نرجس
 
   



 

موفقيت ،سعادت ، خوشبختي ، آرامش

 

 

چگونه درمصيبت ها و سختي ها، خير و حكمتي نهفته است؟ الخير في ماوقع

چگونه درمصيبت ها و سختي ها، خير و حكمتي نهفته است؟ الخير في ماوقع

براي خيلي ها اين پرسش مطرح مي شود كه چرا ما هرگاه با مصيبت و گرفتاري مواجه مي شويم، و نخستين تحليل و توصيف ما از آن اين است كه در آن خيري بوده است؟ كل يوم هو في شان. باور به اين كه خداوند مالك هستي است دركنار باور به ربوبيت، حكمت، علم،قدرت و مانند آن موجب مي شود تا انسان مومن بپذيرد كه هيچ چيزي در جهان بيرون از دايره اراده و مشيت الهي نيست. از آن جايي كه خداوند جهان را بر اساس حكمت و فلسفه اي آفريده و آن را ربوبيت و پروردگاري مي كند تا به هدف غايي برسد، پس هر چيزي كه در جهان اتفاق مي افتد در اين چارچوب معنا پيدا مي كند.

 همچنين مي دانيم كه خداوند هرگز شر و بدي را نيافريده است؛ بلكه آنچه ما از آن به شر و بدي ياد مي كنيم در حقيقت فقدان خيري است كه به سبب فقدان ظرفيت تمام و كمال در چيزي رخ مي نمايد. خداوند در هنگام آفرينش هر چيزي به جنبه مثبت و خير آن چيز نگاه مي كند و زماني اقدام به آفرينش آن چيز مي كند كه ظرفيت خير او بر شر سنگيني كند و بچربد. بنابراين، ابليس كه ما از آن به شر مطلق ياد مي كنيم، در حقيقت اين گونه نيست، بلكه ظرفيت وجودي او متمايل به خير بوده است. البته بايد توجه داشت كه آفريده هاي الهي دو دسته هستند؛ گروهي كه داراي مشيت، اراده، اختيار و آزادي انتخاب هستند.

در اين صورت، ممكن است كه شر در چيزي بر خير آن غلبه كند و فساد در زمين و آسمان پديد آيد. (نساء، آيه119؛ روم، آيه41) هر انساني خود را با افكار و اعمال خويش مي سازد و ماهيت وجودي خود را تغيير مي دهد. اين گونه است كه ابليس سازه وجودي خويش را از ظرفيت خيري بيشتر، به ظرفيت شري تبديل كرده است. در آيات قرآني بارها به اين مهم توجه داده شده كه انسان، بدي و شر را خود مي سازد و افزايش مي دهد و خداوند جز خير نمي آفريند و نمي خواهد. (شوري، آيه30؛ نساء، آيه79) به هر حال، خير و خوبي و نيكي همه از خداوند است و خداوند هر چه آفريده است، داراي خيري است. همچنين هر اتفاق و رخدادي در هستي به سبب آنكه در چارچوب عدالت و حكمت الهي تحقق مي يابد و خداوند به عنوان رب العالمين در حال پروردگاري و ربوبيت جهانيان است، پس در هر رخداد و حادثه اي خيري است كه در چارچوب حكمت و فلسفه كلي آفرينش معنا مي ياب{يعني هرچند ممكن است جزي كه الان از نظرما شر است اتفاق افتاده باشد اما اين از ديد محدود ماست ولي اگر باديد بازتر وكلي تر نگاه كنيم اين شر ( مثلا زلزله يا بيماري)‌وسيله اي بوده براي خلاصي همه مردم كره زمين از شري بزرگتر}م ع م  . خداوند براي اينكه هدف آفرينش تحقق يابد، با پروردگاري و ربوبيت خود مي كوشد تا با ايجاد شرايط مناسبي هر چيزي را به كمال بايسته و شايسته اش برساند كه همان خير مطلق آن چيز است. مسير كلي هستي به سوي خير مطلق يعني خداوند در حركت است؛


چيستي خير

    خير، چيزي است كه مورد رغبت همگان باشد؛ مانند عقل، عدل، فضل، چيز نافع و ضدش شر است. خير بر دو گونه است: يكي خير «مطلق» كه در هر حال و نزد هر كسي مورد رغبت است و ديگري خير و شر «مقيد» است، و آن چيزي است كه براي يكي خير و براي ديگري شر باشد؛ مانند مال. (مفردات الفاظ قرآن ص 160) در كاربردهاي قرآني وقتي از خير و شر سخن به ميان مي آيد، گاه اسمي و گاه وصفي است. در حقيقت خير و شر بر دو وجه به كار رفته است: يكي اينكه به شكل اسمي باشد، مانند «ولتكن منكم امه يدعون الي الخير (آل عمران 104) (بقره، آيه 106) بنابراين، خير به دو شكل خير مطلق و خير مقيد در جهان تحقق مي يابد. به عنوان نمونه عقل، خير مطلق است؛ اما بسياري از امور وجود دارد كه نسبت به چيزي خير و نسبت به چيزي ديگر شر است. اما پرسش اين است كه چرا ما مي گوئيم «هر چه پيش آيد، خوش آيد»؟ چرا مي گوئيم الخير في ما وقع و مايقع است؟ آيا جنگ و مصيبت و مرگ و سيل و زلزله و ده ها مصيبت و رخداد ديگر كه از نظر ما شر است، خير ماست؟ مراد از خير بودن اين مصيبت ها و رخدادها در جهان چيست؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-01-20] [ 08:45:00 ق.ظ ]




فضیلت نماز شب

الف: از منظر آیات:

 در بین نمازهای مستحبی، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن کریم درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است. خدای متعال به پیامبرش می فرماید: «مقداری از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [بر واجب] ویژه توست، امید است پروردگارت، تو را [به سبب این عبادت ویژه] به جایگاهی ستوده برانگیزد.[1]»

و در تعریف بندگان خاص الهی می گوید: «کسانی که شب را برای پروردگارشان با سجده و قیام به صبح می رسانند.[2]»

و در توصیف مؤمنین می فرماید: «شب ها ملازم بستر و خواب نیستند، بلکه پهلو از بستر خواب جدا کنند و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند، پس کسی نمی داند چه نعمتهایی که موجب چشم روشنی آنها می شود و در پاداش اعمالشان ذخیره شده است.[3]»

ب: از منظر روایات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می کند، خدا قلبش را نورانی می گرداند، وقتی می گوید: یارب یارب از جانب خدا گفته می شود: لبیک عبدی، هر چه می خواهی طلب کن تا عطا کنم و خدا به فرشتگانش گوید… شما شاهد باشید که بنده ام را آمرزیدم.[4]»

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اشراف امت من حاملین قرآن و شب زنده داران هستند.[5]» و فرمود: «آن قدر جبرئیل درباره نماز شب به من سفارش کرد که گمان کردم نیکان امت من شب را نخواهند خوابید.[6]» و باز فرمود: «دو رکعت نماز در وسط شب، از دنیا و آنچه که در آن است؛ نزد من محبوبتر است.[7]»

 

2. آثار نماز شب در روایات:

 امام صادق علیه السلام فرمود: «نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می کند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند و اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلا می دهد.[8]»

پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمود: «نماز شب وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه، نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می باشد. بدن را آرامش می دهد و شیطان را خشمگین می کند سلاحی بر علیه دشمنان و وسیله ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال، روزی انسان را توسعه می دهد، شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می شود، چراغ و فرش قبر و جواب(دو فرشته) نکیر و منکر می باشد. در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود. نماز بر سرش سایه می افکند، تاجی برسرش و لباسی بر بدنش می گردد، نور پیش رویش، حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود، برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال و حکم عبور بر صراط و کلید بهشت می باشد زیرا نماز تکبیر است و حمد و ستایش و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا و البته بهترین اعمال خواندن نماز در اول وقت آن است.[9]»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:38:00 ق.ظ ]




علی(ع) در آیینه قرآن

یکی از ویژگی های قرآن کریم آن است که بنابر مصلحت ها و حکمت هایی، برخی مسائل را به صورت اصول کلی بیان می کند و به جزئیات مسائل نمی پردازد. دیگر ویژگی این کتاب آسمانی که از اعجاز آن نیز هست، جامع بودن آن است. در بسیاری از موارد، قرآن از کنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده کرده که این شیوه، به اتفاق سخن شناسان، از تصریح کردن، رساتر است. برای مثال، در قرآن کریم از افراد، کمتر نام برده شده است، چنان که نام های تعداد کمی از شمار بسیارِ پیامبران در قرآن آمده است و البته این سخن به آن معنا نیست که تعداد پیامبران محدود به همان چند نفر بوده است؛ زیرا در برخی مواضع دیگرِ قرآن، به کنایه و اشاره از دیگر پیامبران نام برده است، برای نمونه به نام حضرت خضر(ع) در «فَوَجَدَ عَبْداً مِنْ عِبادِنا» (کهف: 65) اشاره کرده است.

قرآن کریم درباره هیچ کس پس از پیامبر خدا(ص)، به اندازه امام علی(ع) سخن به میان نیاورده است.[1] گرچه نام آن حضرت به صراحت نیامده، با عنوان ها و عبارت های گوناگون که از تصریح کردن به نام آن حضرت تأثیر بیشتری دارد، به امام علی(ع) اشاره می کند که برخی از آیات قرآن دراین باره، در پی می آید:

1. آیه 61 سوره آل عمران؛ که بنابر نظر مفسران بزرگ و روایات صحیح، به مسئله خلافت امام علی(ع) و نیز این موضوع که علی(ع) جان پیامبر است، اشاره می کند.

2. آیه 2 سوره نجم؛ که در آن، بزرگ ترین آیت الهی، به وجود علی(ع) تفسیر شده است.

3. آیه 43 سوره رعد؛ که علی(ع)، به عنوان شاهد رسالت تفسیر شده است.

4. آیه 56 سوره مائده؛ که در آن ولایت، به ولایت علی بن ابی طالب(ع) تفسیر شده است.

5. آیه 55 سوره مائده؛ که منظور و شأن نزول آیه، امام علی(ع) است و اینکه ایشان در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید.

6. آیه 15 سوره انفال؛ که در آن به شجاعت و پشت نکردن علی(ع) به دشمنان اشاره شده است.

7. آیه 207 سوره بقره؛ که در آن به ایثار و فداکاری علی(ع) اشاره می شود.

8. آیه 8 سوره بینه؛ که در آن به رضایت خداوند از شیعیان علی(ع) تفسیر شده است.

9. آیه 96 سوره مریم؛ که در آن به محبت علی(ع) در دل های مؤمنان اشاره شده است.

10. آیه 2؛ سوره نبأ؛ که در آن «نبأ عظیم» به ولایت علی(ع) تفسیر شده است.[2]

یک جرعه آفتاب

علی(ع) از چشم پیامبر خدا(ص)

دوستی علی گناهان را فرومی خورد، همچنان که آتش، هیزم را.[3]

سرلوحه کارنامه مؤمن، دوستی علی بن ابی طالب(ع) است.[4]

هر پیامبر، وصیّ و وارثی دارد و علی، وصیّ و وارث من است.[5]

هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست.[6]

علی با حق است و حق با علی و بر محور او می گردد.[7]

من شهر علم هستم و علی دروازه آن. پس هر که علم خواهد، باید از در بیاید.[8]

هر که می خواهد دانش آدم را ببیند و بینش نوح را و بردباری ابراهیم را و پارسایی، یحیی بن زکریا را و خشم موسی بن عمران را، به علی بن ابی طالب(ع) بنگرد.[9]

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمنت ندارد.[10]

ای علی! خداوند… دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است. ازاین رو، آنان به پیشوایی تو خرسندند، و تو به داشتن پیروانی چون ایشان.[11]

همانا وصیّ من، رازدار من، بهترین بازماندگانم، کسی که وعده ام را به کار می بندد و دِینم را ادا می کند، علی بن ابی طالب است.[12]

علی(ع) از زبان علی(ع)

همانا من شما را به طاعتی وانمی دارم، مگر آنکه خود، جلوتر از شما آن را انجام می دهم و از گناهی بازنمی دارم، جز آنکه خودم پیش از شما از آن بازمی ایستم.[13]

همانا من روزی خود را به تمامی می ستانم و با نفس خود می جنگم و به قسمت و بهره خود می رسم.[14]

من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بت ها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین.[15]

من رهنمایم، رهیافته ام، پدر یتیمان و مستمندانم، سرپرست بیوه زنانم، پشت و پناه هر ناتوانی هستم و مأمن هر وحشت زده ای. من ره نمای مؤمنان به سوی بهشتم، ریسمان استوار خدایم، حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا. من چشم خدایم و زبان راستگوی او و دست او.[16]

من نخستین کسی هستم که با پیامبر نماز گزارد.[17]

دانشی در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم، همچون ریسمان های دلو آویخته در چاهی عمیق، به لرزه درآیید.[18]

اشاره

ماه امت

سهیلا بهشتی

امام علی(ع) در سیزدهم رجب سال سی ام «عام الفیل» دیده بر جهان گشود. مادر او فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب، از نخستین گروندگان به اسلام بودند. آن حضرت لقب های بسیاری دارد، از جمله: امیرالمؤمنین، ولیّ الله، اسدالله، مرتضی، وصی، حیدر، کرار، یعسوب الدین و… . کنیه های ایشان نیز ابوالحسن، ابوتراب، ابوالحسین، ابوالریحانتین است.

امام علی(ع) از کودکی در مکتب تعلیم و تربیت رسول خدا(ص) قرار گرفت. آن امام هُمام به جز غزوه «تبوک» در تمامی غزوه ها و جنگ های پیامبر حضور داشت و همواره در رنج ها و سختی های صدر اسلام، یاور و مشاور رسول اکرم(ص) بود. تاریخ اسلام سرشار از شجاعت ها و فداکاری های اوست.

امام فضیلت ها

امام علی(ع) در سایه تربیت، همراهی و هم نفسی با رسول خدا(ص) رشد کرد و به کمال رسید. این رشد و بالندگی معنوی و اخلاقی، پس از بعثت پیامبر نیز ادامه داشت. سخن از فضیلت های علی(ع) بسیار است که مورد اتفاق مورخان منصف قرار دارد. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. حدیث یوم الدّار: طبری و ابن اثیر، به نقل از ابن اسحاق آورده اند:

پس از فرمان خداوند به پیامبر مبنی بر آشکار کردن دعوت به اسلام، آن حضرت خویشاوندانش را فراخواند و به آنان طعام داد. رسول خدا(ص) پس از دعوت خویشاوندانش به اسلام به آنان فرمود: «کدام یک از شما یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر و وصیّ و جانشین من در میان شما باشد.» همه سکوت کردند و تنها علی(ع) که از همه کوچک تر بود، برخاست و پشتیبانی خود از پیامبر را اعلام کرد. این درخواست پیامبر سه بار تکرار شد و در هر بار، علی(ع) از جای برخاست. آنگاه پیامبر دست بر شانه علی گذاشت و فرمود: «این برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان ببرید».[19]

2. ماجرای لیله المبیت: این ماجرا بیانگر فضیلتی دیگر برای علی(ع) است که در آن، علی(ع) با ایثار جان خویش، در بستر پیامبر خوابید تا قبایلی که قصد قتل پیامبر را داشتند، به هدف خود نرسند.[20]

3. حدیث منزلت: وقتی پیامبر در سال نهم هجرت با سپاه اسلام روانه سرزمین تبوک بود، خطاب به علی(ع) فرمود: «نسبت مقام تو به من، همانند نسبت مقام هارون به موسی(ع) است؛ با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.» این بیان رسول خدا(ص)، نشان از برتری علی به دیگران در وزارت و دوستی و جانشینی آن حضرت است.[21]

4. حدیث غدیر: این حدیث که در ماجرای مشهور «غدیرخُم»، همه امت اسلامی برای شنیدن آن اجتماع کردند، انکارناپذیر است. پیامبر آن روز میان سخنانش فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست.» پیامبر با این سخن، اطاعت و ولایت علی(ع) را بر امت واجب کرد و این، بزر گ ترین فضیلت برای علی است.[22]

برای علی(ع) فضیلت ها بسیار است، همچون: نخستین مرد ایمان آورنده به پیامبر، انتخاب او به عنوان برادر پیامبر در جریان پیمان برادری، رسیدن به مقام همسری فاطمه(س) و دامادی پیامبر.

فعالیت های ارزشمند امام علی(ع) در عصر خلفا

در طول عمر رسالت، کمتر زمانی را می توان یافت که علی(ع) در کنار پیامبر در صحنه های سرنوشت ساز دوران مکه و مدینه حضور نداشته باشد. برای امام علی(ع) همین افتخار بس که ضربت او بر دشمن، همسنگ عبادت جن و انس و برتر از اعمال همه امت و مظهر کامل رویارویی ایمان و شرک قرار گرفت.

با رحلت رسول گرامی اسلام، پرونده مظلومیت علی(ع) گشوده شد و آن اتفاق هایی که نباید می افتاد، رخ داد. در این میان، آن حضرت راه صبر و تحمل را برای حفظ اساس اسلام پیش گرفت. اگرچه این کار به سختیِ استخوان در گلو و خار در چشم بود.

امام علی(ع) در دوران 25 ساله مصلحت اندیشی و کناره گیری از حکومت، اقدام های مهمی داشت که به آنها اشاره می کنیم:

1. تلاش علمی و پاسخ گویی به شبهه های دینی و تربیت عالمان، به گونه ای که امام علی(ع)، مبدع علوم نحو و علوم قرآن خوانده می شد. همچنین آن حضرت به پرسش های دانشمندان به ویژه دانشمندان اهل کتاب پاسخ می داد.

2. گردآوری قرآن و تفسیر آن و بیان مراد واقعی بسیاری از آیات. علی(ع) نخستین کسی بود که پس از وفات پیامبر به گردآوری قرآن مشغول شد و برحسب روایات، به مدت شش ماه در خانه نشست و این کار را به انجام رساند.[23]

3. پرورش انسان هایی برخوردار از ضمیر پاک و روح آماده و تربیت شاگردانی چون عبدالله بن عباس، ابوذر، اویس قرنی، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه؛ تا بتوانند در پرتو رهبری امام، آنچه با دیده ظاهر نمی توان دید، با چشم دل و باطن دریابند.[24]

4. کوشش برای تأمین زندگی بینوایان و درماندگان. امام علی(ع) با دست خود باغ و قنات ایجاد و در راه خدا وقف می کرد. به کشاورزی بسیار اهمیت می داد و دیگران را نیز به این کار تشویق می نمود.[25]

5. شرکت در رایزنی های خلفا و بیان صادقانه راه حل ها. هرگاه دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و مشکلات اجتماعی و قضایی با بن بست و بحران روبه رو می شد، از امام که مشاوری مورد اعتماد و واقع بین و صاحب علوم فراوان بود، بهره می برد و آن حضرت مشکلات را از راه برمی داشت و مسیر کار را معیّن می کرد.[26]

6. بیان حکم شرعی رویدادهای نوظهور و قضایای پیچیده ای که قضات، از داوری درباره آن ناتوان بودند.[27]

گفتار مجری

ای قصه بهشت زکویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه ای

آبِ خِضِر زنوش لبانت کنایتی

با گذشت بیش از چهارده قرن ما هنوز از علی می گوییم، به علی می اندیشیم، یادش رو گرامی می داریم، به او عشق می ورزیم و به خودمون افتخار می :نیم که از پیروان او هستیم. تنها ما به عنوان پیرو و شیعه علی، به او نیاز نداریم، بلکه جهان ما، امروز و همه روز به اون حضرت نیاز دارده. بله! جهان، امروز به اخلاق علی، بندگیِ علی، مدارایِ علی، سخاوت علی، محبت علی، ولایت علی، عدالت علی و الگوی علی نیازمنده.

به ذره گر نظرِ بوتراب فُتد

به آسمان رود و کار آفتاب کند

ولادت باسعادت مولی الموحدین، امام علی بن ابی طالب(ع)، یکی از بزرگ ترین اعیاد اسلامیه. علی(ع) انسان کامل و اَبَرمردی بود که در زندگی اش کوچک ترین نقطه تاریک و ابهام وجود نداشت. به فضائل و خصائل زیبای او، حتی دشمنانش هم اذعان داشتند. به راستی او آیت بزرگ خداوند و حجّت خدا بر مردمه.

صفات علی(ع) چنان شکوهمنده که صاحبان خرد رو به تحسین و اعجاب واداشته. شخصیت علی جامع اضداده و همین ویژگی موجب شد، بعضی افراد درباره او سرگردان بمونند و نتونند عظمت وجودی و شکوه ذاتی آن حضرت رو درک کنند و درباره اش به افراط و تفریط می روند. به گفته شهریار:

نه بشر توانمش گفت، نه خدا توانمش خواند

متحیرم چه گویم شَه مُلک لافتی را

نکته ها

نهج البلاغه، کتابی است که آن را سید رضی، از علمای شیعه در قرن سوم، گردآوری کرده است. نهج البلاغه به معنای راه و روشِ شیوایی گفتار و رسایی کلام است. این کتاب مجموعه خطبه ها، نامه ها و کلمات به یادگار مانده از مولای متقیان، امیرمؤمنان، علی(ع) است. نهج البلاغه به سه بخش تقسیم می شود:

1. خطبه ها: مجموعه سخنرانی ها و خطابه های دل نشین و آتشینی است که امام در منابر، مساجد، میدان های نبرد و یا در مسافرت ها بیان و در آنها مردم را ضمن پند و اندرز، با موضوع های دینی آشنا کرده است و یا به جهاد با منافقان و دشمنان اسلام دعوت می کند.

2. نامه ها یا رسائل: مجموعه نامه هایی است که امام به دوستان، دشمنان، استانداران، فرماندهان نظامی و دیگران می نوشت. همچنین، عهدنامه ها و وصایای آن حضرت در این بخش آمده است.

3. کلمات قصار: جمله های زیبای حکمت آمیز امام علی(ع) است که برخی از آنها را حضرت در پاسخ به پرسش هایی بیان کرده است.

نهج البلاغه مانند گفته های حکیمی نیست که دور از غوغای زندگی و واقعیت ها و مسائل گوناگون مطرح در یک جامعه، معارف اسلامی را بیان می کند، بلکه مجموعه سخنان انسانی است که اداره یک جامعه عظیم و بار امانت الهی را بر دوش خود احساس می کند.

شرح آفتاب: این چنین بود علی

از همه گشاد سینه تر و در مهار نفس، از همه تواناتر بود.

دانشش بی کران، بردباری اش بسیار و دلسوزی اش فراوان بود.

خنده اش تبسم، پرسشش تعلم، پی جویی اش تفهم بود.

پرصلابت بود و در همان حال، معاشرت با او شیرین تر از عسل می نمود.

در داوری، از حق دور نمی افتاد و در بیان دانش، از صواب فاصله نمی گرفت.

باوقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت.

بر بی نیازی خود، شادمان بود.

بخل نمی ورزید، [برای دنیا] تنگدل نمی شد و غم نهان آشکار نمی کرد.

بی هیچ درشتی، پیوسته صله رحم می کرد.

بی آنکه به اسراف گراید، می بخشید.

در پیوستن، نیکوکردار و در گسستن، بزرگ رفتار بود.

به گاه خشم، از مدار عدل بیرون نمی رفت.

در دوستی، خالص، در پیمان، استوار و بر آن وفادار بود.

پایمرد بود و پیونددهنده ، بردبار بود و بی دردسر.

از خدای عَزَّوجل خشنود بود و برخلاف هوای خود گام می نهاد.

بر آزار رساندن خویش، سخت نمی گرفت.

فضلِ فراوان داشت و بیان راست.

در بهره بردن از دنیا، به کمترین میل داشت.

برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند، خود را به بلا می افکند.

پیوسته به حق امر می کرد و از سر راستی سخن می راند.

در آنچه به خدا مربوط می شد، شتابان بود.

بالیدن نفس را می شکست و هر خواری و خفتی را بر آن تحمیل می کرد.

دانا بود و دوراندیش.

پاسدار حق بود، یاور ناتوان و فریادرس ستم رسیده.

هدایتش مردمان را به حق راهبر بود.

اگر خوبی می دید، از آن یاد می کرد و اگر با بدی برمی خورد، آن را می پوشاند.

پوزش را می پذیرفت و از لغزش درمی گذشت.

در هر کس ناتوانی می یافت، به یاری اش می شتافت.

از نعمت های خداوند خشنود بود.

در راه خدا مردم را به تذکر بهره مند می کرد.

بر مردم گمان نیک می برد و نفس خود را از گمان بد بردن بر مردم، متهم می کرد.

در دوستی، به خاطر خدا با فهم و علم گام برمی داشت.

در بریدن، به خاطر خدا به حَزم و عذر عمل می کرد.

معاشرتِ با او، جان را به وجد می آورد و دیدار او، حجت را بر موحدان به کمال می برد.

معاشرتش عالِم را تذکر بود و جاهل را آموزش.

هر کوششی را ستوده تر از کوشش خویش می پنداشت و هر نَفْسی را خالص تر از خود می دانست.

از نهان ها خبر داشت و اندوه امت را در سر.

جز برای پروردگار، سرِ کُرنشِ در پیشگاه کسی خم نکرد.

خدا را دوست می داشت و در راه خشنودی او، پیوسته مجاهدت می کرد.

از کسی به خاطر خود انتقام نمی گرفت.

رفیق بیچارگان، پناه پناه جویان در هر ناگواری و امید بزرگان خدا در هر پیشامد سخت بود.

از چشمه زلال علم الهی نوشید و راه هموار هدایت را پویید.

تاریکستانی نبود که به مدد بصیرت او نورانی نشود و ابهامی نبود که بر سر پنجه فهم تیزبینش، به ژرفای آن پی نبرد.

چراغی درخشنده و دلیل گمراهی ها بود و خلق را از بیابان های سرگردانی، راهنمای نجات بود.

هر راهی که در خیر یافت، به سویش شتافت و در آن تاخت.

دانش، میوه دل او بود.[28]

زلال قلم

نامت، هجای روشنی است

سودابه مهیجی

دیوار، آمدنت را دهان گشود به قصد لبخند. دیوار خانه ای که مرکز عالم است و کانون سکون زمین… . کعبه لب باز کرد و تو را همچون کلامی مقدس بر زبان آورد. تو آغاز شدی از خانه ای که صاحبش تو را برای شگفتی تمام کائنات آفرید. گویا صاحب این خانه، بیش از همه با تو نزد عشق می باخت که آغاز ماجرایت را از قلب خانه خویش رقم زد. همه آفریدگان از هر جای زمین سرک کشیدند تا تو را نظاره کنند. تا بدانند این مولود کیست که خداوند زادگاهش را خانه خویش قرار داده است.

سلام بر تو ای هم نام خداوند! سلام بر اسم بی شباهت تو که مظهرالعجائب است و تلفظ معجزه وارش تمام اهریمنان عالم را به ستیز فرامی خواند. نامت هجای مقدس شگفتی و روشنی است. نامت شمشیر وحی آمیزی ا ست که فاتحانه حق را در دل ها حاکم می کند. نامت تمام قیل و قال های عبث را به سکوت وامی دارد تا خود بر تمام صداها و کلام ها فرمانروایی کند. خوش آمدی ای آغاز ولایت! دنیا چقدر از آینده خویش می هراسید، وقتی تو نبودی، خوش آمدی ای مرد روزهای سخت در راه! ای ولایت مهربانی و ای دولت عدالت و عشق! خوش آمدی ای دست کریم گره گشا! ای نطق بلیغ توحید! ای حنجره تفسیر بی وقفه وحی! هارون پشتیبان محمد! نگاه کن که احمد چگونه دلگرمِ آمدن توست. چگونه لبخند شکر بر لبانش نشسته. ذوالفقار، بی تاب رخسار تو به آتیه ای می اندیشد که چون عصای موسی، در دستان قهرمان تو اعجاز کند و اسطوره بیافریند.

دلاوران عرب را خبر کنید که پیش پای این نوزاد، این مرد فردای جهاد زانو به زمین نهند. شمشیرهای خفته در نیام را بگویید که فردایی نه چندان دور باید رشادت را نزد شمشیر این مرد از نو درس بگیرند.

سرشار از دانش

«در سینه ام دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند».[29]

دانش، هستی خویش را از تو فراگرفته و با تو خود را شناخته است. تویی که تمام دانش خداوندی را از سینه رسول خاتم(ص) در جان خویش سرازیر کرده ای. تویی که تمام پرسش های بی پاسخ خلقت را به پاسخ ایستاده ای. این دانش فراگیر، این حقایق بی شمار، چون باری در سینه ات سنگینی می کند. کجا ببری این امانت ناگفتنی را؟ با چه کسی در میان بگذاری؟ هیچ کس را یارای بردن این بار بر دوش نیست. پیمانه هیچ فهمی گنجایش این اقیانوس را ندارد. تنها سینه بی کران توست که همه دریای مواج علم را در خویش جا داده است.

از تو هیچ نمی دانند. ای دریای بی کران! جز اندکی… جز به قدر قطره هایی انگشت شمار. تو باورکردنی نیستی و نبوده ای برای مردم غافل. عظمت تو را این چشم ها نمی بینند. تو از ظرف هر ادراکی سرریز می شوی ای جاری نامتناهی! بگو، به مردم بگو: «سَلونی قَبلَ اَنْ تَفْقِدونی» تا مگر بدانند تو گنجینه بی بدیل خلقتی که بی هیچ شایستگی، خدا در دسترسشان قرار داده. شاید هراسناک شوند از اینکه تو را درنیابند. شاید دست از جهل بیهوده خویش بردارند و بشتابند به شاگردی در محضر تو. تو باب مدینه علمی. باید بر تو وارد نشوند و دندان بر جگر خویش بگذارند. باید زبان در کام نگه دارند تا تو رازهای خلقت را برایشان مو به مو شرح دهی.

یاور محمد

موسی(ع) هارون را داشت و باز در غربت بود و همچنان تنها بود. محمد(ص)، اما تو را دارد که بت های کفر را به خاک نابودی می کشاند. محمد(ص) تو را دارد که کعبه را از هرچه لات و عزّی می تکاند و پرچم توحید را بر بامش برمی افرازد. موسی(ع) اگر تو را داشت، سامری، قبیله اش را فریب نمی داد و بنی اسرائیل را گوساله ای زرین از خود بی خود نمی کرد.

تو همانی که رسول خدا(ص) با تو پیمان برادری بست و تمام درها را به روی خانه خویش بست، مگر در خانه تو[30] و دردانه خویش را بانوی خانه تو کرد؛ که تو یگانه کفو زهرایی. تنها تویی که در بستر رسول خدا(ص) به پیشواز مرگ رفته ای. تو اگر نبودی، چه کسی مصداق «یَشْری نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ الله»[31] می شد؟ تو اگر نبودی، چه کسی به مردم روزگار می آموخت که در رکوع زکات دهند و در سجود شهید شوند؟ چه کسی به مردم می فهماند که دنیا پست تر از استخوان خوک در دستان جذامی است؟ کدام حنجره در گوش های خواب مانده انسان فریاد می زد: «ای مردم! یاد مرگ از دل های شما رفته و آرزوهای فریبنده جای آن را گرفته ا ست.»[32]چه کسی به آدمیان می آموخت که: «دنیا خانه نابود شدن و رنج بردن و عبرت گرفتن است».[33]

کاش تمام دهان ها بسته شوند. کاش تمام صداها سکوت کنند تا تنها تو سخن بگویی برای ابد، تا سخنان بی بدیل خویش را تا قیامت برای گمراهی مردم تلاوت کنی. کاش بشر کلام تو را بفهمد. کاش این قدر از تو دور نمانیم. کاش شبیه تو بودن را بیاموزیم. کاش تو را گم نکنیم در بیراهه های زمانه.

سخن بگو، «شمع بیت المال روشن مانده است.» سخن بگو، جهان در خواب است و ستم تمام خاک را غرق در خون کرده. کسی بیدار نمانده برای برافروختن شمعی در این ظلمات. کسی صدای ناله های حق را در زنجیر نمی شنود. کسی جرئت خروشیدن برای رهایی از ظلم را ندارد. من اما صدای مردی را می شنوم که از گلوی زخمی تاریخ زبانه می کشد. صدای مردی را می شنوم که قرن هاست کلمات شعله ور خویش را چون هرّای شیر در گوش سنگین زمین می خواند و هنوز کسی از این آیه های آسمانی متنبه نشده است. صدای تو را می شنوم:

خدا را! خدا را! از عقوبتی که نزدیک است، بترسید و از کیفر ستم برحذر باشید و از آ ینده دردناک ظلم بهراسید.[34] خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است[35] و کسی که شمشیر ستم برکشد، با آن کشته می شود.[36] روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام خواهد کشید، سخت تر از روزی است که ستمکار بر او ستم روا داشته.[37] بدترین توشه برای قیامت، ستم بر بندگان خداست.[38]

هر آ ینه ملت های جهان شب را به صبح می رسانند، درحالی که از ستم زمامدارانشان در وحشتند.[39] عدالت را بگسترانید و از ستمکاری پرهیز کنید که ستم، رعیت را به آوارگی می کشاند و بیدادگری، به مبارزه و شمشیر می انجامد.

امیر عادل

او امیر بود نه آن گونه که بر تخت پادشاهی بنشیند و تاج زرین بر سر گذارد، نه آن گونه که رعب در قلب مردمان بیفکند تا سرتسلیم فرود آورند. او ولایت آسمان و زمین را در دست خویش داشت و بر دل ها حکم روا بود. او گماشته خداوند بر زمین بود، نگهبان خاک و حجت پروردگار، اما هرگز برای فرمانروایی خویش، اسباب و بهانه دنیوی نخواست. همواره پا بر جای پای رسول نهاد و هیچ کس در عمل کردن به قرآن از او پیشی نگرفت. اگر او نبود، پس از رسول اکرم(ص) مؤمنان ناشناخته می ماندند.[40] اگر او نبود، قرآن از پراکندگی به یکپارچگی نمی رسید و حق برای چند صباحی نیز مهلت خودنمایی پیدا نمی کرد و هیچ مصداقی برای حکومت عدل پدید نمی آمد.

مرد تنها

«دریا هنوز به جرعه ای که تو از چاه خورده ای حسادت می کند».

تو تنهایی، در میان این همه مردم روی زمین تنها هستی، ازآن رو که به هیچ کس شباهت نداری، ازآن رو که هیچ کس را یارای مانند تو بودن نیست. هیچ کس را یارای پا به پای تو آمدن نیست. تنهایی، همان گونه که خدا تنهاست و بی شریک و بی شبیه و بی همتا.

کاش زخم بر جان تنهایی تو نزنند. کاش این همه معصومی چون تو را نیازارند. کاش جهل و کفر سرکششان را اندکی در جوار مهر و حقیقت تو مهار کنند تا این همه تو را به تأسف و حسرت بر حال خویش واندارند. تا این همه قلبت را به درد نیاورند. تا این همه آه نکشی، اما در این میانه خوشا به حال چاه بی صدایی که بغض های تو را دور از چشمان بخیل روزگار در آغوش می کشد و درد دل های تو را می شنود.

آه، ای راز سر به مهر! چرا پرده از راز خویش برنمی داری؟ بگذار این همه مردمان غافل سردرگم بدانند، مردی که شب ها نان تمام شهر را بر دوش می کشد و سفره هایشان را به بزم رونق می برد، همین مردی است که روزها به طمع بیت المال، عدلش را سرزنش می کنند و در تنگناها و فتنه ها تنهایش می گذارند. بگذار بدانند مردی را که برای جنگ های ناخواسته، بی دلیل نفرینش می کنند، همین سایه معصومی است که شب ها در خانه بیوه زنان و یتیمان را می کوبد و لبخند شادی بر رخسار گرسنه شان می نشاند.

اماما! هنوز که هنوز است، اشک یتیمان را به یاد تو به یاری می شتابیم و سفره های بینوایان را به اقتدای تو نانی انفاق می کنیم. هنوز هم سجده گزاران سحرخیز، خدا را با نام تو سوگند می دهند برای اجابت دعایشان و شب بیداران استغفارگو راه و رسم تو را ادامه می دهند، در تهجد و اشک ریختن نیمه شب.

نام تو را بر مأذنه ها بانگ می زنیم و روزگارمان متبرک می شود. نام تو را در شب های قدر زمزمه می کنیم و پروردگار گناهانمان را می بخشاید. نام تو را بر سردر خانه ها نقش می کنیم و زندگی با تمام مصائبش بر ما شیرین و آسان می گذرد. سلام بر نام تو! این الفبای مختصر که کلید رستگاری و سعادت است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




60 نکته عرفانی و اخلاقی / پای صحبت آیت الله فاطمی نیا و آیت الله امجد

فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی…

 عصرایران - سال 1389 خورشیدی امروز آغاز می شود و چه زیباست که بای بسم الله سال نو را برای نوشیدن جرعه ای از دریای معرفت ، پای صحبت استادان اخلاق که نه از نزد خود ، بلکه از میراث ماندگار اهل بیت (ع) برای مان می گویند بنشینیم.

 

*استاد فاطمی نیا:

 

1- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.


شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و…. را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.

منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: “ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت.” ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.

 

2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: “نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟”


حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.

 

(فایل صوتی)

 

3- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.

اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.

 

(فایل صوتی)

 

4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.

 این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: “به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!” الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.

 عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.


روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.

 

(فایل صوتی)

 

5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.

اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.

 

(فایل صوتی)

 

6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و…. دین به همین سادگی است؟

همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین … .

 

(فایل صوتی)

 

7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.


جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.

جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟

 

(فایل صوتی)

 

8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.

 

9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.

 

10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.

 

11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.

 اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
 ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.

اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.

 مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.

گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.

 

(فایل صوتی)

 

12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.

 

13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.

بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

 

14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.

 

15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.

 

16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.

 

17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!

 

18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: “بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟” دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!

 

19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.

 

20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و…. وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟

 

(فایل صوتی)

 

*استاد امجد:

 

1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذكر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ

 

2- غير از چهارده معصوم نمي شود از کسی دفاع مطلق كرد، حتی عرفا.

 

3- نگران كردن پدر و مادر-ولو يك دقيقه-گناه است. اگر مي خواهي به منزل دير بروي ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.

 

4- ارزش ها بايد ملاك باشد نه حزب و گروه. و الا بي دين مي شويم.

 

5- همه چيز را ببازيد تا برنده شويد.

6- اينقدر قرآن بايد بخواني تا بفهمي ، وقتي فهميدي ، ديگر قرآن رهايت نمي كند.

 

7- نه مريد ؛ نه مقام ، نه كتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اينها را با خود نمي برد!

 

8- متاسّفانه امروز در جامعه ي ما تعقّل خيلي كم شده آقا تعقّل ؛ همين منشاء بسياري از مشكلات هست.

 

9- اين يك كلمه زندگي را شيرين مي كند : « من مقصّرم»

 

10- در قيامت با اينكه خود جهنّم از بوي بد آكنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذيّتی مضاعف اند.

 

11- ترك و فعل خيلي مهم نيست ، نيّت خيلي مهم است.

 

12- عميق ترين حرف بنده اين است: خدا هست.

 

13- بي خود اين طرف و آن طرف نرويم هيچ كس غير خدا كاره اي نيست.

 

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه ديگران.

 

15- بايد فقط براي خدا كار كرد ولو كم.

 

16- شما عزيزان با خصوصيّات نفس ،آشنا نيستيد ! هيچ كس از عهده اش بر نمي آيد ،الّا خدا. بزرگان و نوابغ ،زمين خورده اند.

 

17- زندگي مشترك بر اساس تعاون و همكاري و صفا و صميميّت است نه قانونمندي(به معني خاص مضر).

 

18- وقار با تكبّر نبايد اشتباه شود.

 

19- آن چيزي كه نفس را آرام مي كند ، عشق است.

 

20- اگر كسي علم داشته باشد ولي حلم نداشته باشد ، مضرّ است.

 

21- علامت علم اين است كه خودمان كنار گذاشته شويم.

 

22- هواي نفس هم مثل هوا متغيّر است.

 

23- اگر انسان بازيگري را كنار بگذارد از اولياء خدا مي شود.

 

24- براي كسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.

 

25- آدم عاقل به غير خدا اعتماد نمي كند.


26- با مردم با محبّت رفتار كنيم كه محبّت بيش ترين اثر را دارد.

 

27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد . هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد . یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و … همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند . همه اینها راه خداست; ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و … هر کسی از یک راهی باید برود . خود انسان راههای فراوان دارد . بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست .»

 

28- به جوان می گیم ای جوان! من نمی خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می کنی؟ نمی ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اون جا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه توش هیچی نیست.

 

29- اصلا در وادى خواب نباشيد چون خواب خيلى پيچيده است. خيلى مشكل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نيك بگيريد. و اگر خواب بد ديديد، بگوييد ان شاءالله چيزى نيست، ولى يك صدقه هم بدهيد.

 

30-  اعتماد به نفس يك حرف غلطى است، مال ما نيست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در كارمان نيست. نفس چيست كه بدان اعتماد كنيم؟ نفسى كه هر لحظه در يك حالت متغير است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

31- نماز را اول وقت‏ بخوانيد. اگر بي حال هستيد بگوييد مى‏خواهم حتى با بي حالى نماز را در اول وقت‏بخوانم. البته اگر دلايلى مثل برخورد با كلاس و… هست مشكلى نيست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ايم و حرف مى‏زنيم; چون وقت نماز شد، بلند شويم، نمازمان را بخوانيم. به دوستانمان هم بگوييم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جايى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط يك جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏خواب من شده! همه مسخره كردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند كه او مى‏خواهد برود بخوابد كه در دل شب با حال خوش بلند شود.

 

32- تمام فیوضات به دست امام حسین (ع) می باشد و  پیشکارش حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.

 

33- قرآن نامه ی خداست، صحیفه ی سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

 

34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد . آخوند نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد .مومن باید ترمز داشته باشد تقوی یعنی ترمز ، آدم نمی تواند گاز بده بره توی دره می ره داغون می گردد.

 

35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ايشان فرشته روى زمين هستند،بايد از بركات وجود ايشان استفاده كرد. ايشان در طفوليت هم معنوّيت را احساس می كرده است، و از جوانى اهل سير و سلوك بوده اند. يكى از دوستان ايشان كه با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «يك روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گويد: ايشان حالشان خوب نيست، و يكايك حالات او را از خانه تا به درس بيان می كند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمايند: «امروز شيرين كارى كردى!»

 

36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می باشد آنجایی که جبرئیل پر می اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی تواند برود.

 

37- هرچی می خوای از خدا فقط بگو : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!

 

38- خدا می گوید چیزی در نزد من  محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می روید سیرو سلوک ؟ سیرو سلوک واجبات و محرماته ، مرد ، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می رسد .

 

39- اگر قدرت داشتم خيلي از مجالس مذهبي را در اين شهر تعطيل مي كردم.

 

40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بعدی نیست چند بعدی می باشد همه اش عبادت کنید خشک می شوید همه اش مطالعه کنید چیزی نمی فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان ساز علم توحید می باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ق.ظ ]




توجیه شیطانی

ذکر این موارد به این معنا نیست که در هر زمانی که اراده کنیم از کسی غیبت کنیم در قالب یکی از این موارد و یا موارد دیگر از گناه و غیبت فرار کنیم و یا خودمان را گول بزنیم و توجیه کنیم.

سوگمندانه در فرهنگ مردم ما کم و بیش در این رابطه اشتباهاتی رخ داده است که به برخی از موارد آن اشاره می کنیم، مثلاً:

می گویند «غیبتش نباشد صفتش باشد» آیا با این عبارت که این نباشد و آن باشد واقعیت ها دگرگون می شود. مگر تغییر این چیزها بدست ماست که تا اراده کردیم (کن فیکون) بشود و حقیقت غیبت تبدیل به صفت شود؟!وانگهی اگر صفت کسی را که راضی نیست فاش شود و منفی است کسی بر زبان جاری کند حکم غیبت او را دارد و فرقی نمی کند با غیبت.

می گوید من این حرف را جلوی روی فلانی هم می گویم! آیا این مفرّ درستی است، خوب اگر شما شهامت داری که روبرویش بگویی تا عیبش را اصلاح کند چه لزومی دارد که به دیگری بگویی تا دلش نسبت به غیبت شونده چرکین شود؟! و نسبت به تو بی اعتماد گردد.

برخی هم به بهانه «تحلیل» و این که باید مسائل سیاسی را روشن کرد و حلاجی کرد به آسانی از رقیب خود به عنوان یک چهره منفور و ملعون یاد می کنند و مانند آب خوردن این گناه را حلال می دانند.

باید از این گونه توجیهات غیر وجیه و شیطانی به خدا پناه ببریم و به وسیله غیبت دینمان را غارت نکنیم و بدانیم که لذّت زودگذر غیبت عذاب ماندگار دوزخ را به دنبال دارد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-01-19] [ 09:55:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم