نکته آخر راجع به این بحث این است که این زهد و ساده زیستی چگونه به دست می آید؟ راه کسب زهد چه چیزی است؟ یک راه کسب زهد که در روایات هم گفته شده است این است که انسان خود را شبیه آدم های زاهد دربیاورد. به طور کلی در روایات داریم که اگر می خواهید یک صفت خوبی را به دست بیاورید، خود را شبیه آن صفت کن تا اصل آن صفت در باطنت به دست بیاید. در روایات داریم که اگر حلیم نیستید، خود را به حلم بزنید. یعنی ظاهرت را شبیه آدم حلیم کن. آدم های حلیم راحت از کنار مسائل می گذرند. اگر عصبانی شدید و نشسته بودید، بایستید، اگر ایستاده بودید قدم بزنید، یک آبی به دست و صورتتان بزنید. خودت را به زور نگه دار و اگر چند بار این کار را کردی، دیگر چیزی نمی تواند تو را عصبانی کند. ویژگی حلم کم کم در این شخص به وجود می آید. شاید تباکی که در روایات گفته اند اگر گریه ات نمی آید خود را شبیه به گریه کردن کن، همین معنا باشد. تباکی ریا نیست. درست است که شبیه سازی است ولی خود را شبیه می کند که این بکاء در او حاصل شود. تباکی به قصد بکاء است، نه به قصد نشان دادن به مردم.
در بحث زهد هم امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «التّزهّد یؤدّی الی الزهد»3 یا در جای دیگر فرمودند: « اوّل الزّهد التزهّد.»4شروع زهد تزهد است. در ظاهر سعی کنید تمرین زهد کنید. اگر کسی جلوی پایتان بلند شد یا بلند نشد برایتان فرقی نکند. این یک نوع تمرین کردن است. یکی از راه های زهد شبیه کردن است. دومین راه بذل و بخشش است که باعث می شود کم کم علاقه اش به دنیا کمتر شود. مهم ترین چیز انفاقات واجب است مانند پرداخت کردن خمس و زکات که در پرداخت آنها نباید تعلل کنیم. قرآن می فرماید: « لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ.»5به مقام بر و نیکی نمی رسید، مگر اینکه آن چیزی را که دوست دارید انفاق کنید. اینکه در روایات بر اطعام دادن تاکید کرده اند یکی از نتایجش این است که انسان را از بند تعلقات رها می کند. دست و دلباز بودن خصوصا نسبت به خانواده انسان را بزرگ می کند.
سومین چیزی که بسیار در رها کردن انسان از بند تعلقات موثر است، یاد آخرت و روز قیامت است. اگر بتوانیم این را درک کنیم می فهمیم که هر چه که هست می گذرد. اگر خیلی خوش هستی فکر نکن می ماند، اگر خیلی غمناک هستی، آن هم می گذرد. یک شخصی عطاری داشت و طبابت می کرد، یک فقیری از او چیزی خواست. عطار گفت ندارم. آن فقیر به او گفت: تو با این ناخن خشکی چگونه می خواهی جان به عزرائیل بدهی؟ عطار گفت: خودت چگونه جان می دهی؟ آن فقیر رو به قبله دراز کشید و گفت این طوری. عطار که سادگی او را دید، زیر و رو شد. بی تعلقی او را که دید زندگی اش عوض شد. «مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْکَفَافِ»6 کسی که زیاد به یاد مرگ باشد به اندازه‌ای که او را نیاز باشد و حد زندگی اش باشد، راضی است. برای این موضوع وقت بگذاریم. در خلوت ها به قبرستان برویم. در زمان ما شوخی ها جدی گرفته شده است و جدی ها شوخی گرفته شده است. در زمان پخش سریال ها خیابان ها خلوت می شود. آیا جدی تر از مرگ و امام زمان عجل الله تعالی فرجه هم چیزی است؟
آیت اللّه احمدی میانجی7 می گفتند پدرم رفیقی داشتند که همشهری مان بود و من هم او را دیده بودم. پیرمردی بود که خیلی مال داشت ولی عجیب دست و دلباز بود. یک خانه ای داشت که اتاق های زیادی داشت و ایام قحطی به خادم هایش گفته بود نان زیادی درست کنند و خودش به فقرا می بخشید. در ماه رمضان و ماه محرم عالمی می آورد. روزی مریض می شود و پدر آیت الله میانجی به دیدن او می رود و به او می گوید من امشب می میرم امشب کارهای مرا انجام بده ولی الان وقتش نیست، فعلا بخواب وقتی که وقتش شد صدایت می زنم. پدر آیت الله میانجی به خانه اش رفت و نصفه شب فرزندان آن پیرمرد آمدند و پدر آیت الله میانجی را بردند. به اطرافیان گفت که زیر بغلش را بگیرند و بنشانند و می گفت: اهل بیت علیهم السلام آمده اند، به هیچ چیزی توجه نداشت و یکی یکی به آنها سلام می داد.

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...