خواستم دل را بساط غم کنم
تا زداغی ِعزایت کم کنم
برکویرخشک لب هایت چو ابر
بارشی میخواستم نم نم کنم
دست از عمه کشیدم آمدم
تا که ازآه تو قدری کم کنم
آمدم تا که سپرگردم به تو
آمدم بر تیرها سرخم کنم
لحظه ی جان دادنم کی میرسد؟
بند قلبم را بگو محکم کنم
پهن کن سجاده ی آغوش را
“من دو رکعت گریه می خواهم کنم”
بر لب قاسم عسل دادی عمو
حلقه ای از خون بده دستم کنم
من سری دارم که بایستی بر آن
چوبهای نیزه ای پرچم کنم
پیکرت پشت و پناهم می شود
قتلگاهت قتلگاهم می شود
می کشندت از ولایت سیرها
بغض های مانده در تفسیرها
میوه های استجابت می رسند
سجده های بی وضوی پیرها
سجده می آرند بر زخم تنت
تیرها سرنیزه ها شمشیرها
می برندت روی منبرهای نی
چشم های شور بی تقصیرها
دامنی از سنگ هم آورده اند
بزدلان سنگدل این شیرها
خویش را پیروز می دانند عمو
می شود حس کرد از تکبیرها
تو گره خوردی به خون تا وا شود
گیرهای این بهانه گیرها
روح من با روح تو تا عرش رفت
حیف که مانده تنم این زیرها
استخاره کرده قلبم خوب نیست
خوب شد در کربلا ایوب نیست

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
نظر از: مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود [عضو] 

سلام
عزاداریهاتون قبول باشه. موفق باشید.
به ما سر بزنید.

1394/07/27 @ 08:54


فرم در حال بارگذاری ...