نرجس
 
   



 

آگاهی از اهمیت نماز در آیات و روایات

 

 

نماز از اهمیت بسیار ویژه ای برخوردار است که باعث خشنودی خدا میشود و در اینجا احادیث و روایاتی درمورد نماز تهیه شده که خواندن اش را حتما به شما پیشنهاد میکنم.

اهمیت نماز اول وقت در زندگی

یکی از مهم ترین دستوراتی که در اسلام سفارش زیادی به آن شده نماز است. در اهمیت نماز و اینکه ستون دین معرفی شده سخن های بسیار گفته اند، اما در اینجا تنها در مورد اهمیت نماز اول وقت سخن می گوییم. سبک شمردن نماز، شکل های مختلفی دارد که یکی از مهمترین آنها، تأًخیر در خواندن آن است.

 

فواید نماز اول وقت

روایات معصومین درمورد اهمیت نماز

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«از من نیست کسی که نماز را سبک بشمارد. به خدا قسم هر کس نماز واجبش را از اول وقت، به تأخیر بیندازد، در حوض کوثر نزد من نخواهد آمد و شفاعت من در  روزقیامت  نصیب او نمی گردد.» 


شیطان از انسانی که نمازهای پنج گانه را در اول وقت بخواند، می ترسد اما نسبت به هر کس که نمازهای خود را به تاخیر بیفکند جرأت پیدا می کند و او را به ارتکاب گناهان بزرگ وادار می نماید.

 

 اهمیت نماز در قرآن 

تاکید خدا بر نماز اول وقت

نماز یکی از فریضه های مهم و اصلی اسلام است که به عنوان دومین رکن اسلام قرار گرفته است و پلی ارتباطی بین خدا و بنده اش است. در نماز، بنده دلش را برای راز و نیاز با خدایش باز می کند و شروع به حرف زدن، ستایش کردن و درخواست از خداوند می کند و نهایت بندگی اش را برای خداوند به منحصه ی ظهور می گذارد. در این بین نماز می تواند پل ارتباطی قویتری باشد وتمام ثوابش را در بر داشته باشد، به شرطی که بر طبق قرآن و سنت صحیح و در اول وقت بر گذار شود. و انجام آن از طرف نماز گذار به تأخیر انداخته نشود. ما نیز در اینجا به دلیل اهمیت موضوع و عادت کردن مردم به تأخیر انداختن نمازها، اشاره ای گذرا و قابل فهم بر این مسئله می کنیم تا توانسته باشیم تا حدودی در تبیین بحث خواندن نماز در اول وقت آن، انذار و تبشیری کرده باشیم. خداوند در قرآن می فرماید:

 إن الصلاة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا(نساء/103).

‹ بی گمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است›.

خداوند متعال می فرماید:(اتْل مآ أوحی إلیک مِن الکتـب و أقم الصّلوه إنّ الصّلوه تنهی عن الفحشآء و المنکر و لذکر اللَّه أکبر و اللَّه یعلمُ ما تصنعون) ؛ آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است بخوان و نماز را برپادار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد و قطعاً یاد خدا بالاتر است و خدا می داند چه می کنید.

 نماز عامل عاقبت به خیری و خوشبختی

در آیه دیگری می فرماید:(یـأیّها الّذین ءامنواْ استعینواْ بالصّبر و الصّلوه إنّ اللَّه مع الصّـبرین)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید، زیرا خدا با شکیبایان است. هم چنین می فرماید:و در دو طرف روز ]اول و آخر آن [و نخستین ساعات شب، نماز را برپادار، زیرا خوبی ها بدی ها را از میان می برد… . بنابراین، نماز یک تکلیف الهی بوده و بر تمام انسان های مکلف واجب است و تمام تکالیف و دستورهای خداوند، در راستای خوش بختی و به کمال رسیدن انسان است. گرچه خوش بختی تنها در نماز نیست،اما می توان از نماز و عبادت به بهترین و مؤثرترین عامل خوش بختی و عاقبت به خیری انسان و بهترین و محبوب ترین عمل نزد خداوند متعال نام برد؛ چنان که از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)سؤال شد:کدام اعمال نزد خداوند متعال محبوب ترین است؟ فرمود:الصلاه لوقتها؛ نمازی که در وقت خوانده شود. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هم می فرماید:هیچ عملی نزد خداوند محبوب تر از نماز نیست؛ پس امور دنیا، شما را از اوقات آن و خواندن آن در وقت، باز ندارد و به خود مشغول نکند.

در قیامت آن گاه که از اعمال بندگان سؤال می شود، نخست نماز سؤال و محاسبه می شود؛ از همین رو در روایت اول و دوم کلمه «عمل» ذکر شده است و هنگامی که از اعتقادات سؤال می شود، نخستین سؤال از محبت اهل بیت می باشد. شیخ صدوق در بیان عقاید امامیه می گوید:«پس از معرفت (اعتقادات) نخستین عملی که از میان اعمال آدمی، محاسبه می شود، نماز است». پس به یک معنا بنابر نظر مرحوم صدوق، سؤال از اعتقادات مقدم بر سؤال از نماز است. ضمن این که یکی از شرایط قبولی نماز و دیگر عبادات اعتقاد به ولایت اهل بیت است. بر این اساس نخستین چیزی که سؤال می شود، ولایت اهل بیت خواهد بود.

فواید نماز خواندن برای انسان

1- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی:

پیامبر اکرم فرمودند:"بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می کنم:برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش."3

2 - ورود به بهشت و دوری از جهنم:

امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند:"هر کس نماز واجب را در حالی که عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای که چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد که او را عذاب نکند، و کسی که درغیر وقتش به جا آورد در حالی که چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش کند.4

3- در امان بودن از بلاهای آسمانی:

قطب راوندی گوید:پیامبر خدا فرمود:هنگامی که خداوند از آسمان آفتی بفرستد، سه گروه از آن، در امان می مانند:حاملان قرآن، رعایت کنندگان خورشید یعنی کسانی که وقت های نماز را محافظت می کنند و کسانی که مساجد را آباد می نمایند.

 4- خشنودی خداوند:

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:اول وقت، خشنودی خداست و آخر آن، عفو خداست، و عفو نمی باشد مگر از جهت گناه."6 و در مقابل، تأخیر نماز موجب خشم خداست چرا که پیامبر اکرم به حضرت علی(علیه السلام) فرمودند:"نماز را با وضوی کامل و شاداب در وقتش به جای آور که تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است."7

5- استجابت دعا و بالا رفتن اعمال:

در حدیث است که به هنگام ظهر درهای آسمان گشوده می شود و درهای بهشت باز می گردد و دعا مستجاب می شود ؛پس خوشا به حال کسی که در آن هنگام برای او عمل صالحی بالا رود.8 در حدیثی دیگر از حضرت صادق(علیه السلام) آمده است که فرمودند:"… بهترین ساعت های شب و روز، وقت های نماز است.” سپس فرمودند:"چون ظهر می شود درهای آسمان گشوده شده و بادها می وزند و خداوند به خلق خود نگاه می کند. هر آینه من بسیار دوست دارم که در آن هنگام، عمل صالحی برای من بالا رود.” آنگاه فرمودند:” برشما باد به دعا کردن بعد از نمازها، چرا که آن مستجاب می شود."9

6- دوری شیطان و تلقین شهادتین:

پیامبر اکرم فرمودند:"شیطان تازمانی که مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا کرده و را در گناهان بزرگ می اندازد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-08-01] [ 10:46:00 ق.ظ ]




ثواب پیاده روی اربعین از نگاه امام صادق(ع)/ نظر مراجع درباره اربعین حسینی

: گرامیداشت و زنده نگه داشتن اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان بویژه سر مقدس امام حسین (ع) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.

شاید این سؤال در ذهن متبادر شود که چرا زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین حسینی تأکید و توصیه شده است، چرا باید این مراسم همراه با هیاهو و شور خاصی اجرا شود، در ادامه روایتی از امام صادق(ع) بیان می‌کنیم که به خوبی زوایای پنهان این موضوع را آشکار می‌سازد:

امام صادق(ع) درباره ثواب زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده می‌فرماید: کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند به هر قدمى که برمىی دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏ فرماید و یک درجه مرتبه‏ اش را بالا مى‏ برد، وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکل او مى‏‌فرماید که آنچه خیر از دهان او خارج می‌شود را نوشته و آنچه شر و بد است را ننویسند و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مى‏‌گویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل‌بیت رسولش هستی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد کرد.(کامل الزیارات ص۱۳۴)

در زیر نظر بزرگان و علمای اسلام را پیرامون گرامیداشت روز اربعین می خوانید:

مقام معظم رهبری

رهبر معظم انقلاب درباره اهمیت پاسداشت و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین بیان کرده اند: شروع جاذبه مغناطیسی حسینی در روز اربعین است، جابربن عبدالله را از مدینه بلند می‌کند و به کربلا می‌کشند، این همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرن‌های متمادی در دل من و شما هست.

آیت‌الله محمدتقی بهجت

آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی درباره نقش پیاده‌روی روز اربعین می‌گوید: روایت دارد که امام زمان(عج) که ظهور فرمود، پنج ندا می‌کند به اهل عالم، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشاناً، اَلا یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین سحقوه عدوانا،… امام زمان خودش را به واسطه امام حسین(ع) به همه عالم معرفی می‌کنند … بنابراین در آن زمان باید همه مردم عالم، حسین(ع) را شناخته باشند… اما الان هنوز همه مردم عالم، حسین(ع) را نمی‌شناسند و این تقصیر ماست، چون ما برای سیدالشهدا(ع) طوری فریاد نزدیم که همه عالم صدای ما را بشنود، پیاده‌روی اربعین بهترین فرصت برای معرفی حسین(ع) به عالم است.

با اینکه زیارت سید‌الشهدا(ع) در اکثر برهه‌های تاریخی به سختی انجام می‌شد و جان زائران در خطر بود، اما با این وجود عاشقانه خطرات را به جان می‌خریدند و به پابوسی امام حسین(ع) در روز اربعین نائل می‌شدند.

آیت الله وحید خراسانی

این مرجع تقلید با بیان روایتی از امام صادق(ع(در مورد اجر کسانی که به شوق امام حسین(ع) و به خاطر محبت رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) به زیارت آن حضرت می‌روند، خاطر نشان می کند: خوشا به حال آنان که با پای پیاده در بیابان‌ها به سمت کربلا حرکت می‌کنند.

وی همچنین از همه زائرانی که موفق به زیارت امام حسین(ع) در اربعین می‌شوند می خواهد که در حرم مطهر آن حضرت در شب و روز اربعین دست به دعا بردارند و برای فرج امام زمان(عج) دعا کنند.

آیت الله صافی گلپایگانی

آیت الله صافی گلپایگانی خاطرنشان می کند: حضور میلیونی زائران با پای پیاده از شرق و غرب و دور و نزدیک به سوی کربلای مقدس، کنگره عظیمی است که به دنیا اعلام می کند راه حسین و اهداف او جاودان و فراموش ناشدنی است و شهدای این راه شهدای حق و شهامت و قهرمانی هستند، خداوند آنها را با اصحاب حسین محشور کند که جان خود را فدای حسین(ع) کردند و رحمت خدا بر آنها و جان پاکشان باد.

حضرت آیت الله شبیری زنجانی

حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی آرزو می کند که روزی از زائران حرم باشد. ایشان پیاده روی اربعین را تجلی عظمت شیعه می داند و می گوید: من آرزو داشتم توان جسمی ام به قدری بود که می توانستم در پیاده روی شرکت کنم در حالی که هر لحظه بر عظمت حماسه پیاده روی اربعین حسینی در سرزمین کربلای معلی افزوده می شود گروهی با تمسک به برخی از روایات می گویند: نیاز نیست که برای زیارت ائمه به حرم آنها سفر کنیم بلکه قلب دوستاران آنان حرم آنهاست.

آیت الله مکارم شیرازی

این مرجع تقلید نیز بر شکوه راهپیمایی اربعین حسینی زائران اباعبدالله (ع) تاکید دارد و می گوید: این حرکت عظیم بی‌نظیر است، سوگواران حضرت سیدالشهدا از نجف و دیگر نقاط با پای پیاده به سمت کربلای معلی در حرکت هستند و غوغای عجیبی را به‌پا کرده‌اند و باید این را حفظ کرد.

وی با تاکید براینکه مراقب باشیم مبادا کسانی با بدعت‌ها و برنامه‌های نادرست خود این عظمت و شکوه را زیر سؤال ببرند، خاطرنشان می کند: مراسم سوگواری امام حسین (ع) سرمایه بزرگی است که بسیار می‌توان از آن استفاده کرد؛ ما به چنین سرمایه‌ای افتخار می‌کنیم و معتقدیم باید با تمام وجود از این سرمایه غنی حراست و پاسداری کرد.

*خاطره خواندنی آیت‌الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی روز اربعین

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی نیز که در دوران طلبگی سال‌های 1369 تا 1370 هجری قمری در نجف اشرف ساکن بوده است، این مرجع تقلید دو بار توفیق پیاده‌روی از نجف تا کربلا را داشته است. وی با پای برهنه از مسیر شط (رودخانه) که حدود 20 کیلومتر طولانی‌تر از مسیر کنونی نجف کربلاست و حدود 3 روز به طول می‌انجامید، به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) مشرف شدند.

آیت‌الله مکارم شیرازی با اشاره به خاطره پیاده‌روی از نجف به سوی کربلا، می‌گوید: وقتی به یکی از این مُضیف‌ها رسیدیم، صاحب مضیف دعوت و اصرار کرد که مهمان او بشویم و آنجا استراحت کنیم، به او توضیح دادیم که چون امروز کم راه رفته‌ایم و باید مسافت بیشتری را طی کنیم، فرصت ماندن نداریم، پس از کمی اصرار او و امتناع ما، ناگهان صاحب مضیف که معلوم بود چند وقتی است که مهمان برایش نرسیده و از این بابت خیلی ناراحت است، ناگهان چاقویش را در آورد و تهدید کرد که من مدتی است مهمان برایم نیامده است و شما حتماً باید مهمان ما بشوید! اینقدر مهمانی کردن زائر امام حسین(ع) در نزد اینها اهمیت و ارزش داشت. … البته بالاخره بعد از اینکه توضیح بیشتری برایش دادیم و قول دادیم که از طرف او زیارت کنیم، اجازه داد که ما برویم.

آیت الله نوری همدانی

آیت‌الله نوری همدانی، اجتماع 20 میلیونی شیعیان جهان در عزاداری اربعین را اجتماعی بی‌نظیر می خواند و می گوید: اجتماع اربعین حسینی، نمایش قدرت اسلام، ایمان و نظام است.مهمترین شعار این اجتماع بزرگ به تبعیت از سرور آزادگان جهان، شعار هیهات من الذله است.

وی با اشاره به بی نظیر بودن این اجتماع بزرگ، تصریح می کند: بعد از این اجتماع حدود 20 میلیونی، اجتماع 2 تا 3 میلیونی حج تمتع قرار دارد که هر دو مایه مباهات مسلمانان هستند.

آیت الله علوی گرگانی

آیت اله علوی گرگانی می گوید: جهان از حضور میلیونی زائران در مراسم اربعین بهت زده شده است .حتی مورخان غیرمسلمان از این حضور میلیونی در شرایط سخت و دشوار عراق تعجب کرده و از آن بهت زده شده‌اند.

این مرجع تقلید با اشاره به توطئه و شیطنت دشمنان برای اختلاف و تضعیف اعتقادات مسلمانان و کمرنگ کردن دین مبین اسلام اظهار می دارد: بغض و کینه دشمنان تمام نشدنی است و دست به هرکاری می زنند تا نور الهی را خاموش کنند؛ ولی دشمنان بدانند نور حق خاموش نشدنی است.

آیت الله بوشهری

مدیر حوزه‌های علمیه سراسر کشور در خصوص پیاده روی روز اربعین اظهار می دارد:وظیفه ماست که این شعائر را حفظ کنیم و در این میان توجه به یکی از آنها که اقامه دیگر شعائر هم در طول تاریخ به برکت آن بوده اهمیت فراوانی دارد؛ عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) از جمله مهمترین شعائرالله محسوب می‌شود.

آیت الله بوشهری با بیان اینکه دلیل قیام امام حسین(ع) از زبان خود ایشان زنده شدن بدعت‌ها و مردن سنت‌ها بوده است خاطرنشان می کند: برپایی عزای حسینی موجب یادآوری این اهداف و تقویت اراده دینی مردم می‌شود

آداب اربعین از منظر میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

آری! از آن پس بسیاری از عاشقان اهل‌بیت و امام حسین(ع) و نیز برخی علما و حتی مراجع تقلید با پای پیاده به کربلا سفر کرده‌اند، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی یکی از مراجع عالیقدر جهان تشیع که خود بارها با پای پیاده از عتبه علویه، رهسپار عتبه حسینی شده است، درباره مراقبه و بزرگداشت روز اربعین حسینی چنین می‌گوید: «به هر روی بر مراقبه کننده لازم است که بیستم صفر(اربعین) را برای خود روز حزن و ماتم قرار داده بکوشد که امام شهید را در مزار حضرتش(ع) زیارت کند، هر چند تنها یک‌ بار در تمام عمرش باشد، چنانکه حدیث شریف، علامت‌های مؤمن را پنج امر ذکر کرده است: ۵۱ رکعت نماز در شبانه روز، زیارت اربعین،‌انگشتر در دست راست کردن، پیشانی بر خاک گذاشتن و بلند بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ گفتن در نمازها

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:45:00 ق.ظ ]




آثار و برکات زیارت امام حسین علیه السلام

6-اگر مردم می دانستند…

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی‏جَعْفَرٍ ع قَالَ لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ ع مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَ مَا فِیهِ قَالَ مَنْ زَارَهُ شَوْقاً إِلَیْهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِیدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ

محمد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام روایت کرده: اگر مردم می‌دانستند، زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت و ثواب دارد، به درستی که از شوق می مردند و نفس‌هایشان از روی حسرت بند می آمد. گفتم: چقدر فضیلت دارد، حضرت فرمودند: هر کس امام حسین علیه السلام را زیارت کند از روی اشتیاقی که به او دارد، خدا برایش هزار حج مقبول و هزار عمره مبرورة و اجر هزار شهید از شهداء بدر و اجر هزار روزه دار و ثواب هزار صدقه قبول شده و ثواب هزار بنده آزاد کردن که مراد از آن رضای خدا باشد، می نویسد. ( وسائل الشیعه/ ج14/ص453)

7-کمترین ثواب زائر کربلا

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع أَدْنَى مَا یُثَابُ بِهِ زَائِرُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ الْفُرَاتِ إِذَا عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ وَ وَلَایَتَهُ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ

- امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: کمترین آنچه از ثواب که به زائر اباعبدالله علیه السلام کنار نهر فرات داده می شود آنگاه که حق و حرمت و ولایت او را بشناسد، این است که آنچه از گناهان پیش فرستاده و بعداً می فرستد (گناهان گذشته و آینده او) آمرزیده می شود. (الکافی/ ج4/ص582)

8- استغفار اهل بیت (علیهم السلام) برای زائران

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَبْنَ مُحَمَّدٍ ع یَقُولُ إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ دَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدِکُمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَى مَنْ سَکَنَهُ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ آبَاءَهُ ع أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ لَکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ غَمِّهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ

امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا حسین بن علی علیهما السلام از نزد پروردگارش نگاه می کند به موضع اردوگاهش و محلی که شهدا با او قرار دارند و به زائرانش نیز نظر می اندازد، در حالی که ایشان به خوبی آنها را و نام‌هایشان و نام پدرانشان و درجات آنها و منزلت آنها را نزد خداوند، بهتر از احدی از شما نسبت به فرزندانش می شناسد، و به درستی که امام حسین علیه السلام می بینید چه کسی ساکن کربلا شده (جهت زیارت) و برای او استغفار می کند و از پدران بزرگوارش می خواهد برای او استغفار کنند و می فرماید: اگر زائر من می‌دانست، آنچه را که خداوند برای او مهیا نموده است شادی‌اش بیشتر از غمش می شد و همانا زائر امام حسین علیه السلام از زیارت برمی گردد در حالی که هیچ گناهی بر او باقی نمی ماند. (وسائل الشیعه/ج14/ص423)

9- شادی دل اهل بیت(علیهم السلام)

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ …ٍ وَ لَوْ یَعْلَمُ الزَّائِرُ لِلْحُسَیْنِ ع مَا یَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْفَرَحِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع وَ الشُّهَدَاءِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مَا یَنْقَلِبُ بِهِ مِنْ دُعَائِهِمْ لَهُ وَ مَا لَهُ فِی ذَلِکَ مِنَ الثَّوَابِ فِی الْعَاجِلِ وَ الْآجِلِ وَ الْمَذْخُورِ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ لَأَحَبَّ أَنْ یَکُونَ مَا ثَمَّ دَارَهُ مَا بَقِیَ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَخْرُجُ مِنْ رَحْلِهِ فَمَا یَقَعُ قَدَمُهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ إِلَّا دَعَا لَهُ فَإِذَا وَقَعَتِ الشَّمْسُ عَلَیْهِ أَکَلَتْ ذُنُوبَهُ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ مَا تُبْقِی الشَّمْسُ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْئاً فَیَنْصَرِفُ وَ مَا عَلَیْهِ ذَنْبٌ وَ قَدْ رُفِعَ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مَا لَا یَنَالُهُ الْمُتَشَحِّطُ فِی دَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ یُوَکَّلُ بِهِ مَلَکٌ یَقُومُ مَقَامَهُ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الزِّیَارَةِ أَوْ یَمْضِیَ ثَلَاثُ سِنِینَ أَوْ یَمُوتَ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ

- از امام صادق علیه السلام روایت شده: اگر زائر امام حسین علیه السلام می دانست به واسطه این زیارت که چقدر شادی و سرور بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و به شهدا از ما اهل بیت وارد می‌آید و اگر می دانست آنچه از دعای ایشان به واسطه زیارتش، هنگامی که برمی گردد و آنچه را که از ثواب در همین دنیا و در آخرت خواهد داشت و آنچه را که برای او پیش خداوند ذخیره شده است، هر آینه دوست می داشت که آنجا (کربلا) خانه اش می بود و همانا زائر امام حسین علیه السلام از این مسافرتش بر‌می‌گردد و گامش بر روی چیزی نمی آید مگر اینکه برای او دعا می‌کند و هنگامی که خورشید بر او می تابد، گناهانش را از بین می برد، همان طور که آتش هیزم را از می سوزاند، خورشید چیزی از گناهان او باقی نمی‌گذارند، پس برمی‌گردد در حالی که هیچ گناهی بر او نیست و برای او درجاتی رفیع خواهد شد که کسی که در خون خود، در راه خدا غوطه ور است بدان نمی رسد و فرشته ای به جای او موکل خواهد شد و برای او استغفار می کند، تا اینکه دوباره به زیارت برگردد، یا اینکه 3 سال بگذرد یاتا وقتی که بمیرد. (مستدرک الوسائل/ج10/ص343)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:41:00 ق.ظ ]




 

بهترین “ذکر” برای دوری ازگناه و شیطان

 

 

بهترین و افضل ترین “ذکر” ها را برای دوری ازگناه و موقعیت شیطان ، به همراه احادیثی از امامان را در این بخش جمع آوری کرده و در دسترس شما قرار داده ایم.

بهترین ذکر برای دوری ازگناه و وسوسه شیطان

وسوسه های شیطانی که باعث بدی ها و گناهان شود راه علاج و دفع آنها دین است که آدمی ،بدی عاقبت گناه و ناگواری و وخامت فرجام آن در دنیا و آخرت را به یاد می آورد. و حقّ عظیم خدا و ثواب و عقاب او را متذکر شود و به خاطر داشته باشد که صبر بر ترک گناهی که این وسوسه ها به آن دعوت می کند آسانتر است از صبر و تحمّل آتش دوزخ که اگر شراره ای از آن به زمین افتد گیاه و جماد آن را می سوزاند. تا به حال توجه کرده اید که در هر کار خوبی که می خواهیم انجام دهیم، سر و کلّه شیطان پیدا می شود و با هزاران ترفند نمی گذارد ما این کار را انجام دهیم، از امور دنیایی بگیرید تا آخرتی؛بهترین راه نجات از شر شیطان داشتن ایمان قوی و الهام از دعاها و نیایش ها می باشد.

 

دوری از شیطان و گناه کبیره

آیات قرانی برای دوری از گناه وبهترین ذکر برای دوری شیطان

إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا :در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید.(فاطر، 6)

 

أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ :شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ (یس، 60)

 

إِنَّ الشَّیْطَآنَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ :در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است. (اعراف، 22)

 

نکته این جاست که باید دشمن بودن شیطان را حقیقتاً باور کنیم و او را به راستی دشمن خودمان بدانیم. وقتی این نگاه و دیدگاه در مورد شیطان برای ما مسجّل شود، افکاری که بر قلب ما وارد می شود را حق نمی بینیم چرا که می دانیم این ها پیام های دشمن است و او می خواهد ما را به راه خودش بکشاند نه راه حقیقت …

 

نکته ی دیگر اینکه قوت کار شیطان و تبحّر خاص او در انحراف انسان از راه معصیت و از طریق نفس امّاره است؛

چنانچه در بیان قرآن کریم آنچه که انسان ها را به بدی وا می دارد، «نفس اماره» و هواها و هوس ها در وجود انسان است و شیطان هم برای فریب این بشر از طریق همین نفس وارد می شود؛ مسیر معصیت و بدی ها …

یادما باشد تا آمادگی درونی در انسان به سوی گناه نباشد، از شیطان کاری ساخته نیست. این حقیقتی است که در آیات متعدد قرآن به آن اشاره شده و منشا گناهان و انحرافات در انسان ها را نفس اماره و هواهای نفسانی آن ها برشمرده است .

در سوره یوسف آمده است:

 

وَ مَا أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ:هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم؛ نفس، بسیار انسان را به بدی ها فرمان می دهد، مگر این که لطف و رحمتی از جانب خداوند، نصیب انسان گردد. (یوسف، آیه 53)

 

همچنین آیاتی دیگر از پیروی هوای نفس نهی می کند:وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَیَ فَیضِلَّک؛ (ص، آیه 26) هرگز متابعت هوا مکن که تو را از راه خدا گمراه می کند.

 

وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّه وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَیَ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی؛ (نازعات، آیه 40 ـ 41)

اما کسی که بترسد از مقام پروردگار خویش، و باز دارد نفس را از پرستش هوا، بهشت، جایگاه او خواهد بود.

 

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ؛ (ق، آیه 16)

 

ما انسان را آفریده‏ایم و می‏دانیم که نفس او چه وسوسه‏ای به او می‏کند، و ما از شاهرگ [ او ] به او نزدیک تریم.

اصولا از دیدگاه قرآن بزرگ ترین خطری که انسان را تهدید می کند، نفس اماره است، تا آن جا که ممکن است انسان آن را معبود و خدای خود قرار دهد.

 

أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـَهَهُ هَوَیه؛ (جاثیه، آیه 23) آیا دیدی کسی که معبود خود را هوی و هوس خویش قرار داده بود.

 

امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود:« نفس، بسیار انسان را به بدی فرمان می دهد، پس کسی که به او اعتماد کند، به او خیانت می کند، و کسی که به او اتکا کند، او را هلاک می کند.» (محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 10، ص 130)

 

شیطان فقط وسوسه می کند

 

قرآن کریم تصریح می کندکه قلمرو نفوذ شیطان در انسان فقط در حد وسوسه و جلوه دادن و زینت دادن خیالی یک امر باطل است، که با عناوین وسوسه، تزیین و تسویل بیان شده است .

او هیچ‏ گونه اکراه و اجباری بر انسان ندارد. این حقیقت را قرآن کریم از زبان شیطان چنین نقل می‏کند:

 

وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ (ابراهیم، آیه 22)؛

شیطان در قیامت خطاب به گمراهان می ‏گوید:در دنیا هیچ گونه قدرت و تسلطی بر شما نداشتم جز اینکه شما را به سوی باطل فرا خواندم و اجابت کردید. پس مرا بر گمراهی خویش ملامت نکنید، بلکه خود سزاوار سرزنش هستید.

 

نکته قابل توجه این است که شمّه ی شیطان در شناخت معصیت و فریب و وسوسه انسان از این راه بسیار قوی است، صحنه ی معصیت که ایجاد می شود او چنان دست و پا می زند و تلاش می کند که ادمی را وارد معصیت کند …

بیچارگی خیلی اوقات انسان در موقعیت و صحنه معصیت خودش به دست خودش خود را بیچاره می کند و به همین دلیل است که به ما گفته شده وقتی دیدید که از هر نظر تحت فشار و سلطه شیطان و حمله شیاطین قرار گرفتید ذکر لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم را  زیاد بگویید و بعد که آرامش پیدا کردید صلوات بفرستید که نورانیت وارد قلبتان شود …

 

بله در موقعیت گناه و معصیت و وسوسه ها بلافاصله باید به خدا پناه ببریم؛

 

إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (اعراف، 201)

اهل تقوا هرگاه شیطانی به سراغ آنها می آید، بر گرد آنها می چرخد القائاتی را به او وارد می کند یک دفعه به یاد خدا می افتند، بعد مبصر می شود و می فهد این فکر مال خودش نیست در نتیجه آن را کنار می زند و همین که کنار می زند آرام می شود …

 

گاهی طی شدن این حالت و شرایط برای انسان دو دقیقه طول می کشد که انسان بحرانی را مواجه می شود و طی می کند؛ از آن موقعی که شوری ایجاد شده و انسان با تمرین می فهمد این مال شیطان است و می گوید من نمی خواهم با او همراه شوم و آن را کنار می زند و به آرامش می رسد …

یادمان نرود که مسّ شیطان به یک دفعه دو دفعه نیست، گاهاً بسیار اتفاق می افتد … مهم این است که انسان با تمرینی که کرده است بفهمد و آن را پس بزند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




 

راهکار آیت الله بهجت برای ترک غیبت

 

 

غیبت کردن یکی از رفتارهای زشتی است که نمی شود به این سادگی ها آن را ترک کرد.آیت الله بهجت برای درمان این اخلاق زشت راهکاری را بیان فرموده بود که در ادامه می خوانید.

روش های ترک غیبت 

بیماری که مخصوص جسم نیست.خیلی از مردم بدون آنکه زیاد متوجه باشند دچار بیماری های روحی و عادات غلطی در زندگی هستند که از نظر اسلام بسیار نهی شده است.غیبت کردن یکی از همین رفتارهای ناپسند بوده که این روزها بسیار فراگیر شده است .

 

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در باره غیبت کردن می فرمود:مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض می کردند که تو نمی گذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی:غیبت نکن!

 مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی (از مراجع تقلید نجف اشرف) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین رحمت الله در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا می گفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.

 

کتاب در محضر حضرت آیت ا… العظمی بهجت - ص 19

راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند. راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.
همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:47:00 ق.ظ ]




 

توصیه های قرآنی برای کنترل خشم و درمان عصبانیت

 

 

توصیه های قرانی در هر موضوع توصیه های زیادی برای رفع مشکل دارد و برای درمان عصبانیت نیز راهکار هایی را بیان کرده است.

استفاده از توصیه های قرآنی برای جلوگیری و درمان عصبانیت

اینکه گاهی در زندگی عصبانی شویم، کاملا طبیعی و عادی است؛ چرا که در برخی مواقع حتی موارد کوچک هم می توانند ما را تحریک کنند. متاسفانه خشم و عصبانیت احساساتی هستند که به سختی می توان آنها را کنترل کرد اما با به کارگیری چند روش کارآمد می توان تلاشی سودمند در جهت کنترل این احساسات کرد.

 

درمان عصبانیت با قرآن 

 

قویترین حربه ی شیطان که با آن می تواند آدمی را به چاه تاریک گمراهی کشانده و نور ایمان را در وجودش خاموش نماید، عصبانیت نابجا است.

تاکنون برای افرادی که مدام در زندگی گرفتار خشم و عصبانیت می شوند راه حل های متعددی از سوی پزشکان بیان شده است اما آیا در آیات الهی و روایت نیز راهی برای فرو نشاندن آتش خشم بیان شده است؟

در آیات الهی و روایات اسلامی پیرامون روش های غلبه بر خشم موارد متعددی بیان شده است که به صورت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود :


1)سعی کنیم اشتباهات دیگران را نادیده بگیریم

قرآن مجید پیرامون این مسئله می فرماید :(وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون:و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور می‏دارند و چون به خشم درمی‏آیند درمییگذرند.( الشوری :37)


2) تقوا و پرهیزکاری

خداوند متعال افراد متقی و پرهیزکار را اینگونه معرفی می کند که این افراد قدرت غلبه بر خشم خود را دارند و یکی از مهمترین عوامل دارا بودن این قدرت همین روحیه تقوا و پرهیزکاری آنهاست :

(وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین.الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ :

و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود، و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابیدهمانان که در فراخی و تنگی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از مردم در می‏گذرند؛ و خداوند نکوکاران را دوست دارد.)( آل‏عمران :133-134)

وقتی انسان در زندگی با حوادث ناخوشایند روبرو می شود و آنها را مطابق میل خود نمی بیند همواره در مقابل آنها عکس العمل نشان می دهد شاید شایع ترین نوع عکس العمل در این لحظات ناخوشایند، خشم و عصبانیت باشد که آدمی از خود بروز می دهد.

 

کنترل خشم و جلوگیری از عصبانی شدن

درمان های دیگری برای عصبانیت

گفتن ذکر شریف « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم »

شکی نیست که آتش خشم را شیطان در قلب آدمی، روشن می سازد و اوست که بر افزایش آن پافشاری دارد و لذا برای ریشه کن شدن عصبانیت باید شیطان را از خود دور نماییم که این ذکر شریف در این موضوع بهترین نقش را می تواند ایفاء نماید.

گفتن ذکر شریف  << لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم >>

در حدیثی وارد شده که ابلیس به حضرت موسی گفت:از خشم بپرهیز و زمانی که خشمگین شدی بگو (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) که در اثر آن خشم تو فرو می نشیند.

فرستان صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل پاک و مطهرش

یکی دیگر از راه های درمان عصبانیت فرستادن ذکر شریف صلوات است که امید است مۆمنین با این ذکر زیبا و دلنشین بتوانند آتش خشم را فرو نشانده و آسمان دل خود را با آن بهاری نمایند.

حب نفس ریشه ی بسیاری از صفات زشت و ناپسند در انسان است، و در واقع چون بذری مسموم می باشد که در زمین قلب آدمی کاشته شده و محصولی ندارد جزء میوه ی تلخ مال دوستی، جاه طلبی، تکبر و غرور و …

 

سجده کردن برای درمان عصبانیت

سجده کردن

یکی دیگر از درمان های مۆثر در جهت کنترل عصبانیت آن است که به هنگام عصبانیّت، صورت را بر زمین گذاشته و به درگاه خداوند بی همتا سجده نماید و از آن قدرت بی مثال برای فروکش کردن این آتش شیطانی یاری بجوید.

ابو سعید خدری از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد، آیا نمی بینید که چشمان او سرخ و رگ های او متورّم می شود. کسی که چنین حالتی در خود مشاهده کرد، صورتش را بر زمین گذارد (و برای خدا سجده نماید) به یقین هرکس چنین کند و به درگاه خدا پناه برد و از او رفع شیطان و خشم را بخواهد، آرامش می یابد.

تغییر حالت دادن

در روایات دلنشین معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) وارد شده که اگر شخص عصبانی نشسته، بایستد و اگر ایستاده بنشیند و صورت از آن صحنه برگرداند یا دراز بکشد و یا از محل دور شود و خود را به کار دیگری مشغول سازد. این تغییر حالت در فرونشاندن آتش خشم بسیار مۆثر و مفید است.


اینک به یک نمونه از این روایات حیات بخش اشاره می کنم:

امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که در نزد ایشان درباره ی خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا مرد خشمگین می شود تا جایی که هرگز خشم او فرو نمی نشیند و خشنود نمی گردد و در اثر آن وارد جهنّم می گردد، پس هر مردی که در حال ایستاده به خشم آمده بنشیند، زیرا در این صورت به زودی پلیدی شیطان بیرون می رود و اگر نشسته باید بایستد.


تماس بدنی از طریق لمس

این نوع از درمان مربوط به خویشاوندان محرمی است که انسان نسبت به آنها خشمگین شده است، در این روش آمده که بر بدن شخصی که شما از او خشمگینید دست بزنید و بدن او را لمس نمایید که از این طریق خشم شما فروکش می نماید و آرام می گیرید.

ششمین امام همام امام صادق (علیه السلام) در این باره به زیبایی می فرماید:هر مردی که بر خویشاوند خود خشم گرفت، باید به سوی او رود و به او نزدیک شود و با او تماس گیرد، زیرا خویشاوند هنگامی که خویشاوند خود را لمس کند آرامش می یابد.

وضو گرفتن و غسل کردن

شستن دست و صورت و رساندن آب بر بدن در خاموش نمودن آتش خشم موثر است که در این میان وضوء گرفتن و غسل کردن نقش مۆثّرتری دارد که در شستشوی عادی چنین تأثیری وجود ندارد.

در روایتی زیبا و دلنشین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد شده که حضرت فرمود:(اذا غضب احدکم فلیتوضا و الیغتسل فان الغضب من النار). هنگامی که یکی از شما خشمگین شد پس وضوء بگیرد و غسل کند، زیرا غضب از آتش است.

این دستور مشکل گشا از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) بدین جهت است که خشم آتشی است که از درون انسان بر می خیزد و آثارش در ظاهر انسان نمایان می شود به گونه ای که کمتر عضوی از اعضاء بدن است که تحت تأثیر آن واقع نشود و لذا حرارت این آتش اعضاء بدن را فرا گرفته و آنها را می آزارد. طبیعی است که بهترین چیزی که می تواند حرارت ایجاد شده را پایین آورده و به انسان آرامش بخشد، آب است.

ذکر یونسیه درمان خشم و گرفتاری

ذکر یونسیه “لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین” بهترین درمان برای دردهای لاعلاج روحی است که انسان را گرفتار می کند .در این ذکر پناه به خدا می بریم و او را تسبیح و تقدس می کنیم .و به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می کنیم که هر رنج و گرفتاری که به ما می رسد از خود ماست پس دست ما را بگیر.
طلب آمرزش و استغفار برای خود و دیگران باعث می شود که آتش خشم درون انسان خاموش شود و به معنایی دشمن نیز خلع سلاح می شود . 

 

 

توصیه های قرآنی برای کنترل خشم و درمان عصبانیت

 

 

توصیه های قرانی در هر موضوع توصیه های زیادی برای رفع مشکل دارد و برای درمان عصبانیت نیز راهکار هایی را بیان کرده است.

استفاده از توصیه های قرآنی برای جلوگیری و درمان عصبانیت

اینکه گاهی در زندگی عصبانی شویم، کاملا طبیعی و عادی است؛ چرا که در برخی مواقع حتی موارد کوچک هم می توانند ما را تحریک کنند. متاسفانه خشم و عصبانیت احساساتی هستند که به سختی می توان آنها را کنترل کرد اما با به کارگیری چند روش کارآمد می توان تلاشی سودمند در جهت کنترل این احساسات کرد.

 

درمان عصبانیت با قرآن 

 

قویترین حربه ی شیطان که با آن می تواند آدمی را به چاه تاریک گمراهی کشانده و نور ایمان را در وجودش خاموش نماید، عصبانیت نابجا است.

تاکنون برای افرادی که مدام در زندگی گرفتار خشم و عصبانیت می شوند راه حل های متعددی از سوی پزشکان بیان شده است اما آیا در آیات الهی و روایت نیز راهی برای فرو نشاندن آتش خشم بیان شده است؟

در آیات الهی و روایات اسلامی پیرامون روش های غلبه بر خشم موارد متعددی بیان شده است که به صورت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود :


1)سعی کنیم اشتباهات دیگران را نادیده بگیریم

قرآن مجید پیرامون این مسئله می فرماید :(وَ الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون:و کسانی که از گناهان بزرگ و زشتکاریها خود را به دور می‏دارند و چون به خشم درمی‏آیند درمییگذرند.( الشوری :37)


2) تقوا و پرهیزکاری

خداوند متعال افراد متقی و پرهیزکار را اینگونه معرفی می کند که این افراد قدرت غلبه بر خشم خود را دارند و یکی از مهمترین عوامل دارا بودن این قدرت همین روحیه تقوا و پرهیزکاری آنهاست :

(وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقین.الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ :

و برای نیل به آمرزشی از پروردگار خود، و بهشتی که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] برای پرهیزگاران آماده شده است، بشتابیدهمانان که در فراخی و تنگی انفاق می‏کنند؛ و خشم خود را فرو می‏برند؛ و از مردم در می‏گذرند؛ و خداوند نکوکاران را دوست دارد.)( آل‏عمران :133-134)

وقتی انسان در زندگی با حوادث ناخوشایند روبرو می شود و آنها را مطابق میل خود نمی بیند همواره در مقابل آنها عکس العمل نشان می دهد شاید شایع ترین نوع عکس العمل در این لحظات ناخوشایند، خشم و عصبانیت باشد که آدمی از خود بروز می دهد.

 

کنترل خشم و جلوگیری از عصبانی شدن

درمان های دیگری برای عصبانیت

گفتن ذکر شریف « اعوذ بالله من الشیطان الرجیم »

شکی نیست که آتش خشم را شیطان در قلب آدمی، روشن می سازد و اوست که بر افزایش آن پافشاری دارد و لذا برای ریشه کن شدن عصبانیت باید شیطان را از خود دور نماییم که این ذکر شریف در این موضوع بهترین نقش را می تواند ایفاء نماید.

گفتن ذکر شریف  << لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم >>

در حدیثی وارد شده که ابلیس به حضرت موسی گفت:از خشم بپرهیز و زمانی که خشمگین شدی بگو (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) که در اثر آن خشم تو فرو می نشیند.

فرستان صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل پاک و مطهرش

یکی دیگر از راه های درمان عصبانیت فرستادن ذکر شریف صلوات است که امید است مۆمنین با این ذکر زیبا و دلنشین بتوانند آتش خشم را فرو نشانده و آسمان دل خود را با آن بهاری نمایند.

حب نفس ریشه ی بسیاری از صفات زشت و ناپسند در انسان است، و در واقع چون بذری مسموم می باشد که در زمین قلب آدمی کاشته شده و محصولی ندارد جزء میوه ی تلخ مال دوستی، جاه طلبی، تکبر و غرور و …

 

سجده کردن برای درمان عصبانیت

سجده کردن

یکی دیگر از درمان های مۆثر در جهت کنترل عصبانیت آن است که به هنگام عصبانیّت، صورت را بر زمین گذاشته و به درگاه خداوند بی همتا سجده نماید و از آن قدرت بی مثال برای فروکش کردن این آتش شیطانی یاری بجوید.

ابو سعید خدری از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که حضرت فرمود:غضب جرقه ای است که در قلب انسان قرار می گیرد، آیا نمی بینید که چشمان او سرخ و رگ های او متورّم می شود. کسی که چنین حالتی در خود مشاهده کرد، صورتش را بر زمین گذارد (و برای خدا سجده نماید) به یقین هرکس چنین کند و به درگاه خدا پناه برد و از او رفع شیطان و خشم را بخواهد، آرامش می یابد.

تغییر حالت دادن

در روایات دلنشین معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) وارد شده که اگر شخص عصبانی نشسته، بایستد و اگر ایستاده بنشیند و صورت از آن صحنه برگرداند یا دراز بکشد و یا از محل دور شود و خود را به کار دیگری مشغول سازد. این تغییر حالت در فرونشاندن آتش خشم بسیار مۆثر و مفید است.


اینک به یک نمونه از این روایات حیات بخش اشاره می کنم:

امام صادق (علیه السلام) از پدر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که در نزد ایشان درباره ی خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا مرد خشمگین می شود تا جایی که هرگز خشم او فرو نمی نشیند و خشنود نمی گردد و در اثر آن وارد جهنّم می گردد، پس هر مردی که در حال ایستاده به خشم آمده بنشیند، زیرا در این صورت به زودی پلیدی شیطان بیرون می رود و اگر نشسته باید بایستد.


تماس بدنی از طریق لمس

این نوع از درمان مربوط به خویشاوندان محرمی است که انسان نسبت به آنها خشمگین شده است، در این روش آمده که بر بدن شخصی که شما از او خشمگینید دست بزنید و بدن او را لمس نمایید که از این طریق خشم شما فروکش می نماید و آرام می گیرید.

ششمین امام همام امام صادق (علیه السلام) در این باره به زیبایی می فرماید:هر مردی که بر خویشاوند خود خشم گرفت، باید به سوی او رود و به او نزدیک شود و با او تماس گیرد، زیرا خویشاوند هنگامی که خویشاوند خود را لمس کند آرامش می یابد.

وضو گرفتن و غسل کردن

شستن دست و صورت و رساندن آب بر بدن در خاموش نمودن آتش خشم موثر است که در این میان وضوء گرفتن و غسل کردن نقش مۆثّرتری دارد که در شستشوی عادی چنین تأثیری وجود ندارد.

در روایتی زیبا و دلنشین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وارد شده که حضرت فرمود:(اذا غضب احدکم فلیتوضا و الیغتسل فان الغضب من النار). هنگامی که یکی از شما خشمگین شد پس وضوء بگیرد و غسل کند، زیرا غضب از آتش است.

این دستور مشکل گشا از پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) بدین جهت است که خشم آتشی است که از درون انسان بر می خیزد و آثارش در ظاهر انسان نمایان می شود به گونه ای که کمتر عضوی از اعضاء بدن است که تحت تأثیر آن واقع نشود و لذا حرارت این آتش اعضاء بدن را فرا گرفته و آنها را می آزارد. طبیعی است که بهترین چیزی که می تواند حرارت ایجاد شده را پایین آورده و به انسان آرامش بخشد، آب است.

ذکر یونسیه درمان خشم و گرفتاری

ذکر یونسیه “لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین” بهترین درمان برای دردهای لاعلاج روحی است که انسان را گرفتار می کند .در این ذکر پناه به خدا می بریم و او را تسبیح و تقدس می کنیم .و به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می کنیم که هر رنج و گرفتاری که به ما می رسد از خود ماست پس دست ما را بگیر.
طلب آمرزش و استغفار برای خود و دیگران باعث می شود که آتش خشم درون انسان خاموش شود و به معنایی دشمن نیز خلع سلاح می شود . 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:46:00 ق.ظ ]




هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

هر كس در اربعين امام حسين(ع) را زيارت كند عاقبت به شر نمي شود/

 

زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

– اربعين از رازهاي هستي است، خصوصيت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براي ما روشن نيست. البته چه بسا، با توجه به ويژگي هاي انسان، «چهل بار» تكرار يك رفتار پسنديده موجب ملكه معنوي و تعميق آن رفتار و قابليت نزول فيض خاص خداوند مي شود.
در فرهنگ عاشورا، اربعين به چهلمين روز شهادت حضرت سيدالشهدا(ع) گفته مي شود كه مصادف با بيستم ماه صفر است. از سنت هاي مردمي گراميداشت چهلم مردگان است كه به ياد عزيز فوت شده خويش، خيرات و صدقات مي دهند و مجلس يادبود برپا مي كنند، در روز بيستم صفر نيز، شيعيان، مراسم سوگواري عظيمي را در كشورها و شهرهاي مختلف به ياد عاشوراي حسيني برپا مي كنند. عاشقان و پيروان آن امام، در سحال اسرار اربعين به ذكر پرداخته و باران اشكبار چشم خويش را با مظلوميت حسين(ع) و يارانش پيوند مي زنند. اين راه، راه تداوم عشق است و بي گمان هيچ گاه بي رهرو نخواهد بود .در فرهنگ اسلامي هم عدد چهل (اربعين) جايگاه ويژه اي دارد. چله نشيني براي رفع حاجات، حفظ كردن چهل حديث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگي، دعا براي چهل مومن، چهل شب چهارشنبه… از اين نمونه هاست.
براي بررسي و كنكاش در اين زمينه خدمت حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا رسيديم. ماحصل اين گفتگو پيش روي شماست.


 


يكي از فرازهاي مهم واقعه عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجاست؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟


بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،… و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.

 

 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.

 

سر عدد چهل در اسلام چيست؟


ما در اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. معلوم مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل… حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و… اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.


اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.

 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.

 

استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!


مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.

طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.

عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.

 

بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟


نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.

 

 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.

 

يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟


آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.

 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.

 

 

 

 

 


كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟

 


اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.

 

جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟


جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.

 

بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟


اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.

 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.

 

يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟


محفل خصوصي در مقاتل نداريم.

 

بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.


گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و… قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.

 

ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.

نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.

 

در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟

 


تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.


هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟

تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.

 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.

ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.

 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:43:00 ق.ظ ]