بیانات استاد عالی

????جلسات جوان موفق????

 

خدا امام راحل عظیم الشّأن ما را رحمت کند، رضوان خدا بر او باد. 

آن زمانی که در اوج تنهایی و بی‌کسی بود، همان‌گونه‌ای بود که در اوج جمعیّت و قدرت هیچ تغییر نکرد. 

آن موقع که در اوج تنهایی بود در قم او را دستگیر کردند و شبانه به سمت تهران می‌بردند. 

خود حضرت امام در خاطراتش می‌گوید وقتی من را می‌آوردند

 در جادّه که به سمت تهران می‌آمدیم ماشین منحرف شد و یکی، دو کیلومتری به سمت خاکی رفت که من یقین پیدا کردم که می‌خواهند من را بکشند. 

 

بعد از این‌که دو، سه کیلومتر رفت ماشین به جاده آسفالت برگشت.

 

 حضرت امام می‌گوید به قلب خودم مراجعه کردم، دیدم به والله هیچ تغییر نکرد چه آن موقع که به خاکی رفت و چه آن موقع که برگشت. 

 

 

یکی از اعضای دفتر حضرت امام می‌گفت: 

مردم به حسینیه‌ی جماران برای دیدن امام آمده بودند، امام داشت لباس می‌پوشید که آماده شود داخل حسینیه بیاید. 

صدای شعارهای مردم که روح منی خمینی و بت‌شکنی خمینی می‌آمد. 

 

می‌گوید داشتیم با امام می‌آمدیم امام به من گفت: فلانی اگر تمام این مردمی که خالصانه می‌گویند درود بر فلانی، 

اگر خالصانه و صادقانه هم برگردند بگویند مرگ بر فلانی من ذره‌ای عقب نمی‌گذارم، چون من برای وظیفه‌ی خود کار کردم

 

 

 

 

 

 

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت
نظر از:  

ممنون از مطلب خوبتان

1395/06/27 @ 14:27


فرم در حال بارگذاری ...