نرجس
 
   



حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.


در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.


ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(2)


منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.


 جریان راهب مسیحی
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا                                                    شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع                                               وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور                                           وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.


حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله … السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.


راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار می‌كنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله … صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد.


ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسه‌های درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است “فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون” (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.


حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)         


تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یكی از كرامات امام زیارتگاه‌هایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكان‌ها می‌باشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای  نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌كنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)


مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌كردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.


حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یك خارجی است.
 
بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام
“ابن لهیعه” و غیر او روایت كرده‌اند: در بیت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را دیدم كه گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بیامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحیم است .


آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حكایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در میان تابوت مى‌گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شدیم و به شرابخوارى مى‌پرداختیم .


شبى همراهان من به عادت شب‌هاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاریك شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده كردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائكه در خدمت ایشان بودند.


جبرئیل به نزدیك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارك را زیارت مى‌كردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مى‌گفتند.


جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطیع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مى‌فرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنین كردم.


رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعده‌گاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد!


در كتاب “تذییل” محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همین روایت را ذكر نموده بود فقط با این تفاوت كه: وقتی حضرت امام حسین (علیه‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌بردند و در هر منزلى كه فرود مى‌آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مى‌نشستند و شراب می‌خوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مى‌آورد، پس ‍ در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا                                                            شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا امتى كه حسین (علیه السّلام) را كشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟!
ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.(4)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-07-30] [ 08:02:00 ق.ظ ]




چرا زیارت اربعین ؟؟

 

اربعین و عدد چهل خصوصیتی دارد که دیگر ارقام آن را ندارد

 

اربعین، ستون عصاره عترت
امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند:

«علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین و زیارة الأربعین و التختّم فى الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم»؛ نشانه های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نمازِ پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.


مراد از نماز پنجاه و یک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهای نافله است که جبران کننده نقص و ضعف نمازهای واجب است؛ به ویژه اقامه نماز شب در سحر که بسیار مفید است. نماز پنجاه و یک رکعت به شکل مذکور از مختصات شیعیان و ارمغان معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. شاید سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن این باشد که دستورش از معراج آمده است و نیز انسان را به معراج می برد.


موارد دیگری نیز که در روایت یاد شده، همگی از مختصات شیعیان است؛ زیرا فقط شیعه است که سجده بر خاک دارد و نیز غیرشیعه است که یا بسم الله الرحمن الرحیم را نمی گویند یا آهسته تلفظ می کنند. همچنین شیعه است که انگشتر به دست راست کردن و نیز زیارت اربعین حسینی را مستحب می داند.


ویژگی عدد چهل درباره امام حسین علیه السلام
اربعین و عدد چهل خصوصیتی دارد که دیگر ارقام آن را ندارد. غالب انبیای الهی در سنّ چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصی حضرت موسی علیه السلام و ذات اقدس الهی چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است که چهل مؤمن را دعا کنید و همسایگان را تا چهل خانه گرامی بدارید. این ها نشان می دهد که عدد چهل از برجستگی خاص برخوردار است.


در روایات اسلامی چنین آمده است: زمینی که روی آن انبیا و اولیای الهی و بندگان مؤمن، خدا را عبادت کرده اند، چهل روز در مرگ آنان می گرید، ولی در شهادت امام حسین علیه السلام آسمان و زمین، چهل روز خون گریه کردند. البته اشک یا خون را در این گونه از روایات نباید بر اشک یا خون ظاهری حمل کرد؛ چنان که نباید آن را انکار کرد.

 

توضیح آن که در سیّارات آسمانی بارها انفجارهایی رخ می دهد که با چشم عادی هرگز دیده نمی شود؛ ولی متخصصان با استمداد از علم نجوم و از رصدخانه به تماشای این انفجارها می نشینند. همان گونه که مردم عادی نباید خبر وقوع این انفجار را به صِرف ندیدن آن با چشم ظاهری انکار کنند، خون گریه کردن آسمان و زمین را نیز نباید انکار کنند؛ زیرا این موارد نیز جزو علومی نیست که بشر عادی آن را نظاره کند، حتی از رصدخانه نیز دیده نمی شود.

 

 

همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه کربلا نیز ستون ولایت است

 

اساساً امر ملکوتی را هرگز نمی توان با ابزار مُلکی ادراک کرد. مثلا ً با دقیق ترین و پیشرفته ترین فنّ رصد سپهر نمی توان مشهودات رؤیای صادق انسان نائم را رصد نمود. اگر یوسف عصر در ساحت رؤیا مشاهده کند که یازده ستاره به همراهی ماه و آفتاب برای وی سجده کردند، هرگز چنین صحنه ای را نمی شود با هیچ رصدخانه ای تصدیق یا تکذیب نمود. غرض آن که معنای اشک ریزی یا خون باری ملکوتی نه مورد تصدیق فنّ تجربی است و نه در قلمرو تکذیب آن قرار می گیرد و هیچ گاه استبعاد به جای استحاله نمی نشیند. کسی که صاحب بَصَر نیست تا ببیند، لا اقل باید صاحب نظر باشد که گوش شنوا به ندای صاحب بصران داشته باشد.


برای تحقیق این موارد، علم مخصوص لازم است که اصطلاح و متخصصان ویژه خود را دارد که اهل ولایت و علمای بزرگ دینی اند. آنان این گونه از احادیث را با جان پذیرفتند و فهمیدند که آسمان و زمین خون گریه می کنند.  از امام زمان علیه السلام نیز نقل شده است که به امام حسین علیه السلام عرض می کنند: اگر اشک چشم تمام شود، برایت خون می گریم؛ «و لأبکینّ علیک بدل الدموع دماً» .


امّا مراد از زیارت اربعین، زیارت چهل مؤمن نیست؛ زیرا این مسأله اختصاص به شیعه ندارد و نیز «الف و لام» در کلمه «الاربعین»، نشان می دهد که مقصود امام عسکری علیه السلام، اربعین معروف و معهود نزد مردم است؛ خلاف کلمه «اربعین» در بسیاری از روایات که بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند این روایت امام صادق علیه السلام: «من حفظ من أحادیثنا أربعین حدیثاً بعثه الله یوم القیامة عالماً فقیهاً».

 

چرا زیارت اربعین
اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پایه این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه کربلا نیز ستون ولایت است.


به دیگر سخن، براساس فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: عصاره رسالت (نبوی صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن و عترت است؛«إنى تارک فیکم الثقلین… کتاب الله و… عترتى أهل بیتى».  عصاره کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری علیه السلام در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهمّ آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین انسان را چگونه متدین می کنند.


درباره نماز، ذات اقدس الهی، معارف فراوانی را ذکر کرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می کند، مگر انسان های نمازگزار که آنان می توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع (و حریص)، جزوع (و بی تاب) و منوع (و بخیل) بودن به درآیند و مشمول رحمت های خاص الهی باشند؛ (إنّ الإنسان خلق هلوعاً * إذا مسّه الشرّ جزوعاً * و إذا مسّه الخیر منوعاً * إلّا المصلّین) .


زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیه مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع میان این راه ها از ویژگی های ممتاز آن حضرت علیه السلام است.


خلاصه آن که رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نماید و هم گمراهان را هدایت کند و در نتیجه، جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه جدا سازد. همین دو هدف در متن زیارت اربعین سالار شهیدان علیه السلام تعبیه شد؛ چنان که منشأ ددمنشی منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غَطْرَسه دنیا و دلباختگی به آن بود، که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّی فى هواه».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:01:00 ق.ظ ]




امام علی علیه‏ السلام:

همانا تـقـوای خــدا داروی درد قـلب‏هـای شماست و بینا کننده کوری دلهای‏تان و شفابخش بیماری جسمهایتان و برطرف کننده تباهی سینه ‏هایتان . و پاک کننده آلودگی جان‏هایتان و روشنی بخش ضعف چشم‏هایتان و فرو نشاننده ترس و اضطراب دل‏هایتان و زداینده سیاهی ظُلمتتان.

 

متن حدیث: 

 

إنَّ تَقوَی اللّه دَواءُ دَاءِ قُلوبِکُم، و بَصَرُ عَمی أفئدتِکُم، و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم ، و صَلاحُ فَسادِ صُدورِکُم ، و طَهورُ دَنَسِ أنفُسِکُم،  و جَلاءُ عَشا أبصارِکُم ، و أمنُ فَزَعِ جَأشِکُم ، و ضِیاءُ سَوادِ ظُلمَتِکُم.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




 

کسانی که دچار پوکی استخوان میشوند

 

هر كسی ممكن است دچار پوكی استخوان شود، اما بعضی افراد نسبت به دیگران بیشتر در خطر ابتلاء به این بیماری هستند. در هر شخصی، بروز پوكی استخوان بستگی به عوامل مثل سن، جنس و نژاد دارد.یك خانم سالخورده نسبت به یك مرد جوان بیشتر در خطر ابتلاء به پوكی استخوان است.یك سیاه پوست آفریقایی نسبت به یك آسیایی یا اروپایی كمتر در خطر ابتلاء به این بیماری است. عوامل ژنتیكی و وراثتی در تعیین حداكثر توده استخوانی موثر هستند و همچنین ممكن است در سرعت از دست دادن استخوان به علت افزایش سن هم نقش داشته باشند. بالاخره اینكه، در بعضی از موارد،‌از دست دادن استخوان به علت ابتلاء به یك بیماری، مصرف بعضی داروها و بعضی از عادتها ایجاد شود.
عوامل ژنتیكی:
از آنجائیكه پوكی استخوان بسیار شایع میباشد، بسیاری از افراد، اثرات این بیماری را در یك یا چند نفر از خویشانوندان خود می‌بینند و نگران این هستند كه آنها هم ممكن است این بیماری را به ارث ببرند. پوكی استخوان، مشكلی است كه در نتیجه افزایش سن ایجاد میشود، اما بعضی از افراد را بیشتر از سایرین مبتلا می‌سازد. هیچ تردیدی وجود ندارد كه عوامل ژنتیكی در ایجاد این بیماری دخیل هستند. اما این عوامل در ایجاد این بیماری زیاد قوی نیستند. میزان حداكثر توده استخوانی بطور عمده‌ای تحت تاثیر عوامل ژنتیكی هستند، اما در سالهای بعد، سایر عوامل اهمیت بیشتر پیدا می‌كنند و ممكن است در نهایت در ایجاد یا عدم ایجاد پوكی استخوان تعیین كننده باشند.
با این وجود، خطر ابتلاء به پوكی استخوان در افرادی كه از نظر ژنتیكی دارای اسكلت بندی كوچكتری هستند بیشتر است. همچنین نشان داده شده است كه خانمهایی كه مادرانشان در سنین پیری دچار شكستگی گردن استخوان ران شده‌اند، دو برابر سایر افراد سالم احتمال شكستگی گردن استخوان ران در آینده را خواهند داشت.
عوامل خطر قوی:
بعضی از بیماریها ود رمانهای آنها باعث افزایش خطر ابتلا به پوكی استخوان میشوند. این موارد شامل: یائسگی زودهنگام در سنین پایین‌تر، فقدان پریودهای ماهانه، سابقه قبلی شكستگی استخوان، درمان با داروهای استروئیدی (كورتون‌دار) و ابتلاء به بیماریهایی مثل اختلالات تیروئید و سرطانها هستند.
عوامل خطر مهم در ایجاد پوكی:
- یائسگی زودهنگام
- آمنوره (فقدان قاعدگی)
- درمان با استروئید (كورتن)
- سابقه قبلی شكستگی استخوان
- بیماری تیروئید
- سرطان
- بعضی از انواع بیماریهای مزمن كبدی، گوارشی و كلیوی
یائسگی زودهنگام:
یائسگی به زمانی گفته میشود كه پریودهای ماهانه یك خانم متوقف میشود كه معمولاً در سنین حدود ۵۰ سالگی این امر اتفاق می‌افتد. با این حال از سن ۴۵ سالگی به بعد هم ممكن است یائسگی روی دهد كه طبیعی تلقی میشود. اگر یاسئگی قبل از این سن رخ دهد خواه به علت طبیعی یا در نتیجه برداشتن تخمدانها، رادیوتراپی یا شیمی درمانی برای سرطانها، به این یاسئگی زودهنگام گفته میشود.
خانمهایی كه یائسگی زودهنگام دارند یا كسانی كه به هر علتی دچار كمبود استروژن هستند در خطر زیادی برای ابتلاء به پوكی استخوان هستند.
آمنوره:
آمنوره یا فقدان پریودهای ماهانه قبل از یائسگی ممكن است به دلایل مختلفی ایجاد گردد. این وضعیت در خانمهای مبتلا به آنوركسیا نرووزا یا بی‌اشتهایی عصبی و نیز در خانمهای لاغری كه تمرینات ورزشی شدید می‌كنند مثل ورزشكاران حرفه‌ای یا ژیمناستها بسیار شایع میباشد. همچنین در خانمهایی كه دچار بیماریهای مزمنی مثل بیماری كبدی یا التهاب روده‌ها هستند، آمنوره دیده میشود. در آمنوره، هورمون جنسی استروژن كاهش می‌یابد كه عامل خطر مهمی برای بروز پوكی استخوان است.
استروئید درمانی:
استروئید یا كورتون درمانی معمولاً به صورت مصرف قرصهای پردنیزولون در بسیاری از بیماریها تجویز می‌گردد كه این بیماری شامل بیماریهای روماتیسمی، بیماریهای ریوی، التهاب روده‌ها و بعضی از انواع سرطانها هستند. متأسفانه با وجود اینكه داروهای استروئیدی (كورتون‌دار) در درمان این بیماریها بسیار موثر هستند، اما آنها ممكن است باعث از دست دادن سریع استخوان و ایجاد پوكی استخوان گردند. هنوز كاملاً مشخص نشده كه مصرف چه مقدار از پردنیزولون می‌تواند باعث این وضعیت شود اما اعتقاد بر این است كه مصرف روزانه ۵ میلیگرم یا كمتر احتمال كمی دارد كه ایجاد پوكی استخوان كند. بطور كلی، هر چه مقدار مصرف این دارو بیشتر باشد، احتمال بروز پوكی استخوان هم بیشتر میشود. كسانی كه به مدت طولانی از داروهای استروئیدی استفاده می‌كنند نیز در معرض خطر زیادی در ابتلاء به این بیماری هستند. اما مصرف كوتاه مدت این داروها باعث ایجاد اثرات مضری در ایجاد پوكی استخوان نیستند. كرمها و پمادهای كورتون‌دار مثل بتامتازون، هیدروكورتیزون و تریاسمینولون و نیز تزریق داخل مفصلی كورتون مثلاً به مفصل زانو یا شانه باعث پوكی استخوان نمی‌گردند. استنشاق اسپری‌های كورتون‌دار مثل بكلومتازون كه در بیماری آسم بكار می‌رود ممكن است اثرات كمی بر روی استخوان داشته باشد، ام احتمال كمی وجود دارد كه باعث بروز مشكلات جدی شود مگر اینكه به مدت طولانی برای چند سال و به مقدار زیاد استفاده گردد.
بیماریهای تیروئید:
پركاری تیروئید اگر به اندازه كافی درمان نشود، می‌تـواند منجر به از دست دادن استخوان در نتیجه پوكی استخوان شود. همچنین در موارد كم كاری تیروئید، اگر به میزان بیش از اندازه‌ای از هورمون تیروئید استفاده شود، همین اثر ممكن است ایجاد شود، بنابراین خانمهایی كه از قرصهای تیروئید استفاده می‌كنند باید با انجام آزمایشهای منظم خون، از میزان هورمون تیروئید خونشان با خبر باشند.
سابقه قبلی شكستگی استخوان:
افرادی كه تاكنون دچار یك یا چند شكستگی استخوان بر اثر پوكی استخوان شده‌اند، احتمال زیادی دارد كه در آینده نیز به شكستگی‌های دیگری مبتلا شوند. دلیل این وضعیت روشن نیست، اما ممكن است به علت ساختمان شكننده استخوان آنها باشد. این امر به ویژه در خانمهایی صدق می‌كند كه دچار یك یا چند شكستگی در مهره‌های ستون فقراتشان شده‌اند، خطر ایجاد شكستگی های بعدی در این خانمها حدود هفت برابر دیگران می‌باشد. بنابراین تمام خانمهایی كه سابقه شكستگی به خصوص در مچ دست یا ستون فقرات دارند، باید از احتمال ایجاد شكستگی‌های بعدی در آینده با خبر باشند.
سایر بیماریها:
چندین بیماری دیگر نیز وجود دارند كه می‌توانند ایجاد پوكی استخوان كنند. این بیماریهای شامل بیماری كبدی مزمن، نارسایی كلیه‌ها و التهاب روده‌ها می‌باشند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-07-28] [ 10:23:00 ق.ظ ]




دامهای شیطان رجیم

شیطان از جنس جن و از آتش خلق شده است و قبل از این که از بهشت رانده شود،خدا را بسیار عبادت می کرد. به همین دلیل، عزازیل نام گرفت.حضرت علی(ع) فرموده اند:شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کردو فقط یک نماز دو رکعتی او چهار هزار سال طول کشید.وقتی خدا انسان را از خاک آفرید و روح در آن دمید،به تمام ملائکه،دستور سجده بر آدم داد و همه سجده کردند،به جز ابلیس که به خدا گفت:«مرا از آتش آفریده ای و او را از گل بدبو.پس مقام من از او بالاتر است و بر او سجده نمی کنم».سپس،خداوند به او فرمود:از درگاهم بیرون برو که تو از رانده شدگان هستی.شیطان جواب داد:«من هفتاد هزار سال تو را عبادت کرده ام و خودت فرموده ای که هر کس مرا عبادت کند،عبادتش را بی نتیجه نمی گذارم و عوضش را به او می دهم».

خدا در پاسخ فرمود:هر چه بخواهی، در دنیا به تو عطا می کنم.

شیطان گفت: «اول،اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم».

خداوند فرمود:«تا روز معلومی تو را مهلت می دهم».

«دوم،در مقابل هر یک از فرزندان آدم،دو فرزند به من عطا کنی که بر هر یک از آنها، دو فرزند را مسلط کنم و آنها را به گمراهی بکشانم».

«سوم،می خواهم فرزندان آدم ما را نبینند،ولی ما آنها را ببینیم».

«پنجم،از تو می خواهم به من قدرت دهی که به هر شکلی که می خواهم درایم و هر کجا که خواستم بروم».

«ششم،می خواهم تا دم مرگ کنار فرزندان آدم باشم(یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت (عزرائیل) برای قبض روح به سراغ انسان می اید،شیطان هم حاضر می شود و انسان را وسوسه می کند تا کافر از دنیا برود)».چنان که امام محمد باقر(ع) فرمودند:«زمانی که انسان در حال جان کندن است،خیلی تشنه می شود و در آن هنگام،شیطان با یک لیوان آب می اید و می گوید:اگر بر من سجده کنی و کافر شوی،این آب را به تو می دهم.اگر انسان مومن و نمازخوان باشد،آب را قبول نمی کند و در غیر این صورت،بر شیطان سجده می کند و آنجاست که شیطان آب را می ریزد و می گوید:«من از تو بیزارم» و می رود.

«هفتم،از تو می خواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی،تا او را وسوسه کنم».

خداوند،در پایان فرمود:تمام خواسته هایت را برآورده می سازم،ولی هر کس که پیرو تو شود و فریب تو را بخورد،من او را با تو به دوزخ می افکنم که بد منزلگاهی است.شیطان نیز گفت:«ای خدا، به قدرت و شکوهت قسم که همه انسان ها را گمراه می کنم،مگرعده معدودی که بندگان خاص تو هستند و باقی،همه بندگان من هستند».سپس گفت:«حالا که مرا بیرون می کنی،جایی برای زندگی کردنم معین کن!»خداوند فرمود:«تو را در حمام ها و هر کجا که محل رفت و آمد مردم است،قرار دادم».شیطان گفت:«غذای من چه باشد؟»

خداوند پاسخ داد:«هر گاه بر سر سفره ای نام من برده نشد، بنشین و با آنها که همچون حیوان گرسنه و حریص،بدون گفتن ایه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» غذا می خورند،تو نیز غذا بخور.[حضرت امام محمد باقر(ع)،در این باره فرموده اند:اگر اول غذا یادتان رفت بسم الله بگویید، آخر غذا آن را بر زبان آورید،تا شیطان هر چه را خورده است،دوباره از شکم خود بیرون بریزد.] باز شیطان گفت:من احتیاج به آب دارم.خداوند فرمود:آب تو شراب و هر چیز مست کننده باشد.ابلیس خواست تا کتابی برایش قرار داده شود.خداوند فرمود:«کتاب تو وَشَم (نقش هایی که بعضی،روی بازوها و اندامهای یکدیگر خال کوبی می کنند و یا کتابهای سحر و جادو است».اولین کسی که سحر و جادو را به انسان آموخت نیز،شیطان بود.پس از این گفتار،شیطان از خدا خواست برای او حدیثی قرار دهد. خداوند فرمود:«حدیث تو دروغ است و کسانی که دروغ می گویند،حدیث تو را نقل می کنند».بعد گفت:«برای من دام و وسیله شکار قرار بده».خداوند پاسخ داد:«زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردان قرار دادم».

روزی حضرت محمد(ص) شیطان را در مسجد الحرام دید، پیش او رفت و گفت: «ای نفرین شده،چرا ناراحتی؟».شیطان گفت:«از دست تو و امت تو ناراحتم».حضرت فرمود:«چرا از من ناراحتی؟» شیطان گفت:«چون این همه تلاش می کنم که مردم را گمراه کنم،ولی تو در قیامت از آنها شفاعت می کنی و تمام زحمات مرا به هدر می دهی،به همین جهت با تو دشمنم و از تو بدم می اید».

حضرت فرمود:«از دست امتم چرا ناراحتی؟» شیطان گفت:امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند:

اول:وقتی به هم می رسند،سلام می کنند؛سلامی که اسم خداست و من از این اسم می ترسم.

دوم :چون همدیگر را می بینند،به یکدیگر دست می دهند و تا دست هایشان از هم دور نشده است، گناهانشان بخشیده می شود.

سوم:وقتی غذا می خورند،«بسم الله…» می گویندو این باعث می شود، دیگر نتوانم غذا بخورم و گرسنه بمانم.

چهارم:بعد از غذا خوردن«الحمدلله» می گویند.

پنجم:هر زمان که نام تو آورده شود،بلند صلوات ختم می کنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار می کنم.

ششم:زمانی که می خواهند کاری کنند،«ان شاء الله» می گویند و به همین دلیل،من دیگر نمی توانم در کارهایشان مداخله کنم و آنها را بر هم زنم.

هفتم:آنهاصدقه می دهند وبه این وسیله،هم گناهانشان آمرزیده می شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور می کنند.نبی اکرم(ص) فرمودند:«وقتی انسان دستش را به منظور خارج کردن صدقه،در جیبش فرو می برد،هفتاد شیطان دست او را می گیرند؛تا او را منصرف نمایند و نگذارند که او صدقه بدهد».

هشتم:قرآن می خوانند و در خانه ای که قرآن خوانده می شود،دیگر جایی برای من نمی ماند؛زیرا در آن خانه ملائک رفت و آمد دارند.

نهم:مرا زیاد لعنت می کنند و وقتی مرا لعنت می کنند،یک زخم بر بدنم می افتد و تا زمانی که همان شخص را به گمراهی نکشانم،آن خوب نمی شود.

دهم:وقتی گناهی مرتکب می شوند،سریع تر توبه می کنند و زحمات مرا به هدر می دهند.

یازدهم:بعد از عطسه کردن،«الحمدلله»می گویند.حضرت فرمودند:عطسه از طرف خدا و خمیازه از طرف شیطان است. وقتی کسی عطسه کرد،باید الحمدلله بگوید و حق مسلمان بر گردن دیگری است که اگر کسی را دید که عطسه می کند،بگوید یرحمکم الله.زمانی که انسان نماز می خواند،شیطان از او دور می شود و به ویژه،اگر سجده نمازش طولانی شود،شیطان،از روی ناراحتی فریاد می کشد. حضرت امام صادق(ع) فرمودند:«هر کس نماز نخواند،از شیطان پست تر و خبیث تر است، چون شیطان یک خطا کرد و آن هم اینکه بر آدم سجده نکرد،ولی انسانی که نماز نخواند،برخدا سجده نکرده است».حضرت محمد(ص) فرمودند:«مجوز عبور از پل صراط نماز است».و نیز فرمودند:«اگر نماز مؤمن قبول شود،بقیه اعمال او نیز مورد قبول درگاه الهی می باشد،ولی اگر نمازش قبول نشود،بقیه اعمالش نیز قبول نخواهد شد».در میان نمازها،به نماز صبح خیلی سفارش شده و دلیل آن این است که در هنگام شب،فرشتگان شب،نزد انسان هستند و اعمال شب را می نویسند و هنگامی که اذان صبح را می دهند،جای خود را به فرشتگان روز می دهند.پس اگر نماز صبح را بخوانیم،در دو پرونده ثبت می شود؛فرشتگان شب آن را به عنوان آخرین عمل و فرشتگان صبح، آن را به عنوان اولین عمل در پرونده خود ثبت می کنند و همچنین،از امام صادق(ع) نقل شده است: از صفات مؤمن این است که بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند می گوید. اگر آن را بلند نگوییم،شیطان تا پایان نماز ،بر روی شانه انسان می نشیند و انسان را وسوه می کند و نیز فرمودند:«هر کس،بعد از تکبیر نماز و(قبل از شروع سوره حمد) اعوذ بالله من الشیطان الرجیم را بگوید،به اندازه هر مویی که در بدن او وجود دارد، هزار حسنه برای او می نویسند» .از پیامبر(ص) روایت شده است:«هر کس، بعد از نماز،تسبیحات حضرت زهرا(س)(34 مرتبه الله اکبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان اللّه)را،در حالی که آنها را با انگشتان دست می شمارد،بر زبان جاری سازد، همان دستهایش او را روز قیامت شفاعت می کنند. انجام این عمل با تربت کربلا نیز،در مفاتیح الجنان،سفارش شده و ثواب زیادی برای آن ذکر شده است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم