نرجس
 
   



حیا چیست؟

یکی از خصلت های آدمی که خداوند زمینه های آن را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است، حیا می باشد که هر فردی می تواند با کوشش و مجاهدت به آن دست یابد. این خصلت آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند. انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است. حضرت علی(ع) فرمود: «الحیاء مفتاح کل خیر.»(1)

حیا چون میوه ای بر درخت عقل به بار می نشیند و بین خوبی و بدی جدایی ایجاد می کند و سرشت انسان را با خصال نیک می آراید. امام(ع) فرمود:

«خردمندترین مردم، باحیاترین آنهاست.»(2)

مفهوم حیا

واژه شرم و آزرم را می توان در فارسی به جای حیا قرار داد. در برخی منابع، اجتناب نفس از اموری که هراس، ملامت و مجازات را به دنبال دارد، حیا نامیده اند که دو نوع است: نفسانی و ایمانی. نوع اول را خداوند در تمامی آحاد بشر قرار داده است. ایمان، اصولاً شرمی است که مؤمن به جهت خوف از پروردگار، از ارتکاب معصیت پرهیز می نماید. در تأیید این مطلب امام سجاد(ع) فرمود:

«از خدا بترس، به سبب قدرتی که بر تو دارد و از او شرم کن، به جهت نزدیکی اش به تو.»(3)

برخی از مفسّران معاصر خاطرنشان نموده اند این واژه از حیات گرفته شده است زیرا بر اثر شرم و احساس قُبح امکان دارد تغییری در روند زندگی آدمی پدید آید، مانند حالتی که در چهره و گونه های افراد بر اثر این خصلت پدید می آید.

از پاره ای روایات استفاده می شود که انسان وقتی مرتکب گناهی شود و از آن استغفار نماید و با یادآوری حالت معصیت شرمسار گردد خداوند وی را می آمرزد و سیئاتش را به حسنات تبدیل می کند. بنابراین حالت روانی پس از توبه، شکلی از حیاست. حیا برخاسته از عزت نفس و بیداری وجدان است که با فروغ آن انسان از منکرات و پلیدی ها ناراحت می شود اما در حالت بی حیایی آنچنان گستاخ می گردد که در برابر پروردگار دست به عصیان می زند. آفاتی چون خودخواهی و تکبر، بی حیایی را در انسان تشدید می نماید.

قرآن و حیا

در قرآن کریم واژه حیّ و مشتقات آن بارها دیده می شود اما در مواردی به مفهوم حیا تصریح گردیده است. در سوره بقره می خوانیم: «خداوند شرم نمی کند از آن که به پشه (کوچک) و چیزی بزرگ تر از آن (عنکبوت) مثال بزند.» در اینجا خداوند می خواهد در مقابل دشمنان و معاندان به منظور بیان حقایق به دفاع از حقیقت بپردازد و تأکید نماید برای فهم مطالب، ذکر تمثیل منعی ندارد و این گونه مثال ها هیچ گونه لطمه و خدشه ای به ساحت قدس پروردگار و کمالات نامتناهی او وارد نمی سازد.

در جای دیگر خداوند طی حکمی به اطرافیان و اصحاب پیامبر(ص) می فرماید: «چون به خانه پیامبر فرا خوانده شدید زودتر از زمان متداول نروید اما بعد از خوردن غذا متفرق شوید و در حضور رسول به سرگرمی و گفتگو روی نیاورید زیرا این امور، پیامبر را آزار می دهد ولی او از روی شرم سخنی نمی گوید ولی خداوند از اینکه حقیقتی را برایتان بیان کند شرمی ندارد.»(4)

محل سکونت پیامبر کانون وحی و رسالت است و گفتگوهای ملال آور برای چنین شخص معنوی مزاحمت محسوب می گردد. قرآن دعوت شدگان به خانه پیامبر را از چنین اموری منع می نماید.

خصلت حیا در آیه 25 سوره قصص به صورت ملموس و کاربردی مطرح گردیده است و خداوند می فرماید: «و جاءتْه إحدیهما تمشی علی اسْتحیاء قالتْ إنّ أبی یدعوک؛

یکی از آن دو [دختران شعیب [که با کمال حیا راه می رفت باز آمد و [خطاب به موسی] گفت: پدرم تو را فرا خوانده است.»

در این آیه برای نشان دادن حیای دختر شعیب، کلمه «استحیاء» به صورت نکره آمده و منظور از آن تجلی عفت و نجابت در طرز راه رفتن و عینی شدن حیاست. این دختران با وجود آنکه مجردند، مراقبند دور از چشم مردم رفت و آمد داشته باشند و در عمل، حیا و عفت را به انسان ها می آموزند. متذکر گردیده اند اگر خواهان آن هستیم که دلی وسوسه نشود و پای انسانی در سراشیبی گناه نلغزد، در برابر نامحرم صرفا پوشش مناسب کفایت نمی کند و لازم است در راه رفتن، تکلم نمودن و نگریستن، دقت و مراقبت لازم را به عمل آورد تا طهارت روح و سلامتی نفس دچار مخاطره و انحراف نگردد. دختر شعیب علاوه بر اینکه در راه رفتن خودنمایی و تبرج نشان نداد، به هنگام بیان مطالب به ایجاز کلام و خلاصه گویی بسنده کرد و صرفا پیام پدر را به موسی رسانید. این ویژگی درس بسیار خوبی برای پیروان قرآن خصوصا دختران می باشد.

حیا در روایات

زندگی سعادت آفرین برای بشر در سایه شناخت پروردگار و عمل به دستورهای جاودانی اسلام به دست می آید. از آنجا که حیا صفتی است در نهاد انسان که با کسب ایمان و تلاشی مطلوب به شکوفایی می رسد، ائمه معصومین(ع) در توصیه های خویش به رعایت حیا همراه با ایمان به خدا تأکید نموده اند. صفت حیا با ایمان، مقبول تر و ایمان با حیا پسندیده تر است. رسول خدا(ص) فرمود:

«ایمان پیکری است برهنه که لباسش حیاست.»(5)

اگر حیا از میان افراد اجتماع رخت بربندد، ایمان آنها نیز دستخوش دگرگونی و بی ثباتی می گردد و نه تنها اثرات سوء آن، حلقه اتصال بنده با خدا را می ساید بلکه زشتی ها و رذیلت های بی حیایی چونان تبری روابط سالم اجتماعی را می گسلد. پیامبر اکرم در چگونگی شرم و حیا از خداوند متعال می فرماید: «از خداوند آن طور که شایسته

است شرم کنید و حیا داشته باشید. هیچ کدام تان نخوابید مگر آنکه مرگ را پیش رو ببیند و سرش و آنچه را در آن است (چشم و گوش) از معصیت حفظ کند و شکمش و آنچه را در آن است (از مال حرام) نگه دارد و به یاد گور و پوسیده شدن در قبر باشد. هر که آخرت را بخواهد باید به زر و زیور آن آراسته گردد.»(6)

صاحب حیا وجودش خیر و نیکی است زیرا در اثر شرم از پروردگار، نفس خویش را به معصیت آلوده نمی کند و به واسطه حیا از خدا به انسان ها شر و بدی نمی رساند و به حقوق شان تجاوز نمی کند. مسلح شدن به سلاح حیا، مصونیت از امراض روحی و روانی را برای آدمی به ارمغان می آورد و او را در پیمودن پله های سعادت و رستگاری یاری می رساند. پیشوایان دینی برای حیا درجاتی قائل شده اند پیامبر اکرم(ص) برای حیا پنج درجه ذکر کرده است:

1ـ پایین ترین مرتبه حیا که مربوط به عوام الناس است و مانع گناه می گردد.

2ـ حیای تقصیر، به این معنا که شخص، شرم می کند مرتکب عملی گردد که مقصر واقع شود.

3ـ حیای کرامت، که به سبب بزرگواری و عزت حق، از ارتکاب خلاف جلوگیری کند.

4ـ حیای محبت، که ناشی از تابش شعاع محبت الهی بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمی دهد.

5ـ حیای هیبت، که علت آن خشیت از خالق جهان است.(7)

امام صادق(ع) در رهنمودی، حیا را چنین تقسیم بندی فرمود: «حیا دو نوع است؛ حیای عقل که انسان را از گفتن و ارتکاب خلاف باز دارد و حیای جاهلانه (احمقانه) که انسان را از تکامل و پیشرفت باز دارد.»(8)

حیای مطلوب و پسندیده، حیای عقل (صادق) است و حیای مذموم، حیای جهل (کاذب) می باشد. کسی که چیزی را نمی داند و فراگیری آن از نظر عقل و شرع لازمه زندگی است، اگر دچار شرم و خجالت باشد و نپرسد، مبتلا به حیای جهل است. بنابراین کوتاهی در دستیابی به علم و اطلاعات پذیرفته نیست و چه بسا به جهت این سستی، در عالم آخرت مورد مؤاخذه و مجازات قرار گیرد. حیا از انجام معصیت و یا هر عمل زشتی، فضیلت است اما حیا در فراگیری احکام دینی، رذیلت است.

مرز حیا و کم رویی

وجه منفی حیا، کم رویی است. شخص کم رو با پاکدامنی و عزت نفس به این مرحله نرسیده بلکه به سبب عقده حقارت و یا خودکم بینی و ضعف نفسانی به این عارضه مبتلا شده است. در بعضی افراد ترس، علت کم رویی بوده و در مراحل مختلف زندگی اعم از حرف زدن، راه رفتن، غذا خوردن و معاشرت با دیگران بروز می کند. متأسفانه برداشت غلط از حیا سبب شده بعضی آن را با کم رویی که یک مرض روحی و روانی است، یکی گرفته و به تحسین و تمجید از این اشخاص بپردازند و عملاً راه اصلاح و درمان را به روی آنان ببندند. مبتلایان به کم رویی اغلب افرادی هستند که از اجتماع گریزانند و به هنگام حضور در جمع، دچار شرمی ناخواسته و مضر می شوند. ضربان قلب شان بالا می رود و ممکن است دچار لرزش شوند و اندوخته های ذهنی آنان به هم ریخته و یا به فراموشی سپرده شود. اطرافیان و تمام کسانی که با اشخاص کم رو مرتبط هستند در افزایش یا کاهش این عارضه سهیم و دخیلند. البته تأثیر والدین، معلمان و دوستان بیش از دیگران می باشد. پدر و مادر عیبجو و خرده گیر به گوشه گیری و کم رویی فرزند کمک می کنند و معلم ناوارد با زخم زبان و دوستان نالایق با طعن و مسخره، مقدمات ترک اجتماع و انزوای فرد را فراهم می نمایند.

خجالت و کم رویی را می توان با تمرین و ممارست، مشاوره و رجوع به روانپزشک از بین برد و یا به حداقل کاهش داد. چنین ویژگی صرفا ارثی نیست بلکه در بیشتر مواقع اکتسابی بوده اما امکان رهایی از آن وجود دارد. پدران و مادران باید با تلاش سازنده روحیه جرئت و پرسشگری را در فرزندان بپرورانند و به آنها آموزش دهند آنچه را نمی دانند بپرسند تا در آینده به دلیل جهل و بی اطلاعی، خسارت های بزرگی متوجه آنها نشود.

حیا و عفت مکمل یکدیگرند

در ادبیات مذهبی، واژه عفت و حیا اکثرا در کنار هم به کار می روند و در انجام یک عمل پسندیده و یا ترک یک کار نادرست، لازم و ملزوم یکدیگرند. استمرار حیا آدمی را به عفت و پاکدامنی سوق داده و از زشتی ها و پلیدی ها حفظ می کند. عفت نفس، انسان را از ارتکاب گناهانی چون خوردن مال حرام (عفت شکم) و فحشا (عفت جنسی) و فحش و دشنام (عفت زبان) باز می دارد، در حالی که حیا حالتی موقت است که به هنگام روبه رو شدن با یک صحنه خلاف و گناه به انسان دست می دهد. لغت شناس معروف، راغب اصفهانی، می گوید: عفت حالتی است در نفس که آدمی را از غلبه شهوت مصون می دارد و بیشترین خودداری مربوط به شهوت فرج و شکم است. بنابراین اصل عفت، پرهیز از گرایش های حرام بخصوص در زمینه های جنسی و مالی می باشد.(9)

از مشخصه های مؤمن، عفت و پاکدامنی است که قرآن بدان سفارش کرده و اولیای الهی بر رعایت آن تأکید نموده اند. مردی به امام باقر(ع) عرض کرد: من کم کارم، عملم در عبادت ضعیف است و روزه مستحبی کم می گیرم ولی امیدوارم جز حلال نخورم. حضرت فرمود: چه عبادتی بهتر از اینکه آدمی در امور مربوط به شکم و فرج عفیف باشد.(10)

مصادیق حیا و عفت

با نظر به زندگی اولیای دین و انسان های باتقوا در می یابیم که داشتن حیا و عفت تا چه اندازه در نیل به کمالات انسانی و تقرب به پیشگاه الهی تأثیرگذار بوده و کسب این شایستگی، آنان را به مقامات عالی و دوستی پروردگار رسانده است تا جایی که نفس شان به دم الهی مسیحا گشته و به موجب پرهیز از حرام و عفت ورزی، صاحب باطنی پاک و بصیرتی نیک شده و در پهنه عالم به برکت حضور و وجود آنها، انسان های بسیاری از شعاع انوار ملکوتی بهره مند شده و از رنج و عذاب رهایی یافته اند. نمونه بارز عفت و حیا را می توان در زندگی حضرت یوسف(ع) مشاهده کرد.

در قرآن کریم آمده است که همسر عزیز مصر در بیان علت زندانی کردن یوسف گفت: من از او تقاضای مراوده کردم و او عفت ورزید، پس او را زندانی کردم. هنگامی که یوسف این سخن را شنید دست به دعا برداشت و بیان داشت: پروردگارا! رنج زندان را خوش تر از عمل زشتی می دارم که مرا به آن دعوت می کنند.(11) در پاکدامنی حضرت موسی(ع) بیان شده: وقتی حضرت شعیب حضرت موسی را دعوت کرد تا به پاس خدمتی که به دخترانش نموده بود ـ آب دادن به گوسفندان ـ از وی قدردانی کند، یکی از دختران گفت: ای پدر، این جوان (موسی) را به کار گیر، زیرا بهترین فرد، قوی و امین است. شعیب در جواب اظهار داشت: قوی بودن او را در موقع آب کشیدن از چاه دیدی ولی امین بودنش را از کجا فهمیدی؟ دختر در توضیح دلیل خویش بیان کرد: وقتی از موسی خواستیم به حضور شما آید پذیرفت. من برای نشان دادن راه خانه، از جلو حرکت می کردم و موسی از پشت سر من می آمد. هنوز مسافتی را طی نکرده بودیم که درخواست کرد جلو برود و من در پشت سرش راه روم. دلیل تقاضایش این بود که باد لباس مرا تکان می دهد و با دیدن این وضع امکان داشت عملی بر خلاف عفت مرتکب گردد.(12)

چون حضرت زهرا(س) در بستر شهادت قرار گرفت، روزی به اسما فرمود: تابوت هایی که جنازه افراد را با آن حمل می کنند دوست ندارم ـ ظاهرا تابوت آن زمان دیواره نداشته و برجستگی های بدن شخصی که روی آن قرار می گرفته مشخص بوده است ـ اسما می گوید: به حضرت عرض کردم: زمانی که در حبشه بودم، مردم برای حمل جنازه تابوتی از چند تخته و چوب می ساختند که بدن کاملاً پوشیده بود و نمایان نمی شد. با رضایت حضرت تابوت را ساختم و پارچه ای بر آن کشیدم. فاطمه(س) آن را پسندید و فرمود: خداوند تو را از آتش دوزخ حفظ کند. مثل این را برای من بساز که اندام زن و مرد در آن تشخیص داده نمی شود.(13)

انسان های باحیا نه تنها در پیشگاه پروردگار از انجام اعمال خلاف و ناپسند

پرهیز می کنند بلکه صحنه زندگی را محضر خدا می دانند و در بین خانواده و اجتماع به رعایت این ویژگی پای بندند. کسی که از خدا شرم نکند از دیگران نیز حیا نمی کند. ابوصباح کنانی یکی از فقها و برجستگان مکتب امام باقر(ع) می گوید: روزی به خانه حضرت رفتم و در زدم. کنیزی که تازه به حد بلوغ رسیده بود در را باز کرد. با دست به سینه اش زدم و گفتم: به آقایت بگو ابوصباح کنانی است و اجازه ورود می خواهد. ناگاه امام باقر(ع) با تندی صدا زد: داخل شو …! وقتی وارد شدم، قسم خوردم که از دست زدن به سینه کنیزک قصد بدی نداشتم. خواستم بفهمم شما از کار من مطلع می شوید (تا بر ایمانم افزوده گردد). امام فرمود: اگر فکر کنی که این دیوارها مانع دید ما می شود، همان طور که مانع دید شما می شود، پس فرقی بین ما و شما نیست. سپس به جهت اینکه حفظ حیا نکرده و بر سینه دخترک زده بودم فرمود: بپرهیز و دیگر مانند این عمل را تکرار نکن.(14)

رفتارهای حاکی از حیا، برجسته ترین نکات زندگی پیامبر خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) می باشد. حضرت ابوطالب در وصف این حالات می گوید: هیچ گاه پیامبر را برهنه ندیدم و هیچ کس او را در حال قضای حاجت ندید. پیامبر اکرم(ص) فرمود: در کودکی چند بار اتفاقاتی برایم افتاد که احساس کردم نیروی غیبی و مأمور درونی مراقب من است تا مرتکب بعضی کارها نشوم، از جمله اینکه وقتی بچه بودم و با کودکان بازی می کردم، روزی یکی از بزرگان قریش ساختمانی می ساخت و کودکان بنا بر عادت کودکی سنگ ها را در دامن لباس می ریختند و لباس را بالا می زدند، به طوری که شرمگاه شان دیده می شد. من هم یک سنگ در دامن گذاشتم. تا خواستم دامنم را بالا بزنم، گویی کسی با دست زد و لباس مرا پایین انداخت. بار دیگر خواستم این کار را بکنم، که همین عمل تکرار شد. فهمیدم نباید این کار را انجام دهم.(15)

ابهت و بزرگی اولیای دین در خیلی مواقع بر دل دوست و دشمن سایه شرم و حیا افکنده و سبب شده اعمال آنها سنجیده تر و دقیق تر انجام گیرد. در جلسه ای که منصور دوانیقی به هدف هتک احترام کردن امام صادق(ع) ترتیب داده بود، «قتاده» چهل مسئله مشکل تهیه کرد تا از امام بپرسد، شاید حضرت در پاسخ ناتوان گردد، اما تا نظرش به امام افتاد از ابهت حضرت به لکنت افتاد و پرسید: یابن رسول اللّه ! آیا پنیر خوردن حلال است؟ امام تبسمی کرد و فرمود: مسائل تو از این قبیل است؟ قتاده گفت: نه، من چهل سؤال مشکل تهیه کرده بودم که از شما بپرسم، همه را از یاد بردم. امام فرمود: می دانی در حضور چه کسی نشسته ای؟ نزد کسی که خداوند در باره اش فرمود: «در خانه هایی (هستند) که خدا خواسته بلندرفعت باشند. شخصیت اجتماعی بالایی داشته و ابهت آنها در دل ها افتاده و موجب حیا گردد.»

حیا در نگاه

در قرآن کریم برای رعایت مصالح فردی و اجتماعی مردان و زنان، وظیفه مشترکی وضع شده که مربوط به نگاه است. این تدبیر به تعدیل غریزه جنسی و حفظ حیا و پاکدامنی کمک می نماید. خداوند در آیات 31 و 30 سوره نور از مردان و زنان می خواهد که در برخورد با یکدیگر چشم ها را ببندند و سر را به زیر اندازند، زیرا این کار برای پاک ماندن آنها لازم است. در آیات فوق، کلمه «یغضوا» و «یغضضن» که خطاب به مردان و زنان است از ریشه لغوی «غضّ» به معنای کاهش دادن نگاه گرفته شده است. عبارات «غض بصر»، «غض نظر» و «غض طرف» در متون دینی اشاره به کم کردن نگاه دارد. کاهش در نگاه، حیا را به دنبال دارد و اگر انسان این رفتار را انجام ندهد و چشم خویش را آزاد گذارد تا هر شخصی و هر صحنه نادرستی را مشاهده کند، به دنبال نگاه، دل به انحراف کشیده می شود که ممکن است خطرات و عوارض جبران ناپذیری را به وجود آورد. امام صادق(ع) فرمود: «نگاههای پیاپی، شهوت را در دل می کارد و برای بیننده، فتنه و لغزشگاه خواهد بود.»(16)

در کلام قرآن و احادیث معصومین(ع) دستور عملی نسبت به نگاه داده شده و آن ترک نگاه حرام است که اولین فایده آن

پاکدامنی و عفت می باشد. نگاههای آلوده، سلامت و سعادت جامعه را تهدید می کند و بر روابط معقول و مطلوب بین افراد اثرات نادرستی به جای می گذارد. از این رو راهنمایان دین به زنان و مردان توصیه کرده اند به نامحرم ننگرند و با چشمی دریده و ناسالم آرامش و امنیت را از انسان ها سلب نکنند. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «با پدران تان نیکی کنید تا به شما پسران تان نیکی کنند و از زنان چشم پوشی کنید (نسبت به زنان عفیف باشید) تا مردم از زنان تان چشم بپوشند (در باره زنان شما عفت ورزند).»(17)

حیا و عفت در پوشش

در فرهنگ اسلامی حیا و عفت به عنوان یک خصلت انسانی مبنای روابط زن و مرد است. پوشش و متعلقات آن در راستای حفظ و رشد این ویژگی ارزنده قرار دارد و منع از تبرّج و نگاه حرام با این هدف صورت گرفته است. قرآن کریم در داستان آفرینش آدم و حوّا به تلاش آنها برای ستر عورت اشاره می کند که ناشی از کشش فطری و درونی به حیاست. با مرور تاریخ زندگی انسان های پیشین و آثار به جا مانده از کتیبه ها و نقاشی ها در می یابیم که علت اصلی اختیار پوشاک، سرما و گرما نبود، بلکه داشتن حیا دلیل اصلی پوشاندن شرمگاه بوده است. مسئله پوشش، قبل از اسلام و ادیان مختلف رایج بوده ولی حد و مرز آن توسط اسلام تعیین شده است. پوششی که در قالب حجاب وضع گردیده، عامل نیرومندی برای حفظ عفت و حیاست. اگر وظیفه پوشش، بیشتر به زن تعلق گرفته، از این روست که ملاک آن مخصوص زنان می باشد زیرا آنها بیشتر به خودنمایی و جلوه گری تمایل دارند، بر خلاف مردان که به نگاه کردن و چشم چرانی گرایش دارند. فلسفه پوشش در مکتب اسلام چند چیز است:

1ـ ارزش و احترام زن: زن مسلمان در جامعه، تجسم عفت و حیاست و داشتن پوشش، او را محترم داشته، از نگاههای ناپاک و آلوده مصون می دارد و این مقامی ارزشمند و جایگاهی والا برای او به ارمغان می آورد.

حضرت زهرا(س) ملاک برتری زن را به حفظ و صیانت از خویش می داند.(18)

2ـ استواری اجتماع: زنان بخش عظیمی از نیروی فعال جامعه را تشکیل می دهند و با حضور در ابعاد مختلف: سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نقش مؤثری را در پیشرفت و رشد ملت ها به عهده می گیرند. حضور بانوان در محیط کار و فعالیت، همراه با پوشش مناسب، آنها را از تعرض نامحرمان حفظ کرده و سبب می شود با امنیت و آرامش خاطر به انجام وظایف بپردازند. در فضایی که معاشرت زن و مرد آزاد باشد، فساد و بی بند و باری رشد کرده و به ضعف و رکود فعالیت های اجتماعی می انجامد.

3ـ تحکیم پیوند خانوادگی: ارتباط صمیمی بین زن و شوهر، بقای کانون گرم و پرنشاط خانواده را تأمین نموده، این هدف حاصل نمی شود مگر با محدود کردن بهره وری های مشروع، در خانواده و منع لذت جویی های غیر مشروع در محیط اجتماع. در پرتو پوشش و حجاب واقعی به روابط آزاد زن و مرد پایان داده می شود و آنها خود را ملزم به پاسداری از حریم و بنیان خانواده می دانند و از گسیختن و نابودی ارتباطات خانواده جلوگیری به عمل می آورند.

4ـ امنیت و آرامش روانی: سست شدن حریم حیا و عفاف بین زن و مرد سبب هیجانات و تقاضاهای فزاینده جنسی می شود و به دنبال آن امنیت از افراد جامعه سلب می گردد. دین مبین اسلام بر زنان واجب کرده که با حُجْب و حیا قدم به اجتماع گذارند و با رفتارهایی ناشایست فضای جامعه را ملتهب نکنند و خود و دیگران را به گرداب متلاطم گناه نکشانند. در ضمن از مردان می خواهد با نگاههای هرز و حرام سلامت جامعه را از بین نبرند. پیشوایان دین که همواره بر سعادت و راهنمایی انسان ها تأکید داشته اند در خصوص پوشش زنان دستورهایی فرموده اند که حاوی نکات ظریف و دقیقی است و رعایت آنها مصالح فردی و اجتماعی را سبب می گردد.

اسما دختر ابوبکر ـ خواهر عایشه ـ به خانه پیامبر آمد در حالی که جامه ای نازک و بدن نما پوشیده بود. رسول اکرم(ص) روی خویش را از او برگرداند و فرمود: ای اسما، همین که زن به حد بلوغ رسید، درست نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر چهره و دست، از مچ به پایین.(19)

امام علی(ع) فرمود: شخصی نابینا به خانه فاطمه آمد و اجازه خواست به حضورش برسد. فاطمه خود را پوشانید. پیامبر به او فرمود: چرا خود را پوشاندی با اینکه او نابینا است و تو را نمی بیند؟ فاطمه گفت: اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم.(20)

بنابراین حفظ حیا و پوشش وظیفه ای است که زنان و مردان باید بدان گردن نهند زیرا بی توجهی و غفلت یک قشر می تواند زمینه سوء استفاده و تخریب روابط سالم اجتماعی را فراهم کند.

علاوه بر پوشش، نوع رفتار و برخورد زنان و مردان در جامعه قابل توجه است. سخن گفتن از روی ناز و کرشمه که دل مردان را وسوسه کند و موجبات فساد را فراهم نماید، از طرف شارع مقدس منع شده است. وقار در سخن و حیا در کلام، حکمی است که از طرف خداوند به زنان پیامبر فرمان داده شده: «مواظب باشید در سخن، نرمش زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن گویید.»(21)

ابوبصیر می گوید: در مسجد کوفه زنی را قرآن یاد می دادم، یک بار با او یک کلمه شوخی کردم. بعد که در مدینه حضور امام باقر(ع) شرفیاب شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: «هر کس در خلوت مرتکب گناه شود، خداوند به او اعتنایی نمی کند.» من از خجالت سر به زیر انداختم. فرمود: «توبه کن و دیگر با آن زن نامحرم مزاح نکن.»(22)

ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است. با یادآوری، شناخت و عمل به این فضیلت فراموش شده، گرفتاری های بشر امروزی حل می گردد و قفل های بسته گشوده می شود و به دام افتادگان هوا و هوس در سایه عفت و حیا طعم شیرین آزادی و بندگی پروردگار را خواهند چشید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-04-05] [ 09:20:00 ق.ظ ]




حیا از دیدگاه ائمه‌(ع)

امام جعفر صادق(ع) در ضمن روایتی در رابطه با حیا فرموده است: حیا، نوری است که جوهر آن، ایمان است و یک حالت بازدارندگی و خویشتن‌داری ‌برابر هر چیزی که با توحید و معرفت ناسازگاری داشته باشد، در انسان ایجاد می‌کند.

رسول خدا(ص) حیا را زینت آدمی شمرده و فرموده است: تعدّى و تجاوز(بی‌شرمی) با هیچ چیز همراه نشد مگر اینکه آن‌ را زشت و بدنما گردانید و شرم و حیا با هیچ چیز همراه نگشت، مگر این که آن را زینت بخشید و آراست. همچنین، امام علی(ع) فرموده است: مَنْ کَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النَّاسُ عَیبَه؛ آن‌کس که لباس حیا بپوشد، کسى عیب او را نبیند.

در نامه ۵۳ نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) خطاب به مالک اشتر می‌فرماید: ای مالک افرادی را برای حکومت انتخاب کن که طمع را از دل ریشه‌کن کرده باشند و چرب‌زبانی نتواند آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و همچنین با تجربه و با حیا باشند.

امام على(ع) مى‌فرمایند: هَبَطَ جِبْرِئیلُ عَلى آدَم(ع)، فَقالَ: یا آدَمُ! إنّی اُمِرتُ أنْ اُخَیِّرَکَ واحِدَةً مِنْ ثلاث، فَاخْتَرْ واحِدَةً وَ دَعْ إثْنَتَیْنِ. فَقالَ لَهُ آدمُ: وما الثَّلاثُ یا جِبْرِئیلُ؟ فَقالَ: الْعَقْلُ، وَالْحَیاءُ، وَالدِّینُ. قالَ آدمُ: فَإنّی قَدْ إخْتَرْتُ الْعَقْلَ، فَقالَ جِبْرئیلُ لِلْحَیاءِ والدِّینِ: إنْصَرَفا وَدَعاهُ. فَقالا لَهُ: یا جِبْرِئیلُ إنّا اُمِرْنا  أنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُما کانَ. قال: فَشَأنُکُما، وعَرَج؛ جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد و گفت: اى آدم، من مأمورم تورا بین سه چیز مخیر کنم، پس یکى از آن سه را انتخاب کن و دو تاى دیگر را رها نما. آدم(ع) گفت: آن سه کدامند اى جبرئیل؟ او گفت: عقل، حیا و دین. آدم(ع) گفت: من عقل را اختیار مى‌کنم. پس جبرئیل به حیا و دین گفت: برگردید و او را ترک کنید. حیا و دین گفتند: یا جبرئیل، ما مأموریم که با عقل باشیم، هر جا که باشد! جبرئیل گفت: اختیار با خودتان است و به آسمان رفت.

ریشه بی‌حیایی

امام جعفر صادق(ع) مى‌فرمایند: «اَلْحَیاءُ وَالْعِفافُ وَالْعَی أَعْنِی عَىَّ اللِّسانِ لا عَىَّ الْقَلْبِ مِنَ الاْیمانِ؛ حیا، عفت پیشگى و کوتاهى و ثقل زبان از نشانه‌هاى ایمان است» که از این کلام مى‌توان فهمید که انسان بى‌حیا و بى‌شرم که از هیچ رفتارى خجالت نمى‌کشد و از بر زبان راندن هیچ کلامى ابایى ندارد ایمانش مشکل دارد و باید ریشه بى‌حیایى او را در مشکلات اعتقادى او جست‌وجو کرد؛ پس براى تشخیص انسان‌هاى مؤمن مى‌توانیم این اوصاف را در افراد بررسى کنیم.

از امام باقر(ع) نیز نقل شده: اَلْحَیاءُ وَالاْیمانُ مَقْرُونانِ فِی قَرْن، فَإذا ذَهَبَ أَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ؛ حیا و ایمان در کنار هم در یک ظرف قرار دارند(و چنان به هم پیوسته‌اند که) اگر یکى از آن‌ها برود، دیگرى هم به دنبالش خواهد رفت. در حدیث دیگرى مطلب روشن‌تر بیان شده است: حضرت صادق(ع) به صراحت مى‌فرمایند: لا إیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ؛ هرکس حیا ندارد، ایمان ندارد.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: نیکی‌های اخلاق ۱۰ تاست و در رأس آن‌ها حیاست و رسول گرامی اسلام(ص) خلق و خوی اسلام را حیا معرفی کرده و فرموده است حیا همه دین است. همچنین، در روایات متعددی آمده است که اگر حیا نباشد، همه چیز جایز می‌شود.

آیات قرآن در رابطه با حیا

خداوند متعال در آیه ۳۰ سوره مبارکه نور می‌فرماید: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ؛ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‌‏تر است زیرا خدا به آن‌چه می‌کنند آگاه است».

و نیز در آیه ۳۳ سوره نور می‌فرماید: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ کسانى‌که [وسیله] زناشویى نمى‏‌یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‏‌نیاز گرداند و از میان غلامانتان کسانى‌که درصددند با قرارداد کتبى خود را آزاد کنند اگر در آنان خیرى [و توانایى پرداخت مال] مى‌‏یابید قرار بازخرید آن‎ها را بنویسید و از آن مالى که خدا به شما داده است به ایشان بدهید [تا تدریجاً خود را آزاد کنند] و کنیزان خود را در صورتى‌که تمایل به پاکدامنى دارند براى این‌که متاع زندگى دنیا را بجویید به زنا وادار مکنید و هر کس آنان را به زور وادار کند در حقیقت‏ خدا پس از اجبار نمودن ایشان [نسبت به آن‌ها] آمرزنده مهربان است».

خداوند در آیه ۳۱ سوره نور نیز در رابطه با حیا فرموده است: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آن‌چه که طبعا از آن پیداست و باید روسرى خود را بر سینه خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن] بى‏‌نیازند یا کودکانى که بر عورت‌هاى زنان وقوف حاصل نکرده‏‌اند آشکار نکنند و پاهاى خود را [به‌گونه‏‌اى به زمین] نکوبند تا آن‌چه از زینتشان نهفته مى‏‌دارند معلوم گردد اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید».

اسباب حیا

از جمله اسباب حیا می‌توان از عقل و ایمان نام برد چنان‌که پیامبر اکرم(ص) در پاسخ راهب مسیحی(شمعون بن لاوی بن یهودا) که از او درباره ماهیت و آثار عقل پرسیده بود، فرمودند: فَتَشَعَّبَ مِنَ الْعَقْلِ الْحِلْمُ وَ مِنَ الْحِلْمِ الْعِلْمُ وَ مِنَ الْعِلْمِ الرُّشْدُ وَ مِنَ الرُّشْدِ الْعَفَافُ وَ مِنَ الْعَفَافِ الصِّیانَةُ وَ مِنَ الصِّیانَةِ الْحَیاء؛ عقل موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‎داری و از خویشتن‌داری، حیا و از حیا، وقار و از وقار، مداومت بر عمل خیر و تنفّر از شرّ و از تنفّر از شر، اطاعت نصیحت‌گوی، حاصل می‌شود.

همچنین، امام صادق(ع) می‌فرماید: لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیاءَ لَه؛ ایمان ندارد کسى‌که حیا ندارد؛ چراکه حیا و ایمان در یک رشته و هم‌دوشند و هروقت یکى از آن دو برود، دیگرى هم در پى آن می‌رود.

موانع حیا

از جمله موانع حیا یا به عبارتی دیگر علل بی‌حیایی، می‌توان به برداشتن پرده‌ها و حریم‌ها اشاره کرد، به‌طوری‌که امام کاظم(ع) به یاران خود چنین توصیه کرده‌ است که «پرده شرم و حیاى میان خود و برادرت را برمدار و مقداری از آن را باقى گذار، زیرا از میان بردن و برداشتن آن، برداشتن حیاء است. همچنین دست نیاز به‌سوی مردم دراز کردن و زیاد سخن گفتن نیز از علل بی‌حیایی است به‌طوری‌که امام صادق(ع) فرمود: دراز کردن دست حاجت و نیاز به­‌سوی مردم، عزت آدمى را سلب می‌کند و شرم و حیا را می‌ریزد، همچنین در روایتی از امام علی(ع) آمده است که فرمود: کسى که زیاد سخن می‌گوید، زیاد هم اشتباه دارد و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم و حیای او اندک است، و آن‌کس که شرم او اندک شود، پرهیزکارى او نیز اندک خواهد بود، و آنکه پرهیزکارى و پارسایی‌­اش اندک گردد، دلش بمیرد.

اقسام حیا

شرم و حیا، اقسامی دارد که برخی از آن مثبت و ارزنده و برخی از آن، مذموم و مورد نکوهش است، به‌طوری‌که در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده ‎است که می‌فرماید: الْحَیاءُ حَیاءَانِ حَیاءُ عَقْلٍ وَ حَیاءُ حُمْقٍ فَحَیاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْل‏؛ حیا دوگونه است؛ حیای عقل و حیای حماقت، حیای عقل علم است و حیای حماقت نادانى، نوع اول آن قوت و ایمان و نوع دیگرش ضعف و زبونی است.

از جمله اقسام پسندیده حیا می‌توان به حیا از خداوند اشاره کرد که خداوند متعال در مورد آن در آیه ۱۰۸ سوره مبارکه نساء، کسانی که از خداوند شرم و حیا نمی­‌کنند را مورد سرزنش و ملامت قرار می‌دهد و می­‌فرماید: «یسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یسْتَخْفُونَ مِنَ اللّه… ؛ اعمال زشت خود را… از خدا پنهان نمی­‌دارند»؛ بنابراین اولین مصداق از مصادیق حیای مثبت و بجا، شرم و حیا از خدای متعال است و شرم از خداوند هم به این است که انسان اوامر او را انجام دهد و از اموری که منع شده است دوری نماید.

حیا از مردم نیز جزو اقسام پسندیده حیا محسوب می‌شود، که انسان، برخی اعمال زشت و ناپسند را به‌خاطر اینکه در جامعه و مردم، بدنام نشود ترک می­‌کند، چنانچه خداوند در آیه ۱۰۸ سوره مبارکه نسا می‌­فرماید: «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ …؛ اعمال زشت خود را از مردم پنهان می‌دارند» و همچنین شرم و حیا از افکار عمومی و ترس از ملامت و سرزنش مردم، یکی از عمد­ه‌­ترین عواملی است که موجب حسن اجرای قانون و سلامت جامعه در جهان امروز می‌­شود.

نوع دیگر از انواع شرم و حیای پسندیده، حیا از خود است که انسان از خود و وجدان خویش، شرم و حیا داشته باشد و از ارتکاب اعمال خلاف شرع و قانون در جاهای خلوت، خودداری کند، به‌طوری‌که امام علی(ع) آن‌ را از بهترین نوع حیا معرفی می‌کند و می‌فرماید: «بهترین شرم و حیا آن است که تو خود از نفس خویش حیا کنی و قدمی به ناروا برنداری».

آثار حیا

در روایات، آثار فراوانی اعم از دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، نفسانی و رفتاری برای حیا بیان شده است که از جمله می‌توان گفت حیا کلید خوبی‌هاست چنان‌که امام علی(ع) می‌فرماید: شرم کلید هر خیری است، همچنین، حیا مانع کارهای زشت می‌شود. محوکننده خطاها و نگه‌دارنده از آتش جهنم است، موجب پاکدامنی شده و عیب را می‌پوشاند و مانع هلاکت است چنان‌که حضرت علی(ع) می‎فرماید: هر کسی که در گفتار او حیا باشد، جدا شود ازاو خناء(هلاک یا فساد) در کردار او، که مراد این است که اگر کسى در گفتار شرم داشته باشد کردار او نیز خوب است و کارى نمی‌کند که هلاک یا فساد در آن باشد.

حجت‌الاسلام قاسم متقی‌نیا، امام جمعه موقت خرم‎آباد در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا با بیان این‌که یکی از نشانه‌های ایمان مسئله حیا است، اظهار کرد: عمل به ایمان نشانه‌هایی دارد که این نشانه‌ها در ظاهر و باطن فرد مؤمن وجود دارد و در بررسی آیات و روایات متعدد یکی از این نشانه‌ها حیا دانسته شده است؛ بنابراین حیا سبب بروز ایمان می‌شود.

وی با اشاره به تأکیدات امامان معصوم و ائمه‌ اطهار(ع) بر داشتن حیا در زندگی حیا را یکی از اوصاف خداوند متعال دانست و عنوان کرد: خداوند می‌فرماید هرگاه بنده‌ای از من درخواستی داشته باشد حیا می‌کنم درخواستش را پاسخ ندهم.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا با استناد به روایتی، حیا را در رأس صفات انبیا برشمرد و تصریح کرد: حیا خیر محض است و کسانی‌که تصور می‌کنند به‌واسطه داشتن حیا چیزی را از دست می‌دهند اشتباه می‌کنند.

وی با اشاره به این‌که حیا لباس رستگاری و تقوا و نوری است که مانع از ظلمت گناه می‌شود، تصریح کرد: کم‌حیایی و بی‌حیایی باعث می‌شود خداوند از شخص روی‌گردان شود و کسانی‌که در طول تاریخ اهل حیا بودند زمینه نجات آنها فراهم شده است.

عامل عاقبت به خیری انسان

امام جمعه موقت خرم‌آباد حیا را عامل عاقبت خیری انسان‌ها دانست و اضافه کرد: در حادثه کربلا نیز نمونه نجات شخص باحیا دیده شد و حیا یکی از ویژگی‌های حر بود که باعث نجاتش شد و او را عاقبت به خیر کرد.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا گفت: خلاصه تعالیم انبیا در این جمله است، کسی‌که حیا نداشته باشد هیچ چیز جلودارش نیست و هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد و این نمایشگاه کامل بی‌ایمانی و بی‌تقوایی است.

وی همه مؤمنان را به داشتن حیا دعوت کرد و افزود: موارد جزئی کم‌حیایی را باید جدی گرفت و باید در گفتار حیا داشته باشیم که اگر افراد خانواده در گفتارشان حیا را رعایت نکنند سرانجام کم‌حیایی آنها به بی‌حیایی تبدیل می‌شود.

بی‌حیایی منجر به تبدیل گناهان صغیره به کبیره می‌شود

امام جمعه موقت خرم‌آباد بیان کرد: بی‌حیایی در گفتار و در مراقبت از چشم کم‌کم و به‌تدریج منجر به رسیدن از گناهان کوچک به گناهان بزرگ و مخالفت با مکتب امامان معصوم می‌شود.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا با بیان این‌که در برخی موارد حیا جایگاهی ندارد، افزود: نپرسیدن مسائل شرعی نشان‌دهنده حیا نیست و در مقابله با رسم‌های غلط باید حیا را کنار گذاشت.

وی به یکی از مصادیق فرهنگی بی‌حیایی در جامعه اشاره کرد و گفت: ورود ماهواره به خانواده‌ها باعث بروز کم‌حیایی می‌شود و فرهنگ خانواده تغییر می‌کند و آن خانواده سرنوشت خوبی نخواهد داشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




ارزش سخاوت و جایگاه سخاوتمند در احادیث و روایات


سخاوتمند به دارایی خود به عنوان زرق و روزی و لطف و عنایت الهی می نگرد و با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد, چون مال را مال الله و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك

سخاوتمند به دارایی خود به عنوان “زرق و روزی” و “لطف و عنایت الهی” می نگرد و با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد، چون “مال” را “مال الله” و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك.

به گزارش خبرگزاری مهر، “سخاوت"یا “بخشش” نشان بیرون رفتن از تنگناهای تاریك خودخواهی و خودیابی وقرار گرفتن بر قله بلند و برتر دیگرجویی و دیگردوستی است و انسان سخاوتمند و بخشنده كسی است كه دلبستگی بسیار به مال و ثروت خود ندارد و بر اثر تمرین وتوفیق، امیر مال خویش است نه اسیر آن.

بخشندگی نقطه مقابل بخل و وابستگی و نماد بهره مندی از صفات پسندیده انسانی است. صاحبان احسان و سخاوت، مجوعه دارایی های ظاهری و باطنی؛ مادی ومعنوی خویش را “ملك” خود نمی دانند و خود را “مالك” آنها نمی شمرند، بلكه” امانت دار” می دانند كه باید به خوبی از داده های مالك اصلی مواظبت كنند و آنها را به نیازمندان و مستحقان واقعی بسپارند.

از این رو نگاه سخاوتمندان به دارایی ها به عنوان “زرق و روزی” یا “لطف و عنایت الهی” است كه با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد،چون “مال” را “مال الله ” و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك.

با این بینش و بصیرت رزق و روزی خداوند نیز با سرعت بسیار به انسان سخی می رسد و آسان دادن باعث رسیدن مال می شود،به طوری كه رسول اكرم(ص) می فرماید: رزق وروزی سخی سریع تراز رسیدن كارد به رگ گوسفند به او می رسد همانا خداوند به فرد گیرنده طعام از فرشتگان افتخار می كند. (ارشاد القلوب،ج۱،ص ۱۲۷)

افزون بر جلوه های مادی سخات،جنبه معنوی آن بسیارعظیم ترو چشمگیرتر است،چنان كه امام رضا(ع) می فرماید: سخی نزدیك خداوند، نزدیك بهشت و نزدیك مردم است. سخاوت درختی درد بهشت است، كسی كه خود را به شاخه ای از شاخه های آن بیاویزد داخل بهشت می شود.

در پناه خداوند بودن و پشتیبانی پروردگار، نعمت گرانبهایی است كه از هزاران نفر، تعداد انگشت شماری دارای چنین لطف بی مانندی می شوند. علاقه زیاد پروردگار به سخاوتمندان، حیرت و تعجب همگان را بر می انگیزد و شهد عبودیت و بندگی را در عمق جان انسان می ریزد. از جلوه های چنین علاقه ای آن است كه پس از انحراف پیروان حضرت موسی(ع) از سوی سامری با ساختن گوساله ای گمراه گر به هنگام میقات آن پیامبر بزرگ الهی با خدای خویش در سی روز و ادامه آن تا چهل روز، اعدام كمترین مجازات سامری بود كه باید اجرا می شد،گرچه انحراف تنها یك نفراز ایمان آورندگان به آیین موسی،بیش از این كیفر خواهد داشت، اما به هنگام اجرای این حكم، خداوند به جناب موسی (ع) وحی فرستاد كه: ای موسی! سامری را به قتل نرسان زیرا او انسان سخاوتمند و اهل جود و كرم است.

در سخنی دیگر خلقت بهشت برای سخاوتمندان دانسته شده است. رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: آنگاه كه خداوند بهشت را آفرید، سوال كرد: پروردگارا چرا مرا آفریدی؟ پاسخ شنید: برای افراد سخی. بهشت گفت: راضی شدم خدای من. (مستدرك الوسائل،ج۷،ص ۱۸ )

شیخ مفید در الاختصاص صفحه ۲۵۳ در روایتی شگفت انگیز درباره ارتباط خداوند با سخاوت پیشگان نقل می كند كه بر شما باد به توجه و عنایت نسبت به انسان سخی،كه همانا خداوند بلندمرتبه از دست او به طور مستقیم و بدون واسطه فرشتگان می گیرد.

خوشرویی و گشادگی چهره به هنگام عطا و بخشش كمالی دیگر از كمالات انسان است كه در كنار سخاوت و گشاده دستی، زیبایی صد چندان می آفریند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




راه های کسب سخاوت

این فضیلت اخلاقی مانند سایر فضایل، با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکر و تمرین ممارست حاصل می شود.

توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها، امانتهای الهی در دست ماست و هیچ کدام دوام و بقایی ندارد، انسان را وا می دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهی، برای روزی که دستها خالی است، ذخیره کند. همچنین دقت در آثار و برکات وپیامدهای مهمی که برای «سخاوت» در مطالب قبل ذکر شد، مشوق مؤثری در امر

[397]

«سخاوت» است.

مطالعه تاریخ زندگی سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام وآبرو و شخصیتی که گروه اول داشتند و ذلت و بد نامی که دامنگیر گروه دوم بوده است نیز در ایجاد این «سخاوت اخلاقی» بسیار مؤثر است.

اینها جنبه های تعلیماتی این مساله است، اما از نظر عملی، هر قدر تمرین و ممارست بیشتری در این زمینه شود، توفیق زیادتری در به دست آوردن این فضیلت اخلاقی حاصل می گردد، زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحمیل بر نفس خویش باشد، به تدریج به صورت عادت و سپس مبدل به حالت، و سرانجام به یک ملکه اخلاقی مبدل خواهد گردید.

در ضمن، تربیت پدر و مادر و معلم و استاد در این زمینه، بسیار مؤثر است. اگر آنهاکودکان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، این ملکه، به آسانی دروجود آنها ریشه می دواند و در بزرگی جزء زندگی آنان می شود.

در حالات «صاحب بن عباد» آمده است که در کودکی هنگامی که می خواست برای فرا گرفتن درس دینی به مسجد برود، همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او می دادو می گفت: «این را به اولین فقیری بده که در مسیر راه خود می بینی» . کم کم این خصلت دروجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگی چنان بذل و بخششی می کرد که همه به اوآفرین می گفتند. اگر کسی بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه اش می آمد، سخاوتش مانع از آن می شد که کسی بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود. هر روز حداقل هزار نفر بر سر سفره او افطار می کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههای سال بود. (26)

از شگفتیهای دیگر زندگی او چنین نقل می کنند: «روزی نوشابه برای او آوردند، ازنزدیکانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت:از این نوشابه ننوش، زیرا مسموم است، خدمتکاری که آن قدرح را آورده بود، همچنان ایستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصی که ادعای مسموم بودن آن را می کرد، گفت:به چه دلیل می گویی که این مسموم

[398]

است؟ گفت: بهترین راه این است که کسی که این قدرح را آورده و به دست تو داده، موردآزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت:من به این کار راضی نیستم، آن شخص گفت:به وسیله یک مرغ خانگی آزمایش کن. «صاحب» گفت:کشتن حیوان به این صورت نیزجایز نیست، سپس دستور داد:قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت:

برو و دیگر در خانه من قدم مگذار، ولی با این حال دستور داد:حقوق او را به طور کامل بپردازند. سپس گفت:هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق، دلیل بر پستی است» (27)

این بحث را با چند حدیث و سخنانی از بعضی از بزرگان پایان می دهیم:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند: «الجنة دار الاسخیاء، بهشت خانه سخاوتمندان است» (28)

امام صادق علیه السلام می فرمایند که خداوند فرمود: «انی جواد کریم لا یجاورنی لئیم، من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخیل نمی توانند در جوار من (در بهشت) جای بگیرند. » (29)

در حدیث دیگری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله آمده است: «طعام الجواد دواء و طعام البخیل داء، طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخیل، درد و بیماری است» (30)

یکی از عارفان به نام «ابن سماک(31) » می گوید: «عجبت لمن یشتری الممالیک بماله ولا یشتری الاحرار بمعروفه، در شگفتم! از کسانی که بردگان را با مال خود خریداری می کنند، ولی آزاده ها را با احسان و نیکی، در بند محبت خود در نمی آورند. » (32)

[399]

به عربی گفتند:آقا و بزرگ شما کیست؟ گفت: «من احتمل شتمنا و اعطی سائلنا واغضی جاهلنا، کسی که بدگویی های ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشی کند. » (33)

26- سفینة البحار، ماده صحب.27- همان.28- المحجة البیضاء، ج 6، ص 62.29- همان. ص 64.30- همان، ص 61.31- «ابن سماک» در قرن دوم هجری در دوران حکومت هارون الرشید زندگی می کرد و در سال 183 هق. در کوفه درگذشت (ر. ج. سفینة البحار، ماده سمک) .مرحوم محدث قمی در سفینة البحار در شرح حال «ابن سماک» ، او را مردی خوش بیان و صاحب مواعظ واندرزها می شمرد و از «ابن ابی الحدید» نقل می کند که او روزی وارد بر هارون شد، هنگامی که چشم هارون به او افتاد، گفت:مرا موعظه کن، (هارون در همین موقع تقاضای آب کرد) . ابن سماک اشاره به آب کرد و گفت:تو را به خدا سوگند می دهم! اگر یک بیماری داشته باشی که نتوانی آب بنوشی، چه می کنی؟گفت:حاضرم نیمی از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیماری برطرف شود، سپس به او گفت:بنوش.هارون آب را نوشید. «ابن سماک» دوباره گفت:تو را به خدا سوگند می دهم! اگر این آب را که نوشیدی از تودفع نشود، چه می کنی؟ گفت:حاضرم نیمی دیگر از حکومتم را برای حل این مشکل بدهم. ابن سماک گفت:حکومتی که نیمی از آن فدای نوشیدن آب و نیمی فدای خارج شدن آن شود، چیزی نیست که مردم برای آن بجنگند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]

4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست. [4]

5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6]   ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم