نرجس
 
   



خاطراتی از شهید سید مجتبی علمدار
1)ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .

2)سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.

3)همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد.

4)… یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: من 5 سال الی 5 سال و نیم با شما هستم و بعد می روم. که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعة آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول بود. تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبر است؟ گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم. حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود. می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. داریم می رویم. نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد . می خواستم مرخصی بگیریم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: « قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. می خواهم غسل شهادت بکنم. آقا آمد و پرونده من را امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است توی این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم. » غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان. هم اتاقیهایش دربارة نحوة شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد …

5)جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.
خاطراتی از همسر شهید سید مجتبی علمدار
***
6)شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید.
برنامه هیات او اول با سه، چهار نفر شروع شد اما بعد رسیده بود به سیصد، چهارصد جوان عاشق اهل بیت(ع) که همه اینها نتیجه تواضع، فروتنی و اخلاص سید بود.
7)یکبار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تو مراسمها و روضه اهل بیت(ع) اصلاً گریه ام نمی گشهید علمدار - قافله شهداءیرد و نمی توانم گریه کنم! سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد! این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها می دیدم که او جزء اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار بود.
8) اعتراف نامه - چراغ هدایت
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم.(تاریخ اجراء 4/5/69)

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .(تاریخ اجراء 11/5/69)

قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرّب بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم.(تاریخ اجراء 26/5/69)

قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم.حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا بیاورم .(تاریخ اجراء 16/6/69)

قانون پنجم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.(تاریخ اجراء 13/7/69)

قانون ششم:حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.(تاریخ اجراء 18/8/69)

قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70 بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.(تاریخ اجراء 30/9/69)

قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم .(تاریخ اجراء 19/11/69)

قانون نهم: در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم .(تاریخ اجراء 14/1/70)

قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.(تاریخ اجراء 15/3/70)
9)شبی که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود. پزشک دستور داد که داروی بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت تنفس گذاشته شود و من آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان شهادت بیهوش بود، این بود: یا عمه سادات! یا زینب کبری!

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-10-01] [ 10:47:00 ق.ظ ]




چرا مزد رسالت نبوت دوستی با ولایت است؟!
دو نفر وقتی با هم دوستی و معاشرت می کنند اگرچه مبنای معاشرتشان مطامع و منافع مادی باشد، چه بخواهند چه نخواهند روح آنها با یکدیگر مخلوط می شود و از همدیگر متأثّر می شوند و خود به خود در این بین تخلل و اختلاط و امتزاج پیدا می شود .
مریم خندابی دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث/ بخش قرآن تبیان

باور و فکر، عقاید و رفتار و اعمال هر کدام ما بر یکدیگر تاثیر می گذارد و رفته رفته عقاید و آمال و آرزو هایمان یکی می شود به همین دلیل دوست و همنشین بر هم تاثیر می گذارد، پس شرط تأثیر گذاری قبول و باور طرف مقابل به عنوان دوست و همراه است .
انسان بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی را از دوستان خود می گیرد. کمال و نقص همنشین و دوست آنچنان روح انسان را تحت تأثیر قرار می دهد که بعد از مدت زمانی طرز فکر و اندیشه و اعمال انسان شبیه دوست او می شود.

جاذبه و کششی به نام محبت
وقتی دوستی بین دو نفر حاصل شد، بذر و جوانه محبت در دلها رویانده می شود. محبت یک نوع جاذبه، میل و کششی است که در یک موجود صاحب شعور نسبت به چیزی که با وجود او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد پدید می آید.
انسان با قرار دادن محبت اهل بیت در قلب خود و مودت و دوستی با آنان رفته رفته همرنگ و هم شکل اهل بیت می گردد. هدف آنان، هدف محب می شود و مسیر اصلی زندگی خود را می یابد. هرچقدر این مودت و دوستی پر رنگ تر شود، عینیت با این حضرات تمثل می یابد و به جایی می رسد که مانند آنان فکر می کند، مانند آنان راه می رود و بالواقع مانند آنان زندگی می کند و آنچنان طی طریق می کند که گویا سالها با علی و اولاد علی (علیه السلام) همسفره بوده است.
محبت افراد با یکدیگر با قلب آنها ارتباط دارد و بر اساس الفت میان قلوب آنها محبت ایجاد می شود؛ چنانچه در دعای کمیل می خوانیم خدایا قلبم را با دوست داشتنت رام گردان.
تضاد دو محبت در یک دل
کسی که با گروهی دوستی کند و محبت آنان را در دل بپروراند، نمی تواند همزمان محبت دشمنان آنان را هم در قلب و جان خویش داشته باشد. به همین جهت در آیات و روایات وارده بسیار تاکید شده که محبت اهل بیت و دوستی آنان موجب شفاعت دنیا و آخرت می شود و اجر و مزد رسالت فقط دوستی با علی و اولاد علی است.
حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: محبت ما و محبت دشمنان ما در یک دل نمی گنجد چرا که خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده که با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنها را دوست داشته باشد. پس روح است که به محبوب میل پیدا می کند و چه بسا جسم را نیز به سمت او می کشاند و این خارج از ماده و زمان است و به روح از آن جهت که دارای ادراک و عواطف است قلب اطلاق می شود.
اجر و مزد رسالت
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی: بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم مگرمودت و دوستی خاندانم را. (شوری، 23)
در این آیه ارزش و جایگاه این خاندان نزد خداوند به خوبی روشن می شود چرا که در حقیقت خداوند است که از پیامبر می خواهد تا چنین خواسته ای را بیان کند. آیا در ازای آن همه رنج و سختی هایی که رسول خدا در راه هدیه کردن این دین به امتش دید، دوستی خاندانش تا آن اندازه با ارزش بود که شرط مزد رسالت باشد؟ این چه سرّ و رازی است که این خواسته تنها راه رستگاری انسانهاست و چه اسراری در آن نهفته است که با اجرای آن قله های فتح و حقیقت متجلی می شود؟
حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: محبت ما و محبت دشمنان ما در یک دل نمی گنجد چرا که خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده که با یکی قومی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنها را دوست داشته باشد.
سرّ مودت و مزد رسالت
انسان با قرار دادن محبت اهل بیت در قلب خود و مودت و دوستی با آنان رفته رفته همرنگ و هم شکل اهل بیت می گردد. هدف آنان، هدف محب می شود و مسیر اصلی زندگی خود را می یابد. هرچقدر این مودت و دوستی پر رنگ تر شود، عینیت با این حضرات تمثل می یابد و به جایی می رسد که مانند آنان فکر می کند، مانند آنان راه می رود و بالواقع مانند آنان زندگی می کند و آنچنان طی طریق می کند که گویا سالها با علی و اولاد علی (علیه السلام) همسفره بوده است؛ مانند میثم تمار، سلمان فارسی، ابوذر غفاری که جز کلام مولا علی (علیه السلام) حرفی بر زبان نمی راندند.
مصداق عینی و اتم و اکمل این آیه در کلمه ی القربی طبق تفاسیر شیعه و سنی وجود مقدس ائمه معصومین (علیهم السلام) می باشد. از وجود حضرت رسول اکرم تا بقیه الله اعظم …
رمز دوستی با اهل بیت همین است و تمام روایاتی كه عشق به حسین بن علی و اشك بر مصیبت او را مایه نجات از آتش جهنم دانسته اند، همین امر است؛ دوستی با اباعبدالله علیهم السلام باعث همرنگ و هم شكل شدن در ابعاد روحی انسان می شود و راه نجات او را سهل و یسیر می كند.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




هر دست که دادند همان دست گرفتند

شما اگر سیبی را افقی و به سمت مقابل پرتاب کنید هرگز به سمت شما باز نمی گردد، اما اگر همین سیب را مستقیم و به سوی آسمان پرتاب کنید دیر یا زود به خود شما باز می گردد.
یادمان باشد خداوند دنیا را افقی نیافریده، بلکه کاملاً عمودی است، پس آدم ها هر چه می کنند به خودشان باز می گردد.
هر دست که دادند همان دست گرفتند [فروغی بسطامی]

هرچه کنی به خود کنی
بر اساس قوانینی که در عالم وجود دارند و یکی از آن ها این است که خداوند دنیا را افقی نیافریده، بلکه کاملاً عمودی است، بنابر این آدم ها هر چه می کنند به خودشان باز می گردد؛ چرا که همه ی اتفاقات بازتاب رفتار انسان ها است؛ «کُلُّ نفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ» و «کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ»; تو در گرو اعمال و اکتسابات خویشی.
دنیا درست مثل آینه می باشد؛ همان طور که اگر آدمی در مقابل آینه خندان باشد چهره ی خندان می بیند و اگر گریان باشد، گریان می بیند؛ دنیا هم آینه وار عمل می کند؛ ما همان می بینیم که هستیم و انجام می دهیم… هر دست که دادند همان دست گرفتند؛ این قانونی است که خداوند می فرماید: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا: اگر نیكى كنید به خود نیكى كرده اید و اگر بدى كنید به خود [بد نموده اید] (اسراء، 7)
آنگاه می فرماید: نیکی هایی که می کنید به خود می کنید و ضرر بدی های شما نیز به خود شما بر می گردد; و بدین وسیله انسان را به خوبی و پرهیزاز زشتی دعوت، بلکه وادار می کند.
از این رو قرآن در جایی می فرماید: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلإیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ: ای پیغمبر، بر تو به سبب اسلام آوردن منّت می گذارند. به آنان بگو: بر من منّت نگذارید. اسلام نیکی و خیری است که سودش عاید شما می شود .این خداست که بر شما منت گذاشته و این خیر را به شما ارزانی فرموده است.(حجرات، 17)
دنیا همچون آئینه عمل می کند
دنیا درست مثل آینه می باشد؛ همان طور که اگر آدمی در مقابل آینه خندان باشد چهره ی خندان می بیند و اگر گریان باشد، گریان می بیند؛ دنیا هم آینه وار عمل می کند؛ ما همان می بینیم که هستیم و انجام می دهیم… هر دست که دادند همان دست گرفتند؛ این قانونی است که خداوند می فرماید: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا: اگر نیكى كنید به خود نیكى كرده اید و اگر بدى كنید به خود [بد نموده اید] (اسراء، 7)
و در جایی دیگر می فرماید: اگر منافقان اهل ایمان را مسخره می کنند، این مسخرگی به خود ایشان باز می گردد و از آنجایی که این هندسه و قانون را خدا تقدیر کرده است می توان نسبت به خداوند داده و گفتا:
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ: خداوند آنان را به استهزاء می گیرد.
بازتاب اعمال و نیات به سوی خودمان است، تمام اعمال و نیات ما به خودمان باز می گردد،به قولی:
“هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی”
و یا “از ماست که بر ماست”
و یا بهتر از همه این شعر مولانا :"این جهان کوه است و فعل ما ، صدا “
امام علی (علیه السلام) در بیانی فرمودند: «تو اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای; و اگر بدی کنی، خودت را خوار کرده ای و به خودت زیان رسانده ای.»
در قرآن کریم آمده است :"فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره” یعنی تمام اعمالی که انجام می دهیم به خودمان باز می گردد و بازتاب آنها را در زندگی خود خواهیم دید.
روایت داریم که هر گرفتاری و رنج و عذابی که به شما می رسد نتیجه ی کردار شماست و بسیاری را هم خدا می بخشد.
امام علی (علیه السلام) در بیانی فرمودند: «تو اگر نیکی کنی، خودت را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای; و اگر بدی کنی، خودت را خوار کرده ای و به خودت زیان رسانده ای.»
کلام آخر
همه ی اعمال و نیات مثبت و همه ی اعمال و نیات منفی به سوی ما باز می گردند.پس با نیات و اعمال خوب ، از طبیعت ،"خوب” دریافت کنیم.
گیرم که خلقی را به طریقی فریفتی با دست انتقام طبیعت چه می کنی

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




نمونه های عینی از تاثیر قرآن در زندگی
________________________________________
اگر با جان و دل آیات قرآن کریم را که به عنوان کامل ترین نسخه موفقیت برای زندگی افراد پیچیده شده است را باور کنیم و آنها را در زندگی خود عملی کنیم مسلما آثار چشم گیر و فروانی در زندگی ما خواهد داشت و میتواند تحول بزرگی در زندگی ما ایجاد کند.
این مسئله در طول تاریخ نیز شواهد بسیار زیادی داشته و تحولات زیادی در زندگی افراد مختلف با علایق و سلیقه های مختلف ایجاد کرده است که می تواند درس بزرگی برای ما باشد.
به همین دلیل در این قسمت تصمیم گرفتیم تا نمونه هایی از تاثیر قرآن در زندگی افراد را بررسی کنیم و قسمت هایی از آنها را بیان کنیم.
________________________________________
تأثیر قرآن در زندگی یک جوان
احمد بن سعید عابد گفت: پدرم برای من نقل کرد که در زمان ما، در کوفه جوان خداپرستی بود - بسیار خوش صورت و زیبا اندام - همواره در مسجد جامع حضور داشت و اندک وقتی بود، که در مسجد نباشد.
زن زیبا و خردمندی چشمش بر او افتاد و دلباخته اش شد. پس از مدت ها که رنج کشید و روزها بر سر راه آن جوان ایستاد، یک روز، هنگامی که جوان به مسجد می رفت. زن خودش را به او رسانید و گفت: ای جوان! بگذار یک کلمه با تو سخن بگویم، آن را بشنو، آنگاه هر چه خواستی بکن. جوان به آن زن بی اعتنایی کرد و با او سخن نگفت. و به راه خود رفت هنگامی که از مسجد به قصد منزل می رفت آن زن دوباره سر راهش آمد و گفت: ای جوان! می خواهم یک جمله با تو سخن بگویم؛ به سخنم گوش کن.
جوان سر خود را پایین انداخت و گفت: این جا، جای تهمت است و من خوش ندارم در موضع تهمت باشم. زن گفت: ای جوان! من تو را کاملا می شناسم و اینجا که ایستاده ام از آن جهت نیست که تو را نشناخته باشم. معاذ الله! که کسی از این موضوع اطلاع پیدا کند. خودم آمدم تا در این موضوع با تو صحبت کنم. گرچه می دانم اندکی از این مطالب، نزد مردم بسیار بزرگ می باشد و شما عابدها و زاهدها همانند شیشه می باشید که کمترین چیزی آن را معیوب می سازد.
اینک فشرده آن چه را که می خواهم به تو بگویم این است: تمام وجودم گرفتار تو شده، پس در کار من و خودت، خدا را در نظر داشته باش.
آن جوان به منزل رفت، خواست نماز بخواند (از یاد آوردن وضع آن زن) نتوانست نماز بخواند. نامه ای نوشت، آن را برداشت و از منزل خارج شد. دید آن زن همچنان ایستاده است. کاغذ را به او داد و برگشت.
در آن نامه نوشته بود «بسم الله الرحمن الرحیم» ای بانوی محترمه! بدان! بار اول که انسان معصیت می کند، خدا حلم می ورزد، بار دوم پرده پوشی می کند، اما هنگامی که بنده ای لباس معصیت به تن پوشید، خداوند غضبی می کند که آسمان ها و زمین و کوه ها و درختان و جنبندگان، تحملش را ندارند.
اگر آنچه گفتی دروغ است، تو را به یاد روزی می اندازم که در آن روز آسمان ها چون فلز گداخته شود و کوه ها مانند پشم زده شود و پراکنده گردد و مردم از ترس به زانو در می آیند. به خدا قسم من از اصلاح خودم عاجزم تا چه رسد به اصلاح دیگران.
تو را سفارش می کنم که خودت را از شر خودت حفظ کنی و این یه را به یاد تو می ورم که می فرماید: (وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ:او ن خدایی است که چون شب به خواب می روید جان شما را می گیرد (و نزد خود می برد) و شما را می میراند و در روز نچه از اعمال و کردار را انجام دهید می داند)
و اگر آنچه را گفتی راست است و حقیقتاً گرفتار شده ای، طبیبی را به تو نشان دهم که دردهای مزمن و سخت را علاج می کند.
او خداوند متعال و پروردگار جهانیان است. از صدق دل رو به خدا آور که مرا این آیه قرآن، منقلب و مشغول کرده است. خداوند می فرماید:
(وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ: ای رسول گرامی! امت را از روز قیامت بترسان که نزدیک است از هول و ترس آن، جان ها به گلوها برسد و از بیم آن حزن و خشم خود را فرو می برند، هنگامی که ستم کاران نه خویشی دارند که در آن روز به فریادشان برسد و از آنان حمایت نماید و نه واسطه ای که وساطتش پذیرفته شود. خداوند، خیانت چشم ها و آنچه را دل ها پنهان می دارند می داند و از قلب های مردم آگاه است.)(غافر: 18)
با این وضعیت من چگونه می توانم از این آیه بگریزم. زن بعد از چند روز دیگر آمد و بر سر راه جوان ایستاد. وقتی آن جوان متوجه شد که زن سر راهش ایستاده است، خواست به منزلش برگردد، که زن او را نبیند.
ناگهان او صدا زد ای جوان! برنگرد، زیرا دیگر مزاحم تو نیستم و ملاقاتی بین من و تو، جز در جهان دیگر نخواهد بود.
آن زن چون تحت تأثیر آیات قرآن قرار گرفته بود. گریه شدیدی کرد و گفت: از خداوندی که کلیدهای قلب تو به دست او است، می خواهم که او این مشکل را آسان کند. آنگاه از پی آن جوان آمد و گفت: ای بنده مخلص خدا! بر من منت بگذار و مرا موعظه ای کن و پندی بده که تا زنده ام به آن عمل کنم. جوان گفت: تو را سفارش می کنم که خودت را از شر خودت حفظ کنی و این آیه را به یاد تو می آورم که می فرماید:
(وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ: او آن خدایی است که چون شب به خواب می روید جان شما را می گیرد (و نزد خود می برد) و شما را می میراند و در روز آنچه از اعمال و کردار را انجام دهید می داند.)(الأنعام: 60)
وقتی زن این آیه را شنید متأثر شد و سر خود را پایین انداخت، گریه شدیدی کرد و به منزل برگشت. و به عبادت و راز و نیاز با خدای خود پرداخت و با همین حال، با اندوه و ناراحتی از این جهان درگذشت و به ابدیت پیوست.(کتاب؛ تأثیر قرآن در جسم و جان، مولف: نعمت الله صالحی حاجی آبادی))
تاثیر آیات انفاق در افراد مختلف
(لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‌ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ: هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و از هرچه انفاق کنید قطعاً خدا بدان داناست.)(آل‌عمران: 92)
همانطور که در قبل اشاره شد بعضی از افراد این قدر از روح با صفایی برخودار هستند که به محض شنیدن پیام های الهی کاملا منقلب شده و دست به کارهایی میزنند که برای همیشه در تاریخ ماندگار می شود که برای مثال جریان دو نفر از کسانی را که با شنیدن آیه 92 سوره آل عمران نام خودشان را در دفتر تاریخ ثبت کردند را برای شما بیان می کنم:
1) ابو طلحه انصاری
او در مدینه نخلستان و باغی زیبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: می‌دانی که محبوبترین اموال من همین باغ است، و من می‌خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره‌ای برای رستاخیز من باشد، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلک مال رابح لک: آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح می‌دانم که آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهی، ابو طلحه دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد.
2) زبیده همسر هارون الرشید
او قرآنی بسیار گرانقیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت، یک روز هنگامی که از همان قرآن تلاوت می‌کرد به آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست و باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسی را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهای آن را در بیابانهای حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که می‌گویند: امروز هم بقایای آن چاه‌ها وجود دارد و به نام او نامیده می‌شود. (تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه)
بار اول که انسان معصیت می کند، خدا حلم می ورزد، بار دوم پرده پوشی می کند، اما هنگامی که بنده ای لباس معصیت به تن پوشید، خداوند غضبی می کند که آسمان ها و زمین و کوه ها و درختان و جنبندگان، تحملش را ندارند
تاثیر آیات قرآن بر قلوب مشرکین
بعضی از سران مشرکان مکه مانند ((ولید بن مغیره)) (و به روایتی عتبة بن ربیعه) برای تحقیق پیرامون قرآن و دعوت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) به محضر پیامبر می آمدند و از ایشان در مورد مسائل مختلف سۆ الاتی می پرسیدند و حضرت بعد از پاسخ به تمام سوالات برای انها آیات ابتدایی سوره مبارکه فصلت را قرائت می کردند:
حم تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ كِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیرًا وَنَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ
هنگامی که حضرت به آیه:
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ: پس اگر روی برتافتند بگو: شما را از صاعقه‌ای مانند صاعقه عاد و ثمود هشدار دادم)(فصلت:13) می رسید و آنان را به صاعقه ای همچون صاعقه عاد و ثمود تهدید می کرد چنان تکان می خوردند و در وحشت فرو می رفتند که دیگر قادر به ادامه سخن نبودند، به سراغ گروه خود می رفتند و تأثر شدید خود را از این کلمات اضطراب انگیز بیان می کردند. (تفسیر نمونه)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]