نرجس
 
   



موانع حضور فیزیکی امام وبرگزیدن نائب

موانع حضور فیزیکی امام و برگزیدن نائب
حال این سوال مطرح می‌شود که چه مانعی در ارتباط فیزیکی وجود دارد، و چرا حضرت در این دوران نیز نائب خاص معین نکردند؟

در پاسخ باید گفت:
1. فلسفه غیبت حضرت مهدی(علیه‌السلام) عدم ظرفیت و پذیرش حاکمیت معصوم، از ناحیه مردم و جامعه و حفظ جان ایشان بود، چنان‌که مردم قدر یازده معصوم پیشین را ندانستند و دشمنان آنان را به شهادت رساندند.

2. دوران غیبت صغری برای این بود که مردم به غیبت امام عادت کنند. چرا که اگر امام مهدی(علیه‌السلام) به یکباره در پس پرده غیبت قرار می‌گرفت، شیعیان دچار حیرت شده و حتی ممکن بود به اصل وجود ایشان شک کنند و یا آن‌که امام از ذهن‌ها محو و فراموش شود. در واقع وجود نواب اربعه در غیبت صغری برای زمینه‌سازی و آمادگی مردم برای غیبت کبری بود و دیگر پس از وفات نائب چهارم، نیازی به نائب نبود.

3. نصب نائب خاص از سوی امام زمان(علیه‌السلام) ممکن و میسر نبود، چرا که با این کار، حتما فرصتی برای افراد دروغگو ایجاد می‌شد که ادعای نیابت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را داشته باشند و در این بین، تشخیص دادن فرد صادق از کاذب برای مردم سخت می‌شد، در این‌صورت، حضرت باید هر روز ظاهر شده تا مشخص کنند که چه کسی نائب او هست و مطمئنا با تعیین نائبان خاص، جان آنان نیز همواره مورد خطر و تهدید دشمنان بود و همیشه باید از کمین آنان فرار می‌کردند.

شيخ صدوق(رحمه الله علیه) از «حسن بن احمد مكتب» روايت كرد: «در آن سالی كه ابوالحسن علی بن محمد سمری(نائب چهارم) وفات يافت، من در بغداد بودم و چند روز پيش از وفاتش به محضرش شرفياب شدم، وی در آن روز، توقيعی از امام زمان(علیه‌السلام) بيرون آورد و برای مردم قرائت کرد. متن آن نامه مبارك چنين بود: «به نام خداوند بخشاينده مهربان، ای علی بن محمد سمری! خداوند متعال به براداران دينی‌ات به خاطر از دست دادنت، پاداشی عظيم كرامت فرمايد. به درستی كه تو تا شش روز ديگر وفات خواهی کرد. پس خود را آماده کن، ولی به كسی وصيت (به نيابت) مكن كه قائم مقام تو باشد. چه اين كه غيبت بزرگ آغاز گرديده است و من را ظهوری نخواهد بود، مگر به اذن خداوند منان. ظهور من آن قدر به درازا خواهد كشيد، كه دل‌ها را قساوت فرا گيرد و زمين از جور و ستم لبريز گردد و به زودی كسانی از شيعيانم می‌آيند و ادعای مشاهده و ديدنم را می‌کند. آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانی و رسيدن صيحه آسمانی، ادعای مشاهده من را داشته باشد، دروغگو و افترا زننده است.»[5]

4. امام زمان(علیه‌السلام) در این زمینه نیز مردم را در غیبت کبری به حال خود رها نکرده و نائبان عام را برای رجوع مردم معین فرمودند. در این مورد حضرت در توقیع اسحاق بن یعقوب که به دست محمدبن عثمان(نایب دوم) صادر شد، فرمودند: «در رویدادها و پیشامدهایی که در آینده رخ خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا که آن‌ها حجت من بر شمایند و من حجت خدا  هستم.»[6]

امام واسطه فیض الهی و منشأ خیر و برکت
امام سجاد(علیه‌السلام)  در بیان فلسفه وجودی امام می‌فرمایند: «ما اهل بیت براى اهل زمين مایه امان هستيم، همچنان كه ستارگان براى اهل آسماند امان هستند. ما كسانى هستيم كه خدا به واسطه ما آسمان را بر فراز زمين نگه داشت و اهل زمين را از هلاكت نجات بخشيده است. به واسطه ما باران مى بارد و رحمت خدا منتشر مى شود و زمين بركاتش را بيرون مى آورد و اگر نبود در هر عصر و زمانى امامى از ما اهل بيت در زمين، زمين اهلش را فرو مى برد و هلاك مى كرد.»[7]

بنابراین اصل  وجود امام، اصلی حتمی و تخلف ناپذیر است و زمین از حجت الهی خالی نخواهد ماند و هرگز پیوند و ارتباط امام مهدی(علیه‌السلام) به عنوان حجت خدا، با مردم قطع نشده است و هدایت تکوینی حضرت شامل همه انسا‌ن‌ها خواهد بود و امکان ارتباط فیزیکی و برگزیدن نائب خاص به دلیل محذوراتی که دارد، هرگز امکان پذیر نخواهد بود، به همین دلیل حضرت دستور به رجوع به نائبان عام که همان فقهای جامع الشرایط هستند، داده‌اند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-12-23] [ 08:29:00 ق.ظ ]




امام زمان(عج) در فکر شیعیان

 

-برخی تصور می کنند که  اگر امام زمان وجود دارد، حتما میبایست حضور فیزیکی داشته باشد و یا کسی را واسطه خود و مردم قرار دهد تا همه به یقین برسند، در حالی که اولاً هرگز ارتباط امام زمان با شیعیان قطع نشده و ثانیاً چنین انتظاری اساسا با فلسفه غیبت کبری در تعارض است و محذورات زیادی را به همراه دارد.

 

 

یکی از مباحث مهمی که در حوزه مهدویت همواره مطرح و مورد شبهه قرار گرفته، بحث وجود امام زمان(علیه‌السلام) و نحوه ارتباط ایشان با مردم در طول غیبت است؟ بدون شک حضرت حجت بن الحسن العسگری(علیه‌السلام) در سال 255 (ه.ق) در شهر سامرا متولد شد و در سن 5 سالگی بعد از شهادت پدر گرامی‌شان عهده‌دار امامت گشت، و از همان روز، غیبت صغری آغاز شد و حدود 69 سال به طول انجامید و در آن مدت حضرت به واسطه چهار نائب خاص با مردم در ارتباط بود و پس از آن ارتباط ظاهری قطع گردید و غیبت کبری آغاز شد.[1]

حال شبهه‌ای که برخی مطرح می‌کنند این است که اگر واقعا امام زمان(علیه‌السلام) وجود دارد، پس چرا در طول حدود 1200 سال، هیچ خبری از ایشان نیست و حتی برای یک بار هم که شده یک نشانه‌ای و یا دستوراتی را برای ما نمی‌فرستند؟ و یا با مجتهدی، عارفی، حکیمی ارتباط برقرار نمی‌کند؟ و چرا هیچ ارتباطی بین حضرت و جامعه وجود ندارد؟

امام، حجت‌های خداوند بر روی زمین

در پست‌ گذشته ولادت حضرت مهدی(علیه‌السلام) را به وسیله روایات متواتر و شاهدان اثبات کردیم و با ادله عقلی و نقلی، اثبات کردیم، اما مهمترین نکته در اصل وجود امام این است که هیچ گاه زمین از حجت‌های الهی خالی نخواهد بود و در میان مردم، باید امامی باشد که محور حق بوده و هدایت بشریت را بر عهده بگیرد و جامعه را از خطای مطلق باز دارد.
امام صادق(عليه السلام) به واسطه پدر بزرگوارشان از امام زين العابدين(علیه‌السلام)  نقل می‌کنند که آن حضرت فرمودند: «ما اهل بيت، حجت هاى خدا بر جهانيان، آقاى اهل ايمان، پيشتواى روسفيدان و سرپرست مؤمنانيم. . . از هنگام خلقت آدم تا قيامت، زمين از حجت خدا خالى نبوده و نخواهد بود، خواه حجتش در ميان مردم آشكار و معروف باشد يا غايب و ناپيدا.»[2] از همین روست که امیرمؤمنان(علیه‌السلام) نیز در نهج البلاغه می‌فرماید: «پروردگارا، روی زمین هیچ گاه از حجت های تو خالی نمی ماند، حجت هایی که گاهی مرئی و آشکار، و گاهی از بیم مردم پنهان است، تا دلایل آئین الهی محو و نابود نشود.»[3]

بنابراین ضرورت وجود امام به عنوان حجت‌های الهی بر هیچ کس پوشیده نیست، امّا برای پاسخ به این سوال که چرا حضرت در طول 1200 سال هیچ حضور فیزیکی نداشته و یا حداقل نائبی برنگزیده‌اند و چرا احکام الهی را خود برای ما بیان نمی‌کنند، ابتدا می‌بایست نوع نیاز ما به امام مشخص شود و دوم علت عدم ارتباط فیزیکی و نبود نائبان خاص در جامعه و سپس آثار و نحوه ارتباط امام غائب با جهان مورد بررسی قرار گیرد.

نوع نیاز ما به وجود امام

ما دو نوع نیاز به وجود امام داریم، یکی نیاز به راهنمایی‌های تشریعی و قوانین و احکام شرعی؛ این مورد به اندازه ضرورت و اتمام حجت، در آموزه‌های قرآنی و روایی سایر ائمه وجود دارد؛ و اگر چنان‌چه در این حوزه کمبودی باشد و یا حکمی که مخفی ماندن آن ضرری بر پیکر اسلام و جامعه اسلامی وارد می کند، بر امام واجب است که آن را به هر طریق که ممکن است به مجتهدین برساند.
دوم که مهمترین نیاز ما به امام است، «هدایت تکوینی» حضرت می‌باشد که در این مقام، کل هستی نیز نیازمند هدایت حضرت است. هم‌چنین استفاده از ولایت تکوینی حضرت، منوط به حضور فیزیکی و ارتباط فیزیکی با ایشان نیست، تا بگوییم چون ما با حضرت ارتباط مستقیم نداریم، پس حضورشان بی فایده است.
ما معتقدیم که هیچ‌گاه ارتباط بین امام عصر و شیعیان قطع نمی‌شود و امام غائب همواه مراقب اوضاع شيعيان خويش می‌باشد؛ چنان‌چه خود حضرت فرمودند : «ما در رسيدگی و سرپرستی شما کوتاهی نمی‌کنيم و شما را فراموش نمی‌کنیم، پس تقوای الهی پيشه کنيد و ما را ياری کنيد تا از فتنه ای که به شما روی می‌آورد، شما را نجات دهيم.»[

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




تساوی حقوق زن و مرد در قرآن

رهروان ولایت ـ در قرآن کریم هیچ آیه ایی یافت نمی شود که به طور کلی یک قاعده و قانونی را بیان کرده باشد که مردان از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردارند. مگر در مواردی خاص؛ که در آن ها برای حفظ تعادل میان حق و مسئولیت نکاتی را بیان کرده که برخی از آن به اشتباه حقوق بیشتر مردان را استنباط کرده اند که این صحیح نیست.

 

یکی از ابزارهایی که دشمنان ومعاندین اسلام همیشه از آن برای مقابله با این دین بکار می برده اند، این مساله است که اسلام نگاهش به زن در مقایسه با مرد متفاوت بوده و حقوقی را که برای مرد قائل شده است چیزی فراتر از حقوق زن در ابعاد مختلف بوده و بدین وسیله ارزش زن را نادیده گرفته و ارزشی برای او قائل نشده است.

اما آنچه مهم است این است که این افراد با دید مغرضانه ی خود فقط توجه به برجسته کردن مواردی را داشته اند که به ظاهر اسلام حقوق بیشتری را به مرد داده است و دیگر به علت ها و دلایل این تفاوت ها اشاره ایی نکرده اند.

در قرآن کریم هیچ آیه ایی یافت نمی شود که به طور  کلی یک قاعده و قانونی را بیان کرده باشد که مردان از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردارند. مگر در مواردی خاص؛ که در آن ها برای حفظ تعادل میان حق و مسئولیت نکاتی را بیان کرده که برخی از آن به اشتباه حقوق بیشتر مردان را استنباط کرده اند که این صحیح نیست.

تفاوت میان زن و مرد به دو صورت قابل تصور است؛ یکی از حقوق مادی و دیگری حقوق معنوی.

نسبت به مورد دوم یعنی حقوق معنوی علاوه بر اینکه هیچ آیه ایی بر این ادعای اشتباه نداریم؛ بلکه قرآن مجید به صراحت بیان می کند « و لهن مثل الذی علیهن [بقره /228] و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست» به عبارت دیگر به  این معنا که هر اندازه مرد بر گردن زن حق  دارد، زن نیز بر گردن مرد حق و حقوقی دارد.

و در مورد حقوق مادی نیز همچنین است که نه تنها افضلیت مرد  بیان نشده، بلکه شاید بتوان عکس آن را نیز اثبات کرد؛ چرا که این زنان هستند که در مال و اموال شوهران خود از حیث نفقه و … حق دارند، در حالیکه مردان چنین حق و حقوقی را ندارند.

اما آنچه باید مد نظر قرار داد این است که زن و مرد در بسیاری از حقوق با هم مشترک اند مانند: حق انتخاب همسر، انجام برخی از معاملات مانند مضاربه و… . مگر در برخی از حقوق که بواسطه ی آیات قرآن کریم و یا روایات تخصیص خورده است. به عنوان مثال ما به یک مورد اشاره  می کنیم:

حق مالکیت

قرآن کریم در عصری که برخی از اقوام و ملل برای زن هیچ حق مالی و دارایی را فرض نکرده بودند، به صراحت حق اقتصادی آنان را بیان می دارد و  می فرماید:

 « وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْـَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا[ نساء/32] و نعمت ها و مال و ثروتى كه خدا به سبب آن برخى از شما را بر برخى برترى داده آرزو مكنيد [كه آرزويش مايه حسد و فساد است . اين تفاوت‏ها و برترى‏ها لازمه زندگى دنيا و بر اساس محاسبات حكيمانه است ، اما در عين حال براى مردان از آنچه كسب كرده‏اند بهره‏اى است ، و براى زنان هم از آنچه كسب كرده‏اند بهره‏اى است . و [با كمك تقوا و عمل صالح] از فزون بخشى خدا بخواهيد ، يقيناً خدا همواره به همه چيز داناست. »

علامه طبرسی در بیان شان نزول این آیه چنین می فرمایند: «امّ سلمه (يكى از همسران رسول خدا) به پيامبر عرض كرد: چرا مردان به جهاد مى روند، ولى زنان جهاد نمى كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث مردان مقرر شده است؟ سپس افزود: «اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنان به جهاد مى رفتيم و به كارهاى مردان مبادرت مى كرديم؟» در پاسخ به اين سؤالات بود که اين آيه نازل شد.[1]

در این آیه چند نکته به چشم می خورد؛ در ابتدای آیه چنین می فرماید که برخی از برتری هایی که بظاهر دیده می شود به جهت شرایط خاص و بر اساس نظام احسنی است که در وجود هر یک از زن و مرد قرار داده شده است که هر یک از این تفاوت ها برای خود اسراری دارند که نظام بشری بر آن نهاده شده است. در نتیجه آرزو کردن اموری که خداوند در طبیعت افراد قرار داده است و بر اساس آن احکام و قوانین خاصی را تشریع کرده، امری اشتباه و ناصحیح است.

علامه طباطبایی پیرامون کلمه ی “فضل" به کار برده شده در آیه چنین می فرمایند که مراد از این کلمه مزیت هایی است که خداوند متعال روزی هر یک از زن و مرد کرده است و متناسب با این فضیلت ها، احکام متفاوتی را درباره ی آنان وضع نموده. مثل اینکه مردان را در تعدد زوجات نسبت به زنان برتری داده و در مقابل نیز زنان را به جهت دریافت نفقه و مهریه نسبت به مردان برتری داده است. [2]

نکته ی دوم اینکه، درست است که هر یک از مردان و زنان از تفاوت های طبیعی ایی برخوردارند  ولی این تفاوت ها باعث نمی شود که این افراد از انچه بوسیله ی کسب و تلاش خود بدست می آورند محروم شوند که قسمتی از این تلاش ها، همان تلاش های مادی است؛ به این بیان که مردان مالک تلاش های خود و زنان نیز مالک تلاش ها و کوشش خود هستند.

نکته ی سوم اینکه در پایان درسی که به انسان ها می دهد این است که سعی کنید به جای آنکه آرزو و حسرت چیزهایی را بخورید که از ید قدرت شما بعید و دور است؛ به جای آن از خداوند متعال درخواست و تمنا داشته باشید چرا که این خداوند متعال است که همه ی امور را بدست دارد و اوست که می تواند به شما موفقیت ها و پاداش عطا کند.

نتیجه آنکه با بیان نکات بالا می توان گفت که تفاوتی بین زن و مرد در حقوق وجود ندارد ولی با توجه به خصوصیات و ویژگی هایی که خداوند متعال برای هر یک از زن و مرد قرار داده است، تفاوت هایی در حقوق زن و مرد احساس می شود که در واقع این چنین نیست چرا که اینگونه تفاوت ها ناشی از سیستم خلقتی بین زن و مرد می باشد که متناسب با آفرینش این دو صنف است.

از طرف دیگر  "تفاوت” مساله ی غیر از “تبعیض “است. چرا که تفاوت ها ناشی از ویژگی ها و استعدادها می باشد ولی تبعیض، ناشی از بی عدالتی است.

و از طرف دیگر این تفاوت هاست که باعث می شود هر یک از زن و مرد وظایف خاصی را عهده دار شوند و اینگونه می توان گفت که زن و مرد با ازدواج کردن مکمل یکدیگر خواهند بود.

و نکته ی آخر اینکه نظر اسلام تساوی حقوق زن و مرد است نه تشابه میان آنها و آنچه که مورد ایراد و گاها شبهه قرار می گیرد اشاره به تشابه حقوق دارد نه تساوی آن، که با بیان نکات بالا به فرض وجود تشابه، این خود بی عدالتی محضی از سوی خداوند متعال خواهد بود، چرا که در اینصورت بر هر یک از زن و مرد وظایف و حقوقی متحمل می شد که خارج از توان هر کدام می بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




تساوی حقوق زن و مرد

تساوی حقوق زن و مرد یکی از موضوعاتی است که از گذشته تا کنون بحث های زیادی درباره ی آن صورت گرفته است و نظرات مختلفی در رابطه با آن ارائه گردیده است.

اسلام دین مساوات و برابری است. این دین مبین زمانی ظهور کرد که در شبه جزیرة عربستان و دیگر نقاط جهان، نه تنها بین زن و مرد بلکه بین انسان ها اثری از مساوات نبود.

حتی در آن زمان اگر فردی صاحب فرزند دختر می شد یا او را زنده به گور می کرد و یا باید تا آخر عمر ننگ دختر داشتن را تحمّل می نمود.([36]) در چنین شرایطی خداوند از زن و مرد در کنار هم یاد کرده است و مبدأ خلقت هر دوی آن ها را «نفس واحده» معرفی می کند: «یا ایهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً ؛([37]) ای مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید؛ همان کسی که همة شما را از یک انسان آفرید و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد و از آن دو مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت».

علاوه بر خلقت مساوی، زن و مرد در ارزش ها و کسب کمالات والای انسانی، برابر هستند.([38]) در تمامی ایات قرآن هر کجا که سخن از ارزش و کمال است به زن و مرد به صورت یکسان خطاب شده است([39]) و با لفظ « یا ایهَا النَّاسُ و یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا» زن و مرد هر دو، مورد خطاب قرار گرفته اند. و ملاک برتری در پیشگاه خداوند فقط تقوا معرفی شده است.([40]) در ایة 35 و 36 سورة احزاب خداوند می فرماید:

«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً * وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً».

در این ایه مسلمان بودن، ایمان داشتن، عبادت کردن و مطیع فرمان خدا بودن، صدق و راستی، صبر و شکیبایی، خشوع و تواضع، انفاق و صدقه دادن، روزه گرفتن، عفت و پاکدامنی، ذکر و یاد خدا همه به عنوان ارزش مطرح شده است و در مقابل نافرمانی خدا و پیامبر(ص)، عصیان معرفی شده است. تأکید خداوند در این ایه برای آوردن لفظ مؤنث در کنار مذکر، خود بیانگر یکسان بودن زن و مرد در پیشگاه خداوند است؛ از طرفی با این تأکید، تمام تفکراتی که فضایل و شرافت انسانی را مختص مردها می دانست و زن را از رسیدن به این فضائل ناتوان می شمرد مردود اعلام کرد.([41])

امّا با این وجود آن جا که بحث حقوق و تکالیف مطرح می شود. برای هر یک حقوقی خاص با توجه به ویژگی ها و وظایف آنها در نظر گرفته است. تفاوت در حقوق زن و مرد گاهی به سود زن یا مرد و گاهی بر علیه او و به نفع دیگری است؛ امّا اگر مجموع حقوق و تکالیف هر یک دیده شود می توان رعایت عدالت را در تمام موارد دید؛ مثلاً اگر درسهم الارث، سهم زن نصف سهم مرد([42]) قرار داده شده در مقابل نفقه و مهریه را بر عهدة مرد گذارده است([43]) و در بقیه موارد، زن و مرد را مالک اموالی می داند که با رنج و کوشش خود بدست آورده اند. ([44]) هم چنین اگر ریاست و ولایت خانواده را از شئون مرد می داند([45]) در مقابل توصیه ها و تأکیدات فراوانی بر حسن معاشرت مرد با همسر خود می کند. ([46])

لازم به ذکر است که تساوی حقوق به آن معنی که در غرب مطرح شده است؛ یعنی تشابه کامل در تمامی موارد حقوقی بین زن و مرد، در نظام دینی اسلام معنایی ندارد؛ بلکه تساوی به معنی برابری، مهم و قابل تایید است.([47]) البته زن و مرد از آن جهاتی که باهم شبیه هستند از حقوقی مشابه نیز برخوردارند امّا از آن جهاتی که باهم تفاوت دارند بالطبع از حقوقی متفاوت برخوردار می شوند و این هرگز به معنی کم ارزش بودن یک جنس و برتری جنس دیگر نیست.

4. عدالت یا تبعیض

تبعیض به معنی برتری بدون جهت، همیشه مورد تنفر بوده و می باشد در مقابل، عدالت مقدس و مطلوب است. گاهی تفاوت به معنی تبعیض گرفته می شود و به همین جهت تفاوت نیز مانند تبعیض مذموم می گردد امّا باید دانست که همیشه عدالت در تشابه نیست بلکه گاهی عدالت در تفاوت محقق می شود.

در جهان کنونی، زنان بیش از مردان قربانی رفتارهای تبعیض آمیز شده اند و حقوق آنان بیشتر ضایع می گردد. اولین هستة سازمان دهی شده در رابطه با حمایت از زنان جهان در سانفرانسیسکو و در اولین مجمع عمومی سازمان ملل متحد با عنوان «کمیسیون مقام زن» شروع به فعالیت کرد. ([48]) در سال 1963م مجمع عمومی سازمان ملل متحد از کمیسیون مقام زن درخواست کرد تا پیش نویس اعلامیه رفع تبعیض از زنان را تهیه کند.

کنوانسیون رفع تبعیض از زنان در سال 1979م توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب و برای امضا و تصویب و الحاق کشورها مفتوح گردید. این کنوانسیون بر اساس بند 1 از ماده ی 27 از سال 1981م (1360ش) لازم الاجرا شد.([49])

«واژة تبعیض علیه زنان در عهدنامه، به معنی قائل شدن هرگونه وجه تمایز، استثناء یا محدودیتی بر اساس جنسیت است که بر به رسمیت شناختن آزادی های اساسی انسان، حق بهره وری و رعایت حقوق بشر در مورد آنها در زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی یا سایر موارد، بدون توجه به وضعیت تأهل آنها و مساوات حقوق زن و مرد، خلل و آسیب وارد آورد».([50])

همان طوری که ملاحظه شد در این کنوانسیون واژة تبعیض معنای وسیعی دارد و هدف از آن برقراری تساوی و تشابه بین زن و مرد در تمام جهات، بدون در نظر گرفتن جنسیت می باشد.

اگر چه تهیه کنندگان این کنوانسیون به زعم خود در جهت احقاق حقوق زن تلاش کرده اند امّا از یک نکتة اساسی غفلت نموده اند و آن فلسفه آفرینش زن و مرد است؛ زیرا خداوندی که خالق انسان است از آفرینش زن و مرد با این تفاوت ها اهداف خاصی داشته است که ایات و روایات به بیان آن پرداخته اند. اگر چه خداوند در کرامت و شرافت، زن و مرد را برابر دانسته است([51]) اما با این وجود حقوق متفاوت برای هر یک از آنها قرار داده است، و این کنوانسیون بدون توجه به فلسفة آفرینشِ انسان تنظیم شده است؛ در نتیجه نمی تواند بیان کنندة واقعی حقوق زن باشد.

در رابطه با پیوستن به این کنوانسیون دو دیدگاه فقهی وجود دارد: دیدگاه اول که دیدگاه غالب([52]) فقها می باشد مبتنی بر عدم الحاق به این کنوانسیون است، زیرا آن را مخالف صریح قوانین اسلام می داند و دیدگاه دوم که طرفداران کم تری([53]) دارد قائل به الحاق مشروط می باشد.([54]) دولت جمهوری اسلامی ایران به دلیل مغایرت این کنوانسیون با قوانین اسلام تا کنون به آن نپیوسته است.([55])

در این قسمت برخی مغایرت هایی که بین مفاد این کنوانسیون و قوانین روح بخش اسلام وجود دارد و مانع پیوستن جمهوری اسلامی ایران به آن می باشد، بیان می گردد.

در دین مبین اسلام، در رابطه با مواردی چون دیه، قصاص، شهادت، ارث، تعدد همسران، طلاق، حق حضانت، عیوبِ موجب فسخ نکاح، نشوز، لزوم سپری شدن عده برای زن، پوشش واجب بدن، لزوم تمکین جنسی، ولایت بر فرزندان، سرپرستی خانواده، مرجعیت و قضاوت، برای هر یک از زن و مرد قوانین متفاوتی وضع شده است؛ در نتیجه مفاد کنوانسیون رفع تبعیض که مساوات و تشابه کامل احکام و حقوق زن و مرد را خواستار است با احکام و قوانین اسلامی سازگاری ندارد.([56])

در اوایل سال 1375ش شورای عالی انقلاب فرهنگی با تشکیل کمیته ای به بررسی کنوانسیون پرداخت. هم چنین متن کنوانسیون در اختیار چند تن از فضلای حوزة علمیة قم و نیز واحد مطالعات و تحقیقات زنان مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما و مرکز تحقیقات فقهی قوة قضائیه قرار گرفت تا مورد ارزیابی قرار گیرد. هم چنین از مقام معظم رهبری و برخی مراجع و علما استفتاء و نظرخواهی به عمل آمد که نظرات ایشان در ابتدای این مطلب ذکر گردید. سرانجام شورای عالی انقلاب فرهنگی در 14/11/1376 طی مصوبة چهارصد و سیزدهم، مخالفت خود را با الحاق جمهوری اسلامی ایران به این کنوانسیون اعلام نمود.([57])

عدم پذیرش کنوانسیون از طرف جمهوری اسلامی ایران باعث افزایش فشارهای سیاسی خواهد شد به همین دلیل برخی اعتقاد دارند می توان با حق شرط کلی عدم مغایرت با اسلام و قوانین داخلی، به کنوانسیون پیوست و از فشارهای سیاسی کاست؛ امّا باید دانست اولاً چنین شرطی با روح کلی کنوانسیون مغایر است و بر اساس کنوانسیون چنین شرطی قابل قبول نیست و پس از مدتی تحت فشار مجامع بین المللی نسبت به پس گرفت حق شرط قرار خواهیم گرفت؛ چنان که از بین 43 کشوری که به طور مشروط به این معاهده ملحق شده اند، 14 کشور پس از مدتی حق شرط های خود را پس گرفته اند.([58]) ثانیاً فشارهای سیاسی از ناحیة قدرت های بزرگ به جمهوری اسلامی ایران ناشی از ماهیت انقلابی، ظلم ستیزی و دین محوری انقلاب اسلامی است. به همین دلیل در برخی از کشورها که ارتباط خوبی با غرب دارند به رغم مراعات نشدن حقوق اولیة زنان هیچ گاه به نقضِ حقوق بشر محکوم نمی شوند و در این زمینه هیچ گونه فشار سیاسی بر آنان وارد نمی شود. بنابراین با پذیرش کنوانسیون نه تنها از فشارهای سیاسی کاسته نخواهد شد بلکه به دلیل شفافیت تعهدات مندرج در کنوانسیون و پی گیری اجرای این تعهدات در جمهوری اسلامی ایران فشارهای سیاسی مضاعف خواهد شد؛ زیرا عملی شدن مفاد کنوانسیون به دلیل مغایرت با قوانین داخلی ایران ممکن نیست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




آثار تفاوت و تأثیر آن بر حقوق

تفاوت زن و مرد در دو بعد جسم و روح غیر قابل انکار و اغماض است. امّا این تفاوت ها هرگز به معنی کم ارزش بودن یکی و برتری دیگری نمی باشد.

خداوند حکیم کاری را بدون هدف و غرض انجام نمی دهد و آفرینش هر موجودی برای هدف خاصی است.([28]) برای این که هر کدام از دو جنس زن و مرد به هدف خود که رسیدن به کمال است دست یابند، برای هرکدام از این دو جنس وظایف و حقوقی خاص مشخص شده است.

از ایة 32 سورة زخرف([29]) در رابطه با علت تفاوت موجودات چنین استفاده می شود که: اولاً باید زندگی به احسن وجه اداره شود و ثانیاً تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگی بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد نظام به احسن وجه اداره نمی شود.([30])

راز تفاوت بین زن و مرد نیز از این قاعده مستثنی نیست. از آن جا که استحکام و دوام خانواده از مهم ترین اهداف عالیة اسلام است، تفاوت بین زن و مرد باعث رونق یافتن زندگی مشترک و جاذبة طرفینی بین آن دو است.

«اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود محال بود بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفتة وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را تسخیر قلب او به حساب آورد».([31])

این همان مودّت و رحمت است که قرآن کریم از آن یاد نموده است:

«وَ مِنْ ایاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً؛([32]) و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و محبت قرار داد».

خانواده کانون محبت و دوستی است و این امر جز با عمل کردن هر یک از دو جنس زن و مرد به وظایف خود، که بر خاسته از طبیعت آن ها است محقق نمی شود.

اسلام حقوق همة انسان ها را، از هر نژاد و رنگ و جنسی باشند، در نیازهای مشترک یکسان قرار داده است؛ امّا از آن جا که حقوق در اسلام بر اساس مصالح و مفاسد و چگونگی طبیعت و خلقت انسانی است، تنوع در حقوق نیز مشاهده می گردد. حقوق زن و مرد نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ زن و مرد از آن جهت که با هم شباهت دارند حقوق مشابه و یکسانی دارند، امّا از آن جهت که در جسم و روحیات باهم تفاوت طبیعی دارند ( که به مقتضای آن طبیعت نیز وظایف متفاوتی بر عهده ی آن ها گذاشته است)، حقوق مختلف متناسبی نیز برای آن ها قرار داده شده است.

بنابراین، علت تمام تفاوت های حقوقی این دو جنس را باید در همین تفاوت های طبیعی و فطری و تفاوت وظایف، جستجو کرد. ([33])

باید به این نکته نیز توجه کرد که تفاوت و تنوع در حقوق همیشه ملازم با بی عدالتی نیست و ممکن است حقوق های مختلف و متنوع و در عین حال متعادلی وجود داشته باشد؛ یعنی در عین این که حقوق افراد ظاهرش باهم متفاوت است امّا با توجه به مجموعة حقوق و وظایف و کسر و انکسار آنها برابری حاصل شود.([34])

پس می توان نتیجه گرفت که طبیعت مهم ترین عامل اختلاف حقوق است.([35

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم