نرجس
 
   

...


قال امیرالمومنین (ع):

همانا برترین مردم نزد خداوند کسی است که عمل به حق

را از عمل به باطل بیشتر دوست داده  باشد.

اگر چه حق برای او کمبود وانبوه  به بار آورد ..و باطل سو د و فزونی

به سویش بگشاند

منبع (نهج البلاغه .. خطبه 125

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-09-30] [ 08:38:00 ب.ظ ]






از نظر قرآن كریم انفاق در راه خدا، تجارتى پرسود و معامله اى ارزشمند است كه موجب جلب پاداش هاى عظیم و رسیدن به بهشت الهى شده، انسان را از هول و هراس قیامت ایمن نموده و موجب نجات از عذاب دردناك الهى مى شود.
 
آیا چیزی هست که تو مالک آن باشی؟ اگر گمان می کنی آنچه داری، تو مالک واقعی اش هستی، اشتباه بزرگی کرده ای و اگر می دانی آنچه داری، مالک واقعی آن نیستی، چرا از آن نمی بخشی؟ و حق خدا و مردم را نمی پردازی تا از وبال و گرفتاری آن روزی که مال و فرزندان به حال کسی نفعی ندارند و جز برای کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا رفته در امان باشی؟


پیامبر عالیقدر اسلام در مقام مقایسه میان فقر و غنا و اینکه کدام یک برای سعادت انسان بهتر است، می فرماید: «تهیدستی از ثروت بهتر است، مگر ثروت ثروتمندی که از مال خود، قرض اشخاص پریشان حال و مقروض را ادا کند و آنان را از زیر بار قرض و فشار زندگی نجات دهد و به مسلمانان بی بضاعت و گرفتار کمک کند».


قطعاً آنچه بر پایه محکمی استوار نباشد، دوام نخواهد آورد، فرو خواهد ریخت و درهم خواهد شکست. از این رو، انفاق و بخشش و بالاتر از آن ایثار، به زیر بناهای محکمی نیازمند هستند. مادام که این پایه ها استوار نباشند، انفاق شکل نخواهد گرفت و رشد نخواهد کرد.


آثار و برکات انفاق
انفاق کردن در راه خدا و رفع حاجت نیازمندان آثار و برکاتِ فردی و اجتماعی متعددی در بر دارد. این آثار اعم از مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی است. برخی از مهم ترین آثار انفاق عبارت است از:


1 تزکیه و طهارت نفس: انفاق موجب پاک شدن نفس از بسیاری از رذایل اخلاقی است؛ چنان که وجود این ویژگی برای زکات دادن، که خود گونه ای از انفاق به شمار می رود در قرآن تصریح شده است.


2 آرامش روحی: پیامد دیگر انفاق، آرامش روحی انفاقگر در دنیا و آخرت است: «اَلَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللّهِ… لا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون» (بقره/سوره2، آیه274) «خوف» را نگرانی از آینده و «حزن» را ناراحتی و اندوه از گذشته معنا کرده اند. به نظر شماری از مفسران مراد از «تَثبیت ًا مِن اَنفُسِهِم» در آیه 265 سوره بقره آرامشی است که پس از انفاق برای انفاق کننده و انفاق شونده و در پی آن برای جامعه حاصل می شود.
انفاق کردن در راه خدا در شمار اعمالی است که جلب رحمت خداوند و آمرزش گناهان را در پی دارد.


3 جبران و افزایش اموال: طبق وعده در قرآن خداوند کمبود مادی را که بر اثر انفاق در مال انفاق کننده پدید می آید، جبران می کند: «و ما اَنفَقتُم مِن شَیء فَهُوَ یُخلِفُهُ» (سبأ/سوره34، آیه39) مفسران مراد از «یُخلِفُه» را در این آیه جبران مادیِ اموال در دنیا یا ثواب و پاداش اخروی دانسته اند.


4 تقرب به خداوند: به تصریح آیات قرآنی خداوند انفاق گران را دوست داردو انفاق موجب قرب و نزدیکی انسان به خدا می شود.
5 امنیت اجتماعی: از جمله آثار خوشایند گسترش انفاق در جامعه، نقش مهم آن در گسترش امنیت و سلامت جامعه است، آن چنان که آن را از لوازم حیات اجتماعی شمرده اند. (گاه این ویژگیِ انفاق را از آیه 38 سوره محمد برداشت کرده اند.)


6 رحمت و بخشش الهی: انفاق کردن در راه خدا در شمار اعمالی است که جلب رحمت خداوند و آمرزش گناهان را در پی دارد.
7 پاداش اخروی و فرجام نیک: انفاق مالی یا غیر مالی، هر چند کوچک باشد بر خداوند مخفی نیست و کم ترین انفاق در پرونده اعمال انسان نوشته می شود تا خداوند وی را بهتر از آنچه انفاق کرده، پاداش دهد.

 

شیوه كمك مالی
شخصی از انصار (مسلمین مدینه) به حضور امام حسین (علیه السلام) برای درخواست كمك مالی آمد و تقاضای كمك كرد. امام حسین (علیه السلام) فرمود: ای برادر انصاری آبرو و شخصیت خود را از سو ال رودررو، حفظ كن ، درخواست خود را در نامه ای بنویس ، كه من به خواست خدا آنچه را كه موجب شادی تو است انجام خواهم داد. مرد انصاری در نامه ای نوشت : ای حسین (علیه السلام) پانصد دینار به فلانی بدهكارم ، و اصرار می كند كه طلبش را بپردازم ، با او صحبت كن تا وقتی كه پولدار شدم ، صبر كند.

 

وقتی امام حسین (علیه السلام) نامه او را خواند، به منزل تشریف برد و كیسه ای حاوی هزار دینار آورد و به آن مرد انصاری داد و فرمود: با پانصد دینار، بدهی خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، زندگی خود را سروسامان بده ، و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو 1- دیندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگی

چرا كه در مورد آدم دیندار، دین ، نگهدار او است (و مانع آنست كه آبروی تو را ببرد) و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردی ، حیا و شرم می كند، و در مورد كسی كه اصالت خانوادگی دارد، او بخاطر نیازت ، آبروی تو را نمی ریزد، بلكه شخصیت تو را حفظ می كند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمی شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-09-27] [ 09:07:00 ق.ظ ]






جابربن عبدالله انصارى مي‌گويد: روزى پيامبراسلام پس از نماز عصر با اصحاب و ياران نشسته بودند كه پيرمردى با لباس ‌هاى مندرس و در كمال ناتوانى كه نشان مي‌داد از راه دورى با گرسنگى آمده وارد شد.

عرضه داشت مردى پريشان احوالم، مرا از برهنگى و گرسنگى نجات ده، رسول اسلام فرمود اكنون چيزى نزد من نيست ولى تو را به كسى راهنمائى مي‌كنم كه نيازمندى ‌هاى تو را برطرف كند، راهنماى به كار خير مانند كسى است كه آن كار خير را انجام داده است، من تو را به خانه‌اى مي‌فرستم كه محبوب خدا و رسول و او نيز عاشق خدا و رسول است.

 

پيامبر به بلال دستور داد پيرمرد را به در خانه حضرت زهرا سلام الله عليها راهنمائى كند وقتى آن مرد بينوا به در خانه حضرت رسيد گفت:

«السلام عليكم يا اهل البيت النبوة»

او را جواب داده و پرسيدند كيستى گفت: مردى بينوا هستم خدمت رسول خدا آمدم و عرض حاجت نمودم، آن بزرگوار مرا به در خانه شما فرستاد، آن روز سومين روزى بود كه اهل بيت در گرسنگى بسر برده و پيامبر از آن آگاه بود.

 

فاطمه عليهاسلام چون چيزى در خانه براى عطا كردن به مرد عرب نمي‌يافت به‌ناچار پوست گوسپندى كه فرزندانش حسن و حسين را روى آن مي‌خوابانيد به او داد و فرمود: اى مرد عرب اميد است خداوند گشايش و فرجى براى تو فراهم آورد، پيرمرد گفت: دختر پيامبر من از گرسنگى بي‌طاقتم شما پوست گوسپند به من مرحمت مي‌كنى: حضرت زهرا پس از شنيدن سخن پيرمرد گردن بندى كه دختر عبدالمطلب به او هديه داده بود به مرد عرب داد، پيرمرد گردن بند را گرفت و به مسجد آورد.

 

پيامبر را در ميان اصحاب ديد، عرضه داشت يا رسول الله اين گردن بند را دخترت به من داد و گفته آن را بفروشم شايد خداوند گشايش و فرجى براى من فراهم آورد، پيامبر گريان شد و فرمود: چگونه و چرا خدا گشايش نمي‌دهد با اين كه بهترين زنان پيشينيان و آيندگان گلوبند خود را به تو داده است.

عمار ياسر گفت: يا رسول الله اذن مي‌دهيد من اين گردن بند را بخرم، حضرت فرمود: خدا خريدار اين گردن بند را عذاب نمي‌كند، عمار به عرب گفت به چند مي‌فروشى پيرمرد گفت: به سير شدن از غذائى و يك برد يمانى جهت پوشاك و دينارى كه مصرف بازگشت خود به وطنم نمايم.

 

عمار گفت: من به بهاى اين گردن بند دويست درهم ميپردازم، و تو را از نان و گوشت سير مي‌كنم و بردى يمانى هم براى تن پوشت مي‌دهم و با شترم تو را به خانواده ات مي‌رسانم، عمار پيرمرد را به خانه برد و از غنائمى كه هنوز از خيبر نزد خود داشت به او داد.

عرب دو مرتبه خدمت پيامبر رسيد آنجناب فرمود: پوشاك لازم را گرفتى و سير هم شدى، گفت: آرى بلكه بي‌نياز شدم سپس حضرت گوشه‌ا‌‌ى از فضائل فاطمه عليهاسلام را بيان فرمود تا جائى كه گفت: دخترم فاطمه را كه ميان قبر مي‌گذارند از او مي‌پرسند خدايت كيست؟ ميگويد: الله ربى، سؤال مي‌كنند پيامبرت كيست؟ مي‌گويد پدرم، مي‌پرسند امام و ولى تو كيست؟ ميگويد: همين كسى كه كنار قبرم ايستاده.

 

در هر صورت عمار گردن بند را خوشبو كرد و با يك برد يمانى به غلامى كه سهم نام داشت داد و گفت خدمت پيامبر ببر در ضمن تو را هم به حضرت بخشيدم، پيامبر سهم را با گردن بند نزد فاطمه فرستاد، دختر پيامبر گردن بند را گرفت و غلام را آزاد كرد، غلام پس از آزاد شدن خنديد، حضرت زهرا از سبب خنده ‌اش پرسيد گفت از بركت اين گردن بند مي‌خندم كه گرسنه‌اى را سير و مستمندى را بي‌نياز و برهنه‌اى را مالك لباس و غلامى را آزاد كرد و به دست صاحبش بازگشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ق.ظ ]






روزی محمّد بن سنان،[2] به محضر مبارك امام رضا(ع) مشرّف شد و به حضرت عرض كرد:  مدّتي است نور چشمانم از بين رفته و نمي‌توانم اطراف خود را به خوبي ببينم، به پزشك هم مراجعه كردم، امّا فايده‌اي نداشت.

امام رضا(ع) نامه‌اي به فرزند گرامي‌شان به اين مضمون نوشتند: اي جوادم! محمّد بن سنان مشكل بينايي دارد، تو از خداوند بخواه تا سلامتي چشمانش را به دست آورد.

 

حضرت اين نامه را به خادم دادند و فرمودند: به همراه محمّد بن سنان نزد امام جواد(ع) برو. در آن زمان امام جواد(ع) طفل خردسالي بود. وقتي ايشان نامه پدر را مشاهده كرد، بلافاصله به درگاه الهي دعا كرد. در همان لحظه، نور چشم محمّدبن‌سنان بازگشت و او مي‌توانست به راحتي اطراف خود را مشاهده كند، سپس براي امام جواد(ع) اين گونه دعا كرد:

«جعلك الله شيخاً علی هذه الاُمّة كما جعل عيسي بن مريم شيخاً علی بني اسرائيل؛ خداوند متعال شما را در آينده، سرور و مولاي اين امّت قرار دهد، همان‌گونه که عیسی(ع) را سرور بنی‌اسرائیل قرار داد.». سپس خطاب به حضرت عرض كرد: «يا شبيه صاحب فطرس»[3] مدّتي از اين واقعه گذشت، روزی خادم حضرت امام رضا(ع) نزد محمّد‌بن‌سنان آمد و گفت: «منظور از صاحب فطرس چه كسي بود؟ محمّدبن‌سنان گفت: يكي از فرشتگان الهي به نام فطرس، مورد غضب پروردگار قرار گرفت. خداوند بال‌هاي او را بريد و او را به جزيره‌اي دوردست تبعيد كرد. او در اين جزيره، ششصد سال به عبادت پروردگار پرداخت تا اشتباهش را جبران كند.

 

زماني كه حضرت سيّدالشهدا(ع) به دنيا آمد خداوند به جبرئيل فرمود: از طرف من نزد پيامبر اکرم(ص) برو و ولادت اين مولود را به ايشان تبریک و تهنيت بگو. وقتي جبرئيل خواست پيام الهي را به رسول خاتم(ص) برساند، از آن جزيره عبور كرد، ناگهان متوجه فطرس شد؛ فطرس در عالم ملكوت با جبرئيل آشنا بود. وقتي جبرئيل حكايت فطرس را فهميد، به او گفت: اگر مي‌خواهي بال‌هایت را بدست آوري، همراه من بيا، من كسي را مي‌شناسم كه مي‌تواند تو را از اين حالت خارج كند. فطرس گفت: من بالی براي همراهي با تو ندارم. جبرئيل گفت: بر پشت من سوار شو تا نزد رسول خاتم(ص) برويم.

اين دو فرشته نزد پيامبراسلام(ص) آمدند. ابتدا جبرئيل پيام تهنيت پروردگار را به ايشان بازگو كرد، سپس مشكل فطرس را با پيامبر خاتم(ص) در ميان گذاشت. پيامبر(ص) به فطرس فرمود: خودت را به گهواره مولود جديد، حضرت سيّدالشهدا(ع) نزدیک و بدن ايشان را لمس كن. در همان هنگام، بال‌هاي فطرس سالم شدند و با همان بال‌ها تا عالم ملكوت پرواز كرد.»[4]

اين ماجرا نيز مقام رفيع حضرت سيّدالشهدا(ع) را نزد پروردگار بيان مي‌كند. با وجود آن‌كه ايشان طفل شيرخواره‌اي بودند، امّا آن‌چنان نزد پروردگار، عزيز و گرامي بودند كه به واسطه ايشان، فطرس از غضب الهي رهايي يافت.

 

——————————————————————-

[1]. پیش از پرداختن به موضوع شفاعت فطرس ملک باید اشاره کرد که نظر علمای اسلام در مورد روایت فطرس متفاوت است؛

نظریه اول) برخی از علمأ معتقدند هستند که حکایت  فطرس به اثبات نیاز دارد؛ زیرا فطرس واژه‌ای یونانی است و در دعای سوم شعبان هم به عنوان یک  فرشته خوانده نشده است و نامی از ملک بودن او در این زیارتنامه نیامده است. بلکه به این صورت آمده «و عاذ فطرس بمهده»؛ یعنی فطرس به گهوارۀ امام حسین7 پناه برد. از سوی دیگر در مورد سند این دعا هم باید تحقیق شود. (پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج2 ص88).

     در نقد نظر اول باید گفت که در روایت کامل الزیارات (که در ادامه می‌آید) به صراحت تصریح گشته که فطرس از ملائکه است: «فیها ملک یقال‌له فطرس، کان من الحملة…»؛ بنابراین ادعای عدم فرشته بودن او قابل پذیرش نیست.

 نظریه دوم) عده ای دیگر از علماء منکر معصیت فرشتگان و تنبیه آنها هستند و می‌گویند: روایت عصیان فطرس، با آیۀ شریفۀ (عِبادٌ مُکْرَمُونَ) (انبیاء(21): 26) و آیۀ (لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ): آنها دستورات الاهی را معصیت نمی‌کنند و آنچه را که امر شده‌اند انجام می‌دهند(تحریم(66): 6) منافات دارد. علامه طباطبایی; می‌فرمایند که تکلیف فرشتگان، تکلیف تکوینی است نه تشریعی؛ در نتیجه عقاب و ثواب برای فرشتگان وجود ندارد و با این حساب تمرّد و عصیان هم برای آنان متصوّر نیست. بنابراین، در نگاه این گروه بین آیات قرآن و روایات عصیان فرشتگان، منافات وجود دارد و عصیان فرشتگان پذیرفته نیست. (تفسیرالمیزان 19/334)

نظریه سوم) پاره‌ای دیگر از علما ضمن قبول صحت روایات عصیان فرشتگان، معتقدند مجازات و تنبیه ملائکه در اثر"ترک اَولی" بوده است، نه گناه و معصیت. منظور از ترک اولی، این است که آنها در اجرای دستورات الاهی عملی را که دارای اولویت بیشتری بوده رها کرده‌اند و به سوی عمل کم اولویت رفته‌اند، یا انجام عمل را در وقتی و شرایطی که اولویت بیشتری داشته است، رها کرده و در شرایط و وقت دیگری به جا آورده‌اند و به همین جهت مجازات و تنبیه شده‌اند.

نظریه چهارم) شهید مطهری در کتاب توحید صفحه 342 می‌فرمایند که عده‌ای برای حل مشکل عصیان و تنبیه فرشتگان، احتمال داده‌اند که این قبیل روایات مربوط به دسته‌ای از ملائکه باشد که شبیه به انسان هستند. می‌گوید: بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث “ملائکۀ زمینی” می‌گویند، آنها موجوداتی هستند نامرئی، اما شاید خیلی به انسان شبیه‌اند؛ یعنی تکلیف می‌پذیرند و احیاناً تمرد می‌کنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست…حتی در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شده‌اند.

نظریه پنجم) بعضی هم معتقدند چنانچه درستی سند و فرشته بودن فطرس، هر دو اثبات شود، این امر با آیۀ (لا یَعْصُونَ اللّهَ)، منافاتی ندارد؛ زیرا فرشتگان یکسان نیستند. فرشتگان حامل عرش، حامل وحی و مقامی والا دارند: (وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ)؛ صافات(37): 164. فرشتگان حامل وحی معصوم‌اند و تکامل هم ندارند. دلیلی نداریم که تمام فرشته‌ها از یک سنخ باشند و فرشته‌ای همانند انسان که دارای نفس مستکمله باشد، نداشته باشیم!. پس امکان دارد که فطرس از فرشتگان زمینی به شمار آید و با فرشتگان آسمانی یا اخروی تفاوت داشته باشد

نظریه ششم) با فرض صحت این روایات، این احتمال نیز مطرح است که چنین  قضیه‌ای دارای یک معنای باطنی و سمبلیک باشد. استاد شهید مرتضی مطهری; در این مورد چنین می‌گوید: «داستان فطرس ملک، رمزی است از برکت وجود سیدالشهدا(ع) که بال شکسته‌ها با تماس به او صاحب بال و پر می‌شوند. افراد و ملت‌ها اگر به راستی خود را به گهواره حسینی بمالند از جزایر دور افتاده(که سمبلی از گمراهی است) رهایی یافته و آزاد می‌شوند» (توحید، 343)

[2]. نام کامل وي، ابو جعفر محمّد بن حسن بن سنان زاهري است. وي در زمان کودکي، پدر خود را از دست داد و جدّش سنان، کفالت وي را به عهده گرفت. ‌‌(رجال النجاشي:328) از جمله اساتيد وي، مي‌توان به فضل بن شاذان و پدرش، يونس بن عبدالرحمان، محمّد بن عيسي عبيدي، محمّد بن حسين بن ابي الخطّاب، حسين بن سعيد اهوازي، و ايوب بن نوح اشاره کرد ‌‌(اختيار معرفة الرجال: 2/ 795)محمّد بن سنان، از اصحاب امام رضا7 بوده ‌‌(رجال الطوسي: 377‌‌) و نقل شده که وي از اصحاب امام کاظم، امام جواد و امام هادي: نيز بوده است ‌‌(الفوائد الرجاليه: 3/ 249 ـ 277). 

[3]. رجال الكشي: 582: «حَمْدَوَيْهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْأَدَمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْزُبَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى الرِّضَا(ع) وَجَعَ الْعَيْنِ فَأَخَذَ قِرْطَاساً فَكَتَبَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) وَ هُوَ أَقَلُّ مِنْ يَدِي وَ دَفَعَ الْكِتَابَ إِلَى الْخَادِمِ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَذْهَبَ مَعَهُ وَ قَالَ اكْتُمْ فَأَتَيْنَاهُ وَ خَادِمٌ قَدْ حَمَلَهُ قَالَ فَفَتَحَ الْخَادِمُ الْكِتَابَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ فَجَعَلَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) يَنْظُرُ فِي الْكِتَابِ وَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ يَقُولُ نَاجٍ فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَاراً فَذَهَبَ كُلُّ وَجَعٍ فِي عَيْنِي وَ أَبْصَرْتُ بَصَراً لَا يُبْصِرُهُ أَحَدٌ فَقَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَر(ع) جَعَلَكَ الله شَيْخاً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَا جَعَلَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ شَيْخاً عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ يَا شَبِيهَ صَاحِبِ فُطْرُسَ».

[4]. كامل الزيارات: 66، حدیث 1؛ «عن إبراهيم بن شعيب الميثمي قال سمعت أبا عبد‌الله(ع) يقول إن الحسين بن علي(ع) لما ولد أمر الله عز و جل جبرئيل أن يهبط في ألف من الملائكة فيهنئ رسول الله (ص) من الله و من جبرئيل  قال و كان مهبط جبرئيل(ع) على جزيرة في البحر فيها ملك يقال له فطرس كان من الحملة فبعث في شي ء فأبطأ فيه فكسر جناحه و ألقي في تلك الجزيرة يعبد الله فيها ستمائة عام حتى ولد الحسين(ع) فقال الملك لجبرئيل أين تريد قال إن الله تعالى أنعم على محمد9 بنعمة فبعثت أهنئه من الله و مني فقال يا جبرئيل احملني معك لعل محمّدا يدعو الله لي قال فحمله فلما دخل جبرئيل على النبي(ص)  و هنأه من الله و هنأه منه و أخبره بحال فطرس فقال رسول الله(ص) يا جبرئيل أدخله فلما أدخله أخبر فطرس النبي(ص) بحاله فدعا له النبي(ص)و قال له تمسح بهذا المولود و عد إلى مكانك قال فتمسح فطرس بالحسين(ع) و ارتفع و قال يا رسول الله(ص)  أما إن أمتك ستقتله و له علي مكافاة أن لا يزوره زائر إلا بلغته عنه و لا يسلم عليه مسلم إلا بلغته سلامه و لا يصلي عليه مصل إلا بلغته عليه صلاته قال ثم ارتفع.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]






 ابوبكر حمامى كه در نيشابور از اصحاب حديث بود مى‌ گويد: بعضى از مردم مالى را به من امانت دادند و من آن را در جايى دفن كردم و جاى دفن را فراموش نمودم، پس از مدتى صاحب امانت آمد و امانتش را از من خواست و من هم جاى دفنش را نمى ‌دانستم، حيران و نگران بودم و صاحب امانت هم مرا متهم به تصرّف در امانت كرد، اندوهگين و ناراحت از خانه بيرون آمدم، گروهى از مردم را ديدم قصد زيارت حضرت امام رضا عليه السلام را دارند، با آنان به سوى مشهد رفتم، امام هشتم را زيارت كردم و در آنجا از خدا خواستم كه جاى امانت را به من بنماياند.

چنان كه شخص به خواب رفته چيزى در خواب مى‌ بيند، انگار در خواب ديدم شخصى نزد من آمد و گفت: وديعه را در فلان موضع دفن كرده ‌اى. به سوى صاحب وديعه برگشتم و او را به همان موضع راهنمايى كردم، در حالى كه خوابم را باور نداشتم! صاحب امانت به همانجا رفت و امانت خود را با مُهر صاحبش بيرون آورد.

او پس از آن، اين ماجرا را براى مردم مى ‌گفت و همواره آنان را به زيارت آن مشهد شريف تشويق مى ‌كرد .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]