نرجس
 
   



 آیا مردگان ما را میبینند 

حقیقت انسان روح اوست . جسم انسان که چندی در دنیا زندگی میکند ، چندادن دارای اهمیت خاصی نیست ، چون همه اجسام از دنیا میروند و و آنچه باقی می ماند روح آنان است و این روح آدمی در نزد خداوند تبارک و تعالی حاضر می شود و باید پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشد . در واقع اگر قرار باشد که انسان با جسم خودش در مقابل خدا قرار بگیرد ، خالی از اشکال نیست ؛ زیرا اولا :عقلا صحیح نیست و محال لازم می آید و ثانیا :هیچ آیه از قرآن نداریم که دال بر بر انگیختن انسان به صورت جسم و حاضر شدن او در برابر خدا ، را متذکر شود . برخلاف این مطلب ، آیات قرآن نیز دال بر این است که بر انگیختن انسان در واقع روح اوست نه جسم او .
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم در این باره می فرماید :
قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (سوره سجده آیه 11)
بگو فرشته مرگی که بر شما گمارده شده جانتان را می‏ستاند آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانیده می‏شوید
در این آیه به صراحت معلوم است که فرشته مرگ روح انسان را می گیرد نه جسم او را . زیرا که گرفتن جسم انسان که محدود به حد و مرزی است ، در مورد فرشته مرگ راه ندارد ولی گرفتن روح انسان صحیح و بی غلط است . پس این روح آدمی است که فرشته مرگ او را می گیرد و آن را برای اعمال و حسابرسی آماده میکند نه جسم او را . همچنین از این آیه فهمیده می شود که انسان وقتی می میرد به معنا و منزله ی فنا و نابودی او نیست بلکه دوباره حیاتی بخشیده میشود ، علی الخصوص افرادی مانند شهدا که طبق آیه 169 سوره مبارکه آل عمران زنده بود آنان زا بیان نمودیم ، و اگر انسان را منحصر در جسم بدانیم بحث بقاء انسان یا حیات برزخی او نیز بی مفهوم میشود . که به حمد الله بحث حیات برزخی را تا حدودی و تا جائی که این نوشته مجال داشت را اشاره کردیم و آیات ان را نیز بازگو نمودیم .
تا حال بحث هایی که صورت گرفت ، دال بر این بود که کمک خواستن چه از زنده و چه از مرده ، چه ازطریق عادی و چه از طریق ماراء طبیعت و خارق العاده امکان پذیر بوده و آیاتی چند از قرآن نیز بدان اشاره نشده است . حال سوال پیش می آید که طبق مورد سوم و چهارم ؛ یعنی در خواست از ماوراء طبیعت از شخص زنده و در خواست و واسطه قراردن شخص مرده ( با توجه به آیات گذشته و مباحث مطرح شده که اثبات گردید زنده و ارتباطشان با ما قطع نشده بلکه کلام ما را می شنوند ) چه ایراد و مشکلی دارد؟؟؟
حال اگر کسی بخواهد ارتباط با ارواح را شرک بشمارد و یا بخواهد منکر حیات پس از مرگ شود و یا قطع ارتباط ما با مردگان ( با توجه به زنده بودن آنان ) بعد از مرگشان شود ، ادعای بی اساس و باطل است . چرا که با آیات سابقه به اثبات رساندیم که تمامی این مطالب و شبهات پوچ بوده و مراتب مختلف این مبحث را با استناد به آیات قرآن بر شمرده و به اثبات رساندیم .
و نیز اگر کسی بخواهد باز در این مطلب خدشه کند و کمالات معنوی و روحی خاص پیامبران و انبیاء و بزرگان را محدود به این دنیا کند و حد آن را جسم بر شمرد ، و فقط قائل به مادی بودن این کمالات شود ، این صحبت نیز پوچ و باطل ایت . زیرا چونکه ثابت کردیم که منشأ تمام کمالات معنوی روح است و این واقعیت نیز از روح سرچشمه می گیرد و بدن مانند لباسی است که بر روی روح قرار گرفته است . خلاصه آنکه اصل در مطلب روح است و روح بی حد و اندازه است ، پس این اشکال نیز باطل است .
و اما نتیجه آنکه ؛ همان طور که با ادله و براهین قاطعه از قرآن کریم ثابت کردیم که در خواست همان طور که از فرد زنده انجام می پذیرد ، از فرد مرده نیز و کسی که در قید حیات نیست جایز می باشد و خالی از شرک است و مردگان نیز صدای مارا می شنوند و ائمه و پیامبران نیز واقف بر این مطلب هستند .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-03-13] [ 11:10:00 ق.ظ ]




 

آیا مردگان صدای ما را میشنوند و جواب میدهند؟

 

 

قبل از هر نکته، باید به این مهم توجه شود که «مردگان»، موجوات دیگری نیستند، بلکه همین انسان است و همین روحی است که در دنیا نیز هست، منتهی دیگر امکان و ابزار بدن از او گرفته شده است ,مردگان توان شنیدن و فهمیدن را دارند، گرچه گوش و مغز مادی آنان از کار افتاده باشد.

آیا مردگان ما را می بینند و از رفتار و کردار ما آگاهند؟

زندگی انسان در این دنیا با مرگ پایان می یابد، ولی هرگز این به معنای پایان زندگی نیست، بلکه آغاز نوع زندگی دیگر است که تا ابدیت ادامه دارد. هرکسی در زندگی کوتاه خود فرصت این را دارد تا خود را برای ابدیت بسازد. این تنها فرصت استثنایی بشر است که براساس آموزه های قرآنی هرگز تکرار نخواهدشد و دیگر فرصتی به انسان برای بازسازی، اصلاح نادرستی ها، جبران کمبودها و فعلیت کمالات داده نمی شود.
مرگ، روح آدمی را از کالبد جسمانی و خاکی بیرون می آورد و در کالبدی لطیف قرار می دهد که می تواند کالبد جسمانی برزخی و یا اخروی باشد. روح به عالم دیگری کوچ می کند، اما این جسد و کالبد خاکی در همین دنیا می ماند.

آیا مردگان و کسانی که از دنیا رفته اند صدای ما را می شنوند

آیا کارهای خارق العاده نیز از اموات امکان پذیر است یا خیر ؟ آیا در خواست از کسانی که حیات جسمانی ندارند و در بین ما نیستند صحیح و مشروع میباشد یا خیر ؟ آیا انبیاء و بزرگان زنده هستند یا خیر ؟ و آیا بعد از مرگ جسمانی ، روح آنان نیز مانند جسمشان از بین رفته و ارتباط ما با آنان قطع می شود یا خیر ؟

پاسخ :
در مورد بحث معاد جسمانی و بقاء روح باید چهار مطلب را تشریح کرده و بعد از این مطالب پی به صحت چنین مطلبی پیدا کنیم . اما این چهار مطلب عبارت اند از :
1-هرگز مرگ انسان به معنای فنا و نابودی نیست ، بلکه جسم او فقط از بین می رود وروح او که مجرد است باقی می ماند و باید در روز قیامت روح بر انگیخته شود تا جهت حسابرسی آماده باشد .

2-علاوه بر اینکه روح آنان باقی می ماند ، ارتباط ما با آنان قطع نشده و آنان صدای ما را می شنوند .
3-از آیات کثیره قران مستفاد می شود که پیامبران و انبیاء و اولیاء و اوصیاء از یک سلسله کمالات معنوی و قدرت های روحی و احترامات خاص و ویژه ای برخوردار هستند .
4-این کمالات معنوی و قدرت های روحی خاص و ویژه ، فقط در جسم آنان خلاصه نمی شود ، بلکه اکثر این موارد بر روح و روان آنان تطبیق داده می شود زیرا که آنان جاویدان هستند که با رفتن جسم آنان ، روح آنان زائل نمی شود .
حال به تشریح هر یک از اقسام چهارگانه می پردازیم :
1)مرگ انسان به معنای نابودی و فنا نیست :
الف :وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (سوره آل عمران آیه 169 و 170)
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‏اند مرده مپندار بلکه زنده‏اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‏شوند ، به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‏اند شادی می‏کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می‏شوند
ب :وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ (سوره بقره آیه 154)
و کسانی را که در راه خدا کشته می‏شوند مرده نخوانید بلکه زنده‏اند ولی شما نمی‏دانید
ج:وَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (سوره توبه آیه 94)
و به زودی خدا و رسولش عمل شما را خواهند دید آنگاه به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانیده می‏شوید و از آنچه انجام می‏دادید به شما خبر می‏دهد
نکته :این آیه منحصر در زمان حیات جسمانی پیامبر نیست ، بلکه در مورد بعد از مرگ ایشان نیز میباشد چون با کلمه ثم فهمیده میشود که تا روز قیامت اعمال بر پیامبر عرضه میشود و سپس در روز قیامت به عالم الغیب و الشهاده باز گشت داده میشود . زیرا ثم به ما می فهماند پس از عرضه بر پیامبر ، به عالم غیب منتقل میشود .
د :وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (سوره توبه آیه 105)
و بگو [هر کاری می‏خواهید] بکنید که به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانیده می‏شوید پس ما را به آنچه انجام می‏دادید آگاه خواهد کرد
در این آیه نیز نحوه ی استدلال مانند آیه قبل است با این فرق که سین که برسر ستردون وارد شده است ، حرف مستقبل است و معنای قیامت از آن فهمیده می شود . یعنی در آینده (قیامت) به سوی دانای پنهان و آشکار بازگردانیده می شوید ؛ پس تا روز قیامت اعمال بر خدا و پیامبر مخفی نمی ماند

2)از متن و فحوا آیات بالا مستفاد می شود که وقتی زنده بودن مردگان و کسانی که در راه خدا کشته شده اند (پیامبران و انبیآء و بزرگان نیز جزء شهدا محسوب میشوند چرا که در راه خدا و تبلیغ دین توحید و در راه الهی از دنیا رفته اند) به اثبات رسید ، بلکه آنان نمرده اند و زنده هستند و مصداق این مطلب در مورد پیامبران صادق است ، فهمیده می شود که آنان در حکم انسان زنده هستند و همان طوری که ارتباط با انسان زنده برقرار است ، اینان که در حکم زنده هستند ، ارتباط با آنان نیز برقرار است .
3)اولیاء و بزرگان الهی مرکز کمالات معنوی و روحانی می باشند :
کرامات معنوی ، روحانی و الهی پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله )
1-قرآن مجید به پاس احترام پیامبر ، به مسلمانان دستور می دهد که با پیامبر با صدای بلند صحبت نکنند و نزد ایشان فریاد نزنند ، چرا که اینگونه اعمال در نزد ایشان موجب از بین رفتن و حبط اعمال می شود :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُون(سوره حجرات آیه 2)
ای کسانی که ایمان آورده‏اید صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید و همچنانکه بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می‏گویید با او به صدای بلند سخن مگویید مبادا بی‏آنکه بدانید کرده‏هایتان تباه شود
2-خداوند به پیامبر خیر کثیر عنایت کرده است :
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر (سوره کوثر آیه 1)
ما به تو خیر کثیری عنایت کردیم
3-از جمله مقامات معنوی پیامبر این است که خدا دستور می دهد که مؤمنین بر ایشان صلوات و سلام و درود بفرستند :
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا (سوره احزاب آیه 56)
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‏فرستند ای کسانی که ایمان آورده‏اید بر او درود فرستید و به فرمانش بخوبی گردن نهید
4-٫خداوند وقتی به پیامبر لطف میکند آن ار با لفظ عظیم و بزرگ یاد می کند :
وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا(سوره نساء آیه 113)
و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی‏دانستی به تو آموخت و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود
5-خداوند ایشان را (و اهل بیت ایشان را ) از هرگونه رجس و پلیدی به دور نگه داشته است :
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا(سوره احزاب آیه 33)
خدا فقط می‏خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند
6-خداوند پیامبر را برای جهانیان رحمت میداند :
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ (سوره انبیاء آیه 107)
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم
7-مقام و جسم و روح پیامبر آن قدر بالاست که خداوند به جان گرامی ایشان قسم می خورد :
لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ(سوره حجر آیه 72)
به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند
8-خداوند از پیامبر به عنوان خلق بزرگ یاد می کند :
وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ (سوره قلم آیه 4)
و راستی که تو را خویی والاست

9-وجود پیامبر در میان مردم ، باعث برداشته شدن عذاب از آنان می گردد :
وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (سوره انفال آیه 33)
و[لی] تا تو در میان آنان هستی خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند و تا آنان طلب آمرزش می‏کنند خدا عذاب‏کننده ایشان نخواهد بود

4)این کمالات معنوی و قدرت های روحی و احترامات خاص و ویژه در جسم انبیاء و پیامبران و بزرگان خلاصه نمی شود بلکه اکثر این موارد بر روح و روان آنان تطبیق داده میشود ؛ زیرا که آنان جاویدان هستند و با از بین رفتن جسم ، روح آنان باطل و ضایع نمی گردد .
توضیح مطلب فوق :انسان در بدو نظر ترکیبی از جسم و روح است ، ولی واقعیت انسان همان روح میباشد که با بدن همراه است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:09:00 ق.ظ ]




 

نفرین پدر و مادر در آیات و احادیث

 

 

اگرچه صرف قدم گذاشتن در وادی بی احترامی به والدین تاثیرات و پیامدهای مخرب فراوانی را بر زندگی مادی و معنوی انسان خواهد گذاشت اما زمانی این تاثیرات به اوج می رسد که نفرین پدر و مادر را به دنبال داشته باشد.

نفرین پدر و مادر در آیات و احادیث

از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام برمی آید که مقام والدین خصوصا مادر در پیشگاه الهی آنچنان والا و پرارزش است که هیچ کس در هیچ جایگاه و مقامی نمی تواند در برابر آن بایستد و اندکی از ارزش آن بکاهد. گویا که خداوند در این مساله با هیچ کس تعارف ندارد و به هیچ وجه با خلافکاران این وادی کنار نمی آید.

نفرین به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی است. (انوری،ج8،ص7888) و همینطور به معنای لعن، لعنت و نکوهش نیز آمده است. (لغت نامه دهخدا،ج43،ص660)

معادل نفرین در قرآن کریم “لعن” می باشد که در معنای عام می توان بدین صورت تعریف نمود:لعن از ناحیه خداوند متعال به معنای دور ساختن کسی از رحمت خویش در دنیا و در آخرت عذاب و عقوبت و از ناحیه بندگان نیز لعن و نفرین در واقع همان دعا به ضرر و بر ضد دیگران است.(مفردات راغب اصفهانی، ص471)

نفرین در آیات قرآن

در قرآن واژه لعن به کار رفته است. آن جا که خداوند ابو لهب (عموی پیامبر) را به دلیل اذیت و آزار پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نفرین می کند:«تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَب» (سوره مسد، آیه 1) بریده باد هر دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد.

در آیه دیگر خداوند می فرماید: « لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ :لعنت خدا بر ستمگران باد»، (هود، آیه 18) یا در آیات دیگر کسانی که خدا و پیامبر صلی الله و علیه و آله را اذیت و آزار دهند:إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ (سوره احزاب، آیه 57) یا پیمان خود بشکنند: فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ (سوره مائده، آیه 13) خداوند در دنیا و آخرت آن ها را لعن نموده است و….

سرگردانی انسان ها نیز از آثار نفرین است. اگر انسان کاری کند که نفرین حقی او را بگیرد، ممکن است در زندگی گرفتار سرگردانی شود، چنان که دعای بد و نفرین حضرت موسی (علیه السلام) موجب سرگردانی یهودیان به مدت چهل سال شد (مدثر، آیات 42 تا 62)

آثار نفرین کردن در روایات

اصل نفرین در آموزه های دینی ما مسئله ای شناخته شده است. اگر چه نفرین و در خواست احقاق حق از حقوق مسلم مظلومان و ستم دیدگان است، اما در متون دینی ما سفارش به عفو و بخشش بهتر از نفرین و انتقام گرفتن است. خداوند متعال می فرماید: ” وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ"؛ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! (نور، 22)

از امام محمد باقر (علیه السلام) منقول است که فرمود:چون لعنت از دهان شخص بیرون بیاید، میان او و آن شخص که به او لعنت شده، تردد می کند، و اگر آن شخص سزاوار لعن باشد، به او تعلق می گیرد، و اگر نباشد، به صاحبش بر می گردد. (اصول کافی، ج5، ص341)

امام صادق (علیه السلام) فرمود:هرگاه مردی مورد ظلم و ستم واقع شد و شروع کند به نفرین کردن بر ظالم و ستمکار خود، خداوند عزوجل به او می گوید:همان طوری که تو به ظالم خود نفرین می کنی، کسی دیگر هم از دست ظلم و ستم تو نفرین می کند. اگر می خواهی، نفرینت را درباره ی ظالم تو بپذیرم و نفرین مظلومت را هم درباره ی تو، و اگر خواستی، نفرین هر دو شما را به تاخیر بیندازم، تا شاید رحمت و عفو من شما را فرا گیرد!

نفرین مظلوم در روایات

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:«از نفرین مظلوم بترسید که نفرین مظلوم به آسمان می رود.» آن حضرت در روایت دیگر فرمود:«بترسید از نفرین مظلوم، همانا او حقّ خود را از خدا می خواهد و خداوند سبحان گرامی تر از این است که حقی خواسته شود، مگر این که آن را اجابت کند» .

 

نفرین پدر و مادر

اگرچه صرف قدم گذاشتن در وادی بی احترامی به والدین تاثیرات و پیامدهای مخرب فراوانی را بر زندگی مادی و معنوی انسان خواهد گذاشت اما باید دانست که این تاثیرات مخرب هنگامی به اوج خود می رسد که نَفَس از سینه مادر برون آید و به دادستانی، از بی احترامی فرزندش، او را نفرین کند. گویا که در چنین شرایطی خود خداوند دادستان او خواهد بود و بی شک هیچ کس هم جلودار چنین دادستانی نخواهد بود.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:از نفرین پدر خود، سخت بپرهیزید، زیرا چنین نفرینی «ابر» را هم می شکافد و بالاتر می رود، و مورد توجه خدا قرار می گیرد، تا جایی که خداوند متعال می فرماید:آن نفرین را نزد من آورید تا مستجاب گردانم. بنابراین، از نفرین پدر علیه خود، سخت پرهیز داشته باشید، زیرا از شمشیر برنده تر است! (نوادر راوندی)

زمخشری صاحب تفسیر کشاف، در حادثه ای یک پایش را از دست داد. او می گوید در زمان کودکی، گنجشکی را گرفته و پایش را به نخی بسته بودم. گنجشک از دستم پرید و داخل سوراخی شد نخ را آن قدر کشیدم که یک پای حیوان از جا کنده شد. مادرم از جریان با خبر شد و فوق العاده متأثّر گردید و در حقّم نفرین کرد و گفت:«خدا پای چپت را قطع کند، همچنان که پای چپ این حیوان بیچاره را قطع کردی». هنگامی که به سنّ رشد رسیدم و برای کسب دانش به بخارا می رفتم، از اسب به زمین افتادم و پایم شکست. پزشکان چاره ای جز این ندیدند که پایم را قطع نمایند. این است که می بینی از پای چپ، عاجز مانده ام. (وفیات¬الأعیان، ج4،ص225)

هر چند نفرین پدر و مادر اجابت می شود اما به پدرها و مادرهای عزیز عرض میکنم که در هر حالت فرزندانتان را نفرین نکنید. حضرت نوح فرزندش را دعا کرد. در حالی که خدا در قرآن می فرماید:این فرزند از اهل تو نیست. البته نوح دیگر بر خواسته اش اصرار نکرد و طلب مغفرت هم کرد. اینکه پدر و مادر فرزند را از یک لطف الهی طرد کنند خوب نیست.

خدا در سوره فرقان می فرماید:بنده های ویژه خدا می گویند که زن و بچه های ما را نور چشم ما قرار بده و ما را پیشوای متقیان قرار بده. بچه نور چشم است و باید برای او دعا بشود. او ذریه است، نسل شماست فرزندان را نفرین نکنید و اگر یک ناسازگاری از آنها دیدید، دعا کنید، نصیحت کنید و اصلاحشان کنید. دعای پدر در حق فرزند مستجاب است و نفرین مادر در حق فرزند گیرا است ولی یک موقع نفرین ها بی مبنا است یعنی مادر عصبانی میشود و می گوید که خدا ذلیلت بکند، این جور نفرین ها نمی گیرد و تاثیر گذار نیست ولی اگر مادر از ته دل نفرین می کند، کاری بکنید که این نفرین به زندگی شما نیاید .

ما قرار است پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) را الگوی خود قرار دهیم پیامبر ما پیامبر رحمت بودند، در یک روایتی داریم که وقتی دندان پیغمبراکرم (صلی الله و علیه و آله) را شکستند و ایشان مجروح شد، از صورت ایشان خون می ریخت، آمدند به حضرت گفتند:آقا! مشرکین مکّه را نفرین کن! فرمود: «اِنّی لَم اَبعَثُ لَعانا وَلکِنّی بُعِثتُ داعِیاً وَ رَحمَه اَللّهُمَّ عَهدِ قَومی فَاِنَّهُم لا یَعلَموُن»؛ نگاه کنید! شیوه ایشان جذب است، چون اصل در اسلام همین است، اصل در اسلام، مسئله جذب است نه دفع.

نتیجه گیری

وظیفه ما این است که مواظب باشیم و گاه و بیگاه به هر بهانه ای به نفرین لب نگشاییم مخصوصا والدین محترمی که گاه از سر عصبانیت فرزندان دلبندشان را نفرین می کنند، تصور کنید یکی از این نفرین ها کارساز شود چه خواهد شد؟ گفتیم نفرین بی جا گاه به خود شخص بر می گردد پس باید در این مسأله جوانب احتیاط را کاملا رعایت کرد تا مبادا آثار سوء نفرینمان گریبانگیر خودمان شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:07:00 ق.ظ ]




 

راهکار آیت الله بهجت برای ترک غیبت

 

 

غیبت کردن یکی از رفتارهای زشتی است که نمی شود به این سادگی ها آن را ترک کرد.آیت الله بهجت برای درمان این اخلاق زشت راهکاری را بیان فرموده بود که در ادامه می خوانید.

بازدید : 31,088 نفر

روش های ترک غیبت 

بیماری که مخصوص جسم نیست.خیلی از مردم بدون آنکه زیاد متوجه باشند دچار بیماری های روحی و عادات غلطی در زندگی هستند که از نظر اسلام بسیار نهی شده است.غیبت کردن یکی از همین رفتارهای ناپسند بوده که این روزها بسیار فراگیر شده است .

 

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در باره غیبت کردن می فرمود:مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض می کردند که تو نمی گذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی:غیبت نکن!

 مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی (از مراجع تقلید نجف اشرف) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین رحمت الله در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا می گفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.

 

کتاب در محضر حضرت آیت ا… العظمی بهجت - ص 19

راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند. راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.
همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:06:00 ق.ظ ]




ماجرای فرار شیخ رجبعلی خیاط از دختر جوان

آشیخ رجبعلی خیاط راحت می‌توانست گناه کند. منزل خالی بود، اما خودش می‌گوید: وقتی آن دختر به من اعلان کرد، وحشت کردم و از منزل فرار کردم.

به گزارش مشرق به نقل از برنا، آیت الله روح الله قرهی در یکصد و هشتاد و هشتمین جلسه درس اخلاق خود که با موضوع “صفات مخلصین” در مهدیه القائم المنتظر (عج) برگزار شد، درباره دلیل رحمت خداوند به بندگان مخلص خود گفت: مخلَصین عالم، از گناه دورند! گناه عاملی است بر این که انسان به آن مقام الهی سرّ حضرت حق، نرسد.

ایشان همچنین خطاب به افرادی که می‌خواهند به مقام مخلصین دست یابند، گفت: اگر می‌خواهی به اخلاص برسی، جزء مخلصین عالم شوی و برسی به آن مقامی که سر خداست راهش فقط و فقط دوری از گناه است.

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح درس اخلاق آیت الله قرهی است:
دلیل اینکه خدای متعال، اخلاص را به بندگان خاصش هبه کرده است و مخلصین عالم به درجات عالی رسیدند -که از سر حضرت حق، یعنی اخلاص، بهره‌مند شدند- چیست؟ عرض کردیم حسب روایات، اخلاص سر خداست و ذوالجلال والاکرام این سر را به بندگان خودش، آن هم بندگان خاصش مرحمت می‌کند.

دلیل اصلی و عمده‌ای که اولیاء خدا بارها و بارها برای قرب حضرت حق هم این مطلب را تذکار دادند، این است که مخلَصین عالم، از گناه دورند! گناه عاملی است بر این که انسان به آن مقام الهی سر حضرت حق، نرسد.

لذا در باب این که چرا یک عده به این مقام می‌رسند، وجود مقدس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی»(1) اگر کسی بخواهد به اخلاص کامل برسد، تنها راه، دوری کردن از گناهان است!

چه می‌شود مخلِصین عالم مخلَص می‌شوند؟ مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: دلیل این است که گناه نمی‌کنند. وقتی جدی چشم، دست، زبان و یک‌یک اعضاء و جوارح گناه نکردند و بالجد از گناه دور شدند، آن موقع است که انسان لذت عبادت مخلصین را می‌چشد.

اصلاً کسی که می‌خواهد دیگری عملش را ببیند، به تعبیر آن مرد عظیم‌الشأن و الهی، سلطان‌العارفین، آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی غرق در گناه است؛ چون گناه یعنی آن چیزی که غیر از خدا باشد.

مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: مخلصین عالم به این خاطر به مقام اخلاص رسیده‌اند که مراقبه کردند و اجتناب از گناه داشتند. دیدید پیش هر کدام از این بزرگان و اولیاء الهی که انسان می‌رود و می‌گوید: آقا چه کنم راه را سریع طی کنم؟ همه یک چیز می‌گویند و آن این که گناه نکنید. گاه انسان متعجب می‌شود، می‌گوید: بله، گناه نکنم، اما یک راه دیگری را به من نشان دهید! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: راه دیگری ندارد، تنها راه همین است!

اگر می‌خواهی به اخلاص برسی، جزء مخلصین عالم شوی و برسی به آن مقامی که سر خداست - وقتی خدا سر قرار داده، معلوم است که به همه این مقام را نمی‌دهد. دیگر بالاتر از این نعمت که قلب کسی مرکز اخلاص شود، نعمتی نیست که خدا به بنده‌اش بدهد - راهش فقط و فقط دوری از گناه است «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی».

اگر انسان قرب الی الله می‌خواهد، باید دوری از گناه داشته باشد. اگر اخلاص می‌خواهد، با دوری از گناه است؛ یعنی کلید واژه‌ همه مطالبی که می‌تواند انسان را به اوج برساند، همین است. لذا نباید از این مقوله به شوخی بگذریم.

محک اخلاص
خدا حاج اسماعیل آقای دولابی را رحمت کند. ایشان می‌فرمودند: اگر خواستید امتحان کنید چه کسانی به مقام اخلاص رسیدند؛ یعنی کارشان فقط و فقط برای خداست، ببینید چقدر نسبت به مراقبه‌ این که گناه نکنند، جدی هستند. هر چقدر آن‌ها نسبت به این مطالب جدی شدند، بدانید طبعاً نسبت به مقام اخلاص نزدیکترند. این حال مخلصین عالم است!

پس راه رسیدن به اخلاص، این سر الهی از دیدگاه مولی‌الموالی(ع) این است: گناه نکن، به اخلاص می‌رسی!

چه زمانی انسان به کمال اخلاص می‌رسد و مقام مخلَصین عالم را پیدا می کند؟ - إنشاءالله عرض می‌کنیم که اگر کسی به مقام اخلاص رسید، چه خصوصیاتی برای او به‌وجود می‌آید. یکی این است که روایات ما می‌فرمایند: آسمان‌ها بر او سجده می‌کنند «وَ السمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِیَدِ الْمُخْلِص» - در فرمایش دیگری، حبیب خدا، طبیب دل‌ها، محمد مصطفی(ص) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اِجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» آن موقعی که از محارم الهی اجتناب کند!

یعنی مقام اخلاص به ذکر و دعا نیست. فقط به این است که انسان گناه نکند و دوری از محارم داشته باشد. در این صورت است که پروردگار عالم آن سر الهی خودش یعنی اخلاص را به او مرحمت می‌کند.

در جلسات قبل عرض کردیم که چرا پروردگار عالم، اخلاص را به عنوان سر گفته و چیز دیگری را به عنوان سر بیان نفرموده است. به آن مباحث مراجعه بفرمایید. مگر آن سر عظمای حضرت حق را - با آن تعابیر و مسائلی که اولیاء هم تمثیل‌هایی زدند و عرض کردیم - به هر کسی می‌دهند؟! اگر بنا بود سر را به همه بدهند که دیگر سر نمی‌شد. به چه کسی می‌دهند؟ به آن کسی که گناه نکند و از محارم دور باشد. آن‌وقت ببیند که چقدر ذوالجلال والاکرام درب‌ها را برای او باز می‌کند.

معنای اجتناب از گناه
آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: گاهی پروردگار عالم برای امتحان کردن بندگانش، ابواب گناه را هم به وسیله ابلیس ملعون، جلوی آنها قرار می‌دهد.

کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری به نقل از آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی می‌فرمودند: اتفاقاً آن‌ها که می‌خواهند به سر عظمای خدا یعنی اخلاص برسند، بدانند که پروردگار عالم آن‌ها را به ابوابی مبتلا می‌کند که در آن ابواب، امکان ورود به گناه است و اگر اجتناب کردند به اخلاص می‌رسند.

جالب است که در هر دو روایت هم لفظ اجتناب است. مولی‌الموالی(ع) فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی» پیامبر(ص) هم فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ».

آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: میرزای شیرازی بزرگ از برادر عرفانی و عالی خود آیت‌الله سلطان‌آبادی بزرگ پرسیده بودند: نظر شما راجع به اجتناب چیست که هر‌گاه می‌خواهند بگویند از گناهان دور شوید، هم پروردگار عالم و هم در روایات، لفظ اجتناب را آورد‌ه‌اند؟

آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی بزرگ(2) تعبیر بسیار زیبا و نابی را بیان فرمودند، فرمودند: اجتناب این نیست که پروردگار عالم می‌خواهد بگوید: در مقابل گناه قرار نگیری! برعکس، یک‌دفعه می‌بینید یک معامله شیرین برایتان پیش می‌آید، هیچ کسی هم از آن معامله شیرین خبر ندارد و می‌توانید راحت هم در آن معامله لقماتی را به دست بیاورید که صورت ظاهرش هم قانونی و حلال است اما خودتان می‌دانید که این لقمه، لقمه حرام است.

اجتناب یعنی این که پروردگار عالم می‌آورد آن را درب خانه‌ات می‌گذارد، حالا شما باید بگویید: نه. اجتناب یعنی آن زمانی که شما تصمیم گرفتید دیگر گناه نکنید، برعکس می‌شود و وسایل گناه برای شما فراهم می‌شود.

بارها شده است که جوان‌های عزیز به ما بیان فرمودند: آن موقعی که دیگر تصمیم می‌گیریم چشممان را کنترل کنیم و دیگر گناه نکنیم، برعکس، یک کسی با عشوه و رفتار آن چنانی در مقابل ما قرار می‌گیرد. اجتناب یعنی آن لحظه که گناه برایتان فراهم شد، گناه نکنید. آیا اجتناب یعنی این که گناه را برای شما برمی‌دارند؟! خیر، برعکس، گناه در مقابل شما قرار می‌گیرد و شما نباید انجام دهید.

«تَجَنبُ الْمَعَاصِی» یعنی اگر خواستید در مقام مخلصین عالم قدم بگذارید و به سر عظمای حق پی ببرید، گناهان برای شما پشت سر هم یکی، دوتا، ده تا، صد تا، مدام می‌آیند و شما باید آن قدر قوی باشید که این گناهان را انجام ندهید و از آنها دور شوید. بهدست آوردن لقمه حرام در معاملههای مختلف، برای شما پیش می‌آید. پول‌های کلان جلوی پای شما قرار میگیرد. گاهی شاید تا آخر عمر هم هیچ احدی نفهمد. زمینه فراهم است، خودتان هستید و پروردگار عالم، این‌جاست که باید اجتناب کنید؛ یعنی گاهی معاصی را جایی قرار می‌دهد که هیچ کس از آن‌چه که بین شما و خدا می‌گذرد، خبردار نمیشود.

باز شدن ابواب گناه!
لذا کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری تعبیر بسیار عالی را داشتند. ایشان می‌فرمودند: به نظر می‌رسد اتفاقاً گاهی برای انسانی که می‌خواهد به سمت پروردگار عالم برود و قرب الهی را بگیرد، ابواب ذنب، معاصی و محارم (حرام‌ها) بیشتر باز می‌شوند. این‌جاست که شما باید مراقبه و اجتناب کنید. اجتناب یعنی راه باز است، راحت هم می‌توانید گناه کنید.

آشیخ رجبعلی خیاط راحت می‌توانست گناه کند. منزل خالی بود، اما خودش می‌گوید: وقتی آن دختر به من اعلان کرد، وحشت کردم و از منزل فرار کردم.

ابن‌سیرین جوانی بود که خدا جمال زیبا به او داده بود، ولی مقاومت کرد. شاگرد بزاز بود. آن‌قدر شهوت بر آن زن غلبه کرده بود که هر روز می‌رفت، پارچه می‌خرید و هر بار شعله شهوت او زیادتر می‌شد. یک روز رفت، چند طاقه پارچه ‌خرید - شیطان هم حمایت و کمکش ‌کرد - گفت: من نمی‌توانم بیاورم، بده شاگردت بیاورد. خودش به منزل رفت تا خود را مهیا کند.

ابن‌سیرین آمد، درب را زد، زن ‌گفت: پارچه‌ها را داخل بیاور. همین که داخل آمد، زن درب را بست و خود را در مقابل ابن سیرین با بی‌حیایی برهنه کرد و اعلان کرد که اگر با من نباشی فریاد می‌زنم که این می‌خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد.

ابن‌سیرین چه کند؟! گناه جلوی او ظاهر شده است. این‌جاست که «اجْتِنَابُ الْمَعَاصِی» معنا می‌دهد. او توکل به خدا کرد و از پروردگار عالم یاری ‌خواست و به ظاهر اعلان کرد که من میروم تا آماده شوم. به بیت‌الخلاء رفت، در آنجا از آن کثافات بر‌‌داشت – چون در قدیم چاهی نبود و آن‌ها را برای کود حیوانی بر می‌داشتند- و به سر و صورت و لباس خود مالید. وقتی بیرون ‌آمد، زن دید آن جمال زیبا به کثافات انسانی متعفن شده است، در را باز ‌کرد و گفت: برو گمشو بیرون!

ابن‌سیرین می‌توانست به دامن گناه برود و بگوید: خدا! من دیگر چارهای نداشتم، او می‌خواست داد بزند و بعد هم به ظاهر اظهار توبه کند، اما این کار را نکرد. اجتناب از معاصی یعنی این که جلوی او گناه آماده بود، اما او از آن دوری کرد.

آن مرد الهی و عظیم‌الشأن، آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: ایشان از گناه اجتناب کرد و رفت با یک درهم یا دیناری خود را شست و تمام شد، اما در مقابل، پروردگار عالم به او چه‌ها که نداد! طوری شد که ابن‌سیرین هر‌جا می‌رفت بدون این که عطر بزند، بدنش بوی عطر می‌داد. تعبیر خواب پیدا کرد، ریاضی‌دان شد. یک شاگرد بزاز از گناه اجتناب کرد، خدا مقامی به او مرحمت کرد که همان مقام مخلصین است.

لذا راه ورود به اخلاص، آن سر عظمای الهی، همین اجتناب از معاصی است؛ یعنی مهم این است که به گناه و حرام نه بگویی و محکم بایستی.

سرعت جوان در رسیدن به اخلاص
جالب این است که پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) برای مخلصین عالم چهار نشانه بیان میکنند و در نهایت هم می‌فرمایند: در جوانهاست که این نشانه‌ها سرعت می‌گیرد و سرعت آن هم زیاد است.

جوان‌های عزیز! فرزندان عزیزم! شما راحت‌تر می‌توانید، چون طبیعی است گناه سراغ شما بیشتر می‌آید. گرچه سراغ همه می‌آید، اما بیشتر سراغ جوان می‌آید. اگر جوان اراده قوی داشت و به گناه نه گفت، چنان پروردگار عالم او را بالا می‌برد که اصلاً نمی‌شود حساب کرد.

آیت‌الله العظمی ادیب که یکی دو تا جوان را انتخاب کرده بود تا آنها را تربیت کند، به آیت‌الله العظمی دزفولی فرموده بودند: من می‌خواهم این‌ها طوری شوند که منِ احمد در مقابل این‌ها شاگردی کنم. آیت‌الله دزفولی تعجب کرده بودند، فرموده بودند: چطور؟

فرموده بودند: چون جوان در رسیدن به این مطالب سرعت می‌گیرد اما همانطور که پیر در جسم پیر شده و نمی‌تواند خیلی حرکت کند، در آن حالت روحی هم دیگر نمی‌تواند آن سرعت را داشته باشد، مگر آن که کسی در جوانی یاد گرفته باشد، که چنین کسی در پیری هم این سرعت را دارد.

دیدید یک کسی در کبر سن هم هست، می‌گویند: در زمستان یخ‌ها را می‌شکند و در آب سرد می‌رود؛ چون از جوانی تمرین کرده بود، جسم عادت کرده است.

اگر انسان از جوانی اخلاص و دوری از گناه را تمرین کند، چه اوجی می‌گیرد! اگر راه اخلاص «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» و «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی» است، راه دیگرش این است که پیامبر(ص) می‌فرمایند: جوان می‌تواند سرعت بگیرد.

برای همین آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: من می‌خواهم کاری کنم که این دو نفر خلص همه اولیاء الهی بشوند؛ چون جوان هستند.

پس گفتیم: اینطور نیست که گناهی نباشد، اتفاقاً گناهان جلوی پای انسان قرار میگیرند، اما اگر از همان اول کنترل کردی و اجتناب از معاصی داشتی و محکم جواب نه دادی، برنده می‌شوی و راه رسیدن به اخلاص همین‌ است.

نشانه های مخلص
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند:«اما عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ»(3) مخلصین عالم چهار نشانه دارند.

1- دلسوزی برای بندگان
اولین نشانه این است: «یَسْلَمُ قَلْبُهُ». مهم همین قلب است. میفرمایند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ»(4). انسان نباید کسی را در این حرم الهی قرار دهد. از نشانه‌های مخلصین این است که قلب سلیم دارند - اصلاً راجع به قلب سلیم یک بحثی داریم که به فضل الهی بعدها که به آن برسیم، بیان میکنیم که قلب سلیم یعنی چه؟

یکی از نشانه‌های قلب سلیم این است که برای بندگان خدا خیر می‌خواهد و هیچ‌گاه بد کسی را نمی‌خواهد؛ یعنی برای بندگان خدا دل می‌سوزاند.

شب ولادت حضرت ثامن‌الحجج(ع) روایتی را خواندیم که وقتی از حضرت راجع به «لَتُسْئَلُن یَوْمَئِذٍ عَنِ النعِیمِ‏» سؤال کردند و آن‌ها طور دیگری گفتند، آن امام رئوف با یک حالت عصبانی و با صدای بلند جواب دادند: خیر، این‌ها نیست(5).

ذیل این مطلب شیخ مفید نکته بسیار عالی و بکری را دارند، ایشان می‌فرمایند: دلیل این که گاهی معصومین(ع) مطلبی را بلند بیان می‌کردند و داد می‌زدند درحالی‌که مرکز رحمت و رأفت بودند، این است که دلشان می‌سوخت، آنها خوبی را برای مردم می‌خواستند. اگر آنها یک موقعهایی تشر می‌زدند، تشر آن‌ها همان انذار است، «مُبَشراً وَ نَذیراً»(6) که نکند بندگان خدا به گناه مبتلا شوند. چون آنها خیرخواه امت هستند.

مگر خود خدا به حبیبش نفرمود: «لَعَلكَ باخِعٌ نَفْسَكَ»(7) حبیب من! بس است دیگر، داری خودت را به هلاکت می‌اندازی «أَلا یَكُونُوا مُؤْمِنینَ» که چرا این‌ها ایمان نمی‌آورند.

پس یکی از خصایص قلب سلیم این است که دلش می‌سوزد. گاهی دیدید پدر و مادر از روی دل‌سوزی این حالت را دارند. مثل الآن که زمستان است، اگر بچه پای بخاری برود، می‌گویند: جیز است، اگر یک موقعی متوجه نشود، گاهی روی دستش هم می‌زنند. آیا زدن روی دست دشمنی است؟ خیر، او را دوست دارند، به او عشق می‌ورزند، نمی‌خواهند او بسوزد. او را می‌زنند که یادش باشد رفتن به سمت بخاری خطر است.

قلب سلیم این خصوصیت را دارد. برای دیگران بد نمی‌خواهد. نمی‌گوید: برو خودت را در آتش بینداز. دلش می‌سوزد، می‌گوید: حیف است. این‌ها به سمت گناه نروند.

پیغمبر(ص) و مولی‌الموالی(ع) دلشان برای من و تو سوخته است. این حالت آنها است. مخلصین عالم هم همین حال را دارند، قلبشان سلیم است.

به خدا قسم این‌قدر پیغمبر(ص) و مخلصین برای ما دل‌سوزی کردند که یک مواقعی آسید هاشم حداد می‌فرمودند: وقتی آیت‌الله قاضی میخواستند بفرمایند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، گاه می‌دیدیم آقا به حالت ده دقیقه نمی‌توانستند ادامه دهند، دائم می‌گفتند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد …»، « وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد …» … و همین‌طور اشک اجازه نمی‌داد. یک مرتبه فرمودند: این دل‌سوزی نبی مکرم و قلب سلیم پیامبر(ص) جلوی چشمم می‌آید، کباب می‌شوم. این حبیب خداست. آنها این‌طور هستند.

چه کنیم مخلص شویم؟ «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی»، «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ». آن‌وقت چطور می‌شود که قلبمان سالم شود؟ معلوم است قلبی که در آن گناه و حرام نبود، به سمت قلب سلیم می‌رود، یعنی سالم میشود. اصلاً اسلام هم از سلم است، یعنی سالم است.

اگر گناه نکردی، سالم هستی. بعد ببین چه می‌شود! ملک مقرب چنان با اشتیاق میآید که عرض کردم آسید هاشم حداد - که خودشان هم همین‌طور بودند – فرمودند: آیت‌الله قاضی را میدیدیم گاه در نماز با دست اشاره می-کردند. میپرسیدیم: آقا چه هست؟ می‌فرمودند: ملائکه‌الله دور من هستند، رکوع می‌روم، به من رکوع می‌کنند. سجده می‌روم، به من سجده می‌کنند. قیام می‌کنم، رو به من قیام می‌کنند، نه رو به قبله. من برای این که حواسم پرت نشود، با اشاره دست میگویم بروید که حواسم به خدا باشد.

خدا علامه طهرانی را رحمت کند، ایشان نکته بسیار نابی را به نقل از آسید هاشم حداد میفرمودند. میفرمودند: یک موقعی آیت‌الله قاضی در اواخر عمر فرمودند: هرچه ما به این‌ ملائکه‌الله می‌گفتیم بروید، نمی‌رفتند، می‌گفتند: ما با اشتیاق کامل مِن ناحیه الله مأمور هستیم، به شما سجده کنیم. بنده خدا این است. خدا هم فرموده است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»8- این‌ها اشتیاق داشتند.

2- تسلیم بودن اعضا و جوارح
وقتی بنده خدا از گناه دور شد، قلبش سلیم شد و پاکِ پاک شد، دیگر معلوم است اعضاء و جوارح او هم تسلیم خداست. دیگر تسلیم گناه نیست، تسلیم خداست. لذا حضرت می‌فرمایند: دومین خصوصیت مخلص این است: «وَ یَسْلَمُ جَوَارِحُهُ» اعضاء و جوارحش تسلیم خداست.

وقتی گناه نبود، معلوم است تسلیم نور است. وقتی ظلمات نبود، معلوم است این حرم (قلب)، حرم خدا می‌شود. حرم که حرم خدا شد؛ چون جایگاه امر به اعضاء و جوارح قلب است، اعضاء و جوارح هم الهی و تسلیم خدا میشوند، دیگر تسلیم شیطان نیستند، دیگر تسلیم گناه و حرام نیستند.

آن مرد الهی، آیت‌الله العظمی ادیب تعبیر بسیار عالی را داشتند، می‌فرمودند: این‌جاست که دیگر هر کسی خودش می‌تواند بفهمد که چقدر من به گناه علاقه یا تنفر دارم.

در آن مباحث گناه بیان کردم، بعضی از اولیاء نمی‌توانستند اسم گناه را به زبان بیاورند. مثلاً فقه تدریس می‌کردند اما اسم زنا را بیان نمیکردند، می‌گفتند: آن عمل شنیع! یک بار اسم آن را می‌آوردند، دیگر می‌گفتند: نمی‌توانم! آنها از اسم زنا فراری و متنفر هستند، چه برسد نعوذبالله نستجیربالله به فکر زنا. اسمش برای آنها زشت جلوه می‌کند.

در مثال مناقشه نیست، دیدید وقتی کسی در عشق‌های مجازی دنیا - که گاهی خیلی هم بدبخت می‌شوند - از کسی ضربه می‌خورد، می‌گوید: دیگر اسمش را هم نیاور. یا یک کسی به مواد مخدرگرفتار شده بوده، حالا رفته آن دوره‌ها را دیده جسمش پاک شده، می‌گوید: دیگر از اسمش بدم می‌آید و تنفر دارم؛ چون هرچه ضربه خورده، همسر و بچههایش را از دست داده، از این مواد لعنتی بوده، حالا می‌گوید: دیگر از اسمش هم متنفرم.

مخلصین عالم از اسم گناه هم بدشان می‌آید. لذا اعضاء و جوارح آنها تسلیم خدا می‌شوند. وقتی اعضا و جوارح دیگر دست شیطان نبود، معلوم است دست کیست؟ دست خدا است. بالعکس اگر دست خدا نبود، دست شیطان است.

معلوم است اگر دست خدا باشد، این ید، یدالله می‌شود. این عین، عین‌الله می‌شود و این لسان، لسان‌الله می‌شود. می‌دیدیم امثال آیت‌الله حق‌شناس یک روایتی را می‌خواندند، گاهی انسان این روایت را قبلاً خودش خوانده و به تعبیر طلبه‌ها منبرش هم رفته بوده اما وقتی ایشان می‌خواند، کأن تازه بود، چرا؟ چون وقتی از قلب تسلیم شده خدایی بیرون بیاید این زبان هم زبان خدا می‌شود، بر دل مینشیند. ولو به این که لحظاتی به دل قسی من بنشیند بعد بروم فراموش کنم، اما حداقل آن موقع چنان آرامش به انسان می‌دهد که احساس می‌کند برای اولین بار است که این مطلب را می‌شنود؛ چون از لسان‌الله بیرون آمده. لسانی که گناه نکند، لسان خدا می‌شود.

بلوتوث روشن!
این که امام فرمودند: من از چهره آیت‌الله شاه‌آبادی بیشتر علم گرفتم، برای این است که وقتی وجه الله بشوی، همین‌طور می‌شود. آن‌وقت است که «النظَرُ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ»(9) نظر به چهره عالم عبادت می‌شود، چرا؟ چون این وجه عالم الهی و ربانی، وجه خداست. این صورت دیگر صورت آشیخ محمدعلی شاه‌آبادی نیست، این وجه خدا است که نگاه به او علم می‌دهد.

البته آن طرف هم زمینه‌اش را باید داشته باشد، مثل بلوتوث. برای بلوتوث کردن باید بلوتوث طرف مقابل هم روشن باشد و گیرایی داشته باشد. با این موبایل‌هایی که اصلاً بلوتوث ندارند، نمی‌شود. اگر وجود انسان هم گیرایی نداشته باشد که نمی‌شود. امام آن گیرایی را داشت، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی هم علم را میداد. خیلی‌ها پیش آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی بودند، چرا نگرفتند؟!

این که وجه عالم مرکز عبادت می‌شود، همین است؛ چون صورت خدایی شده، زبان خدایی شده، چشم خدایی شده. عرض کردیم یک نگاه نافذ حاج میرزا علی‌اصغر هرندی آن شخص را که خودش قمار‌باز قهار، تلکه‌بگیر و به تعبیری رئیس قمار‌بازها بود، نجات داد. خودش می‌گوید چنان نگاه نافذ این مرد الهی روی قلبم اثر گذاشت که همین که داشت به سمتم می‌آمد، فهمیدم می‌خواهد یک خبرهایی شود.

البته خود ایشان هم ارادت به علما داشت. خودش می‌گفت: من هرجا عالم می‌دیدم، سریع تعظیم میکردم و میگفتم: سلام علیکم آقاجان! لذا یک نگاه نافذ این مرد الهی، او را دیگر از گناه بیرون آورد و تغییر داد. اینجاست که عین، عین الله النافذه می‌شود؛ چون اعضا و جوارح تسلیم خدا شده و این دومین خصوصیت مخلصین است.

3- خیرخواه بندگان
نشانه سومی که دارند، این است: «وَ بَذَلَ خَیْرَهُ» خیرخواه مردم هستند و بذل می‌کنند.
عرض کردم آیت‌الله دزفولی از جمهوری الآن (شاه‌آباد سابق) رد می‌شدند. وقتی وضعیت آن خانمی را که به خاطر آن حالت مستی برهنه‌اش کرده بودند و خودکشی کرده بود و آن‌طور افتاده بود، دیدند، عبای خودشان را بر روی او انداختند و به او خیر رساندند، نگذاشتند حیثیت و آبروی او برود.

مرحوم سراج در مورد ایشان می‌فرمودند: گاه مخصوصاً آیت‌الله دزفولی می‌رفتند ببینند اگر کسی یکخورده از این وضع بدمستی که خودش در آن‌جا پیدا کرده، حالت پشیمانی دارد و وضعش بد است - دعای مادری، کسی پشت سر اوست - سریع او را ببرند و روی او کار کنند. خیرشان می‌رسید. یکی هم این که انسان خیر مادیاش برسد، کمک کند و دست دیگران را بگیرد. مخلصین عالم خیرشان به دیگران می‌رسد.

«وَ كَف شَرهُ» و شرش به هیچ عنوان به کسی نمی‌رسد و از بدی کردن خودداری می‌کند. مخلصین عالم اینگونه هستند. اصلاً از بدی بدشان می‌آید، آنوقت چطور می‌توانند بدی کنند؟!

آیت‌الله العظمی آسید احمد آقای خوانساری - که امام فرمودند: ایشان اتقی‌الاتقیاء هستند - همسری داشتند که خیلی آقا را اذیت می‌کرد. حتی اگر در خانه آقا می‌آمدند، می‌گفتند: با آیت‌الله العظمی خوانساری کار داریم. می‌گفت: کدام آیت‌الله؟ بروید و به آقا فحاشی می‌کرد! گاهی آقا را با خاک‌انداز می‌زد. یک مرتبه دیدند سر آقا شکسته، به خصیصینشان گفته بودند: این مرحمتی خانم است!

مرحوم فلسفی تعریف می‌کردند: یکی از آقایان (ظاهراً آیت‌الله خنده‌آبادی) به ایشان گفته بود: آقا! شما چرا این‌طور صبوری می‌کنید؟ طلاقش بدهید برود. گفته بودند: کجا رهایش کنم، بیچاره جایی را ندارد برود، من صبر می‌کنم! احساس می‌کردند اگر او را رها کنند، برایش شر می‌شود.

مخلصین عالم اینگونه هستند. البته این امتحان‌ها را خدا برای هیچ کسی نیاورد. یک موقع خانمی یک چیزی می‌گوید، آقا سریع موضع‌گیری می‌کند و نعوذ بالله … بشکند دست مردی که روی زنش بلند شود، او مرد نیست، نامرد است.

مخلصین عالم شرشان به هیچ کس نمی‌رسد، مواظب هستند. این را پیامبر دارند میفرمایند. این فرمایش حبیب خدا، خاتم انبیاء، محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) است. این حال مخلصین عالم است. اگر بخواهیم این حال را پیدا کنیم، باید از گناه و همه بدی‌ها دور بشویم. اگر خواستیم به خدا نزدیک شویم راهش فقط اخلاص است.

توسل شبانه
یک نکته هم به ما که ضعیفیم گفتند و آن این که توسل داشته باشیم. از وجود مقدس آقاجانمان امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهیم. بگوییم: آقاجان، امام زمان! ما بلد نیستیم، ما جاهلیم، ما نمی‌دانیم چه کنیم.

بارها عرض کردم، شب‌ها موقعی که داری می‌خوابی، از بستر جدا شو، یک چند دقیقه‌ای را با آقا جانت، امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف)‌ خلوت کن. حرف بزن. این‌قدر آقاجان دوست دارد انسان با او حرف بزند.

بگوییم: آقا جان! ما نمی‌فهمیم، ما جاهلیم. آقاجان! تو دست ما را بگیر. ما را به سمت اخلاص ببر. ما را به سمت بندگی خدا ببر. آن‌وقت چه مزهای دارد، چه شیرینی دارد، چه لذتی دارد که آقا دست ما را بگیرد و به این صراط مستقیم ببرد.

یابن‌الحسن! آقاجان! به فدایت شوم، اگر یک آن، عنایتت از ما برداشته شود، بدبختیم. اما تو به ملائکه‌الله دستور بده – که همه چیز در سیطره خلیفه خداست – و بگو: این را کنترل کنید، تا به سمت گناه رفت، تنفر از گناه در دلش بیاورید تا اجتناب کند. آقا جان! ما را رها نکن. ما گدایان کوی توییم یابن‌الحسن!

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]




بهترین حجاب برای زنان چیست؟

 

پرسش :
بهترین حجاب برای زنان چیست؟ لطفاَ توضیح دهید. 2- آیا انسان می تواند به عکس دختر 6ساله که سرلخت هست نگاه کند چون دختر نامحرم است یا او را ببوسد یا بغل کند؟ 3- اگر کسی یک یا چند واجب را انجام ندهد می توانیم ازاو دوری گزینیم حتی با امربه معروف ونهی ازمنکر هم قانع نمی شود؟
پاسخ :
1)درپاسخ به سؤال مذکور، ازمحضر رهبر فقید انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(قدس سره شریف) استفتا شده که عین پرسش وپاسخ نقل می شود :
س : حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست؟ وبرای این منظور، پوشیدن لباس بلند آزاد وشلوارو روسری کفایت میکند؟ واصولا چه کیفیتی درلباس وپوشش زن دربرابر افراد نامحرم باید رعایت شود؟
ج : واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت ودستها تا مچ ازنامحرم پوشیده شود ولباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولی پوشیدن چادر بهتراست واز لباسهایی که توجه نامحرم را جلب کند باید اجتناب شود."1″
درحجاب مانند بسیاری ازتکالیف دیگر خدا واجب ومستحب وجود دارد. حد واجب آن، پوشاندن اعضای بدن غیر از وجه وکفین است."2″
این پوشش باید به گونهای باشد که پستی وبلندیهای بدن را نمایان نسازد و موجب جلب وتحریک نگردد. به طور کلی فلسفة حجاب نوعی اعلام وهشدار دورباش در برابر نامحرم است. تا بدین وسیله حرمت زن و عفت وسلامتی معنوی جامعه تضمین شود. از این رو هرچه پوشش زن متین تر وباوقاربیشتری باشد بهتر است. با توجه به این مسئله روشن می شود که حجاب برتر، هم درحد پوشش وهم کیفیت آن وهم ازنظر رنگ مهم است. اکنون به خوبی روشن است که چادرزن با طریق پوشش متین وبه ویژه با رنگ مشکی وسلوک موقرانه زن، قوی ترین اعلام دور باش وتأمین کننده حقیقی فلسفة حجاب می باشد."3″ تقوا وعفاف و پاکی خواهران ملازمه ای با پوشیدن چادر ندارد، بلکه می توان حجاب وتقوار رابا پوشش هایی چون مانتوهای مناسب رعایت کرد ولی این حقیقت را نیز نباید انکارنمود که چادر پوشش بهتری برای خانم هاست."4″
درباره شکل حجاب وبرتری چادر، حضرت آیت ا…العظمی خامنه ای می فرمایند :
چادر برترین نوع حجاب ونشانه ملی ماست."5″
همچنین حضرات آیات عظام ومراجع تقلید(حفظهم ا… تعالی)درباره برتری حجاب چادر نظراتی به این مطلب اظهار فرموده اند که برای آگاهی بیشتر به کتاب مسائل جدید ازدیدگاه علما ومراجع تقلید، تنظیم سید محمد محمودی وکتاب احکام دختران نوشته محمد وحیدی مراجعه فرمائید.
درباره فلسفه چادر بدلائل ذیل می توان استناد جست :
1- چادر، تمام برجستگیهای بدن را به نحوشایسته ای می پوشاند.
2- چادر، پوشش سنتی حجاب بانوان ایران بوده وریشه درآداب ورسوم و فرهنگ اسلامی ملت ایران دارد.
3- حجاب چادر با اشکال گوناگون دربسیاری از کشورهای عربی واسلامی رایج است واین نکته بیانگر اهمیت این حجاب درفرهنگ اسلامی است.
4- با اندکی دقت درآیات حجاب سورة احزاب، خصوصاً آیه شریفه 59 می توان به اهمیت پوشش سراسری پی برد."6″
2)برای شما دوست عزیز دو مسئله ازامام نقل می کنیم :
1. نگاه کردن به عکس بچه ها چه دختر و چه پسر اگر بدون قصد لذت باشد وانسان نترسد به گناه آلوده شود اشکالی ندارد."7″
2. نگاه کردن و لمس نمودن پسر بچه ودختر بچه غیر ممیزاگر ازروی شهوت نباشد اشکالی ندارد ولی برای مرد احتیاط آن است که بچة شش سالة نامحرم را نبوسد ودر دامان خود نگذارد."8″
ضمناً باید توجه داشت که این مسئله برای مقلدیین امام قابل استفاده می باشد.
3)دوست عزیزدراین رابطه توجه شما را دو استفتاء ازمقام معظم رهبری جلب میکنیم :
1- س :اگر رحم انسان کسی باشد که مرتکب معاصی گردیده ولاابالی به آن باشد تکلیف سایر ارحام درارتباط با او چیست؟
ج : اگر احتمال بدهد قطع صله رحم او رابه خودداری ازگناه وادار می سازد، براو واجب است اینکار را ازباب امر به معروف ونهی از منکر انجام دهد ودرغیر اینصورت قطع رحم برایش جایز نیست.
2- س : معاشرت و رفت وآمد خانوادگی با خانواده های لاابالی، معتاد وغیر مقید به محرم ونامحرم با توجه به اثرات منفی آن برروی فرزندان چه صورت دارد؟"7″
ج : رفت وآمد خانوادگی با افراد مذکور اگر مستلزم حرام یا همراه با خطر معتاد شدن فرزندان باشد جایز نیست.
درجواب شمادوست گرامی باید بگوییم اگر شخص مورد نظر از ارحام باشد که درجواب استفتاء بالا به شیوة برخورد با او اشاره شده اما اگر ازارحام نباشد یعنی جزء کسانیکه صلة رحم وارتباط با آنها واجب است قرار نگیرد باید گفت استنباط ما این است چون شما تکلیفی نسبت به رفت وآمد با آن شخص وایجاد ارتباط با او ندارید این به عهده شماست که بابررسی ودقت نظر تصمیم بگیرید که آیا ارتباط با او روی شما تأثیرنامطلوب می گذارد یا خیر درصورت مثبت بودن جواب می توانید ارتباط خود را به حداقل یا حتی صفر برسانید. ونیز باید گفت مراتب قطع رابطه به نسبت مراتب دوری شخص مورد نظر از واجبات می باشد چرا که همه دریک اندازه حدود الهی را زیر پا نمی گذارند بلکه بعضی بیشتر وبعضی کمتر دچار این خسران هستند،بنابراین باید هر شخص مناسب مرتبة دوری او از حدود الهی قطع رابطه کرد.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:58:00 ق.ظ ]




اهمیت حجاب و عفاف زنان از دیدگاه مقام معظم رهبری/ چادر نماد ملی ایرانیان و بهترین نوع حجاب است

 

مساله حجاب به معنای منزوی کردن زن نیست،اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد برداشتش کاملا غلط و انحرافی است.حجاب به هیچ وجه مانع از فعالیت های اجتماعی ،سیاسی و علمی نمی باشد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از زنان خبر یکی از این موضوعات عینی و ملموس که شاید هیچ‌کس نتواند به اندازه رهبر انقلاب در ارتباط با آن رهنمودهای شفاف و روشن ارائه کند، مسئله مهم و حساس و دقیق «حجاب» است و جالب این‌که حجم اهتمام و گفتار ایشان در این موضوع برخلاف توقع و انتظار بسیار قابل توجه است.

مجموعه سخنان رهبر انقلاب در این زمینه را شاید بتوان در چند محور اساسی و مشخص خلاصه کرد که بعضی به زیرساخت‌های نظری و مفهومی حجاب و برخی به کارکردهای اجتماعی و فرهنگی حجاب نظر دارند و در نهایت تصویر روشنی از نوع نگاه انقلاب اسلامی ایران به مسئله حجاب ترسیم می‌کنند.

*ایشان در این زمینه می فرمایند:مسألهٔ حجاب، به معناى منزوى‌کردن زن نیست. اگر کسى چنین برداشتى از حجاب داشته باشد، برداشتش کاملاً غلط و انحرافى است.مسأله حجاب، به معناى جلوگیرى از اختلاط و آمیزش بى‌قیدوشرط زن و مرد در جامعه است.۱۳۶۸

اگر در جهت ایجاد حجاب، یک ذره نسبت به لباس افراد این جوامع تعرض بشود، همهٔ دنیا را غوغا برمی‌‏دارد؛ ولى اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسى تعرض بشود، یک‏صدم آن در دنیا غوغا نمی‌‏شود!۱۳۶۹

مساله حجاب به معنای منزوی کردن زن نیست،اگر کسی چنین برداشتی از حجاب داشته باشد برداشتش کاملا غلط و انحرافی است.حجاب به هیچ وجه مانع از فعالیت های اجتماعی ،سیاسی و علمی نمی باشد.

به نظر ما، بحث‌هایى که درباب پوشش زن می‏شود، بحثهاى خوبى است که انجام میگیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثى در این زمینه‏ هاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتى غرب متأثر نباشد؛اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطى است. نه این‏که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من می‏گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‏ ى ملى ماست؛ هیچ اشکالى هم ندارد؛ هیچ منافاتى با هیچ نوع تحرکى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرک و کار اجتماعى و کار سیاسى و کار فکرى باشد، لباس رسمى زن مى‏تواند چادر باشد و – همان‏طور که عرض کردم – چادر بهترین نوع حجاب است.

البته مى‏توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین‏جا هم بایستى آن مرز را پیدا کرد. بعضی‌ها از چادر فرار مى‏کنند، به خاطر این‏که هجوم تبلیغاتى غرب دامن‌گیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار مى‏کنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمى‏آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مى‏دهد!

شما خیال کرده‏اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه‏ى کذایى و آن لباس‌هاى «و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ»(۶) و همانهایى را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر میدارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها مى‏خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً این‏جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل میشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در این‏جاها وقتى نوبت به این کارها مى‏رسد، بى‏بندوبارى خیلى بیشتر هم مى‏شود؛ کمااین‏که در زمان شاه، بى‏بندوبارى‏یى که در همین شهر تهران و بعضى دیگر از شهرهاى کشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بیشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در این‏جا آن‏طورى نبود. آن‏طور که دیده بودیم و شنیده بودیم و مى‏دانستیم و مناظرى که از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حیرت مى‏کند که چرا بایستى این‏گونه بشود؛ کمااین‏که در خیلى از کشورهاى متأسفانه عقب‏مانده‏ى مسلمان و غیرمسلمان هم همین‏طور است. بنابراین، باید بدقت و با نهایت کنجکاوى و بدون اغماض، مسائل ارزشى را رعایت کرد.۱۳۷۰

آنها با چه چیز زن مسلمان بیشتر دشمن‌اند؟ با حجاب او. آن‌ها با چادر و حجاب صحیح و متقن شما از همه چیز بیشتر دشمن‌اند. چرا؟ چون فرهنگ آنها این را قبول ندارد. اروپایی‌ها این‏طورند؛ آنها مى‏گویند هرچه را که ما فهمیده‏ایم، دنیا باید از ما تقلید کند! مایلند که جاهلیت خودشان را بر معرفت عالم غلبه بدهند. آنها مى‏خواهند زن به سبک اروپایى را در جامعه رواج بدهند؛ که عبارت است از سبک مد و مصرف و آرایش در انظار عموم و ملعبه قرار دادن مسائل جنسى بین دو جنس؛ مى‏خواهند این چیزها را به وسیله‏ى زنان رواج بدهند. هرجا با این هدف‌گیرى غربی‌ها مخالفت بشود، فریادشان بلند مى‏شود! اینها کم‏طاقت هم هستند! همین مدعیان غربى، کمترین مخالفتى را با مبانى پذیرفته‏ى خودشان تحمل نمى‏کنند.۱۳۷۰

حضرت آیِه الله خامنه ای تهاجم فرهنگی را هجوم یک مجموعه ی سیاسی یا اقتصادی به بنیان‌های فرهنگی یک ملت برای دستیابی به مقاصد شوم سیاسی دانستند و افزودند: ریشه کن کردن فرهنگ ملی از طریق فراگیر کردن بی بند و باری، عیاشی و هرزگی در میان یک ملت هدفی است که دشمنان درپی تحقق آن هستند. به‌طور مشخص دوران رضاخان سرآغام تهاجم فرهنگی در کشور ماست و بزرگ‌ترین قدمها به نفع فرهنگ غرب و در حقیقت در جهت سلطه ی غرب بر ایران در همین دوران بر داشته شد و با این بهانه که زن با چادر نمی‎تواند عالم و دانشمند شود و درفعالیتهای اجتماعی شرکت کند، چادرها را از سر زنان برداشتند. اما در عین حال دردوران رضاخان و پسرش هرگز به عموم زنان اجازه ی شرکت فعالانه در حرکتهای اجتماعی و سیاسی داده نشد و آن روزی که زنان ایران، وارد میدان مبارزه و صحنه ی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شدند و کشور را با دست توانای خود به پیش بردند، چادر به سر کردند.۱۳۷۱

مردم ما چادر را انتخاب کرده ‏اند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که «حتماً چادر باشد، و غیرچادر نباشد.» گفتیم که «چادر بهتر از حجاب‌هاى دیگر است.» ولى زنان ما مى‏خواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آن‏که یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.۱۳۷۳

مقام‌ معظم‌ رهبری‌ از چادر به‌ عنوان‌ یک‌ لباس‌ ملی‌ و اسلامی‌ مورد علاقه‌ زنان‌ مسلمان‌ ایران‌ نام‌ بردند و فرمودند: انبوه‌ دختران‌ و زنان‌ مؤمن‌ و حزب‌اللهی‌ که‌ در دانشگاه‌ بهترین‌ علوم‌ را تدریس‌ و بالاترین‌ مدارج‌ علمی‌ را می‌گذرانند و نیز شمار زیادی‌ از بانوان‌ جوان‌ ایران‌ که‌ در آینده‌ای‌ نه‌ چندان‌ دور به‌ مقامات‌ عالی‌ علمی‌، فقهی‌ و فلسفی‌ دست‌ خواهند یافت‌ از افتخارات‌ نظام‌ اسلامی‌ محسوب‌ می‌شوند.۱۳۷۳

گاهى من در همین راه “کُلک چال” که از پایین به بالا مى‌آیم، یا به عکس به طرف پایین مى‌روم، خانم‌هایى را مى‌بینم که با چادر مشکى این راه را طى مى‌کنند. با این‌که قسمتى از این راه، بسیار ناهموار و یا به قول ما مشهدی‌ها قلب است، درعین‌حال خانم‌ها این راه ناهموار را تحمّل مى‌کنند و با چادر مشکى مى‌آیند. خوب؛ این همّت است دیگر. من این‌طور زن‌ها و همچنین افراد مسنّى که این راه‌هاى طولانى را طى مى‌کنند و مى‌روند، بسیار تحسین مى‌کنم.۱۳۷۵

هر حرکتى که براى دفاع از زنان انجام مى‌گیرد، باید رکن اصلى آن رعایت عفاف زن باشد. عفّت در زن، وسیله‌اى براى تعالى و تکریم شخصیت زن در چشم دیگران، حتّى در چشم خودِ مردان شهوت‌ران و بى‌بندوبار است.

عفّت زن، مایهٔ احترام و شخصیت اوست. این مسأله حجاب و مَحرم و نامَحرم و نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین سالم نگه داشته شود.

عفّت در زن، وسیله‌اى براى تعالى و تکری شخصیّت زن در چشم دیگران، حتّى در چشم خودِ مردان شهوت‌ران و بى‌بندوبار است. عفّت زن، مایهٔ احترام و شخصیّت اوست. این مسأله حجاب و مَحرم و نامَحرم و نگاه کردن و نگاه نکردن، همه به خاطر این است که قضیه عفاف در این بین سالم نگه داشته شود.۱۳۷۶

حجابِ برتر که شما اشاره کردید -که مراد همین چادر ایرانىِ خود ماست – حقیقتاً حجاب برتر است؛ هیچ تردیدى در این نباید داشت. البته من هیچ وقت نگفتم که چادر را در جایى اجبارى کنند؛ اما همیشه گفته‌ام که چادر یک حجاب ایرانى است و زن ایرانى این را انتخاب کرده و خوب حجابى هم هست و مى‌تواند کاملاً حفاظ و حجاب داشته باشد. حالا بعضی‌ها هستند که از هرچه ایرانى و خودى است، ناراحتند و دل‌شان را مى‌زند؛ دل‌شان مى‌خواهد سراغ چیزهایى بروند که از خودى بودن دورتر است! به‌هرحال اگر حجاب را حفظ کنند، باز هم خلاف شرعى انجام نداده‌اند؛ منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند. منتها چیز بهترى را از دست داده‌اند.

اما این‌که شما مى‌گویید «ما چگونه برخورد کنیم؟» ببینید؛ شما با تبلیغات کار کنید. یعنى همان حربه‌اى را که افراد مورد نظر شما براى سست کردن اعتقاد به حجاب به کار مى‌برند، شما هم به کار ببرید. یعنى شما درباره‌ى حجاب بنشینید واقعاً تحقیق کنید، فکر کنید، از لحاظ دینى هم مثلاً درباره‌اش بحث کنید، یا از بحث‌هایى که شده استفاده کنید.

از لحاظ اجتماعى هم روى همین مسأله‌ى کیفیّت حجاب تکیه کنید؛ به ترویج دیدگاه خودتان بپردازید؛ آن چیزى که به نظرتان درست است، آن را بگویید؛ این دغدغه را هم که اینها مى‌آیند تمایل به حجاب را در دلِ مردم از بین مى‌برند، نداشته باشید؛ حجاب از بین نمى‌رود. البته اگر قدرتى مثل قدرت رضاخانى بالاى سرش باشد، یا آن طور که شنیدم در بعضى از کشورها مثل تونس کسى حق ندارد در خیابان با حجاب باشد و اصلاً حقوق بشر هم در این‌جا دیگر مطرح نیست که چرا مردم را مجبور کردید بى‌حجاب باشند – کسانى که مسؤول این چیزها هستند، همین‌طور تماشا مى‌کنند و حرفى هم نمى‌زنند! – بالاخره همان کشف حجاب دوران رضاخانى پیش مى‌آید؛ اما به مجرّد آن‌که این زور برداشته شود، مردم به سمت حجاب برمى‌گردند.

حجاب، ارزشى است منطبق با طبیعت انسان. برهنگى و حرکت به سمت اختلاطِ هرچه بیشتر دو جنس با یکدیگر و افشاء شدن اینها در مقابل یکدیگر، یک حرکت خلاف طبیعى و خلاف خواست انسانى است. شرع مقدّس اسلام هم براى این حدودى را معیّن و مشخّص کرده و کسانى که معتقد و مؤمن هستند، نمى‌شود که این‌طورى با حجاب برخورد کنند. البته ممکن است کسانى بى‌خبر و بى‌اطّلاع باشند؛ بایستى اینها را با حجاب آشنا کرد.

من در همین سال‌هاى اوّلِ انقلاب به‌وضوح دریافتم که بعضى از زنانى که محجّب هستند و خیلى قدر حجاب را نمى‌دانند، اینها اصلاً از حکم حجاب و فلسفه‌ى حجاب و فواید حجاب اطّلاعى ندارند؛ یعنى با اینها کمتر صحبت شده است. البته بعضی‌ها چیزهایى نوشتند؛ سفارش کردیم، کارهایى کردند. الان هم به نظر من همین‌طور است؛ بخصوص در محیط دانشگاه. الحمدللَّه شنیدم که محیط دانشگاه شما، محیط خوبى است. مسؤولان دانشگاه هم، مسؤولان مواظب و مقیدى هستند؛امیدواریم که هرچه هم مى‌گذرد، بهتر شود.

در محیط دانشگاه خودتان، در نشریات خودتان، با نشریات زن – که الان در ایران چند نشریه‌ى مربوط به زنان وجود دارد – با دیگر نشریات رایج صحبت کنید، چیزهایى بنویسید، پخش کنید، در جامعه فکر را بپراکنید؛ منتها با استدلال، با منطق. بهترین راه تأمین حجاب هم همین است که با منطق برخورد شود.

البته اگر چیزى جزو مقرّرات شد و کسى برخلاف آن مقرّرات رفتار کرد، ممکن است قوانینى وجود داشته باشد که دولت برخورد کند؛ که لابد هم مى‌کند. درعین‌حال آن چیزى که در اساس لازم است و مهم‌تر از همه است، این است که شما ذهن این دختر جوان، یا این زن جوان را -که عمده هم خانمهاى جوان هستند- با اهمیت حجاب آشنا کنید؛ یعنى به او تفهیم کنید که حجاب از لحاظ شرعى و از لحاظ منطقى این است. در ذهن او، استدلال صحیح را در مورد رعایت حجاب راسخ کنید.

امیدواریم که ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز بهتر شود. البته یکى از عواملى هم که در این زمینه تأثیرات منفى دارد، برخى از این فیلمهایى است که بعضى از زندگی هاى غربى را در دسترس همه مى‌گذارد. اینها در سُست کردن ذهنیّت مردم نسبت به مسأله‌ى حجاب بى‌تأثیر نیست. البته نسبت به پخش این فیلمها هم باید تذکّراتى داده شود.۱۳۷۷

رضاخان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بیاورد، اولین چیزى که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباس‌ها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید این‏طورى باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلاً باید کلاه شاپو باشد! اگر کسى جرأت مى‏کرد غیر از کلاه پهلوى – کلاهى که آن موقع با این عنوان شناخته مى‏شد – کلاه دیگرى سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزى بپوشد، باید کتک مى‏خورد و طرد مى‏شد. این چیزها را از غرب گرفتند!

زن‌ها حق نداشتند حجاب‌شان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر – چادر که برداشته شده بود – اگر روسرى هم سرشان مى‏کردند و مقدارى جلوى چانه ‏شان را مى‏گرفتند، کتک مى‏خوردند! چرا؟ براى این‏که در غرب، زن‌ها سربرهنه مى‏آیند! اینها را از غرب آوردند. چیزى را که براى این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیرى که نیامد -هر ملتى بالاخره خصوصیات خوبى دارد- اینها را که نیاوردند.

آنچه را هم که آوردند، بى‏دریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربى است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربى است، بایستى پذیرفت؛ جاى بروبرگرد ندارد! براى یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.
۱۳۸۰

عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوس‌رانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است. عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزّت مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه.۱۳۸۲

شما ببینید الان چقدر خرج مى‏کنند و زحمت مى‏کشند، براى این‏که حجاب را در دنیا از بین ببرند؛ کشورهایى که خودشان را مهد آزادى هم مى‏دانند، مى‏بینید که چه مى‏کنند براى مبارزه با حجاب. حالا همه آن تشکیلاتى که با حجاب مبارزه مى‏کنند یک طرف، این خواهر ورزشکارِ مؤمن و دخترِ جوانِ ما که با حجاب اسلامى و لباس محجّب – یا با چادر یا با آن شکل زیباى ارزشى – جلوِ دوربین‌هاى دنیا ظاهر مى‏شود و نشان مى‏دهد که به این ارزش پایبند است و این صحنه در همه دنیا منعکس مى‏شود، این یک طرف دیگر؛ او در واقع با این کار، همه آن تبلیغات را خنثى مى‏کند.۱۳۸۳

حجاب، تکریم آن کسى است که در حجاب است. حجاب زن، تکریم زن است.

در ایران باستانى زن‌هاى اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زن‌هاى افراد پائین و طبقات پست، نه، بى‌حجاب هم مى‌آمدند؛ مانعى هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت کنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنى این تکریم مال همه‌ٔ زنان است.

برداشتن حجاب، مقدمه‌اى براى برداشتن عفّت بود؛ براى برداشتن حیا در جامعه‌ٔ اسلامى بود؛ براى سرگرم کردن مردم به عامل بسیار قوى و نیرومند جنسى بود؛ براى اینکه از همهٔ کارهاى دیگر بمانند؛ و یک مدّتى هم موفق شدند، امّا ایمان عمیق ملّت ایران نگذاشت.۱۳۸۶

 

همیشه به شکل غلطى در نظام‌هاى طاغوتى به زن نگاه شده؛ امروز در غرب هم همین جور است. حالا عده‌اى از زنان – مثل خیلى از مردان – در همین نظام‌هاى غربى شخصیت‌هاى برجسته و محترم و پاکیزه‌اى ممکن است در بیایند، لیکن نگاه عمومى به زن که در فرهنگ غربى نهادینه شده، نگاه غلطى است؛ نگاه ابزارى است، نگاه اهانت‌آمیز است. از نظر غرب، علت اینکه شما نباید توى چادر باشید، نباید حجاب داشته باشید، این نیست که آزاد باشید. شما دارید می‌گوئید من با حجاب هم آزادى دارم. او چیز دیگرى مورد نظرش است؛ زن را براى نوازش چشم مرد، براى بهره‌ورى نامشروع مرد، میخواهند به شکل خاصى در جامعه ظاهر بشود. این، بزرگ‌ترین اهانت به زن است؛ حالا ولو با چندین لفّاف تعارف‌آمیز این را بپوشانند و اسم‌هاى دیگرى رویش بگذارند.۱۳۸۸

سیاست راهبردىِ اساسىِ بنیانى غرب بر عرضه شدن و هرزه شدن زن است و حجاب مخالف آن است.۱۳۹۰

خانم‌ها خیلى باید مراقبت کنند مسئلهٔ حجاب را، مسئلهٔ عفاف را؛ وظیفه‌ٔ آن‌هاست، افتخار آن‌هاست، شخصیّت آن‌هاست.

حجاب مایه‌ٔ تشخّص و آزادى زن است؛ برخلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهربینانه‌ٔ مادّی‌گرایان، مایه‌ٔ اسارت زن نیست. زن با برداشتن حجاب‌هاى خود، با عریان‌کردن آن چیزى که خداى متعال و طبیعت پنهان بودن آن را از او خواسته، خودش را کوچک می‌کند، خودش را سبک می‌کند، خودش را کم‌ارزش می‌کند. حجاب وقار است، متانت است، ارزش‌گذارى زن است، سنگین شدن کفه‌ٔ آبرو و احترام اوست؛این را باید خیلى قدر دانست و از اسلام باید به خاطر مسئلهٔ حجاب تشکر کرد؛ این جزو نعمت‌هاى الهى است.۱۳۹۱

اینکه مقام معظم رهبری بارها و در سالهای متوالی در مورد امر حجاب و عفاف نشان دهنده اهمیت این موضوع می باشد و اینکه این موضوع در اولویت جامعه قرار داردو بسیار حائز اهمیت است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:57:00 ق.ظ ]




درس اخلاق حضرت امام

در اواسط دهه زندگی امام خمینی رحمه الله ، عرفان، میدان دار ذهن و عمل او بود. از این رو، هم زمان، فقه، فلسفه و اخلاق اسلامی را یاد گرفت و به دیگران آموخت و با نگارش رساله های ممتاز نظری، تحرکی ویژه به حوزه اخلاق اسلامی داد.

بعدها شاگردان و یارانش با زبان های مختلف، صحنه های درس اخلاق او را ترسیم کردند و از تأثیر و نفوذ کلام او و شگفتی های نفس و بیانش سخن ها گفتند. همه این خاطرات از این حکایت می کرد که خمینی رحمه الله ، اخلاق را به معنایی دیگر، در سطحی دیگر و برای هدفی دیگر و والاتر به کار گرفته است. نفوذ کلامش در درس های اخلاق که از عارف و عامی در آن شرکت داشت، تأثیری ماندگار به همراه می آورد.

مواضع اخلاقی امام خمینی رحمه الله

امام خمینی رحمه الله در کتاب اخلاقش، اخلاص و نیت سالم را پایه معارف اخلاقی قرار داد و با تحلیل عمیق روایات، به شدت بر ضد ریا و ریاکاری موضع گرفت. امام خمینی رحمه الله بر ساده زیستی و انسان دوستی تأکید می کرد و شاگردانش به روشنی می آموختند که آنچه پیر آنها موعظه می کند، پیش از بیان، از سویدای ذاتش هویدا می شود و آنچه بر زبان می آورد، سخنی است که با تمام جان آن را نیوشیده است.

منادی اخلاق

امام خمینی رحمه الله ، منادی اخلاقی بود که هم دنیا را گرامی می داشت و هم آخرت را. او مثل کج اندیشان، واقعیت های بشری را انکار نمی کرد و می دانست بشر پس از قرن ها تلاش، تمدنی را ساخته است تا دنیای بهتری را برای خود نوید دهد. بدون شک، این تمدن از آسیب هایی جدی رنج می برد، ولی به نظر امام خمینی رحمه الله نباید برای درمان این آسیب ها، تمدن جدید را نابود کرد یا نادیده گرفت. به همین دلیل، علم آموزی به شیوه جدید، تحصیل زنان در کنار مردان، ساختن تفریح گاه ها و پارک ها و سینما و فیلم که از مظاهر تمدن جدید است، امام خمینی رحمه الله را نمی ترساند. او مردمش را تشویق می کرد که صنعت و دانش جدید را بیاموزند. به نظر او این هواپیما و پارک و سینما نیست که مشکل زاست؛ غفلت از خالق هستی و حقایق ازلی، درد روزگار ماست.

مخالفت با مظاهر فساد برانگیز تمدن جدید

امام خمینی رحمه الله با نگاهی آینده نگر همواره بر استفاده از دستاوردهای مثبت تمدن جدید تأکید داشت، ولی پیوسته با ترویج فساد به نام تمدن و پیشرفت مخالفت می کرد. ایشان در این مورد تأکید داشت که نباید به جای استفاده از دستاوردهای مثبت فن آوریِ روز، به نمودهای ظاهری و پوچ تمدن غرب توسل جست. امام خمینی رحمه الله در جای دیگر تأکید می کند که باید از این ابزار به صورتی بهره برد که موجب پیشرفت فرهنگ و تعلیم و تربیت شود.

تربیت شاگردان و فعالیت فرهنگی

انقلاب اسلامی حرکتی بود که اهداف بلندش از سوی امام خمینی رحمه الله طراحی شد. عمل بر مبنای اسلام و با اراده همه مردم، گفتمان اصلی بود که امام خمینی رحمه الله تمام برنامه ها و لوازمش را طراحی کرد. سال ها مبارزه خستگی ناپذیر، محکی شد برای راسخ تر کردن ایمان در دل مبارزان و فرصتی شد برای پژوهش گروه های علمی و اندیشمندانی که بدنه انقلاب را هدایت می کردند.

بسیاری از شاگردان امام در صحنه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و جامعه شناختی، دیدگاه های کارآمدی ارائه کردند. بزرگانی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید قدوسی، شهید باهنر، مقام معظم رهبری و صدها شاگرد و رهرو دیگر که در حوزه های متفاوتی از اقتصاد و سیاست تا تاریخ و فرهنگ و هنر از صاحبان اندیشه به شمار می آمدند، به بارور شدن اندیشه های آن بزرگ مرد در جامعه آن زمان یاری می رساندند.

و یک باره… انقلاب

امام خمینی رحمه الله با توکل بر خدا به قدرت های استعمارگر هشدار داد و دست آنها را برای همیشه از جامعه ایرانی کوتاه کرد تا ملت حیات جدیدی را تجربه کند. مناسبات اجتماعی ناگهان دگرگون شد. از خودگذشتگی، در روحیه همه طبقات نمود برجسته ای یافت. ملت به یک باره دست به انقلابی بزرگ زد. این انقلاب فقط سیاسی نبود، بلکه فرهنگ و اخلاق را نیز تغییر داد. ایثارگری، ساده زیستی، ایمان و تلاش برای پیشرفت، هدف اساسی هر ایرانی شد. امام خمینی رحمه الله ، آینه ملت ایران شده بود. ملت هرگاه می خواست اراده قوی خود را در صحنه اجتماع، خانواده و سیاست می بیند، می دید چگونه این اراده در کلام، نگاه و عمل امام خمینی رحمه الله بازتاب یافته است. بدین سان، اتحاد رهبر و ملت اتفاق افتاد.

اندیشه اجتماعی امام

پایه اندیشه اجتماعی امام خمینی رحمه الله ، عدالت است. خداوند، عادل است و انسان چون نماینده خداوند است و باید اخلاق الهی را مبنای زندگی قرار دهد، لزوما باید عدالت پیشه و عدالت خواه باشد. این نظام فکری از سوی امام خمینی رحمه الله در صحنه سیاست، کاربردی و عملیاتی شد.

اینکه امام خمینی رحمه الله مبارزه خود را با تغییر حکومت آغاز می کند، به این مفهوم است که سیاست های رژیم پهلوی، عدالت محور نیست؛ زیرا عدالت، در برابری، تأمین حقوق و ارائه خدمات پدیدار می شود و امام با انقلاب خود، به دنبال جامعه ای عدالت محور بود.

دیوان اشعار حضرت امام

شعرهای امام خمینی رحمه الله که در دیوان اشعار ایشان به چاپ رسیده است، شامل 149 غزل، 117 رباعی، سه قصیده، دو مسمط، یک ترجیع بند و 31 قطعه و شعر پراکنده است.

این شعرها، همه شعرهای سروده شده امام خمینی رحمه الله نیست و بسیاری از اشعار امام در رویدادهای زندگی ایشان، به ویژه حادثه حمله ساواک به خانه ایشان در قم، از بین رفته است. بسیاری از اشعار موجود در دیوان ایشان نیز به وسیله دوستان آن حضرت گردآوری شده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:55:00 ق.ظ ]