نرجس
 
   



با دشمنان خدا دوستی نکنید
اگر کسی با آگاهی از دشمنی دشمنان دین و ملت، باز دست دوستی به طرفشان دراز کند، از دایره دوستی با مسلمانان خارج شده است: «هر کس از شما آن‌ها را اولیاء گیرد، از آنان خواهد بود.»(مائده، آیه 51)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-06-31] [ 11:15:00 ق.ظ ]







داستان تحول روحی مرحوم دولابی


 

خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود

 
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود

 
خواست از فــردوس بیرونـــم كنــد خـــوارم كند

 
عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود

 
 

 

«حاج محمداسماعیل دولابی» و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره می‏سپرد. مركب سیر او جذبه‏ای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبداللَّه‏علیه السلام به او عطا شد. همان طریق آشنایی كه استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، از اسرار آن پرده برداشته‏اند:

«سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهداعلیه السلام است و پیشكار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس‏علیه السلام است.1

و خود نیز اینگونه به علامه فرموده‏اند كه: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت سیدالشهداعلیه السلام»2

درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمداسماعیل دولابی خود ایشان چنین می‏گوید:

«در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود كه طلبه‏ها را می‏دیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم می‏خواست كه مشغول درس و بحث شوم ولی مشكلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود كه بسیار آزارم می‏داد.

هر چه به حرم امیرالمؤمنین‏علیه السلام می‏رفتم خوب نمی‏شد، تا اینكه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداءعلیه السلام شدم در حالی كه توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را كه می‏خواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.

به ایران مراجعت كردم… در ایران اولین كسانی كه برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی كردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی‏گشتم جلوی در اتاق پرده‏ها كنار رفت و حالت مكاشفه‏ای به من دست داد و در حالی كه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.

دیدم بالای سر ضریح امام حسین‏علیه السلام هستم، به من حالی كردند كه آنچه را كه می‏خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یكدیگر صحبت می‏كردند و می‏ گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبداللَّه‏علیه السلام بود و اشخاصی كه به آنجا می‏آمدند بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند می‏گریستند.

در اثر عنایات حضرت اباعبداللَّه‏ علیه السلام كار به گونه‏ای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیت‏اللَّه شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت‏اللَّه شاه‏ آبادی بدون اینكه من به دنبال آن‏ها بروم و از آنها التماس و درخواست كنم با علاقه خودشان به آنجا می‏آمدند.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:15:00 ق.ظ ]




ترک گناه مهم‌تر از توبه
آنچه بیان شد، نشان‌ از اهمیت و بلکه ضرورت توبه و استغفار دارد، ولی نباید فراموش شود که «تَرکُ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التّوبَة؛ گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است». بنا بر فرمایش امام صادق علیه‌السلام، هر گناهی نقطه‌ای سیاه در قلب انسان ایجاد می‌کند و چه‌بسا این تیرگی‌ها به حدی برسد که انسان در زمره اهل شقاوت قرار گیرد و حتی از لحاظ اعتقادی نیز دچار گمراهی شود و دیگر توبه و بازگشتی برایش میسر نشود. آیا کسی که همه رفتارهایش مطابق خواسته‌های نفسانی است، به‌راحتی حالی برای توبه حقیقی برایش میسر می‌شود؟!  قرآن کریم در این باره چنین هشدار داده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس سرانجام کسانی که مرتکب بدی‌ها شدند به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخره می‌گرفتند».

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره که راهنمایی‌های وی گشاینده راه طالبان مسیر کمال بود، از تذکر این نکته نیز غافل نبود و می‌فرمود: «هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم و این مسافت در افراد، متفاوت است …؛ لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گران‌تر و سنگین‌تر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




ترک گناه مهم‌تر از توبه
آنچه بیان شد، نشان‌ از اهمیت و بلکه ضرورت توبه و استغفار دارد، ولی نباید فراموش شود که «تَرکُ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التّوبَة؛ گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است». بنا بر فرمایش امام صادق علیه‌السلام، هر گناهی نقطه‌ای سیاه در قلب انسان ایجاد می‌کند و چه‌بسا این تیرگی‌ها به حدی برسد که انسان در زمره اهل شقاوت قرار گیرد و حتی از لحاظ اعتقادی نیز دچار گمراهی شود و دیگر توبه و بازگشتی برایش میسر نشود. آیا کسی که همه رفتارهایش مطابق خواسته‌های نفسانی است، به‌راحتی حالی برای توبه حقیقی برایش میسر می‌شود؟!  قرآن کریم در این باره چنین هشدار داده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس سرانجام کسانی که مرتکب بدی‌ها شدند به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخره می‌گرفتند».

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره که راهنمایی‌های وی گشاینده راه طالبان مسیر کمال بود، از تذکر این نکته نیز غافل نبود و می‌فرمود: «هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم و این مسافت در افراد، متفاوت است …؛ لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گران‌تر و سنگین‌تر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




توبه و فرج امام عصر سلام‌الله‌علیه
یکی از برکات بسیار مهم توبه و استغفار، ارتباط یافتن با امام زمان سلام‌الله‌علیه است. بنا بر فرمایش بزرگان، کسی که وجودش از بدی‌ها پیراسته شود و به زیور عبادت و بندگی خداوند آراسته گردد، گویا در درون خویش امام زمان خود را یاری کرده است. از این روست که پاکان و اولیای خداوند به کسانی که طالب دیدار یار هستند، به این مضمون سفارش می‌کنند که:

آیینه شو جمال پری‌طلعتان طلب      جاروب کن خانه را سپس میهمان طلب

در کلمات بزرگانی چون حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره درباره ارتباط با ولی عصر ارواحنا له الفداء دو مطلب مورد توجه است؛ دعا و تضرع برای ظهور امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و آماده‌سازی خود برای یاری آن‌ حضرت و هر دو مطلب، نیازمند دوری از گناهان و توبه است. کسی که از وجود شریف آن حضرت غافل نباشد، متوجه است که در دوران غیبت، رنج‌ها و اندوه‌های فراوانی متوجه آن حضرت است و به همین دلیل برای تعجیل در ظهور ایشان دست به دعا برمی‌دارد، ولی بنا بر فرمایش بزرگان، برای این دعا نمی‌توان به لفّاظی و ظاهرسازی اکتفا کرد. حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «باید دعا را با شرایط آن کرد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست؛ چنان‌که فرموده‌اند: «دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ؛ دعای شخصی که توبه کند، اجابت می‌گردد»؛ نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم و کارهایمان برای تبعید (دورکردن) و تأجیل (به‌تأخیر انداختن) فرج آن حضرت باشد».

درباره آمادگی برای ظهور آن حضرت نیز توبه از گناهان امری ضروری است و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره بر این نکته تأکید داشت که «اگر ظهور حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نزدیک باشد، باید هرکس خود را برای آن روز مهیا سازد؛ از جمله اینکه از گناهان توبه کند».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ق.ظ ]




برکات استغفار
قرآن کریم از قول حضرت نوح علیه‌السلام چنین می‌فرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً؛ به درگاه پروردگارتان استغفار کنید، او بسیار آمرزنده است. [استغفار کنید] تا باران را پی‌درپی بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری نماید و برایتان باغ‌هایی قرار دهد و برایتان نهرهایی فراهم آورد». حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره با یاد‌آوری این مطلب، توصیه به کثرتِ استغفار داشت، تاآنجاکه به کسی که در پی رهایی از گرفتاری‌هایی در زمینه اشتغال و ازدواج بود،‌ چنین فرموده بود: «زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفرالله». هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید. و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده‌اید یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته‌اید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ق.ظ ]




دوای دردها
یکی از اموری که ما را به توبه و استغفار تشویق می‌کند، دانستن این مطلب است که همۀ‌ گرفتاری‌های ما از رفتارهای نادرست خودمان سرچشمه می‌گیرد. بر این اساس است که اولیای الهی، در جایگاه‌های گوناگون و برای برطرف شدن مصیبت‌های مختلف، توصیه به استغفار می‌کردند. حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «حوادثی که اتفاق می‌افتد، نتیجه کارهای ماست که بر سر ما می‌آید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ؛ هر مصیبتی به شما می‌رسد، به‌واسطه اعمال شماست». آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبت‌ها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمی‌کنیم، چون کارهای خود را بد نمی‌دانیم».

ایشان بارها به کسانی که از ایشان دستورالعملی برای پیشرفت در راه خدا و نیز برای رهایی از مشکلات می‌خواستند، به استغفار توصیه می‌کرد و این روایت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را یاد‌آور می‌شد که: ««ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم؟ داؤُکم الذّنوب و دواؤُکم الإستغفار؛ آیا شما را به دردتان و دوایتان خبر ندهم؟ درد شما گناهان است و دوای شما استغفار».٢

اما نباید فراموش کرد این استغفار، نباید تنها وردی زبانی باشد، بلکه باید از قلبی تائب از گناه و مشتاق به رحمت خدا سرچشمه بگیرد، وگرنه نباید انتظار گشایش و رهایی داشت. «کلمه «أستغفرالله» را تا می‌توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقیۀ معلومه‌اش، تکرار نمایید».

لازمه توبه حقیقی، در روایات معصومین علیهم‌السلام به‌روشنی بیان شده است؛ اموری مانند پشیمانی، تصمیم بر بازنگشتن به‌ گناه، پرداخت حق مردم و نیز حقوق واجب الهی، مانند قضای نمازها و روزه‌هایی که ترک شده است و…

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]






امام علی(ع) چگونه با آقازاده‌ها برخورد می‌کرد؟
پدیده آقازادگی واقعیتی تلخ است که طی آن فرصت‌طلبان خود را به مراکز قدرت نزدیک مى‌کنند تا از بیت‌المال بهره‌مند شوند.

امام علی
آقازادگی اصطلاحی است برای افرادی که با سوءاستفاده از موقعیت‌‌های نَسبی یعنی نفوذ پدر و مادر و اقوام در دستگاه‌های حکومتی برای کسب ثروت‌های هنگفت دست به رانت و اقدامات اقتصادی می‌زنند؛‌ این در حالی است که برای رسیدن به این جایگاه از زحمت نسبیِ کمتری نسبت به افراد همنوع خود بهره می‌گیرند.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقاله‌ای در تعریف آقازادگی آورده است: «از اوایل روی کار آمدن دولت سازندگی در سال 68 شاهد ظهور طبقه‌ای خاص در کشور بودیم؛ ‌‌طبقه‌ای که با توجه به نفوذ در بدنه قدرت، توانسته‌‌اند شریک ثروت طبقه اشراف نیز شوند. ‌‌دو عنصری‌ که تکمیل‌کننده دست نیافتگی این طبقه محدود اجتماع می‌شود.» از نظر این نویسنده با جمع دو پدیده ثروت‌مندی و نسب‌مندی سیاسی، فرد آقازاده می‌شود. البته این مقاله گستره آقازادگی را بیش از رابطه خویشاوندی درجه یک معرفی می‌کند و می‌افزاید: «نیازی نیست که فرد برای آقازادگی حتماً به عنوان اقوام درجه یک مدیران و مقامات ارشد محسوب شود، بلکه داشتن یک رابطه نزدیک با این مدیران و مقامات که منجر به متمایز شدن فرد در امور از سایر اجتماع شود نیز می‌تواند افراد را در دایره آقازادگی قرار دهد.»

این شرایط تبعیض‌آمیز، نوعی اشرافیت اقتصادی بر پایه اشرافیت خانوادگی ایجاد کرد که پیامد آن، ناهمگونی اقتصادی و بیکاری در سطح وسیع، و همچنین، از بین رفتن عدالت در عرصه تولید و انباشت سرمایه در دست گروهی خاص شد. تبعیض، انگیزه کار را تضعیف و خلاقیت‌ها و نیروهای آقازاده‌ها را به سوی کجی و ناراستی می‌کشاند.

نکته جالب توجه اینجاست که این مسئله مورد توجه امام علی(ع) در دوران حکومت‌شان قرار گرفته بود. ایشان در بخشی از نامه‌ مشهورشان به مالک اشتر که بنا بود والی مصر شود، می‌فرمایند: «براى زمامدار، خاصان و صاحبان اسرار (و نزدیکان و اطرافیانى) است که خودخواه و برترى طلبند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمى‌کنند ؛ ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَبِطَانَةً، فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَاف فِی مُعَامَلَة».

از این کلام امیرالمؤمنین(ع)‌ بر می‌آید پدیده آقازادگی واقعیتی تلخ است که در گسترده تاریخ مطرح بوده است. در این فرآیند همواره دنیاپرستان و فرصت‌طلبان خود را به مراکز قدرت نزدیک مى‌کنند و با اظهار اخلاص و فداکارى کامل به آنها تقرب مى‌جویند تا به وسیله آنها بخش‌هایى از بیت‌المال در اختیار آنان و منسوبانشان قرار گیرد و بر دوش مردم مظلوم سوار شوند و اموال و منافع آنها را غارت کنند. امام به مالک اشتر هشدار مى‌دهد که مراقب این گروه باشد.

دستور قاطعى که امام علی(ع) در این زمینه خطاب به مالک صادر کرد اینچنین است: «ریشه ستمشان را با قطع وسائل آن بر کن و هرگز به هیچ یک از اطرافیان و هواداران خود زمینى از اراضى مسلمانان را وا مگذار و نباید آنها طمع کنند که قراردادى به سود آنها منعقد سازى که موجب ضرر بر همجواران آن زمین باشد; خواه در آبیارى یا عمل مشترک دیگر. به گونه اى که هزینه‌هاى آن را بر دیگران تحمیل کنند و در نتیجه سودش فقط براى آنها باشد و عیب و ننگش در دنیا و آخرت نصیب تو شود؛ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الاَْحْوَالِ. وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حَاشِیَتِکَ وَحَامَّتِکَ قَطِیعَةً، وَلاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَة، تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ، فِی شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَعَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَالآْخِرَةِ.»

امام علی(ع) در ادامه این بخش از نامه خویش با تأکید بر اجرای حق و عدالت در برخورد با چنین پدیده‌ای اشاره کردند: «اجراى حق را در باره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایى به خرج ده که خداوند پاداش شکیبایى تو را خواهد داد. هر چند، در اجراى عدالت، خویشاوندان و نزدیکان تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند تحمل آن بر تو سنگین آید که عاقبتى نیک و پسندیده است؛ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَالْبَعِیدِ، وَکُنْ فِی ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ.»

این تعبیرات با صراحت بیانگر این حقیقت است که شخص والى و زمامدار باید دست رد بر سینه گروه فرصت‌طلب سودجوى حاشیه‌نشین بزند و هرگز تسلیم خواسته‌هاى آنها نشود و زمین‌هایى را که به مسلمانان تعلق دارد در اختیار آنان نگذارد، زیرا آنها به سبب نفوذى که در مرکز اصلى قدرت دارند سعى مى‌کنند تمام هزینه‌هاى این املاک را که قاعدتاً باید در میان همه کسانى که ملک مشترک دارند تقسیم شود، به زور بر عهده دیگران بیندازند و منفعت خالص از آنِ آنها باشد; کارى که ظلم فاحش و خیانت آشکار است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:28:00 ق.ظ ]





ثواب شاد کردن دل مومن
امام باقر(ع) مى‏ فرمود: به راستى دوست‏‌ترین کارها به درگاه خدا عز وجل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.

شاد کردن
از امام صادق(ع) روایت شده، که می فرمایند:

نپندارد یکى از شماها که مؤمنى را شاد کرده است تنها او را شاد کرده، بلکه به خدا رسول خدا را(ص) شاد کرده است.

از ابى الجارود که شنیدم امام باقر(ع) مى ‏فرمود:
به راستى دوست‏ترین کارها به درگاه خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.

امام صادق(ع) در ضمن حدیثى طولانى فرمود:
چون خدا مؤمن را از قبرش مبعوث کند، با او نمونه‏ اى از قبر بیرون آید و جلو او باشد و هر آنجا که مؤمن یکى از هراسهاى روز قیامت را ببیند آن نمونه گوید: نترس و غم مخور و مژده گیر به شادى و کرامت از طرف خدا عز و جل تا آنکه در برابر خدا عز و جل بایستد و از او حساب آسانى بکشد و فرماید: او را به بهشت برند و آن نمونه جلو او باشد، مؤمن به او گوید: خدایت رحمت کند، چه خوب کسى بودى که با من از گورم بیرون آمدى و پیوسته مرا به شادى و کرامت از طرف خدا مژده مى ‏دادى تا آن را به چشم دیدم و به او مى‏ گوید: تو کیستى؟ مى ‏گوید:من همان شادیم که به دل برادر مؤمن خود در دنیا وارد ساختى، خدا عز و جل مرا از آن آفریده تا به تو مژده دهم.

از محمد بن جمهور، گوید: نجاشى که یک دهقانى بود، حاکم اهواز و فارس شد، یکى از کارمندانش به امام صادق(ع) گفت: در دفتر نجاشى خراجى به عهده من است و او مردى است مؤمن و فرمانبر، شما اگر صلاح مى‏د انى براى من نامه‏ اى به او بنویس، گوید: امام(ع) به او نوشت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، شاد کن برادرت را تا خدا شادت کند، گوید: چون نامه به او رسید، در مجلس کار خود بود و چون تنها شد، نامه را به او داد و گفت: این نامه امام صادق(ع) است، آن را بوسید و بر دو چشم نهاد و به او گفت: چه حاجتى دارى؟ گفت:

خراجى که در دفترت بر عهده من است، به او گفت: چه مقدار است؟ گفت: ده هزار درهم.
نجاشى دفتر دار خود را خواست و به او دستور داد تا از طرف او بپردازد و آن را از دفتر بیرون آرد و دستور داد براى سال آینده هم برابر همین مبلغ را براى او بنویسد، سپس به او گفت: من تو را شاد کردم؟ پاسخ داد: آرى قربانت، سپس فرمان داد یک مرکب سوارى و یک کنیز و یک غلام به او دادند با یک دست جامه و در عطاى هر کدام مى‏ گفت: آیا تو را شاد کردم؟ و او جواب مى‏ داد:
آرى قربانت، و هر چه مى‏ گفت: آرى، براى او مى‏ افزود تا از عطا فراغت یافت و سپس به او گفت: همه فرش این اتاق را هم که من در آن نشسته ‏ام با خود ببر چون که نامه آقاى مرا در این جا به من دادى و هر حاجتى دارى به من اظهار کن و برسان، گوید: این کار را کرد و آن مرد بیرون شد و پس از آن خدمت امام صادق(ع) رسید و به او همه را باز گفت و آن حضرت هم شاد شد به کار او، آن مرد گفت:
یا ابن رسول اللَّه، گویا کارى که با من کرده، شما را شاد نمود؟ فرمود: آرى، به خدا هر آینه خدا و رسولش را هم شاد کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]





فضیلت و شرافت قرض دادن
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ثواب صدقه ده مقابل است. و اما قرض، هجده مقابل آن است.

در کتاب کافی و فقیه از امام صادق (علیه السلام ) از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: ثواب صدقه ده مقابل است. و ثواب قرض هجده مقابل است. و صله و احسان به برادران بیست مقابل، و صله رحم 24 مقابل آن است.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: قرض بدهم پولی را دوست تر دارم از آنکه آن را صدقه و رایگان دهم. و کسی که قرض بدهد و مدت آن را معین کند، پس در وقت رسید مدت پول او را رد نکرد، پس به هر روزی که تاءخیر می افتاد از آن وقت ثواب صدقه یک دینار برای او ثبت می شود.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): کسی که به برادر دینی خود قرض الحسنه دهد برای خشنودی خدای تعالی، ثواب صدقه خواهد بود تا وقتی که آن پول به او رد شود.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کسی که قرض دهد برادر مسلمانش را، می باشد برای او به هر درهمی که قرض داده ثواب و حسنات به قدر وزن کوه احد و کوه طور سینا. و وقتی که داد، اگر مدارا کند در مقابل مطالبه آن، از صراط مثل برق جهنده بگذرد. و کسی که برادر مسلمانش نزد او شکایت از فقر کند و به او قرض ندهد، خداوند بهشت را بر او حرام می کند.

و این روایات را در کتاب وسائل و غیره از ثواب الاعمال نقل کرده است.

در حدیث مناهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کسی که محتاج شود به او برادر دینی او که قرض خواهد و او ندهد با آنکه قدرت و تمکن دارد، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند.

در کتاب من لا یحضر در باب اعتکاف از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نقل کرده که در ضمن حدیثی فرمود: حدیث کرد مرا پدرم از جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: کسی که سعی کند در برآوردن حاجت برادر دینی خود، گویا عبادت کرده نه هزار سال که روزها روزه و شبها به عبادت قیام کرده.

و این روایت را دیگران هم نقل کرده اند با اضافه بعضی از آنها که حضرت فرمود: سعی در حاجت بهتر است از سی سال اعتکاف.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:18:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:10:00 ق.ظ ]




منظور از نفس زکیه چیست و به چه علت کشته می شود؟
 

نفس زکیه به انسان پاک دل و پاک سرشت هم اطلاق می شود که در روایت است که این صفت را به امام سجاد (ع) نسبت می دادندکه معمر از علی بن زید نقل کرد که بسعید بن مسیب گفتم تو میگفتی که علی ابن الحسین نفس زکیه است و مانند او را ندیده‏ای. گفت همین طور است آنچه من گفته‏ام قابل انکار نیست بخدا سوگند مانند او دیده نشده‏[1]واگر مرادهمان فردی اسک از علائم ظهور حضرت حجت (ع) می باشد در روایت است ازصالح مولای بنی عذراء می‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می‏فرمود: میان قیام قائم آل محمّد (ع) و قتل نفس زکیّه فقط پانزده شب فاصله است. و گفت: مرد پاکدل و صاحب نفس زکیّه، جوانی از خاندان پیغمبر و نامش «محمّد بن حسن» است، بدون هیچ جرم و گناهی کشته می‏شود، وقتی او را کشتند خداوند قائم آل محمّد- عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف- را می‏فرستد[2].

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-30] [ 11:35:00 ق.ظ ]




علائم نهایی پیش از ظهور امامان زمان (عج) چیست؟

 
 

 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداء (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]

4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست. [4]

5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6]   ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ق.ظ ]




پیامبرصلی الله علیه وآله:
أحسَنُ النّاسِ إیماناً أحسَنُهُم خُلُقاً و ألطَفُهُم بِأهِلهِ

باایمان ترین مردم، خوش اخلاق ترینِ آنها و مهرورزترین شان با خانواده خود است

بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

رَحِمَ اللَّهُ والِداً أعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ

خداوند رحمت کند پدری را که فرزندش را بر نیکی کردن بر خود کمک کند

میزان الحکمه، ح ۲۲۷۴۴.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

جُلُوسُ المَرءِ عِندَ عِیالِهِ أحَبُّ إلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکافٍ فی مَسجِدی هذا

نشستن مرد پیش زن و فرزندنش نزد خداوند محبوب تر است از اعتکاف در این مسجد من

تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۲.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

إنَّ اللَّهَ تَعالی یحِبُّ أن تَعدِلُوا بَینَ أولادِکم حَتّی فی القُبَلِ

خداوند دوست دارد که میان فرزندانتان عادلانه رفتار کنید. حتّی در بوسیدن آنها

میزان الحکمه، ح ۲۲۶۶۵.

امام سجّادعلیه السلام:

إنَّ أرضاکم عِندَاللَّهِ أسبَغُکم عَلی عِیالِهِ

خداوند از آن کس خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد

بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۳۶.

امام سجّادعلیه السلام:

و أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ جَعَلَها لک سَکنَاً واُنساً، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِک نِعمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیک فَتُکرِمَها و تَرفُقَ بِها

حقّ زن این است که بدانی خداوند او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است و بدانی این نعمتی است که خداوند به تو داده؛ پس باید او را گرامی داری و با وی نرمی کنی

بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۵.

امام سجّادعلیه السلام:

لَأن أدخُلَ السُّوقَ و مَعی دِرهَمٌ أبتاعُ بِهِ لَحماً لِعِیالی و قَد قَرِمُوا إلیهِ أحَبُّ إلَی مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً

چنان چه وارد بازار شوم و درهمی داشته باشم و با آن برای خانواده ام گوشتی بخرم که بدان رغبت کرده اند، برای من محبوب تر است از این که بنده ای را آزاد کنم

وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۴۳.

امام صادق علیه السلام:

إنَّ المَرءَ یحتاجُ فی مَنزِلِهِ و عیالِهِ إلی ثَلاثِ خِلالٍ یتَکلَّفُها و إن لَم یکن فی طَبعِهِ ذلِک: مُعاشَرَةٍ جَمیلَةٍ وسَعَةٍ بِتَقدیرٍ و غَیرَةٍ بِتَحَصُّنٍ

مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نیاز دارد که اگر در طبیعت او نباشد، باید خود را با تکلّف به آنها وادارد: خوش رفتاری، گشاده دستی سنجیده وغیرت برای حفاظت از آنها

تحف العقول، ص ۳۲۲.

امام صادق علیه السلام:

لاغِنی بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشیاءَ فیما بَینَهُ و بَینَ زوجَتِهِ و هِی: المُوافَقَةُ لِیجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها و مَحَبَّتَها و هَواها و حُسنُ خُلقِهِ مَعَها وَ استِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَیئَةِ الحَسَنَةِ فی عَینِها و تَوسِعَتِهِ عَلَیها

شوهر در رابطه خود با همسرش از سه چیز بی نیاز نیست: سازگاری با او تا به این وسیله سازگاری و محبت و عشق او را به خود جلب کند، و خوش خویی با او و دلبری از او با آراستن خود برای وی و فراهم آوردن امکانات رفاهی او

میزان الحکمه، ح ۷۸۷۶.

امام صادق علیه السلام:

مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیتِهِ مُدَّ لَهُ فی عُمرِهِ

هر کس به خانواده اش نیکی کند، عمرش زیاد شود

الکافی، ج ۲، ص ۱۰۵.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-06-27] [ 10:44:00 ق.ظ ]




توسل انبیا به محمد و آل محمد صلوات الله علیهم

حضرت آدم (علیه السلام ) متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همین بود کلماتی که حضرت آدم (علیه السلام ) تلقی کرد از جانب پروردگارش. چنانکه در روایات زیادی که در تفسیر برهان در ذیل آیه شریفه: ((فتلقی آدم من ربه کلمات )) نقل فرموده، تصریح شده است.

نوح پیغمبر (علیه السلام ) در میان کشتی وقتی که ترسید از غرق شدن، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهیم (علیه السلام ) وقتی که میان آتش او را انداختند، سوال کرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت یعقوب (علیه السلام ) متوسل شد، جبرئیل بر او نازل شد عرض کرد: آیا تعلیم نکنم به تو دعایی که خدا چشم تو را شفا دهد و یوسف و ابن یامین را به تو برگرداند؟ فرمود: بلی. عرض کرد: بگو آن دعایی که پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات یافت و ابراهیم (علیه السلام ) گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت یعقوب فرمود: چیست؟ عرض کرد: بگو پروردگار من سوال می کنم از تو به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که یوسف و ابن یامین را به من برگردانی و چشم مرا شفا دهی. پس گفت و فرج رسید و چشم او خوب شد.

حضرت یوسف (علیه السلام ) در زندان عرض کرد: خدایا، من از تو سوال می کنم به حق محمد و اهل بیت او که به من فرج دهی. پس گفت و فرج او رسید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




علوم ملائکه و انبیا و آثار آنان نزد ائمه (علیهم السلام ) جمع است

برای خداوند عزوجل دو علم است؛ یک علم مخزون و م رای ده و ائمه صلوات الله علیهم تمام آن را می دانند.

در کتاب کافی به سند خود از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که فرمود: به درستی که برای خدای عزوجل دو علم است. یکی علمی است مکنون و مخزون که احدی نمی داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او می باشد بدا. و علمی است که تعلیم فرموده به ملائکه و انبیا و مرسلین، پس ما می دانیم آن را.

و در باب آنکه ائمه می دانند جمیع علومی که به ملائکه و انبیا رسیده، پنج روایت نقل کرده که دلیل بر این است.

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشیر از امام جواد صلوات الله علیه نقل کرده که فرمود: برای خداوند دو علم است؛ علمی است مبذول، و علمی است مکنون. پس اما مبذول، پس نیست چیزی که می دانند آن را ملائکه و رسولان مگر آنکه ما می دانیم آن را. و اما مکنون پس آن نزد خداوند است. . . [1]

علم رسول الله و ائمه صلوات الله علیهم زیاد می شود

پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم شب و روز علم آنها زیاد می شود و برای آنها حادث می شود علمهایی که نمی دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه. هر چه به امام وقت تعلیم می شود، اول به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام قبل تعلیم می شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقی و ازدیاد هستند.

قال تعالی: ((و قل رب زدنی علما)) - الایه. یعنی: بگو ای پیغمبر: ای پروردگار من، زیاد کن علم مرا.

در کتاب کافی در باب آنکه اگر ائمه (علیهم السلام ) زیاد نشود علم آنها، هر آینه تمام خواهند نمود علم را، پنج روایت نقل فرموده از امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما که فرمودند ((لولا انا نزداد لاءنفدنا)) یعنی: اگر در ما زیاد نشود، هر آینه تمام می کردیم.

زراره عرض کرد. خدمت امام باقر (علیه السلام ): زیاد کرده می شوید چیزی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی داند؟ وقت زیاد شدن عرضه می شود به پیغمبر پس به ائمه ای که قبل از ما بودند، بعد به ما می رسد.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): خارج نمی شود چیزی از نزد خداوند تعالی تا آنکه ابتدا می شود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) پس به امام بعد از امام، تا آنکه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در کافی در باب دیگر که ائمه (علیهم السلام ) شبهای جمعه زیاد می کنند، سه روایت نقل کرده که: شبهای جمعه ارواح طیبه طاهره پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم به عرش می روند و طواف می کنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه های عرش دو رکعت نماز می خوانند، پس برمی گردند با علمی زیاد شده. و اگر این نبود تمام می کردند علم را. [2]

و از مطالب گذشته که از مسلمات روایات متواترات می باشد و شک و شبهه ای در او نیست و هر یک شاهد و مؤ ید دیگری است، استفاده می شود که:

پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای او ائمه هادین مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین داناترین کل مخلوقات آسمانی و زمینی و تواناترین کل موجودات می باشند. و تمام کمالات در علم و قدرت جمع است و این هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اکمل و اوفی می باشد. و در مخلوق خلقی نیست، هر کس و هر چه باشد، مگر آنکه به درجه آنها نمی رسد، بلکه علم جمیع خلایق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دریا؛ همان طوری که آن ملک به خضر پیغمبر (علیه السلام ) فرمود. [3]

پس ایشانند اعلم کل مخلوقات و افضل و اشرف کل موجودات. و هیچ چیز بر آنها مخفی نیست. و واجب است اطاعت آنها بر کل ممکنات. و تمام موجودات رعیت آنها می باشند و خداوند آنها را ریاست داده بر تمام مخلوقات.

و خداوند اجل است که ریاست تامه و خلافت عامه به کسی بدهد و حالات افراد رعیت را بر آنها مخفی گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روایات زیادی وارد شده که ملکوت آسمانها و زمینها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بیاید تا روز قیامت و تمام لغات افراد بشر و حیوانات را می دانند و هیچ صوتی بر آنها مخفی نیست.

و ایشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها کتابهایی می باشد که در آن اسامی پادشاهان روی زمین تا آخر دنیا می باشد. و اسامی اهل بهشت و جهنم را می دانند. و هر کس را می دانند که اهل ایمان است یا اهل کفر و مقدرات او چیست و کی می میرد و بعدا چه می کند.

و شهدای خداوند تعالی می باشند بر خلق خداوند جل جلاله. و ارکان خلقند و علامتهای حق و حقیقت و میزان عدالت و سعادتند. و اهل ذکرند که خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده که فرمود:

فاساءلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.

و آنهایند ملجاء و پناهگاه کل مخلوقات و صاحبان شب قدر که ملائکه و روح بر آنها نازل می شوند. و ایشانند صاحبان انوار الهی.

و تمام اینها که به عرض خوانندگان رساندم، مفاد روایات متواترات است.

علم همه چیز در امام (علیه السلام ) احصا شده است

قال تعالی ((و کل شی احصیناه فی امام مبین )).

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر در آن خطبه مفصله فرمود: ای جماعتهای مردم، هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند عزوجل احصا کرده آن را در من. و هر علمی که من عالم شدم، احصا و ضبط کردم من آن را در متقین از اولاد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و هیچ علمی نیست مگر آنکه تعلیم کردم علی (علیه السلام ) را و اوست امام مبین.

و در روایت معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام ) از پدرش از جدش صلوات الله علیهم نقل است که فرمود: وقتی که این آیه نازل شد ابوبکر و عمر حرکت کردند و عرض کردند: یا رسول الله، آن تورات است؟ فرمودند: نه عرض کردند: انجیل است؟ فرمود نه. عرض کرند: قرآن است؟ فرمود: نه. پس امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد، پس فرمود رسول الله: این است آن امامی که احصا کرده خداوند عزوجل در او علم هر چیزی را.

و در کتاب تفسیر قمی از ابن عباس نقل کرده از مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) که فرمود: منم والله امام مبین؛ بیان می کنم حق را از باطل. . . [

برای خداوند عزوجل دو علم است؛ یک علم مخزون و م رای ده و ائمه صلوات الله علیهم تمام آن را می دانند.

در کتاب کافی به سند خود از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که فرمود: به درستی که برای خدای عزوجل دو علم است. یکی علمی است مکنون و مخزون که احدی نمی داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او می باشد بدا. و علمی است که تعلیم فرموده به ملائکه و انبیا و مرسلین، پس ما می دانیم آن را.

و در باب آنکه ائمه می دانند جمیع علومی که به ملائکه و انبیا رسیده، پنج روایت نقل کرده که دلیل بر این است.

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشیر از امام جواد صلوات الله علیه نقل کرده که فرمود: برای خداوند دو علم است؛ علمی است مبذول، و علمی است مکنون. پس اما مبذول، پس نیست چیزی که می دانند آن را ملائکه و رسولان مگر آنکه ما می دانیم آن را. و اما مکنون پس آن نزد خداوند است. . . [1]

علم رسول الله و ائمه صلوات الله علیهم زیاد می شود

پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم شب و روز علم آنها زیاد می شود و برای آنها حادث می شود علمهایی که نمی دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه. هر چه به امام وقت تعلیم می شود، اول به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام قبل تعلیم می شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقی و ازدیاد هستند.

قال تعالی: ((و قل رب زدنی علما)) - الایه. یعنی: بگو ای پیغمبر: ای پروردگار من، زیاد کن علم مرا.

در کتاب کافی در باب آنکه اگر ائمه (علیهم السلام ) زیاد نشود علم آنها، هر آینه تمام خواهند نمود علم را، پنج روایت نقل فرموده از امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما که فرمودند ((لولا انا نزداد لاءنفدنا)) یعنی: اگر در ما زیاد نشود، هر آینه تمام می کردیم.

زراره عرض کرد. خدمت امام باقر (علیه السلام ): زیاد کرده می شوید چیزی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی داند؟ وقت زیاد شدن عرضه می شود به پیغمبر پس به ائمه ای که قبل از ما بودند، بعد به ما می رسد.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): خارج نمی شود چیزی از نزد خداوند تعالی تا آنکه ابتدا می شود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) پس به امام بعد از امام، تا آنکه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در کافی در باب دیگر که ائمه (علیهم السلام ) شبهای جمعه زیاد می کنند، سه روایت نقل کرده که: شبهای جمعه ارواح طیبه طاهره پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم به عرش می روند و طواف می کنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه های عرش دو رکعت نماز می خوانند، پس برمی گردند با علمی زیاد شده. و اگر این نبود تمام می کردند علم را. [2]

و از مطالب گذشته که از مسلمات روایات متواترات می باشد و شک و شبهه ای در او نیست و هر یک شاهد و مؤ ید دیگری است، استفاده می شود که:

پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای او ائمه هادین مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین داناترین کل مخلوقات آسمانی و زمینی و تواناترین کل موجودات می باشند. و تمام کمالات در علم و قدرت جمع است و این هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اکمل و اوفی می باشد. و در مخلوق خلقی نیست، هر کس و هر چه باشد، مگر آنکه به درجه آنها نمی رسد، بلکه علم جمیع خلایق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دریا؛ همان طوری که آن ملک به خضر پیغمبر (علیه السلام ) فرمود. [3]

پس ایشانند اعلم کل مخلوقات و افضل و اشرف کل موجودات. و هیچ چیز بر آنها مخفی نیست. و واجب است اطاعت آنها بر کل ممکنات. و تمام موجودات رعیت آنها می باشند و خداوند آنها را ریاست داده بر تمام مخلوقات.

و خداوند اجل است که ریاست تامه و خلافت عامه به کسی بدهد و حالات افراد رعیت را بر آنها مخفی گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روایات زیادی وارد شده که ملکوت آسمانها و زمینها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بیاید تا روز قیامت و تمام لغات افراد بشر و حیوانات را می دانند و هیچ صوتی بر آنها مخفی نیست.

و ایشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها کتابهایی می باشد که در آن اسامی پادشاهان روی زمین تا آخر دنیا می باشد. و اسامی اهل بهشت و جهنم را می دانند. و هر کس را می دانند که اهل ایمان است یا اهل کفر و مقدرات او چیست و کی می میرد و بعدا چه می کند.

و شهدای خداوند تعالی می باشند بر خلق خداوند جل جلاله. و ارکان خلقند و علامتهای حق و حقیقت و میزان عدالت و سعادتند. و اهل ذکرند که خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده که فرمود:

فاساءلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.

و آنهایند ملجاء و پناهگاه کل مخلوقات و صاحبان شب قدر که ملائکه و روح بر آنها نازل می شوند. و ایشانند صاحبان انوار الهی.

و تمام اینها که به عرض خوانندگان رساندم، مفاد روایات متواترات است.

علم همه چیز در امام (علیه السلام ) احصا شده است

قال تعالی ((و کل شی احصیناه فی امام مبین )).

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر در آن خطبه مفصله فرمود: ای جماعتهای مردم، هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند عزوجل احصا کرده آن را در من. و هر علمی که من عالم شدم، احصا و ضبط کردم من آن را در متقین از اولاد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و هیچ علمی نیست مگر آنکه تعلیم کردم علی (علیه السلام ) را و اوست امام مبین.

و در روایت معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام ) از پدرش از جدش صلوات الله علیهم نقل است که فرمود: وقتی که این آیه نازل شد ابوبکر و عمر حرکت کردند و عرض کردند: یا رسول الله، آن تورات است؟ فرمودند: نه عرض کردند: انجیل است؟ فرمود نه. عرض کرند: قرآن است؟ فرمود: نه. پس امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد، پس فرمود رسول الله: این است آن امامی که احصا کرده خداوند عزوجل در او علم هر چیزی را.

و در کتاب تفسیر قمی از ابن عباس نقل کرده از مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) که فرمود: منم والله امام مبین؛ بیان می کنم حق را از باطل. . . [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




آثار و برکات مؤ منان

 
 امام باقر(ع ) فرمود: همانا خدا به واسطه یک مؤ من نابودی را از یک قریه دفع می کند. (1)

 

و فرمود: به منطقه ای که هفت مؤ من در آن باشند، عذاب نرسد. (2)

 

 امام صادق (ع ) فرمود: مؤ من (فرد نیکوکاری است که ) مورد ناسپاسی قرار می گیرد. (3)

 

امام باقر(ع ) فرمود: هرگاه مؤ من بمیرد به شماره ربیعه و مضر (دو قبیله بزرگ عرب ) شیاطینی که به او مشغول بوده اند بر همسایگانش راه یابند. (یعنی مؤ من سنگر استوار و مقاومی در برابر شیاطین است و با رفتن او این سنگر و سد دفاعی شکسته می شود. )(4)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:35:00 ق.ظ ]




1. تقویت مؤمنان
امربه معروف و نهی ازمنکر، سبب تقویت مؤمنان و عقاید و ارزشهای دینی آنها می شود.

امام علی (ع) می فرماید:

فَمَن امَر بالمعروف شَدَّ ظهور المؤمنین[1]

کسی که امر به معروف کند، مؤمنان را تقویت نموده است.

2. برپایی فرایض و واجبات
امام حسین (ع) در زمینه نقش امر به معروف و نهی از منکر می فرماید:

إِذَا أُدِّیتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کلُّهَا هَینُهَا وَ صَعْبُهَا[2]

هرگاه امر به معروف و نهی از منکر برپا شود، همه واجبات الهی از ساده و دشوار آن، برپا داشته خواهد شد.

3. تثبیت ارزش ها و ریشه کنی مفاسد
اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه حاکم شود، ارزش ها تثبیت می شوند و فساد در ابعاد مختلف از بین خواهد رفت.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ق.ظ ]




آثارسجده شکر

 

از امام ششم (علیه السلام): حضرت موسی (علیه السلام) وقتی نماز می خواند از جا برنمی خاست تا آن که گونه راست و چپ خود بر زمین می نهاد.

و امام باقر (علیه السلام) می فرماید: خداوند متعال به موسی خطاب کرد آیا می دانی چرا تو را برای سخن گفتن با خود برگزیدم و دیگری را انتخاب نکردم، موسی (علیه السلام) گفت: خداوندا! نه، خداوند فرمود: ای موسی! من به همه بندگان خود نظر کردم، از تو متواضع تر و ذلیل تر نسبت به خودم نیافتم، ای موسی تو پس از نماز صورت بر خاک می نهی.

از امام ششم (علیه السلام): بنده اگر در سجده به قدر یک نفس بگوید: (یا رب یا رب یارب ) خداوند متعال به او می گوید: (لبیک، حاجتت چیست؟ ).

از امام ششم (علیه السلام): سجده شکر بر هر مسلمانی واجب است نماز را به آن پایان دهید و با این کار خداوند را خشنود سازید، و فرشتگان را به شگفت آرید، و بنده چون پس از نماز سجده شکر بجا آرد، خداوند پرده بین او و فرشتگان را کنار زند، و بگوید: ای فرشتگان من! به بنده ام بنگرید، که نماز واجب مرا انجام داد، و بر این نعمتی که به او دادم سجده شکر نمود اینک چه چیز می تواند پاداش او باشد؟ فرشتگان گویند: خداوندا! رحمتت، باز خداوند می پرسد دیگر چه؟ ملائکه گویند: بهشتت، باز می پرسد دیگر چه؟ ملائکه گویند: برآوردن حاجات مهم او، باز می پرسد دیگر چه؟ . . . و به همین ترتیب هیچ خوبی نماند مگر آن که ملائکه همه را برای او ذکر می کنند و باز خداوند می پرسد دیگر چه؟ فرشتگان می گویند دیگر چیزی سراغ نداریم خداوند می فرماید: پاداش او این است که من از او تشکر کنم، چنان که او از من سپاسگزاری کرد، و به فضل خود به او روی آورم و جمال و عظمت خود را به او بنمایم.

حضرت سجاد (علیه السلام) در سجده عرض می کرد: خداوندا! اگر من گناه کردم ولی در محبوب ترین چیزهای در نزد تو، یعنی ایمان به تو، تو را اطاعت نمودم البته در این نعمت ایمان هم تو بر من منت داری، نه من بر تو و به آن چه بیش از هر چیزی مبغوض توست یعنی شریک فرزند برای تو معتقد نشدم و در این مطلب هم تو بر من منت داری نه من بر تو.

خداوندا! اگر در چیزهایی تو را عصیان کرده ام، انگیزه من دشمنی و یا تکبر نسبت به تو و انکار خداوندی تو یا گردنکشی از بندگی تو نبوده، بلکه صرفا پیروی از تمایل نفسانی بوده، و شیطان مرا لغزانید پس از آن که بر من اتمام حجت کرده ای پس اگر مرا به گناهم عذاب کنی ستمکار نیستی و اگر ببخشی و بیامرزی سزاوار جود توست ای ارحم الراحمین.

از حضرت صادق (علیه السلام): به مردی فرمود: چون اندوهی تو را رسد دست برجای سجده ات بمال، بعد دستت را از طرف گونه چپ بر صورت بمال و از جانب گونه راست به پیشانی مرور ده و سه بار بگو: (به نام خدایی که جز او خدایی نیست و بر هر پنهان و آشکار عالم است، خداوند رحمان و رحیم، خداوند اندوه را از من بردار).

و روایت است که هر کس در سجده بگوید: یا رباه یا سیداه بقدری که نفسش قطع شود (یعنی قدر یک نفس ) پاسخ داده شود: که حاجتت را بخواه.

یکی از امامان (علیه السلام): در سجده می فرمود: خداوندا! تو را سجده می کنم در حالی که ثواب تو را می جویم، و از عقاب تو می گریزم، و از خشم تو ترسانم بعد می گفت: یا الله، یا رباه، یا رباه و ادامه می داد تا نفسش قطع می شد بعد حاجت خود رامی خواست.

از امام ششم (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی گذشت که در سجده بود و می گفت: خداوندا! چه مانعی دارد که افرادی که به آنها مدیونم از من راضی کنی و گناهانم را ببخشی و به بهشتم درآوری، که عفو تو برای گناهکاران است و من گناهکارم، پس سایه رحمتت را بر سرم قرار ده ای ارحم الرحمین!

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:32:00 ق.ظ ]




از جمله اثرات اکرام والدین، بخشش گناهان است.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: شخصی نزد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آمد و گفت: هیچ عمل زشتی نیست که مرتکب نشده باشم، آیا من توبه دارم؟

حضرت فرمود: آیا از والدین تو زنده اند؟ گفت: پدرم در قید حیات است.

حضرت فرمود: برو و به او نیکی کن. وقتی او رفت، حضرت فرمود: اگر مادرش زنده بود (زودتر به مقصد می رسید).[1]

البته در روایت مذکور، تقدم احترام به مادر نسبت به پدر نیز بیان شده است.

اثر دیگر احترام به والدین افزایش عمر می باشد.

قال الباقر علیه السلام:

«البِرُّ وَ الصَّدَقَةُ ینْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یزیدانِ فِی الْعُمُرِ وَ یدْفَعانِ تِسْعینَ مِیتَةَ السَّوءِ»[2]

نیکی و صدقه پنهانی، فقر را می زدایند و عمر را می افزایند و شصت یا هفتاد مرگ بد را مانع می شوند.

اثر سوم احترام، افزایش روزی می باشد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ یضْمَنْ لی بِرَّ الْوالِدَینْ وَصِلَةَ الرَّحِمِ، اضْمَنْ لَهُ کثْرَةَ الْمالِ وَ زِیادَةَ الْعُمُرِ وَ الْمَحَبَّةَ فی الْعَشیرَةِ»[3]

کسی که نیکی به والدین و صله رحم را برای من ضامن شود، من کثرت مال، زیادی عمر و محبت در میان عشیره اش را برای او ضامن می شوم.

ثواب اعمال واجب و مستحب دیگر نیز از جمله آثار اکرام به والدین شمرده می شود. در روایت ذیل ثواب حجّ به عنوان نتیجه اکرام بیان شده است.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«ما مِنْ وَلَدٍ بارٍّ ینْظُرُ الی والِدَیهِ نَظَرَ رَحْمَةٍ الّا کانَ لَهُ بِکلِّ نَظْرَهٍ حَجَّةٌ مَبْرُورَةٌ»[4]

هیچ فرزند نیکوکاری نیست که به والدین خود به عطوفت بنگرد، مگر اینکه هر نگاهش ثواب حجّی مقبول دارد.

پنجمین اثر اکرام والدین، مقابله بمثل فرزندان آینده با اکرام کننده است.

قال الصادق علیه السلام:

«بَرُّوا آبائَکمْ یبَرَّکمْ ابْنائُکمْ»[5]

به پدران خود نیکی کنید، تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.

سهولت جان دادن و قبض روح اثر ششم اکرام به پدر و مادر است.

قال الصادق علیه السلام:

«مَنْ احَبَّ انْ یخَفِّفَ اللَّهُ عَنْهُ سَکراتُ الْمَوْتِ فَلْیکنْ لِقَرابَتِهِ وُصولًا وَ بِوالِدَیهِ بارّاً»[6]

کسی که می خواهد خداوند سکرات مرگ را بر او تخفیف دهد، به اقربای خود صله کند و به والدینش نیکی نماید.

و در نهایت، بهشت از آثار اکرام به والدین شمرده می شود.

قال رسول اللَّه علیه السلام:

«بَینَ الْانْبِیاءِ وَ الْبارِّ دَرَجَةٌ وَ بَینَ الْعاقِّ وَ الْفَراعِنَةِ دَرَکةٌ»[7]

فاصله بین انبیاء و نیکوکاران، یک رتبه است. و فاصله بین عاق شدگان و فرعون ها یک مرتبه است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:30:00 ق.ظ ]




با پدر و مادر چگونه رفتار کنیم؟

 

پدر و مادر حقّ ممتاز و بی نظیری بر گردن فرزندان دارند؛ از این رو، مستحق اکرام و تعظیم خاص بوده و مسؤولیت فرزندان در این باره بسیار خطیر و غیر قابل اغماض است.

رعایت حقوق و احترام آنان، آثار معنوی بسیاری داشته و حتّی در امور دنیوی فرزندان تأثیر گذار است. از سوی دیگر، تضییع حق ایشان و درشتی به آنان انجام ندادن وظایف از سوی اولاد، آثار زیانبار و جبران ناپذیری در دنیا و آخرت برایشان در پی خواهد داشت.

بخشی از راهکارهای عملی در ادای حقوق و بزرگداشت مقام پدر و مادر موارد زیر است.

1. با آنها نیکو سخن بگویید.

2. اگر آنها را ناراحت کرده اید، بکوشید تا خوشحال شان کنید.

3. در نیکی کردن به پدر و مادر، خوب و بد بودن آنها را ملاحظه نکنید (حتی باید به والدین غیر مؤمن نیز نیکی کرد).

4. اگر اطاعت از آنان ممکن نبود، حق بدرفتاری ندارید.

5. پیش از آن که چیزی از شما بخواهند، حاجتشان را برآورید.

6. در حضورشان با احترام بنشینید.

7. صدای خود را از صدای آنها بلندتر نکنید.

8. در چشمانشان خیره نشوید.

9. آنها را به اسم صدا نزنید.

10. جلوتر از ایشان راه نروید (مگر آن که ضرورتی داشته باشد).

11. بکوشید تا هرگز آنها را خشمگین نسازید.

12. در حدّ ممکن، در برآوردن نیازها و تأمین هزینه آنان بکوشید.

13. هر قدر می توانید به ایشان نیکی کنید.

14. هرگز در مقابلشان تکبّر نورزید.

15. درخواست هایشان را برآورده سازید.

16. چنانچه در حق شما بدی کردند؛ در مقابل، برایشان استغفار و طلب خیر کنید.

17. در مجالس، بالاتر از ایشان ننشینید.

18. هرگز صریحاً به آنان جواب ردّ ندهید.

19. اگر از شما خواستند پیش آنان بمانید، در حدّ امکان از ایشان جدا نشوید.

20. در احسان به والدین جانب مادر را بیشتر مراعات کنید.

21. کاری نکنید که دیگران به پدر و مادر شما بد بگویند.

22. در وقت ورودشان از جا برخیزید.

23. مراقب سلامتی آنان باشید و اگر نیاز به پزشک و. .. دارند اقدام کنید.

24. غیبت ایشان را روا مدارید و نگذارید دیگران از آنها غیبت کنند.

25. نقاط ضعف آنان را برای دیگران بازگو نکنید (مگر موارد خاص).

26. صفات نیک ایشان را در حضور و غیابشان یادآور شوید.

27. محبّت خود را به آنها آشکار کنید.

28. هر چه می توانید در برابرشان تواضع کنید.

29. از ایشان تقاضایی نکنید که موجب شرمندگی شان شود.

30. بدی هایشان را فراموش کنید.

31. آنها را با سخن و رفتار تحقیر نکنید.

32. برای پدر و مادر خود دعا و احسان نمایید.

سؤال: با پدرم تفاهم ندارم و گاهی کار ما به درگیری می کشد، چه کنم؟

جواب: یکی از مشکلاتی که در بسیاری از خانواده ها بروز می کند مشکل اختلاف نظر و سلیقه بین پدر و مادر و فرزندان است. چرا که هر یک از طرفین تعلّق به فرهنگ و زمان خود دارند. از این رو آنچه می یابند حق دانسته و می خواهند همه بر طبق نظریات آنها عمل کنند. تردیدی نیست که مطلق پنداشتن هر یک از دو طرف کاری خطاست. نه پدر را می توان گفت صد در صد درست فکر می کنند، نه فرزندان. امّا باید به این نکته توجه داشت، پدر و مادری که عمری رنج فرزند را تحمّل نموده وناملایمات او را به دوش کشیده اند، این استحقاق را دارند که فرزند به آنان احترام نموده و اسباب آزارشان را فراهم ننماید، به ویژه اگر آنان به سن پیری رسیده باشند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:29:00 ق.ظ ]




چینش سبک زندگی
سبک زندگی از منظرهای گوناگون مورد تعریف و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به اینکه حدود 130 سال از عمر این واژه می گذرد، تعاریف متنوعی از منظر جامعه شناختی و روان شناختی و ارزش شناختی برای آن ارائه شده است.

سبک زندگی را با توجه به معارف اهل بیت (ع) و محور بحث و موضوع همایش می توان به این صورت تعریف کرد: سبک زندگی مجموعه ای از رفتارهای فردی یا اجتماعی است که متأثر از باورها و ارزش های پذیرفته شده، امیال فردی، محیط اجتماعی و شرایط اقلیمی، وجهه غالب رفتار فرد، گروه یا جامعه شده باشد.

به نظر بنده این دقیق ترین و قابل دفاع ترین تعریف از سبک زندگی است که با توجه به الهام از معارف اهل بیت و سیره و سخن آنان بیان شده است.

هنگامی که از سبک زندگی سخن می گوییم اولاً باید شیوه زندگی ساختار مند باشد و سیستمی به قضیه نگاه کرد نه تک رفتاری؛ ثانیاً متأثر از باورها و ارزش ها باشد. به عبارت دیگر، رفتار نهادینه شده را سبک زندگی می گوییم. به عنوان مثال: اگر کسی یک بار در جلسه ای نوشیدنی خاصی مانند دلستر خورد، نمی توانیم بگوییم سبک تغذیه ای ایشان در نوشیدنی ها دلستر خوردن است؛ زیرا یک بار اتفاق افتاده است.

مثال دیگر اینکه الان در عروسی ها مد شده که دامادها شب عروسی شان کراوات می زنند. ولی نمی توانیم بگوییم سبک پوشش این افراد کراوات زدن است. اینها رفتار موردی است و اصطلاحاً به اینها سبک زندگی گفته نمی شود. سبک زندگی باید وجهه غالب رفتار فرد یا گروه و یا جامعه شده باشد. با توجه به این تعریف، اهمیت سبک زندگی از نگاه اهل بیت و در سخن و سیره اهل بیت را توضیح خواهم داد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:27:00 ق.ظ ]




.

سبک زندگی، ابزاری برای نمایش عزت و هویت خودی است
سبک زندگی معرف هویت اختصاصی و نشان دهنده «خود برتر» فرد و جامعه است. دانشمندان غربی هم این نگاه را در سبک زندگی دارند. سبک زندگی هر فرد یا جامعه در حقیقت معرف هویت اختصاصی جامعه است و عمل به آن سبک زندگی نشان دهنده عزت نفس و جامعه و نشان دهنده خود برترش است، لذا به هویت خودش افتخار می کند و احساس می کند برتری دارد. در مقابل، تقلید از سبک زندگی دیگران، نشانه ای از آلیناسیون و خودباختگی است. ائمه (ع) چگونه راهنمایی می کردند؟

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «لیس منا من تشبّه بغیرنا» (نهج الفصاحه، حدیث 2413) کسی که شبیه غیر ما شود از ما نیست. مسلمانی که عزت اسلامی دارد با شبیه شدن به غیر مسلمان هویت اسلامی را نادیده گرفته است.

امام علی (ع): «فانه قلّ من تشبّه بقوم الا اوشک ان یکون منهم. » (نهج البلاغه حکمت 207) اگر تشبه ظاهری به قومی پیدا کردیم، آرام آرام به آنها تبدیل خواهیم شد.

امام علی (ع): «من تشبه بقوم عُدّ منهم» (دعائم الاسلام، ج2، حدیث 1838). تشبّه، همه حوزه های سبک زندگی را شامل می شود.

امام صادق (ع) می فرماید: «اوحی الله الی نبی من الانبیاء ان قل لقومک لا تلبسوا لباس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشاکلوا بما شاکل اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی» (وسایل الشیعه ج 15 ح 20180).

معنای اینکه گفته می شود تشبه به سبک زندگی دیگران پیدا نکنید، این نیست که هر چه دیگران دارند ضد اسلامی است. خیر؛ بسیاری از حوزه های سبک زندگی مربوط به نیازهای انسانی است که تفاوتی با یکدیگر ندارند. مثلاً نظم ژاپنی ها. فرق بین توکیو با نیویورک این است که در توکیو چراغ قرمز برای عابر پیاده است، اگر ماشین هم در خیابان نباشد مردم پشت چراغ قرمز می ایستند ولی در نیویورک بر عکس است؛ یعنی اگر ماشین نباشد از چراغ قرمز عبور می کنند. این نظم ژاپنی که به آن افتخار می کنند مال ژاپنی بما هو ژاپنی نیست، مربوط به انسانیت است. اسلام هم روی آن تأکید کرده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:26:00 ق.ظ ]






مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خلاصه هر وقت از شما پرسیدند چه کاری سخت است بگو هیچ کاری در عالم سخت‌تر از دروغ گفتن نیست، به حدّی که اگر کسی بخواهد این کار را به دیگری یاد بدهد، باید خیلی اوقات صرف کند. مثلاً اگر خدای نخواسته پدری بخواهد… .
 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: صدق واقعیّت دارد و همین بس است. لذا آنها – امام حسین(ع) و اصحابش – صادق و راستگو و پاک، سر کار خود بودند. حال آنکه دروغ خلاف است. خدا وجود انسان را پاک و صاف آفریده است. ان‌شاءالله که همواره برای خدا قیام هم دارید، حرکت و شغل و نماز و کسبتان برای خداست، لذا همه اینها راحت می‌شود. بدن و مزاج، شما را دعا می‌کند و می‌گوید عجب راکب خوبی دارم که مرا هیچ اذیّت نمی‌کند. امیدوارم مزاج ما آنقدر شریف باشد که نامش را مرکب هم نگذاریم و بُراق بگذاریم، بُراق راه خدا. وقتی که جنس آن پاک و سلامت است دیگر نمی‌شود او را مرکب گفت. باید گفت این بُراقِ معراج من است. با او نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم، راه می‌برم، کار خیر می‌کنم. آیا می‌توانم او را مرکب بنامم؟ با من رفیق شده است. حضرت رسول(ص) فرمود شیطانِ من از همه اهل زمین بزرگتر بود. اَسلَمَ بِیَدی. شیطان‌های ما کوچک است. آن هم چقدر سخت است بخواهیم دروغ بگوییم.
خلاصه هر وقت از شما پرسیدند چه کاری سخت است بگو هیچ کاری در عالم سخت‌تر از دروغ گفتن نیست، به حدّی که اگر کسی بخواهد این کار را به دیگری یاد بدهد، باید خیلی اوقات صرف کند. مثلاً اگر خدای نخواسته پدری بخواهد به فرزندش دروغ گفتن یاد بدهد، باید خیلی وقت صرف کند و زحمت بکشد یا اینکه اجتماع دروغگو باشد و او درون آن برود و آن کار را عملاً و مفهوماً بیاموزد. پدر بارها به پسرش گفت دَمِ که می‌روی بگو پدرم نیست. پسر گفت آقا جانم منزل هستند فرمودند بگو نیست، صاف می‌گوید. چند بار این اتفاق افتاد تا این کار را به او یاد بدهند. اصلاً نمی‌داند دروغ چیست. فطرت‌های پاک، دروغ را نمی‌شناسند. آیا نمی‌بینی که اگر کسی دروغ بگوید چقدر به درد می‌آیی؟ جگرت در می‌آید و آسمان به لرزه در می‌آید و می‌ترسی. همه می‌گوییم: عجب! عجب! معلوم است که یک امر ناجوری است و یک فضله موش است که پیدا شده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-06-25] [ 07:57:00 ق.ظ ]





مرحوم دولابی: امیرالمومنین(ع) خزانه خداست
مرحوم دولابی می فرمود: قربان آن ذره از حبّ علیّ ابن ابیطالب(ع)، آن را ذره فرمودند چون از بالا آمده است، از پیشگاه خدا – عِندنا خَزائنُهُ؛ امیرالمومنین(ع) خزانه خداست. یک ذره آن با قلب شما تماس گرفته است، لذا آن را ذره فرموده‌اند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آیا در حدیث شنیده‌اید که وقتی حضرت، تشریف می‌آورد به خانه خدا تکیه می‌دهد؟ خانه خدا یعنی خدا، یعنی تکیه‌گاه ولی عصر(عج) خداست – معنایش این است. به خانه تکیه می‌دهد یعنی اعتماد و یقین او به خداست، علم وقدرت او مال خداست. آن گاه جمالش را نشان می‌دهد، یا مَعشَرَ الخَلائِقِ الا وَ مَن ازادَ اَن یَنظُرَ الی ادَمَ وَ شَیثٍ فَها اَنَا ذا ادَمَ وَ شَیثٌ – ای اهل عالم، هر کس اراده دارد آدم(ع) را ببیند، مرا ببیند. هر که می‌خواهد نوح(ع) را ببیند، ابراهیم(ع) را ببیند؛ همین طور رووس پیامبران را می‌شمرد. در آخر می‌گوید وَ مَن اَرادَ اَن یَنظُرَ الی مُحمدٍ وَ امیرالمومنینَ فَها اَنا ذا مُحمدٍ و امیرالمومنینَ. سپس همین طور آبا و اجدادش را می‌شمرد تا به خودش می‌رسد.

قلب شما از کودکی از همان جا دارد بهره می‌برد و پدران و مادرانتان همه از این سرچشمه آب می‌خوردند. امیدوارم اعتمادی که در قلبتان آمده است را بزرگ بشمارید – ولو اینکه مقدارش به خیال خودتان کم باشد. آن اعتماد، خیلی زیاد است. بیخود نیست که مطالب بزرگ را درک می‌کنید. وقتی که نگاه کنید خواهید دید آن ذره‌ای از محبت امیرالمومنین و خانواده طهارت(ع) که در شما هست، بسیار بزرگ است. آن ذره، چون از بالا آمده است نامش ذره است، والا اگر بخواهی آن را در مقایسه با پایین حساب کنی، هر چه روی زمین، بشر و مخلوق هست، قربان آن ذره از حبّ علیّ ابن ابیطالب(ع)، آن را ذره فرمودند چون از بالا آمده است، از پیشگاه خدا – عِندنا خَزائنُهُ؛ امیرالمومنین(ع) خزانه خداست. یک ذره آن با قلب شما تماس گرفته است، لذا آن را ذره فرموده‌اند.

امیدوارم به واسطه نور آنها بیایید که یک ذره از نور علی ابن ابیطالب(ع) خیلی زیاد است؛ که در هر قلبی تابید، دیگر عصیان، ضرر نمی‌رساند.

چقدر دکان شیطان را تخه کرد و مومنی که می‌خواهد به سوی خدا برود چقدر قدرت پیدا کرد و الا مقصد نمی‌گذاشت کسی جان در ببرد. الان به زحمتند، چه رسد به وقتی که آن ذره نباشد. ذره که آمد، ریشه معصیت کنده شد، آنچه هم که خدای نخواسته به واسطه قوای شهوات و خواهش‌ها از فرد صادر شود نمی‌تواند ضرر و اثر بگذارد نور امیرالمومنین(ع) با معصیت، میانه ندارد لذا آن چرک و پستی را می‌زند و از میان می‌برد – امیدوارم گناه، نصیب دوست اهل بیت(ع) نشود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:55:00 ق.ظ ]




نسخه شگفت انگیز حاج آقا دولابی برای آرامش دل

این جملات را محمداسماعیل دولابی مشهور به حاج اسماعیل دولابی گفته است؛ عارف عرفی‌گرای شیعی که در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.

دولابی که متولد دولاب تهران بود، گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی، دیدگاه‌هایی نو داشت. از طرفی روش‌ها و آداب توصیه‌شده توسط او بسیار ساده بود. او هیچ‌گاه مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کرد و رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.

 

۱. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ یار است.

۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵. موت را که بپذیری، همه‌ غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»

۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.

۷. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

۹. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین‌طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.

۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.

۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.

۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

۱۴. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه‌السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.

۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا” تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه‌ی دلت را تصرف کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]




فعالیت مداوم معاونت فرهنگی مدرسه خواهران  در ایام محرم
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-23] [ 09:31:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم در مهد کودک رقیه"س"
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




امام مهدى علیه السلام:

إنَّ اللّه َ. بَعَثَ مُحَمَّدا رَحمَةً لِلعالَمینَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ؛

امام مهدى علیه السلام:خداوند محمّد را برانگیخت تا رحمتى براى جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند.

[ بحار الأنوار، ج. ۵۳، ص. ۱۹۴.]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-16] [ 09:47:00 ق.ظ ]




محبت به حضرت فاطمه(س) در صد جا به درد می‌خورد
سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.

 از سلمان نقل شده که پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:

ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه (س) را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش می‌شود.

سلمان! محبت به فاطمه (س) در یکصد جا به درد می‌خورد: از جمله آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریای میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه اعمال….

سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.

متن حدیث:

یا سلمان! من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغضها فهو فی النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فی ماه من المواطن، ای سر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه… یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمومنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.

 


 
 
 
 

 
 
 

 

 
 


 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




آیا حکمت‌های دیگری هم درباره این امتحان الهی عنوان شده است؟

مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع موضوعی را در این رابطه عنوان کرده است. در جلد اول این کتاب بابی نوشته شده که علت امتحان‌هایی که خداوند از برخی از بندگان خود از جمله حضرت یعقوب علیه السلام می‌گیرد، مورد بررسی قرار گرفته است. چون می‌دانیم که حضرت یعقوب علیه السلام، از فرزند خود دور شد، آن هم فرزندی که نه تنها شایسته بود و آن حضرت مهر پدری نسبت به او داشت، بلکه آن فرزند یکی از برترین و شایسته‌ترین بندگان خدا بود.

این روایت مستند و صحیح است که از ابوحمزه ثمالی نقل شده است. ابوحمزه می‌گوید که همراه امام زین‌العابدین علیه السلام بودم. آن حضرت خادمی به نام سکینه داشتند که او را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: هر نیازمندی که به در خانه آمد او را محروم و بدون نعمت برنگردان و هرچه که امکان هست به او کمک کن. ابوحمزه سؤال می‌کند: «هر کسی که به در خانه می‌آید و اظهار نیاز می‌کند شاید نیازمند نباشد و شاید این گونه حق محرومین ضایع شود!» امام زین‌العابدین علیه السلام تأکید می‌کنند که: «هیچ نیازمندی را نباید از در خانه محروم کرد تا ابتلا و امتحانی که برای حضرت یعقوب علیه السلام صورت گرفت، برای خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم اتفاق نیفتد.»

ابوحمزه می‌گوید: «آن چه ابتلایی بود؟» امام زین‌العابدین فرمودند: «حضرت یعقوب علیه السلام همیشه فقرا را اطعام می‌کرد. روزی فقیری به او مراجعه می‌کند. خانواده آن حضرت از او استقبال نمی‌کنند و او محروم برمی‌گردد و آن شب را گرسنه می‌گذراند و با خدا این گونه نجوا می‌کند که خدایا! تو شاهد باش که من از در خانه پیامبر تو گرسنه و ناامید برگشتم.» در روایت ذکر شده که به این دلیل بود که حضرت یوسف علیه السلام سال‌ها از خانواده خود دور شد و آن غیبت صورت گرفت. امام سجاد علیه السلام این گونه تبیین می‌کنند که: «ما اهل‌بیت علیهم‌السلام همه فقرا را اطعام می‌کنیم، چون در پس پرده محروم کردن نیازمندان، محرومیت‌ها و از دست دادن‌هایی روی می‌دهد.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




دلایل مخفی ماندن مزار حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟


  چهارده قرن می‌گذرد که مزار مطهر مادر اهل‌بیت علیهم‌السلام، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مخفی مانده و شیعیان و محبان آن حضرت محلی برای زیارت ندارند. شاید قرار است که مکان دقیق آن مزار مطهر به عنوان رمز و راز الهی پنهان بماند تا ذهن و فکر مردم برای همیشه تاریخ با این پرسش اساسی مواجه و درگیر باشد که دلیل شهادت مظلومانه آن حضرت چه بود؟ چرا آن بانوی بزرگوار را شبانه و مخفیانه دور از چشم مدعیان اسلام و مسلمانی دفن کردند؟ چرا هنوز هم شیعیان و مردم آزاده خوی جهان از زیارت آن مزار مطهر محروم مانده‌اند؟ چگونه باید در دوران مخفی ماندن قبر مطهر عزاداری کرد؟

 دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را مورد بررسی قرار داده است. «مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. در واقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.»

«بعضی از بزرگان دینی گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است. برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. در واقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.»

شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها بهای زنده ماندن اسلام بود

* در روایات مشاهده می‌کنیم که تأکید شده است مردم در ایام عزای حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها اقامه عزا کنند و مراسم سوگ آن حضرت را به صورت عمومی و دسته‌جمعی برگزار کنند. دلیل و حکمت این توصیه اسلامی چیست؟

ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در حقیقت ایام حزن آل الله علیهم‌السلام است و یقیناً امام زمان علیه السلام عزادار هستند. به همین دلیل لازم است که شیعیان سعی کنند با برگزاری مراسم عزا، شریک در غم آن حضرت باشند و به خصوص با انجام فعالیت‌های دینی و پایبندی به اصول اسلامی، در جهت پیش بردن اهداف آن حضرت برای مصالح گسترده اسلامی گام بردارند که هزینه‌های سنگین و مهمی که در این راه شده است، همین واقعه‌ای است که منجر به شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها شده است.

رابطه شکر با ازدیاد نعمت در خطبه فدکیه

* می‌دانیم که خطبه فدکیه که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها آن را ایراد فرموده‌اند، با حمد خداوند متعال شروع می‌شود؛ آنجا که حضرت می‌فرمایند: «الحمدالله علی ما انعم؛ سپاس خداوند را که به ما نعمت داد» این گونه حمد الهی در ابتدای خطبه فدکیه چه مفهومی دارد؟ و چرا حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه خطبه خود را شروع کرده‌اند؟

همان طور که در پرسش اشاره کردید اولین موضوعی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در خطبه خود به آن اشاره می‌کنند، نعمت‌های خداوند متعال است و بیان خود را با سپاس شکر به دلیل نعمت‌ها آغاز می‌کنند. در ادامه آن هم ویژگی‌ها و مشخصاتی از ذات حضرت حق را بیان می‌کنند تا پروردگار را از طریق آثار و صفات معرفی کنند.

در فراز اول خطبه مشاهده می‌کنیم در عین اینکه بنابراین گذاشته شده که برای انسان آن دوران و مردم آن زمان اتمام حجت شود، بناست تا ابد محتوای معارفی برای همه انسان‌ها به صورت کافی تأمین شود. در کنار آن نیز یک نکته را فریاد می‌زند که از نسبت‌های ناروایی که به خاندان نبوت و رسالت علیهم‌السلام زده می‌شد، تبری می‌جویند.

* به این ترتیب محتوای خطبه فدکیه درصدد اصلاح سوءبرداشت‌ها از موضوع نبوت و امامت است؟

حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه بیان می‌فرمایند تا اگر سوء برداشتی در این زمینه وجود دارد برای همیشه اصلاح شود. اگر مطلبی به ناروا عنوان شود، ایشان فاصله خود را از این عناوین تذکر می‌دهند. اتفاقاً کسی که بناست بر مسیر ولایت باشد، توحید را در معنا و مفهوم وسیع خود درک کرده است. به همین دلیل است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها بیان خود را با توحید و ذکر صفات و اسماء الهی و شکر از درگاه حضرت حق شروع کرده‌اند.

در واقع آن حضرت با بیان «الحمدالله» در ابتدای سخن خود عنوان می‌فرمایند که ایشان به عنوان مدافع حریم نبوت و امامت، بهترین کسی هستند که می‌دانند حمد و سپاس شایسته درگاه خداوند متعال است. این گونه ستایش کردن خداوند متعال، نه برای یک نعمت خاص، بلکه برای تمامی نعمت‌ها و مطلق نعمت و خیر‌ها مطلبی است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها در ابتدای خطبه خود به بهترین وجه به آن اشاره کرده‌اند. این معنای بزرگی است که باید مورد توجه خاص شیعیان و مردم آزاده جهان باشد.

خطبه فدکیه، بهترین مسیر شناخت الهی است

* با این بیان، بررسی خطبه فدکیه می‌تواند مسیر مهمی برای شناخت شخصیت، دانش و معرفت حضرت زهرا سلام‌الله علیها باشد.

همین طور است. اگر خطبه فدکیه به درستی تبیین شود و کلمات و عباراتی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بیان فرموده‌اند مورد تفسیر و بررسی قرار بگیرد، شکی نیست که هر انسان آزاده‌ای می‌تواند شناختی از آن حضرت پیدا کند؛ در عین حال که این خطبه، مسیری برای شناخت خداوند متعال است.

همه انسان‌ها باید بدون هر گونه موضع‌گیری خود را در برابر خطبه فدکیه قرار بدهند و وجدان بیدار خود را به قضاوت بگیرند که چه کسی می‌تواند این گونه خداوند را ستایش کند، او چه کسی است که این گونه خدای متعال را شناخته است. به این ترتیب است که هم شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها شناخته می‌شود و هم خداوندی که از او دم می‌زند.

به این ترتیب می‌توان راه نجات و سعادت را از طریق خطبه حضرت فاطمه سلام‌الله علیها پیدا کرد. چراکه در این خطبه خداوند متعال به خوبی معرفی شده است که همه ویژگی‌های کمالی و ثبوتی در او هست.

* در رابطه با حمد الهی که در ابتدای خطبه فدکیه به آن اشاره شده است با افزایش نعمت، در آیات قرآن کریم تأکید شده است که: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر شکر را به جای بیاورید نعمت را برای شما زیاد می‌کنیم» به نظر می‌رسد اینکه ما امروز از نعمت ظهور اهل‌بیت علیهم‌السلام و وجود مبارک حضرت زهرا سلام‌الله علیها در جامعه بی‌بهره شده‌ایم، به این دلیل است که مردم شکر این نعمت را به جا نیاوردند که حتی از زیارت مزار مطهر حضرت زهرا سلام‌الله علیها محروم شده‌ایم. شاید پنهان بودن مزار آن حضرت مانند غیبت امام زمان علیه السلام در زمره همین کفران نعمت باشد.

همین طور است. باید به این موضوع به طور ریشه‌ای پرداخته شود که یکی از مهم‌ترین پیچیدگی‌هایی که در برخی از مسائل دینی ما وجود دارد، باید چرایی آن را از منابع حدیثی و قرآن کریم به دست آورد.

مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. درواقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.

مخفی ماندن مزار حضرت زهرا سلام‌الله علیها؛ امتحان یا نتیجه کفران نعمت؟!

* آیا این ابهامات را باید به منزله امتحان الهی دانست یا قدر ندانستن نعمت‌های خدا؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم چرا مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها پس از قرن‌ها بر ما پنهان است؟

این مخفی بودن قبر را در مورد حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام داشته‌ایم. در صورتی که این مسائل پس از این که خلیفه‌های ستمگر از دنیا رفتند و زمینه‌ای برای فعالیت شیعیان فراهم شد، از بین رفت و مزار مطهر آن بزرگان برای مردم مشخص شد.

* ولی این مسئله در مورد مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مکشوف نشده است.

بله. شاید پنهان ماندن مزار مطهر آن حضرت رمز و رازی دارد که باید ذهن مردم را متوجه این موضوع کند که چطور حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مظلومانه به شهادت رسیدند.

دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها

* چه دلایل دیگری برای پنهان ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها مطرح شده است؟

عده‌ای از علما معتقد هستند که شاید دلیل پنهان ماندن مزار این است که عدم امنیت نسبت به مشخص شدن مرقد مطهر وجود دارد. به این معنا که تا سالیان سال هراس از هتک حرمت و شأن ایشان وجود داشته است.

بعضی از بزرگان دینی هم گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است.

برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. درواقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




حضرت علی اکبر علیه‌السلام در کلام امام خمینی (ره)

حضرت امام خمینی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: امام مدایح و گفتار اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) حاکی از این است که اگر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا به شهادت نمی‌رسید، خود، امام « مفترض الطاعه » می‌بود.( یعنی امامی که اطاعت او واجب است). در اینجا به دو کرامت ایشان می پردازم:

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می‌شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می‌رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می‌شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می‌رود و عذر خواهی می‌کند.

طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین(علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می‌دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر میمیرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.

اعجاز علی اکبر علیه السلام

انگور و معجزه سیدالشهداء علیه‌السلام

درباره دوران کودکی علی اکبر، روایتی نقل شده که گویای اعجاز و کرامت و تربیت او در دامان حسین بن علی (علیهماالسلام) است. در کتاب «ضیاء العالمین» از «زفیر بن یحیی» و او از «کثیر بن شاذان» گزارش کرده که گفت:

«خودم شاهد بودم که علی اکبر(ع) در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با دست به کناره دیوار مسجد زد که انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: «ما عندالله لاولیائه اکثر؛ از آنچه نزد خدای تعالی است به اولیائش بیشتر می‌رسد.»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




ويژگي هاي حضرت علي اکبر (ع)

 





 
 

جواني به رنگ رسول (ص)
 

اوج كمال تو را در قامت سروگون و خُلق رسول گونه‌ات بايد جست. آنگاه كه بين «صورت» و «سيرت» و زيبايي «جسم» و «روح» جمع كردي، و جواني شدي در حد كمال: 

جمع صورت با چنين معني ژرف
نيست ممكن جز ز سلطاني شگرف
مولوي

تاريخ، تو را مانندترين جوان به اشرف مخلوقات مي‌داند و به خلق و خوي احمدي، نزديك‌ترين. و آنگاه كه صحيفه عاشورا ورق مي‌خورد، و آخرين گفت‌وگوي تو با پدر مرور مي‌شود، تنها تو را مي‌يابيم كه آتش اشتياق پدر به ديدار رسول خدا (ص) را در آن سال‌هاي جان‌گداز فراق پيامبر، فرو مي‌نشاندي. و همين افتخار، تو را بس كه پدر، تنها تو را شبيه‌ترين مردم به پيامبر (ص) دانست، و فقط ديدار جمال تو را مايه فرونشاندن عطش اشتياق خويش به ديدار جدش حضرت رسول (ص) ، معرفي كرد؛ و اين است اعتراف پدر به بزرگيِ پسر جوان: «غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً و خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِكَ (ص) و كُنّا اِذَا اشْتَقْنا الي نَبيّكَ نَظَرْنا اِلَيْه؛ جواني است كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، از همه مردم به رسول تو شبيه‌تر است و هر گاه ما مشتاق ديدار پيامبر (ص) مي‌شديم به او مي‌نگريستيم».(1)

گفت: كاي فرزند، مُقبل آمدي
آفت جان، رهزن دل آمدي

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

راست بهر فتنه قامت كرده‌اي
وه كزين قامت قيامت كرده‌اي

نرگست با لاله در طنّازي است
سنبلت با ارغوان در بازي است(2)

 

دورنمايي از زندگي
 

حضرت علي‌اكبر (ع) ، فرزند امام حسين (ع) ، شجاع‌ترين جوانان بني‌هاشم بوده است. مادرش ليلا دختر ابي مُرَّة بن مسعود ثقفي است. ايشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدينه متولد شد. آن حضرت از جدش اميرالمؤمنين علي (ع) نقل حديث كرده است. بنابر گزارش تاريخ نويسان، پسران امام حسين (ع) شش نفر بوده‌اند، به نام‌هاي عبدالله، جعفر، محمد، علي‌اكبر، علي‌اوسط و علي‌اصغر.(3)
ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه روزي معاويه از اطرافيان پرسيد: سزاوارترينِ مردم به خلافت چه كسي است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترينِ مردم به خلافت، علي بن الحسين(علي‌اكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بني‌هاشم و سخاوت بني‌اميه و امتيازات ثقيف با هم گردآمده است. بر اساس صحيح‌ترين روايت، حضرت علي‌اكبر (ع) از همه فرزندان امام حسين (ع) بزرگ‌تر بوده است.(4)
حق مداري علي‌اكبر (ع)
 

علي‌اكبر (ع) جواني حق مدار بود كه هيچ‌گاه گِرد باطل نگشت، و در مقام اهتمام به حق‌گرايي، تا آنجا پيش رفت كه تنها «حق‌مداري» و «حق‌گرايي» را عامل رهايي از ترس از مرگ مي‌دانست. به اين داستان زيبا در اين باره توجه كنيم:
امام حسين (ع) در راه كربلا، در سحرگاهي زيبا سوار اسب خود بود كه خوابي اندك بر او چيره شد، و چون بيدار گرديد، چند مرتبه فرمود: «اِنالله وَ اِنّااِلَيه راجعون و الحمدلله ربّ العالمين» حضرت علي‌اكبر (ع) كه سوار بر اسب خويش بود، بي‌درنگ خود را به پدرش رساند و عرض كرد: اي پدر! فدايت شوم، اين استرجاع و حمد براي چه بود؟ امام فرمود: هم اكنون خواب، مرا در ربود و در عالم رؤيا ديدم كه كسي ندا داد: «اين قوم مي‌روند و سرنوشت مرگ هم به سوي آنان مي‌شتابد.» دانستم كه ما به سوي مرگ مي‌رويم. علي‌اكبر (ع) پرسيد: اي پدر! مگر ما به حق نيستيم؟ امام فرمود: آري پسرم، به خدايي كه بازگشت همه خلايق به سوي اوست سوگند، كه ما بر حق هستيم. علي‌اكبر (ع) عرض كرد: پس، از مرگ هراسي نداريم. امام چون اين سخن دل‌نشين و زيبا را از فرزند جوانش شنيد، چنين او را دعا كرد: خداوند، تو را جزاي خير بدهد كه چه فرزند نيكويي براي پدر هستي.(5)
علامه محمدتقي جعفري در اين باره مي‌گويد:
حضرت علي‌اكبر (ع) چنين گفت: آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت اگر بر حق هستيم، مي‌رويم. اي جوانان عزيز! اين را مي‌گويند سعادت. و الا با ثروت زياد،‌اگر آگاه باشيد،‌هر لحظه خواهيد گفت: اين ثروت كلان در اختيار من است، درحالي‌كه چه گرسنه‌هايي امشب از گرسنگي نتوانستند به خواب بروند. همچنين اگر علم زياد داشته باشيد و فقط براي آرايش خودتان باشد، خواهيد گفت، چه بسيارند جاهل‌هايي كه ما مي‌توانستيم يك كلمه از اينها را به آنان تعليم دهيم. پس محال است كسي كه آگاه است، در اين دنيا خنده مطلق داشته باشد. چه آن كه ثروت كلان دارد و چه آن كه علم فراوان دارد، همواره دغدغه و دل مشغول‌هايي دارد. پس سعادت را بايد در جاي ديگري جست. علي‌اكبر (ع) سعادت را در حق‌مداري مي‌داند، و چون خود را بر حق مي‌داند، پس هراسي هم از مرگ ندارد. اگر ناگهان به انسان بگويند كه آيا اكنون حاضر هستي به جهان ديگر بروي و در پيشگاه خدا حاضر شوي، اگر گفت: «بله»، اين شخص سعادتمند است. والا كدام امتياز دنيا به طور مطلق و بدون نگراني به انسان دست مي‌دهد؟ اما زيبايي‌ها، مثل كارد دولبه است. اين مثال از يكي از بزرگان است: «شخص زيبا اگر شخصيت نداشته باشد، هم خود و هم ديگران را زخمي مي‌كند». اگر مسئله ثروت را بگوييد، آدم محاسبه كند كه اگر اكنون اين ثروت كلان كه در اختيار اوست، آيا ديگران هم از آن بهره‌مندند؟ اگر قدرت در اختيار من است، آيا واقعاً از اين قدرت، خوب استفاده مي‌كنم؟ اين مسائل مطرح است. و اين اوج سعادت يك جوان است كه سعادت حقيقي را درست تشخيص مي‌دهد، و آن را تنها در دل حق محوري مي‌جويد، و ميوه آن را نيز به طور نقد در همين دنيا مي‌چيند، و آن، هراس نداشتن از مرگ است.(6)
شجاعت علي‌اكبر (ع)
 

جوان شجاع را همگان مي‌ستايند و هيچ كس جوان ترسو را جواني برازنده نمي‌داند. شجاعت، يكي از مؤلفه‌هاي اصلي شخصيت هر جواني است كه اوج اين فضيلت را در شخصيت والاي علي‌اكبر (ع) مي‌بينيم.
آن حضرت، نمونه آشكار جواني شجاع بوده است. پرورش در خانداني كه همه در شجاعت، شهره بودند، از او جواني بي‌باك و شجاع در برابر دشمن ساخته بود. رجزخواني استوار حضرت علي‌اكبر (ع) در برابر دشمنانش در روز عاشورا، دورنمايي از شجاعت اين جوان بي‌باك را به تصوير مي‌كشد:
من علي بن حسين بن علي هستم. سوگند به خانه خدا كه ما سزاوارتريم به پيامبر اكرم (ص) .
سوگند به خدا كه نبايد در مورد ما آن مرد نابكار (ابن زياد) حكم كند. من آن‌قدر با نيزه بر شما دشمنان مي‌كوبم كه نيزه خم شود.
آن‌قدر با شمشير بر شما خواهم زد كه شمشير، تاب بردارد و درهم پيچد؛ ضربه زدني از جوان هاشمي‌نسبِ علوي تبار
جنگ است كه به راستي، حقايق باطن آدميان را آشكار مي‌سازد و صدق و راستي آنها را در ادعاي خويش ظاهر مي‌گرداند.
و سوگند به خدا كه پروردگار عرش است، ما به شما پشت نخواهيم كرد، و سپاهيان شما را رها نمي‌سازيم، تا آن هنگام كه خودتان شمشيرهاي تيز را در غلاف‌ها برگردانيد.(7)
كالبدشكافي سه سخن امام حسين (ع) درباره حضرت علي‌اكبر بعد از شهادت او:
1. آنگاه كه علي‌اكبر (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) خطاب به او فرمود: «لَقَدِ اسْتَرَحْتَ مِنْ همِّ الدُّنْيا وَ غَمِّها؛ علي جان! از غم و اندوه دنيا آسوده شدي».(8)
باري، مرگ براي انسان‌هاي بزرگ و آزاد، رهايي از غم و اندوه و آغاز آسايش و راحتي ابدي است. آنها هرگز از مرگ، هراسي ندارند و آن را تنها، پلي براي رسيدن به آسودگي جاودانه مي‌دانند. اين سخن امام حسين (ع) خطاب به فرزند جوانش، حكايت از آن دارد كه مرگ براي علي‌اكبر، نه پديده‌اي نامأنوس و وحشت‌آور، بلكه به مثابه پلي براي رسيدن به خانه آسايش جاودانه و سراي استراحت هميشگي بوده است. تصوير چنين مرگي را كه البته برآمده از يك زندگي پاكيزه و به دور از وابستگي‌هاست ـ حكيم نظامي گنجه‌اي، اين‌گونه به نظم درآورده است: 

گر مرگ رسد چرا هراسم
كان راه به توست مي‌شناسم

تا چند كنم زمرگ فرياد
چون مرگ ازوست مرگِ من باد

اين مرگ كه باغ و بوستان است
كاو راه سراي دوستان است

گر بنگرم آنچنان كه راي است
اين مرگ، نه مرگ؛ نقل جاي است

از خورد گهي به خوابگاهي
وز خوابگهي به بزم شاهي

خوابي كه به بزم توست راهش
گردن نكشم ز خوابگاهش

چون شوق توهست خانه خيزم
خوش خُسْبَم و شادمانه خيزم(9)

2. اين روزها، روابط عاطفي بسياري از پدران و فرزندان، كم رنگ شده و كوتاهي‌هاي برخي پدران در تربيت فرزندان، به بروز ناهنجاري‌هاي اخلاقي و رفتاري در فرزندان، و رعايت نكردن حرمت پدري از سوي آنان انجاميده است. پيامد آشكار اين مسئله نيز آن شد كه بودن پدر و فرزند در كنار يكديگر، با تحمل كردن همديگر و نوعي تكلف همراه گرديده و اين دو را به دو آشنا بيشتر شبيه كرده تا پدر و فرزند. اما وقتي روابط پدري چون امام حسين (ع) را با فرزند جواني چون علي‌اكبر بررسي مي‌كنيم، رابطه‌اي همراه با عواطف، عشق و دل‌دادگي مي‌بينيم. در اين روابط، هم پدر وظيفه پدري‌اش را خوب ادا مي‌كند، و هم پسر، با وظايف خويش، كاملاً آشناست. شاهد چنين ارتباط عاطفي و عاشقانه و گرمي ميان اين پدر و پسر، سخن سوزمندانه پدر، در شهادت پسر است، آنگاه كه فرمود: «عَلَي الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفي؛ پسرم پس از تو، خاك بر سر اين دنيا.»(10) اين سخن نشان مي‌دهد كه پسر جوان، نزد پدر چنان جايگاهي داشت، و دلربايي او از پدر تا بدان پايه بود، كه گويا همه لذت و جاذبه دنيا براي پدر، در اين جوان خلاصه شده بود، و اكنون كه جوان از دست رفت، ديگر، خاك بر سر دنيا! و اين نمونه‌اي از بهترين الگوهاست براي همه پدران و پسراني كه به دنبال شيرين‌ترين و صميمي‌ترين ارتباط پدر و فرزندي هستند.

گفت كه اي تازه گل باغ من
رفتي و خون شد دل پر داغ من

اي علي، اي نوگل بستان يار
خاك پس از تو به سر روزگار

بي‌تو اگر باغ جهان بي‌صفاست
نوگل مهرش همه خار جفاست

اي علي، اي سرو و گل باغ عشق
اي ز ازل بر دل تو داغ عشق

بي‌تو مها! تيره رخِ ماه و مهر
بي‌تو شها! خاك به فرقِ سپهر(11)

3. امام حسين (ع) خيرخواه همه بود؛ حتي دشمنانش؛ و از خدا سعادت آن‌ها را نيز مي‌طلبيد. اين امام رئوف، تنها يك بار لب به نفرين گشود؛ و آن، هنگامي بود كه دشمنان، پسرش را از او گرفتند؛ آنجا بود كه فرمود: «قَتَلَ الله قَوماً قَتَلُوكَ؛ خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند».(12)

رحمت از اين قوم دغا بازگير
نيست كن اين فرقه شوم شرير

قهر بر اين فوج تبهكار كن
كيفر اين دوزخيان، نار كن

زود بده كيفر كردارشان
در دو جهان ساز زيان‌كارشان(13)

و اين درسي بزرگ است براي همه پدران، كه براي فرزند جوانشان حرمت قائل شوند و عواطف را در روابط پدر و فرزندي جدي بگيرند؛ همان‌گونه كه حسين (ع) با فرزند جوانش، علي‌اكبر چنين روابط دوستانه و عاشقانه‌اي داشت و دورنمايي از اين انس و الفت ژرف با فرزند، در نفرين پدر در حق قاتلان پسر بازتاب يافته است.
 

آنگاه كه بايد ميان پسر و خداي پسر، يكي را برگزيد
 

گرچه در اسلام درباره مهر و محبت پدر به فرزند، سفارش فراواني شده است،‌بايد مراقب بود كه اين محبت، انسان را از ياد خدا باز ندارد، و در مقام انتخاب، ميان عشق به فرزند و عشق به خداوند، دل‌بستگي به فرزند، بر عشق به آفريدگار پيشي نگيرد؛ چنان‌كه حسين (ع) با وجود عشق شديد به جوانش، علي‌اكبر، آنگاه كه مي‌بايست در عروجي ملكوتي به ديدار خدايش بشتابد. نگذاشت كه چهره دلرباي جوانش، او را از اين ديدار باز دارد. عمان ساماني در اشعار عارفانه‌اش تصويري بسيار زيبا از اين انتخاب به دست داده است: 

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

از رخت مست غرورم مي‌كني
از مراد خويش دورم مي‌كني

گه دلم پيش تو، گاهي پيش اوست
رو كه در يك دل نمي‌گنجد دو دوست

بيش ازين، بابا دلم را خون مكن
زاده ليلي، مرا مجنون مكن

همچو چشم خود به قلب دل متاز
همچو زلف خود، پريشانم مساز

حايل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو

نيست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهري بهر نثار

هر چه غير از اوست سد راه من
آن بت است و غيرت من، بت شكن

 

علي‌اكبر، الگويي كامل براي جوانان
 

علي‌اكبر (ع) «ناز» جواني را با «نياز» به پروردگار همراه كرد و بدين‌گونه صورت زيبا را با سيرت دل‌ربا در آميخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جواني، هرگز وي را از دايره ادب، به ويژه در برابر پدر، خارج نكرد.
اين آموزگار جوان، رمز مانايي و جاودانگي را به جوانان آموخت: حق محوري، ادب و فروتني. ادبش در برابر پدر، تنها به دليل روابط عاطفي نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتداي خويش مي‌دانست. پدر نيز فقط بدان سبب كه علي فرزند او بود، بدو عشق نمي‌ورزيد؛ بلكه او را جواني نجيب، پاك‌دامن و پرهيزكار مي‌ديد و ازاين‌رو، او را گرامي مي‌داشت. گرچه هيچ پدري نمي‌تواند حسين (ع) باشد، و هيچ جواني علي‌اكبر (ع) ؛ راه حسيني بودن و علي‌اكبر گونه بودن، به روي همه پدران و پسران باز است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرمووسخنران ومداح عاونت فرهنگی مدرسه ابدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-06-13] [ 11:24:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-06-11] [ 08:55:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]


...


ماه محرم به دلیل اتفاقاتی در آن رخ داده است در نزد همه مسلمانان جهان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این مقاله نگاهی کوتاه و کلی به ماه محرم میکنیم .
ماه محرم یا محرم‌الحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) و به اعتقاد مسلمانان از جملهٔ ماه‌های حرام است.
شیعیان در این ماه به عزاداری برای امام حسین (ع) و یارانش می پردازند. اهل سنت نیز روز عاشورا را سالگرد روزی می دانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند.
اهل سنت این روز را گرامی می دارند. سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری می‌رسد.
عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در تقویم هجری قمری است ، شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با تقویم هجری خورشیدی این روز برابر با سه‌شنبه، ۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی است . در این روز حسین بن علی و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری می‌کنند. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار می‎‏‌شود.
در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل می‌باشد.سوگواری برای کشته شدان کربلا در همان روزهای پس این واقعه انجام شد. در اربعین هنکامیکه اسیران از شام بسوی مدینه درحرکت بودند راه خود را به سمت کربلا تغییر داه و هنکامیکه بدان سرزمین رسیدند با جابر ابن عبدالله انصاری صحابی پیامبر و تعدادی از بنی هاشم مواجه شدند و در آنجا به سوگواری و نوحه سرایی پرداختند.
سوگواری برای حسین بن علی و دیگر یارانش از روز نخست محرم آغاز می‌شود و در ظهر عاشورا به اوج می‌رسد. در غروب و شامگاه عاشورا، این سوگواری تحت عنوان مراسم شام غریبان ادامه پیدا می‌کند. در روز ۱۲ محرم نیز مراسمی با نام «سوم امام حسین» انجام می‌شود.
این نوع مراسم‌ها در روز ۱۶ محرم با نام «هفتم امام حسین» و ۲۰ صفر با نام «اربعین» ادامه پیدا می‌کند. مراسم سوگواری سومین امام شیعیان از دیدگاه شیعه اهمیت بسیاری دارد و انجام آن عبادت است. سوگواری محرم در جاهای مختلف به صورت‌های گوناگون انجام می‌شود.
علاوه بر شیعیان، این مراسم در میان غیر‌مسلمانان در ترینیداد و توباگو، جامائیکا، هند و ارمنی‌های ایران برگزار می‌شود. سوگواری محرم علاوه بر ابعاد مذهبی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




اادب حضور در محضر بزرگان


 
 
 

 
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.


برخی از افراد را می بینید که در هر مجلس و محفلی حرف می زنند و خودی نشان می دهند آنهم خودی که چیزی ندارد صرفا عرض اندامی می کنند تا شاید نزد بزرگان به حساب آیند .
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
از منظر عرفانی فرد نباید در جایی که بزرگی نشسته است خیلی صحبت کند و خودی نشان دهد بلکه عرفا معتقدند در چنین جایی فرد نه تنها نباید درازگویی کند بلکه باید صحبت خود را خیلی کوتاه و به شکل سوال مطرح کند.
مولوی می گوید :
چون به صاحبدل رسی خامش نشین/ اندر آن حلقه مکن خود را نگین
وربگویی شکل استفسارگو / با شهنشانان تو مسکین وارگو
هر جایی ادب خاص خود را دارد . ادب و آداب حضور در محضر بزرگان کم گویی و خاموشی است .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-02] [ 10:52:00 ق.ظ ]




احمق ترین مردم


 


 

 

 

سلطان محمود غزنوی دستور داد تا بگردند و یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند. ملازمان مدت ها گشتند تا بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه می زند تا آن را قطع کند.

 

ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمق تر یافت نمی شود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانه اش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند.

 

آن شخص گفت: احمق تر از من سلطان است که با دست خودش با تیشه ظلم و تعدی، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع می کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




حکایت پندآموز «استادان عارف»
 

یكی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:

مولای من استاد شما كه بود؟

عارف: صدها استاد داشته ام.

مريد: كدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟

عارف اندیشید و گفت:

در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.

 

اولین استادم یك دزد بود.

شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و كلید نداشتم و نمی خواستم كسی را بیدار كنم. به مردی برخوردم، از او كمك خواستم و او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز كرد. حیرت كردم و از 

 

او خواستم این كار را به من بیاموزد. گفت كارش دزدی است. دعوت كردم شب در خانه من بماند. او یك ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 

 

چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می كنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناكام ندیدم.

 

دوم سگی بود.

سگ هرروز برای رفع تشنگی كنار رودخانه می آمد، اما به محض رسیدن كنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و عقب می كشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 

 

حد، تصمیم گرفت با این مشكل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.

 

استاد سوم من دختر بچه ای بود.

دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 

خودت این شمع را روشن كرده ای؟

گفت: بله.

برای اینكه به او درسی بیاموزم گفتم: دخترم قبل از اینكه روشنش كنی خاموش بود، میدانی شعله از كجا آمد؟ دخترك خندید، شمع را خاموش كرد و از من پرسید:

شما می توانید بگویید شعله ای كه الان اینجا بود كجا رفت؟ 

فهمیدم كه انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن میشود و از كجا می آید …

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ق.ظ ]





 

 

روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟


خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد.

آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای.

خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.

*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




حکایت لقمان و میوه ها


 

 

زندگینامه لقمان حکیم

 
روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه.

 

روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند.

گفتند: میوه ها را لقمان خورده است.

 

خواجه از دست لقمان عصبانی شد.

 

خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!»

 

لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، خیانت به خواجه است!»

 

خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها شهادت می دهند که تو میوه ها را خورده ای!»

 

لقمان گفت: «ای خواجه، ما را آزمایش کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!»

 

خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.»

 

لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید!

 

لقمان گفت:  دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم.

خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟»

 

لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!»

 

خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند.

 

 

پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت!

 

خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.

 

آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین حکمت هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




لقمان حكیم
 
لقمان حكیم، غلام سیاهی بود كه در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فكری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او كه در آغاز جوانی برده ای مملوك بود، به دلیل نبوغ عجیب و حكمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می كرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می كرد. اوقات فراغت خود را به سكوت و تفكر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی كه از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می كرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی كرد. از كامیابی در دنیا مغرور و از ناكامی اندوهگین نمی شد و صبر و شكیبایی او به حدی بود كه با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشك غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو كس كه با یكدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن كه در میان ایشان اصلاح كرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می كرد و آنها را از كبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت. در این شرایط بود كه لقمان شایسته پوشیدن جامه حكمت شد و سپس در نیمروزی گرم كه مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان كه لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند. لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر كند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم كه در آن صورت او مرا در این كار یاری خواهد كرد و علم و حكمتی كه لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد كرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می كند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می كنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حكومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی كاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریكی های بیكرانی وجود دارد كه هر كس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر كس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف كسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از كف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین كسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان كه به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین كردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حكمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حكمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حكمت خود سیراب سازد و در این میان فرزند برومند لقمان كه نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت گرچه نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت.

نصایح لقمان به فرزندش
سعی لقمان بر این بود كه در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شكر خدا را به جای آور، برای خدا شریك قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است. فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند كوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و كیفر آن خواهی رسید. فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محكم گردد و از ارتكاب فحشا و منكر مصون باشی و چون به حد كمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزكیه روح دعوت و رهبری كن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شكیبا باش. فرزندم: نسبت به مردم تكبر مكن و به دیگران فخر مفروش كه خدا مردم خودخواه و متكبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز كه در تحقیرت خواهند كوشید، نه آنقدر شیرین باش كه ترا بخورند و نه چندان تلخ باش كه به دورت افكنند. فرزندم: در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است. فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترك نكن كه جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نكن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو كه زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی! فرزندم: دنیا دریای ژرف و عمیقی است كه دانشمندان فراوانی را در خود غرق كرده است پس برای عبور از این دریا، كشتی از ایمان و بادبانی از توكل فراهم كن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش كه اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاك شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای. فرزندم: در زندان شب و روز زمانی را برای كسب علم و دانش منظور كن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت كن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند. فرزندم: هزار دوست اختیار كن و بدان كه هزار رفیق كم است و یك دشمن میندوز و بدان كه یك دشمن هم زیاد است. فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است كه آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زكات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور كه درخت با میوه ی خوب كامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تكمیل می شود.

لقمان از دیدگاه امام صادق علیه السلام
از امام صادق علیه السلام سؤال كردند خدا چه حكمتی به لقمان داد كه از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند حكمتی كه به لقمان داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیكل و زیبایی، بلكه او مردی بود در كار خدا نیرومند، در راه او پرهیزكار، ساكت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود كنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی كه همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شكیبایی مصائب را تحمل كرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یك اشك بر دیدگان جاری نكرد. هر گاه به دو نفر كه اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می كرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش كینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.

لقمان از دیدگاه مفسرین
دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حكیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حكمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور كرده بود. كسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی كردی چه شد كه به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ كردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز كردم. بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی كرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.

نمونه هایی از حكمت لقمان
لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندك سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت كه با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یكی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان كه دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است كه من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس كردم اما سالهای متمادی من از دست پر بركت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دریافت اولین لقمه ناگوار، شكوه و شكایت آغاز كنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكیبایی بیاراست. روزی دیگر خواجه لقمان در سرایی، سفره ای گسترده بود و میهمانان خود را در سایه جود و كرمش پذیرایی می كرد. لقمان كه در خدمت میهمانان و تهیه وسایل رفاه ایشان سعی وافر داشت از شنیدن سخنان بیهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتی بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذیب آنها گامی بردارد. در این هنگام گروهی از میهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح كند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر كرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا كرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است كه این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هیچیك از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. لقمان نیك و بد هر كاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان كرد. در این حال گروهی كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و كودك معصوم را پیاده به دنبال می كشد. سپس لقمان خود از مركب پیاده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مركب سوار است. حقا كه در تربیت او غفلت شده است. در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل كرده اند و هیچ یك زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهكده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مركب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند. چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اكنون بدان كه هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نكوهش دیگران توجهی نكن. لقمان همواره رعایت اعتدال و میانه روی را از شروط كامیابی و موفقیت در امور زندگی می دانست و رعایت این اصل را در كلیه شئون زندگی لازم و ضروری می شمرد و معتقد بود افراط و تندروی می تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگی تبدیل كند. لقمان برای درك صحیح این موضوع، با بیانی جالب و منطقی، فرزند خود را چنین نصیحت كرد: فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود كن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل كن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و از زیباترین زنان ، انتخاب كن . فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می كرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود كه اگر زمانی برای برآوردن حاجت خود اقدام كنی كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد. اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام كنی كه بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود. فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی كه گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نیاز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پیشین قابل استفاده نباشد، جامه كرباس از خلعت شاهانه برای تو برازنده تر خواهد بود… مریدی خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و كوتاهی نمی كنم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




معاونت فرهنگی مراسم عید غدیر

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ق.ظ ]




برگزاری مسابقه نقاشی برای  خردسالان در عید غدیر همرا با اهدا جوایز

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




فعالیت اساتید وکادر مدرسه علمیه آبدانان تبلیغ چهره به چهره در ایام تابستان در شهرستانهای اطراف وحومه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]