آیت الله بهجت رحمه الله و چشم برزخی

آیت الله بهجت رحمه الله و چشم برزخی
روزى با خود فکر مى کردم که آقاى بهجت چرا این قدر ناراحت و محزون به نظر مى رسند چرا مثل دیگران با خنده و شادى سلام و احوال پرسى نمى کند، چند وقتى بود که در این فکر بودم شبى آقا را در خواب دیدم صورت آقا یک نورانیت خاصى داشت مى خندید و شاد بود آنچنان که هر فردى را به خود جلب مى کرد آن قدر نورانى و بشاش بود که در خواب داشتم ذوق مى کردم

آیت الله بهجت رحمه الله و چشم برزخی


روزى با خود فکر مى کردم که آقاى بهجت چرا این قدر ناراحت و محزون به نظر مى رسند چرا مثل دیگران با خنده و شادى سلام و احوال پرسى نمى کند، چند وقتى بود که در این فکر بودم شبى آقا را در خواب دیدم صورت آقا یک نورانیت خاصى داشت مى خندید و شاد بود آنچنان که هر فردى را به خود جلب مى کرد آن قدر نورانى و بشاش بود که در خواب داشتم ذوق مى کردم و از خوشحالى و محبت و شوق به ایشان در پوست خود نمى گنجیدم . بعد از خواب فهمیدم که این مردان خدا حدیث : المومن بشره فى وجهه … را بهتر از ما درک مى کنند اما وقتى انسان هاى دیو سیرت که هر کدام در باطن حیوانى است را مى بیند جایى براى شادى نیست .

گناه نکن

یکى از افراد که براى خود دبدبه و کبکبه اى داشت روزى نزد آقاى بهجت آمد و درخواست موعظه کرد آقا فرمودند: گناه نکن .
آن فرد جواب داد ما که گناه نمى کنیم یک نصیحت دیگر بفرمایید.
آقاى بهجت در گوش وى چیزى گفتند که کسى متوجه نشد اما آقا را دیدند که سر بزیر انداخت و با شرمسارى راه خود گرفت و رفت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...