نرجس
 
   



در روایتی وارد شده  که حضرت فاطمه"س"مهریه ی خود را شفاعت گنه کاران امت پیامبر"ص"قرار داد.چنان که در هنگام عقد ازدواج فرمود"پدر جان چه فرقی بین من وزنان دیگر است؟من می خواهم مهریه ام با آنان فرق داشته باشد وآن را شفاعت گنه کاران امت شما قرار دهم.

این درخواست مورد قبول خداوند سبحان واقع شد وجبرییل فرود آمد و ورقه ای از حریر آورد که این مهریه در آ« نوشته شده بود.چون هنگام مرگش فرا رسید وصیت کرد آن ورقه را در کفنش وبر روی سینه اش بگذارد وفرمود:در هنگام حشر این ورقه  را به دست گیرم واز گنه کاران امت پدرم شفاعت کنم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-08-26] [ 08:59:00 ق.ظ ]




ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم وشما را فراموش نمی کنیم.اگر جز این بود گرفتاری ها بر شما فرود می آمدورشمنان شما را ریشه کن می کردند پس تقوای خدای بزرگ را پیشه ی خود سازید.

“بحار الانور.ج53

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




برگزاری نمایشگاه کتاب
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




به همت معاونت معاونت فرهنگی به مناسبت هفته کتابخوانی برگزاری نمایشگاه وهمچنین بازدید از کتابخانه عمومی
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ق.ظ ]




می گویندآقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته.تمام روز را در پی یک روباه می تاخته .بعد آن بیچاره را می گرفته ودور گردنش .زنگوله ای آویزان می کرده وآخر رهایش می کرده.تا اینجا ظاهرا مشکلی نیست البته که روباه بسیار دویده .وحشت کرده.امام زنده  است .هم جانش را دارد.هم دمش وهم پوستش.می ماند آن زنگوله؟؟

از این به بعد روباه هر جا برود زنگولهتو گردنش صدا می کند.

دیگر نمی تواندشکار کند.چون صدای زنگوله خود روباه را آشفته می کند وآرامش را از او می گیرد.

این همان بلایی است که انسان امروزی سر زهن پرتنش خودش می آورد.

فکر وخیال رهایش نمی کند.

زنگوله ای از افکار منفی دور گردنش قلاده می کند.بعد خودش را گول می زند وفکر می کندکه آزاداست ولی نیست برده افکار منفی خودش شده وهرجا برود آن ها را باخودش می برد آن هم با چه سر وصدایی.درست مثل سرو صدای یک زنگوله.

راستی هریک از ما چقدر اسیر این زنگوله هستم؟؟؟؟

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-08-20] [ 09:14:00 ق.ظ ]




برگزاری سفره صلوات
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




در آخر الزمان برکت از سال وماه وروز وهفته وساعت برداشته می شود.

هرسالی به قدرت یک ماه

هر ماهی به قدر یک هفته.

وهر هفته ای به اندازه یک روز

وهر روزی  به قدر یک ساعت می گذرد ودر آ« زمان سختیها بسیار شده وعمرها کوتاه می گردد..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




امام حسن مجتبی"ع”

احسان ونیکی.آن است که تاخیری درقبل ومنتی در بعد نداشته باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]




هر گناه ومعصیتی که از هر شخصی سر میزند…

دل نازنین امام زمان"عج"آزرده وناراحت می شود….

“پس بیایید گناه نکنیم”

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




در تمنای نگاهت بیقرارم تابیای/

من ظهور لحظه هارا می شمارم تا بیایی/

خاک لایق نیست تا به رویش پاگذاری/

در مسیرت جان فشانم گل بکارم تابیایی/

 

            “اللهم العجل لولیک الفرج”

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




حضرت آیت الله بهجت:

ما کسانی را دیده ایم که گویی در گشایش وگرفتاریها با حضرت ولیعصر مخابره وتلگراف داشتند هرچه می گفتند ویا از آن حضرت می خواستند.همان می شد.آـ حضرت خیلی به ما نزدیک است ولی ما او را نمی بینیم و دور می پنداریم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




دردهایم غالباپیش تو در مان می شود/باکریمان کارهای سخت آسان می شود

بی گمان وقتی بیایی از سر شرمندگی پشت ماه روی تو.خورشید پنهان میشود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:15:00 ق.ظ ]




از گناه ما وبه خاطر اعمال ماست که آ« حضرت"امام زمان"عج"هزار سال در بیابانها دربه در وخائف است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




دیر گاهیست که ما تشنه ی دیدار توایم /قدرعنا بنما.جمله خریدار توایم

گر چه با دست وزبان موجب آزار توآیم/گل نرگس نظری.ماهمگی خار توایم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




امام علی “ع":کسی که از حفظ راز خود ناتوان باشد در حفظ اسرار دیگران ناتوان تر خواهد بود..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




هرکسی اندوه ومشکلی را از مومنی برطرف نماید .خداونددر روز قیامت اندوه را از قلبش بر طرف سازد..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




مراسمات دهه آخرصفر
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




امام علی"ع"می فرمایند:ناتوان ترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست ناتوان باشد وناتوان تر از او کسی است که دوستانی را که به دست آورده از دست بدهد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-08-19] [ 11:05:00 ق.ظ ]




از کسی که تورا بی جهت مدح وستایش می کند.پرهیز کن.زیرا زود باشد که بی جهت نیز توسط او بی حرمت وآبرو شوی

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:59:00 ق.ظ ]




آقا بیا به خاطر یاران ظهورکن

ما را از این هوای سراسیمه دورکن

وقتی برای بدرقه ی عشق میروی

از کوچه های خسته ما هم عبور کن

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




بنداه ی که در دلش به وزن یک دانه خردل تکبر باشد هرگز وارد بهشت نخواهد شد..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:54:00 ق.ظ ]




تو داروخونه بودم.زنی داشت کرم میخریدچند نمونه ایرانی تست کرد فروشنده یک کرم خارجی بهش داد گفت این رو بو کنید خیلی خوشبوتره بو کرد وگفت ممنون"بوی اشک کارگر ایرانی"میده..تازه فهمیدم شاعر به کی گفتن:ایرانی میخرم..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:52:00 ق.ظ ]




طهارت باطن مهم ترین شرط فهم وسلوک الی الله است.با آلودگی گناه نمی توان به عالم ملکوت که سرتا سر پاکی است وصال یافت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ق.ظ ]




آن که در گوهرنفس خود ساعتی به فکرت بنشیند .دریاید که اگر خود او آن را تباهی نکشاند.هیچکس نمی تواند آن را تباه کند وآنچه که او را تباهی باز می دارد"دانش.بایسته وکردار.شایسته"است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:46:00 ق.ظ ]




امیرالمومنین"ع"الا ای مردم.محققابدانید که قیمت نفوس شما جز بهشت چیزی نخواهد بود پس قیمتخود را بدانیدوجز به بهشت برین نفروشید.یعنی جان را به قیمت ارزان که متاع پست فانی دنیای دو روزه است نفروشید که ارزان فروخته اید//

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ق.ظ ]




توبه به معنی بازگشت از گناه به سوی خدا است
 

به تأخیر انداختن توبه
در این مطلب  قسمت هایی از کتاب “آزادی معنوی” به نوشته استاد شهید مرتضی مطهری را می خوانید.
“أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ‏ (حدید/16). آیا نرسیده آن وقتی که این دلهای ما خشوع پیدا کنند، خاشع شوند، نرم شوند برای یاد خدا و به این قرآن حقی که از جانب خدا نازل شده است اعتنایی بکنیم، به تعلیماتش توجهی بکنیم؟!

پی در پی محرم بیاید، دلمان حداکثر به این خوش باشد که می ‏رویم در جلسه‏ ای شرکت می ‏کنیم و قطره اشکی می ‏ریزیم. واللَّه اینها کافی نیست. باید یک فکر اساسی به حال خودمان و اسلاممان بکنیم. بچه هایمان از دست رفتند، پسرهایمان از دست رفتند، دخترهایمان از دست رفتند، جامعه‏ مان از دست رفت، یک فکری بکنیم، توبه کنیم. رکن اول توبه ندامت و پشیمانی‏ است.

 

توبه سه مرتبه دارد: توبه عام و خاص و اخص

امام علی علیه السلام فرمود: اولین رکن توبه این است که روحت آتش بگیرد، مشتعل بشود. خودت را غرق در حسرت ببینی، غرق در ندامت و پشیمانی ببینی. چشمت را بر روی گناهانت باز کن، یک محاسبة الاعمالی برای خودت درست کن، از خودت حساب بکش، ببین روزی چند گناه کبیره مرتکب می‏شوی.


شیخ بهایی می‏گوید:
جدّ تو آدم بهشتش جای بود
قدسیان کردند بهر او سجود

یک گنه ناکرده گفتندش تمام‏
مُذنبی مذنب، برو بیرون خرام‏

تو طمع داری که با چندین گناه
‏داخل جنّت شوی‏ای روسیاه؟


قرآن می فرماید آیا نرسیده است آن وقتی که دل مردم با ایمان، دل مردمی که ادعای ایمان می‏کنند نرم بشود برای پذیرش یاد خدا؟ قساوت قلب تا کی؟ غفلت و بی‏خبری تا کی؟ خوابیدن تا کی؟ حرام خواری تا کی؟ دروغگویی و غیبت کردن تا کی؟ شرابخواری و قماربازی تا کی؟ معصیت تا کی؟


این صدای خداست، مخاطبش هم ما مردم هستیم، خدا دارد به ما می‏ گوید: ای بنده من، ای مسلمان! آن وقتی که ان دل تو می‏ خواهد برای یاد خدا نرم و خاضع و خاشع بشود کی می‏ خواهد برسد؟…”

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-08-15] [ 09:48:00 ق.ظ ]




شاه کلید اخلاقی شدن

 

 

تولی و تبری
تولی به معنای دوستی است و در فروغ دین به معنای دوستی با دوستان خداست. امّا برای یک مسلمان کامل بودن تنها تولی کفایت نمی کند بلکه بال دیگر پرواز و اوج گرفتن آدمی تبری است. تبری به معنی دشمنی است و در فروع دین به معنای دشمنی با دشمنان خداست. با دو بال تولی و تبری است که انسان اوج می گیرد و در بعد اجتماعی و روانی به تکامل می رسد. ماه رمضان ماه تولی و تبری است. دوستی با خدا و هر آنچه که او دوست می دارد و دشمنی با دشمنان خدا و هر آنچه که او دشمن می دارد. از این رو باید محوریت اساسی در اخلاق انسان مومن تبری و تولی باشد.

 تولی و تبری در اخلاق
در واقع انسان مومن دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را ملاک خویش در اخلاقیات قرار می دهد. از این رو می کوشد با تمسّک به برگزیدگان الهی متعلّق به اخلاق الهی شود و از رذایل اخلاقی که دشمن الهی است دوری نماید. در این راستا حسن خلق زیبنده و برازنده مومن است که می کوشد تولی و تبری را در خود مجّلی نماید.

 حسن خلق
خلق به معنی خوی و طبع و عادت است و حسن خلق یعنی خویش خوئی و نیک طبعی. انسان خوش اخلاق کسی است که عادات پسندیده جزء سرشت وی گردیده و نیک طبعی او در گفتار و کردار و معاشرت با دیگران متحلی است. مومن متخلّق به حسن خلق تولی و تبری را در خود به ظهور رسانده است و با الگو و اسوه قرار دادن دوستان خدا و با تشبه به آن ها دوستی ایشان را به ظهور و بروز رسانیده است. چرا که تنها با عمل و تجلی در گفتار و رفتار است که می توان ادعای دوستی واقعی را نمود. دوستی با دوستان خدا تشبه به آن ها در اخلاق و گفتار پسندیده است و دشمنی با دشمنان خدا دوری کردن از عادات ناپسند و غیراخلاقی است.

قرآن کریم به شیوه ای مستدل و دلنشین می فرماید: «ولا تستوی الحسنة و لا السیّئة، إدفع بالّتی هی احسن فاذا الذی بنیک و بنیه عداوه کانّه ولی حمیم؛ بدی و نیکی یکسان نیست. (بدی را) با آنچه نیکوتر است دفع کن. آن وقت آنکه میان تو و او دشمنی ای بود گویی دوستی صدیق است.» (فصلت/ 24)

 عالی ترین نمونه های اخلاق در تولی و تبری
بر این اساس انسان مومن باید بکوشد با الگو قرار دادن و تأسی به برترین های اخلاقی که بهترین دوستان خدایند خود را به زینت تولی و تبری ترین نماید و عالی ترین نمونه های اخلاقی در اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و خود شخص حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) متجلی است که قرآن کریم در وصف حضرتش می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ تو دارای خلق و خوی بزرگی هستی.» (قلم/ 4). حضرت رسول (صلی الله علیه واله وسلم) خود فرمودند: أحسن الناس ایماناً، أحسنهم أخلاقاً و الطفهم با هله وأنا ألطفکم باهلی؛ نیکوترین مردم از نظر ایمان، نیکوترین شان از نظر اخلاق و مهربان دین آن ها به خانواده اش می باشد و من به خانواده ام از همه شما مهربان ترم.


شاه کلید اخلاق الهی
پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و رذیل حدیثی فرمودند: انی بعثت لا تممّ مکارم الاخلاق؛ من برای اتمام مکارم اخلاقی مبعوث شدم. با توجه به این حدیث شریف برای آنکه بتوان اسوه و الگوی نبوی را در زندگی پیاده کرد و از آن طریق با تشبهه به خوبان در اخلاق و کسب حسن خلق و دوری از بدان و دشمنان خدا، تولی و تبری را در نهاد و سرشت خویش تجّلی نمود، خود رسول مهربانی ها یک شاه کلید به دست ما داده است و آن کسب مکارم اخلاقی است! مکارم اخلاقی البته غیر از محاسن اخلاقی است! به راستی چه تفاوتی میان مکارم و محاسن در اخلاق وجود دارد؟!

 مکارم اخلاقی شاه کلید نبوی!
اهل فن مکارم را مرتبه ای برتر از محاسن اخلاقی می دانند. در واقع محاسن اخلاقی به صورت فطری در همه ی انسان ها وجود دارد. تنها کافی است کمی غبار فطرت را بر طرف کرد. آن گاه عقل بشر نیز محاسن اخلاقی را می فهمد و بدان ها ملتزم می شود. امّا مکارم اخلاقی آن سجایای اخلاقی و آن عادات پسندیده ای است که شاید عقل مصلحت اندیش آن ها را عقلانی نپندارد! مثلاً احسان و نیکی به دیگران جزء محاسن اخلاقی است و هر عقلی در صورتی که صادقانه با این مساله مواجه شود آن را نیک می داند.

 

امّا ایثار در جایی که انسان خودش محتاج و نیازمند است دیگر تنها محاسن اخلاقی نیست بلکه جزء مکارم اخلاقی است. چون چیزی است فراتر از عقل آدمی و مرتبه ای برتر در نهاد آدمی را شکوفا می سازد. از این رو شاه کلید نبوی برای اخلاقی شدن بی تردید کسب کارم اخلاقی است و بس! و از همین شاهراه است که تولی و تبری در بعد اخلاقی انسان متجلی می شود و ماه رمضان فرصتی است دوباره برای جستجوی شاه کلید نبوی!

به ویژه آنکه امام رضا (علیه السلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمودند: «بنده با حسن خلق خود به درجه ی روزه دار نماز خوان می رسد.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




چه کسانی از رحمت خدا مایوس می شوند؟



ناامیدی از رحمت خدا
 
شرح و تفسير حکمت377 نهج البلاغه با موضوع ناامیدی از رحمت خدا را در اینجا بخوانید.
نهج البلاغه با مرور قرن‌ها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزون‌تر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی(ع) درباره قرآنآمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود. در سخن مشابهی نیز آمده است: «لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود.


سخنان امام علی(ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بیش از هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاش‌هایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

شرح و تفسير حکمت 377 نهج البلاغه
لاَ تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الاُْمَّةِ عَذَابَ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» وَلاَ تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاُْمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى : «إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ».
امام 7 فرمود : بهترين افراد اين امت را از عذاب الهى ايمن ندانيد زيرا خداوند مى‌فرمايد: جز زيان‌كاران هيچ‌كس در برابر مجازات الهى احساس امنيت نمى‌كند. (ممكن است يك روز لغزشى پيدا كند و در صف بدكاران قرار گيرد) و براى بدترين افراد اين امت نبايد از رحمت خدا مأيوس شويد زيرا خداوند مى‌فرمايد: از رحمت خدا جز كافران مأيوس نمى‌شوند.

امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه كوتاه به دو نكته مهم اشاره مى كند و در واقع به همگان هشدار مى دهد. در نكته اول مى فرمايد: «بهترين افراد اين امت را نبايد از عذاب الهى ايمن بدانيد زيرا خداوند مى فرمايد: جز زيان كاران هيچ كس در برابر مجازات الهى احساس امنيت نمى كند»; (لاَ تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الاُْمَّةِ عَذَابَ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»). ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در اين جا ايرادى مطرح كرده و آن را بدون پاسخ گذاشته است و آن اين كه آيه شريفه اول درمورد قوم زيان كار است كه ممكن است در برابر مجازات الهى احساس امنيت كند اما كسى كه از بهترين افراد اين امت است مشمول اين آيه نيست چگونه امام(عليه السلام) آيه را تطبيق بر اين گونه افراد فرموده است؟ پاسخ اين ايراد روشن است و تعجب مى كنيم چگونه ابن ابى الحديد توجه به آن پيدا نكرده است.

 

منظور امام(عليه السلام)اين است: افرادى كه در صف متقين و نيكوكاران قرار دارند از آينده خود در امان نباشند زيرا هر زمان ممكن است لغزشى براى آن ها پيدا شود و از مسير حق منحرف گردند و گرفتار عذاب الهى شوند. همان گونه كه در ميان ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) افرادى مثل طلحه و زبير بودند كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)خدمات بزرگى به اسلام كردند و همه جا از آن ها به نيكى ياد مى شد ولى در زمان على(عليه السلام)بيعت او را شكستند و شمشير به روى امام وقت خود كشيدند و براى به دست آوردن مقام، جنگ جمل را به راه انداختند كه گروه زيادى از مسلمانان در آن جنگ كشته شدند و خود آن ها نيز به قتل رسيدند.

شرح و تفسير حکمت 377 نهج البلاغه
در ذيل آيه شريفه 175 سوره اعراف نيز داستان مردى از بنى اسرائيل در تفاسير مختلف نوشته شده است كه نخست در صف مؤمنان بود و حامل آيات و علوم الهى شده بود سپس از اين مسير گام بيرون نهاد و شيطان به وسوسه او پرداخت و عاقبت كارش به گمراهى و بدبختى كشيده شد. «(وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ); و بر آن ها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم; ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان درپى او افتاد، و از گمراهان شد!». مفسران نام اين شخص را بلعم باعورا نوشته اند كه دانشمند مهمى بود ولى سرانجام براثر دنياپرستى منحرف گشت. آنگاه در دومين جمله مى فرمايد: «براى بدترين افراد اين امت نيز نبايد از رحمت خداوند مأيوس شد زيرا خداوند متعال مى فرمايد: از رحمت خدا جز كافران مأيوس نمى شوند»; (وَلاَ تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاُْمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»). دليل آن هم روشن است.


چون بدترين افراد ممكن است روزى متنبه شوند و در مقام توبه و انابه برآيند و مشمول رحمت الهى گردند. همان گونه كه در جمله دوم منظور امام(عليه السلام) اين نيست كه بدترين افراد در حالى كه توبه نكرده اند و تغيير مسير نداده اند مشمول رحمت حق مى شوند، در جمله اول نيز به قرينه مقابله همين است كه بهترين افراد ممكن است تغيير مسير دهند و گرفتار عذاب الهى شوند.

 

در تاريخ اسلام نيز افراد زيادى را سراغ داريم كه روزى در صف كفار و بدكاران و سارقان و مانند آن بودند اما ناگهان بيدار شدند و به راه حق برگشتند و عاقبت به خير شدند. در ذيل گفتار حكمت آميز شماره 170 داستانى از جلد هشتم كافى نقل كرديم كه سخن از عابدى مى گفت كه شيطان او را فريب داد و به گناه دعوت كرد ولى زن آلوده گنهكارى او را از گناه نجات داد و خودش نيز اهل نجات شد. توضيح آن را در ذيل همان كلام مطالعه فرماييد. نكته منظور از مكر الهى چيست؟ «مكر» در فارسىِ امروز به معناى توطئه مخفيانه براى انجام كارهاى خلاف است وجنبه ضدارزش دارد در حالى كه در لغت عرب به معناى هرنوع چاره انديشى براى بازداشتن ديگرى از كار يا از چيزى است خواه خوب باشد يا بد.

 

بنابراين هنگامى كه مكر به خداوند نسبت داده مى شود به معناى چاره انديشى براى بازداشتن است كه گاه درمورد گنهكاران به كار مى رود و مفهومش همان مجازات هاى الهى است و گاه درمورد نيكوكاران به كار مى رود كه مفهومش بازداشتن از خطرهاست. در آيه مورد بحث، مكر به همان معناى اول يعنى مجازات الهى است و مى دانيم هيچ كس ـ حتى نيكوكارترين شخص ـ نبايد ترس از مجازات را از خود دور سازد چراكه خوف و رجا به صورت متعادل رمز پيشرفت و پيروزى است.

تنها جمعيت زيان كاران هستند كه خود را در امن و امان از مجازات الهى مى بينند و هر كارى را براى خود روا مى دارند. ولى مؤمنان و صالحان همواره در بيم و اميدند; مبادا لغزشى كنند و حسنات آن ها بر باد رود، و همواره به لطف خدا اميدوارند. در حديثى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) كه در غررالحكم آمده مى خوانيم: «مَنْ أمِنَ مَكرَ اللهِ هَلَك; كسى كه خود را از عذاب الهى در امان ببيند هلاك مى شود». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه مى فرمايد: «إِذَا رَأَيتُمُ الْعَبْدَ يتَفَقَّدُ الذُّنُوبَ مِنَ النَّاسِ نَاسِياً لِذَنْبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُكِرَ بِهِ; هنگامى كه ببينيد كسى از بندگان خدا گناهان مردم را مورد توجه قرار مى دهد و گناه خود را فراموش مى كند بدانيد فريب خورده (و خود را از عذاب الهى مصون دانسته است)».

چه کسانی از رحمت خدا مایوس می شوند؟
مجموعه: اصول و فروع دین
 



ناامیدی از رحمت خدا
 
شرح و تفسير حکمت377 نهج البلاغه با موضوع ناامیدی از رحمت خدا را در اینجا بخوانید.
نهج البلاغه با مرور قرن‌ها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزون‌تر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی(ع) درباره قرآنآمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود. در سخن مشابهی نیز آمده است: «لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود.


سخنان امام علی(ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بیش از هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاش‌هایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

شرح و تفسير حکمت 377 نهج البلاغه
لاَ تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الاُْمَّةِ عَذَابَ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» وَلاَ تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاُْمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى : «إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ».
امام 7 فرمود : بهترين افراد اين امت را از عذاب الهى ايمن ندانيد زيرا خداوند مى‌فرمايد: جز زيان‌كاران هيچ‌كس در برابر مجازات الهى احساس امنيت نمى‌كند. (ممكن است يك روز لغزشى پيدا كند و در صف بدكاران قرار گيرد) و براى بدترين افراد اين امت نبايد از رحمت خدا مأيوس شويد زيرا خداوند مى‌فرمايد: از رحمت خدا جز كافران مأيوس نمى‌شوند.

امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه كوتاه به دو نكته مهم اشاره مى كند و در واقع به همگان هشدار مى دهد. در نكته اول مى فرمايد: «بهترين افراد اين امت را نبايد از عذاب الهى ايمن بدانيد زيرا خداوند مى فرمايد: جز زيان كاران هيچ كس در برابر مجازات الهى احساس امنيت نمى كند»; (لاَ تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الاُْمَّةِ عَذَابَ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»). ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در اين جا ايرادى مطرح كرده و آن را بدون پاسخ گذاشته است و آن اين كه آيه شريفه اول درمورد قوم زيان كار است كه ممكن است در برابر مجازات الهى احساس امنيت كند اما كسى كه از بهترين افراد اين امت است مشمول اين آيه نيست چگونه امام(عليه السلام) آيه را تطبيق بر اين گونه افراد فرموده است؟ پاسخ اين ايراد روشن است و تعجب مى كنيم چگونه ابن ابى الحديد توجه به آن پيدا نكرده است.

 

منظور امام(عليه السلام)اين است: افرادى كه در صف متقين و نيكوكاران قرار دارند از آينده خود در امان نباشند زيرا هر زمان ممكن است لغزشى براى آن ها پيدا شود و از مسير حق منحرف گردند و گرفتار عذاب الهى شوند. همان گونه كه در ميان ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) افرادى مثل طلحه و زبير بودند كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)خدمات بزرگى به اسلام كردند و همه جا از آن ها به نيكى ياد مى شد ولى در زمان على(عليه السلام)بيعت او را شكستند و شمشير به روى امام وقت خود كشيدند و براى به دست آوردن مقام، جنگ جمل را به راه انداختند كه گروه زيادى از مسلمانان در آن جنگ كشته شدند و خود آن ها نيز به قتل رسيدند.

شرح و تفسير حکمت 377 نهج البلاغه
در ذيل آيه شريفه 175 سوره اعراف نيز داستان مردى از بنى اسرائيل در تفاسير مختلف نوشته شده است كه نخست در صف مؤمنان بود و حامل آيات و علوم الهى شده بود سپس از اين مسير گام بيرون نهاد و شيطان به وسوسه او پرداخت و عاقبت كارش به گمراهى و بدبختى كشيده شد. «(وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ); و بر آن ها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم; ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان درپى او افتاد، و از گمراهان شد!». مفسران نام اين شخص را بلعم باعورا نوشته اند كه دانشمند مهمى بود ولى سرانجام براثر دنياپرستى منحرف گشت. آنگاه در دومين جمله مى فرمايد: «براى بدترين افراد اين امت نيز نبايد از رحمت خداوند مأيوس شد زيرا خداوند متعال مى فرمايد: از رحمت خدا جز كافران مأيوس نمى شوند»; (وَلاَ تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الاُْمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»). دليل آن هم روشن است.


چون بدترين افراد ممكن است روزى متنبه شوند و در مقام توبه و انابه برآيند و مشمول رحمت الهى گردند. همان گونه كه در جمله دوم منظور امام(عليه السلام) اين نيست كه بدترين افراد در حالى كه توبه نكرده اند و تغيير مسير نداده اند مشمول رحمت حق مى شوند، در جمله اول نيز به قرينه مقابله همين است كه بهترين افراد ممكن است تغيير مسير دهند و گرفتار عذاب الهى شوند.

 

در تاريخ اسلام نيز افراد زيادى را سراغ داريم كه روزى در صف كفار و بدكاران و سارقان و مانند آن بودند اما ناگهان بيدار شدند و به راه حق برگشتند و عاقبت به خير شدند. در ذيل گفتار حكمت آميز شماره 170 داستانى از جلد هشتم كافى نقل كرديم كه سخن از عابدى مى گفت كه شيطان او را فريب داد و به گناه دعوت كرد ولى زن آلوده گنهكارى او را از گناه نجات داد و خودش نيز اهل نجات شد. توضيح آن را در ذيل همان كلام مطالعه فرماييد. نكته منظور از مكر الهى چيست؟ «مكر» در فارسىِ امروز به معناى توطئه مخفيانه براى انجام كارهاى خلاف است وجنبه ضدارزش دارد در حالى كه در لغت عرب به معناى هرنوع چاره انديشى براى بازداشتن ديگرى از كار يا از چيزى است خواه خوب باشد يا بد.

 

بنابراين هنگامى كه مكر به خداوند نسبت داده مى شود به معناى چاره انديشى براى بازداشتن است كه گاه درمورد گنهكاران به كار مى رود و مفهومش همان مجازات هاى الهى است و گاه درمورد نيكوكاران به كار مى رود كه مفهومش بازداشتن از خطرهاست. در آيه مورد بحث، مكر به همان معناى اول يعنى مجازات الهى است و مى دانيم هيچ كس ـ حتى نيكوكارترين شخص ـ نبايد ترس از مجازات را از خود دور سازد چراكه خوف و رجا به صورت متعادل رمز پيشرفت و پيروزى است.

تنها جمعيت زيان كاران هستند كه خود را در امن و امان از مجازات الهى مى بينند و هر كارى را براى خود روا مى دارند. ولى مؤمنان و صالحان همواره در بيم و اميدند; مبادا لغزشى كنند و حسنات آن ها بر باد رود، و همواره به لطف خدا اميدوارند. در حديثى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) كه در غررالحكم آمده مى خوانيم: «مَنْ أمِنَ مَكرَ اللهِ هَلَك; كسى كه خود را از عذاب الهى در امان ببيند هلاك مى شود». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه مى فرمايد: «إِذَا رَأَيتُمُ الْعَبْدَ يتَفَقَّدُ الذُّنُوبَ مِنَ النَّاسِ نَاسِياً لِذَنْبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُكِرَ بِهِ; هنگامى كه ببينيد كسى از بندگان خدا گناهان مردم را مورد توجه قرار مى دهد و گناه خود را فراموش مى كند بدانيد فريب خورده (و خود را از عذاب الهى مصون دانسته است)».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




آیا در قیامت دریاها آتش می گیرند؟
 

 

روز قیامت چه روزی است؟

 

در سوره تکویر، در توصیف صحنه قیامت دریاها را این گونه توصیف کرده است: «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/ 6)
 
«در کتاب قاموس اللغه نیز درباره “سجر” می نویسد: سجر به معنای افروختن آتش، پر کردن. راغب آن را تشدید آتش گفته، صحاح و قاموس آن را سرخ کردن تنور و پر از آب کردن نهر و غیر آن ها گفته ‏اند. زمخشرى آن را پر کردن گفته سجر التّنور یعنى آن را با آتشگیره و هیزم پر کرد. خلاصه این ها، افروختن و پر کردن است و اصل آن بنا بقول مجمع، انداختن در آتش است.» [1]
 
بنابراین معنای برافروخته شدن، ترجمه صحیحی خواهد بود که بعضی از ترجمه ها نیز، محور را برافروخته شدن گرفته اند:
 
فیض الاسلام: و آن گاه که دریاها افروخته (آتش) گردند (یا طغیان نموده و از حدّ و اندازه بگذرند.)
 
مشکینی: و آن گاه که دریاها پر شوند و جوشان گردند.
مکارم: و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند.
شعرانی: و آن گاه که دریاها پر کرده شوند.
 
حال اگر روزی برافروخته شدن، بیشتر در آتش دیده می شد و با بیان برافروخته شدن، ذهن ها به سمت آتش می رفت، امروزه با دیدن تصاویر سونامی، ما به وضوح می فهمیم که برافروخته شدن دریاها به چه شکل خواهد بود و این معنا با توصیفاتی که قرآن از زلزله روز قیامت دارد، کاملا متناسب است:
 
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظیمٌ؛ [حج/ 1] اى مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسید، که زلزله رستاخیز امر عظیمى است!»
 
«إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها؛ [زلزال/ 1] هنگامى که زمین شدیداً به لرزه درآید.»
 
این زلزله چنان شدید توصیف شده است که تمام کوه ها را متلاشی می کند:


«وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ؛ [قارعه/ 5] و کوه‏ها مانند پشم رنگین حلاجى‏ شده مى ‏گردد!»
 
البته اگر تسجیر دریا به معنای آتش گرفتن آن نیز باشد، می توان درباره آن مطالبی بیان کرد:
 
1. اگر این تعبیر قرآن در گذشته براى مفسران عجیب بود امروز براى ما جاى تعجب نیست، زیرا مى‏دانیم آب از دو ماده “اکسیژن” و"هیدروژن” ترکیب یافته که هر دو سخت قابل اشتعال است، بعید نیست که در آستانه قیامت آب دریاها چنان تحت فشار قرار گیرد که تجزیه شوند و تبدیل به یکپارچه آتش گردند. [2]
 
2. به گمان بیشتر مراد از بحر مسجور، دریاى مرکز زمین است و مفرد بودن آن مؤیّد این معنى است، چنانکه می دانیم مرکز زمین دریاى مذاب سهمگینى است و چون آیات راجع به قیامت است و از آیات “«وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» [زلزله 2] و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد، «وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ. وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ؛ [انشقاق/ 3 و 4] و در آن هنگام که زمین گسترده شود، و آنچه در درون دارد بیرون افکنده و خالى شود.»” می توان بدست آورد که در ابتداى قیامت مقدارى از آن مواد بیرون خواهد ریخت.
 
3. هر چیزی در توان خدای متعال است و در آستانه قیامت، نظام حاکم بر عالم عوض می شود: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ؛ [ابراهیم/ 48] در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها (به آسمان هاى دیگرى) مبدل مى ‏شود.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




برزخ دریچه ای به بهشت و جهنم

 

 

در برزخ، آسمان هست و زمین هست چون عالَم صورت است، و موجودات و نفوس برزخیه اطلاع از دنیا دارند و از آسمانها و زمین مطلعند، البته حیات آنها در ملکوت آسمان و زمین است. و اما آن آیه مبارکه: «النارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوا وَ عَشِیا وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَد الْعَذَابِ؛ هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز برپا شود (فرمان می رسد که) فرعونیان را در سخت ترین عذاب داخل کنید» (غافر/46) از چند جهت میتوان از آن استفاده نمود که راجع به عالم برزخ است نه عالم قیامت کبری:

اول از عنوان “غُدُو و عَشی” زیرا همانطور که ذکر شد در قیامت کبری، روز و شب نیست.

دوم از عنوان یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا زیرا که معنایش اینست که مشرکین را عرضه بر آتش میدارند، و معنی عرضه آن نیست که در آتش می افکنند، بلکه آنست که پهلوی آتش میبرند و در کنار آن قرار میدهند و آتش را به آنان می نمایانند بطوریکه لهیب و شعله آتش، آنانرا فرا نمی گیرد، ولیکن از حرارت آن اجمالاً به آنها میرسد و از منظره دهشتناک آن متألم و متأثر میگردند. بهشت و جهنمِ قیامتی در برزخ نیست بلکه راهروئیست برای قیامت و دریچه ایست برای آن. «یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی الْجَنةِ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی النارِ؛ دری از برزخ بسوی بهشت، و دری از برزخ بسوی جهنم می گشایند و دریچه ای از عالم قبر به آن دو باز میکنند» (کافی ج3 باب المسأله فی القبر ص 240-236).

سوم آنکه در دنبال آیه میفرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَ الْعَذَابِ». پس از آنکه هر صبح و شب بر آتش عرضه میشوند، این معنی ادامه دارد تا وقتیکه ساعت قیامت میرسد، در آن هنگام به ملائکه عذاب خطاب میشود که در حال، آل فرعون را در شدیدترین عذابی وارد کنید. پس معلوم میشود که قبل از قیامت، آنها در عذابی بوده اند که آن عذاب در درجه نهایت نبوده است و اینک آن عذاب غائی و نهائی به آنها میرسد. آن محل و عالمی که آل فرعون معذبند ـ نه به عذاب نهائی ـ آن را عالم برزخ گویند.

اما علت آنکه آیه: «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیا؛ و صبح و شام روزیشان در آنجا برقرار است» (مریم/ 62) اختصاص به برزخ دارد، آنستکه صبح و شب و تدریج زمان، از حرکت شمس و قمر و زمین یا فلک الافلاک و نسبت های خاصه بین آنها پیدا میشود، و یا از امتداد حرکت جوهریه که در باطن و ذات موجودات است پدید می آید؛ و در قیامت که آسمان و زمین نیست و أصلاً حرکتی نیست، بنابراین نسبت بین آنها نیز که از آن انتزاع زمان میشود وجود ندارد: «مُتکِـِینَ فِیهَا عَلَی الاْرَآئکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِیرًا؛ که در آنجا بر تخت ها تکیه زنند. در آنجا نه (گرمای) آفتاب بینند و نه سرما» (انسان/13).

و نیز میتوان برای اثبات و وجود عالم برزخ، به این آیه تمسک جست: «إِذِ الاْغْلَـلُ فِی ´ أَعْنَـقِهِمْ وَ السلَـسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُم فِی النارِ یُسْجَرُونَ؛ آن کسانیکه در آیات خدا مجادله میکنند و تکذیب کتاب خدا را می نمایند و به آنچه خداوند به پیامبرانش ارسال داشته است تکذیب میکنند، پس بزودی خواهند دانست، در زمانی که غلها و سلسله ها در گردنهای آنان آویخته شود و بسوی حمیم کشانده گردند و سپس در آتش، آتش زده شوند» (غافر/72و71).

 

حَمیم چیز گرم را گویند چون آب گرم، هوای گرم و امثال آن، و سَحْب به معنای کشاندن است، و سَجْر بمعنای آتش زدن است؛ سَجَرَ التنور یعنی تنور را آتش زد. و ثُم همانطور که ذکر کردیم بمعنای تراخی و انفصال است، یعنی پس از مدت و زمانی؛ و بنابراین معنای آیه اینطور میشود: «این افراد جدال کننده و تکذیب کننده، اول در هوای گرم و یا آب گرم کشانیده میشوند، و سپس در آتش افکنده و در آنجا آتش زده میشوند».

معلوم است که مراد از سحب در حمیم، عالم برزخ است که از گرمای آنجا ناراحتند، و مراد از سجر در نار، عالم قیامت است که در آنجا بتمام معنی الکلمه میسوزند و به کیفر نهائی میرسند و نیز میتوان به این آیه استدلال نمود: «حتی إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ یُفَرطُونَ * ثُم رُدو´ا إِلَی اللَهِ مَوْلَاهُمُ الْحَق أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَـسِبِینَ؛ تا چون زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد، جان او را فرشتگان قبض ارواح ما اخذ نموده و در این عمل هیچ کوتاهی نمی کنند، و سپس باز گردانیده شوند بسوی خداوند که مولای حق آنان است؛ آگاه باشید که منحصراً حکم بدست خداست و او با سرعت ترین حسابگران است» (انعام/62و61).

ثُم بمعنای فاصله است، این فاصله همان برزخ است. چون قیام مردم در مقام عَرْض در نزد پروردگار در عالم برزخ نیست، برزخ مانند دنیاست با تجردی بیشتر، که همان تجرد از ماده باشد؛ و قیام انسان در نزد حق و عالَم سؤال و میزان و حساب و مقام عَرْض، در عالم قیامت است که مقام قیامِ حقیقت نفس است به ذات خود و واقع خود، نه تنها به صورت و مثال خود. و لذا تعبیر به ثُم فرموده است: ثُم رُدوا. و نفرموده است: فَرُدوا، یعنی بین قبض روح فرشتگان و قیامت کبری فاصله ایست که پس از طی آن فاصله باید بسوی خدا که مولای حق است باز گردند.

برزخ دریچه ای به بهشت و جهنم
مجموعه: اصول و فروع دین
 

 

در برزخ، آسمان هست و زمین هست چون عالَم صورت است، و موجودات و نفوس برزخیه اطلاع از دنیا دارند و از آسمانها و زمین مطلعند، البته حیات آنها در ملکوت آسمان و زمین است. و اما آن آیه مبارکه: «النارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوا وَ عَشِیا وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَد الْعَذَابِ؛ هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز برپا شود (فرمان می رسد که) فرعونیان را در سخت ترین عذاب داخل کنید» (غافر/46) از چند جهت میتوان از آن استفاده نمود که راجع به عالم برزخ است نه عالم قیامت کبری:

اول از عنوان “غُدُو و عَشی” زیرا همانطور که ذکر شد در قیامت کبری، روز و شب نیست.

دوم از عنوان یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا زیرا که معنایش اینست که مشرکین را عرضه بر آتش میدارند، و معنی عرضه آن نیست که در آتش می افکنند، بلکه آنست که پهلوی آتش میبرند و در کنار آن قرار میدهند و آتش را به آنان می نمایانند بطوریکه لهیب و شعله آتش، آنانرا فرا نمی گیرد، ولیکن از حرارت آن اجمالاً به آنها میرسد و از منظره دهشتناک آن متألم و متأثر میگردند. بهشت و جهنمِ قیامتی در برزخ نیست بلکه راهروئیست برای قیامت و دریچه ایست برای آن. «یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی الْجَنةِ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی النارِ؛ دری از برزخ بسوی بهشت، و دری از برزخ بسوی جهنم می گشایند و دریچه ای از عالم قبر به آن دو باز میکنند» (کافی ج3 باب المسأله فی القبر ص 240-236).

سوم آنکه در دنبال آیه میفرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَ الْعَذَابِ». پس از آنکه هر صبح و شب بر آتش عرضه میشوند، این معنی ادامه دارد تا وقتیکه ساعت قیامت میرسد، در آن هنگام به ملائکه عذاب خطاب میشود که در حال، آل فرعون را در شدیدترین عذابی وارد کنید. پس معلوم میشود که قبل از قیامت، آنها در عذابی بوده اند که آن عذاب در درجه نهایت نبوده است و اینک آن عذاب غائی و نهائی به آنها میرسد. آن محل و عالمی که آل فرعون معذبند ـ نه به عذاب نهائی ـ آن را عالم برزخ گویند.

اما علت آنکه آیه: «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیا؛ و صبح و شام روزیشان در آنجا برقرار است» (مریم/ 62) اختصاص به برزخ دارد، آنستکه صبح و شب و تدریج زمان، از حرکت شمس و قمر و زمین یا فلک الافلاک و نسبت های خاصه بین آنها پیدا میشود، و یا از امتداد حرکت جوهریه که در باطن و ذات موجودات است پدید می آید؛ و در قیامت که آسمان و زمین نیست و أصلاً حرکتی نیست، بنابراین نسبت بین آنها نیز که از آن انتزاع زمان میشود وجود ندارد: «مُتکِـِینَ فِیهَا عَلَی الاْرَآئکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِیرًا؛ که در آنجا بر تخت ها تکیه زنند. در آنجا نه (گرمای) آفتاب بینند و نه سرما» (انسان/13).

و نیز میتوان برای اثبات و وجود عالم برزخ، به این آیه تمسک جست: «إِذِ الاْغْلَـلُ فِی ´ أَعْنَـقِهِمْ وَ السلَـسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُم فِی النارِ یُسْجَرُونَ؛ آن کسانیکه در آیات خدا مجادله میکنند و تکذیب کتاب خدا را می نمایند و به آنچه خداوند به پیامبرانش ارسال داشته است تکذیب میکنند، پس بزودی خواهند دانست، در زمانی که غلها و سلسله ها در گردنهای آنان آویخته شود و بسوی حمیم کشانده گردند و سپس در آتش، آتش زده شوند» (غافر/72و71).

 

حَمیم چیز گرم را گویند چون آب گرم، هوای گرم و امثال آن، و سَحْب به معنای کشاندن است، و سَجْر بمعنای آتش زدن است؛ سَجَرَ التنور یعنی تنور را آتش زد. و ثُم همانطور که ذکر کردیم بمعنای تراخی و انفصال است، یعنی پس از مدت و زمانی؛ و بنابراین معنای آیه اینطور میشود: «این افراد جدال کننده و تکذیب کننده، اول در هوای گرم و یا آب گرم کشانیده میشوند، و سپس در آتش افکنده و در آنجا آتش زده میشوند».

معلوم است که مراد از سحب در حمیم، عالم برزخ است که از گرمای آنجا ناراحتند، و مراد از سجر در نار، عالم قیامت است که در آنجا بتمام معنی الکلمه میسوزند و به کیفر نهائی میرسند و نیز میتوان به این آیه استدلال نمود: «حتی إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ یُفَرطُونَ * ثُم رُدو´ا إِلَی اللَهِ مَوْلَاهُمُ الْحَق أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَـسِبِینَ؛ تا چون زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد، جان او را فرشتگان قبض ارواح ما اخذ نموده و در این عمل هیچ کوتاهی نمی کنند، و سپس باز گردانیده شوند بسوی خداوند که مولای حق آنان است؛ آگاه باشید که منحصراً حکم بدست خداست و او با سرعت ترین حسابگران است» (انعام/62و61).

ثُم بمعنای فاصله است، این فاصله همان برزخ است. چون قیام مردم در مقام عَرْض در نزد پروردگار در عالم برزخ نیست، برزخ مانند دنیاست با تجردی بیشتر، که همان تجرد از ماده باشد؛ و قیام انسان در نزد حق و عالَم سؤال و میزان و حساب و مقام عَرْض، در عالم قیامت است که مقام قیامِ حقیقت نفس است به ذات خود و واقع خود، نه تنها به صورت و مثال خود. و لذا تعبیر به ثُم فرموده است: ثُم رُدوا. و نفرموده است: فَرُدوا، یعنی بین قبض روح فرشتگان و قیامت کبری فاصله ایست که پس از طی آن فاصله باید بسوی خدا که مولای حق است باز گردند.

برزخ دریچه ای به بهشت و جهنم
مجموعه: اصول و فروع دین
 

 

در برزخ، آسمان هست و زمین هست چون عالَم صورت است، و موجودات و نفوس برزخیه اطلاع از دنیا دارند و از آسمانها و زمین مطلعند، البته حیات آنها در ملکوت آسمان و زمین است. و اما آن آیه مبارکه: «النارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوا وَ عَشِیا وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَد الْعَذَابِ؛ هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز برپا شود (فرمان می رسد که) فرعونیان را در سخت ترین عذاب داخل کنید» (غافر/46) از چند جهت میتوان از آن استفاده نمود که راجع به عالم برزخ است نه عالم قیامت کبری:

اول از عنوان “غُدُو و عَشی” زیرا همانطور که ذکر شد در قیامت کبری، روز و شب نیست.

دوم از عنوان یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا زیرا که معنایش اینست که مشرکین را عرضه بر آتش میدارند، و معنی عرضه آن نیست که در آتش می افکنند، بلکه آنست که پهلوی آتش میبرند و در کنار آن قرار میدهند و آتش را به آنان می نمایانند بطوریکه لهیب و شعله آتش، آنانرا فرا نمی گیرد، ولیکن از حرارت آن اجمالاً به آنها میرسد و از منظره دهشتناک آن متألم و متأثر میگردند. بهشت و جهنمِ قیامتی در برزخ نیست بلکه راهروئیست برای قیامت و دریچه ایست برای آن. «یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی الْجَنةِ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی النارِ؛ دری از برزخ بسوی بهشت، و دری از برزخ بسوی جهنم می گشایند و دریچه ای از عالم قبر به آن دو باز میکنند» (کافی ج3 باب المسأله فی القبر ص 240-236).

سوم آنکه در دنبال آیه میفرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَ الْعَذَابِ». پس از آنکه هر صبح و شب بر آتش عرضه میشوند، این معنی ادامه دارد تا وقتیکه ساعت قیامت میرسد، در آن هنگام به ملائکه عذاب خطاب میشود که در حال، آل فرعون را در شدیدترین عذابی وارد کنید. پس معلوم میشود که قبل از قیامت، آنها در عذابی بوده اند که آن عذاب در درجه نهایت نبوده است و اینک آن عذاب غائی و نهائی به آنها میرسد. آن محل و عالمی که آل فرعون معذبند ـ نه به عذاب نهائی ـ آن را عالم برزخ گویند.

اما علت آنکه آیه: «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیا؛ و صبح و شام روزیشان در آنجا برقرار است» (مریم/ 62) اختصاص به برزخ دارد، آنستکه صبح و شب و تدریج زمان، از حرکت شمس و قمر و زمین یا فلک الافلاک و نسبت های خاصه بین آنها پیدا میشود، و یا از امتداد حرکت جوهریه که در باطن و ذات موجودات است پدید می آید؛ و در قیامت که آسمان و زمین نیست و أصلاً حرکتی نیست، بنابراین نسبت بین آنها نیز که از آن انتزاع زمان میشود وجود ندارد: «مُتکِـِینَ فِیهَا عَلَی الاْرَآئکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِیرًا؛ که در آنجا بر تخت ها تکیه زنند. در آنجا نه (گرمای) آفتاب بینند و نه سرما» (انسان/13).

و نیز میتوان برای اثبات و وجود عالم برزخ، به این آیه تمسک جست: «إِذِ الاْغْلَـلُ فِی ´ أَعْنَـقِهِمْ وَ السلَـسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُم فِی النارِ یُسْجَرُونَ؛ آن کسانیکه در آیات خدا مجادله میکنند و تکذیب کتاب خدا را می نمایند و به آنچه خداوند به پیامبرانش ارسال داشته است تکذیب میکنند، پس بزودی خواهند دانست، در زمانی که غلها و سلسله ها در گردنهای آنان آویخته شود و بسوی حمیم کشانده گردند و سپس در آتش، آتش زده شوند» (غافر/72و71).

 

حَمیم چیز گرم را گویند چون آب گرم، هوای گرم و امثال آن، و سَحْب به معنای کشاندن است، و سَجْر بمعنای آتش زدن است؛ سَجَرَ التنور یعنی تنور را آتش زد. و ثُم همانطور که ذکر کردیم بمعنای تراخی و انفصال است، یعنی پس از مدت و زمانی؛ و بنابراین معنای آیه اینطور میشود: «این افراد جدال کننده و تکذیب کننده، اول در هوای گرم و یا آب گرم کشانیده میشوند، و سپس در آتش افکنده و در آنجا آتش زده میشوند».

معلوم است که مراد از سحب در حمیم، عالم برزخ است که از گرمای آنجا ناراحتند، و مراد از سجر در نار، عالم قیامت است که در آنجا بتمام معنی الکلمه میسوزند و به کیفر نهائی میرسند و نیز میتوان به این آیه استدلال نمود: «حتی إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ یُفَرطُونَ * ثُم رُدو´ا إِلَی اللَهِ مَوْلَاهُمُ الْحَق أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَـسِبِینَ؛ تا چون زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد، جان او را فرشتگان قبض ارواح ما اخذ نموده و در این عمل هیچ کوتاهی نمی کنند، و سپس باز گردانیده شوند بسوی خداوند که مولای حق آنان است؛ آگاه باشید که منحصراً حکم بدست خداست و او با سرعت ترین حسابگران است» (انعام/62و61).

ثُم بمعنای فاصله است، این فاصله همان برزخ است. چون قیام مردم در مقام عَرْض در نزد پروردگار در عالم برزخ نیست، برزخ مانند دنیاست با تجردی بیشتر، که همان تجرد از ماده باشد؛ و قیام انسان در نزد حق و عالَم سؤال و میزان و حساب و مقام عَرْض، در عالم قیامت است که مقام قیامِ حقیقت نفس است به ذات خود و واقع خود، نه تنها به صورت و مثال خود. و لذا تعبیر به ثُم فرموده است: ثُم رُدوا. و نفرموده است: فَرُدوا، یعنی بین قبض روح فرشتگان و قیامت کبری فاصله ایست که پس از طی آن فاصله باید بسوی خدا که مولای حق است باز گردند.

برزخ دریچه ای به بهشت و جهنم
مجموعه: اصول و فروع دین
 

 

در برزخ، آسمان هست و زمین هست چون عالَم صورت است، و موجودات و نفوس برزخیه اطلاع از دنیا دارند و از آسمانها و زمین مطلعند، البته حیات آنها در ملکوت آسمان و زمین است. و اما آن آیه مبارکه: «النارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوا وَ عَشِیا وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَد الْعَذَابِ؛ هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز برپا شود (فرمان می رسد که) فرعونیان را در سخت ترین عذاب داخل کنید» (غافر/46) از چند جهت میتوان از آن استفاده نمود که راجع به عالم برزخ است نه عالم قیامت کبری:

اول از عنوان “غُدُو و عَشی” زیرا همانطور که ذکر شد در قیامت کبری، روز و شب نیست.

دوم از عنوان یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا زیرا که معنایش اینست که مشرکین را عرضه بر آتش میدارند، و معنی عرضه آن نیست که در آتش می افکنند، بلکه آنست که پهلوی آتش میبرند و در کنار آن قرار میدهند و آتش را به آنان می نمایانند بطوریکه لهیب و شعله آتش، آنانرا فرا نمی گیرد، ولیکن از حرارت آن اجمالاً به آنها میرسد و از منظره دهشتناک آن متألم و متأثر میگردند. بهشت و جهنمِ قیامتی در برزخ نیست بلکه راهروئیست برای قیامت و دریچه ایست برای آن. «یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی الْجَنةِ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إلَی النارِ؛ دری از برزخ بسوی بهشت، و دری از برزخ بسوی جهنم می گشایند و دریچه ای از عالم قبر به آن دو باز میکنند» (کافی ج3 باب المسأله فی القبر ص 240-236).

سوم آنکه در دنبال آیه میفرماید: «وَ یَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُو´ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَ الْعَذَابِ». پس از آنکه هر صبح و شب بر آتش عرضه میشوند، این معنی ادامه دارد تا وقتیکه ساعت قیامت میرسد، در آن هنگام به ملائکه عذاب خطاب میشود که در حال، آل فرعون را در شدیدترین عذابی وارد کنید. پس معلوم میشود که قبل از قیامت، آنها در عذابی بوده اند که آن عذاب در درجه نهایت نبوده است و اینک آن عذاب غائی و نهائی به آنها میرسد. آن محل و عالمی که آل فرعون معذبند ـ نه به عذاب نهائی ـ آن را عالم برزخ گویند.

اما علت آنکه آیه: «لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیا؛ و صبح و شام روزیشان در آنجا برقرار است» (مریم/ 62) اختصاص به برزخ دارد، آنستکه صبح و شب و تدریج زمان، از حرکت شمس و قمر و زمین یا فلک الافلاک و نسبت های خاصه بین آنها پیدا میشود، و یا از امتداد حرکت جوهریه که در باطن و ذات موجودات است پدید می آید؛ و در قیامت که آسمان و زمین نیست و أصلاً حرکتی نیست، بنابراین نسبت بین آنها نیز که از آن انتزاع زمان میشود وجود ندارد: «مُتکِـِینَ فِیهَا عَلَی الاْرَآئکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِیرًا؛ که در آنجا بر تخت ها تکیه زنند. در آنجا نه (گرمای) آفتاب بینند و نه سرما» (انسان/13).

و نیز میتوان برای اثبات و وجود عالم برزخ، به این آیه تمسک جست: «إِذِ الاْغْلَـلُ فِی ´ أَعْنَـقِهِمْ وَ السلَـسِلُ یُسْحَبُونَ * فِی الْحَمِیمِ ثُم فِی النارِ یُسْجَرُونَ؛ آن کسانیکه در آیات خدا مجادله میکنند و تکذیب کتاب خدا را می نمایند و به آنچه خداوند به پیامبرانش ارسال داشته است تکذیب میکنند، پس بزودی خواهند دانست، در زمانی که غلها و سلسله ها در گردنهای آنان آویخته شود و بسوی حمیم کشانده گردند و سپس در آتش، آتش زده شوند» (غافر/72و71).

 

حَمیم چیز گرم را گویند چون آب گرم، هوای گرم و امثال آن، و سَحْب به معنای کشاندن است، و سَجْر بمعنای آتش زدن است؛ سَجَرَ التنور یعنی تنور را آتش زد. و ثُم همانطور که ذکر کردیم بمعنای تراخی و انفصال است، یعنی پس از مدت و زمانی؛ و بنابراین معنای آیه اینطور میشود: «این افراد جدال کننده و تکذیب کننده، اول در هوای گرم و یا آب گرم کشانیده میشوند، و سپس در آتش افکنده و در آنجا آتش زده میشوند».

معلوم است که مراد از سحب در حمیم، عالم برزخ است که از گرمای آنجا ناراحتند، و مراد از سجر در نار، عالم قیامت است که در آنجا بتمام معنی الکلمه میسوزند و به کیفر نهائی میرسند و نیز میتوان به این آیه استدلال نمود: «حتی إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ یُفَرطُونَ * ثُم رُدو´ا إِلَی اللَهِ مَوْلَاهُمُ الْحَق أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَـسِبِینَ؛ تا چون زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد، جان او را فرشتگان قبض ارواح ما اخذ نموده و در این عمل هیچ کوتاهی نمی کنند، و سپس باز گردانیده شوند بسوی خداوند که مولای حق آنان است؛ آگاه باشید که منحصراً حکم بدست خداست و او با سرعت ترین حسابگران است» (انعام/62و61).

ثُم بمعنای فاصله است، این فاصله همان برزخ است. چون قیام مردم در مقام عَرْض در نزد پروردگار در عالم برزخ نیست، برزخ مانند دنیاست با تجردی بیشتر، که همان تجرد از ماده باشد؛ و قیام انسان در نزد حق و عالَم سؤال و میزان و حساب و مقام عَرْض، در عالم قیامت است که مقام قیامِ حقیقت نفس است به ذات خود و واقع خود، نه تنها به صورت و مثال خود. و لذا تعبیر به ثُم فرموده است: ثُم رُدوا. و نفرموده است: فَرُدوا، یعنی بین قبض روح فرشتگان و قیامت کبری فاصله ایست که پس از طی آن فاصله باید بسوی خدا که مولای حق است باز گردند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




بهشت جای چه افرادی است؟

 


بهشت، جایگاهی ویژه مقربان درگاه الهی است
 
بهشت، جایگاهی ویژه مقربان درگاه الهی است که شاید طالبان زیادی داشته باشد و این امر سبب می‌شود تا افراد تمام تلاششان را برای رسیدن به چنین جایگاه رویایی انجام دهند و به نوعی وارد بهشت خداوند شوند. اما سوالی که پیش می‌آید این است؛ آیا غیرمسلمانان نیز جایگاهی در بهشت دارند و یا اصلا اینطور بپرسیم که بهشت دقیقا جای چه افرادی است؟
بهشت جای چه افرادی است؟
با توجه به اینکه دین اسلام بهترین دین نزد خداوند است، آیا از ادیان دیگر مانند مسیحی و یهودی نیز کسی به بهشت می‌رود؟

آیا همه شیعیان؛ چه گنه کار و چه بی گناه در آخرت به بهشت می‌روند؟

قرآن و روایات به طور صریح اعلام می‌دارد که تنها اسلام و تشیع که همان حقیقت اسلام ناب است، از افراد پذیرفته می‌شود و این به معنای آن نیست که همه شیعیان اسمی وارد بهشت می‌شوند.

افراد دیگر ادیان و مذاهب، به سه دسته تقسیم می‌شوند که هر یک حکمی جداگانه دارند:

- با اسلام و تشیع آشنا شده، ولی به دلیل تعصّب یا عناد و لجاجت از پذیرفتن آن سر باز می‌زنند؛ چنین افرادی به فرموده قرآن کریم، اهل جهنم می‌باشند.


- با اسلام و تشیع آشنا نیستند، ولی در جهالت خود مقصرند؛ یعنی از وجود دینی به نام اسلام یا مذهبی به نام تشیع مطلع بوده، ولی با وجود همه امکانات و شرایط لازم، برای جست وجوی حقیقت اقدامی نمی‌کنند. چنین افرادی در حد تقصیر خویش، روز قیامت مجازات می‌شوند.


- با اسلام آشنا نیستند و در جهالت خود نیز تقصیری ندارند؛ بلکه یا اصلاً به گوششان نخورده یا آن که امکان تحقیق و پژوهش برای آنان وجود نداشته است و تنها آن چه را به آن‌ها رسیده - مثل مسیحیت - قبول کرده و به آن عمل نموده اند. چنین افرادی اهل جهنم نیستند و خداوند آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار می‌دهد و اعمال آن‌ها را با میزان حقیقت خواهی آنان و آن چه فکر می‌کردند حق است، می‌سنجد.

در توضیح مطالب بالا که از آیات و روایات استفاده می‌شود، نکات زیر ضروری است:
۱. مردم بر حسب وضعشان در برابر وعده خداوند متعال، به چهار دسته تقسیم می‌شوند؛ مؤمنان، کافران، مستضعفان، مرجون لامرالله.

مؤمنان افرادی هستند که به خداوند ایمان آورده اند و جایگاهشان بهشت است؛ البته افراد این گروه دارای درجاتی هستند که از آن‌ها به «مخلصین»، «سابقون» و «اصحاب یمین» یاد می‌شود.

کافران کسانی هستند که از روی علم، حق را شناخته اند؛ ولی به علت عناد و لجاجت از آن سر بر تافته اند. این گروه مقصرند و جایگاهشان به طور حتم جهنم است. این گروه نیز دارای درجاتی هستند و براساس شدت ستیزه جویی در طبقات جهنم قرار می‌گیرند.

گروه مستضعف و مرجون الی الله نیز کسانی اند که دارای عذرند؛ یعنی اگر نتوانسته اند به دین حق بپیوندند و بدان عمل بکنند، به لحاظ تقصیر یا کوتاهی کردن آنان نبوده است؛ بلکه از جهت یک سلسله عواملی بوده که از اختیار آن‌ها خارج بوده است. همین عوامل، موجب جهل یا غفلت و یا عمل نکردن آنان به دستورات دین اسلام شده است. بدیهی است که چون در این صورت، ترک به اختیار آدمی مستند نبوده و معلول عوامل خارج از اختیار اوست، برای آدمی نه نفعی خواهند داشت و نه ضرری و مرجع کار چنین کسانی، خداوند خواهد بود و خداوند به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب کند، عمل خواهد کرد.

۲. آیات ۹۶ تا ۹۸ سوره نساء بر مطلب یاد شده، دلالت می‌کند. خداوند در آن آیات، عذر افراد را به دلیل مستضعف بودن با شرایطی قبول کرده است.

خداوند در آیه ۱۰۶ سوره توبه نیز کار این گونه افراد را به خود احاله کرده است. مراد از مستضعف در این جا فقر اقتصادی نیست؛ بلکه ضعیف نگه داشته شده، از جهت دسترسی به منبع هدایت است. این است که در آیات سوره نساء جمله «لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا». به عنوان شرط و علت عذر برای مستضعفان ذکر شده است. از این صفت می‌توان دریافت که علت معذور بودن، همه جا و به طور عموم، راه و چاره نداشتن است که شامل جاهل غافل و غیر معاند هم می‌شود. افزون بر اینها، آیه ۲۸۶ سوره بقره نیز بر همین گفته دلالت دارد؛ زیرا در ذیل آیه فوق، این مطلب آمده که انسان، هر چه خوبی کرده، به نفع او و هر چه بدی کرده، بر ضرر اوست. به طور روشن، مفهوم سخن فوق این خواهد بود که اگر چیزی به اکتساب - یعنی آن چه مسئولیتش به عهده خود شخص است - مستند نباشد، گناه و مسئولیتی برای انسان نخواهد داشت.

۳. به عقیده علامه طباطبایی، معنای مستضعف، علاوه بر این افراد ساکن در سرزمینی را که بر اثر نبودن دانشمند، راهی برای قرار گرفتن دین اسلام در آن جا نیست، شامل می‌شود.

همچنین فردی را هم که ذهنش به یک مطلب حق منتقل نشده و فکرش به حق راه نیافته است نیز شامل می‌گردد؛ یعنی شامل شخصی هم می‌شود که به حق رهبری نشده و در عین حال از کسانی است که با حق عناد ندارد، بلکه طوری است که اگر حق برایش واضح گردد، از آن پیروی خواهد کرد؛ ولی به عوامل مختلف حق برای او مخفی مانده است و چنین کسی جزء افراد مستضعف خواهد بود؛ زیرا آدم غافل قدرت ندارد و با چنان جهالتی هم نمی‌شود راهی به حقیقت یافت.

 

مردم بر حسب وضعشان در برابر وعده خداوند متعال، به چهار دسته تقسیم می‌شوند
 
آیا غیر مسلمانان هم به بهشت می‌روند؟
در مورد قیامت و محاسبه اعمال پیروان غیر اسلامی لازم است گذرا اموری را متذکر شویم،


بدین شرح
۱ - دین حق در هر زمانی یکی بیش، نیست، بنابر این معنا ندارد بعد از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و با توجه به خاتمیت آن حضرت، دینی غیر از اسلام مورد قبول درگاه خداوندی باشد (و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه)


۲ - رستگاری در جهان آخرت به دو چیز (عمل صالح و اعتقاد راستین به خدا) وابسته است. اگر فردی از عمل پسندیده بهره ‏مند باشد و نسبت به مبدأ و قیامت باوری درست داشته باشد و به تعبیر قرآن از قلبی سلیم بهره‏ مند باشد، در قیامت رستگار می‏ گردد. “یوم لا ینفع مال و لا بنون إلّا من أتی اللَّه بقلب سلیم".


۳ - در جهان بینی اسلامی این باور آمده است که خداوند با بندگانش به عدل حکم می‏ کند و به متقضای آن عذاب الهی بعد از اتمام حجت است، یعنی خداوند حکیم و عادل بعد از آن که راه حق را برای انسان‏ها تبیین نمود (توسط حجت ‏های باطن و ظاهری) آن گاه آنان را به حساب و کتاب عمل فرا می‌خواند. (ماکنا معذّبین حتی نبعث رسولاً). به مقتضای این آیه کسانی که حجت بر آنان تمام نشده است و نتوانستند دین حق را بشناسند و در نتوانستن تقصیری نداشتند، از این جهت مشمول عذاب الهی قرار نمی ‏گیرند.

۴ - در فرهنگ اسلامی کفر چند معنا دارد که یکی از آن‏ها عناد و انکار حقایق است و این در قیامت باعث عقوبت می‏گردد، نه کفری که از روی نادانی و از قصور و استضعاف فکری باشد که در این صورت ممکن است مشمول رحمت الهی قرار گیرد.


۵ - هر فعلی دو جنبه دارد: یکی از جهت وجود خارجی آن و دیگری از جهت وجود داخلی یا انگیزه فاعل و نیّت. فعلی که از هر دو جهت خوب و ارزشمند باشد، یعنی هم از حُسن فعلی بهره‏ مند باشد (مانند خدمت به مردم) و هم از حُسن فاعلی (یعنی با انگیزه الهی و به خاطر خدمت به مردم)، چنین فعلی آدمی را در قیامت رستگار می‏ کند. حال اگر عملی از غیر مسلمان از حُسن فعلی و حُسن فاعلی بهره ‏مند باشد، به مقتضای حکم عقل و روایات اسلامی احتمال نجات در این گونه افراد وجود دارد.


۶ - یک سری امور ممکن است اعمال پسندیده را نابود کند که از آن‏ها به “حبط اعمال” یا آفت اعمال یاد می ‏شود، ممکن است غیر مسلمان کار خوبی انجام دهد و در پی حق باشد، ولی بعد از آن با ارتکاب یک سری امور، اعمال خوب گذشته ‏اش را نابود کند.


با بیان این امور می ‏گوییم:
اگر بعد از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) غیر مسلمان (اعم از یهودیان، مسیحیان و دیگران) که:

اولاً: در پی شناخت و یافتن دین حق برآیند، نه در پی انکار و عناد، و بدون این که تقصیری داشته باشند، نتوانند به حقانیت دین اسلام نایل گردند.


ثانیاً: با شناختی که به حقانیت دینشان دارند، حال دینشان دین حضرت مسیح باشد یا دین حضرت عیسی و یا غیر آن به دستور‌های آن نیز پای بند باشند.


ثالثاً کار‌هایی که انجام می‏دهند، هم از حسن فعلی بهره ‏مند باشند و هم از حسن فاعلی.


رابعاً: بعد از آن کار‌های نیکشان به آفت‏ ها (یعنی حبط اعمال) دچار نشده باشد: در این صورت این گونه افراد که به تعبیر شهید مطهری مسلمان فطری هستند) بعید نیست در آخرت در زمره نجات یافتگان از دوزخ قرار گیرند. این به مقتضای عدل و حکمت خداوندی است که روایات اسلامی این سخن را تصدیق می‏ کند.

شهید مطهری در این باره می ‏گوید:
“اگر کسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذّب نمی‏ سازد، او اهل نجات از دوزخ است” نیز گفته است:

“به نظر من اگر افرادی یافت شوند که نیکی به انسان‏های دیگر و حتی نیکی به یک جاندار اعم از انسان یا حیوان را بدون هیچ چشم انتظاری انجام دهند و حتی در عمق وجدان خود از آن جهت خدمت نکنند که چهره خود را در آیینه وجود محرومین می‏بینند، یعنی ترس از این که روزی چنین سرنوشتی داشته باشند عامل محرک آن‏ها نباشد، بلکه طوری انگیزه احسان و خدمت در آن‏ها قوی باشد که اگر بدانند هیچ گونه سودی عاید آن‏ها نمی‏ شود، حتی یک نفر هم از کار آن‏ها آگاه نمی‏ گردد و احدی به آن‏ها یک “بارک اللَّه” هم نخواهد گفت، باز هم آن کار خیر را انجام می ‏دهند و تحت تأثیر عادت و امثال آن هم نباشد، باید گفت:

در عمق ضمیر این انسان‏ها نوری از معرفت خداوند هست و به فرض این که به زبان انکار کنند، در عمق ضمیر اقرار دارد، افکارشان در واقع و نفس الامر انکار یک موهومی است که آن را به جای خدا تصور کرده‏ اند و یا انکار یک موهوم دیگری است که آن را به جای بازگشت به خدا و قیامت تصور کرده ‏اند، نه انکار خداو معاد واقعی… بنابر این بعید نیست که این گونه کسان واقعاً و عملاً در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند لساناً منکر شمرده می‏ شود، واللَّه اعلم”

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]




آثار دنیوی و اخروی نفرین کردن

 

 

 

 

بسیاری از گرفتاری های ما بی آن که متوجه باشیم به سبب آه و نفرین پدر و مادر یا دوست و رفیقی است که به او ظلم و ستم کرده ایم و او از سردرد به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار کرده است.

 

فرق لعن و دشنام

انسان به طور طبیعی نسبت به خوبی ها و زیبایی ها، واکنش مثبت نشان می دهد و با دیدن آن ها خوشحال و شادان می شود؛ چنان که بدی ها و زشتی ها را ناخوش می دارد و از دیدن آنها غم و اندوه بر سیرت و سیمایش نمایان می شود. بسیاری از مردم با دیدن خوبی ها و زیبایی ها واکنش عاطفی و احساسی نشان می دهند و با گفتن آفرین و دعای نیک و خیر، سرور و خوشحالی خویش را هویدا می سازند؛ چنان که با دیدن زشتی ها و بدی ها، با نفرین ابراز انزجار و تنفر می کنند.

 

بنابراین، درباره فلسفه نفرین می بایست به این نکته توجه شود که حس فطری انسان و واکنش درونی افراد، تمجید و سپاس از کارهای شایسته و تکذیب و پرخاش در برابر افعال ناشایست است. این، شیوه همیشگی افراد با هر مکتب و مرام و یا دین و آیین است که درحالت اعتدال، نوعی واکنش درونی را نسبت به افعال بیرونی در خود احساس کنند.


بسیاری از گرفتاری های ما بی آن که متوجه باشیم به سبب آه و نفرین پدر و مادر یا دوست و رفیقی است که به او ظلم و ستم کرده ایم و او از سردرد به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار کرده است

 

لعن از ناحیه خداوند متعال به معنای دور ساختن کسی از رحمت خویش در دنیا و در آخرت عذاب و عقوبت و از ناحیه بندگان نیز لعن و نفرین در واقع همان دعا به ضرر و بر ضد دیگران است‌.(ر. ک‌:مفردات الفاظ قرآن‌، راغب اصفهانی‌، ص 471، دار الکاتب العربی‌، بیروت‌.)

 

به دیگر سخن،لعن و نفرین هر انسانی نسبت به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «کنش» ابتدایی محسوب نمی شود، بلکه عکس العمل و واکنشی است که در اثر ستم ستمکاران در احساس و اندیشه خود می یابد؛ همان گونه که قرآن کریم نقض عهد و پیمان تبهکاران را نسبت به ارزش های الهی و انسانی باعث لعن خداوند و سیه دلی آنان می شمرد و می فرماید: فبما نقضهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیه ؛ به سبب نقض پیمان، ما آنان را نفرین و لعن کردیم و دلهایشان را سنگ و سخت قرار دادیم. (مائده، آیه 31)

 

مؤمنان نیز به پیروی از خداوند و پیامبران لازم است تا نفرین را روشی برای مبارزه با هرگونه اعتقادات و رفتارهای ضدحق و هنجارها و ارزش ها بدانند و بر آن عمل کنند.

 


آثار دنیوی و اخری نفرین کردن

آثار دنیوی و اخروی نفرین نفرین و دعای بد در حق دیگران، تأثیرات شگرفی به جا می گذارد و این گونه نیست که آن را صرفا یک لقلقه زبان بدانیم.


سرگردانی انسان ها نیز از آثار نفرین است. اگر انسان کاری کند که نفرین حقی او را بگیرد، ممکن است در زندگی گرفتار سرگردانی شود، چنان که دعای بد و نفرین حضرت موسی(ع) موجب سرگردانی یهودیان به مدت چهل سال شد

 

به سخن دیگر، نفرین تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف مفت نیست، بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت و شدید که شخص باید مواظب باشد گرفتار آن نشود.

 

خداوند در آیات 88 تا 90 سوره یونس و نیز 71 تا 72 سوره دخان، تباهی اموال و بهره نبردن از آنها را از پیامدهای نفرین می شمارد و در این آیات گزارش می کند که چگونه نفرین حضرت موسی(ع) موجب شد تا فرعون و فرعونیان نتوانند از همه نعمت ها و مواهبی که در اختیار داشتند بهره ببرند و خود و اموالشان تباه شود.

 

سرگردانی انسان ها نیز از آثار نفرین است. اگر انسان کاری کند که نفرین حقی او را بگیرد، ممکن است در زندگی گرفتار سرگردانی شود، چنان که دعای بد و نفرین حضرت موسی(ع) موجب سرگردانی یهودیان به مدت چهل سال شد. (مدثر، آیات 42 تا 62)

 

قساوت قلب و سنگدلی نیز از آثار و پیامدهای نفرین است. (یونس، آیات 88 تا 09) همچنین هلاکت و نیستی (مومنون، آیات 32 تا 72 و قمر، آیات 9 تا 61) از دیگر آثار نفرین حق و اهل حق است.

 

بسیاری از گرفتاری های ما بی آن که متوجه باشیم به سبب آه و نفرین پدر و مادر یا دوست و رفیقی است که به او ظلم و ستم کرده ایم و او از سردرد به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار کرده است.

 

در کتاب نشان از بی نشان ها این حکایت نقل شده که واگذار کردن به خدا تا چه اندازه ممکن است خطرناک باشد و تا چه اندازه می تواند این واگذاری و نفرین از روی ناتوانی، خانمانسوز و هلاک کننده باشد. می گویند: یک روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی می فرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید.

 

مرحوم حاجی طبق دستور عمل می کند. در مراجعه با یکی از سوارهای حکومتی برخورد می کنند. سوار از ایشان می خواهد که لباسها و اسبش را نگهداری کند تا او در رودخانه شنا کند.


کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آن‌ها خواهد بود

 

مرحوم حاجی می فرمایند: وقت ندارم و باید بروم. آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی می زند، طوری که سر ایشان می شکند و ماستها می ریزد. مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز می کند. مجددا ماست می خرد و مراجعه می نماید.

 

مرحوم بابا علت تأخیر را جویا می شود. مرحوم حاجی قضیه را شرح می دهد. مرحوم بابا سؤال می کند: شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی می گویند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار کردم. بابا می فرماید: کار خوبی نکردی، برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورا با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نما. مرحوم حاجی فورا برمی گردد؛ ولی هنگامی بر می گردد که کار از کار گذشته و اسب، او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود.

 

گفتنی است عارفان و سالکان بزرگی از محضر بابا رستم فیض برده و به دست ایشان پرورش یافتند. یکی از معروف ترین شاگردان وی مرحوم «حاج محمدصادق مشهور به تخت فولادی» است که از عرفای بزرگ قرن سیزدهم و استاد سیر و سلوک مرحوم «حاج شیخ حسنعلی نخودکی»(ره) بود.

 


نفرین در روایات :

نفرین به معنای دعا بر ضد و به ضرر کسی است‌؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید: “تَبَّت یدا اَبی لَهَب‌ٍ وتَب‌ّ ؛(تبت‌،1) بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد).”

 

معادل نفرین در قرآن کریم “لعن‌” می‌باشد، و لعن در اصل به معنای طرد و دور ساختن همراه با خشم و غضب است‌.

 

قرآن کریم می‌فرماید: “اِن‌َّ الَّذین‌َ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ اُولغ‌کَ عَلَیهِم لَعنَة‌ُ اللّه‌ِ والمَلغکَة‌ِ والنّاس‌ِ جمَعین‌؛(بقره‌،161) کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آن‌ها خواهد بود."(ر. ک‌:نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 1، ص 552 ـ 556، دارالکتب الاسلامیة‌، تهران‌.)

 

در روایات اسلامی نیز موضوع نفرین به عنوان یک مسأله جدی تلقی شده است‌، چنان که یونس بن عمّار می‌گوید:به امام صادق‌عرض کردم‌:همسایه‌ای از قریش دارم که وی در کمین و در صدد اذیت و آزار من است و مرا نزد مردم رافضی خطاب می‌کند و می‌گوید:وی اموال را به جعفربن محمد می‌رساند. حضرت امام صادق‌فرمود:او را نفرین کن به این صورت که در سجده آخر از دو رکعت اول نماز شب حمد و سپاس خدا را می‌گویی و سپس بگو:خدایا فلان پسر فلان دربارة من چنین و چنان می‌کند و مرا در معرض خطر قرار داده است‌.

 


به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند

 

خدایا وی را هدف تیر سریع خویش قرار ده که دیگر فرصت آزار مرا نداشته باشد و اجلش را نزدیک کن و همین ساعت همین ساعت به سوی او بشتاب‌، من به دستور حضرت امام صادق‌عمل کردم‌، چون به کوفه بازگشتم از حال آن شخص پرسیدم‌، گفتند وی بیمار است‌، لحظاتی بعد صدای شیون از خانة او بر خاست و گفتند که او مرده است‌."(ر. ک‌:وسائل الشیعه‌، شیخ حر عاملی‌، ج 7، ص 133 ـ 134، مؤسسه آل البیت‌:قم‌.)

 

حضرت علی‌می‌فرماید:"از نفرین مظلوم بترسید که وی حق خویش را از خدا درخواست می‌کند و خداوند کسی را از حقش باز نمی‌دارد.”

 

البته لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن‌، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است‌. حضرت امام باقر7 می‌فرماید:"کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید."(ر. ک‌:میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری شهری‌، ج 5، ص 616)

 


توجه به چند نکته :

1- به طور کلی نفرین نمودن نسبت به دوستان و اطرافیان کار پسندیده ای نیست. انبیا و اولیا الهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند.

 

2- نفرین در حقیقت نوعی انتقام گیری از کسی است که ستمی از او به ما رسیده است. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش و رحمت بر خشم و غصب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است.در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه).

 

3- نفرین نوعی دعا است ولی دعا برای دور شدن کسی از خیر و رحمت و سعادت است و اگر شرایط دعا در آن جمع باشد و نفرین به جا و به مورد باشد این دعا نیز با خواست خداوند اجابت می گردد.

 

4-كسى كه ظلم مى‏كند چه بسا در همین دنیا كیفر آن را ببیند. اما اولاً؛ همه كسانى كه ظلم كرده‏اند كیفر آن را در این دنیا نمى‏بینند و به عللى از جمله به جهت كارهاى خوبشان، كیفر ظلم آنان به تأخیر مى‏افتد و احیاناً در عوالم پس از مرگ كیفر آن را خواهند دید. ثانیاً؛ دیدن كیفر و جزاى بعضى از گناهان در این دنیا، ممكن نیست. مثلاً كسانى كه افراد زیادى را در جنگ‏ها و یا بمباران‏هاى اتمى و شیمیایى كشته‏اند، چگونه مى‏توان آنان را به كیفر واقعى اعمالشان رساند.


لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن‌، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است‌. حضرت امام باقر7 می‌فرماید:"کسی که چیزی را لعنت می‌کند اگر آن شی مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر می‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید

 

توضیح اینکه:خداوند نسبت به بنده‏اش مهربان است تا آخرین مرحله به انسان فرصت مى‏دهد هرگز مانند جباران فوراً اقدام به انتقام و مجازات نمى‏كند بلكه رحمت واسعه الهى همیشه ایجاب مى‏كند كه نهایت فرصت به انسان گناهكار داده شود : «و اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات كند هر چه زودتر عذاب را به آنها مى‏فرستاد » (سوره كهف آیه 58)

 

امام على(ع) مى‏فرماید: «اگر خدا به ستمگر مهلت دهد كیفر او هرگز فراموش نمى‏شود و او بر سر راهش و در گلوگاه او آن‏جا كه آب دهان فرو برده مى‏شود و استخوان گیر مى‏كند در كمین است.» (میزان الحكمه، جلد 7، ص 3375) . پس مهلت دادن بر ستم ستمگر به معناى نادیده گرفتن ستم او نیست چه بسا ستمگر چنین تصور كند كه خدا او را به خودش وا گذاشته است. مثلاً خداوند به فرعون چهل سال مهلت داد بعد از این مدت او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار كرد. و از طرفى سنت خداى سبحان در دنیا بر این جارى است كه از ظالم به وسیله ظالم دیگر انتقام مى‏گیرد. بنا براین ظالم كیفر ستم خودش را مى‏بیند یا در دنیا باز تاب اعمالش را توسط ظالم دیگر و یا سایر عوامل مى‏بیند و یا در آخرت به كیفر اعمالش مى‏رسند خلاصه انتقام از ظالم گرفته مى‏شود چه در دنیا و چه در آخرت و چه در دنیا و آخرت با هم نتیجه این كه خداى سبحان در كمین ستمگر در دنیا و آخرت است و مسئله مهلت دادن هم گاهى براى زیادى گناه است و گاهى براى تو به و جبران گذشته مى‏باشد.


اما وظیفه ما

وظیفه ما این است که مواظب باشیم و گاه و بیگاه به هر بهانه ای به نفرین لب نگشاییم مخصوصا والدین محترمی که گاه از سر عصبانیت فرزندان دلبندشان را نفرین می کنند ، تصور کنید یکی از این نفرین ها کارساز شود چه خواهد شد؟ گفتیم نفرین بی جا گاه به خود شخص بر می گردد پس باید در این مسأله جوانب احتیاط را کاملا رعایت کرد تا مبادا آثار سوء نفرینمان گریبانگیر خودمان شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




نمازی که فرشتگان دو بار برایتان حساب می‌کنند!

 

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است و حتی در برخی از آیات قرآن هم به اقامه نماز در هنگام فجر اشاره شده است.


یکی از این آیات آیه ۷۸ سوره مبارکه اسراء است که در آن نماز صبح نمازی عنوان شده که توسط فرشتگان مورد مشاهده قرار می‌گیرد.

أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى‌ غَسَقِ الَّیْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً


ترجمه
نماز را به هنگام بازگشت خورشید (به سمت مغرب) تا تاریکى شب، بپادار، و همچنین قرآنِ سپیده‌‌دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است.

نکته‌ها
«دلوک»، هنگامى است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل مى‌‌کند که زوال نامیده مى‌‌شود، و وقت نماز ظهر و عصر است. و «غَسق اللیل» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکى، فراگیر مى‌‌شود و «فجر»، وقت نماز صبح است.( تفسیر اطیب‌‌البیان)

امام صادق‌ علیه‌السلام مى‌‌فرماید: اوّلین نمازى که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275)

در روایت دیگرى آمده است: اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى‌‌کنند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275) و «مشهود» بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. یعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‌‌دهند. تفسیر‌المیزان.

پیام‌ها
معیار شناخت اوقات در اسلام، طبیعى است به نحوى که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لدُلوک الشمس، غَسَق اللیل، الفجر»

برنامه‌‌هاى دینى، زمان‌‌بندى شده است. «لدُلوک الشمس الى غَسَق اللیل»

نماز تنها عبادتى است که به نام «قرآن» توصیف شده است. «قرآن الفجر»

قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است. «قرآن الفجر»(179)

در میان نمازها، نماز صبح جایگاه ویژه‌اى دارد. «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»

پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لاصلوة الاّ بقرآن». (کنزالعمّال، ح 19698)

نمازی که فرشتگان دو بار برایتان حساب می‌کنند!

 

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است و حتی در برخی از آیات قرآن هم به اقامه نماز در هنگام فجر اشاره شده است.


یکی از این آیات آیه ۷۸ سوره مبارکه اسراء است که در آن نماز صبح نمازی عنوان شده که توسط فرشتگان مورد مشاهده قرار می‌گیرد.

أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى‌ غَسَقِ الَّیْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً


ترجمه
نماز را به هنگام بازگشت خورشید (به سمت مغرب) تا تاریکى شب، بپادار، و همچنین قرآنِ سپیده‌‌دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است.

نکته‌ها
«دلوک»، هنگامى است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل مى‌‌کند که زوال نامیده مى‌‌شود، و وقت نماز ظهر و عصر است. و «غَسق اللیل» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکى، فراگیر مى‌‌شود و «فجر»، وقت نماز صبح است.( تفسیر اطیب‌‌البیان)

امام صادق‌ علیه‌السلام مى‌‌فرماید: اوّلین نمازى که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275)

در روایت دیگرى آمده است: اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى‌‌کنند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275) و «مشهود» بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. یعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‌‌دهند. تفسیر‌المیزان.

پیام‌ها
معیار شناخت اوقات در اسلام، طبیعى است به نحوى که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لدُلوک الشمس، غَسَق اللیل، الفجر»

برنامه‌‌هاى دینى، زمان‌‌بندى شده است. «لدُلوک الشمس الى غَسَق اللیل»

نماز تنها عبادتى است که به نام «قرآن» توصیف شده است. «قرآن الفجر»

قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است. «قرآن الفجر»(179)

در میان نمازها، نماز صبح جایگاه ویژه‌اى دارد. «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»

پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لاصلوة الاّ بقرآن». (کنزالعمّال، ح 19698)

نمازی که فرشتگان دو بار برایتان حساب می‌کنند!

 

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است و حتی در برخی از آیات قرآن هم به اقامه نماز در هنگام فجر اشاره شده است.


یکی از این آیات آیه ۷۸ سوره مبارکه اسراء است که در آن نماز صبح نمازی عنوان شده که توسط فرشتگان مورد مشاهده قرار می‌گیرد.

أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى‌ غَسَقِ الَّیْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً


ترجمه
نماز را به هنگام بازگشت خورشید (به سمت مغرب) تا تاریکى شب، بپادار، و همچنین قرآنِ سپیده‌‌دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است.

نکته‌ها
«دلوک»، هنگامى است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل مى‌‌کند که زوال نامیده مى‌‌شود، و وقت نماز ظهر و عصر است. و «غَسق اللیل» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکى، فراگیر مى‌‌شود و «فجر»، وقت نماز صبح است.( تفسیر اطیب‌‌البیان)

امام صادق‌ علیه‌السلام مى‌‌فرماید: اوّلین نمازى که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275)

در روایت دیگرى آمده است: اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى‌‌کنند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275) و «مشهود» بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. یعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‌‌دهند. تفسیر‌المیزان.

پیام‌ها
معیار شناخت اوقات در اسلام، طبیعى است به نحوى که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لدُلوک الشمس، غَسَق اللیل، الفجر»

برنامه‌‌هاى دینى، زمان‌‌بندى شده است. «لدُلوک الشمس الى غَسَق اللیل»

نماز تنها عبادتى است که به نام «قرآن» توصیف شده است. «قرآن الفجر»

قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است. «قرآن الفجر»(179)

در میان نمازها، نماز صبح جایگاه ویژه‌اى دارد. «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»

پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لاصلوة الاّ بقرآن». (کنزالعمّال، ح 19698)

نمازی که فرشتگان دو بار برایتان حساب می‌کنند!

 

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است و حتی در برخی از آیات قرآن هم به اقامه نماز در هنگام فجر اشاره شده است.


یکی از این آیات آیه ۷۸ سوره مبارکه اسراء است که در آن نماز صبح نمازی عنوان شده که توسط فرشتگان مورد مشاهده قرار می‌گیرد.

أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى‌ غَسَقِ الَّیْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً


ترجمه
نماز را به هنگام بازگشت خورشید (به سمت مغرب) تا تاریکى شب، بپادار، و همچنین قرآنِ سپیده‌‌دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است.

نکته‌ها
«دلوک»، هنگامى است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل مى‌‌کند که زوال نامیده مى‌‌شود، و وقت نماز ظهر و عصر است. و «غَسق اللیل» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکى، فراگیر مى‌‌شود و «فجر»، وقت نماز صبح است.( تفسیر اطیب‌‌البیان)

امام صادق‌ علیه‌السلام مى‌‌فرماید: اوّلین نمازى که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275)

در روایت دیگرى آمده است: اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى‌‌کنند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275) و «مشهود» بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. یعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‌‌دهند. تفسیر‌المیزان.

پیام‌ها
معیار شناخت اوقات در اسلام، طبیعى است به نحوى که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لدُلوک الشمس، غَسَق اللیل، الفجر»

برنامه‌‌هاى دینى، زمان‌‌بندى شده است. «لدُلوک الشمس الى غَسَق اللیل»

نماز تنها عبادتى است که به نام «قرآن» توصیف شده است. «قرآن الفجر»

قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است. «قرآن الفجر»(179)

در میان نمازها، نماز صبح جایگاه ویژه‌اى دارد. «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»

پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لاصلوة الاّ بقرآن». (کنزالعمّال، ح 19698)

نمازی که فرشتگان دو بار برایتان حساب می‌کنند!

 

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است

 

 در اهمیت اقامه نماز صبح روایت بسیار زیادی از اهل‌بیت(ع) آمده است و حتی در برخی از آیات قرآن هم به اقامه نماز در هنگام فجر اشاره شده است.


یکی از این آیات آیه ۷۸ سوره مبارکه اسراء است که در آن نماز صبح نمازی عنوان شده که توسط فرشتگان مورد مشاهده قرار می‌گیرد.

أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى‌ غَسَقِ الَّیْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً


ترجمه
نماز را به هنگام بازگشت خورشید (به سمت مغرب) تا تاریکى شب، بپادار، و همچنین قرآنِ سپیده‌‌دمان را. همانا (قرائت) قرآن (به هنگام) فجر (در نماز صبح) مورد مشاهده (فرشتگان) است.

نکته‌ها
«دلوک»، هنگامى است که خورشید از وسط آسمان روبه مغرب میل مى‌‌کند که زوال نامیده مى‌‌شود، و وقت نماز ظهر و عصر است. و «غَسق اللیل» وقت نماز مغرب و عشاست که تاریکى، فراگیر مى‌‌شود و «فجر»، وقت نماز صبح است.( تفسیر اطیب‌‌البیان)

امام صادق‌ علیه‌السلام مى‌‌فرماید: اوّلین نمازى که واجب شد نماز ظهر بود و آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275)

در روایت دیگرى آمده است: اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى‌‌کنند.(اصول کافى، ج‌3، ص 275) و «مشهود» بودن نماز صبح نیز ممکن است به همین معنا باشد. یعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده کرده و بر آن گواهى مى‌‌دهند. تفسیر‌المیزان.

پیام‌ها
معیار شناخت اوقات در اسلام، طبیعى است به نحوى که قابل فهم و درک همه کس در همه جا و همیشه باشد. «لدُلوک الشمس، غَسَق اللیل، الفجر»

برنامه‌‌هاى دینى، زمان‌‌بندى شده است. «لدُلوک الشمس الى غَسَق اللیل»

نماز تنها عبادتى است که به نام «قرآن» توصیف شده است. «قرآن الفجر»

قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است. «قرآن الفجر»(179)

در میان نمازها، نماز صبح جایگاه ویژه‌اى دارد. «اِنّ قرآن الفجر کان مشهوداً»

پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لاصلوة الاّ بقرآن». (کنزالعمّال، ح 19698)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز ا

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

نماز را در اول وقت آن بجا آورید تا مشمول آثار و ثواب آن شوید

 

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم.

احادیث ذکر شده از ائمه اطهار (ع) در خصوص نماز اول وقت:
1. یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‏فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است»؛ یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‏اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‏شود، هم فرشتگان روز مى‏نویسند و هم فرشتگان شب.

2. حضرت موسى بن جعفر (ع): «[عطر] نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‏شوند، از برگ­ها و ساقه‏هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آسخوشبوتر است. پس بر شما است که نماز [واجب] را در اول وقت آن بجاى آورید».

3. زُراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود».

4. امام صادق (ع): «هر که نمازهاى واجب را در اول وقت بخواند و درست ادا کند، فرشته آن را پاک و درخشان به آسمان رساند و آن نماز فریاد زند خدا تو را حفظ کند چنانچه حفظم کردی و تو را به خدا سپارم چنانچه مرا به فرشته‏اى کریم سپردى و هر که بدون عذر بعد از وقتش، آن را بدون دقت و ارتباط معنوی لازم بخواند، فرشته آن را سیاه و تاریک بالا برد و آن نماز فریاد کشد خدا ضایعت کند چنانچه ضایعم کردى و رعایتت نکند چنانچه رعایتم نکردى…».

علمای بزرگ هم با توجه به این احادیث مردم را سفارش به انجام نماز در اول وقت نموده و آن را از اصول مهمّ سیر و سلوک و قُرب به سوی خدا و کمال انسانی دانسته اند.

نتیجه: بر اساس روایات از ائمه اطهار (ع) و سفارش علما پسندیده این است که انسان اگر عذر شرعی نداشته باشد، نماز را در اول وقت آن بجا آورد تا مشمول آثار و ثواب آن شود.

 

خواندن نماز اول وقت باعث برآورده شده حاجات میشود

 

برکات خواندن نماز اول وقت:

1- برآورده شدن خواسته ها:
امام حسن عسکری - علیه السلام – فرموده اند: «موسی بن عمران با خداوند سخن گفت و از پروردگار خویش پرسید: خدایا! پاداش کسی که نمازش را اول وقت می خواند چیست؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: خواهش و خواسته او را برآورده می کنم و بهشت را بر او مباح می گردانم.»

2- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند:”بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.”

3 – ورود به بهشت و دوری از جهنم:
رسول الله - صلی الله علیه وآله – فرمود: «إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ هَذِهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ الْمَفْرُوضَاتُ فَمَنْ صَلَّاهُنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ حَافَظَ عَلَیْهِنَّ لَقِیَنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَهُ عِنْدِی عَهْدٌ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَمْ یُصَلِّهِنَّ لِوَقْتِهِنَّ وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهِنَّ فَذَلِکَ إِلَیَّ إِنْ شِئْتُ عَذَّبْتُهُ وَ إِنْ شِئْتُ غَفَرْتُ لَه»[1]رسول خدا فرمود: خدای شما می فرماید: این نمازهای پنجگانه فریضه است، پس کسی که این نمازها را در وقتش به جا آورد و محافظت بر او نماید، روز قیامت مرا ملاقات خواهد کرد. و بر عهده من است که او را وارد بهشت کنم، و کسی که در وقتش نمازها را به جا نیاورد و محافظت بر او نکند، در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب می کنم، و اگر بخواهم او را می بخشایم.»

4- دوری شیطان و تلقین شهادتین:
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: “شیطان تا زمانی كه مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت كند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا كرده و او را در گناهان بزرگ می اندازد. امام صادق(ع) می فرمایند: “ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می كند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.” زیاد شدن عمر، مال و اولاد صالح در دنیا، در امان بودن از ترس و هول مرگ در موقع مردن، آسان شدن سؤال نكیر و منكر در قبر، توسعه یافتن قبر، نورانی شدن چهره، دادن نامه عمل به دست راست و آسان گرفتن حساب در محشر، رضایت خداوند، سلام دادن خدا به او و نگاه كردن از روی رحمت به او در هنگام عبور از صراط  و… از دیگر آثار و بركات نماز اول وقت است كه در روایات به آن اشاره شده است.

حجةالاسلام انصاری می گوید: امام(ره) در روزهای آخر عمرشان می خواستند بخوابند؛ به من فرمودند اگر خوابیدم، اول وقت نماز صدایم بزن، گفتم چشم. دیدم اول وقت شد و امام(ره) خوابیده اند، حیفم آمد صدایشان بزنم؛ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.

چنددقیقه ای از اذان گذشت و امام(ره) چشم هایشان را باز كردند، گفتند: وقت شده؟ گفتم: بله فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر از وقت نگذشته است. گفتند: مگر به شما نگفتم. سپس امام(ره) فرزند خود را صدا زدند و فرمودند: ناراحتم. از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان باید ده دقیقه تأخیر بیفتد؟”.

5- خشنودی خداوند:
امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‌فرمايند: «الصلوةُ تستحبُّ في اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولين فرصت، کاري مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنين از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودي کردگار» را به همراه دارد.

6- در امان بودن از بلاهای آسمانی:
رسول الله - صلی الله علیه و آله – وعده داده: «إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِیَ مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَیِ الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ» «هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند.»

يكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنين امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) روحى و ارواح العالمين لمقدمه الفداه مى باشد و غير ممكن است ايشان نماز خود را در غير وقت خودش ‍ اقامه نمايد. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت مي ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه: نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان، نماز او را با نماز امام زمان (عليه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمايند.

از مهم ترين عوامل بي توجهي به نماز و سستي در آن گناه است. حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شيطان طرح دوستي نريزيد و از دستورات او پيروي نكنيد؛ چرا كه مطيع شيطان، از خدا اطاعت نمي كند

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرمايد: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهايشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به اين است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخير نيندازند. (بخشي از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحي حاجي آبادي)

 

قرآن مجيد، نماز اول وقت را يكى از صفات مۆمنان مى داند

 

نماز اول وقت چه زمانی است:
نماز اول وقت یعنی چی؟ ایا مثلا یعنی همون لحظه یا 10 دقیقه اول یا نیم ساعت؟ آیا وقت فضیلت همون اول وقت حساب میشه.

آیت الله خامنه ای: منظور وقت فضیلت آن مى‌باشد.

آیت الله مکارم شیرازی: اول وقت یعنی از زمانی که اذان می گویند به مقداری که برای مستحبات و مقدمات نماز فرصت لازم است اما در مورد اوقات فضیلت بدانید مستحب است پنج نماز را در پنج وقت به جا آورد، یعنی هرکدام را در وقت فضیلت خود انجام دهد و تنها فاصله دادن به مقدار نافله یا تعقیبات کافی نیست، بلکه معیار همان وقت فضیلت است   .

آیت الله فاضل لنکرانی: اول وقت امر عرفی است و بعد از دخول وقت وشروع اذان اول وقت حساب می شود و بعد از اذان به مقداری که وضو بگیرد و شروع به نماز کند اول وقت است و هم چنین تا  20 دقیقه یا نیم ساعت مثلا عرفا اول وقت حساب می شود وهر مقداری که وقت اذان و اول داخل شدن وقت نماز نزدیک  تر باشد فضیلتش بیشتر است.

آیت الله سیستانی
وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 

باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود

 
چگونه خود را تشويق كنيم كه نماز اول وقت بخوانيم؟
به ترتيب سه امر مهم را در خود محقق سازيد:

 1- باور كردن اهميت نماز اول وقت: گاهي انسان به يك چيزي اعتقاد دارد اما باور و ايمان ندارد. مثلا” مي داند انسان مرده ترسي ندارد. اما باز هم مي ترسد. وجود اين ترس در انسان دليل است كه آن اعتقاد، تبديل به باور دل و ايمان قلبي نشده است.

 

چه بسا اعتقاد به اهميت نماز اول وقت باشد اما باور و ايمان به آن نباشد. براي به دست آوردن اين باور مي توان از اسباب باوربخش استفاده كرد. مثل مطالعه كردن كتاب هايي كه در موضوع نماز اول وقت نگاشته شده است كه اين مطالعه بايد پياپي و پيوسته باشد. سپس به فكر كردن و تفكر بپردازد كه با نخواندن نماز اول وقت مشمول چه زيان ها و سرزنش هايي مي شود و با خواندن آن مشمول چه سود ها و پاداش ها مي گردد. رواياتي كه در اين باب وارد شده است بسيار مفيد و باوربخش است به شرط اين كه مطالعه آنها استمرار داشته باشد و فكر كردن در آنها نيز هر روز باشد هر چند مختصر و كم . مثلا” به اين دو روايت دقت شود: عن الصادق (ع ) قال قال رسول الله (ص ): «ليس مني من استخف بالصلوه لايرد علي الحوض لا والله ; امام صادق (ع ) فرمود كه رسول اكرم (ص ) فرموده است : به خدا قسم از من نيست كسي كه نماز را سبك بشمارد و در حوض كوثر بر من وارد نمي شود» (سفينه البحار, شيخ عباس قمي , ماده صلاه).

تأخير انداختن نماز مصداق بارز سبك شمردن نماز است . عن النبي (ص ): «ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوه و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والاحزان والنجاه من النار; هيچ بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز (اول وقت ) و حركت هاي خورشيد براي نماز  اهتمام ورزد مگر اين كه من سه چيز را برايش ضمانت مي كنم : 1- نشاطي آرامش بخش هنگام مردن 2- جدايي از ناراحتي ها و اندوه ها 3- نجات از آتش . در اين باب پيوسته بايد بخواند، بگويد، بشنود و بينديشد تا رفته رفته اعتقاد به باور بدل گردد».

 2- اراده و تصميم: باور كردن اهميت نماز اول وقت خود زمينه ساز اراده و تصميم مي شود اما با اراده و تصميم فاصله دارد زيرا ممكن است يك چيزي باور قلبي باشد ولي اراده و تصميم انسان به آن تعلق نگيرد. مثلا” مسلمان روزه دار تشنه باور قلبي دارد كه آب او را از تشنگي مي رهاند ولي هرگز آب نمي آشامد تا روزه اش باطل نشود، اينجا اراده و تصميم بر آشاميدن آب تعلق نگرفته گرچه باور قلبي هست كه آب رفع تشنگي مي كند. اگر كسي نسبت به اهميت نماز اول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

ول وقت باور قلبي پيدا كرد ممكن است به خاطر موانعي اراده و تصميمش به خواندن نماز اول وقت تعلق نگيرد, هر چند آن موانع، غيرموجه باشد, بنابراين بعد از باور قلبي بايد اراده و تصميم بگيرد و تمامي موانع خواندن نماز اول وقت را كنار بزند.

 3- مداومت تا سر حد ملكه شدن: پس از طي آن دو مرحله گذشته بايد در مقام عمل آن قدر نماز اول وقت خواندن را ادامه دهد تا عادت و ملكه گردد اين مداومت عملي در ابتداي كار, امري دشوار و سخت مي باشد ولي پس از گذشت يك سال يا دو سال و يا حتي كمتر از اين مدت، امري عادي و آسان مي گردد, (نگا: نماز اول وقت، محمد حسين رجايي خراساني).


البته بايد توجه داشته باشيد كه در رسيدن به اين هدف بايد سياست تدريج را پيش گيريد؛ يعني كسي كه عادت به خواندن نماز در اول وقت نداشته نبايد انتظار داشته باشد يك دفعه و در مدتي كوتاه بتواند به راحتي و سهولت در اول وقت نماز بخواند بلكه بايد در اين راه با آهستگي و تدريج پيش رود. يعني بايد سعي كند مثلا در طول يك هفته حداقل يك روز نمازش را در اول وقت بخواند و اين كار را يك ماه ادامه دهد و بعد اين يك روز را به دو روز تبديل كند و در اين راه استقامت و پايداري نمايد يعني هيچ كار غيرضروري و غير لازمي او را از نماز در اول وقت منصرف ننمايد و همين طور به تدريج بر تعداد روزهايي كه در آنها نماز اول وقت مي خواند بيفزايد تا تمام طول هفته اش را در بر بگيرد و همه نمازها را در اول وقتش بخواند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




نشانه های اخلاص چیست؟

 

 

مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد

 

نشانه های اخلاص

اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.


1- اعمال نیک
اعمال نیک و انجام حسنات و ترک رذائل، هر چند با وجود صفت اخلاص اهمیت می یابند ولی به طور کلی حاکی از وجود اخلاص نوعی و کلی در ریشه جان آدمی هستند، کما اینکه معاصی و رذائل، حاکی از عدم وجود اخلاص می باشند.


رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با اخلاص شهادتین را بر زبان جاری کند و آن را با چیزی نیامیزد، به بهشت وارد می شود. حضرت امیر علیه السلام برخاست و گفت: چگونه با اخلاص بگوید و چیزی با آن مخلوط نکند؟ پیامبر خدا در پاسخ فرمود: حرص دنیا، جمع آن از راه نامشروع، رضایت از دنیا، بهترین سخن ها با بدترین اعمال، این ها آمیزه ها هستند.


فَمَنْ لَقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ فیهِ شَی ءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصالِ وَ هُوَ یقُولُ لا الهَ الّا اللَّهُ، فَلَهُ الْجنَّةُ فَانْ اخَذَ الدُّنْیا وَ تَرَک الآخِرَةَ فَلَهُ النَّارُ.[1]
پس کسی که خداوند متعال را ملاقات کند و چیزی از این خصلت ها با وی نباشد و بگوید لااله الااللَّه، بهشت برای اوست، و آنکه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند. آتش بر او لازم است.
و نیز فرموده اند:


تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.[2]
همه اخلاص در پرهیز از محرمات نهفته شده است.
و این روایت نیز از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.


تَمامُ الْاخْلاصِ تَجَنُّبُ الْمَعاصی.[3]
همه اخلاص، پرهیز از گناهان است.


2- عدم انتظار ستایش
آنکه عمل نیک را به انتظار ستایش دیگران انجام می دهد، پیداست، برای خداوند آن را انجام نداده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انَّ لِکلِّ حَقٍّ حَقیقَةً وَ ما بَلَغَ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْاخْلاصِ حَتّی لا یحِبَّ انْ یحْمَدَ عَلی شی ءٍ مِنْ عَمَلٍ للَّهِ.[4]
هر حقّی حقیقتی دارد و کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر اینکه ستوده شدنش را برای عملی که به خاطر خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد.


3- هماهنگی ظاهر و باطن
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد.
قال علی علیه السلام: مَنْ لَمْ یخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ ادَّی الْامانَةَ وَ اخْلَصَ الْعِبادَةَ.[5]
آنکه پنهان و آشکارش، و عمل و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را اداء و عبادت را خالصانه انجام داده است. ظاهر و باطن از سه حال خارج نیستند، یا ظاهر برتر از باطن است و یا بلعکس می باشند و یا هر دو مثل هم هستند. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام وحی فرمود که:
یا مُوسی مَنْ کانَ ظاهِرُهُ ازْینُ مِنْ باطِنِهِ فَهُوَ عَدُوّی وَ مَنْ کانَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ سَواءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حقّاً، وَ مَنْ کانَ باطِنُهُ ازْینُ مِنْ ظاهِرِهِ فَهُوَ وَلِّی.[6]


ای موسی آنکه ظاهرش زیباتر از باطنش باشد دشمن من است و آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد مؤمن حقیقی است و آنکه باطنش زیباتر از ظاهرش باشد، ولی من است.

 

نشانه های اخلاص چیست؟

 

 

مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد

 

نشانه های اخلاص

اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.


1- اعمال نیک
اعمال نیک و انجام حسنات و ترک رذائل، هر چند با وجود صفت اخلاص اهمیت می یابند ولی به طور کلی حاکی از وجود اخلاص نوعی و کلی در ریشه جان آدمی هستند، کما اینکه معاصی و رذائل، حاکی از عدم وجود اخلاص می باشند.


رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با اخلاص شهادتین را بر زبان جاری کند و آن را با چیزی نیامیزد، به بهشت وارد می شود. حضرت امیر علیه السلام برخاست و گفت: چگونه با اخلاص بگوید و چیزی با آن مخلوط نکند؟ پیامبر خدا در پاسخ فرمود: حرص دنیا، جمع آن از راه نامشروع، رضایت از دنیا، بهترین سخن ها با بدترین اعمال، این ها آمیزه ها هستند.


فَمَنْ لَقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ فیهِ شَی ءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصالِ وَ هُوَ یقُولُ لا الهَ الّا اللَّهُ، فَلَهُ الْجنَّةُ فَانْ اخَذَ الدُّنْیا وَ تَرَک الآخِرَةَ فَلَهُ النَّارُ.[1]
پس کسی که خداوند متعال را ملاقات کند و چیزی از این خصلت ها با وی نباشد و بگوید لااله الااللَّه، بهشت برای اوست، و آنکه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند. آتش بر او لازم است.
و نیز فرموده اند:


تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.[2]
همه اخلاص در پرهیز از محرمات نهفته شده است.
و این روایت نیز از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.


تَمامُ الْاخْلاصِ تَجَنُّبُ الْمَعاصی.[3]
همه اخلاص، پرهیز از گناهان است.


2- عدم انتظار ستایش
آنکه عمل نیک را به انتظار ستایش دیگران انجام می دهد، پیداست، برای خداوند آن را انجام نداده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انَّ لِکلِّ حَقٍّ حَقیقَةً وَ ما بَلَغَ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْاخْلاصِ حَتّی لا یحِبَّ انْ یحْمَدَ عَلی شی ءٍ مِنْ عَمَلٍ للَّهِ.[4]
هر حقّی حقیقتی دارد و کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر اینکه ستوده شدنش را برای عملی که به خاطر خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد.


3- هماهنگی ظاهر و باطن
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد.
قال علی علیه السلام: مَنْ لَمْ یخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ ادَّی الْامانَةَ وَ اخْلَصَ الْعِبادَةَ.[5]
آنکه پنهان و آشکارش، و عمل و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را اداء و عبادت را خالصانه انجام داده است. ظاهر و باطن از سه حال خارج نیستند، یا ظاهر برتر از باطن است و یا بلعکس می باشند و یا هر دو مثل هم هستند. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام وحی فرمود که:
یا مُوسی مَنْ کانَ ظاهِرُهُ ازْینُ مِنْ باطِنِهِ فَهُوَ عَدُوّی وَ مَنْ کانَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ سَواءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حقّاً، وَ مَنْ کانَ باطِنُهُ ازْینُ مِنْ ظاهِرِهِ فَهُوَ وَلِّی.[6]


ای موسی آنکه ظاهرش زیباتر از باطنش باشد دشمن من است و آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد مؤمن حقیقی است و آنکه باطنش زیباتر از ظاهرش باشد، ولی من است.

 

نشانه های اخلاص چیست؟

 

 

مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد

 

نشانه های اخلاص

اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.


1- اعمال نیک
اعمال نیک و انجام حسنات و ترک رذائل، هر چند با وجود صفت اخلاص اهمیت می یابند ولی به طور کلی حاکی از وجود اخلاص نوعی و کلی در ریشه جان آدمی هستند، کما اینکه معاصی و رذائل، حاکی از عدم وجود اخلاص می باشند.


رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با اخلاص شهادتین را بر زبان جاری کند و آن را با چیزی نیامیزد، به بهشت وارد می شود. حضرت امیر علیه السلام برخاست و گفت: چگونه با اخلاص بگوید و چیزی با آن مخلوط نکند؟ پیامبر خدا در پاسخ فرمود: حرص دنیا، جمع آن از راه نامشروع، رضایت از دنیا، بهترین سخن ها با بدترین اعمال، این ها آمیزه ها هستند.


فَمَنْ لَقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ فیهِ شَی ءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصالِ وَ هُوَ یقُولُ لا الهَ الّا اللَّهُ، فَلَهُ الْجنَّةُ فَانْ اخَذَ الدُّنْیا وَ تَرَک الآخِرَةَ فَلَهُ النَّارُ.[1]
پس کسی که خداوند متعال را ملاقات کند و چیزی از این خصلت ها با وی نباشد و بگوید لااله الااللَّه، بهشت برای اوست، و آنکه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند. آتش بر او لازم است.
و نیز فرموده اند:


تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.[2]
همه اخلاص در پرهیز از محرمات نهفته شده است.
و این روایت نیز از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.


تَمامُ الْاخْلاصِ تَجَنُّبُ الْمَعاصی.[3]
همه اخلاص، پرهیز از گناهان است.


2- عدم انتظار ستایش
آنکه عمل نیک را به انتظار ستایش دیگران انجام می دهد، پیداست، برای خداوند آن را انجام نداده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انَّ لِکلِّ حَقٍّ حَقیقَةً وَ ما بَلَغَ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْاخْلاصِ حَتّی لا یحِبَّ انْ یحْمَدَ عَلی شی ءٍ مِنْ عَمَلٍ للَّهِ.[4]
هر حقّی حقیقتی دارد و کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر اینکه ستوده شدنش را برای عملی که به خاطر خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد.


3- هماهنگی ظاهر و باطن
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد.
قال علی علیه السلام: مَنْ لَمْ یخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ ادَّی الْامانَةَ وَ اخْلَصَ الْعِبادَةَ.[5]
آنکه پنهان و آشکارش، و عمل و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را اداء و عبادت را خالصانه انجام داده است. ظاهر و باطن از سه حال خارج نیستند، یا ظاهر برتر از باطن است و یا بلعکس می باشند و یا هر دو مثل هم هستند. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام وحی فرمود که:
یا مُوسی مَنْ کانَ ظاهِرُهُ ازْینُ مِنْ باطِنِهِ فَهُوَ عَدُوّی وَ مَنْ کانَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ سَواءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حقّاً، وَ مَنْ کانَ باطِنُهُ ازْینُ مِنْ ظاهِرِهِ فَهُوَ وَلِّی.[6]


ای موسی آنکه ظاهرش زیباتر از باطنش باشد دشمن من است و آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد مؤمن حقیقی است و آنکه باطنش زیباتر از ظاهرش باشد، ولی من است.

 

نشانه های اخلاص چیست؟

 

 

مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد

 

نشانه های اخلاص

اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.


1- اعمال نیک
اعمال نیک و انجام حسنات و ترک رذائل، هر چند با وجود صفت اخلاص اهمیت می یابند ولی به طور کلی حاکی از وجود اخلاص نوعی و کلی در ریشه جان آدمی هستند، کما اینکه معاصی و رذائل، حاکی از عدم وجود اخلاص می باشند.


رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با اخلاص شهادتین را بر زبان جاری کند و آن را با چیزی نیامیزد، به بهشت وارد می شود. حضرت امیر علیه السلام برخاست و گفت: چگونه با اخلاص بگوید و چیزی با آن مخلوط نکند؟ پیامبر خدا در پاسخ فرمود: حرص دنیا، جمع آن از راه نامشروع، رضایت از دنیا، بهترین سخن ها با بدترین اعمال، این ها آمیزه ها هستند.


فَمَنْ لَقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ فیهِ شَی ءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصالِ وَ هُوَ یقُولُ لا الهَ الّا اللَّهُ، فَلَهُ الْجنَّةُ فَانْ اخَذَ الدُّنْیا وَ تَرَک الآخِرَةَ فَلَهُ النَّارُ.[1]
پس کسی که خداوند متعال را ملاقات کند و چیزی از این خصلت ها با وی نباشد و بگوید لااله الااللَّه، بهشت برای اوست، و آنکه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند. آتش بر او لازم است.
و نیز فرموده اند:


تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.[2]
همه اخلاص در پرهیز از محرمات نهفته شده است.
و این روایت نیز از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.


تَمامُ الْاخْلاصِ تَجَنُّبُ الْمَعاصی.[3]
همه اخلاص، پرهیز از گناهان است.


2- عدم انتظار ستایش
آنکه عمل نیک را به انتظار ستایش دیگران انجام می دهد، پیداست، برای خداوند آن را انجام نداده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انَّ لِکلِّ حَقٍّ حَقیقَةً وَ ما بَلَغَ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْاخْلاصِ حَتّی لا یحِبَّ انْ یحْمَدَ عَلی شی ءٍ مِنْ عَمَلٍ للَّهِ.[4]
هر حقّی حقیقتی دارد و کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر اینکه ستوده شدنش را برای عملی که به خاطر خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد.


3- هماهنگی ظاهر و باطن
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد.
قال علی علیه السلام: مَنْ لَمْ یخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ ادَّی الْامانَةَ وَ اخْلَصَ الْعِبادَةَ.[5]
آنکه پنهان و آشکارش، و عمل و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را اداء و عبادت را خالصانه انجام داده است. ظاهر و باطن از سه حال خارج نیستند، یا ظاهر برتر از باطن است و یا بلعکس می باشند و یا هر دو مثل هم هستند. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام وحی فرمود که:
یا مُوسی مَنْ کانَ ظاهِرُهُ ازْینُ مِنْ باطِنِهِ فَهُوَ عَدُوّی وَ مَنْ کانَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ سَواءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حقّاً، وَ مَنْ کانَ باطِنُهُ ازْینُ مِنْ ظاهِرِهِ فَهُوَ وَلِّی.[6]


ای موسی آنکه ظاهرش زیباتر از باطنش باشد دشمن من است و آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد مؤمن حقیقی است و آنکه باطنش زیباتر از ظاهرش باشد، ولی من است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ق.ظ ]




زندگی نامه پیامبر(ص)

سپس رو به علي (ع) کرد و فرمود: ” کليد گنجهاي ابدي دنيا و زندگي ابدي در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگي در دنيا و لقاي خداوند مخير شده ام، ولي من ملاقات با پروردگار و بهشت الهي را ترجيح داده ام.”
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
“اى مردم! آتش فتنه‏ ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏ ها همچون پاره‏هاى امواج تاريك شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در مي آئيد.


آگاه باشيد که من  درباره ثقلين از شما مي پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار مي کنيد، زيرا که خداي لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمي شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جاي نهادم  ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشي نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهي نکنيد که به هلاکت مي رسيد.” آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوي خانه اش  به راه افتاد. مردم با چشماني اشک آلود آخرين فرستاده الهي را بدرقه مي کردند.

 

در آخرين روزها پيامبر به علي (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند  و بر او نماز بگزارد. علي (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: ” اي رسول خدا ، مي ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم. ” پيامبر (ص) علي (ع) را به خود نزديک کرد . آنگاه  انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگي خود را خواست و همه آنها را به علي سپرد.

 

فرداي آن روز بيماري پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش مي کرد. سپس به حاضران فرمود: ” برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد.” ام سلمه، همسر پيامبر گفت: ” علي را بگوييد بيايد.

زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگري نيست.” هنگامي که علي (ع) آمد ، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علي (ع) را در آغوش گرفت و مدتي طولاني با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده هاي پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افکندند. علي (ع)  خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:
“علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم.”
سرانجام پيامبر (ص) هنگامي که سرش بر دامان علي (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




 

 

 

رحلت حضرت محمد (ص)
در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.


پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود:
” فراق نزديك شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت  نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به  من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.”


در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: “مناسك خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد.”


روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به  فضل بن عباس و على بن ‏ابي‌‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس  پروردگار، فرمود: “به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به  رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد.”
روزي ديگر پيامبر (ص) با کمک علي (ع) و جمعي از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و براي مردگان طلب آمرزش کرد.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع)

هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
پایان شب آخر ماه صفر است این
یا آنکه ز نو ماه محرّم شده امشب
از داغ جگر سوز نبى سیّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب

 

_____________________

 

خداوند، سه چیز را دوست می دارد : کم گویی، کم خوابی و کم خوری ؛
و سه چیز را خداوند دشمن می دارد :پُرگویی، پُرخوابی و پُرخوری. (رسول خدا صلی الله علیه و آله)
// رحلت جانگدازش تسلیت، التماس دعا //

 

_____________________


موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ق.ظ ]




مهرورزی» از زیباترین آموزه های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان ها به سوی حق و عدالت ایفا می کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی تر کرده و آتش کینه ها و اختلافات را خاموش می سازد.

حضرت علی (ع) می فرماید: «قلوب الرّجال و حشیّةٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(1) دل های انسان ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می گیرد.» بر همین اساس سعدی شیرازی چنین سروده است:

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کامل ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دل های بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛(3) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»

و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»(4)

ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان می شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت آمیز آن بزرگوار بهره مند می شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و می فرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛(5) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»

 

مهرورزی رمز موفقیّت

راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی کرد.

به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک…؛(6) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.»

محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش رو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی شد و هرکس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می گفت و

درخواستی داشت، تحمل می کرد و به یارانش می فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)

و این چنین بود که دل ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.

بذل عاطفه به خانواده

پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمی داد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند.

او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می فرمود: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.

رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن ها محبت می کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.

یکی از همسران پیامبر می گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می آمد، پیامبر (ص) از جای خود برمی خاست و سرو دست دخترش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) می آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می نشانید.

این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر(ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.

پیامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامی که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامی اسلام(ص) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر(ص) جدا شد.

حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتی که بعد از رحلت پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.

از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست و من خوشحال شدم.(8)

ملایمت در عین صلابت

در مسایل فردی و شخصی آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی آن جا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد.

در فتح مکه کسانی که بدترین ستم ها و جسارت ها و دشمنی ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند.

امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را یوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می کنم و همانند او می گویم: «… لاتثریب علیکم الیوم…؛(9) امروز ملامت و سرزنشی برشما نیست…»

هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید.»

تمامی آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابر این نفس راحتی کشیدند و به غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر(ص) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همین که اسامة زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.

اسامة متوجه لغزش خود شد و عذر خواهی نمود. پیامبر(ص) برای این که فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه ای پرداخت و به مسأله اجرای قانون الهی اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد، او را از مجازات معاف می کردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید، او را مجازات می نمودند، قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.»(11)

اعجاز مهرورزی

«مالک بن عوف نصری» از سرسخت ترین دشمنان پیامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیله های «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی را گرفتار جنگی دیگر نمود، امّا به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزی که غنایم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف ـ عامل اصلی

این جنگ ـ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتی در مورد پیامبر(ص) و اندیشه های الهی ـ انسانی او قدری فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.

پیامبر(ص) خانواده او را ـ که اسیر شده بودـ آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستی اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم(ص) سخنانی بر زبان آورد که کم تر کسی این گونه ابراز ارادت کرده است.(12)

او دلباختگی خود به رسول خدا(ص) را این گونه اظهار می کرد: «من در میان همه مردم دنیا کسی مانند محمد را نه دیده ام و نه شنیده ام.»(13)

سرزنش یار

در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حی ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشی، صفیه را همراه یک بانوی دیگر به مدینه آورد، ولی آن ها را از کنار جنازه های بستگانشان عبور داد، آن ها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتی در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره اش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد ؛ پیامبر(ص) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمة یا بلال حیث تمرّ بأمر أتین علی قتلی رجالهما؛(14) ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته شدگان حرکت دادی؟ چرا بی رحمی کردی؟!».

این گونه سرزنش ها بیان گر آن است که اسلام دین محبت است: به طوری که حتی نباید در منطقه جنگی: بازماندگان کفّار را در کنار جنازه کشته هایشان عبور داد.

جلب اعتماد افراد

یکی از روش های مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد می رسد که نشانه های صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.

استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.

به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.

آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونه ای خشونت آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیش تری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال می کردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث می شد که شتر رم کرده بیش تر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها می کردم او را می کشتید.»(15)

برخورد گرم و صمیمی

برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دل ها و افزایش محبّت می گردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّت های منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .

این مسأله در سیره رفتاری رسول گرامی (ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه می کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می کرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمی کرد و از او جدا نمی شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(16)

«انس بن مالک» می گوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام می کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می شد و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمی خاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمی کرد، پیش قدم نمی شد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس چنان می کرد محبوب ترین فرد نزد آن بزرگوار است.(17)

تفقد و احوال پرسی

تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی می شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می دیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمی دانستند.

«انس بن مالک» نقل می کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی دید، درباره او سؤال می کرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا می کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می رفت و اگر مریض بود از او عیادت می نمود.(18)

نوازش کودکان

یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبت آمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی می کردند. با کودکان به گونه ای رفتار می شد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.

سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان می کند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار می دهد.

زمانی که رسول خدا(ص) کودکان را می دید بر سر آنان دست می کشید و به آنان سلام می کرد و می فرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود.(19) کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی می کردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان می دیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی در خاطر داشتند.(20)

روزی رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛(21) آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».

معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه می کرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.

حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین (ع) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامی که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین (ع) را با دست هایش می گرفت و در کنار خود بر زمین می نهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونه ای رفتار می کنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت می ورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود.(22)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-14] [ 09:44:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسمات اربعین ودهه آخرصفر
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:41:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسمات دهه آخر ماه صفر
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




برگزاری ایستگاه نقاشی به مناسبت 13 ابان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




حضور طلاب مدرسه علمیه حضرت جوادلائمه"ع" درمراسم راهپیمایی 13ابان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




روز ملّی مبارزه با استکبار

روز 13 آبان، یادآور حوادث مهمی است که در شکل گیری انقلاب اسلامی و بیرون راندن مظهر استکبار یعنی آمریکا از ایران نقش اساسی داشتند. در روز 13 آبان 1343، مأموران رژیم شاه، حضرت امام خمینی(ره) را در قم دستگیر و به دستور آمریکا، به ترکیه تبعید کردند. در روز 13 آبان 1357، دانش آموزان تهرانی در اعتراض به دخالت های آمریکا در ایران، راه پیمایی کردند، ولی دژخیمان رژیم شاه، به آنان حمله کرد و آنان را به خاک و خون کشید. در روز 13 آبان 1358، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، لانه ی جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی را به گروگان گرفتند. بدین ترتیب، مبارزه ی ضد آمریکایی مردم ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، این روز را به روز «ملّی مبارزه با استکبار» نام گذاری کردند.

همه با هم…

روز 13 آبان، روز دستگیری و تبعید حضرت امام ـ آن نور قبیله ی قبله ـ است. روز کشتار دانش آموزان است. روز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان ایمان مدار و عدالت پناه است. این مناسبت ها ایجاب می کند که همه باهم به قول آن بزرگ زادِ خورشیدگون، هرچه فریاد داریم بر سر آمریکا بریزیم. بیایید کران تا کران، حیات را از تحرّک و مبارزه و فریاد علیه مستکبران، سرشار سازیم و از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشته باشیم و در برابر هیچ گردن کشی، سر فرود نیاوریم؛ هم چنان که تاکنون این گونه بوده ایم. بیایید برخی سستی ها و رکودها را به حرکت و شور مبّدل سازیم و رخوت و خواب آلودگی برخی افراد را باز شوییم. بیایید دست ها و دلهامان را قوی کنیم و در روز 13 آبان، مردم خداجو و استکبارستیز را به مبارزه با مظهر استکبار بخوانیم. این چنین باد.

حوزه های علمیه و فریاد علیه استکبار

حوزه های علمیه در طول تاریخ همواره در کنار مردم محروم و در برابر قدرت های ستم گر قرار داشته اند. رمز کام یابی نهضت پربار سر سلسله ی بیداردلان؛ حضرت امام خمینی ـ سلام اللّه علیه ـ و محبوب بودن آن رادمرد بزرگ نیز این بود که از یک سو، دشمن مستکبران بود و از سوی دیگر، یاوری همیشه غم خوار برای محرومان و مستضعفان به شمار می آمد. از این رو، حوزه های علمیه به عنوان ادامه دهنده ی خط راستین آن آیت بلند کتاب مقاومت در مبارزه ی ملی با استکبار، نقش مهمی دارند.

دانش آموزان و مبارزه ی ملّی با استکبار

بی گمان، دانش آموزانِ آگاه و رشید ما در مبارزه با استکبار، همواره نقشی فعّال و فراموش ناشدنی ایفا کرده اند. این عزیزان بودند که در13 آبان 1357، به مردم مسلمان ایران، شور و شعور و عشقی دوباره بخشیدند. آنان از آینه ی احساس و شعور مردم انقلابی، غبار بر گرفتند و هویت مسلمانی، خود اتکایی و مبارزه با استکبار را به همگان آموختند. این نوجوانان دانش دوست بودند که با شعارهای توفنده و مشت های گره خورده، پایه های حکومت مزدور پهلوی را سست کردند و لرزه بر اندام زمام داران کاخ سفید انداختند. این جوانان دانش پو بودند که با قیام خویش، به مستضعفان آموختند که برای به دست آوردن حقوق از دست رفته ی خود، باید با ستم گران جهانی بستیزند. اینک، آن رشادت ها و حماسه آفرینی ها، ایجاب می کند که قشر دانش آموز ما، در مبارزه با استکبار، سهم مهمی بر عهده گیرند و هم چون گذشته از پیش گامان این قیام ملّی باشند.

اراده ی الهی و قیام علیه مستکبران

خدای متعال، انسان را با فطرتی ظلم ستیز آفریده است. طبع انسان، عدالت خواه و مخالف تجاوز به حقوق دیگران است. ارسال پیامبران نیز با این هدف صورت گرفته است که به انسان ها کمک کنند تا در مسیر عدالت باقی بمانند و از آن منحرف نشوند. خدای متعال، با صراحت این واقعیت را در قرآن کریم بیان کرده است.

از سوی دیگر، اراده خدای منّان بر آن است که انسان های ضعیف نگاه داشته شده و مظلوم، به پاخیزند، بر طاغیان و مستکبران، بشورند و داد خود را از آن ها بگیرند و حاکمیت را از آنِ خود کنند. حاکمیتی که به عنوان امانتی الهی همواره در خدمت آرمان ها و ارزش های والا و خدایی باشد. امام خمینی(ره) با همین تفکر ژرف و ریشه دار دینی هسته ی مقاومت جهانی اسلام را علیه بیداد و تباهی استعمارگران و مستکبران بنیان نهاد. خمینی کبیر، عظمت های آیین احمدی را در پرتو کرامت های محمدی صلی الله علیه و آله و انوار پاک علوی علیه السلام ، فرا راه بشر این روزگار و همه ی روزگاران آینده قرار داد.

به یادِ مردی که استکبار رااز گستره ی ایران زدود

سلام بر روان پاک روح خدا و سلام بر همه ی روان های خدایی! سلام بر آن که بیداری رابه ما هدیه داد؛ آزادی را برای مان به ارمغان آورد؛ ما رابه وادی استقلال برد و جمهوری اسلامی را به ما، ارزانی بخشید. سلام بر دست های سبزی که بذر محبت خدا را در دل های کوچک فرزندان ما کاشت. سلام همه ی صالحان و سپیدرویان، بر روان بیدارگر روح پاک خدا باد. بزرگ مردی که با موضع گیری آگاهانه و مدبّرانه ی خویش، هر توطئه ای را نقش بر آب می کرد. حکیم دوراندیشی که گره های کور را به سرپنجه ی تدبیر، می گشود. دلاوری که مستکبران، با نفس گرم اش بر خاک افتادند. آری! امام خمینی(ره)، وجدان بیدار قرن و نادره مرد روزگاران بود. قائدی بی نظیر و قائمی بی بدیل بود که با قیامی الهام گرفته از رهنمودهای قائم آل محمد صلی الله علیه و آله ، زنگ ها و زنگارها را از چهره ی دل ها و جان ها باز شست و نور معرفت و بیداری را بر قلب ها تاباند. ستم ها را سربرید، ستم گران را به زوال کشاند، و پلیدی و پلشتی استکبار و استعمار را از گستره ی ایران زدود. اینک در سال روز 13 آبان؛ روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی، یاد او را گرامی می داریم و بر روان بیدارگرش درود می فرستیم.

ملت های عدالت خواه و روحیه ی استکبار ستیزی

امروز به برکت انقلاب اسلامی و رهنمودهای پیر بیدارگر زمان؛ حضرت امام خمینی(ره) روحیه ی استکبارستیزی از مرزهای ایران، فراتر رفته و همه ملت های عدالت خواه، حق طلب و آزاده را فرا گرفته است. مبارزه ی خونین مردم شجاع و آزادی خواه فلسطین بر ضد اشغال گران صهیونیست و حامی اصلی آن یعنی آمریکا، همین روحیه را نشان می دهد و از ثمره های انقلاب شکوه مند اسلامی به شمار می رود.

روزی که وحدت کلمه معنا شد

سیزده آبان از جمله روزهای پرفروغی است که در تاریخ ایران زمین، همواره برجسته و سربلند است. سیزده آبان، روزی است که فرزندان ایثارگر و فداکار این مرز و بوم به جهانیان فهماندند که با توکل به قدرت ایمان می توان در برابر هر طاغوتی ـ هرچند خودش را قدرت مند نشان دهد ـ ایستاد. در سیزده آبان ثابت شد که با تکیه بر قدرت آن بزرگوار آفریننده و توانای زنده می توان، استعمار را به خاک مذلت افکند. درسیزدهم آبان این نکته به اثبات رسید که امنیت و آرامش را از حق کشان و ستم کیشان که به مظلومان امنیت و آسایش نمی دهند، می توان باز گرفت. حماسه ی سیزده آبان ثابت کرد که همه ی قدرت های به اصطلاح عظیم شیطانی و طاغوتی، از درون، پوچ و پوشالی است. در سیزده آبان، مردم عدالت خواه و ایمان مدار ما، خویشتن را باور کردند و به چشم خود دیدند آن قدرتی که در ذهن عده ای کج اندیش و کوته فکر، هم چون کوهی استوار است، «کاهی» بیش نیست. در سیزدهم آبان، وحدت کلمه معنا شد؛ تکیه بر محبوب بندگان و خدای خمینی آفرین، تفسیر شد و قدرت رهبری دینی بار دیگر تجربه گشت.

سیزده آبان؛ ستاره ای فروزان

آیا تا به حال از خود پرسیده اید که «سیزده آبان» چه روزی است؟ آیا تا به حال درخشش ستارگان و مهتاب را در پهن دشت گیتی دیده اید؟ آیا تاکنون دیده اید که فروغ نورانی برخی ستارگان، بیش تر است؟ در آسمان تاریخ معاصر ایران زمین نیز، روزهایی چون ستارگان پرتو افشان می درخشند و درس روزهای درخشنده نیز برخی درخشنده ترند. سیزده آبان، این چنین است؛ زیرا در سیزدهم آبان، ملت ما با عشق و ایمان به آرمان خویش، همه ی قدرت های استکباری را به سخره گرفتند و شکوه پوشالی شان را پایمال کردند. در سیزدهم آبان، خدا مردان پاک سرشت، در سالگرد قربانی شدن دانشجویان و تبعید سرسلسله ی بیدار دلان، بر دیو پلیدی و پلشتی، مردانه تاختند و لانه ی فساد را درهم کوبیدند. این است که سیزده آبان در تاریخ این دیار شهیدپرور، برگی زرین را به خود اختصاص داده است و بسان ستاره ای فروزان در آسمان میهن اسلامی می درخشد.

درس های سیزده آبان

سیزدهم آبان به همه ی مستضعفان آموخت که می توانند چپاول گران را به زباله دان تاریخ بسپارند. سیزده آبان به مسلمانان آموخت که در معبد انسانیت، آزادنه و آگاهانه در برابر والایی های ارجمند مکتب توحید، به نماز بایستند، تنها در برابر «اللّه » به کرنش و سجود بنشینند و جز او، همه را طرد کنند. واقعه ی سیزده آبان به دل های مؤمنان قوت بخشید و غروری مقدس و حماسه آفرین را در آنان زنده کرد. پرتوی تابناک از انوار الهی بر آنان تابانید و درس هایی بزرگ از شهادت و رشادت و دلیری به آنان آموخت. در سیزدهم آبان، مردم سرافراز ایران به همه ی مستضعفان جهان نشان داد که دیوار ستم، شکستنی است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




برکت عظیم صله رحم!

 

 

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود

اسلام تحكیم پیوندهاى خویشاوندى و استحكام روابط خانوادگى را به شدّت مورد تأكید و توجّه قرار داده چنانچه خداى متعال آن را در ردیف پرستش خویش قرار داده، مى‌فرماید: وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وِ بِذِى الْقُرْبى‌ … «1» و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریك او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشان نیكى كنید. در جاى دیگر مى‌فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذى‌ تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیباً «2» بترسید از آن خدایى كه به نام او از یكدیگر درخواست مى‌كنید و درباره ارحام كوتاهى نكنید، همانا خداوند مراقب شماست.

 خویشانت بال و پَرِ تو هستند.
امیر مۆمنان على علیه السلام نیز به فرزندش چنین سفارش مى‌كند: أَكْرِمْ عَشیرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى‌ بِهِ تَطیرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذى‌ إِلَیْهِ تَصیرُ، وَ یَدُكَ الَّتى‌ بِها تَصُولُ «3» خویشانت را گرامى بدار، زیرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز مى‌كنى و اصل و ریشه تو مى‌باشند كه به ایشان باز مى‌گردى (از آنان كمك گرفته و به آن‌ها سرفرازى) و دست (یاور) تو هستند كه با آن‌ها (به دشمن) حمله مى‌كنى (و پیروز مى‌شوى).

حتی اگر خویشاوندانت مرتد یا كافر باشند ارتباط خود را با آن ها قطع مکن.

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود. راوى مى‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «كسانى با من خویشاوندى‌دارند، امّا با من هم‌عقیده نیستند، آیا براى آنان بر عهده‌ام حقّى است؟ فرمود: بلى؛ حق خویشاوندى را چیزى قطع نمى‌كند و اگر با تو هم‌عقیده باشند، براى آنان دو حق است؛ یكى حقّ خویشاوندى و دیگرى حقّ اسلام. «4»
 
روش‌هاى رسیدگى به خویشان‌
برخى از روش‌هاى صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:

1.  كمك جانى: مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود- در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى- دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مَنْ مَشى‌ إِلى‌ ذى‌ قَرابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِیَصِلَ رَحِمَهُ أَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَجْرَ مِأَةِ شَهیدٍ «5» هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خداى متعال اجر صد شهید به او مى‌دهد.

2. كمك مالى: اگر در مواردى میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگى مالى به ایشان لازم و از درجه اهمّیّت بالایى برخوردار است. امیر مۆمنان على علیه السلام نیز مى‌فرماید: فَمَنْ أَتاهُ اللَّهُ مالًا فَلْیَصِلْ بِهِ قَرابَتَهُ«6» كسى كه از سوى خدا ثروتى به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیرى كند.

3. كمک فكرى: رسیدگى فكرى در جایى است كه یكى از بستگان انسان براى هدایت‌شدن نیاز به راهنمایى دارد. به عنوان مثال: یكى از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر رفتن نزد وى و راهنمایى او، سخن‌گفتن از فضیلت نماز و روزه و ترساندن از پیامدهاى ترك نماز و روزه در او مۆثّر مى‌شود، بر انسان لازم است كه نزدش رفته و به او كمك فكرى كند و این از مصادیق امر به معروف و نهى از منكر است. به استفتایى در این زمینه توجّه فرمایید:

«آیا انسان مى‌تواند از نظر شرعى با خویشاوندانى كه بى‌تقوا و بى‌نماز و ضدّ انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید؟ جواب: قطع رحم جایز نیست، ولى باید آن‌ها را با مراعات موازین امر به معروف و نهى از منكر كند.» «7»

4.كمک عاطفى: گاهى رفتن به منازل خویشان، سلام و احوال‌پرسى، تلفن‌زدن و نامه‌نوشتن، محبّت ایجاد مى‌كند و سبب دل‌جویى از خویشان مى‌شود. امیر مۆمنان علیه السلام فرمود: صِلُوا أَرْحامَكُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلیمِ «8» با بستگان خود صله رحم كنید، گرچه با سلام‌كردن (به آنان) باشد. امام صادق علیه السلام نیز مى‌فرماید:

پیوند میان برادران آن گاه كه پیش هم هستند، دیدار همدیگر است و در مسافرت نامه‌نوشتن به یكدیگر. «9» گاهى نیز شركت در غم و شادى خویشان از موارد صله رحم است؛ شركت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دل‌جویى از بازماندگان آنان، و نیز شركت در مجالس جشن و سرور ایشان، رسیدگى عاطفى به آنان‌بوده، در تقویت و تحكیم رابطه خویشاوندى نقش مۆثّرى دارد.

5. ترک آزار: یكى از برترین روش‌هاى صله رحم با خویشاوندان، ترك اذّیت و آزار آنان است. بدین معنا كه پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت‌نكردن در زندگى آن‌ها به عناوین مختلف، عیب‌جویى‌نكردن از آنان و … از برترین موارد صله رحم است. امام صادق علیه السلام دراین باره فرمود: أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الْأَذى‌ عَنْها «10» برترین چیزى كه به آن صله رحم مى‌شود، خوددارى‌كردن از اذّیت و آزار آنان است.
صله رحم

آثار رسیدگى به خویشان‌
صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1. طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این باره فرمود:

یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ «11» چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟ گفتم: آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم. آن‌گاه امام فرمود: به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است. «12»

2.فراوانى روزى: حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ … «13» هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3.حسن خلق: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ «14» رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4. پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌ … «15» رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

5. آسانى حساب: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ … وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ «16» رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

6. آبادى شهرها: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند.
 
نفرین بر قطع کنندگان رحم
قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. «17» از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ «18» اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق علیه السلام در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: پدرم حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ «19» از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

بارالها بحق محمّد و آله الطاهرین عمل به آموزه های معصومین علیهم السلام را توشه راهمان قرار بده. اللهم صل علی محمد و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




اخلاص زیاد و پرهیز از شهرت و گمنامی

در حالات سردار شهید محمد بروجردی گفته اند:

بروجردی همواره از مصاحبه های مطبوعاتی و دوربین تلویزیونی گریزان بود و می خواست که از هیاهوها و جنجالها دور بماند و گمنام باشد. همیشه اصرار داشت که از من فیلمبرداری نکنید، بروید از این بچه هایی که می جنگند فیلمبرداری کنید. یکبار به هنگام پاکسازی محور بانه سردشت و حضور ایشان در شهرستان سردشت، یک فیلمبردار دوربین خود را به طرف او گرفت و فیلم تهیه کرد. محمد با نهایت ادب نزد وی رفت و آن قطعه فیلمی را که مربوط به خودش بود، پس گرفت و پاره کرد. او آنچنان نفس اماره خویش را سرکوب می کرد که حاضر بود به خاطر اسلام به هر خدمت و مسؤولیتی تن در دهد. برای او علی السویه بود که بگویند تو فرمانده ای یا مسؤولیت پایینتری بر عهده ات گذاشته شده است.(7)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




ما همه سرباز امام زمان(عج) هستیم

محمد علی یزدی یکی از سربازان شهید سرتیپ محمد جعفر نصر در سال 1365، خاطره ای از ایشان نقل کرده است: تابستان سال 65 وارد خدمت سربازی شدم. پس از مدتی از اصفهان به گروهانی از لشکر 28 سنندج که فرماندهی آن را شهید نصر به عهده داشت، منتقل شدم. در ابتدای امر در پایین ارتفاع سورن، انباردار، سه گالن نفت 20 لیتری به من داد تا آنها را بالای کوه ببرم. اندکی از مسیر را طی کرده بودم که فردی نظامی را دیدم که در گوشه ای نشسته است و آیات قرآن را زیر لب زمزمه می کند. در همان حال متوجه من شد و خواندن قرآن را خاتمه داد و به سوی من آمد و گفت: «برادر، با این بار سنگین نمی توانی بالا بروی، بگذار کمکت کنم». پیش آمد تا یکی از گالنها را بردارد. به او گفتم زحمت می شود، خودم می برم. اما قبول نکرد. یکی از گالنها را در کوله پشتی گذاشت و به دوش گرفت و یک گالن را هم دونفری برداشتیم. در بین راه به او گفتم: تو هم سرباز اینجایی؟ گفت: «ما همه سرباز امام زمان (عج) هستیم.» سپس سراغ فرمانده (جناب سروان نصر) را از او گرفتم، گفت: «همین اطراف است» هنگام ظهر برای من غذا آماده کرد. ناهار را در یک سنگر با هم خوردیم. بعد از صرف غذا به علت خستگی زیاد، اندکی خوابیدم. پس از بیداری، شخصی وارد سنگر شد و از من پرسید: جناب سروان نصر را ندیدی؟ گفتم: من نیز می خواهم او را ببینم. با تعجب به من نگاه کرد و گفت: چطور او را ندیدی؟ تو که ناهار را با او بودی. تازه آن موقع متوجه شدم که با جناب سروان نصر هم سفره شده بودم. از سنگر بیرون رفتم و در اطراف گشتی زدم. دیدم باز هم مثل قبل در بلندی نشسته و در حال خواندن قرآن است. نزد او رفتم و با لحنی آمیخته با شرمندگی گفتم: چرا خودتان را به من معرفی نکردید؟ باز هم جواب قبلی را دریافت کردم که «ما همه اینجا سرباز امام زمان (عج) هستیم، و با هم هیچ فرقی نداریم.»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




خاطراتی سبز از یاد شهیدان

 

اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان

در خاطره برادر ناصر علی بابایی آمده است: چند روزی به عملیات والفجر 10 مانده بود که به اتفاق حاج احمد و دو کرد عراقی که با منطقه آشنا بودند، برای شناسایی به عمق منطقه حلبچه رفتیم…پس از مدتی راهپیمایی در غاری دور از دید دشمن چند ساعتی را به استراحت پرداختیم با تاریکی هوا حرکت کردیم. (آن دو کرد) زیاد مورد اطمینان نبودند اما در حد یک بلدچی بایستی از آنها استفاده می کردیم… خود را فرمانده ما می دانستند. به هر حال از نقطه حساس منطقه که بین دشمن بود عبور کردیم و پشت سر آنان رسیدیم. صدای کش کش پاها و صحبت آنان (دو کرد عراقی) نه تنها نماز من بلکه هر صدایی را تحت الشعاع قرار می داد. به محض اینکه متوجه نماز خواندن من شدند، شروع به نق زدن کردند که حالا چه وقت نماز خواندن است. من که حرف او را بی اساس می دیدم، گوشم بدهکار نبود و نماز را ادامه دادم. یک مرتبه اسلحه خود را بر زمین کوبید و با صدای بلند گفت: مگر نمی گویم نماز نخوان. دشمن متوجه می شود چرا گوش نمی کنی؟! اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان. من نماز را تمام کردم و دستور فرمانده عراقی را اطاعت نکردم.(1)

اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم

در خاطره ای از حجت الاسلام بختیاری نقل شده است: روزی او (قائم مقام لشکر پنج خراسان، شهید چراغچی) را دیدم در حالی که لباسهایی کهنه به تن و پوتینهایی رنگ و رو رفته به پا داشت. درست در هیئت یک بسیجی در سنگری دور افتاده. بعدها در غیاب او برای نیروها سخنرانی کردم و از منش و افتادگی اش قدری تعریف کردم و گفتم: این از عظمت و اخلاص یک فرمانده و سردار است که مانند نیروهای زیر دستش لباس بپوشد. نمی دانم چه جور خبر به او رسیده بود که به من گفت: حاج آقا، بهتر بود از این موضع عبور می کردید و چیزی راجع به من نمی گفتید.

گفتم: برای من جالب بود که شما به عنوان یک فرمانده لایق، این لباس را بپوشید.

گفت: حاج آقا، علتش این است که گاهی اوقات سهمیه لباس وپوتین به همه نیروها نمی رسد. آنها لباسهای کهنه می پوشند. دیدم اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم.(2)

جارو کردن فرمانده

در خاطره ای از برادر مصباحی آمده است: جلسه فرماندهان در قرارگاه و تیپ برگزار شده بود. همه آمده بودند جز آقا ولی (اللّه چراغعلی قائم مقام لشکر پنج نصر خراسان) سابقه نداشت آقا ولی بدقولی و یا تأخیر داشته باشد. جلسه بدون ایشان هم برگزار نمی شد. پرس و جو کردیم. آقا ولی را در اقامتگاه بسیجیان در منتهی الیه قرارگاه یافتیم. داشت زمین قرارگاه و محیط خوابگاه بسیجی ها را جارو می کرد تا وقتی بسیجی ها از راه رسیدند، محیطی پاکیزه داشته باشند. و آنقدر سرگرم اینکار شده بود که گذشت زمان را احساس نکرده بود.(3)

به روی چشم، امشب می آیم

یکی از برادران سپاه نقل کرده است. شهید اسماعیل دقایقی ـ فرمانده دلاور لشکر بدر ـ شبها با استفاده از تاریکی به چادرهای بچه های بسیجی سر می زد و آنها را نظافت می کرد. از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشکر بدر می آمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرمانده این لشکر کیست. یکبار یکی از بچه ها که اسماعیل را نمی شناخت و فکر می کرد نیروی خدماتی است، به او گفته بود: چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟ و او جواب داده بود: به روی چشم، امشب می آیم.(4)

من کاری نکرده ام

در روایت برادر آینه ساز آمده است: در سال 64 به من مأموریت داده شد تا مقداری وسایل را به قرارگاه رعد ببرم و تحویل سرهنگ بابایی بدهم. تا آن زمان من و دوستانم سرهنگ بابایی را ندیده بودیم… ساعتهای آخر شب بود که به قرارگاه رعد رسیدیم. با ورودمان به قرارگاه، برادری را که لباس بسیجی به تن داشت و سرش را هم ماشین کرده بود، دیدیم. او ضمن خوش آمد گویی از ما پرسید: شام خورده اید؟ گفتم: خیر.

بی درنگ برای ما سفره پهن کرد و ما مشغول خوردن شدیم. او ایستاده بود و منتظر ما بود تا اگر ما چیزی خواستیم، تهیه کند. همسفران من چند بار دستور آوردن آب و نان دادند و او با نهایت احترام دستورات ما را انجام داد. پس از خوردن غذا، آن بسیجی سفره را جمع کرد، سپس رفت و طولی نکشید که دیدم تعداد زیادی پتو روی دوشش گذاشته و وارد سوله شد. هنگام خواب از آن بسیجی پرسیدم که چگونه بایستی خودمان را به سرهنگ بابایی معرفی کنیم. او گفت: حالا که دیر وقت است، اگر صبح بپرسید، به شما معرفی می کنند.

صبح زود پس از صرف صبحانه آدرس سرهنگ بابایی را گرفتیم…من به همراه دوستانم وارد اتاق شدیم، همان بسیجی دیشبی را دیدیم. از او پرسیدیم: جناب سرهنگ بابایی کجا هستند؟

او گفت: بفرمایید.

ما که متوجه نشده بودیم که او چه می گوید…، دوباره حرفمان را تکرار کردیم. بسیجی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: بفرمایید، خودم هستم. باورمان نمی شد که ایشان سرهنگ بابایی باشند. به یاد دستورهای شب پیش افتادیم و شرمنده شدیم. ابتدا حرف را با عذرخواهی شروع کردیم و از حرکت دیشبمان پوزش خواستیم. ایشان از عذرخواهی ما ناراحت شدند و گفتند: برادر، من کاری نکرده ام، این وظیفه من بوده است. شما همه خدمتگزاران اسلام هستید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای اسلامی

 

حضرت آیة اللّه جوادی آملی

زن در سیرت و سنت در پرتو آموزه های اسلام سخن به میان آمد و برای تبیین این حقیقت در مرحله نخست از هستی شناسی زن در نظام هستی بحث شد و از آیات قرآن استفاده شد که از نظر هستی شناختی زن و مرد از هستی همسان برخوردارند، هر دو انسانند، هر دو مخاطب خدا هستند. هر دو دعوت به کمال شدند. هر دو قابلیت کمال را دارند و به لحاظ انسانی بین آنها تفاوتی نیست. تنها تفاوت در بدن است که یکی مذکر و دیگری مؤنث شده است و هیچ کدام از ذکورت و انوثت نه شرط تکامل است و نه مانع تکامل، زیرا آن چه تکامل پیدا می کند روح است و روح به لحاظ مجرد بودن ذکورت و انوثت را با خود ندارد.

نیز از همسانی آنها در کسب فضائل سخن به میان می آید و در پایان به برخی از زنان و مردان نمونه که به کمال نائل آمده اند اشاره شده است.

در آموزه های اسلامی ارزشهای انسانی که ملاک سنجش انسانهاست برای زن و مرد به طور یکسان ترسیم شده است. چون خاستگاه ارزشها و فضائل، نفس و روح انسان است نه جسم او، و زن و مرد در نفس و روح تفاوت ندارند.

آیاتی که علم و جهل، ایمان و کفر، عزّت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، صدق و کذب، تقوا و فجور، اطاعت و عصیان، انقیاد و تمرّد، غیبت و عدم غیبت، امانت و خیانت و مانند آن را مسائل ارزشی و ضد ارزشی می داند و هیچ یک از اوصاف نیز نه مذکر است و نه مؤنث، به این معنا که بدن انسان مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یاکاذب نیست. و به عبارت دیگر اگر در مسائل علمی و مسائل عملی که ملاک و معیار ارزش است هیچ سخنی از مذکر و مؤنث نبود، یقیناً موصوف آنها یعنی روح نیز مذکر و مؤنث نخواهد بود.

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می فرماید: مشاهده و تجربه حکم می کند که زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند یعنی دو فرد انسانی، زیرا تمام آنچه در مردان آشکار است در زنان نیز پیداست. بروز آثار یک نوع نشان دهنده تحقق خارجی آن نوع است بلی در میان این دو صنف آثار مشترک، شدت و ضعف وجود دارد ولی این تفاوت سبب بطلان حقیقت نوع دو قوّه نیست. از این جا روشن می شود که کمالات نوعی که برای یک صنف میسور است برای صنف دیگر نیز دست یافتنی است.

مانند کمالاتی که با ایمان و اطاعت الهی برای هر دو صنف قابل تحصیل است یکی از جامع ترین سخنان که آن را بیان می کند این آیه است: «انّی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض؛(1) من عمل هیچ عمل کننده ای را چه زن و چه مرد تضییع نمی کنم».(2)

علاوه بر این در سوره مبارکه احزاب نیز این حقیقت به صورت تفصیلی تبیین می شود و ویژگیهای اساسی زن و مرد را از جهت معنوی در کنار یکدیگر و همچون دو کفه یک ترازو قرار می دهد و برای هر دو پاداشی یکسان بدون کمترین تفاوت در نظر می گیرد و از نظر روح انسانی آنها را از هم جدا نمی سازد و به عبارت دیگر: در این سوره سخنی جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بیان شده است و اوصاف اعتقادی و اخلاقی وعملی و همچنین پاداش عظیم آنها را یکسان تبیین کرده است.

قرآن فرمود: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم والحافظات و الذاکرین اللّه و الذاکرات اعدّ اللّه لهم مغفرة و اجراً عظیماً»(3)

مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان با خشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق کننده، مردان روزه گیرنده، و زنان روزه گیرنده، مردانی که دامن خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می کنند و زنانی که عفیف و پاکدامنند و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار خدا را یاد می کنند. خدای سبحان برای آنها مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان می نویسد:

هنگامی که اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابیطالب، با شوهرش از حبشه برگشت به دیدن همسران پیامبر(ص) آمد یکی از سؤالاتی که مطرح کرد این بود! آیا چیزی از آیات قرآن درباره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! اسماء به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد ای رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است، پیامبر(ص) فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتی درباره آن ها همانند مردان نیامده است. در این شرائط آیه فوق نازل شد.(4) و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند مهم آن است که از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی از فضائل برخوردار باشند.

در این آیات ده وصف را برای زن و مرد ذکر می کند که بخشی از آنها مربوط به مراحل ایمان از قبیل اقرار به زبان، تصدیق به قلب و جنان و عمل به ارکان و بخشی از آن از کنترل زبان و شکم و شهوت جنسی که سه عامل سرنوشت ساز در زندگی و اخلاقی انسانی است و در قسمتی دیگر از مسأله حمایت از محرومان و ایستادگی در برابر حوادث سخت و سنگین یعنی صبر و سرانجام از عامل تداوم این صفات یعنی ذکر خدای متعال سخن به میان می آورد.و در پایان نیز می فرماید: خدای سبحان برای مردان و زنانی که این ویژگیها را داشته باشند مغفرت و اجر عظیم را فراهم ساخته است.

خدای سبحان نخست با آب مغفرت گناهان آنها را که موجب آلودگی روح و جان آنهاست می شوید، سپس پاداش عظیمی که عظمتش را جز او نمی داند در اختیار آنها قرار می دهد.

زندگی پاکیزه زن در گرو ایمان و عمل صالح

در آیات قرآن بر شخصیت انسانی زن تأکید و او را در ردیف مردان قرار می دهد و می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون»(5)

هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه می دهیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند خواهیم داد.

در این آیه به صورت یک قانون کلی نتیجه اعمال صالح همراه با ایمان در این جهان از سویی حیات طیبه است یعنی تحقّق جامعه ای که از نظر مثبت قرین با آرامش و امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستی، تعاون و مفاهیم سازنده انسانی و از جهت منفی از نابسامانی ها و درد و رنجهایی که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هواپرستی و انحصارطلبی به دور است و از سوی دیگر بر طبق بهترین اعمالشان به آنها پاداش خواهد داد.

در آیه با صراحت این حقیقت را بیان می کند و بیهوده گویانی را که در گذشته یا حال در شخصیت انسانی زن شک و تردید داشتند و یا برای آنها مقامی پایین تر از مقام انسانی مرد قائل بودند ساکت می کند و منطق اسلامی را به جهان انسانیت اعلام می کند که بر خلاف پندار کوته فکران، اسلام دین مردانه نیست به همان مقدار که به مردان بها می دهد به زنان نیز ارزش می بخشد.

نکته ای که در این جا شایان ذکر است آن است که گرچه مفسران برای حیات طیبه و زندگی پاکیزه تفسیرهای گوناگونی آورده اند از باب مثال برخی آن را به معنای روزی حلال و برخی به معنای قناعت و رضایت به سهم خود و برخی به رزق روزانه و برخی به عبادت توأم با روزی حلال و امثال آن گرفته اند اما مفهوم این واژه آن چنان وسیع است که همه این ها و غیر آنها را در بر می گیرد یعنی زندگی که از هر نظر از آلودگیها، ظلم ها، خیانت ها، عداوت ها، اسارت ها و ذلت ها و تجاوزها و استثمارها و مانند آن پاکیزه باشد.

زنان الگو در قرآن

با توجه به تساوی زن و مرد در کسب فضائل و ارزشها در آیات قرآن، با مطالعه در آیات الهی استفاده می شود که این کتاب الهی تنها به کلیات نپرداخته بلکه برای عینی کردن آموزه ها الگوهای انسانیت را نیز از بین زنان به بشریت معرفی کرده است.

قرآن داستانهایی را که نقل می کند و ملاک ارزشها را در شؤون گوناگون آن مشخص می کند، نوع مسائل ارزشی را در ضمن داستانهایی نقل می کند که نقش اول را زن به عهده دارد.

به عبارت دیگر: قرآن کریم هنگام سخن از فضائل اخلاقی و انسانی و یا نکوهش و تحذیر از رذایل اخلاقی، هم از مردان با فضیلت و ستوده یاد می کند و هم از زنان نمونه و اسوه نام می برد. زیرا انسان وارسته چه زن و چه مرد می تواند الگوی دیگر انسانها قرار گیرد یعنی مرد و زن خوب نمونه انسانهای خوبند و مرد و زن بد نمونه انسانهای بدند.

ابراهیم خلیل و ساره

حضرت ابراهیم(ع) از پیامبران اولواالعزم است که در سنین پیری فرشتگان به آن حضرت بشارت داشتن فرزندی آگاه و حلیم و بردبار را به او دادند چنان که همان بشارت را به همسرش ساره دادند.

فرشتگان به ابراهیم گفتند: «فبشرناه بغلام حلیم»(6) ما به ابراهیم بشارت دادیم به فرزندی بردبار، و در جای دیگر فرمود: «انا نبشرک بغلام علیم»(7) ما تو را به فرزند آگاه بشارت می دهیم. و ابراهیم فرمود: «ابشرتمونی علی ان مسّنی الکبر فبم تبشّرون»(8) آیا به من نوید می دهید در حالی که مرا پیری رسیده است. پس چه بشارتی به من می دهید. و به دنبال آن فرمود: «فبشرناک بالحق فلاتکن من القانطین قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضّالون»(9) فرشتگان گفتند: تو را به حق بشارت دادیم، از مأیوسان مباش، گفت جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگار مأیوس می شود.

از آیات استفاده می شود که ابراهیم با این که به دوران پیری پا گذاشته بود اما فرشتگان به او گفتند: ناامید نباش زیرا بشارت فرشتگان با حق همراه است علاوه هیچ انسانی که به خدا باور دارد دچار یأس و ناامیدی نمی شود زیرا ناامیدی یعنی گمان ناتوانی خدا از حلّ مشکل و این یأس در حدّ کفر است و هیچ کس حق ندارد ناامید شود.

قرآن در بیان بشارت به همسر حضرت ابراهیم(ع) نیز گفتند: «و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب»(10) یعنی هنگامی که فرشته ها با خلیل حق سخن می گفتند: همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود پس خندید و شادمان و خوشحال شد. پس مژده دادیم او را به اسحق و از پس اسحق یعقوب را، یعنی افزون بر فرزند اسحاق بشارت به یعقوب هم به او دادند.

انسانهای به کمال رسیده اند که فرشتگان بر آنها نازل و حقایقی را در اختیار آنها قرار می دهند از این رو از آیات فوق استفاده می شود که همسر ابراهیم همانند خود آن حضرت به کمالی نایل آمده است که قابلیت دریافت بشارت فرشتگان را دارد.

زنان مبارز با ستم فرعونی

در مبارزه با ستم هم مردان حضور دارند و هم زنان، اما در مبارزه با ستم فرعونی حضور زنان شگفت آور است، قرآن کریم از سه زن نام می برد که حضرت موسی را از کشته شدن حفظ و او را تربیت کرده اند. پرورش موسی(ع) به عهده مادر موسی و خواهر آن حضرت و زن فرعون بوده است. این سه زن با وضع سیاسی آن روز مبارزه کردند و برای حفظ حضرت موسی جان خود را به خطر انداختند.

وقتی مادر موسی طبق دستور وحی الهی فرزند خود را به دریا انداخت به خواهرش گفت: جعبه حامل موسی را تعقیب کند. همسر فرعون نیز به خود فرعون گفت: این کودک را نکشید شاید او به ما سودی رساند یا او را به فرزندی بگیریم. قرآن فرمود: «و اوحینا الی امّ موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیمّ(11)… و قالت لاخته قصّیه فبصرت به عن جنب و هم لایشعرون»(12) ما به مادر موسی الهام کردیم او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در دریای نیل بیفکن…و مادر موسی به خواهرش گفت: وضع حال او را پیگیری کن، او نیز از دور ماجرا را تعقیب و مشاهده می کرد، در حالی که آنان بی خبر بودند، همسر فرعون نیز گفت: «قرّة عین لی ولک: لاتقتلوه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولداً و هم لایشعرون؛(13) نور چشم من و توست او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم و آنها نمی دانستند در زمان فرعون هز زن شیرده را تعقیب می کردند تا بدانند نوزاد او پسر است یا دختر که اگر پسر است او را به قتل برسانند اما با توجه به پیگیری خواهر موسی و پیشنهاد و معرفی یک زن شیرده به عنوان اجیر امری عادی نبوده بلکه قدم نهادن در عرصه خطر و روبرو شدن با مرگ بود. افزون بر آن که باردار شدن و مادر شدن مادر موسی مخفیانه بود. این پیشنهاد امری خطر ساز بود ولی انجام شد و پیشنهاد همسر فرعون نیز اعمال شد.

مریم و مقام ویژه او

حضرت مریم(ع) نیز یکی از زنانی است که در قرآن از مقام و عظمت و کرامت او سخن به میان آمده است، و او را الگوی انسانهای مؤمن معرفی می کند: «و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین»(14)

به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگاه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم. او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود.

بر اساس آیات قرآن به لحاظ این که حضرت زکریا تکفّل حضرت مریم را بر عهده داشت استفاده می شود که هرگاه حضرت زکریا وارد محراب می شد، روزی خاصی نزد آن بانو می یافت و او می گفت:از نزد خداست که خدای سبحان آن روزی را بدون حساب به او اعطاء کرده است «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم انّی لک هذا قالت هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»(15) هرگاه زکریا در محراب بر او وارد می شد، نزد او نوعی خوراکی می یافت. گفت ای مریم، این از کجا برای تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست و به هرکس بخواهد بی شمار روزی می دهد همچنین به استناد قرآن فرشتگان با مریم سخن می گفتند و سخنان او را می شنیدند، «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا مریم اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین.»(16)

فرشتگان به حضرت مریم خبر دادند که برگزیده و مطهره و از زنان ممتاز عالم هستی است و پیوسته به یاد خداست از این رو خدا به او فرمان داد برای خدا خضوع کن و در برابر او سجده داشته باش و با رکوع کنندگان رکوع کن. پس زن می تواند به مقامی نائل شود که با ملکوت عالم ارتباط برقرار کند و فرشتگان با او سخن بگویند.

آموزگار عفاف در بین مرد و زن

قرآن کریم در مقام معرفی انسان عفیف هم از مرد عفیف سخن می گوید و هم از زن عفیف یعنی هم مرد عفیف در صحنه تجلی کرده است و هم زن عفیف ظهور نموده است.

قرآن کریم حضرت یوسف را مظهر عفت در مردان و مریم را مظهر عفت در زنان معرّفی نموده است که هم یوسف مبتلا شد و بر اثر عفاف نجات پیدا کرد و هم مریم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات یافت.

درباره آزمون حضرت یوسف هم می فرماید: «و لقد همّت به و هم بها لولا ان رای برهان ربّه»(17) آن زن مصری همت گماشت و همتش در حدّ تعقیب یوسف به فعلیت رسید ولی یوسف صدیق نه تنها مرتکب حرام نشد و نیز مقدمات حرام را فراهم نساخت بلکه قصد و همت و خیال گناه نکرد زیرا او را برهان ربّ دید و افترا زنندگان به یوسف نیز که یوسف را متهم کردند در نهایت اعتراف کردند که «الآن حصحص الحق انا راودته عن نفسه»(18) اکنون حق پدیدار گشت من از او کام خواستم و خدا نیز به نزاهت و طهارت یوسف شهادت داد و فرمود: نه تنها یوسف به طرف بدی نرفت، بلکه بدی نیز به طرف یوسف نرفت، «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(19) این گونه بدی و پلیدی رااز او برگردانیدیم قرآن می گوید: به گناه اجازه ندادیم به سراغ یوسف برود.

بنابراین حضرت یوسف الگوی عفاف و پاکدامنی برای انسانهاست حضرت مریم نیز از لحاظ ملکه عفاف یا همسطح یوسف صدیق است یا بالاتر از او. زیرا قرآن می فرماید: «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً»(20) یعنی نه تنها خودش میل ندارد بلکه آن فرشته را که به صورت بشر متمثل شده امر به معروف می کند و می گوید: اگر تو تقوا داری دست به این کار نزن در حالی که حضرت یوسف برهان ربّ دید و از اعمال همّت باز داشته شد.

نتیجه گیری:  از همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای انسانی سخن به میان آمد و روشن شد زن و مرد هم قابلیت تکامل را به طور مساوی دارند و هم در عمل می توانند به فضائل و کمالات دست یابند. نمونه هایی نیز از زنان و مردان به کمال رسیده معرفی شده است تا نشان دهد که این همسانی در کسب فضائل تنها در تئوری نیست بلکه در مقام عمل نیز از دو صنف به این ارزشها نائل آمده اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




صله رحم در نهج البلاغه

در خطبه 23 نهج‌البلاغه اینگونه آمده است: «ایها الناس! انه لا یستغنی الرجل و ان كان ذا مال عن عترته، و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم، و هم اعطی الناس حیطه من ورائه ، و المهم لشعثه، و اعطفهم علیه عند نازله اذا نزلت به. و لسان الصدق یجعله الله للمرء فی الناس، خیر له من المال یرثه غیره. و منها: الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسكه، و لا ینقصه ان اهلكه. و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره؛ و من تلن حاشیته، یستدم من قومه الموده».

ای مردم! هیچ كس هر اندازه هم ثروتمند باشد، از خویشان (ایل و عشیره) خود و حمایت عملی و زبانی آن ها از خویش بی نیاز نیست. آنان بزرگ ترین گروهی هستند كه از انسان پشتیبانی می كنند و پراكندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبت ها و حوادثی كه برایش پیش می آید بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیكی كه خداوند برای انسان در میان مردم پدید می آورد بهتر است از مال و ثروتی كه وی برای دیگران باقی می گذارد.

هان! مبادا از خویشاوند نیازمند خود روی برتابید و از دادن اندك مال به او، كه اگر ندهید چیزی بر ثروت شما نمی افزاید و اگر بدهید چیزی كم نمی شود، دریغ نكنید. هر كه از خویشان خود دست كشد، یك دست از آنان بازگرفته، اما دست های فراوانی از خود كنار زده است و آن كس كه با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست آورد.

 نفرین بر قطع کنندگان رحم

قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»، اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق(ع) در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: «پدرم حضرت سجّاد(ع) فرمود: «إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ»، از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

 آثار قطع صله رحم از دیدگاه اسلامی

اکنون پی‌آمدهای قطع رابطه را بیان می‌کنیم:

 لعنت پیامبر:

 شقاوت از این بیشتر که پیامبر مهربانی‌ها کسی را لعن کند و کسی که مورد لعن پیامبر(ص) واقع شود قطعاً از رحمت الهی بی‌نصیب خواهد ماند. رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: «ملعون است، ملعون است کسی که قطع رحم کند».

 خشم خداوند:

 فردی محضر پیامبر اکرم(ص) آمد و پرسید: «مبغوض‌ترین عمل‌ها نزد خداوند کدام است؟» حضرت فرمود: «مشرک بودن به خداوند». آن مرد پرسید: «بعد از آن کدام عمل است؟» حضرت جواب دادند: «کسی که با خویشاوندن خویش قطع رابطه کند».

این روایت هشدار بزرگی است برای کسانی که با خویشاوندانش قطع رابطه کردند.

 احساس نکردن بوی بهشت:

 هر کس قطع رحم کند علاوه بر آن‌که داخل بهشت نمی‌شود، حتی بویش را نیز احساس نمی‌کند و این یکی از بزرگ‌ترین خطرهاست که انسان را تهدید می‌کند.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «خداوند بهشت را آفرید، آن‌گاه آن را پاکیزه کرد و بویش را معطر کرد و همانا بوی بهشت از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد و کسی عاق والدین و قاطع رحم باشد، بوی بهشت را احساس نمی‌کند».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ق.ظ ]




 

صله رحم حتی با یک سلام

این تفکر که صله رحم حتماً باید با غذا همراه باشد، اگر نباشد آبروریزی است، کاملا اشتباه است. دین مقدس اسلام، دایره صله رحم را خیلی وسیع‌تر و ساده‌تر از این‌ها به ما بیان کرده است. مخصوصاً امروزه که با یک تلفن کردن یا فرستادن پیامک از حال هم‌دیگر می‌توانیم آگاه شویم.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «همانا صله رحم و نیکی کردن، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می‌دارد. پس صله رحم کرده، به برادران‌تان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.»؛ در جایی دیگر می‌فرمایند: «صله رحم کن، اگر جه با شربت آبی باشد».

این روایت شریف، ساده برگزار کردن صله رحم را به ما سفارش می‌کند؛ چراکه هر چه دید و بازدیدها ساده‌تر و بدون تشریفات باشد، همان اندازه میهمانی‌ها بیشتر می‌شود و صفا و صمیمیت را به ارمغان می‌آورد.

 برکات صله رحم از نگاه اسلام

صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1- طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این‌باره فرمود: «یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»، چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟» گفتم: «آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم»، آن‌گاه امام فرمود: «به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است».

2- فراوانى روزى: حضرت سجّاد(ع) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ»، هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3- حسن خلق: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ»، رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4- پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌»، رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود، در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى، دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید.

 5- آسانى حساب: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ»، رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

 6- آبادى شهرها: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ»، صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند.

 

 صله رحم در قرآن

 در نخستین آیه سوره نسأ اینگونه آمده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیباً»؛ و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید، و) هنگامی که چیزی از یکدیگر می‌خواهید، نام او را می‌برید ( و نیز) از (قطع رابطه با) خویشاوندان خود بپرهیزید، زیرا خداوند مراقب شماست.

«قطع» صله‌رحم موجب ناخشنودی حق‌تعالی و دوری از رحمت او خواهد بود، که در این رابطه در آیه 22 و 23 سوره محمد اینگونه آمده است: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»؛ و پیوند خویشاوندانشان را بگسلید. اینان کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده.

قرآن مجید در آیات انفاق، رسیدگى به اقوام و ارحام را بر دیگران مقدم نموده، و سپس از یتیم و مسكین و فقیر و مانده از راه و ورشكسته نام برده به عنوان نمونه، در آیه 177 سوره بقره اینگونه آمده است: «و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السَّبیل و السائلین و فى الرِّقابِ»؛ و مال خود را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان نیازمند و یتیمان و درماندگان و به راه مانده و مستمندان و براتی آزادی دربندماندگان ببخشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




روایت در مورد حیا
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-08-09] [ 09:45:00 ق.ظ ]


...


حیا
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




 

عوامل و زمینه های حیا

در پیدایش حیا، عوامل فردى و اجتماعى و باورها و رفتارها نقش عمده‏اى دارند. مهم‏ترین عواملى که در روایات به آنها اشاره شده است، عبارت‏اند از:
 1 - خردورزى: رسول خدا (ص) در پاسخ راهب مسیحى که از او درباره آثار عقل پرسیده بود، فرمود: عقل، موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‏دارى و از خویشتن‏دارى، حیا و از حیا، وقار حاصل مى‏شود.(58)
 2 - ایمان: بین حیا و ایمان رابطه مستقیمى وجود دارد. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که حیا ندارد ایمان ندارد.»(59)
 3 - عدم اختلاط زن و مرد: یکى از مسائلى که اسلام بر آن تأکید ورزیده و در پیدایش حیا و عفت عمومى تأثیر فراوان دارد، قراردادن حریم بین زن و مرد است. اسلام در عین حال که با حضور زنان و فعالیت اجتماعى آنان در جامعه مخالفتى ندارد و آزادى فردى و اجتماعى آنها را به رسمیت شناخته است، به منظور اشاعه عفت و حیا و مصون بخشى، توصیه‏ها و مقرّراتى را در روابط زن و مرد وضع کرده است که مهم‏ترین آنها عبارت‏اند از: 1 - پرهیز از نگاه آلوده؛ 2 - خلوت نکردن با نامحرم؛ 3 - نداشتن تماس بدنى با نامحرم؛ 4 - پرهیز از عوامل تحریک‏آمیز.
 در روایت است که امام على (ع) دوست نداشت به زنان جوان سلام کند و مى‏گفت: مى‏ترسم صداى آنان مرا به وجد آورد و گناهش بیش از ثوابش باشد.(60)
 وقتى امام معصوم این‏قدر احتیاط مى‏کند، تکلیف دیگران روشن است، زیرا این احتیاطها به حال جامعه مفید است، هر چند ممکن است خوش‏آیند بعضى از افراد نباشد.
 وقتى امام على (ع) مطلع شد اهل عراق در این امر مسامحه مى‏کنند، خطاب به آنان فرمود: اى اهل عراق! آگاه شدم که زنانتان در بین راه به مردان تنه مى‏زنند، آیا حیا نمى‏کنید؟(61) فقهاى عظام نیز فرموده‏اند: بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت، جایز نیست و احتیاط در نماز نخواندن در آن‏جاست.(62)
 4 - رفتارهاى صواب والدین: آدمى از کودکى در کنار پدر و مادر خود زندگى مى‏کند. از این‏رو خانواده، اولین و مهم‏ترین نهاد تربیتى فرزندان است. پدران و مادران باید مواظب گفتار و رفتار خود باشند و از مرز حیا پا را فراتر نگذارند. آنان باید بدانند فرزندانشان درس حیا و عفاف یا بى‏حیایى و گستاخى را ابتدا از محیط خانه و روابط صحیح یا نادرست والدین خود مى‏آموزند. درست است که پدر و مادر به فرزندانشان محرم هستند ولى نباید مصالح اجتماعى خود و آنان را فداى هوس‏هاى بى‏جا کنند.
 اسلام به منظور تثبیت حیا در محیط خانواده، به نکات ظریفى اشاره کرده است؛ مانند: جدایى بستر پسران و دختران، رعایت اصول مسائل جنسى، تأکید به اجازه گرفتن فرزندان براى ورود به جاى‏گاه خصوصى پدر و مادر و… .
 قرآن مجید والدین را موظف کرده که به کودکان خود آموزش دهند در سه وقت که آنها به استراحت مى‏پردازند، بدون اجازه وارد نشوند.(63) هم‏چنین آنها باید از شوخى‏هاى تحریک‏آمیز و پوشیدن لباس‏هاى نامناسب پرهیز کنند تا زمینه گناه فراهم نشود

 

 

 

 

علل بی حیایی

هر چند گفته شد که حیا در انسان، امرى فطرى است اما علل و عواملى او را از این امر فطرى دور مى‏سازد، که در این‏جا به بعضى از آنها اشاره مى‏کنیم:
 1 - حرمت شکنى: امام کاظم (ع) مى‏فرماید: «پرده شرم و آزرم میان خود و برادرت را برندار و مقدارى از آن را باقى گذار، زیرا برداشتن آن، برداشتن حیاست.»(64)
 اگر در جامعه مرزها و حریم‏ها معیّن نباشد و هر کس به خود اجازه دهد وارد حریم دیگران شود، به تدریج بى‏حیایى در جامعه رواج پیدا مى‏کند. صمیمیت و خودمانى شدن در جاى خود امرى پسندیده است اما اگر به افراط کشیده شد، حرمت‏ها شکسته مى‏شود. در اسلام جاى‏گاه هر کس تعریف شده است. پدر و مادران نباید پرده شرم میان خود و فرزندان را بردارند و حرف‏هایى بزنند که ارزش آنان را نزد فرزندانشان پایین آورد. همین‏طور فرزندان نیز باید حرمت والدین را نگه دارند و از گفتار یا عملى که حمل بر بى‏حیایى مى‏شود پرهیز کنند. هر چند ارتباط نزدیک فرزندان با پدر ضرورى است، اما اسلام به آنها سفارش کرده که او را به نام صدا نزنند. این نکته مهمى است که گاهى از آن غفلت مى‏شود.
 داستان احترام حضرت على (ع) به مهمان خود و شستن دست او پس از سرو غذا و واگذار کردن شستن دست پسر مهمان به فرزندش محمد، نشان دهنده رعایت و پاسداشت حرمت‏هاست و به ما مى‏آموزد که جاى‏گاه هر کس باید محترم شمرده شود تا حیا و شرم در بین افراد ماندگار شود.
 2 - درخواست غیر ضرور از مردم: گرچه مشکلات زندگى گاهى آدمى را به درخواست از دیگران وا مى‏دارد اما تا ضرورت ایجاب نکند نباید دست نیاز به سوى دیگران دراز کرد، چون به تدریج حیا از آدمى رخت بر مى‏بندد. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «دست نیاز به سوى مردم دراز کردن، عزت را سلب مى‏کند و حیا را مى‏برد.»(65)
 البته موارد اضطرار از این قاعده مستثناست.
 3 - پرحرفى: یکى از عوامل بى حیایى، زیاد سخن گفتن است. امام على (ع) مى‏فرماید: هر که زیاد حرف زد، راه خطا بسیار پویید و آن‏که بسیار خطا کرد، شرم او اندک شد و آن‏که شرمش کم شد، پارسایى‏اش کم گردد و آن‏که پارسایى‏اش اندک شد، دلش مُرد.(66)
 4 - شراب‏خوارى: امام رضا (ع) حکمت تحریم شراب را از بین رفتن عقل و حیا دانسته و فرموده‏اند: خداوند متعال شراب را حرام فرمود، زیرا شراب تباهى مى‏آورد، عقل‏ها را در شناخت حقایق، باطل مى‏کند و شرم و حیا را از چهره فرد مى‏زداید.(67)
 5 - معصیت خدا: یکى از آثار گناهان، دریدن پرده‏هاى اجتماعى و بى‏حیایى است. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «از براى خداى متعال بر بنده با ایمانش چهل پرده است که هر گاه گناهى بزرگ انجام دهد، یکى از آن پرده‏ها برداشته مى‏شود.»(68)
 در روایتى، امام سجاد (ع) از گناهان خاصى نام برده که پرده‏ها را مى‏درد و موجب بى‏حیایى مى‏شود. این گناهان عبارت‏اند از: شراب خوارى، قمار بازى، رد و بدل کردن سخنان لغو، شوخى خارج از نزاکت براى خنداندن مردم، عیب دیگران را بیان کردن و هم‏نشینى با مردمان بد نام.(69

 

 

اسوه های شرم و حیا

پیامبران و اولیاى الهى همگى در زمان خود الگوى شرم و حیا بودند. ما شیعیان و پیروان مکتب ناب محمدى (ص) که سیره و سنّت آن بزرگواران را سرمشق خود قرار داده‏ایم، این صفت نیکو را نیز باید از آنان یاد بگیریم. نمونه‏هاى زیر براى آشنایى و بصیرت بیشتر ارائه مى‏شوند:
 1 - حیاى پیامبر اسلام (ص): پیامبر (ص) هر وقت با مردم صحبت مى‏کرد عرق شرم بر پیشانى داشت و هیچ‏گاه به کسى خیره نمى‏شد.(70)
 وقتى مردم قلعه بنى قرنطیه به پیامبر و مسلمانان دشنام دادند، به آنها فرمود: اى بندگان طاغوت‏ها! مرا شماتت مى‏کنید؟ «اخسئوا اخسئکم الله؛ دور شوید، خدا شما را دور گرداند.»
 عرب معمولاً این خطاب را براى سگ و خوک به کار مى‏برد. در این هنگام، کعب بن اسد به پیامبر (ص) گفت: اى ابوالقاسم! شما که فحّاش نبودید؟ امام صادق (ع) مى‏فرماید: وقتى پیامبر (ص) این جمله را از این مرد شنید، از روى خجالت آن چیزى که در دستش بود بى‏اختیار به زمین افتاد و رداى آن حضرت از دوشش به عقب برگشت.(71) این در حالى است که آن حضرت به طور مستقیم حرف زشتى نزده بود.
 2 - حیاى فاطمه (س) از نابینا: در روایتى آمده است که مرد نابینایى اجازه خواست تا به خانه حضرت فاطمه (س) وارد شود. آن حضرت پوششى طلبید و خود را با آن پوشاند. رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فرمود: آن مرد، نابیناست و تو را نمى‏بیند، چرا خود را پوشاندى؟ فاطمه (س) فرمود: اگر او مرا نمى‏بیند من او را مى‏بینم و بوى مرا استشمام مى‏کند. حضرت فرمود: گواهى مى‏دهم که به راستى پاره تن من هستى.(72)
 3 - زینب، آموزگار حیا: یکى از صفات ارزش‏مند حضرت زینب (س) که در دوران اسارتش تجلى کرد، حیا و نجابت او بود. وقتى کاروان اسراى آل محمد (ص) وارد کوفه شدند، کوفیان بر حسین (ع) و جوانانش گریستند در حالى که همگى در آن جنایت شریک بودند. حضرت زینب (س) نتوانست این صحنه را ببیند، فرمود: آیا مى‏دانید چه جگرى از رسول خدا را پاره پاره کردید و چه پیمانى گسستید؟ خزیم اسدى مى‏گوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند، زنى را سخن‏ران‏تر از او ندیدم که سر تا پا شرم و حیا باشد.(73)
 اوج حیاى حضرت زینب (س) را مى‏توان در مجلس یزید مشاهده کرد؛ وقتى‏که فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه بى‏شرمى فرود آمد که‏اى پسر آزادشدگان! آیا از عدالت است که تو زنان خود را در پرده بنشانى و دختران رسول خدا (ص) را اسیر کنى؟(74)
 زینب (س) با این سخن، بر حجاب و حفظ حرمت و حیا اصرار مى‏ورزد و نشان مى‏دهد که در هر حال باید مرز حیا و حریم خود را پاس داشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




 

اعتدال در حیا

گاهى در حیا، مانند صفات خوب دیگر، افراط یا تفریط مى‏شود. دسته‏اى راه تفریط را مى‏پیمایند و گستاخى بیش از حد از خود نشان مى‏دهند و بدون تفکر، به هر عملى دست مى‏زنند. در مقابل، عده‏اى نیز راه افراط را بر مى‏گزینند و به نام حیا، از حضور در اجتماع خوددارى مى‏کنند و از این طریق، راه کمال را بر خود مسدود مى‏سازند.
 بر این اساس، پیامبر اکرم (ص) حیا را بر دو قسم کرده‏اند: «حیاى عقل و حیاى حُمْق؛ حیاى بر آمده از عقل، همان حیاى پسندیده است و با آگاهى همراه مى‏باشد و حیاى احمقانه، ریشه در نادانى و جهل دارد.»(28)
 حیاى مذموم همان کم‏رویى و خجالت کشیدن بى‏مورد از مردم است. خجالت کشیدن یا کم‏رویى، یک نوع ترس یا اضطراب اجتماعى است که در آن، فرد از رو به رو شدن با افراد ناآشنا و برقرارى ارتباطات اجتماعى، گریزان است.
 «بعضى از صاحب نظران گفته‏اند: اکثر قریب به اتفاق مردم، در مواردى از زندگى اجتماعى خود به گونه‏اى دچار کم‏رویى شده‏اند. اما بعضى‏ها صرفاً در مواقع و موقعیت‏هاى خاص و بعضى‏ها در غالب مواقع و بعضى در همه موقعیت‏هاى اجتماعى دچار کم‏رویى مى‏شوند.»(29)
 افراد خجالتى از نظر فیزیولوژى خصوصیاتى دارند که در اعمال و رفتار آنان ظاهر مى‏شود؛ مانند: تشدید ضربان قلب، سرخ شدن چهره، تغییر در تُن صدا و گریه کردن، کم حرف زدن، بیشتر عبوس بودن، دست‏پاچه بودن، با انگشتان خود بازى کردن، با لباس خود وررفتن، سر را خم کردن، با صداى آهسته سخن گفتن و تمایل به تنها بودن.(30)
 کم‏رویى مانند رنگ چشم و پوست، ارثى و ژنتیکى نیست، بلکه یک معلولیت اجتماعى است. سخت‏گیرى بیش از حد از خانواده و توقعات زیاد از کودک، تهدید و تنبیه و تحقیر یا حمایت‏ها و محبت‏هاى افراطى، زمینه کم‏رویى را در فرزندان فراهم مى‏کند.
 اعمال فشارهاى روانى، اجراى قوانین خشک و رقابت‏هاى فشرده در مدرسه و محرومیت‏ها و آسیب‏هاى اجتماعى و ناسازگارى‏هاى شغلى نیز مى‏تواند از علل کم‏رویى به حساب آید. بنابر این باید دانست کم‏رویى، رفتارى است اکتسابى که از ناحیه خانواده یا محیط مدرسه و یا اجتماع آموخته شده است.
 جوانان ما باید بدانند که کم‏رویى، همیشه نشانه متانت و مؤدّب بودن نیست و نمى‏تواند حتى براى دختران، امرى عادى و مقبول باشد، چرا که جامعه ما نیازمند حضور فعال جوانان و استفاده از توان‏مندى‏هاى آنان در عرصه‏هاى مختلف زندگى است و محجوب بودن که یکى از صفات انسان‏هاى متعالى است، با تحرک و فعالیت و نشاط و بالندگى، منافاتى ندارد.
 متأسفانه بعضى از خانواده‏ها یا اولیاى مدارس، ناخودآگاه با تعریف و تمجید از دانش‏آموزان کم حرف و دادن بالاترین نمره انضباط به آنان، این خلق و خوى را تثبیت مى‏کنند، در حالى که کم‏رویى بى‏جا و حجب و حیاى نا به‏جا استعدادها و خلاقیت‏ها را کور مى‏کند.
 به آن دسته از جوانانى که از کم‏رویى رنج مى‏برند مى‏گوییم: اساس درمان کم‏رویى، در حوزه شناختى فرد است. کم‏رویى با دارو برطرف نمى‏شود و درمان فورى نیز ندارد، بلکه باید به تدریج در رفع آن کوشید. باید روش‏هایى را به کار گرفت تا روابط بین فردى افزایش یابد. هر قدر اعتماد به نفس بالاتر باشد کم‏رویى کمتر خواهد شد

 

 

 

راهکارهایی در رفع کم رویی

1 - سعى و تلاش در ترک رفتارهاى نامطلوب و تقویت عادت‏هاى مطلوب از طریق شرکت در بحث‏هاى گروهى و همکارى با اعضاى گروه و مطرح کردن دیدگاه‏ها؛
 2 - زدودن افکار غیر منطقى از ذهن؛
 3 - تأکید بر انتقادهاى سازنده؛
 4 - تقویت نیروى اراده؛
 5 - جلب توجه دیگران از طریق نشان دادن ارزش‏هاى خود؛
 6 - گفت و گوى صمیمانه با فرزندان و گوش دادن به سخنان آنان و تقویت انگیزه‏هاى معاشرت اجتماعى و مسئولیت دادن به فرزندان.(31

 

 

 

شرم های نا بجا

پیش از این گفتیم که بعضى از حیاها، احمقانه و نا به‏جاست و توجیه عقلانى ندارد. در این‏جا به پاره‏اى از آنها مى‏پردازیم که در روایات معصومین اشاره شده است:
 1 - شرم از بخشش ناچیز: امام على (ع) مى‏فرماید: «از بخشش کم حیا نکن که بخشش نکردن، کمتر از آن است.»(32)
 2 - شرم از پرسش: امام على (ع) مى‏فرماید: «هیچ یک از شما حیا نکند از این‏که بپرسد چیزى را که نمى‏داند تا آن را یاد بگیرید.»(33)
 3 - شرم از اعتراف به بى‏اطلاعى: آن حضرت مى‏فرماید: «هیچ یک از شما حیا نکند وقتى از او پرسش شد و ندانست، بگوید: نمى‏دانم.»(34)
 کم‏رویى در مقام سؤال کردن از مسئله واجب و نیز در مقام جواب دادن به سؤالى که انسان پاسخ آن را نمى‏داند، مذموم است و هیچ کدام از مصادیق حیاى مطلوب به شمار نمى‏آیند.
 4 - شرم از کار کردن: انسان نباید از کار و فعالیت اقتصادى خود خجالت بکشد و حیا کند، چون کار در اسلام، عبادت است. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که از طلب مال حلال حیا نکند، هزینه‏هایش سبک شود و خداوند خانواده‏اش را از نعمت خویش بهره‏مند گرداند.»(35)
 5 - شرم از خدمت به مهمان: امام على (ع) مى‏فرماید: «سه چیز است که نباید از آن شرم کرد؛ از جمله، خدمت کردن به میهمان.»(36)
 6 - شرم از درخواست خداوند: امام صادق (ع) مى‏فرماید: «هیچ چیز در نزد خداوند محبوب‏تر از آن نیست که از او چیزى درخواست شود. پس هیچ یک از شما نباید شرم کند از این‏که از رحمت خداوند درخواست کند، گرچه یک بند کفش باشد.»(37)
 7 - شرم از خدمت به خانواده: امام صادق (ع) مردى از اهل مدینه را دید که چیزى براى خانواده‏اش خریده و با خود مى‏برد. آن مرد وقتى امام را دید خجالت کشید. امام (ع) فرمود: این را خودت خریده‏اى و براى خانواده‏ات مى‏برى؟ به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند که سرزنش مى‏کنند، من هم دوست داشتم براى خانواده‏ام چیزى بخرم و خودم ببرم.(38)
 8 - شرم از سخن یا کردار نیکو: پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید: «هیچ عملى را از روى ریا و خودنمایى انجام مده و از سر حیا آن را رها نکن.»(39)
 9 - شرم از احترام گزاردن: امام على (ع) مى‏فرماید: سه چیز است که نباید از آن شرم کرد؛ از جمله، برخاستن از جاى خود در برابر پدر و معلم.(40

 

 

 

اهمیت شرم و حیا در اسلام

شرم و حیا به دلیل تأثیر شگرفى که در ایمان و تعهد انسان دارد، در اسلام و آموزه‏هاى دینى از اهمیت خاصى برخوردار است که به بعضى از زوایاى آن مى‏پردازیم:
 1 - حیا، لباس اسلام است: امام صادق (ع) مى‏فرماید: «اسلام، برهنه‏اى است که لباسش حیاست.»(41)
 2 - حیا، ملازم با ایمان است: امام باقر (ع) مى‏فرماید: «ایمان و حیا قرین یک‏دیگرند، پس هر گاه یکى از آنها برود دیگرى نیز خواهد رفت.»(42)
 3 - بى‏حیایى، عقوبت الهى است: پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید: «اگر خدا بخواهد کسى را مؤاخذه کند نخست، حیا را از او مى‏گیرد، سپس امانت و در نهایت، رحم را از او مى‏ستاند.»(43)
 4 - حیا، تمام دین است: امام على (ع) مى‏فرماید: «الحیاء هو الدین کله؛(44) حیا، تمام دین است.»
 5 - حیا، سفارش پیامبران است: امام کاظم (ع) مى‏فرماید: «از مثال‏هاى (کلمات قصار) پیامبران باقى نمانده است جز یک کلمه و آن این‏که، هر گاه حیا نداشتى هر کارى مى‏خواهى انجام بده.»(45)
 6 - حیا، از صفات پیامبران و اولیاى الهى است: رفتارهاى حاکى از حیا، برجسته‏ترین نکات زندگى پیامبران خدا مى‏باشد. در حالات رسول اکرم (ص) مى‏خوانیم: آن حضرت از حیث حیا، از دوشیزگان پرده‏نشین، شرمگین‏تر و با حیاتر بود و اگر چیزى را زشت و ناپسند مى‏داشت آثار آن در چهره مبارکش دیده مى‏شد.(46)
 7 - حیا، در رأس مکارم اخلاقى است: امام صادق (ع) مى‏فرماید: مکارم اخلاق، یکى بسته به دیگرى است. خداوند آنها را به هر که خود بخواهد مى‏دهد و عبارت‏اند از: راست‏گویى، صداقت با مردم، بخشیدن به مسکین، جبران کردن خوبى‏ها، امانت‏دارى، صله رحم، دوستى و مهربانى با همسایه، میهمان‏نوازى و در رأس همه، حیا.(47)
 8 - حیا، در بین ارزش‏هاى متعالى، نقش حساس و کلیدى دارد: امام على (ع) مى‏فرماید: «حیا وسیله رسیدن به هر زیبایى و نیکى است.»(48)
 9 - حیا، زینت آدمى است: پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید: «بى‏شرمى با هیچ چیز همراه نشد، مگر این‏که آن را زشت گردانید و حیا با هیچ چیز همراه نگشت، مگر این‏که آن را آراست.»(49)
 10 - حیا، رسم آزادگان است: امام على (ع) مى‏فرماید: «حیا و عفت، از آداب ایمان و از خلق و خوى آزادگان و رسم نیکان است.»(50

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]




حیا و جایگاه عظیم آن در اسلام و نزد خداوند

 

 

یکى از صفات انسانى و الهى که در چگونگى زندگى انسان مؤثر است، صفت شرم و حیاست. این صفت در آموزه‏هاى دینى، داراى جاى‏گاه خاصى است و رابطه تنگاتنگى با ایمان، عفت، تقوا و ملکات نفسانى دیگر دارد. آن‏چه سلامت فرد و جامعه و ارزش‏هاى متعالى انسانى را تضمین مى‏کند، رعایت حیا در حوزه فردى و اجتماعى است.
 در عصر حاضر بیم آن میرود که انسان در گذار از زندگى سنّتى به روش مدرن و صنعتى، هویت و مسئولیت خویش را به فراموشى بسپارد و ارزش‏هاى فطرى و اخلاقى بى‏رنگ شود و حیا از جامعه انسانى رخت بر بندد.
 امروزه با گسترش روابط بشرى و تشکیل دهکده جهانى، میزان آسیب ‏پذیرى افراد بیشتر شده است، لذا باید اصول و قواعدى براى حفظ و سلامت این‏گونه روابط در نظر گرفت. بهترین ضامن اجرایى براى مقرّرات دینى، شرم و حیاست که نقش پیش‏گیرى و هدایت جامعه و کنترل و بهینه‏سازى روابط را دارد. بر این اساس، بحث از آن، ضرورى به نظر میرسد.
 وجه دیگر ضرورت بحث از حیا، برداشت نادرست بعضى از جوانان از این مقوله ارزش‏مند و عدم تمایز حیاى پسندیده از حیاى ناپسند و روى آوردن به صفت کم‏رویى است که مشکلاتى را براى آنان فراهم کرده است. پس لازم است معناى واقعى حیا و مرز حیا و خجالت و به تعبیر روایات، حیاى عقل و حیاى حُمْق (احمقانه)، تبیین شود تا معلوم گردد کم حرف بودن، دلیل بر با حیا بودن نیست و با حیا بودن با محرومیت و شکست در زندگى، تناسبى ندارد

 

 

معنای حیا

حیا در لغت، به معناى شرم داشتن است که در مقابل آن، وقاحت و بى‏شرمى قرار دارد.(1)
 در اقرب الموارد مى‏خوانیم: حیا یعنى شرم، آزرم، حشمت، گرفتگى نفس از چیزى و ترک آن به دلیل ترس از سرزنش. اما در اصطلاح، حیا یک حالت روانى خاصى است که موجب متانت و وقار در رفتار و حرکات و سکنات انسان مى‏شود.
 در فرهنگ عالمان اخلاق، حیا نوعى انفعال و انقباض نفسانى است که موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى‏گردد و منشأ آن، ترس از سرزنش دیگران است.(2)
 حیا، صفت مخصوص انسان‏
 شرم و حیا، فقط به بشر اختصاص دارد و هیچ یک از حیوانات آن را ندارند. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «نگاه کن به صفتى که خداوند آن را به آدمیان اختصاص داده و حیوانات از آن بى‏بهره‏اند؛ آن خوى پر ارج و بزرگ، آن خلق ارزنده و عظیم، شرم و حیاست.»(3)
 دانشمندان امروز هم حیا را از صفات مخصوص بشر مى‏دانند. «دکتر فلاسن»، استاد دانشگاه روچستر مى‏گوید: خجالت کشیدن، علامت سلامتى است و در میان کلیه افراد بشر، حتى آنهایى که برهنه زندگى مى‏کنند، نیز رایج است.(  4

 

 

 

ارکان حیا

حیا داراى سه رکن اصلى است: فاعل، ناظر، فعل.
 منظور از فاعل، شخصى است که کرامت و بزرگوارى نفسانى دارد. ناظر در حیا، شخصى است که مقام و منزلت او در چشم فاعل، عظیم و بلند مرتبه است. رکن سوم، فعل است که همان فعل ناپسند و زشت نام دارد.
 محور بازدارندگى از فعل گناه در حیا، ادراک حضور ناظرِ محترم و حفظ حرمت اوست. با این وصف، فرق حیا و تقوا و خوف مشخص مى‏شود؛ به این بیان که در تقوا و خوف، محور بازدارندگى، درک قدرت خدا و ترس از مجازات اوست، اما در حیا، محور بازدارندگى، ادراک حضور خداوند متعال است.(5)
 گرچه جوهره و ماهیت حیا، بازدارندگى از ارتکاب اعمال زشت است اما این بازدارندگى، انجام اعمال نیک را نیز در پى خواهد داشت. پس حیا، هم نقش بازدارندگى و پیش‏گیرى از گناه دارد و هم عامل تحریک کننده انسان به سوى خوبى‏ها محسوب مى‏شود

 

 

 

فطری بودن حیا

انسان غیرا ز غرایز خدادادى، فطریاتى دارد که حیوانات فاقد آن هستند. یکى از آن فطریات، حیاست. از آن‏جا که انسان به بى‏عیب و نقص بودن تمایل دارد و نمى‏خواهد عیوب احتمالى‏اش نمایان گردد، مى‏توان گفت یک کشش فطرى و درونى به حیا دارد؛ یعنى اگر متوجه شود دیگران عیوبش را مى‏دانند ناراحت مى‏شود. همین ویژگى، او را از حیوان متمایز مى‏سازد.
 قرآن مجید در داستان آفرینش آدم و حوا به تلاش آنها براى پوشاندن عورت خود اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «چون از آن درخت تناول کردند، شرمگاهشان آشکار شد و به پوشاندن خویش از برگ‏هاى درختان پرداختند.»(6)
 از این آیه معلوم مى‏شود که حیا و پوشش، امرى فطرى است، زیرا کسى به آدم و حوا یاد نداد که در آن حال، عورت خود را بپوشانند و شرم داشته باشند

 

 

حیا در قرآن

در قرآن مجید در مواردى، به مفهوم حیا تصریح شده است: «ان الله لا یستحیى ان یضرب مثلاً ما بعوضة فما فوقها؛(7) خدا حیا نمى‏کند که به پشه و کمتر از آن مَثَل بزند.»
 این آیه در مقابل دشمنان و معاندانى بود که مَثَل‏هاى خدا را به مسخره گرفته بودند و خداوند با این آیه به آنها مى‏فهماند که براى تفهیم مسائل به شنوندگان، از آوردن مثال‏هاى کوچک ابایى ندارد و به ساحت قدسى او خدشه‏اى وارد نمى‏شود.
 خداوند در جاى دیگر به اصحاب پیامبر (ص) مى‏فرماید: «چون به خانه پیامبر (ص) فرا خوانده شدید، زودتر از زمان متداول نروید، لکن بعد از خوردن غذا متفرق شوید و در حضور رسول الله (ص) به سرگرمى روى نیاورید، زیرا این امور ایشان را آزار مى‏دهد، ولى او از روى شرم سخنى نمى‏گوید. اما خداوند شرم ندارد از این‏که حقیقتى را بیان کند.»(8)
 در آیه‏اى دیگر، خصلت حیا را به صورت کاربردى مطرح کرده است؛ آن‏جا که مى‏فرماید: «فجاءته احدیهما تمشى على استحیاء قالت ان ابى یدعوک؛(9) یکى از آن دو (دختران شعیب) که با حیا راه مى‏رفت باز آمد و گفت: پدرم تو را فرا خوانده است.»
 این آیه به دختران ما مى‏آموزد که اگر خواهان عفت و تقوایند، فقط به پوشش اسلامى بسنده نکنند بلکه علاوه بر آن، در راه رفتن، صحبت کردن و نگریستن نیز دقت لازم را به عمل آورند. دختر شعیب نه تنها در راه رفتن خودنمایى نکرد بلکه به هنگام بیان مطالب، به خلاصه‏گویى اکتفا کرد و صرفاً پیام پدر را به موسى (ع) رسانید

 

 

مراتب حیا

پیامبر اکرم (ص) براى حیا پنج درجه ذکر کرده‏اند:
 1 - حیاى گناه: پایین‏ترین مرتبه حیاست که مربوط به توده مردم مى‏باشد و مانع گناه مى‏شود.
 2 - حیاى تقصیر: یعنى شخص شرم مى‏کند مرتکب عملى گردد که مقصّر واقع شود.
 3 - حیاى کرامت: شخص بزرگوار به سبب بزرگوارى و عزت نفس، از ارتکاب خلاف جلوگیرى مى‏کند.
 4 - حیاى محبت: این حیا ناشى از تابش شعاع محبت الهى بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمى‏دهد.
 5 - حیاى هیبت: این حیا ناشى از خشیت از خالق جهان است.
 هر کس به اندازه معرفت خود از خدا به درجه و مرتبه‏اى از حیا دست مى‏یابد.(10

 

 

 

اقسام حیا

با توجه به چیزى که از آن حیا مى‏شود،پنج نوع حیا مطرح شده است:
 1 - حیا از خدا: حیا از خدا به معناى در نظر گرفتن او در همه حالات و پرهیز از نافرمانى پروردگار است. پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید: از خدا حیا داشته باشید آن‏طورى که حق حیاست.
 اطرافیان پرسیدند: چه کسى این‏گونه است؟ حضرت فرمود: کسى که مرگ را نزدیک ببیند، به دنیا و زینتش زهد بورزد، سر و شکم خود را حفظ کند و قبر را فراموش نکند.(11)
 2 - حیا از دیگران: حیا از دیگران، رعایت حرمت آنان و پرهیز از گفتار و رفتار سبک و ناپسند است.
 3 - حیا از خود: حیا از خود، پاسداشت حرمت خود و رعایت ادب و وقار و حفظ کرامت انسانى است. امام على (ع) مى‏فرماید: «احسن الحیاء استحیاؤک من نفسک؛(12) نیکوترین حیا، حیا از خودت است.»
 4 - حیا از پیامبر (ص) و امام (ع): از نظر قرآن و حدیث، خداوند اعمال امت را بر پیامبر (ص) و امامان (علیهم السلام) عرضه مى‏دارد. قرآن مجید مى‏فرماید: «بگو اعمال خود را انجام دهید و بدانید هم خدا و هم رسولش و هم مؤمنان کارهاى شما را خواهند دید.»(13)
 در تفسیر این آیه شریفه، روایتى از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «تمام اعمال مردم (چه نیک و چه بد) هر روز صبح به پیامبر (ص) عرضه مى‏شود، مراقب باشید.»(14)
 شخصى به امام رضا (ع) عرض کرد: براى من و خانواده‏ام دعا کن؟ حضرت فرمود: مگر من دعا نمى‏کنم؟ به خدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مى‏شود، سپس حضرت به آیه فوق استناد کرد.(15)
 5 - حیا از فرشتگان: قرآن مجید از ثبت اعمال توسط فرشتگان خبر داده و مى‏فرماید: «انسان هیچ سخنى را تلفظ نمى‏کند مگر این‏که نزد آن، فرشته‏اى مراقب و آماده است».(16) در روایت است که امام على (ع) هر گاه مى‏خواست قضاى حاجت کند به دو فرشته همراهش مى‏گفت: از من دور شوید.(17

 

 

 

موارد حیا

شرم و حیا، هم سیره زبانى و هم سیره رفتارى انسان را در بر مى‏گیرد که در این‏جا به بعضى از موارد آن اشاره مى‏کنیم:
 1 - حیا در نگاه: قرآن مجید براى حفظ عفت در جامعه، براى مردان و زنان وظیفه مشترکى را مقرّر داشته و آن، حیا در نگاه کردن است: «به زنان و مردان مؤمن بگو چشم‏هاى خود را از نامحرم فرو گیرند.»(18)
 در آیه فوق، کلمه «یَغُضُّوا» آمده که به معناى کم کردن است؛(19) یعنى مؤمن باید نگاه خود را کوتاه کند.
 2 - حیا در راه رفتن: قرآن مجید از زنان خواسته است در راه رفتن نیز حیا را رعایت کنند: «و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن؛(20) زنان به هنگام راه رفتن، پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان دانسته شود.»
 این تکلیف بدان دلیل بود که در آن زمان، زنان خلخال به پا مى‏کردند و لذا از آنان خواسته شد که حتى از رساندن صداى خلخال به گوش مردان بیگانه، خوددارى کنند.
 یکى از وصایاى لقمان به پسرش این بود که روى زمین با تکبر راه مرو،(21) زیرا تواضع در راه رفتن، نشانه حیا است. البته این سفارش لقمان در واقع براى همه افراد اعم از زن و مرد است. هم‏چنین حیا اقتضا مى‏کند که فرزند در راه رفتن، از پدر و مادرش پیشى نگیرد.
 3 - حیا در سخن گفتن: قرآن مجید از زنان پیامبر مى‏خواهد که در سخن گفتن مواظب باشند و با طنّازى و کرشمه صحبت نکنند: «فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض؛(22) به گونه‏اى هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.»
 هر چند مخاطب مستقیم آیه، همسران پیامبرند ولى نمى‏توان حکم را منحصر به آنها دانست، بلکه همه زنان مسلمان را در بر مى‏گیرد. حیا اقتضا مى‏کند که کیفیت صحبت کردن به گونه‏اى باشد که موجب تحریک و تهییج نامحرم نگردد. از این‏رو فقها فرموده‏اند: سخن گفتن زن با نامحرم و یا رساندن صدایش به نامحرم اگر به کیفیتى باشد که تهییج کننده و یا خوف فتنه باشد، حرام است.(23)
 شوخى کردن بى‏مورد مردان با زنان نیز از حیا به دور است. ابو بصیر مى‏گوید: در مسجد کوفه، به زنى قرآن یاد مى‏دادم که یک‏بار با او شوخى کردم. روزى در مدینه حضور امام باقر (ع) شرف‏یاب شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: هر کس در خلوت مرتکب گناه شود، خداوند به او اعتنا نمى‏کند. من از خجالت سر به زیر انداختم. حضرت فرمود: توبه کن و دیگر با آن زن نامحرم، شوخى مکن.(24)
 4 - حیا در پوشش: پوشش انسان مسلمان باید با موازین شرع منطبق باشد و به وقار و حیاى او آسیب نرساند. در این مسئله، فرقى بین زن و مرد نیست. حجاب، حکم مسلّم اسلام براى زنان و مردان است. اسلام با لباس شهرت(25) و یا پوشش بدن‏نما و نازک، مخالف است، چون حیا و عفت عمومى را مخدوش مى‏سازد.
 روزى اسما با جامه بدن‏نما و نازک به خانه پیامبر (ص) آمد. حضرت روى خود را از او برگرداند و فرمود: «اى اسما، زن وقتى به حد بلوغ رسید، نباید جایى از بدن و اندامش دیده شود، مگر صورت و دست‏ها.»(26)
 یکى از مصادیق حیا در پوشش، پرهیز از شبیه ساختن زنان به مردان و بالعکس است. پیامبر اسلام (ص) فرموده است: «خداوند مردانى را که شبیه زن مى‏شوند و زنانى که خود را شبیه مرد قرار مى‏دهند، نفرین کرده است.»(27)
 بهتر است پدران و مادران در محیط خانه نیز پوشش مناسب داشته باشند تا حرمت‏ها شکسته نشود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:41:00 ق.ظ ]




 

 

آقابرای آمدنت صبرمیکنم


                    همراه با دعا،به غمت صبرمیکنم


این جمعه که نه،هزارجمعهءدگر


                         بازهم برای آمدنت صبرمیکنم


گرچه که صبر برجگرم آتشی زده


                      باقلب پاره پاره ی خودصبرمیکنم


هرروز با خیال ظهورت به شب برم


                    با وعده ظهور تو من صبر میکنم


با مدعی بگو که ای بی خبر ز یار


                     من نیش طعنه ی تو را صبرمیکنم


تا آن دمی که بیاید نگارمن


                          والله تا به قیامت صبر میکنم


تا جمعه ی دمیدن امید از حجاز


                          من ناامید نیستم وصبرمیکنم


گرچه که نیستم لایق وصل امام عصر(عج)


                 من بی لیاقتم! ولی،به خدا صبرمیکنم

الهم عجل لولیک الفرج.آمین

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




آقا فدای قلب پر از محنت شما

آقا فدای قلب پر از محنت شما

 

آقا زمین بیتو فقط جای ندبه هاست
                         ای صاحب زمین و زمان،دنیاچه بیوفاست
این روزهای ما پر دردست بی شما                               دنیای ما لبالب ظلم سقیفه هاست
دیگر توان نمانده بیا و ظهور کن                               از ظلم و جور،زمین،پر زغصه هاست
ازشنبه تابه جمعه،دعا،صبر و انتظار                              شایددعای ماهمه ازروی ادعاست.!؟
کی انتقام کوچه وکرب وبلا کشی؟                          این درد سالهاست که درسینه شماست
آقابه جان فاطمه(س)دیگر شتاب کن                               چون کعبه و مدینه گرفتار اشقیاست
آقا فدای قلب پر از محنت شما                     از کارهای ماست که دلت غرق غصه هاست
.

 

الهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر.آمین

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




روایتی شنیدنی درباره امام حسین(ع) در روز عاشورا

 

 


 
از جمله ماجراهایی که با آن برخورد می‌کنیم، ملاقات گروهی از ملائک و اجنه با امام حسین(ع) برای مبارزه با دشمنان حضرت است که در هر بار امام(ع) به آن‌ها اذن ورود نداد.

به عنوان نمونه امام صادق(ع) طی روایتی فرمود: زمانی که اجنه درخواست یاری امام حسین(ع) را به حضرت عرضه داشتند، امام(ع) فرمود:«به خدا قسم ما باین کار از شما تواناتریم» و بعد استشهاد به آیه42 انفال کردند و فرمودند: «وَ لَکِنْ‏ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ؛ لکن مرحله‎‏اى است آزمایشى تا راه براى هر کس که هلاک شود و یا زندگى جاوید یابد، روشن و نمایان شود.» (هدایةالکبری، ص206 و لهوف(ترجمه قهری)، ص67)
  
ماجرا به اینجا ختم نشد و خداوند مجدداً در عاشورا صحنه‌ای خلق کرد.

 

در این باره از امام صادق علیه‌السلام نقل شده فرمود: «از پدرم شنیدم مى‌‏فرمود: هنگامى که امام حسین علیه‌السلام با عمر سعد روبرو شد و آتش جنگ شعله‌‏ور شد، خداوند امداد غیبى پیروزى را بر فراز سر حسین علیه‌السلام فرو فرستاد، به طورى که بال‌هاى خود را بر بالاى سر حسین علیه‌السلام گشودند، سپس همان امدادها، امام حسین علیه‌السلام را بین دو چیز- پیروزى بر دشمن و لقاى خدا- مخیّر کردند، امام حسین علیه‌السّلام لقاى خدا (شهادت قهرمانانه) را برگزید؛ لَمَّا الْتَقَى الْحُسَیْنُ ع وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قَامَتِ الْحَرْبُ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى‏ النَّصْرَ حَتَّى رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَیْنِ ع ثُمَّ خُیِّرَ بَیْنَ النَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَیْنَ لِقَاءِ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّه‏.» بنابراین امام حسین(ع) برای رسیدن و رساندن اصحابشان به لقای خداوند از تمام هستی خود گذشت و این مسیر را برای سایر شیعیانشان تا پایان دنیا هموار کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




آثار فردی و اجتماعی شرم و حیا

 

حیا, حالتی نفسانی است که آثار آن در چهره و رفتار خودنمایی می کند شرم و حیا به شکل انقباض و گرفتگی در درون انسان و به صورت سرخ رویی در چهره و صورت پدیدار می گردد

در آموزه های دینی مقوله های سه گانه شرم و حیا، عقل و دین از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. بدین معنا که هرکجا حیا باشد عقل و دین و هرکجا عقل باشد، حیا و دین و بالاخره هر کجا دین باشد عقل و حیا نیز در کنار آن خواهند بود. به تعبیر دیگر این سه مقوله ارزشی لازم و ملزوم یکدیگرند و در سیره نظری و عملی مومن هیچگاه از یکدیگر جدا نمی شوند.

● ماهیت شرم و حیا

حیا، حالتی نفسانی است که آثار آن در چهره و رفتار خودنمایی می کند. شرم و حیا به شکل انقباض و گرفتگی در درون انسان و به صورت سرخ رویی در چهره و صورت پدیدار می گردد. این گونه شرم و حیا از آن جایی که به صورت حال و زمان مند می باشد و صفت و وصف پایدار به شمار نمی آید به عنوان فضیلت مورد ستایش و تقدیر نیست. بلکه زمانی که شرم و حیا به صورت پایدار در آید، به عنوان فضیلتی انسانی و خوی و منش نیکو مورد ستایش خردمندان قرار می گیرد.

شرم و حیایی که به عنوان فضلیت از آن یاد می شود، معنا و مفهوم دیگری را القا می کند که در حوزه عمل نیکوی انسانی و رفتارشناسی هنجاری قرار می گیرد. شخصی که از صفت حیا برخوردار است در منش و کنش خویش انسانی است که از زشتی ها و ناهنجاری ها پرهیز می کند و خود را آلوده به آنها نمی سازد. (مفردات راغب اصفهانی ص ۲۷۰) این مفهوم درباره ذات خداوندگاری بدین معنا که گفته شد نمی باشد، زیرا خداوند منزه و پاک از چنین وصفی است، چه آن که انقباض و گرفتگی درباره خدا معنا ندارد. (همان پیشین) بنابراین مراد از این که خداوند دارای صفت شرم و حیاست به معنای این است که خداوند قبیح و زشتی ها را ترک می کند و آن را انجام نمی دهد.

به سخن دیگر برای واژه شرم و حیا دو معنای مختلف است: معنایی که اشاره به حالت انفعالی دارد و در حقیقت واکنش نفس انسانی است به کنشی که نسبت به وی انجام می شود، دوم معنایی که به صفتی در انسان و یا غیر انسان اشاره دارد و به عنوان امر پایدار مطرح می باشد. در این صورت می توان آن را به خداوند به شکل کمالی آن نسبت داد. در این معنا حیا به معنای پرهیز از زشتی ها و دوری از انجام قبایح است. مفهوم ضد آن در این صورت وقاحت و بی شرمی است که امری ناهنجار و منش و کنشی زشت بشمار می رود.

قرآن به مساله شرم و حیا به عنوان صفت و فضیلت انسانی اشاره می کند و از انسان ها می خواهد که مردمانی خوددار از ارتکاب زشتی ها و قبایح باشند.

بی گمان مساله حیا و شرم یکی از مباحث مهم اجتماعی است که بازخوانی نگرش قرآن به آن می تواند در نحوه رفتار و منش انسان مومن بسیار تاثیرگذار باشد.

● شرم و حیا در جامعه زنان

به نظر می رسد که مساله شرم و حیا با مسایل اجتماعی زنان ارتباط تنگاتنگی داشته باشد، زیرا در جامعه امروز صفت شرم و بی شرمی به دو صورت مثبت و منفی در ارزیابی منش و کنش زنان و دختران از سوی افراد جامعه به ویژه خود زنان به کار می رود. بازخوانی آیات و آموزه های قرآنی درخصوص این مساله نشان می دهد که حیا و بی حیایی اختصاص به زنان و جنس مونث ندارد بلکه فضیلتی است که مردان به همان اندازه زنان می بایست از آن برخوردار باشند، زیرا با تفسیری که از ماهیت حیا ارائه شد دانسته می شود که حیا به معنای پرهیز از زشتی ها در عمل و رفتار وکنش و منش انسانی است که اختصاصی به یک جنس ندارد. با این همه جامعه نوعی رفتار و منش را از زنان می خواهد که ارتباط نزدیکی با مساله حیا پیدا می کند از این رو جامعه آن را امری مرتبط با زنان می داند و از ایشان انتظار دو چندانی برای رعایت و کسب صفت و فضیلت حیا دارد.

برای این که اهمیت مساله حیا دانسته شود به این نکته اشاره می شود که قرآن برای نفس انسانی، عزت و کرامتی را قایل است که با بی شرمی و فقدان حیا این امر دچار خدشه جبران ناپذیر می شود. از این رو از انسان ها می خواهد که برای حفظ کرامت و عزت انسانی پاره ای از مسایل را که مرتبط با حیا و شرم است رعایت کنند.

در آیه ۲۷۳ سوره بقره با اشاره به نیازمندی بینوایان، به آنان گوشزد می کند که درخواست و رفتار ایشان نباید به گونه ای باشد که حیا و شرم را در آنان از بین ببرد و کرامت نفس و عزت انسانی شان را خدشه دار سازد. از اینرو به فقیران سفارش می کند که در هنگام بیان نیازهای خویش مراعات حیا و عفت نفس را بکنند و رفتاری بی شرمانه از خود بروز ندهند.

عفت نفس و حیا اختصاص به دوره سنی نداشته و همگان می بایست آن را مراعات کنند، از این رو از زنان سالخورده خواسته شده است که در منش و کنش خویش مراعات حیا و عفت را بکنند و بی شرمانه رفتار ننمایند. (نور آیه ۶۰)

● نشانه های حیا

برای درک درست مفهوم قرآنی حیا بهتر آن است که به نشانه های حیا در آموزه های قرآنی توجه شود، زیرا با نگاهی گذرا به آیات قرآنی می توان چیستی و ماهیت حیا و شرم را در آموزه های وحیانی دریافت و با کاربردهای اجتماعی آن آشنا شد.

قرآن در تحلیل رفتار انسان بهره مند از فضیلت حیا می فرماید که او مراعات همه گونه ادب را می کند و رفتاری زشت و ناهنجار از خود بروز نمی دهد. از آن جایی که قرآن به همه مباحث عقیدتی و کلامی و فلسفی با نگاهی ملموس و عینی می نگرد مصادیقی از رفتارهای مرتبط با شرم و حیا را بیان می کند. در این جا به برخی از این مصادیق به عنوان نشانه هایی از حیا پرداخته می شود.

از نمونه هایی که قرآن به عنوان بازتاب منش و صفت حیا و شرم در انسان برمی شمارد، حفظ عورت خویش از دیگران است. قرآن پوشاندن شرمگاه را از نشانه های حیا برمی شمارد.

در داستان حضرت آدم(ع) و حوا ضمن آن که حیا را امری فطری و طبیعی برای بشر می خواند بیان می کند که چه سان آن دو به حکم صفت حیا وقتی شرمگاهشان با خوردن میوه ممنوع آشکار شد، با برگ های درختان بهشتی کوشیدند تا خویشتن را بپوشانند. (اعراف آیه ۲۲ و طه آیه ۱۲۱)

در روایتی که برخی کتب از پیامبر(ص) نقل می کنند آن حضرت نسبت به کسی که گله گوسفندان آن حضرت را می چراند به جهت آشکار کردن شرمگاه تندی می کند، زیرا او برای این که جامه هایش کم تر آسیب ببیند و دیرتر کهنه و پاره شود آنها را از تن به درمی آورد و لخت و عریان در بیابان می گشت. توجیه وی این بود که در این بیابان کسی نیست مرا ببیند تا خود را پوشیده دارم. آن حضرت می فرماید انسان باشرم و حیا کسی است که خود را عریان نمی سازد حتی اگر تنها باشد.

● حجاب، نشانه حیا

نشانه مهم و بارز دیگری که قرآن برای حیا و شرم برمی شمارد و ارتباط تنگاتنگی با نشانه پیشین دارد مسأله پوشش و حجاب است. البته حجاب اختصاص به زن ندارد ولی درباره زنان مسأله پوشش و حجاب از حساسیت و اهمیت و ارزش بیشتری برخوردار است.

قرآن بیان می کند که زن عفیف و باحیا زنی است که خود را می پوشاند و به گونه ای جامه بر تن نمی کند که شناخته شود. (نور آیه ۳۱) بنابراین از نشانه های حیا پوشش کامل زنان است که در این آیه بدان اشاره و از آنان خواسته شده است که رفتاری توأم با حیا داشته باشند که این امر به شکل پوشش کامل در رفتار و کنش بروز می کند. آشکار نکردن مواضع زینت در حضور نامحرمان از سوی زنان مؤمن از جمله نشانه ها و آثار وجودی شرم و حیا در زنان است. زنان پاک دامن و عفیف کسانی هستند که جاهایی را می پوشانند که زینت های خود را به آن می بندند و یا می آویزند. (همان)

خداوند از زنان مؤمن می خواهد که رفتاری شرمگینانه داشته باشند. از این رو نباید محل زینت خویش را آشکار کنند و یا به گونه ای رفتار کنند و یا گام بردارند که دیگران را متوجه خود سازند. کسی که از حیا برخوردار است رفتاری از خود بروز نمی دهد که مردان نامحرم را به خود جلب و جذب کند.(همان)

به سخن دیگر دوری و پرهیز از حرکات و رفتارهای تحریک آمیز زنان از مهم ترین نشانه های وجود حیا و عفت در میان زنان است. (نور آیه ۳۱ و نیز احزاب آیه ۳۲ و ۳۳)

پرهیز و اجتناب از چشم چرانی از سوی مردان و زنان از دیگر مواردی است که قرآن به عنوان نشانه و اثر عفت و حیا بیان می کند. چشم فروهشتن از نامحرمان امری است که تنها خود شخص و خدا از آن آگاه هستند. از این رو از خائنه الاعین بودن مردان و زنان پرهیز می دهد و می فرماید که مردان و زنان مومن کسانی هستند که نسبت به نامحرمان چشم فرو می بندند و نگاه خویش را خیره به نامحرم نمی سازند بلکه آن را پایین می افکنند. (نور آیه ۳۰ تا ۳۱)

این ها نمونه هایی از مصادیق دوری و اجتناب از زشتی هاست که انسان شرمگین به حکم حیا و عفت بدان پای بند است و نمی گذارد تا نفس بر او چیره شود و به گناه افتد و دور از ادب اجتماعی و فردی عمل کند.

● اسوه های حیا و عفت

قرآن در بیان حکم عفت و حیا تنها به بیان نشانه های آن بسنده نمی کند بلکه با بیان مصادیقی، به واکنش های انسان های کاملی اشاره می کند که رفتار و منش خویش را بر پایه شرم و حیا سامان داده اند. از جمله این افراد می توان به حیا و آبرومندی حضرت آدم(ع) و حوا اشاره کرد که به هنگام آشکار شدن شرمگاهشان، بی درنگ با برگ های درختان بهشتی خود را می پوشانند. (اعراف آیه ۲۲ و نیز طه آیه ۱۲۱)

حیای دختر شعیب از مواردی است که ضرب المثل شده است. در آیات قرآن درخصوص دیدار حضرت موسی(ع) از شهر مدین آمده است که پس از مسئله آب کشی آن حضرت، دختر شعیب(ع) به دستور پدر برای فراخوان موسی(ع) نزد وی می رود. قرآن در بیان چگونگی آمدن این دختر، به مسئله شرم و حیای وی اشاره می کند تا بنماید که این فضیلت و صفت نیکو چگونه در رفتار وی آشکار شده است. از این رو به حرکت همراه با حیای دختر شعیب هنگام بازگشت نزد موسی و گفت وگو با وی اشاره می کند و می فرماید: فجائته احدیهما تمشی علی استحیاء (قصص آیه ۲۵)

تبیین چگونگی رفتار و کنش دختر شعیب از سوی خداوند در قرآن تأکید بر این مهم است که از نظر قرآن حیا از مهم ترین برجستگی ها و کمالات زن است. (همان) از این رو افترا و تهمت زدن به عدم وجود پاکدامنی و عفت خود امری بسیار ناپسند به شمار می رود و حتی برای این که بر ارزش و جایگاه عفت و حیا در نگرش خداوند و قرآن تأکید شود به مسئله، شکل کیفری و جزایی می بخشد و کسانی را که به زنان پاکدامن و باحیا و عفیف اتهامی در این حوزه وارد می سازند به مجازات تنبیهی هشتاد ضربه شلاق تهدید می کند.(نور آیه ۴)

برای هشدار باش بیش تر به افترا زنندگان به زنان پاکدامن و عفیف این حکم را صادر می کند که اگر نتوانند سخن خویش را ثابت کنند و شاهدی بر مدعای خویش نیاورند به عنوان فاسق محکوم می گردند. (همان)

از نمونه ها و اسوه های حوزه عفت و حیا حیای مریم است (مریم آیه ۱۸ و ۲۳) و این که خود این مسئله یکی از ملاک ها و معیارهای اسوه بودن وی می باشد (تحریم آیه ۱۱ و ۱۲) و حیای ساره به هنگام شنیدن مژده فرزند دار شدن از زبان فرشتگان وخوشحالی بی اندازه وی که به شکل سیلی زدن به چهره نمودار شد (ذاریات آیه ۲۴ تا ۲۹) و حیای یوسف(ع) در برابر بی شرمی زلیخا همسر عزیز مصر (یوسف آیه ۲۳ و ۲۸). از موارد دیگر مورد اشاره در قرآن است.

قرآن عفت و حیا را آن چنان با ارزش می داند که ملاک و معیار اسوه و نمونه شدن زنان را همین مسئله برمی شمارد (تحریم آیه ۱۱ و ۱۲) و زنان بهشتی و حور العین ها را به این صفت می ستاید. (صافات آیه ۴۸ و ص آیه ۵۲ و الرحمان آیات ۵۶ و ۷۲)

قرآن توضیح می دهد که نشانه بنده خدا بودن عفت و اجتناب از روابط ناسالم جنسی است. (فرقان آیه ۶۳ و ۶۸) تا به این طریق ارزش و اهمیت حیا و عفت نفس را بیان کند. از این رو به مردان و زنانی که به جهاتی ناتوان از ازدواج هستند و در حالت تجرد زندگی می کنند دستور می دهد که تا زمان فراهم شدن امکان زندگی، عفت خویش را حفظ کنند و با حیا و شرم رفتار نمایند. (نور آیه ۳۲ و ۳۳)

● حیا در زندگی خانوادگی

حیا و شرم به اشکال مختلف وجود خارجی می یابد. به این معنا که انسان این صفت نفسانی را در زندگی خویش به اشکال مختلف بروز می دهد و رفتارهای خویش را بر پایه آن سامان می بخشد.

انسان با حیا کسی است که در رفتار و گام برداشتن نیز رعایت حیا و آزرم را می کند. (نور آیه ۳۱ و قصص آیه ۲۵) در پوشش و یا کارهای دیگر آن را نشان می دهد و رفتاری بر پایه آداب اجتماعی و سنت های پسندیده دارد.

در زندگی خانوادگی نیز رفتار انسان با حیا رفتاری برخاسته از این صفت است به گونه ای که در خانه به نوعی عمل می کند که حوزه عفت و حیا شکسته نشود و خانواده از این جهت آسیب نبیند.

بر همگان آشکار است که در خانه رفتارهایی انجام می شود که امکان آن در بیرون خانه نیست. شخص، روابط جنسی خویش را در خانه سامان می دهد. این گونه روابط برای دیگر اعضا می تواند خطرساز باشد. از این رو قرآن به مردان و زنان حکم می کند که در زمانی خاص خلوت کنند و از جهتی برای حفظ اصول اخلاقی و محافظت بر حیا و عفت به فرزندان دستور می دهد که در زمان های معینی به خلوت گاه پدر و مادر وارد نشوند. قرآن در آیه ۵۸ سوره نور از خلوتگاه همسران سخن می گوید.

به سخن دیگر وجود زمان و جایگاهی برای خلوت زن و شوهر و نیز لزوم اذن و اجازه گرفتن فرزندان برای ورود به خوابگاه والدین، تنها به منظور حفظ حیا و عفت خانواده و فرزندان است.

در مسئله ازدواج، تاکید بر لزوم همسرگزینی از میان زنان پاک دامن و عفیف و با حیا تنها به این منظور است که خانواده که بنیادین ترین مرکز تربیت و آموزش فرزندان است از هر نظر از استحکام طبیعی و رفتاری خوبی برخوردار باشد. (نساء آیه ۲۵) انسان اگر با شخصی بی حیا ازدواج کند نه تنها خود آسیب می بیند بلکه نسلی خطرناک و بی حیا تحویل جامعه می دهد که آسیب های آن، دو چندان و فراتر از مسئله شخصی و فردی است. از این رو قرآن مردم را از ازدواج با زنان غیرعفیف و بی حیا بازمی دارد. (مائده آیه ۵)

به هر حال انسان های بی حیا نه تنها خود گناهکار هستند (نساء آیه ۱۰۷) بلکه موجب می شوند تا جامعه نیز از رفتار آنان آسیب ببیند.

قرآن بیان می کند که بسیاری از افراد وقیح و بی حیای جامعه، در حقیقت منحرفان جنسی هستند و لذا هشدار می دهد که با این افراد نباید ازدواج کرد و خانه ای برپای وقاحت بنیاد ننهاد. (مومنون آیه ۵ تا ۷ و نور آیه ۳ و ۲۶)

● حیای نابجا

با این همه برای فهم احکام شرعی می بایست با حفظ آداب، از برخی از اموری که به ظاهر در حوزه حیا قرار می گیرد اجتناب ورزید. از این رو گفته اند که لاحیاء فی الدین، به این معنا که در فهم و آموزش دین و احکام و آموزه های آن نباید حیا کرد و لازم است حتی از مطالب ریز و درشت سؤال نمود.

برخی از افراد از حیای مومنان سوءاستفاده می کنند و می کوشند تا برخی از مسایل را بر ایشان تحمیل کنند چنان که این مسئله موجب شده بود که پیامبر دچار مشکل شود و خداوند در آیه ۵۳ سوره احزاب به حیای محمد(ص) اشاره می کند و می فرماید برخی از رفتارهای شما، پیامبر را می آزارد ولی ایشان حیا می کنند و چیزی نمی گویند. به عنوان نمونه برخی با مزاحمتهای وقت و بی وقت به صورت مهمان، موجب آزار پیامبر می شدند که آن حضرت نمی توانست آنان را از خانه بیرون کند. زیرا حیای ایشان مانع این کار می باشد. اما خداوند می فرماید لازم نیست تا این حد حیا و شرم ورزد.

بنابراین نیازی نیست به گونه ای رفتار کرد که حیا خود عامل بازدارنده در زندگی عادی بشر شود. چنان که نیازی نیست انسان در بیان حقایق شرم و حیا را در پیش گیرد. (بقره آیه ۲۶ و احزاب آیه ۵۳)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ق.ظ ]




 

 

آثار و ثمرات دنیوی و اخروی حیا و عفت.

۱) تضعیف شهوت
بهترین راه مبارزه با عوامل متعدد تحریک کننده شهوت تمرین عفت و پاک دامنى است.
امام على(ع) مى‌فرمایند: «اَلْعِفَّةُ تُضَعِّفُ الشَّهْوَةَ»؛ عفت شهوت را تضعیف مى کند (و تحت کنترل در مى آورد).
عفّت یعنى نگاه داشتن شکم و شهوت. از این رو، اگر کسى خود را به آن عادت داد، به تدریج شهوت و خواهش هاى جنسىِ شیطانى او ضعیف مى شوند و به هواها و هوس ها بى رغبت مى گردد.

۲) عزّت و سربلندى
امام على(ع) مى‌فرمایند: «مَنْ اتُّحِفَ العِفّةَ وَ الْقَناعَةَ حالَفَهُ الْعِزُّ»؛ به هرکس عفت و قناعت هدیه داده شود، عزّت و سربلندى با او هم قسم مى شود.

۳) پاکدامنى زنان
بسیارى نمى دانند که تعدى به حریم دیگران و دست درازى به نوامیس مردم چه آثار زشتى دارد! امام صادق(ع) مى فرمایند: «… وَعِفُّوا عَنْ نِساءِ النّاسِ تَعِفَّ نِساوکُمْ»؛ به زنان مردم خیانت نکنید تا زنانتان خائن نشوند و با عفت بمانند.
پس، اگر عفت و پاکدامنى را رعایت نکنیم، ممکن است خانواده ى خودمان دچار آلودگى شوند!

۴) ترک خواهش‌هاى بى‌جا
امام على(ع) مى‌فرمایند: «لَمْ یَتَحُلَّ بِالْعِفَّةِ مَنِ اشْتَهى ما لایَجِدُ»؛ زیور نیافته به عفّت کسى که بخواهد چیزى را که نمى یابد.
مراد این است که شخص عفیف، کسى است که غیر از آنچه خود دارد و از راه حلال به دست آورده، نمى خواهد و نسبت به آنچه ندارد، حرص و طمعى ندارد.

۵) آمرزش گناهان
امام صادق(ع) نقل مى‌فرمایند که رسول خدا(ص) فرمود: «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَکانَ مِنْ قَرِنِهِ إلى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللّهُ حَسَنات: الصِّدْقُ وَالْحَیاءُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَالشُّکْرُ»؛ اگر چهار صفت در کسى باشد و او از سر تا پا غرق در گناه باشد، خدا همه ى آن گناهان را تبدیل به نیکى مى کند: راست گویى، حیا، خوش اخلاقى و شکرگزارى.
به نظر مى رسد اگر کسى این چهار صفت را داشته باشد، مشکل است به گناه بیافتد. بهر حال براى نجات خودمان هم که شده، خوب است دنبال تقویت این صفات در خودمان باشیم.

۶) قناعت
امام على(ع) مى‌فرمایند: «ثمرةُ العفة القناعةُ»؛ قناعت از آثار عفت است.

۷) سبگى گناهان
امام على(ع) مى‌فرمایند: «مَنْ عَفّ خَفّ وِزْرُهُ وَعَظُمَ عِنَدَ اللّهِ قَدْرُهُ»؛ هر که از گناه عفت بورزد، وزر و بار گناه او سبک شده و ارزش و مقام او نزد خداوند بزرگ شود.

۸) صفات نیکو
امام على(ع) مى‌فرمایند:«مَنْ عَفَّتْ اَطْرافُهُ حَسُنتْ أَوْصافُهُ؛ هر کس عفیف باشند اطراف (و اعضاى) او، نیکو باشد اوصاف او. یعنى هر که اعضا و جوارح ظاهرى او پاک باشند و به گناه آلوده نشوند و خود را نگاه دارد از افعال زشت، اخلاق و صفات او زیبا و نیکو مى شود.

۹) اول شدن در ورود به بهشت
پیامبر(ص) مى‌فرمایند: «…أوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهیدٌ …..وَ رَجُلٌ عَفیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عَیال…»؛ اولین کسى که وارد بهشت مى شود، شهید است ….و پاکدامن خانواده دار و….

۱۰) پاکیزگى و رشد اعمال
امام على(ع) مى‌فرمایند: «بِالعِفافِ تُزَکُّوا الاْعْمال»؛ به وسیله عفت (و دورى از حرام) اعمال پاکیزه مى گردد.
یعنى: ارزشمندى و پاکیزگى اعمال انسان مرهون عفت و پاکدامنى است. از طرفى خداى متعال مى فرماید: «إنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقین؛ قبول نمى کند خدا مگر از پرهیزگاران.
پس، اصل قبولى اعمال منوط به عفت است.
«تزکوا» به معنى «افزوده شدن»، نیز آمده است. در این صورت معنا چنین مى شود: با پاکدامنى، اجر و ثواب عمل ها افزایش پیدا مى کند و زیاد مى گردد. یعنى: عبادت انسان با عفت، اجر و ثواب زیادتر دارد.

۱۱) قرار گرفتن در سایه خدا
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «چند طایفه را خداوند در سایه خود حفظ کند در روزى که سایه اى به جز سایه او نیست:
الف: امام عادل.
ب: جوانى که در طاعت و عبادت خداوند رشد و نمو کرده است.
پ: شخصى که اهل طاعت و سجده براى خداست.
ت: مردى که زن زیبا و دارى مقامى او را به گناه دعوت کند و او بگوید: از پروردگار عالم خوف دارم (وعفت خود را حفظ کند».
یعنى: شخص به خاطر عفّتى که دارد، عالم را محضر خدا مى بیند و در محضر او معصیت نمى کند و این عمل، سبب نجات او در روز قیامت مى‌شود.

۱۲) نجات از مرگ حتمى
پیامبر اکرم(ص) مى‌فرمایند: در اُمتهاى گذشته سه نفر به غارى پناه بردند ناگاه قطعه سنگى بزرگ بیامد و جلوى غار را گرفت، گفتند: هیچ راه نجاتى نداریم، مگر این که هر کدام به خاطر اعمال صالحى که انجام داده ایم، از خدا بخواهیم تا قطعه سنگ را کنار ببرد.
یکى از آنها دست به دعا برداشت و گفت: خدایا تو مى دانى که من به دختر عموى خود خیلى علاقه داشتم و از او تقاضا کردم تا خودش را در اختیار من بگذارد. او امتناع کرد، تا این که در سالى از سال ها به خاطر فقر شدید پیش من آمد و من به او نه دینار دادم، مشروط به این که خواسته مرا اجابت کند، وقتى که مى خواستم به او نزدیک شوم، گفت: اى بنده خدا تقوا پیشه کن! کلام او به گونه اى بود که در من اثر کرد و من از او صرف نظر کردم، در حالى که از همه بیشتر او را دوست داشتم و همه دینارها را به او بخشیدم، خدایا اگر این کار را براى تو انجام داده ام فرجى براى ما حاصل کن! در این هنگام سنگ عقب رفت.

۱۳) حفظ چشمان از آتش جهنّم
پیامبر اکرم(ص) مى‌فرمایند: «ثَلاثَةٌ لا تَرى أعْیُنُهُمَ النَّارَ: عَیْنٌ حَرَسَتْ فِی سَبیلِ اللّهِ، و عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَعَیْنٌ کَفَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ»؛ سه چشم آتش جهنّم را نمى‌بیند:
۱- چشمى که در راه خدا پاسدارى کرده باشد.
۲- چشمى که از خوف و خشیت خدا بگرید.
۳- چشمى که در مقابل محارم بسته شود.

۱۴) یارى و کمک خداوند
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمودند: «ثَلاثَةٌ کُلُّهُمْ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عَوْنُهُ: الْغازِی فِى سَبیلِ اللّهِ و الْمُکاتَبُ الَّذِی یُریدُ الاْداءَ وَالنّاکِحُ الَّذِی یُریدُ التَّعَفُّف».؛ خداوند بر خود لازم مى داند که سه طایفه را یارى کند.
۱- کسى که در راه خدا مى جنگد.
۲- بنده مکاتبى که مى خواهد دین خود را ادا کن.
۳- کسى که به خاطر حفظ عفّت ازدواج مى‌کند.

۱۵) بهشت
امام على(ع) مى‌فرمایند: «کَما تَشْتَهى عَفِّ» ؛ آنقدر که اشتهاى (بهشت) دارى، عفت پیشه کن.

۱۶) جلب دوستى و محبت خدا
رسول اکرم(ص) فرمودند: «إنّ اللّهَ یُحِبُّ الحَیىَ الحَلِیمَ الْعَفِیفَ المُتِعَفِّف»؛ خداوند انسان بردبارِ با حیا و شرم عفیف مصرّ بر پاکدامنى را دوست دارد.
و نیز در همین مورد از امام على(ع) نقل شده: «إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یُحِبُّ الْمُتِعَفِّفَ اَلْحَیِىَ التَّقِى الرّاضِى» خداوند سبحان، عفیف با شرم و حیا و پرهیزگار راضى به داده‌هاى الهى را، دوست مى‌دارد.

۱۷) بهره‌مندى از پاداش به اندازه شهید
پاداش عفیف در حدّ پاداش شهید بیان شده است. وجود مبارک امیرالمؤمنین على(ع) مى‌فرمایند:
«مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فِی سَبیلِ اللّهِ بِأعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ اَنْ یَکُونَ مَلَکاً من الْملائِکَةِ».مجاهد شهید در راه خدا، از نظر اجر و پاداش، از کسى که قادر به «گناه» است و عفّت مىورزد، بالاتر نیست. انسان عفیف نزدیک است که فرشته اى از فرشتگان شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




 

محبت در سیره پیامبر اکرم (ص

 

خداوند بزرگ در آیه ی 107سوره ی مبارک انبیاء به ویژگی مهم پیامبر که برای جهانیان فرستاده شده اشاره می کند و با این عبارت تاکید می کند که « وَ ما اَرسلناک الا رحمه للعالمین » « وتورا جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» وپیامبر مکرم نیز درباره ی خویش چنین می فرماید:« اِنما بُعثت رحمه؛ من برای رحمت مبعوث شده ام . » (1)

مهر و محبت و رحمت وعطوفت ویژگی هایی است که اگر در زندگی انسان ها و حیوانات وجود نمی داشت بی شک نظام هستی را از هم جدا می ساختت. وجود این رشته است که باعث شده تا انسان ها و حتی حیوانات پایبند به هم باشند و در نگهداری فرزندان خود کوشش کنند و میان همدیگر ارتباط برقرار سازند.

متاسفانه در دنیای امروزی بالاخص در کشورهای پیشرفته و صنعتی شاهد بروز فجایع عظیمی در جوامع هستیم که عمده ی دلیل آن ها کم رنگ شدن مهر و عاطفه در روابط انسان هاست.

از منظر قرآن کریم راز پیروزی پیامبر اسلام ( ص ) در مدیریت حکومتی و خانوادگی اش ، مهرورزی و عشق به مردم بود . همین ویژگی بود که باعث شد تا پیامبر بتواند در مقابل مشکلات و موانع بزرگ مقاومت کند تا بتواند جامعه ای نمونه را در مدینه پایه گذاری کند.

خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی آل عمران آیه ی 159 می فرماید : « به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرده بود برای آنان نرم شدی که که اگر تند خو و سخت دل بودی ، همه از اطرافت پراکنده می شدند ، پس آنان را عفو کن و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آن ها مشورت کن » .

در تاریخ صدر اسلام موارد زیادی وجود دارد که از این حقیقت خبر می دهند که به نمونه به موردی اشاره می نماییم :

در سال هشتم هجری که رسول گرامی اسلام با اقتدار و پیروزی کامل وارد شهر مکه شدند و آن را از دست کفار و مشرکان خارج نمودند ، طرفداران جبهه ی باطل به ویژه کسانی که در مدت بیست سال گذشته ، بدترین ستم ها و جسارت ها و دشمنی ها را به پیامبر اکرم (ص) و یاران گرامی اش انجام داده بودند ، در هاله ای از رعب و وحشت و ترس گرفتار شدند . آنان بهترین یاران و عزیزان رسول خدا را به خاک و خون کشیده ، بارها توطئه ی قتل پیامبر را در سر پرورانده بودند و چندین بار قصد ترور پیامبر را داشتند . آنان نگران و مضطرب منتظر عکس العمل پیامبر (ص) بودند . این نگرانی و اضطراب هنگامی به اوج خود رسید که سعد بن عباده – که پرچم اسلام را بر دوش داشت – فریاد زد که : الیوم الیوم الملمه / الیوم تسبی الحرمه ( امروز روز جنگ و خونریزی و اسارت است. (

هنگامی که این شعار به گوش رسول خدا (ص) رسید ، آن حضرت ناراحت شد و دستور داد پرچم اسلام را از او گرفته و به دست علی (ع) بسپارند و سپس با سخنان آرام بخش و ملاطفت آمیز خود ، دشمنان دیرینه ی خویش را آرامش داد. حضرت خاتم الانبیاء – که دریای رحمت و محبت بود – تمام گذشته های تلخ و درد آور را به بوته ی فراموشی سپرد و با قرائت آیه ای از قرآن ، سایه ی مهر و عطوفت خویش را بر سر آن انسان های جاهل و نادان گسترد.

آن حضرت فرمود : شما در مورد من چگونه می اندیشید ؟ مشرکان گفتند : ما جز نیکی و محبت از تو انتظاری نداریم . ما تو را برادری بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می دانیم . رسول خدا فرمود : من آنچه را برادرم یوسف در مورد برادران ستمگر خود انجام داد ، همان می کنم و همانند او می گویم : « وَ لا تثریب علیکم الیوم یَغفر الله لکم و هو َرحم الرحمین ؛ امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست ، خداوند گناهان شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است . »)2(

پیامبر اکرم (ص) پس از آرام کردن آنان عرض کرد که : « امروز روز نبرد و انتقام نیست ، بلکه امروز روز رحمت و محبت است . » و این نکته را هم یاد آور شد که : « شما همشهریان خوبی برای من نبودید ، شما مرا دروغ گو خوانده ، از خانه ام بیرون کردید و به آن شهری که پناهنده شدم حمله نمودید ، اما من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم . آن گاه جمله ی معروفش را فرمود : اذهبوا فانتم الطلقاء؛ ( به دنبال ادامه ی زندگی تان ) بروید که همه ی شما آزاد شده گانید . »

تمامی آنان ، همانند کسانی که از قبر سر بر آورده باشند ، نفس راحتی کشیده و- به غیر از افراد معدودی – محبت و عشق رسول خدا (ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند .

انس بن مالک ( از اطرافیان پیامبر (ص) ) گفته است که « رسول خدا بیشترین لطف و محبت را به مردم داشت . » (3)

وقتی از پیامبر اکرم (ص) در مورد این همه ابراز لطف و محبت نسبت به مردم می پرسیدند ، پاسخ می داد : « ان الله عزوجل رحیم یجب کل رحیم ؛ خداوند عزیز و جلیل ، مهربان است و هر فرد مهربان را دوست دارد . »

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]





 


 

 

 

 

نمازی در دل شب

شب هنگام که مردم در خوابند، مؤمنان واقعی از بستر بر می خیزند و به راز و نیاز با معبود یگانه می پردازند. نمازی که در تاریکی شب کسی جز خود خداوند از آن خبر ندارد و رمز برتری آن نیز شاید همین بی ریایی و مخلصانه بودن آن باشد.

 

سیره امیرمؤمنان در مورد نماز شب

اقامه نماز شب از جمله سنّت ها و سیره های همه معصومین است که هرگز در طول زندگی شریفشان ترک ننمودند. گویی دل شب بهترین زمان بود تا رازهای دل علی (علیه السلام) را بشنود و در خود نگهداری کند: «دل شب محرم سرّالله است»

 

از جمله آدابی که برای مستحبات نماز شب ذکر شده است، عملی است که امیرمؤمنان (علیه السلام) هنگامی که برای نماز از بستر برمی خاستند، انجام می دادند و آن این بود که به آسمان نگاه می کردند و آیاتی از قرآن را در مورد خلقت آسمان و زمین تلاوت می فرمودند. همچنین نقل است حضرت آیات آخر سوره مبارکه حشر را هنگام نماز شب تلاوت می فرمودند. این آیات توصیف کننده اسماء و صفات الهی است که بزرگی و برتری خداوند متعال را نشان می دهد:

 

مردی نزد امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین من در شب گذشته از نماز شب محروم شدم. حضرت به او فرمودند: تو مردی هستی که گناهان پایبند تو شد!

 

هُو الله الذی لا إله ألاّ هو عالمُ الغیبِ و الشّهاده هو الرّحمن الرّحیم. هو الله الّذی لا إله إلاّ هو الملکُ القُدّوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العزیزُ الجَبّارُ المُتکبّرُ سبحان الله عمّا یُشرکون. هو الله الخالقُ البارئُ المُصَوِّرُ لهُ الأسماءُ الحُسنی یُسَبِّحُ له ما فی السَّمواتِ و الأرضِ و هُو العزیزُ الحَکیم1

 

در این آیات شریفه، اسماء و صفات الهی مترتباً مورد تذکّر واقع می شوند و با یاد و ذکر خداوند و یادآوری صفات خاص الهی و بزرگی و بی همتایی او، دل برای ارتباطی مستمر و حضور قلبی خالصانه آماده می گردد. از این رو از جمله آداب نماز شب که از امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) به سنّت مانده است، تلاوت این آیات هنگام برخاستن از بستر برای اقامه نماز شب است.

 

ساعت های پایانی

اهتمام به مناجات الهی در شب از جمله آموزه هایی است که امیرمؤمنان (علیه السلام) تا آخرین ساعات عمر شریفشان نسبت به آن متذکّر بودند. نقل است در شب نوزدهم ماه رمضان، همان شبی که آخرین شب عمر مولای متقیان بود، در دل شب از خواب برخاستند و تا هنگامه نماز صبح به عبادت و دعا مشغول بودند. در همان شب بود که از امّت نزد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) گلایه نمودند و از جور و جفای خلق استغاثه جستند و شد آنچه نباید می شد، آنچنان که امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت حضرت فرمودند: به خدا قسم، امشب مردی در بین شما قبض روح گردید که پیشینیان از او پیشی نگرفتند جز در فضل نبوت و آیندگان به او نخواهند رسید.2

 

از جمله آدابی که برای مستحبات نماز شب ذکر شده است، عملی است که امیرالمؤمنان (علیه السلام) هنگامی که برای نماز از بستر برمی خاستند، انجام می دادند.

 

محرومیت از نماز شب

از دیگر آموزه های اساسی درباره سیره امام علی (علیه السلام) درباره نماز شب آن است که به ذکر علت و دلیل محرومیت افراد از اقامه نماز شب پرداخته اند:

 

جناب صدوق در کتاب توحید روایت کرده اند که مردی نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین من در شب گذشته از نماز شب محروم شدم. حضرت به او فرمودند: تو مردی هستی که گناهان پایبند تو شد.3

  سرّ آنکه موفق به نماز شب نشویم جز این نیست که گناهان و زشتی ها همچون زنجیری پایمان را بسته اند و پرده غفلت و خواب زدگی بر چشمانمان کشیده اند. پس برای رهایی از چنگال گناهان و توفیق پرواز در شب های پر رمز و راز برای مناجات با معبود بی انباز باید تلاش و جهادی اکبر نمود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-08-05] [ 11:26:00 ق.ظ ]




بهترین روش تربیت کودک‌‌ از ‌منظر قرآن ‌چیست‌؟
 اولین سنگ بنای تربیت دینی فرزند آشنایی با تعالیم قرآن کریم است چنان‌که امام علی(ع) در این رابطه فرموده است: «از جمله حقوق فرزند بر پدر و مادر این است که نامی نیکو بر او بنهد و به‌خوبی تربیتش کند و قرآن را به او بیاموزند». 

برای این‌که باغبانان در کار خود موفق شوند باید وظایف خود را به‌درستی انجام دهند و حقوق فرزند را به‌جای آورند. شیر دادن، انتخاب نام نیک، تعلیم قران، تربیت دینی، تکریم و احترام به اولاد، عدالت میان فرزندان از مواردی است که باید مورد توجه والدین قرار بگیرد.

یکی از مسائلی که اکثر خانواده‌ها در رابطه با کودکان خود با آن مواجه هستند چگونگی تشویق کردن کودکان به کارهای خوب و پسندیده است. این‌که والدین در زمان انجام یک کار پسندیده از جانب کودکشان چه رفتاری از خود نشان دهند که انگیزه وی برای انجام دوباره را در پی داشته باشد.

برخی خانواده‌ها برای تشویق فرزند خود به‌کار خوب به وی هدیه‌ای شامل پول و یا اسباب‌بازی و یا حتی یک شکلات یا آبنبات می‌دهند اما سؤال این‌جاست که آیا در این زمینه تشویق تا چه میزان می‌تواند مؤثر باشد.

خانواده‌هایی هم هستند که برای برحذر داشتن کوکان خود از انجام کارهای بد یا شیطنت به آن‌ها هدیه می‌دهند، ترسی که در این مورد وجود دارد این است که کودک نسبت به دریافت جایزه بعد از هر کار خوب و یا دوری از هر کار بد منتظر دریافت هدیه و جایزه بماند و به‌نوعی یک رفتار شرطی در او به‌جود آید.

تشویق کودک برای رفتار خوب و خوشایند
با وجودی‌که یکی از بهترین راه‌ها برای تشویق کودک به رفتارهای خوب، استفاده از سیستم جایزه دادن است اما باید توجه داشت این روش در کودکان دو سال به بالا بیشتر نتیجه می‌دهد. البته والدین باید راجع به رفتار خوب و خوشایند و برعکس رفتار ناخوشایند برای کودک توضیح دهند و در مورد جایزه‌اش نیز به او بگویید.
البته باید توجه داشت هیچ‌ قانون کلی برای کودک خوب بودن وجود ندارد؛ اما برای آن‌که یک کودک سالم و شاد را تربیت کنید لازم است عشق و علاقه خود را به او نشان دهید. به حرف‌های کودک‌تان گوش دهید. به او احساس امنیت بدهید. او را تشویق کنید. رفتارهای نامناسب او را مورد انتقاد قرار دهید، نه خود او را. صبور و شکیبا باشید. برای کودک‌تان وقت کافی بگذارید.

برای تغییر رفتار کودک چه می‌توان کرد؟
کودکان وقتی به تکرار یک رفتار و ادامه آن تمایل نشان می‌دهند که به‌خاطر آن پاداش گرفته و مورد توجه قرار بگیرند. همچنین زمانی یک رفتار را ترک می‌کنند که آن رفتار رد می‌شود. تداوم و ثبات واکنش‌های شما برابر یک رفتار بسیار مهم است، زیرا باعث می‌شود کودک بداند چه زمان مورد نکوهش قرار می‌گیرد و چه زمان تشویق می‌شود و به این ترتیب گیج نمی‌شود.

بهترین روش تربیت کودک‌، از نظر قرآن کریم چیست‌؟
بی‌گمان بهترین روش تربیت که مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و همه نیازهای روحی و روانی اوست‌، راه وحی است و قرآن کریم آئین خود را بهترین آیین تربیت برای کل بشر معرفی کرده است.

در آیه ۹ سوره اسرا در این رابطه آمده است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا؛ قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى‏‎نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى‏‌کنند مژده مى‏‌دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود».

هر چند که به روش تربیت کودک در قرآن تصریح نشده و لکن این مطلب‌، از لابه‌لای برخی از آیات و داستان‌های قرآن کریم به زیبایی نمایان است‌.

روش‌ الگویی‌
انسان ذاتاً الگوطلب و الگوپذیر است‌. به همین جهت یکی از بهترین و کوتاه‌ترین روش‌های تربیت برای نمونه و تربیت عملی هرچه کمال و جاذبه نمونه ارائه شده بیشتر باشد. این روش کارآیی بیشتری خواهد داشت‌. تربیت ابتدایی کودک به‌طور طبیعی با روش الگویی شکل می‌گیرد؛ چراکه کودک در چند سال نخست زندگی خود، همه کارهایش را از الگوهای پیرامون خود که در درجه اول «پدر و مادر» او هستند، الگوبرداری می‌کند و با تقلید از آنان رشد کرده و ساختار تربیتی‌اش سامان می‌یابد.

به‌طور کلی روش الگویی به‌عنوان تربیت عملی بر جان انسان‌ها می‌نشیند و در نفوس آن‌ها رسوخ می‌کند.به همین جهت قرآن کریم در آیه ۴۴ بقره می‌فرماید: «أَتَأْمُرُون‌َ النَّاس‌َ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْن‌َ أَنفُسَکُم‌؛ آیا مردم را به نیکی دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌نمایید».

و در آیات ۲ و ۳ سوره صف آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(۲) کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ اى کسانى‌که ایمان آورد‌‏اید چرا چیزى مى‏‌گویید که انجام نمى‏‌دهید،  نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید».
 
پیامبراکرم(ص) الگویی کامل برای تربیت علمی بشر
قرآن کریم‌، پیامبر اکرم‌(ص) را به‌عنوان الگویی کامل برای تربیت عملی بشر، معرفی می‌نماید و در آیه چهارم سوره ممتحنه می‎فرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ؛ قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى‌که با اویند سرمشقى نیکوست آن‌گاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آن‌چه به جاى خدا مى‌‏پرستید بیزاریم به شما کفر مى‏‌ورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى‌که فقط به خدا ایمان آورید جز [در] سخن ابراهیم [که] به [نا]پدر[ى] خود [گفت] حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست با آن‌که در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم اى پروردگار ما بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست».
همچنین در آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره تحریم نیز در این رابطه آمده است: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا …بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ؛ خدا براى کسانى‌که کفر ورزیده‌‏اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آن‌ها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آن‌ها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شوید(۱۰) و براى کسانى‌که ایمان آورده‌‏اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آن‌گاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‏‌اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان(۱۱) و مریم دخت عمران را همان کسى‌که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب‌هاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود».

الگوگیری از دوستان
بعد از پدر و مادر، یکی از الگوهای کودکان و جوانان‌ «دوستان‌» آن‌ها هستند که در برخی از موارد الگوپذیری آنان از دیگران بیشتر است و روی تربیت عقایدی و اخلاقی و رفتاری آن ما تأثیر دارند. قرآن‌کریم در این زمینه هشدار داده و در آیات ۲۷ تا ۲۹ فرقان در این رابطه می‎فرماید: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا﴿۲۷﴾ یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا﴿۲۸﴾لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا».

الگوگیری از معلم
یکی دیگر از موارد الگوگیری کودکان و جوانان‌، محیط تعلیم و تربیت آن‌ها یعنی همان «معلم‌» و مربی کودکان می‌باشند و معمولاً تمامی حرکات و سکنات خود را از مربیان‌، نمونه‌برداری می‌کنند، به همین جهت‌، هنگامی‌که از امام باقر(ع) درباره آیه ۲۴ سوره عبس که می‎فرماید: «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ انسان باید به غذای خویش بنگرد» سؤال شد، حضرت فرمود: یعنی علمی که فرا می‌گیرد، بنگرد از چه کسی فرا می‌گیرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:19:00 ق.ظ ]




ماجرای سجده امام صادق"ع"

ماجرای سجده امام صادق (ع) و دعای خاص در حق زائران امام حسین (ع) چه بود؟

 معاويه بن وهب گويد: به خانه امام صادق عليه السلام رفتم، حضرت در سجده بود دعاهايي مي كرد تا به اينجا رسيد كه گفت: خدايا! رحم كن به صورت هايي كه آفتاب آن را دگرگون كرده تا خودش را به قبر حسين عليه السلام برساند. خدايا! رحم كن به اشك هاي چشمي كه در عزاي حسين عليه السلام ريخته مي شود، خدايا! رحم كن به ناله ها و صرخه هايي كه در مصيبت حسين بلند مي شود. خدايا! من آنان را به تو مي سپارم تا بر ما نزد حوض كوثر وارد شوند (آنان را به ما برسان).

معاويه بن وهب گويد: حضرت كه سر از سجده برداشت، عرض كردم: اين دعاها را براي چه كسي فرموديد؟
فرمود: براي عزاداران و زوار قبر جدم حسين. آيا كربلا مي روي، آيا فضيلت او را مي شناسي؟ گفتم: تا به حال اين طور نمي دانستم اين دعاهاي كه شما فرموديد، اگر براي كافري مي كرديد مشمول رحمت خدا مي شد. از اين به بعد خودم را حتما به قبر حسين عليه السلام خواهم رسانيد.

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مى‏ نويسد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




 
 
*عوامل نورانی شدن قلب
 
حالا روایت دیگری از پیغمبر اکرم (ص) برای تشویق شما بخوانم «خمسة تنور القلب»؛ پنج چیز است که قلب و دل را روشن و منور می‌کند: اول قرائت قرآن است که حجاب‌ها و زنگ‌ها را از روی قلب برمی‌دارد؛ خصوصا اگر انسان با تدبر بخواند، این همه تفسیر نوشته‌اند، شما تفاسیر را مطالعه کنید و ببینید کدام یک با ذوق شما موافقت می‌کند، همان را انتخاب کنید و مطالعه کنید.
 
تفسیر حضرت علامه طباطبایی(ره) به درد نوع شما نمی‌خورد، آن تفسیر برای اشخاص درس خوانده و منتهی است، شما از همین کلاس اول شروع کنید، مثلاً تفسیر ملافتح‌الله را که هم ملخص است و هم مفصل بگیرید و مطالعه کنید، «أَفْضَلُ عِبادَةِ اُمََّتی قِرَاءَةُ القُرآنِ»؛ البته «مع التدبیر» افضل اعمال امت من این است که قرآن را با تدبیر بخوانند.
 
*کم‌خوردن مخصوصاً در شب برای تهجد
 
دومی قلت أکل یعنی کم خوردن است، مخصوصاً در شب که اگر انسان معده‌اش را مانند مترفین پر کند، خیلی محرومیت می‌آورد. وامصیبتا که مردم راه‌های دنیا را بسیار بهتر از آخرت یاد گرفته‌اند! در برنامه سلام صبح بخیر مدام می‌گویند ورزش کنید! ورزش لازم است. بسیار خوب است، سالم بودن و سلامت داشتن، به چه دردی می‌خورد؟ بر فرض که من خودم را سلامت کردم و با ورزش مثل یک شاخه شمشاد سروقد شدم، خوب! حالا از این سلامتی باید چه بهره‌ای ببرم؟ این را دیگر به مردم نمی‌گویند و به کسی آموزش نمی‌دهند.
 
مؤمن همان غذایی که می‌خورد، همان اندازه که حالا یا ورزش می‌کند و یا تفریح می‌کند، غایتش این است که نیمه شب برخیزد و به درگاه قاضی الحاجات بندگی کند! چون «لانجاة الا بالطاعة»؛ سلامتی برای بندگی به درد می‌خورد و گرنه دنبال مادیت رفتن که مشکلی را حل نمی‌کند، همه چیز که همین چند روز دنیا نیست! متأسفانه از این جهات هیچ خبری نیست!
 
*همنشینی با علما و اطلاع یافتن بر عیوب خویش
 
سوم «ومجالسة العلماء»؛ همنشینی با دانشمندان و رهبران دین قلب را نورانی می‌کند، با عالم نشست و برخاست کنید که نفس نشست و برخاست با عالم مؤثر است، درباره‌ مجالست فرموده‌اند: «مُجالَسَةُ الأَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بِالأَخیارِ»، معاشرت کردن با اشرار باعث می‌شود که انسان نسبت به اخیار و نیکان سوء‌ظن پیدا کند، اما وقتی کسی با دانشمندان واقعی معاشرت کند، اگر خللی در او وجود داشته باشد، آن علما به او تذکر می‌دهند و همین مسأله هم از اسباب نورانی شدن قلب است و قلب انسان را روشن می‌کند.
 
*نمازشب و تردد در مساجد
 
چهارم «و الصلاة فی الیل»، نماز در شب، قلب را منور می‌کند، قسمت پنجمی هم «والمشی فی المساجد» است که إن‌شاءالله شما هم دارید، وقتی که شما در مساجد پروردگار ایاب و ذهاب کنید، خداوند علی اعلا از آن علوم حقیقی نصیب شما می‌کند، با رفتن به مسجد، پروردگار عزیز ابتدا شما را موفق به مرحله اول، یعنی ترک محرمات و فعل واجبات می‌کند، شما را موفق می‌کند که کم‌کم در معرض رحمت خودش قرار گیرد، وقتی شما به مساجد پروردگار می‌آیید، بر او حق پیدا می‌کنید، «وَ حَقُّ عَلَى الْمَزُورِ أنْ یُکْرِمَ الزَّائِرَ»، برای همین است که پروردگار، این چیزها را به شما مرحمت خواهد کرد.
 
*با قلب مؤمن چه باید کرد؟
 
در روایت دیگری داریم که خدا فرمود: مؤمن در تمام مراحل صادق است و پروردگار مدام قلبش را توسعه می‌دهد، او حافظ حدود شرع است و هر چیزی را در این ظرف علم و دانش یعنی قلبش نمی‌ریزد! مؤمن کامل العقل و سلیم القلب است، «فاذا لقیتهم یا موسی»، ای موسی! هر وقت با این اشخاص ملاقات کردی، «فاخفض لهم جناحک وألن لهم جانبک وذلل لهم قلبک و لسانک»، در برابر آن‌ها تواضع کن، به آن‌ها ملایمت و مهربانی نشان بده و با قلب و زبانت در مقابل ایشان کوچکی کن!
 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




چگونه دعا کنیم که دعایمان زودتر مستجاب شود؟

آنچه باید برای ما مهم باشد ، اصل استجابت دعا ها است و دیر یا زود آن مهم نیست ، زیرا گاهی مصلحت اقتضا می کند که دعا دیتر اجابت شود ؛ زیرا خداوند از خیر و صلاح ما آگاه تر است .

 

مفهوم دعا: دعا به معنى «خواندن» است، خواندنى که به صورت نیایش و سرود و ستایش، یا خواستن و طلب و درخواست مَدَد و نصرت و یاورى. 

 

انسان مرتبط با خدا مى‏کوشد از طریق دعا (راز و نیاز و مناجات و عبادت) به خدا نزدیک شود. وقتى با کسى آشنا شدى و ارتباط پیوسته شما زمینه اعتماد را فراهم ساخت و از دوستان صمیمى او به شمار آمدى، در هنگام نیاز به خانه‏اش مى‏روى. شرط دوستى را به جا مى‏آوری و میثاق و محبت را استوار مى‏سازی. او نیزدر را باز مى‏کند و شما را در اندرون پذیرایى می‌نماید و مورد لطف و عنایت ویژه قرار خواهد داد. 

 

براى استجابت دعا نیز باید شرایطى را مهیا نمود و موانعى را برطرف ساخت. در ذیل به برخى از شرایط و موانع اشاره مى‏شود: 

 

الف) شرایط استجابت دعا

 

1 - ارتباط مداوم با خدا در هر حال: 

خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «نفس خویش را در کمال شکیبایى در هر بامداد و شامگاه به دعا کردن و جلب خشنودى خدا وادار کن».(1) 

 

قرآن کسانى را که فقط در هنگام گرفتارى و مشکلات دعا مى‏کنند، مورد نکوهش قرار داده است: «وقتى به انسان گرفتارى و غمى روى مى‏آورد، ما را در هر حال (خواب و بیدارى، نشسته و ایستاده) بخواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم، برود (و از ارتباط خود با خدا از جهت کمیت و کیفیت بکاهد و گاهى قطع نماید، به گونه‏اى که) گویى اصلاً ما را براى گرفتارى که به او رسیده بود، نخوانده است!».(2) 

 

امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که پیش‏دستى در دعا نکند و فقط در وقت نزول بلا دست به دعا بردارد، دعایش در آن وقت مستجاب نگردد و فرشتگان گویند: این آواز را نشناسیم». در روایت دیگرى آمده که «به او مى‏گویند: تا امروز کجا بودى؟!».(3) 

 

در اصول کافى آمده که خداوند به حضرت داوود(ع) فرمود: «مرا در روزهاى خوش و آسایش یاد کن تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت کنم».(4) 

 

2 - دعا باید از صمیم قلب باشد

 

تمام ذرات وجود انسان یک چیزى را بخواهد و طلب کند و دل و زیانش با عمل و رفتارش هماهنگ باشد. 

 

3 - اعتماد به خدا و اطمینان به اجابت او

 

امام صادق(ع) فرمود: «خدا دعایى را که از دل غافل و بى خبر برخیزد، مستجاب نمى‏کند پس وقتى دعا کنى، از عمق دل به او روى آور (و دلت را با زبانت همراه گردان) و سپس به اجابت دعایت مطمئن باش».(5) 

 

4 - قطع امید از غیر خدا و امید و اطمینان به خداوند

 

امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه یکى از شما بخواهد که هر چه از خدا درخواست مى‏کند، خدا به او عطا فرماید، باید از همه مردم ناامید و مأیوس گردد و هیچ امیدى جز به درگاه خدا نداشته باشد».(6) او به نقطه‏اى از ایمان و توکل باید برسد که بداند همه قدرت‏ها و علل جهان تحت اراده و قدرت الهى قرار دارند. 

 

پس از خدا بخواهد که اسباب و علل مادى و معنوى جهان را جهت صلاح و منفعت او قرار دهد. 

5 - دعا باید در کنار تلاش و تدبیر باشد. 

 

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که دعا مى‏کند و به دنبال آن تلاش و عمل نمى‏کند، مانند آن است که بى چله کمان تیر مى‏اندازد».(7) 

 

دعا نمى‏تواند جاى تلاش و برنامه ریزى در زندگى را بگیرد، بلکه مکمل آن مى‏تواند باشد. 

 

6 - دعا باید با حالت تضرع و دلى شکسته باشد

 

امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمى‏شود».(8) 

 

7 - مکان دعا در استجابت تأثیر دارد، مثلاً دعا در حرم امامان (ع) مخصوصاً حرم امام حسین(ع) و کنار خانه خدا به خصوص مقام حضرت ابراهیم(ع) و کنار حجرالاسود. 

 

8 - زمان دعا: دعاى پنهانى و در تاریکى شب زودتر به اجابت مى‏رسد، مخصوصاً در قنوت یا سجده نماز «وتر» که بعد از خواندن هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع خوانده مى‏شود.(9) 

قرآن مى‏فرماید: «پروردگار خود را به حالت تضرع و تذلل و در پنهانى و خفا بخوانید». 

 

دعا در شب‏هاى ماه رمضان و رجب و دهه اول ذى‏الحجه و غیر آن دعا را به اجابت نزدیک مى‏کند. 

9 - توسل به چهارده معصوم(ع) و آن‏ها را بر پایه آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» وسیله و شفیع قرار دادن. 

 

10 - غسل توبه نماید، سپس با وضو چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و سه مرتبه توحید و یک مرتبه سوره «الناس» و یک مرتبه «فلق» را بخوانید. بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله ربى و اتوب الیه و بعد از هفت مرتبه «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» سپس بگویید: یا عزیز یا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.»(10) 

 

به این ترتیب شخص در جاده دعا قرار مى‏گیرد و باید مراقب باشد تا راه دعا را درست بپیماید، و به بیراهه نرود. نشانى راه دعا را ذکر خواهیم کرد. 

 

ب) موانع استجابت دعا 

 

امام على(ع) مى‏فرماید: «المعصیة تمنع الاجابة؛(11) گناه مانع اجابت دعا است». 

گناهان سه نوع تأثیر منفى در دعا مى‏گذارند: 

 

1 - لذت دعا و مناجات را سلب مى‏کنند. 

انسان دعا مى‏کند، اما لذت نمى‏برد و رقت قلب پیدا نمى‏کند. 

2 - مانع استجابت دعا مى‏شوند. 

3 - توفیق دعا کردن یا شرکت نمودن در مجالس دعا را از انسان سلب مى‏کنند. 

برخى از گناهان در عدم اجابت دعا تأثیر بیشتر دارند که در ذیل به نمونه‏اى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم. 

امام سجاد(ع) فرمود: «گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏شوند، عبارتند از: بددلى و سوءظن به مؤمنان و کارهاى آنان؛ طینت و درونى ناپاک داشتن؛ نفاق و دورویى با برادران و خواهران ایمانى؛ عدم اطمینان به اجابت دعا؛ تأخیر نمازهاى واجب (و نخواندن آن در اول وقت فضیلت) آن که وقت آن بگذرد؛ بدزبانى و فحاشى و اهانت کردن؛ نزدیک نشدن به خدا به وسیله صدقه و کارهاى نیک». (12) 

 

نیز فرمود: «از جمله گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏گردد، نافرمانى و رنجاندن خاطر پدر و مادر است».(13) 

 

در برخى از روایات، بداخلاقى سبب باز گرداندن دعا معرفى شده است. 

 

علل عدم اجابت دعاها از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) 

 

مردى به حضرت عرض کرد: خداوند مى‏فرماید: «ادعونى استجب لکم» پس چرا ما دعا مى‏کنیم، ولى اجابت نمى‏شود، حضرت فرمود: چون دل‏هاى شما در هشت مورد خیانت و بى وفایى کرد: 

 

1 - خدا را شناختید، ولى حقش را آن گونه که بر شما واجب بود، ادا نکردید. از این رو آن معرفت به کار شما نیامد. 

2 - به پیامبر خدا ایمان آوردید، ولى در عمل با سنت و روش او مخالفت کردید، پس ثمره ایمان شما چه شد؟ 

3 - کتاب خدا (قرآن) را خواندید، ولى در عمل با آن مخالفت کردید. 

4 - گفتید ما از آتش دوزخ مى‏ترسیم، ولى در همه حالات به واسطه گناهان خود به سوى جهنم مى‏روید.

5 - گفتید ما به بهشت تمایل و رغبت داریم، ولى کارهایى انجام مى‏دهید که شما را از بهشت دور مى‏سازد. 

6 - نعمت‏هاى خدا را استفاده مى‏کنید، ولى شکر و سپاس گزارى نمى‏کند. 

7 - خداوند فرمود: شیطان دشمن شما است، شما نیز او را دشمن گیرید.(14) شما به زبان او را لعن مى‏کنید، ولى در عمل با او دوستى مى‏نمایید و از او اطاعت مى‏کنید. 

8 - عیب‏هاى مردم را برابر دیدگان‏تان قرار دادید و عیب‏هاى خود را پشت سرانداختید، در نتیجه کسى را ملامت مى‏کنید که خود به ملامت سزاوارتر از او هستید. 

 

با این وضع چه دعایى از شما مستجاب گردد، در صورتى که شما راه‏ها و درهاى دعا را به روى خود بسته‏اید؟! 

 

«پس تقوا پیشه کنید؛ کارهایتان را اصلاح کنید؛ امر به معروف و نهى از منکر کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.(15) 

 

راه دعا از دیدگاه امام صادق(ع) 

شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: دو آیه در قرآن است که تأویل و معناى آن را نمى‏دانم. یکى «ادعونى استجب لکم» است، که ما هر چه دعا مى‏کنیم، اجابت نمى‏شود. حضرت فرمود: «من سر عدم اجابت دعایتان را به شما مى‏گویم. اگر تو خدا را در آن چه دستور فرموده اطاعت کنى و آن گاه او را بخوانى، دعایت را اجابت مى‏کند، ولى تو با (دستورهاى) او مخالفت کرده، نافرمانى‏اش مى‏کنى. او نیز اجابت نمى‏کند. با این حال، اگر خدا را از راهش بخوانى - اگر چه گناهکار باشى - خدا دعایت را مستجاب مى‏کند». 

 

آن شخص پرسید: راه دعا چیست؟ فرمود: «نماز (16) که خواندى، ابتدا تمجید کرده، او را به بزرگى مى‏ستایى و به هر نحو که مى‏توانى، حمد و ستایش مى‏کنى، سپس بر پیامبر(ص) و آلش درود مى‏فرستى و به تبلیغ رسالتش گواهى مى‏دهى، و بر ائمه هدى سلام مى‏دهى، آن گاه نعمت‏هاى خدا را بر خود مى‏شمارى و او را به خاطر آن‏ها ستایش و شکر مى‏کنى. بعد به گناهان خود یکایک اعتراف مى‏کنى و هر کدام را که به یاددارى، اقرار مى‏نمایى. هر کدام را به خاطر ندارى، به طور سربسته به زبان مى‏آورى و از همه گناهان به درگاه خدا توبه مى‏کنى و تصمیم مى‏گیرى که دیگر گناه نکنى و از روى پشیمانى و صدق نیت و خلوص، و در بیم و امید از آن‏ها  استغفار و طلب آمرزش مى‏کنى، سپس مى‏گویى: «اللهم انى أعتذر الیک من ذنوبى و استغفرک و أتوب الیک فأعنى على طاعتک و وفّقنى لما اوجبت علىّ من کل ما یرضیک فانى لم أر أحداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک، فأنعم علىّ بنعمة أنال به رضوانک و الجنةَ. بعد از رعایت این مراتب، حاجت خود را بخواه، که امیدوارم خدا ناامیدت نکند و حاجتت را برآورد».(17) 

 

چند تذکر: 

 

1 - گاهى با وجود تمام شرایط دعا، دعا مستجاب نمى‏شود، چون به مصلحت ما نیست، یعنى چیزى را طلب مى‏کنیم که به سود ما نیست، اگر چه مى‏پنداریم به نفع ما و خیر است.(18) 

 

2 - گاهى دعا مستجاب مى‏شود، ولى از روى مصالحى تحقق عملى آن به تأخیر مى‏افتد، حتى ممکن است تا بیست سال طول بکشد تا محقق گردد. 

 

3 - در روایت است خداوند وقتى بنده‏اى را دوست داشته باشد، اجابت دعاى او را به تأخیر مى‏اندازد تا بنده‏اش با او راز و نیاز گوید. 

 

از این رو مؤمنان ثابت قدم هیچ گاه از تکرار دعا مأیوس نمى‏شوند، بلکه مى ‏گویند: 

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید    یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید

 

4- گاهی اجابت دعاها در آخرت به صورت پاداش نمایان می شود و در دنیا خواسته اش بنابر مصالحی داده نمی شود. اگر کسی بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنیا، چه پاداشی برای او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز نا امید نمی شود. امام صادق(ع) می فرماید: «روز قیامت خداوند متعال می فرماید: ای بندة من!‌ تو مرا خواندی و من اجابتت را به تأخیر انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است. پس مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعایی از او در دنیا اجابت نمی شد، برای آن ثواب و پاداش نیک که می بیند».(5) 

 

از روایات استفاده می شود که هیچ دعایی بی اثر نیست و هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد. 

 

امام سجاد(ع) می فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: یا برای او در آخرت ذخیره می گردد ، یا در دنیا برآورده می شود ، یا بلایی را که می خواست به او برسد،‌ از وی می گرداند».(6) 

علاوه بر مطالب یاد شده، همیشه به این نکته توجه داشته باشید که نماز و روزه و دعا و غیره، مطلوبیت ذاتی دارند و فلسفه دعا تنها بر آوردن حوائج به ویژه خواسته های دنیوی نیست، بلکه خود دعا و مناجات با خدا،‌ صرف نظر از اجابت یا عدم اجابت، ارزش دارد و به اصطلاح طلب مهم تر از مطلوب است.(

چگونه دعا کنیم که دعایمان زودتر مستجاب شود؟

آنچه باید برای ما مهم باشد ، اصل استجابت دعا ها است و دیر یا زود آن مهم نیست ، زیرا گاهی مصلحت اقتضا می کند که دعا دیتر اجابت شود ؛ زیرا خداوند از خیر و صلاح ما آگاه تر است .

 

مفهوم دعا: دعا به معنى «خواندن» است، خواندنى که به صورت نیایش و سرود و ستایش، یا خواستن و طلب و درخواست مَدَد و نصرت و یاورى. 

 

انسان مرتبط با خدا مى‏کوشد از طریق دعا (راز و نیاز و مناجات و عبادت) به خدا نزدیک شود. وقتى با کسى آشنا شدى و ارتباط پیوسته شما زمینه اعتماد را فراهم ساخت و از دوستان صمیمى او به شمار آمدى، در هنگام نیاز به خانه‏اش مى‏روى. شرط دوستى را به جا مى‏آوری و میثاق و محبت را استوار مى‏سازی. او نیزدر را باز مى‏کند و شما را در اندرون پذیرایى می‌نماید و مورد لطف و عنایت ویژه قرار خواهد داد. 

 

براى استجابت دعا نیز باید شرایطى را مهیا نمود و موانعى را برطرف ساخت. در ذیل به برخى از شرایط و موانع اشاره مى‏شود: 

 

الف) شرایط استجابت دعا

 

1 - ارتباط مداوم با خدا در هر حال: 

خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «نفس خویش را در کمال شکیبایى در هر بامداد و شامگاه به دعا کردن و جلب خشنودى خدا وادار کن».(1) 

 

قرآن کسانى را که فقط در هنگام گرفتارى و مشکلات دعا مى‏کنند، مورد نکوهش قرار داده است: «وقتى به انسان گرفتارى و غمى روى مى‏آورد، ما را در هر حال (خواب و بیدارى، نشسته و ایستاده) بخواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم، برود (و از ارتباط خود با خدا از جهت کمیت و کیفیت بکاهد و گاهى قطع نماید، به گونه‏اى که) گویى اصلاً ما را براى گرفتارى که به او رسیده بود، نخوانده است!».(2) 

 

امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که پیش‏دستى در دعا نکند و فقط در وقت نزول بلا دست به دعا بردارد، دعایش در آن وقت مستجاب نگردد و فرشتگان گویند: این آواز را نشناسیم». در روایت دیگرى آمده که «به او مى‏گویند: تا امروز کجا بودى؟!».(3) 

 

در اصول کافى آمده که خداوند به حضرت داوود(ع) فرمود: «مرا در روزهاى خوش و آسایش یاد کن تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت کنم».(4) 

 

2 - دعا باید از صمیم قلب باشد

 

تمام ذرات وجود انسان یک چیزى را بخواهد و طلب کند و دل و زیانش با عمل و رفتارش هماهنگ باشد. 

 

3 - اعتماد به خدا و اطمینان به اجابت او

 

امام صادق(ع) فرمود: «خدا دعایى را که از دل غافل و بى خبر برخیزد، مستجاب نمى‏کند پس وقتى دعا کنى، از عمق دل به او روى آور (و دلت را با زبانت همراه گردان) و سپس به اجابت دعایت مطمئن باش».(5) 

 

4 - قطع امید از غیر خدا و امید و اطمینان به خداوند

 

امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه یکى از شما بخواهد که هر چه از خدا درخواست مى‏کند، خدا به او عطا فرماید، باید از همه مردم ناامید و مأیوس گردد و هیچ امیدى جز به درگاه خدا نداشته باشد».(6) او به نقطه‏اى از ایمان و توکل باید برسد که بداند همه قدرت‏ها و علل جهان تحت اراده و قدرت الهى قرار دارند. 

 

پس از خدا بخواهد که اسباب و علل مادى و معنوى جهان را جهت صلاح و منفعت او قرار دهد. 

5 - دعا باید در کنار تلاش و تدبیر باشد. 

 

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که دعا مى‏کند و به دنبال آن تلاش و عمل نمى‏کند، مانند آن است که بى چله کمان تیر مى‏اندازد».(7) 

 

دعا نمى‏تواند جاى تلاش و برنامه ریزى در زندگى را بگیرد، بلکه مکمل آن مى‏تواند باشد. 

 

6 - دعا باید با حالت تضرع و دلى شکسته باشد

 

امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمى‏شود».(8) 

 

7 - مکان دعا در استجابت تأثیر دارد، مثلاً دعا در حرم امامان (ع) مخصوصاً حرم امام حسین(ع) و کنار خانه خدا به خصوص مقام حضرت ابراهیم(ع) و کنار حجرالاسود. 

 

8 - زمان دعا: دعاى پنهانى و در تاریکى شب زودتر به اجابت مى‏رسد، مخصوصاً در قنوت یا سجده نماز «وتر» که بعد از خواندن هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع خوانده مى‏شود.(9) 

قرآن مى‏فرماید: «پروردگار خود را به حالت تضرع و تذلل و در پنهانى و خفا بخوانید». 

 

دعا در شب‏هاى ماه رمضان و رجب و دهه اول ذى‏الحجه و غیر آن دعا را به اجابت نزدیک مى‏کند. 

9 - توسل به چهارده معصوم(ع) و آن‏ها را بر پایه آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» وسیله و شفیع قرار دادن. 

 

10 - غسل توبه نماید، سپس با وضو چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و سه مرتبه توحید و یک مرتبه سوره «الناس» و یک مرتبه «فلق» را بخوانید. بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله ربى و اتوب الیه و بعد از هفت مرتبه «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» سپس بگویید: یا عزیز یا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.»(10) 

 

به این ترتیب شخص در جاده دعا قرار مى‏گیرد و باید مراقب باشد تا راه دعا را درست بپیماید، و به بیراهه نرود. نشانى راه دعا را ذکر خواهیم کرد. 

 

ب) موانع استجابت دعا 

 

امام على(ع) مى‏فرماید: «المعصیة تمنع الاجابة؛(11) گناه مانع اجابت دعا است». 

گناهان سه نوع تأثیر منفى در دعا مى‏گذارند: 

 

1 - لذت دعا و مناجات را سلب مى‏کنند. 

انسان دعا مى‏کند، اما لذت نمى‏برد و رقت قلب پیدا نمى‏کند. 

2 - مانع استجابت دعا مى‏شوند. 

3 - توفیق دعا کردن یا شرکت نمودن در مجالس دعا را از انسان سلب مى‏کنند. 

برخى از گناهان در عدم اجابت دعا تأثیر بیشتر دارند که در ذیل به نمونه‏اى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم. 

امام سجاد(ع) فرمود: «گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏شوند، عبارتند از: بددلى و سوءظن به مؤمنان و کارهاى آنان؛ طینت و درونى ناپاک داشتن؛ نفاق و دورویى با برادران و خواهران ایمانى؛ عدم اطمینان به اجابت دعا؛ تأخیر نمازهاى واجب (و نخواندن آن در اول وقت فضیلت) آن که وقت آن بگذرد؛ بدزبانى و فحاشى و اهانت کردن؛ نزدیک نشدن به خدا به وسیله صدقه و کارهاى نیک». (12) 

 

نیز فرمود: «از جمله گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏گردد، نافرمانى و رنجاندن خاطر پدر و مادر است».(13) 

 

در برخى از روایات، بداخلاقى سبب باز گرداندن دعا معرفى شده است. 

 

علل عدم اجابت دعاها از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) 

 

مردى به حضرت عرض کرد: خداوند مى‏فرماید: «ادعونى استجب لکم» پس چرا ما دعا مى‏کنیم، ولى اجابت نمى‏شود، حضرت فرمود: چون دل‏هاى شما در هشت مورد خیانت و بى وفایى کرد: 

 

1 - خدا را شناختید، ولى حقش را آن گونه که بر شما واجب بود، ادا نکردید. از این رو آن معرفت به کار شما نیامد. 

2 - به پیامبر خدا ایمان آوردید، ولى در عمل با سنت و روش او مخالفت کردید، پس ثمره ایمان شما چه شد؟ 

3 - کتاب خدا (قرآن) را خواندید، ولى در عمل با آن مخالفت کردید. 

4 - گفتید ما از آتش دوزخ مى‏ترسیم، ولى در همه حالات به واسطه گناهان خود به سوى جهنم مى‏روید.

5 - گفتید ما به بهشت تمایل و رغبت داریم، ولى کارهایى انجام مى‏دهید که شما را از بهشت دور مى‏سازد. 

6 - نعمت‏هاى خدا را استفاده مى‏کنید، ولى شکر و سپاس گزارى نمى‏کند. 

7 - خداوند فرمود: شیطان دشمن شما است، شما نیز او را دشمن گیرید.(14) شما به زبان او را لعن مى‏کنید، ولى در عمل با او دوستى مى‏نمایید و از او اطاعت مى‏کنید. 

8 - عیب‏هاى مردم را برابر دیدگان‏تان قرار دادید و عیب‏هاى خود را پشت سرانداختید، در نتیجه کسى را ملامت مى‏کنید که خود به ملامت سزاوارتر از او هستید. 

 

با این وضع چه دعایى از شما مستجاب گردد، در صورتى که شما راه‏ها و درهاى دعا را به روى خود بسته‏اید؟! 

 

«پس تقوا پیشه کنید؛ کارهایتان را اصلاح کنید؛ امر به معروف و نهى از منکر کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.(15) 

 

راه دعا از دیدگاه امام صادق(ع) 

شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: دو آیه در قرآن است که تأویل و معناى آن را نمى‏دانم. یکى «ادعونى استجب لکم» است، که ما هر چه دعا مى‏کنیم، اجابت نمى‏شود. حضرت فرمود: «من سر عدم اجابت دعایتان را به شما مى‏گویم. اگر تو خدا را در آن چه دستور فرموده اطاعت کنى و آن گاه او را بخوانى، دعایت را اجابت مى‏کند، ولى تو با (دستورهاى) او مخالفت کرده، نافرمانى‏اش مى‏کنى. او نیز اجابت نمى‏کند. با این حال، اگر خدا را از راهش بخوانى - اگر چه گناهکار باشى - خدا دعایت را مستجاب مى‏کند». 

 

آن شخص پرسید: راه دعا چیست؟ فرمود: «نماز (16) که خواندى، ابتدا تمجید کرده، او را به بزرگى مى‏ستایى و به هر نحو که مى‏توانى، حمد و ستایش مى‏کنى، سپس بر پیامبر(ص) و آلش درود مى‏فرستى و به تبلیغ رسالتش گواهى مى‏دهى، و بر ائمه هدى سلام مى‏دهى، آن گاه نعمت‏هاى خدا را بر خود مى‏شمارى و او را به خاطر آن‏ها ستایش و شکر مى‏کنى. بعد به گناهان خود یکایک اعتراف مى‏کنى و هر کدام را که به یاددارى، اقرار مى‏نمایى. هر کدام را به خاطر ندارى، به طور سربسته به زبان مى‏آورى و از همه گناهان به درگاه خدا توبه مى‏کنى و تصمیم مى‏گیرى که دیگر گناه نکنى و از روى پشیمانى و صدق نیت و خلوص، و در بیم و امید از آن‏ها  استغفار و طلب آمرزش مى‏کنى، سپس مى‏گویى: «اللهم انى أعتذر الیک من ذنوبى و استغفرک و أتوب الیک فأعنى على طاعتک و وفّقنى لما اوجبت علىّ من کل ما یرضیک فانى لم أر أحداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک، فأنعم علىّ بنعمة أنال به رضوانک و الجنةَ. بعد از رعایت این مراتب، حاجت خود را بخواه، که امیدوارم خدا ناامیدت نکند و حاجتت را برآورد».(17) 

 

چند تذکر: 

 

1 - گاهى با وجود تمام شرایط دعا، دعا مستجاب نمى‏شود، چون به مصلحت ما نیست، یعنى چیزى را طلب مى‏کنیم که به سود ما نیست، اگر چه مى‏پنداریم به نفع ما و خیر است.(18) 

 

2 - گاهى دعا مستجاب مى‏شود، ولى از روى مصالحى تحقق عملى آن به تأخیر مى‏افتد، حتى ممکن است تا بیست سال طول بکشد تا محقق گردد. 

 

3 - در روایت است خداوند وقتى بنده‏اى را دوست داشته باشد، اجابت دعاى او را به تأخیر مى‏اندازد تا بنده‏اش با او راز و نیاز گوید. 

 

از این رو مؤمنان ثابت قدم هیچ گاه از تکرار دعا مأیوس نمى‏شوند، بلکه مى ‏گویند: 

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید    یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید

 

4- گاهی اجابت دعاها در آخرت به صورت پاداش نمایان می شود و در دنیا خواسته اش بنابر مصالحی داده نمی شود. اگر کسی بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنیا، چه پاداشی برای او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز نا امید نمی شود. امام صادق(ع) می فرماید: «روز قیامت خداوند متعال می فرماید: ای بندة من!‌ تو مرا خواندی و من اجابتت را به تأخیر انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است. پس مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعایی از او در دنیا اجابت نمی شد، برای آن ثواب و پاداش نیک که می بیند».(5) 

 

از روایات استفاده می شود که هیچ دعایی بی اثر نیست و هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد. 

 

امام سجاد(ع) می فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: یا برای او در آخرت ذخیره می گردد ، یا در دنیا برآورده می شود ، یا بلایی را که می خواست به او برسد،‌ از وی می گرداند».(6) 

علاوه بر مطالب یاد شده، همیشه به این نکته توجه داشته باشید که نماز و روزه و دعا و غیره، مطلوبیت ذاتی دارند و فلسفه دعا تنها بر آوردن حوائج به ویژه خواسته های دنیوی نیست، بلکه خود دعا و مناجات با خدا،‌ صرف نظر از اجابت یا عدم اجابت، ارزش دارد و به اصطلاح طلب مهم تر از مطلوب است.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ق.ظ ]





روز قیامت چه کسانی پیامبر را نمی بینند؟
مژده همجواری با بزرگان دین در قیامت نیروی محرکی است برای انجام اعمال نیک و دوری جستن از اعمال ناپسند.
  همجواری با اهل بیت عصمت و طهارت و تحت توجهات حضرت قرار گرفتن، یکی از موضوعاتی است که در زندگی معنوی هر فردی نقش ایفا می کند. شاید یکی از تشویق های معنوی برای یک مسلمان، همجواری با این بزرگواران در قیامت باشد. به عبارتی مژده همجواری با بزرگان دین در قیامت نیروی محرکی است برای انجام اعمال نیک و دوری جستن از اعمال ناپسند. این موضوع را در ادعیه ای که از جانب معصومین به ما رسیده است نیز قابل مشاهده است.

در برخی روایات اهمیت و جایگاه برخی اعمال نیک و دوری کردن از برخی گناهان را اینگونه برشمرده اند و مورد تاکید قرار داده اند که در این مجال به ذکر روایتی در این زمینه که در برنامه سمت خدا نیز توسط حجت الاسلام فرحزاد عنوان شد اشاره خواهیم کرد:

در روایت داریم که همسر پیغمبر(ص) به ایشان عرض کرد: آیا در روز قیامت کسانی هستند که از دیدار جمال پیامبر (ص) محروم شوند:

پیامبر (ص) فرمودند: بله سه گروه هستند:

یکی کسانی که شراب خوار هستند. دوم کسانی که مورد عاق والدین قرار گرفته اند و دسته سوم کسانی هستند که در دنیا نام من را بشنوند و صلوات بر محمد و آل محمد نفرستند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]





10 نوشیدنی که شما را لاغر می‌کند
اگر بتوانید نوشیدنی‌های سالم را جایگزین نوشیدنی‌های ناسالم کنید، به میزان زیادی از کالری دریافتی روزانه خود می‌کاهید و همین مسأله به کاهش وزن کمک می‌کند.


برای کاهش وزن شاید مؤثرترین کار استفاده از نوشیدنی‌های سالم به جای نوشابه‌های شیرین و نوشیدنی‌های انرژ‌ی‌زا باشد. بیشتر مردم نمی‌دانند که در طول روز چه میزان کالری از طریق این نوشابه‌ها و نوشیدنی‌های پر کالری دریافت می‌کنند. مثلاً یک فنجان قهوه مُکا حدود 500 کالری دارد.

برخی از مهم‌ترین و سالم‌ترین نوشیدنی‌ها که باید بیشتر از آنها استفاده کنید تا راحت‌تر وزن خود را کاهش دهید، عبارتند از:

آب سبزیجات

آب سبزیجات به اندازه آب میوه‌ها مواد مغذی و املاح دارند؛ اما کالری آنها حدود 50 درصد کمتر است. آب سبزیجات معمولاً سرشار از فیبر هستند و باعث می‌شوند به مدت طولانی‌تری احساس سیری کنید و کمتر غذا بخورید.

معجون میوه‌ها

میوه‌های دلخواه خود را انتخاب کرده، آب آنها را بگیرید و با مقداری سرشیر و خامه ترکیب کنید. هیچ‌گاه از شکر اضافی برای شیرین‌تر شدن آنها استفاده نکنید.

عسل و یا هر شیرین‌کننده دیگر را نیز به آنها نیفزایید، چرا که به این ترتیب صدها کالری به نوشیدنی‌تان اضافه می‌شود. به عبارت دیگر معجون را از مغازه‌ها و بستنی‌فروشی‌ها تهیه نکنید؛ چرا که آنها حتماً طعم‌دهنده‌های شیرین به معجون‌ها می‌افزایند. شما باید خودتان این کار را انجام دهید.

آب میوه‌

آب میوه‌ها سرشار از ویتامین‌ها و مواد مغذی هستند، اما دقت داشته باشید که هیچ‌گاه نباید شکر و مواد شیرین‌کننده به آنها بیفزایید. میوه‌ها هر چه گوشتالو‌تر باشند، آب میوه بهتر و بیشتری به شما می‌دهند. میوه‌های گوشتالو، فیبر بیشتری هم دارند و به شما احساس سیری بیشتری می‌دهند.

قهوه تلخ

قهوه برای سلامتی مزایای بسیاری دارد؛ اما مقدار مصرف و استفاده سالم از آن بسیار مهم است. قهوه اصلاً کالری ندارد. قهوه تلخ (بدون شیر) سرشار از آنتی‌اکسیدان است که به خلق و خوی بهتر شما، تمرکز بالاتر، کاهش خطر دیابت و سرطان کمک می‌کند.

سعی کنید روزانه بیشتر از سه فنجان قهوه تلخ ننوشید؛ چرا که میانه‌روی و اعتدال در هر کاری، کلید به دست آوردن سلامتی است.

چای سبز

چای سبز نیز همانند قهوه تلخ مزایای بسیاری دارد و حاوی آنتی‌اکسیدان‌ها است. چای سبز متابولیسم بدن را بهبود می‌بخشد و به مکانیزم سوختن چربی‌ها سرعت بیشتری می‌دهد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که با مصرف چای سبز، روند سوزاندن چربی‌ها افزایش می‌یابد.

شیر

کلسیم موجود در شیر کم چرب، به تجزیه سلول‌های چربی در بدن کمک می‌کند. اما زیاده‌روی در مصرف شیر نیز باعث چاقی می‌ شود؛ زیرا حاوی کالری زیادی است، بنابراین برای گرفتن نتیجه بهتر و کاهش وزن در مصرف آن زیاده‌روی نکنید. روزانه 3-4 فنجان کافی است.

نوشیدنی پروتئین‌دار

نوشیدنی‌های پروتئینی مثل پودرها و انوع میکس‌شده، تأثیر زیادی در کاهش وزن خواهند داشت. هرچه بدن شما عضلانی‌تر باشد، چربی‌های بیشتری خواهید سوزاند و ماهیچه‌های کوچک‌تر در سوزاندن چربی‌ها مؤثرند. پروتئین‌ها نقش مهمی را در این معادله بر عهده دارند.

بعضی افراد برای درمان چاقی به سراغ روش‌های نامناسب می‌روند که مهم‌ترین آنها روش‌های دارویی است. عده‌ای از قرص‌های کاهش‌دهنده اشتها استفاده می‌کنند. اما این قرص‌ها عوارض بسیاری از جمله ضعف و افسردگی به همراه دارند.

نوشیدنی‌های فیبردار

نوشیدنی‌های بسیاری وجود دارند که حاوی فیبر بالا هستند و می‌توانند تأثیر زیادی در کاهش وزن داشته باشند؛ چرا که فیبرها احساس سیری ایجاد می‌کنند و شما کمتر غذا می‌خورید. در ضمن، مزایای بسیار دیگری نیز برای سلامتی دارند.

سرکه سیب

سرکه سیب از گذشته‌های بسیار دور تا به حال کاربردهای زیادی داشته و تقریباً همه به مزایای آن واقف هستند. در دهه 70 مردم از سرکه سیب برای کاهش وزن استفاده می‌کردند. البته هنوز هیچ مدرکی برای اثبات این واقعیت وجود ندارد. عده‌ای می‌گویند که سرکه سیب متابولیسم بدن را افزایش می‌دهد و اگر مصرف شود، باعث لاغری می‌شود.

آب

شاید بهترین و ارزان‌ترین نوشیدنی برای کاهش وزن، آب باشد. نوشیدن آب کافی برای بدن منافع زیادی دارد. به شما احساس سیری می‌دهد، متابولیسم بدن‌تان را افزایش می‌دهد و هیچ‌ نوعی کالری ندارد. اگر هر روز دو لیوان آب مازاد بر مقدار آبی که همیشه عادت به نوشیدنش دارید، بنوشید، تا 30 درصد متابولیسم بدن‌تان افزایش می‌یابد و این یعنی در طول یک سال، بیش از دو کیلو وزن کم می‌کنید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ق.ظ ]







اگر شما نیز به دنبال داشتن پوستی زیبا و بدون چین و چروک هستید پیشنهاد میکنم که اینها مواد مغذی را استفاده ومصرف کنید..

1. هویج

هویج از جمله مواد غذایی سرشار از بتاکاروتن محسوب می شود که در رشد و ترمیم بافت‌های پوستی بسیار موثر است. همچنین، ویتامین A هویج موجب محافظت از پوست در برابر اشعه‌های زیان آور خورشید می شود.

2. روغن زیتون

روغن زیتون به عنوان یکی از مهم‌ترین روغن‌های گیاهی برای شادابی پوست محسوب می شود. این روغن سرشار از اسیدهای چرب سالمیست که موجب جوان شدن پوست خواهد شد. همچنین، حاوی مقادیر زیادی از آنتی اکسیدان پلی فنول است که از آثار مخرب رادیکال‌های آزاد بر پوست جلوگیری کرده و موجب نرم شدن آن خواهد شد.

3. شکلات تلخ

اگر پوست شادابی می خواهید، می بایست مصرف شکلات تلخ را در رژیم غذایی روزانه خود بگنجانید. فلاونول موجود در شکلات تلخ موجب جذب بهتر آب توسط پوست شده و از شل شدن آن نیز جلوگیری می کند. محققان مصرف شکلات‌های تلخی با درصد کاکوئوی بالای 70 درصد را توصیه می کنند.

4. ماست

ماست حاوی مقادیر زیادی از ویتامین A و اسیدوفیلوس است که هر دو نقش تعیین کننده ای را در محافظت از پوست در برابر تاثیرات مخرب اشعه فرابنفش ایفا می کنند.اسیدوفیلوس نوعی از باکتری محسوب می شود که موجب تقویت عملکرد روده و همچنین افزایش سلامت پوست می شود.

5. چای سبز

چای سبز سرشار از آنتی آکسیدان EGCD است که فواید بیشماری برای بدن انسان دارد که از جمله آن‌ها می توان به کاهش ابتلا به سرطان پوست، جلوگیری از بروز التهابات و مبارزه با قرمزی پوست اشاره کرد. همچنین این آنتی اکسیدان، موجب تقویت جریان گردش خون و در نتیجه اکسیژن رسانی بهتر به پوست می شود.

6. گردو

گردو به عنوان منبعی غنی از اسیدهای چرب امگا-3 شناخته می شود که می تواند نرمی و شادابی پوست را برای آن‌هایی که با روی باز از این ماده غذایی استقبال می‌کنند به ارمغان بیاورد. همچنین گردو، حاوی مقدار زیادی مس است که موجب افزایش تولید کلاژن می شود.

7. انار

انار در میان محققان از محبوبیت ویژه ای برخوردار است و لقب سلطان آنتی اکسیدان‌ها را به آن می دهند. از خواص انار می توان به جلوگیری از بروز التهاب، مبارزه با رادیکال‌های آزاد و تنظیم کنندگی خون‌رسانی به پوست اشاره کرد.

8. سویا

پروتئین و مواد معدنی که سویا در دل خود جای داده است می تواند پوستی متفاوت و روشن را برایتان به ارمغان بیاورد. این ماده غذایی از اختلالات هیپرپیگمانتاسیون جلوگیری می کند و ایزوفلاون موجود در آن موجب نرم شدن و انعطاف پذیری هر چه بیشتر پوست شده و از درهم شکستگی کلاژن‌ها جلوگیری می کند.

9. فلفل

مصرف فلفل دلمه در طول روز از چین و چروک بر روی پوست بویژه در اطراف چشم جلوگیری می کند و آنتی اکسیدان‌های موجود در این ماده غذایی از پیر شدن پوست نیز جلوگیری می کند.

10. گوجه فرنگی

این ماده غذایی پرخاصیت، جدای از ویتامین C که تقریباً هر کسی گوجه را با این ویتامین می شناسد، منبعی غنی از لیکوپن است. این آنتی اکسیدان می تواند همانند سدی از پوست شما در برابر اشعه فرابنفش محافظت کند و در نتیجه از خشکی، چروک و آفتاب‌سوختگی‌های احتمالی جلوگیری کند.

11. کدو تنبل

کدو تنبل حاوی مقادیر بالایی از ویتامین‌های A، C و E است که علاوه بر خاصیت جوان‌سازی پوست، موجب تمیز شدن و در نتیجه روشن‌تر شدن آن نیز می شود. این ماده غذیی همچنین حاوی موادیست که می تواند از افتادگی و خشکی آن جلوگیری کند.

12. اسفناج

اصلی‌ترین مواد موجود در اسفناج ویتامین‌های A و C هستند. همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم این دو ویتامین تاثیر بسزایی در نرمی و شادابی پوست دارند و از پیر شدن زودهنگام آن جلوگیری می کنند. مصرف اسفناج می تواند رطوبت مورد نیاز برای پوست را تامین کند و مانع از چین و چروک بر روی آن می شود.

13. لوبیا

لوبیا حاوی مقادیر زیادی از ویتامین و پروتئین است که موجب درخشندگی هرچه بیشتر پوست و البته سم زدایی در بدن می شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:49:00 ق.ظ ]





گردو بخورد؛ لاغر شوید
برای کاهش وزن مصرف گردو را در برنامه غذایی خود جای دهند.
رژیم غذایی حاوی چربی های اشباع نشده، نظیر چربی های موجود در گردو و روغن زیتون تاثیر بسزایی در کاهش وزن دارد.

 مواد غذایی که در گردو وجود دارد علاوه بر کمک به کاهش وزش باعث تقویت سیستم قلبی و عروقی نیز می شود.

مصرف گردو همراه صبحانه و یا استفاده یک مشت گردو به عنوان میان وعده در روز بر سلامت قلب تاثیر مثبت دارد.

 گردو پس از مصرف در افراد حس سیری کاذب ایجاد می کند که این موضوع یکی از عوامل موثر در کاهش وزن محسوب می شود.

گردو سرشار از فیبر است که تأثیر بسیار خوبی روی عملکرد روده ها می گذارد و باعث می شوند روده ها کار دفع را راحت تر انجام دهند.

نه تنها گردو بلکه هر ماده غذایی مفید دیگری را هم به اندازه میل کنید؛ اگر چه گردو خواص زیادی دارد و برای سلامتی ما بسیار مفید است اما نباید در مصرف آن دچار افراط شویم.

با وجود این که چربی های موجود در گردو جزو چربی های مفید محسوب می شوند اما در هر حال این ماده غذایی چرب است و باید در مصرف آن دچار افراط نشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




ماجرای سجده امام صادق (ع) و دعای خاص در حق زائران امام حسین (ع) چه بود؟
شاید برای شما جالب باشد که بدانید، ماجرای سجده امام صادق (ع) و دعای خاص در حق زائران امام حسین (ع) چه بود.
  معاويه بن وهب گويد: به خانه امام صادق عليه السلام رفتم، حضرت در سجده بود دعاهايي مي كرد تا به اينجا رسيد كه گفت: خدايا! رحم كن به صورت هايي كه آفتاب آن را دگرگون كرده تا خودش را به قبر حسين عليه السلام برساند. خدايا! رحم كن به اشك هاي چشمي كه در عزاي حسين عليه السلام ريخته مي شود، خدايا! رحم كن به ناله ها و صرخه هايي كه در مصيبت حسين بلند مي شود. خدايا! من آنان را به تو مي سپارم تا بر ما نزد حوض كوثر وارد شوند (آنان را به ما برسان).

معاويه بن وهب گويد: حضرت كه سر از سجده برداشت، عرض كردم: اين دعاها را براي چه كسي فرموديد؟
فرمود: براي عزاداران و زوار قبر جدم حسين. آيا كربلا مي روي، آيا فضيلت او را مي شناسي؟ گفتم: تا به حال اين طور نمي دانستم اين دعاهاي كه شما فرموديد، اگر براي كافري مي كرديد مشمول رحمت خدا مي شد. از اين به بعد خودم را حتما به قبر حسين عليه السلام خواهم رسانيد.

امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مى‏ نويسد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:39:00 ق.ظ ]






از نشانه های اخلاص چیست؟





براى کسب اخلاص در اعمال اول باید نسبت به تعریف اخلاص و مراحل آن شناخت پیدا کنید. دوم این که مراحل اخلاص را به ترتیب مذکور رعایت کنید و شب و روز مراقب باشید تا کم‏کم به رعایت اخلاص عادت کنید.
تعریف اخلاص: اخلاص ضد ریاست و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیرخدا و پرداختن نیت از ماسوى‏اللّه‏. V}(معراج‏السعاده، ملا احمد نراقى، بحث اخلاص){V
T}پاره‏اى از ویژگى‏هاى مخلصین:{T
اول - انجام کار براى خدا: این ویژگى از لابلاى تعریف اخلاص - مخصوصا با توجه به روایت پیش گفته - به دست مى‏آید. در روایتى دیگر درباره همین ویژگى حضرت على(ع) مى‏فرمایند: «طوبى لمن اخلص للّه‏ عمله و علمه و حبه و بغضه، و اخذه و ترکه، و کلامه و صمته و فعله و قوله؛ خوشا به حال کسى که عمل و علم و حب و بغض و گرفتن و نگرفتن و سخن و سکوت و کردار و گفتارش (همه و همه را) براى خدا خالص گرداند»، (همان، روایت 4750).
دوم - انجام عبادت براى خدا: ویژگى اول شامل این ویژگى هم مى‏شود ولى به جهت اهمیت عبادات جداگانه به یادآورى نیاز دارد زیرا عبادات اساسى‏ترین و مهمترین وسیله پرواز روح مى‏باشد ازاین‏رو اگر اخلاص در آن نباشد و ذره‏اى غیر خدا و ریا در نیت باشد نه تنها پرواز روح نیست بلکه حرام و تمام عمل عبادى باطل مى‏گردد مانند آن نجاستى است که اگر ذره‏اى از آن در یک دیگ بزرگ غذا باشد همه غذا را نجس مى‏کند به آن خاطر بحث زیر لازم و ضرورى مى‏باشد.
اخلاص در عبادات چندین مرحله دارد:
1- پاکسازى عمل از ریا: ریا نیز بر چند قسم است:
الف) محض ریا یعنى عمل فقط و فقط براى نشان دادن به مردم انجام گیرد.
ب ) انضمام ریا یعنى انجام عملى که هم در آن قصد قربت و هم قصد ریا و نشان دادن به مردم باشد.
ج ) ریا در بعضى از اجزاء عمل چه آن بعضى واجب باشد یا مستحب.
د ) ریا در مکان عمل گرچه خود عمل براى خدا باشد مثل خواندن نماز در صف اول جماعت که انتخاب صف اول ریایى باشد.
ه ) ریا در زمان عمل گرچه خود عمل براى خدا باشد مثل خواندن نماز اول وقت که انتخاب زمان اول وقت از روى ریا باشد.
و ) ریا در وصف عمل مثل خواندن نماز با تأنى و خشوع که این تأنى و خشوع از روى ریا باشد.
اگر تمام این اقسام ریا نسبت به عمل عبادى (عملى که در آن قصد قربت شرط است مثل نماز) باشد هم حرام و هم مبطل عمل است البته با اختلاف کمى در فتاوا، (عروه‏الوثقى، سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، ج 1، ص 470 تا 472، بحث نیت نماز).
2- پاکسازى عمل از ریاى بعد از عمل: گاهى عملى مخلصانه انجام مى‏گیرد ولى بعد از اتمام عمل صاحب عمل کارى مى‏کند و یا سخنى مى‏گوید که به دیگران بفهماند فلان عمل را انجام داده‏ام این نوع ریا گرچه مبطل عمل عبادى نیست، اخلاص را شائبه‏ دار مى‏کند.
این خوشایند نفسانى و چشم بر ستایش دیگران دوختن مذموم است در قسمتى از روایتى مى‏فرماید: «… و یحرص فى کل امره على المحمده…»، (میزان‏الحکمه، روایت 6807).
یکى از علایم ریاکار این است که در هر کارى حریص بر ستایش (شنیدن) دیگران است. دیگران او را مشغول به نماز مى‏بینند او در همان وسط عمل خوشحال مى‏شود و به خود مى‏بالد گرچه عجب را حرام شرعى و باطل‏کننده عمل نمى‏دانند.
بعد از انجام عمل: یعنى کسى بعد از عمل از این که دیگران بفهمند فلان عمل را انجام داده است خوشحال مى‏شود. این قسم نیز مرحله‏اى از اخلاص را شائبه‏دار و آلوده مى‏سازد گرچه مثل قسم قبلى حرام شرعى و مبطل عمل نیست.
3- زهد قلبى: حضرت على(ع) مى‏فرمایند: «الزهد سجیه المخلصین؛ زهد، خلق و خوى مخلصین است»، (میزان‏الحکمه، ج 3، روایت 4789) و این ویژگى بسیار بلند و بالاست که از توان همت‏هاى معمولى بسى فراتر است و دست هر کسى به آن نخواهد رسید زیرا زهد قلبى یعنى بى‏رغبتى دل نسبت به غیر خدا اگر کسى به این مقام رسید فقیر و غنى برایش یکى است. در این مرحله انسان مخلص قلبش از رغبت به غیر خدا خالص مى‏گردد و این خود وقتى حاصل مى‏شود که انسان یقین قلبى داشته باشد زیرا حضرت مى‏فرمایند: «اصل الزهد الیقین…؛ ریشه زهد یقین است»، (همان، ج 4، رویات 7725) و نیز مى‏فرمایند: «یستدل على الیقین بقصر الامل و اخلاص العمل والزهد فى الدنیا؛ سه چیز دلیل بر یقین است: 1- آرزوى کوتاه، 2- اخلاص در عمل، 3- زهد در دنیا» یعنى هر کدام از اینها از یقین سرچشمه مى‏گیرد و یقین به قدرى گران و نایاب است که امام صادق(ع) مى‏فرمایند: «ما اوتى الناس اقل من الیقین؛ چیزى کمتر از یقین به مردم داده نشده است»، (همان، روایت 22625)
بنابراین زهد فرع بر یقین است و داشتن یقین هم امرى است بسیار مشکل. تذکر این نکته ضرورى است که این یقین آن یقین عرفى و معمولى رایج در زبان مردم نیست بلکه یک حال بلند معنوى و عرفانى است که با سال‏ها ریاضت شرعى حاصل مى‏شود. این ویژگى سوم بلندترین ویژگى‏هاى مخلصین است که خود نیز داراى مراتبى است. هر طالب کمالى باید این مراحل و ویژگى‏ها را در خود احیا کند تا در سایه اخلاص و بالا بردن میزان آن به کمالات عالى انسانى برسد.
خطور فکر ریا یا خوشی آمدن از این که کسی عمل او را ببیند تا مادامی که جامه عمل نپوشیده و آن عمل را انجام نداده مشکلی ندارد. گرچه بهتر است تلاشی کند تا این افکار هم به قلبش خطور نکند زیرا حرام هم که نباشد ادامه آن آثار سوء را دارد.
این که اگر کسی شما را می دید التماس دعا می گفت فی نفسه کار بدی نیست به شرطی که عجب و غرور در عبادات برای شما حاصل نشود خداوند از نیات ما آگاه است. برای چه ما دوست داریم دیگران کار ما را و عبادت ما را ببیند آیا بخاطر تشویق شدن آنها به عبادت است یا تحسین ما از این ه آدم مؤمنی هستیم و چه خوب نماز می خوانیم نیت ها متفاوت است.
در نتیجه باید تلاش کرد تا عبادت فقط برای رضای خدا باشد بنده ضعیف که مثل ما است کاری از دست او بر نمی آید که بخاطر خوشایند او کاری انجام دهیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:23:00 ق.ظ ]




سجده نکردن شیطان بر آدم

بر اساس آیه 16 سوره اعراف «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» شیطان مجبور به مخالفت در برابر فرمان خدا بود؛ پس چرا مؤاخذه شد؟

از آیه فوق بر می‏آید که نخستین پایه‏گذار مکتب جبر، شیطان بود و برای تبرئه خویش، به خداوند نسبت جبر داد و گفت: چون تو مرا گمراه ساختی، من نیز در گمراهی نسل آدم کوشش خواهم کرد.

سپس شیطان، برای تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آن ها کمین می‏کنم؛ بلکه از پیش‏رو، از پشت سر و از طرف راست، و از طرف چپ از چهار طرف، به سراغ آن ها می‏روم، و اکثر آن ها را شکرگزار نخواهی یافت. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ»[1]

ممکن است تعبیر بالا، کنایه از این باشد که شیطان، انسان را محاصره می‏کند و سعی دارد به هر وسیله‏ ای که ممکن است برای وسوسه و گمراهی او بکوشد. و این تعبیر در کلمات روزمره نیز دیده می‏شود که می‏گوئیم فلان کس از چهار طرف گرفتار قرض یا بیماری یا دشمن شده است.

و این که سمت بالا و پائین ذکر نشده به خاطر آن است که انسان معمولا در چهار سمت، حرکت و فعالیت دارد.

اما در روایتی که از امام باقر علیه السلام نقل شده، تفسیر عمیق تری برای این چهار جهت دیده می‏شود؛ آن جا که می‏فرماید: «منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو، این است که آخرت و جهانی را که در پیش دارد؛ در نظر او سبک و ساده جلوه می‏دهد و منظور از پشت سر، این است که آن ها را به گردآوری اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت می‏کند و منظور از طرف راست این است که امور معنوی را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع می‏سازد و منظور از طرف چپ این است که لذات مادی و شهوات را در نظر آن ها جلوه می‏دهد»[2]

در آخرین آیه مورد بحث، بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت بالا صادر می‏شود. با این تفاوت که در این جا حکم طرد او به صورت تحقیر آمیزتر و شدیدتر صادر شده است و شاید به خاطر لجاجتی بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد. یعنی در آغاز تنها گناه او سرکشی از اطاعت فرمان خدا بود و به همین جهت فرمان خروج او صادر شد. اما بعدا گناه بزرگ دیگری بر گناه خود افزود و آن تصمیم گمراه ساختن دیگران بود. به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و با خواری و ذلت فرود آی؛ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً»[3]

«و سوگند یاد می‏کنم که هر کس از تو پیروی کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم؛ لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»[4]

بنابر این شیطان در این آیه به خداوند متعال تهمت جبر، زده است؛ زیرا نافرمانی و گناه خود را به تقدیر و قضاء و قدر الاهی نسبت داده است. خداوند متعال به شیطان قدرت مخالفت با خودش را داده است؛ ولی شیطان در استفاده از این قدرت و یا عدم استفاده، کاملا مختار است. می توانست با فرمان خداوند مخالفت نکند.

به عنوان مثال اگر شخصی در معامله ای بدون مشورت ضرر کند و بعدا یقه پدر را گرفته و بگوید: شما کمکم نکردید؛ در نتیجه من ضرر کردم؛ کسی از او نمی پذیرد. زیرا خطای خودش را به دیگری(پدر) نسبت می دهد.  شیطان خودش خطا کرد و با فرمان خداوند مخالفت نمود و گفت: شما مرا گمراه کردید. در حالی که شیطان هم مثل انسان، موجودی مختار بود.

آبه شریفه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» [5] و سوره جن که جن را به دو قسم کافر و مسلمان تقسیم می کند؛ دلالت بر مختار بودن اجنه دارد. همه ملائکه سجده کردند و شیطان که از جنس جن بود و با ملائکه حشر و نشر داشت؛ مخالفت کرد.[6] پس شیطان با اختیار، با فرمان خداوند در خصوص سجده بر آدم مخالفت کرد و دلیل مخالفتش هم را این گونه بیان کرد؛ که حاکی از تکبر و حسادتش بود: «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین؛ خداوند به شیطان فرمود: وقتی دستور به سجده بر آدم دادم، چرا سجده نکردی؟ شیطان گفت: من از آدم بهترم؛ زیرا مرا از آتش و ایشان را از خاک آفریدی»[7] شیطان در این آیه اقرار به داشتن اختیار کرده است. زیرا بیان کرده است که من از آدم بهتر هستم. یعنی شیطان با اختیاری که داشت می توانست بر آدم سجده کند و یا سجده نکند. اما گزینه سجده نکردن را به دلیل این که مقام خود را برتر از آدم می دانست؛ انتخاب کرد. در نتیجه پیداست که شیطان با جمله «فبما اغویتنی» به خداوند نسبت جبر داده است. گناه خود را که باعث گمراهی او شده است؛ به خداوند نسبت داده است.

در سوره بقره خداوند متعال، گمراهی و خطای شیطان را به شخص شیطان نسبت می دهد و می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ؛ و [یاد کن‏] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس‏] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد» [8]  

معنی سلیس و روان آیه «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی» این است: شیطان گفت: به خاطر آنکه مرا گمراه کردی؛ من هم برای گمراه کردن آن ها سر راه مستقیم تو می‏نشینم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

با آدم های منفی, چگونه رفتار کنیم

 

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم, قضاوت دیگران است

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم.

آیا تا به حال دوست، همکار یا فردی در خانواده داشته اید که مدام حال تان را بگیرد و حس بدی به شما بدهد؟ این کار چه عادت او باشد و چه از خصوصیات اخلاقی او و چه هر چیز دیگری، به هر حال این آدمها گاهی می توانند چالش های جالبی در زندگی مان ایجاد کنند!

چطور جواب آدم های منفی را بدهید بدون اینکه خودتان منفی شوید

آدمهای «سمی» یا «منفی» می توانند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کنند و اگر دقیق تر نگاه کنیم می توانیم ببینیم که در واقع هیچکس ذاتا منفی یا سمی نیست و صرفا مشکلی وجود دارد که باعث می شود از دید ما منفی به نظر برسد.

واقعیت این است که چیزهای زیادی می توانیم از این موقعیت ها یاد بگیریم. در این مطلب به شما می گوییم با چنین افراد و شرایطی چطور راحت تر برخورد کنید. فقط کافیست یادتان باشد به جای اینکه با یک اردنگی چنین آدمی را از خود دور کنید، از فرصت استفاده کنید و درمورد خودتان چیزهایی یاد بگیرید!

1) ببینید چه چیزهایی می توانید از آدمهای منفی یاد بگیرید

یکی از اولین کارها و احتمالا مهمترین کاری که در زندگی خودم در مواجهه با افراد منفی انجام می دهم این است که از خودم می پرسم چه چیزی در این آدم مرا آزار می دهد، چه چیزی باعث می شود در مواجهه با این فرد احساس بدی داشته باشم، آیا تجربه یا خاطره ای تلخ را به یادم می آورد، آیا حس خاصی را در من برمی انگیزد، آیا مانعی بر سر راهم ایجاد می کند.

وقتی بفهمیم چه چیزی را در این آدم دوست نداریم و حالمان را بد می کند می توانیم بررسی کنیم آیا چیزی است که بتوانیم اول در وجود خودمان آن را کنترل یا هماهنگ کنیم. دلیل اینکه اول باید به خودمان نگاه کنیم این است که ببینیم این شخص چه نقشی می تواند در خودشناسی ما داشته باشد. بیشتر اوقات وقتی روی خودمان کار می کنیم این آدمها از زندگی مان ناپدید می شوند یا تغییر می کنند.

وقتی به خودتان نگاه می کنید ممکن است متوجه شوید مشکل از قضاوت شما در مورد این آدمهاست. یا ممکن است کارهایی انجام می دهند که شما دوست ندارید، شاید هم قابل اعتماد نیستند و برای همین مشکلاتی در زندگی تان بوجود می آورند. به هر حال هدف این است که با همان حس بد ادامه ندهید و در عوض نسبت به چیزی که در حال روی دادن است به یک صلح یا پذیرش نسبی برسید تا بتوانید عامل منفی را حذف کنید، نه لزوما آدمش را!

اگر بعد از بررسی ها دیدید راهی جز کنار گذاشتن آدم منفی از زندگی خود ندارید حالا می توانید با خیال راحت تری این کار را انجام دهید، موضوع این است که دلیل حذف آدمهای منفی از زندگی تان این نباشد که توان روبرویی با چیزی را که از درون خودتان آزارتان می دهد ندارید. بهترین نتیجه ای که خواهید گرفت این است که انگیزه های منفی درون خودتان را پیدا می کنید.

2) برای خودتان وقت بگذارید

این هم تا حدودی با توصیه ی اول در ارتباط است: پیدا کردن چیزی که آزارتان می دهد. کمی عمیق تر به خودتان نگاه کنید، فاصله گرفتن از آدمهای منفی و وقت صرف کردن برای خودتان گاهی راهی بسیار عالی و موثر است که احساسات خودتان را در شرایط گوناگون محک بزنید و با هم مقایسه کنید. زمانهایی در زندگی وجود دارد که به هر دلیلی مجبوریم آدمهای منفی را اطرافمان داشته باشیم (مثلا در محیط کار)، اما اگر یاد بگیریم با فاصله گرفتن از این افراد و وقت گذاشتن برای خودمان، خود را شارژ کنیم می توانیم به یک صلح و آرامش درونی برسیم و درگیر قضاوتهای بی وقفه ای نشویم که ذهن مان را آشفته کند. منظور این نیست که مجبوریم تا آخر عمر این اشخاص را تحمل کنیم، بلکه هدف این است که ببینیم به چه چیزی نیاز داریم و در نهایت یاد بگیریم باوجود آدمهای سمی و منفی، آرامش درونی خود را حفظ کنیم و دوست خودمان باقی بمانیم.

3) قضاوت شان نکنید؛ واقع بینانه با آنها ابراز همدردی کنید

یکی از بزرگترین چیزهایی که می توانیم گرفتارش شویم و به آن عادت کنیم، قضاوت دیگران است. گاهی این کار را انجام می دهیم بدون اینکه حتی بدانیم! قضاوت یک نفر دیگر حتی می تواند آنقدر اعتیاد آور باشد که آن را صرفا به دلیل اینکه جزئی از نگرش و رفتار ما شده انجام دهیم و فراموش کنیم که نقاط قوت دیگران را هم ببینیم. ما دیگران را قضاوت می کنیم به این دلیل که کاری را انجام نمی دهند که ما دوست داریم یا مانند ما عمل نمی کنند. دلیل قضاوت دیگران می تواند دستپاچگی و پریشانی، حسادت و یا حتی ترس باشد. علت قضاوت ما هر چه که باشد باید خود را از این عادت خودخواهانه رها کنیم. این خود ِ شما نیستید که قضاوت می کنید؛ بلکه این باورها و افکار و نگاههای خود پسندانه است که با با خلق توهمات و خیالات باطل به ما القا می کند که چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است.

4) رفتار آنها را به خودتان نگیرید

ما همیشه هم از علت رفتارهای دیگران آگاه نیستیم. حتی اگر به نظر برسد این افراد دقیقا به «شخص» شما حمله می کنند، باز هم ممکن است موضوع تماما به شما مربوط نباشد. یادآوری این موضوع مهم باعث می شود نه تنها در درون تان به صلح بیشتری برسید بلکه کمک تان می کند کمتر خشمگین شوید و واکنش تند نشان دهید. همه چیز را شخصی تلقی کردن گاهی واقعا شرایط را ناخوشایند می کند.

5) بدانید که نباید از رفتار آنها به سادگی هم بگذرید

منظور این است که نه به رفتار آنها واکنش تند و فوری نشان دهید و نه به سادگی از آن چشم پوشی کنید، بلکه باید موقعیت را تعدیل و کنترل کنید. شما این توانایی را دارید که با درک رفتارهای دیگران و انتخاب یک واکنش مناسب، روی دیگران تاثیر بگذارید. بعضی اوقات می توانیم بگوییم: بسیار خب او هنوز خیلی جوان و بی تجربه است، یا: این سلیقه ی اوست و اینگونه دوست دارد. باید قبول کنیم که گاهی آدمها جوری رفتار می کنند که مورد پسند همه نیست. تغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداتغییر دیدگاه نه تنها به نفع خودتان است بلکه به نفع همه ی آنهایی که در موقعیت هستند نیز می باشد.

6) از اینکه بدون آنها ادامه دهید نگران نباشید

فاصله گرفتن از بعضی از آدمها همیشه یک انتخاب است. یادتان باشد که هدف این نیست که نسبت به افرادی که دلتان می خواست هرگز در زندگی تان نبودند جبهه بگیرید و برایشان نقشه بکشید، بلکه منظور این است که در همان مرحله ی اول تصمیم به ترک این آدمها نگیرید و با قضاوت نادرست و بدبینی آنها را حذف نکنید. توصیه های گفته شده را بکار ببرید و در نهایت اگر نتیجه ای را که انتظار می رفت نگرفتید انتخاب کنید. خود شناسی و رشد شخصیت، بخش بزرگی از این پروسه است و درک و تحسین دیگران می تواند انرژی زیادی به خودتان برگرداند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




آیا شما هم عادت به خودخوری کردن دارید چرا خود را سرزنش میکنید

فرد خودخور نسبت به توانایی ها و داشته های خود دید منفی دارد و بیشتر در پی برجسته کردن کمبود های خود است در واقع این گونه افراد نسبت به محرک های محیطی و پیرامونی خود دچار حساسیت های افراطی بوده و همیشه از افسردگی و اضطراب رنج می برند

این افراد همواره در حال رنجش, سرزنش و مجازات خود هستند و تصور می کنند اطرافیانشان در مورد آن ها قضاوت کرده و آن ها را مورد ارزشیابی قرار می دهند و تصاویر ذهنی و افکار منفی موجود در روان ناخودآگاه افراد خودخور آن ها را کنترل و مدیریت می کنند

هنگامی که فرد دچار خودسرزنشی می شود با کشمکش های روانی و ذهنی فراوانی درگیر است و گاهی برانگیخته و هیجانی شده و برخی اوقات در خود فرو رفته و منزوی می شود که همه این موارد باعث کاهش اعتماد به نفس در آن ها شده و تاثیر مخربی بر جسم و روان آن ها دارد که باید با تمرین مستمر الگو های فکری منفی را محدود کرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




 

آگاهی از اهمیت نماز در آیات و روایات

 

 

نماز از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است که باعث خشنودی خدا میشود و در اینجا احادیث و روایاتی درمورد نماز تهیه شده که خواندن اش را حتما به شما پیشنهاد میکنم.

اهمیت نماز اول وقت در زندگی

یکی از مهم ترین دستوراتی که در اسلام سفارش زیادی به آن شده نماز است. در اهمیت نماز و اینکه ستون دین معرفی شده سخن های بسیار گفته اند، اما در اینجا تنها در مورد اهمیت نماز اول وقت سخن می گوییم. سبک شمردن نماز، شکل های مختلفی دارد که یکی از مهمترین آنها، تأًخیر در خواندن آن است.

 

فواید نماز اول وقت

روایات معصومین درمورد اهمیت نماز

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«از من نیست کسی که نماز را سبک بشمارد. به خدا قسم هر کس نماز واجبش را از اول وقت، به تأخیر بیندازد، در حوض کوثر نزد من نخواهد آمد و شفاعت من در  روزقیامت  نصیب او نمی گردد.» 


شیطان از انسانی که نمازهای پنج گانه را در اول وقت بخواند، می ترسد اما نسبت به هر کس که نمازهای خود را به تاخیر بیفکند جرأت پیدا می کند و او را به ارتکاب گناهان بزرگ وادار می نماید.

 

 اهمیت نماز در قرآن 

تاکید خدا بر نماز اول وقت

نماز یکی از فریضه های مهم و اصلی اسلام است که به عنوان دومین رکن اسلام قرار گرفته است و پلی ارتباطی بین خدا و بنده اش است. در نماز، بنده دلش را برای راز و نیاز با خدایش باز می کند و شروع به حرف زدن، ستایش کردن و درخواست از خداوند می کند و نهایت بندگی اش را برای خداوند به منحصه ی ظهور می گذارد. در این بین نماز می تواند پل ارتباطی قویتری باشد وتمام ثوابش را در بر داشته باشد، به شرطی که بر طبق قرآن و سنت صحیح و در اول وقت بر گذار شود. و انجام آن از طرف نماز گذار به تأخیر انداخته نشود. ما نیز در اینجا به دلیل اهمیت موضوع و عادت کردن مردم به تأخیر انداختن نمازها، اشاره ای گذرا و قابل فهم بر این مسئله می کنیم تا توانسته باشیم تا حدودی در تبیین بحث خواندن نماز در اول وقت آن، انذار و تبشیری کرده باشیم. خداوند در قرآن می فرماید:

 إن الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا(نساء/103).

‹ بی گمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است›.

خداوند متعال می فرماید:(اتْل مآ أوحی إلیک مِن الکتـب و أقم الصّلوه إنّ الصّلوه تنهی عن الفحشآء و المنکر و لذکر اللَّه أکبر و اللَّه یعلمُ ما تصنعون) ؛ آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است بخوان و نماز را برپادار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد و قطعاً یاد خدا بالاتر است و خدا می داند چه می کنید.

 نماز عامل عاقبت به خیری و خوشبختی

در آیه دیگری می فرماید:(یـأیّها الّذین ءامنواْ استعینواْ بالصّبر و الصّلوه إنّ اللَّه مع الصّـبرین)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید، زیرا خدا با شکیبایان است. هم چنین می فرماید:و در دو طرف روز ]اول و آخر آن [و نخستین ساعات شب، نماز را برپادار، زیرا خوبی ها بدی ها را از میان می برد… . بنابراین، نماز یک تکلیف الهی بوده و بر تمام انسان های مکلف واجب است و تمام تکالیف و دستورهای خداوند، در راستای خوش بختی و به کمال رسیدن انسان است. گرچه خوش بختی تنها در نماز نیست،اما می توان از نماز و عبادت به بهترین و مؤثرترین عامل خوش بختی و عاقبت به خیری انسان و بهترین و محبوب ترین عمل نزد خداوند متعال نام برد؛ چنان که از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)سؤال شد:کدام اعمال نزد خداوند متعال محبوب ترین است؟ فرمود:الصلاه لوقتها؛ نمازی که در وقت خوانده شود. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هم می فرماید:هیچ عملی نزد خداوند محبوب تر از نماز نیست؛ پس امور دنیا، شما را از اوقات آن و خواندن آن در وقت، باز ندارد و به خود مشغول نکند.

در قیامت آن گاه که از اعمال بندگان سؤال می شود، نخست نماز سؤال و محاسبه می شود؛ از همین رو در روایت اول و دوم کلمه «عمل» ذکر شده است و هنگامی که از اعتقادات سؤال می شود، نخستین سؤال از محبت اهل بیت می باشد. شیخ صدوق در بیان عقاید امامیه می گوید:«پس از معرفت (اعتقادات) نخستین عملی که از میان اعمال آدمی، محاسبه می شود، نماز است». پس به یک معنا بنابر نظر مرحوم صدوق، سؤال از اعتقادات مقدم بر سؤال از نماز است. ضمن این که یکی از شرایط قبولی نماز و دیگر عبادات اعتقاد به ولایت اهل بیت است. بر این اساس نخستین چیزی که سؤال می شود، ولایت اهل بیت خواهد بود.

فواید نماز خواندن برای انسان

1- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:

پیامبر اکرم فرمودند:"بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می کنم:برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش."3

2 - ورود به بهشت و دوری از جهنم:

امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند:"هر کس نماز واجب را در حالی که عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای که چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد که او را عذاب نکند، و کسی که درغیر وقتش به جا آورد در حالی که چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش کند.4

3- در امان بودن از بلاهای آسمانی:

قطب راوندی گوید:پیامبر خدا فرمود:هنگامی که خداوند از آسمان آفتی بفرستد، سه گروه از آن، در امان می مانند:حاملان قرآن، رعایت کنندگان خورشید یعنی کسانی که وقت های نماز را محافظت می کنند و کسانی که مساجد را آباد می نمایند.

 4- خشنودی خداوند:

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:اول وقت، خشنودی خداست و آخر آن، عفو خداست، و عفو نمی باشد مگر از جهت گناه."6 و در مقابل، تأخیر نماز موجب خشم خداست چرا که پیامبر اکرم به حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:"نماز را با وضوی کامل و شاداب در وقتش به جای آور که تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است."7

5- استجابت دعا و بالا رفتن اعمال:

در حدیث است که به هنگام ظهر درهای آسمان گشوده می شود و درهای بهشت باز می گردد و دعا مستجاب می شود ؛پس خوشا به حال کسی که در آن هنگام برای او عمل صالحی بالا رود.8 در حدیثی دیگر از حضرت صادق(علیه السلام) آمده است که فرمودند:"… بهترین ساعت های شب و روز، وقت های نماز است.” سپس فرمودند:"چون ظهر می شود درهای آسمان گشوده شده و بادها می وزند و خداوند به خلق خود نگاه می کند. هر آینه من بسیار دوست دارم که در آن هنگام، عمل صالحی برای من بالا رود.” آنگاه فرمودند:” برشما باد به دعا کردن بعد از نمازها، چرا که آن مستجاب می شود."9

6- دوری شیطان و تلقین شهادتین:

پیامبر اکرم فرمودند:"شیطان تازمانی که مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا کرده و را در گناهان بزرگ می اندازد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-08-01] [ 10:46:00 ق.ظ ]




ثواب پیاده روی اربعین از نگاه امام صادق(ع)/ نظر مراجع درباره اربعین حسینی

: گرامیداشت و زنده نگه داشتن اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان بویژه سر مقدس امام حسین (ع) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.

شاید این سؤال در ذهن متبادر شود که چرا زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین حسینی تأکید و توصیه شده است، چرا باید این مراسم همراه با هیاهو و شور خاصی اجرا شود، در ادامه روایتی از امام صادق(ع) بیان می‌کنیم که به خوبی زوایای پنهان این موضوع را آشکار می‌سازد:

امام صادق(ع) درباره ثواب زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده می‌فرماید: کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند به هر قدمى که برمىی دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏ فرماید و یک درجه مرتبه‏ اش را بالا مى‏ برد، وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکل او مى‏‌فرماید که آنچه خیر از دهان او خارج می‌شود را نوشته و آنچه شر و بد است را ننویسند و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مى‏‌گویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل‌بیت رسولش هستی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد کرد.(کامل الزیارات ص۱۳۴)

در زیر نظر بزرگان و علمای اسلام را پیرامون گرامیداشت روز اربعین می خوانید:

مقام معظم رهبری

رهبر معظم انقلاب درباره اهمیت پاسداشت و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین بیان کرده اند: شروع جاذبه مغناطیسی حسینی در روز اربعین است، جابربن عبدالله را از مدینه بلند می‌کند و به کربلا می‌کشند، این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن‌های متمادی در دل من و شما هست.

آیت‌الله محمدتقی بهجت

آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی درباره نقش پیاده‌روی روز اربعین می‌گوید: روایت دارد که امام زمان(عج) که ظهور فرمود، پنج ندا می‌کند به اهل عالم، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سحقوه عدوانا،… امام زمان خودش را به واسطه امام حسین(ع) به همه عالم معرفی می‌کنند … بنابراین در آن زمان باید همه مردم عالم، حسین(ع) را شناخته باشند… اما الان هنوز همه مردم عالم، حسین(ع) را نمی‌شناسند و این تقصیر ماست، چون ما برای سیدالشهدا(ع) طوری فریاد نزدیم که همه عالم صدای ما را بشنود، پیاده‌روی اربعین بهترین فرصت برای معرفی حسین(ع) به عالم است.

با اینکه زیارت سید‌الشهدا(ع) در اکثر برهه‌های تاریخی به سختی انجام می‌شد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود عاشقانه خطرات را به جان می‌خریدند و به پابوسی امام حسین(ع) در روز اربعین نائل می‌شدند.

آیت الله وحید خراسانی

این مرجع تقلید با بیان روایتی از امام صادق(ع(در مورد اجر کسانی که به شوق امام حسین(ع) و به خاطر محبت رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) به زیارت آن حضرت می‌روند، خاطر نشان می کند: خوشا به حال آنان که با پای پیاده در بیابان‌ها به سمت کربلا حرکت می‌کنند.

وی همچنین از همه زائرانی که موفق به زیارت امام حسین(ع) در اربعین می‌شوند می خواهد که در حرم مطهر آن حضرت در شب و روز اربعین دست به دعا بردارند و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنند.

آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله صافی گلپایگانی خاطرنشان می کند: حضور میلیونی زائران با پای پیاده از شرق و غرب و دور و نزدیک به سوی کربلای مقدس، کنگره عظیمی است که به دنیا اعلام می کند راه حسین و اهداف او جاودان و فراموش ناشدنی است و شهدای این راه شهدای حق و شهامت و قهرمانی هستند، خداوند آنها را با اصحاب حسین محشور کند که جان خود را فدای حسین(ع) کردند و رحمت خدا بر آنها و جان پاکشان باد.

حضرت آیت الله شبیری زنجانی

حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی آرزو می کند که روزی از زائران حرم باشد. ایشان پیاده روی اربعین را تجلی عظمت شیعه می داند و می گوید: من آرزو داشتم توان جسمی ام به قدری بود که می توانستم در پیاده روی شرکت کنم در حالی که هر لحظه بر عظمت حماسه پیاده روی اربعین حسینی در سرزمین کربلای معلی افزوده می شود گروهی با تمسک به برخی از روایات می گویند: نیاز نیست که برای زیارت ائمه به حرم آنها سفر کنیم بلکه قلب دوستاران آنان حرم آنهاست.

آیت الله مکارم شیرازی

این مرجع تقلید نیز بر شکوه راهپیمایی اربعین حسینی زائران اباعبدالله (ع) تاکید دارد و می گوید: این حرکت عظیم بی‌نظیر است، سوگواران حضرت سیدالشهدا از نجف و دیگر نقاط با پای پیاده به سمت کربلای معلی در حرکت هستند و غوغای عجیبی را به‌پا کرده‌اند و باید این را حفظ کرد.

وی با تاکید براینکه مراقب باشیم مبادا کسانی با بدعت‌ها و برنامه‌های نادرست خود این عظمت و شکوه را زیر سؤال ببرند، خاطرنشان می کند: مراسم سوگواری امام حسین (ع) سرمایه بزرگی است که بسیار می‌توان از آن استفاده کرد؛ ما به چنین سرمایه‌ای افتخار می‌کنیم و معتقدیم باید با تمام وجود از این سرمایه غنی حراست و پاسداری کرد.

*خاطره خواندنی آیت‌الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی روز اربعین

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نیز که در دوران طلبگی سال‌های 1369 تا 1370 هجری قمری در نجف اشرف ساکن بوده است، این مرجع تقلید دو بار توفیق پیاده‌روی از نجف تا کربلا را داشته است. وی با پای برهنه از مسیر شط (رودخانه) که حدود 20 کیلومتر طولانی‌تر از مسیر کنونی نجف کربلاست و حدود 3 روز به طول می‌انجامید، به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) مشرف شدند.

آیت‌الله مکارم شیرازی با اشاره به خاطره پیاده‌روی از نجف به سوی کربلا، می‌گوید: وقتی به یکی از این مُضیف‌ها رسیدیم، صاحب مضیف دعوت و اصرار کرد که مهمان او بشویم و آنجا استراحت کنیم، به او توضیح دادیم که چون امروز کم راه رفته‌ایم و باید مسافت بیشتری را طی کنیم، فرصت ماندن نداریم، پس از کمی اصرار او و امتناع ما، ناگهان صاحب مضیف که معلوم بود چند وقتی است که مهمان برایش نرسیده و از این بابت خیلی ناراحت است، ناگهان چاقویش را در آورد و تهدید کرد که من مدتی است مهمان برایم نیامده است و شما حتماً باید مهمان ما بشوید! اینقدر مهمانی کردن زائر امام حسین(ع) در نزد اینها اهمیت و ارزش داشت. … البته بالاخره بعد از اینکه توضیح بیشتری برایش دادیم و قول دادیم که از طرف او زیارت کنیم، اجازه داد که ما برویم.

آیت الله نوری همدانی

آیت‌الله نوری همدانی، اجتماع 20 میلیونی شیعیان جهان در عزاداری اربعین را اجتماعی بی‌نظیر می خواند و می گوید: اجتماع اربعین حسینی، نمایش قدرت اسلام، ایمان و نظام است.مهمترین شعار این اجتماع بزرگ به تبعیت از سرور آزادگان جهان، شعار هیهات من الذله است.

وی با اشاره به بی نظیر بودن این اجتماع بزرگ، تصریح می کند: بعد از این اجتماع حدود 20 میلیونی، اجتماع 2 تا 3 میلیونی حج تمتع قرار دارد که هر دو مایه مباهات مسلمانان هستند.

آیت الله علوی گرگانی

آیت اله علوی گرگانی می گوید: جهان از حضور میلیونی زائران در مراسم اربعین بهت زده شده است .حتی مورخان غیرمسلمان از این حضور میلیونی در شرایط سخت و دشوار عراق تعجب کرده و از آن بهت زده شده‌اند.

این مرجع تقلید با اشاره به توطئه و شیطنت دشمنان برای اختلاف و تضعیف اعتقادات مسلمانان و کمرنگ کردن دین مبین اسلام اظهار می دارد: بغض و کینه دشمنان تمام نشدنی است و دست به هرکاری می زنند تا نور الهی را خاموش کنند؛ ولی دشمنان بدانند نور حق خاموش نشدنی است.

آیت الله بوشهری

مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور در خصوص پیاده روی روز اربعین اظهار می دارد:وظیفه ماست که این شعائر را حفظ کنیم و در این میان توجه به یکی از آنها که اقامه دیگر شعائر هم در طول تاریخ به برکت آن بوده اهمیت فراوانی دارد؛ عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) از جمله مهمترین شعائرالله محسوب می‌شود.

آیت الله بوشهری با بیان اینکه دلیل قیام امام حسین(ع) از زبان خود ایشان زنده شدن بدعت‌ها و مردن سنت‌ها بوده است خاطرنشان می کند: برپایی عزای حسینی موجب یادآوری این اهداف و تقویت اراده دینی مردم می‌شود

آداب اربعین از منظر میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

آری! از آن پس بسیاری از عاشقان اهل‌بیت و امام حسین(ع) و نیز برخی علما و حتی مراجع تقلید با پای پیاده به کربلا سفر کرده‌اند، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی یکی از مراجع عالیقدر جهان تشیع که خود بارها با پای پیاده از عتبه علویه، رهسپار عتبه حسینی شده است، درباره مراقبه و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین می‌گوید: «به هر روی بر مراقبه کننده لازم است که بیستم صفر(اربعین) را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده بکوشد که امام شهید را در مزار حضرتش(ع) زیارت کند، هر چند تنها یک‌ بار در تمام عمرش باشد، چنانکه حدیث شریف، علامت‌های مؤمن را پنج امر ذکر کرده است: ۵۱ رکعت نماز در شبانه روز، زیارت اربعین،‌انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک گذاشتن و بلند بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ گفتن در نمازها

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




آثار و برکات زیارت امام حسین علیه السلام

6-اگر مردم می دانستند…

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی‏جَعْفَرٍ ع قَالَ لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ ع مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَ مَا فِیهِ قَالَ مَنْ زَارَهُ شَوْقاً إِلَیْهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِیدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ

محمد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام روایت کرده: اگر مردم می‌دانستند، زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت و ثواب دارد، به درستی که از شوق می مردند و نفس‌هایشان از روی حسرت بند می آمد. گفتم: چقدر فضیلت دارد، حضرت فرمودند: هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند از روی اشتیاقی که به او دارد، خدا برایش هزار حج مقبول و هزار عمره مبرورة و اجر هزار شهید از شهداء بدر و اجر هزار روزه دار و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب هزار بنده آزاد کردن که مراد از آن رضای خدا باشد، می نویسد. ( وسائل الشیعه/ ج14/ص453)

7-کمترین ثواب زائر کربلا

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع أَدْنَى مَا یُثَابُ بِهِ زَائِرُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ الْفُرَاتِ إِذَا عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ وَ وَلَایَتَهُ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ

- امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: کمترین آنچه از ثواب که به زائر اباعبدالله علیه السلام کنار نهر فرات داده می شود آنگاه که حق و حرمت و ولایت او را بشناسد، این است که آنچه از گناهان پیش فرستاده و بعداً می فرستد (گناهان گذشته و آینده او) آمرزیده می شود. (الکافی/ ج4/ص582)

8- استغفار اهل بیت (علیهم السلام) برای زائران

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَبْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ دَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدِکُمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَى مَنْ سَکَنَهُ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ آبَاءَهُ ع أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ لَکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ غَمِّهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ

امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا حسین بن علی علیهما السلام از نزد پروردگارش نگاه می کند به موضع اردوگاهش و محلی که شهدا با او قرار دارند و به زائرانش نیز نظر می اندازد، در حالی که ایشان به خوبی آنها را و نام‌هایشان و نام پدرانشان و درجات آنها و منزلت آنها را نزد خداوند، بهتر از احدی از شما نسبت به فرزندانش می شناسد، و به درستی که امام حسین علیه السلام می بینید چه کسی ساکن کربلا شده (جهت زیارت) و برای او استغفار می کند و از پدران بزرگوارش می خواهد برای او استغفار کنند و می فرماید: اگر زائر من می‌دانست، آنچه را که خداوند برای او مهیا نموده است شادی‌اش بیشتر از غمش می شد و همانا زائر امام حسین علیه السلام از زیارت برمی گردد در حالی که هیچ گناهی بر او باقی نمی ماند. (وسائل الشیعه/ج14/ص423)

9- شادی دل اهل بیت(علیهم السلام)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ …ٍ وَ لَوْ یَعْلَمُ الزَّائِرُ لِلْحُسَیْنِ ع مَا یَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْفَرَحِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع وَ الشُّهَدَاءِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مَا یَنْقَلِبُ بِهِ مِنْ دُعَائِهِمْ لَهُ وَ مَا لَهُ فِی ذَلِکَ مِنَ الثَّوَابِ فِی الْعَاجِلِ وَ الْآجِلِ وَ الْمَذْخُورِ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ لَأَحَبَّ أَنْ یَکُونَ مَا ثَمَّ دَارَهُ مَا بَقِیَ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ رَحْلِهِ فَمَا یَقَعُ قَدَمُهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ إِلَّا دَعَا لَهُ فَإِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ أَکَلَتْ ذُنُوبَهُ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ مَا تُبْقِی الشَّمْسُ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْئاً فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْبٌ وَ قَدْ رُفِعَ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مَا لَا یَنَالُهُ الْمُتَشَحِّطُ فِی دَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ یُوَکَّلُ بِهِ مَلَکٌ یَقُومُ مَقَامَهُ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الزِّیَارَةِ أَوْ یَمْضِیَ ثَلَاثُ سِنِینَ أَوْ یَمُوتَ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ

- از امام صادق علیه السلام روایت شده: اگر زائر امام حسین علیه السلام می دانست به واسطه این زیارت که چقدر شادی و سرور بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و به شهدا از ما اهل بیت وارد می‌آید و اگر می دانست آنچه از دعای ایشان به واسطه زیارتش، هنگامی که برمی گردد و آنچه را که از ثواب در همین دنیا و در آخرت خواهد داشت و آنچه را که برای او پیش خداوند ذخیره شده است، هر آینه دوست می داشت که آنجا (کربلا) خانه اش می بود و همانا زائر امام حسین علیه السلام از این مسافرتش بر‌می‌گردد و گامش بر روی چیزی نمی آید مگر اینکه برای او دعا می‌کند و هنگامی که خورشید بر او می تابد، گناهانش را از بین می برد، همان طور که آتش هیزم را از می سوزاند، خورشید چیزی از گناهان او باقی نمی‌گذارند، پس برمی‌گردد در حالی که هیچ گناهی بر او نیست و برای او درجاتی رفیع خواهد شد که کسی که در خون خود، در راه خدا غوطه ور است بدان نمی رسد و فرشته ای به جای او موکل خواهد شد و برای او استغفار می کند، تا اینکه دوباره به زیارت برگردد، یا اینکه 3 سال بگذرد یاتا وقتی که بمیرد. (مستدرک الوسائل/ج10/ص343)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]




 

بهترین “ذکر” برای دوری ازگناه و شیطان

 

 

بهترین و افضل ترین “ذکر” ها را برای دوری ازگناه و موقعیت شیطان ، به همراه احادیثی از امامان را در این بخش جمع آوری کرده و در دسترس شما قرار داده ایم.

بهترین ذکر برای دوری ازگناه و وسوسه شیطان

وسوسه های شیطانی که باعث بدی ها و گناهان شود راه علاج و دفع آنها دین است که آدمی ،بدی عاقبت گناه و ناگواری و وخامت فرجام آن در دنیا و آخرت را به یاد می آورد. و حقّ عظیم خدا و ثواب و عقاب او را متذکر شود و به خاطر داشته باشد که صبر بر ترک گناهی که این وسوسه ها به آن دعوت می کند آسانتر است از صبر و تحمّل آتش دوزخ که اگر شراره ای از آن به زمین افتد گیاه و جماد آن را می سوزاند. تا به حال توجه کرده اید که در هر کار خوبی که می خواهیم انجام دهیم، سر و کلّه شیطان پیدا می شود و با هزاران ترفند نمی گذارد ما این کار را انجام دهیم، از امور دنیایی بگیرید تا آخرتی؛بهترین راه نجات از شر شیطان داشتن ایمان قوی و الهام از دعاها و نیایش ها می باشد.

 

دوری از شیطان و گناه کبیره

آیات قرانی برای دوری از گناه وبهترین ذکر برای دوری شیطان

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا :در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید.(فاطر، 6)

 

أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ :شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ (یس، 60)

 

إِنَّ الشَّیْطَآنَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ :در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است. (اعراف، 22)

 

نکته این جاست که باید دشمن بودن شیطان را حقیقتاً باور کنیم و او را به راستی دشمن خودمان بدانیم. وقتی این نگاه و دیدگاه در مورد شیطان برای ما مسجّل شود، افکاری که بر قلب ما وارد می شود را حق نمی بینیم چرا که می دانیم این ها پیام های دشمن است و او می خواهد ما را به راه خودش بکشاند نه راه حقیقت …

 

نکته ی دیگر اینکه قوت کار شیطان و تبحّر خاص او در انحراف انسان از راه معصیت و از طریق نفس امّاره است؛

چنانچه در بیان قرآن کریم آنچه که انسان ها را به بدی وا می دارد، «نفس اماره» و هواها و هوس ها در وجود انسان است و شیطان هم برای فریب این بشر از طریق همین نفس وارد می شود؛ مسیر معصیت و بدی ها …

یادما باشد تا آمادگی درونی در انسان به سوی گناه نباشد، از شیطان کاری ساخته نیست. این حقیقتی است که در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده و منشا گناهان و انحرافات در انسان ها را نفس اماره و هواهای نفسانی آن ها برشمرده است .

در سوره یوسف آمده است:

 

وَ مَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ:هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم؛ نفس، بسیار انسان را به بدی ها فرمان می دهد، مگر این که لطف و رحمتی از جانب خداوند، نصیب انسان گردد. (یوسف، آیه 53)

 

همچنین آیاتی دیگر از پیروی هوای نفس نهی می کند:وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَیَ فَیضِلَّک؛ (ص، آیه 26) هرگز متابعت هوا مکن که تو را از راه خدا گمراه می کند.

 

وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّه وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَیَ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی؛ (نازعات، آیه 40 ـ 41)

اما کسی که بترسد از مقام پروردگار خویش، و باز دارد نفس را از پرستش هوا، بهشت، جایگاه او خواهد بود.

 

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ (ق، آیه 16)

 

ما انسان را آفریده‏ایم و می‏دانیم که نفس او چه وسوسه‏ای به او می‏کند، و ما از شاهرگ [ او ] به او نزدیک تریم.

اصولا از دیدگاه قرآن بزرگ ترین خطری که انسان را تهدید می کند، نفس اماره است، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خدای خود قرار دهد.

 

أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـَهَهُ هَوَیه؛ (جاثیه، آیه 23) آیا دیدی کسی که معبود خود را هوی و هوس خویش قرار داده بود.

 

امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود:« نفس، بسیار انسان را به بدی فرمان می دهد، پس کسی که به او اعتماد کند، به او خیانت می کند، و کسی که به او اتکا کند، او را هلاک می کند.» (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 10، ص 130)

 

شیطان فقط وسوسه می کند

 

قرآن کریم تصریح می کندکه قلمرو نفوذ شیطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن و زینت دادن خیالی یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است .

او هیچ‏ گونه اکراه و اجباری بر انسان ندارد. این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل می‏کند:

 

وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ (ابراهیم، آیه 22)؛

شیطان در قیامت خطاب به گمراهان می ‏گوید:در دنیا هیچ گونه قدرت و تسلطی بر شما نداشتم جز اینکه شما را به سوی باطل فرا خواندم و اجابت کردید. پس مرا بر گمراهی خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید.

 

نکته قابل توجه این است که شمّه ی شیطان در شناخت معصیت و فریب و وسوسه انسان از این راه بسیار قوی است، صحنه ی معصیت که ایجاد می شود او چنان دست و پا می زند و تلاش می کند که ادمی را وارد معصیت کند …

بیچارگی خیلی اوقات انسان در موقعیت و صحنه معصیت خودش به دست خودش خود را بیچاره می کند و به همین دلیل است که به ما گفته شده وقتی دیدید که از هر نظر تحت فشار و سلطه شیطان و حمله شیاطین قرار گرفتید ذکر لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم را  زیاد بگویید و بعد که آرامش پیدا کردید صلوات بفرستید که نورانیت وارد قلبتان شود …

 

بله در موقعیت گناه و معصیت و وسوسه ها بلافاصله باید به خدا پناه ببریم؛

 

إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف، 201)

اهل تقوا هرگاه شیطانی به سراغ آنها می آید، بر گرد آنها می چرخد القائاتی را به او وارد می کند یک دفعه به یاد خدا می افتند، بعد مبصر می شود و می فهد این فکر مال خودش نیست در نتیجه آن را کنار می زند و همین که کنار می زند آرام می شود …

 

گاهی طی شدن این حالت و شرایط برای انسان دو دقیقه طول می کشد که انسان بحرانی را مواجه می شود و طی می کند؛ از آن موقعی که شوری ایجاد شده و انسان با تمرین می فهمد این مال شیطان است و می گوید من نمی خواهم با او همراه شوم و آن را کنار می زند و به آرامش می رسد …

یادمان نرود که مسّ شیطان به یک دفعه دو دفعه نیست، گاهاً بسیار اتفاق می افتد … مهم این است که انسان با تمرینی که کرده است بفهمد و آن را پس بزند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




 

راهکار آیت الله بهجت برای ترک غیبت

 

 

غیبت کردن یکی از رفتارهای زشتی است که نمی شود به این سادگی ها آن را ترک کرد.آیت الله بهجت برای درمان این اخلاق زشت راهکاری را بیان فرموده بود که در ادامه می خوانید.

روش های ترک غیبت 

بیماری که مخصوص جسم نیست.خیلی از مردم بدون آنکه زیاد متوجه باشند دچار بیماری های روحی و عادات غلطی در زندگی هستند که از نظر اسلام بسیار نهی شده است.غیبت کردن یکی از همین رفتارهای ناپسند بوده که این روزها بسیار فراگیر شده است .

 

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در باره غیبت کردن می فرمود:مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض می کردند که تو نمی گذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی:غیبت نکن!

 مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی (از مراجع تقلید نجف اشرف) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین رحمت الله در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا می گفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.

 

کتاب در محضر حضرت آیت ا… العظمی بهجت - ص 19

راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند. راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.
همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]




 

توصیه های قرآنی برای کنترل خشم و درمان عصبانیت

 

 

توصیه های قرانی در هر موضوع توصیه های زیادی برای رفع مشکل دارد و برای درمان عصبانیت نیز راهکار هایی را بیان کرده است.

استفاده از توصیه های قرآنی برای جلوگیری و درمان عصبانیت

اینکه گاهی در زندگی عصبانی شویم، کاملا طبیعی و عادی است؛ چرا که در برخی مواقع حتی موارد کوچک هم می توانند ما را تحریک کنند. متاسفانه خشم و عصبانیت احساساتی هستند که به سختی می توان آنها را کنترل کرد اما با به کارگیری چند روش کارآمد می توان تلاشی سودمند در جهت کنترل این احساسات کرد.

 

درمان عصبانیت با قرآن 

 

قویترین حربه ی شیطان که با آن می تواند آدمی را به چاه تاریک گمراهی کشانده و نور ایمان را در وجودش خاموش نماید، عصبانیت نابجا است.

تاکنون برای افرادی که مدام در زندگی گرفتار خشم و عصبانیت می شوند راه حل های متعددی از سوی پزشکان بیان شده است اما آیا در آیات الهی و روایت نیز راهی برای فرو نشاندن آتش خشم بیان شده است؟

در آیات الهی و روایات اسلامی پیرامون روش های غلبه بر خشم موارد متعددی بیان شده است که به صورت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود :


1)سعی کنیم اشتباهات دیگران را نادیده بگیریم

قرآن مجید پیرامون این مسئله می فرماید :(وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون:و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور می‏دارند و چون به خشم درمی‏آیند درمییگذرند.( الشوری :37)


2) تقوا و پرهیزکاری

خداوند متعال افراد متقی و پرهیزکار را اینگونه معرفی می کند که این افراد قدرت غلبه بر خشم خود را دارند و یکی از مهمترین عوامل دارا بودن این قدرت همین روحیه تقوا و پرهیزکاری آنهاست :

(وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین.الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ :

و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود، و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابیدهمانان که در فراخی و تنگی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از مردم در می‏گذرند؛ و خداوند نکوکاران را دوست دارد.)( آل‏عمران :133-134)

وقتی انسان در زندگی با حوادث ناخوشایند روبرو می شود و آنها را مطابق میل خود نمی بیند همواره در مقابل آنها عکس العمل نشان می دهد شاید شایع ترین نوع عکس العمل در این لحظات ناخوشایند، خشم و عصبانیت باشد که آدمی از خود بروز می دهد.

 

کنترل خشم و جلوگیری از عصبانی شدن

درمان های دیگری برای عصبانیت

گفتن ذکر شریف « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم »

شکی نیست که آتش خشم را شیطان در قلب آدمی، روشن می سازد و اوست که بر افزایش آن پافشاری دارد و لذا برای ریشه کن شدن عصبانیت باید شیطان را از خود دور نماییم که این ذکر شریف در این موضوع بهترین نقش را می تواند ایفاء نماید.

گفتن ذکر شریف  << لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم >>

در حدیثی وارد شده که ابلیس به حضرت موسی گفت:از خشم بپرهیز و زمانی که خشمگین شدی بگو (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) که در اثر آن خشم تو فرو می نشیند.

فرستان صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل پاک و مطهرش

یکی دیگر از راه های درمان عصبانیت فرستادن ذکر شریف صلوات است که امید است مۆمنین با این ذکر زیبا و دلنشین بتوانند آتش خشم را فرو نشانده و آسمان دل خود را با آن بهاری نمایند.

حب نفس ریشه ی بسیاری از صفات زشت و ناپسند در انسان است، و در واقع چون بذری مسموم می باشد که در زمین قلب آدمی کاشته شده و محصولی ندارد جزء میوه ی تلخ مال دوستی، جاه طلبی، تکبر و غرور و …

 

سجده کردن برای درمان عصبانیت

سجده کردن

یکی دیگر از درمان های مۆثر در جهت کنترل عصبانیت آن است که به هنگام عصبانیّت، صورت را بر زمین گذاشته و به درگاه خداوند بی همتا سجده نماید و از آن قدرت بی مثال برای فروکش کردن این آتش شیطانی یاری بجوید.

ابو سعید خدری از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد، آیا نمی بینید که چشمان او سرخ و رگ های او متورّم می شود. کسی که چنین حالتی در خود مشاهده کرد، صورتش را بر زمین گذارد (و برای خدا سجده نماید) به یقین هرکس چنین کند و به درگاه خدا پناه برد و از او رفع شیطان و خشم را بخواهد، آرامش می یابد.

تغییر حالت دادن

در روایات دلنشین معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) وارد شده که اگر شخص عصبانی نشسته، بایستد و اگر ایستاده بنشیند و صورت از آن صحنه برگرداند یا دراز بکشد و یا از محل دور شود و خود را به کار دیگری مشغول سازد. این تغییر حالت در فرونشاندن آتش خشم بسیار مۆثر و مفید است.


اینک به یک نمونه از این روایات حیات بخش اشاره می کنم:

امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که در نزد ایشان درباره ی خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا مرد خشمگین می شود تا جایی که هرگز خشم او فرو نمی نشیند و خشنود نمی گردد و در اثر آن وارد جهنّم می گردد، پس هر مردی که در حال ایستاده به خشم آمده بنشیند، زیرا در این صورت به زودی پلیدی شیطان بیرون می رود و اگر نشسته باید بایستد.


تماس بدنی از طریق لمس

این نوع از درمان مربوط به خویشاوندان محرمی است که انسان نسبت به آنها خشمگین شده است، در این روش آمده که بر بدن شخصی که شما از او خشمگینید دست بزنید و بدن او را لمس نمایید که از این طریق خشم شما فروکش می نماید و آرام می گیرید.

ششمین امام همام امام صادق (علیه السلام) در این باره به زیبایی می فرماید:هر مردی که بر خویشاوند خود خشم گرفت، باید به سوی او رود و به او نزدیک شود و با او تماس گیرد، زیرا خویشاوند هنگامی که خویشاوند خود را لمس کند آرامش می یابد.

وضو گرفتن و غسل کردن

شستن دست و صورت و رساندن آب بر بدن در خاموش نمودن آتش خشم موثر است که در این میان وضوء گرفتن و غسل کردن نقش مۆثّرتری دارد که در شستشوی عادی چنین تأثیری وجود ندارد.

در روایتی زیبا و دلنشین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد شده که حضرت فرمود:(اذا غضب احدکم فلیتوضا و الیغتسل فان الغضب من النار). هنگامی که یکی از شما خشمگین شد پس وضوء بگیرد و غسل کند، زیرا غضب از آتش است.

این دستور مشکل گشا از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) بدین جهت است که خشم آتشی است که از درون انسان بر می خیزد و آثارش در ظاهر انسان نمایان می شود به گونه ای که کمتر عضوی از اعضاء بدن است که تحت تأثیر آن واقع نشود و لذا حرارت این آتش اعضاء بدن را فرا گرفته و آنها را می آزارد. طبیعی است که بهترین چیزی که می تواند حرارت ایجاد شده را پایین آورده و به انسان آرامش بخشد، آب است.

ذکر یونسیه درمان خشم و گرفتاری

ذکر یونسیه “لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین” بهترین درمان برای دردهای لاعلاج روحی است که انسان را گرفتار می کند .در این ذکر پناه به خدا می بریم و او را تسبیح و تقدس می کنیم .و به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می کنیم که هر رنج و گرفتاری که به ما می رسد از خود ماست پس دست ما را بگیر.
طلب آمرزش و استغفار برای خود و دیگران باعث می شود که آتش خشم درون انسان خاموش شود و به معنایی دشمن نیز خلع سلاح می شود . 

 

 

توصیه های قرآنی برای کنترل خشم و درمان عصبانیت

 

 

توصیه های قرانی در هر موضوع توصیه های زیادی برای رفع مشکل دارد و برای درمان عصبانیت نیز راهکار هایی را بیان کرده است.

استفاده از توصیه های قرآنی برای جلوگیری و درمان عصبانیت

اینکه گاهی در زندگی عصبانی شویم، کاملا طبیعی و عادی است؛ چرا که در برخی مواقع حتی موارد کوچک هم می توانند ما را تحریک کنند. متاسفانه خشم و عصبانیت احساساتی هستند که به سختی می توان آنها را کنترل کرد اما با به کارگیری چند روش کارآمد می توان تلاشی سودمند در جهت کنترل این احساسات کرد.

 

درمان عصبانیت با قرآن 

 

قویترین حربه ی شیطان که با آن می تواند آدمی را به چاه تاریک گمراهی کشانده و نور ایمان را در وجودش خاموش نماید، عصبانیت نابجا است.

تاکنون برای افرادی که مدام در زندگی گرفتار خشم و عصبانیت می شوند راه حل های متعددی از سوی پزشکان بیان شده است اما آیا در آیات الهی و روایت نیز راهی برای فرو نشاندن آتش خشم بیان شده است؟

در آیات الهی و روایات اسلامی پیرامون روش های غلبه بر خشم موارد متعددی بیان شده است که به صورت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود :


1)سعی کنیم اشتباهات دیگران را نادیده بگیریم

قرآن مجید پیرامون این مسئله می فرماید :(وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون:و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور می‏دارند و چون به خشم درمی‏آیند درمییگذرند.( الشوری :37)


2) تقوا و پرهیزکاری

خداوند متعال افراد متقی و پرهیزکار را اینگونه معرفی می کند که این افراد قدرت غلبه بر خشم خود را دارند و یکی از مهمترین عوامل دارا بودن این قدرت همین روحیه تقوا و پرهیزکاری آنهاست :

(وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین.الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ :

و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود، و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابیدهمانان که در فراخی و تنگی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از مردم در می‏گذرند؛ و خداوند نکوکاران را دوست دارد.)( آل‏عمران :133-134)

وقتی انسان در زندگی با حوادث ناخوشایند روبرو می شود و آنها را مطابق میل خود نمی بیند همواره در مقابل آنها عکس العمل نشان می دهد شاید شایع ترین نوع عکس العمل در این لحظات ناخوشایند، خشم و عصبانیت باشد که آدمی از خود بروز می دهد.

 

کنترل خشم و جلوگیری از عصبانی شدن

درمان های دیگری برای عصبانیت

گفتن ذکر شریف « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم »

شکی نیست که آتش خشم را شیطان در قلب آدمی، روشن می سازد و اوست که بر افزایش آن پافشاری دارد و لذا برای ریشه کن شدن عصبانیت باید شیطان را از خود دور نماییم که این ذکر شریف در این موضوع بهترین نقش را می تواند ایفاء نماید.

گفتن ذکر شریف  << لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم >>

در حدیثی وارد شده که ابلیس به حضرت موسی گفت:از خشم بپرهیز و زمانی که خشمگین شدی بگو (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) که در اثر آن خشم تو فرو می نشیند.

فرستان صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل پاک و مطهرش

یکی دیگر از راه های درمان عصبانیت فرستادن ذکر شریف صلوات است که امید است مۆمنین با این ذکر زیبا و دلنشین بتوانند آتش خشم را فرو نشانده و آسمان دل خود را با آن بهاری نمایند.

حب نفس ریشه ی بسیاری از صفات زشت و ناپسند در انسان است، و در واقع چون بذری مسموم می باشد که در زمین قلب آدمی کاشته شده و محصولی ندارد جزء میوه ی تلخ مال دوستی، جاه طلبی، تکبر و غرور و …

 

سجده کردن برای درمان عصبانیت

سجده کردن

یکی دیگر از درمان های مۆثر در جهت کنترل عصبانیت آن است که به هنگام عصبانیّت، صورت را بر زمین گذاشته و به درگاه خداوند بی همتا سجده نماید و از آن قدرت بی مثال برای فروکش کردن این آتش شیطانی یاری بجوید.

ابو سعید خدری از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد، آیا نمی بینید که چشمان او سرخ و رگ های او متورّم می شود. کسی که چنین حالتی در خود مشاهده کرد، صورتش را بر زمین گذارد (و برای خدا سجده نماید) به یقین هرکس چنین کند و به درگاه خدا پناه برد و از او رفع شیطان و خشم را بخواهد، آرامش می یابد.

تغییر حالت دادن

در روایات دلنشین معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) وارد شده که اگر شخص عصبانی نشسته، بایستد و اگر ایستاده بنشیند و صورت از آن صحنه برگرداند یا دراز بکشد و یا از محل دور شود و خود را به کار دیگری مشغول سازد. این تغییر حالت در فرونشاندن آتش خشم بسیار مۆثر و مفید است.


اینک به یک نمونه از این روایات حیات بخش اشاره می کنم:

امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که در نزد ایشان درباره ی خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا مرد خشمگین می شود تا جایی که هرگز خشم او فرو نمی نشیند و خشنود نمی گردد و در اثر آن وارد جهنّم می گردد، پس هر مردی که در حال ایستاده به خشم آمده بنشیند، زیرا در این صورت به زودی پلیدی شیطان بیرون می رود و اگر نشسته باید بایستد.


تماس بدنی از طریق لمس

این نوع از درمان مربوط به خویشاوندان محرمی است که انسان نسبت به آنها خشمگین شده است، در این روش آمده که بر بدن شخصی که شما از او خشمگینید دست بزنید و بدن او را لمس نمایید که از این طریق خشم شما فروکش می نماید و آرام می گیرید.

ششمین امام همام امام صادق (علیه السلام) در این باره به زیبایی می فرماید:هر مردی که بر خویشاوند خود خشم گرفت، باید به سوی او رود و به او نزدیک شود و با او تماس گیرد، زیرا خویشاوند هنگامی که خویشاوند خود را لمس کند آرامش می یابد.

وضو گرفتن و غسل کردن

شستن دست و صورت و رساندن آب بر بدن در خاموش نمودن آتش خشم موثر است که در این میان وضوء گرفتن و غسل کردن نقش مۆثّرتری دارد که در شستشوی عادی چنین تأثیری وجود ندارد.

در روایتی زیبا و دلنشین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد شده که حضرت فرمود:(اذا غضب احدکم فلیتوضا و الیغتسل فان الغضب من النار). هنگامی که یکی از شما خشمگین شد پس وضوء بگیرد و غسل کند، زیرا غضب از آتش است.

این دستور مشکل گشا از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) بدین جهت است که خشم آتشی است که از درون انسان بر می خیزد و آثارش در ظاهر انسان نمایان می شود به گونه ای که کمتر عضوی از اعضاء بدن است که تحت تأثیر آن واقع نشود و لذا حرارت این آتش اعضاء بدن را فرا گرفته و آنها را می آزارد. طبیعی است که بهترین چیزی که می تواند حرارت ایجاد شده را پایین آورده و به انسان آرامش بخشد، آب است.

ذکر یونسیه درمان خشم و گرفتاری

ذکر یونسیه “لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین” بهترین درمان برای دردهای لاعلاج روحی است که انسان را گرفتار می کند .در این ذکر پناه به خدا می بریم و او را تسبیح و تقدس می کنیم .و به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می کنیم که هر رنج و گرفتاری که به ما می رسد از خود ماست پس دست ما را بگیر.
طلب آمرزش و استغفار برای خود و دیگران باعث می شود که آتش خشم درون انسان خاموش شود و به معنایی دشمن نیز خلع سلاح می شود . 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]