نرجس
 
   



تاکید آیت الله بهجت بر “نماز اول وقت” حتی بدون حضور قلب

سؤال: اینکه حضرت آقای قاضی می فرمودند هرکس نماز اول وقت بخواند به مقام می رسد، آیا مرادشان نماز با حضور قلب است یا خیر؟

آیت‌الله بهجت: نه! اگر نماز با حضور قلب منظورشان بود، آن‌وقت سؤال می‌کردند چگونه باید خواند این نماز را، به چه سببی بخواند نمازکامل را! این که چیزی به دست نداد که! وقتی چیزی به دست می‌آید که مطلق نماز، مطلق نماز را کسی مقید باشد در اول وقت به نماز عالی می‌رسد؛ می‌رسد خودش، تکویناً شیئاً و شیئاً روز به روز می‌رود بالاتر.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-08-16] [ 10:43:00 ق.ظ ]




توصیه کاربردی آیت الله بهجت برای نماز صبح

 

 

شیخ ‏نخودکی در وصیت خود به فرزندش می‌گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی‌ارزش خواهد شد.

فارس: مرحوم کلینى و شیخ طوسى و طبرسى از زهرى نقل کرده‌اند که گفت: مدت طولانی در طلب حضرت مهدى(عج) بودم و در این راه اموال فراوانى در راه خدا خرج کردم، اما به هدف نرسیدم،‌ تا اینکه به خدمت محمد بن عثمان یکی از نواب خاص اربعه رسیدم و مدتى در محضر او بودم، روزى از او به التماس خواستم که مرا خدمت امام زمان(عج) ببرد. محمد بن عثمان پاسخ منفى داد، ولى در مقابل تضرع بسیار من، سرانجام لطف کرد و فرمود: فردا اول وقت بیا، فردا صبح نزد وى رفتم، دیدم جوانى که در زیبایى و خوشبویى از همه کس بهتر و لباس تجار بر تن داشت؛ با وى است و چیزى در آستین دارد.

وقتى نظرم به او افتاد، نزدیک محمد بن عثمان رفتم، ولى او به من اشاره کرد که به طرف آن جوان برگردم، من هم به‌ طرف جوان برگشتم و سؤالاتى از وى کرددم و هر چه می‌خواستم به من جواب داد، آنگاه رفت که داخل خانه شود و آن خانه، چندان مورد نظر نبود.

محمد بن عثمان به من گفت: اگر می‌خواهى چیزى بپرسى بپرس که دیگر بعد از این او را نمی‌بینى. من هم به دنبال او رفتم که سؤالاتى بپرسم، ولى او گوش نداد و داخل خانه شد و جز این دو جمله نفرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضِیَ النُّجُوم»؛(1) ‏از رحمت خدا به دور است، ‏از رحمت خدا به دور است، کسى که نماز مغرب را بقدرى به تأخیر بیندازد تا ستاره‌ها نمایان شوند، ‏از رحمت خدا به دور است‏ از رحمت خدا به دور است کسی که نماز صبح را چندان به تأخیر بیندازد تا ستاره‌ها دیده نشوند.

نماز صبح نسبت به دیگر نمازهای یومیه نقش بسزایی در تقویت بعد معنوی انسان دارد. همچنین به لحاظ ارزش زمانی و تأثیرگذاری آن در استجابت دعا جایگاه ویژه‌ای دارد. شاید برخورداری از شرایط ویژه از بعد زمان فلق و صبح صادق آن را با اهمیت‌تر کرده است.

حجت‌الاسلام حسن هرمز از کارشناسان مرکز تخصصی نماز درباره اهمیت نماز صبح این طور می‌نویسد:

در واقع نماز صبح، پیروزی نفس رحمانی بر هوی و هوس شیطانی است. زمانی که شیطان در تلاش است تا مانع بیدار شدن انسان مؤمن، برای اقامه نماز شده و همواره او را دعوت می‌کند تا در خواب ناز بماند، ازاین‌رو نماز صبح شرایط سخت‌تری برای مبارزه با شیطان داشته و پیروزی در این میدان، لذت و حلاوت بی‌شماری دارد و در نتیجه ثواب اخروی و سودمندی بیشتری بر آن مترتب است

اما برخی دلایل اهمیت نماز صبح عبارتند از:

مشهود ملائکه بودن

قرآن کریم دراین‌باره می‌فرماید: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودا»(2)؛ همانا قرآن فجر(نماز صبح‏)، مشهود فرشتگان شب و روز است! قرآن به معنى چیزى است که قرائت مى‌‏شود و قرآن فجر روى هم رفته اشاره به نماز فجر است.(3) آیه فوق مى‌‏گوید: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» نماز صبح مورد مشاهده است، اکنون این سؤال پیش مى‏‌آید که مشاهده چه کسانى؟

روایاتى که در تفسیر این آیه به ما رسیده(4) مى‌‏گوید: نماز صبح مشهود ملائکه شب و روز است، زیرا در آغاز صبح فرشتگان شب که مراقب بندگان خدایند جاى خود را به فرشتگان روز مى‌‏دهند و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى‌‏گیرد هر دو گروه آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‏‌دهند.

در روایت دیگر امام صادق(ع) در پاسخ اسحاق بن عمار می‌فرمایند: «فَإِذَا صَلَّى الْعَبْدُ الصُّبْحَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أُثْبِتَتْ لَهُ مَرَّتَیْنِ أَثْبَتَهَا مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ»(5)؛ وقتی بنده‌ای نماز صبح را هنگام طلوع فجر بخواند دو بار برای او نوشته می‌شود، هم ملائکه لیل آن را ثبت می‌کنند و هم ملائکه نهار.

بنابراین اگر انسان توجه کند که نماز صبح چنین عظمت و خصوصیتی دارد، هرگز به خود اجازه نخواهد داد که نماز صبح او قضا شود و اگر انجام نماز صبح از زمان طلوع فجر بگذرد و یک ساعت یا نیم ساعت بعد از طلوع فجر خوانده شود، دیگر این اثر و این خصوصیت را نخواهد داشت. اگر کسی می‌خواهد نمازش مورد شهادت و نظر ملائکه لیل و نهار باشد، باید آن‌ را اول طلوع فجر که هنگام صعود و عروج ملائکه شب به آسمان و وقت نزول ملائکة نهار بر زمین است بخواند تا این دو گروه از فرشتگان نماز او را ثبت کنند، برادران و خواهران ایمانی حتماً نسبت به نماز صبحشان مقید باشند و در آن سهل‌انگاری نکنند. بدانند آثار بزرگ و برکات فراوانی در نماز اول وقت صبح وجود دارد.

در زمان حیات آیت‌الله فاضل لنکرانی، پیرمردی از کشور آذربایجان خدمت ایشان آمده بود، نکته‌ای را گفت که واقعاً جای تعجب داشت و به حال‌ او باید غبطه خورد. آن پیرمرد گفت در تمام دوران کمونیستی یک بار نماز صبح او قضا نشده است، این چه لذتی دارد، فردی که 70 ـ 80 سال عمر کرده وقتی به گذشته خود نگاه می‌کند و می‌خواهد به اعمالش نمره بدهد، به نماز خود می‌نگرد می‌بیند، الحمدلله هیچ یک از نمازهایش قضا نشده و اگر همین لحظه از دنیا برود نمازی بر ذمّه او وجود ندارد. اما برخی دیگر از انسان‌ها که سن کمتری هم دارند وقتی به گذشته خود نگاه می‌کنند می‌بینند برخی از نمازهایشان قضا شده! حالا به جای اینکه به سرعت مبادرت به قضای آن کرده و تکلیف خود را انجام دهند، آن را به امروز و فردا واگذار می‌کنند تا پایان عمرشان فرا می‌رسد و موفق به انجام قضای آن هم نمی‌شوند، بعد از مرگ هم معلوم نیست، ورثه او این کار را انجام بدهند.

بنابراین نسبت به گذشته خود تأمل کنیم، اگر احتمال می‌دهیم نمازی از ما فوت شده حتماً آن را قضا کنیم. آیه‌ شریفه «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً» یادمان باشد، شب که می‌خواهیم بخوابیم از خدای تبارک و تعالی استمداد کنیم، خدایا تو خودت ما را برای نماز صبح بیدار کن، خدایا تو عنایت کن و ما را به محفل نورانی خود و به بزم عاشقان و مناجات کنندگان خودت راه بده، شما امتحان کنید، بزرگان ما بارها فرمودند نمی‌شود انسان شب از خدا طلب کند، حتی نماز شب را، اما موفق به نماز شب نشود، به جای اینکه به این و آن سفارش کنیم که ما را برای نماز صبح بیدار کنید از خدا و ملائکه الهی بخواهیم، از آنهایی که دائماً بیدارند و توجه دارند.

حال اگر واقعاً دغدغه داشته باشیم، چنانچه یک روز صبح از خواب بلند شویم و ببینیم نیم ساعت از اذان گذشته، بگوئیم عجب! ملائکه لیل رفتند و شاهد نماز امروز نبودند و این چه خسارت بزرگی است! اگر یک مقدار این حال را در خود ایجاد کنیم مطمئن باشید که همیشه هنگام اذان صبح برای نماز و مناجات با خدای تبارک و تعالی بیدار هستیم، معنای این آیه را همه‌ بدانند و به ذهن بسپارند، در حال راه رفتن این را با خود زمزمه کنند(6).

تأکید برگزاری نماز صبح به جماعت

یکی دیگر از دلایل اهمیت نماز صبح تأکید برگزاری نماز صبح به جماعت است، امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل می‌فرمایند که: «مَنْ‏ صَلَّى‏ الْغَدَاةَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فِی جَمَاعَةٍ فَهُوَ فِی ذِمَّةِ اللَّهِ فَمَنْ ظَلَمَهُ فَإِنَّمَا یَظْلِمُ اللَّهَ وَ مَنْ حَقَّرَهُ فَإِنَّمَا یُحَقِّرُ اللَّه»(7)‏؛ هر کسی نماز صبح و عشا را با جماعت بجا آورد، در تحت نگهبانی و ذمه خدا قرار می‌گیرد و هر کس به او ستم کند، گویا خدا را ستم کرده است و هر کسی او را تحقیر کند، همانا خدا را تحقیر کرده است.

رسول خدا(ص) فرمودند: «وَ لَوْ عَلِمُوا الْفَضْلَ الَّذِی فِیهِمَا لَأَتَوْهُمَا وَ لَوْ حَبْواً»(8)؛ اگر بدانند فضیلت خواندن نماز صبح و عشا (با جماعت) را به سوی آن می‌آیند، هر چند با زانوها و دست‌ها باشد و در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «مَنْ صَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ فِی الْمَسْجِدِ فِی جَمَاعَةٍ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا اللَّیْلَ کُلَّهُ»(9)؛ هر کس نماز مغرب و عشا و صبح را در مسجد با جماعت بخواند، گویا تمام شب را احیا نگه داشته.

رسول خدا(ص) روزی پس از ادای نماز صبح در مسجد رو به اصحاب کرده و از حال مردمی که نامشان را یک به یک برد، پرسید که آیا اینان به جماعت حاضر شده‌اند؟ اصحاب عرض کردند: نه یا رسول الله! حضرت با تعجب پرسید: آیا غایب اند؟ بعد فرمودند: به راستی که هیچ نمازی بر منافقان از این نماز صبح و نماز عشا، دشوارتر نخواهد بود.(10)

اهتمام بزرگان به نماز صبح

یکی دیگر از دلایل اهمیت نماز صبح، اهتمام بزرگان به انجام این فرضیه است؛ هنگامی امام حسن عسکری(ع) در بستر بیماری بود و آخرین لحظات عمر شریفش را سپری می‌کرد مقداری دارو جوشانده خدمت حضرت آوردند تا میل فرمایند، حضرت فرمودند: وقت نماز صبح است. اول مقداری آب بیاورید تا وضو بگیرم و نماز بخوانم.آب آوردند و امام وضو گرفت و نماز صبح را بجا آورد و لحظاتی بعد روح مقدسش به عالم بقا پرواز کرد.(11)

امام خمینی (ره) در خاطره‌ای از خودشان می‌فرمایند: شب بعد از دستگیری در مسیر راه به سمت تهران به سربازان گفتم: نماز صبح نخوانده‌ام و یک جایی نگه دارید که من وضو بگیرم، گفتند ما اجازه نداریم، گفتم شما که مسلح هستید من اسلحه‌ای ندارم، ضمناً چند نفر هستید من تنها هستم، کاری نمی‌توانم بکنم، گفتند: ما اجازه نداریم، فهمیدم اصرار فایده‌ای ندارد. گفتم خوب اقلاً نگه دارید تا من تیمّم کنم، گوش کردند و ماشین را نگه داشتند و اجازه پیاده شدن به من ندادند.

من همین طور که توی ماشین مأمورین نشسته بودم از توی ماشین خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمم کردم، نمازی که خواندم پشت به قبله بود چرا که از قم به تهران می‌رفتیم و قبله در جنوب بود نماز با تیمم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت این طور نماز خودم را خواندم، شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضای خدا واقع شود.(12)

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی در وصیت خود به فرزندش می‌گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی‌ارزش و نابود خواهد شد، اما نمازی که این قدر اهمیت دارد و چنین آثاری دارد چرا برخی افراد با اینکه دیگر نمازهایشان را مرتب می‌خوانند نماز صبح‌شان قضا می‌شود و نسب به قضاشدن آن نگرانی ندارند؟ به عبارت دیگر عوامل سلب توفیق از نماز صبح چیست؟

عوامل سلب توفیق از نماز صبح به دو گروه عمده دسته بندی می‌شود:

الف: عوامل مادی که برخی از این عوامل شامل موارد ذیل است:

فقدان برنامه‌ریزی و نظم در زندگی

از مهمترین عوامل مادی که مانع از توفیق درک نماز صبح می‌ شود، فقدان برنامه‌ریزی و نظم در زندگی است، مانند فقدان برنامه‌ای منظم برای خواب و یا عدم برنامه‌ریزی جهت قضا نشدن نماز صبح و یا ایجاد مشغله‌های پراکنده و فراتر از توانایی‌های خود که نتیجه‌ای جز ایجاد خستگی مفرط ندارد.

پرخوری در شب

علتی دیگر برای خواب طولانی و سنگین پرخوری در شب است، حضرت عیسی(ع) خطاب به بنی اسرائیل فرمودند: «ای بنی اسرائیل! خوردن خود را زیاد نکنید، زیرا هر کس بر خوردن خود بیفزاید، بر خوابیدن خود هم می‌افزاید و هر کس که بر خواب خود بیفزاید، از نماز کم می‌گذارد و در نتیجه در زمره غافلان نوشته می‌شود.(13)

آیت‌الله آقا عزیز خوشبخت درباره برخی کارهای که موجب قضا شدن نماز صبح شده می‌فرمایند: آدم شب زیاد پای تلویزیون بنشیند، غذای چرب هم بخورد، شب هم کوتاه باشد، طبیعی است که دیگر بیدار نمی‌شود، از ایشان پرسیدند: حالا اگر بخواهد بیدار شود چه کار باید بکند؟ ایشان پاسخ دادند: باید مقدماتش را فراهم کند. مقدمات یکی‌اش همین است، زود بخوابد، پای این تلویزیون ننشیند، غذای چرب و چیل نخورد، درست می‌شود إن‌شاء‌الله، بنابراین واجب است بر این آدم این کارها را بکند و الّا مبتلا به گناه قضاشدن نماز صبح می‌شود.

ب: عوامل معنوی

ضعف در خداشناسی

 یکی از مهمترین عوامل معنوی که موجب می‌شود تا انسان نسبت به نماز صبح اهمیت ندهد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی است، فرض کنید اگر با یکی از مسئوالان که حل مشکلتان در دست اوست قراری گذاشته‌اید و یقین دارید که وی در همان ساعت مقرر منتظر شما است. آیا واقعا شب به راحتی می‌خوابید و دیر بر سر قرار حاضر شده و یا با کسلی با وی مواجه می‌شوید؟

 اگر انسان واقعاً نسبت به الطاف الهی کمترین معرفتی داشته باشد و بداند که کسی که در نماز با او صحبت می‌کند، همانی است که او را از نیستی به دنیا آورده و تمامی نعمت های خود را نیز بر او ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات بالای بهشتی دست پیدا کند و او همانی است که اختیار کمی و زیادی روزی‌اش را دارد ؛ همانی است که مرگ و زندگی‌اش در ید قدرت اوست، با این حال آیا نسبت به نماز با بی‌حالی برخورد خواهد کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهد پرداخت.

گناه

اعمال و رفتاری که انسان در طی روز انجام می‌دهد نقش بسیار مهمی در توفیق انسان نسبت به عبادات دارد؛ یعنی هر چه در طی روز کارهای شایسته از انسان سر بزند، توفیقات انسان نیز برای اعمال خوب دیگر بیشتر فراهم می‌شود و هر چه به گناه آلوده شود توفیق اعمال خوب از وی سلب می‌‌شود، لذا باید نسبت به این مسأله بسیار حساس بود تا به واسطه گناه درک لذت سحرخیزی را از دست نداد، از آیت‌الله بهجت سؤال شد: چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟ در پاسخ فرمودند: کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند؛ خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.

بیایم با عزم و اراده جدی نسبت به نماز اول وقت بینی شیطان را به خاک بمالیم، چرا که امام زمان(عج) درباره نماز می‌فرمایند: «فَمَا أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَانِ بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الصَّلَاةِ فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطَان‏»(14)؛ هیچ چیز مانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى‌مالد پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




  

کلید موفقیت در توسل به ائمه أطهار (علیهم السلام)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند:«…. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(علیهم السلام) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا.»

  

معجزات توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

 

دعا برای فرج امام زمان (علیه السلام)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

 

دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!          

                                     

دعای رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند:«لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم:هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.»

 

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند:وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند:«هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند:«هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

 آقای قاضی فرمودند:هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:56:00 ق.ظ ]




توصیه های ایت الله بهجت برای موفقیت

 

توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت

 

 

توصیه های آیت الله بهجت برای داشتن زندگی ایده آل و موفق و بخشی از وصایای سید علی قاضی (ره) یکی از برجسته ترین شخصیت های دینی و علمی را در این بخش می خوانید.

 توصیه های آیت الله بهجت برای موفقیت در زندگی و آرامش دنیوی و اخروی به همراه برخی از وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) همچون گنجینه هایی هستند که در این مطلب گردآوری شده اند.

نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است.]

 مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند:«اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.»

 مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند:روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند:«به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند.» بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

  اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

  

دعای قنوت نماز

آقای قاضی می فرمودند این دعا را در قنوت نماز بخوانید:«اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی.» خداوندا محبت خود را و محبت کسانی را که دوست داری و محبت کسی که تو را دوست دارد و عملی که مرا بسوی محبتت برساند را ؛ روزی ما بفرما و محبت خود را محبوب ترین چیزها نزد ما قرار بده.

 

قرآن

آیت الله نجابت می فرمودند:آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که:«هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود.»

 آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند:«چند سفارش ایشان عبارت است از:اول روخوانی قرآن، می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید.

توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(صلی الله و علیه وآله) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!»

 

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند:«دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»

 و نیز:«بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مۆمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد.»

 

نماز شب

«اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مومنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.»

 علامه طباطبایی می فرمودند:«چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند:ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!»

همچنین بخوانید : گروگانگیری عجیب با سناریوی عاشقانه! + عکس

 حاج سید هاشم حداد می فرمودند:«مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




 

توصیه آیت‌الله قاضی به نماز اول وقت

 

در بیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره

بعضی از اساتید اخلاق [آیت‌الله قاضی رحمت‌الله‌علیه] در نجف می‌گفتند: «من ضامنم کسی‌که این نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت بخواند، به مقامات عالیه می‌رسد». خیلی کلام بزرگی ایشان گفت، گفت: «اگر نمازهای پنج‌گانه را در اول وقت خواند، باز هم نرسید به آن مقامات عالیه، به من لعن کند!». خیلی عجیب است! خیلی عجیب است! معلوم می‌شود این،‌ چیزی هم نیست؛ هر کاری دارد،‌ یکی از این نمازهای پنج‌گانه را می‌تواند در وسط آن کارها انجام دهد؛‌ چون اول وقت است.

در روایت هم دارد: «فضل [نماز] اول وقت با غیر اول وقت،‌ مثل فضل من است بر امت». در یک روایت دیگر [می‌فرماید:] «مثل فضل آخرت (ابدیت) است بر دنیا»۱.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




آثار تربیتی بوسیدن فرزند از منظر اسلام چیست؟

نخستین بار که او را در آغوش مادر یا پدر می‌گذارند، همه‌ی محبت خود را با بوسه نثار طفلش می‌کند اما همین که دختر یا پسر کمی بزرگ‌تر شد شاید دلش برای بوسیدن فرزندش غنج برود اما هر کاری می‌کند نمی‌تواند مانند دوران کودکی فرزندش را بغل بگیرد و بدین وسیله محبتش را نشان دهد. حالا بماند پدر و مادرهایی که از این کار اکراه دارند و معتقدند بوسیدن بچه کار ناپسندی است و به قول معروف او را لوس و وابسته بار می‌آورد در حالی که با نگاهی به روایات و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام) دست‌‎مان می‌آید که همین عمل ساده چقدر می‌تواند محبت و مودت را میان پدر و مادر و فرزندان بیشتر کند

 

نخستین بار که او را در آغوش مادر یا پدر می‌گذارند، همه‌ی محبت خود را با بوسه نثار طفلش می‌کند اما همین که دختر یا پسر کمی بزرگ‌تر شد شاید دلش برای بوسیدن فرزندش غنج برود اما هر کاری می‌کند نمی‌تواند مانند دوران کودکی فرزندش را بغل بگیرد و بدین وسیله محبتش را نشان دهد. حالا بماند پدر و مادرهایی که از این کار اکراه دارند و معتقدند بوسیدن بچه کار ناپسندی است و به قول معروف او را لوس و وابسته بار می‌آورد در حالی که با نگاهی به روایات و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام) دست‌‎مان می‌آید که همین عمل ساده چقدر می‌تواند محبت و مودت را میان پدر و مادر و فرزندان بیشتر کند و اصلاً یکی از اصول تربیتی ائمه همین بوسیدن فرزندان است. در این مطلب جنبه‌های مختلف این رفتار عاطفی را بررسی کرده‌ایم.

۱- راه‌های ابراز عشق

توجه و محبت دیدن از جانب پدر و مادر یکی از نیازهای فرزندان است. فرزندانی که در دوران کودکی، نوجوانی و حتی بزرگسالی مورد لطف و توجه والدین خود قرار می‌گیرند، بهتر می‌توانند عواطف و احساسات مثبت خود را با آدم‌های مهم زندگی‌شان یعنی پدر و مادر، همسر و فرزندان خود به اشتراک بگذارند. زیرا از محبت لبریز شده‌اند و آمادگی دارند با آنچه خود چشیده‌اند، کام اطرافیانشان را شیرین کنند و بالعکس کودکانی که کمتر مورد توجه بوده‌اند، از نظر هوش هیجانی و عاطفی و توانایی برقراری ارتباطات سالم و مفید با دیگران ضعف‌های زیادی دارند. راه‌های ابراز علاقه به فرزند متفاوت است. گری چاپمن روانشناس غربی کتابی به نام «پنج زبان عشق» نوشته و گفته: «زبان عشق آدم‌ها با یکدیگر متفاوت است. اگر زبان عشق انسان‌ها را نشناسیم و به آنها با روش دیگری محبت کنیم، مثل این است که در محضر استاد عالمی حاضر شویم اما زبان او را نفهمیم و طبیعی است که بهره‌ای از همکلام شدن با او نبرده‌ایم. چاپمن زبان عشق را به پنج دسته تقسیم می‌کند: ۱- تماس فیزیکی ۲٫ وقت گذاشتن ۳٫ خدمت کردن ۴٫ هدیه دادن.
۵٫ ابراز کلام تأییدآمیز.
در دوران نوزادی و کودکی مهم‌ترین نوع ابراز عشق تماس فیزیکی است. زیرا در این مرحله از زندگی، فرزند ارتباط کلامی محدودی دارد و علاوه بر آن مفاهیمی چون وقت گذاشتن، خدمت کردن و … را درک نمی‌کند. درباره‌ی اهمیت تماس فیزیکی برای کودکان و فرزندان خردسال، همین بس که روزی سلمان وارد خانه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دید که مشغول کارهای خانه است و امام حسین (علیه السلام) در حال گریه کردن. سلمان خواست امام حسین را در آغوش بگیرد تا حضرت فاطمه با خیالی آسوده به کارهای خانه رسیدگی کند اما حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود بچه به آغوش مادر محتاج‌تر است و از او خواست در کارهای خانه کمک کند.

۲٫ نشانه‌های محبت و احترام

روانشناسان معتقدند فرزندانی که در شش ماهه‌ی اول تولدشان تماس فیزیکی بیشتری با مادر داشته‌اند، در دوره‌ی نوجوانی از عزت نفس بیشتری برخوردارند. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی در کوچه‌ها رفت و آمد می‌کرد بر سر کودکان دست می‌کشید و آنها را نوازش می‌کرد. بوسیدن یکی از انواع مهم تماس فیزیکی است و در اسلام بسیار تأکید شده که فرزندان خود را ببوسید. یکی از شاگردان آیت‌الله بهجت نقل کرده: «شبی دیروقت به خانه رسیدم. یکی از دخترانم بیدار بود و دیگری در خواب، تنها روی دختری را که بیدار بود بوسیدم. فردای آن روز در مجلس درس آیت‌الله بهجت، آقا به من فرمود فلانی! چرا در تربیت فرزندانت فرق می‌گذاری؟ گفتم آقا موضوع چیست؟ فرمود کاش هر دو فرزندت را می‌بوسیدی». این توصیه‌ نشان از اهمیت بوسیدن فرزند دارد. تا آنجا که اگر در این عمل بین فرزندان تفاوت بگذاریم، یعنی در تربیت و ابراز علاقه به آنها عدالت را رعایت نکرده‌ایم.
بوسه علاوه بر ابراز محبت، نشانه‌ی تقدس و احترام نیز هست. مثال بارزش نیز بوسیدن قرآن، اماکن متبرکه، مهر و … است. چنانچه بوسیدن گلوی مبارک سیدالشهدا (علیه السلام) توسط حضرت زینب (سلام الله علیها) قبل از رفتن به میدان جنگ چنین معنایی را منتقل می‌کند. بنابراین می‌توان گفت این تقدس و احترام که مصادیقی خاص و متمایز دارد، در جنبه‌ی عمومی‌تر، فرزندان و کودکانمان را نیز شامل می‌شود. یعنی وقتی فرزندمان را می‌بوسیم، علاوه بر ابراز محبت به او می‌فهمانیم که به عنوان هدیه‌ای از جنب خداوند، برای ما مقدس و قابل احترام است.

۳٫ هر بوسه یک درجه در بهشت

روایات زیادی درباره‌ی بوسیدن فرزند نقل شده. اگر به سیره‌ی عملی معصومین (علیه السلام) توجه کنیم، بیشترین نوع ابراز محبت به فرزندان از طریق همین عمل است. چنانچه روایت‌های زیادی داریم که پیامبر حسنین را روی پاهای خود می‌نشاند و آنها را می‌بوسید. درباره‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز نقل‌های متواتری وجود دارد که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هر وقت او را می‌دید، دست و سینه‌اش را می‌بوسید. رسول اکرم در مورد پاداش و ثواب بوسیدن فرزند فرموده: «هر کس فرزندش را ببوسد خدا برایش نیکی می‌نویسد». همچنین در حدیث دیگری فرموده: «فرزندانتان را زیاد ببوسید. به راستی که در برابر هر بوسه برای شما درجه‌ای از بهشت است که مسافتش ۵۰۰ سال است». عبدالله بن مسعود روایت کرده: نزد پیامبر بودم. وقتی حسین بن علی وارد شد، پیامبر او را در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: «خداوندا من او را دوست می‌دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر که او را دوست می‌دارد.» احادیثی هم در مزیت نبوسیدن روایت شده. از جمله در جلد ششم «کافی» حدیثی نقل شده که مردی به پیامبر گفت هرگز بچه‌ها را نبوسیده‌ام. زمانی که رفت، پیامبر فرمود: «نزد من این مرد اهل آتش است». در «مکارم الاخلاق» آمده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حسنین (علیهما السلام) را بوسید. مردی که آنجا بود، گفت من ۱۰ اولاد دارم و تاکنون هیچ کدام آنها را نبوسیده‌ام! پیامبر فرمود: «تقصیر من نیست اگر خداوند رحمتش را از تو دریغ کند.» در حدیث دیگری نقل شده پیامبر به آن مرد فرمود: «کسی که رحم نکند، به او رحم نمی‌شود».

۴- محبت همراه با رعایت حریم‌ها

بوسیدن فرزندان از نظر سنی محدودیت خاصی ندارد. بدین معنا که فرزند نوجوان و جوان نیز می‌تواند همانند طفل خردسال، از ابراز محبت و بوسه‌ی پدر و مادر خشنود شود. اما راه‌های ابراز علاقه با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها و افزایش درک و فهم آنها متفاوت‌تر می‌شود و با توجه به بحثی که درباره‌ی زبان عشق مطرح است باید ببینیم آیا فرزند نوجوان و جوان ما همچنان از تماس فیزیکی مثل در آغوش گرفتن و بوسیدن احساس رضایتمندی می‌کند یا اینکه دوست دارد روش‌های جایگزینی مثل تأیید کلامی پدر و مادر یا وقت گذاشتن برای شنیدن حرف‌هایش و … درباره‌ی او بیشتر به کار رود. در دوره‌ی نوزادی، هیچ محدودیتی برای تماس فیزیکی از جمله بوسیدن وجود ندارد. برخلاف تئوری‌های گذشته که تأکید می‌کردند افزایش تماس فیزیکی مادر در این دوران موجب می‌شود کودک وابسته و غیرمستقل بار بیاید، امروزه به اثرات مثبت تماس فیزیکی و بوسیدن نوزاد بیشتر تأکید می‌شود. اما طبق تربیت اسلامی، وقتی بچه‌ها بزرگتر شدند باید در این زمینه دقت بیشتری شود. از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) روایت شده: «هر گاه یکی از شما بخواهد زنان محارم خود (غیر از همسر) را که به سن بلوغ رسیده‌اند ببوسد اشکالی ندارد. فقط سر یا بین دو چشمان او را ببوسد نه لب‌ها و گونه‌هایش را. در روانشناسی اسلامی برای پسران نیز می‌گویند جایز نیست مادر وقتی فرزندش به سن بلوغ رسید همانند کودکی خردسال او را در آغوش فشرده و ببوسد بلکه بهتر است دست در گردن او بیندازد یا با روش‌های دیگر به او ابراز محبت کند. با نگاهی به سیره‌ی معصومین و احادیث درباره‌ی بوسیدن درمی‌یابیم حتی در سنین نوجوانی و بزرگسالی نیز این عمل محبت‌آمیز نهی نشده و همچنان یکی از راه‌های ابراز علاقه‌ی پدر و مادر به فرزند است اما به گونه‌ای که هیجانات جنسی فرزند را تحریک نکند و مغایر با تربیت اسلامی نباشد.

۵- تربیت با چاشنی عاطفه

در میان فرزندان، معمولاً دخترها بیشتر به ابراز علاقه از طریق بوسیدن تمایل نشان می‌دهند. هر چند بوسیدن پسر نیز مانعی ندارد. اما پسرها دوست ندارند در جمع همسالان خود این گونه از طرف پدر و مادر مورد توجه قرار بگیرند چرا که به لحاظ اجتماعی نتیجه‌ی مثبتی برایشان به همراه ندارد و از طرف گروه همسالان فردی بیش از اندازه وابسته به مادر و خانواده تلقی می‌شود. معمولاً در دوره‌ی بلوغ پسران، می‌توان تماس فیزیکی همراه با کمی هیجان را جایگزین بوسیدن کرد. مثلاً دستش را هنگام مصافحه بفشارند یا محکم به پشت او بزنند. حتی گاهی اوقات گفتن جمله‌ی «چقدر مرد شده‌ای» تأثیر عاطفی بیشتری روی پسرهای نوجوان دارد تا بوسیدنشان. مسلماً مادران به خاطر عواطف و احساسات زنانه و حضور پررنگ‌تری که نسبت به پدران در خانه دارند، بیشتر ارتباط عاطفی و تماس فیزیکی از طریق بوسیدن فرزندان را به عهده دارند. اما در اسلام هیچ محدودیت و تفاوتی برای پدر و مادر در این رابطه در نظر گرفته نشده و چه بسا پدران به خاطر اینکه کمیت حضورشان در خانه محدودتر است باید کیفیت رابطه‌ی عاطفی خود را از طریق روش‌های مؤثر ابراز علاقه مثل بوسیدن بیشتر کنند. به همین خاطر سفارش شده وقتی پدر به خانه می‌آید، با همه‌ی اعضای خانواده مصافحه و روبوسی کند. در این میان دخترها به بوسیدن پدر و ارتباط عاطفی قوی با او محتاج‌ترند. هرچه پیوند و رابطه‌ی پدر و دختری از طریق تماس فیزیکی مناسب مثل بوسیدن قوی‌تر باشد، احتمال انحراف رفتاری و اخلاقی دختران در سنین نوجوانی به شدت کاهش پیدا می‌کند. چنانچه در سیره‌ی اهل بیت نیز بارها نقل شده که پیامبر اکرم دختر خود حضرت فاطمه‌ را می‌بوسید یا امیرالمؤمنین، حضرت زینب را در کودکی روی پای خود می‌نشاند و او را می‌بوسید. درباره‌ی رابطه‌ی امام حسین با دختران خردسال خود نیز چنین رفتار و سلوکی روایت شده.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-14] [ 10:41:00 ق.ظ ]




در کتاب ریحانه بهشتی آمده است: رفتار مناسب با کودکان بسیار اهمیت دارد و ثمره رفتار خوب با کودکان را در بزرگسالی آنان می‌توان دید، این چند نکته مفید در ارتباط با رفتار با کودکان را مطالعه کنید.

1 ) تحفه را اول به دختر بدهید

2) با طفل خود کودکانه بازی کنید. بازی بزرگسالان با کودکان در برنامه‌های تربیتی امروز، بسیار مهم تلقی شده است. پیشوایان بزرگ اسلام به این اصل بزرگ تربیتی توجه کامل داشتند و دربارۀ آن به مسلمین سفارش کردند و از پیامبر اکرم (ص) در این زمینه نقل شده است که می‌فرمایند: «مَن کانَ عِندَهُ صَبِیُّ فَلیَتَصابَ لَه؛ آن کس که نزد او کودکی است باید در پرورش وی، کودکانه رفتار کنند» و از حضرت علی (ع) منقول است که می‌فرمایند:«کسی که کودکی دارد باید در راه تربیت او خود را تا سر حد طفولیت و کودکی تنزل دهد».

3) اطفال خود را به خاطر گریه‌هایشان نزنید، زیرا گریه تا مدتی شهادت به وحدانیت خدا، شهادت به نبی اکرم (ص) و دعای برای والدین است.

4) فرزندان خود را ببوسید. پس همانا برای هر بوسیدن درجه‌ای است در بهشت.  حضرت علی (ع) می فرماید: «بوسیدن فرزندان رحمت است» 

5) با سلام کردن به فرزندانتان به او شخصیت دهید. اگر کودک به بزرگترها سلام کرد، لازم است به گرمی جواب او را بگویند و با این عمل شخصیت او را مورد اعتنا و احترام قرار دهند. اما از صفات پسندیدۀ پیامبر بزرگ اسلام (ص) این بود که به تمام مردم از کوچک و بزرگ سلام می‌کردند.

6) کودک را در کارهای کودکانه خود تمسخر نکنید و کارهایش را احمقانه نخوانید.

7) زیاد امر و نهی به فرزند نکنید تا جرأت پیدا نکند (جرأت فرزند بر والدینش در کودکی، باعث نافرمانی در بزرگی خواهند شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




خشونت با کودک

بسیارى از والدین گمان مى کنند براى حفظ حرمت خویش و تربیت کودک، از ابتدا باید با خشونت و کتک، ناآرامى ها و شیطنت هاى فرزندان را کنترل نمایند، در حالى که نه تنها نتیجه ى مطلوب را نمى گیرند، بلکه این گونه فرزندان، به ویژه پسران بعد از بلوغ، در مقابل خشونت هاى آنان موضع گرفته، از خود دفاع مى کنند و حرمتى براى پدر و مادر قایل نیستند، رفتار خشن با فرزندان، آثار سویى را در پى دارد که ـ علاوه بر آثارى که قبلا ذکر شد ـ به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:

1. بدآموزى.

2. پرورش روحیه ى جسارت و دریدگى و یا برعکس ترسویى و بُزدلى دائم.

3. کم کردن محبّت والدین در فرزند و گریز از خانه.

در روایات اسلامى کسانى که به دلیل خشن بودن مورد احترام دیگران قرار مى گیرند، از بدترین افراد امت معرفى شده اند و پدران و مادران خشن از این اصل جدا نیستند. رسول گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ مى فرماید:

«شَرُّ النّاسِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الَّذِینَ یُکْرَمُونَ اتِّقاءَ شَرِّهِم.»[39]

بدترین مردم در روز قیامت کسانى هستند که از ترس شرّ آن ها مورد احترام هستند.

و نیز فرمودند:

«آگاه باشید که بدترین افراد امّت من کسانى هستند که از ترس ستم آنان مورد احترام قرار گیرند، اى مردم بدانید کسى که مردم از ترس شرّش به او احترام گذارند، از من نیست.»[40]

خوشا به حال فرزندانى که تحت تربیت پدران و مادران فهمیده و آشنا به مبانى تربیتى اسلام قرار دارند، زیرا اگر در خانه اى حکمت و عقل حاکم بود، خیر کثیر حاکم است و اگر نبود خراب و ویران است، گرچه به ظاهر آباد و پر زرق و برق باشد.

رسول گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ فرمود:

«مَا مِن بَیت لَیس فیه شىء من الحکمة الا کان خراباً.»[41]

خانه اى نیست، اگر چیزى از حکمت در آن نباشد، جز آن که خراب است.

پدران و مادران بدانند که هر مقدار اهتمام مادى و معنوى در تربیت فرزندان خود بنمایند بر خود اهتمام نموده اند که فرزندان ما پاره هاى تن ما هستند که پیرى و فرسودگى والدین با مشاهده تربیت صحیح و بالندگى معنوى آنان به نشاط و طراوت تبدیل مى شود و والدین حیات خود را در حیات آنان مشاهده مى کنند که فرزند صالح مایه حیات و نور چشم والدین است.

(وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّیَّـتِنَا قُرَّةَ أَعْیُن وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)[42]

ولى همه سخن در آن است که مربى و معلم حقیقى پروردگار است و والدین و مربیان تربیتى اگر لایق باشند مجارى سالمى در تربیت کودکان اند. بنابراین همه آن چه در تربیت گفته شد تنها لایه ى سطحى از تربیت کودک است و والدین مى باید با تأسى به سیره ى انبیا و اولیا دائماً در درگاه الهى براى خود و فرزندان خود دعاى خیر نمایند و صلاح و هدایت توحیدى کودکان خود را از مربى حقیقى بخواهند.

سیره ى تربیتى انبیاى الهى در قرآن نه تنها ارائه کرامت انسانى در عمل و نظر با فرزندانشان بود، بلکه دعاى پنهان و آشکار براى عاقبت به خیرى آنان در همه حال بود.

خداوند دعاهاى برجسته برخى از انبیاى خود را در قرآن درباره ى فرزندانشان نقل فرمود که خود میزان اهتمام آنان در دعا و خیرخواهى براى آنان را نشان مى دهد.

دعاهاى حضرات ابراهیم، یعقوب، زکریا، همسر عمران، حضرت مریم ـ علیهم السّلام ـ بیانگر بلندى فکرى آنان درباره ى فرزندانشان است تا به آن جا که حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ دست از دعا براى فرزند گناه کارش برنمى دارد و درخواست نجات او را از پروردگار مى نماید.[43]

در پایان مناسب مى دانم به قسمت هایى از دعاهاى امام سجاد ـ علیه السّلام ـ در نیایش بیست و پنجم صحیفه سجادیه پیرامون فرزندانشان اشاره اى کوتاه بنمایم.

بارالها! با بقاى فرزندانم و با صالح گردانیدن آنان براى من و با بهره مندى من از آنان بر من منت گذار.

بارالها! مرا در تربیت کردن، ادب آموختن و نیکى کردن به آنان یارى ام فرما…

بارالها! من و فرزندانم و خانواده ام را از شرّ شیطان رجیم در امان بدار…

بارالها! با قدرت و غلبه ات تسلّط شیطان را از ما بگردان تا به آن جا که شرّ او را به واسطه کثرت دعاهایمان از ما برگردانى و ما از جمله کسانى باشیم که از نیرنگش در امان قرار مى دهى.

بارالها! آنان را نیکوکار، پارسا، بینا، شنوا، فرمان بردار فرامین خودت و دوست و خیرخواه دوستان خودت و دشمن خشمگین همه دشمنانت قرار ده.

بارالها! با توفیق خودت و رحمت خودت همه ى آن چه را که خواستیم به ما عنایت کن و از عذاب دوزخ پناهمان ده و به همه ى مردان و زنان مسلمان و مؤمن همانند آن چه را براى خودم و فرزندانم در دنیا و آخرت از تو خواستم به من عطا کن.

آمین یا ربّ العالمین

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:35:00 ق.ظ ]




تنبیه کودک

تنبیه در لغت، به معناى بیدار و هوشیار کردن است.

هدف از تنبیه در بزرگسالان امورى است از جمله:

1. اصلاح فرد

(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُواْ کُلَّ وَ حِد مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَة وَ لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِینِ اللَّهِ)[31]

به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در ]کار [دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نکنید.

2. اصلاح و عبرت گرفتن جامعه.

(وَ لَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَوةٌ یَـأُوْلِى الاَْلْبَـبِ)[32]

و اى خردمندان، شما را در قصاص زندگانى است.

3. تشفّى خاطر و آرامش مظلوم، در نتیجه جلوگیرى از شعله‏ور شدن آتش انتقام و هرج و مرج در جامعه.

امّا باید توجه داشت تنبیه در کودک با بزرگسال تفاوت دارد؛ زیرا:

الف. روح لطیف کودک، تاب تحمل تنبیه هاى سخت را ندارد و تنها باید به نحو خاص و با دقت و در صورت ضرورت انجام گیرد.

ب. کودک به دلیل ضعف قواى ادراکى، نمى تواند به خوبى خطا را از صحیح تشخیص دهد و در صورت نیاز و ضرورت، قبلا باید کاملا متوجه خطایش شود. بنابراین تنبیه کودک به دلیل ادرار کردن، رعایت نکردن نجاست و پاکى، وارد کردن ضرر مادى و… آثار منفى و در موارد عکس را مى دهد.

ج. در تنبیه کودک، نباید به دلیل تشفّى خاطر والدین یا دیگران باشد، در حالى که بسیارى از تنبیه ها به همین دلیل صورت مى گیرد.

بنابراین هدف اصلى در تنبیه کودک، اصلاح و تربیت روح او است و بنابر اصل «کُلُّ مَوْلُود یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[33] باید حسّ انصاف و نفس لوّامه ى او متأثر شود و او را از خطا حفظ کند، برخلاف تنبیه بزرگسالان که ممکن است انحراف براى وى ملکه شده باشد و نفس لوامه اى باقى نمانده باشد تا متأثر شود و فقط نفس اماره بر او حاکم باشد.

تنبیه کودک باید از ضعیف به شدید باشد و مناسب کارى باشد که انجام داده است، این مراحل به ترتیب، براى تنبیه کودک توصیه مى شود:

1. کنایه، با ذکر داستان هاى مفید و گنجاندن نکات مورد نظر تربیتى که کودک به آن ها مبتلا مى باشد.

«الکنایةُ اَبلغُ مِن التَّصریح.»[34]

کنایه از صراحت گویى بلیغ تر است.

2. تذکر صریح ولى با خطاب جمعى نه به صورت فردى، به طورى که کودک در جمع مخاطب نباشد و شخصیت او خدشه دار نشود.

حضرت على ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«نُضْحُکَ بَیْنَ الْمَلاَِ تَقْرِیعٌ.»[35]

نصیحت برادرت در جمع تحقیر او است.

3. صریح و فردى باشد و در حضور دیگران نباشد.

4. قهر موقت نه طولانى که هدف آن متأثّر کردن روح طفل است. کودک، در صورت طولانى شدن قهر، از جانب پدر و مادر احساس بى میلى کرده و ناخودآگاه قهر کردن را مى آموزد و آن را علیه والدین به کار مى برد! راوى مى گوید: به امام ـ علیه السّلام ـ در مورد فرزندم شکایت کردم. فرمود: «او را نزن و تنها با او قهر کن و قهر تو هم زیاد طول نکشد.»[36]

5. محرومیت کودک از امورى که مورد علاقه ى او است، همچون مسافرت، اسباب بازى و…

6. تنبیه بدنى را هرگز توصیه نمى کنیم و هر چند از برخى روایات و نصوص دینى در موارد خاصى اشاره به تنبیه بدنى شده، ولى در روزگار امروز و شرایط اجتماعى و روانى که بر فرزندان ما حاکم است هرگونه تنبیه بدنى فاصله آنان را از خانواده و مربیان تربیتى بیشتر مى کند و خاطره ى یک برخورد فیزیکى براى همیشه در ذهن آنان به صورت نقطه ى سیاه باقى مى ماند.

تنبیه بدنى همچون چاقوى جراحى است که هر چند بخشى را درمان مى کند، ولى بخش هاى دیگرى را آسیب مى رساند و پزشک حاذق جز در موارد نادر از آن استفاده نمى کند.

«آخر الدواء الکَىّ.»

آخرین مرحله ى درمان سوزاندن ]جراحى[ است.

 

نکات لازم در تنبیه

1. تنبیه باید بلافاصله بعد از خطا باشد تا تأثیر نیکویى بخشد.

2. دلیل تنبیه، کاملا روشن باشد؛ در غیر این صورت کودک دروغگو، منافق، فرارى از والدین، ترسو، مطیع محض و زورگو بار مى آید و روحیه ى کنجکاوى و استقلال رأى را از دست مى دهد. چنین کودکانى به سرعت روحیه ى نشاط و شادابى خود را از دست مى دهند و هر چند به حسب ظاهر مؤدبند، ولى در باطن منتظر فرصتى هستند تا از بزرگ ترها انتقام بگیرند و در عالم خیال، روزى چند بار والدین خود را کتک مى زنند و از آنان انتقام مى گیرند! خیال پردازى در این گونه بچه ها زیاد است و معمولا عقده هاى خود را هنگام برخورد با برادر و خواهر کوچک تر از خود خالى مى کنند و عمده ى این روحیات تا بزرگى در کودک باقى مى ماند.

3. توجه به خدشه دار شدن شخصیت کودک، مسأله ى عمده در تنبیه است. بنابراین باید از تنبیه کودک در جمع به ویژه نزد کسانى که وى از آن ها خجالت مى کشد و یا از به کار بردن کلمات زشت هنگام تنبیه و یا مقایسه ى او با دیگران به عنوان سرزنش، جداً خوددارى کرد.

4. تنبیه باید گاه گاه و به ندرت باشد. و در غیر این صورت، اولا تنبیه جنبه ى آموزشى خود را از دست مى دهد و پس از مدتى عادى مى شود. همچنین روحیه ى سرکشى و لجاجت را در کودک زنده مى کند.

5. والدین باید پس از تنبیه، اشتباه کودک را فراموش کنند و مدام به یاد او نیاورند. یادآورى خطا مثل ارتکاب آن مضرّ است. علاوه بر آن که کودک حوادث را زود فراموش مى کند، والدین نیز باید مثل او باشند. و خطاهاى او را سریع فراموش نمایند.

6. در صورت عذرخواهى کودک، والدین عذر او را بپذیرند.

حضرت على ـ علیه السّلام ـ به مالک اشتر مى فرماید:

«وَ اقْبَلْ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْک.»[37]

و عذر کسى که به سوى تو عذر مى آورد، بپذیر.

7. در مواردى که خطرى کودک را تهدید نمى کند، باید اجازه داد کودک عملا نتیجه ى انجام کارهاى خطرناک خود را ببیند و به اصطلاح تنبیه طبیعى شود، مثلا هنگامى که به بخارى نزدیک مى شود به او هشدار دهند که مى سوزى و سپس دستش را به بخارى نزدیک کنند تا خطر را عملا نیز احساس کند.

8. هرگز ولو در اوج عصبانیت زبان به نفرین و دعا بر علیه فرزند خود نگشایید که دعاى والدین در حق فرزند اثر وضعى خود را خواهد داشت.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«اَیّما رَجل دُعا على وَلدِه اورثَهُ اللهُ الفقر.»[38]

هر کس فرزندش را نفرین کند، خداوند او را فقیر مى گرداند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:34:00 ق.ظ ]




آثار لوسى در بزرگسالى

همه مى دانیم زندگى انسان پر از فراز و نشیب است و این گونه نیست که انسان همیشه در رفاه و آسایش باشد، بلکه مصائب و مشکلات فراوان گریبانگیر نوع بشر است. انسانى که در اثر زیاده روى در محبّت به وى در دوران کودکى عادت کرده همواره به دیگران، به خصوص والدین خودش متکى باشد و از طرف دیگر حسّ خودخواهى و طلبکارى از دیگران (شخصیت کاذب) در او به وجود آمده، هنگام حضور در جامعه توقع دارد همواره به او احترام گذاشته شود و همه در خدمت او باشند. اما چون واقعیت جامعه و اجتماع به دور از این خواسته ها است، انسانى سرخورده، افسرده و گوشه گیر خواهد شد.

علاوه بر این نتایج شوم، این گونه انسان ها پس از ازدواج نیز با همسرشان ناسازگار و برخوردى خشن دارند و در نهایت چه بسا سرخوردگى اجتماعى، به خودکشى منجر شود.

«طلب الثَّناءِ بِغَیرِ استحقاق خرق.»[27]

توقّع تعریف از دیگران، در حالى که مستحق آن نباشد، از کم عقلى است.

همچنین خداوند متعال در قرآن کریم از این صفت مذمّت نموده و در توصیف کافران و منافقان مى فرماید:

(یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ)[28]

دوست دارند به آن چه نکرده اند، مورد ستایش قرار گیرند.

 

راه درمان

براى پیشگیرى از لوس شدن کودک و درمان آن، نکاتى باید مورد توجه قرار گیرد.

1. محبّت به کودک به اندازه و در حدّ اعتدال باشد. در روایتى آمده است:

«شُرّ الاباءِ مَن دعاه البرّ اِلى الاِفراط.»[29]

بدترین پدران کسانى هستند که زیادى روى در محبّت آنان به افراط وادارد.

2. کارهایى که به کودک مربوط است در حدّ توانش به او واگذار شود، مانند راه رفتن، لباس پوشیدن، و…

3. والدین هنگام ناراحتى کودک، ابراز ناراحتى ننموده، بلکه عکس العمل منطقى از خود نشان دهند. مثلا هنگام زخم برداشتن و یا بیمارى کودک، به گونه اى بى تابى نکنند که انگار اتفاق بزرگى افتاده است.

4. اگر کودک از کسى شکایت کرد، بلافاصله و بدون تحقیق حق به جانب او داده نشود.

5. کودک را نباید زیاد از حدّ، تحسین و تشویق کرد و او را از دیگران برتر دانست. لذا در جایزه دادن ها، جشن تولد و یا عبادت گرفتن ها حد و حدود و شؤون خانواده رعایت شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]




 

اثر سوء محبت افراطى

تردیدى نیست که همه کس فرزند خود را چون پاره ى تن خود دوست مى دارد و اگر سخن از ابراز محبّت غیر متعادل است نه به معناى محبّت زیادى است، زیرا دوستى یا دشمنى فعل قلب است و در اختیار کسى نیست. بنابراین علاقه به فرزند علاوه بر آن که فطرى و کاملا طبیعى است امر اختیارى نیست تا نوبت به سخن از افراط یا تفریط در آن برسد، بلکه محور بحث در این مرحله نحوه ى ابراز محبّت افراطى است. به این ترتیب که اگر والدین به دلیل علاقه ى وافرى که به فرزند خود دارند، همه ى امکانات رفاهى را در اختیار او بگذارند و هر آن چه که احساس کردند کودک نیاز دارد قبل از درخواست و به مقدار بیش از نیاز در اختیار او بگذارند و دائماً با کلمات محبّت آمیز و عاشقانه از حرکات و گفتار او تعریف کنند و اجازه ى کوچک ترین زحمت و تلاشى را به او ندهند و از همه خطرناک تر کارهاى خطاى او را توجیه کنند و به جاى او عذرتراشى نمایند، بدانند ناخودآگاه کودک خود را در مسیرى قرار داده اند که آثار آن نه تنها دنیا، بلکه آخرت او را تباه خواهد کرد.

زیاده روى در محبت در دوران کودکى به صورت خودخواهى، کم طاقتى اتکاى به غیر، بى ادبى و جسارت به دیگران و از همه مهم تر ضعف نفس و شکوفا نشدن استعدادهاى پنهان کودک نمایان مى گردد.

و چنان که بارها در سیر مباحث کتاب اشاره شد، کرامت نفس یعنى توجه به سجایا و ارزش ها و توانمندى هاى انسانى و متقابلا مهانت نفس یعنى غفلت از ارزش هاى نفس انسانى و معطل گذاردن آن ها. بنابراین ضعیف النفس در این فرهنگ نه آن است که ذاتاً توانمندى ندارد، بلکه از آن ها غافل است و به کار نمى بندد و ریشه ى این نقص از زمان کودکى شکل مى گیرد، به این ترتیب که اگر کودک در فضاى تربیتى رشد کند که به دلیل ابراز محبّت هاى افراطى هر آن چه بخواهد بلافاصله فراهم شود و کودک در ناز و نعمتى بیش از حدّ نیاز خود رشد کند طبعاً زمینه اى براى به کار افتادن استعدادهاى او به وجود نمى آید و دائماً در زیر چتر حمایتى والدین و یا بزرگ ترها (خاله و عمه، مادربزرگ و پدربزرگ) قبل از واقع شدن در سختى ها و احساس نیاز به برطرف کردن آن، سختى از او برداشته مى شود، استمرار چنین روندى در زندگى کودک نتیجه اى جز دفن استعدادها و خلاقیت ها و قوه ى ابتکارى است که مى توانست هنگام برخورد با مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با آن ها در او شکوفا شود.

(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّـلـهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّـلـهَا)[13]

هر کس که نفس خود را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.

زندگى سراسر مسائلى است که هر یک راه حل خاص خود را مى طلبد و اگر بنا باشد کودک از همان آغاز یاد نگیرد چگونه با مسائل روبرو شود و راه حل آن ها چیست، چگونه مى تواند با مسائل بزرگ تر زندگى خود با جرأت و قدرت برخورد کند و از میدان بیرون نرود و یکایک آن ها را با موفقیت حل کند محبت ها و دل سوزى هاى نابجاى والدین ناخودآگاه شخصیت کودک را زبون و محتاج و متّکى به غیر بار مى آورد و از سوى دیگر چون احساس غرور کاذب دارد حاضر نیست ضعف خود را بپذیرد تا زمینه ى اصلاح آن را فراهم آورد و لذا شروع به فرافکنى مى کند و دیگران را مسؤول شکست ها و عقب افتادگى هاى خود در زندگى مى داند، نتیجه این تفکر در سال هاى بعد به بدبینى و تنگ نظرى نسبت به والدین و خانواده و بستگان و حتّى زندگى آینده اى که تشکیل
مى دهد مى شود و بدون آن که هزاران هزار نعمت هاى گوناگون پروردگار را در اطراف خود ببیند از همه کس و همه چیز دائماً گله دارد و منفى نگرى او تا کجا پیش رود خدا مى داند.

در فرهنگ دینى، قرار گرفتن در سختى ها براى مؤمن ارزش شناخته شده است و اصولا شریعت الهى مجموعه دستورات و تمرین ها براى کنترل و دریافت نفس است.

پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ در این باره فرمود:

«الشریعة ریاضة النفس.»[14]

دین سراسر تمرین سختى براى نفس است.

و کرامت انسانى و استعدادهاى بى نهایت گوهر انسانى در بوته ى سختى ها شکوفا مى شود.

امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«فِى تَقَلُّبِ الاَْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ وَ الاَْیّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرائِرَ الْکامِنَة.»[15]

در فراز و نشیب زمانه گوهر باطنى افراد شناخته مى شود و گذشت ایام پنهانى هاى پوشیده را براى تو آشکار مى کند.

امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ نفوس انسان ها را به اسبانى تشبیه مى کند که برخى مرفهانه دنیا را با عینک خور و خواب و شهوت مى بینند و اینان همان اسبان سرطویله اى هستند که هنرى در زیستن جز چریدن و گردیدن ندارند و نهایت کمال چنین اسبانى همان گارى کشى و باربرى است. اما این اسبان میدان هاى سخت مسابقه هستند که باید تیزتک از موانع کوچک و بزرگ عبور کنند و با سرعتى هر چه بیشتر به خط پایان مسابقه برسند و یا در میدان هاى سخت نبرد با حرکاتى هنرمندانه صاحب خود را از تیغ شمشیرها نجات دهند، کرّ و فرّى مناسب داشته باشند. و البته چنین اسبان باارزشى باید اندامى ورزیده و کشیده و لاغر داشته باشند و ریاضت داده شوند و آب و علف به اندازه بخورند و گرسنگى و تشنگى را تحمل کنند.

امیر مؤمنان على ـ علیه السّلام ـ مى فرماید:

«إِنَّما هِىَ نَفْسِى أَرُوضُها بِالتَّقْوى لِتَأْتِىَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الاَْکْبَرِ.»[16]

و این نفس من است که او را باتقوا ریاضت مى دهم تا در روز خوف اکبر و قیامت کبرى آسوده از خطرات حاضر شود.

امام سجاد ـ علیه السّلام ـ مى فرماید:

«إِنَّ الْعاقِلَ عَنِ اللهِ الْخائِفَ مِنْهُ الْعامِلَ لَهُ لَیُمَرِّنُ نَفْسَهُ وَ یُعَوِّدُهَا الْجُوعَ حَتّى ما تَشْتاقُ إِلَى الشِّبَعِ وَ کَذَلِکَ تُضَمَّرُ الْخَیْلُ لِسَبْقِ الرِّهان.»[17]

عاقل درباره ى حق و عامل به دستورات الهى نفس خود را تمرین مى دهد و با گرسنگى عادت مى دهد تا آرزوى سیرى و شکم بارگى را نکند و این چنین اسبان مسابقه را براى مسابقه تمرین مى دهند.

ناز پرورده تنعّم، نَبَردَ راه به دوست *** عاشقى، شیوه ى رندانِ بلا کش باشد[18]

بنابراین هر مقدار نفس پرخور و خواب تر و مرفه تر در میدان مسابقه ى زندگى تنبل تر و بى عرضه تر است.

خواب و خورت، ز مرتبه ى عشق دور کرد *** آن دم رسى به دوست، که بى خواب و خور شوى[19]

پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ فرمود:

«إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْم خَیْراً ابتلاهُم.»[20]

هنگامى که خداوند خیر امتى را بخواهد آنان را گرفتار مى کند.

نیز امام عسکرى ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلَّهِ فِیها نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِها.»[21]

گرفتارى نیست مگر آن که در آن نعمتى است که آن را احاطه کرده است.

در تاریخ یونان باستان و در علت اقتدار علمى و جنگى یونانیان مى نویسند که مادران براى آن که قدرت خلاقیت و ابتکار عمل فرزندان خود را بالا ببرند، به آنان گرسنگى مى دادند و هنگامى که فرزند با بى تابى غذا مى خواست غذاى او را در محل بلندى دورتر از دسترس کودک قرار مى دادند تا با تحمل سختى ها نهایت سعى و قوه ابتکار خود را به کار بندند و غذاى خود را به دست آورند.

بنابراین محبّت وافر به فرزند به معناى همه چیز و همه کس در خدمت او بودن نیست، و ابراز محبّت والدین به معناى تلاش در جهت هر چه رفاه بیشتر فرزند نیست، چنان که در نظام آفرینش محبوب ترین بندگان پروردگار یعنى پیامبران الهى بلاکش ترین انسان ها بودند.

«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ بَلاءً الاَْنْبِیاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلونَهُمْ ثُمَّ الاَْمْثَلُ فَالاَْمْثَلُ.»[22]

بلاکش ترین مردم انبیا بودند و سپس آنان که به پیامبران نزدیک تر و شبیه تر بودند.

چون در کوره ى سختى ها است که جوهره ى کرامت انسانى شکوفا مى شود، و سره از ناسره و مؤمن از منافق جدا مى شود.

(أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم…. وَزُلْزِلُوا)[23]

آیا پنداشتید که داخل بهشت مى شوید و حال آن که هنوز مانند آن چه بر ]سرِ [پیشینیان شما آمد، بر ]سرِ [شما نیامده است؟ به آنان سختى ها و گرفتارى هاى بزرگى رسید…

اثر دوم رفاه بیش از حدِّ فرزند در محیط خانواده، از دست رفتن ذائقه ى ادراک لذت از نعمت هاى الهى است، در حکمت عملى هنگامى که از لذت و الم بحث مى شود، آن را کیف نفسانى مى دانند که قائم به نفس است. بنابراین احساس لذت بردن از یک چیز فقط متوقف بر مبدأ فاعلى لذت نیست، بلکه نفس انسانى یعنى علت قابلى نیز مى باید پذیراى لذت و مُدرِک این کیف نفسانى باشد، اگر قوه ادراک لذت توان احساس شیرینى لذت را نداشته باشد، لذت بیرونى هر مقدار هم لذیذ باشد، براى شخص قابل ادراک نیست، چنان که عسل با همه شیرینى و صفایى که دارد بر زبان شخص با مزاج صفرایى تلخ مى آید. بنابراین براى بالا بردن احساس لذت در زندگى، لازم نیست مبدأ فاعلى لذت را بالا ببریم، کافى است قدرت ادراک لذت درونى را قوى کنیم تا از لذت هاى کوچک زندگى هم به مقدار زیاد احساس نشاط و لذّت کنیم. چنان که براى انسانى که در اوج گرسنگى است نان خالى به اندازه غذاى چرب و شیرین لذت بخش است.

معروف است لقمان حکیم به پسرش گفت فرزندم آن چنان زندگى کن که همیشه لذیذترین غذاها را بخورى و در بهترین بسترها بخوابى، فرزند با تعجب پرسید، این کلام با زهد شما سازگار نیست، پس چگونه؟ و پدر پاسخ داد، آن قدر شکم خود را گرسنه نگه دار که نان خشکیده برایت لذت بخش ترین غذا باشد و آن قدر کم بخواب که هنگامى که سر بر بالش سنگى هم گذاشتى مثل بستر نرم به خواب عمیق فرو روى.

وقتى ما کودکان مان را از سر محبت عادت به رفاه فراوان دادیم و هر آن چه خواست بلافاصله و به هر قیمت در اختیار او قرار دادیم، عملا ذائقه احساس لذت را به واسطه ى انبوه لذت هایى که دائماً درک مى کند از بین برده ایم، کودکى که تا اراده کرد و پشت ویترین هر مغازه هر اسباب بازى و خوراکى و پوشاکى را دید در اختیارش گذاشته شد، و هر روز با رنگى جدید و اسباب بازى جدیدتر در میان کودکان ظاهر شد، دیگر احساس کمبودى نمى کند تا با داشتن آن لذت ببرد و لذا رو به بهانه جویى مى برد و از داشته هاى خود شکایت مى کند و ناشکرانه انبوه نعمت هاى اطراف خود را نمى بیند تا نوبت به تشکر از والدین و لذت بردن از زندگى برسد.

خوى کم احساسى و بى تفاوتى نسبت به زندگى از آثار رفاه زیادى است و متأسفانه در روزگار ما به دلیل رفاه نسبى که در جامعه وجود دارد و کم شدن تعداد فرزندان در خانواده معمولا والدین همه ى همّ و غمّ خود را در فراهم آوردن رفاه فرزندان خود به کار مى برند، غافل از آن که این گونه ابراز محبت آنان را به سوى ناشکرى و بى احساسى از لذت مى برد و با تحلیل عمیق تر این مسأله در فرهنگ دینى مى بینیم که ریشه ى بسیارى از کفرها و عصیان ها از ناشکرى نعمت هاى الهى بر مى خیزد و معمولا انسان هاى مُتْرَف و نعمت زده در اثر غوطهورى در انواع نعمت ها سر به طغیان بر مى دارند و فساد جوامع از فساد مُتْرَفین آغاز مى شود.

(وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا)[24]

و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف ]و فساد [بپردازند.

در چنین خانواده هاى رفاه طلب فرزندان در اوج لذت هاى گوناگون اند ولى از این همه نعمت کمتر لذت مى برند و با کمترین کاستى لب به گلایه و ناسپاسى از همه کس و همه چیز حتّى والدین و خانواده خود باز مى کنند و در محیط هاى بزرگ تر بعدى مثل مدرسه و دانشگاه خوى پرتوقعى و ناسپاسى آنان نسبت به دوستان و مربیان همیشه وجود دارد، اگر معلم یا هم کلاسى ها خدمتى در حق او بکنند نه تنها تشکر نمى کند، بلکه آن را وظیفه مى داند و چشم به کاستى هاى آن دارد و در نتیجه معمولا تنها و بدون یار صمیمى زندگى مى کنند و حتى این روحیه در زندگى زناشویى نیز بلاى خانمان سوزى است که شریک زندگى آنان هر آن چه در محیط خانه زحمت بکشد و ایثار کند، آن را وظیفه مى داند و نه تنها تشکر نمى کند بلکه از کاستى هاى آن شکایت مى کند.

این که آمار طلاق در میان زوج هاى شهرى بیش از روستایى است، در حالى که رفاه شهرى ها بیش از روستایى ها است، ریشه در همین نکته دارد. زیرا خانواده هاى شهرى هر چند در رفاه بیشترى هستند، اما احساس لذت کمترى از داشته هاى خود دارند و لذا با کمترین مشکلى زندگى دچار تزلزل مى شود و ریشه ى همه ى این تعالیم باید از کودکى و دوران زیر هفت سال آغاز شود.

اثر سوم، ابراز محبت هاى افراطى والدین به کودک رشد خوى طلبکارى و بهره کشى از دیگران در همه امور زندگى است. این روحیه هر چند به طور غریزى در همه ى انسان ها وجود دارد و در تعامل هاى اجتماعى هر کس مایل است از مهارت هاى دیگران استفاده کند و مهارت خود را نیز در اختیار آنان قرار دهد و در مجموعه ى این تعاملات از یک سو جامعه قوام مى گیرد و از سوى دیگر در صورتى که روابط عادلانه اى در نظامات اجتماعى برقرار باشد در جامعه عدالت برقرار مى شود.

(نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَـت لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا)[25]

ما ]وسایل[ معاشِ آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخى از آنان را از ]نظر [درجات، بالاتر از بعضى ]دیگر[ قرار داده ایم تا از یکدیگر و مهارت هاى متقابل یکدیگر بهره مند شوند.

محیط منزل نیز کوچک ترین واحد اجتماعى است که همان احکام را در هاله اى از محبّت و صمیمیت دارا مى باشد و لذا اگر در جامعه ى بزرگ برخى با قدرت و قلدرى از دیگران بهره کشى کنند و از نیرو و مهارت آنان بدون آن که پاسخ مناسبى بدهند ظالمانه بهره ببرند بعد از مدتى در جامعه قشر مرفه و خوش گذرانى به وجود مى آیند که راحت طلبى و اتراف ذاتى آنان مى شود و استثمار و بهره کشى از دیگران حقّ مسلم آنان مى شود، به گونه اى که اگر ضعفا بار زندگى آنان را بر دوش نکشند کوتاهى کرده اند و در انجام وظیفه خود مقصرند. در محیط خانه نیز اگر والدین به دلیل محبت وافرى که به فرزندان دارند، آگاهانه نقش ضعفا را در جامعه بازى کنند و بار امور شخصى و مسؤولیت هایى را که برعهده ى آنان است بردوش گیرند، آرام آرام فرزندان به قشر مرفه و بى درد و بدون مسؤولیتى در خانه تبدیل مى شوند که همه ى بار زحمات و اداره منزل برعهده ى والدین است و ادامه ى این روند او را به فردى تنبل و طلبکار و بى مسؤولیت تبدیل مى کند که خوى بهره کشى و استثمار دیگران حق او مى شود و کار براى او وظیفه ى دیگران مى گردد و در نتیجه شخصیت کاذبِ «همه کس و همه چیز براى من و در خدمت من» در او شکل مى گیرد و طبیعى است که ورود چنین کودکان ناز پرورده و رفاه طلب در جوامع بزرگ ترى مثل مدرسه و دانشگاه، چه مصیبت هایى را براى آنان در پى خواهد داشت.

امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«چشم پدرم بر مردى افتاد که فرزندش در حالى که بر دستان پدر خود را انداخته بود راه مى رفت. پدرم تا پایان عمر هرگز با او به واسطه خشمى که از این عمل داشت، سخن نگفت.»[26]

خودخواهى، کم طاقتى، اتّکاى به غیر، ضعف نفس، طلبکار از همه، جسارت و بى ادب نسبت به والدین، از آثار زیاده روى در محبّت و لوسى کودکان مى باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




4. داستان سرایى براى کودک

والدین مى توانند در هنگام استراحت داستان مناسبى را با شرایط سنى کودک براى او تعریف کنند و یا از کتاب داستان هاى کودکان بخوانند و در این خواندن ها با حاشیه هاى شیرینى که مى روند مى توانند داستان را جذاب تر و در جهت اهدافى که دارند سوق دهند، هر چند مقوله ى داستان سرایى کودکانه مهارت و تخصص خاص خود را مى طلبد ولى آن چه مهم است آن که کودک در فراز و نشیب داستان، خود را به جاى قهرمان قرار مى دهد و همگام با او در تعامل با دیگران قرار مى گیرد و درباره دیگران قضاوت مى کند و معمولا حق را با قهرمان داستان که همگام با او است مى دهد. بنابراین نباید کار خوب قهرمان، نتیجه عکس را بدهد و یا داستان به گونه اى ختم شود که ظالم و خطاکار پیروز نهایى ماجرا باشد و در نظر داشته باشیم که ذهن کودک توان تجزیه و تحلیل و سعه ى صدر بزرگ ترها را ندارد تا بتواند موفقیت هاى حقیقى را از کاذب و یا چرخه هاى نفاق و دسیسه ها را از دوستان صمیمى تفکیک کند.

 

5. بازى و شوخى

بازى و شوخى با کودک به ویژه بازى و شوخى کودکانه، موجب نزدیکى والدین به فرزند مى شود.

پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ فرمود:

«مَنْ کانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْیَتَصابَ لَهُ.»[10]

هنگام بازى و شوخى با کودکان به این نکته باید توجه نمود که بازى از حدّ کودکانه تجاوز ننماید، به ویژه حریم و احترام پدر و مادر از بین نرود. امام حسن عسکرى ـ علیه السّلام ـ در این باره مى فرماید

«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فِى صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِى کِبَرِه.»[11]

جرأت فرزند بر والدینش در کوچکى، او را به عاق شدن در بزرگى دعوت مى کند.

جزییات این مسأله در مباحث قبل گذشت.

 

6. تحسین و جایزه

درباره ى تحسین فرزند و جایزه دادن به او باید مسایلى مورد توجه قرار گیرد:

1. بلافاصله بعد از عمل انجام گیرد و ناگهانى و بدون پیش بینى قبلى باشد تا اثر عمل در ذهن کودک باقى بماند.

2. جایزه دادن همراه با تفهیم دلیل آن باشد.

3. جایزه دادن به کودک گاه گاهى باشد تا در کودک توقّع ایجاد نکند.

4. تحسین و جایزه در حد عمل کودک باشد; زیرا زیاده از حدّ اثر معکوس دارد.

«أَلثَّناءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الاِْسْتِحْقاقِ مَلَق.»[12]

ستایش بیش از استحقاق، چاپلوسى است.

5. ارزش مادى و قیمت ریالى جایزه هرگز نباید براى کودک مطرح شود و آن چه به جایزه ارزش مى دهد انتساب آن به عزیزى است که از دست او جایزه مى گیرد و در نظر داشته باشیم خرید جایزه هاى لوکس و گران قیمت علاوه بر آن که بدآموزى دارد و به کودک روح تفاخر و تکاثر و تجمل پرستى را القا مى کند مشکلات جدّى براى والدین در سال هاى بعد و جایزه هاى بزرگ تر ایجاد مى کند و از سوى دیگر ارزش و زیبایى جایزه هاى مدرسه را که به مراتب ارزش ریالى کمترى دارد در دوران هفت سال میانى از بین مى برد، پدرى که در دوره ى دبستان از معدل 20 فرزندش ذوق زده شده و دائماً با خرید عروسک هاى گران قیمت و دوچرخه، به استقبال کارنامه درخشان فرزندانش رفته است، در دوره راهنمایى و دبیرستان با مشکلات جدّى در تشویق فرزندش روبرو خواهد شد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:22:00 ق.ظ ]





راه کارهاى محبّت به فرزند

شکى نیست که همه ى انسان ها به فرزندان خود عشق می ورزند و آن ها را مثل پاره ى تن خود دوست مى دارند، امیرمؤمنان على ـ علیه السّلام ـ در وصیت نامه ى خود خطاب به فرزندش امام مجتبى ـ علیه السّلام ـ مى نویسد:

«وَجَدْتُکَ بَعْضِى بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّى حَتّى کَأَنَّ شَیْئاً لَوْ أَصابَکَ أَصابَنِى وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتاکَ أَتانِى فَعَنانِى مِنْ أَمْرِکَ ما یَعْنِینِى مِنْ أَمْرِ نَفْسِى.»[1]

تو را جزیى از خود، بلکه همه ى وجود خود دیدم تا به آن جایى که اگر چیزى به تو ضرر برساند، مثل آن است که به من زیان رسانده و گویى اگر مرگ به سراغ تو بیاید، به سراغ من آمده بنابراین همان اهتمامى را که در اصلاح امور خود مى نمایم درباره ى تو دارم.

بنابراین، سخن در اثبات و چند و چون محبّت به فرزند نیست و حتى سخن در حدّ و اندازه آن نیز نیست، زیرا چیزى که ریشه در فطرت انسانى دارد نه نیاز به دلیلى براى اثبات آن است و نه تعیین حدّ و اندازه ى آن، که فطریات انسانى به گستره ى ظرفیت هر کس قبض و بسط مى یابد، بلکه سخن در نحوه ى ابراز محبّت است که اگر به صورت افراطى و ناصحیح عمل شود، موجب ضعف در اعتماد به نفس کودک مى شود و آثار عمیق و ریشه دار آن تا پایان عمر باقى مى ماند و اگر به صورت صحیح و اصولى اعمال شود، موجب رشد و بالندگى کرامت انسانى کودک و تعامل روحى او مى شود.

حبّ به فرزند مانند دیگر امور فطرى، دلیلى جز انسانیت انسان ندارد و تا انسان و انسانیّت او باقى است، امور فطرى و ذاتى او نیز باقى مى باشد; بنابراین احکام سایر امور فطرى نیز بر این مسأله هم جارى است.

 

1. اظهار محبّت و دوستى در رفتار و گفتار

اظهار محبّت در رفتار، بازى، تفریح و شوخى در حدّ شأن کودک، به شرطى که حریم ها شکسته نشود، یکى از ابزار محبّت است، پیامبر رحمت مى فرماید:

«مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَکَأَنَّما أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْماعِیلَ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَیْنِ ابْن فَکَأَنَّما بَکى مِنْ خَشْیَةِ الله.»[2]

کسى که دخترش را خوشحال کند، مثل آن است که بنده اى از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده باشد و کسى که پسرى را خوشحال کند، مثل آن است که از ترس خدا گریسته باشد.

همچنین یعلى عامرى مى گوید:

«همراه رسول خدا ـ صلّى الله علیه وآله وسلّم ـ براى شرکت در یک مهمانى که دعوت شده بودیم، راه مى رفتم، در مسیر حرکت، ناگهان حضرت با حسین ـ علیه السّلام ـ که با کودکان بازى مى کرد، برخورد نمود. پیامبر در برابر دیدگان دیگران، به استقبال حسین ـ علیه السّلام ـ رفت، سپس دست هایش را گشود تا او را بگیرد، امّا حسین ـ علیه السّلام ـ به این جا و آن جا مى گریخت! حضرت هم او را مى خنداند تا این که پس از مدتى او را گرفت. سپس یک دست را زیر چانه اش و دست دیگرش را پشت گردن او قرار داد و دهانش را بر دهان او گذاشت و او را بوسید.[3]

 

2. بوسیدن فرزند

کودک به ویژه در سنین خردسالى، اظهار محبّت دیگران را از طریق بوسیدن درک مى کند. این گونه اظهار محبّت طبیعى و فطرى است، علاوه بر آن که براى والدین لذت بخش مى باشد که در روایات هم به آن سفارش شده است. البته باید در این امر مسایل بهداشتى به ویژه در ارتباط با نوزادان مورد توجه قرار گیرد.

پیامبر گرامى اسلام ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ درباره ى فضیلت بوسیدن فرزند مى فرماید:

«مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ کَتَبَ اللهُ ـ عزّوجلّ ـ لَهُ حَسَنَةً وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَة.»[4]

کسى که فرزندش را ببوسد، خداوند حسنه اى براى او مى نویسد و کسى که او را خوشحال کند، خداوند او را در روز قیامت خوشحال مى کند.

هم چنین امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره مى فرماید:

«أَکْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ أَوْلادِکُمْ، فَإِنَّ لَکُمْ بِکُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً فِى الْجَنَّةِ مَسِیرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَام.»[5]

فرزندان خود را زیاد ببوسید، به درستى که براى هر بوسه اى، درجه اى براى شما در بهشت، به اندازه ى مسیر پانصد سال خواهد بود.

روزى رسول اکرم ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ حسن و حسین ـ علیهماالسّلام ـ را مى بوسید. اقرع بن حابس که این صحنه را مى دید به حضرت عرض کرد: من ده فرزند دارم ولى هرگز حتى یکى از آن ها را نبوسیده ام. حضرت ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ به او فرمود:

«ما عَلَىَّ إِنْ نَزَعَ اللهُ الرَّحْمَةَ مِنْکَ.»[6]

من چه کنم که خداوند رحمت را از قلب تو برداشته است.

همچنین امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ درباره ى بوسیدن فرزندان مى فرماید:

«قُبْلَةُ الْوَلَدِ رَحْمَة.»[7]

بوسه بر فرزندان رحمت است.

 

3. در آغوش گرفتن فرزند

در آغوش گرفتن و احساس گرمى بدن والدین براى فرزند آرامش بخش است، به ویژه هنگامى که با نوازش و لبخند همراه باشد. پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ در مجلسى نشسته بود. امام حسن و امام حسین ـ علیهماالسّلام ـ به سوى حضرت آمدند. پیامبر به خاطر آنان برخاست، ولى چون آنان کوچک بودند، رسیدنشان به حضرت طول کشید، پس حضرت به استقبال آنان رفت و آن ها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود:

«نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِیُّکُما وَ نِعْمَ الرَّاکِبانِ أَنْتُما.»[8]

چه خوب مرکبى است مرکب شما و چه خوب سوارانى هستید شما دو نفر.

حضرت امیر مؤمنان على ـ علیه السّلام ـ بهترین خاطرات دوران کودکى را هنگامى مى داند که در آغوش پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ قرار گرفته و یا در بستر ایشان آرمیده است و این گونه مى فرماید:

«شما خوب منزلت، قرابت، نزدیکى و مقام خاص من را نزد رسول خدا ـ صلّى الله علیه‏وآله‏وسلّم ـ مى دانید تا به آن جا که من را در دامن خود مى نهاد، در حالى که کودک بودم، من را به سینه اش مى چسباند و من را در رختخواب خود قرار مى داد، من را با بدن خود تماس مى داد، بوى خوش بدنش را به من مى فهماند و غذا را مى جوید و در دهانم قرار مى داد.»[9]

در آغوش گرفتن کودک هنگام شیر دادن و یا غذا خوردن، تأثیر بسزایى در رشد جسمى و روحى کودک دارد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




هر بوسه یک درجه در بهشت

روایات زیادی درباره‌ی بوسیدن فرزند نقل شده. اگر به سیره‌ی عملی معصومین (علیه السلام) توجه کنیم، بیشترین نوع ابراز محبت به فرزندان از طریق همین عمل است. چنانچه روایت‌های زیادی داریم که پیامبر حسنین را روی پاهای خود می‌نشاند و آنها را می‌بوسید. درباره‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز نقل‌های متواتری وجود دارد که نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هر وقت او را می‌دید، دست و سینه‌اش را می‌بوسید. رسول اکرم در مورد پاداش و ثواب بوسیدن فرزند فرموده: «هر کس فرزندش را ببوسد خدا برایش نیکی می‌نویسد». همچنین در حدیث دیگری فرموده: «فرزندانتان را زیاد ببوسید. به راستی که در برابر هر بوسه برای شما درجه‌ای از بهشت است که مسافتش ۵۰۰ سال است». عبدالله بن مسعود روایت کرده: نزد پیامبر بودم. وقتی حسین بن علی وارد شد، پیامبر او را در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: «خداوندا من او را دوست می‌دارم. تو نیز او را دوست بدار و هر که او را دوست می‌دارد.» احادیثی هم در مزیت نبوسیدن روایت شده. از جمله در جلد ششم «کافی» حدیثی نقل شده که مردی به پیامبر گفت هرگز بچه‌ها را نبوسیده‌ام. زمانی که رفت، پیامبر فرمود: «نزد من این مرد اهل آتش است». در «مکارم الاخلاق» آمده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حسنین (علیهما السلام) را بوسید. مردی که آنجا بود، گفت من ۱۰ اولاد دارم و تاکنون هیچ کدام آنها را نبوسیده‌ام! پیامبر فرمود: «تقصیر من نیست اگر خداوند رحمتش را از تو دریغ کند.» در حدیث دیگری نقل شده پیامبر به آن مرد فرمود: «کسی که رحم نکند، به او رحم نمی‌شود».

۴- محبت همراه با رعایت حریم‌ها

بوسیدن فرزندان از نظر سنی محدودیت خاصی ندارد. بدین معنا که فرزند نوجوان و جوان نیز می‌تواند همانند طفل خردسال، از ابراز محبت و بوسه‌ی پدر و مادر خشنود شود. اما راه‌های ابراز علاقه با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها و افزایش درک و فهم آنها متفاوت‌تر می‌شود و با توجه به بحثی که درباره‌ی زبان عشق مطرح است باید ببینیم آیا فرزند نوجوان و جوان ما همچنان از تماس فیزیکی مثل در آغوش گرفتن و بوسیدن احساس رضایتمندی می‌کند یا اینکه دوست دارد روش‌های جایگزینی مثل تأیید کلامی پدر و مادر یا وقت گذاشتن برای شنیدن حرف‌هایش و … درباره‌ی او بیشتر به کار رود. در دوره‌ی نوزادی، هیچ محدودیتی برای تماس فیزیکی از جمله بوسیدن وجود ندارد. برخلاف تئوری‌های گذشته که تأکید می‌کردند افزایش تماس فیزیکی مادر در این دوران موجب می‌شود کودک وابسته و غیرمستقل بار بیاید، امروزه به اثرات مثبت تماس فیزیکی و بوسیدن نوزاد بیشتر تأکید می‌شود. اما طبق تربیت اسلامی، وقتی بچه‌ها بزرگتر شدند باید در این زمینه دقت بیشتری شود. از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) روایت شده: «هر گاه یکی از شما بخواهد زنان محارم خود (غیر از همسر) را که به سن بلوغ رسیده‌اند ببوسد اشکالی ندارد. فقط سر یا بین دو چشمان او را ببوسد نه لب‌ها و گونه‌هایش را. در روانشناسی اسلامی برای پسران نیز می‌گویند جایز نیست مادر وقتی فرزندش به سن بلوغ رسید همانند کودکی خردسال او را در آغوش فشرده و ببوسد بلکه بهتر است دست در گردن او بیندازد یا با روش‌های دیگر به او ابراز محبت کند. با نگاهی به سیره‌ی معصومین و احادیث درباره‌ی بوسیدن درمی‌یابیم حتی در سنین نوجوانی و بزرگسالی نیز این عمل محبت‌آمیز نهی نشده و همچنان یکی از راه‌های ابراز علاقه‌ی پدر و مادر به فرزند است اما به گونه‌ای که هیجانات جنسی فرزند را تحریک نکند و مغایر با تربیت اسلامی نباشد.

۵- تربیت با چاشنی عاطفه

در میان فرزندان، معمولاً دخترها بیشتر به ابراز علاقه از طریق بوسیدن تمایل نشان می‌دهند. هر چند بوسیدن پسر نیز مانعی ندارد. اما پسرها دوست ندارند در جمع همسالان خود این گونه از طرف پدر و مادر مورد توجه قرار بگیرند چرا که به لحاظ اجتماعی نتیجه‌ی مثبتی برایشان به همراه ندارد و از طرف گروه همسالان فردی بیش از اندازه وابسته به مادر و خانواده تلقی می‌شود. معمولاً در دوره‌ی بلوغ پسران، می‌توان تماس فیزیکی همراه با کمی هیجان را جایگزین بوسیدن کرد. مثلاً دستش را هنگام مصافحه بفشارند یا محکم به پشت او بزنند. حتی گاهی اوقات گفتن جمله‌ی «چقدر مرد شده‌ای» تأثیر عاطفی بیشتری روی پسرهای نوجوان دارد تا بوسیدنشان. مسلماً مادران به خاطر عواطف و احساسات زنانه و حضور پررنگ‌تری که نسبت به پدران در خانه دارند، بیشتر ارتباط عاطفی و تماس فیزیکی از طریق بوسیدن فرزندان را به عهده دارند. اما در اسلام هیچ محدودیت و تفاوتی برای پدر و مادر در این رابطه در نظر گرفته نشده و چه بسا پدران به خاطر اینکه کمیت حضورشان در خانه محدودتر است باید کیفیت رابطه‌ی عاطفی خود را از طریق روش‌های مؤثر ابراز علاقه مثل بوسیدن بیشتر کنند. به همین خاطر سفارش شده وقتی پدر به خانه می‌آید، با همه‌ی اعضای خانواده مصافحه و روبوسی کند. در این میان دخترها به بوسیدن پدر و ارتباط عاطفی قوی با او محتاج‌ترند. هرچه پیوند و رابطه‌ی پدر و دختری از طریق تماس فیزیکی مناسب مثل بوسیدن قوی‌تر باشد، احتمال انحراف رفتاری و اخلاقی دختران در سنین نوجوانی به شدت کاهش پیدا می‌کند. چنانچه در سیره‌ی اهل بیت نیز بارها نقل شده که پیامبر اکرم دختر خود حضرت فاطمه‌ را می‌بوسید یا امیرالمؤمنین، حضرت زینب را در کودکی روی پای خود می‌نشاند و او را می‌بوسید. درباره‌ی رابطه‌ی امام حسین با دختران خردسال خود نیز چنین رفتار و سلوکی روایت شده.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:14:00 ق.ظ ]




آثار تربیتی بوسیدن فرزند از منظر اسلام چیست؟

نخستین بار که او را در آغوش مادر یا پدر می‌گذارند، همه‌ی محبت خود را با بوسه نثار طفلش می‌کند اما همین که دختر یا پسر کمی بزرگ‌تر شد شاید دلش برای بوسیدن فرزندش غنج برود اما هر کاری می‌کند نمی‌تواند مانند دوران کودکی فرزندش را بغل بگیرد و بدین وسیله محبتش را نشان دهد. حالا بماند پدر و مادرهایی که از این کار اکراه دارند و معتقدند بوسیدن بچه کار ناپسندی است و به قول معروف او را لوس و وابسته بار می‌آورد در حالی که با نگاهی به روایات و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام) دست‌‎مان می‌آید که همین عمل ساده چقدر می‌تواند محبت و مودت را میان پدر و مادر و فرزندان بیشتر کند

 

نخستین بار که او را در آغوش مادر یا پدر می‌گذارند، همه‌ی محبت خود را با بوسه نثار طفلش می‌کند اما همین که دختر یا پسر کمی بزرگ‌تر شد شاید دلش برای بوسیدن فرزندش غنج برود اما هر کاری می‌کند نمی‌تواند مانند دوران کودکی فرزندش را بغل بگیرد و بدین وسیله محبتش را نشان دهد. حالا بماند پدر و مادرهایی که از این کار اکراه دارند و معتقدند بوسیدن بچه کار ناپسندی است و به قول معروف او را لوس و وابسته بار می‌آورد در حالی که با نگاهی به روایات و سیره‌ی معصومین (علیهم السلام) دست‌‎مان می‌آید که همین عمل ساده چقدر می‌تواند محبت و مودت را میان پدر و مادر و فرزندان بیشتر کند و اصلاً یکی از اصول تربیتی ائمه همین بوسیدن فرزندان است. در این مطلب جنبه‌های مختلف این رفتار عاطفی را بررسی کرده‌ایم.

۱- راه‌های ابراز عشق

توجه و محبت دیدن از جانب پدر و مادر یکی از نیازهای فرزندان است. فرزندانی که در دوران کودکی، نوجوانی و حتی بزرگسالی مورد لطف و توجه والدین خود قرار می‌گیرند، بهتر می‌توانند عواطف و احساسات مثبت خود را با آدم‌های مهم زندگی‌شان یعنی پدر و مادر، همسر و فرزندان خود به اشتراک بگذارند. زیرا از محبت لبریز شده‌اند و آمادگی دارند با آنچه خود چشیده‌اند، کام اطرافیانشان را شیرین کنند و بالعکس کودکانی که کمتر مورد توجه بوده‌اند، از نظر هوش هیجانی و عاطفی و توانایی برقراری ارتباطات سالم و مفید با دیگران ضعف‌های زیادی دارند. راه‌های ابراز علاقه به فرزند متفاوت است. گری چاپمن روانشناس غربی کتابی به نام «پنج زبان عشق» نوشته و گفته: «زبان عشق آدم‌ها با یکدیگر متفاوت است. اگر زبان عشق انسان‌ها را نشناسیم و به آنها با روش دیگری محبت کنیم، مثل این است که در محضر استاد عالمی حاضر شویم اما زبان او را نفهمیم و طبیعی است که بهره‌ای از همکلام شدن با او نبرده‌ایم. چاپمن زبان عشق را به پنج دسته تقسیم می‌کند: ۱- تماس فیزیکی ۲٫ وقت گذاشتن ۳٫ خدمت کردن ۴٫ هدیه دادن.
۵٫ ابراز کلام تأییدآمیز.
در دوران نوزادی و کودکی مهم‌ترین نوع ابراز عشق تماس فیزیکی است. زیرا در این مرحله از زندگی، فرزند ارتباط کلامی محدودی دارد و علاوه بر آن مفاهیمی چون وقت گذاشتن، خدمت کردن و … را درک نمی‌کند. درباره‌ی اهمیت تماس فیزیکی برای کودکان و فرزندان خردسال، همین بس که روزی سلمان وارد خانه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دید که مشغول کارهای خانه است و امام حسین (علیه السلام) در حال گریه کردن. سلمان خواست امام حسین را در آغوش بگیرد تا حضرت فاطمه با خیالی آسوده به کارهای خانه رسیدگی کند اما حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود بچه به آغوش مادر محتاج‌تر است و از او خواست در کارهای خانه کمک کند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




۱۳ آبان چه روزی است؟ و چرا روز دانش آموز نامیده شد؟ در آخرین اخبار ۶ آبان ۱۳۹۶ چرا ۱۳ آبان روز دانش آموز نامیده شد ، تحقیق در مورد ۱۳ آبان ،مقاله ۱۳ آبان ، ۱۳ آبان چه روزی است ، تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ،تعداد شهدای ۱۳ آبان ۵۷ روز ۱۳ آبان که در تقویم به عنوان روز مبارزه با استکبار نام‌گذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است. تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، ۱۳ آبان ۱۳۵۷ که روز دانش‌آموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمی‌توان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر داده‌اند. تبعید امام خمینی به ترکیه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی حقی است که به اتباع بیگانه داده می‌شود و آنها را ازشمول قوانین کشور مصون ومستثنی می‌کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت میزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد. کاپیتولاسیون ریشه در استعمار دارد و کشورهای استعمارگران این قانون را به کشورهای ضعیف تحت‌ سلطه تحمیل می‌کردند؛ کاپیتولاسیون درایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس ازآن برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپیتولاسیون در سال ۱۳۰۶، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بین‌الملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید. هنوز بیش از ۳ دهه از الغای کاپیتولاسیون نمی‌گذشت که محمدرضا پهلوی احیاگر مجدد آن شد. کابینه اسدالله علم در سیزدهم مهر سال ۱۳۴۲، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنی‌بر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه قانونی در هیتت دولت تصویب کرد. چندی بعد این خبر به حضرت امام رسید و ایشان را به خروش و فریاد واداشت به طوری که در۴ آبان ۱۳۴۳ ایشان طی نطقی تاریخی به رسوایی این اقدام ننگین پرداختند. فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: « … دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛‌ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد…». رژیم که در طول دو سالی که امام قیام کرده بودند، نتوانسته بود با هیچ شیوه‌ای، ایشان را آرام کند، تنها یک راه پیش پای خود می‌دید و آن تبعید امام بود. در شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این سرآغار هجرتی بود که ۱۴ سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.: ۱۳ آبان چه روزی است؟ و چرا روز دانش آموز نامیده شد؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-08-13] [ 10:39:00 ق.ظ ]




آبان چه روزی است؟ و چرا روز دانش آموز نامیده شد؟ در آخرین اخبار ۶ آبان ۱۳۹۶ ۰ 7,308 بازدید چرا ۱۳ آبان روز دانش آموز نامیده شد ، تحقیق در مورد ۱۳ آبان ،مقاله ۱۳ آبان ، ۱۳ آبان چه روزی است ، تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ،تعداد شهدای ۱۳ آبان ۵۷ روز ۱۳ آبان که در تقویم به عنوان روز مبارزه با استکبار نام‌گذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است. تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، ۱۳ آبان ۱۳۵۷ که روز دانش‌آموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمی‌توان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر داده‌اند. تبعید امام خمینی به ترکیه ۱۳ آبان ۱۳۴۳ کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی حقی است که به اتباع بیگانه داده می‌شود و آنها را ازشمول قوانین کشور مصون ومستثنی می‌کند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت میزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد. کاپیتولاسیون ریشه در استعمار دارد و کشورهای استعمارگران این قانون را به کشورهای ضعیف تحت‌ سلطه تحمیل می‌کردند؛ کاپیتولاسیون درایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس ازآن برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپیتولاسیون در سال ۱۳۰۶، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بین‌الملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید. هنوز بیش از ۳ دهه از الغای کاپیتولاسیون نمی‌گذشت که محمدرضا پهلوی احیاگر مجدد آن شد. کابینه اسدالله علم در سیزدهم مهر سال ۱۳۴۲، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنی‌بر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه قانونی در هیتت دولت تصویب کرد. چندی بعد این خبر به حضرت امام رسید و ایشان را به خروش و فریاد واداشت به طوری که در۴ آبان ۱۳۴۳ ایشان طی نطقی تاریخی به رسوایی این اقدام ننگین پرداختند. فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود: « … دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگ‌های آمریکایی پست‌تر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می‌کنند؛‌ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد…». رژیم که در طول دو سالی که امام قیام کرده بودند، نتوانسته بود با هیچ شیوه‌ای، ایشان را آرام کند، تنها یک راه پیش پای خود می‌دید و آن تبعید امام بود. در شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حمله‌ور شدند ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این سرآغار هجرتی بود که ۱۴ سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.: ۱۳ آبان چه روزی است؟ و چرا روز دانش آموز نامیده شد؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:38:00 ق.ظ ]




سیری در تاریخ سوگواری سالار شهیدان

 


عزادارى و سوگوارى بر مظلومیت خاندان پیامبر عظیم الشأن اسلام علیهم السّلام بسیار دیرینه است و سابقه اى به درازاى تاریخ بشر دارد. فرشتگان و كرّوبیان و جنّ و انس بر مظلومیّت «آل اللّه» گریسته و مجالس عزا و گریه برپا كرده اند. حتى انبیاى گذشته هم اشكى ریزان و دلى سوزان و توسّل و توجّهى به خاندان عصمت و اسوه هاى شهادت داشته اند.


منابع تاریخى اعم از شیعه و سنی به وضوح این نكته را بیان نموده اند كه در تاریخ باشکوه اسلام نیز پیامبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله نخستین فردى بود كه از شهادت فرزندش حسین بن على علیهماالسلام خبر داد و براى مظلومیت وى اشك ریخت. چنانکه فرمود:

«اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُۆمنینَ لاتَبْرَدُ اَبَداً ؛ براى شهادت حسین، حرارت و گرمایى در دلهاى مۆمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود».

همچنین بنابر گواهى نخستین اسناد مكتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست. طبرى داستان عبور خاندان امام حسین علیه السلام توسط لشكریان یزید از مسیر قتلگاه و ذكر مصیبت آن مظلوم شهید را كه توسط خواهرش زینب کبری علیهاالسلام هنگام دیدن پیكر غرقه به خون و بى سر برادر بر زبان جاری شده، یادآور گردیده است.

پس از آن نیز سوگوارى سیدالشهدا علیه السلام و سایر قربانیان كربلا با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و شادمانى یزید را به مجلس عزا تبدیل كرد. احساسات و عواطف فراوان مردم از آن همه مظلومیت و ستمدیدگى غلیان مى كرد و به دو صورت عشق به اولاد حضرت حسین بن على علیهماالسلام و نفرت از دشمنان آنان و دستگاه حاكم اموى بروز مى نمود.

اما تنها عراق و شام نبود كه در غم از دست دادن اولاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و فاجعه عاشورا مى سوخت، بلكه خراسان در شرق نیز على رغم همه فعالیت هاى شدید فرهنگى و سیاسى امویان و سپس عباسیان و فشار وحشتناك نظامى و امنیتى آنان، آن فاجعه عظیم را از یاد نبرد و مظلومیت همه جانبه خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با تمام وجود درك نمود؛ مظلومیتى كه با رخداد عاشورا آغاز و با شهادت زیدبن على بن حسین علیهماالسلام در سال 122 و شهادت یحیى بن زید در سال 126 در خراسان ادامه یافت.

خطّ فكرى و سیاسى امامان شیعه علیهم السلام، همواره از سوى قدرتها، مورد تضییق و محدویت و انزواى تحمیلى قرار گرفته بود. در آن عصر خفقان، طرح خط امامان نوعى مبارزه سیاسى - اجتماعى بود و خطرها در پى داشت .طبیعى است كه در چنان شرایط، نوشتن و گفتن و سرودن و نشر تفكر و راه و خطّ آنان، از اسلوبهاى مۆثّر شیعه به حساب مى آمد

همان زید بن على و فرزندش یحیى كه مورد علاقه وافر خراسانیان بودند، به خونخواهى امام حسین علیه السلام و ادامه راه سرخ او قیام كردند و بیشترین بیدارى بخشى را با طرح شهادت و مظلومیت آن امام مظلوم و جنایت امویان در روز عاشورا داشتند. از این رو، مردم نیز شهادت امام حسین علیه السلام را گرامى مى داشتند و نسبت به حوادث ناگوار عاشورا اشك مى ریختند و آماده انقلاب عظیم و خونین بر امویان مى شدند كه سرانجام در سال 132 ق منجر به براندازى بنیاد امویان گردید، هرچند به احقاق حق اهل بیت علیهم السلام نینجامید.

مردم خراسان از اندك فرصت هاى پیش آمده سود جسته، براى خاندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سوگوارى مى كردند. اما با آمدن امام هشتم شیعه، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به خراسان، این احساسات و عواطف هدایت شد و عزادارى مردم با مبانى دینى و اهداف صحیح اسلامى هماهنگ گردید. امام رضا علیه السلام خود رهبریت عزاداران را به عهده گرفت. آن حضرت در دهه اول محرم به طور منظم و همه ساله در سوگ جدش امام حسین علیه السلام مى نشست.

دعبل خزاعى، از شاعران نامدار شیعه، مى گوید: خدمت مولایم امام رضا علیه السلام رسیدم، دیدم آن حضرت همراه اصحابش به سوگ نشسته است. آن بزرگوار با مشاهده من فرمود:

«اى دعبل مى خواهم شعرى بگویى؛ زیرا این روزها، ایام حزن و اندوه ما اهل بیت است و روزهاى سرور دشمنان، بخصوص بنى امیه است. اى دعبل، هركس بر مصیبت ما بگرید یا بگریاند اجرش با خداست. اى دعبل، هركس چشمش بر مصیبت ما اشك بریزد و بگرید همراه و در زمره ما محشور مى شود. اى دعبل، هركس بر مصیبت جدم حسین بگرید البته خدا گناهان او را مى آمرزد».

آن گاه دستور داد پرده اى میان ما و اهل حرم زدند و فرمود كه در پس پرده بنشینند و در مصیبت جدّ خود بگریند. در این هنگام به من فرمود: «اى دعبل! بر حسین علیه السلام مرثیه بخوان، مادامى كه تو زنده اى یاور و مدح كننده ما هستى؛ پس هرچه توانستى از یارى ما كوتاهى نكن… ».

آری، امامان معصوم علیهم السلام یاد و نام كربلا را از راه هاى مختلف و به مناسبت هاى گوناگون زنده نگه داشتند. اجراى سوگوارى از سوى آنان براى امام حسین علیه السلام، تشویق مردم به عزادارى و نوید پاداش فراوان اخروى و بركات دنیوى براى سوگوارى امام حسین علیه السلام، و تشویق همه جانبه و دادن صله به شاعران مسلمان براى بیان مصایب اهل بیت علیهم السلام، به ویژه رخداد عاشورا به زبان هنر و سرودن شعر، از جمله عوامل تداوم و گسترش عزادارى امام حسین علیه السلام در میان مسلمانان بود.

البته خطّ فكرى و سیاسى امامان شیعه علیهم السلام، همواره از سوى قدرتها، مورد تضییق و محدویت و انزواى تحمیلى قرار گرفته بود. در آن عصر خفقان، طرح خط امامان نوعى مبارزه سیاسى - اجتماعى بود و خطرها در پى داشت .طبیعى است كه در چنان شرایط، نوشتن و گفتن و سرودن و نشر تفكر و راه و خطّ آنان، از اسلوبهاى مۆثّر شیعه به حساب مى آمد و پیروان حق، با زبان و قلم و شعر و مرثیه و اشك و عزادارى، در احیاء امر ائمّه علیهم السلام و زنده نگهداشتن حماسه ها و بیان فضایلشان تلاش مى كردند. چراکه پرداختن به مظلومیّت اهل بیت علیهم السّلام در آن عصرِ «نتوانستن» ها، ابعادى از مسأله زنده نگهداشتن مشعل حق و دعوت به نور و ایمان بود.

به هر روی، عاشورا عواطف پاك مسلمانان را تحریك نمود و مردم، حتی بسیارى از اهل سنّت، نمى توانستند درباره داستان كربلا و سایر مظلومیت هاى خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بى تفاوت باشند. مورّخان نامى اهل سنت همچون ابن اثیر در الكامل فى التاریخ، ابوالفرج ابن جوزى در المنتظم و همو در الرد على المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزادارى شهادت امام حسین علیهم السّلام و یارانش پرداختند و گزارش هاى پیشینیان اهل سنت، از جمله طبرى، را نه تنها حفظ نمودند، بلكه بر تكمیل و تفصیل آن همت گماشتند.

عزادارى و مقتل نگارى به خوبى عظمت یاد جانفشانى هاى امام حسین علیه السلام را در میان مردم مسلمان از جمله اهل سنت نشان مى دهد که با وجود فشارهاى مختلف سیاسى و امنیتى نمى توانستند در مقابل عظمت عاشورا اشك نریزند و براى سالار شهیدان و یاران وى سوگوارى نكنند

این عزادارى و مقتل نگارى به خوبى عظمت یاد جانفشانى هاى امام حسین علیه السلام را در میان مردم مسلمان از جمله اهل سنت نشان مى دهد که با وجود فشارهاى مختلف سیاسى و امنیتى نمى توانستند در مقابل عظمت عاشورا اشك نریزند و براى سالار شهیدان و یاران وى سوگوارى نكنند.

بهرحال، برپایى مراسم سوگوارى براى ائمّه اطهار علیهم السلام و احیاى خاطره شكوهمند و الهام بخش حیات و جهاد و شهادتشان، همواره در تاریخ، جاودان، حركت آفرین و بیدارگر بوده است .جبهه هاى گرم ایران اسلامى در سالهاى دفاع مقدس، گویاترین و زنده ترین سندى است كه نشان مى دهد چگونه عشق عاشورایى و مراسم نوحه خوانى و اشك ریختن بر سیدالشهدا علیه السلام، محرّم را ماه پیروزى خون بر شمشیر مى سازد و اشك را به سلاحى كارى و مۆ ثّر تبدیل مى كند.

بنابراین شبهه آفرینی هاى كج فهمان یا مغرضان نسبت به مسأله گریستن و عزادارى و توسّل و اقامه مراسم و شعائر دینى در سوگ امامان مظلوم و شهید علیهم السلام جز از بى خبرى آنان از تعالیم اسلام و دستورها و سنتهاى پیامبر گرامی اسلام صلّى اللّه علیه و آله، نشأت نمى گیرد.(5)

آری، دلى كه به سالار شهیدان علیه السّلام و اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عشق دارد، بى شك در سوگ آنان مى گرید و با این گریه، مهر و علاقه درونى خود را به امام خویش نشان مى دهد چراکه گریه بر مظلوم كربلا تجدید بیعت با او و فرهنگ شهادت است و امضاى راه خونین شهیدان.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-08-10] [ 09:44:00 ق.ظ ]




داستانهایی از کودکی امام سجاد (علیه السلام)

کودکی در سفر

عبدالله مبارک در یکی از سالهایی که به سفر حج می رفت ، در میان راه ، کودک هفت یا هشت ساله ای را بدون توشه و مرکب دید . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسی بیابانها را پیموده ای ؟» . گفت : «با خدای متعال ». سخن کودک که نشانه ی نیکی مقام او بود ، در نظر عبدالله جالب بود . سپس درباره ی زاد و توشه اش پرسید. کودک پاسخ داد : «توشه ام تقوا و مرکبم ، پاهایم و مقصدم پیشگاه مولاست » . تعجب عبدالله بیشتر شد و بزرگی مقام و عظمت معنوی او بر وی آشکار گشت و بر آن شد که از نسب وی سئوال کند ، لذا از آن کودک پرسید : «از چه طایفه ای ؟» گفت : «از خاندان مطلب». از او خواست توضیح بیشتری بدهد. گفت : «هاشمی هستم » از او خواست تا بیشتر خود را معرفی کند. گفت : «از خاندان علی (علیه السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) هستم».

عبدالله که علاوه بر آگاهی یافتن به نسب آن کودک ، شاهد ادب و فن بیان آن کودک نیز بود ، از این رو در موردی شعری از او خواست . فورا شعری سرود : «ما آب دهندگان بر سر حوض کوثریم و وارد شوندگان به آن را سیراب می کنیم . هر کس رستگار شد ، به وسیله ما رستگار شد ، و هر کس توشه ای دوستی با ما باشد ، زیانی نمی بیند . هر کس ما را مسرور کند ، از ما مسرور خواهد شد ، و کسی که با ما بدی کند ، برای او بدی است و هر کس حق ما را غصب کند ، وعده گاه او روز قیامت است ». عبدالله از او جدا شد و دیگر او را ندید تا در مکه ، او را با حالتی غیر از وضع میان راه مشاهده کرد . او را دید که نشسته است و اطراف او عده ای جمع شده اند و از او سئوال می کنند. وقتی تحقیق کرد ، فهمید او امام زین العابدین (علیه السلام) است .(1)

صحابی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه واله) جابر بن عبدالله انصاری می گوید : در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه واله) نشسته بودم ، در حالی که امام حسین (علیه السلام) نیز در دامن آن حضرت بود و با او شوخی می کرد . فرمود : «ای جابر ، از این پسرم فرزندی به نام علی به دنیا می آید. وقتی که روز قیامت شود ، منادی ندا می دهد :سرور عابدان از جا برخیزد. پسر او از جا بر می خیزد. بعد از او نیز پسری به نام محمد(صلی الله علیه واله) متولد می شود که تو ای جابر ، اگر او را درک کردی ، سلام مرا به او برسان

معرفی جانشینان

وقتی علی (علیه السلام) در مسجد کوفه ضربت خورد ، امام حسن را به امامت معرفی کرد ، فرزندانش را به گواهی گرفت و به امام حسین (علیه السلام) فرمود : «تو پس از برادرت ، به امامت قیام می کنی.» بعد هم دست امام سجاد را که سه ساله بود ، گرفت و گفت : «تو را نیز رسول خدا (صلی الله علیه وآله) امر می کند که برای بعد از خود ، فرزندت محمد باقر (علیه السلام) را به امامت برگزینی . سلام من و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به او برسان.» (2)

 

شوخی

صحابی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) جابر بن عبدالله انصاری می گوید : در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشسته بودم ، در حالی که امام حسین (علیه السلام) نیز در دامن آن حضرت بود و با او شوخی می کرد . فرمود : «ای جابر ، از این پسرم فرزندی به نام علی به دنیا می آید. وقتی که روز قیامت شود ، منادی ندا می دهد : «سرور عابدان از جا برخیزد. پسر او از جا بر می خیزد. بعد از او نیز پسری به نام محمد (صلی الله علیه وآله) متولد می شود که تو ای جابر ، اگر او را درک کردی ، سلام مرا به او برسان .» (3)

 

جانشین

زهری می گوید در خدمت حضرت حسین (علیه السلام) بودم. ناگهان امام سجاد (علیه السلام) که خردسال بود ، وارد شد. امام حسین (علیه السلام) او را به سینه چسبانید و پیشانی اش را بوسید. من رو به امام حسین (علیه السلام) کرده عرض کردم : «یابن رسول الله ! پناه بر خدا ، اگر دستمان به تو نرسید ، به چه کسی مراجعه می کنیم ؟». امام حسین (علیه السلام) فرمود : «به این پسرم مراجعه کنید ، که او امام و پدر دیگر امامان است ».(4)

 

کناسه کوفه

ابوحمزه ثمالی می گوید : سالی یک بار در موسم حج ، خدمت امام سجاد (علیه السلام) می رسیدم . سالی خدمت آن حضرت رسیدم ، در حالی که کودکی را بر روی زانویش نشانده بود . وقتی من وارد شدم ، کودک از جا برخاست و می خواست از در خانه بیرون برود ، که پایش به در خورد و بر زمین افتاد و خون از صورت مبارکش جاری شد. امام سجاد (علیه السلام) با عجله جلو رفت و خون از سر و صورت او پاک کرد و فرمود : «تو را به خدا می سپارم و پناه به خدا ، از آن که تو را در کناسه به دار آویزند.»

ابوحمزه می گوید : عرض کردم : «کدام کناسه؟». فرمود : «کناسه کوفه . اگر تو پس از من زنده بمانی ، خواهی دید که این پسرم در ناحیه ی کوفه کشته اند و بعد از دفن قبر او را شکافته ، بدنش را در کناسه کوفه به دار می آویزند و بعد او را می سوزانند ». گفت : «فدایت شوم ، نام این پسر بچه چیست ؟ امام (علیه السلام) فرمود : «نام او زید است ».

زهری می گوید در خدمت حضرت حسین (علیه السلام) بودم. ناگهان امام سجاد(علیه السلام) که خردسال بود ، وارد شد. امام حسین (علیه السلام) او را به سینه چسبانید و پیشانی اش را بوسید. من رو به امام حسین(علیه السلام) کرده عرض کردم : «یابن رسول الله ! پناه بر خدا ، اگر دستمان به تو نرسید ، به چه کسی مراجعه می کنیم ؟». امام حسین(علیه السلام) فرمود : «به این پسرم مراجعه کنید ، که او امام و پدر دیگر امامان است

شکافنده علوم

جابر به در خانه امام زین العابدین (علیه السلام) آمد و در آنجا امام باقر (علیه السلام) را در میان جمعی از نوجوانان بنی هاشم دید.

با خود گفت راه رفتن او ، مانند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است و از نامش پرسید . گفت : «من محمد بن علی بن الحسین هستم». جابرگریست و گفت : «به خدا قسم ، تو شکافنده ی علوم هستی . پدر و مادرم فدایت ، نزدیک بیا» . جلو آمد . جابر پیراهن او را باز کرد و سینه اش را بوسید و گونه اش را بر آن نهاد و گفت : «از طرف جدت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به تو سلام می گویم . او به من امر کرده که با تو چنین کنم . جدت به من فرموده امید است زنده بمانی ، تا وقتی که فرزندی از فرزندانم را ملاقات کنی که نامش ، نام من است ، دانشها را می شکافد ، شکافتنی ، و تو باقی می مانی تا وقتی که بینا شوی و سپس بینایی ات بازخواهد گشت ». (5)

سپس جابر به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد : «از پدرت برای من اجازه ی ورود بگیر». امام باقر (علیه السلام) وارد شد و به پدر خود خبر داد که پیرمردی بر در خانه ایستاده و با من چنین و چنان کرد . امام سجاد (علیه السلام) فرمود : «او جابر انصاری است ». سپس فرمود : «آیا از میان بچه ها ، فقط با تو چنین کرد ؟» . فرمود : «بله » فرمود : «او قصد بدی ندارد ، اما آنچنان تو را معرفی کرده ، دشمنان را آماده ی قتل تو ساخته است ». سپس جابر به حضور امام سجاد (علیه السلام) رسید . (

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




شیوه برخورد باسخنان ناروا

 

روزى امام سجاد علیه السلام از منزل خارج شد، مردى به او برخورد کرد و حضرت را مورد بدگوئى قرار داد. غلامان و اطرافیان امام علیه السلام بسوى او رفتند تا وى را تنبیه کنند.

 

امام علیه السلام فرمود: را رها کنید آنگاه در برابر آن مرد جسور قرار گرفت و گفت : عیبهاى من که خداوند آنها را پوشانده است بیشتر از آن است که تو از آنها آگاه نشده اى . آیا نیازى دارى که آن را بر آورده سازم ؟


مردجسور خجالت زده شد. آنگاه امام علیه السلام عبائى که بر دوش او انداخت و دستور داد هزار درهم به او دادند. پس از این واقعه آن مرد همواره به امام علیه السلام مى گفت : شهادت مى دهم که تو از اولاد پیامبران هستى.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




جملات آموزنده از امام سجاد (ع)

حقّی که شکم بر تو دارد این است

که آن را ظرف چیزهای حرام

چه کم و چه زیاد

قرار ندهی و بلکه در چیزهای حلال هم صرفه جویی کنی

و به مقدار نیاز استفاده نمایی

سعادت و خوشبختی انسان

در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است

هر کس برای رضا و خوشنودی خداوند ازدواج نماید

و با خویشان خود صله رحم نماید،

خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند می گرداند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




قدم قدم پای علم.....التماس دعا از آنهایی که کربلا میرن
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ق.ظ ]




براگزاری مراسم تعزیه توسط فارغ التحصیلان مدرسه علمیه آبدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-08-09] [ 10:10:00 ق.ظ ]




راه برای ترک غیبت و سخن چینی


غیبت آسیب‌رسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیب‌های فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم. امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد می‌کنیم.
وقتی اول از مغزتان و بعد زبانتان استفاده کنید، از غیبت دور خواهید شد
از آنجاکه غیبت کردن معمولاً از یک گپ کوتاه شروع می‌شود، قبل از اینکه بفهمیم داریم غیبت می‌کنیم در آن گرفتار خواهیم شد. خیلی از آدمها از اینکه بقیه بفهمند آنها پشت سر کسی غیبت می‌کنند، واهمه دارند. بیشتر اوقات واقعاً منظور نداریم که پشت کسی حرف بزنیم اما اینکار را می‌کنیم چون از فکرمان استفاده نمی‌کنیم. اولین قدم برای ترک یک عادت بد از زندگیتان آگاه شدن از آن است. همین امروز، آگاهانه و بادقت به کلمات خودتان دقت کنید. سعی کنید قبل از اینکه کلمه‌ای بد درمورد کسی به زبان آورید، فکر کنید.

می‌توانید برای خودتان سیاست تحمل صفر اجرا کنید
اگر در یک صنعت یا تجارتی هستید، در نظر داشته باشید که در جلسه بعدی کاری درمورد موضوع غیبت کردن بحث کنید. وقتی کارمندانتان را وادار کنید که در مورد آسیب‌ها و ضررهای ناشی از غیبت کردن فکر کنند، از مشکلات و مسائل آتی جلوگیری خواهید کرد.
در غیبت شرکت نکنید
«فقط بگویید نه!» شعاری بود که بانو نانسی ریگان برای کاهش مصرف موادمخدر درمیان جوانان پیشنهاد داد. درمورد غیبت هم کاربرد دارد: فقط انجامش ندهید!
غیبت کردن به حداقل دو نفر نیاز دارد. یکی حرف می‌زند و دیگری تایید می‌کند. اگر قبول نکنید که یکی از طرفین این مکالمه باشید، این مکالمه انجام نخواهد شد.

ماشین غیبت را روی دور کند بیندازید
این ایده مطمئناً کار می‌کند. به سمت منبع بروید. مستقیماً با فرد موردنظر یا هدف غیبت حرف بزنید. وقتی کسی شروع به حرف زدن درمورد کسی دیگر می‌کند، پیشنهاد بدهید که با آن فرد تماس بگیرید و حرف‌هایتان را با او درمیان بگذارید. احتمالاً ۹۰ درصد کسانیکه قصد غیبت کردن از این پیشنهاد خواهند ترسید.
کسانیکه درمورد دیگران حرف می‌زنند دوست دارند ناشناس بمانند. اینها کسانی هستند که یادداشت‌ها و نامه‌های ناشناس درمورد شکایت از یک همکار برای رئیس می‌فرستند. آنها نظراتشان را با «به کسی نگو من این را به تو گفتم» شروع می‌کنند و شدیداً انکار می‌کنند که منبع شایعه‌پراکنی هستند. تنها چیزی که نمی‌خواهند این است که شناخته شوند. شما باید پیشنهاد دهید که اسم آنها را بخاطر حرفی که می‌زنند پیش کسان دیگر به زبان آورید و مطمئن باشید که سریع دست می‌کشند.
غیبت را با خوبی جایگزین کنید
همانطور که غیبت‌کننده‌ها دوست دارند ناشناس بمانند، خیلی‌ها هم عاشق موج اخبار بد و وحشت‌آور هستند. خیلی از افراد پرمشغله به دلایلی با اخبار خوب به اندازه اخبار بد هیجان‌زده نمی‌شوند.
شما می‌توانید از نظرات خوب، کلمات تشویق‌آمیز یا تحسین و تمجید برای خنثی کردن غیبت استفاده کنید. مثلاً وقتی مریم شروع به صحبت درمورد سارا می‌کند، شما بگویید، «میدونی واقعاً دوست ندارم این رو بشنوم. سارا واقعاً دختر خوبی است و دوست خیلی خوب من است.» یا غیبت را به طور کل نادیده بگیرید و بگویید، «میدونی چیه؟ من سارا رو دیدم، اون خیلی دختر خوب و مهربانیه!» از کلمات خوب بعنوان سپری درمقابل بدی استفاده کنید.
این نیازمند این است که به دنبال چیزهای خوب برای حرف زدن باشید. می‌دانید که نقاط خوب و مثبت در همه آدمها وجود دارد. حتی هیتلر هم عاشق حیوانات و هنر بود! اینکار عوارض جانبی مثبت و خوبی هم به دنبال دارد. وقتی روزتان را با خوب به جای بد شروع می‌کنید، زندگیتان را روشن‌تر می‌کنید. خوبی‌های زیادی در دنیا وجود دارد، فقط باید به دنبال آن باشید و درمورد آن حرف بزنید.
قانون طلایی را اعمال کنید
بعضی از خوانندگان ما افراد مذهبی نیستند. و خیلی از کسانیکه این مطلب را برایشان بفرستید هم ممکن است مذهبی نباشید. درواقع این مقاله اصلاً مقاله مذهبی نیست که غیبت را از دید مذهب بررسی کنید. اما قوانین اسلام و ادیان دیگر هم در این زمینه قابل اجرا است.
از دیدگاه دین، غیبت کردن گناهی مخرب است. درست مثل تاریکی که روشنی آن را از بین می‌برد، غیبت هم با مهربانی و ملاحظه از بین می‌رود.
سعی کنید محبت و مهربانی را در خانه و محل‌کارتان پراکنده کنید. اگر دوست داشتید این مقاله را برای کسانیکه که می‌دانید در دام غیبت گرفتار هستند، بفرستید تا به آنها برای از بین بردن این عادت ناپسند کمک کنید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-08-07] [ 11:16:00 ق.ظ ]




پاداش توبه


تلازم توبه و اصلاح گذشته

توبه و اصلاح اعمال گذشته، لازم و ملزوم يکديگرند. از اين رو قرآن کريم دو مقوله توبه و اصلاح عمل را در کنار يکديگر بيان فرموده و مکرراً در آيات مربوط به توبه مي فرمايد: خداوند توبه کساني را مي پذيرد که همراه با آن، گناه گذشته را نيز اصلاح کنند.

«لا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک يبدل الله سيئاتهم حسنات»(1)

مگر کسي که توبه کند و ايمان آورد و عمل شايسته انجام دهد، پس خداوند گناهانشان را تبديل به نيکي ها مي کند و خداوند همواره بسيار آمرزنده و مهربان است.
اساساً توبه و پشيماني واقعي از ارتکاب گناه، نوعي اصلاح عمل را نيز به دنبال خواهد داشت. بنابراين مي توان گفت: توبه بدون اصلاح عمکرد، توبه واقعي نيست. به عبارت روشنتر توبه حقيقي آن است که از پشيماني نسبت به کردار و گفتار گذشته سرچشمه گرفته باشد و به واسطه آن توبه، دل انسان از گذشته خود و اعمالي که مرتکب شده است، بلرزد. وقتي چنين لرزشي در دل انسان پديد آيد، به يقين آينده او نيز اصلاح خواهد شد. ولي توبه بدون پيشماني و اصلاح، توبه نيست.

اميرالمؤمنين «ع» روزي مشاهده کردند يک نفر در حال گفتن «استغفرالله » به صورت لقلقه ي زبان است و هيچ توجه باطني و احساس پشيماني ندارد. به او گفتند: «مادرت به عزايت بنشيند، مي داني استغفار چيست؟

استغفار درجه والا مقامان است و شش مرحله دارد:
اول: پشيماني از آنچه گذشت
دوم: تصميم به عدم بازگشت
سوم: پرداختن حقوق مردم آن گونه که خدا را پاک ديدار کني و چيزي بر عهده تو نباشد
چهارم: تمام واجب هاي ضايع ساخته را به جا آوري
پنجم: گوشتي که از حرام بر اندامت روييده، با اندوه فراوان آب کني، چنانکه پوست به استخوان چسبيده گوشت تازه برويد
ششم: رنج طاعت را به تن بچشاني همان گونه که شيريني گناه را به او چشانده بودي، پس آنگاه بگويي، استغفرالله!(2)

بنابر فرمايش اميرالمؤمنين «ع»، توبه بدون پشيماني از گذشته و توبه اي که تصميم به ترک معصيت ملازم آن نباشد، توبه نيست. ولي هنگامي که ندامت و تصميم واقعي بر اصلاح عمکرد، ضميمه ي آن شود، بر اساس وعده حتمي خداوند متعال در قرآن کريم، گناهان قبلي آمرزيده مي شود و توبه کننده بايد پس از آن به جبران گذشته بپردازد تا فرآيند توبه تکميل شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:14:00 ق.ظ ]




عواقب غیبت ازدیدگاه روایات

درحدیث ابوهریره است:

هرکه درحال حیات زندگی برادردینی گوشت بدن اورابخورد(غیبت ازاوکند)درآخرت گوشت مرده ی اورابه نزدش ارندوگویندازاین بخورهمچنان که درحال زنده بودن می خوردی به ناچارازان می خورد وفریاد می کشد وچهره وقیافه اش زشت می گردد.

امام صادق فرمودند:رسول خدافرمودند:هرکس به خدا وروز قیامت ایمان دارد نبایددرمجلسی بنشیند که درانجا امام وپیشوایی راناسازاگویند ویاازمسلمانی غیبت کنند.

رسول خدا(ص)فرمودند:بهشت بر3کس حرام است:برمنت گذارنده_برغیبت کننده_برشراب خوار

رسول خدا(ص)فرمودند:سخن چینی وغیبت ودروغگویی موجب عذاب قبر می شود.

امام صادق(ع)فرمودند:هرکه غیبت نکند وهرکس خشم نگیردوآنکه حسدنورزد بهشت برای اومقرراست.

قطب راوندی(ره)درکتاب لب اللباب ذکرکرده است که:رسول خدا(ص)فرمودند:من گروه هایی میشناسم که آتش دردهانشان وارد وازمقعه شان خارج می گردد ودرون ایشان صدای ان آتش مانند صدای سیل خروشان به گوش می رسد.عرض شد:ای رسول خدا(ص)آنهاچه کسانی هستند:فرمودند:غیبت کنندگان مردم.

امیرالمومنین (ع)فرمودند:هیچ مجلسی به وسیله ی غیبت کردن معمور وآبادنگشت جزآن که ازلحاظ دین ویران گردید پس گوش های خود راازشنیدن غیبت پاک نگه دارید زیراگوینده وشنونده ی غیبت هردودرگناه شریکند به تحقیق ازپیغمبرخدا(ص)شنیدم می فرمایند:غیبت خورشت سگان آتش است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:14:00 ق.ظ ]




عواقب غیبت ازدیدگاه روایات

درحدیث ابوهریره است:

هرکه درحال حیات زندگی برادردینی گوشت بدن اورابخورد(غیبت ازاوکند)درآخرت گوشت مرده ی اورابه نزدش ارندوگویندازاین بخورهمچنان که درحال زنده بودن می خوردی به ناچارازان می خورد وفریاد می کشد وچهره وقیافه اش زشت می گردد.

امام صادق فرمودند:رسول خدافرمودند:هرکس به خدا وروز قیامت ایمان دارد نبایددرمجلسی بنشیند که درانجا امام وپیشوایی راناسازاگویند ویاازمسلمانی غیبت کنند.

رسول خدا(ص)فرمودند:بهشت بر3کس حرام است:برمنت گذارنده_برغیبت کننده_برشراب خوار

رسول خدا(ص)فرمودند:سخن چینی وغیبت ودروغگویی موجب عذاب قبر می شود.

امام صادق(ع)فرمودند:هرکه غیبت نکند وهرکس خشم نگیردوآنکه حسدنورزد بهشت برای اومقرراست.

قطب راوندی(ره)درکتاب لب اللباب ذکرکرده است که:رسول خدا(ص)فرمودند:من گروه هایی میشناسم که آتش دردهانشان وارد وازمقعه شان خارج می گردد ودرون ایشان صدای ان آتش مانند صدای سیل خروشان به گوش می رسد.عرض شد:ای رسول خدا(ص)آنهاچه کسانی هستند:فرمودند:غیبت کنندگان مردم.

امیرالمومنین (ع)فرمودند:هیچ مجلسی به وسیله ی غیبت کردن معمور وآبادنگشت جزآن که ازلحاظ دین ویران گردید پس گوش های خود راازشنیدن غیبت پاک نگه دارید زیراگوینده وشنونده ی غیبت هردودرگناه شریکند به تحقیق ازپیغمبرخدا(ص)شنیدم می فرمایند:غیبت خورشت سگان آتش است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




راههایی برای ترک عادت غیبت کردن

راههایی برای ترک عادت غیبت کردن

چگونه از شر غیبت کردن خلاص شویم!!
غیبت آسیب*رسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیب*های فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم…..


امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد می*کنیم.
وقتی اول از مغزتان و بعد زبانتان استفاده کنید، از غیبت دور خواهید شد
از آنجاکه غیبت کردن معمولاً از یک گپ کوتاه شروع می*شود، قبل از اینکه بفهمیم داریم غیبت می*کنیم در آن گرفتار خواهیم شد. خیلی از آدمها از اینکه بقیه بفهمند آنها پشت سر کسی غیبت می*کنند، واهمه دارند. بیشتر اوقات واقعاً منظور نداریم که پشت کسی حرف بزنیم اما اینکار را می*کنیم چون از فکرمان استفاده نمی*کنیم. اولین قدم برای ترک یک عادت بد از زندگیتان آگاه شدن از آن است. همین امروز، آگاهانه و بادقت به کلمات خودتان دقت کنید. سعی کنید قبل از اینکه کلمه*ای بد درمورد کسی به زبان آورید، فکر کنید.

می*توانید برای خودتان سیاست تحمل صفر اجرا کنید
اگر در یک صنعت یا تجارتی هستید، در نظر داشته باشید که در جلسه بعدی کاری درمورد موضوع غیبت کردن بحث کنید. وقتی کارمندانتان را وادار کنید که در مورد آسیب*ها و ضررهای ناشی از غیبت کردن فکر کنند، از مشکلات و مسائل آتی جلوگیری خواهید کرد.
در غیبت شرکت نکنید
«فقط بگویید نه!» شعاری بود که بانو نانسی ریگان برای کاهش مصرف موادمخدر درمیان جوانان پیشنهاد داد. درمورد غیبت هم کاربرد دارد: فقط انجامش ندهید!
غیبت کردن به حداقل دو نفر نیاز دارد. یکی حرف می*زند و دیگری تایید می*کند. اگر قبول نکنید که یکی از طرفین این مکالمه باشید، این مکالمه انجام نخواهد شد.

ماشین غیبت را روی دور کند بیندازید
این ایده مطمئناً کار می*کند. به سمت منبع بروید. مستقیماً با فرد موردنظر یا هدف غیبت حرف بزنید. وقتی کسی شروع به حرف زدن درمورد کسی دیگر می*کند، پیشنهاد بدهید که با آن فرد تماس بگیرید و حرف*هایتان را با او درمیان بگذارید. احتمالاً ۹۰ درصد کسانیکه قصد غیبت کردن از این پیشنهاد خواهند ترسید.
کسانیکه درمورد دیگران حرف می*زنند دوست دارند ناشناس بمانند. اینها کسانی هستند که یادداشت*ها و نامه*های ناشناس درمورد شکایت از یک همکار برای رئیس می*فرستند. آنها نظراتشان را با «به کسی نگو من این را به تو گفتم» شروع می*کنند و شدیداً انکار می*کنند که منبع شایعه*پراکنی هستند. تنها چیزی که نمی*خواهند این است که شناخته شوند. شما باید پیشنهاد دهید که اسم آنها را بخاطر حرفی که می*زنند پیش کسان دیگر به زبان آورید و مطمئن باشید که سریع دست می*کشند.

غیبت را با خوبی جایگزین کنید
همانطور که غیبت*کننده*ها دوست دارند ناشناس بمانند، خیلی*ها هم عاشق موج اخبار بد و وحشت*آور هستند. خیلی از افراد پرمشغله به دلایلی با اخبار خوب به اندازه اخبار بد هیجان*زده نمی*شوند.
شما می*توانید از نظرات خوب، کلمات تشویق*آمیز یا تحسین و تمجید برای خنثی کردن غیبت استفاده کنید. مثلاً وقتی مریم شروع به صحبت درمورد سارا می*کند، شما بگویید، «میدونی واقعاً دوست ندارم این رو بشنوم. سارا واقعاً دختر خوبی است و دوست خیلی خوب من است.» یا غیبت را به طور کل نادیده بگیرید و بگویید، «میدونی چیه؟ من سارا رو دیدم، اون خیلی دختر خوب و مهربانیه!» از کلمات خوب بعنوان سپری درمقابل بدی استفاده کنید.
این نیازمند این است که به دنبال چیزهای خوب برای حرف زدن باشید. می*دانید که نقاط خوب و مثبت در همه آدمها وجود دارد. حتی هیتلر هم عاشق حیوانات و هنر بود! اینکار عوارض جانبی مثبت و خوبی هم به دنبال دارد.میگنا دات آی آر.وقتی روزتان را با خوب به جای بد شروع می*کنید، زندگیتان را روشن*تر می*کنید. خوبی*های زیادی در دنیا وجود دارد، فقط باید به دنبال آن باشید و درمورد آن حرف بزنید.

قانون طلایی را اعمال کنید
بعضی از خوانندگان ما افراد مذهبی نیستند. و خیلی از کسانیکه این مطلب را برایشان بفرستید هم ممکن است مذهبی نباشید. درواقع این مقاله اصلاً مقاله مذهبی نیست که غیبت را از دید مذهب بررسی کنید. اما قوانین اسلام و ادیان دیگر هم در این زمینه قابل اجرا است.
از دیدگاه دین، غیبت کردن گناهی مخرب است. درست مثل تاریکی که روشنی آن را از بین می*برد، غیبت هم با مهربانی و ملاحظه از بین می*رود.
سعی کنید محبت و مهربانی را در خانه و محل*کارتان پراکنده کنید. اگر دوست داشتید این مقاله را برای کسانیکه که می*دانید در دام غیبت گرفتار هستند، بفرستید تا به آنها برای از بین بردن این عادت ناپسند کمک کنید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ق.ظ ]




مبانی‌ حجاب‌


چرا زنان مسلمان‌ باید حجاب‌ داشته‌ باشند، درحالی‌كه‌ زنان كافر بدون‌ پوشش‌ و با خودآرایی‌در جامعه‌ حاضر می‌شوند؟ چرا دولتهای‌ غربی; ازجمله‌ فرانسه‌، با حجاب‌ زنان مسلمان‌ مخالفت‌می‌كنند؟ چرا بسیاری‌ از نظامهای‌ وابسته‌ به‌دیكتاتوری‌; مانند رژیم‌ پهلوی‌، با حجاب‌ زنان‌مخالفت‌ كردند؟ مگر اساس‌ و پایه‌ حكم‌ وجوب‌حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ چیست‌ كه‌ این‌ گونه‌ موردمخالفت‌ قرار می‌گیرد؟

احكام‌ اسلام‌ بر اساس‌ جلب‌ مصالح‌ و دفع‌مفاسد مبتنی‌ بر فطرت‌ پاك‌ انسان‌ و عدم‌ ضرراست‌. خالق‌ انسان‌ بهتر از هر نهاد یا منبعی‌ می‌داندكه‌ نیاز فطری‌ انسان‌ چیست‌; زیرا بدون‌ تردید اگرپروردگار را تنها علت‌ اصلی‌ پیدایش‌ عالم‌ هستی‌بدانیم‌، به‌ طور قطع‌ علم‌ و عدالت‌ آن‌ ذات‌بی‌همتا اقتضا دارد كه‌ منبع‌ اصلی‌ قانونگذاری‌ نیزبرای‌ رفتار و گفتار شخصی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ باشد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۸۹ساعت 17:53  توسط باربد  |  نظر بدهید


فلسفه حجاب

 

یکی از نکات اساسی که زمینه‌ای برای عمل به احکام است شناخت جایگاه هرچیز در نظام هستی است. البته در نظامی که خداوند متعال در جای جای آن دیده می‌شود و ارتباط اشیا و اعمال با خداوند بسیار مشهود است و با درک این ارتباط و حضور، بسیاری از مشکلات زندگی بشر حل می‌شود. «حق» به عنوان زیباترین و پسندیده‌ترین واژه آفرینش در تمامی ادیان و جوامع بشری مورد توجه قرار گرفته است و حقوق و ادای آنها فراتر از زمانها و مکانها واشخاص و ادیان است.

در واقع هر فردی از هر طبقه اجتماعی و از هر دین و ملیت، نسبت به ادای حقوق دیگران حساسیت نشان می‌دهد واین مطلب، حق و حقوق را فرازمانی و فرامکانی می‌کند. برخی از اندیشه‌گران و حکیمان بر این باورند که حجاب، حق‌الله است و در این‌باره می‌گویند: «حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد و نه مال شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش می‌باشد. همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد شد، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق‌الله مطرح است. لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم.

از اینکه قرآن می‌گوید: هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می‌شود عصمت زن حق‌الله است.»(۶) پر واضح است که آدمی نمی‌تواند حقوق الهی را کاملا ادا کند ولی با انجام برخی کارها می‌تواند رضایت الهی را به دست آورد. حضرت رسول‌(ص) می‌فرمایند: «حقوق خداوند متعال بزرگتر از آن است که توسط بندگان ادا شود و نعمت‌های خداوند بیشتر از آن است که به شمارش آید»(۷) و حضرت علی(ع) می‌فرماید: «خداوند بر بندگان حقی قرار داده و آن این است که او را اطاعت کنند.»(۸) اگرچه حق خدا بزرگ است و قابل ادا نیست ولی ادای وظایف و اطاعت از خداوند متعال به نوعی ادای حق محسوب می‌شود. حجاب که امر خداست و شارع مقدس به عنوان یکی از احکام ضروری دین آن را واجب کرده است باید حفظ شود.

حفظ این واجب الهی اطاعت از اوست و اطاعت از او حقی است که بر بندگان نهاده است و هر انسان باورمندی باید تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومی و… این حق و حد الهی را ادا کند. پس حکمت حجاب، سنجش میزان عبودیت واطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب می‌توانند اطاعت را که روح و پیام اصلی عبادات بشر است اثبات کنند و در زمره اطاعت‌کنندگان الهی قرار گیرند. بانوان به عنوان نیمی از جامعه اسلامی که در دامان خود انسان‌های پاک و برجسته می‌پرورانند، دارای حرمت واحترام ویژه‌ای می‌باشند. آنان معلمان عاطفه هستند و پیکره اجتماع، با محبت و تربیت آنها استوار خواهد ماند.

مفسران واندیشه‌گران بر این باور هستند که «قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می‌گوید، می‌فرماید: حجاب عبارت است از یک نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند. در قرآن علت و فلسفه حجاب را چنین ذکر می‌کند که: ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین، یعنی برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند، چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.»(۹)

با اندکی تدبر در آیات قرآن فلسفه حجاب را به گونه‌ای صریح می‌بینیم و می‌یابیم که احترام و حرمت زن، فلسفه حقیقی و یا یکی از فلسفه‌های حجاب است براستی اگر معرفت انسان به شریعت و تعالیم دینی بالا رفته و قرآن را که آئین‌نامه سعادت و کمال بشر است درک کند، به عظمت حجاب پی برده و می‌فهمد بدحجابی و بی‌حجابی ثمره عدم معرفت و شناخت حقیقی جایگاه زن در هستی است.

خداوند در آیه ۳۱ سوره نور حکم حجاب را به گونه‌ای صریح و آشکارا مطرح نموده و علاوه بر ظرافت‌های خاصی که در نوع پوشش زنان وجود دارد، اشخاص محرم را نیز ذکر می‌کند تا نامحرم‌ها بازشناسانده شوند و در پایان فلسفه پوشش بیان شده است که زینتها و زیبایی‌های زنان در مقابل نامحرم آشکار نشود، تا آنها مورد توجه نگاه‌های ناپاک قرار نگیرند و احترام آنان حفظ گردد. در آیه دیگر حرمت و شخصیت زن به عنوان فلسفه حجاب مطرح می‌شود: «ای پیامبر به زنان ودخترانت و زنان مومن بگو، پوشش خود را بر خود فرو پوشند.

این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.» (احزاب، آیه ۵۹) در این آیه زنان و دختران پیامبر و زنانی که همسر مردان مومن هستند از دیگر زنان جامعه آن روز جدا می‌شوند و حکم حجاب برای این زنان محترم آورده می‌شود. از ظاهر آیه می‌توان دریافت که حجاب به خاطر احترام و حرمت زنان بوده و مقام آنان به قدری والاست که باید از طریق حجاب شناخته شوند؛ مبادا مانند زنان کفار مورد اذیت و آزار قرار گیرند. این دسته از زنان به خاطر اعتقادات و باورهای دینی، دارای ارزش و مقامی افزون از دیگران هستند و حرمت آنها باید مورد شناسایی قرار گیرد.

مبانی‌ حجاب‌


چرا زنان مسلمان‌ باید حجاب‌ داشته‌ باشند، درحالی‌كه‌ زنان كافر بدون‌ پوشش‌ و با خودآرایی‌در جامعه‌ حاضر می‌شوند؟ چرا دولتهای‌ غربی; ازجمله‌ فرانسه‌، با حجاب‌ زنان مسلمان‌ مخالفت‌می‌كنند؟ چرا بسیاری‌ از نظامهای‌ وابسته‌ به‌دیكتاتوری‌; مانند رژیم‌ پهلوی‌، با حجاب‌ زنان‌مخالفت‌ كردند؟ مگر اساس‌ و پایه‌ حكم‌ وجوب‌حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ چیست‌ كه‌ این‌ گونه‌ موردمخالفت‌ قرار می‌گیرد؟

احكام‌ اسلام‌ بر اساس‌ جلب‌ مصالح‌ و دفع‌مفاسد مبتنی‌ بر فطرت‌ پاك‌ انسان‌ و عدم‌ ضرراست‌. خالق‌ انسان‌ بهتر از هر نهاد یا منبعی‌ می‌داندكه‌ نیاز فطری‌ انسان‌ چیست‌; زیرا بدون‌ تردید اگرپروردگار را تنها علت‌ اصلی‌ پیدایش‌ عالم‌ هستی‌بدانیم‌، به‌ طور قطع‌ علم‌ و عدالت‌ آن‌ ذات‌بی‌همتا اقتضا دارد كه‌ منبع‌ اصلی‌ قانونگذاری‌ نیزبرای‌ رفتار و گفتار شخصی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ باشد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۸۹ساعت 17:53  توسط باربد  |  نظر بدهید


فلسفه حجاب

 

یکی از نکات اساسی که زمینه‌ای برای عمل به احکام است شناخت جایگاه هرچیز در نظام هستی است. البته در نظامی که خداوند متعال در جای جای آن دیده می‌شود و ارتباط اشیا و اعمال با خداوند بسیار مشهود است و با درک این ارتباط و حضور، بسیاری از مشکلات زندگی بشر حل می‌شود. «حق» به عنوان زیباترین و پسندیده‌ترین واژه آفرینش در تمامی ادیان و جوامع بشری مورد توجه قرار گرفته است و حقوق و ادای آنها فراتر از زمانها و مکانها واشخاص و ادیان است.

در واقع هر فردی از هر طبقه اجتماعی و از هر دین و ملیت، نسبت به ادای حقوق دیگران حساسیت نشان می‌دهد واین مطلب، حق و حقوق را فرازمانی و فرامکانی می‌کند. برخی از اندیشه‌گران و حکیمان بر این باورند که حجاب، حق‌الله است و در این‌باره می‌گویند: «حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد و نه مال شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش می‌باشد. همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد شد، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق‌الله مطرح است. لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم.

از اینکه قرآن می‌گوید: هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می‌شود عصمت زن حق‌الله است.»(۶) پر واضح است که آدمی نمی‌تواند حقوق الهی را کاملا ادا کند ولی با انجام برخی کارها می‌تواند رضایت الهی را به دست آورد. حضرت رسول‌(ص) می‌فرمایند: «حقوق خداوند متعال بزرگتر از آن است که توسط بندگان ادا شود و نعمت‌های خداوند بیشتر از آن است که به شمارش آید»(۷) و حضرت علی(ع) می‌فرماید: «خداوند بر بندگان حقی قرار داده و آن این است که او را اطاعت کنند.»(۸) اگرچه حق خدا بزرگ است و قابل ادا نیست ولی ادای وظایف و اطاعت از خداوند متعال به نوعی ادای حق محسوب می‌شود. حجاب که امر خداست و شارع مقدس به عنوان یکی از احکام ضروری دین آن را واجب کرده است باید حفظ شود.

حفظ این واجب الهی اطاعت از اوست و اطاعت از او حقی است که بر بندگان نهاده است و هر انسان باورمندی باید تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومی و… این حق و حد الهی را ادا کند. پس حکمت حجاب، سنجش میزان عبودیت واطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب می‌توانند اطاعت را که روح و پیام اصلی عبادات بشر است اثبات کنند و در زمره اطاعت‌کنندگان الهی قرار گیرند. بانوان به عنوان نیمی از جامعه اسلامی که در دامان خود انسان‌های پاک و برجسته می‌پرورانند، دارای حرمت واحترام ویژه‌ای می‌باشند. آنان معلمان عاطفه هستند و پیکره اجتماع، با محبت و تربیت آنها استوار خواهد ماند.

مفسران واندیشه‌گران بر این باور هستند که «قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می‌گوید، می‌فرماید: حجاب عبارت است از یک نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند. در قرآن علت و فلسفه حجاب را چنین ذکر می‌کند که: ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین، یعنی برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند، چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.»(۹)

با اندکی تدبر در آیات قرآن فلسفه حجاب را به گونه‌ای صریح می‌بینیم و می‌یابیم که احترام و حرمت زن، فلسفه حقیقی و یا یکی از فلسفه‌های حجاب است براستی اگر معرفت انسان به شریعت و تعالیم دینی بالا رفته و قرآن را که آئین‌نامه سعادت و کمال بشر است درک کند، به عظمت حجاب پی برده و می‌فهمد بدحجابی و بی‌حجابی ثمره عدم معرفت و شناخت حقیقی جایگاه زن در هستی است.

خداوند در آیه ۳۱ سوره نور حکم حجاب را به گونه‌ای صریح و آشکارا مطرح نموده و علاوه بر ظرافت‌های خاصی که در نوع پوشش زنان وجود دارد، اشخاص محرم را نیز ذکر می‌کند تا نامحرم‌ها بازشناسانده شوند و در پایان فلسفه پوشش بیان شده است که زینتها و زیبایی‌های زنان در مقابل نامحرم آشکار نشود، تا آنها مورد توجه نگاه‌های ناپاک قرار نگیرند و احترام آنان حفظ گردد. در آیه دیگر حرمت و شخصیت زن به عنوان فلسفه حجاب مطرح می‌شود: «ای پیامبر به زنان ودخترانت و زنان مومن بگو، پوشش خود را بر خود فرو پوشند.

این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.» (احزاب، آیه ۵۹) در این آیه زنان و دختران پیامبر و زنانی که همسر مردان مومن هستند از دیگر زنان جامعه آن روز جدا می‌شوند و حکم حجاب برای این زنان محترم آورده می‌شود. از ظاهر آیه می‌توان دریافت که حجاب به خاطر احترام و حرمت زنان بوده و مقام آنان به قدری والاست که باید از طریق حجاب شناخته شوند؛ مبادا مانند زنان کفار مورد اذیت و آزار قرار گیرند. این دسته از زنان به خاطر اعتقادات و باورهای دینی، دارای ارزش و مقامی افزون از دیگران هستند و حرمت آنها باید مورد شناسایی قرار گیرد.

مبانی‌ حجاب‌

چرا زنان مسلمان‌ باید حجاب‌ داشته‌ باشند، درحالی‌كه‌ زنان كافر بدون‌ پوشش‌ و با خودآرایی‌در جامعه‌ حاضر می‌شوند؟ چرا دولتهای‌ غربی; ازجمله‌ فرانسه‌، با حجاب‌ زنان مسلمان‌ مخالفت‌می‌كنند؟ چرا بسیاری‌ از نظامهای‌ وابسته‌ به‌دیكتاتوری‌; مانند رژیم‌ پهلوی‌، با حجاب‌ زنان‌مخالفت‌ كردند؟ مگر اساس‌ و پایه‌ حكم‌ وجوب‌حجاب‌ زن‌ مسلمان‌ چیست‌ كه‌ این‌ گونه‌ موردمخالفت‌ قرار می‌گیرد؟

احكام‌ اسلام‌ بر اساس‌ جلب‌ مصالح‌ و دفع‌مفاسد مبتنی‌ بر فطرت‌ پاك‌ انسان‌ و عدم‌ ضرراست‌. خالق‌ انسان‌ بهتر از هر نهاد یا منبعی‌ می‌داندكه‌ نیاز فطری‌ انسان‌ چیست‌; زیرا بدون‌ تردید اگرپروردگار را تنها علت‌ اصلی‌ پیدایش‌ عالم‌ هستی‌بدانیم‌، به‌ طور قطع‌ علم‌ و عدالت‌ آن‌ ذات‌بی‌همتا اقتضا دارد كه‌ منبع‌ اصلی‌ قانونگذاری‌ نیزبرای‌ رفتار و گفتار شخصی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ باشد.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم دی ۱۳۸۹ساعت 17:53 توسط باربد | نظر بدهید
________________________________________
فلسفه حجاب

یکی از نکات اساسی که زمینه‌ای برای عمل به احکام است شناخت جایگاه هرچیز در نظام هستی است. البته در نظامی که خداوند متعال در جای جای آن دیده می‌شود و ارتباط اشیا و اعمال با خداوند بسیار مشهود است و با درک این ارتباط و حضور، بسیاری از مشکلات زندگی بشر حل می‌شود. «حق» به عنوان زیباترین و پسندیده‌ترین واژه آفرینش در تمامی ادیان و جوامع بشری مورد توجه قرار گرفته است و حقوق و ادای آنها فراتر از زمانها و مکانها واشخاص و ادیان است.
در واقع هر فردی از هر طبقه اجتماعی و از هر دین و ملیت، نسبت به ادای حقوق دیگران حساسیت نشان می‌دهد واین مطلب، حق و حقوق را فرازمانی و فرامکانی می‌کند. برخی از اندیشه‌گران و حکیمان بر این باورند که حجاب، حق‌الله است و در این‌باره می‌گویند: «حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد و نه مال شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش می‌باشد. همه اینها اگر رضایت بدهند، قرآن راضی نخواهد شد، چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق‌الله مطرح است. لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم.
از اینکه قرآن می‌گوید: هر گروهی، اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می‌شود عصمت زن حق‌الله است.»(۶) پر واضح است که آدمی نمی‌تواند حقوق الهی را کاملا ادا کند ولی با انجام برخی کارها می‌تواند رضایت الهی را به دست آورد. حضرت رسول‌(ص) می‌فرمایند: «حقوق خداوند متعال بزرگتر از آن است که توسط بندگان ادا شود و نعمت‌های خداوند بیشتر از آن است که به شمارش آید»(۷) و حضرت علی(ع) می‌فرماید: «خداوند بر بندگان حقی قرار داده و آن این است که او را اطاعت کنند.»(۸) اگرچه حق خدا بزرگ است و قابل ادا نیست ولی ادای وظایف و اطاعت از خداوند متعال به نوعی ادای حق محسوب می‌شود. حجاب که امر خداست و شارع مقدس به عنوان یکی از احکام ضروری دین آن را واجب کرده است باید حفظ شود.
حفظ این واجب الهی اطاعت از اوست و اطاعت از او حقی است که بر بندگان نهاده است و هر انسان باورمندی باید تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومی و… این حق و حد الهی را ادا کند. پس حکمت حجاب، سنجش میزان عبودیت واطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب می‌توانند اطاعت را که روح و پیام اصلی عبادات بشر است اثبات کنند و در زمره اطاعت‌کنندگان الهی قرار گیرند. بانوان به عنوان نیمی از جامعه اسلامی که در دامان خود انسان‌های پاک و برجسته می‌پرورانند، دارای حرمت واحترام ویژه‌ای می‌باشند. آنان معلمان عاطفه هستند و پیکره اجتماع، با محبت و تربیت آنها استوار خواهد ماند.
مفسران واندیشه‌گران بر این باور هستند که «قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می‌گوید، می‌فرماید: حجاب عبارت است از یک نحوه احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند. در قرآن علت و فلسفه حجاب را چنین ذکر می‌کند که: ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین، یعنی برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند، چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.»(۹)
با اندکی تدبر در آیات قرآن فلسفه حجاب را به گونه‌ای صریح می‌بینیم و می‌یابیم که احترام و حرمت زن، فلسفه حقیقی و یا یکی از فلسفه‌های حجاب است براستی اگر معرفت انسان به شریعت و تعالیم دینی بالا رفته و قرآن را که آئین‌نامه سعادت و کمال بشر است درک کند، به عظمت حجاب پی برده و می‌فهمد بدحجابی و بی‌حجابی ثمره عدم معرفت و شناخت حقیقی جایگاه زن در هستی است.
خداوند در آیه ۳۱ سوره نور حکم حجاب را به گونه‌ای صریح و آشکارا مطرح نموده و علاوه بر ظرافت‌های خاصی که در نوع پوشش زنان وجود دارد، اشخاص محرم را نیز ذکر می‌کند تا نامحرم‌ها بازشناسانده شوند و در پایان فلسفه پوشش بیان شده است که زینتها و زیبایی‌های زنان در مقابل نامحرم آشکار نشود، تا آنها مورد توجه نگاه‌های ناپاک قرار نگیرند و احترام آنان حفظ گردد. در آیه دیگر حرمت و شخصیت زن به عنوان فلسفه حجاب مطرح می‌شود: «ای پیامبر به زنان ودخترانت و زنان مومن بگو، پوشش خود را بر خود فرو پوشند.
این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.» (احزاب، آیه ۵۹) در این آیه زنان و دختران پیامبر و زنانی که همسر مردان مومن هستند از دیگر زنان جامعه آن روز جدا می‌شوند و حکم حجاب برای این زنان محترم آورده می‌شود. از ظاهر آیه می‌توان دریافت که حجاب به خاطر احترام و حرمت زنان بوده و مقام آنان به قدری والاست که باید از طریق حجاب شناخته شوند؛ مبادا مانند زنان کفار مورد اذیت و آزار قرار گیرند. این دسته از زنان به خاطر اعتقادات و باورهای دینی، دارای ارزش و مقامی افزون از دیگران هستند و حرمت آنها باید مورد شناسایی قرار گیرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-08-06] [ 08:26:00 ق.ظ ]




حجاب وعفاف

 

حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه بـشرى و بـویژه جوامع اسلامى مطرح اسـت. همواره این دو واژه در کنار هم بـه کار بـرده مى شوند و در نگاه اول بـه نظر مىآید هر دو بـه یک معنا بـاشند, اما با جستجو در متون دینى و فرهنگنامه ها بـه نکته قابـل توجهى مى رسیم و آن تفاوت این دو واژه است.  

در بـرخى کتـب لغت حجاب را این گونه تـعریف کرده اند: الحجاب: المنع من الـوصـول; حـجـاب یعـنى آنچـه مانع رسـیدن مى شـود.

برخى گفته اند: حجب و حجاب هر دو مصدر و بـه معناى پنهان کردن و منع از دخول است.(و به عنوان شاهد آیه شریفه ((و من بـیننا و بینک حجاب)) را ذکر کرده اند.  

در دیگر کتـابـهاى لغت حجـاب را بـه معناى ((پـرده)) آورده و نوشته اند: امرإه محجوبـه(محجبـه); زنى که پوشانیده است خود را به پوشاندنى. 

بـا تـوجه بـه معانى ذکرشده درمى یابـیم حجاب امرى ظاهرى و در ارتبـاط بـا جسم است, اگر چه این پـوشش بـرخاسته از اعتقادات و باورهاى درونى افراد است, ولى ظهور در نشئه مادى و طبیعى دارد; یعنى پوشش ظاهرى افراد و بـویژه زنان را حجاب مى گویند, که مانع از نگاه نامحرم به آنان مى شود.  

عفاف نیز داراى معانى گوناگونى است, که در مجموع تعریف کاملى را بـه ما خـواهد داد. راغـب اصـفـهانى در ((مفـردات القـرآن)) مى نویسد: العفه حصول حاله للنفس تـمتـنع بـها عن غلبـه الشهوه; عفت حالتى درونى و نفسـانى اسـت که تـوسـط آن از غلبـه شهوت جلوگیرى مى شود.  

البته قابـل ذکر است که در قرآن کریم از واژه عفت در دو معنا استفاده شده است; گاه بـه معناى خودنگهدارى و پـاکدامنى است که در مورد برخى افـراد آمده اسـت, مانند; و ان یسـتـعـفـفـن خـیر لهنو: ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا.  

در ادامه تـوضیح بـیشتـرى در بـاره این آیات خـواهد آمد. گاه ((عفت)) به معناى قناعت آمده و مسایل مالى مورد نظر است, نظیر; و من کان غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیإکل بالمعروف; و آن کس که توانگر است, باید(از گرفتـن اجرت و سرپـرستـى)خوددارى کند و آنکه تهیدست است, مطابق عرف بخورد.  

آنچـه در این مقاله مورد نظر ما اسـت, مفهوم اولى اسـت; یعنى خودنگهدارى از شهوت و مسایل جـنسى; اگر چه مى تـوان بـراى هر دو معنا واژه عفت را آورد و ضررى به مفهوم آن نمى خورد.  

دیگر کتب لغت نیز آورده اند: تعفف(عفت داشتن): نگاه داشتن نفس از انجام حرام و درخواست از مردم است.

 برخى از لغت شناسان, عفت را بـه معناى ((ترک شهوات و پاکى خوى و جسم)) آورده اند.  

از مجموع معانى ذکرشده براى حجاب و عفاف مى تـوان نتـیجه گرفت که عفاف نوعى حجـاب درونى است که انسان را از گناه بـازمى دارد.  

حفظ چشم, گوش, قلب و تمامى اعضا و جوارح از هر گونه خطا و گناه عفاف است که حاصل این عفت و حجـاب درونى, پـوشش ظاهرى است. بـه تـعبـیرى لطیف تـر; حـجـاب میوه عفاف اسـت و عفاف ریشـه حـجـاب. بـرخى افراد ممکن است حجـاب ظاهرى داشتـه بـاشند, ولى عفاف و طهارت باطنى را در خویش ایجاد نکرده بـاشند. این گروه, از حجاب تنها پوسته اى و ظاهرى بى معنا دارند, و از سوى دیگر کسانى هستند که ادعاى عفاف کرده و با تعابیرى همچون; من قلب پاکى دارم, خدا با قلبها کار دارد, آدم باید چشمش پاک باشد و … خود را سرگرم کرده و مصداق ((لیفجر امامه)) مى شوند. انسانهایى چنین باید در قاموس اندیشه خود نکته اى اساسى را بـنگارند و آن این است که درون پاک, بیرونى پاک مى پروراند و هرگز قلب پاک موجب بارور شدن میوه ناپاکى به نام بى حجابى و بدحجابى نخواهد شد.  

امام خـمینى, پـیامآور ارزشهاى الهى, در بـاره حـجـاب و عفاف مى فرماید: ((توجه داشته باشید که حجابى که اسلام قرار داده است, بـراى حفظ ارزشهاى شماست. هر چه را که خدا دستـور فرموده است ـ چه براى مرد و چه براى زن ـ بـراى این است که آن ارزشهاى واقعى که اینها دارند و ممکن است به واسطه وسوسه هاى شیطانى یا دستهاى فاسد استـعمار پـایمال شـوند, این ارزشـها زنده بـشوند

زنان چون مظهر جمال خداوند هستند و همینطور به این دلیل است که میل به خود نمایی و خود آرایی دارند، پوشش در اسلام به آنها اختصاص یافته است و برای مردان هم مسئله کنترل نگاه بیان شده است.

اما در فلسفه پوشش در اسلام به آرامش روانی نیز توجه شده است که در اثر وجود حجاب و عفاف در زنان این آرامش برای جامعه به ارمغان می آید. در صورت عدم آن و از بین رفتن حریم میان زن و مرد هیجانها و التهابهای جنسی افزایش می یابد و باعث می شود که جامعه آرامش خود را از دست بدهد و دچار تزلزل شده و افراد آن به بیماری های روحی مبتلا شوند، این با توجه به روح سرکش و غریزه اشباع نشدنی انسان قابل درک است.

جنبه دیگر فلسفه پوشش جنبه خانوادگی است که به استحکام پیوند خانوادگی برمی گردد، این کاملا واضح است که زن اگر زیبایی های خود را در خانه و برای همسر خود محدود کند هم به تقویت بنیان خانواده ی خود کمک می کند و هم به آرامش روانی جامعه و جلوگیری از ایجاد فساد در آن، با رواج یافتن التذاذهای جنسی در سطح جامعه و بیرون از محیط خانه باعث آسیب های اجتماعی از جمله گریز جوانان از ازدواج می شود.

جنبه اجتماعی حجاب به استواری اجتماع مربوط می شود. همانطور که در مورد قبلی مطرح کردیم کشیده شدن التذاذهای جنسی از محیط خانه به اجتماع علاوه بر بروز آسیب های اجتماعی متفاوت، باعث تضعیف نیروی کار و فعالیت جامعه می شود

شهید مطهری در این باره می فرمایند که بر عکس آنچه که مخالفین حجاب خرده گیری کرده اند و گفته اند: ((حجاب موجب فلج کردن نیمی از افراد اجتماع است)) بی حجابی و ترویج روابط آزاد جنسی موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع است. و این کاملا در کشورهای غربی معلوم است و چه رسوایی هایی که در اینباره در این جوامع پیش آمده و می آید.

و بالاخره آخرین جنبه که  بالا بردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او است موجب ارزش و احترام زن میگردد، زنان هر چقدر که در جامعه و در رفتارشان با نامحرمان عفیف تر و با وقار تر باشند بر ارزششان افزوده می شود و احترامشان بیشتر می شود و مردان اجازه هر نوع برخوردی با آنان را به خود نمی دهند.

حال غرب با توجه به حجاب و اهمیت آن در سلامت جوامع اسلامی سالهاست که درصدد ضربه زدن به آن درآمده تا بتواند از طریق آن به پاکی زنان ضربه وارد کند و از طریق این ضربه است به راحتی می تواند به تمامی جامعه آسیب زند و به سمت نیل باهداف خود پیش برود

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:56:00 ق.ظ ]





تلاش‏هاي سياسي و اجتماعي حضرت زهرا(س)
حضرت زهرا(س) در عين آن که حجاب کامل را رعايت مي‏کرد، حجاب را پرده‏نشيني و انزواي زنان نمي‏دانست، بلکه شواهد بسياري وجود دارد که آن حضرت حجاب را هرگز دست و پاگير و مانع تلاش‏هاي اجتماعي و سياسي نمي‏دانست. از اين رو، در عرصه‏هاي مختلف اجتماعي و سياسي شرکت فعّال داشت.
محدّثين نقل مي‏کنند: شخص پيامبر(ص) دست فاطمه(س) را گرفت، و به ميان مردم آمد و خطاب به مردم فرمود: «هر کس که فاطمه(س) را شناخت که شناخت، و هر کس که او را نشناخته بداند که فاطمه(س) دختر محمّد(ص) است. او پاره تن من است. او قلب و جان من است. هر کس او را بيازارد مرا آزرده، و هر کس مرا بيازارد، قطعا خدا را آزرده است» بنابراين، حجاب در سيره فاطمه(س) پرده نشيني نيست.
 در مکّه قبل از هجرت، مشرکان به تحريک ابوجهل به پيامبر(ص) آزار مي‏رساندند، يکي از آنها به نام «ابن زبعري» شکمبه گوسفندي را برداشت، و به طرف پيامبر(ص) انداخت، به طوري که سر و صورت آن حضرت را آلوده نمود، ابوطالب(ع) به دفاع از آن حضرت پرداخت،
* پوشش زن در اسلام اين است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن و موي خود را بپوشاند، و به جلوه‏گري و خودنمايي نپردازد، آيات مربوطه همين معني را ذکر مي‏کند، و فتواي فقهاء هم مؤيّد همين مطلب است».
در اين هنگام حضرت زهرا(س) که در آن وقت خردسال بود با آب نزد پدر آمد، و سر و صورت آن حضرت را شست و شو داد.8

اين ترتيب نتيجه مي‏گيريم، حضرت زهرا(س) در عين آن كه در همايش پرشكوه و پرجنجال شركت نمود، همه نمادهاي حريم حجاب و عفاف را رعايت نموده است.

بشارت هاي خدا به زنان عفيف
امام جعفر صادق(ع) : اگر زن عفت داشته باشد به دنيا مي ارزد وگرنه به خاک هم نمي ارزد.
پيامبر اکرم (ص) : … زني که براي حفظ غيرت ، استقامت ورزيده و براي خدا وظيفه خود را بخوبي انجام داد ، خدا پاداش شهيد را به او خواهد داد.
پيامبر اکرم (ص) : پروردگارا زناني که خود را خود را پوشيده نگه مي دارند مشمول رحمت و غفران خود بگردان.
پيامبر اکرم (ص) : شرف مقنعه اي که زن بر سر دارد از دنيا و آنچه در آن است ارزندا تر مي باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:54:00 ق.ظ ]




حجاب از ديدگاه حضرت زهرا(س)

آن بانوي بسيار بزرگ جهان، با اين که حريم عفاف و حجاب را به طور کامل رعايت مي‏کرد، در عين حال، در بحراني‏ترين حوادث سياسي و اجتماعي، حضور و ظهور داشت.
روزي مرد نابينايي با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانيد، پيامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسيد: «با اين که اين مرد نابيناست و تو را نمي‏بيند، چرا خود را پوشاندي»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمي‏بيند، من که او را مي‏بينم، وانگهي او بو را استشمام مي‏کند». پيامبر(ص) (به نشانه تأييد شيوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّي؛4 گواهي مي‏دهم که تو پاره تن من هستي».
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: روزي همراه گروهي در محضر رسول خدا(ص) نشسته بوديم. آن حضرت به ما رو کرد و فرمود: «بهترين کار براي زنان چيست؟» هيچ کدام از حاضران نتوانستند جواب صحيح بدهند. هنگامي که متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همين موضوع را از حضرت زهرا(س) پرسيدم، و ماجراي سؤال پيامبر(ص) و پاسخ صحيح ندادن اصحاب را براي حضرت زهرا(س) تعريف کردم، و گفتم هيچ يک از ما نتوانستيم پاسخ صحيح بدهيم. حضرت زهرا(س) فرمود: ولي من پاسخ به اين سؤال را مي‏دانم، و آن اين است که: «خَيْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لايَرِينَ الرِّجالَ وَلايَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
* حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است.
من به محضر رسول خدا(ص) بازگشتم و عرض کردم: «اي رسول خدا! از ما پرسيدي که چه کار براي زنان برتر است، پاسخش اين است که برترين کار براي زنان اين است که آنها مردان نامحرم را نبينند، و مردان نامحرم آنها را نبينند».
پيامبر(ص) فرمود: «چه کسي به تو چنين خبر داد، تو که اين‏جا بودي و پاسخي نگفتي؟» علي(ع) عرض کرد: «فاطمه(س) چنين فرمود».
پيامبر(ص) از اين پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه(س) را پسنديد و به نشانه تأييد او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّي؛5 همانا فاطمه، پاره تن من است».
نيز روايت شده: روزي جابر بن عبدالله انصاري همراه رسول خدا(ص) به سوي خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتي که به در خانه رسيدند، پيامبر(ص) اجازه ورود طلبيد. فاطمه(س) اجازه داد، پيامبر(ص) فرمود: شخصي همراه من است، آيا اجازه هست با او وارد خانه شويم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «اي رسول خدا «قِناع» (يعني مقنعه و روسري) ندارم.» پيامبر(ص) فرمود: «يا فاطِمَةُ خُذِي فَضْلَ مَلْحَفَتِک فَقِنِعِي بِهِ رأسَکِ؛ اي فاطمه! زيادي لباس بلند روپوش خود را بگير و سرت را با آن بپوشان».
حضرت فاطمه(س) همين کار را کرد، آن گاه پيامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]




حجاب حضرت فاطمه(س)
حضرت زهرا سلام الله عليها يك افتخار است براي همه عالم، نه فقط براي شيعه، نه فقط براي عالم اسلام، نه فقط براي ائمه طاهرين (ع)، بلكه آن حضرت براي پدر بزرگوارش نيز مايه سربلندي و افتخار به شمار مي‌رود. پيامبر اكرم (ص) به اين بانو خيلي افتخار مي‌كردند و بارها مي‌فرمودند كه خودم و پدر و مادرم به فداي تو. افتخار پيغمبر اكرم (ص) خيلي معنا دارد؛ حضرت زهرا (س) از نظر حسب و نسب داراي درجات رفيعي بوده است. شما نمي‌توانيد يك خانمي پيدا كنيد كه اين قدر از نظر نسب، والا و نوراني باشد. ايشان پدري دارد مثل پيامبر اكرم كه خاتم الانبياء بود. پيغمبري كه همه پيامبران به وجود او افتخار مي‌كردند، وجود مباركي كه خود خداوند متعال به او افتخار مي‌كند و نظيرش در عالم وجود نيامده و نخواهد آمد. حضرت صديقه طاهره مادري دارد مانند حضرت خديجه كه در مورد ايشان هم بايد بگوييم يك افتخار براي همه انسانها و مخصوصاً براي تمامي خانمها مي‌باشد. در باره حضرت خديجه همين مقدار بس كه پيغمبر اكرم مي‌فرمودند: پيروزي اسلام، مرهون خديجه است. همسر حضرت زهرا (س) نيز اميرالمومنين علي (ع) است كه پيامبر گرامي (ص) فرمودند: زهرا جان اگر علي نبود، كفوي براي تو در عالم وجود يافت نمي‌شد. و اگر تو نبودي كفوي براي علي در عالم نبود. حضرت فاطمه زهرا از لحاظ فرزند نيز فرزنداني نظير امام حسن و امام حسين و حضرت زينب و ام كلثوم سلام الله عليهم را تحويل عالم بشريت داده‌اند. اسلام مرهون مجاهدتها و تلاشهاي فرزندان گرامي حضرت زهراست. شهادت امام حسين (ع) اسلام را بيمه كرد و مجاهدت حضرت زينب(س)، شهادت آن حضرت را جهانگير كرد. حضرت زينب با آن شهامت مثال زدني در مقابل دشمن گفت: «‌ثكلتك امك يابن مرجانه ما رأيت الا جميلا». نظير چنين فرزنداني را در عالم كسي نداشته و نخواهد داشت. اما اولاد حضرت زهرا سلام الله عليها منحصر به اين چهار بزرگوار نيست، بلكه دوازده امام از نسل حضرت زهرا به وجود آمدند كه بارها پيغمبر اكرم به اين موضوع افتخار مي‌كردند. از همان وقتي كه امام حسين طفلي كوچك بود، پيامبر اكرم او را در دامن مي‌نشاندند و مي‌فرمودند: «يا حسين التاسع من ولدك هو القائم بالحق به يملأ الله الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جورا» يعني حسينم، نهم از فرزندان تو امام زمان است كه به دستش پرچم اسلام روي كره زمين افراشته مي‌شود. آنكه عدالت اجتماعيِ سرتاسري مي‌آ ورد. آن كه ظلم جهاني را ريشه كن مي‌كند و بالاخره آن كه اسلام را جهاني مي‌كند و مي‌گويد «انّ في إبنه رسول الله لي اسوه حسنه» يعني سرمشق من در حكومت، زهراي مرضيه است. آن امامي كه اسلام را جهاني مي‌كند و مي‌فرمايد كه «‌نحن حجج الله علي خلقه و فاطمه حجه علينا» يعني ما دوازده امام حجت براي مردم هستيم و زهرا (س) حجت براي ما است. درك كردن معناي اين گونه روايات سخت است، اين گونه روايات حيران كننده است و انسان با غور در اين مطالب پي به جهل خود مي‌برد.
نكته مهم كه تذكر آن در اين مجال ضروري است اينكه، شناخت ما نسبت به نعمت بزرگي همچون وجود مبارك حضرت زهراي مرضيه چه مقدار است؟ و مهمتر اينكه تا چه اندازه آن حضرت را براي خود اسوه مي‌دانيم و از او پيروي مي كنيم؟ اگر ما در اين باره كوتاهي كنيم و از حضرت زهرا (س) الگو نگيريم، بالاترين گناه را مرتكب شده‌ايم. زيرا كفران نعمت كرده‌ايم. قرآن كريم مي‌فرمايد: «لئن شكرتم لأزيدنّكم و لئن كفرتم إنّ عذابي لشديد». اگر حضرت صديقه طاهره سرمشق جامعه باشد، جامعه رو به تزايد و ترقي خواهد بود و اما اگر زهرا سرمشق زندگي مردم نشد، در دنيا و آخرت عذابي دردناك در انتظار آنان خواهد بود. در خصوص لزوم الگوگيري از سيره حضرت زهرا (س) به دو نكته اشاره مي‌گردد كه از مصاديق برجسته شيوه‌ زندگاني حضرت زهراست كه نسل كنوني بايد اسوه خود قرار دهد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ق.ظ ]




 

بالاترين ارزش زن از نظر حضرت زهرا عليهاالسلام

از منظر حضرت زهرا عليهاالسلام نزديک ترين حالات زن به خداوند متعال هنگامى است که خود را از ديد نامحرمان دور نمايد و در منزل خود به خانه دارى و تربيت فرزند و پذيرايى از همسر خود بپردازد. امام صادق عليه السلام به نقل از حضرت فاطمه عليهاالسلام دراين باره فرمود: «أَنَّ أَدْنَى مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا، نزديک ترين حالات يک زن به خداوند متعال زمانى است که در منزل مى ماند [و به امور خانه دارى و تربيت فرزند مى پردازد].»

آرى، يک زن مسلمان هرگز فرمان خداوند متعال را در مورد حفظ عفت و عصمت خود فراموش نمى کند و در طول زندگى حجاب خود را همانند گوهرى گرانبها پاسدارى مى کند. اين سخن معروف حضرت زهرا عليهاالسلام که ضامن پايدارى جوامع و مايه استحکام خانواده هاست، همواره بايد در معرض ديد بانوان مسلمان به ويژه دختران جوان باشد که فرمود: «خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛ بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبينند و مردان [نامحرم] نيز آنان را ننگرند.»

خوشبختى و سعادت زن و جامعه بهترين و نيکوترين عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم[ را نبينند و مردان [نامحرم[ نيز آنان را ننگرند. در همين جمله نهفته است که تا مى تواند از نامحرمان دورى کند و کمترين ارتباط را با آنان داشته باشد؛ امّا متأسفانه در عصر ما شياطين وسوسه گر و دشمنان اسلام تلاش مى کنند به هر وسيله و عنوانى زنان مسلمان را از هويت خود جدا کنند و به مجامع عمومى و معرض ديد نامحرمان بکشانند و به اين وسيله آنان را از اهداف اصلى خلقتشان بازدارند.

فرانس فانون نويسنده فرانسوى مى گويد: «نيروهاى اشغالگر در کشور مسلمان الجزائر مأموريت داشتند تا هويت و اصالت فرهنگى ملت الجزائر را نابود سازند و در اين راه حداکثر کوشش خود را بر تخريب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زيرا آن را نشانه مهم اصالت ملى زنان الجزائرى تلقى مى کردند. از ديدگاه استعمارگران هجوم به تار و پود جامعه اسلامى الجزائر ابتدا بايد از تحت تأثير قرار دادن زنان آغاز مى شد. دستگاه استعمارى فرانسه براى مبارزه با حجاب زنان و بيرون کشيدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتى را اختصاص داده بود. آنها بر اين باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظيمى در برابر نفوذ غربيهاست. هر چادرى که کنار گذاشته شود، افق جديد و گام بلندى در تسلط استعمارگران بر کشورهاى اسلامى است. پس از ديدن هر زن مسلمانى که حجاب را کنار گذاشته است، اميد تسلط آنان ده برابر مى گردد. با هر چادرى که رها مى گردد، گويى جامعه اسلامى براى پذيرش و تسليم در برابر استعمارگران آماده تر مى شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:51:00 ق.ظ ]





حضرت فاطمه(س)زن نمونه يا نمونه زن؟

الگو يکي از طرق سازندگي درمراحل مختلف زندگي است. بسياري از بي هدفي ها زاييده بي الگويي هاست. زبان الگو، زبان عمل است در   نتيجه تأثيري که الگو برافراد مي‌گذارد، بسيارعميق تر و ماندني تر ازگفتار است. به دليل اهميت الگو اديان الهي و مکاتب بشري سعي درارائه الگو ازنوع خود انسان داشته  اند و ازنقش الگو درآباداني و ويراني جوامع غافل نبوده اند  .
دين مبين اسلام  الگوها و شاخص‌هاي‌متعالي ‌ارائه داده و انسانها را به پيروي از سيره عملي و نظري آنان دعوت نموده است. اگر درمکاتب ساخته بشر، الگوي عملي وجود ندارد و آنان ناگزيرند ايده آليستي بينديشند، خوشبختانه درمکتب اسلام راستين يعني تشيع، الگوهاي بسياري وجود دارد.  
دامنه تأثير گذاري اسوه ها از نظر قرآن اعم از حوزه فردي، اجتماعي و تاريخي است . در حوزه فردي نقش سرمشقها اصلاح مناسبات اجتماعي و سياسي است و درعرصه تاريخي تأثير اسوه ها به تغيير و تحول در جهت گيريهاي تاريخي   ارتباط مي‌يابد.  
هم اکنون جا دارد به اين سؤال پاسخ گفته شود که آيا حضرت زهرا(س) الگوي زنان است يا الگوي انسان؟ و آيا سيره ايشان قابليت پيروي براي همه انسانها را دارد و يا مختص زنان مي‌باشد؟ پرواضح است که حضرت زهرا (س) الگوي کاملي براي همه انسانهاست و همه بشريت مي‌توانند با تأسي از سيره ايشان راه نجات و سعادت خود را طي نمايند.
کرامت ها وفضيلت ها مختص مردان نيست. چنانچه زنان جوهري داشته باشند، مسير تعالي وبالندگي معنوي براي آنان هموار است. اگر علي (ع) الگو ونمونه انسان کامل و ايده آل است در وجود مرد بودن، زهراي مرضيه نيز الگوي ايده آل انسان کامل است درمظهر زن بودن. قران وقتي مي‌فرمايد :« لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة »( احزاب،33/ 31 ) مقصود از «لکم» همه انسان هاست،نه فقط مردان. اين مطلب درمورد حضرت زهرا (س) نيز صادق است .آنچه فاطمه (س) را اسوه و نمونه ساخته،کمال انساني اوست و بدين خاطر متعلق به عالم انسانيت است. ارزش هاي انساني اختصاص به زن يا مرد ندارد و به تبع آن اسوه هاي انساني نيز همين گونه اند. فاطمه(س) چنان که اسوه زنان است اسوه مردان نيزهست.( همانند پيامبران و امامان)
بين زن نمونه بودن و نمونه زن بودن تفاوت است ؛ زن نمونه يعني زني که سيره و روش او را همگان قادرند در زندگي اتخاذ واعمال نمايند و براساس سيره و سلوک او مسيرزندگي خويش را بپيمايند و نمونه زن يعني زني که ميان زنان نمونه و الگوست.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:49:00 ق.ظ ]




عفاف و حجاب از ديدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)

 

 

بدون ترديد پوشش اسلامي براي زنان، از ضروريات دين مقدس اسلام است، چنان که آيات متعددي از قرآن بر اين مطلب دلالت دارند.1 از طرفي مسأله حجاب يکي از جنجالي‏ترين مسائل دنياي ديروز و امروز است، به ويژه طرفداران اعلاميّه حقوق بشر، که با عنوان کردن «تساوي حقوق زن و مرد»، پوشش را براي زن دست و پاگير دانسته، و آن را برخلاف آزادي قلمداد و به عنوان حمايت از حقوق زن، مطرح مي‏نمايند، اين مسأله را بسيار حسّاس نموده است، در صورتي که پوشش اسلامي را بايد در مجموع ابعادش مورد تجزيه و تحليل قرار داد، که با توجّه به مجموع، به نفع زن و جامعه است، و نه تنها دست و پا گير نيست و تضادي با آزادي ندارد، بلکه زنان در عين حفظ پوشش اسلامي، مي‏توانند برترين فعاليّت‏هاي اجتماعي را داشته باشند، و در چارچوب آزادي‏هاي صحيح و مقبول، از حق آزادي خود بهره‏مند گردند، زيرا حجاب در اسلام به معناي پرده نشيني نيست، بلکه به معناي پوششي معقول براي جلوگيري از فساد، و حفظ کرامت زن است، و ما امروز در جمهوري اسلامي ايران مي‏بينيم که زنان در همه صحنه‏ها و عرصه‏ها، از مجلس قانون‏گذاري گرفته تا آموزش و پرورش و بيمارستان‏ها و ادارات، مي‏توانند در چهارچوب حفظ پوشش اسلامي، به کار و تلاش بپردازند، بي آن‏که حجاب اسلامي براي تلاش‏هاي آنان، مشکلي ايجاد کند، و حقّ آزادي صحيح آنها را تضييع نمايد.

 حجاب در اسلام از يک مسأله کلّي‏تر و اساسي‏تري ريشه مي‏گيرد، و آن اين است که اسلام مي‏خواهد انواع التذاذهاي جنسي، چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در کادر ازدواج قانوني، اختصاص يابد، اجتماع منحصرا براي کار و فعّاليت باشد، برخلاف سيستم غربي عصر حاضر، که کار و فعّاليت را با لذّت‏جويي‏هاي جنسي به هم مي‏آميزد، اسلام مي‏خواهد اين دو محيط را کاملاً از يکديگر تفکيک کند».3
علاّمه اقبال لاهوري در اشعار نغز خود در اين رابطه، چنين مي‏سرايد:
بايد اين اقوام را تنقيد غرب شرق را از خود برد تقليد غرب
ني زرقص دختران بي‏حجاب قوت مغرب نه از چنگ و رباب
ني زعريان ساق و ني از قطع موست ني زسحر ساحران لاله روست
از همين آتش چراغش روشن است قوّت افرنگ از علم و فن است
مغز مي‏بايد نه ملبوس فرنگ علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:48:00 ق.ظ ]




وصیت امام حسن مجتبی (ع)

چون امام حسن (ع) را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین (ع) به بالین آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن (ع) فرمودند: «خود را در اولین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم». در ادامه، این گونه وصیت فرمودند: «گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او سزاوار پرستش است. هر که اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هر که نافرمانی اش کند گمراه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا (ص) دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود».

 

 

 

ماجراهای پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع)

مظلومیت امام در جریان دفن آن حضرت بیشتر جلب توجه می‌كند. هنگامی كه اهل بیت (ع) می‌خواستند طبق وصیت آن حضرت، او را كنار قبر پیامبر (ص) دفن كنند، قداره‌داران بنی‌امیه به مخالفت برخاستند. در این میان «مروان ‎بن حكم» از میان آشوب‌گران فریاد برآورد: «در حالی كه عثمان در دورترین نقطه بقیع به خاك سپرده شد، گمان می‌كنید كه اجازه می‌دهم حسن بن علی(ع) در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟!» او سوار بر مركبی، ادعای مالكیت خانه را از طریق ارث كرده و ممانعت خود را تا پای جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا (ص) اعلان داشت.

حتی كار از این بالاتر گرفت و در نهایت شقاوت و سبعیت، جنازه امام را تیرباران كردند؛ تا جایی كه كفن آلوده به خون شد و مشایعت‌كنندگان مجبور به تعویض كفن شدند. سرانجام پس از این كشمكش‌ها، شهید مظلوم را در بقیع به خاك سپردند.

 

 

 

در سوگ این ریحانه رسول خدا (ص) طبق روایاتی كه رسیده، مردم مدینه (كه بیشتر آنها از فرزندان انصار بودند) به ماتم نشسته و بازارهای مدینه را بستند. عمر بن بشیر همدانی می‌گوید: «از اسحاق پرسیدم: متی ذل الناس؟ چه موقع مردم ذلیل شدند؟ پاسخ داد: حین مات الحسن و ادّعی زیاد و قتل حجربن عدی؛ پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع) و استلحاق زیاد و قتل حجر بن عدی.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ق.ظ ]




نقش معاویه در شهادت امام حسن مجتبی (ع)

با این حال، تاریخ اسلام گواه است كه یكی از جنایات هولناك معاویه در طول حكومت خود، دخالت در شهادت امام حسن مجتبی مجتبی (ع) بود و ردپای این جنایت هولناك در تاریخ، به طور آشكار دیده می‌شود. جنایت به این صورت شكل گرفت كه معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از دختر «اشعث‎ بن قیس» (همسر امام‌ حسن) او را مسموم و به شهادت رسانید. چهره ‌شیطانی و پیمان‌شكن و دورویی و نفاق معاویه كه در طول حیات سیاسی‎اش فراوان خود را نشان می‌داد در ضمن این جنایت نیز روشن‌تر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.

تاریخ، این مطلب را با قوت هرچه بیشتر به اثبات رسانده است. با این حال افراد متعصبی چون «ابن‎خلدون» كه از آبشخور آلوده بنی‌امیه سیراب می‌شد، جریان را بی‌پایه و ضعیف قلمداد كرده می‌نویسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎ بن علی(ع) به وسیله معاویه نقل شده، روایتی است كه شیعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته این نظر خاص، ناشی از گرایشات خاص دینی «ابن‎خلدون» است و او برای دفاع از چهره‌ای مرموز و نامطلوب همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) عوض كرده است.

 

 

 

چگونگی شهادت امام حسن مجتبی (ع)

حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن (ع) گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن (ع) مانع از به اجرا در آوردن برخی از نیات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که بر خلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن (ع) بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی (ع) رو به رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام (ع) را به شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن (ع) را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن (ع) را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید که همان سم باعث شهادت امام حسن مجتبی (ع) شد.

نقش معاویه در شهادت امام حسن مجتبی (ع)

با این حال، تاریخ اسلام گواه است كه یكی از جنایات هولناك معاویه در طول حكومت خود، دخالت در شهادت امام حسن مجتبی مجتبی (ع) بود و ردپای این جنایت هولناك در تاریخ، به طور آشكار دیده می‌شود. جنایت به این صورت شكل گرفت كه معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از دختر «اشعث‎ بن قیس» (همسر امام‌ حسن) او را مسموم و به شهادت رسانید. چهره ‌شیطانی و پیمان‌شكن و دورویی و نفاق معاویه كه در طول حیات سیاسی‎اش فراوان خود را نشان می‌داد در ضمن این جنایت نیز روشن‌تر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.

تاریخ، این مطلب را با قوت هرچه بیشتر به اثبات رسانده است. با این حال افراد متعصبی چون «ابن‎خلدون» كه از آبشخور آلوده بنی‌امیه سیراب می‌شد، جریان را بی‌پایه و ضعیف قلمداد كرده می‌نویسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎ بن علی(ع) به وسیله معاویه نقل شده، روایتی است كه شیعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته این نظر خاص، ناشی از گرایشات خاص دینی «ابن‎خلدون» است و او برای دفاع از چهره‌ای مرموز و نامطلوب همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) عوض كرده است.

 

 

 

چگونگی شهادت امام حسن مجتبی (ع)

حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن (ع) گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن (ع) مانع از به اجرا در آوردن برخی از نیات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که بر خلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن (ع) بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی (ع) رو به رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام (ع) را به شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن (ع) را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن (ع) را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید که همان سم باعث شهادت امام حسن مجتبی (ع) شد.

نقش معاویه در شهادت امام حسن مجتبی (ع)
با این حال، تاریخ اسلام گواه است كه یكی از جنایات هولناك معاویه در طول حكومت خود، دخالت در شهادت امام حسن مجتبی مجتبی (ع) بود و ردپای این جنایت هولناك در تاریخ، به طور آشكار دیده می‌شود. جنایت به این صورت شكل گرفت كه معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از دختر «اشعث‎ بن قیس» (همسر امام‌ حسن) او را مسموم و به شهادت رسانید. چهره ‌شیطانی و پیمان‌شكن و دورویی و نفاق معاویه كه در طول حیات سیاسی‎اش فراوان خود را نشان می‌داد در ضمن این جنایت نیز روشن‌تر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.
تاریخ، این مطلب را با قوت هرچه بیشتر به اثبات رسانده است. با این حال افراد متعصبی چون «ابن‎خلدون» كه از آبشخور آلوده بنی‌امیه سیراب می‌شد، جریان را بی‌پایه و ضعیف قلمداد كرده می‌نویسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎ بن علی(ع) به وسیله معاویه نقل شده، روایتی است كه شیعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته این نظر خاص، ناشی از گرایشات خاص دینی «ابن‎خلدون» است و او برای دفاع از چهره‌ای مرموز و نامطلوب همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) عوض كرده است.

 

چگونگی شهادت امام حسن مجتبی (ع)
حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن (ع) گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن (ع) مانع از به اجرا در آوردن برخی از نیات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که بر خلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن (ع) بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی (ع) رو به رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام (ع) را به شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن (ع) را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن (ع) را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید که همان سم باعث شهادت امام حسن مجتبی (ع) شد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:45:00 ق.ظ ]




نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع) به روایت تاریخ

نحوه شهادت امام حسن مجتبی به این گونه است که معاویه بن ابوسفیان با فریفتن جعده همسر امام حسن مجتبی او را وادار به مسمومیت و شهادت ایشان کرد.

بنا به قول‌های معتبر، شهادت ‌امام حسن مجتبی (ع) در روز 28 ماه صفر سال 49 هجری در سن 47 سالگی به خاطر خوردن زهر و مسمومیت ناشی از آن بوده است و ایشان در قبرستان بقیع به خاك سپرده شدند.

 

خلاصه شهادت امام حسن مجتبی (ع)

«شیخ كلینی» از دانشمندان بزرگ شیعی كه كتاب‌هایی در باب معرفی امامان دوازده‎گانه شیعه دارد، از «ابوبكر حضرمی» درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) نقل می‌كند كه:

 

«جعده» دختر «اشعث‎ بن قیس كندی»، امام حسن (ع) را با زهر مسموم كرد و نیز یكی از كنیزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانید، ولی آن زهر در درون جان امام حسن (ع) جای گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد.
پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی كه رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، حركت داد و بر جنازه نماز خواند. اما این اقدام‌ها همراه با فشارهای افراد منسوب به بنی‌امیه بود؛ به نحوی كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن (ع) در خانه حضرت رسول (ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقیع به خاك سپردند. اما این كار نیز بدون حاشیه‌ها نبود و ایادی دنیاطلب معاویه، با شقاوت و بی‌رحمی اقدام به تیرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حالی‌ كه خود را مسلمانان واقعی می‌نامیدند.

نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع) به روایت تاریخ

نحوه شهادت امام حسن مجتبی به این گونه است که معاویه بن ابوسفیان با فریفتن جعده همسر امام حسن مجتبی او را وادار به مسمومیت و شهادت ایشان کرد.

بنا به قول‌های معتبر، شهادت ‌امام حسن مجتبی (ع) در روز 28 ماه صفر سال 49 هجری در سن 47 سالگی به خاطر خوردن زهر و مسمومیت ناشی از آن بوده است و ایشان در قبرستان بقیع به خاك سپرده شدند.

 

خلاصه شهادت امام حسن مجتبی (ع)

«شیخ كلینی» از دانشمندان بزرگ شیعی كه كتاب‌هایی در باب معرفی امامان دوازده‎گانه شیعه دارد، از «ابوبكر حضرمی» درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) نقل می‌كند كه:

 

«جعده» دختر «اشعث‎ بن قیس كندی»، امام حسن (ع) را با زهر مسموم كرد و نیز یكی از كنیزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانید، ولی آن زهر در درون جان امام حسن (ع) جای گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد.
پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی كه رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، حركت داد و بر جنازه نماز خواند. اما این اقدام‌ها همراه با فشارهای افراد منسوب به بنی‌امیه بود؛ به نحوی كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن (ع) در خانه حضرت رسول (ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقیع به خاك سپردند. اما این كار نیز بدون حاشیه‌ها نبود و ایادی دنیاطلب معاویه، با شقاوت و بی‌رحمی اقدام به تیرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حالی‌ كه خود را مسلمانان واقعی می‌نامیدند.

نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع) به روایت تاریخ
نحوه شهادت امام حسن مجتبی به این گونه است که معاویه بن ابوسفیان با فریفتن جعده همسر امام حسن مجتبی او را وادار به مسمومیت و شهادت ایشان کرد.
بنا به قول‌های معتبر، شهادت ‌امام حسن مجتبی (ع) در روز 28 ماه صفر سال 49 هجری در سن 47 سالگی به خاطر خوردن زهر و مسمومیت ناشی از آن بوده است و ایشان در قبرستان بقیع به خاك سپرده شدند.

خلاصه شهادت امام حسن مجتبی (ع)
«شیخ كلینی» از دانشمندان بزرگ شیعی كه كتاب‌هایی در باب معرفی امامان دوازده‎گانه شیعه دارد، از «ابوبكر حضرمی» درباره شهادت امام حسن مجتبی (ع) نقل می‌كند كه:

«جعده» دختر «اشعث‎ بن قیس كندی»، امام حسن (ع) را با زهر مسموم كرد و نیز یكی از كنیزان آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانید، ولی آن زهر در درون جان امام حسن (ع) جای گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد.
پس از شهادت امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی كه رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، حركت داد و بر جنازه نماز خواند. اما این اقدام‌ها همراه با فشارهای افراد منسوب به بنی‌امیه بود؛ به نحوی كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن (ع) در خانه حضرت رسول (ص) دفن شود و جسم پاك او را در قبرستان بقیع به خاك سپردند. اما این كار نیز بدون حاشیه‌ها نبود و ایادی دنیاطلب معاویه، با شقاوت و بی‌رحمی اقدام به تیرباران جسد فرزند رسول خدا(ص) كردند؛ در حالی‌ كه خود را مسلمانان واقعی می‌نامیدند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:40:00 ق.ظ ]




ایا نام رقیه درست  وصحیح است؟

آیا این نام (رقیه) درست و صحیح است؟

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و… اختلاف است.

دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.

1)- “یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، …”.[2]

2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.[3]

اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.

در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.

احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.

علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.

سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان” دختر یزجرد بود.[4]

باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شده است.

بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.


نظر دو تن از مراجع تقليد در خصوص دختر سه ساله امام حسين‌(ع)  

پنجم صفر سالروز شهادت ريحانه  امام حسين(ع) حضرت رقيه‌(س) است که سندي بر مظلوميت خاندان پيامبر‌(ص) مي‌باشد، عده‌اي از ارادتمندان به ساحت قدسي اهل بيت‌(ع) در پاسخ به شبهه‌اي که در برخي محافل مطرح شده نظر دو تن از مراجع عظام تقليد شيعه در اين خصوص را با طرح 4 سؤال جويا شده‌اند.

1-صحت وجود دختري با مشخصاتي که ارباب مقاتل در مورد کيفيت شهادت آن بزرگوار نقل کرده‌اند (درخرابه شام) چيست؟

2-صحت انتساب چنين دختري به امام حسين‌(ع) چگونه مي‌باشد؟

3-صحت انتساب حرم موجود در نزديک دمشق به دختري به نام حضرت رقيه‌(س) چگونه است؟

4-با توجه به موارد گفته شده و پاسخ‌هاي حضرت عالي انجام نذر و اداي آن داراي چه حکمي است؟

متن کامل نظرات اين دو مرجع تقليد تقديم مي‌گردد:

پاسخ آيت‌الله‌العظمي مکارم شيرازي

بسمه‌تعالي

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌(ع) در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، اما اين که نام آن دختر رقيه بوده يا نام ديگري داشته در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف اين است که نامش رقيه است.

هميشه موفق باشيد.

پاسخ آيت‌الله‌العظمي نوري همداني

بسمه‌تعالي

در کتاب‌هايي چون کامل بهائي و نفس‌المهموم و کتاب‌هاي معتبر ديگر دختر خردسالي که برخي نام او را رقيه ناميده‌اند و در شام به شهادت مي‌رسد، براي امام حسين‌(ع) ذکر کرده‌اند و اگر کسي براي آن حضرت نذر کند، بايد آن را ادا نمايد و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.

آیا این نام (رقیه) درست و صحیح است؟

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و… اختلاف است.

دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.

1)- “یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، …”.[2]

2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.[3]

اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.

در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.

احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.

علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.

سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان” دختر یزجرد بود.[4]

باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شده است.

بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.


نظر دو تن از مراجع تقليد در خصوص دختر سه ساله امام حسين‌(ع)  

پنجم صفر سالروز شهادت ريحانه  امام حسين(ع) حضرت رقيه‌(س) است که سندي بر مظلوميت خاندان پيامبر‌(ص) مي‌باشد، عده‌اي از ارادتمندان به ساحت قدسي اهل بيت‌(ع) در پاسخ به شبهه‌اي که در برخي محافل مطرح شده نظر دو تن از مراجع عظام تقليد شيعه در اين خصوص را با طرح 4 سؤال جويا شده‌اند.

1-صحت وجود دختري با مشخصاتي که ارباب مقاتل در مورد کيفيت شهادت آن بزرگوار نقل کرده‌اند (درخرابه شام) چيست؟

2-صحت انتساب چنين دختري به امام حسين‌(ع) چگونه مي‌باشد؟

3-صحت انتساب حرم موجود در نزديک دمشق به دختري به نام حضرت رقيه‌(س) چگونه است؟

4-با توجه به موارد گفته شده و پاسخ‌هاي حضرت عالي انجام نذر و اداي آن داراي چه حکمي است؟

متن کامل نظرات اين دو مرجع تقليد تقديم مي‌گردد:

پاسخ آيت‌الله‌العظمي مکارم شيرازي

بسمه‌تعالي

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌(ع) در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، اما اين که نام آن دختر رقيه بوده يا نام ديگري داشته در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف اين است که نامش رقيه است.

هميشه موفق باشيد.

پاسخ آيت‌الله‌العظمي نوري همداني

بسمه‌تعالي

در کتاب‌هايي چون کامل بهائي و نفس‌المهموم و کتاب‌هاي معتبر ديگر دختر خردسالي که برخي نام او را رقيه ناميده‌اند و در شام به شهادت مي‌رسد، براي امام حسين‌(ع) ذکر کرده‌اند و اگر کسي براي آن حضرت نذر کند، بايد آن را ادا نمايد و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.

آیا این نام (رقیه) درست و صحیح است؟

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و… اختلاف است.

دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.

1)- “یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، …”.[2]

2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.[3]

اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.

در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.

احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.

علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.

سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان” دختر یزجرد بود.[4]

باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شده است.

بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.


نظر دو تن از مراجع تقليد در خصوص دختر سه ساله امام حسين‌(ع)

پنجم صفر سالروز شهادت ريحانه امام حسين(ع) حضرت رقيه‌(س) است که سندي بر مظلوميت خاندان پيامبر‌(ص) مي‌باشد، عده‌اي از ارادتمندان به ساحت قدسي اهل بيت‌(ع) در پاسخ به شبهه‌اي که در برخي محافل مطرح شده نظر دو تن از مراجع عظام تقليد شيعه در اين خصوص را با طرح 4 سؤال جويا شده‌اند.

1-صحت وجود دختري با مشخصاتي که ارباب مقاتل در مورد کيفيت شهادت آن بزرگوار نقل کرده‌اند (درخرابه شام) چيست؟

2-صحت انتساب چنين دختري به امام حسين‌(ع) چگونه مي‌باشد؟

3-صحت انتساب حرم موجود در نزديک دمشق به دختري به نام حضرت رقيه‌(س) چگونه است؟

4-با توجه به موارد گفته شده و پاسخ‌هاي حضرت عالي انجام نذر و اداي آن داراي چه حکمي است؟

متن کامل نظرات اين دو مرجع تقليد تقديم مي‌گردد:

پ

شکي نيست که دختر کوچکي از امام حسين‌(ع) در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلي منسوب به همان دختر است، اما اين که نام آن دختر رقيه بوده يا نام ديگري داشته در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد هر چند معروف اين است که نامش رقيه است.

هميشه موفق باشيد.

پاسخ آيت‌الله‌العظمي نوري همداني

بسمه‌تعالي

در کتاب‌هايي چون کامل بهائي و نفس‌المهموم و کتاب‌هاي معتبر ديگر دختر خردسالي که برخي نام او را رقيه ناميده‌اند و در شام به شهادت مي‌رسد، براي امام حسين‌(ع) ذکر کرده‌اند و اگر کسي براي آن حضرت نذر کند، بايد آن را ادا نمايد و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-08-03] [ 10:06:00 ق.ظ ]




 
بارگاه حضرت رقیه در شهر شام تبدیل به مرکزی برای تبلیغ تشیع شد
 
به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه (س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زيرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.

 


كرامات حضرت رقيه (ع)

از حضرت رقيه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،‌در طول تاريخ، كرامات متعددي بروز كرده است . در این مطلب توجه شما را به یک كرامت شگفت جلب مي‌كنيم:

بگو چند جمله از مصيبت دخترم( رقيه) رابخواند

مرحوم حاج ميرزا علي محدث زاده ( متوفاي محرم 1396 ه. ق)،‌ فرزند مرحوم محدث عالي مقام حاج شيخ عباس قمي رضوان الله تعالي عليها، از وعاظ وخطباي مشهور تهران بودند. ايشان مي‌فرمود: يكسال به بيماري وناراحتي حنجره وگرفتگي صدا مبتلا شده بودم،‌تا جايي كه منبر رفتن وسخنراني كردن براي من ممكن نبود . مسلم،‌ هر مريضي در چنين موقعي به فكر معالجه مي‌افتد، من نيز به طبيبي متخصص و با تجربه مراجعه كردم.

پس از معاينه معلوم شد بيماري من آن قدر شديد است كه بعضي از تارهاي صوتي از كارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.

طبيب معالج در ضمن نسخه‌اي كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه بايد چند ماه ازمنبر رفتن خودداري كنم وحتي با كسي حرف نزنم واگر چيزي بخواهم و يا مطلبي از زن و بچه‌ام انتظارداشته باشم آنها را بنويسم،‌تا در نتيجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شايد سلامتي از دست رفته مجددا به من برگردد.

البته صبر درمقابل چنين بيماري وحرف نزدن با مردم حتي با زن وبچه، خيلي سخت وطاقتفرساست،‌زيرا انسان بيشتر از هر چيز احتياج به گفت وشنود دارد و چطور مي‌شود چند ماه هيچ نگويم وحرفي نزنم وپيوسته در استراحت باشم ؟!
آن هم معلوم نيست كه نتيجه چه باشد.

برهمه روشن است كه با پيش آمدن چنين بيماري خطرناكي،‌چه حال اضطراري به بيماردست مي‌دهد اضطرار مي‌اندازد، اين حالت پريشاني است كه انسان اميدش از تمام چاره‌هاي بشري قطع شده و به ياد مقربان درگاه الهي مي‌افتد تا به وسيله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده وا زدرياي بي‌پايان لطف خداوند بهره‌اي بگيرد.

من هم باچنين پيش آمدي،‌ چاره‌اي جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام حسين (ع) نداشتم . روزي بعد ازنماز ظهر وعصر،‌حال توسل به دست آمد وخيلي اشك ريختم وسالار شهيدان حضرت اباعبدالله (ع) راكه به وجود مقدس ايشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : يا بن رسول الله، صبر درمقابل چنين بيماري براي من طاقتفرساست. علاوه بر اين من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برايشان منبربروم.
من از اول عمر تا به حال علي الدوام منبر رفته‌ام و از نوكران شما اهل بيتم،‌ حالا چه شده كه بايد يكباره از اين پست حساس براثر بيماري كنار باشم . ضمنا ماه مبارك رمضان نزديك است،‌دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتي بفرما تا خدا شفايم دهد.

به دنبال اين توسل، طبق معمول كم كم خوابيدم. درعالم خواب،‌ خودم را در اطاق بزرگي ديدم كه نيمي ازآن منور وروشن بود وقسمت ديگر آن كمي تاريك.

درآن قسمت كه روشن بود حضرت مولي الكونين امام حسين (ع ) را ديدم كه نشسته است . خيلي خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلي را كه در حال بيداري داشتم در حال رويا نيز پيداكردم . بنا كردم عرض حاجت نمودن،‌ ومخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده‌ام،‌ولي با اين حال حنجره ا زكارافتاده چطور مي‌توانم منبر رفته وسخنراني نمايم وحال آنكه دكتر منع كرده كه حتي با بچه‌هاي خود نيز حرفي نزنم.

چون خيلي الحال وتضرع وزاري داشتم،‌ حضرت اشاره به من كردو فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو اشك بريزيد،‌ان شاءالله تعالي خوب مي‌شويد. من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاي حاج آقا مصطفي طباطبائي قمي كه از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران مي‌باشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ايشان مي‌خواست از ذكر مصيبت خودداري كند،‌حضرت سيد الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه (ع) شد و من هم گريه مي‌كردم و اشك مي‌ريختم،‌ اما متاسفانه بچه‌هايم مرااز خواب بيدار كردند ومن هم با ناراحتي از خواب بيدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم مانده‌ام،‌ ولي ديدن دوباره آن منظره عالي امكان نداشت.

 


هماه روز، و يا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلا اثري از ناراحتي وبيماري قبلي در كار نيست . او كه سخت در تعجب بود ازمن پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودي وسريع نتيجه گرفتيد؟!

من چگونگي توسل وخواب خودم رابيان كردم. دكتر قلم دردست داشت و سرپا ايستاده بود، ولي بعد از شنيدن داستان توسل من بي اختيار قلم از دستش برزمين افتاد و با يك حالت معنوي كه بر اثر نام مولي الكونين امام حسين (ع) به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بررخسارش مي‌ريخت . لختي گريه كرد وسپس گفت : آقا،‌اين ناراحتي شما جز توسل وعنايت و امداد غيبي چاره وراه علاج ديگري نداشت.

 
بارگاه حضرت رقیه در شهر شام تبدیل به مرکزی برای تبلیغ تشیع شد
 
به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه (س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زيرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.

 


كرامات حضرت رقيه (ع)

از حضرت رقيه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،‌در طول تاريخ، كرامات متعددي بروز كرده است . در این مطلب توجه شما را به یک كرامت شگفت جلب مي‌كنيم:

بگو چند جمله از مصيبت دخترم( رقيه) رابخواند

مرحوم حاج ميرزا علي محدث زاده ( متوفاي محرم 1396 ه. ق)،‌ فرزند مرحوم محدث عالي مقام حاج شيخ عباس قمي رضوان الله تعالي عليها، از وعاظ وخطباي مشهور تهران بودند. ايشان مي‌فرمود: يكسال به بيماري وناراحتي حنجره وگرفتگي صدا مبتلا شده بودم،‌تا جايي كه منبر رفتن وسخنراني كردن براي من ممكن نبود . مسلم،‌ هر مريضي در چنين موقعي به فكر معالجه مي‌افتد، من نيز به طبيبي متخصص و با تجربه مراجعه كردم.

پس از معاينه معلوم شد بيماري من آن قدر شديد است كه بعضي از تارهاي صوتي از كارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.

طبيب معالج در ضمن نسخه‌اي كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه بايد چند ماه ازمنبر رفتن خودداري كنم وحتي با كسي حرف نزنم واگر چيزي بخواهم و يا مطلبي از زن و بچه‌ام انتظارداشته باشم آنها را بنويسم،‌تا در نتيجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شايد سلامتي از دست رفته مجددا به من برگردد.

البته صبر درمقابل چنين بيماري وحرف نزدن با مردم حتي با زن وبچه، خيلي سخت وطاقتفرساست،‌زيرا انسان بيشتر از هر چيز احتياج به گفت وشنود دارد و چطور مي‌شود چند ماه هيچ نگويم وحرفي نزنم وپيوسته در استراحت باشم ؟!
آن هم معلوم نيست كه نتيجه چه باشد.

برهمه روشن است كه با پيش آمدن چنين بيماري خطرناكي،‌چه حال اضطراري به بيماردست مي‌دهد اضطرار مي‌اندازد، اين حالت پريشاني است كه انسان اميدش از تمام چاره‌هاي بشري قطع شده و به ياد مقربان درگاه الهي مي‌افتد تا به وسيله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده وا زدرياي بي‌پايان لطف خداوند بهره‌اي بگيرد.

من هم باچنين پيش آمدي،‌ چاره‌اي جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام حسين (ع) نداشتم . روزي بعد ازنماز ظهر وعصر،‌حال توسل به دست آمد وخيلي اشك ريختم وسالار شهيدان حضرت اباعبدالله (ع) راكه به وجود مقدس ايشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : يا بن رسول الله، صبر درمقابل چنين بيماري براي من طاقتفرساست. علاوه بر اين من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برايشان منبربروم.
من از اول عمر تا به حال علي الدوام منبر رفته‌ام و از نوكران شما اهل بيتم،‌ حالا چه شده كه بايد يكباره از اين پست حساس براثر بيماري كنار باشم . ضمنا ماه مبارك رمضان نزديك است،‌دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتي بفرما تا خدا شفايم دهد.

به دنبال اين توسل، طبق معمول كم كم خوابيدم. درعالم خواب،‌ خودم را در اطاق بزرگي ديدم كه نيمي ازآن منور وروشن بود وقسمت ديگر آن كمي تاريك.

درآن قسمت كه روشن بود حضرت مولي الكونين امام حسين (ع ) را ديدم كه نشسته است . خيلي خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلي را كه در حال بيداري داشتم در حال رويا نيز پيداكردم . بنا كردم عرض حاجت نمودن،‌ ومخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده‌ام،‌ولي با اين حال حنجره ا زكارافتاده چطور مي‌توانم منبر رفته وسخنراني نمايم وحال آنكه دكتر منع كرده كه حتي با بچه‌هاي خود نيز حرفي نزنم.

چون خيلي الحال وتضرع وزاري داشتم،‌ حضرت اشاره به من كردو فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو اشك بريزيد،‌ان شاءالله تعالي خوب مي‌شويد. من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاي حاج آقا مصطفي طباطبائي قمي كه از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران مي‌باشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ايشان مي‌خواست از ذكر مصيبت خودداري كند،‌حضرت سيد الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه (ع) شد و من هم گريه مي‌كردم و اشك مي‌ريختم،‌ اما متاسفانه بچه‌هايم مرااز خواب بيدار كردند ومن هم با ناراحتي از خواب بيدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم مانده‌ام،‌ ولي ديدن دوباره آن منظره عالي امكان نداشت.

 


هماه روز، و يا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلا اثري از ناراحتي وبيماري قبلي در كار نيست . او كه سخت در تعجب بود ازمن پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودي وسريع نتيجه گرفتيد؟!

من چگونگي توسل وخواب خودم رابيان كردم. دكتر قلم دردست داشت و سرپا ايستاده بود، ولي بعد از شنيدن داستان توسل من بي اختيار قلم از دستش برزمين افتاد و با يك حالت معنوي كه بر اثر نام مولي الكونين امام حسين (ع) به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بررخسارش مي‌ريخت . لختي گريه كرد وسپس گفت : آقا،‌اين ناراحتي شما جز توسل وعنايت و امداد غيبي چاره وراه علاج ديگري نداشت.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:05:00 ق.ظ ]




نقش موثر حضرت رقیه"س"

نقش موثر حضرت رقیه(س) در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی
 
جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی را می‌‌توان از خطبه‌های غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س) در شهر‌های بزرگی چون کوفه و شام دانست.
 
چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
 
حضرت رقیه (س) یاقوتی درخشنده در شهر شام
 
نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانه‌ای گران‌قدر( حضرت رقیه) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛ زيرا شهر شام از زمان عثمان، خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنی‌امیه بود.
 
پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) وی حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین  و ماجرای حکمیت روی داد.
    
پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد. اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.

 

 
جریان‌سازی خطرناک معاویه علیه اسلام
 
از جمله آن می‌توان به رواج سب و لعن امام علی (ع) و جعل احادیث احادیث پیامبر اشاره کرد. در کتاب أسرار آل محمد عليهم السلام نقل شده: معاويه قاريان اهل شام‏ و قاضيان آن را فرا خواند و به آنان ‏اموالى داد و ايشان را در نواحى و شهرهاى شام پراكنده ساخت. آنان هم مشغول به نقل روايات دروغين شدند و پايه‏هاى باطلى را براى مردم پايه‏گذارى كردند. آنان به مردم چنين خبر مى‏دادند كه على عليه السلام عثمان را كشته و بدين وسيله اهل شام را به معاويه متمايل كردند و همه اهل شام متفق الكلمه شدند.
 
برنامه بيست‌ساله معاويه بر ضد ولايت اميرالمؤمنين (ع)

 معاويه اين برنامه را بيست سال ادامه داد و در تمام مناطق تحت حكومتش آن را اجرا مى‏كرد، تا آنكه اراذل شام و ياران باطل نزد او آمدند و بر سر غذا و آب او نشستند.
 
او به آنان اموال مى‏داد و براى ايشان زمين‌ها را قسمت مى‏كرد و خوراكى و نوشيدنى به آنان مى‏خورانيد، تا آنجا كه خردسالان با اين برنامه بزرگ شدند و بزرگسالان پير شدند و عرب‌هاى بيابانى با اين عقايد به شهرها كوچ كردند. اهل شام لعن شيطان را ترك كردند و بر على(ع) لعن كردند و نوشته‏اى هم به همه شهرها براى كارمندانش نوشت كه: «امانم را برداشتم از كسى كه حديثى در مناقب على بن ابى طالب يا فضائل اهل بيتش نقل كند و چنين كسى عقوبت را بر خودش روا داشته است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:57:00 ق.ظ ]




شهادت غم انگیز حضرت رقیه"س"


شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند.

پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند.

خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد.

بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم.

دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه141

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:55:00 ق.ظ ]




اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)/ چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع

 

حضرت رقیه (س) دختر امام حسین (ع) در واقعه عاشورا سه سال سن داشتند که بعد از شهادت پدر و یارانش در عصر عاشورا، به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفتند و در خرابه‌های شام به شهادت رسیدند.

مشرق- پنجم ماه صفر سالروز شهادت حضرت رقیه (س) می باشد. ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت دردانه اباعبدالله الحسین(ع)، نگاهی اجمالی به زندگانی حضرت رقیه (س) می اندازیم.

اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)
 
یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیر‌گذاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است). بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ  نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.
 
در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند. در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زيرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود.
 
والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد كه قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (برای اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:54:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسم مراسم شهادت حضرت رقیه
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام

خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [27]
حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-07-24] [ 09:34:00 ق.ظ ]




 

زمان شهادت امام سجاد علیه السلام

همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد.
دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری.
« حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است:
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.

 

آخرین شب زندگانی حضرت

امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[23]

 

شهادت

روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام 57 یا 58 سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز 35 سال بوده است. [24]

 

محل دفن امام سجاد علیه السلام

حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [25]

 

قاتل امام سجاد علیه السلام

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.
والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.
مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [26]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ق.ظ ]




 

تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»
امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد.
یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.
در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.»
به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [22]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]




خطبه حضرت در مدینه

پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی را که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.» [21]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




 

بازتاب خطبه حضرت در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليه السلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين عليه السلام وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليه السلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد . مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم عليه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود : “ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند” . سپس فرمود : “پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهما السلام از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست ” . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام عليه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين عليه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام عليه السلام دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد . يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام عليه السلام و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد عليه السلام پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد عليه السلام و زينب کبری عليها السلام فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.» البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




بیماری در کربلا

در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام مریض بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون » بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل می‌کند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمی‌توان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18]

 

امام سجاد عليه السلام و بیان مصیبت کربلا

امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.)
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خون‌مان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.» [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]




 

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ق.ظ ]




 

رزم زين ‏العابدين در ميدان كربلا

تقريباً همه مورخان بر اين باورند كه امام سجاد علیه السلام در صحنه كربلا بيمار بود و اين بيمارى نيز حكمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سايه آن وجود حجت خداوند در زمين حفظ شود و امر خلافت و وصايت رسول صلی الله علیه و آله تداوم يابد. و به همين دليل در ميدان رزم كربلا حضور نيافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسين علیه السلام بود كه از كربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدايت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در ميدان كربلا و مجروحيت‏وجانبازى آن حضرت سخن به ميان آمده است. فضيل‏بن‏زبير اسدى كوفى، از ياران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در كتاب خود «تسمية من قتل من اهل بيته و شيعته»[14] مى‏نويسد: «كان على‏بن‏الحسين علیهما السلام عليلاً و ارتثّ يومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».[15] امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام در حالى كه بيمار بود در برهه‏اى از جنگ كربلا حضور يافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پيكر مجروح وى را از معركه بيرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسيرى برده شد.لغت شناسان مى‏گويند واژه «ارتث» بدان معنا است كه شخصى در ميدان رزم جنگيد و سپس مجروح شد و بر زمين افتاد و در حالى كه جان داشت او را از معركه بيرون بردند.[16

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ق.ظ ]




 

امام سجاد عليه السلام در روز عاشورا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام  در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . .  تا آخر که حضرت دعای بلند و ملکوتی نمودند.» نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل‌تر و سخت‌تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان مضطرب بود ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین»، اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم، صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها از بدنش می جوشید، من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8]

 

شاهد واقعه

در زمينه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسينى جاى ترديدى نيست. امّا از صحنه‌‏هاى اجتماعى و سياسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازين نهضت، آگاهى‏‌هاى زيادى از تاريخ به دست نمى‏آيد، يعنى از نيمه رجب، نقطه آغاز نهضت كربلا تا شب دهم محرم، آخرين شب حيات امام حسين علیه السلام هيچ‏گونه گزارشى در منابع تاريخى به چشم نمى‏خورد؛ آنچه كه هست از اين تاريخ به بعد است.[9] اولين صحنه گزارش شده حيات اجتماعى و سياسى امام زين‏العابدين علیه السلام در قيام حسينى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى‏گويد: شامگاه شب عاشورا پدرم ياران خود را به نزد خويش فراخواند. من در حالى كه بيمار بودم نيز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستايش مى‏كنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گويم…. من يارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پاى‏بندتر از اهل‏بيتم نمى‏شناسم. خداوند شما را جزاى نيك عنايت كند. من مى‏دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من به شما اجازه مى‏دهم و بيعت خود را از شما بر مى‏دارم تا از سياهى شب براى پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل‏بيت مرا بگيريد و در شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خويش را برايتان مقرر دارد. اين مردم تنها مرا مى‏خواهند و چون بر من دست يابند با شما كارى ندارند».[10] امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام در آن شب كه بيمار نيز بود، شب غريبى را سپرى مى‏كرد. و با چشمان خويش عظمت روح حسين‏بن‏على علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را ديد و خود را براى روزهاى واپسين آماده مى‏ساخت. در صحنه ديگر از آن شب مى‏خوانيم كه امام سجاد علیه السلام مى‏فرمايد: «شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد من بيمار بودم و عمه‏ام زينب پرستار من بود. پدرم در حالى كه اين بيت‏ها را زمزمه مى‏كرد نزد من آمد: يا دهر افٍّ لك من خليل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصيل من طالبٍ و صاحبٍ قتيل و الدّهر لايقَنُع بالبديل و انّما الأمر الى الجليل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبيل[11]من مقصود پدرم را از خواندن اين بيت‏ها دريافتم و گريه گلويم را گرفت امّا گريه خود را باز داشتم و دانستم كه مصيبت فرود آمده است».[

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




 

امام سجاد عليه السلام در شب عاشورا

از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]




 

از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]





امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت

 

 

 

 

 

قيام بزرگ عاشورا ماندگارترين نهضت اسلامى است كه در محرم سال 61 قمرى روى داده است. اين نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرينش و شكل‏گيرى و جهاد و جانبازى و دفاع از كرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احياى دين محمدى و سنت و سيره نبوى و علوى بوده كه به رهبرى امام حسين علیه السلام از نيمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسيد. مرحله دوم، دوره پيام رسانى و تثبيت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبيين آرمان‏هاى آن قيام مقدس بود كه به رهبرى امام على‏بن‏الحسين علیهما السلام تداوم يافت. امامت شيعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت كه او به همراه نزديك‏ترين افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مى‏رفتند. آل على علیهم السلام آماج تيرهاى ستم و تهمت و افترائات سياستمداران بنى‏اميه قرار داشتند، ارزشهاى دينى دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته، روحيه شجاعت و حميت اسلامى و باورهاى دينى مردم سست، احكام دينى بازيچه نالايقان اموى شده، خرافه گرى رواج يافته، روحيه شهامت وشهادت طلبى در زير شلاق و شكنجه و ارعاب امويان محو گشته بود. سخت‏گيرى‏هاى بى‏حد و حصر، مصادره اموال و تخريب خانه‏هاى آل‏هاشم، محروم ساختن آنها از امتيازات جامعه اسلامى، جلوگيرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم علیه السلام از مهم‏ترين سياست‏هاى حاكمان اموى در مبارزه با اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام زين‏العابدين علیه السلام در چنين عصر و جوى رسالت و پيامبرى خود را آغاز كرد. در صورتى كه تنها سه تن پيرو واقعى داشت.[4] حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصيت‏ها را در دستور كار خود قرار داد و با يك حركت عميق و دامنه‏دار به ايفاى نقش پيشوايى خود پرداخت اين رويكرد امام سجاد علیه السلام زمينه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از اين رو برخى از نويسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جديد» ناميدند.[5]

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




اسرار کوفه

امام حسین(ع)-اسرا در کوفه
ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان
گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان
وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان
آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان
هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-07-22] [ 08:24:00 ق.ظ ]




راه های تحصیل ثبات قدم و استقامت

1. سحرخیزی و قرائت قرآن

خداوند، در سوره مزمل، سنگینی وحی را بیان می کند18 و برای تقویت و ایجاد آمادگی این رسالت الهی، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا

با سحرخیزی و قرائت قرآن بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) دارای چنین ظرفیت وسیعی شد و توانست مخاطب فرمان سنگین «فاستقم کما امرت و من تاب معک» شوند.

2. دعا

دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می باشد. همان گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین19.

برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود20. در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم … وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین».

3. دقت و تفکر در زندگی انبیا و اولیای الهی و مخالفان آن ها

قرآن کریم می فرماید :

و کُلاًّ نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمؤمنین21

خداوند متعال با بیان سرگذشت انبیا و مخالفان آن ها همت و اراده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آن حضرت را تقویت می کند22، تا بر اثر مخالفت ها و کارشکنی دشمنان، گرد و غبار ناامیدی بر قلب آن ها ننشیند و بدانند دشمنان آن ها به اندازه فرعون قوی نیستند و خود آن ها هم به اندازه موسای در گهواره ضعیف نیستند. همان خدایی که موسی را بر فرعون پیروز نمود، پیروزی شما را هم تضمین می کند. از طرفی در این اخبار، قوانین و حقایقی مربوط به شکست و پیروزی امت ها و افراد وجود دارد که برای ما درس آموز می باشد. از آن جا که داستان های انبیا سطح عالی عرفانی ایات قرآن را حامل است، برای مؤمنان مایه پند و اندرز می باشد ؛ برای مثال، وقتی می بینیم با ثبات قدم است که یوسفِ وجود انسان از قعر چاه به اوج جاه می رسد روح استقامت و ثبات قدم در وجود انسان دمیده می شود.

4. انفاق در راه خدا

قرآن کریم، در ایه شریف « … الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم»23 انفاق در راه خدا را باعث تثبیت دل و تقویت روح ایمان در وجود انسان می داند.

5. ذکر

برای حیات دل و استقامت در راه حق گفتن ذکر «یاحی یاقیوم» مؤثر است24.

یادآوری

از آیات متعدد، از جمله آیه شریف «واستقم کما اُمرت و من تاب معک ولاتطغوا انه بما تعملون بصیر» به دست می آید که پایمردی و استقامت در مسیر مذکور، باید همراه تعبد باشد. خدا، به پیامبر صلی الله علیه و آله و پیروانش می فرماید: همان گونه که به شما دستور داده شده (کما امرت) استقامت کنید، نه آن طور که خودتان می خواهید. این استقامت باید بدون «افراط» و «تفریط» باشد و بدانید خداوند به آنچه عمل می کنید، آگاه است.

این مجموعه دستورات بود که این آیه را از سنگین ترین آیات نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد که در پی آن آثار پیری در آن حضرت پدیدار شد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنزََّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَةُ أَلَّا تخََافُواْ وَ لَا تحَْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالجَْنَّةِ الَّتیِ کُنتُمْ تُوعَدُونَ

نحَْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فیِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فیِ الاَْخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ

بر آنان که گفتند: پروردگار ما اللَّه است و پایداری ورزیدند، فرشتگان فرود می آیند که مترسید و غمگین مباشید، شما را به بهشتی که به شما وعده داده شده بشارت است.

ما در دنیا دوستدار شما بودیم و نیز در آخرت دوستدار شماییم. در بهشت هر چه دلتان بخواهد و هر چه طلب کنید برایتان فراهم است.(فصلت، آیه 03 و 13)

پایداری و ثبات قدم 1

یکی از موضوعاتی که برای تهذیب اخلاق بسیار ضروری می نماید، ثبات قدم و پایداری در مسیر تهذیب است که ایات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام و به پیروی از آن ها، بزرگان و علما2نیز بر این موضوع پافشاری دارند. از جمله کلید واژه های این بحث در قرآن و روایات، واژه «استقامت3» و «ثبات قدم4» می باشد.

ممکن است به عللی برای انسان، جذبه ای حاصل شود و ناگهان مسیر نادرست خود را تغییر دهد یا فکری او را به حق راهنمایی کند و او تصمیم بگیرد راه درست را بپیماید؛ ولی در این تصمیم ، ثابت نباشد و علل و عواملی او را در این تصمیم سست کند؛ بنابراین صرف ایمان ابتدایی برای سلوک، کافی نیست و سالک باید به مرحله ثبات در ایمان و [عمل] برسد؛ از این رو خداوند در قرآن کریم، یکی از اوصاف برجسته سالکان کوی حق را ثبات قدم می داند.5

آثار پایداری و ثبات قدم از نگاه قرآن

الف. آثار مادی (وسعت رزق)

قرآن کریم می فرماید :

و اَنْ لَوِ استقاموا علی الطریقة لَاَستقینهم ماء غدقا6

اگر آن ها بر طریقه ایمان، پایداری و استقامت کنند، ما آن ها را با آب فراوان سیراب می کنیم.

در تفسیر این ایه می خوانیم : آنچه مایة وفور نعمت می شود، استقامت بر ایمان است ؛ نه اصل ایمان7؛

لذا در ایة بعد، به نقطه مقابل اشاره می کند و می فرماید:

و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا

و هرکس از یاد پروردگارش روی برگرداند، او را به راه عذاب شدید و روزافزونی می برد.

استقامت بر طریقه، به معنای ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاق است که ایمان به خدا اقتضای آن را دارد . «ماء غدق» به معنای آب بسیار است و بعید نیست از سیاق استفاده شود که جمله مذکور، بخواهد توسعه در رزق را برساند . اعراض از ذکر خدا، لازمة استقامت نداشتن بر طریقه است که به عذاب پروردگار می انجامد.8

ب. آثار معنوی

خداوند متعال می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ تَتَنزََّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَةُ أَلَّا تخََافُواْ وَ لَا تحَْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالجَْنَّةِ الَّتیِ کُنتُمْ تُوعَدُونَ

نحَْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فیِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فیِ الاَْخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ9

از این ایات به دست می اید که استقامت و پایداری بر ایمان، آثار معنوی متعددی دارد که عبارتند از :

1. نزول فرشتگان بر انسان

برخی روایات، نزول فرشتگان را هنگام مرگ دانسته اند و این، از باب ذکر مصداق بارز می باشد؛ ولی در روایات دیگر به معنای گسترده تری تفسیر شده است که حال حیات را نیز شامل می شود.10 نزول پیاپی فرشتگان که از فعل مضارع «تتنزل» فهمیده می شود؛ نشانگرعنایت ویژه خداوند به موحدان با استقامت می باشد11. آری؛ این بشارت های فرشتگان الهی است که در روح و حال انسان بایمان و دارای ثبات قدم پرتو می افکند و در طوفان های سخت زندگی، به آن ها نیرو و توان می بخشد.

2. آرامش و اطمینان

یکی از آرزوهای همیشگی بشر، رسیدن به آرامش و رهایی از اضطراب و نگرانی است. آری؛ در پرتو ایمان و استقامت، فرشتگان بر انسان فرود می ایند و بشارت می دهند که نه از حوادث بیمناک آینده ترس داشته باش و نه از حوادث ناگوار گذشته، اندوه.12

3. مژده به بهشت با همه اوصافش

عبارت «کنتم توعدون» تعبیر جامعی است که همه اوصاف بهشت را که شنیده اند در نظر مؤمنان ثابت قدم تداعی می کند . در فراز بعد می فرماید: «ولکم فیها تشتهی انفسکم ولکم فیها ماتدعون».

تقدیم «فیها» بر «تشتهی» گویای حصر است؛ یعنی: آنچه می خواهید و آرزو می کنید، تنها در بهشت بدان دست می یابید و در غیر بهشت، این گونه نیست که آدمی هر چه بخواهد، بتواند به دست آورد13.

4. مددکاری فرشتگان در دنیا و آخرت

انسان، در حال جنگ تمام عیاری با شیطان است، که دشمن قسم خورده انسان می باشد. از طرفی این جنگ، نابرابر است، زیرا شیاطین او را می بینند؛ ولی از دید انسان پنهان هستند:

انه یریکم هو قبیله من حیث لاترونهم14

این جا است که انسان، پیوسته به یاری و امدادهای غیبی نیاز دارد.

در پرتو استقامت و پایداری، فرشتگان الهی چنین مژده می دهند:

نحن اولیاؤکم فی الحیوة الدنیا و الاخرة

ما در زندگی دنیایی و آخرت، یاران و مددکاران شماییم. ]… در نیکی ها به شما کمک می کنیم و در لغزش ها و برابر دشمنان، شما را حفظ می کنیم.[

5. میزبانی خداوند

مؤمنان با استقامت، از نعمت های مادی و معنوی بهشت بهره مند می شوند که آن هم به میزبانی خداوند بخشنده و مهربان می باشد.

از سیاق ایة « ان الذین قالوا ربنا الله… نزلا من غفور رحیم» به دست می اید که خداوند، لغزش ها و گناهان مؤمنانی که دارای استقامت باشند را مورد عفو و بخشش قرار می دهد. با توجه به معنای نزل (به معنای پیش درآمد پذیرایی از میهمان) تأمین نیازها و ارضای همه خواسته ها و آرزوهای اهل ایمان که داری ثبات قدم و استقامت می باشند پیش پذیرایی خداوند بخشنده و مهربان است15.

برخی نیز گفته اند: ایه اشاره دارد که این پیش پذیرایی اهل بهشت، همان مژده فرشتگان الهی است و این که ما با شما هستیم، تا شما را به بهشت که دار کرامت الهی است، برسانیم16.

با دقت در این مفاهیم و عظمت این وعده های الهی، روح آدمی اوج می گیرد. در پرتو همین معارف بود که اسلام، انسان های نمونه ای تربیت کرد که از هیچ ایثاری مضایقه نداشتند و همین ایات، می تواند الهام بخش مسلمانان، در راه پیروزی بر شیاطین انسی و جنی باشد.

از امام صادق(علیه السلام) حکایت شده است:

لوان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة ولأ ظلمهم الغمام17

اگر شیعیان ما استقامت داشتند، هر اینه فرشتگان با آن ها مصافحه می کردند و ابرها بر سرشان سایه می افکندند.

در حفر چاه، با چند ضربه، به آب نمی توان رسید و استقامت و استمرار لازم است. چه بسا افراد کم طاقتی که از رسیدن به آب ناامید می شوند؛ در حالی که با یکی دو ضربه دیگر موفق می شدند. در مسیر تهذیب اخلاق و رسیدن به آب حیات نیز استقامت و استمرار در عمل لازم است، تا چشم انسان به ملکوت باز شود و آسمان ها و زمین که جنود الهی هستند، یار و یاور انسان شوند و راه رسیدن به کمال الهی هموار گردد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




آثار صبر بر مصیبت

 


صبر و استقامت در برابر سختیها، یکی از مهمترین اصول اخلاقی اسلام است. در روایات به سه نوع صبر اشاره شده است؛ صبر بر مصیبت، صبر در مقابل معصیت و صبر در مقام عبادت و بندگی. از آنجا که در این مقاله از صبر بر مصیبتها و سختیها سخن می گوئیم، در اینجا برخی از آثار صبر بر مصائب را بیان می کنیم. 

1. رمز پیروزی
خداوند متعال می فرماید: «وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون» (5)؛ «و از آنها امامان و پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند، بخاطر این که شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند.»
 
در صدر اسلام مسلمانان با سختیهای فراوانی دست به گریبان بودند و از سوی مشرکین مورد آزار و اذیت واقع می شدند و عده ای از آنان که طاقت تحمل این سختیها را نداشتند، عنان صبر و شکیبایی را از کف می دادند. در این آیه خداوند متعال خطاب به پیامبر و مسلمانان سرگذشت قوم بنی اسرائیل را بازگو می نماید تا هم آنان را تسلی و دلداری دهد و به صبر و شکیبایی و پایداری دعوت نماید و هم بشارتی باشد که اگر صبر و پایداری را پیشه کنند بر مشرکان پیروز خواهند شد؛ چنان که قوم بنی اسرائیل که از طرف کفار و مشرکین مورد آزار و اذیت واقع می شدند پس از تحمل سختیها و مقاومت در برابر دشمنان، به پیروزی رسیدند و خداوند مقام امامت و پیشوایی بر مردم را به گروهی از آنان عطا فرمود.
 
پس در آیه مورد بحث دو چیز به عنوان رمز پیروزی بیان شده است: یکی ایمان و یقین به آیات الهی و دیگری صبر و استقامت و شکیبایی.
 
در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «فمن صبر واحتسب لم یخرج من الدنیا حتی یقر الله له عینا فی اعدائه مع ما یدخر له فی الآخرة؛ (6) کسی که شکیبایی کند و آن را به حساب خدا بگذارد، از دنیا بیرون نمی رود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن کند، علاوه بر پاداشهایی که برای آخرت او ذخیره خواهد کرد.» 
 
2. پاداش اخروی
هنگامی که مسلمانان برای هجرت، با مشکلات و مصایب فراوانی روبرو بودند، این آیه نازل شد: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب» (7)؛ «همانا صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند.» در این آیه تعبیر به «یوفی» که از ماده «وفی» و به معنای اعطای کامل است، از یک سو، و تعبیر به «بغیر حساب» از سوی دیگر نشان می دهد که صابران و استقامت پیشگان برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خداوند دارند. شاهد این سخن حدیث معروفی است که امام صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند: «اذا نشرت الدواوین ونصبت الموازین لم ینصب لاهل البلاء میزان ولم ینشر لهم دیوان؛ (8) هنگامی که نامه های اعمال گشوده می شود و ترازوهای عدالت پروردگار نصب می گردد، برای کسانی که گرفتار بلاها [و حوادث سخت] شده اند نه میزان سنجشی نصب می شود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد.» پس این آیه را تلاوت کردند: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب». 

3. سربلندی در آزمایش الهی
همه مردم از انبیا گرفته تا دیگران طبق قانون الهی مورد آزمایش قرار می گیرند تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند و قله های سر به فلک کشیده سعادت را در نوردند. از اینرو انسانها به طرق مختلف مانند: ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند و بدیهی است که هر کس بتواند از این آزمایشهای الهی سربلند خارج شود به سعادت نائل گردیده است. «صبر و استقامت» می تواند به عنوان یک سلاح کارآمد و اثر بخش در این مسیر سخت و دشوار انسان را یاری رساند و مسیر تکامل و خوشبختی را برایش هموار سازد.
 
خداوند متعال می فرماید: «ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون»؛ (9) «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان اند.» 

آثار صبر بر مصیبت

 


صبر و استقامت در برابر سختیها، یکی از مهمترین اصول اخلاقی اسلام است. در روایات به سه نوع صبر اشاره شده است؛ صبر بر مصیبت، صبر در مقابل معصیت و صبر در مقام عبادت و بندگی. از آنجا که در این مقاله از صبر بر مصیبتها و سختیها سخن می گوئیم، در اینجا برخی از آثار صبر بر مصائب را بیان می کنیم. 

1. رمز پیروزی
خداوند متعال می فرماید: «وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون» (5)؛ «و از آنها امامان و پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می کردند، بخاطر این که شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند.»
 
در صدر اسلام مسلمانان با سختیهای فراوانی دست به گریبان بودند و از سوی مشرکین مورد آزار و اذیت واقع می شدند و عده ای از آنان که طاقت تحمل این سختیها را نداشتند، عنان صبر و شکیبایی را از کف می دادند. در این آیه خداوند متعال خطاب به پیامبر و مسلمانان سرگذشت قوم بنی اسرائیل را بازگو می نماید تا هم آنان را تسلی و دلداری دهد و به صبر و شکیبایی و پایداری دعوت نماید و هم بشارتی باشد که اگر صبر و پایداری را پیشه کنند بر مشرکان پیروز خواهند شد؛ چنان که قوم بنی اسرائیل که از طرف کفار و مشرکین مورد آزار و اذیت واقع می شدند پس از تحمل سختیها و مقاومت در برابر دشمنان، به پیروزی رسیدند و خداوند مقام امامت و پیشوایی بر مردم را به گروهی از آنان عطا فرمود.
 
پس در آیه مورد بحث دو چیز به عنوان رمز پیروزی بیان شده است: یکی ایمان و یقین به آیات الهی و دیگری صبر و استقامت و شکیبایی.
 
در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «فمن صبر واحتسب لم یخرج من الدنیا حتی یقر الله له عینا فی اعدائه مع ما یدخر له فی الآخرة؛ (6) کسی که شکیبایی کند و آن را به حساب خدا بگذارد، از دنیا بیرون نمی رود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن کند، علاوه بر پاداشهایی که برای آخرت او ذخیره خواهد کرد.» 
 
2. پاداش اخروی
هنگامی که مسلمانان برای هجرت، با مشکلات و مصایب فراوانی روبرو بودند، این آیه نازل شد: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب» (7)؛ «همانا صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می دارند.» در این آیه تعبیر به «یوفی» که از ماده «وفی» و به معنای اعطای کامل است، از یک سو، و تعبیر به «بغیر حساب» از سوی دیگر نشان می دهد که صابران و استقامت پیشگان برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خداوند دارند. شاهد این سخن حدیث معروفی است که امام صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند: «اذا نشرت الدواوین ونصبت الموازین لم ینصب لاهل البلاء میزان ولم ینشر لهم دیوان؛ (8) هنگامی که نامه های اعمال گشوده می شود و ترازوهای عدالت پروردگار نصب می گردد، برای کسانی که گرفتار بلاها [و حوادث سخت] شده اند نه میزان سنجشی نصب می شود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد.» پس این آیه را تلاوت کردند: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب». 

3. سربلندی در آزمایش الهی
همه مردم از انبیا گرفته تا دیگران طبق قانون الهی مورد آزمایش قرار می گیرند تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا سازند و قله های سر به فلک کشیده سعادت را در نوردند. از اینرو انسانها به طرق مختلف مانند: ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی، مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند و بدیهی است که هر کس بتواند از این آزمایشهای الهی سربلند خارج شود به سعادت نائل گردیده است. «صبر و استقامت» می تواند به عنوان یک سلاح کارآمد و اثر بخش در این مسیر سخت و دشوار انسان را یاری رساند و مسیر تکامل و خوشبختی را برایش هموار سازد.
 
خداوند متعال می فرماید: «ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون»؛ (9) «قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان، آنهایی که هرگاه مصیبتی به آنها رسد می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم. اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان اند.» 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:35:00 ق.ظ ]




صبر در مقام معاشرت با مردم:

انسان همواره براي حفظ روابط اجتماعي خود و پايداري آن احتياج به صبر و گذشت دارد در روابط خود با پدر و مادر، فرزندان، همسايه ها و حتي بدخواهان خود بايد با صبر و سنجيده عمل نمايد.
صبر در همسرداري: دوام كانون خانواده از اهميت بسياري برخوردار است واين امر جز با صبور بودن و شكيبائي زن و شوهر ـ هريك به نوبه خود ـ استمرار ندارد و خداوند اجر مردي كه براي رضاي خدا با زن ناسازگار صبر مي كند را كمتر از پاداش مجاهد في سبيل الله نمي داند و زن و مرد مسلمان نبايد از هم تنفر پيدا كنند. آسيه همسر فرعون در برابر دعوت همسرش به پرستش خود و ادعاي خدا بودن او مقاومت كرد، ابتدا با نصيحت و اندرز او را آگاه ساخت اما وقتيكه مجادلة آنها بالا گرفت فرعون او را تهديد به مرگ نمود اما آسيه چون عاشق خدا بود در برابر او صبر كرد و تزلزلي در خود راه نداد.
صبر شاگرد در برابر استاد: انسان در مقام يادگيري بر اينكه بتواند دانش را دريافت و درك نموده و آن را حفظ نموده و به كار بندد نيازمند به صبر در همة اين مراحل است تا بتواند به نتيجه برسد و بايد آداب و رسوم حاكم در روابط استادي و شاگردي را رعايت نمايد كه براي نمونه بي صبري حضرت موسي را قرآن بيان مي كند چون باعث شد نتواند از علم معلم خود بهره مند گردد و به زودي از مصاحبت با او محروم گشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ق.ظ ]




راههاي تحصيل صبر:

خداوند انسان را آفريده و خوب مي داند كه او عجول است و به تدريج بايد از امتياز صبر برخوردار شود و راههاي دستيابي به آن:
1 ـ شناخت طبيعت زندگي دنيا: دنيا فاني است و انسان آفريده شده تا با آزمايش هاي مختلف الهي وجودش را صيقل داده و مستعدّ زندگي جاودانه نمايد. و خداوند انسان را در رنج و سختي آفريده و شادي و سلامت بدون غم و بيماري نيست.
2 ـ‌ خودشناسي: اگر انسان همه چيز خود را از خدا بداند ديگر در حوادث و يا جايي كه چيزي از او گرفته مي شود، گويي اتفاقي نيفتاده و همواره اين شعار را الگوي رفتار خويش نمايد (ما از خدائيم و به او باز مي گرديم)
3 ـ اميد قطعي به گشايش: انسان به يقين برسد كه خداوند وعده داده بعد از هر سختي، آساني است.
5 ـ اميد بستن به جبران محروميّتها: پيامبر مي فرمايد هر بنده اي كه در پيشامدي بگويد خداوندا عوض آن را به من بده خداوند پاداش كامل به او مي دهد (در آخرت) و بهتر از آنچه از دستش رفته در همين دنيا به او مي بخشد.
6 ـ كمك از ذات حق: از ديد قرآن مهمترين پشتوانه صبر ياري خداوند است و بدون كمك او صبر كامل نمي شود.
7 ـ زنده نگه داشتن خاطرة قهرمانان صبر: (انسان زندگي صابران را مطالعه كند و از آنها بخصوص پيامبران الگو بگيرد)
8 ـ ايمان به قضا و قدر: (بداند براي سنت الهي تبديل و تحويلي نيست و آنچه از دست رفته باز نمي گردد پس بي صبري فايده ندارد)
9 ـ‌ تفكر در امور گوناگون:
الف ـ مطالعة اخبار و احاديث در باب فضيلت صبر و بلا، كفارة گناهان است و اينكه صابر، عاقبتش نيكوست.
ب ـ يادآوري كوتاه بودن زمان بلا
ج ـ بداند بعد از هر سختي، گشايش است.
د ـ بداند كه محنت از جانب پروردگار اوست كه مهربانترين نسبت به اوست و خير و صلاح او را مي خواهد و عقل از ادراك عواقب امور قاصر است.
10 ـ دارا بودن نفس مطمئنّه: انسانهاي داراي اين نفس، در برخورد با هر حادثه اي متزلزل نشده و استوار باقي مي مانند و راه بدست آوردن طمأنينه، ياد خدا و ذكر اوست (قلب به ياد خداست نه فقط ذكر لفظي)

آفات صبر:

1 ـ عجله و شتابزدگي: اين فطرت انسان است و وقتي بر خلاف خواسته اش، چيزي پيش آيد تحمل او تمام شده و قانون اين جهان را فراموش مي كند (هر چيزي جايي دارد).
2 ـ عصبانيت و خشم: انسان در زمان عصبانيت و خشم ارزش صبر را فراموش مي كند بخصوص اگر نخواهد در جامعه نقش رهبر و راهنما داشته باشد.
3 ـ دل تنگي و افسردگي: (انسان با اين دو، نيروي صبر و مقاومت خود را از دست مي دهد)
4 ـ نااميدي: (بزرگترين آفت صبر است و براي هر فعاليتي انسان بايد بذر اميد در دل خود بكارد تا موفق شود).
ضرورت صبر براي پيامبران: هدف از بعثت پيامبران دگرگون كردن وضع جامعه و جهت دادن و بازسازي جامعه و تصحيح عقايد و رفتار انسان هاست. بنابراين اكثريت با آنها مخالفت مي كنند. خداوند، پيامبراني كه بيشتر درگير مبارزه با مخالفان بوده اند، اولوالعزم ناميده است (نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و پيامبر). در زندگي حضرت ايوب آمده بعد از آنكه تمام بلاها بر او نازل گشت، در مناجات خود با خدا گفت: پروردگارا به اين همه بلا راضيم و به جز رضاي تو نمي جويم در اين جا عتاب آمد كه چه بلايي بر تو روي داده، با تو چه كرده ايم، پيامبران قبل از تو اين بلاها را از ما خواستند ولي ما به ايشان عطا نكرديم. و حضرت در اين زمان، توبه كرد.
خداوند در قرآن ايوب را به عنوان نمونه و الگوي صبر و شكيبايي براي پيامبر معرفي مي كند و خداوند بر صابر بودن او گواهي مي دهد و او را به عنوان عبد خود معرفي كرده و اوّاب (كسي كه جز به خدا رجوع نمي كرد) ناميده است.
حضرت يعقوب: پس از فراق يوسف، صبر جميل را پيش گرفت و هيچ گلايه و شكايتي به كسي نكرد و ناله اي سر نداد اما از شدت غم و اندوه چشمانش را از دست داد و اندوه خود را با خدا در ميان مي گذاشت و قرآن او را اولي الايدي والابصار معرفي مي كند (بصير). گريه از روي عاطفة پيامبر، رحمت خدا را شامل حال او مي كرد كه سنگدل نبود در عزاي فرزند، آنچه با صبر منافات دارد شكايت بردن از خدا نزد بندگان بوسيله ناله و فغان است.
حضرت يوسف: خداوند ابتدا يوسف را به بلاهاي فراوان مبتلا كرد و آزمايشهاي زياد انجام داد سپس او را مكنت دنيوي و منزلت اخروي عطا كرد كه راز اين موفقيت حضرت و پيروزي او بر همة مشكلات تقوا و صبر است او بر سر دو راهي تن به فحشا دادن و از دين خدا خارج شدن و يا مصيبت زندان رفتن،‌راه دوم را بر مي گزيند و سختي آن را به جان مي خرد. و اين گونه صبر سختر و مهمتر است چرا كه اين صبر اختياري است نه صبر اجباري مانند ايوب.
حضرت اسماعيل: حضرت ابراهيم در خواب مي بيند كه بايد فرزندش را قرباني كند و چون مي داند خواب پيامبر وحي خداوندي است، پس درنگ نكرده موضوع را با اسماعيل در ميان مي گذارد، پسرش در پاسخ مي گويد: آنچه بدان مأموري به جاي آور، قول مي دهم اگر خدا بخواهد مرا در شمار صابران ببيني و با همين نيروي توكل و اعتماد به خدا هر دو از آزمون الهي سربلند بيرون آمدند.
پيامبران اولوالعزم: خداوند در قرآن پيامبران را قهرمانان صبر در راه تبليغ دين معرفي مي كند و صبر آنها به خاطر اينكه در راه سازندگي ديگران است ارزشمندتر از صبر در راه سازندگي و تكامل فردي است.
حضرت نوح: ايشان 950 سال مردم را به سوي خدا فراخواند و هر 12 سال يك نفر ايمان آورد و رويهم 82 نفر شدند و آيات قرآن اصرار و اميدواري او را به هدايت قومش بيان مي كند كه حتي مردم نمي خواستند حرفهاي او را بشنوند و گوشهاي خود را مي گرفتند ولي باز حضرت دست بردار نبود. پاسخ صداقت و كوشش او توهين و آزار و اذيت و ناسزاگويي بود پس از آمدن نسل هاي جديد و رفتن نسل هاي قبل وضع بدتر مي شد و مردم بي خردتر از قبل بودند. وقتي حضرت از ايمان آوردن مردم نااميد مي شود آنها را نفرين مي كند (كه پروردگارا از اين كافران، ديّاري را بر زمين باقي مگذار).
حضرت ابراهيم: از پيامبراني است كه با حوصله و صبر بسيار مردم را به خداپرستي دعوت مي كرد و زبان بسيار نرمي داشت. وقتي حضرت ابراهيم را به جرم بت شكني در آتش مي اندازند او هيچ ترسي به خود راه نمي دهد و از كسي جز خدا كمك نمي خواهد وذكر (حسبي الله) را بر زبان جاري مي كند و خدا نيز او را به حال خود وانگذاشته و با گفتن اينكه اي آتش براي ابراهيم سرد و سلامت باش، به او مدد مي رساند.
حضرت موسي: در دوران ديكتاتوري و خفقان فرعون كه خود را خداي برتر مي دانست به فرمان الهي مأمور مبارزه با شرك و كفر فرعونيان مي شود حضرت در برابر تهديدهاي فرعون ياران خود را به صبر مي خواند و به آنها وعدة پيروزي مي دهد اما هيچ يك از پيامبران تا اين اندازه مورد آزاد پيروانش قرار نمي گرفت و قوم او دائم گلايه مي كردند و به او زخم زبان مي زدند و او صبر مي كرد.
حضرت عيسي: در زمان حضرت، علماي يهود مي خواستند مردم همچنان در آداب و رسوم مذهبي خود باقي بمانند و به ظواهر اكتفا كنند بنابراين دعوت حضرت را نمي پذيرند و بدترين القاب و تهمتها را به حضرت و مادر گرامي او مي زنند تا جائيكه زمينه به صليب كشيدن وي را فراهم مي كنند.
حضرت محمد صلی الله علیه واله: پيامبر بايد ديني را تبليغ نمايد كه دين جهاني است و محدود به يك سرزمين نمي باشد و پيامبر به گونه اي در اين راه صبر مي كند كه از پيامبران اولوالعزم هم گوي سبقت در اين ميدان را مي ربايد چون دامنة اين رسالت جهانب بود بنابراين حضرت مخالفان بي شماري داشتند بنابراين در جاي جاي قرآن خداوند او را به صبر فرمان مي دهد در برابر تمام سختي هاي پيامبر ايشان جز مناجات با خدا و صبر واكنشي ديگر ندارد.
صبر در زندگي معصومين: حضرت زينب سلام الله علیها، در طول زندگي پر بركت خويش به مصائبي دچار شد كه كوهها را ياراي تحمل آن نبود اما حتي يكبار هم لب به شكوه و شكايت نگشود و دور از ميزان حق و منطق عمل نكرد و رضاي خدا تنها هدفش بود و به همين دليل در پاسخ به يزيد كه از او پرسيد اين ماجرا را چگونه ديدي؟ حضرت فرمودند: چيزي جز زيبائي نديدم. و توانست با عملكرد خود پيام عاشورا را زنده نگهدارد.
حضرت عليعلیه السلام: در شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها، در درد دل خود با پيامبر صلی الله علیه واله مي فرمايد: تنها عاملي كه سبب مي شود مصيبت ها را با آغوش باز بپذيرم و صبر را برايم ممكن مي سازد آية (ما همه از خدائيم و به سوي او باز مي گرديم) است. حضرت از همدستي امت عليه خود و غصب حق دختر رسول خدا به خدا شكوه مي برد و بهترين صبر را صبر بر ماتم رسول خدا بر مي مرد. حضرت كه در برابر ظلمت ناشي از كوري بي ياور بود مي فرمايد صبر كردم در حاليكه خار در چشم و استخوان در گلويم فرو رفته باشد و براي حفظ وحدت امت اسلامي صبر را به عنوان بهترين تاكتيك سياسي انتخاب مي كند. اما از آن در جايگاه خود استفاده مي كند و در برابر معاويه صبر نكرده و قاطعانه سپاه خود را آماده نبرد با او مي نمايد.
امام سجادعلیه السلام: دوران امام سجادعلیه السلام بدليل جو اختناق و فشار با كوچكترين بهانه تشيع نابود مي شد بنابراين ايشان به صورت علني فعاليت سياسي نمي كرد و بدليل ياران اندك و رفاه طلبي و دنياخواهي مردم كه رواج پيدا كرده بود شيوة مبارزة خود را سلاح دعا انتخاب نمود و در اين راه در دعاهاي خود از خداوند طلب صبر مي كرد و مردم را به آن وسيله راهنمايي مي نمود. و صبر در دعاهاي آن حضرت و در نظر ايشان عاشقانه است. حضرت در دعاهاي خود با توجه به سخت گيريها و مراقبت هاي شديد امويان و استبداد آنها، از جرايانات سياسي و اجتماعي زمانه نيز سخن مي گويد و هم به مسائل مردم در زمينة اقتصادي و رسيدگي به نيازمندان اشاره مي كند.
صبر در زندگي بزرگان: نكته اي كه در موفق بودن آيت الله بهجت در زندگي ايشان مي باشد سكوت ايشان از لا يعني كه همان حفظ حريم ترك معصيت محسوب مي شود نشان دهندة صبر آن بزرگوار در برابر ميل به تكلم است چرا كه بسياري از گناهان از زبان به وجود مي آيد و دل را از ياد خدا غافل مي كند و او را از مسير رشد و تكامل منحرف مي سازد.
صبر در راه تبليغ دين: مبلغين دين خواستار تحول معنوي در زندگي مردم هستند يا مردم را به كارهاي خوب دعوت مي كنند و يا از كارهاي زشت باز مي دارند در هر حال با مقاومت مردم روبرو مي شوند چون براي آنها سخت است كه بر خلاف ميل و هوس خود رفتار كنند. كسي كه تبليغ دين مي كند بايد در جاهاي مختلفي صبر از خود نشان دهد.
1 ـ كناره گيري مردم از پيشوايان و رهبران ديني: براي يك پيام آور سخت تر از آن نيست كه با تمام وجود مردم را به سوي سعادت دعوت كند و جز گوش هاي كر و دل هاي سخت چيز ديگري نبيند. كه قهرمان اين نوع صبر حضرت نوح مي باشد.
2 ـ زخم زبان و آزار و اذيت مردم: كسيكه جز خيرخواهي براي مردم نمي خواهد و بر نفس خود و هوس خود مسلط شده برايش سخت تر از اين نيست كه ديگران به او تهمت بزنند و به او بدزباني نمايند همة پيامبران نمونه هاي درخشان از اين نوع صبرند.
3 ـ دوري راه و تأخير امداد خداوندي: وعدة خداوند براي حق طلبان ياري خود و پيروزي نهايي است اما بدون سختي راه و رنج كشيدن، بزودي نصيب آنها نمي شود و اينجاست كه مؤمنان را مي آزمايد اما زماني كه از رسيدن كمك خداوند نااميد مي شود و ديگر تاب و توان برايشان نمانده ناگهان مدد الهي فرا مي رسد.
صبر در ميدان جنگ يا فشار دشمن: در ميدان جنگ در برابر دشمن، براي پشت نكردن و فرار نكردن و مقاومت بايد از سلاح صبر بهره گرفت تا بتوان پيروز شد. و خداوند به صابران وعده مي دهد كه در همه جا با آنهاست و در قرآن مي فرمايد: صد نفر مسلمان صابر بر 1000 نفر كافر پيروز مي شوند. بهترين نمونة اين صبر در قرآن داستان طالوت و جالوت مي باشد. قبل از شروع جنگ طالوت براي سنجيدن مراتب صبر سربازانش از آنها مي خواهد وقتي به آب رسيدند از آن خود را سيراب نكنند، تنها عدة اندكي به فرمان او عمل كردند و در مواجهه با سپاه جالوت نيز همان ها باقي ماندند و بقيه با گفتن اينكه نفرات و تجهيزات جنگي دشمن بيشتر از آنهاست از جبهه فرار كردند. اما همان عدة اندك با ايمان، يقين خود را با اين جمله اعلام كردند كه (خداوند همواره با صابران است) و از خداوند درخواست مي كنند صبر را بر آنها فروريزد و بالاخره با همين سلاح و ايمان خود پيروز مي شوند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:31:00 ق.ظ ]


...


 

انواع صبر:

1 ـ مرتبه صبر عوام
2 ـ صبر پرهيزگاران
3 ـ صبر اهل معرفت و محبت
4 ـ صبر ممدوح
5 ـ صبر مذموم
6 ـ صبر فاقد ارزش
1 ـ اينكه انسان بخواهد در نزد مردم اظهار مسلط بودن بر نفس بكند و قوي دل به حساب آيد (مرتبه صبر عوام)
2 ـ انگيزة صبر، دستيابي به ثواب و رحمت و رسيدن به درجات والاي اخروي است (صبر پرهيزگاران)
3 ـ انگيزة صبر، التفات و توجه خداوند است اگرچه از طريق بلا باشد بنابراين از آنچه به او مي رسد بهجت و سرور مي يابد (صبر اهل محبت و معرفت)
4 ـ صبر ممدوح: كه همان صبر جميل است در انسانهايي وجود دارد كه ظرفيت و سعة صدر زياد دارند و ايمان آنها به گونه اي است كه در برابر حوادث غافلگير نشده و صبر انها لبريز نمي شود و ناسپاسي و بي تابي از خود نشان نمي دهند.
5 ـ صبر مذموم: برداشت غلط عوام از صبر است كه صبر را جز تسليم شدن در برابر حوادث و جريانهاي منحرف جامعه نمي دانند و سلطة بيگانه را بر خود مي پذيرند و در برابر ظلم و هجوم سكوت مي كنند كه اين عدم مسئوليت است.
6 ـ صبر بي ارزش: صبر بي جا و بي موقع كه گناهكاران هنگام كشيده شدن به سوي دوزخ به فكر آن مي افتند كه فايده ندارد.

ضرورت صبر از ديدگاه آيات:

قرآن از همان زمان كه نطفة انسان بسته مي شود و بايد فراز و نشيب ها و مراحل رشد را طي كند تا به صورت موجودي كامل شده و به دنيا وارد شود و با آمدن به دنياي بزرگتر مشكلات و سختي هاي بزرگتري را طي نمايد او را يادآوري مي كند كه خود را آماده اين مشكلات نمايد كه از جمله كشيدن بار امانت الهي است و اشاره مي كند كه مؤمنان چون دنباله روي راه پيامبران و اولياء اويند پس بيشترين سختيها را بعد از آنها مي بينند و آزمايش مي شوند و براي رسيدن به بهشت بايد بهاي آن را بپردازند كه همان صبر بر مصيبت هاست و حد اين صبر تا جائيستكه دل ها به لرزه درآيد و ياري خداوند را طلب كنند.
حكم صبر در شريعت: قرآن حكم صبر را به سه علت واجب مي داند:
1 ـ در بسياري از آيات امر به صبر شده كه نشانة وجوب مي كند.
2 ـ در بسياري از آيات آنچه مقابل صبر قرار بگيرد و رفتار و حركتي كه در آن صبر نباشد نهي شده است.
3 ـ قرآن سعادت دنيوي و اخروي را در ساية صبر معرفي كرده و آنچه كه سعادت انسان به آن وابسته باشد امري واجب است اما در مكروهات صبر مستحب است و نيز در هنگام انجام مستحبات.
صبر در جايي كاربرد دارد كه درد و رنج به گونه اي است كه انسان از عهدة درمان آن برنيايد.
ايمان خيالي نزد خدا پاداش ندارد بلكه در عمل بايد متابعت اعضاء و جوارح را در پي داشته باشد تا مستحق پاداش شود. فرشتگان و خداوند بر صابران درود مي فرستند و خداوند فهم و درك آيات را مخصوص شكيبايان معرفي مي كند.
خداوند در جاهاي مختلف از قرآن، پيامبر را امر به صبر فرموده كه در بعضي به صورت مطلق و در بعضي آيات موارد خاصي را ذكر فرموده است. و رمز پيروزي در تمام زمينه ها را صبر معرفي مي كند و صبر در قرآن يك مفهوم كلي و جامع را در بردارد و شايد علت همراه شدن آن با نماز اين باشد كه نماز حركت آفرين است و صبر، مقاومت را ايجاب مي كند و اين دو در كنار هم به نتيجه و پيروزي مي رسند. (پايداري، توجه و رابطة با خدا) روزه مشكل را برطرف مي كند.

صبر از ديدگاه روايات:

صبر مانند ميراث نفيسي در آخرين لحظة زندگي امامان به وارثان آنها منتقل مي شده كه ميزان آن اهميت آن را مي رساند و اينكه بر سر حق، استقامت كنيد هرچند تلخ و ناگوار باشد.
در روايات اشاره شده كه خداوند پيامبر را مبعوث كرد و به صبر و مدارا با مردم و معارضين فرمان داد و فرمود در برابر گفته هاي آنها صبر كن و با بهترين شيوه از آنها دوري گزين و به بهترين وجه پاسخ ده تا دشمني آنها به دوستي مبدل شود و اين كار جز با صبر ميسّر نمي شود و پيامبر خدا در همة حالات صبر كرد تا اينكه به پيشواياني از عترش مژده داده شد، اماماني كه با خصلت صبر، توصيف شدند اينجا بود كه پيامبر فرمود صبر نسبت به ايمان همان نقش را دارد كه سر نسبت به تن. خداوند نتيجة صبر پيامبر را علاوه بر ذخيرة آخرت، سركوبي دشمنان او در دنيا قرار داد.
صبر انسان را از همه چيز و همه كس مستقل مي سازد و اين معناي حر بوده است. و آزادمرد در همة احوال آزادمرد است و اگر مصيبتها بر او هجوم آورد هرگز او را نشكند و صبر كند تا خدا او را نجات دهد مانند حضرت يوسف كه خدا بر او منت نهاد و در اثر صبر به پاداش بزرگ الهي نائل شد.
و امام صادق علیه السلام مي فرمايد: هركه از مؤمنين به آزموني سخت گرفتار آيد و صبر كند اجر هزار شهيد را دارد. مانند امام سجاد علیه السلام كه آنچنان صبري بايد داشته باشد كه هر لحظة آن درد مرگ را دارد و در عوض چنين اجري مي برد. و امام صادق علیه السلام فرمود: هر زمان كه صبر تمام شود و فاني گردد، نوبت فرج است و حلم براي ياري انسان كافي است. و زماني كه حليم نبودي خود را به اجبار به حلم وادار كن. حضرت علي علیه السلام مي فرمايند مشكلات دوره اي دارند كه مي گذرند و دستپاچگي وخودباختگي و بي تابي فايده ندارد بلكه بر نگراني مي افزايد. با صبر، تقدير جاري مي شود و انسان ستوده مي شود و با بي تابي هم تقدير جاري مي شود ولي انسان نكوهيده مي شود.
امام باقر مي فرمايد: خداوند بندة مؤمنش را با بلا نوازش مي دهد و او را از دنيا پرهيز مي دهد. امام علي علیه السلام يكي از حقوق خداوند بر بندگان را صبر در راه او مي داند.
پيامبر از جمله نشانه هاي بزرگداشت حق تعالي را شكايت نكردن از مصيبت خود به ديگران مي داند و حضرت علي علیه السلام مقاومت در برابر حرامهاي الهي را از شكيبايي بر عذاب گور آسانتر بيان مي كند.

موضع صبر در مجموعة دين:

فهم عميق دين و سخن حق بوسيلة صبر ميسر مي شود و صبر بنزين موتوري است كه انسان را در راه كال و رشد به پيش مي برد. با فقدان صبر در اين مجموعه، قوانين و كاربردهاي سازندة دين كه مخالف با اميال و هواهاي نامشروع است هيچ گاه تحقق نمي يافت و آرزوهاي دين و آرمان هاي انساني به ثمر نمي رسيد.
تأثير صبر در ايمان و اراده: اين تأثير بگونه اي است كه مي تواند انسان را از هلاكت نجات بخشيده و از قعر جهنم به سوي مراتب بالاي بهشت رهنمون شود.

حكمت بلا و تأثير آن در ايمان و اراده:

1 ـ جداسازي صفوف مؤمنان از منافقان و مدعيان ايمان: هنگامة نزول بلايا و در بوتة آزمايش است كه خالص از ناخالص جدا مي شود و كساني هستند كه وقتي در راه ارزشها و دين حادثه اي برايشان پيش مي ايد تاب و تحمل از دست مي دهند و از ارزشها و عقايد ديني خود اعراض كرده و عقب نشيني مي كنند.
2 ـ تربيت مؤمنان و به كار انداختن ذخاير درون آنها: صبر و استقامت بر مراتب ايمان مي افزايد و اين مشكلات براي آنستكه خداوند اهل ايمان را ساخته و آماده گرداند.
3 ـ افزايش پاداش و بالا رفتن مقام آنها نزد خداوند: كه در اثر تحمل مصائب و مشكلات، آلودگيها پاك مي شوند و اين رحمت خداوند را نشان مي دهد كه اينگونه گناهان را جبران كرده و بر حسنات و درجات مي افزايد.
اركان صبر: حضرت علي علیه السلام اركان ايمان را، صبر، يقين، عدل و جهاد در راه خدا مي داند و صبر نيز چهار ركن دارد:
1 ـ شوق: اميد و آرزوي رسيدن به خشنودي خدا و در پي آن بهره مند شدن از نعمتهاي بهشتي در سايه بندگي و عبادت.
2 ـ شَفْق: ترس از عذاب كه باعث دوري از گناه مي شود.
3 ـ زهد: به گونه اي كه ازدنيا به عنوان وسيله استفاده كند و به آن دل نبسته و وابسته نشود.









موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:29:00 ق.ظ ]




قیامت جای عذرخواهی نیست

در قیامت هیچ كس به درد هیچ كس نخواهد خورد، در آنجا هر کس خودش تنها با اعمال خود می ماند و شفاعت نیز در هر حالتی پذیرفته نیست!

روز قیامت از جاهایی است که در آن عذرخواهی کردن و توبه و اظهار پشیمانی هیچ فایده ای ندارد.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»: اى كسانى كه كافر شده‏اید، امروز عذر نیاورید، در واقع به آنچه مى ‏كردید كیفر مى ‏یابید.

در قیامت هر كس دعا كند مستجاب نمی شود؛ «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُوْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ».


در قیامت هیچ كس به درد هیچ كس نخواهد خورد، در آنجا هر کس

خودش تنها با اعمال خود می ماند و شفاعت نیز در هر حالتی پذیرفته نیست!

در سوره روم آیه 57 نیز می فرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ».

عده ای روز قیامت لب به عذرخواهی برمی دارند اما باید بدانیم که عذرخواهی در روز قیامت سود و فایده ای نخواهد داشت هر چند که عذرخواهی واقعی و با نیت اخلاص و خلوص باشد؛ زیرا در قیامت چشمان همگان به حقیقت چنان که باید و شاید روشن می شود و هیچ مطلب پوشیده ای باقی نمی ماند.

در آن حالت که مجرمان، منافقان، کافران، مستکبران و ظالمان با عذاب های الهی رو به رو می شوند از خداوند می خواهند که عذر ایشان را بپذیرد ولی خداوند بیان می کند که قیامت جای عذر خواهی نیست. (توبه آیات 64 و 66 و جاثیه آیات 34 و 35 و نیز روم آیه 57 و غافر آیه 52 و 11 و 12)
این ‌جا كه میدان هست و اجازه داده شده است، این ‌جا كه عذر خواهى براى ما درجه مى ‌آفریند، گناهان را مى ‌شوید و ما را پاك و نورانى مى‌ كند، از خداى متعال عذر خواهى كنیم
 

قیامت جای عذرخواهی نیست!
روزى خواهد آمد كه خداى متعال به مجرمین بفرماید: «وَلَا یُۆْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ: و آنها را اذن (سخن) گفتن نمى ‏دهند، پس عذر نتوانند آورد (زیرا كه عذر ندارند)». (مرسلات: 36)

در قیامت، به ما اجازه‌ى عذرخواهى نخواهند داد، به مجرمین اجازه نمى‌دهند كه زبان به عذرخواهى باز كنند؛ آنجا جاى عذر خواهى نیست.

این ‌جا كه میدان هست و اجازه داده شده است، این ‌جا كه عذر خواهى براى ما درجه مى ‌آفریند، گناهان را مى ‌شوید و ما را پاك و نورانى مى‌ كند، از خداى متعال عذر خواهى كنیم.

این‌جا كه فرصت هست، لطف خدا و نگاه محبّت الهى را متوجّه و شامل حال خود كنیم. «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ»؛ (بقره: 152) مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.

در‌‌ همان لحظه‌اى كه شما دلتان را متوجّه خداى متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مى ‌كنید و به یاد خدا مى ‌افتید، خداى متعال در‌‌ همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوى شما دراز است.

خدا را به یاد خودمان بیندازیم، و الّا روزى خواهد رسید كه خطاب الهى به سمت گناهكاران مى‌آید كه «… إِنَّا نَسِینَاكُمْ … »؛ (سجده: 14) ما شما را فراموش كردیم، ما شما را به دست فراموشى سپرده‌ایم، بروید! عرصه‌ى قیامت این‌ گونه است

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-05-16] [ 09:58:00 ق.ظ ]




راز خلقت عالم چيست؟

 

 هر موجودي اعم از گياهان و حيوانات براي هدف معيني خلق شده‌اند

 

در مكتب اسلام، جهان هستي و موجودات در آن و بخصوص انسان، به سوي مقصدي معلوم در حركت است و چنين نيست كه عالم هستي در مسيري نامشخص و مبهم و بي هيچ هدفي در حركت باشد بلكه آفريدگار جهان، آن را به سوي مقصدي و هدفي معين و روشن رهنمون ساخته است. اعتقاد به اصل هدفمندي عالم و عبث نبودن آفرينش آن، نقش مهمي در حيات انسان ايفا مي‌كند و چنين انساني هرگز جهان و زندگاني در آن را لغو و بيهوده نمي‌يابد بلكه سعي و تلاش او در اين جهت است كه حيات و زندگي خويش را با نظام آفرينش هماهنگ سازد.[1]
معناي هدف در كارهاي خداوند و بشر
با اندكي تفكر و مطالعه در جهت شناخت خداوند متعال و انسان، به اين نكته مي‌رسيم كه تفاوت و روشني ميان خداوند و بشر وجود دارد. خداوند وجودي است كه از هيچ جهت محدوديت و نقصي نمي توانيم در او بيابيم و فقر و نياز هرگز در ذات پاك خداوند تصور نميشود. او وجودي است كه

داراي همة صفات كمال مي‌باشد و خالق همة جهان هستي است.


اما انسان بر عكس موجودي است كه مخلوق است و سراسر وجودش نياز و احتياج است و موجودي است كه هر لحظه به لحظه از عمرش احساس نياز مي‌كند بعنوان مثال حال انسان طوري است كه اگر مثلاً لحظه‌اي در جائي قرار گيرد كه هوا نداشته باشد اين انسان حياتش را از دست خواهد داد پس انسان موجودي است سراسر احتياج و نياز به خداوند متعال.

 

با توجه به اين مطلب هدف در كارهاي خداوند بايد با معناي هدف در كارهاي انسان متفاوت باشد. انسان همه كارهايش در جهت رفع نيازمنديهاي مادي و معنوي است و هدفي جز در جهت رفع كمبودها و نقص‌ها از كارهايش ندارد اما نميتوانيم اين معناي از هدف را در كارهاي خداوند مطرح كنيم چونكه همانطور كه گفته شد خداوند از هر نقص،  نياز و احتياجي بدور است لذا نمي توانيم هدف در كار خداوند را در جهت رفع كمبود و نيازمنديها در نظر بگيريم بنابراين هدف در كارهاي خداوند داراي معني ديگري است و در واقع هدف او به نفع مخلوقات است يعني خداوند كاري كه انجام مي‌دهد در جهت فايده و سود رسانيدن به مخلوقات و موجودات عالم هستي است.


هدف از آفرينش و خلقت عالم چيست؟
اين سؤال كه خداوند چه حكمت و مصلحتي در خلقت عالم در نظر داشته، براي كسي پيش مي‌آيد كه با دلايل عقلي و قطعي، خدائي يكتا كه داراي همه صفات كمال باشد را اثبات كرده باشد.[2]


هر موجودي از گياهان و حيوانات اعم از پرندگان و حشرات و حيوانات صحرا و دريا، براي هدف معيني خلق شده‌اند و به خوبي مي‌بينيم كه هر كدام براي محيط و شرايط ويژه‌اي آفريده شده‌اند و هماهنگي كاملي با محيط خود دارند. و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان قرار داده شده است و اينكه هيچ موجودي بعد از آفرينش به حال خود رها نشده است يكي از نكاتي كه توجه ما را به اصل هدفمندي آفرينش موجودات سوق مي‌دهد، توجه به وجود نظم در ميان پديده‌ها و هماهنگي در نظام طبيعت است اگر اندكي در كيفيت طلوع و غروب كردن خورشيد و حركت ماه و ستارگان و نظم حاكم در روابط آنها دقت كنيم متوجه مي‌شويم كه اين نظم و حركت آنها بر اساس تدبيري صورت گرفته است و نميشود بطور تصادفي و بي هيچ هدفي باشد.[3] در قرآن كريم در پاسخ به اين سؤال، آيات فراواني وجود دارد. در مجموعه‌اي از آيات[4] قرآن كريم آمده است كه آفرينش جهان هستي بر اساس حق استوار است يعني بر باطل نبوده و از روي بازي و لهو و لعب صورت نگرفته است. و اينكه خداوند موجودات را به سوي هدف معيني راهنمايي و هدايت فرموده است. 

 

خلقت همه موجودات عالم در جهت فراهم آوردن زمينه براي رشد و شكوفايي انسان است

در قرآن كريم آمده است «خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز به حق … نيافريده است. و {با اين همه} بسياري از مردم لقاي پروردگارشان را سخت منكرند».[5] مطلب ديگر اين است كه مطالعه اجمالي در جهان آفرينش، ما را از حقيقت روشني آگاه مي‌سازد و آن اين است كه سراسر جهان محل رشد و پرورش موجودات و تكامل آنهاست. هر موجودي از جماد (مثل سنگ)، نبات (مثل گياهان) و حيوان تا برسد به انسان كه شريف‌ترين مخلوقات است، همگي براي رسيدن به هدف و مقصد مشخص خلق شده‌اند و ابزار رشد و كمال هر موجودي در اختيارش قرار داده شده است و هر يك با برنامه مخصوصي به سوي كمال مي شتابد.


همه موجودات جهان هر روز و هر لحظه از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر از رشد و كمال مي‌رسند مثلاً يك درخت برومند روز نخست يك سلولي بيش نبوده سپس به تدريج پس از طي مراحلي رشد كرده و به صورت عظيمترين درختِ جهان در آمده است و يا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلولي در رحم مادر  محبوس بود. بعداً در پرتو ارادة حكيمانه خداوند از پائين‌ترين مرحله به آخرين مرحله كمال شايستة خود رسيده است. انسان نيز جزئي از جهان آفرينش  است و همين قانون نيز در مورد او برقرار است و هدف از آفرينش او جز اين نيست كه به كمال شايسته و لايق به خود برسد و استعدادهاي نهفتة خويش را شكوفا كند.


مطلب ديگري كه در پاسخ به اين سؤال در آيات و روايات به آن اشاره شد اين است كه جهان و بسياري از موجودات آن به خاطر انسان آفريده شده‌اند يعني موجودات عالم آفريده شده‌اند فقط براي يك موجود كه آن انسان است. همه موجودات در خدمت انسان هستند و انسان براي رفع نيازمنديهايش از آنها بهره گرفته و در مسير كمال شايستة خود حركت مي‌كند.


موجودات مادي و نظام دنيا با تمام وسعتش كه عبارتند از آسمانها و زمين و موجودات در آنها، همه براي اين خلق شده‌اند تا زمينه ساز پيدايش و تكامل موجودي بنام انسان بشوند و نظام دنيا شكل گرفته تا انسان در اين عالم استعدادهايش را شكوفا كند و با شركت در آزمايش الهي، قواي نهفتة خويش را به مرحله ظهور و تحقق برساند يعني انسان رنگ خدايي به خود و كارهاي خود ببخشد و طوري زندگي كند كه كارهاي او مورد رضاي خداوند باشد و صفات خداوند را از خود بروز دهد و به نمونه‌اي از انسان كامل تبديل شود.[6]


از اين روست كه قرآن در آياتي[7] هدف از خلقت آسمانها و زمين و نعمتهاي در آن را، آزمايش شدن بشر بيان مي‌كند قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد كه:


«و اوست كه آفريد آسمانها و زمين را … تا بيازمايد شما را كه كدامتان نيكوتريد در كردار».[8] يعني خداوند خواهان اين است كه بندگان او كارهايي كه انجام مي‌دهند بر اساس دستورات الهي و مورد رضايت او و در جهت عبادت او يا در جهت خدمت به بندگان او باشد. در آياتي ديگر،[9] رسماً بيان مي‌كند كه اين عالم طبيعت از آسمانها و زمين و موجودات و نعمتهاي الهي در آن،‌همه براي شما انسانها آفريده شده‌اند تا شما بهره مند گرديد يعني همه اين موجودات و نعمتها در خدمت بشرند و زمينه ساز  رشد و تعالي و كمال بشر مي‌‌باشند. در سوره بقره آمده است «او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه كه در زمين است».[10] شعر:


ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند    

  تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري


نكته اي كه اين بيت شعر در بيان آن است عدم غفلت انسان است يعني اي انسان غفلت نكن از خالق خودت، غفلت نكن از وظيفه‌اي كه در برابر او داري، غفلت نكن نسبت به برادران ديني خود و … امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ  در تفسير آيه مي‌فرمايد: او خدايي است كه خلق كرد براي شما تمام آنچه در زمين است براي اينكه عبرت بگيرد و به وسيله آن به بهشت و رضوان الهي برسيد و از عذاب او دور شويد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




خدا در قیامت به این افراد رحم می ‌کند!

 

به هم دیگر رحم كنید تا خداى متعال به شما رحم كند

 

خداوند مهربان در آیات متعدد در سوره هاى قرآن خویشتن را با صفت رحم و شفقت و مهربانى یاد کرده و خود را به بندگانش با این اوصاف جمیله معرفى نموده است. (المعجم المفهرس ماده رحم از باب نمونه: سوره اعراف (7)، آیه 156 و آیه 151 و سوره یوسف (12)، آیه 64 و آیه 92)


و هنگامى که مسلمانان حقیقى و پیروان واقعى آئین مقدس اسلام را در کتاب آسمانى خود توصیف و تمجید مى کند، درباره آن مى فرماید: مومنین به همدیگر رئوف (فتح (48)، آیه 29، و سوره حدید (57)، آیه 27 و بلد (90)، آیه 17) و مهربان و به یکدیگر دلسوز و غمخوار هستند .

مرحوم علامه مجلسى(ره) در کتاب بحارالانوار بابى راجع به این موضوع و مطلبی به نام “التراحم و التعاطف و التودد” منعقد نموده است.(بحار، ج 74، ص 390)


خود را بنده خدا بدانیم
به هم رحم كنید تا خداى متعال به شما رحم كند. كسانى كه دستشان باز است، دست تعدّى به سمت منافع و مصالح دیگران دراز نكنند. كسانى كه زرنگى و هوش و امكانات و قدرت و مسئولیت و توانایی هاى گوناگون فردى و اجتماعى دارند، از این توانایی ها در راه تعدّى به دیگران استفاده نكنند.

خود را بنده خدا بدانیم؛ در مقابل بقیه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهى، احسان، نیكى و رعایت انصاف بدانیم؛ آن‏ گاه باران رحمت و

فضل خدا بر سر ما خواهد بارید؛ ما را شستشو خواهد داد و بركات خود را بر ما نازل خواهد كرد.

البته این وظیفه همه است؛ ولى كسانى كه در جامعه تمكّن و قدرت و مقام و ثروت و نفوذ كلمه‏اى در میان مردم دارند، بیش از دیگران در مقابل این بار سنگین - بار خودسازى و محدود كردن قواى خود از تجاوز به دیگران - مسئولند.(بیانات آیت الله خامنه ای)

 

موفقیت در پرتو دلسوزی
ما اگر صفحات تاریخ پیشینیان و گذشتگان را ورق بزنیم و حالات آنان را تجزیه و تحلیل نموده و کاملا بررسى کنیم ، خواهیم دید که اکثریت موفقیت و کامیابى آنان در پیشرفت اهداف مقدسه و عامل نفوذ افکار پاک تربیتى آن بزرگواران در روحیه مردم جهان از همین راه بوده است و به وسیله شفقت و مهربانى، پله هاى تعالى و ترقى را پیموده اند و به درجه نهائى رسیده اند.


چنانچه از فضیل بن عثمان منقول است که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام ) شنیدم فرمود: هر که واجد نرم خوئى و ملایمت بوده و با مردم خوش رفتارى نماید، هر هدفى که داشته باشد، مى تواند فراهم کرده و به دست آورد. کافى، ج 2، ص 120)

چنانچه خداوند متعال درباره خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: اگر تندخوى و بى رحم و سنگدل بودى، از اطراف و پیرامونت متفرق و پراکنده مى شدند. (آل عمران (3)، آیه 159)

علامت تقوا
صفت مزبور را رهبران دینى نشانه تقوا و پرهیزگارى معرفى نموده اند چنانچه حضرت باقر (علیه السلام ) از پدر بزرگوارش امیرالمومنین على (علیه السلام ) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: براى متقین و پرهیزگاران و دینداران علائم و آثارى است که به وسیله آنها معلوم و شناخته مى شوند. و حضرت پس از شمردن چند نشانه یکى را هم دلسوزى و غمخوارى ضعفا و ناتوانان و بیچارگان نام برد. (بحار، ج 70، ص 282، حدیث 2) 

 

خداوند از میان بندگانش به رحم کنندگان رحم می کند

 

 اعمال سنگدلان توقیف مى شود
از بعضى اخبار معلوم مى شود کسانى که با مخلوقات و بندگان خدا رئوف و مهربان نیستند و در مواقع گرفتارى و مصائب از وضع رقت بار و اسف انگیز آنان ناراحت نمى شوند و به داد و فریادشان نمى رسند، خداوند عبادات و اعمالشان را قبول ننموده و نمى پذیرد و به فرشتگان و حافظین اعمال دستور مى دهد که اعمالشان را به طرف خودشان برگردانید.


چنانچه در خبر معاذ از پیامبر خدا به این مطلب تصریح شده است و در آخر آن خبر است که: فرشتگان و حافظین اعمال کارهاى نیک و شایسته انسان را با طمطراق و شأن و شوکت مخصوص به آسمان ششم مى رسانند و دربان و نگهبان آسمان مزبور دستور مى دهد توقف کنید زیرا من مأمور رحمت و شفقتم . پس از رسیدگى و ارزیابى، امر مى کند آن را به صورت صاحبش بزنید تا چشمانش کور و نابینا گردد زیرا صاحب آن رحم ندارد و اگر بنده و عبد پروردگار به چیز دنیوى و یا اخروى دچار و گرفتار مى گشت دلش براى او نسوخته بلکه او را سرزنش و مسخره مى کرد و من موظف و مکلفم که نگذارم عمل او از من بالاتر برود. (انوار نعمانیه ، ج 2، ص 210 و بحار، ج 70، ص 247، حدیث 20)


و از این جهت است که نرم خویى و خوش رفتارى را بهترین و با فضیلت ترین اعمال و کردار بشر معرفى نموده اند و سخت گیرى و درشتى و تندخویى را معادل شرک و کفر ذکر کرده اند.


خدا در قیامت به این افراد رحم می ‌کند
از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل شده که فرمودند: “هر کس به مسلمانان رحم نکند، خداوند به وی رحم نمی کند.” (نهج الفصاحه، ص745 ، ح2885 )


همان حضرت (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: “جز این نیست خداوند از میان بندگانش به رحم کنندگان رحم می کند.” (همان)


از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل شده که فرمودند: “مَثل مومنین در رحم آوردن به یکدیگر و دوستی کردن و پیوستن به همدیگر مانند یک جسدند چون عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء در بیدار ماندن و تب داری با آن همدردی می کنند.” (نهج الفصاحه، ص745)

از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: “رساترین چیزی که رحمت حق به وسیله آن کشیده می شود آن است که برای همه مردم مهربانی را در دل داشته باشی.” (سفینه البحار)


و در بعضی از روایات امیرالمومنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل کرده اند که آن بزرگوار فرمودند: “خداوند به مخلوقات و بندگان خویش شفیق و مهربان است و کسانی که دلشان برای آنان می سوزد مورد توجه خدا قرار گرفته و ایشان را دوست می دارد.” (بحار الانوار)

در آثار رحم کردن در اخبار و روایات وارد شده است: “به آنکه نرم خوئی و خوش رفتاری با بندگان خدا داده شده است، خیر و سعادت و خوشبختی هر دو جهان به او عطا شده است و هر که از این خوی نیکو و خصلت پسندیده محروم شده از خیر نیکبختی هر دو گیتی بی نصیب و بی بهره گردیده است.” (همان

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]




چرا جهنم ابدی است؟

 

کسانی که در ارتباط با برزخ هستند اشراف کلی دارند

 

ارتباط عالم برزخ با دنیا

 کسانی که در ارتباط با این عالم هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی ها را اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند.

افرادی که می میرند بر اساس قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) به عالم برزخ منتقل می شوند. اما سوالات فراوانی در زمینه برزخ مطرح است از جمله: رابطه این اشخاص که در برزخ هستند با دنیا و اهل دنیا چگونه است؟ آیا این رابطه قطع شده وهیچ اطلاعی از همدیگر ندارند وانتظاری هم از اشخاص دنیایی ندارند یا اگر ارتباط دارند کیفیت این ارتباط

به چه شکل است؟ آیا پرونده اعمال بسته شده یا نه فرصت تغییر در این پرونده وجود دارد؟ از طرفی وظیفه ما نسبت به افرادی که در برزخ هستند وهمچنین نسبت به برزخ خودمان چیست؟

زندگی در برزخ
کسانی که در ارتباط با برزخ هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی ها را اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند. اینکه گفته می شود می توانند به دیدن اهل دنیا بیایند فقط بر حسب مقام و مرتبه شان در آن عالم است.


اختیار و آزادی به این شکل  که در دنیا هست در عالم برزخ  وجود ندارد بلکه تحت مقررات همان عالم است. بنابراین بعضی افراد ممکن است هفته ای یک بار، بعضی دیگر  ماهی یک بار، بعضی ها سالی یکبار اجازه داشته باشند به دیدن خانواده خود بیایند. به هر حال این امکان برایشان هست که بتواند بیایند و بر خانواده، اهل  یا دوستانشان آ گاهی  پیدا بکنند.


امکان ارتباط از هر دو طرف یعنی هم دنیا و هم برزخ وجود دارد. یعنی انسان اگر تزکیه نفس و تهذیب نفس کرده باشد می تواند به طور ارادی با افراد در عالم برزخ ارتباط داشته باشد. البته از این مسئله خیلی سوء استفاده می شود.

 

متأسفانه برخی افراد ادعاهایی می کنند که این ادعاها دروغ است و بیش از نود درصد کسانی که ادعای ارتباط با ارواح و احضار ارواح و مسائلی از این قبیل می کنند دروغ می گویند. اگر چه هم عقلاً ، هم وجداناً و هم نقلاً امکانش وجود دارد.


امکان ارتباط بین این عالم و انسان ها با عالم برزخ و ارواح که همان وجودهای برزخی  هستند را هم علم و تجربه تا حدی پذیرفته و هم در شرع و آیات و روایات به این موضوع اشاره شده. اما در این زمینه نباید حرف هر مدعی را پذیرفت.


ارواح اجازه دارند گاهگاهی با دنیا ارتباط برقرار بکنند یا در عالم رویا و یا در عالم بیداری و از این طرف برای اهل دنیا هم امکان ارتباط هست مشروط بر اینکه تهذیب نفس و تزکیه شده باشد و روح قدرت ورود به  برزخ را داشته وانسان چشم برزخی و گوش برزخی پیدا کرده باشد.


البته همه انسان ها وجود برزخی دارند و همین الان در باطن وجود هر یک از ما وجود برزخ موجود است.همان وجودی که در عالم رویا تحقق و تجلی پیدا می کند، آن وجود، وجود برزخی انسان است. منتها آن برزخ، متصل است. زیرا انسان بطور کامل از عالم دنیا منفصل نشده اگرچه مرتبه ای از مراتب وجود برزخ در وجود اوهست. در حالی که  بحث در باره عالم برزخ، برزخ منفصل است. زیرا انسان از مراتب چهارگانه هستی سه مرتبه را حائز است:

1 - وجود مادی که عالم ناسوتی است.
2 - وجود ملکوتی یا وجود برزخ که همان عالم ملکوت انسان است.
3 - وجود جبروتی یا وجود تجرد محض که عالم عقل و روح است.

بنابراین انسان هر سه مرتبه را دارد که این مراتب در عالم رویا تجلی پیدا می کنند .وقتی انسان در حال خواب رویایی را می بیند در واقع با وجود برزخ خود ادراک دارد.


اما اآیا آنها می توانند در سرنوشت ما تأثیر بگذارند؟ بله، مخصوصاً آنهایی که ذوی الحقوق ما هستند. ای بسا پدر و مادری که در عالم برزخ دعا می کنند و خدا دعا یشان را در حق فرزندشان مستجاب می کند. لذا در روایات داریم که یکی از جاهایی که انسان خوب است دعا بکند کنار قبر پدر و مادر است.

 وظیفه ما
اما وظیفه ما چیست و باید چکار بکنیم؟ آنچه که مسلم است تکلیف ما این است که مشکلات آنها را در آن عالم حل بکنیم. آنها در عالم برزخ گرفتاری های فراوانی دارند. اگر حق الناسی برگردنشان هست باید رفع بکنیم. اگر حق الله بر گردنشان هست یا عباداتشان را انجام ندادند اما انجام بدهیم، برای آنها استغفار کنیم، قرآن بخوانیم، خیرات بدهیم و کارهایی از این قبیل که شدیداً نیاز دارند. این کارها به نفع ما نیز هست.


خیرات رساندن به مردگان ، هم به نفع آنهاست هم به نفع ما. بنابراین ما تکلیف داریم که آنها را کمک کنیم، مشکلاتشان را حل کنیم. اما در مشکلات واجبات در اولویت هستند . واجبات ممکن است حق الناس یا حق الله باشد. در مرحله بعد باید به مستحبات بپردازیم.


پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج باطن انسان ها را دید و برزخ انسان ها یعنی ملکوت انسان ها، ملکوت افعال و اعمال را گاهی را به دیگران نشان می دادند. اهل بیت(علیهم السلام ) بهشت و جهنم برزخ را به دیگران نشان می دادند. کسانی هستند که به سادگی می توانند در همین بیداری با ارواح در عالم برزخ، در ارتباط باشند. یعنی به قبرستان می روند، صحبت می کنند، حرف می زنند  خبر می گیرند و خبر می دهند.


روایات هم تأیید می کند که ائمه(علیهم السلام) سر قبر صحبت می کردند و این صحبت ها گاهی مفصل و گاهی خلاصه بوده.

امام علی(علیه السلام) وقتی که از جنگ صفین برمی گشتند قبل از اینکه وارد کوفه بشوند در قبرستان شروع کردند با اهل مزار سخن گفتن. این حادثه قبلاً هم اتفاق افتاده بود. در جنگ نهروان حضرت دستور داد ذوالحدیثه و دیگرانی که کشته شده بودند را نشاندند بعد به آنها گفت ما آنچه که پروردگار به ما وعده داده بود به حق یافتیم. آیا شما هم وعده عذاب الهی را درک کردید؟


شبیه این را پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  در جنگ بدر انجام داد. وقتی کشته های بدر را درچاه ریختند ، رفتند سر چاه و آنها را به اسم یکی یکی صدا زدند  فلانی، فلانی، …  وعده الهی را ما تحقق یافته دیدیم آیا شما هم عذاب های الهی را تحقق یافته دیدید؟ وقتی سوال کردند یا رسول الله اینها که مرده اند، نمی فهمند، فرمود: شماها از آنها شنواتر نیستید. یعنی سخن گفتن و ارتباط با آنها ممکن است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




پنج خصوصیت یک فرد موفق

 

۱ـ خود آگاهی مثبت یا خودشناسی :
افراد موفق كسانی هستند كه از یك خودآگاهی واقعی برخوردارند . افراد موفق مایل اند از نیروی بالقوهٔ خود در عرصه پیكار زندگی اطلاع حاصل كنند و آن را زیركانه به كار برند . افراد موفق امین و درستكارند . افراد موفق افرادی هستند حساس و با عاطفه و با اطرافیان سازگارند آنها در برابر پیش آمدهای ناگوار نیازی به دارو های آرام بخش ندارند آنها خود را به خوبی با مسائل و مشكلات زندگی تطبیق می دهند .
افراد موفق افرادی هستند و طرق مختلفی را برای حل مسائل در نظر می گیرند و مناسب ترین آنها را انتخاب می كنند . افراد موفق یك خصوصیت استوار روحی و فكر را در خود رشد می دهند به عنوان مثال وقتی می گوییم فلان شخص فردی محكم است به این معنی است كه شكست ها و بدآوردن ها در این افراد ایجاد سستی و ناراحتی روحی و روانی نمی كند و از آن هدفی كه دارند دور نمی شوند . افراد موفق خود را می شناسد و می دانند كه هستند ، چه عقیده دارند و چه نقشی در زندگی ایفا می كنند و استعداد آنها چه قدر است .
البته : ما نیز می توانیم یك شخص موفق شویم در صورتی كه چشمان خود را به امكانات و راه كارهای موجود ، كه در دسترس ما است ، باز كنیم .
ما باید : وضع و نحوهٔ زندگی كنونی خود را تغییر دهیم و به نیروی كم نظیر باطنی خود متكی باشیم .
ما باید : بیاموزیم كه چگونه بر فشارهای روحی مسلط شویم و هر قدر كه می توانیم خود را درجهت مثبت سوق دهیم و تاثیرات منفی را از پیش برداریم .
یك تمرین برای خود شناسی ( راهی برای اصلاح خصوصیات بد و تقویت خصوصیات خوب ) :
لیستی از من هستم ها درست كنید كه دارای دو ستون باشد در بالای یك ستون نوشته شود صفات خوب و بالای ستون دیگر صفاتی كه نیاز به اصلاح دارند نوشته شود .
در هریك از ستون ها ده عدد از خصوصیات مورد نظر را با واقع بینی كامل بنویسید .
در مرحله اول سه صفتی را كه نیاز به اصلاح دارند و در نظر گرفته و برای اصلاح آنها اقدام كنید ( از افراد موفق در آن مورد می توان استفاده كرد ) و بقیهٔ خصوصیاتی را كه باید اصلاح شوند موقتاً فراموش كنید و با ده عدد از صفات برجسته خود را كه در ستون نام برده اید در نظر گرفته و با آنها زندگی كنید این صفات شما را به سوی هدفی كه می خواهید بروید خواهد رسانید .
۲ـ عزت نفس :
« من خودم را دوست دارم و به آنچه كه از پدر و مادرم به من رسیده و در سرشت من به ودیعه گذارده شده ارج می نهم . من از وجود خودم خوشحالم و ترجیح می دهم خودم باشم نه فردی دیگر . »
گفته های بالا نظر یك فرد موفق است . این گفته ها كلید اتكا به نفس در شخص می باشد .
اما : برای دستیابی به یك عزت نفس صحیح باید به موفقیت های گذشته خود در زندگی تمركز كرد و شكست ها و نقاط منفی خود را فقط به عنوان تصحیح كننده ای برای راهنمائی به سوی هدف هائی كه داریم به حساب آوریم . برای تقویت عزت نفس باید تصمیم هائی كه می گیریم بر مبنای عقل و منطق باشد نه صرفاً احساسات .
مؤثرترین راه برای تقویت حس عزت نفس گفتگو و تلقین به خود است باید افكار مثبت خود را در مورد تصویری كه از خود در آینده در ذهن می پرورانیم و كارهائیكه برای نیل به هدف انجام می دهیم تقویت نمائیم .
یك شخص موفق :
توجه عمیقی به لیاقت و ارزش ذاتی خود دارد و از ترس و اضطراب كه بین افراد عمومیت دارد واقفند ولی هیچ گاه تسلیم آن نمی شود و پیوسته باخود نجوا می كنند كه: « من از عهده انجام كارهایم به خوبی بر می آیم » .
همه ما این واقعیت را درك می كنیم كه ما هیچكدام با وضع فیزیكی و روحی مساوی به دنیا نیامده ایم ولی با این حقوق مساوی به دنیا آمده ایم كه احساس داشته باشیم ، لذت ببریم ، شاد باشیم و خود را مستحق احراز بالاترین مقام ها بدانیم .
ما می توانیم از همین امروز از عزت نفس بیشتری برخوردار باشیم به شرط اینكه :
۱ـ همیشه در زندگی آراسته باشیم .
۲ـ در هر مكالمه تلفنی یا اولین ملاقات ابتدا نام خود را بر زبان آورده و خود را معرفی كنید . با ارج نهادن به نام خود ، عادت می كنید برای خود ارزش قائل شوید .
۳ـ فهرستی از خصائل خوبی كه برای عزت نفس در خود سراغ دارید تهیه كنید و روی كاغذ بنویسید .
۴ـ هنگامی كه فردی از شما تقدیر می كند با كلمه ای ساده و مؤدبانه « متشكرم » جواب دهید .
۵ـ هنگام شركت در سخنرانی و كنفرانس ها در جلوترین صف بنشینید و در صورت امكان بحث كوچكی در جلسه داشته باشید .
۶ـ افراشته و مقتدرانه با حالت آرام و گام های تند راه بروید ، ثابت شده افرادیكه چنین راه می روند به خود اعتماد دارند .
۷ـ خود را با دیگران مقایسه نكنید .
۸ـ با زبان مثبت و دلگرم كننده صحبت كنید .
۹ـ به هر زبان كه صحبت كنید لبخندی بر لبان داشته باشید .
۳- كنترل خود و قبول مسئولیت:
افراد موفق در زندگی مسئولیت كارهائی را كه انجام می دهند گردن می گیرند . افراد موفق بر این باورند كه خود آنها قادر به كنترل و جلوگیری از خیلی از حوادث زندگی بوده و می باشد ما هم از همین امروز برای تقویت حس قبول مسئولیت و كنترل خود وارد عمل می شویم به شرط اینكه :
۱ـ آشكارا و شرافتمندانه مسئولیت وضع كنونی خود را به گردن گیریم .
۲ـ اراده داشته باشیم و به جای جمله من باید ، بگویید من تصمیم دارم و به جای جمله من بیم دارم ، بگویید من خوش دارم این كار را انجام دهم .
۳ـ همه روزه در هر كاری این شعار مثبت را با خود داشته باشیم :
« پاداش هایی كه من در زندگی دریافت می كنم دلیل خدماتی است كه انجام می دهم »
۴ـ یك برنامه زمانی منظم ، هر هفته برای نامه ها و تلفن های در خواست كار در نظر بگیرید .
۵ـ « كار امروز را به فردا واگذار نكنید » این روش را شعار همیشگی زندگی خود قرار دهید .
۶ـ بنشینید ، و وضع و عادات واقعی و روش زندگی خود را آنچه كه هست روی كاغذ بیاورید .
۷ـ حداكثر تلاش خود را وقف كار شركت ، كارهای جاری و خدمت به دیگران نمائید .
۸ـ دانش و هنر خود را توسعه دهید .
۹ـ لحظه بیداری خود را نیم ساعت جلو بكشید و این نیم ساعت را به این سؤال پاسخ دهید كه چگونه وقت خودم را امروز صرف كارهای مهم خود تقسیم نمائیم .
۴ـ خود انتظاری مثبت ( انتظار پیش آمدهای خوب برای خود )
ما معمولاً آنچه را كه انتظار داریم به دست می آوریم . بهترین نشانه بارز و چشم گیر یك فرد موفق خود انتظاری مثبت او است كه در وی ایجاد یك خوش بینی كامل را می كند افراد موفق تردید به خود راه نمی دهند همچنین افراد موفق می دانند كه بد شانسی با تفكرات منفی شخس به وجود می آید . خوش بینی در كار و انتظار مثبت موجب چرخش زندگی به سوی بالا و جلب بهترین شانس ها می گردد .
ترس ها و نگرانی های ما منجر به ایجاد اضطراب می شود كه بی اندازه پریشان كننده است بر عكس با انتظار داشتن بهترین ها در زندگی ، شما خود را از لحاظ فكری و فیزیكی آماده قبول موفقیت می نمائید . پس از همین امروز برای خود انتظاری مثبت بیشتری وارد عمل شویم . به شرط اینكه :
۱ـ از صبحگاه تا شام با خود از مسائل و مطالب مثبت صحبت كنید برای مثال : « امروز هم یك روز خوب دیگری برای من است » .
۲ـ در بین تمام مناسبات و روابط شخصی خود ، مطلب جالبی كه موجب عبرت شما شده در نظر بگیرید و به تجربه ای كه كسب نموده اید اهمیت بگذارید .
۳ـ به مشكلات به عنوان فرصتی برای كسب تجربه نگاه كنید . لیستی از مشكلاتی كه مانع انجام كار شما شده است تهیه كنید و یك و یا دو جمله درباره هر كدام شرح دهید .
دوباره برگردید و دوباره دوباره آنها را شرح دهید ولی این دفعه از یك زاویه دیگر !! و به مشكلات به صورت موقعیت و فرصتی كه برای بكار گرفتن خلاقیت و مهارت شما دست داده به آنها نگاه كنید .
۴ـ سعی كنید همیشه سازنده و سودمند باشید و هنگامی كه فشار عصبی و اضطراب به شما روی می كند شروع به تنفس عمیق و آرام كنید . برای پائین آوردن تن صدا و آهنگ آن به صندلی تكیه كرده و عضلات خود را ریلكس و آرام كنید و به ملایمت به مسائل جواب كفته و راه حل سنجیده پیشنهاد نمائید .
۵ـ به سلامت خودتان توجه كامل داشته باشید . ناراحتی هائی كه قابل معالجه است رفع كنید و از آنچه كه به سلامت شما لطمه می زند و قابل احتراز است دوری كنید و از استراحت كردن لذت ببرید .
۶ـمكالمات روزمره شما نشان دهندهٔ هیجانات درونی و سلامت شما است . پس همیشه صحبت های دل چسب و تقویت كننده روحیه به خود و دیگران بگویید .
به عنوان مثال همیشه با خود بگوئید : « حس می كنم جوان و قوی هستم »
۷ـ بهترین راه برای اینكه پیوسته خوش بین باشید معاشرت با افراد خوش بین و موفق است .
۸ـ با شادی و خوشحالی از خواب برخیزید ، با موزیك از خواب برخیزید ، در زیر دوش آواز بخوانید ، صبحانه را با فرد خوش بین و با نشاط صرف كنید . بین راه منزل و كار به موزیك شاد گوش كنید . كتاب ها و مقالات آموزنده و الهام بخش را مطالعه كنید .
۵ـ وسعت نظر مثبت یا بلند نظری
یك شخص موفق در گذشته زندگی نمی كند بلكه از تجارب گذشته پند می گیرند و اشتباهات خود را تكرار نمی كنند ولی از خاطرات خوش گذشته لذت می برد . یك شخص موفق زندگی خود را به آینده كه دور از دید و نظر آنها است و قابل رؤیت نیست موكول نمی كند . هدف هائی را برای آینده قابل پیش بینی خود را در نظر می گیرند كه موجب فعالیت روزانه آنها می گردد .
افراد موفق درحال زندگی می كنند . در لحظه ای از زمان كه روی آن كنترل دارند . زندگی می كنند افراد موفق ، پیروزی خود را با محبوب ها و دوستان و اجتماعی كه كدر آن زندگی می كنند تقسیم می نمایند .
افراد موفق مرگ را آخرین مرحله زندگی نمی دانند بلكه مرگ را یك تحول و نقل و انتقال می دانند به این جهت ترسی به خود راه نمی دهند . ما نیز میتوانیم وسعت نظر داشته باشیم ، به شرط اینكه :
۱ـ از خود بپرسیم : من چه شایستگی هایی در خانواده ، بین دوستان ، همكاران ، اجتماع و دنیای خود دارم .
۲ـ از مردم مانند برادران و خواهران خود مراقبت كنیم .
۳ـ برای همسر یا آن كسی را كه دوست دارید ارزش قائل شویم و با جمله « من ترا دوست دارم » او را دلگرم كنیم .
۴ـ از امشب كودك خود را هنگام خواب ببوسیم و به او بگوئید : « من تو را برای همان چه هستی دوست دارم » و فردا مانند اینكه همبازی او هستند با او بازی كنیم .
۵ـ با تلفن یا ملاقات شخصی ، امروز به یكی از والدین یا منسوبان خود بگوئیم آنها برای شما چقدر ارزش دارند .
۶ـ در هفته چند ساعتی با یكی از پیران فامیل ملاقات و گفتگو كرده و به او دلگرمی بدهیم .
۷ـ به اندازه كافی بخوابیم و تغذیه مناسب داشته باشیم و ورزش را فراموش نكنیم .
۸ـ به شخص یا موسسه ای كه نیاز دارد و منبع درآمدی ندارد كمك مالی بكنیم .
۹ـ یك یا دو زبان خارجی بیاموزیم و عادات آن ملت ها را یاد بگیریم .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




براي عبور از گردنه صراط چه کنیم؟

 

 پرستاري از بيماران، وسيله‌اي است براي عبور از گردنه صراط

مومن زرنگ و باهوش است. انسان زرنگ از هر موقعيتي بيشترين استفاده را از آنِ خود مي‌نمايد. از تهديدها فرصت مي‌سازد. از ناخوشي‌ها و نامرادي‌ها نه تنها شکايت نمي‌کند بلکه با نگاهي خوشبينانه و دلي دريايي و قلبي شاکر، ضمن طي کردن مسير خروج از مشکلات، بيش از اينکه خارهاي پيشِ پا را ببيند گل‌هاي زيبا و معطر را ديده و تا آنجا که بتواند از آنها  مي‌چيند.

در مسير زندگي، يکي از کارهايي که اجر و پاداش فراواني دارد، خدمت و رسيدگي به بيماران است. چرا که خداوندِ مهربانتر از مادر، به بيماران توجه خاصي داشته و ايام بيماري بندگان مومنش را به صورت ويژه حساب مي‌کند. تحمل درد و بيماري آنان را عبادت به حساب آورده و چندين برابر به آنان پاداش مي‌دهد. امام باقر عليه السلام فرمودند:

تب يک شب با عبادت يک سال و تب و درد يک شب با عبادت شصت سال و در سه شب با عبادت هفتاد سال برابري مي‌کند. [1]

آري بيماري را عبادت و بيماران را عابدان شب زنده دار، محسوب مي‌نمايد. و اينگونه، هر کسي هم که به اين عابدان خدمت کند، در درگاه خداوند متعال عزيز و محترم شمرده شده و مورد عنايات خاص پروردگار عالم قرار مي‌گيرد.

براي خدمت به بيماران نيز، عرصه‌هاي مختلفي وجود دارد که در بين آنها، پرستاري و رسيدگي به بيمار، ارزش و اهميت فراواني دارد.

پرستاري از بيماران آنقدر اهميت دارد که پيامبر خدا صلى‏‌الله ‏عليه‌ و‏آله وسلّم فرمودند :

هر كس يك شبانه روز بيمارى را پرستارى كند ، خداوند ، او را همراه با ابراهيم خليل ، برمى‏ انگيزد و به سان برقى پُر درخشش ، از صراط مى‏گذرد . [2]

آري پرستاري از مريض، وسيله اي مطمئن براي عبور از پل صراط بوده و اينچنين، هرکس که دغدغه عبور از صراط را دارد، مي‌تواند از اين وسيله بهره برده و راه پيش روي خود را هموار نمايد.

با اين بيان، معلوم مي‌شود که سختيهاي پرستاري از بيمار، در مقابل آنچه که انسان به دست مي‌آورد، هيچ و به مثابه کاهي در مقابل کوهي است.

حال که اينگونه است بايد براي اين امر مقدس قدم برداشت و به ياري بيماران شتافت. مخصوصا بيماراني که همراه نداشته و نياز به مراقبت بيشتري دارند.

اکنون که پرستاري از بيماري، وسيله‌اي است براي عبور از گردنه صراط، هر که دل در گرو سعادت خويش دارد، مي‌بايست عاشقانه براي پرستاري و مراقبت از بيماران بشتابد و کمر همت براي خدمت اين عزيزان ببندد.

اما توجه به اين نکته ضروري است که هرچه کاري اهميتش بيشتر باشد به همان ميزان، پرداختن به آن نيز مي‌بايست بيشتر شود. در مسئله پرستاري بيماران ، هم خود اين مسئله اهميت فراواني دارد و هم پاداشي که براي آن در نظر گرفته شده بسيار ارزشمند است. چرا که اگر کسي موفق به عبور از پل صراط نشود، قافيه را باخته و جهنم و عذاب سوزان آن را براي خود خريده است.

از اين رو، مي‌بايست ازسويي به اين کار اهتمام بيشتري ورزيد و از سوي ديگر دايره پرستاري خود را وسيعتر نمود. براي توسعه ميدان خدمت نيز، راه‌هاي زيادي فراروي انسان قرار دارد که در اين ميان  “وقف"، چيز ديگريست که جلوه و درخشش ويژه‌اي هم دارد.

وقف براي پرستاري از بيماران، خدمت ماندگاري است که تا قيامت مي‌تواند امتداد داشته و زير پروبال بسياري از  بيماران رنجور وتنها را بگيرد.

با وقف براي پرستاري از بيماران، مي‌توان سرپناهي مطمئن براي خدمت صادقانه و بي‌منت براي تمام بيماراني که به نوعي نياز به پرستاري و مراقبت دارند بنا نمود.

با وقف براي پرستاري از بيماران، مي‌توان از هم اکنون تا قيامت براي بيماران غريبي که در گوشه‌ي بيمارستان يا در کنج خانه‌اي نيازمند پرستاري هستند چاره‌اي انديشيد و پرستاراني مهربان براي آنان اجير نمود تا آنان را تروخشک نموده و دردي از دردهاي آنان را بکاهند.

وقف براي پرستاري از بيماران، اجر و تأثير فراواني دارد. چرا که يک کار است و چند نتيجه. واقف خيرانديشي که با اين انگيزه وقف مي‌کند از سويي از پاداش وقف بهره مند شده و نامش در زمره واقفين ثبت مي‌شود و از سوي ديگر، پاداش ارزشمند پرستاري از تعداد زيادي از بيماران نصيبش شده و نامش در زمره پرستان بندگان خدا، ثبت مي‌شود و از سوي ديگر، با اين کار براي تعداد زيادي از افراد مستعد، ايجاد شغل و کار مي‌نمايد.

خدمت و پرستاري آنقدر ارزشمند است که علامه طباطبايي فرموده اند:


«من حاضرم ثواب تمامي نماز شب هايم را با يک شب پرستاري از بيمار عوض کنم»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




رفع مشکل‌ ترین گرفتاری‌های دنیوی با نمازی از امام رضا(ع)

 


 

بی شک یکی از دستورات ائمه اطهار (علیهم السلام) در هنگام دچار شدن به گرفتاری های دنیوی، متوسل شدن به خداوند می باشد و یکی از این راه های توسل، به جا آوردن نمازهایی می باشد که از سوی این بزرگواران توصیه شده است.
در این باره از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل شده است: چون گرفتاری شدیدی برایتان پیش آید که شما را غمگین نمود دو رکعت نماز بخوانید، در رکعت اول فاتحه و آیه الکرسی، و در رکعت دوم فاتحه و سوره قدر. بعد قرآن را بر بالای سر بگذار و ده بار بگو: «اَللهُمَ بِحَقّ مَن اَرسَلتَهُ اِلی خَلقِکَ وَ بِحَقِّ کُلِّ آیَهٍ وَ بِحَقّ کُلَّ مَن مَدَحتَهُ فیهِ عَلَیکَ وَ بِحَقِکَ عَلَیهِ وَ لاتَعرِفُ اَحَدا اَعرَفُ بِحَقِکَ مِنک». پس ده بار بگو: «یا سَیِدی یا الله» ده بار «بِحَقِ مُحَمَدِ» ده بار «بِحَقِ عَلیٍ» ده بار «بِحَقِ فاطمه» ده بار «بِحَقِ الحَسَن» ده بار «بِحَقِ الحُسین» و همین طور تمام ائمه را می شماری تا حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف).همانا از جای خود برنخاسته باشید تا حاجتتان روا شود، ان شاءالله.
در جایی دیگر از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که ایشان در پاسخ فردی گرفتار بیان داشته اند: دو رکعت نماز بخوان و در هر رکعت بعد از حمد سیزده بار سوره قدر. چون فارغ شدی سجده کن و بگو: «اَللهُمّ یا فارِجَ الهَمّ وَ کاشِفَ الغَمّ وَ مُجیبَ دَعوَه المُضطَرّین وَ رَحمنَ الدّنیا وَ رَحیمَ الآخِرَه صَلّ عَلی مُحَمد وَ آل مُحَمد وَ ارحَمنی رَحمَه تُطفِئ بِها عَنّی غَضَبَکَ وَ سَخَطَکَ وَ تُغنِیَنی بِها غَمّن سِواک» بعد گونه راست را به زمین بچسبان و بگو: «یا مُذِلّ کُلّ جَبّار عَنید وَ یا مُعِزّ کُلّ ذَلیلِ وَ حَقّکَ قَد بَلَغَ المَجهُودُ مِنّی فی اَمرٍ کَذا فَفَرّج عَنّی». پس گونه چپ را به زمین بچسبان و بگو مانند آن را، بعد به سجود برگرد و مانند آن را بگو، پس بدان خداوند غم تو را فرج می دهد و حاجتت را روا می سازد.

توصیه های امام سجاد(علیه السلام)
همچنین از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است که فرموده اند: هرگاه گرفتاری برای یکی از شما پیش می آمد، تمیزترین جامه هایش را بپوشد و وضو بگیرد و به پشت بام رود و چهار رکعت نماز بخواند. در رکعت اول حمد و سوره زلزلت، و در رکعت دوم حمد و سوره نصر، و در رکعت سوم حمد و سوره کافرون، و در رکعت چهارم حمد و توحید را. بعد سر به آسمان بردارد و بگوید:«خداوندا! تو را قسم می دهم به اسمائی که اگر بر درهای بسته آسمان بخوانی باز می شود، و اگر برای گشاده شدن تنگی های زمین ها بخوانی گشاده می گردد، و به اسماء تو که اگر برای مشکلات بخوانی آسان گردد و به اسمائی که اگر بر قبرها بخوانی برانگیخته می شوند. بر محمد و آل او درود فرست و مرا حاجت روا باز گردان».
سپس حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: به خدا هیچ کس پس از این عمل قدم بر نمی دارد، مگر آن که حاجت او روا می گردد، ان شاء الله تعالی.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-04-03] [ 09:34:00 ق.ظ ]




خواص اعجاب انگیز دائم الوضو بودن

 


دائم الوضو بودن توفیقی است که اگر به لطف خدا شامل حال انسان شود؛ دارای آثار و برکاتی فراوان می باشد. وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بیشتر می نماید و راه ذکر قلب را بر انسان می گشاید …
به همین دلیل است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده:
لَا یحَافِظُ عَلَى الْوُضُوءِ إِلَّا کُلُّ مُۆْمِنٍ(۱): بر وضو مواظبت نمی کند مگر مومن.


در روایات به چند اثر از دائم الوضو بودن اشاره شده است که به قرار زیر است:  
۱٫ تمام بدنت پاک می شود پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرکس به هنگام وضو ساختن ذکر خدا را بگوید، تمام بدنش پاک گردیده است.(۲)
زیرا وقتی در جریان وضو داخل دهان، صورت، ساعدها، کف دست ها و جلوی سر و روی پاهای انسان تحریک شود قسمت اعظم قشر حسی تحریک می شود ،یعنی در حالی فقط چیزی که حدود ۲۰ درصد سطح بدن در وضو مرطوب شده است بیش از ۸۰ درصد ادمک حسی تحریک می شود؛ به عبارت دیگر اگر انسان به جای وضو کل بدن خود را می شست (غسل می کرد) چیز زیادی بر تحریک ناشی از وضو افزوده نمی شد.(۳)
چنانچه امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: هر کس ذکر خدا را به هنگام وضو بگوید، مانند این است که غسل کرده باشد.(۴)

۲٫ گناهانت بخشیده می شود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که نمازگزار وضو می گیرد آثار و برکاتی به دنبال دارد از جمله وقتی که صورتش را می شوید آثار گناهان از چهره اش زدوده می شود، و زمانی که دو دستش را تا آرنج (مرفق) می شوید گناهانی که به وسیله دست هایش انجام داده از بین می رود، و آن وقت که سرش را مسح می کشد معصیت هایی که به وسیله سرش انجام داده زدوده می شود، و آن وقت که پاهایش را مسح می کشد گناهانی که به کمک پاهایش انجام داده است از بین خواهد رفت، اگر کسی در اوّل وضو گرفتن«بسم الله الرّحمن الرّحیم» را (با دقّت و فهمیدن معنایش) بگوید تمام اعضایش از گناهان پاک می شود.(۵)

۳٫ دعاهایت مستجاب می گردد امام صادق علیه السلام فرمود: من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاری است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود!(۶)

۴٫ رزق و روزیت فراوان می گردد .
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضو بگیرد. (۷)
و همچنین آن حضرت فرمود: وضو و (شستن دست و صورت) پیش از غذا و بعد از آن باعث زیادی روزی می گردد.(۸)
مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود.

۵٫ تمرکزت زیاد می شود وضو گرفتن قبل از مطالعه باعث افزایش توجّه و تمرکز و افزایش هوشیاری در انسان می شود؛ زیرا نواحی مرتبط با وضو، بیشترین وسعت را در قشر حرکتی مغز دارند و هر چه تحریک این قشر هم بیشتر باشد، خواب آلودگی و کسالت از انسان دور می شود.(۹)
امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته مى شود و کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود.(۱۰) زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود؛ تحریک حسی بیشتری صورت می گیرد؛ زیرا آب سرد نسبت به آب گرم قدرت تحریک حسی بیشتری دارد و خشک نکردن اعضاء بعد از وضو، به علت تماس طولانی آب با سطح بدن، باعث طولانی تر شدن مدت تحریک حسی می شود.(۱۱)
بدن در برابر سرمایی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس می کند، خود به خود درجه حرارتش بالا می رود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیرپوست می شود و اکسیژن بیشتری به بافت های پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست می رسد و باعث نیرو و نشاط می گردد.(۱۲)

۶٫ عمرت زیاد می شود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید.(۱۳)
از نظر علمی بارهای الکتریکی هنگام شارش بار در اطراف عصب به صورت الکتریسته ذخیره می شوند. میدانی که در اطراف این بارها به وجود می آید در میدان بدن ایجاد خلل می کنند. این بارها به خصوص در نقاطی که تراکم اعصاب بیشتر است ذخیره می شوند و به دلیل این که هم تراکم زیادی دارند و هم در نزدیکی عصب های بیشتر و مهم تری قرار دارند، برای بدن به شدت مضر هستند. از جمله این نقاط ناحیه سر، دست ها و قسمت مچ پا به پایین است.
هنگامی که نمازگزار وضو می گیرد آثار و برکاتی به دنبال دارد از جمله وقتی که صورتش را می شوید آثار گناهان از چهره اش زدوده می شود، و زمانی که دو دستش را تا آرنج (مرفق) می شوید گناهانی که به وسیله دست هایش انجام داده از بین می رود، و آن وقت که سرش را مسح می کشد معصیت هایی که به وسیله سرش انجام داده زدوده می شود، و آن وقت که پاهایش را مسح می کشد گناهانی که به کمک پاهایش انجام داده است از بین خواهد رفت.
به طرز حیرت آوری می بینیم که این نواحی، دقیقا نواحی هستند که در وضو شسته می شوند و بنابر تحقیقات صورت گرفته، بهترین راه دفع این بارهای زائد، استفاده از یک ماده رساناست. سریع ترین و ارزان ترین و بی ضررترین ماده برای این کار، آب است. جالب این جاست که آب هر چه خالص تر باشد، سریع تر بارهای ساکن را از بدن ما به اطراف گسیل می دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسان ها سفارش شده این اثر را ندارد.(۱۴)

۷٫ خواب با وضو، عبادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند. و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.(۱۵)

از نظر صاحب نظران رشته روان پزشکی (۱۶)
جهت بهداشت صحیح خواب و داشتن خوابی راحت، باید اصولی را رعایت نمود که از جمله آن ها، دوش گرفتن ملایم هر شب قبل از رفتن به رختخواب است و جالب این که در ادامه تأکید می شود، این روش هر شب تکرار گردد. بنابراین، برای دست یابی به یک خواب راحت و آرامش بعد از آن، دوش گرفتن و استحمام شبانه (قبل از خواب) مفید است که وضو می تواند جای آن را بگیرد.

۸٫ مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود.(۱۷)

۹٫ در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت منِ را بین بقیۀ امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانیی دارند.(۱۸)

وضو گرفتن مکرر جهت دائم الوضو بودن، اسراف نیست
اگر در مصرف آب زیاده روی نکند اسراف نیست و مستحب است وضو با تمام آدابش به مقدار کمی آب، یعنی حداکثر یک مُد که مساوی سه چهارم لیتر است انجام شود.(۱۹)
وضو نور است و تداوم آن، باعث ارتقا به عالم قدس‌ خواهد شد. در حدیث آمده است: تجدید وضو، همانند نورى است بر روى نور دیگر.(۲۰) این دستور با برکت، نزد بزرگان علم و عمل تجربه شده است، پس ای سالک کوی یار، همیشه با وضو باش و در تداوم آن همت عالی داشته باش.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]




گروهی که در جهنم ماندگارند


انسان هر چقدر گناه کند روزی بالاخره عذابش تمام می شود و می رود بهشت به جز گناهانی که اگر کسی آن‌ها را مرتکب شود همان‌گونه که بهشتیان در بهشت جاودانند همیشه در آتش خواهد ماند که به بررسی این گناهان در قران می‌پردازیم:


1 - کافران: خداوند در آیه‌ی 39 سوره‌ی بقره می‌فرماید: “و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود".

اما چه کسانی کافرند؟ در رساله آیت الله مکارم شیرازی آمده: کافر یعنی کسی که خدا یا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را قبول ندارد یا برای خدا شریکی قرار می‌دهد هر چند به یکی از ادیان مانند یهود و نصاری ایمان داشته باشد. (البته خدا در آیه‌ی 62 سوره‌ی بقره می‌فرماید: “هر یک از مسلمانان و مسیحیان و صابئین (و یهودیان) که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند پس پاداش ان‌ها نزد پروردگارشان محفوظ است. نه ترسی بر ایشان است و نه اندوهگین شوند” اما اگر اهل کتاب اسم اسلام را بشنوند که پیامبرانشان را تصدیق کرده و ادعا کرده که آخرین و کامل‌ترین دین است و درباره اسلام تحقیق نکنند آن وقت آن‌ها کافرند) در ادامه رساله آیت الله مکارم شیرازی آمده: کسی که ضروری دین اسلام یعنی چیزی را که همه مسلمانان می‌دانند مثل معاد و واجب بودن نماز و روزه و… را منکر شود چنانچه ضروری بودنان را بداند کافر است.

هر کس مومنی را به عمد بکشد مجازات او جهنم است که در آن جاودان خواهد بود و خشم و لعنت خدا بر اوست و عذاب شدیدی برای او مهیاست

هرگاه کسی به خدا یا پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا یکی از معصومین(علیه‌السلام) ناسزا بگوید یا این که دشمنی داشته باشد کافر است.

کسانی که در حق حضرت علی(علیه‌السلام) و یا سایر امامان(علیه‌السلام) غلو کند یعنیان بزرگواران را خدا بداند یا صفات خدایی برای آن‌ها قائل شود کافر است.

کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می‌گویند در عالم هستی یک وجود بیشتر نیست و آن خداست و همه‌ی موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان یا موجود دیگری حلول کرده و بایان یکی شده یا خدا را جسم بدانند بنا بر احتیاط واجب کافرند.

2-منافقان: خدا به مردان و زنان منافق و کافران وعده آتش جهنمی داده که در آن جاودان خواهند بود (سوره‌ی توبه آیه 68) جالب است که خدا در این آیه منافقان و کافران را در کنار هم آورده! و به آن‌ها  وعده جاودانگی در جهنم داده! و خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند! حال سوالی که مطرح می‌شود این است که منافقان چه کسانی هستند؟ خداوند در برخی آیات دیگر منافقان را این‌گونه معرفی می‌کند که: با زبان می‌گویند ایمان آوردیم اما قلبا با شیطان هستند و مؤمنان را مسخره می‌کنند و مردم را به بدی امر می‌کنند و از خوبی باز می‌دارند.

3- قاتلان: هر کس مو منی را به عمد بکشد مجازات او جهنم است که در آن جاودان خواهد بود و خشم و لعنت خدا بر اوست و عذاب شدیدی برای او مهیاست (سوره‌ی نساء آیه ی 93) و خدا در آیه‌ی 92 همین سوره می‌فرماید: “هیچ مؤمنی مؤمن دیگر را به عمد نمی‌کشد و اگر کسی، کسی را به خطا کشت (مثلاً حوادث رانندگی) باید برای جبران بنده‌ی مؤمنی را آزاد کند و دیه را هم بپردازد مگر این که آن را ببخشند".

4- زنا کاران: گناهی که متأسفانه در زمان ما رایج شده و زشتی این گناه از بین رفته. خداوند در آیه 68 و 69 سوره فرقان در ادامه بیان ویژگی‌های مؤمنان می‌فرماید: “و هرگز زنا نمی‌کنند که هر کس چنین کند کیفر گناهش را خواهد دید عذابش در روز قیامت مضاعف می‌شود و با ذلت و خاری در جهنم جاودان خواهد ماند". و همچنین خدا در مجازات قاتلان به اولیای دم گفته اگر قاتل را ببخشید برای شما بهتر است اما در مجازات زناکاران در سوره‌ی نور آیه 2 می‌فرماید: “اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به آن‌ها رحم نکنید"!

5- مرتد شدن: و هر کس از شما که از دین خود برگردد و کافر از دنیا برود تمام اعمالش در دنیا و آخرت از بین رفته است. چنین افرادی اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود (سوره بقره آیه 217).

گناهان کوچک و بزرگ در آغاز یک عمل است سپس تبدیل به حالت می‌شود و با ادامه و اصرار شکل ملکه به خود می‌گیرد و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در می‌آورد و عین وجود انسان می‌شود در این هنگام هیچ پند موعظه و راهنمایی راهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد و در حقیقت با دست خود (گناه را) قلب ماهیت خویش کرده است

6 - ربا خواران: و اگر کسی اندرزی از جانب پروردگارش به او رسد و از رباخواری دست بردارد خدا از گذشته او درگذرد و کار او به (عفو) خدا واگذار می‌شود و کسانی که دست نکشند اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود (آیه 275 سوره بقره).

خداوند در جایی دیگر از قرآن فرموده ربا به منزله جنگ با خدا و رسولش است و در حدیثی از یکی از معصومین آمده که گناه ربا از گناه زنای انسان با مادرش در مسجدالحرام بیشتر است.

7- همدستان و همکاران دشمنان اسلام: خداوند در آیه 80 سوره مائده می‌فرماید: “بسیاری از آن‌ها را خواهی دید که کافران را دوست و تکیه گاه خود قرار می‌دهند. ذخیره‌ای که برای خود پیش می‌فرستند غضب خداست و آن بسیار بد ذخیره ایست و آن‌ها در عذاب جاودان خواهند بود".

8- کسی که گناهش به او احاطه پیدا کند: آری هر کس کار زشتی انجام دهد و کردار بدش به او احاطه پیدا کند، چنین افرادی اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند شد (سوره بقره آیه 81)

اما این که گناه کسی بر او احاطه پیدا کند یعنی چه؟ در تفسیر این آیه (در کتاب تفسیر نمونه) آمده که: گناهان کوچک و بزرگ در آغاز یک عمل است سپس تبدیل به حالت می‌شود و با ادامه و اصرار شکل ملکه به خود می‌گیرد و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در می‌آورد و عین وجود انسان می‌شود در این هنگام هیچ پند موعظه و راهنمایی راهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد و در حقیقت با دست خود (گناه را) قلب ماهیت خویش کرده است

گروهی که در جهنم ماندگارند


انسان هر چقدر گناه کند روزی بالاخره عذابش تمام می شود و می رود بهشت به جز گناهانی که اگر کسی آن‌ها را مرتکب شود همان‌گونه که بهشتیان در بهشت جاودانند همیشه در آتش خواهد ماند که به بررسی این گناهان در قران می‌پردازیم:


1 - کافران: خداوند در آیه‌ی 39 سوره‌ی بقره می‌فرماید: “و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود".

اما چه کسانی کافرند؟ در رساله آیت الله مکارم شیرازی آمده: کافر یعنی کسی که خدا یا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را قبول ندارد یا برای خدا شریکی قرار می‌دهد هر چند به یکی از ادیان مانند یهود و نصاری ایمان داشته باشد. (البته خدا در آیه‌ی 62 سوره‌ی بقره می‌فرماید: “هر یک از مسلمانان و مسیحیان و صابئین (و یهودیان) که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند پس پاداش ان‌ها نزد پروردگارشان محفوظ است. نه ترسی بر ایشان است و نه اندوهگین شوند” اما اگر اهل کتاب اسم اسلام را بشنوند که پیامبرانشان را تصدیق کرده و ادعا کرده که آخرین و کامل‌ترین دین است و درباره اسلام تحقیق نکنند آن وقت آن‌ها کافرند) در ادامه رساله آیت الله مکارم شیرازی آمده: کسی که ضروری دین اسلام یعنی چیزی را که همه مسلمانان می‌دانند مثل معاد و واجب بودن نماز و روزه و… را منکر شود چنانچه ضروری بودنان را بداند کافر است.

هر کس مومنی را به عمد بکشد مجازات او جهنم است که در آن جاودان خواهد بود و خشم و لعنت خدا بر اوست و عذاب شدیدی برای او مهیاست

هرگاه کسی به خدا یا پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا یکی از معصومین(علیه‌السلام) ناسزا بگوید یا این که دشمنی داشته باشد کافر است.

کسانی که در حق حضرت علی(علیه‌السلام) و یا سایر امامان(علیه‌السلام) غلو کند یعنیان بزرگواران را خدا بداند یا صفات خدایی برای آن‌ها قائل شود کافر است.

کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می‌گویند در عالم هستی یک وجود بیشتر نیست و آن خداست و همه‌ی موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان یا موجود دیگری حلول کرده و بایان یکی شده یا خدا را جسم بدانند بنا بر احتیاط واجب کافرند.

2-منافقان: خدا به مردان و زنان منافق و کافران وعده آتش جهنمی داده که در آن جاودان خواهند بود (سوره‌ی توبه آیه 68) جالب است که خدا در این آیه منافقان و کافران را در کنار هم آورده! و به آن‌ها  وعده جاودانگی در جهنم داده! و خدا هرگز خلف وعده نمی‌کند! حال سوالی که مطرح می‌شود این است که منافقان چه کسانی هستند؟ خداوند در برخی آیات دیگر منافقان را این‌گونه معرفی می‌کند که: با زبان می‌گویند ایمان آوردیم اما قلبا با شیطان هستند و مؤمنان را مسخره می‌کنند و مردم را به بدی امر می‌کنند و از خوبی باز می‌دارند.

3- قاتلان: هر کس مو منی را به عمد بکشد مجازات او جهنم است که در آن جاودان خواهد بود و خشم و لعنت خدا بر اوست و عذاب شدیدی برای او مهیاست (سوره‌ی نساء آیه ی 93) و خدا در آیه‌ی 92 همین سوره می‌فرماید: “هیچ مؤمنی مؤمن دیگر را به عمد نمی‌کشد و اگر کسی، کسی را به خطا کشت (مثلاً حوادث رانندگی) باید برای جبران بنده‌ی مؤمنی را آزاد کند و دیه را هم بپردازد مگر این که آن را ببخشند".

4- زنا کاران: گناهی که متأسفانه در زمان ما رایج شده و زشتی این گناه از بین رفته. خداوند در آیه 68 و 69 سوره فرقان در ادامه بیان ویژگی‌های مؤمنان می‌فرماید: “و هرگز زنا نمی‌کنند که هر کس چنین کند کیفر گناهش را خواهد دید عذابش در روز قیامت مضاعف می‌شود و با ذلت و خاری در جهنم جاودان خواهد ماند". و همچنین خدا در مجازات قاتلان به اولیای دم گفته اگر قاتل را ببخشید برای شما بهتر است اما در مجازات زناکاران در سوره‌ی نور آیه 2 می‌فرماید: “اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به آن‌ها رحم نکنید"!

5- مرتد شدن: و هر کس از شما که از دین خود برگردد و کافر از دنیا برود تمام اعمالش در دنیا و آخرت از بین رفته است. چنین افرادی اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود (سوره بقره آیه 217).

گناهان کوچک و بزرگ در آغاز یک عمل است سپس تبدیل به حالت می‌شود و با ادامه و اصرار شکل ملکه به خود می‌گیرد و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در می‌آورد و عین وجود انسان می‌شود در این هنگام هیچ پند موعظه و راهنمایی راهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد و در حقیقت با دست خود (گناه را) قلب ماهیت خویش کرده است

6 - ربا خواران: و اگر کسی اندرزی از جانب پروردگارش به او رسد و از رباخواری دست بردارد خدا از گذشته او درگذرد و کار او به (عفو) خدا واگذار می‌شود و کسانی که دست نکشند اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند بود (آیه 275 سوره بقره).

خداوند در جایی دیگر از قرآن فرموده ربا به منزله جنگ با خدا و رسولش است و در حدیثی از یکی از معصومین آمده که گناه ربا از گناه زنای انسان با مادرش در مسجدالحرام بیشتر است.

7- همدستان و همکاران دشمنان اسلام: خداوند در آیه 80 سوره مائده می‌فرماید: “بسیاری از آن‌ها را خواهی دید که کافران را دوست و تکیه گاه خود قرار می‌دهند. ذخیره‌ای که برای خود پیش می‌فرستند غضب خداست و آن بسیار بد ذخیره ایست و آن‌ها در عذاب جاودان خواهند بود".

8- کسی که گناهش به او احاطه پیدا کند: آری هر کس کار زشتی انجام دهد و کردار بدش به او احاطه پیدا کند، چنین افرادی اهل جهنمند و در آن جاودان خواهند شد (سوره بقره آیه 81)

اما این که گناه کسی بر او احاطه پیدا کند یعنی چه؟ در تفسیر این آیه (در کتاب تفسیر نمونه) آمده که: گناهان کوچک و بزرگ در آغاز یک عمل است سپس تبدیل به حالت می‌شود و با ادامه و اصرار شکل ملکه به خود می‌گیرد و هنگامی که به اوج شدت خود برسد تمام وجود انسان را به رنگ گناه در می‌آورد و عین وجود انسان می‌شود در این هنگام هیچ پند موعظه و راهنمایی راهنمایان در وجود او اثر نخواهد کرد و در حقیقت با دست خود (گناه را) قلب ماهیت خویش کرده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:31:00 ق.ظ ]




چرا ساعتی تفکر، افضل من عباده سبعین سنه است و تفکر در چه چیزی؟پاسخ: 

در ابتدا باید اشاره شود که از نظر اسلام هر تفکری عبادت نیست تا چه رسد که از هفتاد سال عبادت برتر تلقی شود، بلکه تفکری که در احادیث اسلامی برای آن فضیلت بسیار وارد شده تفکری است که در مسیر تکامل معنوی انسانی باشد.
تفکری که انسان درباره مسائل مادی بدون هیچ گونه ارتباطی با مسائل معنوی داشته باشد از آن خاصیت برخوردار نیست. مثلاً انسان بیندیشد که هدف از آفرینش وی چیست و این که خلقت او بیهوده نمی‏باشد و ارزش او به چیست؟ این تفکر که انسان را به هدف خلقت، که رشد آدمی و در بستر عبادت خدا است ، متوجه می‏سازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر می‏تواند معلول چنین تفکری باشد. در قرآن به زیباترین شکل جریان فکری مطلوب اشاره شده است:«همانا در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه‏هایی برای خردمندان است، آنان که خدا را (در همه احوال) ایستاده، نشسته، و بر پهلو آرمیده یاد می‏کنند. همچنین در آفرینش زمین و آسمان اندیشه می‏کنند( که) خدایا ! تو اینها را بیهوده نیافریدی….»(1)
پس تفکر حقیقی به ارتباط و عبودیت واقعی خداوند منتهی می‏شود. اما عبادت بدون تفکر آن اهمیت را نخواهد داشت.
خدا به انسان نیروی فکر و تعقل داد که ابتدا خود را بشناسد تا بعد از آن در احوال هستی تدبّر و تفکر کند، زیرا حاصل چنین تفکری، انسان ساز است و راه عبودیت و بندگی را به بهترین شکل می نمایاند. آن چه در آیات و روایات در باب برتری تفکر به چشم می خورد، تفکری است که از ظلمت به نور رهنمون کند! تفکری که انسان را از حالت ایستایی بازستاند و به حرکت و پویایی درآورد.
خداوند فرموده است:
” آیا پیش خود فکر نمی کنند که خدا آسمان ها و زمین و هر چه در بین آن ها است، همه را جز به حق (و برای حکمت و مصلحت) و به وقت معیّن نیافریده است؟"(2)
تفکر در خلقت آسمان و زمین و نظم دقیق در آفرینش ، انسان را به عظمت خداوند و جایگاه خود در مجموعه عالم هستی آشنا می کند. معرفت و شناخت، به تمام کارها و اعمال انسان معنی و جهت می دهد. عباداتی که بدون تفکر و معرفت باشد، ارزش چندانی ندارد و انسان را آن گونه که شایسته است، به کمال نمی رساند. در روایات نیز از تفكر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است. حضرت علی(ع) می فرماید: «لا عِلْمَ كالتَّفَكُّر»[3] هیچ علمی مثل تفکر نیست. و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن(ع) خاطر نشان می سازد: «لا عِبادَهَ كالتَّفَكُّرِ فی صَنْعَهِ الله» .(4) .هیچ عبادتی همانند اندیشیدن در آفرینش خدا نیست. و همچنین می فرماید: «التَّفَكُّرُ یَدْعُوا الی البِرِّ و العَمَلِ».(5) تفکر انسان را به سوی نیکی و عمل صالح دعوت می کند.
پس تفکر نقش سرنوشت ساز برای انسان دارد. چه بسا یك ساعت فكر كردن كه سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله كه با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است. از این رو حضرت امام (ره) در این باره می گوید:
اگر انسان عاقل لحظه ای فكر كند، می فهمد كه مقصود از این بساط چیز دیگری است و منظور ازاین خلقت، عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست. و انسان عاقل باید در فكر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم كند و با خود خطاب كند: ای نفس شقی! كه سالهای دراز در پی شهوات، عمر خود را صرف كردی و چیزی جز حسرت، نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم كنی، از مالك الملوك حیا كن و قدری در راه مقصود اصلی، قدم زن كه آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی كه آن هم به دست نمی آید، حتی با زحمتهای طاقت فرسا.(6)
انسان با اندیشیدن در ملکوت آسمان ها و زمین، جایگاه خویش را به دست می آورد که چه اندازه حقیر و ناتوان است. چنین اعترافی سازنده خواهد بود و ارکان توحیدی آدمی را قوی و بنیادین خواهد کرد و چه مطلوبی بهتر از این از بنده نسبت به خدا؟! گفتنی است در این یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر محسوب شده این نکته قابل توجه است که ممکن است با یک ساعت تفکر انسان به حقایقی از معرفت دست یابد که با سال ها عبادت به آنها نرسد بخصوص این که بسیاری از عبادت های بی تفکر ودر حد ادای تکلیف شریعی انجام می شود وخاصیت کشف حقایق درپی انجام آن بسیار اندک و یا نیست، بدیهی است که در مقام ارزش یابی از این گونه عبادت ها یک ساعت تفکر از آن ها بهتر است.
پی‌نوشت‌ها:
1 . آل عمران(3) آیه 191-190.
2. روم(30) آیه 8.
3 . نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم 1375 ش، قصار 113.
4. مجلسی، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت،1403ق، ج68، ص 324.
5. شیخ عباس، سفینه البحار؛ نشر موسسه انتشاراتی معصومه، قم، ج 3، ص 123 ذیل «فكر».
6. امام خمینی، چهل حدیث؛ نشر موسسه آثار امام خمینی، 1387 ش، ص 6.

چرا يک ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادت است؟


تفكري كه در احاديث اسلامي براي آن فضيلت بسيار وارد شده تفكري است كه در مسير تكامل معنوي انساني باشد .
تفكري كه انسان درباره مسائل مادي بدون هيچ گونه ارتباطي با مسائل معنوي داشته باشد از آن خاصيت برخوردار نيست. مثلاً انسان بينديشد كه هدف از آفرينش وي چيست و اين كه خلقت او بيهوده نمي‏باشد و ارزش او به چيست؟ اين تفكر كه انسان را به هدف خلقت، كه رشد آدمي و در بستر عبادت خدا است ، متوجه مي‏سازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر مي‏تواند معلول چنين تفكري باشد. در قرآن به زيباترين شكل جريان فكري مطلوب اشاره شده است:«همانا در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز، نشانه‏هايي براي خردمندان است، آنان كه خدا را (در همه احوال) ايستاده، نشسته، و بر پهلو آرميده ياد مي‏كنند. همچنين در آفرينش زمين و آسمان انديشه مي‏كنند( که) خدايا ! تو اينها را بيهوده نيافريدي….»(1)
پس تفكر حقيقي به ارتباط و عبوديت واقعي خداوند منتهي مي‏شود. اما عبادت بدون تفکر آن اهميت را نخواهد داشت.
خدا به انسان نيروي فكر و تعقل داد كه ابتدا خود را بشناسد تا بعد از آن در احوال هستي تدبّر و تفكر كند، زيرا حاصل چنين تفكري، انسان ساز است و راه عبوديت و بندگي را به بهترين شكل مي نماياند. آن چه در آيات و روايات در باب برتري تفكر به چشم مي خورد، تفكري است كه از ظلمت به نور رهنمون كند! تفكري كه انسان را از حالت ايستايي بازستاند و به حركت و پويايي درآورد.
خداوند فرموده است:
” آيا پيش خود فكر نمي كنند كه خدا آسمان ها و زمين و هر چه در بين آن ها است ، همه را جز به حق (و براي حكمت و مصلحت) و به وقت معيّن نيافريده است؟"(2)
تفكر در خلقت آسمان و زمين و نظم دقيق در آفرينش ، انسان را به عظمت خداوند و جايگاه خود در مجموعه عالم هستي آشنا مي كند. معرفت و شناخت، به تمام كارها و اعمال انسان معني و جهت مي دهد.عباداتي كه بدون تفكر و معرفت باشد، ارزش چنداني ندارد و انسان را آن گونه كه شايسته است، به كمال نمي رساند.امام علي (ع) در وصيت خود به امام حسن (ع) فرمود:
“هيچ عبادتي همانند انديشيدن در آفرينش خدا نيست".(3)انديشيدن در خلقت و آفرينش خدا انسان را به شگفتي وامي دارد. پيامد چنين اعجابي ، فرو آوردن سر تسليم و اعتراف به حقارت و بندگي است! در نتيجه اركان عبوديت تقويت شده، عابد به معبود مي پيوندد .انسان بايد تفكر بالنده داشته باشد تا ثمره اش تكامل باشد . امام صادق (ع) فرمود:
“برترين عبادت، استمرار و مداومت انديشه درباره خدا و قدرت او است".(4)اميرمؤمنان (ع) فرمود:
“عبادت مردم پاك نهاد و با اخلاص ، انديشيدن در ملكوت آسمان ها و زمين است".(5) انسان با انديشيدن در ملكوت آسمان ها و زمين ، جايگاه خويش را به دست مي آورد كه چه اندازه حقير و ناتوان است. چنين اعترافي سازنده خواهد بود واركان توحيدي آدمي را قوي و بنيادين خواهد كرد و چه مطلوبي بهتر از اين از بنده نسبت به خدا؟!

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




جايگاه تفكر و تعقل در قرآن
1- قرآن كريم به اشكال مختلف جايگاه بلند متفكران و دانشمندان را تذكر داده است : (زمر / 9) (مجادله / 11) (زمر / 18).
2- انسان را به تفكر در آفرينش و تفكر در خودشان دعوت كرده است : (آل عمران / 191) (روم / 8).
3- در بسياري از آيات , بدون اين كه صريحا مردم را به تفكر دعوت كند, استدلال عقلي مي آورد; و بدون اين كه اعتبار تعبدي خود را لحاظ كند با منكران احتجاج مي كند: (هود / 35) (انبيا
/ 22) (مؤمنون / 91).
4- در تشريع احكام الهي , در بسياري از موارد فلسفه احكام را بيان مي كند, تا مردم از روي بينش , از آن تبعيت كنند: (عنكبوت / 45) (بقره / 183) (مائده / 6) (مائده / 91) (طه / 14).
5- در ده ها آيه نشانه هاي خود را به غرض به تفكر واداشتن مردم بيان مي كند. تعابيري چون : (لعلهم يتفكرون , لعلكم تتفكرون , افلا تتفكرون , لقوم يتفكرون ) و يا تعابيري چون : (افلا تعقلون , افلم تكونوا تعقلون , لعلكم تعقلون , ان كنتم تعقلون , لقوم يعقلون , افلا يعقلون ) كه هر يك از آنها چندين بار تكرار شده است . مطالعه اين آيات دو مطلب را به ما آموزش مي دهد: اول : اسلام بر خلاف آنچه درباره مسيحيت گفته مي شود انسان را به تفكر و تعقل دعوت مي كند و ايمان را بر پايه آن مي داند. دوم : موضوعاتي را كه از ديدگاه قرآن شايسته تفكرند بيان مي كند. شما مي توانيد با مطالعه آيات مذكور پي ببريد كه قرآن تفكر در چه موضوعاتي را توصيه كرده است . اين موضوعات را مي توان از ديدگاه قرآن به دو بخش كلي تقسيم كرد به نام : 1) آيات انفسي (خودشناسي ) 2) آيات آفاقي . كه عبارت است از: جهان شناسي , تاريخ شناسي و آگاهي از سنن و نظامات الهي در طبيعت تاريخ , فرجام شناسي , راهنماشناسي , راه شناسي و غايت همه اين امور ((خداشناسي )) است.
روش تفكر: قرآن كريم روش تفكر صحيح را به طور كلاسيك به انسان آموزش نداده است زيرا انسان ها به فطرت خود قادر به تفكر هستند. منطقي ها تفكر انسان را داراي دو عنصر اساسي مي دانند:
1- مواد تفكر: يعني دانسته هايي كه انسان از قبل آموخته است و مي خواهد توسط آنها به مطالب جديدي دست يابد.
2- شكل تفكر: يعني چينش و نظمي كه متفكر به آن دانسته هاي قبلي خود مي دهد تا به طور صحيح به نتيجه برسد. مثلا انسان از قبل به دو قضيه علم دارد (بعضي از مصاديق الف ب است ) (همه مصاديق ب ج است ) او از كنار هم قرار دادن اين دو قضيه به صورت قهري نتيجه خواهد گرفت كه (بعضي از مصاديق الف ج است (ولي نتيجه نمي گيرد كه (همه مصاديق ((الف )) و ((ج )) است ) در علم منطق , ارزش علمي انواع مواد تفكر و چينش هاي مختلف در شكل تفكر مطرح شده است.
تفكر و انديشيدن هميشه مقدمه درست انجام دادن و انجام گرفتن بوده كه در كارهاى اساسى و زير بنايى خود اصلى محسوب مى‏شده است. ارزش تدبر و تفكر تا آن جاست كه رسول خدا(ص) فرمود: فكره ساعه خير من عباده سنه؛ انديشيدن يك ساعت برتر است از عبادت يك سال.
تفكر در چيزهايى كه قرآن به آن دعوت نموده مانند:
الف) تفكر و انديشه انسان در خويش كه چگونه خلق شده است و خلقت او از چه دقايق و ظرافتى و از چه قوت وضعفى بر خوردار است. قرآن مى فرمايد: افلم يتفكروا فى انفسهم؛ آيا آنان در وجود خويش انديشهنمى‏كنند؟
ب) تفكر در كرات فضا و آسمان‏ها و خلقت گردش فاصله آنها و… كه مسلم انديشيدن در اين امور دانش و فرهنگ انسان را بالابرده و رشد مى دهد و اين امر را خداوند از صفات انسان‏هاى مؤمن مى شمارد. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا…؛ مؤمنينى كه در حال ايستاده و نشسته خدا را ياد مى كنند و حتى در زمانى كه به پهلو دراز كشيده اند تفكر در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏نمايند و بعد اذعان مى دارند و مى گويند بارالها! تو اينها را هرگز بيهوده نيافريده‏اى…
ج) انديشيدن در مورد گذشتگان (جوامع و افراد موفق و يا شكست خورده) خود درسى فراموش نشدنى و سازنده است. پرورگار به رسولش حكايت آنان را بيان مى‏كند و سپس اميد ايجاد تفكر در شنوندگان ايجاد مى‏نمايد:فاقصص القصص لعلهم يتفكرون؛ حكايت كن داستان و قضاياى گذشتگان را شايد به تفكر و انديشه بنشينند نگاه كنيد عاقبت دروغ‏گويان چگونه است؟
و در جاى ديگر مى‏گويد: فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين و موارد بسيارديگرى در قرآن آمده است كه بايد تفاسير را در اين زمينه مطالعه كرد.
و در بعضى از روايات آمده است: اذا قدمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك؛ هر كارى را كه قبل از انجام آن تفكر كنى نتايج زيبايى در پى خواهد داشت بايدگفت كه در مواردى تفكر و انديشه نهى شده است. زيرا ممكن است مشكلات و فسادهايى را در پى داشته باشد. از آن جمله است تفكر در مورد شهوت: من كثر فكره فى اللذات غلبت عليه؛ كسى كه زياد در شهوات و لذات بينديشد مغلوب هواها و هوس‏ها خواهد شد
و در جاى ديگر آمده است: «كسى كه در معصيت و گناه تفكر كند به خودش واگذاشته مى‏شود و تأييدات الهى از اوگرفته خواهد شد».
و هم چنين نهى در تفكر ذات حضرت حق جل و على شده است. زيرا انسان مادى نمى تواند درذات نا متناهى و نا محدود خالقش فكر كند و فكر در آن راه ندارد و به اشتباه و سيه بختى خواهد افتاد.

جايگاه تفكر و تعقل در قرآن
1- قرآن كريم به اشكال مختلف جايگاه بلند متفكران و دانشمندان را تذكر داده است : (زمر / 9) (مجادله / 11) (زمر / 18).
2- انسان را به تفكر در آفرينش و تفكر در خودشان دعوت كرده است : (آل عمران / 191) (روم / 8).
3- در بسياري از آيات , بدون اين كه صريحا مردم را به تفكر دعوت كند, استدلال عقلي مي آورد; و بدون اين كه اعتبار تعبدي خود را لحاظ كند با منكران احتجاج مي كند: (هود / 35) (انبيا
/ 22) (مؤمنون / 91).
4- در تشريع احكام الهي , در بسياري از موارد فلسفه احكام را بيان مي كند, تا مردم از روي بينش , از آن تبعيت كنند: (عنكبوت / 45) (بقره / 183) (مائده / 6) (مائده / 91) (طه / 14).
5- در ده ها آيه نشانه هاي خود را به غرض به تفكر واداشتن مردم بيان مي كند. تعابيري چون : (لعلهم يتفكرون , لعلكم تتفكرون , افلا تتفكرون , لقوم يتفكرون ) و يا تعابيري چون : (افلا تعقلون , افلم تكونوا تعقلون , لعلكم تعقلون , ان كنتم تعقلون , لقوم يعقلون , افلا يعقلون ) كه هر يك از آنها چندين بار تكرار شده است . مطالعه اين آيات دو مطلب را به ما آموزش مي دهد: اول : اسلام بر خلاف آنچه درباره مسيحيت گفته مي شود انسان را به تفكر و تعقل دعوت مي كند و ايمان را بر پايه آن مي داند. دوم : موضوعاتي را كه از ديدگاه قرآن شايسته تفكرند بيان مي كند. شما مي توانيد با مطالعه آيات مذكور پي ببريد كه قرآن تفكر در چه موضوعاتي را توصيه كرده است . اين موضوعات را مي توان از ديدگاه قرآن به دو بخش كلي تقسيم كرد به نام : 1) آيات انفسي (خودشناسي ) 2) آيات آفاقي . كه عبارت است از: جهان شناسي , تاريخ شناسي و آگاهي از سنن و نظامات الهي در طبيعت تاريخ , فرجام شناسي , راهنماشناسي , راه شناسي و غايت همه اين امور ((خداشناسي )) است.
روش تفكر: قرآن كريم روش تفكر صحيح را به طور كلاسيك به انسان آموزش نداده است زيرا انسان ها به فطرت خود قادر به تفكر هستند. منطقي ها تفكر انسان را داراي دو عنصر اساسي مي دانند:
1- مواد تفكر: يعني دانسته هايي كه انسان از قبل آموخته است و مي خواهد توسط آنها به مطالب جديدي دست يابد.
2- شكل تفكر: يعني چينش و نظمي كه متفكر به آن دانسته هاي قبلي خود مي دهد تا به طور صحيح به نتيجه برسد. مثلا انسان از قبل به دو قضيه علم دارد (بعضي از مصاديق الف ب است ) (همه مصاديق ب ج است ) او از كنار هم قرار دادن اين دو قضيه به صورت قهري نتيجه خواهد گرفت كه (بعضي از مصاديق الف ج است (ولي نتيجه نمي گيرد كه (همه مصاديق ((الف )) و ((ج )) است ) در علم منطق , ارزش علمي انواع مواد تفكر و چينش هاي مختلف در شكل تفكر مطرح شده است.
تفكر و انديشيدن هميشه مقدمه درست انجام دادن و انجام گرفتن بوده كه در كارهاى اساسى و زير بنايى خود اصلى محسوب مى‏شده است. ارزش تدبر و تفكر تا آن جاست كه رسول خدا(ص) فرمود: فكره ساعه خير من عباده سنه؛ انديشيدن يك ساعت برتر است از عبادت يك سال.
تفكر در چيزهايى كه قرآن به آن دعوت نموده مانند:
الف) تفكر و انديشه انسان در خويش كه چگونه خلق شده است و خلقت او از چه دقايق و ظرافتى و از چه قوت وضعفى بر خوردار است. قرآن مى فرمايد: افلم يتفكروا فى انفسهم؛ آيا آنان در وجود خويش انديشهنمى‏كنند؟
ب) تفكر در كرات فضا و آسمان‏ها و خلقت گردش فاصله آنها و… كه مسلم انديشيدن در اين امور دانش و فرهنگ انسان را بالابرده و رشد مى دهد و اين امر را خداوند از صفات انسان‏هاى مؤمن مى شمارد. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا…؛ مؤمنينى كه در حال ايستاده و نشسته خدا را ياد مى كنند و حتى در زمانى كه به پهلو دراز كشيده اند تفكر در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏نمايند و بعد اذعان مى دارند و مى گويند بارالها! تو اينها را هرگز بيهوده نيافريده‏اى…
ج) انديشيدن در مورد گذشتگان (جوامع و افراد موفق و يا شكست خورده) خود درسى فراموش نشدنى و سازنده است. پرورگار به رسولش حكايت آنان را بيان مى‏كند و سپس اميد ايجاد تفكر در شنوندگان ايجاد مى‏نمايد:فاقصص القصص لعلهم يتفكرون؛ حكايت كن داستان و قضاياى گذشتگان را شايد به تفكر و انديشه بنشينند نگاه كنيد عاقبت دروغ‏گويان چگونه است؟
و در جاى ديگر مى‏گويد: فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين و موارد بسيارديگرى در قرآن آمده است كه بايد تفاسير را در اين زمينه مطالعه كرد.
و در بعضى از روايات آمده است: اذا قدمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك؛ هر كارى را كه قبل از انجام آن تفكر كنى نتايج زيبايى در پى خواهد داشت بايدگفت كه در مواردى تفكر و انديشه نهى شده است. زيرا ممكن است مشكلات و فسادهايى را در پى داشته باشد. از آن جمله است تفكر در مورد شهوت: من كثر فكره فى اللذات غلبت عليه؛ كسى كه زياد در شهوات و لذات بينديشد مغلوب هواها و هوس‏ها خواهد شد
و در جاى ديگر آمده است: «كسى كه در معصيت و گناه تفكر كند به خودش واگذاشته مى‏شود و تأييدات الهى از اوگرفته خواهد شد».
و هم چنين نهى در تفكر ذات حضرت حق جل و على شده است. زيرا انسان مادى نمى تواند درذات نا متناهى و نا محدود خالقش فكر كند و فكر در آن راه ندارد و به اشتباه و سيه بختى خواهد افتاد.

جايگاه تفكر و تعقل در قرآن
1- قرآن كريم به اشكال مختلف جايگاه بلند متفكران و دانشمندان را تذكر داده است : (زمر / 9) (مجادله / 11) (زمر / 18).
2- انسان را به تفكر در آفرينش و تفكر در خودشان دعوت كرده است : (آل عمران / 191) (روم / 8).
3- در بسياري از آيات , بدون اين كه صريحا مردم را به تفكر دعوت كند, استدلال عقلي مي آورد; و بدون اين كه اعتبار تعبدي خود را لحاظ كند با منكران احتجاج مي كند: (هود / 35) (انبيا
/ 22) (مؤمنون / 91).
4- در تشريع احكام الهي , در بسياري از موارد فلسفه احكام را بيان مي كند, تا مردم از روي بينش , از آن تبعيت كنند: (عنكبوت / 45) (بقره / 183) (مائده / 6) (مائده / 91) (طه / 14).
5- در ده ها آيه نشانه هاي خود را به غرض به تفكر واداشتن مردم بيان مي كند. تعابيري چون : (لعلهم يتفكرون , لعلكم تتفكرون , افلا تتفكرون , لقوم يتفكرون ) و يا تعابيري چون : (افلا تعقلون , افلم تكونوا تعقلون , لعلكم تعقلون , ان كنتم تعقلون , لقوم يعقلون , افلا يعقلون ) كه هر يك از آنها چندين بار تكرار شده است . مطالعه اين آيات دو مطلب را به ما آموزش مي دهد: اول : اسلام بر خلاف آنچه درباره مسيحيت گفته مي شود انسان را به تفكر و تعقل دعوت مي كند و ايمان را بر پايه آن مي داند. دوم : موضوعاتي را كه از ديدگاه قرآن شايسته تفكرند بيان مي كند. شما مي توانيد با مطالعه آيات مذكور پي ببريد كه قرآن تفكر در چه موضوعاتي را توصيه كرده است . اين موضوعات را مي توان از ديدگاه قرآن به دو بخش كلي تقسيم كرد به نام : 1) آيات انفسي (خودشناسي ) 2) آيات آفاقي . كه عبارت است از: جهان شناسي , تاريخ شناسي و آگاهي از سنن و نظامات الهي در طبيعت تاريخ , فرجام شناسي , راهنماشناسي , راه شناسي و غايت همه اين امور ((خداشناسي )) است.
روش تفكر: قرآن كريم روش تفكر صحيح را به طور كلاسيك به انسان آموزش نداده است زيرا انسان ها به فطرت خود قادر به تفكر هستند. منطقي ها تفكر انسان را داراي دو عنصر اساسي مي دانند:
1- مواد تفكر: يعني دانسته هايي كه انسان از قبل آموخته است و مي خواهد توسط آنها به مطالب جديدي دست يابد.
2- شكل تفكر: يعني چينش و نظمي كه متفكر به آن دانسته هاي قبلي خود مي دهد تا به طور صحيح به نتيجه برسد. مثلا انسان از قبل به دو قضيه علم دارد (بعضي از مصاديق الف ب است ) (همه مصاديق ب ج است ) او از كنار هم قرار دادن اين دو قضيه به صورت قهري نتيجه خواهد گرفت كه (بعضي از مصاديق الف ج است (ولي نتيجه نمي گيرد كه (همه مصاديق ((الف )) و ((ج )) است ) در علم منطق , ارزش علمي انواع مواد تفكر و چينش هاي مختلف در شكل تفكر مطرح شده است.
تفكر و انديشيدن هميشه مقدمه درست انجام دادن و انجام گرفتن بوده كه در كارهاى اساسى و زير بنايى خود اصلى محسوب مى‏شده است. ارزش تدبر و تفكر تا آن جاست كه رسول خدا(ص) فرمود: فكره ساعه خير من عباده سنه؛ انديشيدن يك ساعت برتر است از عبادت يك سال.
تفكر در چيزهايى كه قرآن به آن دعوت نموده مانند:
الف) تفكر و انديشه انسان در خويش كه چگونه خلق شده است و خلقت او از چه دقايق و ظرافتى و از چه قوت وضعفى بر خوردار است. قرآن مى فرمايد: افلم يتفكروا فى انفسهم؛ آيا آنان در وجود خويش انديشهنمى‏كنند؟
ب) تفكر در كرات فضا و آسمان‏ها و خلقت گردش فاصله آنها و… كه مسلم انديشيدن در اين امور دانش و فرهنگ انسان را بالابرده و رشد مى دهد و اين امر را خداوند از صفات انسان‏هاى مؤمن مى شمارد. الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا…؛ مؤمنينى كه در حال ايستاده و نشسته خدا را ياد مى كنند و حتى در زمانى كه به پهلو دراز كشيده اند تفكر در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏نمايند و بعد اذعان مى دارند و مى گويند بارالها! تو اينها را هرگز بيهوده نيافريده‏اى…
ج) انديشيدن در مورد گذشتگان (جوامع و افراد موفق و يا شكست خورده) خود درسى فراموش نشدنى و سازنده است. پرورگار به رسولش حكايت آنان را بيان مى‏كند و سپس اميد ايجاد تفكر در شنوندگان ايجاد مى‏نمايد:فاقصص القصص لعلهم يتفكرون؛ حكايت كن داستان و قضاياى گذشتگان را شايد به تفكر و انديشه بنشينند نگاه كنيد عاقبت دروغ‏گويان چگونه است؟
و در جاى ديگر مى‏گويد: فانظروا كيف كان عاقبه المكذبين و موارد بسيارديگرى در قرآن آمده است كه بايد تفاسير را در اين زمينه مطالعه كرد.
و در بعضى از روايات آمده است: اذا قدمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك؛ هر كارى را كه قبل از انجام آن تفكر كنى نتايج زيبايى در پى خواهد داشت بايدگفت كه در مواردى تفكر و انديشه نهى شده است. زيرا ممكن است مشكلات و فسادهايى را در پى داشته باشد. از آن جمله است تفكر در مورد شهوت: من كثر فكره فى اللذات غلبت عليه؛ كسى كه زياد در شهوات و لذات بينديشد مغلوب هواها و هوس‏ها خواهد شد
و در جاى ديگر آمده است: «كسى كه در معصيت و گناه تفكر كند به خودش واگذاشته مى‏شود و تأييدات الهى از اوگرفته خواهد شد».
و هم چنين نهى در تفكر ذات حضرت حق جل و على شده است. زيرا انسان مادى نمى تواند درذات نا متناهى و نا محدود خالقش فكر كند و فكر در آن راه ندارد و به اشتباه و سيه بختى خواهد افتاد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




چرا پيامبر فرمود: «يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است.»؟

منظور از تفكر در اين روايات، تفكرى است كه بر معرفت انسان بيافزايد و موجب ارتقا و تعالى روحى و معنوى او گردد نه تفكر درباره امور بيهوده و بى‏ثمر. بله، تفكرى كه معرفت را فزونى بخشد، اگر چه اندكى باشد ثمره‏اش بيش از 70 سال عبادت بدون تفكر است. زمينه‏هاى تفكر را بايستى از قرآن آموخت، مثلاً: تفكر در آفرينش، تفكر در معاد، تفكر در عظمت پروردگار، تفكر در آيات قرآن و… براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- تفكر،شهيد دستغيب. 2- تفكر،محمد على گرامى. 3- چگونه درست فكر كنيم، مترجم اردوبارى. 4- تفكر از ديدگاه اسلام،عباس محمود عفاد، مترجم عطايى.
تفكر در چه اموري بهتر از هفتاد سال عبادت است؟
شايسته است انسان با دقت به ابعاد آفرينش توجه نموده و آثار قدرت حق را در آن مشاهده نمايد و پيوسته به يادخدا باشد حال براى توضيح بيشتر به چند نكته اشاره مى‏شود:
الف) قرآن مجيد مى‏فرمايد: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون اله قياماً وقعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار… ؛ همانا درآفرينش آسمان‏ها و زمين و جايگزين گشتن شب به جاى روز و روز به جاى شب براى خردمندان نشانه‏هايى از قدرت پروردگار مشهور است. آن خردمندانى كه خداى را در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو ياد مى‏كنند و در خلقت آسمان‏ها و زمين مى‏انديشند كه اى خداى ما تو اين‏ها را باطل وبرخلاف حكمت نيافريده‏اى. تويى منزه از هر باطل و خطايى پس ما را از عذاب آتش نگهدار باش»(آل عمران، آيه 191 - 190).مشاهده مى‏كنيد كه:
1- دعوت به مطالعه هستى و آفرينش شده است.
2- از آن قدرتى ياد كنيد كه چنين عظمتى را رقم زده است.
3- توجه به اينكه اين همه عظمت بدون حكمت و هدف نبوده است.
4- حال كه چنين است نجات خويش را از خداى سبحان تمنا كنيد، البته آيات بسيار ديگرى نيز در قرآن مجيدآمده است كه دعوت به مطالعه نشانه‏هاى قدرت پروردگار مى‏نمايد.
ب) حضرت على(ع) مى‏فرمايد: ولو فكّروا فى عظيم القدرة و جسيم النّعمة لو جعوا الى الطريق و خافوا عذاب الحريق و لكن القلوب عليلة و البصائر مدخوله ؛ اگر در عظمت قدرت الهى مى‏انديشيدند و همچنين در فراوانى نعمت‏هاى حق تأمّل مى‏كردند به راهراست برگشته و از عذاب سوزان مى‏ترسيدند. ولى چه بايد كرد كه دل‏ها مريض و چشم‏ها معيوب گشته و از ديدن و درك كردن حقايق بازمانده‏اند!.
ملاحظه كنيد كه حضرت مى‏فرمايد: اگر در عظمت قدرت پروردگار مى‏انديشيدند به پيشگاهش سر خضوع فرود مى‏آورند، و از عذاب دوزخ بر حذر مى‏ماندند.
ج) در حديثى است كه خداى سبحان خطاب به حضرت موسى مى‏فرمايد: اى موسى نعمت‏هاى مرا براى مردم بيان كنيدكه در آن صورت مردم محبّت مرا در دل‏هاى خود خواهند گرفت.
د) بابا طاهر عريان در رباعى دلنشين خود مى‏گويد:

به صحرا بنگرم صحراته وينم
به دريا بنگرم درياته وينم
 

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان روى زيباى ته وينم

ه) علامه طباطباى نيز مى‏فرمايد: جهان آيت حق است، بنابر اين انسان بايد به جايى برسد كه همان گونه كه وقتى به آيينه نگاه مى‏كند محو در تصوير مى‏شود و نظرش به خود آئينه جلب نمى‏شود. وقتى هم كه كوه و در و دشت و درخت وسبزه و گل‏ها را ديد يا پرندگان رنگارنگ يا حيوانات متنوع و … را مشاهده نمود از آن همه كمال و زيبايى محو در جمال حق شود و خصوصيات آن اشياء نظر او را جلب نكند، بلكه جهان را آينه جمال حق ببيند. به هر حال تفاوت مردان خدا و افراد ديگر در همين است كه آنها وقتى در آسمان سير مى‏كنند، يا در زمين سياحت مى‏كنند، يا در دريا شناورند، يا به زير دريا مى‏روند، همه جا خدا را مى‏بينند و ذكر و شكر خدا بر زبانشان جارى است ولى ديگران با بى‏اعتنايى فقط به زيبايى و نظم طبيعت چشم دوخته و خدايى برايشان مطرح نيست. برخى وقتى كنار دريا مى‏روند فقط امواج چشم آنها را خيره مى‏سازد ولى گروهى از وراى امواج، اصل آن آب و ژرفاى دريا را مشاهده مى‏كنند. زهى خسارت كه انسان از نعمت‏هاى خدا فقط لذت ببرد، ببويد و بنوشد و اشباع شود، اما هرگز به ياد منعم و آن كسى كه لحظه به لحظه تدبيرآن همه نعمت و هستى را رقم زده نباشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




چه عواملی کرامت انسانی را تهدید می کند؟

پرسش

سلام. راه های مخدوش شدن کرامت انسانی چیست؟ لطفا جوابتان را با سند قرآنی و منابع بیان کنید.

پاسخ اجمالی

از نگاه قرآن کریم سقوط اخلاقی که در حقیقت موجب سقوط انسان از جایگاه و کرامت انسانی می شود، به عوامل مختلفی بستگی دارد: تعدادی از آیات قرآن بیانگر این است که انسان ها به جهت غفلت و به کار نگرفتن عقل و اندیشه و عمل نکردن به مقتضای آن، کرامت انسانی خویش را از دست داده اند. برخی دیگر از آیات قرآن هوای نفس و دنیا پرستی را عامل سقوط از جایگاه رفیع انسانی معرفی کرده اند. طبق این آیات، سرپیچی و نافرمانی از دستورات الاهی سبب از دست دادن کرامت نزد پروردگار است. در روایات وارده از ائمه (ع) نیز عواملی؛ چون فقر، تملق و چاپلوسی و … موجب خدشه دار شدن کرامت و شخصیت انسانی به شمار می آیند.

پاسخ تفصیلی

کرامت انسانی یکی از مهم ترین شاخصه های حقیقت انسان به شمار می رود و به همین دلیل است که خداوند به فرشتگان امر فرمود تا در مقابلش به خاک بیفتند. انسان موجودی است که خلقتش در زیباترین شکل و هیئت صورت پذیرفت؛ و به همین جهت تاج کرامت بر سر وی نهاده شد و برتری او بر بسیاری از موجودات جهان هستی اعلام شد.

 

قرآن کریم از یک طرف در باره جایگاه انسان در عالم هستی می فرماید: "وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا"؛[1] به تحقیق ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و مورد لطف و کرامت قرار دادیم. در خشکى و دریا براى آنها وسایل حمل و نقل فراهم کردیم و براى آنها روزى‏هاى حلال و پاکیزه نصیب نمودیم و آنها را بر بسیارى از مخلوقات خویش برترى دادیم.

 

این آیه برتری بی چون و چرای انسان را بر بسیاری از مخلوقات می رساند. از طرف دیگر آیاتی وجود دارد که این برتری را به چالش می کشد و آن را نفی می کند. طبق آموزه های دینی از نگاه قرآن کریم و روایات، سقوط اخلاقی که در حقیقت موجب سقوط انسان از جایگاه و کرامت انسانی می شود، به عوامل مختلفی بستگی دارد که در این مختصر به برخی از آن عوامل اشاره می کنیم:

 

1. غفلت و از خود بی گانگی: قرآن کریم در این باره می فرماید: “وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون‏"؛[2] به تحقیق تعداد بسیاری از جنّ و انس را براى جهنّم آفریدیم، آنها دل هایى دارند که حقیقت را نمى‏توانند درک کنند، دیدگانى دارند که [حقایق را] نمى‏توانند ببینند و گوش هایى دارند که از شنیدن [کلام حقّ‏] ناتوانند، آنها مانند چهارپایان اند، بلکه گمراه تر، اینان به واقع افراد غافل و بى توجّه به هشدارهاى الاهى هستند.

 

در جایی دیگر می فرماید: “إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ"؛[3] به راستی بدترین جنبندگان در پیشگاه خدا،‌ کران و گنگان اند که عقل خویش را به کار نمی‌گیرند.

 

این دو آیه نشان می‌دهد که انسان ها به دلیل به کار نگرفتن عقل و اندیشه و عمل نکردن به مقتضای آن سرزنش شده‌ و در جایگاه حیوانات و یا بدتر از آنان قرار گرفته اند.

 

2. هوای نفس: برخی دیگر از آیات قرآن هوای نفس را عامل سقوط از جایگاه رفیع انسانی معرفی کرده اند. نظیر: “و پیروی مکن از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از هوای نفس خود فرمان می برد و کار او از حد گذشته است".[4]

 

هوای نفس دل آدمی را می رباید و نمی گذارد دلی برای او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود. پیروی از هوای نفس، انسان را به جایی می رساند که قرآن می فرماید: “ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین"؛[5] سپس او را به پایین‏ترین مرحله بازگرداندیم.

 

3. دنیا پرستی: علایق شدید مادی و دنیاپرستی انسان را به هر انحراف و گناهی، می کشاند؛ زیرا سوء استفاده انسان از دنیا و دلبستگی به آن، فریب خوردن، مغرور شدن و غافل شدن از آخرت را به دنبال دارد: “کسانی که به دیدار ما امیدی ندارند و به زندگی دنیا دل بسته و بدان آرامش یافته اند و کسانی که از آیات ما بی خبرند، ایشان به دلیل کردارشان در آتش جای دارند “.[6]

 

شیطان، از طریق هواهای نفسانی در انسان نفوذ می کند و کار و تلاش وی را تأیید می کند، کارهای زشت را در نظرش تزیین می کند و وی را در انجام آن وسوسه می نماید و با دادن وعده های دروغ و ترساندن از آینده اش، او را از انجام کارهای خیر باز می دارد: “و شیطان کردارشان را برایشان زینت داد، پس ایشان را از راه (خدا) باز داشت و آنها هدایت نخواهند شد".[7]

 

بنابراین، یکی از آسیب های جدی کرامت انسانی، اسارت عقل انسان در خواسته های هوای نفس است. کسی که عقلش در اسارت نفس اماره و خواسته های نفسانی است، چگونه می تواند از کرامت و منزلت انسان بهره مند شود؟!

 

این آیات یکی از دلایل لگد مال شدن کرامت انسانی و سقوط از مقام جانشینی خدا به پایین ترین درجه حیوانی و پست تر از آن را کنار گذاشتن عقل و پیروی کوکورانه از هواهای نفسانی بیان می کنند.

 

پس کرامت انسان در اطاعت خدا است. انسان باید بداند که جز در برابر حق تعالی سر خم نکند و جز او را بندگی ننماید تا گوهر کرامتش آسیب نبیند و به رشد و کمال خود برسد. انسان با اطاعت خدای کریم به اعتلای روحی می رسد و از پستی و فرومایگی پاک می شود. کرامت حقیقی در اطاعت و بندگی حق تعالی، پروا داشتن از خدا و پاس داشتن حرمت های الاهی و تقوا پیشه کردن است: “إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریم".[8] “وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ".[9]

 

بنابراین، سرپیچی و نافرمانی از دستورات الاهی سبب از دست دادن کرامت نزد پروردگار است. انسان کریم خدایی را که کریم ترین است و کرامت و موهبت او است، نافرمانی نمی کند و گوهر کرامت را به معصیت نمی آلاید، چنان که امام علی (ع) فرمود: “من کرمت علیه نفسه، هانت علیه شهواته"؛[10] هر کس کرامت نفس داشته باشد، شهوات و تمایلات نفسانی نزد او خوار و حقیر است.

 

ائمه (ع) نیز در روایات به برخی از عوامل و عللی که باعث خدشه دار شدن کرامت و شخصیت انسانی می شود، اشاره کرده اند که به بیان نمونه ای از آن بسنده می کنیم:

 

4. فقر: شاید هیچ پدیده ای به اندازه فقر زمینه ساز لگد مال شدن عزت نفس انسان ها نباشد. این مسئله واقعیتی انکار ناپذیر است؛ چرا که به واسطه تنگ دستی و فقر، کرامت نفس و حرمت انسان ها مخدوش خواهد شد؛ از این رو است که علی (ع) می فرماید: “اللهم صن وجهی بالیسار، ولاتبذل جاهی بالاقتار"؛[11] خدایا آبرویم را با بی نیازی حفظ کن و با تنگ دستی منزلت اجتماعی مرا کاهش مده. و یا می فرماید: “انّ الفقر مذلّة للنفس…"؛[12] و ” الفقر موت الاکبر"؛[13] این که در روایت آمده است: “کاد الفقر ان یکون کفراً"[14] شاید اشاره به همین نکته باشد.

 

این سخن امام به این نکته صراحت دارد که فقر آبروی انسان را از بین می برد و باعث می شود حرمت و کرامت او ضایع شود. انسان فقیر مجبور می شود گوهر عزت و مناعت خود را زیر پا نهد و به بندگان خدا چشم بدوزد و از آنها لطف و مرحمت انتظار داشته باشد و از همین جا است که زمینه های ستایش و تملق افراد فراهم می شود و با تملق و چاپلوسی، عزت نفس و کرامت انسانی تا حد زیادی سقوط می کند.

 

البته، گفتنی است که فقر برای اولیای خدا و انسان های وارسته فخر و موجب تکامل آنها است، اما مگر چند درصد از مردم جامعه این چنین اند و می توانند در مقابل غول فقر و تنگ دستی مقابله کنند و آن را نردبان تکامل و تعالی نفس قرار دهند. اگر این گونه بود که این همه روایات در مذمت و نکوهش فقر وارد نمی شد. و جوامع فقیر و عقب مانده باید مملو از انسان های عارف، مؤمن ومتقی باشد، در حالی که نه تنها چنین نیست، بلکه برعکس … .

 

4. طمع: یکی از موانع عمده دست یابی به کرامت انسانی طمع ورزی است. ای بسا که انسان طمع کار برای دست یابی به خواسته هایش، خود را در برابر هر چیزی خوار و ذلیل کند؛ از این رو است که امام می فرماید: “من طمع ذل و تعنی"؛

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-03-31] [ 09:11:00 ق.ظ ]




كرامت و مقام خليفة اللهي

آنچه براي پويندة طريق كمال پس از قرب حق تعالي و فناء في الله حاصل مي‌شود، مقام بقاء بالله و خليفة اللهي در سراي مُلك است؛ مقامي كه از فعلیت یافتن کرامت بالقوه در نهاد انسان حکایت دارد و تحقق همان هدفی است که در جريان خلقت آدمی، بیان گرديد: «و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة؛30 [به ياد بياور] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد.» و چون ملائكه به وجود چنين خلقتي شكايت نمودند كه بر روي زمين فساد و خونريزي مي‌كند، جواب پروردگار اين بود كه «اني اعلم ما لا تعلمون؛ من حقايقي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد.» آن گاه علم به اسما را كه به تعبيري علم به اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات است31 و فرشتگان از درك آن عاجز و ناتوان‌اند، به آدم(ع) و در واقع به مقام انسانيت اعطا فرمود و اين خود دليل ديگري است بر كرامت وجودي و فضيلت انسان بر ملائكه الهي. به فرموده حضرت استاد جواد آملي: «خلافت، مربوط به مقام انسانيت است، نه مربوط به شخص يا صنف خاص؛ يعني آدم(س) بشخصه خليفة الله نبود، بلكه مقام انسانيت است كه خليفة الله است؛ لذا انبيا و اولياي الهي خصوصاً عترت طاهره(ع) مقام كامل خليفة اللهي را واجدند.»32
گفتني است كه به اعتقاد نگارنده، مقام خلافت الهي در واقع مقام امامت و حكومت بر مردم و هدايتگري آنان است؛ چنان كه قرآن كريم راجع به حضرت داود(ع) فرمود: «يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق؛33 اي داود! ما تو را خليفه و جانشين [خود] در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داوري و حكومت كن!»
همان امامتي كه پروردگار كريم به ابراهيم خليل(ع) پس از موفقيت در امتحانات الهي به او عنايت فرمود و در حقيقت، مقام والاي امامت را آخرين سير تكاملي ابراهيم(ع) و حتي برتر از نبوت و رسالت او قرار داد: «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين؛34 [به خاطر آور] هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمان من [نيز اماماني قرار بده!] خداوند فرمود: پيمان من (مقام امامت) به ستمكاران نمي‌رسد [و تنها به فرزندان شايسته‌ات مي‌رسد].»

كرامت و پذيرش امانت الهي

كسي مي‌تواند بر اريكه خليفة اللهي تكيه زند كه تاج ولايت مطلقه الهي را بر سر گذاشته باشد و بار سنگين اين امانت ربوبي و مسئولیت عظیم را بر دوش كشيده باشد؛ امانتي كه به بيان قرآن بر آسمانها و زمين و كوهها ارائه گرديد و همگي از پذيرش آن سر باز زدند و تنها انسان ظلوم و جهول عهده‌دار آن شد و در لسان روايات معصومين(ع) اين امانت، به ولايت تفسير گرديد35: «انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها فحملها الانسان فكان ظلوماً جهولا؛36 ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم. پس آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند؛ اما انسان آن را بر دوش كشيد كه او بسيار ظالم و جاهل بود.»
حضرت امام خميني(س) در كتاب شريف «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» پس از بيان اينكه هر موجودي به مقدار سعة وجودي و قابليت و استعدادش، ولايت و خلافت باطني را پذيرفته است، تنها انسان را با حقيقت اطلاقي‌اش، امانت‌دار «ظل الله مطلق» که همان ولايت مطلق الهی است، معرفي مي‌كند و چنين مي‌فرمايد:
«شايد مراد از امانت عرضه شده بر زمين و آسمانها و كوهها - كه از پذيرفتن آن سر باز زدند و انسان ظلوم و جهول، بار پذيرش آن را بر دوش كشيد - همين مقام اطلاقي باشد. ‍[چرا كه] آسمانها و زمين و همة آنچه در آنهاست، [موجوداتي] محدود و مقيدند، حتي ارواح كلّيّه، و مقيد از پذيرش حقيقت اطلاقي امتناع مي‌ورزد. و «امانت» ساية خداوند مطلق است و ساية مطلق نيز مطلق مي‌باشد. [فلذا] تمام [موجودات] متعين از پذيرفتن آن سر باز مي‌زنند؛ اما انسان [داشتن] مقام «ظلوميت» كه عبارت از گذشتن از جميع حدود و تخطي از تمامي تعينات است و همان «لامقامي» مشار اليه در سخن پروردگار است كه فرمود: «اي اهل يثرب! ديگر شما را جاي ماندن نيست.» و نيز با [دارا بودن] مقام «جهوليت» كه عبارت است از فناي از فنا، قابليت حمل و پذيرش آن [امانت] را داشت؛ پس هنگامي كه به مقام قاب قوسين رسيد، امانت را - به حقيقت اطلاقي‌اش - به حقيقت پذيرفت. پس [اينك در عظمت] فرمودة حق «او ادني» تفكر كن و چراغ را خاموش نماي كه صبح سر زده است.»37
بدين ترتيب، پذيرش امانت يعني ولايت مطلق و سپس عهده دار شدن مقام خلافت الهي، خود حكايت ديگري است از كرامت بالقوه در وجود انسان كه مي‌تواند تحت تربيت ربوبي هادیان طریق (انبیا و اولیای الهی)38 در مسير تكامل و عروج به مدارج كمال و جمال مطلق، آن را به فعليت برساند.

عوامل كرامت اکتسابی

ره توشه مسير كرامت و عامل نيل به آن، تقواست؛ چنان كه قرآن فرمود: «تزوّدوا فان خير الزاد التقوي»39 و به عبارت ديگر، تقوا يگانه معيار كرامت انسان است و در غير محور تقوا، كرامتي وجود ندارد و هر كه تقوايش قوي‌تر باشد، به همان ميزان از گنجينه كرامت الهي بيشتر بهره‌مند مي‌باشد: «ان اكرمكم عند الله اتقيكم؛40 كريم‌ترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست.»41 و تقوا به فرمودة حضرت امام(س): «از «وقايه» به معني نگاهداري است و در عرف و لسان اخبار، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهي حق و متابعت رضاي او. و كثيراً استعمال شود در حفظ بليغ و نگاهداري كامل نفس از وقوع در محظورات به ترك متشابهات.» 42
با عنایت به اين تعريف و با توجه به آیات قرآن، اساس تقوا را سه چيز تشكيل مي‌دهد كه مي‌توان آنها را همچون تقوا از عوامل كرامت به شمار آورد:

1. ايمان

يكي از پايه‌ها و اركان تشكيل دهندة تقوا و بالتبع يكي از عوامل كرامت انسان، ايمان است؛ همچنان كه قرآن كريم پس از آنكه تنها متقين را شايسته هدايت الهي مي‌شمارد، در وصف آنها بر صفت ايمان تأكيد مي‌ورزد: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب… و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخرة هم يوقنون؛43 آن كتابي [با عظمت] است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت براي اهل تقواست؛ همان كساني كه به غيب ايمان مي‌آورند… و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو [بر پيامبران پيشين] نازل گرديده، ايمان مي‌آورند و به رستاخيز يقين دارند.»
همچنين قرآن مجيد در بيان داستان حبيب نجار كه در شهر انطاكيه به دو فرستادة حضرت مسيح(ع) ايمان آورده و مردم را به پيروي از اين حواريان عيسي(ع) فرا خوانده و بدين سبب توسط مردم كفر پيشه به شهادت رسيده بود،44 عامل برخورداري او را در بهشت از كرامت الهي، ايمان به پروردگار ذكر مي‌نمايد: «و جاء من اقصا المدينة رجل يسعي قال يا قوم اتبعوا المرسلين… اني آمنت بربكم فاسمعون قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي و جعلني من المكرمين؛45 و مردي از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد، گفت: اي قوم من! از فرستادگان پيروي كنيد! … من به پروردگارتان ايمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهيد. [سرانجام او را شهيد كردند و] به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اي كاش قوم من مي‌دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از اهل كرامت قرار داده است!»
از امام باقر(ع) در ذيل آيه 70 سوره اسراء نقل شده كه فرمود: «ان الله لا يكرم روح كافر و لكن يكرم ارواح المؤمنين و انما كرامة النفس و الدم بالروح؛46 همانا خداوند روح كافر را گرامي نمي‌دارد، ولي ارواح مؤمنان را گرامي مي‌دارد و كرامت نفس و خون فقط به روح است.»
همان طور كه پيش‌تر بيان شد، منشأ كرامت انسان، نفخه روح الهي در كالبد اوست؛ اما با عنايت به اين روايت، معلوم مي‌شود كسي مي‌تواند كرامت بالقوه و وديعة نهان در وجودش را به فعليت برساند كه از نور ايمان بهره‌مند باشد. و اين چنين است كه نفس و خون او نيز از كرامت برخوردار مي‌گردد.
امام خميني(س) راجع به اهميت ايمان و چگونگي تحصيل آن فرموده‌اند: «بايد انسان در صدد تحصيل ايمان برآيد كه اگر خداي نخواسته از اين عالم - كه دار تغيّر و تبدّل است و هريك از ملكات و اوصاف و احوال قلبي را مي‌توان در آن تغيير داد - بيرون رويم و از ايمان دست ما تهي باشد، خسارتهاي فوق العاده به ما وارد خواهد آمد و در خسران بزرگ واقع خواهيم شد و ندامتهاي بي‌پايان نصيب ما خواهد گرديد.
… پس انسان بايد در همين عالم، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتي هست، تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند. و اين در اوّلِ سلوك انساني صورت نگيرد، مگر آنكه أوّلا، نيّت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكّر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود؛ چه كه اگر اخلاص در كار نباشد، ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدم خودخواهي و خودبيني است - هيچ معرفتي حاصل نشود؛ بلكه خود علم التوحيد بي اخلاص، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور مي‌كند و از ساحت قرب الهي تبعيد مي‌نمايد.»47

2. عمل صالح

از ديگر اركان تقوا و عوامل نيل به كرامت، عمل صالح به ويژه عبادت پروردگار عالميان است؛ چنان كه قرآن كريم كسي را كه جامع صفت ايمان و عمل صالح است، به عنوان شخص متقي معرفي مي‌كند و مجموعه‌اي از اعمال صالح را به همراه متعلقات ايمان چنين بر مي‌شمارد: « ليس البرّ ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتمي و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزكوة و الموفون بعهدهم اذ عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون؛48 نيكي [و نيكوكار] كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب [آسماني] و پيامبران، ايمان آورده است و مال را با همه علاقه‌اي كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مي‌كند و نماز را بر پا مي‌دارد و زكات را مي‌پردازد و [همچنين] كساني كه به عهد خود - به هنگامي كه عهد بستند - وفا مي‌كنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مي‌دهند؛ اينها كساني هستند كه راست مي‌گويند و اينها متقي هستند.»
و در خصوص عبادت و پرستش خداوند مي‌فرمايد: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛49 اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ همان كه شما و كساني را كه پيش از شما بودند، آفريد تا با تقوا شويد.»
امام خميني(س) نيز دربارة تأثير اعمال صالح به همراه ايمان و عقيده راستين در عوالم برزخ و دوزخ چنين مي‌فرمايد: «انسان در عوالم ديگر از عذاب و عقاب جز آنچه خود در اين عالم تهيه كرده، نخواهد ديد و هر چه در اين عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقايد صحيحه داشته، در آن عالم صورت آن را به عيان ببيند با كرامتهاي ديگري كه حق به تفضل خويش به او عنايت فرمايد.»50

3. معرفت

اگر تقوا ره توشه مسير كرامت و خمير ماية تكامل آدمي است، تحصيل آن بدون علم و معرفت ممكن نمي‌باشد؛ چرا كه بدون شناخت، انسان هرگز مصون از خطا و لغزش در تشخيص مصاديق تقوا و نوع عمل نخواهد بود.
حضرت امام(س) معرفت را به همراه عبادت كه در واقع، از عوامل كرامت هستند، باب رحمتي معرفي مي‌كند كه پروردگار توسط فرشتگان و پيامبران به روي بندگان خود گشوده است. ايشان مي‌فرمايند: «چون دست بندگان از ثنا و عبادت ذات مقدس كوتاه بود و بدون معرفت و عبوديت حق، هيچ يك از بندگان به مقامات كماليه و مدارج اخرويه نرسند - چنانچه در محل خود پيش علماي آخرت مبرهن است، و عامه از آن غفلت دارند و مدارج اخرويه را جزاف يا شبه جزاف دانند، تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا - حق تعالي به لطف شامل و رحمت واسعة خود بابي از رحمت و دري از عنايت به روي آنها باز كرد، به تعليمات غيبيه و وحي و الهام به توسط ملائكه و انبيا - و آن باب عبادت و معرفت است - طرق عبادت خود را بر بندگان آموخت و راهي از معارف بر آنها گشود تا رفع نقصان خويش حتي الامكان بنمايند و تحصيل كمال ممكن بكنند و از پرتو نور بندگي هدايت شوند به عالم كرامت حق و به روح و ريحان و جنت نعيم، بلكه به رضوان الله اكبر رسند.»51
البته ناگفته نماند كه بين علم و تقوا رابطه متقابل وجود دارد؛ همچنان كه قرآن مجيد تقوا را با علم و معرفت همراه ساخته و فرموده است: «اتّقوا الله و يعلمكم الله؛52 تقواي الهي پيشه كنيد و خداوند به شما تعليم مي‌دهد.» و نفرموده: «ان تتقوا الله يعلمكم الله» تا فقط علم را متوقف بر تقوا كرده باشد.
و نيز فرموده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقو الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون؛53 اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! تقواي خدايي پيشه كنيد! و هر كس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد، با خبر است.»
«كمتر آيه‌اي سراغ داريم كه در يك جمله كوتاه دو بار، دعوت به تقوا شده باشد و اين دو بار به عنوان دو حدّ و مرز، يك امر متوسط را در بر مي‌گيرند… اين دو بار دعوت به تقوا براي آن است كه هم در مراقبت با تقوا باشد و هم در محاسبت. اينكه فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» يعني هر كس نظر كند ببيند براي فردا، چه چيز فراهم كرده است؟ … از اين جهت كه قيامت هم يقيني الوقوع است و هم قريب الوقوع، از آن به غد (فردا) تعبير شده است. فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» نظر كردن، بدون معرفت نفس و بدون شناخت سلامت و مرض نفس و بدون شناخت درمان نفس ميسر نيست.54»55
بنابراين، همان‌طور كه معرفت اساس تقوا و يكي از اركان آن است و بدون شناخت، تقوا حاصل نمي‌گردد، تقوا نيز زمينه‌ساز علم و معرفت ربوبي مي‌باشد؛ چرا كه «تقوا صفاي نفس دهد و آن را به مقام غيب مقدّس مرتبط كند، پس تعليم الهي و القاي رحماني واقع گردد؛ زيرا كه در مبادي عاليه، بخل محال است و آنها واجب الفياضيه هستند؛ چنانچه واجب الوجود بالذات، واجب از جميع حيثيات است.»56

موانع كرامت

هر آنچه با حقيقت تقوا ناسازگار است و با اركان آن يعني ايمان، عمل صالح و معرفت در تضاد مي‌باشد، مانع دست‌يابي به مقام كرامت انساني است. از اين رو، برخي از موانع كرامت را مي‌توان چنين بر شمرد:

1. شرك

شرك خاموش‌كنندة فروغ ايمان است و هيچ عمل صالحي با وجود آن مايه نجات آدمي و موجب حركت در مسير كرامت نمي‌باشد و تنها لغزشي است كه به صراحت قرآن هرگز مورد غفران الهي قرار نمي‌گيرد: «ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء؛57 خداوند [هرگز] شرك را نمي‌بخشد و پايين‌تر از آن را براي هر كس بخواهد [و شايسته بداند] مي‌بخشد.»
چرا كه شرك دور شدن از شاهراه توحيد و سقوط به قعر درّه ضلالت و گمراهي است و به فرمودة قرآن كريم: «و من يشرك بالله فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مكان سحيق؛58 و هر كس به خدا شرك بورزد، گويي از آسمان سقوط كرده و پرنده [شکاری بین آسمان و زمین] او را مي‌ربايد و يا تند باد او را به جاي دوردستي پرتاب مي‌كند.» و به راستي كه شرك ظلم بزرگي است: «ان الشرك لظلم عظيم».59
البته گفته‌اند كه قابل بخشايش نبودن شرك در مورد كساني است كه با اين حال از دنيا بروند و توفيق توبه پيدا نكنند.60 در هر صورت، هر كس كه طالب لقاي ربّ و مقام قرب الهي است، با وجود شرك نمي‌تواند بدين جايگاه نايل گردد: «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا؛61 پس هر كس كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد و هيچ‌كس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.»

2. نفاق

نفاق و دورويي نيز از جمله موانع راه وصول به كرامت است كه قرآن كريم اين وصف را موجب دوري از هدايت الهي و سبب گرفتاري در عذاب اليم معرفي مي‌نمايد: «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا بشّر المنافقين بان لهم عذابا اليما؛62 كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه [راست] هدايت نخواهد كرد. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست.»
و به فرمودة امام خميني(س): «نفاق و دورويي، علاوه بر آنكه خود صفتي است بسيار قبيح و زشت كه انسان شرافتمند هيچ‌گاه متصف به آن نيست و داراي اين صفت از جامعة انسانيت خارج، بلكه با هيچ حيواني نيز شبيه نيست، و ماية رسوايي و سرشكستگي در اين عالم پيش اقران و امثال است، [موجب] ذلت و عذاب اليم در آخرت است… رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «مي‌آيد روز قيامت آدم دورو، در صورتي كه يكي از دو زبانش از پشت سرش خارج شده و يكي از آنها از پيش رويش؛ و هر دو زبان آتش گرفته و تمام جسدش را آتش زده‌اند. پس از آن گفته شود: اين است كسي كه در دنيا دورو بود و دو زبان بود؛ معروف شود به اين روز قيامت.»63 و مشمول آية شريفه است كه مي‌فرمايد: «و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدّار.»64 سر منشأ بسياري از مفاسد و مهالك است كه هر يك، دنيا و آخرت انسان را ممكن است به باد فنا دهد.»65

3. اعمال سیئه

ارتكاب سیئات و معاصي نيز سبب دوري از مسير كرامت است؛ چرا كه محال است كسي بدون سرمايه ايمان و عمل صالح و با كوله‌باري از گناه بتواند به خريداري گوهر كرامت بپردازد. این دو هرگز با یکدیگر برابر نمی باشند: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملو الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛66 آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند، گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند!»
به عنوان نمونه، قرآن مجيد كساني را كه به معصيتهايي همچون قتل و زنا گرفتارند، مشمول خلود در عذاب مهان كه درست نقطه مقابل كرامت است، می شمارد: «والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرّم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا؛67 و كساني كه معبود ديگري را با خداوند نمي‌خوانند و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمي‌كشند و زنا نمي‌كنند. و هر كس چنين كند، مجازات سختي خواهد ديد. عذاب او در قيامت مضاعف مي‌گردد و هميشه با خواري در آن خواهد ماند.»
اما صاحبان کرامت «کسانی هستند که در محفل گناه حاضر نمی شوند و به گناه نیز شهادت نمی دهند و اگر به بدی و لغو برخوردند، کریمانه می گذرند و هرگز حاضر نیستند در مجلس لغو شرکت کنند و اگر هم خواستند نهی از منکر کنند، کریمانه این کار را انجام می دهند.»68 چنان که قرآن کریم در باره بندگان خاص خدای رحمان می فرماید: «و عباد الرحمن … و الذین لا یشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو و مرّوا کراماً؛69 و بندگان خداوند رحمان … کسانی هستند که شهادت به باطل نمی دهند [و در مجالس باطل شرکت نمی کنند] و هنگامی که با لغو و بیهودگی بر خورد کنند، بزرگوارانه و کریمانه از آن می گذرند.»

4. جهالت

ظلمت جهالت كه در تضاد با نور علم و معرفت قرار دارد، از ديگر موانع راه صعود به قله كرامت است و به واقع، عامل گرفتاري در دام خواهشهاي نفساني مي‌باشد. مولای متقیان، علی(ع)، انسان صاحب کرامت را دارای آن چنان شناختی می داند که شهوات در نزد او خوار و بی مقدار می باشد: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛70 کسی که نفسش برای او کریم و شریف شده [و به کرامت نفس رسیده] باشد، شهواتش در نظر او خوار و ذلیل گردیده است.» از این رو، پیروی از شهوات نفسانی، عاملی جز جهل و بی معرفتی ندارد؛ همان طور كه قرآن كريم از زبان يوسف صديق(ع) كه از سوي زليخا و ديگر زنان مصر در معرض خطر هوای نفس قرار گرفته و با تهديد زليخا به زنداني شدنش رو به رو گشته بود، گرفتاري در شهوت نفس را به عنوان مصداق جهالت ذكر مي‌نمايد: «قال رب السجن احب الي مما يدعونني اليه و الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين؛71 [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از آنچه اينها مرا به سوي آن مي‌خوانند و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
امام خميني(س) با معرفي ابليس رانده شده به عنوان حقيقت جهل، لزوم پرهيز از جهالت و مظهريت ابليسيه و حركت به سمت آدميت براي كسب كمالات انساني را چنين متذكر مي‌شوند: «بدان كه آدم اول و ابليس اعظم حقيقت عقل و جهل مي‌باشند و از براي هر يك، ذريه و مظاهري است در عالم دنيا، كه تشخيص آنها و تميّز بين آن دو طايفه را هم در اين عالم مي‌توان داد از موازين قرآنيه، كه ميزان اكبر است و از موازين حديثيه، كه موازين صغري هستند. و آن بدين نَحو است كه انسان خود را عرضه به قرآن شريف كند، در خصوصِ قصة آدم و ابليس، و آيات شريفه كه در باره آدم - عليه السلام - وارد شده از بدو خلقت او تا منتهايِ سلوكش - كه در قرآن شريف مذكور است - با خود تطبيق كند و همين طور آياتي كه در باره ابليس وارد شده، از موقعي كه در عالم سماوات بوده تا وقتي كه مطرود شده، با خود تطبيق نمايد72 تا معلوم شود كه از كدام حزب است .
و نتيجة بزرگ اين تطبيق - كه يكي از آداب قرائت است و ما در رسالة «آداب الصلاة» مذكور داشتيم73 - آن است كه انسان مي‌تواند نشئة خود را تبديل كند و مظهريت ابليسيه را به مظهريت آدميه مبدل نمايد؛ زيرا كه انسان تا در عالم طبيعت - كه دار تغيّر و تبدل و نشئة تصرم و هَيولَويّت است - واقع است، به واسطة قوه منفعله كه حق تعالي به او عنايت نموده و راه سعادت و شقاوت را واضح فرموده، مي‌تواند نقايص خود را مبدل به كمالات، و رذايل خويش را تبديل به خصايل حميده، و سيئات خود را مبدل به حسنات نمايد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




كرامتِ مخصوص انسان

كرامت موهبتي است كه از منظر قرآن مجيد در بین مخلوقات ظاهری خداوند تنها مخصوص آدمي است و هيچ موجود زميني ديگري به اين شرافت توصيف نشده است.
قرآن كريم مي‌فرمايد: «ولقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا؛8 ما آدمي‌زادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا [بر مركبهاي راهوار ] حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان بخشيديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرده‌ايم، برتري داديم.»

تفاوت تکریم و تفضیل

علامه طباطبايي(ره) در بيان مراد از تكريم انسان و فرق آن با تفضيل در آيه فوق مي‌فرمايد: «تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبت‌هاي الهي است كه به انسان داده شده؛ تكريم او به دادن عقل است كه به هيچ موجودي ديگر داده نشده، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مي‌دهد. موهبتهاي ديگري از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براي رسيدن به هدفها از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زماني محقق مي‌شود كه عقل باشد.
و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را كه به آنها داده، از هر يك سهم بيشتري به انسان داده است… .»9
و اين در حالي است كه حضرت استاد آية الله جوادي آملي، صدر و ذيل آيه (حتي تفضيل) را بيانگر كرامت انسان مي‌داند؛ با اين تفاوت كه صدر آيه را ناظر به كرامت نفسي انسان (ولقد كرمنا بني آدم) و ذيل آيه را ناظر به كرامت نسبي او (فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضیلاً) معرفي مي‌كند.10

کرامت ذاتی و اکتسابی انسان

همچنين علامه طباطبايي(ره)، آيه فوق را بيان كنندة برتري ذاتي تمام افراد بشر، حتي مشركان و كافران بر بسياري از مخلوقات، يعني جنها و حيوانات مي‌داند و لكن نسبت به فرشتگان، ذات و عمل آنان را افضل بر ذات و عمل انسان معرفي مي‌نمايد و تنها براي انسان اين امكان را قائل مي‌شود كه بتواند با طي مراحل رشد و كمال و با به دست آوردن استعدادهاي تازه و شكوفا كردن آنها بر ملائكه نيز تفوق يابد. ايشان مي‌فرمايند:
«ذات فرشته كه قوامش بر طهارت و كرامت است و اعمالش جز ذلت عبوديت و خلوص نيت حكمي ندارد، از جنس و ذات انسان كه با كدورتهاي هوا و تيرگي‌هاي غضب و شهوت مشوب و مكدر است، افضل و شريف‌تر است. آري، كمتر اعمال انساني از قضاياي شرك و شامت نفس و دخالت طمع خالي است. به همين جهت، قوام ذات فرشتگان از قوام ذات انسان افضل و اعمال فرشته خالص‌تر و خدايي‌تر از اعمال انسان است؛ اعمال فرشتگان همرنگ ذات آنان و اعمال آدمي همرنگ ذات اوست. البته اين هم هست كه ممكن است همين انسانی كه كمال ذاتي خود را به تدريج يا به سرعت و يا به كندي از راه به دست آوردن استعدادهاي تازه كسب مي‌كند، در اثر آن استعدادهاي حاصله به مقامي از قرب و به حدي از كمال برسد كه ما فوق حدي باشد كه ملائكه با نور ذاتي اش در ابتداي وجودش رسيده، ظاهر كلام خداي تعالي هم اين امكان را تأييد مي‌كند.»11
اما به نظر مي‌رسد مراد از انسان در آيه فوق، نه افراد انساني، بلكه مقام انسانيت است كه در ذات نيز از فرشتگان برتر و بالاتر است؛ زيرا اگر چه قرآن كريم فرشتگان را نيز به وصف كرامت ستوده و فرموده: «و ان عليكم لحافظين كراماً كاتبين»12 و در باره جبرئيل(ع) تصريح نموده: «انه لقول رسول كريم»13 و لكن اين مقام انسانيت بود كه به جهت شرافت يافتن به روح الهي، مسجود ملائكة الله قرار گرفت: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلهم اجمعون الا ابليس…؛14هنگامي كه كار را به پايان رساندم و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد! پس همة فرشتگان سجده كردند، مگر ابليس….»
و خداوند با آفرينش چنين موجودي، خود را احسن الخالقين ناميد؛ توصيفي كه در آفرينش هيچ يك از مخلوقات مادي و مجرد خود حتی در باره ملائكه الهی به كار نبرد: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طين … ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين؛15 و ما انسان را از عصاره‌اي از گِل آفريديم … سپس او را آفرينش تازه‌اي داديم. پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.»
آية الله جوادي آملي نيز در اين زمينه فرموده‌اند: «ولقد كرمنا بني آدم؛ يعني ما انسان را گرامي داشتيم؛ چون در خلقت او گوهري كريم به كار رفته است. اگر انسان مانند ساير موجودات فقط از خاك خلق مي‌شد، كرامت براي او ذاتي يا وصف اولي نبود؛ ولي انسان داراي فرع و اصلي است: فرع او به خاك بر مي‌گردد و اصل او به الله منسوب است.»16
همچنين فرموده‌اند: «از جمله «ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارك الله احسن الخالقين» معلوم مي‌شود مبارك بودن خدا از جهت افاضه جسم انسان يا نشئه نباتي او نيست، مربوط به نشئه حيواني او هم نيست، بلكه مربوط به مقام انسانيت اوست و اين مقام انسانيت است كه مسجود فرشتگان است و مكرم‌تر از موجودات ديگر و في نفسه گرامي است.»17
اين مقام انسانيت، همان است كه حضرت امام(س) از آن به ابو البشر نوراني و روحاني تعبير نموده كه در واقع، عبارت از نور و روح محمديه مي‌باشد که قبل از تمام موجودات حتی ملائکه به وجود آمد، نه آدمي كه از بهشت رانده شد و در دامنة كوه سرانديب هبوط نمود: «آن ابوالبشر عبارت از نور نوراني محمد(ص) است كه مظهر اسم اعظم الهي بود؛ لذا در روايات فرمودند: «سبحنا فسبحت الملائكة و قدسنا فقدست الملائكه» 18 پس آن آدم روحاني، ابوالبشرِ نوراني اولي است كه به ملائكة الله تعليم الهيه داد و ملائكه از اظلّه او هستند. منتها اين آدمي كه در دامنة كوه سرانديب افتاد، ابوالبشر روحاني نمي‌باشد، بلكه اين آدمي بود. منتها آنچه ما بالقوه داريم، او بالفعل داشته است وليكن اين آدم بعد از وجود ملائك بود، ولي آن ابوالبشر روحاني قبل از تمام موجودات است و صدور ملائك هم، از اوست.»19

منشأ كرامت انساني

در سخن پيش گفته علامه طباطبايي(ره)، سرّ برتري انسان بر ساير موجودات و در واقع منشأ كرامت ذاتي او، افاضة عقل به آدمي بيان گرديد: «تكريم او (انسان) به دادن عقل است كه به هيچ موجود ديگری داده نشده و انسان به وسيله آن خير را از شرّ و نافع را مضر و نيك را از بد تميز مي‌دهد.»20
و حال آنكه عقل آدمی یکی از عوامل او بر سایر موجودات ارضی است و نمی تواند منشأ کرامت او بر تمام مخلوقات حتی موجودات سماوی باشد. اما از دیدگاه قرآن كريم سرّ برتري و منشأ كرامت انسان - اعم از كرامت ذاتي و اكتسابي - نفخه روح الهي در او است که وی را مسجود ملائکۀ الله قرار داد؛ چنان که مي‌فرمايد: «اذ قال ربك للملائكة اني خالق بشراً من طين فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين؛21 [به خاطر بياور] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفرینندۀ بشري از گِل هستم. پس آن گاه كه او را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براي او به سجده بيفتيد.»
حضرت استاد جوادي آملي در اين باره مي‌فرمايد: «مايه كرامت آدم و نسل آدم، همان روح الهي اوست و چون خداوند اين روح الهي را به انسان داد، فرمود: «فتبارك الله احسن الخالقين».22 قبل از مرحله انسانيت همة آثار صنعي كه در باره انسان صورت پذيرفت، بين انسان و حيوانات ديگر مشترك است؛ يعني اگر نطفه‌اي از صلب و ترائب خارج مي‌شود و در رحم قرار مي‌گيرد، و اگر نطفه علقه مي‌شود، بعد مضغه مي‌گردد و بعد جنين مي‌شود، اين مراحل، هم در انسان است و هم در حيوانات. از اين جهت، فرقي بين انسان و ديگر حيوانها نيست. اگر در جنين، نفس نباتي هست و كم كم به مرحلة نفس حيواني مي‌رسد، اين تحويل در انسان و حيوان يكسان است. امتياز انسان از ساير حيوانات در ناحية روح الهي اوست.»23

كرامت در قوس نزول و صعود

كرامت ذاتي انسان اعم از كرامت نفسي و نسبي كه در توضيح آية 70 سوره اسراء بيان شد، در قوس نزول و جريان تكوين و آفرينش انسان مطرح است و مدح انسان به خاطر داشتن وصف كرامت، در واقع مدح پروردگار كريم است؛ چرا كه در نتيجه فعل الهي انسان ذاتاً بر سایر موجودات ظاهری و باطنی، برتری و فضیلت داده شده است. اما در قوس صعود كه سير كمال آدمي از حضيض نقص به قرب حضرت حق است، سخن از كرامت اكتسابي است و مدح انسان به صفت کرامت به سبب افعال اختياري اوست که كرامت بالقوة وجود خود را فعليت بخشد و حتي مي‌تواند به فضيلت و برتری بر فرشتگان مقرب الهي نايل شود.
آيات 4 تا 6 سوره تين ناظر به جايگاه انسان در دو قوس نزول و صعود است كه مي‌فرمايد: «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون؛ به تحقيق ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم، سپس او را به پايين‌ترين مرحله باز گردانيديم، مگر كساني كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند كه براي آنها پاداشي تمام نشدني است.»
امام عارفان، خميني كبير(س) در ذيل آيات فوق مراتب نزول انسان از حضرت واحديت تا اسفل سافلين را در قوس نزول شرح مي‌دهند و نهايت سير او را در قوس صعود، رسيدن به مقام «دني فتدلي فكان قاب قوسين او ادني»24 كه همان مقام قرب و فناي في الله است، معرفي مي‌نمايند:
«و خداوند تعالي فرمود: «همانا انسان را در نيكوترين ساختار آفريديم و سپس او را به پايين‌ترين پايينها [پست‌ترين پستها] برگردانديم» و اين بر پاية قوس نزول است و بر هستي پيشين انسان، قبل از عالم طبيعت دلالت مي‌كند؛ همان گونه كه پيش آنان ثابت است، و گذر از بالاترين بالاها به پايين‌ترين پايينها ممكن نيست، مگر با گذر از منازل مياني، پس از حضرت واحديت و عين ثابت در علم الهي به عالم مشيت نزول كرده و از آن به عالم عقول و روحانيين كه فرشتگان مقرب هستند و از آن به عالم ملكوت عليا كه نفوس كلي مي‌باشند و از آن به برزخها و عالم مثال، و از آن به عالم طبيعت با پيمودن مراتب تا پايين‌ترين پايينها كه عالم هيولا و زمين اول است؛ و به اعتبار ديگر، زمين هفتم و طبقة زيرين مي‌باشد؛ و اين نهايت نزول انسان است. سپس پله پله [مراتب كمال را] از هيولا كه مقبض كمان (انتهايي‌ترين نقطة زه كمان) تا [مقام] دني فتدلي فكان قاب قاسين او ادني را پيمود.»25
و در كلامي ديگر، راز هبوط انسان از احسن تقويم به اسفل سافلين را سلوك اختياري آدمي براي نيل به مقام قرب الهي بيان مي‌دارند: «نزول او (انسان) از نشئه غيبيه و هبوط نفس از محل اعلاي ارفع به ارض سفلاي طبيعت و رد او به اسفل سافلين از احسن تقويم براي سلوك اختياري الي الله و عروج به معراج قرب و وصول به فناء الله و جناب ربوبيت است كه غايت خلقت و نهايت مقصد اهل الله است. رَحِم الله امْرَءاً عَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَ في اَيْنَ وَ اِلَي اَيْنَ.26»27
در این خصوص، نمونه اتم و اکمل کرامت، رسول خاتم(ص) است که در معراج آسمانی خود به مرتبه «قاب قوسین او ادنی»28 یعنی به منتهای مقام کرامت اکتسابی در قوص صعود نایل گشت؛ چنان که امام کاظم(ع) فرمود: «ان النبي(ص) لما اسري به الي السماء قطع سبع حجب فكبر عند كل حجاب تكبيرة فاوصله الله عزوجل بذلك الي منتهي الكرامة؛29 رسول خدا(ص) را كه به آسمان سير دادند، در شب معراج هفت حجاب را قطع فرمود و در نزد هر حجابي تكبيري فرمود تا اينكه خداوند او را به منتهاي كرامت واصل نمود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




كرامت انسان از ديدگاه قرآن

 

در جهان آفرینش، زيبنده‌ترين صورت، صورت كامل آدمي است و ارزنده‌ترين موجود كه به بيان «نفخت فيه من روحي»1 به روح الهي، شرافت يافته و مظهر اسم اعظم الله و جامع اسما و صفات خدا و حقايق ملك و ملكوت و گنجينة گرانبهاي خدايي گشته، وجود انسان است كه به عنوان خليفه و نمايندة حق در روي زمين وظيفه دارد با ابزار علم، و عمل به اقامة حق و عدل قيام نموده، در مسير عبودیت و بندگی و تكامل معنوي و نيل به قرب الهي حركت كند و ديگران را نيز به سير و حركت در اين راه ترغيب و تشويق نمايد.
خورشيد جهان عرفان، امام خميني(س) كه خود مصداق بارز انسان كمال يافته و عصمت پيشه است،2 در مورد عظمت وجودي انسان مي‌فرمايد:
«بدان كه انسان وجودي است كه در بردارندة همة مراتب عیني و مثالي و حسي است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر آنچه در آن است در وجود او پيچيده و پنهان است … و از اميرالمؤمنين و امام صادق – که دورد خدا بر هر دو باد - روايت شده است: «بدان كه صورت انسان بزرگ ترين حجتهاي الهي بر موجودات است و او همان كتابي است كه خداوند با دست خود نوشته و او همان هيكلي است كه با حكمت خود بنايش نموده و او مجموعة صورت جهانيان و خلاصه‌اي از لوح محفوظ است و او بر هر غایبی شاهد است و او راه راست به سوي هر خير و نيكي و راه كشيده [شده] بين بهشت و دوزخ است.»
پس انسان جانشين خدا بر آفريده‌هاي حق تعالي است كه به صورت الهي آفريده شده است و در سرزمين حق تصرف مي‌كند و خلعتهاي اسما و صفات خداوندي را در بر كرده و در گنجينه‌هاي ملك و ملكوت او نفوذ دارد و در او روح حضرت الهيه دميده شده است. ظاهرش نسخة ملك و ملكوت و باطنش گنجينه‌هاي خدايي است كه مرگ و فنا ندارد. و چون جامع همة صورتهاي جهان آفرينش الهي است، تربيت يافتة اسم اعظم است كه به همة اسما و صفات احاطه دارد و بر همة رسمها و تعينها حكومت دارد… .»3
در اين نوشتار، بر آنیم كه به فضل و مدد پروردگار کریم به بيان عظمت وجودي انسان و سرّ برتري او نسبت به ساير موجودات؛ يعني موضوع «كرامت انسان از ديدگاه قرآن كريم» بپردازيم و در جاي جاي آن از نظرات مفسران و صاحب نظران به ويژه حضرت امام خميني(س) بهره‌مند گرديم.

مفهوم كرامت

در كتاب مفردات مرحوم راغب اصفهاني راجع به واژه «كَرَم» آمده است: «هر گاه خداي تعالي با اين واژه وصف شود، اسمي است براي احسان و نعمت بخشيدن ظاهر و روشن او مثل آيه «ان ربي غني كريم»4 … و هر گاه انسان با اين واژه وصف شود، اسمي است براي اخلاق و افعال پسنديده‌اي كه از انسان ظاهر مي‌شود [و نشان از بزرگواری او دارد] و واژه كريم تا وقتي كه آن اخلاق و رفتار ظاهر نشود، گفته نمي‌شود.»5
همچنين آمده است: « اكرام وتكريم اين است كه بزرگداشتي يا سودي به انسان برسد كه درآن نقصان و خواري نباشد يا چيزي كه به او مي رسد، او را كريم و شريف گرداند.»6
بنابراين، در مجموع مي‌توان گفت: كرامت به معناي نزاهت از پستي و فرومايگي است و كريم يعني روح بزرگوار و منزه از هر پستي. بدين معنا، كرامت در برابر دنائت قرار مي‌گيرد و كريم در مقابل دني.7

كرامتِ مخصوص انسان

كرامت موهبتي است كه از منظر قرآن مجيد در بین مخلوقات ظاهری خداوند تنها مخصوص آدمي است و هيچ موجود زميني ديگري به اين شرافت توصيف نشده است.
قرآن كريم مي‌فرمايد: «ولقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا؛8 ما آدمي‌زادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا [بر مركبهاي راهوار ] حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنان بخشيديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرده‌ايم، برتري داديم.»

تفاوت تکریم و تفضیل

علامه طباطبايي(ره) در بيان مراد از تكريم انسان و فرق آن با تفضيل در آيه فوق مي‌فرمايد: «تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبت‌هاي الهي است كه به انسان داده شده؛ تكريم او به دادن عقل است كه به هيچ موجودي ديگر داده نشده، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مي‌دهد. موهبتهاي ديگري از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براي رسيدن به هدفها از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زماني محقق مي‌شود كه عقل باشد.
و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را كه به آنها داده، از هر يك سهم بيشتري به انسان داده است… .»9
و اين در حالي است كه حضرت استاد آية الله جوادي آملي، صدر و ذيل آيه (حتي تفضيل) را بيانگر كرامت انسان مي‌داند؛ با اين تفاوت كه صدر آيه را ناظر به كرامت نفسي انسان (ولقد كرمنا بني آدم) و ذيل آيه را ناظر به كرامت نسبي او (فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضیلاً) معرفي مي‌كند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




مال حرام
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-03-22] [ 08:59:00 ق.ظ ]




پدرم اگرچه رفته ..هنوز تفنگ پدر ی هست
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




چه کنم توبه ام پذیرفته شود؟

تا به امروز که چند روزی از ماه مبارک رمضان گذشته است، چقدر برای ارتباط برقرار کردن با خدای مهربان وقت گذاشته ایم؟ چقدر به اعمال گذشته مان فکر کرده ایم و به خطاها و گناهانمان اقرار کرده و در تلاش برای بخشیده شدن بوده ایم؟ اصلا به این موضوع فکر کرده اید که چگونه توبه مان پذیرفته می شود؟! 

 

در ماهی قرار داریم که ماه غفران و آمرزش است … ماه رمضان؛ ماهی که تمام لحظه ها و ثانیه هایش غنیمتی است تا بندگان بتوانند سیم ارتباطی خود را با معبودشان، پروردگار مهربانشان گره بزنند … این ماه فرصتی است که در برابر رب خود خاشعانه زانو زده و عذرخواه واقعی گناهانی باشیم که مرتکب شده ایم …

از حضرت سؤال شد چرا این ماه را رمضان نامیدند؟ فرمودند: چون رمض فیه الذنوب؛ گناهان در این ماه آب می شود، ذوب می شود…

رمضان آن شدت حرارت را می گویند منتهی این شدت حرات برای این نیست که من بنده را بسوزاند، بلکه برای این است که گناهان را بسوزاند… رمضان اسمی از اسم های خداوند است…

خدایا تو با ماهت به سوی ما آمدی، 30 روز آمده ای نه برای مجازات و عذاب بلکه آمده ای بالبرکة و الرحمة و المغفرة … آمدی ببخشی و به زندگی هایمان برکت دهی …

خاطره ای خوب از ستون توبه

ابولبابه خطایی مرتکب شد، خود را به ستونی بست و روزها روزه گرفت تا توبه اش پذیرفته شود. بعد آیه نازل شد که توبه اش پذیرفته شد اما آیه ای نیامده که در توبه کردن مثل ابولبابه عمل کنید… ستون توبه و ستون ابولبابه خاطره خوبی است اما حواسمان باشد که آیه؛ … وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً (سوره نساء، آیه 64)

… و اگر آنها هنگامى كه به خویشتن ستم كردند نزد تو مى‏ آمدند، آن گاه از خداوند آمرزش مى‏ خواستند و رسول خدا نیز براى آنها طلب آمرزش مى‏ كرد بى‏ تردید خدا را بسیار توبه ‏پذیر و مهربان مى‏ یافتند.

وقتی می‌فرماید، اگر مردم خودشان به تو رجوع کنند، استغفار کنند و تو نیز برایشان استغفار کنی، حتماً بخشوده شده و مشمول رحمت رحیمیه خدا قرار می‌گردند، یعنی شفاعت، حتی در همین دنیا.

برای پذیرفته شدن توبه هم خودمان مستقیم به درگاه خدای مهربان توبه کنیم هم توسل به اهل بیت داشته باشیم که شفاعت ما را نزد خدا داشته باشند.

در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می‌خوانیم: «خداوند از توبه بنده ‌اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد شاد می ‌شود» همچنین در قرآن مجید آمده است: «إن الله یحب التوابین …» یعنی خداوند، توبه کنندگان را دوست دارد.

در داستان یوسف، فرزندان یعقوب این همه پدر را اذیت کردند؛ اما وقتی به اشتباهات خود پی بردند از پدر خواستند که برایشان استغفار کند؛ قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ، قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (سوره یوسف، 97-98) 

پدر برای دلگرم شدن بیشتر فرزندان و به عبارتی محکم کردن دل آن ها گفت: این رب من، خدای من غفور و مهربان است، جایی دیگر نروید؛ هو الغفور الرحیم

به قدری در مسئله توبه در روایات تاکید شده که در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می‌خوانیم: «خداوند از توبه بنده ‌اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را بیابد شاد می ‌شود» همچنین در قرآن مجید آمده است: «إن الله یحب التوابین …» یعنی خداوند، توبه کنندگان را دوست دارد.

بهترین راه برای جبران گناه

بهترین راه برای جبران گناه توبه و ترك عملی گناه است و بدانید توبه و اظهار پشیمانی در پیشگاه الهی دستور خاصی ندارد. مهم عزم بر ترك گناه و ندامت و پشیمانی درونی است. اگر كسی به این حالت دست یافت، حقیقت توبه در او محقق شده. توبه هر گاه حقیقى و واقعى باشد و از اعماق جان برخیزد و جامع شرایط باشد و واقعاً از گناهى كه مرتكب شده احساس خجلت و ندامت كند و خود را در پیشگاه خدا شرمنده ببیند و در صدد كسب رضاى حق تعالى باشد, مقبول درگاه احدیت واقع شده و آثار و بركاتش نمایان مى گردد. هر چند گناه بزرگ یا بسیار باشد. 

قرآن كریم مى فرماید: ای بندگان كه بر خود اسراف و ستم كردید، از رحمت خدا مأیوس نشوید كه خدا همه ی گناهان را مى آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.(سوره زمر، آیه 53) توبه حقیقی گناهكار توبه كننده را محبوب خدا می سازد. قرآن كریم می فرماید: «اِنّ الله یحبّ التوابین؛ (سوره بقره، آیه 222) خداوند توبه كنندگان را دوست می دارد». كسی كه دوست و محبوب خدا شد، خدا عزیزش می كند؛ همه گناهان كبیره و صغیره او را می بخشد، چنان كه پیامبر فرمود: «التائب من الذنب كمَن لا ذنب له؛ (كلینی، اصول كافی، ترجمه حاج سید جواد مصطفوى‏،ج 3، ص 109) كسی كه از گناه توبه كند (خداوند همه گناهان او را می آمرزد و) همانند كسی می شود كه هیچ گناهی نكرده است.»

پس ناامید نباشید و با توبه و استغفار و دوری از این گناه خود را در آغوش پر محبت خداوند قرار دهید و سعی كنید با انجام كارهای خیر و پر ثواب كفه اعمال خود سنگین تر كنید.

بهترین راه برای جبران گناه توبه و ترك عملی گناه است و بدانید توبه و اظهار پشیمانی در پیشگاه الهی دستور خاصی ندارد. مهم عزم بر ترك گناه و ندامت و پشیمانی درونی است.

کلام آخر

کلام را با چند کلام صحبت با خدای مهربان به پایان می بریم:

خدایا! دین فرستادی عمل نکردیم، گفتی اخلاقت این گونه باشد، گوش نکردیم گفتی بیا با من حرف بزن نیامدیم، گفتی بیا حرف من را گوش کن نیامدیم … از بودن با تو خوشحال نبودیم و کِیف نمی کردیم … 

یک دهم، نه یک صدم خوشی و حال خوبی که در طول روز با دیگران داشتیم را با تو نداشتیم، چه شب هایی که تا صبح با دوستانمان گفتیم و خندیدیم اما یک نیمه شبی به خاطر تو بلند نشدیم تا با تو صحبت کنیم .. چقدر داستان ها و رمان های دنباله دار را خواندیم و دنبال کردیم اما از چند کلمه صحبت با تو و خواندن چند صفحه و حتی آیه قرآن کریم فرار کردیم …اما باز هم به خدایی و وفاداری خودت که: ایها الناس اقبل الیکم شهر رمضان: با ماه خودت، ماه رمضان به سوی ما می آیی …

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




موانع تقرب‎ ‎

اگر بخواهیم از موانع تقرب سخن بگوییم می‌بایست همه چیزهایی را‏‎ ‎یاد ‏كنیم كه به عنوان باورهای ناروا در حوزه شناختی و اعمال بد و زشت در ‏حوزه عمل‎ ‎از آنها یاد می‌شود و قرآن از آنها بازداشته است. در این راستا ‏قرآن، اعراض از آیات‎ ‎خدا و رویگردانی از آن را مانعی برای رسیدن انسان ‏به مقام قرب و منزلت‌های والای‎ ‎معنوی و كمالات خداوندی دانسته است ‏‏(اعراف آیه 175 و 176) ‏

همچنین پیروی از شیطان و‏‎ ‎اطاعت و همراهی با وی (همان) و یا پیروی از ‏هوای نفس (اعراف آیه 176)، تجاوزگری‎ ‎‏(مطففین آیه 12 و 15)، ‏دنیاطلبی (اعراف آیه 176)، شرك (زمر آیه 3)، و گناه (مطففین آیه‎ 14 ‎و ‏‏15) را از دیگر موانع تقرب به خدا برمی‌شمارد‎.‎

‏خداوند انسان را به صورت اسماء خویش آفرید و این امكان را به وی‎ ‎داد ‏كه با استفاده از ظرفیت اسمایی كه به صورت تعلیمی به وی داده شده ‏به شكل خدا و‎ ‎به صورت وی تجلی كند و به عنوان خلیفه خدا در قرارگاه ‏زمین عمل كند‎

همه موارد پیش گفته به خوبی نشان می‌دهد كه اصل در تقرب به خدا ‏شناخت درست و‎ ‎باور به حقایق وحیانی و عمل به آن و دوری ازافكار ‏شیطانی و پلید و اعمال نادرست و‏‎ ‎منكر است‎.‎

بیان مصادیق انسانی كه با عمل به باورها و اعمال صالح، خود را به كمال‎ ‎رسانده ولی در نهایت خود را گرفتار وسوسه‌های شیطانی كرده و در دام ‏هواهای نفس‏‎ ‎افتاده است از این رو صورت می‌گیرد تا هشدارباشی باشد ‏برای كسانی كه در راه هستند‏‎.‎

قرآن بیان می‌كند كه انسان همواره در معرض خطر است و باید به خدا ‏تكیه كند‎ ‎وگرنه گرفتار شده و از مقام تقرب به كمال دور می‌افتد چنان كه ‏بلعم باعورا با همه‎ ‎پیشرفتی كه داشت در نهایت در دام وسوسه‌های ‏شیطانی افتاد و از كمال و تقرب به مبدا‏‎ ‎باز ماند. (اعراف آیه 175 و 176).‏

به طور خلاصه درباره آثار تقرب به همین اندازه بسنده می‌شود كه تقرب ‏به خدا،‎ ‎برخورداری از همه اسمائی است كه در انسان به ودیعت گذاشته ‏شده است و بهره‌مندی از‏‎ ‎رضوان الهی و رسیدن به مقام عالی قاب ‏قوسین او ادنی و یا دیگر درجات انسانی همانند‏‎ ‎خلافت الهی، از آثاری ‏است كه در قرآن بدان‌ها اشاره شده است‎

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




عوامل و موانع تقرب به خدا

 

آهنگ كمال‌ طلبی انسان‏‎

آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود. قرآن با توجه به این خواسته ‏و گرایش ذاتی انسان و برای جلوگیری و كاهش‏‎ ‎اشتباه در تشخیص ‏مصادیق، آدمی را به مصادیق عینی كمال توجه می‌دهد و با تبیین‎ ‎مصادیق كمال نما و یا ضد كمالی می‌كوشد تا انسان در مسیر درست ‏كمال قرار گیرد‎. ‎

در تبیین قرآنی خداوند كمال مطلق است و هر كسی اگر بخواهد به ‏كمالی دست یابد‏‎ ‎می‌بایست از او كه پروردگار و پرورش دهنده هر ‏موجودی در مسیر كمالی است و زمینه و‏‎ ‎بستر كمال را برای او فراهم ‏می‌آورد، بهره جوید و به او و دستورهای وحیانی‌اش تمسك‎ ‎كند. از این رو ‏خداوند هم مقصد كمال و هم مسیر كمال و هم عامل و موجب ایجاد ‏كمال در‎ ‎اشخاص است. (انعام آیه 83، اعراف آیه 176 و یوسف آیه 76) ‏كه بیان می‌كنند كه رسیدن‎ ‎به منزلت‌های معنوی و تقرب به خدا و ‏بهره‌مندی از كمالات آن كمال مطلق تنها در سایه‎ ‎سار توجهات و مشیت ‏خداوندی است و تنها اوست كه كمالی را در شخص ایجاد و یا زمینه‌ها‎ ‎و ‏بستر بهره‌گیری را فراهم می‌آورد. از این رو خداوند در بینش و نگرش ‏قرآنی منشا‏‎ ‎هرگونه كمالی در درون و بیرون انسان است كه این مطلب بر ‏پایه دیدگاه توحید محض‎ ‎تبیین می‌گردد كه قرآن و مؤمنان بر این باورند. ‎

قرآن بیان می‌كند كه انسان همواره در معرض خطر است و باید به خدا ‏تكیه كند‎ ‎وگرنه گرفتار شده و از مقام تقرب به كمال دور می‌افتد چنان كه ‏بلعم باعورا با همه‎ ‎پیشرفتی كه داشت در نهایت در دام وسوسه‌های ‏شیطانی افتاد و از كمال و تقرب به مبدا‏‎ ‎باز ماند

به سخنی دیگر چنان كه خداوند اول و آخر و نیز ظاهر و باطن است. همو ‏صمدی است‏‎ ‎كه جایی از هستی از وجودش خالی نیست و بی او ‏هستی و كمالی نیست. بنابراین هر كسی‎ ‎كمالی بخواهد می‌بایست به ‏او تقرب جوید و از او بخواهد؛ در غیر این صورت، انسان به‎ ‎جایی نمی‌رسد ‏و در حقیقت ترازوی وجودی‌اش خالی از هرگونه كمال بلكه از هر چیزی ‏است؛‎ ‎زیرا در نگرش قرآنی غیر او باطل است و باطل به جهت هیچ بودن ‏از وزن و ارزشی‎ ‎برخوردار نمی‌باشد. در این نوشتار سعی شده است بر ‏پایه آموزه‌های وحیانی مساله تقرب‎ ‎و آهنگ كمالی انسان و چگونگی ‏تقرب واقعی به كمال مورد بررسی قرار گیرد و عوامل و‏‎ ‎موانع آن ‏شناسایی شده و آثار تقرب بیان گردد.‏‎ ‎

 

تقرب در آموزه‌های قرآن‏‎ ‎

تقرب به معنای آهنگ و شتاب در منافع خود است. این‎ ‎واژه هنگامی در ‏مورد تقرب انسان به خدا به كار می‌رود كه به معنای نزدیكی و تقرب‏‎ ‎معنوی و روحانی باشد كه شخص با اتصاف خود به صفات كمالی و پاك ‏كردن خویش از عیوب و‎ ‎نقایص می‌تواند به این مقام معنوی دست یابد. ‏‏(نگاه كنید: مفردات راغب اصفهانی ص 664‏‎ ‎و 665 ذیل واژه قرب)‏‎ ‎

تقرب در اصطلاح قرآنی به معنای تقرب مكانی نیست و این مطلب به ویژه ‏در‎ ‎كاربرد آن نسبت به خدا به خوبی آشكار می‌شود؛ زیرا خداوند پاك و ‏منزه از مكان است؛‎ ‎از این رو مقصود از تقرب به خدا، تقرب معنوی و ‏روحانی است‏‎. ‎

قرآن برای بیان معنای تقرب، افزون بر واژه قرب و از واژگانی دیگر استفاده‏‎ ‎كرده است كه از آن جمله می‌توان به كلماتی چون زلفی، عند ربهم، ‏عنده، عند ربك،‎ ‎عندالله، درجات، قریب، وسیله و نیز برخی از جملات و ‏گزاره‌هایی كه این معنا و مفهوم‏‎ ‎را می‌رساند اشاره كرد‎.‎

 

عوامل تقرب‎ ‎

قرآن برای تقرب به كمال مطلق و بهره‌مندی از آن عوامل چندی را‏‎ ‎بر ‏می‌شمارد كه انسان می‌تواند با استفاده از آنها خود را به كمال مطلق ‏نزدیك سازد‎ ‎و به سخنی خود را متأله و ربانی نماید و از درجات ربانیون و ‏متالهین برخوردار گردد‎. ‎

متألّه و ربانی در اصطلاح قرآنی انسان‌هایی هستند كه با بهره‌مندی از‏‎ ‎آموزه‌های قرآن و دیگر آموزه‌های وحیانی و الهی مانند دستورهای پیامبران ‏و امامان‎ ‎‏(ع) ظرفیت‌ها و توانمندی‌های سرشته در نهاد و ذات خویش را ‏كه در قرآن ازآن به نام‎ ‎اسماء یاد شده است، به فعلیت درآورند و خود را به ‏شكل خدا و صورت او درآورند. این‎ ‎همان معنایی است كه در برخی روایات ‏از آن به: خلق الانسان علی صورته، بیان شده است؛‏‎ ‎به این معنا كه ‏خداوند انسان را به صورت اسماء خویش آفرید و این امكان را به وی‎ ‎داد ‏كه با استفاده از ظرفیت اسمایی كه به صورت تعلیمی به وی داده شده ‏به شكل خدا و‎ ‎به صورت وی تجلی كند و به عنوان خلیفه خدا در قرارگاه ‏زمین عمل كند‎.‎

این مطلب به ویژه زمانی تاكید می‌شود كه خلیفه می‌بایست با ‏‏"مستخلفٌ عنه” و كسی‎ ‎كه جانشین وی شده در بیشتر اموری كه مرتبط ‏به استخلاف و خلیفه‌گری است مشترك باشد‏‎.‎‏ از این رو تنها كسانی ‏خلیفه‌ی الهی در قرارگاه زمین خواهند بود كه انسان كامل باشند و‏‎ ‎همه ‏اسمای الهی تعلیمی را به فعلیت درآورده باشند‏‎. ‎

بر این اساس كسانی كه انسان كامل نیستند و به حكم خلافت در زمین ‏عمل می‌كنند‎ ‎غاصب حكومت خواهند بود و خلافت ایشان باطل و ناروا ‏است‎.‎

پس این انسان متألّه و كامل ربانی است كه به جهت تقرب به خدا از ‏خلافت الهی‎ ‎بهره‌مند می‌شود. برای دستیابی به این مقام انسان ‏می‌بایست خود را در مسیری قرار‏‎ ‎دهد كه آموزه‌های وحیانی آسمانی آن ‏را بیان كرده است. از این رو قرآن از جمله عوامل‎ ‎مهم تقرب را ایمان ‏برمی‌شمارد كه به معنای شناخت درست به همه واقعیت‌ها و عمل به‎ ‎همه آموزه‌های وحیانی است. (انفال آیه 4 و توبه آیه 20 و آیات دیگر).‏

در حقیقت پیروی از آیات الهی و آموزه‌های وحیانی و عمل به آن، مهم‌ترین ‏عامل‎ ‎تقرب به خدا و متاله و ربانی شدن است (اعراف آیه 175 و 176).‏‎ ‎

آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود

اگر به آیات قرآنی كه به عوامل مهم تقرب و متاله شدن اشاره می‌كند ‏توجه شود،‎ ‎این نكته به خوبی و روشنی قابل درك است كه مهم‌ترین و ‏اصلی‌ترین عامل، همین ایمان‎ ‎واقعی و حقیقی است كه در آیه 4 سوره ‏انفال بیان شده است. بنابر این دیگر عوامل بیان‎ ‎شده در آیات دیگر به ‏معنای بیان مصادیق آن است كه عبارتند از: ‏

تقوا (آل عمران آیه‎ 15 ‎و مائده آیه 27)، ‏

توجه به قیامت (مزمل آیه 17 و 19)، ‏

جلب رضایت خدا (آل عمران‎ ‎آیه 162 و 153)، ‏

خوف از خدا و بیم از آینده و خشم او (اسراء آیه 57)، ‏

عقیده به حق‎ ‎‏(فاطر آیه 10)، ‏

علم و آگاهی به حقانیت كه از آن به علم رشدی یاد می‌شود (مجادله آی ‏‎11‎‏)‏

نماز (انفال آیه 3 و 4)، ‏

قرآن و تذكارهای آن (انسان آیه 29) ‏

سجده (علق آیه ‏‎19‎‏)، ‏

عبودیت و پرستش خدای یگانه (هود آیه 61)، ‏

سبقت در اطاعت (واقعه آیه 10 و 11)‏

جهاد (مائده آیه 35) ‏

و شهادت (آل عمران آیه 169). ‏

در حقیقت همه این موارد گفته شده‎ ‎و گفته نشده همان ایمان (سبا آیه ‏‏7) ‏

و عمل صالح (سبا آیه 7) است.‏‎ ‎

انسان متأله و كامل كسی است كه با برخورداری از هدایت الهی (بقره ‏آیه 38‏‎) ‎اسمای الهی سرشته در خویش را به فعلیت رسانده به مقام ‏تقرب یعنی همانندی در این بخش‏‎ ‎از صفات و اسما دست یافته است كه ‏بیان دیگر از مقام قاب قوسین او ادنی (نجم آیه 9) است‎.‎

 

عوامل و موانع تقرب به خدا

 

آهنگ كمال‌ طلبی انسان‏‎

آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود. قرآن با توجه به این خواسته ‏و گرایش ذاتی انسان و برای جلوگیری و كاهش‏‎ ‎اشتباه در تشخیص ‏مصادیق، آدمی را به مصادیق عینی كمال توجه می‌دهد و با تبیین‎ ‎مصادیق كمال نما و یا ضد كمالی می‌كوشد تا انسان در مسیر درست ‏كمال قرار گیرد‎. ‎

در تبیین قرآنی خداوند كمال مطلق است و هر كسی اگر بخواهد به ‏كمالی دست یابد‏‎ ‎می‌بایست از او كه پروردگار و پرورش دهنده هر ‏موجودی در مسیر كمالی است و زمینه و‏‎ ‎بستر كمال را برای او فراهم ‏می‌آورد، بهره جوید و به او و دستورهای وحیانی‌اش تمسك‎ ‎كند. از این رو ‏خداوند هم مقصد كمال و هم مسیر كمال و هم عامل و موجب ایجاد ‏كمال در‎ ‎اشخاص است. (انعام آیه 83، اعراف آیه 176 و یوسف آیه 76) ‏كه بیان می‌كنند كه رسیدن‎ ‎به منزلت‌های معنوی و تقرب به خدا و ‏بهره‌مندی از كمالات آن كمال مطلق تنها در سایه‎ ‎سار توجهات و مشیت ‏خداوندی است و تنها اوست كه كمالی را در شخص ایجاد و یا زمینه‌ها‎ ‎و ‏بستر بهره‌گیری را فراهم می‌آورد. از این رو خداوند در بینش و نگرش ‏قرآنی منشا‏‎ ‎هرگونه كمالی در درون و بیرون انسان است كه این مطلب بر ‏پایه دیدگاه توحید محض‎ ‎تبیین می‌گردد كه قرآن و مؤمنان بر این باورند. ‎

قرآن بیان می‌كند كه انسان همواره در معرض خطر است و باید به خدا ‏تكیه كند‎ ‎وگرنه گرفتار شده و از مقام تقرب به كمال دور می‌افتد چنان كه ‏بلعم باعورا با همه‎ ‎پیشرفتی كه داشت در نهایت در دام وسوسه‌های ‏شیطانی افتاد و از كمال و تقرب به مبدا‏‎ ‎باز ماند

به سخنی دیگر چنان كه خداوند اول و آخر و نیز ظاهر و باطن است. همو ‏صمدی است‏‎ ‎كه جایی از هستی از وجودش خالی نیست و بی او ‏هستی و كمالی نیست. بنابراین هر كسی‎ ‎كمالی بخواهد می‌بایست به ‏او تقرب جوید و از او بخواهد؛ در غیر این صورت، انسان به‎ ‎جایی نمی‌رسد ‏و در حقیقت ترازوی وجودی‌اش خالی از هرگونه كمال بلكه از هر چیزی ‏است؛‎ ‎زیرا در نگرش قرآنی غیر او باطل است و باطل به جهت هیچ بودن ‏از وزن و ارزشی‎ ‎برخوردار نمی‌باشد. در این نوشتار سعی شده است بر ‏پایه آموزه‌های وحیانی مساله تقرب‎ ‎و آهنگ كمالی انسان و چگونگی ‏تقرب واقعی به كمال مورد بررسی قرار گیرد و عوامل و‏‎ ‎موانع آن ‏شناسایی شده و آثار تقرب بیان گردد.‏‎ ‎

 

تقرب در آموزه‌های قرآن‏‎ ‎

تقرب به معنای آهنگ و شتاب در منافع خود است. این‎ ‎واژه هنگامی در ‏مورد تقرب انسان به خدا به كار می‌رود كه به معنای نزدیكی و تقرب‏‎ ‎معنوی و روحانی باشد كه شخص با اتصاف خود به صفات كمالی و پاك ‏كردن خویش از عیوب و‎ ‎نقایص می‌تواند به این مقام معنوی دست یابد. ‏‏(نگاه كنید: مفردات راغب اصفهانی ص 664‏‎ ‎و 665 ذیل واژه قرب)‏‎ ‎

تقرب در اصطلاح قرآنی به معنای تقرب مكانی نیست و این مطلب به ویژه ‏در‎ ‎كاربرد آن نسبت به خدا به خوبی آشكار می‌شود؛ زیرا خداوند پاك و ‏منزه از مكان است؛‎ ‎از این رو مقصود از تقرب به خدا، تقرب معنوی و ‏روحانی است‏‎. ‎

قرآن برای بیان معنای تقرب، افزون بر واژه قرب و از واژگانی دیگر استفاده‏‎ ‎كرده است كه از آن جمله می‌توان به كلماتی چون زلفی، عند ربهم، ‏عنده، عند ربك،‎ ‎عندالله، درجات، قریب، وسیله و نیز برخی از جملات و ‏گزاره‌هایی كه این معنا و مفهوم‏‎ ‎را می‌رساند اشاره كرد‎.‎

 

عوامل تقرب‎ ‎

قرآن برای تقرب به كمال مطلق و بهره‌مندی از آن عوامل چندی را‏‎ ‎بر ‏می‌شمارد كه انسان می‌تواند با استفاده از آنها خود را به كمال مطلق ‏نزدیك سازد‎ ‎و به سخنی خود را متأله و ربانی نماید و از درجات ربانیون و ‏متالهین برخوردار گردد‎. ‎

متألّه و ربانی در اصطلاح قرآنی انسان‌هایی هستند كه با بهره‌مندی از‏‎ ‎آموزه‌های قرآن و دیگر آموزه‌های وحیانی و الهی مانند دستورهای پیامبران ‏و امامان‎ ‎‏(ع) ظرفیت‌ها و توانمندی‌های سرشته در نهاد و ذات خویش را ‏كه در قرآن ازآن به نام‎ ‎اسماء یاد شده است، به فعلیت درآورند و خود را به ‏شكل خدا و صورت او درآورند. این‎ ‎همان معنایی است كه در برخی روایات ‏از آن به: خلق الانسان علی صورته، بیان شده است؛‏‎ ‎به این معنا كه ‏خداوند انسان را به صورت اسماء خویش آفرید و این امكان را به وی‎ ‎داد ‏كه با استفاده از ظرفیت اسمایی كه به صورت تعلیمی به وی داده شده ‏به شكل خدا و‎ ‎به صورت وی تجلی كند و به عنوان خلیفه خدا در قرارگاه ‏زمین عمل كند‎.‎

این مطلب به ویژه زمانی تاكید می‌شود كه خلیفه می‌بایست با ‏‏"مستخلفٌ عنه” و كسی‎ ‎كه جانشین وی شده در بیشتر اموری كه مرتبط ‏به استخلاف و خلیفه‌گری است مشترك باشد‏‎.‎‏ از این رو تنها كسانی ‏خلیفه‌ی الهی در قرارگاه زمین خواهند بود كه انسان كامل باشند و‏‎ ‎همه ‏اسمای الهی تعلیمی را به فعلیت درآورده باشند‏‎. ‎

بر این اساس كسانی كه انسان كامل نیستند و به حكم خلافت در زمین ‏عمل می‌كنند‎ ‎غاصب حكومت خواهند بود و خلافت ایشان باطل و ناروا ‏است‎.‎

پس این انسان متألّه و كامل ربانی است كه به جهت تقرب به خدا از ‏خلافت الهی‎ ‎بهره‌مند می‌شود. برای دستیابی به این مقام انسان ‏می‌بایست خود را در مسیری قرار‏‎ ‎دهد كه آموزه‌های وحیانی آسمانی آن ‏را بیان كرده است. از این رو قرآن از جمله عوامل‎ ‎مهم تقرب را ایمان ‏برمی‌شمارد كه به معنای شناخت درست به همه واقعیت‌ها و عمل به‎ ‎همه آموزه‌های وحیانی است. (انفال آیه 4 و توبه آیه 20 و آیات دیگر).‏

در حقیقت پیروی از آیات الهی و آموزه‌های وحیانی و عمل به آن، مهم‌ترین ‏عامل‎ ‎تقرب به خدا و متاله و ربانی شدن است (اعراف آیه 175 و 176).‏‎ ‎

آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود

اگر به آیات قرآنی كه به عوامل مهم تقرب و متاله شدن اشاره می‌كند ‏توجه شود،‎ ‎این نكته به خوبی و روشنی قابل درك است كه مهم‌ترین و ‏اصلی‌ترین عامل، همین ایمان‎ ‎واقعی و حقیقی است كه در آیه 4 سوره ‏انفال بیان شده است. بنابر این دیگر عوامل بیان‎ ‎شده در آیات دیگر به ‏معنای بیان مصادیق آن است كه عبارتند از: ‏

تقوا (آل عمران آیه‎ 15 ‎و مائده آیه 27)، ‏

توجه به قیامت (مزمل آیه 17 و 19)، ‏

جلب رضایت خدا (آل عمران‎ ‎آیه 162 و 153)، ‏

خوف از خدا و بیم از آینده و خشم او (اسراء آیه 57)، ‏

عقیده به حق‎ ‎‏(فاطر آیه 10)، ‏

علم و آگاهی به حقانیت كه از آن به علم رشدی یاد می‌شود (مجادله آی ‏‎11‎‏)‏

نماز (انفال آیه 3 و 4)، ‏

قرآن و تذكارهای آن (انسان آیه 29) ‏

سجده (علق آیه ‏‎19‎‏)، ‏

عبودیت و پرستش خدای یگانه (هود آیه 61)، ‏

سبقت در اطاعت (واقعه آیه 10 و 11)‏

جهاد (مائده آیه 35) ‏

و شهادت (آل عمران آیه 169). ‏

در حقیقت همه این موارد گفته شده‎ ‎و گفته نشده همان ایمان (سبا آیه ‏‏7) ‏

و عمل صالح (سبا آیه 7) است.‏‎ ‎

انسان متأله و كامل كسی است كه با برخورداری از هدایت الهی (بقره ‏آیه 38‏‎) ‎اسمای الهی سرشته در خویش را به فعلیت رسانده به مقام ‏تقرب یعنی همانندی در این بخش‏‎ ‎از صفات و اسما دست یافته است كه ‏بیان دیگر از مقام قاب قوسین او ادنی (نجم آیه 9) است‎.‎

 عوامل و موانع تقرب به خدا

آهنگ كمال‌ طلبی انسان‏‎
آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود. قرآن با توجه به این خواسته ‏و گرایش ذاتی انسان و برای جلوگیری و كاهش‏‎ ‎اشتباه در تشخیص ‏مصادیق، آدمی را به مصادیق عینی كمال توجه می‌دهد و با تبیین‎ ‎مصادیق كمال نما و یا ضد كمالی می‌كوشد تا انسان در مسیر درست ‏كمال قرار گیرد‎. ‎
در تبیین قرآنی خداوند كمال مطلق است و هر كسی اگر بخواهد به ‏كمالی دست یابد‏‎ ‎می‌بایست از او كه پروردگار و پرورش دهنده هر ‏موجودی در مسیر كمالی است و زمینه و‏‎ ‎بستر كمال را برای او فراهم ‏می‌آورد، بهره جوید و به او و دستورهای وحیانی‌اش تمسك‎ ‎كند. از این رو ‏خداوند هم مقصد كمال و هم مسیر كمال و هم عامل و موجب ایجاد ‏كمال در‎ ‎اشخاص است. (انعام آیه 83، اعراف آیه 176 و یوسف آیه 76) ‏كه بیان می‌كنند كه رسیدن‎ ‎به منزلت‌های معنوی و تقرب به خدا و ‏بهره‌مندی از كمالات آن كمال مطلق تنها در سایه‎ ‎سار توجهات و مشیت ‏خداوندی است و تنها اوست كه كمالی را در شخص ایجاد و یا زمینه‌ها‎ ‎و ‏بستر بهره‌گیری را فراهم می‌آورد. از این رو خداوند در بینش و نگرش ‏قرآنی منشا‏‎ ‎هرگونه كمالی در درون و بیرون انسان است كه این مطلب بر ‏پایه دیدگاه توحید محض‎ ‎تبیین می‌گردد كه قرآن و مؤمنان بر این باورند. ‎
قرآن بیان می‌كند كه انسان همواره در معرض خطر است و باید به خدا ‏تكیه كند‎ ‎وگرنه گرفتار شده و از مقام تقرب به كمال دور می‌افتد چنان كه ‏بلعم باعورا با همه‎ ‎پیشرفتی كه داشت در نهایت در دام وسوسه‌های ‏شیطانی افتاد و از كمال و تقرب به مبدا‏‎ ‎باز ماند
به سخنی دیگر چنان كه خداوند اول و آخر و نیز ظاهر و باطن است. همو ‏صمدی است‏‎ ‎كه جایی از هستی از وجودش خالی نیست و بی او ‏هستی و كمالی نیست. بنابراین هر كسی‎ ‎كمالی بخواهد می‌بایست به ‏او تقرب جوید و از او بخواهد؛ در غیر این صورت، انسان به‎ ‎جایی نمی‌رسد ‏و در حقیقت ترازوی وجودی‌اش خالی از هرگونه كمال بلكه از هر چیزی ‏است؛‎ ‎زیرا در نگرش قرآنی غیر او باطل است و باطل به جهت هیچ بودن ‏از وزن و ارزشی‎ ‎برخوردار نمی‌باشد. در این نوشتار سعی شده است بر ‏پایه آموزه‌های وحیانی مساله تقرب‎ ‎و آهنگ كمالی انسان و چگونگی ‏تقرب واقعی به كمال مورد بررسی قرار گیرد و عوامل و‏‎ ‎موانع آن ‏شناسایی شده و آثار تقرب بیان گردد.‏‎ ‎

تقرب در آموزه‌های قرآن‏‎ ‎
تقرب به معنای آهنگ و شتاب در منافع خود است. این‎ ‎واژه هنگامی در ‏مورد تقرب انسان به خدا به كار می‌رود كه به معنای نزدیكی و تقرب‏‎ ‎معنوی و روحانی باشد كه شخص با اتصاف خود به صفات كمالی و پاك ‏كردن خویش از عیوب و‎ ‎نقایص می‌تواند به این مقام معنوی دست یابد. ‏‏(نگاه كنید: مفردات راغب اصفهانی ص 664‏‎ ‎و 665 ذیل واژه قرب)‏‎ ‎
تقرب در اصطلاح قرآنی به معنای تقرب مكانی نیست و این مطلب به ویژه ‏در‎ ‎كاربرد آن نسبت به خدا به خوبی آشكار می‌شود؛ زیرا خداوند پاك و ‏منزه از مكان است؛‎ ‎از این رو مقصود از تقرب به خدا، تقرب معنوی و ‏روحانی است‏‎. ‎
قرآن برای بیان معنای تقرب، افزون بر واژه قرب و از واژگانی دیگر استفاده‏‎ ‎كرده است كه از آن جمله می‌توان به كلماتی چون زلفی، عند ربهم، ‏عنده، عند ربك،‎ ‎عندالله، درجات، قریب، وسیله و نیز برخی از جملات و ‏گزاره‌هایی كه این معنا و مفهوم‏‎ ‎را می‌رساند اشاره كرد‎.‎

عوامل تقرب‎ ‎
قرآن برای تقرب به كمال مطلق و بهره‌مندی از آن عوامل چندی را‏‎ ‎بر ‏می‌شمارد كه انسان می‌تواند با استفاده از آنها خود را به كمال مطلق ‏نزدیك سازد‎ ‎و به سخنی خود را متأله و ربانی نماید و از درجات ربانیون و ‏متالهین برخوردار گردد‎. ‎
متألّه و ربانی در اصطلاح قرآنی انسان‌هایی هستند كه با بهره‌مندی از‏‎ ‎آموزه‌های قرآن و دیگر آموزه‌های وحیانی و الهی مانند دستورهای پیامبران ‏و امامان‎ ‎‏(ع) ظرفیت‌ها و توانمندی‌های سرشته در نهاد و ذات خویش را ‏كه در قرآن ازآن به نام‎ ‎اسماء یاد شده است، به فعلیت درآورند و خود را به ‏شكل خدا و صورت او درآورند. این‎ ‎همان معنایی است كه در برخی روایات ‏از آن به: خلق الانسان علی صورته، بیان شده است؛‏‎ ‎به این معنا كه ‏خداوند انسان را به صورت اسماء خویش آفرید و این امكان را به وی‎ ‎داد ‏كه با استفاده از ظرفیت اسمایی كه به صورت تعلیمی به وی داده شده ‏به شكل خدا و‎ ‎به صورت وی تجلی كند و به عنوان خلیفه خدا در قرارگاه ‏زمین عمل كند‎.‎
این مطلب به ویژه زمانی تاكید می‌شود كه خلیفه می‌بایست با ‏‏"مستخلفٌ عنه” و كسی‎ ‎كه جانشین وی شده در بیشتر اموری كه مرتبط ‏به استخلاف و خلیفه‌گری است مشترك باشد‏‎.‎‏ از این رو تنها كسانی ‏خلیفه‌ی الهی در قرارگاه زمین خواهند بود كه انسان كامل باشند و‏‎ ‎همه ‏اسمای الهی تعلیمی را به فعلیت درآورده باشند‏‎. ‎
بر این اساس كسانی كه انسان كامل نیستند و به حكم خلافت در زمین ‏عمل می‌كنند‎ ‎غاصب حكومت خواهند بود و خلافت ایشان باطل و ناروا ‏است‎.‎
پس این انسان متألّه و كامل ربانی است كه به جهت تقرب به خدا از ‏خلافت الهی‎ ‎بهره‌مند می‌شود. برای دستیابی به این مقام انسان ‏می‌بایست خود را در مسیری قرار‏‎ ‎دهد كه آموزه‌های وحیانی آسمانی آن ‏را بیان كرده است. از این رو قرآن از جمله عوامل‎ ‎مهم تقرب را ایمان ‏برمی‌شمارد كه به معنای شناخت درست به همه واقعیت‌ها و عمل به‎ ‎همه آموزه‌های وحیانی است. (انفال آیه 4 و توبه آیه 20 و آیات دیگر).‏
در حقیقت پیروی از آیات الهی و آموزه‌های وحیانی و عمل به آن، مهم‌ترین ‏عامل‎ ‎تقرب به خدا و متاله و ربانی شدن است (اعراف آیه 175 و 176).‏‎ ‎
آدمی به سوی كمال گرایش ذاتی دارد و در جست‌وجوی آن‏‎ ‎از جان مایه ‏می‌گذارد؛ هر چند كه در بیشتر موارد در مصادیق كمالی به خطا و اشتباه‏‎ ‎می‌رود ولی این بدان معناست كه كمال‌جویی، ریشه در فطرت و غرایز ‏انسانی دارد. هر‎ ‎انسانی می‌كوشد تا از نقص و كاستی در درون و برون ‏خویش بكاهد و به سوی كمال و‏‎ ‎زیبایی برود
اگر به آیات قرآنی كه به عوامل مهم تقرب و متاله شدن اشاره می‌كند ‏توجه شود،‎ ‎این نكته به خوبی و روشنی قابل درك است كه مهم‌ترین و ‏اصلی‌ترین عامل، همین ایمان‎ ‎واقعی و حقیقی است كه در آیه 4 سوره ‏انفال بیان شده است. بنابر این دیگر عوامل بیان‎ ‎شده در آیات دیگر به ‏معنای بیان مصادیق آن است كه عبارتند از: ‏
تقوا (آل عمران آیه‎ 15 ‎و مائده آیه 27)، ‏
توجه به قیامت (مزمل آیه 17 و 19)، ‏
جلب رضایت خدا (آل عمران‎ ‎آیه 162 و 153)، ‏
خوف از خدا و بیم از آینده و خشم او (اسراء آیه 57)، ‏
عقیده به حق‎ ‎‏(فاطر آیه 10)، ‏
علم و آگاهی به حقانیت كه از آن به علم رشدی یاد می‌شود (مجادله آی ‏‎11‎‏)‏
نماز (انفال آیه 3 و 4)، ‏
قرآن و تذكارهای آن (انسان آیه 29) ‏
سجده (علق آیه ‏‎19‎‏)، ‏
عبودیت و پرستش خدای یگانه (هود آیه 61)، ‏
سبقت در اطاعت (واقعه آیه 10 و 11)‏
جهاد (مائده آیه 35) ‏
و شهادت (آل عمران آیه 169). ‏
در حقیقت همه این موارد گفته شده‎ ‎و گفته نشده همان ایمان (سبا آیه ‏‏7) ‏
و عمل صالح (سبا آیه 7) است.‏‎ ‎
انسان متأله و كامل كسی است كه با برخورداری از هدایت الهی (بقره ‏آیه 38‏‎) ‎اسمای الهی سرشته در خویش را به فعلیت رسانده به مقام ‏تقرب یعنی همانندی در این بخش‏‎ ‎از صفات و اسما دست یافته است كه ‏بیان دیگر از مقام قاب قوسین او ادنی (نجم آیه 9) است‎.‎

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]




بهترین و موثرترین راه برای رسیدن به تقرب خدا چیست؟

 

 

 

قرآن حكیم: ای كسانی كه ایمان آورده اید! از (مخالفت با دستورات الهی) پرهیز كنید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید؛ و در راه او جهاد كنید باشد كه رستگار شوید. (سوره مائده - آیه 35)

اساسا دنیا مقدمه ای جهت رسیدن و تقرب به خداست و در آن وسایط و وسایلی قرار دارد که تحقق این هدف را تسریع می بخشد.

مفهوم قرب و تقرب به خدا

باید دانست‌ كه‌ چون‌ تقرّب‌ بنده‌ به‌ خداوند عزّوجلّ حاصل‌ گردد حجاب های‌ نفسانی‌ او از میان‌ برداشته‌ می‌شود. قرب‌ به‌ خدا یعنی‌ بی‌پرده‌ بودن‌. تقرّب‌ به‌ خدا یعنی‌ انجام‌ دادن‌ فعلی‌ كه‌ موجب‌ رفع‌ حجاب‌ شود. تمام‌ عباداتی‌ را كه‌ انجام‌ می‌دهیم‌ باید به‌ نیّت‌ تقرّب‌ به‌ سوی‌ او بوده‌ باشد، و گرنه‌ آن‌ عبادت‌ باطل‌ است‌ و به‌ پشیزی‌ ارزش‌ ندارد، گرچه‌ پیكره عمل‌ درشت‌ و چشمگیر بوده‌ باشد. قرب‌ به‌ خداوند، قرب‌ مكانی‌ و یا زمانی‌ و یا سائر امور طبیعی‌ نیست‌. چرا كه‌ خداوند محلّی‌ ندارد تا انسان‌ بدان‌ محلّ نزدیك‌ گردد. و در زمانی‌ واقع‌ نمی‌باشد تا انسان‌ بدان‌ زمان‌ خود را نزدیك‌ نماید. مكان‌ و زمان‌ و سائر عوارض‌ و جواهر، مخلوق‌ و آفریده خدا هستند، و در مشت‌ قدرت‌ وی‌ قرار دارند. امّا میان‌ نفس‌ انسان‌ و خداوند حجاب هایی ست‌، بلكه‌ هفتاد هزار حجاب‌ است‌. و هر عملی‌ را كه‌ انسان‌ انجام‌ دهد، خواه‌ فعل‌ طاعت‌ بوده‌ باشد خواه‌ ترك‌ معصیت‌، اگر از روی‌ قصد قربت‌ و نیّت‌ نزدیكی‌ به‌ وی‌ باشد، یك‌ عدد از حجاب ها را بر می‌دارد یعنی‌ نفس‌ انسان‌ یك‌ مرحله‌ به‌ خداوند نزدیكتر می‌شود و خود را روشن‌تر می‌نگرد، و قساوت‌ و ظلمات‌ درونی‌اش‌ را كمتر و سبك تر احساس‌ می‌نماید؛ تا رفته‌ رفته‌، بنده‌ جمیع‌ حجاب هایش‌ از بین‌ می‌رود و میان‌ وی‌ و خدای‌ وی‌ هیچ‌ فاصله‌ و بعد نفسانی‌ باقی‌ و برقرار نمی‌ماند. (کتاب الله‌شناسی/ جلد اول)

وسایل تقرب به خدا

امیرالمومنین علی(علیه السلام) در خطبه 110 نهج البلاغه وسایل تقرب به خداوند را این طور معرفی فرموده است: ایمان به خدا و پیامبر، جهاد، نماز، زكات، روزه، حج و عمره، صله رحم، صدقه پنهانی و آشكار، نیكوكاری، یادخدا، پیروی از راه و رسم پیامبر(صلی الله علیه) و عمل به قرآن.

از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده است كه فرمود: بهشت دربى دارد كه نام آن «باب المجاهدین» مى‏باشد؛ به طرف در حركت كرده، در حالى كه درب باز شود، مجاهدان شمشیر به خود آویخته، مردم در محشر، فرشتگان خدا درودگویان به استقبالشان مى‏شتابند؛ پس هر كس جهاد را ترك كند خداوند جامه خوارى و ذلّت را بر اندام او بپوشاند، و او را در طول زندگى نیازمند و تهیدست مى‏گرداند، و دین او را از میان بردارد (بی دین از دنیا مى‏رود)

«بهترین وسیله‏اى كه توسل كنندگان به خداوند سبحانه و تعالى انتخاب نموده‏اند، ایمان به او و به فرستاده او، و جهاد در راه اوست، زیرا جهاد در راه خدا مقام اعلاى ‏اسلام است، و كلمه اخلاص است، كه مبناى فطرت اصلى انسان بر آن است، و برپاداشتن نماز است كه اصل دین است، و پرداخت زكات است كه فریضه واجب است، و روزه ماه رمضان كه سپرى از عذاب است، و حج‏ بیت الله و عمره در آن كه فقر را منتفى و گناه را می شوید، و صله رحم مال را مى‏افزاید، و اجل را به تاخیر مى‏اندازد، و صدقه پنهانى كه كفاره گناهست، و صدقه آشكار كه مرگ زشت و سخت را دفع ‏می نماید، و انجام كارهاى نیكو كه از سقوط هاى پست جلوگیرى مى‏كند، در ذكر خداوندى حركت كنید كه بهترین ذكر است، و علاقه پیدا كنید به آنچه كه خداوند متقیان را وعده فرموده است، زیرا وعده خداوندى راست‏ترین وعده‏ها است، و اقتداء كنید به هدایت پیامبرتان، زیرا برترین هدایت‏ها است، و بپذیرید سنت پیامبرتان را زیرا هدایت كننده‏ترین سنت ها است.»(نهج البلاغه/ ترجمه علامه محمد تقی جعفری) در ادامه چند مورد این وسایل تقرب به خدا را مورد توجه قرار می دهیم:

ایمان به خدا:

باید دید مقصود از زندگى چیست؟ اگر مقصود از زندگى فقط حركت و احساس طبیعى به وسیله اعضاى حاسه، و خواستن‏هاى ناشى‏براى اشباع غرایز طبیعى حیوانى است و بس، نه تنها ایمان براى چنین زندگى مورد نیاز نیست، بلكه مزاحم و مخل آن نیز محسوب می شود. از اینجا است كه اشخاصى‏ كه می گویند: انسان ها می توانند بدون ایمان زندگى كنند! انسان و زندگى او را در مرتبه‏اى از حیوانیت پست در نظر می گیرند كه شایستگى درك و پذیرش ایمان را ندارد. پیشنهاد ایمان به چنین اشخاص، مانند پیشنهاد اندیشه نیرومند براى یك بیمار روانى‏است كه اندیشه براى او سبب زحمت و رسیدن فورى به پوچى است. و اگر مقصود از زندگى، عبارتست از زندگى با همه ابعاد و استعدادهاى انسانى، محال است كه ‏بدون ایمان از چنین زندگى برخوردار گشت. براى انسانى كه ایمان به موضوعى ندارد، توقع اندیشه و عمل بر مبناى قانون درباره آن موضوع، همان مقدار منطقى است كه ‏توقع حركات منظم و منطقى مبتنى بر وجدان آگاه براى یك حیوان بى‏اندیشه ‏و بى‏ذهن!! (شرح نهج البلاغه/ علامه محمد تقی جعفری)

 

جهاد در راه خدا:

از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده است كه فرمود: بهشت، دربى دارد كه نام آن «باب المجاهدین» مى‏باشد؛ به طرف در حركت كرده، در حالى كه درب باز شود، مجاهدان شمشیر به خود آویخته، مردم در محشر، فرشتگان خدا درودگویان به استقبالشان مى‏شتابند؛ پس هر كس جهاد را ترك كند خداوند جامه خوارى و ذلّت را بر اندام او بپوشاند، و او را در طول زندگى نیازمند و تهیدست مى‏گرداند، و دین او را از میان بردارد (بی دین از دنیا مى‏رود)، چرا كه خداوند تبارك و تعالى امّت مرا (به خاطر) سم اسبان (مجاهدان) و جایگاه نیزه‏هاى آنان، عزیز و سرافراز مى‏دارد. (پاداش نیكیها و كیفر گناهان/ ترجمه ثواب الأعمال/ 479)

نماز: امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: بهترین چیزی  که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی  تقرب پیدا می کند، نماز است. (تحت العقول، ص 455)

زکات: امام صادق علیه‏السلام فرمودند: سنگ هاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى‏ شود. (کافى، جلد2، ص 18)

چون‌ تقرّب‌ بنده‌ به‌ خداوند عزّوجلّ حاصل‌ گردد حجاب های‌ نفسانی‌ او از میان‌ برداشته‌ می‌شود. قرب‌ به‌ خدا یعنی‌ بی‌پرده‌ بودن‌. تقرّب‌ به‌ خدا یعنی‌ انجام‌ دادن‌ فعلی‌ كه‌ موجب‌ رفع‌ حجاب‌ شود. تمام‌ عباداتی‌ را كه‌ انجام‌ می‌دهیم‌ باید به‌ نیّت‌ تقرّب‌ به‌ سوی‌ او بوده‌ باشد، و گرنه‌ آن‌ عبادت‌ باطل‌ است‌ و به‌ پشیزی‌ ارزش‌ ندارد، گرچه‌ پیكره عمل‌ درشت‌ و چشمگیر بوده‌ باشد

روزه: پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: روزه گرفتن، سپری است در برابر آفت های دنیوی، حجابی است در برابر عذاب های اخروی.(مصباح الشریعت،ص133) ابو عبد اللَّه صادق (علیه السلام) گفت: آیا از ریشه اسلام و شاخه اسلام و قلّه بلند اسلام با خبرت سازم؟ من گفتم: آرى. ابو عبد اللَّه گفت: ریشه اسلام نماز است. و شاخه اسلام زكات است و قلّه بلند اسلام‏ جهاد در راه خداست. ابو عبد اللَّه گفت: آیا از درهاى خیر، باخبرت سازم؟ بدان كه روزه سپر آتش است. (گزیده كافى/ ج‏3 /125)   

حج: در دین مقدس اسلام هیچ عبادتى مانند حج، داراى آن همه ابعاد متنوعى كه هر یك‏ احساس نوعى از تكلیف را اشباع می نماید، نمی باشد. از آن جمله:

تكلیف مالى است كه مسلما براى عمل حج وجود دارد. انسان با اداى ‏این تكلیف است كه به مرحله آزادى ارتباط با مال و منال دنیا می رسد و در راه انجام ‏تكلیف دست از آن برمی دارد.

لبیك-یعنى اجابت می كنم دعوت تو را اى خداى من، كه اگر این كلمه واقعا از دل بر آید، قطعى است كه دعوت از خدا هم واقعا متوجه آن بنده گشته است. آیا كسانى كه مورد دعوت خداوندى قرار گرفته‏اند، -شرفى بالاتر از این سراغ دارند كه ‏خدا آنان را خواسته است كه در پیشگاه او حاضر شوند و به شهود عظمت و فروغ او نائل آیند؟ وقوف در صحراى عرفات و نیایش در آن، از اعماق قلب توام با خلوص ‏و صفا. مضامین دعاى عرفه‏اى كه سرور شهیدان امام حسین بن على علیهما السلام در آن‏ مكان مقدس الهى خوانده است، مى‏فهماند كه بنده مشتاق انجذاب به بارگاه ربوبى، چگونه می تواند با پروردگارش ارتباط برقرار كرده و در جذبات آن فیاض مطلق‏فرو رود!

هر سرو قد كه‌ بر مه‌ و خور، حسن‌ می‌فروخت           چـون‌ تـو درآمـدی‌ پی‌ كار دگر گـرفت‌

زین‌ قصّه‌ هفت‌ گنبد افلاك‌ پر صداست                       كوته‌ نظر ببین‌ كه‌ سخن‌ مختصر گـرفت

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




 

اعتماد به نفس چیست؟و راههای بدست آوردن اعتماد به نفس

 

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.
هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد به نفس ندارند، زندگی اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.
در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.
این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد. کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.
اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید.
خیلی مشکل است اعتماد به نفس یا خودباوری را تعریف کرد. اعتماد به نفس خیلی بیشتر از احساس خود درمود خودداشتن است, اگر به کارهایتان افتخار کنید یا وقتی در آینه نگاه می کنید از خودتان خوشتان بیاید , اون هم اعتماد به نفس نیست. خودباوری یا اعتماد به نفس به این ربط دارد که ما چطور در مورد خودمان و ارزشی که داریم قضاوت می کنیم.
ما همیشه متمایلیم که خودمان را دست کم بگیریم, فکر می کنیم اونطوری که به نظر می آئیم درجه اعتماد به نفس ما را مشخص می کند, درحالیکه حقیقت امر چیزی دیگر است. این اعتماد به نفس و خودباوری مااست توانایی دیدن خود به عنوان موجودی ارزشمند – که عکس العمل ما را وقتی در آینه نگاه می کنیم مشخص می کند.
● چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟
اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند. وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است.
محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین حمایت نمی شده است، با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.
محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد. اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.
● عدم اعتماد به نفس و افسردگی
فقدان حس خودباوری الزاما” منجر به افسردگی نمی شود. اما تحقیقات نشان داده اند که این دوتا اغلب باهم هستند . درواقع ( WHO ) سازمان بهداشت جهانی در توصیف افسردگی از عدم اعتماد به نفس صحبت می کند.
نداشتن اعتماد به نفس شما را تبدیل به بدترین دشمن خودتان می کند. این فکرها که اگر من خوشگلتر بودم , اگر ورزشکار خوبی بودم, اگر بامزه و محبوب بودم , اگر آنقدر قوی بودم که بتوانم آن را تعمیر کنم , همه چیزهای دیگر را از بین می برد. حتی وقتی از ما تعریف می کنند اون صداهایی که درون مغزمان هست اون تعریف و تمجیدرو نادیده می گیره و اونو کم اهمیت جلوه میده. مثل جولیا رابرتز که در فیلم “زن زیبا” می گه باورکردن چیزهای بد ساده تراست.
۱) بیماری افسردگی اغلب یک چیز درونی است و گاهی اوقات این بیماری به دلایل مختلف نادیده گرفته می شود. از جمله اینکه منشاء هورمونی دارد یا قسمتی از فرایند رشد است. سازمان بهداشت جهانی (WHO) متوجه این موضوع شده که کمتر از ۲۵% افرادی که افسردگی دارند توجه و مراقبت لازم را دریافت می کنند.
۲) واقعاً مهم است که به عدم اعتماد به نفس و حس خود کم بینی توجه شود. مخصوصاً در بین جوانان که خودکشی یکی از ۳ عامل مهم در مرگ آنان است.
۳) حتی به عنوان اشخاص بالغ نیز عدم اعتماد به نفس و خودکم بینی میتواند بر روند کار ما تاثیر بگذارد. میتواند ما را در زندگی تبدیل به شریکی بی میل و علاقه و پدری بیفایده بنماید. عدم اعتماد به نفس بر همه جنبه های زندگی یک شخص تاثیر میگذارد و باعث نابودی میشود.
وقتی شما دیگر از خودتان خوشتان نمی آید, دنیا تبدیل به مکان ترسناکی میگردد.
حالا امید داشتم. وقتی بچه بودم در مورد خد ا چیزهایی شنیده بودم, تلاش برای ماندن همه چیز را در زندگی من نابود کرده بود, و مدتها بود که من خدا را فراموش کرده بودم. اما خدا مرا فراموش نکرده بود. در سال ۲ دانشگاه , به آیه ای در کتابمقدس برخوردم که یکی از آیات دلخواه من است. اشعیاء ۴۱ : ۹ و ۱۰ اینچنین میگوید: ۹ که‌تو را از اقصای‌زمین‌گرفته‌، تو را از کرانه‌هایش‌خوانده‌ام‌و به‌تو گفته‌ام‌تو بنده‌من‌هستی‌،تورا برگزیدم‌و ترک‌ننمودم‌، ۱۰ مترس‌زیرا که‌من‌با تو هستم‌و مشوّش‌مشو زیرا من‌خدای‌تو هستم‌! تو را تقویت‌خواهم‌نمودوالبتّه‌تو را معاونت‌خواهم‌داد و تو را به‌دست‌راست‌عدالت‌خود دستگیری‌خواهم‌کرد.
من کیستم؟ اگر نسبت به خودتان احساس خوبی نداشته باشید, این سوال , بسیار وحشتناک است. اما حالا من یک جواب دارم. من زنی هستم که خدا دوستم دارد. شما نیز میتوانید همین را تکرار کنید. شما برای خدا مهم هستید. خدا شما را آنقدر دوست داشت که پسر خود را برای شما فدا کرد. میتوانید همین الان از طریق دعا به او ایمان آورید. دعا به سادگی یعنی صحبت با خدا. خدا قلب شما را میشناسد و زیاد نگران کلمات شما نیست. زیرا او قلب شما را میخواهد نه زبانتان را.
اساس یک رابطه خوب با نوجوان باشید که به عزت نفس وی کمک می کندکه بر اساس برابری و احترام متقابل استوار است
آیا معمولاً توانایی های خودتان را زیر سوال می برید؟ آیـابـرای ایـن عدم اطمینان به خود توجیهی دارید یا فقـط بـه دلایل واهی این کار را می کنید؟
اگـر ایـنطـور اسـت، احـتـمالاً شما دچار کمبود اطمینـان واعـتـمـاد به نفس هستیـد. تـا همین لحظه افراد بسیاری هستند که از همه تواناییهای خود به طور کامل استفـاده نمیکنند،ممکن است شما هم یکی از همین افراد بوده وبه جای انجام کارهای مفید و سودمند، همیشه مشغول فکر کردن به این مسئله هستید که چه زندگی بیمصرفی دارید و چقدر محیط اطرافتان کسل کننده است. اگـر چـه مـمکن اسـت که کمی از خود دور افتاده باشید وارزش خود را فراموش کرده باشید، اما هیچگاه برای تغییردیر نیست.
● چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟
چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد، می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.
همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و اعتماد به نفستان را افزایش دهید.
اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:
۱) خود را با دیگران مقایسه نکنید
همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند. دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.
۲) خود را دست کم نگیرید
سعی کنید که ارزش خود را به عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید، مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.
۳) فهرستی از کارهایی که انجام داده اید و در آنها موفق بوده اید تهیه کنید
سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید. اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید. شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد و قدرتی باشد که بتواند باعث خنده دیگران شود و یا حتی شاید توانایی در شما وجود داشته باشد که هنوز کشفش نکرده اید. سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید. مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد. با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.
۴) سر خود را بیشتر گرم کنید
سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند باشید، یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری…هر چه زمان بیشتری به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید، کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید و این به شما هدف می دهد.
۵) با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:
گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.
۶) در جلسات روانشناسی شرکت کنید
امروزه درمان های زیادی برای این مشکل پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم برای این منظور تشکیل می شود. به این افراد توصیه می شود که در این جلسات روانشناسی شرکت کنند چون بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی هم در این زمینه ارائه می شود.
● با خودتان صادق باشید
من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید، و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.
سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند
● آرامش ذهنی
هر که هستید و هر کجا زندگی می‌کنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید.اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد، بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد. بخاطر داشته باشید برای رسیدن به این وضعیت، لازم است برخی قابلیت‌های ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایجاد نمائید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می‌کند در این مسیر گام بردارید:
۱) یاد بگیرید که گاه مسایل را رها سازید.
بدین معنا که به هر مسئله‌ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فکر مسایل خود هستید و به مرور آنها می‌پردازید، در واقع همیشه بار اضافه‌ای را با خود حمل می‌کنید که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما می‌گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک می‌کند که به هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
۲) به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، به راحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
۳) مثبت اندیش باشید.
اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همه چیز می‌تواند بی‌فایده و بی‌ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح درمقابل ترس و اضطراب است.
۴) نسبت به انتظارات و برنامه‌ریزیهای خود واقع‌بین و منطقی باشید.
توانائیهای خود را در موقعیت‌های خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها و ضعف‌های خود واقع‌بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسایل زندگی منطقی‌تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
۵) نسبت به انسان‌ها، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.
شما می‌توانید از دوستان، هم اتاقی‌ها و کلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعف‌های آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید احساس شادی و خرسندی بیشتر را تجربه خواهید کرد.
۶) معنای فداکاری را لمس کنید.
دست بخشش داشته باشید ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی‌پناه یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری گرفتن از شما هستند پشت و پناه باشید و بدون آنکه منتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید، هر چقدر بیشتر ببخشائید. از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
۷) افکار خود را بازسازی کنید.
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها، استعدادها و مهارت‌های خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیرمنطقی که در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
● روش‌های رشد و تقویت اعتماد به نفس
بر توانائی‌های خود تکیه کنید. برای هر کاری که انجام می‌دهید ارزش قائل شوید و تمرکز و توجه خود را معطوف کارهایی که می‌توانید انجام بدهید بنمائید.
به خاطر تلاش‌هایی که دارید، خودتان را تشویق کنید. بیش از فکر کردن راجع به نتیجه کارهایتان روی توانائی‌های خود تمرکز نمائید چرا که این امر به شما کمک می‌کند تا بتوانید با محدودیت‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی خود کنار بیابید.ریسک کنید. با وقایع جدید به عنوان تجربه‌ای نو روبرو شوید و از برد و باخت نهراسید. در صورتی که اینگونه عمل کنید امکانات جدیدی برای شما فراهم می‌شود و می‌توانید حس خویشتن‌پذیری را در خود تقویت نمائید. جلوی پیشرفت شخصی خود را نگیرید.با خودتان صحبت کنید. صحبت کردن با خود، بیشتر در زمینه مقابله با فرضیات مضر مطرح می‌گردد. می‌توانید خودتان اینگونه فرض‌ها را تشخیص دهید. آنگاه به خودتان بگوئید: “این افکار را رها کن و فرضیات منطقی‌تری را جایگزین آن کن” برای مثال وقتیکامل انجام دهی فقط باید سعی و تلاش کنی که آن را خوب انجام دهی” این افکار به شما اجازه می‌دهد که خودتان را قبول داشته باشید و برای پیشرفت تلاش کنید.
خودتان را ارزیابی کنید. یاد بگیرید که این ارزیابی را مستقلاً انجام دهید. به خاطر جلوگیی از احساس ناراحتی در خود، روی نقطه نظرات دیگران تأکید ننمائید. تمرکز اصلی شما باید روی احساسات خودتان در مورد رفتار، کار و سایر جنبه‌های زندگی‌تان باشد. این کارها باعث قوی‌تر شدن احساس مثبت در مورد خودتان شده و از اینکه اختیارتان را بدست دیگران دهید جلوگیری به عمل می‌آورد.
● تنهایی
تغییر و تحولات در دوره دانشگاه، مجموعه متنوعی از احساسات را در دانشجویان به وجود می‌آورد. علاوه بر احساس هیجان و انتظار، احساس تنهایی نیز ممکن است وجود داشته باشد. تنهایی لزوماً به معنای تنها بودن نیست، ممکن است مدت‌های طولانی تنها باشیم و به هیچ وجه احساس تنهایی نکنیم. بررسی نحوه تجربه :تنهایی در افراد دیگر، بهترین راه برای درک تنهایی است. در شرایط زیر ممکن است احساس تنهایی کنیدوقتی تنهایید و راهی برای تنها نبودن به نظرتان نمی‌رسد.
▪ به نظرتان می‌آید که دلبستگی‌های پیشین را ندارید.
▪ با تغییراتی در زندگی خود روبرویید، محل تحصیل، شهر یا شغل جدید و یا تغییراتی از این قبیل.
▪ به نظرتان می‌آید که هیچ کس در زندگیتان نیست که بتوانید
▪ احساسات و تجارب خود را با او در میان بگذارید.
▪ خود را غیرقابل قبول، دوست‌نداشتنی و بی‌ارزش درک می‌کنید، حتی اگر دیگران چنین درکی از شما نداشته باشند.
● درک نادرست درباره تنهایی
تنهایی ممکن است به علت معنایی که از آن برای خود می‌کنید، عمیق‌تر شود. بویژه دانشجویان آماده درک‌های نادرست زیر درباره تنهایی هستند:
▪ تنهایی نشانه ضعف یا عدم بلوغ است.
▪ اگر تنها هستم به دلیل این است که اشکالی در من وجود دارد . این سال‌ها باید بهترین‌سالهای زندگی من باشد.
▪ من تنها کسی هستم که چنین احساسی دارم.
▪ اگر این درک‌های نادرست را باور کنید، ممکن است به این نتیجه برسید که تنهایی نتیجه نقصی در شخصیت شماست. پژوهشها نشان می‌دهد که دانشجویانی که تصور می‌کنند تنهایی نقص است مستعد مشکلات زیرند:مشکلات عمیق‌تر در پذیرفتن خطرهای اجتماعی، ابراز خود،‌آغاز روابط اجتماعی،‌معرفی خود به دیگران، مشارکت در گروهها و لذت بردن از زندگی.
▪ مهارت کمتر در خود آشکارسازی، پاسخ دهی کمتر به دیگران، تمایل بیشتر به اینکه با بدبینی و بدگمانی به درگیری‌های اجتماعی وارد شوند.
▪ احتمال بیشتر در ارزیابی منفی از خود و دیگران و تمایل بیشتر به انتظار طرد از جانب دیگران.
▪ دانشجویان تنها اغلب از احساس افسردگی، خشم، ترس و سوء درک شکایت دارند. آنان ممکن است به شدت از خود انتقاد کنند، فوق‌العاده حساس یانسبت به خوددلسوز باشند، یا ممکن است از دیگران ایراد بگیرندو آنان را مقصر بدانند. وقتی این مسائل روی می‌دهد، دانشجویان تنها غالباً دست به اقداماتی می‌زنند که این احساس را در آنان پایدار می‌سازد برای مثال، بعضی از دانشجویان دلسرد می‌شوند، میل و انگیزه خود را برای درگیر شدن در موقعیت‌های جدید از دست می‌دهند و خود را از مردم و فعالیت‌ها کنار می‌کشند.
▪ برخی دیگر، برای مقابله با تنهایی، خود را به سرعت و عمیقاً با مردم وفعالیت‌ها درگیر می‌کنند بدون آنکه نتایج این درگیری را ارزیابی ‌کنند. این افراد ممکن است بعدها خود را با روابط نامناسب یا تعهدات بی‌شمار نسبت به فعالیت‌های آموزشی یا فوق برنامه روبرو ببینند.
● برای مقابله با احساس تنهایی چه باید کرد.
به جای آنکه احساس تنهایی را نقص یا ویژگی شخصیتی غیرقابل تغییر بدانیم، باید بپذیریم که احساس تنهایی قابل تغییر است. هم‌چنین مهم است که بدانیم احساس تنهایی تجربه‌ای همگانی است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




 

مهم ترین راههای تقرب به خداوند

 

 

بهترین راه برای تقرب به خداوند داشتن ایمان به خدا و پیامبر او می باشد.داشتن ایمان قلبی راهی است برای تقرب به خدای متعال

بهترین راه تقرب به خداوند 

اساسا دنیا مقدمه ای جهت رسیدن و تقرب به خداوند است و در آن وسایلی قرار دارد که تحقق این هدف را تسریع می بخشد. نزدیکی به خداوند امری است که یک شبه نمی توان به آن رسید بلکه نیازمند زمان و انجام اقداماتی است.

باید دانست که چون تقرّب بنده به خداوند عزّوجلّ حاصل گردد حجاب های نفسانی او از میان برداشته می شود. قرب به خدا یعنی بی پرده بودن . تقرّب به خدا یعنی انجام دادن فعلی که موجب رفع حجاب شود. تمام عباداتی را که انجام می دهیم باید به نیّت تقرّب به سوی او بوده باشد، و گرنه آن عبادت باطل است و به پشیزی ارزش ندارد، گرچه پیکره عمل درشت و چشمگیر بوده باشد. قرب به خداوند، قرب مکانی و یا زمانی و یا سائر امور طبیعی نیست . چرا که خداوند محلّی ندارد تا انسان بدان محلّ نزدیک گردد. و در زمانی واقع نمی باشد تا انسان بدان زمان خود را نزدیک نماید. مکان و زمان و سائر عوارض و جواهر، مخلوق و آفریده خدا هستند، و در مشت قدرت وی قرار دارند.

امّا میان نفس انسان و خداوند حجاب هایی ست ، بلکه هفتاد هزار حجاب است . و هر عملی را که انسان انجام دهد، خواه فعل طاعت بوده باشد خواه ترک معصیت ، اگر از روی قصد قربت و نیّت نزدیکی به وی باشد، یک عدد از حجاب ها را بر می دارد یعنی نفس انسان یک مرحله به خداوند نزدیکتر می شود و خود را روشن تر می نگرد، و قساوت و ظلمات درونی اش را کمتر و سبک تر احساس می نماید؛ تا رفته رفته ، بنده جمیع حجاب هایش از بین می رود و میان وی و خدای وی هیچ فاصله و بعد نفسانی باقی و برقرار نمی ماند.

تا چند دقیقه پیش فکر میکردی همه کارات درسته. باید از کی بپرسی؟ یه چیزو میدونی اون حس خوب وقتیه که تو به خدا نزدیک بشی. کارهایی که تا الآن فکر میکنی تو را به خدا نزدیک میکنه را مرور میکنی. سردرگم میشی. بازم مثل همیشه که گیر میفتی میری سراغ خودش. حالا یه سۆال بزرگ داری که خدا باید جواب بده. چی کار کنی تا به خودش نزدیکتر بشی؟

 

 

کوتاه ترین راه تقرب به خداوند

 

کارهایی که تا الان فکر میکنی تو را به خدا نزدیک میکنه را مرور میکنی. سردرگم میشی. بازم مثل همیشه که گیر میفتی میری سراغ خودش. حالا یه سۆال بزرگ داری که خدا باید جواب بده. چی کار کنی تا به خودش نزدیکتر بشی؟

به این فکر میکنی که همه کاراتو درست انجام میدی. نمازتو میخونی اخلاق خوبی داری از لحاظ اجتماعی هم در حد معقولی هستی. از اینکه همه میگن آدم خوبی هستی حس خوبی بهت دست میده تو همین حس رضایت هستی که یکباره از تلویزیون میشنوی یه شهید داره میاد. تلویزیون شروع میکنه از شهدا میگه از اینکه چه کارهایی کردن و کارهاشون چه آثاری داشته وقتی نتیجه کارشون را میشنوی دیگه آن حس رضایتو از خودت نداری. دیگه خودت را آدم خوبی نمیدونی. به این فکر میکنی که میشه تو هم به حس خوب اونا برسی؟ از این فکرت خوشت میاد. اما چطور؟
بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلی حرکت های سازنده و مثبت، ایمان است

از وسایلی که انسان را به خدا نزدیک می کند و سبب شرافت و کرامت و منزلت در پیشگاه خدا می گردد قرآن کریم است.در قرآن کریم، توسّل به اسماء الهی و صفات او در مقام دعا توصیه شده است «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها»( اعراف/ 18) (اسماء حسنا ویژه خداوند است پس خداوند را به وسیله آنها به خوانید)

توسّل به دعای صالحان که برترین نوع آن توسّل به ساحت پیامبران و اولیای خاص او است تا برای انسان به درگاه الهی دعا کنند، در قرآن می فرماید:«و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاۆوک فاستغفروا اللّه و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً»( نساء/ 64) (کسانی که بر خویشتن ستم کرده اند به سراغ پیامبر می روند و در آن جا هم خود طلب مغفرت و آمرزش کنند و هم پیامبر برای آنان طلب آمرزش کند در این موقع خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.)

 

 راه های نزدیک شدن به خداوند

از دیگر وسایل نزدیکی به خداوند در روایات این چنین آمده است:

عبودیت و الوهیت مخصوص ذات پروردگار است و آدم مۆمن باید هرگونه شرک و بت پرستی را نفی نماید و همه کارها را فقط برای او انجام دهد. زیرا غیر خدا ارزش آن را ندارد که معبود انسان قرار گیرد.
عبادت

 

الف:اطاعت خدا و اجرای فرمان های الهی

امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه در خطبه 110 فرمود:«انّ افضل ما توسّل به المتوسلون الی اللّه سبحانه الایمان به و برسوله» یعنی بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلی حرکتهای سازنده و مثبت، ایمان است .

 

ب:جهاد در راه خدا

دومین وسیله، جهاد در راه خدا است:«و الجهاد فی سبیله فانه ذروة الاسلام؛ جهاد در راه خدا وسیله تقرّب به خداست» زیرا جهاد قلّه رفیع اسلام است. با بیان فلسفه جهاد به عنوان قلّه رفیع اسلام، استفاده می شود جهاد در راه خدا باعث بقاء اسلام و رشد و بالندگی آن و وسیله عزّت و سر بلندی جامعه اسلامی است و بدون جهاد، حیات مکتب اسلام تضمین نخواهد شد.

 

ج:اخلاص

یکی از وسایل تقرّب به خدا کلمه اخلاص و شهادت به یگانگی خداست «و کلمة الاخلاص فانّها الفطرة، و کلمه اخلاص که هماهنگ با فطرت انسانی است » یعنی عبودیت و الوهیت مخصوص ذات پروردگار است و آدم مۆمن باید هرگونه شرک و بت پرستی را نفی نماید و همه کارها را فقط برای او انجام دهد. زیرا غیر خدا ارزش آن را ندارد که معبود انسان قرار گیرد.

بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلی حرکت های سازنده و مثبت، ایمان است.

 

د:برپاداری نماز

یکی از وسایل قرب به خدا نماز است که حضرت فرمود:«و اقام الصلوة فانها الملة، برپا داشتن نماز که حقیقت دین است» زیرا نماز پایه اصلی دین و ستون خیمه آن است.

یکی از اسباب تقرّب به خدا صدقه پنهانی است و صدقة السرّ فانها تکفّر الخطیئة و صدقة العلانیة فانّها تدفع میتة السوء، و صدقه پنهانی که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهای بد پیشگیری می کند

 

و:روزه

یکی از وسایل تقرّب به خدا روزه ماه رمضان است «وصوم شهر رمضان فانّه جنّة من العقاب، روزه ماه رمضان که سپری در برابر عقاب و کیفر است» از این که روزه را به عنوان سپر عقاب معرفی کرده است برای آن است که سرچشمه اصلی گناهان وسوسه های شیطان و از ابزار شیطان، هوای نفس است. در واقع روزه انسان را از جهان بهائم خارج و به سوی فرشتگان می برد و او را به خدا نزدیک می کند.

 

ه:صدقه پنهانی و آشکار

یکی از اسباب تقرّب به خدا صدقه پنهانی است «و صدقة السرّ فانها تکفّر الخطیئة و صدقة العلانیة فانّها تدفع میتة السوء،و صدقه پنهانی که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهای بد پیشگیری می کند.»

در نتیجه به نظر میرسه که این کلام امام علی« علیه السلام » که می فرماید:« من احبّ ان یعلم کیف منزلته عندالله، فلینظر کیف منزلة الله عنده، فانّ کل من خیر له امران، امر الدنیا و الآخرة، فاختار امر الآخرة علی الدنیا، فذلک الذی یحب الله و من اختار امرالدنیا فذلک الذی لا منزلته للَّه عنده »( هر کس می خواهد بداندمنزلت او نزد خدای متعال چگونه است، باید ببیند منزلت خدای متعال نزد وی چگونه می باشد؛ زیرا هر کس که مُخیّر گشته است بین دو امر:امر دنیا و آخرت. هر کس امرآخرت را بر دنیا مقدم داشته و اختیار می کند، پس او خدا را دوست می دارد، و هر کس امر دنیا را مقدم داشته و آن را برمیگزیند و اختیار می نماید، پس خدای متعال رانزد وی منزلتی نیست) بهترین میزان برای سنجش خودمون برای نزدیکی به خداست.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




اعتماد به نفس چیست ؟ چگونه آن را افزایش دهیم
 
 
 
 

 

 
 

اغلب مردم معنای واقعی کلمه ی “اعتماد به نفس"را به خوبی درک نمی کنند … به همین دلیل ان نوع از اعتماد به نفس و خود باوری را که مطلوب و مورد نظرشان است در زند گی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی این که ایمان و اعتماد به موفقیتها یی که در کارها به دست می اورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی و حقیقی ان است که قبل از این که در کاری موفق شویم نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام ان کار داشته باشیم .

اعتماد به نفس چیست ؟

“عزت نفس” یک منبع انرژی است . یک چتر وسیعی است که” اعتماد به نفس ” زیر سایه آن است . اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا با کفایت دوست داشتنی و منحصر به فرد .

 

کفایت یعنی توانایی که درحد کافی و تسلط بر امور باشد .
منحصر به فرد یعنی با توجه و در نظر گرفتن تفاوتها ی فردی .
به تعبیر دیگر اعتماد به نفس یعنی ان احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید .

 

بنا براین وقتی که اعتماد به نفس و خود باوری خود را بر اساس آن که و آن چه به راستی هستید و نه بر اساس موفقیت ها و دست یا بی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت . حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت که اعتماد به نفس واقعی همواره در درون خود شما تولید می شود نه از بیرون . اعتماد به نفس واقعی زاییده ی تعهد شما به خودتان است . این تعهد که هر ان چه لازم باشد انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید .
اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان .
اعتماد به نفس حقیقت این نیست که نترسیم . بلکه ان است که بدانید و مطمئن باشید با این که می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد .

انواع اعتماد به نفس !!!

 

* اعتماد به نفس رفتاری
* اعتماد به نفس احساسی ، عاطفی
* اعتماد به نفس روحی و معنوی

 

به منظور ان که اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید ، به هر سه نوع اعتماد به نفس نیاز دارید .

 

- اعتماد به نفس رفتاری ، به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست . از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جامه عمل پوشاندن به رویاهایتان . این همان نوع از  اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست .

 

– اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل در آوردن دنیای احساس و عواطف شماست .این که بدانید چه احساساتی دارید ، معنای ان ها را بفهمید و بتوانید انتخابهای احساسی درست بکنید و ازخود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صد مه های عاطفی محافظت کنید و بدانید چگونه روابطی صمیمی ، سالم و مانگار خلق نمایید .

 

– سومین نوع از اعتماد به نفس که مهم ترین انها می باشد ، اعتماد به نفس روحی و معنوی است . این نوع از اعتماد به نفس همانا اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است . این ایمان روحی که زندگی ، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی این جا هستید و زندگی 70 - 80 - 90 ساله تان بر روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند .

 

اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی ان را دارید که تمام توانتان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آن گونه که مطلوب و دلخواه شماست تغییر دهید

 

چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم ؟

اصل اول - گذشته را بپذیرید وآینده را دگرگون کنید

شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است . آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای افریدن انها . منظور ما این است که در بند      گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات ، خطاها و شکست های گذشته درس نگیرید .پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کرد و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنیم که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را داریم .

اصل دوم - درباره اهدافتان با خود گفتگو کنید .

اهداف را به صورت جملا تی مشخص در آورید و به خود بگویید ان هم به صورت جملات مثبت . اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسی به انها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند . اهداف معقولی برای هرساعت ، روز ، هفته و ماه وضع کنید . موفقیت در اهداف کوتاه شما را برای دست یافتن به اهداف بلند مدت تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد . همواره اهداف را یاداور شوید تا بخشی از ضمیر ناخوداگاه شما گردد .

اصل سوم - تصمیم گرفتن را تمرین کنید .

روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سالهای اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرند از دیگر کودکانی که این موقعییت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتری کسب کرده اند .تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمینان بیشتری به دست اورید و درنتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید . مهم تصمیم گیری است .

یادتان باشد که :
قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست .

بنابراین از هرفرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید .
تصمیم گیری مستلزم خطر پذیری و احساس مسئولیت است

 

اصل چهارم - نتایجی را که می خواهید مجسم کنید .

تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست اورید ، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی خود را بران هدف متمرکز کنید . این برخورد تصویری باهمه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دست یابی به انها را فراهم سازید .

 

اگر می خواهید از شر خصلتی رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست . همین تصویر و تکرار آن و انجام دادن تمرینهای اصلاحی به شما کمک می کند تا از آن خصلت نا خوشایند رها شوید . این کار خیال پردازی ، بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده ای است که به بسیاری کسان یاری رسانده است .

اصل پنجم - دربرخی زمینه ها متخصص شوید .

آگاهی عمومی لازمه زندگی فردی و اجتماعی است اما کافی نیست . برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای شما باید در زمینه هایی متخصص ومنحصر به فرد باشید . همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد . باید اموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ق.ظ ]




بهترین روش تربیت کودک‌‌ از ‌منظر قرآن ‌چیست‌؟

گروه اندیشه: اولین سنگ بنای تربیت دینی فرزند آشنایی با تعالیم قرآن کریم است چنان‌که امام علی(ع) در این رابطه فرموده است: «از جمله حقوق فرزند بر پدر و مادر این است که نامی نیکو بر او بنهد و به‌خوبی تربیتش کند و قرآن را به او بیاموزند».

 

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از لرستان، فرزند، گلی است که پدر و مادر وظیفه دارند به‌عنوان باغبان آن‌را پرورش دهند تا عطر دل‌انگیز آن فضای خانواده و جامعه را شاداب و بانشاط کند.

برای این‌که باغبانان در کار خود موفق شوند باید وظایف خود را به‌درستی انجام دهند و حقوق فرزند را به‌جای آورند. شیر دادن، انتخاب نام نیک، تعلیم قران، تربیت دینی، تکریم و احترام به اولاد، عدالت میان فرزندان از مواردی است که باید مورد توجه والدین قرار بگیرد.

یکی از مسائلی که اکثر خانواده‌ها در رابطه با کودکان خود با آن مواجه هستند چگونگی تشویق کردن کودکان به کارهای خوب و پسندیده است. این‌که والدین در زمان انجام یک کار پسندیده از جانب کودکشان چه رفتاری از خود نشان دهند که انگیزه وی برای انجام دوباره را در پی داشته باشد.

برخی خانواده‌ها برای تشویق فرزند خود به‌کار خوب به وی هدیه‌ای شامل پول و یا اسباب‌بازی و یا حتی یک شکلات یا آبنبات می‌دهند اما سؤال این‌جاست که آیا در این زمینه تشویق تا چه میزان می‌تواند مؤثر باشد.

خانواده‌هایی هم هستند که برای برحذر داشتن کوکان خود از انجام کارهای بد یا شیطنت به آن‌ها هدیه می‌دهند، ترسی که در این مورد وجود دارد این است که کودک نسبت به دریافت جایزه بعد از هر کار خوب و یا دوری از هر کار بد منتظر دریافت هدیه و جایزه بماند و به‌نوعی یک رفتار شرطی در او به‌جود آید.

تشویق کودک برای رفتار خوب و خوشایند
با وجودی‌که یکی از بهترین راه‌ها برای تشویق کودک به رفتارهای خوب، استفاده از سیستم جایزه دادن است اما باید توجه داشت این روش در کودکان دو سال به بالا بیشتر نتیجه می‌دهد. البته والدین باید راجع به رفتار خوب و خوشایند و برعکس رفتار ناخوشایند برای کودک توضیح دهند و در مورد جایزه‌اش نیز به او بگویید.
البته باید توجه داشت هیچ‌ قانون کلی برای کودک خوب بودن وجود ندارد؛ اما برای آن‌که یک کودک سالم و شاد را تربیت کنید لازم است عشق و علاقه خود را به او نشان دهید. به حرف‌های کودک‌تان گوش دهید. به او احساس امنیت بدهید. او را تشویق کنید. رفتارهای نامناسب او را مورد انتقاد قرار دهید، نه خود او را. صبور و شکیبا باشید. برای کودک‌تان وقت کافی بگذارید.

برای تغییر رفتار کودک چه می‌توان کرد؟
کودکان وقتی به تکرار یک رفتار و ادامه آن تمایل نشان می‌دهند که به‌خاطر آن پاداش گرفته و مورد توجه قرار بگیرند. همچنین زمانی یک رفتار را ترک می‌کنند که آن رفتار رد می‌شود. تداوم و ثبات واکنش‌های شما برابر یک رفتار بسیار مهم است، زیرا باعث می‌شود کودک بداند چه زمان مورد نکوهش قرار می‌گیرد و چه زمان تشویق می‌شود و به این ترتیب گیج نمی‌شود.

بهترین روش تربیت کودک‌، از نظر قرآن کریم چیست‌؟
بی‌گمان بهترین روش تربیت که مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و همه نیازهای روحی و روانی اوست‌، راه وحی است و قرآن کریم آئین خود را بهترین آیین تربیت برای کل بشر معرفی کرده است.

در آیه ۹ سوره اسرا در این رابطه آمده است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا؛ قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى‏‎نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى‏‌کنند مژده مى‏‌دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود».

هر چند که به روش تربیت کودک در قرآن تصریح نشده و لکن این مطلب‌، از لابه‌لای برخی از آیات و داستان‌های قرآن کریم به زیبایی نمایان است‌.

روش‌ الگویی‌
انسان ذاتاً الگوطلب و الگوپذیر است‌. به همین جهت یکی از بهترین و کوتاه‌ترین روش‌های تربیت برای نمونه و تربیت عملی هرچه کمال و جاذبه نمونه ارائه شده بیشتر باشد. این روش کارآیی بیشتری خواهد داشت‌. تربیت ابتدایی کودک به‌طور طبیعی با روش الگویی شکل می‌گیرد؛ چراکه کودک در چند سال نخست زندگی خود، همه کارهایش را از الگوهای پیرامون خود که در درجه اول «پدر و مادر» او هستند، الگوبرداری می‌کند و با تقلید از آنان رشد کرده و ساختار تربیتی‌اش سامان می‌یابد.

به‌طور کلی روش الگویی به‌عنوان تربیت عملی بر جان انسان‌ها می‌نشیند و در نفوس آن‌ها رسوخ می‌کند.به همین جهت قرآن کریم در آیه ۴۴ بقره می‌فرماید: «أَتَأْمُرُون‌َ النَّاس‌َ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْن‌َ أَنفُسَکُم‌؛ آیا مردم را به نیکی دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمایید».

و در آیات ۲ و ۳ سوره صف آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(۲) کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى کسانى‌که ایمان آورد‌‏اید چرا چیزى مى‏‌گویید که انجام نمى‏‌دهید،  نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید».
 
پیامبراکرم(ص) الگویی کامل برای تربیت علمی بشر
قرآن کریم‌، پیامبر اکرم‌(ص) را به‌عنوان الگویی کامل برای تربیت عملی بشر، معرفی می‌نماید و در آیه چهارم سوره ممتحنه می‎فرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ؛ قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى‌که با اویند سرمشقى نیکوست آن‌گاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آن‌چه به جاى خدا مى‌‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى‏‌ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى‌که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به [نا]پدر[ى] خود [گفت] حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست با آن‌که در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست».
همچنین در آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره تحریم نیز در این رابطه آمده است: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا …بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ؛ خدا براى کسانى‌که کفر ورزیده‌‏اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آن‌ها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آن‌ها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شوید(۱۰) و براى کسانى‌که ایمان آورده‌‏اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آن‌گاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‏‌اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان(۱۱) و مریم دخت عمران را همان کسى‌که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب‌هاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود».

الگوگیری از دوستان
بعد از پدر و مادر، یکی از الگوهای کودکان و جوانان‌ «دوستان‌» آن‌ها هستند که در برخی از موارد الگوپذیری آنان از دیگران بیشتر است و روی تربیت عقایدی و اخلاقی و رفتاری آن ما تأثیر دارند. قرآن‌کریم در این زمینه هشدار داده و در آیات ۲۷ تا ۲۹ فرقان در این رابطه می‎فرماید: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا﴿۲۷﴾ یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا﴿۲۸﴾لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا».

الگوگیری از معلم
یکی دیگر از موارد الگوگیری کودکان و جوانان‌، محیط تعلیم و تربیت آن‌ها یعنی همان «معلم‌» و مربی کودکان می‌باشند و معمولاً تمامی حرکات و سکنات خود را از مربیان‌، نمونه‌برداری می‌کنند، به همین جهت‌، هنگامی‌که از امام باقر(ع) درباره آیه ۲۴ سوره عبس که می‎فرماید: «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ انسان باید به غذای خویش بنگرد» سؤال شد، حضرت فرمود: یعنی علمی که فرا می‌گیرد، بنگرد از چه کسی فرا می‌گیرد.

روش‌های محبت‌
بی‌گمان این روش در اصلاح و تربیت همه انسان‌ها به‌خصوص کودکان‌، نقشی عظیم و کارساز دارد که خداوند متعال‌، پیامبر گرامیش‌ را به روش محبّت آراسته کرده‌ و در آیه ۱۵۹ آل‌عمران در این رابطه می‎فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مى‏‌شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل‏ کنندگان را دوست مى‏‌دارد».

و تعبیر قرآن‌کریم نیز از کودکان به «بخشش‌» و هدیه‌، تعبیری است محبت‌آمیز که در آیه ۴۹ سوره شوری می‌فرماید: «لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ؛  فرمانروایى [مطلق] آسمان‌ها و زمین از آن خداست هر چه بخواهد مى‌‏آفریند به هر کس بخواهد فرزند دختر و به هرکس بخواهد فرزند پسر مى‌‏دهد».
انسان‌، به فطرت خود نیازمند محبت است و در مراحل اولیه زندگی و دوران کودکی خویش به محبتی بیشتر نیاز دارد و تأثیر روش محبت در سازمان دادن به شخصیت کودک بر کسی پوشیده نیست‌. البته محبتی معتدل و راستین و به‌دور از تکلف و تصنع و متناسب با سن و سال و وضع و حال کودک و به‌دور از تبعیض که در این زمینه روایاتی از اهل بیت‌(ع) نیز داریم‌.

نمونه‌هایی از این روش را در قرآن کریم‌، می‌توان در داستان حضرت یوسف‌(ع) جست‌وجو کرد. یکی در هنگامی که پدرش‌، حضرت یعقوب‌(ع) بنابر تقاضای برادران یوسف‌، او را به بازی و گردش می‌فرستد و خوف از جان یوسف‌(ع) را دارد. چنان‌که در آیات ۱۲ و ۱۳ سوره یوسف(ع) فرموده است: «أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴿۱۲﴾قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ؛ فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى کند و ما به‌خوبى نگهبان او خواهیم بود(۱۲) گفت این‌که او را ببرید سخت مرا اندوهگین مى‏‌کند و مى‏‌ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد».
 
روش موعظه‌
این روش از جمله روش‌هایی است که خداوند متعال برای تربیت همه انسان‌ها بدان سفارش کرده و در آیه ۱۲۵ سوره نحل در این رابطه می‌فرماید: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‏اى] که نیکوتر است مجادله نماى در حقیقت پروردگار تو به [حال] کسى‌که از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راه‌‏یافتگان [نیز] داناتر است».
موعظه نیکو، موعظه‌ای است که از جان پاک واعظی راه یافته‌، به روشی نیکو، از آن برای اصلاح و هدایت بهره گرفته شود و خود قرآن کریم‌، کتاب موعظه الهی است‌.در قرآن‌کریم در آیات ۵۷ سوره یونس، ۱۳ تا ۲۰ لقمان به زیبایی به این مبحث اشاره شده است.

روش تعلیم‌
این شیوه هم یکی از روش‌ها است که بیشتر در روایات ائمه‌ روی آن تأکید شده مثلاً در بعضی از روایات‌، یکی از حقوق فرزند را «آموزش قرآن‌» و یا «سوادآموزی‌» برشمرده‌اند و در جای دیگر امام علی‌(ع) می‌فرماید: از دانش ما به کودکان خود چیزی بیاموزید که خداوند به‌واسطه آن سودشان بخشد.(میزان الحکمة‌، همان‌، ج ۱۴، ص ۷۱۰۷، ح ۲۲۷۵۳)
و همچنین است آموزش نماز، شنا، تیراندازی که همه این‌ها در تربیت جسمی و روانی کودک مؤثر است‌ و در تربیت قرآنی‌، احتیاط‌های لازم در امور جنسی کودک نیز حایز اهمیت شمرده شده او امر فرمود که کودکان باید با اجازه وارد اتاق خواب پدر و مادر شوند، می‌فرماید: «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده‌اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند.

آشنایی با تعالیم قرآن؛ اولین سنگ بنای تربیت دینی فرزند
حجت‌الاسلام والمسلمین سیداحمد میرعمادی، نماینده ولی‌فقیه در استان و امام جمعه خرم‌آباد در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا در رابطه با حقوق فرزندان بر والدین گفت: اولین سنگ بنای تربیت دینی فرزند آشنایی با تعالیم قران کریم است چنان‌که امام علی(ع) در این رابطه فرموده است: از جمله حقوق فرزند بر پدر و مادر این است که نامی نیکو بر او بنهد و به‌خوبی تربیتش کند و قرآن را به او بیاموزد.

تعلیم احکام
وی افزود: آشنا کردن فرزند به احکام اسلام و حلال و حرام از جمله وظایف پدر و مادر بر فرزند است چنان‌که پیامبراکرم(ص) در این رابطه فرموده است: «فرزندانتان را در سن هفت سالگی وادار به نماز کنید و اگر خواستید تنبیه کنید از سن ده سالگی باشد و از این سن بیشتر بستر خواب آن‌ها را جدا کنید».

ایجاد محبت اهل‌ بیت(ع)
حجت‌الاسلام میرعمادی اضافه کرد: از موضوعاتی که در مسئله تعلیم و تربیت فرزند مطرح شده آن است که پدر و مادر، فرزند را بر دوستی علی‌بن ابیطالب(ع) و فرزندان او تربیت کنند، زیرا مایه سعادت دنیوی و اخروی است چنان‌که رسول خدا(ص) خطاب به یکی از انصار فرمود: «فرزندان خود را بر دوستی علی(ع) ادب کنید».

عدالت میان فرزندان
نماینده ولی‌ فقیه در لرستان گفت: رعایت عدالت از جمله توصیه‌های همیشگی است در مورد فرزندان و تربیت انها در خانواده نیز توجه فراوانی به عدالت شده است از جمله: محبت عادلانه، تقسیم ارث عادلانه، حمایت مادی و معنوی عادلانه، رفتار عادلانه با فرزندان و … چنان‌که پیامبر اکرم(ص) در این باره سفارش فراوان داشته از جمله نعمان بن بشیر می‌گوید: شنیدم پیامبر(ص

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-03-20] [ 10:17:00 ق.ظ ]




چرا بعضی از کودکان دوست ندارند بخوابند!

مجموعه: روانشناسی کودکان

 

 

 چرا دبستانی ها دوست ندارند بخوابند
شاید شما نیز همچون دیگر والدین با این سناریو کاملا آشنا باشید:  کودک مدرسه ای خود را ساعت 9 به رختخواب روانه می کنید، او را می بوسید و برایش آرزو می کنید خواب های خوب ببیند. روز طولانی و خسته کننده ای داشته اید و هنوز هم ظرف های شام روی میز هستند و باید آنها را جمع کنید و بشویید و خستگی خود را نمی توانید به این زودی ها در کنید. اما به جای انجام این کارها و سپس نشستن در کنار همسر و کمی وقت گذاشتن برای او، باید مدام بین اتاق کودک خود در رفت و آمد باشید و با او کلنجار بروید تا بلکه بخوابد. او پس از سه ساعت نق زدن، بهانه گرفتن و سروصدا کردن، بالاخره می خوابد. اما شما را از کار و زندگی انداخته و فرصتی برای هیچ کاری نگذاشته است.
وقت خواب کودکان دبستانی یکی از بزرگ ترین مشکلات والدین است. جسم او در حال رشد و زمان بندی بدنش پیچیده تر از پیش است و به استراحت زیادی نیز نیاز دارد. متاسفانه، کودکان در این سن دچار تشویش و نگرانی هستند. کودکان دبستانی نیز همچون بزرگسالان وقتی به رختخواب می روند کلی فکر و نگرانی دارند که می خواهند موقع خواب به آنها رسیدگی کنند. مثلا نگران این هستند که فردا در مدرسه چه اتفاقی می افتد؟ یا نمره امتحان هفته پیش او چه خواهد شد؟ و نگرانی های مشابه این.
چگونه می توانید خواب کودک مدرسه ای خود را منظم کنید؟
• زمانی را به صحبت با کودک در مورد اتفاق های روز او اختصاص دهید
شاید کودک شما نمی خوابد تا در مورد مشکلات و اتفاق هایی که در طول روز برای او رخ داده است با شما صحبت کند. حتی اگر مشغله بسیاری هم دارید باید پیش از خواب کودک زمانی را به او اختصاص دهید و صحبت هایش را بشنوید. این مساله در رفتارهای اجتماعی آینده کودک نیز تاثیر بسیاری دارد. شاید متوجه شوید وقتی کودکتان همه حرف هایش را به شما می گوید، سبک می شود و بسیار راحت و به موقع می خوابد.
• زمان خواب مشخصی تعیین کنید
با کودک خود در مورد ساعت خواب، دستشویی رفتن، مسواک زدن، نوشیدن یک لیوان آب یا شیر پیش از خواب یک قرارداد کتبی بنویسید و امضا کنید. برای این کارها زمان مشخصی تعیین کنید و این مساله را هر شب به او یادآوری کنید تا عادت کند. حواستان باشد که او وقت تلف نکند و با انجام کارهایی که خارج از برنامه است، زمان را طولانی تر از آنچه در قرارداد ثبت شده است، انجام ندهد. مثلا، قرار نیست داستان مورد علاقه او را دوبار برایش بخوانید یا بیشتر از یک یا دو لیوان آب بنوشد.
• او را تشویق کنید
هنگامی که کودک در زمان مقرر به رختخواب می رود، بزرگ ترین لطف را در حق شما انجام می دهد. بنابراین، برای این لطف به او پاداش بدهید. تقویمی تهیه کنید و آن تاریخ را علامت بزنید و برای این کار خوب به او یک جایزه کوچک بدهید؛ مثلا 15 دقیقه بیشتر بتواند تلویزیون تماشا کند. یا با دوست و همکلاس خود تلفنی صحبت کند. پس از یک هفته برنامه دقیق خواب، او را با پاداشی ویژه غافلگیر کنید. به طور مثال، خریدن یک کتاب جدید یا بیرون رفتن او با دوستانش.  
می توانید یک سیستم داد و ستد هم راه بیندازید. به طور مثال، وقتی درست و به موقع خوابید آن روز را مثبت علامت بزنید و وقتی دیر یا بد خوابید منفی علامت بزنید. هرچه علامت های مثبت بیشتر باشند او زمان بیشتر برای بازی با دوستان، کامپیوتر یا انجام کارهای مورد علاقه خود به دست خواهد آورد. به این ترتیب، برای به دست آوردن این موقعیت های خوب، سعی می کند شب ها در زمان تعیین شده بخوابد.

 

 

 • پیشنهاد دادن
ممانعت از رفتن به رختخواب یکی از روش هایی است کودک به واسطه آن خودنمایی می کند و اگر این مساله ادامه پیدا کند احتمالا جسور و بی محابا می شود که چندان خوب نیست. به همین دلیل، به او اجازه دهید بین پیشنهادهای شما یکی را انتخاب کند. به طور مثال، از او بپرسید آیا دوست دارد پیش از خواب مجله مورد علاقه خود را مطالعه یا یک قسمت از هری پاتر را تماشا کند. ابته باید مراقب باشید پیشنهادهایی به او بدهید که مزاحم شما نباشد. مثلا اگر از او بپرسید که آیا دوست دارد اکنون به رختخواب برود، مسلما پاسخ او نه خواهد بود. پس در ارائه پیشنهاد و پرسش های خود نهایت دقت را داشته باشید.
• آرام اما جدی باشید
حتی وقتی کودک گریه و التماس می کند که زمان خواب او را عقب بیندازید، از حرف خود کوتاه نیایید. اگر از این نق زدن ها خسته می شوید نیز با او دعوا نکنید. خیلی آرام و خونسرد رفتار کنید و همچنان روی حرف خود اصرار داشته باشید. اگر او از شما بخواهد که فقط 5 دقیقه بیشتر بیدار بماند و شما هم قبول کنید مطمئن باشید شب های آینده نیز همین برنامه را خواهید داشت.
• محدود کردن تماشای تلویزیون
کودکانی که بعدازظهرها زیاد تلویزیون تماشا می کنند، شب ها سخت تر می توانند بخوابند. خیلی عجیب نیست کودکی که در اتاق خود تلویزیون دارد تصور کند هر لحظه که خواست می تواند برنامه های موردنظر خود را تماشا کند. برخی از برنامه های کودک سرشار از خشونت هستند و به جای آرام کردن کودک، باعث می شود تا او انرژی دوبرابر پیدا کند. بنابراین، باید شب ها در محدوده زمانی خواب کودک، او را از تماشای تلویزیون محروم کنید.
• قدم قدم پیش بروید
نباید انتظار داشته باشید کودک بلافاصله همه آموزش های شما را بیاموزد و بر اساس آن رفتار کند و شب ها به موقع مسواک بزند و بخوابد. باید صبور باشید و مرحله به مرحله پیش بروید. به طور مثال، اگر کودک مدرسه ای شما عادت دارد در تخت شما بخوابد، نخستین قدم این است که او را عادت دهید سرجای خودش بخوابد. مرحله دوم این است که عادتش دهید شب ها شما را بیدار نکند یا نیمه های شب دوباره سراغ شما نیاید.
• حل مشکل
سعی کنید متوجه شوید چرا کودک شما دوست ندارد شب ها آرام سرش را روی بالش بگذارد و بخوابد؟ به نگرانی های او توجه و تشویش هایش را برطرف کنید. در مورد خواب او از خود سوال هایی بپرسید: به طور مثال، آیا خسته است؟ آیا می ترسد؟ آیا اتاق زیادی ساکت و تاریک است؟ و … . به طور مثال می توانید به او اجازه دهید با صدای کم موسیقی گوش کند. یا حرف ها و نظرهای خود او را در مورد خواب بپرسید.
همچنین باید مطمئن شوید که کودک در طول روز به اندازه کافی تحرک داشته و هوای تازه تنفس کرده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




 

 

 

 بچه ها سرشت مختلفي دارند. براي مثال بعضي از بچه ها به راحتي با اطرافيان ارتباط برقرار مي کند و اصولا بچه هاي اجتماعي هستند و برخي ديگر خجالتي که بخشي از آن ناشي از وراثت است و بخشي ديگر تحت تاثير محيط و رفتارهايي که با او مي شود است. بچه هايي که اعتماد به نف بالايي دارند وقتي که در برابر انجام کار سختي قرار مي گيرند اگر نتوانند به راحتي آن را انجام دهند شروع به آزمايش کردن راه هاي مختلف مي کنند. به عبارتي پيگير هستند و به راحتي عقب نشيني نمي کنند. اغلب مدام در تعامل با همسالان خود هستند و کمتر رفتارهاي پرخاشگرانه، تند و غير عادي دارند و کمتر احساس گوشه گيري مي کنند. بچه هايي که اعتماد به نفس خوبي دارند از اشتباه کردن نمي ترسند و به راحتي از اطرافيانشان کمک مي گيرند. اما والدين بايد توجه داشته باشند که کمک ها بايد به گونه اي باشد که وابستگي فرزند را به آنها زياد نکند. هرچند به مرور زمان و با سير طبيعي رشد اين وابستگي کمتر مي شود و بچه ياد مي گيرد که کارهايش را به تنهايي انجام دهد. اين بچه ها اغلب زياد سوال مي کنند و از اينکه مبادا ديگران از سوال پرسيدن هايش بخندند نمي ترسند. اغلب قدرت تصميم گيري بالايي دارند. بچه هايي که قدرت اعتماد به نفس خوبي ندارند اغلب پشت پدر و مادرها پنهان مي شوند و قادر به تصميم گيري نيستند. والدين مي توانند به منظور تقويت اعتماد به نفس بچه ها کم کم و متناسب با سنش از او بخواهند که در مورد برخي مسائل اظهار نظر بکنند. براي مثال اگر فرزند 3 يا 4 ساله داريد مي توانيد به هنگام مهماني رفتن دو لباس را برايش انتخاب کرده و از او بخواهيد که خودش از بين آن دو يکي را انتخاب کند و بپوشد. همچنين مي توانيد براي چيدن ميز از او کمک بگيريد و هر طور که اظهار نظر کرد او را تشويق و تحسين کنيد. سعي کنيد کمتر از او انتقاد کنيد. والدين مي توانند از بدو تولد با رفتارهاي خود اين آموزش ها را به مرور به فرزندانشان بدهند. براي مثال مي توانيد فرزند 6 ماهه تان را در آغوش گرفته و با محبت کردنتان عشق و دوست داشتن را به او بياموزيد. بايد آموزش ها هم به صورت کلامي و هم در رفتار والدين مشهود باشد. لالايي خواندن، قصه گفتن، آواز خواندن و … راه هايي هستند که مي توانيد براي انتقال مفاهيم به فرزندان استفاده کنيد. شما بايد از طريق صداهايي که بچه از خودش در مي آورد با او در تعامل باشيد و به صداها و واکنش هايش خوب گوش کنيد و پاسخ دهيد. پدر و مادر بايد مهارت خوب گوش دادن را بياموزند. هرچند که بچه ها در سنين 5، 6 ماهگي قادر به حرف زدن نيستند اما سر و صداهايشان تلاشي براي حرف زدن است. با گوش دادن به او نشان مي دهيد که کاملا مورد توجه شماست. همه اينها عواملي است که به تقويت اعتماد به نفسش کمک مي کند. به محض اينکه بچه گريه کرد و گرسنه بود، سريع واکنش نشان داده و به او غذا دهيد چون باعث مي شود احساس  کند که مهم و مورد توجه والدين است.
يکي ديگر از راه هاي تقويت اعتماد به نفس اين است که مدام اسمش را صدا بزنيد و او را با ضمير صدا نکنيد. مثلا نگوييد “باز اين گريه کرد"، الان ميام ببينم که چي ميگي تو". او را در مقابل آينه قرار داده و اسمش را تکرار کنيد تا برايش آشنا شود و سعي کنيد اسمش را با الفاظ زيبا به کار ببريد. تمام کارهايش را با محبت زياد انجام دهيد. وقتي که به بدنش پودر يا روغن مي زنيد او را مورد نوازش قرار دهيد و با احترام با او برخورد کنيد. از فرآيند رشد فرزندتان فيلم و عکس تهيه کنيد و لحظات مهم زندگي اش را ثبت کنيد. اين کار باعث مي شود وقتي که بزرگ شد متوجه شود که چقدر براي والدينش مهم بوده است. نقاشي اي دوران کودکي و کاردستي هايش را ضبط و نگهداري کنيد. به چشم هايش نگاه کنيد، با او حرف بزنيد و بگويييد که دوستش داريد. به کودکتان محبت بي قيد و شرط داشته باشيد و او را به خاطر کارهاي بد و اشتباهش سرزنش و سرکوب نکنيد. هيچ وقت به خاطر اشتباهاتش نگوييد ” من ديگر مادر تو نيستم"، “ديگر تو را دوست ندارم” و امثالهم؛ چون شديداً باعث آسيب زدن به روح و روان او مي شود. انتظارات و سطح توقع شما بايد متناسب با توانايي هاي فرزندتان باشد.

پرسش: آيا اعتماد به نفس مي تواند وراثتي باشد؟
پاسخ: خير. اعتماد به نفس جزو مهارت هايي است که والدين بايد به فرزندان بياموزند و کاملا به طرز رفتار و کلام بستگي دارد . کاملا قابل يادگيري است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




راههای تربیت اسلامی کودکان

طبق مطالعه ای كه تأثیرات دین را بر رشد و ارتقای كودكان بررسی كرده است، مشخص شده كودكانی كه والدین مذهبی دارند بهتر از دیگر كودكان رفتار می‌كنند و خود را با شرایط تطبیق می‌دهند.

در مطالعه ای که بر روی بیش از 16 هزار كودك كه بیشتر آنها در سال‌های اولیه ی تحصیل بودند خواستند ارزشیابی كنند كه كودك چه‌قدر بر خود كنترل دارد، چند وقت یك‌بار رفتار ضعیف یا نامناسب از خود نشان می‌دهد و آیا به‌خوبی به همسالانش احترام می‌گذارد و با آنها تعامل دارد یا نه؟ محققان نمرات به‌دست آمده را با اظهارات والدین مبنی بر این‌كه چند وقت یك‌بار به مكان‌های مذهبی می‌روند، آیا در مورد دین با كودكشان صحبت می‌كنند یا خیر و آیا بر سر مسائل دینی در خانه مشاجره می‌كنند یا نه، مقایسه كردند.

نتیجه این بود: كودكانی كه والدینشان به‌طور مرتب در مراكز دینی شركت داشتند (به‌خصوص وقتی هر دوی آنها بسیار مرتب به این مراكز می‌رفتند) و با كودكشان در مورد دین صحبت می‌كردند، نسبت به كودكانی كه والدینشان مذهبی نبودند، هم از طرف والدین و هم از طرف مربیان نمره ی بهتری در مورد كنترل بر خود، مهارت‌های اجتماعی و تمایل به یادگیری كسب كردند.

همچنین این پژوهش نشان داد هنگامی كه والدین غالباًً بر سر مسائل مذهبی بحث و مشاجره می‌كردند، كودكان بیشتر مشكل داشتند.

محققان در توجیه این یافته‌ها می‌گویند: آموزش‌های مذهبی و تربیت اسلامی کودکان به سه دلیل می‌تواند برای كودكان خوب باشد؛ اول این‌كه گروه‌های مذهبی از والدین حمایت اجتماعی می‌كنند و این برای رشد مهارت‌های آنان مفید است. كودكانی كه بـه این گروه‌های مذهبی آورده می‌شوند وقتــی همـان حرف‌های والدین شــان را می‌شنوند كه بزرگســـالان دیگر هـم آنها را تأیید می‌كنند، حرف‌های والدین شـان را در خانـه عمـیق‌تر درك می‌كنند.

دوم این‌كه در تربیت اسلامی کودکان انواع ارزش‌ها و هنجارهایی كه در گروه‌های مذهبی مبادله می‌شود، اغلب به فداكاری و طرفــداری از خانـواده گرایش دارند. این ارزش‌ها در شكل‌گیری ارتباط والدین با كودكان و در نتیجه رشد كودكان در واكنش به این ارتباط بسیار بسیار مهم هستند .

در آخر سازمان‌های مذهبی مهارت‌های والدین را با معانی مقدس عجین می‌كنند.

تربیت اسلامی کودکان چگونه باید انجام پذیرد؟
والدین در راستای پرورش مذهبی کودکان باید از برخی رفتارها که به ظاهر برای پرورش مذهبی، ولی در واقع مانع چنین هدفی هستند، پرهیز کنند که موارد ذیل نمونه ای از راههای تربیت اسلامی کودکان می باشد می باشد:

1- پرهیز از به کارگیری مفاهیم منفی: به منظور پرورش کودک و تربیت اسلامی کودکان باید به حلاوت ها و زیبایی های دین تأکید کرد. کودکان باید با محبت و عشقی که خداوند به همه انسان ها مخصوصاً کودکان دارد، آشنا شوند. چون تصویر اولیه ای که والدین از بالاترین موضوع مذهبی، یعنی خداوند ایجاد می کنند، در گرایش کودک به مذهب اثر شگرفی دارد. بسیاری از والدین در برابر شیطنت های کودکان، مشکلات رفتاری و حتی رفتارهای طبیعی آن ها که خارج از حوصله خودشان است، به استفاده ابزاری از مفاهیم مذهبی روی آورده و خداوند را متهم می کنند که کودکان شلوغ را عذاب می کند و تصویر یک موجود شکنجه گر را از خداوند در ذهن کودک ترسیم می کنند؛ در حالی که عذاب خداوند برای مکلف گناه کار است نه کودکان.

2- تربیت اسلامی کودکان با پرهیز از اجبار در رفتارهای مذهبی: بررسی ها نشان می دهد که بیش تر مخالفان مذهب، از دو گروه می باشند، گروه اول: کسانی که در دوران کودکی و نوجوانی از آگاهی و تربیت مذهبی مناسب برخوردار نبوده اند. گروه دوم: کسانی هستند که تربیت مذهبی آن ها در کودکی با خشونت و سخت گیری همراه بوده است و در حالی که مساله ای را نمی فهمیده اند، آن ها را وادار به عمل کردن به آن می کردند. لذا والدین متدین نباید فرزندان خود را در انجام عبادات و رفتارهای دینی تحت فشار قرار دهند. آن ها باید کلیات دین را بگویند و رفتارها را به او آموزش دهند و در امور جزئی نیز به طور نامحسوس، رفتار و اعمال فرزندان خود را کنترل کنند.

3- پرهیز از انتقاد و سخت گیری: برای دست یابی به تربیت اسلامی کودکان، نباید کودکان و نوجوانان را در معرض انتقاد و ایرادهای فراوان قرار داد و آن ها را به صورت منفی با مذهب و ارزش ها آشنا کرد. شخصیت مذهبی کودک زمانی شکل می گیرد که متناسب با خواسته ها و روحیات و کشش های درونی او رفتار شود و آن در صورتی است که انگیزه های مذهبی به همراه امید و احساس های مثبت به او منتقل شود، نه سخت گیری و انتقاد؛ چرا که انتقاد زیاد از آن ها در هر زمینه ای که باشد، آنان را به سرکشی وامی دارد و تذکر فراوان، موجب پیدایش لجاجت و مقاومت می شود.

حضرت علی (علیه السلام): الا فراط فی الملامة یشب نیران اللّجاج؛ زیاده روی در ملامت، آتش لجاجت را شعله ور می کند.

انتقاد و سخت گیری بی مورد نه تنها تربیت اسلامی کودکان را مورد خدشه قرار می دهد، بلکه موجب مشکلات روحی و روانی نیز می گردد.

4- پرهیز از استدلال های فراتر از توانایی های ذهنی کودک و نوجوان:

شیوه تبلیغ انبیا این بود که با هر فردی به اندازه درک و فهم خود او سخن می گفتند، توجه به این مساله لازم است که کودکان هنوز به دوره تفکر مذهبی شخصی نرسیده اند و ذهن آن ها قدرت کافی برای درک مسائل و ادله پیچیده را ندارد و از هر استدلالی برای اثبات خداوند و یا هر جنبه ای از دین که فراتر از توانایی های ذهنی آن ها باشد، برداشت های ساده، مطلق و غیرواقعی خواهند داشت و اغلب از معنای ظاهری جملات فراتر نخواهد رفت. وقتی هم که در درک مساله شکست بخورند این شکست را متوجه استدلال و بطلان اصل مساله می دانند.

5- جلوگیری از ادامه و تثبیت تفکر خام مذهبی برای تربیت اسلامی کودکان:

کودکان در سنین خردسالی از طریق تخیل، نمادسازی و الگوسازی به تفکر می پردازند. آن ها برای بیان احساس ترس و اضطراب خود، آن را به شکل غول و هیولا به تصویر می کشند و موجودات خوب و دوست داشتنی را به صورت فرشته و امثال آن ترسیم می کنند، به منظور نزدیک تر کردن درک و تفکر کودکان به حقایق چنین مفاهیمی، باید آن ها را به تجارب محدود کودکانه خودشان ارجاع داد؛ به عنوان مثال وقتی کودک از والدین خود درباره مکان، اندازه و شکل خداوند سوال می کند باید در پاسخ او با بیان های سلبی گفته شود: خدا مثل ما نیست که دست و پا داشته باشد، در خانه ای زندگی کند یا قابل دیدن و لمس کردن باشد.

چنین پاسخی هم به زدوده شدن مفاهیم خام موجود در ذهن کودک کمک می کند و هم سوال و کنجکاوی و میل درونی کودک به کشف حقایق دینی باقی مانده و ادامه آن به کشف درونی دین منجر خواهد شد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:11:00 ق.ظ ]




دروغگو کم حافظه است....

دروغ گو فراموش کار می شود

دروغ و دروغ گویی چند سالی است که بر سر انتخابات کشور ما سایه گسترانده و هر بار معاندین کشور عزیزمان با روش های مختلفی یا انتخابات را مردود اعلام می کنند یا وعده های پوچی می دهند که خودشان هم فراموش می کنند. 

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 

 

امام صادق (علیه السلام) در کلامی فرمودند: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِینَ النِّسْیَان‏: از جمله كمكهاى خداوند بر ضد دروغگویان فراموشى است.» (کلینی، كافى ج2 ، ص 341)

باید توجه داشت وقتی خداوند از دروغ بدش میاید قطعا بر علیه دروغ گویان هم برنامه ای دارد. 

امام صادق (علیه السلام) در کلامی فرمودند: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِینَ النِّسْیَان‏: از جمله كمكهاى خداوند بر ضد دروغگویان فراموشى است.» (کلینی، كافى ج2 ، ص 341)

یکی از این برنامه ها گرفتاری دروغ گو به نسیان و فراموشی است. یعنی فرد دروغ گو دچار فراموشی شده و خودش با همین نسیان، باعث رسوایی و بی آبرویی خودش می شود که این خودش یکی از الطاف خداوندی است. 

لذا می گویند دروغ گو کم حافظه می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-03-17] [ 08:16:00 ق.ظ ]




برکات والدین بعد از مرگشان

برکات والدین بعد از مرگشان هم ادامه دارد

پنجشنبه  دیگر از راه می رسدو جای خالی عزیزان را دوباره احساس می کنیم. پنجشنبه است و بوی حلوا در میان خانه ها به مشام می رسد. چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان؛ نه با دستانشان ظرفی را می توانند آلوده کنند و نه با کلامشان دلی را. تنها به فاتحه ای قانع اند، شب جمعه است یاد عزیزان از دست رفته بکنیم باشد که دیگران نیز ما را یاد کنند.

 

این هفته هم با تمام دغدغه های ریز و درشتش، با همه ی اتفاقات خوب و بدش گذشت و دوباره به آخر آن رسیدیم … شب جمعه و روزها و وقت هایی که ما زندگان از آن ها سرسری عبور می کنیم و ارزش آن را حتماً آن هایی بیشتر می دانند که دستشان از این دنیا کوتاه شده و آرزو می کنند که ای کاش فرصتی دیگر داشتند تا توشه ی خویش را پربارتر کنند؛ «هَلْ اِلَى مَرَدِّ مِنْ سَبِیْل»؛ (آیا راهى به سوى بازگشت وجود دارد؟) (44 سوره شوری) در جایی دیگر می گویند: (اى کاش بار دیگر به دنیا بازگردیم و از نیکوکاران باشیم)؛ «اَو تَقُولُ حِیْنَ تَرَى الْعَذابَ لَو اَنَّ لِی کَرَّهً فَاَکُونَ مِنَ الْمحْسِنِیْنَ» (58 سوره زمر)

در سوره «مومنون» آیه107 از قول عده ای آمده است: «رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَاِنْ عُدْنا فَاِنّا ظالِمُونَ»؛ (پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون فرست، اگر بار دیگر بازگشت کردیم ما مسلماً ظالم و ستمگریم)!

و گروهى نیز به هنگامى که فرشتگان مرگ را مى بینند، مى گویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى اَعْمَلُ صالِحاً فِیْما تَرَکْتُ»؛ (پروردگارا! مرا باز گردانید، شاید در آنچه کوتاهى نمودم و ترک گفتم عمل صالحى انجام دهم)

در روایتی داریم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: پدر یا مادر فردی از دنیا می ‌رود، در حالی ‌که این فرزند عاق والدین بوده و حقوق آنان را به‌ جا نیاورده است؛ اما بعد از مرگ آنان پیوسته به آنان دعا کرده، استغفار می‌ کند. (برای آنان اعمال نیک انجام می‌دهد) خدای متعال چنین فرزند تلاشگر را در ردیف ابرار قرار می ‌دهد.[ کنز العمال، ج‏16، ص‏478]

اما در همه جا با «کَلاّ»؛ (چنین چیزى ممکن نیست) و یا تعبیرات مشابهى روبه رو مى شوند. …

باید بدانیم که این روزها و ساعاتی که در آن هستیم، ایام با ارزشی است مخصوصاً روزها و ایام خاصی چون شب جمعه … مهم تر آنکه بدانیم این فرصت ها به سرعت در حال عبور و تمام شدن هستند و اگر غنیمت ندانیم حتما ضرر بزرگی کرده ایم.

سخن از شب جمعه به میان آمد، این شب هم برای ما انسان هایی که زنده ایم و فرصت داریم تا برای خود ره توشه های ارزشمندی جمع کنیم، با ارزش است و هم برای عزیزانی که در میان ما نیستند و با چشم امیدی که به نسل و بازماندگانشان دارند، تا از این طریق چراغی برای تاریکی هایشان فرستاده شود.

سخن از اموات و عزیزان از دست رفته شد . عزیزانی که روزی همه ی زندگی و وجودمان بودند، کسانی که بدون هیچ حرفی نگرانی و غم و غصه و ناامیدی را از چشمانمان می خواندند و با حرف هایشان امید را برایمان زنده می کردند … بله، از پدران و مادران مهربانی صحبت می کنم که عده ای این نعمات را از دست داده اند … سخن امروز ما با عزیزانی است که از نعمت پدر و مادر یا یکی از آن ها محروم هستند.

همه ی ما در زندگی هایمان دچار گیر و گرفتاری هایی شده ایم ، در این شرایط یکی از نسخه هایی که به تاکید و توصیه ی بزرگان برای رفع این گرفتاری آمده است؛ این است که به هنگام گرفتاری به دست بوسی پدر و مادرت برو تا گشایشی حاصل شود و به تجربه هم این تأثیر به جد دیده شده که گشایش های بسیار مجربی اتفاق افتاده، حال سؤال این است که این خیری که در حیات پدر و مادر هست، آیا در زمانی که از دنیا نیز می روند این خیر برای فرزندان ادامه دارد یا خیر؟ 

حتما قبول دارید که هر اندازه فردی به انسان نزدیک ‌تر باشد، مسئولیت انسان نسبت به او بیشتر است. در این میان هیچ کس از پدر و مادر به ما نزدیک ‌تر نبوده و نیست و این موضوع را حتی خدای مهربان در قرآن کریم بیان کرده است ؛ وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاهُ وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً

شخصی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ می ‌پرسد بهترین اعمال چیست؟ حضرت می‌ فرمایند: «نماز در وقت، نیکی با پدر و مادر و جهاد در راه خدا» [محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، باب ۲، حوادث ۹۹٫]

این نکته شایان ذکر است که احسان و نیکی به والدین انجام یکی سری از وظایف در قبال آن ها اختصاص به زمان حیات آنها ندارد، بلکه اگر وفات نمودند نیز جای احسان باقی است و انسان نسبت به آنها بی‌ تکلیف و مسئولیت نیست. 

در روایتی داریم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: پدر یا مادر فردی از دنیا می ‌رود، در حالی ‌که این فرزند عاق والدین بوده و حقوق آنان را به‌ جا نیاورده است؛ اما بعد از مرگ آنان پیوسته به آنان دعا کرده، استغفار می‌ کند. (برای آنان اعمال نیک انجام می‌دهد) خدای متعال چنین فرزند تلاشگر را در ردیف ابرار قرار می ‌دهد.[ کنز العمال، ج‏16، ص‏478]

در ادامه به یک سری از این وظایف که در روایات و احکام اسلامی به عنوان حق واجب و یک سری دیگر به عنوان مستحبات مؤکد آمده می پردازیم:

- انجام تکالیف پدر که در حال حیات خود به عللی ترک نموده است، بر پسر بزرگ ‌تر واجب است.[ در این خصوص مراجعه شود به توضیح‌المسائل مراجع عظام تقلید، احکام نماز و روزه قضا.]

-  همچنین بر فرزندان دیگر و نیز قضای اعمال واجب مادر در صورتی که به انجام آن وصیت کرده باشد. 

- اگر پدر و مادر به دیگران بدهکار است، انسان وظیفه دارد که بدهی و دین آنها را ادا نماید. در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این زمینه آمده است: و یقضی عنهما الدین [محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، باب ۲، حدیث ۹۶٫]

و نیز در روایتی امام صادق (علیه السلام) به نقل از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌ فرماید: «به زیارت قبور رفتگانتان بروید؛ زیرا آنان از زیارت شما خوشحال می ‌شوند. انسان باید بعد از آن‌ که بر سر قبر پدر و مادر خود برایشان دعا کرد حاجت خود را [از خدا] بخواهد.» [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 230]

- یک سری از اعمال نیز مستحبات است که انجام آن ها در حق پدر و مادری که دستشان از دنیا کوتاه است ، تأکید شده چنانچه امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «چه چیز مانع می‌شود که شما نسبت به پدر و مادر نیکی کنید. زنده باشند یا مرده، در صورت مرگ آنها فرد می‌ تواند از جانب آنها نماز بخواند، صدقه دهد، حج گذارد و روزه بگیرد. [محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، باب ۲، ح۷٫] 

کلام آخر

خیراتی که برای پدر و مادر نثار می شود، نماز و روزه و اطعامی که صورت می گیرد، این ها علاوه بر اینکه برای پدر و مادر اثرات فراوانی دارد برای خود فرزند هم برکت دارد . [به نقل از بیانات دکتر محسن میرباقری، مفسر قرآن در برنامه عطر عاشقی]

در روایتی امام صادق (علیه السلام) به نقل از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌ فرماید: «به زیارت قبور رفتگانتان بروید؛ زیرا آنان از زیارت شما خوشحال می ‌شوند. انسان باید بعد از آن‌ که بر سر قبر پدر و مادر خود برایشان دعا کرد حاجت خود را [از خدا] بخواهد.» [کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 230

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:14:00 ق.ظ ]




ماه رمضان .فرودگاه فرشتگان الهی

ماه رمضان؛ فرودگاه فرشتگان الهی

ماه رمضان، ماه مهمانی خدا، ماهی که اولیای الهی همواره در تمنای روئیت آن، روز شماری کرده و خود را مهیای آن می کنند. این استقبال عاشقانه برگرفته از معارف الهی است که باری تعالی به آنان ارزانی داشته است.

 

دست یابی به جایگاه و معرفت این ماه خدا به آسانی و برای هر انسانی قابل دست یابی نیست، به همین جهت نیاز است برای دست یابی به جایگاه و منزلت این ماه، خوشه چین خرمن معرفت و معارف انسان هایی شویم که در معرفت الهی ذوب شده اند، صحیفه سجادیه سفره ای است که فرصت آشنایی با این ماه را در اختیار همگان قرار می دهد، البته اگر به خوبی همراه و همنشین دعای استقبال ماه رمضان در صحیفه سجادیه شویم. 

1-رمضان جاده بهشت و رضوان الهی

امام زین العابدین(علیه السلام) در فرازهای ابتدایی دعای 44 صحیفه سجادیه بعد از حمد و ستایش الهی و ابراز خضوع و خشوع در برابر باری تعالی رمضان را راهی به سوی رضوان الهی معرفی کرده و آن را ماه خدا و دری از درهای رحمت الهی معرفی می فرماید. حضرت در این خصوص می فرماید: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الَّذى حَبانا بِدینِهِ، وَاخْتَصَّنا بِمِلَّتِهِ، وَ سَبَّلَنا فى سُبُلِ اِحْسانِهِ، لِنَسْلُكَها بِمَنِّهِ اِلى‏ رِضْوانِهِ..؛ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏الَّذى جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضانَ، شَهْرَ الصِّیامِ، وَ شَهْرَ الِاْسْلامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیامِ، الَّذى اَنْزَلَ فیهِ الْقُرْانَ،(الصحیفة السجادیة، ص186، نیایش 44) سپاس خداى را كه دینش را به ما عنایت فرمود، و ما را به آئین خود اختصاص داد،… و سپاس خداى را كه از جمله آن راه ها، ماه خود، ماه رمضان را قرار داد، ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه آزمایش، ماه قیام، ماهى كه قرآن را در آن نازل كرد.»

به راستی اگر انسان نتواند در این ماه خدا تقوای الهی را کسب کند و بر هوای نفس غلبه کند و از ارتکاب محارم و ناپاکی ها اجتناب کند، نه تنها در جاده بهشت قدم نگذاشته است؛ بلکه از زیبایی ها و مناظر چشم نواز آن نیز بی بهره خواهد بود

2-رمضان فرودگاه فرشتگان الهی 

در فراز دیگر از این دعای ارزشمند به عبارتی برخورد می کنیم که گویای این است که ماه رمضان فرودگاه فرشتگان مقرب درگاه الهی است، عبارتی که پیش تر آن را در معارف قرآنی نیز مشاهده کرده ایم، نزول فرشتگانی که مصادف است با برترین روز و شب سال که از هزار ماه برتر و با فضیلت تر است: «لَیْلَةً واحِدَةً مِنْ لَیالیهِ عَلى‏ لَیالى اَلْفِ شَهْرٍ، وَ سَمّاها لَیْلَةَ، الْقَدْرِ، تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ؛(الصحیفة السجادیة، ص186، نیایش 44) شبهایش را بر شبهاى هزار ماه فضیلت و برترى داد، و آن را شب قدر نامید، كه در آن شب فرشتگان و روح به فرمان پروردگارشان براى هر امرى نازل.»

3-رمضان بستر عفو عمومی 

یکی از نکات معرفتی و اسلامی که در این دعای ارزشمند به آن اشاره شده است، گستردگی و وسعت عفو الهی در این ماه است، خدای متعال به برکت ماه رمضان خیل کثیری از بندگان گنهکار را مورد عفو و بخشش خود قرار می دهد، حضرت این موضوع را این چنین متذکر شده است: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ اِذا كانَ لَكَ فى كُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ لَیالى شَهْرِنا هذا رِقابٌ یُعْتِقُها عَفْوُكَ، اَوْیَهَبُها صَفْحُكَ، فَاجْعَلْ رِقابَنا مِنْ تِلْكَ‏الرِّقابِ، وَاجْعَلْنا لِشَهْرِنا مِنْ خَیْرِ اَهْلٍ وَ اَصْحابٍ(الصحیفة السجادیة، نیایش 44) بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و چنانچه در هر شب از شب هاى این ماه مبارك برایت بندگانى است كه بخششت آنان را آزاد مى‏كند، یا گذشتت ایشان را مى‏بخشد، پس ما را از آن بندگان قرار ده، و ما را براى ماه رمضانمان از بهترین اهل و یاران محسوب كن.» 

بهترین و مهمترین دعای امام سجاد(علیه السلام)در ماه رمضان

مهمترین و خطرناکترین مانع جاده بهشت گناه و معصیت الهی است. از این رو امام سجاد(علیه السلام) به درگاه الهی این چنین دست به دعا بر می دارد: «وَ اَنْ نَتَقَرَّبَ اِلَیْكَ فیهِ مِنَ الْاَعْمالِ الزّاكِیَةِ بِما وَ اَنْ نَتَقَرَّبَ اِلَیْكَ فیهِ مِنَ الْاَعْمالِ الزّاكِیَةِ بِما؛ و ما را توفیق ده كه در آن به تو تقرب جوئیم در سایه اعمال شایسته‏اى كه ما را به آن از آلودگى معاصى پاك نمایى.»، در روایتی نیز نقل شده است که امام علی(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله) در خصوص بهترین اعمال در ماه رمضان سؤال کردند و پیامبر اکرم در جواب فرمودند: «فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛(الأمالی( للصدوق)، ص95) بهترین عمل در این ماه پارسایى و اجتناب از محرّمات خداست.» 

بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و چنانچه در هر شب از شب هاى این ماه مبارك برایت بندگانى است كه بخششت آنان را آزاد مى‏كند، یا گذشتت ایشان را مى‏بخشد، پس ما را از آن بندگان قرار ده، و ما را براى ماه رمضانمان از بهترین اهل و یاران محسوب كن

مهمترین عامل و عنصری که می تواند این مانع سخت را از سر راه ورود انسان به بهشت بردارد، تقوای الهی است. و خدا نیز روزه را به عنوان عاملی برای تقویت تقوا در اختیار انسان قرار داده است. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ؛[بقره،آیه 183 ] ای افرادی که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‌گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.»، به راستی اگر انسان نتواند در این ماه خدا تقوای الهی را کسب کند و  بر هوای نفس غلبه کند و از ارتکاب محارم و ناپاکی ها اجتناب کند، نه تنها در جاده بهشت قدم نگذاشته است؛ بلکه از زیبایی ها و مناظر چشم نواز آن نیز بی بهره خواهد بود. 

در پایان:

همچون امام سجاد(علیه السلام) دست دعا به درگاه الهی بر می داریم و از خدای متعال کسب معرفت و نگه داشتن حرمت این ماه را از خدای منان طلب می کنیم: «وَ اَلْهِمْنا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ وَ اِجْلالَ حُرْمَتِهِ؛ مِمّا حَظَرْتَ فیهِ، وَ اَعِنّا عَلى‏ صِیامِهِ بِكَفِّ الْجَوارِحِ عَنْ مَعاصیكَ؛ و معرفت برترى این ماه و بزرگداشت احترامش، و خوددارى از محرمات در آن را به ما الهام كن.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




عاقبت گناه وگناهکاران

عاقبت گناه و گناهکاران در کلام آیت الله بهجت

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرماید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: گناه یأس از رحمت خدا، بیشتر از گناهی است که شخص مرتکب شده است.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرماید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است: گناه یأس از رحمت خدا، بیشتر از گناهی است که شخص مرتکب شده است. اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی، و یا به جایی می‌رسد که از رحمت خدا ناامید می‌شویم؛ اگر چه برای هر گناهکاری روشن است که از رحمت خدا خارج شده است. رحمت واسعه الهی که:

اذا کان یوم القیامة، نشرالله (تبارک و تعالی)، رحمته، حتی یطمع ابلیس فی رحمته.

در روز قیامت خداوند (تبارک تعالی)، به حدی رحمتش را می‌گستراند که ابلیس در رحمت خدا طمع می‌کند.

به عمر سعد در برابر قتل سیدالشهداء (علیه السلام) و این که چنان شخصیت بزرگ و بزرگواری را که خویشاوند او هم بود، از بین ببرد، چه وعده‌هایی داده بودند! ولی او نه به شاهی رسید و نه رییس جمهور شد و نه به ملک ری رسید(438). به خدا پناه می‌بریم! انسان چه قدر و از چندین جهت باید حافظ خود باشد که عاقبتش به خیر باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




راههای نفوذ شیطان برای فریب انسان

مرحله سوم- از شر گناه کبیره بر حسب اختلاف انواع آنها

مسلما ” شیطان بسیار حریص و علاقمند می باشد به اینکه شخص مۆمن را مرتکب گناهان کبیره نماید به ویژه وقتی که شخص مۆمن، عالمی باشد که از او پیروی کنند، پس شیطان سخت می کوشد که او را مرتکب کبائر سازد، تا اینکه مردم از او متنفر شوند و از گرد او پراکنده گردند، و آنگاه گناهان و نافرمانیهایش را برای مردم فاش و اشاعه نماید. و سپس در میان آنان فردی را به عنوان نماینده ی خود تعیین و مأمور می کند تا گناهان و لغزشها را اشاعه و گسترش دهد، و به گمان خود این کار را برای دین و به خاطر تقرب جستن به خدا انجام می دهد، در حالی که او نماینده ی شیطان است و این را هم درک نمی کند: آنان که دوست دارند اعمال زشت در حق مۆمنان اشاعه یابند، در دنیا و آخرت دارای عذاب سختی خواهند بود و باید دانست که این عذاب شدید برای کسانی است که اگر اشاعه ی گناهان را دوست داشته باشند، پس عذاب آنان که مسئولیت اشاعه ی آنها را نه برای نصیحت مۆمنان بلکه به خاطر اطاعت از شیطان ، و به عنوان نماینده ی او بر عهده می گیرند باید چگونه باشد!!! و تردید نیست مسئولیت این گونه افراد صرفا ” برای دور ساختن مردم از فرد عالم و آگاه و استفاده ننمودن از رهنمودهی خیر خواهانه ی اوست .

امری است واضح کسانی که دوست دارند اعمال زشت و ناپسند در میان مۆمنان اشاعه یابد گناهشان هر چند هم بسیار بزرگ باشد باز نزد خدا پایین تر از گناه کسانی است که از طرف شیطان نمایندگی اشاعه ی اعمال زشت را در حق مۆمنان راستین دارند، زیرا آنان که دوست دارند فقط به خود ظلم کنند، اگر از اعمال خود پشیمان شوند و در آستانه ی خداوند توبه کنند و طلب آمرزش نمایند، قطعا” خداوند توبه ی ایشان را می پذیرد و گناهانشان را می بخشد.

اما اینان که از طرف شیطان نمایندگی دارند و مسئولیت اشاعه ی اعمال زشت و ناپسند را برعهده گرفته اند، به مۆمنان ظلم می کنند، چون افشای حیثیت و آبروی آنان را جستجو می نمایند و قصد رسوا ساختن ایشان را دارند، در حالیکه خداوند ناظر اعمال ایشان است و به هر نوع فریب و به هر گونه دسائس و توطئه های شیطان و شیطان صفتان آگاه می باشد.اگر چنانچه شیطان از این مرحله نیز ناتوان ماند و موفق نشد، به مرحله ی چهارم روی می آورد،

مرحله چهارم- از شر گناهان صغیره

آنها گناهانی هستند هرگاه تکرار شوند و جمع گردند شخص مرتکب به آنها را نابود می کنند چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرموده است:« ایاکم و محقرات الذنوب فإنما مثل محقرات الذنوب کمثل قوم نزلوا بطن واد، فجاء بعود، وجاءذا بعود حتی حملوا أنضجوا بهی خبزهم، و إن محقرات الذنوب متی یأخذ بها صاحبها تهلکه»:از گناهان صغیره بپرهیزید، چرا که چگونگی گناهان صغیره به مانند گروهی است که وارد دره ای می شوند و هر کدام مقداری هیزم بیاورد و این هیزم ها را می آورند تا آن‌ها را روی هم بگذارند و به وسیله ی آن‌ها نان و غذا بپزند، بی گمان گناهان صغیره(همین طور هستند) هرگاه شخص مرتکب آن‌ها شود(و آن‌ها را تکرار و روی هم جمع شوند)او را نابود خواهند کرد.

در نظر شیطان بدعت از فسق و نافرمانی خوش آیندتر است، به خاطر اینکه ضرر و زیان آن متوجه خود دین می شود، در حالی که زیان فسق و نافرمانی به خود انسان برمی گردد، و بدعت چیزی است مخالف با دعوت پیامبران، و فراخوانی است به سوی آنچه که منافی با احکام و دوستوراتی است که پیامبران آورده اند، و بالاخره بدعت و بدعت سازی دروازه ی کفر و شرک می باشد

مرحله ی پنجم- شیطان شخص را فریب می دهد به اینکه او را مشغول سازد به کارهای مباحی که نه ثوابی در بر دارند و نه عقابی

نتیجه ی آن‌ها از دست دادن ثوابی است که شخص با مشغول شدنش به آن‌ها از دست می دهدف پس اگر شخص مسلمان در این مرحله تسلیم شیطان نشد و گول او را نخورد و برای وقت خود ارزش قایل می شد و بر حفظ آن بسیار حریص بود، و در اجتناب از مشغول شدن به کارهای مباح بی فایده و در پرهیز از اتلاف وقت خیلی جدی بود، در این صورت شیطان به سراغ مرحله ی ششم می رود.

مرحله ی ششم- مشغول شدن به کار اضافی و غیر ضروری و کنار گذاردن کار بهتر از آن

به این صورت که شیطان شخص را وسوسه می کند به اینکه: او را به یک کار اضافی مشغول سازد و از انجام کار ضروری و بهتر از آن دور نماید تا او را از ثواب آن کار نیک و بهتر محروم کند.

به عبارت دیگر اگر دو عمل خیر وجود داشته باشد به گونه ای که یکی از آن دو، اضافی و غیر ضروری باشد و دیگری بهتر و ضروریتر، در این هنگام شیطان عمل اضافی را در نظر او زیبا و بهتر می سازد و او را تشویق و وادار به انجام دادنش می کند، تا اینکه او را از انجام عمل بهتر و ضروری تر بازدارد و از ثواب آن بی نصیب نماید و در واقع کم هستند افرادی که به این نیرنگ شیطان پی ببرند و آن را درک کنند زیرا وقتی شخص مسلمان در آن عمل، دلیل قوی و محرک واضحی را دید که او را به سوی طاعت و فرمانبرداری خدا فرا می خواند، بدون تردید از آن امر اطاعت می کند و به آن نزدیک می شود، چون بعید است که بگوید: این امر خیر از جانب شیطان است، چرا که او می داند شیطان دستور انجام امر خیر را نمی دهد در حالیکه این یک امر خیر می‌باشد پس در این صورت داعی مسلمان می گوید: حتما” این امر خیر از جانب خداست و او نیز ملزم به انجام دادنش می باشد، دیگر علم و آگاهیش به این نمی رسد که شیطان از هفتاد در از درهای خیر دستور می دهد تا اینکه به یک در شر برسد و خیر و ثوابی که انسان از این در شر از دست می دهد بیشتر و مهم تر و با برکت تر از آن هفتاد در می باشد و انسان درک چنین امری را نمی کند مگر به وسیله ی نوری که خداوند در قلب او بیندازد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




راههای نفوذ شیطان برای فریب انسان

راههای نفوذ شیطان برای فریب انسان


وسوسه ها و فریب های شیطان را نسبت به آدمیزادگان، می توان در شش مرحله خلاصه نمود و آن را بیان کرد .


در لغت، یکی از معانی وسوسه، تکرار کاری و استمرار بر آن می باشد.شیطان از آن روزی که در پیشگاه خداوند اعلام نمود که مصمم است جامعه ی بشریت را گمراه و منحرف نماید، سوگند یاد کرد اسلحه ی خود را زمین نگذارد و هیچ گاه در طول پیکار خود خسته و ناامید نگردد، این اعلان، خود دال بر ان است که اصلا” باطل متوقف نمی شود یلکه با سرعت در حال حرکت و توسعه می باشد بمانند سرعت آتشی که با خاشاک و چوب خشک افروخته شده باشد.

رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:«الشیطان جاثم علی قلب ابن آدم، فاذا ذکر الله تعالی خنس، و إذا غفل وسوس» : شیطان بر قلب آدمیزاد چسبیده است پس هرگاه ذکر و یاد خدا را بنماید دور می شود و اگر از یاد خدا غافل ماند او را وسوسه می کند.

بنابراین چون شیطان به طور مداوم در میان آدمیزادگان به ایجاد وسوسه می پردازد و به صورت مستمر فساد و گمراهی را منتشر می سازد ، لذا بر پیروان حق و حقیقت لازم است آنان نیز به طور مستمر به تبلیغ و نشر حق بپردازند و در توسعه و گسترش آن بی تفاوت و ساکت نمانند .

وسوسه ها و فریب های شیطان را نسبت به آدمیزادگان، می توان در شش مرحله خلاصه نمود و آن را بیان کرد، ابن قیم این شش مرحله را چنین ذکر کرده است:

مرحله ی اول – این مرحله عبارت است از شر کفر و شرک، و دشمنی با خدا و رسولش

اگر شیطان در این مرحله موفق شد و توانست به واسطه ی برطرف نمودن ناله های دردمند انسان و آرام گرفتنش از رنج آن بر او چیره شود، به اولین چیزی که از انسان می خواهد نائل شده است. پس به طور دائم او را دنبال می کند تا اینکه به آن هدف خود برسد، و وقتی که به آن نائل گردید، چنین انسانی را جزء سربازان و لشکریان خود می گرداند و در این صورت او یکی از جانشیان و مبلغان فعال  شیطان می شود برای فریب انسان .

کسانی که دوست دارند اعمال زشت و ناپسند در میان مۆمنان اشاعه یابد گناهشان هر چند هم بسیار بزرگ باشد باز نزد خدا پایین تر از گناه کسانی است که از طرف شیطان نمایندگی اشاعه ی اعمال زشت را در حق مۆمنان راستین دارند، زیرا آنان که دوست دارند فقط به خود ظلم کنند، اگر از اعمال خود پشیمان شوند و در آستانه ی خداوند توبه کنند و طلب آمرزش نمایند، قطعا” خداوند توبه ی ایشان را می پذیرد و گناهانشان را می بخشد

اما اگر شیطان مأیوس شد و نتوانست او را در این مرحله فریب دهد، و چنین انسانی جزء کسانی بود که خداوند او را در عالم خلقت و در شکم مادرش از رمزه ی مسلمانان راستین قرار داده بود، برای فریب او از مرحله دوم شر استفاده می کند.

مرحله دوم- از شر بدعت و بدعت سازی

در نظر شیطان بدعت از فسق و نافرمانی خوش آیندتر است، به خاطر اینکه ضرر و زیان آن متوجه خود دین می شود، در حالی که زیان فسق و نافرمانی به خود انسان برمی گردد، و بدعت چیزی است مخالف با دعوت پیامبران، و فراخوانی است به سوی آنچه که منافی با احکام و دوستوراتی است که پیامبران آورده اند، و بالاخره بدعت و بدعت سازی دروازه ی کفر و شرک می باشد.

اگر شیطان در این مرحله هم ناتوان ماند، و موفق به فریب انسان نگردید، به خاطر اینکه آن فرد از جمله کسانی بود که مورد موهبت فضل خدا قرار گرفته بود، بطوریکه سخت دشمن بدعت و بدعت سازانو مخالف با گمراهی و افراد گمراه بود، برای فریب او از مرحله ی سوم شر وارد عمل می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ق.ظ ]




وسواس را خودتان درمان كنيد

یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند. راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین […]

 

یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند.

راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین و آندورفین خون که هورمون‌های شادی‌آور، انرژی‌زا، رضایت‌آور، ترمیم‌کننده‌ی زخم‌ها و بیماری‌ها، تسکین‌دهنده‌ی دردها، آرامش‌بخش، بالابرنده‌ی اعتمادبه‌نفس و کاهنده‌ی اضطراب هستند را افزایش دهد:
– انجام مدیتیشن‌های روزانه و کار کردن با انرژی الهی و کار کردن بر روی درمان چاکراها
– انجام تنفس‌های عمیق شکمی یا یوگایی یا نوزادی دست‌کم 10بار در روز (با هر دم، شکم را باد می‌کنیم، در همین وضعیت تا می‌توانیم، نفس را نگه می‌داریم و با بازدم، شکم را تو می‌دهیم. از آن‌جا که همه‌جا پر از انرژی الهی است، ما با این‌کار، انرژی الهی را به درون می‌کشیم و انرژی‌های منفی خود را بیرون می‌ریزیم.)
– پیاده‌روی: دست‌کم روزی نیم‌ساعت پیاده‌روی تند
– در هوای باز و در طبیعت بودن: به‌طور حتم سعی ‌شود مدتی از روز را در معرض هوای آزاد و در طبیعت قرارگیریم.
– ورزش: انجام هرگونه ورزش به‌خصوص ورزش‌های مدیتیشن و یا یوگا دست‌کم 15 تا20دقیقه در روز
– رفتاردرمانی (تکنیک مواجهه یا غرقه‌سازی): سعی شود در طول روز، آن فکر وسواسی که بیش از همه آزارمان می‌دهد را آن‌قدر در ذهن‌مان مرور کنیم و شدت دهیم تا سطح اضطراب‌مان کاملاً بالا رود و یا اگر وسواس شست‌وشو داریم، لباسی را به‌عمد نجس ‌کنیم و بپوشیم تا حال‌مان بد شود، آن‌گاه به خود بگوییم: «دیدی طوری نشد؟» و فوراً یک مدیتیشن انجام ‌دهیم تا دوباره آرام بگیریم. پس از آن، به خود یک امتیاز بدهیم که «من توانستم.» وقتی تعداد این امتیازات در طول روز یا هفته زیاد شد، برای خود یک هدیه بخریم و جایی در معرض دید قراردهیم تا همیشه یادمان باشد که ما توانستیم و به همین شکل، ادامه دهیم.
– بالا بردن سطح اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس
– رفتاردرمانی (تکنیک حساسیت‌زدایی): هر بار که برای نمونه نیاز به شستن، آب‌کشیدن و یا حتی شمردن داشتیم، چند ثانیه صبر می‌کنیم و بعد آن کار را انجام می‌دهیم و به خود می‌گوییم: «3ثانیه توانستم آن را به تعویق بیندازم.» و در روزهای بعدی، سعی‌می‌کنیم این زمان را طولانی‌تر کنیم. بدین شکل پس از مدتی، کنترل امور را به‌دست خواهیم گرفت.
– استفاده از شیوه‌ی تداعی: در این شیوه، سعی می‌شود آن‌چه را که در ذهن داریم، عرضه کرده و احساسات و افکار خود را از دوران کودکی تاکنون نسبت به خانواده، محیط، والدین و… به‌خاطر آورده و بیان کنیم. بدین شکل، خاطرات تلخ بیماری که سبب پیدایش وسواس و… شده‌اند، بیرون ریخته و آشکار می‌گردند و سرانجام، از شر آن‌ها خلاص می‌شویم.
– انجام مراسم دینی و مذهبی: انجام عبادت‌ها و گفتن ذکر، در از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی، بسیار مؤثر است.
– درمان با خواب: چون وسواس بر اثر احساس ناامنی و اضطراب پدیدمی‌آید، خوابیدن می‌تواند عامل آرامش‌بخشی باشد و بسیاری از ناراحتی‌ها را تخفیف دهد.
– رفع تعارضات روانی که زاییده‌ی محرومیت‌ها، فقرها، بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌هاست.
– از خود فراروندگی: خود را به‌ کاری مفید، مثمرثمر و خیر، مشغول کردن
– رفع احساس حقارت: شاید به‌دلایل فردی یا خانوادگی، احساس حقارت می‌کنیم. با به‌یادآوری موفقیت‌ها، نعمت‌ها و خوشبختی‌های خود، باید بدانیم که هیچ‌کس، حقیر نیست زیرا روح خداوند در همه‌ی ما وجود دارد. شاید پول، ثروت، مقام و شأن، زیبایی و… نداشته‌ایم اما مطمئناً چیزی داشته‌ایم که هیچ‌کس دیگر نداشته است؛ پس به‌دنبال یافتن آن باشیم تا احساس حقارت در ما بشکند. ضمن این‌که اگر هم نیافتیم، مهم نیست زیرا ما از نظر معنوی، می‌توانیم از همه بهتر باشیم.
– تقویت بدن با استفاده از مصرف املاح و ویتامین‌ها – ایجاد وحدت در ابعاد وجودی: با انجام مدیتیشن، می‌توانیم تمام ابعاد وجودی خود (جسم، ذهن، فکر، احساس، روح و روان) را دوباره به وحدت برسانیم تا همه، یکپارچه و هماهنگ با هم در خدمت ما کار کنند.
– تغییر محیط زندگی: باید محیطی دور از اغتشاش، بگومگو و فشار برای فرد بیمار فراهم گردد؛ محیطی که در آن به او عشق، محبت و تأیید و احترام داده شود.
– تغییر آب‌وهوا و حتی تغییر فشار جو و شرایط اقلیمی نیز در ایجاد سلامتی، دخیل است.
– تغییر محیط کار و یا نوع کار و کاستن از فشار یا بار کار اضافی چه در منزل و چه در محیط کار
– ایجاد اشتغال و سرگرمی بدون ایجاد فشار و یا خستگی
– دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت‌های جمعی، مهمانی‌ها، کلاس‌ها، گردهمایی‌ها و…
– تنگ کردن وقت: انجام کار زیاد در زمان کم با برنامه‌ریزی ولی بدون فشار، برای مثال اگر قبلاً 45دقیقه حمام می‌کردیم، حال سعی‌‌کنیم در 40دقیقه حمام کنیم و کم‌کم این زمان را نیز کاهش دهیم. هر چه‌قدر کارهای‌مان را با سرعت بیش‌تری انجام دهیم،انرژی بیش‌تری دریافت خواهیم کرد.
– دیدن دیگران چگونه زندگی می‌کنند. (همه‌ی آنان اشتباه نمی‌کنند، پس من اشتباه می‌کنم)
– ضبط کردن، نوشتن افکار، دوباره شنیدن و یا خواندن آن‌ها، بی‌معنی بودن آن‌ها را بهتر آشکار می‌سازد.
– به‌یادآوری موفقیت‌ها، تردیدها را خارج می‌کند و وسواس را کاهش می‌دهد.
– تکنیک رفع عصبانیت

توصیه‌هایی برای پیشگیری از وسواس:
توجه به نکات زیر، در عدم به‌وجود آمدن وسواس، نقش مؤثری دارد:
– داشتن یک وضعیت آرام و شیوه‌ی تربیتی متعادل در تربیت فرزندان
– خودداری از اعمال فشار، خرده‌گیری، تحقیر و درخواست‌های نامتعارف به‌خصوص در امر نظم و ترتیب
– دوری کردن از افکار رؤیایی، کمال‌طلبی، اول‌شدن‌ها و بهترین‌شدن‌ها
– خودداری از تخیلات غیرواقعی و واهی، رفتارها و افکار اضطراب‌آور و تشویش‌برانگیز
– دوری‌ کردن از بیکاری
– دوری کردن از تنهایی و رفتن به درون جمع و معاشرت با افراد متعادل و سعی در تطابق خود با اندیشه‌ی‌ جمع
– پذیرش خود و دیگران (فرزندان، همسر، اعضای خانواده و…) و احترام‌گذاشتن به خود و دیگران به ‌یک اندازه
– حمایت‌کردن از خود و دیگران
– ایجاد تنوع در زندگی
– کسب اطلاعات و آمادگی در همه‌ی زمینه‌ها به‌خصوص در زمینه‌ی وسواس‌های خود
– جلوگیری از پیدایش ترس در خود، فرزندان و اعضای خانواده
– برطرف کردن احساس تقصیر و گناه‌، عناد به خود و خودتنبیهی
– جلوگیری از بروز خشم‌های افراطی
– خودداری از سرگرمی‌های بی‌مورد مانند شمردن اعداد و یا مرتب کردن یقه و… که بعدها عادت می‌شوند.
– کوچک و ناچیز شمردن نقص‌های خود و دیگران
– آموزش صحیح نظافت تا قبل از دوسالگی به کودک (بدون فشار)
– مراقبت از بهداشت جسمی، روحی‌ و روانی، ذهنی و فکری و احساسی خود و مراقبه‌ی دائم (در هر لحظه مراقب باشیم که افکارمان کجاست، چه احساسی در دل‌مان وجود دارد و رفتار و گفتارمان چه می‌گویند)
– حفظ استقلال و آزادی خود و رعایت حریم دیگران
– از بین‌بردن حساسیت‌ها و احساس رنجش‌ها در خود و بالا بردن قدرت تحمل از طریق مدیتیشن
– بخشیدن خود و دیگران
– دور نگه‌داشتن محیط خانه از ناسازگاری‌ها، درگیری‌ها و کشمکش‌ها
– از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی مانند کم‌رویی، حسادت، کینه‌توزی و…
– شخصیت‌دادن به ‌خود، فرزندان، همسر و… طوری‌که خود را انسانی مهم و لایق بینگاریم.
– کنترل وضعیت هورمون‌ها، کم‌خونی و کمبود ویتامین‌ها و املاح که خود می‌تواند در ایجاد اضطراب، افسردگی و یا وسواس دخیل باشد.

 

وسواس را خودتان درمان كنيد

یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند. راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین […]

 

یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند.

راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین و آندورفین خون که هورمون‌های شادی‌آور، انرژی‌زا، رضایت‌آور، ترمیم‌کننده‌ی زخم‌ها و بیماری‌ها، تسکین‌دهنده‌ی دردها، آرامش‌بخش، بالابرنده‌ی اعتمادبه‌نفس و کاهنده‌ی اضطراب هستند را افزایش دهد:
– انجام مدیتیشن‌های روزانه و کار کردن با انرژی الهی و کار کردن بر روی درمان چاکراها
– انجام تنفس‌های عمیق شکمی یا یوگایی یا نوزادی دست‌کم 10بار در روز (با هر دم، شکم را باد می‌کنیم، در همین وضعیت تا می‌توانیم، نفس را نگه می‌داریم و با بازدم، شکم را تو می‌دهیم. از آن‌جا که همه‌جا پر از انرژی الهی است، ما با این‌کار، انرژی الهی را به درون می‌کشیم و انرژی‌های منفی خود را بیرون می‌ریزیم.)
– پیاده‌روی: دست‌کم روزی نیم‌ساعت پیاده‌روی تند
– در هوای باز و در طبیعت بودن: به‌طور حتم سعی ‌شود مدتی از روز را در معرض هوای آزاد و در طبیعت قرارگیریم.
– ورزش: انجام هرگونه ورزش به‌خصوص ورزش‌های مدیتیشن و یا یوگا دست‌کم 15 تا20دقیقه در روز
– رفتاردرمانی (تکنیک مواجهه یا غرقه‌سازی): سعی شود در طول روز، آن فکر وسواسی که بیش از همه آزارمان می‌دهد را آن‌قدر در ذهن‌مان مرور کنیم و شدت دهیم تا سطح اضطراب‌مان کاملاً بالا رود و یا اگر وسواس شست‌وشو داریم، لباسی را به‌عمد نجس ‌کنیم و بپوشیم تا حال‌مان بد شود، آن‌گاه به خود بگوییم: «دیدی طوری نشد؟» و فوراً یک مدیتیشن انجام ‌دهیم تا دوباره آرام بگیریم. پس از آن، به خود یک امتیاز بدهیم که «من توانستم.» وقتی تعداد این امتیازات در طول روز یا هفته زیاد شد، برای خود یک هدیه بخریم و جایی در معرض دید قراردهیم تا همیشه یادمان باشد که ما توانستیم و به همین شکل، ادامه دهیم.
– بالا بردن سطح اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس
– رفتاردرمانی (تکنیک حساسیت‌زدایی): هر بار که برای نمونه نیاز به شستن، آب‌کشیدن و یا حتی شمردن داشتیم، چند ثانیه صبر می‌کنیم و بعد آن کار را انجام می‌دهیم و به خود می‌گوییم: «3ثانیه توانستم آن را به تعویق بیندازم.» و در روزهای بعدی، سعی‌می‌کنیم این زمان را طولانی‌تر کنیم. بدین شکل پس از مدتی، کنترل امور را به‌دست خواهیم گرفت.
– استفاده از شیوه‌ی تداعی: در این شیوه، سعی می‌شود آن‌چه را که در ذهن داریم، عرضه کرده و احساسات و افکار خود را از دوران کودکی تاکنون نسبت به خانواده، محیط، والدین و… به‌خاطر آورده و بیان کنیم. بدین شکل، خاطرات تلخ بیماری که سبب پیدایش وسواس و… شده‌اند، بیرون ریخته و آشکار می‌گردند و سرانجام، از شر آن‌ها خلاص می‌شویم.
– انجام مراسم دینی و مذهبی: انجام عبادت‌ها و گفتن ذکر، در از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی، بسیار مؤثر است.
– درمان با خواب: چون وسواس بر اثر احساس ناامنی و اضطراب پدیدمی‌آید، خوابیدن می‌تواند عامل آرامش‌بخشی باشد و بسیاری از ناراحتی‌ها را تخفیف دهد.
– رفع تعارضات روانی که زاییده‌ی محرومیت‌ها، فقرها، بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌هاست.
– از خود فراروندگی: خود را به‌ کاری مفید، مثمرثمر و خیر، مشغول کردن
– رفع احساس حقارت: شاید به‌دلایل فردی یا خانوادگی، احساس حقارت می‌کنیم. با به‌یادآوری موفقیت‌ها، نعمت‌ها و خوشبختی‌های خود، باید بدانیم که هیچ‌کس، حقیر نیست زیرا روح خداوند در همه‌ی ما وجود دارد. شاید پول، ثروت، مقام و شأن، زیبایی و… نداشته‌ایم اما مطمئناً چیزی داشته‌ایم که هیچ‌کس دیگر نداشته است؛ پس به‌دنبال یافتن آن باشیم تا احساس حقارت در ما بشکند. ضمن این‌که اگر هم نیافتیم، مهم نیست زیرا ما از نظر معنوی، می‌توانیم از همه بهتر باشیم.
– تقویت بدن با استفاده از مصرف املاح و ویتامین‌ها – ایجاد وحدت در ابعاد وجودی: با انجام مدیتیشن، می‌توانیم تمام ابعاد وجودی خود (جسم، ذهن، فکر، احساس، روح و روان) را دوباره به وحدت برسانیم تا همه، یکپارچه و هماهنگ با هم در خدمت ما کار کنند.
– تغییر محیط زندگی: باید محیطی دور از اغتشاش، بگومگو و فشار برای فرد بیمار فراهم گردد؛ محیطی که در آن به او عشق، محبت و تأیید و احترام داده شود.
– تغییر آب‌وهوا و حتی تغییر فشار جو و شرایط اقلیمی نیز در ایجاد سلامتی، دخیل است.
– تغییر محیط کار و یا نوع کار و کاستن از فشار یا بار کار اضافی چه در منزل و چه در محیط کار
– ایجاد اشتغال و سرگرمی بدون ایجاد فشار و یا خستگی
– دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت‌های جمعی، مهمانی‌ها، کلاس‌ها، گردهمایی‌ها و…
– تنگ کردن وقت: انجام کار زیاد در زمان کم با برنامه‌ریزی ولی بدون فشار، برای مثال اگر قبلاً 45دقیقه حمام می‌کردیم، حال سعی‌‌کنیم در 40دقیقه حمام کنیم و کم‌کم این زمان را نیز کاهش دهیم. هر چه‌قدر کارهای‌مان را با سرعت بیش‌تری انجام دهیم،انرژی بیش‌تری دریافت خواهیم کرد.
– دیدن دیگران چگونه زندگی می‌کنند. (همه‌ی آنان اشتباه نمی‌کنند، پس من اشتباه می‌کنم)
– ضبط کردن، نوشتن افکار، دوباره شنیدن و یا خواندن آن‌ها، بی‌معنی بودن آن‌ها را بهتر آشکار می‌سازد.
– به‌یادآوری موفقیت‌ها، تردیدها را خارج می‌کند و وسواس را کاهش می‌دهد.
– تکنیک رفع عصبانیت

توصیه‌هایی برای پیشگیری از وسواس:
توجه به نکات زیر، در عدم به‌وجود آمدن وسواس، نقش مؤثری دارد:
– داشتن یک وضعیت آرام و شیوه‌ی تربیتی متعادل در تربیت فرزندان
– خودداری از اعمال فشار، خرده‌گیری، تحقیر و درخواست‌های نامتعارف به‌خصوص در امر نظم و ترتیب
– دوری کردن از افکار رؤیایی، کمال‌طلبی، اول‌شدن‌ها و بهترین‌شدن‌ها
– خودداری از تخیلات غیرواقعی و واهی، رفتارها و افکار اضطراب‌آور و تشویش‌برانگیز
– دوری‌ کردن از بیکاری
– دوری کردن از تنهایی و رفتن به درون جمع و معاشرت با افراد متعادل و سعی در تطابق خود با اندیشه‌ی‌ جمع
– پذیرش خود و دیگران (فرزندان، همسر، اعضای خانواده و…) و احترام‌گذاشتن به خود و دیگران به ‌یک اندازه
– حمایت‌کردن از خود و دیگران
– ایجاد تنوع در زندگی
– کسب اطلاعات و آمادگی در همه‌ی زمینه‌ها به‌خصوص در زمینه‌ی وسواس‌های خود
– جلوگیری از پیدایش ترس در خود، فرزندان و اعضای خانواده
– برطرف کردن احساس تقصیر و گناه‌، عناد به خود و خودتنبیهی
– جلوگیری از بروز خشم‌های افراطی
– خودداری از سرگرمی‌های بی‌مورد مانند شمردن اعداد و یا مرتب کردن یقه و… که بعدها عادت می‌شوند.
– کوچک و ناچیز شمردن نقص‌های خود و دیگران
– آموزش صحیح نظافت تا قبل از دوسالگی به کودک (بدون فشار)
– مراقبت از بهداشت جسمی، روحی‌ و روانی، ذهنی و فکری و احساسی خود و مراقبه‌ی دائم (در هر لحظه مراقب باشیم که افکارمان کجاست، چه احساسی در دل‌مان وجود دارد و رفتار و گفتارمان چه می‌گویند)
– حفظ استقلال و آزادی خود و رعایت حریم دیگران
– از بین‌بردن حساسیت‌ها و احساس رنجش‌ها در خود و بالا بردن قدرت تحمل از طریق مدیتیشن
– بخشیدن خود و دیگران
– دور نگه‌داشتن محیط خانه از ناسازگاری‌ها، درگیری‌ها و کشمکش‌ها
– از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی مانند کم‌رویی، حسادت، کینه‌توزی و…
– شخصیت‌دادن به ‌خود، فرزندان، همسر و… طوری‌که خود را انسانی مهم و لایق بینگاریم.
– کنترل وضعیت هورمون‌ها، کم‌خونی و کمبود ویتامین‌ها و املاح که خود می‌تواند در ایجاد اضطراب، افسردگی و یا وسواس دخیل باشد.

 وسواس را خودتان درمان كنيد
یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند. راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین […]

یماری وسواس را می توان از طریق خوددرمانی نیز مغلوب کرد. در اینجا، قصد داریم با ارائه‌ی انواع راه‌های خوددرمانی، عزیزانی که از این بیماری رنج می‌برند را یاری رسانیم تا بتوانند از مشکل وسواس رهایی یابند.
راه‌کارهای خوددرمانی ارائه‌شده در زیر، اگر به‌صورت صحیح انجام شود، می‌تواند هورمون‌ها را تغییر داده و میزان سروتونین و آندورفین خون که هورمون‌های شادی‌آور، انرژی‌زا، رضایت‌آور، ترمیم‌کننده‌ی زخم‌ها و بیماری‌ها، تسکین‌دهنده‌ی دردها، آرامش‌بخش، بالابرنده‌ی اعتمادبه‌نفس و کاهنده‌ی اضطراب هستند را افزایش دهد:
– انجام مدیتیشن‌های روزانه و کار کردن با انرژی الهی و کار کردن بر روی درمان چاکراها
– انجام تنفس‌های عمیق شکمی یا یوگایی یا نوزادی دست‌کم 10بار در روز (با هر دم، شکم را باد می‌کنیم، در همین وضعیت تا می‌توانیم، نفس را نگه می‌داریم و با بازدم، شکم را تو می‌دهیم. از آن‌جا که همه‌جا پر از انرژی الهی است، ما با این‌کار، انرژی الهی را به درون می‌کشیم و انرژی‌های منفی خود را بیرون می‌ریزیم.)
– پیاده‌روی: دست‌کم روزی نیم‌ساعت پیاده‌روی تند
– در هوای باز و در طبیعت بودن: به‌طور حتم سعی ‌شود مدتی از روز را در معرض هوای آزاد و در طبیعت قرارگیریم.
– ورزش: انجام هرگونه ورزش به‌خصوص ورزش‌های مدیتیشن و یا یوگا دست‌کم 15 تا20دقیقه در روز
– رفتاردرمانی (تکنیک مواجهه یا غرقه‌سازی): سعی شود در طول روز، آن فکر وسواسی که بیش از همه آزارمان می‌دهد را آن‌قدر در ذهن‌مان مرور کنیم و شدت دهیم تا سطح اضطراب‌مان کاملاً بالا رود و یا اگر وسواس شست‌وشو داریم، لباسی را به‌عمد نجس ‌کنیم و بپوشیم تا حال‌مان بد شود، آن‌گاه به خود بگوییم: «دیدی طوری نشد؟» و فوراً یک مدیتیشن انجام ‌دهیم تا دوباره آرام بگیریم. پس از آن، به خود یک امتیاز بدهیم که «من توانستم.» وقتی تعداد این امتیازات در طول روز یا هفته زیاد شد، برای خود یک هدیه بخریم و جایی در معرض دید قراردهیم تا همیشه یادمان باشد که ما توانستیم و به همین شکل، ادامه دهیم.
– بالا بردن سطح اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس
– رفتاردرمانی (تکنیک حساسیت‌زدایی): هر بار که برای نمونه نیاز به شستن، آب‌کشیدن و یا حتی شمردن داشتیم، چند ثانیه صبر می‌کنیم و بعد آن کار را انجام می‌دهیم و به خود می‌گوییم: «3ثانیه توانستم آن را به تعویق بیندازم.» و در روزهای بعدی، سعی‌می‌کنیم این زمان را طولانی‌تر کنیم. بدین شکل پس از مدتی، کنترل امور را به‌دست خواهیم گرفت.
– استفاده از شیوه‌ی تداعی: در این شیوه، سعی می‌شود آن‌چه را که در ذهن داریم، عرضه کرده و احساسات و افکار خود را از دوران کودکی تاکنون نسبت به خانواده، محیط، والدین و… به‌خاطر آورده و بیان کنیم. بدین شکل، خاطرات تلخ بیماری که سبب پیدایش وسواس و… شده‌اند، بیرون ریخته و آشکار می‌گردند و سرانجام، از شر آن‌ها خلاص می‌شویم.
– انجام مراسم دینی و مذهبی: انجام عبادت‌ها و گفتن ذکر، در از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی، بسیار مؤثر است.
– درمان با خواب: چون وسواس بر اثر احساس ناامنی و اضطراب پدیدمی‌آید، خوابیدن می‌تواند عامل آرامش‌بخشی باشد و بسیاری از ناراحتی‌ها را تخفیف دهد.
– رفع تعارضات روانی که زاییده‌ی محرومیت‌ها، فقرها، بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌هاست.
– از خود فراروندگی: خود را به‌ کاری مفید، مثمرثمر و خیر، مشغول کردن
– رفع احساس حقارت: شاید به‌دلایل فردی یا خانوادگی، احساس حقارت می‌کنیم. با به‌یادآوری موفقیت‌ها، نعمت‌ها و خوشبختی‌های خود، باید بدانیم که هیچ‌کس، حقیر نیست زیرا روح خداوند در همه‌ی ما وجود دارد. شاید پول، ثروت، مقام و شأن، زیبایی و… نداشته‌ایم اما مطمئناً چیزی داشته‌ایم که هیچ‌کس دیگر نداشته است؛ پس به‌دنبال یافتن آن باشیم تا احساس حقارت در ما بشکند. ضمن این‌که اگر هم نیافتیم، مهم نیست زیرا ما از نظر معنوی، می‌توانیم از همه بهتر باشیم.
– تقویت بدن با استفاده از مصرف املاح و ویتامین‌ها – ایجاد وحدت در ابعاد وجودی: با انجام مدیتیشن، می‌توانیم تمام ابعاد وجودی خود (جسم، ذهن، فکر، احساس، روح و روان) را دوباره به وحدت برسانیم تا همه، یکپارچه و هماهنگ با هم در خدمت ما کار کنند.
– تغییر محیط زندگی: باید محیطی دور از اغتشاش، بگومگو و فشار برای فرد بیمار فراهم گردد؛ محیطی که در آن به او عشق، محبت و تأیید و احترام داده شود.
– تغییر آب‌وهوا و حتی تغییر فشار جو و شرایط اقلیمی نیز در ایجاد سلامتی، دخیل است.
– تغییر محیط کار و یا نوع کار و کاستن از فشار یا بار کار اضافی چه در منزل و چه در محیط کار
– ایجاد اشتغال و سرگرمی بدون ایجاد فشار و یا خستگی
– دوری از تنهایی و بودن با جمع مانند حضور در مسافرت‌های جمعی، مهمانی‌ها، کلاس‌ها، گردهمایی‌ها و…
– تنگ کردن وقت: انجام کار زیاد در زمان کم با برنامه‌ریزی ولی بدون فشار، برای مثال اگر قبلاً 45دقیقه حمام می‌کردیم، حال سعی‌‌کنیم در 40دقیقه حمام کنیم و کم‌کم این زمان را نیز کاهش دهیم. هر چه‌قدر کارهای‌مان را با سرعت بیش‌تری انجام دهیم،انرژی بیش‌تری دریافت خواهیم کرد.
– دیدن دیگران چگونه زندگی می‌کنند. (همه‌ی آنان اشتباه نمی‌کنند، پس من اشتباه می‌کنم)
– ضبط کردن، نوشتن افکار، دوباره شنیدن و یا خواندن آن‌ها، بی‌معنی بودن آن‌ها را بهتر آشکار می‌سازد.
– به‌یادآوری موفقیت‌ها، تردیدها را خارج می‌کند و وسواس را کاهش می‌دهد.
– تکنیک رفع عصبانیت
توصیه‌هایی برای پیشگیری از وسواس:
توجه به نکات زیر، در عدم به‌وجود آمدن وسواس، نقش مؤثری دارد:
– داشتن یک وضعیت آرام و شیوه‌ی تربیتی متعادل در تربیت فرزندان
– خودداری از اعمال فشار، خرده‌گیری، تحقیر و درخواست‌های نامتعارف به‌خصوص در امر نظم و ترتیب
– دوری کردن از افکار رؤیایی، کمال‌طلبی، اول‌شدن‌ها و بهترین‌شدن‌ها
– خودداری از تخیلات غیرواقعی و واهی، رفتارها و افکار اضطراب‌آور و تشویش‌برانگیز
– دوری‌ کردن از بیکاری
– دوری کردن از تنهایی و رفتن به درون جمع و معاشرت با افراد متعادل و سعی در تطابق خود با اندیشه‌ی‌ جمع
– پذیرش خود و دیگران (فرزندان، همسر، اعضای خانواده و…) و احترام‌گذاشتن به خود و دیگران به ‌یک اندازه
– حمایت‌کردن از خود و دیگران
– ایجاد تنوع در زندگی
– کسب اطلاعات و آمادگی در همه‌ی زمینه‌ها به‌خصوص در زمینه‌ی وسواس‌های خود
– جلوگیری از پیدایش ترس در خود، فرزندان و اعضای خانواده
– برطرف کردن احساس تقصیر و گناه‌، عناد به خود و خودتنبیهی
– جلوگیری از بروز خشم‌های افراطی
– خودداری از سرگرمی‌های بی‌مورد مانند شمردن اعداد و یا مرتب کردن یقه و… که بعدها عادت می‌شوند.
– کوچک و ناچیز شمردن نقص‌های خود و دیگران
– آموزش صحیح نظافت تا قبل از دوسالگی به کودک (بدون فشار)
– مراقبت از بهداشت جسمی، روحی‌ و روانی، ذهنی و فکری و احساسی خود و مراقبه‌ی دائم (در هر لحظه مراقب باشیم که افکارمان کجاست، چه احساسی در دل‌مان وجود دارد و رفتار و گفتارمان چه می‌گویند)
– حفظ استقلال و آزادی خود و رعایت حریم دیگران
– از بین‌بردن حساسیت‌ها و احساس رنجش‌ها در خود و بالا بردن قدرت تحمل از طریق مدیتیشن
– بخشیدن خود و دیگران
– دور نگه‌داشتن محیط خانه از ناسازگاری‌ها، درگیری‌ها و کشمکش‌ها
– از بین بردن غیرارگانیک‌های منفی مانند کم‌رویی، حسادت، کینه‌توزی و…
– شخصیت‌دادن به ‌خود، فرزندان، همسر و… طوری‌که خود را انسانی مهم و لایق بینگاریم.
– کنترل وضعیت هورمون‌ها، کم‌خونی و کمبود ویتامین‌ها و املاح که خود می‌تواند در ایجاد اضطراب، افسردگی و یا وسواس دخیل باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-03-16] [ 09:45:00 ق.ظ ]