انشتین برای رفتن به سخنرانی ها وتدریس در دانشگاه از راننده مورو اطمینانش کمک می گرفت.راننده وی نه تنها ماشین را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان  شنوندگان حضور داست بطوریکه به مباحث انشتین تسلط داشت یک روز انشتین در حالی که در راه دانشگاه  بود با صدای بلند گفت که من خیلی خسته ام…

راننده اش گفت من به جای تو می روم سخنرانی آخه کسی مارا ا ز هم جدا نمی کن  ونمیشناسد.که تشخیص دهند..

صفحات: 1 · · 3

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...