نرجس
 
   



چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می  بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می  آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

 

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می  بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می  آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی  تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟

اخباری که انتظارش را نداریم

اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می  کند ما را از همجواری ایشان دور می  گرداند.»  در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از  نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»

دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.

دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:

اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان

اول: تفرقه و جدایی امت

امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می  کنند و امامشان را تنها رها کرده  اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

 

دوم: عدم شناخت امام زمان

اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»  
مامون رقی روایت می  کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی  كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی  كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی  كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن  حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او  پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می  شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك  نفر هم نیست.

متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می  کنند و امامشان را تنها رها کرده  اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است

امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می  شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟» 
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.

سوم: اعمال ناشایست شیعیان

یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می  رسانند و روزها را با روزه به پایان می  برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

 

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

چه چیز مرا از امام خویش محروم کرد؟
هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟

هم اکنون که ما در زمان غیبت امام زمانمان ارواحنا فداه به سر می بریم و از نعمت دیدار حضرت محروم هستیم، این سؤال گاهی به ذهن می آید، که چرا ما نباید مانند پیشینیان از محضر امام زمانمان بهره ببریم؟ ضرورت و اهمیت این بحث آن قدر روشن است که نیازی به بیان ندارد؛ زیرا انسانی که مهمترین هدفش، دستیابی به کمال و قرب الهی است، قطعا بدون امام و مقتدا موفق نخواهد شد. چه چیز از این مهمتر و حیاتی تر که انسان محضر ولیّ خدا و امام زمانش را درک کند و برای رسیدن به آن هدف مهم از وجود امام معصوم بهره مند گردد؟ بنابراین باید به دنبال پاسخ این سوال بود که چه چیزی مانع ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا له الفدا شده است؟
اخباری که انتظارش را نداریم
اولین چیزی که در این مورد به ذهن می رسد این است که آیا اعمال ما شیعیان می تواند در امر ظهور و زمان آن تأثیر داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال به سراغ روایات می رویم، امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اذا غَضِبَ الله تبارکَ و تَعالی علی خَلقِه نَحّانا عَن جَوارِهِم؛ زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب می کند ما را از همجواری ایشان دور می گرداند.» در این حدیث علت دوری امام از امت، غضب خداوند بیان شده است و غضب خداوند در اثر نافرمانی و گناه مردم می باشد. حضرت بقیة الله علیه السلام در بخشی از نامه و توقیعی که به شیخ مفید (ره) نوشتند، فرمودند:
«… چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد- قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، كه سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید و اینها همه در پرتوی شناخت كامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد، بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد جز اخبارى كه از ایشان به ما مى رسد و ما را مكروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم، و تنها از خدا باید یارى خواست و او براى ما كافى و نیكو كارگزار و پشتیبانى است، و صلوات و سلام خداوند بر آقا و سرورمان؛ بشیر و نذیر؛ محمّد و آل پاكش باد.»
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد.
دلیلی محکمتر از این نیاز نداریم که خود حضرت علیه السلام علت محقق نشدن ظهور و دوری امام از شیعیان را اعمال و رفتاری می دانند که باعث ناراحتی حضرت می شود و می فرمایند رفتاری که ما انتظارش را نداریم از ایشان به ما می رسد، که مسلماً همان گناهان ما می باشد، البته در این قسمت از نامه امام به سه نکته اشاره فرمودند:
اول: تفرقه و جدایی امت شیعی
دوم: عدم معرفت و شناخت، نسبت به امام زمان علیه السلام (و جاهل بودن به حق آن حضرت(
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
اول: تفرقه و جدایی امت
امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «اگر شیعیان در وفای به عهدشان متحد می شدند سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد.» متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است؛ چون آنچه مطلوب حضرت است اجتماع و اتحاد و یکپارچگی امت شیعی می باشد.

دوم: عدم شناخت امام زمان
اما در مورد معرفت باید گفت، تا شناخت کامل نسبت به امام معصوم نباشد اطاعت و تسلیم صورت نمی گیرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا می رود و قطعا زندگی و حیات او هم در جهل و جاهلیت خواهد بود.»
مامون رقی روایت می کند: نزد آقایم امام صادق علیه السّلام بودم که شخصی به نام «سهل بن حسن خراسانی» رسید، سلام كرده و نشست. عرض كرد یابن رسول الله ! شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی كنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی كه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید!
حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امر كردند، تا تنور را روشن كنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو.
در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض كرد: یابن رسول الله ! مرا با آتش مسوزان، از من درگذر، …
حضرت فرمودند: تو را بخشیدم.
در این هنگام یكی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به نام «هارون مكی» وارد شد در حالی كه كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن حضرت رسید و سلام كرد. امام علیه السّلام جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور …
هارون مكی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام علیه السّلام شروع كرد با مرد خراسانی صحبت كردن و از اوضاع خراسان از او پرسیدن و … سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه كن.
مرد خراسانی به طرف تنور رفت و دید كه «هارون مكی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام علیه السّلام از مرد خراسانی سئوال كرد: از این یاران در خراسان چند نفر پیدا می شود؟
مرد خراسانی عرض كرد: به خدا قسم یك نفر هم نیست.
متأسفانه جدایی شیعیان از یکدیگر و عدم اجتماعشان بر اهداف واحد، از اَن اسبابی است که شیعیان را از نصرت و یاری امام زمانشان مشغول گردانیده است. آنها عمده تلاش خود را صرف امور بین خودشان می کنند و امامشان را تنها رها کرده اند، این تفرقه و جدایی موجود میان شیعیان با آنچه حضرت مهدی علیه السلام طلب می کند در تناقض است
امام علیه السّلام فرمودند: ما تا زمانی كه پنج نفر یاور این چنینی نداشته باشیم قیام نخواهیم كرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می دانیم.
بنابراین امام صادق علیه السّلام طبق این روایت، فرق شیعه و یاور واقعی امام با مدعیان یاوری را در «تسلیم بودن و اطاعت محض» در برابر امام معصوم دانستند. اینجاست که اهمیت معرفت و شناخت امام روشن می شود، چرا که معرفت امام، راهی به سوی تسلیم محض شدن در برابر آن بزرگوار است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «بنده تا زمانى كه خدا و رسول خدا و همه امامان و امام زمان خود را نشناسد، و به او باز نگردد و تسلیم نشود، مؤمن نیست.» سپس فرمود: «چگونه ممكن است كسى نسبت به نخستین (امام اول و جریان امامت) جاهل باشد و بازپسین را (امام زمان خود را) بشناسد؟»
پس تسلیم محض بودن در برابر امام معصوم ممکن نخواهد بود مگر بعد از تحصیل معرفت نسبت به آن حضرت، بنابراین برای اینکه این صفت و خصوصیت نیکو در شخص پیدا شود لازم است که نسبت به امام زمان خویش معرفت پیدا کند چون رسیدن به مقام تسلیم قبل از تحقق معرفت امکان ندارد.
سوم: اعمال ناشایست شیعیان
یکی از مهمترین موانع ظهور که امام به آن اشاره فرمودند اعمالی است که شایسته پیرو اهل بیت علیهم السّلام نیست و آن چیزی جز گناه و نافرمانی الهی نمی باشد، یاران امام زمان علیه السّلام که با آمادگی آنان ظهور محقق خواهد شد، معرفت، شناخت و اعتقاد کامل به امامشان دارند، شب ها را با عبادت به صبح می رسانند و روزها را با روزه به پایان می برند و اصلا فکر گناه هم به ذهنشان راه ندارد.
اگر ما ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است آن حضرت علیه السّلام شرفیاب شوند، خانه دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می کردیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیز به صفات حمیده مزین می کردیم، زیرا هر مقدار که ما گناهان را ترک کنیم می توانیم ظهور را نزدیکتر کنیم.
خوب است از هم اکنون تصمیم بگیریم در تعجیل ظهور امام زمانمان مؤثر باشیم و با دقت گناهان خود را هر چند کوچک ترک نموده و به دنبال شناخت واقعی امام خود باشیم تا بتوانیم مطیع امر ایشان بوده و قدمی در راه زمینه سازی ظهور برداریم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-10-01] [ 11:57:00 ق.ظ ]




حفظ و کنترل زبان در کلام معصومین (علیهم السلام)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح…** اصول کافی، ج 2، ص 115، ح 16.***؛
خداوند زبان را به عذابی عذاب کند که هیچ یک از اعضا و جوارح را آن گونه عذاب نکند. زبان گوید: پروردگارا! مرا عذابی کردی که هیچ یک از سایر اعضا و جوارح را چنین عذابی ننمودی؟
خطاب می رسد: کلمه ای از تو سر زد که به مشرق و مغرب رسید و به واسطه آن خون های محترم ریخته شد و مال ها غارت گشت و ناموس ها و آبروها بر باد رفت، و به عزت خودم قسم! تو را عذابی نمایم که هیچ یک از جوارح و اعضا را چنین عذاب نکنم.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله):
اذا أصبح ابن آدم أصبحت الأعضاء کلها تستکفی اللسان أی تقول: اتق الله فینا فانک ان استقمت استقمنا و ان اعوججت اعوججنا**ملا محسن فیض کاشانی، محجةالبیضاء، ج 5، ص 153.***؛
آدمیان چون صبح کنند همه اعضا و جوارح شان خطاب به زبان گویند: در حق ما از خدا بترس، که اگر راست باشی، همه ما راست (و در امان) هستیم و اگر تو کج شوی، همه ما کج می شویم.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله):
ان أکثر خطایا ابن آدم فی لسانه **همان، ص 194.***؛
بیشترین لغزش های انسان از زبان اوست.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله):
من یتکفل لی بمابین لحییه ورجلیه أتکفل له بالجنة** ملا محمدتقی نراقی: جامع السعاداة، ج 2، ص 341. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص 129.***؛
هر کس برای من عهده دار حفظ زبان و عضو جنسی خویش شود، من بهشت را برای او متعهد می شوم.
از پیامبر گرامی اسلام درباره بیشتر آنچه باعث ورود به آتش جهنم می شود سؤال شد. حضرت فرمود:
الاجوفان: الفم و الفرج **- (علامه) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 78. کافی، ج 2، ص 115، ح 13.***؛
دو فضای تو خالی: دهان و عضو تناسلی زن. (عدم حفظ زبان و ناموس).

در دوزخ تن زبان زیان است - مفتاح بهشت بی زبانی است

پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه **همان.***؛
استقامت و راستی ایمان بنده ای بدون استقامت و راستی قلب او ممکن نیست و آن نیز بدون استقامت و راستی زبان محقق نمی شود.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
الجمال فی اللسان و الکمال فی العقل **میزان الحکمة، ج 8، ص 492.***؛
جمال و زیبایی (باطنی) انسان در زبان و کمال شخصیت در عقل آدمی است.
نیز آن حضرت فرمود:
و ان لسان المؤمن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه…**نهج البلاغه، (دشتی ره) خطبه 176، ص 238 و حکمت 40، ص 451.***؛
و همانا زبان مؤمن در پس قلب او، و قلب منافق از پس زبان اوست، زیرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد؛ اگر نیک بود اظهار می دارد و چنانچه ناپسند بود پنهانش می کند، در حالی که منافق آنچه بر زبانش آمد می گوید و نمی داند چه به سود او و چه حرفی بر ضرر اوست
!
در جای دیگر به جای مؤمن، عاقل و به جای منافق احمق ذکر شده است.
هم چنین فرمود:
نجاةالمؤمن فی لسانه **میزان الحکمة، ج 8، ص 495.***؛
نجات و رستگاری مؤمن در کنترل زبان اوست.
نیز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:
ضرب اللسان أشد من ضرب السنان **بحارالانوار، ج 68، ص 286.***؛
جراحت های ناشی از زبان، عمیق تر از جراحت های ضربت سرنیزه است.
از این رو گفته اند:
ناوکی که در سینه نشیند بیرون آوردن آن ممکن است؛ اما تیری که از زبان به دلی رسد، بیرون آوردن آن محال می باشد.
هم چنین آن حضرت فرمود:
رب کلمة سلبت نعمة، فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک **میزان الحکمة، ج 8، ص 497.***؛
چه بسا کلمه ای موجب سلب نعمتی گردد، پس زبانت را کنترل کن همان گونه که سکه های طلا و نوشته هایت را حفظ می کنی.
ضرب المثل معروفی است که می گوید: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد .
امام علی (علیه السلام) در کلام گهربار دیگر می فرماید:
الکلام فی وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فی و ثاقه، فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک، فرب کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة**نهج البلاغه، (دشتی ره) حکمت 381، ص 516.***؛
سخن در بند و اختیار توست تا آن را نگفته باشی و چون گفتی، تو در بند آنی، پس زبانت را نگهدار چنان که طلا و اسناد خود را نگاه می داری، زیرا چه بسا سخنی که نعمتی را طرد یا نقمتی (و بلایی) را جلب می کند.
نیز آن حضرت فرمود:
اعلم أن اللسان کلب عقور ان خلیته عقر**میزان الحکمة، ج 8، ص 498.***؛
آگاه باش همانا زبان چون سگی گزنده و درنده است که اگر رهایش کنی می درد.
هم چنین فرمود:
من سجن لسانه أمن من ندمه **همان، ص 499.***؛
آن کس که زبانش را حفظ کند، دچار ندامت و پشیمانی نمی شود.
نیز آن امام بزرگوار فرمود:
ألمرء مخبوء تحت لسانه، فزن کلامک و اعرضه علی العقل و المعرفة، فان کان لله و فی الله فتکلم و ان کان غیر ذلک فالسکوت خیر منه **نهج البلاغه، حکمت 148؛ بحارالانوار، ج 71، ص 285، ح 39؛ الاخلاق، ص 130، محجة البیضاء، ج 5، ص 196.***؛
مرد در زیر زبان خود پنهان است؛ پس هرچه می گویی با عقل و معرفت بسنج؛ اگر برای خدا باشد بگو وگرنه سکوت بهتر از گفتن است.
بنابراین، نه تنها شخصیت علمی، بلکه شخصیت اخلاقی و اجتماعی و به طور کلی شخصیت انسانی او زیر زبان است و تا سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
ان لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کل صباح فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر ان ترکتنا، و یقولون: الله الله فینا، و یناشدونه و یقولون: انما نثاب و نعاقب بک ** اصول کافی، ج 2، ص 115، ح 13؛ بحارالانوار، ج 71، ص 478.***؛
هر روز صبح زبان به سایر اعضا می گوید: چگونه داخل صبح شدید و حال شما چگونه است؟ گویند: اگر تو ما را به حال خود بگذاری، امر ما به خیر و خوبی خواهد بود. سپس اضافه می کند: به خدا سوگند! ما را رعایت کن، ما به وسیله تو ثواب می بینیم و یا مجازات می شویم.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر** میزان الحکمة، ج 8، ص 493.***؛
همانا این زبان، کلید هر خیر و نیکی و شر و زشتی است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
اذا أرادالله بعبد خزیا اجری فضیحته علی لسانه ** همان، ص 498.***؛
هرگاه خداوند بنده ای را (به خاطر مجازات اعمالش) بخواهد خوار کند، او را به زبانش وا می گذارد.
امام حسن عسگری (علیه السلام) می فرماید:
قلب الأحمق فی فمه و فم الحکیم فی قلبه **بحارالانوار، ج 78، ص 374؛ میزان الحکمة، ج 8، ص 494.***؛
قلب احمق در زبانش و دهانش، و دهان و زبان حکیم در قلب اوست.

سکوت و خاموشی

بر اساس تعالیم اسلامی و جمع بندی احادیث وارده از معصومین (علیهم السلام) سخن گفتن با رعایت شرایطی، بر سکوت برتری دارد و گاهی لازم است؛ اما رعایت این شرایط برای هرکس میسور نیست؛ زیرا نیاز به اراده قوی و توانایی فوق العاده ای دارد. از این رو در روایات و احادیث فراوانی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و سخنان معلمان و معماران اخلاق و تهذیب با توجه به خطراتی که از آزادی بی قید و بند زبان دامنگیر انسان می شود، به سکوت و خاموشی به عنوان یکی از راه های مؤثر پیشگیری توصیه اکید شده است و از آن به عنوان ضد آفات زبان تعبیر و از اخلاق انبیا یاد شده است که مایه عزت، نجات و سلامتی انسان در دنیا و آخرت است، آن جا که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) صریحا می فرماید:
سکوت اللسان، سلامة الانسان **نهج الفصاحه.***؛
سکوت و خاموشی زبان، مایه سلامتی انسان است.
در سخن دیگر می فرماید:
من صمت نجی **بحارالانوار، ج 77، ص 88.***؛
آن کس که سکوت کند، نجات می یابد.
بنابراین، بزرگان اخلاق و دین، قدم نخستین را در تهذیب نفس و خودسازی، سکوت دانسته اند. از میان روایات فراوان، به برخی از آنها تمسک می جوییم:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ألا أخبرکم بأیسر العبادة و أهونها علی البدن؟ الصمت و حسن الخلق ** محجةالبیضاء، ج 5، ص 194.***؛
آیا شما را از آسان ترین و ساده ترین عبادت ها آگاه بسازم؟
سکوت و خاموشی و حسن خلق.
نیز فرمود:
من کف لسانه ستر الله عورته **همان.***؛
کسی که زبانش را کنترل کند، حیثیت خویش را حفظ کرده (و معایب احتمالی او مستور می ماند).
و فرمود:
اذا رأیتم المؤمن صموتا و قورا فادنوا منه فانه یلقی الحکمة**همان، ص 195.***؛
هنگامی که مؤمن را ساکت و با وقار یافتید، با وی تماس بگیرید که حکمت تعلیم می دهد.
حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود:
العبادة عشرة أجزاء؛ تسعة منها فی الصمت و جزء فی الفرار عن الناس **همان، ص 196.***؛
عبادت ده جزء دارد: نه جزء آن خاموشی و سکوت و جزء دیگر فرار از مردم است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
قال لقمان لابنه: یا بنی ان کنت زعمت أن الکلام من فضة فان السکوت من ذهب **الاخلاق، ص 130.***؛
لقمان به فرزندش فرمود: پسرم! اگر گمان می بری سخن گفتن نقره است، پس سکوت طلاست.
در پاره ای از روایات، از سخن گفتن زیاد نهی و به اندک گویی و عفت زبان توصیه و سفارش شده است. از جمله:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمود:
ان من حسن اسلام المرء قلة الکلام **میزان الحکمة، ج 8، ص 440.***؛
همانا کم گویی از نشانه های نیک بودن اسلام انسان است.
در حدیث معراج آمده است:
…و ان اخرب قلوب المتکلمین بما لایعنیهم **همان.***؛
دل های سخنوران بیهوده گو خراب ترین قلب هاست.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
انی لاکره أن یکون مقدار لسان الرجل فاضلا علی مقدار علمه **همان، ص 441.***؛
هر آینه نمی پسندم کسی را که افزون بر دانش خود سخن گوید.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
کان المسیح (علیه السلام) یقول: لا تکثروا الکلام فی غیر ذکرالله فان الذین یکثرون الکلام عن ذکرالله قاسیة قلوبهم ولکن لا یعلمون **همان، ص 440.***؛
حضرت عیسی (علیه السلام) می فرمود: جز در ذکر خدا زیاد سخن نگویید؛ زیرا زیاده روی در سخن غیر خدایی، موجب قساوت قلب می شود ولیکن شما نمی دانید.

فسلفه ارزش سکوت

هر چند کمی به فلسفه ارزش سکوت اشاره شد، لیکن به خاطر اهمیت موضوع و روشن شدن جایگاه و مفهوم واقعی سکوت، مقداری درباره آن بحث می کنیم.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) درباره زبان فرمود:
فانه صغیر جرمه و عظیم طاعته(جرمه)؛
این عضو با کوچکی حجم خود، دارای طاعت و یا جرم بزرگی است.
آری، باید گفت: تجلی و ظهور کفر و ایمان در سایه گواهی و شهادت زبان محقق خواهد شد و بزرگ ترین طاعت ها و جنایت ها به وسیله آن انجام می گیرد.
به عبارت دیگر: همان گونه که با فضیلت ترین اعمال خیر و نیک از زبان سرچشمه می گیرد، زشت ترین و خطرناک ترین اعمال و امور ناپسند نیز از آن حاصل می شود، و همان گونه که زبان وسیله ای ارزنده برای بیداری و هدایت انسان هاست، بدترین و برنده ترین ابزار شیطان برای اغوا و به انحراف کشانیدن انسان می باشد. از این رو، یکی از مباحث اساسی و ارزشمند زبان، تبیین قوت ها، ضعف ها، فرصت ها و تهدیدهای آن است تا با روشن شدن زوایای بحث، برکات و آفات آن ظاهر گردد و با خطرات لغزش آن آگاه شوند و اکثر مردم از خواب غفلت بیدار شده و به طور جد در حفظ و کنترل آن بکوشند.
این از مسلمات تاریخی است که چه بسا یک سخن حکیمانه و مبتنی بر منطق و استدلال منشأ بسیاری از روشنگری ها و هدایت ها برای بشر شده و جلو انحراف ها، آدم کشی ها و فسادها را گرفته وحدت و برادری و صمیمیت و مهربانی در میان انسان ها پدید آورده و آنان را به سوی حق و فضیلت و ارزش ها سوق داده است که یکی از نمونه های بارز آن - در صدر اسلام - شیوه پیامبر (صلی الله علیه وآله) به تبعیت از سفارش های قرآنی با به کار بردن جدال احسن و قول لین و سدید بود که مردم را ضمن رهایی از بت پرستی و خرافات و موهومات به هم نزدیک کرد و ریشه های نزاع و خون ریزی های چند صد سال را خشکاند و دل های آنان را به هم گره زد که می توان به رفع خصومت و جدال ریشه دار دو قبیله بزرگ اوس و خزرج اشاره کرد.
هم چنین، یک سخن نا به جا و حساب نشده و شیطانی که بر زبان جاری شده و منشأ خون ریزی ها، خیانت ها، آدم کشی ها، قتل و غارت ها، انحراف ها و گمراهی ها برای بشریت شده و موجبات جدایی ها، فرقه گرایی ها و نزاع ها را در بین مردم فراهم آورده و آنان را به طرف فساد و تباهی و هرزگی روانه کرده است و چه بسا پرده ها که به واسطه زبان دریده شده و آبروها به سبب یک سخن بی جا بر باد رفته و چه اشخاصی که برخوردار از موقعیت و شخصیت اجتماعی و وقار بودند که با یک کلام ناهنجار از درجه اعتبار ساقط گردیده اند.
زبان عضوی است در اختیار دل و خواسته های آن که در مسیر طبع و نفس آدمی حرکت می کند و حرکت و جریان آن نیز خرج و زحمت چندانی ندارد و در هر حال به کار می افتد و در اغلب افراد نیز اشتها و رغبت سخن گفتن بسیار است و آنان که خودسازی نکرده اند خواسته های دلشان همراه با خواسته های شیطانی است، و بیشترین همراهی را با نفس شیطانی دارند و اگر سخن بگویند، برای پرهیز از خطرها و آفت های زبان و کنترل آن نیازمند یک اراده قوی برای مقابله با خواسته های نفسانی می باشند، بدیهی است که این اراده قوی در همه افراد یافت نمی شود و با به جریان انداختن زبان دچار آسیب ها و آفت های خطرناک خواهند شد و هلاکت دنیایی و عقوبت سخت اخروی را به دنبال خواهد داشت و این جاست که سر تأکیدهای معصومین (علیهم السلام) درباره ارزش و اهمیت سکوت و پرهیز از کلام زیاد روشن می شود تا آن جا که سکوت را کلید آسایش دنیا و آخرت، جلب خشنودی خدا، موجب آسانی حساب، نگاهبان انسان از خطاها و کجی ها، پوشاننده جهل جاهلان، زینت عالم و دانشمند، مایه شیرینی عبادت، برطرف کننده قساوت قلب، سبب عفاف و مروت، عامل نجات و رستگاری، ایمنی از ندامت و پشیمانی، مایه حفظ حیثیت و آبرو و شخصیت، کسب جایگاه ارزشمند و ابدی بهشت، نجات از آتش جهنم، و بیانگر برخورداری افراد از حکمت و عقل و… دانسته اند.
البته سکوتی دارای این آثار است که همراه با اراده، اختیار، تعقل و اندیشه الهی باشد؛ همان گونه که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
فان المؤمن لایکون صمته الا فکرا**محجة البیضاء، ج 5، ص 200.***؛
هر آینه مؤمن سکوتش همراه با تفکر و اندیشه است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
النوم راحة للجسد و النطق راحة للروح و السکوت راحة للعقل ** وسائل الشیعه، ج 8، ص 532.***؛
خواب، آرام بخش بدن و سخن، آرام بخش روان و سکوت، موجب آسایش عقل می باشد.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از سکوتی که موجب پایمال شدن حق شود مذمت فرموده است:
لا خیر فی الصمت عن الحکم کما أنه لاخیر فی القول بالجهل **نهج البلاغه، (فیض الاسلام)، حکمت 463، ص 1320.***؛
خیری نیست در خاموشی از بیان حق، چنان که خیری نیست در گفتار از روی جهل و نادانی.
هم چنین پیشوایان دینی به حالات ناشی از سکوت، چون: تفکر، روحانیت و روشن بینی اشاره دارند که شایان توجه است و شاید از این روست که در سرگذشت زکریا پیامبر بزرگ خدا می خوانیم که سه روز سکوت برای استجابت دعای او در تقاضای فرزند قرار داده شد؛
قال آیتک ألا تکلم الناس ثلاث لیال سویا**مریم (19) آیه 10.***؛
فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است.
به حضرت مریم دستور نذر روزه سکوت داده شد:
فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن أکلم الیوم انسیا** همان، آیه 26.***؛
بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام، بنابراین، امروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.
درحالات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) آمده است که قبل از نزول وحی روزهای متوالی در غار حرا به سکوت و تفکر می پرداخت و در اسرار آفرینش اندیشه می کرد.
بنابراین، سکوت و خاموشی دارای اسراری باطنی و فوایدی ارزش مند است و نباید اشتباه شود که سکوت از قبیل عزلت و کناه گیری که موضوع گناه را از بین می برد نیست، بلکه نوعی خودداری از گناه است و در مواردی که میل به بعضی از گناهان از قبیل غیبت، دروغ و… پیدا می کند، هرگاه خویشتن داری و سکوت اختیار نماید، فضیلتی علاوه بر سلامتی برای خود کسب کرده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:52:00 ق.ظ ]




مراسمات هفته قرآن وعترت توسط معاونت فرهنگی
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:49:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسم هفته وحدت
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ق.ظ ]




خلقت آسمانها و زمین در شش روز یا هشت روز

در سراسر قرآن خلقت آسمانها و زمین مجموعا 6 روز بیان شده است ولی اگر مجموع ایات 9 تا 12 سوره فصلت را جمع بزنیم 8 روز می شود و این بعنوان تناقضی آشکار است . ;قبل از اینکه جواب شبهه را بدهم اول آیاتی که بیان می دارد آسمانها و زمین مجموعا در شش روز خلق شده اند را می آورم : اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز [= شش دوران‏] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کننده‏اى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمى‏شوید؟! «« السجده/4 »» و در آیات (ق/38،اعراف/54،حدید/4،فرقان/59) نیز حقیقت آسمانها و زمین در شش روز مطرح شده است. حال نگاهی به آیات 9 تا 12 سوره فصلت بیندازیم : قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و براى او همانندهایى قرارمى‏دهید؟! او پروردگار جهانیان است! وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ او در زمین کوه‏هاى استوارى قرار داد و برکاتى در آن آفرید و موادّ غذایى آن را مقدّر فرمود،درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روى اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آییم (و شکل مى‏گیریم)!» فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ در این هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن (آسمان) را وحى (و مقرّر) فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى [= ستارگان‏] زینت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا! ………. که در این دسته اگر جمع بزنیم مجموع ایام خلقت 8 می شود .دو روز زمین .چهار روز استواری کوهها و تقدیر اوقات و برکات و دو روز خلقت آسمانها: 8=2+4+2 پاسخ مشهوری كه به این شبهه داده شده است این است كه ” اربعة ایام” (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد، و در دو روز بعد سایر خصوصیات زمین، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود. نظیر این تعبیر در زبان عرب و تعبیرات فارسى نیز وجود دارد که فى المثل گفته مى‏شود: از اینجا تا مکه ده روز طول مى‏کشد، و تا مدینه پانزده روز، یعنى پنج روز فاصله مکه و مدینه است و ده روز فاصله اینجا تا مکه. البته اگر آیات متعدد آفرینش در شش روز نبود چنین تفسیرى پذیرفته نمى‏شد، ولى از آنجا که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند، و قرینه یکدیگر مى‏شوند، تفسیر بالا بخوبى قابل قبول است. شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که” روز” در آیات فوق هرگز به معنى روز معمولى نیست، چرا که قبل از آفرینش زمین و آسمان اصلا روز به این معنى وجود نداشت، بلکه منظور از آن دورانهاى آفرینش است که گاه میلیونها یا میلیاردها سال به طول انجامیده. اما تحقیقی که حقیر در این باره انجام داده ام : اولا تفاوتی آشکار است بین آیات .در تمامی آیاتی که بیان می دارد خلقت آسمانها و زمین در شش روز خلق شده از ماده خلق استفاده شده اما در آیه ای که برخی شبهه وارد ساخته اند که مجموع آن می شود 8 روز و مربوط به آسمانها است از لفظ خلق استفاده نشده بلکه از ماده قضی استفاده شده است. که ماده قضی با خلق تفاوت دارد و معنی تحکیم کردن و محکم کردن آسمانها را دارد بله اگر گفته بود فخلق سبع سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ اشکال وارد بود . پس نمی توان از ایات استفاده کرد که در شش روز زمین و تقدیرات ..خلق شده و در دو روز آسمانها که بگوییم مجموع آن می شود 8 روز که با دیگر آیات تناقض داشته باشد از طرف دیگر آیه دهم ( و جَعَلَ فیها رَوَاسِیَ …)هم در مورد خلقت زمین نیست بلکه در مورد استوار کردن کوه ها و تقدیر کردن اوقات هست که این مرحله بعد از خلقت صورت گرفته . تنها چیزی که می توان گفت در آیات شریفه سوره فصلت تصریح به آن شده در دو روز خلق شدن زمین هست .اما در مورد اینکه آسمانها در چند روز خلق شده اند هیچ بیانی در این آیات نیامده . پس تنها می توان می توان گفت خلقت زمین دوروز بوده اما اینکه آسمانها در چند روز بوده را دلیلی از قرآن نداریم که چند روز بوده . پس قرآن دو چیز را تصریح نموده :زمین به تنهایی در دو روز خلق شده و مجموع زمین و آسمانها در شش روز. که این دو باهم هیچ تناقض و تضادی ندارند سوال : گفته شده که زمین در دو روز خلق شده و سپس آسمانها در دو روز محکم شده در حالی که اول آسمان بطور کامل بوجود آمده بود که زمین بوجود آمد منظور از روز همان روز معمولی است . حضرت محمد معتقد بود که خداوند در روزهای یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه زمین را آفرید و در روزهای پنج شنبه و جمعه هفت طبقه آسمانی که دربالای زمین هستند و هنوز دانشمندان موفق به کشف آن نشدند را آفرید و در روز شنبه فرشتگان را خلق کرد. و جمعا یک هفته میشود پاسخ : در آیه هم هیچ بیان نشده که خلقت آسمان بعد از زمین صورت گرفته ..محکم و استوار شدن با خلقت تفاوت دارد علاوه بر آن روز از زبان دین تفاوت دارد با آنچه شما می پندارید ..:المعارج : 4 تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ الحج : 47 وَ یَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ سوال : چگونه زمین كه سر سوزنی هم در مقابل اقیانوس جهان به شمار نمی رود خلقتش 2 روز تمام - به تصریح قرآن - وقت گرفته و مابقی كائنات در دو سه روز باقی مانده؟ پاسخ : در اسلام زمین محور خلقت تصور نشده و همچنین می توانم ادعا کنم در اسلام به کوچک بودن زمین در مقابل گیتی پهناور تصریح شده . روز در آیه شریفه به معنی 24 ساعت نیست و همچنین بهتره بدونید خداوند کارش کن فیکونی هست. شما در ذهنتان چه یک وجب زمین را تصور کنی چه هزاران کیلومتر زمین را تصور کنی از جهت زمانی هیچ تفاوتی نمیکند سوال : دانشمندان حتی توانستند که اولین تشعشعات کیهانی مربوط به 13.7 میلیارد سال قبل را بوسیله تلسکوپ هابل ببینند. سال 2013 هم تلسکوپ جیمز وب به فضا میره و میتونیم کراتی که در ستاره های بسیار دور هستند را ببینیم اگر خلق کردن را بوجود آوردن از هیچ فرض کنیم ، خلقت تمامی کائناتی که در جهان وجود دارند در 13.7 سال پیش آنهم بطور یکجا بصورت انرژی بوده است. از آن موقع به بعد آن انرژی نظم گرفت حال ببین این حرف چگونه است که خدا در دو روز زمین را آفرید و در چهار روز کوهها و مواد غذایی را آفرید و سپس در دو روز هفت آسمان را آفرید یا محکم ساخت . زمانی که زمین بوجود آمده بود آسمانها بطور کامل بوجود آمده بود و محکم ساختن مفهومی ندارد ! .ضمنا طبق این آیه سوره نوح 15،16 لَمْ تَرَوْا كَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا، وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا” آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را روشنی آنها ، و خورشید را چراغشان گردانید ؟ آیا ماه روشنی این هفت آسمان و خورشید چراغشان است ؟ قران زمین را مركز جهان میداند . پاسخ : اولا در قرآن نیامده اول زمین از عدم خلق شده و بعد آسمان از عدم … در آیات اکثر مواقع خلقت آسمان ها مقدم بر الارض شده اما این آیه : ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ اینجا اصلا نگفته خداوند بعد از زمین آسمان را خلق کرده بلکه حتی بیان داشته آسمان بوده و به شکل دخان بوده ! پس بوده نه اینکه بعد از زمین خلق شده باشه در ثانی چندین مقیاس روز هست و مشخص نشده ان شش روز چگونه بوده وانگهی بر فرض که درست باشد خلقت در 13700000000 روز پیش صورت گرفته باشد چه ربطی دارد به اینکه اینها در شش روز خلق شده باشند مثلا می گوییم فلان منزل در بیست سال پیش بنا شده و دیگری می گوید این خانه در عرض شش سال ساخته شده و بعد شما می گویی این تناقض داره .بیست سال یا شش سال.. حرف شما عین همین است در خصوص آیات 15 و16 سوره نوح هم باید توجه داشت كه اولا با قرآن می توان دریافت که خورشید اعظم از قمر است حال در این آیه می بینم تنها بیان شده خورشید یک سراج است یعنی یک چراغ .. ثانیا در مورد قمر باز به خاطر توجه به ترجمه ها به غلط رفته اید .شما اینگونه ترجمه کرده اید : آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را روشنی آنها ، در حالیکه وقتی به آیه شریفه نگاه میکنیم می بینم اینگونه آمده : وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا بله اگر در آیه شریفه بجای فیهن کلمه لهن آمده بود حرفی، اما فیهن با لهن تفاوت دارد.. پس معنی چنین می شود : آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را نور در این آسمانها قرار داد. که این تعبیر هیچ اشکالی ندارد و گمان نکنم هیچ عاقلی هم منکر این شود که ماه در اسمان نور می دهد.. خلاصه و جمع بندی جواب در مورد زمان خلقت را بیان میکنم : خلقت آسمانها و زمین مجموعا در شش روز بوده در هیچ جای قرآن دلیلی وجود ندارد که بتوان با آن ثابت کرد خلقت چهار روز بوده یا هشت روز بود.. آیاتی که موهم این مطلب هستند نمی گویند خلقت اسمانها و زمین مجموعا هشت روز شده بلکه خلقت زمین و آسمان و تقدیر اوقات و تحکیم آسمانها در هشت روز بوده.. در قرآن دلیلی نداریم که آسمان ها در دو روز خلق شده باشند تنها داریم تحکیم(قضی)آسمانها در دو روز بوده نه خلقت آسمانها در قران دلیلی نداریم که اول زمین خلق شده و سپس آسمان تنها می توانیم ثابت کنیم که تحکیم آسمان بعد از زمین بوده مراد از روز و یوم در شش روز خلقت شبانه روز نیست پاسخی دیگر به سوال اصلی : استاد آیت الله امجد در درسهائی از اخلاق می فرماید: آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است. توجه داشته باشید که روز و شب بر اثر حرکت وضعی زمین است و در ان زمان اصلا زمینی نبوده که ما شش روز به حساب همین روزهای کنونی داشته باشیم - پس خلقت زمین و آسمان و مابین آن را در شش مرحله وجود داشته است. اینکه میگویند زمین قطعه ای از خورشید بوده و ازآن جدا شده و سالها سرد شده و در آن دحوالارض رخ داده و….. ریزه کاریهائی است که قرآن در مورد آن صحبت نکرده و به ما هم ربطی ندارد زیرا قرآن کتاب تربیت است. نگاه کردن به ریزه کاریهای طبیعت و ادبیات و علم و… خیلی خوب است و برای دیدن عظمت الهی است ولی باید بدانیم بیان چیزهای غیر ضروری بالاخص از سوی مبلغان دین مایه تاسف است و خدا هم نمی خواهد این ریزه کاریها را بگوید و اصل مطلب را که در مسیر هدایت است بازگو میکند. آنچه در قرآن مهم است تربیت و اخلاق قرآنی است. و پی بردن به چگونگی و کیفیت بسیاری از چیزها مهم نیست . مانند چگونگی پدید آمدن آسمانها و یا کیفیت معاد که همه حکمای اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسمانی هستند و هر کسی کیفیت و چگونگی آن را به گونه ای دانسته و البته این قبیل مسائل به درد ما هم نمی خورد - اعتقاد به معاد است که غیر قابل انکار است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ق.ظ ]




ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم

 

خداوند متعال مي‌فرمايد: «نحن اقرب اليه من حبل الوريد»؛ ما از رگ گردن به شما نزديك‌تريم.اما بر خلاف بيشتر ترجمه‌ها آيت الله مكارم اين گونه ترجمه كرده‌اند: “ما از رگ قلب به شما نزديك‌تريم". علت اين موضوع چيست؟
»وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد« بررسی لغوی: راغب گويد: وريد رگى است متّصل به كبد و قلب، و جريان خون در آن است. ناگفته نماند: رگهاى بدن را به شريان و وريد تقسيم كرده‏اند. شريان آنها است كه خون را از قلب به بدن مي برند، و وريد آنها است كه آن را از بدن به قلب باز مي گردانند. به نظر مي آيد كه در آيه شريفه مطلق رگ مراد است، اعمّ از شريان و وريد. معنى آيه چنين است: ما به انسان از وريدش كه در تمام اعضاى او گسترده است نزديكتريم. در باره حبل الوريد: رگ گردن، رگ قلب و غيره نيز گفته‏اند. در صحاح گفته: وريد رگى است که عرب آن را رگ قلب گويد و آنها دو وريد است. اين سخن احتمال فوق را كه وريد شامل هر دو رگ شريان و وريد است تأييد مي كند. (1) نظر صاحب تفسیر نمونه: این تعبیری جالب و تكان دهنده‏ است. حيات جسمانى ما وابسته به رگى است كه خون را به طور مرتب از يك سو وارد قلب، و از يك سو خارج كرده به تمام اعضا مى‏رساند كه اگر يك لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فورا مرگ به سراغ انسان مى‏آيد. خداوند از رگ قلب ما نيز به ما نزديكتر است. اين همان است كه در جاى ديگر مى‏فرماید: »وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ«؛ بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل مى‏شود. (2) البته همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اينها رساتر در محسوسات پيدا نمى‏شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (3) ضمنا مفسران و ارباب لغت در باره معنى “وريد” تفسيرهاى گوناگونى دارند: عده‏اى معتقدند كه وريد همان رگى است كه به قلب يا كبد انسان پيوسته است. و بعضى آن را به معنى تمام رگهايى كه از بدن انسان مى‏گذرد مى‏دانند. در حالى كه بعضى ديگر آن را به رگ گردن تفسير كرده‏اند، و گاه آن را “وريدان” مى‏گويند يعنى دو رگ گردن. ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى‏رسد؛ مخصوصا با توجه به آيه 24 سوره انفال‏. (4) نظر برخی از مفسران دیگر: 1) )علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می گوید: كلمه “وريد” به معناى رگى است كه از قلب جدا شده و در تمامى بدن منتشر مى‏شود، و خون در آن جريان دارد. بعضى هم گفته‏اند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده، چون شبيه به طناب است. و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است. و معناى جمله اين است كه: ما به انسان از رگ وريدش كه در تمامى اعضائش دويده و در داخل هيكلش جا گرفته نزديك‏تريم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى‏گذرد آگاه نيستيم؟ اين جمله مى‏خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه كس فهم اداء كرده باشد، و گر نه مساله نزديكى خدا به انسان مهم‏تر از اين، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اينكه خداى تعالى كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بين نفس آدمى و خود نفس، و بين نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى كه فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزديكتر است. و چون اين معنا معناى دقيقى است كه تصورش براى فهم بيشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست‏ کم را گرفته كه همه بفهمند، و به اين حد اكتفاء كرده كه بفرمايد: “ما از طناب وريد به او نزديك‏تريم". (5) 2)) وريد دو رگ گردن هستند که متصلند به وتين، و آن رگى است ثابت از قلب، كه انقطاع آن، موت صاحب آن است، و جميع رگها كه متفرقند در بدن از اين رگ منشعب شوند. و نزد بعضى (وريد) اسم جنس، و مراد از آن جميع رگها است، و نامیدن آن به وريد به جهت ورود روح در آن است، و حبل الوريد مثالی است كه شدت قرب و نزدیکی را برساند. و حقيقت معنا آن می شود كه علم سبحانى به گونه ای محيط به احوال انسان است كه هيچ چيز از خفاياى صدور و سراير قلوب بر او مخفى نيست، پس كأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى كه حامل روح است.(6) 3) )حبل الوريد مثلى براى بسيار نزديك بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وريدان دو رگى است كه متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تين (قلب) پيوسته است كه از سر به آن مى‏رسد. (7)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:46:00 ق.ظ ]




آيا مسلمان بي نماز نيكوكار به بهشت ميرود ؟

ایا مسلمانی که بسیار هم نیکوکار و خوب باشد.ولی به هر دلیلی نماز نخونه.مثلا بی حوصلگی یا کوتاهی.ایا حتما به جهنم میرود؟ایا امید به رحمت برای اینگونه افراد وجود دارد؟ جواب این سوال در قرآن و روایات معصومین به زیباترین شکل بیان شده است . در آيه قرآن هست كه از بعضی از اهل جهنم در حالی كه معذب هستند می‏ پرسند: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴿مدثر/۴۲﴾» چه چيزی شما را در اين جهنم قرار داد؟ یکی از دلایلی که جهنمیان ذکر می کنند این است که «قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴿مدثر/۴۳﴾» گويند از نمازگزاران نبوديم. قال رسول الله :الصلوة عماد دينكم نماز، پايه و ستون دين شما است . (ميزان الحكمه ، ج 5، ص 370) (وسائل ، ج 3 ، ص 23 ، ح . 13) يعنی شرط قبولی و پذيرش ساير اعمال خیر انسان، قبولی نماز است . به اين معنی كه اگر انسان كارهای خيری انجام بدهد و نماز نخواند و يا نماز بخواند اما نماز نادرست و غير مقبولی كه رد بشود ، ساير كارهای خير اوهم رد می شود . التبه ناگفته نماند که امید رحمت برای همگان وجود دارد، رحمتی وسعت کل شئ، یعنی اگر خداوند عقوبتی را برای عملی مثل ترک نماز وضع کرد میتواند ببخشد و عقوبت نکند، اما خوف عقوبت انگیزه خوبی برای نماز است. پرسش :من یه شخصی را از اقوام میشناسم که بردن نامشان جایز نیست ایشون میگن من نماز نمیخونم چون اونایی که نماز میخونن اکثرشون بدترین گناهها را انجام میدن مثلا غیبت و……………. و ایشون میگن من اگه نماز نمیخونم این کارا را هم نمیکنم پس گناهی بر من نیست پاسخ: 1- قید اکثرشون اصلا درست نیست. بله قبول داریم تعدادی از کسانی که نماز می خوانند متأسفانه مرتکب گناه هم می شوند. 2- ایشان با نماز نخواندن یکی از بزرگترین گناهان را انجام می دهند. در دین به انجام هیچ واجبی به اندازه نماز سفارش نشده است. در قرآن خداوند امر کرده که نماز بخوانید (اقیموا الصلوة) و کسی که نماز نمی خواند امر خدا را اطاعت نکرده است و سرپیچی از طاعت خداوند کرده است و چه گناهی از این بالاتر. پس اگر بگوییم گناه این فرد بیشتر از آن ها (کسانی که نماز می خوانند و غیبت می کنند و …) نباشد قطعا کمتر نمی باشد. پرسش : اگر این طور باشه که بر خلاف روایاتی که گفته شده که تعداد بهشتیان در نهایت بسیار بیشتر از جهنمیها خواهد بود.و جز کفار ودشمنان دین کسی در جهنم نمیمونه.ولی از جوابهای شما نتیجه میگیرم که علاوه بر پیروان ادیان دیگر اکثر مسلمانان هم رنگ بهشت رو نخواهند دید.خودتون خوب میدونید در کشور اسلامی ما تعداد افراد بینماز خیلی خیلی بیشتر از نماز خونهاست.و حالا من این سوال رو دارم که همه ما انسانهای خداپرست مهربان و مردمدار زیادی دور و برمون دیدیم.که بعضا کم نیستند ادمهایی که بین انها شاید در خواندن نماز قصور کرده اند .ایا واقعا خداوندی که رحمتش بی پایان است.همان طوری که افرادی مثل ابوسفیان شمر و ابن ملجم رو در اتش جهنم برای همیشه جاویدان خواهد کرد.ایا اینگونه افراد مومن که یک عمر دستشون به خیر بوده و به خدا اعتقاد کامل داشتند رو در کنار اونها برای همیشه در اتش جهنم نگه خواهد داشت؟این با عدالت خداوندی که سازگار نیست. پاسخ: 1- در روايات مي خوانيم كه مؤمن داراي دو نور است: نور «خوف» و نور «رجا» كه هر يك وزن شوند از ديگري افزون تر نيست; بنابراين اگر اميد كسي بيشتر از ترسش باشد، داراي ايمان ضعيف خواهد بود. بايد كوشش كرد تا بيم و اميد به موازات هم رشد كنند تا مبتلا به گناه نشويم و چنين است كه انسان هيچ گاه براي انجام گناه گستاخ نمي شود.پس نباید با اميد به رحمت خداوند گناه کرد. خداوند همان گونه كه داراي رحمت است، كيفر وي نيز براي گناهكاران آماده است; بنابراين، اشتباه است كه تنها به رحمت خدا توجّه كنيم و خويشتن را از خشم او درامان بدانيم. 2- همه كسانى كه وارد جهنم مى‏ شوند، براى هميشه در جهنم نخواهند بود و تنها عده خاصى (مانند كافران) براى هميشه در جهنم خواهند بود. براساس آيات و روايات، حقيقت آن است كه اگر آدمى، در مجموع رو به خدا داشته و خداخواه، مؤمن، و دوستدار حضرت رسول اكرم و اهل بيت باشد؛ ولى در اينجا خود را از آلودگى ‏ها و تعلّقات پاك نسازد، در قيامت با عذاب‏ ها و فشارها رو به رو بوده و به طبقه اعلاى جهنم خواهد رفت كه اگر به باطنش بنگرى، بهشت خواهد بود. مؤمن گناهكار، در اين جهنم موقت ، مدتى قرار خواهد گرفت تا بدين عذاب‏ ها تطهير شود و به بهشت قدم بگذارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:45:00 ق.ظ ]




هفتاد گناه زبان

هفتاد گناه زبان

در روايت آمده بيشترين افرادي كه به جهنم مي روند به خاطر زبانشان است. هفتاد گناه پاي زبان مي نويسند. اين هفتاد گناه را نام ببريد؟
بیشترین گناهان انسان بخاطر زبانشان می باشد: حضرت علي ـ عليه‎ السلام ـ مي فرمايد: «به خدا سوگند، باور نمي كنم بنده اي زبانش را حفظ نكند تقوائي سودمند به دست آورد.»1 پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «بيشترين مردم به خاطر گناه و آفت زبان به جهنم مي روند.» حال در اينجا به بعضي از گناهان زبان اشاره مي كنيم.2 1. غيبت. 2. نميمه. 3. دروغ. 4. دو زباني. 5. بهتان و افتراء. 6. قذف. 7. افشاء اسرار مؤمن. 8. دشنام 9. لعن و نفرين. 10. طعن و شماتت. 11. سُخريه و استهزاء. 12. مدح. 13. اظهار غضب. 14. غنا. 15. كثرت مزاح و خنده. 16. مراء و جدال. 17. خصومت. 18. سؤال عوام از امور مشكله. 19. تكلم بدون علم. 20. تكلم بي فايده. 21. منكر خدا شدن. 22. غير خدا را پرستش كردن. 23. دروغ بستن به خدا. 24. تكذيب آيات خدا. 25. كفران نعمت. 26. از خدا شكوه كردن. 27. اظهار نااميدي كردن از خداوند. 28. به خداوند دشنام دادن. 29. نسبت فرزند به خدا دادن. 30. نسبت بي عدالتي به خدا. 31. ادعاي خدائي كردن. 32. از خدا درخواست بيجا كردن. 33. دعاي خير براي ستمگران. 34. نفرين كردن. 35. چون و چرا كردن در كار خدا. 36. خدا را متهم كردن كه به قتل امام حسين راضي بوده. 37. با دشمنان خدا اظهار دوستي كردن. 38. منكر رسالت پيامبر شدن. 39. پيامبر را مجنون خواندن. 40. اسرار امامان معصوم را فاش كردن. 41. از سخن امام عيب گرفتن. 42. براي ظهور امام زمان وقت تعيين كردن. 43. ادعاي امامت كردن. 44. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال دانستن. 45. احكام را با قياس سنجيدن. 46. به ناحق شهادت دادن. 47. تفسير به رأي كردن قرآن. 48. مؤمن را خوار كردن. 49. فاسق را عزيز شمردن. 50. مؤمن را ترساندن. 51. اظهار فقر و تنگدستي كردن. 52. راز خود را به ديگران گفتن. 53. به پدر و مادر اُف گفتن. 54. عيبجوئي كردن. 55. نسبت زنا به كسي دادن. 56. خلافكار را تشويق كردن. 57. مؤمنان را با القاب زشت خواندن. 59. به مال و منال ديگران غبطه خوردن. 60. وعدة دروغ دادن. 61. صفات نيك زنان را به نامحرمان گفتن. 62. با زن نامحرم شوخي كردن. 63. فال بد زدن. 64. عذرتراشي براي ظلم ظالمان. 65. سخن برادر مسلمان خود را قطع كردن. 66. پيشگويي و كهانت. 67. منّت كشيدن. 68. با خواندن قرآن كسب روزي كردن. 69. امر سلاطين را امر خدا دانستن. 70. در كيفيت خدا سخن گفتن.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:42:00 ق.ظ ]




حفظ آبروی مؤمن

در آیات قرآن مجید و سخنان معصومین (علیهم السلام) درباره جایگاه رفیع و عظمت والا و ارزشمند انسان تعابیر بلندی آمده است، چون:
- موهبت رهبری و مقام خلیفة اللهی؛
- برخورداری از فطرت پاک ربوبی و نفخه روح الهی؛
- صاحب نفس مطمئنه؛
- کرامت نفس و گل سر سبد موجودات با تعبیر: و لقد کرمنا بنی آدم؛
- فضیلت و برتری او بر سایر مخلوقات، حتی فرشتگان با تعبیر: و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛
- بهره مندی از بهترین صورت خلقت و تنظیم و تعدیل آفرینش؛
- استیلا و حاکمیت بر زمین؛
- شایستگی حمل امانت الهی و… .
تا بشر به این مقام ارزنده و جایگاه برتر خود و هم نوعان پی ببرد و از هرگونه بی حرمتی به ساحت او اجتناب ورزد و نهایت سعی و تلاش را در تکریم و احترام او روا دارد.
آری، از برکات با ارزش زبان، تکریم و تعظیم چنین گوهری است که به ذکر دو روایت در این باره بسنده می شود:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هرکه برادر خود را مرحبا گوید: خدای تعالی تا روز قیامت برای او مرحبا می نویسد**بحارالانوار، ج 74، ص 298.***.
پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمود:
در روز قیامت، من چهار نفر را شفاعت خواهم نمود، اگر چه به اندازه گناه تمام اهل دنیا را آورده باشند:
1. ذریه مرا اکرام کند.
2. حاجت ایشان را برآورد.
3. به هنگام گرفتاری و مضطری ایشان، در رفع گرفتاری سعی و تلاش کند.
4. به دل و زبان، با ایشان دوستی و محبت کند** خصال شیخ صدوق، باب الاربعه، ص 196، ح 1. به نقل از: معراج السعاده، ص 462.***.
نیز امام صادق (علیه السلام) در نکوهش افرادی که با زبان سخنی می گویند و با آن آبروی هم نوعان را می برند می فرماید:
من روی علی مؤمن روایة یرید بها شینه و هدم مروته لیسقطه من أعین الناس أخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان **بحارالانوار، ج 72، ص 168.***؛
هرکس به منظور هتک حرمت و ریختن آبروی مؤمنی از او سخنی نقل کند (یا سخنی بگوید) تا او را در انظار مردم خوار سازد، خداوند وی را از ولایت خویش بیرون کرده و تحت ولایت شیطان در می آورد.

4. سلام، تحیت و تسلیت گویی

در قرآن مجید و روایات اسلامی به روابط اجتماعی و عوامل استحکام آن مانند سلام، مصافحه، تسلیت گویی و… توصیه های فراوانی شده و از آنها به عنوان نشانه های اهل ایمان و مظاهر ادب و اخلاق اسلامی یاد شده است.
قرآن مجید می فرماید:
فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی أنفسکم تحیة من عند الله مبارکة طیبة کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تعقلون **نور(24) آیه 61.***؛
و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه، این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید.
تحیت در اصل از ماده حیات به معنای دعا کردن برای سلامت و حیات دیگری است؛ خواه این دعا به صورت سلام علیکم یا السلام علیک و یا حیاک الله باشد، ولی معمولا به هر نوع اظهار محبتی که افراد در آغاز ملاقات نسبت به یکدیگر ابراز می کنند تحیت می گویند.
امام زین العابدین (علیه السلام) درباره اخلاق مؤمن می فرماید:
من أخلاق المؤمن… و ابتداءهم ایاهم بالسلام علیهم **بحارالانوار، ج 64، ص 361.***؛
از اخلاق مؤمن سلام کردن به برادران دینی است.
در آثار و فواید سلام از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) چنین وارد شده است:
ان من موجبات المغفرة بذل السلام و حسن الکلام **نهج الفصاحة، ح 928.***؛
از موجبات آمرزش و مغفرت، ادای سلام و سخن نیکوست.
هم چنین یکی از چیزهایی که رعایت آن در روابط اجتماعی نقش به سزایی دارد و مورد تأکید پیشوایان معصوم (علیهم السلام) قرار گرفته، دلداری دادن افراد و خارج ساختن آنان از قید غم ها و غصه های زندگی است، به ویژه آن گاه که هم نوعان دچار مصیبت و حادثه ای دلخراش و مرگ و میر عزیزان شوند، که با کلمات و سخنان تسلی بخش می توان تا حدی غم و غصه را از صفحه دل آنان زدود که از این خصلت به تسلیت گویی تعبیر می شود و از صفات حسنه و اخلاق شایسته و وظایف نیک انسانی محسوب می شود.

5. امر به معروف و نهی از منکر

از جمله برکات زبان اقامه دو اصل ارزش مند دینی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر است. در اسلام دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر از جایگاه خاصی برخوردار است و از مظاهر بارز خیر خواهی به شمار می آید که در آیات الهی و سخنان معصومین (علیهم السلام) از آن دو به عنوان نشانه های اهل ایمان یاد شده است.
و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر**توبه (9) آیه 71.***؛
مردان و زنان با ایمانی ولی (یار و یاور) یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نیز از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از علائم ایمان یاد کرده است:
المؤمن … مناصحا، متباذلا، متواخیا ناصح فی السر و العلانیة**بحارالانوار، ج 64، ص 366.***؛
اهل ایمان، خیر خواه و بخشنده و برادر و ناصح و خیرخواه انسان در نهان و آشکار است (از بدی ها باز دارنده و به خوبی ها دعوت کننده است).
هم چنین آن حضرت امر به معروف و نهی از منکر را به سه نوع تقسیم می کند: 1. قلبی 2. زبانی 3. عملی و می فرماید: هر سه قسم باید رعایت شود وگرنه ناقص خواهد بود و اگر هر سه را ترک کند، مرده ای در میان زندگان است:
و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الأحیاء**نهج البلاغه، حکمت 374.***؛
و گروهی دیگر با زبان و یا قلب و یا با دست (عمل) نهی از منکر نمی کنند اینها در حقیقت مردگانی در میان زندگانند.
توضیح آن که: کمترین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر آن است که انسان در قلب خود نیکوکاران را دوست بدارد و گناهکاران را دشمن و چنین حالتی موجب می شود که با نیکوکاران با چهره شاد و با گنهکاران با چهره ای عبوس و گرفته - که بیانگر نارضایتی او از گناه است - رو به رو شود.
اگر نهی از منکر با زبان با روش هایی چون: حکمت، استدلال، موعظه و پند نیک، مجادله، مناظره و… صورت گرفت و اثر نبخشید، نوبت به مرتبه عملی می رسد، اما این بستگی به چگونگی به کارگیری زبان در این اصل دارد که اغلب امر به معروف و نهی از منکر زبانی مؤثر و مفید واقع می شود، البته اگر از شیوه صحیح آن بهره گرفته شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:42:00 ق.ظ ]




سکوت و کرامت انسانی

آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است و هرکاری که موجب تحقیر مردم گردد، گناه بزرگی محسوب می شود و نشان دهنده حقارت و پستی خود تحقیر کننده است. در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده است:
اذل الناس من اهان الناس ** بحار الانوار، ج 75، ص 142.***؛
پست ترین مردم کسی است که به مردم توهین و اهانت کند.
علت این بزرگداشت الهی، کرامت و جایگاه والای انسان است که خداوند در شخصیت بندگان خود به ودیعت نهاده است که باید این مقام حفظ و به راحتی دچار دستبرد کسی قرار نگیرد و حرمت و کرامت او محفوظ بماند. قرآن مجید در تمجید انسان و جایگاه بلند او می فرماید:
و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر ورزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا**اسراء(7) آیه 70.***؛
و همانا ما انسان را گرامی داشتیم و او را در خشکی و دریا قرار دادیم تا از رزق و روزی پاک بهره مند ساختیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در بیانی رسا در عظمت انسان مؤمن می فرماید:
ان المؤمن اعظم حرمة من الکعبة**میزان الحکمة، ج 1، ص 330.***؛
همانا حرمت مؤمن از کعبه بیشتر است.
پیامبر در این سخن گهربار، برتری مقام و عظمت بندگان الهی را نسبت به کعبه گوشزد می فرماید تا همگان حرمت و کرامت هم را پاس دارند و از جسارت و بی حرمتی به شخصیت یکدیگر بپرهیزند که این خود یکی از بزرگ ترین رموز وحدت و یکپارچگی و انسجام اسلامی و اخوت دینی است.
اما متأسفانه با فراموش شدن این اصل ارزش مند قرآنی و روایی، کم ارزش ترین امور در بین انسان ها همین کرامت، شخصیت و آبروی خودشان است که با کوچک ترین انگیزه، آبرو و حیثیت یکدیگر را نشانه می گیرند و بیشترین وسیله و ابزاری که در این راه استفاده می شود به کاری گیری زبان است که در یک بررسی اجمالی، حدود چهل گناه کبیره و صغیره - که همگی در ریختن آبروی انسان ها نقش کلیدی دارند - از همین عضو زبان صادر می گردد؛ با این بیان، روشن می شود که از عوامل عمده زیر پا گذاشتن شخصیت و آبروی انسان ها، به کارگیری زبان است، بنابراین، سکوت و کنترل زبان نیز مهم ترین عامل حفظ آبرو و کرامت انسانی و پیشگیری از ریختن آبروی انسان ها به شمار می آید و از فواید مهم سکوت نیز می توان حفظ آبرو و کرامت انسان ها را برشمرد.
از آنچه گذشت بدون تردید اهمیت اصلاح زبان روشن شد و باید به عنوان یکی از مهم ترین مسائل اخلاقی مورد مطالعه و تعلیم قرار گیرد.

برتری سخن گفتن

تأمل کنان در خطا و ثواب - و از ژاژ خوایان حاضر جواب

همان گونه که اشاره شد از عوامل مهم سعادت و رستگاری انسان، استفاده از نعمت زبان در چهارچوب اصول دینی و پرهیز از انحرافات آن است؛ یعنی اگر در سخن گفتن رعایت اصول انسانی و حفظ آبروی همنوعان بشود و زبان در جهت روشنگری مردم و نشر معارف دینی به کار گرفته شود و از آفاتی که ذکر خواهد شد اجتناب بشود و در حد ضرورت مورد استفاده قرار گیرد؛ سخن گفتن بر سکوت برتری دارد، از این رو از امام چهارم علی بن الحسین (علیه السلام) وقتی سؤال می شود: عن الکلام و السکوت ایهما افضل؟؛ سخن گفتن و سکوت کدام یک ارزشمندتر است؟
حضرت فرمود:
لکل واحد منهما آفات، فاذا سلما من الافات فاالکلام افضل من السکوت؛
برای هریک از کلام و سکوت آفات و خطراتی است که اگر این دو از آفات پاک باشد، سخن گفتن از سکوت با ارزش تر است.
امام (علیه السلام) در ادامه این سخن گهربار در تبیین این برتری فرمود:
لأن الله عزوجل ما بعث الأنبیاء و الأوصیاء بالسکوت، انما بعثهم بالکلام و لا استحقت الجنة بالسکوت، و لا استوجبت و لایةالله بالسکوت، و لا توقیت النار بالسکوت و لا تجنب سخط الله بالسکوت، انما ذلک کله بالکلام **بحارالانوار، ج 71، ص 244؛ میزان الحکمة، ج 8، ص 444؛ الاخلاق، ص 130.***؛
هر آینه خدای عزوجل پیامبران و جانشینان آنان را به سکوت مبعوث نفرمود، بلکه آنان را به کلام و سخن گفتن برانگیخت و بهشت و محبت و ولایت الهی به سکوت داده نمی شود و با سکوت از آتش و خشم الهی ایمنی نخواهد بود، بلکه استحقاق همه این امور به کلام و سخن گفتن خواهد بود.
از این رو می توان گفت: سکوت در مواردی که سخن گفتن لازم است، یکی از بزرگ ترین معایب محسوب می شود و نشانه ضعف و زبونی و ناتوانی و عدم شهامت روحی و ترس از غیر خداست.
در پایان این فصل قبل از بیان عناوین پاره ای از برکات و فواید زبان و نیز آفات و آسیب های آن، ذکر سه نکته ضروری است:
1. مرحوم فیض کاشانی (رحمةالله) در کتاب محجةالبیضاء و غزالی در احیاء العلوم بحث مشروحی تحت عنوان آفات زبان کرده اند و بیست نوع انحراف و گناه برای زبان بیان نموده اند. البته روشن است که آفات و انحراف های زبان منحصر در آنچه ایشان آورده اند نیست، بلکه تنها قسمت مهمی از آن است و شاید نظر آنان نیز غیر از این نبوده است. از این رو در تفسیر نمونه، ده گناه دیگر بر آنها اضافه شده است و در این نوشتار نیز مواردی دیگر بر آنها افزوده ایم.
2. ممکن است بعضی از عناوین چه در بخش برکات و چه در بخش آفات، مندرج در بعضی دیگر بشود، مثلا: وعده دروغ و شهادت به باطل را می توان داخل در مطلق دروغ دانست و نیز پاره ای از آنها اختصاص به زبان ندارد. مثلا: غیبت، اذیت و آزار مؤمن، کفران نعمت و… هم ممکن است با زبان تحقق یابد و هم به وسیله غیر زبان لیکن به خاطر تبیین بیشتر عناوین، موارد به تفصیل ارائه گردیده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:41:00 ق.ظ ]