شما در حالت استراحت!


روغن ماهی سرشار از اسیدهای چرب امگا-3 است و مفید بودن آن برای سلامت قلب تایید شده است. روغن ماهی می تواند به تنظیم میزان ضربان قلب در حالت استراحت نیز کمک کند و آن را در محدوده ای خوب و پایین نگه دارد.
حفظ میزان خوب ضربان قلب در حالت استراحت برای سلامت بلند مدت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و روش های بسیاری برای تحقق این هدف وجود دارند که از آن جمله می توان به ورزش های هوازی، خواب کافی، دریافت ماساژ، افزودن روغن ماهی به رژیم غذایی، دفع ادرار به طور منظم، ترک سیگار، کاهش استرس و بسیاری موارد دیگر اشاره کرد.

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از “ارگانیک فکتس"، هنگامی که ورزش می کنیم یا در حال انجام فعالیتی جسمانی هستیم، ضربان قلب افزایش می یابد. شرایطی مشابه هنگامی که دچار استرس می شویم، هیجان زده می شویم، و یا شخصی خاص را می بینیم، رخ می دهد. در شرایطی که افزایش ضربان قلب در برخی شرایط طبیعی و عادی است، حفظ ضربان قلب در حال استراحت در محدوده ای قابل کنترل اهمیت دارد. نرخ بالای ضربان قلب در حال استراحت می تواند نشانه بیماری قلبی و انواع دیگر مسائل سلامت باشد و از این رو حفظ میزان پایین ضربان قلب در حال استراحت بسیار مهم است.
تپش قلب بر مبنای ضربه در دقیقه اندازه گیری می شود و ضربان قلب در حال استراحت میزان تپش قلب در شرایطی است که بدن کاملا در حالت استراحت قرار دارد. تصور کنید در دفتر کار خود روی صندلی نشسته اید و فعالیتی بدون استرس و در کمال آرامش انجام می دهید، اما با این وجود قلب شما همچنان به شدت می تپد. این فشار غیر ضروری در بلند مدت فرسودگی قلب را موجب می شود و همچنین نشانه ای هشدار دهنده از وجود مشکل احتمالی در سیستم قلبی عروقی شما است.
میزان ضربان قلب در حالت استراحت با افزایش سن به سمت بیشتر شدن تمایل دارد، اگرچه ژنتیک و سبک زندگی نیز نقشی کلیدی در این زمینه ایفا می کنند.
داروهایی مشخص که می توانند میزان ضربان قلب در حالت استراحت را کاهش دهند در دسترس هستند اما دستکاری مصنوعی و دارویی بدن بدون تجویز پزشک توصیه نمی شود، به ویژه این که راهبردهای سبک زندگی و تناسب اندام بسیاری وجود دارند که می توانند به کاهش ضربان قلب در حالت استراحت کمک کنند. در ادامه با برخی از این روش ها بیشتر آشنا می شویم.
افزودن روغن ماهی به رژیم غذایی
روغن ماهی سرشار از اسیدهای چرب امگا-3 است و مفید بودن آن برای سلامت قلب تایید شده است. روغن ماهی می تواند به تنظیم میزان ضربان قلب در حالت استراحت نیز کمک کند و آن را در محدوده ای خوب و پایین نگه دارد. در حقیقت، روغن ماهی می تواند به عصب واگ کمک کند تا در قلب عملکرد کارآمدتری داشته باشد و ضربان قلب در حالت استراحت را برای مدت طولانی‌تر پایین نگه دارد. افزون بر مکمل های روغن ماهی، شما می توانید ماهی های چرب مانند سالمون و تن را به رژیم غذایی هفتگی خود اضافه کنید.

ادامه »

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-07-11] [ 11:06:00 ق.ظ ]




آیت‌الله مجتهدی سال‌ها مدیریت حوزه مرحوم حاج ملا‌محمد‌جعفر را برعهده داشتند. با توجه به اینکه عمده وقت مرحوم مجتهدی پیرامون رسیدگی به امور حوزه و طلبه‌ها می‌گذشت این موضوع باعث ناراحتی و گلایه شما یا سایر اعضای خانواده نمی‌شد؟


خیر، این‌طور نبود. مدیریت مرحوم آقا در حوزه منحصر به فرد بود و از خانواده به هیچ‌وجه مضایقه نمی‌کردند.
ارتباط مرحوم مجتهدی با مادر شما چگونه بود و حاج‌آقا عموما از حاج‌خانم چگونه و با چه تعابیری یاد می‌کردند؟
به یاد ندارم که به ایشان بی‌احترامی کرده یا ایشان را به اسم صدا کرده باشند. معمولا مادر را به اسم بنده (آقا مهدی) صدا می‌کردند.
با توجه به اینکه شما تنها فرزند آیت‌الله مجتهدی بودید، ارتباط و مناسبات شما با یکدیگر چگونه بود؟
بسیار خوب بود و تقریبا در همه مسائل با من مشورت می‌کردند. یادم نمی‌آید که ایشان را بدون عنوان «آقا» خطاب کرده باشم.
رفتار ایشان به‌عنوان یک پدر با شما چگونه بود و مهم‌ترین توصیه‌ها و آموزه‌های رفتاری ایشان به شما درباره چه موضوعاتی بود؟
توصیه ایشان همیشه این بود که چون پسر من هستی با دیگران با کبر و غرور برخورد نکنید. هیچوقت بدون اینکه شب از من بپرسند که نماز صبح بیدارم کند مرا بیدار نکردند. همیشه شب از من سوال می‌کردند برای نماز شما را بیدار کنم یا نه. به اقامه نماز اول وقت همیشه تاکید و توصیه می‌کردند. یکی از ویژگی‌های رفتاری ایشان بیان حکایت‌های اخلاقی در قالب طنز بود. ایشان این روحیه طنازی را در خانه و با اعضای خانواده نیز داشتند و همیشه سعی می‌کردند برخی نکات اخلاقی را در قالب حکایت و داستان‌های شنیدنی مطرح کنند.
اوقاتی که در منزل و فارغ از فضای حوزه و درس و بحث بودند، معمولا چگونه می‌گذشت؟
معمولا قدری استراحت می‌کردند و بعد به تلاوت قرآن می‌پرداختند. علاقه خاصی به کمک به مادر برای امور منزل داشتند. باقی وقت‌شان هم صرف بررسی کارهای روز بعد و حساب و کتاب وجوهات شرعیه می‌شد.
طبق وصیت‌شان کتابخانه و کتاب‌هایش بعد از رحلت‌شان برای استفاده در اختیار حوزه و طلبه‌ها قرار گرفت؟
بله، تعدادی از کتاب‌هایشان را هم به من دادند که در حسینیه موجود است.

ادامه »

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




زنان حاضر در کربلا.....

زنان حمایت کننده از نهضت عاشورا را به دو بخش زنان هاشمى و زنان غیر هاشمى تقسیم مى کنیم:
الف: زنان هاشمى حمایت کننده از نهضت کربلا :
1. ام سلمه، هند دختر ابو امیه، همسر پیامبر «صلى الله علیه و آله»
ام سلمه یکى از همسران رسول خدا «صلى الله علیه و آله» بود. نام او هند و کنیه اش ام سلمه بود و دختر ابو امیه حذیفة بن مغیرة بن عبدالله… و از زنان بزرگ و نامدار صدر اسلام است. وى ابتدا با ابو سلمة بن عبدالاسد مخزومى ازدواج کرد و صاحب فرزندانى چون «زینب، سلمه، عمر و درة» گردید. بعد از وفات ابو سلمه، در سال دوم یا چهارم هجرى به ازدواج پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» در آمد.
ام سلمه، علاقه و محبت زیادى به اهل بیت عصمت و طهارت به ویژه امام حسین «علیه السلام» داشت و آن حضرت او را مادر خطاب مى کرد. ام سلمه که جریان واقعه کربلا را از رسول اکرم «صلى الله علیه و آله» شنیده بود و مى دانست که امام حسین «علیه السلام» تنها و غریب با لبان تشنه در سرزمین کربلا کشته خواهد شد، سعى فراوانى داشت تا حضرت را از سفر به کربلا باز دارد. هنگامى که امام تصمیم به حرکت گرفت ام سلمه به ایشان گفت: عزیزم! با خروجت به عراق ما را محزون و غمگین مکن از جدت رسول خدا «صلى الله علیه و آله» شنیدم که فرمود:
«حسینم در کربلا کشته خواهد شد»، امام در پاسخ فرمود: «مادر! مى دانم که در کربلا کشته خواهم شد و خانواده ام به دست دشمن اسیر مى شوند، ولى این راه باید پیموده شود؛ زیرا صلاح دین خدا در آن است. هنگامى که امام حسین «علیه السلام» عزم رفتن به عراق نمود وصایاى خود را به ام سلمه سپرد و او هم بعدها به امام سجاد «علیه السلام» تحویل داد.
ام سلمه، به دستور رسول خدا «صلى الله علیه و آله» سرپرستى فاطمه زهرا «علیهاالسلام» را بر عهده گرفت، او در این زمینه مى گوید: «همه مى پندارند که من فاطمه را ادب مى کنم، چنین نیست، او معلم من است». ام سلمه در هر حال در جان نثارى براى فاطمه کوتاهى نکرد. به خاطر شهادتى که ام سلمه در مورد فدک به نفع فاطمه زهرا «علیهاالسلام» داد، ابوبکر و عمر یک سال خرج او را قطع کردند. ام سلمه پس از رحلت پیامبر همواره هوادار اهل بیت «علیهم السلام» باقى ماند و از مخالفین لعن امام على «علیه السلام» توسط معاویه بود. این بانوى بزرگوار از راویان حدیث پیامبر «صلى الله علیه و آله» بود.
ابن اثیر در کتاب الکامل فى التاریخ آورده است که پیامبر «صلى الله علیه و آله» مشتى خاک تربت سید الشهداء «علیه السلام» را به ام سلمه داد و فرمود: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شود، فرزندم حسین «علیه السلام» به شهادت رسیده است». به همین دلیل ام سلمه سعى نمود امام حسین «علیه السلام» را از رفتن به عراق باز دارد. در روز عاشورا وقتى امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسید، این خاک تبدیل به خون گردید.
ام سلمه از رسول خدا «صلى الله علیه و آله» خواست که: از خدا بخواهید که کشته شدن را از او (امام حسین «علیه السلام» دور کند). رسول خدا «صلى الله علیه و آله» فرمود: از خدا خواستم ولى وحى شد براى او درجه اى است که کسى بدان درجه نخواهد رسید. او شیعیانش را شفاعت مى کند و مهدى «عج» از فرزندان اوست. خوشا به حال کسى که از دوستان و شیعیان حسین «علیه السلام» باشد. به خدا سوگند که شیعیان او در روز قیامت رستگار خواهند بود.
روزى ام سلمه، رسول خدا «صلى الله علیه و آله» را در خواب با چهره اى غمگین و لباسى خاک آلود دید، حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا مى آیم، ناگهان ام سلمه از خواب بیدار شد و با صداى گریه و شیون او همسایگان آمدند و ماجرا را باز گفت. وى از همان روز براى سید الشهداء «علیه السلام» عزا گرفت. ام سلمه آن روز را به خاطر سپرد. روز دهم محرم و بعد هم که جریان دقیق واقعه را از اهل بیت «علیهم السلام» که حاضر در کربلا بودند پرسید آن روز را با واقعه شهادت امام حسین «علیه السلام» مطابق یافت.
ام سلمه نزدیک 387 حدیث از پیامبر «صلى الله علیه و آله» و فاطمه «علیهاالسلام» و ابو سلمه نقل کرده است. از احادیثى که از پیامبر «صلى الله علیه و آله» نقل کرده: امامان پس از من دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى اسرائیل، نُه تن ایشان از نسل حسین «علیه السلام» هستند، خدا علم مرا به آن ها داده، پس واى بر دشمنان آن ها عمر رضا کحاله مى گوید: [ام سلمه] زنى مهاجر، جلیل القدر، صاحب رأى، با کمال و عقل بود و به حبشه و مدینه مهاجرت کرد. شیخ محلاتى مى نویسد همه علماى اسلام بر این نظر اتفاق دارند که ام سلمه در علم و تقوى و فصاحت و بلاغت و محبت نسبت به اهل بیت رسالت «کانّور على شاهق الطور» است. ام سلمه پس از حمایت هاى فراوانى که از اهل بیت نمود، سرانجام در 62 ه. ق. در سن 84 سالگى در زمان حکومت یزید – پس از واقعه عاشورا- در شهر مدینه از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
2. ام البنین، فاطمة الکلابیه، همسر امام على «علیه السلام»
ام البنین دختر حزام بن خالد بن ربیعه معروف به وحید بن کلاب، مادرش ام لیلى نام داشت. نام این بانو فاطمه و کنیه اش ام البنین است. این بانو گرچه در کربلا حضور نداشت ولى چهار فرزند رشیدش در حادثه عاشورا در راه یارى امام حسین «علیه السلام» به شهادت رسیدند. نه او مأواى زنانى بود که براى عزادارى امام حسین «علیه السلام» جمع مى شدند. او که از حضرت على «علیه السلام» داراى چهار پسر به نام هاى عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بود و همگى در کربلا شهید شدند، شیوه عزادارى را براى مبارزه انتخاب کرد تا ابعاد مختلف و ناگوار جنایات کربلا در یادها بماند و دشمنان سرمست از پیروزى را شرمنده و مطرود سازد.

صفحات: 1 · 2 · 3

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-07-10] [ 09:21:00 ق.ظ ]




زنانى که در بین راه مدینه تا کربلا به کاروان کربلا پیوستند


1. ام وهب، همسر عبدالله بن حباب الکلبى:
ام وهب یکى از زنان شجاع و مجاهدى بود که نام اصلى او قمر دختر عبد از بنى فمر بن قاسم و همسر عبد الله بن عمیر از طایفه بنى عُلیم بود، چون شوهرش تصمیم گرفت از کوفه به یارى حسین «علیه السلام» بیرون بیاید ام وهب نیز اصرار کرد تا او را با خود ببرد.
در روز عاشورا وقتى عبدالله بن عمیر به میدان رفت او نیز چوبى به دست گرفت و به میدان شتافت. ولى امام حسین «علیه السلام» مانع او شد و فرمود: «زنان موظف به جهاد نیستند». اما پس از شهادت شوهرش به بالین او رفت و صورت او را پاک کرد و مى گفت: بهشت بر تو مبارک باد! از خدا درخواست مى کنم که مرا همراه تو قرار دهد که شمر، غلامش رستم را سراغ او فرستاد. آن غلام با عمود سر او را شکافت و به شهادت رسانید. ام وهب اولین زن شهید در روز عاشورا بود.
در برخى منابع ماجرایى مشابه این، ولى با تفاوت هایى درباره وهب بن عبدالله بن عمیر نقل کرده اند و زنى را که در کربلا به شهادت رسید همسر وهب مى دانند. از جمله علامه مجلسى در بحار الانوار مى نویسد: «وهب بن عبدالله کلبى از شهداى کربلاست. مادر و همسرش نیز در کربلا بودند و به شهادت رسیدند.»
شیخ عباس قمى به نقل از علامه مجلسى مى گوید: در حدیثى دیدم که ابن وهب نصرانى بود و با مادرش به دست حسین علیه السلام مسلمان شد؛ در مبارزه خود بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را کشت و اسیر شد. او را نزد عمر سعد بردند و گفت: عجب شجاعتى دارى؟ سپس دستور داد سرش را بریدند و به لشکرگاه حسین علیه السلام انداختند. مادرش سر او را برداشت و بوسید و به لشکرگاه ابن سعد انداخت و به مردى خورد و او را کشت. سپس با تیرک چادر حمله کردو دو مرد دیگر را کشت. حسین «علیه السلام» او را فرمود: اى ام وهب، برگرد. جهاد از زنان برداشته شده. ام وهب برگشت و مى گفت: «الهى نا امیدم مکن، حسین علیه السلام فرمود: تو را خدایت نا امید نکند اى ام وهب».
سید بن طاووس در این باره مى نویسد: وهب بن جناح کلبى، همسر و مادر خویش را نیز با خود به کربلا آورده بود. در برخى روایات هم از دو «وهب» نام برده شده است. به هر حال همسر وهب اولین زنى بود که در سپاه حسین علیه السلام به شهادت رسید و مادر وهب از او راضى نشد مگر آنکه او را در رکاب حسین علیه السلام کشته ببیند و این در سایه تربیت حسینى و زهرایى علیهاالسلام و عشق به اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله چیز تازه اى نیست.
2. ام خلف همسر مسلم بن عوسجه:
ام خلف از زنان نامدار شیعه در قرن اول هجرى است. وى با مسلم بن عوسجه - یار باوفاى حسین علیه السلام - ازدواج کرد که ثمره آن فرزندى به نام خلف بود. مسلم بن عوسجه و فرزندش در روز عاشورا در رکاب مولایشان حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. ام خلف از زنان مؤمنه اى بود که محبت اهل بیت علیهم السلام سراسر وجودش را پر کرده بود. ام خلف که با همسر و پسرش در بین راه به کاروان حسین علیه السلام پیوسته بود پس از شهادت شوهرش مسلم، فرزندش را به میدان جنگ فرستاد. پس از شهادت مسلم بن عوسجه، امام حسین به فرزندش خلف فرمود: اگر به میدان روى و کشته شوى، مادرت تنها و بى کس خواهد بود، تو به سرپرستى مادرت سزاوارترى تا به جنگ.
ام خلف که شاهد این سخنان بود، در برابر فرزندش ظاهر شد و خطاب به او گفت: اى پسرم! نصرت و یارى فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله را بر سلامت و امان خودت ترجیح ده؛ اگر سلامت خودت را برگزینى هیچ گاه از تو راضى نخواهم شد.
خلف با شجاعت به میدان رفت. ام خلف او را تشویق مى کرد و مى گفت: بشارت باد بر تو اى پسرم که به زودى از آب کوثر سیراب خواهى شد. خلف سى نفر از دشمنان را به قتل رسانید و خود در راه دفاع از دین و امامش به شهادت رسید. کوفیان سر او را به سوى مادرش انداختند. آن زن شجاع و وارسته سر فرزند جوان را به آغوش گرفت و بوسید و گریه سر داد به گونه اى که همه کسانى که شاهد این صحنه جانسوز بودند به گریه افتادند و شیرینى پیروزى ظاهرى دشمن را به کام آنان تلخ نمود.
3. ام عمرو جُنادة همسر جنادة بن کعب انصارى:
نامش بحریه بنت مسعود الخزرجى است. همسر جنادة بن کعب انصارى و از شهداى کربلاست. نامش را جنادة بن حرث هم نوشته اند که از طایفه خزرج بود. جنادة بن کعب از مکه به کاروان حسین علیه السلام پیوست و در روز عاشورا در حمله اول به شهادت رسید. پسرش عمروبن جناده نیز در کربلا شهید شد.
عمرو بن جناده انصارى از شهداى نوجوان کربلا بود و چون خواست به میدان رود امام فرمود: پدر این جوان کشته شده شاید مادرش راضى نباشد که به میدان رود، عمرو گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. عمروبن جناده 9 یا 11 سال بیشتر نداشت که به میدان رفت و شهید شد. شبیه روایت ام وهب را برای ام عمرو گفته اند . که شک است بین این دو . سر عمرو را براى مادرش انداختند. مادرش آن سر را برداشت و گفت: چه نیکو جهاد کردى پسرم، اى شادى قلبم! اى نور چشمم! سپس سر را به طرف دشمن پرتاب کرد و آن سر به مردى خورد و او را از پاى در آورد، سپس عمود خیمه را برداشت و حمله کرد که به وسیله آن بجنگد. امام حسین علیه السلام مانع او شد و او را به خیمه زنان برگرداند. نام عمروبن جناده در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
4. رویحه، همسر هانى بن عروه مرادى:
رویحه با ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در منزل خود از او پذیرایى نمود. با شهادت مسلم بن عقیل و همسرش هانى بن عروه به اتفاق فرزندش یحیى در کوفه مخفى شد. با اطلاع از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا، نزد حضرت شتافتند و یحیى در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. پدر این زن عمر بن حجاج در کربلا در لشکر عمر سعد بود و به موکلین آب فرات تأکید مى کرد نگذارند سپاه حسین علیه السلام به آب دسترسى پیدا کنند؛ اما این زن شجاع در محبت اهل بیت علیهم السلام همانند شوهرش هانى بود.

ادامه »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه, گلچین  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]





وارث: امام حسين عليه‌السلام معناى ادب را این گونه بیان فرموده‌اند:
“سُئِلَ الاْمامُ الْحُسَيْنُ عليه السلام عَنِ الاَْدَبِ، فَقالَ:هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِكَ، فَلا تُلْقِىَ اَحَداً اِلاّ رَأَيْتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَيْكَ”
از امام حسين عليه السلام معناى ادب را پرسيدند؟ امام عليه السلام فرمود:ادب عبارتست از اينكه وقتى كه از منزل خارج مى شوى به هركسى برخورد مى كنى او را برتر از خود بدانی. «يعنى هميشه ديگران را از خود بهتر ببینی و احترام آنها را نگهدارى»

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




انتهای بعضی کوچه ها بن بست است.راه خروجی نیست.بعضی بیماریهاها صعب العلاج است راه درمان نیست..

اما آخرهر گناه یک راه بازگشت ویک در مان است….

پیامبر(ص)فرمودند:خوشاآن کس که روز قیامت در نامه  عملش زیر هر گناه یک استغفرالله باشد.

وتوبه آخرین روزنه بن بست است….

                                                            “وسایل الشیعه”

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-07-07] [ 10:21:00 ق.ظ ]




4. فقرزدایی
اگر جنبش فقر زدایی از روابط خویشاوندی آغاز شود و صله ارحام فقط در محدوده سلام کردن متوقف نشود و به مرحله همیاری و رفع گرفتاری خویشان ارتقا یابد و این فرهنگ اسلامی عمومیت یابد، به یقین، فقر ریشه کن خواهد شد. اینکه قرآن، خویشاوندان را در صدقه و انفاق بر دیگران مقدم می دارد، در راستای تحکیم همین بنیان است. امام سجاد علیه السلام در این زمینه می فرماید:
بر تو باد به نیکی کردن، صدقه دادن پنهان و صله رحم. به درستی که آنها عمر را زیاد می کنند و فقر را می زدایند.
5. تأمین نیاز وابستگی به گروه
این نیاز از جمله نیازهایی است که در هر مرحله از رشد در انسان وجود دارد و انسان به نوعی در پی تأمین آن است. وابستگی و ارتباط با گروه تنها برای تأمین نیازهای مادی نیست، بلکه فرد، خود را به وسیله گروه می شناسد و از این طریق به ویژگی های اخلاقی و توان مندی های خود پی می برد.
افزون بر آن، گروه سبب تحکیم شخصیت فرد می گردد و پذیرفته شدن از طرف گروه، موقعیت اجتماعی فرد و میزان موفقیت او را مشخص می سازد. همچنین فرد شیوه برخورد با دیگران، رعایت مصالح دیگران، تحمل افکار مختلف و اعتماد به نفس را در گروه می آموزد و در نهایت، موقعیت اجتماعی خویش را استوار می سازد.
افراد و خویشاوندان انسان در حکم یک گروه منسجم اجتماعی اند که هر فردی در سایه تعلق به آن می تواند به تأمین این نیاز بپردازد. بسیاری از بحران های اخلاقی و شخصیتی که در نسل جوان صورت گرفته است، و به صورت اعتیاد، فرار از خانه، خودکشی و… پدیدار می شود، نتیجه طرد شدن فرد از سوی خانواده و دوستان بوده است. یکی از راهکارهای پیشگیری از این معضل، تقویت احساس تعلق به گروه و رواج مهرورزی میان خانواده و خویشاوندان است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «صله رحم باعث زیاد شدن مال و ایجاد محبت میان خویشاوندان می شود».

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:02:00 ق.ظ ]




آثار اجتماعی صله ارحام
صله رحم، علاوه بر آثار فردی اعم از دنیوی و اخروی دارای پی آمدهای اجتماعی خاصی نیز هست که جایگاه این عمل عبادی را در عرصه اجتماع نمایان می سازد و در جهت شکوفایی جامعه نقش مؤثری ایفا می کند. اکنون به فراخور مجال این نوشتار به آنها اشاره می کنیم.
1. هم بستگی اجتماعی
جامعه شناسان معتقدند که هم بستگی اجتماعی معلول پدیده ای به نام هم بستگی گروهی است و هم بستگی گروهی به معنای آن است که «افراد گروه در قالب گروهی که هستند، وحدت خود را حفظ کنند و با عناصر وحدت بخش مثل: مذهب، فرهنگ، عاطفه، میهن و خویشاوندی، هم نوایی یابند».
پس اگر افراد در قالب گروه های کوچک فامیلی دارای تفاهم و توافق باشند و به یکدیگر یاری رسانند، در اجتماع نیز اثرگذار خواهند بود و به نوعی انسجام اجتماعی ایجاد می کنند. چنین انسجامی مایه حیات، رشد و بالندگی جامعه و در نهایت، عمران و آبادانی آن می گردد. پیوندها و گروه های خویشاوندی از آنجا که مبتنی بر کشش های طبیعی و تمایلات فطری و انگیزه کافی افراد برای حضور در آنهاست، مورد تأکید اسلام قرار گرفته است تا نقطه شروع اصلاح نظام اجتماعی باشد. چه بسا حکمت حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز که صله رحم را مایه عمران و آبادی سرزمین ها دانسته اند، همین باشد: «ان الصدقة و صلة الرحم تعمران الدّیار».
این انسجام اجتماعی و وحدت، منافع و امنیت ملی را به همراه می سازد و مایه اندوهگین شدن و سلب طمع دشمنان می گردد؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «صلة الرحم توجب المحبّه و تُکبتُ العَدوّ؛ صله رحم دوستی می آورد و دشمن را رسوا می سازد».
2. نظارت اجتماعی
از منظر جامعه شناسی، برقراری ارتباطات متنوع اجتماعی و مشارکت فعال در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی، مهم ترین منبع جامعه پذیری و کنترل اجتماعی به شمار می رود که فرآیند جامعه پذیری در خانواده، مدرسه، گروه همسالان، کانون های مذهبی، محیط اجتماعی و مانند آن صورت می گیرد. برقراری روابط منسجم، رواج تعامل های دو جانبه، در هم آمیختگی منافع و مصالح مشترک، تلاش جهت رفع حاجت های مادی و معنوی دیگران و… به عنوان مهم ترین زمینه ها و آثار صله رحم، نتایج متعددی از جمله نظارت اجتماعی را به همراه خواهد داشت. شبکه خویشاوندی به عنوان یک جامعه کوچک به طور مستقیم و غیر مستقیم ناظر بر رفتار یکدیگرند. دستور اسلام برای برقراری روابط مستحکم نیز زمینه را برای چنین نظارتی فراهم می سازد. به همین دلیل، پیامبر برای بیان احکام اسلام و اجرای آن مأمور می شود از خویشان خود آغاز کند: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ ای پیامبر، خویشاوندان نزدیکت را بیم ده»(شعرا: 214) و از این روست که امام صادق علیه السلام نیکی و صله رحم را مایه امنیت از گناه و آسان سازی حساب روز قیامت می شمارد.

صفحات: 1 · 2

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]




.
خداوند، بنده ای را دوست می دارد که خودپرست و منفعت جو نباشد، بلکه با استفاده از نعمت های الهی در جهت خدمت به خلق او به ویژه خویشاوندان، شکر عملی نعمت های او را به جای آورد. چنین کسی دوستدار خدا و مشمول محبت الهی است. خداوند، سختی های مرگ را برای او آسان می سازد و بدنش را در قبر، خوش بو می سازد. گناهانش را می بخشد، حساب رسی او را در قیامت آسان می کند و از عذاب دوزخ، رهایی می بخشد. چنین مؤمنی شایسته دریافت پاداش عظیم الهی است و مجوز ورود به بهشت پرنعمت الهی را می یابد.
از امام سجاد علیه السلام آمده است:
اگر دوست داری که خداوند، جسد تو را خوش بو گرداند و گناه تو را در قیامت ببخشد، نیکی کن و پنهانی صدقه بده و صله رحم به جا آور.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره پاداش اخروی کسی که خود یا مالش را در طریق صله رحم و خدمت به خویشان به کار گیرد، می فرماید:
خداوند اجر صد شهید به او عطا می کند و برای هر قدمی که در این راه برمی دارد، چهل هزار حسنه داده می شود و چهل هزار گناه از گناهان او پاک می کند. به همین میزان، به درجه های معنوی او افزوده می گردد و هفتاد حاجت از حاجت های دنیوی او برآورده می شود.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:00:00 ق.ظ ]





صله رحم مایه پاکیزگی عمل و در نتیجه، قبولی اعمال می گردد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «انَّ صلة الرّحم تُزکّی الاعمال.» همچنین صله ارحام، روح را پالایش می کند، اخلاق را نیکو و دست را سخاوتمند می سازد. آن گاه که اخلاق، نیکو و روح، تزکیه شد، پایه های دین داری استوار می گردد و این یکی از آثار مهم صله ارحام است. امام علی علیه السلام برپا داشتن نماز، دادن زکات، تضرع و خشوع و صله رحم و ترس از قیامت را مایه استحکام پایه های دینی شمرده است: «عباداللّه! اِفزعوا اِلی قوام دینکم بأقام الصلاة لِوَقتها… و صله الرّحم و خوف المعاد؛ ای بندگان خدا! بشتابید به سوی تحکیم دین خود با برپا داشتن نماز اول وقت… و صله رحم و ترس از معاد».

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-07-06] [ 10:25:00 ق.ظ ]
1 3 5