نرجس
 
   



فرصت های زندگانی را باید غنیمت شمرد
شاگرد و دانشجو باید فرصتهای خوب زندگانی را غنیمت شمرده و در دوران آسودگی خیال و آسایش خاطر و نشاط و شادابی و جوانی و قدرت بدنی و بیداری و هشیاری ذهن و سلامت حواس و عدم تراکم اشتغالات و فقدان عارضه های مختلف زندگانی، به تحصیل علم پرداخته و فرصت های خوب این دوره ها را از دست ندهد. بخصوص باید - پیش از آن که حائز مقام و منصبی والا گردد و قبل از آنکه به علم و فضل مشهور و نامبردار شود - در اغتنام فرصت های دوران جوانی و برنائی و نیرومندی، برای تحصیل علم و اندوختن دانش، ساعی و کوشا باشد؛ زیرا به محض آنکه انسان دارای مقام و منزلتی در جامعه شد و به علم و دانش نامور گردید، نه تنها این امر میان این شخص و درک کمالات معنوی و علمی او، بزرگترین مانع و فاصله را ایجاد می کند؛ بلکه چنین وضعی، عامل پرتوان و انگیزه ای نیرومند و کامل خواهد بود که نقصان و رکود علمی و اختلال را در چنین فردی به بار می آورد.
یکی از بزرگان می گوید: پیش از آنکه در میان جامعه و از دیدگاه توده مردم، از ریاست و سروری و بزرگواری و جاه و مقام برخوردار شوید به کسب علم و تحصیل دانش و فراگرفتن بینش دینی قیام کنید؛ زیرا اگر در چنین فرصتی به اندوختن ذخائر علمی برنخیزید، و در این اثناء در میان جامعه سربلند و فرازمند شوید از کسب علم بیزار می گردید، و یا به خاطر مقام و موقعیت خود، از تحصیل علم، احساس شرم و حیاء خواهید کرد و در نتیجه علم و دانش را از دست می نهید.
دانشمند دیگری می گوید: پیش از آن که صاحب ریاست و مدیریت شوید، برای دانش اندوزی و کسب بصیرت دینی بکوشید؛ زیرا به محض آن که به ریاست و مقام سرپرستی رسیدید تمام طرق و راه های علم آموزی در برابر شما مسدود گشته و راهی فراسوی کسب بینش دینی برای خویش نمی یابید.
در حدیث آمده است: مثل و قضیه کسی که در دوران خردسالی به دانش آموختن می پردازد (ثبات و پایداری محفوظاتش) همانند نقش نشاندن بر سنگ می باشد (که این نقش، پایدار می ماند). و آن که در بزرگسالی به علم آموزی و تحصیل دانش قیام می کند همانند کسی است که بر روی آب، مطالبی را نقش و نگار می نماید. (بدیهی است که این نقش و نگار حتی برای یک لحظه نیز پایدار نخواهد ماند).
از ابن عباس روایت کرده اند که می گفت: علم و دانش، منحصراً نصیب افرادی خواهد گشت که جوان و شاداب بوده (و در چنین دوره ای پویای علم و دانش باشند). خداوند متعال به همین نکته در قرآن کریم، هشدار داده و فرموده است:
و آتیناه الحکم صبیا(306)
ما یحیی (علیه السلام) را در کودکی (و دوران نشاط و شادابی)، از حکمت و بینش و استوارمندی و داوری درست، بهره مند ساختیم.
البته ضرورت تحصیل علم در خردسالی و آثار مطلوب آن - که عبارت از ثبات و پایداری معلومات می باشد - از آن جهت است که غالباً معلومات و محفوظات انسان در چنین دوره ای، در ذهن انسان، راسخ و پایدار می ماند. ولی نباید از این مسأله چنین نتیجه گرفت که باید بزرگسالان را از آموختن علم، منصرف ساخت؛ (چون مسلماً این نتیجه گیری، تصوری باطل و بی اساس است)؛ زیرا فضل الهی و مرحمت پروردگار، بسیار گسترده، و کرم او سخت فزاینده، وجود و بخشش او همواره در حال فیضان و بارش، و ابواب رحمت و مهر و موهبت های او فراسوی همه بندگانش - در هر سن و سالی - گشوده و باز است.
اگر کسی دارای قابلیت و آمادگی باشد می تواند مشمول احسان و مرحمت کامل الهی قرار گرفته و هدف مطلوب او فراهم آید. (سن و کمیت عمر انسان، برای ایجاد قابلیت، دخالت کلی ندارد).
پروردگار متعال می فرماید:
واتقوالله و یعلمکم الله(307)
خدای را پرهیزکار باشید که او علم را در اختیار شما قرار می دهد و آن را به شما می آموزد.
و درباره موسی (علیه السلام) فرموده است:
و لما بلغ اشده و استوی، آتیناه حکماء و علما(308)
آنگاه که قدرت و نیروی او به کمال رسید و قوایش اعتدال یافت (و پا به سن گذاشت) علم و حکمت را به او اعطاء نمودیم.
و نیز خداوند متعال در قرآن کریم از زبان موسی (علیه السلام) چنین حکایت می کند:
ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما(309)
(در بزرگسالی) - آنگاه که از شما بیمناک بودم - از پیش شما گریختم، و پروردگار من پس از آن، حکمت و دانش را به من موهبت فرمود.
(این آیات و سایر آیات دیگر به ما می فهماند که صغر و خردسالی - با وجود این که برای ثبات و پایداری معلومات، بسیار مؤثر می باشد - علت تامه موفقیت در تحصیل علم نیست. آری انسان می تواند در بزرگسالی تحصیلات خود را آغاز کند و در سایه کوشش و مجاهدت های بی دریغ، به مقامات والای علمی نائل گردد).
گروهی از دانشمندان سلف، تحصیلات خود را همزمان با بزرگسالی آغاز کردند و سرگرم دانش آموختن گردیدند و در کسب بینش دینی، مجاهدت کردند تا سرانجام به صورت اساطین و شخصیت های برجسته دینی و علمی درآمدند. از میان همین دانشمندان، فضلائی برخاستند که در فقه و سایر علوم دیگر، آثاری گرانبها و مؤلفاتی ارزشمند تألیف کرده و از خود به جای گذاشتند.
هر فرد عاقل و خردمندی باید دوران عمر خویش را غنیمت شمرده و از ضایع ساختن دوران پرنشاط جوانی پیش گیری کرده و در صدد حفظ و نگاهبانی و بهره برداری از این دوره آکنده و سرشار از شادابی و تحرک برآید؛ زیرا باقیمانده عمر انسان (بقدری گرانبها است) که نمی توان آن را ارزیابی کرد و بهائی برای آن تعیین نمود.
شاعری می گوید:
بقیة العمر عندی ما لها ثمن - و ما مضی غیر محمود من الزمن
یستدرک المرء فیها ما افات ویح- یی ما امات و یمحو السوء بالحسن
از دیدگاه من، نمی توان برای بازمانده عمر انسان، قیمت و بهائی تعیین کرد. آن مقدار که گذشت، زمان خوش و پسندیده ای نبود. انسان در بازپس مانده عمر خویش می تواند آنچه را که از دست داده جبران و تدارک کند، و وقت کشی های خود را دوباره احیاء نماید، و بدی را در سایه خوبی و کارهای نیک، محو و نابود نموده و زشتی ها را به زیبائی ها مبدل سازد.
3 - گسیختن علائق و عوائق مادی از خویشتن
شاگرد پویای علم و دانش باید - بقدر امکان و توانائی خود - ریشه هرگونه موانعی که او را از کسب علم و دانش منحرف و به خود مشغول می سازد قطع کند، و پیوند و علاقه ها و دلبستگی های مادی را - که میان او و حس دانشجوئی و کمال طلبی و کوشش ها و نیروی تلاشش در تحصیل علم، سدی ایجاد می کند - از هم بگسلد.
او باید از نظر آذوقه و خوراک به حداقل - ولو آنکه ناچیز و اندک باشد - و از نظر لباس و جامه به مقدار پوشش بدن - ولو آنکه ژنده و مندرس باشد - قناعت و اکتفاء کند.
اگر انسان در برابر تنگناهای زندگی و تنگدستیها، صبر و خویشتن داری را در پیش گیرد، در او ظرفیت و آمادگی کافی برای پذیرش و دریافت علم بوجود می آید و به گسترش علمی دست می یابد، و دلش از پریشانیها و اضطراباتی - که آمال و آرزوهای دور و دراز، آنرا به بار آورده است - رهائی پیدا می کند. در چنین دلی رهیده از تشویش و اضطرابهای مادی و دنیوی است که آبشخورهای حکمت و کمال روحی انسان به جوشش و فیضان می افتد.
یکی از پیشینیان می گوید: هر کسی که علم و دانش حقیقی را در سایه فرازمندی نفس و رفاه و آسایش زندگی، جویا گردد سرانجام ناکام می شود؛ ولی آنکه علم را در عین خواری و فروهشتگی نفس و تنگدستی و خدمت به علماء و مجالست با آنان پویا گردید توانست شاهد موفقیت و کامیابی را در آغوش گیرد (و پیروزمندانه در عرصه علم، چهره گشاید).
و همو می گوید: فقط افراد تهی دست هستند که دارای شایستگی (بیشتری) - برای تحصیل علم می باشند. به این دانشمند گفتند: حتی به مقدار کفاف و ضرورت هم، مالدار باشد چنین موفقیتی نصیب او نمی گردد؟ گفت: آری(310) (او حتی این مقدار را هم نباید داشته باشد تا آنکه ناگزیر، علم و دانش را بر هر چیز ترجیح دهد).
یکی از بزرگان گفته است: هیچ کسی مطابق دلخواه خویش نتوانست به مقامات و مدارجی از این علم (یعنی علوم دینی و الهی) دست یابد مگر آنگاه که فقر و تهیدستی به او آسیبی رسانده، یعنی دچار فقر گردد و (در نتیجه)، علم را ناگزیر بر هر چیزی ترجیح دهد.
دانشمند دیگری(311) گفته است: هیچکس نمی تواند به این علم و دانش نائل گردد مگر آنکه دکه تجارت و مرکز و کانون توجه انتفاعی خود را تعطیل نموده و باغ و بوستانش را به ویرانی کشاند، و از دوستانش فاصله گرفته، و (حتی) اگر یکی از نزدیکترین خاندان او از دنیا برود در کناره جنازه او حضور نیابد. (البته منظور این است که طالب علم باید از هر گونه علائق و پیوند مادی ببرد تا به وصال مطلوب و معشوق علمی خویش نائل گردد).
اگرچه انسان، در تمام بیانات مذکور، احساس گزافه گوئی می کند؛ ولی هدف اینگونه بیانات و گفتارها این است که باید دانشجو در طی تحصیلات خویش، دارای قلبی آرام و فکر و اندیشه ای متمرکز باشد. (مسلماً افرادی که دلهای آنان در گرو آمال گوناگون، دستخوش پریشانی است و فکر آنان به خاطر تراکم مشاغل انتفاعی و مادی، فاقد تمرکز در مسائل علمی است نمی توانند به هدف مطلوب خود یعنی بینش دینی و علم و دانش نائل شوند).
استادی به یکی از دانشجویان خود گفته بود: لباس و جامه خود را با رنگ تیره ای، رنگ آمیزی کن تا اندیشه کثیف شدن و شستشوی آن، فکر ترا به خود سرگرم نسازد(312) به همین جهت گفته اند: اگر خواستار آن هستی که علم و دانش، بخشی از سرمایه های خویش را در اختیار تو قرار دهد، ناگزیری که همه وجود و مصالح و منافع خود را در اختیار علم و دانش قرار دهی (تا از دریای آن، جرعه ای بنوشی. آری برای نوشیدن از این آب حیات، ناگزیری که تمام همت خویش را در فراگرفتن علم، محدود سازی تا عطش تو، اندکی فرو نشیند).
4 - پرهیز از تأهل و تشکیل خانواده
باید دانشجو - تا آن زمان که نیاز علمی و تحصیلی خویش را برآورده نساخته باشد - از تأهل و تشکیل خانواده خودداری ورزد؛ زیرا تأهل و ازدواج، بیشترین عامل سرگرمی های غیرعلمی و بزرگ ترین مانع تحصیلی است؛ بلکه می توان آن را علت تامه همه موانع تحصیلی تلقی نموده و تمام موانع را در آن خلاصه کرد.
یکی از بزرگان گفته است: علم و دانش را در قربانگاه ازدواج و تأهل سر بریدند.
ابراهیم بن ادهم می گوید: اگر کسی به تمتع از زنان عادت کند و به ملاعبه با آنان خوی گیرد نمی تواند در تحصیل علم و دانش، کامیاب و رستگار گردد. یعنی اشتغال و سرگرمی او به زنان، وی را از کمال باز می دارد.
این مسأله (یعنی اصطکاک ازدواج و تأهل با تحصیلات و کمالات علمی) مسأله ای است وجدانی که در عین حال به تجربه رسیده، و نتیجة بسیار روشن است و نیازی به استشهاد و استدلال ندارد.
اساساً چرا ما باید در این مورد استدلال کنیم و شاهد بیاوریم که دانش آموختن با تأهل، سر سازش ندارد؛ در حالی که می دانیم - بر فرض آنکه ازدواج یک فرد محصل و دانشجو صحیح به نظر رسد - نتایجی بر آن مترتب می گردد که فکر و اندیشه تحصیل علم را دچار تشویش و اضطراب می سازد؛ چون چنین محصلی پس از ازدواج، گرفتار هم اولاد و سرگرم تأمین اسباب معیشت آن ها است. (و لذا فرصت های زیادی از عمرش در این طریق قربانی می شود).
یکی از مثل های سایر و رایج، این است: اگر تو به خریداری یک دانه پیاز هم مکلف گردی، به فهم و درک هیچ مسأله ای توفیق نمی یابی(313).
دانشجو نباید تحت تأثیر روایاتی قرار گیرد که مردم را به تأهل و ازدواج تشویق می کند؛ زیرا این گونه تشویق و ترغیب، در جائی است که امر واجب و مهم تری - که دارای اهمیت فزون تری از ازدواج است - در برابر آن وجود نداشته و با آن معارض نباشد.
ما می دانیم که به ویژه در زمان ما: (عصر مؤلف)، هیچ کاری سزاوارتر و پرارزش تر از تحصیل علم وجود ندارد. و هیچ امر واجبی، مضیق تر و فوری تر از تحصیل دانش در زمان ما به چشم نمی خورد که از لحاظ فوریت به پای تحصیل علم برسد؛ زیرا تحصیل علم - اگرچه گاهی نسبت به بعضی، واجب عینی، و گاهی نسبت به عده ای، واجب کفائی است - ولی در زمان بطور مطلق از واجبات عینی به شمار می آید؛ چون اگر هیچ کسی به واجب کفائی قیام نکند و مردم به اندازه کافی، وظیفه خویش را در اداء آن به انجام نرسانند، آن واجب کفائی، به واجب عینی مبدل می گردد؛ از آن جهت که همگان، مورد خطاب قرار گرفته و موظف به انجام آن می باشند. و اگر ترک چنین واجبی را روا دارند، گناهکار محسوب می گردند. چنان که این مطلب در علم اصول فقه به ثبوت رسیده است که اگر در یک جامعه ای به واجب کفائی عمل نشود همه افراد آن جامعه گناهکارند.
(ولی ما نباید عصر مؤلف کتاب را با عصر خود مقایسه کنیم و با همان شدت لحن و سخت گیری، دانشجو را از تأهل و ازدواج بیزار سازیم؛ زیرا در عصر ما محیط نابسامانی از لحاظ اختلاط بی بندوبار زن و مرد و دختر و پسر در جوامع بشری به چشم می خورد که تمایلات عصبی جنسی را - حتی در افراد خویشتن دار و تقوی پیشه - تحریک می نماید.
برای اینکه دانشجو در این رهگذر آلوده ساز و عفت سوز، گرفتار گناه نگردد و انحرافی در او پدید نیاید تن در دادن به ازدواج، کار مطلوبی به شمار می آید تا بتواند در طی تحصیل، از دین و تقوی خود - به وسیله اشباع مشروع تمایلات خدادادی - صیانت و پاسداری کند.
اگر دانشجو بتواند پاکدامنی خویش را حفظ کند، و در برابر عوامل انحراف آفرین، خویشتن را بپاید، مسلماً ترک تأهل و عدم تشکیل خانواده، کاری بجا و شایسته است، تا بتواند در سایه فراغ بال و آسودگی خیال و رهیده از هم و غم زن و فرزند، به مساعی علمی خود ادامه دهد

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-10-12] [ 08:42:00 ق.ظ ]




همین عمر کوتاه برای آدم شدن کافی است
خراسان/استاد فاطمی نیا درباره لزوم غنیمت شمردن لحظات عمر فرمودند:«ما خیلی در اتلاف عمر خویش، اسراف می کنیم، اگر یک جنس کم ارزشی را بخواهیم بخریم، چقدر دقت می کنیم؟! چقدر چانه می زنیم؟! اما در مورد از دست دادن عمر خویش و دیگران، هیچ دقت و ملاحظه ای نداریم! دنیا و شب و روز برای ما توقف نمی کند! به قول یکی از اساتید: بعضی ها، از چرخ فلک توقع دارند که بایستد تا آن ها جوان بمانند! حضرت امیرالمومنین(ع) در ضمن نامه ای که به معاویه نوشته بودند، می فرمایند: «برای چه جهتی این شب ها در سپری شدن هستند؟! به چه جهتی ستارگان در حرکت می باشند؟!» این ها همه برای تکامل ماست. خداوند به اندازه ای که ما بتوانیم کامل بشویم، به ما عمر داده است. گرچه عمرها کوتاه است، اما برای آدم شدن کافی است.

برگرفته از «نکته ها از گفته ها»، ص۲۲۴

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




چیزی غیر ممکن نیست

روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند. روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد…. سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد. روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود: سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم. مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود…. نتیجه: هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم. . . . هیچ چیز غیر ممکن نیست

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




فصلت آیه 30
“إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون‏”
“كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنها نازل مى‏شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.”
چه تعبير جامع و جالبى كه در حقيقت همه نيكى‏ها و صفات برجسته را در بر دارد، نخست دل به خدا بستن و ايمان محكم به او پيدا كردن، سپس تمام زندگى را به رنگ ايمان در آوردن و در محور آن قرار دادن .
بسيارند كسانى كه دم از عشق اللَّه مى‏زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى‏گيرند با ايمان وداع كرده، و در عمل مشرك مى‏شوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مى‏افتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مى‏دهند .
امام على (ع )در يكى از خطبه‏هاى نهج البلاغه اين آيه را با عبارت گويا و پر معنايى تفسير مى‏كند و بعد از تلاوت آن مى‏فرمايد:
“و قد قلتم” ربنا اللَّه” فاستقيموا على كتابه و على منهاج امره و على الطريقة الصالحة من عبادته، ثم لا تمرقوا منها، و لا تبتدعوا فيها، و لا تخالفوا عنها"(خطبه/176):
شما گفتيد پروردگار ما” اللَّه” است اكنون بر سر اين سخن پايمردى كنيد، بر انجام دستورهاى كتاب او، و در راهى كه فرمان داده، و در طريق پرستش شايسته او، استقامت به خرج دهيد، از دايره فرمانش خارج نشويد، در آئين او بدعت مگذاريد و هرگز با آن مخالفت نكنيد”
در حديثى كه از امام على بن موسى الرضا ع نقل شده در پاسخ سؤال از تفسير” استقامت” فرمود : “هى و اللَّه ما انتم عليه”
“استقامت همان روش ولايتى است كه شما داريد” به معنى اين نيست كه مفهوم آيه در مساله ولايت خلاصه شود بلكه چون پذيرش رهبرى ائمه اهل بيت( ع) ضامن بقاء خط توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است، استقامت را به اين معنى تفسير فرموده است. ‏
كوتاه سخن اين كه ارزش انسان كه در ايمان و عمل صالح خلاصه مى‏شود در اين آيه در جمله” قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا” منعكس شده، و لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام ص آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد: اخبرنى بامر اعتصم به:” دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم".
پيغمبر ص فرمود: قل ربى اللَّه ثم استقم:” بگو پروردگار من اللَّه است و بر اين گفته خود به‏ايست"! سپس مى‏گويد: پرسيدم:” خطرناكترين چيزى كه بايد از آن بترسم چيست"؟ پيامبر ص زبانش را گرفت و فرمود:” اين"! «1» اكنون به‏بينيم كسانى كه اين دو اصل مهم را در وجود خود زنده مى‏كنند مشمول چه مواهبى از سوى خدا هستند.(تفسیرنمونه/۲۰/۲۷۰-۲۷۲)

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




پیرزن خدا را در خواب دید
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
))خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ ((
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
))خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟((
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی ((
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن

 

شیخ بهایی..

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




ورود امام زمان “عج الله تعالي فرجه الشريف” ممنوع*
*یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
*
*هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند*
*لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند *
*از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود*
* *
*کاش می آمد …

خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس …*
* *
*خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند

اگر نیایید دلخور میشوم*
* *
*دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند*
* *
*تدارک هم ديده بود*
* *
*آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟*
* *
*
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام *
* *
*چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود *
* *
*آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود*
* *
*
همان شبی که هزار شب نمیشود*
* *
*همان شبی که همه به هم محرمند*
* *
*همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود *
* *
*این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست*
* *
*آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید*
**
*همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
*
*اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود*
* *
*
حق پدری دارد بر ما…*
* *
*
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
* *
*
عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:*
* *
*

(ورود امام زمان"عج” اكيدا ممنوع!)*
* *
*
دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!*
* *
*
ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم… *
* *
*مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید *
* *
*(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)*
* *
*دخترم من آمدم اما …

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت*
* *
*و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!*
* *

حضرت زهرا سلام الله علیها :
كسي كه عبادتهاي خالصانه خود را به سوي خدا فرستد ،
پروردگار بزرگ بهترين مصلحت او را به سويش فرو خواهد فرستاد
بحار الانوار ، ج 70 ، ص

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




از دستفروشي تا رئيس جمهوری
چه كسي باور مي كند كه رئيس جمهور كشور روزگاري دست فروشي مي كرده و اصلاً برايش مهم نبوده كه مردم درباره اش چه فكر مي كنند. چون براي او مهم درست زندگي كردن بوده است حالا چه فرقي مي كند كه دست فروشي باشي يا رئيس جمهور."حدود 14 سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم، در تهران، در ابتدا در بازار تهران آهن فروشان به شاگردي مشغول شدم و مدتي را هم به دستفروشي گذراندم. بعد از مدتي دستفروشي، رفتم به تيمچه"حاجب الدوله” چند جايي شاگردي كردم و مجدداً به دستفروشي پرداختم كه مصادف شد با دوران حكومت رزم آرا. روزي رزم آرا تصميم گرفت كه دستفروشها سبزه ميدان را جمع كند و اين باعث شد كه بساط كاسبي ما را هم جمع كردند".
-بعضي ها سعي و تلاش زيادي مي كنند تا به قدرت برسند. چه شب ها كه نمي خوابند چه روزها كه گرسنه آن روز را به شب مي رسانند. اما وقتي كه به آن رسيدند فكر مي كنند تازه اول خوشبختي و آسايش آنهاست. روزي شهيد رجايي يكي از وزيرانش را بر كنار كرد. وقتي از او پرسيدند: چرا چنين كرديد؟ گفت: اين آقا هنوز جا خوش نكرده، مي گويد: خانه سيصد متري ام براي خانواده و محافظينم كوچك است. يكي از خانه هاي مصادره شده طاغوتيان را به من واگذار كنيد يا بفروشيد، تا زن و بچه ام كم تر در عذاب باشند. من به او گفتم:«آقاجان! ما انقلاب نكرديم كه خانه هاي مردم را مصادره كنيم، بعداً خودمان در آن ها سكونت كنيم. ما آمده ايم مشكل مردم را حل كنيم. اگر قرار باشد مثل طاغوتيان در آن خانه ها زندگي كنيم، مشكلات مردم را فراموش خواهيم كرد».
-نماز ستون دين است و نشان مسلماني و چه زيباست كه مسلمان اين نشان نوراني را گرامي بدارد و چه زيباتر كه مديران و مسئولان جامعه رفتار و كردارشان را به اين گوهر زيبا بيارايند.” يك بار در حين پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنيدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند براي مدت بيست دقيقه ضرورت دارد ارتباط تلفني با مركزي برقرار كنم، آيا اجازه هست كه همين جا صحبت را متوقف و ادامه آن را بعد از تلفن موكول كنيم؟
حاضران كه از پيشنهاد غير منتظره شهيد رجايي غافل گير و شگفت زده شده بودند، گفتند: اختيار داريد. بله قربان! او گفت: هم اكنون دستگاه بي سيم الهي(اذان) خبر از انجام فريضه ظهر داده است. ما فعلاً وظيفه داريم با اقامه نماز، اين ارتباط را برقرار كنيم. سپس بدون تكليف، لحظه اي بعد در برابر نگاه ناباورانه حضار، با جمعي به نماز ايستاد و اين تكليف الهي را سر وقت انجام داد".
منبع: نشريه انتظار نوجوان.
روحش شاد و یادش گرامی. امیدوارم لیاقت داشته باشیم از شهید رجایی(ره) الگو بگیریم

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]




داروخانه خداوند
*
هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان
میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.
وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و
چهار تا بخش مجزا داره . تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه .
حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی. امروزه تحقیقات نشون داده که
انگور برای حیات قلب بسیار مفیده.
مغز گردو شبیه مغز انسان هستش. نیم کره راست و نیم کره چپ . قسمت بالای مغز و پایین مغز. حتی چین خوردگی
های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد . در حال حاضر میدانیم که گردو ۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان
به مغز را گسترش میدهد.
تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین؟ درسته … شبیه کلیه انسان هست . تحقیقات نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد
کلیه نقش بسزایی داره .
ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد. استخوانها تشکیل
شده از ۲۳٪ سدیم و کرقس هم ۲۳٪ سدیم داره . چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود
رو جبران کنه .
آوکادو و گلابی و بادمجان برای سلامت سرویکس و رحم در خانمها بسیار موثر میباشد. امروزه تحقیقات نشان میدهد که
اگر خانمها در هفته یک عدد آوکادو مصرف نمایند هورمونهای آنها متعادل میشود و از بروز سرطان رحم جلوگیری
میکند . جالبه که بدونید ۹ ماه از شکوفه کردن آوکادو تا رسیدن میوه آن طول میکشه .
انجیر پر از دونه هستش که باعث افزایش تعداد و حرکت اسپرم مرد و همچنین جلوگیری از عقیم شدن میشود .
سیب زمینی استامبولی شبیه لوزالمعده هستش که باعث تعادل قند خون در بیماران دیابتی می شود .
زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند.
کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است .
پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد. امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را
داراست و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگردد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]