نرجس
 
   



سبک زندگی مناسب ترین راه انتقال باورها و ارزش هاست
انتقال ارزش ها از دغدغه های همیشگی خانواده ها، مربیان و مبلغان و مسئولان فرهنگی بوده و هست. چه کار کنیم تا ارزش ها منتقل شوند. راه های مختلفی وجود دارد که مناسب ترین شیوه برای این کار، سبک زندگی است.

«یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالا تفعلون؛ کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون» (صف/ 2 و 3) گفتاری که مطابق رفتار تأیید نشود، خشم خدا را به دنبال دارد. گفته ای که مؤید رفتاری نداشته باشد، یعنی در سبک زندگی محقق نشده باشد ارزش ندارد. البته معنایش این نیست که اگر عمل نکردیم، توصیه هم نکنیم، خیر؛ ولی این بُعد را تأکید می کند که عمل اصالت دارد و مهم است و بهترین راه تبلیغ است. اگر نگویی و عمل کنی بهتر است از اینکه بگویی و عمل نکنی.

امام علی (ع) می فرماید:«ایها الناس انی والله ما احتکم علی طاعة الا واسبقکم الیها ولا انهاکم عن معصیة الا و اتناهی قبلکم عنها. » (نهج البلاغه، خطبه 175). «لعن الله الامرین بالمعروف والتّارکین له والنّاهین عن المنکر العاملین به. » (نهج البلاغه، خطبه 129)

امام صادق (ع) می فرماید: «کونوا دعاةً للنّاس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع والاجتهاد والصلاة والخیر فانّ ذلک داعیة. » (کافی، ج2، ص 78) با گفتار دعوت نکنید، بلکه دعوت باید به غیر گفتار باشد؛ زیرا عمل، نمایش ارزش ها، باورها و نمود بیرونی آنهاست. باید به نمایش گذاشته شوند تا مردم ببیند، پرهیزگاری و تلاش و کوشش و نماز و خیرخواهی او را ببینند و در این صورت، دعوت کننده است.

امری که معقول است و در شیوه تبلیغی اهل بیت (ع) نمود دارد، ارائه آموزش های کاربردی و مصداقی برای تغییر سبک زندگی است.

سؤال: پیامبر اکرم (ص) چگونه توانست سبک زندگی نیمه وحشیانه عرب جاهلی را به یک سبک زندگی تعالی جویانه و پیشرو تبدیل کند؟

جواب: به نظر بنده یکی از مهم ترین ابعاد مسئله که پیامبر (ص) به آن پرداخت، این بود که هرگز به آموزش های کلی و مفهومی اکتفا نکردند، بلکه ریزترین مصادیق را در گفتار و کردار خود نشان دادند.

در جلد دوم وسائل الشیعه در ذیل ابواب السواک، باب 13 درباره مسواک زدن دستورهایی بیان شده است. اینکه با چه مسواک بزنیم، چگونه و چه وقت مسواک بزنیم و. . . . الان خیلی عقب تر از آن زمان هستیم؛ زیرا الان می گوییم مسواک زدن خوب است، اما توصیه های دیگری نداریم. همین طور ذیل ابواب حمام و تنظیف والزینه، باب 115 ذکر شده است که چه وقت حمام بروی، چگونه بشوری، پسر بچه را پدر حمام ببرد یا مادر؟ اگر اینها را بالای منبر بگویند متعجب می شویم؛ در حالی که پیامبر چنین می کردند.

اگر غرب در تبلیغ سبک زندگی موفق است، به این دلیل است که آموزش کاربردی می دهد. مثلاً می گوید: این نوع لوازم آرایشی را استفاده کن و این مدل لباس را بپوش. در پیام های بازرگانی، مصداق عینی را می گویند. مثلاً نمی گوید برنج بخور، بلکه می گوید این نوع کیک را بخور تا قدّت بلند می شود. اینها اثر می گذارد؛ زیرا واقعیت های عینی و جزئی و کاربردی گفته شده اند.

یکی از بهترین کتاب هایی که در حوزه های مختلف سبک زندگی در یکی دو سال اخیر چاپ شده کتاب مفاتیح الحیات حضرت آیت الله جوادی آملی است. اما به نظر بنده به سیصد سال قبل عقب تر برگشتیم؛ یعنی کتاب حلیه المتقین پیشرفته تر از این کتاب است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-05-14] [ 08:40:00 ق.ظ ]




چینش سبک زندگی
سبک زندگی از منظرهای گوناگون مورد تعریف و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به اینکه حدود 130 سال از عمر این واژه می گذرد، تعاریف متنوعی از منظر جامعه شناختی و روان شناختی و ارزش شناختی برای آن ارائه شده است.

سبک زندگی را با توجه به معارف اهل بیت (ع) و محور بحث و موضوع همایش می توان به این صورت تعریف کرد: سبک زندگی مجموعه ای از رفتارهای فردی یا اجتماعی است که متأثر از باورها و ارزش های پذیرفته شده، امیال فردی، محیط اجتماعی و شرایط اقلیمی، وجهه غالب رفتار فرد، گروه یا جامعه شده باشد.

 

هنگامی که از سبک زندگی سخن می گوییم اولاً باید شیوه زندگی ساختار مند باشد و سیستمی به قضیه نگاه کرد نه تک رفتاری؛ ثانیاً متأثر از باورها و ارزش ها باشد. به عبارت دیگر، رفتار نهادینه شده را سبک زندگی می گوییم. به عنوان مثال: اگر کسی یک بار در جلسه ای نوشیدنی خاصی مانند دلستر خورد، نمی توانیم بگوییم سبک تغذیه ای ایشان در نوشیدنی ها دلستر خوردن است؛ زیرا یک بار اتفاق افتاده است.

مثال دیگر اینکه الان در عروسی ها مد شده که دامادها شب عروسی شان کراوات می زنند. ولی نمی توانیم بگوییم سبک پوشش این افراد کراوات زدن است. اینها رفتار موردی است و اصطلاحاً به اینها سبک زندگی گفته نمی شود. سبک زندگی باید وجهه غالب رفتار فرد یا گروه و یا جامعه شده باشد. با توجه به این تعریف، اهمیت سبک زندگی از نگاه اهل بیت و در سخن و سیره اهل بیت را توضیح خواهم داد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




سیره عملی حاج آقا مصطفی خمینی رحمةالله علیه از نگاه آیت الله امینی

 
بنده وقتی امام در فرانسه تبعید بودند به خانه حاج آقا مصطفی رفتم  امام در نجف منزل ملکی نداشتند  حاج آقا مصطفی هم با اینکه خودش عالمی بود و درس خارج فقه می گفت، خانه اش اجاره ای بود که زمین آن در حدود 50 متر بود. دوستان ایشان که با او خیلی راحت بودند می گفتند حاج آقا مصطفی با شهریه ای که از امام و آیت ­الله خویی و. . . دریافت می کرد، زندگی خود را اداره می نمود. فرش منزل ایشان گلیم و زیلو بود و یک قالی هم جهیزیه همسرش بود. می گفت اجاقی را که حاج آقا مصطفی داشت روی صندوق چوبی گذاشته بود و با آن پخت وپز می کرد. وصیت کرده بود که به امام بگویید من از مال دنیا هیچ ندارم  وقتی از دنیا رفت دارایی او هفتاد دینار عراقی بود  این هفتاد دینار را داشت که بعداً آن را خدمت امام بردند و عرض کرده بودند که این مال حاج آقا مصطفی از دار دنیا بوده است. بعد از وفات حاج آقا مصطفی، امام به مقسِّم شهریه آیت­ الله خویی رحمةالله علیه پیام داد که شهریه او را قطع کنید؛ چون خانواده او تحت تکفّل من است. من زندگی شان را اداره می کنم با اینکه خود حضرت امام رحمةالله علیه در منزلی بود که ملکی نبود یا در اختیار ایشان بود یا اجاره می داد  بعد از پیروزی انقلاب هم  اثاثیه ای در منزل به آن صورت نداشت. نقل می کردند وقتی می خواست از دنیا برود اندرونی خانه اش ساده بود و اثاثی نداشت. بیرونی هم که ساده بود و تا آخر همان وضعیت داشت. با این وضع ایشان آنچه را که حدود 30 جلد کتاب و یک مقدار پول بود  نه از سهم امام که ایشان در این اواخر از آن استفاده نمی کرد با اینکه بیشترین دسترسی به پول را در بین علما داشت  وصیت کرده بود یک مقدار از پول هایی که هدیه بود، در بین ورثه تقسیم کنند. آن زمان که از دنیا رفت خیلی از اموال و پول هایی که سهم امام و غیره بود در دستش مانده بود وصیت کردند که هیچ کدام ملک من نیست و حواله داده بودند به شورای مدیریت حوزه علمیه قم که تا چند سال شهریه امام را از همان پول ها می دادند و حتی این پول ها را در اختیار فرزندان نگذاشت تا آنها تقسیم کنند! یک عالم دینی مقتدر و رهبر نظام اسلامی با این همه امکانات، از ابتدا تا انتهای زندگی اش، با آنکه این همه به اسلام خدمت کرد و با عزت و اقتدار از دنیا رفت، ولی کمترین تصرف در بیت المال را ننمود. کاش ما بتوانیم در حیطه کاری مان این گونه باشیم. [i]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




سیره عملی علامه طباطبایی رحمةالله علیه


یکی از افرادی که می تواند الگو باشد مرحوم علامه طباطبائی است. من از سال 1326 شمسی که به قم آمدم با حضرت استاد علامه آشنا شدم. شاگرد ایشان بودم و بیش از شاگردی، مجذوب ایشان بودم. در واقع، دو نفر خیلی مرا در حوزه علمیه قم مجذوب خود کردند. یکی حضرت امام خمینیقدس سرّه بود و دیگری علامه طباطبائی قدس سرّه که خیلی شیفته این دو بزرگوار بودم. علاوه بر درس که خدمت علامه می خواندیم، به منزل ایشان نیز رفت و آمد داشتیم. خیلی هم به من لطف داشتند. از داخل زندگی شان هم خبر داشتم. مسائل نسبتاً خصوصی را هم به من می فرمودند. من آشنایی با این مرد الهی را از الطاف خفیه الهی می دانم. آن موقع حوزه علمیه، طوری نبود که همه به علامه توجه داشته باشند؛ گرچه ایشان مدرّس توانایی بود، امّا همه طلبه ها با ایشان آشنا نبودند؛ تنها عده ای بودند که به ایشان توجه داشتند. اینکه خدای متعال، اسبابی را فراهم کرد که جذب ایشان شدم واقعاً از الطاف الهی بود. اگر من چیزی در این علوم پراکنده داشته باشم، از علامه طباطبائی است. اصولاً آن مرحوم فرد ممتازی بود. از هر جهت فرد کم نظیری در اسلام بود. فردی که بین علم و پرورش شاگردان و بین معنویت و اخلاق را جمع کرده بود. چنین افرادی در بین علما زیاد نیستند. او فرد ممتازی بود و خدمات بسیار ارزنده ای را در آن زمان نسبت به اسلام و انقلاب انجام داد.

ایشان عالم عاملی بود که در زمان حیاتش قدرش معلوم و شناخته نشد و بعد از آن هم با همۀاین بزرگداشت ها هنوز حقّش اداء نشده است. از ویژگی های ایشان بود که از همان اوایل طلبگی به فکر خودسازی، تزکیه و تهذیب نفس بود. من از تحصیلات ایشان در تبریز اطلاع ندارم؛ چون مقدمات و یک مقداری از سطح را آنجا خوانده بودند، بعد به نجف هجرت کردند، ولی از مطالبی که نقل می کردند استفاده می شد که ایشان از همان اول به تزکیه و تهذیب، نفس عنایت ویژه داشته است.

الف) ارائه طریق
چنان­که قبلاً هم یادآور شدم ایشان می فرمودند: وقتی می خواستم از تبریز به سوی نجف حرکت کنم، نمی دانستم آنجا باید چه کار کنم. تعبیرشان این بود که من خیلی خَجول بودم و اطلاعات کافی هم نداشتم. نمی دانستم حال که به نجف می روم چه کار باید کنم؟ درس چه کسی بروم؟ رفتارم چگونه باشد؟ در طول راه نگرانی ام این بود که چه کنم. وقتی به نجف رسیدم، چشمم به قبّه امیرالمؤمنین علیه السّلام که افتاد عرض کردم: «یا علی! من آمدم خدمت شما برای درس خواندن، مرا راهنمایی کنید. » ابتدا یک منزلی اجاره کردیم و رفتیم در آن منزل. روز بعد درِ منزل را زدند در را باز کردم، دیدم سیدی بزرگوار (آقای قاضیِ [1]معروف) هستند. ایشان با من صحبت هایی کردند. در ضمن حرف­هایشان به من فرمودند: کسی که می آید طلبه می شود علاوه بر اینکه باید فکر درس خواندن باشد، باید به فکر تزکیه و تهذیب و اصلاح نفس خود نیز باشد تا بتواند از علمش استفاده کند. این چند جمله را فرمودند و بلند شدند و رفتند.

ب) خودیابی از آغاز
علامه فرمودند: من از آن موقع راه خودم را پیدا کردم و تا وقتی که در نجف بودم در درس مرحوم آقا سید علی قاضی شرکت می کردم. من مرتّب در جلسات درس اخلاق خصوصی ایشان نیز شرکت می کردم و از مرحوم قاضی خیلی استفاده ها بردم. تعبیرشان این بود که من هر چه دارم از استادم مرحوم آقای قاضی دارم. از مرحوم قاضی نقل می کردند که ایشان می فرمودند: اگر انسان برای پیدا کردن انسان کامل که حقاً یک مؤمن واقعی باشد، نصف عمرش را هم صرف کند، ارزش دارد. البته ایشان خودشان این آدم کامل را پیدا کرده بودند. حقّاً آقای قاضی انسان کاملی بودند[2]و شاگردان زبده ای هم تربیت کردند.

ج) تهجّد و محبت به اهل­بیت
از خصوصیات علامه طباطبائی از جهت عبادت و سیر و سلوک آنچه که محسوس بود و ما دیده بودیم و از نزدیک خبر داشتیم این بود که ایشان فردی بود که تهجّدش ترک نمی شد. همیشه نماز شب را می خواند و گاهی هم که بعضی افراد دستورالعمل می خواستند ایشان به نماز شب و تهجّد تأکید می کردند و می فرمودند که نماز شب را ترک نکنید. نماز شب را خوب و با دقت بخوانید. اگر می خواهید به مقاماتی برسید نماز شب را بخوانید. مقیّد بودند که نوافل را حتی المقدور بخوانند. حتی گاهی نوافل را بین راه می خواندند؛ چون نوافل را می شود نشسته و خوابیده و در هر حالتی خواند. یک بار از ایشان در حال راه رفتن سؤالی کردم، ایشان در پاسخ دادن یک مقداری تأخیر کردند. بعداً عذرخواهی کردند و فرمودند من مشغول خواندن نافله بودم که جواب شما را با تأخیر دادم. آن قدر به نوافل مقیّد بودند که اگر زمانی موفق نمی شدند، به هر نحوی بود آنها را انجام می دادند. دائم­الوضو بودند. تقریباً می توان گفت که دائم­الذکر بودند. همیشه ذکری بر لب داشتند. ما در راه که می رفتیم برای جلسه ای که در شب های پنج­شنبه و جمعه برقرار بود؛ چون منزل ما نزدیک منزل ایشان بود با هم می رفتیم. همیشه ذکر خدا بر لب داشت. اگر ما سؤال می کردیم جواب ما را می دادند، بعد دوباره مشغول ذکر می شدند. در آن جلسه ای هم که داشتیم که بزرگان هم حاضر بودند، اگر کسی سؤال می کرد، جواب می دادند و بعد دوباره مشغول ذکر می شدند. البته من نمی دانم که ذکر دائمی ایشان چه بود و غفلت هم کردم که سؤال کنم، امّا یک وقتی از ایشان پرسیدم که شما راجع به ذکری که تداوم پیدا کند چه سفارشی دارید؟ ایشان فرمودند: «لا اله الا الله». ایشان می فرمودند: این ذکر برای کسی که می خواهد در طریق تزکیه باشد، بهترین ذکر است. به هر حال فردی دائم الذکر بود و به دعا هم خیلی عنایت داشت؛ همین طور عنایت زیادی به زیارت داشت. در قم ایشان مقیّد بود هفته ای یک روز غالباً بعدازظهرها به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرّف شوند. مواقع دیگر که اعیاد یا وفیّات بود باز هم عنایت مخصوصی به زیارت داشتند.

به مسائل اخلاقی و اجتماعی نیز توجه مخصوص داشتند. یک بار که در پیاده روی خیابان ارم قم می رفتیم، ایشان پوست میوه ای را در پیاده رو دید آن پوست میوه را با عصا و پایشان به کناری انداختند؛ برای اینکه می خواستند کسی که از آنجا عبور می کند زمین نخورد و خسارت نبیند. درعین حالی که به فکر دعا و ذکر بود طوری نبود که متوجّه اطراف نباشند. می توان گفت او از کسانی بود که در دعای کمیل به آنها اشاره شده است که: «خدایا مرا از کسانی قرار بده که اوراد و اعمالشان یکی است و آنچه برای خدا باشد در دریچه دید آنها قرار می گیرد». [3]این توجه کاشف از یک صفت بزرگ است که اوج تجلّی اخلاق اسلامی را می رساند که نه تنها انسان خود کار غیر اخلاقی انجام ندهد، بلکه مقیّد باشد که کار غیر اخلاقی دیگران را هم اصلاح کند.

ویژگی دیگر ایشان علاقه به روضه حضرت اباعبدالله علیه السّلام بود. خودشان هم مجلسی برپا می کردند؛ و در مجالس دیگران هم شرکت می کردند. من به همراه ایشان به منزل آقای قاضی می رفتیم. خیلی باحال خوب در روضه شرکت می کردند. گاهی که روضه می خواندند شانه هایشان از گریه بالا و پایین می رفت. ایشان معمولاً تابستان ها به اطراف تهران می رفتند، چند سالی هم مشهد مشرف بودند. یکی از سال­هایی که مشهد بودند من هم برای زیارت رفتم و آن حالاتی که هنگام تشرف به حرم داشتند و عنایت و احترامی که نسبت به امام رضاعلیه السّلام داشتند را ملاحظه کردم. ایشان عتبه درب حرم امام را می بوسیدند، بعد هم در نماز مرحوم آیت­ الله میلانی شرکت می کردند؛ مثل یک فرد عادی در نماز جماعت ایشان شرکت می کردند. البته بعضی طلبه ها او را می شناختند و دور ایشان را می گرفتند و سؤال می پرسیدند.

د) مراقبه
ویژگی دیگری که در زندگی ایشان کاملاً محسوس بود، حالت مراقبت از نفس خویش در جاهای مختلف بود. در حرف زدن، راه رفتن، درس گفتن، در همه حال در ایشان یک حالت مراقبت از نفس به خوبی محسوس بود. البته آدم از دل افراد خبر ندارد، امّا قطعاً ظواهر، یک چیزهایی را نشان می دهد. حضرت امام راحلرحمةالله علیه هم این گونه بودند. همیشه یک حالت مراقبت از نفس را انسان در ایشان حس می کرد.

علامه از جهت اخلاق هم فوق­العاده بودند. من سال ها با ایشان محشور بودم. در تمام این مدتی که در خدمت ایشان بودم ندیدم عصبانی شوند. به عنوان نمونه شهید مطهری هنگام درس در اشکال کردن خیلی سماجت داشت، رها نمی کرد. هر چه استاد می فرمود باز ایشان اشکال می کرد ولی در تمام این مدت  که من تقریباً از سال 1326 تا 1360 که علامه وفات کردند؛ یعنی بیش از سی سال  یک مرتبه ندیدم که ایشان عصبانی شود. با اینکه جای عصبانی شدن بود که شاگرد جسور دادوبیداد می کند ایشان هم باید دادوبیداد می کردند و عصبانی می شدند، ولی با ملاطفت جواب می دادند. گاهی صورتشان برافروخته می شد و می گفت: «آقا! چرا توجه نمی کنی؟» این مثلاً نهایت واکنش ایشان به سؤالات مکرر و جسورانه شاگردان بود. نسبت به همه احترام می گذاشتند، حتی به طلاب مبتدی و مردم عادی.

ه‍) تواضع
علامه با اینکه دریایی از علم بود، آن قدر متواضع بود که هر طلبه ای با ایشان، احساس صمیمیت می کرد. خیلی متواضع بودند. در درس هیچ­گاه این احساس نبود که ایشان استاد هستند. به شاگردان نمی گفت شما گوش بده شما نمی فهمید! با کمال ملایمت، مطالب را می فرمودند. حقاً در هر رشته ای یک انسان اهل نظر بود. در قسمت فلسفه، اخلاق، تفسیر و. . . . بهترین نظرها را خیلی ساده بیان می کرد. اصلاً کسی حس نمی کرد که مطلبی دشوار است؛ چون به سادگی بیان می کرد. بعضی اساتید وقتی یک مطلبی از خودشان است به خود می بالند! امّا ایشان اصلاً و ابداً چنین نبودند. مطالب عالی را در سطح ساده و عادی بیان می نمود. علاقۀزیادی به شاگردانش داشت و معارف را با احترام تعلیم می داد. از آنها احوالپرسی می کردند. گاهی در جلسات شب های پنج­شنبه و جمعه اگر یکی از افراد نمی آمد، سراغ او را می گرفتند. عنایت داشتند که حتماً احوالشان را بپرسند. به هر حال از جهت اخلاق خیلی فوق­العاده بودند.

از سال 1326 که خدمت ایشان بودم، بخشی از منظومه حاجی سبزواری را خدمت ایشان خواندم. تدریسشان در منزل بود. بعد از آن هم منظومه حکمت را در مدرسه حجتیه شروع کردند؛ بعد از آن هم اسفار و یک مقدار هم تفسیر. در آن زمان از علم تفسیر و علوم متفرقه در حوزه قم خبری نبود؛ یعنی تفسیر یک درس فرعی و یک نقص شمرده می شد. الحمدالله حالا اوضاع بهتر شده و تفسیر یک درس رسمی حوزه شده است؛ امّا آن زمان تفسیر این گونه نبود یعنی این گونه قضایا را کوچک می شمردند. در آن روزگار دَرسِ مهم، فقه و اصول بود. درس مرسوم همان درس فقه و اصول بود. ایشان برای اولین بار درس تفسیر را در قم شروع کردند. آن موقع نوشتن تفسیر «المیزان» را شروع نکرده بودند. شاید حدود 60 یا 70 طلبه در درس ایشان شرکت می کردند. همین درس نقطه شروعی برای نوشتن تفسیر المیزان شد.

درس فلسفه، امروزه یک درس رسمی است، ولی آن موقع خیلی مشکل بود. عده ای نمی گذاشتند کسی درس فلسفه بگوید؛ یعنی نصیحت می کردند، ولی آن موقع ایشان با کمال جدّیت، درس فلسفه را شروع کردند. یک درس فقه و اصول هم در یکی از حجره های فیضیه داشتند؛ خوب هم بود، اما بعدها درس فقه و اصول را تعطیل کردند. فرمودند: استاد درس فقه و اصول زیاد هست، امّا استادی که درس تفسیر و فلسفه بگوید خیلی نیست لذا فقه و اصول را تعطیل کردند. این دلالت بر اخلاص ایشان داشت. حتی گاهی عده ای، مانع اسفار گفتن ایشان می شدند. حضرت آیت الله العظمی بروجردیرحمةالله علیه تحت فشار برخی از بازاریان تهران که گفته بودند ما سهم امام را می دهیم که طلاب فقه و اصول بخوانند و اگر فلسفه تدریس شود و فلسفه بخوانند دیگر سهم امام نمی دهیم، ایشان برای حوزه احساس خطر کرده بود. ازاین رو، با وجود اینکه ایشان خودشان اهل فلسفه بودند، پیغام محترمانه به علامه داده بود که درس اسفار را نگویید و پیشنهاد شفا را داده بودند. ایشان هم پیغام داده بود چشم اطاعت می کنم. امّا من اسفار را که می گویم از روی وظیفه می گویم اگر شما می گویید وظیفه نیست نمی گویم. مدتی بعد آیت الله بهبهانی به آقای بروجردی پیغام داده بود که برای حوزه خیلی بد شده است؛ چون در دانشگاه می گویند حوزه عقب گرد می کند که فلسفه را تعطیل کرده اند. آقای بروجردی باز پیغام داده بودند که درس فلسفه را شروع کنید. ایشان در قم پایه گذار علم هیئت و حدیث بود. ما مدتی خدمت ایشان در همان جلسه شب­های پنج­شنبه و جمعه  با اینکه ایشان فیلسوف بودند  درس حدیث می خواندیم؛ چند جلد اول بحار را ما خدمت ایشان خواندیم. البته خیلی دقیق صحبت می کردند و عنایت خاصی به تفسیر و حدیث مخصوصاً به نهج البلاغه داشتند. خدمات ایشان از این جهت خیلی ارزنده بود؛ اساساً مسیر حوزه و فکر حوزه را تغییر داد. پروفسور کُربن فرانسوی [4]سالی یک یا دو بار برای شیعه­شناسی می آمد ایران و از محضر مرحوم علامه استفاده می کرد و علامه طباطبائی هم از قم با اتوبوس به تهران می رفت تا با کربن، نشستی داشته باشند. هر 15 روز جلسه درسی برای او و دیگر بزرگان برگزار می کرد. می فرمود: خدای متعال خواسته است که عرفان تشیّع توسط پرفسور کربن به خارج برود. ایشان هم متنفذ بود و واقعاً در نشر تشیّع مؤثر بود.

در سال 1326 در منزلی صد متری در یخچال قاضی اجاره نشین بود. چهار اتاق داشت که دو تا خودشان و خانواده بودند و یکی هم بیرونی بود و محل تدریس ایشان. یک وقت وضع اقتصادی ایشان خیلی سخت شد و بسیار مقروض شدند. ظاهراً ضامن یکی از بستگانشان شده بود و او هم ورشکست شده و قرض سنگینی بر عهدۀعلامه افتاده بود. با اینکه طبع بزرگی داشت، ولی این حالت مقروض بودن در ایشان محسوس بود. یک مقدار سهم امام گرفتیم که بدهیم خدمت ایشان که این گرفتاری را رفع کند. پول سهم امام را خدمت ایشان دادند، اما ایشان قبول نکرد. هر چه گفتند قبول نکرد. ما هم هر چه عرض کردیم سهم امام و سهم سادات است، خدمت شما باشد ایشان فرمود نه. زیاد که اصرار کردیم، فرمودند شما بگیرید و بین طلبه ها تقسیم کنید.

ظاهراً ایشان سهم امام مصرف نمی کرد؛ در حالی که وضع مالی خوبی نداشت. مقداری ملک در تبریز داشتند که مختصر اجاره ای از آن می گرفتند و هزینۀزندگی را از آن تأمین می کردند. بعد از نوشتن کتاب، به من فرمود که خدای متعال، رزق و روزی من را در قلم قرار داده است. زمانی آن املاک تبریز ایشان در طرح افتاد و ارزش پیدا کرد. آن وقت توانست خانه ساده ای بخرد. لباس های ساده ای داشت. جلیقه ای داشت که تا آخرین روزهای عمرش هم این جلیقه را می پوشید. با آن کفش های ساده و زندگی ساده که فرصت ذکرش نیست. نه املاکی به جا گذاشتند، نه پولی. فقط این خانه را گذاشتند که از ارث پدری خریده بودند و آن هم اخیراً مؤسسه قرآنی شده است. [5]

اواخر عمر متأسفانه به بیماری مبتلا شده بودند و پزشکان می گفتند که مغز ایشان دیگر تحمل و گنجایش مطلب جدید ندارد. ایشان اواخر عمر تقریباً به دنیا توجه نداشتند و در عالم دیگری بودند. من یک بار خدمت ایشان رسیدم. خوابیده بودند، در همان رختخواب نشستند. از ایشان سؤالی پرسیدم و فهمیدم متوجّه هستند و جواب مرا دادند، ولی شاگردان و فرزندان را نمی شناختند. معلوم شد که در عالم دیگری هستند و باید با همان وسایل عالم دیگر با ایشان ارتباط داشت.

در روزهای آخر، یک روز از ایشان پرسیدم: «برای حضور قلب در نماز چه توصیه ای دارید؟» با صدای ضعیف فرمود: «توجّه، توجّه، توجه. . . مراقبه، مراقبه، مراقبه. . . مراوده، مراوده، مراوده. . . ». از این دستورالعمل کوتاه چنین فهمیدم که نمازگزار برای حضور قلب، باید قبل از شروع نماز، تمام توجه خود را به سوی خدا معطوف سازد، خود را در محضر خدا مشاهده کند و قلبش را از غیر او خالی گرداند، بعد از آن تکبیرة الاحرام بگوید. بعد از آن مراقب باشد تا از این حال خارج نشود و به یاد خدا بودن را همچنان تا پایان نماز ادامه دهد. چنانچه لحظه ای توجه به امر دیگری به ذهن او آمد، فوراً از آن منصرف شود و به حال توجه سابق خود بازگردد.

علامه، بسیار مؤدّب بودند و در ملاقات با افراد به پوشیدن لباس و عمامه مقیّد بود. حتی به هنگام بیماری و در بستر، پتو را روی پاهایش می انداخت تا بی احترامی به دیگران نشود. ایشان بسیار خوش مجلس و شیرین زبان بود و با بیان داستان­های اخلاقی، جلسه را رونق می داد. از کسی انتقاد و عیب جویی نمی کرد. در بذلِ دانش، جواد بود و بخل نمی ورزید. از امانت دادن کتاب، حتی نوشته های خطی خودش امتناع نداشت؛ گرچه گاهی بی­خطر هم نبود.

هر کسی سؤال می پرسید، پاسخ می داد، ولو از عوام بود. البته در پاسخ دادن مقدار درک مخاطب را رعایت می کرد؛ همان­گونه که فضلا از محضرش استفاده می کردند، عوام نیز می توانستند از علومش بهره بگیرند.

زندگی نسبتاً ساده ای داشت. فرش منزل او قالی های متوسط و گلیم پشمی بود. لوازم زندگی ایشان ساده و لباس های او در حد متوسط، ولی تمیز و زیبا بود، گاهی یک لباس را چندین سال می پوشید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




عیب جویی، آثار منفی بسیاری دارد که در اینجا به برخی از این آثار اشاره می کنیم.

1- محرومیت از محبت دیگران
امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:

«مَنْ تَتَبَّعَ خَفِیاتُ الْعُیوب حَرَّمَهُ اللّهُ مَوَّداتَ القُلُوب».[1]

«کسی که در پی عیوب پنهانی دیگران باشد، خداوند او را از دوستی دیگران محروم می گرداند».

2- طرد شدن از جامعه
عیب جویان نه تنها به اهداف خود نمی رسند؛ بلکه با این عمل ناپسند خود، بیش از پیش مطرود جامعه می شوند و دیگر کسی به آنها اعتماد نخواهد کرد.

3- عیب جویی و افترا
عیب جویی زمینه تهمت را برای شخص عیب جو فراهم می آورد؛ زیرا کسی که مورد عیب جویی واقع شود، آتش انتقام در درون وی شعله ور می شود و اگر نتواند خشم درونی خود را با ذکر عیوب واقعی عیب جو تسکین دهد، افترا می زند و او را با صفات و اعمال زشتی که از آنها منزّه است، متّهم می سازد. امام سجّاد علیه السلام در این باره فرمودند:

«مَنْ رَمی النّاسَ بِما فِیهِمْ رَمَوهُ بِمَا لَیسَ فِیه».[2]

«کسی که مردم را به عیبی که در آنها وجود دارد منتسب کند، مردم او را به عیبی که ندارد منتسب خواهند کرد».

4- از بین رفتن شوق به کار
عیب جویی از دیگران سبب می شود که آنها شوق لازم را نسبت به انجام کارهایی که دارند از دست بدهند، مثلًا اگر مدیر یک مؤسسه یا معلم یک کلاس تنها به ضعف های کارگران و شاگردان بپردازند نه تنها عیوب آنها اصلاح نمی شود؛ بلکه از ادامه کار یا درس باز می مانند و ای بسا آن مؤسسه و یا مدرسه را برای همیشه ترک کنند.

5- کینه ورزی
امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:

«الْانْتِقادُ عَداوَةٌ».[3]

«انتقاد، سبب دشمنی است».

از آنجایی که انسان حبّ نفس دارد از انتقاد و عیب جویی، گریزان است و کسانی را که مرتّب از او انتقاد می کنند، دشمن می دارد.

6- اختلاف و جدایی
یکی از آثار عیب جویی، بروز اختلاف در جامعه است. امام علی علیه السلام در این خصوص فرمودند:

«الْاسْتِقْصاءُ فُرْقَةٌ».[4]

«موشکافی در عیوب دیگران، سبب جدایی است».

خانمی می گفت:

در ابتدای ازدواج قرار بود با همسرم برای خودسازی، عیوب یکدیگر را بگوییم و پنهان نکنیم. کم کم عیب گویی ما تبدیل به عیب جویی شد و هر یک می خواستیم نظر خود را ثابت کنیم و پافشاری می کردیم و به تدریج کار ما به خشونت کشید و امروز در آستانه طلاق و جدایی هستیم».

7- خطر جانی و هلاکت
گاهی عیب جویی برای عیب جویان بسیار گران تمام می شود و اهانت شدگان تنها به اظهار خشم و خشونت و گفتن سخنان تند و زننده اکتفا نمی کنند، بلکه قدم را فراتر می گذارند و زمینه نابودی شخص عیب جو را فراهم می آورند.

8- خطر رسوایی
اگر هدف از عیب گویی دیگران، رسوا کردن آنها باشد بی تردید روزی خواهد رسید که خداوند او رادرمیان مردم رسوا خواهد کرد.

در این باره پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمودند:

«لَا تَطْلُبُوا عَثَراتِ الْمُؤمِنِینَ فَانَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَراتِ اخیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَراتِه وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَثَراتِه یفْضَحُهُ وَلَو فِی جَوْفِ بَیتِهِ».[5]

«لغزش های دیگران را جستجو و پی گیری ننمایید، چه این که هر کسی لغزش های برادر مؤمن خود را جستجو نماید، خداوند لغزش های او را دنبال می کند و کسی را که خداوند لغزش هایش را دنبال نماید رسوایش خواهد کرد ولو در میان خانه اش باشد.»

به تجربه ثابت شده است کسانی که در پی عیوب دیگرانند افرادی هم در پی عیوب آنها هستند و به طور طبیعی عیوب آنها نیز بر ملا می شود.

مثلًا اگر کسی به دنبال این است که ضعف های دیگران را افشا نماید، خداوند شرایط را به طوری فراهم می آورد تا ضعف های او نیز برای دیگران آشکار شود.

9- عذاب قیامت
از عواقب عیب جویی، عذاب دردناک روز قیامت است.

قرآن در آیاتی چند از عذاب اخروی عیب جویان، سخن به میان آورده است در اینجا به ترجمه ی یک آیه اشاره می نماییم: «کسانی که عیب جویی و مسخره می کنند مؤمنانی را که علاوه بر ادای واجبات مالی، با صدقات مستحب نیز فقیران را دستگیری می کنند. خدا هم درمقابل تمسخر آنها، آنان را مسخره می کند و برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود».[6]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




توصیه اسلام به عیب‌پوشی دیگران

در اسلام توصیه به عیب‌پوشی شده است، عیب‌پوشی در مقابل عیب‌جویی قرار دارد و یکی از صفات خداوند، ستارالعیوب بودن اوست این کار از اخلاق انسان‌های کریم و بزرگوار است که با وجود آگاهی نسبت به عیوب دیگران از آن چشم‌پوشی می‌کند چنان‌که امام علی(ع) در این باره فرموده است: «یکی از با ارزش‌ترین کارهای کریمان، «تغافل» از چیزهایی است که از آن آگاهند».

آفت عیب‌جویی در زندگی :عیب‌جویی و مذمت درباره عیوب دیگران چه در خانه و چه نسبت به همسایگان و چه در محل کار و هر جای دیگر مورد مذمت قرآن کریم و روایات است.

مولای متقیان حضرت علی(ع) می‌فرماید «طوبیِ لمِن شَغله خوفُ الِله عن خوف الناس، طوبی لمَن مَنعه عیبهُ عن عیوب المؤمنینَ مِن اخوانه؛ یعنی خوش به حال کسی که ترس از خدا او را از ترس از مردم بازدارد و خوش به حال کسی‌که عیب او او را از عیب‌جویی از مردم باز دارد یعنی عیب خودش را ببیند و عیوب برادران ایمانی خودش را عیان نکند».

 اگر کسی با صداقت و به‌صورت مخفیانه و به‌قصد اصلاح عیب برادر مؤمن خود را به او گوشزد کند خیلی هم خوب است و در این صورت باید کسی‌که عیب ما را برای اصلاح ما به خودمان گوشزد کند تشکر هم داشته باشیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




عیب‌جویی از نگاه قرآن/ عیب‌جویی نتیجه عداوت و حسد است
 عیب‌جویی از رذایل اخلاقی است که قرآن با تعبیرهای مختلف از آن نهی کرده و عیب‌جو را مورد نکوهش قرار داده است. عیب‌جویی نتیجه عداوت و حسد است به این معنا که اگر کسی کینه دیگری را در دل داشته باشد به‌دنبال عیوب او می‌افتد تا آن‌ها را پیدا و رسوایش کند. 
بسیاری از مردم به جای این‌که به‌دنبال رفع عیوب خود باشند، مدام در پی جست‌وجوی عیوب دیگران هستند. این‌گونه افراد رفتار دیگران را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند تا به محض مشاهده کوچک‌ترین لغزش و یا اشتباهی، شروع به عیب‌جویی کنند.

عیب‌جویی یکی از رذایل اخلاقی است که قرآن با تعبیرهای مختلف از آن نهی کرده و عیب‌جو را مورد نکوهش قرار داده است.

عیب‌جویی نتیجه عداوت و حسد است به این معنا که اگر کسی کینه و دشمنی دیگری را در دل داشته باشد به‌دنبال عیوب او می‌افتد تا آن‌ها را پیدا و رسوایش کند.

عیب‌جویی مایۀ ریخته شدن آبروی دیگران،‌ باعث تهییج کینه‌ها و عداوت باعث از بین رفتن محبت و از دست دادن دوستان و موجب از هم گسیختگی نظام و شیرازۀ اجتماع می‌شود.

عیب‌جویی حالتی است که از خودخواهی انسان سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی چون انسان حب ذات دارد، نمی‌خواهد باور کند که دارای عیوب بسیاری است. با آن‌که همه انسان‌ها بر نقص‌ها و ضعف‌های خود آگاهند، اما برخی از آنان به‌دلیل داشتن حس خودپرستی و خودخواهی، چنین وانمود می‌کنند که هیچ‌گونه عیب و ایرادی ندارند.

این افراد برای سرپوش گذاشتن بر عیوب خود، خودشان را با افرادی که دارای عیوب بدتری هستند، مقایسه می‌کنند تا از این طریق هم خود را بهتر از دیگران جلوه دهند و هم دلشان را به این خوش کنند که آن قدرها هم آدم بدی نیستند.

امام علی(ع) در رابطه با عیب‌جویی سخنان گهرباری دارد از جمله این‌که فرموده است: «خوشا به حال آن‌کس که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب‌های مردم باز دارد» و امام صادق(ع) نیز جمله‌ای هشدار دهنده دارد و می‌فرماید «من روی علی مؤمن روایة یرید بها شینه وهدم مروّته لیسقط من اعین الناس، اخرجه الله عزّ و جلّ من ولایته الی ولایة الشیطان؛ هرکس علیه یک مؤمن مطلبی نقل کند که بخواهد با آن او را بدنام کند و شخصیتش را از بین ببرد، تا بدین سبب از چشم مردم بیافتد، خداوند عز و جل او را از ولایت خود به سوی ولایت شیطان اخراج کند.

هر کسی با مراجعۀ به نفس خویش متوجه می‌شود که خودش مانند دیگران خالی از عیوب نیست و خداوند از روی لطف، صفات بد و زشت و اشتباهات او را از دیگران مخفی کرده است. توجه به این نکته همچنین، توجه به آثار شوم عیب‌جویی بر خود فرد و دیگران،‌ چه دنیوی و چه اخروی، از مهم‌ترین راهکارهای درمان این صفت زشت است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:48:00 ق.ظ ]




نگاه قرآن در رابطه با عیب‌جویی

زندگی اجتماعی انسان‌ها در کنار یکدیگر نیازمند وضع قوانین و مقرراتی است که روابط بین آن‌ها را تنظیم کرده و از آفات آن جلوگیری کند. خداوند متعال برای سامان دادن به زندگی اجتماعی بشر، آن‌ها را به سوی اموری تشویق کرده و از اموری دیگر بازداشته است. یکی از این امور بازداشت شده عیب‌جویی است.

خداوند متعال در آیات یک و دو سوره همزه در رابطه با عیب‌جویی از دیگران فرموده است: «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ﴿۱﴾الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ واى بر هر بدگوى عیب‌جویى، که مالى گرد آورد و برشمردش». خداوند متعال در این ایه با کلماتی مثل «همزه» و «لمزه»، مردم را از عیب‌جویی یکدیگر نهی کرده است. «همزه» از ریشه «همز» در اصل به‌معنای شکستن است؛ از آن‌جاکه عیب‌جویان شخصیت دیگران را در هم می‌شکنند به آن‌ها «همزه» اطلاق شده و «لمزه» نیز از ریشه «لُمز» به‌معنای طعنه زدن و عیب‌جویی کردن است.

همچنین، در آیه ۷۹ سوره توبه در این رابطه می‌فرماید: «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَ یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ کسانى‌که بر مؤمنانى که [افزون بر صدقه واجب] از روى میل صدقات [مستحب نیز] مى‏دهند عیب مى‏گیرند و [همچنین] از کسانى‌که [در انفاق] جز به اندازه توانشان نمى‏یابند [عیب‌جویى مى‏کنند] و آنان را به ریشخند مى‏گیرند [بدانند که] خدا آنان را به ریشخند مى‏گیرد و براى ایشان عذابى پر درد خواهد بود».

در آیه یازده سوره حجرات آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُون؛ اى کسانى‌که ایمان آورده‏اید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند] شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب‌هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هرکه توبه نکرد آنان خود ستمکارند».

کلمه «انفسکم» همه کوتاهی‌اش حکمت الهی را بیان می‌کند و آن این است که مسلمانان به منزله جان یکدیگرند و افشای عیب یک نفر در حقیقت افشای عیب خود است. همان‌طور که انسان عیب خود را نمی‌گوید نباید عیب دیگران را هم بازگو کند.

خداوند متعال همچنین، در آیه ۱۲ سوره حجرات در این رابطه فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ اى کسانى‌که ایمان آورده‏‌ا‌ید از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏‌اى از گمان‌ها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏‌اش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه‏پذیر مهربان است».

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این ایه گفته است: «تجسس به‌معنای پیگیری و تفحص از امور پنهانی مردم است اموری که مردم عنایت دارند پنهان بماند و تو آن‌ها را پیگیری کنی تا خبردار شوی».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:45:00 ق.ظ ]




آثار عیب‌جویی

از جمله اثاری که عیب‌جویی می‌تواند برای شخص به‌دنبال آورد  تنهایی و انزوا است عموم مردم از معاشرت با افراد عیب‌جو دوری می‌کنند؛ زیرا همیشه نگرانند که مبادا تعرضی به شخصیت آن‌ها شود. همچنین، رسوایی و فاش شدن اسرار امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «کسی‌که در جست‌وجوی اسرار مردم باشد خداوند اسرارش را آشکار می‌کند. از دیگر آثار می‌توان به نداشتن آرامش روانی، شکل‌گیری عداوت علیه فرد و شریک بودن در گناهی که فاش شده است اشاره کرد.

 خداوند متعال برای سامان دادن به زندگی اجتماعی بشر، آن‌ها را به‌سوی اموری تشویق کرده و از اموری دیگر بازداشته است. یکی از این امور اصلاح عیوب خود، با منع از عیب‌جویی دیگران است.

: عیب‌جویی نتایج و پیامدهای ناگواری برای فرد عیب‌جو دارد؛ از جمله تنهایی و منزوی شدن است؛ یعنی عموم مردم از معاشرت با افراد عیب‌جو دوری می‌کنند؛ زیرا همیشه نگرانند که مبادا تعرضی به شخصیت آن‌ها شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ق.ظ ]