نرجس
 
   



زبانت را حفظ کن

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«هَل یَکُبُّ النّاسَ عَلی مَناخِرِهِم اِلّا حَصائِدُ اَلسِنَتِهِم »

(اخلاق شبر، ص 129)

آیا محصول زبان نیست که مردم را بسقوط (دنیا و آخرت) می کشاند؟!

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«شَرُّ النّاسِ عِندَ اللّهِ یَومَ القِیامَةِ الَّذینَ یُکرَمُونَ اِتِّقاء شَرِّهِم»

(جامع السعادات، ج 1، ص 277)

بدترین مردم در نظر خداوند متعال در روز قیامت، کسانی هستند که برای پرهیز از شر (زبان و عملشان) مردم به ایشان احترام گذارند.

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«ما عَمَلَ مَن لَم یَحفَظ لِسانَه»

(مکارم الاخلاق، ص 467)

کسی که زبانش را کنترل نکند عملش به او ثمرات معنوی نمی بخشد.

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«ما مِن شَی ءٍ اَحَقُّ بِطُولِ السِّجنِ مِنِ اللِّسانِ»

(مکارم الاخلاق، ص 467)

چیزی سزاوارتر از زبان برای تداوم زندانش نیست(زبان اگر در زندان سکوت باشد مفید است).

رسولخدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:

«اَلمُسلِمُ مَن سَلُمَ المُسلِمُونَ مِن یَدِه وَ لِسانِه»

(جامع السعادات، ج 1، ص 165)

مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.

امام علی علیه السلام :

«لاتَقُل ما لا تَعلَم بَل لا تَقُل کُلَّ ما تَعلَم فَاِنَّ اللّهَ فَرَض عَلی جَوارِحِکَ کُلِّها فَرائِض یُحتَجُّ بِها عَلَیکَ یَومَ القِیامَة»

(نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 544)

آنچه را یقین نمی دانی نگو بلکه هرچه را میدانی تمامش را نگو، زیرا خدا بر تمام اعضای بدن تکالیفی مقرر فرموده که روز قیامت از آن بازجوئی می کند.

امام علی علیه السلام :

«اِذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکَلام»

(نهج البلاغه، کلمات قصار)

وقتی عقل کامل بود انسان کم حرف می گردد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-12-10] [ 09:28:00 ق.ظ ]




اگر من جایش بودم…

وقتی به خط پدافندی پاسگاه زید رسیدیم، شب بود. یکی از بچه های اطلاعات عملیات گفت: برویم تو سنگر اطلاعات بخوابیم تا صبح بشود و ببینیم تکلیف چیست. وسط سنگر یک نفر خوابیده بود و پتو را روی سرش کشیده بود. چه خوروپفی هم می کرد. کنارش دراز کشیدیم ولی مگر خوابمان می برد. خسته بودیم، کلافه هم شدیم. من با لگد به پایش زده، گفتم: برادر، برو آن طرف تر بخواب، ما هم جایمان بشود بخوابیم.

بیشتر منظورم این بود که بیدار شود و از صدای خروپفش راحت شویم.

او هم خودش را کشید آن طرف تر و هر سه خوابیدیم.

می دانستم زین الدین هم به خط پدافندی آمده اما نمی دانستم همان کسی است که من به او لگد زده ام، تا این که یکی آمد و صدایش کرد، آقا مهدی، برادر زین الدین!

تمام تنم یخ کرد. پتو را روی سرم کشیدم تا شناخته نشوم. حسابی خجالت کشیدم ولی شهید زین الدین بلند شد و بدون این که به روی خودش بیاورد، رفت. بعد از نیم ساعت آمد و دوباره سرجایش خوابید، انگار نه انگار. اگر من به جایش بودم، لااقل آن لگد را یک جوری تلافی می کردم. همیشه همین طور بود و ترجیح می داد با گذشت، آدم را خجالت زده کند تا این که چیزی بگوید.(5)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




خاطره سوزناک برادر محمدی

من در مرحله دوم عملیات بیت المقدس، مسؤول امداد و درمان بودم. به ما دستور داده بودند 76 تانکT72 دشمن را سالم از چنگ آنها بیرون بیاوریم.

بین سنگرهای عراقی ها عبور کردیم و به توپخانه آنها رسیدیم که با زمین خوردن یکی از بچه ها و شلیک بی اختیار وی لو رفتیم و ناچار به درگیری شدیم. دشمن با شلیک منورهایش دشت را مثل روز کرده بود. بارش باران هم به سختی اوضاع افزود. برای همین مقابله با تانکهای T72 خیلی مشکل شد. فرماندهی دستور داده بود تانکهای عراقی را که در حال فرار بودند، منهدم کنیم. همین که سه تانک را منفجر کردیم، مابقی گریختند. در آن شب اسیرهای زیادی هم گرفتیم. تا ساعت 7 صبح به دنبال تانکها می دویدیم. در ادامه پیشروی به جایی رسیدیم که دژ و خاکریزهای عجیبش معروف بود. دشمن اطراف شلمچه را دو خاکریز بزرگ به موازات هم زده بود. بین آن دو خاکریز با ماده چسبنده و ژله مانندی که امکان عبور را غیرممکن کرده بود، پوشانده شده بود. بعد از تصرف خاکریز اول و عبور از آن، تازه متوجه آن ماده ژله مانند شدیم که منطقه را به باتلاق چسبنده و وحشتناکی تبدیل کرده بود. با این حال به ابتکار بچه ها یک معبر خاکی گشودیم و به خاکریز دوم رسیدیم، غافل از آن که پشت خاکریز دوم تعدادی تانک در کمین هستند. به محض رسیدن به روی خاکریز، مورد هدف توپ و رگبار گلوله واقع شدیم. لذا مجبور به عقبگرد شدیم. خدا می داند مبارزه انسان با تانک چقدر سخت و پرتلفات است. ما غافلگیر شده بودیم ولی با توکّل به خدا مقاومت کردیم. هرچه تانک ها جلوتر می آمدند، شلیکشان بیشتر و تعداد شهدای ما افزونتر می گشت. یک دفعه متوجه شدم تیری به یک رزمنده خورد. مجدداً به طرفش رگبار بستند و او با سر توی سراشیبی خاکریز افتاد. در پی آن علی هادلی داد زد: حسن، حسن به دادش برس!

به طرف او رفتم. دیدم اصلاً جای سالمی برایش نمانده که قابل پانسمان باشد. درد و خونریزی امانش را بریده بود و نفس های آخر را می کشید. با اشاره و به طور ناقص به من گفت که راحتش کنم. خیلی سریع آمپول مرفین فشنگی را به بازویش زدم تا لااقل در حال شهادت درد کمتری بکشد. ناگهان یکی پشت سرم فریاد زد: کمک، کمک!

برگشته، دیدم علی دارد به سمت پایین خاکریز می غلتد. به طرف او دویدم که متوجه رگباری از گلوله ها نزدیک پاهایم شدم به طوری که نتوانستم طرف علی بروم. در همان لحظه تانکی به سمت علی شلیک کرد و او به طرف هوا پرتاب شد و افتاد آن سوی خاکریز و من هم بر اثر ترکشهای آن گلوله مجروح شدم. از شدت جراحت نمی توانستم حرکت کنم. با شلیک یک تانک دیگر، چندین متر به هوا پرتاب شدم و دیگر چیزی نفهمیدم و از هوش رفتم. بعد از به هوش آمدن و احساس سوزش در قسمت کمرم، دیدم یک

عراقی پاهایم را می کشد و فریاد می زند: طبیب، طبیب! صداهایی شبیه ترکیدن چیزی توأم با ضجه و ناله به گوشم می خورد. تاپ تاپ این صداها که مدام تکرار می شد روی اعصابم اثر بدی گذاشته بود. سرم را به سمت صداها که برگرداندم، دیدم.

تانک های عراقی از روی جنازه بچه ها حرکت می کنند و این صداها در پی له شدن آن سرهای مطهر زیر شنی تانک است. البته برخی از بچه ها چون تا قبل از آن که سرمطهرشان زیر شنی نرود، زنده بودند، ضجه و ناله و فریاد می کردند.

سرباز عراقی کشان کشان مرا به یک سنگر کوچک برد. نزدیک بود آنجا کشته شوم که با وساطت های سرباز و فرمانده او نجات یافتم. وقتی آن سرباز مرا به منطقه امنی برد، روی دوش خود سوار کرد، سپس تا نیم ساعت مرا حمل کرد تا آن که از شدت خستگی روی زمین افتاد. وقتی خاطرش جمع شد کسی ما را نمی بیند، با دستش ریش مرا که خاکی و گلی شده بود، با نوازش پاک کرد و با بغض گفت: خمینی، خمینی، حبیبی….

من تازه فهمیدم که او چرا نسبت به من مهربانی کرده و می خواست هرطور شده نجاتم دهد، با آن که در خاک دشمن بودیم ولی احساس می کردم کنار برادرم هستم. با این حال جوانب احتیاط را رعایت کرده، هیچ عکس العملی نشان ندادم. با این حال دیدم با گریه و زاری زمزمه می کند: خمینی، خمینی،…

و هم زمان با آن سر و صورتم را می بوسد و نوازش می کند…

دیگر شک نکردم و مطمئن شدم او از علاقمندان به امام و انقلاب و اسلام است، طولی نکشید که گروهی عراقی سررسیدند و مرا به عقبه خود بردند.(1)

و ما رمیت اذ رمیت

بچه ها آن شب بعد از غسل شهادت و خداحافظی دردناک، آماده رفتن به منطقه و نقطه رهایی بودند. قرار بود عملیات پیش از اذان صبح شروع شود و بچه ها در تاریکی دست به حمله بزنند. دقایقی پیش از حرکت، یکی از فرماندهان عملیات با دفتر امام(ره) تماس گرفته، تقاضای استخاره کرد. امام(ره) از طریق دفتر پیغام دادند: اگر مقدمات و زمینه کار فراهم شده، نیازی به استخاره نیست.

با این حال آن فرمانده عزیز دست بردار نبود. آن قدر پافشاری کرد که امام عزیز قبول کردند استخاره ای برای عملیات آن شب بگیرند. لحظاتی بعد پاسخ استخاره با این آیه ارسال گردید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم و مارمیت اذرمیت ولکن اللّه رمی».

اللّه اکبر از این اشاره!

حضرت روح اللّه بعد از تلاوت آیه فرمودند: بهتر از این نمی شود!

عملیات که شروع شد، هنوز نیم ساعت نگذشته، خبر پیروزیهای شگفت انگیز نیروها از طریق بی سیم های منطقه عملیات به همه رسید. این گزارش هم واصل گردید: همان فرمانده عزیزی که تقاضای استخاره کرده بود، در آسمان صبح آن روز به باغ سبز ملکوت پر کشید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




7ـ آمرزش گناهان و رستگاری

خطاها و گناهانی که از آدمی سر می زند به مرور او را از درگاه الهی دور و دورتر می گرداند و قلبش را تاریک می سازد، اما خدای مهربان که پذیرای توبه بندگان است، در عین آنکه وعده آمرزش و محو گناهان می دهد. آنان را به رعایت حرمت اوامر خویش فرا می خواند و می فرماید «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّـءَاتِهِ؛ هر که تقوای الهی پیشه سازد، گناهان او را بپوشد و بیامرزد» از دیگر سوی آیه شریفه از بین رفتن گناهان و آثار آنها را از پاداش هایی بر می شمرد که بر پرهیزگاری مترتب می گردد. پس هر آن که به مقام والای تقوا نایل آید و سعی در جبران گذشته خود نماید، با نور عبادت و اطاعت خالق خویش، تاریکی ها را از دلش برطرف ساخته و قدم در سعادت و رستگاری می نهد که فرمود «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّهَا؛ براستی رستگار شد آنکه نفس خویش را پاک گرداند»، از این رو خدای سبحان بندگان را به اجتناب از معاصی دعوت می کند تا آنان در سایه پارسایی به فلاح و رستگاری دست یابند چنانچه فرموده است «وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ تقوای الهی پیش گیرید باشد که به سعادت برسید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:25:00 ق.ظ ]




پاداش بزرگ اخروی

آنچه از بهشت و پاداش های اخروی، برای انسان ها وعده داده شده است، همه در سایه تقوا و انجام واجبات الهی و پرهیز از محرّمات است، بهشت برین با تمامی نعمت های بی پایانش برای پارسایان مهیا گردیده است که «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند» اما آنچه که برای پرهیزکاران، چشم روشنی بزرگ است آن است که خداوند را با صفت رحمانیتش مشاهده خواهند نمود که فرمود «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْدًا؛ روزی که متقین را به سوی خدای رحمان به اجتماع محشور گردانیم» پس آنان در جایگاهی بس رفیع و منیع به محضر ربوبی راه یابند «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ؛ در جایگاه صدق نزد مالک مقتدر» به وصال معشوق حقیقی برسند.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم