جوانی چنین گفت روزی به پیری

که چون است با پیری ات زندگانی

بگفت اندر این نامه حرفی است مبهم

که معنیش جز وقت پیری ندانی

تو بِهْ کز توانایی خویش گویی

چه می پرسی از دوره ناتوانی؟

جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا

نمانَد در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می توانی، مَدِه رایگانی

چو سرمایه ام سوخت، از کار ماندم

که بازی است بی مایه بازارگانی

از آن بُرد گنج مرا، دزد گیتی

که در خواب بودم گهِ پاسبانی

پروین اعتصامی

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...