اما اين انقلاب روحي كه ايشان را از جمع فارغ‎التحصيلان دارالفنون جدا و شيفته مسائل معنوي و علوم ديني كرد، چه بود؟ هيچ‎كس از آن اطلاعي ندارد ! اما من به ياد دارم كه خود ايشان فرموده بودند: «من در همان سنين از مادر مرحومه‎ام خوابي ديدم. ايشان در عالم رؤيا دست دراز كرد، و لامپ برق سقف اطاق را با سيم آن كند، و به دست من داد.» لامپ همچنان روشن مانده بود، يك چراغ پرفروغ كه در زندگي ايشان روشنايي يافت؛ و دل اگر روشن شد انسان راه درست وبهتررا مي بيند، و فكر مي كنيم ايشان به دنبال اين خواب، به درك محضر عالم عامل ثقه الاسلام شيخ محمدحسين زاهد موفق مي شوند. مرحوم شيخ محمدحسين زاهد(ره) تحصيلات زيادي نكرده بود؛ اما آن‎چه را كه خوانده بود به‎خوبي مي دانست، و بسيار وارسته و از دنيا گذشته و زاهد بود، و به‎عنوان يك مربي، بسيار كارآمد و موفق به‎حساب مي آمد. شاگردان تربيت شده بسياري داشت كه بعضي از آن‎ها بعدها به مقامات عالي رسيدند. استاد وقتي از اوضاع زندگي ايشان آگاه مي شوند، مي فرمايند: «براي يك مؤمن شايسته نيست كه دست بر سفره ديگران داشته باشد.» اين مقدمه يك تغيير منزل بلكه تغيير سرنوشت بود.

درخواست حقوق کمتر برای انجام ادای واجبات دین!

بدين ترتيب از خانه دايي خارج شده و در يكي از حجرات مسجد جامع تهران - در كنار شبستان چهل‎ستون - سكونت مي گزينند. اين‎جا خانه اي مستقل يافته بودند. البته كاري براي گذران حداقل زندگي لازم بود. لذا به دنبال كار برآمدند. در بازار راهي باز مي شود، و ايشان كه رياضيات جديد و زبان فرانسه را به خوبي مي دانست، قبول مي كند كار حساب و كتاب يكي از تجار را به عهده بگيرد. اين شغل در آن روزگار، ميرزائي خوانده مي شد، و اصطلاح حسابداري هنوز در عرف مردم رايج نشده بود. ايشان مي فرمودند: «دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادي و حساب دوبل.» ايشان با اين كه حساب دوبل هم بلد بود، و اين حساب پيشرفته‎تر و حقوق آن بيشتر بود، آن را رد كرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ايشان از مقدار حقوق مي پرسد. آن‎ها بين20 تا 25 تومان مي گويند، و ايشان پيشنهاد 3 تومان مي دهد، تعجب مي كنند، و مي پرسند چرا؟ مي فرمايند: «من حقوق كمتري مي گيرم تا بتوانم نمازم را سر وقت به‎جا آورم، و بعدازظهر هم بتوانم به درسم برسم.»

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...