نرجس
 
   



آیت الله مجتبی تهرانی بیان کرد؛ امام عصر؛ گمشده سه علم/ روایت دیدار امام زمان(عج) با مرد پینه دوز

یت الله مجتبی تهرانی، امام عصر را گمشده سه علم اخلاق، فلسفه و عرفان خواند و با بیان اینکه معرفت خدا همان شناخت امام زمان است، گفت: وجود مقدس امام زمان(عج) حلقه ارتباطیِ بین واجب و ممکن است و اگر او را شناختی، بدون اینکه تقاضا کنی، خدا او را به تو می شناساند.
آیت الله مجتبی تهرانی در یکی از سخنرانی های خود به مناسبت نیمه شعبان و ولادت حضرت مهدی(عج) به تشریح ضرورت وجود امام در زمین و مباحثی در مورد مهدویت پرداخت که در پی می آید:
اَعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«والحمد الله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّدٍ و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین»
ایّام ولادت قطب عالم امکان، جوهرة ممکنات، امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) است. به ذهنم آمد بحثی بسیار کوتاه در مورد مسئلة امامت داشته باشم.
دسته بندی گروهی از روایات در باب مسئلة امام:
1- وجود امام در هر عصر
روایات متعددّی در باب مسئلة امام وارد شده است. یک دسته از روایات در باب مسئلة وجود امام در هر عصر است به این مضمون که اگر حجّت الهی نباشد، زمین و آنچه بر روی زمین است از بین می‌روند. بیش از پنجاه روایت با این مضمون در بحار موجود است. «لولا الحجّه لَساخت الارضُ باهلها».
در روایت دیگری محمد‌بن‌فُضِیل می‌گوید: به امام هشتم(صلوات‌الله‌علیه) عرض کردم: «أَ تَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ»، آیا می‌شود زمین بدون امام باقی بماند؟! «فَقَالَ لَا»، حضرت فرمودند: خیر، نمی‌شود. «قُلْتُ فَإِنَّا نَرْوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام)»، عرض کردم: از جدّ بزرگوار شما امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) نقل شده که فرموده‏اند: «أَنَّهَا لَا تَبْقَی‏ بِغَیْرِ إِمَامٍ»، زمین بدون امام باقی نمی‌ماند. بعد به حضرت عرض می‏کند: «إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللَّهُ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَی الْعِبَادِ»، برای ما روایت کرده‌اند که: اگر امام روی زمین نباشد، خداوند اهل زمین و بندگان را را مورد سخط و خشم قرار می‌دهد. « فَقَالَ لَا لَا تَبْقَی إِذاً لَسَاخَتْ » [1]، حضرت فرمودند: این روایت اشتباه است. اگر امام روی زمین نباشد، زمینی نمی‌ماند که خداوند بخواهد اهلش را مورد خشم قرار دهد.
در روایت دیگری از باقر (صلوات‌الله‌علیه) نقل شده است که حضرت فرمودند:
« لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً »، بر فرض محال اگر امام حتّی لحظه‏ای از زمین برداشته شود؛ صحبت لحظه است نه یکی، دو روز، « لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ‏ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ »، همة اهل زمین در هم کوبیده می‏شوند و از بین می‌روند. [2]

2- معرفت نسبت به امام
دستة دیگری از روایات در باب معرفت نسبت به امام است که اگر کسی نسبت به امام زمانش حتّی به اندازه یک شب معرفت نداشته باشد، «مَاتَ‏ مِیتَةً جَاهِلِیَّة [3]»، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است. دستة دیگری از روایات به این مضمون‏اند که: اگر بنا شود همه از بین بروند و فقط یک نفر روی زمین باقی بماند، آن یک نفر باید امام باشد.
دسته بندی نظرات سه علم در باب امام:
برای توضیح روایات ذکر شده، می‏خواهم بحث عمیقی را مطرح کنم:
سه دسته از علما ذیل این مسئله، بحث‏های پیچیده‏ای دارند که ساده‏ شده آن را می‏گویم:
1- فلاسفه
دسته اوّل؛ فلاسفه. برخی عالمان فیلسوف می‏گویند:
ما واجب الوجود، ممکن الوجود، قدیم و حادث را می‌فهمیم و می‏دانیم که خدا قدیم است و ما حادث. سؤال این است که نقطه اتّصال و رابط بین حادث و قدیم چیست؟ حلقه‌ای که ممکن را به واجب متصّل می‌کند چیست؟ اگر بگویی آن حلقه اتّصال از سنخ واجب است، یک سری اشکالات پیش می‌آید و اگر بگویی از سنخ ممکن است اشکالات دیگر پیش می‌آید؟ بحث، خیلی دقیق، ظریف و پیچیده است.
2- عرفان
دسته دوم؛ عرفا. اهل معرفت نیز در باب غایت و هدف خلقت انسان بحثِ عرفانیِ بسیار مهمّی دارند که از آیات قرآن و روایات استخراج کرده‏اند. اهل معرفت می‏گویند: هدف از خلقت انسان، معرفت‏الله، به معنای شهودالله، فنای ‏فی‏الله و لقاءالله است و بحث در این است که انسان چگونه می‏تواند به این مرتبه برسد. فلاسفه ‏ علمی است و از نظر مفاهیم بحث می‏کنند، امّا این بحث معرفتی است.
3- اخلاق
دسته سوم؛ علمای اخلاق. این دسته از بزرگان می‏گویند: بیشتر مباحث اخلاقی، دستوری است، حال از نظر عملی برای رسیدن به هدف از خلقت چه باید کرد؟ انسان چگونه می‏تواند وادی سیر و سلوک را طیّ کند؟
لذا بحث‌های معرفتی و اخلاقی یک رابطة تنگاتنگ با هم دارند؛ چون هدایت دو نوع است: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب». ارائه طریق که به معنای نشان دادن است توسّط علمای اخلاق صورت می‏گیرد، امّا در ایصال به مطلوب که بحثی معرفتی است، رساندن به مقصود است نه فقط نشان دادن راه. اگر از کسی آدرسی را بپرسی، یک وقت می‌گوید: از اینجا برو، یک وقت ایصال به مطلوب می‏کند؛ یعنی دستت را می‌گیرد و به مقصد می‏رساند.
لذا به طور خلاصه در اخلاق به دنبال ارائه طریق و دستورالعمل هستیم، در عرفان به دنبال کسی هستیم که دست ما را بگیرد و به هدف برساند و در فلسفه به دنبال حلقه اتّصال ممکن و واجب هستیم. هر سه به دنبال یک گمشده هستند که آن هم وجود مقدّس امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) است و غیر ایشان راهی نیست.
تطبیق نظرات با روایات شریفه:
ابن‌سلم در روایتی از امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) نقل می‌کند که حضرت فرموده‏اند: «الْإِمَامُ عَلَمٌ‏ بَیْنَ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ»، امام رابط بین ممکن و واجب، حادث و قدیم و نشان دهندة راه الهی است. علم سه معنا دارد: نشانه برای شناخت راه، فاصلة بین دو زمین و مهتر و جلودار. لذا حضرت گمشدة هر سه علم اخلاق، عرفان و فلسفه را معرّفی فرموده‏اند. در واقع حضرت فرموده‏اند: امام کسی است که ارائه طریق می‏کند؛ نشانه برای شناخت راه است، امام حلقه اتّصال بین واجب و ممکن است؛ فاصلة بین خدا و خلق است، امام کسی است که ایصال به مطلوب می‏کند؛جلودار و مهتر است. در ادامه حضرت می‏فرمایند: «فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً» [4]، پس هر کس او را بشناسد مؤمن است و هر کس منکر او شود کافر است.
در روایتی دیگر امام صادق(صلوات‌الله‌علیه) می‏فرمایند: «خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَال‏»، روزی امام حسین(صلوات‌الله‌علیه) به اصحابشان فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ‏ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوه‏»، ای مردم! خداوند بندگان را جز برای معرفت پیداکردن خلق نفرمود. در اینجا معرفت، شناسایی مفهومی نیست، بلکه شناخت شهودی و عرفانی است؛ «فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوه‏»، عبادت وقتی محقّق می‏شود که عبد خدا را شهود کند و در دل عظمت خدا را ادراک نماید و عبادت بدون معرفت پوستة بدون مغزی است [5]؛ «فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاه‏» وقتی خدا را پرستش کرد، به سبب همین پرستش، از پرستش غیر او بی نیاز می‌شوند و دیگر موجودی را عبادت، یعنی کُرنش درونی، نمی‌کنند. «فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ‏» شخصی به حضرت عرض می‌کند: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»، ای پسر پیغمبر! پدر و مادرم فدایت! معرفت الهی چیست؟ «قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُم‏» حضرت می‌فرمایند: معرفتِ خدا، معرفتِ امام زمان است. یعنی وجود مقدس امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) حلقه‌ی ارتباطیِ حادث و قدیم و برزخ بین واجب و ممکن است و به تعبیر ادعیه مجرای فیض الهی است و اگر او را شناختی، بدون اینکه تقاضا کنی، خدا را به تو می‏شناساند. نه می‌توانی بگویی خدا است نه می‌توانی بگویی مخلوق است. در روایتی است که: «نزّلونا عن‏ الرّبوبیّة و قولوا فینا ما شئتم. [6]» غیر از ربوبیّت هر چه می‏خواهید دربارة فضائل ما بگویید.
تا اینجا حضرت بُعد فلسفی، یعنی وجود و هستی را فرمودند، امّا در ادامه به بُعد اخلاقی و ارائه طریق اشاره می‏فرمایند. «الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ»، اگر آن موجودی که تو را ایصال به مطلوب میکند، شناختی، باید از او اطاعت کنی و هر چه می‌گوید عمل کنی؛ چون او است که ایصال به مطلوب و ارائه طریق می‌کند.
چگونگی بهره‏مندی از امام غائب:
حال سؤال می‏شود: چگونه از امام بهره ببریم در حالی‏که امام زمان در غیبت هستند؟
جواب به این سؤال در هرسه بعد باید پاسخ داده شود،
1- ارائه طریق؛ در باب مباحث اخلاقی تمام دستورات ازطریق‌ پیامبر اکرم و ائمه طاهرین (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) به ما رسیده است و در این باب کمبود نداریم.
2- مباحث فلسفی؛ در روایتی است که امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) در زمان غیبت مثل خورشید پشت ابر هستند؛ یعنی همان‏طور حیات جانداران به خورشید وابسته است چه پشت ابر باشد و چه نباشد، بدون امام زمان هم حیاتی نیست چه غائب باشند، چه ظاهر چون ایشان رابط بین ممکن و واجب و قدیم و حادث‏اند و اگر رابط نباشد، هیچ چیزی وجود نخواهد داشت.
3- ایصال به مطلوب؛ در این مورد آیا باید حضرت را شهود کنیم؟ برخی به دنبال زیارت حضرت هستند و خیلی دعا می‌کنند، اگر درون کسی غیر این حالت وجود داشته باشد، خلل و کمبود دارد، باید این‏گونه بود، امّا از این نکته ‌نباید غفلت کرد که آیا باید تقاضای شهود داشته باشیم یا قابلیّت شهود؟ تقاضای شهود لازمة ایمان است، امّا انسان باید قابلیّت شهود را در خود ایجاد کند و بزرگانی امثال مقدّس‏اردبیلی و سیّدبحرالعلوم چون قابلیّت شهود را در خود ایجاد کرده بودند، خدمت امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) می‏رسیدند.
حتّی اختصاص به اهل کرامت هم ندارد؛ در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت. تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود. ایشان یک مغازة پینه‏دوزی هم در بازار داشت. حتّی ایشان می‏گفت: گاهی آقا شب‏های جمعه یک‏دفعه می‏آیند، می‏فرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا می‏روم کربلا و بر می‏گردم. این‏ها خواب و قصّه و داستان نیست. مرحوم والد ما می‏گفت: آقا تشریف می‏آورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود. پدرم گفت، که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان تشریف می‏آورند آنجا پیش تو؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما می‏آیید اینجا پیش من احوالم را می‏گیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست. وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را می‌گیرند؛ مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکره‌اش را گرفته باشد، می‌تواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!
لذا در باب انتظار فرج که روایات بسیار داریم که افضل اعمال است، چه کسی می‌تواند منتظر باشد؟ کسی که حبّ دنیا دارد؟ اگر امام زمان (صلوات‌الله‌علیه) تشریف بیاورند، حاضرم دست از همه چیز بردارم و هر امر فرمودند بگویم: چشم؟ اگر این‏چنین شویم، بی برو برگرد دستمان را خواهد گرفت، چه چشم ظاهری ببیند، چه نبیند. اینجا است که عبادات‌ روح می‏گیرند و طاعات‌ مغز پیدا می‌کنند و از پوست بودن خارج می‏شوند.
اگر کسی این حالت در آن نباشد، منحرف است. زیرا این‏گونه بودن طبق موازین است، لذا در روایات متعدّد داریم که اگر کسی امام زمانش را نشناسد، « مَاتَ‏ مِیتَةً جَاهِلِیَّة [7]»، به مرگ جاهلیّت مرده است.
خدایا بحقّ مهدی موعودت؛ یعنی موجودی که الآن محبوبترین موجودات نزد تو است، دست ما را از دامن او کوتاه مکن

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-08] [ 07:57:00 ق.ظ ]




راه ملاقات با حضرت ولی عصر(ع) و رؤیت چهره زیبای ایشان چیست؟
پرسش
برای این‌که ما انسان‌های گناه‌کار با امام و مولای خود ملاقات کنیم و چهره زیبا و نورانی ایشان را رؤیت کنیم چه باید بکنیم؟ آیا روایات و آیات و دعاهائی در این مورد وارد شده است یا خیر؟
پاسخ اجمالی
در بین زیارات و ادعیه معتبر دعاهایی وجود دارد که با آنها در خواست زیارت و رؤیت چهره ی زیبای امام زمان (ع) شده است. در فرازی از دعای عهد می خوانیم :« اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ … » یعنی: پروردگارا چهره زیبا و صورت دلربای حضرت مهدی را به من نشان بده و چشمان مرا با نگاهی به او سرمه بکش (زیبا و روشن کن )…ولی غیر از دعا دستورالعمل خاصی برای رؤیت حضرت در روایات نیامده است، تنها فرموده اند اگر می خواهید به امام توجه کنید با زیارات مأثوره توجه کنید و آنچه اهمیت دارد تسلیم و اطاعت در برابر امام زمان (ع) است و این خود می تواند زمینه رؤیت را نیز فراهم کند. و البته خود اشتیاق برای رؤیت امام و عشق به حضرت مطلوب است. برخی علما مثل حضرت آیت الله بهجت در این زمینه توصیه هایی فرموده اند.
پاسخ تفصیلی
در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که جریان یک ارتباط از شناخت آغاز می شود و سپس باعث محبت قلبی شده و در نهایت به ارتباط حضوری و تنگاتنگ و صمیمانه می انجامد. در مورد ملاقات با حضرت مهدی(ع)، اگر کسی بتواند آنقدر ارتباط عمیق قلبی خود را با حضرت محکم کند که شایستگی حضور در پیشگاه قدس او را پیدا کند قطعاً امکان چنین حضوری برای او فراهم است همانطور که در احوال بسیاری از علما و بزرگان و افراد خود ساخته و بی ادعا می خوانیم که به این سعادت نائل شده اند و حقیقتاً به محضر آن حضرت مشرف شده اند. البته بعضی از آنها هنگام ملاقات حضرت را نشناخته اند و بعداً متوجه شده اند که شخص مورد ملاقات حضرت صاحب الامر (ع) بوده است.

مشاهده جمال نورانی حضرت ولی عصر (ع) به دو صورت ممکن است:

1. امام را ببینیم ولی او را نشناسیم که این قسم بنابر روایات برای همه امکان دارد و اتفاق می افتد. از امام صادق (ع) روایت شده حضرت صاحب الامر(ع) هر سال در موسم حج شرکت می کنند او مردم را می بیند و می شناسد ولی مردم او را می بینند و نمی شناسند. [1]

2. امام را ببینیم و بشناسیم: این نوع رؤیت که شخص بتواند به محضر امام برسد، او را ببیند و بشناسد نیز امکان دارد. اگر شخصی به لحاظ آمادگی معنوی و دوری از گناه قابلیت و شایستگی داشته باشد حضرت با او ملاقات می کند مگر آنکه مصلحتی در عدم ملاقات وجود داشته باشد.

گرچه ما داستان های زیادی از علما و بزرگان شنیده ایم که با حضرت ملاقات حضوری داشته اند خواه از قسم اول یا دوم ولی می خواهیم بدانیم آیا این سعادت و دیدار لذت بخش نصیب هر کسی می شود یا خیر؟

در جواب باید گفت گر چه این ارتباط بسیار لذت بخش و مفید است و اگر واقعاً نصیب کسی شود نشانه عظمت روحی و بلندی مقام معنوی اوست ولی مهم تر از ملاقات حضوری در درجه اول ارتباط قلبی و اصلاح قلب و درون است و اینکه ما به دستورات حضرت در زمان غیبت به درستی و به طور کامل عمل کنیم.

یکی از علاقمندان به ملاقات حضوری آن حضرت بنام ” احمد بن ابراهیم” خدمت یکی از نواب خاص امام زمان (عج) رسید و به او شکایت کرد که با وجود شوق زیادش نسبت به رؤیت مولایش امام زمان (عج)، نتوانسته است آن حضرت را زیارت کند! آن نائب بزرگوار به او فرمود: “خدا بابت این شوق تو به تو اجر و پاداش دهد و صورت آقا را به راحتی و در سلامتی به تو نشان دهد. ولی تو اصرار نداشته باش که آقا را ببینی. تسلیم بودن در برابر او بهتر از دیدن اوست، لکن اگر می خواهی به او توجه کنی با زیارت به او توجه کن و بعد زیارت خاصی را به او تعلیم داد. [2]

پس از نظر اسلام دیدن چهره امام و حجت خدا گرچه مطلوب است ولی چندان مهم نیست. مهم شناخت امام، مودت و دوست داشتن امام زمان (ع) و اطاعت و فرمانبرداری کامل از امام (ع)است. حتماً ماجرای اویس قرنی را شنیده اید. او فرد با تقوا و خود ساخته ای بود که علاقه ی زیادی به دیدار پیامبر اکرم (ص) داشت اما هیچگاه موفق به دیدار محبوبش نشد. پیامبر اکرم (ص) نیز به او بسیار عشق می ورزید و از عشق او مطلع بود و در روایتی از قول پیامبر اکرم (ص) در مورد او نقل شده: رایحه بهشت از جانب قرن می وزد ای اویس من چقدر مشتاق توام. هر کس او را دید سلام مرا به او برساند. حضرت در ادامه می فرماید: او هرگز مرا نخواهد دید و بعد از من در رکاب علی (ع) در صفین به شهادت می رسد. [3]

از این ماجرا می توان نتیجه گرفت آنچه مهم است این است که ما با اعمال و رفتار خود بتوانیم رضایت مولایمان را جلب کنیم و دستورات او را عمل کنیم. و علاقه ای دو طرفه میان ما و او وجود داشته باشد همچون اویس قرنی. و اگر چنین باشیم مطمئناً بدون اینکه خودمان دنبال آقا برویم او به دنبال ما خواهد آمد اگر مانعی وجود نداشته باشد و مصلحت بر خلاف این نباشد. [4]

به هر حال در روایات ما برای رؤیت و ملاقات حضوری با آن حضرت، دستور العمل و توصیه ای غیر از دعا ها و زیارات خاص وارد نشده است که به ذکر چند نمونه از آنها می پردازیم. قبل از آن این تذکر لازم است که خواندن این دعاها و زیارات اگرچه موجب توجه قلبی می شود اما اینطور نیست که قطعاً موجب دیدار آن حضرت باشد بلکه می تواند زمینه ای برای ملاقات با آن حضرت باشد. پس اگر کسی این اعمال را انجام داد و به نتیجه نرسید نباید ناامید شود چون اینها مقتضی هستند و به تنهایی کافی نیستند! گر چه انجام خود این اعمال نیز اجر و پاداش زیادی دارد، حتی خود شوق زیارت حضرت دارای اجر و پاداش است. بعضی از این دعاها و زیارات عبارتند از :

1. زیارت آل یاسین (خود حضرت توصیه فرمودند هرگاه که می خواهید به ما توجه کنید این زیارت را بخوانید). این زیارت در مفاتیح الجنان نیز موجود است. [5]

2. زیارت جامعه کبیره برای ارتباط با همه معصومین (ع) توصیه شده که در مفاتیح الجنان نیز موجود است. [6]

3. دعای عهد که از حضرت صادق روایت شده: هر کس چهل صباح این دعا را بخواند از یاران حضرت مهدی خواهند بود و اگر قبل از قیام او بمیرد خدا او را از قبر خارج می کند. [7] در این دعا برای دیدار آن حضرت آمده است: اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ فَأَنْفِذْ أَمْرَه‏ …،این دعا در مفاتیح الجنان نیز موجود است.

4- زیارات بسیاری برای حضرت ولی عصر در بحارالانوار ذکر شده و از جمله آنها زیارتی است که در سرداب حضرت خوانده می شود و در آن این دعاها برای رؤیت حضرت موجود است: اللَّهُمَّ أَرِنَا وَجْهَ وَلِیِّکَ الْمَیْمُونِ فِی حَیَاتِنَا وَ بَعْدَ الْمَنُونِ [8] … .

5. دعای ندبه، در اعیاد چهارگانه (جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر) خوانده شود. [9]

و ادعیه و زیارات دیگری نیز در کتاب شریف مفاتیح الجنان و کتب مفصل دیگر مثل بحارالانوار آمده است .

علاوه بر این بعضی از علمای بزرگ در این زمینه توصیه هایی داشته اند.

حضرت آیت الله بهجت در پاسخ به سؤال کسانی که خواستار زیارت و ملاقات حضوری با امام زمان (ع) بودند فرموده اند: «زیاد صلوات اهدای وجود مقدس آن بزرگوار نمایید همراه با دعای تعجیل فرجش (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و زیاد به مسجد جمکران مشرف شوید با اهدای نمازهایش» [10] و در جای دیگر در زمینه راه های ارتباط با امام زمان (عج) می فرمایند: «راه های ارتباط با خدا، طاعت خدا و طاعت امام زمان (عج) است و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع یعنی رساله عملیه صحیحه است» [11] و در جای دیگر می فرمایند: «اطاعت و فرمانبرداری از خدا بعد از شناخت او موجب محبت به او و محبت به کسانی که خداوند آنها را دوست دارد می شود که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوب ترین ایشان نزد خدا حضرت محمد (ص) و آل او هستند و نزدیک ترین ایشان به ما صاحب الامر است. [12] ( [13] )

همانطور که از دستورات ایشان بر می آید چیزی که در ملاقات حضرت ولی عصر مؤثر است اطاعت از خدا و دوری از گناهان است. شک نیست که گناه مثل یک مانع عمل می کندو پرده ای است در مقابل نیل به سعادت و توفیقات گوناگون که اگر این پرده ی سیاه و تاریک برداشته شود توفیقات بزرگی نصیب انسان می گردد که یکی از آنها ملاقات و رؤیت امام عصر است. و البته این کار، کار سهل و آسانی نیست و نیاز به مراقبت و تلاش بسیاری دارد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 07:55:00 ق.ظ ]




بسم الله الرحمن الرحیم قل هوالله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد ولم یکن له کفوا احد به نام خداوند بخشنده مهربان بگو او خداوند یکتاست خداوند بی نیاز است فرزندی ندارد و فرزند کسی نیست و همتا و همانندی ندارد تفسیر آیات این سوره خدای تعالی را به احدیت ذات و بازگشت ما سوی الله در تمامی حوائج وجودیش به سوی او و نیز به اینکه احدی نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال شریک او نیست می‏ستاید، و این توحید قرآنی، توحیدی است که مختص به خود قرآن کریم است، و تمامی معارف (اصولی و فروعی و اخلاقی) اسلام بر این اساس پی‏ریزی شده است. و روایات وارده از طرق شیعه و سنی در فضیلت این سوره بسیار زیاد است، حتی از هر دو طریق رسیده که این سوره معادل با یک ثلث قرآن است، که ان شاء الله روایاتش به زودی از نظر خواننده می‏گذرد. و این سوره هم می‏تواند در مکه نازل شده باشد و هم در مدینه، و آنچه از بعضی از روایات وارده در سبب نزول آن ظاهر است این است که در مکه نازل شده. قل هو الله احد کلمه هو ضمیر شان و ضمیر قصه است، و معمولا در جایی بکار می‏رود که گوینده اهتمام زیادی به مضمون جمله بعد از آن داشته باشد، و اما کلمه الله مورد اختلاف واقع شده، حق آن است که علم به غلبه برای خدای تعالی است، یعنی قبلا در زبان عرب اسم خاص برای حق تعالی نبود، ولی از آنجایی که استعمالش در این مورد بیش از سایر موارد شد، به خاطر همین غلبه استعمال، تدریجا اسم خاص خدا گردید، همچنان که اهل هر زبانی دیگر برای خدای تعالی نام خاصی دارند، و ما در تفسیر سوره فاتحه (اولین سوره قرآن) در باره این کلمه بحث کردیم. از ماده وحدت گرفته شده، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است، چیزی که هست، بین احد و واحد فرق است، کلمه احد در مورد چیزی و کسی بکار می‏رود که قابل کثرت و تعدد نباشد، نه در خارج و نه در ذهن، و اصولا داخل اعداد نشود، به خلاف کلمه واحد که هر واحدی یک ثانی و ثالثی دارد یا در خارج و یا در توهم و یا به فرض عقل، که با انضمام به ثانی و ثالث و رابع کثیر می‏شود، و اما احد اگر هم برایش دومی فرض شود، باز خود همان است و چیزی بر او اضافه نشده. مثالی که بتواند تا اندازه‏ای این فرق را روشن سازد این است که: وقتی می‏گویی احدی از قوم نزد من نیامده، در حقیقت، هم آمدن یک نفر را نفی کرده‏ای و هم دو نفر و سه نفر به بالا را، اما اگر بگویی: واحدی از قوم نزد من نیامده تنها و تنها آمدن یک نفر را نفی کرده‏ای، و منافات ندارد که چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همین تفاوت که بین دو کلمه هست، و به خاطر همین معنا و خاصیتی که در کلمه احد هست، می‏بینیم این کلمه در هیچ کلام ایجابی به جز در باره خدای تعالی استعمال نمی‏شود، (و هیچ وقت گفته نمی‏شود: جاءنی احد من القوم – احدی از قوم نزد من آمد) بلکه هر جا که استعمال شده است کلامی است منفی، تنها در مورد خدای تعالی است که در کلام ایجابی استعمال می‏شود. یکی از بیانات لطیف مولانا امیر المؤمنین (علیه‏السلام‏) در همین باب است که در بعضی از خطبه‏هایش که در باره توحید خدای عز و جل ایراد فرموده چنین آمده: کل مسمی بالوحده غیره قلیل یعنی – و خدا داناتر است – هر چیزی غیر خدای تعالی، وقتی به صفت وحدت توصیف شود، همین توصیف بر قلت و کمی آن دلالت دارد، به خلاف خدای تعالی که یکی بودنش از کمی و اندکی نیست. و ما در بحثی که پیرامون توحید قرآنی در جلد ششم این کتاب داشتیم، پاره‏ای از کلمات آن جناب را که در باره توحید صادر شده نقل نمودیم. الله الصمد اصل در معنای کلمه صمد قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است، وقتی گفته می‏شود: صمده، یصمده، صمدا از باب نصر، ینصر معنایش این است که فلانی قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد، در حالی که بر او اعتماد کرده بود. بعضی از مفسرین این کلمه را – که صفت است – به معانی متعددی تفسیر کرده‏اند که برگشت بیشتر آنها به معنای زیر است: سید و بزرگی که از هر سو به جانبش قصد می‏کنند تا حوایجشان را برآورد و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را می‏دهد، پس خدای تعالی سید و بزرگی است که تمامی موجودات عالم در تمامی حوائجشان او را قصد می‏کنند. آری وقتی خدای تعالی پدید آورنده همه عالم است، و هر چیزی که دارای هستی است هستی را خدا به او داده، پس هر چیزی که نام چیز صادق بر آن باشد، در ذات و صفات و آثارش محتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد می‏کند، همچنان که خودش فرموده: الا له الخلق و الامر، و نیز به طور مطلق فرموده: و ان الی ربک المنتهی، پس خدای تعالی در هر حاجتی که در عالم وجود تصور شود صمد است، یعنی هیچ چیز قصد هیچ چیز دیگر نمی‏کند مگر آنکه منتهای مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسیله او است. از اینجا روشن می‏شود که اگر الف و لام بر سر کلمه صمد در آمده، منظور افاده حصر است، می‏فهماند تنها خدای تعالی صمد علی الاطلاق است، به خلاف کلمه احد که الف و لام بر سرش در نیامده، برای اینکه این کلمه با معنای مخصوصی که افاده می‏کند در جمله اثباتی بر احدی غیر خدای تعالی اطلاق نمی‏شود، پس حاجت نبود که با آوردن الف و لام حصر احدیت را در جناب حق تعالی افاده کند، و یا احدیت معهودی از بین احدیت‏ها را برساند. و اما اینکه چرا دوباره کلمه الله ذکر شد، با اینکه ممکن بود بفرماید: قل هو الله احد و صمد ظاهرا این تکرار برای اشاره به این معنا بوده که هر یک از دو جمله هو الله احد و الله الصمد مستقلا کافی در تعریف خدای تعالی است، چون مقام، مقام معرفی خدا به وسیله صفتی است که خاص خود او باشد، پس معنا چنین است که معرفت به خدای تعالی حاصل می‏گردد چه از شنیدن جمله هو الله احد و چه از شنیدن الله الصمد چه آنجور توصیف و تعریف شود و چه اینجور. و این دو آیه شریفه در عین حال هم به وسیله صفات ذات، خدای تعالی را معرفی کرده، و هم به وسیله صفات فعل. جمله الله احد خدا را به صفت احدیت توصیف کرده، که احدیت عین ذات است. و جمله الله الصمد او را به صفت صمدیت توصیف کرده که صفت فعل است، چون گفتیم صمدیت عبارت از این است که هر چیزی به سوی او منتهی می‏شود. بعضی از مفسرین گفته‏اند: کلمه صمد به معنای هر چیز توپری است که جوفش خالی نباشد، و در نتیجه نه بخورد و نه بنوشد و نه بخوابد و نه بچه بیاورد و نه از کسی متولد شود. که بنابر این تفسیر، جمله لم یلد و لم یولد تفسیر کلمه صمد خواهد بود. لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد این دو آیه کریمه از خدای تعالی این معنا را نفی می‏کند که چیزی را بزاید. و یا به – عبارت دیگر ذاتش متجزی شود، و جزئی از سنخ خودش از او جدا گردد. چه به آن معنایی که نصاری در باره خدای تعالی و مسیح می‏گویند، و چه به آن معنایی که وثنی مذهبان بعضی از آلهه خود را فرزندان خدای سبحان می‏پندارند. و نیز این دو آیه از خدای تعالی این معنا را نفی می‏کنند که خود او از چیزی متولد و مشتق شده باشد، حال این تولد و اشتقاق به هر معنایی که اراده شود، چه به آن نحوی که وثنیت در باره خدایان خود گفته‏اند، که بعضی اله پدر و بعضی دیگر اله مادر و بعضی دیگر اله فرزند است، و چه به نحوی دیگر. و نیز این معنا را نفی می‏کنند که برای خدای تعالی کفوی باشد که برابر او در ذات و یا در فعل باشد، یعنی مانند خدای تعالی بیافریند و تدبیر نماید، و احدی از صاحبان ادیان و غیر ایشان قائل به وجود کفوی در ذات خدا نیست، یعنی احدی از دین‏داران و بی‏دینان نگفته که واجب الوجود (عز اسمه) متعدد است، و اما در فعل یعنی تدبیر، بعضی قائل به آن شده‏اند، مانند وثنی‏ها که برای خدایان خود الوهیت و تدبیر قائل شدند، حال چه خدای بشری مانند فرعون و نمرود که ادعای الوهیت کردند، و چه غیر بشری. و ملاک در کفو بودن در نظر آنان این است که برای اله و معبود خود استقلال در تدبیر قائلند و می‏گویند: الله تعالی تدبیر فلان ناحیه عالم را به فلان معبود واگذار نموده و او فعلا مستقل در تدبیر آن ناحیه است، همانطور که خود خدای تعالی مستقل در تدبیر آن ارباب و آلهه است، و او رب الارباب و اله الالهه است. و اگر برابری در صفات را نشمردیم، برای آن بود که صفت، یا صفت ذات است یا صفت فعل، صفت ذات که عین ذات است و صفت فعل هم از فعل انتزاع می‏شود. و این معنای از کفو بودن در غیر آلهه مشرکین نیز تصور دارد، نظیر استقلالی که بعضی برای موجودی از موجودات ممکن بپندارند، این نیز مصداقی است برای کفو بودن، چون برگشت این فرض نیز به این است که انسان بپندارد مثلا فلان گیاه خودش مستقلا بیماری ما را شفا می‏دهد و در بهبودی از بیماریمان احتیاجی به خدای تعالی نداریم، با اینکه گیاه مذکور از هر جهتی محتاج به خدای تعالی است، و آیه مورد بحث این را نیز نفی می‏کند. و صفات سه‏گانه‏ای که در این سوره نفی شده، یعنی متولد شدن چیزی از خدا، و تولد خدای تعالی از چیز دیگر، و داشتن کفو، هر چند ممکن است نفی آنها را متفرع بر صفت احدیت خدای تعالی کرد، و به وجهی گفت فرض احدیت خدای تعالی کافی است در اینکه او هیچ یک از این سه صفت را نداشته باشد، و لیکن این معنا زودتر به نظر می‏رسد که متفرع بر صمدیت خدا باشند. اما اینکه متولد نشدن چیزی از خدا فرع صمدیت او است، بیانش این است که ولادت که خود نوعی تجزی و قسمت پذیری است به هر معنایی که تفسیر شود، بدون ترکیب تصور ندارد، کسی که می‏زاید و چیزی از او جدا می‏شود باید خودش دارای اجزایی باشد، و چیزی که جزء دارد محتاج به جزء خویش است، چون بدیهی است موجود مرکب از چند چیز وقتی آن موجود است که آن چند جزء را داشته باشد، و خدای سبحان صمد است هر محتاجی در حاجتش به او منتهی می‏گردد، و چنین کسی احتیاج در او تصور ندارد. و اما اینکه زاییده نشدنش از چیزی فرع صمدیت او است بیانش این است که تولد چیزی از چیز دیگر فرض ندارد مگر با احتیاج متولد به موجودی که از او متولد شود، و خدای تعالی صمد است، و کسی که صمد باشد احتیاج در او تصور ندارد. و اما اینکه کفو نداشتنش متفرع بر صمدیت او است، بیانش این است که کفو چه اینکه کفو در ذات خدای تعالی فرض شود و چه کفو در فعل او، وقتی تصور دارد که کفو فرضی در عملی که در آن عمل کفو شده مستقل در ذات خود و بی‏نیاز از خدای تعالی باشد، و گفتیم که خدای تعالی صمد است و صمد علی الاطلاق هم هست، یعنی همان کفو فرضی در آن عمل که کفو فرض شده محتاج او است و بی‏نیاز از او نیست، پس کفو هم نیست. بنابر این روشن شد که نفی در دو آیه، متفرع بر صمدیت خدای تعالی است، و مال صمدیت خدای تعالی و فروعات آن به اثبات یگانگی خدا در ذات و صفات و افعال او است، به این معنا که خدای تعالی در ذاتش واحد است و چیزی شبیه به او نیست، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش، پس ذات خدای تعالی به ذات خود او و برای ذات خود او است، بدون اینکه مستند بغیر خودش باشد و بدون اینکه محتاج بغیر باشد، به خلاف غیر خدای تعالی که در ذات و صفات و افعال خود محتاج خدای تعالایند، و او است که به مقتضا و لیاقت ساحت کبریایی و عظمتش موجودی را با صفات و افعال معین خلق می‏کند، پس حاصل مفاد سوره این است که، خدای تعالی را به صفت احدیت و واحدیت توصیف می‏کند. و از جمله سخنان
ی که در باره این آیه گفته شده، این است که مراد از کفو، همسر است، چون همسر هر کسی کفو او است. و بنا به این گفتار آیه شریفه همان را افاده می‏کند که آیه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبه افاده می‏کند. ولیکن این حرف صحیح نیست.
منبع

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1395-08-04] [ 08:50:00 ق.ظ ]




۴ روایت درباره ارزش اشک برای امام حسین (ع)
در روایات ما، ارزش زیادی برای عزاداری و گریه برای امام حسین (ع) قائل شد است. در این راستا احادیثی نیز در مورد ثواب اشک ریختن برای امام حسین (ع) وارد شده است که در زیر به ۴ مورد آن اشاره می‌شود.
در احادیث گران‌قدر اهل‌بیت علیهم السلام پاداش‌های عظیمی برای گریه کنندگان بر مصائب امام حسین (ع) ذکر شده است. ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که پاداش‌های فراوان ذکر شده ، در مقابل چه مقدار اشک و گریه است؟ پاسخ این سؤال را می‌توان از روایات ائمه اطهار (ع) به دست آورد:

روایت ۱: امام صادق (ع) فرمودند: «مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام عِنْدَهُ، فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ‏] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّهِ؛ کسى که یادى از حضرت حسین بن على (ع) نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود، اجر او بر خدا است و حق‌تعالی به کمتر از بهشت براى او راضى نیست».[۱]
توضیحات: در این روایت به صراحت بیان شده که اگر مقدار اشکِ انسان برای امام حسین (ع) آن‌قدر کم باشد که حتی به اندازه بال مگسی باشد، آن‌قدر نزد خدای متعال ارزشمند است که پاداش آن چیزی کمتر از بهشت نمی‌تواند باشد.

روایت ۲: امام صادق (ع) فرمودند: «مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَهٍ [الذُّبَابِ‏] غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ؛ کسى که نام ما اهل‌بیت (ع) نزد او برده شود و از چشمانش اشک بیاید، اگرچه به‌قدر بال پشه (مگس) باشد، گناهانش آمرزیده شود، حتی اگر آن گناهان به اندازه کف روى دریاها باشد».[۲]
توضیحات: در این روایت نیز تصریح شده که اگر کسی برای ائمه اطهار (ع) به مقدار بسیار اندکی حتی در حدّ بال مگس یا پشه، اشک بریزد، خداوند گناهان آن بنده را حتی اگر آن‌قدر زیاد بوده که به وسعت کف روی کل دریاها باشد، می‌آمرزد.

روایت ۳: امام علی بن الحسین (ع) فرمودند: «مَنْ قَطَرَتْ عَیْنَاهُ فِینَا قَطْرَهً وَ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فِینَا دَمْعَهً بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّهِ غُرَفاً یَسْکُنُهَا أَحْقَاباً وَ أَحْقَاباً؛ کسى که از دو چشمش قطره‏اى اشک در راه ما بیاید، خداوند متعال در بهشت خانه‌ای به او عطا فرماید که روزگارها در آن ساکن گردد».[۳]
توضیحات: مقدار اشک ،در این روایت نیز با لفظ «قَطْرَهً» بیان شده که مقدار اندکِ یک قطره اشکِ انسانِ محب اهل‌بیت (ع) و دل‌سوخته مصائب ایشان، این فرد را مستحق پاداشی عظیم که زندگی در خانه بهشتی است، می‌کند.

روایت ۴: محمد بن أبی عماره الکوفی می‌گوید: از امام جعفر صادق (ع) شنیدم که می‌فرمودند: «من دمعت عینه فینا دمعهً لدم سفک لنا أو حق لنا نقصناه أو عرض انتهک لنا أو لأحد من شیعتنا بوأه الله تعالى بها فی الجنه حقبا؛ کسى که براى خونى که از ما ریخته شده، یا حقى که از ما پامال شده، یا آبروئى که از ما از بین رفته، یا براى یکى از شیعیان ما چشمش یک قطره اشک بریزد خداى رئوف او را سال‏هاى متمادى در بهشت جاى خواهد داد».[۴]
توضیحات: در روایت چهارم نیز کلمه «دمعهً» نشان می‌دهد که مقدار اندکِ «یک قطره اشک» برای اهل‌بیت (ع)، می‌تواند انسان را سزاوار بهره‌مندی از نعمت زندگی در بهشت کند.

موضوعات: اهل بیت(ع)  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ق.ظ ]





«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
«اللهم صل علی محمد و آل محمد» بینندگان عزیز بحث را در شب رحلت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) می‏بینند من یک مقداری راجع به حضرت زینب (سلام الله علیها) صحبت می‏کنم نه یعنی تاریخ حضرت زینب (سلام الله علیها) را بگویم مشکلی که الان زنان و دختران ما دارند چیه؟ م.. م… مشکلی که مردان ما دارند چیه؟ الان مشکل جامعه ما این است که زود می‏بُرند، مهمترین مشکل روحی و روانی نسل امروز و مهمترین مشکل این است که زود قیچی می‏شوند. یأس این مهمترین مشکل چیه؟ یأس، بریدن، انزوا و گوشه‏گیری، ترس و خفقان. یک حادثه کوچکی برای یک خانواده رخ می‏دهد، از چی شروع کند در را به هم می‏زند، حداقل‏اش گریه می‏کند، شام و نهار و صبحانه نمی‏خورد، مدرسه نمی‏رود، سرکار نمی‏رود، از خانه همسر بیرون می‏رود، زبانم لال ممکن است از خانه… برود خانه فامیل، تلفن را قطع می‏کند، نامه نمی‏نویسد، سر یک چیز جزئی فوری قیچی می‏شوند، یعنی می‏شکنند.
شکست ناپذیری و مقاومت‏
درسی که زینب کبری (سلام الله علیها) به ما داد، هیچ چیزی او را نشکست. خیلی مهم است دو تا پسر داشت در کربلا شهید شدند، شکسته نشد، برادرش را شهید کردند، روبروی چشم‏هایش برادر دیگرش حضرت ابوالفضل (علیه السلام)، جوانانی مثل علی‏اکبر بچه شیرخواره، هر حادثه‏ای که دید شکسته نشد جسمش شکست‏ها! جسم‏اش شکست، اینکه شکسته نشد چی؟ روحشه (روحش است) این یعنی آن، آنی که الان تمام دکترهای روانشناس توش ماندند تمام کشورها توش ماندند، همه علما و همه اساتید حوزه توش ماندند. همینکه افراد زود می‏شکنند. حتی من را مرگم بده! چی؟ حتی بعضی زنهای مذهبی من در مکه دیدم با چشم خودم با همین دو تا چشم خانمی را که گفت خدایا کاش نمی‏آمدم مکه! من دیدم عجب! چه حادثه‏ای رخ داده که این زن شکسته شد برید، مأیوس شد. گفتم خانم چه حادثه‏ای رخ داده؟ گفت من مدتی است آسانسور زدم نمی‏آید پائین! یعنی اینقدر لطیف شده که ساده‏ترین مسئله را تحمل نمی‏کند.
گل پیراهنش، گل بشقابش، آن طوری که می‏خواهد نباشد، اعصابش خورد می‏شود، اعصابش خورد می‏شود، بخاطر اینکه مثلاً من گفتم پلوعدس این پلوماش آورد. من گفتم پپسی این کانادا خرید. من گفتم موکت سبز، رفته موکت قهوه‏ای خریده. من گفتم نمی‏دانم برویم خانه مادرم این گفت برویم خانه مادرش. مادرم مادرش یعنی سر ساده‏ترین مسئله دخترهای تحصیل کرده، دیپلمه‏ها، فوق دیپلمه‏ها، لیسانسها، حتی بعضی از دخترهایی که توی حوزه علمیه درس می‏خوانند می‏بینی سر یک مسئله جزئی زندگیشان تلخ می‏شود. ما طلبه داریم شکسته شده مثلاً سر یک مسئله‏ای حالا بنا بوده ببرنش (او را ببرند) مکه یک نمره کم آورده بنا بوده قاضی بشود توی امتحان مثلاً رأی نیاورده، کاندیدا شده، رأی نیاورده. اصلاً مثلاً خودش را کاندیدا می‏کند، رأی نمی‏آورد دیگر از آن شهر قهر می‏کند بابا شهر که اشکالی ندارد حالا تو صد تا رأی کم آوردی، چرا از شهر می‏روی بیرون. آدمهایی داریم وکیل، وزیر، سفیر، آخوند، کت شلواری، تحصیل کرده. مشکلی که امروز خیلی‏ها بهش (به آن) گرفتار هستند این است که می‏شکنند. زینب کبری (علیها السلام) خانم نشکن بود.
وضعیت شام در زمان معاویه‏
حالا من می‏خواهم یک چند تا جمله بگویم اول برایتان بگویم شام کجاست، کوفه کجاست، شام پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) را ندید. امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندید از روز اول صدای اسلام را که شنید با سیمای معاویه دید آخر یک وقتی مثلاً آدم یک چیزهایی را می‏بیند بعد یک چیزهایی مثلاً سبزی را می‏بیند بعد بهار هم می‏بیند. پائیز هم می‏بیند، افرادی هستند از اول که متولد می‏شوند در پائیز به دنیا می‏آیند هر چه می‏بینند برگ زرد است. اصلاً اسلام شام با پائیز بود یعنی اسلام را در سیمای معاویه دیدند بعد هم یزید. این اسلام اینه و لذا یک خفقانی بود که هر چه معاویه می‏گفت کسی لب از لب تکان نمی‏داد. معاویه می‏خواست مردم را امتحان کند گفت یک روز چهارشنبه بگوئیم می‏خواهیم نماز جمعه بخوانیم ببینیم کسی جرأت می‏کند بگوید امروز جمعه نیست، چهارشنبه رفتند نماز جمعه خواندند و یک نفر جرأت نکرد بگوید امروز چهارشنبه است اینقدر وحشت.
معاویه یک مشت لشکر داشت که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یارانش می‏فرمود دوست دارم ده تای شما را بدهم یکی از علاقمندان به معاویه را بگیرم یعنی آنها علاقه‏شان به معاویه اینقدر بتون آرمه و سفت بود. در یک ماجرای قضاوت قاضی حکم داد که این شتر ماده مال فلانی است. صاحب شتر گفت بابا این شتر ماده نیست، نر است. معاویه گفت اگر قاضی حکومت من به نر گفت ماده یا به ماده گفت نر، کسی حق ندارد بگوید چیز دیگر یعنی به چهارشنبه بگوید جمعه به جمعه بگویند چهارشنبه به نر بگویند ماده به ماده بگویند نر کسی جرأت حرف زدن نداشت. حالا در یک همچین کشوری در دمشق یک زنی مثل زینب کبری (علیها السلام) این همه داغ دیده، آمده خطبه می‏خواند توی خطبه‏اش مفصل است یک جمله‏اش را برایتان معنا کنم می‏فرماید که در کوفه در شام هم یک خطبه دارد.
حمد خدا، اولین کلام زینب (س) در برابر یزید
خطبه شام‏اش را برایتان معنا کنم می‏گوید که: «الحمد اللّه ربّ العالمین» اول حرفش می‏گوید خدا را شکر ما وقتی شکم‏مان سیر است می‏گوئیم خدا را شکر. زینب (علیها السلام) در حال گرسنگی هم گفت خدا را شکر. در حالی که همه سختی‏ها دیده، پیاده و سواره از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام ده‏ها روز اسارت، در به دری داغ خطر نیش همه را تحمّل کرده باز می‏گوید: «الحمد للّه» این خیلی در سه بعد صلوات می‏فرستد بعد شروع می‏کند می‏گوید آیه قرآن می‏خواند می‏گوید: «ثم کان عاقبه الّذین اساؤا السوای أن کذبوا بآیات الله» ای کسانی که گناه کردید شما کافر از دنیا خواهید رفت، عاقبت شماها که آمدید حسین (علیه السلام) را کشتید بد عاقبت و همه‏تان کافر می‏میرید (در پایتخت ببینید یک کسی بیاید مثلاً در رشت که مرکز برنج است در مازندران، گیلان که مرکز برنج است یک چهارپایه بگذارد توی خیابان بگوید مرگ بر برنج. در پایتخت برنج بگوید که مرگ بر برنج، خیلی جسارت است کسی مثلاً بیاید توی مدرسه فیضیه که مرکز طلاب و روحانیون است آنجا مثلاً یک دری وری بگوید خیلی جرأت می‏خواهد بچه‏های ما مرگ بر شاه می‏گفتند ولی شاه تهران بود. مرگ بر شاه اهواز کسی برود توی صورت شاه به شاه نگاه بکند بگوید مرگ بر شاه، این خیلی جگر می‏خواهد این هم ممکن است یک کسی بگوید در رود (فرار کند، نه) یک کسی سخنرانی کند این هم نه یک زن، این هم نه یک سری همه داغ و اسارت دیده، یک زنی که این همه ضربه دیده در مقابل حکومت این رقمی حرف می‏زند، خیلی مهم است.
کافرها با جنایتی که کردید برادرم را کشتید کافر می‏میرید. آن وقت کلمه‏اش حمد است، دومین کلمه‏اش قرآن است انس زینب کبری (علیها السلام) با قرآن زینب کبری (علیها السلام) دختر فاطمه (علیها السلام) است. فاطمه زهرا (علیها السلام) در سخنرانی کوتاهی که کرد در مسجد حدوداً 54 تا آیه قرآن خواند خیلی مهمه. تسلط و انس «أظننت یا یزید» توی کاخ یزید توی کشور یزید می‏گوید گمان کردی «أظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء….» یزید تو فکر کردی ما را کشتی ما خوار شدیم؟ تو فکر کردی، تو فکر کردی، تو فکر کردی، خوب همه حرفهایش را می‏زند. اللّه اکبر بعد می‏آید می‏گوید که: «لا یحسبنّ الّذین کفروا انما نملی لهم خیرا» آیه قرآن می‏خواند یزید فکر نکن دو سه روز زنده‏ای به نفعت است، خدا گذاشته پیمانه‏ات سر برود پدرت را در بیاورد. فکر نکن چند روزی «أمن العدل یا بین الطلقاء» تو عادل هستی؟

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم