هدایت به معنایى که از آن مى فهمیم در هر حال از عناوینى است که افعال به آن متصف مى شود، مثلا وقتى گفته مى شود “من فلانى را به فلان کار هدایت کردم” مقصود بیان چگونگى رسیدن فلان شخص به فلان مقصود است، حال چه اینکه فلان راه رسیدن به مقصود را به او نشان داده باشى و چه اینکه دست او را گرفته و تا مقصد همراهیش کرده باشى. که در صورت اول هدایت به معناى ارائه و نشان دادن طریق است و در صورت دوم به معناى ایصال به مطلوب. خلاصه، آنچه که در خارج از شخص هدایت کننده مشاهده مى شود افعالى از قبیل بیان آدرس و یا نشان دادن به اشاره و یا برخاستن و طرف را به راه رساندن است، اما خود هدایت عنوان و صفت فعل و دائر مدار قصد است، هم چنان که اعمالى که از طرف مقابل سر مىزند معنون به عنوان اهتدا و هدایت یافتن است. به هر حال هدایت که یکى از اسماى حسنى است و به خدا نسبت داده مى شود و به آن نظر خداى تعالى هادى نامیده مى شود صفتى است از صفات فعل خدا مانند رحمت و رزق و امثال آن نه از صفات ذات او.
کلمه “هدایت” در قرآندر مورد فراوانى استعمال شده است ولى ریشه و اساس همه آنها به دو معنى بازگشت مى کند:
الف: هدایت تکوینى که در تمام موجودات جهان وجود دارد (منظور از هدایت تکوینى رهبرى موجودات به وسیله پروردگار زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندی هاى حساب شده جهان هستى است). قرآن مجید در این زمینه از زبان موسى (ع) مى گوید: «ربنا الذی أعطى کل شیء خلقه ثم هدى؛ پروردگار ما همان کسى است که همه چیز را آفرید و سپس آن را هدایت کرد.» (طه/ 50)
ب: هدایت تشریعى که به وسیله پیامبران و کتاب هاى آسمانى انجام مى گیرد و انسان ها با تعلیم و تربیت آنان در مسیر تکامل پیش مى روند، شاهد آن نیز در قرآن فراوان است از جمله مى خوانیم:«و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا؛ آنها را راهنمایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مى کنند» (انبیاء/ 73)
یک اصلی که در قرآن خیلی هم روی آن تکیه شده است، اصل هدایت اشیاء و قرآن می فرماید که ما هیچ چیزی را عاری از هدایت خلق نکردیم: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (طه/ 50) (با “ثم” ذکر کرده است) در ساختمان هر چیزی آنچه که برای آن چیز لازم است قرار دادیم و سپس او را هدایت کردیم. آنچه که در اینجا من می خواهم به آن استدلال کنم این “کل شیء” است، یعنی هر موجودی، در هر مرتبه ای، به هر نوع هدایتی که نیاز دارد و در مسیر تکاملی آن قرار گرفته است آن هدایت به او داده شده است.
بنابراین ما باید ببینیم که انسان در چه مرتبه ای و در چه مرحله ای از تکامل است و در آن مرحله به چه هدایت هایی نیازمند است. اگر ما نیازمندی را ثابت کردیم -ممکن است شما آن را قبول نکنید، آن یک حرفی است، ولی اگر نیازمندی بشر را به هدایت وحی قبول کردیم- به حکم قرآن که هیچ موجودی در مرتبه ای که احتیاج دارد به یک هدایت، مهمل گذاشته نمیشود، باید قبول کنیم چنین هدایتی وجود دارد. دوباره در تأیید این اصل می فرمایند: «الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی» (اعلی/ 2-3) آنجا هم باز خلقت و تسویه و تعدیل و تکمیل (ساختمان شیء) علیحده ذکر شده، و هدایت به عنوان یک امر علیحده ذکر شده است. «و لکل وجهة هو مولیها» (بقره/ 148) (این همان اصل غائیت است) هر چیزی در جهان یک وجهه ای، یک طرفی دارد، یک غایتی دارد که آن غایت را پیش می گیرد یعنی اشیاء تنها از پشت سر رانده نمی شود که همین علل مادی باشد، به سوی جلو هم کشیده می شوند، یک جاذبه ای هم در جلو دارند که راه خودشان را به واسطه آن جاذبه ای که از جلو آنها را می کشد به سوی کمال آینده خودشان می پیمایند.
“تکامل هدایت شده” -که علمای امروز هم رسیده اند به اینجا که برخلاف آنچه که داروین و بسیاری اشخاص دیگر می پنداشتند که تکامل یعنی جمع شدن شرایط (مادی)، این امر کافی نیست برای اینکه جاندارها به این تکاملی که پیدا کرده اند برسند، در عین حال یک هدایتی هم هست، یک کشیدنی هم هست که اینها را از این مسیرها دارد عبور می دهد، یعنی مجموع آن شرایط مادی کافی نیست که (جاندار) به آنجا برسد، باز در میان این مجموع علل و شرایط، دارد رهبری و هدایت میشود. بنابراین وقتی که قرآن مسئله هدایت را به صورت یک اصل کلی به ما تلقین و القاء می کند و میگوید هیچ چیزی خالی از هدایت نیست، پس اگر نیاز به یک هدایتی و نیز امکانش -به قول بوعلی- ثابت شد (بوعلی می گوید صرف اینکه بگویید ما به چنین چیزی نیاز داریم پس باید باشد، کافی نیست، باید ببینیم امکانش هم در کار هست یا نه. وقتی امر محال شد که دیگر پیدا نمیشود)، اگر ما نیاز بشر به هدایت نبوت و امکان وجود چنین هدایتی را -یعنی امکان اینکه بشر بتواند وحی را از خدا تلقی بکند- ثابت کردیم، از ناحیه خداوند قصور و نقص و منع و بخلی در کار نیست، قطعا چنین چیزی وجود دارد.
خداوند متعال اصل همه هدایت هاست و برای نور هدایت خودش مثالی ذکر کرد و فرمود: «یهدی الله لنوره من یشاء؛ خدا هر کس را که بخواهد به این نورش هدایت میکند.» یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند این است که عمل انسان ارزش پیدا میکند ، یعنی چه؟ انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام می دهد و بلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است. شما از اول صبح که بیدار می شوید، چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردم دیگر، می بینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی و کار است. اگر بپرسید برای چه؟ البته مقصدها خیلی فرق می کند، ولی همه در نهایت امر یک چیز می خواهند و آن سعادت خودشان است.
خداوند در آیه 26سوره بقره می فرماید: «إن الله لا یستحیی أن یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فأما الذین آمنوا فیعلمون أنه الحق من ربهم و أما الذین کفروا فیقولون ما ذا أراد الله بهذا مثلا یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به إلا الفاسقین؛ خداوند از اینکه مثال (به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه و حتى بالاتر از آن بزند شرم نمى کند (در این میان) آنها که ایمان آورده اند مى دانند حقیقتى است از طرف پروردگارشان، و اما آنها که راه کفر را پیموده اند (این موضوع را بهانه کرده) و مى گویند منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟! (آرى) خدا جمع زیادى را با آن گمراه و عده کثیرى را هدایت مى کند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد. ظاهر تعبیر آیه فوق، ممکن است این توهم را به وجود آورد که هدایت و گمراهى جنبه اجبارى دارد و تنها منوط به خواست خدا است، در حالى که آخرین جمله این آیه حقیقت را آشکار کرده و سرچشمه هدایت و ضلالت را اعمال خود انسان مى شمارد. توضیح اینکه، همیشه اعمال و کردار انسان، نتایج و ثمرات و بازتاب خاصى دارد، از جمله اینکه اگر عمل نیک باشد، نتیجه آن، روشن بینى و توفیق و هدایت بیشتر به سوى خدا و انجام اعمال بهتر است.
شاهد این سخن آیه 29سوره انفال است که مى فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر پرهیزگارى پیشه کنید خداوند حس تشخیص حق از باطل را در شما زنده مى کند و به شما روشن بینى عطا مى فرماید.» و اگر دنبال زشتی ها برود، تاریکى و تیرگى قلبش افزون مى گردد، و به سوى گناه بیشترى سوق داده مى شود و گاه تا سر حد انکار خداوند مى رسند، شاهد این گفته، آیه 10سوره روم مى باشد که مى فرماید: «ثم کان عاقبة الذین أساؤا السواى أن کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن؛ عاقبت افرادى که اعمال بد انجام مى دهند به اینجا منتهى شد که آیات خدا را تکذیب کردند و مورد استهزاء قرار دادند» و در آیه دیگر مى خوانیم: «فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم؛ هنگامى که از حق برگشتند خداوند دل هاى آنها را برگردانید» (صف/ 5) در آیه مورد بحث نیز شاهد این گفته آمده است آنجا که مى فرماید: «و ما یضل به إلا الفاسقین؛ خداوند گمراه نمى کند جز افراد فاسق و بد کردار را» بنابراین انتخاب راه خوب یا بد از اول در اختیار خود ما است، این حقیقت را و جدان هر انسانى قبول دارد، سپس باید در انتظار نتیجه هاى قهرى آن باشیم. کوتاه سخن اینکه: هدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلکه به شهادت آیات متعددى از خود قرآن “هدایت” به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و “اضلال” به معنى از بین بردن زمینه هاى مساعد است، بدون اینکه جنبه اجبارى به خود بگیرد. و این فراهم ساختن اسباب (که نام آن را توفیق مى گذاریم) یا بر هم زدن اسباب (که نام آن را سلب توفیق مى گذاریم) نتیجه اعمال خود انسان ها است که این امور را در پى دارد، پس اگر خدا به کسانى توفیق هدایت مى دهد و یا از کسانى توفیق را سلب مى کند نتیجه مستقیم اعمال خود آنها است.
این حقیقت را در ضمن یک مثال ساده مى توان مشخص ساخت هنگامى که انسان از کنار یک پرتگاه یا یک رودخانه خطرناک مى گذرد هر چه خود را به آن نزدیکتر سازد جاى پاى او لغزنده تر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجات کمتر مى شود و هر قدر خود را از آن دور مى سازد جاى پاى او محکم تر و مطمئن تر مى گردد و احتمال سقوطش کمتر مى شود، این یکى هدایت و آن دیگرى ضلالت نام دارد. از مجموع این سخن پاسخ گفته کسانى که به آیات هدایت و ضلالت خرده گرفته اند به خوبى روشن مى شود. در جای دیگر خداوند از هدایت و دین حق یاد می کند و می فرماید: «أرسل رسوله بالهدى و دین الحق» در این آیه گویا اشاره به دلیل پیروزى اسلامبر همه ادیان جهان است زیرا هنگامى که محتواى دعوت پیامبر (ص) هدایت بود و عقل در هر مورد به آن گواهى داد، و نیز هنگامى که اصول و فروعش موافق حق و طرفدار حق و خواهان حق بود چنین آئینى طبعا بر همه آئین هاى جهان پیروز مى گردد. از یکى از دانشمندان “هند” نقل شده که مدتى در ادیان مختلف جهان مطالعه و بررسى مى کرد عاقبت پس از مطالعه بسیار اسلام را انتخاب کرد و کتابى به زبان انگلیسى تحت عنوان “چرا مسلمان شدم؟” نوشت و مزایاى اسلام را نسبت به همه ادیان در آن روشن ساخت. از مهمترین مسائلى که جلب توجه او را کرده این است که مى گوید: «اسلام تنها دینى است که تاریخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب مى کند که چگونه اروپا آئینى را براى خود انتخاب کرده است که آورنده آن آئین را از مقام یک انسان برتر برده و خدایش قرار داده است در حالى که هیچگونه تاریخ مستند و قابل قبولى ندارد.» مطالعه و بررسى در اظهارات کسانى که اسلام را پذیرفته و آئین سابق خود را ترک گفته اند نشان مى دهد که آنها تحت تاثیر سادگى فوق العاده و مستدل بودن و استحکام اصول و فروع این آئین و مسائل انسانى آن واقع شده اند مسائلى که از هر گونه خرافه پیراسته است و نور “حق” و “هدایت” از آن جلوه گر است.
موضوعات: آیات وروایات
لینک ثابت