نرجس
 
   



نوبت را رعایت کنیم
 
 

گاهی شکستن حرمت قانون، قبح خود را از دست می دهد و روشن ترین مسائل و حقوق، نادیده گرفته می شود. «نوبت» یکی از اینهاست. کسی که در صف نان و شیر و اتوبوس ایستاده یا برای مراجعه به پزشک و آزمون استخدام یا تعمیر وسیله نقلیه، نوبت گرفته است، «حق تقدم» دارد.

در یک جامعه بافرهنگ، «حق» دیگران به ویژه حق ضعیفان، سالخوردگان و محرومان باید مراعات شود. اینکه کسی به حق تقدم و نوبت دیگران بی اعتنایی کند و تنها کار خود را پیش ببرد، نشانه بی فرهنگی اوست. آنها که نمی گذارند دیگران حرفشان را بزنند و مجلس و محفل و کلاس را قبضه می کنند، خودخواهند و متجاوز به حقوق دیگران.

مردانگی و غیرت ایجاب می کند که نه خودمان حق و نوبت دیگران را پای مال کنیم و نه اجازه دهیم در کنارمان، حق دیگران تباه شود. اگر هر کس به سهم خود، نوبت را مراعات کند و از تجاوز به حریم و حقوق دیگران جلوگیری کند، «زور»، مجال خودنمایی نمی یابد.

طاغوت ها و طاغوتچه ها زمانی زمینه رشد می یابند که افراد جامعه، گرفتار بیماری «به من چه مربوط است» بشوند. پس، همواره باید حریم نوبت ها و حرمت قانون را پاس بداریم.

پیام متن:
1. رعایت نوبت دیگران، نشانه فرهنگ و بالندگی است.

2. هم خود نوبت را رعایت کنیم و هم نگذاریم دیگران، حریم نوبت ها را پای مال کنند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-07-21] [ 09:23:00 ق.ظ ]




نماز اول وقت
هم رزم شهید علی موسوی می گوید: «تنها جایی که می شد سراغش را گرفت، نمازخانه بود. آن قدر مقید بود که نیم ساعت قبل از نماز، به طرف نمازخانه می رفت. هم خودش مقید به نماز اول وقت بود و هم با اخلاصِ خاصی، بقیه را به نماز اول وقت دعوت می کرد. یک بار که من در جلسه ای حضور داشتم و اتفاقاً تا ظهر طول کشید، ناگهان در باز شد و موسوی با چهره نورانی اش وارد شد و بعد از سلام، از ما پرسید: برادرا! می بخشید، خواستم بپرسم ظهر شده؟ بعد ما متوجه وقت نماز شدیم و چند لحظه بعد صدای اذان بلند شد. نحوه تذکر دادن او در آن لحظه خیلی برایم جالب بود».

پیام متن:
1. توجه به وقت نماز و انتظار بر طاعت خداوند؛ (حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ). (بقره: 238)

2. توجه دادن دیگران به اوقات نماز و تشویق به ادای آن در اول وقت.

رزمنده دلاور، محسن شاه رضایی در نقل خاطره ای می گوید: «در شب عملیات بَدر، سوار قایق شدیم و زدیم به خط مقدم، زیر باران تیر. در حین عملیات بودیم که وقت نماز مغرب شد. رزمنده پیری با ما بود، شروع کرد با آب هور وضو گرفت. ما هم بعد از او وضو گرفتیم و در همان دقایق به نماز ایستادیم. آن شب، آن نمازِ اول وقت، در آن شرایط سخت، بهترین نماز ما بود»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:22:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




ذکری که عبور از پل صراط را آسان می‌کند
حضرت محمد(ص) در روایتی از ذکری صحبت کردند که با ایجاد یک نور به عبور از پل صراط کمک می کند.
، هر مومنی ممکن است در خلوت خود به مسائلی از جهان آخرت فکر  کند؛ د ل‌نگرانی‌های گوناگون در این رابطه از جمله ظلمت قبر و دشواری عبور از پل صراط که البته برای هر دو مورد در دین مقدس اسلام راه حلی وجود دارد.

“پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم” در این خصوص فرمودند: هرکس بر من بسیار صلوات بفرستد، برای او نوری ایجاد می شود که عالم قبر و برزخش را نورانی می کند،همچنین در روز قیامت با کمک آن نور از پل صراط عبور خواهد کرد و بهشت نیز برایش نورانی می شود.

آنهایی که می خواهند هم خودشان و امواتشان در عالم قبر، برزخ، قیامت و بهشت نوری به همراه داشته باشند، بسیار صلوات بفرستند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-07-20] [ 08:43:00 ق.ظ ]




مناجات نامه شهید «یونس میرزایی فیروزآباد» در سالروز شهادتش منتشر شد
تورا سپاس می گویم که مرا به راه راست هدایت فرمودی واز منجلاب فساد به دریای عشق واقعی که عشق به وجود مبارکت است رساندی..

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




بدگمانی و سوء ظن نسبت به دیگران از عوامل کینه است

کینه یا حِقد را نوعی عقده و گره روحی و روانی دانست و تصریح کرد:  تفاوتی ظریف میان کینه و عداوت و دشمنی وجود دارد، کینه یعنی دشمنی پنهان با طرف مقابل اما عداوت یعنی دشمنی آشکاربا طرف مقابل؛ کینه قلب را از گرفتن حقایق معنوی می‌گیرد؛ راه خیر را بر انسان می‌بندد، چشم انسان را بر حقایق می‌بندد، حتی لحن و صدا را تغییر می‌دهد؛ صدای انسان کینه‌ای سرد می‌شود، شاید کمی سردتر از آنچه قبلا بود، صدایی خشن تر پیدا می‌کند. احساس درد می‌کند، انگار قفسه سینه انسان کینه‌ای سنگری شده پر از سرباز مسلح خشمگین که می‌خواهند هرلحظه به طرف مقابل حمله کنند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود؛ «المومن لیس بحقود» مومن کینه توز نمی‌باشد و هرگز عداوت کسی را به دل نمی‌گیرد. برای این‌که بتوانیم این صفت ناپسند را از وجود خویش دور کنیم، لازم است علل پیدایش کینه‌توزی را بشناسیم، علّت شناسی در بحث درمان و پیشگیری از یک بیماری کمک می‌کند.

 بدگمانی و سوء ظن نسبت به دیگران را از عوامل کینه دانست و گفت: سوره مبارکه حجرات آیه ۱۲، در خصوص سوء ظن می‌فرماید؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، ای کسانی که ایمان آورده‏اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است».

 یکی از مهم ترین راههای درمان کینه را مثبت نگری در زندگی دانست و افزود: حضرت علی علیه السلام فرمود؛ «گمان بد، کارها را فاسد می‌کند و انسان را بر کارهای زشت وا می‌دارد».

 شوخی بی‌مورد را از عوامل ایجاد کینه و دشمنی دانست و بیان کرد: از شوخی بپرهیزید که موجب کینه و جدایی خواهد شد، شوخی آبرو را می‌برد و دوستان را می‌پراکند. هر چیزی را تخمی است تخم دشمنی، شوخی است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




جلب محبت خدا با عفو و گذشت
شاید بتوان گفت گذشت از لغزش های مردم نه تنها باعث جلب رحمت الهی و بهره مندی از آرامش برخاسته از آن بلکه موجب جلب و جذب محبت الهی نیز می شود و آدمی را در جرگه محبان خداوندی قرار می دهد که رسیدن به مقام حب الهی، در حقیقت رسیدن به بسیاری از کمالاتی است که در آثار محبت الهی بیان شده است (آل عمران ۱۳۴ و مائده آیه ۱۳)؛ بیان مطلب آنکه عفو و گذشت دربرابر بدی ها و خطاها و اشتباهات دیگری، بستری برای ایجاد دوستی و پیوندهای محکم میان انسان و افزایش روابط اجتماعی و نیکوکاری است و خداوند کسانی را که نیکوکار هستند دوست دارد؛ زیرا با نیکوکاری خویش زمینه های جدال و جنگ را از میان می برند و دشمنی ها را قطع می کنند و محبت را در جامعه افزایش می دهند. از این رو محبوبیت خداوندی را برای خود می خرند و از جایی که هرکسی محبوب خداوند شد دوستی خلق برای او تضمین شده است، محبوب خلق خدا نیز می شود.
به هر حال عفو و گذشت چنان که آیه ۳۴سوره فصلت بیان می کند عامل جلب وجذب دوستی ها و به وجود آورنده زمینه های پیوند اجتماعی و خانوادگی است و دشمنی ها را از میان بر می دارد.
خداوند در آیه ۱۲۸ سوره نساء عفو و گذشت در اختلافات خانوادگی راعامل جلب و جذب خیر به سوی اهل خانواده برمی شمارد و برانجام عفو و گذشت تشویق می کند، زیرا هر کسی می کوشد تا از خیر الهی بهره مند گردد و یکی از راه های کوتاه و ساده، آن است که در خانه از اشتباهات و خطاها و زشتی های عمل دیگری در گذرد تا از خیر الهی بهره مند شود.
خداوند هم چنین در آیه ۲۸۰سوره بقره یکی از عوامل جذب و جلب خیر الهی را گذشت از وامداران تنگدست برمی شمارد که شخص با این گذشت خویش خیرالهی را به سوی خویش جلب می کند و آن چه به نظر می رسید که برای او شر است و مقداری از مال وی از کف وی بیرون می رود، با گذشت از شخص وامدار تنگدست، خیر را برای خود ایجاد می کند.
عفو و گذشت هم چنین موجب می شود تا انسان از عفو الهی بهره مند گردد و در سایه بخشش خداوندی از گناهان وی در گذشته شود و نسبت به خطاها و گناهان مورد عفو و گذشت قرار گیرد. به سخن دیگر، نیکی به مردم در آشکار و نهان از راه بخشش مال (عفو در لغت به معنای باقیمانده مال از نفقه و خرجی نیز آمده است که بخشش آن خود مصداقی از عفو و گذشت و احسان شمرده می شود. نگاه کنید لسان العرب مجلد ۹صفحه ۲۹۴ و ۲۹۶) و گذشت از بدی ها و کارهای خطایی و زشت ایشان موجب می شود تا خداوند نیز از مقام عفو گذشت نسبت به وی وارد شود و از کردارها و رفتارهای زشت او چشم پوشی کند. (نساء آیه ۱۴۹) این گونه است که نه تنها شخص با عفو و گذشت نسبت به دیگری خود را مورد عفو و بخشش الهی قرار می دهد بلکه با عفو خدا از بسیاری از خطاها و گناهان وی، مصیبت های بسیاری از سر او دور می شود و از بسیاری از مصیبت ها رهایی می یابد. (شورا آیه ۳۰)
خداوند در آیه ۴۵ سوره مائده، عفو و گذشت حتی از قصاص را موجب کفاره گناهان شخص می شمارد و به عنوان یکی از علل و عوامل اصلی پاک کردن گناهان بدان اشاره می کند. یعنی کسی که از حق قصاص خویش در گذرد (انوار التنزیل، بیضاوی، ج۱ ص ۴۳۲) امیدوار باشد که خداوند گناهان وی را به این عمل تکفیر می کند و از آن در می گذرد بر این اساس خداوند از بسیاری از مصیبت ها و بلاهایی که می بایست گرفتار آن شود نیز در می گذرد و در حقیقت دفع بلا و رفع مصیبت می کند و شخص از مصیبتی که به گناهان خویش می بایست گرفتار آن می شد رهایی می یابد؛ زیرا در مقام عفو گذشت از قصاص قرار گرفته است.
از آثار و کارکردهایی که خداوند در آیه ۱۲۶ سوره نحل برای عفو و گذشت بر می شمارد، دفع بدی ها از انسان است. به این معنا که عفو و گذشت از گفتار و کردار زشت عمدی دیگران، موجب می شود تا شخص ادب شده و از انجام دوباره آن خودداری کند و از بازگشت به همان رفتار پیشین و زشت خویش اجتناب ورزد.
از امام سجاد(ع) روایت شده که فرمود: اما حق کسی که از جانب او با سخن یا عمل به تو بدی رسیده این است که اگر بدی او عمدی باشد، گذشت از او برای تو بهتر است؛ زیرا این گذشت موجب منصرف شدن آن شخص از بدی کردن و ادب شدن او است. (بحارالانوار ج ۷۱ ص ۲۰حدیث۲)
از مقاماتی که انسان با عفو و گذشت بدان دست می یابد مقام اهل تقوا است که در آیات ۱۳۳ و ۱۳۴ سوره آل عمران بدان اشاره شده است؛ چنان که آیه ۲۳۷ سوره بقره عفو و چشم پوشی از حقوق خویش را راهی نزدیک تر به سوی تقوا برمی شمارد تا بیان کند که دست یابی به مقام متقین آن اندازه که گمان می رود دشوار و سخت نیست.
رسیدن به مقام صابران با عفو و گذشت به جای استفاده از حقوق شخصی حق انتقام و قصاص امری ممکن و شدنی است که در آیه ۱۲۶ سوره نحل بدان اشاره می کند و در آیه ۱۳۴ سوره آل عمران عفو و گذشت ازمردم را موجب وارد شدن در زمره نیکوکاران و مقام احسان می شمارد که یکی از مقامات عالی انسانی و بهره مندی از تقرب خاص الهی است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:13:00 ق.ظ ]




آداب عفو و گذشت
خداوند برای عفو و گذشت آدابی را بیان می کند که رعایت آن موجب افزایش بهره مندی شخص از آثار و فواید عفو می شود.
ازجمله این آداب دوری و پرهیز کردن از سرزنش در هنگام عفو است. به این معنا که در هنگام عفو و گذشت شخص می بایست از هرگونه سرزنش و نکوهش خطاکار پرهیز کند و با مدارا با خطاکار او را متنبه سازد که عمل وی هر چند زشت و ناپسند بوده ولی به سبب کرامت و بزرگواری انسانی از آن چشم پوشیده می شود تا دوباره به سوی آن باز نگردد.
خداوند در آیه ۱۰۹ سوره بقره در این باره واژه صفح را که به معنای ترک سرزنش است، به کار برده است تا افزون بر ارزش گذشت به شیوه و آداب عفو و گذشت نیز اشاره کرده باشد. (معجم فروق اللغویه ص ۳۶۲) این رویه و شیوه بخشش در آیات ۱۳ سوره مائده و نیز ۱۴ سوره تغابن بیان و مورد تاکید قرار گرفته است.
از دیگر آداب عفو و گذشت، همراه نمودن عفو با مغفرت و پوشاندن گناه است. به این معنا که کاری کند تا دیگران از خطا و گناه وی آگاه نشوند و بر آن پرده افکند تا از چشم دیگران پوشیده ماند. این معنا را خداوند در آیه ۹۹ سوره نساء و نیز ۱۴ سوره تغابن با بهره گیری از واژه غفور بیان داشته است؛ زیرا مغفرت به معنای پوشاندن گناه به وسیله پاداش است. (معجم فروق اللغویه ص ۳۶۳) به این معنا که شخص نه تنها از خطای وی در گذرد بلکه با نوعی پاداش آن را بپوشاند تا دیگران متوجه نشوند که وی خطایی را مرتکب شده است. البته این مشروط بدان است که شخص از خطای خویش آگاه شود و آگاه باشد وگرنه تشویق بر گناه شمرده می شود و پاداش و عفو، نتیجه معکوس می دهد.
درگیر نشدن با جاهلان از دیگر آداب عفو و گذشت است. به این معنا که برخی از جاهلان را نمی توان به مساله آگاه کرد و اگر با ایشان درگیر شویم موجبات خفت و خواری خویش را فراهم می آوریم بنابراین بهتر است که نسبت به آنان با گذشت و پرهیز از هرگونه عملی دور شویم و اعراض نماییم. (اعراف آیه ۱۹۹) و حتی اگر کسی از ایشان با اهانت و توهین خواست تا فضای عمومی را بر ضد ما بشوراند با گفتن کلمات سالم و دعا در حق او از وی دور شویم. به این معنا که اگر خطایی کرد از خطایش بگذریم و نسبت به اهانت های وی کر و کور باشیم بلکه حتی با سخنان نرم و دعا و سلام و صلوات از وی دوری کنیم. (زخرف آیه ۸۹)؛ زیرا در پیش گرفتن هرگونه رویه و روش دیگر چیزی را نصیب شخص نمی کند بلکه موجبات اذیت و آزار خود را فراهم می آورد.
خداوند در آیه ۸۵ سوره حجر لزوم ملازمت عفو و گذشت را با زیبایی و نیکی بیان می کند و از مردم می خواهد که در هنگام عفو به گونه ای عمل کنند که از هر نظر، زیبا باشد و در نظر دیگران پسندیده و نیک جلوه نماید؛ زیرا چنان که خداوند در آیات ۵۱ و ۵۲ سوره بقره بیان می دارد فلسفه عفو، بازسازی رفتاری و نوعی بازگشت دادن شخص به پیش از خطاست تا رفتارهای خویش را بازپروری و بازسازی کرده گویی که هیچ خطا و گناهی را مرتکب نشده است. این کار را خداوند نسبت به گناهان بندگان می کند تا دیگران نیز این گونه عمل کنند و شکرگزار و سپاسگزار خداوندی باشند که در حق ایشان این همه مهر و محبت کرده و از کرده های زشت آنان درگذشته است. هر کسی که مورد عفو قرار گیرد خود را وامدار و سپاسگزار می شمارد و می کوشد تا با پیروی از تقوا و پرهیز از گناه و خطا، خود را به سوی رفتارهای درست بکشاند. (بقره آیه ۱۸۷)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:12:00 ق.ظ ]




ویژگی عفو کنندگان
کسانی که عفو می کنند و از خطای دیگران می گذرند کسانی هستند که از حلم برخوردارند؛ زیرا عفو و گذشت خداوند از لغزش ها و گناهان مردم در پرتو حلم الهی است. (آل عمران آیه ۱۵۵ و مائده آیه ۱۰۱) بنابراین وجود عفو و گذشت در شخصی، بیانگر ظهور و تجلی اسم حلیم در ذات این شخص است. چنان که عفو و گذشت بیانگر وجود فضل (آل عمران آیه ۱۵۲) و اراده خیر (شورا آیه ۳۳ و ۳۴) و غفاریت (آل عمران آیه ۱۵۵ و مائده آیه ۱۰۱) و ولایت پذیری مطلق از خداوند (بقره آیه ۲۸۶) در وجود شخص عفو کننده است؛ زیرا منشا عفو و گذشت در خداوند این امور می باشد بنابراین می بایست ظهور آن را در شخص عامل این گونه رفتار نیز انتظار داشت.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:10:00 ق.ظ ]




ویژگیهای امام حسین(ع) در زیارت اربعین

بهترین راه برای شناخت بیشتر امامان به‍ویژه امام حسین(ع) یاری گرفتن از حضرات معصومین(ع) می‌باشد و ما برای رسیدن به این مقصود در این مقاله سخنان گهربار امام صادق(ع) را در زیارت اربعین برگزیده‌ایم.
به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت فرارسیدن اربعین مقاله ای در این خصوص  برگرفته از سایت موعود در پی می آید.

در زیارت اربعین، مضامین عالیه ای را ملاحظه می کنیم که مملو از شناخت و معرفت ویژگیهای یک امام و رهبر الهی برای تحکیم اعتقادات شیعه است. شیخ طوسی رحمه الله این عبارات فاخر را در زیارت اربعین از صفوان بن مهران جمال روایت می کند که وی از مولایمان حضرت صادق(ع) آموخته و برای ما نقل کرده است. این مجموعه ارزشمند به طور کامل یک دوره امام شناسی است و هر انسان موحدی را با ویژگیهای یک رهبر الهی آشنا می کند، به این جهت توجه و عنایت به این زیارت از ویژگیهای هر شیعة تمام عیار محسوب می شود.

امام حسن عسكرى(ع) در این مورد فرموده است: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: صَلَاةُ إِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ بِالْیمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم؛ پنج چیز از نشانه هاى مؤمن است: گزاردن پنجاه و یك ركعت نماز [واجب و نافله در هر شبانه روز]، زیارت اربعین، انگشتر در دست راست كردن، پیشانى بر خاك نهادن [هنگام نماز]، و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.۱ با مطالعه این نوشتار پاسخ این پرسش روشن می شود که چرا زیارت اربعین از نشانه های ایمان و شیعه بودن است؟ با این هدف به شرح چند فراز از این زیارت گرانقدر می پردازیم:

تأثیر کلمات معنوی در زائر

در ابتدای زیارت اربعین می خوانیم: السَّلاَمُ عَلَى وَلِی اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلاَمُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ؛ ۲ سلام بر ولى خدا و حبیب [خاص] او! سلام بر دوست [و محبوب] و برگزیده خدا. ولیّ، نجیب، حبیب و خلیل خدا؛ چهار ویژگی امام حسین(ع) است که تک تک این واژه ها برای معرفی یک رهبر الهی کافی است. این اوصاف امام آثار تربیتی فراوانی بر روح و جسم زائر دارد که از جمله با اظهار این کلمات ولایت و دوستی خدا را در وجودش تقویت می کند. وقتی زائر با تمام وجود به صاحب چنین اوصافی تعظیم می کند، روح و جسم خود را تحت الشعاع این خصلتهای پر فضیلت قرار می دهد.

مفهوم سلام در زیارت

سلام، یکی از نامهای خدای عزّوجّل است. هنگامی که زائر این نام خدا را بر زبان جاری می کند، می خواهد بگوید: ای امام! خداوند حافظ مرام و مکتب تو باشد و آن را از گزند دشمنان سلامت بدارد. همچنین سلام به معنای اظهار تسلیم شدن در برابر فرمان امام (ع) است. گذشته از این دو معنا، سلام به معنای تعهد به آسایش، امنیت و سلامتی از طرف خود است و وقتی زائر به حضرت سلام می دهد، در واقع اعلام می دارد که هیچ آزار و آسیبی از ناحیة من در آن وقت و پس از آن به آن امام(ع) نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمة توحید و ترویج طاعت خداوند در میان مردم بوده است. به این جهت آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، اخلاق ناپسند مردم از قبیل خود بزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و… اذیت خواهند شد.

زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایۀ اذیت آن حضرت. آنگاه در سلام دادن به امام(ع) صادق است. زائر باید دل را با آب توبه شستشو داده، اشک پشیمانی از دیدگان فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار این واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان، از پستیها، رذائل و آلودگیها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهرة اجتماعی- سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون خود مبارزه می کند؛ بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم در ستیزه بوده و با شعار سلام، خود را در زمرة یاران آن حضرت قرار می دهد. ۳

ویژگیهای امام حسین(ع)

۱. مقام عبودیت

در فرازی از زیارت اربعین می خوانیم: السَّلاَمُ عَلَى صَفِی اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیهِ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ؛ سلام بر بندة خالص، و فرزند بندة خالص خدا، سلام بر حسین مظلوم شهید.

عبودیت از ویژگیهای امام حسین(ع) و پیروان آن گرامی است. تا فردی به مقام بندگی خالص خدا نرسد، هرگز نمی تواند به سوی کمال حرکت کند. خداوند در قرآن فرموده: (وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا)؛ ۴ یعنی قسم به آن نفوسى كه از روى حقیقت و صمیم قلب در حضور من در مقام اطاعت و بندگى خالصانه صف كشیده، مرا براى خود، مراد و مقصود قرار داده، به غیر از من به هیچ چیز دیگرى التفات نمى كنند.

و در جایی دیگر بندگی خالصانه را منشأ علم و رحمت الهی قلمداد کرده، می فرماید: (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً)؛ ۵ [موسی (ع) و همراهش] بنده اى از بندگان ما را یافتند كه رحمت و موهبت عظیمى از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.

این آیه نشان مى دهد كه برترین افتخار هر انسانی آن است كه بندة خالص خدا باشد و این مقام عبودیت است كه انسان را مشمول رحمت الهى مى سازد و دریچه هاى علوم را به قلبش مى گشاید. در حقیقت جوهرة علم الهى از عبودیت و بندگى خدا سرچشمه مى گیرد.

اساساً رمز دستیابى امام حسین(ع) به مقامات والا، عبودیت و تسلیم محض خدا بودن آن حضرت بود. همان چیزى كه در هر زیارتی به آن شهادت مى دهیم و حتی خود حضرت همواره به آن افتخار می کرد، نمونه اش این روایت است:

امام حسین (ع) به همراه انس بن مالك به كنار قبر مادربزرگش حضرت خدیجه(ع) آمدند. امام در كنار قبر آن بانوى اسلام گریه كرد، سپس به انس فرمود: مرا تنها بگذار! انس مى گوید: به كنارى رفتم و از دید آن حضرت پنهان شدم. آن حضرت به نماز و ذكر و دعا مشغول شد. وقتى كه مناجاتش به طول انجامید، نزدیك آمدم، شنیدم كه این گونه نجوا مى كرد:

یا رَبِّ! یارَبِّ! اَنْتَ مَوْلاهُ

فَاْرْحَمْ عَبیداً اِلَیكَ مَلْجاهُ؛

پروردگارا! پروردگارا! تو مولاى او هستى، به بنده اى كه پناهگاهى به جز تو ندارد، رحم كن.

یا ذَالْمَعالى! عَلَیكَ مُعْتَمَدى

طُوبى لِمَنْ كُنْت اَنْتَ مَوْلاهُ؛

اى خدایى كه داراى شكوه و عظمتى! پشتیبانم تویى. خوشا به حال آن کس كه تو مولاى او هستى.

طُوبى لِمَنْ كانَ خادِماً اَرِقاً

یشْكُو اِلى ذى الْجَلالِ بَكْواهُ؛

خوشا به حال كسى كه خدمتگزار و شب زنده دار است و گرفتاریش را فقط به خداى بزرگمنش خویش عرضه مى دارد.

وَ ما بِهِ عِلَّةٌ وَ لا سَقَمٌ

اَكْثَرَ مِنْ حُبِّهِ لِمَوْلاهُ؛

هیچ گونه بیمارى و ناراحتى ندارد كه بیشتر از محبت به مولایش باشد.

اِذا اِشْتَكى بَثَّهُ وَ غُصَّتَهُ

اَجابَهُ اللَّهُ ثُمَّ لَبَّاهُ؛

هرگاه غصه و ناراحتى اش را با خدایش در میان مى گذارد، خداوند او را پاسخ داده و اجابت مى كند.

اِذا اِبْتَلی بِالظَّلامِ مُبْتَهَلاً

اَكْرَمَهُ اللَّهُ ثُمَّ اَدْناهُ؛ ۶

هرگاه به گرفتارى مبتلا گردد، در تاریكى با التماس و ناله خدایش را مى خواند و خداوند او را گرامى داشته و به خود نزدیك مى گرداند. اگر ما نیز طالب قُرب الهى هستیم و مى خواهیم مؤمن حقیقى و واقعى باشیم و ادّعاى پیروى از مكتب آن حضرت را داریم، باید در هر حال تسلیم فرمان حق باشیم؛ حتّى اگر بر خلاف خواسته و سلیقة ما باشد. با نجوای زیارت اربعین تعهد کنیم که از این پس با پیروی از آن گرامی خدا را خالصانه بندگی کنیم.

 

۲. تحمّل غم و اندوه برای اصلاح جامعه

السَّلاَمُ عَلَى أَسِیرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ؛ سلام بر آن اسیر [غم و اندوه و] مصائب سخت [عالم] و كشتة آب چشمان. امام(ع) همواره سنگ صبور جامعه و در معرض آزارهای روحی و جسمی بوده و مشکلات را به جان می خرد و همواره رهبران الهی و پیروان واقعی آنان بیشترین فشار روحی، صدمات روانی، غم و اندوه را تحمل می کنند.

امام صادق(ع) فرمود: إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَل؛ ۷ رنج و ناراحتی انبیا شدیدتر از دیگران است. از آن پس، کسانی که پشت سرشان می آیند و سپس هر که شبیه تر باشد. همچنانکه گفته اند:  آن که در این بزم مقرب تر است                      جام بلا بیشترش می دهند

در روایت سلمان نیز نشانه های مؤمن آمده است که: فَعِنْدَهَا یذُوبُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فِی جَوْفِهِ كَمَا یذُوبُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ مِمَّا یرَى مِنَ الْمُنْكَرِ فَلَا یسْتَطِیعُ أَنْ یغَیرَه؛ ۸ مؤمن در اثر مشاهدۀ منکرات و بی بند و باریها و نداشتن توان مقابله و تغییر وضع موجود، [چنان در فشار روحی قرار می گیرد که] قلبش آب می شود، هم چنانکه نمک در آب ذوب می شود.

معمر بن خلاد می گوید: در محضر حضرت رضا(ع) از آسایش و راحتی در عصر امام قائم(ع) سخن به میان آمد، حضرت فرمود: أَنْتُمُ الْیوْمَ أَرْخَى بَالًا مِنْكُمْ یوْمَئِذٍ قَالَ: وَ كَیفَ؟ قَالَ: لَوْ قَدْ خَرَجَ قَائِمُنَا(ع) لَمْ یكُنْ إِلَّا الْعَلَقُ وَ الْعَرَقُ وَ الْقَوْمُ عَلَى السُّرُوجِ وَ مَا لِبَاسُ الْقَائِمِ (ع) إِلَّا الْغَلِیظُ وَ مَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِب؛ ۹ شما امروز راحت تر از هنگام ظهور قائم خواهید بود. عرض كردند: چگونه؟ حضرت فرمود: زیرا اگر قائم ما خروج کند جز زحمت و مشقت نخواهد بود، و مردم باید همواره بر زین اسبان سوار شوند [و جهاد كنند]، و لباس قائم (ع) درشت و خشن و غذایش خشك خواهد بود.

۳. بخشیدن هستی خود برای نجات جامعه

وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلاَلَةِ؛ ۱۰ خداوندا! او خون پاك قلبش را در راه تو بذل کرد [و جانش را فدا نمود] تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهى نجات دهد.

از مهم ترین محورهای زیارت اربعین، بیان فلسفۀ قیام عاشورا است که در یک جملۀ کوتاه تمام مقصود حضرت اباعبدالله(ع) بیان گردیده است. امام صادق(ع) در این فراز به صراحت تمام عرضه می دارد که امام حسین(ع) تمام هستی خود را فدا کرد تا بندگان خدا را از بند جهالت، تاریکی و گمراهی رها کرده و به سوی نور و کمال هدایت رهنمون کند. این همان هدف نهایی تمام پیامبران (ع) و فرستادگان الهی در طول تاریخ بوده است که در قیام عاشورا به اوج خود رسید.

انقلاب ارزشها

در تاریخ می خوانیم: بعد از بعثت رسول گرامی اسلام (ص) اصول و ارزشهای جاری در جامعه كه علیه مصالح دنیا و آخرت مردم بود، به ارزشهای انسانی و الهی تبدیل شد. خرافه پرستی به حقیقت یابی، و جنگ و خونریزی و ناعدالتی به قسط و عدل و مساوات بدل گردید و انسانهای در ظاهر پایین درجه، به افرادی مورد اعتماد و دارای منزلت اجتماعی والایی تبدیل شدند. تمام قوانین و ملاكهای ظاهری و مادی جای خود را به معیارهای ارزشمند و متعالی داد. پیامبر رحمت (ص) حتی به كارگزاران خویش تأكید می نمود كه در تبدیل و تغییر روشهای غلط و رسوم جاهلانه نهایت تلاش خود را به عمل آورند.

هنگامی كه معاذ بن جبل را به سوی یمن می فرستاد، به او فرمود: ای معاذ! آثار جاهلیت و رسوم باطل را بمیران و سنتهای متعالی اسلامی را در میان مردم ترویج كن! آن گرامی، در آخرین فرازهای پیام حج خود، به انقلاب ارزشها و حركت به سوی زیباییها و كمالات تأكید ورزید و فرمود: ألا كُلُّ شَیءٍ مِنْ أمْرِ الْجاهِلیةِ تَحْتَ قَدَمی موضوعٌ؛ ۱۱ بدانید تمام باورها و رسمهای ایام جاهلیت را زیر پای خود نهاده و باطل اعلام می كنم.

امام حسین(ع) نیز انقلاب تاریخی خود را انقلاب ارزشها معرفی کردند و فرمودند: إِنِّی أَدْعُوكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى نَبِیهِ فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ فَإِنْ تُجِیبُوا دَعْوَتِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِكُمْ سَبِیلَ الرَّشاد؛ ۱۲ من شما را به سوى خدا و رسول دعوت می نمایم؛ زیرا سنت ارزشمند پیغمبر خدا (ص) از بین رفته است. اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت كنید، من شما را به راه هدایت راهنمایى می كنم.

امام حسین(ع) همانند جدش رسول خدا (ص) چراغ روشنی بخش در تاریکیهای جهل و نادانی بود و همانند شمعی خود را فدا کرد تا مردم در پرتو نور او به ارزشهای اخلاقی دست یابند. چنانکه قرآن پیامبر اکرم (ص) را چراغ روشنی بخش در تاریکیهای جهل و نادانی معرفی می کند و می فرماید: (یَا أَیهَُّا النَّبىِ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا * وَ دَاعِیا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا)؛ ۱۳ اى پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذاركننده! و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغى روشنى بخش!

پیامبر (ص) نیز امام حسین(ع) را چراغ روشنی بخش هدایت معرفی کرده و فرمود: اِنَّ الْحُسَیْنُ مِصْبَاحُ الْهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجَاةِ؛ ۱۴ همانا حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است.

۴. ذلت و خواری دشمنان امام حسین(ع)

وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ؛ و گواهى می دهم كه خداى متعال وعده اى كه به تو داده است، البته به آن وفا می كند و آنان كه تو را خوار [و مضطر] گذاشتند، همه را هلاك كند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند.

از دیگر پیامهای زیارت اربعین جاودانگی حماسۀ عاشورا است و این در حقیقت حکایتگر یک پیام غیبی و تحقق وعدة الهی است که حضرت زینب (ع) نیز در خطبه ای که در مجلس یزید قرائت کرد، به آن اشاره نمود. آن گرامی در سخنان خویش از آیندة دردناك یزیدیان پرده برداشت و فردای درخشان حماسه آفرینان عاشورا و پیروزی همیشگی مرام حسینی را نوید داد و به یزید این چنین نهیب زد: فَكِد كَیدَكَ واسعَ سَعیكَ وناصِب جُهدَكَ فَوَاللَّه لا تَمحو ذِكرَنا و لا تُمیتُ وَحینَا و لا تُدرِكُ أمرَنا و لا تَدحَضُ عَنكَ عارَها وهَل رَأیكَ إلاّ فَنَد؟ و أیامُكَ إلاّ عَدَدٌ؟ و جَمعُكَ إلاّ بَدَدٌ؟ یومَ ینادى المُنادى: ألا لَعَنةُ اللَّه عَلَى الظالمینَ؛ ۱۵ [اى یزید!] هر نیرنگى كه خواهى بزن، و هر اقدامى كه توانى بكن و هر كوشش كه دارى، دریغ مدار! سوگند به خدا كه نمى توانى نام ما را محو كنى و نمى توانى نور وحى ما را خاموش نمایى. تو نمى توانى عظمت امر ما را درك كنى و ننگ این ستم را هرگز از خود نتوانى زدود!؟ آیا غیر از این است که رأى، [طرح و نقشه هاى] تو سست و مدت حكومت تو اندك و جمعیت تو پراكنده است؟ آن روزى كه منادى فریاد مى زند: آگاه باشید، لعنت خدا بر گروه ستمكاران باد.

یادگار رسول خدا(ص) در آن موقعیت حساس و تاریخی - كه هیچ سخنور ماهری؛ حتی قادر به تعادل در گفتار نیست- چنان با اعتماد به نفس عمیقی خبر از آینده داد و پیش بینی دقیقی كرد كه ما بعد از صدها سال نتایج آن را به وضوح مشاهده می كنیم. آری، امروزه این پیام زیارت اربعین تحقق یافته و پیش بینی حضرت زینب (ع) به وقوع پیوسته و در واقع وعدة الهی تحقق یافته، دشمنان امام حسین(ع) خوار و رسوا گشته و عظمت نام و یاد و حماسة حسینی(ع) تمام عالم را فرا گرفته است.

ای که در کرب و بلا بی کس و یاور گشتی

چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست

از دیگر پیامهای زیارت اربعین: مشمول لطف و کرم الهی، مقام شهادت، پاکی نسل، میراث دار انبیا، منصوب شدن به امامت از سوی خدا، مدافع اسلام و اندیشه های الهی، لیاقت و شایستگی رهبری، نصیحت امت با دلسوزی، و مهرورزی می باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-07-17] [ 08:52:00 ق.ظ ]




عاقبت “ابن حر” پس از کشته شدن مختار
عبیدالله ابن‌حر جعفی از اشراف شجاعان و شعرای معروف کوفه بود او پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک کرد و در کنار معاویه جای گرفت.
عبیدالله ابن حر جعفی از اشراف شجاعان و شعرای معروف کوفه بود او پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک کرد و در کنار معاویه جای گرفت و با سپاه او در صفین شرکت جست. ابن حر در منزل بنی مقاتل با کاروان امام حسین (ع) روبرو شد امام از او یاری خواست ولی پیشنهاد امام را رد کرد.

ابن حر پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاداز شهر کوفه با مختار همصدا شد و به همراه گروهی به مدائن رفت و لی سپس در کنار مصعب ابن زبیر با مختار جنگید پس از مدتی مصعب به او مظنون شد و او را حبس کرد و مدتی بعد با شفاعت گروهی از قبیله مزحج-وی را آزاد ساختند –ابن حر پس از آزادی به عبدالملک مروان پیوست و چون به کوفه آمد شهر را در دست کارگزاران ابن زیاد دید او مورد تعقیب خصم قرار گرفت و با بدنی مجروح بر کشتی سوار شد تا از فرات عبور کند وی برای فرار از اسارت خود را در آب انداخت و کشته شد.مورخان مرگ اورا در سال 68 قمر ی نوشته اند.مصعب ابن زبیر بدن نجس ابن حر را بر دروازه کوفه بدار آویخت.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:45:00 ق.ظ ]




زیارت‌نامه اربعین از سوی کدام امام معصوم(ع) بیان شده است؟ و چه محتوایی دارد؟

- زیارتنامه اربعین از امام صادق(ع) در کتاب «تهذیب» شیخ طوسی ـ یکی از کتب اربعه شیعه ـ نقل شده که بسیار مطلوب است به سفارش امام صادق(ع) در قبل از ظهر روز اربعین جامع عمل بپوشانیم، صادق آل محمد در زیارت اربعین در وصف امام حسین(ع) صحبت می‌کنند، در واقع زیارت‌نامه اربعین ترسیم عاشورا و کربلا و حسین‌شناسی است، گام نخست زیارت‌نامه اربعین امام‌شناسی است، 60 صفت از امام حسین(ع) در این زیارت‌نامه آمده است، در زیارت‌نامه اربعین انسان محورهای متنوع و متعدد زندگی امام حسین(ع) را می‌فهمد، یعنی انصافاً امام صادق(ع) خیلی زیبا ثارالله(ع) را معرفی می‌کنند.

اصل مهم زیارت‌ اربعین این است که امام حسین(ع) را مواریث انبیا معرفی می‌کند؛ یعنی عصاره نبوت همه انبیا، امام حسین(ع) است
اصل مهم زیارت‌ اربعین این است که امام حسین(ع) را مواریث انبیا معرفی می‌کند: «وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ»؛ هر آنچه به همه انبیا داده شده است به اباعبدالله الحسین(ع) داده شد، یعنی عصاره نبوت همه انبیا، امام حسین(ع) است، ولی خدا، حبیب خدا، خلیل خدا، یعنی همه اوصافی که برای انبیاء ذکر شده است، همه در زیارت اربعین نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) آمده است، به طوری که در وصف پیامبر(ص) حبیب الله، در وصف حضرت ابراهیم(ع) خلیل‌الله یا در وصف حضرت آدم(ع) صفی الله‌ می‌گوییم.

محور دوم در زیارت اربعین این است که امام حسین(ع) اتمام حجت کردند؛ یعنی واقعاً برای هیچ کس بهانه نگذاشتند و به تمام برای احیا و اقامه دین گام برداشتند، شما نگاه کنید در زیارت اربعین هدف حادثه عاشورا بیان شده است، اینکه برای چه کربلا رخ داد، برای چه امام به کربلا آمدند، برای اینکه «بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ»؛ که خدایا حسین در کربلا خونش را هدیه کرد، تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى «لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ».
بخواهم توضیح دهم مثل اینکه وقتی کسی دارد غرق می‌شود، پدری در لب آب ایستاده است، فرزندش دارد غرق می‌شود، در این لحظه به آب می‌زند، در آن زمان جامعه در حال غرق شدن بود، اگر امام(ع) خود را به آب نمی‌زند، اسلامی باقی نمی‌ماند، عبودیتی نمی‌ماند، راه توحید بقا نداشت، در این شرایط وقتی پدر خود را به آب می‌زند، می‌گویند: کجا می‌روی ممکن است از دنیا بروی؟ پدر می‌گوید: مهم نیست فرزندم دارد غرق می‌شود، این در حالی است که امام حسین عاشق ما شده بود، به امام حسین(ع) گفتند: شهید می‌شوی، گفتند: مهم نیست، جامعه را نجات دهم.

در واقع کربلا؛ یعنی حسین عاشق ما شده بود تا زندگی‌مان عوض شود، امام حسین(ع) در کربلا خواست طبیعت‌گرایی ما خداگرایی شود، تا خودگرایی ما الله‌محوری شود، این طبیعت خود تبدیل به خدا شود.

دلیل مقابله با امام حسین(ع)، سر بریدن و سر در تنور گذاشتن همه اینها به یک جهت بود که می‌خواهم زندگی کنم
در زیارت اربعین می‌بینیم مهم‌ترین دلیل جدایی از امام، «جهل» است، «من مات ولم یعرف إمام زمانه، مات میتة جاهلیة» جهل سبب می‌شود که انسان‌ به سمت امام نرود، در روایت می‌خوانیم امام آمدند که جامعه از جهل نجات پیدا کند، یعنی به سمت امام گرایش پیدا کنند، رفتن به خانه امامت، از عاشورا باب شد، حق‌گرایی و تشخیص حق از باطل تا قبل از عاشورا وجود نداشت،‌ جامعه گاهی حق و باطل را اشتباه می‌گرفت، اما از روز عاشورا حق از باطل مشخص شد، جریان حق واضح شد، سفیدی تمام به جنگ سیاهی تمام آمد.

*اشاره کردید که «جهل» باعث جدایی از امام می‌شود، در حالی که بیشتر کسانی که رودروی امام حسین(ع) قرار گرفته بودند، حضرت(ع) را می‌شناختند؟

-در زیارت اربعین از چند محور به این موضوع می‌پردازد، یک محور، محور دنیا‌طلبی است، گاهی انسان امام را می‌شناسد، می‌داند در مقابل کیست، اما می‌خواهد در دنیا زندگی می‌کند، دلیل مقابله با امام حسین(ع)، سر بریدن و سر در تنور گذاشتن همه اینها به یک جهت بود که می‌خواهم زندگی کنم، دنیاطلبی سبب می‌شود انسان، امامش را به قتل برساند، دنیا طلبی سبب می‌شود که دور امامش را خط بکشد. در حالی که وقتی امام و هدف را شناختید و به هدف دشمن پی بردید، آنگاه از از کربلا برای زمینه‌سازی ظهور الگو می‌گیرید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط پس از فرار از شیطان!

 

 

سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخاله‌ی رجبعلی را میگویم، عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخاله‌ی جوان یک لا قبائی که کارگر ساده‌ی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی‌آمد، اما عاشق سینه چاکش هم نبود.
دخترخاله‌ی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود؛ و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانه‌ی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خاله ات هم هست».


رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخاله اش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم.


با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می‌تواند تو را بار‌ها و بار‌ها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن»
و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانه‌ی خود تا استراحت کند.
صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است؟!
آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشم پوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشم پوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی “شیخ رجبعلی خیاط” تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-07-08] [ 10:22:00 ق.ظ ]




مراسم افتتاحییه
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




وصیت نامه شهید محمود دایه علی
بسم الله الرحمن الرحیم و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون گمان مبرید کسانیکه در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند. من محمود دایه علی وصیت نامه ی خود را به نام خدا و در راه تداوم انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر امام امت خمینی روح خدا شروع می کنم، ای مردم مسلمان و مستضعف ایران این انقلاب را به رهبری امام امت ادامه دهید ما ملت ایران خیلی خون داده ایم که این انقلاب به پیروزی برسد نکند که از رهنمودهای امام سرپیچی کنید و امام را تنها بگذارید او نایب امام زمان (عج) است. نگذارید خون این شهیدان پایمال شود ما هرچه خون بدهیم انقلابمان پایدارتر می شود، این آمریکائی خائن با کمک منافقین دارند شاخ و برگ این نهال انقلاب را می ریزند ما باید نگذاریم که این ابرقدرتها، واسطه های داخلی آنها به این انقلاب ضرور زیان برسانند. اگرچه همه را بکشند ما باید تا آخرین قطره ی خونمان را به پای این نهال انقلاب بریزیم و آن را آبیاری کرده و رشدش بدهیم. در زمان امام حسین (ع) امام را تنها گذاشتند حالا که امام خمینی راه او را می رود ما نباید اورا تنها بگذاریم. از خانواده ام می خواهم که خط امام را ادامه دهند و از مادرم می خواهم برادرهایم را در بسیج شرکت دهد تا اگر روزی به شهادت رسیدم بتوانند ادامه دهنده ی راه من باشند. از برادرهایم می خواهم که بعد از من اسلحه را به دوش بگیرند و خون خودشان را به پای درخت اسلام بریزند تا درخت اسلام بارورتر گردد. هرکس امام را قبول نداشته باشد و سر قبر من بیاید به خون تمام شهیدان خیانت کرده است. پدر و مادرم! ما امروز در زمان امتحان هستیم چون در جبهه وجود دارد حسینی و یزیدی و من راه حسین را انتخاب کرده ام شما هم از فرصت استفاده کنید و به جبهه حسین بپیوندید. در هر کربلائی امام حسینی وجود دارد و حسین امروز با خمینی است. در وجود امام عزیز دقت کنید و با شناخت کامل راه او را ادامه دهید؛ مادرم می دانم که در انتظار آمدن من هستید و هم اکنون دعا می کنی اما حرف من به برادرانم این است که یکی یکی به جبهه های حق علیه باطل فرستاده شوند؛ من برای آنها طلب پیروزی بعد از شهادت می کنم. دوستانم در پیروزی ما در این جنگ هیچ شکی نداشته باشید این سخنان را به عنوان یک شهید می گویم که اگر وحدت خودمان را از دست بدهیم و امام را تنها بگذاریم به خون تمام شهیدان خیانت کرده ایم و خدا شما را نمی بخشد. فقط در خط امام حرکت کنید و بدانید بهترین تسلیت برای من انتقام گرفتن خون تمام شهیدان است….

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-07-07] [ 07:45:00 ق.ظ ]




وصیت نامه شهیدبرهانی

وصیت نامه شهید حسین برهانی
- ای ملت بدانید امروز مسئولیتتان بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید و تنها با اطاعت ازروحانیت متعهد و مسئول که در راس آن ولایت فقیه می باشد و امروز سمبل آن امام بزرگوار امت قادرید این راه را ادامه دهید.

- خواهرانم! در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید، زهراگونه زندگی کنید…..

- سفارشم این است، مردم! به یاد خدا و روز جزا باشید پیرو ائمه اطهار باشید، که. ….

- مردم! امام زمان (عج) را فراموش نکنید. مردم! دنباله رو روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند…..

از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است، او را تنها نگذارید که نماینده حجه بن الحسن (ع) است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-07-06] [ 11:10:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:10:00 ق.ظ ]




پندهایی از حاج اسماعیل دولابی: خوشحال کردن شخص محزون کفاره گناهان است

امیر المومنین فرمود: در شگفتم از کسی که یأس پیشه می کند در حالی که استغفار همراه اوست.

 


هر وقت غصه دار شدید برای خودتان و برای همه ی مومنین و مومنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند امد استغفار کنید. غصه دار که می شوید گویا بدنتان چین می خورد و استغفار که می کنید این چینها باز می شود.

 


-هر روز هفتاد بار استغفار را ترک مکن. عموما عصر و دم غروب شیعیان را غم می گیرد و با استغفار برطرف می شود. با این استغفار دل پاک می شود و شیطان به دل راه ندارد.

 


غفاریت خدا یعنی اینکه هیچ گناهی برای خلقش قائل نیست و به گناه خلقش توجهی ندارد.

کسی که بعضی را ببخشد و بعضی را نبخشد غفار نیست. پس تنها باور خودت شرط است.

البته وقتی که این را باور کردی به خود می گویی: در دیزی باز است ولی حیای گربه کجا رفته است؟ آن وقت ادب می کنی و از گناه پرهیز می کنی.

 


- این که فرموده اند روزی هفتاد بار استغفار کن، تکرار برای باور است. یعنی آنقدر تکرار کن تا باور کنی که خدا تو را بخشیده است.

 


- استغفار عامه مردم برای گناه دوست است. گناه دوست گناه خود آدم است.

 


مومنین وقتی توبه می کنند از گناه دوستشان توبه می کنند . گناه دوست که آمرزیده شد دل خود آدم پاک می شود.

 


برای گناهان دوستانتان روزی هفتاد بار استغفار کنید و الاٌ راهتان مسدود خواهد بود. وقتی استغفار کنی دورت خلوت می شود،آن گاه علی (ع) در کنارت می نشیند.

 


استغفار یکی از دو امان الهی است.

 


دو رکعت نماز بخوان و به خداوند عرض کن خدایا هر کس به من بدی کرده را بخشیدم، تو هم مرا ببخش. آن وقت ببین خدا با تو چه کار می کند.

 


خوشحال کردن شخص محزون، چه با بذل مال، چه با حرف و سخن و چه با نشستن پهلوی او، کفاره گناهان است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:31:00 ق.ظ ]




( پندهایی از حاج اسماعیل دولابی(ره) )

استغفار، امانگاه انسان است، یعنی پناهگاه. وقتی گفتی” استغفرالله"، در پناه خدا هستی. فرمودند” دو امان میان شما بود، یکی پیامبر خدا و دیگر استغفار. پیامبر خدا رفت ولی استغفار همیشه میان شما باقی است. با این دو امان، عذاب نیست.” روزی هفتاد مرتبه استغفار مستحب است.

یکی از خاصیت هایش این است که قلب انسان راحت می شود؛ بزرگ می شود. از همه راضی می شوی؛ از خدا، از مخلوقات خدا. ان شاءالله امیدوارم شما که نیت هایتان پاک است اگر در گذشته از کسی، از پدر، از مادر، از همسر ناراحت شده اید آن ها را عفو کنید. خدا خیلی تلافی می کند. اگر قلبت حاضر نیست این کار را بکنی، قلبت را نرم کن. دو سه مرتبه استغفار کن. یک دفعه دلت نرم می شود؛ البته دل های شما نرم است. آبدار است، سخت و شقی نیست. اگر دیدید قلبتان الان حاضر نیست استغفا ر کند با زبان استغفار کن، آن وقت دلت نم می شود، حتی ممکن است برایش گریه هم بیفتی، او را دعا هم بکنی. دل زود نرم می شود. دل به ذکر خدا نرم و شفاف می شود.

اگر خدای نخواسته مطلب بزرگ بوده و و نتوانستی استغفار کنی چند مرتبه با زبان استغفار کن، کم کم دلت نرم می شود و می بینی که راحت شدی. قلبت باز می شود. قلب انسان اگر باز شد خیلی بزرگ است. دل و قلب انسان ها مثل شکم می ماند. اگر مرتب چیز در شکم بریزی و آن را عادت بدهی باز می شود.

بعضی هستند که اگر جلوی آن ها غذا بگذاری از بس می خورند تعجب می کنی که این چه شکم است! هر چه می دهند می گوید کم است. دنیاپرست و پول پرست هم همین طور است. هرچه به او می دهند می گوید کم است. خلاصه، قلبی که ذکر خدا می کند خیلی بزرگ است.” اوسع الاشیاء” هر چه از محبت و صدق و ذکر خدا می گیرد باز می گوید کم است. استغفار هم چیزی است که قلب را بزرگ می کند.

پیغمبر خدا آن دریای عظمت الهی، روزی هفتاد مرتبه استغفار می کرد. امیدوارم این عرایضی که بنده می کنم در قلب هایتان خودش به شما بیاموزد. هر کدام از شما دل داشته باشید، قلب داشته باشید، از این سخنان بهره می برید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:27:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:00:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:53:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:52:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]





پانزدهم محرم بر اسرای کربلا چه گذشت؟
روز پانزدهم محرم الحرام سال 61 هجری بر سر اسرای کربلا و اهل بیت امام حسین(ع) چه گذشت؟






، در رزو قبل یعنی چهاردهم محرم الحرام سال 61 هجری در حالی که خاندان و اهل بیت امام حسین (ع) در اسارت به عزاداری مشغول بودند ابن زیاد در روز چهاردهم محرم به یزید ملعون نامه نوشت و جریانات کربلا را گزارش داد و از وی پرسید که با سرهای بریده و اسرا چه کند؟

در روز پانزدهم محرم الحرام 61 ،عبیدالله بن زیاد سرهای مطهر شهدای کربلا را به سمت شام روانه کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-07-03] [ 07:58:00 ق.ظ ]




امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می‌دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. مأموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد.

کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة /‌ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام ـ علیه السلام ـ با کوتاه‌ترین جمله، بلند‌ترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‌کند. مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می‌دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام ـ علیه السلام ـ از خود می‌پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ چنان ضربه‌ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون مأموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست: «یغلقن هاما من رجال اعزة، علینا و هم کانوا اعق و اظلما / [شمشیر‌ها] سر مردانی را می‌شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می‌توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می‌فرماید: «ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرا‌ها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور / نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‌های شما مگر آنکه در لوح محفوظ است پیش از آنکه آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد‌».

یزید که منظور امام ـ علیه السلام ـ و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می‌کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست: «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»؛ «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می‌کند‌».

و سپس خطاب به علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة‌‌». را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه‌ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد ـ علیه السلام ـ در برابر اهانت‌ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: «طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می‌داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی‌کنیم‌».

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از اینکه به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود:‌ای یزید! اگر می‌دانستی چه کرده‌ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان من چه آورده‌ای به کوه‌ها می‌گریختی و بر ریگ‌ها می‌خفتی و بانگ و فریاد بر می‌داشتی‌».

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین ـ علیه السلام ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد. امام سجاد ـ علیه السلام ـ از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود: «خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد‌».

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد ـ علیه السلام ـ خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم‌». ابتدا یزید رضایت نداد تا اینکه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام ـ علیه السلام ـ اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ از پله منبر بالا رفت و خطبه‌ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در اینجا به فرازی از آن خطبه می‌پردازیم: «انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی؛ انا بن علی المرتضی. انا بن فاطمة الزهراء / من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم. من فرزند فاطمه زهرایم…‌».

امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آنجا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام ـ علیه السلام ـ به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‌شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد ـ صلی الله علیه وآله ـ که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ جد توست، دروغ گفته‌ای و کفر ورزیده‌ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

سخنان بزرگ مبلغان اسلام؛ حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تأثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می‌کند. مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می‌دانستی این‌ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟».

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین ـ علیه السلام ـ ‌»‌ یهودی گفت: «کدام حسین؟‌‌». آن قدر پرسید تا دانست این‌ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!».

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد ـ علیه السلام ـ می‌خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.

بدیهی می‌نماید که نخستین تقاضای امام سجاد ـ علیه السلام ـ و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده‌شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره‌های زنده شهیدانشان باشد. مدت توقف امام سجاد ـ علیه السلام ـ واسرای خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته‌اند.

شهادت امام سجاد ـ علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ ، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم و در ۲۵ محرم سال ۹۵ هجری قمری به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در بقیع به خاک سپردند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]





نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا / امام سجاد (ع) از کربلا تا شهادت
 بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد ـ علیه السلام ـ با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.







به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری میزان ، حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ‌۵ شعبان یا ۱۵ جمادی الاولی سال ۳۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا هجدهم ‌و بنا بر مشهور در ۲۵ محرم سال ۹۵ ه.‌ق در ‌حدود ۵۶ سالگی مسموم شده و به شهادت رسید. آن حضرت در واقعه کربلا ۲۳ سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) است. دوران امامت ایشان که ۳۵ سال بود، مصادف با دشوار‌ترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.

در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه‌ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را از کربلا تا شهادت باید چند محور را به صورت گذرا ‌بررسی کرد؛ نخست بیماری امام سجاد (ع) در حین حادثه عاشورا، دوم نقش آن حضرت در زنده نگه داشتن قیام عاشورا، سوم حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ چهارم خطبه‌های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه و در آخر شهادت آن امام همام.


بیماری امام سجاد ـ علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.»

شیخ مفید در این باره می گوید: «همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.


نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‌کرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می‌خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می‌پرسیدند می‌فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند‌».

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد ـ علیه السلام ـ با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشته‌اند که با چهل شتر ـ که هر شتر هودجی بی‌سر پوش بر آن‌ها بسته بودند ـ حمل می‌شدند. همه آن‌ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادـ علیه السلام ـ بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیر‌تر عمل می‌کرد. آن چنان که مورخان نوشته‌اند: امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست‌های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه. ق ذکر کرده‌اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته‌اند.

خطبه‌ها و سخنرانی‌ها

امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران‌ فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام ـ علیه السلام ـ سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ای‌ها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛

ای مردم! آنکه مرا می‌شناسد که می‌شناسد‌ و آنکه مرا نمی‌شناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛‌‌ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی‌آنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت ‌و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصره‌اش کردند و در تنهایی و بی‌یاوری بی‌آنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست. هان،‌ ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه‌هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه‌هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده‌اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ خواهید نگریست؟».

سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند ‌و وجدان‌های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن‌ها یکدیگر را سرزنش می‌کردند و به همدیگر می‌گفتند: تباه شدید و نمی‌دانید.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه می‌گویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ برای ما الگویی شایسته است‌» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:‌ ای فرزند رسول خدا‌! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی می‌جنگیم. با هر که دستور دهی صلح می‌کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می‌گیریم.

امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعار‌ها و حمایت‌های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ‌ای خیانت‌کاران دغل باز، ‌ای اسیران شهوت و آز. می‌خواهید‌‌ همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زده‌اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت‌ها هنوز در کامم هست و غم‌ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می‌خواهم ‌نه با ما باشید و نه علیه ما‌».

امام سجاد ـ علیه السلام ـ با این سخنان، مهر بی‌اعتباری و بی‌وفایی را بر پیشانی آن‌ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله‌ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن‌ها افزود: «اگر حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش‌ها و کرامت‌های بر‌تر نیز قبل از او به شهادت رسید. ‌ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین ـ علیه السلام ـ روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعه‌ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».



سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم‌ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود. عبیدالله که تصور می‌کرد در حادثه کربلا مردی ‌نمانده و همه آنان به قتل رسیده‌اند، از مأموران خود در این باره پرسید‌ و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ بود که نمی‌توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلامـ باشد.

طبری،‌ مورخ مشهور‌ آورده است: «با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد ـ علیه السلام ـ رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه‌ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام ـ علیه السلام ـ گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موت‌ها» ; «خداوند جان‌ها را به هنگام مرگ دریافت می‌کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله / هیچ انسانی نمی‌میرد مگر به اذن الهی‌».

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری ـ علیها السلام ـ فریاد برآورد: «یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه / ‌ای ابن زیاد! آن همه از خون‌های ما که ریخته‌ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا، اگر می‌خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.» شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب ـ علیها السلام ـ سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ منصرف شود.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ باقی بود. کسانی که مأموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی ـ از اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله‌ ـ از موضوع شهادت فرزند رسول خداـ صلی الله علیه وآله ـ و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ درباره محبت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ نسبت به امام حسین ـ علیه السلام ـ را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.

در برخی از منابع تاریخی آورده‌اند: قافله اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهر‌ها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک‌تر می‌شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دور‌تر بودند و شناخت آن‌ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی‌داد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند. از این جهت دور از انتظار نمی‌نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه اینکه قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تأسف آور کودکان شلاق خورده و بچه‌های پدر از دست داده و زنان داغ‌دیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‌های مردم بی‌خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن‌ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا! در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین،‌ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن‌ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم / خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی‌کنند بر شما مسلط گرداند‌».

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ در حالی که قطرات اشک بر چهره‌اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود: «آری روزگار است و شگفتی‌های پایان ناپذیر و مصیبت‌های مداوم آن؛ ‌ای کاش می‌دانستم کشمکش‌های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می‌برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‌تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می‌دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری‌های راه در امان می‌دارند! گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته‌ایم! وای بر شما،‌ ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید‌».

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است: امام سجاد ـ علیه السلام ـ پس از تحمل شکنجه‌های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می‌شمردند، رسید. کوفیان که پیرو علی ـ علیه السلام ـ بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می‌گوید: «آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین ـ علیهما السلام ـ که سالار آن قافله شناخته می‌شد، ایستاد و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ لب فرو بسته بود تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید. وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام ـ علیه السلام ـ فرمود: همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف‌هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده‌ام.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده‌ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که خداوند می‌فرماید:

‌«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی /‌ای پیامبر، به مردمان بگو من در برابر تلاش‌هایی که برای هدایت شما انجام داده‌ام، پاداشی نمی‌خواهم جز اینکه خویشان مرا دوست بدارید‌».

پیرمرد جواب داد: آری خوانده‌ام، ولی چه ارتباطی با شما دارد؟‌

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ ماییم.

سپس امام ـ علیه السلام ـ پرسید: ‌ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده‌ای؟

«و آت ذی القربی حقه / حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن‌».

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟

امام ـ علیه السلام ـ فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده‌ای که فرموده است: «واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی / آنچه غنیمت به چنگ می‌آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست‌».

مرد شامی گفت: آری خوانده‌ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا / همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه‌ای بی‌مانند پاک گرداند‌».‌ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله» شناخته می‌شود؟

مرد شامی دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آنچه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست‌هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت: «اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم / خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی‌زاری می‌جویم و به سوی تو رو می‌آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده‌ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم‌».

سخنانی که بین امام سجاد ـ علیه السلام ـ و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ به شماتت دشمنان

مورخین نوشته‌اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را دید، از حضرت پرسید: علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ‌ حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر می‌خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو‌».

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد ـ علیه السلام ـ به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه‌ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعار‌ها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ق.ظ ]




شهادت امام سجاد(ع)، داغ دیده کربلا
  امام علی بن الحسین علیه‌السلام، معروف به “زین العابدین” و “سجاد” و مکنی به ابوالحسن و ابومحمد، در پنجم شعبان سال ۳۸ قمری دیده به جهان گشود
   مادرش، شهربانو دختر یزدگرد سوم پادشاه ساسانی ایران بود که پس از حمله مسلمانان به امپراتوری ساسانیان و پیروزی مسلمانان در آن نبرد، اسیر شد و همراه اسیران ایرانی به مدینه منتقل شد و به پیشنهاد امیرالمومنین علیه‌السلام در انتخاب همسر، آزاد و مختار گشت؛ وی در میان جوانان و صاحب منصبان مدینه، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام را اختیار و به عقد ازدواج وی درآمد و از آن هنگام به «سیدة النساء» معروف شد.
   وی چند سالی بیش در بیت امام حسین علیه‌السلام زندگی نکرد. زیرا در هنگام تولد تنها فرزندش امام زین العابدین علیه‌السلام در سال ۳۸ قمری بدرود حیات گفت.
   امام سجاد علیه‌السلام پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسین علیه‌السلام در محرم سال ۶۱ قمری، در ۲۳ سالگی به مقام امامت نایل آمد و در سخت‌ترین و دشوارترین تاریخ امت اسلام، رهبری شیعیان و محبان اهل بیت علیهم‌السلام را بر عهده گرفت و راه و روش پدران و نیاکان پاک‌نژاد خویش را استمرار بخشید.
   آن حضرت، در واقعه کربلا حضور فعال داشت و از آغاز مبارزه امام حسین علیه‌السلام بر ضد یزید بن معاویه، در کنار آن حضرت بود و در سفر آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به عراق و سرزمین کربلا، وی را همراهی می‌فرمود.
   ولیکن در روز عاشورا که تمامی یاران امام حسین علیه‌السلام به اذن آن حضرت و پس از آن، خود امام حسین علیه‌السلام وارد میدان کارزار شده و با دشمنان به نبرد جانانه پرداختند و سرانجام مظلومانه به شهادت رسیدند، امام زین العابدین علیه‌السلام بر اثر بیماری و تب شدید از جنگ با دشمنان بازماند و به اراده الهی از آن واقعه خونین، جان به در برد، تا به عنوان حجت خدا بر روی زمین و امام امت و جانشین پدرش ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام، سکان کشتی طوفان‌زده امت را هدایت و رهبری فرماید.
   آن حضرت، پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در کربلا، به همراه بازماندگان قافله حسینی به اسارت دشمن درآمد و در حالی که از بیماری توان‌فرسا، رنج می‌برد، در غل و زنجیر دشمنان قرار گرفت و سختی اسارت اهل بیت علیهم‌السلام از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با صبر و بردباری تحمل کرد و تسلی و تسکینی برای سایر اسیران در بند بود و با خطبه‌های روان و روشنگر خود، دشمنان و جنایت‌کاران را رسوا و حقانیت امام حسین علیه‌السلام را به گوش مسلمانان عالم رسانید و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و تحول عظیمی در جامعه مسلمانان بوجود آورد و دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام را به عقب نشینی از مواضع و دیدگاه‌های شیطانی خود واداشت.
   امام زین العابدین علیه‌السلام پس از بازگشت به مدینه، به مدت ۳۴ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در این مدت نیز با حوادث و رویداد‌های بزرگی روبرو شد، ولی به حول و قوه الهی از همه آن‌ها با سربلندی و سرافرازی عبور کرد.
از امام زین العابدین علیه‌السلام آثار ارزشمندی از قبیل مواعظ، احادیث، اشعار و ادعیه به صورت پراکنده به جای ماند و مورد استفاده محققان و متقیان قرار می‌گیرد.
   ۲ اثر مدون از ایشان به جا مانده است که در میان آثار اسلامی، درخشندگی و جاودانگی ویژه‌ای دارند. آن دو عبارتند از:
صحیفه سجادیه، که مشتمل بر ۸۳ دعا و مناجات است.
   رسالة الحقوق، که تبیین‌کننده حقوق آحاد ملت و افراد بشری در جامعه اسلامی است.
   به هر ترتیب، این امام همام پس از ۵۷ سال زندگی در محرم سال ۹۵ قمری، بر اثر زهری که به دستور ولید بن عبدالملک اموی به آن حضرت خورانیده شد در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع در جوار قبر مطهر عمویش امام حسن‌مجتبی علیه‌السلام به خاک سپرده شد.
   درباره تاریخ شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام، گرچه تمامی مورخان و سیره‌نگاران اتفاق دارند که این واقعه عظیم در ماه محرم واقع شد، ولی در تعیین روز و سال وقوع آن اتفاق نظر و دیدگاه واحدی وجود ندارد. برخی از آنان، روز ۱۲ محرم، برخی ۱۸ محرم و برخی دیگر ۲۵ محرم را روز شهادتش می‌دانند.
   همچنین درباره سال شهادتش با این که اکثر مورخان، سال ۹۵ را ذکر کرده‌اند، برخی سال ۹۴ قمری را بیان کرده‌اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ق.ظ ]




در امتداد دفاع مقدس

دفاع مقدس یکی از مهم ترین مولفه های عینی است که مفهوم عینی - عملی مقاومت را شکل داده است. نظام جمهوری اسلامی زمانی توانست قدرت غالب عراق صدام را از بین ببرد که «مقاومت» را به عنوان مدل عملی سیاست ورزی خود تعریف کرد. اگر تمام جنگ تحمیلی در یک خرده گفتمان خلاصه شود، آن خرده گفتمان «مقاومت» است.


با گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی و سی و هشت سال از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، تحلیل های بسیاری در خصوص انقلاب اسلامی و مهم ترین رویدادهای تاریخی آن ازجمله دفاع مقدس صورت گرفته است.

بخشی از این رویدادها در انقلاب اسلامی، رویدادهایی هستند که قابل انفکاک از موجودیت گفتمان شکل گرفته در انقلاب اسلامی نیست. با توجه و تمرکز بر این که انقلاب اسلامی اساسا امری ایستا نبوده و از گفتمانی پویا برخوردار است، گفتمان آن همواره از فراروایت هایی همچون دفاع مقدس شکل گرفته است.

به همین دلیل، دستاوردهای دفاع مقدس را می توان امری حیاتی برای تداوم فلسفه این انقلاب عنوان کرده و بیان این دستاوردها را عاملی برای تحکیم موقعیت مردمی انقلاب، مبارزه با نظام سلطه و استکبار جهانی و حتی تحکیم موقعیت و توان استراتژیک ایران در حوزه منطقه ای و فرامنطقه ای و در پرتو عمق انقلاب، برای توان لجستیک ایران اسلامی در جغرافیای جهان اسلام و بلکه فراتر از آن برشمرد.

از همین روست که هرگاه با پدیده های نوظهوری در منطقه همچون حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، انصارالله یمن، لشکرهای زینبیون و فاطمیون افغانستان و پاکستان و حتی مقاومت جانانه سربازان سوری در مقابل تروریست های تکفیری و… مواجه می شویم، تازه می فهمیم که دفاع مقدس ۸ ساله ملت ایران چه برکات بزرگی داشته است که امروز جغرافیایی به وسعت منطقه غرب آسیا را پوشش داده است که همه این ها که برشمرده شد قسمت کوچکی از کوه بزرگ یخی است که از دریای پر تلاطم جهان امروز بیرون زده و خودنمایی می کند که بخش زیادی از این کوه بزرگ در عمق دریای انقلاب خمینی کبیر پنهان است و همین باعث ترس و وحشت آمریکا و رژیم صهیونیستی که حیات خود را در خطر می بینند، شده است.  

دفاع مقدس و مسأله نظام سلطه

یکی از مهم ترین ارمغان های دفاع مقدس، ایجاد فاصله و حد و مرز با نظام سلطه و استکبار جهانی بوده است.

از استکبار جهانی معانی متعددی تحصیل شده است که مصداق کامل آن را می توان در نگاه فرودستانه ای که آمریکا نسبت به سایر کشورها داشته است، تاویل کرد.

در این فضا، نگاه آمریکایی ها نسبت به ملت ایران را می توان یکی از نکاتی دانست که در طول انقلاب اسلامی خود را با نگاه تحقیرآمیز نسبت به انقلاب اسلامی، بی توجهی به خواست مردم ایران در مبارزه با نظام طاغوت و نهایتا تلاش برای غلبه عراق بر ایران در قالب جنگ تحمیلی عنوان کرد.

در طول دفاع مقدس علائم بسیاری وجود داشت که مصداقی برای حمایت آمریکا از عراق و متعاقبا تلاش این کشور و سایر کشورهای غربی برای شکست ایران قلمداد شده است. 

دفاع مقدس نشان داد که ایران به لحاظ استراتژیک نبایستی برای تداوم وضعیت انقلابی خود، دل به کشوری خاص بسته و باید بر روی زانوهای خود بایستد.

بعد از جنگ تحمیلی بود که ایران به درستی الگوی دوستی و دشمنی خود را تعریف کرده و تلاش داشت تا مرز بین دوستان و دشمنان خود را مشخص کند.

برای ایران معین شد که دولتی به نام ایالات متحده آمریکا نه تنها نمی تواند دوستی برای ایران و انقلاب اسلامی باشد، بلکه به جهت آن که از نگاه منطقه ای ایران هراسان است، تا جایی که بتواند مانع از تداوم حیات انقلاب اسلامی می شود.  

دفاع مقدس و استفاده از ظرفیت ملی

یکی از علل پیروزی های ایران در جنگ (علیه عراقی که توسط یک ارتش چند ملیتی حمایت می شد) این بود که ایران صحنه نبرد را صرفا به ارتش منظم دولتی محدود نکرد و توانست صحنه را به حوزه مردمی و مدل غیر ارتشی از جنگ نامنظم سوق دهد.

این مسأله در آن زمان توانست نیروهای بسیاری از مردم را به عنوان یاری برای ارتش منظم ایران تعریف کرده و سرنوشت جنگ تحمیلی را به نفع ایران و مردم ایران تغییر دهد.

اما این دستاورد تنها در آن زمان قابل تعریف نبود و تنها در سی و اندی سال بعد که ایران توانست این مدل نبرد را در صحنه منطقه ای و در دل نبردهای چریکی علیه نظام سلطه منتقل کند، به عنوان یک دستاورد مهم معرفی شد.

جنگ سال ۲۰۰۰ میلادی لبنان علیه صهیونیست ها، جنگ ۳۳ روزه، نبرد ۵۵ روزه، جنگ علیه داعش چند ملیتی و جنگ یمنی ها علیه ارتش های چند ملیتی که توسط سعودی اجیر شده اند (که یک نمونه آن سازمان مخوف بلک واتر آمریکا در یمن است)، همه و همه صحنه هایی بوده اند که با تجربیات گران سنگ ایران در زمینه نبرد چریکی پیش رفته اند. علت بسیاری از هراس های نظام سلطه از ایران همین مدل نبرد ایران است. اگرچه ایران در این چهل سال توانسته توان و ظرفیت های منظم خود را افزایش دهد و ارتش خود را کارآمدتر کند، اما این بُعد ناشناخته از ظرفیت ایران بیشتر هراس دشمن را به همراه داشته است.

انتقال تجربیات همین مدل به سایر کشورها و خصوصا به کشورهایی که در محور مقاومت هستند، موضوعی است که در بیست سال اخیر و خصوصا در یک دهه گذشته سرنوشت بسیاری از نبردهای غیرمنظم را تغییر داده است که یک نمونه آن شکست داعش است.

دفاع مقدس و مسأله منطقه گرایی ایران

بی توجهی نظام سلطه نسبت به فجایع دولت صدام علیه ایران، یارگیری عراق از دولت های بزرگ آن زمان و ممانعت کشورهای غربی از پذیرش مجروحان ایرانی جنگ عراق علیه ایران، همه و همه مصادیقی بودند که سبب شدند مدل «هویت گرای خود اتکا» و متعاقبا «مدل منطقه ای ایران» به تدریج نظم و نسق یابد.

اینک جمهوری اسلامی به راحتی می تواند از معرفی یک «مدل منطقه ای منحصر به فرد خود» در سطح بین المللی سخن بگوید.  

منظور از مدل منطقه ای منحصر به فرد ایران چیست؟

یکی از مسائلی که کمتر توسط تحلیل گران مورد توجه قرار گرفته است، نوع نگاه منطقه ای ایران است.

مدل منطقه ای ایران را می توان منحصر به فردترین مدل منطقه ای دنیا معرفی کرد. بدین گونه که معیار ایران برای منطقه گرایی نه عامل اقتصاد و نه حتی عامل امنیت بوده است؛ بلکه مدل ایران در منطقه گرایی تنها مدل هویت گرایانه است. هویتی که می توان آن را پیامدی از گفتمان اصیل و معنادار انقلاب اسلامی، الگوهای دفاع مقدس برای دوستی و دشمنی و…عنوان کرد.

از سال ۲۰۰۰ میلادی و به خصوص از زمانی که ملت لبنان در تلاش بود تا اراضی خود را از دست رژیم غاصب صهیونیستی خارج کند، ایران به دنبال این بود تا با مدل هویت گرای خود، حس عزت ملی و اعتماد به نفس ملی را به ملت لبنان تزریق کرده و آن ها را به سمت تشکیل واحد سیاسی به نام لبنان با تمامیت ارضی و استقلال سیاسی که اینک شاهد آن هستیم و منشور سازمان ملل نیز آن را به رسمیت شناخته است، برساند. در آن زمان، نظام سلطه همان رفتاری را از خود نشان داد که در قبال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آن را انجام داده بود.

نظام سلطه با تمام توان خود به میدان آمد تا صهیونیست ها را مبسوط الید معرفی کند. اما جمهوری اسلامی با رهبری حکیمانه حضرت آیت الله خامنه ای همان الگویی را که در دفاع مقدس در برابر این نظام پیاده کرد، در قبال لبنان هم عملیاتی کرد و لبنانی ها را به جایگاهی رساند که خود را به عنوان یک «ملت» معرفی کرده و صهیونیست ها را از جنوب خارج کرده و همان مدل در جنگ های سی و سه روزه نیز توسط لبنانی ها اتفاق افتاد و مدل مبارزه با نظام سلطه با تکیه صرف بر توان داخلی مورد توجه قرار گرفت.

اتفاق بعدی در جنگ هایی بود که علیه ملت مظلوم فلسطین افتاد، دقیقا همان سناریوی عزت آفرینی که در جنگ های صهیونیست ها علیه لبنانی ها به نیروهای مردمی لبنان منتقل شد، به فلسطینی ها نیز منتقل شد، تا جایی که بسیاری از مردم فلسطین نه تنها در نواز غزه، بلکه در کرانه باختری به این نتیجه رسیدند که راه حل مسأله فلسطین نه از طریق میز مذاکره و با تئوری های منسوخ و دیکته شده ای که نظام سلطه به جنبش فتح دیکته کرده بود، است، بلکه دستیابی به اهداف با منطق مبارزه و مقاومت محقق می شود.  

مقاومت به عنوان مهم ترین معیار الگوی منطقه ای ایران

دفاع مقدس یکی از مهم ترین مولفه های عینی است که مفهوم عینی - عملی مقاومت را شکل داده است.

نظام جمهوری اسلامی زمانی توانست قدرت غالب عراق صدام را از بین ببرد که «مقاومت» را به عنوان مدل عملی سیاست ورزی خود تعریف کرد.

در قالب آن مدل مفهومی، ایران حتی از بازیگرانی که در داخل عراق نسبت به دولت وقت عراق ناراضی بودند نیز یارگیری کرد و این منطق فرادولتی مدل عینی - عملی مقاومت بود که پیاده شد.

بی تردید مدل مقاومت از دل دگرسازی انقلاب اسلامی نسبت به نظام سلطه شکل گرفته و به علت تداوم وضعیت یارگیری ایران در سطح منطقه ای و بین المللی و در سطحی فراتر، معیار تعریف یک بازیگر قدرتمند منطقه ای و سیستم منطقه گرایی شده است.

اگر تمام جنگ تحمیلی در یک خرده گفتمان خلاصه شود، آن خرده گفتمان «مقاومت» است. خرده گفتمانی که اینک بسیاری از تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا وابسته به آن است.

اینک نه تنها مقاومت یک مفهوم انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه تبدیل به یک دکترین استراتژیک نیز شده است که بسیاری از معادلات را تعریف می کند و محدودیت هایی را برای توان منطقه ای و بین المللی نظام سلطه و بازیگران اصلی که در آن قرار دارند، ایجاد کرده است.

مقاومت یک مفهوم اساسی، حیاتی و تعیین کننده است که صهیونیست ها در بسیاری از مناسباتی که بناست آن را طراحی کنند، به آن توجه می کنند و آن را معیاری برای رفتار و نوع مواجهه با بازیگرانی که در این محور و ذیل آن مفهوم قرار دارند، می دانند.

یمن، عراق، لبنان، سوریه همه بازیگرانی هستند که در درون مدل منطقه مقاومت قرار می گیرند و مبدع و مبتکر آن ایران اسلامی و ا مامان انقلاب بوده اند.  

- جنگ سال ۲۰۰۰ میلادی لبنان علیه صهیونیست ها، جنگ ۳۳ روزه، نبرد ۵۵ روزه، جنگ علیه داعش چند ملیتی و جنگ یمنی ها علیه ارتش های چند ملیتی که توسط سعودی اجیر شده اند (که یک نمونه آن سازمان مخوف بلک واتر آمریکا در یمن است)، همه و همه صحنه هایی بوده اند که با تجربیات گران سنگ ایران در زمینه نبرد چریکی پیش رفته اند.

- معیار ایران برای منطقه گرایی نه عامل اقتصاد و نه حتی عامل امنیت بوده است؛ بلکه مدل ایران در منطقه گرایی تنها مدل هویت گرایانه است. هویتی که می توان آن را پیامدی از گفتمان اصیل و معنادار انقلاب اسلامی، الگوهای دفاع مقدس برای دوستی و دشمنی و… عنوان کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ق.ظ ]




با دشمنان خدا دوستی نکنید
اگر کسی با آگاهی از دشمنی دشمنان دین و ملت، باز دست دوستی به طرفشان دراز کند، از دایره دوستی با مسلمانان خارج شده است: «هر کس از شما آن‌ها را اولیاء گیرد، از آنان خواهد بود.»(مائده، آیه 51)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1398-06-31] [ 11:15:00 ق.ظ ]







داستان تحول روحی مرحوم دولابی


 

خواست شیطان بد كند با من ولی احسان نمود

 
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود

 
خواست از فــردوس بیرونـــم كنــد خـــوارم كند

 
عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلَك پرّان نمود

 
 

 

«حاج محمداسماعیل دولابی» و یا به قول خودش «كل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی بهره نبود ولی با مركبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل كمال ره می‏سپرد. مركب سیر او جذبه‏ای الهی بود كه از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبداللَّه‏علیه السلام به او عطا شد. همان طریق آشنایی كه استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، از اسرار آن پرده برداشته‏اند:

«سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهداعلیه السلام است و پیشكار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس‏علیه السلام است.1

و خود نیز اینگونه به علامه فرموده‏اند كه: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن كریم و زیارت سیدالشهداعلیه السلام»2

درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمداسماعیل دولابی خود ایشان چنین می‏گوید:

«در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود كه طلبه‏ها را می‏دیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم می‏خواست كه مشغول درس و بحث شوم ولی مشكلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود كه بسیار آزارم می‏داد.

هر چه به حرم امیرالمؤمنین‏علیه السلام می‏رفتم خوب نمی‏شد، تا اینكه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداءعلیه السلام شدم در حالی كه توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، اینها قادرند آنچه را كه می‏خواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.

به ایران مراجعت كردم… در ایران اولین كسانی كه برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آنها را به اتاق راهنمایی كردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی‏گشتم جلوی در اتاق پرده‏ها كنار رفت و حالت مكاشفه‏ای به من دست داد و در حالی كه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.

دیدم بالای سر ضریح امام حسین‏علیه السلام هستم، به من حالی كردند كه آنچه را كه می‏خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یكدیگر صحبت می‏كردند و می‏ گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبداللَّه‏علیه السلام بود و اشخاصی كه به آنجا می‏آمدند بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند می‏گریستند.

در اثر عنایات حضرت اباعبداللَّه‏ علیه السلام كار به گونه‏ای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیت‏اللَّه شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت‏اللَّه شاه‏ آبادی بدون اینكه من به دنبال آن‏ها بروم و از آنها التماس و درخواست كنم با علاقه خودشان به آنجا می‏آمدند.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:15:00 ق.ظ ]




ترک گناه مهم‌تر از توبه
آنچه بیان شد، نشان‌ از اهمیت و بلکه ضرورت توبه و استغفار دارد، ولی نباید فراموش شود که «تَرکُ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التّوبَة؛ گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است». بنا بر فرمایش امام صادق علیه‌السلام، هر گناهی نقطه‌ای سیاه در قلب انسان ایجاد می‌کند و چه‌بسا این تیرگی‌ها به حدی برسد که انسان در زمره اهل شقاوت قرار گیرد و حتی از لحاظ اعتقادی نیز دچار گمراهی شود و دیگر توبه و بازگشتی برایش میسر نشود. آیا کسی که همه رفتارهایش مطابق خواسته‌های نفسانی است، به‌راحتی حالی برای توبه حقیقی برایش میسر می‌شود؟!  قرآن کریم در این باره چنین هشدار داده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس سرانجام کسانی که مرتکب بدی‌ها شدند به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخره می‌گرفتند».

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره که راهنمایی‌های وی گشاینده راه طالبان مسیر کمال بود، از تذکر این نکته نیز غافل نبود و می‌فرمود: «هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم و این مسافت در افراد، متفاوت است …؛ لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گران‌تر و سنگین‌تر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




ترک گناه مهم‌تر از توبه
آنچه بیان شد، نشان‌ از اهمیت و بلکه ضرورت توبه و استغفار دارد، ولی نباید فراموش شود که «تَرکُ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التّوبَة؛ گناه نکردن آسان تر از طلب توبه است». بنا بر فرمایش امام صادق علیه‌السلام، هر گناهی نقطه‌ای سیاه در قلب انسان ایجاد می‌کند و چه‌بسا این تیرگی‌ها به حدی برسد که انسان در زمره اهل شقاوت قرار گیرد و حتی از لحاظ اعتقادی نیز دچار گمراهی شود و دیگر توبه و بازگشتی برایش میسر نشود. آیا کسی که همه رفتارهایش مطابق خواسته‌های نفسانی است، به‌راحتی حالی برای توبه حقیقی برایش میسر می‌شود؟!  قرآن کریم در این باره چنین هشدار داده است: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛ سپس سرانجام کسانی که مرتکب بدی‌ها شدند به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به سخره می‌گرفتند».

حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره که راهنمایی‌های وی گشاینده راه طالبان مسیر کمال بود، از تذکر این نکته نیز غافل نبود و می‌فرمود: «هرکدام از ما تا هدف و مقصد اعلی مسافتی داریم و این مسافت در افراد، متفاوت است …؛ لذا باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گران‌تر و سنگین‌تر نکنیم. گناهان موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، وگرنه بسیار باید استغفار و تلاش نمود تا به جای اول و مسافت اولی برگردیم».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




توبه و فرج امام عصر سلام‌الله‌علیه
یکی از برکات بسیار مهم توبه و استغفار، ارتباط یافتن با امام زمان سلام‌الله‌علیه است. بنا بر فرمایش بزرگان، کسی که وجودش از بدی‌ها پیراسته شود و به زیور عبادت و بندگی خداوند آراسته گردد، گویا در درون خویش امام زمان خود را یاری کرده است. از این روست که پاکان و اولیای خداوند به کسانی که طالب دیدار یار هستند، به این مضمون سفارش می‌کنند که:

آیینه شو جمال پری‌طلعتان طلب      جاروب کن خانه را سپس میهمان طلب

در کلمات بزرگانی چون حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره درباره ارتباط با ولی عصر ارواحنا له الفداء دو مطلب مورد توجه است؛ دعا و تضرع برای ظهور امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و آماده‌سازی خود برای یاری آن‌ حضرت و هر دو مطلب، نیازمند دوری از گناهان و توبه است. کسی که از وجود شریف آن حضرت غافل نباشد، متوجه است که در دوران غیبت، رنج‌ها و اندوه‌های فراوانی متوجه آن حضرت است و به همین دلیل برای تعجیل در ظهور ایشان دست به دعا برمی‌دارد، ولی بنا بر فرمایش بزرگان، برای این دعا نمی‌توان به لفّاظی و ظاهرسازی اکتفا کرد. حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «باید دعا را با شرایط آن کرد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست؛ چنان‌که فرموده‌اند: «دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ؛ دعای شخصی که توبه کند، اجابت می‌گردد»؛ نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم و کارهایمان برای تبعید (دورکردن) و تأجیل (به‌تأخیر انداختن) فرج آن حضرت باشد».

درباره آمادگی برای ظهور آن حضرت نیز توبه از گناهان امری ضروری است و حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره بر این نکته تأکید داشت که «اگر ظهور حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نزدیک باشد، باید هرکس خود را برای آن روز مهیا سازد؛ از جمله اینکه از گناهان توبه کند».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:44:00 ق.ظ ]




برکات استغفار
قرآن کریم از قول حضرت نوح علیه‌السلام چنین می‌فرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَاراً؛ به درگاه پروردگارتان استغفار کنید، او بسیار آمرزنده است. [استغفار کنید] تا باران را پی‌درپی بر شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری نماید و برایتان باغ‌هایی قرار دهد و برایتان نهرهایی فراهم آورد». حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره با یاد‌آوری این مطلب، توصیه به کثرتِ استغفار داشت، تاآنجاکه به کسی که در پی رهایی از گرفتاری‌هایی در زمینه اشتغال و ازدواج بود،‌ چنین فرموده بود: «زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفرالله». هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید. و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده‌اید یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته‌اید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:43:00 ق.ظ ]




دوای دردها
یکی از اموری که ما را به توبه و استغفار تشویق می‌کند، دانستن این مطلب است که همۀ‌ گرفتاری‌های ما از رفتارهای نادرست خودمان سرچشمه می‌گیرد. بر این اساس است که اولیای الهی، در جایگاه‌های گوناگون و برای برطرف شدن مصیبت‌های مختلف، توصیه به استغفار می‌کردند. حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره می‌فرمود: «حوادثی که اتفاق می‌افتد، نتیجه کارهای ماست که بر سر ما می‌آید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ؛ هر مصیبتی به شما می‌رسد، به‌واسطه اعمال شماست». آیا نباید به فکر باشیم و از گناهان گذشته که باعث این همه بلاها و مصیبت‌ها شده است، توبه کنیم؟ ولی ما توبه نمی‌کنیم، چون کارهای خود را بد نمی‌دانیم».

ایشان بارها به کسانی که از ایشان دستورالعملی برای پیشرفت در راه خدا و نیز برای رهایی از مشکلات می‌خواستند، به استغفار توصیه می‌کرد و این روایت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را یاد‌آور می‌شد که: ««ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم؟ داؤُکم الذّنوب و دواؤُکم الإستغفار؛ آیا شما را به دردتان و دوایتان خبر ندهم؟ درد شما گناهان است و دوای شما استغفار».٢

اما نباید فراموش کرد این استغفار، نباید تنها وردی زبانی باشد، بلکه باید از قلبی تائب از گناه و مشتاق به رحمت خدا سرچشمه بگیرد، وگرنه نباید انتظار گشایش و رهایی داشت. «کلمه «أستغفرالله» را تا می‌توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقیۀ معلومه‌اش، تکرار نمایید».

لازمه توبه حقیقی، در روایات معصومین علیهم‌السلام به‌روشنی بیان شده است؛ اموری مانند پشیمانی، تصمیم بر بازنگشتن به‌ گناه، پرداخت حق مردم و نیز حقوق واجب الهی، مانند قضای نمازها و روزه‌هایی که ترک شده است و…

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]






امام علی(ع) چگونه با آقازاده‌ها برخورد می‌کرد؟
پدیده آقازادگی واقعیتی تلخ است که طی آن فرصت‌طلبان خود را به مراکز قدرت نزدیک مى‌کنند تا از بیت‌المال بهره‌مند شوند.

امام علی
آقازادگی اصطلاحی است برای افرادی که با سوءاستفاده از موقعیت‌‌های نَسبی یعنی نفوذ پدر و مادر و اقوام در دستگاه‌های حکومتی برای کسب ثروت‌های هنگفت دست به رانت و اقدامات اقتصادی می‌زنند؛‌ این در حالی است که برای رسیدن به این جایگاه از زحمت نسبیِ کمتری نسبت به افراد همنوع خود بهره می‌گیرند.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقاله‌ای در تعریف آقازادگی آورده است: «از اوایل روی کار آمدن دولت سازندگی در سال 68 شاهد ظهور طبقه‌ای خاص در کشور بودیم؛ ‌‌طبقه‌ای که با توجه به نفوذ در بدنه قدرت، توانسته‌‌اند شریک ثروت طبقه اشراف نیز شوند. ‌‌دو عنصری‌ که تکمیل‌کننده دست نیافتگی این طبقه محدود اجتماع می‌شود.» از نظر این نویسنده با جمع دو پدیده ثروت‌مندی و نسب‌مندی سیاسی، فرد آقازاده می‌شود. البته این مقاله گستره آقازادگی را بیش از رابطه خویشاوندی درجه یک معرفی می‌کند و می‌افزاید: «نیازی نیست که فرد برای آقازادگی حتماً به عنوان اقوام درجه یک مدیران و مقامات ارشد محسوب شود، بلکه داشتن یک رابطه نزدیک با این مدیران و مقامات که منجر به متمایز شدن فرد در امور از سایر اجتماع شود نیز می‌تواند افراد را در دایره آقازادگی قرار دهد.»

این شرایط تبعیض‌آمیز، نوعی اشرافیت اقتصادی بر پایه اشرافیت خانوادگی ایجاد کرد که پیامد آن، ناهمگونی اقتصادی و بیکاری در سطح وسیع، و همچنین، از بین رفتن عدالت در عرصه تولید و انباشت سرمایه در دست گروهی خاص شد. تبعیض، انگیزه کار را تضعیف و خلاقیت‌ها و نیروهای آقازاده‌ها را به سوی کجی و ناراستی می‌کشاند.

نکته جالب توجه اینجاست که این مسئله مورد توجه امام علی(ع) در دوران حکومت‌شان قرار گرفته بود. ایشان در بخشی از نامه‌ مشهورشان به مالک اشتر که بنا بود والی مصر شود، می‌فرمایند: «براى زمامدار، خاصان و صاحبان اسرار (و نزدیکان و اطرافیانى) است که خودخواه و برترى طلبند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمى‌کنند ؛ ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَبِطَانَةً، فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَاف فِی مُعَامَلَة».

از این کلام امیرالمؤمنین(ع)‌ بر می‌آید پدیده آقازادگی واقعیتی تلخ است که در گسترده تاریخ مطرح بوده است. در این فرآیند همواره دنیاپرستان و فرصت‌طلبان خود را به مراکز قدرت نزدیک مى‌کنند و با اظهار اخلاص و فداکارى کامل به آنها تقرب مى‌جویند تا به وسیله آنها بخش‌هایى از بیت‌المال در اختیار آنان و منسوبانشان قرار گیرد و بر دوش مردم مظلوم سوار شوند و اموال و منافع آنها را غارت کنند. امام به مالک اشتر هشدار مى‌دهد که مراقب این گروه باشد.

دستور قاطعى که امام علی(ع) در این زمینه خطاب به مالک صادر کرد اینچنین است: «ریشه ستمشان را با قطع وسائل آن بر کن و هرگز به هیچ یک از اطرافیان و هواداران خود زمینى از اراضى مسلمانان را وا مگذار و نباید آنها طمع کنند که قراردادى به سود آنها منعقد سازى که موجب ضرر بر همجواران آن زمین باشد; خواه در آبیارى یا عمل مشترک دیگر. به گونه اى که هزینه‌هاى آن را بر دیگران تحمیل کنند و در نتیجه سودش فقط براى آنها باشد و عیب و ننگش در دنیا و آخرت نصیب تو شود؛ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الاَْحْوَالِ. وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حَاشِیَتِکَ وَحَامَّتِکَ قَطِیعَةً، وَلاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَادِ عُقْدَة، تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاسِ، فِی شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَعَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَالآْخِرَةِ.»

امام علی(ع) در ادامه این بخش از نامه خویش با تأکید بر اجرای حق و عدالت در برخورد با چنین پدیده‌ای اشاره کردند: «اجراى حق را در باره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و در این کار شکیبایى به خرج ده که خداوند پاداش شکیبایى تو را خواهد داد. هر چند، در اجراى عدالت، خویشاوندان و نزدیکان تو را زیان رسد. پس چشم به عاقبت دار، هر چند تحمل آن بر تو سنگین آید که عاقبتى نیک و پسندیده است؛ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِیبِ وَالْبَعِیدِ، وَکُنْ فِی ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ.»

این تعبیرات با صراحت بیانگر این حقیقت است که شخص والى و زمامدار باید دست رد بر سینه گروه فرصت‌طلب سودجوى حاشیه‌نشین بزند و هرگز تسلیم خواسته‌هاى آنها نشود و زمین‌هایى را که به مسلمانان تعلق دارد در اختیار آنان نگذارد، زیرا آنها به سبب نفوذى که در مرکز اصلى قدرت دارند سعى مى‌کنند تمام هزینه‌هاى این املاک را که قاعدتاً باید در میان همه کسانى که ملک مشترک دارند تقسیم شود، به زور بر عهده دیگران بیندازند و منفعت خالص از آنِ آنها باشد; کارى که ظلم فاحش و خیانت آشکار است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:28:00 ق.ظ ]





ثواب شاد کردن دل مومن
امام باقر(ع) مى‏ فرمود: به راستى دوست‏‌ترین کارها به درگاه خدا عز وجل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.

شاد کردن
از امام صادق(ع) روایت شده، که می فرمایند:

نپندارد یکى از شماها که مؤمنى را شاد کرده است تنها او را شاد کرده، بلکه به خدا رسول خدا را(ص) شاد کرده است.

از ابى الجارود که شنیدم امام باقر(ع) مى ‏فرمود:
به راستى دوست‏ترین کارها به درگاه خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.

امام صادق(ع) در ضمن حدیثى طولانى فرمود:
چون خدا مؤمن را از قبرش مبعوث کند، با او نمونه‏ اى از قبر بیرون آید و جلو او باشد و هر آنجا که مؤمن یکى از هراسهاى روز قیامت را ببیند آن نمونه گوید: نترس و غم مخور و مژده گیر به شادى و کرامت از طرف خدا عز و جل تا آنکه در برابر خدا عز و جل بایستد و از او حساب آسانى بکشد و فرماید: او را به بهشت برند و آن نمونه جلو او باشد، مؤمن به او گوید: خدایت رحمت کند، چه خوب کسى بودى که با من از گورم بیرون آمدى و پیوسته مرا به شادى و کرامت از طرف خدا مژده مى ‏دادى تا آن را به چشم دیدم و به او مى‏ گوید: تو کیستى؟ مى ‏گوید:من همان شادیم که به دل برادر مؤمن خود در دنیا وارد ساختى، خدا عز و جل مرا از آن آفریده تا به تو مژده دهم.

از محمد بن جمهور، گوید: نجاشى که یک دهقانى بود، حاکم اهواز و فارس شد، یکى از کارمندانش به امام صادق(ع) گفت: در دفتر نجاشى خراجى به عهده من است و او مردى است مؤمن و فرمانبر، شما اگر صلاح مى‏د انى براى من نامه‏ اى به او بنویس، گوید: امام(ع) به او نوشت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، شاد کن برادرت را تا خدا شادت کند، گوید: چون نامه به او رسید، در مجلس کار خود بود و چون تنها شد، نامه را به او داد و گفت: این نامه امام صادق(ع) است، آن را بوسید و بر دو چشم نهاد و به او گفت: چه حاجتى دارى؟ گفت:

خراجى که در دفترت بر عهده من است، به او گفت: چه مقدار است؟ گفت: ده هزار درهم.
نجاشى دفتر دار خود را خواست و به او دستور داد تا از طرف او بپردازد و آن را از دفتر بیرون آرد و دستور داد براى سال آینده هم برابر همین مبلغ را براى او بنویسد، سپس به او گفت: من تو را شاد کردم؟ پاسخ داد: آرى قربانت، سپس فرمان داد یک مرکب سوارى و یک کنیز و یک غلام به او دادند با یک دست جامه و در عطاى هر کدام مى‏ گفت: آیا تو را شاد کردم؟ و او جواب مى‏ داد:
آرى قربانت، و هر چه مى‏ گفت: آرى، براى او مى‏ افزود تا از عطا فراغت یافت و سپس به او گفت: همه فرش این اتاق را هم که من در آن نشسته ‏ام با خود ببر چون که نامه آقاى مرا در این جا به من دادى و هر حاجتى دارى به من اظهار کن و برسان، گوید: این کار را کرد و آن مرد بیرون شد و پس از آن خدمت امام صادق(ع) رسید و به او همه را باز گفت و آن حضرت هم شاد شد به کار او، آن مرد گفت:
یا ابن رسول اللَّه، گویا کارى که با من کرده، شما را شاد نمود؟ فرمود: آرى، به خدا هر آینه خدا و رسولش را هم شاد کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:20:00 ق.ظ ]





فضیلت و شرافت قرض دادن
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ثواب صدقه ده مقابل است. و اما قرض، هجده مقابل آن است.

در کتاب کافی و فقیه از امام صادق (علیه السلام ) از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: ثواب صدقه ده مقابل است. و ثواب قرض هجده مقابل است. و صله و احسان به برادران بیست مقابل، و صله رحم 24 مقابل آن است.

از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: قرض بدهم پولی را دوست تر دارم از آنکه آن را صدقه و رایگان دهم. و کسی که قرض بدهد و مدت آن را معین کند، پس در وقت رسید مدت پول او را رد نکرد، پس به هر روزی که تاءخیر می افتاد از آن وقت ثواب صدقه یک دینار برای او ثبت می شود.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): کسی که به برادر دینی خود قرض الحسنه دهد برای خشنودی خدای تعالی، ثواب صدقه خواهد بود تا وقتی که آن پول به او رد شود.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کسی که قرض دهد برادر مسلمانش را، می باشد برای او به هر درهمی که قرض داده ثواب و حسنات به قدر وزن کوه احد و کوه طور سینا. و وقتی که داد، اگر مدارا کند در مقابل مطالبه آن، از صراط مثل برق جهنده بگذرد. و کسی که برادر مسلمانش نزد او شکایت از فقر کند و به او قرض ندهد، خداوند بهشت را بر او حرام می کند.

و این روایات را در کتاب وسائل و غیره از ثواب الاعمال نقل کرده است.

در حدیث مناهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: کسی که محتاج شود به او برادر دینی او که قرض خواهد و او ندهد با آنکه قدرت و تمکن دارد، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می کند.

در کتاب من لا یحضر در باب اعتکاف از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نقل کرده که در ضمن حدیثی فرمود: حدیث کرد مرا پدرم از جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: کسی که سعی کند در برآوردن حاجت برادر دینی خود، گویا عبادت کرده نه هزار سال که روزها روزه و شبها به عبادت قیام کرده.

و این روایت را دیگران هم نقل کرده اند با اضافه بعضی از آنها که حضرت فرمود: سعی در حاجت بهتر است از سی سال اعتکاف.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:18:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:10:00 ق.ظ ]




منظور از نفس زکیه چیست و به چه علت کشته می شود؟
 

نفس زکیه به انسان پاک دل و پاک سرشت هم اطلاق می شود که در روایت است که این صفت را به امام سجاد (ع) نسبت می دادندکه معمر از علی بن زید نقل کرد که بسعید بن مسیب گفتم تو میگفتی که علی ابن الحسین نفس زکیه است و مانند او را ندیده‏ای. گفت همین طور است آنچه من گفته‏ام قابل انکار نیست بخدا سوگند مانند او دیده نشده‏[1]واگر مرادهمان فردی اسک از علائم ظهور حضرت حجت (ع) می باشد در روایت است ازصالح مولای بنی عذراء می‏گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می‏فرمود: میان قیام قائم آل محمّد (ع) و قتل نفس زکیّه فقط پانزده شب فاصله است. و گفت: مرد پاکدل و صاحب نفس زکیّه، جوانی از خاندان پیغمبر و نامش «محمّد بن حسن» است، بدون هیچ جرم و گناهی کشته می‏شود، وقتی او را کشتند خداوند قائم آل محمّد- عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف- را می‏فرستد[2].

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-30] [ 11:35:00 ق.ظ ]




علائم نهایی پیش از ظهور امامان زمان (عج) چیست؟

 
 

 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداء (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]

4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست. [4]

5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6]   ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:33:00 ق.ظ ]




پیامبرصلی الله علیه وآله:
أحسَنُ النّاسِ إیماناً أحسَنُهُم خُلُقاً و ألطَفُهُم بِأهِلهِ

باایمان ترین مردم، خوش اخلاق ترینِ آنها و مهرورزترین شان با خانواده خود است

بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

رَحِمَ اللَّهُ والِداً أعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ

خداوند رحمت کند پدری را که فرزندش را بر نیکی کردن بر خود کمک کند

میزان الحکمه، ح ۲۲۷۴۴.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

جُلُوسُ المَرءِ عِندَ عِیالِهِ أحَبُّ إلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکافٍ فی مَسجِدی هذا

نشستن مرد پیش زن و فرزندنش نزد خداوند محبوب تر است از اعتکاف در این مسجد من

تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۲.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

إنَّ اللَّهَ تَعالی یحِبُّ أن تَعدِلُوا بَینَ أولادِکم حَتّی فی القُبَلِ

خداوند دوست دارد که میان فرزندانتان عادلانه رفتار کنید. حتّی در بوسیدن آنها

میزان الحکمه، ح ۲۲۶۶۵.

امام سجّادعلیه السلام:

إنَّ أرضاکم عِندَاللَّهِ أسبَغُکم عَلی عِیالِهِ

خداوند از آن کس خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد

بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۳۶.

امام سجّادعلیه السلام:

و أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ جَعَلَها لک سَکنَاً واُنساً، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِک نِعمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیک فَتُکرِمَها و تَرفُقَ بِها

حقّ زن این است که بدانی خداوند او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است و بدانی این نعمتی است که خداوند به تو داده؛ پس باید او را گرامی داری و با وی نرمی کنی

بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۵.

امام سجّادعلیه السلام:

لَأن أدخُلَ السُّوقَ و مَعی دِرهَمٌ أبتاعُ بِهِ لَحماً لِعِیالی و قَد قَرِمُوا إلیهِ أحَبُّ إلَی مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً

چنان چه وارد بازار شوم و درهمی داشته باشم و با آن برای خانواده ام گوشتی بخرم که بدان رغبت کرده اند، برای من محبوب تر است از این که بنده ای را آزاد کنم

وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۴۳.

امام صادق علیه السلام:

إنَّ المَرءَ یحتاجُ فی مَنزِلِهِ و عیالِهِ إلی ثَلاثِ خِلالٍ یتَکلَّفُها و إن لَم یکن فی طَبعِهِ ذلِک: مُعاشَرَةٍ جَمیلَةٍ وسَعَةٍ بِتَقدیرٍ و غَیرَةٍ بِتَحَصُّنٍ

مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نیاز دارد که اگر در طبیعت او نباشد، باید خود را با تکلّف به آنها وادارد: خوش رفتاری، گشاده دستی سنجیده وغیرت برای حفاظت از آنها

تحف العقول، ص ۳۲۲.

امام صادق علیه السلام:

لاغِنی بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشیاءَ فیما بَینَهُ و بَینَ زوجَتِهِ و هِی: المُوافَقَةُ لِیجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها و مَحَبَّتَها و هَواها و حُسنُ خُلقِهِ مَعَها وَ استِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَیئَةِ الحَسَنَةِ فی عَینِها و تَوسِعَتِهِ عَلَیها

شوهر در رابطه خود با همسرش از سه چیز بی نیاز نیست: سازگاری با او تا به این وسیله سازگاری و محبت و عشق او را به خود جلب کند، و خوش خویی با او و دلبری از او با آراستن خود برای وی و فراهم آوردن امکانات رفاهی او

میزان الحکمه، ح ۷۸۷۶.

امام صادق علیه السلام:

مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیتِهِ مُدَّ لَهُ فی عُمرِهِ

هر کس به خانواده اش نیکی کند، عمرش زیاد شود

الکافی، ج ۲، ص ۱۰۵.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-06-27] [ 10:44:00 ق.ظ ]




توسل انبیا به محمد و آل محمد صلوات الله علیهم

حضرت آدم (علیه السلام ) متوسل شد به محمد و آل محمد و به حق آنان خدا را قسم داد تا توبه اش قبول شد. و همین بود کلماتی که حضرت آدم (علیه السلام ) تلقی کرد از جانب پروردگارش. چنانکه در روایات زیادی که در تفسیر برهان در ذیل آیه شریفه: ((فتلقی آدم من ربه کلمات )) نقل فرموده، تصریح شده است.

نوح پیغمبر (علیه السلام ) در میان کشتی وقتی که ترسید از غرق شدن، خدا را به حق محمد و آل محمد خواند و نجات خواست، خداوند او را نجات داد.

و حضرت ابراهیم (علیه السلام ) وقتی که میان آتش او را انداختند، سوال کرد از خدا به حق محمد و آل محمد و نجات خواست خداوند او را نجات داد.

حضرت یعقوب (علیه السلام ) متوسل شد، جبرئیل بر او نازل شد عرض کرد: آیا تعلیم نکنم به تو دعایی که خدا چشم تو را شفا دهد و یوسف و ابن یامین را به تو برگرداند؟ فرمود: بلی. عرض کرد: بگو آن دعایی که پدرت آدم خواند و توبه اش قبول شد و نوح گفت و از غرق شدن نجات یافت و ابراهیم (علیه السلام ) گفت و آتش بر او سرد و سلامت شد. حضرت یعقوب فرمود: چیست؟ عرض کرد: بگو پروردگار من سوال می کنم از تو به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین که یوسف و ابن یامین را به من برگردانی و چشم مرا شفا دهی. پس گفت و فرج رسید و چشم او خوب شد.

حضرت یوسف (علیه السلام ) در زندان عرض کرد: خدایا، من از تو سوال می کنم به حق محمد و اهل بیت او که به من فرج دهی. پس گفت و فرج او رسید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:42:00 ق.ظ ]




علوم ملائکه و انبیا و آثار آنان نزد ائمه (علیهم السلام ) جمع است

برای خداوند عزوجل دو علم است؛ یک علم مخزون و م رای ده و ائمه صلوات الله علیهم تمام آن را می دانند.

در کتاب کافی به سند خود از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که فرمود: به درستی که برای خدای عزوجل دو علم است. یکی علمی است مکنون و مخزون که احدی نمی داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او می باشد بدا. و علمی است که تعلیم فرموده به ملائکه و انبیا و مرسلین، پس ما می دانیم آن را.

و در باب آنکه ائمه می دانند جمیع علومی که به ملائکه و انبیا رسیده، پنج روایت نقل کرده که دلیل بر این است.

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشیر از امام جواد صلوات الله علیه نقل کرده که فرمود: برای خداوند دو علم است؛ علمی است مبذول، و علمی است مکنون. پس اما مبذول، پس نیست چیزی که می دانند آن را ملائکه و رسولان مگر آنکه ما می دانیم آن را. و اما مکنون پس آن نزد خداوند است. . . [1]

علم رسول الله و ائمه صلوات الله علیهم زیاد می شود

پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم شب و روز علم آنها زیاد می شود و برای آنها حادث می شود علمهایی که نمی دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه. هر چه به امام وقت تعلیم می شود، اول به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام قبل تعلیم می شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقی و ازدیاد هستند.

قال تعالی: ((و قل رب زدنی علما)) - الایه. یعنی: بگو ای پیغمبر: ای پروردگار من، زیاد کن علم مرا.

در کتاب کافی در باب آنکه اگر ائمه (علیهم السلام ) زیاد نشود علم آنها، هر آینه تمام خواهند نمود علم را، پنج روایت نقل فرموده از امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما که فرمودند ((لولا انا نزداد لاءنفدنا)) یعنی: اگر در ما زیاد نشود، هر آینه تمام می کردیم.

زراره عرض کرد. خدمت امام باقر (علیه السلام ): زیاد کرده می شوید چیزی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی داند؟ وقت زیاد شدن عرضه می شود به پیغمبر پس به ائمه ای که قبل از ما بودند، بعد به ما می رسد.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): خارج نمی شود چیزی از نزد خداوند تعالی تا آنکه ابتدا می شود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) پس به امام بعد از امام، تا آنکه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در کافی در باب دیگر که ائمه (علیهم السلام ) شبهای جمعه زیاد می کنند، سه روایت نقل کرده که: شبهای جمعه ارواح طیبه طاهره پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم به عرش می روند و طواف می کنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه های عرش دو رکعت نماز می خوانند، پس برمی گردند با علمی زیاد شده. و اگر این نبود تمام می کردند علم را. [2]

و از مطالب گذشته که از مسلمات روایات متواترات می باشد و شک و شبهه ای در او نیست و هر یک شاهد و مؤ ید دیگری است، استفاده می شود که:

پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای او ائمه هادین مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین داناترین کل مخلوقات آسمانی و زمینی و تواناترین کل موجودات می باشند. و تمام کمالات در علم و قدرت جمع است و این هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اکمل و اوفی می باشد. و در مخلوق خلقی نیست، هر کس و هر چه باشد، مگر آنکه به درجه آنها نمی رسد، بلکه علم جمیع خلایق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دریا؛ همان طوری که آن ملک به خضر پیغمبر (علیه السلام ) فرمود. [3]

پس ایشانند اعلم کل مخلوقات و افضل و اشرف کل موجودات. و هیچ چیز بر آنها مخفی نیست. و واجب است اطاعت آنها بر کل ممکنات. و تمام موجودات رعیت آنها می باشند و خداوند آنها را ریاست داده بر تمام مخلوقات.

و خداوند اجل است که ریاست تامه و خلافت عامه به کسی بدهد و حالات افراد رعیت را بر آنها مخفی گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روایات زیادی وارد شده که ملکوت آسمانها و زمینها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بیاید تا روز قیامت و تمام لغات افراد بشر و حیوانات را می دانند و هیچ صوتی بر آنها مخفی نیست.

و ایشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها کتابهایی می باشد که در آن اسامی پادشاهان روی زمین تا آخر دنیا می باشد. و اسامی اهل بهشت و جهنم را می دانند. و هر کس را می دانند که اهل ایمان است یا اهل کفر و مقدرات او چیست و کی می میرد و بعدا چه می کند.

و شهدای خداوند تعالی می باشند بر خلق خداوند جل جلاله. و ارکان خلقند و علامتهای حق و حقیقت و میزان عدالت و سعادتند. و اهل ذکرند که خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده که فرمود:

فاساءلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.

و آنهایند ملجاء و پناهگاه کل مخلوقات و صاحبان شب قدر که ملائکه و روح بر آنها نازل می شوند. و ایشانند صاحبان انوار الهی.

و تمام اینها که به عرض خوانندگان رساندم، مفاد روایات متواترات است.

علم همه چیز در امام (علیه السلام ) احصا شده است

قال تعالی ((و کل شی احصیناه فی امام مبین )).

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر در آن خطبه مفصله فرمود: ای جماعتهای مردم، هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند عزوجل احصا کرده آن را در من. و هر علمی که من عالم شدم، احصا و ضبط کردم من آن را در متقین از اولاد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و هیچ علمی نیست مگر آنکه تعلیم کردم علی (علیه السلام ) را و اوست امام مبین.

و در روایت معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام ) از پدرش از جدش صلوات الله علیهم نقل است که فرمود: وقتی که این آیه نازل شد ابوبکر و عمر حرکت کردند و عرض کردند: یا رسول الله، آن تورات است؟ فرمودند: نه عرض کردند: انجیل است؟ فرمود نه. عرض کرند: قرآن است؟ فرمود: نه. پس امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد، پس فرمود رسول الله: این است آن امامی که احصا کرده خداوند عزوجل در او علم هر چیزی را.

و در کتاب تفسیر قمی از ابن عباس نقل کرده از مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) که فرمود: منم والله امام مبین؛ بیان می کنم حق را از باطل. . . [

برای خداوند عزوجل دو علم است؛ یک علم مخزون و م رای ده و ائمه صلوات الله علیهم تمام آن را می دانند.

در کتاب کافی به سند خود از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که فرمود: به درستی که برای خدای عزوجل دو علم است. یکی علمی است مکنون و مخزون که احدی نمی داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او می باشد بدا. و علمی است که تعلیم فرموده به ملائکه و انبیا و مرسلین، پس ما می دانیم آن را.

و در باب آنکه ائمه می دانند جمیع علومی که به ملائکه و انبیا رسیده، پنج روایت نقل کرده که دلیل بر این است.

و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشیر از امام جواد صلوات الله علیه نقل کرده که فرمود: برای خداوند دو علم است؛ علمی است مبذول، و علمی است مکنون. پس اما مبذول، پس نیست چیزی که می دانند آن را ملائکه و رسولان مگر آنکه ما می دانیم آن را. و اما مکنون پس آن نزد خداوند است. . . [1]

علم رسول الله و ائمه صلوات الله علیهم زیاد می شود

پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم شب و روز علم آنها زیاد می شود و برای آنها حادث می شود علمهایی که نمی دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه. هر چه به امام وقت تعلیم می شود، اول به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام قبل تعلیم می شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقی و ازدیاد هستند.

قال تعالی: ((و قل رب زدنی علما)) - الایه. یعنی: بگو ای پیغمبر: ای پروردگار من، زیاد کن علم مرا.

در کتاب کافی در باب آنکه اگر ائمه (علیهم السلام ) زیاد نشود علم آنها، هر آینه تمام خواهند نمود علم را، پنج روایت نقل فرموده از امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما که فرمودند ((لولا انا نزداد لاءنفدنا)) یعنی: اگر در ما زیاد نشود، هر آینه تمام می کردیم.

زراره عرض کرد. خدمت امام باقر (علیه السلام ): زیاد کرده می شوید چیزی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی داند؟ وقت زیاد شدن عرضه می شود به پیغمبر پس به ائمه ای که قبل از ما بودند، بعد به ما می رسد.

فرمود امام صادق (علیه السلام ): خارج نمی شود چیزی از نزد خداوند تعالی تا آنکه ابتدا می شود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) پس به امام بعد از امام، تا آنکه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.

در کافی در باب دیگر که ائمه (علیهم السلام ) شبهای جمعه زیاد می کنند، سه روایت نقل کرده که: شبهای جمعه ارواح طیبه طاهره پیغمبر و ائمه صلوات الله علیهم به عرش می روند و طواف می کنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه های عرش دو رکعت نماز می خوانند، پس برمی گردند با علمی زیاد شده. و اگر این نبود تمام می کردند علم را. [2]

و از مطالب گذشته که از مسلمات روایات متواترات می باشد و شک و شبهه ای در او نیست و هر یک شاهد و مؤ ید دیگری است، استفاده می شود که:

پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای او ائمه هادین مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین داناترین کل مخلوقات آسمانی و زمینی و تواناترین کل موجودات می باشند. و تمام کمالات در علم و قدرت جمع است و این هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اکمل و اوفی می باشد. و در مخلوق خلقی نیست، هر کس و هر چه باشد، مگر آنکه به درجه آنها نمی رسد، بلکه علم جمیع خلایق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دریا؛ همان طوری که آن ملک به خضر پیغمبر (علیه السلام ) فرمود. [3]

پس ایشانند اعلم کل مخلوقات و افضل و اشرف کل موجودات. و هیچ چیز بر آنها مخفی نیست. و واجب است اطاعت آنها بر کل ممکنات. و تمام موجودات رعیت آنها می باشند و خداوند آنها را ریاست داده بر تمام مخلوقات.

و خداوند اجل است که ریاست تامه و خلافت عامه به کسی بدهد و حالات افراد رعیت را بر آنها مخفی گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روایات زیادی وارد شده که ملکوت آسمانها و زمینها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بیاید تا روز قیامت و تمام لغات افراد بشر و حیوانات را می دانند و هیچ صوتی بر آنها مخفی نیست.

و ایشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها کتابهایی می باشد که در آن اسامی پادشاهان روی زمین تا آخر دنیا می باشد. و اسامی اهل بهشت و جهنم را می دانند. و هر کس را می دانند که اهل ایمان است یا اهل کفر و مقدرات او چیست و کی می میرد و بعدا چه می کند.

و شهدای خداوند تعالی می باشند بر خلق خداوند جل جلاله. و ارکان خلقند و علامتهای حق و حقیقت و میزان عدالت و سعادتند. و اهل ذکرند که خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده که فرمود:

فاساءلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.

و آنهایند ملجاء و پناهگاه کل مخلوقات و صاحبان شب قدر که ملائکه و روح بر آنها نازل می شوند. و ایشانند صاحبان انوار الهی.

و تمام اینها که به عرض خوانندگان رساندم، مفاد روایات متواترات است.

علم همه چیز در امام (علیه السلام ) احصا شده است

قال تعالی ((و کل شی احصیناه فی امام مبین )).

و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر در آن خطبه مفصله فرمود: ای جماعتهای مردم، هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند عزوجل احصا کرده آن را در من. و هر علمی که من عالم شدم، احصا و ضبط کردم من آن را در متقین از اولاد امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و هیچ علمی نیست مگر آنکه تعلیم کردم علی (علیه السلام ) را و اوست امام مبین.

و در روایت معانی الاخبار از امام باقر (علیه السلام ) از پدرش از جدش صلوات الله علیهم نقل است که فرمود: وقتی که این آیه نازل شد ابوبکر و عمر حرکت کردند و عرض کردند: یا رسول الله، آن تورات است؟ فرمودند: نه عرض کردند: انجیل است؟ فرمود نه. عرض کرند: قرآن است؟ فرمود: نه. پس امیرالمؤ منین (علیه السلام ) ظاهر شد، پس فرمود رسول الله: این است آن امامی که احصا کرده خداوند عزوجل در او علم هر چیزی را.

و در کتاب تفسیر قمی از ابن عباس نقل کرده از مولا امیرالمؤ منین (علیه السلام ) که فرمود: منم والله امام مبین؛ بیان می کنم حق را از باطل. . . [

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]




آثار و برکات مؤ منان

 
 امام باقر(ع ) فرمود: همانا خدا به واسطه یک مؤ من نابودی را از یک قریه دفع می کند. (1)

 

و فرمود: به منطقه ای که هفت مؤ من در آن باشند، عذاب نرسد. (2)

 

 امام صادق (ع ) فرمود: مؤ من (فرد نیکوکاری است که ) مورد ناسپاسی قرار می گیرد. (3)

 

امام باقر(ع ) فرمود: هرگاه مؤ من بمیرد به شماره ربیعه و مضر (دو قبیله بزرگ عرب ) شیاطینی که به او مشغول بوده اند بر همسایگانش راه یابند. (یعنی مؤ من سنگر استوار و مقاومی در برابر شیاطین است و با رفتن او این سنگر و سد دفاعی شکسته می شود. )(4)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:35:00 ق.ظ ]




1. تقویت مؤمنان
امربه معروف و نهی ازمنکر، سبب تقویت مؤمنان و عقاید و ارزشهای دینی آنها می شود.

امام علی (ع) می فرماید:

فَمَن امَر بالمعروف شَدَّ ظهور المؤمنین[1]

کسی که امر به معروف کند، مؤمنان را تقویت نموده است.

2. برپایی فرایض و واجبات
امام حسین (ع) در زمینه نقش امر به معروف و نهی از منکر می فرماید:

إِذَا أُدِّیتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کلُّهَا هَینُهَا وَ صَعْبُهَا[2]

هرگاه امر به معروف و نهی از منکر برپا شود، همه واجبات الهی از ساده و دشوار آن، برپا داشته خواهد شد.

3. تثبیت ارزش ها و ریشه کنی مفاسد
اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه حاکم شود، ارزش ها تثبیت می شوند و فساد در ابعاد مختلف از بین خواهد رفت.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ق.ظ ]




آثارسجده شکر

 

از امام ششم (علیه السلام): حضرت موسی (علیه السلام) وقتی نماز می خواند از جا برنمی خاست تا آن که گونه راست و چپ خود بر زمین می نهاد.

و امام باقر (علیه السلام) می فرماید: خداوند متعال به موسی خطاب کرد آیا می دانی چرا تو را برای سخن گفتن با خود برگزیدم و دیگری را انتخاب نکردم، موسی (علیه السلام) گفت: خداوندا! نه، خداوند فرمود: ای موسی! من به همه بندگان خود نظر کردم، از تو متواضع تر و ذلیل تر نسبت به خودم نیافتم، ای موسی تو پس از نماز صورت بر خاک می نهی.

از امام ششم (علیه السلام): بنده اگر در سجده به قدر یک نفس بگوید: (یا رب یا رب یارب ) خداوند متعال به او می گوید: (لبیک، حاجتت چیست؟ ).

از امام ششم (علیه السلام): سجده شکر بر هر مسلمانی واجب است نماز را به آن پایان دهید و با این کار خداوند را خشنود سازید، و فرشتگان را به شگفت آرید، و بنده چون پس از نماز سجده شکر بجا آرد، خداوند پرده بین او و فرشتگان را کنار زند، و بگوید: ای فرشتگان من! به بنده ام بنگرید، که نماز واجب مرا انجام داد، و بر این نعمتی که به او دادم سجده شکر نمود اینک چه چیز می تواند پاداش او باشد؟ فرشتگان گویند: خداوندا! رحمتت، باز خداوند می پرسد دیگر چه؟ ملائکه گویند: بهشتت، باز می پرسد دیگر چه؟ ملائکه گویند: برآوردن حاجات مهم او، باز می پرسد دیگر چه؟ . . . و به همین ترتیب هیچ خوبی نماند مگر آن که ملائکه همه را برای او ذکر می کنند و باز خداوند می پرسد دیگر چه؟ فرشتگان می گویند دیگر چیزی سراغ نداریم خداوند می فرماید: پاداش او این است که من از او تشکر کنم، چنان که او از من سپاسگزاری کرد، و به فضل خود به او روی آورم و جمال و عظمت خود را به او بنمایم.

حضرت سجاد (علیه السلام) در سجده عرض می کرد: خداوندا! اگر من گناه کردم ولی در محبوب ترین چیزهای در نزد تو، یعنی ایمان به تو، تو را اطاعت نمودم البته در این نعمت ایمان هم تو بر من منت داری، نه من بر تو و به آن چه بیش از هر چیزی مبغوض توست یعنی شریک فرزند برای تو معتقد نشدم و در این مطلب هم تو بر من منت داری نه من بر تو.

خداوندا! اگر در چیزهایی تو را عصیان کرده ام، انگیزه من دشمنی و یا تکبر نسبت به تو و انکار خداوندی تو یا گردنکشی از بندگی تو نبوده، بلکه صرفا پیروی از تمایل نفسانی بوده، و شیطان مرا لغزانید پس از آن که بر من اتمام حجت کرده ای پس اگر مرا به گناهم عذاب کنی ستمکار نیستی و اگر ببخشی و بیامرزی سزاوار جود توست ای ارحم الراحمین.

از حضرت صادق (علیه السلام): به مردی فرمود: چون اندوهی تو را رسد دست برجای سجده ات بمال، بعد دستت را از طرف گونه چپ بر صورت بمال و از جانب گونه راست به پیشانی مرور ده و سه بار بگو: (به نام خدایی که جز او خدایی نیست و بر هر پنهان و آشکار عالم است، خداوند رحمان و رحیم، خداوند اندوه را از من بردار).

و روایت است که هر کس در سجده بگوید: یا رباه یا سیداه بقدری که نفسش قطع شود (یعنی قدر یک نفس ) پاسخ داده شود: که حاجتت را بخواه.

یکی از امامان (علیه السلام): در سجده می فرمود: خداوندا! تو را سجده می کنم در حالی که ثواب تو را می جویم، و از عقاب تو می گریزم، و از خشم تو ترسانم بعد می گفت: یا الله، یا رباه، یا رباه و ادامه می داد تا نفسش قطع می شد بعد حاجت خود رامی خواست.

از امام ششم (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردی گذشت که در سجده بود و می گفت: خداوندا! چه مانعی دارد که افرادی که به آنها مدیونم از من راضی کنی و گناهانم را ببخشی و به بهشتم درآوری، که عفو تو برای گناهکاران است و من گناهکارم، پس سایه رحمتت را بر سرم قرار ده ای ارحم الرحمین!

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:32:00 ق.ظ ]




از جمله اثرات اکرام والدین، بخشش گناهان است.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: شخصی نزد رسول اللَّه صلی الله علیه و آله آمد و گفت: هیچ عمل زشتی نیست که مرتکب نشده باشم، آیا من توبه دارم؟

حضرت فرمود: آیا از والدین تو زنده اند؟ گفت: پدرم در قید حیات است.

حضرت فرمود: برو و به او نیکی کن. وقتی او رفت، حضرت فرمود: اگر مادرش زنده بود (زودتر به مقصد می رسید).[1]

البته در روایت مذکور، تقدم احترام به مادر نسبت به پدر نیز بیان شده است.

اثر دیگر احترام به والدین افزایش عمر می باشد.

قال الباقر علیه السلام:

«البِرُّ وَ الصَّدَقَةُ ینْفِیانِ الْفَقْرَ وَ یزیدانِ فِی الْعُمُرِ وَ یدْفَعانِ تِسْعینَ مِیتَةَ السَّوءِ»[2]

نیکی و صدقه پنهانی، فقر را می زدایند و عمر را می افزایند و شصت یا هفتاد مرگ بد را مانع می شوند.

اثر سوم احترام، افزایش روزی می باشد.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«مَنْ یضْمَنْ لی بِرَّ الْوالِدَینْ وَصِلَةَ الرَّحِمِ، اضْمَنْ لَهُ کثْرَةَ الْمالِ وَ زِیادَةَ الْعُمُرِ وَ الْمَحَبَّةَ فی الْعَشیرَةِ»[3]

کسی که نیکی به والدین و صله رحم را برای من ضامن شود، من کثرت مال، زیادی عمر و محبت در میان عشیره اش را برای او ضامن می شوم.

ثواب اعمال واجب و مستحب دیگر نیز از جمله آثار اکرام به والدین شمرده می شود. در روایت ذیل ثواب حجّ به عنوان نتیجه اکرام بیان شده است.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«ما مِنْ وَلَدٍ بارٍّ ینْظُرُ الی والِدَیهِ نَظَرَ رَحْمَةٍ الّا کانَ لَهُ بِکلِّ نَظْرَهٍ حَجَّةٌ مَبْرُورَةٌ»[4]

هیچ فرزند نیکوکاری نیست که به والدین خود به عطوفت بنگرد، مگر اینکه هر نگاهش ثواب حجّی مقبول دارد.

پنجمین اثر اکرام والدین، مقابله بمثل فرزندان آینده با اکرام کننده است.

قال الصادق علیه السلام:

«بَرُّوا آبائَکمْ یبَرَّکمْ ابْنائُکمْ»[5]

به پدران خود نیکی کنید، تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.

سهولت جان دادن و قبض روح اثر ششم اکرام به پدر و مادر است.

قال الصادق علیه السلام:

«مَنْ احَبَّ انْ یخَفِّفَ اللَّهُ عَنْهُ سَکراتُ الْمَوْتِ فَلْیکنْ لِقَرابَتِهِ وُصولًا وَ بِوالِدَیهِ بارّاً»[6]

کسی که می خواهد خداوند سکرات مرگ را بر او تخفیف دهد، به اقربای خود صله کند و به والدینش نیکی نماید.

و در نهایت، بهشت از آثار اکرام به والدین شمرده می شود.

قال رسول اللَّه علیه السلام:

«بَینَ الْانْبِیاءِ وَ الْبارِّ دَرَجَةٌ وَ بَینَ الْعاقِّ وَ الْفَراعِنَةِ دَرَکةٌ»[7]

فاصله بین انبیاء و نیکوکاران، یک رتبه است. و فاصله بین عاق شدگان و فرعون ها یک مرتبه است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:30:00 ق.ظ ]




با پدر و مادر چگونه رفتار کنیم؟

 

پدر و مادر حقّ ممتاز و بی نظیری بر گردن فرزندان دارند؛ از این رو، مستحق اکرام و تعظیم خاص بوده و مسؤولیت فرزندان در این باره بسیار خطیر و غیر قابل اغماض است.

رعایت حقوق و احترام آنان، آثار معنوی بسیاری داشته و حتّی در امور دنیوی فرزندان تأثیر گذار است. از سوی دیگر، تضییع حق ایشان و درشتی به آنان انجام ندادن وظایف از سوی اولاد، آثار زیانبار و جبران ناپذیری در دنیا و آخرت برایشان در پی خواهد داشت.

بخشی از راهکارهای عملی در ادای حقوق و بزرگداشت مقام پدر و مادر موارد زیر است.

1. با آنها نیکو سخن بگویید.

2. اگر آنها را ناراحت کرده اید، بکوشید تا خوشحال شان کنید.

3. در نیکی کردن به پدر و مادر، خوب و بد بودن آنها را ملاحظه نکنید (حتی باید به والدین غیر مؤمن نیز نیکی کرد).

4. اگر اطاعت از آنان ممکن نبود، حق بدرفتاری ندارید.

5. پیش از آن که چیزی از شما بخواهند، حاجتشان را برآورید.

6. در حضورشان با احترام بنشینید.

7. صدای خود را از صدای آنها بلندتر نکنید.

8. در چشمانشان خیره نشوید.

9. آنها را به اسم صدا نزنید.

10. جلوتر از ایشان راه نروید (مگر آن که ضرورتی داشته باشد).

11. بکوشید تا هرگز آنها را خشمگین نسازید.

12. در حدّ ممکن، در برآوردن نیازها و تأمین هزینه آنان بکوشید.

13. هر قدر می توانید به ایشان نیکی کنید.

14. هرگز در مقابلشان تکبّر نورزید.

15. درخواست هایشان را برآورده سازید.

16. چنانچه در حق شما بدی کردند؛ در مقابل، برایشان استغفار و طلب خیر کنید.

17. در مجالس، بالاتر از ایشان ننشینید.

18. هرگز صریحاً به آنان جواب ردّ ندهید.

19. اگر از شما خواستند پیش آنان بمانید، در حدّ امکان از ایشان جدا نشوید.

20. در احسان به والدین جانب مادر را بیشتر مراعات کنید.

21. کاری نکنید که دیگران به پدر و مادر شما بد بگویند.

22. در وقت ورودشان از جا برخیزید.

23. مراقب سلامتی آنان باشید و اگر نیاز به پزشک و. .. دارند اقدام کنید.

24. غیبت ایشان را روا مدارید و نگذارید دیگران از آنها غیبت کنند.

25. نقاط ضعف آنان را برای دیگران بازگو نکنید (مگر موارد خاص).

26. صفات نیک ایشان را در حضور و غیابشان یادآور شوید.

27. محبّت خود را به آنها آشکار کنید.

28. هر چه می توانید در برابرشان تواضع کنید.

29. از ایشان تقاضایی نکنید که موجب شرمندگی شان شود.

30. بدی هایشان را فراموش کنید.

31. آنها را با سخن و رفتار تحقیر نکنید.

32. برای پدر و مادر خود دعا و احسان نمایید.

سؤال: با پدرم تفاهم ندارم و گاهی کار ما به درگیری می کشد، چه کنم؟

جواب: یکی از مشکلاتی که در بسیاری از خانواده ها بروز می کند مشکل اختلاف نظر و سلیقه بین پدر و مادر و فرزندان است. چرا که هر یک از طرفین تعلّق به فرهنگ و زمان خود دارند. از این رو آنچه می یابند حق دانسته و می خواهند همه بر طبق نظریات آنها عمل کنند. تردیدی نیست که مطلق پنداشتن هر یک از دو طرف کاری خطاست. نه پدر را می توان گفت صد در صد درست فکر می کنند، نه فرزندان. امّا باید به این نکته توجه داشت، پدر و مادری که عمری رنج فرزند را تحمّل نموده وناملایمات او را به دوش کشیده اند، این استحقاق را دارند که فرزند به آنان احترام نموده و اسباب آزارشان را فراهم ننماید، به ویژه اگر آنان به سن پیری رسیده باشند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:29:00 ق.ظ ]




چینش سبک زندگی
سبک زندگی از منظرهای گوناگون مورد تعریف و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به اینکه حدود 130 سال از عمر این واژه می گذرد، تعاریف متنوعی از منظر جامعه شناختی و روان شناختی و ارزش شناختی برای آن ارائه شده است.

سبک زندگی را با توجه به معارف اهل بیت (ع) و محور بحث و موضوع همایش می توان به این صورت تعریف کرد: سبک زندگی مجموعه ای از رفتارهای فردی یا اجتماعی است که متأثر از باورها و ارزش های پذیرفته شده، امیال فردی، محیط اجتماعی و شرایط اقلیمی، وجهه غالب رفتار فرد، گروه یا جامعه شده باشد.

به نظر بنده این دقیق ترین و قابل دفاع ترین تعریف از سبک زندگی است که با توجه به الهام از معارف اهل بیت و سیره و سخن آنان بیان شده است.

هنگامی که از سبک زندگی سخن می گوییم اولاً باید شیوه زندگی ساختار مند باشد و سیستمی به قضیه نگاه کرد نه تک رفتاری؛ ثانیاً متأثر از باورها و ارزش ها باشد. به عبارت دیگر، رفتار نهادینه شده را سبک زندگی می گوییم. به عنوان مثال: اگر کسی یک بار در جلسه ای نوشیدنی خاصی مانند دلستر خورد، نمی توانیم بگوییم سبک تغذیه ای ایشان در نوشیدنی ها دلستر خوردن است؛ زیرا یک بار اتفاق افتاده است.

مثال دیگر اینکه الان در عروسی ها مد شده که دامادها شب عروسی شان کراوات می زنند. ولی نمی توانیم بگوییم سبک پوشش این افراد کراوات زدن است. اینها رفتار موردی است و اصطلاحاً به اینها سبک زندگی گفته نمی شود. سبک زندگی باید وجهه غالب رفتار فرد یا گروه و یا جامعه شده باشد. با توجه به این تعریف، اهمیت سبک زندگی از نگاه اهل بیت و در سخن و سیره اهل بیت را توضیح خواهم داد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:27:00 ق.ظ ]




.

سبک زندگی، ابزاری برای نمایش عزت و هویت خودی است
سبک زندگی معرف هویت اختصاصی و نشان دهنده «خود برتر» فرد و جامعه است. دانشمندان غربی هم این نگاه را در سبک زندگی دارند. سبک زندگی هر فرد یا جامعه در حقیقت معرف هویت اختصاصی جامعه است و عمل به آن سبک زندگی نشان دهنده عزت نفس و جامعه و نشان دهنده خود برترش است، لذا به هویت خودش افتخار می کند و احساس می کند برتری دارد. در مقابل، تقلید از سبک زندگی دیگران، نشانه ای از آلیناسیون و خودباختگی است. ائمه (ع) چگونه راهنمایی می کردند؟

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «لیس منا من تشبّه بغیرنا» (نهج الفصاحه، حدیث 2413) کسی که شبیه غیر ما شود از ما نیست. مسلمانی که عزت اسلامی دارد با شبیه شدن به غیر مسلمان هویت اسلامی را نادیده گرفته است.

امام علی (ع): «فانه قلّ من تشبّه بقوم الا اوشک ان یکون منهم. » (نهج البلاغه حکمت 207) اگر تشبه ظاهری به قومی پیدا کردیم، آرام آرام به آنها تبدیل خواهیم شد.

امام علی (ع): «من تشبه بقوم عُدّ منهم» (دعائم الاسلام، ج2، حدیث 1838). تشبّه، همه حوزه های سبک زندگی را شامل می شود.

امام صادق (ع) می فرماید: «اوحی الله الی نبی من الانبیاء ان قل لقومک لا تلبسوا لباس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لا تشاکلوا بما شاکل اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی» (وسایل الشیعه ج 15 ح 20180).

معنای اینکه گفته می شود تشبه به سبک زندگی دیگران پیدا نکنید، این نیست که هر چه دیگران دارند ضد اسلامی است. خیر؛ بسیاری از حوزه های سبک زندگی مربوط به نیازهای انسانی است که تفاوتی با یکدیگر ندارند. مثلاً نظم ژاپنی ها. فرق بین توکیو با نیویورک این است که در توکیو چراغ قرمز برای عابر پیاده است، اگر ماشین هم در خیابان نباشد مردم پشت چراغ قرمز می ایستند ولی در نیویورک بر عکس است؛ یعنی اگر ماشین نباشد از چراغ قرمز عبور می کنند. این نظم ژاپنی که به آن افتخار می کنند مال ژاپنی بما هو ژاپنی نیست، مربوط به انسانیت است. اسلام هم روی آن تأکید کرده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:26:00 ق.ظ ]






مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خلاصه هر وقت از شما پرسیدند چه کاری سخت است بگو هیچ کاری در عالم سخت‌تر از دروغ گفتن نیست، به حدّی که اگر کسی بخواهد این کار را به دیگری یاد بدهد، باید خیلی اوقات صرف کند. مثلاً اگر خدای نخواسته پدری بخواهد… .
 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: صدق واقعیّت دارد و همین بس است. لذا آنها – امام حسین(ع) و اصحابش – صادق و راستگو و پاک، سر کار خود بودند. حال آنکه دروغ خلاف است. خدا وجود انسان را پاک و صاف آفریده است. ان‌شاءالله که همواره برای خدا قیام هم دارید، حرکت و شغل و نماز و کسبتان برای خداست، لذا همه اینها راحت می‌شود. بدن و مزاج، شما را دعا می‌کند و می‌گوید عجب راکب خوبی دارم که مرا هیچ اذیّت نمی‌کند. امیدوارم مزاج ما آنقدر شریف باشد که نامش را مرکب هم نگذاریم و بُراق بگذاریم، بُراق راه خدا. وقتی که جنس آن پاک و سلامت است دیگر نمی‌شود او را مرکب گفت. باید گفت این بُراقِ معراج من است. با او نماز می‌خوانم و روزه می‌گیرم، راه می‌برم، کار خیر می‌کنم. آیا می‌توانم او را مرکب بنامم؟ با من رفیق شده است. حضرت رسول(ص) فرمود شیطانِ من از همه اهل زمین بزرگتر بود. اَسلَمَ بِیَدی. شیطان‌های ما کوچک است. آن هم چقدر سخت است بخواهیم دروغ بگوییم.
خلاصه هر وقت از شما پرسیدند چه کاری سخت است بگو هیچ کاری در عالم سخت‌تر از دروغ گفتن نیست، به حدّی که اگر کسی بخواهد این کار را به دیگری یاد بدهد، باید خیلی اوقات صرف کند. مثلاً اگر خدای نخواسته پدری بخواهد به فرزندش دروغ گفتن یاد بدهد، باید خیلی وقت صرف کند و زحمت بکشد یا اینکه اجتماع دروغگو باشد و او درون آن برود و آن کار را عملاً و مفهوماً بیاموزد. پدر بارها به پسرش گفت دَمِ که می‌روی بگو پدرم نیست. پسر گفت آقا جانم منزل هستند فرمودند بگو نیست، صاف می‌گوید. چند بار این اتفاق افتاد تا این کار را به او یاد بدهند. اصلاً نمی‌داند دروغ چیست. فطرت‌های پاک، دروغ را نمی‌شناسند. آیا نمی‌بینی که اگر کسی دروغ بگوید چقدر به درد می‌آیی؟ جگرت در می‌آید و آسمان به لرزه در می‌آید و می‌ترسی. همه می‌گوییم: عجب! عجب! معلوم است که یک امر ناجوری است و یک فضله موش است که پیدا شده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-06-25] [ 07:57:00 ق.ظ ]





مرحوم دولابی: امیرالمومنین(ع) خزانه خداست
مرحوم دولابی می فرمود: قربان آن ذره از حبّ علیّ ابن ابیطالب(ع)، آن را ذره فرمودند چون از بالا آمده است، از پیشگاه خدا – عِندنا خَزائنُهُ؛ امیرالمومنین(ع) خزانه خداست. یک ذره آن با قلب شما تماس گرفته است، لذا آن را ذره فرموده‌اند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آیا در حدیث شنیده‌اید که وقتی حضرت، تشریف می‌آورد به خانه خدا تکیه می‌دهد؟ خانه خدا یعنی خدا، یعنی تکیه‌گاه ولی عصر(عج) خداست – معنایش این است. به خانه تکیه می‌دهد یعنی اعتماد و یقین او به خداست، علم وقدرت او مال خداست. آن گاه جمالش را نشان می‌دهد، یا مَعشَرَ الخَلائِقِ الا وَ مَن ازادَ اَن یَنظُرَ الی ادَمَ وَ شَیثٍ فَها اَنَا ذا ادَمَ وَ شَیثٌ – ای اهل عالم، هر کس اراده دارد آدم(ع) را ببیند، مرا ببیند. هر که می‌خواهد نوح(ع) را ببیند، ابراهیم(ع) را ببیند؛ همین طور رووس پیامبران را می‌شمرد. در آخر می‌گوید وَ مَن اَرادَ اَن یَنظُرَ الی مُحمدٍ وَ امیرالمومنینَ فَها اَنا ذا مُحمدٍ و امیرالمومنینَ. سپس همین طور آبا و اجدادش را می‌شمرد تا به خودش می‌رسد.

قلب شما از کودکی از همان جا دارد بهره می‌برد و پدران و مادرانتان همه از این سرچشمه آب می‌خوردند. امیدوارم اعتمادی که در قلبتان آمده است را بزرگ بشمارید – ولو اینکه مقدارش به خیال خودتان کم باشد. آن اعتماد، خیلی زیاد است. بیخود نیست که مطالب بزرگ را درک می‌کنید. وقتی که نگاه کنید خواهید دید آن ذره‌ای از محبت امیرالمومنین و خانواده طهارت(ع) که در شما هست، بسیار بزرگ است. آن ذره، چون از بالا آمده است نامش ذره است، والا اگر بخواهی آن را در مقایسه با پایین حساب کنی، هر چه روی زمین، بشر و مخلوق هست، قربان آن ذره از حبّ علیّ ابن ابیطالب(ع)، آن را ذره فرمودند چون از بالا آمده است، از پیشگاه خدا – عِندنا خَزائنُهُ؛ امیرالمومنین(ع) خزانه خداست. یک ذره آن با قلب شما تماس گرفته است، لذا آن را ذره فرموده‌اند.

امیدوارم به واسطه نور آنها بیایید که یک ذره از نور علی ابن ابیطالب(ع) خیلی زیاد است؛ که در هر قلبی تابید، دیگر عصیان، ضرر نمی‌رساند.

چقدر دکان شیطان را تخه کرد و مومنی که می‌خواهد به سوی خدا برود چقدر قدرت پیدا کرد و الا مقصد نمی‌گذاشت کسی جان در ببرد. الان به زحمتند، چه رسد به وقتی که آن ذره نباشد. ذره که آمد، ریشه معصیت کنده شد، آنچه هم که خدای نخواسته به واسطه قوای شهوات و خواهش‌ها از فرد صادر شود نمی‌تواند ضرر و اثر بگذارد نور امیرالمومنین(ع) با معصیت، میانه ندارد لذا آن چرک و پستی را می‌زند و از میان می‌برد – امیدوارم گناه، نصیب دوست اهل بیت(ع) نشود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:55:00 ق.ظ ]




نسخه شگفت انگیز حاج آقا دولابی برای آرامش دل

این جملات را محمداسماعیل دولابی مشهور به حاج اسماعیل دولابی گفته است؛ عارف عرفی‌گرای شیعی که در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.

دولابی که متولد دولاب تهران بود، گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی، دیدگاه‌هایی نو داشت. از طرفی روش‌ها و آداب توصیه‌شده توسط او بسیار ساده بود. او هیچ‌گاه مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کرد و رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.

 

۱. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ یار است.

۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵. موت را که بپذیری، همه‌ غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»

۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.

۷. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

۹. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین‌طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.

۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.

۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.

۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

۱۴. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه‌السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.

۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا” تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه‌ی دلت را تصرف کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]




فعالیت مداوم معاونت فرهنگی مدرسه خواهران  در ایام محرم
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-23] [ 09:31:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم در مهد کودک رقیه"س"
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]




امام مهدى علیه السلام:

إنَّ اللّه َ. بَعَثَ مُحَمَّدا رَحمَةً لِلعالَمینَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ؛

امام مهدى علیه السلام:خداوند محمّد را برانگیخت تا رحمتى براى جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند.

[ بحار الأنوار، ج. ۵۳، ص. ۱۹۴.]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-16] [ 09:47:00 ق.ظ ]




محبت به حضرت فاطمه(س) در صد جا به درد می‌خورد
سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.

 از سلمان نقل شده که پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:

ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه (س) را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش می‌شود.

سلمان! محبت به فاطمه (س) در یکصد جا به درد می‌خورد: از جمله آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریای میزان، عرصات محشر، پل صراط و محاسبه اعمال….

سلمان! وای بر کسانی که به او ظلم کنند و وای بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، وای بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وی ستم کنند.

متن حدیث:

یا سلمان! من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من ابغضها فهو فی النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فی ماه من المواطن، ای سر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و الصراط و المحاسبه… یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمومنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها.

 


 
 
 
 

 
 
 

 

 
 


 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




آیا حکمت‌های دیگری هم درباره این امتحان الهی عنوان شده است؟

مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع موضوعی را در این رابطه عنوان کرده است. در جلد اول این کتاب بابی نوشته شده که علت امتحان‌هایی که خداوند از برخی از بندگان خود از جمله حضرت یعقوب علیه السلام می‌گیرد، مورد بررسی قرار گرفته است. چون می‌دانیم که حضرت یعقوب علیه السلام، از فرزند خود دور شد، آن هم فرزندی که نه تنها شایسته بود و آن حضرت مهر پدری نسبت به او داشت، بلکه آن فرزند یکی از برترین و شایسته‌ترین بندگان خدا بود.

این روایت مستند و صحیح است که از ابوحمزه ثمالی نقل شده است. ابوحمزه می‌گوید که همراه امام زین‌العابدین علیه السلام بودم. آن حضرت خادمی به نام سکینه داشتند که او را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: هر نیازمندی که به در خانه آمد او را محروم و بدون نعمت برنگردان و هرچه که امکان هست به او کمک کن. ابوحمزه سؤال می‌کند: «هر کسی که به در خانه می‌آید و اظهار نیاز می‌کند شاید نیازمند نباشد و شاید این گونه حق محرومین ضایع شود!» امام زین‌العابدین علیه السلام تأکید می‌کنند که: «هیچ نیازمندی را نباید از در خانه محروم کرد تا ابتلا و امتحانی که برای حضرت یعقوب علیه السلام صورت گرفت، برای خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم اتفاق نیفتد.»

ابوحمزه می‌گوید: «آن چه ابتلایی بود؟» امام زین‌العابدین فرمودند: «حضرت یعقوب علیه السلام همیشه فقرا را اطعام می‌کرد. روزی فقیری به او مراجعه می‌کند. خانواده آن حضرت از او استقبال نمی‌کنند و او محروم برمی‌گردد و آن شب را گرسنه می‌گذراند و با خدا این گونه نجوا می‌کند که خدایا! تو شاهد باش که من از در خانه پیامبر تو گرسنه و ناامید برگشتم.» در روایت ذکر شده که به این دلیل بود که حضرت یوسف علیه السلام سال‌ها از خانواده خود دور شد و آن غیبت صورت گرفت. امام سجاد علیه السلام این گونه تبیین می‌کنند که: «ما اهل‌بیت علیهم‌السلام همه فقرا را اطعام می‌کنیم، چون در پس پرده محروم کردن نیازمندان، محرومیت‌ها و از دست دادن‌هایی روی می‌دهد.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




دلایل مخفی ماندن مزار حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟


  چهارده قرن می‌گذرد که مزار مطهر مادر اهل‌بیت علیهم‌السلام، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مخفی مانده و شیعیان و محبان آن حضرت محلی برای زیارت ندارند. شاید قرار است که مکان دقیق آن مزار مطهر به عنوان رمز و راز الهی پنهان بماند تا ذهن و فکر مردم برای همیشه تاریخ با این پرسش اساسی مواجه و درگیر باشد که دلیل شهادت مظلومانه آن حضرت چه بود؟ چرا آن بانوی بزرگوار را شبانه و مخفیانه دور از چشم مدعیان اسلام و مسلمانی دفن کردند؟ چرا هنوز هم شیعیان و مردم آزاده خوی جهان از زیارت آن مزار مطهر محروم مانده‌اند؟ چگونه باید در دوران مخفی ماندن قبر مطهر عزاداری کرد؟

 دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را مورد بررسی قرار داده است. «مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. در واقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.»

«بعضی از بزرگان دینی گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است. برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. در واقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.»

شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها بهای زنده ماندن اسلام بود

* در روایات مشاهده می‌کنیم که تأکید شده است مردم در ایام عزای حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها اقامه عزا کنند و مراسم سوگ آن حضرت را به صورت عمومی و دسته‌جمعی برگزار کنند. دلیل و حکمت این توصیه اسلامی چیست؟

ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در حقیقت ایام حزن آل الله علیهم‌السلام است و یقیناً امام زمان علیه السلام عزادار هستند. به همین دلیل لازم است که شیعیان سعی کنند با برگزاری مراسم عزا، شریک در غم آن حضرت باشند و به خصوص با انجام فعالیت‌های دینی و پایبندی به اصول اسلامی، در جهت پیش بردن اهداف آن حضرت برای مصالح گسترده اسلامی گام بردارند که هزینه‌های سنگین و مهمی که در این راه شده است، همین واقعه‌ای است که منجر به شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها شده است.

رابطه شکر با ازدیاد نعمت در خطبه فدکیه

* می‌دانیم که خطبه فدکیه که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها آن را ایراد فرموده‌اند، با حمد خداوند متعال شروع می‌شود؛ آنجا که حضرت می‌فرمایند: «الحمدالله علی ما انعم؛ سپاس خداوند را که به ما نعمت داد» این گونه حمد الهی در ابتدای خطبه فدکیه چه مفهومی دارد؟ و چرا حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه خطبه خود را شروع کرده‌اند؟

همان طور که در پرسش اشاره کردید اولین موضوعی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در خطبه خود به آن اشاره می‌کنند، نعمت‌های خداوند متعال است و بیان خود را با سپاس شکر به دلیل نعمت‌ها آغاز می‌کنند. در ادامه آن هم ویژگی‌ها و مشخصاتی از ذات حضرت حق را بیان می‌کنند تا پروردگار را از طریق آثار و صفات معرفی کنند.

در فراز اول خطبه مشاهده می‌کنیم در عین اینکه بنابراین گذاشته شده که برای انسان آن دوران و مردم آن زمان اتمام حجت شود، بناست تا ابد محتوای معارفی برای همه انسان‌ها به صورت کافی تأمین شود. در کنار آن نیز یک نکته را فریاد می‌زند که از نسبت‌های ناروایی که به خاندان نبوت و رسالت علیهم‌السلام زده می‌شد، تبری می‌جویند.

* به این ترتیب محتوای خطبه فدکیه درصدد اصلاح سوءبرداشت‌ها از موضوع نبوت و امامت است؟

حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه بیان می‌فرمایند تا اگر سوء برداشتی در این زمینه وجود دارد برای همیشه اصلاح شود. اگر مطلبی به ناروا عنوان شود، ایشان فاصله خود را از این عناوین تذکر می‌دهند. اتفاقاً کسی که بناست بر مسیر ولایت باشد، توحید را در معنا و مفهوم وسیع خود درک کرده است. به همین دلیل است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها بیان خود را با توحید و ذکر صفات و اسماء الهی و شکر از درگاه حضرت حق شروع کرده‌اند.

در واقع آن حضرت با بیان «الحمدالله» در ابتدای سخن خود عنوان می‌فرمایند که ایشان به عنوان مدافع حریم نبوت و امامت، بهترین کسی هستند که می‌دانند حمد و سپاس شایسته درگاه خداوند متعال است. این گونه ستایش کردن خداوند متعال، نه برای یک نعمت خاص، بلکه برای تمامی نعمت‌ها و مطلق نعمت و خیر‌ها مطلبی است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها در ابتدای خطبه خود به بهترین وجه به آن اشاره کرده‌اند. این معنای بزرگی است که باید مورد توجه خاص شیعیان و مردم آزاده جهان باشد.

خطبه فدکیه، بهترین مسیر شناخت الهی است

* با این بیان، بررسی خطبه فدکیه می‌تواند مسیر مهمی برای شناخت شخصیت، دانش و معرفت حضرت زهرا سلام‌الله علیها باشد.

همین طور است. اگر خطبه فدکیه به درستی تبیین شود و کلمات و عباراتی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بیان فرموده‌اند مورد تفسیر و بررسی قرار بگیرد، شکی نیست که هر انسان آزاده‌ای می‌تواند شناختی از آن حضرت پیدا کند؛ در عین حال که این خطبه، مسیری برای شناخت خداوند متعال است.

همه انسان‌ها باید بدون هر گونه موضع‌گیری خود را در برابر خطبه فدکیه قرار بدهند و وجدان بیدار خود را به قضاوت بگیرند که چه کسی می‌تواند این گونه خداوند را ستایش کند، او چه کسی است که این گونه خدای متعال را شناخته است. به این ترتیب است که هم شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها شناخته می‌شود و هم خداوندی که از او دم می‌زند.

به این ترتیب می‌توان راه نجات و سعادت را از طریق خطبه حضرت فاطمه سلام‌الله علیها پیدا کرد. چراکه در این خطبه خداوند متعال به خوبی معرفی شده است که همه ویژگی‌های کمالی و ثبوتی در او هست.

* در رابطه با حمد الهی که در ابتدای خطبه فدکیه به آن اشاره شده است با افزایش نعمت، در آیات قرآن کریم تأکید شده است که: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر شکر را به جای بیاورید نعمت را برای شما زیاد می‌کنیم» به نظر می‌رسد اینکه ما امروز از نعمت ظهور اهل‌بیت علیهم‌السلام و وجود مبارک حضرت زهرا سلام‌الله علیها در جامعه بی‌بهره شده‌ایم، به این دلیل است که مردم شکر این نعمت را به جا نیاوردند که حتی از زیارت مزار مطهر حضرت زهرا سلام‌الله علیها محروم شده‌ایم. شاید پنهان بودن مزار آن حضرت مانند غیبت امام زمان علیه السلام در زمره همین کفران نعمت باشد.

همین طور است. باید به این موضوع به طور ریشه‌ای پرداخته شود که یکی از مهم‌ترین پیچیدگی‌هایی که در برخی از مسائل دینی ما وجود دارد، باید چرایی آن را از منابع حدیثی و قرآن کریم به دست آورد.

مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. درواقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.

مخفی ماندن مزار حضرت زهرا سلام‌الله علیها؛ امتحان یا نتیجه کفران نعمت؟!

* آیا این ابهامات را باید به منزله امتحان الهی دانست یا قدر ندانستن نعمت‌های خدا؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم چرا مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها پس از قرن‌ها بر ما پنهان است؟

این مخفی بودن قبر را در مورد حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام داشته‌ایم. در صورتی که این مسائل پس از این که خلیفه‌های ستمگر از دنیا رفتند و زمینه‌ای برای فعالیت شیعیان فراهم شد، از بین رفت و مزار مطهر آن بزرگان برای مردم مشخص شد.

* ولی این مسئله در مورد مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مکشوف نشده است.

بله. شاید پنهان ماندن مزار مطهر آن حضرت رمز و رازی دارد که باید ذهن مردم را متوجه این موضوع کند که چطور حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مظلومانه به شهادت رسیدند.

دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها

* چه دلایل دیگری برای پنهان ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها مطرح شده است؟

عده‌ای از علما معتقد هستند که شاید دلیل پنهان ماندن مزار این است که عدم امنیت نسبت به مشخص شدن مرقد مطهر وجود دارد. به این معنا که تا سالیان سال هراس از هتک حرمت و شأن ایشان وجود داشته است.

بعضی از بزرگان دینی هم گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است.

برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. درواقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




حضرت علی اکبر علیه‌السلام در کلام امام خمینی (ره)

حضرت امام خمینی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: امام مدایح و گفتار اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) حاکی از این است که اگر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا به شهادت نمی‌رسید، خود، امام « مفترض الطاعه » می‌بود.( یعنی امامی که اطاعت او واجب است). در اینجا به دو کرامت ایشان می پردازم:

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می‌شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می‌رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می‌شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می‌رود و عذر خواهی می‌کند.

طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین(علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می‌دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر میمیرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.

اعجاز علی اکبر علیه السلام

انگور و معجزه سیدالشهداء علیه‌السلام

درباره دوران کودکی علی اکبر، روایتی نقل شده که گویای اعجاز و کرامت و تربیت او در دامان حسین بن علی (علیهماالسلام) است. در کتاب «ضیاء العالمین» از «زفیر بن یحیی» و او از «کثیر بن شاذان» گزارش کرده که گفت:

«خودم شاهد بودم که علی اکبر(ع) در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با دست به کناره دیوار مسجد زد که انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: «ما عندالله لاولیائه اکثر؛ از آنچه نزد خدای تعالی است به اولیائش بیشتر می‌رسد.»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




ويژگي هاي حضرت علي اکبر (ع)

 





 
 

جواني به رنگ رسول (ص)
 

اوج كمال تو را در قامت سروگون و خُلق رسول گونه‌ات بايد جست. آنگاه كه بين «صورت» و «سيرت» و زيبايي «جسم» و «روح» جمع كردي، و جواني شدي در حد كمال: 

جمع صورت با چنين معني ژرف
نيست ممكن جز ز سلطاني شگرف
مولوي

تاريخ، تو را مانندترين جوان به اشرف مخلوقات مي‌داند و به خلق و خوي احمدي، نزديك‌ترين. و آنگاه كه صحيفه عاشورا ورق مي‌خورد، و آخرين گفت‌وگوي تو با پدر مرور مي‌شود، تنها تو را مي‌يابيم كه آتش اشتياق پدر به ديدار رسول خدا (ص) را در آن سال‌هاي جان‌گداز فراق پيامبر، فرو مي‌نشاندي. و همين افتخار، تو را بس كه پدر، تنها تو را شبيه‌ترين مردم به پيامبر (ص) دانست، و فقط ديدار جمال تو را مايه فرونشاندن عطش اشتياق خويش به ديدار جدش حضرت رسول (ص) ، معرفي كرد؛ و اين است اعتراف پدر به بزرگيِ پسر جوان: «غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً و خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِكَ (ص) و كُنّا اِذَا اشْتَقْنا الي نَبيّكَ نَظَرْنا اِلَيْه؛ جواني است كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، از همه مردم به رسول تو شبيه‌تر است و هر گاه ما مشتاق ديدار پيامبر (ص) مي‌شديم به او مي‌نگريستيم».(1)

گفت: كاي فرزند، مُقبل آمدي
آفت جان، رهزن دل آمدي

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

راست بهر فتنه قامت كرده‌اي
وه كزين قامت قيامت كرده‌اي

نرگست با لاله در طنّازي است
سنبلت با ارغوان در بازي است(2)

 

دورنمايي از زندگي
 

حضرت علي‌اكبر (ع) ، فرزند امام حسين (ع) ، شجاع‌ترين جوانان بني‌هاشم بوده است. مادرش ليلا دختر ابي مُرَّة بن مسعود ثقفي است. ايشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدينه متولد شد. آن حضرت از جدش اميرالمؤمنين علي (ع) نقل حديث كرده است. بنابر گزارش تاريخ نويسان، پسران امام حسين (ع) شش نفر بوده‌اند، به نام‌هاي عبدالله، جعفر، محمد، علي‌اكبر، علي‌اوسط و علي‌اصغر.(3)
ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه روزي معاويه از اطرافيان پرسيد: سزاوارترينِ مردم به خلافت چه كسي است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترينِ مردم به خلافت، علي بن الحسين(علي‌اكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بني‌هاشم و سخاوت بني‌اميه و امتيازات ثقيف با هم گردآمده است. بر اساس صحيح‌ترين روايت، حضرت علي‌اكبر (ع) از همه فرزندان امام حسين (ع) بزرگ‌تر بوده است.(4)
حق مداري علي‌اكبر (ع)
 

علي‌اكبر (ع) جواني حق مدار بود كه هيچ‌گاه گِرد باطل نگشت، و در مقام اهتمام به حق‌گرايي، تا آنجا پيش رفت كه تنها «حق‌مداري» و «حق‌گرايي» را عامل رهايي از ترس از مرگ مي‌دانست. به اين داستان زيبا در اين باره توجه كنيم:
امام حسين (ع) در راه كربلا، در سحرگاهي زيبا سوار اسب خود بود كه خوابي اندك بر او چيره شد، و چون بيدار گرديد، چند مرتبه فرمود: «اِنالله وَ اِنّااِلَيه راجعون و الحمدلله ربّ العالمين» حضرت علي‌اكبر (ع) كه سوار بر اسب خويش بود، بي‌درنگ خود را به پدرش رساند و عرض كرد: اي پدر! فدايت شوم، اين استرجاع و حمد براي چه بود؟ امام فرمود: هم اكنون خواب، مرا در ربود و در عالم رؤيا ديدم كه كسي ندا داد: «اين قوم مي‌روند و سرنوشت مرگ هم به سوي آنان مي‌شتابد.» دانستم كه ما به سوي مرگ مي‌رويم. علي‌اكبر (ع) پرسيد: اي پدر! مگر ما به حق نيستيم؟ امام فرمود: آري پسرم، به خدايي كه بازگشت همه خلايق به سوي اوست سوگند، كه ما بر حق هستيم. علي‌اكبر (ع) عرض كرد: پس، از مرگ هراسي نداريم. امام چون اين سخن دل‌نشين و زيبا را از فرزند جوانش شنيد، چنين او را دعا كرد: خداوند، تو را جزاي خير بدهد كه چه فرزند نيكويي براي پدر هستي.(5)
علامه محمدتقي جعفري در اين باره مي‌گويد:
حضرت علي‌اكبر (ع) چنين گفت: آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت اگر بر حق هستيم، مي‌رويم. اي جوانان عزيز! اين را مي‌گويند سعادت. و الا با ثروت زياد،‌اگر آگاه باشيد،‌هر لحظه خواهيد گفت: اين ثروت كلان در اختيار من است، درحالي‌كه چه گرسنه‌هايي امشب از گرسنگي نتوانستند به خواب بروند. همچنين اگر علم زياد داشته باشيد و فقط براي آرايش خودتان باشد، خواهيد گفت، چه بسيارند جاهل‌هايي كه ما مي‌توانستيم يك كلمه از اينها را به آنان تعليم دهيم. پس محال است كسي كه آگاه است، در اين دنيا خنده مطلق داشته باشد. چه آن كه ثروت كلان دارد و چه آن كه علم فراوان دارد، همواره دغدغه و دل مشغول‌هايي دارد. پس سعادت را بايد در جاي ديگري جست. علي‌اكبر (ع) سعادت را در حق‌مداري مي‌داند، و چون خود را بر حق مي‌داند، پس هراسي هم از مرگ ندارد. اگر ناگهان به انسان بگويند كه آيا اكنون حاضر هستي به جهان ديگر بروي و در پيشگاه خدا حاضر شوي، اگر گفت: «بله»، اين شخص سعادتمند است. والا كدام امتياز دنيا به طور مطلق و بدون نگراني به انسان دست مي‌دهد؟ اما زيبايي‌ها، مثل كارد دولبه است. اين مثال از يكي از بزرگان است: «شخص زيبا اگر شخصيت نداشته باشد، هم خود و هم ديگران را زخمي مي‌كند». اگر مسئله ثروت را بگوييد، آدم محاسبه كند كه اگر اكنون اين ثروت كلان كه در اختيار اوست، آيا ديگران هم از آن بهره‌مندند؟ اگر قدرت در اختيار من است، آيا واقعاً از اين قدرت، خوب استفاده مي‌كنم؟ اين مسائل مطرح است. و اين اوج سعادت يك جوان است كه سعادت حقيقي را درست تشخيص مي‌دهد، و آن را تنها در دل حق محوري مي‌جويد، و ميوه آن را نيز به طور نقد در همين دنيا مي‌چيند، و آن، هراس نداشتن از مرگ است.(6)
شجاعت علي‌اكبر (ع)
 

جوان شجاع را همگان مي‌ستايند و هيچ كس جوان ترسو را جواني برازنده نمي‌داند. شجاعت، يكي از مؤلفه‌هاي اصلي شخصيت هر جواني است كه اوج اين فضيلت را در شخصيت والاي علي‌اكبر (ع) مي‌بينيم.
آن حضرت، نمونه آشكار جواني شجاع بوده است. پرورش در خانداني كه همه در شجاعت، شهره بودند، از او جواني بي‌باك و شجاع در برابر دشمن ساخته بود. رجزخواني استوار حضرت علي‌اكبر (ع) در برابر دشمنانش در روز عاشورا، دورنمايي از شجاعت اين جوان بي‌باك را به تصوير مي‌كشد:
من علي بن حسين بن علي هستم. سوگند به خانه خدا كه ما سزاوارتريم به پيامبر اكرم (ص) .
سوگند به خدا كه نبايد در مورد ما آن مرد نابكار (ابن زياد) حكم كند. من آن‌قدر با نيزه بر شما دشمنان مي‌كوبم كه نيزه خم شود.
آن‌قدر با شمشير بر شما خواهم زد كه شمشير، تاب بردارد و درهم پيچد؛ ضربه زدني از جوان هاشمي‌نسبِ علوي تبار
جنگ است كه به راستي، حقايق باطن آدميان را آشكار مي‌سازد و صدق و راستي آنها را در ادعاي خويش ظاهر مي‌گرداند.
و سوگند به خدا كه پروردگار عرش است، ما به شما پشت نخواهيم كرد، و سپاهيان شما را رها نمي‌سازيم، تا آن هنگام كه خودتان شمشيرهاي تيز را در غلاف‌ها برگردانيد.(7)
كالبدشكافي سه سخن امام حسين (ع) درباره حضرت علي‌اكبر بعد از شهادت او:
1. آنگاه كه علي‌اكبر (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) خطاب به او فرمود: «لَقَدِ اسْتَرَحْتَ مِنْ همِّ الدُّنْيا وَ غَمِّها؛ علي جان! از غم و اندوه دنيا آسوده شدي».(8)
باري، مرگ براي انسان‌هاي بزرگ و آزاد، رهايي از غم و اندوه و آغاز آسايش و راحتي ابدي است. آنها هرگز از مرگ، هراسي ندارند و آن را تنها، پلي براي رسيدن به آسودگي جاودانه مي‌دانند. اين سخن امام حسين (ع) خطاب به فرزند جوانش، حكايت از آن دارد كه مرگ براي علي‌اكبر، نه پديده‌اي نامأنوس و وحشت‌آور، بلكه به مثابه پلي براي رسيدن به خانه آسايش جاودانه و سراي استراحت هميشگي بوده است. تصوير چنين مرگي را كه البته برآمده از يك زندگي پاكيزه و به دور از وابستگي‌هاست ـ حكيم نظامي گنجه‌اي، اين‌گونه به نظم درآورده است: 

گر مرگ رسد چرا هراسم
كان راه به توست مي‌شناسم

تا چند كنم زمرگ فرياد
چون مرگ ازوست مرگِ من باد

اين مرگ كه باغ و بوستان است
كاو راه سراي دوستان است

گر بنگرم آنچنان كه راي است
اين مرگ، نه مرگ؛ نقل جاي است

از خورد گهي به خوابگاهي
وز خوابگهي به بزم شاهي

خوابي كه به بزم توست راهش
گردن نكشم ز خوابگاهش

چون شوق توهست خانه خيزم
خوش خُسْبَم و شادمانه خيزم(9)

2. اين روزها، روابط عاطفي بسياري از پدران و فرزندان، كم رنگ شده و كوتاهي‌هاي برخي پدران در تربيت فرزندان، به بروز ناهنجاري‌هاي اخلاقي و رفتاري در فرزندان، و رعايت نكردن حرمت پدري از سوي آنان انجاميده است. پيامد آشكار اين مسئله نيز آن شد كه بودن پدر و فرزند در كنار يكديگر، با تحمل كردن همديگر و نوعي تكلف همراه گرديده و اين دو را به دو آشنا بيشتر شبيه كرده تا پدر و فرزند. اما وقتي روابط پدري چون امام حسين (ع) را با فرزند جواني چون علي‌اكبر بررسي مي‌كنيم، رابطه‌اي همراه با عواطف، عشق و دل‌دادگي مي‌بينيم. در اين روابط، هم پدر وظيفه پدري‌اش را خوب ادا مي‌كند، و هم پسر، با وظايف خويش، كاملاً آشناست. شاهد چنين ارتباط عاطفي و عاشقانه و گرمي ميان اين پدر و پسر، سخن سوزمندانه پدر، در شهادت پسر است، آنگاه كه فرمود: «عَلَي الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفي؛ پسرم پس از تو، خاك بر سر اين دنيا.»(10) اين سخن نشان مي‌دهد كه پسر جوان، نزد پدر چنان جايگاهي داشت، و دلربايي او از پدر تا بدان پايه بود، كه گويا همه لذت و جاذبه دنيا براي پدر، در اين جوان خلاصه شده بود، و اكنون كه جوان از دست رفت، ديگر، خاك بر سر دنيا! و اين نمونه‌اي از بهترين الگوهاست براي همه پدران و پسراني كه به دنبال شيرين‌ترين و صميمي‌ترين ارتباط پدر و فرزندي هستند.

گفت كه اي تازه گل باغ من
رفتي و خون شد دل پر داغ من

اي علي، اي نوگل بستان يار
خاك پس از تو به سر روزگار

بي‌تو اگر باغ جهان بي‌صفاست
نوگل مهرش همه خار جفاست

اي علي، اي سرو و گل باغ عشق
اي ز ازل بر دل تو داغ عشق

بي‌تو مها! تيره رخِ ماه و مهر
بي‌تو شها! خاك به فرقِ سپهر(11)

3. امام حسين (ع) خيرخواه همه بود؛ حتي دشمنانش؛ و از خدا سعادت آن‌ها را نيز مي‌طلبيد. اين امام رئوف، تنها يك بار لب به نفرين گشود؛ و آن، هنگامي بود كه دشمنان، پسرش را از او گرفتند؛ آنجا بود كه فرمود: «قَتَلَ الله قَوماً قَتَلُوكَ؛ خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند».(12)

رحمت از اين قوم دغا بازگير
نيست كن اين فرقه شوم شرير

قهر بر اين فوج تبهكار كن
كيفر اين دوزخيان، نار كن

زود بده كيفر كردارشان
در دو جهان ساز زيان‌كارشان(13)

و اين درسي بزرگ است براي همه پدران، كه براي فرزند جوانشان حرمت قائل شوند و عواطف را در روابط پدر و فرزندي جدي بگيرند؛ همان‌گونه كه حسين (ع) با فرزند جوانش، علي‌اكبر چنين روابط دوستانه و عاشقانه‌اي داشت و دورنمايي از اين انس و الفت ژرف با فرزند، در نفرين پدر در حق قاتلان پسر بازتاب يافته است.
 

آنگاه كه بايد ميان پسر و خداي پسر، يكي را برگزيد
 

گرچه در اسلام درباره مهر و محبت پدر به فرزند، سفارش فراواني شده است،‌بايد مراقب بود كه اين محبت، انسان را از ياد خدا باز ندارد، و در مقام انتخاب، ميان عشق به فرزند و عشق به خداوند، دل‌بستگي به فرزند، بر عشق به آفريدگار پيشي نگيرد؛ چنان‌كه حسين (ع) با وجود عشق شديد به جوانش، علي‌اكبر، آنگاه كه مي‌بايست در عروجي ملكوتي به ديدار خدايش بشتابد. نگذاشت كه چهره دلرباي جوانش، او را از اين ديدار باز دارد. عمان ساماني در اشعار عارفانه‌اش تصويري بسيار زيبا از اين انتخاب به دست داده است: 

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

از رخت مست غرورم مي‌كني
از مراد خويش دورم مي‌كني

گه دلم پيش تو، گاهي پيش اوست
رو كه در يك دل نمي‌گنجد دو دوست

بيش ازين، بابا دلم را خون مكن
زاده ليلي، مرا مجنون مكن

همچو چشم خود به قلب دل متاز
همچو زلف خود، پريشانم مساز

حايل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو

نيست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهري بهر نثار

هر چه غير از اوست سد راه من
آن بت است و غيرت من، بت شكن

 

علي‌اكبر، الگويي كامل براي جوانان
 

علي‌اكبر (ع) «ناز» جواني را با «نياز» به پروردگار همراه كرد و بدين‌گونه صورت زيبا را با سيرت دل‌ربا در آميخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جواني، هرگز وي را از دايره ادب، به ويژه در برابر پدر، خارج نكرد.
اين آموزگار جوان، رمز مانايي و جاودانگي را به جوانان آموخت: حق محوري، ادب و فروتني. ادبش در برابر پدر، تنها به دليل روابط عاطفي نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتداي خويش مي‌دانست. پدر نيز فقط بدان سبب كه علي فرزند او بود، بدو عشق نمي‌ورزيد؛ بلكه او را جواني نجيب، پاك‌دامن و پرهيزكار مي‌ديد و ازاين‌رو، او را گرامي مي‌داشت. گرچه هيچ پدري نمي‌تواند حسين (ع) باشد، و هيچ جواني علي‌اكبر (ع) ؛ راه حسيني بودن و علي‌اكبر گونه بودن، به روي همه پدران و پسران باز است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرمووسخنران ومداح عاونت فرهنگی مدرسه ابدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-06-13] [ 11:24:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-06-11] [ 08:55:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:53:00 ق.ظ ]


...


ماه محرم به دلیل اتفاقاتی در آن رخ داده است در نزد همه مسلمانان جهان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این مقاله نگاهی کوتاه و کلی به ماه محرم میکنیم .
ماه محرم یا محرم‌الحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) و به اعتقاد مسلمانان از جملهٔ ماه‌های حرام است.
شیعیان در این ماه به عزاداری برای امام حسین (ع) و یارانش می پردازند. اهل سنت نیز روز عاشورا را سالگرد روزی می دانند که موسی دریای سرخ را شکافت و خودش و پیروانش از آن عبور کردند.
اهل سنت این روز را گرامی می دارند. سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری می‌رسد.
عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در تقویم هجری قمری است ، شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با تقویم هجری خورشیدی این روز برابر با سه‌شنبه، ۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی است . در این روز حسین بن علی و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری می‌کنند. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار می‎‏‌شود.
در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل می‌باشد.سوگواری برای کشته شدان کربلا در همان روزهای پس این واقعه انجام شد. در اربعین هنکامیکه اسیران از شام بسوی مدینه درحرکت بودند راه خود را به سمت کربلا تغییر داه و هنکامیکه بدان سرزمین رسیدند با جابر ابن عبدالله انصاری صحابی پیامبر و تعدادی از بنی هاشم مواجه شدند و در آنجا به سوگواری و نوحه سرایی پرداختند.
سوگواری برای حسین بن علی و دیگر یارانش از روز نخست محرم آغاز می‌شود و در ظهر عاشورا به اوج می‌رسد. در غروب و شامگاه عاشورا، این سوگواری تحت عنوان مراسم شام غریبان ادامه پیدا می‌کند. در روز ۱۲ محرم نیز مراسمی با نام «سوم امام حسین» انجام می‌شود.
این نوع مراسم‌ها در روز ۱۶ محرم با نام «هفتم امام حسین» و ۲۰ صفر با نام «اربعین» ادامه پیدا می‌کند. مراسم سوگواری سومین امام شیعیان از دیدگاه شیعه اهمیت بسیاری دارد و انجام آن عبادت است. سوگواری محرم در جاهای مختلف به صورت‌های گوناگون انجام می‌شود.
علاوه بر شیعیان، این مراسم در میان غیر‌مسلمانان در ترینیداد و توباگو، جامائیکا، هند و ارمنی‌های ایران برگزار می‌شود. سوگواری محرم علاوه بر ابعاد مذهبی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:47:00 ق.ظ ]




اادب حضور در محضر بزرگان


 
 
 

 
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.


برخی از افراد را می بینید که در هر مجلس و محفلی حرف می زنند و خودی نشان می دهند آنهم خودی که چیزی ندارد صرفا عرض اندامی می کنند تا شاید نزد بزرگان به حساب آیند .
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
از منظر عرفانی فرد نباید در جایی که بزرگی نشسته است خیلی صحبت کند و خودی نشان دهد بلکه عرفا معتقدند در چنین جایی فرد نه تنها نباید درازگویی کند بلکه باید صحبت خود را خیلی کوتاه و به شکل سوال مطرح کند.
مولوی می گوید :
چون به صاحبدل رسی خامش نشین/ اندر آن حلقه مکن خود را نگین
وربگویی شکل استفسارگو / با شهنشانان تو مسکین وارگو
هر جایی ادب خاص خود را دارد . ادب و آداب حضور در محضر بزرگان کم گویی و خاموشی است .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-02] [ 10:52:00 ق.ظ ]




احمق ترین مردم


 


 

 

 

سلطان محمود غزنوی دستور داد تا بگردند و یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند. ملازمان مدت ها گشتند تا بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه می زند تا آن را قطع کند.

 

ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمق تر یافت نمی شود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانه اش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند.

 

آن شخص گفت: احمق تر از من سلطان است که با دست خودش با تیشه ظلم و تعدی، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع می کند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ق.ظ ]




حکایت پندآموز «استادان عارف»
 

یكی از مریدان عارف بزرگی، در بستر مرگ استاد از او پرسید:

مولای من استاد شما كه بود؟

عارف: صدها استاد داشته ام.

مريد: كدام استاد تأثیر بیشتری بر شما گذاشته است؟

عارف اندیشید و گفت:

در واقع مهمترین امور را سه نفر به من آموختند.

 

اولین استادم یك دزد بود.

شبی دیر هنگام به خانه رسیدم و كلید نداشتم و نمی خواستم كسی را بیدار كنم. به مردی برخوردم، از او كمك خواستم و او در چشم بر هم زدنی در خانه را باز كرد. حیرت كردم و از 

 

او خواستم این كار را به من بیاموزد. گفت كارش دزدی است. دعوت كردم شب در خانه من بماند. او یك ماه نزد من ماند. هر شب از خانه بیرون میرفت و وقتی برمی گشت می گفت 

 

چیزی گیرم نیامد. فردا دوباره سعی می كنم. مردی راضی بود و هرگز او را افسرده و ناكام ندیدم.

 

دوم سگی بود.

سگ هرروز برای رفع تشنگی كنار رودخانه می آمد، اما به محض رسیدن كنار رودخانه سگ دیگری را در آب می دید و می ترسید و عقب می كشید. سرانجام به خاطر تشنگی بیش از 

 

حد، تصمیم گرفت با این مشكل روبه رو شود و خود را به آب انداخت و در همین لحظه تصویر سگ نیز محو شد.

 

استاد سوم من دختر بچه ای بود.

دختر بچه با شمع روشنی به طرف مسجد می رفت. پرسیدم: 

خودت این شمع را روشن كرده ای؟

گفت: بله.

برای اینكه به او درسی بیاموزم گفتم: دخترم قبل از اینكه روشنش كنی خاموش بود، میدانی شعله از كجا آمد؟ دخترك خندید، شمع را خاموش كرد و از من پرسید:

شما می توانید بگویید شعله ای كه الان اینجا بود كجا رفت؟ 

فهمیدم كه انسان هم مانند آن شمع، در لحظات خاصی آن شعله مقدس را در قلبش دارد، اما هرگز نمیداند چگونه روشن میشود و از كجا می آید …

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ق.ظ ]





 

 

روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟


خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد.

آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای.

خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.

*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ق.ظ ]




حکایت لقمان و میوه ها


 

 

زندگینامه لقمان حکیم

 
روزگاری، لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه، غلام های بسیار داشت. لقمان بسیار دانا همواره مورد توجّه خواجه بود. غلامان دیگر بر او حسد می ورزیدند و همواره پی بهانه ای می گشتند برای بدنام کردن لقمان پیش خواجه.

 

روزی از روزها، خواجه به لقمان و چند تن از غلامانش دستور داد تا برای چیدن میوه به باغ بروند. غلام ها و لقمان، میوه ها را چیدند و به سوی خانه حرکت کردند. در بین راه غلام ها میوه ها را یک به یک خوردند و تا به خانه برسند، همه میوه ها تمام شد و سبد خالی به خانه رسید. خواجه وقتی درباره میوه ها پرسید، غلام ها که میانه خوشی با لقمان نداشتند.

گفتند: میوه ها را لقمان خورده است.

 

خواجه از دست لقمان عصبانی شد.

 

خواجه پرسید: «ای لقمان، چرا میوه ها را خوردی؟ مگر نمی دانستی که من امشب، مهمان دارم؟ اصلاً به من بگو ببینم، چگونه توانستی آن همه میوه را به تنهایی بخوری؟!»

 

لقمان گفت: من لب به میوه ها نزده ام. این کار، خیانت به خواجه است!»

 

خواجه گفت: «چگونه می توانی ثابت کنی که تو میوه ها را نخورده ای؟ در حالی که همه غلام ها شهادت می دهند که تو میوه ها را خورده ای!»

 

لقمان گفت: «ای خواجه، ما را آزمایش کن، تا بفهمی که میوه ها را چه کسی خورده است!»

 

خواجه برآشفت: «ای لقمان، مرا دست می اندازی؟ چگونه بفهمم که میوه ها را چه کسی خورده است؟ هر کسی که میوه ها را خورده است، میوه ها در شکمش است. برای این کار باید شکم همه شما را پاره کنم تا بفهمم میوه ها در شکم کیست.»

 

لقمان لبخندی زد و گفت: «کاملاً درست است. میوه ها در شکم کسی است که آن ها را خورده است. اما برای اینکه بفهمید چه کسی میوه ها را خورده است، لازم نیست که شکم همه ما را پاره کنید!

 

لقمان گفت:  دستور بده تا همه آب گرم بخورند و خودت با اسب و ما پیاده به دنبالت بدویم.

خواجه پرسید: «بسیار خوب، اما این کار چه نتیجه ای دارد؟»

 

لقمان گفت: «نتیجه اش در پایان کار آشکار می گردد!»

 

خواجه نیز فرمان داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و غلامان به دنبال او می دویدند.

 

 

پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند. آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت!

 

خواجه متوجه شد که همه غلام ها از آن میوه ها خورده اند، جز لقمان. خواجه غلام ها را به خاطر خوردن میوه ها و تهمت ناروا زدن به لقمان، توبیخ کرد و لقمان را مورد لطف قرار داد.

 

آری، وقتی یک بنده ضعیف مثل لقمان، چنین حکمت هایی دارد، پس آفریننده او که خداوند جهان است، چه حکمت ها دارد. و حکمت ها همه در پیش خداوند است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]




لقمان حكیم
 
لقمان حكیم، غلام سیاهی بود كه در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فكری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او كه در آغاز جوانی برده ای مملوك بود، به دلیل نبوغ عجیب و حكمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می كرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می كرد. اوقات فراغت خود را به سكوت و تفكر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی كه از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می كرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی كرد. از كامیابی در دنیا مغرور و از ناكامی اندوهگین نمی شد و صبر و شكیبایی او به حدی بود كه با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشك غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو كس كه با یكدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن كه در میان ایشان اصلاح كرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می كرد و آنها را از كبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت. در این شرایط بود كه لقمان شایسته پوشیدن جامه حكمت شد و سپس در نیمروزی گرم كه مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان كه لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند. لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر كند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم كه در آن صورت او مرا در این كار یاری خواهد كرد و علم و حكمتی كه لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد كرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می كند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می كنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حكومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی كاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریكی های بیكرانی وجود دارد كه هر كس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر كس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف كسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از كف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین كسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان كه به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین كردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حكمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حكمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حكمت خود سیراب سازد و در این میان فرزند برومند لقمان كه نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت گرچه نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت.

نصایح لقمان به فرزندش
سعی لقمان بر این بود كه در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شكر خدا را به جای آور، برای خدا شریك قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است. فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند كوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و كیفر آن خواهی رسید. فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محكم گردد و از ارتكاب فحشا و منكر مصون باشی و چون به حد كمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزكیه روح دعوت و رهبری كن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شكیبا باش. فرزندم: نسبت به مردم تكبر مكن و به دیگران فخر مفروش كه خدا مردم خودخواه و متكبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز كه در تحقیرت خواهند كوشید، نه آنقدر شیرین باش كه ترا بخورند و نه چندان تلخ باش كه به دورت افكنند. فرزندم: در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است. فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترك نكن كه جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نكن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو كه زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی! فرزندم: دنیا دریای ژرف و عمیقی است كه دانشمندان فراوانی را در خود غرق كرده است پس برای عبور از این دریا، كشتی از ایمان و بادبانی از توكل فراهم كن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش كه اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاك شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای. فرزندم: در زندان شب و روز زمانی را برای كسب علم و دانش منظور كن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت كن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند. فرزندم: هزار دوست اختیار كن و بدان كه هزار رفیق كم است و یك دشمن میندوز و بدان كه یك دشمن هم زیاد است. فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است كه آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زكات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور كه درخت با میوه ی خوب كامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تكمیل می شود.

لقمان از دیدگاه امام صادق علیه السلام
از امام صادق علیه السلام سؤال كردند خدا چه حكمتی به لقمان داد كه از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند حكمتی كه به لقمان داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیكل و زیبایی، بلكه او مردی بود در كار خدا نیرومند، در راه او پرهیزكار، ساكت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود كنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی كه همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شكیبایی مصائب را تحمل كرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یك اشك بر دیدگان جاری نكرد. هر گاه به دو نفر كه اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می كرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش كینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.

لقمان از دیدگاه مفسرین
دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حكیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حكمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور كرده بود. كسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی كردی چه شد كه به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ كردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز كردم. بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی كرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.

نمونه هایی از حكمت لقمان
لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندك سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت كه با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یكی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان كه دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است كه من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس كردم اما سالهای متمادی من از دست پر بركت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دریافت اولین لقمه ناگوار، شكوه و شكایت آغاز كنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكیبایی بیاراست. روزی دیگر خواجه لقمان در سرایی، سفره ای گسترده بود و میهمانان خود را در سایه جود و كرمش پذیرایی می كرد. لقمان كه در خدمت میهمانان و تهیه وسایل رفاه ایشان سعی وافر داشت از شنیدن سخنان بیهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتی بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذیب آنها گامی بردارد. در این هنگام گروهی از میهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح كند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر كرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا كرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است كه این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هیچیك از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. لقمان نیك و بد هر كاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان كرد. در این حال گروهی كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و كودك معصوم را پیاده به دنبال می كشد. سپس لقمان خود از مركب پیاده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مركب سوار است. حقا كه در تربیت او غفلت شده است. در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل كرده اند و هیچ یك زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهكده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مركب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند. چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اكنون بدان كه هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نكوهش دیگران توجهی نكن. لقمان همواره رعایت اعتدال و میانه روی را از شروط كامیابی و موفقیت در امور زندگی می دانست و رعایت این اصل را در كلیه شئون زندگی لازم و ضروری می شمرد و معتقد بود افراط و تندروی می تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگی تبدیل كند. لقمان برای درك صحیح این موضوع، با بیانی جالب و منطقی، فرزند خود را چنین نصیحت كرد: فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود كن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل كن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و از زیباترین زنان ، انتخاب كن . فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می كرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود كه اگر زمانی برای برآوردن حاجت خود اقدام كنی كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد. اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام كنی كه بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود. فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی كه گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نیاز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پیشین قابل استفاده نباشد، جامه كرباس از خلعت شاهانه برای تو برازنده تر خواهد بود… مریدی خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و كوتاهی نمی كنم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




معاونت فرهنگی مراسم عید غدیر

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:55:00 ق.ظ ]




برگزاری مسابقه نقاشی برای  خردسالان در عید غدیر همرا با اهدا جوایز

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:40:00 ق.ظ ]




فعالیت اساتید وکادر مدرسه علمیه آبدانان تبلیغ چهره به چهره در ایام تابستان در شهرستانهای اطراف وحومه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




احترام به سالخوردگان

 

امام صادق (ع ) فرمود: احترام گذاشتن به پیرمرد بزرگوار، احترام گذاشتن به خداوند است. (1)

امام صادق (ع ) فرمود: سه تن هستند که کسی حق آنها را نادیده نگیرد، مگر منافقی که به نفاق معروف است آن سه تن عبارتند از: کسی که مویش را در اسلام سپید کرده، و آن که قرآن را در بر دارد، و پیشوای عادل. (2)

 

 امام صادق (ع ) فرمود: احترام گذاشتن به مؤ من سفید موی تجلیل خداست. (3).

 

 امام صادق (ع ) فرمود: از ما نیست کسی که بزرگسال ما را احترام نکند، و به خردسال ما ترحم ننماید. (4)

 

امام صادق (ع ) فرمود: هر که نزد برادر مسلمانش رود و او را گرامی دارد، همانا خدا را گرامی داشته است. (5)

 

 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنده ای از امتم نیست که نسبت به برادرش لطفی کند، جز آنکه خدا برخی از خدمتگزاران بهشت را خادمش سازد. (6)

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر مسلمانی که به جماعتی از مسلمین خدمتگزاری کند، خدا به شماره آنها در بهشت به او خدمتگزار دهد. (7)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-05-28] [ 09:46:00 ق.ظ ]






 

همسایه در اسلام مورد عنایت خاص واقع شده است و حقوقی بس مهم برای همسایگان نسبت به هم معین گشته که مؤمنین ملزم به رعایت آن می باشند.

در ابتدای بحث، گوشه ای از دستورات اکید اسلام را در ارتباط با اهمیت رعایت حقوق همسایه توجه فرمائید.

قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله: ما زالَ جبرائیلُ یوصینی بِالْجارِ حَتّی ظَنَنْتُ انَّهُ سَیوَرِّثُهُ.[1]

همیشه جبرائیل مرا وصیت به همسایه می کرد تا جائیکه گمان کردم همسایه از همسایه ارث می برد.

و ایضا عنه صلی اللَّه علیه و آله: حُرْمَةُ الْجارِ عَلی الْانْسانِ کحُرْمَةِ امِّهِ.[2]

احترام همسایه بر انسان همانند حرمت مادر لازم است.

قال الصادق علیه السلام: عَلَیکمْ بِحُسْنِ الْجَوارِ فَانَّ اللَّهَ عزَّ وَ جلَّ امَرَ بِذلِک.[3]

بر شما باد نیکویی با همسایگان، که خداوند عزّ و جلّ بدان امر فرموده است.

اسلام در برخی دیگر از دستورات جهت تشویق خلایق به رعایت حقوق همسایگان، آثار و تبعات مثبتی را بر آن بار نموده است که از آن جمله:

1- نیکویی به همسایه موجب ایمان است.

قال الصادق علیه السلام: احْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَک تَکنْ مُؤْمِناً.[4]

نیکی با آنکس که با تو همسایه است بنما تا مؤمن باشی.

2- نیکویی به همسایه موجب افزایش عمر است.

قال الصادق علیه السلام: حُسْنُ الْجَوارِ یعْمُرُ الدِّیارَ وَ یزیدُ فِی الْاعْمارِ.[5]

نیکی با همسایگان موجب آبادانی شهرها و افزایش عمرها می شود.

3- نیکویی به همسایه موجب افزایش روزی است.

قال الصادق علیه السلام: حُسْنُ الْجَوارِ یزیدُ فِی الرِّزْقِ.[6]

نیکی با همسایگان روزی را می افزاید.

احترام به همسایه و تکریم حقوق وی بدان حد مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است که حتی کافر و غیرمعتقد به مبدأ و معاد از اکرام همسایگان بی بهره نخواهد ماند.

امام کاظم علیه السلام می فرمایند: در میان بنی اسرائیل، مردی با ایمان می زیست که همسایه ای بی ایمان و کافر داشت، همسایه کافر به مرد با ایمان مهربانی می کرد و در امور دنیوی وی را یاری می داد.

وقتی آن شخص کافر از دنیا رفت، خداوند متعال خانه ای از خاک را در آتش برای او بپا کرد، این مسکن او را از حرارت آتش حفظ می کند و روزی وی از غیر آتش به او می رسد و نیز به او گفته می شود، این به خاطر عمل تو در حق همسایه ات می باشد.

هذا بِما کنْتَ تَدْخُلُ عَلی جارِک.[7]

حدود همسایه
همسایه ای که اسلام این همه تاکید در نگهداری حرمت او و اداء حقوق گسترده وی دارد، شعاع زیادی از منازل اطراف را در بر می گیرد. رسول مکرم اسلام صلی اللَّه علیه و آله و نیز دیگر ائمه هدی:، حد همسایه را چهل منزل از تمام جوانب معرفی نموده اند.

قال رسول الله صلی اللَّه علیه و آله: کلُّ ارْبَعینَ داراً جیرانٌ، مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یمینِهِ وَ عَنْ شِمالِهِ.[8]

هر چهل خانه همسایه است از پیش و پس و از جانب راست و طرف چپ.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




سبک زندگی


 

الگوهای رفتاری امام علی علیه السّلام ( امام علی (ع ) و اخلاق اسلامی
 الف ـ عذر خواستن از پیادگان
 حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین علی علیه السّلام سواره به راهی می رفت و جمعی از مردم کوفه برای پاس داشتن حرمت امام علی علیه السّلام پیاده بدنبالش روان بودند.

امام رو به آنان کرد و پرسید:

آیا کاری دارید؟

پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم.

حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود:

بـرگـردیـد، زیرا همراهی پیاده با سواره مایه ذلّت و خواری پیادگان و غرور و تباهی سواره خواهد شد. [1]

امام علی علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود:

ارجَع، فَإِنَّ مَشی مِثلِک مَعَ مِثلِی فِتنَةٌ لِلوَالِی، وَمَذَلَّةٌ لِلمُؤ مِنِ.

 

(بـاز گـرد، کـه پـیـاده رفتن رییس قبیله ای چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مؤ من است. )[2]

 ب ـ نکوهش از آداب جاهلی ذلّت بار
 بـسـیـاری از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـی کردند که در بـرابـرشان به خاک بیافتند، کرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلّت پذیری ها را برخود هموار کنند.

وقـتی حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام برای رفتن به صفّین به شهر انبار رسید دیـد که مردم شهر تا امام علی علیه السّلام را دیدند از اسب ها پیاده شده، و در پیش روی آن حضرت شروع به دویدن کردند.

حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام علّت را پرسید.

گفتند:

یک رسم محلّی است که پادشاهان خود را اینگونه احترام می کردیم.

امام علی علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:

فَقَالَ: وَاللّهِ مَا ینتَفِعُ بِهذَا اءُمَرَاؤُکم!

وَإِنَّکم لَتَشُقُّونَ عَلَی اءَنفُسِکم فِی دُنیاکم، وَتَشقَونَ بِهِ فِی آخِرَتِکم.

وَمَا اءَخسَرَ المَشَقَّةَ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَاءَربَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاْمَانُ مِنَ النَّارِ!

(بـه خـدا سـوگـنـد! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با آن خود را بـه زحـمـت مـی افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنّم باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




خصوصیات امیرالمؤمنین علیه السلام
در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ماها اصلاً قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ سبقت در اسلام، فداکاری در راه اسلام. اخلاص؛ یک سرِ سوزن عاملی غیر از نیّت خدایی در عمل او وجود ندارد؛ ما [این را] اصلاً میفهمیم؟ برای امثال بنده اصلاً این حالت قابل درک است؟ همه‌ی کارها برای خدا، برای رضای الهی، برای اجرای امر الهی؛ [یعنی‌] اخلاص. اینها اصلاً چیزهایی است که برای ما قابل توزین نیست؛ قابل توضیح هم درست نیست. علم و معرفت بِالله؛ معرفت بِالله. ما از خدا چه میفهمیم؟ ما وقتی میگوییم «سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه»، از این عظمت چه میفهمیم، امیرالمؤمنین چه میفهمد؟ معرفت بِالله. اینها یک سلسله از صفات امیرالمؤمنین است که اصلاً برای ما واقعاً قابل توصیف نیست، قابل فهم نیست؛ [اگر] بیایند بنشینند برای ما توضیح هم بدهند، ما درست به عمقش پی نمیبریم، از بس عظیم است، از بس عمیق است؛ این یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است.

یک دسته دیگر، صفات برجسته‌ی انسانی او است؛ اینها همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بی‌دین و با دین و همه را مجذوب میکند: «شجاعت»، «رحم»؛ آن انسانی که در میدان جنگ آن‌جور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانواده‌ی یتیم‌دار می‌افتد، آن‌جور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیم‌ها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند؛ اینها اصلاً همان چیزهایی است که ربطی به این ندارد که ما متدیّن باشیم و به چه دینی متدیّن باشیم تا اینها را احترام کنیم؛ هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند. «ایثار»؛ ایثار یعنی دیگری را بر خودت ترجیح بدهی؛ یعنی گذشت؛ یعنی آنجایی که حق با شما است به‌خاطر خدا، به‌خاطر یک مصلحتی از این حق -البتّه حقّ شخصی- صرف‌نظر کنی؛ چه حقّ مالی، چه حقّ آبرویی، چه هر حقّ دیگری از حقوق خود؛ معنای ایثار این است. اینها هم یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است که اگر انسان بخواهد بشمرد این خصوصیّات را یک کتاب میشود، یک طومار طولانی‌ای خواهد شد.

دسته‌ی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجه‌ی همان مسئله‌ی امامت است؛ امامت یعنی این‌جور حکومت‌کردن. البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همه‌ی آحاد مردم»، حتّی آن‌کسانی که در جامعه‌ی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربن‌ارطاة رفت وارد شهر شد و وارد [حریم‌] خانواده‌ها شد، یک خطبه‌ی دردناکی دارد: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛ شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانه‌ی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعه‌ی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباس های اینها را، حِجِل اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛ بعد میفرماید که اگر انسان از غصّه‌ی یک‌چنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزی‌اش نسبت به مردم، آن هم همه‌ی مردم؛ خب در جامعه‌ی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند. خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]




فراز هایی از بیانات مقام معظم رهبری  یک مطلب درباره ی خود غدیر است؛ اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیدالله الاکبر و از همه ی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟ خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئله ی غدیر به مسئله ی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیه ی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سوره ی مائده است، با غیر مسئله ای در وزن و اهمّیّت و اندازه ی مسئله ی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یک چنین مسئله ای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» درباره اش بیاید. آن کسانی که در مضمون این آیات خدشه کرده اند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفته اند، مخالفین و کسانی که قضیّه ی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کرده اند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست. امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟ آن احکامی که در این آیه، در اوّل سوره ی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟ این تعبیر درباره ی نماز نیامده است، درباره ی زکات نیامده است، درباره ی جهاد نیامده است؛ درباره ی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّه ی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟ قضیّه ی رهبری جامعه ی اسلامی؛ قضیّه ی نظام حکومت و امامت در جامعه ی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنی امیّه و بنی عبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمه ای نمیزند به فلسفه ی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است. یک قاعده ای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماه های آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعده ی امامت؛ قاعده ی ولایت. جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندی ها و قدرت مداری ها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعده ی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند. مصداقش هم مشخّص است؛ امیرالمؤمنین کسی است که هیچ کس نه در آن زمان و نه در زمانهای بعد نتوانسته است کمترین خدشه ای به شخصیّت والای او و به نمایندگی او از مفاهیم و معارف قرآن خدشه کند. خب، بله، دشنام دادند، به خدا هم دشنام میدهند، به پیغمبر هم -العیاذ بالله- دشنام میدهند، دشنام، دلیل نیست. هیچ انسانی وقتی که فکر میکند، وقتی از احساسات و تعصّباتْ خود را رها میکند، هرگز -ولو تا حدودی- نمیتواند در این پیکره ی نورانی، در این هیکل قدسی، کمترین خدشه ای بکند. پیغمبر این [شخص ] را به عنوان مصداق امامت، معیّن کرد. این شد قاعده؛ تا آخر دنیا هرجا مسلمانها بخواهند و همّت کنند و هدایت شوند از سوی خدا به اینکه اسلام را تحقّق ببخشند و جامعه ی اسلامی را تحقّق ببخشند، ضابطه و قاعده اش این است: باید امامت را احیا کنند. البتّه هرگز هیچ مصداقی به آن مصادیقی که پیغمبر معیّن کردند نمیرسد؛ به کمتر از آنها هم نمیرسد؛ بزرگ ترین شخصیّت های علمی و معنوی و عرفانی و بزرگان سلوکی و معرفتی ما نسبت به امیرالمؤمنین، مثل آن پرتو ضعیفی هستند که ته چاه، انسان یک مختصر روشنایی میبیند؛ آن را مقایسه کنید با خورشید؛ بله، همان است، همان شعاع است امّا فاصله چقدر است؟ تفاوت چقدر است؟ برترین شخصیّت های ما، مثلاً یک شخصی مثل امام بزرگوار ما را که خب یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامع الاطراف و از همه جهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است که عرض کردم: [یعنی ] نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه مثلاً یا در گوشه ی فلان پستو مثلاً از خورشید یا از نور دیده میشود؛ فاصله ها این جوری است.

 بله، این فاصله ها هست لکن ضابطه این است؛ ضابطه امامت است. قاعده ی حکومت و اقتدار و قدرت مداری در جامعه ی اسلامی، با غدیر معیّن شد و پایه گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهم تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت رانی معنا ندارد؛ معلوم شد که در اسلام این جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آن وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه ی اصلی، آن هسته ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته ی قدرت، هسته ی مدیریّت، هسته ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه چیز تغییر میکند؛ بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می آید و افرادی از قبیل خلفای بنی امیّه و بنی عباس سرِ کار می آیند به عنوان اسلام، حجّاج بن یوسف هم [سرِ کار] می آید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند. امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهت گیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجه ای برسند جز نتیجه ی امامت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و آنچه دنباله ی او است. این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم. هرکسی در دنیای اسلام، روشنفکران، متفکّرین، صاحبان عقیده، کسانی که از اوّل با یک عقیده ی دیگری بار آمده اند، اگر قرآن را و ارزشهای قرآنی و ضوابط قرآنی را برای زندگی جوامع بشری ملاک قرار بدهند، به هیچ نتیجه ای نمیرسند جز اینکه کسی مثل علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) بایستی بر جوامع اسلامی حکومت بکند؛ یعنی راه، این است؛ راه، امامت است. این مربوط به غدیر.

 خب، وقتی غدیر این قدر اهمّیّت دارد، آن وقت آن آیه ی شریفه ی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»،معنایش روشن میشود. [میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام نداده ای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاری ها، آن گذشتها، آن سختگیری های بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثه ای و چه عارضه ای است که اگر نباشد، همه ی اینها [گویی ] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است. اوّل امام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیه السّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّ بنِ اَبی طالِب» و بعد بقیّه ی ائمّه. خدای متعال بعد از آنکه ابراهیم پیغمبر را آن همه امتحان کرد، آن همه مراحل سخت را ابراهیم گذراند -در نوجوانی در آتش افتاد؛ بعد آمد در بابل و در آن مناطقی که بود این همه تلاش کرد و زحمت کشید- به سنّ پیری که رسید، آن وقت خدا میفرماید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا؛ حالا میخواهم تو را امام قرار بدهم. امامت یعنی این. این، اعتقاد است؛ اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است. ما دعوت میکنیم از همه ی دنیای اسلام و از همه ی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست می آید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




جشن و عید بزرگ غدیر از منظر امام هادی علیه السلام
جشن و عید بزرگ غدیر از منظر امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام فرمود: شیعیان چهار عید دارند: فطر، قربان، غدیر و جمعه. می‌ توان اشتراک سه عید از این اعیاد چهارگانه را با دیگر مباحث اسلامی به وضوح دید و لزوم پرداختن به عید غدیر را برای پرداختن هر چه بیشتر و با شکوه‌ تر به شناسنامه شیعه، لمس کرد. غدیر خم در یک کلام یعنی بیان حق، در همه حال! یعنی گفتن حق، حتی در جمع کسانی که می ‌دانیم احتمال پندپذیری آنان کم است و انحرافات متعددی را در اندک زمانی بعد از روز اعلام، ایجاد خواهند کرد! و به آن پیامبر (ص) علم داشت و اشاره فرمود: «آنچه را باید تبلیغ کنم تبلیغ کردم و این حجت است براى هر حاضر و غایب و بر هر کس چه‏ در اینجا حاضر است و چه حاضر نیست و هنوز متولد نشده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




اعمال و آداب روز عید غدیر
 

در بیان ائمه علیهم السلام برای این روز بزرگ اعمالی وارد شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:

 

* تحکیم بیعت با ولایت

همان گونه که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بعداز نصب حضرت علی علیه السلام به امامت مسلمین به جماعت مسلمانان امر کرد که با او بیعت کنند، در سال روز آن حماسه جاوید، تجدید آن بیعت سفارش شده است.

 

* تبریک گفتن

حضرت امام رضا علیه السلام، می فرماید: «روز عید غدیر خم روز تهنیت گویی است. بعضی از شما به بعض دیگر تهنیت بگوید و هرگاه مؤمنی با برادرش برخورد کرد بگوید: الحمدللّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة أمیرالمؤمنین و الائمة سلام الله علیهم.»

 

* اظهار سرور و شادمانی

در وصف شیعه و شیعیان گفته شده است که به شادی ما ائمه شادند و به حزن ما محزون؛ و مسلّم است که عید غدیر شادی بخش ترین عید ائمه است و شادمانی شیعه در این روز فرض است.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «حقا که روز غدیر روز عید فرح و سرور است». همچنین از امیر المومنین علی علیه السلام نیز نقل شده است که ایشان فرمودند: «در روز عید غدیر اظهار فرح و شادمانی کنید و برادران مسلمان خود را نیز شاد گردانید.»

 

* مصافحه کردن

مصافحه یا دست دادن از آداب اسلامی است و در روز عید غدیر به آن تاکید بیشتری شده است. امام علی علیه السلام می فرمایند: «روز عید غدیر هنگامی که یکدیگر را ملاقات می کنید با هم مصافحه کنید.»

ذکر مخصوصی نیز در این روز هنگام مصافحه سفارش شده است که عبارت است از؛ «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین و الائمه علیهم السلام؛ سپاس خدای را که ما را از جمله درآویختگان به ولایت امیرالمؤمنین علی و ائمه علیهم السلام قرار داد.»

 

* آراستن و پوشیدن لباس نو

از دیرباز عیدها و جشن ها با نظافت، غبارزدایی، پیراستن و آراستن همراه بوده است و شیعیان باید این روش ها را برای عید غدیر نیز رعایت نمایند. چرا که حضرت امام رضا علیه السلام، می فرمایند: «روز غدیر، روز آراستن و زینت است. پس هر کس برای روز غدیر، زینت کند، خداوند هر خطای کوچک و بزرگ او را می آمرزد و فرشتگانی را به سوی او می فرستد، آنان نیکی های او را می نگارند و مراتبش را تا عید غدیر سال آینده بالا می برند. اگر او جان دهد، شهید مرده است و اگر زیست کند، خوشبخت زیسته است.»

حضرت امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: «یکی از وظایف روز غدیر این است که مؤمن تمیزترین و گرانقدرترین جامه های خویش را بپوشد.»

پس چه زیبا خواهد بود که سردر منازل و اماکن عمومی تجارتی و اداری چراغانی شود تا شامل این پاداش بزرگ گردد.

 

* استفاده از بوی خوش

اسلام درباره به کارگیری بوی خوش و زدن عطر، بسیار سفارش کرده است. به خصوص در ایام عید سعید غدیر سفارش ویژه ای نسبت به این سنت خوب شده است. امام صادق علیه السلام، در پی وظایف مؤمن در روز غدیر فرمودند: «و مؤمن به اندازه توان و دست باز بودنش بوی خوش استعمال کند.»

 

* پیمان اخوت و برادری

از برنامه های اسلام ایجاد اخوت و برادری است. و به همین منظور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بین مسلمانان مهاجرین و انصار پیمان برادری بست و با پیمان اخوت علی علیه السلام را با خویش برادر نمود و در برخی از زیارات که خطاب به پیامبر صلّی الله علیه و آله می خوانیم: «السلام علیک و علی اخیک علی بن ابیطالب علیه السلام» اشاره به همین برادری است. پیمان برادری و عقد اخوت بستن از اعمال وارده در روز غدیر است و صیغه مخصوصی دارد که در مفاتیح الجنان آمده است.

 

* احسان و انفاق

احسان و انفاق از دستورات ویژه اسلامی است. اما در ایام بزرگی مثل عید غدیر بر آن تأکید بیشتری شده است. در سیره امام حسن علیه السلام است که ایشان روز عید غدیر مهمانی می داد و شخص امام علی علیه السلام نیز در آن مراسم شرکت می کردند.

 

* صله رحم

صله رحم از پسندیده ترین آداب اسلامی است و شرع مقدس اسلام بر این مطلب تأکید فراوان نموده است. اما در روز عید غدیر بر این نکته سفارش بیشتری شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «از کارهایی که در روز عید غدیر مستحب است صله رحم است.»

 

* دیدار با مؤمنان

زیارت برادران مؤمن از سنت های مهم اسلامی است؛ لیکن در روز عید غدیر، دید و بازدید به عنوان یکی از شعائر مذهبی و ولایی بیشتر مورد سفارش قرار گرفته و پاداش افزونتری دارد.

حضرت امام رضا، علیه السلام، می فرمایند: «هر کس که در روز غدیر به دیدار مؤمنی برود خداوند هفتاد نور در قبرش داخل کند و قبرش را بگستراند، و هر روز هفتاد هزار فرشته به زیارت قبرش آید و به او مژده بهشت دهد.»

 

* رفع حاجت مؤمنان

رفع حاجت مومنان از جمله اعمالی است که اسلام برای آن ارزش خاصی قائل شده است و ائمه آن را از چند طواف برتر می دانند. در روز غدیر این عمل فضیلت بیشتری دارد. امام علی علیه السلام فرمودند: «کسی که مؤمنان را در روز غدیر تکفل کند نزد خدای متعال من ضامنش هستم که از کافر شدن و پریشان شدن در امان باشد.»

 

* غسل کردن

امام صادق، علیه السلام، فرمودند: «هنگامی که روز غدیر فرا برسد باید در فراز آن [هنگام ظهر] غسل کرد.»

 

* تشکیل اجتماع در روز عید غدیر

به جهت یادآوری روزی که پیامبر صلّی الله علیه و آله به امر خداوند علی علیه السلام را به امامت امت اسلامی نصب کرد، بجاست در مراکز گوناگون گرد آییم و به یاد آن روز بزرگ و ثمراتش شادمان باشیم.

ائمه علیهم السلام سفارش کرده اند که به جهت یادآوری مقام محمد صلّی الله علیه و آله و خاندان او علیهم السلام اجتماعات تشکیل بشود؛ و خود نیز از این گونه اجتماعات برپا می داشتند.

 

* دعا، روزه و عبادت

روزه و دعا از اعمالی است که در همه اعیاد مورد سفارش و تأکید است خاصه در روز عید غدیر. حسن بن راشد گوید: از امام صادق علیه السلام درباره عید غدیر پرسیدم و حضرت فرمودند: «این عید از عید قربان و فطر برتر است. آن روز را روزه بگیرید و بر محمد و آلش زیاد صلوات بفرستید.»

روزه عید غدیر از مستحباتی است که مکرر به آن سفارش شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام، در خطبه ای که در روز عید غدیر ایراد کردند فرمودند: «روزه عید غدیر از مستحباتی است که خداوند بدان فراخوانده است.»

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «بر شما لازم است که که در روز عید غدیر برای سپاسگزاری از خداوند و ستودن او، روزه بگیرید.»

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: «چه کاری شایسته روز غدیر است و چه عملی در آن، استحباب دارد؟ حضرت پاسخ دادند: روزه و…»

امام صادق علیه السلام، درباره پاداش روزه عید غدیر فرموده اند: «روزه داشتن در روز عید غدیر پاداشی معادل روزه گرفتن در همه عمر دنیا را دارد.»

و فرموده اند: «روزه داشتن روز عید غدیر خم، کفاره گناه شصت سال است.»

 

* افطاری دادن

از اعمالی که به انجام آن در روز عید غدیر سفارش شده است؛ افطاری دادن به روزه داران است. حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «کسی که در شامگاه عید غدیر، به یک مؤمن افطاری بدهد، گویا یک میلیون نفر از پیامبران، شهیدان و صدیقان را افطاری داده است. حال چگونه است پاداش کسی که گروهی از مردان و زنان را افطاری دهد. و من ضامنم بر خدا که از کفر و فقر آسوده گردد و اگر در همان روز یا همان شب تا عید غدیر سال دیگر بمیرد، بر خداوند است پاداش او.»

 

* اطعام

از سنت های مؤکد دیگر در روز عید غدیر پذیرایی از مؤمنان است. امام صادق علیه السلام، درباره یکی از وظایف عید غدیر فرموده اند: «و برادرانت را طعام ده.»

 

* ابراز برائت

روز غدیر روز بیزاری از کسانی است که با نپذیرفتن امامت حضرت علی علیه السلام، آشکارا با خدا و با پیامبر خدا مخالفت نمودند و بزرگترین جنایت و خیانت را به تاریخ بشریت کردند و در حقیقت این عدم پذیرش سرآغاز تمام بدبختی ها و بیچارگی ها بود. بنابراین روز غدیر، روز برائت از این همه ستمکاری و ستمکاران است.

در یکی از دعاهای روز غدیر آمده است: «و نبرأ ممّن یبرأ منه و نبغض من أبغضه؛ ما بیزاری می جوییم از آن کس که از علی علیه السلام بیزاری جوید و دشمن داریم آن کس که علی علیه السلام را دشمن دارد.»

 

* ذکر صلوات

حضرت رضا علیه السلام در وصف عید غدیر فرموده اند: «روز غدیر روز صلوات فرستادن فراوان بر محمد و آل محمد است.»

 

* نماز و نیایش

روز عید غدیر بهترین فرصت و موقعیت برای نیایش است؛ چرا که روز غدیر روز سپاس و ستایش به پیشگاه حضرت احدیت است. حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: «روز غدیر روزی است که خداوند، بر توان کسی که او را نیایش کند، می افزاید.» و همچنین فرمودند: «روز غدیر روزی است که دعا در آن مستجاب می گردد.»

نماز عید غدیر دو رکعت است که باید در هر رکعت پس از حمد، ده مرتبه سوره توحید، ده مرتبه آیةالکرسی و ده مرتبه سوره قدر را خواند. وقت نماز نیم ساعت پیش از ظهر است و پاداش این نماز برابر است با صدهزار حج و صدها هزار عمره؛ همچنین کسی که این نماز را بخواند، هر چه از خداوند بخواهد برآورده شود.

 

* زیارت

زیارت یکی از سنن سازنده اسلامی است چه از نزدیک چه از دور. زیارت یک پیوند معنوی بسیار قوی بین شیعه و مقدسات اوست. از جمله آنها زیارت حضرت علی علیه السلام، از دور و نزدیک است.

امام رضا علیه السلام به پسر ابی نصر فرمودند: «هر جا که باشی در روز عید غدیر در بارگاه امیرالمؤمنین، علیه السلام، حاضر باش. بی تردید، خداوند، گناهان شصت ساله هر مرد و زن مؤمن را می آمرزد و چند برابر آنچه در ماه رمضان، شب قدر و شب عید فطر از آتش آزاد ساخته در آن روز آزاد می سازد.»

 

* خواندن دعای ندبه

طبق مدارک معتبر خواندن دعای ندبه در چهار عید مستحب است؛ جمعه، فطر، قربان و غدیر. توجه به فرازهای این دعا بخصوص آن قسمت که در رابطه با غدیر و خلافت حضرت علی علیه السلام، می باشد ضروری است.

 

* دلجویی و مهرورزی متقابل

حضرت رضا علیه السلام، روز غدیر را «یوم التودّد» خواندند؛ یعنی روز مهر ورزیدن. بنابراین در چنین روزی باید معتقدان به ولایت، غم را از دل دوستان حضرت علی علیه السلام به هر نحوی که مقدور باشد برطرف نمایند.

 

* ایجاد زمینه های شادمانی

عید غدیر یادآور بزرگترین و گرانقدرترین خاطره اسلام است خاطره استمرار رسالت پیامبر، صلّی اللَّه علیه وآله، با امامت علی، علیه السلام. در چنین روزی نه تنها خود باید دلشاد باشیم بلکه باید زمینه شادمانی دیگر برادران ایمانی راهم فراهم سازیم.

حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: «[در روز غدیر] هر مرد و زن مؤمنی را شادمان سازید.»

 

* گشاده دستی نسبت به خانواده

یکی از دستورات اسلام ایجاد زمینه های لازم در جهت راحتی و آسایش خانواده است و به مناسبت عید غدیر تاکید بیشتری شده است. حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «[در روز غدیر] مرد باید برای خانواده خود گشایش بیشتری فراهم کند.»

 

* هدیه دادن

هدیه دادن و گرفتن با توجه به ضوابط شرعی کار پسندیده ای است و اثرات روانی خاصی مخصوصاً در کودکان و نوجوانان دارد و بهترین موقعیت هدیه دادن عید غدیر است.

حضرت رضا، علیه السلام، عید غدیر را روز هدیه و بخشش می نامد و می فرمایند: «[روز غدیر] روز بخشش و هدیه دادن است.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]




اعمال و آداب روز عید غدیر
 

در بیان ائمه علیهم السلام برای این روز بزرگ اعمالی وارد شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود:

 

* تحکیم بیعت با ولایت

همان گونه که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بعداز نصب حضرت علی علیه السلام به امامت مسلمین به جماعت مسلمانان امر کرد که با او بیعت کنند، در سال روز آن حماسه جاوید، تجدید آن بیعت سفارش شده است.

 

* تبریک گفتن

حضرت امام رضا علیه السلام، می فرماید: «روز عید غدیر خم روز تهنیت گویی است. بعضی از شما به بعض دیگر تهنیت بگوید و هرگاه مؤمنی با برادرش برخورد کرد بگوید: الحمدللّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة أمیرالمؤمنین و الائمة سلام الله علیهم.»

 

* اظهار سرور و شادمانی

در وصف شیعه و شیعیان گفته شده است که به شادی ما ائمه شادند و به حزن ما محزون؛ و مسلّم است که عید غدیر شادی بخش ترین عید ائمه است و شادمانی شیعه در این روز فرض است.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «حقا که روز غدیر روز عید فرح و سرور است». همچنین از امیر المومنین علی علیه السلام نیز نقل شده است که ایشان فرمودند: «در روز عید غدیر اظهار فرح و شادمانی کنید و برادران مسلمان خود را نیز شاد گردانید.»

 

* مصافحه کردن

مصافحه یا دست دادن از آداب اسلامی است و در روز عید غدیر به آن تاکید بیشتری شده است. امام علی علیه السلام می فرمایند: «روز عید غدیر هنگامی که یکدیگر را ملاقات می کنید با هم مصافحه کنید.»

ذکر مخصوصی نیز در این روز هنگام مصافحه سفارش شده است که عبارت است از؛ «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین و الائمه علیهم السلام؛ سپاس خدای را که ما را از جمله درآویختگان به ولایت امیرالمؤمنین علی و ائمه علیهم السلام قرار داد.»

 

* آراستن و پوشیدن لباس نو

از دیرباز عیدها و جشن ها با نظافت، غبارزدایی، پیراستن و آراستن همراه بوده است و شیعیان باید این روش ها را برای عید غدیر نیز رعایت نمایند. چرا که حضرت امام رضا علیه السلام، می فرمایند: «روز غدیر، روز آراستن و زینت است. پس هر کس برای روز غدیر، زینت کند، خداوند هر خطای کوچک و بزرگ او را می آمرزد و فرشتگانی را به سوی او می فرستد، آنان نیکی های او را می نگارند و مراتبش را تا عید غدیر سال آینده بالا می برند. اگر او جان دهد، شهید مرده است و اگر زیست کند، خوشبخت زیسته است.»

حضرت امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: «یکی از وظایف روز غدیر این است که مؤمن تمیزترین و گرانقدرترین جامه های خویش را بپوشد.»

پس چه زیبا خواهد بود که سردر منازل و اماکن عمومی تجارتی و اداری چراغانی شود تا شامل این پاداش بزرگ گردد.

 

* استفاده از بوی خوش

اسلام درباره به کارگیری بوی خوش و زدن عطر، بسیار سفارش کرده است. به خصوص در ایام عید سعید غدیر سفارش ویژه ای نسبت به این سنت خوب شده است. امام صادق علیه السلام، در پی وظایف مؤمن در روز غدیر فرمودند: «و مؤمن به اندازه توان و دست باز بودنش بوی خوش استعمال کند.»

 

* پیمان اخوت و برادری

از برنامه های اسلام ایجاد اخوت و برادری است. و به همین منظور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بین مسلمانان مهاجرین و انصار پیمان برادری بست و با پیمان اخوت علی علیه السلام را با خویش برادر نمود و در برخی از زیارات که خطاب به پیامبر صلّی الله علیه و آله می خوانیم: «السلام علیک و علی اخیک علی بن ابیطالب علیه السلام» اشاره به همین برادری است. پیمان برادری و عقد اخوت بستن از اعمال وارده در روز غدیر است و صیغه مخصوصی دارد که در مفاتیح الجنان آمده است.

 

* احسان و انفاق

احسان و انفاق از دستورات ویژه اسلامی است. اما در ایام بزرگی مثل عید غدیر بر آن تأکید بیشتری شده است. در سیره امام حسن علیه السلام است که ایشان روز عید غدیر مهمانی می داد و شخص امام علی علیه السلام نیز در آن مراسم شرکت می کردند.

 

* صله رحم

صله رحم از پسندیده ترین آداب اسلامی است و شرع مقدس اسلام بر این مطلب تأکید فراوان نموده است. اما در روز عید غدیر بر این نکته سفارش بیشتری شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «از کارهایی که در روز عید غدیر مستحب است صله رحم است.»

 

* دیدار با مؤمنان

زیارت برادران مؤمن از سنت های مهم اسلامی است؛ لیکن در روز عید غدیر، دید و بازدید به عنوان یکی از شعائر مذهبی و ولایی بیشتر مورد سفارش قرار گرفته و پاداش افزونتری دارد.

حضرت امام رضا، علیه السلام، می فرمایند: «هر کس که در روز غدیر به دیدار مؤمنی برود خداوند هفتاد نور در قبرش داخل کند و قبرش را بگستراند، و هر روز هفتاد هزار فرشته به زیارت قبرش آید و به او مژده بهشت دهد.»

 

* رفع حاجت مؤمنان

رفع حاجت مومنان از جمله اعمالی است که اسلام برای آن ارزش خاصی قائل شده است و ائمه آن را از چند طواف برتر می دانند. در روز غدیر این عمل فضیلت بیشتری دارد. امام علی علیه السلام فرمودند: «کسی که مؤمنان را در روز غدیر تکفل کند نزد خدای متعال من ضامنش هستم که از کافر شدن و پریشان شدن در امان باشد.»

 

* غسل کردن

امام صادق، علیه السلام، فرمودند: «هنگامی که روز غدیر فرا برسد باید در فراز آن [هنگام ظهر] غسل کرد.»

 

* تشکیل اجتماع در روز عید غدیر

به جهت یادآوری روزی که پیامبر صلّی الله علیه و آله به امر خداوند علی علیه السلام را به امامت امت اسلامی نصب کرد، بجاست در مراکز گوناگون گرد آییم و به یاد آن روز بزرگ و ثمراتش شادمان باشیم.

ائمه علیهم السلام سفارش کرده اند که به جهت یادآوری مقام محمد صلّی الله علیه و آله و خاندان او علیهم السلام اجتماعات تشکیل بشود؛ و خود نیز از این گونه اجتماعات برپا می داشتند.

 

* دعا، روزه و عبادت

روزه و دعا از اعمالی است که در همه اعیاد مورد سفارش و تأکید است خاصه در روز عید غدیر. حسن بن راشد گوید: از امام صادق علیه السلام درباره عید غدیر پرسیدم و حضرت فرمودند: «این عید از عید قربان و فطر برتر است. آن روز را روزه بگیرید و بر محمد و آلش زیاد صلوات بفرستید.»

روزه عید غدیر از مستحباتی است که مکرر به آن سفارش شده است. امیرالمؤمنین علیه السلام، در خطبه ای که در روز عید غدیر ایراد کردند فرمودند: «روزه عید غدیر از مستحباتی است که خداوند بدان فراخوانده است.»

حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «بر شما لازم است که که در روز عید غدیر برای سپاسگزاری از خداوند و ستودن او، روزه بگیرید.»

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: «چه کاری شایسته روز غدیر است و چه عملی در آن، استحباب دارد؟ حضرت پاسخ دادند: روزه و…»

امام صادق علیه السلام، درباره پاداش روزه عید غدیر فرموده اند: «روزه داشتن در روز عید غدیر پاداشی معادل روزه گرفتن در همه عمر دنیا را دارد.»

و فرموده اند: «روزه داشتن روز عید غدیر خم، کفاره گناه شصت سال است.»

 

* افطاری دادن

از اعمالی که به انجام آن در روز عید غدیر سفارش شده است؛ افطاری دادن به روزه داران است. حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «کسی که در شامگاه عید غدیر، به یک مؤمن افطاری بدهد، گویا یک میلیون نفر از پیامبران، شهیدان و صدیقان را افطاری داده است. حال چگونه است پاداش کسی که گروهی از مردان و زنان را افطاری دهد. و من ضامنم بر خدا که از کفر و فقر آسوده گردد و اگر در همان روز یا همان شب تا عید غدیر سال دیگر بمیرد، بر خداوند است پاداش او.»

 

* اطعام

از سنت های مؤکد دیگر در روز عید غدیر پذیرایی از مؤمنان است. امام صادق علیه السلام، درباره یکی از وظایف عید غدیر فرموده اند: «و برادرانت را طعام ده.»

 

* ابراز برائت

روز غدیر روز بیزاری از کسانی است که با نپذیرفتن امامت حضرت علی علیه السلام، آشکارا با خدا و با پیامبر خدا مخالفت نمودند و بزرگترین جنایت و خیانت را به تاریخ بشریت کردند و در حقیقت این عدم پذیرش سرآغاز تمام بدبختی ها و بیچارگی ها بود. بنابراین روز غدیر، روز برائت از این همه ستمکاری و ستمکاران است.

در یکی از دعاهای روز غدیر آمده است: «و نبرأ ممّن یبرأ منه و نبغض من أبغضه؛ ما بیزاری می جوییم از آن کس که از علی علیه السلام بیزاری جوید و دشمن داریم آن کس که علی علیه السلام را دشمن دارد.»

 

* ذکر صلوات

حضرت رضا علیه السلام در وصف عید غدیر فرموده اند: «روز غدیر روز صلوات فرستادن فراوان بر محمد و آل محمد است.»

 

* نماز و نیایش

روز عید غدیر بهترین فرصت و موقعیت برای نیایش است؛ چرا که روز غدیر روز سپاس و ستایش به پیشگاه حضرت احدیت است. حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: «روز غدیر روزی است که خداوند، بر توان کسی که او را نیایش کند، می افزاید.» و همچنین فرمودند: «روز غدیر روزی است که دعا در آن مستجاب می گردد.»

نماز عید غدیر دو رکعت است که باید در هر رکعت پس از حمد، ده مرتبه سوره توحید، ده مرتبه آیةالکرسی و ده مرتبه سوره قدر را خواند. وقت نماز نیم ساعت پیش از ظهر است و پاداش این نماز برابر است با صدهزار حج و صدها هزار عمره؛ همچنین کسی که این نماز را بخواند، هر چه از خداوند بخواهد برآورده شود.

 

* زیارت

زیارت یکی از سنن سازنده اسلامی است چه از نزدیک چه از دور. زیارت یک پیوند معنوی بسیار قوی بین شیعه و مقدسات اوست. از جمله آنها زیارت حضرت علی علیه السلام، از دور و نزدیک است.

امام رضا علیه السلام به پسر ابی نصر فرمودند: «هر جا که باشی در روز عید غدیر در بارگاه امیرالمؤمنین، علیه السلام، حاضر باش. بی تردید، خداوند، گناهان شصت ساله هر مرد و زن مؤمن را می آمرزد و چند برابر آنچه در ماه رمضان، شب قدر و شب عید فطر از آتش آزاد ساخته در آن روز آزاد می سازد.»

 

* خواندن دعای ندبه

طبق مدارک معتبر خواندن دعای ندبه در چهار عید مستحب است؛ جمعه، فطر، قربان و غدیر. توجه به فرازهای این دعا بخصوص آن قسمت که در رابطه با غدیر و خلافت حضرت علی علیه السلام، می باشد ضروری است.

 

* دلجویی و مهرورزی متقابل

حضرت رضا علیه السلام، روز غدیر را «یوم التودّد» خواندند؛ یعنی روز مهر ورزیدن. بنابراین در چنین روزی باید معتقدان به ولایت، غم را از دل دوستان حضرت علی علیه السلام به هر نحوی که مقدور باشد برطرف نمایند.

 

* ایجاد زمینه های شادمانی

عید غدیر یادآور بزرگترین و گرانقدرترین خاطره اسلام است خاطره استمرار رسالت پیامبر، صلّی اللَّه علیه وآله، با امامت علی، علیه السلام. در چنین روزی نه تنها خود باید دلشاد باشیم بلکه باید زمینه شادمانی دیگر برادران ایمانی راهم فراهم سازیم.

حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: «[در روز غدیر] هر مرد و زن مؤمنی را شادمان سازید.»

 

* گشاده دستی نسبت به خانواده

یکی از دستورات اسلام ایجاد زمینه های لازم در جهت راحتی و آسایش خانواده است و به مناسبت عید غدیر تاکید بیشتری شده است. حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند: «[در روز غدیر] مرد باید برای خانواده خود گشایش بیشتری فراهم کند.»

 

* هدیه دادن

هدیه دادن و گرفتن با توجه به ضوابط شرعی کار پسندیده ای است و اثرات روانی خاصی مخصوصاً در کودکان و نوجوانان دارد و بهترین موقعیت هدیه دادن عید غدیر است.

حضرت رضا، علیه السلام، عید غدیر را روز هدیه و بخشش می نامد و می فرمایند: «[روز غدیر] روز بخشش و هدیه دادن است.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]





در محضر بزرگان/ 4 توصیه آیت الله وحید برای رشد معنوی
در محضر بزرگان فرصتی است برای آموختن نکاتی که در هیچ کتابی یافت نمی‌شود و در واقع راه میان‌بری است به سوی خوبی‌ها و درستی‌ها که تقدیم به همه کاربران عزیز می‌گردد.

حضرت آیت الله وحید خراسانی به جهت رشد در معنویات و تقرّب به سوی خدای تعالی بر امور زیر تأکید می فرمایند:

-1 نمازهای واجب خود را اول وقت بخوانید.
-2 بعد از نماز صبح دعای عهد بخوانید.
-3 در شبانه روز لااقل یک مرتبه سورة یس را خوانده و به حضرت زهراء (س) هدیه نمایید.
-4 هرچه می توانید قرآن بخوانید و به حضرت حجّت (ع) هدیه نمایید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




سبک زندگی مناسب ترین راه انتقال باورها و ارزش هاست
انتقال ارزش ها از دغدغه های همیشگی خانواده ها، مربیان و مبلغان و مسئولان فرهنگی بوده و هست. چه کار کنیم تا ارزش ها منتقل شوند. راه های مختلفی وجود دارد که مناسب ترین شیوه برای این کار، سبک زندگی است.

«یا ایها الذین امنوا لم تقولون مالا تفعلون؛ کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون» (صف/ 2 و 3) گفتاری که مطابق رفتار تأیید نشود، خشم خدا را به دنبال دارد. گفته ای که مؤید رفتاری نداشته باشد، یعنی در سبک زندگی محقق نشده باشد ارزش ندارد. البته معنایش این نیست که اگر عمل نکردیم، توصیه هم نکنیم، خیر؛ ولی این بُعد را تأکید می کند که عمل اصالت دارد و مهم است و بهترین راه تبلیغ است. اگر نگویی و عمل کنی بهتر است از اینکه بگویی و عمل نکنی.

امام علی (ع) می فرماید:«ایها الناس انی والله ما احتکم علی طاعة الا واسبقکم الیها ولا انهاکم عن معصیة الا و اتناهی قبلکم عنها. » (نهج البلاغه، خطبه 175). «لعن الله الامرین بالمعروف والتّارکین له والنّاهین عن المنکر العاملین به. » (نهج البلاغه، خطبه 129)

امام صادق (ع) می فرماید: «کونوا دعاةً للنّاس بغیر السنتکم لیروا منکم الورع والاجتهاد والصلاة والخیر فانّ ذلک داعیة. » (کافی، ج2، ص 78) با گفتار دعوت نکنید، بلکه دعوت باید به غیر گفتار باشد؛ زیرا عمل، نمایش ارزش ها، باورها و نمود بیرونی آنهاست. باید به نمایش گذاشته شوند تا مردم ببیند، پرهیزگاری و تلاش و کوشش و نماز و خیرخواهی او را ببینند و در این صورت، دعوت کننده است.

امری که معقول است و در شیوه تبلیغی اهل بیت (ع) نمود دارد، ارائه آموزش های کاربردی و مصداقی برای تغییر سبک زندگی است.

سؤال: پیامبر اکرم (ص) چگونه توانست سبک زندگی نیمه وحشیانه عرب جاهلی را به یک سبک زندگی تعالی جویانه و پیشرو تبدیل کند؟

جواب: به نظر بنده یکی از مهم ترین ابعاد مسئله که پیامبر (ص) به آن پرداخت، این بود که هرگز به آموزش های کلی و مفهومی اکتفا نکردند، بلکه ریزترین مصادیق را در گفتار و کردار خود نشان دادند.

در جلد دوم وسائل الشیعه در ذیل ابواب السواک، باب 13 درباره مسواک زدن دستورهایی بیان شده است. اینکه با چه مسواک بزنیم، چگونه و چه وقت مسواک بزنیم و. . . . الان خیلی عقب تر از آن زمان هستیم؛ زیرا الان می گوییم مسواک زدن خوب است، اما توصیه های دیگری نداریم. همین طور ذیل ابواب حمام و تنظیف والزینه، باب 115 ذکر شده است که چه وقت حمام بروی، چگونه بشوری، پسر بچه را پدر حمام ببرد یا مادر؟ اگر اینها را بالای منبر بگویند متعجب می شویم؛ در حالی که پیامبر چنین می کردند.

اگر غرب در تبلیغ سبک زندگی موفق است، به این دلیل است که آموزش کاربردی می دهد. مثلاً می گوید: این نوع لوازم آرایشی را استفاده کن و این مدل لباس را بپوش. در پیام های بازرگانی، مصداق عینی را می گویند. مثلاً نمی گوید برنج بخور، بلکه می گوید این نوع کیک را بخور تا قدّت بلند می شود. اینها اثر می گذارد؛ زیرا واقعیت های عینی و جزئی و کاربردی گفته شده اند.

یکی از بهترین کتاب هایی که در حوزه های مختلف سبک زندگی در یکی دو سال اخیر چاپ شده کتاب مفاتیح الحیات حضرت آیت الله جوادی آملی است. اما به نظر بنده به سیصد سال قبل عقب تر برگشتیم؛ یعنی کتاب حلیه المتقین پیشرفته تر از این کتاب است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1398-05-14] [ 08:40:00 ق.ظ ]




چینش سبک زندگی
سبک زندگی از منظرهای گوناگون مورد تعریف و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به اینکه حدود 130 سال از عمر این واژه می گذرد، تعاریف متنوعی از منظر جامعه شناختی و روان شناختی و ارزش شناختی برای آن ارائه شده است.

سبک زندگی را با توجه به معارف اهل بیت (ع) و محور بحث و موضوع همایش می توان به این صورت تعریف کرد: سبک زندگی مجموعه ای از رفتارهای فردی یا اجتماعی است که متأثر از باورها و ارزش های پذیرفته شده، امیال فردی، محیط اجتماعی و شرایط اقلیمی، وجهه غالب رفتار فرد، گروه یا جامعه شده باشد.

 

هنگامی که از سبک زندگی سخن می گوییم اولاً باید شیوه زندگی ساختار مند باشد و سیستمی به قضیه نگاه کرد نه تک رفتاری؛ ثانیاً متأثر از باورها و ارزش ها باشد. به عبارت دیگر، رفتار نهادینه شده را سبک زندگی می گوییم. به عنوان مثال: اگر کسی یک بار در جلسه ای نوشیدنی خاصی مانند دلستر خورد، نمی توانیم بگوییم سبک تغذیه ای ایشان در نوشیدنی ها دلستر خوردن است؛ زیرا یک بار اتفاق افتاده است.

مثال دیگر اینکه الان در عروسی ها مد شده که دامادها شب عروسی شان کراوات می زنند. ولی نمی توانیم بگوییم سبک پوشش این افراد کراوات زدن است. اینها رفتار موردی است و اصطلاحاً به اینها سبک زندگی گفته نمی شود. سبک زندگی باید وجهه غالب رفتار فرد یا گروه و یا جامعه شده باشد. با توجه به این تعریف، اهمیت سبک زندگی از نگاه اهل بیت و در سخن و سیره اهل بیت را توضیح خواهم داد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




سیره عملی حاج آقا مصطفی خمینی رحمةالله علیه از نگاه آیت الله امینی

 
بنده وقتی امام در فرانسه تبعید بودند به خانه حاج آقا مصطفی رفتم  امام در نجف منزل ملکی نداشتند  حاج آقا مصطفی هم با اینکه خودش عالمی بود و درس خارج فقه می گفت، خانه اش اجاره ای بود که زمین آن در حدود 50 متر بود. دوستان ایشان که با او خیلی راحت بودند می گفتند حاج آقا مصطفی با شهریه ای که از امام و آیت ­الله خویی و. . . دریافت می کرد، زندگی خود را اداره می نمود. فرش منزل ایشان گلیم و زیلو بود و یک قالی هم جهیزیه همسرش بود. می گفت اجاقی را که حاج آقا مصطفی داشت روی صندوق چوبی گذاشته بود و با آن پخت وپز می کرد. وصیت کرده بود که به امام بگویید من از مال دنیا هیچ ندارم  وقتی از دنیا رفت دارایی او هفتاد دینار عراقی بود  این هفتاد دینار را داشت که بعداً آن را خدمت امام بردند و عرض کرده بودند که این مال حاج آقا مصطفی از دار دنیا بوده است. بعد از وفات حاج آقا مصطفی، امام به مقسِّم شهریه آیت­ الله خویی رحمةالله علیه پیام داد که شهریه او را قطع کنید؛ چون خانواده او تحت تکفّل من است. من زندگی شان را اداره می کنم با اینکه خود حضرت امام رحمةالله علیه در منزلی بود که ملکی نبود یا در اختیار ایشان بود یا اجاره می داد  بعد از پیروزی انقلاب هم  اثاثیه ای در منزل به آن صورت نداشت. نقل می کردند وقتی می خواست از دنیا برود اندرونی خانه اش ساده بود و اثاثی نداشت. بیرونی هم که ساده بود و تا آخر همان وضعیت داشت. با این وضع ایشان آنچه را که حدود 30 جلد کتاب و یک مقدار پول بود  نه از سهم امام که ایشان در این اواخر از آن استفاده نمی کرد با اینکه بیشترین دسترسی به پول را در بین علما داشت  وصیت کرده بود یک مقدار از پول هایی که هدیه بود، در بین ورثه تقسیم کنند. آن زمان که از دنیا رفت خیلی از اموال و پول هایی که سهم امام و غیره بود در دستش مانده بود وصیت کردند که هیچ کدام ملک من نیست و حواله داده بودند به شورای مدیریت حوزه علمیه قم که تا چند سال شهریه امام را از همان پول ها می دادند و حتی این پول ها را در اختیار فرزندان نگذاشت تا آنها تقسیم کنند! یک عالم دینی مقتدر و رهبر نظام اسلامی با این همه امکانات، از ابتدا تا انتهای زندگی اش، با آنکه این همه به اسلام خدمت کرد و با عزت و اقتدار از دنیا رفت، ولی کمترین تصرف در بیت المال را ننمود. کاش ما بتوانیم در حیطه کاری مان این گونه باشیم. [i]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




سیره عملی علامه طباطبایی رحمةالله علیه


یکی از افرادی که می تواند الگو باشد مرحوم علامه طباطبائی است. من از سال 1326 شمسی که به قم آمدم با حضرت استاد علامه آشنا شدم. شاگرد ایشان بودم و بیش از شاگردی، مجذوب ایشان بودم. در واقع، دو نفر خیلی مرا در حوزه علمیه قم مجذوب خود کردند. یکی حضرت امام خمینیقدس سرّه بود و دیگری علامه طباطبائی قدس سرّه که خیلی شیفته این دو بزرگوار بودم. علاوه بر درس که خدمت علامه می خواندیم، به منزل ایشان نیز رفت و آمد داشتیم. خیلی هم به من لطف داشتند. از داخل زندگی شان هم خبر داشتم. مسائل نسبتاً خصوصی را هم به من می فرمودند. من آشنایی با این مرد الهی را از الطاف خفیه الهی می دانم. آن موقع حوزه علمیه، طوری نبود که همه به علامه توجه داشته باشند؛ گرچه ایشان مدرّس توانایی بود، امّا همه طلبه ها با ایشان آشنا نبودند؛ تنها عده ای بودند که به ایشان توجه داشتند. اینکه خدای متعال، اسبابی را فراهم کرد که جذب ایشان شدم واقعاً از الطاف الهی بود. اگر من چیزی در این علوم پراکنده داشته باشم، از علامه طباطبائی است. اصولاً آن مرحوم فرد ممتازی بود. از هر جهت فرد کم نظیری در اسلام بود. فردی که بین علم و پرورش شاگردان و بین معنویت و اخلاق را جمع کرده بود. چنین افرادی در بین علما زیاد نیستند. او فرد ممتازی بود و خدمات بسیار ارزنده ای را در آن زمان نسبت به اسلام و انقلاب انجام داد.

ایشان عالم عاملی بود که در زمان حیاتش قدرش معلوم و شناخته نشد و بعد از آن هم با همۀاین بزرگداشت ها هنوز حقّش اداء نشده است. از ویژگی های ایشان بود که از همان اوایل طلبگی به فکر خودسازی، تزکیه و تهذیب نفس بود. من از تحصیلات ایشان در تبریز اطلاع ندارم؛ چون مقدمات و یک مقداری از سطح را آنجا خوانده بودند، بعد به نجف هجرت کردند، ولی از مطالبی که نقل می کردند استفاده می شد که ایشان از همان اول به تزکیه و تهذیب، نفس عنایت ویژه داشته است.

الف) ارائه طریق
چنان­که قبلاً هم یادآور شدم ایشان می فرمودند: وقتی می خواستم از تبریز به سوی نجف حرکت کنم، نمی دانستم آنجا باید چه کار کنم. تعبیرشان این بود که من خیلی خَجول بودم و اطلاعات کافی هم نداشتم. نمی دانستم حال که به نجف می روم چه کار باید کنم؟ درس چه کسی بروم؟ رفتارم چگونه باشد؟ در طول راه نگرانی ام این بود که چه کنم. وقتی به نجف رسیدم، چشمم به قبّه امیرالمؤمنین علیه السّلام که افتاد عرض کردم: «یا علی! من آمدم خدمت شما برای درس خواندن، مرا راهنمایی کنید. » ابتدا یک منزلی اجاره کردیم و رفتیم در آن منزل. روز بعد درِ منزل را زدند در را باز کردم، دیدم سیدی بزرگوار (آقای قاضیِ [1]معروف) هستند. ایشان با من صحبت هایی کردند. در ضمن حرف­هایشان به من فرمودند: کسی که می آید طلبه می شود علاوه بر اینکه باید فکر درس خواندن باشد، باید به فکر تزکیه و تهذیب و اصلاح نفس خود نیز باشد تا بتواند از علمش استفاده کند. این چند جمله را فرمودند و بلند شدند و رفتند.

ب) خودیابی از آغاز
علامه فرمودند: من از آن موقع راه خودم را پیدا کردم و تا وقتی که در نجف بودم در درس مرحوم آقا سید علی قاضی شرکت می کردم. من مرتّب در جلسات درس اخلاق خصوصی ایشان نیز شرکت می کردم و از مرحوم قاضی خیلی استفاده ها بردم. تعبیرشان این بود که من هر چه دارم از استادم مرحوم آقای قاضی دارم. از مرحوم قاضی نقل می کردند که ایشان می فرمودند: اگر انسان برای پیدا کردن انسان کامل که حقاً یک مؤمن واقعی باشد، نصف عمرش را هم صرف کند، ارزش دارد. البته ایشان خودشان این آدم کامل را پیدا کرده بودند. حقّاً آقای قاضی انسان کاملی بودند[2]و شاگردان زبده ای هم تربیت کردند.

ج) تهجّد و محبت به اهل­بیت
از خصوصیات علامه طباطبائی از جهت عبادت و سیر و سلوک آنچه که محسوس بود و ما دیده بودیم و از نزدیک خبر داشتیم این بود که ایشان فردی بود که تهجّدش ترک نمی شد. همیشه نماز شب را می خواند و گاهی هم که بعضی افراد دستورالعمل می خواستند ایشان به نماز شب و تهجّد تأکید می کردند و می فرمودند که نماز شب را ترک نکنید. نماز شب را خوب و با دقت بخوانید. اگر می خواهید به مقاماتی برسید نماز شب را بخوانید. مقیّد بودند که نوافل را حتی المقدور بخوانند. حتی گاهی نوافل را بین راه می خواندند؛ چون نوافل را می شود نشسته و خوابیده و در هر حالتی خواند. یک بار از ایشان در حال راه رفتن سؤالی کردم، ایشان در پاسخ دادن یک مقداری تأخیر کردند. بعداً عذرخواهی کردند و فرمودند من مشغول خواندن نافله بودم که جواب شما را با تأخیر دادم. آن قدر به نوافل مقیّد بودند که اگر زمانی موفق نمی شدند، به هر نحوی بود آنها را انجام می دادند. دائم­الوضو بودند. تقریباً می توان گفت که دائم­الذکر بودند. همیشه ذکری بر لب داشتند. ما در راه که می رفتیم برای جلسه ای که در شب های پنج­شنبه و جمعه برقرار بود؛ چون منزل ما نزدیک منزل ایشان بود با هم می رفتیم. همیشه ذکر خدا بر لب داشت. اگر ما سؤال می کردیم جواب ما را می دادند، بعد دوباره مشغول ذکر می شدند. در آن جلسه ای هم که داشتیم که بزرگان هم حاضر بودند، اگر کسی سؤال می کرد، جواب می دادند و بعد دوباره مشغول ذکر می شدند. البته من نمی دانم که ذکر دائمی ایشان چه بود و غفلت هم کردم که سؤال کنم، امّا یک وقتی از ایشان پرسیدم که شما راجع به ذکری که تداوم پیدا کند چه سفارشی دارید؟ ایشان فرمودند: «لا اله الا الله». ایشان می فرمودند: این ذکر برای کسی که می خواهد در طریق تزکیه باشد، بهترین ذکر است. به هر حال فردی دائم الذکر بود و به دعا هم خیلی عنایت داشت؛ همین طور عنایت زیادی به زیارت داشت. در قم ایشان مقیّد بود هفته ای یک روز غالباً بعدازظهرها به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرّف شوند. مواقع دیگر که اعیاد یا وفیّات بود باز هم عنایت مخصوصی به زیارت داشتند.

به مسائل اخلاقی و اجتماعی نیز توجه مخصوص داشتند. یک بار که در پیاده روی خیابان ارم قم می رفتیم، ایشان پوست میوه ای را در پیاده رو دید آن پوست میوه را با عصا و پایشان به کناری انداختند؛ برای اینکه می خواستند کسی که از آنجا عبور می کند زمین نخورد و خسارت نبیند. درعین حالی که به فکر دعا و ذکر بود طوری نبود که متوجّه اطراف نباشند. می توان گفت او از کسانی بود که در دعای کمیل به آنها اشاره شده است که: «خدایا مرا از کسانی قرار بده که اوراد و اعمالشان یکی است و آنچه برای خدا باشد در دریچه دید آنها قرار می گیرد». [3]این توجه کاشف از یک صفت بزرگ است که اوج تجلّی اخلاق اسلامی را می رساند که نه تنها انسان خود کار غیر اخلاقی انجام ندهد، بلکه مقیّد باشد که کار غیر اخلاقی دیگران را هم اصلاح کند.

ویژگی دیگر ایشان علاقه به روضه حضرت اباعبدالله علیه السّلام بود. خودشان هم مجلسی برپا می کردند؛ و در مجالس دیگران هم شرکت می کردند. من به همراه ایشان به منزل آقای قاضی می رفتیم. خیلی باحال خوب در روضه شرکت می کردند. گاهی که روضه می خواندند شانه هایشان از گریه بالا و پایین می رفت. ایشان معمولاً تابستان ها به اطراف تهران می رفتند، چند سالی هم مشهد مشرف بودند. یکی از سال­هایی که مشهد بودند من هم برای زیارت رفتم و آن حالاتی که هنگام تشرف به حرم داشتند و عنایت و احترامی که نسبت به امام رضاعلیه السّلام داشتند را ملاحظه کردم. ایشان عتبه درب حرم امام را می بوسیدند، بعد هم در نماز مرحوم آیت­ الله میلانی شرکت می کردند؛ مثل یک فرد عادی در نماز جماعت ایشان شرکت می کردند. البته بعضی طلبه ها او را می شناختند و دور ایشان را می گرفتند و سؤال می پرسیدند.

د) مراقبه
ویژگی دیگری که در زندگی ایشان کاملاً محسوس بود، حالت مراقبت از نفس خویش در جاهای مختلف بود. در حرف زدن، راه رفتن، درس گفتن، در همه حال در ایشان یک حالت مراقبت از نفس به خوبی محسوس بود. البته آدم از دل افراد خبر ندارد، امّا قطعاً ظواهر، یک چیزهایی را نشان می دهد. حضرت امام راحلرحمةالله علیه هم این گونه بودند. همیشه یک حالت مراقبت از نفس را انسان در ایشان حس می کرد.

علامه از جهت اخلاق هم فوق­العاده بودند. من سال ها با ایشان محشور بودم. در تمام این مدتی که در خدمت ایشان بودم ندیدم عصبانی شوند. به عنوان نمونه شهید مطهری هنگام درس در اشکال کردن خیلی سماجت داشت، رها نمی کرد. هر چه استاد می فرمود باز ایشان اشکال می کرد ولی در تمام این مدت  که من تقریباً از سال 1326 تا 1360 که علامه وفات کردند؛ یعنی بیش از سی سال  یک مرتبه ندیدم که ایشان عصبانی شود. با اینکه جای عصبانی شدن بود که شاگرد جسور دادوبیداد می کند ایشان هم باید دادوبیداد می کردند و عصبانی می شدند، ولی با ملاطفت جواب می دادند. گاهی صورتشان برافروخته می شد و می گفت: «آقا! چرا توجه نمی کنی؟» این مثلاً نهایت واکنش ایشان به سؤالات مکرر و جسورانه شاگردان بود. نسبت به همه احترام می گذاشتند، حتی به طلاب مبتدی و مردم عادی.

ه‍) تواضع
علامه با اینکه دریایی از علم بود، آن قدر متواضع بود که هر طلبه ای با ایشان، احساس صمیمیت می کرد. خیلی متواضع بودند. در درس هیچ­گاه این احساس نبود که ایشان استاد هستند. به شاگردان نمی گفت شما گوش بده شما نمی فهمید! با کمال ملایمت، مطالب را می فرمودند. حقاً در هر رشته ای یک انسان اهل نظر بود. در قسمت فلسفه، اخلاق، تفسیر و. . . . بهترین نظرها را خیلی ساده بیان می کرد. اصلاً کسی حس نمی کرد که مطلبی دشوار است؛ چون به سادگی بیان می کرد. بعضی اساتید وقتی یک مطلبی از خودشان است به خود می بالند! امّا ایشان اصلاً و ابداً چنین نبودند. مطالب عالی را در سطح ساده و عادی بیان می نمود. علاقۀزیادی به شاگردانش داشت و معارف را با احترام تعلیم می داد. از آنها احوالپرسی می کردند. گاهی در جلسات شب های پنج­شنبه و جمعه اگر یکی از افراد نمی آمد، سراغ او را می گرفتند. عنایت داشتند که حتماً احوالشان را بپرسند. به هر حال از جهت اخلاق خیلی فوق­العاده بودند.

از سال 1326 که خدمت ایشان بودم، بخشی از منظومه حاجی سبزواری را خدمت ایشان خواندم. تدریسشان در منزل بود. بعد از آن هم منظومه حکمت را در مدرسه حجتیه شروع کردند؛ بعد از آن هم اسفار و یک مقدار هم تفسیر. در آن زمان از علم تفسیر و علوم متفرقه در حوزه قم خبری نبود؛ یعنی تفسیر یک درس فرعی و یک نقص شمرده می شد. الحمدالله حالا اوضاع بهتر شده و تفسیر یک درس رسمی حوزه شده است؛ امّا آن زمان تفسیر این گونه نبود یعنی این گونه قضایا را کوچک می شمردند. در آن روزگار دَرسِ مهم، فقه و اصول بود. درس مرسوم همان درس فقه و اصول بود. ایشان برای اولین بار درس تفسیر را در قم شروع کردند. آن موقع نوشتن تفسیر «المیزان» را شروع نکرده بودند. شاید حدود 60 یا 70 طلبه در درس ایشان شرکت می کردند. همین درس نقطه شروعی برای نوشتن تفسیر المیزان شد.

درس فلسفه، امروزه یک درس رسمی است، ولی آن موقع خیلی مشکل بود. عده ای نمی گذاشتند کسی درس فلسفه بگوید؛ یعنی نصیحت می کردند، ولی آن موقع ایشان با کمال جدّیت، درس فلسفه را شروع کردند. یک درس فقه و اصول هم در یکی از حجره های فیضیه داشتند؛ خوب هم بود، اما بعدها درس فقه و اصول را تعطیل کردند. فرمودند: استاد درس فقه و اصول زیاد هست، امّا استادی که درس تفسیر و فلسفه بگوید خیلی نیست لذا فقه و اصول را تعطیل کردند. این دلالت بر اخلاص ایشان داشت. حتی گاهی عده ای، مانع اسفار گفتن ایشان می شدند. حضرت آیت الله العظمی بروجردیرحمةالله علیه تحت فشار برخی از بازاریان تهران که گفته بودند ما سهم امام را می دهیم که طلاب فقه و اصول بخوانند و اگر فلسفه تدریس شود و فلسفه بخوانند دیگر سهم امام نمی دهیم، ایشان برای حوزه احساس خطر کرده بود. ازاین رو، با وجود اینکه ایشان خودشان اهل فلسفه بودند، پیغام محترمانه به علامه داده بود که درس اسفار را نگویید و پیشنهاد شفا را داده بودند. ایشان هم پیغام داده بود چشم اطاعت می کنم. امّا من اسفار را که می گویم از روی وظیفه می گویم اگر شما می گویید وظیفه نیست نمی گویم. مدتی بعد آیت الله بهبهانی به آقای بروجردی پیغام داده بود که برای حوزه خیلی بد شده است؛ چون در دانشگاه می گویند حوزه عقب گرد می کند که فلسفه را تعطیل کرده اند. آقای بروجردی باز پیغام داده بودند که درس فلسفه را شروع کنید. ایشان در قم پایه گذار علم هیئت و حدیث بود. ما مدتی خدمت ایشان در همان جلسه شب­های پنج­شنبه و جمعه  با اینکه ایشان فیلسوف بودند  درس حدیث می خواندیم؛ چند جلد اول بحار را ما خدمت ایشان خواندیم. البته خیلی دقیق صحبت می کردند و عنایت خاصی به تفسیر و حدیث مخصوصاً به نهج البلاغه داشتند. خدمات ایشان از این جهت خیلی ارزنده بود؛ اساساً مسیر حوزه و فکر حوزه را تغییر داد. پروفسور کُربن فرانسوی [4]سالی یک یا دو بار برای شیعه­شناسی می آمد ایران و از محضر مرحوم علامه استفاده می کرد و علامه طباطبائی هم از قم با اتوبوس به تهران می رفت تا با کربن، نشستی داشته باشند. هر 15 روز جلسه درسی برای او و دیگر بزرگان برگزار می کرد. می فرمود: خدای متعال خواسته است که عرفان تشیّع توسط پرفسور کربن به خارج برود. ایشان هم متنفذ بود و واقعاً در نشر تشیّع مؤثر بود.

در سال 1326 در منزلی صد متری در یخچال قاضی اجاره نشین بود. چهار اتاق داشت که دو تا خودشان و خانواده بودند و یکی هم بیرونی بود و محل تدریس ایشان. یک وقت وضع اقتصادی ایشان خیلی سخت شد و بسیار مقروض شدند. ظاهراً ضامن یکی از بستگانشان شده بود و او هم ورشکست شده و قرض سنگینی بر عهدۀعلامه افتاده بود. با اینکه طبع بزرگی داشت، ولی این حالت مقروض بودن در ایشان محسوس بود. یک مقدار سهم امام گرفتیم که بدهیم خدمت ایشان که این گرفتاری را رفع کند. پول سهم امام را خدمت ایشان دادند، اما ایشان قبول نکرد. هر چه گفتند قبول نکرد. ما هم هر چه عرض کردیم سهم امام و سهم سادات است، خدمت شما باشد ایشان فرمود نه. زیاد که اصرار کردیم، فرمودند شما بگیرید و بین طلبه ها تقسیم کنید.

ظاهراً ایشان سهم امام مصرف نمی کرد؛ در حالی که وضع مالی خوبی نداشت. مقداری ملک در تبریز داشتند که مختصر اجاره ای از آن می گرفتند و هزینۀزندگی را از آن تأمین می کردند. بعد از نوشتن کتاب، به من فرمود که خدای متعال، رزق و روزی من را در قلم قرار داده است. زمانی آن املاک تبریز ایشان در طرح افتاد و ارزش پیدا کرد. آن وقت توانست خانه ساده ای بخرد. لباس های ساده ای داشت. جلیقه ای داشت که تا آخرین روزهای عمرش هم این جلیقه را می پوشید. با آن کفش های ساده و زندگی ساده که فرصت ذکرش نیست. نه املاکی به جا گذاشتند، نه پولی. فقط این خانه را گذاشتند که از ارث پدری خریده بودند و آن هم اخیراً مؤسسه قرآنی شده است. [5]

اواخر عمر متأسفانه به بیماری مبتلا شده بودند و پزشکان می گفتند که مغز ایشان دیگر تحمل و گنجایش مطلب جدید ندارد. ایشان اواخر عمر تقریباً به دنیا توجه نداشتند و در عالم دیگری بودند. من یک بار خدمت ایشان رسیدم. خوابیده بودند، در همان رختخواب نشستند. از ایشان سؤالی پرسیدم و فهمیدم متوجّه هستند و جواب مرا دادند، ولی شاگردان و فرزندان را نمی شناختند. معلوم شد که در عالم دیگری هستند و باید با همان وسایل عالم دیگر با ایشان ارتباط داشت.

در روزهای آخر، یک روز از ایشان پرسیدم: «برای حضور قلب در نماز چه توصیه ای دارید؟» با صدای ضعیف فرمود: «توجّه، توجّه، توجه. . . مراقبه، مراقبه، مراقبه. . . مراوده، مراوده، مراوده. . . ». از این دستورالعمل کوتاه چنین فهمیدم که نمازگزار برای حضور قلب، باید قبل از شروع نماز، تمام توجه خود را به سوی خدا معطوف سازد، خود را در محضر خدا مشاهده کند و قلبش را از غیر او خالی گرداند، بعد از آن تکبیرة الاحرام بگوید. بعد از آن مراقب باشد تا از این حال خارج نشود و به یاد خدا بودن را همچنان تا پایان نماز ادامه دهد. چنانچه لحظه ای توجه به امر دیگری به ذهن او آمد، فوراً از آن منصرف شود و به حال توجه سابق خود بازگردد.

علامه، بسیار مؤدّب بودند و در ملاقات با افراد به پوشیدن لباس و عمامه مقیّد بود. حتی به هنگام بیماری و در بستر، پتو را روی پاهایش می انداخت تا بی احترامی به دیگران نشود. ایشان بسیار خوش مجلس و شیرین زبان بود و با بیان داستان­های اخلاقی، جلسه را رونق می داد. از کسی انتقاد و عیب جویی نمی کرد. در بذلِ دانش، جواد بود و بخل نمی ورزید. از امانت دادن کتاب، حتی نوشته های خطی خودش امتناع نداشت؛ گرچه گاهی بی­خطر هم نبود.

هر کسی سؤال می پرسید، پاسخ می داد، ولو از عوام بود. البته در پاسخ دادن مقدار درک مخاطب را رعایت می کرد؛ همان­گونه که فضلا از محضرش استفاده می کردند، عوام نیز می توانستند از علومش بهره بگیرند.

زندگی نسبتاً ساده ای داشت. فرش منزل او قالی های متوسط و گلیم پشمی بود. لوازم زندگی ایشان ساده و لباس های او در حد متوسط، ولی تمیز و زیبا بود، گاهی یک لباس را چندین سال می پوشید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:34:00 ق.ظ ]




عیب جویی، آثار منفی بسیاری دارد که در اینجا به برخی از این آثار اشاره می کنیم.

1- محرومیت از محبت دیگران
امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:

«مَنْ تَتَبَّعَ خَفِیاتُ الْعُیوب حَرَّمَهُ اللّهُ مَوَّداتَ القُلُوب».[1]

«کسی که در پی عیوب پنهانی دیگران باشد، خداوند او را از دوستی دیگران محروم می گرداند».

2- طرد شدن از جامعه
عیب جویان نه تنها به اهداف خود نمی رسند؛ بلکه با این عمل ناپسند خود، بیش از پیش مطرود جامعه می شوند و دیگر کسی به آنها اعتماد نخواهد کرد.

3- عیب جویی و افترا
عیب جویی زمینه تهمت را برای شخص عیب جو فراهم می آورد؛ زیرا کسی که مورد عیب جویی واقع شود، آتش انتقام در درون وی شعله ور می شود و اگر نتواند خشم درونی خود را با ذکر عیوب واقعی عیب جو تسکین دهد، افترا می زند و او را با صفات و اعمال زشتی که از آنها منزّه است، متّهم می سازد. امام سجّاد علیه السلام در این باره فرمودند:

«مَنْ رَمی النّاسَ بِما فِیهِمْ رَمَوهُ بِمَا لَیسَ فِیه».[2]

«کسی که مردم را به عیبی که در آنها وجود دارد منتسب کند، مردم او را به عیبی که ندارد منتسب خواهند کرد».

4- از بین رفتن شوق به کار
عیب جویی از دیگران سبب می شود که آنها شوق لازم را نسبت به انجام کارهایی که دارند از دست بدهند، مثلًا اگر مدیر یک مؤسسه یا معلم یک کلاس تنها به ضعف های کارگران و شاگردان بپردازند نه تنها عیوب آنها اصلاح نمی شود؛ بلکه از ادامه کار یا درس باز می مانند و ای بسا آن مؤسسه و یا مدرسه را برای همیشه ترک کنند.

5- کینه ورزی
امام علی علیه السلام در این باره فرمودند:

«الْانْتِقادُ عَداوَةٌ».[3]

«انتقاد، سبب دشمنی است».

از آنجایی که انسان حبّ نفس دارد از انتقاد و عیب جویی، گریزان است و کسانی را که مرتّب از او انتقاد می کنند، دشمن می دارد.

6- اختلاف و جدایی
یکی از آثار عیب جویی، بروز اختلاف در جامعه است. امام علی علیه السلام در این خصوص فرمودند:

«الْاسْتِقْصاءُ فُرْقَةٌ».[4]

«موشکافی در عیوب دیگران، سبب جدایی است».

خانمی می گفت:

در ابتدای ازدواج قرار بود با همسرم برای خودسازی، عیوب یکدیگر را بگوییم و پنهان نکنیم. کم کم عیب گویی ما تبدیل به عیب جویی شد و هر یک می خواستیم نظر خود را ثابت کنیم و پافشاری می کردیم و به تدریج کار ما به خشونت کشید و امروز در آستانه طلاق و جدایی هستیم».

7- خطر جانی و هلاکت
گاهی عیب جویی برای عیب جویان بسیار گران تمام می شود و اهانت شدگان تنها به اظهار خشم و خشونت و گفتن سخنان تند و زننده اکتفا نمی کنند، بلکه قدم را فراتر می گذارند و زمینه نابودی شخص عیب جو را فراهم می آورند.

8- خطر رسوایی
اگر هدف از عیب گویی دیگران، رسوا کردن آنها باشد بی تردید روزی خواهد رسید که خداوند او رادرمیان مردم رسوا خواهد کرد.

در این باره پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمودند:

«لَا تَطْلُبُوا عَثَراتِ الْمُؤمِنِینَ فَانَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَراتِ اخیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَراتِه وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَثَراتِه یفْضَحُهُ وَلَو فِی جَوْفِ بَیتِهِ».[5]

«لغزش های دیگران را جستجو و پی گیری ننمایید، چه این که هر کسی لغزش های برادر مؤمن خود را جستجو نماید، خداوند لغزش های او را دنبال می کند و کسی را که خداوند لغزش هایش را دنبال نماید رسوایش خواهد کرد ولو در میان خانه اش باشد.»

به تجربه ثابت شده است کسانی که در پی عیوب دیگرانند افرادی هم در پی عیوب آنها هستند و به طور طبیعی عیوب آنها نیز بر ملا می شود.

مثلًا اگر کسی به دنبال این است که ضعف های دیگران را افشا نماید، خداوند شرایط را به طوری فراهم می آورد تا ضعف های او نیز برای دیگران آشکار شود.

9- عذاب قیامت
از عواقب عیب جویی، عذاب دردناک روز قیامت است.

قرآن در آیاتی چند از عذاب اخروی عیب جویان، سخن به میان آورده است در اینجا به ترجمه ی یک آیه اشاره می نماییم: «کسانی که عیب جویی و مسخره می کنند مؤمنانی را که علاوه بر ادای واجبات مالی، با صدقات مستحب نیز فقیران را دستگیری می کنند. خدا هم درمقابل تمسخر آنها، آنان را مسخره می کند و برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود».[6]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




توصیه اسلام به عیب‌پوشی دیگران

در اسلام توصیه به عیب‌پوشی شده است، عیب‌پوشی در مقابل عیب‌جویی قرار دارد و یکی از صفات خداوند، ستارالعیوب بودن اوست این کار از اخلاق انسان‌های کریم و بزرگوار است که با وجود آگاهی نسبت به عیوب دیگران از آن چشم‌پوشی می‌کند چنان‌که امام علی(ع) در این باره فرموده است: «یکی از با ارزش‌ترین کارهای کریمان، «تغافل» از چیزهایی است که از آن آگاهند».

آفت عیب‌جویی در زندگی :عیب‌جویی و مذمت درباره عیوب دیگران چه در خانه و چه نسبت به همسایگان و چه در محل کار و هر جای دیگر مورد مذمت قرآن کریم و روایات است.

مولای متقیان حضرت علی(ع) می‌فرماید «طوبیِ لمِن شَغله خوفُ الِله عن خوف الناس، طوبی لمَن مَنعه عیبهُ عن عیوب المؤمنینَ مِن اخوانه؛ یعنی خوش به حال کسی که ترس از خدا او را از ترس از مردم بازدارد و خوش به حال کسی‌که عیب او او را از عیب‌جویی از مردم باز دارد یعنی عیب خودش را ببیند و عیوب برادران ایمانی خودش را عیان نکند».

 اگر کسی با صداقت و به‌صورت مخفیانه و به‌قصد اصلاح عیب برادر مؤمن خود را به او گوشزد کند خیلی هم خوب است و در این صورت باید کسی‌که عیب ما را برای اصلاح ما به خودمان گوشزد کند تشکر هم داشته باشیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]