نرجس
 
   



مهرورزی» از زیباترین آموزه های اخلاقی است که نقش سازنده و مؤثری را جهت گرایش انسان ها به سوی حق و عدالت ایفا می کند و در بسیاری از موارد ارتباطات را صمیمی تر کرده و آتش کینه ها و اختلافات را خاموش می سازد.

حضرت علی (ع) می فرماید: «قلوب الرّجال و حشیّةٌ فمن تألّفها اقبلت علیه؛(1) دل های انسان ها بیگانه و نا مأنوس است و هر کس از راه مهرورزی و محبت وارد شود، با آن الفت می گیرد.» بر همین اساس سعدی شیرازی چنین سروده است:

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش(2)
نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کامل ترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دل های بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛(3) ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»

و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»(4)

ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان می شد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقت آمیز آن بزرگوار بهره مند می شدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و می فرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛(5) یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»

 

مهرورزی رمز موفقیّت

راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی کرد.

به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک…؛(6) به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.»

محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوش رو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمی شد و هرکس به در خانه او می آمد، نومید باز نمی گشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن می گفت و

درخواستی داشت، تحمل می کرد و به یارانش می فرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمی کرد تا سخنش پایان گیرد.»(7)

و این چنین بود که دل ها را کانون محبت خود ساخت و میلیون ها دل را از این رهگذر با خداوند آشتی داد.

بذل عاطفه به خانواده

پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمی داد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند.

او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می فرمود: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.

رسول خدا(ص) با فرزندان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود و به آن ها محبت می کرد. سیره تربیتی آن حضرت نشان می دهد که در طول زندگی، ارتباط عاطفی و کلامی با فرزندانش داشت.

یکی از همسران پیامبر می گوید: فاطمه(س) در رفتار و گفتار و سیمای ظاهری شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) بود، ارتباط این پدر و فرزند آن چنان مستحکم بود که او هرگاه به دیدن پیامبر(ص) می آمد، پیامبر (ص) از جای خود برمی خاست و سرو دست دخترش را می بوسید و او را در جای خود می نشاند و هرگاه پیامبر(ص) به منزل فاطمه (س) می آمد، فاطمه از جایش برخاسته و پدر گرامی اش را می بوسید و آن بزرگوار را در جای خویش می نشانید.

این ارتباط عمیق عاطفی و معنوی بین پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا این که رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، در یکی از آخرین روزهای حیات پیامبر(ص)، فاطمه(س) به حضورش آمد، او خود را روی سینه پیامبر(ص) افکند و صورت آن حضرت را بوسید.

پیامبر(ص) با او آهسته سخن گفت: هنگامی که سر برداشت، به شدّت گریست. دوباره با اشاره پیامبر(ص) خود را به پدر بزرگوارش نزدیک نموده و با رسول گرامی اسلام(ص) نجوا کرد، امّا این بار با چهره باز و سیمایی گشاده و خندان از پیامبر(ص) جدا شد.

حاضران از این دو حرکت متفاوت تعجب کردند، اما وقتی که بعد از رحلت پیامبر(ص) از حضرت زهرا(س) این نکته را پرسیدند، فاطمه(س) در پاسخ فرمود: بار نخست رسول الله به من فرمود: من از این بیماری نجات نخواهم یافت و منجر به مرگ من خواهد شد.

از شنیدن این سخن و تصور جدایی از آن حضرت اندوهگین شدم و گریستم، امّا در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پیش از سایر خاندانم به من خواهی پیوست و من خوشحال شدم.(8)

ملایمت در عین صلابت

در مسایل فردی و شخصی آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشت های بزرگ و تاریخی اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی آن جا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد.

در فتح مکه کسانی که بدترین ستم ها و جسارت ها و دشمنی ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند.

امّا آن حضرت فرمود: من آن چه را یوسف(ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می کنم و همانند او می گویم: «… لاتثریب علیکم الیوم…؛(9) امروز ملامت و سرزنشی برشما نیست…»

هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم. آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء؛(10) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید.»

تمامی آنان گویا دوباره متولد شدند؛ بنابر این نفس راحتی کشیدند و به غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا(ص) در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.

در همان فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید، خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیّت در مغزشان مانده بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند؛ به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را که مانند پدرش نزد پیامبر(ص) محبوبیّت داشت وادار به شفاعت نمودند، اما همین که اسامة زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر می توان حدود و قانون را بلا اجرا گذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.

اسامة متوجه لغزش خود شد و عذر خواهی نمود. پیامبر(ص) برای این که فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه ای پرداخت و به مسأله اجرای قانون الهی اشاره نمود و فرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد، او را از مجازات معاف می کردند و اگر کسی از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید، او را مجازات می نمودند، قسم به خدایی که جانم در دست اوست! در اجرای قانون درباره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد.»(11)

اعجاز مهرورزی

«مالک بن عوف نصری» از سرسخت ترین دشمنان پیامبر(ص) بود. او در سال هشتم هجری با تحریک قبیله های «ثقیف» و «هوازن» آتش جنگ حنین را برافروخته و دولت نوپای رسول گرامی را گرفتار جنگی دیگر نمود، امّا به فضل الهی لشکریان اسلام در آن جنگ پیروز شدند. در این پیروزی که غنایم بسیاری به اضافه شش هزار اسیر جنگی از دشمن به دست مسلمانان افتاد، مالک بن عوف ـ عامل اصلی

این جنگ ـ از ترس جان خود به طائف پناهنده شد، اما وقتی در مورد پیامبر(ص) و اندیشه های الهی ـ انسانی او قدری فکر کرد، شیفته مهر و محبت رسول خدا(ص) شد. به همین جهت امان خواسته و به مدینه آمد و نزد رسول خدا(ص) مسلمان شد.

پیامبر(ص) خانواده او را ـ که اسیر شده بودـ آزاد کرد. مالک بن عوف در اثر این همه محبت نبوی از نفوذ خود در منطقه طائف بهره گرفت و تمام هستی اش را در راه گسترش اسلام به کار گرفت. او در مقابل عظمت و جلالت پیامبر اکرم(ص) سخنانی بر زبان آورد که کم تر کسی این گونه ابراز ارادت کرده است.(12)

او دلباختگی خود به رسول خدا(ص) را این گونه اظهار می کرد: «من در میان همه مردم دنیا کسی مانند محمد را نه دیده ام و نه شنیده ام.»(13)

سرزنش یار

در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد، سپاه اسلام پیروز شد. یکی از کسانی که در این نبرد اسیر مسلمانان شد، «صفیّه» دختر «حی ابن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود، بلال حبشی، صفیه را همراه یک بانوی دیگر به مدینه آورد، ولی آن ها را از کنار جنازه های بستگانشان عبور داد، آن ها با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدند و گریه سردادند و صورتشان را خراش دادند. وقتی در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیدند، آن حضرت از صفیه در مورد علت خراشیدگی چهره اش پرسید، صفیه ماجرا را تعریف کرد ؛ پیامبر(ص) فهمید که بلال در این مورد آیین اخلاق و مهر و محبت اسلامی را رعایت نکرده است، لذا او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «أنزعت منک الرّحمة یا بلال حیث تمرّ بأمر أتین علی قتلی رجالهما؛(14) ای بلال! آیا مهر و محبت از وجود تو زدوده شد که آن دو بانو را در کنار کشته شدگان حرکت دادی؟ چرا بی رحمی کردی؟!».

این گونه سرزنش ها بیان گر آن است که اسلام دین محبت است: به طوری که حتی نباید در منطقه جنگی: بازماندگان کفّار را در کنار جنازه کشته هایشان عبور داد.

جلب اعتماد افراد

یکی از روش های مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد می رسد که نشانه های صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.

استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.

به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.

آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونه ای خشونت آمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیش تری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال می کردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث می شد که شتر رم کرده بیش تر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها می کردم او را می کشتید.»(15)

برخورد گرم و صمیمی

برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دل ها و افزایش محبّت می گردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّت های منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .

این مسأله در سیره رفتاری رسول گرامی (ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه می کرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت می کرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمی کرد و از او جدا نمی شد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»(16)

«انس بن مالک» می گوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام می کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می شد و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمی خاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمی کرد، پیش قدم نمی شد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس چنان می کرد محبوب ترین فرد نزد آن بزرگوار است.(17)

تفقد و احوال پرسی

تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی می شد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می دیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمی دانستند.

«انس بن مالک» نقل می کند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی دید، درباره او سؤال می کرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا می کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می رفت و اگر مریض بود از او عیادت می نمود.(18)

نوازش کودکان

یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبت آمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی می کردند. با کودکان به گونه ای رفتار می شد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.

سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان می کند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار می دهد.

زمانی که رسول خدا(ص) کودکان را می دید بر سر آنان دست می کشید و به آنان سلام می کرد و می فرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود.(19) کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی می کردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان می دیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی در خاطر داشتند.(20)

روزی رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛(21) آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».

معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه می کرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.

حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین (ع) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامی که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین (ع) را با دست هایش می گرفت و در کنار خود بر زمین می نهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونه ای رفتار می کنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت می ورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود.(22)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-14] [ 09:44:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسمات اربعین ودهه آخرصفر
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:41:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسمات دهه آخر ماه صفر
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




برگزاری ایستگاه نقاشی به مناسبت 13 ابان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:39:00 ق.ظ ]




حضور طلاب مدرسه علمیه حضرت جوادلائمه"ع" درمراسم راهپیمایی 13ابان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




روز ملّی مبارزه با استکبار

روز 13 آبان، یادآور حوادث مهمی است که در شکل گیری انقلاب اسلامی و بیرون راندن مظهر استکبار یعنی آمریکا از ایران نقش اساسی داشتند. در روز 13 آبان 1343، مأموران رژیم شاه، حضرت امام خمینی(ره) را در قم دستگیر و به دستور آمریکا، به ترکیه تبعید کردند. در روز 13 آبان 1357، دانش آموزان تهرانی در اعتراض به دخالت های آمریکا در ایران، راه پیمایی کردند، ولی دژخیمان رژیم شاه، به آنان حمله کرد و آنان را به خاک و خون کشید. در روز 13 آبان 1358، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، لانه ی جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی را به گروگان گرفتند. بدین ترتیب، مبارزه ی ضد آمریکایی مردم ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، این روز را به روز «ملّی مبارزه با استکبار» نام گذاری کردند.

همه با هم…

روز 13 آبان، روز دستگیری و تبعید حضرت امام ـ آن نور قبیله ی قبله ـ است. روز کشتار دانش آموزان است. روز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا به دست دانشجویان ایمان مدار و عدالت پناه است. این مناسبت ها ایجاب می کند که همه باهم به قول آن بزرگ زادِ خورشیدگون، هرچه فریاد داریم بر سر آمریکا بریزیم. بیایید کران تا کران، حیات را از تحرّک و مبارزه و فریاد علیه مستکبران، سرشار سازیم و از هیچ قدرتی جز خداوند باک نداشته باشیم و در برابر هیچ گردن کشی، سر فرود نیاوریم؛ هم چنان که تاکنون این گونه بوده ایم. بیایید برخی سستی ها و رکودها را به حرکت و شور مبّدل سازیم و رخوت و خواب آلودگی برخی افراد را باز شوییم. بیایید دست ها و دلهامان را قوی کنیم و در روز 13 آبان، مردم خداجو و استکبارستیز را به مبارزه با مظهر استکبار بخوانیم. این چنین باد.

حوزه های علمیه و فریاد علیه استکبار

حوزه های علمیه در طول تاریخ همواره در کنار مردم محروم و در برابر قدرت های ستم گر قرار داشته اند. رمز کام یابی نهضت پربار سر سلسله ی بیداردلان؛ حضرت امام خمینی ـ سلام اللّه علیه ـ و محبوب بودن آن رادمرد بزرگ نیز این بود که از یک سو، دشمن مستکبران بود و از سوی دیگر، یاوری همیشه غم خوار برای محرومان و مستضعفان به شمار می آمد. از این رو، حوزه های علمیه به عنوان ادامه دهنده ی خط راستین آن آیت بلند کتاب مقاومت در مبارزه ی ملی با استکبار، نقش مهمی دارند.

دانش آموزان و مبارزه ی ملّی با استکبار

بی گمان، دانش آموزانِ آگاه و رشید ما در مبارزه با استکبار، همواره نقشی فعّال و فراموش ناشدنی ایفا کرده اند. این عزیزان بودند که در13 آبان 1357، به مردم مسلمان ایران، شور و شعور و عشقی دوباره بخشیدند. آنان از آینه ی احساس و شعور مردم انقلابی، غبار بر گرفتند و هویت مسلمانی، خود اتکایی و مبارزه با استکبار را به همگان آموختند. این نوجوانان دانش دوست بودند که با شعارهای توفنده و مشت های گره خورده، پایه های حکومت مزدور پهلوی را سست کردند و لرزه بر اندام زمام داران کاخ سفید انداختند. این جوانان دانش پو بودند که با قیام خویش، به مستضعفان آموختند که برای به دست آوردن حقوق از دست رفته ی خود، باید با ستم گران جهانی بستیزند. اینک، آن رشادت ها و حماسه آفرینی ها، ایجاب می کند که قشر دانش آموز ما، در مبارزه با استکبار، سهم مهمی بر عهده گیرند و هم چون گذشته از پیش گامان این قیام ملّی باشند.

اراده ی الهی و قیام علیه مستکبران

خدای متعال، انسان را با فطرتی ظلم ستیز آفریده است. طبع انسان، عدالت خواه و مخالف تجاوز به حقوق دیگران است. ارسال پیامبران نیز با این هدف صورت گرفته است که به انسان ها کمک کنند تا در مسیر عدالت باقی بمانند و از آن منحرف نشوند. خدای متعال، با صراحت این واقعیت را در قرآن کریم بیان کرده است.

از سوی دیگر، اراده خدای منّان بر آن است که انسان های ضعیف نگاه داشته شده و مظلوم، به پاخیزند، بر طاغیان و مستکبران، بشورند و داد خود را از آن ها بگیرند و حاکمیت را از آنِ خود کنند. حاکمیتی که به عنوان امانتی الهی همواره در خدمت آرمان ها و ارزش های والا و خدایی باشد. امام خمینی(ره) با همین تفکر ژرف و ریشه دار دینی هسته ی مقاومت جهانی اسلام را علیه بیداد و تباهی استعمارگران و مستکبران بنیان نهاد. خمینی کبیر، عظمت های آیین احمدی را در پرتو کرامت های محمدی صلی الله علیه و آله و انوار پاک علوی علیه السلام ، فرا راه بشر این روزگار و همه ی روزگاران آینده قرار داد.

به یادِ مردی که استکبار رااز گستره ی ایران زدود

سلام بر روان پاک روح خدا و سلام بر همه ی روان های خدایی! سلام بر آن که بیداری رابه ما هدیه داد؛ آزادی را برای مان به ارمغان آورد؛ ما رابه وادی استقلال برد و جمهوری اسلامی را به ما، ارزانی بخشید. سلام بر دست های سبزی که بذر محبت خدا را در دل های کوچک فرزندان ما کاشت. سلام همه ی صالحان و سپیدرویان، بر روان بیدارگر روح پاک خدا باد. بزرگ مردی که با موضع گیری آگاهانه و مدبّرانه ی خویش، هر توطئه ای را نقش بر آب می کرد. حکیم دوراندیشی که گره های کور را به سرپنجه ی تدبیر، می گشود. دلاوری که مستکبران، با نفس گرم اش بر خاک افتادند. آری! امام خمینی(ره)، وجدان بیدار قرن و نادره مرد روزگاران بود. قائدی بی نظیر و قائمی بی بدیل بود که با قیامی الهام گرفته از رهنمودهای قائم آل محمد صلی الله علیه و آله ، زنگ ها و زنگارها را از چهره ی دل ها و جان ها باز شست و نور معرفت و بیداری را بر قلب ها تاباند. ستم ها را سربرید، ستم گران را به زوال کشاند، و پلیدی و پلشتی استکبار و استعمار را از گستره ی ایران زدود. اینک در سال روز 13 آبان؛ روز ملّی مبارزه با استکبار جهانی، یاد او را گرامی می داریم و بر روان بیدارگرش درود می فرستیم.

ملت های عدالت خواه و روحیه ی استکبار ستیزی

امروز به برکت انقلاب اسلامی و رهنمودهای پیر بیدارگر زمان؛ حضرت امام خمینی(ره) روحیه ی استکبارستیزی از مرزهای ایران، فراتر رفته و همه ملت های عدالت خواه، حق طلب و آزاده را فرا گرفته است. مبارزه ی خونین مردم شجاع و آزادی خواه فلسطین بر ضد اشغال گران صهیونیست و حامی اصلی آن یعنی آمریکا، همین روحیه را نشان می دهد و از ثمره های انقلاب شکوه مند اسلامی به شمار می رود.

روزی که وحدت کلمه معنا شد

سیزده آبان از جمله روزهای پرفروغی است که در تاریخ ایران زمین، همواره برجسته و سربلند است. سیزده آبان، روزی است که فرزندان ایثارگر و فداکار این مرز و بوم به جهانیان فهماندند که با توکل به قدرت ایمان می توان در برابر هر طاغوتی ـ هرچند خودش را قدرت مند نشان دهد ـ ایستاد. در سیزده آبان ثابت شد که با تکیه بر قدرت آن بزرگوار آفریننده و توانای زنده می توان، استعمار را به خاک مذلت افکند. درسیزدهم آبان این نکته به اثبات رسید که امنیت و آرامش را از حق کشان و ستم کیشان که به مظلومان امنیت و آسایش نمی دهند، می توان باز گرفت. حماسه ی سیزده آبان ثابت کرد که همه ی قدرت های به اصطلاح عظیم شیطانی و طاغوتی، از درون، پوچ و پوشالی است. در سیزده آبان، مردم عدالت خواه و ایمان مدار ما، خویشتن را باور کردند و به چشم خود دیدند آن قدرتی که در ذهن عده ای کج اندیش و کوته فکر، هم چون کوهی استوار است، «کاهی» بیش نیست. در سیزدهم آبان، وحدت کلمه معنا شد؛ تکیه بر محبوب بندگان و خدای خمینی آفرین، تفسیر شد و قدرت رهبری دینی بار دیگر تجربه گشت.

سیزده آبان؛ ستاره ای فروزان

آیا تا به حال از خود پرسیده اید که «سیزده آبان» چه روزی است؟ آیا تا به حال درخشش ستارگان و مهتاب را در پهن دشت گیتی دیده اید؟ آیا تاکنون دیده اید که فروغ نورانی برخی ستارگان، بیش تر است؟ در آسمان تاریخ معاصر ایران زمین نیز، روزهایی چون ستارگان پرتو افشان می درخشند و درس روزهای درخشنده نیز برخی درخشنده ترند. سیزده آبان، این چنین است؛ زیرا در سیزدهم آبان، ملت ما با عشق و ایمان به آرمان خویش، همه ی قدرت های استکباری را به سخره گرفتند و شکوه پوشالی شان را پایمال کردند. در سیزدهم آبان، خدا مردان پاک سرشت، در سالگرد قربانی شدن دانشجویان و تبعید سرسلسله ی بیدار دلان، بر دیو پلیدی و پلشتی، مردانه تاختند و لانه ی فساد را درهم کوبیدند. این است که سیزده آبان در تاریخ این دیار شهیدپرور، برگی زرین را به خود اختصاص داده است و بسان ستاره ای فروزان در آسمان میهن اسلامی می درخشد.

درس های سیزده آبان

سیزدهم آبان به همه ی مستضعفان آموخت که می توانند چپاول گران را به زباله دان تاریخ بسپارند. سیزده آبان به مسلمانان آموخت که در معبد انسانیت، آزادنه و آگاهانه در برابر والایی های ارجمند مکتب توحید، به نماز بایستند، تنها در برابر «اللّه » به کرنش و سجود بنشینند و جز او، همه را طرد کنند. واقعه ی سیزده آبان به دل های مؤمنان قوت بخشید و غروری مقدس و حماسه آفرین را در آنان زنده کرد. پرتوی تابناک از انوار الهی بر آنان تابانید و درس هایی بزرگ از شهادت و رشادت و دلیری به آنان آموخت. در سیزدهم آبان، مردم سرافراز ایران به همه ی مستضعفان جهان نشان داد که دیوار ستم، شکستنی است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:37:00 ق.ظ ]




برکت عظیم صله رحم!

 

 

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود

اسلام تحكیم پیوندهاى خویشاوندى و استحكام روابط خانوادگى را به شدّت مورد تأكید و توجّه قرار داده چنانچه خداى متعال آن را در ردیف پرستش خویش قرار داده، مى‌فرماید: وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وِ بِذِى الْقُرْبى‌ … «1» و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریك او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشان نیكى كنید. در جاى دیگر مى‌فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذى‌ تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیباً «2» بترسید از آن خدایى كه به نام او از یكدیگر درخواست مى‌كنید و درباره ارحام كوتاهى نكنید، همانا خداوند مراقب شماست.

 خویشانت بال و پَرِ تو هستند.
امیر مۆمنان على علیه السلام نیز به فرزندش چنین سفارش مى‌كند: أَكْرِمْ عَشیرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَناحُكَ الَّذى‌ بِهِ تَطیرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذى‌ إِلَیْهِ تَصیرُ، وَ یَدُكَ الَّتى‌ بِها تَصُولُ «3» خویشانت را گرامى بدار، زیرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز مى‌كنى و اصل و ریشه تو مى‌باشند كه به ایشان باز مى‌گردى (از آنان كمك گرفته و به آن‌ها سرفرازى) و دست (یاور) تو هستند كه با آن‌ها (به دشمن) حمله مى‌كنى (و پیروز مى‌شوى).

حتی اگر خویشاوندانت مرتد یا كافر باشند ارتباط خود را با آن ها قطع مکن.

كفر و فسق سبب سقوط حق خویشاوندى نمى‌شود، بلكه صله رحم در این گونه موارد نیز امرى پسندیده است و چه بسا موجب هدایت و نجات بستگان از گمراهى شود. راوى مى‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «كسانى با من خویشاوندى‌دارند، امّا با من هم‌عقیده نیستند، آیا براى آنان بر عهده‌ام حقّى است؟ فرمود: بلى؛ حق خویشاوندى را چیزى قطع نمى‌كند و اگر با تو هم‌عقیده باشند، براى آنان دو حق است؛ یكى حقّ خویشاوندى و دیگرى حقّ اسلام. «4»
 
روش‌هاى رسیدگى به خویشان‌
برخى از روش‌هاى صله رحم و حمایت از خویشاوندان عبارتند از:

1.  كمك جانى: مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود- در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى- دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مَنْ مَشى‌ إِلى‌ ذى‌ قَرابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِیَصِلَ رَحِمَهُ أَعْطاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَجْرَ مِأَةِ شَهیدٍ «5» هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خداى متعال اجر صد شهید به او مى‌دهد.

2. كمك مالى: اگر در مواردى میان بستگان انسان افراد نیازمند وجود دارد، رسیدگى مالى به ایشان لازم و از درجه اهمّیّت بالایى برخوردار است. امیر مۆمنان على علیه السلام نیز مى‌فرماید: فَمَنْ أَتاهُ اللَّهُ مالًا فَلْیَصِلْ بِهِ قَرابَتَهُ«6» كسى كه از سوى خدا ثروتى به دست آورد، باید بستگان خویش را به وسیله آن دستگیرى كند.

3. كمک فكرى: رسیدگى فكرى در جایى است كه یكى از بستگان انسان براى هدایت‌شدن نیاز به راهنمایى دارد. به عنوان مثال: یكى از اقوام انسان اهل نماز و روزه نیست، اگر رفتن نزد وى و راهنمایى او، سخن‌گفتن از فضیلت نماز و روزه و ترساندن از پیامدهاى ترك نماز و روزه در او مۆثّر مى‌شود، بر انسان لازم است كه نزدش رفته و به او كمك فكرى كند و این از مصادیق امر به معروف و نهى از منكر است. به استفتایى در این زمینه توجّه فرمایید:

«آیا انسان مى‌تواند از نظر شرعى با خویشاوندانى كه بى‌تقوا و بى‌نماز و ضدّ انقلابند از قبیل پدر، مادر، خواهر و غیره قطع رحم نماید؟ جواب: قطع رحم جایز نیست، ولى باید آن‌ها را با مراعات موازین امر به معروف و نهى از منكر كند.» «7»

4.كمک عاطفى: گاهى رفتن به منازل خویشان، سلام و احوال‌پرسى، تلفن‌زدن و نامه‌نوشتن، محبّت ایجاد مى‌كند و سبب دل‌جویى از خویشان مى‌شود. امیر مۆمنان علیه السلام فرمود: صِلُوا أَرْحامَكُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلیمِ «8» با بستگان خود صله رحم كنید، گرچه با سلام‌كردن (به آنان) باشد. امام صادق علیه السلام نیز مى‌فرماید:

پیوند میان برادران آن گاه كه پیش هم هستند، دیدار همدیگر است و در مسافرت نامه‌نوشتن به یكدیگر. «9» گاهى نیز شركت در غم و شادى خویشان از موارد صله رحم است؛ شركت در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم و دل‌جویى از بازماندگان آنان، و نیز شركت در مجالس جشن و سرور ایشان، رسیدگى عاطفى به آنان‌بوده، در تقویت و تحكیم رابطه خویشاوندى نقش مۆثّرى دارد.

5. ترک آزار: یكى از برترین روش‌هاى صله رحم با خویشاوندان، ترك اذّیت و آزار آنان است. بدین معنا كه پرهیز از غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت‌نكردن در زندگى آن‌ها به عناوین مختلف، عیب‌جویى‌نكردن از آنان و … از برترین موارد صله رحم است. امام صادق علیه السلام دراین باره فرمود: أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الْأَذى‌ عَنْها «10» برترین چیزى كه به آن صله رحم مى‌شود، خوددارى‌كردن از اذّیت و آزار آنان است.
صله رحم

آثار رسیدگى به خویشان‌
صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1. طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این باره فرمود:

یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ «11» چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟ گفتم: آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم. آن‌گاه امام فرمود: به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است. «12»

2.فراوانى روزى: حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ … «13» هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3.حسن خلق: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ «14» رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4. پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر علیه السلام فرمود: صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌ … «15» رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

5. آسانى حساب: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ … وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ «16» رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

6. آبادى شهرها: امام صادق علیه السلام فرمود: صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند.
 
نفرین بر قطع کنندگان رحم
قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. «17» از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ «18» اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق علیه السلام در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: پدرم حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ «19» از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

بارالها بحق محمّد و آله الطاهرین عمل به آموزه های معصومین علیهم السلام را توشه راهمان قرار بده. اللهم صل علی محمد و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




اخلاص زیاد و پرهیز از شهرت و گمنامی

در حالات سردار شهید محمد بروجردی گفته اند:

بروجردی همواره از مصاحبه های مطبوعاتی و دوربین تلویزیونی گریزان بود و می خواست که از هیاهوها و جنجالها دور بماند و گمنام باشد. همیشه اصرار داشت که از من فیلمبرداری نکنید، بروید از این بچه هایی که می جنگند فیلمبرداری کنید. یکبار به هنگام پاکسازی محور بانه سردشت و حضور ایشان در شهرستان سردشت، یک فیلمبردار دوربین خود را به طرف او گرفت و فیلم تهیه کرد. محمد با نهایت ادب نزد وی رفت و آن قطعه فیلمی را که مربوط به خودش بود، پس گرفت و پاره کرد. او آنچنان نفس اماره خویش را سرکوب می کرد که حاضر بود به خاطر اسلام به هر خدمت و مسؤولیتی تن در دهد. برای او علی السویه بود که بگویند تو فرمانده ای یا مسؤولیت پایینتری بر عهده ات گذاشته شده است.(7)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:10:00 ق.ظ ]




ما همه سرباز امام زمان(عج) هستیم

محمد علی یزدی یکی از سربازان شهید سرتیپ محمد جعفر نصر در سال 1365، خاطره ای از ایشان نقل کرده است: تابستان سال 65 وارد خدمت سربازی شدم. پس از مدتی از اصفهان به گروهانی از لشکر 28 سنندج که فرماندهی آن را شهید نصر به عهده داشت، منتقل شدم. در ابتدای امر در پایین ارتفاع سورن، انباردار، سه گالن نفت 20 لیتری به من داد تا آنها را بالای کوه ببرم. اندکی از مسیر را طی کرده بودم که فردی نظامی را دیدم که در گوشه ای نشسته است و آیات قرآن را زیر لب زمزمه می کند. در همان حال متوجه من شد و خواندن قرآن را خاتمه داد و به سوی من آمد و گفت: «برادر، با این بار سنگین نمی توانی بالا بروی، بگذار کمکت کنم». پیش آمد تا یکی از گالنها را بردارد. به او گفتم زحمت می شود، خودم می برم. اما قبول نکرد. یکی از گالنها را در کوله پشتی گذاشت و به دوش گرفت و یک گالن را هم دونفری برداشتیم. در بین راه به او گفتم: تو هم سرباز اینجایی؟ گفت: «ما همه سرباز امام زمان (عج) هستیم.» سپس سراغ فرمانده (جناب سروان نصر) را از او گرفتم، گفت: «همین اطراف است» هنگام ظهر برای من غذا آماده کرد. ناهار را در یک سنگر با هم خوردیم. بعد از صرف غذا به علت خستگی زیاد، اندکی خوابیدم. پس از بیداری، شخصی وارد سنگر شد و از من پرسید: جناب سروان نصر را ندیدی؟ گفتم: من نیز می خواهم او را ببینم. با تعجب به من نگاه کرد و گفت: چطور او را ندیدی؟ تو که ناهار را با او بودی. تازه آن موقع متوجه شدم که با جناب سروان نصر هم سفره شده بودم. از سنگر بیرون رفتم و در اطراف گشتی زدم. دیدم باز هم مثل قبل در بلندی نشسته و در حال خواندن قرآن است. نزد او رفتم و با لحنی آمیخته با شرمندگی گفتم: چرا خودتان را به من معرفی نکردید؟ باز هم جواب قبلی را دریافت کردم که «ما همه اینجا سرباز امام زمان (عج) هستیم، و با هم هیچ فرقی نداریم.»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




خاطراتی سبز از یاد شهیدان

 

اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان

در خاطره برادر ناصر علی بابایی آمده است: چند روزی به عملیات والفجر 10 مانده بود که به اتفاق حاج احمد و دو کرد عراقی که با منطقه آشنا بودند، برای شناسایی به عمق منطقه حلبچه رفتیم…پس از مدتی راهپیمایی در غاری دور از دید دشمن چند ساعتی را به استراحت پرداختیم با تاریکی هوا حرکت کردیم. (آن دو کرد) زیاد مورد اطمینان نبودند اما در حد یک بلدچی بایستی از آنها استفاده می کردیم… خود را فرمانده ما می دانستند. به هر حال از نقطه حساس منطقه که بین دشمن بود عبور کردیم و پشت سر آنان رسیدیم. صدای کش کش پاها و صحبت آنان (دو کرد عراقی) نه تنها نماز من بلکه هر صدایی را تحت الشعاع قرار می داد. به محض اینکه متوجه نماز خواندن من شدند، شروع به نق زدن کردند که حالا چه وقت نماز خواندن است. من که حرف او را بی اساس می دیدم، گوشم بدهکار نبود و نماز را ادامه دادم. یک مرتبه اسلحه خود را بر زمین کوبید و با صدای بلند گفت: مگر نمی گویم نماز نخوان. دشمن متوجه می شود چرا گوش نمی کنی؟! اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان. من نماز را تمام کردم و دستور فرمانده عراقی را اطاعت نکردم.(1)

اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم

در خاطره ای از حجت الاسلام بختیاری نقل شده است: روزی او (قائم مقام لشکر پنج خراسان، شهید چراغچی) را دیدم در حالی که لباسهایی کهنه به تن و پوتینهایی رنگ و رو رفته به پا داشت. درست در هیئت یک بسیجی در سنگری دور افتاده. بعدها در غیاب او برای نیروها سخنرانی کردم و از منش و افتادگی اش قدری تعریف کردم و گفتم: این از عظمت و اخلاص یک فرمانده و سردار است که مانند نیروهای زیر دستش لباس بپوشد. نمی دانم چه جور خبر به او رسیده بود که به من گفت: حاج آقا، بهتر بود از این موضع عبور می کردید و چیزی راجع به من نمی گفتید.

گفتم: برای من جالب بود که شما به عنوان یک فرمانده لایق، این لباس را بپوشید.

گفت: حاج آقا، علتش این است که گاهی اوقات سهمیه لباس وپوتین به همه نیروها نمی رسد. آنها لباسهای کهنه می پوشند. دیدم اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم.(2)

جارو کردن فرمانده

در خاطره ای از برادر مصباحی آمده است: جلسه فرماندهان در قرارگاه و تیپ برگزار شده بود. همه آمده بودند جز آقا ولی (اللّه چراغعلی قائم مقام لشکر پنج نصر خراسان) سابقه نداشت آقا ولی بدقولی و یا تأخیر داشته باشد. جلسه بدون ایشان هم برگزار نمی شد. پرس و جو کردیم. آقا ولی را در اقامتگاه بسیجیان در منتهی الیه قرارگاه یافتیم. داشت زمین قرارگاه و محیط خوابگاه بسیجی ها را جارو می کرد تا وقتی بسیجی ها از راه رسیدند، محیطی پاکیزه داشته باشند. و آنقدر سرگرم اینکار شده بود که گذشت زمان را احساس نکرده بود.(3)

به روی چشم، امشب می آیم

یکی از برادران سپاه نقل کرده است. شهید اسماعیل دقایقی ـ فرمانده دلاور لشکر بدر ـ شبها با استفاده از تاریکی به چادرهای بچه های بسیجی سر می زد و آنها را نظافت می کرد. از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشکر بدر می آمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرمانده این لشکر کیست. یکبار یکی از بچه ها که اسماعیل را نمی شناخت و فکر می کرد نیروی خدماتی است، به او گفته بود: چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟ و او جواب داده بود: به روی چشم، امشب می آیم.(4)

من کاری نکرده ام

در روایت برادر آینه ساز آمده است: در سال 64 به من مأموریت داده شد تا مقداری وسایل را به قرارگاه رعد ببرم و تحویل سرهنگ بابایی بدهم. تا آن زمان من و دوستانم سرهنگ بابایی را ندیده بودیم… ساعتهای آخر شب بود که به قرارگاه رعد رسیدیم. با ورودمان به قرارگاه، برادری را که لباس بسیجی به تن داشت و سرش را هم ماشین کرده بود، دیدیم. او ضمن خوش آمد گویی از ما پرسید: شام خورده اید؟ گفتم: خیر.

بی درنگ برای ما سفره پهن کرد و ما مشغول خوردن شدیم. او ایستاده بود و منتظر ما بود تا اگر ما چیزی خواستیم، تهیه کند. همسفران من چند بار دستور آوردن آب و نان دادند و او با نهایت احترام دستورات ما را انجام داد. پس از خوردن غذا، آن بسیجی سفره را جمع کرد، سپس رفت و طولی نکشید که دیدم تعداد زیادی پتو روی دوشش گذاشته و وارد سوله شد. هنگام خواب از آن بسیجی پرسیدم که چگونه بایستی خودمان را به سرهنگ بابایی معرفی کنیم. او گفت: حالا که دیر وقت است، اگر صبح بپرسید، به شما معرفی می کنند.

صبح زود پس از صرف صبحانه آدرس سرهنگ بابایی را گرفتیم…من به همراه دوستانم وارد اتاق شدیم، همان بسیجی دیشبی را دیدیم. از او پرسیدیم: جناب سرهنگ بابایی کجا هستند؟

او گفت: بفرمایید.

ما که متوجه نشده بودیم که او چه می گوید…، دوباره حرفمان را تکرار کردیم. بسیجی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: بفرمایید، خودم هستم. باورمان نمی شد که ایشان سرهنگ بابایی باشند. به یاد دستورهای شب پیش افتادیم و شرمنده شدیم. ابتدا حرف را با عذرخواهی شروع کردیم و از حرکت دیشبمان پوزش خواستیم. ایشان از عذرخواهی ما ناراحت شدند و گفتند: برادر، من کاری نکرده ام، این وظیفه من بوده است. شما همه خدمتگزاران اسلام هستید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای اسلامی

 

حضرت آیة اللّه جوادی آملی

زن در سیرت و سنت در پرتو آموزه های اسلام سخن به میان آمد و برای تبیین این حقیقت در مرحله نخست از هستی شناسی زن در نظام هستی بحث شد و از آیات قرآن استفاده شد که از نظر هستی شناختی زن و مرد از هستی همسان برخوردارند، هر دو انسانند، هر دو مخاطب خدا هستند. هر دو دعوت به کمال شدند. هر دو قابلیت کمال را دارند و به لحاظ انسانی بین آنها تفاوتی نیست. تنها تفاوت در بدن است که یکی مذکر و دیگری مؤنث شده است و هیچ کدام از ذکورت و انوثت نه شرط تکامل است و نه مانع تکامل، زیرا آن چه تکامل پیدا می کند روح است و روح به لحاظ مجرد بودن ذکورت و انوثت را با خود ندارد.

نیز از همسانی آنها در کسب فضائل سخن به میان می آید و در پایان به برخی از زنان و مردان نمونه که به کمال نائل آمده اند اشاره شده است.

در آموزه های اسلامی ارزشهای انسانی که ملاک سنجش انسانهاست برای زن و مرد به طور یکسان ترسیم شده است. چون خاستگاه ارزشها و فضائل، نفس و روح انسان است نه جسم او، و زن و مرد در نفس و روح تفاوت ندارند.

آیاتی که علم و جهل، ایمان و کفر، عزّت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، صدق و کذب، تقوا و فجور، اطاعت و عصیان، انقیاد و تمرّد، غیبت و عدم غیبت، امانت و خیانت و مانند آن را مسائل ارزشی و ضد ارزشی می داند و هیچ یک از اوصاف نیز نه مذکر است و نه مؤنث، به این معنا که بدن انسان مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یاکاذب نیست. و به عبارت دیگر اگر در مسائل علمی و مسائل عملی که ملاک و معیار ارزش است هیچ سخنی از مذکر و مؤنث نبود، یقیناً موصوف آنها یعنی روح نیز مذکر و مؤنث نخواهد بود.

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می فرماید: مشاهده و تجربه حکم می کند که زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند یعنی دو فرد انسانی، زیرا تمام آنچه در مردان آشکار است در زنان نیز پیداست. بروز آثار یک نوع نشان دهنده تحقق خارجی آن نوع است بلی در میان این دو صنف آثار مشترک، شدت و ضعف وجود دارد ولی این تفاوت سبب بطلان حقیقت نوع دو قوّه نیست. از این جا روشن می شود که کمالات نوعی که برای یک صنف میسور است برای صنف دیگر نیز دست یافتنی است.

مانند کمالاتی که با ایمان و اطاعت الهی برای هر دو صنف قابل تحصیل است یکی از جامع ترین سخنان که آن را بیان می کند این آیه است: «انّی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض؛(1) من عمل هیچ عمل کننده ای را چه زن و چه مرد تضییع نمی کنم».(2)

علاوه بر این در سوره مبارکه احزاب نیز این حقیقت به صورت تفصیلی تبیین می شود و ویژگیهای اساسی زن و مرد را از جهت معنوی در کنار یکدیگر و همچون دو کفه یک ترازو قرار می دهد و برای هر دو پاداشی یکسان بدون کمترین تفاوت در نظر می گیرد و از نظر روح انسانی آنها را از هم جدا نمی سازد و به عبارت دیگر: در این سوره سخنی جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بیان شده است و اوصاف اعتقادی و اخلاقی وعملی و همچنین پاداش عظیم آنها را یکسان تبیین کرده است.

قرآن فرمود: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم والحافظات و الذاکرین اللّه و الذاکرات اعدّ اللّه لهم مغفرة و اجراً عظیماً»(3)

مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان با خشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق کننده، مردان روزه گیرنده، و زنان روزه گیرنده، مردانی که دامن خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می کنند و زنانی که عفیف و پاکدامنند و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار خدا را یاد می کنند. خدای سبحان برای آنها مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان می نویسد:

هنگامی که اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابیطالب، با شوهرش از حبشه برگشت به دیدن همسران پیامبر(ص) آمد یکی از سؤالاتی که مطرح کرد این بود! آیا چیزی از آیات قرآن درباره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! اسماء به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد ای رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است، پیامبر(ص) فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتی درباره آن ها همانند مردان نیامده است. در این شرائط آیه فوق نازل شد.(4) و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند مهم آن است که از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی از فضائل برخوردار باشند.

در این آیات ده وصف را برای زن و مرد ذکر می کند که بخشی از آنها مربوط به مراحل ایمان از قبیل اقرار به زبان، تصدیق به قلب و جنان و عمل به ارکان و بخشی از آن از کنترل زبان و شکم و شهوت جنسی که سه عامل سرنوشت ساز در زندگی و اخلاقی انسانی است و در قسمتی دیگر از مسأله حمایت از محرومان و ایستادگی در برابر حوادث سخت و سنگین یعنی صبر و سرانجام از عامل تداوم این صفات یعنی ذکر خدای متعال سخن به میان می آورد.و در پایان نیز می فرماید: خدای سبحان برای مردان و زنانی که این ویژگیها را داشته باشند مغفرت و اجر عظیم را فراهم ساخته است.

خدای سبحان نخست با آب مغفرت گناهان آنها را که موجب آلودگی روح و جان آنهاست می شوید، سپس پاداش عظیمی که عظمتش را جز او نمی داند در اختیار آنها قرار می دهد.

زندگی پاکیزه زن در گرو ایمان و عمل صالح

در آیات قرآن بر شخصیت انسانی زن تأکید و او را در ردیف مردان قرار می دهد و می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون»(5)

هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه می دهیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند خواهیم داد.

در این آیه به صورت یک قانون کلی نتیجه اعمال صالح همراه با ایمان در این جهان از سویی حیات طیبه است یعنی تحقّق جامعه ای که از نظر مثبت قرین با آرامش و امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستی، تعاون و مفاهیم سازنده انسانی و از جهت منفی از نابسامانی ها و درد و رنجهایی که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هواپرستی و انحصارطلبی به دور است و از سوی دیگر بر طبق بهترین اعمالشان به آنها پاداش خواهد داد.

در آیه با صراحت این حقیقت را بیان می کند و بیهوده گویانی را که در گذشته یا حال در شخصیت انسانی زن شک و تردید داشتند و یا برای آنها مقامی پایین تر از مقام انسانی مرد قائل بودند ساکت می کند و منطق اسلامی را به جهان انسانیت اعلام می کند که بر خلاف پندار کوته فکران، اسلام دین مردانه نیست به همان مقدار که به مردان بها می دهد به زنان نیز ارزش می بخشد.

نکته ای که در این جا شایان ذکر است آن است که گرچه مفسران برای حیات طیبه و زندگی پاکیزه تفسیرهای گوناگونی آورده اند از باب مثال برخی آن را به معنای روزی حلال و برخی به معنای قناعت و رضایت به سهم خود و برخی به رزق روزانه و برخی به عبادت توأم با روزی حلال و امثال آن گرفته اند اما مفهوم این واژه آن چنان وسیع است که همه این ها و غیر آنها را در بر می گیرد یعنی زندگی که از هر نظر از آلودگیها، ظلم ها، خیانت ها، عداوت ها، اسارت ها و ذلت ها و تجاوزها و استثمارها و مانند آن پاکیزه باشد.

زنان الگو در قرآن

با توجه به تساوی زن و مرد در کسب فضائل و ارزشها در آیات قرآن، با مطالعه در آیات الهی استفاده می شود که این کتاب الهی تنها به کلیات نپرداخته بلکه برای عینی کردن آموزه ها الگوهای انسانیت را نیز از بین زنان به بشریت معرفی کرده است.

قرآن داستانهایی را که نقل می کند و ملاک ارزشها را در شؤون گوناگون آن مشخص می کند، نوع مسائل ارزشی را در ضمن داستانهایی نقل می کند که نقش اول را زن به عهده دارد.

به عبارت دیگر: قرآن کریم هنگام سخن از فضائل اخلاقی و انسانی و یا نکوهش و تحذیر از رذایل اخلاقی، هم از مردان با فضیلت و ستوده یاد می کند و هم از زنان نمونه و اسوه نام می برد. زیرا انسان وارسته چه زن و چه مرد می تواند الگوی دیگر انسانها قرار گیرد یعنی مرد و زن خوب نمونه انسانهای خوبند و مرد و زن بد نمونه انسانهای بدند.

ابراهیم خلیل و ساره

حضرت ابراهیم(ع) از پیامبران اولواالعزم است که در سنین پیری فرشتگان به آن حضرت بشارت داشتن فرزندی آگاه و حلیم و بردبار را به او دادند چنان که همان بشارت را به همسرش ساره دادند.

فرشتگان به ابراهیم گفتند: «فبشرناه بغلام حلیم»(6) ما به ابراهیم بشارت دادیم به فرزندی بردبار، و در جای دیگر فرمود: «انا نبشرک بغلام علیم»(7) ما تو را به فرزند آگاه بشارت می دهیم. و ابراهیم فرمود: «ابشرتمونی علی ان مسّنی الکبر فبم تبشّرون»(8) آیا به من نوید می دهید در حالی که مرا پیری رسیده است. پس چه بشارتی به من می دهید. و به دنبال آن فرمود: «فبشرناک بالحق فلاتکن من القانطین قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضّالون»(9) فرشتگان گفتند: تو را به حق بشارت دادیم، از مأیوسان مباش، گفت جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگار مأیوس می شود.

از آیات استفاده می شود که ابراهیم با این که به دوران پیری پا گذاشته بود اما فرشتگان به او گفتند: ناامید نباش زیرا بشارت فرشتگان با حق همراه است علاوه هیچ انسانی که به خدا باور دارد دچار یأس و ناامیدی نمی شود زیرا ناامیدی یعنی گمان ناتوانی خدا از حلّ مشکل و این یأس در حدّ کفر است و هیچ کس حق ندارد ناامید شود.

قرآن در بیان بشارت به همسر حضرت ابراهیم(ع) نیز گفتند: «و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب»(10) یعنی هنگامی که فرشته ها با خلیل حق سخن می گفتند: همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود پس خندید و شادمان و خوشحال شد. پس مژده دادیم او را به اسحق و از پس اسحق یعقوب را، یعنی افزون بر فرزند اسحاق بشارت به یعقوب هم به او دادند.

انسانهای به کمال رسیده اند که فرشتگان بر آنها نازل و حقایقی را در اختیار آنها قرار می دهند از این رو از آیات فوق استفاده می شود که همسر ابراهیم همانند خود آن حضرت به کمالی نایل آمده است که قابلیت دریافت بشارت فرشتگان را دارد.

زنان مبارز با ستم فرعونی

در مبارزه با ستم هم مردان حضور دارند و هم زنان، اما در مبارزه با ستم فرعونی حضور زنان شگفت آور است، قرآن کریم از سه زن نام می برد که حضرت موسی را از کشته شدن حفظ و او را تربیت کرده اند. پرورش موسی(ع) به عهده مادر موسی و خواهر آن حضرت و زن فرعون بوده است. این سه زن با وضع سیاسی آن روز مبارزه کردند و برای حفظ حضرت موسی جان خود را به خطر انداختند.

وقتی مادر موسی طبق دستور وحی الهی فرزند خود را به دریا انداخت به خواهرش گفت: جعبه حامل موسی را تعقیب کند. همسر فرعون نیز به خود فرعون گفت: این کودک را نکشید شاید او به ما سودی رساند یا او را به فرزندی بگیریم. قرآن فرمود: «و اوحینا الی امّ موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیمّ(11)… و قالت لاخته قصّیه فبصرت به عن جنب و هم لایشعرون»(12) ما به مادر موسی الهام کردیم او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در دریای نیل بیفکن…و مادر موسی به خواهرش گفت: وضع حال او را پیگیری کن، او نیز از دور ماجرا را تعقیب و مشاهده می کرد، در حالی که آنان بی خبر بودند، همسر فرعون نیز گفت: «قرّة عین لی ولک: لاتقتلوه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولداً و هم لایشعرون؛(13) نور چشم من و توست او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم و آنها نمی دانستند در زمان فرعون هز زن شیرده را تعقیب می کردند تا بدانند نوزاد او پسر است یا دختر که اگر پسر است او را به قتل برسانند اما با توجه به پیگیری خواهر موسی و پیشنهاد و معرفی یک زن شیرده به عنوان اجیر امری عادی نبوده بلکه قدم نهادن در عرصه خطر و روبرو شدن با مرگ بود. افزون بر آن که باردار شدن و مادر شدن مادر موسی مخفیانه بود. این پیشنهاد امری خطر ساز بود ولی انجام شد و پیشنهاد همسر فرعون نیز اعمال شد.

مریم و مقام ویژه او

حضرت مریم(ع) نیز یکی از زنانی است که در قرآن از مقام و عظمت و کرامت او سخن به میان آمده است، و او را الگوی انسانهای مؤمن معرفی می کند: «و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین»(14)

به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگاه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم. او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود.

بر اساس آیات قرآن به لحاظ این که حضرت زکریا تکفّل حضرت مریم را بر عهده داشت استفاده می شود که هرگاه حضرت زکریا وارد محراب می شد، روزی خاصی نزد آن بانو می یافت و او می گفت:از نزد خداست که خدای سبحان آن روزی را بدون حساب به او اعطاء کرده است «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم انّی لک هذا قالت هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»(15) هرگاه زکریا در محراب بر او وارد می شد، نزد او نوعی خوراکی می یافت. گفت ای مریم، این از کجا برای تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست و به هرکس بخواهد بی شمار روزی می دهد همچنین به استناد قرآن فرشتگان با مریم سخن می گفتند و سخنان او را می شنیدند، «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا مریم اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین.»(16)

فرشتگان به حضرت مریم خبر دادند که برگزیده و مطهره و از زنان ممتاز عالم هستی است و پیوسته به یاد خداست از این رو خدا به او فرمان داد برای خدا خضوع کن و در برابر او سجده داشته باش و با رکوع کنندگان رکوع کن. پس زن می تواند به مقامی نائل شود که با ملکوت عالم ارتباط برقرار کند و فرشتگان با او سخن بگویند.

آموزگار عفاف در بین مرد و زن

قرآن کریم در مقام معرفی انسان عفیف هم از مرد عفیف سخن می گوید و هم از زن عفیف یعنی هم مرد عفیف در صحنه تجلی کرده است و هم زن عفیف ظهور نموده است.

قرآن کریم حضرت یوسف را مظهر عفت در مردان و مریم را مظهر عفت در زنان معرّفی نموده است که هم یوسف مبتلا شد و بر اثر عفاف نجات پیدا کرد و هم مریم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات یافت.

درباره آزمون حضرت یوسف هم می فرماید: «و لقد همّت به و هم بها لولا ان رای برهان ربّه»(17) آن زن مصری همت گماشت و همتش در حدّ تعقیب یوسف به فعلیت رسید ولی یوسف صدیق نه تنها مرتکب حرام نشد و نیز مقدمات حرام را فراهم نساخت بلکه قصد و همت و خیال گناه نکرد زیرا او را برهان ربّ دید و افترا زنندگان به یوسف نیز که یوسف را متهم کردند در نهایت اعتراف کردند که «الآن حصحص الحق انا راودته عن نفسه»(18) اکنون حق پدیدار گشت من از او کام خواستم و خدا نیز به نزاهت و طهارت یوسف شهادت داد و فرمود: نه تنها یوسف به طرف بدی نرفت، بلکه بدی نیز به طرف یوسف نرفت، «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(19) این گونه بدی و پلیدی رااز او برگردانیدیم قرآن می گوید: به گناه اجازه ندادیم به سراغ یوسف برود.

بنابراین حضرت یوسف الگوی عفاف و پاکدامنی برای انسانهاست حضرت مریم نیز از لحاظ ملکه عفاف یا همسطح یوسف صدیق است یا بالاتر از او. زیرا قرآن می فرماید: «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً»(20) یعنی نه تنها خودش میل ندارد بلکه آن فرشته را که به صورت بشر متمثل شده امر به معروف می کند و می گوید: اگر تو تقوا داری دست به این کار نزن در حالی که حضرت یوسف برهان ربّ دید و از اعمال همّت باز داشته شد.

نتیجه گیری:  از همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای انسانی سخن به میان آمد و روشن شد زن و مرد هم قابلیت تکامل را به طور مساوی دارند و هم در عمل می توانند به فضائل و کمالات دست یابند. نمونه هایی نیز از زنان و مردان به کمال رسیده معرفی شده است تا نشان دهد که این همسانی در کسب فضائل تنها در تئوری نیست بلکه در مقام عمل نیز از دو صنف به این ارزشها نائل آمده اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




صله رحم در نهج البلاغه

در خطبه 23 نهج‌البلاغه اینگونه آمده است: «ایها الناس! انه لا یستغنی الرجل و ان كان ذا مال عن عترته، و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم، و هم اعطی الناس حیطه من ورائه ، و المهم لشعثه، و اعطفهم علیه عند نازله اذا نزلت به. و لسان الصدق یجعله الله للمرء فی الناس، خیر له من المال یرثه غیره. و منها: الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسكه، و لا ینقصه ان اهلكه. و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره؛ و من تلن حاشیته، یستدم من قومه الموده».

ای مردم! هیچ كس هر اندازه هم ثروتمند باشد، از خویشان (ایل و عشیره) خود و حمایت عملی و زبانی آن ها از خویش بی نیاز نیست. آنان بزرگ ترین گروهی هستند كه از انسان پشتیبانی می كنند و پراكندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبت ها و حوادثی كه برایش پیش می آید بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیكی كه خداوند برای انسان در میان مردم پدید می آورد بهتر است از مال و ثروتی كه وی برای دیگران باقی می گذارد.

هان! مبادا از خویشاوند نیازمند خود روی برتابید و از دادن اندك مال به او، كه اگر ندهید چیزی بر ثروت شما نمی افزاید و اگر بدهید چیزی كم نمی شود، دریغ نكنید. هر كه از خویشان خود دست كشد، یك دست از آنان بازگرفته، اما دست های فراوانی از خود كنار زده است و آن كس كه با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست آورد.

 نفرین بر قطع کنندگان رحم

قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»، اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق(ع) در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: «پدرم حضرت سجّاد(ع) فرمود: «إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ»، از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

 آثار قطع صله رحم از دیدگاه اسلامی

اکنون پی‌آمدهای قطع رابطه را بیان می‌کنیم:

 لعنت پیامبر:

 شقاوت از این بیشتر که پیامبر مهربانی‌ها کسی را لعن کند و کسی که مورد لعن پیامبر(ص) واقع شود قطعاً از رحمت الهی بی‌نصیب خواهد ماند. رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: «ملعون است، ملعون است کسی که قطع رحم کند».

 خشم خداوند:

 فردی محضر پیامبر اکرم(ص) آمد و پرسید: «مبغوض‌ترین عمل‌ها نزد خداوند کدام است؟» حضرت فرمود: «مشرک بودن به خداوند». آن مرد پرسید: «بعد از آن کدام عمل است؟» حضرت جواب دادند: «کسی که با خویشاوندن خویش قطع رابطه کند».

این روایت هشدار بزرگی است برای کسانی که با خویشاوندانش قطع رابطه کردند.

 احساس نکردن بوی بهشت:

 هر کس قطع رحم کند علاوه بر آن‌که داخل بهشت نمی‌شود، حتی بویش را نیز احساس نمی‌کند و این یکی از بزرگ‌ترین خطرهاست که انسان را تهدید می‌کند.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «خداوند بهشت را آفرید، آن‌گاه آن را پاکیزه کرد و بویش را معطر کرد و همانا بوی بهشت از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد و کسی عاق والدین و قاطع رحم باشد، بوی بهشت را احساس نمی‌کند».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ق.ظ ]




 

صله رحم حتی با یک سلام

این تفکر که صله رحم حتماً باید با غذا همراه باشد، اگر نباشد آبروریزی است، کاملا اشتباه است. دین مقدس اسلام، دایره صله رحم را خیلی وسیع‌تر و ساده‌تر از این‌ها به ما بیان کرده است. مخصوصاً امروزه که با یک تلفن کردن یا فرستادن پیامک از حال هم‌دیگر می‌توانیم آگاه شویم.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «همانا صله رحم و نیکی کردن، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می‌دارد. پس صله رحم کرده، به برادران‌تان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.»؛ در جایی دیگر می‌فرمایند: «صله رحم کن، اگر جه با شربت آبی باشد».

این روایت شریف، ساده برگزار کردن صله رحم را به ما سفارش می‌کند؛ چراکه هر چه دید و بازدیدها ساده‌تر و بدون تشریفات باشد، همان اندازه میهمانی‌ها بیشتر می‌شود و صفا و صمیمیت را به ارمغان می‌آورد.

 برکات صله رحم از نگاه اسلام

صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1- طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این‌باره فرمود: «یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»، چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟» گفتم: «آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم»، آن‌گاه امام فرمود: «به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است».

2- فراوانى روزى: حضرت سجّاد(ع) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ»، هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3- حسن خلق: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ»، رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4- پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌»، رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود، در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى، دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید.

 5- آسانى حساب: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ»، رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

 6- آبادى شهرها: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ»، صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند.

 

 صله رحم در قرآن

 در نخستین آیه سوره نسأ اینگونه آمده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیباً»؛ و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید، و) هنگامی که چیزی از یکدیگر می‌خواهید، نام او را می‌برید ( و نیز) از (قطع رابطه با) خویشاوندان خود بپرهیزید، زیرا خداوند مراقب شماست.

«قطع» صله‌رحم موجب ناخشنودی حق‌تعالی و دوری از رحمت او خواهد بود، که در این رابطه در آیه 22 و 23 سوره محمد اینگونه آمده است: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»؛ و پیوند خویشاوندانشان را بگسلید. اینان کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده.

قرآن مجید در آیات انفاق، رسیدگى به اقوام و ارحام را بر دیگران مقدم نموده، و سپس از یتیم و مسكین و فقیر و مانده از راه و ورشكسته نام برده به عنوان نمونه، در آیه 177 سوره بقره اینگونه آمده است: «و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السَّبیل و السائلین و فى الرِّقابِ»؛ و مال خود را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان نیازمند و یتیمان و درماندگان و به راه مانده و مستمندان و براتی آزادی دربندماندگان ببخشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]