ما قافله‌ بهشتیم!
میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اگر خدای نخواسته انسان منطق و سلیقه‌ کج داشته باشد، راه بهشت را گم می‌کند. ما قافله‌ بهشتیم و مقصدمان بهشت است؛ رو به خوشی می‌رویم، پیغمبر(ص) هم به علی(ع) فرمود: هر کس صلوات را فراموش کند و یا تغییر بدهد بهشت را گم می‌کند. زن‌های قدیم خیلی معرکه بودند، تا چیزی گم می‌کردند، با صلوات آن را پیدا می‌کردند.
امّت محمّد(ص) مسیری که می روند به سمت بهشت است. پیر می‌شوند، مریض می‌شوند، علیل می‌شوند، امّا دائم به سمت بهشت در حال حرکتند، ولی اگر صلوات را تغییر دهند، راه را گم می‌کنند. یک نشانه‌اش هم این است که امّت رسول الله(ص) هرگاه عصبانی شوند و کمی گرد و خاک برپا می‌شود و صلوات می‌فرستند، گرد و خاک فرو می‌نشیند و روشنایی می‌آید و قلب‌ها زنده می‌شود.
کتاب طوبای محبّت – جلد دوم ص 71
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی
+
________________________________________
حدیث کسا
مرحوم دولابی می فرمود:
از حدیث کسا، ادبِ صحبت کردن با فرزندان و شوهر و همسر را بیاموزید.
… وقتی می خواهید از منزل خارج شوید، اهل خانه را خشنود کنید و بیرون بیایید. وقتی هم خواستید وارد خانه شوید، بیرون در استغفار کنید و صلوات بفرستید، هر ناراحتی که دارید بیرون بگذارید و با روی خوش داخل [خانه] شوید. اهل خانه هم با روی خوش به استقبال شما بیایند. کمال زن و مرد در این است…
________________________________________
محال است محب اهل بیت (ع) معصیت را دوست بدارد
وقتی از خدا می‌خواهیم تا ما را ببخشد، ما را خواهد بخشید. برخی که خیلی گناه دارند، می‌گویند یعنی خدا من را می‌بخشد؟ آنها نمی‌دانند که وقتی به این حال می‌رسند، یعنی اینکه بخشده می‌شوند؛ این حالی که با گریه به دنبال بخشش خدا باشد، خودش نشان می‌دهد که این فرد بخشیده شده است. بخشیده می‌شود که اینجور گریه می‌کند.
خواهش‌های طبیعت و نفسانی زیاد در بشر عوارض دارد، این عوارض‌ها بر بشر فشار وارد می‌کند و از او خطا سر می‌زند. بشر اما همه این خطاها را خائفانه، وحشتانه، ترسان و لرزان انجام می‌هد؛ پس بشر کجا دوست دارد تا گناه کند؟ اگر دوست دارد، شق و رق برود گناه انجام دهد.
انسان معصیت را دوست ندارد. شهوات و خواهش‌ها فشارش می‌دهد. ترسان و لرزان می‌رود. حتی می‌خواهد که کسی نفهمد، یک معصیت کار حاضر نیست تا کسی بفهمد. کسی که معصیتی راچند بار انجام داده، دوست نداشت آن را انجام دهد؛ دچار گناه شده است.
کسی به زن و بچه‌اش تندی می‌کند و یک غضبی دارد. بعد از چند ساعت تازه می‌فهمد این بد است. پیش خودش می‌گوید، من بدبختم. عبادت داشت، کارهای خوب داشت، همه چیز داشت، به زن و بچه‌اش تندی کرده، درک کرده که این معصیته، اشک می‌ریخت، پیرمرد بود، می‌گفت، من خیلی ظلم کردم به زن و بچه‌هایم. او غضب کرده بود که یک لباس برقی است، یک تکه از جنون است و یک باره می‌آید و می‌رود.
بعضی وقت‌ها غضب می‌رود، آدم گریه می‌کند، بعضی‌هاشون که گریه‌شان افتاد، خنده‌شان هم می‌گیرد، اون دیگر معرکه است و قشنگ و زیباست. تا غضب کرد خودش به خنده می‌افتد. می‌بیند غضب لباسی قلابی است. لباس بیخودی است و به تنش نمی‌آید. به قواره‌اش نمی‌خورد، اول گریه می‌کند که جسارتی کردم به بچه یا به کسی، بعد آن وقت به خنده می‌افتد. خنده هم باطل‌کن است و قوه می‌دهد و غضب دیگر از بین می‌رود. وقتی خندید رقیق و لطیف شد.
حالا غضب معصیت نیست؛ ممکن است معصیتی از آن سر بزند، به کسی یا به ضعیفی جسارت کند. غضب خودش به نفسه معصیت نیست. صفتی است که طلوع کرده، اگر به معرض عمل برسد، ممکن است، خطایی از آن سر بزند، و سیلی گوش یک مظلوم بزند. امیدوارم این معنا کشف بشود برای همه‌مان که فرج بزرگی است در نفس ما در روح ما و جان ما.
کسی که محب اهل بیت (ع) را دوست دارد، محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین (ع)، علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و ولی خدا (ع) را دوست داد، کسی که به این خانواده محبت دارد، معصیت را دوست ندارد.
محال است که گناه را دوست بدارد، روی این محال کار کنید، چون بنده می‌گویم محال است، نمی‌گویم دوست ندارد. گفتم «محال است دوست بدارد» مطلب خیلی بزرگی را عرض کردم. سنگین به نظر می‌آید. چون محال عرض کردم، گفتم رسیدگی کنید. این چون کار می‌آورد، زیباتر کار کنید. ببینید چه راهی پیدا شده برای شما، شاهدش آیه قرآن «حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإِیمَانَ … وَکَرَّهَ إِلَیکُمُ الْکُفْرَ» یعنی من دوست دارم با شمار ایمان را و «کر» دارم یعنی دوست ندارم کفر را.
دیدیم بندگانش هم همینطور هستند. مرادم الته دوستان اهل بیت (ع) هستند. کوچک و بزرگش دوست ندارد تا گناه کند. یعنی می‌گویند ما ایمان را دوست داریم به محمد و آل محمد، وزرای خدا، خلیفه خدا، عزیزان خدا. ما اینها را دوست داریم و ما محال است معصیت را دوست بداریم.

________________________________________
گمشده (حاج محمد اسماعیل دولابی)
مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی در بیانی، معنای غیبت حضرت ولی عصر(عج) را اینگونه تشریح می‌کنند: سوال شد امام زمان (عج) غایب است یعنی چه؟ گفتم غایب؟ کدام غایب؟ بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند. بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند.غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند. امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم.امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.
“برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی/ ص30″
|
________________________________________
بخشش(حاج اسماعیل دولایی)
در محضر حاج اسماعیل دولایی
دو ر کعت نماز بخوان و به خداوند عرض کن خدایا هر کس را به من بدي کرده است بخشیدم، تو هم مرا ببخش. آن وقت ببین خدا با تو چه کار می کند

موضوعات: گلچین  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...