کرامت ومقام خلیفه اللهی |
... |
كرامت و مقام خليفة اللهي
آنچه براي پويندة طريق كمال پس از قرب حق تعالي و فناء في الله حاصل ميشود، مقام بقاء بالله و خليفة اللهي در سراي مُلك است؛ مقامي كه از فعلیت یافتن کرامت بالقوه در نهاد انسان حکایت دارد و تحقق همان هدفی است که در جريان خلقت آدمی، بیان گرديد: «و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة؛30 [به ياد بياور] هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد.» و چون ملائكه به وجود چنين خلقتي شكايت نمودند كه بر روي زمين فساد و خونريزي ميكند، جواب پروردگار اين بود كه «اني اعلم ما لا تعلمون؛ من حقايقي را ميدانم كه شما نميدانيد.» آن گاه علم به اسما را كه به تعبيري علم به اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات است31 و فرشتگان از درك آن عاجز و ناتواناند، به آدم(ع) و در واقع به مقام انسانيت اعطا فرمود و اين خود دليل ديگري است بر كرامت وجودي و فضيلت انسان بر ملائكه الهي. به فرموده حضرت استاد جواد آملي: «خلافت، مربوط به مقام انسانيت است، نه مربوط به شخص يا صنف خاص؛ يعني آدم(س) بشخصه خليفة الله نبود، بلكه مقام انسانيت است كه خليفة الله است؛ لذا انبيا و اولياي الهي خصوصاً عترت طاهره(ع) مقام كامل خليفة اللهي را واجدند.»32
گفتني است كه به اعتقاد نگارنده، مقام خلافت الهي در واقع مقام امامت و حكومت بر مردم و هدايتگري آنان است؛ چنان كه قرآن كريم راجع به حضرت داود(ع) فرمود: «يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق؛33 اي داود! ما تو را خليفه و جانشين [خود] در زمين قرار داديم؛ پس در ميان مردم به حق داوري و حكومت كن!»
همان امامتي كه پروردگار كريم به ابراهيم خليل(ع) پس از موفقيت در امتحانات الهي به او عنايت فرمود و در حقيقت، مقام والاي امامت را آخرين سير تكاملي ابراهيم(ع) و حتي برتر از نبوت و رسالت او قرار داد: «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين؛34 [به خاطر آور] هنگامي كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمان من [نيز اماماني قرار بده!] خداوند فرمود: پيمان من (مقام امامت) به ستمكاران نميرسد [و تنها به فرزندان شايستهات ميرسد].»
كرامت و پذيرش امانت الهي
كسي ميتواند بر اريكه خليفة اللهي تكيه زند كه تاج ولايت مطلقه الهي را بر سر گذاشته باشد و بار سنگين اين امانت ربوبي و مسئولیت عظیم را بر دوش كشيده باشد؛ امانتي كه به بيان قرآن بر آسمانها و زمين و كوهها ارائه گرديد و همگي از پذيرش آن سر باز زدند و تنها انسان ظلوم و جهول عهدهدار آن شد و در لسان روايات معصومين(ع) اين امانت، به ولايت تفسير گرديد35: «انا عرضنا الامانة علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها فحملها الانسان فكان ظلوماً جهولا؛36 ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم. پس آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسيدند؛ اما انسان آن را بر دوش كشيد كه او بسيار ظالم و جاهل بود.»
حضرت امام خميني(س) در كتاب شريف «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» پس از بيان اينكه هر موجودي به مقدار سعة وجودي و قابليت و استعدادش، ولايت و خلافت باطني را پذيرفته است، تنها انسان را با حقيقت اطلاقياش، امانتدار «ظل الله مطلق» که همان ولايت مطلق الهی است، معرفي ميكند و چنين ميفرمايد:
«شايد مراد از امانت عرضه شده بر زمين و آسمانها و كوهها - كه از پذيرفتن آن سر باز زدند و انسان ظلوم و جهول، بار پذيرش آن را بر دوش كشيد - همين مقام اطلاقي باشد. [چرا كه] آسمانها و زمين و همة آنچه در آنهاست، [موجوداتي] محدود و مقيدند، حتي ارواح كلّيّه، و مقيد از پذيرش حقيقت اطلاقي امتناع ميورزد. و «امانت» ساية خداوند مطلق است و ساية مطلق نيز مطلق ميباشد. [فلذا] تمام [موجودات] متعين از پذيرفتن آن سر باز ميزنند؛ اما انسان [داشتن] مقام «ظلوميت» كه عبارت از گذشتن از جميع حدود و تخطي از تمامي تعينات است و همان «لامقامي» مشار اليه در سخن پروردگار است كه فرمود: «اي اهل يثرب! ديگر شما را جاي ماندن نيست.» و نيز با [دارا بودن] مقام «جهوليت» كه عبارت است از فناي از فنا، قابليت حمل و پذيرش آن [امانت] را داشت؛ پس هنگامي كه به مقام قاب قوسين رسيد، امانت را - به حقيقت اطلاقياش - به حقيقت پذيرفت. پس [اينك در عظمت] فرمودة حق «او ادني» تفكر كن و چراغ را خاموش نماي كه صبح سر زده است.»37
بدين ترتيب، پذيرش امانت يعني ولايت مطلق و سپس عهده دار شدن مقام خلافت الهي، خود حكايت ديگري است از كرامت بالقوه در وجود انسان كه ميتواند تحت تربيت ربوبي هادیان طریق (انبیا و اولیای الهی)38 در مسير تكامل و عروج به مدارج كمال و جمال مطلق، آن را به فعليت برساند.
عوامل كرامت اکتسابی
ره توشه مسير كرامت و عامل نيل به آن، تقواست؛ چنان كه قرآن فرمود: «تزوّدوا فان خير الزاد التقوي»39 و به عبارت ديگر، تقوا يگانه معيار كرامت انسان است و در غير محور تقوا، كرامتي وجود ندارد و هر كه تقوايش قويتر باشد، به همان ميزان از گنجينه كرامت الهي بيشتر بهرهمند ميباشد: «ان اكرمكم عند الله اتقيكم؛40 كريمترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست.»41 و تقوا به فرمودة حضرت امام(س): «از «وقايه» به معني نگاهداري است و در عرف و لسان اخبار، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهي حق و متابعت رضاي او. و كثيراً استعمال شود در حفظ بليغ و نگاهداري كامل نفس از وقوع در محظورات به ترك متشابهات.» 42
با عنایت به اين تعريف و با توجه به آیات قرآن، اساس تقوا را سه چيز تشكيل ميدهد كه ميتوان آنها را همچون تقوا از عوامل كرامت به شمار آورد:
1. ايمان
يكي از پايهها و اركان تشكيل دهندة تقوا و بالتبع يكي از عوامل كرامت انسان، ايمان است؛ همچنان كه قرآن كريم پس از آنكه تنها متقين را شايسته هدايت الهي ميشمارد، در وصف آنها بر صفت ايمان تأكيد ميورزد: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين الذين يؤمنون بالغيب… و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالاخرة هم يوقنون؛43 آن كتابي [با عظمت] است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت براي اهل تقواست؛ همان كساني كه به غيب ايمان ميآورند… و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو [بر پيامبران پيشين] نازل گرديده، ايمان ميآورند و به رستاخيز يقين دارند.»
همچنين قرآن مجيد در بيان داستان حبيب نجار كه در شهر انطاكيه به دو فرستادة حضرت مسيح(ع) ايمان آورده و مردم را به پيروي از اين حواريان عيسي(ع) فرا خوانده و بدين سبب توسط مردم كفر پيشه به شهادت رسيده بود،44 عامل برخورداري او را در بهشت از كرامت الهي، ايمان به پروردگار ذكر مينمايد: «و جاء من اقصا المدينة رجل يسعي قال يا قوم اتبعوا المرسلين… اني آمنت بربكم فاسمعون قيل ادخل الجنة قال يا ليت قومي يعلمون بما غفر لي ربي و جعلني من المكرمين؛45 و مردي از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد، گفت: اي قوم من! از فرستادگان پيروي كنيد! … من به پروردگارتان ايمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش فرا دهيد. [سرانجام او را شهيد كردند و] به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اي كاش قوم من ميدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از اهل كرامت قرار داده است!»
از امام باقر(ع) در ذيل آيه 70 سوره اسراء نقل شده كه فرمود: «ان الله لا يكرم روح كافر و لكن يكرم ارواح المؤمنين و انما كرامة النفس و الدم بالروح؛46 همانا خداوند روح كافر را گرامي نميدارد، ولي ارواح مؤمنان را گرامي ميدارد و كرامت نفس و خون فقط به روح است.»
همان طور كه پيشتر بيان شد، منشأ كرامت انسان، نفخه روح الهي در كالبد اوست؛ اما با عنايت به اين روايت، معلوم ميشود كسي ميتواند كرامت بالقوه و وديعة نهان در وجودش را به فعليت برساند كه از نور ايمان بهرهمند باشد. و اين چنين است كه نفس و خون او نيز از كرامت برخوردار ميگردد.
امام خميني(س) راجع به اهميت ايمان و چگونگي تحصيل آن فرمودهاند: «بايد انسان در صدد تحصيل ايمان برآيد كه اگر خداي نخواسته از اين عالم - كه دار تغيّر و تبدّل است و هريك از ملكات و اوصاف و احوال قلبي را ميتوان در آن تغيير داد - بيرون رويم و از ايمان دست ما تهي باشد، خسارتهاي فوق العاده به ما وارد خواهد آمد و در خسران بزرگ واقع خواهيم شد و ندامتهاي بيپايان نصيب ما خواهد گرديد.
… پس انسان بايد در همين عالم، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتي هست، تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند. و اين در اوّلِ سلوك انساني صورت نگيرد، مگر آنكه أوّلا، نيّت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكّر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود؛ چه كه اگر اخلاص در كار نباشد، ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدم خودخواهي و خودبيني است - هيچ معرفتي حاصل نشود؛ بلكه خود علم التوحيد بي اخلاص، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور ميكند و از ساحت قرب الهي تبعيد مينمايد.»47
2. عمل صالح
از ديگر اركان تقوا و عوامل نيل به كرامت، عمل صالح به ويژه عبادت پروردگار عالميان است؛ چنان كه قرآن كريم كسي را كه جامع صفت ايمان و عمل صالح است، به عنوان شخص متقي معرفي ميكند و مجموعهاي از اعمال صالح را به همراه متعلقات ايمان چنين بر ميشمارد: « ليس البرّ ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البرّ من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتمي و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزكوة و الموفون بعهدهم اذ عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون؛48 نيكي [و نيكوكار] كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب [آسماني] و پيامبران، ايمان آورده است و مال را با همه علاقهاي كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق ميكند و نماز را بر پا ميدارد و زكات را ميپردازد و [همچنين] كساني كه به عهد خود - به هنگامي كه عهد بستند - وفا ميكنند و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج ميدهند؛ اينها كساني هستند كه راست ميگويند و اينها متقي هستند.»
و در خصوص عبادت و پرستش خداوند ميفرمايد: «يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون؛49 اي مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ همان كه شما و كساني را كه پيش از شما بودند، آفريد تا با تقوا شويد.»
امام خميني(س) نيز دربارة تأثير اعمال صالح به همراه ايمان و عقيده راستين در عوالم برزخ و دوزخ چنين ميفرمايد: «انسان در عوالم ديگر از عذاب و عقاب جز آنچه خود در اين عالم تهيه كرده، نخواهد ديد و هر چه در اين عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقايد صحيحه داشته، در آن عالم صورت آن را به عيان ببيند با كرامتهاي ديگري كه حق به تفضل خويش به او عنايت فرمايد.»50
3. معرفت
اگر تقوا ره توشه مسير كرامت و خمير ماية تكامل آدمي است، تحصيل آن بدون علم و معرفت ممكن نميباشد؛ چرا كه بدون شناخت، انسان هرگز مصون از خطا و لغزش در تشخيص مصاديق تقوا و نوع عمل نخواهد بود.
حضرت امام(س) معرفت را به همراه عبادت كه در واقع، از عوامل كرامت هستند، باب رحمتي معرفي ميكند كه پروردگار توسط فرشتگان و پيامبران به روي بندگان خود گشوده است. ايشان ميفرمايند: «چون دست بندگان از ثنا و عبادت ذات مقدس كوتاه بود و بدون معرفت و عبوديت حق، هيچ يك از بندگان به مقامات كماليه و مدارج اخرويه نرسند - چنانچه در محل خود پيش علماي آخرت مبرهن است، و عامه از آن غفلت دارند و مدارج اخرويه را جزاف يا شبه جزاف دانند، تعالي الله عن ذلك علوا كبيرا - حق تعالي به لطف شامل و رحمت واسعة خود بابي از رحمت و دري از عنايت به روي آنها باز كرد، به تعليمات غيبيه و وحي و الهام به توسط ملائكه و انبيا - و آن باب عبادت و معرفت است - طرق عبادت خود را بر بندگان آموخت و راهي از معارف بر آنها گشود تا رفع نقصان خويش حتي الامكان بنمايند و تحصيل كمال ممكن بكنند و از پرتو نور بندگي هدايت شوند به عالم كرامت حق و به روح و ريحان و جنت نعيم، بلكه به رضوان الله اكبر رسند.»51
البته ناگفته نماند كه بين علم و تقوا رابطه متقابل وجود دارد؛ همچنان كه قرآن مجيد تقوا را با علم و معرفت همراه ساخته و فرموده است: «اتّقوا الله و يعلمكم الله؛52 تقواي الهي پيشه كنيد و خداوند به شما تعليم ميدهد.» و نفرموده: «ان تتقوا الله يعلمكم الله» تا فقط علم را متوقف بر تقوا كرده باشد.
و نيز فرموده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقو الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون؛53 اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي خدايي پيشه كنيد! و هر كس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند از آنچه انجام ميدهيد، با خبر است.»
«كمتر آيهاي سراغ داريم كه در يك جمله كوتاه دو بار، دعوت به تقوا شده باشد و اين دو بار به عنوان دو حدّ و مرز، يك امر متوسط را در بر ميگيرند… اين دو بار دعوت به تقوا براي آن است كه هم در مراقبت با تقوا باشد و هم در محاسبت. اينكه فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» يعني هر كس نظر كند ببيند براي فردا، چه چيز فراهم كرده است؟ … از اين جهت كه قيامت هم يقيني الوقوع است و هم قريب الوقوع، از آن به غد (فردا) تعبير شده است. فرمود: «و لتنظر نفس ما قدّمت لغد» نظر كردن، بدون معرفت نفس و بدون شناخت سلامت و مرض نفس و بدون شناخت درمان نفس ميسر نيست.54»55
بنابراين، همانطور كه معرفت اساس تقوا و يكي از اركان آن است و بدون شناخت، تقوا حاصل نميگردد، تقوا نيز زمينهساز علم و معرفت ربوبي ميباشد؛ چرا كه «تقوا صفاي نفس دهد و آن را به مقام غيب مقدّس مرتبط كند، پس تعليم الهي و القاي رحماني واقع گردد؛ زيرا كه در مبادي عاليه، بخل محال است و آنها واجب الفياضيه هستند؛ چنانچه واجب الوجود بالذات، واجب از جميع حيثيات است.»56
موانع كرامت
هر آنچه با حقيقت تقوا ناسازگار است و با اركان آن يعني ايمان، عمل صالح و معرفت در تضاد ميباشد، مانع دستيابي به مقام كرامت انساني است. از اين رو، برخي از موانع كرامت را ميتوان چنين بر شمرد:
1. شرك
شرك خاموشكنندة فروغ ايمان است و هيچ عمل صالحي با وجود آن مايه نجات آدمي و موجب حركت در مسير كرامت نميباشد و تنها لغزشي است كه به صراحت قرآن هرگز مورد غفران الهي قرار نميگيرد: «ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء؛57 خداوند [هرگز] شرك را نميبخشد و پايينتر از آن را براي هر كس بخواهد [و شايسته بداند] ميبخشد.»
چرا كه شرك دور شدن از شاهراه توحيد و سقوط به قعر درّه ضلالت و گمراهي است و به فرمودة قرآن كريم: «و من يشرك بالله فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوي به الريح في مكان سحيق؛58 و هر كس به خدا شرك بورزد، گويي از آسمان سقوط كرده و پرنده [شکاری بین آسمان و زمین] او را ميربايد و يا تند باد او را به جاي دوردستي پرتاب ميكند.» و به راستي كه شرك ظلم بزرگي است: «ان الشرك لظلم عظيم».59
البته گفتهاند كه قابل بخشايش نبودن شرك در مورد كساني است كه با اين حال از دنيا بروند و توفيق توبه پيدا نكنند.60 در هر صورت، هر كس كه طالب لقاي ربّ و مقام قرب الهي است، با وجود شرك نميتواند بدين جايگاه نايل گردد: «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا؛61 پس هر كس كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كاري شايسته انجام دهد و هيچكس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.»
2. نفاق
نفاق و دورويي نيز از جمله موانع راه وصول به كرامت است كه قرآن كريم اين وصف را موجب دوري از هدايت الهي و سبب گرفتاري در عذاب اليم معرفي مينمايد: «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفر لهم و لا ليهديهم سبيلا بشّر المنافقين بان لهم عذابا اليما؛62 كساني كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند و ديگر بار كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشيد و آنها را به راه [راست] هدايت نخواهد كرد. به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست.»
و به فرمودة امام خميني(س): «نفاق و دورويي، علاوه بر آنكه خود صفتي است بسيار قبيح و زشت كه انسان شرافتمند هيچگاه متصف به آن نيست و داراي اين صفت از جامعة انسانيت خارج، بلكه با هيچ حيواني نيز شبيه نيست، و ماية رسوايي و سرشكستگي در اين عالم پيش اقران و امثال است، [موجب] ذلت و عذاب اليم در آخرت است… رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: «ميآيد روز قيامت آدم دورو، در صورتي كه يكي از دو زبانش از پشت سرش خارج شده و يكي از آنها از پيش رويش؛ و هر دو زبان آتش گرفته و تمام جسدش را آتش زدهاند. پس از آن گفته شود: اين است كسي كه در دنيا دورو بود و دو زبان بود؛ معروف شود به اين روز قيامت.»63 و مشمول آية شريفه است كه ميفرمايد: «و يقطعون ما أمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض أولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدّار.»64 سر منشأ بسياري از مفاسد و مهالك است كه هر يك، دنيا و آخرت انسان را ممكن است به باد فنا دهد.»65
3. اعمال سیئه
ارتكاب سیئات و معاصي نيز سبب دوري از مسير كرامت است؛ چرا كه محال است كسي بدون سرمايه ايمان و عمل صالح و با كولهباري از گناه بتواند به خريداري گوهر كرامت بپردازد. این دو هرگز با یکدیگر برابر نمی باشند: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملو الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛66 آیا کسانی که مرتکب بدیها و گناهان شدند، گمان کردند که ما آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند!»
به عنوان نمونه، قرآن مجيد كساني را كه به معصيتهايي همچون قتل و زنا گرفتارند، مشمول خلود در عذاب مهان كه درست نقطه مقابل كرامت است، می شمارد: «والذين لا يدعون مع الله الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرّم الله الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا؛67 و كساني كه معبود ديگري را با خداوند نميخوانند و انساني را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نميكشند و زنا نميكنند. و هر كس چنين كند، مجازات سختي خواهد ديد. عذاب او در قيامت مضاعف ميگردد و هميشه با خواري در آن خواهد ماند.»
اما صاحبان کرامت «کسانی هستند که در محفل گناه حاضر نمی شوند و به گناه نیز شهادت نمی دهند و اگر به بدی و لغو برخوردند، کریمانه می گذرند و هرگز حاضر نیستند در مجلس لغو شرکت کنند و اگر هم خواستند نهی از منکر کنند، کریمانه این کار را انجام می دهند.»68 چنان که قرآن کریم در باره بندگان خاص خدای رحمان می فرماید: «و عباد الرحمن … و الذین لا یشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو و مرّوا کراماً؛69 و بندگان خداوند رحمان … کسانی هستند که شهادت به باطل نمی دهند [و در مجالس باطل شرکت نمی کنند] و هنگامی که با لغو و بیهودگی بر خورد کنند، بزرگوارانه و کریمانه از آن می گذرند.»
4. جهالت
ظلمت جهالت كه در تضاد با نور علم و معرفت قرار دارد، از ديگر موانع راه صعود به قله كرامت است و به واقع، عامل گرفتاري در دام خواهشهاي نفساني ميباشد. مولای متقیان، علی(ع)، انسان صاحب کرامت را دارای آن چنان شناختی می داند که شهوات در نزد او خوار و بی مقدار می باشد: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛70 کسی که نفسش برای او کریم و شریف شده [و به کرامت نفس رسیده] باشد، شهواتش در نظر او خوار و ذلیل گردیده است.» از این رو، پیروی از شهوات نفسانی، عاملی جز جهل و بی معرفتی ندارد؛ همان طور كه قرآن كريم از زبان يوسف صديق(ع) كه از سوي زليخا و ديگر زنان مصر در معرض خطر هوای نفس قرار گرفته و با تهديد زليخا به زنداني شدنش رو به رو گشته بود، گرفتاري در شهوت نفس را به عنوان مصداق جهالت ذكر مينمايد: «قال رب السجن احب الي مما يدعونني اليه و الا تصرف عني كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين؛71 [يوسف] گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اينها مرا به سوي آن ميخوانند و اگر مكر و نيرنگ آنها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.»
امام خميني(س) با معرفي ابليس رانده شده به عنوان حقيقت جهل، لزوم پرهيز از جهالت و مظهريت ابليسيه و حركت به سمت آدميت براي كسب كمالات انساني را چنين متذكر ميشوند: «بدان كه آدم اول و ابليس اعظم حقيقت عقل و جهل ميباشند و از براي هر يك، ذريه و مظاهري است در عالم دنيا، كه تشخيص آنها و تميّز بين آن دو طايفه را هم در اين عالم ميتوان داد از موازين قرآنيه، كه ميزان اكبر است و از موازين حديثيه، كه موازين صغري هستند. و آن بدين نَحو است كه انسان خود را عرضه به قرآن شريف كند، در خصوصِ قصة آدم و ابليس، و آيات شريفه كه در باره آدم - عليه السلام - وارد شده از بدو خلقت او تا منتهايِ سلوكش - كه در قرآن شريف مذكور است - با خود تطبيق كند و همين طور آياتي كه در باره ابليس وارد شده، از موقعي كه در عالم سماوات بوده تا وقتي كه مطرود شده، با خود تطبيق نمايد72 تا معلوم شود كه از كدام حزب است .
و نتيجة بزرگ اين تطبيق - كه يكي از آداب قرائت است و ما در رسالة «آداب الصلاة» مذكور داشتيم73 - آن است كه انسان ميتواند نشئة خود را تبديل كند و مظهريت ابليسيه را به مظهريت آدميه مبدل نمايد؛ زيرا كه انسان تا در عالم طبيعت - كه دار تغيّر و تبدل و نشئة تصرم و هَيولَويّت است - واقع است، به واسطة قوه منفعله كه حق تعالي به او عنايت نموده و راه سعادت و شقاوت را واضح فرموده، ميتواند نقايص خود را مبدل به كمالات، و رذايل خويش را تبديل به خصايل حميده، و سيئات خود را مبدل به حسنات نمايد
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1396-03-31] [ 09:07:00 ق.ظ ]
|