نرجس
 
   



مسیر کمال در لسان میرزا اسماعیل دولابی

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمود: اگر خداوند که مربی ماست با وجود این که غنی و عالم است ما را مبتلا می‌کند؛ غم می‌دهد، شادی می‌دهد، فقر می‌دهد، غنا می‌دهد، مرض و صحت می‌دهد و می‌گوید: صبر کن، به خاطر این است که می‌خواهد انسان را بزرگ کند.
  مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: انسان این‌گونه لطیف و نازک و حساس آفریده شده است. خداوند که مربی است کار خودش را انجام می‌دهد. بنابراین در غم و شادی صبر لازم است. تا خداوند غم را از بین ببرد و سروری بدهد که دائم است، بلکه به انسان چیزی بدهد که سرور آفرین است. چیزی می‌دهد که قابل وصف نیست. اسم آن را سرور هم نمی‌توان گذارد. مثل این که گرما و سرما دیگر در انسان اثر نگذارد، حزن و سرور هم این چنین است.

اسمی ندارد، فقط از صفاتش این است که می‌تواند هم سرور ایجاد کند و هم غم. نه این که خودش دچار سرور و غم می‌شود، بلکه خالق سرور و غم است. مربی ما، خداوند متعال می‌خواهد انسان را به آن جا ببرد. غم و سرور، فقر و غنا و مرض و صحت را، همه را، به هم می‌مالد. دیگر هیچ تاثیری نیست.


این تغییر در بشر برای لایتغیر شدن است. خداوند با این تغییرات می‌خواهد انسان را لایتغیر کند. همانند دُر که در زمین خیلی تغییر داشته است تا به جایی می‌رسد که دیگر تغییری ندارد. یا مثل طلای تمام عیار که قابل تغییر نیست. در زمین آن قدر دستخوش تغییرات شده است تا این که به جایی رسیده است که دیگر تغییری در آن پیدا نمی‌شود. همان طور که خداوند لایتغیر است می‌خواهد مصنوعش را هم لایتغیر کند. الطاف خداوند به بندگانش این چنین است. انواع تغییرات، سردی و گرمیف مرض و صحت، فقر و غنا، موت و حیات در این دنیا در انسان موج می‌زند. تا سرانجام به جایی می‌رسد که متاثر نمی‌شود.


بنابراین اگر خداوند که مربی ماست با وجود این که غنی و عالم است ما را مبتلا می‌کند؛ غم می‌دهد، شادی می‌دهد، فقر می‌دهد، غنا می‌دهد، مرض و صحت می‌دهد و می‌گوید: صبر کن، به خاطر این است که می‌خواهد انسان را بزرگ کند و به جای لایتغیری برساند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-04-24] [ 08:11:00 ق.ظ ]




مرحوم دولابی: آیا می‌شود غم و غصه نداشت؟

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمود: قبض و بسط دو نیرو هستند که مرتب به انسان ور می‌روند، به طوری که هیچ قدرتی نمی‌تواند جلو آنها را بگیرد. با جهت یا بدون جهت. ممکن است انسان کفران کرده باشد. یا نه اصلا خداوند مربی است می‌خواهد انسان را تربیت کند.
  مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمود: کار خدا حیات دادن و تجدید حیات است. غم و غصه مربوط به حیات تازه است. قرآن می‌فرماید: «ان مع العسر یسرا»* یسر و آسانی در عسر و سختی خوابیده است. جای اصلی کار همان جایی است که سخت است. این، هم مربوط به جسم و هم مربوط به روح است. خداوند بر این مطلب هم تاکید کرده است. یعنی حتما این چنین است، شک نکنید. امیدوارم خداوند پرده‌ها را بردارد و یسر دائم مرحمت کند. خداوند گاهی فتق می‌کند و گاهی رتق، باز می‌کند و می‌بندد. گاهی قبض می‌کند و گاهی بسط. انسان نمی‌داند چه می‌شود؛ یک وقت بسط می‌شود و نمی‌داند از خوشحالی چه کند. گاهی هم غم می‌آید. قبض و بسط مربوط به قلب است. در مواقعی که ماجور است باید صبر کرد، دندان سرجگر گذارد و خوابید. باید صبر کرد تا فرج حاصل شود.


قبض و بسط دو نیرو هستند که مرتب به انسان ور می‌روند، به طوری که هیچ قدرتی نمی‌تواند جلو آنها را بگیرد. با جهت یا بدون جهت. ممکن است انسان کفران کرده باشد. یا نه اصلا خداوند مربی است می‌خواهد انسان را تربیت کند؛ گاهی او را در غصه فرو می‌برند و گاهی هم در سرور را به روی انسان باز می‌کنند. در نهایت هم باز نشسته می‌شوند و دیگر نمی‌توانند به انسان ور بروند. یعنی غم و غصه و حزن می‌رود. خداوند مرحمت کند!


حضرت امیر(ع) فرمود: هرگاه کسی محزون می‌شود چیزی از علمهای سابقش را به همراه ندارد. کسی که یک عالم نور دیده است، حال عبادت دیده است، الان که محزون شده است هیچ کدام همراه او نیست. چون اگر با او باشد نمی‌گذارد غم و غصه بیاید. مثل این که کسی چهل سال نخست وزیر باشد و روزی به او بگویند: باید بروی! از آن چهل سال چیزی به همراه ندارد. به خاطر این که به او گفته‌اند باید برود، از غصه زانو به بغل گرفته است. راه خدا هم همین طور است.


وقتی خدا عبدی را از روی مصلحت یا حکمت یا هر جهت دیگر محزون می‌کند، از آن سرورهای قبل چیزی به همراه ندارد. چاره‌ای نیست، علاج آن فقط صبر است تا خداوند فرج را برساند. وقتی قلب بسته می‌شود نمی‌تواند روزنه‌ای به سابق باز کند. اصلا فکر او کار نمی‌کند تا برای علاج، مدرک و برهانی بیاورد. می‌بیند از آن حالات خوب چیزی به همراه ندارد. یک مرتبه خداوند سرور را می‌آورد و دیگر چیزی از غم باقی نمی‌ماند. مثل کسی که دو من تریاک تلخ خورده باشد. به مجرد این که حبه قندی به دهان می‌گذارد شیرین می‌شود. با این که تناسبی بین دو من تریاک و یک حبه قند وجود ندارد. عکس آن هم همین طور است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:09:00 ق.ظ ]




چگونه مشمول بخشش الهی شویم؟
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: هر کاری را آدم چشم بسته انجام داد خدا با او می‌کند. این خیلی لطیف و خوب است. خدا روزی کند که آدم همین کار را بکند. عفو کن تا عفوت کنند، عطا کن تا عطایت کنند، زیر دست ضعیف را بگیر تا زیر دستت را بگیرند.
 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:  آب علم است، حیات و عزت است. علم هم خودش حیات آفرین است. علم و حیات و قدرت مال خداست. همه چیزها مال خداست. اینها اسم برده شده است. برای این که مومنین راه پیدا کنند. حیات او قدرت و علم است. حیات تنها فایده‌ای ندارد. علم، هم قدرت است و هم حیات. باید حی باشد تا علم و قدرت داشته باشد. قدرت بدون علم و حیات هم به درد نمی‌خورد. پس هر سه یکی است. نمی‌توان برای خدا اسم و رسم قائل شد.


اسم را انبیا آوردند تا مومنین راه پیدا کنند و به خدا نزدیک شوند. خدا غفار است، یعنی غفران از آثار اوست. رزاقیت از آثار اوست. همه اینها آثار هستی است. خدا منزه از اسم و محدودیت است. من گناهکارم. چه کسی باید بیامرزد؟ خدا باید بیامرزد. خدا هم می‌آمرزد. اسمش می‌شود غفار و من هم می‌شوم مغفور له.


امیدوارم مومنین همه دارای این صفات شوند؛ هم ببخشند و هم خدا آنها را ببخشد. هم خدا عفوشان کند و هم عفو کنند. این اسامی را خدا منت گذارده و به پیامبرش مرحمت فرموده است و او به مومنین داده است. یعنی اسامی خدا مال بنده شده است. عجب شیرین است! تو بیامرز تا بیامرزندت!


راه خدا دو گونه است؛ یکی این که «کما تَدیُن تُدان»*، یعنی هر کاری را آدم چشم بسته انجام داد خدا با او می‌کند. این خیلی لطیف و خوب است. خدا روزی کند که آدم همین کار را بکند. عفو کن تا عفوت کنند، عطا کن تا عطایت کنند، زیر دست ضعیف را بگیر تا زیر دستت را بگیرند. بشر این کار را کم کرده است. عفو و غفران و صدق کجاست؟ کسی که این کار را انجام دهد هنر دارد.


خداوند با لطافت فرموده است: حالا که این کار را نکردید هر کاری من با شما کردم شما هم بکنید. این را ان شاء الله انجام دهید. یعنی وقتی شما را بخشیدم، شما هم ببخشید. وقتی به تو دادم، تو هم بده، این کار آسان‌تر است. یعنی «کما تدان تدین». همان طور که خداوند به تو حیات و عزت داده است و در راه خدا احساس عزت می‌کنی، همان‌طور به زیر دستت بکن. به تو محبت عطا کردم، شما هم به زیر دستت محبت کن. این دو نان را به تو می‌دهم به شرط این که یکی را ببخشی. این از اخبار و روایت هم استفاده می‌شود و وجدان خودمان هم آن را تصدیق می‌کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:08:00 ق.ظ ]




توصیه‌هایی درباره تاثیر زبان

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: بنده یک وقت به ذهنم آمده بود که نکند زبان مقدر باشد. یعنی اگر گفتی خوب است خوب می‌َشود و اگر گفتی بد است بد می‌شود.
  مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خلاصه خوب حواستان را جمع کنید! هر چه اطراف شما جمع می‌شود، مالک آن هستید. مملوک چیزی نیستید. آزاد و مختارید. این اختیار و عزت را از دست ندهید. اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره‌ام و عادت کنی اوضاع خیلی بی‌‌ریخت می‌شود. کسی که قوی بوده کم کم می‌بینی ضعیف شده است. این طور گفتن خیلی مدخلیت دارد. همیشه بگویید: الحمدالله، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه با دلت بگو: الحمدالله، آن وقت غمت را از بین می‌برد. قوه‌ات زیاد می‌شود.

مبادا اگر تازه کسب را شروع کرده‌ای بگویی بازار خراب است، وضع بد است. این حال کسانی است که هفتاد سال در این دنیا خرد شده‌اند. تو سه روز است کاسب شده‌ای. کسب خیلی سخت است. این حرف را نگو که عادت می‌کنی.


امیدوارم که جلو زبانت را بگیری که موثر است. بنده یک وقت به ذهنم آمده بود که نکند زبان مقدر باشد. یعنی اگر گفتی خوب است خوب می‌َشود و اگر گفتی بد است بد می‌شود.* کسی که تازه زن گرفته است نگوید: ای بابا اوضاع بی‌ریخت است. کمرهایتان را محکم ببندید و قرص مشغول کارتان باشید. زود خودتان را ضعیف معرفی نکنید. فکر مشقتهای جزئی دنیا را نکنید.


مالکیت خیلی قیمت دارد. هر جا هم که خرج می‌کنی بهره‌اش را می‌بری. لذتبخش است. مالکیت خیلی قیمت دارد؛ مالکیت نفس، مال، آبرو، خانه. کسی که سیگار می‌کشد در حقیقت سیگار او را می‌کشد.


یک وقت نگویید مجبوریم. لفظ «مجبورم» نداریم مگر در طاعات خدا. در آن جا عیب ندراد، خدا یا من بیچاره‌ام، کاری از من بر نمی‌آید، نمی توانم تو را عبادت کنم. خدا اینها را دوست دارد. مالکیت وحشت آور نیست، خسته کننده نیست. مملوک بودن انسان را بیچاره می‌کند. این که انبیا و اولیا می‌گویند دنیا طلب نباشید، یعنی عبد دنیا نشوید.


خدا انسان را مالک قرار داده است. فرمود: «الدنیا و الاخره هما ضرتان بمنزله المشرق و المغرب ان قرب من الواحد بعد من الاخر»** ؛ هر کس به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود. اگر مملوک دنیا شوم مملوک آخرت نمی توانم باشم. اگر مملوک خدا و ائمه(ع) شوم مملوک دنیا نمی‌توانم باشم. باید مالک باشم. بعد فرمود: «لکل منهما بتون»؛ برای هر کدام فرزندانی است. «کونوا من أبناء الاخره»؛ شما از فرزندان آخرت باشید! چقدر شیرین و لذتبخش است. کلام امیرالمومنین(ع) قوت کمر شیعیان است. کمر انسان را قرص و محکم می‌کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:07:00 ق.ظ ]




میرزا اسماعیل دولابی: استغفار قلب را بزرگ می‌کند

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: فرمودند: «دو امان میان شما بود، یکی پیامبر خدا و دیگری استغفار. پیامبر خدا رفت، ولی استغفار همیشه میان شما باقی است. با این دو امان عذاب نیست.»
  مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: استغفار امانگاه انسان است، یعنی پناهگاه، وقتی گفتی «استغفرالله » در پناه خدا هستی. فرمودند: «دو امان میان شما بود، یکی پیامبر خدا و دیگری استغفار. پیامبر خدا رفت، ولی استغفار همیشه میان شما باقی است. با این دو امان عذاب نیست.»1 روزی هفتاد مرتبه استغفار مستحب است. یکی از خاصیت‌هایش این است که قلب انسان راحت می‌شود. بزرگ می‌شود. از همه راضی می‌شوی از خدا، از مخلوقات خدا.

کسی آب دهان به مالک اشتر انداخت. مالک فردی شجاع و قوی است. رئیس لشکر حضرت امیر است. بزرگ است. این شخص او را نمی شناخت. دید یک نفر خیلی استوار راه می‌رود. نتوانست ببیند یا این که مریض بود. آب دهانی به مالک انداخت. مالک به سرعت رفت. کسی آن جا بود. به آن شخص گفت: می‌دانی چه کردی؟ او مالک بود، مالک اشتر. چگونه جرات کردی؟ گفت: این مالک بود؟ بدنش به لرزه افتاد. به دنبال مالک دوید ببیند کجا رفت تا به پایش بیفتد و استغفار کند. سراغ او را گرفت. گفتند: به مسجد رفت. وقتی به مسجد رسید و مالک را دید، مالک به او گفت: من به مسجد نیامدم جز این که برای تو استغفار کنم. این هم نمونه و مصداق این مطلب.

ان اشاء الله امیدوارم شما که نیتهایتان پاک است اگر در گذشته از کسی، از پدر، از مادر، از همسر ناراحت شده‌اید آنها را عفو کنید. خدا خیلی تلافی می‌کند. اگر قلب حاضر نیست این کار را بکنی، قلبت را نرم کن. دو سه مرتبه استغفار کن. یکدفعه دلت نرم می شود. البته دلهای شما نرم است، آبدار است، سخت و شقی نیست. اگر دیدید قلبتان الان حاضر نیست استغفار کند با زبان استغفار کن، آن وقت دلت نرم می‌شود. حتی ممکن است برایش گریه هم بیفتی، او را دعا هم بکنی.

دل زود نرم می‌شود. دل به ذکر خدا نرم و شفاف می‌شود. اگر خدای نخواسته مطلب بزرگ بوده و نتوانستی استغفار کنی چند مرتبه با زبان استغفارکن، کم کم دلت نرم می‌شود و می‌بینی که راحت شدی. قلبت باز می‌شو. قلب انسان اگر باز شد خیلی بزرگ است. دل و قلب انسانها مثل شکم می‌ماند. اگر مرتب چیز در شکم بریزی و آن را عادت بدهی باز می‌شود. بعضی هستند که اگر جلو آنها غذا بگذاری از بس می‌خورند تعجب می‌کنی که این چه شکم است! هر چه می‌دهند می‌گوید: کم است. دنیا پرست و پول پرست هم همین طور است. هر چه به او می‌دهند می‌گوید: کم است.

خلاصه قلبی که ذکر خدا می‌کند خیلی بزرگ است. اوسع الاشیاء است. 2 هر چه از محبت و صدق و ذکر خدا می‌گیرد باز می‌گوید: کم است. نماز که می‌خواند می گوید: کم است. استغفار هم چیزی است که قلب را بزرگ می‌کند. پیغمبر خدا، آن دریای عظمت الهی، روزی هفتاد مرتبه اسغفار می‌کرد. امیدوارم این عرایضی که بنده می‌کنم در قلبتهایتان خودش به شما بیاموزد. هر کدام از شما دل داشته باشید، قلب داشته باشید، از این سخنان بهره می‌برید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:05:00 ق.ظ ]