شهادت امام موسی کاظم

 

تقویم، روی سیاه ‏ترین برگه‏ های خود ورق می‏ خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می‏ گردد؛ به شبی که غم، به شب‏ نشینی کوچه‏ های تاریک کاظمین آمده است.


شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید. خورشید، خودش را پشت غروب‏ ها و کوه‏ ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ ها مرگ پاشیده باشند!


مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه ‏السلام می‏شود .


یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!


… و چقدر هارون به دست‏ های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!


افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!


افتخار به خانه‏ نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه‏ های پیچک‏ های عاشق!


ای کاش طاق‏ های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی‏ افتاد!


چشم‏ هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی ‏اختیار اشک به شب‏ نشینی چشم‏ هایت می‏ آید!
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی


السلام علیک یا خازن علم النبیین


السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین


السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمة‏اللّه و برکاته»


خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!


خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!


خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏ های زمین!


خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک!


خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!


خداحافظ ای کوچه ‏های غریبه کاظمین!


خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!


خداحافظ ای سال‏ها انتظار!


بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ ات را!


بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ ها و بی‏ کسی‏ هایت را!


بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏ دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی‏ بینند!

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...