نرجس
 
   



موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
[چهارشنبه 1394-09-04] [ 11:01:00 ق.ظ ]




همه شب با تو بگویم.غم دلتا تو بیایی……چه شو د نیمه نگاهی.توبه آلوده نمایی

کنج عزلت بنشینم.سیاهی ها رو ببینم…….توهمانی من همینم.من زمینم تو سمایی

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 11:01:00 ق.ظ ]




غصه دارم غصه های درد ناک …………..زخمها در سینه دارم چاک چاک.

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-09-03] [ 07:56:00 ب.ظ ]





پيش از شمارش ويژگي‌هاي خانوادة گسترده، بايد اذعان كرد كه اين تيپ از خانواده همسان با خانوادة‏ هسته‏اي به‌صورت طيفي است كه در اين نوشتار مي‌كوشيم تا بر مشتركات آنها تمركز كنيم.12
«خانوادة گسترده به لحاظ كمي، شامل سه نسل و بيشتر از افراد بوده كه با هم زير يك سقف و بر محور توليدي جهت مصرف زندگي مي‌كردند»13 در اين نوع، خانواده خود مايحتاج زندگي را توليد مي‌كرد و به مصرف مي‌رسانيد. نتيجه آنكه به لحاظ همبختي مشترك، با خانواده توليدي ـ مصرفي سروكار داريم كه «مالكيت جمعي در آن حفظ شده است. »14 اين نتايج در همگامي مشترك خود را به‌صورت عدم استقلال سياسي نشان مي‌دهند؛ و يا «مايملك خانه متعلق به پدر بوده كه از طريق او به ارث مي‌رسيد. »15 در اينجا نيز شاهد ويژگي ديگري به لحاظ همبختي مشترك هستيم. البته بايد اذعان كرد كه اين ويژگي با خود اقتدار متناسب با همگامي مشترك را نيز به ارمغان مي‌آورد.
«مهم‌ترين توليد خانواده، مواد غذايي، پوشاك و مسكن است. »16 اين‌گونه امور مئونه ناميده مي‌شوند؛ يعني چيزهايي كه خانواده براي امرار و معاش در طول زندگي به آنها نياز مبرم دارد كه در رديف همبختي مشترك گنجانده مي‌شوند. اين حمايت‌هاي اقتصادي منحصر در موارد يادشده نيست؛ بلكه مرد به منزلة مالك اموال، به زن و فرزندان خود رسيدگي مي‌كند. «پدر تصميم‌گيرندة مطلق اقتصاد خانه و زندگي تك‌تك اعضا خانواده بوده و فعاليت‌هاي خانگي را تنظيم كرده و وظايف هر يك از اعضا را مشخص مي‌كرد. »17 اين امر به تناسب، مسئلة اقتدار پدر خانه را تقويت مي‌كند كه مي‌توان آن را از جمله ويژگي‏هاي همگامي مشترك به شمار آورد. اين اقتدار بر حسب ميزان توانايي پدر، قدرت انطباق با محيط و انسجام دروني را متناسب با شرايط خود رقم خواهد زد. اين «تمركز قدرت بعد از پدر به پسر ارشد خانه منتقل مي‌شود»18
درباب همسرگزيني نيز بايد افزود كه پدر خانه به لحاظ اقتدار اقتصادي و سياسي‌اي كه دارد، «دخترها را شوهر داده و براي پسرها زن مي‌گرفت. »19 به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه اقتدار پدر، تنها در خانواده‌هاي پدرسالار ديده مي‌شود؛ اما در خانواده‌هاي مادرسالار خلاف اين مطلب مشهود است. «خانوادة مادرسالار، خانواده‌اي است كه مادر خانواده در آن از قدرت بيشتري برخوردار مي‏باشد و احتمالاً ويژگي‌هايي مانند مادرمكاني، مادرنسبي، مادرنامي و تقدم دختران در ارث و جانشيني را نيز به همراه دارد. »20 «انتخاب همسر به‌شدت تحت فشار اجتماعي بوده و انتخاب همسر نه از روي ميل و علاقة دو طرف به ازدواج، بلكه به دليل فشار اجتماعي صورت مي‌گرفت. در جامعه كه فرديت مطرح نبود، علايق فردي نيز ارزش نداشتند. »21 «ماهيت ازدواج، پيوند خوني، ايلي، عشيره‏اي و سببي در خانوادة گسترده اهميت دارد [جايي براي انتخاب فردي نيست]؛ درحالي‌كه ازدواج در خانوادة هسته‏اي بر اساس انتخاب فردي صورت مي‏گيرد و الزامي در پيوستگي خوني وجود ندارد. »22
به لحاظ همفكري مشترك مي‌توان گفت كه اين قبيل ارزش‌ها و باورها در خانوادة گسترده رايج بوده‌اند كه همسرگزيني نيز در اين شرايط فرهنگي و ارزشي انجام مي‌شود. اين ارزش‌ها نيز با قدرت و اقتداري كه پدر داشته هم‌سو بوده‌اند و موجب تعاضد همديگر شده‌اند.
بروز محبت و علاقه در خانوادة گسترده بعد از بستن پيمان ازدواج بوده، اما شرايط زندگي نوعي بود كه از بروز احساساتي كه براي خانواده امروزي بديهي و اصولي هستند، جلوگيري مي‌كرد… در روابط خانوادگي، امكاني براي تجلي احساسات وجود نداشت… . روابط زن و شوهر طوري بود كه احترام همراه با ترس زن از شوهر وجود داشت.23
اين قسم ويژگي‌ها براي همدلي مشتركي است كه موجب تعهد و نوعي وابستگي به خانه و حفظ «ما» مي‌شود. يكي ديگر از ويژگي‌هاي ديگر روابط بين اعضاي اين‌گونه خانواده بدين قرار است:
رابطة ميان والدين و فرزندان در مقايسه با روابط امروزي به نوعي ديگر بود. نگرش حاكم در آن زمان، كودك را موجود ويژه‌اي نمي‌‌ديد. از نظر آنها تفاوت كودك با بزرگ‌سال تنها در اندازة متفاوت اندام‌ها و نيروي كمتر كودك خلاصه مي‌شد… رابطة فرزند ـ والدين بسيار محدود، حتي تعداد سال‌هاي زندگي جمعي آنها با هم بسيار كوتاه بود و ازآنجاكه مفاهيم كودكي و نوجواني، مفاهيمي خاص نبودند، رابطة والدين ـ فرزند بيش از هر چيز تكيه بر آموزش كودك به معناي ورود به زندگي شغلي داشت.24
اين تعهد و دل‌بستگي به حفظ «ما»، يا به خاطر اين بود كه تنها منبع تأمين نيازهاي افراد فقط خانواده بود و يا اينكه به لحاظ همفكري مشترك، ارزش‌ها و باورهاي متناسب با چنين زندگي‌اي وجود داشت. «ازدواج در خانوادة گسترده علاوه بر جنبة اقتصادي، ايجاد نوعي اتحاد خانوادگي نيز مي‌كند و رضايت و تمايل قلبي در آن ضرورتي ندارد. »25 از ويژگي اخير و نيز با افزودن ويژگي‌هاي پيش‌گفته مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه مهم‌ترين ويژگي‌اي كه موجب حفظ «ما» در خانوادة گسترده مي‌شود، حضور مولفه‏اي بنيادين و ريشه‏اي به نام «اصالت جمع و منفعت جمعي»26 است كه در سطح باورها حضور دارد. خانوادة گسترده، فرافردي است و در آن اصالت جمع و منفعت جمعي حاكم است.27 ازآنجاكه باورها از ريشه‏اي‏ترين سطوح و لايه‌هاي فرهنگي‌اند كه بر ساير لايه‌ها مانند ارزش‌ها و هنجارها تأثير مي‌گذارند، اين عنصر نيز ساير سطوح را متناسب با شرايط فرهنگي ديگر رقم زده است. اين نوع باور جمع و جمع‌گرايي كه در سطح باورها رسوخ كرده، به تناسبْ اقتدار و نمادها و ارزش‌هاي مشترك را ترسيم كرده است؛ تعهد و وابستگي عاطفي را عمق بخشيده و در راستاي انطباق با محيط نقش خود را ايفا كرده است.

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
[دوشنبه 1394-09-02] [ 10:17:00 ق.ظ ]





هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلالوجوه تمايز انواع خانواده‌ها
هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلال جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛9
3- مشكل ديگر، مسئلة همدلي متقابل و احساس تعلق مشترك است. خميرماية اصلي «ما» احساس تعلق افراد به يكديگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در اين بعد، فرد تعهد و وابستگي عاطفي خود را نسبت به ديگران و به ويژه »ما» از دست مي‌دهد. از طرفي تعامل اجتماعي معنا و مفهوم خود را از دست مي‌دهد. سوم آنكه «ما» با از دست دادن بعد اجتماعي خود و هم‌زمان با از دست رفتن هويت جمعي افراد نسبت به ما، تبديل به نوعي تجمع مي‌شود؛10
4- واپسين مشكل، همبختي مشترك است. مراد از همبختي مشترك، نفع و اقبال مشترك است. نفع مشترك ريشه در نيازهاي عام و مشترك انساني دارد؛ نيازهايي كه تأمين آنها از طريق جمع و با مشاركت ديگران در جمع بيشتر امكان‌پذير است. تجلي راه‌حل جمعي براي رفع نيازهاي مشترك در وضعيت تعادلي، يعني تعادل‌هاي قراردادي (مانند قواعد رانندگي) و يا در ميثاق‌ها (مانند قانون) نهفته است. منظور از اقبال مشترك، ميزان نياز متقابل افراد به تشريك مساعي فيزيكي است. مظهر عالي اين تشريك مساعي، تقسيم كار است. تشريك مساعي ميان كنشگران، توليد مازاد تعاوني مي‌كند؛ مازادي كه همه كم‌وبيش از آن بهره‌اي مي‌برند، لكن در صورت فقدان تشريك مساعي چنين مازادي توليد نمي‌‌شود كه كسي از آن بهره برد. در صورت بروز اشكال در همبختي مشترك، در مورد شخصيت، فرد پاسخ مؤثر به نيازهاي خود دريافت نمي‌‌كند و از هرگونه مازاد تعاوني بي‌بهره مي‌شود و بازدهي هوش و ظرفيت اجرايش نيز كاهش مي‌يابد؛ در مورد عنصر تعامل، روابط مبادله‌اي دچار نقصان مي‌شوند و در مورد عنصر «ما»، قدرت انطباقي آن با محيط بيروني و قدرت نظارتي و تنظيمي آن نسبت به محيط دروني كاهش مي‌يابد.11
حال با چنين چارچوب نظري‌اي قصد داريم تا ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي را برشماريموجوه تمايز انواع خانواده‌ها
هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلال جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛9
3- مشكل ديگر، مسئلة همدلي متقابل و احساس تعلق مشترك است. خميرماية اصلي «ما» احساس تعلق افراد به يكديگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در اين بعد، فرد تعهد و وابستگي عاطفي خود را نسبت به ديگران و به ويژه »ما» از دست مي‌دهد. از طرفي تعامل اجتماعي معنا و مفهوم خود را از دست مي‌دهد. سوم آنكه «ما» با از دست دادن بعد اجتماعي خود و هم‌زمان با از دست رفتن هويت جمعي افراد نسبت به ما، تبديل به نوعي تجمع مي‌شود؛10
4- واپسين مشكل، همبختي مشترك است. مراد از همبختي مشترك، نفع و اقبال مشترك است. نفع مشترك ريشه در نيازهاي عام و مشترك انساني دارد؛ نيازهايي كه تأمين آنها از طريق جمع و با مشاركت ديگران در جمع بيشتر امكان‌پذير است. تجلي راه‌حل جمعي براي رفع نيازهاي مشترك در وضعيت تعادلي، يعني تعادل‌هاي قراردادي (مانند قواعد رانندگي) و يا در ميثاق‌ها (مانند قانون) نهفته است. منظور از اقبال مشترك، ميزان نياز متقابل افراد به تشريك مساعي فيزيكي است. مظهر عالي اين تشريك مساعي، تقسيم كار است. تشريك مساعي ميان كنشگران، توليد مازاد تعاوني مي‌كند؛ مازادي كه همه كم‌وبيش از آن بهره‌اي مي‌برند، لكن در صورت فقدان تشريك مساعي چنين مازادي توليد نمي‌‌شود كه كسي از آن بهره برد. در صورت بروز اشكال در همبختي مشترك، در مورد شخصيت، فرد پاسخ مؤثر به نيازهاي خود دريافت نمي‌‌كند و از هرگونه مازاد تعاوني بي‌بهره مي‌شود و بازدهي هوش و ظرفيت اجرايش نيز كاهش مي‌يابد؛ در مورد عنصر تعامل، روابط مبادله‌اي دچار نقصان مي‌شوند و در مورد عنصر «ما»، قدرت انطباقي آن با محيط بيروني و قدرت نظارتي و تنظيمي آن نسبت به محيط دروني كاهش مي‌يابد.11
حال با چنين چارچوب نظري‌اي قصد داريم تا ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي را برشماريموجوه تمايز انواع خانواده‌ها
هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلال جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛9
3- مشكل ديگر، مسئلة همدلي متقابل و احساس تعلق مشترك است. خميرماية اصلي «ما» احساس تعلق افراد به يكديگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در اين بعد، فرد تعهد و وابستگي عاطفي خود را نسبت به ديگران و به ويژه »ما» از دست مي‌دهد. از طرفي تعامل اجتماعي معنا و مفهوم خود را از دست مي‌دهد. سوم آنكه «ما» با از دست دادن بعد اجتماعي خود و هم‌زمان با از دست رفتن هويت جمعي افراد نسبت به ما، تبديل به نوعي تجمع مي‌شود؛10
4- واپسين مشكل، همبختي مشترك است. مراد از همبختي مشترك، نفع و اقبال مشترك است. نفع مشترك ريشه در نيازهاي عام و مشترك انساني دارد؛ نيازهايي كه تأمين آنها از طريق جمع و با مشاركت ديگران در جمع بيشتر امكان‌پذير است. تجلي راه‌حل جمعي براي رفع نيازهاي مشترك در وضعيت تعادلي، يعني تعادل‌هاي قراردادي (مانند قواعد رانندگي) و يا در ميثاق‌ها (مانند قانون) نهفته است. منظور از اقبال مشترك، ميزان نياز متقابل افراد به تشريك مساعي فيزيكي است. مظهر عالي اين تشريك مساعي، تقسيم كار است. تشريك مساعي ميان كنشگران، توليد مازاد تعاوني مي‌كند؛ مازادي كه همه كم‌وبيش از آن بهره‌اي مي‌برند، لكن در صورت فقدان تشريك مساعي چنين مازادي توليد نمي‌‌شود كه كسي از آن بهره برد. در صورت بروز اشكال در همبختي مشترك، در مورد شخصيت، فرد پاسخ مؤثر به نيازهاي خود دريافت نمي‌‌كند و از هرگونه مازاد تعاوني بي‌بهره مي‌شود و بازدهي هوش و ظرفيت اجرايش نيز كاهش مي‌يابد؛ در مورد عنصر تعامل، روابط مبادله‌اي دچار نقصان مي‌شوند و در مورد عنصر «ما»، قدرت انطباقي آن با محيط بيروني و قدرت نظارتي و تنظيمي آن نسبت به محيط دروني كاهش مي‌يابد.11
حال با چنين چارچوب نظري‌اي قصد داريم تا ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي را برشماريموجوه تمايز انواع خانواده‌ها
هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلال جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛9
3- مشكل ديگر، مسئلة همدلي متقابل و احساس تعلق مشترك است. خميرماية اصلي «ما» احساس تعلق افراد به يكديگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در اين بعد، فرد تعهد و وابستگي عاطفي خود را نسبت به ديگران و به ويژه »ما» از دست مي‌دهد. از طرفي تعامل اجتماعي معنا و مفهوم خود را از دست مي‌دهد. سوم آنكه «ما» با از دست دادن بعد اجتماعي خود و هم‌زمان با از دست رفتن هويت جمعي افراد نسبت به ما، تبديل به نوعي تجمع مي‌شود؛10
4- واپسين مشكل، همبختي مشترك است. مراد از همبختي مشترك، نفع و اقبال مشترك است. نفع مشترك ريشه در نيازهاي عام و مشترك انساني دارد؛ نيازهايي كه تأمين آنها از طريق جمع و با مشاركت ديگران در جمع بيشتر امكان‌پذير است. تجلي راه‌حل جمعي براي رفع نيازهاي مشترك در وضعيت تعادلي، يعني تعادل‌هاي قراردادي (مانند قواعد رانندگي) و يا در ميثاق‌ها (مانند قانون) نهفته است. منظور از اقبال مشترك، ميزان نياز متقابل افراد به تشريك مساعي فيزيكي است. مظهر عالي اين تشريك مساعي، تقسيم كار است. تشريك مساعي ميان كنشگران، توليد مازاد تعاوني مي‌كند؛ مازادي كه همه كم‌وبيش از آن بهره‌اي مي‌برند، لكن در صورت فقدان تشريك مساعي چنين مازادي توليد نمي‌‌شود كه كسي از آن بهره برد. در صورت بروز اشكال در همبختي مشترك، در مورد شخصيت، فرد پاسخ مؤثر به نيازهاي خود دريافت نمي‌‌كند و از هرگونه مازاد تعاوني بي‌بهره مي‌شود و بازدهي هوش و ظرفيت اجرايش نيز كاهش مي‌يابد؛ در مورد عنصر تعامل، روابط مبادله‌اي دچار نقصان مي‌شوند و در مورد عنصر «ما»، قدرت انطباقي آن با محيط بيروني و قدرت نظارتي و تنظيمي آن نسبت به محيط دروني كاهش مي‌يابد.11
حال با چنين چارچوب نظري‌اي قصد داريم تا ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي را برشماريموجوه تمايز انواع خانواده‌ها
هر خانواده‏اي دست‌كم متشكل از دو انسان (زن و مرد) است كه در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و تعاملات و روابطي را برقرار مي‏سازند. در اين سطح از تحليل، كه به سطح خرد معروف است، دو عنصر اساسي فرد و تعامل وجود دارد. از طريق چنين تعاملي است كه «ما» يا گروه اجتماعي شكل مي‌گيرد.6 اين «ما» كه در سطح خرد به وجود آمده است، داراي نظم نسبتاً پايداري خواهد بود. اين سطح از تحليل، دو عنصر «فرد» و «تعامل» و اثر تركيبي آنها، يعني «ما» را واجد است. براي هر يك از اين سه عنصر، مي‌توان چهار بعد در چارچوب چهار كاربرد مطرح كرد. براي حفظ «ما» و بالطبع حفظ الگوهاي تعاملي، نظم اجتماعي خرد دست‌كم در چهار بعد با مشكل ماهوي روبه‌رو خواهد بود. اين چهار مشكل عبارت‌اند از: همفكري مشترك، همگامي مشترك، همدلي مشترك و همبختي مشترك .7 براي رسيدن به ويژگي‏هاي هر يك از خانواده‌هاي گسترده و هسته‌اي مي‌توان از اين مسير استفاده كرد؛ چراكه «ما» به منزلة خانوادة گسترده در زمانة خود با اين چهار مشكل دست‌به‌گريبان است تا بتواند نظم خود را حفظ كند. با رهگيري اين چهار مشكل مي‌توان به ابعاد و ويژگي‌هاي خانواده گسترده نزديك شد. اين استدلال براي خانوادة هسته‌اي نيز درخور طرح است. بنابراين در ادامة راه، براي رسيدن به ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي، اين چهار بعد را براي هر يك از اين دو تيپ خانواده رصد مي‌كنيم تا بتوانيم به مقصود خود، يعني يافتن ويژگي‏هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي دست يابيم.
اين چهار مشكل بدين‌گونه تفسير شده‌اند:
1- نخستين ضرورت برقراري رابطه از هر نوع، وجودِ نوعي نمادها و اطلاعات مشترك است. بدون حداقل مجموعه‌اي از نمادها، اطلاعات و ارزش‌هاي مشترك، پايداري نسبي تعاملات و «ما» تصورپذير نيست. در صورت اختلال در همفكري مشترك، در سه عنصر نظم، يعني فرد، تعامل و «ما» اختلال حاصل مي‌شود؛8
2- مشكل ديگر، مسئلة همگامي مشترك است. نظم اجتماعي نوعي سازش بيروني را طلب مي‌كند؛ چراكه افراد هر كدام در بعد ارگانيكي و ظرفيت اجرا منحصربه‌فردند. همچنين در خلال جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛9
3- مشكل ديگر، مسئلة همدلي متقابل و احساس تعلق مشترك است. خميرماية اصلي «ما» احساس تعلق افراد به يكديگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در اين بعد، فرد تعهد و وابستگي عاطفي خود را نسبت به ديگران و به ويژه »ما» از دست مي‌دهد. از طرفي تعامل اجتماعي معنا و مفهوم خود را از دست مي‌دهد. سوم آنكه «ما» با از دست دادن بعد اجتماعي خود و هم‌زمان با از دست رفتن هويت جمعي افراد نسبت به ما، تبديل به نوعي تجمع مي‌شود؛10
4- واپسين مشكل، همبختي مشترك است. مراد از همبختي مشترك، نفع و اقبال مشترك است. نفع مشترك ريشه در نيازهاي عام و مشترك انساني دارد؛ نيازهايي كه تأمين آنها از طريق جمع و با مشاركت ديگران در جمع بيشتر امكان‌پذير است. تجلي راه‌حل جمعي براي رفع نيازهاي مشترك در وضعيت تعادلي، يعني تعادل‌هاي قراردادي (مانند قواعد رانندگي) و يا در ميثاق‌ها (مانند قانون) نهفته است. منظور از اقبال مشترك، ميزان نياز متقابل افراد به تشريك مساعي فيزيكي است. مظهر عالي اين تشريك مساعي، تقسيم كار است. تشريك مساعي ميان كنشگران، توليد مازاد تعاوني مي‌كند؛ مازادي كه همه كم‌وبيش از آن بهره‌اي مي‌برند، لكن در صورت فقدان تشريك مساعي چنين مازادي توليد نمي‌‌شود كه كسي از آن بهره برد. در صورت بروز اشكال در همبختي مشترك، در مورد شخصيت، فرد پاسخ مؤثر به نيازهاي خود دريافت نمي‌‌كند و از هرگونه مازاد تعاوني بي‌بهره مي‌شود و بازدهي هوش و ظرفيت اجرايش نيز كاهش مي‌يابد؛ در مورد عنصر تعامل، روابط مبادله‌اي دچار نقصان مي‌شوند و در مورد عنصر «ما»، قدرت انطباقي آن با محيط بيروني و قدرت نظارتي و تنظيمي آن نسبت به محيط دروني كاهش مي‌يابد.11
حال با چنين چارچوب نظري‌اي قصد داريم تا ويژگي‌هاي خانوادة گسترده و هسته‌اي را برشماريم جامعه‌پذيري با وجود فرض هنجاري‌شدن نيازهايشان، هر كدام در فرايند يادگيري و جامعه‌پذيري، در ارتباط با محيط‌هاي مختلف، تجربيات منحصربه‌فرد كسب كرده‌اند. بنابراين افراد ضمن اينكه نفع مشترك دارند، هم‌زمان به گونة نسبي و بالقوه حائز منافع متضاد به‌ويژه در موقعيت كميابي نيز هستند. در صورت بروز اشكال در اين بعد، دست‌كم «ما» در ارتباط بيروني، قدرت انطباق خود را از دست مي‌دهد و به لحاظ دروني دچار مشكل انسجام مي‌شود؛

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 10:12:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم