ابوبكر حمامى كه در نيشابور از اصحاب حديث بود مى‌ گويد: بعضى از مردم مالى را به من امانت دادند و من آن را در جايى دفن كردم و جاى دفن را فراموش نمودم، پس از مدتى صاحب امانت آمد و امانتش را از من خواست و من هم جاى دفنش را نمى ‌دانستم، حيران و نگران بودم و صاحب امانت هم مرا متهم به تصرّف در امانت كرد، اندوهگين و ناراحت از خانه بيرون آمدم، گروهى از مردم را ديدم قصد زيارت حضرت امام رضا عليه السلام را دارند، با آنان به سوى مشهد رفتم، امام هشتم را زيارت كردم و در آنجا از خدا خواستم كه جاى امانت را به من بنماياند.

چنان كه شخص به خواب رفته چيزى در خواب مى‌ بيند، انگار در خواب ديدم شخصى نزد من آمد و گفت: وديعه را در فلان موضع دفن كرده ‌اى. به سوى صاحب وديعه برگشتم و او را به همان موضع راهنمايى كردم، در حالى كه خوابم را باور نداشتم! صاحب امانت به همانجا رفت و امانت خود را با مُهر صاحبش بيرون آورد.

او پس از آن، اين ماجرا را براى مردم مى ‌گفت و همواره آنان را به زيارت آن مشهد شريف تشويق مى ‌كرد .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...