نرجس
 
   



حفظ و کنترل زبان در کلام معصومین (علیهم السلام)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح…** اصول کافی، ج 2، ص 115، ح 16.***؛
خداوند زبان را به عذابی عذاب کند که هیچ یک از اعضا و جوارح را آن گونه عذاب نکند. زبان گوید: پروردگارا! مرا عذابی کردی که هیچ یک از سایر اعضا و جوارح را چنین عذابی ننمودی؟
خطاب می رسد: کلمه ای از تو سر زد که به مشرق و مغرب رسید و به واسطه آن خون های محترم ریخته شد و مال ها غارت گشت و ناموس ها و آبروها بر باد رفت، و به عزت خودم قسم! تو را عذابی نمایم که هیچ یک از جوارح و اعضا را چنین عذاب نکنم.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله):
اذا أصبح ابن آدم أصبحت الأعضاء کلها تستکفی اللسان أی تقول: اتق الله فینا فانک ان استقمت استقمنا و ان اعوججت اعوججنا**ملا محسن فیض کاشانی، محجةالبیضاء، ج 5، ص 153.***؛
آدمیان چون صبح کنند همه اعضا و جوارح شان خطاب به زبان گویند: در حق ما از خدا بترس، که اگر راست باشی، همه ما راست (و در امان) هستیم و اگر تو کج شوی، همه ما کج می شویم.
پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله):
ان أکثر خطایا ابن آدم فی لسانه **همان، ص 194.***؛
بیشترین لغزش های انسان از زبان اوست.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله):
من یتکفل لی بمابین لحییه ورجلیه أتکفل له بالجنة** ملا محمدتقی نراقی: جامع السعاداة، ج 2، ص 341. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ص 129.***؛
هر کس برای من عهده دار حفظ زبان و عضو جنسی خویش شود، من بهشت را برای او متعهد می شوم.
از پیامبر گرامی اسلام درباره بیشتر آنچه باعث ورود به آتش جهنم می شود سؤال شد. حضرت فرمود:
الاجوفان: الفم و الفرج **- (علامه) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 78. کافی، ج 2، ص 115، ح 13.***؛
دو فضای تو خالی: دهان و عضو تناسلی زن. (عدم حفظ زبان و ناموس).

در دوزخ تن زبان زیان است - مفتاح بهشت بی زبانی است

پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه، و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه **همان.***؛
استقامت و راستی ایمان بنده ای بدون استقامت و راستی قلب او ممکن نیست و آن نیز بدون استقامت و راستی زبان محقق نمی شود.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
الجمال فی اللسان و الکمال فی العقل **میزان الحکمة، ج 8، ص 492.***؛
جمال و زیبایی (باطنی) انسان در زبان و کمال شخصیت در عقل آدمی است.
نیز آن حضرت فرمود:
و ان لسان المؤمن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه…**نهج البلاغه، (دشتی ره) خطبه 176، ص 238 و حکمت 40، ص 451.***؛
و همانا زبان مؤمن در پس قلب او، و قلب منافق از پس زبان اوست، زیرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید نخست می اندیشد؛ اگر نیک بود اظهار می دارد و چنانچه ناپسند بود پنهانش می کند، در حالی که منافق آنچه بر زبانش آمد می گوید و نمی داند چه به سود او و چه حرفی بر ضرر اوست
!
در جای دیگر به جای مؤمن، عاقل و به جای منافق احمق ذکر شده است.
هم چنین فرمود:
نجاةالمؤمن فی لسانه **میزان الحکمة، ج 8، ص 495.***؛
نجات و رستگاری مؤمن در کنترل زبان اوست.
نیز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:
ضرب اللسان أشد من ضرب السنان **بحارالانوار، ج 68، ص 286.***؛
جراحت های ناشی از زبان، عمیق تر از جراحت های ضربت سرنیزه است.
از این رو گفته اند:
ناوکی که در سینه نشیند بیرون آوردن آن ممکن است؛ اما تیری که از زبان به دلی رسد، بیرون آوردن آن محال می باشد.
هم چنین آن حضرت فرمود:
رب کلمة سلبت نعمة، فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک **میزان الحکمة، ج 8، ص 497.***؛
چه بسا کلمه ای موجب سلب نعمتی گردد، پس زبانت را کنترل کن همان گونه که سکه های طلا و نوشته هایت را حفظ می کنی.
ضرب المثل معروفی است که می گوید: زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد .
امام علی (علیه السلام) در کلام گهربار دیگر می فرماید:
الکلام فی وثاقک ما لم تتکلم به، فاذا تکلمت به صرت فی و ثاقه، فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک، فرب کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة**نهج البلاغه، (دشتی ره) حکمت 381، ص 516.***؛
سخن در بند و اختیار توست تا آن را نگفته باشی و چون گفتی، تو در بند آنی، پس زبانت را نگهدار چنان که طلا و اسناد خود را نگاه می داری، زیرا چه بسا سخنی که نعمتی را طرد یا نقمتی (و بلایی) را جلب می کند.
نیز آن حضرت فرمود:
اعلم أن اللسان کلب عقور ان خلیته عقر**میزان الحکمة، ج 8، ص 498.***؛
آگاه باش همانا زبان چون سگی گزنده و درنده است که اگر رهایش کنی می درد.
هم چنین فرمود:
من سجن لسانه أمن من ندمه **همان، ص 499.***؛
آن کس که زبانش را حفظ کند، دچار ندامت و پشیمانی نمی شود.
نیز آن امام بزرگوار فرمود:
ألمرء مخبوء تحت لسانه، فزن کلامک و اعرضه علی العقل و المعرفة، فان کان لله و فی الله فتکلم و ان کان غیر ذلک فالسکوت خیر منه **نهج البلاغه، حکمت 148؛ بحارالانوار، ج 71، ص 285، ح 39؛ الاخلاق، ص 130، محجة البیضاء، ج 5، ص 196.***؛
مرد در زیر زبان خود پنهان است؛ پس هرچه می گویی با عقل و معرفت بسنج؛ اگر برای خدا باشد بگو وگرنه سکوت بهتر از گفتن است.
بنابراین، نه تنها شخصیت علمی، بلکه شخصیت اخلاقی و اجتماعی و به طور کلی شخصیت انسانی او زیر زبان است و تا سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
ان لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کل صباح فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر ان ترکتنا، و یقولون: الله الله فینا، و یناشدونه و یقولون: انما نثاب و نعاقب بک ** اصول کافی، ج 2، ص 115، ح 13؛ بحارالانوار، ج 71، ص 478.***؛
هر روز صبح زبان به سایر اعضا می گوید: چگونه داخل صبح شدید و حال شما چگونه است؟ گویند: اگر تو ما را به حال خود بگذاری، امر ما به خیر و خوبی خواهد بود. سپس اضافه می کند: به خدا سوگند! ما را رعایت کن، ما به وسیله تو ثواب می بینیم و یا مجازات می شویم.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
ان هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر** میزان الحکمة، ج 8، ص 493.***؛
همانا این زبان، کلید هر خیر و نیکی و شر و زشتی است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
اذا أرادالله بعبد خزیا اجری فضیحته علی لسانه ** همان، ص 498.***؛
هرگاه خداوند بنده ای را (به خاطر مجازات اعمالش) بخواهد خوار کند، او را به زبانش وا می گذارد.
امام حسن عسگری (علیه السلام) می فرماید:
قلب الأحمق فی فمه و فم الحکیم فی قلبه **بحارالانوار، ج 78، ص 374؛ میزان الحکمة، ج 8، ص 494.***؛
قلب احمق در زبانش و دهانش، و دهان و زبان حکیم در قلب اوست.

سکوت و خاموشی

بر اساس تعالیم اسلامی و جمع بندی احادیث وارده از معصومین (علیهم السلام) سخن گفتن با رعایت شرایطی، بر سکوت برتری دارد و گاهی لازم است؛ اما رعایت این شرایط برای هرکس میسور نیست؛ زیرا نیاز به اراده قوی و توانایی فوق العاده ای دارد. از این رو در روایات و احادیث فراوانی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و سخنان معلمان و معماران اخلاق و تهذیب با توجه به خطراتی که از آزادی بی قید و بند زبان دامنگیر انسان می شود، به سکوت و خاموشی به عنوان یکی از راه های مؤثر پیشگیری توصیه اکید شده است و از آن به عنوان ضد آفات زبان تعبیر و از اخلاق انبیا یاد شده است که مایه عزت، نجات و سلامتی انسان در دنیا و آخرت است، آن جا که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) صریحا می فرماید:
سکوت اللسان، سلامة الانسان **نهج الفصاحه.***؛
سکوت و خاموشی زبان، مایه سلامتی انسان است.
در سخن دیگر می فرماید:
من صمت نجی **بحارالانوار، ج 77، ص 88.***؛
آن کس که سکوت کند، نجات می یابد.
بنابراین، بزرگان اخلاق و دین، قدم نخستین را در تهذیب نفس و خودسازی، سکوت دانسته اند. از میان روایات فراوان، به برخی از آنها تمسک می جوییم:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ألا أخبرکم بأیسر العبادة و أهونها علی البدن؟ الصمت و حسن الخلق ** محجةالبیضاء، ج 5، ص 194.***؛
آیا شما را از آسان ترین و ساده ترین عبادت ها آگاه بسازم؟
سکوت و خاموشی و حسن خلق.
نیز فرمود:
من کف لسانه ستر الله عورته **همان.***؛
کسی که زبانش را کنترل کند، حیثیت خویش را حفظ کرده (و معایب احتمالی او مستور می ماند).
و فرمود:
اذا رأیتم المؤمن صموتا و قورا فادنوا منه فانه یلقی الحکمة**همان، ص 195.***؛
هنگامی که مؤمن را ساکت و با وقار یافتید، با وی تماس بگیرید که حکمت تعلیم می دهد.
حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود:
العبادة عشرة أجزاء؛ تسعة منها فی الصمت و جزء فی الفرار عن الناس **همان، ص 196.***؛
عبادت ده جزء دارد: نه جزء آن خاموشی و سکوت و جزء دیگر فرار از مردم است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
قال لقمان لابنه: یا بنی ان کنت زعمت أن الکلام من فضة فان السکوت من ذهب **الاخلاق، ص 130.***؛
لقمان به فرزندش فرمود: پسرم! اگر گمان می بری سخن گفتن نقره است، پس سکوت طلاست.
در پاره ای از روایات، از سخن گفتن زیاد نهی و به اندک گویی و عفت زبان توصیه و سفارش شده است. از جمله:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فرمود:
ان من حسن اسلام المرء قلة الکلام **میزان الحکمة، ج 8، ص 440.***؛
همانا کم گویی از نشانه های نیک بودن اسلام انسان است.
در حدیث معراج آمده است:
…و ان اخرب قلوب المتکلمین بما لایعنیهم **همان.***؛
دل های سخنوران بیهوده گو خراب ترین قلب هاست.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
انی لاکره أن یکون مقدار لسان الرجل فاضلا علی مقدار علمه **همان، ص 441.***؛
هر آینه نمی پسندم کسی را که افزون بر دانش خود سخن گوید.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
کان المسیح (علیه السلام) یقول: لا تکثروا الکلام فی غیر ذکرالله فان الذین یکثرون الکلام عن ذکرالله قاسیة قلوبهم ولکن لا یعلمون **همان، ص 440.***؛
حضرت عیسی (علیه السلام) می فرمود: جز در ذکر خدا زیاد سخن نگویید؛ زیرا زیاده روی در سخن غیر خدایی، موجب قساوت قلب می شود ولیکن شما نمی دانید.

فسلفه ارزش سکوت

هر چند کمی به فلسفه ارزش سکوت اشاره شد، لیکن به خاطر اهمیت موضوع و روشن شدن جایگاه و مفهوم واقعی سکوت، مقداری درباره آن بحث می کنیم.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) درباره زبان فرمود:
فانه صغیر جرمه و عظیم طاعته(جرمه)؛
این عضو با کوچکی حجم خود، دارای طاعت و یا جرم بزرگی است.
آری، باید گفت: تجلی و ظهور کفر و ایمان در سایه گواهی و شهادت زبان محقق خواهد شد و بزرگ ترین طاعت ها و جنایت ها به وسیله آن انجام می گیرد.
به عبارت دیگر: همان گونه که با فضیلت ترین اعمال خیر و نیک از زبان سرچشمه می گیرد، زشت ترین و خطرناک ترین اعمال و امور ناپسند نیز از آن حاصل می شود، و همان گونه که زبان وسیله ای ارزنده برای بیداری و هدایت انسان هاست، بدترین و برنده ترین ابزار شیطان برای اغوا و به انحراف کشانیدن انسان می باشد. از این رو، یکی از مباحث اساسی و ارزشمند زبان، تبیین قوت ها، ضعف ها، فرصت ها و تهدیدهای آن است تا با روشن شدن زوایای بحث، برکات و آفات آن ظاهر گردد و با خطرات لغزش آن آگاه شوند و اکثر مردم از خواب غفلت بیدار شده و به طور جد در حفظ و کنترل آن بکوشند.
این از مسلمات تاریخی است که چه بسا یک سخن حکیمانه و مبتنی بر منطق و استدلال منشأ بسیاری از روشنگری ها و هدایت ها برای بشر شده و جلو انحراف ها، آدم کشی ها و فسادها را گرفته وحدت و برادری و صمیمیت و مهربانی در میان انسان ها پدید آورده و آنان را به سوی حق و فضیلت و ارزش ها سوق داده است که یکی از نمونه های بارز آن - در صدر اسلام - شیوه پیامبر (صلی الله علیه وآله) به تبعیت از سفارش های قرآنی با به کار بردن جدال احسن و قول لین و سدید بود که مردم را ضمن رهایی از بت پرستی و خرافات و موهومات به هم نزدیک کرد و ریشه های نزاع و خون ریزی های چند صد سال را خشکاند و دل های آنان را به هم گره زد که می توان به رفع خصومت و جدال ریشه دار دو قبیله بزرگ اوس و خزرج اشاره کرد.
هم چنین، یک سخن نا به جا و حساب نشده و شیطانی که بر زبان جاری شده و منشأ خون ریزی ها، خیانت ها، آدم کشی ها، قتل و غارت ها، انحراف ها و گمراهی ها برای بشریت شده و موجبات جدایی ها، فرقه گرایی ها و نزاع ها را در بین مردم فراهم آورده و آنان را به طرف فساد و تباهی و هرزگی روانه کرده است و چه بسا پرده ها که به واسطه زبان دریده شده و آبروها به سبب یک سخن بی جا بر باد رفته و چه اشخاصی که برخوردار از موقعیت و شخصیت اجتماعی و وقار بودند که با یک کلام ناهنجار از درجه اعتبار ساقط گردیده اند.
زبان عضوی است در اختیار دل و خواسته های آن که در مسیر طبع و نفس آدمی حرکت می کند و حرکت و جریان آن نیز خرج و زحمت چندانی ندارد و در هر حال به کار می افتد و در اغلب افراد نیز اشتها و رغبت سخن گفتن بسیار است و آنان که خودسازی نکرده اند خواسته های دلشان همراه با خواسته های شیطانی است، و بیشترین همراهی را با نفس شیطانی دارند و اگر سخن بگویند، برای پرهیز از خطرها و آفت های زبان و کنترل آن نیازمند یک اراده قوی برای مقابله با خواسته های نفسانی می باشند، بدیهی است که این اراده قوی در همه افراد یافت نمی شود و با به جریان انداختن زبان دچار آسیب ها و آفت های خطرناک خواهند شد و هلاکت دنیایی و عقوبت سخت اخروی را به دنبال خواهد داشت و این جاست که سر تأکیدهای معصومین (علیهم السلام) درباره ارزش و اهمیت سکوت و پرهیز از کلام زیاد روشن می شود تا آن جا که سکوت را کلید آسایش دنیا و آخرت، جلب خشنودی خدا، موجب آسانی حساب، نگاهبان انسان از خطاها و کجی ها، پوشاننده جهل جاهلان، زینت عالم و دانشمند، مایه شیرینی عبادت، برطرف کننده قساوت قلب، سبب عفاف و مروت، عامل نجات و رستگاری، ایمنی از ندامت و پشیمانی، مایه حفظ حیثیت و آبرو و شخصیت، کسب جایگاه ارزشمند و ابدی بهشت، نجات از آتش جهنم، و بیانگر برخورداری افراد از حکمت و عقل و… دانسته اند.
البته سکوتی دارای این آثار است که همراه با اراده، اختیار، تعقل و اندیشه الهی باشد؛ همان گونه که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
فان المؤمن لایکون صمته الا فکرا**محجة البیضاء، ج 5، ص 200.***؛
هر آینه مؤمن سکوتش همراه با تفکر و اندیشه است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
النوم راحة للجسد و النطق راحة للروح و السکوت راحة للعقل ** وسائل الشیعه، ج 8، ص 532.***؛
خواب، آرام بخش بدن و سخن، آرام بخش روان و سکوت، موجب آسایش عقل می باشد.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از سکوتی که موجب پایمال شدن حق شود مذمت فرموده است:
لا خیر فی الصمت عن الحکم کما أنه لاخیر فی القول بالجهل **نهج البلاغه، (فیض الاسلام)، حکمت 463، ص 1320.***؛
خیری نیست در خاموشی از بیان حق، چنان که خیری نیست در گفتار از روی جهل و نادانی.
هم چنین پیشوایان دینی به حالات ناشی از سکوت، چون: تفکر، روحانیت و روشن بینی اشاره دارند که شایان توجه است و شاید از این روست که در سرگذشت زکریا پیامبر بزرگ خدا می خوانیم که سه روز سکوت برای استجابت دعای او در تقاضای فرزند قرار داده شد؛
قال آیتک ألا تکلم الناس ثلاث لیال سویا**مریم (19) آیه 10.***؛
فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است.
به حضرت مریم دستور نذر روزه سکوت داده شد:
فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن أکلم الیوم انسیا** همان، آیه 26.***؛
بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام، بنابراین، امروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.
درحالات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) آمده است که قبل از نزول وحی روزهای متوالی در غار حرا به سکوت و تفکر می پرداخت و در اسرار آفرینش اندیشه می کرد.
بنابراین، سکوت و خاموشی دارای اسراری باطنی و فوایدی ارزش مند است و نباید اشتباه شود که سکوت از قبیل عزلت و کناه گیری که موضوع گناه را از بین می برد نیست، بلکه نوعی خودداری از گناه است و در مواردی که میل به بعضی از گناهان از قبیل غیبت، دروغ و… پیدا می کند، هرگاه خویشتن داری و سکوت اختیار نماید، فضیلتی علاوه بر سلامتی برای خود کسب کرده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-10-01] [ 11:52:00 ق.ظ ]




مراسمات هفته قرآن وعترت توسط معاونت فرهنگی
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:49:00 ق.ظ ]




برگزاری مراسم هفته وحدت
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ق.ظ ]




خلقت آسمانها و زمین در شش روز یا هشت روز

در سراسر قرآن خلقت آسمانها و زمین مجموعا 6 روز بیان شده است ولی اگر مجموع ایات 9 تا 12 سوره فصلت را جمع بزنیم 8 روز می شود و این بعنوان تناقضی آشکار است . ;قبل از اینکه جواب شبهه را بدهم اول آیاتی که بیان می دارد آسمانها و زمین مجموعا در شش روز خلق شده اند را می آورم : اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز [= شش دوران‏] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کننده‏اى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمى‏شوید؟! «« السجده/4 »» و در آیات (ق/38،اعراف/54،حدید/4،فرقان/59) نیز حقیقت آسمانها و زمین در شش روز مطرح شده است. حال نگاهی به آیات 9 تا 12 سوره فصلت بیندازیم : قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ بگو: آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید و براى او همانندهایى قرارمى‏دهید؟! او پروردگار جهانیان است! وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ او در زمین کوه‏هاى استوارى قرار داد و برکاتى در آن آفرید و موادّ غذایى آن را مقدّر فرمود،درست به اندازه نیاز تقاضا کنندگان! ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روى اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت مى‏آییم (و شکل مى‏گیریم)!» فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ در این هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن (آسمان) را وحى (و مقرّر) فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى [= ستارگان‏] زینت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا! ………. که در این دسته اگر جمع بزنیم مجموع ایام خلقت 8 می شود .دو روز زمین .چهار روز استواری کوهها و تقدیر اوقات و برکات و دو روز خلقت آسمانها: 8=2+4+2 پاسخ مشهوری كه به این شبهه داده شده است این است كه ” اربعة ایام” (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد، و در دو روز بعد سایر خصوصیات زمین، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود. نظیر این تعبیر در زبان عرب و تعبیرات فارسى نیز وجود دارد که فى المثل گفته مى‏شود: از اینجا تا مکه ده روز طول مى‏کشد، و تا مدینه پانزده روز، یعنى پنج روز فاصله مکه و مدینه است و ده روز فاصله اینجا تا مکه. البته اگر آیات متعدد آفرینش در شش روز نبود چنین تفسیرى پذیرفته نمى‏شد، ولى از آنجا که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند، و قرینه یکدیگر مى‏شوند، تفسیر بالا بخوبى قابل قبول است. شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که” روز” در آیات فوق هرگز به معنى روز معمولى نیست، چرا که قبل از آفرینش زمین و آسمان اصلا روز به این معنى وجود نداشت، بلکه منظور از آن دورانهاى آفرینش است که گاه میلیونها یا میلیاردها سال به طول انجامیده. اما تحقیقی که حقیر در این باره انجام داده ام : اولا تفاوتی آشکار است بین آیات .در تمامی آیاتی که بیان می دارد خلقت آسمانها و زمین در شش روز خلق شده از ماده خلق استفاده شده اما در آیه ای که برخی شبهه وارد ساخته اند که مجموع آن می شود 8 روز و مربوط به آسمانها است از لفظ خلق استفاده نشده بلکه از ماده قضی استفاده شده است. که ماده قضی با خلق تفاوت دارد و معنی تحکیم کردن و محکم کردن آسمانها را دارد بله اگر گفته بود فخلق سبع سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ اشکال وارد بود . پس نمی توان از ایات استفاده کرد که در شش روز زمین و تقدیرات ..خلق شده و در دو روز آسمانها که بگوییم مجموع آن می شود 8 روز که با دیگر آیات تناقض داشته باشد از طرف دیگر آیه دهم ( و جَعَلَ فیها رَوَاسِیَ …)هم در مورد خلقت زمین نیست بلکه در مورد استوار کردن کوه ها و تقدیر کردن اوقات هست که این مرحله بعد از خلقت صورت گرفته . تنها چیزی که می توان گفت در آیات شریفه سوره فصلت تصریح به آن شده در دو روز خلق شدن زمین هست .اما در مورد اینکه آسمانها در چند روز خلق شده اند هیچ بیانی در این آیات نیامده . پس تنها می توان می توان گفت خلقت زمین دوروز بوده اما اینکه آسمانها در چند روز بوده را دلیلی از قرآن نداریم که چند روز بوده . پس قرآن دو چیز را تصریح نموده :زمین به تنهایی در دو روز خلق شده و مجموع زمین و آسمانها در شش روز. که این دو باهم هیچ تناقض و تضادی ندارند سوال : گفته شده که زمین در دو روز خلق شده و سپس آسمانها در دو روز محکم شده در حالی که اول آسمان بطور کامل بوجود آمده بود که زمین بوجود آمد منظور از روز همان روز معمولی است . حضرت محمد معتقد بود که خداوند در روزهای یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه زمین را آفرید و در روزهای پنج شنبه و جمعه هفت طبقه آسمانی که دربالای زمین هستند و هنوز دانشمندان موفق به کشف آن نشدند را آفرید و در روز شنبه فرشتگان را خلق کرد. و جمعا یک هفته میشود پاسخ : در آیه هم هیچ بیان نشده که خلقت آسمان بعد از زمین صورت گرفته ..محکم و استوار شدن با خلقت تفاوت دارد علاوه بر آن روز از زبان دین تفاوت دارد با آنچه شما می پندارید ..:المعارج : 4 تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی‏ یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ الحج : 47 وَ یَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ سوال : چگونه زمین كه سر سوزنی هم در مقابل اقیانوس جهان به شمار نمی رود خلقتش 2 روز تمام - به تصریح قرآن - وقت گرفته و مابقی كائنات در دو سه روز باقی مانده؟ پاسخ : در اسلام زمین محور خلقت تصور نشده و همچنین می توانم ادعا کنم در اسلام به کوچک بودن زمین در مقابل گیتی پهناور تصریح شده . روز در آیه شریفه به معنی 24 ساعت نیست و همچنین بهتره بدونید خداوند کارش کن فیکونی هست. شما در ذهنتان چه یک وجب زمین را تصور کنی چه هزاران کیلومتر زمین را تصور کنی از جهت زمانی هیچ تفاوتی نمیکند سوال : دانشمندان حتی توانستند که اولین تشعشعات کیهانی مربوط به 13.7 میلیارد سال قبل را بوسیله تلسکوپ هابل ببینند. سال 2013 هم تلسکوپ جیمز وب به فضا میره و میتونیم کراتی که در ستاره های بسیار دور هستند را ببینیم اگر خلق کردن را بوجود آوردن از هیچ فرض کنیم ، خلقت تمامی کائناتی که در جهان وجود دارند در 13.7 سال پیش آنهم بطور یکجا بصورت انرژی بوده است. از آن موقع به بعد آن انرژی نظم گرفت حال ببین این حرف چگونه است که خدا در دو روز زمین را آفرید و در چهار روز کوهها و مواد غذایی را آفرید و سپس در دو روز هفت آسمان را آفرید یا محکم ساخت . زمانی که زمین بوجود آمده بود آسمانها بطور کامل بوجود آمده بود و محکم ساختن مفهومی ندارد ! .ضمنا طبق این آیه سوره نوح 15،16 لَمْ تَرَوْا كَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا، وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا” آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را روشنی آنها ، و خورشید را چراغشان گردانید ؟ آیا ماه روشنی این هفت آسمان و خورشید چراغشان است ؟ قران زمین را مركز جهان میداند . پاسخ : اولا در قرآن نیامده اول زمین از عدم خلق شده و بعد آسمان از عدم … در آیات اکثر مواقع خلقت آسمان ها مقدم بر الارض شده اما این آیه : ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ اینجا اصلا نگفته خداوند بعد از زمین آسمان را خلق کرده بلکه حتی بیان داشته آسمان بوده و به شکل دخان بوده ! پس بوده نه اینکه بعد از زمین خلق شده باشه در ثانی چندین مقیاس روز هست و مشخص نشده ان شش روز چگونه بوده وانگهی بر فرض که درست باشد خلقت در 13700000000 روز پیش صورت گرفته باشد چه ربطی دارد به اینکه اینها در شش روز خلق شده باشند مثلا می گوییم فلان منزل در بیست سال پیش بنا شده و دیگری می گوید این خانه در عرض شش سال ساخته شده و بعد شما می گویی این تناقض داره .بیست سال یا شش سال.. حرف شما عین همین است در خصوص آیات 15 و16 سوره نوح هم باید توجه داشت كه اولا با قرآن می توان دریافت که خورشید اعظم از قمر است حال در این آیه می بینم تنها بیان شده خورشید یک سراج است یعنی یک چراغ .. ثانیا در مورد قمر باز به خاطر توجه به ترجمه ها به غلط رفته اید .شما اینگونه ترجمه کرده اید : آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را روشنی آنها ، در حالیکه وقتی به آیه شریفه نگاه میکنیم می بینم اینگونه آمده : وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا بله اگر در آیه شریفه بجای فیهن کلمه لهن آمده بود حرفی، اما فیهن با لهن تفاوت دارد.. پس معنی چنین می شود : آیا نمی بینید چگونه خدا هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید و ماه را نور در این آسمانها قرار داد. که این تعبیر هیچ اشکالی ندارد و گمان نکنم هیچ عاقلی هم منکر این شود که ماه در اسمان نور می دهد.. خلاصه و جمع بندی جواب در مورد زمان خلقت را بیان میکنم : خلقت آسمانها و زمین مجموعا در شش روز بوده در هیچ جای قرآن دلیلی وجود ندارد که بتوان با آن ثابت کرد خلقت چهار روز بوده یا هشت روز بود.. آیاتی که موهم این مطلب هستند نمی گویند خلقت اسمانها و زمین مجموعا هشت روز شده بلکه خلقت زمین و آسمان و تقدیر اوقات و تحکیم آسمانها در هشت روز بوده.. در قرآن دلیلی نداریم که آسمان ها در دو روز خلق شده باشند تنها داریم تحکیم(قضی)آسمانها در دو روز بوده نه خلقت آسمانها در قران دلیلی نداریم که اول زمین خلق شده و سپس آسمان تنها می توانیم ثابت کنیم که تحکیم آسمان بعد از زمین بوده مراد از روز و یوم در شش روز خلقت شبانه روز نیست پاسخی دیگر به سوال اصلی : استاد آیت الله امجد در درسهائی از اخلاق می فرماید: آفرینش آسمانها و زمین در شش روز است. توجه داشته باشید که روز و شب بر اثر حرکت وضعی زمین است و در ان زمان اصلا زمینی نبوده که ما شش روز به حساب همین روزهای کنونی داشته باشیم - پس خلقت زمین و آسمان و مابین آن را در شش مرحله وجود داشته است. اینکه میگویند زمین قطعه ای از خورشید بوده و ازآن جدا شده و سالها سرد شده و در آن دحوالارض رخ داده و….. ریزه کاریهائی است که قرآن در مورد آن صحبت نکرده و به ما هم ربطی ندارد زیرا قرآن کتاب تربیت است. نگاه کردن به ریزه کاریهای طبیعت و ادبیات و علم و… خیلی خوب است و برای دیدن عظمت الهی است ولی باید بدانیم بیان چیزهای غیر ضروری بالاخص از سوی مبلغان دین مایه تاسف است و خدا هم نمی خواهد این ریزه کاریها را بگوید و اصل مطلب را که در مسیر هدایت است بازگو میکند. آنچه در قرآن مهم است تربیت و اخلاق قرآنی است. و پی بردن به چگونگی و کیفیت بسیاری از چیزها مهم نیست . مانند چگونگی پدید آمدن آسمانها و یا کیفیت معاد که همه حکمای اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسمانی هستند و هر کسی کیفیت و چگونگی آن را به گونه ای دانسته و البته این قبیل مسائل به درد ما هم نمی خورد - اعتقاد به معاد است که غیر قابل انکار است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:48:00 ق.ظ ]




ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم

 

خداوند متعال مي‌فرمايد: «نحن اقرب اليه من حبل الوريد»؛ ما از رگ گردن به شما نزديك‌تريم.اما بر خلاف بيشتر ترجمه‌ها آيت الله مكارم اين گونه ترجمه كرده‌اند: “ما از رگ قلب به شما نزديك‌تريم". علت اين موضوع چيست؟
»وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد« بررسی لغوی: راغب گويد: وريد رگى است متّصل به كبد و قلب، و جريان خون در آن است. ناگفته نماند: رگهاى بدن را به شريان و وريد تقسيم كرده‏اند. شريان آنها است كه خون را از قلب به بدن مي برند، و وريد آنها است كه آن را از بدن به قلب باز مي گردانند. به نظر مي آيد كه در آيه شريفه مطلق رگ مراد است، اعمّ از شريان و وريد. معنى آيه چنين است: ما به انسان از وريدش كه در تمام اعضاى او گسترده است نزديكتريم. در باره حبل الوريد: رگ گردن، رگ قلب و غيره نيز گفته‏اند. در صحاح گفته: وريد رگى است که عرب آن را رگ قلب گويد و آنها دو وريد است. اين سخن احتمال فوق را كه وريد شامل هر دو رگ شريان و وريد است تأييد مي كند. (1) نظر صاحب تفسیر نمونه: این تعبیری جالب و تكان دهنده‏ است. حيات جسمانى ما وابسته به رگى است كه خون را به طور مرتب از يك سو وارد قلب، و از يك سو خارج كرده به تمام اعضا مى‏رساند كه اگر يك لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فورا مرگ به سراغ انسان مى‏آيد. خداوند از رگ قلب ما نيز به ما نزديكتر است. اين همان است كه در جاى ديگر مى‏فرماید: »وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ«؛ بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل مى‏شود. (2) البته همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اينها رساتر در محسوسات پيدا نمى‏شود؛ و اشاره به احاطه و تسلط علمی و آگاهی خداوند دارد. (3) ضمنا مفسران و ارباب لغت در باره معنى “وريد” تفسيرهاى گوناگونى دارند: عده‏اى معتقدند كه وريد همان رگى است كه به قلب يا كبد انسان پيوسته است. و بعضى آن را به معنى تمام رگهايى كه از بدن انسان مى‏گذرد مى‏دانند. در حالى كه بعضى ديگر آن را به رگ گردن تفسير كرده‏اند، و گاه آن را “وريدان” مى‏گويند يعنى دو رگ گردن. ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى‏رسد؛ مخصوصا با توجه به آيه 24 سوره انفال‏. (4) نظر برخی از مفسران دیگر: 1) )علامه طباطبایی(ره) در این زمینه می گوید: كلمه “وريد” به معناى رگى است كه از قلب جدا شده و در تمامى بدن منتشر مى‏شود، و خون در آن جريان دارد. بعضى هم گفته‏اند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا كه باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده، چون شبيه به طناب است. و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است. و معناى جمله اين است كه: ما به انسان از رگ وريدش كه در تمامى اعضائش دويده و در داخل هيكلش جا گرفته نزديك‏تريم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى‏گذرد آگاه نيستيم؟ اين جمله مى‏خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه كس فهم اداء كرده باشد، و گر نه مساله نزديكى خدا به انسان مهم‏تر از اين، و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اينكه خداى تعالى كسى است كه نفس آدمى را آفريده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بين نفس آدمى و خود نفس، و بين نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى كه فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزديكتر است. و چون اين معنا معناى دقيقى است كه تصورش براى فهم بيشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست‏ کم را گرفته كه همه بفهمند، و به اين حد اكتفاء كرده كه بفرمايد: “ما از طناب وريد به او نزديك‏تريم". (5) 2)) وريد دو رگ گردن هستند که متصلند به وتين، و آن رگى است ثابت از قلب، كه انقطاع آن، موت صاحب آن است، و جميع رگها كه متفرقند در بدن از اين رگ منشعب شوند. و نزد بعضى (وريد) اسم جنس، و مراد از آن جميع رگها است، و نامیدن آن به وريد به جهت ورود روح در آن است، و حبل الوريد مثالی است كه شدت قرب و نزدیکی را برساند. و حقيقت معنا آن می شود كه علم سبحانى به گونه ای محيط به احوال انسان است كه هيچ چيز از خفاياى صدور و سراير قلوب بر او مخفى نيست، پس كأنّ خداوند نزدیکتر است به انسان از رگى كه حامل روح است.(6) 3) )حبل الوريد مثلى براى بسيار نزديك بودن است. منظور از «حبل» رگ است، و وريدان دو رگى است كه متّصل به گردن است و در جلو آن قرار دارد و به رگ و تين (قلب) پيوسته است كه از سر به آن مى‏رسد. (7)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:46:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم