خداي عيب پوش
يكي ازدوستان شيخ
به قصد زيارت شيخ از منزل خارج مي شود .
در بين راه انديشه گناهي به سرش مي زند .
به منزل شيخ كه مي رسد و مي نشيند ،
شيخ مي گويد :فلاني ! در چهره توچه چيزي مي بينم ؟
دردل مي گويد:// يا ستار العيوب !//
شيخ مي خندد و مي پرسد :
چه كار كردي آنچه مي ديدم محو و ناپديد شد.؟

موضوعات: گلچین  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...